![helpkade](https://adviser.mollisy.ir/wp-content/uploads/2022/09/cty1.png)
![روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا](http://dl.molisy.ir/wp-content/uploads/20200727/1616876.jpg)
روانشناسی عمومی (به انگلیسی: General psychology) شاخه ای از علم روانشناسی است.
روانشناسی عمومی، پایه و اساس مطالعه علم روانشناسی است که به صورت بنیادین اصول اساسی، مشکلات و روشهای رشد انسان، اختلالات، آسیبشناسی روانی، احساس و هیجان، انگیزش، یادگیری، حافظه، حواس، تفکر، ادراک، پردازش شناختی و هوش را مورد مطالعه قرار میدهد.[۱]
طبق تعریف انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، روانشناسی عمومی: مطالعه گسترده اصول اساسی، مشکلات و روشهای اساسی علوم روانشناسی، از جمله زمینههایی مانند رفتار، رشد و پیشرفت انسان، احساسات، انگیزه، یادگیری، حواس، ادراک، فرایندهای تفکر، حافظه، هوش، نظریه شخصیت، تست روانشناختی، اختلالات رفتاری، رفتارهای اجتماعی و سلامت روان، می باشد. این مطالعه از دیدگاههای مختلفی از جمله فیزیولوژیکی، تاریخی، نظری، فلسفی و عملی مورد بررسی قرار میگیرد.[۲]
روانشناسان عمومی در زمینه تفسیر و اجرای ارزیابیها و تستهای مختلف آموزش دیدهاند. این تستها برای تشخیص شرایط یا شناسایی الگوهای تفکر، رفتاری یا احساس خاصی طراحی شدهاند. از این آزمونها میتوان برای ارزیابی مهارتهای ذهنی شخصی، نقاط قوت و ضعف شناختی خاص آنها، ویژگیهای شخصیتی آنها، ترجیحات و مهارتهای حرفه ای آنها و عملکرد عصبی روانی استفاده کرد.
با توجه به این توانایی ها، روانشناسان عمومی میتوانند در زمینههای مختلفی کار کنند، گاهی اوقات با برخی از آموزشهای تخصصی اضافی، که شامل موارد زیر است:[۳]روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
از آنجا که زمینه روانشناسی عمومی بسیار گستردهاست، روانشناس عمومی می تواند در محیط های متنوعی به ارایه ی خدمات روانشناختی بپردازد، که شامل:
شیوههای خصوصی، که روانشناس میتواند به تنهایی اداره و مدیریت کند، یا به عنوان بخشی از تیم روانشناسان دیگر با تخصصهای خاص، یا حتی انواع دیگری از ارائه دهندگان مراقبتهای بهداشتی و سلامت جامعه به همکاری و فعالیت بپردازد.
روانشناسی عمومی (به انگلیسی: General psychology) شاخه ای از علم روانشناسی است.
روانشناسی عمومی، پایه و اساس مطالعه علم روانشناسی است که به صورت بنیادین اصول اساسی، مشکلات و روشهای رشد انسان، اختلالات، آسیبشناسی روانی، احساس و هیجان، انگیزش، یادگیری، حافظه، حواس، تفکر، ادراک، پردازش شناختی و هوش را مورد مطالعه قرار میدهد.[۱]
طبق تعریف انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، روانشناسی عمومی: مطالعه گسترده اصول اساسی، مشکلات و روشهای اساسی علوم روانشناسی، از جمله زمینههایی مانند رفتار، رشد و پیشرفت انسان، احساسات، انگیزه، یادگیری، حواس، ادراک، فرایندهای تفکر، حافظه، هوش، نظریه شخصیت، تست روانشناختی، اختلالات رفتاری، رفتارهای اجتماعی و سلامت روان، می باشد. این مطالعه از دیدگاههای مختلفی از جمله فیزیولوژیکی، تاریخی، نظری، فلسفی و عملی مورد بررسی قرار میگیرد.[۲]
روانشناسان عمومی در زمینه تفسیر و اجرای ارزیابیها و تستهای مختلف آموزش دیدهاند. این تستها برای تشخیص شرایط یا شناسایی الگوهای تفکر، رفتاری یا احساس خاصی طراحی شدهاند. از این آزمونها میتوان برای ارزیابی مهارتهای ذهنی شخصی، نقاط قوت و ضعف شناختی خاص آنها، ویژگیهای شخصیتی آنها، ترجیحات و مهارتهای حرفه ای آنها و عملکرد عصبی روانی استفاده کرد.
با توجه به این توانایی ها، روانشناسان عمومی میتوانند در زمینههای مختلفی کار کنند، گاهی اوقات با برخی از آموزشهای تخصصی اضافی، که شامل موارد زیر است:[۳]روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
از آنجا که زمینه روانشناسی عمومی بسیار گستردهاست، روانشناس عمومی می تواند در محیط های متنوعی به ارایه ی خدمات روانشناختی بپردازد، که شامل:
شیوههای خصوصی، که روانشناس میتواند به تنهایی اداره و مدیریت کند، یا به عنوان بخشی از تیم روانشناسان دیگر با تخصصهای خاص، یا حتی انواع دیگری از ارائه دهندگان مراقبتهای بهداشتی و سلامت جامعه به همکاری و فعالیت بپردازد.
روانشناسی عمومی (به انگلیسی: General psychology) شاخه ای از علم روانشناسی است.
روانشناسی عمومی، پایه و اساس مطالعه علم روانشناسی است که به صورت بنیادین اصول اساسی، مشکلات و روشهای رشد انسان، اختلالات، آسیبشناسی روانی، احساس و هیجان، انگیزش، یادگیری، حافظه، حواس، تفکر، ادراک، پردازش شناختی و هوش را مورد مطالعه قرار میدهد.[۱]
طبق تعریف انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، روانشناسی عمومی: مطالعه گسترده اصول اساسی، مشکلات و روشهای اساسی علوم روانشناسی، از جمله زمینههایی مانند رفتار، رشد و پیشرفت انسان، احساسات، انگیزه، یادگیری، حواس، ادراک، فرایندهای تفکر، حافظه، هوش، نظریه شخصیت، تست روانشناختی، اختلالات رفتاری، رفتارهای اجتماعی و سلامت روان، می باشد. این مطالعه از دیدگاههای مختلفی از جمله فیزیولوژیکی، تاریخی، نظری، فلسفی و عملی مورد بررسی قرار میگیرد.[۲]
روانشناسان عمومی در زمینه تفسیر و اجرای ارزیابیها و تستهای مختلف آموزش دیدهاند. این تستها برای تشخیص شرایط یا شناسایی الگوهای تفکر، رفتاری یا احساس خاصی طراحی شدهاند. از این آزمونها میتوان برای ارزیابی مهارتهای ذهنی شخصی، نقاط قوت و ضعف شناختی خاص آنها، ویژگیهای شخصیتی آنها، ترجیحات و مهارتهای حرفه ای آنها و عملکرد عصبی روانی استفاده کرد.
با توجه به این توانایی ها، روانشناسان عمومی میتوانند در زمینههای مختلفی کار کنند، گاهی اوقات با برخی از آموزشهای تخصصی اضافی، که شامل موارد زیر است:[۳]روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
از آنجا که زمینه روانشناسی عمومی بسیار گستردهاست، روانشناس عمومی می تواند در محیط های متنوعی به ارایه ی خدمات روانشناختی بپردازد، که شامل:
شیوههای خصوصی، که روانشناس میتواند به تنهایی اداره و مدیریت کند، یا به عنوان بخشی از تیم روانشناسان دیگر با تخصصهای خاص، یا حتی انواع دیگری از ارائه دهندگان مراقبتهای بهداشتی و سلامت جامعه به همکاری و فعالیت بپردازد.
روانشناسی یا سایکولوژی (به انگلیسی: Psychology) علمی است که با استفاده از روش علمی به پژوهش و مطالعهٔ روان (ذهن)، فرایند ذهنی و رفتار در موجودات زنده میپردازد.[۱] به عبارت دیگر، روانشناسی به مباحث رفتار و فرایندهای روانی میپردازد. منظور از «رفتار»، کلیهٔ حرکات، اعمال و رفتار قابل مشاهدهٔ مستقیم و غیرمستقیم است؛ و منظور از «فرایندهای روانی»، مباحثی همانند احساس، ادراک، اندیشه (تفکر)، هوش، شخصیت، هیجان و انگیزش، حافظه و… است.[۲]
آغاز پژوهشهای روانشناختی بهشکل علمی و آکادمیک، به اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم بازمیگردد؛ میتوان گفت اکتشافات و تحقیقات قابل توجه در روانشناسی، تنها از حدود ۱۵۰ سال پیش شروع شدهاست، و این درحالی است که علوم تجربی دیگر از تاریخچهای بلندتر و پربارتر برخوردارند. البته مباحث مربوط به ذهن و روان قرنهاست که ذهن متفکران را به خود مشغول کرده و آثار مکتوب آن از دانشمندان یونان باستان و متفکرانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو نیز در دست است، اما این شاخه از علم تا پیش از روانشناسی جدید، بهصورت مدون و آکادمیک مورد مطالعه قرار نگرفته بود.[۳]
واژهٔ
Psychology
با
آوایش انگلیسی: /saɪˈkɑlədʒi/ ( بشنوید)
مستقیماً از عبارت یونانی
Ψυχολογία
وام گرفته شده؛ این عبارت از دو واژهٔ
ψυχή
و
λόγος
تشکیل میشود؛ که با کمی اغماض، آن را میتوان به صورت «مطالعهٔ روح»
(به انگلیسی: Study of Soul)
برگرداند.[۴]
جالب توجه است که واژهٔ Psyche
(به یونانی: ψυχή)
در زبان یونانی مطلقاً «روح»
(به انگلیسی: Soul)
معنا میدهد، و مفهوم «ذهن» یا «عقل»
(به انگلیسی: Mind)
را در بر نمیگیرد[۵]
، اما بر اساس اشتباه رایج، در انگلیسی، واژهٔ یونانیِ Psyche تقریباً معادل Mind گرفته میشود[۶]
«روان» در اکثر منابع، معادل واژهٔ عربی «روح» گرفته شدهاست[۷]؛
لذا همانند معادل انگلیسیاش، واژه روانشناسی در زبان فارسی نیز واژهای ناقص برای تعریف این علم است.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
از آنجا که جزء «شناس» در «روانشناسی»، صفت فاعلی است، این واژه الزاماً جدا و با فاصلهٔ مجازی نوشته میشود.[۸]
از سوی دیگر «شناس» در بسیاری از منبعها، پسوند صفت ساز در نظر گرفته شده که به واژه پیشین خود میپیوندد.
روانشناسی طی تاریخچهٔ کوتاه خود به گونههای متفاوتی تعریف شدهاست. اولین دسته از روانشناسان حوزه کار خود را مطالعه فعالیت ذهنی میدانستند. با توسعه رفتارگرایی در آغاز قرن حاضر و تأکید آن بر مطالعه انحصاری پدیدههای قابل اندازهگیری عینی، روانشناسی به عنوان بررسی رفتار تعریف شد.
این تعریف معمولاً هم شامل مطالعه رفتار حیوانها بود و هم رفتار آدمیان، با این فرضها که:
از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در بسیاری از کتابها درسی روانشناسی همین تعریف ارائه میشد. اما با توسعه روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسیشناختی بار دیگر به تعریف قبلی رسیدهایم و در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به رفتار اشاره میشود و هم به فرایندهای ذهنی.
از نظر ما روانشناسی را میتوانیم چنین تعریف کنیم: مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی. این تعریف هم توجه روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان میسازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نیست و بر اساس دادههای رفتاری و عصب-زیستشناختی قابل استنباط است، عنایت دارد.[۹]
میتوان گفت پیشینه روانشناسی از تمام نظامهای علمی موجود قدمت بیشتری دارد. ریشههای آن را میتوان تا سده چهارم و پنجم پیش از میلاد با دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو دنبال نمود؛ ولی به قول هرمن ابینگهوس، قرن ۱۹، ”روانشناسی پیشینهای دراز اما تاریخچهای کوتاه دارد (شولتز و شولتز، ۱۳۷۲، ص ۱۸).
یک فیلسوف تحصیل کرده آلمانی بنام رادولف گوسلنیوس ابداعکننده اصطلاح «روانشناسی» است (۱۹۵۰). تا حدود اواخر سده نوزدهم، روانشناسی به عنوان شاخهای از علم فلسفه شناخته میشد؛ و همچنین به عنوان یک کیش در برخی فرهنگها در نظر گرفته میشد که شامل تهاجم افکار و نابودی یگانگی درونی میگردید.
ساختارگرایی اشاره به «تئوری آگاهی» دارد که توسط ویلهلم وونت مطرح شد. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وونت (که به پدر روانشناسی آزمایشی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن بر مطالعات روانشناسی قرار داشت. ویلهلم وونت خودش یک ساختارگرا نبود اما از شاگردان وی و فردی بنام ادوارد بردفورد تیچنر که یکی از نخستین روانشناسان آمریکا شد، از فعالان رویکرد ساختارگرا در برابر رویکرد کارکردگرایی بود. مطالعات ویلهلم وونت بر شکست ساختار جز به جز فرایندهای ذهنی متمرکز بود.
در مجموع رویکرد کارکردگرایی در مقابل رویکرد ساختارگرایی شکل گرفت. این رویکرد به شدت تحت تأثیر کار و مطالعات فیلسوف، دانشمند و روانشناس آمریکایی بنام ویلیام جیمز استوار بود. وی باور داشت که علم روانشناسی میبایست ارزش کاربردی داشته باشد و دریابد که ذهن چطور میتواند به منفعت فرد عمل کند. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز درکتاب خود با نام «اصول روانشناسی» به بسیاری از پرسشهای مطرح شده در باب بنیادهای روانشناسی که تا سالها بعد توسط روانشناسان مطرح میشدند، پاسخ داد. از دیگر محققان مکتب کارکردگرایی میتوان به جان دیویی و هاروی کار اشاره کرد.
همچنین میبایست به دانشمند آلمانی بنام هرمان ابینگ هاوس اشاره کرد. فردی که پیشرو انجام آزمایشهایی دربارهٔ حافظه بود. وی در این مطالعات که در دانشگاه برلین انجام میگرفت، مدل روش تحقیق کمی دربارهٔ یادگیری و فراموشی را ارائه کرد. در همین زمان دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرایند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) نیز آزمایشها خود را بر روی سگها انجام میداد که بعدها به عنوان مفهوم شرطی شدن کلاسیک از آن یاد شد.
اما در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۵۰ میلادی تمامی تکنیکهای بکار گرفته شده و توسعه یافته شده توسط ویلهلم وونت، ویلیام جیمز، جان دیویی، هرمان ابینگ هاوس و بقیه این دسته از دانشمندان- تخت عنوان روانشناسی آزمایشی- که به شدت به دستههای اطلاعات ذهنی و پردازش آنها مربوط میشدند، شاخهای از مباحث مربوط به روانشناسی شناختی شده بودند.
به عنوان بخشی از عکسالعمل نسبت به طبیعت فردی و درون نگر روانشناسی و وابستگی انحصاری آن به جمعآوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی به منزله روش راهنمائی تئوری روانشناسی معروف گردید. روانشناسانی همچون جان بی. واتسون، ادوارد لی سرندایک و بی.اف. اسکینر به عنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان اعتقاد داشتند که روانشناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن. آنها این نظر را که وضعیتهای درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات یا اهداف را میتوان به صورت علمی مورد تحقیق قرار داد را رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرا» اظهار داشت که روانشناسی رشتهای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است، اشکال درونگرایی از اجزای لازم این روشها محسوب نمیگردند، و اینکه رفتارگرایان مرزی بین انسان و حیوان صفتی قائل نیستند.
رفتارگرایی در تمامی سالهای آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روانشناسی مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه به نام تبلیغ) تئوریهای شرطی شدن به عنوان مدلهای علمی رفتار انسان بود. بههرحال، کمکم مشخص شد که علیرغم آنکه رفتارگرایی اکتشافات مهمی صورت داده بود ولی به عنوان یک تئوری راهنمای رفتار انسان نا کارآمد بهنظر میرسید. بازبینی کتاب”رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرایند اکتساب زبان در یک چهار چوب رفتارگرایی) بهعنوان یکی از عوامل اصلی ختمکننده دوران رفتارگرایی بهشمار میآید.
چامسکی اثبات نمود که زبان را نمیتوان بهصورت انحصاری از طریق شرطی شدن آموخت؛ زیرا مردم قادرند جملاتی بیهمتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بتنهایی از طریق تجارب روزمره زندگی قابل تولید نیستند. این مباحث مؤید آنست که فرایندهای درونی ذهن که رفتارگرایان آنها را تحت عنوان توهم رد میکردند، واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت بندورا نشان داد که کودکان قادرند یادگیری از طریق مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابراین بیشتر بروی بازنماییهای درونی حساب باز نمایند.
‘روانشناسی بشر دوستانه’ در سال ۱۹۵۰ بهوجود آمد و بهعنوان عکسالعملی نسبت به مثبتگرایی و تحقیقات علمی ذهن بکار خود ادامه داد. تأکید این روانشناسی بر نظریه پدیدار شناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم ابناء بشر و رفتار آنها از طریق انجام تحقیقات کیفی برآمد. ریشههای تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسیالیستها و فلسفه پدیدار شناختی بوده و بسیاری از روانشناسان بشری روش علمی را کاملاً رد نموده و اعتقاد داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازهگیری باعث تخلیه کلیه معانی و ارتباطات او بهعنوان موجودی زنده خواهد گشت.
برخی دیگر از تئوریسینهای این مکتب فکری عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیازهای انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فیتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت.
ظهور فناوری رایانهای نیز به پیشرفت استعاره عملکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این فناوری بههمراه تحقیقات علمی در زمینه مطالعه ذهن و همچنین اعتقاد به وضعیت داخلی ذهن به پیدایش روانشناسی شناختی بهعنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود.
ارتباطات بین مغز و عملکرد دستگاه عصبی نیز متداول گردید. دلیل این رایج شدن قسمتی به آزمایشهای افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد هب و قسمتی به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روانشناسی شناختگرا را ببینید) برمیگشت. با توسعه فناوریهای اندازهگیری عملکرد مغز، روانشناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخشهای فعال در روانشناسی امروزی گردیدند.
با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، دانش رایانه و علوم مربوط به اعصاب) جهت شناخت و فهم ذهن، چتری از علوم شناختی بهعنوان ابزار تمرکز تلاشها در مسیری سازنده تشکیل گردید.
بههرحال، بسیاری از روانشناسان از آنچه بهعنوان مدلهای «مکانیکی» ذهن انسان و طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. حلقه کامل افراد این دست، میتوان به روانشناسی تبدیل شخصیت و روانشناسی تحلیلی کارل یونگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسی به ریشههای روحانی خود بودند. دیگران مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاماً با هم تعامل داشته و در جستجوی قالبگذاری روانشناسی در قالب وسیعتر مطالعات علوم اجتماعی بودند که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند.
اخیراً مشکلات سلامت روان بیشتر شده یا اینکه بشر بیشتر به آن توجه کردهاست.
رسیدن به آرامش و اطمینان و دوری از افسردگی و اضطراب از اساسیترین نیازهای سرشتین آدمی و از دیرباز جزو مسائل اساسی بشر بودهاست. همین مسئله موجب شده تا در ادیان و آیینهای کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی، راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه شود.
از طرف دیگر، بهداشت و سلامت روانی یکی از نیازهای اجتماعی نیز هست؛ چراکه عملکرد مطلوب جامعه مستلزم برخورداری از افرادی است که از نظر سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند.
درمان شناختی-رفتاری یا CBT) Cognitive Behavior Therapy) از شهرتی فزاینده برخوردار شده و به عنوان یک روش درمانی مؤثر و بادوام برای درمان بسیاری از اختلالات شناخته شدهاست.
درمان شناختی رفتاری یا رفتاری-شناختی هدفش کمک به کسانی است که با مشکلاتی مواجه شدهاند. بعد شناختی اشاره به فکر دارد. بعد رفتار شامل هر کاری است که انجام میدهید. درمان شناختی رفتاری بر این بعد متکی است که هر طور فکر کنید احساس کرده و رفتار میکنید. پس اگر سالم فکر کنید زندگی شادمانی خواهید داشت.
روانشناسی تشریحکننده تلاشهای توصیفکننده هوشیاری، رفتار و تأثیرات متقابل اجتماعی میباشد. منظور ابتدائی روانشناسی تجربی توضیح تجربه و رفتار انسان به همان صورتی که رخ میدهد بود. در حدود بیست سال گذشته روانشناسی به بررسی ارتباط هوشیاری و مغز یا دستگاه عصبی پرداخت. هنوز مشخص نیست اینها به چه صورتهایی با هم در ارتباط هستند: آیا هوشیاری تعیینکننده وضعیت مغز است یا وضعیت مغز تعیینکننده هوشیاریست یا اینکه هر دو اینها روشهای خاص خود را دارند؟ احتمالاً برای فهم این ارتباطات میباید ابتدا با تعاریف «هوشیاری» و «وضعیت مغز» آشنا گردید – یا اینکه آیا هوشیاری نوعی «وهم و خیال» پیچیدهاست که هیچ ارتباطی با فرایندهای عصبی ندارد؟ فهم عملکرد مغز نیز بهصورتی فزاینده در تئوری و تمرین روانشناسی خصوصاً در بخشهایی مانند هوش مصنوعی، روانشناسی شناخت اعصاب و علوم شناختگرای اعصاب داخل شدهاست.
بحث اکثر مکاتب فکری بر سر استفاده از یک مدل خاص بهعنوان تئوری راهنما بود که از طریق آن بتوان کلیه، یا اکثریت رفتارهای انسانی را توضیح داد. محبوبیت این مکاتب در طول زمان کم و زیاد میشدهاست. ممکن است برخی از روانشناسان تصور کنند که پیرو مکتب خاصی بوده و مابقی را رد نمودهاند، اگرچه اکثر افراد هر کدام از این مکاتب را روشی برای فهم ذهن و نه لزوماً تئوریهای انحصاری متقابل در نظر میگیرند.
زمینه روانشناسی بسیار گسترده و شامل روشهای متفاوت مطالعه فرایندهای ذهنی و رفتاری میگردد. در زیر حوزههای اصلی بررسی و تحقیق روانشناسی به آگاهی میرسند. فهرست کامل و جامع عناوین زیر مجموعه و حوزههای علم روانشناسی را میتوانید در فهرست سر فصلهای روانشناسی و فهرست رشتههای علمی روانشناسی پیدا و ملاحظه نمائید.
روانشناسی یک دانش یا علم خالص نیست بلکه رشته علمی بین رشتهای از ترکیب دانش فلسفه و فیزیولوژی بدن
انسان با تأکید بر فیزیولوژی و عملکرد مغز است از آنجاییکه در غرب تربیت یک متخصص روانپزشکی یا متخصص
مغز و اعصاب یا نورولوژیست پرهزینه بودهاست و در همه روستاها یا شهرهای کوچک دور افتاده نمیتوانستند از
خدمات این افراد استفاده نمایند ابتدا آلمانیها و بعد سایر کشورها رشتههای پیرا پزشکی چون روانشناسی دستیار روانپزشک، مامایی دستیار متخصص زنان و زایمان و بینایی سنج دستیار متخصص چشم پزشکی را تربیت
نمودند به جای ۶ سال پزشکی و ۴ سال تخصص پزشکی با یک صرفه جویی ۶ سال با یک دوره کارشناسی چهارساله نیروی مورد نیاز در بخش درمان را تأمین نمودند[نیازمند منبع]
تحقیقات روانشناسی بر طبق استانداردهای روش علمی انجام و هم شامل کیفی کردارشناسی و هم وجوه آمار کمی گردیده تا به تولید و ارزیابی توضیحی فرضیات در ارتباط با پدیدههای روانشناسی بپردازد. در جایی که تحقیقات اخلاقی و حالت توسعه در یک دامنه فرضی تحقیق مجاز انجام گردد، پژوهش از طریق پروتکلهای آزمایشیدنبال میشوند. تمایل روانشناسی به التقاطی بودن باعث اقتباس دانش علمی از دیگر رشتهها برای کمک به توضیح و درک پدیدههای روانشناسی گردید.
تحقیقات کمی روانشناسی باعث ایجاد طیفی وسیع از روشهای مشاهدهای شامل تحقیقات عمل، کردارشناسی، قوم نگاری، توضیحات آماری، ساختاری شده و بدون ساختار مصاحبهها و مشاهدات شرکتکنندگان گردید که منظور آن گردآوری اطلاعات غنی بدون غرض حاصل از آزمایشهای سنتی بود. ادامه تحقیقات عام روانشناسی انسانی با تحقیق در روشهای قوم نگار، تاریخی و تاریخنگار ادامه یافت.
تست جنبههای مختلف عملکرد روانشناسی زمینهای فوقالعاده از روانشناسی معاصر است. روان سنجی و روشهای آماری غالب شامل انواع معروف تستهای استاندارد شده و همچنین آنهایی که بهطور اتفاقی به مقتضی وضعیت و آزمایش شکل گرفتهاند، میباشند.
تمرکز روانشناسان آکادمیک احتمالاً بهطور خالص بروی تحقیق و تئوری روانشناسی با هدف فهم بیشتر روانشناسانه در زمینهای مشخص قرار دارد، این در حالیست که دیگر روانشناسان بروی روانشناسی کاربردی کار کرده تا چنین دانشی را برای سود آوری سریع و عملی گسترش دهند. بههرحال، این دیدگاهها بهطور متقابل انحصاری نبوده و بیشتر روانشناسان هم درگیر تحقیقات و هم در بکار بردن روانشناسی در مقاطع خاص کار خود مشغول بودهاند. در میان بسیاری از انواع رشتههای روانشناسی، هدف روانشناسی بالینی توسعه کاربرد دانش روانشناسان و تجارب پژوهشها و روشهای آزمایشها که آنها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنین بکارگیری موضوعات روانشناسی انفرادی یا استفاده از روانشناسی جهت کمک به دیگران میباشد.
زمانیکه زمینه رغبت نیاز به آموزش خاص و دانش تخصصی خصوصاً در زمینههای کاربردی دارد، تداعیات روانشناسی بهطور عادی به ایجاد سازمانی حاکم جهت مدیریت نیازهای آموزشی میپردازد. به همین شکل، نیازمندیها احتمالاً در درجات دانشگاهی روانشناسی قرار دارند، طوریکه دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافی در زمینههای مختلف اقدام نمایند. در کل، زمینههای روانشناسی عملی که در آن روانشناسان درمان را به دیگران توصیه میکنند، همچنین نیاز به اعطای پروانه از سازمانهای منظم دولتی به روانشناسان نیز احساس میشود.
تحقیقات روانشناسی آزمایشی در داخل لابراتوار و تحت شرایط کنترل شده انجام میپذیرند. تلاش این متد تحقیقات تکیه انحصاری بر کاربرد روشهای علمی بر ابناء بشر برای فهم رفتار میباشد. نمونههای چنین معیارهای سنجش رفتاری شامل زمان عکسالعمل و انواع معیاریهای روان سنجی میگردد. آزمایشها جهت آزمودن یک فرضیه خاص انجام میپذیرند.
بهعنوان یک مثال روانشناسی آزمایشی، ممکن است ادراک مردم را در زمینه تنهای صدا بسنجد. خصوصاً، ممکن است سؤال زیر پرسیده شود: آیا برای مردم آسانتر نیست که بین یک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آن را از دیگر اصوات بر مبنای تکرار آنها تشخیص دهند؟ برای پاسخ به این سؤال امکان عدم اثبات این فرضیه که کلیه اصوات صرفنظر از فرکانس آنها، بهطور یکسان قابل تشخیص هستند وجود دارد (همچنین بخش تست فرضیه برای توضیح اینکه چرا شخص بهجای اثبات فرضیه به عدم اثبات آن میپردازد، را ببینید) جهت تست این فرضیه میباید یک شرکتکننده در یک اتاق نشانده شده و به یک سری اصوات گوش دهد. چنانچه شرکتکننده بخواهد نسبت به یک صوت عکسالعمل نشان دهد (مثلاً از طریق فشار دادن یک دکمه)،
در صورتیکه فکر کنند که تن آواها شامل دو صدای متفاوت بوده و یک عکسالعمل دیگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنیدهاند. نسبت پاسخهای صحیح بهعنوان معیار سنجش اینکه آیا کلیه تنهای آواها بهصورت یکسان قابل تشخیص بوده یا خیر، بکار میرود. نتیجه این آزمایش بخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پایه درگاه شنیداری انسان میباشد.
یک مطالعه همبستگی از آمارها جهت تعیین اینکه اگر یک متغیر بههمراه متغیر دیگر مجدداً رخ میدهد یا خیر، استفاده مینماید. بهعنوان مثال، ممکن است یک شخص علاقه داشته باشد که بداند آیا سیگار کشیدن با احتمال ابتلاء به سرطان ریه در ارتباط هست یا خیر. یک راه ساده پاسخ گفتن به این سؤال آنست که گروهی از افراد سیگاری را در نظر گرفته و نسبت آنهایی را که در یک مدت زمان مشخص به سرطان ریه مبتلا گشتهاند را برآورد نمائیم. در این مورد خاص، ممکن است نتیجه حاصله حاکی از همبستگی بالای این دو عامل با یکدیگر باشد. (قبلاً ثابت شدهاست که توتون اثرات زیانباری بر ریه انسان وارد میسازد). بههرحال، تنها بر پایه همین رابطه همبستگی، نمیتوان بهطور قاطع قضاوت نمود که کشیدن سیگار «علت» ابتلاء به سرطان ریهاست. فقط میتوان گفت آنهایی که مستعد سرطان هستند بیشتر آنهایی هستند که سیگار نیز میکشند. جایگزین سوم آنست که یک متغیر دیگر باعث ایجاد هر دو وضعیت گردد. با مثال روشن نمودن این واقعیت که همبستگی بر علیت دلالت ندارد این مورد را به یکی از اصلیترین محدودیتهای مطالعات همبستگی تبدیل مینماید.
مطالعات طولی نوعی روش تحقیق است که به مشاهده یک گروه در یک دوره زمانی مشخص میپردازد. بهعنوان مثال، ممکن است شخصی در نظر داشته باشد که پدیده اختلال در یک زبان مشخص (اس.ال. آی) را از طریق مشاهده یک گروه از افراد تحت شرایطی خاص و در یک دوره زمانی مورد مطالعه قرار دهد. مزیت این روش آن است که میتوان چگونگی تأثیرگذاری یک وضعیت در افراد را طی مدت زمان طولانی مورد نظر قرار داد؛ ولی در هر صورت، از آنجا که نمیتوان تفاوتهای فردی اعضاء گروه را کنترل نمود، نتیجهگیری دربارهٔ کل گروه مشکل خواهد بود.
موضوع روانشناسی اعصاب هم بررسی افراد سالم و هم افراد بیمار که بهطور عام از جراحت مغزی یا بیماریهای ذهنی رنج میبرند، میباشد.
موضوع بررسی رشتههای روانشناسی اعصاب شناختگرا و پزشکی اعصاب و روان شناختگرا بیماریهای عصبی یا ذهنی از طریق تلاش در استنتاج تئوریهای عملکرد عادی ذهن و مغز میباشد. فعالیت این رشته بهطور عادی شامل مشاهده تفاوتهای موجود در زمینههای توانائی باقیمانده (که بنام «عملکرد عدم همکاری» شناخته میشود) است که میتواند پاسخی به این سؤال باشد که آیا توانائیها از عملکردهای جزئی تری تشکیل شده یا توسط یک مکانیسم شناختگرای واحد کنترل میگردند.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
در کل، تکنیکهای آزمایشهایی اغلب مورد استفاده قرار میگیرند که بر مطالعات روانشناسی اعصاب افراد سالم نیز صدق میکنند. این تکنیکها شامل آزمایشهای رفتاری، اسکن مغز یا تصویرسازی اعصاب از منظر عملکرد – برای بررسی فعالیت مغز در حین انجام عملی خاص، و تکنیکهایی مانند شبیهسازی مغناطیسی انتقال جمجمه، که بهصورتی مطمئن به تغییر عملکرد بخشهای کوچک مغز جهت بررسی اهمیت آنها در عملیات ذهنی میپردازد. تکنیکهای آزمایش در روانشناسی اعصاب میتواند شامل آزمونهایی نیز باشد که به این هدف تهیه و تدوین شدهاند.
شیبهسازی رایانهای
ابزاری است که اغلب در روانشناسی شناختگرا جهت شبیهسازی رفتاری خاص با استفاده از یک رایانه بکار میرود. این مدل مزیتهای زیادی دارد. نظر به اینکه رایانههای مدرن از سرعتی فوقالعاده بالا برخوردار هستند، بسیاری از فرایندهای شبیهسازی را میتوان در مدت اندک اجرا نمود که این خود توان آماری ما را به مقدار بسیار زیاد افزایش خواهد داد. همچنین با استفاده از مدلسازی، روانشناسان قادر به تجسم فرضیات در خصوص سازمان عملکردی وقایع ذهنی میگردند که این امر بهصورت مستقیم در انسان قابل رویت نیست.
انواع متعددی از مدلسازی در مطالعه رفتار مورد استفاده قرار میگیرد. پیوندگرایی از شبکههای عصبی جهت شبیهسازی مغز بهره میجوید. روش دیگر مدلسازی سمبلیک است که اشیاء ذهنی مختلف را با استفاده از متغیرها و قوانین به نمایش درمیآورد. انواع دیگر مدلسازی عبارتند از سیستمهای پویا و اتفاقی.
اگرچه جریان روانشناسی مدرن بهطور گسترده در مسیر تلاشهای علمی قرار دارد، ولیکن این مسیر سابقه مناقشات تاریخی دارد. زمینه برخی از انتقادات روانشناسی بر پایه اخلاقیات و فلسفه استوار گردیدهاست. برخی معتقدند روانشناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمایشها و مطالعات آماری، بهشکل دهی ماهیت آنها پرداختهاند؛ زیرا این روشها با انسان بمانند اشیاء بیجان و چیزهایی که با آزمایش مورد بررسی قرار گرفته برخورد میکنند. گاهی اوقات روانشناسی بهعنوان ابزار از بین بردن خصایص انسانی، بیتوجهی یا بیارزش کردن هر آنچه برای ابناء بشر لازم است، تلقی میگردد.[نیازمند منبع]
یک انتقاد مشترک از روانشناسی به نامتعادل بودن آن بهعنوان یک علم بر میگردد. نظر به اینکه تکیه بعضی از زمینههای روانشناسی بر روشهای تحقیقات «ضعیف» از قبیل زمینهیابی و پرسشنامه قرار دارد، برخی گفتهاند که این زمینههای روانشناسی بهاندازهای که خود روانشناسی ادعا میکند علمی نیستند. روشهایی از قبیل درونگرایی و تحلیل متخصص، که توسط برخی روانشناسان مورد بهرهبرداری قرار دارند، بهصورت باز با مسئله ذهنیت برخورد نموده و بر پایه مشاهده قرار دارند. در اینجا سؤال مطروحه آنست که آیا بایست روانشناسی را بهعنوان علم طبقهبندی نمود یا خیر زیرا عواملی مانند عینیت، اعتبار، جامدیت بهعنوان معیارهای کلیدی وجوب تجربه و علم بهشمار میآیند. از این جهت برخی شاخههای روانشناسی دارای این معیارها نیستند. از سوی دیگر، استفاده گستردهتر از کنترلهای آماری و طراحیهای تحقیقات که بهصورت فزایندهای پیچیده میگردند، تحلیلها، روشهای آماری و همچنین عدم استفاده از روشهای مشکل دارتر مانند درونگرایی، حداقل در بخشهای روانشناسی دانشگاهها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه درگذشته بود گردیدهاست.[نیازمند منبع]
برخی سؤال میکنند که آیا ذهن تابع تحقیقات کمی علمیخواهد شد؛ و برخی منتقدین نیز به طرح تنوع زیاد تئوریهای روانشناسی که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند. انتقاد وارده شده دیگر بر روانشناسی مدرن بی اعتنایی آن به روحانیت و خود روح است.[نیازمند منبع]
همچنین انتقاداتی از سوی پژوهندگان تجربی روانشناسی در خصوص شکاف میان تحقیق و تمرینات بالینی در روانشناسی طرح گردیدهاست. یک روند جدید شامل رشد درمانهای غیر علمی مانند برنامهریزی زبانشناختی عصبی، تولد مجدد و درمان آغازین میگردد که توسط برخی سازمانهای روان درمانی توسعه مییابند. سازمانهایی از قبیل مرکز بررسی علمی تمرینات سلامت ذهن برای افزایش سطح آگاهی و تحقیق در خصوص این رشته بهوجود آمدهاند.[نیازمند منبع]
اصلیترین تفاوت این است که روانشناسان برای درمان بیشتر از تکنیکهای روان درمانی کمک میگیرند و اجازه تجویز دارو ندارند. در مقابل، روانپزشک میتواند از درمانهای پزشکی و دارویی و همچنین روان درمانی کمک بگیرد. روانشناسی و روانپزشکی دو تخصص مکمل هستند و روانشناسان و روانپزشکان در قالب یک تیم با هم همکاری میکنند. از نظر تحصیلات، روانپزشک در واقع ابتدا در رشته پزشکی عمومی تحصیل میکند و سپس دوره تخصص خود را در رشته روانپزشکی طی میکند و بنابراین یک پزشک محسوب میشود. اما روانشناسان دورههای چهار ساله کارشناسی، دوساله کارشناسی ارشد و چهار ساله دکتری تخصصی را میگذرانند و به صورت تخصصی بر روی ارزیابی و درمانهای غیردارویی متمرکز هستند.
روانشناسی شامل دامنهای گسترده و بسیاری از روشهای گوناگون برای مطالعه فرایندهای ذهنی و رفتاری است. در این مقاله حوزههای عمده پژوهشی قرار گرفته در کنار هم، که تشکیل مبحث روانشناسی را میدهند، آورده شدهاست. فهرستی جامع از زیر رشتهها و زمینههای روانشناسی را میتوان در لیست موضوعات روانشناسی و لیست رشته روانشناسی یافت.
روانشناسی غیرطبیعی به مطالعه رفتار غیرطبیعی به منظور توصیف پیشبینی توضیح و تغییر الگوهای غیرطبیعی از عملکردمیپردازد.
روانشناسی آنومالیست به مطالعه رفتار انسان و تجربه در ارتباط با آنچه که اغلب به نام ماوراءالطبیعهبدون این فرض که وجود دارد این است که هر چیزی ماوراءالطبیعه درگیر است میپردازد.[۱]
ژنتیک رفتاری با استفاده از طرحهای آموزشی برای درک ماهیت و ریشههای تفاوتهای فردی در رفتار آنها است.
روانشناسی بیولوژیکی به مطالعه علمی بسترهای بیولوژیکی از رفتار و حالات ذهنی میپردازد. روانشناسی زیست شناختی بخشی از روانشناسی است که سعی در درک و روشن کردن عملکردهای روانشناختی با فرآیندهای بیولوژیکی دارد. به عنوان مثال ، نحوه عملکرد مغز و سیستم عصبی بر افکار ، رفتارها و احساسات ما تأثیر می گذارد.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
روانشناسی بالینی شامل مطالعه و استفاده از روانشناسی برای درک جلوگیری و تسکین روانی مبتنی بر پریشانی یا اختلال در عملکرد و ترویج ذهنی رفاه و توسعه شخصی است.
روانشناسی شناختی مطالعهٔ شناخت یا فرایندهای ذهنی است.
روانشناسی جامعه شامل معادلات و رویکرد روابط فردی با جامعه است.
روانشناسی تطبیقی اشاره به مطالعه رفتار و روان زندگی حیوانات غیر از انسان دارد.
مشاوره روانشناسی شامل استفاده از مشاوره روانشناسی در سطح فردی، گروه یا سازمان است.
روانشناسی محیطی در زمینه تمرکز بر فعل و انفعال میان انسان و محیط اطراف خود است.
روانشناسی پزشکی قانونی شامل روانشناسی در پوشش طیف گستردهای از ارزیابی بالینی از متهمان و گزارش به قضات و وکلای مدافع و دادگاه شهادت در مسائل داده شدهاست.
روانشناسی سلامت کاربرد روانشناسی در بهداشت، بیماری و مراقبتهای بهداشتی است.
روانشناسی اجتماعی مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی با تأکید بر چگونگی تفکر انسان دربارهٔ همنوع و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر است.
روانشناسی تجربی یا روانشناسی آزمایشی (انگلیسی: Experimental psychology) یکی از انواع مهم رشته روانشناسی است. روش آزمایشی مهمترین روش تحقیق در روانشناسی بهشمار میرود. هدف این روش مطالعه رفتار موجود تحت شرایط خاص و مقایسه حالات او در این شرایط است. آزمایشکننده شرایط مخصوص تغییر رفتار را بهوجود میآورد و آزمایش شونده تحت این شرایط قرار گرفته رفتار حاصله مطالعه میگردد. متغیر مستقل محرکی است که تغییرپذیری مییابد و متغیر وابسته پاسخی است که به متغیر مستقل داده میشود. آزمایشکننده میتواند از طرق مختلف بر متغیر مستقل نظارت نماید که معمولترین آنها، روش تغییر مستقیم است. در کلیه آزمایشهای روانشناسی باید از دو گروه گواه و آزمایشی استفاده نمود. گروه آزمایشی عبارتاند از افرادی که در شرایط خاص آزمایش قرار میگیرند و آثار متغیر مستقل روی آنان مطالعه میشود.
گروه گواه کسانی هستند که عیناً کیفیات گروه آزمایشی را دارا بوده ولی تحت شرایط آزمایش واقع نمیشوند. بدین ترتیب تغییراتی که در اثر متغیر مستقل بهوجود میآیند با مقایسه دو گروه قابل مطالعه هستند. برای حصول اطمینان از نتایج تجربیات باید نکات زیر را در ضبط داشت:
این روشها به منظور حذف نمودن یا در ضبط قرار دادن آثار متغیرهایی است که مورد علاقه آزمایشکننده نیستند.
در موارد پیچیدهتر روانی آثار عوامل متعدد با یکدیگر درگیری مییابند و باید به کیفیت تغییر بیش از یک عامل در واحد زمان توجه نمود.
روش آماری فرضیات روانی را از صورت کیفی به شکل کمی درمیآورد و نتایج تجربیات متغیر مستقل و روی محور عمودی تغییرات متغیر وابسته را ثبت میکنند. در روانشناسی از انواع نمودارها که رابطه میان متغیرها را ظاهر میسازد استفاده مینماید.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
هرگاه بخواهیم یک نوع رفتار را از روی رفتار دیگری پیشبینی کنیم، بستگیها و توابع را به کار میبریم. بستگی عبارتاند از اظهاری که به صورت کمی یا نمودار یا کلام تغییرات متغیر وابسته را همزمان با متغیر مستقل نشان دهد. در بستگیهای مثبت پیشرفت و ازدیاد مقادیر یک محور (محور طولها) با پیشرفت محور دیگر (محور عرضها) همراه است. عکس این کیفیت در بستگیهای منفی صادق است بدین ترتیب که مقادیر متغیر وابسته با ازدیاد مقادیر متغیر مستقل کاهش مییابد.
در بستگیهای غیر یک نواخت ابتدا نمودار حالت پیشرفتگی و سپس کاهش را نشان میدهد یا بالعکس.
استفاده از تاریخچه زندگی به عنوان روش تحقیق گرچه جداگانه مورد بحث قرار گرفته ولی در حقیقت جزء روش بالینی بهشمار میرود. برخی از جنبههای محدودکننده استفاده از تاریخچه زندگی به صورت روش تحقیق عبارتاند از:
روانشناسی ریاضی رویکردی برای تحقیقات روانشناختی است که مبتنی بر مدلسازی ریاضی فرایندهای ادراکی، تفکری، شناختی و حرکتی و برپایی قوانینی قانون مانند است که ویژگیهای محرک کمی را با رفتار کمی تعیین میکند. رویکرد ریاضی با هدف استخراج فرضیههای دقیق تر مورد استفاده قرار میگیرد و در نتیجه اعتبارسنجی تجربی سختتر به دست میآید. رفتار کمی که معمولاً توسط کارکرد اجرایی تشکیل میشود.
کاربرد ریاضیات در روانشناسی میتواند حداقل به قرن هفدهم بازگردد، هنگامی که دانشمندان مانند کپلر و گالیله در حال بررسی قوانین فرایند ذهنی بودند.[۱] در آن زمان، روانشناسی حتی به عنوان یک موضوع مستقل از علم شناخته نشده بود. کاربردهای ریاضیات در روانشناسی تقریباً به دو بخش تقسیم میشود: یکی مدلسازی ریاضی تئوریهای روانشناختی و پدیدههای تجربی که منجر به روانشناسی ریاضی میشود، دیگری رویکرد آماری شیوههای سنجش کمی در روانشناسی که منجر به روان سنجی میشود[۲][۳]
در روانشناسی ریاضی پنج حوزه اصلی تحقیق وجود دارد: یادگیری و حافظه، ادراک و روانشناسی ، انتخاب و تصمیمگیری، زبان و تفکر و اندازهگیری و مقیاس بندی.[۴][۵]
از آنجا که کمیت رفتار در این تلاش اساسی است، نظریه اندازهگیری یک موضوع اصلی در روانشناسی ریاضی است؛ بنابراین، روانشناسی ریاضی ارتباط نزدیکی با روان سنجی دارد. با این حال، در جایی که روان سنجی به تفاوتهای فردی (یا ساختار جمعیت) در اکثر متغیرهای ایستایی مربوط میشود، روانشناسی ریاضی بر مدلهای فرایندی فرایندهای ادراکی، شناختی و حرکتی تمرکز دارد که از «فرد عادی» استنباط میشود. علاوه بر این، در جایی که روان سنجی ساختار وابستگی تصادفی بین متغیرهایی را که در جمعیت مشاهده شدهاست، مورد بررسی قرار میدهد، روانشناسی ریاضی تقریباً منحصراً بر الگوسازی دادههای به دست آمده از پارادایمهای آزمایشی متمرکز است و بنابراین حتی بیشتر با روانشناسی تجربی، روانشناسی شناختی و روانشناسی مرتبط است. نظریه علوم روانشناسی محاسباتی و اقتصادسنجی و نظریه روانشناسی ریاضی اغلب از بهینه آماری به عنوان یک اصل راهنما استفاده میکند، با فرض اینکه مغز انسان برای حل مشکلات به روش بهینه تکامل یافتهاست.
روانشناسان ریاضی در بسیاری از زمینههای روانشناسی به ویژه در روانشناسی، احساس و ادراک، حل مسئله، تصمیمگیری، یادگیری، حافظه و زبان فعال هستند، که به صورت کلی به عنوان روانشناسی شناختی و تجزیه و تحلیل کمی رفتار شناخته میشوند. همچنین در روانشناسی بالینی، روانشناسی اجتماعی و روانشناسی موسیقی هم کاربرد دارند.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
مجلات مرکزی ژورنال روانشناسی ریاضی و مجله انگلیسی روانشناسی ریاضی و آماری هستند. سه کنفرانس سالانه در این زمینه وجود دارد، نشست سالانه انجمن روانشناسی ریاضی در ایالات متحده، نشست سالانه گروه روانشناسی ریاضی اروپا در اروپا و کنفرانس روانشناسی ریاضی استرالیا.
روانشناسی بالینی شاخهای از روانشناسی است که به درک، پیشبینی و درمان نابهنجاری، ناتوانی و آشفتگیهای شناختی، هیجانی، زیستشناختی، روانشناختی، اجتماعی و رفتاری کمک میکند و در گستره وسیعی از جمعیتهای در جستجوی درمان کاربرد دارد. (رزنیک، ۱۹۹۱).
نقشهای ششگانه آن عبارت است از: ارزیابی و تشخیص، مداخله و درمان، مشاوره، آموزش و نظارت بر کار رواندرمانگرها، پژوهش و مدیریت. غالب کارهای روانشناس بالینی در راستای درمان و تشخیص، آموزش و پژوهش است (دادستان و منصور، ۱۳۶۶).
بیشترین شمار روانشناسان در این رشته کار میکنند، یعنی رشتهای که سر و کارش با کاربرد اصول روان شناختی در امر تشخیص و درمان مشکلات عاطفی و رفتاری است. مثلاً بیماری روانی، بزهکاری نوجوانان، رفتار جرمآفرین، اعتیاد دارویی، عقبماندگی ذهنی، کشمکشهای زناشویی و خانوادگی، و سایر مشکلات خفیف سازگاری.
روانشناسی بالینی میتواند در بیمارستانهای روانی، دادگاههای کودکان یا سازمانهای نظارت بر بزهکاران، درمانگاههای بهداشت روانی، مدارس، نهادهای ویژه با روانپزشکی، ارتباط نزدیک داشته باشد.[۱]
چهار مرحله تاریخی برجسته برای روانشناسی بالینی در جهان وجود دارد:
بعد از کسب مدرک دانشگاهی روانشناسان بالینی در مراکزی همچون دانشگاهها، بیمارستانها و مراکز مشابه مشغول به کار میشوند. معمولاً روانشناس بالینی در درمان اختلال یا بیماری روانی خاصی تبحر دارد و در آن زمینه مشغول به فعالیت میشود. از پیش نیازهای رشته روانشناسی بالینی میتوان به خلاقیت و ابتکار، حس دگر دوستی و علاقه به مطالعه و تحقیق را نام برد.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
مصاحبه از تمام روشهای متعددی که به منظور ارزیابی شخصیت افراد استفاده برده میشود، اهمیت بیش تری دارد؛ زیرا به وسیلهٔ آن میتوان به مطالبی دست یافت که از هیچ روش دیگری به دست نمیآید؛ و از آنجا که در مصاحبه به هیچ نوع وسیلهٔ خاصی نیاز نیست، از اینرو این روش همیشه و به آسانی در دسترس روان شناسان است. آنچه در مصاحبه به دست میآید، هنگامی اهمیت مییابد که تفسیر شود. در تفسیر میتوان متوجه اشتباهات قابل ملاحظهٔ مصا حبهکننده شد. البته در این مرحله ممکن است روان شناسان به علل گوناگونی مانند تعصبات شخصی، تئوریهای نادرست و گرایشهای مختلف عاطفی، در تعبیر نتایج مصاحبه، راه اشتباه را بپیماید. روانشناس نه تنها به مطالبی که مصاحبهشونده بیان میکند نیاز دارد، بلکه نحوهٔ ادای مطالب و واکنشهای عاطفی که مصاحبهشونده از خود نشان میدهد و نیز رابطهٔ عاطفی و فکری که مصاحبهکننده با مصاحبهشونده دارد، مهم است و مورد مطالعه قرار میگیرد. توصیه میشود که از کتاب اوتمر جهت تکمیل اطلاعات خود استفاده کنید.
در ایران از اوایل دهه ۱۳۵۰ اولین دوره کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی در بیمارستان روزبه گشایش یافت (شاملو ۱۳۷۰، ص ۲۳). از سال ۱۳۶۵ و به دنبال تعطیلی دوره فوق انستیتو روانپزشکی تهران عهدهدار آن شد و در ۱۳۸۰ انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران در آن دایرشد. آقای دکتر نورمحمد بخشانی اولین دانشجوی دکتری روانشناسی بالینی ایران در ۱۳۸۱ از انستیتو دانشآموخته شد (احمدرضامحمدپور، ۱۳۸۳، خبرنامه انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران ص، ۱۲- ) ایشان در حال حاضر با رتبه پروفسوری( استاد تمامی) در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان اشتغال دارند و سردبیر مجله بین المللی رفتارهای پرخطر و اعتیاد( International Journal of High Risk Behaviors and Addiction ) می باشد.
روانشناسی اجتماعی مطالعه موضوعات، مشکلات و مسائل مرتبط با روانشناسی و جامعه است.[۱] روانشناسی اجتماعی، اثرات حضور دیگران را بر رفتار فرد یا رفتار خود را تحت تأثیر گروه مورد بررسی و مطالعه قرار میدهد. روشن است که تأثیر دیگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بین خود با دیگران است، بنابراین به یک تعریف دیگر روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بین انسانها یا علم مطالعه تعامل انسانها شناخته میشود.
تعریف دیگری نیز شدهاست ازجمله :روانشناسی اجتماعی روش مطالعهٔ علمی رفتار و واکنش و
عملکردهای فرد در حضور جمع یا حضور تلویحی افراد است. تفاوت روانشناسی اجتماعی با جامعهشناسی در این است که جامعهشناسی کلیات جامعه از جمله آمار، مهاجرت، نسبت تعداد افراد براساس جنسیت و حرکت جامعه به سوی گرایش خاص را بررسی میکند اما روانشناسی اجتماعی رفتار فرد در جامعه را بررسی میکند و تفاوت آن با روانشناسی عمومی تنها یک تفاوت اعلام شدهاست که روانشناسی عمومی به بررسی مسائلی عمومی تر میپردازد. کتاب روانشناسی اجتماعی به تألیف الیوت ارونسون یکی از کتابهای معتبر این رشتهاست.
روانشناسی اجتماعی به مطالعه تمامی حرکات، افکار، رفتارها و کنشها و واکنشهای فرد در فضای جامعه میپردازد که فرد برای رفع نیازهای جنسی و غریزی خود بروز میدهد. بنابراین اگر برخی رفتارهای فرد در جامعه ناشی از چیزی غیر از رفع نیاز باشد روانشناسی اجتماعی به آن نمیپردازد مثل اقدام فرد به حل یک مسئله ریاضی یا نفس کشیدن. (مهدیزاده، ۱۳۹۲)
واژههای تفکر، احساسات، و رفتار شامل متغیرهای رفتاری است که در هر انسانی قابل سنجش است.[۲]
روانشناسی شامل دامنهای گسترده و بسیاری از روشهای گوناگون برای مطالعه فرایندهای ذهنی و رفتاری است. در این مقاله حوزههای عمده پژوهشی قرار گرفته در کنار هم، که تشکیل مبحث روانشناسی را میدهند، آورده شدهاست. فهرستی جامع از زیر رشتهها و زمینههای روانشناسی را میتوان در لیست موضوعات روانشناسی و لیست رشته روانشناسی یافت.
روانشناسی غیرطبیعی به مطالعه رفتار غیرطبیعی به منظور توصیف پیشبینی توضیح و تغییر الگوهای غیرطبیعی از عملکردمیپردازد.
روانشناسی آنومالیست به مطالعه رفتار انسان و تجربه در ارتباط با آنچه که اغلب به نام ماوراءالطبیعهبدون این فرض که وجود دارد این است که هر چیزی ماوراءالطبیعه درگیر است میپردازد.[۱]
ژنتیک رفتاری با استفاده از طرحهای آموزشی برای درک ماهیت و ریشههای تفاوتهای فردی در رفتار آنها است.
روانشناسی بیولوژیکی به مطالعه علمی بسترهای بیولوژیکی از رفتار و حالات ذهنی میپردازد. روانشناسی زیست شناختی بخشی از روانشناسی است که سعی در درک و روشن کردن عملکردهای روانشناختی با فرآیندهای بیولوژیکی دارد. به عنوان مثال ، نحوه عملکرد مغز و سیستم عصبی بر افکار ، رفتارها و احساسات ما تأثیر می گذارد.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
روانشناسی بالینی شامل مطالعه و استفاده از روانشناسی برای درک جلوگیری و تسکین روانی مبتنی بر پریشانی یا اختلال در عملکرد و ترویج ذهنی رفاه و توسعه شخصی است.
روانشناسی شناختی مطالعهٔ شناخت یا فرایندهای ذهنی است.
روانشناسی جامعه شامل معادلات و رویکرد روابط فردی با جامعه است.
روانشناسی تطبیقی اشاره به مطالعه رفتار و روان زندگی حیوانات غیر از انسان دارد.
مشاوره روانشناسی شامل استفاده از مشاوره روانشناسی در سطح فردی، گروه یا سازمان است.
روانشناسی محیطی در زمینه تمرکز بر فعل و انفعال میان انسان و محیط اطراف خود است.
روانشناسی پزشکی قانونی شامل روانشناسی در پوشش طیف گستردهای از ارزیابی بالینی از متهمان و گزارش به قضات و وکلای مدافع و دادگاه شهادت در مسائل داده شدهاست.
روانشناسی سلامت کاربرد روانشناسی در بهداشت، بیماری و مراقبتهای بهداشتی است.
روانشناسی اجتماعی مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی با تأکید بر چگونگی تفکر انسان دربارهٔ همنوع و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر است.
این ۳۰ زیررده در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۳۰ زیررده است.
این ۳۷ صفحه در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۳۷ صفحه است.
روانشناسی سلامت به مطالعهٔ فرایندهای رفتاری و روان شناختی در هنگام سلامت، بیماری و مراقبت سلامت میپردازد[۱]. این علم معطوف به درک این نکته است که چگونه عوامل و عوامل فرهنگی، رفتاری و روان شناختی باعث سلامت یا بیماری جسمی میشود. عوامل روان شناختی میتواند بهطور مستقیم بر سلامت اثرگذار باشد.برای مثال، عوامل استرس زای محیطی که غالباً رخ میدهد که به صورت تجمعی بر محورآدرنال-غدهٔ هیپوفیز- هیپوتالاموس اثر میگذارد، به مرور زمان، میتواند به سلامت آسیب وارد نماید. عوامل رفتاری هم میتواند سلامت شخص را تحتالشعاع قرار دهد.برای مثال، رفتارهای خاص میتواند، به مرور زمان، آسیب وارد کند (مصرف دخانیات، سوء مصرف مشروبات الکلی) یا ارتقاء دهندهٔ سلامت باشد (ورزش، رژیم غذایی کم چربی)[۲]. روان شناسان سلامت یک رویکرد روان شناختی زیستی اجتماعی را اتخاذ میکنند. به عبارت دیگر، روان شناسان سلامت، سلامت را علاوه بر این که مربوط به فرایندهای بیولوژیکی (برای مثال ،ویروس، تومور و غیره) میدانند، همچنین به عوامل روان شناختی (مانند افکار و اعتقادات)، رفتاری( مثلاً عادات)، و فرایندهای اجتماعی (مانند قومیت و وضعیت اقصادی اجتماعی) هم مربوط میدانند[۲].
با درک عوامل روان شناختی که ممکن است بر سلامت اثرگذار باشد، و با استفاده از این علم به صورت سازنده، روانشناسان سلامت میتوانند سلامت را با کار مستقیم با بیماران یا بهطور غیرمستقیم در برنامههای سلامت عمومی در مقیاس بزرگ بهبود بخشند. بعلاوه، روانشناسان سلامت میتوانند در آموزش دیگر متخصصان مراقبت سلامت مشارکت نمایند (برای مثال، پزشکان و پرستاران) جهت منتفع شدن از دانشی که این علم هنگام برخورد با بیماران به وجود آوردهاست. روانشناسان سلامت همگام با دیگر متخصصان در کلینیکها و بیمارستانها، مراکز سلامت و بهداشت عمومی که در مقیاس بزرگ بر روی برنامههای ارتقاء سلامت و تغییر رفتار مشغول بکارند، و در مراکز و دانشگاههای علوم پزشکی جایی که آنها به تدریس پرداخته و پژوهشها را انجام میدهند به ایفای وظیفه میپردازند.
اگرچه بارقههای اولیه این علم را میتوان در رشتهٔ روانشناسی بالینی جستجو کرد[۳]، چهار گرایش مختلف در روانشناسی سلامت و یک رشته مرتبط، روانشناسی سلامت شغلی(OHP)[۴]، در گذر زمان تکامل یافتهاند. چهار گرایش شامل روانشناسی سلامت بالینی، روانشناسی سلامت عمومی، روانشناسی سلامت جامعه و روانشناسی سلامت انتقادی هستند[۵]. سازمانهای حرفهای و تخصصی در خصوص بخش روانشناسی سلامت شامل بخش 38 انجمن روانشناسی آمریکا انجمن روانشناسی آمریکا (APA)[۶]، بخش روانشناسی سلامت انجمن روانشناختی بریتانیا (BPS)[۷] و جامعهٔ روانشناسی سلامت اروپا[۸] هستند. مرکز تآیید صلاحیت پیشرفته در آمریکا به عنوان یک روانشناس سلامت بالینی از طریق انجمن روانشناسی حرفهای آمریکا فراهم میگردد[۹].
تعیین این که اصطلاح روانشناس برای چه کسی به کار میرود، موضوع آسانی نیست. مشکلات از این واقعیت ناشی میشود که برخی از کسانی که ادعای آن را دارند، به دلیل این است که به حرفه روانشناسی میپردازند، دیگران به دلیل کاربرد آن، بعضیها به دلیل تدریس آن و برخی نیز به دلیل پژوهش آن.
در مواردی که یک تعریف رسمی ارائه میشود، معمولاً هدف آن برآوردن برخی مسائل عملی یا قانونی است؛ برای مثال از نظر بسیاری از سازمانهای دولتی که گواهینامههای روانشناسان را کنترل میکنند، روانشناس میبایست یک دوره عالی (دست کم فوق لیسانس، و اغلب دکترا) را در یک مؤسسه معتبر طی کرده، یک یا چند سال دوره کارآموزی تحت نظارت را گذرانده و در امتحان کتبی قبول شده باشد. هنگام مشخص کردن یک روانشناس به عنوان کسی که یکی از وظائف تخصصی مثل روانشناس بالینی، روانشناس مشاور، روانشناس قانونی، روانشناس مدرسه و غیره را به عهده خواهد گرفت، اغلب ملاکهایی از این نوع به کار میرود. با وجود این، هنگام سنجش این موضوع که کسی که به تدریس یا پژوهش روانشناسی میپردازد، آیا شایسته این عنوان است، مسائل چندان روشن نیست. برای مثال، مشخصه قابل قبول برای یک روانشناس این است که (الف) دست کم درجه فوق لیسانس یا ترجیحاً درجه دکترا داشته باشد و (ب) فرایندهای روان شناختی را مورد بررسی قرار دهد. شرط داشتن مدرک تحصیلی مشکلاتی را موجب میشود.[۱]
مدرک چه اهمیتی دارد؟ اریک اریکسون را که روانکاو و بشردوستی بزرگ است و هیچ مدرک دانشگاهی نگرفت، یا «هربرت سیمون»، برنده جایزه نوبل در اقتصاد را که یکی از نظریه پردازان پیشرو در رشته روانشناسی شناختی است، یا ژان پیاژه که با وجود آموزش دیدن در زیستشناسی موجب نوسازی روانشناسی رشد شد، یا ویلیام جیمز که شاید بزرگترین آنها بود و برای نخستین بار به آموزش رشته روانشناسی پرداخت، چه باید بنامیم؟
شرط دیگر مبنی بر اینکه روانشناس میبایست فرایندهای روانشناختی را مورد بررسی قرار دهد نیز بیهوده است. زیرا هر پیشرفت جدید در روانشناسی فرایندهایی را به میان میکشد که زمانی تصور میشد به حوزههای دیگر تعلق دارند. علم روانشناسی شامل هزاران اصطلاح برگرفته از جامعهشناسی، انسانشناسی، زیستشناسی، فیزیولوژی، پزشکی، فلسفه، علوم کامپیوتر، زبانشناسی، ریاضیات، شیمی و فیزیک است. دانشمندانی که این فرایندها را بررسی میکنند، اغلب چنین تصوری ندارند که روانشناسی را مورد بررسی قرار میدهند اما آنان در واقع این کار را انجام میدهند؛ بنابراین آنان را چگونه نامگذاری خواهیم کرد؟[۱]
این ۹۳ زیررده در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۹۳ زیررده است.
این ۲۰۰ صفحه در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۲۶۷ صفحه است.
درگاههای ویکیپدیا:
فرهنگ ·
جغرافیا ·
بهداشت و درمان ·
تاریخ ·
ریاضیات ·
علوم طبیعی ·
مردم ·
فلسفه ·
دین ·
اجتماعی ·
فناوری
روانشناسی:
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
رده:شاخههای روانشناسی •
رده:هیجان •
رده:اختلالات جنسی •
رده:روان شناسی آزمایشی •
رده:انگیزش •
روان شناسی سازمانی •
رده:ادراک •
رده:شخصیت •
رده:روان شناسی سوء مصرف •
رده:مکاتب روان شناسی •
رده:آزمون های روانی •
رده:نظریات روانشناسی •
رده:روانشناسان •
رده:رواندرمانی •
رده:نشریات روان شناسی
روانشناسی (کتاب)
• تاریخ روانشناسی
• روان شناس
• نشریات روان شناسی
شاخههای روانشناسی
• کاربردی
• ژنتیک رفتار
• آموزشگاهی
• علوم اعصاب رفتاری
• بالینی
• شناختی
• جامعه نگر
• مشاوره
• رشد
• فیزیولوژیائی(عصب-روان شناس)
• آزمایشی
• تجربي
• سلامت
• پرورشی(تربیتی)
• محیط نگر
• تکاملی
• جنایی
• صنعتی
• سازماني
• هوش
• شخصیت
• زبان
• حسی
• کمّی
• اجتماعی
مکاتب روان شناسی
• شناختی
• افتراقی
• پدیدار شناختی
• رفتاری
• عصبی-زیستی
• سیستم های بوم شناختی
• کارکردگرایی
• گشتالت
• انسان گرایی
• روانکاوی
• ساختارگرایی
• فرا شخصیتی
روانشناسان در روانشناسی مشاوره (نام علمی: Counseling psychology) بسیاری از کارهای روانشناسان بالینی را انجام میدهند، اما اغلب مشکلاتی را تحت درمان قرار میدهند که روانشناسهای بالینی کمتر به آنها میپردازند . روانشناسهای مشاورهای اغلب با دانش آموزان و دانش جویان کار میکنند.[۱]
مشاوره چیست؟
مشاوره رابطه ای است مبتنی بر اعتماد. فرایندی است که زمانی اتفاق می افتد که مراجع و مشاور یک جلسهٔ اختصاصی را برای بررسی مشکلاتی در مراجع که میتواند انواع استرسورها و مسائل احساسی و هیجانی باشد، با یکدیگر هماهنگ میکنند. در واقع کاری که مشاور میکند کمک به مراجع برای دیدن واضح تر و دقیق تر مسائل از جنبههای مختلف و از زاویه ای دیگر است. این امر میتواند مراجع را قادر سازد که با هدف تسهیل تغییرات مثبت متوجه و متمرکز بر احساسات، تجربهها و رفتارهایش بشود.احساس امنیت و اعتماد از پارامترهای اصلی یک مشاورهٔ موفق است. مشاوران حرفهای معمولاً دربارهٔ وظیفه شان برای حفظ محرمانگی محتوای جلسات به مراجع توضیح میدهند اگر چه که در موارد بسیار خاص، بهطور مثال زمانی که بحثهای قانونی برای نجات جان فردی در میان است موظف هستند که رازداری را نقض کنند[۲]
مهم است بدانیم که مشاورهٔ حرفهای توسط روانشناس و مشاور :
نصیحت کردن نیست.
روانشناسی عمومی چیست ویکی پدیا
قضاوت کردن نیست.
تمام مشکلات مراجع را حل کردن نیست.
تشویق کردن مراجع به رفتار کردن به همان شیوه ای که مشاور خودش در زندگی و در مواجهه با مسائل پیش میگیرد نیست.
درگیر شدن احساسی با مراجع نیست.
نگاه کردن به مسائل مراجع براساس ارزشها و باورهای شخصی مشاور نیست.[۲]
درمان و مشاوره روانشناس از طریق دارودرمانی نیست. بلکه با صحبت کردن با فرد و گوش دادن به صحبتهای وی و ارائه راه حلها و پیشنهادها لازم برای بهبود صورت میگیرد. درمانهای مشاور روانشناسی ممکن است با چند جلسه صحبت و گفتگو حل شود. اما در این راه باید خود فرد تحت درمان نیز همکاری لازم را با مشاور خود داشته باشد. در صورتی که مشاور برای حل مشکلات راه حلهایی را ارائه بدهد و فرد آنها را اجرا نکند همکاری دو طرفه صورت نگرفته و هیچ درمانی انجام نمیشود.
انواع مشاوره:
هر مشاور به صورت تخصصی در برخی زمینهها مشاوره ارائه میدهد از جمله مشاوره تحصیلی و انتخاب رشته، مشاوره زوج و خانواده، مشاوره طب جنسی و دیگر حوزه ها.
مشاوره گروهی :
مشاوره گروهی (Group counseling) شکلی از مشاوره است که در آن، گروه کوچکی از افراد با مشکلات مشابه بهصورت منظم برای گفتوگو، ارتباط برقرار کردن، کشف و حل مشکلاتشان به دورهم جمع میشوند و با یکدیگر و رهبر گروه صحبت کرده و سعی میکنند نگرش خود را تعدیل کنند تا با مشکلات زندگی بهصورت بهتر و کارآمدتری برخورد نمایند. مشاوره گروهی شکل های متفاوتی دارد که با توجه به مقاصد به کار رفته در آن، قوانین مختلفی دارد. با این حال، معمولا در مشاوره گروهی تعداد اعضای شرکت کننده در آن بین رای ۵ تا ۱۰ نفر است.[۳]