حقایق بسیار جالب و خواندنی در زندگی گرگ ها وجود دارد که بدون شک از آن بی اطلاعید این بخش از سرگرمی نمناک را برای رفع کنجاوی ها و سوال هایی که درباره زندگی گرگ ها ممکن است داشته باشید تهیه کرده ایم تا در مورد این حیوانات که برای برخی حتی شنیدن نامشان هم هولناک است بیشتر بدانید.
1.برای ادرار کردن توله گرگ ، مادرش باید شکم او را با زبان گرم خود ماساژ دهد.
2.اولین نقاشی از گرگ ها در غارها در جنوب اروپا مربوط به 20،000 سال قبل از میلاد است.
3.گرگ ها سگ های نگهبان خوبی نیستند ، زیرا طبیعتا از افراد ناآشنا می ترسند و به جای پارس کردن به آن ها مخفی می شوند.
شخصیت گرگ چگونه است
4.بیماری خود ایمنی، (SLE)، یا لوپوس، به معنای قرمزی گرگ است، زیرا در قرن هجدهم، پزشکان باور داشتند که این بیماری از گاز گرگ ها ناشی می شود.
5.گرگ ها بزرگ ترین اعضای خانواده سگ سانان هستند که شامل سگ های خانگی، سگ های شکاری آفریقایی، بسیاری از انواع روباه ها و چندین نوع شغال هستند.
6.توله گرگ ها معمولا بین ماه های مارس و می به دنیا می آیند.
7.چشم های توله گرگ ها در بدو تولد آبی و به تدریج از هشت ماهگی زرد می شوند.
8.گرگ ها روی پنجه های خود می دوند که به آن ها کمک می کند به سرعت بایستند و به سرعت بچرخند .
9.گرگ ها حدود 200 میلیون سلول بویایی دارند. انسان ها فقط 5 میلیون سلول دارند. گرگ ها می توانند حیوانات دیگر را از فاصله یک مایلی ( 1.6 کیلومتر ) بو کنند.
10.گرگ ها روزگاری بزرگ ترین شکارچی زمینی بودند که دنیا تا به حال دیده بود. تنها مکان هایی که آن ها رشد نکرده بودند در بیابان واقعی و جنگل های بارانی بودند.
11.در شرایط خاصی، گرگ ها می توانند صداها را تا 6 مایل دورتر از جنگل و ده مایل در فضای باز بشنوند.
12.مدت زمان بارداری گرگ حدود 65 روز است. توله گرگ ها کر و کور به دنیا می آیند و فقط یک پوند وزن دارند.
13.در بین گرگ های واقعی، دو گونه به رسمیت شناخته می شوند:گرگ های خاکستری ” که شامل 38 زیر گونه است مانند:خاکستری، الوار، قطبی، تندرا، لوبوس و گرگ های بوفالو دارند. دیگر گونه های شناخته شده گرگ قرمز هستند که کوچک تر و پاهای بلندتری دارند و موی کمتری نسبت به گرگ های دیگر دارند.
14.قدرت زیادی در آرواره های گرگ متمرکز شده است. فک بزرگ و 42 دندان مخصوص برای خرد کردن دارند. آرواره هایشان همچنین بیشتر از سگ باز می شود.
15.جمعیت گرگ های خاکستری در آمریکای شمالی در سال 1600 به 2 میلیون رسید. امروزه جمعیت آنها در آمریکای شمالی حدود 65،000 است. جمعیت گرگها در جهان حدود 150000 است.
16.گرگ گرسنه می تواند 20 پوند گوشت در یک وعده غذا بخورد که شبیه به یک انسانی است که صد همبرگر می خورد.
17.گرگ ها از نظر تاریخی با شکار جنسی مرتبط بوده اند .
18.با اینکه بسیاری از ماده ها در یک گروه قادر به بچه دار شدن هستند اما تنها چند نفر از آن ها در واقع جفت گیر هستند. اغلب تنها نر و ماده آلفا جفت خواهند شد و قوی ترین توله را می زایند
19.مردان رده پایین ، جفت گیری نمی کنند و اغلب از شرایط استرس و مهار رنج می برند که به آن ” آخته کردن روانی ” گفته می شود
20.یک گرگ به اندازه متوسط حدود 1.2 اینچ مکعب اسپرم تولید می کند.
21.گرگ ها از حیوان باستانی به نامMesocyon تکامل یافتند که حدود 35 میلیون سال پیش زندگی می کردند. سگ ، کوچک اندام بود که پاهای کوتاه و بدن درازی داشت.
22.گرگ ها می توانند تا مسافت 8 مایلی ( 13 کیلومتری ) را با کمک شبکه های کوچک بین انگشتان خود شنا کنند.
23.در دهه 1600، ایرلند ” سرزمین گرگی ” خوانده شد چون تعداد زیادی گرگ داشت. شکار گرگ ورزشی محبوب در میان اشراف بود . اولین رکورد ایرلندی در دوران رومی ها در سال 391 میلادی بود.
24.برخلاف حیوانات دیگر، گرگ ها حالت های مختلفی در چهره دارند که برای برقراری ارتباط و حفظ اتحاد گروه از آن ها استفاده می کنند.
25.گرگ ها یکی از معدود حیواناتی هستند که با استفاده از طیف وسیعی از حالات چهره ارتباط برقرار می کنند.
26.در سال 1927 ، یک پلیس فرانسوی برای تیراندازی به پسری که به نظر او یک گرگینه بود ، محاکمه شد. در همان سال آخرین گرگ های وحشی در فرانسه کشته شدند.
27.وقتی اروپایی ها به آمریکای شمالی رسیدند، گرگ ها به حیوان شکاری در تاریخ آمریکا تبدیل شدند و در آغاز قرن بیستم تقریبا منقرض شدند. دولت فدرال ایالات متحده در سال 1915 یک برنامه ریشه کن سازی گرگ را در کشورهای غربی به اجرا درآورد.
28.گرگ های Dire گرگ های ماقبل تاریخ بودند که حدود دو میلیون سال پیش در آمریکای شمالی زندگی می کردند. در حال حاضر ، آن ها طعمه را به اندازه ماموت پشم دار شکار می کردند.
29.بین سال های 1883 تا 1918، بیش از 80 نفر از گرگ ها در مونتانا کشته شدند.
30.کوچک ترین گرگ ها در خاور میانه زندگی می کنند و در آنجا تنها 30 پوند وزن دارند. بزرگ ترین گرگ ها در کانادا، آلاسکا و اتحاد جماهیر شوروی ساکن هستند ، جایی که آن ها می توانند به 175 پوند برسند.
31.جایی که گرگ ها هستند، اغلب کلاغ وجود دارند ( گاهی اوقات به عنوان ” پرندگان – گرگی” شناخته می شوند ). کلاغ های سیاه اغلب از گرگ ها پیروی می کنند تا باقی مانده های شکار را بگیرند – و با شیرجه زدن ، با گرگ ها بازی می کنند و بعد با سرعت دور می شوند یا دم شان را نوک می زنند تا گرگ ها آنها را دنبال کنند.
32.اگر چه گرگ ها معمولا از انسان ها می ترسند، به زوزه انسان پاسخ می دهند.
شخصیت گرگ چگونه است
33.زیست شناسان مشخص کرده اند گرگ ها به انسان ها واکنش نشان خواهند داد و زوزه آن ها را تقلید خواهند کرد . شب هایی است که در آن مردم می توانند در بیابان زوزه بکشند و امیدوارباشند که به زوزه ای پاسخ دهند.
34.در طول قرون وسطی، اروپایی ها از کبد گرگ به منظور تسکین درد زایمان استفاده می کردند.
35.یونانی ها اعتقاد داشتند اگر کسی گوشت بره گرگ را بخورد، خطر بزرگی برای تبدیل شدن به یک خون آشام را دارد.
36.هندی ها، گرگ ها را شکار نمی کردند ، زیرا معتقد بودند که برادران گرگ های کشته شده انتقام را خواهند گرفت. علاوه بر این ، اگر یک سلاح برای کشتن گرگ مورد استفاده قرار می گرفت، سلاح دوباره درست کار نمی کرد.
37.در سال 1500، آخرین گرگ در انگلستان کشته شد. در سال 1770، آخرین گرگ ایرلند کشته شد. در سال 1772 میلادی آخرین گرگ دانمارک کشته شد.
38.یک گله گرگ ممکن است شامل دو یا سه حیوان باشد، یا ممکن است 10 برابر بزرگ تر باشد.
39.در سال 1934، آلمان اولین کشوری شد که تحت حفاظت از گرگ ها قرار گرفت.
40.واژه ژاپنی برای گرگ به معنای ” خدای بزرگ ” است.
41.هر ساله بین 6،000 تا 7،000 تا پوست گرگ در سراسر جهان تجارت می شود. پوست عمدتا توسط روسیه، مغولستان و چین تامین می شود و عمدتا برای کت استفاده می شود.
42.زوج های گرگ بیشتر از زوج های انسانی وفادار هستند.
43.گرگ ها اولین حیواناتی بودند که در سال 1973 در لیست گونه های در معرض خطر ایالات متحده قرار گرفتند.
44.در هند، تله های ساده گرگ ها هنوز مورد استفاده قرار می گیرند. این تله ها از یک گودال ساده تشکیل می شوند که با برگ ها پوشیده شده اند . گرگ ها در آن افتاده و مردم به آن ها سنگ پرتاب می کنند تا بمیرند.
45.نر و ماده که جفت گیری می کنند معمولا برای زندگی با هم می مانند. آن ها به والدین خود وفادار هستند و روابط پیچیده خانوادگی خود را حفظ می کنند
46.آخرین گرگ در پارک یلستون در سال 1926 کشته شد. در سال 1995 ، گرگ ها دوباره ناپدید شدند و پس از گذشت 10 سال، تقریبا 136گرگ در حدود 13 گله وجود دارد.
تنها گوشه هایی از روش و خصلت های گرگ وحشی مبهم و معما است بقیه در اثر تحقیق و پژوهش های زیاد علمی و اکادمیک معلوم شده است.
اول: گرگ وحشی سخت به خانواده و چوچه های خویش حرمت دارد تا آن حد که بزرگ خانواده هفت ساعت راه می پیماید تا برای چوچه گرگ ها غذا انتقال دهد. وقتی به چوچه ها رسید گوشت را که ناجویده به شکم خویش انتقال داده دوباره از راه دهن به چوچه های خویش تغذیه می نماید. تا زمانیکه مطمین از سلامت چوچه ها نشوند تنها با سیر شدن و تغذیه خود اکتفا نمی کنند.
دوم: قانون اجتماعی خویش را مراعات می نمایند. هیچگاه گرگ ضعیف را تنها رها نمی کنند و تا توان دارند از او مواظبت می نمایند. وقتی موفق به شکاری بزرگ شدند صدا بلند می کنند و زوزه می کشند تا یاران شان از دور دست ها خبر شوند و خود را برای صرف غذا بصورت مشترک برسانند.
سوم: از فرط گرسنگی و یا بخاطر نبود غذا به ساحه گروه رقیب داخل نمی شوند. مرز جغرافیایی را تا حد امکان مراعات می کنند. یعنی غذا که یگانه نیاز مادی گرگ ها است باعث جنگ و درگیری میان گروه های رقیب نمی شود اما اگر جنگ میان شان صورت گیرد که می گیرد به چوچه های یک دیگر آسیب نمی رسانند.
چهارم: اول تلاش می نمایند با کسی از بیرون آشنا نشوند چه گرگ و چه غیر گرگ ولی اگر آشنا شدند تجاوز نمی کنند اما با حیوانات که منبع غذای شان است هیچگاه از سر دوستی پیش نمی روند. دشمن برایشان دشمن است در اصل دشمن شناسی خویش اشتباه نمی کنند.
پنجم: در تاکتیک جنگ خیلی مهارت دارند. تلاش می نمایند دشمن را سرگردان و فرسوده سازند و گله و رمه ای شان را پارچه پارچه سازند و بعد ضعیف ترین آنها را شکار نمایند و خود را سیر سازند. برخلاف شماری از تشکیلات نظامی امروز در فقدان استراتژی به سر نمی برند و می دانند که چه کاری انجام دهند در کدام اراضی و در چه وقت روز یا شب.
ششم: گرگ ها کم می خوابند. گاهی در یک روز سی کیلومتر راه می روند. زیاد بودن غذا برایشان معنی تنبلی و خواب بیشتر و راحتی را نمی دهد آنها می دانند که باید هر روز زحمت بکشند تا زندگی بهتر داشته باشند. اگر گاوهای وحشی گیرشان نیامد می دانند که چگونه با گوشت موش صحرایی و دیگر حیوانات کوچک گذاره کنند.
در ادبیات ما گرگ نماد درندگی، شکم پرستی و بی رحمی است. با آنکه در داستان یوسف گرگ حیوان با حرمت و با فهم به تصویر کشیده شده است. وقتی این نکات را متوجه شدم گفتم چه بسا آدمیزاد که گرگ نسبت به آنها شرف دارد.
صالح
>>> پدرام:
من از هر چه تاجیک خاین، مزدور و مزدورمنش است بیزارم. چه سیاست مدار، چه تاجر، چه نظامی، چه شاعر، چه نویسنده و…
من از همه ی مزدورمنشان و نوکرصفتان جهان بیزارم. در هر قاره ی که هستند از هر کشوری که هستند از هر دین و مذهبی که هستند از هر هویت و تباری که هستند.
تاجیک هایی که در به در دنبال غنی و کرزی و اتمر و بقیه می گردند تا لقمه نانی به دست بیاورند، به کرسی ای بنشینند، یا مشروعیت خود را از شوونیست های پشتون بگیرند، کوچکترین اهمیت، اعتبار و عزتی نزد من ندارند. من راهم را ادامه میدهم حتا اگر تنها بمانم.همیشه سخن دکتر شریعتی به یادم می آید، که در باره ی ابوذر غفاری(رح) گفته بود: ابوذر تنها زندگی می کند تنها میمیرد و تنها حشر میشود، البته این را هم بگویم که حضرت ابوذر کجا و ما آدم های معمولی کجا!
سخن دکتر شریعتی را در مقام مثال آوردم نه در مقام مقایسه.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است
گُرگ یا گُرگ خاکستری (نام علمی: Canis lupus) یک گونه از پستانداران گوشتخوارسان متعلق به خانواده سگسانان است. گرگ درنده ای بومی نیمکره شمالی زمین شامل گستره وسیعی از اوراسیا و آمریکای شمالی است و بیشترین پراکندگی جغرافیایی را در بین تمام سگسانان دیگر دارد. این جانور نیای وحشی سگ است. یعنی سگها از نسل نوعی گرگ هستند که بین ۱۸ تا ۳۲ هزار سال پیش اهلی شدند. تا کنون ۳۷ زیرگونه از گرگ شناسایی شده که از جمله آنها سگ اهلی، دینگو، گرگ قرمز و گرگ ایرانی هستند.
بیشتر گرگها به رنگ خاکستری با لکههایی از رنگهای دیگر هستند اما رنگهای سفید، سرخ، قهوهای و سیاه نیز در آنها دیده میشود. اندازه و وزن گرگها در نقاط مختلف بسیار متفاوت است. به این صورت که عموماً در عرضهای جغرافیایی بالاتر (مناطق شمالی) گرگها جثه بزرگتری دارند. گرگ روسی یا گرگ توندرا از بزرگترین انواع گرگ با میانگین وزن حدود ۹۰ تا ۱۳۰ کیلوگرم است. گرگها در مقایسه با خویشاوندان نزدیک خود همچون شغال زرد و کایوت بیشتر برای شکار جانوران بزرگ تخصص یافتهاند. علاقه بیشتری به زندگی اجتماعی دارند و از زبان رفتاری غنی و پیچیدهای بهرهمند هستند.
هسته اصلی گروه اجتماعی گرگها از یک خانواده متشکل از زن و شوهر و فرزندانشان تشکیل میشود که معمولاً در قالب گلهای از چند خانواده زندگی میکنند. گرگ بهطور کلی یک شکارچی رأس هرم غذایی محسوب میشود و فقط انسان و در برخی نقاط ببر توانایی شکار آن را دارند. غذای اصلی گرگها با شکار سمداران بزرگ مثل انواع گوسفند وحشی، بز وحشی، آهو و گوزن تأمین میشود اما گاهی به سراغ حیوانات کوچکتر، دامهای اهلی، لاشه و زبالههای انسانی هم میروند. هرچند بسیاری از انسانها از گرگ هراس دارند اما اغلب موارد حمله گرگ به انسان به گرگهای مبتلا به بیماری هاری مربوط میشود و حمله گرگهای سالم به انسان به ویژه انسانهای بالغ غیرعادی میباشد.
گرگها حدود ۳۰ هزار سال پیش در جستجوی پسمانده غذای انسان به حاشیه اردوگاههای محل سکونت انسان نزدیک شدند. فرایند «اهلی» کردن و پرورش آنها بعد از آن به تدریج به تغییر رفتار و ژنهای گرگها منجر شد که نهایتاً به سگهای امروزی بدل شدند.[۲]
حیوانات زیر زیرشاخه’های گرگ هستند:
شخصیت گرگ چگونه است
شغال پهلونواری
شغال پشتسیاه
گرگ طلایی آفریقایی
سگ
گرگ خاکستری
کایوت
گرگ اتیوپیایی
شغال طلایی
سگ وحشی آسیایی
سگ وحشی آفریقایی
در زمان قحطی و کمغذایی آنها لاشه خواری نیز پیشه میکنند و به محلهای کشتار حیوانات سر میزنند. همنوعخواری هم در میان گرگها دیده شدهاست. در زمستانهای سخت اعضای زخمی و بیمار کشته و خورده میشوند. البته همنوعخواری در گرگها تنها در زمان کمبود شدید غذا و قحطی رخ میدهد. در زندگی اجتماعی گرگها، پیوند اجتماعی ناگسستنی است. آنها باهم شکار میکنند، باهم مسافتهای بسیار طولانی را میپیمایند، تا پای جان از هم دفاع میکنند و اگر شرایط ایجاب کند باهم میمیرند. آنها نسبت به افراد گروه خود احساس مسئولیت میکنند. در میان گرگها رعایت حال همنوع اصلی پابرجاست.[۳]
امروزه به علت پیشروی انسانها، شکار این جانوران و نیز کم شدن طعمههای طبیعیشان تعداد آنها در جهان رو به کاهش گذاردهاست. گرگها بسیاری از مناطق زندگی قبلی خود را از دست دادهاند و نسل آنها در شمال آفریقا و بیشتر مناطق اروپای غربی منقرض شدهاست. برای نمونه، در سال ۲۰۱۰ میلادی تنها ۲۰۰ گرگ در کشور سوئد شمارش شدند که بیشترین تعداد از این رده در منطقه اسکاندیناوی اروپا بودهاند.[۴]
بیماریهای ویروسی متعددی میتواند توسط گرگها انتقال یابند که مهم ترین مورد آنها هاری، کروناویروس سگسانان، هپاتیت عفونی سگسانان، پاروو ویروس، پاپیلوماتیس و هاری سگسانان است.[۵] گرگها میزبان اصلی هاری در روسیه، ایران، افغانستان و هند هستند.[۶] بر خلاف سگ ها، گرگهای مبتلا به بیماری هاری و یا دیستمپر مقاومت بسیار زیادی در برابر این بیماری ها دارند و کشندگی این بیماری ها در آن ها ناچیز است.[۷] دورهٔ کمون بیماری هاری در گرگها بین ۸ تا ۲۱ روز است که در طول این مدت، میزبان (گرگ آلوده) دچار اضطراب شده و گروه را رها میکند و ممکن است تا ۸۰ کیلومتر (۵۰ مایل) در طول روز سفر کند. در طول این مدت، گرگ مبتلا هیچ گونه ترسی از انسانها نشان نمی دهد و به طور کلی عموم حملات گرگ ها به انسان توسط گرگ های آلوده و بیمار رخ می دهد.[۵]
برخی از بیماری های باکتریایی منتقل شونده توسط گرگ ها عبارت اند از : تب مالت، بیماری لایم، تب شالیزار، تولارمی، سیاه زخم، سل گاوی و لیستریوسیس [۸]
همچنین گرگ ها ممکن است ناقل انواع مختلف انگل های های داخلی و خارجی باشند.
گُرگ یا گُرگ خاکستری (نام علمی: Canis lupus) یک گونه از پستانداران گوشتخوارسان متعلق به خانواده سگسانان است. گرگ درنده ای بومی نیمکره شمالی زمین شامل گستره وسیعی از اوراسیا و آمریکای شمالی است و بیشترین پراکندگی جغرافیایی را در بین تمام سگسانان دیگر دارد. این جانور نیای وحشی سگ است. یعنی سگها از نسل نوعی گرگ هستند که بین ۱۸ تا ۳۲ هزار سال پیش اهلی شدند. تا کنون ۳۷ زیرگونه از گرگ شناسایی شده که از جمله آنها سگ اهلی، دینگو، گرگ قرمز و گرگ ایرانی هستند.
بیشتر گرگها به رنگ خاکستری با لکههایی از رنگهای دیگر هستند اما رنگهای سفید، سرخ، قهوهای و سیاه نیز در آنها دیده میشود. اندازه و وزن گرگها در نقاط مختلف بسیار متفاوت است. به این صورت که عموماً در عرضهای جغرافیایی بالاتر (مناطق شمالی) گرگها جثه بزرگتری دارند. گرگ روسی یا گرگ توندرا از بزرگترین انواع گرگ با میانگین وزن حدود ۹۰ تا ۱۳۰ کیلوگرم است. گرگها در مقایسه با خویشاوندان نزدیک خود همچون شغال زرد و کایوت بیشتر برای شکار جانوران بزرگ تخصص یافتهاند. علاقه بیشتری به زندگی اجتماعی دارند و از زبان رفتاری غنی و پیچیدهای بهرهمند هستند.
هسته اصلی گروه اجتماعی گرگها از یک خانواده متشکل از زن و شوهر و فرزندانشان تشکیل میشود که معمولاً در قالب گلهای از چند خانواده زندگی میکنند. گرگ بهطور کلی یک شکارچی رأس هرم غذایی محسوب میشود و فقط انسان و در برخی نقاط ببر توانایی شکار آن را دارند. غذای اصلی گرگها با شکار سمداران بزرگ مثل انواع گوسفند وحشی، بز وحشی، آهو و گوزن تأمین میشود اما گاهی به سراغ حیوانات کوچکتر، دامهای اهلی، لاشه و زبالههای انسانی هم میروند. هرچند بسیاری از انسانها از گرگ هراس دارند اما اغلب موارد حمله گرگ به انسان به گرگهای مبتلا به بیماری هاری مربوط میشود و حمله گرگهای سالم به انسان به ویژه انسانهای بالغ غیرعادی میباشد.
گرگها حدود ۳۰ هزار سال پیش در جستجوی پسمانده غذای انسان به حاشیه اردوگاههای محل سکونت انسان نزدیک شدند. فرایند «اهلی» کردن و پرورش آنها بعد از آن به تدریج به تغییر رفتار و ژنهای گرگها منجر شد که نهایتاً به سگهای امروزی بدل شدند.[۲]
حیوانات زیر زیرشاخه’های گرگ هستند:
شخصیت گرگ چگونه است
شغال پهلونواری
شغال پشتسیاه
گرگ طلایی آفریقایی
سگ
گرگ خاکستری
کایوت
گرگ اتیوپیایی
شغال طلایی
سگ وحشی آسیایی
سگ وحشی آفریقایی
در زمان قحطی و کمغذایی آنها لاشه خواری نیز پیشه میکنند و به محلهای کشتار حیوانات سر میزنند. همنوعخواری هم در میان گرگها دیده شدهاست. در زمستانهای سخت اعضای زخمی و بیمار کشته و خورده میشوند. البته همنوعخواری در گرگها تنها در زمان کمبود شدید غذا و قحطی رخ میدهد. در زندگی اجتماعی گرگها، پیوند اجتماعی ناگسستنی است. آنها باهم شکار میکنند، باهم مسافتهای بسیار طولانی را میپیمایند، تا پای جان از هم دفاع میکنند و اگر شرایط ایجاب کند باهم میمیرند. آنها نسبت به افراد گروه خود احساس مسئولیت میکنند. در میان گرگها رعایت حال همنوع اصلی پابرجاست.[۳]
امروزه به علت پیشروی انسانها، شکار این جانوران و نیز کم شدن طعمههای طبیعیشان تعداد آنها در جهان رو به کاهش گذاردهاست. گرگها بسیاری از مناطق زندگی قبلی خود را از دست دادهاند و نسل آنها در شمال آفریقا و بیشتر مناطق اروپای غربی منقرض شدهاست. برای نمونه، در سال ۲۰۱۰ میلادی تنها ۲۰۰ گرگ در کشور سوئد شمارش شدند که بیشترین تعداد از این رده در منطقه اسکاندیناوی اروپا بودهاند.[۴]
بیماریهای ویروسی متعددی میتواند توسط گرگها انتقال یابند که مهم ترین مورد آنها هاری، کروناویروس سگسانان، هپاتیت عفونی سگسانان، پاروو ویروس، پاپیلوماتیس و هاری سگسانان است.[۵] گرگها میزبان اصلی هاری در روسیه، ایران، افغانستان و هند هستند.[۶] بر خلاف سگ ها، گرگهای مبتلا به بیماری هاری و یا دیستمپر مقاومت بسیار زیادی در برابر این بیماری ها دارند و کشندگی این بیماری ها در آن ها ناچیز است.[۷] دورهٔ کمون بیماری هاری در گرگها بین ۸ تا ۲۱ روز است که در طول این مدت، میزبان (گرگ آلوده) دچار اضطراب شده و گروه را رها میکند و ممکن است تا ۸۰ کیلومتر (۵۰ مایل) در طول روز سفر کند. در طول این مدت، گرگ مبتلا هیچ گونه ترسی از انسانها نشان نمی دهد و به طور کلی عموم حملات گرگ ها به انسان توسط گرگ های آلوده و بیمار رخ می دهد.[۵]
برخی از بیماری های باکتریایی منتقل شونده توسط گرگ ها عبارت اند از : تب مالت، بیماری لایم، تب شالیزار، تولارمی، سیاه زخم، سل گاوی و لیستریوسیس [۸]
همچنین گرگ ها ممکن است ناقل انواع مختلف انگل های های داخلی و خارجی باشند.
گُرگ یا گُرگ خاکستری (نام علمی: Canis lupus) یک گونه از پستانداران گوشتخوارسان متعلق به خانواده سگسانان است. گرگ درنده ای بومی نیمکره شمالی زمین شامل گستره وسیعی از اوراسیا و آمریکای شمالی است و بیشترین پراکندگی جغرافیایی را در بین تمام سگسانان دیگر دارد. این جانور نیای وحشی سگ است. یعنی سگها از نسل نوعی گرگ هستند که بین ۱۸ تا ۳۲ هزار سال پیش اهلی شدند. تا کنون ۳۷ زیرگونه از گرگ شناسایی شده که از جمله آنها سگ اهلی، دینگو، گرگ قرمز و گرگ ایرانی هستند.
بیشتر گرگها به رنگ خاکستری با لکههایی از رنگهای دیگر هستند اما رنگهای سفید، سرخ، قهوهای و سیاه نیز در آنها دیده میشود. اندازه و وزن گرگها در نقاط مختلف بسیار متفاوت است. به این صورت که عموماً در عرضهای جغرافیایی بالاتر (مناطق شمالی) گرگها جثه بزرگتری دارند. گرگ روسی یا گرگ توندرا از بزرگترین انواع گرگ با میانگین وزن حدود ۹۰ تا ۱۳۰ کیلوگرم است. گرگها در مقایسه با خویشاوندان نزدیک خود همچون شغال زرد و کایوت بیشتر برای شکار جانوران بزرگ تخصص یافتهاند. علاقه بیشتری به زندگی اجتماعی دارند و از زبان رفتاری غنی و پیچیدهای بهرهمند هستند.
هسته اصلی گروه اجتماعی گرگها از یک خانواده متشکل از زن و شوهر و فرزندانشان تشکیل میشود که معمولاً در قالب گلهای از چند خانواده زندگی میکنند. گرگ بهطور کلی یک شکارچی رأس هرم غذایی محسوب میشود و فقط انسان و در برخی نقاط ببر توانایی شکار آن را دارند. غذای اصلی گرگها با شکار سمداران بزرگ مثل انواع گوسفند وحشی، بز وحشی، آهو و گوزن تأمین میشود اما گاهی به سراغ حیوانات کوچکتر، دامهای اهلی، لاشه و زبالههای انسانی هم میروند. هرچند بسیاری از انسانها از گرگ هراس دارند اما اغلب موارد حمله گرگ به انسان به گرگهای مبتلا به بیماری هاری مربوط میشود و حمله گرگهای سالم به انسان به ویژه انسانهای بالغ غیرعادی میباشد.
گرگها حدود ۳۰ هزار سال پیش در جستجوی پسمانده غذای انسان به حاشیه اردوگاههای محل سکونت انسان نزدیک شدند. فرایند «اهلی» کردن و پرورش آنها بعد از آن به تدریج به تغییر رفتار و ژنهای گرگها منجر شد که نهایتاً به سگهای امروزی بدل شدند.[۲]
حیوانات زیر زیرشاخه’های گرگ هستند:
شخصیت گرگ چگونه است
شغال پهلونواری
شغال پشتسیاه
گرگ طلایی آفریقایی
سگ
گرگ خاکستری
کایوت
گرگ اتیوپیایی
شغال طلایی
سگ وحشی آسیایی
سگ وحشی آفریقایی
در زمان قحطی و کمغذایی آنها لاشه خواری نیز پیشه میکنند و به محلهای کشتار حیوانات سر میزنند. همنوعخواری هم در میان گرگها دیده شدهاست. در زمستانهای سخت اعضای زخمی و بیمار کشته و خورده میشوند. البته همنوعخواری در گرگها تنها در زمان کمبود شدید غذا و قحطی رخ میدهد. در زندگی اجتماعی گرگها، پیوند اجتماعی ناگسستنی است. آنها باهم شکار میکنند، باهم مسافتهای بسیار طولانی را میپیمایند، تا پای جان از هم دفاع میکنند و اگر شرایط ایجاب کند باهم میمیرند. آنها نسبت به افراد گروه خود احساس مسئولیت میکنند. در میان گرگها رعایت حال همنوع اصلی پابرجاست.[۳]
امروزه به علت پیشروی انسانها، شکار این جانوران و نیز کم شدن طعمههای طبیعیشان تعداد آنها در جهان رو به کاهش گذاردهاست. گرگها بسیاری از مناطق زندگی قبلی خود را از دست دادهاند و نسل آنها در شمال آفریقا و بیشتر مناطق اروپای غربی منقرض شدهاست. برای نمونه، در سال ۲۰۱۰ میلادی تنها ۲۰۰ گرگ در کشور سوئد شمارش شدند که بیشترین تعداد از این رده در منطقه اسکاندیناوی اروپا بودهاند.[۴]
بیماریهای ویروسی متعددی میتواند توسط گرگها انتقال یابند که مهم ترین مورد آنها هاری، کروناویروس سگسانان، هپاتیت عفونی سگسانان، پاروو ویروس، پاپیلوماتیس و هاری سگسانان است.[۵] گرگها میزبان اصلی هاری در روسیه، ایران، افغانستان و هند هستند.[۶] بر خلاف سگ ها، گرگهای مبتلا به بیماری هاری و یا دیستمپر مقاومت بسیار زیادی در برابر این بیماری ها دارند و کشندگی این بیماری ها در آن ها ناچیز است.[۷] دورهٔ کمون بیماری هاری در گرگها بین ۸ تا ۲۱ روز است که در طول این مدت، میزبان (گرگ آلوده) دچار اضطراب شده و گروه را رها میکند و ممکن است تا ۸۰ کیلومتر (۵۰ مایل) در طول روز سفر کند. در طول این مدت، گرگ مبتلا هیچ گونه ترسی از انسانها نشان نمی دهد و به طور کلی عموم حملات گرگ ها به انسان توسط گرگ های آلوده و بیمار رخ می دهد.[۵]
برخی از بیماری های باکتریایی منتقل شونده توسط گرگ ها عبارت اند از : تب مالت، بیماری لایم، تب شالیزار، تولارمی، سیاه زخم، سل گاوی و لیستریوسیس [۸]
همچنین گرگ ها ممکن است ناقل انواع مختلف انگل های های داخلی و خارجی باشند.
گُرگ یا گُرگ خاکستری (نام علمی: Canis lupus) یک گونه از پستانداران گوشتخوارسان متعلق به خانواده سگسانان است. گرگ درنده ای بومی نیمکره شمالی زمین شامل گستره وسیعی از اوراسیا و آمریکای شمالی است و بیشترین پراکندگی جغرافیایی را در بین تمام سگسانان دیگر دارد. این جانور نیای وحشی سگ است. یعنی سگها از نسل نوعی گرگ هستند که بین ۱۸ تا ۳۲ هزار سال پیش اهلی شدند. تا کنون ۳۷ زیرگونه از گرگ شناسایی شده که از جمله آنها سگ اهلی، دینگو، گرگ قرمز و گرگ ایرانی هستند.
بیشتر گرگها به رنگ خاکستری با لکههایی از رنگهای دیگر هستند اما رنگهای سفید، سرخ، قهوهای و سیاه نیز در آنها دیده میشود. اندازه و وزن گرگها در نقاط مختلف بسیار متفاوت است. به این صورت که عموماً در عرضهای جغرافیایی بالاتر (مناطق شمالی) گرگها جثه بزرگتری دارند. گرگ روسی یا گرگ توندرا از بزرگترین انواع گرگ با میانگین وزن حدود ۹۰ تا ۱۳۰ کیلوگرم است. گرگها در مقایسه با خویشاوندان نزدیک خود همچون شغال زرد و کایوت بیشتر برای شکار جانوران بزرگ تخصص یافتهاند. علاقه بیشتری به زندگی اجتماعی دارند و از زبان رفتاری غنی و پیچیدهای بهرهمند هستند.
هسته اصلی گروه اجتماعی گرگها از یک خانواده متشکل از زن و شوهر و فرزندانشان تشکیل میشود که معمولاً در قالب گلهای از چند خانواده زندگی میکنند. گرگ بهطور کلی یک شکارچی رأس هرم غذایی محسوب میشود و فقط انسان و در برخی نقاط ببر توانایی شکار آن را دارند. غذای اصلی گرگها با شکار سمداران بزرگ مثل انواع گوسفند وحشی، بز وحشی، آهو و گوزن تأمین میشود اما گاهی به سراغ حیوانات کوچکتر، دامهای اهلی، لاشه و زبالههای انسانی هم میروند. هرچند بسیاری از انسانها از گرگ هراس دارند اما اغلب موارد حمله گرگ به انسان به گرگهای مبتلا به بیماری هاری مربوط میشود و حمله گرگهای سالم به انسان به ویژه انسانهای بالغ غیرعادی میباشد.
گرگها حدود ۳۰ هزار سال پیش در جستجوی پسمانده غذای انسان به حاشیه اردوگاههای محل سکونت انسان نزدیک شدند. فرایند «اهلی» کردن و پرورش آنها بعد از آن به تدریج به تغییر رفتار و ژنهای گرگها منجر شد که نهایتاً به سگهای امروزی بدل شدند.[۲]
حیوانات زیر زیرشاخه’های گرگ هستند:
شخصیت گرگ چگونه است
شغال پهلونواری
شغال پشتسیاه
گرگ طلایی آفریقایی
سگ
گرگ خاکستری
کایوت
گرگ اتیوپیایی
شغال طلایی
سگ وحشی آسیایی
سگ وحشی آفریقایی
در زمان قحطی و کمغذایی آنها لاشه خواری نیز پیشه میکنند و به محلهای کشتار حیوانات سر میزنند. همنوعخواری هم در میان گرگها دیده شدهاست. در زمستانهای سخت اعضای زخمی و بیمار کشته و خورده میشوند. البته همنوعخواری در گرگها تنها در زمان کمبود شدید غذا و قحطی رخ میدهد. در زندگی اجتماعی گرگها، پیوند اجتماعی ناگسستنی است. آنها باهم شکار میکنند، باهم مسافتهای بسیار طولانی را میپیمایند، تا پای جان از هم دفاع میکنند و اگر شرایط ایجاب کند باهم میمیرند. آنها نسبت به افراد گروه خود احساس مسئولیت میکنند. در میان گرگها رعایت حال همنوع اصلی پابرجاست.[۳]
امروزه به علت پیشروی انسانها، شکار این جانوران و نیز کم شدن طعمههای طبیعیشان تعداد آنها در جهان رو به کاهش گذاردهاست. گرگها بسیاری از مناطق زندگی قبلی خود را از دست دادهاند و نسل آنها در شمال آفریقا و بیشتر مناطق اروپای غربی منقرض شدهاست. برای نمونه، در سال ۲۰۱۰ میلادی تنها ۲۰۰ گرگ در کشور سوئد شمارش شدند که بیشترین تعداد از این رده در منطقه اسکاندیناوی اروپا بودهاند.[۴]
بیماریهای ویروسی متعددی میتواند توسط گرگها انتقال یابند که مهم ترین مورد آنها هاری، کروناویروس سگسانان، هپاتیت عفونی سگسانان، پاروو ویروس، پاپیلوماتیس و هاری سگسانان است.[۵] گرگها میزبان اصلی هاری در روسیه، ایران، افغانستان و هند هستند.[۶] بر خلاف سگ ها، گرگهای مبتلا به بیماری هاری و یا دیستمپر مقاومت بسیار زیادی در برابر این بیماری ها دارند و کشندگی این بیماری ها در آن ها ناچیز است.[۷] دورهٔ کمون بیماری هاری در گرگها بین ۸ تا ۲۱ روز است که در طول این مدت، میزبان (گرگ آلوده) دچار اضطراب شده و گروه را رها میکند و ممکن است تا ۸۰ کیلومتر (۵۰ مایل) در طول روز سفر کند. در طول این مدت، گرگ مبتلا هیچ گونه ترسی از انسانها نشان نمی دهد و به طور کلی عموم حملات گرگ ها به انسان توسط گرگ های آلوده و بیمار رخ می دهد.[۵]
برخی از بیماری های باکتریایی منتقل شونده توسط گرگ ها عبارت اند از : تب مالت، بیماری لایم، تب شالیزار، تولارمی، سیاه زخم، سل گاوی و لیستریوسیس [۸]
همچنین گرگ ها ممکن است ناقل انواع مختلف انگل های های داخلی و خارجی باشند.
گرگ تنها (انگلیسی: Lone wolf) یک حیوان یا شخص است که مستقل فعالیت میکند و بهطور کلی بجای وقتگذرانی و زندگی با گله، ترجیح میدهد تنها و مستقل باشد. این اصطلاح در اصل براساس رفتارشناسی گرگها تعریف شدهاست. بهطور معمول، گرگهایی که گله را رها کرده یا از آن طرد شدهاند به عنوان گرگهای تنها معرفی میشوند. در میان انسانها، این خصیصه به عنوان شخصیت زیگما نیز تعریف میشود که با شخصیت آلفا قابل قیاس است.
در میان انسانها، گرگ تنها، شخصی است که با اتکای به خود و در تنهایی عمل میکند و ترجیح میدهد کارها را بر اساس سبک و سیاق خود پیش ببرند. آنها عموماً درونگرا هستند و تنها کار میکنند. موصوفاتی که این افراد را وصف میکنند شامل فردگرایی، روحیه آزاد و نامقلد است. در ادبیات، گرگهای تنها معمولاً گوشهگیر و بهلحاظ احساسی ناتوان یا بی میل به برقراری ارتباط عمیق با دیگر شخصیتهای داستان هستند. بهصورت کلیشه، گرگهای تنها شخصیتهایی تاریک و جدی دارند. آنها غالباً کمحرف و متمایز از ذات کمگو و خاموششان هستند. گرگهای تنها غالباً دچار آسیبهای عاطفی شدهاند که آنها را از دیگران جدا کرده.
همه گرگ ها دقیقاً مانند افراد مختلف شخصیت های فردی متفاوتی دارند و هیچ یک از انها شبیه به هم نیستند. شخصیت ها از طریق احساسات و افکار رشد میکنند که منجر به رفتارهای مختلف فردی می شود و این رفتار ها تحت تأثیر ساختار ژنتیکی شخص و چیزهایی که در محیط زندگی شان در معرض آن ها قرار می گیرند شکل می گیرد. از نظر ژنتیکی ، شخصیت های مختلف تکامل یافته و پایدار هستند ، زیرا با توجه به شرایط مختلف محیطی ، برخی از صفات در زمان معین از سایر صفات سودمندتر هستند یا بعبارتی صفات برتر هستند، صفاتی که می توانند به بقای خاص شخص کمک کنند.
هنگام توصیف شخصیت گرگ ها ما می توانیم ویژگی های کلی را درنظر بگیریم درست همانطور که برای کل گونه های انسانی این کار را انجام میدهیم. پس از آن باید تفاوت های فردی را در نظر بگیریم.
در کتاب بوم شناسی و رفتار گونه های در حال انقراض که توسط دیوید مچ نوشته شده است ،قوی ترین تاثیری که یک گرگ میتواند روی یک انسان داشته باشد این است که رفتاری دوستانه داشته باشند. بزرگسالان نسبت به هم و نسبت به توله ها رفتاری دوستانه دارند. یک احساس درونی خوب بین آنها وجود دارد. تحقیقات به ما نشان داده اند که به نظر می رسد این رفتار در شخصیت گرگ مستقیماً به ماهیت اجتماعی حیوان مربوط می شود. در واقع ، احتمالاً قویترین ویژگی شخصیتی گرگ ظرفیت آن برای ایجاد دلبستگی های عاطفی به افراد دیگر است.
چنین رفتارهایی هنگامی که گرگها فقط چند هفته هستند ، شکل میگیرند. توله ها هنگامی که از افراد و اشیاء آشنا دور هستند دچار پریشانی می شوند و هنگام بازگشت در نزدیکی آنها تسکین می یابد. این توانایی در ایجاد دلبستگی های عاطفی به افراد دیگر منجر به تشکیل یک گله یا خانواده به عنوان یک جامعه ی واحد گرگان می شود. وقتی توله های گرگ توسط انسان ها بزرگ می شوند ، این گرایش اجتماعی به ویژه مورد توجه است. حیوانات معمولاً به انسان و هر توله ای که با او ارتباط زودرس یا قابل توجهی دارند ، بسیار وابسته می شوند.
شخصیت گرگ چگونه است
ویژگی دوم شخصیت گرگ ممکن است بسیاری از افرادی را که گرگ ها را وحشی می بینند غافلگیر کند. واقعیت این است که گرگ ها گریزی اساسی برای جنگ دارند و برای جلوگیری از برخوردهای تهاجمی اقدامات بسیار زیادی انجام می دهند. مشاهده شده است که گرگ ها هنگامی که اولین جنگ توله شان را میبینند پریشان میشوند.
همانطور که در همان کتاب ذکر شده و در بالا توضیح داده شد ، گرگ پریشان مداخله میکند و سرانجام با کشیدن دم متجاوز ، دعوا را خاتمه میبخشد. گرگها به طور کلی شخصیتی مهربان دارند. طبیعت غیر خشونت طلب معمولاً با توجه به اینکه این حیوانات بیشتر وقت خود را در حضور گرگهای دیگر می گذرانند بسیار سودمند خواهد بود. اگر اعضای آن گله دائماً در حال جنگ باشند این گله بسیار ناکارامد خواهد بود. با این حال ، در برخی شرایط ، مانند هنگام آزار و اذیت ، ملاقات با گرگ های غریبه و همچنین در هنگام محافظت از توله شان در برابر بقیه ی شکارچی ها گرگ می تواند پرخاشگر باشد. طبعاً فرد این رفتارهای پرخاشگرانه ویژه ی این وضعیت را نیز سودمند می داند.
از طرف دیگر ، اشتباه است كه تصور كنیم پرخاشگری هرگز در گرگ یا گونه دیگری برای آن ماده (از جمله انسانها) وجود ندارد. همچنین اشتباه است که فکر کنیم عطوفت در گرگ یا هر گونه دیگر وجود ندارد. همانطور که می دانیم زندگی ، بدون مقابله با پرخاشگری نمی تواند وجود داشته باشد ، همانگونه که بدون همکاری (به ویژه در میان حیوانات اجتماعی) امکان پذیر نیست. تعادل بین رفتارهای پرخاشگرانه و همکاری همیشه بسته به شرایط محیطی که با گذشت زمان بطور طبیعی برای طرفداری از برخی از ویژگیهای رفتاری انتخاب شده اند ، درجات مختلفی را میطلبد.
بیشتر ما تاکنون شنیده ایم که گرگ گونه ای بسیار باهوش است. دکتر گوردون سی هابر ، زیست شناس مشهور گرگ ، اظهار داشت که گرگها عجیب ترین و باهوش ترین ، عاطفی ترین و حساس ترین سگی هستند که تاکنون شناخته اید . این فوق العاده بودن آنها برای بقای آنها لازم است.
دانشمندان علوم اجتماعی متوجه شده اند که تعریف و اندازه گیزی هوش دشوار است. این دشواری ها حتی هنگام مطالعه هوش انسانی نیز خود را نشان میدهند. با این حال ، می توان گفت که گرگ ها براساس شواهدی قاطعانه مبنی بر اینکه توانایی خوبی در به خاطر سپردن ، ارتباط دادن وقایع و یادگیری دارند ، بسیار باهوش هستند. در شمال مینسوتا ، جایی که گرگ ها توسط شکارچیان هوایی مورد آزار و اذیت شدید قرار گرفتند ، آنها به زودی یاد گرفتند که هر وقت صدای هواپیما را می شنوند از حضور در مناطق باز جلوگیری کنند. هنگامی که هواپیماها ناپدید می شدند ، گرگها شروع به حرکت در منطقه سر باز میکردند.
علاوه بر این ، شکارچیان زمین اغلب ادعا می کنند که گرگ یک حیوان هوشمند است و این باعث می شود شکار آنها به یک چالش بزرگ تبدیل شود. ما می توانیم توانایی گرگها را برای انطباق در مثال زیر مشاهده کنیم:
در مناطقی که آهو و گوزن وجود دارد ، گرگها ترجیح میدهند آهو ها را چون کوچکتر هسند شکار کنند. نمونه دیگر از هوش گرگ شامل گرگ اهلی است که به مدت سه سال از انسان صاحب خود جدا شده بود. وقتی آنها دوباره به هم پیوستند ، گرگ توانست آن مرد را بشناسد. چند نمونه ذکر شده در بالا نشان می دهد که گرگ میزان سازگاری بالایی با شرایط مختلف را نشان می دهد و هم چنین قادر به یادگیری آسان است و اطلاعات آموخته شده را برای مدت طولانی حفظ می کند.
پس در مورد شخصیت های فردی گرگ چه می توان گفت؟ در واقع ، هر گرگی با گرگ دیگر میتواند متفاوت باشد زیرا کسانی که آنها را پرورش داده اند متفاوت بوده اند. بار دیگر اگر به کتاب دیوید مچ که در بالا به آن اشاره شد ، نگاه کنیم می توانیم گزارشی مستند از شخصیت های انواع گرگها که در اسارت نگهداری شده اند ، پیدا کنیم. ناظر ، یک گرگ نر را ارباب ، ترسو و دوست داشتنی توصیف می کند. گرگ دیگر ، یک ماده ، نترس ، خوشحال ، بازیگوش و مبتکر توصیف شده است. یک ماده دیگر به عنوان گرگی دلچسب ،با محبت ، حسود و از نوعی غیر قابل توصیف، توصیف شده است. یک مرد نیز پرخاشگر دیده می شد. سرانجام ، ناظر ،گرگ ماده ی دیگری را هوشیار ، ملایم و دارای روحیه ای عقب نشین توصیف میکرد.
برخی دیگر برخی گرگها را رهبرانی طبیعی با اعتماد به نفس ، با تحمل بالا و سخاوتمند ، وحشی و بازیگوش ، حامی و پر از محبت توصیف کرده اند.
حال ، به این بیندیشید که آیا شخصیت شما تاکنون از نقش های مختلفی که باید در جامعه ایفا کنیم ، خسته نشدهاید؟ بعنوان مثال هنگامی که مجبوریم به رئیسمان گوش کنیم در حالی که ترجیح می دهیم به او بگوییم که او باید کارهایی را انجام دهد؟ همانطور که ما باید در اجتماع پوششی و یا نقابی داشته باشیم گرگ ها نیز در گله شان مجبورند داشته باشند. گرگها باید نقش خود را در بسته های متناسب با وضعیت خاص شخص خود بازی کنند. آنها بازی می کنند. آنها می توانند به آسانی از گرگ مسلط به گرگ زیردست و برعکس تغییر کنند ، زیرا شرایط تغییر می کنند و تمام صفات مرتبط با آن نقش ها را نشان می دهند. به خاطر داشته باشید که شخصیت واقعی گرگ اغلب تحت موقعیت اجتماعی او پنهان می شود.
از جمله صفاتی است که می توان در مورد یک گرگ گفت : هوشمند ، آرام و دوستانه با توانایی برقراری دلبستگی عاطفی قوی میباشد. صفات فردی به نظر می رسد متنوع و به همان اندازه مشابه ما باشد. جای تعجب نیست که بسیاری از افراد چنین وابستگی و ارتباطی با این حیوان زیبا و پیچیده احساس می کنند.
ذخیره نام، ایمیل و سایت توسط مرورگر برای ارسال دیدگاه در زمانی دیگر.
این مطلب دو قسمتی برگرفته از متن کتابی جدید با عنوان «هوش گرگ ها» یا «خردمندی گرگ ها» (The Wisdom Of Wolves) نوشته الی اچ رادینگر است که ماحصل سال ها همراهی او با گرگ های وحشی در ایالات متحده و کانادا و بررسی رفتار آن ها از فاصله ای نزدیک بوده است. خواندن این مطلب را به شما توصیه می کنیم تا با دنیای حیرت انگیز و غیرقابل تصور گرگ ها، شباهت باورنکردنی آن ها به ما انسان ها و چیزهایی که باید از آن ها یاد بگیریم آشنا شوید.
ال اچ رادینگر
رگه های خاکستری پوشش گرگ در نور آفتاب ظهر می درخشد. بینی سیاهش بوی مرا به اعماق شش های او می برد و گوش هایش به نشانه هشدار رو به جلو خم می شوند. اکنون ما تنها چند سانتیمتر از هم فاصله داریم و از گوشه چشمم می توانم دیگر اعضای دسته گرگ ها را ببینم که انتظار می کشند. تمام ذرات بدنم روی این نکته تمرکز کرده اند که چند ثانیه آینده را زنده بمانم. پاهای قدرتمند گرگ به آرامی خم شده و او برای پریدن آماده می شود. او به سمتم می پرد: پنجه هایش که به اندازه یک بشقاب کوچک هستند روی شانه ام قرار می گیرند. گرگ تنها در چند سانتیمتری صورتم دهانش را باز کرده و دندان های بلند و تیزش را نشانم می دهد. ناگهان دنیا از حرکت باز می ایستد.
شخصیت گرگ چگونه است
سپس ناگهان با زبان زبرش صورتم را لیس می زند. این اولین بوسه گرگی من بود که معادل دست دادن در میان انسان هاست؛ آشنایی اولیه ترسناکی با یکی از دوست داشتنی ترین و خشن ترین جانوران کره زمین. اکنون پس از ۲۵ سال مشاهده این مخلوقات زیبا، من به این نتیجه رسیده ام که هیچ گونه جانوری از لحاظ اجتماعی به اندازه گرگ ها به انسان نزدیک نیست. دانشمندان و محققانی که سیستم اجتماعی گله گرگ ها را در طی دهه ها مطالعه کرده اند، بر این نکته توافق دارند که انسان ها می توانند خیلی چیزها را تنها به نگاه کردن و تحت نظر داشتن حرکات این موجودات دوست داشتنی در مورد خود یاد بگیرند. در نگاه اول، انسان ها بسیار پیچیده تر به نظر می رسند. «گرگ بیرحم» داستان ها و افسانه های قدیمی در ذهن ما انسان ها نقش بسته است و شهرت منفی گرگ ها به عنوان یک شکارچی نیز بر این ذهنیت منفی افزوده است.
با این وجود تصادفی نیست که بسیاری از مردمان بومی جهان- از سرخپوستان آمریکایی گرفته تا بومیان مغولی- گرگ را از نیاکان و توتم (روح محافظ) منشأ خود می دانند. هم انسان ها و هم گرگ ها خانواده را در اولویت قرار می دهند، از سالمندان خود محافظت و مراقبت کرده و مراسمات و جشن های متعددی برگزار می کنند. این شباهت زمانی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد که بدانید نخستی هایی نری که از هر لحاظی به ما شبیه تر از گرگ هستند، در غذا دادن به نوزادان مشارکت نداشته و هیچ مراقبتی از سالخوردگان گروه خود ندارند. هر دوی ما (انسان ها و گرگ ها) برای خود رهبر تعیین می کنیم و از استعدادهای متمایز خود برای آنچه که به سود خانواده یا کارمان است استفاده می کنیم. برخی از ما صبور و گوش دهنده های خوبی هستیم؛ برخی دیگر خلاق هستند و ایده های جدید خود را پیش می برند. برخی صلح جو بوده و در مذاکره مهارت خاصی دارند. وقتی که این ویژگی های اخلاقی را در گرگ ها مشاهده می کنم، از خود می پرسم که چرا این چیزها در مورد ما انسان ها بسیار پیچیده به نظر می رسد.
در عصر مدرن و پر از تکنولوژی حاضر ما از طبیعت بیگانه شده ایم. حتی دیگر تاریکی و سکوت را تجربه نمی کنیم. اما گرگ ها به من آموخته اند که چرا خانواده باید مهم باشد، چرا باید به کسانی که دوست داریم احساساتمان را نشان دهیم و چرا باید از زندگی لذت ببریم، حتی اگر برای یک لحظه کوتاه باشد. آن ها به من یاد داده اند که انسان بودن چه معنایی دارد.
بیشتر بخوانید: راهنمای بقا: چگونه از حمله گرگ جان سالم به در ببریم؟
صحنه های بسیار کمی در طبیعت به اندازه نگاه کردن به خانواده گرگ ها آرامش بخش و دلگرم کننده است. برخلاف موجودات پرخاشگر با دندان های آخته که در فیلم ها می بینیم، زندگی گرگ های وحشی با هارمونی، شادی و تعاملات مهربانانه تعریف می شود. توله گرگ ها گنج دوست داشتنی و پرارزش گله هستند که باید از آن ها مراقبت شود. تمامی خانواده از توله ها مراقبت می کند، از جمله عموها، عمه ها، خاله ها و دایی ها و حتی برادران و خواهران بزرگ تر. اعضای مسن یا زخمی خانواده نیز نه تنها ترک نشده و به حال خود رها نمی شوند بلکه غذا را همانجایی که هستند دریافت می کنند بدون این که نیازی باشد به شکار بروند. هر یک از اعضای گله جایگاه خود را می شناسد.
گرگ ها برای خانواده خود جانشان را فدا می کنند. در آوریل ۲۰۱۳، در دره ای در یلو استون، گرگی دو ساله را دیدم که در یک جنگ تمام عیار در چمنزار وارد شد تا جان مادر و ۴ خواهر و برادر تازه به دنیا آمده اش محافظت کند. مادرش که گرگ ماده آلفا (گرگ ماده سردسته) یک گله گرگ محلی بود تحت تعقیب ۱۶ گرگ از یک گروه رقیب همسایه قرار گرفته بود و برای نجات جانش در حال فرار بود. گرگ ماده توانست از یک جاده آسفالت در دل یلو استون که مخصوص توریست ها بود عبور کند که باعث شد گله گرگ های مهاجم جرأت نکنند جلوتر بیایند اما اکنون این دسته گرگ مهاجم بین او و توله های چند روزه اش در درون لانه قرار گرفته بودند. دور کردن دسته گرگ ها از محل به عهده دختر او بود که می توانست به راحتی به قیمت جانش تمام شود. اما او به سادگی توانست از دست آن ها فرار کرده و دسته گرگ ها بدون این که به هدفشان برسند، غرغر کنان محل را ترک کردند و دیگر در قلمرو گرگ ماده و فرزندانش دیده نشدند.
یکی دیگر از صحنه های خاص نشان دهنده عشق در میان گرگ ها در بهار همان سال دیده شد، زمانی که آب شدن یخ و برف باعث بالا آمدن آب رودخانه و ایجاد سیل شده بود. این زمانی است که خانواده گرگ ها از لانه بیرون آمده و برای شکار ممکن است مجبور به عبور از رودخانه شوند. گرگ های بالغ ابتدا وارد آب شده و به گرگ های جوانتر نحوه شنا کردن را یاد می دادند. آن ها از آن طرف رودخانه زوزه می کشیدند و گرگ های جوانتر را تشویق می کردند که آن ها را دنبال کنند. یکی از توله ها جرأت زدن به آب را نداشت و در کناره رودخانه بالا و پایین می رفت و زوزه دردناکی می کشید. بارها و بارها پنجه اش را در آب فرو می برد و باز عقب می نشست و زوزه می کشید. در نهایت خواهرش که خود را به آن طرف رودخانه رفته بود، بار دیگر به آب زد و برگشت، تکه ای چوب به دندان گرفت و با بازی کشیدن حواس توله را پرت کرده و سپس به درون آب کشاند و در نهایت او را به آنسوی رودخانه رساند.
گرگ های پیر یا بیمار نیز تحت مراقبت گله قرار می گیرند. گرگ های پیر ارزش فوق العاده ای برای گله دارند. یک گله گرگ با تنها داشتن یک گرگ پیر در میان خود ۱۵۰ درصد شانس بیشتری برای بردن نبرد با گروه های رقیب دارد و این موضوع از تجربه گرگ های پیر ناشی می شود. آن ها هرگز وارد نبردی نمی شوند که بدانند در آن پیروز نخواهند شد. در یک گله گرگ در یلو استون به نام «سیلور»، یک گرگ جوان و بی تجربه توانست رهبری گروه را بدست آورد اما همچنان با رهبر شکست خورده پیر گروه با احترام رفتار می کرد زیرا گرگ پیر استادی ارزشمند در هنر دشوار کشتن بوفالو بود. وقتی که گرگ های پیر می میرند، گله گرگ به شکل واقعی ناراحت شده و برایش مویه می کنند. سیندرلا، یکی از گرگ های ماده دسته «دروید» پارک ملی یلو استون در طی یک عملیات شکار کشته شد. همسرش به لانه ای که توله هایشان را در آن جا بزرگ کرده بودند برگشت و برای سه روز متوالی در آنجا به زوزه کشیدن ادامه داد. ۶ ماه بعد، اسکلت او در جایی پیدا شد که ماه های زیادی را در کنار همسرش در آنجا گذرانده بود. چگونه مردن او مشخص نشد اما شاید مرگ او در اثر شکستن قلبش رخ داده باشد.
در یک روز بسیار سرد گله گرگ های «دروید» را دیدم که از ۷ گرگ تشکیل شده بودند و گرگ نر آلفای گروه مانند یک بازیگر نقش اول و اصلی در یک فیلم سینمایی بود. یک زیست شناس او را با محمد علی کلی یا مایکل جوردن مقایسه می کرد: استعدادی منحصربفرد با توانایی هایی فراتر از سطح معمول. وقتی که او را دیدیدم انگار دنیای گرگ ها نفسش را حبس کرده بود او ساختار بندی بسیار قوی داشت و حاکمیت طبیعی اش را می توانستیم در اطرافش حس کنیم. این گرگ رهبر دو ویژگی خارق العاده داشت: او در هیچ نبردی شکست نخورده بود (نمی خورد) و هیچ یک از رقیبانش را نکشته بود (نمی کشت) و وقتی که جایگاهش را تثبیت می کرد به گرگ بازنده اجازه زنده مانده و همراهی با گله را می داد. آن روز یک گرگ غریبه که من نام او را «کازانووا» گذاشته بودم به گله نزدیک شد.
این گرگ جذاب و زیبا دارای خزهای مشکی بسیار براق بو چشم هایی طلایی بود و شاید گرگ های ماده با دیدن او احساس سستی می کردند. یکی از گرگ های ماده با شجاعت دم خود را بالا گرفت اما پدر او به سرعت وارد شده و نارضایتی خود از این موضوع را با کمی غرغر و گاز گرفتنی مختصر نشان داد. کازانوا تمام جذابیت و دلفریبی خود را به نمایش گذاشت و در حالی که دمش را تکان می داد به دور گله چرخیده و تمایل خود به بازی را اعلام کرد. والدین گرگ ماده دست از تلاش برای تعقیب این گرگ برداشتند. وقتی که رییس گله به او نزدیک شد، گرگ غریبه به روی پشت غلتید و صورت او را لیس زد. این موضوع از هوش اجتماعی بالای این گرگ خبر می داد زیرا اگر هر حرکت دیگری غیر از این انجام می داد به پایان راه زندگی خود می رسید. اما این موضوع هوش بالای رهبری این دسته گرگ را نیز به نمایش می گذاشت.
اینجا پای منافع کل گله در میان بود: یک گرگ نر جدید می توانست احتمال بقای آن ها از طریق بهبود شرایط ژنتیکی آن ها را افزایش دهد. رهبری در گله گرگ ها به معنای قوی ترین یا شجاع ترین نیست و به پویایی گروه وابسته است. رهبری بیش از هر چیزی در گرگ ها به هارمونی مربوط می شود: نگه داشتن تمام خانواده در کنار هم. خودکامگی و ظلم در میان گرگ بسیار به ندرت رخ می دهد و تجربیات شخصی به من ثابت کرده که چنین گرگی در اغلب موارد از گله اخراج خواهد شد.
بیشتر بخوانید: رفتارهای انسانی در حیوانات؛ از خندیدن به جوک های بی مزه تا اجیر کردن قاتل [قسمت دوم]
مطلب برای شما مفید بود؟
به مطلب امتیاز دهید
میانگین امتیازها 3.3 / 5. تعداد رای: 6
تاکنون رأی داده نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز میدهد.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
ممنون
کتابش بهفارسی و یا انگلیسی شو از کجا تهیه کنم؟ چاپی حتی پی دی اف.
با سلام خدمت شما مخاطب گرامی، کتاب به تازگی چاپ شده و تهیه کردنش به صورت خرید اینترنتی امکانپذیره. میشه به صورت آنلاین هم در برخی از سایت ها مطالعه ش کرد.
۱۳۹۸. تمامی حقوق برای وبسایت Rooziato (روزیاتو) محفوظ
است.
آزمون حیوانات یا تست روانشناسی حیوانات یک راه ساده و تفننی جهت شناخت شخصیت شما است. هر فرد بنا به علایق و سلایق فردی یک یا چند حیوان را بیشتر از دیگر حیوانات دوست دارد. طبق قوانین روان شناختی این علاقه میتواند نمایانگر بسیاری از خصوصیات فردی باشد. این بار در نت نوشت یک تست روانشناسی کوتاه داریم که طبق آن میتوانید شخصیت خود یا اطرافیانتان را بهتر بشناسید.
فهرست عناوین این مطلب
در ابتدا برای شروع تست روانشناسی حیوانات یک ورق و خودکار آماده کنید و پاسخ سوالات زیر را به ترتیب بر روی کاغذ یادداشت کنید.
در واقع میتوان گفت که جواب مرحله نخست توصیف کننده شخصیت واقعی خود شما میباشد.
جواب مرحله دوم نشان میدهد که دیگران چه دیدی نسبت به شما دارند.
شخصیت گرگ چگونه است
جواب مرحله سوم نیز دید و شناخت شما نسبت به خودتان است.
طبق این سه مرحله شناخت شما نسبت به خود کامل میشود.
تست روانشناسی حیوانات
اکنون حیوانات و نشانههای ذاتی هر کدام در تست روانشناسی حیوانات را برایتان توضیح میدهیم.
این حیوانات تا حد زیادی میتواند شما را با شخصیتها آشنا کند. در صورتی که حیوان مورد نظر شما در لیست تست روانشناسی حیوانات نیست پس حتما شما صاحب یک شخصیت خاص و ویژه میباشید.
بیشتر بخوانید: تست شخصیت: این چند تست جالب به شما میگوید که چه شخصیتی دارید
در این تست شخصیت ولی اولین حیوانی که به محض دیدن تصویر به نظر شما میرسد و توجه تان را جلب میکند مد نظر این تست است. این حیوان نشان دهنده بعضی از حالات روحی شما است که حرفهای زیادی برای گرفتن دارد.
لطفا برای انجام صحیح این تست شخصیت ادامه مقاله را نخوانید. ابتدا به تصویر نگاه کنید. حیوانی که به نظرتان میرسد در ذهن تان بسپارید یا جایی یادداشت کنید. حالا مطلب مربوط به همان حیوان را بخوانید. جنبههای جدیدی از شخصیت شما با تست Meaww پیش رویتان قرار میگیرد.
در این تصویر کدام حیوان را زودتر میبینید؟
اگر با دیدن تصویر در این تست شخصیت ابتدا اسب میبینید سختکوش و هدفمند هستید. همه چیز و همه کس به شما اعتماد دارند. اگر در نگاه اول اسب را دیده اید به جزییات خیلی توجه دارید. توجه به نکتههای اخلاقی و ریزبینی درهم آمیخته تا شما را به شخص جذابی برای همه معرفی کند.
سرسخت و با روحیه هستید. نگرش مثبت شما را مصمم و بلندپرواز نشان میدهد. هر چند خیلی وقتها اوضاع بر وفق مرادتان نیست ولی حداکثر تلاش خود را میکنید. این یعنی به راحتی در برابر شخصی که علیه شما است میایستید، حتی میجنگید تا حق تان را بگیرید.
دیدن خرچنگ در این تست شخصیت درست مثل خرچنگ پوسته سختی دارید که نفوذ به درون مشکل به نظر میرسد. اگر کسی تلاش کند پوسته سخت شما را بشکند میبیند درون آن چه قدر روحیه لطیف و نرمی خوابیده است. ولی اگر خودتان نخواهید کسی نمیتواند این پوسته را بشکند و درون آن را ببیند.
قوی و بردبار. دیدههای شما در تست شخصیت ما میگوید شما ارباب خودتان هستید و از لحظات تنهایی و آرامشتان لذت میبرید. اگر اهل بیرون رفتن و گردش هستید پس شکارچی خوبی هم هستید. خیلی از افرادی که ملخ را در این تصویر دیده اند اهل مراقبه، مطالعه و هر نوع تفریحی هستند که با آرامش همراه است.
درست مثل یک گرگ تنها در میان مردم میایستید. در حالی که به نظر بی رحم و نترس به نظر میرسید، مثل آهن ربا همه را به سوی خودتان میکشانید. اطرافیان تان اطمینان دارند که امینت شان به دست شما است. مواظب باشید، وقتی در گروهی مشابه خودتان قرار بگیرید هیچ چیز نمیتواند جلوی شما را بگیرد.
در وفاداری شما هیچ شکی نیست. وقتی موقع دفاع از دوستان تان و عزیزان تان برسد بی رحم و نترس میشوید. هر کاری انجام میدهید تا کسانی را که دوست دارید خوشحال کنید.
درست مثل عقاب به نقطه و هدف اصلی نگاه میکنید. از چشم یک شکارچی ماهر هیچ چیز دور نمیماند. در گروه کاری گل میکنید چون هر کاری به شما بدهند آن را به بهترین شکل انجام میدهید.
یک شروع تازه همیشه علاقه اصلیتان است. درست مثل پروانه که یک شبه پوست میاندازد و موجود دیگری میشود در یک کار جدید، سبک جدید مو، یا حتی تغییر در نگرش فکری شما هم یک شبه تغییر ایجاد میکنید. تغییر جزء جدایی ناپذیر زندگی تان است. هر چیزی که جدید باشد طرفدارش هستید. همین زندگی را برایتان هیجان انگیز میکند.
شما بیشتر عاشقید تا جنگنده. کبوتر نماد صلح و هماهنگی است که بیان گر یک شخصیت کامل است. درگیری را دوست ندارید و بیشتر مایلید هر جا هستید همه را تشویق به صلح و دوست داشتن کنید. در تمام لحظات برای هر مشکلی راه حل صلح آمیز ارائه میکنید.
بد نیست این تست را در جمعها و نشستهای فامیلی دوستانه آزمایش کنید.
بیشتر بخوانید: تست روانشناسی مکعب برای شناخت شخصیت و ضمیر نا خود آگاه افراد!
منبع + + + +
سارا
۲۵ تیر ۱۳۹۶ at ۶:۱۲
پس کوالا کو؟
ب ت چ
۳ آبان ۱۳۹۶ at ۱:۰۶
عاغا من تو یه سایت زدم حیوون دوستمو آورد تک شاخ!!!:/
لطفن اونم بزارین
?
NEDA
۱۲ آبان ۱۳۹۶ at ۲:۲۴
گرگ کو؟؟؟عه من گرررگگگ ععه عجبااا
hlya
۲۸ آبان ۱۳۹۶ at ۲۳:۱۵
نهان در سایه ها.. روحی که از ماه دمیده شده.. چشم های درخشان و خیره.. درنده اما عاشق .. زوزه های سرد .. قلبی از جنس اتیش .. دویدن توی برف ها .. و یک خون سرخ .. گرگ رو جا انداختید صدای طبل جنگل و شکننده سکوت مکار جنگل رو .. جا انداختید
شخصیت گرگ چگونه است
mina
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ at ۲۰:۴۹
بله درسته، منم عاشق گرگم ولی نزاشته بودن! :/:||
AroWanA
۲۶ مهر ۱۳۹۹ at ۱۵:۲۸
خیلی مطلب; اابی بود فقط لطفا اسامی حیوانات رو درست بنویسین اون تصویر ملخ نیست…
اون یک حشره با اسامی مختلف که پر کاربرد ترین اونها مانتیس و آخوندک هستش…
ناشناس
۷ دی ۱۳۹۹ at ۱۹:۱۶
منم عاشق گرگم ولی نذاشتن 🙁
ایمپلنت
۱۷ دی ۱۳۹۶ at ۲۱:۱۹
ماهی هم نداره
احمد گروژنی
۹ بهمن ۱۳۹۶ at ۱۴:۵۶
خر به کجاست
م
۱۷ اسفند ۱۳۹۶ at ۲:۵۰
من دلفین دوست
تکلیف من چی میشه??
Raha
۱۶ فروردین ۱۳۹۷ at ۲۰:۴۸
من عاشق مارمولکم و قطعا اگه سمی نبود به عنوان حیوان خانگی نگهش می داشتم❤
فرزانه سالاری
۹ مرداد ۱۳۹۷ at ۱۲:۲۵
مارمولک سمی نیس
کامران
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ at ۱۴:۳۳
سلام ممنونم از اطلاعاتی که در اختیار ما قرار دادید مانا باشید❤️
yCat salar
۹ مرداد ۱۳۹۷ at ۱۲:۲۴
ببببدد بسیار بد پس گربه کو
سمانه
۱۲ دی ۱۳۹۷ at ۱۴:۰۶
بددد خفاش کو؟ منعاشق خفاشم
شیوا
۱۵ مهر ۱۳۹۹ at ۱:۲۵
الان چطور؟
کرونا….. 😐😐
من
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ at ۱۱:۱۰
تستتان تستی ناقص بود
Anna
۴ تیر ۱۳۹۸ at ۱:۰۱
واقعا تست قشنگ و جالبی بود ولی گرگ و مار رو جا انداخته بود متاسفامه
علی جوکر
۳ مرداد ۱۳۹۸ at ۱۳:۴۰
سگ بود ولی گرگ نبود
mina
۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ at ۲۰:۴۷
آقا چرا تو تست اولی گرگ نداره؟ تکلیف منی که گرگ دوس دارم چیه پس؟ 😅
هلو
۱۹ تیر ۱۳۹۹ at ۱۷:۵۶
نامردا دلتون اومد گرگ رو نزاریننننننننننننننننننن
محمد
۱۷ مهر ۱۳۹۹ at ۰:۱۴
فقططططط اردک
اردک
۳۰ دی ۱۳۹۹ at ۲۱:۰۳
کاملا باهات موافقم
اردک
۳۰ دی ۱۳۹۹ at ۲۱:۰۶
آفرین کاملا موافقم❤❤❤❤
sarah
۴ آذر ۱۳۹۹ at ۱۳:۱۹
گرگ نداش خفاشم نداش چرا؟
sarah
۴ آذر ۱۳۹۹ at ۱۳:۱۹
گرگ نداش خفاشم نداش چرا؟ من اینارو دوس دارم.
یه نفر
۷ دی ۱۳۹۹ at ۱۹:۱۷
منم عاشق گرگم ولی نذاشتن 🙁
لاهیجان
۳۰ دی ۱۳۹۹ at ۲۱:۰۱
من اردک خیلی دوست دارم وتو تصویر بعدی هم مانتیسو انتخاب کردم وکاملا درست بودو میخوام بگم تو دنیا اردکمو بیشتر از همه دوست دارم وواسم از همه حیوونا بهتر😍😍😍😘😘😘❤❤❤❤❤❤
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وب سایت
Copyright © 2020 – Netnevesht © کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب نتنوشت تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.
گرگها از خانواده سگ سانان در مجموع شامل 37 گونه متفاوت اعم از گرگ ها، شغال ها، کایوت ها، روباه ها و سگ های اهلی و وحشی است. آنها در تمام قاره ها به استثنای استرالیا و قطب جنوب، بومی هستند.
همه سگ سانان گوشتخوار و از نظر حواس بویایی و شنوایی فوق العاده هستند. گرگ ها و سگ های وحشی معمولا شکارهای زنده را ترجیح می دهند.
آنها برای این نوع شکار بیشتر به دندان های تیز خود متکی هستند. در مقابل برخی از سگ سانان، به گیاهخواری و حتی حشره خواری عادت دارند.
شخصیت گرگ چگونه است
این نوع عادات اغلب در زمان قحطی یا تخریب گسترده زیستگاه توسط انسانها، مجال خودنمایی بیشتری پیدا می کنند.
گرگ ها به عنوان یکی از اجتماعی ترین اعضای خانواده سگ سانان، معمولا زندگی و شکار گروهی را ترجیح می دهند.
هر گروه یا اجتماع گرگ ها می تواند شامل هشت تا 20 گرگ باشد اما نکته جالب درباره آنها، رعایت سلسله مراتب و طبقات اجتماعی است. مسئولیت هر گروه، برعهده قویترین گرگ است که می تواند نر یا حتی ماده باشد.
گرگ های نر و ماده به علت شباهت زیاد گاه با یکدیگر اشتباه گرفته می شوند. هرچند ماده ها معمولا کوچکتر از نرها هستند. گرگ ها اغلب فرزندان خود را در لانه های زیرزمینی به دنیا می آورند.
یکی دیگر از ویژگی های گرگ ها که به شناسایی آنها نیز کمک می کند، این است که آنها گوش های خود را به شکل عمود و سیخ نگه می دارند و همین مساله نشاندهنده هوشیاری کامل حیوان است.
گرگ ها از جمله حیواناتی هستند که در نیمکره شمالی یعنی آسیا، اروپا و آمریکای شمالی حضور شاخصی دارند. در گذشته انسانها به شکل بیرحمانه ای آنها را شکار می کردند و همین مساله باعث شد جمعیت آنها در برخی نواحی به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کند.
اغلب گرگ هایی که در نیمکره شمالی یافت می شوند، از گونه ای به نام (Canis lupus) هستند.
هرچند زیرگونه های متفاوتی از آنها شناسایی شده است. گرگ خاکستری و گرگ قطبی (قطب شمال) که دومی گاه به نام گرگ توندرا نیز شناخته می شود، در اصل دو زیرگونه متفاوت هستند.
نام بسیاری از زیرگونه ها برگرفته از زیستگاه آنهاست. به عنوان مثال گرگ مکزیکی یا گرگ استپی.
از آنجا که در برخی موارد یک زیرگونه در مناطق مختلف با نام های گوناگونی خوانده می شود و با توجه به اینکه گاه اشتباهات فاحشی در نامگذاری گرگ ها رخ می دهد، بهتر است برای شناخت دقیق هر گونه، حتما از نامهای علمی استفاده شود؛ به عنوان مثال Canis lupus lupus ، گرگ اوراسیایی و Canis lupus occidentalis ، گرگ مکنزی هر دو از زیرگونه های شناخته شده هستند.
در مجموع کایوت ها، شغال ها، دینگوها و سگ های اهلی از جمله نزدیکترین خویشاوندان گرگ ها محسوب می شوند.
بسیاری از دخالت های انسانی در طبیعت، ناآگاهانه و بدون در نظر گرفتن تاثیرات بلندمدت است. از جمله آنها می توان به نقش انسانها در تغییر روند زندگی گرگ ها اشاره کرد.
سگ ها که زیرگونه اهلی گرگ ها هستند، در واقع نخستین حیواناتی بودند که بیشتر از 12 هزار سال پیش توسط انسان ها اهلی شدند.
اکنون بیشتر از 400 نسل از سگ ها در جهان وجود دارد که جد بزرگ همه آنها یک گرگ است.
دینگوها نیز یکی از اعضای همین خانواده هستند که در استرالیا و جنوب شرقی آسیا زندگی می کنند.
آنها وحشی اند اما انسانهای غیربومی بیشتر از هشت هزار سال پیش، اجداد آنها را با خود از آسیا به استرالیا بردند و آنها دیگر کاملا به زندگی در مناطق خشک از جمله بخش های داخلی تر استرالیا عادت کرده اند.
سگ تازی فرعون (Pharaoh hound) یکی از قدیمی ترین نژادهای سگهاست که حدود چهار هزار سال پیش به عنوان یک سگ شکاری در مصر پرورش داده شد.
دیگر نژادها نظیر بولدوگ تبتی (Tibetan mastiff) که بومی تبت ، چین ، نپال و آسیای مرکزی است نیز از همان ابتدا برای نگهبانی پرورش داده شدند حتی رومیان هم حدود 500 سال پس از میلاد مسیح بسیاری از نژاد سگ های کنونی را پرورش دادند.
گرگ ها شکارچیانی ماهر هستند. دامنه دید آنها در مقایسه با انسانها بسیار وسیعتر است. اگر دامنه دید هر دو چشم انسان 100 درجه باشد، دامنه دید هر دو چشم یک گرگ 270 درجه است.
همین دید گسترده به آنها اجازه می دهد که در زمان شکار نسبتا مطمئن عمل کنند. گرگ ها در عین حال پلک سوم هم دارند که به آن «غشای راف» یا (Nictating membrane) گفته می شود.
پلک سوم درست داخل پلک های فوقانی و تحتانی آنها قرار دارد و زمانی که گرگ پلک می زند، این غشا روی سطح چشمش می آید و می رود. این غشا می تواند مقابل هر گونه گرد و خاک یا آلودگی از چشم ها محافظت کند.
گرگ ها چشمان زرد و گردی دارند اما در تاریکی هم خوب می بینند، چرا که یک لایه به نام پرده درخشان یا (tapetum lucidum) پشت چشم آنها وجود دارد که حتی نورهای اندک را نیز تشدید می کند.
این لایه باعث می شود چشمان گرگ ها در تاریکی مثل گربه برق بزند. هر چند این لایه افزایش بینایی را در نور شدید به دنبال دارد، اما تداخل شعاع های نوری منعکس شده می تواند تصویر را بیشتر از آنچه باید، تیره کند.
یک واقعیت جالب درباره گرگ ها این است که آنها گاهی مثل سگها شروع به عوعو می کنند. این اتفاق اغلب زمانی رخ می دهد که یک متجاوز به لانه آنها نزدیک شود. اما نحوه عوعو کردن گرگ ها برخلاف سگ ها آهسته تر و با خشونت کمتر است.
یک استراتژی جالب گرگ ها چرخش گوش ها در جهات مختلف است که باعث می شود حتی از فاصله دور ، حدود سه کیلومتری هم صداها را تشخیص دهند.
دامنه شنوایی گرگ ها از انسانها بسیار بیشتر است. گرگ ها حتی صداهای فراصوت را هم که فرکانسی بیشتر از بازه فرکانس شنوایی انسانها دارند، می شنوند. در حالی که انسانها برای شنیدن این صداها به ابزارهای پیشرفته نیاز دارند.
شنیدن صداهای فراصوت برای گرگ ها به این معناست که آنها می توانند موشها و سایر جوندگان را حتی در تاریکی تعقیب کنند.
گرگ ها برای شکار بیشتر از آنکه به حس بینایی متکی باشند، به شنوایی خود تکیه می کنند.
داخل پوزه گرگ ها یک حفره بزرگ وجود دارد که کاربرد آن برای بویایی بهتر است. بوهای مختلف به شکل ذرات ریز از لوله ها یا مجاری یک استخوان خیلی نازک در سقف حفره بویایی عبور و از این طریق مستقیم با شبکه عصبی حیوان که سیگنال ها را به مغز می فرستد، ارتباط برقرار می کنند.
شخصیت گرگ چگونه است
مرطوب بودن بینی چرمی شکل این حیوان نیز به واقع کمک موثری در انحلال رایحه های مختلف و تشخیص آنهاست.
گاهی در برف و یخ دیده شده که گرگ ها می ایستند و کف پنجه خود را لیس می زنند اما چرا؟ آنها از این طریق یخ را از پنجه هایشان پاک می کنند تا پاهایشان بریده و زخم نشود.
شناخت انسان ها از گرگ ها بسیار تفاوت دارد و هنوز ناگفته های زیادی از آنها باقی است.
گرگ ها همیشه به عنوان نماد حمله به انسان های تنها به کار برده شده اند,انسان ها خوراک های خوبی برای گرگ ها می باشند و به خاطر همین است زوزه گرگ برای ما ترسناک می باشد.
بیشتر بخوانید :
آیا می دانید انتخاب و نحوه شکار گرگ به صورت است ؟
تهیه و گردآوری مجله دلگرم
جهان باورصاد
مقدمه
با نگاهی به ادبیات تاریخ طبیعی، درمییابیم که گرگ، چنان که امروزه آن را میشناسیم، طی اعصار اولیه به سبب رقابت بر سر شکار مشترک همواره با نوع انسان در نزاع بوده است. انسان و گرگ همیشه رقیب و گاهی اوقات دشمن یکدیگر بودهاند، چون احتمالاً همیشه در مجاورت یکدیگر زیستهاند.[1] گرگها غالباً موجوداتی اجتماعیاند، با این همه، گرگِ تنها نری جوان است که معمولاً در جستجوی قلمرو و جفت خویش است و در حاشیۀ قلمرو دیگران میچرخد، بیآنکه زوزهای سر دهد.[2]
شاید به علت همین قرابت انسان و گرگ بوده است که افسانهها و داستانهای محلی بسیاری راجع به این حیوان نقل شده و در ادبیات آمده است. کلاریسا پینکولا اِستِس با مرور این داستانها در زنانی که با گرگها میدوند: افسانهها و قصههایی دربارۀ کهنالگوی زن وحشی (Women Who Run with the Wolves: Myths and Stories of the Wild Woman Archetype) به نزدیکی زنان و گرگها اشاره میکند و بیان میدارد که گرگها و زنان سالم در خصوصیات روحی و روانی ویژهای مشترکاند که از آن جملهاند احساسات قوی، سرزندگی و بازیگوشی و توانایی عظیم برای ایثار.[3] به گفتۀ او، گرگها و زنان ذاتاً اجتماعی و کنجکاوند و از ظرفیت تحمل و قدرت بالایی برخوردارند، قوۀ درک و شمی قوی دارند و به شدت به فرزند، همسر، و خانوادهشان علاقهمندند.
در تحقیقات دیگر به اهمیت کهنالگویی گرگ اشاره شده است که از قرابت این جاندار با انسان ناشی میشود. اهمیت کهنالگویی گرگ هم دلالت بر جنبۀ شرّ دارد و هم بر جنبۀ مثبت و معنوی. گرگ همچنین در ادبیات و فرهنگ نشاندهندۀ جمع تضادها بوده است.[4] اسطورهها و داستانهای نقاط متفاوت جهان دربارۀ گرگ تناقضهایی دارند: در بعضی از آنها تصویر گرگ به حیوانی وحشی و ترسناک دلالت دارد که ممکن است نشانۀ مرگ و شیطان باشد. در عین حال، گرگ همراه الاهۀ آرتمیس (Artemis) و خدای اسکاندیناوی، اودین (Odin)، است. تناقض در تصویر گرگ در تقابل بین ماهیت زنانه و مردانه هم نهفته است. ماهیت مردانۀ گرگ در بسیاری فرهنگها به صورت رفتار ستیزهجویانه نشان داده شده است. ماهیت زنانۀ آن هم به شکل الاههای در قالب ماده گرگی که روموس (Remus) و رومولوسِ (Romulus) دوقلو را بزرگ میکند و نژاد رومیها را پدید میآورد یا در اسطورۀ کورمک (Cormac)، شاه ایرلند که گرگها به او شیر دادند و همواره همراه آنها بود، به تصویر کشیده شده است. حتی در منابع اولیۀ کتاب مقدس تقابل بین گرگ وحشی، که نماد ویرانگری است،[5] با نماد گرگ و برهای که با هم خوابیدهاند، که نشان صلح و آمدن قانون مسیحایی است،[6] به تصویر کشیده شده است. قرآن هم سه بار در سورۀ یوسف به گرگ اشاره کرده و فقط تصویری درندهخو و وحشی از آن ارائه داده است که خطری برای انسان محسوب میشود.[7] در قرون وسطا هم تقابل بین تصویر گرگ به منزلۀ شیطان و چونان نمادی از قدیس فرانسیس آسیسی (Saint Francis of Assisi) مشهود است که گرگ را رام کرد.[8]
در منظومههای حماسی ایران هم نه فقط مردمان، که موجودات و عناصر طبیعت هم نقش مهمی ایفا میکنند. از میان جانوران، گرگ یکی از بازیگران حماسههای ایرانی، از جمله شاهنامه فردوسی، است که مضامین و بنمایههای متفاوتی را به خود اختصاص داده است. رضایی اوّل و شامیان ساروکلائی در تحقیقی تحت عنوان ”گرگ در منظومههای حماسی ایران“ مضامین و اشارات مرتبط با با گرگ را در شاهنامه و ده منظومۀ حماسی پس از آن (بانوگشپنامه، برزونامه، بهمننامه، جهانگیرنامه، سامنامه، شهریارنامه، فرامرزنامه، کک کوهزاد، کوشنامه، و گرشاسپنامه) بررسی کرده و مهمترین بنمایههای عرضهشده دربارۀ این جانور را استخراج کردهاند که از آن میان میتوان به موارد زیر اشاره کرد: ”اهریمنی بودن، سکونت در غار (جهان زیرین)، مردارخواري، سخندانی، تیرگی پوست، سرو داشتن، سوار شدن پهلوان بر گرگ، توتم گرگ، پرورش کودك با شیر گرگ، گرگکشیِ یلان، پیکرگردانی به سیماي گرگ، گرگ و گرگساران، و گرگ و انجمن مردان.“[9]
شخصیت گرگ چگونه است
از این خصوصیات هم جنبههای مثبت و هم منفی دریافت میشود. برای مثال، یک جنبۀ منفی اهریمنی بودن این جانور است که در متون دوران باستان و از جمله اوستا و متون پهلوی چون بندهش و ارداویرافنامه به آن اشاره شده است.[10] در منابع پهلوی و پازند همۀ موجودات، چون گیاهان و جانوران، یا به دست هرمزد آفریده میشوند یا اهریمن و گرگ و گرگسردگان (گونههای گرگ) از جمله آفریدههای اهریمناند.[11] مثالی از جنبۀ مثبت بنمایۀ اسطورهای-حماسی ”کودک و گرگ“ است که طبق آن، گاه کودکی در کنار گرگ و گاهی با شیر او پرورش مییابد. هر چند در شاهنامه و منظومههای حماسی پس از آن به این مورد اشارۀ دقیقی نشده است –جز تکبیتی در بهمننامه که در آن، بهمن شاهلؤلؤ را چنین خطاب قرار میکند که با بچۀ گرگ پرورش یافته است: همانا که تو شیر سگ خوردهای / چو با بچّة گرگ پروردهای–[12] ولی چنین مضمونی در تعدادی از روایات ملی به چشم میخورد.[13] برای نمونه در این روایات دربارۀ تولد زرتشت چنین آمده است که دیوان تلاش میکردند تا نشان دهند فرّه نشانهای اهریمنی است. بنابراین، پدر زرتشت تلاش میکند که نخست با سوزاندن او و سپس با نهادنش جلوی گاوان و اسبان رمنده به زندگی او پایان بخشد. اما هر بار کودک نجات مییابد. حتی پدر زرتشت را در بیابان رها میکند، ولی ماده گرگی او را نجات میدهد.[14]
به علاوه، مردمان بسیاری از فرهنگها گرگ را مثل اعلای حیوانی غریزی میدانند. بیشتر افراد در مرحلهای از رشد روانیشان برای ادغام جنبههای روانی و فیزیکی وجودشان تلاش میکنند. تصویر گرگ در این فرهنگها برای نشان دادن هر دو جنبه به کار برده شده است.[15] چینیها گرگ را نگهبان کاخ آسمانی میدانند و در ژاپن، گرگ به سبب درندهخویی، سرسختی و حملۀ سریعش ستایش شده است.
نکتۀ دیگر اینکه در فرهنگها و اساطیر گوناگون، تصویر گرگ بیشتر با زنان پیوند خورده است. برای نمونه، ارتباط گرگ با الاههها در آیین دینی لوپا (Lupa) یا فرونیا (Feronia) مربوط به روم باستان دیده میشود که از شهمادری سابین (Sabine matriarchy) به ارث رسیده است.[16] این الاهه، که بعضی اوقات با عنوان ”مادر گرگها“ شناخته میشود، قابلهای یزدانی و مادر ارواح نیایی هم بوده است.[17] بعدها به تندیس باستانی غار لوپرکال (Lupercal grotto، وابسته به پَن (Pan) خدای شبانها و گلهها) تصاویری از نوزادان، روموس و رومولوس افزوده شد که احتمالاً الاهۀ پَن از آنها نگهداری کرده است. این مادهْگرگ در جشنوارۀ پانزدهم فوریه پاس داشته میشد، جشنوارهای که هر سال در روم باستان بر پا بود. در این جشنواره، جوانانی که پوست گرگ بر سر میکردند در آیینی عبادی قصبههای مجاور کوه پالاتین (Palatine Hill) در رم را تقدیس و پاک میکردند. این مادهْگرگ افسانهای و دوقلوهای رهاشده کمکم به نماد روم تبدیل شدند. ارتباط مکرر بین پیکرۀ الاههها و توتمهای گرگ ممکن است نشانهی دیگری از این مسئله در نظر گرفته شود که از ابتدا زنان بودند که ارتباطاتی با گرگها برقرار و در نهایت آنها را اهلی کردند.[18]
گرگ امروزه هم نشانۀ ماهیت غریزی وحشی و طبیعی ماست.[19] پینکولا اِستِس معتقد است که درون هر زنی موجودی وحشی و طبیعی وجود دارد که سرشار از غرایز خوب، شور و خلاقیت، و دانش بیزمان است.[20] این ”زن وحشیِ“ درونْ به مثابه کهنالگویی در نظر گرفته میشود که دربرگیرندۀ تصاویر، ایدهها و رفتارهای خاص بشر است. اِستِس عقیده دارد که هدیۀ طبیعت وحشی همزمان با تولد در زنان به وجود میآید، ولی جامعه در بسیاری موارد سعی دارد این خصیصه را رام و متمدن کند و آن را به شکل نقشهایی ثابت درآورد که در جامعۀ مردسالار از زنان انتظار میرود. این سرکوب از طرف جامعه باعث نابودی این گنج درون شده و پیامهای عمیق و حیاتبخش روح را خفه میکند. در نتیجه، زنان به دام میافتند، زیاده از حد رام میشوند، غیرخلاق شده و احساساتشان پر از بیم میشود. به منظور پیدا کردن روح واقعی خود، زنان باید با طبیعت غریزی و وحشیشان مواجه شوند تا به موجوداتی آزاد، خلاق و بامحبت تبدیل شوند. اِستِس ایدههای خود را با بیان داستان لالوبا (La Loba)، گرگْزن، توضیح میدهد. کار لالوبا جمع کردن استخوانهای گرگ و خواندن آوازِ زندگی در آنها بود. این داستان سمبلی از صدای روح است و راستی قدرت زن و نیاز به دمیدن روح در چیزی را میرساند که بیمار است یا نیاز به احیا دارد. زنان میتوانند این امر را با کنکاش در عمیقترین حالت عشق و احساس صورت دهند تا زمانی که احساس آنها برای رابطه با خود وحشیشان سرریز شود و بعد در آن چارچوب روحشان را بیان کنند. زن وحشی کهنالگویی است که تصاویر، انگارهها و رفتارهای خاص بشری را در خود دارد و به افراد کمک میکند تا روحشان را پیدا کنند.
در روانشناسی هم گرگ نماد درونروانی (intrapsychic) برای تفرّد (individuation ) در نظر گرفته میشود.[21] در این حالت، صدای منحصر به فرد نفس بر هنجارهای جمعی جامعه غالب است. تفرّد الزام به رشد و بلوغ درونی را میرساند. اِستِس مراحل تفرّد را حین توصیف سفر زن برای یافتن روحش نگاشته است.[22] او بر این باور است که نوزاد با ماهیتی وحشی، غریزی و خلاق به دنیا میآید. حینِ رشد، مادر و جامعه به او میآموزند که خود را با هنجارهای جامعه وفق دهد. از این رو، نفسِ خلاق و غریزی به خاک سپرده میشود و مشکلات بهتدریج نمایان میشوند. از نظر گریفیث، مراحل این فرایند (تفرّد)، که برای زنان در سندپلی (Sandplay) تبلور مییابد، به شکل زیر است:
در ادامه این مسئله را بررسی میکنیم که مراحل فوق در دو داستان چه جلوهای پیدا میکنند.
گرگ به شکل نمادین نشاندهندۀ نهاد غریزی ماست که ماهیتی وحشی و طبیعی دارد. گرگ همچنین ممکن است نشانۀ تجمیعی از تناقضها و تضادها باشد. گرگ تنها ممکن است نمادی از قبول غرایز طبیعی باشد که در فرایند رشد و تفرّد به دست خانواده و جامعه از فرد جدا شدهاند و گرگِ در حالِ زوزه کشیدن نشانۀ صدای درونی روح است که دوباره بازیابی میشود.[24]
هدف و روش تحقیق
مطالعۀ حاضر بر آن است که با بررسی تطبیقی آوای وحش جک لندن و ”گرگ“ هوشنگ گلشیری نشان دهد که به چه جنبههای مثبت یا منفی از گرگ در دو داستان اشاره شده است و اهمیت نمادین و کهنالگویی گرگ، مطابق آنچه بدان اشاره شد، چگونه در دو داستان تصویر شده است. همچنین، با توجه به اینکه گرگ در ادبیات کلاسیک فارسی بیشتر در نقش موجودی درندهخو و اهریمنی به تصویر کشیده شده است – برخلاف ادبیات غربی که در آن هم بر جنبههای مثبت و هم منفی گرگ اشاره شده است – مطالعۀ حاضر به دنبال کشف این موضوع است که آیا هوشنگ گلشیری در مقام نویسندهای ایرانی در تصویر گرگ و برداشتها و تلویحات او از این موجود از ادبیات بومی و کهن خویش بهره برده است یا در حکم نویسندهای نوگرا از خصوصیات گرگ چنان استفاده کرده که در ادبیات غربی به آن پرداخته شده است. به همین منظور، این تحقیق کتابخانهای، به شیوهای کیفی و توصیفی داستان گلشیری را با رمان لندن مطابقت داده تا در صورت پیروی گلشیری از تصویر گرگ در ادبیات غرب، جنبههای مشترک این دو اثر را کشف کند.
بحث و بررسی
”گرگ“ هوشنگ گلشیری و آوای وحش جک لندن جنبههای مشترک بسیاری دارند. کمترین آنها شاید اشاره به کتابهای جک لندن در داستان گلشیری باشد، آنجا که راوی با گمان اینکه اختر، زن دکتر، کتابهای جک لندن را خوانده است از قول او نقل میکند که ”من حالا دیگر گرگها را خوب میشناسم.“ در واقع، فصل مشترک بارز این دو داستان وجود گرگ و سگ به منزلۀ محورهای اصلی این داستانهاست. در داستان گلشیری، گرگ و سگ نقشهایی محوری دارند، به قسمی که اختر جذب گرگی درشتاندام میشود، گرگی که در نقاشیهایش به صورت سگ، ”آن هم سگهای معمولی،“ ترسیم شده است. روایت لندن هم تماماً دربارۀ ”باک،“ سگ-گرگ قوی و عظیمالجثهای است که در ابتدا بین صاحبان متفاوت دست به دست میچرخد، ولی در نهایت به خاستگاه اصلی خود در میان دستۀ گرگها برمیگردد.
در واقع، اختر از باک یاد میگیرد که به دنبال طبیعت وحشی و من غریزی خویش بگردد. نقطۀ شروع این بازگشت هم در دو داستان مشابه است. باک اولین قدم در راه بازگشت به خاستگاه خود را زمانی برمیدارد که کشتی ناروال که از سیاتل در نواحی گرمسیر جنوبی راه افتاده است در نواحی شمالی متوقف میشود و فرانسوا سگها را از بند رها میکند و به عرشه میبرد. توصیف مواجه شدن باک با برف برای اولینبار نشان میدهد که او چقدر با ماهیت غریزی و محیط طبیعی خود فاصله گرفته است، محیطی که در پایان با آن الفت میگیرد:
پای باک در نخستین قدمی که بر سطح سرد نهاد به چیزی سفید که بسیار به گِل شبیه بود فرو رفت. باک غرشی کرد و به عقب جست. از این چیز سفید باز هم از آسمان میآمد، باک تمام بدن خود را لرزاند تا آن چیز بریزد، اما باز هم از بالا آمد و روی او نشست. با تعجب آن را بو کشید، سپس اندکی از آن را با زبان لیسید. مانند آتش زبانش را گزید و لحظهای بعد، اثری از آن بر روی زبانش نبود. این نکته باک را مبهوت کرد. باز آن را آزمود و همان نتیجه را گرفت. تماشاچیان این صحنه به صدای بلند میخندیدند و باک شرمسار شده بود، اما نمیدانست چرا چنان شده است، زیرا که اولبار بود که برف میدید.[25]
رویارویی با برف نخستین قدم باک در راه بازگشت به خود است. در داستان دیگر هم برف نخستین محرک اختر برای بازگشت به طبیعت وحشی و خویشتن غریزی است. او که زنی لاغراندام و رنگپریده است ”گاهگداری دم در بهداری پیداش میشد“ و ”وقتی هوا آفتابی بود، از کنار قبرستان میآمد ده و گشتی میزد.“ شوهر اختر برای اینکه سر زنش گرم شود پیشنهاد میکند که درسی به عهدهاش بگذارند و او هم، با اینکه قبول نمیکند، گاهی اوقات مدرسه میرود و ”گاهی هم میرفت لب قنات، پهلوی زنها.“ با این همه، وقتی که برف اول میافتد، دیگر پیدایش نمیشود. زنها او را میبینند که کنار بخاری مینشیند و چیزی میخواند. در همین زمان است که صدیقه، یکی از زنهای ده، او را میبیند که کنار پنجره میایستد و به صحرای سفید و روشن نگاه میکند. از قول او، ”صدای زوزۀ گرگ که بلند میشود، [اختر] میرود کنار پنجره.» برف دوم و سوم که میافتد، دکتر پیشنهاد میکند که زنش به دورۀ هامان برود. هر چند که این دوره زنانه نبود، اما ”اگر زن دکتر میآمد، میتوانست پهلوی زنها برود.“ اختر پیشنهاد شوهرش را رد میکند و اصرار دارد که ”من توی خانه میمانم.“ علت در خانه ماندن اختر این است که او محو گرگی ”بزرگ و تنها“ شده، چرا که ”صدیقه دو چشم براق گرگ را دیده بود و دیده بود که زن دکتر چطور خیره به چشمهای براق گرگ نگاه میکند. وقتی هم که صدیقه صداش زده نشنیده است.“
دیدن برف اول زمستانی و رویارویی با گرگ خویشتنِ غریزی و وحشی اختر را بیدار میکند.[26] برای او زوزۀ گرگ ندایی غریزی و درونی است، چنان که با شنیدنش کنار پنجره میرود و صحرای پربرف و روشن را مینگرد. چنان که اشاره شد، زوزۀ گرگ نشاندهندۀ صدای درونی روح است که بازیابی شده.[27] زوزه کشیدن به سبک گرگ غرایز خفتۀ باک را هم بیدار میکند: ”و آنگاه که در شبهای سرد و آرام بینی را رو به ستارهها میگرفت و زوزهای بلند و گرگمانند میکشید، همان نیاکان او بودند که گرد و غبار شده بودند و اکنون به واسطۀ او از فاصلۀ قرون سر برمیداشتند و زوزه میکشیدند.“[28] برای باک که از همآوازی با سگ-گرگهای اسکیمو لذت میبرد، زوزه کشیدن ”سرودی کهن بود، در قدمت همزمان نژادی . . . که آن را میسرود . . . این شکوا که آنقدر برای باک هیجانآور بود، مملو از غم و اندوه نسلهای بیشمار بود.“[29]
نکتۀ دیگری که از خواندن داستان به ذهن میرسد ماهیت گرگی است که اختر جذب او شده است. در نهایت معلوم نمیشود که این موجود گرگ است یا سگ. دکتر گرگی بزرگ و تنها را پشت نردهها میبیند که رو به ماه زوزه میکشد، ولی وقتی زنش آن را توصیف میکند، آن را ”درست مثل یک سگ گله [که] به دو دستش تکیه میدهد“ میبیند. طرحهای اختر هم از این موجود، به قول راوی، هم شبیه گرگ است و هم سگ: ”نقاشیهای خانم تعریفی ندارد. فقط همان گرگ را کشیده بود. دو چشم سرخ درخشان توی یک صفحۀ سیاه، یک طرح سیاهقلم از گرگ نشسته و یکی هم وقتی گرگ دارد رو به ماه زوزه میکشد . . . یکی دو تا هم طرح پوزۀ گرگ است که بیشتر شبیه پوزۀ سگهاست، دندانهاش بهخصوص.“
علاوه بر این، زمانی که اختر و همسرش در برف شدید وسطِ تنگ گیر میکنند، دکتر گرگ را کنار جاده میبیند، ولی اختر اشاره میکند که او خیلی بیآزار است و ”شاید هم اصلا گرگ نباشد، سگ گله باشد یا یک سگ دیگر.“ این گرگ، که شبیه سگهاست، میتواند همان باک در داستان لندن باشد. البته شباهت این گرگ با باک به همینجا ختم نمیشود. گرگِ داستان گلشیری بسیار ”باهوش“ است: وقتی که توی قبرستان تله میگذارند و یک شقۀ گوشت هم تویش قرار میدهند، از جای پاها میفهمند که گرگ ”تا پهلوی تله آمده، حتی کنار تله نشسته،“ اما شقۀ گوشت دستنخورده باقی میماند. در داستان لندن هم قبیلۀ ”ییهت“ از ”شبح سگی میگوید که پیشاپیش دستۀ گرگها میدود. اهل قبیله از این شبح در هراساند، زیرا که حیلۀ این شبح از حیلۀ ایشان بیشتر است، در زمستانهای سخت از اردوگاه ایشان دزدی میکند، از تلهای که میگذارند حیوان تلهافتاده را میدزدد، سگهایشان را میکشد و دلدارترین شکارچیانشان را ریشخند میکند.“[30]
گرگی که اختر را به خود جذب کرده بسیار شبیه چیزی است که باک بعدها در قالب آن به درۀ قبیلۀ ییهت سر میزند. این جانور در واقع ”یک گرگ عظیم است که پوششی باشکوه دارد و در ضمن که شبیه گرگهای دیگر است، شبیه ایشان نیست. این گرگ دشت پربیشه را تنها طی میکند و به فضای خلوتی میان درختها میرود“ و ”چون شبهای بلند زمستان فرا میرسد . . . این گرگ دیده میشود که زیر مهتاب رنگپریده . . . میدود.“[31]
حال این سوال پیش میآید که این سگ-گرگ از چه جنبههای دیگری در داستان گلشیری اهمیت دارد. اِستِس معتقد است که سگ نماد خویشتن غریزی است و گرگهای سالم و زنان سالم ویژگیهای روحی مشابهی دارند.[32] او در جای دیگر با بیان داستان ”ماناوی“ به طبیعت دوگانۀ زنان اشاره میکند و معتقد است که در درون هر زنی دو نیروی قدرتمند زنانه سخن میگوید. از مجموع گفتههای او میشود نتیجه گرفت که هر زنی به لحاظ نمادین یک سگ-گرگ است. اِستِس اعتقاد دارد که ”هر چند هر وجه طبیعت زن معرف ذاتیْ جداگانه همراه با کارکرد متفاوت و معرفت متمایز میباشد، هر دو طرف باید همچون دو نیمۀ مغز از یکدیگر شناخت داشته یا ترجمان یکدیگر باشند و لذا، به مثابه یک کل عمل کنند.“[33] زنی که وجهی از طبیعت زنانهاش را پنهان کند یا بیش از اندازه به طرف دیگر متمایل شود، زندگیاش بسیار نامتعادل شده و دسترسی به قدرت کامل خویش از او سلب میشود. زنان باید هر دو وجه وجود خویش را با هم پرورش دهند. پس، زن باید برای رسیدن به تفرّد این دو نیروی درونی خود را بشناسد.
دستهای از این نیروها با سگ ارتباط دارد و از آن جمله میتوان مفاهیم وفاداری، مساعدت، حمایت و ارتباط را نام برد.[34] باک در داستان لندن، خودش مظهر این دوگانگی طبیعت است، به علت علاقۀ شدید نسبت به ”جان ثورنتون“ که جانِ باک را نجات میدهد و او را از شارل و هال و مرسده، یعنی صاحبان قبلیاش، میگیرد، اثر تمدن را از خود نشان میدهد، در کنار آتش او مینشیند، ثورنتون را هنگامی که در رودخانۀ خروشان رها میشود و در خطر سقوط از آبشار است از مرگ نجات میدهد و با از جا کندن و کشیدن سورتمۀ پانصد کیلویی باعث میشود که ثورنتون شرط هزار دلاری را ببرد.
دستۀ دیگری از این نیروها با گرگ ارتباط دارد که از آن جمله میتوان به هوش، حیلهگری،[35] هشیاری، سرزندگی، بازیگوشی، و توانایی عظیم برای ایثار اشاره کرد.[36] در آوای وحش، باک که خصوصیات گرگ را هم دارد بسیار باهوش است. او به سرعت یاد میگیرد ”مردی که چماق در دست داشته باشد میتواند قانون وضع کند، سروری است که اطاعتش واجب است، هرچند اطاعت از او لزوماً در حکم آشتی با او نیست،“[37] حیلهگر است و آشکار دزدی نمیکند، بلکه در نهان و با خدعه میدزدد تا رعایت چماق و دندان را کرده باشد،[38] همیشه مراقب اوضاع و جایگاه خود در گروه سگهای سورتمهکش است و برای نجات ثورنتون با پریدن در رودخانه جان خود را به خطر میاندازد. لندن هم به ویژگی سگ-گرگ بودن باک اشاره میکند و مینویسد که ”حیلۀ او حیلۀ گرگی بود و حیلۀ وحش: هوش او هوش سنت برنارد و سگ چوپان.“[39]
باک در نهایت با کشف همۀ استعدادهای نهفتهاش و با آگاهی از قانون طبیعت به جایگاه اصلی خود، یعنی همان طبیعت وحشی میان دستۀ گرگها، برمیگردد. او فرایند تفرّد، یعنی مراحل رسیدن به خود غریزی را، که گریفیث به آن اشاره کرده،[40] یکییکی طی میکند. در مرحلۀ اول، یعنی ”خودِ شناختی،“ ماهیت وحشی و غریزی باک در سرزمینهای جنوبی رام شده است. مرحلۀ بعدی، یعنی ”آشفتگی و بازیابی شهود در قالب پاگشایی،“ با سوار شدن باک بر عرشۀ کشتی ناروال شروع میشود که با دیدن اولین برف زندگیاش، که نشانهای از محیط زندگی طبیعی اوست، احساس سردرگمی میکند و در همان حال، اولین قدم را برای شناخت غرایزش برمیدارد. در مرحلۀ سوم، که ”پردهبرداری بیشتر از احساسات“ است، باک به جستجو در سرزمینهای شمالی میپردازد و احساسات مردهای در وجود او دوباره احیا میشود که غرایزش را زنده میکنند. مرحلۀ ”خودمحوری و بازگشت به خود“ در طول داستان همواره در جریان است، ولی اوج آن زمانی است که باک در کنار آتش مینشیند و خواب میبیند که در مجاورت آتش دیگری دراز کشیده است که از آنِ مردِ پاکوتاه و پرمویی است که گویی از دنیایی دیگر آمده.[41] بعدها مرآی این مرد پرمو با آواز دعوتی که در دل جنگلها همواره در حال پیچیدن است عجین میشود، آوازی که ”باک را دچار ناآسودگی شدید و آوازهای عجیب میکرد، موجب میشد که احساس شادی خوشی در باک راه یابد و باک توجه داشت که اشتیاق و التهابی شدید دارد، اما نمی دانست نسبت به چه.“[42] مرحلۀ آخر، یعنی ”یافتن دستۀ خود و بازگشت به خانه،“ زمانی روی میدهد که باک عاقبت این ندا را اجابت میکند، برادر جنگلی خود را میبیند و کنار او به سوی محلی که بیگمان آواز از آن برمیخاست (یعنی به سمت دستۀ گرگها) میدود. در این هنگام،
خاطرات کهن به سرعت به ذهنش باز میآمد و او چنان در برابر آنها برانگیخته میشد که در قدیم نسبت به واقعیاتی که این خاطرات سایۀ آنها بود برانگیخته شده بود. این کار را قبلاً نیز کرده بود، جایی در آن دنیای دیگر که مبهم با یاد میآورد این کار را کرده بود و اکنون از نو میکرد، آسوده و آزاد، بر برفهای نافشرده و زیر آسمان باز میدوید.[43]
اختر نیز که دنبالهرو باک است باید نیروهای درونی خود را بازیابد و همانند باک این مراحل را طی کند تا خود واقعیاش را پیدا کند که از نظر اِستِس همان ”زن وحشی“ است. اختر که روح واقعی و طبیعت غریزیاش بر اثر سرکوبها و آموزشهای جامعه و خانواده رام شده است از خویشتن غریزی خود دور افتاده و تا زمانی که آن را پیدا نکند نگران و آشفته است. این آشفتگی در اوایل داستان خود را نشان میدهد. برای مثال، قید میشود که اختر ”بچهها را خیلی دوست داشت. برای همین هم بیشتر میآمد سراغ مدرسه.“ اما وقتی که به او پیشنهاد میشود که اگر بخواهد میتوانند درسی به عهدهاش بگذارند، میگوید که ”حوصلۀ سروکله زدن با بچهها را ندارد.“ با آمدن برف اول و دوم، بعضی غرایز در او بیدار شده و بیشتر دنبال خود غریزیاش میگردد. برای او صدای زوزهی گرگ، که با شنیدنش کنار پنجره میرود، در حکم همان آوایی است که باک از دل جنگل میشنود. وقتی که باک دنبال آن آوا میرود، گرگی میبیند ”بلند و لاغر که بینی را رو به آسمان گرفته و راست بر روی کپل نشسته“ است.[44] به همین شیوه، وقتی هم که اختر به دنبال زوزه کنار پنجره میرود، گرگی میبیند که ”درست آن طرف نردهها نشسته، توی تاریک روشن ماه و گاهگداری رو به ماه زوزه میکشد.“ گرگی که به قول اختر ”درست مثل یک سگ گله به دو دستش تکیه میدهد“ و به پنجرۀ اتاق آنها خیره میماند.
این دو گرگ (گرگهایی که اختر و باک میبینند) در واقع نمادی از خویشتن غریزی اختر و باکاند و برای پیدا کردن خود واقعیشان این دو باید روزی به آنها ملحق شوند. باک در نهایت به دنبال آن گرگ به دستۀ خود برمیگردد و آخرین مرحلۀ تفرّد را طی میکند. اختر هم که جذب خود نمادین یعنی سگ-گرگ شده است دست آخر وسطِ تنگِ برفگرفته دکتر را رها میکند و میرود.
نتیجهگیری
بررسیهای فوق نشان میدهد که هوشنگ گلشیری بر جنبههایی از گرگ تأکید کرده که در ادبیات فارسی کمتر سابقه داشته است. در مقام نویسندهای نوگرا، گرگ را به منزلۀ نمادی از خویشتن غریزی به کار برده که با تبعیت از آن شخصیت اصلی داستان به تفرّد میرسد. جایگاه او از این لحاظ مشابه جایگاه جک لندن در آوای وحش است، چراکه لندن نیز گرگ و آوای آن را چونان ندایی درونی و ماورایی برای باک در نظر میگیرد که او را به خاستگاه اصلی خود میخواند؛ خاستگاهی که باک را به ریشۀ اصلی خود نزدیک کرده و او را به تفرّد میرساند.
گلشیری در داستان خود گرگ را نمادی از منِ وحشی و آزاد اختر و در کل زنان در نظر گرفته و از این طریق به کهنالگویی اشاره میکند که بعدها اِستِس آن را ”زن وحشی“ میخواند. او به این طریق سنت حاکم بر جامعه را به چالش کشیده و خواستار رویارویی زنان با این سنت میشود؛ رویاروییای که شاید آنگونه که از پایان داستان برمیآید به نابودیِ زنان بیانجامد. اما در آوای وحش چنین اتفاقی روی نمیدهد. آوایی که باک را به بازگشت به خویشتن فرا میخواند در پایان باعث میشود که او به خاستگاه اصلی خود میان دستۀ گرگها برگردد و پیشاپیش آنها مسیر زندگی خود را پی گیرد.
[1] J. Brandenburg, Brother Wolf: A Forgotten Promise (Minocqua: Northword Press Inc., 1983); L. E. Mech, The Way of the Wolf (Stillwater: Voyageur Press, 1991).
[2] J. P. Resnick, Wolves and Coyotes: Eyes on Nature (Chicago: Kidsbooks, Inc., 1995); M. W. Fox, The Soul of the Wolf: A Meditation on Wolves and Man (New York: Lyons & Burford, Publishers, 1980).
[3] کلاریسا پینکولا اِستِس، زنانی که با گرگها میدوند: افسانهها و قصههایی دربارۀ کهنالگوی زن وحشی، ترجمۀ سیمین موحد (تهران: نشر پیکان، 1389).
[4] M. Griffith, “The wolf in Sandplay,” Journal of Sandplay Therapy, 2 (1996), 113-129.
[5] Bible, Ezekiel, 22:27; Jeremiah, 5:6.
[6] Bible, Isaiah, 65:25.
[7] قرآن، سورۀ یوسف، آیات 13، 14 و 17: [یعقوب] گفت: اينكه او را ببريد سخت مرا اندوهگين مىكند و مىترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد (13). [پسران] گفتند: اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهى نيرومند هستيم، در آن صورت ما قطعاً [مردمى] بىمقدار خواهيم بود (14). . . گفتند: اى پدر، ما رفتيم مسابقه دهيم و يوسف را پيش كالاى خود نهاديم، آنگاه گرگ او را خورد، ولى تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نمىدارى (17).
شخصیت گرگ چگونه است
[8] J. C. Cooper, An Illustrated Encyclopedia of Traditional Symbols (London: Thames and Hudson Ltd., 1978).
[9] مریم رضایی اوّل و اکبر شامیان ساروکلائی، ”گرگ در منظومههای حماسی ایران،“ نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال 52، شمارۀ 211 (1388)، 105-134.
[10] منیژه عبداللهی، فرهنگنامۀ جانوران در ادب پارسی (تهران: انتشارات پژوهنده، 1381)، 909 و 911.
[11] هاشم رضی، تاریخ آیین رازآمیز میترایی (تهران: انتشارات بهجت، 1381)، 130.
[12] ایرانشاه ابن ابیالخیر، بهمننامه، ویراستۀ رحیم عفیفی (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1370)، 170، بیت 141/2172.
[13] رضایی اوّل و شامیان ساروکلائی، ”گرگ در منظومههای حماسی ایران،“ 120.
[14] وستا سرخوش کرتیس، اسطورههای ملل (1): اسطورههای ایرانی، ترجمۀ عباس مخبر (چاپ 2؛ تهران: انتشارات مرکز، 1384)، 66.
[15] Griffith, “The wolf in Sandplay.”
[16] B. G. Walker, The Woman’s Encyclopedia of Myth and Secrets (San Franscisco: Harper San Francisco, 1983).
[17] O. Rank, The Myth of the Birth of the Hero (New York: Vintage Books, 1959).
[18] E. Neumann, The Great Mother (New Jersey: Princeton University Press, 1955).
[19] A. De Vries, Dictionary of Symbols and Imagery (Amsterdam: North-Holland Publishing Company, 1984).
[20] اِستِس، زنانی که با گرگها میدوند.
[21] Griffith, “The wolf in Sandplay.”
[22] اِستِس، زنانی که با گرگها میدوند.
[23] Griffith, “The wolf in Sandplay.”
[24] اِستِس، زنانی که با گرگها میدوند.
[25] جک لندن، آوای وحش، ترجمۀ پرویز داریوش (تهران: انتشارات اساطیر، 1368)، 22-23.
[26] وحشی به معنای طبیعی و غریزی، نه به معنای منفی امروزی آن.
[27] اِستِس، زنانی که با گرگها میدوند.
[28] لندن، آوای وحش، 39.
[29] لندن، آوای وحش، 54.
[30] هوشنگ گلشیری، ”گرگ،“ در نمازخانۀ کوچک من (تهران: انتشارات زمان، 1354)، 147.
[31] گلشیری، ”گرگ،“ 147-148.
[32] اِستِس، زنانی که با گرگها میدوند، 157 و 4.
[33] اِستِس، زنانی که با گرگها میدوند، 158.
[34] A. Venefica, “Dog Meaning and Symbolism,” at http://www.whats-your-sign.com/dog-meaning-and-symbolism.html/.
[35] A. Venefica, “Wolf Meaning and Totem Symbolism of the Wolf,” at http://www.whats-your-sign.com/totem-wolf-symbols.html/.