دیدن قلبی تجلیات خدا، همان معنای صحیح از رؤیت خداوند است که درجات مختلفی دارد، هرچند مرتبه اصلی آن فقط بعد از فنای ذات سالک قابل حصول است، ولی مراتب و درجات تنزل یافته آن، در اثر دریافت های قلبی برای سالک اتفاق می افتد.
می دانیم که رؤیت پذیرفته شده در اعتقادات اسلامی و تشیع، رؤیت قلبی خدا و دیدن با حقایق ایمانی است، ولی
دیدگاه های مختلفی در کلام، فلسفه و عرفان در مورد همین نحوه از دیدن خدا مطرح است. طبیعی است که وقتی سخن بر سر رسیدن به این مقام در شهود خداوند است، باید در عرفان عملی به جست و جوی آن باشیم. نهایت چیزی که در کلام و فلسفه یا حتی عرفان نظری می توان در این مورد یافت؛ یا مربوط به جواز و عدم جواز چنین اعتقادی است، و یا مباحثی کلی و عقلی در مورد مفهوم چنین چیزی است.
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
آنچه از قرآن و روایات در این مورد می توان استفاده کرد؛ این است که مؤمنان بر خلاف کافران همواره امید به لقاء و دیدار خدا دارند و برخی مؤمنان در همین دنیا به لقای خدا می رسند و برخی در قیامت. در عرفان هم اصل اصیل بر این است که مؤمن محمدی (ص) باید در همین دنیا در اوج سلوک به دیدار خدا برسد، همچنان که پیامبر به این مقام رسید. برای همین نقل شده است که نماز معراج مؤمن است و می دانیم که غایت معراج، لقاء الله است.
حال سؤال این است که برای کسی که در ابتدای سلوک است، آیا راهی به این مقام وجود دارد؟ یا درجه ای از این مرتبه که باعث شود فرد طعم تجلی را بچشد و تا رسیدن به خدا سلوک کند؟
در این مورد روایتی در توحید صدوق نقل شده است که تأمل بر انگیز بوده و تفسیر های مختلفی هم از آن ارائه شده است؛ عین این روایت را در این جا نقل می کنیم:
ابو بصیر می گوید: به حضرت صادق (ع) عرض کردم، مرا خبرده از خداى عز و جل که آیا مؤمنان در روز قیامت او را مىبینند؟ فرمود: آرى و پیش از روز قیامت نیز او را دیدهاند. عرض کردم در چه زمانی؟ فرمود: در هنگامى که به آنان فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ «قالُوا بَلى» گفتند آرى تو پروردگار مایى، پس حضرت ساعتى ساکت شدند، بعد از آن فرمودند: و مؤمنان در دنیا پیش از روز قیامت او را مىبینند!… آیا تو چنان نیستى که در همین وقت او را ببینى؟!
ابو بصیر می گوید که به آن حضرت عرض کردم: فداى تو گردم، پس من می توانم این کلام را از شما نقل کنم؟ فرمود: نه!؛ زیرا که تو هر گاه این سخن را نقل کنى، منکرى که جاهل به معناى آنچه ما می گوییم باشد، آن را انکار کرده و گمان کند که این تشبیه و کفر است. البته دیدن به دل مانند دیدن به چشم نیست، خدا برتر است از آنچه فرقه مشبهه و ملحدان او را وصف مىکنند.
[1]
این روایت در سخنان برخی عرفا از جمله فیض کاشانی به رؤیت خدا در مقام تجلی تفسیر شده است.
اسرار این روایت و روایاتی مشابه این، به سادگی قابل حصول و بیان نیست. با این حال می توان به سر نخ هایی در مورد بحث رؤیت قلبی خدا در عرفان عملی دست یافت و آن را به عنوان یک حقیقت عرفانی پذیرفت و باور نمود و بعد سعی در تحقق آن داشت.
رؤیت قلبی تجلیات خدا، همان معنای صحیح از دیدن خداوند است که درجات مختلفی دارد و هرچند مرتبه اصلی آن فقط بعد از فنای ذات سالک قابل حصول است که حضرت موسی (ع) طالب آن شده بود، ولی مراتب و درجات تنزل یافته آن در اثر دریافت های قلبی برای سالک اتفاق می افتد. از جمله پیامبر اسلام (ص) فرمود: هرکس مرا ببیند حق را دیده است.
[2]
یعنی خود دیدن جمال پیامبر به عنوان جلوه حقیقت محمدیه در بیداری یا در رؤیا و مکاشفه مرتبه ای از خدا بینی در آینه آیات الاهی محسوب می شود. این جمال در جمال ائمه (ع) نیز قابل رؤیت است که سکوی پرش به لقاء الله است و از همین روی فرموده اند: نظر بر وجه علی (ع) عبادت است.
[3]
مکتب عشق در عرفان اسلامی همان مکتب رویت خدا در تجلیات است و دیوان حافظ و مولانا و عطار و … مشحون از راز و رمز این مکتب است که برای فرهنگ ایرانی شناخته شده است.
به قول فیض کاشانی -در توضیح روایت ابو بصیر- تجلی خدا را همه می بینند، اما تفاوت انسان ها در شناختن و باور کردن آن است. در این جا بخشی از سخنان فیض کاشانی را از کتاب «کلمات مکنونه» نقل می کنیم:
«هر چند به کنه حقیقت راهی نیست؛ چرا که محیط بر همه چیز است و محاط بر چیزی نمی تواند باشد، اما به اعتبار تجلی در مظاهر اسماء، در هر موجودی وجهی دارد و در هر مرآتی جلوه ای می نماید. همچنان که در قرآن می فرماید: به هرجا که رو کنید روی خدا است.
[4]
و در روایت می فرماید: حتی اگر بر پائین ترین طبقه زمین هم فرود آئید بر خدا فرود آمده اید. بنابراین به این اعتبار رؤیت و معرفت امکان پذیر است، بلکه این تجلی همه را هست، لکن خواص می دانند که چه می بینند؛ لذا می گویند: در هر چیزی که نگریستم قبل و بعد و همراه آن خدا را دیدم، ولی عوام نمی دانند که چه می بینند. همچنان که در قرآن می فرماید: بدان که آنان نسبت به دیدار رب خود در تردیدند! [حال آن که] خداوند بر همه چیز احاطه دارد.
[5]
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟
گفتا که خوب بنگر شاید رسیده باشی!».
[6]
برای دریافت تجلیات الاهی دستور العمل کلی در عرفان، تصفیه قلب از کدورات کفر و نفاق و شرک به خداوند است، همچنان که قلب سلیم قلبی است که خالی از غیر خدا باشد و تنها خدا در آن حضور داشته باشد. این حضور خدا به معنای شهود تجلی خدا در قلب خویشتن و یقین به این تجلی است. چنین مقامی قابل حصول است و طریق رسیدن به آن هم گذشتن از خویشتن و محبوب های خویش است و عرفان عملی به معنای واقعی کلمه هدفی جز این ندارد.
در حیات روزمره عملاً فقط عده کمی از انسان ها عزم چنین کاری را داشته اند. با این حال این راهی است که پیش روی همه انسان ها قرار دارد و در روز قیامت با آن مواجه خواهند شد:
«قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فیها»؛
[7]
آنان که لقاى خدا را تکذیب کردند، البتّه زیانکار شدند، پس آن گاه که ساعت قیامت ناگهان فرا رسد گویند واى بر ما که سعادت این روز خود را از دست دادیم.
نمایه مرتبط:
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
قلب سلیم، 14780 (سایت: 14505)
.
[1]
صدوق، التوحید، ص 117، باب ما جاء فی الرؤیة، ح 20، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1357.
[2]
« و صاحب هذا المقام هو الموسوم بالخلیفة الأعظم و قطب الاقطاب و الإنسان الکبیر و آدم الحقیقىّ، المعبّر عنه بالقلم الأعلى، و العقل الاوّل، و الروح الأعظم، و أمثال ذلک.و الیه أشار النبىّ- صلّى الله علیه و آله و سلّم «خلق الله آدم على صورته». و کذلک «من رآنی فقد رأى الحقّ». آملی، سید حیدر، جامع الاسرار، ص 380. انتشارات علمی و فرهنگی.
[3]
شیخ طوسی، الامالی، ص 350، دار الثقافة، قم.
[4]
بقره، 115.
[5]
فصلت، 54.
[6]
فیض کاشانی، محسن، الکلمات المکنونه فی علوم اهل الحکمة و المعرفة، ص 4و5، بی تا، بی جا
(همراه با تلخیص و تصرف).
[7]
الاعراف ، 31.
آخرین پرسش ها و پاسخ ها را همه روزه در ایمیل خود مطالعه کنید
ما 9771 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و استفاده از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز است.
دیدن خدا و معرفت الهی با چشم دل
۱۳۷۸/۱۰/۱۱
–
۳۲۶۳ بازدید
نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
– رویت خدا- دیدن خدا با چشم دل- دیدن خدا با چشم سر
۱۳۹۴/۰۳/۰۶
–
۵۷۷۸ بازدید
نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
mohaddesi@porseman.net
چشم دل تنها یک تعبیر شاعرانه نیست، حقیقتی است که در کلام الهی و سخن حضرت رسول و متون و منابع دینی هم آمده
است.
تنها هاتف اصفهانی نیست که می گوید:
چشم دل باز کن که جان بینی
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
آن چه نادیدنی است آن بینی
قرآن و حدیث هم چنین فراخوانی دارد، تا دیدنی های فراتر از چشم سر و نگاه ظاهری را ببینیم.
وقتی آیات و نشانه های خدا بر در و دیوار و در آفاق آسمان و جهان درون در تجلی است،
وقتی خلقت تابلویی است که عظمت و هدفداری جهان را نشان می دهد،
وقتی «موعظه» بردل می نشیند و جان را دگرگون می سازد،
آن چشمی که در پهنه هستی آیات را نبیند و این همه تابلوی جمال را مشاهده نکند، اگر کور نیست، پس چیست؟
قرآن کریم به صراحت و وضوح چنین تعبیر می کند:
«انها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور؛1
همانا چشم ها نابینا نمی شود، بلکه دل هایی کور می شود که در سینه هاست».
این، همان کور دلی است که در پی لجاجت و عناد و سرسختی در برابر پذیرش حق پدید می آید و انسان را از دیدن روشن ترین
حقیقت های آفتاب گون، محروم می سازد.
اگر مولوی می گوید:
چشم باز و گوش باز و این عمی
در شگفت از چشم بندی خدا
اشاره به همین حقیقت است که گاهی چشم سر می بیند، لیکن چشم دل نابیناست و البته که این کوردلی علل و اسباب و
ریشه ها و منشأهایی دارد که باید آنها را شناخت و زدود، تا بصیرت حاصل آید.
به همان اندازه که نداشتن بصیرت و کوردل بودن، بد و نشانه عقب ماندگی ذهنی و معرفتی است، بینا دلی موهبتی الهی به
شمار می رود و توفیقی که نصیب هر کس شود، با چشمی بازتر حقایق هستی را می بیند و آن سوی دیوار محسوسات را هم
تماشا می کند و به نوعی شهود می رسد.
این، عینکی است که به چشم هر کس نمی زنند و جایزه ای است که به هر کس نمی دهند.
در کلام حضرت رسول، این موهبت به نوعی خواست و لطف و عنایت الهی به شمار آمده است، آن جا که می فرماید:
«ما من عبد الّا و فی وجهه عینان، یُبصر بهما امر الدنیا و عینان فی قلبه یبصر بهما امر الآخره، فاذا اراد اللّه بعبد خیرا فتح اللّه
عینیه اللتین فی قلبه فابصر بهما ما وعده بالغیب…؛2
هیچ بنده ای نیست مگر آن که دو چشم در صورت دارد که با آن دو، کار دنیا را می بیند و دو چشم در دل دارد که با آن دو امر
آخرت را می بیند. پس هر گاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیر داشته باشد، دو چشم درون او را باز می کند، تا با آن دو دیده
دل، آن چه را خداوند بر اساس غیب به او وعده داده است، ببیند».
و این همان عرفت شهودی است، یعنی کنار زدن پرده ها، دیدن آن سوی پرده های مادی، عبور از محسوسات، رسیدن به
باورهای یقینی، مشاهده باطن عالم، دیدن بهشت و جهنم در همین دنیا و از هم اکنون، آن روز را دیدن و برای آن کار کردن و
شعله های دوزخ و سایه سارهای بهشت را در این جهان با چشم دل دیدن!
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روزی پس از نماز صبح به جوانی که در مسحد بود و از بی خوابی چرت می زد و رنگ پریده و پریشان
بود و چشمانی به گودی نشسته داشت، فرمود: «کیف اصبحت»؟ در چه حالی و چگونه صبح کردی؟وی گفت در حال یقین،
پیامبر پرسید: هر چیزی نشانه ای دارد، نشانه یقین تو چیست؟ گفت: یقینم، خواب از چشمم ربوده و شب ها نا آرامم ساخته، از
دنیا و آن چه در آن است گسسته شده ام، گویا عرش الهی و روز قیامت و صحنه دادرسی و حشر خلایق را می بینم. گویا اهل
بهشت را می بینم که در نعمت های آن برخوردارند و بر تخت ها نشسته اند و گویا دوزخ را می بینم که اهل جهنم در آن در
عذاب اند و صدای تنوره آتش دوزخ را می شنوم و در گوشم می پیچد.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به همراهانش فرمود: «هذا عبد نوّر اللّه قلبه بالایمان…؛3 این، بنده ای است که خداوند، قلب او را با ایمان،
روشن ساخته است»!
و این، یعنی همان بینایی دل و روشنی چشم درون که در سایه ایمان و معرفت و شهود به دست می آید.
وقتی برای نگاه، وسیله دیگری جز چشم سر وجود دارد، چرا از آن بهره نگیریم؟
چرا نگاه ها و نگریستن هایمان را محدود کنیم و از بسیاری از دیدنی ها محروم شویم؟
چه عاملی چشم دل را می بندد؟ چه عاملی موجب گشایش آن می شود؟ به تعبیر حضرت صادق علیه السلام: همه مردم چشم سر و
چشم دل دارند، اما خداوند چشم دل شما شیعیان را باز کرده و چشم دل مخالفان ما را کور کرده است.4
نقش ابلیس در این میان چیست؟ شیاطین، سوگند خورده اند که آدم را بلغزانند و از رشد معنوی و کمال او جلوگیری کنند و با
وسوسه ها، تارهای عنکبوتی بر دست و پای فکر و فطرت او بتنند، تا نه پر پرواز داشته باشد، نه چشم بصیرت. بیشترین
میدان و حوزه تلاش شیاطین هم دل های آدمی زاد است. می کوشند تا در این دژ و پایگاه نفوذ کنند و آن را به سقوط بکشانند،
آن گاه با داشتن چشم، انسان نمی بیند و با داشتن گوش نمی شنود.
اگر قرآن کریم، از گمراهان دوزخی چنین یاد می کند که:
«لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها؛5
آنان دل هایی دارند که با آنها درک نمی کنند و چشم هایی دارند که با آنها نمی بینند»، آیا این جز اشاره به همان کوردلی و
محرومیت از نگاه دل است؟
از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله چنین روایت است که:
«لو لا انّ الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لتنظروا الی الملکوت؛6
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
اگر نه آن بود که شیاطین، دور و بر دل های آدمیان می چرخند، آنان به ملکوت نگاه می کردند». یعنی در چشم دل، زمینه و توان
نگاه به ملکوت هستی و عوالم غیب و باطن جهان وجود دارد، به شرط آن که پرده های غفلت و عصیان و نسیان و شیطان، راه
این نگاه را نبندد و چشم درون را کور نسازد.
آن چه در مناجات شعبانیه از خدا می خواهیم و فروغ دیده دل را می طلبیم (و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک…)، برای
دست یافتن به بینایی است، تا چشم دل حجاب های نور را بدرد و به معدن عظمت برسد. این تعبیرها نیز گویای ظرفیت بالای
معارف شهودی انسان با چشم دل است. چه می شود که یکی مو می بیند و دیگری پیچش مو؟ و چرا یکی ابرو می بیند، دیگری
اشارت های ابرو؟
چرا حرمان از فیض نگاه؟
اگر به «سیر باطنی» هم به اندازه «سفر زمینی» اهتمام ورزیم، اگر «هجرت انفسی» را هم به اندازه «هجرت آفاقی» مهم بدانیم،
آن نگاه و دید را هم پیدا می کنیم.
باز هم از ترجیع بند هاتف اصفهانی بیاوریم که گفته است:
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
1. حج(22) آیه 46.
2. میزان الحکمه، ج 5 ص 224.
3. اصول کافی، ج 2 ص 52 حدیث 2.
4. بحارالانوار،ج 67 ص 58.
5. اعراف(7) آیه 179.
6. میزان الحکمه، ج 8 ص 224.
mohaddesi@porseman.net
چشم دل تنها یک تعبیر شاعرانه نیست، حقیقتی است که در کلام الهی و سخن حضرت رسول و متون و منابع دینی هم آمده@@N@@است.
تنها هاتف اصفهانی نیست که می گوید:
چشم دل باز کن که جان بینی
آن چه نادیدنی است آن بینی
قرآن و حدیث هم چنین فراخوانی دارد، تا دیدنی های فراتر از چشم سر و نگاه ظاهری را ببینیم.
وقتی آیات و نشانه های خدا بر در و دیوار و در آفاق آسمان و جهان درون در تجلی است،
وقتی خلقت تابلویی است که عظمت و هدفداری جهان را نشان می دهد،
وقتی «موعظه» بردل می نشیند و جان را دگرگون می سازد،
آن چشمی که در پهنه هستی آیات را نبیند و این همه تابلوی جمال را مشاهده نکند، اگر کور نیست، پس چیست؟
قرآن کریم به صراحت و وضوح چنین تعبیر می کند:
«انها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور؛1
همانا چشم ها نابینا نمی شود، بلکه دل هایی کور می شود که در سینه هاست».
این، همان کور دلی است که در پی لجاجت و عناد و سرسختی در برابر پذیرش حق پدید می آید و انسان را از دیدن روشن ترین@@N@@حقیقت های آفتاب گون، محروم می سازد.
اگر مولوی می گوید:
چشم باز و گوش باز و این عمی
در شگفت از چشم بندی خدا
اشاره به همین حقیقت است که گاهی چشم سر می بیند، لیکن چشم دل نابیناست و البته که این کوردلی علل و اسباب و@@N@@ریشه ها و منشأهایی دارد که باید آنها را شناخت و زدود، تا بصیرت حاصل آید.
به همان اندازه که نداشتن بصیرت و کوردل بودن، بد و نشانه عقب ماندگی ذهنی و معرفتی است، بینا دلی موهبتی الهی به@@N@@شمار می رود و توفیقی که نصیب هر کس شود، با چشمی بازتر حقایق هستی را می بیند و آن سوی دیوار محسوسات را هم@@N@@تماشا می کند و به نوعی شهود می رسد.
این، عینکی است که به چشم هر کس نمی زنند و جایزه ای است که به هر کس نمی دهند.
در کلام حضرت رسول، این موهبت به نوعی خواست و لطف و عنایت الهی به شمار آمده است، آن جا که می فرماید:
«ما من عبد الّا و فی وجهه عینان، یُبصر بهما امر الدنیا و عینان فی قلبه یبصر بهما امر الآخره، فاذا اراد اللّه بعبد خیرا فتح اللّه@@N@@عینیه اللتین فی قلبه فابصر بهما ما وعده بالغیب…؛2
هیچ بنده ای نیست مگر آن که دو چشم در صورت دارد که با آن دو، کار دنیا را می بیند و دو چشم در دل دارد که با آن دو امر@@N@@آخرت را می بیند. پس هر گاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیر داشته باشد، دو چشم درون او را باز می کند، تا با آن دو دیده@@N@@دل، آن چه را خداوند بر اساس غیب به او وعده داده است، ببیند».
و این همان عرفت شهودی است، یعنی کنار زدن پرده ها، دیدن آن سوی پرده های مادی، عبور از محسوسات، رسیدن به@@N@@باورهای یقینی، مشاهده باطن عالم، دیدن بهشت و جهنم در همین دنیا و از هم اکنون، آن روز را دیدن و برای آن کار کردن و@@N@@شعله های دوزخ و سایه سارهای بهشت را در این جهان با چشم دل دیدن!
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روزی پس از نماز صبح به جوانی که در مسحد بود و از بی خوابی چرت می زد و رنگ پریده و پریشان@@N@@بود و چشمانی به گودی نشسته داشت، فرمود: «کیف اصبحت»؟ در چه حالی و چگونه صبح کردی؟وی گفت در حال یقین،@@N@@پیامبر پرسید: هر چیزی نشانه ای دارد، نشانه یقین تو چیست؟ گفت: یقینم، خواب از چشمم ربوده و شب ها نا آرامم ساخته، از@@N@@دنیا و آن چه در آن است گسسته شده ام، گویا عرش الهی و روز قیامت و صحنه دادرسی و حشر خلایق را می بینم. گویا اهل@@N@@بهشت را می بینم که در نعمت های آن برخوردارند و بر تخت ها نشسته اند و گویا دوزخ را می بینم که اهل جهنم در آن در@@N@@عذاب اند و صدای تنوره آتش دوزخ را می شنوم و در گوشم می پیچد.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به همراهانش فرمود: «هذا عبد نوّر اللّه قلبه بالایمان…؛3 این، بنده ای است که خداوند، قلب او را با ایمان،@@N@@روشن ساخته است»!
و این، یعنی همان بینایی دل و روشنی چشم درون که در سایه ایمان و معرفت و شهود به دست می آید.
وقتی برای نگاه، وسیله دیگری جز چشم سر وجود دارد، چرا از آن بهره نگیریم؟
چرا نگاه ها و نگریستن هایمان را محدود کنیم و از بسیاری از دیدنی ها محروم شویم؟
چه عاملی چشم دل را می بندد؟ چه عاملی موجب گشایش آن می شود؟ به تعبیر حضرت صادق علیه السلام: همه مردم چشم سر و@@N@@چشم دل دارند، اما خداوند چشم دل شما شیعیان را باز کرده و چشم دل مخالفان ما را کور کرده است.4
نقش ابلیس در این میان چیست؟ شیاطین، سوگند خورده اند که آدم را بلغزانند و از رشد معنوی و کمال او جلوگیری کنند و با@@N@@وسوسه ها، تارهای عنکبوتی بر دست و پای فکر و فطرت او بتنند، تا نه پر پرواز داشته باشد، نه چشم بصیرت. بیشترین@@N@@میدان و حوزه تلاش شیاطین هم دل های آدمی زاد است. می کوشند تا در این دژ و پایگاه نفوذ کنند و آن را به سقوط بکشانند،@@N@@آن گاه با داشتن چشم، انسان نمی بیند و با داشتن گوش نمی شنود.
اگر قرآن کریم، از گمراهان دوزخی چنین یاد می کند که:
«لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها؛5
آنان دل هایی دارند که با آنها درک نمی کنند و چشم هایی دارند که با آنها نمی بینند»، آیا این جز اشاره به همان کوردلی و@@N@@محرومیت از نگاه دل است؟
از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله چنین روایت است که:
«لو لا انّ الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لتنظروا الی الملکوت؛6
اگر نه آن بود که شیاطین، دور و بر دل های آدمیان می چرخند، آنان به ملکوت نگاه می کردند». یعنی در چشم دل، زمینه و توان@@N@@نگاه به ملکوت هستی و عوالم غیب و باطن جهان وجود دارد، به شرط آن که پرده های غفلت و عصیان و نسیان و شیطان، راه@@N@@این نگاه را نبندد و چشم درون را کور نسازد.
آن چه در مناجات شعبانیه از خدا می خواهیم و فروغ دیده دل را می طلبیم (و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک…)، برای@@N@@دست یافتن به بینایی است، تا چشم دل حجاب های نور را بدرد و به معدن عظمت برسد. این تعبیرها نیز گویای ظرفیت بالای@@N@@معارف شهودی انسان با چشم دل است. چه می شود که یکی مو می بیند و دیگری پیچش مو؟ و چرا یکی ابرو می بیند، دیگری@@N@@اشارت های ابرو؟
چرا حرمان از فیض نگاه؟
اگر به «سیر باطنی» هم به اندازه «سفر زمینی» اهتمام ورزیم، اگر «هجرت انفسی» را هم به اندازه «هجرت آفاقی» مهم بدانیم،@@N@@آن نگاه و دید را هم پیدا می کنیم.
باز هم از ترجیع بند هاتف اصفهانی بیاوریم که گفته است:
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
1. حج(22) آیه 46.
2. میزان الحکمه، ج 5 ص 224.
3. اصول کافی، ج 2 ص 52 حدیث 2.
4. بحارالانوار،ج 67 ص 58.
5. اعراف(7) آیه 179.
6. میزان الحکمه، ج 8 ص 224.
این مجله مخصوص کودک و نوجوان می باشد.
پیام زن
ویژه مسائل زنان و خانواده
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
محمد جعفری گیلانی
سید ضیاء مرتضوی
3
7733305
7738743
7733305
payam-zan_man@aalulbayt.org
قم، صندوق پستی 371…
پرسمان
فرهنگی، اجتماعی، دانشجویی
مرکز فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
سید محمدرضا فقیهی
محمد باقر پور امینی
1380
3
7747240
7735473
7743816
info@porseman.net
www.porseman.n…
مبلغان
فرهنگی – تبلیغی
حوزه
1385/6/1
3
mbl
حوزه/ یک کاربرد قلب در قرآن به عنوان ابزار، مرتبه یا حقیقتی در روح انسان است که اگر آدمی آن را بهدرستی به کار بگیرد، از قلبش استفاده کرده و در غیر این صورت آن را معطل و بلااستفاده رها کرده است.
به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کردند که گزیده ای از این مباحث در شماره های مختلف خدمت علاقه مندان عرضه خواهد شد.
* جلسه سی و سوم: چشم دل باز کن، که جان بینی
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
– اشاره
در ادامه توضیح فرازهایی از حدیث شریف قدسی معراج به این جا رسیدیم که خداوند متعال فرمود کسانی که شرایط مذکور در این حدیث را به دست آورند، خدای متعال به خاطر تلاشهایشان پاداش بزرگی به ایشان مرحمت میکند؛ این پاداش، محبت خداست که چون گوهری گرانبها در دل این بندگان خاص جای میدهد؛ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ أَسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّی أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی[۱].
مطالب مذکور پیش از این فقره تأکیدی بر این نکته است که اگر انسان لیاقت پیدا کند، خدای متعال با عنایت خود تصرفی در عواطف و احساساتش میکند، تا او متوجه خدا شود و جهت حرکتش به سوی خدا متمایل گردد، تا به جایی برسد که دلش از آنِ خدا شود؛ حَتَّی أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی.
در این قسمت از حدیث «قلب» را جایگاه محبت معرفی میکند. در جملات بعد نیز واژه «قلب» به کار میرود؛ اما کاربرد آن اندکی با مورد اول متفاوت است. در این فراز میفرماید: وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّی یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ یعنی چشم و گوش دلش را باز میکنم. از این جمله برداشت میشود قلب انسان دارای چشم و گوشی است که معمولاً بسته است و در صورت فراهم شدن شرایط و مقدماتی، عنایت خداوند شامل حالش شده و به عنوان پاداش، چشم و گوش دلش باز میشود. در این صورت یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ آدمی میتواند با گوش دل بشنود و با چشم دل جلال و عظمت مرا نظاره کند.
در این قسمت از حدیث معراج «قلب» به عنوان ابزاری برای شناختهای خاص، رؤیت خاص، شنیدن خاص و درک خاص تلقی شده که چشم و گوشی دارد و زمانی که با عنایت خداوند این چشم و گوش باز شود، قلب اموری را میبیند که دیگران نمیبینند و مطالبی را میشنود که دیگران نمیشنوند. از این بیان میتوان دریافت که قلب ابزاری برای شناخت، معرفت، شهود و رؤیت دارد. این کاربرد دیگری برای «قلب»، غیر از جایگاه محبت و عواطف بودن است.
با توجه به مطالبی که گفته شد این سوالات مطرح میشود که اصلاً قلب که از یک سو محل محبت است، از سوی دیگر چشم و گوش دارد، چیست؟ چشم و گوش دل که گاهی بسته است و گاهی باز میشود، چگونه است؟ زمانی که چشم و گوش دل باز شود، چه اموری را میبیند و چه مطالبی را میشنود؟ مشاهده جلال و عظمت الهی بهوسیله چشم دل یعنی چه؟ محل اصلی بحث در باره این قبیل مباحث ذیل آیاتی است که در آنها واژه «قلب» به کار رفته است. اما از آنجا که بحث ما در باره این حدیث شریف به اینجا رسید، برای رفع ابهامها و پاسخ به سؤالاتی که در این زمینه مطرح است، ناچاریم در باره آن بحثی داشته باشیم.
کاربردهای قلب
در قرآن مجید و روایات شریف برای «قلب» به عنوان بخشی از وجود انسان دو ویژگی ذکر شده است؛ اولین ویژگی این که قلب که معادل فارسی آن «دل» است، جایگاه احساسات و عواطف است. تعابیری مثل «دلبستگی» و «دلدادگی» با توجه به همین خصوصیت است.
در قرآن کریم نیز چنین کاربردی برای «قلب» و مرادفش، «فؤاد» مشاهده میشود؛ مثل وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغًا إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۲]؛ مادر موسی زمانی که کودکش را در آب نیل انداخت، نگران شد و دلش به اضطراب افتاد؛ ما دلش را محکم کردیم و اضطرابش را برطرف کردیم و به او آرامش بخشیدیم.
در این آیه به «قلب» و «فؤاد» حالات احساسی و عاطفی نسبت داده شده است. در آیه دیگری نیز میفرماید: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۳]؛ فقط با یاد خداست که دلها آرامش پیدا میکند. بنا براین دل چیزی است که گاهی آرامش دارد و گاهی طوفانی و مضطرب است؛ یعنی ظرف احساسات و عواطف انسان است.
کاربرد دیگر «فؤاد» و «قلب» به عنوان وسیله شناخت است؛ در آیهای ضمن توصیف اهل دوزخ میفرماید: لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا[۴]؛ اینان کسانی هستند که از قلبشان برای خردورزی و فهم صحیح استفاده نکردند. در آیه دیگری نیز میفرماید: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۵]؛ مگر بر دلهایشان قفل زده شده، که نمیفهمند؟ از این آیه میتوان فهمید قلب سالم میتواند با فکر و استدلال نتیجهگیری کند و حقایق را بفهمد و کسانی که حقایق را درک نمیکنند، قفل بر دلشان زده شده است.
همچنین با بررسی موارد استعمال «شناخت» در قرآن نیز میتوان دریافت که این واژه نیز کاربردهای متفاوتی دارد؛ نوعی از شناخت به قلب و فؤاد نسبت داده شده که همه مردم به آن دسترسی دارند و باید از آن استفاده کنند؛ وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ[۶]. در این آیه قلب در ردیف چشم و گوش ذکر شده است؛ یعنی همچنانکه آدمی باید بعضی از حقایق را با گوش بشنود، یا با چشم ببیند، دسته دیگری از حقایق را نیز باید با فؤاد درک کند. شاید ذکر این ابزار شناخت در عرض یکدیگر اشاره به این نکته باشد که عمده معلومات مورد نیاز بشر در زندگی از طریق بینایی، شنوایی، یا با فکر و تعقل به دست میآید.
در برخی آیات، شناخت دیگری به قلب نسبت داده شده که از نوع مفاهیم نیست. تصور ما این است که آنچه ما با چشممان میبینیم، رنگها، در واقع ترکیبی از امواج نورانی با فرکانسهای خاص است. گوش ما نیز سلسلهای از امواج صوتی را میشنود. اما آنچه دل ما درک میکند، چیست؟ مفاهیمی است که ما با عقل خودمان آنها را درک میکنیم؛ یعنی ابزار درک عقل مفاهیم ذهنی است که خودشان از امور حسی نیستند. اما گاهی نوعی از شناخت به قلب نسبت داده شده که ابزار آن مفهوم ذهنی نیست.
در چنین مواردی تعبیر «رؤیت» و «نظر» به کار رفته است. مثل روایت معروف امیرالمومنین صلواتاللهعلیه که فرمود: لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان[۷]؛ خدا را چشم سر نمیبیند؛ بلکه دل میبیند. در این عبارت آن حضرت نفرمود دل، خدا را «درک» میکند؛ بلکه از تعبیر «رؤیت» استفاده فرمود. این نوعی شناخت و از مقوله علم است؛ اما غیر از مفهومی است که ذهن آدمی میسازد.
پس در قرآن سه مقوله به قلب نسبت داده شده است؛ احساسات خاصی مثل ترس، اضطراب و آرامش؛ عواطفی از قبیل دوست داشتن و دشمنی. البته بعضی از روانشناسان احساسات و عواطف را از دو مقوله جدا از هم میدانند. دومین مقوله درک حقایقی به صورت مفاهیم ذهنی است که اصطلاحاً به آن علم حصولی گفته میشود؛ سومین مقوله شهود و رؤیت قلبی حقایق است. اما چرا این شناختها به قلب نسبت داده شده است؟ مگر قلب همان عضو صنوبری که معمولاً در سمت چپ سینه آدمی قرار دارد و خون را به تمامی قسمتهای بدن پمپاژ میکند، نیست؟
در اینجا ممکن است بحثهای لغوی از این قبیل مطرح شود که واژه «قلب» مشترک لفظی یا مشترک معنوی است؛ کاربرد آن در یکی از معانی مذکور به صورت حقیقی و در سایر معانی به صورت مجازی است؛ یا این واژه ابتدا برای یکی از این معانی وضع شده، و پس از آن به معانی دیگر منتقل شده است؛ یا بعضی از کاربردهای آن در قالب کنایه و استعاره است. بررسی این قبیل مسایل بر عهده لغتشناسان و ادیبان است و نهایتاً به کمک قرائن میتوان دریافت که این واژه در هر جا به کدام معنی به کار رفته است. آنچه برای ما مهم است شناختن انواع کاربردهای واژه «قلب» است تا آنها را با یکدیگر اشتباه نکنیم.
در فرازی از این حدیث قدسی خدای متعال فرمود: أَسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً؛ من محبت خودم را در قلب مؤمنی که شرایط لازم را فراهم کرده، قرار میدهم. اما در فقره بعد میفرماید: وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ؛ پاداش دیگری که به چنین شخصی میدهم این است که چشم و گوش قلبش را باز میکنم. چشم و گوش قلب یعنی چه و کیفیت باز کردن آنها چگونه است؟
ما معمولاً از بین ادراکاتمان مطالب غیر حسی را که با چشم و گوش در نمییابیم؛ به قلب نسبت میدهیم؛ و أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ. از خلال آیات قرآن چنین برمیآید که در اصطلاح قرآنی درکی که به قلب نسبت داده میشود، مراتبی دارد؛ مرتبهای از آن در حد درک ساده مفاهیم ذهنی است که همه انسانها اعم از کافر، منافق و مسلمان به کمک قوه عاقله خود، از آن بهرهمند هستند و در اصطلاح به آن عقل ابزاری گفته میشود و یکی از ثمرات آن پیشرفتهای علمی، صنعتی و هنری است. کاربرد دیگر درک قلبی در قرآن اطلاق خاصی است برای مواردی که حقایقی درک میشود و از آنها در راه مصالح واقعی استفاده میشود؛ بر اساس این کاربرد اگر کسی ادراکاتش را در جهت صحیح به کار نگیرد، عقل ندارد. از همینرو قرآن در باره کافران میفرماید: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ[۸].
چه بسا برخی از ایشان از ما باهوشتر باشند. مگر عمروعاص و معاویه اشخاص سادهای بودند؟ آنها افراد تیزهوشی بودند؛ اما از هوش و ذکاوت خود برای منحرف کردن اسلام از مسیر صحیح استفاده میکردند.
قرآن میفرماید چنین کسانی نه فقط عقل ندارند، بلکه اصلاً کر و کورند؛ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا؛ قلب دارند، اما با آن چیزی درک نمیکنند. یعنی حقایقی که باید در جهت مصالح واقعیشان درک کنند، نمیفهمند و فقط در پی اموری هستند که در خدمت خواستههای حیوانیشان است. از همینرو میفرماید: أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ[۹].
پس یک کاربرد قلب در قرآن به عنوان ابزار، مرتبه یا حقیقتی در روح انسان است که اگر آدمی آن را بهدرستی به کار بگیرد، از قلبش استفاده کرده و در غیر این صورت آن را معطل و بلااستفاده رها کرده است. این مضمون در قرآن برای چشم و گوش هم به کار رفته است؛ وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا؛ چشم دارند؛ اما از آن بهدرستی استفاده نمیکنند. چنین کسانی کورند.
توضیح این مضمون در آیه دیگری به این صورت بیان شده است: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ کور واقعی کسی است که دلش حقایق را درک نمیکند و در باره آنها نمیاندیشد، یا آنها را جدی نمیگیرد؛ بلکه فقط از آنها برای رسیدن به اغراض دنیاییاش استفاده ابزاری میکند. چنین کسی در واقع از قلبش استفاده نکرده، گویا قلب ندارد یا قلبش کور است.
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
چشم دل باز کن!
با توجه به آنچه گفته شد، معنی اینکه کسانی چشم و گوش دلشان باز میشود، چیست؟ کسانی دلشان بینا است که حقایق را درک کرده و از آن حقایق در زندگیشان به درستی استفاده میکنند؛ حقایقی از قبیل توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات. بنا براین، هر مؤمنی که این حقایق را بپذیرد، دلش بیناست؛ اما چرا در حدیث معراج فرمود فقط کسانی که با تلاش و تحمل سختیهایی محبت دنیا را از دلشان بیرون کنند، دائماً به یاد خدا باشند، و احکام الهی را دقیقا رعایت کنند، خداوند به عنوان پاداش چشم دلشان را باز میکند؟ ظاهراً این بینایی غیر از آن، و فراتر از آن است.
در توضیح این تعبیر باید گفت قلب یعنی عاملی درونی برای درک حقایق، اعم از درک حصولی و حضوری، اعم از درک مفاهیم و شهود حقیقت. منظور از «چشم دل» در واقع قوهای در درون ماست که کار آن درک کردن است. اما چه کسانی چشم دلشان باز است؟ در پاسخ به این سؤال باید به نکتهای لطیفتر از آن مطالبی که گفته شد، توجه کنیم.
ما معتقدیم اموری وجود دارد که بعضی بندگان خدا از قبیل انبیا و اولیا آنها را میدیدند و میشنیدند. مثل نعرهای که شیطان از ناراحتی هنگام نزول وحی سر داد و امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه آن را شنید.
پیغمبر اکرم صلواتاللهعلیه هم خطاب به حضرت امیر فرمودند: إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ[۱۰]؛ آنچه من میبینم، تو هم میبینی؛ و آنچه من میشنوم، تو هم میشنوی؛ ولی تو پیامبر نیستی. کنایه از اینکه تو مخاطب حقیقی وحی نیستی. آن بزرگواران صدای وحی را میشنیدند؛ اما کسان دیگری که در آن مجلس حضور داشتند، چنین صدایی را نشنیدند. حضرت زهرا سلاماللهعلیها و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین جناب جبرئیل را میدیدند و کلام او را میشنیدند. پس، اجمالاً در این عالم شنیدنها و دیدنهایی وجود دارد که ما نمیتوانیم آنها را بینیم و بشنویم. برای تقریب به ذهن، امروز ثابت شده که گوش آدمی معمولاً امواج صوتی در محدوده فرکانسهای معینی را میتواند بشنود و قدرت شنیدن امواجی با فرکانس کمتر یا بیشتر را ندارد. همچنانکه امواج رادیویی که به وسیله گیرنده رادیو دریافت میشود، تا قبل از اختراع رادیو برای بشر قابل درک نبود؛ گر چه امواجی با این فرکانس قبلاً هم وجود داشت.
نوع دیگری از دیدن اشیاء غیر عادی همان است که بعضی افراد در حالت خلسه میبینند. در اعتقادات ما هم هست که همه انسانها در هنگام مرگشان جمال مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام را زیارت میکنند؛ اما کسی غیر از میت آن حضرت را نمیبیند. حتی افراد نابینا هم در هنگام مرگ ایشان را میبینند. از اینجا میتوان فهمید این رؤیت با چشم سر نیست.
بعضی از اهل معقول آنچه را به این صورت دیده میشود صورت مثالی، یا صورت برزخی نامیده و گفتهاند این صورتی بین مادی و عقلانی، و به تعبیر دیگر بین مادی محض و مجرد محض است. بعضی میگویند میت هم نکیر و منکر را که شب اول قبر برای سؤال از او میآیند، با چشم برزخی میبیند.
کسانی هم اظهار میکنند صداهایی را شنیدهاند که دیگران نشنیدهاند. این چنین دیدن و شنیدنی را میتوان به چشم و گوش دل نسبت داد. یعنی بخشی از وجود آدمی که در اصطلاح قرآنی «قلب» نامیده میشود و کارش درک است، چشم و گوشی دارد که معمولاً بسته است و در موارد خاصی، برای اشخاص خاصی باز میشود. شاید شنیده باشید که میگویند فلان شخص چشم برزخیاش باز است؛ یا بعضی از بزرگان و اولیای خدا باطن اشخاص را میدیدند؛ یا کسانی را به واسطه ملکات خبیثهشان، به صورت حیواناتی میدیدند. این چنین دیدن و شنیدنی با چشم و گوش سر نیست؛ بلکه با ابزار دیگری است که به نام چشم دل، یا چشم باطن نامیده میشود.
اما آیا در عبارت وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ منظور، چشم و گوش برزخی، یا چشم و گوشی است که افراد خاصی به وسیله آن بعضی از امور مادی غیر عادی را درک میکنند؟ یا اینکه منظور معرفت کاملتری است که چنین کسانی نسبت به خدا پیدا میکنند؟ یا مسأله به گونه دیگری است؟
اگر عبارت حدیث به همینجا ختم میشد، امکان داشت به همین احتمالات بسنده شود. اما خداوند در ادامه میفرماید: وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی. از اینجا میتوان دریافت این، چشمی نیست که صورت نکیر و منکر را میبیند، یا صدای آنها را میشنود؛ این، فقط چشم باطنبین نیست.
آنچه در این حدیث شریف از آن یاد شده، فراتر از این است. خداوند میفرماید: کسانی که برای فراهم کردن آن شرایط تلاش کنند و متحمل زحمات و سختیها بشوند، پاداش آنها این است که محبتم را در قلبشان جا میدهم، أَسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً؛ تا جایی که أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَی أَهْلِ مَحَبَّتِی؛ بهدنبال پر شدن قلب این بندگان از محبت من، چشم و گوش دلشان هم باز میشود، تا یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ و این پاداش مخصوص کسانی است که در دلشان جایی برای محبت غیر خدا نمانده و قلبشان لبریز از محبت خدا باشد. چنین قلبی لیاقت پیدا میکند که جلال و عظمت الهی را مشاهده کند. این چشم، غیر از چشم برزخی و مثالی است و فقط اختصاص به بعضی از اولیای خدا دارد.
شاید از بعضی آثار بتوان فهمید چه کسانی به این مرتبه رسیدهاند؛ کسانی که با شنیدن آیات الهی یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا[۱۱]. چنین کسانی که خدا چشم دلشان را باز کرده، آثار عظمت الهی در رفتارشان ظاهر میشود، از خود بیخود میشوند، زبانشان بند میآید و گریه امانشان نمیدهد.
از مرحوم آقا سیدمصطفی رحمةالله علیه شنیدم که نقل میکرد، مرحوم آخوند ملامحمد کاشی که در اصفهان تدریس میکرد، نیمههای شب که برای نماز شب از خواب برمیخاست، در و دیوار و درختهای مدرسه همراه با او تسبیح میگفتند. اما زمانی که خودش به نماز میایستاد، چنان میلرزید که نمیتوانست خودش را کنترل کند. این حالت ناشی از درک واقعی عظمت الهی است. اگر دل برای خدا شد، خدا هم چنین درکی به دل میبخشد و چشم دل را باز میکند، تا یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی.
رزقنا الله وایاکم ان شاءالله
پاورقی:
[۱]. بحار الأنوار، ج۷۴، ص: ۲۸.
[۲]. قصص(۲۸) / ۱۰.
[۳]. رعد(۱۳) / ۲۸.
[۴]. اعراف(۷) / ۱۷۹.
[۵]. محمد(۴۷) / ۲۴.
[۶]. مومنون(۲۳) / ۷۸.
[۷]. کافی، ج ۱، ص ۹۷، باب فی ابطال الرؤیة.
[۸]. بقره(۲) / ۱۷۱.
[۹]. اعراف(۷) / ۱۷۹.
[۱۰]. نهجالبلاغه، ص ۳۱۰، خطبه ۱۹۲ معروف به قاصعه.
[۱۱]. اسراء(۱۷) / ۱۰۹.
تمامی حقوق این سایت برای خبرگزاری حوزه محفوظ است. ۱۳۹۸©
بازنشر مطالب خبرگزاری حوزه در سایر خبرگزاریها و روزنامهها بدون ذکر منبع آزاد است.
پس از بیان روایات موجود در جوامع روایی فریقین ـ شیعه و اهل سنت ـ (در نوشتار قبلی با عنوان چگونه می توان خدا را دید ؟ ) نوبت به بررسی آیات و بیان مفهوم واقعی رۆیت خدا میرسد. شیعیان معتقدند كه وجود خدا پیراستهتر از آن است كه در روز آخرت با این دیدگان حسی دیده شود. در ادامه این موضوع به صورت کاملاً مجمل مورد بررسی قرار میگیرد.
انواع رۆیت خدا
رۆیت خدا به دو گونه تفسیر میشود:
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
الف) رۆیت قلبی و شهود باطنی
رۆیت قلبی در پرتو ایمان كامل به دست میآید. در امکان و وقوع این نوع از رۆیت برای اولیای الهی، جای تردید وجود ندارد. همچنانکه در قسمت پیش روایتی از امام علی (علیه السلام) در اینباره ذکر گردید که حضرت فرمودند: «دیدگان ظاهری ، خدا را نمیبیندامّا دلها در پرتو حقیقت ایمان او را مییابند».
ب) رۆیت حسّی با دیدگان مادّی
ـ حسّ بینایی سالم باشد.
ـ یك نوع مقابله میان رائی و مرئی حاكم باشد.
ـ مرئی بسیار دور یا بسیار نزدیك نباشد.
ـ مانعی میان بیننده و دیدنی وجود نداشته باشد.
ـ مرئی بیرنگ (چون هوا) نباشد.
ـ نور كافی برای دیدن وجود داشته باشد.
ـ مرئی در جهت خاص نسبت به بیننده قرار گیرد.
تحقق این شرایط درباره خدا ملازم جسم و جسمانی بودن او است، و همه مسلمانان جهان، خدا را برتر از جسم میدانند.
مسأله رۆیت خدا یك اندیشه وارداتی است كه از طریق «احبار یهود» وارد محیط اسلامی شده و گروهی ناآگاهانه آن را پذیرفتهاند
مسأله رۆیت خدا یك اندیشه وارداتی است كه از طریق «احبار یهود» وارد محیط اسلامی شده و گروهی ناآگاهانه آن را پذیرفتهاند. در اینجا نمونههایی از باورهای وارد شده در عهد قدیم آورده میشود:
1ـ «خداوند را دیدم كه بر تخت بلندی نشسته بود. گفتم: وای بر من، چشمان من پادشاه سپهدار را دیدند».(اشعیاء: 6/ 1/ 6)
2ـ «میدیدم كه تخت هایی گذاردهاند و خدای قدیم بر آن نشسته، لباس او چون برف سفید و موهای سر او مانند پشم پاكیزه بود، تخت او شعلهای از نور بود». (دانیال: 7/ 9)
3ـ «امّا من به صورت او مینگرم». (مزامیر داود: 17/ 15)
4ـ «سلیمان بر پروردگار خود خشمگین شد، چون قلب او از خدا برگشت، خدای اسرائیل كه دو بار برای او دیده شده است». (ملوك اول/ 11)
5ـ «من خدا را دیدم كه بر تخت خود نشسته و همه سپاهیان دریا در برابر او ایستادهاند». (ملوك اول/ 23)
پیروان این كتابها، «اندیشه رۆیت» را در میان برخی از محدثان اسلامی رواج داده و آن را به عنوان یك عقیده اسلامی مطرح كردهاند.
ذات اقدس الهی فراتر از آن است كه در نقطهای قرار گیرد و چشمان او را بسان ماه شب چهارده ببیند. اگر واقعاً رۆیت خدا حتی در آخرت امكانپذیر بود، نباید چنین برخورد تندی انجام بگیرد، بلكه باید در پاسخ گفته شود: این درخواست شما در این جهان عملی نیست، و در جهان دیگر او را مانند ماه شب چهاردهم خواهید دید
قرآن مجید خدا را فراتر از امكان رۆیت بصری میداند، آنجا كه میفرماید:
«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»؛ (انعام/103: چشم ها او (خدا) را نمیبیند ولی او دیدگان را میبیند، او موجودی لطیف ـ برتر از رۆیت ـ و از همه ما آگاه است).
این آیه و آیات مابعد آن در مقام بیان ویژگیهای خداست: «وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ»؛ (او روزی میدهد ولی روزی داده نمیشود». «وَ هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیه»؛ (او پناه میدهد ولی پناه داده نمیشود».
با توجه به این صراحت، چگونه میتوان گفت رۆیت خدا در آخرت جزء عقاید اسلامی است؟!
رۆیت خدا اندیشهای یهودی است كه وارد اسلام شده و قرآن آنگاه كه مسأله درخواست رۆیت را از سوی بنی اسرائیل مطرح میكند، به شدت به نقد آن میپردازد. اینك به سه آیه زیر توجه فرمایید:
1ـ «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُۆْمِنَ لَكَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»؛ (بقره/56: [به یاد آرید] آنگاه كه به موسی گفتید: ما به نبوت تو ایمان نمیآوریم مگر اینكه خدا را آشكارا ببینیم، در نتیجه چنین درخواستی، صاعقه شمارا در حالی كه مینگریستید، فراگرفت).
2ـ «نساء/153: یَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً»؛ (اهل كتاب از تو میخواهند برای آنان كتابی از آسمان فرود آوری ـ تعجب مكن ـ از موسی بزرگتر از این را خواستند، به او گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده).
3ـ «وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِیراً»؛ (كسانی كه به روز رستاخیز ایمان ندارند، گفتند: چرا فرشتگان برای ما فرود نمیآیند و یا خدای خود را نمیبینیم. آنان در باطن تكبر ورزیدند و راه طغیان و عناد را پیشگرفتند».
ذات اقدس الهی فراتر از آن است كه در نقطهای قرار گیرد و چشمان او را بسان ماه شب چهارده ببیند. اگر واقعاً رۆیت خدا حتی در آخرت امكانپذیر بود، نباید چنین برخورد تندی انجام بگیرد، بلكه باید در پاسخ گفته شود: این درخواست شما در این جهان عملی نیست، و در جهان دیگر او را مانند ماه شب چهاردهم خواهید دید.
دلیل قائلان به رۆیت
مهمترین دستاویز قائلان به رۆیت این آیه مباركه است:
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ* إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ* وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ* تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ»؛ (چهرههایی خرم و شادابند* به سوی پروردگار خود مینگرند* و چهرههایی در آن روز گرفتهاند* گمان دارند كه عذاب كمرشكن در كمین آنهاست).
چگونه خدا را با چشم دل ببینیم
جمعی از بیخبران آیه فوق را اشاره به مشاهده حسی خداوند در قیامت گرفتهاند. و میگویند در آن روز خدا را با همین چشم ظاهر مشاهده خواهند كرد! در حالی كه لازمه چنین مشاهدهای جسمانی بودن خداوند است که ذات پاكش از این بركنار است، همانگونه كه در آیات مختلف قرآن روی آن تكیه شده است که در فوق مواردی از آن آورده شد.
مقصود از «ناظرة» نگاهی با چشم دل و از طریق شهود باطن است، نگاهی كه آنها مجذوب آن ذات بیمثال، و آن كمال و جمال مطلق میكند، و لذتی روحانی و توصیف ناپذیر به آنها دست میدهد.
بعضی برای «ناظره» تفسیر دیگری ذكر كرده و گفتهاند: به معنای انتظار است، یعنی مۆمنان در آن روز انتظارشان تنها از ذات پاك خدا است، و حتی بر اعمال نیك خود نیز تكیه نمیكنند، و پیوسته منتظر رحمت و نعمت اویند.
جمع میان معنای «نظر كردن» و «انتظار داشتن» نیز بعید به نظر نمیرسد، زیرا استعمال لفظ واحد در معانی متعدد جائز است. اما اگر بنا شود یكی از این دو معنی منظور باشد ترجیح با معنی اول است.
دلائل عقلی گواهی میدهد كه خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر بعضی از كیفیات آنها را میبیند و چیزی كه جسم نیست و كیفیت جسم هم نمیباشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد
اینکه برخی گفتهاند در جهان دیگر انسان درك و دید دیگری پیدا میكند نیز كاملاً غیر موجه است، زیرا اگر منظور از این درك و دید، درك و دید فكری و عقلانی است كه در این جهان نیز وجود دارد، و با چشم دل و نیروی عقل جمال خدا را میتوان مشاهده نمود و اگر منظور، چیزی است كه با آن جسم را میتوان دید، چنین چیزی در مورد خداوند محال است خواه در این دنیا باشد، خواه در جهانی دیگر، بنا بر این گفتار مزبور كه انسان در این جهان خدا را نمیبیند ولی مۆمنان در قیامت خدا را میبینند، سخنی غیر منطقی است.
دلائل عقلی گواهی میدهد كه خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر بعضی از كیفیات آنها را میبیند و چیزی كه جسم نیست و كیفیت جسم هم نمیباشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزی با چشم دیده شود، حتما باید دارای مكان و جهت و ماده باشد، در حالی كه او برتر از همه اینها است، او وجودی است نامحدود و به همین دلیل بالاتر از جهان ماده است، زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است.
در بسیاری از آیات قرآن از جمله آیاتی كه در مورد بنی اسرائیل و تقاضای رۆیت خداوند سخن میگوید با صراحت كامل، نفی امكان رۆیت از خداوند شده است. به طور کلی این عقیدهای است که برخی افراد ناآگاه، از منابع و افکار یهودیان وارد اسلام کرده و ترویج نمودهاند. مواردی نیز که در قرآن یا روایات به رۆیت خداوند در دنیا یا قیامت اشاره گردیده مقصود شهود باطنی و درک قلبی میباشد و رۆیت حسی به هیچ وجه قابل قبول نیست. این تعبیرات مانند «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»؛ (دست خدا بالای دست آنها است) جنبه كنایی دارد و قرآن بر خلاف حكم و فرمان خرد سخن نگفته است.
فرآوری: زینب مجلسی راد
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منبع :
1 -راهنمای حقیقت، آیت الله سبحانی، ص 77 تا 89.
2 -تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج 5، ص 382 و ج 25، ص 303.
تبیان، دستیار هوشمند زندگی
پل های ارتباطی
بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12
public@tebyan.com
02181200000
دسترسی سریع
محصولات و خدمات
اشتراک در خبرنامه
کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان میباشد.0