مرورگر شما قادر به پخش ویدیو نمی باشد.
برای ارسال نظر لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
مرورگر شما قادر به پخش ویدیو نمی باشد.
برای ارسال نظر لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ارسال شده توسط: مدیریت سایت
در کمال گرایی
اکتبر 12, 2017
۶ نظر
1,298 بازدید
Author : Psychological Website
داستان زندگی یک کمالگرا خاطرات یکی از مراجعین من از دست و پنجه نرم کردن با کمالگراییاش است. او تجربیاتش را در قالب یک داستان ( داستان زندگی یک کمالگرا ) با دیگران در میان میگذارد. داستان زندگی یک کمالگرا شاید داستان زندگی شما نیز باشد.
این نوشته، خاطرات من از دست و پنجه نرم کردنم با کمالگرایی است که دلم میخواهد با شما در میان بگذارم. از نوجوانیام که یادم میاد، کارهام رو اکثراً دقیقه نود انجام میدادم. مثلاً اکثراً امتحان و درسهام رو توی راه مدرسه، تا دقیقه آخر قبل از امتحان با کلی احساس نگرانی و ترس از ضایع شدن جلوی کلاس میخوندم و دوباره همین پروسه تکرار میشد.
نمیدونستم که چرا من نمیتونم مثل آدم درس بخونم یا کارهام رو انجام بدم. همیشه کارهام عقب میافتاد و کلی استرس میگرفتم. البته بعداً فهمیدم چرا! کمالگرایی (کمالزدگی).داستان زندگی یک روانشناس
حالا بیاید این داستان زندگی یک کمالگرا رو به صورت کلی براتون بگم. در دنیای الان، به ما میگن که حق انتخابهای زیادی داریم و میتونیم هر کسی که میخوایم باشیم و باید خودمون تلاش کنیم تا به چیزی که میخوایم برسیم. پس یه جورایی بار همه چیز رو دوش خودمون میافته و این موضوع باعث کلی اضطراب و استرس میشه. منم این الگو رو توی ذهنم داشتم و برای آینده خودم کلی برنامه و آرمانهای بزرگ چیده بودم. قبلاً به نظرم دو دسته آدم تو دنیا بود، اونایی که کلی تلاش میکردن و به نقطههای بالای موفقیت میرسیدن یا اونایی که تسلیم میشدن و یه جور بازنده بودن. پس تو دنیای من، یا باید خیلی تلاش میکردم که موفق باشم یا اینکه یه بدبخت و بازنده میشدم. مسلماً من دوست داشتم تو دسته گروه برندهها باشم، اما یه مشکلی وجود داشت. اینکه من اکثراً نتیجه رفتارهام به سمت گروه بازندهها متمایل بود. من از یه طرف تو ذهنم فانتزی بهترین چیزها رو برای خودم داشتم و از طرف دیگر در واقعیت، اصلاً موضوعات اونجوری که دلم میخواست پیش نمیرفت. دوست داشتم کاری که انجام میدم بهترین باشه (باید اعتراف کنم که اکثر اوقات ایدهای نداشتم که این بهترین، چی هست یا اگر داشتم خیلی از حد توانم بالاتر بود) یا اصلاً سر آن کار نروم و کلاً انجامش ندهم، در نتیجه به مرور زمان کارهام عقب میافتاد و سراغ کارهایی که مهلت تحویل مشخص نداشتن مثل ورزش کردن و غیره تقریباً اصلا نمیرفتم و در مورد کارهایی که مهلت تحویل داشت، اوضاع استرس من خیلی بدتر بود، چون اونها رو تا جایی که میتونستم عقب میانداختم و دم آخر با کلی استرس و شب بیدار ماندن، یک چیزی تحویل میدادم که واقعاً اون چیزی که دلم میخواست نبود. مثلاً یادم هست بارها موقع امتحان پایان ترمها از ساعت ۱۲ نصفه شب شروع کردم به خواندن و همیشه اولش حساب میکردم که در هر ساعت چند صفحه باید بخونم که تا صبح کتاب رو تموم کنم. و البته باید بگویم تا حد زیادی هم روشم جواب میداد. هرچند هرچقدر که سال تحصیلی بالاتر میرفت از کارکرد روشم کم میشد، ولی همچنان اونقدر جواب میداد که من بتوانم درسهام رو در حد متوسط پیش ببرم.
شاید فکر کنید که با وجود این همه فشار روی خودم، چرا رفتارم رو عوض نمیکردم؟ چندتا دلیل بهنظرم میاد. مهمتر از همه اینه که من تو رفتار خودم الگویی نمیدیدم و به نظرم یه آدم تنبل و نامنظم بودم که اکثراً از زیر کارها در میرفتم. اصلاً نمیدانستم که رفتارهام میتونه ریشههایی اینقدر عمیقتر داشته باشه و به همین دلیل، هر چقدر هم به خودم میگفتم که تنبل نباش، در نهایت بعد دو- سه روز روال کارها به حالت نرمال برمیگشت و فکر من این بود که من یک آدم سست ارادهام و به همین خاطر درست نمیشم و همیشه همینجوری میمونم. در مرحله دوم باید گفت که تغییر واقعااا سخته، تغییر یک شبه ایجاد نمیشه و من تقریباً دو سال مداوم با مشکلاتم سروکله میزدم. سعی میکردم برخلاف خودم و عادتهام بجنگم و بارها بارها ناامید شدم و فکر کردم که شکست خوردم و مدتی افسرده بودم، ولی دوباره شروع به حرکت کردم. من هنوز هم با مشکلاتم دست و پنجه نرم میکنم ولی به سختی گذشته نیست. انگار من قویتر شدم یا شاید قلقهای خودم دستم اومده.
در حدود این دو سال خیلی واسه خودم و کم کردن استرسام تلاش کردم. در ادامه میخواهم یه سری راهحل که به من کمک کرد رو با شما درمیان بگذارم. اول اینکه سعی میکردم با گوش کردن فایلهای صوتی مختلف، به خودم انگیزه بدم. من یادگیریم از راه شنوایی بهتر از بقیه حسهایم هست. فایلهای صوتی مختلف روانشناسی دانلود میکردم و هنگامی که داشتم یک کار فیزیکی که احتیاج به فکر کردن زیاد نداره، مثل تمیز کردن خونه انجام میدادم، بهشون گوش میکردم. البته زمانهایی که افسرده بودم هم گوش دادنشون خیلی بهم انگیزه میداد. (اگر نمیدونید که با کدوم حستون بهتر یاد میگیرید، با یه جستجو ساده میتونید کلی آزمون پیدا کنید که این رو بهتون بگه)
زمانهایی که افسرده میشم، همه چیز برام یه جورایی پوچ میشه. تقریباً به همه چیز بیعلاقه میشم و فکر میکنم که زندگی چقدر مزخرف هست و همه چیز رو تاریکتر از حالت نرمال میبینم و حتی اهدافی که بهشون رسیدم و تلاشهای قبلیم بهنظرم بیارزش میاد. من از قبل، وقتهایی که احساس خیلی خوبی دارم، مثلاً تلاشم برای امتحان جواب داده و نمره خیلی خوبی گرفتم یا کسی که تو ذهن من الگو هست و از من تعریف خوب میکنه و یا هر اتفاق خوبی که میافته رو، ویدیو میگیرم و اون اتفاق مثبت رو تعریف میکنم. و زمانهایی که افسردهام آنها رو نگاه میکنم و وقتی لحن ذوق توی صدام یا برق توی چشمهام و خندههام رو میبینم، انگار یه تلنگری میشه که یک نسخه شاد و با انگیزه از من وجود داره و دنیا همیشه اینقدر بد نیست و به خودم میگم که پاشو! راه بیفت! یه کار کوچیک رو شروع کن.
فکر میکنم یکی از مشکلات اکثر ما اینه که نقاط مثبت خودمون رو کمرنگتر از واقعیت میبینیم و خیلی وقتها از بقیه بتهای غیرواقعی میسازیم. شما رو نمیدونم، ولی این قطعاً یکی از مشکلات من بود. که در واقع یک خطای شناختی هست و راهحلی که برای درمانش داشتم به نظر ساده بود. ولی الان میبینم که بهخاطر انجام این تمرین در بلندمدت چقدر وضعیتام بهتر شده. ما احتیاج داریم که برای رفع خطاهای شناختیمون بارها و بارها افکارمون رو بررسی کنیم و اشتباهاتش رو متوجه بشیم و افکار درست رو بجاش بگذاریم. برای مثال، من هر روز وقتی سر موضوعی استرس میگرفتم، دو تا صندلی روبرو هم میگذاشتم و بعد روی یکی از اونا مینشستم و در مورد اتفاقی که افتاده صحبت میکردم؛ بعد روی صندلی دیگر مینشستم و سعی میکردم فکر کنم که کجاهای افکارم اشتباه دارم و افکار، درستش چی میتونه باشه و با نفر اول صحبت میکردم. این تمرین رو میشه با نوشتن در دفترچه خاطرات هم انجام داد. مثلاً اولش هرچی به ذهنم میرسید و احساسم بود رو مینوشتم و بعدش نوشتهام رو مروری میکردم و در ادامهاش سعی میکردم مثل یه فرد سالم فکر کنم و خطاهای شناختیام رو اصلاح کنم. جالبه بدونید که بعضی از این تمرینها را ویدیو گرفتم، حالا بعد از چند سال که نگاهشون میکنم به خودم میخندم که سر چه مسائل سادهای مثل گواهینامه گرفتن یا فاینال زبان و غیره، الکی اینقدر نگران بودم.
یه جمله هست که میگه: وقتی چیزی در ذهن شماست، اون به شما تسلط داره؛ ولی وقتی شما آن را روی کاغذ میارید، شما به آن کنترل دارید. نمیدونم کی این جمله رو گفته ولی خیلی دوستش دارم. در چند سال اخیر شروع به نوشتن توی دفترچه خاطرات کردم. دفترچه خاطراتم (که البته بیشتر شامل احساساتم به موضوعات مختلف هست تا رویدادها) بهم خیلی کمک میکنه که سبکتر بشم. دفترچه خاطراتم مثل یه دوسته که لازم نیست حرفام رو براش سانسور کنم و میتونم باهاش به معنای واقعی کلمه راحت باشم و هر وقت بخواهم در کنارم هست. و راستش رو بخواهید دفترچه خاطراتم اسم هم داره. واقعاً به همه پیشنهاد میکنم که شروع به نوشتن احساساتشون بکنن.
و مورد آخر که فکر میکنم همه ما ایرانیها باید روش کار کنیم، «زمان» هست. من میدونستم واسه اینکه جایی برم باید زمان بزارم و حاضر بشم، ولی به صورت دقیق نمیدونستم که چقدر زمان لازم دارم؛ مثلاً میانگین زمان حمام کردنم چقدر هست. یا آرایش کردنم چقدر طول میکشه و حتی من باید یه زمانی را برای انتخاب لباسهام بگذارم و به صورت خلاصه، دقیقاً نمیدونستم که چطوری باید از زمانم استفاده کنم و برنامهریزی کنم و به همین خاطر دچار استرس زیادی برای دیر رفتن یا حاضر شدن داشتم. کنترل زمان بهم کمک کرد که از بار این نگرانی خلاص بشم.
در انتها لازمه بگم که من آرامترین آدم نشدم و احتمالاً نخواهم شد. ولی کیفیت زندگیم خیلی بهتر شده. من رضایت درونی خیلی بیشتری از خودم دارم و به نظرم آدمها تنها توی دو دسته بازنده و برنده جا نمیگیرن، بلکه کلی صورت مختلف برای تجربه کردن این دنیا هست؛ مثل شاخههای درختها که شکلشون با هم فرق داره ولی نمیشه گفت که یکیشون زشت هست و اون یکی زیبا (اگر به نظرتون بعضی شاخهها از بعضیهای دیگر زیباتر هستند، به خاطر دیدگاه شماست نه اینکه واقعیت اینجوری باشه). همچنین هیچ کس توی همه زمینهها عالی نیست و لازم هم نیست که باشه. و بهتره بهجای مقایسه کردن خودم با دیگران و نگرانی از عقب افتادنم از بقیه به فکر مسیر زندگی خودم که پر از بالا و پایین رفتنها است، باشم.
برچسب زده شده با:psychology استرس اضطراب افکار افکار اتوماتیک خطاهای شناختی دکتر روانشناس روانشناس روانشناس خوب روانشناسی فکر نگرانی کامیار سنایی کمال گرایی کمالگرا
جولای 24, 2017
سلام و عرض ادب
بنده به تازگی با پیج شما آشنا شدم و واقعا از این بابت خیلی خوشحال و خیلی استفاده می کنم از مطالبتون اما در زمینه ی تعدیل کمالگرایی چه کتاب و راهنمایی رو پیشنهاد میکنید
سپاس
سلام. کتابهای زیادی در این زمینه وجود دارند که همگی مفید هستند. کتاب وسوسه کمالگرایی می تواند برای شما مفید باشد. مقاله درمان کمالگرایی را نیز در سایت مطالعه کنید.
سلام
وقت بخیر
نوشته ی بسیار ارزنده ای بود سپاسگزارم.
خوشحالم مقبول افتاد
سلام. .خیلی راهکارهای جالب…حتما من هم ویدیو کردن لحظات خوبمی را ویدیو میکنم تا زمان افسردگی کمکم کنه… عالی بود خوشم امد
خیلی خوشحالم مورد پسند قرار گرفت
ایمیلتان منتشر نمیشوذفیلدهای الزامی علامت دار شده اند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
جهت مشاوره و همکاری در کار پایان نامه روان شناسی می توانید از طریق شماره زیر اقدام کنید.
ایزدخواه- روان شناس- کارشناسی ارشد روان شناسی
09168983283
داستان زندگی یک روانشناس
فرا گرفته بود. همزمان با فریادهای آنها موش سفیدی وارد جنگل شد او با تعجب به
سوی حیوانات رفت و علت را جویا شد . گوسفندی به او گفت : ما هر روز به
یاد اجدادمان گریه می کنیم این سنت جنگل ما است ! فردای آن روز سر و
صدا آغاز شد اما این دفعه حیوانات به جای گریه می خندیدند .
موش بار دیگر به سمت گوسفند رفت و علت را پرسید . او گفت: دیروز به
یاد اجدادمان گریه می کردیم و فردا منتظر تولد پسران و دختران خود
هستیم . موش سفید به فکری عمیق فرو رفت و رفتار حیوانات را به دقت
زیر نظر گرفت . او فهمید روزهای فرد ازآغاز صبح تا شب حیوانات به یاد
اجدادشان گریه می کردند و روزهای زوج در انتظار تولد فرزندان خود می خندیدند.
ارواح حیوانات به گذشته و آینده پرواز می کردند .
در روزهای بعد موش دوباره به سوی گوسفند رفت و گفت: چرا در اینجا به
زمان حال توجه نمی کنند و اهالی فقط به گذشته و آینده فکر می کنند.
گوسفند با تعجب گفت : زمان حال چیست ؟ ما فقط دو زمان داریم مگر زمان سومی
هم وجود دارد ؟ در آن هنگام دو گرگ وحشی از مراسم حیوانات رد می شدند و
به هم دیگر می گفتند : امروزه چه روز خوبی است ما با زمان حال ، حال می کنیم.
در آن سو موش سفید سئوال بزرگی در ذهن خود داشت و به خود گفت : چه
حیواناتی ذهن این اهالی را به گذشته و آینده برده اند ؟ و چگونه آنها نمی توانند
در امروز زندگی کنند؟
مهدی : سلام حالا شما خوبه ؟ مسئول : ممنونم بفرما
ببخشید من داستان های اجتماعی و روانشناسی زیادی نوشتم چطور
می تونم خودم به عنوان یک نویسنده معرفی کنم ؟ مسئول : دو
میلیون میشه . مهدی :چی دو میلیون میشه ؟ مسئول : دو میلیون
بده تا یک کتاب بتونی چاپ کنی بعدا به عنوان یک نویسنده خوب
معرفی میشی مهدی : اگه کسی این مبلغ نداره چی ؟ مسئول :
همینه که هست!
داستان زندگی یک روانشناس
پسر جوان : ثلام خوبید؟ می خواثتم اطلاع کثب کنم که چطور میشه
نخبه بشم ؟ منشی انجمن نخبگان : آقای محترم شما باید صد نوشته تهیه
کنید تا نخبه بشید لزومی نداره از خودتون باشه از اینترنت هم باشه موردی
نداره ! ما اینجا مطالب تون آرشیو می کنیم و براتون کارت انجمن نخبگان
صادر می کنیم پسر جوان : باشه پث من میرم توی اینترنت !
منشی : اره برو توی اینترنت !
پسر جوان به کافی نت رفت و صد مطلب علمی را تهیه کرد و دوباره وارد
انجمن شد او گفت : ثلام خوبید؟ این هم صد مطلب علمی ! منشی : ممنون
عزیزم ! تا یک ماه دیگه کارت شما صادر میشه موفق باشی !
نویسنده : ایزدخواه
خواستم بگم فردا دارم دماغ خودم عمل می کنم ! سونیا : جالبه
من هم یک هفته دیگه می خوام عمل کنم سحر : آره خدا دماغ های
خوبی به ما نداده ! کاری نداری ؟ سونیا : نه قربانت خداحافظ
مدتی کوتاهی گذشت و سونیا به مهران زنگ زد و گفت: مهران جون
تا یک هفته دیگه زیباتر میشم ! عمل زیبایی بینی دارم
مهران : خوبه منم دو سال پیش دماغم عمل کردم به جز بابام
کل خانواده ام دماغشون عمل کردند ببخش پشت خطی دارم !
پشت خطی : الو مهران شناختی ؟ مهران نه نشناختم بیتا هستی ؟
پشت خطی : نه ! مهران خندید و گفت : حتما سوسنی پشت خطی :
نه بابا کیانا هستم ! مهران : الهی فدات بشم همین دیروز شمارت
از دوستم گرفتم ! خوب جونم بگو . کیانا : فردا می خوام دماغم عمل
کنم مهران : جدی ! به سلامتی پس داری به جمع دوستای زیبای
من اضافه میشی ! و این گونه است که یک اختلال روانی به یک
سنت بیمار گونه تبدیل می شود !
شهر همیشه مه آلود است
evil spirits make foggy this city
ارواح شرور این شهر را مه آلود می کنند
then crisis and disaster to began
سپس بحران و مصیبت شروع می شود !
city with silent scientific stars
شهری با ستاره های علمی خاموش
and smell of smoking
و بوی دخانیات !
city with a lot of evil eyes
شهری با چشم زخم های فراوان
and strange behavior tribes
و رفتار عجیب طایفه ها !
even miracle can not change air
حتی معجزه هم نمی تواند هوا را تغییر بدهد
because minds are infection
زیرا ذهن ها آلوده هستند
when minds will change
آن هنگام که ذهن ها تغییر کند
scientific stars will turn on
ستاره های علمی روشن خواهند شد
and fog will migrate from this city
و مه از این شهر مهاجرت خواهد کرد !
نویسنده : ایزدخواه
نویسنده : ایزدخواه
علی در ذهن خود می گفت : من لیسانس مدیریت خودم در آینده می گیرم
و مدیر یک آموزشگاه می شوم عجب کت و شلواری پوشیدم ! این دخترای
جوان اصلا من را رها نمی کنند تمام وقت دنبال من هستند !
در همان شب هزاران جوان مانند علی آرزوهای دیگری را در ذهن خود
پرورش دادند و ساخت فیلم های ذهنی مقدمه ای برای خواب می شد
آنها بدون رویا پردازی نمی توانند بخوابند و با دوری از واقعیت ها به ساخت
آرزوها ادامه می دادند !
نویسنده : ایزدخواه
انرژی هیچگاه از بین نمی رود بلکه از حالتی به حالت دیگر تغییر شکل می دهد
انرژی های انسان نیز بخش مهمی از روح و جسم او را شکل می دهند که همیشه
در حال کاهش یا افزایش هستند اما از بین نمی روند تغییرات زیستی حوادث
زندگی تفکرات و هر محرکی در این عالم ماده می تواند انرژی ها را کاهش یا افزایش
دهد و یا آنها را به حالتی دیگر تبدیل کند حال سوال اینجاست انرژی های بدن مرده
به کجا می روند؟ قطعا جا به جایی انرژی در حالت مرگ باید انجام شود زیرا انرژی ها
برای ادامه فعالیت خود نیاز به جسم فعال و متحرک دارند بنابراین این انرژی ها
وارد یک موجود غیر مادی می شوند که قالب برزخی فرد را تشکیل می دهد
شخص در قالب جدید خود به فعالیت های معنی دار ادامه می دهد انرژی ها
عالم غیر مادی تغییرات ویژه ای پیدا می کنند زیرا زمان و مکان تعریف دیگری
پیدا می کند به عنوان مثال اشخاص قدرتهای مانند صحبت از طریق ذهن را
تجربه می کنند روند تکامل نیز پایان نمی پذیرد و دلیل آن می تواند حسرت ها
عقده ها و امیالی باشد که شخص آنها را از عالم ماده به اعمال روح خود
منتقل کرده و در قسمت ضمیر ناخود آگاه شخص باقی مانده اند به نظر
ضمیر ناخود آگاه بر انرژی ها تاثیرات عمیقی می گذارد و شخص برزخی
آن را در عالم غیر مادی نیز احساس می کند به عنوان مثال : شخصی که
در گذشته به علت تحقیر والدین سال ها ناکام بودن را احساس می کرد
در عالم غیر مادی نیز این درد ناکامی باقی می ماند و این نتیجه تاثیرات ضمیر
ناخود آگاه بر انرژی ها دارد بنابراین می توان پذیرفت که انرژی ها حامل
احساسات و تجارب گذشته ما هستند که دو عالم به هم متصل هستند
ضمیر ناخود اگاه در برزخ به ما دستوراتی می دهد تا بتوانیم عقده ها و
امیال سرکوب شده را جبران کنیم به نظر نیروهای قدرتمندی در قالب
جدید ما شکل می گیرد و ما با فعالیت های معنی دار که هنوز تصویر
مبهمی در ذهن مان از آنها داریم می توانیم دست به جبران سازی بزنیم
و شخص در ثبات آرامش برزخی قرار می گیرد
نویسنده : ایزدخواه
یک شوهر پیدا کن من هم دیگه به شبکه های اجتماعی متصل نمیشم !
پدر رو به پسر کرد و گفت : تو دیگه چته با این کامپیوتر بازی می کنی ؟
پسر : تو برام شغل پیدا کن من هم قول می دهم دست بردارم !
روز دیگری آغاز شد دخترو پسر به اتاق پدر رفتند و مشاهده کردند که
پدر در حال وب گردی در دنیای مجازی است بابا تو دیگه چرا ؟
امروز همه کارمندان شرکت اخراج شدند برای فرار از این فشار
یک بلیط هواپیما گرفتم تا از جهان واقعی به جهان مجازی سفر کنم !
شرایط روانی اجتماعی جامعه ما را بازگو می کند من نام آن را روانشناسی ذره بینانه گذاشتم
که شامل توصیف مکان ها و اشیا و چیزهای کوچک است که انسانها در آنجا عکس العمل
های متفاوتی از خود نشان می دهند .
——————————————————————————————————————-
گاهی در عابر بانک ها دختری برای برداشت وجه کارت خود را در دستگاه می گذارد که
ناگهان چندین مرد جوان با نگاه به آن دختر کارت خود را از جیب خود بیرون می آورند
و به سمت عابر بانک می روند !
چند سال پیش در یک مرکز مشاورۀ دولتی کار می کردم که همه جور مراجع داشت. با این حال باز هم وقتی که در باز شد و یه پسربچۀ حدودا ۱۰ ساله با لباس مدرسه اومد تو اتاقم کمی تعجب کردم، تعجبم وقتی بیشتر شد که گفت خودش وقت مشاوره گرفته و تنهاست. اسمش را […]
بار اول سه سال قبل، پیشم آمده بود. یک سالی بود که ارشدش را گرفته بود و سر کار می رفت. کارش آن طور که فکرش را میکرد نبود، اما بد هم نبود، یعنی مشکلی با شغلش نداشت. دغدغه اش این بود که تا به حال حتی یک خواستگار هم نداشته و کلی از […]
اولین بار مرد تنها آمد. با شکوه از همسرش شروع کرد. گفت که کارخانه دار است؛ ورشکست شده بود البته یک بار، اما زود خودش رو جمع و جور کرده و الان مشکل مالی ندارد به لطف خدا. گفت که کوهنورد حرفه ای است و همسرش با ورزش کردن او مخالف. در یک کلام خودش […]
تو اتاق همکارم هستم که می آید. خوش قد و بالا و خوش تیپ است. اول از همه مانتویش توجهم را جلب می کند. مانتو که نیست البته، یک پانچ سفید و آبی بلند است. شلوار سفید پوشیده و یک شال آبی که با پانچش ست است به سر دارد. شالش را طوری سرش کرده […]
همین که روی صندلی نشست اشکش سرازیر شد. دستمال تعارفش کردم و برایش آب آوردم. کمی که آرام شد شروع کرد. همانطور که اشکش سرازیر بود گفت نمی دانم چرا هرچی بدبختیست باید سر من بیاید. خسته شدم به خدا، دیگه طاقت ندارم. ۲۸ ساله بود. تازه مدرک ارشدش را گرفته بود، ۳ سال […]داستان زندگی یک روانشناس
روی صندلی نشست و به جای نگاه کردن به من، نگاهش را به زمین دوخت. از ظاهرش نمی تونستم هیچ حدسی دربارۀ مشکلش بزنم. سلام کردم، بعد از معرفی خودم، اطلاعات اولیه رو ازش گرفتم. ۳۲ ساله بود و دانشجوی فوق دکتری در یکی از دانشگاههای به نام امریکا. تا مقطع فوق لیسانس در […]
بار اول الناز برای مشاورۀ تحصیلی پیشم اومد. اون که لیسانس مهندسی داشت، مردد بود که تو رشتۀخودش ارشد بخونه یا از اول کنکور پزشکی بده. وقتی ازش پرسیدم به پزشکی خیلی علاقه داری؟ گفت نه. ولی کسی که دوستش دارم خیلی به پزشکی علاقه داره و گفته تنها در صورتی که من پزشکی قبول […]
سلام من توی این بخش خاطرات کیس هایی که به نظرم جالب بودن رو می نویسم.شاید خوندن سرگذشت آدم ها بتونه به ما کمک کنه تا تصمیمات بهتری بگیریم. البته به منظور حفظ اسرار مراجعین، کیس هایی در اینجا مطرح میشن که بیش از ۵ سال پیش به من مراجعه کرده اند. به علاوه تمام […]
طراحی؛ توسعه و پشتیبانی : آدونایس
سحر نام تمام دختران دنياستسحر جان نكاتي هست كه بايد بداني ، هرچند كه مي دانم مي داني پس هدف از اين نوشته فقط يادآوري دانسته هاي توست.تمامي انسانها در طول كار و زندگي خود انتظاراتي دارند كه برآورده نشده است كه اغلب زمينه ساز ناخشنودي هاي آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهي را براي ارتباط بهتر با تو پيدا كنم پس تصميم گرفتم برايت نامه اي بنويسم .تا آنجا كه مي دانم واقعيت مانند هوا مي ماند آن را نمي توان تغيير داد و بجاي صرف انرژي جهت مبارزه با واقعيتها بايد آن را بپذيري و به زندگي ات ادامه بدهي لذا براي اين كه موضوع را بيشتر برايت روشن كنم از مديريت فردي شروع مي كنم.
داستان زندگی یک روانشناس
مديريت فردي :
همه ما براي زندگي خود برنامه منظمي داريم و اهدافي كه درذهن مي پرورانيم و تلاش مي كنيم كه به آنها دست پيدا كنيم لذا دقت كن كه نكات ذيل را به خاطر بسپاري
1- هدف خود را تعريف كن
2- هدفت را مجهول و مبهم نگذار و به روشن ترين شكل ممكن آن را براي آينده تعريف كن
3- اقدامات خود را در جهتي قرار بده كه به آن هدف برسي
4- كارهايي را كه براي رسيدن به اهدافت بايد انجام دهي ، مشخص كن
مي داني دخترم زماني كه مشكلات بروز مي كنند، اتفاقات غير منتظره رخ مي دهند ، وقتي در جاده اي هستي كه همه چيز سربالايي به نظر مي رسد ، وقتي پولت كم و بدهي هايت زياد است ، وقتي مي خواهي بخندي و آه مي كشي ، وقتي غم و عصه هايت زياد است و مي خواهد تو را به زير بكشد چه مي كني؟ آيا فرياد مي زني، آيا رها مي كني و مي روي در پي سرنوشت ، واقعا چكار مي كني؟
اگر لازم است كمي بياساي ولي تسليم نشو زيرا زندگي پر از فراز و نشيب هاي فراوان است و اين موضوعي است كه گهگاهي اتفاق مي افتد و چه بسيار كساني كه شكست خوردند در حالي كه با كمي مداومت مي توانستند پيروز شوند . تنها كساني موفقيت را درك كردند كه تسليم نشدند هرچند سرعتشان كم بود هرچند گامهاي ايشان كند بود زيرا آنان فقط به رسيدن فكر مي كردند رسيدن به آنجايي كه بايد مي رسيدند .
دخترم بايد بداني كه زندگي يك سفر است و هر بخش از آن يك سفر كوتاه اما در نوع خود كامل . از يك نويسنده ناشناس مي خواندم كه زندگي را اين گونه تفسير كرده بود كه چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است كه پاهايت زخمي و كوله ات پر از مشكلات باشد ولي سخت تر از آن اين است كه نداني به كجا مي روي .حتما سؤال خواهي كرد از كجا بدانم بايد كجا بروم. نمي دانم آيا كتاب آليس در سرزمين عجايب را خوانده اي يا خير ؟ آليس وقتي در سرزمين عجايب گم شد تقاضاي كمك كرد و گربه به او گفت به كجا مي خواهي بروي ، آليس گفت نمي دانم ، گربه گفت پس فرقي نمي كند به كجا بروي . پس دقت كن به كجا مي روي ، با كدامين پا مي روي و به كدام سو مي روي زيرا مسافري در شهري غريب بدون داشتن نقشه گم مي شود.
پس بايد مسير زندگي ات را مشخص كني ، هدفت از طي اين مسير زندگي چيست و اين را بدان كه هيچ ثروتي در تپه هاي قديمي يافت نمي شود ثروت در يك قدمي ماست خوشبختي در نزديكي ماست ، فقط بايد چشم باز كني و ببيني .
دقت كن چه عينكي از پيش داوري ها بر روي صورت تو قرار گرفته است ، اسير كدام رنگي و چه رنگي را براي ادامه مسير انتخاب كرده اي ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستي و يا آشتي ؟ آيا هيچ انديشيده اي كه كدام را انتخاب كرده اي و يا از كدام يك از آنها در حال استفاده هستي؟ قبل از هرچيز و هر انتخاب كمي استراحت كن تا بتواني در حين عبور از صخره هاي زندگي با فكر عمل كني تا به واهه هاي پر از آب و خوشبختي برسي . پس عجله نكن كمي بياساي و انديشه كن.
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
شگفت انگیز ترین رفتار انسان از نظر افلاطون
جالب ترین دانستنی های علمی*
داستان زیبای مراقبت*
طرز تهیه پیتزا با نان ترتیلا*
تست هوش حدس کلمه (2)*
رونمایی از خودروی برقی کادیلاک*
آموزش مسائل مالی به کودکان*
چطور از قانون جذب عشق کمک بگیریم*
شیک ترین مدل لباس زنانه*
جوکهای جدید و با حال (3)*
زیاد خواهی شوهر در رابطه زناشویی *
نوشابه سرساز از کلسیم با 40% قند کمتر
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2020
با ما در تماس باشید.09359145099
11 جولای 2020
داستان صوتی عشق به خدا داستان صوتی عشق به خدا…
09 جولای 2020
داستان زندگی یک روانشناس
خلیل رفعتی خلیل رفعتی داستان صوتی فراموش کردم بمیرم زندگی نامه خلیل رفعتی بیخانمان معتادی…
08 جولای 2020
ریشه های زندگیت را قوی کن داستان صوتی امید https://familypsy.ir/wp-content/uploads/2020/07/1.mp4…
07 جولای 2020
داستان صوتی شیوانا و مردمیانسال داستان صوتی شیوانا و مردمیانسال داستان یادگیری خوب است نه به…
06 جولای 2020
داستان صوتی خواجه وغلام داستان صوتی خواجه وغلام…
05 جولای 2020
داستان صوتی وسعت تفکر داستان صوتی وسعت تفکر …
04 جولای 2020
داستان صوتی دزد ایمان داستان صوتی دزد ایمان …
03 جولای 2020
داستان صوتی مرشد چلویی داستان صوتی مرشد چلویی…
02 جولای 2020
داستان صوتی حمایت پدری داستان صوتی حمایت پدری…
01 جولای 2020
داستان صوتی تیله و شکلات داستان صوتی تیله و شکلات…
30 ژوئن 2020
داستان صوتی عابد داستان صوتی عابد https://familypsy.ir/wp-content/uploads/2020/06/WhatsApp-Video-2020-06-30-at-15.16.41.mp4…
29 ژوئن 2020
داستان صوتی گذشته را فراموش کن داستان صوتی گذشته را فراموش کن …
15 اکتبر 2017
10 می 2018
18 دسامبر 2018
11 جولای 2020
11 جولای 2020
10 جولای 2020
برو پیش روان شناس که اختلالتو درمان کنی بزرگ تر که بشی میتونه مشکلات زیادیو واست به وجود ب…
چرا همه چی تقصیر زنه ها چرا یکیتون نمیگین تقصیر مرده ها تو این جامعه کوفتی ما همیشه زن مقص…
ممنون بابت مقاله خوب و کاربردی شما…
داستان زندگی یک روانشناس
طراحی سایت توسط وب آذین
براي دچار نشدن به فشارهاي رواني ناشي از کار چه ميکنيد؟
مسلم
است که شرايط کاري ما روانشناسان و روانپزشکان بسيار پراسترس است و
مجبور هستيم براي خود سبک زندگي انتخاب کنيم که بتوانيم با استفاده از آن
از استرس خالي شويم. يکي از کارهايي که من براي رفع اين استرسها انجام
دادهام، اين است که در روز، ساعتهاي محدودي را با تلفن صحبت ميکنم و در
ساعتهايي بههيچوجه کسي گوشي تلفن دست من نميبيند؛ زيرا اگر بخواهم دائم
تلفنم را جواب بدهم به اين معنا است که استرس را همهجا همراه خودم
ميبرم.
يکي
از بهترين کارهايي که براي حفظ سلامت و شادابي خودم انجام دادهام اين است
که تعداد روزهايي که بيمار ميبينم را به 3 روز محدود کردهام و در هرروز،
حتي اگر بيمارانم اصرار کنند بيشتر از 6 بيمار نميبينم و باقي روزها را
به کارهاي آموزشي و پرورش دانشجوياني که توانمندي مداواي بيماران را داشته
باشند ميپردازم. البته من با تجربه به اين پيبردهام که اين سقف کار براي
من بهينه است؛ البته ميانگين استاندارد جهاني براي کار يک روانشناس،
ملاقات 15 بيمار در هفته است.
هرگز ازلحاظ عاطفي با مشکلات بيمارانتان درگير شدهايد؟داستان زندگی یک روانشناس
در
13 سالي که در حوزه روانشناسي باليني کار کرده و بيماران را مداوا
کردهام، هرگز خودم را با مشکلات آنان درگير نکردهام؛ زيرا يکي از
موضوعاتي که ما در درسهاي دانشگاهيمان ميآموزيم، اين است که کار
حرفهايمان را از زندگي شخصيمان جدا کنيم. يکي از اصول مهمي که من هميشه
به دانشجويان خودم توصيه ميکنم اين است که يک روانشناس قبل از اينکه
بخواهد روانشناس شود، خودش بايد درمان شده باشد و اگر اينطور باشد هرگز به
دليل مشکلات بيمارانش دچار افسردگي و استرس نميشود.
زماني که فردي خودش
با مسائل بيمار درگير ميشود، يعني نميتواند به لحاظ عاطفي خودش را از
فضاي جلسه درمان جدا کند. البته ما هم با غم بيمار غمگين ميشويم، اما
ميدانيم که غمگيني بخشي از زندگي همه انسانها است و دلايلي دارد که کار
ما پيدا کردن آنها است. اگر ما خود درگير اين غم بشويم و دورنگريمان را
نسبت به اين مسئله از دست دهيم، نميتوانيم آن را حل کنيم.
يکي از اقدامات
کمککننده به روانشناسان بهخصوص در اوايل کار، اين است که يک فرد مسئول
برنامههاي کاريشان داشته باشند تا روي کارهاي آنها نظارت کند و اگر هم
مسئلهاي دارند بتوانند با او در ميان بگذارند.
براي رهايي از استرسهايي که به آن دچار ميشويد چه ميکنيد؟
يک
روانشناس و روانپزشک بايد دقت کند که حتماً براي تفريح و خانواده
بهاندازه کافي زمان بگذارد؛ زيرا از او انتظار ميرود که بيشتر از ساير
افراد به تمام ابعاد زندگي خود بپردازد و براي آنها مديريت و برنامهريزي
داشته باشد.
يادم هست که روزي ساعت 4 بعدازظهر مشغول خوردن نهار بودم و از
منشي خواستم که بيمارم را بعد از ناهار داخل اتاقم بفرستد؛ بعدازاينکه
بيمار داخل آمد، به من گفت من از شما انتظار دارم بهعنوان يک روانشناس
بيشتر به فکر خودتان باشيد. حرف اين بيمار خيلي بر من تأثير گذاشت و از آن
به بعد سعي کردم بيشتر به چگونگي سبک زندگي خودم اعتقاد داشته باشم و به آن
توجه کنم.
نکته
مهم ديگر اين است که برخلاف تصور ديگران که گمان ميکنند يک روانشناس خود
به مشاوره احتياجي ندارد، من معتقدم که هر انساني به مراجعه به پزشک نياز
دارد و همه کساني که در حوزه سلامت روان کار ميکنند، خودشان هم نياز دارند
که از کسي مشاوره و کمک حرفهاي بگيرند.
يکي
ديگر از موضوعاتي که من در سبک زندگيام لحاظ کردهام اين است که گروههاي
حمايتي بسيار خوب دارم که مانند اعضاي خانوادهام هستند و بسياري از اوقات
ميتوانم درباره مشکلاتم با آنها صحبت کنم. اين گروهها ميتوانند زماني
که دچار ناخوشي رواني ميشوم به لحاظ عاطفي و هيجاني از من حمايت کنند. يکي
ديگر از روشهاي موثري که من براي تخليه استرسهاي کاري از آن استفاده
کردهام اين است که خاطراتم را در رابطه با بيمارانم يادداشت ميکنم.
نکته
مهم اين است که يک روانشناس خود بايد کارهايي را که براي داشتن يک زندگي
بدون استرس به ديگران توصيه ميکند پيش از همه انجام بدهد. براي مثال بودن
در طبيعت و ورزشکردن بهخصوص ورزشهاي هوازي براي مقابله با استرس خيلي
مفيد هستند.
همچنين داشتن زمانهايي که در آنها فرد فقط به خودش تعلق داشته
باشد و بهعبارتديگر داشتن زمانهاي تنهايي؛ به کاهش استرس او کمک زيادي
ميکند.
بسيار مهم است که هر فردي سبک زندگي را در پيش بگيرد که در آن، جاي
داشته باشد. شخص من همزمان بااينکه در مطب کار ميکنم و استاد دانشگاه
هستم، در حوزه موسيقي هم کار ميکنم، شنا ميکنم، از نمايشگاههاي هنري
بازديد ميکنم و به طبيعت ميروم و افرادي که مرا بهعنوان يک انسان پرکار
ميشناسند، باور نميکنند که بتوانم همه اين کارها را باهم انجام بدهم.
کاربر میهمان
کاربر میهمان
بازدید :
>1K
زمان ارسال :
داستان زندگی یک روانشناس
9 ماه قبل
بازدید :
>1K
زمان ارسال :
9 ماه قبل
bornaandishan
کانال :
bornaandishan
در این انیمیشن زیبا به شکلی جالب و دیدنی زندگی یک روانشناس به تصویر کشیده می شود و نشان می دهد که همه افراد به مشاوره روانشناسی نیاز دارند.برای دانلود کارگاه،سمینار و کتاب های صوتی روانشناسی و پزشکی و فلسفی و همچنین مشاوره آنلاین روانشناسی به وب سایت برنا اندیشان مراجعه فرمایید. https://bornaandishan.ir
توضیحات :
در این انیمیشن زیبا به شکلی جالب و دیدنی زندگی یک روانشناس به تصویر کشیده می شود و نشان می دهد که همه افراد به مشاوره روانشناسی نیاز دارند.برای دانلود کارگاه،سمینار و کتاب های صوتی روانشناسی و پزشکی و فلسفی و همچنین مشاوره آنلاین روانشناسی به وب سایت برنا اندیشان مراجعه فرمایید. https://bornaandishan.ir
تگ ها:
0نظر ثبت شده
آیا به حذف این لیست پخش اطمینان دارید؟
0نظر ثبت شده
لیست پخش ایجاد شد.
کاربر میهمان
کاربر میهمان
بازدید :
>1K
زمان ارسال :
داستان زندگی یک روانشناس
9 ماه قبل
بازدید :
>1K
زمان ارسال :
9 ماه قبل
bornaandishan
کانال :
bornaandishan
در این انیمیشن زیبا به شکلی جالب و دیدنی زندگی یک روانشناس به تصویر کشیده می شود و نشان می دهد که همه افراد به مشاوره روانشناسی نیاز دارند.برای دانلود کارگاه،سمینار و کتاب های صوتی روانشناسی و پزشکی و فلسفی و همچنین مشاوره آنلاین روانشناسی به وب سایت برنا اندیشان مراجعه فرمایید. https://bornaandishan.ir
توضیحات :
در این انیمیشن زیبا به شکلی جالب و دیدنی زندگی یک روانشناس به تصویر کشیده می شود و نشان می دهد که همه افراد به مشاوره روانشناسی نیاز دارند.برای دانلود کارگاه،سمینار و کتاب های صوتی روانشناسی و پزشکی و فلسفی و همچنین مشاوره آنلاین روانشناسی به وب سایت برنا اندیشان مراجعه فرمایید. https://bornaandishan.ir
تگ ها:
0نظر ثبت شده
آیا به حذف این لیست پخش اطمینان دارید؟
0نظر ثبت شده
لیست پخش ایجاد شد.
0