روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

 
helpkade
روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام
روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام



آموزه های اسلام راهنمای رشد به سوی کمالات انسانی است. این راهنمای هدایتی به همه ابعاد وجودی بشر و زندگی او توجه داشته و ضمن تجلیل شخصیت انسان، دشمنان و بیان موانع، به تبیین سبک زندگی نیز اهتمام می ورزد.

از این رو به همه آن چیزی که در ساخت انسان سالم و جامعه سالم و تحقق اهداف و فلسفه وجودی انسان، یعنی خدایی شدن کمک می کند، توجه ویژه ای مبذول داشته است. برهمین اساس، مسئله خانواده، انتخاب همسر و تربیت کودک نیز در همین راستا حائزاهمیت می شود.

نویسنده با مراجعه به آموزه های اسلامی برآن است تا شخصیت کودک را تبیین کرده و براساس آن، تبیین و توصیه های اسلامی را برای رسیدن به هدف بیان نماید و راهکارهای تربیت کودک را روشن کند.

تربیت مبتنی بر شناخت

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

تربیت امری پیچیده است. پرورش و تربیت انسان، به سبب پیچیدگی خود انسان بسیار سخت تر و در یک فرآیند طولانی تری انجام می گیرد. پیچیدگی ابعاد وجودی انسان مستلزم آن است که ما شناخت دقیق و کاملی از او داشته باشیم. هرچند که انسان براساس خودشناسی، اطلاعاتی دارد که می تواند بر طبق آن تربیت دیگران را انجام دهد ولی به سبب آنکه انسانها با همه مشترکات دارای اختلافاتی هستند که متأثر از وراثت، محیط اجتماعی و زمان و مانند آن می باشد، نمی تواند به سادگی اصول تربیتی را براساس شناخت از خود پایه گذاری کرد. براین اساس می بایست شناخت جامع و کاملی از انسان داشته باشد تا بتواتد براساس مشترکات قطعی و یقینی نه ظنی و گمانی تربیت را سامان داد.

دستیابی به شناخت جامع و کامل از انسان نیازمند نوعی احاطه علمی بر موضوع شناختی است. این احاطه علمی برای انسان یا ناشدنی و غیرممکن یا بسیار و دشواریاب خواهدبود؛ زیرا هرکسی با فرد یا افراد و یا جامعه ای از جوامع بشری یا درنهایت یک بخشی از انسان ها به عنوان معاصران مواجه است و نمی تواند احکام معاصران آن را به دوره های قبل یا بعد تعمیم دهد. این محدودیت انسان در شناخت انسان، عاملی است که بسیاری از تحلیل و تبیین های موجود را با همه ادعای علمی بودن مخدوش می سازد و در نتیجه توصیه های ارائه شده ازسوی دانشمندان را با اما و اگرهای بسیار مواجه می کند؛ زیرا توصیه هایی براساس استقرای ناقص یا حتی تمام نسبت به معاصران است و نمی توان براساس آن برای نسل های بعدی و تربیت آنان توصیه ای ارائه نمود. از این رو بسیاری از توصیه های علمی دانشمندان روان شناسی یا غیرکارآمد در نسل های دیگر است. یا اینکه اصولا به جامعه ای است و نمی توان با نوعی بومی سازی آن توصیه ها را تعمیم داد؛ زیرا شرایط محیطی و فرهنگی و عوامل دیگر دخیل در شخصیت انسان، اجازه نمی دهد تا این روش ها و توصیه ها را به همه جوامع بشری حتی جوامع بشری معاصر تعمیم داد.

برای حل مشکل عدم احاطه می بایست به منبع و مرجعی مراجعه کرد که دارای احاطه کامل علمی بر انسان و نه تنها یک زمان و یا یک دوره بلکه همه انسان ها باشد و شناخت جامع و کاملی را نسبت به حقیقت و ماهیت انسانی ارائه دهد.

بی گمان خالق و آفریدگار انسان بهترین منبع و مرجع شناختی انسان است. راهنمایی هایی که در قرآن و دیگر کتب آسمانی ارائه شده در حقیقت بهترین منبع شناختی است؛ زیرا خداوند در آیات قرآنی براساس آنچه فطرت آدمی می داند، آموزه ها و دستورها و برنامه هایی را ارائه داده که از آن به سبک زندگی انسان الهی یاد می شود.

مراجعه به آموزه های اسلامی تنها راهنمای شناخت از انسان به شکل کامل، دقیق و علمی است؛زیرا بر اساس منطق عالمان، گزاره های علمی قرآن را می توان درقضایای برهانی قرار داد و براساس آن نتیجه گرفت و توصیه نمود.

شیوه های تربیتی که براساس آموزه های قرآنی واسلامی ارایه شده به سبب آنکه مبتنی بر شناخت جامع از انسان و شخصیت و ماهیت اوست، روش ها و توصیه های علمی می باشد و می تواند جایگزین همه آن چیزی باشد که اکنون به عنوان علم روان شناسی ارایه می شود؛ زیرا علم روان شناسی کنونی که در مدل غربی ارایه می شود، روان شناسی مبتنی بر استقرای ناقص و غیر برهانی و غیر علمی و تنها ادعاهای چند دانشمند براساس مشاهدات از گروه های سنی دریک جامعه یا چند جامعه و درنهایت جوامع معاصر است؛ درحالی که جوامع بشری به سرعت درحال تغییر است و متغیرات تاثیرگذار آن چون وارثت، محیط زیست، زمان و مانند آن به سرعت تغییر می کند و نمی توان براساس تحلیل و تبیین های پیشین همان توصیه های گذشته را ارایه کرد.

عوامل و متغیرات درشکل گیری شخصیت

چنان که گفته شد، عوامل بسیاری درتحقق آن چیزی که به نام شخصیت از آن یاد می شود، تاثیر دارد؛ زیرا شخصیت هر انسانی ترکیبی از ویژگی های بدنی، زیستی، روانی و اجتماعی است که بر اثر شرایط زیستی- اجتماعی پدید می آید. روان شناسان براین باورند که شخصیت هرشخص در جامعه، درکنش متقابل اجتماعی (Social interaction) ؛ یعنی در نتیجه تماس با اشخاص دیگر در گروه های اجتماعی، به تدریج تکوین می یابد، رشد پیدا می کند و طی زمان در محیط فرهنگی و اجتماعی و زیستی تحقق می یابد و این جریان تحت تاثیر ده ها پدیده فرهنگی صورت می گیرد و هریک از آنها در رفتار و عاطفه او ظاهر می شود.

پیامبر (ص) به سبب تاثیر وراثت در شخصیت انسان است که از مردم خواسته تا درانتخاب همسر دقیق شوند؛ زیرا از طریق وراثت هوش و حماقت و مانند آن به فرزند منتقل می شود. پیامبر اکرم (ص) فرمود:« درخانواده صالح ازدواج کنید زیرا اخلاق و خصوصیات روحی به ارث می رسد. (بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۶، ص ۲۲۳ روایت ۱۰۳) آن حضرت درجای دیگر فرمود:« تخیروا لنطفکم، فان النساء یلدن اشباه اخوانهن و اخواتهن؛ همسر مناسبی برای تولید مثل انتخاب کنید، زیرا زنان همانند برادران و خواهران خود فرزند به دنیا می آورند.»(همان، ۲۲ و منتخب میزان الحکمه، همان ص ۲۳۴ روایت ۲۷۹۳ و ۲۷۹۴)در روایت دیگری هم این معنا را تایید می کند و می فرماید:«انظر فی ای شی ء تضع ولدک فان الزق اساس؛ ببین فرزند خود را درچه محلی مستقر می کنی، زیرا اخلاق اجداد و پدران، به فرزندان به ارث می رسد.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۴ق، ج ۱۲، ص ۱۱۶).

زنان نیز می بایست در انتخاب مردان این دقت را داشته باشند که با مردانی سالم و شجاع و عاقل و مومن ازدواج کنند و از مردان بیمار و شرابخوار و مانند آن پرهیز کنند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هرگاه کسی نزد شما به خواستگاری آمد که دین و امانت داری او را می پسندید، پس دخترتان را به او تزویج دهید، وگرنه فتنه و فساد بزرگی ایجاد می شود.» (بحارالانوار، همان، ج ۱۰۳، ص ۳۷۲ و منتخب میزان الحکمه، ص ۲۳۴ روایت ۲۷۸۸).

امام حسن مجتبی (ع) به مردی که درباره ازدواج دخترش با او مشورت نمود، فرمود:«زوجها من رجل تقی، فانه ان احبها اکرمها و ان بغضها لم یظلمها؛ به مرد باتقوا او را تزویج کن پس اگر او را دوست بدارد گرامی می دارد و اگر از او نفرت پیدا کرد در حق او ستم روا نمی دارد؛ زیرا تقوای او چنین اجازه نمی دهد. (همان، ص ۲۳۴ روایت ۲۷۸۹ و مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۴۴۶، روایت ۱۵۳۴).

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الشقی شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه؛ انسان بد و شقی در شکم مادر، بد و شقی می گردد و انسان صالح و سعید در شکم مادر رستگار و صالح می شود». (صدوق، التوحید، قم مؤسسه النشر الاسلامی، باب ۵۸، ص ۳۵۶).

بنابراین، شخصیت هر انسانی در شکم مادر و از طریق وراثت شکل می گیرد و همین شخصیتی که از طریق وراثت شکل می گیرد، به نوعی آینده کودک را رقم می زند و در خوشبختی و بدبختی دنیوی و اخروی او نقش اساسی را ایفا می کند. بنابراین، یکی از متغیرات اصلی در شخصیت هر انسانی، وراثت است.

البته هر آن چیزی که والدین بویژه مادر انجام می دهد از طریق خون به فرزند منتقل می شود. از این رو در آموزه های اسلامی به مساله لقمه و غذایی که مادر می خورد توجه شده است. پیامبر اکرم(ص) درباره نقش غذا در فرزند از نظر ظاهر و باطن فرمود: «به زنان باردار، به بخورانید؛ زیرا این میوه مایه زیبایی کودک و حسن خوی او خواهد بود.» (بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، ج ۶۳، ص ۱۷۶)

در روایت دیگر نیز آمده که آن حضرت فرمود: «اطعموا نساءکم الحوایل اللبان فانه یزید فی عقل الصبی؛ به همسران باردار خود کندر بدهید؛ زیرا کندر در افزایش عقل بچه مؤثر است» (شیخ عباس قمی، سفینه البحار، دارالاسوه، دوم، ۱۴۱۶ ق، ج ۷، ص ۵۷۰)

روایات بسیاری درباره تاثیر خوراکی که مادر می خورد در شکل و ظاهر و نیز خلق و خوی فرزند بیان شده است؛ زیرا از طریق خون و شیر بسیاری از خصوصیات به فرزند منتقل می شود. (نگاه کنید: بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، ح ۶۳، ص ۱۷۶؛ و نیز کافی، ج ۶، ص ۳۵۷، حدیث ۳؛ طب النبی، ص ۱۰؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۶۹؛ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۳۸، ح ۶۹)

درباره نقش شیر و دوره شیرخوارگی در شخصیت کودک همین بس که امیر مؤمنان(ع) برای انتخاب شیردهنده به همان شرایط انتخاب همسر اشاره می کند و می فرماید: تخیروا للرضاع کما تتخیرون للنکاح، فان الرضاع یغیر الطباع؛ برای شیر دادن، دایه های شایسته انتخاب کنید، همان گونه که برای ازدواج انتخاب می کنید، چرا که شیر، طبیعت ها را تغییر می دهد. (قرب الاسناد، ص ۹۳، ح ۳۱۲)

از دیگر عوامل موثر در شکل گیری شخصیت کودک می توان به محیط اجتماعی اشاره کرد. خانواده و محیطی که کودک در آن زندگی می کند، نقش بسیار مهمی در شکل گیری کودک دارد و می بایست به عنوان یک متغیر مهم مورد توجه قرار داد.

خداوند با اشاره به نقش محیط زیست در شکل گیری شخصیت کودک به نقل نفرین حضرت نوح(ع) می پردازد و از زبان آن حضرت می فرماید: «ای خدا! کافران را از بین ببر و اگر آنها بمانند، همانند خود را به دنیا می آورند و بندگانت را گمراه می کنند؛ زیرا آنان جز فرزند فاجر و کافر به دنیا نمی آورند.» (نوح، آیات ۲۶ و۲۷)

در این آیات به صراحت به نقش والدین و محیط اجتماعی در شقاوت و سعادت فرزند توجه داده شده است؛ زیرا والدین که از نظر اعتقادی کافر و از نظر رفتاری فاجر و هنجارشکن هستند، نه تنها فطرت سالم کودک را تخریب کرده بلکه در محیط آلوده ای آنان را پرورش می دهند به گونه ای که همان فطرت سالم آنان به سرعت تخریب شده و آنان اصولا از همان بدون شکل گیری شخصیت، انسان های کافر و فاجر به دنیا می آیند و رشد می کنند.

به هر حال، از آموزه های اسلامی و قرآنی به صراحت روشن می شود که عوامل و متغیراتی که در شکل گیری شخصیت کودک تاثیر دارند، عوامل زیستی، فرهنگی، اجتماعی و مانند آن است و نمی توان این عوامل را نادیده گرفت و بدون توجه به آن، به تربیت کودک و شخصیت پردازی آن اقدام کرد.

دوره های رشد و تربیت براساس نظریه اسلام

چنان که گفته شد، شخصیت کودک در یک فرآیند پیچیده حتی پیش از تولد، شروع به شکل گیری می کند. اما آنچه بیشترین تاثیر را در شکل گیری شخصیت و هویت کامل شخص نقش دارد، دوره های سه گانه ای است که مجموعه آن براساس آموزه های اسلامی بیست و یک سال به درازا می کشد.

پیامبر(ص) دوران اصلی شکل گیری شخصیت انسان را به سه دوره هفت ساله دسته بندی کرده است. آن حضرت (ص) می فرماید: الولد سید سبع سنین، و عبد سبع سنین، و وزیر سبع سنین، فرزند هفت سال سرور، هفت سال فرمانبردار و هفت سال وزیر است. (مکارم الاخلاق، ص۲۲۲)

دوره هفت ساله سروری و بازی

نخستین دوره ای که پیامبر(ص) برای شکل گیری شخصیت انسان بیان می کند، دوره هفت ساله نخست است که از آن به سروری یاد می کند. در این دوره کودک به سبب نفوذ روحی، حاکم مطلق است و هیچ کسی متعرض او نمی شود. استاد حسن زاده آملی بر این باور بود که این حکومت و سروری کودکان به سبب نزدیکی و قرب نفخ روح است؛ زیرا روح به سبب این که تازه از خداوند به وی دمیده می شود، از همان پاکی و اقتدار الوهیت برخوردار است.

در این دوره کودک به علل گوناگون حاکم بر زندگی خانواده است و هر کاری را که بخواهد انجام می دهد. در روایات چندی این معنا مورد تاکید است که کودکان در این دوره با بازی، شخصیت خود را شکل می بخشند. پس در این دوره بگذارید تا کودکان بازی کنند، زیرا این بازی ها در شکل گیری عقلانیت و هوش او بسیار موثر است. پیامبر(ص) در این باره می فرماید: بازی گوشی کودک در خردسالی اش مایه فزونی عقل در بزرگسالی اوست. (دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۹۴)

امام کاظم(ع) می فرماید: خوب است بچه در کودکی بازی گوش باشد تا در بزرگسالی بردبار گردد و شایسته نیست که جز این باشد. (:وسایل الشیعه، ج ۵، ص ۱۲۶؛ نیز کافی، ج۶، ص۵۱، حدیث۲)

حتی خاک بازی کودکان برای آنان مفید است. از این رو پیامبر(ص) می فرماید: ان التراب ربیع الصبیان، خاک، بهار (تفریحگاه) کودکان است. (معجم الکبیر، ج۶، ص ۱۴۰، ح ۵۷۷۵).

پیامبر(ص) درباره گرایش آدمی به کودکان و علاقه مندی به آنان می فرماید: احب الصبیان لخمس: الاول: انهم هم البکاوون، والثانی: یتمرغون بالتراب و الثالت: یختصمون من غیرحقد و الرابع: لا یدخرون لغد شیئا و الخامس: یعمرون ثم یخربون؛ کودکان را به خاطر پنج چیز دوست دارم: اول آنکه بسیار می گریند، دوم آنکه با خاک بازی می کنند، سوم آنکه دعوا کردن آنان همراه با کینه نیست، چهارم آنکه چیزی برای فردا ذخیره نمی کنند، پنجم آنکه می سازند و سپس خراب می کنند و دلبستگی ندارند. (مواعظ العددیه، ص ۲۵۹).

البته کودک در این هفت سال نباید کاملا رها شود، بلکه باید بازی های آنان را نیز هدایت شده به سمت و سویی ببریم که آنها را به سمت کمالات عقلانی و اهداف زندگانی ببرد. از این رو توجه به آموزش از طریق بازی مورد تاکید قرار گرفته است. همچنین در برخی از روایات از اولیای مربیان خواسته شده تا در سنین نزدیک به پنج تا هفت سال آموزش هایی را شروع کنند که کمی از حالت بازی بیرون است.

امام باقر(ع) می فرماید: ما کودکان خود را وقتی پنج ساله اند، به نماز امر می کنیم؛ ولی شما کودکانتان را وقتی هفت ساله شدند، به نماز امر کنید. ما کودکان خود را وقتی هفت ساله اند، به روزه وامی داریم، به اندازه ای که توان دارند، چه نصف روز باشد یا بیشتر یا کمتر. وقتی تشنگی و گرسنگی بر آنان چیره شد، افطار می کنند تا اینکه به روزه، عادت کنند و توان آن را بیابند، ولی شما کودکانتان را وقتی نه ساله شدند، به اندازه ای که توان دارند، به روزه وادارید و وقتی تشنگی بر آنان چیره شد، افطار کنند. (کافی، ج۳، ص۹۰۴، ح۱.)

یا امام صادق(ع) درباره شکل گیری شخصیت دختران و پسران و ایجاد حیا و عفت در ایشان می فرماید: چون دختر نامحرم شش ساله شد، او را مبوس و پسر نیز چون از هفت سالگی گذشت، زن نامحرم را نبوسد. (مکارم الاخلاق، ج۱، ص۴۷۹، ح۱۶۵۹)

دوره فرمانبرداری و تقلید

کودک هنگامی که به هفت سالگی می رسد، گرایش به تقلید دارد. کودک هرچه را از اطرافیان می بیند تقلید می کند. این دوره تقلید و فرمانبرداری بهترین دوره جامعه پذیری کودکان است. از هفت سالگی تا چهارده سالگی اولیاء و مربیان از والدین و جامعه این امکان را دارند که همه آداب و رسوم جامعه و آیین و اخلاق را به کودک بیاموزند.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

علاقه شدید کودکان در این سنین به تقلید این امکان را می بخشد تا آموزش و پرورش به سادگی انجام پذیرد. کودک دوست دارد مانند والدین چادر نماز داشته باشد و نماز بخواند. روزه بگیرد و روسری بر سر گذارد. در غذا خوردن و نشستن و برخاستن تقلید می کند. رفتارهای جنسی والدین را زیر نظر می گیرد و می کوشد تا آن را با جنس مخالف تمرین کند. از این رو پیامبر(ص) می فرماید: هرگاه کودکانتان به هفت سالگی رسیدند، رخت خواب هایشان را جدا کنید. (مستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۳۱۷، حدیث۷۲۱)

امیرمؤمنان علی(ع) در سفارشی به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: دل نوجوان، مانند زمین کشت نشده است. آنچه در آن افکنده شود، می پذیرد. از این رو، پیش از آن که دلت سخت گردد و خردت سرگرم شود، به تربیت تو همت گماشتم. (نهج البلاغه ، از نامه۳۱)

دوره هفت ساله وزارت

اگر در دو دوره هفت ساله دوم که دوره تقلید و جامعه پذیری است به درستی بر آموزش و پرورش کودکان نظارت شده باشد، پس از چهارده سالگی کودک در مسیری گام برمی دارد که خانواده از او خواسته است. در این دوره خود را همانند وزیری در کنار والدین در جامعه می یابد و در کنار والدین همان کارهایی را انجام می دهد که تأدیب شده و آموزش و پرورش یافته است. اگر در دوره هفت ساله جامعه پذیری به او امکان تقلید از سنت های خوب و آداب اخلاقی پسندیده و هنجاری را داده باشیم، او در دوره هفت ساله سوم به تثبیت شخصیت خود بر اساس دو دوره پیشین اقدام می کند.

اما اگر در دو دوره پیشین بویژه دوره تقلید و جامعه پذیری او را رها کرده یا از او خواسته باشیم تا کارهایی را انجام دهد که برخلاف رویه معمول و سنت اجتماعی و دینی و فرهنگی است، نمی توان در دوره تثبیت و وزارت از او خواست تا وزیر شما باشد و همان رفتارهای اجتماعی و هنجاری را در پیش گیرد.

اگر در دو دوره گذشته تمرین آداب نکرده باشد و نماز و روز نگرفته و حجاب و عفت و حیا را رعایت نکرده باشد، نمی توان در این دوره امیدی به رفتارهای هنجاری او داشت. دراین سن و سال او تلاش می کند همان چیزی را انجام دهد و تثبیت کند که در دو دوره به بازی و تقلید آموخته است. بنابراین اگر رفتار نابهنجاری چون بی حجابی را آموخته همان را انجام می دهد و به مخالفت می پردازد. پرخاشگری نوجوانان در این سن و سال تا بیست و یک سالگی از آن روست که تاکنون بر چیزی دیگر آموزش و پرورش یافته که نابهنجار است و اکنون والدین و جامعه از او رفتاری دیگر می خواهند. این گونه است که گروه های بزهکار و پرخاشگر اجتماعی در نوجوانان شکل می گیرد. اما اگر در دو دوره هفت ساله به درستی آموزش و پرورش یافته بود، اکنون در دوره تثبیت با هنجارهای اجتماعی و دینی مشکلی نداشت.

اگر نوجوانی دو دوره پیشین را به درستی پرورش یافته و آموزش های هنجاری و جامعه پذیری را مناسب آموخته باشد، اکنون در دوره تثبیت و وزارت با مشکلی مواجه نخواهدشد. اما مشکل این است که والدین و جامعه تا سن بلوغ، کودکان را رها می کنند و در بهترین دوره تقلید و جامعه پذیری اجازه می دهند تا برخلاف هنجارها آموزش و پرورش یابند. (عده الداعی، ص۷۶)

پدر و مادر اگر در دوره تقلید کودک را بر مدار انسان و اسلامیت آموزش و پرورش می دادند، اکنون در دوره نوجوانی و وزارت با محالفت وزیر مواجه نمی شدند و پرخاشگری و طغیان گری او را مشاهده نمی کردند، از این رو پیامبر(ص) می فرماید: ادبوا اولادکم علی ثلاث خصال: حب نبیکم وحب اهل بیته و قراه القرآن؛ فرزندان خود را به کسب سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبران و دوستی خاندانش و قرائت قرآن. (کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۵۶، حدیث ۴۵۴۰۹ ) این تأدیب می بایست در دو دوره نخست انجام گیرد تا در دوره وزارت به تثبیت برسد و شخصیت کامل او بر اساس آن شکل گیرد. اگر به کودک در کودکی و خردسالی آموختیم حیا ورزد در دوره نوجوانی می توانیم به او بیاموزیم که حیای جنسی داشته باشد و بدون اجازه وارد اتاق والدین نشود. (نور، آیه۵۹)

اما اگر او را بی عفت و بی حیا بار آوردیم نه تنها نسبت به آموزه های هنجاری واکنش منفی نشان می دهد و بلکه با مخالفت می کوشد تا شخصیتی که در دوره گذشته شکل گرفته با ادامه همان روند آن را ثبیت کند و هویت و شخصیت مستقل خویش را شکل دهد.

شخصیت کودک در سه مقطع و در طول بیست و یک سال شکل کامل به خود می گیرد و از آن زمان دیگر زمان رشد آغاز می شود که تا چهل سالگی به بلوغ کامل عقلی می رسد.

آموزه های اسلامی بهترین راهکار برای تبیین شخصیت انسان از جمله شخصیت کودک و تحلیل روانشناسی تربیت کودک و امور دیگر است. البته این امر نیازمند بازخوانی علمی و دقیق آموزه های اسلامی و به کارگیری آن در تبیین نظریه های علمی و توصیه های علمی می باشد.

مدت یک قرن است که غرب، تحقیقات دامنه‌دار و عمیقی پیرامون روان‌شناسی تربیت کودک به انجام رسانده است که به واقع، نتایج چشمگیری از آن پژوهش‌ها به دست آمده است؛ هر چند به بسیاری از پژوهش‌های آنان نمی توان به دیده اطمینان کامل نگریست. تا این زمان هم چنان پیروان ژان پیاژه(زیست‌شناس، فیلسوف و روان‌شناس سوئیسی، متوفای ۱۹۸۰م)، اسکینر، باندورا، کلارک هال، اریکسون و هاینزوانر، با یکدیگر نسبت به عقاید استادان خود اختلاف عقیده دارند. جمعی کودک را بزرگسالی کوچک(به تعبیر آنان: مینیاتور بزرگسال) و بعضی او را کاملاً متمایز با بزرگسال تعریف می‌کنند. عده‌ای او را متمایل به بدی، و برخی او را پاک سرشت می‌دانند.

درباره تربیت، تغذیه، رشد، عادت‌ها و رفتارهای کودک نیز نظریات متفاوت و متناقض بسیاری میان پژوهشگران وجود دارد که به واقع، آدمی گاه در انتخاب نظریه درست میان آنان سرگردان می‌شود.

انبوه نتایج علمی که امروزیان بدان دست یافته‌اند، در سایه آزمایش‌های سالیان متمادی، استفاده از فن آوری و استمداد از تجربیات گذشتگان است؛ با این حال، پیوسته طرح‌ها و نظریات جدیدی به دست می‌آید که گاه به طور کامل، ناقض نظریات گذشته است. اما در صد‌ها سال پیش که هیچ یک از این زمینه‌ها و امکانات پژوهشی وجود نداشته است، از سوی حضرت محمد امین(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به کودکان، گفتار‌ها و رفتارهایی مشاهده شده است که امروزیان در ژرفای آن درمانده‌اند و فهم عمیقی از آن به دست نیاورده‌اند. معجزه حضرت محمد امین(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها آیات قرآن نبود. گفتار و رفتارش، همه معجزه بود. چه آن که معجزه پدیده ای است که بشر از ارائه نمونه آن ناتوان باشد.

در عقاید امروزیان متمدن و متفکر، چنین آمده است که: اگر کودکان، وحشی و پرخاشگرند، باید آنان را رام و مطیع گردانید. زیرا آنان ماهیت حیوانی دارند و غرایز، نقش اساسی در انگیزش رفتارشان دارد.

این در حالی است که ما بار‌ها این جمله را از سخنان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده یا خوانده‌ایم که: پنج چیز است که تا آستان مرگ، آن‌ها را ترک نمی کنم؛ یکی از آن‌ها سلام کردن به کودکان است.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

به راستی، ژرفای مفهوم این جمله را کدام متفکر روان‌شناس درک می‌کند؟ در افکار خردسالان چه می‌گذرد که حضرت امام صادق(علیه السلام) در پی نقل آنچه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرا گرفته، می‌فرماید: “احبوا الصبیان و ارحموهم و اذا وعدتمو هم ففو لهم فانهم لایرون الا انکم ترزقونهم”؛ به کودکان، محبت بورزید و مورد شفقتشان قرار دهید و هر گاه به آنان وعده ای دادید، وفا کنید. زیرا آن‌ها شما را روزی‌دهنده خود می‌دانند(۴). در این رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، چه حکمتی نهفته بوده است که همه روزه که صبحگاه از خواب برمی خاست، دست محبت به سر فرزندان خود می‌کشید؟

در این نوشتار به طور گزیده، به تشریح پاره‌ای از گفتار‌ها و رفتارهای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره کودکان می‌پردازیم.

نامطمئن بودن نظریات رایج کنونی و سرمشق بودن رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما -به تصریح آیه-(۶) قرآن ما را بر آن می‌دارد که به فرموده‌ها و کردار حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) عمیق تر بنگریم و به واقع اعتقاد داشته باشیم که آنچه او به جای آورده -به فرض درستی روایت- فراتر از اکتشافات علمی امروزیان است. کوچکترین عمل او در پی ارائه معیاری است که برای معاصران وی، ناشناخته ماند و برخی تا این زمان نیز ناشناخته باقی مانده است. از آن نمونه، در جمله‌ای ساده از آن بزرگوار می‌خوانیم:

“اکرموا اولادکم و احسنوا آدابکم”؛(۷) فرزندانتان را گرامی بدارید و با آداب و روش پسندیده، با آنان رفتار کنید.

در نظر سطحی، این فرموده تن‌ها سفارش به احترام کودکان و رفتار صحیح با آنان است. اما این که چه رفتاری در شأن کودک نیست تا از آن پرهیز شود، و چه روشی نادرست است تا نسبت به وی انجام نگیرد جای گفتگو است. آیا والدین و مربیان برای یافتن پاسخ صحیح این دو پرسش، خود نباید پیش تر پیرامون تربیت کودک آگاهی‌هایی به دست آورند، پدر و مادری که با آداب و روش صحیح زندگی ناآشنایند، چگونه می‌توانند فرزندشان را با آداب درست تربیت کنند؟! آیا بوسیدن کودکان -دختر و پسر- تا چه سنی رواست؟ آیا از جا برخاستن در برابر بچه‌های کم سن، بجا است یا نابجا؟ آیا تنبیه و کتک آنان تا چه میزان سفارش می‌شود؟ تفاوت‌گذاری میان آنان، تا چه اندازه صحیح یا ناصحیح است؟ بازی کودک و «بازی با کودک» چه لزوم و فایده ای دارد؟

بنابراین، سفارش به گرامیداشت کودک، تاکید بر تاسیس بنیادی است که به خانواده‌ها آموزش دهد چگونه با فرزندانشان رفتار کنند. خانواده و مجالس خانوادگی، آموزش و پرورش، صدا و سیما و مراکز فرهنگی، هر یک بنیادی است که باید بدین مهم توجه کند.

از طرف دیگر، باید مشخص شود که بی‌احترامی به کودک و ترک آموزش وی، چه پیامدهایی دارد؟! اگر اطرافیانش با آداب و روش درست با او برخورد نکنند، چه پیش خواهد آمد؟ کودک در هر حال، بزرگ خواهد شد. اگر او در بزرگسالی دریابد که بسیاری از رفتارهای بزرگسالان با وی در کودکی، ناصحیح بوده است، نسبت به آنان چگونه خواهد اندیشید؟ آیا والدین چنین کودکی، اکنون در بزرگسالی این کودک، می‌توانند امیدوار باشند که وی آرای امروز آنان را بپذیرد و بدان عمل کند؟ چگونه بسیاری از والدین بدین امر توجه ندارند که یکی از علت‌های تمرد نوجوانان و جوانان، پی‌بردن آنان به اشتباه روش پدر و مادر در کودکی ایشان است؟!

به هر تحلیل، توجه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیای کودکان را در چندین جنبه می‌توان جستجو کرد:

بر خلاف عقیده بسیاری از نظریه پردازان که تربیت کودک را از شش ماهگی یا دو سالگی به بعد نتیجه بخش می‌دانند، تعالیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی پیشتر از این را در تربیت کودک موثر می‌شمارد. نوزاد، بیشتر صفات خوب و بد را از طریق ژن، از پدر و مادر به ارث می‌برد. بنابراین، تربیت او نه از دوران حمل که پیش از ازدواج، آغاز می‌شود.

دختر و پسری که پیش از ازدواج به اصول اخلاقی و دینی پایبند نباشند، بسیار دشوار می‌توان امید داشت که فرزند آنان، درستکار تربیت شود. البته سهم محیط تربیتی و عوامل و استثنائات روزگار را نادیده نمی‌انگاریم.

اگر تربیت کودک از شش ماهگی یا دو سالگی آغاز می‌شود، این دستور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چه مفهومی می‌یابد که می‌فرماید: هر کس صاحب فرزندی شد، در گوش راست کودکش اذان و در گوش چپ او، اقامه بگوید تا از شر شیطان در امان باشد. امیرمومنان علی(علیه السلام) می‌فرماید: زمانی که دو پسرم حسن و حسین(علیهما السلام) تولد یافتند، آن حضرت، همین عمل را انجام داد و دستور فرمود تا در گوش آن‌ها، سوره حمد و آیه الکرسی و آیه‌های سوره حشر و سوره اخلاص و ناس و فلق را بخوانند.

اگر کودک دو ماهه، استعداد تربیت و پذیرش ندارد و مشاهدات و شنیده‌های او در درونش تاثیر نمی نهد، به چه سبب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: هرگز مبادا که کودکی در گهواره، نظاره‌گر رفتار زناشویی زن و مرد باشد.(۹) اگر در چنین موقعیت صدای زن و مرد را بشنود، به راه رستگاری و [پاکی و خیر] قدم نمی نهد.(۱۰).

به راستی، آیا سلامتی مادر در دوران حمل، تغذیه، ترس و نگرانی‌ها و نیز اعتیاد وی، بر سلامتی روحی نوزاد اثر نمی گذارد؟! آن گاه چگونه می‌توان نوزاد ناسالم را درست تربیت کرد؟!

امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: در عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مردی از انصار [در مدینه] به آن حضرت شکایت کرد که: همسرم دختر عموی من است و خانواده و اجداد ما همه سفید پوست هستیم و اینک، او فرزندی به دنیا آورده که سیاه پوست و شبیه سیاهان حبشی است.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اندکی تامل کرد و سپس از زن توضیح خواست. زن به پاکی خود سوگند یاد کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بین هر انسان تا حضرت آدم(علیه السلام)، عرق(پیوند، ژن، ریشه) وجود دارد که در ساختمان فرزند فعالیت می‌کنند… فرزند، شبیه یکی از آن‌ها می‌شود… این نوزاد سیاه پوست، شبیه یکی از اجداد دور شماست. کودک را بگیر که فرزند خود تو است.

هنگامی که نوزاد رنگ پوست خود را به وسیله ژن از اجدادش به ارث ببرد، آیا صفات خوب یا بد به همین وسیله از آنان به وی سرایت نمی کند؟!

آن حضرت در همین باره فرموده است: “انظر فی ای شیء تضع ولدک فان العرق دساس”؛ خوب بنگر که نطفه خود را در چه جایگاهی جای می‌دهی؛ زیرا ریشه‌ها [و ژن آدمی] به طور پنهان، تاثیرگذار است. [و از طریق آن، اخلاق اجداد به فرزندان منتقل می‌شود].

نیز در جای دیگر فرمود: “الشقی شقی فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امه”؛ بدبخت، در شکم مادر بدبخت می‌شود و سعادتمند، در شکم مادر چنین می‌شود.

در روایتی دیگر آن حضرت به نقش برادر(دایی فرزندان) در تربیت فرزند اشاره می‌کند و می‌فرماید: “اختاروا لنطفکم فان الخال احدالضجیعین”؛(۱۴) همسر [شایسته] برای نطفه‌های خود، انتخاب کنید؛ زیرا دایی، یکی از دو ستون [مهم تشکیل دهنده] نوزادتان است.

و نیز فرموده است: از ازدواج با زنان زیبارویی که در خانواده بد پرورش یافته‌اند، بپرهیزید.(۱۵)

فرزندان ما -به ویژه دختران-، بیشتر اوقات خود را در کنار مادر سپری می‌کنند و از تعلیمات او، چیز‌ها می‌آموزند. بر این اساس، آنان که دغدغه تربیت فرزند دارند نخست باید به تربیت همسر بپردازند. دختران و زنان نیز تأثیرپذیرتر از پسران و مردان‌اند. بنابراین در آستانه زندگی، مرد باید مهم‌ترین همت خود را آموزش و تربیت همسرش قرار دهد. زمانی که مادر خانواده درست آموزش ببیند و تربیت شود، تربیت فرزندان او با سهولت انجام می‌پذیرد. چنان که اگر مادر نکوهیده‌خوی باشد، تربیت فرزند، خیلی دشوار است. زیرا او اولین آموزگار کودک شماست.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره فرموده است: “ایاکم و تزویج الحمقاء، فان صحبتها بلاء و ولد‌ها ضیاع”؛ از ازدواج با زنان کودن بپرهیزید که همنشینی آن‌ها [نوعی] بلا و فرزندشان، تباه است.

پس از انتخاب همسر شایسته و توجه به آموزش و تربیت او، مهم‌ترین وظیفه، ایجاد محیط روانی سالم در خانه است. این نخستین ابزار هر طرح تربیتی موفق است. هر که دلسوز فرزند خود است، پیش از هر کار باید بکوشد تا حد امکان، فضای خانه آکنده از آرامش و مهرورزی شود. تا زمانی که کودک شما خود را در چنین فضایی نبیند، زمینه‌ای برای شکوفایی استعدادهای خود نمی یابد و بیشتر توان او صرف مبارزه با ترس و اضطراب‌ها و مقابله با عوامل رنج‌آور زندگی می‌گردد. هر چه محیط آنان، صمیمی‌تر و درس‌آموزتر و روان ایشان مطمئن‎تر و بی هراس‌تر باشد، آموزش و تربیت آن‌ها، هموارتر و آموختن‌هایشان از محیط، بیشتر و پایدارتر است.

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره فرموده است: “حق الولد علی والده… ان یسفره امه…”؛ حق فرزند بر پدر، این است که [پدر] مادر را احترام کند.

زمانی که فرزند،، مادر را در نگاه پدر، محترم ببیند، احساس امنیت و آرامش می‌کنند. مادری که در خانه از احترام پدر محروم باشد، نخواهد توانست نقش مادری خود را به درستی ایفا نماید.

اصل نامبرده در روان‌شناسی تربیتی، جایگاهی ویژه دارد و کوشش می‌شود تا پیش از پدیدآمدن ناهنجاری‌های رفتاری، عوامل پدیدآورنده آن، شناسایی و پیشگیری شود.

از طرفی امروزه والدین، از بسیاری از رفتارهای فرزندان خود ناخشنودند و امید دارند که کسی از راه برسد و فرزندشان را به حقوق والدین آشنا کند، حال آن که گاه، کوتاهی خود والدین، سبب بروز چنین مشکلی است. زیرا در تربیت و پرورش آنان، سهل انگاری نموده اند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در همین باره فرموده است: “رحم الله من اعان ولده علی بره”؛ خدای رحمت کند کسی که فرزند خود را به نیک رفتاری کمک کند. از آن حضرت پرسیدند: چگونه؟ فرمود:

۱- آنچه کودک در توان داشته و انجام داده، از او بپذیرند.

۲- آنچه انجام آن در توانش نیست، از او نخواهند.

۳- او را به گناه و طغیان وادار نسازند.

۴- به او دروغ نگویند و در برابر او رفتار نابخردانه انجام ندهند.

به واقع هر یک از ما، دوست داریم فرزندانمان نسبت به ما چگونه رفتار کنند؟ با خود بیندیشیم که اگر ما خویشتن را برای نیل بدین منظور کمک نکنیم، دیگران چگونه و تا چه میزان خواهند توانست ما را در این هدف مدد رسانند! پس همان بهتر که فهرست همه انتظاراتمان را نسبت به فرزندانمان، یادداشت کنیم و آن گاه بیندیشیم که برای موفقیت فرزند در این برنامه، خود ما چه وظایفی بر عهده داریم.

چندی پیش، دوستی از فرزندانش سخت گله‌مند بود که آن‌ها بیشتر اوقات روزانه شان را به تماشای تلویزیون می‌گذرانند. به وی گفتم: کمی به جای گله از آن‌ها، خود را نکوهش کن. چون غیبت طولانی شما و همسرت از محیط خانه، سبب دلتنگی آن‌ها را فراهم می‌آورد. آن‌ها برای رفع این دلتنگی، به تماشای تلویزیون پناه می‌آورند و زمانی که بدین روش عادت کردند، دیگر در وقت حضور شما نیز نمی توانند از عادات خود دور شوند.

احساس ضعف شخصیت، نه فقط بزرگسالان را رنج می‌دهد و به ناهنجاری رفتاری وا می‌دارد، کودکان را نیز دچار مشکل می‌کند. بعضی می‌پندارند چون کودک پیکری کوچک تر از بزرگسالان دارد، شخصیت خود را هم کوچک می‌پندارد؛ حال آنکه چنین نیست و چه بسا بی توجهی به شخصیت کودکان زیانبارتر از بی توجهی به شخصیت بزرگسالان باشد. زیرا احساس ضعف شخصیت در کودکی سبب بروز رفتارهای ناصواب و ویرانگر در بزرگسالی است. به همین سبب است که امام هادی(علیه السلام) فرموده است: از شر آن که خود را حقیر و بی مقدار بپندارد، در امان مباش.

از رفتارهای متداول حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل فرزندش فاطمه(سلام الله علیها) و نیز نوه‌های عزیزش امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)، احترام وصف نشدنی و برخاستن در مقابل آنان است. شیعه و سنی نقل نموده اند که آن جناب پیوسته با حضور دختر خردسالش، تمام قامت در برابر می‌ایستاد و احترامش می‌کرد.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

گاه به احترام و نیز مراعات خردسالی نوادگانش، سجده نماز را طولانی می‌ساخت یا برای برآوردن حاجت آنان، نماز را با سرعت به پایان می‌برد. هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست نوازش می‌کشید و مهربانی و عطوفت نسبت به کودکان، خوی همیشگی آن حضرت بود.

با این همه، در بزرگداشت شخصیت کودکان باید همواره توجه داشت که این امر برای ارضای حس شخصیت طلبی آنان است. بدین سبب باید در انجام آن به شیوه ای گام برداشت که زمینه غرور و ناز پروری کودکان فراهم نشود و این امر زمانی است که ما همه شیوه‌های تربیتی را هم گام عمل کنیم؛ چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می‌کرد.

در مباحث روانشناسی عمومی، در بخش «یادگیری، حافظه و فراموشی» به عوامل تاثیرگذار بر رشد بدن و حافظه پرداخته می‌شود و یادآوری می‌کنند که یکی از مهمترین عوامل اختلال در حواس و حافظه کودکان و مانع جدی از رشد استعدادهای آنان، و بلکه عامل عقب ماندگی ذهنی، محرومیت از بهداشت روانی است. کودک به هر علت آرامش روان خود را از دست دهد، بخشی از فعالیت‌های مغز وی که تنظیم کننده رشد ذهنی اوست مختل و آینده وی دچار مخاطره می‌شود. مشکلات خانوادگی، فقر، بد رفتاری والدین با یکدیگر و با فرزندان، خشونت، تاکید بی اندازه بر رعایت نظم و مقررات و ترس‌های موهوم، همه عواملی است که روان کودک را نابسامان می‌نماید.

اگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هر صبحگاه که از خواب برمی خیزد و دست نوازش بر سر فرزندان و نوادگانش می‌کشد، این رفتار از هر هدیه برای کودک مناسب تر است و ما به درستی نمی توانیم تاثیر عمیق این رفتار ساده را لمس کنیم. کودکی که در آغاز صبح از چنین نوازشی بهره مند شود احساس آرامش، امنیت، پذیرفتگی، امید و شادی می‌کند. اطمینان می‌یابد که وجودش در خانه زاید نیست. جایگاهش نزد والدین شناخته شده و محفوظ و مورد توجه است.

روانشناسان معتقدند بهره مندی از محبت والدین در ماه‌های آغاز طفولیت و آغاز هر روز، از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر تامین بهداشت روانی کودک است. کودکی که از مهر و محبت پدر و مادر برخوردار است، نگرش مطلوبی نسبت به خود می‌یابد و روابط سالم تر و پذیرفته تری با دیگران برقرار می‌کند. و ترس‌های موهوم و بی پایه را که مانع شکوفایی استعدادهای اوست، از وی دور می‌سازد.

زمانی که آهن، نرم و گداخته شود به هر صورت که بخواهیم شکل می‌پذیرد. «مهر ورزی» به افراد -به ویژه کودکان- همان حرارتی است که افراد را نرم، تسلیم و گوش به فرمان می‌سازد.

تربیت نوعی کوشش برای نفوذ در ناخودآگاه افراد است. رنج و اندوه‌ها، آرزوها، شکست‌ها و گفته‌های ناگفته، پیوسته در ضمیر ناخودآگاه جای می‌گیرند. پیرامون این ضمیر، مأمورانی آماده به خدمت وجود دارند که مانع از نفوذ دیگران بدان می‌شوند. از طرفی تا فردی به درون آن راه نیابد نمی تواند به اسرار آن پی ببرد و راه حلی برای مشکل آن ارائه کند.

پدر و مادری که ابزار نفوذ به ناخودآگاه فرزندان خود را نشناخته و شیوه ورود به آن را ندانند هیچ گاه نخواهند توانست ارتباط صمیمی با ایشان برقرار سازند؛ دردهایشان را بشناسند و درمان کند.

«مهرورزی به کودک» از مهم ترین ابزار نفوذ به ضمیر ناخودآگاه اوست. زمانی که فردی به کودک محبت و مهربانی می‌کند، قلب او را در اختیار می‌گیرد و آرام آرام می‌تواند از رنج هایش آگاه شود و راه درمانش را شناسایی و دنبال نماید.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌فرماید: از همان کودکی، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا از پدرم برگرفت و من شریک آب و نان او شدم و پیوسته مونس و هم سخن وی بودم… او مرا در کنار خود می‌نشانید و بر سینه خویش جای می‌داد و در بسترش [کنار خود] می‌خوابانید، به طوری که تنم را به تن خویش می‌چسبانید و بوی خوش خود را به مشامم می‌رساند.

من پیوسته در پی او روان بودم، مانند بچه در پی مادر، هر روز برای من از اخلاق خود نمونه ای آشکار می‌ساخت و مرا به پیروی از آن وا می‌داشت. در سال [چند روزی را] در غار حرا خلوت می‌گزید. من او را می‌دیدم و جز من کسی او را نمی دید… او مرا از کودکی در دامن خود پروراند و… هزینه زندگی مرا بر عهده گرفت. در هر صبح و شام یک نشست خصوصی با او داشتم که در آن احدی جز من و او شرکت نمی کرد. در این اوقات، من با او بودم و هر جا که او می‌رفت و از هر دری که سخن می‌گفت، من با او همراه و هماهنگ بودم.

نیز در همین باره می‌نویسد: زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) کودکان انصار را می‌دید بر سر آنان دست می‌کشید و به آنان سلام می‌کرد و دعایشان می‌فرمود. روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از راهی می‌گذشت که کودکان بازی می‌کردند. چون نگاهش به یکی از آن‌ها افتاد نزد او نشست و پیشانی او را بوسید و به وی محبت نمود… و فرمود: روزی دیدم این کودک با فرزندم حسین بازی می‌کند و خاک‌های زیر پای حسین را بر می‌دارد و به صورت خود می‌مالد. چون او از دوستان حسین است من هم او را دوست دارم.

گاه می‌شد کودکی را نزد آن حضرت می‌آوردند و او در دامن حضرت، خود را خیس می‌کرد. اطرافیان با پرخاش به کودک می‌کوشیدند از کار او جلوگیری کنند و وی را از دامن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جدا سازند، که آن حضرت آنان را از این کار باز می‌داشت و می‌فرمود: با تندی از ادرار کردن کودک جلوگیری نکنید. سپس کودک را به حال خود ر‌ها می‌کرد تا حاجتش برآورده شود. آنگاه خود می‌رفت و لباسش را تطهیر می‌کرد.

روزی آن حضرت با گروهی از مردم نماز جماعت می‌خواند. در هنگام سجده، حسین(علیه السلام) که کودکی خردسال بود، بر پشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نشست و پاهایش را حرکت می‌داد. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سر از سجده بر می‌داشت او را می‌گرفت و کنار خود روی زمین می‌گذاشت و در سجده دیگر این رفتار حسین(علیه السلام) و آن حضرت تکرار می‌شد. فردی یهودی که شاهد این صحنه بود پس از نماز به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: با کودکان خود طوری رفتار می‌کنید که ما هرگز رفتار نکرده ایم. حضرت فرمود: اگر شما به خدا و فرستاده او ایمان داشتید با کودکان خود مهربان بودید. آن مرد پس از مشاهده آن رفتار و شنیدن این سخن، مسلمان شد.

منبع: http://lalay.ir

نقدی بر مقاله «اندر مضرات روزه» (۱)

راز داری

جريان شناسى سياسى بنى هاشم پس از قيام عاشورا

شعر بمناسبت میلاد حضرت علی (۱۳ رجب)

عوامل تنھایی از دیدگاه روان شناسی اجتماعی

تبیین مفهوم سبک زندگی در نوجوانان پسر: یک تحقیق کیفی

قابلیت پیامبران برای نبوت

عید سعید فطر

امامزاده عبيدالله (ع) – هَجيج

شخصیت در روابط صمیمانه

روزه از نگاه دانشمندان

وظایف منتظران

اعمال روز نیمه رجب

فلاح السائل و نجاح المسائل

مصباح الشريعة

شرح مناجات الراجین (۲)

farsi@al-shia.org

AlShia_Support

تلفن تماس: 37745111-025

فکس : 37742073-025

چکیده ماشینی

فرزند از ابتدای تولد تا 21 سالگی، یعنی هنگامی که به لحاظ تربیتی از محیط خانواده دور
می شود و از نظر رشد جسمی و اخلاقی ـ تربیتی به بلوغ نسبی می رسد، مراحل به هم پیوسته
رشد و تربیت را پشت سر می گذارد. بر اساس تغییرات روحی، جسمی و عقلی که در انسان رخ
می دهد، سه دوره تربیتی برای او نیاز است که پرورش وی نیز باید با شناخت ویژگی های هر
دوره صورت پذیرد.

از دیدگاه دین، کودک تا هفت سال اول زندگی سید و سرور است و تعبیر رسول گرامی
اسلام صلی الله علیه و آله هم از این مرحله تربیتی «سیادت کودک» است. هفت سال دوم، سن تعلیم پذیری،
اطاعت و فرمان برداری است و هفت سال سوم، سن نظرخواهی و مشورت. تقسیم مراحل
تربیت از نگاه روان شناسان با نظر پیامبر متفاوت است. معمولا دوره های تربیت را شامل دوره
کودکی اول، یعنی از تولد تا شش سالگی، دوره دوم کودکی را از 6 تا 12 سالگی و دوره نوجوانی
را از 12 تا 18 سالگی می دانند.

توجه به مراحل سه گانه تربیت فرزند، از تولد تا 21 سالگی.

این دوره که سن خوشی و بازی کودک است، از زمان تولد شروع می شود. فرزند در اوان کودکی
هنوز دنیای خود را نمی شناسد و به طور کامل با آن در ارتباط نیست. او نمی تواند کارهای
شخصی خود را انجام دهد و از این جهت به سن رفع نیازها هم تعبیر می شود. روان شناسان به
دوره (تولد تا 2 سالگی)، سن حسی ـ حرکتی می گویند. از دو سالگی جست وخیز کودک اوج
می گیرد و تمایل او به بازی ها بیشتر می شود. او در این سن، از تمرکز طولانی در مسائل گریزان
است و فوق العاده به دنبال تنوع طلبی و آزادی خواهی است. از دو تا سه سالگی، ارتباط کامل تری
با محیط پیرامون خود پیدا می کند و کم کم قدرت تشخیص در او نمایان می شود، ولی همچنان از
تصمیم گیری عاجز و به والدین متکی است.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

اهمیت تربیت در سن سیادت، به این علت است که شخصیت فرد در 5 سال اول زندگی شکل
می گیرد. گزل روان شناس مشهور می گوید: «کودک در 5 و 6 سالگی، نسخه کوچکی از جوانی
است که بعدها خواهد شد». به عقیده آلپورت روان شناسان معروف:

در حدود چهار ماهگی رشد و تقویت یادگیری کودک به حدی رسیده است که می تواند
عادت سازشی و صفات اکتسابی داشته باشد. ارتباطش با محیط بیشتر می شود، تفاوت های
کم و بیش تدریجی در الگوی شخصیت او پدید می آید و صفات تازه ای کسب می کند. هر
چه سن کمتر باشد، اثر عوامل محیطی در ذهن پا برجاتر و استوارتر است.

ناگفته نماند، آزادی کودک در هفت سال اول زندگی به معنی رها کردن او، دادن اجازه انجام
اعمال مخاطره آمیز یا خلاف ادب و بی تفاوتی نسبت به رفتارهای نادرست نسیت، بلکه یعنی
نباید او را تحت فشار قرار داد یا کاری را که از توانش خارج است، به او سپرد. باید با ساماندهی
اموری که می تواند انجام دهد، آزادی او را با کنترل منطقی همراه ساخت.

هفت سال اول زندگی، دوران شکل گیری شخصیت کودک است.

یکی از مهم ترین نیازها در سنین کودکی، دریافت تغذیه مناسب، سالم و پاک است. تأکید دین بر
تهیه غذای سالم و حلال به عنوان عامل زمینه ساز رشد و پرورش درست کودک، واجب شمرده
شده است. حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرماید: «طلب رزق حلال بر هر مرد و زنی واجب است.» «و
رزقی که از غل و غش پاک نباشد، خوشبختی نمی آورد.» ناتوانی کودک در به دست آوردن غذای
سالم و مناسب که لازمه رشد و تعالی جسمی و روحی اوست، وظیفه والدین را در این امر
نمایان تر می کند. درباره تأکید بر تأمین غذای پاک و حلال برای فرزند، به لحاظ پی آمدهای مثبت
آن در شکل گیری شخصیت فرد، در اشعار مولوی بدین مضمون آمده است:

افرادی که از مال حرام پرهیز نمی کنند و از راه های نامشروع تأمین معاش می کنند، نسلی نابهنجار و
بی بند و بار به اجتماع تحویل می دهند که باعث وبال و ناراحتی برای خود و دیگران می شوند.

نیاز به تغذیه سالم و پاک، از اساسی ترین نیازهای کودک برای رسیدن به
مراحل بالاتر رشد است.

از دو سالگی به بعد حرکت های کودک کم کم بیشتر می شود و میل به بازی همراه با کنج کاوی در
او شدت می گیرد. بازی به عنوان عاملی مهم جهت رشد کودک مطرح است. در حقیقت، بازی
تفکر و زندگی اوست. امام صادق علیه السلام می فرماید: «طفل تا هفت سال باید بازی کند».

بچه ها از بازی لذت می برند و آن لحظه ها، فرصت خوبی برای اظهار احساسات، کنترل
عواطف و تخلیه انرژی خود پیدا می کنند. بازی بر رشد عاطفی، اجتماعی و عقلانی کودک تأثیر
فراوانی دارد.

هنگامی که کودک با برخی مشکلات در بازی روبه رو می شود و برای حل شدنش تلاش
می کند، قدرت او برای رویارویی با مسائل گوناگون آینده افزایش می یابد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به
کسانی که بچه زیر هفت سال دارند، سفارش می کند که خود را هماهنگ با آنها کنند و کارهایی که
مطابق میل آنها بازی محسوب می شود، انجام دهند.

مولوی

شرکت دادن کودکان در بازی های دسته جمعی، سبب می شود از انزوا بیرون آیند و روحیه
همکاری و دوستی میان آنها تقویت شود. بیشتر تجربه هایی که در زمینه های مختلف در این
دوره از عمر کسب می شود، از طریق بازی است. همچنین، کودک به وسیله بازی به آسان ترین
شکل به شناخت جهان پیرامون خود می رسد. پس، بازی در زندگی بچه ها، نه تنها تفریح نیست
که باید در حقیقت جدی ترین کار آنها دانست.

بهترین لحظات زندگی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، زمان بازی ایشان با جد گرامی شان،
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و پدر بزرگوارشان، حضرت علی علیه السلام در قالب ارتباطی صمیمانه شکل
می گرفت. بارها حضرت پیامبر سجده نماز خود را طولانی می کرد تا حسنین علیهماالسلام که کودکانی پر
جست وخیز بودند و به زحمت بر پشت پیامبر سوار می شدند، از بازی سیر شوند.

در حدیثی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل است:

تَسْتَحِبُّ عِرامةُ الغُلام فی صِغَرهِ لِیَکوُنَ حَکیما فی کِبَرِه.

خوب است فرزند در سنین خردسالی بازیگوش باشد تا در سنین بزرگسالی بردبار و صبور باشد.

تأثیر عمیق بازی کودک، در رشد و تعالی شخصیت او.

خانواده مناسب ترین بستر برای پیدایش رفتارهای مذهبی است. از آن جا که تربیت مذهبی
کودک دارای سیر منطقی و منظمی است، به رعایت تناسب بین مفاهیم آموختنی به کودک و سن
او، در اسلام توجه خاصی شده است. آنچه به کودک درباره آموزه های دینی ارائه می شود و او یاد
می گیرد، فقط از طریق تکرار، تقلید و آشنایی است. مفاهیم مذهبی با بالاتر رفتن سن او کمتر
می شود و تعقل و تفکر جای تقلید صرف را می گیرد. توصیه شده است در سه سالگی به کودک
کلمه: «لا اله الا الله» را یاد دهید، در چهار سالگی «محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله » و در پنج سالگی روی او
را به قبله متوجه کنید تا با مقدمات نماز آشنا شود.

البته اجبار کودک به یادگیری مفاهیم و اعمال مذهبی بسیار اشتباه است؛ چرا که با خوشی و
سروری او در تعارض است و گاه منجر به سرخوردگی، لج بازی و بی رغبتی نسبت به مسائل
مذهبی می شود، بلکه باید نسبت به این امر، کاملا ظریفانه برخورد کرد.

در این سنین، کودک به نوع رفتارها و عملکرد والدین در موقعیت های گوناگون توجه ویژه
دارد و به صورت غیرمستقیم آنها را می آموزد. بنابراین، واکنش افراد خانواده نسبت به مسائل
مذهبی بر او تأثیر عمیقی می گذارد و زمینه گرایش یا طرد مذهبی در او فراهم می آید. انجام
عبادت ها در حضور فرزند، او را تشنه هم رنگی با آنان می کند.

اگر والدین و بزرگ ترها در صورت علاقه مندی و همراهی کودک در این زمینه، پاداشی برای
تشویق او در نظر بگیرند، کودک را برای تکرار عمل شایسته اش مشتاق تر می سازند. تشویق و
تقویت رفتار مثبت کودکان، سبب شکل گیری عادت های ارزشمند در آنان می شود. زمانی باید
کودک را تشویق کرد که رفتار پسندیده ای از او سر بزند که البته، می تواند به صورت کلامی،
غیرکلامی، مادی و معنوی، مستقیم یا غیرمستقیم باشد. درباره روش مناسب یاددهی مفاهیمی
چون خدا، قیامت و غیره این نکته مهم است که شناخت و ادراک کودک در این سنین، بیشتر حسی
است و بنا به اقتضای سن و سالش، نمی تواند مسائل را به صورت عقلانی درک کند. از این رو،
بهتر است او را با نشانه ها و زیبایی های محسوس خلقت آشنا کرد و این گونه او را متوجه
آفریننده ساخت. چنین شناختی احساسی خوشایند نسبت به خدا در او پدید می آورد که در
پایداری رابطه وی با خداوند و پیدایش رفتارهای مثبت دینی مؤثر است.

در مقابل باید از بیان شدت عذاب جهنم و مسائلی این چنین و ارائه چهره ای خشمگین و
غضبناک از خداوند که در فاصله گرفتن کودک از خدا تأثیر دارد پرهیز کرد.

از وظایف والدین، آشناسازی کودک با مفاهیم دینی، یاددهی انجام عبادات،
به همراه تشویق بیان محبت و الطاف خدا به شیوه ای ساده و ایجاد احساس
خوشایند در او نسبت به خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام است.

در این دوره تغییرات محسوسی در تن و روان کودک پدید می آید. جسم او نسبتا قوی تر، ذهنش
رشد یافته تر و فهمش بیشتر می شود. رابطه اجتماعی وی با مادر کمتر می شود و شور و علاقه
خاصی برای ارتباط با دیگر کودکان نشان می دهد، تا جایی که پس از پذیرش از سوی هم سالان و
افراد گروه به آرامش می رسد. کودکان در این سن و سال تا حدودی خوبی ها و بدی ها را درک
می کنند، ولی از آن جا که هنوز به رشد کافی عقلانی برای تشخیص مصلحت خود نرسیده اند،
نیازمند آگاهی و تربیت مستقیم هستند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هفت سال دوم را سن پیروی و فرمان برداری می داند و امام جعفر
صادق علیه السلام سفارش می کند: «فرزند خود را در هفت سال دوم با آداب و روش های مفید و لازم
تربیت کنید».

در این دوران نباید به کودک آزادی کامل داد و از اشتباهات و خلاف هایش چشم پوشید،
شایسته است او را از بی ادبی های احتمالی نیز باز داشت، به نظم و انضباط عادت داد، با
برنامه ریزی درست او را از بی توجهی به لحظه ها و بیهوده گذرانی دور کرد. به یقین، اگر کودک
دوران سیادت را به طور طبیعی و در محیطی مناسب و اطمینان بخش سپری کرده باشد، در دوران
تأدیب دارای نوعی تعادل روانی خواهد بود و برای اطاعت پذیری و حرف شنوی از والدین
مقاومت به خرج نمی دهد.

هفت سال دوم زندگی فرزند، دوران فراگیری تربیت است که هر چه بهتر
هفت سال اول را طی کرده باشد، در این دوره موفق تر است.

از آن جا که رشد مغز کودک در هفت سال دوم بیشتر شده و آمادگی لازم برای یادگیری را پیدا
کرده است، مهم ترین وظیفه والدین و مربیان [در این سال ها]، آموزش و تعلیم ذکر شده است.
یادگیری در سنین کودکی عمیق تر و ریشه دارتر است؛ چرا که ذهن کودک آسوده و بی مشغله از
مسائل زندگی است و قدرت گیرندگی او قوی تر است.

آموزش رسمی از شش سالگی شروع می شود و یادگیری او به تدریج همراه با تعلیمات
مدرسه ای، از محیط و مسائل و افراد گوناگون پیرامونش ادامه می یابد.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد آموزش مسائل دینی می فرماید:

وقتی فرزند شما به شش سالگی رسید، رکوع و سجود را به او یاد دهید. در هفت سالگی
برای وضو ساختن آماده اش کنید و به نماز خواندن ترغیبش کنید. بدانید که با یاد دادن نام
خدا به کودک، عذاب الهی از معلم و پدر و مادر برداشته می شود.

نکته بعدی، توجه به آموزش و پرورش کودکان در زمینه های هنری، ورزشی و مهارت های
اجتماعی است. صرفا نباید به آموزش های نظری بسنده کرد، بلکه لازم است با پرورش صحیح
کودکان، به کشف استعدادهای پنهان جسمی و ذهنی شان پرداخت. در آموزه های دینی آمده
است که به فرزندان خود اسب سواری، شنا و تیراندازی آموزش دهید. حضرت علی علیه السلام با تأکید
بر آشنا سازی کودکان با آداب و روش های مفیدی که در زندگی به کار می آید، یادآور می شود که
فرزندان شما برای دوره ای غیر از زمان شما باید آماده و مهیای فعالیت شوند. لازمه زندگی
اجتماعی سالم و پربار، شخصیتی پرورش یافته با آمادگی روانی، برخوردار از مهارت های
اجتماعی و با اعتماد به نفس بالاست که در صورت توجه دقیق به تمام ابعاد شخصیت کودک
می توان به چنین هدفی دست یافت. زمانی که نیازهای زیستی و عاطفی کودک به طور کامل تأمین
شود، زمینه کنج کاوی و فعالیت های ذهنی و عملی بیشتر، برای او فراهم می آید.

اهمیت دادن به پرسش های جست وجوگرانه کودکان و پرورش قدرت تخیل آنان، امری
بسیار ضروری در جهت رشد ذهنی و پایه ریزی متعادل شخصیت آنان است. بیان پاسخ های
ساده و روشن به ابهامات ذهنی کودکان، قصه گویی یا خواندن داستان های ساده و آموزنده یا مشارکت
دادن آنها به حل مسائل خانواده، از جمله روش هایی است که در پرورش ذهنی کودک مؤثر است.

توجه به آموزش کودک در زمینه های هنری، ورزشی و مهارت های اجتماعی.

1. برای تثبیت ایمان در دل فرزندتان بینش های او را درباره خدا صحیح و عمیق کنید. و به
پرسش های او در مورد خداوند جواب های درست و در حد فهم او بدهید.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

2. برای تقویت ایمان فرزند به خدا و پذیرش توانایی های خودش، جمله های مثبت را بر
روی کاغذی بنویسید و بر در و دیوار و محل دید او قرار دهید، برای مثال:

ـ برای سلامتی، توانگری، زیبایی و قدرتم از خداوند سپاس گزارم.

ـ خدا همه جا با من است و همه چیز نیکوست.

ـ قدرت و بزرگی خدا برتر و پایدارتر از دیگران است.


ـ من با ایمان به خدا، در کارهایم موفق می شوم.

3. مفهوم مرگ را برای او به صورت مثبت بیان کنید. به او بگویید مرگ یک میهمانی بزرگ و با
شکوه نزد خداست. بدین وسیله، آگاهی و شناخت او را از مرگ بالا می برید و ترس از این مسئله
را در او کاهش می دهید.

4. به او یاد دهید با خدا درد دل کند، صحبت کند، تشکر کند و کمک بخواهد، به ویژه در مواقع
حساس مثل: امتحان دادن.

5. برای تقویت ایمان دینی، محبت به ائمه اطهار علیهم السلام را در سرلوحه برنامه های تربیتی کودک
خویش قرار دهید؛ چرا که محبت به آنان، انسان را به ارادت و هم رنگی با آنچه خدا می خواهد، توفیق
می دهد. بدین منظور، بیان داستان های دوران کودکی امامان معصوم علیهم السلام بسیار سودمند است.

6. با بالا بردن قدرت ایمان در فرزندتان، او را در برابر تحمل مشکلات مقاوم تر و برای
پذیرش مسئولیت های بزرگ تر آماده سازید.

مسئله مهمی که باید در دوره نوباوگی به آن توجه شود، نوع رفتار و تربیت جنسی کودک است. او
هم زمان با رشد عقلی و ذهنی، غرایزش بیدار می شود. غریزه جنسی از 8 تا 11 سالگی نمایان و به
تدریج قوی تر و آگاه تر می شود تا به بلوغ برسد. برای جلوگیری از انحرافات احتمالی و تربیت
صحیح جنسی، باید والدین نسبت به روش های صحیح رفتار جنسی و راه های پیشگیری از
گرفتاری ها آگاه باشند.

دختران از لحاظ جسمانی، سریع تر از پسران رشد می کنند و علاقه خود را نسبت به جنس
مخالف درک می کنند. حضرت علی علیه السلام نامحرم را از بوسیدن دختر شش ساله نهی می کند. و
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جداسازی بستر فرزندان، به ویژه پسر از دختر تأکید می فرماید.

رعایت حریم در روابط زناشویی پدر و مادر و کنترل رفتارهای جنسی، از نکته های مهمی است که
باید به آن توجه داشت. در روایت های متعدد، از هم بستری در جایی که کودک ممیز یا حتی نوزاد بیدار
حضور دارد، نهی شده و حتی احتمال انحراف برای چنین کودکی پیش بینی شده است.

در تربیت صحیح جنسی کودک، درک دقیق والدین از شرایط کودک بسیار مهم است.
خط مشی فکری و عقیده متضاد والدین درباره مسائل جنسی، مشکل ساز است. از طرفی نباید به
طور کلی به اولین بیداری جنسی کودک بی اعتنایی کرد و از سویی نباید به سرعت در برابر آن
واکنش نشان داد و با نصیحت و پند افراطی او را ترساند. گرچه بلوغ جنسی در سنین بالاتر از
دبستان اتفاق می افتد، تمایلات جنسی تنها مختص به دوره بلوغ نیست، بلکه مدت ها پیش از آن
به صورت احساس ویژه در تحریکات وجود داشته است. بسیاری از عادت های کودکان در این
مورد، ممکن است از نگاه پدر و مادر مخفی بماند که باید با آگاهی از آنها، برخورد مناسب با او
کرد. برای مثال: پسر بچه ممکن است در هنگام تحریک جنسی خود را بیشتر به مادر نزدیک کند
و به اصطلاح لوس شود یا اصرار کند نزد مادر بخوابد. در این باره امام محمدباقر علیه السلام هشدار
می دهد: «بایستی رختخواب پسر ده ساله از بستر زنان جدا باشد».

در جریان تربیت جنسی، باید خردسالان را با مسائل بهداشتی ویژه آشنا
ساخت و به صورت غیرمستقیم از پی آمدهای منفی عادت های غلط جنسی
و بیماری هایی که به دنبال دارد، آگاه کرد تا در روند رشد خود، افزون بر
پذیرش نقش جنسیتی خاص خود، دچار مشکل نشوند.

1. موقع ورود به اتاق کودک در بزنید و او را از حضور خود آگاه کنید.

2. از کنترل شدید و ایجاد ترس در او نسبت به احساس جنسی بپرهیزید.

3. محل خواب فرزندان تان را جدا کنید (بهتر است بعد از هفت سالگی باشد).

4. اگر بچه ها در اتاق با یکدیگر بودند، به بهانه های مختلف باید به اتاق آنها رفت و آمد کرد تا
بدانند هیچ کجا کاملا امن و خالی از مراقب نیست.

5. از بدو تولد نوزاد، دختران را به شیوه دخترانه و پسران را به شیوه پسرانه بزرگ کنید. برای
مثال: نوع لباس، اسباب بازی و غیره با توجه به جنسیت آنان انتخاب شود.

6. در حضور فرزندان با رعایت حیا و عفاف، از ابراز احساس شدید پرهیز کنید.

7. در این سنین کودکان به مقایسه اندام خود با والدین می پردازند، بنابراین با اندام پوشیده
آنها را به حمام ببرید و مسائل بهداشتی مخصوص به هر جنس را به آنان یاد دهید.

فرزند از ابتدای تولد تا 21 سالگی، یعنی هنگامی که به لحاظ تربیتی از محیط خانواده دور@@N@@می شود و از نظر رشد جسمی و اخلاقی ـ تربیتی به بلوغ نسبی می رسد، مراحل به هم پیوسته@@N@@رشد و تربیت را پشت سر می گذارد. بر اساس تغییرات روحی، جسمی و عقلی که در انسان رخ@@N@@می دهد، سه دوره تربیتی برای او نیاز است که پرورش وی نیز باید با شناخت ویژگی های هر@@N@@دوره صورت پذیرد.

از دیدگاه دین، کودک تا هفت سال اول زندگی سید و سرور است و تعبیر رسول گرامی@@N@@اسلام صلی الله علیه و آله هم از این مرحله تربیتی «سیادت کودک» است. هفت سال دوم، سن تعلیم پذیری،@@N@@اطاعت و فرمان برداری است و هفت سال سوم، سن نظرخواهی و مشورت. تقسیم مراحل@@N@@تربیت از نگاه روان شناسان با نظر پیامبر متفاوت است. معمولا دوره های تربیت را شامل دوره@@N@@کودکی اول، یعنی از تولد تا شش سالگی، دوره دوم کودکی را از 6 تا 12 سالگی و دوره نوجوانی@@N@@را از 12 تا 18 سالگی می دانند.

توجه به مراحل سه گانه تربیت فرزند، از تولد تا 21 سالگی.

این دوره که سن خوشی و بازی کودک است، از زمان تولد شروع می شود. فرزند در اوان کودکی@@N@@هنوز دنیای خود را نمی شناسد و به طور کامل با آن در ارتباط نیست. او نمی تواند کارهای@@N@@شخصی خود را انجام دهد و از این جهت به سن رفع نیازها هم تعبیر می شود. روان شناسان به@@N@@دوره (تولد تا 2 سالگی)، سن حسی ـ حرکتی می گویند. از دو سالگی جست وخیز کودک اوج@@N@@می گیرد و تمایل او به بازی ها بیشتر می شود. او در این سن، از تمرکز طولانی در مسائل گریزان@@N@@است و فوق العاده به دنبال تنوع طلبی و آزادی خواهی است. از دو تا سه سالگی، ارتباط کامل تری@@N@@با محیط پیرامون خود پیدا می کند و کم کم قدرت تشخیص در او نمایان می شود، ولی همچنان از@@N@@تصمیم گیری عاجز و به والدین متکی است.

@@N@@اهمیت تربیت در سن سیادت، به این علت است که شخصیت فرد در 5 سال اول زندگی شکل@@N@@می گیرد. گزل روان شناس مشهور می گوید: «کودک در 5 و 6 سالگی، نسخه کوچکی از جوانی@@N@@است که بعدها خواهد شد». به عقیده آلپورت روان شناسان معروف:

@@N@@در حدود چهار ماهگی رشد و تقویت یادگیری کودک به حدی رسیده است که می تواند@@N@@عادت سازشی و صفات اکتسابی داشته باشد. ارتباطش با محیط بیشتر می شود، تفاوت های@@N@@کم و بیش تدریجی در الگوی شخصیت او پدید می آید و صفات تازه ای کسب می کند. هر@@N@@چه سن کمتر باشد، اثر عوامل محیطی در ذهن پا برجاتر و استوارتر است.

@@N@@ناگفته نماند، آزادی کودک در هفت سال اول زندگی به معنی رها کردن او، دادن اجازه انجام@@N@@اعمال مخاطره آمیز یا خلاف ادب و بی تفاوتی نسبت به رفتارهای نادرست نسیت، بلکه یعنی@@N@@نباید او را تحت فشار قرار داد یا کاری را که از توانش خارج است، به او سپرد. باید با ساماندهی@@N@@اموری که می تواند انجام دهد، آزادی او را با کنترل منطقی همراه ساخت.

هفت سال اول زندگی، دوران شکل گیری شخصیت کودک است.

یکی از مهم ترین نیازها در سنین کودکی، دریافت تغذیه مناسب، سالم و پاک است. تأکید دین بر@@N@@تهیه غذای سالم و حلال به عنوان عامل زمینه ساز رشد و پرورش درست کودک، واجب شمرده@@N@@شده است. حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرماید: «طلب رزق حلال بر هر مرد و زنی واجب است.» «و@@N@@رزقی که از غل و غش پاک نباشد، خوشبختی نمی آورد.» ناتوانی کودک در به دست آوردن غذای@@N@@سالم و مناسب که لازمه رشد و تعالی جسمی و روحی اوست، وظیفه والدین را در این امر@@N@@نمایان تر می کند. درباره تأکید بر تأمین غذای پاک و حلال برای فرزند، به لحاظ پی آمدهای مثبت@@N@@آن در شکل گیری شخصیت فرد، در اشعار مولوی بدین مضمون آمده است:

افرادی که از مال حرام پرهیز نمی کنند و از راه های نامشروع تأمین معاش می کنند، نسلی نابهنجار و@@N@@بی بند و بار به اجتماع تحویل می دهند که باعث وبال و ناراحتی برای خود و دیگران می شوند.

نیاز به تغذیه سالم و پاک، از اساسی ترین نیازهای کودک برای رسیدن به@@N@@مراحل بالاتر رشد است.

از دو سالگی به بعد حرکت های کودک کم کم بیشتر می شود و میل به بازی همراه با کنج کاوی در@@N@@او شدت می گیرد. بازی به عنوان عاملی مهم جهت رشد کودک مطرح است. در حقیقت، بازی@@N@@تفکر و زندگی اوست. امام صادق علیه السلام می فرماید: «طفل تا هفت سال باید بازی کند».

@@N@@بچه ها از بازی لذت می برند و آن لحظه ها، فرصت خوبی برای اظهار احساسات، کنترل@@N@@عواطف و تخلیه انرژی خود پیدا می کنند. بازی بر رشد عاطفی، اجتماعی و عقلانی کودک تأثیر@@N@@فراوانی دارد.

هنگامی که کودک با برخی مشکلات در بازی روبه رو می شود و برای حل شدنش تلاش@@N@@می کند، قدرت او برای رویارویی با مسائل گوناگون آینده افزایش می یابد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به@@N@@کسانی که بچه زیر هفت سال دارند، سفارش می کند که خود را هماهنگ با آنها کنند و کارهایی که@@N@@مطابق میل آنها بازی محسوب می شود، انجام دهند.

مولوی

شرکت دادن کودکان در بازی های دسته جمعی، سبب می شود از انزوا بیرون آیند و روحیه@@N@@همکاری و دوستی میان آنها تقویت شود. بیشتر تجربه هایی که در زمینه های مختلف در این@@N@@دوره از عمر کسب می شود، از طریق بازی است. همچنین، کودک به وسیله بازی به آسان ترین@@N@@شکل به شناخت جهان پیرامون خود می رسد. پس، بازی در زندگی بچه ها، نه تنها تفریح نیست@@N@@که باید در حقیقت جدی ترین کار آنها دانست.

@@N@@بهترین لحظات زندگی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، زمان بازی ایشان با جد گرامی شان،@@N@@حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و پدر بزرگوارشان، حضرت علی علیه السلام در قالب ارتباطی صمیمانه شکل@@N@@می گرفت. بارها حضرت پیامبر سجده نماز خود را طولانی می کرد تا حسنین علیهماالسلام که کودکانی پر@@N@@جست وخیز بودند و به زحمت بر پشت پیامبر سوار می شدند، از بازی سیر شوند.

در حدیثی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل است:

تَسْتَحِبُّ عِرامةُ الغُلام فی صِغَرهِ لِیَکوُنَ حَکیما فی کِبَرِه.

@@N@@خوب است فرزند در سنین خردسالی بازیگوش باشد تا در سنین بزرگسالی بردبار و صبور باشد.

تأثیر عمیق بازی کودک، در رشد و تعالی شخصیت او.

خانواده مناسب ترین بستر برای پیدایش رفتارهای مذهبی است. از آن جا که تربیت مذهبی@@N@@کودک دارای سیر منطقی و منظمی است، به رعایت تناسب بین مفاهیم آموختنی به کودک و سن@@N@@او، در اسلام توجه خاصی شده است. آنچه به کودک درباره آموزه های دینی ارائه می شود و او یاد@@N@@می گیرد، فقط از طریق تکرار، تقلید و آشنایی است. مفاهیم مذهبی با بالاتر رفتن سن او کمتر@@N@@می شود و تعقل و تفکر جای تقلید صرف را می گیرد. توصیه شده است در سه سالگی به کودک@@N@@کلمه: «لا اله الا الله» را یاد دهید، در چهار سالگی «محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله » و در پنج سالگی روی او@@N@@را به قبله متوجه کنید تا با مقدمات نماز آشنا شود.

@@N@@البته اجبار کودک به یادگیری مفاهیم و اعمال مذهبی بسیار اشتباه است؛ چرا که با خوشی و@@N@@سروری او در تعارض است و گاه منجر به سرخوردگی، لج بازی و بی رغبتی نسبت به مسائل@@N@@مذهبی می شود، بلکه باید نسبت به این امر، کاملا ظریفانه برخورد کرد.

در این سنین، کودک به نوع رفتارها و عملکرد والدین در موقعیت های گوناگون توجه ویژه@@N@@دارد و به صورت غیرمستقیم آنها را می آموزد. بنابراین، واکنش افراد خانواده نسبت به مسائل@@N@@مذهبی بر او تأثیر عمیقی می گذارد و زمینه گرایش یا طرد مذهبی در او فراهم می آید. انجام@@N@@عبادت ها در حضور فرزند، او را تشنه هم رنگی با آنان می کند.

اگر والدین و بزرگ ترها در صورت علاقه مندی و همراهی کودک در این زمینه، پاداشی برای@@N@@تشویق او در نظر بگیرند، کودک را برای تکرار عمل شایسته اش مشتاق تر می سازند. تشویق و@@N@@تقویت رفتار مثبت کودکان، سبب شکل گیری عادت های ارزشمند در آنان می شود. زمانی باید@@N@@کودک را تشویق کرد که رفتار پسندیده ای از او سر بزند که البته، می تواند به صورت کلامی،@@N@@غیرکلامی، مادی و معنوی، مستقیم یا غیرمستقیم باشد. درباره روش مناسب یاددهی مفاهیمی@@N@@چون خدا، قیامت و غیره این نکته مهم است که شناخت و ادراک کودک در این سنین، بیشتر حسی@@N@@است و بنا به اقتضای سن و سالش، نمی تواند مسائل را به صورت عقلانی درک کند. از این رو،@@N@@بهتر است او را با نشانه ها و زیبایی های محسوس خلقت آشنا کرد و این گونه او را متوجه@@N@@آفریننده ساخت. چنین شناختی احساسی خوشایند نسبت به خدا در او پدید می آورد که در@@N@@پایداری رابطه وی با خداوند و پیدایش رفتارهای مثبت دینی مؤثر است.

در مقابل باید از بیان شدت عذاب جهنم و مسائلی این چنین و ارائه چهره ای خشمگین و@@N@@غضبناک از خداوند که در فاصله گرفتن کودک از خدا تأثیر دارد پرهیز کرد.

از وظایف والدین، آشناسازی کودک با مفاهیم دینی، یاددهی انجام عبادات،@@N@@به همراه تشویق بیان محبت و الطاف خدا به شیوه ای ساده و ایجاد احساس@@N@@خوشایند در او نسبت به خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام است.

@@N@@در این دوره تغییرات محسوسی در تن و روان کودک پدید می آید. جسم او نسبتا قوی تر، ذهنش@@N@@رشد یافته تر و فهمش بیشتر می شود. رابطه اجتماعی وی با مادر کمتر می شود و شور و علاقه@@N@@خاصی برای ارتباط با دیگر کودکان نشان می دهد، تا جایی که پس از پذیرش از سوی هم سالان و@@N@@افراد گروه به آرامش می رسد. کودکان در این سن و سال تا حدودی خوبی ها و بدی ها را درک@@N@@می کنند، ولی از آن جا که هنوز به رشد کافی عقلانی برای تشخیص مصلحت خود نرسیده اند،@@N@@نیازمند آگاهی و تربیت مستقیم هستند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هفت سال دوم را سن پیروی و فرمان برداری می داند و امام جعفر@@N@@صادق علیه السلام سفارش می کند: «فرزند خود را در هفت سال دوم با آداب و روش های مفید و لازم@@N@@تربیت کنید».

@@N@@در این دوران نباید به کودک آزادی کامل داد و از اشتباهات و خلاف هایش چشم پوشید،@@N@@شایسته است او را از بی ادبی های احتمالی نیز باز داشت، به نظم و انضباط عادت داد، با@@N@@برنامه ریزی درست او را از بی توجهی به لحظه ها و بیهوده گذرانی دور کرد. به یقین، اگر کودک@@N@@دوران سیادت را به طور طبیعی و در محیطی مناسب و اطمینان بخش سپری کرده باشد، در دوران@@N@@تأدیب دارای نوعی تعادل روانی خواهد بود و برای اطاعت پذیری و حرف شنوی از والدین@@N@@مقاومت به خرج نمی دهد.

هفت سال دوم زندگی فرزند، دوران فراگیری تربیت است که هر چه بهتر@@N@@هفت سال اول را طی کرده باشد، در این دوره موفق تر است.

@@N@@از آن جا که رشد مغز کودک در هفت سال دوم بیشتر شده و آمادگی لازم برای یادگیری را پیدا@@N@@کرده است، مهم ترین وظیفه والدین و مربیان [در این سال ها]، آموزش و تعلیم ذکر شده است.@@N@@یادگیری در سنین کودکی عمیق تر و ریشه دارتر است؛ چرا که ذهن کودک آسوده و بی مشغله از@@N@@مسائل زندگی است و قدرت گیرندگی او قوی تر است.

@@N@@آموزش رسمی از شش سالگی شروع می شود و یادگیری او به تدریج همراه با تعلیمات@@N@@مدرسه ای، از محیط و مسائل و افراد گوناگون پیرامونش ادامه می یابد.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد آموزش مسائل دینی می فرماید:

وقتی فرزند شما به شش سالگی رسید، رکوع و سجود را به او یاد دهید. در هفت سالگی@@N@@برای وضو ساختن آماده اش کنید و به نماز خواندن ترغیبش کنید. بدانید که با یاد دادن نام@@N@@خدا به کودک، عذاب الهی از معلم و پدر و مادر برداشته می شود.

@@N@@نکته بعدی، توجه به آموزش و پرورش کودکان در زمینه های هنری، ورزشی و مهارت های@@N@@اجتماعی است. صرفا نباید به آموزش های نظری بسنده کرد، بلکه لازم است با پرورش صحیح@@N@@کودکان، به کشف استعدادهای پنهان جسمی و ذهنی شان پرداخت. در آموزه های دینی آمده@@N@@است که به فرزندان خود اسب سواری، شنا و تیراندازی آموزش دهید. حضرت علی علیه السلام با تأکید@@N@@بر آشنا سازی کودکان با آداب و روش های مفیدی که در زندگی به کار می آید، یادآور می شود که@@N@@فرزندان شما برای دوره ای غیر از زمان شما باید آماده و مهیای فعالیت شوند. لازمه زندگی@@N@@اجتماعی سالم و پربار، شخصیتی پرورش یافته با آمادگی روانی، برخوردار از مهارت های@@N@@اجتماعی و با اعتماد به نفس بالاست که در صورت توجه دقیق به تمام ابعاد شخصیت کودک@@N@@می توان به چنین هدفی دست یافت. زمانی که نیازهای زیستی و عاطفی کودک به طور کامل تأمین@@N@@شود، زمینه کنج کاوی و فعالیت های ذهنی و عملی بیشتر، برای او فراهم می آید.

اهمیت دادن به پرسش های جست وجوگرانه کودکان و پرورش قدرت تخیل آنان، امری@@N@@بسیار ضروری در جهت رشد ذهنی و پایه ریزی متعادل شخصیت آنان است. بیان پاسخ های@@N@@ساده و روشن به ابهامات ذهنی کودکان، قصه گویی یا خواندن داستان های ساده و آموزنده یا مشارکت@@N@@دادن آنها به حل مسائل خانواده، از جمله روش هایی است که در پرورش ذهنی کودک مؤثر است.

توجه به آموزش کودک در زمینه های هنری، ورزشی و مهارت های اجتماعی.

1. برای تثبیت ایمان در دل فرزندتان بینش های او را درباره خدا صحیح و عمیق کنید. و به@@N@@پرسش های او در مورد خداوند جواب های درست و در حد فهم او بدهید.

2. برای تقویت ایمان فرزند به خدا و پذیرش توانایی های خودش، جمله های مثبت را بر@@N@@روی کاغذی بنویسید و بر در و دیوار و محل دید او قرار دهید، برای مثال:

ـ برای سلامتی، توانگری، زیبایی و قدرتم از خداوند سپاس گزارم.

ـ خدا همه جا با من است و همه چیز نیکوست.

@@N@@ـ قدرت و بزرگی خدا برتر و پایدارتر از دیگران است.

@@N@@ـ من با ایمان به خدا، در کارهایم موفق می شوم.

3. مفهوم مرگ را برای او به صورت مثبت بیان کنید. به او بگویید مرگ یک میهمانی بزرگ و با@@N@@شکوه نزد خداست. بدین وسیله، آگاهی و شناخت او را از مرگ بالا می برید و ترس از این مسئله@@N@@را در او کاهش می دهید.

4. به او یاد دهید با خدا درد دل کند، صحبت کند، تشکر کند و کمک بخواهد، به ویژه در مواقع@@N@@حساس مثل: امتحان دادن.

5. برای تقویت ایمان دینی، محبت به ائمه اطهار علیهم السلام را در سرلوحه برنامه های تربیتی کودک@@N@@خویش قرار دهید؛ چرا که محبت به آنان، انسان را به ارادت و هم رنگی با آنچه خدا می خواهد، توفیق@@N@@می دهد. بدین منظور، بیان داستان های دوران کودکی امامان معصوم علیهم السلام بسیار سودمند است.

6. با بالا بردن قدرت ایمان در فرزندتان، او را در برابر تحمل مشکلات مقاوم تر و برای@@N@@پذیرش مسئولیت های بزرگ تر آماده سازید.

مسئله مهمی که باید در دوره نوباوگی به آن توجه شود، نوع رفتار و تربیت جنسی کودک است. او@@N@@هم زمان با رشد عقلی و ذهنی، غرایزش بیدار می شود. غریزه جنسی از 8 تا 11 سالگی نمایان و به@@N@@تدریج قوی تر و آگاه تر می شود تا به بلوغ برسد. برای جلوگیری از انحرافات احتمالی و تربیت@@N@@صحیح جنسی، باید والدین نسبت به روش های صحیح رفتار جنسی و راه های پیشگیری از@@N@@گرفتاری ها آگاه باشند.

دختران از لحاظ جسمانی، سریع تر از پسران رشد می کنند و علاقه خود را نسبت به جنس@@N@@مخالف درک می کنند. حضرت علی علیه السلام نامحرم را از بوسیدن دختر شش ساله نهی می کند. و@@N@@پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جداسازی بستر فرزندان، به ویژه پسر از دختر تأکید می فرماید.

@@N@@رعایت حریم در روابط زناشویی پدر و مادر و کنترل رفتارهای جنسی، از نکته های مهمی است که@@N@@باید به آن توجه داشت. در روایت های متعدد، از هم بستری در جایی که کودک ممیز یا حتی نوزاد بیدار@@N@@حضور دارد، نهی شده و حتی احتمال انحراف برای چنین کودکی پیش بینی شده است.

@@N@@در تربیت صحیح جنسی کودک، درک دقیق والدین از شرایط کودک بسیار مهم است.@@N@@خط مشی فکری و عقیده متضاد والدین درباره مسائل جنسی، مشکل ساز است. از طرفی نباید به@@N@@طور کلی به اولین بیداری جنسی کودک بی اعتنایی کرد و از سویی نباید به سرعت در برابر آن@@N@@واکنش نشان داد و با نصیحت و پند افراطی او را ترساند. گرچه بلوغ جنسی در سنین بالاتر از@@N@@دبستان اتفاق می افتد، تمایلات جنسی تنها مختص به دوره بلوغ نیست، بلکه مدت ها پیش از آن@@N@@به صورت احساس ویژه در تحریکات وجود داشته است. بسیاری از عادت های کودکان در این@@N@@مورد، ممکن است از نگاه پدر و مادر مخفی بماند که باید با آگاهی از آنها، برخورد مناسب با او@@N@@کرد. برای مثال: پسر بچه ممکن است در هنگام تحریک جنسی خود را بیشتر به مادر نزدیک کند@@N@@و به اصطلاح لوس شود یا اصرار کند نزد مادر بخوابد. در این باره امام محمدباقر علیه السلام هشدار@@N@@می دهد: «بایستی رختخواب پسر ده ساله از بستر زنان جدا باشد».

در جریان تربیت جنسی، باید خردسالان را با مسائل بهداشتی ویژه آشنا@@N@@ساخت و به صورت غیرمستقیم از پی آمدهای منفی عادت های غلط جنسی@@N@@و بیماری هایی که به دنبال دارد، آگاه کرد تا در روند رشد خود، افزون بر@@N@@پذیرش نقش جنسیتی خاص خود، دچار مشکل نشوند.

1. موقع ورود به اتاق کودک در بزنید و او را از حضور خود آگاه کنید.

2. از کنترل شدید و ایجاد ترس در او نسبت به احساس جنسی بپرهیزید.

3. محل خواب فرزندان تان را جدا کنید (بهتر است بعد از هفت سالگی باشد).

@@N@@4. اگر بچه ها در اتاق با یکدیگر بودند، به بهانه های مختلف باید به اتاق آنها رفت و آمد کرد تا@@N@@بدانند هیچ کجا کاملا امن و خالی از مراقب نیست.

5. از بدو تولد نوزاد، دختران را به شیوه دخترانه و پسران را به شیوه پسرانه بزرگ کنید. برای@@N@@مثال: نوع لباس، اسباب بازی و غیره با توجه به جنسیت آنان انتخاب شود.

6. در حضور فرزندان با رعایت حیا و عفاف، از ابراز احساس شدید پرهیز کنید.

7. در این سنین کودکان به مقایسه اندام خود با والدین می پردازند، بنابراین با اندام پوشیده@@N@@آنها را به حمام ببرید و مسائل بهداشتی مخصوص به هر جنس را به آنان یاد دهید.

این مجله مخصوص کودک و نوجوان می باشد.

پیام زن
ویژه مسائل زنان و خانواده

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
محمد جعفری گیلانی
سید ضیاء مرتضوی

3

7733305
7738743
7733305
payam-zan_man@aalulbayt.org

قم، صندوق پستی 371…

پرسمان
فرهنگی، اجتماعی، دانشجویی

مرکز فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
سید محمدرضا فقیهی
محمد باقر پور امینی
1380
3

7747240
7735473
7743816
info@porseman.net
www.porseman.n…

مبلغان
فرهنگی – تبلیغی
حوزه

1385/6/1
3
mbl

کلید واژه ها:
خانواده آموزش تبعیض صداقت تربیت دینی پرورش انحرافات اجتماعی تکریم فرزندان مهرورزی تحریکات جنسی تأمین امنیت بازی کودکان

 هینهسازی تربیت دینی فرزندان و پیشگیری از آسیبها و انحرافات تربیتی و سازوکارهای تربیتی اسلام جهت درک بیشتر لذت دینی دغدغة ذهن و دل همة پدران، مادران و مربیان دلسوز جامعه است. آمارهای نگرانکنندة آسیبها و انحرافات اجتماعی، حساسیت همه را برانگیخته و آنان را با این پرسش اساسی مواجه کرده که چه کاری باید انجام دهند؟ این دغدغهها ما را بر آن داشت که به سراغ یکی از صاحبنظران علوم تربیتی و کارشناسی آموزش و پرورش کشور رفته و پرسشها را در چند نشست با ایشان در میان بگذاریم. اینک بخش اول این نشست در موضوع فرایند تربیت دینی فرزندان در خانواده تقدیم میگردد.
* تربیت دینی از حیث علوم تربیتی، چگونه مفهومشناسی میشود؟
مجموعة اقدامات رفتاری و گفتاری که به تربیت و سامانیابی شخصیت دینی انسان میانجامد، فرایند تربیت دینی نامگذاری میشود. اما در مفهوم عامتر، تربیت دینی معادل واژة انگلیسیreligious education است که واژة education هم بر آموزش و پرورش و هم بر تربیت قابل اطلاق است. بکارگیری متغیر آموزش، در فرایند پرورش از این رو است که اقدامات پرورشی، جدا و بریده از عملکردهای آموزشی نمیتوانند پیش برنده و مفید باشند. بسیاری از منش و ساختارهای شخصیتی که بر اثر اقدامات عملی و رفتاری در فرد ایجاد میشوند، ریشه آموزشی دارند. البته آموزش به تنهایی کافی نیست و اقدامات مکمل پرورشی هم، لازم و ضروری است. بنابراین، در جهت آسیبشناسی تربیت دینی، هم آسیبشناسی آموزش و هم آسیبشناسی پرورش دینی لازم است تا در پی این آسیبشناسی بتوان گامهای مؤثری در پیشگیری از انحرافات اجتماعی برداشت؛ به ویژه در جامعة دینی ما که نقص در این امر میتواند از مهمترین عوامل ایجاد انحرافات شمرده شود.[1]
برای شناخت راهکارهای آموزشی و پرورشی دین، یادآوری دو نکته لازم است: نخست این که، پرورش یا آموزش یک فرایند است یعنی کاری ناگهانی نیست که بتوان با آن برخوردهای کلیشهای کرد. دوم اینکه؛ در تربیت دینی، باید بین خود تربیت و زمینهسازی برای آن، جداسازی داشته باشیم. تربیت فرایندی است که باید آن را از نقطه صفر آغاز کرد و زمینههای تربیت هم، بخشی از این فرایند است. از این رو، پرداختن به زمینههای تربیت دینی نیز همانند خود تربیت مهم و سرنوشت ساز است. برای نمونه یکی از اهداف تربیت دینی این است که فرزندان ما اهل بیت و خاندان نبوت (ص) را الگو و مدل زندگی خود بدانند و پای در راه آنان بگذارند. بسترسازی و هموارسازی این الگوپذیری، در آموزههای دینی به صورت پایبندی به دستورها و آداب مستحب ویژهای آمده است. شاید به سادگی نتوان برای برخی از این آداب، معیار و توجیه علمی پیدا کرد اما تأکید و عملکرد خود اهل بیت (ع) و توجه به پیامدهای مثبت آن، نشانگر لزوم پایبندی به این آداب است.
بنابراین، اگر هنگام بررسی تربیت دینی، گاه با بحران دینگریزی بعضی از جوانان و نوجوانان روبرو میشویم، باید در جمع بندی و داوری خود، بیتوجهی به برخی از بسترهای تربیت را نیز به حساب آوریم. بسیار مهم است که در بررسی و مطالعة فرایند تربیت دینی، به بسترها و زمینههایش نیز توجه کنیم. بسیاری از چالشها و بحرانهای بزرگی که امروزه با آن مواجهیم، دستاورد و پیامد نادیدهانگاری کارهای کوچکی است که در روانشناسی به آن «کوچکهای بزرگ»[2] گویند.
* خانواده چه نقشی در بهینهسازی تربیت دینی و پیشگیری از انحرافات اجتماعی میتواند داشته باشد؟
آ‎غاز تربیت، آموزشها و پرورشهای مستقیم و غیر مستقیم خانواده است. خانواده نقش بسترسازی و پیشگیری را ایفا میکند. اگر در خانواده فرهنگسازی و درونیسازی ارزشها درست و به موقع انجام شود، بسیاری از این مشکلات خود به خود از میان برداشته میشود. امروزه کارشناسان امور تربیتی معتقدند که اگر ما سرمایهگذاریهای خود را از بسترسازیها و پیشگیریها آغاز کنیم، هم ریشهایتر و اصولیتر و هم ارزانتر کار خود را پیش میبریم. به جای اینکه پس از مواجه شدن با هر مشکل با آن برخورد کرد، میتوانیم بسیاری از این چالشها را پیش از به وقوع پیوستن از میان برداریم.
* تربیت دینی را از چه هنگامی آغاز کنیم؟
امروزه کارشناسان آموزش و پرورش، در تعیین نخستین و بهترین زمان آموزش و پرورشدینی، با یکدیگر هم صدا و هم دیدگاه نیستند. برخی سن 6 سالگی، بعضی 7 سالگی و گروهی هم، هنگام تولد را بهترین نقطة آغاز میدانند. برخی از یافتههای روانشناسی رشد، نشانگر این است که ما میتوانیم پارهای از اقدامات آموزشی یا پرورشی را، پیش از تولد آغاز کنیم. زیرا جنین آدمی حتی هنگام بودن در رحم، اثرپذیری شناختی دارد. از نگاه اسلامی نیز، تربیت دینی یک فرایند چند مرحلهای است که نقطه آغاز آن، پیش از تولد است.
1)- زمینهسازی تربیت دینی پیش از تولد
الف)- گزینش همسر
در اسلام، آغاز تربیت دینی از هنگامی است که یک دختر و پسر بالنده و به رشد رسیده، خواهان همسرگزینی و آغاز یک زندگی مشترک برمیآیند و میخواهند دارای فرزند شوند. از آنجا که ویژگیهای شخصیتی این دو، از کانالهای وراثت و تربیت به فرزندان انتقال مییابد، این والدین هستند که زمینه و بستر تازهای را برای نسل آینده خود پایهگذاری میکنند. از این رو، همسرگزینی و متغیرهای دخیل در آن، در روایتها گوناگونی مورد توجه قرار گرفته که به برخی از نمونههای این گفتهها اشاره میکنم:
پیامبر گرانقدر اسلام (ص) در اینباره میفرمایند: «انکحوا الأکفاء و انکحوا منهم و اختاروا لنطفکم»،[3] (مجلسی، 1403ق: ج 103، ص 236، روایت 29، باب 3) «بکوشید همسران هم سطح و هم شأن را برای خودتان انتخاب بکنید و برای پرورش و رشد نطفههای خود بهترینها را برگزینید.» در خبر دیگری آمده است که حسین فرزند بشّار، خدمت امام علیابن موسیالرضا(ع) نامهای نوشت و از آن امام پرسید: ای فرزند رسول خدا! از میان خویشان، خواستگاری برای دخترم آمده که از هر جهت خوب است اما به نظرم این خواستگار خیلی بداخلاق است. حضرت فرمودند: اگر شخص بداخلاق، دیندار هم هست، به او دختر ندهید. (نوری طبرسی، 1409ق: ج14، ص192) راز سازگاری و داشتن یک زندگی آرام و خالی از دغدغه، خوشخویی و خوشاخلاقی زن و مرد است. از این رو، در روایتهای اسلامی، پس از دینمداری، اخلاق آراسته و برتر، راز بهرهمندی از یک زندگی شاد و بیبحران است.
– معیارهای گزینش همسر
روایات دیگری، ما را به همه سونگری و توجه به جنبههای گوناگون همسرگزینی دعوت میکند. محمد بن مسلم از امام باقر (ع) گزارش میکند که گروهی از یاران امام از ایشان پرسیدند: ای فرزند رسول خدا، اگر مسلمانی همسری بیابد که خیلی زیبا اما دیوانه است و به خاطر زیبائیش، بخواهد با وی ازدواج کند آیا این اقدام او کار درستی است؟ حضرت فرمود: نه، ازدواج نکند. گفتند: اگر به گونهای شیفته شده که نتواند از آن زن صرفنظر کند، چه انجام دهد؟ حضرت فرمود: اگر دوست دارد با او ازدواج کند اما بکوشد از وی بچهدار نشود. (کلینی، 1413ق: ج 5 ، ص 354)
روایت نبوی دیگری، همین پیام را به گونة دیگری مورد توجه قرار میدهد. روزی پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در خطبهای با مردم چنین فرمود: «ایّاکم و خضراء الدمن… المرأه الحسناء فی منبت السوء»، «برحذر باشید از گلها و نیلوفرهای زیبایی که در مرداب پیدا میشود. مردم که منظور حضرت را نفهمیده بودند، از ایشان پرسیدند: گلهای زیبا و شاداب کدام است؟ آن حضرت فرمود: زن زیبارویی که در خاندان و فضای خانوادگی نادرستی رشد و پرورش یافته باشد.» (همان، ص332) پرورش در چنین خانوادهای از او شخصیتی دشوار میسازد. اگرچه وی زیبارو است اما همزیستی ندارد.
در بسیاری از روایتها، در گزینش شوهر بر سه ویژگی دین و تقوا، امانتداری و اخلاق پافشاری شده است اما در گزینش زن، بر ویژگیهای دیگری همانند فقدان کمبودها و کاستیهای شناختی همانند دیوانگی، احمقی و برخورداری از اصالت خانوادگی، شجاعت و مانند آن نیز تأکید شده است. به نظر میآید، بر اساس پیام این روایتها، انتقال برخی از صفات شخصیت، همانند تواناییهای شناختی و عاطفی از طریق مادر بیشتر است.
ب)- آسیب شناسی آداب اسلامی آمیزش
پدر و مادر، نقش اساسی در تعیین ویژگیهای شخصیتی، فیزیکی، سلامت و عیب ساختار روانی و بدنی فرزند خود دارند. چگونگی آمیزش پدر و مادر، از جمله متغیرهای مهمی است که نقش چشمگیری در این راستا بر جای میگذارد. روایتهای فراوانی، به دقت در زمان آمیزش (شب یا روز، چه هنگامی از ماه) و مکان آن، حالتهای روانی حاکم بر والدین، روند تغذیه و مانند آن اشاره دارد. همه این موارد، در هموار یا ناهموار بودن روند رشد نطفه، بهنجار یا نابهنجار بودن نسل آینده و میزان تربیت پذیری فرزندان اثر اجتناب ناپذیری دارد. به عنوان نمونه، در روایتی بیان گردیده که بهتر است آمیزش زن و شوهر در آغاز، میان و پایان هر ماه صورت نگیرد. در روایت دیگر، دقت در ذکر نام و یاد خدا هنگام آمیزش، با طهارت بودن (وضو)، دعا کردن و نماز خواندن پیش از آمیزش، سفارش شده است. امام صادق (ع)، در ذیل کریمة 64 از سورة مبارکة اسراء[4] میفرماید: «یکی از راههای شرکت شیطان در فرزندان این است که هنگام آمیزش و شکلگیری نطفه، انسان از یاد خداوند غافل باشد.» (فیضکاشانی، 1402ق: ج3، ص203)
در این رابطه به گروهی دیگر از روایتهایی که ما را به پایبندی به برخی از آداب آمیزش فرا میخواند، اشاره میکنم.
امام جواد (ع) در روایتی بلند، داستان آمدن خضر پیامبر به نزد امام علی (ع) را نقل میکند. خضر نبی در این دیدار، از امام پرسشهای فراوانی نمود و آن حضرت از فرزندشان امام مجتبی (ع) خواستند که وی پاسخ آن پرسشها را بدهد. از جمله آن پرسشها این بود که فرزند چه هنگام به عمو، عمه، خاله یا دایی خود میرود؟ امام فرمود: اگر هنگامی که مرد با همسرش همبستر میشود، از نظر روانی و عصبی آرام و بیاضطراب باشد، نطفه وی به آرامی و بدون اضطراب و آشفتگی در رحم همسرش مینشیند و جای میگیرد. از آن پس هنگامی که نوزاد متولد میشود، از نظر ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی، شبیه پدر و مادرش میشود. ولی اگر پدر و مادر هنگام آمیزش، دل شوریده، مضطرب وآشفته و از نظر بدنی متلاطم باشند، نطفه مرد با آرامش در رحم همسرش قرار نمیگیرد و بچه در این وضعیت به دایی یا خاله یا به عمو یا عمهاش میرود. (مجلسی، 1403ق: ج60 ، ص359).
خانمی خدمت نبی مکرم اسلام(ص) رسید و گفت: یا رسول الله! اگر خداوند عادل است، پس چرا من یک بچه کور قسمتم شده است. حضرت فرمودند: او گناهی نکرده بلکه شما کوتاهی کردهاید. آیا در هنگام آمیزش، شوهر شما شراب نوشیده بود؟ گفت: بلی! حضرت فرمودند: یکی از پیامدهای مصرف الکل این است که روی بینایی بچه اثر میگذارد.
بازنگری سیرة رفتاری معصومان نیز، زوایای دیگری از این آداب را برای ما باز میگشاید: هنگامی که نبی مکرم اسلام و همسرشان خدیجه تصمیم گرفتند که به فرمان خداوند پذیرای هدیة آسمانی یعنی وجود حضرت زهرا (س) باشند و نطفة ایشان بسته شود، خودشان و خدیجه را تحت چهل روز مراقبت، نظارت تغذیه و عبادات ویژه درآوردند. پیامبر به فرمان خداوند، چهل روز از خدیجه جدا شدند و خود و ایشان به آماده سازی بدنی و روانی خود پرداختند.
پایبندی دقیق و هماره، نسبت به آداب آمیزش چنان مهم و اثرگذار است که پیامبر بزرگوار اسلام(ص)، به امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: مسائل مربوط به آمیزش را آن چنانکه من برایت توضیح میدهم نگهدار، همانطور که جبرئیل به من آموزش داد و من آنها را حفظ کردم. (طبرسی، 1408ق: ص219).
ج)- بهینه سازی دوران بارداری
در روایتهای اسلامی، سفارشهای فراوانی به پدر و مادر، در راستای بهینهسازی دوران بارداری شده است. برای نمونه، مادران در مورد تغذیه و خوراک خود و دقت در پیراستهسازی و حلال بودن آن، فراوان سفارش شدهاند. مادران باید از خوردن روزی حرام یا خوردن چیزهایی که حلال و حرام بودن آن روشن نیست و از شنیدن آواهای نامشروع پرهیز کنند. بهتر است مادر هماره با وضو باشد و حتی با وضو هم بخوابد.
2)- زمینهسازی تربیت دینی در آغاز تولد
الف)- از آغاز تولد تا روز هفتم
مرور و بازنگری آموزههای دینی مربوط به روزهای آغازین تولد نوزاد، موجب آگاهی ما از حکمت و فلسفة بسیاری از آموزهها میشود. در این رابطه به سه مورد اشاره میکنم.
– خواندن اذان و اقامه
در برخی از روایات آمده است که خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ نوزاد، وی را در بهرهمندی از آرامش و امنیت روانی و مصون ماندن از جنون، پیسی و غش یاری میدهد. اینکار همچنین بسترساز آموزشهای آتی، دربارة مفاهیم اعتقادی و مذهبی است. اگر نوزاد از آغاز با این آواها و آهنگها آشنا شود، در سنین بالاتر راحتتر پذیرای آموزشهای دینی میشود، زیرا با این مفاهیم، واژهها و پیامهای آن، از این پیش مأنوس شده است.
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: اگر کسی در اولین روز تولد نوزاد، در گوش راست و چپ وی اذان و اقامه بگوید، آن نوزاد از دستبردهای شیطان مصون خواهد بود.(الإربلی، 1405ق: ج2، ص148) و همچنین در روایتی دیگر میفرمایند: کودکی که در گوش راست و چپش اذان گفته باشند، شیطان به او دستبرد نمیزند. (ابن شعبه حرانی، 1369: ص14) مصونیت از دستبرد شیطان بدین معنا است که احتمال ارتداد، کفر، شرک و دینگریزی در وی پایین میآید. همچنین در برخی از روایات آمده است، کودکی به شدت پرخاشگر و بداخلاق بود، وی را نزد نبی مکرم اسلام (ص) آوردند. حضرت از مادرش پرسیدند: وقتی این کودک متولد شد، آیا در گوش راست و چپش اذان گفتید؟ مادر گفت: نه، حضرت فرمودند: اگر دیدید نوزاد یا کودکی خیلی آشوب زده و بیقرار است، در گوش راست و چپ او اذان بگوئید.(البرقی، 1370: ج2، ص464) ششمین پیشوای معصوم امام صادق(ع) هم میفرمایند: نوزادی که در گوشش اذان گفته میشود، دچار افتهای شخصیتی چشمگیر نمیشود. (حر عاملی، 1367: ج15، ص137) این افتهای شخصیتی همانند افسردگی، روان نژندی یا روان پریشی موجب میشود که فرد همیشه مضطرب و آشفته باشد.
«تحنیک» یا کام برداشتن نوزاد با آب فرات، آب باران یا تربت امام حسین
این کام برداشتن، منجر به امنیت جسمی و روانی و گروش به اهل بیت (ع) است. امام معصوم میفرمایند: «حنّکوا اولادکم بماء الفرات و بتربة قبر الحسین (ع) فان لم یکن فبماء السماء.»، (کلینی، 1413ق: ج6 ، ص24). بر اساس پیام برخی از روایات، کام برداشتن از آب فرات بدینخاطر است که اگر کسی از آن آب بنوشد، کینه اهل بیت(ع) را به دل نخواهد داشت. چون این آب از بین آبهای عالم، آب مؤمن برشمرده شده است. چه بسا با عنایت خداوند، نوشیدن یا نوشاندن این آب؛ پیامدهایی همانند امنیت جسمی و روانی یا گرایش عاطفی مهرورزی، به خاندان پیامبر(ص) به دنبال داشته باشد. کام برداشتن نیز، یکی از اقدامات بسترساز برای تربیت پذیری دینی است.
– دقت در رنگ پوشش نوزاد
این امر، از دیگر آموزههای بستر ساز در تربیت دینی است. در برخی از روایات، در انتخاب نوع رنگ پوشش ومحیط اطراف زندگی نوزاد، توجه زیادی شده است. زیرا رنگها به عنوان یک محرک دیداری میتوانند روی شکلگیری ویژگیهای خلقی، عاطفی و انگیزشی، در شخصیت نوزاد اثر بگذارند. در پارهای از روایات آمده است: نخستین روزی که امام حسن مجتبی (ع) متولد شدند، خانمهای اطراف حضرت، امام حسن(ع) را در پارچه زرد رنگی پیچیدند. همین امر پیامبر اکرم(ص) را ناراحت کرد و ایشان بیدرنگ فرمود: چرا نوزاد را در لباس سفید نپوشاندید؟! در مورد گزینش رنگ لباس و آگاهی بهتر از پیامدهای روان شناختی آن، به نوشتة لوشه تاکس، روانشناسی رنگها، ترجمة لیلا مهردادی مراجعه کنید.
– نام گزینی و نقش آن بر فرایند رشد شخصیت
برگزیدن نام نیک، از دیگر عوامل بستر ساز در فرایند تربیت دینی است. نام نیکو، نماد هویت و شخصیت آیندة هر فرد است. هویت هر کسی، از متغیرهای فراوانی اثر میپذیرد که یکی از اولین متغیرهای دخیل در شکلگیری هویت، نام او است. نبی اکرم(ص) از جایی میگذشتند، متوجه شدند که مادری فرزندش را با نام «عاصیه» (گناهکار) صدا میزند. حضرت آن زن را به خاطر این نامگذاری مورد مواخذه قرار دادند و فرمودند: این نام را تغییر بده.
روانشناسان میگویند: کودکان در آغاز متوجه معنا و مفهوم نام خویش نمیشوند اما پس از اینکه به سن رشد رسیدند، به آن توجه میکنند؛ به گونهای که معنا و مفهوم نام هر کس، در «خود پنداره»[5] وی اثر میگذارد. خودپنداره به معنای پندار، برداشت و تصویری است که هر فردی از خود، شایستگیها، ظرفیتها و تواناییهایش دارد. این خودپنداره، برآیندی از متغیرهای گوناگون، همانند وراثت، محیط، تربیت، ارتباطات و تعاملها است که همه در نهایت موجب میشوند تا هر فرد از خودش یک برآیندی مثبت یا منفی، ارزشی یا ضد ارزشی پیدا نماید.
نام همراه همیشگی انسان تا قیامت است و حتی به شهادت برخی از روایتها، در قیامت نیز انسان را به نام دنیایی وی فرا میخوانند. هنگام حشر و فراخوانی آدمیان، آنان را به اسمهایشان صدا میزنند. یکی از کارکردهای روانشناختی مهم نام خوب، «همانندسازی» است. نامهای خوب موجب میشوند که هر فرد با بزرگانی که نام وی با آنان یکی است، همانندسازی کند. در روایت آمده است: حتی پیش از تولد نوزاد، برای وی نامی برگزینید. امام علی(ع) میفرمایند: «نخستین نیکی پدر و مادر به فرزندشان، نام نیکویی است که برای وی برمیگزینند.» (کلینی،1413ق: ج6، ص18) امام باقر(ع) نیز در این رابطه میفرمایند: «ما از ترس القاب و برچسبهای بدی که دیگران ممکن است به فرزندانمان نسبت بدهند، برای آنان پیش از تولد، کنیه[6]برمیگزینیم.» در فرهنگ عربی و اسلامی، کنیه گذاری نوعی احترام گذاشتن به دیگران است؛ به ویژه اگر کسی را به جای نام با کنیه صدا کنند.
حضرت میفرماید: اگر پیش از تولد برای نوزاد خود نام و کنیه انتخاب نکردید، حداقل سعی کنید تا روز هفتم برای فرزندان خود نام نیکو برگزینید. (کلینی، 1413ق: صص 29-18) نام نیک از جمله حقوق فرزند بر والدین است. گزینش نام و چگونگی آن، از چنان اهمیتی برخوردار است که در خبری آمده است: «مردی خدمت نبی مکرم اسلام (ص) آمد و از حقوق فرزندان بر پدر و مادر پرسید. حضرت فرمودند: اسم و نام خوبی برایش انتخاب کنید، خوب تربیتش کنید و او را در دستیابی به یک موقعیت اجتماعی شایسته یاری دهید.» (همان، ص 48) حق سومی که در این روایت از پیامبر گزارش شده است، دو گونه ممکن است تفسیر شود. گروهی میگویند مقصود از آن، گزینش همسر خوب است و برخی دیگر، این گفتار نبوی را به یاد دادن حرفه یا مهارت شغلی مناسب بازگرداندهاند.
– آسیب شناسی خوب صدا نزدن نام فرزندان
گام بعدی در این باره، سبک نکردن نام برگزیده است. حواسمان باشد که نباید با اضافه کردن پسوند یا پیشوندهایی اسم کسی را تحقیرآمیز صدا کنیم. خداوند متعال میفرماید: «ولا تنابزوا بالألقاب». (حجرات،11) صدا کردن احترام آمیز بدین خاطر است که نام شایسته و جهت دهندهای برای فرزندان برگزینیم. نامها باید دارای هدف، معنا و کرامت بخش باشد. پس از گزینش نام، نباید صدازدن فرزندانمان به گونهای باشد که به آنان احساس منفی یا تحقیرآمیز بدهد.
از دیگر آموزههای بسترساز در فرایند تربیت دینی، دادن صدقه است. در روایتی آمده است که در روز هفتم، به وزن نوزاد صدقه بدهید. از جمله پیامدهای صدقه، پیشگیری از بلاهایی است که برای ما قابل پیشبینی نیست. در روایات دیگری هم، عقیقه کردن در کنار صدقه دادن سفارش شده است.
* بهتر است فرایند پرورش دینی در خانواده چگونه باشد؟
پیش بردن فرایند پرورش دینی، به صورت بهینه و کیفی، مستلزم توجه به برخی از نیازهای اساسی است که به برخی از آنها اشاره میکنم:
1) پیشگیری از تحریکات جنسی کودکان
اگر دوست داریم کودکان خود را از خطر انگیزش زودرس یا انحراف جنسی باز داریم، باید به برخی از سفارشهایی که در این زمینه از پیشوایان معصوم رسیده توجه و آنها را با جدیت دنبال کنیم. در این جا تنها به به سه مورد از این سفارشها اشاره میکنم:
الف) جداسازی بستر خواب کودکان از یکدیگر و از پدر و مادر
امام صادق(ع) در اینباره میفرمایند: وای بر آن پدر و مادری که با فرزند یا فرزندان خود هنگام آمیزش هم اتاق میشوند. سوگند به خدایی که جانم در دست او است؛ اگر هنگام آمیزش پدر و مادر, نوزاد آنان را در این حال ببیند و گفتار آنان را بشنود و حتی صدای نفس آنان را بشنود، هرگز به رستگاری نمیرسد و هنگام بزرگی به انحراف جنسی کشیده میشود. پدر و مادر این نوزاد، کسی جز خود را در اینباره سرزنش نکنند. (کلینی، 1413ق: ج 5، ص 500)
ب)- نهی از بوسیدن دختر بیگانه
در سنی که دختر هنوز به بلوغ نرسیده، بوسیدن وی لذتآور است. از این رو، نباید دختر بیگانه را بوسید؛ زیرا این بوسیدن میتواند زمینهساز انحرافات جنسی آینده آن دختربچه شود. همچنین در روایت آمده است، وقتی دختر یا پسربچه، به سن 2 یا 3 سالگی رسید، رانها و ماهیچههایش را فشار ندهید؛ زیرا این عمل در زود انگیزشی جنسی وی اثر میگذارد.
ج)- نداشتن ارتباط جنسی در برابر نگاه فرزندان
از آمیزش یا پیشدرآمدهای آمیزشی، در برابر چشم فرزندان حتی در سنین کمتر از دو سال، باید پرهیز نمود. زیرا اینکارها بر تمایل و گرایش بچهها به گناه و بزهکاری جنسی اثر میگذارد.
2) مهرورزی و محبت
همه روانشناسان معتقدند که کودکان به موازات نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی به ویژه در سنین نخستین, نیازمند ارتباطات عاطفی و پذیرش از جانب دیگران هستند که برآورده کردن این نیازها، موجب بسترسازی آرامش و تعادل روانی و دستیابی به برخی از بالندگیهای روانی است. آرامش روانی، امنیت خاطر، اعتماد به نفس، اعتماد به والدین، الگوگیری در مهرورزی به دیگران و پیشگیری از انحرافات، نمونهای از این امتیازات است. به اعتقاد برخی از روانشناسان، مهرورزی و محبت نمودن به کودکان، نه تنها موجب تندرستی بلکه بهترین پل ارتباطی برای تربیت کودکان در ساحتهای گوناگون اعم از تربیت اخلاقی، دینی، سیاسی، عاطفی، فیزیکی و آموزشی است.
ارتباط عاطفی با فرزند موجب میشود که وی با والدین خویش صمیمی باشد، به آنان اعتماد کند و آنان را پناهگاه خویش در بحرانهای زندگی بداند. خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبرش میفرماید: «فبما رحمةٍ من الله لِنتَ لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک»، (آلعمران، 159) «به خاطر رحمت خدا بود که تو با آنان ارتباط صمیمی و مهرآمیزی پیدا کردی، اگر یک فرد خشن و گستاخ بودی، هر آینه هیچ کس دور تو جمع نمیشد.» نقش محبت در جلب دیگران به دینداری، به خوبی از این آیه کریمه روشن میشود.
روشهای ابراز محبت
شاید همة ما مهرورزی به کودکان را یک نیاز انکارناپذیر بدانیم. اما راهها و شیوههای مهرورزی برایمان مبهم باشد. در یک تقسیمبندی کلی، ابراز محبت به رفتاری و گفتاری تقسیم میشود.
– ابراز رفتاری
اقدامات عملی و رفتاری، از قبیل روی زانو نشاندن، در آغوش گرفتن، بوسیدن، سواری دادن و بعضی وقتها کنار کودکان خوابیدن، هدیه دادن، بازی کردن و بر سر آنها دست نوازش کشیدن است که در بسیاری از روایات مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. برخی از این روایات را با هم مرور میکنیم:
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «احبوا الصبیان و ارحموهم.» (طبرسی،1408ق: ص231)
– امام علی (ع) از خاطرات شیرین دوران کودکی خویش چنین یاد میکند: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در اوان کودکی مرا به خانه خویش برد، همیشه مرا در دامنش مینشاند. مرا به سینة خود میفشرد. هر وقت میخواست بخوابد و من فاصلهام با پیامبر زیاد بود و خوابم نمیبرد، وی مرا نزدیک بستر خویش میبرد. بعضی وقتها دستش را به صورت من و بدنش را با بدن من تماس میداد. حتی کاری میکرد که من وی را استشمام کنم. (نهجالبلاغه، 1379: خ192)
ابنعباس میگوید: «نزد پیامبر بودم درحالی که فرزندش ابراهیم بر زانوی چپ او و حسینبن علی بر زانوی راست او قرار داشت. پیامبر گاه این و گاه آن یکی را میبوسید که در این حال جبرئیل وحی، از سوی خداوند نازل شد.» (مجلسی، 1403ق: ج43، ص261)
– «اقرعبنحابس» از پیامبر اسلام چنین روایت میکند: پیامبر (ص) امام حسن و حسین (ع) را بسیار محبت میکرد، میبوسید و آنها را نوازش میکرد. این کار پیامبر برای من گران میآمد. از این رو، به ایشان گفتم: شما این دو پسر را چه قدر میبوسید! در حالی که خداوند به من ده تا پسر داده و من به یاد نمیآورم که بوسهای به آنها داده باشم. حضرت فرمود: من چه کنم که خداوند رحمت را از دلت برده است!(طبرسی، 1408ق: ص231)
– از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده که وی پیش روی یکی از دخترانشان، پسر کوچک خود را بوسیدند. دختر پرسید: آیا وی را خیلی دوست میدارید؟ امام فرمود: آری دخترم! دختر گفت: گمان میکردم که شما جز خداوند، کسی را دوست نمیدارید. امام گریست و فرمود: «الحب لله والشفقة للاولاد.» محبت من ویژة خدا است اما به فرزندانم هم مهر میورزم. (نوری الطبرسی، 1409: ج15، ص171 به نقل از طبرسی، 1408ق)
براساس این گفتار علوی، محبت و مهرورزی بر دو گونه است: بعضی محبتها در عرض هم هستند. مثل عاطفه انسان نسبت به فرزندان، والدین، همسر و … که در این روایت تعبیر به شفقت شده است. اما محبت دیگری وجود دارد که در طول محبتهای این جهانی است و از بینش و معرفت ما به خداوند برمیخیزد. امام این گونة دوم را «حب» نامیدهاند. از این گرایش عاطفی، میتوان به عشق یاد کرد. این محبت هم از جهت کیفی و هم از نظر کمی با گونة نخستین متفاوت است.
در پارهای از روایات آمده است که «نگاه مهرانگیز پدر و مادر به فرزندان، عبادت است.»(نوری طبرسی، 1409ق: ج15، ص170)
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «فرزندان خود را ببوسید که برای هر بوسه درجهای در بهشت به شما خواهند داد.» (طبرسی، 1408ق: ص231)
ابوهریره میگوید: هرگاه برای پیامبر میوة نوبری میآوردند، میفرمود: خداوندا! به شهر ما برکت روزافزون ده. سپس این میوة نوبر را به کوچکترین کودکانی که نزد ما حاضر بودند، میداد. (قشیری نیشابوری، بیتا: ج4، ص117)
پیامبر اسلام (ص) میفرماید: اگر یکی از شما به مسافرت رفت، هنگام بازگشت تا جاییکه در توانش است، برای خانوادهاش هدیهای بیاورد. (حر عاملی، 1367: ج8 ، ص337)
– ابراز گفتاری
ابراز گفتاری شامل، کلمات محبت آمیز است که در روایات زیاد مورد تأکید قرار گرفته است. امیرالمؤمنین (ع) وقتی میخواستند با فرزندانشان، به ویژه در سنین پایین سخن بگویند، از واژة «یا بُنیّ» استفاده میکردند که حاکی از مهرآمیز بودن و نشان دادن مهر درونی به فرزندان بود.
شرایط ابراز محبت به فرزندان
قابل توجه است، با وجود این همه سفارش به مهرورزی پدر و مادر نسبت به فرزندان, توصیههای دیگری نیز در مورد چگونگی و میزان این ارتباط عاطفی از پیشوایان معصوم به ما رسیده است. برخی از این سفارشات این گونه است:
– عادلانه و برابر بودن؛ ابراز محبت به فرزندان نباید تبعیضآمیز باشد. اگر واژهای را در مورد یکی از فرزندان بکار میبرید، سعی کنید همان لفظ یا مشابه آن را برای دیگران هم بکار ببرید.
– متعادل بودن؛ ابراز محبت نباید همراه با زیادهروی باشد که موجب گستاخ شدن یا لوس و وابسته بار آمدن فرزندان شود. در برابر زیاده روی, مهرورزی نباید ناقص یا همراه با محرومسازی باشد. کم گذاشتن فرزندان در مورد نیاز به مهر و محبت، موجب میشود که فرزندان بیشخصیت، کماراده, ناکام، عقدهای و بیهویت بار بیایند. حد متعادل مهرورزی همانند نیاز به محبت، یک امر فطری است. امام صادق (ع) میفرماید: پستترین پدر و مادرها کسانی هستند که دوستداری و مهرورزی به بچههایشان،آنها را به افراط بکشاند. (فرید، 1368: ج 3، ص 343) یکی از موارد افراطگرایی این است که کودکی به سن تمییز برسد و پدر و مادر وی به خاطر محبت افراطی، از حلال و حرام الهی، وی را آگاه نکنند. این گونه مهرورزی، در از بین بردن اعتماد به نفس، استقلال شخصیت و کشاندن کودکان به بزهکاری، بسیار مؤثر است. پیامبر گرامی (ص) در روایتی، خطاب به ابن مسعود میفرماید: «یابن مسعود! لا تحملنّ الشفقة علی اهلک و ولدک علی الدخول فی المعاصی و الحرام»، «به همسر و بچههایتان این قدر مهرورزی نکنید که وارد حوزة حرام و گناهان شوند یا زمینههای گناه و آلودگی برای آنان فراهم شود.» (مجلسی، 1403ق: ج 77، ص108 .)
خودکمبینی، کمرویی، عقده، کینهتوزی، حسد و بزهکاری، برخی از پیامدهای کم گذاشتن و تفریط در مهرورزی است. سلطهجوئی، انتظارات ویژه، نازپروردگی، کمارادگی، زودرنجی و خودپسندی، از جمله پیامدهای افراط و زیادهروی در مهرورزی میباشد.
3) تأمین امینت و میدان دادن به کودکان
تأمین امنیت و میدان دادن به کودکان، برای ابراز توانائیها و خواستهها، در دوران کودکی و به ویژه در آغاز دوران نوجوانی که دورة وابستگی به پدر و مادر و اطرافیان است، بسیار حائز اهمیت است.
تأمین نیاز امنیت، از نگاه روانشناسان، دارای دو لایه زیرین و رویین است. لایه زیرین، اصل حضور فیزیکی والدین است. لایه روئین، چگونگی برخورد با کودکان است. برخوردهای پدر و مادر باید به گونهای باشد که بچهها خانه و خانواده خود را یک پناهگاه امن به حساب آورند و حرفهایشان را بتوانند در جمع مطرح کنند. «سفیان ثوری» یکی از یاران امام صادق (ع) میگوید: بر آن حضرت وارد شدم و دیدم ایشان خیلی ناراحت هستند و رنگ از چهرشان پریده است. پرسیدم: ای پسر رسول خدا! چرا این قدر ناراحت هستید؟ حضرت فرمودند: از این پیش، اهل خانه را از رفتن به پشت بام نهی کرده بودم. هنگامی که وارد خانه شدم، دیدم یکی از کنیزان که پرستاری یکی از کودکانم را به عهده داشت، از پلکان بالا میرود، در حالی که کودکی در آغوش وی بود. همین که کنیز مرا دید، مضطرب و نگران شد و فرزندم از دست وی افتاد و همان جا مرد. من گفتم: حق دارید، به خاطر اینکه فرزندتان را بدین شکل دلخراش از دست دادید، ناراحت بشوید. حضرت فرمودند: اکنون نگرانی من از مرگ فرزند نیست، چون خواست و مشیت خدا این بود بلکه از این جهت ناراحت هستم که من موجب ترس و آشفتگی کنیز شدم و او نتوانست خود را مهار کند. آنگاه امام آن کنیز را آزاد کردند. (مجلسی، 1403ق: ج 47، ص 24)
بنابراین، والدین نباید به خاطر کوچکترین لغزشی، آنچنان فرزندان را مورد پرخاشگری قرار دهند که همة قابلیتها و تواناییهایش از یاد برود. البته این نکته را هم در ذهن داشته باشیم که امنیت دادن و میدان دادن، نباید به مرز نادیدهانگاری یا سهلانگاری در پایبندی به واجبات و محرمات برسد.
الف)- راههای تأمین امنیت
یکی از مهمترین راههای تأمین امنیت، داشتن وقت مشترک خانوادگی است. وقت خانواده،[7] زمانی است که همه اعضای خانواده پس از انجام همه مسئولیتهایی که بیرون خانه داشتهاند، زمان مشترکی را در نظر میگیرند تا بتوانند در ارتباط مشترک با هم باشند. در وقت مشترک، افراد خانواده از فکر یکدیگر استفاده میکنند و از لحاظ عاطفی با هم تعامل برقرار میکنند و هم فرزندان احساس شخصیت میکنند که در فرآیند تصمیمگیریهای زندگی قرار گرفتهاند. این کار علاوه بر تکریم شخصیت فرزندان، در پیشگیری از بزهکاری آنان نیز مؤثر است. از نگاه روانشناسان، زمان خانوادگی راهی برای تعامل و دادوستد عاطفی و شناختی است تا از این رهگذر میان اعضای خانواده ارتباط دوسویه برقرار شود. این جمع خانوادگی، نباید به گونهای تنظیم شود که صرفاً یکی از اعضای خانواده، سخن بگوید بلکه هر یک از اعضا، باید به اندازه خودش سخنی بگوید و اگر سخنی نمیگویند، از آنها چیزی پرسیده شود تا آنان به حرف بیایند و درونشان را بیرون بریزند.
انجام درست این کار، پیش نیازهایی دارد. نخست اینکه پدر و مادر، آگاه به این نیاز و چگونگی آن باشند. دوم اینکه امکانات و شرایط انجامش را فراهم کنند. از جمله این شرایط، بهبود وضع اقتصادی است تا افراد خانواده بتوانند با آرامش بیشتر، در کنار همدیگر، حضور به هم رسانند. شرط سوم آن که توازن میان رابطه والدین با فرزندان برقرار باشد. اگر این رابطه بالا به پایین و قهرآمیز باشد، در این صورت به علت صمیمی نبودن ارتباط، بچهها خیلی از وقتها راز دلشان را نمیتوانند بگویند و به دنبال جایگزین بیرونی هستند. در این وضعیت والدین باید خودشان را به سطح بچهها برساند تا آنها احساس هم سطحی واقعی بکنند. به طوری که هرگاه نیازمند مشورت هستند، بتوانند این کار را با پدر و مادر نجام بدهند. نداشتن یا از دست دادن این فرصت میتواند آغازگر انحرافات باشد. البته این احساس صمیمیت به معنای هتک حرمت پدر و مادر نیست، بلکه باید فرزندان همراه با احترام به والدین با آنان صمیمی و همراز باشند.
ب)- پیامدهای تربیتی امنیت دادن
تأمین نیاز امنیت و ایجاد فضای همدلی و اعتماد, پیامدهای مهمی در فرایند آموزش و پرورش فرزندان دارد. برخی از این پیامدها را با هم مرور میکنیم:
– بسترسازی برای آموزش و پرورش؛ اگر فرزند در فضای خانواده مورد مهرورزی و تأمین امنیت قرار گیرد، بین او و مربی و والدینش یک رابطه صمیمی و مناسبی برقرار میگردد که این رابطه گام اول آموزش و پرورش است.
– احساس آزادی در ابراز عقاید و خواستهها؛ هنگامی که بچهها با والدین خویش صمیمی و خودمانی باشند به راحتی حرفشان با آنان در میان میگذارند و آرزو یا خواستهای را در خود فرو نمیخورند و احساس عقده و ناکامی نمیکنند.
– احساس استقلال، ابتکار و اعتماد به نفس؛ این احساس خود موجب شجاعت و انگیزة اقدام در رفتار و اندیشه و جلوگیری بسیاری از اختلالات رفتاری، عاطفی و حتی شناختی میشود.
4) تکریم و احترام به کودک
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: با بچههایتان به گونهای برخورد کنید که آنها خودشان را کریم و با شخصیت بدانند.
تکریم و احترام به کودک در گفتار و رفتار، از پیامدهای مهم و گستردهای برخوردار است که به برخی از آنها اشاره میکنم:
پذیرش سخنان و آموزشهای والدین؛ اگر فرزندان از والدین بیاحترامی ببینند، دیگر پذیرای سخنان و آموزشهای آنان نخواهند بود. امام صادق (ع) در روایتی میفرمایند: «طبعت القلوب علی حب من أحسن علیها و بغض من أساءَ الیها.» «دلهای آدمیان به گونهای است، هر کسی به آنان نیکی و مهربانی کند, وی را دوست میدارند و هر کسی به آنان بدی و ناروایی کند, از او بیزارند.» (حرعاملی، 1367: ج16، ص184)
– شکلگیری درست خودپنداره در کودکان؛ خودپنداره به معنای تصور و دریافتی است که ما در ذهنمان از خودمان داریم. خوبی کردن یا بدی کردن دیگران، در خودپنداره هر فرد، برای همیشه میماند. خودپنداره بیشتر برآیند برخوردها و گفتارهای دیگران است. بنابراین، نقش والدین و دیگر اطرافیان که با کودکان سرو کار دارند، در تشکیل خودپندارة آنان، بسیار مهم است.
– جلوگیری از سقوط در ورطه بزهکاری و گناه؛ امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «من کرّمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیته»، «کسیکه پیش خودش کریم و مثبتنگر باشد و چهرة مثبتی از خود در ذهن داشته باشد، نفس خودش را با ارتکاب به معصیت و بزهکاری بیارزش نمیکند.» (نوری طبرسی، 1409ق: ج11، ص339) در روایت دیگری، هم ایشان میفرمایند: «من کرمت علیه نفسه، هانت علیه شهواته»، کسی که نفس کریمی داشته باشد یا جان خود را کریم و با ارزش بینگارد، به راحتی از شهوات و خواستههای شهوانی میگذرد. (نهجالبلاغه، 1379: ج4، ص104) بدین خاطر است که خداوند متعال در قرآن میفرماید: «إنَّ أَکرمکم عندالله أَتقَیکُم». انسان با تقوا به راحتی به گناه دست نمیزند. ریشة بسیاری از رفتارهای منفی و نابهنجار، کمبود شخصیت یا پایین بودن عزت نفس است.
امام علی (ع) در روایتی میفرمایند: «به کسی که نفسش در نزدش بیارزش باشد، امید نیکی نداشته باش. این فرد کار خوبی برایت انجام نمیدهد.» امام هادی (ع) هم در گفتاری میفرمایند: «کسی که خودش در نزد خودش بیارزش و بی مقدار باشد، از شرّ او ایمن مباش.» (ابنشعبهحرانی، 1369: ص362) انسان بیمقدار به سادگی به خود و دیگران آسیب میرساند.
– همبستگی بزهکاری و پایین بودن عزت نفس
روانشناسان ریشه بسیاری از رفتارهای منفی و نابهنجار را کمبود شخصیت یا پایین بودن عزت نفس افراد میدانند. «میرس»[8] در کتاب «روانشناسی اجتماعی» میگوید: بر اساس پژوهشی که «بروکنر» و «هولتن» در سال 1978، در دو گروه آزمایش و گواه انجام دادند, این نتیجه به دست آمد که کسانی که عزت نفس بالایی دارند، نه تنها کمتر از کسانی که از عزت نفس پایین برخوردارند، دچار افسردگی میشوند بلکه کمتر از آنان دچار اختلالات عصبی و بیخوابی شده و کمتر از آنان به اعتیاد و الکلیسم کشیده میشوند. (منطقی، 1372: ص15)
– جلوگیری از پیدایش روحیه خودبینی و رفتار پرخاشگرانه و زورگویی
امام صادق (ع) میفرماید: «معمولاً انسانهایی که دچار خودبزرگبینی، کبر و زورگویی میشوند؛ به خاطر احساس خودکمبینی است که در خود دارند.[9]» (کلینی، 1413ق: ج2، ص312) شخص خودکمبین، واکنشهای منفی از خود بروز میدهد و به مکانیزم دفاعی جبرانی روی میآورد. چنین فردی میکوشد از راه واکنش معکوس، یعنی با ابراز خود بزرگبینی و نیز با زورگویی و پرخاشگری، کمبودها و کاستیهایش را جبران میکند.
– جلوگیری از نفاق و دورویی؛ شخص خودکمبین دست به تظاهر میزند تا چهره واقعیاش را پنهان کند. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «دو چهرگی, ناشی از احساس ذلت و خود کم بینی است.»[10] شخصی که ظاهر و باطنش با هم خیلی فرق میکند، به خاطر ذلت و خودکمبینی است که در خود مییابد. از این رو, ارتباطات عاطفی دوسویه میتواند نقش مثبت یا منفی به دنبال داشته باشد.
شیوههای تکریم و احترام به کودک
مرور و بازنگری منش پیامبر بزرگوار اسلام نشان میدهد که آن حضرت برای احترام گذاردن و شخصیت دادن به فرزندان و کودکان از شیوههای خاصی بهره میگرفتند. برای همانندسازی و الگوگیری، برخی از این شیوهها را با هم بازخوانی میکنیم:
– به استقبال رفتن
پیامبر در برخورد با حسن و حسین و نیز دخترشان حضرت فاطمه، بزرگوارانه رفتار میکردند. ایشان هنگام ورود کودکان پیش پای آنان برمیخاستند و به استقبال آنان میرفتند. درخبری آمده است: هنگامی که حضرت فاطمه(س) به دیدن ایشان میآمد, آن حضرت به احترام دخترشان از جای برمیخاستند و ایشان را میبوسیدند و به جای خود مینشاندند. (مجلسی، 1403: ج37، ص 71)
– سلام کردن
در همین زمینه روایت زیبایی از امام رضا (ع) نقل شده که ایشان از پدران خود و آنان از پیامبر (ص) نقل میکنند که حضرت فرمود: «خمس لا أدعهنّ حتی الممات… و التسلیم علی الصبیان لیکون سنّه من بعدی»، (طباطبایی، 1375: ص 42) «پنج تا سنت و رفتار است که تا دم مرگ آنها را ترک نمیکنم تا پس از من میان مردم سنت و منش ماندگار شود: … سلام کردن به کودکان».
– اجازه گرفتن
روش سازندة دیگر این که اگر قرار است حقی را از کودکی بگیریم باید برای گذشتن حق آنان را در جریان قرار داده و از آنان اجازه بگیریم.
– دعوت کردن و اجابت کردن دعوت کودکان
راه دیگر احترام گذاردن این است که دعوت کودکان را برای شرکت در جلسات آنان بپذیریم و از آنان نیز برای شرکت در میهمانیها دعوت کنیم.
– عیادت کردن
اگر کودکان بیمار شدند از آنان عیادت کنیم و به دیدنشان برویم.
– صدا زدن محبتآمیز
هنگامی که میخواهیم یکی از آنان را صدا بزنیم، با احترام و با نامهای مهرآمیز صدایشان بزنیم. در زبان عربی از واژههایی همانند (یا بنی!) استفاده میشود. در زبان فارسی هم ما بکوشیم از واژههایی همانند پسرکم, دختر گلم, عسلم, عزیزم و … کمک بگیریم. برگزیدن کنیه در کنار نام، در فرهنگ اسلامی نشانی از احترام به فرزندان است.
– پرهیز از خشونت علیه کودکان
کودکان چون هنوز هنجارها و معیارهای زندگی بزرگسالان را در جامعه نشناختهاند یا پدر و مادر نتوانستهاند این هنجارها یا انتظارات را به فرزندان منتقل کنند، در این صورت باید با آنان کنار بیایند تا فرزندان به تدریج فرایند درونی سازی و آموزش هنجارها را پشت سر بگذارند. معمولاً والدین با دیدن مخالفت یا بیخیالی فرزندان از آنان رنجیده شده و نگران و عصبانی میشوند. در تاریخ آمده است: «ام الفضل» همسر عباس بن عبدالمطلب، به خواهش پیامبر اسلام، پرستاری امام حسین(ع) را پذیرفت تا کمکیار حضرت زهرا(س) باشند. روزی پیامبر اکرم(ص) به خانه وی رفتند تا امام حسین (ع) را ببینند. وی بچه را به حضرت داد. بچه از شدّت خوشحالی در حالی که در آغوش پیامبر بود، یک مرتبه خود را خیس کرد. ام الفضل تا این صحنه را دید، آنچنان نارحت شد که گفت: یا رسول الله ببخشید و خواست بچه را به تندی از آغوش حضرت بکشد. پیامبر فرمودند: آرام باش. این آلودگی پاک میشود، اما چه چیزی میتواند کدورتی که تو بر دل فرزندم حسین (ع) نشاندی پاک کند. (فرید، 1367: ج 3، ص 57 به نقل از هدیه الاحباب، ص 176)
برخوردهای تند و عصبی، همچون یک شوک بر کودکان وارد میشود و موجب عقدهای شدن و از بین رفتن اعتماد به نفس آنان میشود.
شخصیت دادن به کودک و مشارکت دادن در کارها
حضرت امام سجاد(ع)، هرگاه میخواستند دعا کنند، کودکان خانه را جمع میکردند و میفرمودند: من دعا میکنم، شما آمین بگوئید تا خدا به خاطر آمین شما، دعای مرا مستجاب کند. این امر موجب میشود که ما بچههایمان را در کارهای بزرگ شریک کنیم تا آنها در خودشان احساس شخصیت و احساس کنند که وجودشان در زندگی مهم و مؤثر است.
– واگذاری پاسخ پرسش بزرگسالان به کودکان
در تاریخ آمده است، گاهی افرادی خدمت امام معصوم میرسیدند و پرسشهایی را از ایشان میکردند. امام رو به فرزندشان میکردند و از وی میخواستند تا جواب پرسش را بدهد. این روش، تمرینی در خودیابی و تمرینی در جهت شکوفایی قابلیتها است. بسیاری از آموزههای دینی، ازطریق همین پرسش و پاسخها منتقل میشود. علاوه برآن، در شخصیتدهی و شکوفایی ظرفیتهای فرزندان بسیار مؤثر است.
البته به یاد داشته باشیم که واگذاری پاسخ از جانب امام معصوم به فرزند خردسال خود، راهی برای نشان دادن بزرگی شخصیت فرزند به عنوان امام آینده بود. اما در داستانهای دیگر، این شیوه در مورد دیگر فرزندان نیز تکرار شده که این کار حاکی از اهمیت و نقش سازندة واگذاری پاسخ به کودکان، برای خودیابی یا روشی برای آموزش و یادگیری مهارتها است.
5) بازی کودکان
روانشناسان معتقدند، بازی کودکان پیش تمرین و روش آماده شدن برای زندگی واقعی است. کودکان فراز و نشیبهای زندگی واقعی، احساسات، عواطف و حتی آموزشهایی را که باید در زندگی واقعی داشته باشند، درون بازی یاد میگیرند و تجربه میکنند. بازی موجب میشود که بچهها بتوانند انرژی متراکم و باقی مانده در روان خودشان را تخلیه کنند و عواطف و احساسات خود را از این راه ابراز کنند. در روایتی آمده است که یک روز پیامبر اکرم (ص) وارد خانه شدند و دیدند عدهای از دوستان عایشه به منزل ایشان آمده و مشغول بازی با وی هستند. عایشه تا پیامبر را دید، آنها را به یک سمت خانه فرستاد، به این توهم که حضرت ناراحت میشوند. اما پیامبر وقتی آنان را دیدند، گفتند که دوستان عایشه برگردند و به بازی خود ادامه دهند. (بخاری، 1401: ج7، ص102) این برخورد پیامبر از این جهت بود که عایشه در آن هنگام هنوز در دنیای نوجوانی بود و در نتیجه نیازهایی داشت که باید پاسخ داده شود اگرچه همسر پیامبر بود.
بازی کردن و جست و خیز، یک نیاز اساسی و فطری در بچه است. در روایتی آمده است که گروهی خدمت امام حسن عسگری(ع) میرسند. روی زانوی حضرت، بچهای نشسته بود. هنگامی که حضرت خواستند پاسخ پرسشها را بنویسند, کودک قلم را از دست امام کشید. آنگاه امام، برای اینکه بچه را ناراحت نکرده باشد، یک توپ قشنگی را در دستشان گرفتند و سپس جلوی کودک آن را رها کردند. کودک وقتی آن توپ قشنگ را دید، قلم را رها کرد و به دنبال توپ رفت. در این هنگام حضرت مشغول نوشتن شدند. (الإربلی، 1405ق: ج 2، ص 323، حدیث 3)
در بازی کودکان و چگونگی برخورد با آنان، گوشزد دو نکته اجتناب ناپذیر است:
الف)- آزاد گذاشتن کودکان در بازی
کودکان از راه بازی کردن انرژی خویش را رها میکند. بازی و نقش سازندة آن به طور جدی در روانشناسی دنبال شده است. «اسپنسر» معتقد است که بازی عامل بیرون ریختن انرژیهای زاید بچه و حتی بزرگترها است. نیروهایی که در بدن ما به صورت انرژی جمع میشود، باید به صورت فعالیتهای هدفمند، همانند کار، مسئولیتهای روزمره یا از راه بازی مصرف بشود. «لازاروس» دیگر روانشناس در این رابطه میگوید: بازی راه برطرف کردن خستگیها است. «پاتریک» میگوید: بازی تنها راه تنشزداییها است. «مگ دوگال» نظریهاش این است که بازی برای کودکان، پیش تمرین زندگی آینده است. (مهجور، 1367: صص 18-14)
نقشهایی که بچهها میخواهند در جامعه داشته باشند، آنها را در بازی تجربه و تمرین میکنند. اگر بچهها فرصت کافی برای بازی نداشته باشند، همین امر ممکن است آنها را دچار عقدههای جبرانناپذیری بکند. امروزه مثل شناخت درمانی یک روشِ درمانی، به نام «بازی درمانی» داریم که از این راه بسیاری از اختلالات رفتاری و عاطفی را معالجه میکنند.
خوب است در همین رابطه، به برخی از روایات نیز اشاره کنم. دقت در این روایتها نشان میدهد که امامان معصوم ما، برای تأمین این نیاز اساسی از چه راهکارهایی کمک میگرفتهاند:
– شخصی به نام «عبدالله بن شیبه» میگوید: پیامبر در نمازی، سجده را بسیار طولانی کرد. بعد از نماز مردم علت این طولانی شدن را پرسیدند. حضرت فرمود: فرزندم حسن بر گردن من بود، نخواستم عجله کنم تا نیاز فرزندم برآورده شود یا اینکه خودش پایین بیاید. (مجلسی، 1403: ج 42، ص 294)
امام صادق (ع) نیز در روایتی میفرمایند: دست کم بچه را 7 سال رها کن تا میتواند از دنیای بازی لذتش را ببرد. (حر عاملی، 1367: ج 15، ص 194)
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: بر پیامبر اکرم (ص) وارد شدم، در حالی که امام حسن و امام حسین (ع) بر پشت آن حضرت سوار بودند و پیامبر در حال سواری با آنان صحبت میکردند. پیامبر به آنان میگفت: چه شتر خوبی دارید و شما چه سواران خوبی هستید. (مجلسی، 1403: ج 43، ص 285)
امام کاظم(ع) میفرماید: کسانی در بزرگسالی عجول، شتابزده و بیظرفیت هستند که در کودکی به اندازة کافی بازی نکردهاند. (مجلسی، 1403: ج 60، ص 362)
بازی موجب میشود که بچهها وارد حوزة فعالیت بزرگترها شوند و در شکلی کودکانه واقعیتها و هنجارهای زندگی واقعی را تجربه کنند. همانندسازی، الگوگیری و بسیاری از آموزشها و پرورشها به نحو غیر مستقیم، از راه بازی فراگرفته میشود.
ب)- هم سطحی و شرکت در بازی کودکان
پیامبر اسلام (ص) به منظور رقابتانگیزی میان کودکان خود، مسابقه دو و کشتی برگزار میکرد. یکی از پیامدهای بازی کودکان و از عوامل ایجاد لذت وشادی در بازیها، پیدا شدن رقابت میان کودکان است. همچنین، حضرت پیامبر (ص) در برخورد با کودکان، آنقدر خودشان را پایین میآوردند تا بچهها بتوانند با ایشان مثل یک دوست رفتار کنند و حتی به عنوان هم بازی، از ایشان تقاضای بازی کنند. در این مرحله به چند روایت اشاره میکنم:
بسیاری از وقتها، هنگامی که حضرت زهرا (س) وارد منزل میشدند، میدیدند که پدرشان رسول الله، امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) را به کشتی واداشتهاند. حضرت زهرا (س) میگوید: روزی از راه رسیدم و دیدم پیامبر فرزندم ]امام[ حسن را تشویق میکردند تا بر ]امام[ حسین پیروز شود. من به ایشان گفتم: پدر جان! چرا قضیه برعکس شده است؟ با آنکه فرزندم حسن از حسین بزرگتر است، شما وی را تشویق میکنید تا برحسین پیروز شود؟ پیامبر فرمودند: دخترم! برادرم جبرئیل حسین را تشویق میکند و من دیدم که عدالت نیست که حسن بدون تشویق بماند. از این رو، من هم فرزندم حسن را تشویق میکنم. همچنین، حسین توان بدنیاش بیشتر از حسن است، پس باید حسن را تشویق کرد تا تعادل و برخورد عادلانه میان آن دو برقرار شود.
امام صادق (ع) نیز در بازی بچهها شرکت میکرد و اگر در جایی با بیصداقتی آنان روبرو میشد، از آنان قهر و بازی را ترک میکرد اما بلافاصله با خواهش بقیه به بازی برمیگشت. همچنین ایشان هنگام شرکت در بازی بچهها سعی میکردند، خود آنان بازی را شروع بکنند و همچنین میکوشیدند در بازی با کودکان رهبر نباشند، چون اگر ایشان رهبر میبودند، حس و ظرفیت رهبری در گروه را، در بچهها از بین میبردند. از این رو است که در ادبیات آموزشی و پرورشی زبان فارسی آمده است:
چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد
روزی پیامبر گرامی اسلام (ص) به مسجد میرفتند. بر سر راه خود گروهی از کودکان را دیدند که به بازی مشغول بودند. کودکان از ایشان خواستند تا برای مدتی همبازی ایشان شوند و این در هنگامی بود که حضرت میبایست در مسجد حضور داشته باشند تا نماز را بجای آورند. یاران که در مسجد منتظر پیامبر بودند، بلال را به دنبال حضرت فرستادند. هنگامی که بلال حضرت را دید، شگفتزده دریافت که حضرت خم شدهاند و بچهها را سواری میدهند. بلال با دیدن این صحنه برآشفت و بچهها را هل داد؛ به گونهای که چند تا از بچهها زمین خوردند. حضرت وقتی چنین صحنهای را مشاهده کردند، فرمودند: بلال! چرا بچهها را هل دادی؟ گفت: ای رسول خدا! چون وقت فضیلت نماز تنگ است و مردم هم در مسجد انتظار شما را میکشند. حضرت فرمود: آیا تنگ شدن هنگام فضیلت نماز، بهتر و مهمتر از دلتنگ شدن این کودکان است؟ من هم اکنون به مسجد نمیآیم. تو به خانه من برو و یک چیزی پیدا کن و برای این بچهها بیاور تا من راضیشان کنم. بلال میگوید: من به منزل پیامبر رفتم و هر چه گشتم، غیر از هشت گردو چیزی پیدا نکردم. اینها را خدمت حضرت آوردم. ایشان گردوها را گرفتند و بچهها را جمع کردند و فرمودند: عزیزان من، شما شتر خودتان را به این گردوها میفروشید؟ کودکان خوشحال شده و رضایت دادند که پیامبر به مسجد بروند و ایشان پس از اطمینان از خوشحالی و رضایت کودکان به سوی مسجد حرکت کردند. هنگامی که به مسجد رسیدند، یاران همگی منتظر شنیدن علت دیر آمدن حضرت بودند. ایشان بیدرنگ و با خوشرویی به یاران خویش فرمودند: خدا برادرم یوسف را رحمت کند، وی را به چند درهم ناچیز فروختند و من را هم، کودکان به هشت گردو داد و ستد کردند. (عوفی، بیتا: جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص 30)
– پیامدهای تربیتی از این روایت:
برخورد پیامبر بر اساس آنچه در این داستان آمده است، نکات تربیتی مهمی را به ما هدیه میکند:
– باید به کودکان احترام گذارد و به خواستههایشان پاسخ داد تا شاد و با نشاط بمانند.
– با کودکان باید مأنوس و راحت بود و شأن ومنزلت اجتماعی خود را به رخ آنان نکشید.
– اگر میخواهیم کودکان را از کاری، بهویژه بازی بازداریم، باید به گونهای رفتار کنیم که آنان با رضایت خود به این کار تن دهند.
– دل شکسته شدن کودکان، مهمتر از تنگ شدن وقت نماز است. چرا که ممکن است تجربة زشت و ناخوشایندی از دین و دینمداری در ذهن و دل آنان بماند.
در داستان دیگری آمده است، هنگامی که امام حسن و امام حسین (ع) کودکان خردسالی بیش نبودند، حضرت زهرا (س) برای آنان شعر میخواندند و با آنان بازی میکردند. این شعرها که در دنیای کودکی و همراه با بازی به فرزندان گفته میشد، پیامها و ارزشهایی را در آنان درونی میکرد. برخی از این شعرها این گونه بود:
أشبه أباک یا حسن واخلع عنالحقّ رسن[11]
واعبد إلها ذا منن و لا توال ذالإحن[12]
«پسرم حسن جان! تو همانند پدرت باش، کاری کن که بتوانی از دین حق، قید و بندها را رها کنی. خدایی را پرستش کن که با نعمتهای فراوانش در گوشه گوشه زندگی، بر ما منت دارد. پسرم با کینه توزان و دشمنان دین خدا دوستی مکن.»
ج)- سوق تدریجی کودکان از بازی به دنیای واقعی
از آنجا که بازی نقش چشمگیر و اجتنابناپذیری در فرایند رشد کودکان و نوجوانان دارد حتی پس از هفت سالگی هم نباید به طور ناگهانی بازی را از زندگی فرزندان حذف کرد. کودکان و نوجوانان، کم کم باید از بازی به دنیای، واقعیتها سوق داده شوند.
د)- توجه به شخصیت و خواستة کودکان در بازیها
کودکان باید با رضایت و تصمیم خود، وارد یک بازی شوند و با رضایت و تشخیص خود، از آن بازی خارج شوند. نباید آنان را به زور به بازی خاصی وادار کرد یا به زور آنان را از بازی خارج نمود. این داستان را که نشانگر یک برخورد نبوی است، توجه فرمائید:
روزی پیامبر بزرگوار اسلام (ص) از جایی میگذشتند. ناگهان دیدند که گروهی از بچهها در گوشهای مشغول بازی هستند. در حالی که در گوشهای هم کودکی ایستاده و گریه میکند. حضرت پیش وی رفتند و گفتند: عزیزم چرا گریه میکنی؟ گفت: یا رسولالله! بچهها من را بازی نمیدهند، چون من پدر ندارم و لباسهایم پاره است و بچهها میگویند: ما بچهای را راه میدهیم که لباسهایش پاره نباشد. حضرت تا این حرف کودک را شنیدند، آن کودک را پیش دخترشان حضرت زهرا (س) آوردند و گفتند: دخترم! آیا دوست نداری، خداوند برادری را نصیب شما کند؟ از لباسهای بچههایت، لباسی بیاور و سر و صورت این بچه را بشوی. سپس بعد از اینکه بچه را آماده کردند، در راه برگشت به وی گفتند: پسرم! دوست داری من پدرت بشوم؟ کودک را نزد هم بازیهایش بازگردانند و با او مشغول بازی شدند. بچهها وقتی فهمیدند که این کودک لباسهایش نو شده و پیامبر اکرم با وی بازی میکند، به سوی آن دو دویدند و رو به پیامبر کردند و گفتند: چرا با ما بازی نمیکنی؟ حضرت فرمود: به شرط اینکه، این هم یکی از شما شود و آنان هم گفتند: چون حالا هم پدر دارد و هم لباسش تمیز است، ما با او بازی میکنیم.
قابل توجه است که پیامبر اکرم (ص) بدون اینکه بر بچهها چیزی را تحمیل کرده باشد، این بچه را وارد بازی آنان کردند. (رک. کریمی نیا، 1377: صص 159-158)
ه)- نیاز کودکان به بازی در طبیعت و بازیهای طبیعی
هیچ وقت تلاش نکنیم که کودکان را از بازیهای طبیعی یا بازی در طبیعت باز داریم. پدر و مادرها دوست دارند که بچهها همه جا، حتی در زمان بازیها خیلی مرتب و تمیز باشند؛ درحالی که شیرینی و نظم بازی، در بینظمی است.
یکی از یاران نبی اکرم (ص) به نام سهل بن سعد میگوید: رسول خدا بر گروهی از کودکان گذشتند که خاکبازی میکردند. یاران پیامبر که با حضرت بودند، دیدند که لباس و دستهای کودکان کثیف شده است. گفتند: بچهها بروید خانههایتان تا تمیزتان بکنند. پیامبر فرمود: بچهها را رها کنید. بهار و گلستان زندگی آنان خاک است. (الهیثمی، 1408ق: ج 8 ، ص 159)
این نکات برخی از پیشنیازهای فرایند تربیت دینی است که شایسته است آنها به ذهن بسپاریم و در رفتار و برخوردهای خود بکار گیریم.
* عمدهترین عوامل ضعفو کاستیهای تربیت دینی فرزندان چیست؟
1) متناسب نبودن روش و محتوای آموزش و پرورش دینی با سطح و برد شناخت فرزندان
بیتوجهی به مقاطع سنی، قابلیتها و ظرفیتهای هر سن، از مهمترین عوامل بروز کاستیتربیت دینی است.
در بسیاری از روایات، بحث تربیت دختر و پسر براساس مقاطع سنی، مرحلهبندی شده است. این مقطعگذاری، در روانشناسی رشد وجود دارد و براساس آن دو گونه دیدگاه وجود دارد: دیدگاه پیوستاری و دیدگاهمرحلهای.
– دیدگاه پیوستاری؛ در این دیدگاه فرایند رشد را نمیتوان به مقطعها و برهههای سنی تقسیمبندی کرد. پیروان این دیدگاه بر این باورند که تربیت یک فرایند مستمر و بیوقفه است و اگرچه میتوان به صورت اعتباری و فرضی، آن را مرحله بندی و نقطهگذاری کرد اما این فرایند واقعاً یک پیوستار بیش نیست.
– دیدگاه مرحلهای؛ ساحتهای رشد شناختی، عاطفی، بدنی و رفتاری را بر اساس مرحلههای چندگانه مقطعگذاری میکند. هر مرحله میتواند از دو تا هفت سال متغیر باشد. در روایتهای تربیتی اسلامی، مرحله بندی سنی سهگانه، فراوانی بیشتری دارد. برخی از این روایتها، فرایند رشد را سه برهة زمانی ششساله و بعضی دیگر سه برهة هفتساله را معیار قرار دادهاند. بر اساس مرحلهبندی ششساله، فرایند اساسی رشد تا هجده سالگی و بر مبنای مرحلهبندی هفتساله، این فرایند تا سن بیست و یک سالگی پیش میرود. برای نمونه مقطعگذاری شش و هفتساله را در کتاب مکارمالاخلاق مرحوم طبرسی در ص233 آن دنبال کنید. ناگفته نماند که در بیشتر روایات، این مرحلهبندی سنی، برپایة برهههای هفتساله پیش رفته است. برای مثال، پیامبرگرامی اسلام در روایتی میفرمایند:
«الغلام یلعب سبع سنین و یتعلم الکتابة سبع سنین و یتعلم الحلال و الحرام سبع سنین»، «فرزندان هفت سال بازی میکنند، هفت سال خواندن و نوشتن میآموزند و هفت سال سوم را به آموختن آموزههای دینی دربارة حلال و حرام میگذرانند.» (حرعاملی، 1367: ج15، احکام اولاد، ص194)
2) ندادن آزادی در هفت سال اول زندگی
فرایند طبیعی رشد، هنگامی به خوبی و به دور از آسیب پیش میرود که فرزندان در نخستین هفت سال زندگی، از آزادی کافی برای بازی، خودشناسی و اعمال خواستهها برخوردار باشند. در روایتی آمده است که امام معصوم فرمود: «الولد سید سبع سنین»، «فرزندان تا هفت سال آقا و بزرگند». (همان، ص195) آقایی و بزرگی در این سالها، به معنای داشتن آزادی کافی برای با خود بودن و تجربة آزادانة تلخی و شیرینیها است. بنابراین پدران و مادران در این سنین باید به جای ریاست، تحکم و قانونمندی، به فرزندان فرصت و اجازه دهند که آنگونه دوست دارند و خودشان تشخیص میدهند، رفتار کنند. در این مقطع سنی، شاخصترین ویژگی کودکان، روح کنجکاوی است. این روح و نداشتن درک روشنی از خوبیها و بدیها، کودکان را وادار میکند تا خودشان، تواناییها و محیط اطرافشان را بشناسند و از این راه به شکوفایی، خودیابی و خودباوری برسند.
3) سهلانگاری والدین و مربیان و نداشتن نظارت و مراقبت بهویژه در سنین پایین
بیدقتی و بیتفاوتی والدین، نسبت به رفتار و شکلگیری شخصیت کودکان، آسیبهای بزرگی به پرورش و تربیت آنان وارد میکند. امام علی (ع) در سی و یکمین نامه نهجالبلاغه، به فرزندشان امام مجتبی(ع) میفرمایند: «وجدک بعضی بل وجدتک کلی حتیکانّ شیئاً لو اصابک، اصابنی»، «من تو را پارة تنخود و بلکه همه وجود خود میدانم، به طوری که اگر آسیبی به تو برسد، گویی به من رسیده است» و در فرازی دیگر از همین نامه میفرمایند: «حیث عنانی من أمرک ما یعنی الوالد الشفیق» «دغدغة تربیت تو، همة ذهن و دل مرا پر کرده است. چون دوستت دارم و مهرت در جانم نشسته است.»
تربیت فرزند همانند پرورش نهال، نیازمند مراقبت و نظارت است. این نظارت شامل آموزش، مراقبت و نظارت رفتارهای کوچک و بزرگ، پوشاک و خوراک و دوستیابی است. نظارت به معنای پیشگیری از انحراف و دادن آگاهی و اطلاعات اخلاقی و دینی است. یکی از جلوههای مهم نظارت کمک رسانی به فرزندان، در فرایند دشوار دوستیابی و دوست گزینی است. خوب است در اینجا به برخی از چالشهای مهم این فرایند اشاره کنم:
الف)- کمک به دوست گزینی
گزینش و دور ساختن دوست، توسط والدین هر دو اشتباه است. بچهها باید خودشان، دوست خود را گزینش کنند و نظارت والدین صرفاً در قالب مهارکردن و آگاهی دادن در مورد معیارهای دوست خوب و بد باشد.
دوستان کسانی هستند که میتوانند در هر دو دنیا انسان را سربلند یا سرافکنده سازند. امیرالمؤمنین (ع) در روایتی میفرمایند: «انسانها میزان دین مداریشان، بسته به کسانی است که با آنان دوست میشوند.» امام سجاد (ع) نیز در سفارشی به یکی از فرزندانشان میفرمایند: «شما با پنج گروه دوستی برقرار نکنید: دروغگو، فاسق، بخیل، احمق و کسی که از خویشانش ببرد.» زیرا دروغگو، سراب را به صورت حقیقت برای انسان جلوه میدهد. فاسق، برایش مهم نیست که تو به چه چالش یا دشواری مبتلا میشوی. بخیل تو را به کمترین چیزی میفروشد و شخص احمق دوست دارد که تو را کمک کند ولی متأسفانه همیشه راه غلط را نشانت میدهد و شخصی هم که از خویشاوندان بریده است، مشمول خشم و انتقام خداوند است و فرد باید با کسی در ارتباط باشد که مشمول رحمت خداوند است. (ابن شعبه حرانی، 1369: ص286)
بهتر است متوجه باشیم که نظارت، مراقبت و احترام فرزندان نباید با احترام گذاشتن، شخصیتدهی و استقلال جویی آنان اصطکاک پیدا کند. متأسفانه در روندهای تربیتی ما، یکی از آسیبها یا اشتباهات، دادن آزادی بیحد و مرز یا نظارتهای افراطی است. در این صورت، فرزند احساس میکند که در همة تصمیمگیریها و حتی در استقلال شخصیت هم، وابسته دیگران است؛ درحالیکه روانشناسان و کارشناسان تربیتی میگویند که هدف پرورش و تربیت اجتماعی، رسیدن فرزندان به قله خودگردانی است تا بتوانند روی پای خودشان بایستند. از این رو، اثرگذاری عوامل بیرونی، نباید زیاد باشد که فرد هیچ وقت به این خودگردانی و استقلال شخصیت نرسد. (هترینگتون؛ راس، 1373: ج 2، ص 117)
ب)- توجه به حساسیت دوران نوجوانی
«ویلیام سیزر» میگوید: وقتی فرزندان به سالهای نوجوانی میرسند، باید باور کنیم که نمیتوان رفتار آنان را به طور کامل کنترل کرد. چرا که بیشتر وقت نوجوانان با شخصیتها و سازمانهایی میگذرد که بیرون از محدودة خانه است. مدرسه، کلیسا، رایانه، تلویزیون، همسالان، بازیگران، و دوستان همه نوجوان را حلقه زدهاند. برای اثر گذاری باید تماس و ارتباط خود با آنان را نبریم. ماهی یکبار نوجوان را با خود بیرون ببرید و چند ساعتی را دو به دو با هم بگذرانید. همچنین در این مدت تلاش کنید که دربارة زندگی درونی، آرمانها، آرزوهای فرزندتان با هم حرف بزنید. نگران نباشید که وی آدم فضول یا کنجکاوی به نظر میآید، چون خود او برایتان اهمیت دارد. کارهایی که او میکند نیز، برایتان اهمیت دارد. نوجوانان بیشتر دربارة زندگی خود سکوت میکنند اما پس از سالها مشاور آنان بودن، باید بگویم که بیشتر شکایتها از هیچ دخالت نکردن والدین در فرزندانشان بوده است تا دخالت بیش از حدّ آنان. (رک. سیرز، 1369: ص171)
4) بکارگیری شیوههای قهرآمیز و واداری زورمدارانه
در این روش، مربی به جای رهبری و هدایت فراگیر، بر او ریاست میکند. لحن کلام خشن و زورگویانه است. پرهیز از زور و واداری، به ویژه در سالهای نخستین تربیتی (یک تا هفت سالگی) مورد تأکید روایات و کارشناسان تربیتی است. یکی از کارشناسان تربیتی کشورمان در این رابطه میگوید:
«تربیت باید با طبیعت آدمی جوش بخورد. با فطرت او یکی شود. هرگونه تربیتی از بیرون و هر قانون تربیتی که مطابق با طبیعت و خودانگیختگی فطرت متربی نباشد، منجر به شکست است.» (کریمی، ص62)
اجبار و تحمیل اگر پیاپی باشد، مثل امر و نهی پیدرپی، شخصیت متربی را خرد میکند و از وی انسانی بیاراده و بینشاط میسازد.
تربیت تحمیلی، معمولاً به واکنشهای منفی فراگیران میانجامد. امام علی(ع) میفرماید: «أن للقلب شهوة و اقبالاً و ادباراً، فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فانَّ القلب اذا اکره عمی»، دلهای آدمیان، دارای گرایشها و رفت و برگشتهای متناوب است. پس زمانی خودتان را به کاری وادارید و چیزی را بر خود بار کنید که آن را دوست داشته باشید و دلتان به آن گرایش پیدا کرده باشد. اگر چیزی را ناخواسته و با اکراه بر خود بار کنید، سر در گم و آشفته میشوید و در اقدامات روشن و بینا نیستید! (نهجالبلاغه، 1379: حکمت93)
تحمیل و واداری، عزت و کرامت نفس فراگیر و یادگیرنده را از بین میبرد و چه بسا به دورویی و نفاق وی بیانجامد. گستاخی و اقدام تلافیجویانه و همانندسازی منفی و گرایش به پرخاشگری، از دیگر پیامدهای واداری و اجبار است. (رک. قائمیمقدم، 1382: صص68-66) و اگر به دلایلی ناچار هستیم که در جاهایی از فشار و زور بهره بگیریم، توانایی، موقعیت و ظرفیت پذیرش متربی را در نظر بگیریم. (همان، صص 66-68)
5)- سرزنشهای افراطی و پیاپی در برابر کوتاهیها و اشتباهات
افراط در سرزنش و بازخواست افراد، نه تنها اثر بازدارنده ندارد بلکه موجب برافروخته شدن شعلههای لجاجت و سرکشی میشود. پیامبر (ص) هرگز از کارهای کودکان ایراد نمیگرفت بلکه کار درست و کامل را به آنان یاد میداد و میفرمود: اینگونه انجام دهید. انس بن مالک میگوید: «و کان إذا أنکر الشیئ یقول: کذا قضی» (طباطبائی، 1375: ص 36)
امام علی (ع) نیز در این باره میفرمایند: «الافراط فیالملاقه یشبّ نیران اللجاج»، «زیاده روی در سرزنش کردن شعلههای لجاجت و گستاخی را در آدمیان شعلهور میکند.» (مجلسی، 1403: ج23، ص81) یا در جای دیگری میفرمایند:
«إیاک أن تکرر العتب، فإنّ ذلک یغری بالذنب و یهوّن العتب»، «از تکرار سرزنش بپرهیز که سرزنش شده را به گناه میکشد و سرزنش را از اثرگذاری میاندازد.» در این رابطه لازم است والدین چند نکتة مهم را در نظر بگیرند:
الف) لغزشها و اشتباهات کودکان و نوجوانان، به واسطه نادانی و ناپختگی آنان است، پس نباید لغزشهای آنان را به حساب لجاجت و بدکاری آنان گذاشت. بلکه حتی بعضی از این لغزشها، لازم است، زیرا مهارتهای فردی در پی این خطاها به دست میآید.
ب) بازخواست و سرزنش کودک فقط از سوی یکی از والدین نباشد بلکه باید سعی شود که این مسئولیت بین والدین تقسیم شود تا از یکی از آنان، چهرة خشن و از دیگری چهرة مهرآمیز درست نشود.
ج) سرزنشهایی که والدین انجام میدهند، نباید تبدیل به دشنام و فحش گردد، زیرا این کلمات در خودپندارة کودک تثبیت گردد و وی خود را یک فرد فروهشته و بزهکار، دزد و نابکار و خدای ناکرده درست نشدنی ترسیم میبیند.
د)- سرزنشها نباید جلوی جمع و در برابر دیگران انجام شود. هرگاه کودکان در جلوی دیگران سرزنش یا تحقیر شوند؛ واقعاً باورشان میشود که دارای این ویژگی شخصیتی منفی هستند. از این گذشته، کوچک شمردن و سرزنش در پیش دیگران، ممکن است به سرعت و فوری جلوی خطا را بگیرد ولی از سوی دیگر، راه جدیدی را برای خطا و انحراف باز میکند. از جمله ممکن است، فرد به خاطر فشار بیرونی در جلوی دیگران سکوت کند اما همین که از این مکان دور شد، دوباره مرتکب همان عمل میشود.
ه) بهتر است، دخالت نزدیکان از قبیل عمو، دایی، خاله و عمه، از مرز تذکر و گوشزد نگذرد و بازخواست آنان به اندازه و به شکل برخورد والدین نباشد. از این گذشته، گوشزدها هم بهتر است در قالب واژههای محبتآمیز و هدایتکننده باشد. هر قدر احترام و منزلت نزدیکان، نزد فرزند زیادتر باشد، اثرپذیری آنان بیشتر است؛ چون در بحث همانندسازی و الگوپذیری، الگوهای برتر و مهم، متربی و فراگیر را بیشتر دگرگون میکنند.
و) تحقیر و خرد کردن به شکلهای گوناگون، همانند تمسخر، سرزنش پیاپی به ویژه در برابر دیگران، ناسزاگویی، تهمت و عیبجویی، از جمله مانعهای بزرگ تربیت درست است و به جای اصلاح متربی، زمینه فساد و انحراف وی را فراهم میکند.
ز) والدین باید توجه کنند که به جای سرزنش رفتار نادرست کودک، خود کودک و شخصیت وی را تحقیر نکنند. از جمله آسیبهای مهم تربیتی، این است که هنگام مشاهدة یک لغزش یا انحراف، به جای رفتار نادرست، خود کودک یا شخصیت وی را زیر سؤال ببریم.
6) تنبیه بدنی کودک در برابر لغزشها
نوع برخورد گفتاری، فیزیکی و عاطفی با خطاهای فرزندان باید به گونهای باشد که فرد متوجه خطا و اشتباهش بشود و احتمال برگشت از انحراف هم برود. از این جهت بهتر است برای جبران یا گوشزد خطاها به گونة مستقیم وارد نشویم. برخوردهای مستقیم زشتی گناه را میشکند و اگر والدین مصلحت دیدند تا کسی را برای خطا و لغزشی گوشزد کنند، میتوانند آن را به طور عمومی در وقت مشترک حضور اعضای خانواده مطرح کنند.
مرور و بازنگری روایات تربیتی نشان میدهد که پیشوایان معصوم ما در تربیت فرزندان خود، از شیوة تنبیه بدنی بهره نمیگرفتند. انس بن مالک میگوید: از 8 سالگی تا 18 سالگی در خدمت نبی اکرم (ص) بودم و در این مدت از آن حضرت تندی، بدگوئی و سرزنش ندیدم. (صالحی شامی، 1414ق: ج7، ص7) وی همچنین میگوید: «چندین سال به پیامبر خدمت کردم اما هرگز مرا دشنام نداد و یکبار هم کتکم نزد!» (طباطبائی، 1375: ص 34)
البته تهدید به تنبیه بدنی، میتواند در مواردی به عنوان یک راهکار استفاده بشود. ابن سعد از امسلمه نقل میکند: پیامبر اکرم (ص) خدمتکار خود را به دنبال کاری فرستاد. او خیلی دیر کرد و زمانی برگشت که کار از کار گذشته بود. حضرت فرمودند: اگر خوف و ترس از قصاص خداوند در آخرت نداشتم، تو را با چوب مسواک کتک میزدم. (همان، ج 7، ص 56) چوب مسواک، اگر چه جنبة ترساندن بچه را ندارد اما به بهانهای، به هدف تنبیه که همان آگاهی دادن و هشدار به نادرست بودن کار است، نائل میشویم.
7)برخوردهای تبعیضآمیز والدین
تفاوتگذاری و تبعیض در مسایل روزمرة زندگی، به هر صورتی محکوم و آسیبزاست. از اینرو، باید از تبعیض پسر و دختر، بزرگ و کوچک، موفق و ناموفق و… بپرهیزیم.
برخوردهای تبعیضآمیز یا تفاوت گذاشتنهای بدون دلیل، از جمله مواردی است که ممکن است فضای حسادت، درگیری یا انتقام را در بین فرزندان ایجاد کند. در روایتی آمده است: روزی پیامبر اکرم (ص) در حال سخن گفتن با یاران خود بودند. کودکی وارد شد و به سوی پدر خویش که در میان جمعیت بود، رفت. پدر دستی بر سر وی کشید و وی را بر روی زانوی راست خود نشاند. اندکی بعد، دختر آن مرد وارد شد و نزد پدر رفت. پدر دستی بر سر وی کشید و او را در کنار خود روی زمین نشاند. پیامبر گرامی که برخورد دوگانة پدر را دیدند، فرمودند: چرا هنگامی دخترت وارد شد، همانند پسرت روی زانوی دیگرت نگذاشتی؟ آن مرد دخترک خود را برگرفته و بر زانوی دیگرش نشاند. پیامبر با دیدن این کار خوشحال شده و فرمودند: عدالتآمیز رفتار کردی! (ابن ابی الدنیا، بیتا: ج1، ص173).
سکونی از رسول خدا (ص) نقل میکند: «پیامبر اسلام به مردی نگریست که دو تا پسر داشت، یکی را بوسید و دیگری را رها کرد. پیامبر فرمود: «چرا بین این دو برابری نکردی.» (طبرسی، 1408ق: ص321) ابن عباس نیز در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل میکند: «در هدیهها و امتیازاتی که به خانه میبرید، بین بچههایتان مساوات برقرار نمائید.» همچنین در روایت دیگری، پیامبر اسلام(ص) میفرمایند: «خداوند دوست دارد، بین اولادتان حتی در بوسیدن هم عدالت برقرار کنید.» (متقی، 1409ق: ج 16، ص445)
یکی از راههای جلوگیری از برخوردهای تبعیض آمیز، تقسیم عادلانه کارها در خانه است. در محیط خانواده یکسری کارها و وظایف، اختیارات و امتیازاتی هست که لازم است در این امور تقسیم عادلانه صورت بگیرد تا افراد احساس کنند، به همان اندازه که از امتیازات استفاده میکنند، به همان اندازه وظیفه دارند، کار و تلاش کنند. برخوردهای تبعیض آمیز در امتیازدهی و تقسیم کارها، زمینه را برای تمایل به تبعیض و ظلم ایجاد میکند. این کار میتواند در درازمدت بستر را برای کشیده شدن به انحرافات اجتماعی و بزهکاریها باز نماید.
البته پافشاری ما بر تبعیض نکردن و برخورد عدالت آمیز، به معنای در نظر نگرفتن تفاوتها نیست. پاداش و تنبیه که از طریق تفاوتگذاری حاصل میشود، یکی از شیوههای ترتیبی است. تشویق و تنبیه، یک راه برای حقشناسی است اما لازم است، سن و زمان پاداش و تنبیه را در نظر گرفت. در دوران کودکی که کودکان هنوز نمیتوانند منشاء تفاوتها را درک کنند، باید میان آنان در ابراز مهر و دادن هدیه و امتیاز بخشیها برابری نمود. زیرا اگر منشاء تفاوتگذاریها، برای بچهها مشخص نشود، به چالشهای بزرگ رفتاری و روابط خصمانه دچار میشوند.
الف)- تمایز میان تفاوت با تبعیض
یکی از شیوههای تربیتی این است، بچهای که از مرحلة کودکی گذشته و منشاء تفاوت رامیفهمد، احساس کند خوب بودن با بد بودن فرق میکند. اگر والدین در هر صورت به گونهای مساوی با بچههایشان رفتار کنند، آنها توجیهی برای خوب رفتار کردن و بدرفتار نکردن نمییابند. از اینرو، هنگام تقسیم وظایف و امتیازات، والدین نباید به یکگونه عمل کنند. بلکه باید فرزندان را به فراخور تواناییهایشان چه از لحاظ شناختی، عاطفی، رفتاری و فیزیکی، به کارها و مسئولیتها بگمارند.
امام علی(ع) در روایت زیبایی میفرمایند: «أزجر المسییء باحسان المحسن»، «گناهکار را با پاداش دادن به نیکوکار تنبیه کن!» (نهجالبلاغه، 1379: کلمات قصار،177) بزهکار و گناهکار را با احسان و پاداش دادن نیکوکار زجر وکیفر بدهید تا آنان احساس کنند که پدر و مادرشان، به طور یکسان در برابر نیکوکار و گناهکار برخورد نمیکنند. حضرت امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشتر میفرمایند: «ولایکون المحسن و المسیئ عندک سواءً»، «نیکوکار و گناهکار پیش تو یکسان نباشد.» این گفتار علوی در مورد برخوردهای تربیتی در سطح کلان اجتماعی است اما حساسیت آن در فضای خانواده و در میان فرزندان بیشتر است.
ابن عباس از پیامبر نقل میکند که آن حضرت همیشه به برابری و عدالت در میان فرزندان سفارش مینمود. همچنین ایشان میفرمایند: «اگر میخواستید در جایی یکی از فرزندان را بر دیگری ترجیح بدهید، سعی کنید دختران را بر پسران ترجیح دهید.» (متقی، 1409ق: ج16، ص446) این سفارش از این جهت است که عاطفه و مهرگرایی دختران بیشتر و ظریفتر است و به آسانی رنجیده خاطر میشوند. پدر و مادرها اگر میخواهند دخترها را برتری دهند، بهتر است در ابراز مهر، محبت و هدیه دادن باشد، نه تشویق و تنبیه.
متأسفانه یکی از مواردی که در مسأله تفاوتگذاریها خلط میشود، خلط بین ابراز محبت با تشویق و تنبیه است. تشویق و تنبیه، تبعیض نیست بلکه رساندن حق به حقدار است ولی در ابراز محبت هم، اگر تفاوت بگذاریم و دلیل روشنی نداشته باشیم، این کار ممکن است به حسد و انتقامگیری کشانده شود.
«سعدبن سعداشعری» از امام علیبنموسیالرضا (ع) میپرسد: فدایتان شوم. آیا مردی میتواند دخترانش را بیش از پسرانش دوست داشته باشد؟ ایشان فرمودند: در نظر ما دختر و پسر یکی هستند. خداوند این دو را به عنوان نعمت، به ما عطا کرده است. ما هم در ابراز محبت و دادن امتیاز به آنان تفاوتی نمیگذاریم. (کلینی، 1413ق: ج6 ، ص51)
ب)- نحوة تفاوتگذاری
گاهی ممکن است شرایطی پیش آید که بخواهیم میان فرزندان در موردی تفاوت بگذاریم. در این حالت حواسمان باشد که تفاوتگذاریباید پنهانی و پوشیده از چشم دیگر فرزندان باشد و اگر ناچار هستیم در جلوی چشم بقیه این کار را بکنیم، به ویژه در سنین بالاتر، باید برای آن توجیه منطقی داشته باشیم تا بچهها بفهمند که این تفاوتگذاری تبعیض نیست.
همچنین اگر والدین دریابند که ممکن است تفاوتگذاری منشاء حسادت شود، بهتر است از آن صرفنظر کنند یا با تفاوتگذاری برعکس، در جهت خاموش کردن ریشههای حسد بهره ببرند. به پیام این روایت توجه کنید: «مسعدة بن صدقه» از امام صادق (ع) نقل میکند که پدرم امام باقر (ع) فرمود: من به برخی از فرزندانم نیکی میکنم و وی را بر زانوی خود مینشانم و فراوان به او مهر میورزم و از او تشکر و قدردانی میکنم، در حالیکه این همه نیکی حق فرزند دیگر من است. این کار را از این جهت انجام میدهم تا اینکه او را از حسادتی که ممکن است از ناحیة برادرانش مانند برادران یوسف، دامنگیر او شود، حفظ کنم. (سلمی، 1363: ج2، ص166)
در سنین کودکی میتوان با محبت حتی محبتهای ظاهری ریشه حسد را خشکاند، اما در سنین نوجوانی، نوجوان به سادگی متوجه عنایتهای خاص و ساختگی والدین میشود. از این رو، پدر و مادر باید کاملاً متوجه باشند تا فرزندشان متوجه مصنوعی بودن یا کاذب بودن مهرورزی آنان نشود.
8) نداشتن صداقت یا ناهمگون بودن رفتار و گفتار والدین
صداقت نداشتن، از جمله روشهای آسیبزای تربیتی است که منجر به برداشت دروغ، تزویر یا حیلهگری فرزندان میشود. بچهها ممکن است منشأ تبعیض را متوجه نشوند ولی راست، دروغ و تزویر را، به راحتی میفهمند. دروغگویی یا ناهمگونی گفتار و رفتار والدین، شخصیت فرزندان را آسیبپذیر میکند. اثرگذاریهای رفتاری چون ناخودآگاه است، نقش آن از اثرگذاریهای گفتاری، ماندگارتر است و در شخصیت کودک اثرات نامطلوبی میگذارد که به بعضی از آنها اشاره میکنم:
الف)- الگوگیری فرزندان از والدین فریبکار
ب)- اعتماد نکردن به والدین
ج)- احساس تهی بودن و بیارزش بودن در فرزندان
همچنین بسیاری از مشکلات به خاطر این است که والدین مرتکب اشتباهی میشوند اما اقرار به اشتباه خویش نمیکنند. در حالی که اقرار کردن، خود میتواند بهترین الگو برای فرزندان باشد. آنها از روش برخوردها الگو میگیرند. هماهنگی رفتار و گفتار والدین، بهترین و مؤثرترین روش تربیتی است.(قائمی، 1382: صص 179-176)
والدین آنچه که در توانشان نیست، نباید به بچهها وعده بدهند مگر اینکه آن را مبتنی بر فراهم شدن شرایط و امکانات بکنند. بچهها در سنین پایین، پدر و مادر را رازق خویش میدانند و تصویری که از خداوند دارند، بر پدر و مادر خویش انطباق میدهند. اگر آنها از والدین یک تصویر منفی پیدا کنند، راجع به خدا هم آن دیدگاه را پیدا میکنند. رسول گرامی (ص) میفرمایند: «بچههایتان را دوست داشته باشید و به آنان مهرورزی کنید و اگر وعدهای به آنان میدهید، سعی کنید به وعدههایتان وفا کنید، زیرا آنان شما را روزی دهندة خودشان میدانند. (طبرسی، 1408ق: ص219) دامنة بیوفایی در برابر قولی که به کودکان میدهیم، آنچنان گسترده است که آنان را به خداوند هم بدبین و بیاعتماد میکند.
امیرالمومنین علی(ع) میفرماید: دروغ گوئی نه شوخی و نه جدی آن، شایسته انسان نیست. درست نیست که فردی به فرزند خویش وعدهای بدهد و به آن وفا نکند، زیرا که دروغگویی به فجور میانجامد و فجورهم به آتش میکشاند.» (مجلسی، 1403ق: ج72، ص295)
9) قرار گرفتن در شرایط فقر یا در بینیازی افراطی
حضرت علی (ع) میفرماید: «با بنیّ من إبتلی بالفقر، إبتلی بأربعه خصال: بالضعف فی یقینه و النقصان فی عقله و الرّقه فی دینه و قلّه الحیاء فی وجهه، فنعوذ بالله من الفقر»، «ای فرزندم، کسی که در زندگی به فقر مبتلا میشود، چهار ویژگی در شخصیتش شکل میگیرد: ضعف در یقین، نقصان در عقل، آسیب پذیری در دین و کمحیایی. پس من از فقر به خداوند پناه میبرم.» (شعیری، بیتا: ص129) البته فقر خود به خود آسیبزا نیست بلکه نوع نگاه ما به فقر آسیبزا است. زیرا نگرشهای ما، زندگی را برای ما تلخ یا شیرین میکند. همچنین این فقر را باید از فقر کاذب جدا کرد. بسیاری از مشکلاتی که در خانوادهها پیدا میشود، ناشی از فقر کاذب است. بسیاری از فقرهای کاذب، با پائین آوردن سطح توقعات یا خودیابی و سخت کوشی قابل حل است.
همچنین، بچههایی که در خانوادههای ثروتمند و مرفه، بزرگ میشوند، افرادی طغیانگر و هنجارناپذیر خواهند بود. خداوند متعال در قرآن میفرماید: «کلّا! إنّ الانسان لیطغی ان رأه استغنی» (علق، 7-6)؛ «چنین نیست و به راستی انسانها همینکه احساس بینیازی کنند، طغیان و شورش میکنند.» امام علی (ع) در سخنی حکیمانه میفرمایند: «و اعلموا ان کثرة المال مفسدة للدین مقساه للقلب»، (نوری طبرسی، 1409ق: ج 12، ص 93) مال فراوان، مایة فساد دین و سخت دلی انسان میشود. فراوانی ثروت، دین آدم را از آدم میگیرد، چون آدم مرز ناشناس میشود و برای افزونسازی دارایی خود را به آب و آتش میزند. از این گذشته، انسانها در رفاهزدگی و برخورداری فراگیر، عواطفشان را از دست میدهند.
10) درک نکردن نوجوان و واقعیتهای شخصیتی و روانی او
دوران نوجوانی آغاز استقلالیابی است. در این سن، به تدریج گستاخی، حرفنشنوی و لجاجتها شروع میشود. اما همین رفتار، آغاز تثبیت ویژگیهای شخصیت، استقلالطلبی، آزادیخواهی، آرمانگرایی، ستیزهخواهی، ناپختگی، کمتجربگی و احساسی بودن است. نوجوان شهروند شهر آرزوها است. واقعاً مثل این است که در دنیای واقعی زندگی نمیکند. شهروند شهر واقعیتها نیست.
در روایتی آمده است: امیرالمؤمنین (ع) همراه با قنبر برای خرید پیراهن به بازار رفتند و دو تا پیراهن خریدند. یکی از آنها گرانتر و زیباتر بود و دیگری ارزانتر بود اما زیبایی اولی را هم نداشت. حضرت پیراهن گرانتر را به قنبر دادند و پیراهن ارزانتر را خودشان پوشیدند. قنبر گفت: شما امیرمؤمنان هستید و برای حاکم جامعه اسلامی برازندهتر این است که پیراهن برتر را انتخاب کند. حضرت در جواب فرمودند: «انت شاب و لک شره الشابّ»، (مجلسی، 1403ق: ج100، صص94-93) یعنی تو جوانی و جوانی نیازهای خاصی دارد. نوجوانها و جوانها، جوش و خروش ویژة خود را دارند. خواستهها و نیازهای آنان هم متفاوت و گاهی هم عجیب و غریب است.
* در برخورد با نوجوانان از چه اصول روانشناختی میتوان بهره جست؟
روانشناسان رشد، رعایت چند اصل را در برخورد با نوجوانان سفارش میکنند که به بعضی از آنها اشاره میکنم:
1) درک کردن نوجوانان؛ نوجوانان خود مشکلات فراوانی دارند، پس نباید بر انبوه مشکلات آنان افزود. دورة نوجوانی، دوره بلوغ و بالندگی است و با دگرگونیهای بدنی و روانی فراوانی همراه است. به خاطر پیدا شدن دگرگونیهای فیزیولوژیکی و روانی، نوجوانی که تا دیروز سرحال وشاداب بوده، یک مرتبه گوشهگیر و بیحال میشود. کودک بانشاط دیروز، امروز نوجوانی است که از رشد بدنی خسته و از بروز نشانههای بالندگی جنسی آشفته و به دلیل رشد ویژة روانی، گوشهگیر و ناآرام است و از درون با مشکلات فراوانی دست به گریبان است. از این رو، والدین و مربیان باید نوجوان و مشکلات وی را درک کنند و بر مشکلات وی نیفزایند.
2) آشفتگی نوجوانی، درآمدی برنظم و ثبات دوران جوانی است. نوجوان معمولاً نمیتواند تصمیمهای باثباتی بگیرد و از آشفتگی ذهنی و عاطفی برخوردار است.
3) نوجوان نیازمندی است که به خاطر استقلال و تلاش برای خود بودن، از ابراز نیازهای خود سرباز میزند. بنابراین باید وی را دریابیم و به گونهای با وی سخن بگوییم تا به ما اعتماد کند و خواستههایش را برای ما مطرح کند.
4) نوجوان اندرز مستقیم را برنمیتابد. وی اندرز دیگران را دخالت در سرنوشت خود و محدود ساختن قدرت خویش میداند. بنابراین، والدین باید توجه کنند که از امر و نهی مستقیم استفاده نکنند بلکه از روش مشورت و استدلال بهره ببرند. در روایتی از شخصی به نام «حریز» چنین نقل شده است: «اسماعیل فرزند امام صادق (ع) مقداری پول داشت. مردی از قریش برای تجارت عازم یمن بود. اسماعیل میخواست، پول خویش را به آن مرد بدهد تا برای وی کالایی خریداری نماید و تجارت کند. در این رابطه با پدر خویش، حضرت امام صادق (ع) مشورت کرد. امام نفرمود این کار را نکن بلکه فرمود: عزیزم، آیا نشنیدهای که این مرد شرابخوار است؟! اسماعیل گفت: مردم چنین میگویند. حضرت فرمود: خداوند در قرآن میفرماید: «یؤمن بالله و یؤمن بالمؤمنین»، «پس هرگاه مؤمنان نزد تو شهادت دادند، آنان را تصدیق کن.» (همان، ج2، ص273)
5) نوجوانی برهة گزینشهای بیشمار و بیمرز است. آیندهگزینی، کنجکاوی و تلاش برای از همه چیز سردرآوردن، از جمله ویژگیهای نوجوانی است.
6) نوجوان از یک سو نیازمند راهنمایی دیگران است و از سوی دیگر از ابراز نیازمندی ابا دارد. بنابراین والدین باید از راهکارهای غیرمستقیم استفاده کنند تا بتوانند نیازهای فرزندانشان را برآورده سازند.
* روشهای درست برخورد با نوجوان بالغ، چگونه میباشد؟
1) تلاش برای حفظ ارتباط مستمر با نوجوان
با توجه به دو ویژگی نوجوان، یعنی استقلالطلبی و بیمیلی وی، نسبت به برقراری ارتباط با والدین و مربیان قدیمی، پدر و مادر باید تلاش کنند، هیچوقت برای مقابله با لجاجت، گستاخی و استقلال طلبی نوجوان، رابطه خود را با وی قطع نکنند.
انتظارات و توقعات ویژه والدین از نوجوان و ابراز ناخشنودی پیاپی از رفتارهای وی، نخستین گام انحراف، در روش تربیتی است. ناراحتشدن از رفتار نوجوان، نباید کار را به مرحلهای برساند که رابطة عاطفی کمرنگ شود؛ به خصوص در فرزندان دختر. اگر آنان رابطه عاطفیشان با افراد خانواده کمرنگ شود، به تدریج ارتباطات عاطفی را بیرون از خانه جستوجو میکنند.
2)- مهرورزی و محبت نمودن عاقلانه و متعادل
نحوة مهرورزی بین کودک و نوجوان، نباید به یک شکل باشد. مهرورزیهای کودکانه، نوجوان را به واکنشهای منفی وامیدارد. دست برسر کشیدن، بوسیدنهای مکرر، مراقبتهای مستقیم و پیدرپی، برای نوجوان تحقیر کننده و آشفته کننده است. مهرورزی باید توأم با احترام و شخصیتدهی باشد.
3) مراقبتهای بدنی
به دلیل رشد سریع بدنی و نزدیک بودن نوجوان به دوران کودکی، وی هنوز در مسأله تغذیه و در مسأله مراقبتهای بدنی به پدر و مادر احتیاج دارد.
4) پرکردن کیفی و بهینة فرصتهای فراغت
رؤیازدگی، خیالبافی، رشد سریع توانایی جسمی، انزواطلبی، دوری از بزرگترها و تمایل به جاذبههای درونگروهی، از جمله ویژگیهای دوران نوجوانی است و از والدین و مربیان، نظارت و مراقبت ویژه میطلبد. اگر فرصتهای فراغت نوجوان، به درستی و با برنامه پر نشود، خیالبافیها و گوشهگیریها کار دست او میدهد.
5) آمادهسازی نوجوان برای استقلال درست
چون نوجوان در راه تجربه و کسب استقلالطلبی است، بسیاری از رفتارهای وی برای والدین ومربیان، ظاهری ناخوشایند دارد و نوجوان به صورت لجباز، خودپسند و بیادب جلوه میکند. اما باید بدانیم که استقلال طلبی از سرمایههای الهی در نوجوان است و تضمین کنندة آیندة آتی وی میباشد. استقلالطلبی یک موهبت الهی است. باید بکوشیم با نوجوان به گونهای برخورد کنیم که هم کمکش کنیم و هم او را مستقل بار بیاوریم.
6) هدایت خیالبافیهای نوجوان
علاقه به داستانهای خیالی، تماشای فیلم، کارتون خیالی و شگفتانگیز، نقاشی و داستاننویسیهای خیالی، از جمله خیالبافیهای نوجوان است. خیالبافی همچون استقلالطلبی، یک موهبت الهی است. این ویژگینوجوان، هم هدایت و هم مراقبت میطلبد تا از وی جوانی خلاق و مبتکر بسازد. حذف خیالبافیها، توبیخ و سرزنش کردن نوجوان، در این مورد خطرآفرین و آسیبرسان است و موجب میشود که از وی یک شخصیت عقدهای و انتقامگیر به وجود آوریم.
7) شرکت دادن نوجوان در فعالیتهای بزرگسالان
شرکت در فعالیتبزرگسالان، آرام آرام، بستر فعالیتهای آینده نوجوان را هموار میسازد. البته با یک مقدار کمرنگ کردن مسئولیتدهی بزرگسالان، میتوان نوجوان را به فعالیتهای آیندهاش آشنا ساخت تا با تمرین و ممارست، مسئولیت آیندة زندگی خود را بپذیرد.
8) نظارت غیرمستقیم
نظارتهای مستقیم و آزادی مطلق، هر دو کژراهه است. نظارت برنوجوان باید به گونهای باشد که حساسیت برانگیز نباشد.
9) راهنمایی نوجوان برای گزینش الگو
نوجوانان برای آیندة زندگی خودشان، سعی میکنند الگو بگیرند که این امر یکی از بحرانیترین کارهای نوجوان است. نوجوان در پی یافتن الگوهایی است که زندگی آینده خود را همانند آن قرار دهد. والدین باید با توجه به فرهنگ دینی و نظام ارزشهای دینی، نوجوان را یاری دهند که جذب الگوهای گمراه کننده نشود.
10) آشناسازی با مسائل بلوغ جنسی
نوجوان به دلیل بالندگی و بلوغ فیزیولوژیک و جسمی که برایش اتفاق افتاده، به طور طبیعی، نیازمند کمک و امدادهای شناختی است. در این جهت، والدین دلسوزترین کسانی هستند که میتوانند نوجوان را به این بالندگی که از جمله نعمتهای خداوندی است و زمینهساز تشکیل خانواده است، آشنا سازند. اما این بلوغ یا نشان دادن بالندگیهای جنسی همراه با آشفتگی، اضطراب و خجالت است. از اینرو، این آموزش باید از روش غیرمستقیم و همراه با احتیاط و حسن نیت باشد و در بکارگیری واژهها هم، احتیاط به عمل آوریم.
11) واقعگرایی و رعایت تفاوتهای فردی در برگزیدن آیندههای شغلی
اصل تفاوتهای فردی، در مورد علاقهها و توانائیها، مربیان و والدین را بر آن میدارد که نوجوان را متناسب با قابلیتها و توانائیهایش هدایت کنند.
و سرانجام بهتر است این دو نکتة آسیبشناختی هم، در بهینهسازی تربیت دینی مورد توجه قرار گیرد:
الف) هنگام بکارگیری روشهای تربیتی بکوشیم که فقط به پیامدهای فوری و ظاهری آنها بسنده نکنیم. برخی از روشها، پیامدهای پنهان و ماندگار دارند که هیچگاه از فضای روانی حذف نمیشوند.
ب) بسیاری از روشهای نادرست تربیتی، دستاوردهای انتقال یافته از گذشتگان است. از اینرو لازم است، عادتها، باورها و آموختههای پیشین، مورد کنکاش علمی قرار گیرند تا از این راه روشهای نادرست، از قلمرو مسائل تربیتی خارج شوند. امیرالمومنین علی (ع) میفرماید: نسل جدید برای عصر جدید خلق شدهاست. بنابراین، نمیتوان همه عادتهای گذشتگان را دربست و به طور دقیق به آنان منتقل کرد بلکه باید روشهایی که منحصر به آن زمان بود، دگرگون کرد.
* لطفاً چند مورد هم از آسیبشناسی آموزش دینی را بیان فرمائید؟
همان طور که متغیر سن، برد شناختی و عاطفی در نوع تربیت دخیل است، در نوع آموزش هم، این متغیرها دخیل میباشد. انتقال احکام، عقاید و ارزشهای اخلاقی از جمله آموزشهای دینی است که از حقوق فرزندان بر والدین شمرده میشود.
آسیبشناسی آموزش دینی، مستلزم شناخت ساختار کلی فرایند آموزش است تا به واسطة آن، کاستی و ضعفهای چگونگی آموزش فعلی ما مشخص گردد. آسیبشناسی آموزش دینی، کنکاش جداگانهای را میطلبد که به چند مورد آن اشاره میکنم:
1) احساس بیمسئولیتی و اقدام ننمودن بر آموزش و پرورش دینی
امام سجاد(ع) آموزش و پرورش دینی را، از جمله بایستگیها وحقوق فرزندان بر والدین میدانند:
«و إنّک مسئول عمّا ولّیته به من حسن الأدب و الدلاله علی ربّه و المعونه له علی طاعته، فاعمل فی أمره عمل من یعلم أنّه مثاب علی الإحسان إلیه، معاقب علی الإسائه إلیه»، «و تو در برابر کسانی که عهدهدار سرپرستی آنان هستی، در پیشگاه خداوند مسئولی که آنان را به درستی ادب کنی و به خداوند رهنمونشان باشی و راه اطاعت از خداوند را به آنان نشان دهی. پس به هوش باش که در آموزش و پرورش آنان سخت بکوشی و بدانی که بر آموزش و پرورش درست آنان پاداش و بر گمراه ساختن شان کیفر خواهی شد.» (طبرسی، 1408: ص421 ؛ حر عاملی، 1367: ج15، ص175)
2) کندی و سستی نمودن در آغاز آموزش کودک و نوجوان
امام علی (ع) میفرماید: «إنّما قلب الحدث کالأرض الخالیه، ما ألقی فیه من شیء قبلته، فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک و یشتغل لبّک»، «همانا دل نوجوان و جوان همانند یک دشت ناکشته و دست نخورده است. هر چه در آن بپاشی به آسانی پا میگیرد و رشد میکند. پس من هنگامی به ادب و پرورش تو پرداختم که هنوز دلت سخت و دشوار نشده بود و ذهنت درگیر افکار و خیال بافیها نشده بود.» (ابن ابیالحدید، ج16، ص66)
امام صادق (ع) هم در این رابطه میفرماید: «بادروا أحداثکم بالحدیث قبل أن تسبقکم إلیهم المرجئه»، «به نوجوانان و جوانان خود سخنان و گفتههای ما را بیاموزید، پیش از آنکه مرجئه[13] در این کار بر شما پیش بگیرند.» (حر عاملی، 1367: ج15، ص196)
گروه مرجئه، در این روایت ویژگی ندارد و نمونهای از گروههایی است که ممکن است در هر زمان بر سر راه دین و باور جوانان بنشینند و آنان را گمراه سازند. والدین در تجهیز اعتقادی و دین مدار ساختن فرزندان خود، در پیشگاه خداوند مسئول هستند.
بنا به توصیة پیشوایان معصوم (ع)، آموزش و پرورش دینی فرزندان، باید بیدرنگ و پیش از درگیری ذهن و دل آنان به زندگی روزمره یا دلمشغولی آنان به فکر، فرهنگ و باور دینستیزانه باشد. زیرا ذهن و دل خالی جوانان، در این هنگام بسان استخر پاکیزه و تمیزی است که تازه ساخته شده است و با آب پاکیزه پر میشود. اگر مقداری از این استخر با آب آلوده پر شود و بعد آب پاکیزه در آن بریزیم، همة آبها آلوده خواهد شد. ذهن و دل آلوده و درهم ریخته، باورهای درست و راهگشا را پس میزند!
3) متناسب نبودن روش و محتوای آموزش دینی با سطح شناختی (توجه به مقاطع سنی)
محتوای آموزش دینی باید متناسب با مقاطع سنی باشد که از این پیش دربارة آن توضیح دادم. در این رابطه، مروری بر سیرة معصومان انجام میدهیم. پیامبر بزرگوار اسلام (ص) میفرماید: «الغلام یلعب سبع سنین، و یتعلّم الکتابه سبع سنین و یتعلّم الحلال و الحرام سبع سنین»، فرزندان هفت سال بازی کنند،و هفت سال هم خواندن و نوشتن و دیگر مهارتها را بیاموزند و هفت سال هم با حلال و حرام دین خدا آشنا شوند. (حرعاملی، 1367: ج15، احکام اولاد، ص194)
امام علی(ع) هم در این رابطه میفرماید: «یرخی الصبیّ سبعا و یؤدّب سبعا»، «هفت سال کودکان به خود واگذاشته شوند تا از کودکی لذت ببرند و هفت سال هم به آموزش و پرورش گمارده شوند.» (طبرسی، 1408ق: ص234)
آموزشهای رسمی و مستقیم کودکان باید از سن 6 یا 7 سالگی آغاز شود. پیش از این مقطع سنی آموزشها باید در قالب بازی، خوش بودن و به طور کلی به صورت غیرمستقیم باشد. چه بسا اجتماعیسازی و پایبندی به هنجارهای دینی و اجتماعی (تربیت دینی و اجتماعی) نیز از سن 6 یا 7 سالگی آغاز میشود. مناسبترین و ماندگارترین سالهای آموزش و پرورشپذیری، برهه بین 6 یا 7 سالگی تا 18 یا 21 سالگی است. آموزش و پرورش رسمی و درونیسازی هنجارها و ارزشها، در این برهه انجام میگیرد.
در روایتی، امام صادق(ع) پس از آنکه مرحلهبندی براساس سن6 را پیش میگیرند، میافزایند: اگر والدین و مربیان موفق نشوند که در برهههای دوم و سوم آموزش و پرورش دینی را به انجام برسانند، از آن پس مسئولیتی ندارند و بهتر است فراگیر را به حال خود رها کنند.
علت این امر که در برخی از روایات، مرحلهبندی سنی، شش سال به شش سال یا هفت سال به هفت سال است، احتمالاً به تفاوتهای فردی کودکان در آموزشپذیری باز میگردد.
4) آغاز ننمودن آموزشها با آموزش قرآن و پیامهای قرآنی
امام علی (ع) میفرماید: «و ان أبتدئک بتعلیم کتاب الله و تأویله» (نهجالبلاغه، نامه)، «فرزندم! پیش از هرچیز من کتاب خدا و فهم معنا و ژرفای آن را به تو آموختم.» پیامبر اسلام(ص) هم در روایتی به ابورافع آموزش قرآن، تیراندازی، شنا و نیز به ارث گذاردن مال را از جمله حقوق فرزندان بر والدین میدانند. (متقی، 1409ق: ج16، ص444)
امام حسین(ع) فرزند خویش را برای آموزش قرآن نزد عبدالرحمن سلمی فرستادند. استاد در آغاز سوره حمد را به فرزند یاد داد. هنگامی که وی سوره را برای پدر خواند، امام حسین (ع) هزار دینار و هزار حله به استاد دادند و دهان وی را از درّ پر نمودند! آنگاه در برابر شگفتی اطرافیان فرمودند: این هدیة ناچیز من، در برابر کار بزرگ او یعنی آموزش قرآن به فرزندم چه ارزشی دارد؟! (نوری طبرسی، 1409ق: ج4، ح 4613، ص247)
اگر در برخی از روایات، آموزش خواندن و نوشتن بر آموزش قرآن پیشی گرفته است، به دلیل پیش نیاز بودن آنها است. زیرا تا کودکان خواندن و نوشتن را نیاموزند، نمیتوانند قرآن و معنای آن را دریابند.
5) رفتاری نبودن آموزش و پرورش دینی
پرورش دینی که به صورت آموزش آداب در برخی روایات مورد توجه قرار گرفته است، بنا به سیرة پیشوایان (ع) بهتر است عملی و در هنگامة رفتارهای روزمره باشد نه به صورت کلاس و درس و آموزشهای گفتاری.
پیامبر (ص) نوجوانی را بامردی همراه دیدند. از نوجوان پرسیدند: این مرد کیست؟ گفت پدر من است. پیامبر به او فرمودند: «هرگز پیشاپیش او حرکت نکن و کاری نکن که دیگران به او ناسزا بگویند، پیش از وی منشین و به نام او را صدا نزن» (متقی، 1409ق: ج16، ص474)
یکی از خدمتگزاران پیامبر (ص) میگوید: مدتی با پیامبر بودم و گاهی اوقات بیاجازه خدمت آن حضرت میرسیدم. یک روز که بر ایشان وارد شدم، فرمودند: فرزندم! تو دیگر بزرگ شدهای، از این پس بیاجازه وارد نشو. (الأدب المفرد، ص807)
از جمله مواردی که در نظام تربیتی اسلام، درآمدی بر تربیت دینی بهینه است، احترام و شخصیت ویژة والدین است در این رابطه به یک روایت اشاره میکنم:
امام عسکری (ع) میگویند: «پدر و پسری، میهمان امیرمؤمنان بودند. هنگامی که وارد خانة حضرت شدند، امام به استقبال آنان رفت و با احترام آنان را در بالای مجلس نشاند و خود روبروی آنان نشست. آنگاه فرمود که غذا و خوردنی بیاورند. پس از خوردن غذاها، قنبر تشت و آب آورد تا میهمانان دست خود را بشویند. امام ظرف آب را گرفت تا خود بر دست میهمانان بریزد. میهمان خجالت کشید و به دست و پای حضرت افتاد و گفت: ای امیرمؤمنان! خدا میبیند که شما آب میریزید تا من دست بشویم. من نمیگذارم شما چنین بکنید. امام فرمود: بنشین و دست خود را بشوی، من و تو با هم فرقی نداریم. من دوست دارم به پاداش بزرگ الهی در بهشت برسم. آنگاه میهمان را قسم داد که بگذارد حضرت آب بریزد و میهمان دستها را بشوید و مثل هنگامی که قنبر آب میریخت، هیچ احساس ناراحتی نکند. میهمان چنین کرد و دست خود را شست. آنگاه امام ظرف آب را به فرزند خود محمد بن حنفیه داد و فرمود: فرزندم! اگر این پسر تنها میهمان من بود و پدرش نبود، خود من آب را بر دست او میریختم، اما خدا راضی نیست که پدر و پسر هر گاه با هم باشند، یک جور احترام شوند.[14] من بر دست پدر آب ریختم و تو بر دست پسر آب بریز. محمد بن حنفیه نیز چنین کرد. آن گاه امام عسکری فرمود: هر کس در این ادب از علی پیروی کند، شیعة واقعی است[15].» (مجلسی، 1403ق: ج 41، ص 55 ؛ ج 16، ص 328)
6)- بیتفاوتی در مورد آموزشهای دینی
در این مورد صرفاً به یک روایت بسنده میکنیم: پیامبر (ص) میفرماید: «وای بر حال فرزندان آخر الزمان! به خاطر پدران و مادرانشان! از ایشان پرسیده شد: آیا از پدران و مادران مشرک آنان؟! حضرت فرمود: نه، از پدران و مادران مؤمنان آنان که هیچ چیز از احکام و واجبات دینی را به آنان نمیآموزند و اگر فرزندان هم چیزی آموختند، پدران و مادران مانع میشوند. در برابر، از آنان در دنیا به سرمایة ناچیزی راضی هستند و من از چنین پدران و مادرانی بیزارم و آنان از من روی گردانند!» (شعیری، بیتا: ص106 ؛ نوری طبرسی، 1409ق: ج 15، ص 16)
با گذار از پیچ و خم این گفتمان بلند، فرایند تربیت دینی دختران و پسران را در گفتار و رفتار پیشوایان معصوم کاویدیم. پیشنیازها، راهکارها و پیآمدهای تربیتی را از پیش از تولد تا هنگامة نوجوانی و جوانی ردیابی کردیم و از کاستیهای هنجاری و روش رویارویی با این کاستیها سخن راندیم. از جمله مهمترین دلیل این واماندگی، ناآگاهی یا تغافل، از سرمایة پربار گفتاری و رفتاری معصومین (ع) است. اگر ما خود را نیازمند مکتب تربیتی پیشوایان معصوم ندانیم یا هنگام مراجعه از روش درست بهرهگیری نکنیم، در بحران و بنبستی که اکنون گرفتار آمدهایم، هماره باقی خواهیم ماند. یک آسیب بزرگ دیگر، درهم آمیختگی فرهنگ و هویت دینی ما با واردات فرهنگ بروندینی است. عصر اطلاعات و هموارتر شدن دستیابی به دادههای اطلاعاتی، مرزشناسی فرهنگی و ارزشی را برایمان دشوارتر ساخته است. از مجموع این عوامل، روند رفتار و روابط اجتماعی نوجوانان و جوانان ما نگران کننده و هشداردهنده میشوند. بنابراین، در راستای مبارزه با این آسیبها، لازم است آنها را درست بشناسیم و باورمان بیاید که پاسخ بسیاری از این چالشها در سیرة پیشوایان ما نهفته است و رفتار و گفتار معصومان را با نگاه دقیقتر و عمیقتری دنبال و کاوش کنیم و با برخورد کارشناسانه و همراه با پرسش فنی، راهی برای رهایی از بنبستهای تربیتی پیدا کنیم. خوشبختانه هم در قلمرو هنجارهای تربیتی و هم در پیشگیری و رویارویی با آسیبها دستمان پر است تا چگونه از این میراث گران سنگ بهره بگیریم.
 
فهرست منابع:
* «قرآن کریم»، ترجمة آیتالله ناصر مکارم شیرازی، دارالقرآن الکریم، چ سوم، قم،1376.
* «نهجالبلاغه»، ترجمة محمد دشتی، انتشارات لقمان، قم، 1379.
* ابنابیالدنیا: «کتاب العیال»، دار ابن القیم، دمشق، بیتا.
* ابن ابی الحدید: «شرح نهج البلاغه»، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیمی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1385ق.
* ابنشعبه حرانی، حسنبنعلیبنالحسین: «تحفالعقول من آل الرسول»، آیةالله کمرهای، انتشارات اسلامیه، قم، 1369.
* افروز،غلامعلی:«مباحثی در روانشناسی و تربیت کودکان و نوجوانان»، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، تهران، 1380.
* الاربلی، ابوالحسن علی بن عیسی: «کشف الغمة فی معرفة ال ائمة»، دارالأضواء، بیروت، 1405 ق.
* البخاری الجعفی، محمد بن اسماعیل: «الصحیح»، دارالفکر، بیروت، 1401.
* البرقی، احمد بن محمد بن خالد: «المحاسن»، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1370.
*التمیمی الآمدی، عبدالواحد ابن محمد: «غررالحکم و دررالکلم»، محمد علی انصاری، دار الکتاب، قم، 1373.
* السلمی، محمدبنمسعودابنعیاش: «تفسیر عیاشی»، المکتبهالعلمیهالإسلامیه، تهران، 1363.
* النوری الطبرسی، میرزا حسین: «مستدرکالوسائل و مستنبط المسائل»، مؤسسه آلالبیت لإحیاء التراث، بیروت، 1409 ق.
* الهیثمی، علیبن ابیبکر: «مجمعالزوائد و منبع الفوائد»، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408ق.
* بلخی رومی، جلالالدین محمد: «مثنوی معنوی»، با تصحیح و مقدمه قوامالدین خرمشاهی، انتشارات ناهید، تهران، 1375.
* حرالعاملی، محمد ابن الحسن: «وسایلالشیعه»، انتشارات اسلامیه، تهران، 1367.
* حسینیزاده، سیدعلی:«تربیت فرزند: سیرة تربیتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)»، پژوهشکدة حوزه و دانشگاه، قم، 1380.
* ستوده، هدایتالله: «مقدمهای بر آسیبشناسی اجتماعی»، انتشارات آواینور، تهران،1372.
* سهرابی، محمد رضا ؛ سهرابی، ثریا: «دوران شکفتگی: راهنمای بلوغ دختران نوجوان»، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، تهران، 1380.
* سیرز، ویلیام: «مادر و پرورش فرزند»، پروین فرهادی، کتاب ماد، تهران، 1369.
* شامبیانی، هوشنگ: «بزهکاری اطفال و نوجوانان»، ویستار، تهران، 1372.
* شعیری، تاجالدین: «جامعالأخبار»، لوح رایانهای نور2، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی، قم.
* شکوهی، غلامحسین: «تعلیم و تربیت و مراحل آن»، آستان قدس رضوی، مشهد، 1365.
* صالحی شامی، محمدبن یوسف: «سبلالهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد»، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1414ق.
* طباطبایی، محمد حسین: «سنن النبی»، انتشارات اسلامیه، تهران، 1375.
* طبرسی، رضیالدین ابینصرالحسنبنفضل: «مکارمالاخلاق»، دارالحوراء، بیروت، 1408ق.
* عوفی، محمد: «جوامع الحکایات و لوامع الروایات»، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408ق.
* فرید، مرتضی: «الحدیث: روایات تربیتی از مکتب اهل بیت»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1368.
* فیض کاشانی، محسن: «تفسیر صافی»، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1402ق.
* قائمی مقدم، محمد رضا: «روشهای آسیبزا در تربیت: از منظر تربیت اسلامی»، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1382.
* قشیری النیشابوری، مسلم بن حجاج: «صحیح مسلم: بشرح النووی»، دارالکتاب العربی، بیروت، بیتا.
* کریمینیا، محمدعلی: «الگوهای تربیت اجتماعی، رهنمودهای مهم تربیتی در قالب تمثیل و حکایت»، پیام مهدی، قم، 1377.
* کریمی، عبدالعظیم:«تربیت آسیبزا»،
* کلینی، محمدبنیعقوب: «الکافی»، دارالکتاب الإسلامیه، تهران، 1413ق.
* لوشه، تاکس: «روانشناسی رنگها»، لیلا مهردادی، حسام، تهران، 1371.
* متقی، علاءالدین ابنحسامالدین هندی: «المرشد إلی کنزالعمّال فی سنن الأقوال و الأحوال»، مؤسسه الرساله، بیروت، 1409ق.
* مجلسی، محمد باقر: «بحارالأنوار»، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.
* محمدیان، بهرام: «نگاهی دیگر به حقوق فرزندان از دیدگاه اسلام»، انجمن اولیا و مربیان، تهران، 1377.
* مشکور، محمد جواد: «فرهنگ فرق اسلامی»، آستان قدس رضوی، مشهد،1372.
* منطقی، مرتضی: «روانشناسی تربیتی»، جهاد دانشگاهی، تهران، 1372.
* مهجور، سیامک رضا: «روانشناسی بازی»، راهگشا، شیراز، 1367.
* نوابی نژاد، شکوه: «سه گفتار دربارة راهنمایی و تربیت فرزندان»، انجمن اولیا و مربیان، تهران، 1380.
* هترینگتون، ای.میوس؛ راس، دی.پاک: «روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر»، جواد طهوریان و همکاران، آستان قدس رضوی، مشهد، 1373.
* : «روانشناسی رشد»، انتشارات سمت، تهران، 1379.
 
 
پی نوشتها:
 [1] – آسیبشناسی تربیت دینی را هم میتوان در سطح کلان و هم در سطح خرد، به پژوهش کشاند. در سطح اجتماعی پدیدههای گوناگونی همانند روند آموزش و پرورش رسمی و عوامل دخیل در آن، آموزش و پرورش غیررسمی مانند صدا و سیما، اینترنت، تئاتر، سینما، مطبوعات و در سطح فردی و خرد آسیبهای رفتار فردی و شخصیتی دنبال میشود.
[2]- Tiny but great
[3] – منابع روایی این گفتمان برگرفته از لوح فشردة رایانهای «نور2: جامع الأحادیث»، تهیه شده در مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی قم است.
[4] – «واستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الأموال و الاولاد.»، «هر کدام از آنان را میتوانی با صدایت تحریک کن، و لشکر سواره و پیادهات را بر آنان گسیل دار، و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی.»
[5] – Self-concept
[6]- در زبان عربی کنیه نام همراه با پیشوند أب یا أم است که به فرزندان داده میشود. مانند ابوالحسن یا ام أبیها.
[7] – Family-time
[8] – Myers
[9] – ما من رجل تکبر اَو تجبر إلاّ لذله وجدها فینفسه.
[10]- «نفاق المرء من ذلّ یجده فی نفسه»
[11] – رسن: قید و بند.
[12] – احن: کینهها ؛ مجلسی، 1403: ج 43، ص 288 .
[13] – گروه مرجئه کسانی بودند که در زمان امام علی (ع) در برابر خوارج و شیعه شکل گرفتند. اینان بر این باور بودند که چنانکه رفتارهای نیکو در حالت کفر سودمند نیست، گناه و آلودگی هم با داشتن ایمان آسیبی نمیرساند. از این رو، اگر کسی به گناه کبیرهای دست یازید، کافر نیست و حکم او را باید به خدا واگذار کرد تا در دنیای دیگر روشن شود. این گروه نیت و عقیده و ایمان را اصل میدانند و برای عمل اهمیتی نمیگذارند. (رک. مشکور، 1372: صص 4-1).
[14] – ولکنّ الله عزّوجلّ یأبی أن یسوّی بین إبن و أبیه إذا جمعهما مکان
[15] – من اتبع علیّا علی ذلک فهو الشیعی حقّا
 

 

 

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

 

 

Copyright 2012 All rights Reserved.

Datavägen 2 B , 175 43 Järfälla

Tel: 08-580 123 14      Bankgiro: 873-0087

Orgnr: 802465-6913      Plusgiro: 64 31 95-1

IBAN: SE6195000099601806431951

www.imamalicenter.se – info@imamalicenter.se


اوقات شرعیDownloads-icon


Downloads-icon


اوقات شرعیDownloads-icon

قیمت این مقاله : ۳,۰۰۰ تومان

بچه همان زمانی که به دنیا می‌آید غریزه علم یابی او زنده است و از جمله غرایزی که زنده بالفعل و وابسته به علم یابی است غریزه محبت یابی است. همان طوری که وقتی بچه به دنیا می‌آید غذا می‌خواهد و فطرتش پستان مادر را طلب می‌کند، نیز فطرتش ناز می‌خواهد، دست نوازش مادر را طلب می‌کند؛ پس پدر و مادران توجه داشته باشند که حتماً بچه را خودِ مادر شیر دهد، بچه را شیرخوارگاه نبرند، بچه را به مهد کودک نسپارند؛ همه والدین این را می‌دانند .

 چکیده

بچه همان زمانی که به دنیا می‌آید غریزه علم یابی او زنده است و از جمله غرایزی که زنده بالفعل و وابسته به علم یابی است غریزه محبت یابی است. همان طوری که وقتی بچه به دنیا می‌آید غذا می‌خواهد و فطرتش پستان مادر را طلب می‌کند، نیز فطرتش ناز می‌خواهد، دست نوازش مادر را طلب می‌کند؛ پس پدر و مادران توجه داشته باشند که حتماً بچه را خودِ مادر شیر دهد، بچه را شیرخوارگاه نبرند، بچه را به مهد کودک نسپارند؛ همه والدین این را می‌دانند بچه یک ماهه را وقتی که نوازشش کنی، روی او بخندی، تبسم کنی، او نیز می‌خندد و تبسم می‌کند، و اگر سر او داد بزنی گریه می‌کند و …

سبب ارائه این تحقیق تبیین این است که یک فرزند از همین کودکی نیازمند به تربیت دینی و اسلامی می‌باشد و نباید تربیت را فقط در آداب معاشرت و چگونگی خوردن و خوابیدن دانست؛ بلکه تربیت لحظه به لحظة عمر و همه ابعاد زندگی انسان را دربر خواهد گرفت. ما در مقاله پیش رو به علت احساس چنین ضرورتی، مباحث زیر را بررسی می‌کنیم: اهمیت تربیت فرزندان و احترام به آنان، چگونگی رابطه با فرزندان، زمان، تأثیر و چگونگی تربیت دینی، اهمیت سن تکلیف، اقدامات کلی والدین و …

کلید واژه: آداب، تربیت، فرزند، اسلام، دین، والدین.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

مقدمه

فرزند انسان نتیجه آمال و آرزوهای او می‌باشد؛ زیرا که او ثمره حیات وی محسوب می‌گردد که به عنوان جانشین در روی زمین باقی می‌ماند. شایسته است که این نماینده واقعی انسان، به خصوصیات ویژه‌ای آراسته گردد، و نمی‌توان به این هدف نایل گردد؛ مگر اینکه فرزند را به آداب نیکو تربیت نمود.

پیامبر (ص) می‌فرمایند: «اکرِمُوا أولادَکُم و أحسِنوا آدابَهُم یُغفَرلَکُم؛ (1) فرزند خود را گرامی بدارید و آنان را خوب تربیت کنید تا آمرزیده شوید.» برای رسیدن به این هدف، خود والدین باید اهل تحقیق و مطالعه باشند تا بر اساس تحقیق و بررسی‌های که به دست آورده‌اند، آنچه را که می‌خواهند به فرزندشان بیاموزند، درستی آن را باور داشته باشند. متأسفانه بسیاری از اطلاعاتی که والدین دارای آن می‌باشند بر اساس القائات محیطی و تعصبات والدین به آن‌ها رسیده است و باید توجه داشت که این اطلاعات ممکن است نادرست و همراه با خطا باشد. محیط، اولین معمای کودک است که تمام القائات فکری و فرهنگی و آموزشی خود را به کودک ارائه می‌کند؛ زیرا که پس از سه چهار سال، وقتی با کودک سخن می‌گوییم، ملاحظه می‌کنیم که کودک، درست به زبانی سخن می‌گوید که والدین، اطرافیان و به طور کلی محیط تربیتی او به او القاء کرده است. پس می‌توان گفت که محیط پرورشی کودک، اطلاعات فرهنگی خود را بر ذهن و قلب کودکان به طور اجباری القا می‌کند. چنین القایی نه تنها در مورد زبان، بلکه در موارد دیگر نظیر فرهنگ اقتصاد و … دین وجود دارد.

القائات و یادگیری مذهبی، از شایع‌ترین القائات محیط پرورشی کودک می‌باشد. به لحاظ اینکه، کودکی که در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده باشد، بر اثر تربیت والدین آن خانواده، مسلمان تربیت می‌شود و کودکی که در یک خانواده مسیحی به دنیا آمده باشد، بر اثر تربیت آن خانواده، مسیحی خواهد گردید و همین طور یهودی و … می‌توان چنین نتیجه گرفت که پذیرش دین کودک از طرف والدین نمی‌تواند یک دین واقعی باشد؛ زیرا والدین، آن را بر اساس تعصبی که دارند به فرزندان خود القاء نموده‌اند. این موضوع بسیار دقیق علمی را حضرت پیامبر (ص) چه زیبا می‌فرمایند: «کُلُّ مُولودِ یولَدُ عَلی الفِطرۀِ حتّی یکونَ اَبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ؛ (2) هر کودکی با فطرت توحید متولد می‌شود، لیکن این والدین او هستند که کودک را یهودی یا مسیحی تربیت می‌کنند.»

خالی الذهن بودن کودک

کودک در سنین اول زندگی خود فاقد هر گونه ادراکی است. اما احساس او کامل است. در مورد خالی الذهن بودن کودک از ادراک، خدای تعالی در قرآن کریم، سوره نحل آیه 78 می‌فرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیًْاً؛ خداوند شما را از شکم‌های مادرانتان خارج کرد در حالی که چیزی نمی‌دانستید.» کلام خداوند متعال از خالی الذهن بودن قلب و ذهن کودک از هر گونه آگاهی و ادراک می‌باشد. به تدریج که کودک رشد می‌کند؛ اطلاعات و ادراکات محیطی؛ ذهن او را فرا می‌گیرند. ذهن و قلب کودک همچون آینه شفاف است که هر گونه محرکی را در خود منعکس می‌سازد. هر گونه ادراکی که در حد توانائی ذهنی به کودک ارائه شود، به سرعت آن را جذب می‌کند. در زمینه سرعت انتقال ادراکات و یادگیری‌ها به ذهن و قلب کودک، مولا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «و اِنما قَلبَ الحَدَث کَالأرضِ الخالیه‌ی، ما اُلقیَ فیها مِن شیء قَبِلَتهُ؛ (3) قلب نوجوان نورس مانند زمین خالی است. هر تخمی که در آن افشانده شود به خوبی می‌پذیرد.» یکی از دلایلی که ثابت می‌کند تمام محرکات محیطی می‌تواند در ضمیر کودک ثبت شود، وجود رفتارهای ناخود آگاه می‌باشد؛ زیرا انسان گاهی رفتاری از خود بروز می‌دهد که از چگونگی آن رفتار آگاهی کافی ندارند؛ مثل ترس از تاریکی. (4)

اسلام مکتب تربیت است و والدین را به تربیت نیکوی خود و فرزندانشان ترغیب و تشویق نموده است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «یَا أَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکمُ ْوَ أَهْلِیکم نَارًا؛ (5) ای کسانی که ایمان آورده‌اید؛ خود و خانواده خود را از آتش نگاه دارید.» مولا امیرالمومنین (ع) در تفسیر این آیه شریفه می‌فرمایند: «عَلّموا انفُسَکُم و اُهلِیکُم الخَیر و أدَّبوهُم؛ (6) یعنی به خود و خانواده خود خوبی بیاموزید و آنان را تربیت کنید.» با توجه به آیه‌ای که مورد مطالعه قرار گرفت، اهمیت تربیت فرزندان به خوبی آشکار می‌شود. فرزندانی که تحت سرپرستی والدین قرار می‌گیرند؛ امید می‌رود که اگر به خوبی تربیت شوند؛ بتوانند افراد مفیدی برای خود و جامعه واقع گردند؛ زیرا تربیت فرزندان می‌تواند بهترین هدیه از سوی والدین برای فرزندان محسوب می‌شود.

حضرت امام صادق (ع) می‌فرماید: «بهترین میراث پدران برای فرزندان، ادب است نه مال و ثروت! زیرا ثروت از میان می‌رود و ادب پایدار می‌ماند.» (7) کودکی که در خانواده با ایمان و روشن ضمیر تربیت شده باشد، دارای ارزش والائی است؛ زیرا زندگی انسان بر پایه تربیت صحیح استوار است و اگر کودکی نیکو تربیت شود؛ بدون تردید می‌تواند فردی صالح و شایسته برای جامعه واقع گردد. تربیت خوب فرزند، بدون تردید دارای اجر اخروی نیز برای والدین می‌باشد؛ زیرا اثر فرزند صالح پس از مرگ والدین؛ همواره به آن‌ها می‌رسد و خداوند متعال آنها به خاطر تربیت فرزند صالح؛ مورد تکریم قرار می‌دهد. پیامبر بزرگوار (ص) می‌فرمایند: «هر کس دختر داشته باشد و او را خوب تربیت کند و به خوبی او را دانش بیاموزد و از نعمت‌هائی که خداوند به او عطا فرموده، به وفور بهره‌مندش سازد، آن دختر مانع و سپر پدر در برابر آتش دوزخ خواهد بود.» (8) مناسب‌ترین و معروف‌ترین طبقه بندی مراحل تربیتی کودک، توسط حضرت امام صادق (ع) ارائه گردیده است. آن بزرگوار به طور تلویحی در این روایت، تمام مسائل رشد جسمی، روانی، عاطفی و شخصیتی را مورد توجه قرار دادند. امام صادق (ع) می‌فرمایند: «کودک خود را رها کن تا هفت سال بازی کند، سپس او را به مدت هفت سال تربیت کن، و به مدت هفت سال دیگر مشاورو ملازم خود قرار بده؛ اگر در این امر موفق گشتی چه بهتر، و در غیر این صورت هیچ خیر و ثمری در او نخواهد بود.» (9) در این روایت، امام صادق (ع) مراحل تربیتی کودک را تا رسیدن به مرحله جوانی به سه مرحله هفت ساله طبقه‌بندی می‌کنند. هر کدام از این مراحل دارای ویژگی خاصی می‌باشد که بر اساس رهنمودهائی از سوی آن بزرگوار توصیه گردیده است. با آگاهی از این رهنمودهای ارزشمند، می‌توان انتظار داشت که والدین و مربیان بتوانند آن چنان که شایسته است، فرزندانی تربیت کنند که فردی لایق برای خود و جامعه و خانواده خود باشند. (10)

احترام به فرزند

پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «فرزند شایسته، دسته گلی از جانب خداوند است که میان بندگان قسمت می‌کند.» (11) برای رسیدن به چنین موهبت عظیمی، شایسته است که والدین با آگاهی تمام با تربیت صحیح کودکان، راه را برای رسیدن به چنین مرحله‌ای بگشایند. مهم‌ترین وظیفه والدین نسبت به فرزندشان آن است که با احترام گذاشتن به او، همواره شخصیت فردی و اجتماعی او را حفظ کنند و او را در میان همسالان و همبازی‌هایش خفیف و خوار جلوه ندهند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «همان گونه که فرزند نباید به والدین خود بی احترامی کند، والدین نیز نباید نسبت به او بی احترامی نمایند.» (12) احترام به حقوق فردی و اجتماعی کودکان و نوجوانان از اهمیت بسزائی برخوردار است؛ زیرا که دارای حقوق اجتماعی، آنان می‌آموزد که در آینده فردی عدالت خواه تربیت شوند. بدین جهت لازم است والدین در میان آنها به عدالت رفتار نمایند تا این خصیصه در رفتار آینده آنان جلوه‌گر شود. آن بزرگوار در کلامی دیگر می‌فرمایند: «میان فرزندان خود در عطا و بخشش به عدالت رفتار کنید، همچنان که دوست دارید آنان نیز، در احترام و محبت، میان شما عادلانه عمل کنند.» (13)

چند راه ارتباط مطلوب با فرزندان (14)

مراقبت‌های والدین در رابطه با فرزندان (15)

در سه سال اول که دوره پرستاری، نام دارد والدین وظایفی دارند:

زمان آغاز تربیت دینی

بزرگان، دوران نونهالی را آغاز آموزش دینی می‌دانند. در روایتی از حضرت علی (ع) نقل شده است که خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) فرمودند: «فرزندم، قبل از این که دلِ نرم تو سخت، و فکرت مشغول شود، من به تربیت تو اقدام کردم» (16) در نگاه دینی، برای داشتن فرزند سالم و صالح؛ علاوه بر انتخاب همسری اصیل و دین‌دار، رعایت مسائلی مانند زمان و چگونگی آمیزش و نیز دقت در تغذیه حلال و مناسب در دوران بارداری و شیردهی ضروری است. بخشی از سلامتی و بیماری، زشتی و زیبائی؛ خوش خلقی و بدخلقی؛ و باهوشی و کودنی فرزندان، به تغذیه پدر و مادر در آن‌ها قبل از انعقاد نطفه و دوران جنینی مربوط می‌شود؛ به عنوان نمونه از رسول اکرم (ص) نقل شده است که شیر، پایه و اساس تربیت است؛ چرا که صفات زن را به طفل منتقل می‌کند. (17) زمان شروع تربیت دینی از دوران نونهالی است؛ چرا که فطرت خداجوی کودک هنوز دست نخورده است و این، کار مربی را بسیار آسان می‌کند. حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «آنچه را فرد در کودکی می‌آموزد، مانند نقشی است که روی سنگ حک می‌شود.» (18) یا اینکه می‌فرمایند: «قلب کودک مانند زمین خالی است که هر بذری را در آن بریزند، رشد خواهد کرد» (19) اذان و اقامه که در بدو تولد در گوش نوزاد طنین انداز می‌شود، در واقع عصاره‌ای از آموزه‌های دینی- الهی است که در ضمیر ناخودآگاه او تأثیر خواهد داشت؛ لذا بر انجام این کار بسیار تأکید شده است. بسیاری از ما نیز خاطرات تلخ و شیرین از دوران طفولیت و کودکی خود در ذهن داریم و این امر نشان دهنده‌ی تأثیر پذیری در دوران کودکی است. (20)

تأثیر باور دینی در تربیت

پیش شرط تأثیر امر و نهی والدین این است که خود آن‌ها عامل به مسائل و احکام دینی باشد و پیش شرط عامل بودن والدین، باور قلبی آنها به آموزه‌های الهی است. در تعالیم دینی آمده است که در یک مورد اجازه‌ی ریا داریم، آن هم هنگام آموزش اخلاق به فرزندانمان است؛ یعنی انجام اعمال دینی در معرض دید کودک باشد تا او نیز به آن سمت و سو تشویق شود؛ مانند خواندن نماز در کنار فرزند و یا کمک به نیازمندان توسط کودک. از همین رو به دیگران نیز توصیه شده است که در طول زندگی، دیگران را با رفتار خود به دین دعوت کنند. امام صادق (ع) در روایتی می‌فرمایند: «کُونوا دَعاه‌ی لِلنّاس به غیرِ ألسِنَتِکُم؛ (21) یعنی مردم را با روشی غیر زبانتان، به سوی خدا بخوانید.»

پس چنانچه فرزند ما بر خلاف آموزه‌های دینی رفتار می‌کند، باید علت را در خودمان جستجو کنیم و ببینیم کجا اشتباه کرده‌ایم؟ اگر والدین معتقد نباشند که نماز، کلید رستگاری و خوشبختی آدمی است، در نتیجه برای آموزش نماز به فرزندان نیز وقت نمی‌گذارند. کودک باید دین را که در روان‌شناسی، یک اصل مهم تربیتی به شمار می‌آید. هنگام نماز، پدر و مادر هر دو باید به نماز بایستند. اگر مادر به نماز بایستد، ولی پدر مشغول کار دیگری باشد، بچه با خود می‌گوید: گویا نماز خیلی مهم نیست، چون پدر نخواند و طوری هم نشد! حتی مادر در ایام عذر شرعی، می‌تواند بر سر سجاده بنشیند و مشغول ذکر و دعا باشد و یا فرزند به مسجد و … برده شود. نقل می‌کنند که فردی در مراجعه به منزل یکی از آشنایان خود، از فرزندش سراغ او را می‌گیرد. او در جواب می‌گوید: پدرم کار دارد. آن فرد می‌پرسد: مشغول نماز خواندن است؟ کودک پاسخ می‌دهد: نه، پدرم اصلاً نماز نمی‌خواند! چند لحظه بعد، پدرش می‌آید. آن شخص با تعجب می‌گوید: پسرت فکر می‌کند تو نماز نمی‌خوانی! او با خنده می‌گوید: درست است، چون نماز خواندن مرا ندیده است. صبح زود که همه خواب هستند، من به مسجد می‌روم و نماز می‌خوانم. ظهر هم سرکار هستم و همان جا نماز می‌خوانم. غروب هم برای نماز به مسجد می‌روم. از این داستان می‌توان دریافت که اگر فرزندان، نماز خواندن بزرگ‌ترها را نبینند به نماز تشویق نمی‌شوند. در چنین مواردی گاهی لازم است که والدین نمازشان را در خانه بخوانند و یا فرزندشان را با خود به مسجد ببرند. در واقع آنچه که به کوچک‌ترها درس می‌دهد، «رفتار» بزرگ‌ترهاست، نه «گفتار» آن‌ها. اما به راستی آیا تا به حال از خود پرسیده‌ایم که تا چه اندازه به ارزش‌های اسلامی و اعتقادات باور داریم که بخواهیم آن‌ها را به فرزندان خود منتقل کنیم!؟ بدانیم اگر در حضور فرزندان خود کتاب زندگی یعنی قرآن را مطالعه نکنیم، کودک نیز در آینده این کار را نمی‌کند. اگر قرآن به دست گرفتن فقط به سفره‌ی عقد و مجلس ختم خلاص شود، هیچ اثری نخواهد داشت. یک نمونه از این بی توجهی، این است که وقتی دانشجوی ما کتاب قرآن را باز می‌کند، یاسین را «یِس» می‌خواند! بنابراین باور قلبی والدین به مفاهیم دینی، بسیار مهم است. (22)

موارد آموزش دینی

محتوای آموزش دینی بعد از دو سالگی که تکلم کودک کامل می‌شود، عبارت است از: آموزش صلوات و ذکرهائی مثل «لا اله الاالله»، ایجاد محبت به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، بیان خوبی‌ها و بدی‌ها، مشاهده نماز و مناجات والدین با پروردگار و … پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «وقتی فرزندانتان شش ساله شدند، امر کنید نماز بخوانند. وقتی هفت ساله شدند، در این‌باره بیشتر تأکید کنید و در صورت لزوم می‌توانید آن‌ها را بزنید». (23) از مجموع روایات می‌توان دریافت که والدین باید به کودک خود از سه سالگی ذکر «لااله الا الله» و از چهار سالگی ذکر «محمد رسول الله» را بیاموزند. همچنین در پنج سالگی او را به قبله متوجه کنند و از شش سالگی سجده و رکوع را به او یاد دهند. از هفت سالگی نیز شیوه وضو گرفتن به کودک نشان دهند و او را به نمازگذاران امر کنند. البته نباید نقش زمان و مکان را در القای این آموزه‌های دینی نادیده گرفت. لحظات خستگی، آشفتگی، خواب آلودگی، اضطراب و کسالت‌های جسمی و روحی، زمان خوبی برای این امر خطیر و مقدس نیست. (24)

آموزش قرآن و روایات اسلامی

آموزش قرآن در دوران کودکی که سنین آموزش وی به شمار می‌رود از اهمیت زیادی برخوردار است. کودکانی که با قرآن مأنوس شده باشند از لحاظ رفتاری با دیگر کودکان تفاوت‌های بسیاری دارند. خواندن قرآن و درک مفاهیم آن می‌تواند رفتارهای نامطلوب انسان را از بین ببرد. علاوه بر آن، آموزش قرآن به فرزندان برای والدین اجر اخروی نیز دارد.

در روایتی از امام صادق (ع) می‌خوانیم: «هر کس فرزندش را ببوسد خداوند برای او کار نیکی در نامه عملش می‌نویسد و هر کس او را شاد کند، خداوند او را در قیامت شاد می‌گرداند و هر کس او را قرآن یاد بدهد والدینش فراخوانده می‌شوند و دو جامه ارزشمند به آنان می‌پوشانند که از نور آن در جامه صورت‌های بهشتیان، نورانی می‌گردد.» (25) از دیدگاه اسلام، همراه آموزش قرآن، فراگیری سخنان ائمه معصومین (ع) نیز از اهمیت بسزائی برخوردار است؛ زیرا کلام ارزشمند آن بزرگواران، تفسیر کننده آیات قرآن کریم می‌باشد و قرآن و روایات اسلامی مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری نمی‌تواند فهم و درک عمیق در انسان ایجاد کند. حضرت امام صادق (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «پیش از آنکه مرجئه (صاحب افکار باطل) بر شما پیشی بگیرند به یاد دادن احادیث به فرزندان خود مبادرت کنید.» (26) آموزش احادیث و سخنان ائمه معصومین (ع) می‌تواند دل‌های کودکان را بیدار نماید و قلوب آنان را مملو از آگاهی گرداند. علت انحراف نوجوانان و جوانان، در اثر وجود خلاء فکری آنان می‌باشد؛ زیرا اگر آنان از سنین کودکی به آموزش و تربیت اصیل اسلام با روشی که ائمه معصومین (ع) بیان فرموده‌اند؛ سوق داده شده بودند، اکنون در ذهن خود احساس بیهودگی نمی‌کردند و به سوی افکار باطل گرایش پیدا نمی‌کردند. مولا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «از دانش ما به کودکان خود چیزی بیاموزید که خداوند به واسطه آن سودشان بخشد و صاحبان افکار باطل با آرای خود بر آنان چیره نشوند.» (27) بدین ترتیب وظیفه والدین در امر تعلیم و تربیت کودک، در این مراحل سنی بسیار سنگین می‌باشد؛ زیرا که این دوران، مرحله مهم آموزش است و نباید فرصت‌های طلائی آن را از دست داد.

آموزش و رعایت احکام

یکی دیگر از مراحل مهم این دوران که بر عهده‌ی والدین می‌باشد، دادن آموزش‌های خاص به کودکان و نوجوانان است؛ زیرا آنان در این سنین، به طور کامل راهنمائی‌های والدین را می‌پذیرند، بنابراین والدین باید از این موهبت خدائی استفاده کنند و آن‌ها را با آموزش‌های خاص این دوران آشنا سازند. یادگیری نماز صحیح، یکی از آموزش‌های خاص این دوران است که با دقت تمام از سوی والدین باید به فرزندان آموزش داده شود آموزش نماز دارای اهمیت ویژه‌ای است و کودکان و نوجوانان بهتر است از ابتدای این دوران به برگزاری نماز بپردازند. البته باید توجه داشت که این عمل به آموزش صحیح نمار نیازمند است و این وظیفه والدین است که آن‌ها را به این عمل تشویق و ترغیب نمایند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «فرزندان خود را در هفت سالگی نماز بیاموزید و چون ده ساله شدند، آن‌ها را بر ترک نمار تنبیه کنید.» (28) یکی از مشکلات خاص این دوران؛ آشکار شدن بلوغ زودرس در بعضی از نوجوانان می‌باشد. این موضوع می‌تواند علامت هشدار دهنده‌ای برای والدین باشد. برای جلوگیری از بلوغ زودرس در نوجوانان، دستورات مؤکّدی از سوی ائمه معصومین (ع) بیان گردیده است که می‌تواند قابل توجه والدین باشد. امام صادق (ع) در این‌باره می‌فرمایند: «کودک وقتی سن هفت سالگی را پشت سر گذاشت، دیگر جایز نیست زن‌ها را ببوسد.» (29) اسلام از همان آغاز تولد دوران دوم کودکی، دستور می‌دهد که آثار بلوغ زودرس را باید در کودک از بین برد و لذا چنین دستوری را برای والدین ارائه نموده است. یکی دیگر از عوامل بلوغ زودرس در کودکان، خوابیدن آنان کنار هم در یک رختخواب می‌باشد و لذا اسلام دستور داده است که کودکان بعد از ده سالگی به هیچ وجه نباید در یک رختخواب بخوابند. امام صادق (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «باید رختخواب بین پسر با پسر، پسر با دختر و دختر با دختر را در ده سالگی از هم جدا کرد.» (30) یکی دیگر از عوامل ایجاد بلوغ زودرس در کودکان و نوجوانان که اهمیت بسیاری دارد و والدین همواره باید در رعایت آن کوشا باشند جدا کردن اتاق خواب نوجوانان از خود می‌باشد. پژوهش‌ها نشان می‌دهد، خانوداه‌هائی که بیش از یک اتاق خواب برای خود و فرزندان ندارند و فرزندان نیز در اتاق والدین می‌خوابند، فرزندانشان به بلوغ زودرس دچار می‌شوند! (31) این موضوع می‌تواند هشدار برای والدین باشد و آنان را از خواب غفلت بیدار کند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «اگر مردی با زنش بیامیزد و در خانه، کودکی بیدار باشد و آن دو را ببیند و یا صدای نفس زدنشان را بشنود، آن کودک هرگز رستگار نخواهد شد.» (32) اکثر مطالعات منشأ انحرافات جنسی را ناشی از عدم آگاهی والدین بیان می‌کند.

چگونگی انتقال مفاهیم دینی

باید توجه داشت که ممکن است برخی از مفاهیم دینی برای کودکان ثقیل و خام باشد؛ لذا باید آن را مانند شکر در آب حل کنیم و همچون شربتی شیرین به فرزندانمان بچشانیم؛ یعنی برای آشنا ساختن آنان با ائمه اطهار (ع) از داستاهای معجزه و کرامات آن‌ها شروع کنیم تا برای نونهالان ما شیرین و جذاب باشد؛ زیرا آنان در سنی نیستند که از ما استدلال بخواهند. با همین روش باید آن‌ها را با فضایل و ارزش‌های مانند ایثار، جهاد، کمک به هم نوع و دیگر مفاهیم دینی همچون نماز، روزه و حجاب، احترام به والدین و معلم، نظم و انضباط، پاکیزگی و آراستگی، امانت‌داری، صداقت و … آشنا کرد. نکته مهم برای ایجاد رابطه با نوجوانان و جوانان این است که مانند پیامبر اکرم (ص) «طبیب دوار؛ پزشک سیار» (33) باشیم و خود به سراغ بیمار برویم؛ نباید انتظار داشت که جوان به سراغ ما بیاید. در همین خصوص، نقل می‌کنند که پیامبر اکرم (ص)، حسن (ع) و حسین (ع) را به پشت خود سوار می‌کرد و می‌فرمود: «نیکو شتری است، شتر شما» (34) بنابراین قبل از هر چیزی باید اعتماد و علاقه جوانان را به خود جلب کنیم تا به آنچه آموزش می‌دهیم، اقبال داشته باشند. سعی کنیم فضای خانواده به گونه‌ای باشد که کودک دچار سانسور فکری نشود. در حقیقت باید زمینه‌ای فراهم گردد که فرزند به راحتی و با اشتیاق، مشکلات و سئوالات خود را با والدین مطرح کند اگر آنان نتوانند این وظیفه را به خوبی انجام دهند، جوان برای دریافت پاسخ سئوالات خود به راه‌های نادرست و منابع غیر مطمئن روی آورده و دچار گمراهی و مشکلات روحی و فکری می‌گردد. (35)

اهمیت دادن به سن تکلیف

یکی دیگر از وظایف والدین در حین آغاز سن تکلیف فرزندشان، این است که برای او جشن تکلیف برگزار می‌کنند و معنا و فلسفه آن را برای فرزند خود بیان نمایند؛ مثلاً در مورد لزوم نماز خواندن به او بگویند: «خدا نعمت‌های زیادی به ما داده که ما باید برای تشکر از او، نماز بخوانیم». یکی از بزرگان دین به نام سید بن طاووس (ره) نه تنها به سالروز مکلف شدن خود اهمیت می‌دهد و از آن روز به عنوان بزرگ‌ترین عید یاد می‌کند، بلکه به فکر می‌افتد تا جشنی برای بالغ شدن فرزند خود ترتیب دهد و از آن روز فراموش نشدنی تجلیل فراوان به عمل آورد. وی در نوشته خود از پدران و مادران، چنین گلایه می‌کند: «من تا کنون نشنیده‌ام کسی برای این روز بسیار بزرگ و فراموش نشدنی ارزشی قائل باشد و حق چنین روزی را ادا کرده باشد و یا برای از دست رفتن چنین روزی، لحظه‌ای غصه خورده باشد. از این رو خود و فرزندان و دوستانم را سفارش می‌کنم که حق چنین روزی را ادا کنند در بزرگ داشت و احترام آن بکوشند.» (36)

آری برگزاری جشن تکلیف، تأثیر ماندگار و نیکی در فرزندان دارد. همان گونه که ما برای او جشن تولد می‌گیریم و بهترین هدایا را در آن روز تقدیمش می‌کنیم تا خاطره‌ای دلنشین در آلبوم زندگی‌اش برای او ثبت شود، چنان چه برای جشن تکلیف نیز جشن و سرور بر پا کنیم، آغاز سن تکلیف برای او به یاد ماندنی و ارزشمند خواهد شد. (37)

پرخاش، ملایمت و نصیحت نوجوان

والدین نباید نوجوانان و جوانان را با اعمال نابخردانه و نسنجیده خود به عصیانگری وادار نمایند؛ زیرا روحیه عصیانگری و تمرُّد در آنها به شدت وجود دارد. پیامبر اکرم (ص) خطاب به مولا علی (ع) می‌فرمایند: «یا علی، لعنت خدا بر پدر و مادری باد که فرزند خویش را به عصیان وادارند و باعث قطع رابطه محبت شوند.» (38) گاهی والدین از رفتار پرخاشگرانه فرزندان خود شکوه و شکایت می‌کنند، در حالی که نمی‌دانند که خود آنان محرک پرخاشگری جوانان خود می‌باشند؛ زیرا جوان بر اساس دارا بودن روحیه جوانی، در مقابل هر محرکی که برایش غیر منطقی جلوه کند، واکنش نشان می‌هد. یکی دیگر از نابسامانی‌ها دوران نوجوانی، داشتن حالت لجاجت جوانان می‌باشد. این ویژگی ناهنجار، در بعضی از جوانان قابل مشاهده می‌باشد؛ باید دانش که انگیزه لجاجت هم، مانند انگیزه پرخاشگری، در رفتار خود والدین نهفته است. مولا علی (ع) در مورد علت لجاجت جوانان می‌فرمایند: «زیاده‌روی در ملامت کردن، شعله لجاجت را مشتعل می‌سازد.» (39) وقتی نصیحت گوئی والدین، رنگ ملامت به خود می‌گیرد سبب می‌شود که جوانان در مقابل این عمل واکنش نشان دهند. باید توجه داشت که نصیحت گوئی بیش از حد برای جوانان، آن هم در حضور دیگران می‌تواند شخصیت آنان را سرکوب و خدشه‌دار نماید مولای (ع) می‌فرمایند: «نصیحت گفتن فردی در حضور دیگران کوبیدن شخصیت او می‌باشد.» (40) بنابراین والدین باید به این امر آگاهی داشته باشند که هر گونه دلسوزی نا آگاهانه که در چهره ملامت کردن و نصیحت گوئی برای تربیت جوانان ابراز گردد، نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد، بلکه رابطه والدین و جوان را مکدر خواهد نمود. (41)

خانه و خانواده خوب و سالم از دیدگاه کودکان و نوجوانان (42)

6 . افکارش را بتواند با والدین خود در میان بگذارد و درخواست‌های خود را واضح و روشن بیان کند و از تجربه و تبادل نظر والدین بهره‌مند گردد.

نتیجه گیری

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

مباحثی که در این مقاله به آن‌ها پرداخته شد و نتایجی که از این مقاله عاید ما می‌گردد به شرح ذیل می‌باشد:

 

نویسنده: حسن مانیان

منبع : اختصاصي راسخون

 

پي نوشت ها :

منابع پایانی

نام (اجباری)

آدرس پست الکترونیکی (اجباری است اما نمایش داده نمی‌شود)

آدرس سایت

مرا برای دیدگاه‌های بعدی به یاد بسپار

تصویر امنیتی جدید

از جمله مباحث جالب ، مهم و پیچیده در روان شناسی موضوع شخصیت می باشد . از آنجا مهم است که از طریق شناخت شخصیت و تبیین آن می توان به صورت علمی رفتارهای انسان را توصیف و تبیین و به آنان کمک کرد از بسیاری رفتارهای ناسازگار ، کجروانه و اختلالات روانی پیشگیری و البته  درمان کرد و همچنین انسان را بیشتر شناخت و در واقع خود را بیشتر شناخت تا به فلسفه مهم شناخت خود ، سپس شناخت خدا و در نهایت سعادت و آرامش روحی که هدف آرمانی بشر است برسیم.

 از آنجا که این مساله  پیچیده است که با همه کاوشهای علمی و تجربی روان شناسان تاکنون علیرغم پیشرفت های فزاینده ، به جمع بندی کلی و تعریف جامعی از آن نرسیده و هرکسی به تناسب دیدگاهش به ماهیت انسان ، تناسب تربیت و طبیعت ، جبرگرایی و اراده آزاد ، تاثیر تجربیات و زندگی حال گذشته و آینده ، هدف نهایی انسان تعادل یا رشد و . . . نظریه ای در شخصیت ارائه داده که علیرغم جالب بودن و قابل تحسین بودن تلاش همه آنها ، اما نواقص و ابهامات زیادی به جهت تعریف دقیق و تبیین شخصیت دارند .


تعریف شخصیت:

شخصیت از واژه personality گرفته شده است که قسمت اول آن persona  به معنای نقاب و ماسکی است که بازیگران قدیم به چهره خود می زدند و نقش فردی که آن ماسک بر چهره زده بود را بازی می کردند یعنی فارغ از شخصیت اصلی خود ، به ایفای نقش مربوط به ماسک و نقابی که به چهره می زدند ، می پرداختند .

پرسونا قیافه ای است که آدمی با آن در جامعه ظاهر می شود . جامعه ، آداب و رسوم و سنت های اجتماع است که این قیافه را به فرد تحمیل می کند . پرسونا گاهی نمایشی است و شخصیت واقعی و خصوصی فرد در زیر این ماسک پنهان می ماند و رفتارهای ظاهری فرد جزء شخصیت واقعی و اصلی فرد نیستند و در زبان عامیانه به آن  ریا و تظاهر می گویند و گاه شخصیت واقعی و درونی ، که  بین ماسک چهره و حالات درونی و باطنی همخوانی وجود دارد .

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

به تناسب میزان همخوانی بین این دو مؤلفه هر فرد دارای تیپ شخصیتی خاصی است و به میزانی از بهنجاری روانی- رفتاری و یا نابهنجاری برخوردار است و هر چه تاثیر اجتماع زیاد تر باشد ضخامت ماسک چهره هم بیشتر خواهد بود .

در شکل گیری شخصیت ابهامات و سؤالات فراوانی وجود دارد : شکل گیری ساختار شخصیت در چه سنینی پایه ریزی می شود ؟ چه عواملی در آن تاثیر گذار است ؟ ناکامی ها و مصائب در رفتار و شخصیت تاثیر منفی دارد یا مثبت ؟ آیا می توا ن تیپ های شخصیتی را برای انسان ها ترسیم کرد و بر مبنای آنها انسان را توصیف و طبقه بندی کرد یا شخصیت موضوع منحصر به فرد و بی همتایی است ؟ و … سؤالات فراوان دیگری نیز در این مورد مطرح است که در اینجا به دنبال جواب آنها از دیدگاه مکتب اسلام هستیم .

 افزایش و شیوع مشکلات روحی و روانی سبب به چالش کشیده شدن آرامش انسان علیرغم پیشرفت های عظیم تکنولوژی که زمینه راحتی انسان فراهم نموده اند ،گردیده است و این حاکی از عدم تناسب رشد علوم پزشکی و طبیعی در مقایسه با علوم انسانی است که به نظرمی رسد علوم انسانی ناپخته و رشد نیافته هستند .

به علاوه دیدگاهها و تئوری های زیربنایی در روان شناسی شخصیت ، مبنای روشهای درمانی را شکل می دهند و طبیعی است تا شناخت دقیق و درست نباشد ، استفاده از راهکارهای درمانی به بیراهه رفتن است . از آنجایی که به زعم ما مکتب اسلام کاملترین و جامع ترین مکاتب دینی و جهانی است ، توجه به جهت گیری دیدگاه اسلام به این موضوع کلیدی و البته معماگونه که تا کنون هر روانشناس و دانشمندی فقط جنبه های جزئی از آن را حل کرده است ، می تواند چشم انداز دقیق و اثر بخشی را بوجود آورد .


 مفهوم شخصیت :

 یکی از مهم ترین عناصر شخصیت که در قرآن وجود دارد مفهوم شاکله است در سوره اسری آیه 84 آمده است : بگو هر کسی بر شاکله(ساختار روانی و بدنی ) خویش عمل می کند و خدای شما به کسی که راهش از هدایت بیشتری برخوردار است داناتر است . استنباطی که از این آیه می شود این است که منشا اعمال آدمی شاکله اوست که معادل شخصیت در روان شناسی است . به طور کلی شاکله دارای معانی زیر است :

 1- نیت 2- خلق و خوی 3 – حاجت و نیاز 4 – مذهب و طریق و 5 – هیئت و ساخت . این موارد به عنوان زیر بنای رفتارهای انسان محسوب می گردند :


نیت :

 نیت به معنای قصد و عزم قلب است . از دیدگاه اسلامی بین نیت و عمل تفاوت وجود دارد .  نیت امری درونی است وعمل ثمره و حاصل نیت است . امام علی (ع) می فرماید : نیت زیربنای عمل است و اعمال ثمره نیات هستند و امام صادق (ع) می فرماید : همانا نیت همان عمل است که این مورد اشاره به اصالت نیت در مقابل عمل دارد و منشا و مبدا عمل نیت است .

تصحیح نیت از سخت ترین اعمال است و آن تابعی است از حالتی که نفس به آن حالت متصف است و از طریق ریاضت های سخت ، تفکرات عمیق و مجاهدت های شدید به دست می آید .


خلق و خوی :

مجموعه صفات انسان است که در ارتباطات او با اشیاء و افراد بروز می کند و حکمای اسلامی آنرا محصول مزاج ، ترکیب بدنی ، مسائل محیطی ، تجربیات فرد و البته اختیار می دانند . این مجموعه نیز دست به دست هم داده هیئت و حالات نفسانی انسان را می سازد .


حاجت و نیاز :     

یکی دیگر از معانی شاکله ، حاجت و نیاز است . نیازها از زیر بناهای رفتاری انسان هستند . نیازها دو دسته اند : نیازهای فیزیولوژیکی مثل گرسنگی ، تشنگی و میل جنسی که نحوه ارضا و برخورد با آنها آموختنی و بستگی به نوع شخصیت و شاکله فرد دارد .

دوم نیازهای روانی مثل نیاز به تعلق داشتن ، نیاز به امنیت از جمله نیازهایی هستند که در نوع بشر دیده می شوند . میزان بروز هر یک از این نیازها و نحوه ارضا و طرز تلقی آنها از فردی به فرد دیگر و به تناسب ساخت روانی آنها فرق دارد .


مذهب و طریق :

مذهب ، روش و برنامه ای است که فرد در زندگی خود پیشه کرده و جهان ، آینده و گذشته را بر اساس آن تفسیر می کند . دین بر اساس هیئت و ساخت اولیه روانی انسان ( فطرت ) شکل گرفته و موجب پیدایش ساخت و هیئت روانی خاصی می شود که انسان را  وادار به اعمال خاصی می کند .


هیئت و ساخت :  

اصلی ترین معنای شاکله هیئت وساخت روانی است . هیئت روانی انسان مجموعه واحدی است که نیات از آن بر می خیزد . خلق و خوی حاصل آن است ، مذهب بر اساس آن پذیرفته شده و خرد موجد شکل گیری آن می شود و بالاخره نیازها در بروز و ظهور خود متاثر از آن هستند .

در واقع شاکله عبارت است از ساخت و هیئت روانی انسان که در اثر تعامل وراثت ، محیط و اختیار شکل گرفته به گونه ای که محرکات محیطی را منطبق با خود تفسیر کرده و در مقابل آنها به شیوه ای خاص پاسخ می دهد .

همانطوری که در سوره اسری آیه 82-84 آمده است : و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قران نازل می کنیم و کافران را جز زیان چیزی نخواهد افزود و ما هرگاه به انسان نعمتی عطاء کردیم رو بگردانید و دوری جست و هرگاه شر و بلایی به او روی آورد ، به کلی مایوس و نا امید شد . بگو هر کسی بر شاکله خود عمل می کند خدای شما به کسی که راهش از هدایت بیشتری برخوردار است ، داناتر است .

پیام این آیه این است که مردم به اقتضای شاکله خود عمل می کنند و رسول گرامی (ص) می فرماید : این خود مردم هستند که اعمالشان بر طبق شاکله و فعالیتهای موجودشان صادر می شود ، آن کسی که دارای شاکله معتدل است راه یافتنش به سوی کلمه حق و عمل صالح قدری آسان تر است و آن کسی که شاکله ظلم و سرکشی دارد او هم می تواند به سوی کلمه حق راه یابد اما برای او قدری دشوارتر است .


مراحل رشد شخصیت :

برای تعیین مراحل رشد شخصیت دو ملاک بنیادی را باید مد نظر قرار دهیم : عقل و نفس ( یا هوای نفس ) که اینها دو محرک اصلی و اساسی افعال انسان به شمار می آیند .مجموعه گرایشهای انسان نسبت به محرکهای خوشایند و دافعه های او نسبت به محرکهای ناخوشایند که ماهیتا” بر فرایندهای ناخودآگاه متکی هستند ، نفس می گویند .

عقل نیز عبارتست از توانایی انسان بر تشخیص و استدلال . اصل لذت طلبی و گریز از الم ، اصل بسیار مهم و بنیادی موجودات است ، از این رو انسان بدون تجزیه و تحلیل عقلی و استدلالی و فارغ از خود آگاهی می تواند به طرف محرکهای خوشایند جذب و از طرف محرکهای ناخوشایند دفع شوند .

عقل در ورای این اصل می تواند نسبت به محرکهای مختلف آگاهی یافته و آنها را تجزیه و تحلیل و در مورد آنها قضاوت کند . به این ترتیب بین رشد عقلانی و گسترش تمایلات نفسانی نسبتی معکوس وجود دارد . یعنی هر قدر خود آگاهی و قضاوت عقلانی گسترش یابد دامنه اصل فوق محدود می شود . مراحل رشد شخصیت بر اساس تعابیر قرآنی چنین است : 1 – نفس اماره 2- نفس لوامه و 3 – نفس مطمئنه .

هر یک از این نفوس ، تعبیری از شاکله و شخصیت انسان در مرحله ای خاص هستند . به این معنا که کسی که صاحب نفس اماره  است ، دارای شاکله و شخصیتی است که در آن هوای نفس حاکم بوده و محرک اعمال و رفتار فرد در این مرحله محرکهای نفسانی به شمار می آید .

کسی که در مرحله نفس لوامه است هر چند که محرک بسیاری از رفتارهای او نفس است ولی عقل در اینجا نقش خاصی یافته و با آگاهی و استدلال و قضاوت برخی از اعمال این نوع شخصیت را زیر سؤال می برد و او را مورد سرزنش قرار می دهد .شخصیت انسان در مرحله نفس مطمئنه تحت سیطره کامل عقل در آمده و عقل است که مسیر اعمال و رفتار انسان را تعیین می کند

ساختمان وجودی انسان فطرتا هم استعداد انجام کارهای زشت ، پیروی از هوای نفس و شهوات جسمانی ، غرق شدن  در لذت های ملموس و تمایلات دنیوی را دارد و هم آمادگی ارتقاء به اوج فضیلت تقوا ، اخلاقیات عالی انسانی و عمل صالح و پیامدهای آن یعنی رسیدن به آرامش روانی و خوشبختی معنوی ، به همین دلیل طبیعی است که فطرت انسان بالقوه متضمن تضاد بین خیر و شر ، فضیلت و رذیلت و اطاعت و معصیت خداست و آزمایش واقعی انسان در این دنیا نیز همین سمت و سوی گرایش اراده و موضوع انتخاب او است .

در سوره فرقان آیه 43-44 آمده است : آیا دیدی کسی را که هوی نفس را معبود خویش ساخت آیا(می توانی ) ضامن او باشی یا گمان داری بیشترشان می شنوند یا می اندیشند آنان جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه ترند.

و در سوره یوسف 53 : من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم که نفس بسیار به بدی ها امر می کند ، مگر آنچه را پروردگارم رحم کند، پروردگارم غفور و رحیم است . پیامبر اکرم می فرمایند : دشمن ترین دشمنانت همان نفس توست که در درونت قرار دارد هر کس آنرا ادب یا سرکوب کند از ظلمش در امان خواهد بود .

همچنین در سوره فجر آیه 27-30 (آن هنگام به اهل ایمان خطاب رسد) ای نفس قدسی ، مطمئن و دل آرام ، امروز به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود و او راضی از توست . باز آی در صف بندگان خاص من در آی ودر آن بهشت من داخل شو .

این مفاهیم سه گانه نفس ( اماره ، لوامه و مطمئنه ) را می توان حالاتی تصور کرد که  شخصیت انسان در سطوح مختلف رشد به آن متصف می شود و شخصیت انسان در جریان تضاد درونی میان جنبه های مادی و معنوی ماهیت ساختاری خویش آنها را پشت سر می گذارد . زمانی که شخصی انسان در پایین ترین سطح قرار دارد به طوری که هوی و هوس و شهوات بر او مسلط اند در واقع تحت تاثیر و حاکمیت نفس اماره است و هنگامی که در بالاترین درجه رشد و کمال بشری می رسد تا آنجا که تعادل کامل بین خواسته های جسمی و روانی او برقرار می شود و آنگاه به مرحله ای رسیده که صفت نفس مطمئنه بر آن تطبیق می کند .

حد وسط این دو مرحله ، مرحله ای است که که انسان نفس خود را به محاسبه می کشاند و البته انسان گاهی به علت ضعف دچار اشتباه گردیده و در این حالت به شخصیت انسان نفس لوامه اطلاق می شود . این مفاهیم با عناصر شخصیت در دیدگاه روان کاوی مشابهت های فراوانی دارند و ایجاد هماهنگی بین آن سه ساختارشخصیت ( نهاد ، من و فرامن)  و ایجاد تعادل بین آنها به سلامت نفس و روان خواهد انجامید که همواره بین خواسته های جسمانی و روانی در دیدگاه اسلام ، تعارض وجود دارد و در نتیجه این برخورد بین بعد مادی و معنوی حالات سه گانه نفس به وجود می آید . نظریه تعارض در روانکاوی مشابه این برخورد حالات سه گانه نفس است .


نقش وراثت و محیط در دیدگاه اسلام :

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

احادیث و روایات فراوانی وجود دارند که مبین این امر هستند حالات روانی جسمی والدین در بچه ها و فرزندان مؤثر است . در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است : فضایل اخلاقی و سجایای انسانی ریشه اش از پاکی خانواده ها و وراثت سرچشمه می گیرد همچنین درتاثیر نقش محیط بر شخصیت ، قران و پیشوایان به نقش محیط زندگی و دوستان نزدیک در انسانها اشاره نموده اند و به پیروان خود دستور داده اند از آثار سوء آنها دوری کنند و از مصاحبت با اشخاص ناصالح دوری گزینند .

در سوره نوح آیه 26-27  حضرت نوح به خداوند عرض کرد : خداوندا هیچ یک از کافرین را در روی زمین باقی مگذار و الا بندگان تو را گمراه می کنند و از خود جز افراد فاسد ، تبهکار و ناسپاس به جای نمی گذارند .

در این آیات هم اثر محیط و هم اثر وراثت پذیرفته شده است زیرا گمراه کردن دیگران اثر محیط و به وجود آوردن افراد ناسپاس و مفسد اثر وراثت است . در نامه شماره 69 نهج البلاغه امام علی (ع) می فرماید : مبادا با افراد ناصالح دوستی نزدیک داشته باشید که فساد و تباهی آنها در شما اثرات سوء خواهد گذاشت .

همچنین می فرمایند : اگر کسی را از جهت معنوی خوب نشناختید و مذهب و اعتقادات او برای شما معلوم نشد ، رفقای نزدیک وی را ملاحظه نمایید ، چنانچه اهل تقوا باشند او هم اهل با تقواست و اگر دوستانش فاسد بودند بدانید او نیز بهره ای از دین ندارد .

با توجه به مسائل مطروحه فوق در اسلام به نقش هر دو عامل تاکید شده است  و رای به برتری و تقدم هیچکدام از آنها به دیگری داده نشده است بلکه هر دو بر شخصیت و رفتار انسان موثرند و در نهایت خود فرد است که دست به انتخاب و گزینش از بین دو مطلوب و یا نامطلوب می زند . جای تعجب نیست که در اسلام که تا چه حد بر اراده آزاد و اختیار انسان تاکید و به آن اعتقاد وجود دارد . 


اصل تضاد روانی در شخصیت :

در نظام روانشناسی کارل یونگ اصلی به نام اصل اضداد وجود دارد . او به وجود اضداد و قطبیتها در انرژی فیزیکی اشاره نمود ، مثل گرما در برابر سرما ، ارتفاع در برابر عمق ، آفرینش در برابر زوال ، که معتقد است همین امر در مورد انرژی روانی نیز صدق می کند به این معنی هر میل و هر احساسی ضد خود را دارد .

این تضاد و آنتی تز و این تعارض بین قطبیت ها ، برانگیزنده اصلی کل رفتار و تولید کننده کل انرژی است . در واقع هر چه تعارض بین قطبیت ها آشکارتر باشد ، انرژی تولید شده بیشتر خواهد بود .

از آیات و احادیث چنین بر می آید که انسان از نظر شخصیت دارای سلسله خصوصیات حیوانی است که در نیازهای جسمانی متبلور هستند و این نیازها به خاطر حفظ ذات و بقای نوع باید ارضاء شوند ، او همچنین دارای صفات ملکوتی است که در اشتیاق روحی نسبت به خداوند و عبادت متبلور هستند .

گاهی میان  این دو نوع خصوصیات شخصیتی انسان تعارض پیش می آید که گاهی نیازها و خواسته های جسمانی و زمانی نیازها و اشتیاقات روحی او را به طرف خود جذب می کنند و خود انسان نیز این نزاع و کشمکش درونی و شخصیتی بین این دو جنبه شخصیتی را احساس می کند قران به حالت نزاع میان جنبه های جسمانی و روانی انسان چنین اشاره می کند :

پس هرکس از حکم خدا سرکش و طاغی شد و زندگی دنیا را برگزید جایگاه او همان آتش است و هر کس از حضور در پیشگاه ربوبیت بترسید و از هوای نفس دوری جست همانا بهشت منزلگاه اوست ( سوره نازعات آیه 37-41) .

همچنین بعضی از مسلمانان زمانی که شنیدند کاروان خواربار به مدینه رسیده از اطراف پیامبر پراکنده شدند . قران ضمن نقل ماجرا به مساله تضاد میان جنبه های مادی و معنوی انسان نیز اشاره می کند ، در سوره جمعه آیه 11 : واین مردم (ضعیف الایمان) چون تجارتی یا لهو و بازیچه ای ببینند بدان شتابند و تو را در نماز تنها گذارند ای رسول بگو به خلق که آنچه نزد خداست بسیار برای شما از لهو ولعب و تجارت های دنیا بهتر است و خداوند بهترین روزی دهنده خلایق است .

روش انسان در حل این مشکل همان آزمایش حقیقی است و کسانی که بیشترین هماهنگی و تعادل را در میان آنها برقرار کنند از این آزمایش موفق و سربلند بیرون آمده اند . همچنین در سوره منافقون آیه 9 : الا ای اهل ایمان مبادا هرگز مال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل سازد وکسانی که به امور دنیا از یاد خدا غافل شوند آنها به حقبقت زیان کاران عالمند.

و در سوره تغابن آیه 15 : به حقیقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل مبندید ) و (بدانید) که نزد خدا اجر عظیم (بهشت) خواهد بود .

انسان با کلیه امکانات برای حل این تعارض و تضاد برای عبور از مرحله آزمایش دارای اراده و اختیار آزاد بوده تا بتواند در این درگیری ها تصمیم بگیرد و هر راهی را که خود برای این تضاد می پسندد انتخاب کند . اصول پایه و اساسی زیربنای مسؤلیت و حسابرسی انسان همین اراده و انتخاب راه حل این تضاد را تشکیل می دهد .  


تعادل شخصیت :

مناسب ترین راه حل مشکل تضاد بین جنبه جسمانی و روانی انسان در واقع ایجاد هماهنگی میان آن دو است به این معنا که انسان در حدود شرع نیازهای جسمانی خود را ارضا و همزمان با آن به ارضای نیازهای روانی نیز بپردازد .

اسلام خواهان هماهنگی انگیزه های جسم و روح و در پیش گرفتن راه میانه ای است که به ایجاد تعادل میان جنبه های مادی و معنوی انسان منتهی شود . ضرورت تحقق این تعادل در شخصیت انسان در سوره قصص آیه 77 آمده است : و در آنچه خداوند به تو داده است سرای آخرت را جستجو کن و بهره ات را از دنیا فراموش مکن . تعادل جسم و روح در شخصیت انسان نمایانگر توازن در کل هستی است زیرا خداوند هر چیز را در اندازه و به میزان مشخص آفرید .

مساله تعادل در انسان منحصر به تعادل بیولوژیک نیست بلکه کل شخصیت انسان و نیز تعادل جسم و روح را در بر می گیرد  و در حدیثی از پیامبر اکرم داریم که بهترین امور میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط است .

در دیدگاه روانکاوی اعتقاد بر این است که هدف نهایی رشد انسان کسب تعادل و رسیدن به تعادل در ارگانیسم است . از دیدگاه کارل یونگ ، شخصیت سالم شخصیتی است که تعادلی از نیروهای مختلف را ایجاد کرده باشد به گونه ای که در اثر تعادل نیروها به نوعی وحدت که نشات گرفته از هماهنگی و همخوانی نیروها و در نتیجه قسمتهای مختلف شخصیت است رسیده باشد .

در واقع حصول تعادل در نتیجه تعادل در سه ساختار شخصیت است . هدف کلی روند درمان بیماریهای روانی در مکتب روانکاوی کمک به بیماران برای ایجاد تعادل در هرسه عنصر شخصیت است که جنبه های جسمی و روانی ( لذات ، تفریحات ، درک واقعیت و انطباق با هنجارهای جامعه و مسائل آرمانی و  اعتقادی ) انسان را شامل می شود .

هچنین در مکتب گشتالت درمانی که از نظریات بانفوذ و گسترده روان درمانی است ، اعتقاد بر این است که تمایل اساسی هر ارگانیسم تلاش برای کسب تعادل است . حصول تعادل به معنای کاهش تنش است و این معادل سلامت روانی است و از محاسن توجه به امورات متضاد و متفاوت روحی و جسمی در درون خود مثل انگیزه های لذت جویانه ، خواسته های آرمان گرایانه و اخلاقی ، کسب آگاهی و بصیرت نسبت به قطب های درونی است و کسب آگاهی در حصول تعادل وسلامت روانی کمک می کند.


انواع تیپ های شخصیتی در قرآن :

روانشناسان کوشش نموده اند وجود تفاوت و تشابه شخصیت های مردم را بررسی کنند و به علاوه هر روان شناسی سعی نموده از جهت و جنبه های ویژه ای انواع شخصیت را بررسی کند برخی بر اساس خصوصیات جسمی و برخی بر اساس خصوصیات روانی .

در قرآن مردم بر اساس عقیده و اعتقادشان به سه نوع تقسیم شده اند : 1- مؤمنان 2- کافران و 3- منافقان . هر یک از این انواع سه گانه خصوصیات اصلی و عمومی ویژه خود را دارند که شخصیت هر کدام را از دو نوع دیگر مجزا می کند .

این تقسیم بندی نشان دهنده اهمیت عقیده در ساختار شخصیت انسان و تشخیص خصوصیات متمایز کننده هر کدام است و هم رفتار انسان را به شکلی خاص و مشخص که موجب تمایز او از دیگران شود جهت   می دهد . به علاوه این تقسیم بندی نشان می دهد عامل اصلی ارزشیابی شخصیت از نظر قرآن عقیده و اعتقاد است .


مؤمنان :

  با برسی صفات مؤمنان در قرآن می توان آنها را به 9 زمینه اصلی و عمومی در زمینه های رفتاری تقسیم کنیم :

1-صفات عقیدتی : ایمان به خدا، پیامبران ، کتب آسمانی، روز قیامت و بهشت و دوزخ

2- صفات عبادی : عبادت خدا ، انجام فرائض مثل روزه ، نماز، زکات، تقوا ، جهاد در راه خدا ، طلب بخشش ا زخدا و توکل بر او

3-صفات مربوط به روابط اجتماعی : رفتار خوب با مردم ، احسان ، تعاون و همکاری ، اتحاد و همبستگی، امر به معروف و نهی از منکر، عفو وایثار

4- صفات مربوط به روابط خانوادگی : نیکی به والدین و خویشاوندان ، حسن معاشرت با همسر ، سرپرستی خانواده و پرداخت نفقه به آنها

5- صفات اخلاقی : صبر ، بردباری، صداقت ، عدالت ، امانتداری و وفای به عهدخدا و مردم ، پاکدامنی ، فروتنی ، سخت کوشی در گرفتن حق در راه خدا ، عزت نفس ، قدرت اراده و حاکمیت بر هوی و شهوات نفس

6 – صفات انفعالی و عاطفی : خدا دوستی ، ترس از عذاب خدا، مردم داری و مردم دوستی ، خیرخواهی به آنان ، فرو بردن خشم و کنترل انفعالی غضب ، تجاوز نکردن به حق دیگران ، عدم حسادت به دیگران ، تواضع و مهربانی و احساس پشیمانی در صورت ارتکاب گناه

7- صفات عقلانی و شناختی : تفکر در هستی و آفرینش خدا ، طلب دانش و شناخت ، عدم پیروی از گمان ، جستجوی حقیقت و آزادی فکر و عقیده

8 – صفات مربوط به زندگی عملی و شغلی: اخلاص در عمل و خوب کار کردن و تلاش فعالانه در کسب روزی

9 – صفات بدنی : نیرومندی ، سلامت ، پاکیزگی و طهارت .

خصوصیات عقیدتی نقش اساسی و تعیین کننده ای در جهت دادن به رفتار انسان در کلیه زمینه های زندگی ایفا می کنند . به طوری که ایمان به توحید و روز رستاخیز از خصوصیات اصلی حاکم بر شخصیت انسان می شود و در کلیه خصوصیات دیگر شخصیتی مؤثر هستند .

 همچنین همه مؤمنان در یک سطح نیستند در قران سه درجه برای مؤمنان ذکر شده است : مؤمنانی که به خود ظلم می کنند ، میانه روها و پیشتازان خیر که در سوره فاطر آیه 32 آمده است : سپس این کتاب آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم از میان آنها عده ای بر خود ستم کردند ، عده ای میانه رو بودند و عده ای هم به اذن خدا در نیکی ها از همه (پیشی) گرفتند و این فضیلتی بزرگ است .


کافران : 

برخی از صفات ویژه و اصلی آنان که در قران آمده است :

 1-صفات عقیدتی : عدم ایمان به یگانگی خدا، پیامبران ، روز رستاخیز و حساب


2- صفات عبادی : عدم عبادت خدا و توسل به غیر او

3- صفات مربوط به روابط خانوادگی و اجتماعی : ظلم ، رفتارهای متجاوزانه ، تمسخر دیگران ، تجاوزبه حقوق دیگران و قطع ارتباط با دوستان و خویشاوندان

4- صفات اخلاقی : پیمان شکنی ، فسخ ، فجور،پیروی از هوی نفس و شهوات و غرور و تکبر

5 – صفات انفعالی و عاطفی : نفرت ، کینه و حسادت نسبت به مؤمنان

6- صفات عقلانی و شناختی : جمود فکری و ناتوانی در ادراک و تعقل ، تقلید کورکورانه از عقاید و سنت های پدران و فریب دادن خود .


منافقان :

  منافقان با شخصیتی متزلزل نمی توانند موضع آشکاری در برابر ایمان اتخاذ کنند . قران خصوصیات مشخص کننده آنها را یاد آور شده و آنها را به شدیدترین عذاب تهدید کرده است . در سوره نساء آیه 145 : منافقان در پایین ترین مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت . برخی از صفات ویژه و اصلی آنان عبارتند از :

 1-صفات عقیدتی : عدم اتخاذ موضعی مشخص در برابر توحید ، اظهار ایمان در میان مسلمانان و اظهار شرک در میان مشرکان

2- صفات عبادی : عبادت از روی ریا که بدون اعتقاد انجام می دهند و با بی حالی و تنبلی به نماز می ایستند

3-صفات مربوط به روابط اجتماعی : برپایی فتنه از طریق پخش شایعات بین مسلمانان ، تمایل به فریب دیگران دارند، برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران ، خوب حرف می زنند ، برای متقاعد کردن دیگران بسیار سوگند می خورند، از نظر ظاهر و قیافه و لباس در میان مردم بسیار آراسته اند تا جلب توجه کنند و آنها را تحت تاثیر قرار دهند

4 – صفات اخلاقی : عدم اعتماد به نفس ، پیمان شکنی ، ریا ، ترس ، دروغ ، بخل ، سودجویی و فرصت طلبی

5 – صفات انفعالی و عاطفی : ترس و هراس از مرگ ، نفرت از مسلمانان و کینه ورزی به آنان

6-  صفات عقلانی و شناختی: تردید ، شک و عدم توانایی در قضاوت و تصمیم گیری و تفکر درست ، به همین دلیل قران منافقان را به عنوان کسانی که بر دلهایشان مهر نهاده شده است توصیف می کنند که منافقان با توجیه کارهایشان می کوشند از خود دفاع کنند .

اصولا خصوصیت اصلی شخصیت منافق همان تردید در انتخاب ایمان ، کفر و ناتوانی در اتخاذ موضعی روشن و صریح در برابر توحید ، مؤمنان و کافران است . همچنین سودجو و فرصت طلب است گاهی با مسلمانان و گاهی با کافران خود را هماهنگ می کنند . همواره در فریب دادن مردم می کوشد از طریق سخنان شیوا و آراستگی ظاهری ، آنها را تحت تاثیر قرار دهند ، در ژرفای نفس خود احساس ناتوانی می کنند . از این رو سعی دارند با توجیه کارهایشان از خود دفاع کند .


شخصیت بهنجار و سلامت روانی :

شخصیت بهنجار از نظر اسلام ، شخصیتی است که جسم و روح در آن متعادل باشند و نیازهای هر کدام ارضا شوند . انسانی که دارای شخصیت بهنجار است به جسم و سلامت و نیرومندی آن اهمیت می دهد و نیازهای آن را در حدودی که شرع مقدس روا می دارد برآورده می سازد و همزمان با آن به خدا ایمان می آورد .

از نظر اسلام فردی که پیرو هوی نفس خودش باشد فردی نابهنجار است و نیز کسی که خواسته های جسمانی خود را سرکوب و مقهور کند و رهبانیت افراطی و ریاضت شدید دارد و تنها به ارضا نیازهای معنوی می پردازد شخصی نابهنجار است زیرا این گونه گرایشهای افراطی و تفریطی با فطرت انسان مخالف هستند به همین دلیل هیچ کدام از این دو گرایش به شکل گیری و تحقق ماهیت حقیقی انسان نمی انجامد . ملاکهای سلامت روانی در اسلام از این قرارند :

1-خودآگاه و هشیار زیستن : انسان سالم پیوسته خودآگاه است . در مکاتب گشتالتی و روان کاوی و بسیاری مکاتب دیگر معتقدندانسان بهنجار خودآگاه و هوشیار است و نسبت به تمام حالات درونی و رفتاری خودآگاه است .

2-شناخت واقعیت و پذیرش آن : انسان سالم با جهان درون و جهان برون خود ارتباطی مبتنی بر واقعیت و پذیرش آن دارد . پیامبر اکرم (ص) می فرماید : خدایا اشیاء را آن گونه که هستند به ما بنمایان . انسانهای سالم مصداق این آیه اند : انسان سالم جهان را با عقل خویش می شناسد نه با هوای نفس خود .

3-در حال زیستن : انسان هوشیار سالم اوقات خود رادر حال می گذراند . او در همه حال در حال زندگی می کند . انسانهای ناسالم درحال نفس می کشند ولی یا درگذشته زندگی می کنند یا درآینده که این موضوع در کلیه مکاتب روان درمانی مورد تاکید است . در قران آمده است یا ایها الذین آمنو، آمنو : یعنی اینکه پیوسته در حال باشید و به گذشته و ایمانی که درگذشته داشته اید اکتفا نکنید .

4- پویا و متکامل زیستن : انسان سالم در نظر اسلام انسانی پویاست . انسانی که امروزش با دیروزش مساوی است انسانی مغبون است .

5- در جمع زیستن : انسان سالمی که واقعیت ها را می شناسد در جمع زندگی می کند . او فرد است و فردیت او مسؤل و متعهد است  لذا جمع نه مسؤلیت را از وی ساقط می کند و نه تعهد او را زایل می کند ولی با این حال او در جمع زندگی می کند . پیامبر اکرم (ص) می فرمایند : تجمع رحمت است و تنهایی عذاب و نیز می فرماید : دست خدا بر جماعت است .

6- با خدا زیستن و تواب بودن : انسان هوشیار و آگاه و پویا به طرف عالی ترین کمال هستی و عالی ترین حقیقت وجود یعنی حق و در واقع خداوند در حرکت است . او هر گامی را که در جهت تکامل بر می دارد قدمی است که او را به حقیقت نزدیک می سازد . او با ذکر خویش ارتباطی قلبی و عقلی با خدا پیدا می کند . انسان سالم هرگاه که از مسیر حق منحرف می شود بلافاصله بازگشت کرده ( توبه می نماید ) و متکی به عالی ترین مرتبه هستی می شود . 

تفکر تساوی گونه و قطعیت گرایی در سلامت روانی و تکرار جرم :

دیدگاههای شناخت گرایی در روانشناسی ، سلامت روانی یا عدم سلامت روانی را مربوط به نحوه دریافت و تفسیر ما از جهان و به طور اخص محیط پیرامون مان می دانند .آنچه از محیط پیرامون خود در می یابیم و در ذهن ما منعکس می شود هر اندازه نزدیک به واقعیت باشد ما در روابطمان با محیط اطراف ، دیگران ، به حوادث و وقایع منطقی تر و به سلامت روانی نزدیکتریم ، در غیر این صورت در معرض انواع آسیب های روانی – اجتماعی قرار می گیریم .

اهمیت این مسئله تا آنجاست که توجه انبیاء و اولیاء الهی را به خود معطوف کرده است . از ام سلمه همسر پیامبر (ص) نقل شده است که ایشان در دعاها و تضرعات دل شب از خداوند با تضرع می خواست : اللهم ارنی الاشیاء کما هی : خدایا اشیاء را آن گونه که هست به من نشان بده .

این گونه دعاها نشان از دغدغه ای است که حتی اولیاء الهی در مورد ما انسانها دارند که نکند واقعیتها در ذهن ما با فرسنگ ها فاصله و تحریف شده منعکس گردد و بالتبع آسیب ها و مشکلات در زندگی روانی – اجتماعی ما تشدید شود .

دراین فرایند عواملی بیش از همه در دریافت ادراک و تفسیر ما از واقعیت خارجی مؤثر هستند و واقع نمایی ذهن ما را تحت تاثیر قرار می دهند . از این عوامل که سبب تحریف شناختی در افکار و تصورات ما می شود تفکر تساوی گونه است . این تفکر نوعی تحریف است که حادثه ای یا امری را با قاطعیت مساوی چیز دیگر می داند و مادر تحریفات شناختی است . برای مثال :

قبولی در کنکور سراسری = خوشبختی ، ردشدن در کنکور سراسری= بدبختی ، زیبایی در چهره = خوشبختی ، عدم زیبایی در چهره = بدبختی و زندانی شدن ، ارتکاب جرم = ناتوانی در عدم تکرار جرم و ناتوانی در بازگشت سالم به خانواده و فقر و بیکاری = غیر قابل اجتناب بودن ارتکاب جرم . . .

ده ها مورد از تساوی ها به طور روزمره بسیاری از افراد به کار می برند و به آن اعتقاد دارند ، بدون توجه به این که توسط این قطعیتها روابط خود را با محیط و حتی خود به صورت آسیب زایی تحت تاثیر قرار می دهند . همچنین در تفکر تساوی گونه افراد هیچ گونه تبصره و شرط و استثنایی قائل نیستند . در دیدگاه شناخت گرایان به دلیل آسیب زایی و سبک زندگی بیمار گونه ای که این نوع تفکر ایجاد می کند ، به دنبال القاء نامناسب و اشتباه بودن این نوع تفکر و همچنین به دنبال راههای مقابله با آن هستند .

این در حالی است که تفکر تساوی گرایی با اعتقادات دینی و مذهبی ما کاملا منافات دارد . خداوند هیچ دو چیز یا دو امر را عین هم و مساوی و یکسان با همدیگر نیافریده است زیرا خدایی که دارای صفت قدرت مطلق مایشاء است ، دوباره کاری نمی کند . دوباره کاری صفت موجودی ناقص است و نه وجودی کامل و بی عیب و نقص . آنچه مفاهیم قرآنی و اسلامی به ما می گویند ، صفتی از خداست که هر لحظه او در حال خلقتی جدید است : کل یوم هو فی شان .

بسیاری بر این عقیده اند که در پدیده های طلاق ، نداشتن زیبایی ، اخراج از کار، زندانی شدن ، ارتکاب جرم و به سرقت رفتن لوازم منزل = بدبختی . اما واقعیت این است  حتی با وقوع چندین حادثه نامطلوب دیگر نمی توانیم با قاطعیت نوعی تساوی را در نتیجه گیری هایمان داشته باشیم و درهای امید و امیدواری را به روی خودمان ببندیم ، زیرا چنین تساوی هایی وجود ندارد . در بسیاری از موارد وحتی شدیدتر و بدتر برای افراد دیگر اتفاقات این گونه افتاده و مقدمه ای برای جهش شدید و پیشرفت غیر قابل تصور بر خلاف این تساوی ها شده است .

مقابله با تفکر تساوی گونه بدین معناست که در صورت انجام یا وقوع عملی نامطلوب و ناهنجار جامعه، یکی از نتایج آن می تواند عواقب ناگوار باشد (نه فقط تنها نتیجه) ولی با وقوع آن عقوبت ناگوار ، تمام راهها بسته نیست و راه بازگشت وجود دارد و بالتبع راه منتهی شدن به چیز دیگر غیر موارد مورد انتظار وجود دارد و این مفهوم آیه لا تقنطو من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا  باشد .

بزرگترین و نابخشودنی ترین گناه در فرهنگ اسلام ناامیدی از رحمت خداست . یکی از نتایج تفکر تساوی گونه ناامیدی است . اینچنین دید از امور حتی خطا کارترین افراد با خصیصه های شدید ضد اجتماعی نیز در امکانی از بازگشت به سمت هنجارها قرار می دهد و راه را برای آنان یک سویه و غیر قابل بازگشت نمی کند .

یکی از دلالت های شکستن تفکر تساوی گونه در ذهن مجرمان و افراد بزهکار و دارای شخصیت ضداجتماعی ایجاد روزنه های امید برای ذهن چنین کسانی است که تا در آخرین گام ها راه بازگشت را برای خود ببیند و حتی تا قبل از آخرین خطا مجالی برای تغییر داشته باشد که این خود عاملی بسیار قوی در کاهش میزان جرائم چنین افرادی است .

آنچه که مجرمان را بیشتر به سمت گرداب تشدید جرم می کشاند حاکمیت تفکر تساوی گونه در ذهن آنان است . زیرا آنان با قطعیت اعتقاد دارند که راهی برای بازگشت وجود ندارد ( بازگشت به خودش و اجتماع ) . تنها و فقط به عقوبت خطا اندیشیدن (براساس تفکر تساوی گونه) نوعی مداومت در انجام خطا به جای اصلاح و تغییر در ذهن فرد را بارز می سازد و راههای بازگشت را می بندد .

به عبارت بهتر توبه با اعتقاد کامل به تفکر تساوی گونه سازگاری ندارد چون درواقع اگر راه بازگشت حتی برای خطاکارترین افراد نبود ، اینقدر به جایگاه توبه و توابین توجه و سفارش نمی شد . اهمیت توبه در اسلام دقیقا معادل شکسته شدن این نوع تفکر تحریفی تساوی گونه و قطعی نگری است .

از نتایج دیگر مقابله با تفکرات تساوی گونه در افراد ایجاد حالت بیم و امید ( خوف و رجاء) است . از امام علی (ع) نقل شده است : بهترین کارها اعتدال در بیم و امید (خوف و رجاء)است . حضرت امام صادق (ع) نیز می فرمایند : هیچ بنده ی مؤمنی نیست مگر آن که در دلش دو نور است : نور بیم و نور امید ، اگر این وزن شود از آن بیشتر نباشد و اگر آن وزن شود از این کمتر نباشد .


نکته ای جالب از فرهنگ دینی :

از نکات جالب در فرهنگ دینی و اسلامی ما استعمال و کاربرد کلمه ان شاءالله برای پرهیز از قطیت و تفکر تساوی گونه در رابطه با حوادث وپدیده های مثبت و مطلوب است . به عنوان مثال اگر تمام شرایط و لوازم مورد نیاز و مقدمات یک سفر برای ما فراهم باشد ، فرد نمی تواند با قطعیت ادعا کند حتما به سفر می رود .

در دستورات دینی ما تاکید شده با وجود محقق شدن تمام شرایط و مقدمات کاری حتما گفتن جمله ان شاء الله فراموش نشود  زیرا بسیاری از موارد بوده که افرادی تمام مقدمات و شرایط از هر نظر برایشان فراهم بوده ولی به آن هدف خود نرسیده اند و در امور مثبت و مطلوب هم قطعیتی وجود ندارد و نمی توان تفکر تساوی گونه داشت .

قطعیت و قطعیت گرایی وجود ندارد بلکه تبصره ها و استثنا ها در کارند به ویژه در مسائل اجتماعی و انسانی و همین روزنه های امید را هر چند درمواقعی کوچک در مقابل ما انسان باز نگه می دارند و ما را از غلطیدن به سمت افسردگی ، اضطراب و نا امیدی باز می دارد و گرنه طبق نظریه افسردگی ( از نوع نا امیدی ) آبرامسون و همکارانش ( 1990)  ما باید به تعداد حوادث نامطلوب وقوع یابنده در جهان اقدام  به انتحارداشته باشیم . آیه صریحی در این رابطه هست که خط بطلانی بر قطعیت گرایی حاکم بر اذهان انسانهاست :

عسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم : ای بسا آنچه را بد می پندارید خیری برای شماست و ای بسا آن چه را خیر می پندارید شری برای شماست . پس نمی توان با جمع ساده چندین مورد منفی به تساوی و نتیجه گیری نامطلوب رسید . جالب است که این اصطلاح اخیرا در فرهنگ غرب توسط بسیاری از مردم با همان معادل عربی استفاده می شود .

در ادیان الهی به ویژه اسلام به موضوع آگاهی و شناخت از خود اهمیت زیادی داده شده است . یکی از راههای پیشگیری از گناه و یا انجام توبه ، خود مشاهده گری یا شناخت خود است .

قرآن در این زمینه مؤمنان را به رجوع به خودشان تشویق می کند : « ای مؤمنان شما را باد به رعایت نفس خودتان . (آیه 105 سوره مائده ) .

در دین اسلام فراموشی خود در طول فراموشی خدا قرار گرفته است « و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا به خاطر ان فراموشی ، نفس شان ( خودشان) را از یادشان برد ، ایشان همانا فاسقانند »( آیه 19 سوره حشر) .

در تفسیر آیه 105 سوره مائده علامه طباطبایی سخنان بسیار فراوانی دارد ، ایشان با تمسک به روایات متعدد در این زمینه اشاره دارند که یکی از بهترین و مطمئن ترین راه شناخت خدا ، شناخت خود است : « خودشناس ترین شما ، خداشناس ترین شماست . کسی که خود را شناخت ، خدا را شناخت »( حضرت علی علیه السلام ) .

با توجه به موارد فوق دستیابی به خود آگاهی و خود شناسی کلیدی طلایی در رسیدن به معرفت حقیقی است و مسائلی که در این زمینه ما را به شناخت می رسانند ارزشمند هستند .


لینک کوتاه: https://b2n.ir/759726


 


بیشتر بخوانیم:


روان شناسی یونگ


سطوح زندگی روانی از دیدگاه فروید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد .
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.

چکیده

در این تحقیق به بررسی اهمیت
تکریم شخصیت کودکان براساس دیدگاه های قرآن و نهج البلاغه  پرداخته‌ایم و اهداف این تحقیق شناخت و معرفی آیات
قران کریم و دیدگاههای امام علی(ع) در مورد تکریم شخصیت کودکان بوده است.در این تحقیق
از روش توصیفی، تحلیلی استفاده شده و با گردآوری اطلاعات مورد نیاز به این امر اقدام
کرده‌ایم و با توجه به آیات قران کریم و دیدگاه امام علی(ع) در کتاب با ارزشمند نهج
البلاغه اصول و روشهایی را در رابطه با تکریم 
شخصیت کودک استخراج نموده‌ایم.که از این قرار است: دوره های رشد و تربیت براساس
نظریه اسلام،تکریم و احترام به کودک، اهمیت احترام به شخصیت کودکان از دیدگاه قرآن
و نهج البلاغه،نقش مادر در تکریم شخصیت کودک از دیدگاه نهج البلاغه، بررسی تکریم شخصیت
کودکان از دیدگاه روانشناسی اسلامی،وظیفه پدر و مادر درباره حفظ تکریم شخصیت کودکان،فوائد
تکریم شخصیت کودک،تکریم شخصیت و ارزشها، عوامل و متغیرات درشکل گیری شخصیت کودک،وسایل
تکریم شخصیت کودک از نظر اسلامکه هر کدام از موارد ذکر شده در متن پژوهش آورده شده
است.می توان گفت که در قرآن کریم و نهج البلاغه هر دو توصیه هایی برای تکریم شخصیت
کودکان توسط والدین،و بزرگان بیان شده که امیدواریم بتوانیم با تکیه بر این دو کتاب
عزیز در تکریم شخصیت فرزندانمان کوشا باشیم.

 

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

 

کلید واژگان،تکریم، شخصیت،
قرآن،نهج البلاغه

 

 

 

 

 

 

مقدمه

یکی از روش های صحیح و کارآمد
در تربیت انسان، روش احترام و «تکریم شخصیت» است. این شیوه در حقیقت پشتوانه سلامت
روان بشر و از مهم ترین عوامل رشد شخصیّت اوست.

خداوند متعال در قرآن کریم
بنی آدم را تکریم نموده است و هیچ موجودی را برتر از او نیافریده است: «و لقد کرّمنا
بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضّلناهم علی کثیرٍ ممّن
خلقنا تفضیلاً؛(1) ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آن ها را در خشکی و دریا بر مرکب
های راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و بر بسیاری از
مخلوقات برتری بخشیدیم.

از آیه مزبور چنین استنباط
می کنیم که خداوند بر نوع بشر منّت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکی کرامت و بزرگواری
و دیگری برتری بر سایر مخلوقات. منظور از تکریم ، اعطای خصوصیاتی است به او که در سایر
موجودات و پدیده ها نیست و منظور از برتری، اعطای خصوصیاتی است به انسان که دیگر موجودات
در آن شریک هستند، ولی انسان در حدّ اعلاء از آن برخوردار است. نظر به این که انسان
از این دو مزیّت عالی و فطری برخوردار است، احترام و تکریم وی یک وظیفه اساسی است که
هیچ عاملی نباید آن را متزلزل سازد، بنابراین پیشوایان معصوم(ع) در سیره عملی خود توجه
خاصی به این موضوع دارند و آن را سرلوحه برنامه های تربیتی و سازنده خویش قرار داده
اند که به استناد احادیث و روایات در این نوشتار به تبیین و تشریح تکریم شخصیت کودکان
خواهیم پرداخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

بیان مسئله

اسلام، توجه به نیازهای معنوی
و تأمین احتیاجات روانی کودک را به طرز ظریفی پیش بینی نموده است. از این روست که تکریم
و رعایت احترام کودک به عنوان یک حق مسلم بر عهدۀ والدین و دیگران، مورد تأکید قرار
گرفته است. زیرا که دورۀ کودکی مهم ترین دورۀ زندگی انسان و دورۀ شکل پذیری و اثر پذیری
او می باشد.

روانشناسان معتقدند که در این
دوره مهم ترین عامل مؤثر در رشد و تکامل شخصیت کودک محیط، اولیاء و اطرافیان او هستند.

همچنین روانشناسان، یکی از
علتهای ایجاد عقدۀ روانی را محترم نبودن فرد در برابر دیگران می دانند. مراعات احترام
کودک یکی از راههای پیشگیری از پیدایش چنین آسیب روانی است. به علاوه، تکریم کودک و
احترام به او، حس خودباوری و اعتماد به نفس را که در ارتباطات اجتماعی بسیار حائز اهمیت
است، در آنان تقویت می کند.

بنابراین، تکریم و احترام به
شخصیت کودک را می توان به عنوان یک وسیله و روش تربیتی معرفی کرد. به همین جهت قرآن
و نهج البلاغه بر این مهم تأکید بسیار کرده است.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

در آیاتی به بحث در مورد کودکی
پرداخته شده که در زیر به آن اشاره می شود.

کودکی یکی از مراحل حیات دنیایی
انسان است. (حج، آیه 5؛ و نیز روم، آیه 54 و غافر، آیه 67)این مرحله از هنگام ولادت
آغاز می‌شود (همان) و تا بلوغ ادامه می‌یابد؛ (نساء، آیه 6) زیرا با رسیدن کودک به
دوران بلوغ، حیات و زندگی وی به مرحله دیگری وارد می‌شود که از آن به دوران نوجوانی
یاد می‌شود و کودک در مرحله آغاز رشد جنسی و سپس عقلانی قرار می‌گیرد که آثار آن را
می‌توان در حوزه رفتارهای اقتصادی به خوبی مشاهده کرد.(کهف، آیه 82).دوران شیرخوارگی
چنان مهم است که خداوند در آیات پیش گفته و همچنین آیه 6 سوره طلاق، بر لزوم مشاوره
و همفکری والدین در مورد چگونگی شیرخواری کودک تاکید کرده و در آیه 15سوره احقاف نیز
تکمیل دوران شیرخوارگی را واجب و لازم دانسته است؛ زیرا این دوران در رشد و تکمیل شخصیت
کودک نقش اساسی ایفا می‌کند. (بقره، آیه 233 و نیز لقمان، آیه 14)

خداوند در آیاتی از جمله آیات
5 و 8 سوره نساء از مومنانخواستهتابرخوردیشایستهوسازندهدرگفتارو رفتار با کودکان داشته
باشند.

با توجه به آیات ذکر شده از
قرآن به اهمیت دوره کودکی در شخصیت انسان  پی
می بریم.

در قرآن تکریم در باب تفعیل
و بر وزن فّعّلّ، یُفّعّلّ، تفعیل به معنای احترام کردن و کریم نمودن و مکرم ساختن
انسان است با این تفاوت که معادل با مطلق وجود و بخشش نیست.

تکریم و احترام به شخصیت کودک
را می توان به عنوان یک روش تربیتی معرفی کرد.به همین جهت اسلام به اولیاء و مربیان
توصیه می کند که به کودک احترام نمایند زیرا از نظر فروید( روان شناس)شخصیت انسانها
در کودکی شکل میگیرد(هفت سال اول زندگی).

همچنین به دلیل  اهمیت به تکریم شخصیت کودک در نهج البلاغه نیز به
این موضوع پرداخته شده است.

عوامل تکریم در نهج البلاغه:1-پدر
و مادر و خانواده:امام در حکمت399 می فرماید:حق فرزند بر پدر آن است که نام نیکو بر
فرزند نهد و خوب تربیتش کند و او را قرآن بیاموزد.2- روابط خانوادگی:از عوامل مهم تربیتی
رابطه داشتن با خانواده های خوب و صالح است.چراکه در تربیت و الگوپذیری فرزندان این
روابط نقش مهمی ایفا می کند.امام در نامه53خطاب به مالک اشتر می فرماید:روابط خود را
با اشخاص آبرومند و افراد باشخصیت و اصیل و خاندان های صالح و خوش سابقه برقرار ساز.3-آموزگار:در
نامه53 می خوانیم:در جلسات درس دانشمندان و استادان شرکت کن و به گفتگو بنشین.و با
حکما و اندیشمندان بسیار به بحث و بررسی بپرداز.امام در خطبه192 به نقش آموزگار الهی
خویش پیامبر اکرم اشاره می کند و می فرماید:من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که
همواره با مادر است.پیامبر هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود
و به من فرمان می داد تا به او اقتدا نمایم.4- محیط زندگی:از عوامل مهم تربیتی انسان
و شکل گیری شخصیت کودک محیط زندگی و پرورش اوست.روانشناسان شخصیت انسان را تابعی از
وراثت و محیط می دانند.بخاطر همین انسان باید در انتخاب مکان زندگی دقت لازم را داشته
باشد.امام در نامه69خطاب به حارث همدانی می فرماید:در شهرهای بزرگ سکونت کن زیرا مرکز
اجتماع مسلمانان است.و از جاهایی که مردم آن از یاد خدا غافلند و به یکدیگر ستم روا
می دارند و بر اطاعت خدا به یکدیگر کمک نمی کنند بپرهیز.در همین راستا امام به انتخاب
همسایه خوب توجه زیادی دارد.در نامه31 می فرماید:قبل از حرکت برای سفر درباره همسفرت
و پیش از خریدن خانه درباره همسایه ات تحقیق کن.5-دوستان:از مهمترین عوامل شکل گیری
شخصیت خصوصا در کودکان و نوجوانان داشتن دوستان خوب یا بد است.که روانشناسان تربیتی
به آن گروه همسالان می گویند.امام در حکمت38 از دوست شدن با چهار گروه پرهیز می دهد:اول-از
دوستی با احمق بپرهیز چراکه میخواهد به تو نفعی برساند اما دچار زیانت می کند.دوم-از
دوستی با بخیل بپرهیز زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز داری از تو دریغ می دارد.سوم-از
دوستی با بدکار بپرهیز که با اندک بهایی تو را می فروشد.چهارم-از دوستی با دروغگو بپرهیز
که او به سراب ماند:دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.

با توجه به ذکر مطالب گفته
شده هدف از انجام پژوهش حاضر اهمیت تکرم و شخصیت کودکان از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه
می باشد.امید است که مطالب این تحقیق بتواند به عنوان ابزاری برای آشنایی خوانندگان
در راستای موضوع مورد بحث قرار گیرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اهمیت و ضرورت مسأله

تکریم و احترام به شخصیت کودک
را می توان به عنوان یک وسیله و روش تربیتی معرفی کرد.روانشناسان شخصیت را مجموعه ای
از جنبه های بدنی، عادات ،تمایلات، حالات، افکار،نظریات،استعدادها و رفتارهایی دانسته
که در فرد به صورت خصوصیات و صفاتی نسبتأ پایدار در آمده و به صورت یک کل واحد عمل
می کند.قران توجه به نیازهای معنوی و تأمین احتیاجات روانی کودک را به طرز ظریفی پیش
بینی نموده است. از این روست که تکریم و رعایت احترام کودک به عنوان یک حق مسلم بر
عهدۀ والدین و دیگران، مورد تأکید قرار گرفته است. زیرا که دورۀ کودکی مهم ترین دورۀ
زندگی انسان و دورۀ شکل پذیری و اثر پذیری او می باشد.روانشناسان معتقدند که در این
دوره مهم ترین عامل مؤثر در رشد و تکامل شخصیت کودک محیط، اولیاء و اطرافیان او هستند.همچنین
روانشناسان، یکی از علتهای ایجاد عقدۀ روانی را محترم نبودن فرد در برابر دیگران می
دانند. مراعات احترام کودک یکی از راههای پیشگیری از پیدایش چنین آسیب روانی است. به
علاوه، تکریم کودک و احترام به او، حس خودباوری و اعتماد به نفس را که در ارتباطات
اجتماعی بسیار حائز اهمیت است، در آنان تقویت می کند.بنابراین، تکریم و احترام به شخصیت
کودک را می توان به عنوان یک وسیله و روش تربیتی معرفی کرد. به همین جهت اسلام،قران
و نهج البلاغه بر این مهم تأکید بسیار کرده است. احترام و تکریم شخصیت انسان یکی از
شیوه های تربیتی آیین حیات بخش اسلام است و آموزه های قرآنی برپایه و اصول احترام به
انسان و کرامت انسانی بنا نهاده شده است.

خداوند متعال در قرآن کریم
انسان را مورد تکریم و ستایش خود قرارداده، می فرماید: مافرزندان آدمی را گرامی داشتیم
و آن ها را در خشکی و دریا بر مرکب های راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهای پاکیزه
به آنان روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات برتری بخشیدیم.» از نظر اسلام کودکان و
نوجوانان هم شایسته کرامت و احترام هستند و باید به احساسات آنان احترام گذاشت. والدین
در این خصوص وظیفه مهم و خطیری برعهده دارند آنان باید شخصیت کودک را مورد توجه قرار
داده، براساس اصل کرامت و حرمت انسان با او رفتار کنند.

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرمایند:
«با بچه هایتان به گونه ای برخورد کنید که آن ها خودشان را کریم و با شخصیت بدانند.»

تکریم کودک باعث به وجود آمدن
احساس شخصیت و عزت نفس، پذیرش سخنان و آموزش های والدین؛ جلوگیری از سقوط در ورطه بزهکاری
و گناه، جلوگیری از احساس خودکم بینی و جلوگیری از نفاق و دورویی در وی می شود. از
آنجا که تربیت کودکان کار مهم، ظریف و دشواری است و هوشیاری و دقت کافی اولیاء و مربیان
را در پیاده کردن برنامه های تربیتی براساس اصول قرانی و اسلامی می طلبد، پژوهشگر اقدام
به طرح چنین موضوعی نموده است و هدف از انجام آن را آگاه سازی اولیاء و مربیان از تربیت
صحیح بر مبنای اصول قرآنی و کلام حضرت امیر در نهج البلاغه بر احترام به کودک و پی
ریزی شخصیت سالم می داند.

اهداف تحقیق

با توجه به موضوع مورد مطالعه
که بررسی اهمیت تکریم شخصیت کودکان از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه می باشد لذا در این
باره مطالبی را در رابطه با این موضوع در زیر آورده شده است.

دوره های رشد و تربیت براساس
نظریه اسلام

شخصیت کودک در یک فرآیند پیچیده
حتی پیش از تولد، شروع به شکل گیری میکند. اما آنچه بیشترین تاثیر را در شکل گیری شخصیت
وهویت کامل شخص نقش دارد،دورههای سه گانهای است که مجموعه آن براساس آموزههای اسلامی
بیست ویکسال به درازامیکشد.

پیامبر(ص) دوران اصلی شکل گیری
شخصیت انسان رابه سه دوره هفت ساله دسته بندی کرده است. آنحضرت (ص) میفرماید: الولدسیدسبعسنین،وعبدسبعسنین،ووزیرسبعسنین،فرزندهفت
سال سرور،هفت سال فرمانبرداروهفت سال وزیراست.

(مکارمالاخلاق،ص۲۲۲)که شخصیت کودک در هفت سال اول
زندگی شکل می گیرد.

 

 

 

 

تکریم و احترام به کودک

احترام و تکریم شخصیت انسان
یکی از شیوه های تربیتی آیین حیات بخش اسلام است و آموزه های قرآنی برپایه و اصول احترام
به انسان و کرامت انسانی بنا نهاده شده است.

خداوند متعال در قرآن کریم
انسان را مورد تکریم و ستایش خود قرارداده، می فرماید: مافرزندان آدمی را گرامی داشتیم
و آن ها را در خشکی و دریا بر مرکب های راهوار سوار کردیم و از انواع غذاهای پاکیزه
به آنان روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات برتری بخشیدیم

از نظر اسلام کودکان و نوجوانان
هم شایسته کرامت و احترام هستند و باید به احساسات آنان احترام گذاشت. والدین در این
خصوص وظیفه مهم و خطیری برعهده دارند آنان باید شخصیت کودک را مورد توجه قرار داده،
براساس اصل کرامت و حرمت انسان با او رفتار کنند.

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرمایند:
«با بچه هایتان به گونه ای برخورد کنید که آن ها خودشان را کریم و با شخصیت بدانند.

تکریم کودک باعث به وجود آمدن
احساس شخصیت و عزت نفس، پذیرش سخنان و آموزش های والدین؛ جلوگیری از سقوط در ورطه بزهکاری
و گناه، جلوگیری از احساس خودکم بینی و جلوگیری از نفاق و دورویی در وی می شود.

اهمیت احترام به شخصیت کودکان
از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه

یکی از اصول تربیتی قرآن و
نهج البلاغه، احترام به شخصیت و کرامت انسانی است .ما همه افراد یک خانواده هستیم و
توهین و تحقیر دیگران توهین به ماست.قرآن در سوره حجرات می فرماید نام همدیگر را با
احترام ببرید و یکدیگر را با لقب زشت نخوانید. همچنین مجموعه صحبتهاى حکیمانه امامعلى(ع)
حکایت از نقش کلیدى و محورى اولیاء در ایجاد و تربیت فرزندان سالم با شخصیت و سجایاىاخلاقى
پسندیده که یکى از موثرترین خدمتها به جامعه است, دارد.

نقش مادر در تکریم شخصیت کودک
از دیدگاه نهج البلاغه

در آموزشگاه بزرگ حیات نقش
اول در تعیین ساختار شخصیت کودک برعهده مادر است. او محور عاطفی خانواده را در ید قدرت
خویش دارد و محبتش سبب رشد عاطفی می گردد. حاصل این ویژگی و نقش پذیری کودک از افعال
و اقوال مادر است، که آینده او رامعنی می بخشد و از طریق تجلی صفات ثانویه می تواند،
انسان هایی وارسته و زنان و مردانی بزرگ و با فضیلت به حیات اجتماعی و تاریخ بشری تقدیم
و نقش مستقیم خود را در صحنه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایفا نماید؛ یا اینکه بر
اساس مضامینی از نظر اسلام مطرود و بر اساس تقلید و تزریق فرهنگ بیگانگان و سرسپردگان
کودک را از بدو تولد از دامن پر مهر و محبت خویش جدا نموده و با اشتغالاتی بی اساس
و مبتذل و بدور از منزلت علمی و فرهنگی و شخصیتی زن، دختران و پسرانی بیمار گونه و
انسانهایی با عقده های روانی و مشکلات اخلاقی، وابسته به فرهنگ غرب و شرق، بی ثبات،
بی اراده و … تحویل جامعه دهد.

حضرت على(ع) در این زمینه فرموده
اندزنان آرمانشان مردانند امام صادق(ع) در باره نیاز زنها به محبت و به هدفارزشمند
نمودن محبت به زنان, و ارج نهادن به این نیاز اساسى زنان, مى فرمایند محبتبه زنان از
اخلاق انبیا است.«کافى, ج5, ص320.

نقش زن در خانواده از محورىتریننقشها
است چرا که دو وظیفه بسیار اساسى و حیاتى در خانواده به عهده زن گذاشته شدهاست; وظیفه
همسرى, و وظیفه مادرى. که این دو نقش از حیاتى ترین و اصیل ترین نقشهادر ایجاد سلامت
در جامعه مى باشد. زن مظهر سکونت و مودت که دو عامل مهم براى ایجادسلامت روانى در افراد
و نهایتا در جامعه است مى باشد خانواده بهترین زمینه ساز کمال زن و مرد است و آثار
عمده اى در ارتقا و رشد و پویایى جامعه ایفا مى کند, و زن محورخانواده است.

به همین جهت ایفاى وظیفه زن
در کانون خانواده از طرف مولاى متقیانعلى(ع) به عنوان یک جهاد فى سبیل الله شمرده شده
است: ((جهاد المراه حسن التبعل; جهاد زن حسن شوهردارى است.)) «من لا یحضره الفقیه,
ج3, ص;439 حکمت, ص131, نهجالبلاغه»

علاوه بر وظیفه همسرى که زن
به عهده دارد وظیفه بسیار مهمى را مادر درزمینه تربیت کودکان دارد. در این رابطه به
ذکر چند کلام نورانى از امام(ع) اکتفا مىکنیم: حضرت در مورد تغذیه کودک با شیر مادر
و نقش آن در پرورش شخصیت کودک مىفرمایند: ((ما من لبن رضع به الصبى اعظم برکه علیه
من لبن امه: هیچ شیرى که به کودکداده مى شود از شیر مادرش عظمت و برکتش بیشتر نیست.))
« وسایل الشیعه, ج15, باب 68, ص175

امام على(ع) به تاثیر شیردهى
در بناى ساختار شخصیتى و اعتقادى بهمیزانى اهمیت مى دادند که افراد را سفارش به توجه
و داشتن حساسیت نسبت به این مسالهمى کردند. فرمودند: آنچنان که براى ازدواج (حساسیت
به خرج مى دهید) و انتخاب مىکنید, براى شیر دادن نیز انتخاب کنید, زیرا شیر دادن طبیعت
را تغییر مى دهد.«وسایلالشیعه, ج25, ص188, ح6

حضرت على(ع) نقش مادر را در
ایجاد سجایاى اخلاقى درفرزندان بسیار مهم مى دانند و مى فرمایند: ((حسن الاخلاق برهان
کرم الاعراق; سجایاىاخلاقى دلیل پاکى وراثت و فضیلت ریشه خانوادگى است.))  غرر الحکم, ص379. »  همچنینحضرت فرمودند:

کسى که ریشه خانوادگى اش شریف
است در حضور و غیاب و در هر حالداراى فضیلت و صفات پسندیده است. و نیز فرمودند: ملکات
پسندیده و اخلاق خوب دلیلوراثتهاى پسندیده انسان است. « غرر الحکم, ص379.

مجموعه صحبتهاى حکیمانه امامعلى(ع)
حکایت از نقش کلیدى و محورى مادر در ایجاد و تربیت فرزندان سالم با سجایاىاخلاقى و
پسندیده که یکى از موثرترین خدمتها به جامعه است, دارد.

بررسی تکریم شخصیت کودکان از
دیدگاه روانشناسی اسلامی

از جمله مواردی یکه در محافل
فرهنگی درباره شخصیت کودک سرو صدا به راه انداختن و روزی را به نام کودک نامیده اند
و برنامه های کودک را در رادیو اجرا کردند و جمله های را به نام کودکان منتشر کرده
اند.در نظر برخی از صاحب نظران این مطلب خیلی تازگی دارد و یکی از سوقاتهای اروپایی
برای کشورهای اسلامی ست،در حالی که پیامبر اسلام در 1400 سال پیش به طور عادلانه و
خالی از افراط و تفریط شخصیت کودک را گوشزد نموده و زباناَ و عملاَ به کودکان اعم از
دختر و پسر شخصیت داده است.و اینک روایتی که از خاندان رسالت رسیده است، فرزندان خود
را را گرامی بدارید و آداب پسندیده به آنان تعلیم دهیدتا مورد عفو واقع شوید.”اکرموا
اولادکم و احسنوا آدابکم و یغفر لکم” آنچه روانشناسان و متخصصین فن تربیت در این
باره سخن برانند به جامعت و متانت این کلمه شیوا و رسا نمی رسند.(اکرموا اولادکم) حال
با آن که ما اعتراف داریم که سخنان پیغمبر اسلام مافوق کل بشر است .قران نیز می فرماید
” و ما ینطق من الهدی ان هوالا و حی یوحی” و همانطور که خود پیشوای جهانیان
است  کلمات او نیز پیشوای کلمات است.معذلک اینک
فرموده است: کودکان خود را گرامی بدارید”اکرموا اولادکم”.

امروزه متخصصین فن تربیت معتقدند
که باید کودک را گرامی داشت، به این معنی که اگر قصور یا تقصیری از کودکچه در خانه
و چه در مدرسه مشاهده شد نباید به ناسزا گفتن وتنبیه بدنی او پرداختو باید آبروی او
را حفظ کنید چه بسا بهتر بتوان او را اصلاح کرد. و این کار سبب می شود که کودک برای
خود شخصیت قائل شود و در رفتار خود کنترل داشته باشد.

وظیفه پدر و مادر درباره حفظ
تکریم شخصیت کودکان

پدر و مادر در خانه و مدیر
مدرسه باید توجه داشته باشند که کودک انسان است و جسم جامدی نیست  و دارا عواطف و احساسات است و این موجود معصوم انها
برای فرمانبرداری از بزرگترها آفریده نشده بلکه او باید روزی خود مسئولیت به عهده بگیردو
به هیچ وجه به تمایات او ارزشی ندهند و به سوالات او پاسخ ندهند ،و حس کنجکاوی او را
ارضا نکنند شخصیت او محو می شود و در آینده قادر به انجام وظیفه های مسئولین دار نخواهد
بود و همچنین مبتلا به حس حقارت نیز خواهد شد.

 

 

فوائد تکریم شخصیت کودک:

الف)تکریم شخصیت کودک و تربیت
اجتماعی

روش تربیت را باید از رسول
اکرم(ص)یاد گرفت، هیچگاه فرزندش را در اجتماع تحقیر نکرد آنها را بزرگتر شمرده و آقا
و سید خطاب می فرمود.آری احترام گذاشتن به کودکان آنها را ریحانه خواندن و بزرگ شمردن
باعث سربلندی آنها در آینده و بزرگواریشان در اجتماع می شود.

شخص بزرگوار به خود به دیده
ی تحقیر نمی گردد و به کارهای سست تنن در نمی دهد ،نفس بزرگوار و کریم تحت تأثیر گرفتاریها
واقع نمی شود و به پستی نمی گراید.بلکه لازم به ذکر است که به اولیای گرامی، مربیان
باید افراد متعلم متربی(کودک) کودک را از برنامه های اجتماع  و آیین و سنن اجتماعی چه خرافی و چه غیر آن آگاه
سازند تا با عوامل اصلاحی اجتماعی آشنا شوند و از آن پیروی نمایندو از روش و سنت های
غلط اجتماعی دوری جسته و در اندیشه از بین بردن آن باشند.

ب)تکریم شخصیت و اعتماد به
نفس

یکی از نیازهای عاطفی کودک
و نوجوان این است که می خواهد بداند که دیگران او را دوست دارند و با وجود او را رک
و لمس نمایند، این خوب است اما تنها در انتظار کودک وجودن نیست بلکه همه ی انسانها
علاقه دارند که مورد تکریم و قبول دیگران قرار داشته باشند. و شاید بیشتر تلاشها و
کوشش های انسانها به خاطر همین خواست طبیعی انجام می گیرد.زنی که می کوشد  با انجام وظایف خود را پیش شهر موجه و مقبول جلوه
دهد و مرد تلاش می کند با فراهم آوردن خرج زندگی خود را فرد فداکار و ایثار گر نشان
دهدو همین طور سایر افراد به نوعی می کوشند مقبولیت خود را در جامعه احراز نمایند.

کودک وقتی که احساس کند مورد
قبول پدر، مادر و مربی باشد این احساس در تشریح حس اعتماد به خود و اتکا به نفس بسیار
موثر است.بنابراین یکی از رسالتهای اساسی اولیاء و مربیان با احساس محبت و تکریم به
فرزند موجبات تقویت اعتماد به نفس را در کودک مهیا می سازد.

تکریم شخصیت و ارزشها

مطلبی که بسیار مهم است پیوند
زدن روش های گرایش کودکان و نوجوانان به ارزشها بر زمینه های فطری آنهاست.مثلاَ بچه
سه ساله که در مقابل چیزهای مبهم سوال می کند، متأثر از آموزش نیست بلکه خود جوشی است.
چون گرایش به حقیقت جویی دارد و فقط چیزی که مطرح می شود نحوه ی درست پاسخ دادن به
سوالات است. طریکه پاسخ ما به سوالات راه و روش فکر ی او را مسدود نکند مثلا اگر بر
همه جواب بدهیم جلوی فکر او گرفته  می شود ولی
اگر قسمتی را پاسخ دهیم او برای پاسخ بقیه از فکر خود کمک می گیرد. در مساءل ارزشی
نیز همین طور است مثلا فطرتاَ کودک گرایش به زیبایی دارند.اگر ارزشهای ما در لباس و
قامت های زیبا عرضه شود فوق العاده جذب می شود ارزش هایی مثل کرامت ، عزت نفس، ایثار
،عشق برتر و مسائلی از این قبیل  اگر با زبان
هنر و زیبائی های لازم به کودکان ارائه شود جذابیت خاصی برای آنان خواهد داشت، به عنوان
نمونه فرهنگ اخلاقی ما که سرشار از حکایات آموزنده و سازنده است اگر به صورت نمایش
نامه های ساده در بیاید در دل و جان کودک و نوجوان اثر خواهد گذاشت.پس اگر ارزش هایی
که در جامعه ارائه می دهیم با مبانی فطرتی و (نیاز به تکریم شخصیت) پیوند بخورد ماندگار
و عمیق خواهد شد.نکته دوم این که اصولا رابطه ی احساس کرامت و شخصیت داشتن در انسان
و گناه سیرتی وود دارد یعن هرچه عزت نفس بشتر باشد مصونیت اخلاقی و روحیه ی مسیر با
گناه قوی تر می شود.امام علی (ع) فرمودند ” من کرمت عله نفسه هانت علیه شهوات”  اگر کسی وجودش احساس کرامت بود گناهان در نظر او
خفیف و بی ارزش می شوند. در قران کریم از زبان حرت یوسف وقتی در برابر خواهش نسانی
پر جاذبه قرار می گیرد و نقل شود که می فرماید به خدا پناه می برم یعنی کشش نفسی قوی
تر از آن است که انسان به خودش متکی باشد.باید به خدا پناه برد.و پروردگار را حاضر
و ناضز به کار خود بداند، از مباحث مطرح شده در می یابیم که تکریم شخصیت از فطریات
انسان(کودک) است و اگر چنانچه در مورد کودک اعمال شود رابطه ای مستحکم با ارزشها از
طریق تکریم پیدا می نماید. مطالعه زندگی و سیره پیامبر و ائمه اطهار نشان می دهد که
فرزندان خود و دیگران را تکریم می کردند و بدان شخصیت و ارزش می بخشیدندو اگر این شخصیت
دادن در مجالس ،ندارس و همه جا مورد توجه قرار گیرد ،گرایش به ارزشها در بچه ها قوت
خواهد گرفت.

عوامل و متغیرات درشکل گیری
شخصیتکودک

چنان که گفته شد، عوامل بسیاری
درتحقق آن چیزی که به نام شخصیت از آن یاد می شود، تاثیر دارد؛ زیرا شخصیت هر انسانی
ترکیبی از ویژگی های بدنی، زیستی، روانی و اجتماعی است که بر اثر شرایط زیستی- اجتماعی
پدید می آید. روان شناسان براین باورند که شخصیت هرشخص در جامعه، درکنش متقابل اجتماعی (Social interaction) ؛ یعنی در نتیجه تماس با
اشخاص دیگر در گروه های اجتماعی، به تدریج تکوین می یابد، رشد پیدا می کند و طی زمان
در محیط فرهنگی و اجتماعی و زیستی تحقق می یابد و این جریان تحت تاثیر ده ها پدیده
فرهنگی صورت می گیرد و هریک از آنها در رفتار و عاطفه او ظاهر می شود.

وسایل تکریم شخصیت کودک از
نظر اسلام

1. انتخاب نام و فامیل زیبا:

انسان از نام و فامیل زیبا
خوشش می‌آید و از ذکر آن احساس سربلندی می‌نماید؛ برعکس، نام و فامیل زشت صاحبش را
شرمنده می‌سازد و از این جهت احساس حقارت می‌نماید؛ بنابراین به پدر و مادر توصیه می‌شود
به هنگام انتخاب نام، برای فرزندشان نام‌های زیبا انتخاب نمایند. زیبایی نام، یک امر
عرفی و اجتماعی است و در جوامع و زمان‌های مختلف تفاوت می‌کند. در انتخاب نام باید
به معنای آن نیز توجه داشت. ما چون مسلمان هستیم، بهتر است از نام‌های پیامبر(ص) و
ائمه اطهار(ع) و دیگر بزرگان دین استفاده نماییم. اسلام نیز به این نکته‌ مهم توجه
داشته و اولیا را به انتخاب نام نیک برای فرزندانشان توصیه می‌نماید و انتخاب نام نیک
را یکی از حقوق فرزند بر پدر و مادر می‌داند. در احادیث نیز به این مطلب اشاره شده
است، حضرت امام علی(ع) فرمودند: «اولین احسانی که پدر نسبت به فرزند خود انجام می‌دهد،
انتخاب اسم خوب برای اوست. شما مراقب باشید، نام خوب برای فرزندانتان انتخاب کنید.»
پیامبر اسلام(ص) در وصیت خود به حضرت علی(ع) فرمودند: «ای علی، فرزند بر پدر خود حق
دارد که نام زیبایی برایش انتخاب کند، و خوب او را تربیت نماید، و در جایگاه صالحی
(ازدواج) او را قرار دهد.»

2. کودک را با احترام نام‌بردن:

لازم است پدر و مادر فرزند
خود را همواره با احترام بخوانند، مثلاً بگویند: «آقا»، «پسرم»، «دخترم»، و هیچ وقت
نباید نام او را کوچک و سبک ادا نمایند. کودک را با تعبیر «شما» خطاب کنیم، نه «تو».

3. سلام‌کردن به کودک:

معمولاً فرزندان به پدر و مادر
خود سلام می‌کنند و باید به یک چنین وضعی عادت نمایند، ولی پدر و مادر نباید همواره
انتظار داشته باشند حتماً کودکان سلام کنند، و باید در مواردی هم آن‌ها به کودک سلام
کنند. گاهی که کودک سلام‌کردن را فراموش کرد، خوب است پدر و مادر سلام کنند و گاهی
حتی در سلام‌کردن هم از او سبقت بگیرند. در احادیث نیز به این مطلب اشاره شده است و
عادت پیامبر اکرم(ص) هم چنین بوده است. پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «پنج چیز را تا هنگام
مرگ ترک نخواهم کرد، پنجمین آن‌ها سلام کردن به کودکان است، تا این‌که سنتی باشد و
بعد از من باقی بماند.»

4. وقتی با کودک ملاقات می‌کنیم خوب است مانند بزرگ‌تر‌ها
با او دست بدهیم و احوال‌پرسی کنیم.

5. باید در مجالس برای کودک نیز جا باز کرد و به
او احترام گذاشت.

6. در دعوت به مهمانی و مجالس جشن باید کودکان را
منظور داشت و جداگانه نام آنان را در کارت نوشت. هم‌چنین باید برای کودکان جای نشستن
و پذیرایی‌شدن پیش‌بینی شود.

7. لازم است کودکان در منزل مانند بزرگ‌ترها وسایل
مخصوص داشته باشند؛ مانند: مسواک، خمیردندان، حوله، کمدلباس، ظروف غذاخوری، رخت‌خواب
و… .

8. در مسافرت‌ها کودکان نیز باید صندلی جداگانه داشته
باشند.

9. خوب است برای کودکان جشن تولد و جشن تکلیف گرفته
شود.

10. خوب است در حضور دیگران از صفات و کارهای خوب
کودک قدردانی و تشکر شود.

11. لازم است پدر و مادر (اگر بدون کودک به سفر می‌روند)
از دور جویای احوال فرزندشان باشند.

12. باید به سخنان کودک با دقت گوش داد و درخور فهمش
به او پاسخ داد.

13. خوب است در کارها و تصمیم‌گیری‌ها تا حد امکان
با کودکان مشورت نمود.

14. به کودکان اعتماد کنید و به آن‌ها مسئولیت بدهید؛
در عین حال مواظب و مراقب آنان باشید.

احتــرام و تعریــف و ستایش
نبــاید از مقدار واقع تجاوز کند، زیرا اگر از واقعیت بیشتر نشان داده شود، ممکن است
موجب به‌وجودآمدن خوی زشت تکبر و خودبزرگ‌بینی شود، چون اگر این‌طور شود کودک توقع
دارد دیگران بیش از حد از او تعریف و تمجید کنند و در صورتی که خواسته‌اش برآورده نشود،
رنجیده‌خاطر خواهد شد.

شخصیت کودک باید به واسطه‌
رفتار نیک و صفات پسندیده‌اش مورد تحسین قرار گیرد و کودک باید بفهمد که رفتار پسندیده
و صفات خوب هستند که ارزش وجودی او را بالا می‌برند، نه ذات او بدون توجه به ارزش‌ها؛
درچنین صورتی به انجام کارهای خوب تشویق می‌شود تا شخصیت خود را بالا ببرد.

نتیجه گیری

با توجه به آن چه مورد بررسی
قرار گرفت به این نتیجه می رسیم که احترام و تکریم شخصیّت آدمی از اصولی است که در
فرایند تربیت باید رعایت شود، زیرا انسان نیازمند این است که دیگران برایش قدر و منزلتی
قایل باشند و خودش را با قدر و قیمت ببیند و در برخورد با قدردانی دیگران، این احساس
را به دست آورد که دارای ارزشی است ، لذا اگر کودک در درون احساس شخصیّت و عزّت نماید،  اعتماد به نفس به دست آورده و در اجتماع شأن و منزلت
پیدا می کند.خود را سالم نگه دارد اما اگر در درون احساس بی شخصیتی کرد، مستعد گرایش
به انحرافات و کج رفتاری های اجتماعی می شود.لذا باید با توجه به آموزه های کتاب قرآن
و نهج البلاغه در اهمیت به شخصیت فرزندان از هیچ تلاشی دریغ نکرده. و رفتار ائمه معصوم
(ع) را در برخورد با کودکان الگوی خود قرار داده.

 

نویسنده: راضیه مردانیان جزی
منبع: اختصاصی سایت مرسلات


 

چکیده

ناسازگاری و اختلافات بین زن و شوهر که منجر به از بین بردن آرامش و صمیمیت در خانواده و ایجاد خشونت، کینه‌ورزی و بی توجهی به فرزندان خواهد شد، می‌تواند تأثیرات ناسالمی بر ابعاد مختلف رشد و تکامل فرزندان به‌ویژه رشد شخصیتی آنان داشته باشد. از آن‌جا که هدف از ازدواج، تشکیل خانواده و هدف از ایجاد یک خانواده جدید، رسیدن به آرامش معرفی شده، کانون خانواده باید سرشار از محبت و روابط بین اعضای خانواده‌ نیز بر همین محور استوار باشد. پس هر عاملی که به این هدف لطمه وارد سازد، جزء آسیب‌های خانواده شناخته شده است. با توجه و دقت در آیات قرآن و روایات ائمه معصومین(علیهم السلام) می‌توان به نقش و جایگاه خانواده در رشد و تربیت فرزندان و مسئولیت پذیری آنان در قبال فرزندانشان پی برد. خانواده به دلیل دارا بودن نقش وراثتی و محیطی تأثیر به سزایی در تربیت فرزندان و ساختن شخصیت آنان دارد. از مهم‌ترین دوران‌های رشد پس از تولد، کودکی، نوجوانی و جوانی معرفی شده اما کودکی بهترین و مناسب‌ترین زمان برای پایه‌گذاری تربیت و پرورش صحیح شخصیت فرزندان می‌باشد. ناسازگاری بین زن و شوهر دلایل بیشماری می‌تواند داشته باشد که از مهم‌ترین آن عمل نکردن به وظایف و مسئولیت‌های شرعی هر یک از زوجین می‌باشد. از جمله آثار و پیامدهای اختلافات والدین  بر روی فرزندان، آثار جسمی، روانی و عاطفی، به خطر افتادن زندگی آینده کودک و اختلالات شخصیتی می‌باشد که میزان تأثیرات منفی ناسازگاری والدین در کودکان و فرزندان دختر خانواده بسیار بیشتر است. چنان‌چه این اختلافات در خانواده تداوم داشته باشد، می‌توان سرانجام شوم طلاق و جدایی را انتظار داشت که آثار سنگین‌تری بر سایر اعضای خانواده به ویژه فرزندان به دنبال خواهد داشت. زمانی که زن و شوهر در طول زندگی از راهکارهای پیشگیری از اختلافات از جمله سازگاری، مدارا،‌ رفق، گفتگوی سالم و متقابل … استفاده کنند هیچگاه زمانی نخواهد رسید که شاهد فرزندانی بیمار، مبتلا به اختلالات شخصیتی و نا موفق در زندگی آینده باشیم و والدین مجبور نخواهند شد از راهکارهای درمان که قرآن کریم به خوبی آنان را بیان کرده است، استفاده کنند.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

کلید واژگان: ناسازگاری، خانواده، ‌اختلاف.  

مقدمه:

ناسازگاری، اختلافات و عدم تفاهم بین زن و شوهر که منجر به کم‌رنگ شدن محبت،‌ آرامش و صمیمیت و ایجاد خشونت، درگیری و عدم توجه به فرزندان خواهد شد، می‌تواند تأثیرات زیادی بر رشد شخصیتی آنان  داشته باشد. از آن جا که خانواده اولین جایی است که نوزاد آدمی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد و نخستین آموزشگاه و پرورشگاه او محسوب شده و سعادت او وابسته به خانواده است، نقش پدر و مادر در پرورش و تربیت فرزندان نقش ویژه و پر‌اهمیت می‌باشد که شاه‌کلید اجرای این نقش مهم وجود تفاهم و اتفاق نظر والدین است.

می‌توان چنین گفت که یکی از عوامل تهدید کننده‌ی سلامت خانواده‌ها و ایجاد روابط سالم و سازنده و مفید برای اعضای خانواده که در نهایت سلامت جامعه را به خطر می‌اندازد، عدم تفاهم و اختلافات همیشگی و مشاجرات دائمی زن و شوهر است.

از آن‌جا که خانواده کانون مودّت و رحمت و آسایش معرفی شده و همه‌ی اعضای خانواده در سایه‌ی انس و الفت و محبت، می‌توانند زندگی سعادتمندانه‌ای را داشته باشند، عدم سازش و مدارای زن و شوهر، درست برخلاف هدف ازدواج و تشکیل خانواده و رشد و تکامل فرزندان می‌باشد که این مسأله آثار خوشایندی را در پی نخواهد داشت.

افرادی که در اجتماع از نظر شخصیتی دچار مشکل هستند و مدام دچار تشویش، نگرانی و اضطراب می‌باشند به‌طوری که این اختلال بر زندگی آینده آنان تأثیر گذاشته و در حیات زناشویی خود موفق نیستند، ریشه این عوامل را باید در خانواده‌ی آنان جستجو کرد. خانواده به دلیل نقش وراثتی و محیطی می‌تواند تأثیرات سالم یا مخرّب بر رشد و تکامل فرزندان از جمله رشد و تکامل شخصیت آنان داشته باشد.

زمانی که دانستیم ناسازگاری والدین چه تأثیراتی بر نحوه‌ی تربیت و رشد و تکامل فرزندان و شکل‌گیری شخصیت آنان خواهد داشت، می‌توان به جستجوی عوامل اختلافات والدین پرداخته و سپس با ارائه‌ی راهکار از تأثیرات ناسالم آن جلوگیری کرد. چنان‌چه بتوانیم به این هدف دست یابیم، گامی در جهت سلامت خانواده‌ها و تحکیم هر چه بیشتر آن و سلامت جامعه برداشته‌ایم.

با بررسی زیاد و جستجوی فراوان در منابع و با توجه به موضوع تحقیق که دارای دو متغیّر، یک متغیّر مستقل(ناسازگاری والدین) و یک متغیّر وابسته (رشد شخصیتی فرزندان) می‌باشد، هر کدام از منابع به یکی از متغیّرها پرداخته است. کتاب خانواده در نگرش اسلام و روانشناسی اثر محمدرضا سالاری‌فر یا کتاب خانواده در قرآن اثر احمد بهشتی، بسیار جامع و کامل به عوامل اختلافات خانوادگی و راهکارهای حلّ آن اختلافات پرداخته‌اندکتاب‌هایی چون روانشناسی شخصیت از دیدگاه اسلامی اثر علی‌اصغر احمدی ، روانشناسی رشد‌(1) اثر جمعی از مؤلفان، نیز به مسائل مربوط به رشد و تکامل انسان، شخصیت افراد و عوامل مؤثر بر این دو مورد پرداخته‌اند در کتاب کودک و خانواده نابسامان اثر علی قائمی، و چند کتاب دیگر به تأثیرات ناسازگاری والدین بر کودکان از جمله تأثیرات جسمی، روانی و عاطفی و تأثیر بر سرنوشت و آینده کودک صحبت کرده است اما در مورد تأثیر بر رشد شخصیت به طور مستقیم حرفی نزده است. اما در دو کتاب روانشناسی رشد از دکتر علی‌اکبر شعاری نژاد و کتاب خانواده در اسلام اثر باقر شریف قرشی بسیار مختصر اما به صورت مستقیم به تأثیر ناسازگاری والدین بر رشد شخصیتی فرزندان اشاره شده بود.

ما در این تحقیق سعی نموده‌ایم مطالبی را، راجع به هر دو متغیر مستقل(ناسازگاری والدین) و وابسته (رشد شخصیتی فرزندان) و ارتباط این دو با استفاده از کتب مختلف، گرد‌آوری نموده و به مخاطب ارائه دهیم.

در این تحقیق شیوه‌ی کار، استفاده از روش کتابخانه‌ای است و تحقیق، تحلیلی و توصیفی می‌باشد.

 

نقش و جایگاه خانواده در رشد انسان

مسئله‌ی ازدواج و پیوند زناشویی در شرع مقدس اسلام امر بسیار مهمی است که فواید بسیاری دارا می‌باشد. اما مهم‌ترین فایده و هدف ازدواج، عبارت است از تشکیل خانواده.[1] از دیدگاه اسلام، خانواده گرامی‌ترین نهادی است که خداوند متعال به آن صحّه گذاشته است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:

« ما بنی فِی الاِسلامِ بَناءً احَبّ اِلَی الله عزّ و جَلّ و اَعَزّ مِن التَزویج؛ در اسلام هیچ بنایی ساخته نشده است که در نزد خداوند مطلوب‌تر و گرامی‌تر از ازدواج باشد.»[2]

با توجه و دقت در آیات و روایات می‌توان گفت نقش والدین از دیدگاه اسلام مسئولیت‌پذیری در مقابل فرزندان است.[3] حضرت علی(علیه السلام) توجه به تربیت فرزند را فراتر از تأمین نیازهای جسمی و عاطفی او دانستند. ایشان ثمره و محصول تربیت را پرورش فرزند صالح و پیامد بی توجهی به امر خطیر تربیت را رشد‌یافتن فرزند ناصالح دانسته‌اند.[4] خانواده به دلیل برخورداری از دو نقش وراثتی و محیطی تأثیر به سزایی در تربیت فرزندان و ساختن شخصیت آنان برعهده دارد. بنابر تعالیم اسلامی تربیت فرزند و تکوین شخصیت او قبل از تولد آغاز شده و بعد از تولد ادامه می‌یابد اما از مهم‌ترین دوران‌های تربیت پس از تولد، دوران کودکی شناخته شده است.

انسان از دیدگاه اسلام، موجودی در حال رشد است که در دوران زندگی و حیات خود مراحل و دوره‌های مشخصی را طی می‌کند[5] و شامل مراحل رشد قبل و بعد از تولد می‌باشد.

در قرآن دوران زندگی انسان بعد از تولد به سه دوره مشخص کودکی، بلوغ و پیری تقسیم شده است اما چون دوران کودکی تا جوانی از مهم‌ترین دوران رشد و تکامل است، احادیث فراوانی، دوران رشد بعد از تولد تا 21 سالگی را تقسیم‌بندی کرده و هر یک از این احادیث ویژگی‌هایی را برای هر دوره بیان کرده است این دوران به سه مرحله هفت ساله تقسیم شده است که می‌توان به این صورت نامگذاری کرد:

1ـ دوره سیادت و سروری؛ 2ـ دوره اطاعت و فرمانبرداری؛ 3ـ دوره مشورت و هم‌رأیی.[6]

از جمله عوامل مؤثر تأثیرگذار بر رشد و تکامل از دیدگاه اسلام و روانشناسی عبارتند از:

1ـ وراثت؛ 2ـ محیط(خانواده)؛  3ـ ‌اراده.[7]

بعد از عامل وراثت، خانواده نخستین شکل‌دهنده‌ی رفتار فرزند آدمی است. کودک در تمام طول زندگی خود، غالبا، همان خواهد بود که خانواده‌اش خواسته‌است. زیرا پیدایش و گسترش بیشتر عادات و نظرها یا گرایش‌های کودک از خانه و خانواده آغاز می‌شود و او از خانواده‌اش یاد خواهد گرفت که چگونه زندگی کند و چگونه از زندگی خود لذت ببرد.[8]

شخصیت هر فرد از دیدگاه روان‌شناسان کلّ خصایص بدنی و ذهنی و عاطفی و اجتماعی و اخلاقی ـ اعم از موروثی و اکتسابی ـ هستند که او را به طور آشکارا از دیگران مشخص می‌کند.[9]

بنابر آیات قرآن رشد شخصیتی انسان از دوران جنینی آغاز می‌شود و پس از تولد با داشتن فطرت و عقل و با سرمایه‌ها و توانایی‌های اولیه‌ای که خداوند به او عطا کرده است و با محرک‌های محیطی، شخصیت او رشد کرده و مراحل مختلفی را پشت سر می‌گذارد.[10]


عوامل مؤثر در رشد شخصیت انسان عبارتند از:

1ـ عوامل شخصی؛ 2ـ عوامل خانوادگی؛ 3ـ عوامل اجتماعی.[11]

چگونگی اساس رشد و تکامل بیش از هر چیز از عامل خانواده تأثیرپذیر می‌باشد. خودشناسی کودک بیشتر به چگونگی روابط او با اعضای خانه بستگی دارد. عوامل خانوادگی مؤثر در رشد شخصیت بدین قرار است:

1ـ مادر؛ 2ـ پدر؛ 3ـ وضع زندگی خانوادگی؛ 4ـ وضع اقتصادی/ اجتماعی.[12]

پس از تولد، محیط خانواده، مهم‌ترین عامل مؤثر در تکوین و تحول شخصیت کودک است. اگر محیط خانواده سالم و مناسب باشد در کودک، اعتماد به نفس، محبت، ایثار، استقلال، قدرت پذیرش مسئولیت، همسازی و انطباق و بالأخره شخصیت سالم به‌وجود می‌آید. برعکس در خانواده ناسالم، رشد طبیعی شخصیت کودک، کُند و ناکافی صورت می‌گیرد و او را آماده رفتار نابهنجار می‌سازد.[13]

بهترین و مناسب‌ترین فرصت برای پایه‌ریزی و تکوین تربیت و پرورش صحیح شخصیت، مرحله کودکی است. هر اندازه بنای شخصیت دوران کودکی به وسیله مراقبت دقیق و نظارت آگاهانه دارای تکیه‌گاه محکمی باشد، به طور قطع در برابر تحولات و دگرگونی‌هایی که در آینده و در دوران جوانیش با آن‌ها روبرو می‌گردد، ثابت‌قدم‌تر و استوارتر خواهد بود.[14]


عوامل ناسازگاری

منظور از ناسازگاری خانوادگی ( اختلاف و عدم تفاهم بین زن و شوهر)؛ بروز رفتارهایی از زن یا شوهر یا هر دو است که منجر به کشمکش، درگیری، مشاجره و جنگ و ستیز، نارضایتی و گاه عواقب وخیم جدایی و طلاق خواهد شد.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام

ناسازگاری زوجین در قرآن کریم با عنوان «نشوز» یاد شده است.[15] در تفاسیر مختلف در تفسیر آیات مربوط به نشوز زن و مرد این کلمه به معنای طغیان، سرکشی، نافرمانی و عصیان، مخالفت و سرپیچی از وظایف و ناسازگاری معنا شده است. موضوع نشوز زن و مرد در قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم‌السلام) آمده است. آیات 34 و 128 سوره نساء به نشوز زن و مرد پرداخته و راهکارهای حل این مسئله را نیز صریحاً بیان کرده است. زن ناشزه و مرد ناشز، زن و شوهری هستند که به وظایف شرعی و حقوقی خود در قبال دیگری عمل نکنند. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) در حدیثی می فرمایند:

«هشت گروهند که خدای متعال نمازشان را قبول نمی‌کند از آن جمله زنی می‌باشد که نسبت به شوهرش نافرمانی کند و خشم وی را برانگیزد.»[16]

امام باقر(علیه السلام) نیز در بیان وظایف مرد می‌فرمایند:

«هر کس دارای همسری باشد و در وضع نفقه یعنی پوشاک و خوراک او کوتاهی کند بر امام است که بین آن‌ها جدایی اندازد و طلاق را جاری سازد.»[17]

از جمله عوامل ناسازگاری زن و شوهر را می‌توان چنین بیان کرد:

1ـ عمل نکردن به وظایف و مسئولیت‌های شرعی از جمله بی‌توجهی به حقوق مشترکه و خاصه زن و شوهر؛ 2ـ عوامل روانشناختی[18]؛ 3ـ عوامل دینی و اخلاقی[19]؛ 4ـ عوامل اجتماعی و فرهنگی[20]؛ 5ـ عوامل اقتصادی[21]؛ 6ـ عوامل جسمانی و بدنی[22].

یکی از مهم‌ترین عوامل ناسازگاری زوجین، عمل نکردن به وظایف و مسئولیت‌های شرعی هر یک از آن‌هاست که آشنایی با این وظایف و عمل به آن‌ها گامی است به سوی تداوم و رشد و سلامت خانواده و حفظ آن از هرگونه تهدید.

از جمله حقوق مشترک بین زن و شوهر که هر دو موظف به انجام آن هستند[23]؛  1ـ سازگاری اولیه؛ 2ـ استمرار روابط مطلوب می‌باشد.

اما حقوق خاصه که مخصوص به هر یک از زن و شوهر است و اغلب این حقوق، در آیات قرآن و یا روایات اهل بیت(علیهم‌السلام) به آن توجه شده است عبارتند از:

حقوق زن: 1ـ انفاق هزینه زندگی زن در حد متعارف و معمول[24]؛ 2ـ حسن معاشرت و رفتار[25]؛ 3ـ همخوابگی[26]؛ 4ـ آمیزش[27].

حقوق مرد: 1ـ اطاعت کردن زن از مرد[28]؛ 2ـ خارج نشدن از خانه بدون اجازه[29]؛ 3ـ مؤدب بودن[30]؛ 4ـ زینت و آرایش کردن برای شوهر[31].


آثار و پیامدهای ناسازگاری والدین

عواقبی که عدم تفاهم و ناسازگاری والدین به دنبال دارد به دو دسته تقسیم می‌شود. ابتدا آثار و پیامدهایی که دامنگیر فرزندان خانواده خواهد شد و دوم پیامدهایی که به خود زوجین آسیب می‌رساند. برخی از آثار و پیامدهای ناسازگاری والدین بر فرزندان عبارتند از:

1ـ آثار جسمی از جمله: اختلال در خواب فرزندان، ابتلای به شوک، نداشتن اشتهای کافی، از دست دادن نشاط و شادابی، شصت مکیدن، شب ادراری و…[32] .

2ـ آثار روانی و عاطفی از جمله: بدبینی، بد گمانی و عیب‌جویی، اختلالات عاطفی، اختلالات روانی و عصبی، احساس کینه و نفرت نسبت به والدین و عدم اطاعت از آنان،‌احساس یأس و نا‌امیدی در زندگی و…[33] .

3ـ تأثیر بر زندگی آینده فرزندان که این آثار عبارتند از: به خطر افتادن امنیت کودک، زمینه‌سازی برای جرم و بزهکاری، احساس سردرگمی در روابط و انضباط، زمینه‌ساز ناهنجاری در کودک و…[34] .

4ـ‌تأثیر بر شخصیت که از مهم‌ترین آثار اختلافات خانواده در رشد و تکامل شخصیت کودک می‌توان به تشویش، فشار درونی، نا امنی و میل به ارزیابی جهان به عنوان جای نا امن و خطرناک اشاره کرد.[35]

نابسامانی خانواده در دختران و پسران خانواده تأثیر دارد، اما تأثیر نامناسب آن بر دختران به مراتب بیشتر از پسران می‌باشد و این امر به ویژگی‌های روحی و عواطف آنان برمی‌گردد.[36]

 آثار و پیامدهای ناسازگاری زوجین بر خود آن‌ها شامل دو بخش آثار اخروی و آثار دنیوی می‌باشد.

از جمله آثار اخروی آزار زوجین توسط یکدیگر که در روایات اهل بیت(علیهم السلام) آمده است می‌توان به بیزاری خدا و رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) از آنان، حبط اعمال نیک و عذاب‌های سنگین اخروی برای آنان اشاره کرد[37] و اما عواقب دنیوی آن عوارض جسمی و روحی و صدمات قلبی و مغزی برای زن و مرد می‌باشد و از مهم‌ترین عارضه‌ی پدیده‌ی ناسازگاری بحث طلاق و اثار و پیامدهای دردناک آن بر تک تک اعضای خانواده به ویژه فرزندان است که می‌توان گفت خط پایان اختلافات و ناسازگاری‌های خانوادگی، همین بحث طلاق و نابسامانی فرزندان و آثار جبران ناپذیر جدایی زن و شوهر می‌باشد.[38]

راهکارهای مقابله با عوامل ناسازگاری زوجین

اختلافات و مشاجرات و دعواهای متداوم برای پیکر خانواده، بیماری است و لازم است بیماری هم از نظر پیشگیری مورد بحث قرار داده شود و هم از نظر درمان. از جمله اقدامات پیشگیری از اختلافات زناشویی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1ـ توجه به گزینش همسر مناسب[39]؛ 2ـ سازگاری[40]؛ 3ـ مدارا[41]؛ 4ـ رفق[42]؛ 5ـ مهار خشم همسر[43]؛ 6ـ پرهیز از توقع[44]؛ 7ـ گفتگوی سالم و متقابل[45]؛ 8ـ‌رعایت حدود و مرزهای شرعی در خانواده[46].

خداوند متعال در قرآن کریم برای درمان اختلافات زناشویی راه‌هایی را بیان نموده است. همان‌طور که در مباحث اولیه اشاره شد در آیه 34 سوره نساء به حل مسئله‌ی نشوز پرداخته شده است که شامل سه راهکار است و هر یک از این راهکارها در طی سه مرحله و با رعایت ترتیب برعهده‌ی شوهر قرار داده شده است. ابتدا نصیحت کردن زن توسط شوهرش  با زبانی شیرین و لحنی دلنشین به گونه‌ای که زن را متوجه رفتار ناشایست خویش بنماید. مرحله دوم دوری کردن از بستر است که در صورت بی فایده بودن مرحله اول انجام می‌گیرد و سومین مرحله تنبیه می‌باشد که به عنوان آخرین راهکار و پس از طی مراحل قبلی و بی اثر بودن آن‌ها صورت می‌گیرد  و در نوع تنبیه که بدنی باشد و یا روحی بین صاحب‌نظران و علما اختلاف وجود دارد اما با توجه به تفسیر و تبیین آیات  نشوز و روایات اهل بیت (علیهم‌السلام)، منظور تنبیه عاطفی است که شدتش از دوری کردن از بستر، کمی بیشتر است.[47] اما در آیه 128 سوره نساء خداوند متعال در صورت بروز علائم نشوز از طرف مرد به زنان دستور می‌دهد که چنان‌چه نشوز مرد از راه خودداری از ادای حقوق واجب، آشکار گردد زن حقوق خود را از او مطالبه کند، اما چنان‌چه از حسن معاشرت سر باز زد، یعنی آن اخلاقی که لازمه‌ی تداوم و زندگی سالم خانوادگی است، از خود نشان نداد، زن با چشم‌پوشی از همه یا بعضی از حقوق خود شوهرش را نسبت به خود متمایل سازد.[48]

نتیجه‌گیری

خانواده یکی از نهادهایی است که مهم‌ترین نقش و جایگاه را در تربیت فرزندان و رشد و تکامل شخصیت آنان بر عهده دارد که هر گونه اختلال در خانواده، پدر و مادر را از وظایف اصلی خود دور کرده و نقش آنان را کم‌رنگ می‌کند. ناسازگاری و اختلاف بین زن و شوهر از جمله آسیب‌هایی است که آثار و پیامدهای زیانباری بر اعضای خانواده و به ویژه فرزندان خواهد داشت. از مهم‌ترین آثار این مسئله بر فرزندان تأثیرات جسمی، روحی و عاطفی و اختلال در شخصیت آنان می‌باشد که این اختلال شخصیتی به صورت تشویش، نا امنی، فشار درونی و میل به ارزیابی جهان به عنوان جای نا امن و خطرناک و عدم موفقیت در زندگی آینده بروز و ظهور خواهد داشت و از مهم‌ترین آثار ناسازگاری بر زوجین که می‌تواند عاقبت و پایان تداوم بخشیدن به اختلافات باشد، بحث طلاق و جدایی و پیامدهای تلخ و دردناک آن بر خانواده، فرزندان و جامعه خواهد بود. از آن‌جا که کودکی مهم‌ترین دوران تربیت، رشد و تکامل و پایه‌گذاری و تکوین شخصیت افراد است و دختران به دلایل ویژگی‌های جسمی و روحی و عاطفی، از آسیب‌پذیری بیشتری برخوردارند، ناسازگاری والدین تأثیر خود را بر فرزندان دختر به خصوص در سنین کودکی، بیشتر خواهد گذاشت. از میان دلایل ناسازگاری که می‌تواند فراوان باشد، عدم ایفای وظایف و مسئولیت‌های شرعی مهم‌ترین عامل است که دقت در این مسئله از بروز بسیاری از اختلافات جلوگیری خواهد کرد.

راهکارهایی که می‌تواند به مقابله با عوامل ناسازگاری بپردازد، شامل راه‌های پیشگیری و درمان می‌باشد. چنان‌چه زوجین در زندگی زناشویی خود بتوانند از راهکارهای پیشگیری از اختلافات که برگرفته از تعالیم اسلامی است از جمله سازگاری، مدارا، رفق، گفتگوی سالم با یکدیگر، مهار خشم همسر…. استفاده کنند می‌توانند زندگی پر نشاط، شاد و سالمی داشته باشند و فرزندانی موفق و سرشار از شادابی و امید، تحویل جامعه بدهند. اما زمانی هم که زن و شوهر دچار اختلافات شدند قرآن کریم راهکارهایی بسیار صریح و روشن در اختیار آنان قرار داده است که توجه و عمل به آن‌ها موجب درمان این اختلافات خواهد شد.


فهرست منابع:

کتب فارسی

*قرآن کریم

*نهج البلاغه

1. احمدی، علی‌اصغر، روانشناسی شخصیت از دیدگاه اسلامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368 ش.

2. ارفع، کاظم، خانواده در مکتب قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، قم، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، 1367 ش.

3. اسحاقی، حسین، سلوک علوی(راهبردهای امام علی(علیه السلام) در تربیت فرزندان)، چاپ اول،‌ قم، بوستان کتاب، 1381 ش.

6. بانکی پورفرد، امیرحسین، سرّ دلبران(عوامل آرامش بخش و نشاط‌آفرین در خانواده)، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات حدیث راه عشق، 1391 ش.

7. ـــــــــــــــــــــــ ، مطلع مهر(راهکارهای جامع و کاربردی برای انتخاب همسر)، چاپ چهارم، اصفهان، انتشارات حدیث راه عشق، 1386 ش.

8. بهشتی، احمد، خانواده در قرآن، چاپ یازدهم، قم، انتشارات بوستان کتاب، 1388 ش.

9. بهشتی، مرتضی، شوکران طلاق، چاپ اول، تهران، ‌انتشارات کتاب نیستان، 1389 ش.

. جمعی از مؤلفان، روانشناسی رشد(1)، چاپ اول، تهران، انتشارات سمت، 1370 ش.

12. حاج علی اکبری، محمد جواد، مطلع عشق(گزیده‌ای از رهنمودهای حضرت آیة الله سید علی خامنه‌ای به زوج‌های جوان)، چاپ سی‌ام، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1390 ش.

. حسین زاده، علی، همسران سازگار(راهکارهای سازگاری)، چاپ دهم، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1390 ش.

15. حسینی، داود، روابط سالم در خانواده، چاپ اول، قم،‌ انتشارات بوستان کتاب، 1386 ش.

20. سالاری‌فر، محمد رضا، خانواده در نگرش اسلام و روان‌شناسی، چاپ چهارم،  قم، انتشارات سمت، 1387 ش.

21. سوید،‌ محمد نور، تربیت فرزندان از دیدگاه پیامبر(همراه با نمونه‌های تطبیقی از زندگی سلف صالح)، ترجمه محمد صالح سعیدی، چاپ دوم، سنندج، انتشارات مترجم، 1387 ش.

22. شریف قرشی، باقر، نظام خانواده در اسلام(بررسی تطبیقی)، ترجمه لطیف راشدی، بی‌جا،‌ انتشارات امیرکبیر، 1382 ش.

23. شعاری نژاد، علی اکبر، روانشناسی رشد، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1373 ش.

‌28. قائمی، علی، کودک و خانواده نابسامان، چاپ هفتم، تهران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، 1386 ش.

35. محمدی ری شهری، محمد، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ترجمه حمیدرضا شیخی، چاپ اول، ‌قم، انتشارات دارالحدیث، 1387 ش.

38. مصباح، علی، و دیگران، روانشناسی رشد(1) با نگرش به منابع اسلامی، چاپ اول، تهران، انتشارات سمت، 1374 ش.

44. نوری، مهدی، رشد و تکامل شخصیت(رفتار بهنجار و نابهنجار)، چاپ اول، تهران، انتشارات کلمه، 1368 ش.

مقالات فارسی

1. پژوهنده، محمد حسین، راهکارهای اساسی حل مسأله نشوز و شقاق زوجین در قرآن و حدیث، مشکوة، شماره 107، 1389 ش.

2. شاهماری سوها، فضایل، خانواده سالم و نقش آن در سلامت روانی فرزندان، نشریه پیوند، شماره 399، 1391 ش.

[1] . محمد جواد، حاج علی اکبری، مطلع عشق(گزیده‌ای از رهنمودهای حضرت آیة الله سید علی خامنه‌ای به زوج‌های جوان)، چاپ سی‌ام، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1390، ص18.

[2] . علی‌اصغر، احمدی، روانشناسی شخصیت از دیدگاه اسلامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368، ص222.

[3] . فضایل، شاهماری سوها، خانواده سالم و نقش آن در سلامت روانی فرزندان، نشریه پیوند، شماره 399، 1391، ص29. 

[4] . حسین، اسحاقی، سلوک علوی(راهبردهای امام علی(علیه السلام) در تربیت فرزندان)، چاپ اول،‌ قم، بوستان کتاب، 1381،‌ص19.

[5] . جمعی از مؤلفان، روانشناسی رشد(1)، چاپ اول، تهران، انتشارات سمت، 1370، ص151.

[6] . همان، ص152.

[7] . علی، مصباح و دیگران، روانشناسی رشد(1) با نگرش به منابع اسلامی، چاپ اول، تهران، انتشارات سمت، 1374،‌ ص182؛ جمعی از مؤلفان، ‌همان کتاب، ص56.

[8] . علی‌اکبر، شعاری‌نژاد، روانشناسی رشد، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1373، ص151.

[9] . همان، ص600.

[10] . علی اصغر، احمدی، همان کتاب، صص24ـ20.

[11] . علی‌اکبر، شعاری‌نژاد، همان کتاب، صص608ـ607.

[12] . همان، صص612ـ611.

[13] . مهدی، نوری، رشد و تکامل شخصیت(رفتار بهنجار و نابهنجار)، چاپ اول، تهران، انتشارات کلمه، 1368، صص40ـ39.

[14] . محمد نور، سوید،‌ تربیت فرزندان از دیدگاه پیامبر(همراه با نمونه‌های تطبیقی از زندگی سلف صالح)، چاپ دوم، سنندج، انتشارات مترجم، 1387، ص137ـ136.

[15] . محمد حسین، پژوهنده، راهکارهای اساسی حل مسأله نشوز و شقاق زوجین در قرآن و حدیث، نشریه مشکوة، شماره 107، 1389، ص70.

[16] . کاظم، ارفع، خانواده در مکتب قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، 1367، ص76.

[17] . همان، ص79.

[18] .محمد رضا، سالاری‌فر، خانواده در نگرش اسلام و روان‌شناسی، چاپ چهارم، قم، انتشارات سمت، 1387، صص135ـ134.

[19] . همان، صص144ـ141.

[20] . همان، صص138ـ137.

[21] . همان،‌ صص140ـ138.

[22] . همان، صص141ـ140.

[23] . همان، صص77ـ75.

[24] . کاظم، ارفع، همان کتاب، ص20.

[25].  احمد، بهشتی، خانواده در قرآن، چاپ یازدهم، قم، انتشارات بوستان کتاب، 1388، ص107.

[26] . باقر، شریف قرشی، نظام خانواده در اسلام(بررسی تطبیقی)، ترجمه لطیف راشدی، بی‌جا،‌ انتشارات امیرکبیر، 1382، ص84.

[27] . همان.

[28] . همان، ص85.

[29] . همان، ص86.

[30] . همان، ص88.

[31] . داود، حسینی، روابط سالم در خانواده، چاپ اول، قم،‌ انتشارات بوستان کتاب، 1386، ص53.

[32] . علی، قائمی، کودک و خانواده نابسامان، چاپ هفتم، تهران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، 1386، ص308.

[33] . همان، ص65.

[34] . همان، صص125ـ124.

[35] . علی‌اکبر، شعاری‌نژاد، همان کتاب، ص485.

[36] . علی، قائمی، همان کتاب، ص65.

[37] . محمد، محمدی ری شهری، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ترجمه حمیدرضا شیخی، چاپ اول، ‌قم، انتشارات دارالحدیث، 1387 ش، صص441ـ440.

[38] . مرتضی، بهشتی، شوکران طلاق، چاپ اول، تهران، ‌انتشارات کتاب نیستان، 1389، صص180ـ179.

[39] . امیر حسین، بانکی‌پور‌فرد، مطلع مهر(راهکارهای جامع و کاربردی برای انتخاب همسر)، چاپ چهارم، اصفهان، انتشارات حدیث راه عشق، 1386، صص88ـ87.

[40] . علی، حسین زاده، همسران سازگار(راهکارهای سازگاری)، چاپ دهم، قم، انتشارات مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1390، ص18.

[41] . امیرحسین، بانکی پورفرد، سرّ دلبران(عوامل آرامش بخش و نشاط‌آفرین در خانواده)، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات حدیث راه عشق، 1391،‌ ص221.

[42] . همان، ص219.

[43] . همان، ص217.

[44] . همان، ص226.

[45] . داود، حسینی، همان کتاب، ص30.

[46] . محمدرضا، سالاری‌فر، همان کتاب، ص147.

[47] . همان، صص158ـ153.

[48] . احمد، بهشتی، همان کتاب،‌ صص195ـ194.

روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام
روانشناسی شخصیت کودک از منظر اسلام
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *