راههای تکلم خدا با پیامبران مانند موسی علیهم السلام
۱۳۹۲/۰۷/۰۲
–
۳۱۱۲ بازدید
نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
صحبت خدا با انبیا(ع)
۱۳۸۶/۰۹/۱۴
–
۲۹۲۰ بازدید
نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.
کد مطلب:25673
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:300
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.
آخرین پرسش ها و پاسخ ها را همه روزه در ایمیل خود مطالعه کنید
ما 10979 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و استفاده از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز است.
دیدن نظرات
نسخه چاپی
قرآن متن مقدس مسلمانان کتابی است الهی یا نبوی؟ آیا قرآن به پیامبر مسلمانان وحی شده؟ آیا پیامبر مسلمانان قرآن را به خواب و رویا دیده؟ وحی چیست و سخن گفتن خداوند با بشر را چگونه میتوان توجیه و تعریف کرد؟ در تابوی این هفته حسن یوسفی اشکوری دینپژوه، و سروش دباغ پژوهشگر فلسفه و دین، بر سر همین پرسشها با هم بحث میکنند.
No media source currently available
آقای اشکوری برنامه را با شما آغاز میکنیم. پرسش اصلی ما این است که آیا قرآن الهی است یا نبوی؟ اینکه آیا متن مقدس مسلمانان کلام خداوند است و نازل شده از سوی خداوند یا کلام و بیانی است از سوی پیامبر اسلام؟
خدا چگونه با پیامبران صحبت کرد
حسن یوسفی اشکوری، محقق و دینپژوه ساکن آلمان است. آقای اشکوری از جمله نمایندگان دور اول مجلس شورای اسلامی بود. او پس از شرکت در کنفرانس برلین در سال ۱۳۷۹ دستگیر و در دادگاه ویژه روحانیت تهران محاکمه و در دادگاه اول به اعدام محکوم شد، ولی پس از نقض آن حکم در دادگاه دوم به هفت سال حبس از جمله به اتهام ارتداد و توهین به مقدسات محکوم شد.
حسن یوسفی اشکوری: آنچه که به طور معمول، از گذشته تا حالا مطرح بوده و نظریه غالب و نسبتا اجماعی مسلمانان است این است که قرآن کلام الهی است که بر محمد القا شده و اینکه حالا چگونه القا شده، حالا در قرآن روحالامین آمده، جبرئیل آمده، چگونه بوده؟ با کلام با پیامبر صحبت کردهاند؟ معنا را به پیامبر گفتهاند؟ پیامبر خودش اینها را در کلامش ریخته؟ ایدههای مختلفی از قدیم مطرح بوده الان هم هست ولی اجمالا مسلمانان از صدر اسلام تا حالا بر این عقیده و باور هستند که قرآن کلام الهی و لفظ آن وحی است و بر محمد نازل شده.
این نظریه رایج و عمومی مسلمانان است و بنده خودم شخصا علیرغم اینکه کاستیهایی و ابهاماتی هم در این نظریه سنتی متداول میبینم همچنان همان نظریه معمول اجماعی مسلمانان را معقولتر میبینم و خودم هم شخصا قرآن را کلام الهی میدانم.
بسیارخوب. اجازه بدهید که ما به آقای سروش دباغ مهمان دیگر این برنامه بپیوندیم و پرسش را با ایشان هم مطرح کنم. آقای دباغ شما در کجای این دوگانه الهی یا نبوی بودن قرآن ایستادهاید؟
سروش دباغ، پژوهشگر ایرانی حوزه دین، فلسفه و ادبیات است.
سروش دباغ: وقتی که از دوگانه الهی یا نبوی سراغ میگیرید و سخن میگویید، مدلولش این است که تو گویی یکی که همان الهی باشد برای کلام پیامبر یا قرآن یک منشأ قدسی قائل است اما وقتی که از نبوی بودن آن سخن به میان میآید شأن و منشأ قدسی آن لحاظ نشده است.
به نحو اغلبی در طول تاریخ اسلام تلقی رایج و سنتی همین بوده و قرآن را فرو فرستاده شده از جانب خدا میدانستهاند. در فضای نواندیشی دینی معاصر ما توسط دو نواندیش و روشنفکر یعنی عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری خصوصا تقریر شده است.
آقای سروش طی سه مرحله به این بحث پرداختهاند. ابتدائا از سمعی بودن تجربه وحیانی سخن گفتهاند، تجربهای که در آن پیامبر هم محل وحی است هم موجد هم فاعل هم قابل. بعدا بر اینکه زبان پیامبر هم کاملا زبان متعارف بشری بوده است و قرآن کلام پیامبر است انگشت تأکید نهاده شده و در سالیان اخیر ایشان از قصه بصری بودن فرآوردههای وحیانی سخن گفته است.
جناب شبستری از نگاه دیگری با وام کردن مفاهیم هرمنوتیکی سعی میکند توضیح بدهد که پیامبر هم در تجربه وحیانی محوریت داشته و در عین حال از ایدههای فلسفه زبانی هم مدد گرفته است که توضیح بدهد زبان یک پدیده بشری است و زبان خداوند چندان قابل توضیح نیست و امر مبهمی است. بر خلاف نظر جناب اشکوری من دستکم فکر میکنم اینها به همان میزان نظریات سنتی در باب وحی قوت دارند.
اجازه بدهید که چون شما به وحی اشاره کردید و اساسا بدون پرداختن به مفهوم وحی ما نمیتوانیم به الهی یا نبوی بودن قرآن پاسخ کاملی بدهیم، من برگردم به آقای اشکوری و از ایشان بپرسم که آیا میتوانیم در جهان امروز یک توضیح قابل پذیرش و دارای وجاهت عقلانی برای انسان امروز از وحی بدهیم؟ یعنی اینکه خداوند با پیامبر سخن گفته را چطور میتواند توضیح بدهید؟
اشکوری: ببینید اگر برگردیم به سنت تفکر اسلامی از همان قرن اول تا الان، میبینیم که همین پرسش که امروز مطرح است در آن زمان هم مطرح بوده. به هر حال وقتی که حوزه تمدنی اسلام پدید آمد، پرسشگری مطرح شد و دوره آن ایمان اولیه ساده قرن اول اسلام که عبور کرد، این سؤالها هم مطرح بود که اساسا خداوند انتزاعی و مجرد و غیرمادی چگونه میتواند با جهان ماده رابطه برقرار کند؟ این رابطه کلامی است، لفظی است، اشاره است یا چیست؟
آنچنان که بعضی از محققان گفتهاند کلام اسلامی با بحث درباره ماهیت کلام الهی و کلام وحیانی مطرح شده. هنوز هم بعد از هزار و ۴۰۰ سال از این بحثها گرهگشایی نهایی نشده. نظریات معقولی داده شده. کسانی مثل ابنرشد به قدرت حیال متوسل شدهاند و توجیهات مختلفی ارائه شده و هنوز هم دارد میشود.
اما در پاسخ به سؤال شما اگر بخواهم به صراحت نظر خودم را بگویم واقعیت امر این است که اگر ما بخواهیم امروز برای مکانیزم و چگونگی وحی و مفاهیمی که در ارتباط با نزول وحی حداقل در خود قرآن مطرح شده توجیهات کاملا عقلانی و به اصطلاح کانت در محدوده عقل محض سخن بگوییم، معقولسازی کاملی در این زمینه نمیتوانیم داشته باشیم به خاطر اینکه اصلا وحی آنچنان که تعریفش کردهاند از گذشته که عبارت است از سخنان یا اشارات رمزآلود و رمزگونهای که با شتاب از جایی به جای دیگر منتقل میشود.
در خود قرآن هم که نگاه کنید، وحی یک جا به معنای عام و صرفا در معنای لغویاش به کار رفته، یک جا در ارتباط با انسان و مادر موسی به کار رفته و یک جا هم برای پیامبران که معنای خاصالخاص است. کاربرد وحی هم در قرآن خیلی متکثر است.
من میخواهم عرض کنم که این وحی که پیامی است از یک جایی، از ماوراء در قلب محمد، در قلب عیسی و موسی و حتی در قلب یک عارف، چون فقط اختصاص به انبیا ندارد. محیالدین عربی در فصوصالحکم میگوید که من فلان شب در مکه خواب بودم و در خواب رسول خدا را دیدم که بر من ظاهر شد و به من گفت آنچه به تو میگویم بنویس و من هم یک کلمه از آنچه را گه گفت کم و زیاد نکردم. خب این یک نوع از همان وحی است. عرفا هم چنین ادعاهایی داشتهاند، چیز عجیب و غریبی نیست.
خب این صحبتهای شما دو سؤال برای من به وجود میآورد که خواهش میکنم خیلی خلاصه به آن جواب بدهید که به آقای دباغ برگردیم. اول اینکه آنچه که درباره محیالدین عربی به آن اشاره کردید خب خودتان هم گفتید که خواب بوده. بنابراین خواب دیدن تفاوت دارد با اینکه کسی بگوید که به من وحی شده است و بعد اینکه میگویید که خب نمیشود که یک استدلال کاملا دارای وجاهت عقلانی آورد برای اینکه وحی را بپذیریم. به این ترتیب چطور میتوانیم این را که قرآن کلام خداوند است را بپذیریم؟
اشکوری: ببینید. اگر برگردیم به صدر اسلام و منصفانه به تاریخ اسلام نگاه کنیم کسانی که به محمد ایمان میآوردند چگونه ایمان میآوردند؟ آیا واقعا ابوذر و سلمان و سهیل رومی و بلال حبشی وقتی این کلام را میشنیدند چه تلقی از آن داشتند؟ آیا اول اینها را با استدلالهای عقلانی محکم وارسی میکردند و دربارهاش داوری میکردند و بعد میپذیرفتند؟ من فکر نمیکنم حتی یک نفر از این طریق ایمان آورده باشد.
آنچه که در کلام اسلامی ما داریم این است که مسلمانان از طریق صدق نبی ایمان میآوردند. اول به صداقت و کمال و معنویت و خیرخواه و امین بودن محمد ایمان میآوردند و بعد به کلام او ایمان میآورند. بنابراین اگر پرسشتان این است که ما چگونه میتوانیم به محمد ایمان بیاوریم که مثلا از جانب خداوند بر او وحی آمده هیچ راهی برای ما وجود ندارد. حالا ما که ۱۴۰۰ سال از آن زمان فاصله گرفتیم. کسانی که در زمان خود محمد هم بودهاند هیچ راه و مکانیسم عقلانی و فلسفی برای راستیآزمایی سخنان محمد برایشان وجود نداشت.
میفرمایید خواب، خب بله خواب هم اتفاقا یکی از شئون وحی است. بعضی از پیامبران گفتهاند در خواب به اینها وحی میشده. منتها صحبت این است که تعبیر رویاهای رسولانه که دکتر سروش روی عنوان نظریهاش گذاشته و گاه تعبیر خوابنامه محمد را به کار برده، خب هیچ اشکالی ندارد. ایشان بگوید محمد خواب دیده است. ولی ایشان میگوید خوابهای رسولانه و اصرار و اعتقاد دارد که این خواب دیدنها نوعی رسالت بود. خب اگر رسالت را بخواهیم بررسی کنیم اینجا این کلام تناقضآمیز میشود. آن وقت دیگر اصلا رسالت و نبوت بلاموضوع و بیمعنا میشود. جناب دباغ که میفرمایند که مسئله تقدس، نه من اصلا بحثم بحث تقدس نیست.
بسیار خوب. اجازه بدهید که ما به آقای دباغ برگردیم. آقای دباغ صحبتهای آقای اشکوری را شنیدید. ایشان در حقیقت بحث صدق نبی را پیش میکشند و اینکه راهی برای اینکه با وجاهت عقلانی ما بخواهیم امروز وحی را درک کنیم یا به هر حال دعوت کنیم به درک آن نداریم و باید به صدق نبی روی بیاوریم و از اول هم از نظر ایشان همین بوده. حالا من اولا میخواهم بدانم نظر شما چیست و بعد اینکه شما گفتید زبان امری است بشری و به این ترتیب این سؤال به وجود میآید که آیا این سخن گفتن با الفاظ و اصوات به شیوه سخن گفتن بشری امری بوده که به نظر شما اتفاق افتاده؟ یعنی این شکل از زبان اینجا مطرح است؟
دباغ: عرض شود که در باب اینکه مخاطبان پیامبر اسلام در عصر نزول چگونه مواجه شدهاند من هم همدلم که آنها در جاذبه مغناطیس پیامبر قرار میگرفتند. آیات مکی قرآن هم بر این گواهی میدهد؛ آیاتی آهنگین و کوبنده. این که سخنان پیامبر از جنس سخنان کاهنان و جادوگران انگاشته شده از منظر منتقدان، بخشیاش به همین خاطر بوده است که این مسحوریت و مفتونیت پهلو به پهلوی جادوگری میزند اما بحثهای کلامی و الهیاتی و فلسفی مال آیندگان است. آنها دیگر پیامبر را و حتا صحابه را ندیدهاند. تا زمان حاضر که ما فاصله چهارده قرنه داریم و یک حجاب ستبری میان ما و زمینه و زمانه پیدایی متن مقدس برقرار است.
اشاره به صدق پیامبر کردند. ما در معرفتشناسی معاصر یکی از منابع معرفت را (Testimony) یا گواهی میدانیم. سخنان کسی به نام محمد بن عبدالله مبتنی بر گواهی دستکم از یک حجیت معرفتشناختی اولیهای برخوردار بوده است. از جنس ایمان آوردن شورمندانه بوده نحوه مسلمان شدن. دل [مومنان] رفته است و به تعبیری که آوردم در جاذبه مغناطیس پیامبر قرار گرفتهاند اما اینها مانع از این نمیشود که ما از منظر معرفت شناسی و فلسفه الهیاتی هم به این مقوله بپردازیم. خیلی از مباحث جدید آن قدر که من درمیيابم و میفهمم به این معنا صبغه الهیاتی دارد یعنی سخن بر سر مکانیزم و ساز و کار وحی است. اینکه چگونه چیزی تخت عنوان فرآورده وحیانی شکل گرفته و تولید شده.
ولی در بازگشت به پرسش اولیه این بحث الهی یا نبوی بودن قرآن خب پرسشهای زیادی وجود دارد که شاید باید از شما بپرسم آقای اشکوری که قرآن را کلام خداوند و الهی میدانید. در قرآن مثلا گفته شده است که کلام خداوند را ساده کردیم. پرسش این است که اگر کلام خداوند است به چه دلیلی چنین چیزی مطرح شده؟ پرسشهای دیگری مطرح شده که چرا اگر کلام خداوند است برای همه قابل درک و فهم است و پرسش دیگری که شاید شما بخواهید به همه اینها خلاصه نگاهی بکنید اینکه اساسا چرا به زبان عربی است؟ چرا به هیچ زبان دیگری نیست؟
اشکوری: دلیلش خیلی واضح است برای اینکه مخاطب وحی که محمدبنعبدالله باشد یک عرب بود. اگر یک فرد غیرعرب بود خب متناش هم همان میشد. کَلِّم الناس علي قَدر عُقولِهم. در قرآن بارها گفته شده که ما قرآن را به زبان عربی مبین یعنی همان عرب قریش بر تو نازل کردهایم. کلام الهی به این معنا که از یک جایی آمده است و محمد آورنده پیام است. «انا انزلناه» يعنی که ما آن را بر شما نازل کردیم. [این کلام] از یک جایی فرود آمده حالا در قلب یا ذهن محمد و چگونهاش را عرض کردم حداقل بر من روشن نیست ولی وقتی که از آنجا نازل شده به همین اعتبار وحی الهی است.
اما آیا واقعا محمد که گیرنده وحی بوده در حد یک ضبط صوت بوده؟ فقط این حرف را و صدا را از جای دیگر میگرفته؟ این کلمات با صوت بوده؟ با حرف بوده؟ این صدا در کجا خلق شده؟ من اشاره کردم به همان سلسلهالجرس که پیامبر میگوید وقتی که وحی بر من داشت نازل میشد مثل یک صدای زنگی بود که از راه دور به گوش من میرسید و جلوتر که میآمده این صدا مفهومتر و روشنتر میشده مثل زنگ کاروان تا به صورت کلام درمیآمده. به هر کسی که وحی نمیشود. وحی به معنای وحی رسالتی است نه به معنای عام کلمه.
بنابراین این کلام خداوند است اما در عین حال این کلام بشری است. روی این نکته من میخواهم تأکید ویژه کنم که من شخصا وحی و قرآن و آنچه را که از جانب خداوند نازل شده اینها را تاریخی میبینم. تاریخی به این معنا که چیزی که از اراده و مشیت الهی به ذهن محمد آمده و از ذهن محمد تبدیل به کلام شده دیگر وارد تاریخ شده. چون وارد تاریخ شده بنابراین به زبان بشری است. از گذشته هم هیچ آدم عاقلی نگفته که این کلام را خداوند با زبان خودش و با لب خودش [گفته است]. خداوند که لب و زبان ندارد. خداوند که تولید صدا نمیکند.
یکی از ایرادهایی که من دارم این است که رویاهای رسولانه، پایی در تاریخ ندارد. یک فرضیهای است که محمد اینها را در خواب دیده و الی ماشاءالله پرسشهایی به دنبالش میآید که به نظر من این پرسشهای درازآهنگ نهتنها گرهای را باز نمیکند بلکه گرهای را بر گرهها میافزاید.
آقای دباغ آقای اشکوری از پرسشهایی صحبت میکنند که به دنبال اینکه ما بخواهیم قرآن را خوابها و رویاهای پیامبر بدانیم ایجاد میشود ولی خب به دنبال اینکه قرآن را وحی بر پیامبر اسلام بدانیم هم پرسشهای بسیاری به وجود میآید که اکثرا بیپاسخ میماند یا در نهایت گفته میشود که خب اگر ایمان داشته باشید این را هم میپذیرید. خود ایشان اشاره کردند که خداوند که مثلا صورت یا دهان ندارد. آیا ما از یک مفهوم مجرد و محض صحبت میکنیم یا از خداوند انسانوار صحبت میکنیم؟ شاید پاسخ به این پرسش بتواند پاسخ به الهی یا نبوی بودن قرآن را هم تا حدی برای ما مشخص کند.
دباغ: اولا اینکه میگویند خب یک سری سؤالات جدیدی را این نظریه طرح میکند؛ هر نظریهای که طرح میشود پارهای از پرسشها را طرح میکند و احیانا به برخی از پرسشهای پیشین هم پاسخ میدهد. حالا من سؤال میکنم همانطور که شما هم پیشتر از آقای اشکوری پرسیدید. مگر خودِ نظریه سنتی از وحی کم پرسش طرح کرده یا کم پرسش پاسخ نداده طرح کرده که حالا با طرح این نظریات جدید این مقولات سربرآورده باشد؟
پارهای از آنچه که در قرآن آمده است با برخی از مشهورات و مقبولات کنونی علمی ما ظاهرش دستکم نمیخواند. خصوصا در جهان جدید که علوم انسانی و تجربی جدید طرح شده این پرسشها رنگ و بوی دیگری یافته. حالا در این نظریه جدید، آن نکتهای که آقای اشکوری گفتند، قصه تاریخیت از قضا خیلی هم لحاظ شده. به همین خاطر هم موضعش دیگر آن موضع سنتی نیست که گویی پیامبر از غیب آمده و به غیبالغیب رفته است و خیلی بار اسطورهای او پررنگ است بلکه مقوله تاریخمندی هم در این موضع دیده میشود.
قصه خدا هم که طرح کردید؛ ببینید در این تصویر تلقی ما از قدسیت عوض میشود. یعنی در این نظام الهیاتی بدیل روایت دیگری از خدا به مثابه منشا هستی به دست داده میشود. خدایی که بیتعین است، بیکرانه است و بیصورت است. این یک پکیج است و به پارهای از پرسشها به نظر من بهتر پاسخ میدهد.
در نظریه سنتی همان طور که جناب اشکوری طرح کردند من واقعا نمیدانم چه تبیینی برای قصه سخن گفتن خداوند با پیامبر دارند؟ خودشان گفتند که بخشهایی از آن را شاید خیلی هم نشود توضیح داد اما به هر حال اگر ما این را نگوییم مخاطب بالاخره توضیح عقلانی میطلبد. فکر میکنم آن مکانیزم معقولتر است و توضیح بهتری داده میشود در قیاس با تلقی سنتی که بسیار ابهام دارد و اگر آدم قدری بخواهد فکر کند و بخواهد نسبت خدا و تولید کلام وحیانی توسط پیامبر را معقول کند، به نظرم مشکلاتش بیشتر است. این گونه نیست که بهراحتی یک آیه یا یک فقره از متن را پیش رو بگذاریم و بخواهیم با مراجعه به کتاب لغت معنایش را دریابیم. در هرمنوتیک جدید هم ما متن را میخوانیم هم متن ما را میخواند. به همین اعتبار درک ما از کلام مقدس کاملا میتواند متفاوت باشد با درکی که پیشینیان داشتهاند.
آقای اشکوری چرا چیزی را که نمیتوانیم بیش از یک حدی توضیح بدهیم بپذیریم؟ آیا فکر نمیکنید که اساسا مخالفان این ایده که قرآن خواب و رویای پیامبر اسلام است نه کلام خدا، ازجمله نگران همین هستند که ایمان آوردن افراد به اسلام که میتواند مجموعهای باشد از خوابهای فردی در ۱۴۰۰ سال پیش، آن وقت زیاد منطقی نباشد؟
اشکوری: بله ممکن است کسانی با این انگیزه مخالفت کنند یا نپذیرند ولی حداقل من چنین موضعی ندارم. به نظر این طور میآید که این هرمنوتیک هم در این دوران اخیر و در ده پانزده سال اخیر یک شاهکلیدی شده که میخواهد همه چیز را باز کند. همه چیز را میخواهیم با یک چیز مبهمی توضیح بدهیم. هرمنوتیک و خوانش هرمنوتیکی و …. اتفاقا همه دعوا و اختلاف همین جاست که آیا این دیدگاه رویاهای رسولانه قدرت تبیینی بیشتری دارد؟ شما که میپرسید که خب این بهتر است چرا نپذیریم اگر بنده بعد از این همه سال کلنجار رفتن، خواندن و دقت کردن به این نتیجه رسیده بودم که قدرت تبیینی بیشتری داشته که خب دیگر دیوانه یا آنقدر آدم جزمی نیستم که چیزی را که …
خدا چگونه با پیامبران صحبت کرد
آقای اشکوری بحث بر سر بهتر بودن نیست، بحث بر سر توضیحپذیر بودن است یعنی اینکه ما بتوانیم توضیح بدهیم مسئله را…
اشکوری: خب همین. این نظریه سنتی ابهاماتی دارد که از اول صحبت هم من گفتم. سر جای خودش. اتفاقا همین نظریه نه تنها قدرت تبیینی بیشتری دارد بلکه ابهامات بیشتری تولید میکند. بله آقای دباغ میگویند که هر نظریهای به دنبال خودش سؤال میآورد. بله شما یک مشکلی را حل میکنید و ممکن است چهار تا سؤال هم از توی آن دربیاید ولی من تا کنون که در این زمینه تأمل کردهام، واقعا هرچه که بیشتر فکر میکنم به ابهامات و بیپایگی آن بیشتر ایمان میآورم. چنان پادرهوا و چنان بیبنیاد است که به نظر من به هیچ وجه از نظر معقولسازی به نظر من قابل دفاع نیست.
بسیار خوب. آقای اشکوری من قبل از آنکه برگردم به آقای سروش دباغ از شما میپرسم که نظریهای که شما از آن دفاع میکنید درباره تناقضات موجود در قرآن چه پاسخی دارد؟ به هر حال چرا کلامی که تنها یک منبع دارد آن هم منبعی است الهی و فراانسانی که از طریق وحی به پیامبر اسلام رسیده، باید تا این حد متناقض باشد؟
اشکوری: یک نظریه این است که اصلا تناقضی وجود ندارد. کسانی مثل مهندس مهدی بازرگان و آقای عبدالعلی بازرگان معتقدند که یک نظم ریاضیوار بر قرآن حاکم است و هیچ چیزی کم و زیاد نمیشود و هیچ تناقضی هم در قرآن وجود ندارد. میماند مثلا فرض کنید جبر و اختیار که در یک آیاتی صریحا جبر را تأیید میکند و در یک جا اختیار را تأیید میکند.
ولی سؤال این این است که آیا واقعا در رویاهای رسولانه این تناقض برطرف میشود؟ نه برطرف نمیشود. [اینکه بگوییم] همه این قرآن را محمد در خواب دیده، من نمیفهمم که رابطه محمد با خداوند چیست؟ پس خداوند در اینجا چه کاره است؟ خدا کاملا در حاشیه قرار گرفته. کلمه «نبی» که از یک کلمه عبری گرفته شده به معنی خبر آوردن است. انباء یعنی خبر دادن. آقای سروش در رویاهای رسولانهاش صریحا این را رد میکند. از جایی پیامی نیامده، از جایی چیزی به پیامبر گفته نشده…
من پرسشهایی دارم از صحبتهای شما که با آقای دباغ مطرح میکنم. آیا اساسا نگاهی که قرآن را محصول رویاهای پیامبر اسلام میداند، آن وقت میتواند قرآن را مقدس هم بداند یا اینکه مقدس بودن قرآن هم در این نگاه زیر سؤال میرود؟
دباغ: نه. قرآن همچنان مقدس میماند درک ما از قدسیت عوض میشود. ببینید ما یک وقتی هست که یک تصویر و تلقی متعارف از قدسیت داریم که خدایی نشسته بر عرش مثل کسی که بالای ابرها نشسته، این یک نگاه مکانیکی از ساحت قدس است. خداوند به چه معنا بیکران و بیتعین است؟ راجع به اینها باید فکر کرد. بالا یعنی کجا؟ یعنی مثلا سقف یا پشتبام؟
من اتفاقا تعجب میکنم که ایشان چند بار گفتند این حرفها بیاساس است. میشود ادلهای که اقامه شده را نقض کرد. من باشم این طور رفتار میکنم والا اگر صرف این باشد که بگوییم فلان حرف بیاساس یا منطقی یا پادرهواست، این را هر کسی میتواند به رقیب و موضع بدیل بگوید.
ببینید در قرآن ما پارهای ادعیه داریم. انگار که پیامبر دارد دعا میکند. خدا را دارد صدا میکند. خدا در تلقی سنتی که نمیشود بگوییم از جانب خودش دارد با خودش حرف میزند. این تصویر خیلی منقهتر و لطیفتر است که پیامبر دارد دعا میکند. ادعیه قرآنی «ربنا» دارد.
دلیل بعدی آن نظم پریشان قرآن است که جناب خرمشاهی سالها پیش ساختار دیوان حافظ را با ساختار قرآن مقایسه کرده بود که آیاتی در یک سوره در معانی و مضامین مختلفی به کار رفته است. پاسخهای آقای عبدالعلی بازرگان و مهندس بازرگان که اصلا امروزه برای کسی موجهکننده نیست.
خب این پرسش به وجود میآید که چرا باید انسانی امروز به خوابهای یک نفر در ۱۴۰۰ سال پیش ایمان داشته باشد و آن را مقدس بداند؟
دباغ: این پرسشی که شما طرح کردید خانم حیدری یک پرسش مشترکالورود است. یعنی شما چه به دیدگاه سنتی اعتقاد داشته باشید و چه نظریههای جدید میشود پرسید که چرا باید به کلام کسی که چهارده قرن قبل، حالا یا مشافهتا گفته یا خواب دیده، علی ایحال چرا باید به اون اعتماد کرد؟ یعنی هم سنتیها هم غیرسنتیها باید به آن پاسخ بدهند. من فکر میکنم با همدلی بیشتری که با این نظریات جدید دارم این سؤال را میشود به لحاظ معرفتشناختی پاسخ داد. در قیاس با اینکه بگوییم ما بخشهایی را نمیدانیم.
اجازه بفرمایید که ما نکات آقای اشکوری را هم در پاسخ به صحبتهای شما بشنویم چون به دقایق پایانی برنامه میرسیم.
اشکوری: بنده تا کنون به هیچ وجه، با تأکید میگویم به هیچ وجه نظریههای جدید را کارآمدتر از گذشته نمیدانم. بلکه از چاله به چاه افتادن است. کل پروژه وحی و نبوت و انباء و رسالت و همه اینها را بلاموضوع کرده. من کس دیگری را تا به حال ندیدهام که مدافع این نظریه باشد. جمعبندی من خدمت دوست عزیزم آقای سروش دباغ این است که آیا این نظریههای بدیل و مدرن توانسته جای نظریه سنتی را بگیرد؟ با همه نقدهای و ایرادهایی که در آن نظریه وجود دارد. بنده معتقد هستم که [این نگاه] نه تنها مشکلات را حل نکرده بلکه مشکلات را بیشتر کرده است.
سپاسگزارم. آقای دباغ اگر که بتوانیم جمعبندی خلاصه شما را هم در این بحث داشته باشیم خیلی ممنون میشوم.
دباغ: خواهش میکنم. من در مجموع فکر میکنم که قدرت تبیینی این نظریه کمتر از نظریات سنتی نیست. تصور میکنم در قیاس با نظریات سنتی در باب چگونگی سخن گفتن خداوند با انسان این نظریات موجهتر از نظریات سنتی است. نمیگویم ایرادی ندارد. سعی میکند رابطه خداوند با این جهان و چگونگی تکلم خداوند را توضیح بدهد.
یک نکته دیگر هم که جناب اشکوری گفتند و مایلم به آن بپردازم، ببینید کمی و بیشی طرفداران یک نظریه دلیل بر صحت و سقماش نمیشود اما حالا من جهت اطلاع شما و چناب اشکوری و مخاطبان عرض میکنم که افراد بسیاری از داخل کشور، اساتید دانشگاه، کسانی که کار الهیات میکنن، با خود من شخصا مکاتبه کردهاند در این مدت که ما خیلی همدل هستیم اما نمیتوانیم اینها را بگوییم. این نکته هم باید مد نظر دوستان باشد. میگویند ما کار و بار داریم، داریم در دانشگاه درس میدهیم و حتی دانشجویان هم که از ما میپرسند ما سکوت میکنیم. خود جناب اشکوری میدانند که محذوراتی در کار است. امیدوارم این مجال بازتر بشود.
به هر حال خیلی سپاسگزارم سروش دباغ و حسن یوسفی اشکوری در این بحث در تابو با ما همراه بودید.
فهیمه خضر حیدری روزنامهنگار ایرانی است که از سال ۱۳۸۹ با رادیوفردا همکاری میکند. او که از جمله در حوزههای اجتماعی و زنان فعالیت داشته، در سالهای اخیر مجلات هفتگی جامعه و تابو را برای رادیوفردا تهیه کرده است.
نظرات بیشتر
تابو؛ مجموعه برنامه جدیدی است از رادیوفردا. در تابو هر هفته فهیمه خضر حیدری، با دو مهمان برنامه درباره موضوعاتی که اغلب کمتر دربارهشان بحث و گفتوگو کردهایم، به مناظره مینشیند. موضوعاتی که گاه حتی ممکن است از طرح کردنشان هراس داشته باشیم.
تابو را هر هفته پنجشنبهها ساعت هفتونیم بعدازظهر به وقت ایران از رادیوفردا بشنوید.
© 2021 تمام حقوق این وبسایت، بر اساس مقررات کپیرایت، برای رادیو فردا محفوظ است.
نرم افزار استخاره با توجه به نظرات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی )
طبق آموزه های اسلامی خداوند انسان را بر اساس اختیار و حق انتخاب بین شقاوت و سعادت آفریده و این خود انسان است که عاقبتی پرسعادت یا مملو از شقاوت برای خود رقم می زند.
این حدیث نیز یا به معنای علم خداوند به سعادت و شقاوت فرد از زمان پیش از تولدش و یا به معنای اختلاف استعدادها و زمینه های هر انسان برای قدم گذاشتن در مسیر سعادت و شقاوت است.
طبق تفسیر و معنای دیگری «ام» به معنای کانون جامعه یا رحم دنیاست؛ یعنی همان جایی که سعادت و شقاوت او بر اساس انتخاب های آزاد و آگاهانه اش شکل می گیرد.
بنابراین با توجه به این تفسیرها و آموزه های مسلّم فراوان دیگری که دلالت بر اختیار آدمی در اعمالش دارند، شائبه هیچ گونه جبر و ظلمی از طرف خدا پدید نمی آید.
اولا: دین ارثی از هیچ کس قبول نیست و بر همه واجب است بعد از بلوغ نسبت به اعتقادات خود تحقیق کند، حتی اگر شیعه باشد. شیعیان نیز اگر ایمان محکمی نداشته باشند، اعمال صالح نداشته و اهل گناه باشند، سرنوشت بدی خواهند داشت.ثانیا: خداوند فقط انسانهای کافر و لجوج را وارد جهنم خواهند کرد؛ یعنی فقط آنهایی که با علم به بطلان یک آئین از آن پیروی می کنند و به همین صورت از دنیا می روند اهل جهنّم خواهند بود.ثالثا: خداوند حکیم، هر شخصی را با توجه به دانش و امکاناتی که در اختیار او قرار داده، مورد تکلیف و بازخواست قرار خواهد داد. لذا بر مستضعفین فکری، و لو غیر شیعه که حق ستیز نیستند، حرجی نیست.
بعضى معتقدند علمايى كه در مسأله «ولايت فقيه» سخن گفته اند دو ديدگاه مختلف دارند: بعضى ولايت فقيه را به معنى «خبرى» پذيرفته اند؛ و بعضى به مفهوم «انشايى»؛ و اين دو مفهوم در ماهيّت با يكديگر متفاوت اند؛ زيرا اوّلى مى گويد: «فقهاى عادل از طرف خدا منصوب به ولايت هستند»، و دومّى مى گويد: «مردم، فقيه واجب الشّرايط را بايد به ولايت انتخاب كنند».
در حكومت اسلامی، حاكميت اولا و بالذات از آن خداست و بعد، از آنِ كسی است كه خدا بخواهد؛ لذا حكومت اسلامی نه ديكتاتوری است و نه دموكراسی. در اين حكومت بر طبق سفارش قرآن اصل مشورت مورد تاكيد قرار گرفته است و مشاركت مردم باعث بالا رفتن توان حكومت می شود؛ البته حكومت اسلامی يك پارچه متكی به آراء مردم نيست. ولايت در اين حكومت از نظر اجرائی نياز به حمايت مردم دارد و بدون آن به فعليت نمی رسد. نقش مردم اين است كه از ميان كسانی كه خدا حق ولايت به آنها داده يكی را انتخاب و حمايت نمايند.
خدا چگونه با پیامبران صحبت کرد
ارتباط مستقيم حاکمان و مسئولین حکومت اسلامی با مردم، آن هم ارتباطى صميمانه و واقعى نه تشريفاتى و ظاهرى، از نكات مهمّى است كه در فرمان امام علی(ع) بر آن تكيه شده و به مالك اشتر به عنوان زمامدار آشنا با فرهنگ اسلام دستور داده شده است. تجربه نيز نشان داده ارتباط هاى غير مستقيم با مردم غالباً سبب گمراهى زمامداران و عدم آگاهى كامل آنها از اوضاع محيط و مخصوصاً عدم دسترسى ضعيفان به حق خود مى شود. به علاوه ارتباط هاى مستقيم، پيوند محبّت و صميميت را در ميان حاكمان و توده هاى مردم روز به روز محكم تر مى نمايد.
همكارى و همگامى با دانشمندان، آگاهان و متخصصان هر فن يكى از نكات مهمّ فرهنگ اسلامى حاكم بر نظامات اجرائى است. در عهدنامه مالك اشتر چنين آمده است: «با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين، و با خردمندان بسيار بحث كن و درباره تثبيت امورى كه به وسيله آن وضع كشورت اصلاح مى شود و موجب قوام كار مردم در گذشته نيز بوده است گفتگو كن». از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه زمامداران و حاكمان اسلامى بايد هميشه مشاوران يا گروههاى متعدّدى از مشاوران براى مسائل مختلف سياسى و اجتماعى داشته باشند و بدون رايزنى با آنها هرگز در مسائل مهم تصميم گيرى نكنند.
حکومت اسلامی حکومتی است که قوانین و ضوابط آن از شرع مقدس اخذ گردد و معیار مهم در اسلامی بودن یک حکومت، توجه به اجرای صحیح احکام شرع و قانون الهی است. بهترین مصداق آن حکومت پیامبران و ائمه معصومین می باشد، اما فقها نیز بر اساس سفارش معصومین وظیفه دارند در دوران غیبت برای تشکیل حکومت اسلامی و اجرای صحیح قوانین الهی تلاش کنند.
قالب حکومت چنانکه روند تاریخ و زندگی اجتماعی بشر نشان داده است، تابع «اقتضائات زمان و مکان» بوده است؛ چنانکه می دانیم پیامبران یا امامان معصوم از طرف خداوند منصوب به حكومت بودند، امّا آنها هم براى پيشرفت كار خود و جلب حمايت توده هاى مردم در بسيارى از مواقع از بيعت آنها بهره مى گرفتند و با آن رسميت بيشترى به حكومت خود مى بخشيدند.
بنابراین رکن اصلی اسلامی بودن یک حکومت، محتوا و قوانین حاکم بر آن حکومت می باشد و قالب آن می تواند به شکلهای مختلف باشد که فرقی نمی کند که معصوم(ع) در رأس حکومت باشد یا فقها که در صورت عدم حضور ائمه(ع) از سوی آنها تایید شده اند، یا اینکه افراد دیگری مجری حکومت باشند اما قوانین خود را از فقها اخذ کنند.
مبانی شرعی انقلاب اسلامی ایران عبارتند از: 1- «توحید در حاکمیت»: احکام حکومتی باید مبتنی بر اسلام باشد؛ انقلاب اسلامی در واکنش به سکولارسازی قوانین توسط دولت پهلوی به وجود آمد. 2- «قاعده نفی سلطه کفار بر مسلمین»: رژیم قبلی بواسطه فرمانبرداری از بیگانه و تصویب لایحه کاپیتالاسیون مشروع نبود. 3- عدالت طلبی و ظلم ستیزی: جامعه ایران مورد ستم خاندان پهلوی قرار داشت. 4- امر به معروف و نهی از منکر: قبل از انقلاب منکرات اجتماعی به صورت یک بحران اجتماعی درآمده بود و رژیم سابق در گسترش آن نقش داشت.
در اين باره چند دسته روايت داريم كه می گويند: هر قيامی قبل از ظهور شكست می خورد و اين كه تا نشانه های ظهور آشكار نشده قيام نكنيد. در پاسخ بايد گفت: امر به معروف و نهی از منكر از مسلمات اسلام است و به خاطر اخبار واحد آنها را نبايد كنار گذاشت. ضمن این که امامان قيام هايی را در عصر خود و عصر غيبت تاييد كرده اند؛ مانند قيام زيد بن علی(ع) و قيام شهيد فخ. همچنین رواياتی را كه می گويد: هر قيام قبل از ظهور شرك آلود است را بايد توجيه نمود به این که منظور قيام بدون امامان يا قيام براي دعوت به خويشتن يا قيام در زمان عدم آمادگی است.
برخى به استناد روايات، معتقدند هر نوع قيام و انقلاب بر ضد هر حاكم ظالم و بى دين، قبل از ظهور امام زمان(عج) حرام است؛ در حالي كه بايد گفت: اولا این روایات با اصول کلی دین مثل امر به معروف و نهی از منکر و جهاد منافات دارد. ثانیا این روايات مشكل سندى دارند؛ به طوری که يا مرسلند يا راوي آنها تضعيف شده اند. ضمن اینکه روایاتی هم وجود دارد که ائمه از انقلاب هایی که برای برپایی حق شکل گرفته است حمایت کرده اند.
بدعت اضافه کردن چیزی در دین یا کاستن از آن است. اما آیا موضوعی مثل عزاداری به عنوان امری فطری و منطبق بر روحیه بشری که دارای شواهد قرآنی(همچون سوگواری یعقوب در جدایی از یوسف) و روایی فراوانی است و نمونه های بی شماری – حتی به نقل از بسیاری از منابع اهل سنت – در سیره پیامبر اکرم(ص)، اهل بیت(ع)، همسران پیامبر، خلفای راشدین، صحابه، تابعین و علما و فقهای ادوار مختلف فریقین دارد، می تواند امری خارج از دین باشد؟!
آیا می توان انکار کرد که رسول خدا(ص) خود هنگام شهادت عموی شان حمزه گریستند و دیگران را نیز به این کار ترغیب کردند؟ آیا می توان این واقعه تاریخی را رد کرد که خلیفه اول و مردم مکه و مدینه هنگام رحلت پیامبر به سوگواری و عزاداری پرداختند؟ بی گمان چنین نیست. احتمالا از همین روست که حتی در میان فقهای اهل سنت نیزهیچ کس فتوا به تحریم اصل گریه کردن در رثای مرگ عزیزان و اطرافیان نداده اند و همه آنها تحت شرایطی آن را مجاز شمرده اند و فقط مالکیه و حنفیه، بر اين باورند كه گریه با صدا و شیون با صوت، اشکال دارد.
رضایت و تسلیم باید بر قضای الهی باشد و قضای الهی نیز بر اساس استعدادها و لیاقت هایی که هر شخص از خود نشان می دهد شکل می گیرد و جریان می یابد. «دعا» به تصریح آموزه های اهل بیت(ع) یکی از مؤثرترین عواملی است که مواهب الهی را به شخص جلب می کند. زیرا دعاکننده بعد از آن که نهایت کوشش خود را در استفاده از همه وسایل موجود به کار می بندد، آن جا که دیگر کاری از دستش بر نمی آید و به نقطه بن بست رسید، به در خانه خدا می رود و با توجه و توکل و تکیه بر خدا، فراهم شدن اسباب و عواملِ خارج از دایره قدرت انسانی را از وی طلب می کند و با همین توکل و تکیه است که تسلیم قضای الهی می شود.
منظور از تضيمن رزق از سوى خداوند و تكفل و تعهد و تقسيم آن، فراهم آوردن زمينه ها است که برخی از این زمينه ها در خارج از وجود انسان و برخی دیگر در درون وجود او است كه هرگاه دست به دست هم دهند انسان سهم خود را از روزى دريافت مى كند.
بعد از فراهم آمدن آن زمینه ها، تلاش و كوشش انسان شرط تحقق و به فعليت رسیدن آن زمينه ها است؛ بنابراين حكمت خدا ايجاب مى كند كه هركس تلاش و كوشش و اخلاص و فداكارى بيشترى داشته باشد روزى اش گسترده تر گردد. چرا که خداوند متعال اراده اش را – از جمله اراده اش را در روزی دادن مخلوقات – در قالب نظام متشکل از شبکه های گسترده علت و معلولی عملی می کند.
مواردى نیز از فقر و بی عدالتی در طول تاریخ وجود دارند که سبب آن نه تنبلی و تن پروری و عدم نشاط شخص و جامعه، بلکه نتیجه ظلم و تحمیل استعمارگران و استثمارکنندگان فردی یا گروهی بوده است. به تعبير ديگر علاوه بر مسأله تلاش و كوشش، وجود عدالت اجتماعى نيز شرط تقسيم عادلانه روزى ها است.
اولا: منظور از فروع دین احکام شرعی اسلام در موضوعات و زمینه های مختلف است؛ به دیگر سخن، فروع دین مجموعه تکالیفی است که یک مسلمان باید به آنها عمل نماید. فروع دين بسيار زياد است و هر شخصى نمى تواند آنها را از منابع دینی استخراج كند. شمارش آنها به هشت یا ده، از باب اهمیت اینها در بخش عبادات است و گرنه آن چنان که برخی از علما گفته اند، هر آنچه در برابر اصول قرار دارد و جزء احکام عملی است، یعنی همه واجبات و محرمات و احکام معاملات از فروع دین شمرده می شوند.
ثانیا: نگاهی به آیات قرآن و بیان حکم حجاب در آنها، احادیث معصومین(ع) در بیان حدود و ثغور آن، تأکیدات آنها بر مسأله عفاف و حیا، دستورات و اقدامات عملی شان در محکوم کردن بی حجابی و بی عفتی و سیره بانوان اهل بیت(ع) مانند حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) در حفظ حجاب و پوشش عفیفانه، کم ترین تردیدی را باقی نمی گذارد که حجاب هم سنگ و هم وزن بسیاری دیگر از فروع فقهی است و اگر از آنها بیشتر نباشد، بی شک کم تر از آنها هم نیست.
اگر غیرت عرب مانع از کتک زدن زنان می شد، پس چرا اعراب دختران خود را زنده به گور می کردند؟! چرا سمیّه مادر عمار در زیر شکنجه های اعراب به شهادت رسید؟! چرا اعراب مسلمان در جنگ ردّه زنان دیگر مسلمانان را اسیر کردند؟! چرا اعراب در فتح آفریقا و دیگر سرزمین ها زنان و دختران را به بردگی می گرفتند؟!
عمر بن خطاب نیز کسی است که علمای اهل سنت گزارشات متعددی از آزار او نسبت به زنان نقل کرده اند: 1. عمر از اسلام آوردن خواهرش اطلاع یافت، به خانه او رفت و شوهر او را مورد ضرب و شتم قرار داد، خواهرش برای دفاع از شوهرش مداخله کرد، عمر چنان با مشت بر صورت او کوبید که خون از تمام صورتش جاری شد. 2. زینب دختر رسول خدا(ص) از دنیا رفت، زنان بر او می گریستند. عمر با تازیانه ای که در دست داشت در حضور پیامبر(ص) شروع به کتک زدن زنان کرد. 3. عمر زمانی که مشرک بود کنیزان مسلمان شده از بنومؤمل را کتک می زد تا دست از اسلام بردارند. 4. ابوبکر از دنیا رفت، عایشه به عزاداری پرداخت، عمر به درب خانه عایشه آمده و زنان را از گریه و عزاداری نهی کرد، ولی زنان گوش ندادند. زنان را به دستور عمر یکی پس از دیگری از خانه بیرون آوردند و عمر بر آنان تازیانه زد. 5. خشونت عمر طوری مشهور بود که عبدالرزاق صنعانی در کتاب «المصنف» می نویسد: عمر، زنی را احضار کرد و آن زن از ترس، بچه اش را سقط کرد.
اهل سنت می خواهند با این شبهه نقصی را برای علی(ع) بتراشند و دامان عمر را از این جسارت پاک و اصل قضیه را تکذیب کنند.اولا: آلوسى می نویسد: عمر شمشیرش را به پهلوى فاطمه و تازیانه را بر بازوى او زد. ناگهان علی(ع) گریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید.ثانیا: شاید آمدن حضرت زهرا(س) برای این باشد، تا مهاجمان از او شرم کنند، که چنین نشد.ثالثا: بسیاری از علمای اهل سنت اصل ماجرای هتاکی و هجوم را آورده اند، وقتی اصل ماجرا ثابت شد اینگونه سؤال ها دامان کسی را پاک نخواهد کرد.
قرآن با ذکر القابی مثل «روح الله»، «کلمة الله» و «قول الحق»، شخصیتی متعالی از حضرت عیسی(ع) ارائه کرده است. از دید قرآن آفرينش او مانند حضرت آدم(ع) بوده و امری عجیب نیست. قرآن در آيات متعدد مسیح را فرزند حضرت مريم(س) معرفى كرده تا پاسخى به مدعيان الوهيت حضرت عيسى(ع) باشد؛ زيرا كسى كه از مادر متولد مى شود چگونه مى تواند خدا باشد؟! در این کتاب الهی، عیسی(ع) هيچ گونه ادعايى جز بندگى خداوند و نبوت نداشت و آنچه از معجزات انجام مى داد همگى به اذن و فرمان خدا بود.
قرائن قرآنی نشانگر تفاوت ماهوی گرامی داشت بت ها نزد قوم نوح با آموزه های اصیلی هم چون توسل و زیارت قبور نزد شیعیان است. بت پرستان قوم نوح حقیقتا بت ها را می پرستیدند و آنها را «الهه» و خدای خود مى دانستند. این مسأله از تعبیر «آلهه» در آیه 23 سوره نوح کاملا مشخص است. در واقع اشتباه مهمّی که وهابیون و دیگر مخالفان زیارت قبور مرتکب می شوند این است که شفاعت طلبيدن از اوليا و توسل به آنها را که درخواستی مبتنی بر توحید و از درگاه پروردگار است، با شفاعت طلبيدن مستقیم از بت ها و خواستن حاجات از آن موجودات بى جان و بى عقل و شعور مقايسه مى كنند. هيچ کدام از زیارت کنندگان مراقد پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را پرستش نمى كنند.
این مسأله در میان شیعیان و دیگر مسلمانان معتقد به آموزه توسل بدیهی است که وجود مقدس شخص یا مرقد او، به هیچ وجه مورد پرستش قرار نمی گیرد و تأثیر مستقیم و اصلی در برآورده شدن حاجات، همواره از آن خداوند دانسته می شود. زیرا عبادت، خضوع در مقابل دیگرى به عنوان آن است که او خدا یا پروردگار است یا کارهاى خدا به او سپرده شده است. این در حالی است که در توسل به پیامبران و صالحان و شهدا هیچ یک از این قیدها وجود ندارد، بلکه تنها از این جهت به آنان توسل مى شود که بندگان مورد احترام خدایند و دعاى آنان نزد خداوند سبحان مستجاب است. ائمه اهل بیت و معصومین(ع) و دیگر اولیاء الله نزد شیعیان همان بندگان صالح و مورد احترام خداوند هستند و ساختن مراقد برای آنها و تبرک جستن به آثارشان به هیچ وجه شائبه «الوهیت» این ذوات مقدس را حتی در اذهان عادی ترین شیعیان پدید نیاورده است.
«ولایت فقیه» به معنای جواز تصرف و سرپرستی و عهده دار شدن شخص فقیه در یک امر خاص است. گاه این امر شخصی است مانند اجرای عقد نکاح و گاهی امری کلی مثل عهده داری حکومت جامعه اسلامی. اقوال مختلفی بین فقها وجود دارد که محدوده مجاز برای اعمال ولایت فقیه تا چه اندازه است؟ آیا فقیه بر همه شؤون حکومتی و اجتماعی، امور حسبه، اموال و انفس مردم و… ولایت دارد یا نه ولایت او منحصر است در سرپرستی امور خاص؟
به باور امام خمینی هر اختیاری که پیامبر اسلام(ص) در اداره جامعه اسلامی داشته برای فقیه عادل هم ثابت است اعم از تدارک و بسیج سپاه، تعیین والیان ولایات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان و… البته این درباره اختیاراتی است که معصوم(ع) از جنبه ولایت و سلطنت اجتماعی و سیاسی دارد.
ادیان الهی سابق در زمان خود بر حق بودند ولی پس از اینکه خداوند اسلام را به عنوان آخرین و کاملترین شریعت ارائه نمود، منسوخ شدند. زیرا از یک سو فرستادن دین جدید توسط خداوند درصورتی حکیمانه خواهد بود که دین کاملتری عرضه شود و از سوی دیگر، هنگامی که چنین دینی وجود داشته باشد دلیلی برای پیروی از سایر ادیان باقی نمی ماند. از طرفی دلایل متعدد عقلی و نقلی ای وجود دارد که دلالت بر انحراف و تحریف ادیان سابق، از صورت اولیه خود دارد. ضمن اینکه نمی توان نظرات متناقض را به صورت همزمان صحیح یا حق دانست!
اولا: در صورت نفی رابطه خدا و انسان نمی توان برای انسان عواطفی تصور کرد؛ زیرا انسانی که در دیدگاه ماتریالیست ها نه مخلوق خداوند، بلکه ماشینی پیچیده و صرفا مادی باشد، نمی تواند خودش به خودش این احساسات و عواطف و انگیزه های روحی را افاضه کند.
ثانیا: اگر ملاک آئین انسانیت «عقل» است، باید گفت: هر کسی ممکن است بعضی کارها را درست و بعضی دیگر را غلط بداند، غافل از اینکه شخصی دیگر در تشخیص آن ملاک های اخلاقی برعکس او عمل می کند؛ یعنی عقل ناقص انسانی خود زاینده اختلاف و تزاحم و تضاد و کشمکش است.
ثالثا: در نبود انذار و بشارت دینی-اخروی، چنین مسلکی هیچ ضمانت اجرایی ندارد. در نظام های اخلاقی سکولار گفته می شود یکی از مهم ترین این ضمانت ها فهم این موضوع است که «نفع من در نفع دیگران است». اما در شرایطی دیگر که میزان قدرت آحاد جامعه در مقایسه با یکدیگر نامتوازن باشد، این ملاک به هیچ وجه ضمانت اجرایی نخواهد داشت؛ چرا که زورمندان می توانند نفعی نامرتبط با نفع دیگران تعریف کنند.
رابعا: دینداری نه تنها با اخلاق نیک تقابل ندارد بلکه دین دار واقعی حتما دارای «اخلاق نیک» یا به تعبیری «انسانیت» است. با توجه به جایگاه والایی که در متون دینی برای «حسن خلق» بیان شده، می پرسیم که دین داری چه تقابلی با انسانیت و «زیست اخلاقی» دارد که ما فقط مجاز به انتخاب یکی شان باشیم؟!
– درباره آیه اول باید گفت، دلیلی بر خلاف ظاهر آیه و بیان حضرت ابراهیم(ع) نداریم که واقعا بیمار نبوده باشند.- درباره مورد دوم حضرت ابراهیم(ع) این سخن را به عنوان یک فرض و احتمال درباره تحقیق از خدا گفت، نه اینکه واقعا مرادش آن بوده باشد.- درباره شکسته شدن بت ها به دست آن حضرت نیز باید گفت که ایشان قصد جدى از انتساب شکستن بتها به بت بزرگ نداشتند و فقط مى خواست عقائد بی اساس بت پرستان را به رخ آنان بكشد.- درباره حضرت(ع) یوسف نیز باید گفت ایشان در آنجا توریه کرده و مراد ایشان سابقه برادران در سرقت یوسف از پدرشان بود.
یکي از تهمت ها به شیعه اين است كه مى گويند: «شيعه عقيده دارد كه آتش دوزخ به مقدار كمى آنها را می سوزاند». آيا سزاوار است چنين نسبت ناروايی بدون هيچ گونه دليلی به جمعيّتى بدهند؟ به فرض اينكه شيعه و يهود چنين اعتقادى داشته باشند، آيا اين اتحاد عقيده موجب مى شود كه كسى بگويد «تشيّع» از «يهوديت» گرفته شده يا آيين يهود در مذهب شيعه خودنمايى نموده است؟!
يكي از تهمت ها، معتقد دانستن شیعه به الوهیت ائمه(ع) است! در حالي كه هيچ شيعه اي چنين عقيده اى نسبت به امامان(ع) ندارد. آری اگر منظور آنها غلات شيعه هستند، آنها در حقيقت پاى بند به مذهب نيستند، و شيعه اماميه و امامان شيعه(ع) به كلى از اين فرقه ها و اين گونه افكار و عقايد اعلام بيزاري كرده اند و آن را از بدترين انواع كفر و گمراهى شمرده اند…
دلیل اصلی تهمت ها و افتراها به شيعيان اين است كه نویسندگان این تهمت ها، غالباً براى شناخت مذهب شيعه بر گفته هاى افرادي مثل ابن خلدون تكيه مى كنند و براي مطالعه در افق وسيع تر به نوشته هاى بيگانگانی چون استاد «ولهوسن» و استاد «دوزى» و امثال آنها مراجعه مى كنند و «مدارك قاطع» را در گفته هاى آنها جستجو مى نمايند! و در اين ميان متأسفانه از مراجعه به كتاب هاى شیعه غفلت مي كنند و نتيجه آن، زدن تهمت ها و افتراها به شيعه می شود.
با توجه به روایات بسیار زیاد اهل بیت(ع) که در ستایش هشام وارد شده، چنین اتهامی یا ساخته و پرداخته دشمنان و حسودان بوده است که می خواسته اند با مخدوش کردن وجهه اش، انتقام شکست هایی را که در مناظره هایشان با وی متحمل شده اند بگیرند، یا مربوط به دوره ای است که هشام هنوز شیعه و مطلع از آراء ائمه درباره این موضوع نشده بود، و یا در مقام بحث و معارضه با شخصص لجوجی به نام «علاف» صورت گرفته و بدیهی است چنین سخنی نمی تواند اعتقاد واقعی وی باشد.
علمای شیعه سه نظر درباره کتاب «اسرار آل محمد» دارند:1. برخی علما همه مطالب آن را صحیح دانسته و کتاب را به عنوان یکی از اصول اساسی شیعه معرفی می کنند.2. در مقابل برخی دیگر از علما اصل نوشته شدن کتابی توسط سلیم را زیر سوال می برند و تمامی مطالب کتاب منسوب به وی را جعلی می دانند.3. گروه سومی از علما نیز اصل کتاب را به صورت کلی «مجعول» نمی دانند؛ اما معتقدند این کتاب چه در مطالب نقل شده و چه در سندش خالی از اشکال نیست و احادیث آن باید بررسی مفصلی در سند و دلالت شوند.
حج حکمت ها، کارکردها و ظرفیت های بسیار متنوعی دارد، مانند: 1. تقویت بعد اخلاقی و دگرگونی های درونی و روحی با خودسازی و جدا شدن انسان از مرزهای زندگی مادی و امتیازات ظاهری و زر و زیور. 2. برجسته شدن بعد سیاسی جامعه مسلمانان و از بین رفتن تعصبات ملی و نژادی آنها با ایستادن همه در صف واحد امت اسلام علیه استعمار. 3. ارتباط قشرهای مختلف مسلمانان از لحاظ فرهنگی و علمی. 4. امکان کم شدن فاصله طبقاتی با تقویت پایه های اقتصادی جهان اسلام و بسیاری برکات دیگر.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم به نقل از حوزه نیوز، کتاب «موسوعة الرسول المصطفی(ص) » شامل مطالبی درباره ابعاد مختلف پیامبر گرامی اسلام در سال 2002 میلادی در بیروت به چاپ رسید.
مصطفی بن هاشم زین الدین نیز در این موسوعه به توصیف سرزمین اردن، جنگ موته و شخصیت جناب جعفرطیار پرداخته که توسط محقق فقید حجت الاسلام والمسلمین علی آل کاظمی ترجمه شده است.
مشاهد مشرفه موسی کلیم الله (علیه السلام)
حضرت موسی پیامبر بزرگ الهی دارای مشاهد مشرفه بسیاری در بقعه های متبرکه این سرزمین است.
مشهد اول: هنگامی که مردی از پایین شهر، موسی را نصیحت کرد و به او سفارش نمود که از مصر خارج شود و موسی به دنبال سخن این مرد به سوی شام رهسپار گردید و به مدین رسید.
خدا چگونه با پیامبران صحبت کرد
مدین شهری است در شمال شرقی موته که 5 کیلومتر از موته فاصله دارد و در مسیر جاده ای است که به شام و عقبه و مصر می رود.
مطالعات تاریخی انجام شده ثابت کرده است که شهر مدین همان شهری است که امروزه به نام مدین نامیده می شود و این همان شهری است که قرآن مجید از آن نام برده است و فرموده : (وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ) یعنی : ” همین که موسی وارد آب مدین شد قومی را دید که از آن آب بر می دارند.
مدین همان قریه قبیله حضرت شعیب پیامبر الهی است که خداوند او را بر آنان مبعوث فرموده است و قرآن کریم موقعیت مدین را مشخص میکند، شعیب(ع) خطاب به قومش می گوید: (ما قوم لوط منکم ببعید) یعنی قوم لوط از شما دور نیستند.
دوران قوم لوط از نظر زمانی بسیار دور نیست و از نظر مکانی هم بیشتر از قریه هایی مانند سدوم و أدوم و عموره بیش از 30 کیلومتر از مدین فاصله ندارند.
آنجا که خداوند می فرماید: (ونجینهٔ ولوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین) ” یعنی : ” ما لوط را نجات داده ایم و به سرزمینی بردیم که برای جهانیان آن را مبارک گرداندیم.”
چون می دانیم که نجات لوط (علیه السلام) بردن او به غاری است که بیشتر از 14 کیلومتر از مدین فاصله ندارد.
بنابراین پیامبر خدا موسی(ع) در شهر مدین به خدمت حضرت شعیب خطیب و سخنگوی پیامبران الهی در آمده و مدت 10 سال تمام در خدمت او بود، همان طور که به نقل از قرآن موسی از چاه آب کشید و گوسفندان دختران شعیب را سیراب کرد و به همین علت با یکی ازآن دو دختر ازدواج کرد.
* چاهی که موسی(ع) از آن برای دختران شعیب آب کشید
چاهی که حضرت موسی (علیه السلام) از آن برای دختران شعیب آب کشید در صحرایی اطراف شهر مدین وجود دارد و لکن به صورت آباد نیست و هنگامی که موسی (علیه السلام) مدت خدمت خود را به پایان برد و خواست که از شعیب جدا بشود ، از همسرش خواست که از پدرش شعیب بخواهد تا تعدادی از گوسفندان را به آنان بدهد تا به وسیله آن زندگی کنند.
در روایت آمده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرموده اند : ” شعیب به موسی گوسفندانی داد که آن سال زایده بودند و رنگ آن گوسفندان نیز با رنگ گوسفندانش تفاوت داشت .”
از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده است که به یاران خود فرمود: “اگر شام را فتح کردید از نسل آن گوسفندان حضرت شعیب خواهید یافت ” و این اشاره است به وطن شعیب و داستان او با موسی (علیه السلام).
شایسته است یادآوری شود که پیامبر خدا حضرت موسی (علیه السلام) هنگامی که از مدین خارج شد در حالی که همسرش و گوسفندانش همراه او بودند و عصایی که معجزه پیامبریشی بود به همراه داشت ، به یک بیابانی رسیدند و سرمای شدید و باد و باران و ظلمتی شدید آنان را فراگرفت و شب نیز فرا رسید، حضرت موسی از دور آتش را مشاهده کرد که ظاهر شده بود و طرف آن آتش ناگهان دید که درختی است و آتشی وسط آن شعله می کشد به آن نزدیک شد تا از آن آنش شلع ای بگیرد، آتش از او دور شد، موسی ترسید و دوباره به طرف آتش و درخت رفت که خداوند در این باره می فرماید ( فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِن شَاطِئِ الْوَادِی الأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الآمِنِینَ ). سوره قصص(29تا31)
یعنی همین که موسی مدت خدمت خود را به پایان برد و اهلش را همراه خود برد از جانب کوه طور آتشی را مشاهده نمود، به خانواده اش گفت : صبر کنید که من آتش را دیده ام، بروم تا شاید از آن برای شما شعله ای بر گرم یا خبری بیاورم تا شاید شما گرم شوید. همین که به نزدیک آتش آمد از کنار وادی ایمن و از آن بقعه مبارکه به او ندایی داده شد که ای موسی من خدای تو هستم که پروردگار جهانیان می باشم. عصایت را بیفکن . همین که عصا را افکند دید عصایش جنبنده ای شده است، از ترس به عقب رفت و برنگشت، او را گفتیم: ای موسی برو و نترس که تو امنیت داری.
* درختی که به موسی نشان داده شد همچنان پابرجاست
آن درختی که به موسی (علیه السلام) نشان داده شد. همچنان بر یک صخره بلند موجود است که عمر آن بیش از سه هزار سال است ، و این درخت در شرقی شهر مدین قرار دارد که 12 کیلومتری مدین واقع شده است. و به آن “شجرة المایسة” می گویند و برای آن داستان های بسیاری نقل می کنند که دلالت بر مبارک بودن این درخت دارد که ساکنان منطقه داستان های آن را از زمان های دور نقل می کنند و سینه به سینه تا این زمان نقل می شود .
این مطلب چیزی نیست که ما خواسته باشیم از پیش خود نقل کنیم ، بلکه حضرت موسی با عنایت الهی انتخاب شده است مانند تمام پیامبران مرسل دیگر که همگی در این بقعه های مبارکه مبعوث شده اند و کتاب مقدسی تورات نیز به این داستان ها اشاره کرده است .
* عبور امام باقر(ع) از شهر مدین
و شایان ذکر است که شهر مدین حادثه مهم دیگری را در دوران زندگانی امام باقر (علیه السلام) شاهد بوده است و آن حادثه مربوط به زمانی است که هشام بن حکم دستور داد امام را از شام به مدینه بازگردانند و ترسی داشت که خبر معجزات امام باقر (علیه السلام) در میان مردم گسترش یابد و لذا او را از این مسیر عبور دادند و بر مدین عبور کرد درحالتی که مردم شهر مدین به فرمان خلیفه دروازه های شهر را بر روی حضرت بسته بودند.
امام باقر (علیه السلام) بر یک مکان مرتفعی قرار گرفت و با صدای بلند ندا در داد که ای مردم شهر مدین که انسان های ستمگری هستید، من همان(بقیه الله) هستم که خداوند می فرماید:«بقیةالله خیرا لکم ان کنتم مومنین و ما بحفیظ» یعنی : بقیةالله برای شما بهتر است اگر مومن هستید من از شما حفاظت نمی کنم.
با شنیدن این ندا پیرمردی بزرگسال از شهر بیرون شد و به قوم خود گفت: ای مردم به خدا سوگند این فراخوان به سبک همان فراخوان حضرت شعیب است، اگر به سوی او به استقبال او نشتابید خداوند شما را به خشم و غضب شدید خود گرفتار خواهد فرمود.
و مردم به استقبال حضرت باقر (علیه السلام) شتافتند و انچه که از آذوقه و توشه لازم داشت در اختیار آن حضرت گذاشتند، وقتی خبر این ماجرا به هشام رسید به عامل خود در آن دیار دستور داد آن پیرمرد را کشتند و مردم اهل مدین را مورد پیگرد قرار دادند.
انتهای پیام/
بازگشت به صفحه سایر رسانهها
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه«خبرگزاری دانشجو»، زندگی حضرت محمد(ص) از ابتدای کودکی دارای نکات بسیار زیادی برای جویندگان سیره نبوی است. داستان معراج پیامبر که یک سفر آسمانی است شنیدنیهایی از بهترین مخلوق عالم و برترین موجود دارد، موجودی که به سبب بندگی خالص برای حضرت حق(جل جلاله)به درجاتی رسید که حتی بزرگترین ملک هم از رفتن به آنجا عاجز بود.
در این سفر اتفاقات و تصاویری پیش چشم پیامبر گشوده شد که تا آن زمان هیچ کس به آن آگاهی نداشت. اما در تمام سفر نورانی پیامبر لحظه جداشدن و دور شدن از آن عالم معنا حکایت عجیبی دارد. اما شاید یکی از سوالات و پرسش های هر اهل فکری این باشد که در آن شب نورانی پیامبر و خداوند چگونه از یکدیگر و با چه لفظی جدا شدند؟!
وقتی سفرمعراج دیگر رو به اتمام است و به پیامبر خطاب شد ای محمد باز گرد و آنچه برایت صورت گرفت را بر امت اسلام بازگو کن. حال لحظه ی جذاب و زیبای این سفر می خواهد تحقق پیدا کند اینکه به قول خودمان، خداحافظی چطور صورت گرفت؟ آیا پیامبر گفت: خداحافظ، و خداوند هم فرمود: خدا نگهدار؟! اگر این را بگوییم یک اشکال دارد و آن این است که به خداوند متعال نمی توان گفت خدا حافظ، چون او خود حافظ همه چیز است و این جمله در مورد ما انسانها صدق می کند. ولی در مورد خداوند متعال صدق نمی کند چون خدایی غیر او نیست تا حافظ او باشد. و در اینجا بود که ندایی از خداوند متعال آمد که ((یا علی)) و پیامبر هم فرمودند ((یا علی)) و با گفتن یا علی این خداحافظی صورت گرفت . سپس پیامبر را بر براق نشانده و این سفر را به خیر و خوبی به پایان رساندند.
خدا چگونه با پیامبران صحبت کرد
اما پیامبر در بازگشت خود از معراج با چه کسی صحبت کرد؟
پیامبر فرمود چون به حجره ی ام هانی برگشتم هنوز شب باقی بود و اولین کسی که بر من وارد شد علی (ع) بود که سلام کرد و گفت خوب معراجی رفتی یا رسول الله و مبارک باشد این سیر برای تو.
پیامبر(ص)فرمودند: من تعجب کردم و گفتم یا علی از حال من چه دانستی؟ گفت: یا رسول ا… من بر تمام احوال دیشب شما واقف شدم و در تمام مراحل با شما همراه بودم پیامبر فرمود: با کدام دلیل می گویی که با من بودی؟ علی(ع) دست خود را به زیر عمامه اش برد و اناری را که در حجب غیبی برای پیامبر ظاهر شد و دستی غیبی آنرا ربود، بیرون آورد و گفت یا رسول الله این همان انار است. پیغمبر فرمود : “یا علی لحمک لحمی و دمک دمی و جسمک جسمی و روحک روحی “
با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز.
برای پاسخ کامل به این سؤال مناسب است مسئله وحی، یعنی گونه سخن گفتن خدا با پیامبر را بشناسیم.
پديده «وحي» از مباحث مهم علوم قرآني ميباشد و اهميت آن از اين جهت است كه قرآن كريم كه سخن خداي متعال و كتاب هدايت انسانها به شمار ميرود، از طريق «وحي» نازل شده است.
در اينجا مناسب است ابتدا واژه «وحي» را معنا كنيم و سپس به چگونگي نزول آن بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بپردازيم.
مرحوم علامه طباطبایي (ره) درباره «وحي» مينويسد: «وحي، يك نوع تكليم آسماني (غير مادي) است كه از راه حس و تفكر عقلي درك نميشود؛ بلكه با درك و شعور ديگري است كه گاهي در برخي از افراد ـ به حسب خواست خدایي ـ پيدا ميشود و دستورات غيبي، يعني نهان از حس و عقل را از وحي دريافت ميكند. عهدهدار اين امر نيز نبوت ناميده ميشود». (1)
«شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد؛ مگر از راه وحى (مستقيم) يا از پشت حجاب، يا رسولى مىفرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحى مىكند؛ چرا كه او بلند مقام و حكيم است». (2)
چگونگي نزول وحي بر پيامبر اسلام – صلی الله علیه و آله و سلم -:
«وحي» نسبت به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به سه صورت انجام ميگرفت: گاهي در خواب (از وراي حجاب) به او وحي ميشد كه اين بيش تر در اوايل رسالت حضرتش بود. زماني هم بدون وساطت فرشتهاي، مستقيماً از جانب خداوند مورد وحي قرار ميگرفت. گاهي نیز جبرئيل واسطه وحي بود. قرآن كريم از دو طريق اخير، يعني مستقيماً و يا به وسيله جبرئيل، به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وحي شده است. اينك تفصيل اين سه مورد:
1. رؤياي صادقه: اولين وحي به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ از طريق رؤياي صادقه بود؛ رؤيايي كه چون صبح روشن، براي او نوراني و واضح بود و مقدمهاي براي وحي از طريق جبرئيل به شمار ميآمد. آن گاه حضرتش خلوت را پسنديد و در «غار حرا» خلوت ميكرد و به عبادت مشغول ميشد تا آنكه در همين غار، ناگهان فرشتهاي بر وي وارد شد و گفت: بخوان… . (3)
علي بن ابراهيم قمي نقل كرده است كه: محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ 37 ساله بود كه در خواب ديد كسي به طرف او ميآيد و خطاب به او ميگويد: اي رسول خدا! محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين حادثه را چندي پوشيده نگه داشت. گاهي نيز كه در درهها، به چوپاني گوسفندان ابوطالب مشغول بود، كسي را ميديد كه او را به عنوان پيامبر خدا خطاب ميكرد، حضرت از او پرسيد: تو كيستي؟ او در جواب گفت: من جبرئيل هستم و مرا خداوند فرستاده است تا تو را به پيامبري برگزيند. (4)
امام باقر ـ عليه السلام ـ در اين باره ميفرمايد: «نبي»، كسي است كه به نبوت خود از طريق رؤيا آگاه شود و مانند رؤياي ابراهيم ـ عليه السلام ـ و رؤياي محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه مقدمات نبوت خود را قبل از وحي در خواب ديد؛ اين كه جبرئيل با پيام رسالت از جانب خداوند بر وي نازل شد. (5)
منظور از قبل از «وحي» در روايت، آن است كه هنوز به محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ به راستي رسالتي كه مأمور به تبليغ آن باشد، وحي نشده بود و اين بيان، تفسيري است براي مفهوم «نبي»؛ زيرا نبي بشري است كه به وي وحي ميشود و قبل از آنكه به تبليغ آن مأمور باشد، يعني او با عالم بالا رابطه روحي دارد و ملكوت عالم برايش مشهود است، ولي مأمور به تبليغ نيست؛ چنان كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از بعثتش چنين بود.
به هر حال، رؤياي صادقه، راهي براي نزول وحي بر پيامبر است و چه بسا در خواب دانستنيها به وي القا ميشد. علي ـ عليه السلام ـ در اين زمينه ميگويد: «رؤيا الانبياء وحيٌ»؛ (6) «خواب پيامبران وحي است».
گفتنی است كه اگرچه يكي از طريق های وحي بر پيامبر، خواب بود؛ ولي قرآن كريم از اين طريق بر پيامبر نازل نشده است؛ بلكه از دو طريق وحي مستقيم يا به وسيله فرشته وحي به حضرت داده شده است.
2. نزول وحي به وسيله جبرئيل: فرشتهاي كه بر پيامبر نازل ميشد و وحي را به وي ابلاغ ميكرد، جبرئيل بود. جبرئيل كلام خدا را از راه گوش به پيامبر القا ميكرد و پيامبر گاهي او را ميديد و گاه هم او را نميديد؛ ولي جبرئيل وحي را بر قلب او نازل ميكرد؛ چنان كه ميفرمايد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ». (7) در قرآن كريم، در آيات متعدّدي نسبت به نزول قرآن از طريق جبرئيل، تصريح شده است.
3. وحي مستقيم و بدون واسطه: قسمتي از وحي به طور مستقيم و بدون وساطت فرشته، انجام ميگرفت. اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل كردهاند كه: هنگام وحي، درد شديدي به پيامبر دست ميداد، حالت بيهوشي بر وي عارض ميشد، سر او به زير ميافتاد، رنگ صورتش تغيير ميكرد و عرق از روي او جاري ميشد. حاضران در جلسه نيز تحت تأثير اين وضع قرار ميگرفتند و بر اثر اين منظره ترسناك سرهاي آنان نيز به زير ميافتاد. خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً»؛ (8) «ما گفتار سنگيني را به تو القا كرديم».
در توحيد صدوق از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه از حضرتش پرسيدند: «آن حالت مدهوش شدن كه به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به هنگام وحي دست ميداد، چه بود؟ فرمود: اين در هنگامي بود كه در ميان او و خداوند هيچ كس واسطه نبود و خداوند مستقيماً بر او تجلي ميكرد». (9)
گاهي نيز هنگام وحي مستقيم خداوند بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين حالتي به ايشان دست نميداد؛ به عنوان نمونه می توان به گفتگوي خداوند با پيامبر در شب معراج اشاره نمود. بنابراين، پيامبر اسلام(ص) انواع گوناگون وحي را دارا بوده است و در بعضي موارد كه وحي مستقيم بود، آن حالت فشار روحي هم براي او ايجاد نميشد و شايد اين حالت روحي به جهت ماهيت آن وحي بوده است كه موجب فشار روح نميشد؛ با آن كه مستقيم بوده است. (10)
معرفي منابع جهت مطالعه بيش تر:
1. درسهايي از علوم قرآن، دكتر حبيب الله طاهري، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 258 ـ 251.
2. پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، قم، مطبوعاتي هدف، چاپ اول، 1371، ج 7، ص 326.
3. قرآن در اسلام، علامه طباطبايي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص 85.
درباره مقام حضرت جبرئيل – علیه السلام – و نسبت آن با مقام پیامبران – علیهم صلوات الله اجمعین – بايد گفت كه بر اساس روايات، انبيا بر ملائكه الهي فضيلت دارند. از این رو، مقام جبرئيل بر انبيا برتري ندارد؛ مثلاً در روايتي آمده كه امير مؤمنان _ عليه السلام _ از رسول خدا (ص) پرسيد كه آيا شما برتر هستيد يا جبرئيل؟ رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: «يا علي ان الله تبارك و تعالي فضَّل انبيائه المرسلين علي ملائكة المقربين و فضلني علي جميع النبيين و المرسلين، و الفضل بعدي لك و للائمة من بعدك»؛ (11) «خداوند متعال انبيا را بر ملائكه فضيلت و برتري داده و من را بر همه انبيا برتري داده است كه اين فضيلت بعد از من، از آن تو و ائمه بعد از توست».
طبق اين حديث نوراني، معلوم مي شود كه جبرئيل _ عليه السلام _ نيز بر انبيا فضيلت ندارد و مقام او از مقام انبيا بالاتر نيست.
پی نوشت ها:
1. طباطبایي، سيد محمّد حسين، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص 85.
2. سوره شورى (42) آیه 51.
3. صحيح مسلم، بي تا، بي جا، ج 1، ص 85.
4. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، موسسة الوفاء، بيروت، 1404 هـ.ق، ج 18، ص 184 و 194.
5. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365 هـ.ش، ج 1، ص 176، بحار الانوار، ج 18، ص 266.
6. طوسي، امالي، قم، انتشارات دارالثقافة، 1414 هـ.ق، ص 215؛ بحار الانوار، ج 11، ص 64.
7. سوره شعرا (26) آیه 193.
8. سوره شوري (42) آیه 51.
9. طاهري، حبيبالله، درسهايي از علوم قرآن، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 251 ـ 258.
10. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مطبوعاتي هدف، چاپ اول، 1371، ج 7، ص 326.
11. عيون اخبار الرضا، قم، نشر دار العلم، 1377 ش، ج 1، ص 262، باب 26، ح 22.
با توجه به عدم امکان پاسخگویی در بخش نظرات لطفا سوالات خود را در سامانه «ارسال پرسش» یا بخش «پاسخگویی آنلاین» مطرح نمائید
خدا چگونه با پیامبران صحبت کرد
درباره ما
کلیه حقوق متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی می باشد ©
در هفدهم ماه رمضان، در صدر اسلام، دو جریان مهم واقع شد که هر دو در تقویت و پیشرفت دین اسلام مؤثر بود: یکی غزوۀ بدر که در سال دوم هجرت واقع شد، و دیگری معراج پیامبر(ص) که در مکه قبل از هجرت بوده است. [1] در اینجا تنها به ترجمة فرازهایی از گفتگوهای خدا با پیامبر اکرم در شب معراج که جنبۀ اخلاقی دارد، اشاره می کنیم.
صاحب «ارشاد القلوب» بابی را با عنوان «فیما سئل رسول الله ربه لیلة المعراج» منعقد نموده و در آن حدیثی از امیرمؤمنان علی (ع) روایت کرده است که می فرماید: پیامبر(ص) از پروردگارش سؤال کرد: یَا رَبِّ اَیُّ الاَعمَالِ أَفضَلُ؛ پروردگارا! کدام عمل افضل است؟ خدای متعال در جوابش فرمود: هیچ چیزی نزد من برتر از توکّل بر من و رضا به آنچه قسمت کرده ام، نیست. ای محمد! کسانی که به خاطر من یکدیگر را دوست بدارند، محبّتم بر آنان حتمی است، و کسانی که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستی دارند، آنها را دوست دارم، و نیز محبتم برای کسانی که بر من توکّل می کنند، واجب و لازم است، و برای محبّت من حد و حدود یا و مرز و نهایتی نیست. . . یا احمد! اگر می خواهی از پرهیزگارترین مردم باشی، نسبت به دنیا زاهد، و نسبت به آخرت راغب و متمایل باش. . . ای احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد (زرق و برق) را دوست دارند، و هنگامی که غذای شیرین و دلپذیری به آنان می دهند، مغرور می شوند (و همه چیز را فراموش می کنند).
پیامبر(ص) در اینجا عرضه داشت: پروردگارا! مرا به عملی راهنمایی کن که موجب قرب به درگاه تو باشد. خداوند فرمود: شب خود را روز، و روز خود را شب قرار ده! عرض کرد: چگونه؟ فرمود: چنان کن که خواب تو نماز باشد، و طعام تو گرسنگی (شکم خود را کاملاً سیر نکن)!. . . ای احمد! آیا می دانی چه زمانی بنده به من مقرّب می شود؟ عرض کرد: نه. فرمود: هنگامی که گرسنه یا در حال سجده باشد. ای احمد! من از رفتار سه بنده تعجب می کنم: بنده ای که در نماز می داند به سوی چه کسی دست بلند می کند و در برابر چه کسی ایستاده است؛ ولی در عین حال با بی حوصلگی و سستی نماز می خواند! و بنده ای که قوت یک روز را دارد؛ ولی به فکر غذای فردا است! و بنده ای که نمی داند من از او راضی هستم یا نه، و در عین حال می خندد! [2]
شب نوزدهم اولین شب از شبهایی است که احیا در آنها مستحب می باشد. با فرازهای دیگری از گفتگوهای خدا با پیامبر(ص) در شب معراج آشنا می شویم:
ای احمد! محبت من، محبت فقیران و محرومان است. به آنها نزدیک شو، و در مجلس آنها قرار گیر، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز و از مجالس آنها دوری کن؛ زیرا فقرا دوستان من هستند!. . . یا احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض شمار و آخرت و اهل آن را دوست بدار. عرض کرد: پروردگارا! اهل دنیا کیانند و اهل آخرت چه کسانی؟ فرمود: اهل دنیا کسانی هستند که زیاد می خورند، زیاد می خندند و زیاد می خوابند و خشم می گیرند و کم تر خشنود می شوند، در برابر بدیهای خود از کسی عذرخواهی نمی کنند، و اگر کسی از آنان عذر خواست، نمی پذیرند. در اطاعت تنبل و در معصیت شجاعند. آرزوهای دور و دراز دارند، و در حالی که اجلشان نزدیک شده، به حساب اعمال خود نمی رسند، و نفعشان برای مردم اندک است. پر حرفند. خوف و ترس (احساس مسئولیت) آنان اندک است. شادی آنها بر غذاها (ی رنگارنگ) زیاد است. اهل دنیا نه در نعمت شکر خدا به جا می آورند و نه در مصیبت صبورند. خدمات فراوان دیگران در نظر آنها کم است. خود را دربارۀ کاری که انجام نداده اند، ستایش می کنند و چیزی را که حق آنها نیست، طلب می نمایند! پیوسته از آرزوهای خود سخن می گویند. عیوب مردم را خاطرنشان می سازند و نیکیهای آنان را پنهان می کنند.
خدا چگونه با پیامبران صحبت کرد
عرض کرد: پروردگارا! همۀ این عیوب در دنیاپرستان است؟! فرمود: ای احمد! عیب اهل دنیا بیش از اینهاست! آنها جهل و نادانی و حماقت دارند؛ برای کسی که از او علم آموخته اند، تواضع نمی کنند، و خود را عاقل می پندارند؛ اما در نظر آگاهان، احمق هستند!
ای احمد! و اما اوصاف اهل خیر و آخرت (بهشتیان)؛ مردمی کم رو و با حیا هستند، نادانی آنها کم است، منافعشان برای مردم بسیار و ضررشان اندک است، مردم از آنها در راحت و خود از دست خویش در تعب و زحمت اند، سخنانشان سنجیده است، پیوسته حسابگر اعمال خویشند و از همین جهت خود را به زحمت می افکنند، چشمانشان به خواب می رود؛ اما دلهایشان بیدار است. چشمهایشان گریان و قلبشان به یاد خداست. هنگامی که مردم در زمرۀ غافلان نوشته شوند، آنها از ذاکران نوشته می شوند. در آغاز نعمت، حمد خدا می گویند و در پایان شکر او را به جا می آورند، دعا و درخواستشان پیش خدا مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند. . . خدا دوست دارد سخنانشان را بشنود، همانند دوست داشتن پدر فرزند خود را، هرگز حتی به مقدار چشم بر هم زدنی از خدا غافل نمی شوند، پرخوری، پر حرفی و لباسهای زیاد و گرانقیمت را دوست ندارند، مردم (غافل) در نظر آنان مردگان و خدا در نظرشان «حیّ» و «کریم» است. [3]
ضمن یادآوری جریان خوارج نهروان و مجروح شدن امیرمؤمنان (ع) به دست شقی ترین مردم، با فرازهای دیگری از مواعظ خدا به مردم که در شب معراج خطاب به پیامبر خاتم (ص) بیان فرموده است، آشنا می شویم:
ای احمد! می دانی برای پرهیزگاران چه پاداشی نزد من است؟ عرض کرد: نه، ای پروردگار من. فرمود: مردم وقتی محشور شده، پای حساب حاضر می شوند (به زحمت می افتند)؛ ولی آنان در امن و راحتی به سر می برند و کم ترین پاداشی که به آنان عطا می کنم این است که کلید تمام بهشتها را در اختیار آنها قرار می دهم تا از هر دری که بخواهند وارد شوند، و جمال خود را از آنان پنهان نمی کنم، و از کلام خود انواع لذّتها را به ایشان می رسانم و آنان را در جایگاه صدق و راستی می نشانم!. . .
ای احمد! صورتهای پرهیزگاران از زحمت (قیام) شب و روزۀ روز زرد است، و زبانهایشان جز از ذکر خدا لال. . . ای احمد! ورع و تقوا درهای عبادت را به روی بنده باز می کند که به برکت آن نزد مردم محترم می گردد و به قرب الهی می رسد. . . ای احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است. اگر غذا و نوشیدنی تو حلال باشد، تو در حفظ و حمایت منی. عرض کرد: پروردگارا! سرآغاز عبادت چیست؟ فرمود: سرآغاز عبادت؛ سکوت و روزه داری است. عرض کرد: پروردگارا! نتیجة روزه چیست؟ فرمود: روزه موجب حکمت و حکمت باعث معرفت و معرفت مقدمۀ یقین است و هنگامی که بنده به یقین رسید، دیگر باکی ندارد از اینکه زندگی اش به سختی بگذرد یا راحتی! هنگامی که چنین بنده ای به حالت مرگ می رسد، فرشتگانی در بالین او حاضر می شوند که در دست هر یک از آنان جامی از آب کوثر و جامی از شراب طهور وجود دارد که جانش را سیراب می کنند تا سختیها و تلخیهای سکرات مرگ از او زایل گردد، و فرشتگان به او بشارت بزرگ می دهند و می گویند: خودت پاک شدی و جایگاهت نیز پاک شد، و به پیشگاه خدای عزیز، کریم، حبیب، و قریب می روی! در آن لحظه روح او از پیش فرشتگان پرواز می کند و در کم تر از طرفة العینی به مقامی می رسد که بین او و خدای متعال حجابی نباشد. . .
ای احمد! می دانی زندگی گوارا و زندگی پایدار کدام است؟ عرض کرد: خدایا! نه. فرمود: اما زندگی گوارا آن است که صاحبش از ذکر و یاد من خسته نمی شود، نعمت مرا فراموش نمی کند، در حق من نادانی نمی کند و شب و روز طالب رضای من است. و اما زندگی پایدار آن است که صاحبش چنان رفتار می کند که دنیا در نظرش خوار و کوچک می شود و آخرت نزد او بزرگ. خواستۀ مرا بر خواستۀ خود مقدم می دارد، طالب رضای من و رعایت کنندۀ حق عظمت من است، در شبانه روز و نزد هر گناه و معصیتی علم و آگاهی و نظارت من بر خویش را به یاد می آورد (و مرتکب معصیت نمی شود). [4]
ضمن یادآوری وضعیت جسمی و روحی مولای متقیان، امیرمؤمنان (ع) در بیستم ماه رمضان، فرازهایی از آخرین بخش گفتگوی خدا با پیامبر(ص) را نقل می کنیم:
ای احمد! زمانی که شکم بنده ام گرسنه باشد و زبانش را (از سخن حرام) حفظ کند، حکمت را به او تعلیم می دهم. اگر کافر باشد، همان حکمت برای او اتمام حجت و وبال خواهد بود، و اگر مؤمن باشد، حکمت برای او نور، برهان، شفا و رحمت می گردد، در نتیجه چیزی را که نمی دانست، می داند و چیزی را که نمی دید، می بیند و اولین چیزی که می بیند، عیوب خودش است تا با پرداختن به عیوب خویش، از عیوب دیگران بازماند، و دقایق علم را به او می آموزم تا شیطان نتواند بر او وارد شود (و فریبش دهد).
ای احمد! هیچ عبادتی نزد من از سکوت و روزه محبوب تر نیست، پس هر کس روزه بگیرد؛ ولی زبانش را حفظ نکند، مانند کسی است که برای نماز قیام کند؛ ولی در نمازش چیزی نخواند؛ پاداش قیام را به او می دهم؛ ولی پاداش عبادت کنندگان را به او نخواهم داد.
ای احمد! می دانی بنده چه وقت عبادت کنندۀ من می شود؟ عرض کرد: نه، ای پروردگارم. فرمود: هنگامی که هفت خصلت در او جمع گردد: ورع و پرهیزگاری که او را از حرامها باز دارد، سکوتی که او را از چیزهایی که به او مربوط نیست باز دارد، خوف و خشیتی که هر روز بر گریه اش بیفزاید، شرم و حیایی که در خلوت از من حیا کند، خوراکش به مقدار ضرورت باشد، دنیا را به خاطر اینکه مبغوض من است، مبغوض بدارد، و نیکان را به خاطر اینکه محبوب من هستند، دوست بدارد.
ای احمد! چنین نیست که هر کسی ادعا کند خدا را دوست دارم، واقعاً دوست من باشد؛ بلکه باید به (بیست و شش) صفت زیر متّصف باشد: خوراکش به اندازۀ نیاز، لباسش کم ترین، سجده اش آنقدر طولانی که گاه در سجده خوابش ببرد، به قیام نمازش طول دهد، با سکوت ملازم گردد، بر من توکّل نماید، (از گناهانش) بسیار گریه کند و کم تر بخندد، با هوای نفسش مخالفت نماید، مسجد را خانه قرار دهد (برای بیرون رفتن از مسجد عجله نکند، نه اینکه خواب و خوراکش در مسجد باشد)، علم را مونس خود، زهد را همنشین خود، علما را دوستان و فقرا را رفیقان خود قرار دهد، خشنودی مرا بطلبد، از معصیت کاران فرار کند، به ذکر و یاد من مشغول باشد، بسیار تسبیح گوید، در عهد خود صادق باشد، به وعدۀ خود وفا کند، قلبش پاک و در نماز خاضع و خاشع باشد، در انجام واجبات کوشا و با استقامت، به پاداش من علاقمند و از عذاب من ترسان باشد، و به دوستان من نزدیک شده، با آنان همنشین گردد.
ای احمد! اگر بنده ای نماز تمام اهل آسمان و زمین را به جا آورد، و روزۀ تمام اهل آسمان و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد، و لباس (فاخر) نپوشد (در نهایت زهد و وارستگی زندگی کند )؛ ولی در قلبش ذره ای دنیادوستی، ریاکاری، ریاست طلبی یا عشق به زینتهای دنیا باشد، در سرای جاویدانم در جوار من نخواهد بود و محبتم را از قلب او بر می کنم «وَ علَیکَ سَلامِی وَ مَحَبَّتِی؛ سلام و محبتم بر تو باد!»[5]
این سخنان عرشی که روح انسان را با خود به اوج آسمان می برد، تنها قسمتی از گفتگوی خدا با پیامبر اکرم بود.
[1] غزوۀ بدر، در ماهنامه مبلّغان، شماره 203، صص 16-29 و معراج پیامبر(ص) در مبلّغان شماره 191، صص 8-19 با همین قلم مورد بررسی قرار گرفته است.
[2] ارشاد القلوب الی الصواب، حسن بن محمد دیلمی، شریف رضی، قم، چاپ اول، 1412ق، باب 54، ج 1، صص199 – 200؛ بحار الانوار، ج 74، صص 21 – 22
[3] ارشاد القلوب، ج 1، صص 201 – 202؛ بحار الانوار، ج74، صص 23 – 24
[4] ارشاد القلوب، ج 1، صص 202- 204؛ بحار الانوار، ج74، صص 25- 28
[5] ارشاد القلوب، ج 1، ص 205؛ بحار الانوار، ج 74، صص29 – 3
ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است. همان گونه که شرکت در این میهمانی آدابی دارد، ییرون آمدن از آن نیز آدابی دارد که از جملۀ آنها «وداع کردن » است.
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: آخرین جمعۀ …
عالمان ربانی، چلچراغ های پر فروغی هستند که در هر عصری، در آسمان علم و عمل می درخشند، و با کسب نور و گرما از خورشید رسالت و امامت بر زمینیان تجلی می کنند و آنان را به سوی منابع نور و برکت دودمان وحی، ر…
پنجشنبه ها و جمعه های ماه رمضان سفره افطار مادر پهن است سنگ مزار فرهادی حال خوشی را برای همسایه های او رقم زده است این را همه می دانند. وقتی که سفره افطاری را پهن می کرد. در آن لحظه انگار غم از چهره ا…
از کنار نام شهدای مظلومی که در ایام ماه مبارک در شهرها قربانی بمباران یا موشک باران ناجوانمردانه دشمن شدند هم نباید به سادگی گذشت؛ سفره افطار مردم دزفول در ۲۱ خرداد ۱۳۶۳ با خون 44 شهید رنگین شد. ۲۸ شه…
حضرت رسول(ع) سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه می گرفت. البته ایشان در طول سال نیز روزه داشتند اما باز هم رمضان جایگاه برتری داشت. ماه مبارک رمضان بسیار اهمیت دارد و از فرصت های ویژه ای است خداوند در …
انجام برخی از کارها برای روزه دار مکروه است و ثواب روزه را کم می کند که در روایات پیشوایان معصوم (ع) به آنها اشاره شده، برخی از آنها در رساله های عملیه (توضیح المسائل) مراجع عظام تقلید نیز آمده و مرحو…
عظمت کار در عملیات موشکی حمله به پایگاه عین الأسد را هم فراموش نکنیم. یادمان نرود، با کشوری طرف بودیم که تا حالا هیچ کس به اصلاح به او «تو» نگفته بود. اما ما 13 موشک به بزرگ ترین پایگاه آن ها در عراق …
قرارگاه خاتم الانبیا زیرمجموعه های اجرایی توانمندی دارد نظیر گروه های کربلا، نوح، قائم، سماوات، کوثر و عاشورا. موسسه ها و شرکت های تخصصی هم دارد ازجمله نور، سما، نفت و گاز سپانیر، مهندسین مشاور ایمن س…
پدر و مادر حقّ ممتاز و بی نظیری بر گردن فرزندان دارند؛ از این رو، مستحق اکرام و تعظیم خاص بوده و مسؤولیت فرزندان در این باره بسیار خطیر و غیر قابل اغماض است.
رعایت حقوق و احترام آنان، آثار معنوی بس…
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر از قدرتمند و امیر ترسانی و می خواهی که شر او از تو بگردد مواظب باش تا اول ماه برسد چون هلال شب اول ماه را دیدی برخیز و چنان که گویا به وی خطاب می کنی بگ…
معمولا گرفتگی عضلانی برای هر شخصی در طول زندگی به وجود می آید که از علل آن می توان به کم آبی پس از انجام ورزش های سنگین، استفاده زیاد و طولانی مدت از عضلات، آسیب های جسمی و کمبود مواد معدنی مان…
0