طبق بیان قرآن و جهان بینی الهی نه تنها انسان بلکه تمام حیوانات و کائنات و ذرات به نوعی دارای شعورند و به ستایش و تسبیح و سجود برای خدای متعال مشغولند. خداوند متعال در آیه 18 سوره حج می فرمایند: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ؛ آیا ندیده ای که هر کس در آسمانها و هر کس که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم خدا را سجده می کنند؟»
همچنین در آیه 44 سوره إسرا آمده است: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شیَ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بحَِمْدِهِ وَ لَکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کاَنَ حَلِیمًا غَفُورًا؛ هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست تسبیحش می کنند و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی می ستاید، ولی شما ذکر تسبیح شان را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است.»
با توجه به آیاتی که در بالا به آن ها اشاره شد فهمیده می شود که هر ذرهای در عالم هستی دارای ادراک و درک و فهم و شعور بوده و هوشمندانه و با زبان ویژه خود خدای متعال را تعظیم و تسبیح میکند و همچنین آن ها در ازای تک تک اتفاقاتی که در عالم اتفاق میافتد از خودشان واکنش نشان میدهند.
تحقیقات دانشمندان و پژوهشگران نیز ثابت کرده است که در میان موجودات عالم حتی گیاهان نیز دارای اعصاب بوده و حتی فریاد هم می کشند به نحوی که محققان لابراتوار علائم کشاورزی «مسکو»، فریاد و گریه های ریشه گیاهی را که در آب گرم قرار گرفته بود ضبط کرده اند.
آن ها دریافته اند که دلفین ها، جیرجیرک ها، پرندگان، زنبورها و حتی ویروس ها نیز صداهایی از خود صادر می کنند از این رو آن ها در تلاشند که راه جدیدی برای کشف زودهنگام بیماری ها با پیروی از صدای میکروب ها و ویروس ها در جسم بیابند.
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
به عقیده شیعیان یکی از شرایط انسان کامل، دانستن زبان همه موجودات است. این موضوع در روایات متعددی نیز مطرح شده است؛ و آنچه از این دست از روایات بر می آید این است که اگر انسان در مسیر صراط مستقیم حرکت کند و آلوده به دنیا نشود به حقایق عالم ماده پی می برد. لذا آنجاست که چشم و گوش انسان باز می شود و صدای موجودات را می شنود که می گویند:
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان ما خامُشیم
و به همین خاطر است که در آیات قرآنی انسان های گناهکار پست تر از حیوانات معرفی شده اند، آنگونه که در آیه 179 سوره اعراف می خوانیم: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ بی تردید گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریده ایم، آنها دل هایی دارند بی ادراک و چشمانی که با آن نمی بینند و گوش هایی که با آن نمی شنوند، آنان مانند چارپایانند حتی گمراه تر؛ آنان همان غافلانند.»
در کتاب «خرائج و جرائح» قطب راوندی روایتی طولانی از امام حسین علیه السلام در ارتباط با معنای صدای حیوانات آورده شده است. این روایت بیان می دارد که در سنین کودکی از امام حسین علیه السلام در ارتباط با آوای حیوانات و اینکه آن ها هنگامی که صدا می کنند چه می گویند سؤال شد و آن حضرت در جواب فرمودند:
هر گاه کبک صدا کند، می گوید: حق نزدیک است، نزدیک.
هر گاه درنا صدا کند، می گوید: بار الها! مرا از دشمنم نگهدار.
هر گاه اردک صدا کند، می گوید: آمرزش تو، ای خدا! آمرزش تو.
هر گاه شتر مرغ صدا کند، می گوید: هیچ معبودی جز خدا نیست.
هر گاه قمری صدا کند، می گوید: ای دانای نهان ها و رازها، ای خدا.
هر گاه کلاغ صدا کند، می گوید: ای روزی رسان! روزی حلال برسان.
هر گاه درّاج صدا کند، می گوید: خدای رحمان، بر عرش استیلا یافت.
هر گاه کلاغ سبز صدا کند، می گوید: ای مولای من! از آتش رهایم کن.
هر گاه باز صدا کند، می گوید: به خدا و روز پسین(قیامت)، ایمان آوردم.
هر گاه عقاب صدا کند، می گوید: هر که خدا را فرمان برد، به سختی نیفتد.
هر گاه جغد صدا کند، می گوید: دوری از مردم، انس(با خدا و خرمی) است.
هر گاه مرغ گوشت ربا صدا کند، می گوید: برخدا توکل کن تا روزی داده شوی.
هر گاه هدهد صدا کند، می گوید: چه بدبخت است آنکه نافرمانی خدا کند!
هر گاه چکاوک صدا کند، می گوید: سرورا! توبه هر مومن گنهکاری را بپذیر.
هر گاه شاهین صدا کند، می گوید: پاک و منزه است خدا بطور قطع، بطور قطع.
هر گاه بلدرچین صدا کند، می گوید: ای فرزند آدم! چه قدر از مرگ غافلی؟!
هر گاه لک لک صدا کند، می گوید: هر که از مردم خلوت گزیند از آزارشان می رهد.
هر گاه باز شکاری صدا کند، می گوید: ای دانای پنهانیها، ای بر طرف کننده گرفتاریها!.
هر گاه خروس صدا کند، می گوید: هرکه خدا را بشناسد، یاد او را فراموش نمی کند.
هر گاه طوطی صدا کند، می گوید: هر که پروردگارخود را یاد کند، گناهش بخشوده شود.
هرگاه مرغ قدقد کند، می گوید: ای خدای حق، تو حق! و سخن تو حق است، ای الله! ای حق!
هر گاه کرکس صدا کند، می گوید: ای فرزند آدم! هرچه می خواهی زندگی کن که سر انجام آن مرگ است.
هر گاه بلبل صدا کند، می گوید: هیچ معبود بحقّی جز خدا نیست، این حق است، این حق است.
هر گاه گنجشک صدا کند، می گوید: از هر چه خدا را خشمگین کند، از او بخشایش می خواهم.(یا از او بخشایش بخواه)
هر گاه فاخته(کوکو) صدا کند، می گوید: ای یکتا! ای یگانه! ای بی همتا! ای بی نیاز پاینده!
هرگاه چلچله صدا کند، سوره ی حمد را می خواند و می گوید: ای توبه پذیر توبه کنندگان! ای خدا! ستایش از آن توست.
هر گاه طاووس صدا کند، می گوید: ای مولای من، به خودم ستم کردم و به زیبایی و آراستگی خود مغرورشدم، مرا ببخشای.
هرگاه آهو صدا کند، می گوید: خدایا! مرا از آزارها برهان.
هرگاه شیر غرّش کند، می گوید: امر خدا مهمّ است، مهم.
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
هرگاه بره صدا کند، می گوید: مرگ، برای پند آموزی بس است.
هرگاه روباه صدا کند، می گوید: دنیا، خانه غرور(و فریب) است.
هرگاه سگ صدا کند، می گوید: گناهان، برای خوار کردن بس است.
هرگاه عقرب تسبیح گوید، می گوید: شرّ، پدیده وحشت آوری است.
هرگاه زرّافه صدا کند، می گوید: هیچ معبود بحقّی جز خدای یگانه نیست.
هرگاه یوز پلنگ صدا کند، می گوید: ای عزیز! ای چیره! ای سرافراز! ای الله!
هرگاه فیل صدا کند، می گوید: هیچ توان و تدبیری، جانشین مرگ نمی شود.
هرگاه گرگ صدا کند، می گوید: هرچه را خدا نگه دارد، هرگز تباه نخواهد شد.
هرگاه کرگردن صدا کند، می گوید: سرورا! به فریادم رس وگرنه، هلاک می شوم.
هرگاه اسب شیهه کند می گوید: پاک و منزّه است پروردگار ما، پاک و منزّه است او.
هرگاه بزغاله صدا کند، می گوید: مرگ مهلتم نمی دهد، ازاین رو گناهم اندک است.
هرگاه مار تسبیح گوید، می گوید: چه بدبخت است آنکه تو را نافرمانی کند، ای بخشنده!
هرگاه گوزن صدا کند، می گوید: خدا مرا بس است و او، خوب وکیلی است، او مرا بس است.
هرگاه خرگوش صدا کند، می گوید: ای خدا! مرا با حوادث ناگوار ممیران، ستایش از آن توست.
هرگاه پلنگ صدا کند، می گوید: پاک و منزه است آنکه با توانمندی خود عزیز است، پاک ومنزه است او.
هرگاه شغال صدا کند، می گوید: وای، وای، وای، وای، برگنهکاری که در گناه خود، پافشاری کند.
هرگاه شتر نر صدا کند، می گوید: پاک و منزّه است کسی که سرکشان را ذلیل می کند، پاک و منزّه است او.
هرگاه گاو نر صدا کند، می گوید: آرام، آرام، ای فرزند آدم! تو در محضرکسی قرار داری که می بیند و خود، دیده نمی شود و او، خداست.
سپس آن حضرت فرمودند: خدای متعال هیچ پدیده ای را نیافریده، مگر آنکه تسبیحی دارد که با آن، پروردگار خود را می ستاید، آنگاه در ادامه آیه 44 سوره اسراء را تلاوت فرمودند.(بحارالانوار، ج61، باب عموم أحوال الحیوان و أصنافها، حدیث 8)
و به همین خاطر است که در آیات قرآنی انسان های گناهکار پست تر از حیوانات معرفی شده اند، آنگونه که در آیه 179 سوره اعراف می خوانیم: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ بی تردید گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریده ایم، آنها دل هایی دارند بی ادراک و چشمانی که با آن نمی بینند و گوش هایی که با آن نمی شنوند، آنان مانند چارپایانند حتی گمراه تر؛ آنان همان غافلانند.»
در کتاب «خرائج و جرائح» قطب راوندی روایتی طولانی از امام حسین علیه السلام در ارتباط با معنای صدای حیوانات آورده شده است. این روایت بیان می دارد که در سنین کودکی از امام حسین علیه السلام در ارتباط با آوای حیوانات و اینکه آن ها هنگامی که صدا می کنند چه می گویند سؤال شد و آن حضرت در جواب فرمودند:
هر گاه کبک صدا کند، می گوید: حق نزدیک است، نزدیک.
هر گاه درنا صدا کند، می گوید: بار الها! مرا از دشمنم نگهدار.
هر گاه اردک صدا کند، می گوید: آمرزش تو، ای خدا! آمرزش تو.
هر گاه شتر مرغ صدا کند، می گوید: هیچ معبودی جز خدا نیست.
هر گاه قمری صدا کند، می گوید: ای دانای نهان ها و رازها، ای خدا.
هر گاه کلاغ صدا کند، می گوید: ای روزی رسان! روزی حلال برسان.
هر گاه درّاج صدا کند، می گوید: خدای رحمان، بر عرش استیلا یافت.
هر گاه کلاغ سبز صدا کند، می گوید: ای مولای من! از آتش رهایم کن.
هر گاه باز صدا کند، می گوید: به خدا و روز پسین(قیامت)، ایمان آوردم.
هر گاه عقاب صدا کند، می گوید: هر که خدا را فرمان برد، به سختی نیفتد.
هر گاه جغد صدا کند، می گوید: دوری از مردم، انس(با خدا و خرمی) است.
هر گاه مرغ گوشت ربا صدا کند، می گوید: برخدا توکل کن تا روزی داده شوی.
هر گاه هدهد صدا کند، می گوید: چه بدبخت است آنکه نافرمانی خدا کند!
هر گاه چکاوک صدا کند، می گوید: سرورا! توبه هر مومن گنهکاری را بپذیر.
هر گاه شاهین صدا کند، می گوید: پاک و منزه است خدا بطور قطع، بطور قطع.
هر گاه بلدرچین صدا کند، می گوید: ای فرزند آدم! چه قدر از مرگ غافلی؟!
هر گاه لک لک صدا کند، می گوید: هر که از مردم خلوت گزیند از آزارشان می رهد.
هر گاه باز شکاری صدا کند، می گوید: ای دانای پنهانیها، ای بر طرف کننده گرفتاریها!.
هر گاه خروس صدا کند، می گوید: هرکه خدا را بشناسد، یاد او را فراموش نمی کند.
هر گاه طوطی صدا کند، می گوید: هر که پروردگارخود را یاد کند، گناهش بخشوده شود.
هرگاه مرغ قدقد کند، می گوید: ای خدای حق، تو حق! و سخن تو حق است، ای الله! ای حق!
هر گاه کرکس صدا کند، می گوید: ای فرزند آدم! هرچه می خواهی زندگی کن که سر انجام آن مرگ است.
هر گاه بلبل صدا کند، می گوید: هیچ معبود بحقّی جز خدا نیست، این حق است، این حق است.
هر گاه گنجشک صدا کند، می گوید: از هر چه خدا را خشمگین کند، از او بخشایش می خواهم.(یا از او بخشایش بخواه)
هر گاه فاخته(کوکو) صدا کند، می گوید: ای یکتا! ای یگانه! ای بی همتا! ای بی نیاز پاینده!
هرگاه چلچله صدا کند، سوره ی حمد را می خواند و می گوید: ای توبه پذیر توبه کنندگان! ای خدا! ستایش از آن توست.
هر گاه طاووس صدا کند، می گوید: ای مولای من، به خودم ستم کردم و به زیبایی و آراستگی خود مغرورشدم، مرا ببخشای.
هرگاه آهو صدا کند، می گوید: خدایا! مرا از آزارها برهان.
هرگاه شیر غرّش کند، می گوید: امر خدا مهمّ است، مهم.
هرگاه بره صدا کند، می گوید: مرگ، برای پند آموزی بس است.
هرگاه روباه صدا کند، می گوید: دنیا، خانه غرور(و فریب) است.
هرگاه سگ صدا کند، می گوید: گناهان، برای خوار کردن بس است.
هرگاه عقرب تسبیح گوید، می گوید: شرّ، پدیده وحشت آوری است.
هرگاه زرّافه صدا کند، می گوید: هیچ معبود بحقّی جز خدای یگانه نیست.
هرگاه یوز پلنگ صدا کند، می گوید: ای عزیز! ای چیره! ای سرافراز! ای الله!
هرگاه فیل صدا کند، می گوید: هیچ توان و تدبیری، جانشین مرگ نمی شود.
هرگاه گرگ صدا کند، می گوید: هرچه را خدا نگه دارد، هرگز تباه نخواهد شد.
هرگاه کرگردن صدا کند، می گوید: سرورا! به فریادم رس وگرنه، هلاک می شوم.
هرگاه اسب شیهه کند می گوید: پاک و منزّه است پروردگار ما، پاک و منزّه است او.
هرگاه بزغاله صدا کند، می گوید: مرگ مهلتم نمی دهد، ازاین رو گناهم اندک است.
هرگاه مار تسبیح گوید، می گوید: چه بدبخت است آنکه تو را نافرمانی کند، ای بخشنده!
هرگاه گوزن صدا کند، می گوید: خدا مرا بس است و او، خوب وکیلی است، او مرا بس است.
هرگاه خرگوش صدا کند، می گوید: ای خدا! مرا با حوادث ناگوار ممیران، ستایش از آن توست.
هرگاه پلنگ صدا کند، می گوید: پاک و منزه است آنکه با توانمندی خود عزیز است، پاک ومنزه است او.
هرگاه شغال صدا کند، می گوید: وای، وای، وای، وای، برگنهکاری که در گناه خود، پافشاری کند.
هرگاه شتر نر صدا کند، می گوید: پاک و منزّه است کسی که سرکشان را ذلیل می کند، پاک و منزّه است او.
هرگاه گاو نر صدا کند، می گوید: آرام، آرام، ای فرزند آدم! تو در محضرکسی قرار داری که می بیند و خود، دیده نمی شود و او، خداست.
سپس آن حضرت فرمودند: خدای متعال هیچ پدیده ای را نیافریده، مگر آنکه تسبیحی دارد که با آن، پروردگار خود را می ستاید، آنگاه در ادامه آیه 44 سوره اسراء را تلاوت فرمودند.(بحارالانوار، ج61، باب عموم أحوال الحیوان و أصنافها، حدیث 8)
یکی از مهمترین اصول اخلاقی در مکتب اسلام، احترام به پدر و مادر است: آیات و روایات تاکید فراوان در این باره دارند جالب این است که در موارد بسیار بعد از توحید و یکتاپرستی بدون فاصله احسان به این دو نهاد…
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در طول عمر با برکت خویش سخنان و کلماتی را در بین اصحاب و یارانش در جاهای مختلف بیان فرمودند و یا به درخواست افراد پیامبر مطالبی را در موضعی خاص ذکر می کردند. که در منا…
مقاله حاضر دو محور اساسی «نقش و عملکرد مسجد» و «ویژگی های نسل جوان » را به اجمال مورد بررسی قرار داده و با عنایت به نقش مسجد در تربیت نسل جوان ، پس از ارائه یک گزارش از پژوهشی …
و این آسانی به دلیل گویایی عبارات و آشنا بودن پیام آن با زبان فطرت و دل است نه آنکه کتابی سبک و بی مغز است، بلکه سخنی استوار و پر مغز است، ولی در عین حال به دلیل هماهنگی و آشنایی با فطرت انسان، فهمیدن…
امام صادق (ع) تلاش و کوشش کنید و اگر عمل نمی کنید، گناه هم نکنید؛ زیرا کسی که بنایی می سازد و ویرانش نمی کند، ساختمانش برافراشته می شود، هر چند کوچک باشد.
16- الإمام صادق(ع): إذا کان الرجل علی عمل فلی…
اما در این که منظور از «حزب شیطان» چیست، قرآن خود توضیح می دهد؛ در بعضی از آیات(25)، پس از معرفی منافقان و تبیین بعضی از برنامه ها و توطئه های آن ها مانند طرح دوستی آن ها با غضب شدگان الهی…
استاد سید علیاکبر پرورش در آسمان پرستاره انقلاب به روشنی میدرخشد؛ شخصیتی که میتواند الگوی بسیار پرجاذبه و مطلوبی برای مدیران جوان این مرز و بوم و رجال سیاسی این روزها شود. کسی که رهبری انقلاب ایشان…
لازمۀ دفاع از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن به وسیلۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ارتقای مستمر بصیرت دینی و ایجاد آمادگی دائمی معنوی و مادی در آحاد پاسداران است. به همین دلیل است که فرماندهی معظم کل ق…
مشی سیاسی حضرت زهرا(س) و مرام آن حضرت در مقابله با فتنه و فتنه گران، کاملاً منطبق با قرآن کریم و توأم با بصیرت و بینش بوده است؛ چرا که او شاگرد مکتب قرآن بوده، در محضر پدرش به درس نشسته و در خانۀ امیر…
انقلاب اسلامی ایران در چهل سال گذشته دستاوردهای بسیاری در عرصه های مختلف، اعم از دستاوردهای سخت و نرم، داشته است. تبیین دستاوردهای نرم انقلاب اسلامی موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده است. از این من…
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نگاه امت های اسلامی به مقوله مقاومت تغییر کرد و کارآمدی و لزوم استقامت در برابر طاغوت بر آنان آشکار شد. از این رو حرکت های مقاومتی با الگوبرداری از روش امام خمینی…
فلاسفۀ اخلاق همواره به موضوع وجدان اخلاقی و چگونگی شکل گیری آن توجه داشته اند. آن ها در پی پاسخ به این پرسش هستند که آیا وجدان یک نیروی اخلاقی مستقل است یا هر آنچه به وسیلۀ آن ادراک می گردد همان احکام…
حدیث کِساء، حدیثی در فضیلت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) است. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، همسر پیامبر روی داد. پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچ…
ای انسان، تمام اعمال و رفتار تو نه تنها در زندگی شخصی ات بلکه در طبیعت و محیط پیرامون تو نیز اثر می گذارد. دین اسلام قبل از هر چیز انسان را به پیامدهای مثبت و منفی دنیوی کارهایش متوجه ساخته و هشدارهای…
زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشنگردآوری توسط پایگاه حوزه
شهید مصطفی احمدی روشن در 17 شهریور سال 1358 در روستای سنگستان استان همدان متولد شد. وی دوران کودکی خود را در خانواده ای فقیر گذراند. خان…
ایرنا نوشت: محققان کانادایی در پژوهشی در جنگلهای این کشور به شبکه شگفتانگیز ارتباط زیرزمینی بین درختان پی بردند که درواقع بهنوعی با یکدیگر مرتبط بوده و حرف میزنند.
تارنمای خبری ‘نشنال جئوگرافیک’ (nationalgeographic)
گزارش داد: درختان از طریق ریشههای خود در زیرزمین با یکدیگر در ارتباط هستند و
دراین میان همواره یک درخت اصلی و کانونی بهعنوان ‘هاب’ با دیگر درختان ارتباط
برقرار میکند و از طریق این شبکه با یکدیگر بهواقع حرف میزنند.
نشنال جئوگرافیک گزارش داد: بنابراین تحقیقات،
تمامی این روند از طریق یک درخت اصلی که به آن درخت کانونی (هاب) میگویند آغاز میشود،
درخت کانونی معمولاً از سایر درختان پیرامون خود کهنتر، بزرگ و سترگتر بوده و
درنتیجه نسبت به سایر درختان دسترسی بهتری به نور خورشید دارد، بنابراین عمل
فتوسنتز بالاتری داشته و قادر به تولید گلوکز (مواد قندی یش از نیاز
خود این درخت،میشود.
قارچهایی در زیرخاک هستند که برای ادامه حیات
به این گلوکز ذخیرهشده نیاز دارند، ساختار این قارچها بهصورت’نخینه’ (موسوم به
میسیلیوم Mycelium)
بوده و آنها برای دسترسی به گلوکز درون ریشه درخت کانون، ریشههای خود را بسط
داده و پس از دست یافتن به ریشه درخت مواد غذایی لازم را که در خاک به دنبال آن
هستند، برای این درختان فراهم میسازند، به این رابطه ‘مایکوریزا’ یا همزیستی
سازنده بین یک قارچ و ریشههای یک گیاه گفته میشود.
ارتباطی که از طریق ریشه دواندن نخینههای قارچهای
زیرزمینی صورت میگیرد ریشه درخت کانونی را به سایر درختان پیرامون متصل میسازد
که شبکهای ارتباطی با دیگر گیاهان و درختان را پدید میآورد که در آن آب، فسفات،
نیتروژن، پتاسیم به دیگر گیاهان پیرامون درخت اصلی فرستاده میشود، حتی از طریق این
شبکه به وجود آمده درصورتیکه درخت و یا گیاهی مورد تهدید قرارگیرد؛ آفتزده شود،
به دیگر گیاهان و درختان علائم هشدار ارسال میکنند.
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
در پژوهشی که توسط محققان کانادایی در منطقه جنگلهای
‘بریتیش کلمبیا’ از روی دی.ان.ای درختان این منطقه به عمل آمد متوجه شدند که یک
درخت کانونی با 47درخت دیگر ازطریق شبکه زیرزمینی ریشهها در ارتباط است، در همین
حال در مدل ‘دی.ان.ای’ که این محققان از مجموعه درختان این بخش از جنگلهای کانادا
تهیه کردند به این موضوع پی بردند که چنانچه بهطور اتفاقی یکی از درختان کانونی
قطع شود، 47 درخت دیگر بهشدت تحت تأثیر قرارگرفته و آسیب میبینند.
5656
شهر جهانی یزد، شهری تاریخی و کویری بین دشت لوت و دشت کویر است که مارکوپولو جهانگرد معروف آن را بزرگ، زیبا و پر رونق توصیف میکند. شهر تاریخی یزد در قدیم؛ به ایساتیس به معنی فرخنده و مقدس معروف بوده است.
صنعت تولید پوشاک و لباس در ایران از جمله صنعت های رشد نکرده و به بلوغ نرسیده میباشد. تولید لباس کشور ترکیه توانسته به اندازه صنعت نفت ما ارز آوری داشته باشد ولی علت ها و عواملی که موجب این اتفاق شده چیست؟
تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved
ادعایی وجود داشت مبنی بر این که درختان و گیاهان قادر هستند تا با هم حرف بزنند و ارتباط کاملی با هم برقرار کنند.این حرف فقط در باور عامیانه مردم بود. یک کتاب جدید به نام «زندگی پنهان درختان» (The Hidden Life of Trees) ادعا میکند که درختان میتوانند با یکدیگر صحبت کنند. اما آیا واقعا همینطور است؟
پاسخ ساده این است که گیاهان قطعا با یکدیگر و دیگر جانداران مثل حشرهها تبادل اطلاعات میکنند.مثلا بوی چمنی را در نظر بگیرید که تازه کوتاه شده. بعضی از مواد شیمیایی که این بوها را تشکیل میدهند به گیاهان دیگر میگویند که برای یک حمله آماده باشند یا حشرههای مهاجم را فرامیخوانند تا از آنها دفاع کنند. این بوهای احضارکننده در واقع میتوانند نقش یک فریاد هشدار یا کمک را داشته باشند.
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
وقتی عفونت به گیاهان آسیب میزند یا خورده میشوند، آنها مجموعهای از مولکولهای فرار را در هوای اطرافشان آزاد میکنند.گیاهان اطراف وقتی در معرض این مواد شیمیایی قرار میگیرند، مقاومتشان در مقابل حمله افزایش مییابد. مثلا آنها سمها یا مادههایی تولید میکنند که هضمشان را سختتر میکند.
این تغییرات معمولا بلافاصله اتفاق نمیافتد، اما ژنهای مربوطه بسیار زودتر فعال میشوند. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد مواد شیمیایی که گیاهان یک مکان خاص آزاد میکنند، با مواد شیمیایی همان گیاهان در یک مکان دیگر فرق دارد.
در نتیجه، به نظر میرسد که اگر گیاهان با هم حرف میزنند، حتی زبان یا حداقل لهجههای منطقهای هم دارند.آیا این واقعا ارتباط است؟ دقیقا نمیدانیم که آزاد کردن مواد شیمیایی با هدف انتقال اطلاعات به یک گیاه دیگر انجام میشود یا خیر. مثلا ما به مواد شیمیایی که پیاز در حال سرخ شدن آزاد میکند، واکنش نشان میدهیم، اما این به این معنی نیست که پیاز با ما صحبت میکند.
البته انتقال اطلاعات بین درختان فقط از طریق هوا انجام نمیشود. اکثر گیاهان با قارچهای خاکی یک رابطه همزیستی دارند. این قارچهای جنگلی که روی سطح زمین میبینیم تنها پس از تولید مثل آنها بیرون میزنند. قارچ واقعی لایهای از سلولهای درازی است که در کف جنگل پراکنده شدهاند.
درختان شکر قارچها را فراهم میکنند و قارچها هم به درختان کمک میکنند تا آب و مواد مغذی خاک را جمعآوری کنند. بسیاری از گیاهان میتوانند در زیر زمین به کمک سلولهای قارچ به هم متصل شوند.به گزارش پارس ناز گاهی اوقات وقتی یک گیاه آسیب میبیند، گیاهان دیگری که از طریق قارچ خاک به آن متصل هستند،
از خودشان در مقابل حملههای آینده محافظت میکند. اما درختانی که در فاصله یکسان قرار دارند ولی متصل نیستند، برای حمله آماده نمیشوند. این شبکه قارچی یک روش ارتباطی دیگر است؛ یک Wood Wide Web واقعی.قارچها به درختان کمک میکنند تا با هم ارتباط برقرار کنند، اما شاید این کار را به خاطر خودشان انجام میدهند. و این شاید شامل کمک به تولیدکنندگان خودشان هم بشود.
اطلاعاتی که برای اعضای خانواده و دوستان ارسال میشود شاید برای سود ناقل پیام، به یک شخص ثالث غیرمرتبط هم منتقل شود. به این ترتیب، قارچها کمی شبیه به یک شبکه اجتماعی هستند و به پستهای کاربرانشان گوش داده و از آنها سود میبرند.
حالا برمیگردیم به همان سوالی که آیا هیچیک از این موارد، به معنی ارتباط واقعی بین درختان و گیاهان هست یا نه. هر چیزی که باعث شود به گیاهان فکر کنیم، خوب است، اما شاید اگر بخواهیم درختان شبیه به ما نظر برسند، باعث میشود که ماهیت اصلی آن را نادیده بگیریم.
در عصر نزول وحي بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، انسان ها در ميان باورهاي خرافي بسياري سرگردان بودند، خدايان متعددي را مي پرستيدند و هر قوم بر پاي بتي بوسه مي زد. در آن زمان هيچ تمدني عاري از شرک نبود و هيچ يک از مظاهر طبيعي در جايگاه خود قرار نداشتند و قرآن مي بايست بارهاي غلط و رايج را تصحيح مي کرد و غل و زنجيرهاي خرافات را از پاي عقل بشر مي گسست و آن ها را به سوي حقيقت هدايت کرد و او را با جايگاه واقعي مظاهر طبيعت آشنا مي ساخت. قرآن از سويي با توجه دادن انسان به سوي خداوند يکتا و از سوي ديگر با بيان نقص ها و ايجاد تغيير و تحول هاي پي در پي در مظاهر طبيعت، به وي مي آموخت که اين مظاهر بايستي در راستاي اثبات حقايق نامحسوس و متعالي به کار گرفته شوند و ذهن آن ها را بازمي داشت از اينکه اجزاي طبيعت را خدا فرض کنند و تأکيد مي کرد که اين عناصر، براهيني است بر اثبات حقايق عالم تا انسان ها در آن بينديشند و از پوسته به درون و از ماده به معنا برسند. از نگاه قرآن هدف از شناخت طبيعت، معرفت الله و تقرب به اوست. اما در اين ميان اهداف متوسطي نيز وجود دارند که مقدمه رسيدن به هدف غايي اند. (1) خداوند با بيان آيات مربوط به خلقت و جهان آفرينش به اثبات وجود خالق يکتا و بازگشت همه انسان ها به سوي او مي پردازد. به عنوان مثال در آيه ذيل: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ( رعد/2 ) کار [ جهان ] را تدبير مي کند، نشانه ها را به تفصيل بيان مي کند تا شايد ديدار پروردگارتان – روز رستاخيز – را بي گمان باور کنيد. دو نکته مورد تأکيد قرار گرفته است: (2) الف- تدبير جهان هستي در يد قدرت خداوند است. ب- هدف از طرح آيات خلقت، توجه دادن انسان ها به قيامت و روز رستاخيز است. گياهان همواره حضوري معنوي درزندگي انسان داشته اند و از زماني که دانه اي در خاک کاشته مي شود تا ظهور ميوه ها بر روي درختان، در تمامي لحظات زندگي او را همراهي مي کنند. در فصل رويش، خلقت و در خزانشان مرگ، و با رويش مجدد معاد را براي انسان تداعي مي کنند.
دفتر معرفت کردکار
يکي از اهداف بزرگ قرآن توجه دادن انسان به خالق بي همتا و عظمت اوست. قرآن براي رسيدن به اين مهم و جهت دادن قلب او به سوي خداوند به بيان چگونگي آفرينش موجودات، تنوع در خلقت و هدف از آفرينش هستي مي پردازد تا حس شکرگزاري و حق شناسي او را تحريک کند. از سوي ديگر موجب شده تا انسان با مشاهده جهان به عنوان آفريده خداوند، شناخت و معرفت خود نسبت به عالم هستي و خالق آن را تعالي بخشد. (3) در واقع هدف غايي قرآن از شناساندن طبيعت و اجزاي آن- مانند گياهان- به انسان ها، افزودن معرفت انسان ها نسبت به خداوند است. از نظر قرآن، طبيعت و گياهان، « آيات و نشانه هاي » خداوند بر زمينند و معرفت به آن ها بايستي به منزله شناخت آيات الهي باشد و انسان را به مبدأ و مبدع اين آيات برساند. لذا انديشمندان و افراد آگاه با مطالعه گياهان از جنبه هاي مختلف، مي توانند تجلي حکمت و عظمت مدير جهان آفرينش را مشاهده نموده، در راه شناخت خالق بي همتا قدم بردارند. يُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنَابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذ?لِکَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ ( نحل /11 ) [ و ] با آن براي شما کشت- گندم و جو و حبوبات – و زيتون و خرمان بن ها و تاک ها و از همه ميوه ها بروياند. همانا در آن نشانه اي است براي مردمي که مي انديشند. خداوند در قرآن به بيان هاي مختلف و با مثال هاي متعدد ( رعد/4؛ انعام /99 ) توجه انسان را به تنوع گياهان و محصولات آن ها جلب مي کند که در عين يکساني، عوامل رويش چون آب، خاک و نور خورشيد با هم متفاوتند، تا انسان درباره چگونگي اين پديده بينديشد و از اين راه به وجود خالق حکيم و مدبر آن پي ببرد و در برابر عظمت و دانايي او سر تعظيم فرود آورد. وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاکِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذ?لِکُمْ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ( انعام /99 ) و اوست که از آسمان آبي فرو فرستاد پس با آن هر چيز روييدني را بيرون آورديم و از آن، سبزه اي- گياهي که از تخم روييده و ساقه و شاخه پيدا کرده- پديد کرديم که از آن ( گياه سبز ) دانه هاي بر هم نشسته و درهم رسته بيرون آوريم و از شکوفه خرما بن خوشه هايي است نزديک به هم و بوستان هايي از انگور و زيتون و انار، مانند و نامانند- در رنگ و در مزه – [ برآورديم ] به ميوه آن، آنگاه که بار دهد و به رسيدن آن بنگريد. هر آينه در آن براي مردمي که ايمان مي آورند نشانه هاست. در اين آيه ابتدا ضمير « هو » و بعد « نا » در اخرجنا آمده که نشانه التفات، از غايب به متکلم است و بيانگر اين است که گويا هنگام فرود آمدن آب از آسمان، پي بردن به اينکه فعل خداست، نيازمند برهان و استدلال است و به سرعت و آساني حاصل نمي شود، اما هنگام رويش گياهان، دست خدا را آشکارتر مي توان ديد. اين يک حقيقت است که ظهور حيات و آثار آن در موجودات زنده نسبت به جمادات انسان را سريعتر متوجه خداوند مي سازد. درک حضور خالق، تنها ديدن با چشم دل را مي طلبد(4) و اگر انسان به آفرينش گياهان بينديشد و در آن تدبر نمايد، حضور و قدرت خالق را به روشني در آن خواهد ديد. « در الرسالة السابعة من الجسمانيات الطبيعيات في اجناس النبات” از رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا آمده است: اي برادر- که لطف خدا و تأييدات او شامل حال تو و ما باشد- بدان که خلقت حکيمانه دلالت بر خالق حکيم دارد، اگر چه اين خالق حکيم از ديده ها پنهان باشد. هر انسان عاقلي اگر لحظه اي در احوال گياهان بينديشد، در اشکال مختلف ريشه هايش و کشيده شدن آن در زمين، رويش شاخه هايش در هوا، گونه گون شدن برگ هايش در شکل هاي متفاوت، تنوع رنگ گل هايش، تفاوت در شکل هاي دانه هايش، گوناگوني ميوه هايش که در اندازه هاي کوچک و بزرگ هستند و تفاوت رنگ و طعم و بوي آن ها به طور قطع بر او يقين حاصل مي شود که همه اين ها خالقي حکيم دارد ». (5) برخي مفسرين در تفسير آيات 7 و 8 سوره شعرا، آفرينش گياهان را نشانه روشني بر وجود خداوند و يکتايي او دانسته(6)، بر اين باورند که ظهور انواع گل ها و گياهان زيبا و درختان پرثمر با ميوه هاي رنگارنگ و خواص کاملاً متفاوت از اين خاک ظاهراً بي ارزش که مرکب از عناصر و موادي معين است، حاکي از قدرت بي انتهاي خداوند است (7) تا بدان جا که مطالعه و تفکر درباره جهان هستي و موجودات را بهترين راه رسيدن به خداشناسي ذکر کرده اند. (8) زيرا پيدايش حيات با اسرار پيچيده اي که دارد و تکرار هر ساله آن در گياهان و طبيعت بدون وجود خالق و مدبري توانا و حکيم و تنها از روي تصادف و اتفاق، براي هر فردي که بهره اي از شعور و علم دارد و عناد و تعصب بر جهل، چشمان او را کور نکرده باشد باور کردني نيست. اميرالمومنين علي ( عليه السلام ) در خطبه 185 نهج البلاغه مي فرمايند: فانظر الي الشمس و القَمَرِ و النباتِ و الشجَرِ و الماء و الحجر… فَالوَيلُ لمن أَنکَرَ المقدَّرَ و جَحَدَ المَدَبَّر. « پس انديشه کن در آفتاب و ماه، درخت و گياه، و آب و سنگ…. پس واي بر کسي که تقدير کننده را نپذيرد و تدبير کننده را انکار کند!»(9)
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
درسنامه توحيد
قرآن پس از اثبات وجود خالق مدبر و حکيم، انسان را متوجه نظم و هماهنگي جهان کرده، با عباراتي چون ءالِه مَعَ الله ( نمل/60 و 64 )، أينَ شُرکائي ( فصلت /47 ) و هل من خالق غير الله ( فاطر/3) او را به توحيد و يکتايي آفريننده جهان هستي مي خواند چرا که: وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً کَثِيراً ( نسا/ 82 ) آيا در قرآن نمي انديشند؟ و اگر از نزد غير خدا مي بود در آن ناسازگاري و ناهمگوني بسيار مي يافتند. « در اين آيه ( توحيد عبادت ) بر مبناي ( توحيد خالقيت و رازقيت ) مطرح شده و اين تذکر که: يا أيُها الناس اذکُروا نِعمَتَ الله عَلَيکُم. اي مردم نعمت خداوند را بر خودتان به ياد آوريد. درست فکر کنيد: اين همه مواهب و برکات و اين همه امکانات حياتي که در اختيار شما قرار گرفته و در آن غوطه وريد منشأ اصلي و سرچشمه آن ها کيست؟! هَل مِن خالقِ غيرالله يرزُقُکم مِنَ السماءِ و الأرض. آيا خالقي جز خدا، از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد؟ چه کسي نور حيات بخش آفتاب، و قطرات زنده کننده باران، و امواج روح پرور نسيم را از آسمان به سوي شما مي فرستد؟ و چه کسي معادن و ذخاير زمين و مواد غذايي و انواع گياهان و ميوه ها و برکات ديگر را از اين زمين براي شما خارج مي کند؟ اکنون که مي دانيد سرچشمه همه اين برکات اوست پس بدانيد: لا إله إلا هو »، (10) سپس وجود خالق و معبود ديگري را نفي مي کند ( طه /14 و 98؛ مومنون /116؛ نمل/26؛ حشر/23 )
درسنامه معاد
يکي از موضوعات پيچيده اي که ذهن بشر را در طول تاريخ به خود مشغول داشته مسئله معاد و برانگيخته شدن پس از مرگ و حيات دوباره است. در عصر نزول، دهريون و مادي گرايان عرب قيامت و معاد را انکار مي کردند و اين ادعاي آن ها در قرآن چنين آمده است: وَ قَالُوا مَا هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ ( جاثيه / 24 ). و [ کافران ] گفتند: اين – يعني زندگي – نيست مگر زندگي ما در اين جهان؛ مي ميريم و زنده مي شويم و ما را جز دهر- روزگار و زمانه- هلاک نکند. قرآن زندگي دنيا را مقدمه حيات اخروي مي داند و قائل به محاسبه اعمال و کردار انسان در سراي باقي است. بنابر آيات، اعمال و کردار انسان ها در روز قيامت محاسبه مي شود و سرنوشت آن ها در حيات ابدي معين مي گردد. قرآن در پاسخ به ادعاي مادي گرايان و نيز به خاطر کمک به درک صحيح انسان از رستاخيز، به اثبات معاد به طرق مختلف مي پردازد. يکي از اين راه ها دعوت به مطالعه طبيعت و اجزاي آن است(11) که از آن جمله مي توان به گياهان اشاره کرد. قرآن خلقت و سير طبيعت و گياهان را دليل امکان وقوع معاد مي داند و بشر را به تفکر و تأمل در اين پديده ها دعوت مي کند تا بداند فراسوي اين دنيا، جهان ديگري نيز وجود دارد که در آن، اعمال و ويژگي انسان ها مورد محاسبه قرار مي گيرد. گياهان ضمن رفع نيازهاي جسمي و ايجاد روحيه نشاط در انسان، ذهن او را متوجه آخرت، نتايج اعمال و کيفر و پاداش او در دنيا مي نمايند. براي مثال مشاهده رويش درختان و گياهان و تکرار حيات آن ها پس از هر خزان، يکي از ادله اثبات به شمار مي رود. رستاخيز انسان پس از مرگ، از جهت اينکه حيات مسبوق به موت است، به روييدن مجدد گياه پس از خشک شدن و مردن آن شباهت دارد. به همين دليل در تدبر در اين پديده که بارها در برابر چشمان انسان ها انجام مي پذيرد بهترين مثال براي حيات دوباره انسان در جهان باقي است و آنچه موجب شده که انسان اين نشانه ها را ساده انگارد و به رغم مشاهده مکرر اين پديده ها، به امکان حيات پس از مرگ پي نبرد، غفلت و عادت مردم به ديدن است. قرآن کريم براي دريدن اين پرده عادت پي در پي مردم را به اين پديده جلب کرده و رستاخيز انسان ها را به آن تشبيه مي کند. (12) باغ و بوستان در فصل زمستان به خشکي و خاموشي گراييده و « تَرَي الارضَ هامدةً » و از گل هاي رنگارنگ باغ جز پژمردگي و خمودي به چشم نمي خورد و درختان چون جسم مرده اي طراوت و سبزي خود را از دست داده اند و در زمين نيز نشاني از حيات ديده نمي شود. پس از چندي با آمدن فصل بهار، ناگهان زمين به جنب و جوش درآمده، دانه هاي درون زمين و درختان خشکيده زنده و شکوفا مي شوند و زمين مملو از سرسبزي و درختان غرق در شکوفه مي گردند. نباتات اگرچه در زمستان تغيير شکل مي دهند ولي هرگز معدوم نمي گردند و در شرايط مساعد دوباره جان مي گيرند و دانه هاي نهفته در زمين زنده شده، از قبرهاي خود خارج مي گردند. (13) از جمله آياتي که در قرآن به اثبات معاد مي پردازند آيه هايي هستند که « نظام موجود و مشهود » را که عبارت است از مرگ زمين و گياهان در فصل زمستان و حيات دوباره آن ها در بهار، مورد استناد قرار داده، بيان مي کند جهان، خورشيد و ستارگان نيز مانند گياهان و درختان که پس از سرسبزي و طراوت مي ميرند، دچار سردي، خاموشي و مرگ خواهند شد. اما اين مردن هم مانند مرگ گياهان موقت است و بار ديگر همه موجودات چون حيات دوباره طبيعت، زندگي را از سر مي گيرند، اما اين بار در جهان ديگر و با کيفيتي متفاوت. (14) وَ أَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ ( ق/11). و بدان [ آب ] سرزمين مرده را زنده کرديم. همچنين است بيرون آمدن [ از گور ]. از آياتي که به اثبات معاد از طريق گياهان پرداخته اند يازده مورد به طور مستقيم به زنده کردن زمين پس از مرگ آن اشاره دارند [ بقره/ 164؛ عنکبوت /63؛ روم /19 و 24 و 50؛ فاطر /9؛ يس /33؛ زخرف / 11؛ جاثيه/5؛ ق/11؛ حديد/17) و دو مورد ديگر به شکافتن هسته و دانه ( انعام /95 ) و پديد آمدن ميوه ها ( اعراف / 57 ). سپس با عباراتي مانند آيات لقومٍ يعقِلون ( بقره / 164؛ روم/24؛ جاثيه /5)؛ لعلکم تعقِلون( حديد /17)، کذلِک تُخرجون ( روم/19؛ زخرف / 11 )، کذلک الخُروج ( ق/ 11 )، کذلک النّشور ( فاطر /9 )، ان ذلک لمُحي المَوتي ( روم /50 ) و کذلک تخرج الموتي ( اعراف/ 57 ) ارتباط آن ها با معاد را بيان مي کنند. تقريباً همه مفسرين درباره عبارت « کذلک الخُروج » در آيه 11 سوره ق معتقدند که منظور، رفع استبعاد منکرين معاد است و اينکه خروج از قبر و زنده شدن پس از مرگ در انسان ها مانند خروج و حيات مجدد گياهان است. (15) خداوند در اين آيه « ضمن يادآوري نعمت هاي عظيمش به بندگان و تحريک حس شکرگزاري آن ها در مسير شناخت او، به آن ها يادآور مي شود که شما نمونه معاد را همه ساله در برابر چشمان خود در همين جهان مي بينيد؛ زمين هاي مرده و خشک و خالي از هر گونه آثار زندگي، بر اثر نزول قطرات باران به حرکت درمي آيند، و غوغاي رستاخيز را سر مي دهند، از هر گوشه گياهي مي رويد و « وحده لاشريک له » مي گويد! اين جنبش عظيم و حرکت به سوي حيات و زندگي در عالم گياهان بيانگر اين واقعيت است که آفريدگار عالم مي تواند موجودات مرده را بار ديگر حيات بخشد چرا که ” وقوع ” چيزي قوي ترين دليل بر ” امکان ” آن است ». (16) در سوره نوح، در مورد انسان از عبارت « انبتکم » استفاده شده و خلقت، مرگ و آفرينش مجدد آن ها به زندگي گياهان تشبيه شده است: وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً ثُمَّ يُعِيدُکُمْ فِيهَا وَ يُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجاً ( نوح / 18- 17 ). و خدا شما را از زمين برويانيد روييدني- چون گياه – سپس شما را به آن بازگرداند و باز شما را بيرون آرد، بيرون آوردني- به هنگام رستاخيز. نظر اکثر مفسرين اين است که اين تعبير بيان يک حقيقت است و اشاره دارد به خلقت انسان از خاک و نيز مواد غذايي که والدين مي خورند و نطفه از آن تشکيل مي شود. (17) تعبير به نبات و رويانيدن، در مورد انسان، به خاطر آن است که اولاً آفرينش نخستين انسان از خاک است، ثانياً همه مواد غذايي اي که انسان مي خورد و به کمک آن رشد و نمو مي کند از زمين است؛ يا مستقيماً مانند سبزي ها و دانه هاي غذايي و ميوه ها، و يا به طور غير مستقيم مانند گوشت حيوانات، و ثالثاً شباهت زيادي در بين انسان و گياه وجود دارد و بسياري از قوانيني که حاکم بر تغذيه و توليد مثل و نمو و رشد گياهان است بر انسان حکمفرماست. اين تعبير در مورد انسان بسيار پرمعني است و نشان مي دهد که کار خداوند در مسئله هدايت فقط کار يک معلم و استاد نيست، بلکه همچون کار يک باغبان است که بذرهاي گياهان را در محيط مساعد قرار مي دهد تا استعدادهاي نهفته آن ها شکوفا گردد. (18) در سال 1954 ميلادي دانشمندي به نام هارولد اشميت دانه هاي لوبياي قطبي که حدود ده هزار سال از عمر آن ها مي گذشت در خاک هاي يخ زده يافت. اين دانه ها را در سال 1966 ميلادي کاشتند و مشاهده شد که دانه ها پس از گذشت ده هزار سال جوانه زدند (19) و اين يکي از هزاران نمونه عيني است که خداوند به انسان نشان مي دهد تا ديگر بحث معاد و رستاخيز براي او غيرممکن جلوه نکند. بارش باران بر زمين چه به صورت بارش مستقيم و چه به صورت آب هاي جاري بر زمين که حاصل بارش هاي قبلي هستند موجب زنده شدن آن مي شود و گياهان سبزي که از خاک و به شکل سبزه ها، درختچه ها و درختان مثمر مي رويند بخش ظآهري و قابل رؤيت اين حيات براي انسانند. اما مفهوم حيات براي متخصصين فراتر از اين و شامل زندگي بسياري از موجودات است مانند انواع باکتري ها، قارچ ها و ويروس ها، و تکثير موجودات تک سلولي مثل آميب ها، پروتوزئرها، و تعدادي از موجودات ذره بيني و حشرات آبي و زميني، که با ريشه هاي گياهان در حال رشد، همزيستي دارند و اين صورت حقيقي مفهوم حيات زمين است با پر شدن از حرکت و زندگي و ارتباطات همزيستي پيچيده، پس از آنکه مرده بود و خشک و بدون گياه بود. اين نشانه ها در برابر چشم دانشمندان آشکار مي شود و مشاهده آن ها بر ايمان مؤمنين مي افزايد زيرا همه، نشانه هاي اوست. (20) « زمين خشک و مرده و بي حرکت کجا و اين همه آثار حيات و جلوه هاي گوناگون آن کجا؟ کدام قدرت است که با نزول چند قطره باران از خاک مرده اين همه حرکت و جنبش مي آفريند؟ آيا اين همه قدرت نمايي و حرکت و حيات مجدد که هر ساله در ايام بهار خودنمايي مي کند و نيز رويش گياهان و به ثمر نشستن درختان نمي تواند نمودي از رستاخيز و معاد باشد و پرده هاي ديد را از برابر چشم انسان غافل کنار بزند؟ » (21) و يقين حاصل کند که برانگيخته شدن انسان ها همچون رويش مجدد گياهان در يد قدرت و به خواست و اراده خداوند است- إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ ( عبس / 22 ) – همان گونه که مرگش به دست اوست-ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ( همان /21 ). به عبارت ديگر با شکافته شدن زمين- ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً ( عبس / 26 ) – گياهان سر از زمين برمي دارند و با شکافتن آسمان – ( انشقاق /1 )- انسان ها از خاک برمي خيزند و اين وعده حتمي خداوند است که بي شک محقق خواهد شد: وَعْدَ اللَّهِ لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ( روم / 6). وعده خداست. خدا وعده خويش خلاف نکند، ولي بيشتر مردم نمي دانند.
دنيا مزرعه آخرت
رفتار و اعمال انسان در دنيا تعيين کننده سرنوشت و سعادت و شقاوت او در آخرت است. و بهره مندي از نعمات و لذات اخروي در گرو تلاش در دنيا و کسب شايستگي آن است و نمي توان در همان عالم و پس از مرگ براي رسيدن به سعادت تلاش کرد. قواي بدني، فکري و حيله ها و ترفندها نيز که گاهي ممکن است در دنيا مؤثر واقع شوند، در آخرت هيچ کارايي نخواهند داشت. اين معادي است که تمامي اديان الهي از آن سخن گفته اند. (22) قرآن کريم از يک سو بر تحقق معاد تأکيد مي کند و آن را وعده حتمي و تخلف ناپذير الهي مي شمارد و از سوي ديگر به منظور درک بهتر انسان ها، با مثال هاي متعددي اين مسئله را به تصوير کشيده است تا به انسان بفهماند که اين دنيا با همه مظاهر و نعماتش مزرعه و مقدمه سراي باقي است. توجه دادن انسان ها به گياهان و زندگي آن ها نمونه اي از اين مثال هاست. خداوند در قرآن انسان ها را به « زارع » تشبيه مي کند(23) و مي فرمايد: مَنْ کَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ کَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ ( شوري / 20 ). هر که کشت- ثواب- آن جهان خواهد بر کشتش مي افزاييم، و هر که کشت اين جهان خواهد به وي از آن مي دهيم و در آن جهان هيچ بهره اي ندارد. انسان ها همگي زارعند و اين جهان مزرعه ماست، اعمال ما بذرهاي آن، و امکانات الهي باراني است که بر آن مي بارد، اما اين بذرها بسيار متفاوت است، بعضي محصولش نامحدود، جاوداني و درختانش هميشه خرم و سرسبز و پرميوه، اما بعضي ديگر محصولاتش بسيار کم، عمرش کوتاه و زودگذر است، و ميوه هايي تلخ و ناگوار دارد. (24) کسي که به دنبال آخرت است، هم دنيا را دارد و هم آخرت را، به طوري که در آخرت، پاداشي چندين برابر به او داده خواهد شد: (25) وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا ( انعام /160) هر کس کار نيکي بياورد، ده چندان آن پاداش دارد. ولي در مورد دنياي آن ها سخني به ميان نيامده است، زيرا براي او دنيا فرع است و آنچه اهميت دارد و اصل است آخرت است، اما درباره دنياطلبان گفته شده که هيچ نصيبي از آخرت نخواهند داشت. (26) و آن که خواهان دنيا است از دنيا به او داده خواهد شد، اما نه همه آن يا هر قدر که بخواهد بلکه به اندازه مقرر، بايد توجه داشت که در اينجا « من » تبعيضيه و به معني بخشي از آن است. (27) گاه نيز خداوند خود را « زارع حقيقي » مي داند: أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ( واقعه / 64 ). آيا شما آن را مي رويانيد يا ما روياننده ايم؟ اين آيه مثالي است براي برانگيخته شدن انسان ها و معاد زيرا همان طور که دانه را زير خاک مي گذارند، سپس مي پوسد و آنگاه مي رويد انسان نيز پس از مرگ به خاک سپرده مي شود و جسم او در زمين مي پوسد و پس از آن برانگيخته مي شود. همان گونه که هر چه در زمين کاشته شود همان مي رويد، انسان ها هم آن چنان که در خاک شوند از آن برمي خيزند؛ و سپيدروي و سياه روي محشور شده، دسته اي به سوي اعلي عليين رفته و گروهي به طرف اسفل السافلين کشانده مي شوند، چونان گياهاني که به رنگ هاي گوناگون مي رويند و به اشکال مختلف؛ يعني بعضي بوته اي و بر زمين افتاده، و برخي درختي و بر پاي ايستاده. چنان که دانه را از کاه جدا کنند و هر يک را جداگانه جاي دهند، انسان هاي پاک را هم از ناپاک جدا نموده، هر کدام را به سوي مأواي خود مي خوانند: فريقٌ في الجنة و فريقٌ في السعير. (28)
پينوشتها:
1-محمد حسن رستمي، « اهداف قرآن از طرح مسائل طبيعي »، فرهنگ جهاد، ش28، ص 143. 2- جعفر سبحاني، قرآن و اسرار آفرينش، ص 93. 3-محمد حسن رستمي، « اهداف قرآن از طرح مسائل طبيعي »، فرهنگ جهاد، ش28، ص 145. 4- محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 272- 273. 5- علي عبدالله الدفاع، مشاهير گياه شناسي در تمدن اسلامي، ص 31- 32. 6- مقاتل بن سليمان، تفسير مقاتل، ج3، ص 259؛ ابواسحاق احمد بن ابراهيم ثعلبي نيشابوري، الکشف و البيان في تفسير القرآن، ج7، ص 159؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7، ص 289؛ رشيدالدين ميبدي، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج7، ص 86؛ حسين بن مسعود بغوي، معالم التنزيل في تفسير القرآن، ج3، ص 462؛ ابوالفتوح رازي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج14، ص 307؛ محمد حسين حسيني همداني، انوار درخشان، ج12، ص 5؛ محمد جواد نجفي خميني، تفسير آسان، ج14، ص 295؛ عبدالحسين طيب، البيان في تفسير القرآن، ج10، ص 7. 7-ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج15، ص 192. 8- محسن قرائتي، تفسير نور، ج8، ص 295. 9- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 185، ص 254. 10- ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج18، ص 172. 11- محمد حسن رستمي، « اهداف قرآن از طرح مسائل طبيعي »، فرهنگ جهاد، ش 28، ص 145. 12-محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 373. 13- عبدالکريم بي آزار شيرازي، قرآن و طبيعت، ص 227- 228. 14- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج2، ص 527. 15- براي نمونه: مقاتل بن سليمان، تفسير مقاتل، ج14، ص 111؛ محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج9، ص 361؛ محمود زمخشري، الکشاف عن حقايق غوامض التنزيل، ج4، ص 381؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج28، ص 131؛ حسين بن مسعود بغوي، معالم التنزيل في تفسير القرآن، ج4، ص 271؛ ملامحسن فيض کاشاني، الصافي، ج5، ص 59؛ هاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص 128؛ محمود آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج13، 327؛ سيد قطب، في ظلال القرآن، ج6، ص 3361؛ عبدالحسين طيب، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج12، ص 242. 16- ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج22، ص 236. 17-محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج10، ص 138؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج30، ص 655؛ ابوالفتوح رازي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج19، ص 430؛ اسماعيل حقي بروسوي، روح البيان، ج10، ص 180؛ محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج20، ص 33؛ بانوي اصفهاني، مخزن العرفان، ج14، ص 127؛ محمد حسين حسيني همداني، انوار درخشان، ج17، ص 104. 18- ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج25، ص 77. 19- حميد کليجي، قرآن وطبيعت، ص 130. 20- عبدالستار المليجي، علم النباتات في القرآن الکريم، ص 72- 74. 21- عيسي ولايي، الگوهاي رفتار با طبيعت ( محيط زيست ) از ديدگاه قرآن و سنت، ص 167. 22- محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 429. 23-محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج9، ص 156؛ ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج20، ص 397؛ محسن قرائتي، تفسير نور، ج10، ص 390. 24- ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج20، ص 398. 25- ابوالفتوح رازي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج17، ص 113؛ ملامحسن فيض کاشاني، الصافي، ج4، ص 371؛ محمد حسين طباطبايي، الميزان في التفسير القرآن، ج18، ص 40؛ علي اکبر قرشي، احسن الحديث، ج9، ص 476. 26- فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج27، ص 592. 27- محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج9، ص 156؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص 41؛ رشيدالدين ميبدي، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج9، ص 21؛ ملافتح الله کاشاني، منهج الصادقين في الزام المخالفين، ج8، ص 214؛ اسماعيل حقي بروسوي، روح البيان، ج8، ص 307؛ عبدالحسين طيب، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج11، ص 476. 28- ابوبکر عتيق بن محمد سورآبادي، ج4، ص 2518.
نام (اجباری)
آدرس پست الکترونیکی (اجباری است اما نمایش داده نمیشود)
آدرس سایت
مرا برای دیدگاههای بعدی به یاد بسپار
تصویر امنیتی جدید
به گزارش ایکنا، تسنیم نوشت: هر سال در آستانه سال نو و در روزهای آخر اسفندماه، یکی از رسمها و آداب زیبا و درسآموز اسلامی توسط مقام معظم رهبری انجام میشود؛ درختکاری، همان رسمی است که در دین اسلام بارها بر آن تأکید شده و درباره فواید و آثار آن نکات مهمی عنوان شده است.
درخت، یکی از نشانههای بینظیر قدرت خدای یکتاست که منبع کشف و شهود زیادی برای مردم خداشناس به حساب میآید. ریشه، ساقه، شاخه، برگ، تنه، سایه و حتی نفس کشیدن درخت هم برای ما، انسانها، منشاء خیر و برکتهای زیادی است که اگر چشم بینا و دل هوشیار داشته باشیم میتوانیم به اندازه ظرفیت خودمان، قدرت و حکمت خالق یکتا را در آن درک کنیم. در قرآن کریم هم ضمن اشاره به شگفتیهای خلقت، به درخت اشاره شده و موارد بسیاری از خیر و برکتهای این مخلوق خدا یادآوری شده است.
خبرگزاری تسنیمدر آستانه سال نو و رسم درختکاری، گفتوگویی با دکتر مریم عبدالباقی، کارشناس دینی انجام داده تا با فواید و آثار درخت و درختکاری بیشتر آشنا شویم. آن طور که این کارشناس دینی توضیح میدهد، خداوند متعال کله درخت را 27 بار در آیههای قرآن کریم به کار برده و بارها به نمونههای دیگری از درختان مانند درخت خرما، درخت زیتون و درخت انار و سدر اشاره کرده است که نشاندهنده نقش مهم این مخلوق الهی در زندگی و حیات است.
درخت به عنوان یکی در کلام وحی
میدانیم که رسم درختکاری به عنوان یکی از موارد مؤکد در دین اسلام است که مقام معظم رهبری هم هر سال در آستانه بهار، نهالی میکارند. رویکرد اسلام و آیات قرآن کریم به این مظهر قدرت الهی چیست؟
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
درخت در کلام عربی به معنی «شجر» است که 27 بار در آیههای قرآن کریم به کار رفته است. در عین حال کلمهها و عبارتهای دیگری هم درباره درخت در قرآن وجود دارد که هر کدام بیانکننده یکی از ویژگیهای آن هستند. مثلاً نام نخل یا درخت خرما در 20 آیه قرآن کریم تکرار شده که این تعداد در مورد هیچ درخت دیگری سابقه ندارد. نام درخت انگور هم یازده بار با عبارتهای «عنب» و «اعناب» آمده است.
در عین حال، زیتون هم درخت پربرکت و مهمی است که نامش شش بار در قرآن تکرار شده است. رمان به معنی انار هم به درخت انار گفته میشود و هم به میوه آن. این کلمه سه بار در قرآن آمده است، دو بار در مورد انار دنیایی و یک بار در مورد انار بهشتی. نام درخت سدر هم چهار مرتبه در قرآن آمده، یک بار در مورد سدر دنیایی، یک بار در مورد درخت سدر در بهشت و دو بار در مورد درختی که پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله در شب معراج آن را مشاهده فرمود.
«معروشه» هم یکی از انواع درخت است که نامش در قرآن آمده و منظور از آن، درختی است که مثل درخت انگور به صورت داربستی بالا میرود و رشد میکند. درواقع در قرآن یک بار به معروشات یعنی درختهای داربستی اشاره شده و یک بار به غیرمعروشات که درختهای غیرداربستی هستند.
حکمت آفرینش درخت
آنچه میان مردم از برکات درخت شناخته شده است، میوه دادن و عمل فتوسنتز و تصفیه هواست. حکمت و دلیل آفرینش درخت در منظر الهی چیست؟
خداوند متعال در آیه 60 سوره مبارکه نمل به مهمترین نکته در آفرینش درخت اشاره فرموده است: «أَمَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ أَنزَلَ لَکم مِّنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائقَ ذَات بَهْجَةٍ مَّا کانَ لَکمْ أَن تُنبِتُوا شجَرَهَاأَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِبَلْ هُمْ قَوْمٌ یعْدِلُونَ؛ آیا بتهایی که معبود شما هستند بهترند یا کسی که آسمان و زمین را آفریده؟ و برای شما از آسمان آبی فرستاد که با آن باغهایی زیبا و سرور انگیز رویاندیم و شما قدرت نداشتید درختان آن را برویانید، آیا معبود دیگری با خداست؟ نه، آنها گروهی هستند که (از روی نادانی) مخلوقات خدا را در ردیف او قرار میدهند.»
بر اساس این آیه شریفه، نکته اساسی در مورد خلقت درخت، همان آفرینش حیات و زندگی در درون بذر و نهال است که به مرور زمان از بذری کوچک و نهالی نازک، درخت تنومندی میسازد. به همین دلیل است که در این آیه بعد از اشاره به خلقت آسمانها و زمین و بارش باران، به روییدن باغها و بستانها اشاره فرموده و یادآوری شده که به نحوه ایجاد زندگی در درختان توجه کنید که اگر اراده خداوند حکیم و توانا بر حیات درختان قرار نمیگرفت، انسانها به هیچ وجه نمیتوانستند آنها را رویانده از میوه و محصولشان بهرهمند شوند.
حکمت درخت در کلام صادق آل محمد علیهمالسلام
در کتاب توحید مفضل نوشته شده که امام صادق علیه السلام در خصوص حکمتهای مرگ درختان و تجدید حیات آنها فرموده است: «در انواع تدبیرها و حکمتهای نهفته در آفرینش درخت دقت کن. میبینی که هر سال میمیرد ولی حرارت غریزی آن در چوب آن میماند و مواد میوهها از آن زاده میشود و آنگاه در همه جا پراکنده شده و چنانکه غذاهای متنوع و لذیذ را به تو میدهند، میوههای گونهگون و گوارا و خوشطعم به تو تقدیم میکنند. شاخهها همانند دست به سوی تو دراز میشوند و میوههای نیکو را در اختیارت میگذارند. این حساب و کتاب دقیق و حکمت عظیم جز تقدیرگر حکیم از آن کیست و چرا این گونه است؟ آیا جز برای آن است که آدمی را از لذت و سود این میوهها بهره برسانند؟ شگفتا! که مردم به جای سپاس بر نعمت، انکار منعم میکنند.»
ریشهها در حکم دهان درخت
ما درخت را به عنوان موجود زنده میشناسیم. آیا رویکرد دین هم به این مخلوق خاص الهی همین گونه است؟
بله. یکی از موارد جالب در زندگی درخت این است که درخت هم مانند موجودات زنده دیگر به آب و غذا نیاز دارد تا بتواند به زندگی خود ادامه بدهد؛ اما مانند حیوانات و انسانها دهان ندارد تا بتواند غذا و آب را وارد بدن خود کند. درواقع خداوند دانا، ریشهها را به منزله دهان و محل ورود غذا و آب به درخت قرار داده است. امام جعفر صادق علیه السلام این نکته را این گونه به شاگرد خود، مفضل بن عمر، آموزش داده است که: «در آفرینش درختان و گیاهان نگه کن. از آنجا که درخت هم مانند حیوان به غذا محتاج است اما مانند حیوان دهان و حرکت ندارد که دنبال غذا برود و آن را بگیرد و ببلعد، به همین دلیل ریشههای آن در دل زمین فرو رفته تا غذا را بگیرد و به شاخ و برگ و میوه برساند. پس زمین مانند مادر، پرورشدهنده درخت است و ریشهها مانند دهان آن است که با آنها غذا را از زمین میگیرد چنان که حیوانات، کودکان خود را شیر میدهند.»
البته وجود ریشهها برای درخت تنها به دلیل غذا رساندن به آن نیست. بلکه پا برجا ماندن درخت هم به وجود همین ریشهها مربوط است. همان طور که امام صادق علیه السلام یادآوری فرموده است که: «نگاه نمیکنی که چگونه پایهها و ستونهای خیمه از هر طرف با طناب بسته شده تا بر جای خود بایستد، بر زمین نیفتد و یا کج نشود؟ گیاه هم همین گونه است. درخت هم ریشههای خود را در دل زمین به همه سمت گسترده کرده تا آن را پایدار و استوار و ایستاده نگه دارد. اگر ریشه نبود چگونه یک نخل تنومند و بلند و صنوبر و چنار بزرگ و تناور در توفانهای سهمگین بر پای میایستادند؟»
انسانها، خانه ساختن را از ساختار درخت یاد گرفتند
نکته جالب این است که انسانها هم بر پا کردن خیمه و حتی خانه را با دقت در آفرینش درخت آموختهاند. یعنی برای ساختن خانه بر اساس ارتفاع آن، زمین را حفر میکنند و ستونهای خانه را در زمین بنا میکنند، همان طور که ریشههای درخت در زمین فرو رفته است. امام صادق علیه السلام به این نکته ظریف اشاره فرموده است که: «به حکمت خالق بزرگ و دانا دقت کن که چگونه بر حکمت کار مردم پیشی گرفته و مردم در پایداری خیمهها از آن بهره گرفتند، در حالی که این حکمت و چاره پیش از آنان در آفرینش درخت جاری شده است. زیرا آفرینش درخت پیش از برپاداشتن خیمه است. نمیبینی که پایه و ستون خیمهها از چوب درختان است، پس ساختههای دست انسان از کار آفرینش گرفته شده است.»
برگ درختان سبز، در نظر هوشیار
برگ درخت هم به عنوان یکی از عجایب آفرینش در آموزههای دینی مطرح شده است. دلیل این امر چیست؟
سعدی شیرازی، شاعر خداشناس ایرانی، درباره اهمیت دقت در آفرینش برگهای درخت گفته است: «برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار» این سخن سعدی به نوعی برگرفته از فرمایش امام صادق علیه السلام است که مردم را به دقت در آفرینش برگهای درخت دعوت کرده و فرموده است: «اینک ای مفضل! در آفرینش برگ نگاه و تأمل کن. همان طور که میبینی سطح تمام برگ را چیزهایی چون رگ پوشانده است، بعضی بزرگتر هستند که به صورت طولی و عرضی کشیده شدهاند و بعضی نازک و ظریفاند که به نظر میرسد در بین رگهای اصلی ماهرانه بافته شدهاند. اگر انسان با دست خودش چنین کاری میکرد در طول یک سال هم نمیتوانست یکی از آنها را بسازد و در کار خود به ابزار، حرکت، کار و تلاش و سخن گفتن نیاز داشت. درحالیکه فقط در چند روز از فصل بهار، دشت و دریا و کوه و صحرا سرشار و آکنده از این برگها میشود. در این کار جز نفوذ اراده انکار نشدنی خداوند هیچ سخن، تلاش و حرکتی وجود ندارد.»
با این توضیحات، امام صادق علیه السلام حتی به رگبرگها و مسئولیت آنها اشاره فرموده است؟
همین طور است. دانستن راز رگبرگهای ظریف، دقیق و نازک برگ درخت در کلام امام صادق علیه السلام برکتهای زیادی به همراه دارد. آن حضرت فرموده است: «این رگها که یکسره برگ را پوشانده برای آن است که به آن، آب و املاح برساند همان طور که رگها در بدن پراکنده شدند تا غذا را به تمام اجزای بدن برسانند. اما در برگ، رگهای بزرگتر و اصلی کار دیگری هم دارند. این رگهای بزرگتر برای آن است که با سختی و استحکام خود، برگ را نگاه دارند و برگ، سست، پژمرده و پارهپاره نشود. به همین دلیل وقتی انسانها میخواهند صفحه و برگی از پارچه یا چیزهای دیگر بسازند، در طول و عرض آن از چوبهای محکمی استفاده میکنند تا سست و لرزان نشود. پس بدان، اگرچه آدمی هیچگاه به کنه و حقیقت تدابیر و حکمتهای نهفته در طبیعت نمیرسد، اما کار و صنعت او به نوعی حکایتگر طبیعت است.»
وقتی درخت سجده میکند
یکی از پرسشهایی که در هنگام مرور آیات قرآن به ذهن خطور میکند، موضوع سجده موجوداتی مانند درخت است. منظور از سجده کردن درخت در سوره مبارکه الرحمن چیست؟
خداوند متعال در آیه ششم سوره الرحمن به سجده درختان اشاره فرموده است که: «و النجم و الشجر یسجدان». در مورد این آیه شریفه باید توجه داشت که کلمه «نجم» هم به ستاره معنی شده و هم به گیاه بدون ساقه. «شجر» هم به گیاهان ساقه دار مثل درخت میگویند. اما به گفته مفسران قرآن، منظور از سجده نجم و شجر همان خضوع و اطاعت این دو موجود در برابر خدای یکتاست به این صورت که در برابر خداوند متعال از زمین سر بلند کرده و رشد میکنند. بنابراین باید دانست که منظور از سجده درخت این نیست که درخت هم مانند ما، انسانها، پیشانی روی خاک میگذارد، بلکه مقصود همان تسلیم و خضوع در برابر خداوند متعال است، همان طور که همه موجودات متناسب با شرایط و زبان خود در برابر او تسلیم بوده و تسبیح او را میگویند.
درختهای بهشت و جهنم
منظور از درختان موجود در بهشت و جهنم چیست؟ آیا در بهشت و جهنم هم مانند این دنیا، درخت وجود دارد؟
همان طور که یکی از ویژگیهای باغها و بوستانها در این دنیا وجود درخت در آنهاست، در باغهای بهشتی هم درختهایی وجود دارد که عامل سرسبزی و طراوت آنها هستند. در عین حال طبق آیههای قرآن کریم، در جهنم درختهایی وجود دارد:
درختهای بهشت: معروفترین درخت در بهشت، درخت طوبی است که نامش یک بار در آیه 29 سوره رعد آمده است: «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ؛ کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، براى آنان زندگى با سعادت و بازگشتى نیک است». البته در این آیه شریفه کلمه طوبی به کار رفته و منظور درخت طوبی نیست، اما در روایتی در کتاب بحار الانوار نوشته شده که یکی از اصحاب پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله از آن حضرت پرسید: «درخت طوبی کجا است؟» فرمود: «در بهشت، در سرای من.» شخص دیگری همان پرسش را پرسید و آن حضرت پاسخ فرمود: «در بهشت، در منزل امیرالمؤمنین، علی علیه السلام» گفتند: «چند لحظه پیش، همین را پرسیدیم. پاسخ دادید در خانه من و حالا فرمودید در خانه علی!» پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله پاسخ داد: «سرای من و علی یکجا است.» از این آیه و روایت مشخص میشود که درخت طوبی یکی از مهمترین درختها در بهشت است.
در عین حال در بعضی آیههای قرآن بعضی از انواع درختهای بهشتی و میوه آنها هم مشخص شده، به عنوان مثال در آیه 68 سوره الرحمن به درخت انار و خرما، در آیه 28 سوره واقعه به درخت سدر و در آیه 29 سوره واقعه به درخت موز در بهشت اشاره شده است.
درختهای جهنم: درست است که درخت عامل نشاط و آرانش است، اما اراده خداوند بر این قرار گرفته تا در جهنم همه چیز، حتی درختها، هم وسیلهای برای عذاب گناهکاران باشند. درخت زقوم یکی از درختهای جهنم است که در آیات 62 تا 66 سوره صافات به آن اشاره شده است: «اذلک خیر نزلا ام شجره الزقوم؛ انا جعلناها فتنه للظالمین؛ انها شجره تخرج فی اصل الجحیم؛ طلعها کانه رؤس الشیاطین؛ فانهم لاکلون منها فمالؤن منها البطون؛ آیا این پذیرایی و این رزق کریم بهتر است یا درخت زقوم؟ ما آن را مایه درد و رنج ستمگران قرار دادیم؛ آن درختی است که در قعر جهنم سر برمیآورد؛ میوهاش گویا سرهای شیاطین است؛ پس ایشان از آن خواهند خورد و شکمهایشان را انباشته خواهند کرد.»
گفتگو از: مریم مرتضوی
انتهای پیام
Register
| Login
معارف والای قرآنی محوریترین بخش دین اسلام را تشکیل میدهد. تحقیقات تازه دربارة مفاهیم قرآنی، نه تنها کاری تکراری و بیهوده نیست، بلکه دریچهای به سوی کشف حقایق قرآن و تسهیل فهم آن است. مسئلة تسبیح، تحمید و سجدة عمومی موجودات غیر ذیشعور یکی از مباحث عمیق قرآنی است که هنوز برای بسیاری از افراد مبهم و ناشناخته باقی مانده است. به حمد، تسبیح و سجدة موجودات غیر ذیشعور در آیات متعدّدی اشاره شده است که شاید صریحترین آنها، آیة 44 سورة مبارکة إسراء باشد که با صراحت تسبیح را به همة عالم نسبت میدهد. محدودة بررسی تسبیح موجودات، تنها موجودات غیر ذیشعور یعنی جمادات، نباتات و حیوانات را در بر میگیرد که در ظاهر امر این گونه به نظر میرسد که این سه دسته از موجودات فاقد علم و ادراک میباشند. لذا بر آنیم تا چگونگی تسبیح، تحمید و سجده به خداوند متعال را که در قرآن کریم به همة عالم نسبت داده شده، در این سه دسته از موجودات بررسی نماییم، چراکه تسبیح و عبادت موجودات صاحبعقل، یعنی انسان، جن و فرشته نیاز به توضیح ندارد و برای همه قابل پذیرش است. امّا پرسش مطرح اینکه سنگ، چوب، درخت و یا حیوانات چگونه خدا را حمد و تسبیح میگویند؟ آیا خداوند متعال مجازاً تسبیح را به موجودات غیر ذیشعور نسبت داده است؟ یا حقیقت امر چیز دیگری است که ما از آن بیخبریم؟ چه دلایلی برای اثبات شعور برای حیوان، نبات و جماد وجود دارد؟ چرا انسان نمیتواند تسبیح این موجودات را بشنود و بفهمد؟
فهم و درک این موضوع آثار متعدّدی را در بر دارد؛ از جمله تذکّر و تنبّه انسان در رجوع به اصل و فطرت ملکوتی خود و تلاش برای بیرون آمدن از منجلاب غفلت و جهالت، اشتغال هر چه بیشتر به ذکر و تسبیح حضرت حق، تواضع و فروتنی در برابر جهان هستی، رعایت حقوق موجودات دیگر و … .
در این پژوهش، به بررسی و مقایسة نظرات مفسّران دربارة این مسئله میپردازیم.
1ـ معنای لغوی و اصطلاحی
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
واژة «تسبیح» بر وزن تفعیل از ریشة «س ـ ب ـ ح» است. در کتاب مفردات، از نظر راغب، «سبْح» در لغت به معنای «گذر سریع در آب و هوا» است و برای مرور ستارگان در فلک (الأنبیاء/33) و نیز دویدن اسب (النّازعات/ 3) و سرعت گرفتن در انجام کاری (المزمّل/7) به استعاره گرفته شده است. «تسبیح» در اصل به معنای «مرور سریع در عبادت» است، اعمّ از اینکه عبادت، قول یا فعل یا نیّت (اعتقاد) باشد (ر.ک؛ طریحی، 1375: 367).
واژة «تسبیح» و مشتقّات آن، 92 بار در 88 آیه از 49 سورة قرآن به شکل مصدر، اسم و افعال ماضی، مضارع، امر و اشکال گوناگون صرفی آمده است (ر.ک؛ محقّق، 1372: 647).
در تفسیر انوار درخشان، تسبیح به معنای تنزیه خداوند از نقص و امکان آمده است و آن را امری از روی قصد و توأم با علم و ادراک میداند (ر.ک؛ حسینی همدانی، 1404ق.: 151). همچنین علاّمه طباطبائی در المیزان آوردهاند که تسبیح، تنزیهی است که با زبان انجام شود؛ مانند سبحانالله گفتن (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 13: 149).
ملاّصدرا بر طبق موازین خود که شامل وحدت وجود موجودات و حرکت تکاملی جوهری است، حقیقت تسبیح را فقط برای کسی امکانپذیر میداند که برای او تجرّد و پاکی حاصل شده باشد و از آنجا که همة موجودات برخوردار از وجود در حرکت جوهری خویش رو به سوی کمال و تجرّد در حرکت هستند، بنابراین، هر کس که تجرّد او بیشتر و از جهان مادّی دورتر باشد، تسبیح او برای خدا کاملتراست (ر.ک؛ صدرای شیرازی، 1388: 12). در بیشتر موارد، «تسبیح» ملازم با «حمد» آورده میشود. «حمد» نیز اسم مصدر است (ر.ک؛ حسینی همدانی، ج 1: 15) و از نظر مؤلّف کتاب التّحقیق، در مقابل کسب فضیلت با اختیار استعمال میشود و مقابل آن واژة «ذمّ» است (ر.ک؛ مصطفوی،1360: 279). حمد با مدح و شکر تفاوتهایی نیز دارد؛ از جملة آنها میتوان به این مورد اشاره کرد که: «مدح»، ستایش ممدوح است از نظر کمال و جمال آن بدون توجّه به نعمت (ر.ک؛ طالقانی، 1362: 25).
علاّمه طباطبائی در باب تفاوت دو واژة «حمد» و «تسبیح» معتقدند که تسبیح هم در برابر فعل اختیاری استعمال میشود و هم غیراختیاری، ولی حمد فقط در مقابل فعل اختیاری استفاده میشود (ر.ک؛ طباطبائی، ج 1: 31). بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که حمد اخصّ از مدح و اعمّ از شکر است.
در باب وجه تقارن حمد با تسبیح لازم است نظری دقیقتر به کاربرد این دو واژه داشته باشیم. در قرآن کریم ، واژة تسبیح با حمد و یا قبل از آن، چهارده بار تکرار شده است؛ مانند: Pوَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ: و رعد، تسبیح و حمد او مىگوید O(الرّعد/13)؛ Pوَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ: و هر موجودى، تسبیح و حمد او مىگوید O (الإسراء/ 44) و آیات دیگری از این قبیل. لذا بررسی این نکته که چرا این دو واژه به تناوب در کنار هم استعمال شدهاند، ضروری به نظر میرسد.
به نظر میرسد همانند جملة «لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» (اصل توحید) که مرکّب از یک نفی و یک اثبات است، ثنای خداوند نیز در صورتی کامل و حقیقی خواهد بود که تسبیح و تحمید هر دو با هم و در کنار هم گفته شود؛ زیرا تسبیح بدون حمد، نفی بدون اثبات است.
در تفسیر المیزان آمده است که هرگاه خداوند حمد را به موجودات نسبت میدهد، آن را در کنار تسبیح میآورد و هرگاه حمد را از جانب خود یا انبیاء(ع) بیان میکند، آن را به تنهایی ذکر میکند (ر.ک؛ طباطبائی، ج 1: 32). ایشان دلیل این مسئله را این میدانند که چون وصف اولیای خدا و بندگان مخلَص برای او کامل و تامّ است، نیازی به قرین کردن آن با تسبیح نیست، چراکه آنان به خوبی خدای را شناختهاند و اگر خدا را در باطن خود وصف کنند، به گونهای وصف میکنند که شایستة ساحت کبریایی اوست و اگر هم به زبان وصف کنند، خواهند گفت که بیان بشر عاجز و قاصر است از اینکه صفات نامحدود خدا را در خود جای دهد (ر.ک؛ همان، ج 17: 265). البتّه منزّه بودن خداوند که مرجع و ملجأ همة موجودات است، از تمام نقایص و عیوب نیز جای حمد دارد. علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان فرمودهاند: «هر چیزی که واصفان دربارة خدا بگویند، خدا از آن بزرگتر است و هر آنچه که از خدا در توهّم آدمی بگنجد، باز خدا غیر از آن چیز است» (همان: 265).
اکنون به بررسی این پرسش میپردازیم که اگر میگوییم همة موجودات در حال تسبیح و سجود برای خداوند متعال هستند، پس امتناع کفّار و مشرکین از عبادت و پرستش خدا چگونه با آیات دالّ بر عمومی بودن تسبیح سازگار است؟ امّا پیش از آن به چند آیهای که تسبیح عمومی موجودات دلالت دارد، اشاره میشود.
تسبیح موجودات ذیشعور
Pسَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، براى خدا تسبیح مىگوید؛ و او عزیز و حکیم است!O (الحشر/ 1 و الصّف/ 1)؛ Pسَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم: آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مىگویند؛ و او عزیز و حکیم است.O (الحدید/ 1).
در این آیات، عبارت Pوَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُO به منظور تعلیل آمده است (ر.ک؛ قرشی، 1377، ج 11: 9)؛ بدین معنا که آنچه در آسمانها و زمین است، خدا را تسبیح میگویند؛ زیرا او گرانقدر و تواناست، مغلوب نمیشود و کارش از روی مصلحت است.
Pیُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است براى خدا تسبیح مىگویند؛ مالکیت و حکومت از آن اوست و ستایش از آن او؛ و او بر همه چیز تواناست!O (التّغابن/ 1)؛ Pیُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ: آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا میگویند، خداوندی که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصی مبرا و توانا و حکیم استO (الجمعه/ 1)؛ Pهُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: او خداوندی است هستیبخش، آفرینندهای ابداعگر و صورتگر (بینظیر)؛ از آن اوست بهترین نامها؛ آنچه در آسمان و زمین است، تسبیح او میگویند؛ و او توانا و حکیم است.O (الحشر/ 24).
در آیاتی که گذشت، از فاعل تسبیح، به «ما» تعبیر شده است. کلمة «ما» اسم موصول میباشد و مراد از آن، همة موجوداتی است که در آسمانها و زمین هستند؛ چه آنها که عقل و شعور دارند و چه موجوداتی که ظاهراً فاقد عقل و ادراک هستند.
علاّمه طباطبائی ذیل آیة اوّل سورة حدید، دلیل این مطلب را چنین بیان میکنند که اگر در جایی قرینهای وجود داشته باشد، دالّ بر اینکه لفظِ «ما» هم عقلا و هم غیرعقلا را شامل میشود، بنابراین، اشکالی بر این تفسیر وارد نیست. خداوند در آیات بعد، اسمایی از خود بر میشمارد که مربوط به عقلا است؛ مانند «احیاء» (الحدید/ 1) و «عالِم به ذاتالصّدور» (همان/ 6). پس لفظِ «ما» همة موجودات را شامل میشود (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 19: 251).
ملاّصدرا نیز به پیروی از قرآن کریم تمام موجودات را در همه حال تسبیحگوی خداوند میداند. وی معتقد است که همة موجودات از نظر طبیعت، اراده و عقل در حال حرکت به سوی خدا هستند. بنابراین، هر موجودی به حسب مرتبة وجودی خود، پروردگار خویش را که متّصف به صفات جمال و عاری از هر گونه نقایص امکانی است، میشناسد، و نتیجة شناخت خدا تسبیح و تنزیه او به زبان حال و یا قال و یا فعل است. پس هر موجودی به ستایش او تسبیحگو است (ر.ک؛ صدرای شیرازی، 1388: 13 و 14) و در نهایت، چنین نتیجه میگیرد که «تسبیح جمادات و نباتات بدون هیچ شکّ و تردیدی روشن و کشف میگردد» (همان، بیتا: 25).
تسبیح موجودات غیر ذیشعور
اینک به ذکر آیاتی که تسبیح موجودات را به صورت خاص دربارة موجودات غیر ذیشعور بیان میکند، میپردازیم.
* تسبیح رعد:
Pوَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ: و رعد، تسبیح و حمد او مىگوید؛ و (نیز) فرشتگان از ترس او! و صاعقهها را مىفرستد؛ و هر کس را بخواهد گرفتار آن مىسازد، (درحالىکه آنها با مشاهدة این همه آیات الهى، باز هم) دربارة خدا به مجادله مشغول هستند! و او قدرتى بىانتها (و مجازاتى دردناک) دارد!O (الرّعد/ 13).
البتّه اگر قول برخی مفسّران که رعد را مَلَک موکّل بر رعد دانستهاند (از جمله، احمد بن أبیسعد، رشیدالدّین میبدی، ابنجزی غرناطی، ابوبکر عتیق بن محمّد سورآبادی، جلالالدّین محلّی و جلالالدّین سیوطی) و یا قول بعضی دیگر را که گفتهاند منظور از تسبیح رعد، تسبیح شنوندگان رعد است (ر.ک؛ بیضاوی، 1418 ق.: 183)، بپذیریم، پس تسبیحِ رعد، تسبیحِ ذویالعقول خواهد بود که از دایرة بحث ما خارج است، امّا در غیر این صورت و به طور معمول، میتوان تسبیح رعد را جز موجودات غیر ذویالعقول برشمرد.
* تسبیح پرندگان و کوهها:
ـ Pأَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ: آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمین هستند براى خدا تسبیح مىکنند، و همچنین پرندگان بههنگامى که بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مىداند؛ و خداوند به آنچه انجام میدهند، داناست!O (النّور/ 41).
ـ Pوَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ: و ما به داوود از سوى خود فضیلّتی بزرگ بخشیدیم؛ (ما به کوهها و پرندگان گفتیم) اى کوهها و اى پرندگان! با او همآواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید! و آهن را براى او نرم کردیم.O (سبأ/ 10).
ـ Pفَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ: ما (حکم واقعى) آن را به سلیمان فهماندیم؛ و به هر یک از آنان (شایستگى) داورى، و علم فراوانى دادیم؛ و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) مىگفتند؛ و ما این کار را انجام دادیم!O (الأنبیاء/ 79).
ـ Pإِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ * وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ: ما کوهها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح مىگفتند! پرندگان را نیز دسته جمعى مسخّر او کردیم (تا همراه او تسبیح خدا گویند)؛و همه اینها بازگشتکننده به سوى او بودند!O (ص/ 18ـ19).
مراد از «تسخیر»، وادار کردن به تسبیح با داوود (ر.ک؛ قرشی، 1377، ج9: 213) و هماهنگ بودن با ایشان است وگرنه کوهها و پرندگان دائماً در حال تسبیح پروردگار خویشند1.
چگونگی تسبیح ملحدان
پرسش اساسی که از ابتدای بحث بدان اشاره شد، این است که اگر طبق آیات صریح قرآن، همة موجوات، اعمّ از صاحب یا فاقد شعور دائماً در حال تسبیح حضرت حق هستند، چگونه میتوان این آموزه را با عدم تسبیح مشرکان و ملحدان جمع کرد؟! برخی مفسّران در تبیین چگونگی تسبیح ملحدان چنین عنوان کردهاند که کافر گرچه وجود خدا را به زبان انکار میکند و تسبیح او را نمیگوید، ولی صِرف وجود او و خلقت و آفرینش وی دالّ بر وجود خداوندِ منزّه از هر عیب و نقص است (ر.ک؛ نجفی خمینی، 1398ق.، ج10: 60) که برای این رای، به دو طریق عقلی و نقلی استدلالهایی بیان کردهاند؛ به عنوان نمونه، اگر با رویکرد اصالت وجودی مکتب ملاّصدرا ـ مفسّر قرآن ـ به قضیّه نگاه شود، تسبیح کفّار به راحتی قابل تفسیر خواهد بود. پس ذرّات وجود و اعضای بدن ملحد نیز به زبان قال، مسبِّح و حامد خداوند هستند، لذا این گروه از مفسّران برای مؤمن دو تسبیح قائل هستند «که هم به زبان قال و هم با وجودش، خدا را تسبیح میکند، ولی کافر فقط یک تسبیح دارد» (قرشی، 1377، ج 7: 229).
بررسی نظرهای مفسّران در باب حمد و تسبیح موجودات غیر ذیشعور
از آنجا که محور اصلی بحث، بررسی نظرهای مفسّران دربارة حمد و تسبیح موجودات غیر ذیشعور است، لذا میتوان به طور کلّی، آرای مفسّران در این باره را در چند دسته قرار داد:
1ـ گروهی معتقدند که تسبیح این دسته از موجودات، ناآگاهانه و بدون اراده است؛ به این بیان که وجود آنها و نیز حالات و صفات ایشان دلالت بر وجود خالق میکند و نیازمندی و نقص آنان حاکی از وجود آفرینندهای منزّه از هر نقص و حاجت میباشد. بنابراین، طبق این نظر، تسبیح آنها تکوینی و به زبان حال است و این دسته از مفسّران، انتساب تسبیح را به این موجودات حقیقی میدانند.
2ـ گروه دیگر علاوه بر اینکه تسبیح آنها را تکوینی و به زبان حال میدانند، معتقدند که خداوند مجازاً نسبت تسبیح به این موجودات داده است.
3ـ امّا برخلاف دو نظر پیشین، گروهی تسبیح موجودات را آگاهانه و از روی شعور و ادراک میدانند. البتّه در میان همین گروه از مفسّران نیز اختلاف رأی وجود دارد مبنی بر اینکه برخی معتقد به تشریعی بودن تسبیح آنها هستند که به صورت ضمنی بدین معنا دلالت میکند که برای همة موجودات قائل به وجود اختیار و اراده هستند و به تبع آن، به تکلیف در باب آنها قائل هستند، ولی برخی دیگر سخنی از تشریعی بودن تسبیح آنها به میان نیاوردهاند.
یادآوری میشود که همة این گروهها معتقدند که کلّ هستی نسبت به خداوند علم دارد و به اندازة توانایی خود او را حمد و تسبیح میگویند و نیز تسبیح آنان را حقیقی میدانند نه مجازی.
گیاهان چگونه با خدا حرف میزنند
اکنون به بیان استدلالهای قائلان به سه نظریّه مذکور و پاسخهایی که هر کدام در ردّ نظرهای مخالف خود بیان داشتهاند، میپردازیم.
ـ تبیین آرای گروه اوّل و دوم
در تفسیر کوثر آمده است که تسبیح تمام عالم آفرینش، از آسمانها و زمین گرفته تا ستارگان، کوهها و دریاها به زبان حال است؛ یعنی استعداد ذاتی موجودات، اقتضای تسبیح را دارد و «وجود همة موجودات عالم دلیل محکمی بر منزّه بودن خداوند از شرک است. همچنین نظم دقیقی که بر عالم حکمفرماست، صراحتاً دلالت میکند که همة اینها مخلوق یک آفریدگار هستند» (جعفری، بیتا، ج 6: 300).
اگر حرکت کمالی موجودات را به خروج از حالت قوّه به فعل فرض کنیم، در این حالت، شوق موجودات به سوی حضرت حق در تمام موجودات وجود دارد و همین شوق خروج از نقص به کمال و اشتداد وجودی موجود دلالت بر تسبیح آنان میکند. همانگونه که صاحب تفسیر بیانالسّعاده میل به خروج از قوّه به فعل را فطری همة موجودات میداند. وی معتقد است که همة موجودات در فطرت خود دارای قوّه و استعداد هستند، هرآینه که استعدادهای آنها از قوّه به فعل درآیند، یک درجه به کمال متناسب خود نزدیکتر میشوند و همین خارج شدنشان از نقص به کمال، تسبیح فعلی آنها برای خداوند است (ر.ک؛ گنابادی، 1372: 556).
در بیانی مشابه، آیتالله مکارم شیرازی شعور و ادراک موجودات و داشتن زبان قال برای آنها را انکار نمیکنند، امّا تسبیح آنها را به لسان حال میدانند (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374: 138). در تفاسیر إیجازالبیان عن معانی القرآن (ر.ک؛نیشابوری، 1415ق.: 501)، الموسوعة القرآنیة (ر.ک؛ ابیاری، 1405ق.: 227)، الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل (ر.ک؛ زمخشری، 1407ق.: 669)، جوامع الجامع (ر.ک؛ طبرسی، 1377: 463) و جلاء الأذهان و جلاءالأحزان (ر.ک؛ جرجانی، 1377: 298) نیز به تکوینی بودن تسبیح موجودات غیر ذیشعور اشاره شده است. قائلان به این نظریّه دلایلی به شرح زیر بیان کردهاند:
الف) تسبیح تشریعی حاصل نمیگردد، مگر اینکه مسبِّح دارای فهم و شعور و نطق باشد و همة اینها دربارة حیوان و نبات که مکلّف نیستند و جمادات که اصلاً فاقد حیات هستند، محال است (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.: 347).
ب) موجودات زیادی هستند که زبان قال ندارند و قادر به حرف زدن نیستند. پس نمیتوان تسبیح آنها را قولی دانست (ر.ک؛ نجفی خمینی، 1420 ق.: 60).
محمّدجواد مغنیه ـ یکی از مفسّران قرآن کریم ـ معتقد است که لسان حال از قال دلالت قویتر و بلیغتری دارد. وی دلیل آن را این میداند که چون زبان قال نیازمند دلیل است، امّا دلالت حال حتماً به علم و یقین منجر میشود (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.: 48). همچنین گروهی دیگر تسبیح قالی را به این دلیل قویتر میدانند که تسبیح زبانی اختیاری، بیشتر اوقات آمیخته با اغراض نفسانی میباشد (ر.ک؛ گنابادی، 1372: 371).
ادلّة مفسّران در باب نفهمیدن تسبیح موجودات
نکتة دیگری که در این آیه قابل توجّه است، نفهمیدن تسبیح تسبیحکنندگان است. در تفسیر روشن ضمن تأیید بر حالی و تکوینی بودن تسبیح این موجودات، دلیل نفهمیدن تسبیح آنها را همان عدم احاطة علم کامل بر حالات موجودات میداند. عبارتِ Pوَلَکِن لَّا تَفْقَهونَ تَسْبِیحَهمْ: ولیکن شما تسبیح آنها را نمیفهمیدO در آیة 44 سورة اسراء، اشعار به این دارد که چون تسبیح آنها حالی است و انسانها از حالات و خصوصیّات موجودات دیگر آگاهی ندارند، پس تسبیح تکوینی آنها را نمیفهمند (ر.ک؛ مصطفوی، ج 13، 1380: 197).
به نظر میرسد که پاسخ به چرایی قصور در فهم تسبیح موجودات امری اعمّ از تبیین صاحب تفسیر روشن باشد، چون یافتیم که منظور از تسبیح تکوینی و حالی، دلالت وجود و نیز شوق و نیازمندی همة موجودات به خدا برای ادامة وجود و رفع نقایص خود است. لذا دیگر نیازی نیست که انسان از حالات خاصّ هر یک از پدیدههای عالم آگاهی داشته باشد تا این دلالت را بفهمد.
در تفسیر آسان، علّت نفهمیدن تسبیح موجودات امر دیگری ذکر شده است و آن اینکه چون انسان فکر میکند حمد و تسبیح فقط به وسیلة زبان معمولی و گوشتی ادا میشود، تسبیح حالی موجودات را نمیفهمد، در صورتی که تسبیح به زبانِ حال هم یکی از اقسام تسبیح است (ر.ک؛ خمینی نجفی، 1398ق.: 252). بعضی مفسّران دلیل فهم نکردن تسبیح را حالی یا قالی بودن آن نمیدانند، بلکه مخاطب Pلَّا تَفْقَهونَO را مشرکان میدانند (ر.ک؛ حجازی، 1413ق.: 375)؛ به این بیان که مشرکان از خداوند و عظمت او رویگردان هستند و به سبب غفلتی که دارند، دلالت موجودات را تفقّه نمیکنند و اگر کسی این دلالت را نشناسد، تسبیح آنان را اصلاً نمیفهمد. آیتالله مکارم شیرازی علاوه بر مشرکان، مخاطب آیه را اکثریّت مردم نادان نیز میدانند و معتقدند که شاید دانشمندان هم تسبیح موجودات را درک نکنند، چون آنچه که بشر درک میکند، به قدری ناچیز است که اصلاً به حساب نمیآید (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1421ق.: 138). صاحب فواتح الإلهیّه هم مخاطب را همة انسانهای غافل و فرو رفته در ضلال و گمراهی، اعمّ از مشرک و غیر آن دانسته است و دلیل آن را توجّه و تدبّر نکردن در آیات پروردگار بیان کرده است (ر.ک؛ نخجوانی، 1999م.: 453)، چراکه دلیل بعضی از مفسّران که تسبیح غیر ذویالعقول را مجازی میدانند (ر.ک؛ کاشانی، 1423ق.، ج 4: 38 و ابنعاشور، 1423ق.: 206). این است که آنها، ماهیّت کلّی تسبیح را تسبیح از روی شعور و آگاهی دانستهاند و چون برای حیوان، نبات و جماد قائل به شعور نیستند، تسبیح آنان را مجازی فرض کردهاند.
در همین باب، آیتالله مطهّری نکتهای جالب بیان کردهاند و آن اینکه خداوند در این آیه نفرموده Pلاَ تَسمَعُونِO، بلکه از عبارتِ Pلَّا تَفْقَهُونَO استفاده کرده است؛ یعنی نه تنها نمیشنوید، بلکه درک و فهم این موضوع هم برایتان دشوار است. اگر میفرمود Pلاَ تَسمَعُونِO، به این معنا بود که ما میفهمیم چنین چیزی وجود دارد، ولی نمیتوانیم بشنویم (ر.ک؛ مطهّری، 1387: 165).
امّا آنچه از اخبار به دست ما رسیده است، نشان میدهد که پیامبران و امامان(ع) و نیز بعضی از انسانهایی که صاحب مقام عصمت هم نیستند، ولی به آن درجه از کمال رسیدهاند که در گروه مقرّبان و اولیای حضرت حق قرار گرفتهاند، حمد، تسبیح و سجدة موجودات را درک کردهاند.
بنابراین، میتوان اینگونه برداشت کرد که درک آن محال نیست، ولی حتماً نیاز به شرایطی دارد که همه نمیتوانند تسبیح موجودات را بفهمند. محجوب بودن ما از عالم ملکوت و در نتیجه، درک نکردن تسبیح هستی، به سبب غفلت و معصیت میباشد که هر چه بیشتر در ورطة گناه و شهوات جسمانی و حیوانی فرو افتیم، از مشاهدة عالم ملکوت بی نصیبتر خواهیم بود.
آیتالله مطهّری نیز فرمودهاند که خداوند نخواسته با ذکر این مطلب معمّایی لاینحل بیان کرده باشد، بلکه آن را فرموده است تا هر کس برای فهم آن تلاش کند و به قدر ظرفیّت خود به آن برسد (ر.ک؛ مطهّری، 1387: 169). لذا چنین نیست که درک این مطلب فقط خاصّ پیامبران باشد، بلکه هر کس که گوش باطن او شنوا شود، توانایی درک آن را پیدا میکند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 13: 170).
علاّمه طباطبائی دربارة چگونگی فهم این تسبیح گفتهاند کسی میتواند حمد و تسبیح عالم را درک کند که ابتدا حقیقت حمد و تسبیح برای او کشف شده باشد. در این صورت، حسّ باطنی و ملکوتی او حقیقت تسبیح موجودات را در قالب الفاظ میآورد و آن فرد نه با گوش ظاهری، بلکه با باطن ملکوتی خود تسبیح آنها را میشنود (ر.ک؛ همان: 170). در تفسیر بیانالسّعاده آمده است که چون اشیاء از جنبة ملکی خود با انسان در تماس هستند و انسان غرق در تعیّنات و امور گذراست، بنابراین، تسبیح آنها را نمیفهمد (ر.ک؛ گنابادی، 1372، ج 8: 284ـ285). صاحب تفسیر هدایت نیز دلیل درک نکردن تسبیح موجودات را این دانسته است که هر چیزی برای خود زبان مخصوصی دارد و چون ما به لغت موجودات دیگر آشنا نیستیم، نمیتوانیم ذکر آنها را بفهمیم (ر.ک؛ مدرّسی، 1377، ج 6: 232).
انسان نیز همانند همة موجودات دیگر هم وجهة ملکی و این جهانی دارد و هم وجهة ملکوتی و اگر منطبق با فطرت پاک و سرشت ملکوتی خود عمل کند، یقیناً به آن مرتبهای میرسد که نه تنها تسبیح هستی را میشنود، بلکه همة موجودات مسخّر او میشوند و در نهایت، به اکمل درجات یعنی لقاءالله نائل میگردد. خدا نکند به گونهای عمل کنیم که از جمادات که اقلِّ مرتبة وجود را دارا هستند، نسبت به عالم ملکوت محجوبتر باشیم.
به طور کلّی، این نکته برداشت میشود که موجود غیر ذیشعور به گونهای مخصوص خود، خدا را تسبیح میکند که انسانهای عادی نمیتوانند آن را درک کنند و به همین گونه، در مقام ردّ نظریّة تکوینی بودن تسبیح موجودات، با دلایل عقلی و نقلی ثابت شد که تسبیح آنها از روی شعور و ادراک است، چراکه بهرهای از حیات، هرچند بسیار ضعیف در آنها وجود دارد و همین مقدار از حیات برای بهرهمندی از علم در تسبیح آنان کفایت میکند که تسبیح را با اراده و از روی شعور انجام دهند. البتّه روشن است که شعور و ادراک موجودات غیر ذیشعور با انسانها تفاوت دارد. در ادامة بحث و در تبیین آرای گروه سوم به این نکته بیشتر پرداخته میشود.
تبیین نظر گروه سوم
گفته شد که این گروه از مفسّران تسبیح موجودات را حقیقی و قولی میدانند و برخی از ایشان به تشریعی بودن تسبیح ایشان به صراحت اشاره کردهاند. آیتالله جوادی آملی در جواب آنان که تسبیح موجودات را حالی میدانند، بیان داشتهاند: «در اینکه همة هستی دلالت بر وجود خالق خود میکند، شکّی نیست، امّا مسبّح بودن فراتر از آیت بودن است» (جوادی آملی، بیتا: 9).
اینکه آیا منظور خداوند از اینکه فرمود: Pوَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ: و هر موجودى تسبیح و حمد او مىگویدO (الإسراء/44)، صرف دلالت وجود آنهاست و یا مقصود دیگری از بیان این مطلب داشته است؟ در بررسی ادلّة این گروه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) محکمترین دلیل این گروه، استناد به عبارت Pوَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ: و لکن شما تسبیح آنها را نمیفهمیدO (الإسراء/44) میباشد؛ به این بیان که تأویل به تسبیح تکوینی و حالی، خلاف نصّ این آیه است، چون اگر منظور از این تسبیح، تسبیح مجازی و دلالت وجود موجودات بر تنزیه خداوند بود که همه آن را میفهمیدند، پس دیگر جایگاهی نداشت که خداوند بفرماید شما تسبیح آنها را نمیفهمید (ر.ک؛ قرشی، 1377، ج6: 78؛ طباطبائی، 1374، ج 19: 252؛ امین،1361: 20 و ابنجزی غرناطی، 1416ق.، ج1: 447).
ب)دلیل دیگر اینکه عجز ما از فهم تسبیح موجودات به این معنی نیست که آنها زبان قال ندارند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 19: 252) و اینکه تفاوت در نوع ادراک انسانها با غیر ذیشعور میتوان حاکی از آن باشد که ما نمیتوانیم نوع تسبیح آنها را بفهمیم. آیتالله جوادی آملی میفرماید: «اگر موجودی با لغات و الفاظ ما آشنا نباشد، ولی خدا را به گونهای دیگر تسبیح کند که ما نمیفهمیم، نمیتوانیم بگوییم که تسبیح آنها مجازی است» (جوادی آملی، بیتا: 9). همچنین ایشان بر ردّ مجازی بودن تسبیح موجودات آوردهاند که استعاره و مجاز در شعر کاربرد دارد و کتاب قرآن برتر از هر شعر و خیال و منزّه از آن است. بنابراین، منظور از این تسبیح، مجاز و تمثیل نمیباشد. تشبیه شاعرانه مطابق حق نیست و چیزی که حق نباشد، در کتاب خدا راه ندارد (ر.ک؛ همان: 8).
چ) همان گونه که در معنای تسبیح آمد، «تسبیح» تنزیه از روی شعور و آگاهی است و بدون معرفت و شناخت ممکن نیست (ر.ک؛ صدرای شیرازی، 1366: 12) و چون در قرآن به همة موجودات نسبت داده شده است، بنابراین، لازم میآید که هر یک از پدیدههای عالم بهرهای از علم و ادراک داشته باشند، چنانکه آیتالله جوادی آملی فرمودهاند: «تسبیح وقتی یک حقیقت است که مسبِّح آگاه به حقیقت مسبَّح به اندازة خودش باشد» (جوادی آملی، بیتا: 41).
د)در بعضی از آیات مورد بحث در میان کسانی که تسبیح به آنان نسبت داده شده، مواردی وجود دارد که جز تسبیح حقیقی را نمیتوان به آن نسبت داد (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 13: 154) که در ذیل به برخی از آنها با استناد به تفاسیر اشاره میشود.
1ـ به کار بردن ضمایر و صفات عقلا برای سایر موجودات؛ مثلاً ضمیر «هُم» در عبارتِ Pوَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ O(الإسراء/44). ضمیر «هُم» در زبان عرب برای عقلا استفاده میشود. بنابراین، حتماً خداوند همة موجودات را صاحب عقل دانسته که از آنها با ضمیر عقلا یاد فرموده است.
2ـ در آیة شریفة Pأَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ: آنها جواب مىدهند: همان خدایى که هر موجودى را به نطق درآورده، ما را گویا ساختهاستO (فصّلت/ 21)، ضمیر «نا» که ضمیر عقلا میباشد، به اعضاء و جوارح برگردانده شده است و نشاندهندة آن است که اعضاء و جوارح هم دارای شعور میباشند. لذا شهادت اعضاء و جوارح در روز قیامت دلالت میکند که تسبیح آنها از روی آگاهی است. آیات دیگری که بر شهادت اعضای بدن و شهادت زمین بر اعمال انسانها دلالت دارد، عبارت است از:
Pیَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ: در آن روز زبانها، دستها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالى که مرتکب مىشدند، گواهى مىدهدO (النّور/24)؛ Pالْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ: امروز بر دهانشان مُهر مىنهیم، و دستهایشان با ما سخن مىگویند و پاهایشان کارهایى را که انجام مىدادند، شهادت مىدهندO (یس/ 65)؛ Pوَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ: آنها به پوستهاى تنشان مىگویند: چرا بر ضدّ ما گواهى دادید؟! آنها جواب مىدهند: همان خدایى که هر موجودى را به نطق درآورده ما را گویا ساخته است و او شما را نخستین بار آفرید و بازگشتتان به سوى اوست!O (فصّلت/ 21)؛Pیَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا: در آن روز، زمین تمام خبرهایش را بازگو مىکند. * چرا که پروردگارت به او وحى کرده است!O(الزلزلة/ 4ـ 5).
علاّمه طباطبائی میفرماید اینها به سبب علمی که دارند، هر عملی که از انسانها صادر میشود و نیز هر اتّفاقی را که میافتد، میفهمند و ثبت و ضبط میکنند تا روزی که به آنها اذن داده شود و به سخن درآیند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج20: 582). همچنین ایشان معتقدند اگر آنها علمی نداشته باشند، به سخن درآمدن آنان فایدهای ندارد (ر.ک؛ همان، ج 17: 577) و اگر هم خدا در همان زمان اتّفاقها را به آنها الهام و القا کند تا شهادت دهند، باز این شهادت و گواهی ایشان حجّت نیست. همانگونه که آیتالله جوادی آملی میفرماید: «ادای شهادت وقتی مسموع است که مسبوق به تحمّل باشد» (جوادی آملی، بیتا: 42).
بنابراین، با دلایل نقلی نیز ثابت شد که حتّی جمادات هم که ظاهراً فاقد حیات هستند، دارای علم و شعور و ادراک میباشند که از شئون حیات است و حیوان و نبات هم که حیات ظاهری دارند، به طریق اولی از روی آگاهی و شعور مسبِّح پروردگار خویشند.
3ـ در زمانهای خاصّی از روز، آنها تسبیح خدا را میگویند. شاهد این مطلب، آیة شریفة Pإِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِO (ص/ 18).
4ـ نمونة دیگر، آیات سورة نمل در بیان داستان حضرت سلیمان(ع) میباشد: Pحَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ: آنها حرکت کردند تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچهاى گفت: به لانههاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند، درحالىکه نمىفهمند!O (النّمل/ 18). این آیه بیانگر معرفت و شناخت مورچه از حضرت سلیمان(ع) است (ر.ک؛ حسینی همدانی، 1404ق.، ج 12: 123). همچنین در تفسیر نور آمده است که احساس خطر کردن از غرایز حیوانات است، ولی اینکه میدانست عامل خطر، سلیمان(ع) و سپاهیان او هستند، این بالاتر از غریزه است (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 3: 247).
همچنین در آیةPإِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ: من زنى را دیدم که بر آنان حکومت مىکند، و همه چیز در اختیار دارد، و (بهویژه) تختی عظیم دارد. او و قوم وی را دیدم که براى غیر خدا ـ خورشید ـ سجده مىکنند؛ و شیطان اعمال ایشان را در نظرشان جلوه داده است، و آنها را از راه بازداشته؛ از این رو، هدایت نمىشوند! O(النّمل/ 23ـ24).
در این آیه، از چند نکته میتوان به وجود آگاهی و ادراک در هدهد پی برد: اوّل اینکه هدهد فهمید که آن زن ملکه است و بر بقیّة افراد حکومت میکند. دوم درک این مطلب که همة موجودات باید خدا را سجده کنند، ولی آنها آفتاب را میپرستیدند و نکتة سوم اینکه او شیطان را میشناسد و میگوید گمراهی آنان از طریق شیطان بوده است.
5ـ درآیاتی از قرآن کریم تسبیح انسان با جماد و نبات با هم آمده است. در آیة Pوَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْر: و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیمO (الأنبیاء/79). تسبیح به انسان، جماد و حیوان نسبت داده شده است و چون استعمال تسبیح برای انسان حقیقی است، پس بنا بر قاعده باید برای بقیّة نامبردگان هم حقیقی باشد. نمیتوان استعمال تسبیح را نسبت به انسان به زبان قال و نسبت به موجودات دیگر دلالت احوال دانست (ر.ک؛ همان: 154).
خدای متعال در آیة شریفة Pأَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ: آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمین هستند، براى خدا تسبیح مىکنند و نیز پرندگان هنگامى که بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مىداند؛ و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست!O (النّور/ 41)، علم را به همة کسانی که او را تسبیح میکنند، از جمله پرندگان نسبت داده است و فرموده که همة آنها به نماز و تسبیح خود علم دارند. در این آیه، برخی از مفسّران که قائل به علم و شعور برای موجودات دیگر نیستند، فاعل «عَلِمَ» را خدا میدانند (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 6: 541 و بغوی، 1420ق.، ج3: 422؛ جصاص، 1405ق.، ج 5: 189 و سیوطی، 1416ق.، ج1: 358).
امّا این دسته از مفسّران معتقدند که فاعل آن ضمیر مستتری است که به«کُلُّ» برمیگردد؛ یعنی به مصلّین و مسبِّحین (ر.ک؛ صافی، 1418ق.، ج 18: 272 و طنطاوی، 1997م.، ج10: 136).
بنابراین، همة موجودات به تسبیح و عبادت خود علم دارند، نه اینکه از روی ناآگاهی خدا را تسبیح کنند و همة حیوانات و یا موجودات دیگر، بهرهای از ادراک دارند. دلیل آنها این است که عبارت Pوَ اللَّهُ عَلِیمُ بِمَا یَفْعَلُونO که بعد از آن آمده، مانع از این میشود که فاعلِ «عَلِمَ» را الله بگیریم، چون اگر اینطور بود، دیگر لزومی نداشت که خداوند دوباره علم داشتن خود را به فعل و تسبیح آنها تکرار کند.
هـ) تسبیح قولی محال عقلی نیست، چون بنا بر آیة شریفة Pقَالُواْ أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کلُّ شیَءٍO (فصّلت/ 21) نطق داشتن اشیاء در قیامت محقّق میشود (ر.ک؛ حسینی شاه عبدالعظیمی،1363، ج 7: 382 و قرائتی، 1363، ج 7: 67). این آیه بیانگر شهادت اعضای بدن به اعمال او میباشد که انسان به بدن خود میگوید «چرا علیه ما شهادت دادی؟» و بدن در جواب او میگوید: «خدایی که هر چیزی را به نطق میآورد، ما را هم ناطق کرد».
معنای نطق
نطق به معنای «اظهار ما فیالضّمیر» است. امّا این مسئله که مراد از نطق، معنای حقیقی آن یا مجازی آن است، علاّمه طباطبائی معتقدند که هر جا استعمال نطق به صورت حقیقی باشد، از طریق سخن گفتن است و چون در آیات، از قول و شهادت هم حرف به میان آمده، پس میفهمیم که منظور از نطق، حقیقت آن میباشد (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج17: 576). چنانکه بیان شد، علاّمه طباطبائی تسبیح را منزّه کردنی میدانند که با زبان انجام شود. حال این پرسش پیش میآید که تسبیح موجوداتی که قادر به تکلّم نیستند، چیست و اگر مجازی نیست، چگونه حقیقی خواهد بود؟
علاّمه خود در پاسخ این پرسش معتقد است که کلام همان فهماندن منویّات و ما فیالضّمیر میباشد، حال به هر طریقی که صورت گیرد. انسان به وسیلة الفاظی که خود، آنها را وضع کرده، ما فی الضمیر خود را به دیگری میفهماند، ولی این دلیل نمیشود که بگوییم تنها راه ابراز معنای مقصود، استفاده از این الفاظ و یا حتّی اصوات است و کلام فقط محدود به الفاظ نیست، بلکه «هر چیزی که از مقاصد، کشف و پردهبرداری کند، کلام است» (همان،ج 13: 149). بانو امین در تفسیر مخزنالعرفان آوردهاند که موجودات هر یک با کلام مخصوص و به میزان دانشی که دارند، خدا را تسبیح میگویند؛ بدین صورت که موجوداتی که نطق و صدایی دارند، با صدای مخصوص خود مسبِّح و حامد هستند و موجوداتی که صدایی از آنها شنیده نمیشود، با علم غریزی خود رو به خدا میآورند و به درگاه او اظهار نیاز میکنند (ر.ک؛ امین، 1361، ج 7: 315).
صاحبان این نظریّه، دلیل اینکه برخی تسبیح موجودات را به زبان حال دانستهاند، چنین بیان میکنند که بعضی افراد فقط چیزهایی را میپذیرند که از طریق حواسّ خود آن را درک کرده باشند و چون نمیتوانند تسبیح موجودات را دریابند، با آنکه هیچ دلیل و برهانی در دست ندارند مگر محجوب بودن خودشان از عالم ملکوت، به تأویل آیات صریح قرآن میپردازند و تسبیح نطقی و آگاهانة موجودات دیگر را انکار میکنند.
با این وصف که از تسبیح به معنای تنزیه ارادی و از روی قصد آمده است، میتوان نتیجه گرفت از آنجا که داشتن اراده و قصد، متوقّف بر مختار بودن است، بنابراین، میتوان برای حیوانات نیز درجهای از اختیار قائل شد؛ بدین بیان که بنا بر نظر مؤلّف تفسیر انوار درخشان در وجود حیوانات هم درک حُسن و قُبح بر مبنای درک کلّیّات قرار داده شده است و آنها میتوانند عدل و ظلم را مطابق با همان درک کلّی که دارند، بر رفتار خود تطبیق نمایند و بر همین اساس، مورد مؤاخذه قرار بگیرند (ر.ک؛ قرشی، 1377، ج 6: 78).
در پاسخ به این اشکال که چنانکه از رفتار حیوانات مشاهده میشود، آنها فقط طبق غریزة خود عمل میکنند و هیچ فکر و اختیاری در کارهای آنها به چشم نمیخورد، هرگاه که در موقعیّتی نفعی برای آنها وجود داشته باشد، به سرعت اقدام میکنند، بدون اینکه دربارة آن فکر کنند، علاّمه طباطبائی اینگونه بیان کردهاند که انسان هم با اینکه موجودی عاقل و مختار است ـ بیش از همة موجودات دیگر ـ اگر نفع چیزی برای او روشن و واضح باشد، او هم بدون اینکه دربارة آن فکر کند، برای انجام و یا به دست آوردن آن اقدام میکند. فقط وقتی قبل از اقدام فکر میکند که در باب منفعت آن مطمئن نباشد و یا مانعی بر سر راه وجود داشته باشد (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج7: 112). البتّه مطمئّناً چون انسان از نظر عقل، ادراک و نیز نوع تکالیف در مرتبة بسیار بالاتری نسبت به حیوان قرار دارد، طبیعتاً منفعت داشتن و یا نداشتن چیزی برای او متوقّف بر امور پیچیدهتری خواهد بود.
امام خمینی(ره) نیز در تفسیر سورة حمد در این باره فرمودهاند: «تسبیح موجودات، تسبیح نطقی شعوری ارادی است، نه تکوینی ذاتی که محجوبان گویند» (موسوی خمینی(ره)، 1381: 34). بنابراین، میزان عقل، شعور، ادراک و نیز اختیار موجودات غیر ذیشعور با شعور و اختیار انسان بسیار متفاوت است و این تفاوت ناشی از تفاوت در مراتب وجود است، چراکه وجود در همة موجودات، حقیقتی واحد است، ولی مراتب مختلف دارد، چون یافتیم که وجود همة موجودات از افاضة وجود خداوند است و حقیقت وجود در اصل، فقط برای خداست و وجود او از علم، قدرت، اختیار و صفات کمالی جدا نیست. بنابراین، «هر موجودی به همان مقدار که از وجود بهره برده است، حظّی از شعور و ادراک نیز دارد» (طباطبائی، 1374، ج13: 151 و امین، 1361، ج 7: 315). در تفسیر انوار درخشان نیز آمده است که علم به ذات، لازمة وجود است. پس هر موجودی خود و خدای خود را میشناسد و میداند که خداوند برطرفکنندة نیازهای اوست و بر حسب مرتبة وجودی خویش خدا را حمد و تسبیح میگوید (ر.ک؛ حسینی همدانی، 1404ق.، ج7: 217).
روشن شد که حقیقت تسبیح نیز در همة موجودات یکسان نیست و در هر نوع از انواع موجودات به صورت خاصّی ظهور دارد و هر یک از آنها با زبان ویژة خویش خدا را تسبیح میگویند.
چنانکه ملاّصدرا در تفسیر سورة جمعه اشاره کرده است، «به اعتبار کثرت، زبانهای متعدّد و تسبیحات بسیار و یا ثناگویان و تسبیحگویانی به حسب شمار موجودات و فزونی ممکنات است؛ زیرا هر طبیعت نوعی را افرادی است بیشمار» (صدرای شیرازی، 1366: 16).
شهید مطهّری مسئلة تسبیح موجودات را چنین بیان کردهاند که هر موجودی دو وجهه دارد: یک وجهة ملکی که همان وجود آنها در این جهان است که جمادات از این رو فاقد حیات هستند و یک وجهة ملکوتی که از آن روی همة موجودات زنده، دارای شعور و ادراک میباشند و علم ظاهری و حواسّ بشر نمیتواند وجهة ملکوتی موجودات را درک نماید (ر.ک؛ مطهّری، 1387: 176).
مفسّران دیگری نیز معتقدند که تسبیح موجودات غیر ذیشعور به زبان ملکوتی آنهاست. بنابراین، درک تسبیح هستی با مطلب فوق آسانتر میشود، چراکه شاید پذیرفتن اینکه همة موجودات با همین وضعیّتی که ما در ظاهر از آنها مشاهده میکنیم، حامد و مسبِّح خدا هستند؛ آن هم از روی شعور و ادراک بسیار مشکل باشد، ولی تصوّر اینکه همة موجودات در باطن وجود و ملکوت خود مشغول به ذکر و تسبیح هستند و ما چون در تعلّقات دنیایی غرق شدهایم و از عالم ملکوت محجوب ماندهایم، تسبیح آنها را درنمییابیم، با فهم محدود ما سازگارتر است.
تفاوت بین نظر کسانی که تسبیح موجودات را تشریعی میدانند، با بقیّة مفسّران در این است که چنانکه پیش از این هم اشاره شد، تشریع به معنای قانونگذاری و تکلیف است و مکلّف بودن هم تابعی از وجود اراده و اختیار در فردی است که مورد تکلیف قرار میگیرد. بنابراین، کسانی که قائل به تشریعی بودن تسبیح موجودات میباشند، برای همة موجودات هر یک به اندازة خودش به وجود مرتبهای از اختیار و تکلیف معتقدند. امّا مفسّرانی که در باب تشریعی بودن تسبیح حرفی نزدهاند، شاید منکر وجود اختیار و اراده در موجودات غیر ذیشعور هستند و بنابراین، هرچند معتقدند که همة موجودات واجد درجهای از علم و ادراک هستند و به تسبیح خود علم دارند، امّا در انجام این کار اختیاری ندارند.
البتّه نمیتوان به ضرس قاطع گفت که چون حرفی از تشریعی بودن تسبیح به میان نیاوردهاند، پس حتماً منکر این قضیّه هستند، ولی با بررسی و مراجعه به تفاسیر برخی از مفسّران مانند تفسیر هدایت محمّدتقی مدرّسی، تفسیر مخزن العرفان بانو امین و تفسیر کتاب التسهیل لعلوم التّنزیل ابنجزی غرناطی ذیل تفسیر آیات مورد نظر چیزی که بر وجود اراده در غیر ذویالعقول و تشریعی بودن تسبیح موجودات دلالت کند، یافت نشد.
سخن را با این سخن نغز سعدی شاعر بزرگ ایرانزمین به پایان میبریم که میفرماید:
«دوش مرغی به صبح مینالید یکی از دوستان مخلص را، گفت باور نداشتم که ترا، گفتم این شرط آدمیّت نیست
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش مگر آواز من رسید به گوش بانگ مرغی چنین کند مدهوش مرغ تسبیحگوی و من خاموش» (سعدی شیرازی، 1387: حکایت 27).
نتیجهگیری
با توجّه به دلایلی که مطرح شد، از جمله دلالت صریح بعضی آیات بر وجود ادراک، شعور و اختیار در همة موجودات و نیز عبارت Pوَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْO در آیة 44 سورة مبارکة إسراء، نتیجه میگیریم حمد و تسبیح همة موجودات حقیقی، تشریعی و به زبان قال میباشد و گفته شد که قولی بودن تسبیح موجودات حتماً لازم نیست با الفاظ قراردادی و اصوات باشد، بلکه به هر طریقی که ما فیالضّمیر خود را اظهار و ابراز کنند، تسبیح آنها قولی و حقیقی خواهد بود و نیز پس از اثبات ادراک، شعور و تکلیف برای موجودات، بیان شد که میزان شعور و نوع تکالیف آنها بسیار پایینتر از انسان است. غیر ذویالعقول با وجهة ملکوتی خود دائماً در حال تسبیح خدا هستند و انسانها چون از عالم ملکوت محجوب هستند و اسیر تعلّقات دنیایی خود شدهاند، توان درک حمد و تسبیح آنها را ندارند.
در نهایت، به این نکته میرسیم که فهم و درک این موضوع آثار متعدّدی را در بر دارد؛ از جمله تذکّر و تنبّه انسان در رجوع به اصل و فطرت ملکوتی خود و تلاش برای بیرون آمدن از منجلاب غفلت و جهالت، اشتغال هر چه بیشتر به ذکر و تسبیح حضرت حق، تواضع و فروتنی در برابر جهان هستی، رعایت حقوق موجودات دیگر و … .
پینوشت:
1ـ در بحث زمان تسبیح، به دائمی بودن تسبیح هستی اشاره خواهد شد.
منابع و مآخذ
قرآن کریم.
آلسعدی، عبدالرّحمنبن ناصر. (1408ق.). تیسیر الکریم الرحمن. ج 1. چاپ دوم. بیروت: مکتبةالنهضةالعربیة.
امین، سیّده نصرت. (1361). مخزن العرفان در تفسیر قرآن. ج 7، 8 و 12. تهران: انتشارات نهضت زنان مسلمان.
ابنجزی غرناطی، محمّد بن احمد. (1416ق.). کتاب التّسهیل لعلوم التّنزیل. ج 1. چاپ اوّل. بیروت: شرکت دار الأرقم بن أبی الأرقم.
ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرّحمن بنعلی. (1422ق.). زاد المسیر فی علم التّفسیر. ج 2. چاپ اول. بیروت: دارالکتب العربی.
ابنعاشور، محمّد بنطاهر. (1420ق.). التحریر والتنویر. ج 18. بیروت: مؤسّسة التّاریخ العربی.
ابنعجیبه، احمد بنمحمّد. (1419ق.). البحر المدید فی تّفسیر القرآن المجید. ج 3. قاهره: انتشارات حسن عباسزکی.
ابنفارس، ابوالحسن احمد. (1404ق.). مقاییس اللّغة. قم: مرکز نشر مکتب أعلام الإسلامی.
ابنمنظور، محمّدبن مکرم. (1414ق.). لسانالعرب. ج 4 و 11. چاپ سوم. بیروت: دار صادر.
ابیاری، ابراهیم. (1405ق.). الموسوعة القرآنیه. ج 9 و 10. بیجا: مؤسّسة سجل العرب.
بغوی، حسینبن مسعود. (1420ق.). معالم التّنزیل فی تفسیر القرآن. ج 3. چاپ اوّل. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
بلاغی نجفی، محمّدجواد. (1420ق.). آلاء الرّحمن فی تّفسیر القرآن. ج 1. چاپ اوّل. قم: بنیاد بعثت.
بلخی، مقاتلبن سلیمان. (1423ق.). تفسیر مقاتل بن سلیمان. تحقیق عبدالله محمود شحّاته. ج 4 و 19. چاپ اوّل. بیروت: دار إحیاء التّراث.
بیضاوی، عبدالله بنعمر. (1418ق.). أنوار التّنزیل و أسرار التّأویل. ج 3. چاپ اوّل. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
بیهقی، ابوبکر احمد بنحسین. (1416ق.). السنن الکبری. ج 6. بیروت: دارالفکر.
ثعالبی، عبدالرّحمنبن محمّد. (1418ق.). جواهرالحسّان فی تفسیر القرآن. ج 2. چاپ اوّل. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
ثقفی تهرانی، محمّد. (1398 ق.). تفسیر روان جاوید. ج4. چاپ سوم. تهران: انتشارات برهان.
جرجانی، ابوالمحاسن حسین بنحسن. (1377). جلاءالأذهان و جلاء الأحزان. ج 5. چاپ اوّل. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
جصاص، احمدبن علی. (1405ق.). أحکام القرآن. ج 5. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
جوادی آملی، عبدالله. (بیتا). «تفسیر سورة رعد». نشریّة پاسدار اسلام. شمارة 95 و 96.
حائری تهرانی، میرسیّدعلی. (1377). مقتنیّات الدّرر و ملتقطات الثمر. ج 4. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.
حجازی، محمّد محمود. (1413ق.). التّفسیر الواضح. ج 2. چاپ دهم. بیروت: دارالجیلال جدید.
حسینی شیرازی، سیّدمحمّد.(1424ق.). تقریب القرآن إلی الأذهان. ج 3. چاپ اوّل. بیروت: دارالعلوم.
حمیری، نشوان بنسعید. (1420ق.). شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم. ج 6. چاپ اوّل. بیروت: دارالفکر المعاصر.
جعفری، یعقوب. (بیتا). تفسیر کوثر. ج 6. قم: انتشارات هجرت.
جوادی آملی، عبدالله. (1379). تفسیرتسنیم. ج 1 و 7. چاپ دوم. تهران: مرکز نشر اسراء.
حسینی دشتی، سیّد مصطفی. (1385). معارف و معاریف. ج 3 و6. تهران: انتشارات آرایه.
حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد. (1363). تفسیر اثنا عشری. ج1، 6، 7 و 9. چاپ اوّل. تهران: نشر میقات.
حسینی همدانی، محمّدحسین. (1404ق.). انوار درخشان. ج 1، 5، 7، 9، 12، 14 و 16. چاپ اوّل. تهران: انتشارات کتابفروشی لطفی.
خمینی نجفی، محمّدجواد. (1398ق.). تفسیر آسان. ج 8، 9، 10 و 14. چاپ اوّل. تهران: انتشارات اسلامیّه.
الدّانی، ابوعمرو. (1414ق.). البیان فی عدآی القرآن. بهکوشش غانم قدوری. کویت: مرکز المخطوطات و التّراث و الوثاق.
راغب اصفهانی، حسین بنمحمّد. المفردات فی غریب القرآن. بهکوشش صفوان داوودی. دمشق: دارالقلم.
زحیلی، وهبةبن مصطفی. (1418ق.). تفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج. ج 18. چاپ دوم، بیروت: دارالفکرالمعاصر.
زمخشری، محمود. (1407ق.). الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل. ج 2. چاپ سوم. بیروت: دارالکتاب العربی.
سبزواری نجفی، محمّدبن حبیبالله. (1406ق.). الجدید فی تّفسیر القرآن المجید. ج 5. چاپ اوّل. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1419ق.). إرشادالأذهان إلی تفسیر القرآن. چاپ اوّل. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.
سمرقندی، نصربن محمّد. (1406ق.). بحرالعلوم. ج 1. بغداد: مطبعة الإرشاد.
سعدی شیرازی، مصلحالدّین. (1387). گلستان سعدی. طبع محمّدعلی فروغی. به مقدّمه و تصحیح حسین سبحانی. تهران: انتشارات ماهابه.
سورآبادی، ابوبکر عتیق بنمحمّد. (1380). تفسیر سورآبادی. ج 2 و 3. چاپ اوّل. تهران: انتشارات فرهنگ نشر نو.
شوکانی، محمّدبن علی. (1414ق.). فتح القدیر. ج 3. چاپ اوّل. دمشق: دار ابنکثیر.
صادقی تهرانی، محمّد. (1419ق.). البلاغ فی تفسیرالقرآن بالقرآن، چاپ اوّل، قم: بینا.
صافی، محمودبن عبدالرّحیم. (1418ق.). الجدول فی إعراب القرآن. ج 18. چاپ چهارم. دمشق: دارالرّشید.
صدرای شیرازی، محمّدبن ابراهیم. (1366). تفسیر القرآن الکریم. ج 1. چاپ دوم. قم: انتشارات بیدار.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1366). ترجمه و تفسیر الشّواهد الرّبوبیّة. ترجمة جواد مصلح. چاپ اوّل. تهران: انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1388). تفسیر سورة جمعه. ترجمة محمّد خواجوی. چاپ سوم. تهران: نشر ایران مصوّر.
طالقانی، محمود. (1362). پرتوی از قرآن. ج 1. چاپ چهارم. تهران: شرکت سهامی انتشار.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1374). ترجمة تفسیر المیزان. ترجمة محمّدباقر موسوی همدانی. ج 1، 7، 11، 12، 13، 14، 15، 17، 19 و 20. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم.
طبرسی، فضلبن حسن. (1377). جوامع الجامع. ج 3 و 6 و 17. چاپ دوم، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
ـــــــــــــــــــــ . (1372). مجمع البیان فی تفسیرالقرآن. ج 5. چاپ سوم. تهران: انتشارات ناصرخسرو.
طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمع البحرین. ج 2. چاپ سوم. تهران: انتشارات کتابفروشی مرتضوی.
طیّب، عبدالحسین. (1378). أطیب البیان فی تفسیر القرآن. ج 5، 7، 8 و 9. چاپ دوم. تهران: نشر اسلام.
طنطاوی، سیّدمحمّد. (1997م.). التّفسیر الوسیط للقرآن الکریم. ج 10. چاپ اوّل. مصر: دار نهضة مصر للطّباعة و النّشر و التّوزیع.
طوسی، محمّدبن حسن. (بیتا). التّبیان فی تفسیر القرآن. ج 4. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
عبدالباقی، محمّدفؤاد. (بیتا). المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
فخر رازی، ابوعبدالله محمّد. (1420ق.). مفاتیح الغیب. ج 30. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
فراهیدی، خلیلبن احمد. (بیتا). کتاب العین. ج 2. چاپ دوم. قم: انتشارات هجرت.
فرنیا، احمد. (1380). پرواز به سوی معنویّت. تهران: انتشارات تقواپیشگان.
فضلالله، محمّدحسین. (1419ق.). تفسیر مِن وحی القرآن. ج 14. چاپ دوم. بیروت: دارالملاک للطّباعة و النّشر.
فیض کاشانی، ملاّ محسن. (1415ق.). تفسیر الصّافی. ج 2. چاپ دوم. تهران: انتشارات الصّدر.
ــــــــــــــــــــــ. . (1418ق.). الأصفی فی تفسیر القرآن. تحقیق محمّدحسین درایتی و محمّدرضا نعمتی. ج 1. چاپ اوّل. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. ج 1، 3، 6 و 7. چاپ یازدهم. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
قرشی، سیّد علیاکبر. (1377). تفسیر أحسن الحدیث. ج 5، 6، 7، 9، 11 و 12. چاپ سوم. تهران: بنیاد بعثت.
ـــــــــــــــــــ . (1371). قاموس قرآن. ج 2 و 4. چاپ ششم. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
قطب راوندی، سعیدبن هبةالله. (بیتا). الخرائج و الجرائح. قم: انتشارات مصطفوی.
کاشانی، فتحالله. (1423ق.). زبدة التّفاسیر. ج 4. چاپ اوّل. قم: بنیاد معارف اسلامی.
ـــــــــــــــ. . (1373). خلاصة المنهج. تحقیق ابوالحسن شعرانی. ج 3. تهران: انتشارات اسلامیّه.
کاشانی، محمّدبن مرتضی. (1410ق.). تفسیر المعین. ج 1. چاپ اوّل. قم: انتشارات کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی.
کرمی حویزی، محمّد. (1402ق.). التّفسیر لکتاب الله المنیر. ج 5. چاپ اوّل. قم: چاپخانة علمیّه.
کلینی، محمّدبن یعقوب. (1365). الکافی، ج ۲. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.
گنابادی، سلطان محمّد. (1372). ترجمة بیان السّعادة فی مقامات العبادة. ترجمة رضا خانی و حشمتالله ریاضی. ج 7، 8، 10 و 13. چاپ اوّل. تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. ج 89. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
محقّق، محمّدباقر. (1372). اسماء و صفات الهی در قرآن. ج 1. تهران: انتشارات اسلامی.
محلّی، جلالالدّین و جلالالدّین سیوطی. (1416ق.). تفسیر الجلالین. ج 1. چاپ اوّل. بیروت: مؤسّسة النّور للمطبوعات.
مدرّسی، محمّدتقی. (1377). تفسیر هدایت. ج 5 و 6. چاپ اوّل. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
مصطفوی، حسن. (1380). تفسیر روشن. ج 1، 5، 12 و 13. چاپ اوّل. تهران: مرکز نشر کتاب.
مطهّری، مرتضی. (1387). آشنایی با قرآن. ج 4. چاپ بیست و پنجم. تهران: انتشارات صدرا.
مکارم شیرازی، ناصر. (1374). تفسیر نمونه. ج 10 و 12. چاپ اوّل. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.
مهیار، رضا. (1410ق.). فرهنگ ابجدی عربی ـ فارسی. تهران: انتشارات اسلامی.
میبدی، احمدبن أبیسعد. (1371). کشف الأسرار و عدّة الأبرار. ج 5. چاپ پنجم. تهران: انتشارات امیرکبیر.
مصطفوی، حسن. (1360). التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم. ج 2. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مغنیه، محمّدجواد. (1424ق.). تفسیر الکاشف. ج 5. چاپ اوّل. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.
مکارم شیرازی، ناصر. (1421ق.). الأمثل فی تفسیرکتاب الله المنزل. ج 5. چاپ اوّل. قم: مدرسة امام علیّبن أبیطالب.
موسوی خمینی(ره)، روحالله. (1381). تفسیر سورة حمد. چاپ ششم. تهران: مؤسّسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
نخجوانی، نعمتالله بنمحمود. (1999م.). الفواتح الإلهیّة و المفاتح الغیبیّة. ج 1. چاپ اوّل. مصر: دار رکابی للنّشر.