چطور به وجود خدا پی ببریم

 
helpkade
چطور به وجود خدا پی ببریم
چطور به وجود خدا پی ببریم

این بحث دامنه دارو دارای گفتنی های زیاد است که در پائین بطور خلاصه و فشرده به عرض می رسد.

خیلی روشن – می توان ثابت کرد که جهان (ازجمله زمان) آغازی داشته است. و چیزی که آغاز دارد بی علت نیست. درنتیجه جهان نیاز به علت دارد و خدا متعال علت آن است و همیشه وجود داشته و نیازی به علت ندارد.

پس خدا – بعنوان خالق زمان و خارج زمان و بالاتر از زمان بوده و هست و خواهد بود.

 کافر- از آنجا که به وجود امری ماورای طبیعی بنام خدا اعتقادی ندارد از این رو نمی توان با دلایل نقلی با او به گفتگو نشست. لذا در گفتگو با او باید از دلایل عقلی و نیز دلایلی متقن ومتین که در پرتو آن حجاب غفلت و بی توجهی از چهره عقل او زدوده گردد و به امر غیر مادی و ماورای طبیعی اعتراف نماید.

در کنار دلایل عقلی استفاده از دلایل تجربی نیز بسیار کارساز خواهد بود چراکه، ذهن او با عالم مادی عجین گشته است و چه بسا جدا سازی او از عالم مادی و معرفی عالم غیر مادی بدون بهره گیری از موارد بدیهی مادی کاری بسیار دشوار باشد. از این رو، در کنار استفاده از دلایل عقلی طرح دلایل تجربی نیز ضروری می نماید.چطور به وجود خدا پی ببریم

خدا کیست و چه دلیلی می توان برای اثبات وجود خداوند آورد؟

مفهوم واژه خدا از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که همه انسانها حتی کسانی که منکر وجود خدا هستند، نیز آن را درک می کنند. هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خدای تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود.

البته وجود خداوند بیشتر شناختنی است تا اثبات کردنی، زیرا منظور از خداوند، متن هستی و حقیقت وجود است و ما در اصل هستی و حقیقت وجود شک نداریم تا بخواهیم آن را اثبات کنیم. به یقین می دانیم که جهان هستی هست، ما هستیم و هستی هست. با درک ذات هستی، به وجود خداوند اعتراف کرده ایم، ولی باید ببینیم این هستی دارای چه خصوصیات و ویژگی هایی است (اسما و صفات) و رابطه مخلوقات با ذات وجود چیست.

پس خداوند تبارک و تعالی، وجود مطلق و کمال مطلق است که هیچ گونه عیب و نقصی در آن نیست. خدا وجود بی همتایی است که توانایی انجام هر کاری را دارد و به همه اشیاء در تمام حالات و زمانها آگاه است، خدا شنوا و بیناست، دارای اراده و اختیار است، خداوند زنده و خالق همه چیز و سرچشمه تمام خیرات و خوبیهاست، و همه موجودات (مخلوقات) را دوست دارد و نسبت به آنها مهربان است.

هر چند حقیقت ذات خدا قابل شناخت کامل نیست ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود که در یک دسته بندی کلی به چند استدلال نمونه توجه نمائید.

 1 – برهان علیت

در جهان سلسله ای از روابط علت و معلولی وجود دارد و چون دور و تسلسل محال است باید این سلسله به علت العلل ختم شود.

 2 – برهان امکان و وجوب

برهان امکان و وجوب از استوارترین برهان های اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفهٔ اسلامی جایگاه بلندی دارد. خلاصه برهان به تقریر طوسی: «اگر موجود (که در تحقق آن شک نیست) واجب الوجود بالذات باشد، مطلوب ما ثابت است، و اگر چنین نباشد، مستلزم وجود واجب بالذات است، تا دور و تسلسل لازم نیاید. »

[(به عربی: «الموجود إن کان واجباً فهو المطلوب؛ وإلا إستلزمه دفعاً للدور والتسلسل»).

 در حدیثی از امام ششم شیعیان با این تقریر آمده:

 چیزی که نبود، و موجود شده است، یا خودش خود را موجود کرده، یا غیر او. اگر خودش خود را موجود کرده باشد، یا در هنگامی که موجود بوده سبب وجود خود شده است، یا هنگامی که نبوده. در صورت اول، وجود بخشیدن به موجود، محال است؛ و در صورت دوم باید معدوم، علت وجود شود، و آن هم محال است؛ و اگر غیر او، او را به وجود آورده، اگر غیر آن مانند آن چیز نبوده و موجود شده، حکم او حکم همان چیز است. [حسین وحید خراسانی: آشنایی با اصول دین-۱۳۸۶- صفحهٔ ۲۱

و با اثبات محال بودن تسلسل علل، سلسله باید به واجب الوجودی ختم شود که از واجب الوجود بودن آن سایر صفات اثبات خواهد شد.

3- راه حسی و تجربی یا برهان نظم

– تجربی نامیدن این راه به معنای استقلال آن از هر گونه استدلال عقلی نیست، بلکه ناظر به این واقعیت است که یکی از مقدمات اساسی آن بر مشاهده تجربی پدیده های طبیعی استوارمی گردد

در عالم نظمی وجود دارد که کوچکترین خللی به آن، منجر به نابودی آن می شود. چه چیزی باعث شکافته شدن دانه می شود؟ 3 – راه برون(برهان نظم).

قبل از توضیح بیشتر بهتر است ببینیم “نظم” یعنی چه؟

دقت کنید: منظور از نظم، وجود هماهنگی یک مجموعه، برای رسیدن به هدف دلخواهشان است.

مثال: تصور کنید شما از طرف سازمانی به کشوری اعزام می شوید؛ صبح زود خودرویی برای بردن شما به فرودگاه می آید، راننده برای شما بلیطی به همراه دارد هواپیما آماده پرواز است و شما به راحتی به مقصد می رسید و. . . اگر از شما بپرسند اوضاع چگونه بود می گویید همه چیز منظم بود و من توانستم به خوبی مأموریتم را انجام بدهم و باز گردم.

نظم در عالم هم، یعنی همه چیز از قبل مرتب و هماهنگ شده است تا انسان ها و سایر موجودات بتوانند مأموریت خویش را انجام دهند و بازگردند! به بیان دیگر یعنی پیش بینی های لازم برای هدفی که موجودات برای آن خلق شده اند؛ در عالم وجود دارد.

پس – ساده ترین راه اثبات وجود خداوند، استفاده از راه دلیل (برهان) نظم است؛ این دلیل می گوید: عالم دارای نظمی بسیار عمیق و گسترده است و هر چیزی که دارای چنین نظمی باشد نیاز به ناظمی دانا دارد. پس عالم هم نیاز به یک نظم دهنده دانا دارد و نمی تواند تصادفی به وجود آمده باشد.

 وقتی ما در بدن خود دقّت می کنیم می بینیم هر چیز برای هدفی معین آفریده شده است، حتّی گودی کف پای انسان برای کاری ساخته شده است و در همة اجزای بدن نظم و دقّت و هدف وجود دارد، حال چطور ممکن است این همه نظم و محاسبه بی هدف بوده، خالقی نداشته و برای کاری و هدفی ساخته نشده باشد؟!

 روشن است هرچه این نظم پیچیده تر و بیشتر باشد ناظم آن هم دارای علم و قدرت بیشتری خواهد بود.

 قرآن در آیات بسیاری به ما سفارش می کند که دربارة جهان خلقت بیندیشیم تا به وجود خدا بیشتر پی ببریم و خدا را بهتر بشناسیم تا علاقه مان نسبت به او بیشتر شود، مانند آیه ای که می فرماید: «در خلقت زمین و آسمان و به وجود آمدن شب و روز بیندیشید و در این که می بینید کشتی ها (با این عظمت و سنگینی) در روی آب ها به حرکت در می آیند و این که خداوند از آسمان باران را فرود می آورد و زمین مرده را زنده می کند و حیوانات زیادی در زمین خلق نموده است فکر کنید، همة اینها نشانة وجود خداوند است. [ بقره/ 164- اگر عقل را به کار اندازیم و چشم دل را باز کنیم به وجود خداوند پی می بریم و عظمت او را بهتر درک می کنیم و از نعمت های فراوان و بی شماری که به ما داده است خشنود شده و شکرگذار او می شویم.

 4 – راه درون(فطرت)

 راه دیگر برای شناخت خداوند راه فطرت است. انسان وقتی به قلب و دلِ خود مراجعه می کند می بیند که نمی تواند وجود خدا را انکار کند و خواهی نخواهی خدا را باور دارد و دلش به وجود او گواهی می دهد، مانند آن شخص کافری که از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: خدا را چگونه باور کنم؟ امام علیه السلام در جواب فرمود: آیا تا به حال سوار کشتی شده ای؟ مرد گفت: آری. امام فرمودند: آیا شده است که کشتی دچار طوفان شود و در حال غرق شدن باشد؟ عرض کرد آری. امام علیه السلام فرمود: در آن لحظه که دستت از همه جا کوتاه بود چه حالی داشتی؟ گفت: در ته دلم احساس می کردم که یک قدرتی هست که بالاتر از هر قدرتی است و یک کسی هست که بتواند دستم را بگیرد و مرا نجات دهد و در دلم به آن نیرو امید داشتم. امام علیه السلام فرمود: همان قدرت و نیرویی که در دلت به آن امید داشتی که می تواند همه کار بکند خداوند است. قرآن نیز به گونه ای زیبا همین حقیقت را به تصویر می کشد: «هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می خوانند (و غیر او را فراموش می کنند)؛ امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند. [- عنکبوت/ 65-

 آسان ترین و بهترین راه شناخت وجود خدا، راه دل یا برهان فطرت است. یعنی در درون اعماق روح انسانی، شناخت، گرایش و عشق به خداوند نهفته است. همیشه یک نقطه نورانی و یک جاذبه نیرومند در درون قلب انسان وجود دارد که خط ارتباطی او با جهان ماوراء طبیعت و نزدیکترین راه به سوی خداست. [تلخیص از تفسیر نمونه، ج 16، ص 341 و 342-

• هر چند شناخت خدا و گرایش به سوی او و نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است ولی آداب و رسوم خرافی، تربیتهای غلط، تلقینهای سوء، غفلت و غرور، مخصوصاً به هنگام سلامت و وفور نعمت، پرده هایی بر آن می افکند، ولی هنگامی که طوفان حوادث از هر سوی وزیدن گرفته و گرداب مشکلات در برابر انسان نمایان گردد. انسان دست خود را از همه اسباب ظاهری کوتاه می بیند و از همه جا نا امید می شود، در این هنگام است که پرده ها کنار می روند و آن نقطه نورانی دل آشکار می شود و هر گونه فکر شرک آلود در مورد خدا را از دل زدوده و در کوره این حوادث از هر ناخالصی خالص می گردد[ تفسیر نمونه، ج 16، ص 8 41 – 422 و 423-.

 و انسان بی اختیار به سوی عالم ماورا طبیعت می رود.

به همین دلیل آیات متعددی از قرآن کریم از این طریق، نعمت فطرت خدا جویی را یادآوری مینمایند. [ مانند آیه 65 عنکبوت و 30 روم، و 12 و 22 و 23 یونس، 67 اسراء، 8 و 49 زمر.

 پیشوایان بزرگ اسلام نیز کسانی را که در مساله خداشناسی سخت در تردید فرو می رفتند از همین طریق ارشاد می نمودند برای نمونه به این قطعه تاریخی توجه نمائید:

مرد سرگردانی که در امر خداشناسی گرفتار شک و تردید شده بود، خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد:

« ای فرزند رسول خدا(ص) مرا راهنمایی کن به این که خدا کیست! زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند، امام فرمودند: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر کشتی شده ای؟ عرض کرد آری، فرمود:

هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است؟ عرض کرد: آری، فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد؟ عرض کرد آری. امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.

نتیجه این که هر انسانی از راه دل و فطرت خود به وجود خداوند قادر، عالم، خالق حی و مهربان و. . . معرفت و شناخت و گرایش دارد و اگر هم در اثر عواملی از وجود خدا غافل باشد، نمی تواند انکار کند در دوران زندگی اش حادثه ای رخ نداده است که دست او را از همه جا کوتاه ننموده، و او را متوجه وجود خدا نکرده باشد. [ بحار الانوار، ج 3، ص 41-چطور به وجود خدا پی ببریم

این چهارراه ساسی رای اثبات وجود خدا ذکر شده­ است –

یادداشت ارسالی از آیت الله امینی گلستانی

آیت الله حاج شیخ مهدی امامی امیری (ره) در سال 1302قمری در امیر کلای بابل و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. از همان دوران کودکی به خاطر روح پک و علاقه سرشار با قرآن آشنا شد و سنین نوجوانی به حو…

حضرت آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، پس از عمری تلاش و مجاهدت خالصانه در عرصه های مختلف انقلاب اسلامی و خدمت به حوزه های مقدس علمیه و تربیت و پروش شاگردان و طلبه های متعهد و متدین، شامگاه جمعه ۱۲ دی ماه…

نوشتار حاضر در یک بررسی مختصر، به تحولات و نواندیشی دینی در حوزه های علمی ایران در نیمه دوم قرن بیستم؛ یعنی پس از جنگ جهانی دوم می پردازد و مسائلی چون تعلیم و تربیت (مواد درسی و کتابهای درسی و شخصیتها…

نخستین وبینار بین المللی «ادیان ابراهیمی و مواجهه با الحاد جدید، علوم طبیعی و آینده الحاد نو»، با قرائت پیام حضرت آیت الله مکارم شیرازی برگزار می‌ شود.

آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری، با رای اکثریت قاطع اعضاء، به ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم انتخاب شد؛ آیات سید احمد خاتمی و عباس کعبی نیز نواب رئیس شدند.

اولین فضیلت برای زن مادر شدن است

گزیده سخنان حضرت آیةالله یزدی دبیر محترم شورای عالی حوزه علمیه قم که در روز عرفه (18/9/87) در جمع خواهران جا…

یکی از مؤلفه های اندیشه سیاسی آیت الله مشکینی مبارزه با استعمار و استکبار است. ایشان در بحث استکبارستیزی معتقد بوده است که ثواب گفتن مرگ بر آمریکا از صلوات کمتر نمی باشد.

با سقوط کابینه کوتاه مدت ازهاری، شاپور بختیار در شانزدهم دی ماه ۱۳۵۷ به عنوان آخرین نخست‌وزیر شاه مأمور شد تا رژیم پهلوی را از نابودی نجات دهد و جلوی انقلابی که در حال وقوع بود را بگیرد؛ اما تلاش های …

در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، ابوالحسن بنی صدر که پس از اقامت پانزده ساله در فرانسه به ایران بازگشته بود و با تظاهر به وفاداری به انقلاب، نظام، مردم و رهبری توانسته بود به پست های حساسی …

. به عقیده کیهان شناسان، احتمال وجود حیات در دیگر سیارات محدوده منظومه شمسی بسیار ضعیف است، زیرا عطارد و زهره بسیار سوزان و خفه کننده، مریخ سرد و مشتری و زحل در «آمونیک» و «متان&raqu…

هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خدای تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود.
پس – ساده ترین راه اثبات وجود خداوند، استفاده از …

1- توجّه امام مهدی(علیه السلام) به شیعیان خویش

«. . . . إِنَّا غَیرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکمْ وَ لاَ نَاسِینَ لِذِکرِکمْ وَ لَوْ لاَ ذَلِک لَنَزَلَ بِکمُ اَللَّأْوَاءُ وَ اِصْطَلَمَکمُ اَل…

حوزه/ فرض کنید در کنار خانه خودتان نشسته اید، از عمو یا یکی از اقوام می ‏پرسید: این خانه ما را چه کسی ساخته است؟ او در پاسخ می‏ گوید هیچ کس! خانه شما خود بخود ساخته شده است …

به گزارش خبرگزاری حوزه کتاب «سر سفره خدا» با موضوع آشنائی با معارف قرآن کریم به شیوه پرسش و پاسخ به قلم محمد علی محمدی به رشته تحریر درآمده است که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهیم کرد.

– خدا چیست؟

اجازه بدهید قبل از آنکه درباره خدا، که آفریننده همه چیز است سخن بگوییم، اندکی درباره برخی از مخلوقات الهی صحبت کنیم.چطور به وجود خدا پی ببریم

۱. شما با جاذبه زمین آشنا هستید و به خوبی می‏ دانید که اگر جسمی را از بلندی رها کنیم به زمین سقوط می ‏کند، ولی ذات و حقیقت نیروی جاذبه چیست؟

این سؤالی است که دانشمندان نیز نتوانسته ‏اند به آن پاسخ دقیقی بدهند. پس ما از روی آثار نیروی جاذبه می‏توانیم به وجود نیروی جاذبه اطمینان پیدا کنیم، ولی حقیقت آن را نمی‏ توانیم درک کنیم.

۲. ما از روشن شدن لامپ چراغ پی می‏ بریم که در سیم برق، نیروی الکتریسیته وجود دارد؛ ولی حقیقت نیروی الکتریسیته چیست؟ ما نمی توانیم ذات و حقیقت آن را درک کنیم. تنها با دیدن آثارش، مانند روشن شدن لامپ آن، پی می‏بریم که در جایی نیروی الکتریسیته وجود دارد.

این مثال‏ها را برایت نوشتم تا توجه شما را به این نکته مهم جلب کنم، که چون ما انسان‏ها محدود و کم ظرفیت هستیم، نمی‏توانیم ذات خدا را بشناسیم، بلکه تنها از راه مخلوقات می توانیم به وجود ذاشتن خداوند یقین پیدا کنیم؛ از آفرینش جهان پی به وجود آفریننده می ‏بریم.

از این که ما علم داریم می فهمیم که خداوند عالم بوده که به ما داده و از اینکه ما قدرت و توان داریم، می‏ فهمیم که خداوند قادر و تواناست.

پس ما ذات خداوند را درک نمی‏ کنیم، ولی به وجود داشتن خداوند و این که دارای صفت‏ های علم، قدرت، حیات و… است یقین داریم و مطمئن هستیم که هر جا که باشیم او با ماست (محمد، آیه ۳۵ / حدید، آیه ۴) به همه کارهای ما آگاهی دارد، (هود، ۵/بقره، آیه ۲۳۵) نسبت به ما از همه [حتی از پدر و مادرمان] مهربان‏تر است و… (یوسف، آیه ۶۴)

– دو راه به سوی خداشناسی را توضیح دهید.

از پرسش فهمیده می‏ شود که درباره پاسخ سؤال خود مطالبی می‏دانی و حالا می‏ خواهی داشته‏ هایت را تکمیل کنی.

بر نوجوانی این چنین‏ آفرین، صد آفرین. قرآن نیز دو راه کلی برای شناخت خدا معرفی می‏ کند که آن دو راه در این آیه آمده است: سنریهم ایتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق؛ به زودی نشانه‏ های خود را در جهان و در درون خودشان به آنها نشان می‏ دهیم تا [برایشان] روشن شود که به یقین خداوند حق است (فصلت آیه ۵۳).

یک بار دیگر آیه را با ترجمه ‏اش بخوانید، سپس، در زیر بنویسید که آن دو راه خداشناسی کدامند. حالا آنچه را که نوشته‏ اید من توضیح می‏ دهم.

فکر کنم جلوی اولی نوشته‏ اید: نشانه‏ های خدا در جهان.

جلوی دومی می ‏باید نوشته باشید: نشانه‏ های خدا در وجود انسان.

حالا ببینیم این دو چگونه می‏ توانند دلیل خداشناسی باشند.

۱. انسان با دیدن خورشید، آسمان و زمین آنچه در آسمان و زمین است در می ‏یابد که آفریدگار این موجودات، خدای بزرگ است.

از طرفی انسان با نگاهی به ساختمان بدن خودش می‏ تواند به وجود خدا پی ببرد.

دستگاه های مختلف خارجی و داخلی بدن انسان که هر یک به خوبی وظایف خودشان را انجام می‏دهند، همگی نشان دهنده خدای قادر و دانا هستند؛ از پوست بدن گرفته تا نظام حیرت انگیز مغز و قلب و … به گونه ‏ای که بدن انسان خودش مانند یک دنیا عظمت دارد. برای آگاهی بیشتر می‏توانید کتاب شیرین نشانه ‏هایی از او نوشته سید رضا صدر را بخوانید.

– از کجا بفهمیم که خداوند وجود دارد؟

فرض کنید در کنار خانه خودتان نشسته ‏اید، از عمو یا یکی از اقوام می‏ پرسید: این خانه ما را چه کسی ساخته است؟

او در پاسخ می‏ گوید هیچ کس! خانه شما خود بخود ساخته شده است. یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، این جا هیچ خانه‏ ای نبود. گرد بادی وزید و پی خانه کنده شد. طوفان شدیدی به پا شد و آجرها از کوره آجر پزی و سیمان‏ ها از کارخانه سیمان به این جا پرتاب شدند. باران آمد سیمان ساخته شد باد آجرها را روی هم چید و… و سقف زده و گچ کاری و لوله کشی شد. در و پنجره ‏ها و شیشه هایش نصب شد و خانه خود به خود ساخته شد.

آیا این داستان را باور می‏کنید؟ آیا امکان دارد خانه‏ای بدون بنا و کارگر ساخته شود؟ کتابی بدون نویسنده نوشته شود؟ باغی بدون باغبان کاشته شود؟ کارخانه‏ای بدون مهندسی و … ساخته شود.چطور به وجود خدا پی ببریم

وقتی وسایل بسیار کوچکی مانند خانه و کتاب و اتومبیل سواری و… به سازنده نیاز دارد، آیا آسمان و زمین با این عظمت و نظم دقیق، به سازنده نیاز ندارد؟

آیا تا به حال به وجود خودتان فکر کرده ‏اید که چه قدر منظم و دقیق است؟ قلب نازنینتان چه قدر بادقت می تپد! اگر تپش قلبتان صد برابر می‏شد چه می ‏شد؟ می‏دانید اگر قلبتان در هر دقیقه فقط یک بار می ‏تپید چه می ‏شد!؟ آیا ممکن است چنین قلبی سازنده آگاه نداشته باشد؟

یک بار دیگر به ساختمان بدنتان نگاه کنید و ببینید چه قدر منظم و دقیق هریک از اعضای بدن شما در جای خودش قرار گرفته، چشم در کف پا قرار نگرفته، پاهای انسان روی سرش قرار نگرفته، چشم‏ های انسان از کمرش بیرون نزده، دست‏های انسان ده متری آفریده نشده که هنگام راه رفتن به زمین بکشد، اندازه لاله گوش یک متر و نیم نیست، تا آدمی از شر گوش های خودش فلج می‏ شود و… آیا اینها همه‏ نشانه هایی از وجود آفریننده ‏ای دانا و آگاه نیست؟ آن آفریننده دانا، آگاه، قادر و همیشگی، مهربان و بی نیاز، کسی جز خدا نیست. این نظم و دقت که در ساختمان بدن ما هست در جهان نیز وجود دارد.

خلاصه این که: جهان آفرینش دارای نظم است. نظم جهان نشان دهنده ناظم برای جهان است و خدا نظم دهنده و آفریننده جهان هستی است.

خدای بزرگ و امامان معصوم (علیه السلام) نیز از مردم خواسته ‏اند، با مطالعه کتاب آفرینش -که همه صفحه ‏های آن با نظم دقیقی طراحی شده است – به وجود خداپی ببرند، از این در بسیاری از موارد به‏ گوشه هایی از نظم هستی اشاره کرده‏ اند.

و به گفته سعدی:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

دلیلی که برایتان نوشتم برهان نظم نام دارد.

برای آگاهی بیشتر پیشنهاد می‏ کنم کتاب پایه‏های ایدئولوژی در اسلام را که پاسخ ‏های آیت ‏الله محمد یزدی هست بخوانید.

تمامی حقوق این سایت برای خبرگزاری حوزه محفوظ است. ۱۳۹۸©
بازنشر مطالب خبرگزاری حوزه در سایر خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها بدون ذکر منبع آزاد است.

            ‌جستاره‌

یکی‌ از مسائل‌ بسیار اساسی‌ برای‌ آدمی، مسئلة‌ وجود خدا است. اعتقاد و یا عدم‌ اعتقاد به‌ خدا، در زندگی‌ انسان، بسیار نقش‌آفرین‌ است. اگر کسی‌ به‌ دلیلی، به‌ وجود خدا اعتقاد پیدا کند، تمام‌ اعمال‌ و حرکات‌ او صبغة‌ خاصی‌ به‌ خود می‌گیرد و اگر هم‌ بی‌اعتقاد به‌ خدا باشد، باز اعمال‌ او رنگ‌ و بویی‌ دیگر پیدا می‌کند.

بنابراین‌ انسان‌ باید قبل‌ از هر شناختی‌ به‌ این‌ مسئله‌ بپردازد که‌ آیا واقعاً‌ برای‌ انسان‌ و عالم، خدایی‌ وجود دارد، یا این‌که‌ انسان‌ و عالم‌ بر اثر صدفه‌ و تصادف‌ پدید آمده، و آدمی‌ نیز در زندگی‌ هیچ‌ وظیفه‌ و هدفی‌ جز ادامه‌ زندگی‌ و لذت‌ بردن‌ ندارد. از این‌ رو، که‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 می‌فرماید: «معرفة‌ ا سبحانه، اعلی‌ المعارف»(1) امام7 حتی‌ توحید و اعتقاد به‌ خدای‌ یگانه‌ را، حیات‌ و جان‌ نفس‌ و روح‌ می‌داند: «التوحید حیاة‌ النفس»(2) نیز از ایشان‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ سرلوحه‌ دین، شناخت‌ خدا است؛ «اول‌ الدین‌ معرفته»(3) آدمی‌ نیز با تمام‌ وجود خود این‌ دقیقه‌ را در می‌یابد که‌ شناخت‌ خدا، در درجه‌ نخست‌ اهمیت‌ قرار دارد.چطور به وجود خدا پی ببریم

اولین‌ مسئله‌ در وادی‌ شناخت‌ خدا، شناخت‌ وجود او است. در کلمات‌ امیرالمؤ‌منین، استدلال‌ بر وجود خدا به‌طور مستقل‌ کمتر مشاهده‌ می‌شود و عنوانی‌ تحت‌ براهین‌ اثبات‌ وجود خدا، در کلمات‌ آن‌ حضرت‌ نمی‌توان‌ یافت.

دلیل‌ این‌ مطلب‌ می‌تواند دو امر باشد:

1. امیرالمؤ‌منین‌ علی7 خداشناسی‌ و خداجویی‌ را امری‌ فطری‌ می‌داند؛ همان‌گونه‌ که‌ فرموده‌اند: خداوند قلب‌ها را با اراده‌ و محبت‌ خود، و عقلها را با معرفت‌ خود سرشته‌ است:«اللهم‌ خلقت‌ القلوب‌ علی‌ ارادتک‌ وفطرت‌ العقول‌ علی‌ معرفتک»(4) در جایی‌ دیگر می‌فرمایند: «عجبت‌ لمن‌ شک‌ فی‌ ا وهو یری‌ خلق‌ ا»(5) این‌ سخن‌ برگرفته‌ از آیه‌ای‌ در قرآن‌ است: «افی‌ ا شکٌ‌ فاطر السموات‌ والارض» ابراهیم/ 10

2. دلیل‌ دیگر آن‌ است‌ که‌ مخاطبان‌ امیرالمؤ‌منین7 اشخاصی‌ بودند که‌ به‌ وجود خدا باور داشتند. آنان‌ بیش‌تر محتاج‌ تصحیح‌ اعتقاداتشان‌ بودند، نه‌ تأسیس.

آری، در لابه‌لای‌ کلمات‌ امام7 می‌توان‌ دلایلی‌ را بر اثبات‌ وجود خدا یافت. نگارنده‌ در حد‌ بضاعت‌ خود، هشت‌ دلیل‌ بر اثبات‌ وجود خدا در کلمات‌ حضرت7 یافته‌است؛ هرچند که‌ راه‌های‌ منتهی‌ به‌ خدا، به‌ عدد نفوس‌ خلایق‌ است.

آن‌ دلایل‌ هشت‌گانه، بدین‌ قرارند:

1. برهان‌ معقولیت؛

2. برهان‌ فطرت؛

3. برهان‌ نظم؛

4. برهان‌ علی؛

5. برهان‌ معجزه؛

6 برهان‌ وجوب‌ و امکان‌ (حدوث)؛

7. برهان‌ فسخ‌ عزائم؛

8. برهان‌ صدیقین.

به‌ جهت‌ اختصار و درج‌ در مجله‌ سه‌ برهان‌ را مطرح‌ می‌نماییم.

گفتنی‌ است‌ که‌ مراد از برهان‌ در این‌ نوشتار، مفهومی‌ است‌ اعم‌ از برهان‌ مصطلح‌ در فلسفه‌ و منطق. بنابراین‌ مطلق‌ راه‌هایی‌ که‌ آدمی‌ را به‌ خدا می‌رسانند، در این‌جا مراد و موضوع‌ سخن‌ خواهد بود.

‌            ‌1. برهان‌ معقولیت‌ یا احتیاط‌ عقلی‌

چطور به وجود خدا پی ببریم

یکی‌ از راه‌های‌ اثبات‌ وجود خدا، معقولیت‌ اعتقاد به‌ او است. زیرا آدمی‌ را یکی‌ از این‌ دو راه‌ در پیش‌ است: اعتقاد به‌ خدا، عدم‌ اعتقاد به‌ خدا. از سویی، هر یک‌ از این‌ دو لوازمی‌ دارد. برای‌ نمونه، کسی‌ که‌ به‌ خداوند باورمند است، باید بپذیرد که: چون‌ خداوند حکیم‌ است، انسان‌ و جهان‌ را بیهوده‌ نیافریده‌ است؛ بلکه‌ از آفرینش‌ آن‌ دو، مقصودی‌ دارد که‌ همانا هدایت‌ انسان‌ و رساندن‌ او به‌ کمال‌ نهایی‌ خویش‌ است؛ از این‌ رو پیامبران‌ را برای‌ هدایت‌ او فرستاده‌ است. همچنین‌ پس‌ از این‌ جهان، جهان‌ دیگری‌ وجود دارد که‌ در آن‌ انسان‌ها کیفر و پاداش‌ اعمال‌ خود را می‌بینند. بدین‌ سان‌ اعتقاد به‌ خدا با اعتقاد به‌ نبوت‌ و شریعت‌ و معاد توأم‌ می‌شود. در مقابل، عدم‌ اعتقاد به‌ خدا، لوازمی‌ دیگر، غیر از آن‌چه‌ گفته‌ شد، دارد.

حال‌ اگر اعتقاد به‌ خدا و لوازم‌ آن‌ را – که‌ سعادت‌ ابدی‌ را در پی‌ دارد  در نظر بگیریم‌ و آن‌ را با ناباوری‌ به‌ خدا و لوازم‌ آن‌ بسنجیم، اعتقاد به‌ خدا و لوازم‌ آن‌ را معقول‌تر خواهیم‌ یافت. زیرا در صورت‌ صحت‌ اعتقاد به‌ خدا، ما از منافع‌ بسیاری‌ برخورداریم‌ و از شقاوت‌ ابدی‌ اجتناب‌ ورزیده‌ایم؛اما اگر معلوم‌ گردد که‌ چنین‌ اعتقادی، خرافه‌ و ناصواب‌ است، نیز ضرر و زیانی‌ نکرده‌ایم. بنابراین‌ معقول‌ آن‌ است‌ که‌ اعتقاد به‌ خدا و لوازم‌ آن‌ را بپذیریم.

شبیه‌ به‌ این‌ استدلال‌ در کلمات‌ امام‌ علی7 آمده‌ است؛ چنان‌که‌ می‌فرماید:

زعم‌ المنجم‌ والطبیب‌ کلاهماان‌ لامعاد فقلت‌ ذاک‌ الیکما

ان‌ صح‌ قولکما فلستُ‌ بخاسرٍ‌او صح‌ قولی‌ فالوبال‌ علیکما(6)

در دیوانی‌ که‌ منسوب‌ به‌ امام‌ علی7 است، نیز می‌خوانیم:

قال‌ المنجم‌ والطبیب‌ کلاهمالن‌ یحشر الاموات‌ قلت‌ الیهما

ان‌ صح‌ قولکما فلست‌ بخاسران‌ صح‌ قولی‌ فالخسار الیکما(7)

«منجم‌ و طبیب‌ هر دو می‌گویند که‌ قیامتی‌ وجود ندارد. به‌ آنان‌ می‌گویم: اگر قول‌ و عقیدة‌ شما صحیح‌ باشد، ما زیانی‌ نکرده‌ایم، و اگر قول‌ و عقیدة‌ من‌ صحیح‌ باشد، شما از زیانکاران‌ خواهید بود.»

از خواندنی‌های‌ تاریخ، مناظرة‌ امام‌ رضا7 با مردی‌ زندیق‌ است؛ نوشته‌اند:

«یکی‌ از زنادقه‌ وارد مجلسی‌ شد که‌ امام‌ رضا7 در آن‌ حضور داشتند. امام‌ بدو فرمود: ای‌ مرد اگر اعتقاد شما صحیح‌ باشد – در صورتی‌ که‌ در واقع‌ چنین‌ نیست‌  آیا ما با شما مساوی‌ نیستیم؟ و نماز و روزه‌ و زکات‌ و اقرار و تصدیق، زیانی‌ به‌ ما نمی‌رساند. آن‌ مرد ساکت‌ شد. سپس‌ امام‌ ادامه‌ دادند: و اگر اعتقاد ما بر حق‌ باشد – که‌ چنین‌ است‌ آیا نصیب‌ شما هلاکت، و بهرة‌ ما رستگاری‌ نیست؟»(8)

پاسکال، همین‌ استدلال‌ را با نام‌ برهان‌ شرطبندی‌ مطرح‌ کرده‌ است. به‌ عقیدة‌ وی، عالم‌ از نظر دینی‌ مبهم‌ است‌ و عقل‌ نمی‌تواند در نهایت‌ دربارة‌ وجود خدا حکم‌ کند؛ زیرا در عالم، هم‌ در تأیید وجود خدا و هم‌ در رد آن‌ شواهدی‌ وجود دارد. از این‌ رو کلاف‌ عالم‌ سردر گم‌ است. بنابراین‌ آدمی‌ باید زندگی‌ خود را بر سر این‌ که‌ خداوند وجود دارد، شرط‌ ببندد؛ یعنی‌ به‌ نظر او این‌ که‌ خداوند هست، برگ‌ برنده‌ای‌ است‌ و آدمی‌ باید زندگی‌ خود را با آن‌ سامان‌ دهد و همواره‌ چنان‌ عمل‌ کند که‌ گویی‌  – نزد او قضیة‌ بالا درست‌ است. به‌ گمان‌ پاسکال، آنچه‌ انسان‌ در این‌ شرطبندی‌ از دست‌ می‌دهد، بسیار ناچیز است؛ ولی‌ می‌توان‌ ثابت‌ کرد که‌ آنچه‌ به‌ دست‌ می‌آورد، بی‌اندازه‌ خوب‌ است. پس‌ معقول‌تر آن‌ است‌ که‌ در پی‌ اجتناب‌ از احتمال‌ خسران‌ عظیم‌ باشیم؛ زیرا اگر کسی‌ به‌ خداوند بی‌اعتقاد باشد، ولی‌ در واقع‌ خدایی‌ وجود داشته‌ باشد، گرفتار عذاب‌ ابدی‌ خواهد شد.(9)

برهان‌ شرطبندی‌ پاسکال‌ هنوز برای‌ فیلسوفان‌ دین‌ جاذبه‌ دارد و از آن‌ – به‌ویژه‌ در سال‌های‌ اخیر – بسیار دفاع‌ کرده‌اند. اما این‌ که‌ عقل‌ نمی‌تواند در نهایت‌ دربارة‌ خدا حکم‌ کند، سخن‌ درستی‌ نیست. براهینی‌ که‌ بر اثبات‌ وجود خدا ذکر شده‌ است، جایی‌ برای‌ چنین‌ مدعایی‌ باقی‌ نمی‌گذارد.

‌            ‌2. برهان‌ فطرت‌

راه‌های‌ اثبات‌ وجود خدا دوگونه‌ است: سیر آفاق‌ و انفس؛ چنان‌که‌ در قرآن‌ آمده‌ است: «سنریهم‌ آیاتنا فی‌ الافاق‌ و فی‌ انفسهم‌ حتی‌ یتبین‌ انه‌ الحق» فصلت/ 53 راه‌ آفاق‌ آن‌ است‌ که‌ از طریق‌ مشاهدة‌ مخلوقات‌ و تدبر در حدوث‌ و امکان‌ و نظم‌ پدیده‌ها، به‌ وجود خالق‌ و مدبری‌ دانا و توانا پی‌ برند.اما اگر انسان‌ از راه‌ تأمل‌ در خود پی‌ به‌ وجود خدا برد، و در برابر او که‌ کمال‌ مطلق‌ است، سر تعظیم‌ فرود آورد، از راه‌ انفس‌ یا فطرت، خدا را یافته‌ است. آیة‌ مشهور قرآن‌ در این‌ باره، بدین‌ قرار است: «فاقم‌ وجهک‌ للدین‌ حنیفاً‌ فطرت‌الله‌ التی‌ فطر الناس‌ علیها لا تبدیل‌ لخلق‌الله‌ ذلک‌الدین‌ القیم‌ لکن‌ اکثر الناس‌ لا یعلمون» روم/ 30

امام‌ علی7 نیز در کلماتی‌ به‌ راه‌ فطرت‌ اشاره‌ فرموده‌اند؛ بدین‌ شرح:

1. پس‌ رسولانش‌ را در میانشان‌ گمارد و پیمبرانش‌ را پیاپی‌ فرستاد تا از آنان‌ بخواهند حق‌ میثاق‌ فطرت‌ را بگذارند و نعمتی‌ را که‌ فراموششان‌ شده‌ به‌ یادشان‌ آرند و با رساندن‌ حکم‌ خدا جای‌ عذری‌ برایشان‌ نگذارند. و گنجینه‌های‌ خود را برایشان‌ بگشایند.(10)

2. حمد و سپاس‌ مخصوص‌ خدایی‌ است‌ که‌ حمد خود را به‌ بندگان‌ الهام‌ کرده‌ است‌ و سرشت‌ آنان‌ را با معرفت‌ خود آمیخته‌ است.(11)

3. همانا، بهترین‌ چیز که‌ نزدیکی‌خواهان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ بدان‌ توسل‌ می‌جویند، ایمان‌ به‌ خدا و پیامبر و جهاد در راه‌ خدا است‌ که‌ موجب‌ بلندی‌ کلمة‌ مسلمانی‌ است‌ و یکتا دانستن‌ پروردگار که‌ مقتضای‌ فطرت‌ انسانی‌ است.(12)

4. خدایا قلب‌ها را با ارادة‌ خود خلق‌ کرده‌ای‌ و عقل‌ها را با معرفت‌ خود سرشته‌ای.(13)

5. من‌ بر فطرت‌ مسلمانی‌ زاده‌ شده‌ام.(14)

شاید بحث‌ دربارة‌ معنای‌ فطرت، زمینه‌ را برای‌ آشنایی‌ بیش‌تر با این‌ برهان، مساعدتر کند.

فطرت‌ از ماده‌ فَطَرَ‌ در اصل‌ به‌ معنای‌ آغاز و شروع‌ است. از همین‌ روی‌ به‌ معنای‌ خلق‌ نیز به‌ کار می‌رود؛ زیرا خلقِ‌ چیزی، به‌ معنای‌ ایجاد و آغاز وجود و تحقق‌ آن‌ است.

ابن‌ عباس‌ می‌گوید:

«در معنای‌ آیه‌ شریفة‌ الحمد فاطر السموات‌ والارض‌ حیران‌ بودم‌ و معنای‌ «فاطر» را نمی‌دانستم. تا این‌ که‌ دو نفر که‌ بر سر چاهی‌ نزاع‌ داشتند، نزد من‌ آمدند و یکی‌ از آن‌ دو گفت: انا فطرتُها؛ یعنی‌ من‌ قبل‌ از همه‌ و برای‌ اولین‌ بار حفر آن‌ را آغاز کردم.»(15)

بنابراین‌ فَطَرَ‌ به‌ معنای‌ آغاز و ابتدا است‌ و فطرت، به‌ معنای‌ حالت‌ خاصی‌ از شروع‌ و آغاز است، که‌ هم‌ معنای‌ آفرینش‌ می‌شود. اموری‌ را می‌توان‌ برای‌ موجودی‌ فطری‌ دانست‌ که‌ آفرینش‌ آن، اقتضای‌ آن‌ها را دارد. چنین‌ اموری، سه‌ ویژگی‌ عمده‌ دارند:

1. امور فطری‌ در تمام‌ افراد یک‌ نوع‌ هست؛ البته‌ با شدت‌ و ضعف.

2. امور فطری‌ همواره‌ ثابت‌ است، و چنان‌ نیست‌ که‌ در برهه‌ای‌ از تاریخ‌ اقتضای‌ خاصی‌ داشته‌ باشد، و در برهه‌ای‌ دیگر اقتضایی‌ دیگر؛ چنان‌که‌ قرآن‌ می‌فرماید: «فطرت‌ ا التی‌ فطر الناس‌ علیها لا تبدیل‌ لخلق‌ ا.» روم/ 30

3. امور فطری‌ از آن‌ حیث‌ که‌ فطری‌ و مقتضای‌ آفرینش‌ موجودی‌ است، نیاز به‌ تعلیم‌ و تعلم‌ ندارد؛ هرچند تقویت‌ و یادآوری‌ و یا جهت‌ دادن‌ به‌ آن‌ها گاه‌ نیاز به‌ آموزش‌ و پرورش‌ دارد.

پس‌ از روشن‌تر شدن‌ معنای‌ فطرت‌ و امور فطری، اکنون‌ باید دید چه‌ اموری، فطریِ‌ انسان‌ هستند.

فطریات‌ انسان‌ را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ کرد:

الف. شناخت‌های‌ فطری؛

ب. گرایش‌های‌ فطری.

نوعی‌ شناخت‌ خدا که‌ نیازی‌ به‌ آموزش‌ و فراگیری‌ ندارد، خداشناسی‌ فطری‌ است، و اگر نوعی‌ گرایش‌ به‌ سوی‌ خدا و پرستش‌ او در هر انسانی‌ باشد، می‌توان‌ آن‌ را خداپرستی‌ فطری‌ نامید. اما نه‌ خداشناسی‌ و نه‌ خداپرستی، آن‌ گونه‌ آگاهانه‌ نیست‌ که‌ انسان‌ را از تلاش‌ عقلانی‌ یا استمداد از پیامبران7 برای‌ شناخت‌ خداوند بی‌نیاز کند.

‌            ‌خداشناسی‌ فطری‌

بر فطری‌ بودن‌ خداشناسی‌ هم‌ دلیل‌ نقلی‌ و هم‌ دلیل‌ عقلی‌ – فلسفی‌ اقامه‌ کرده‌اند. نمونه‌هایی‌ از آن‌ دلایل‌ بدین‌ قرار است:

1. دلیل‌ نقلی‌ بر فطری‌ بودن‌ خداشناسی‌

از آیات‌ و روایات‌ نیک‌ بر می‌آید که‌ خداشناسی، فطری‌ است. بدین‌ معنا که‌ ما پیش‌تر معرفتی‌ نسبت‌ به‌ داوند داشته‌ایم، ولی‌ آن‌ را فراموش‌ کرده‌ایم؛ پیامبران‌ ما را به‌ تأمل‌ در آفاق‌ و انفس‌ خواندند، تا به‌ شناخت‌ فطری‌ آگاهی‌ پیدا کنیم؛ یعنی‌ انبیا نگفتند که‌ ای‌ مردم‌ بدانید که‌ خدا وجود دارد، بلکه‌ گفتند: «ای‌ مردم، بدانید که‌ می‌دانید خدا وجود دارد.» قرآن‌ نیز می‌فرماید: «فذکر انما انت‌ مذکر غاشیه/ 21 به‌ تعبیر امام‌ علی7 لیستأدوهم‌ میثاق‌ فطرته.(16) همچنین‌ هنگامی‌ که‌ از امیرالمؤ‌منین‌ علی7 پرسیدند که‌ آیا پروردگارت‌ را هنگام‌ پرستش‌ دیده‌ای، فرمود:

ما کنتُ‌ اعبد رباً‌ لم‌ اره. وقتی‌ پرسیدند چگونه‌ دیده‌ای، فرمود: لاتدرکه‌ العیون‌ فی‌ مشاهدة‌ الابصار ولکن‌ رأته‌ القلوب‌ بحقائق‌ الایمان؛(17)

دو پرسش‌ در این‌ جا روی‌ می‌نماید:

1. در چه‌ زمانی‌ انسان‌ به‌ این‌ شناخت‌ و رؤ‌یت‌ قلبی‌ نائل‌ شده‌ است؟

2. آیا شناخت‌ و رؤ‌یت‌ قلبی‌ خدا اختصاص‌ به‌ برخی‌ انسان‌ها دارد، یا تمامی‌ انسان‌ها از چنین‌ معرفتی‌ برخوردارند؟

آیة‌ میثاق‌ در قرآن‌ از زمانی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ پروردگار از پشت‌ بنی‌آدم‌ فرزندانشان‌ را بیرون‌ آورد و آنان‌ را بر خودشان‌ گواه‌ گرفته، پرسید آیا من‌ پروردگارتان‌ نیستم. گفتند: «آری؛ گواهی‌ دادیم.» اعراف/ 172

از این‌ آیه‌ به‌خوبی‌ برمی‌آید که‌ گفت‌و گویی‌ میان‌ خدا و همة‌ انسان‌ها صورت‌ گرفته‌ است، و همة‌ آنان‌ به‌ خداوندی‌ خدا و این‌که‌ او پروردگار هستی‌ است، اعتراف‌ و شهادت‌ داده‌اند تا بهانه‌ای‌ برای‌ آنان‌ در روز قیامت‌ نباشد.

در روایتی‌ درباره‌ «میثاق» از امام‌ صادق7 آمده‌ است: «شناخت‌ خدا در قلب‌ها ثابت‌ ماند، آنان‌ موقف‌ میثاق‌ را فراموش‌ کردند و روزی‌ به‌ یادشان‌ خواهد آمد و اگر این‌ مسئله‌ نبود، کسی‌ نمی‌دانست‌ آفریننده‌ و روزی‌رسانش‌ کیست.»(18)

همان‌ امام‌ بزرگوار دربارة‌ معرفت‌ قلبی‌ نیز می‌فرماید: کان‌ ذلک‌ معاینة‌ ا فانساهُم‌ المعاینه‌ واثبت‌ الاقرار فی‌ صدورهم؛(19) آن‌چه‌ در آیة‌ میثاق‌ آمده‌ است، معاینة‌ خدا بود. پس‌ از آن، خداوند معاینه‌ را از یاد آنان‌ برد و اقرار را در قلب‌هایشان‌ ثابت‌ و استوار ساخت.

از امام‌ صادق7 سؤ‌ال‌ شد: آیا مؤ‌منان‌ در روز قیامت‌ خدا را مشاهده‌ خواهند کرد؟ امام‌ فرمود:

«بلی، و قبل‌ از روز قیامت‌ نیز او را مشاهده‌ کرده‌اند.» پرسید: در چه‌ زمانی؟ امام‌ فرمود: «وقتی‌ که‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شد: الست‌ بربکم، قالوا بلی. آن‌گاه‌ مدتی‌ سکوت‌ کرد و سپس‌ فرمود: «همانا مؤ‌منان‌ در دنیا و قبل‌ از قیامت‌ نیز خدا را مشاهده‌ می‌کنند. آیا الاَّن‌ خدا را مشاهده‌ نمی‌کنی؟… مشاهدة‌ قلبی‌ مانند مشاهده‌ با چشم‌ نیست.»(20)

از تعابیر دیگر امام‌ علی7 چنین‌ بر می‌آید که‌ معرفت‌ خدا با سرشت‌ انسان‌ عجین‌ شده‌ و از بدو خلقت‌ انسان، چنین‌ معرفتی‌ ملازم‌ او بوده‌ است: چنان‌که‌ «اللهم… فطرت‌ العقول‌ علی‌ معرفتک.»(21)

«فاطرهم‌ علی‌ معرفة‌ ربوبیته.»(22)

بنابراین‌ ویژگی‌های‌ معرفت‌ فطری‌ خدا چنین‌ است:

1. سابقة‌ آن‌ به‌ پیش‌ از جهانِ‌ کنونی‌ بر می‌گردد؛ یعنی‌ عالم‌ ذر که‌ خداوند در آن‌ با انسان‌ها عهد و میثاق‌ بسته‌ است.

2. در ابتدا شناخت‌ خدا، در نهایتِ‌ شدت‌ و عمق‌ بوده‌ است؛ به‌طوری‌ که‌ از آن‌ تعبیر به‌ مشاهده‌ و معاینه‌ شده‌ است.

3. انسان، موقف‌ آن‌ میثاق‌ و شدت‌ این‌ شناخت‌ را فراموش‌ کرده‌ است؛ اما اصل‌ معرفت‌ خدا و اقرار به‌ آن‌ در جان‌ و روح‌ او باقی‌ است‌ و در همین‌ جهان‌ با درجات‌ متفاوت‌ به‌ یاد او می‌آید.

4. معرفت‌ قلبی‌ خدا در انحصار گروهی‌ خاص‌ از انسان‌ها نیست؛ بلکه‌ خداوند متعال‌ در آغاز خلقت، خویش‌ را به‌ همة‌ انسان‌ها شناسانده‌ و از همة‌ آنان‌ در این‌ باره‌ اقرار گرفته‌ است. بنا بر این‌ معرفت‌ خود را با سرشت‌ انسان‌ عجین‌ کرده‌ است.

امام‌ باقر7 در تفسیر این‌ جمله‌ پیامبر اکرم9 که‌ فرموده‌اند: «هر مولودی‌ بر فطرت‌ متولد می‌شود» می‌فرمایند: «یعنی‌ علی‌ المعرفة‌ بأنَّ‌ ا – عز‌ و جل‌ – خالقه‌ فذلک‌ قولُه: ولئن‌ سألتهم‌ من‌ خلق‌ السموات‌ والارض‌ لیقولن‌ ا.»(23) مراد از فطرت‌ معرفت‌ به‌ این‌ امر است‌ که‌ خدا خالق‌ او است‌ و این‌ آیه‌ نیز به‌ همین‌ مطلب‌ اشاره‌ دارد: «اگر از آنان‌ بپرسی‌ که‌ چه‌ کسی‌ آسمان‌ها و زمین‌ را آفریده‌ است، خواهند گفت: خدا.»

بنابراین‌ همة‌ انسان‌ها حتی‌ فرزندانِ‌ مشرکان، هنگام‌ تولد‌ معرفت‌ خدا را به‌ همراه‌ دارند و با فطرت‌ الهی‌ متولد می‌شوند. اصل‌ معرفت‌ خدا در روح‌ و جان‌ آدمی‌ باقی‌ است‌ و  در جهان‌ کنونی‌ به‌ درجات‌ مختلف‌ به‌ یاد انسان‌ می‌آید، و راه‌های‌ عقلی‌ خداشناسی‌ در واقع‌ تنبه‌ و یادآوری‌ این‌ رؤ‌یت‌ فطری‌ خدا در ایستگاه‌ الست‌ است.

مورخ‌ شهیر، مسعودی‌ نیز در ابتدای‌ کتاب‌ مروج‌ الذهب‌ خطبة‌ بسیار لطیفی‌ را از حضرت‌ علی7 نقل‌ کرده‌ است. در این‌ خطبه‌ ضمن‌ بیان‌ عظمت‌ رسول‌ا9 آمده‌ است‌ که‌ ایشان‌ عهد و میثاق‌ عالم‌ ذر را فرایاد مردم‌ می‌آورد.

«فضل‌ محمداً6 فی‌ ظاهر الفترات، فدعی‌ الناس‌ ظاهراً‌ وباطناً‌ وندبهم‌ سراً‌ واعلاناً‌ واستدعی7 التنبیه‌ علی‌ العهد الذی‌ قدمه‌ الی‌ الذر قبل‌ النسل.»(24)

‌            ‌2. تفسیر فلسفی‌ فطری‌ بودن‌ خداشناسی‌

براساس‌ مبانی‌ فلسفی، انسان‌ چنان‌ آفریده‌ شده‌ است‌ که‌ در اعماق‌ قلبش‌ یک‌ رابطة‌ پنهانی‌ با خدا دارد. اگر او قلب‌ و دل‌ خود را اصلاح‌ و زیر و رو کند و به‌ اعماق‌ قلب‌ خود راه‌ بیابد، به‌ این‌ رابطه‌ را بی‌پرده، خدا را شهود خواهد کرد. در فلسفه‌ به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌ که‌ معلولی‌ که‌ دارای‌ مرتبه‌ای‌ از تجرد است، درجه‌ای‌ از علم‌ حضوری‌ نسبت‌ به‌ علت‌ هستی‌بخش‌ خود را خواهد داشت.(25) از آن‌جا که‌ خدا، علت‌العلل‌ و خالق‌ تمام‌ مخلوقات‌ از جمله‌ نفس‌ انسانی‌ است، نفس‌ مجرد انسانی‌ مرتبه‌ای‌ از علم‌ حضوری‌ به‌ خداوند را دارا است؛ هرچند این‌ علم‌ حضوری‌ ناآگاهانه‌ یا نیمه‌آگاهانه‌ باشد و بر اثر ضعف‌ و آلودگی‌ قابل‌ تفسیرهای‌ مختلف‌ و نادرست‌ باشد. بنابراین‌ نفس‌ انسانی، نسبت‌ به‌ علت‌ حقیقی‌ خود – که‌ خداوند است‌ – علم‌ حضوری‌ دارد و می‌توان‌ این‌ امر را نوعی‌ معرفت‌ فطری‌ به‌ خدا دانست.

‌            ‌برهان‌ فطرت‌ از دیدگاه‌ متفکران‌ غربی‌

در جهان‌ غرب‌ از برهان‌ فطرت‌ با نام‌ برهان‌ اجماع‌ عام‌ یاد می‌شود. هرچند که‌ می‌توان‌ برهان‌ تجربة‌ دینی‌ را نیز به‌ وجهی‌ به‌ فطرت‌ برگرداند. سیسرون، سنکا، کلمنت‌ اسکندرانی، هربرت‌ اهل‌ چربری، افلاطونیان‌ کمبریج، گاسندی، کرونیوس‌ از جمله‌ طرفداران‌ این‌ برهانند.

در سال‌های‌ اخیر شمار بسیاری‌ از متکلمان‌ مشهور کاتولیک‌ و پروتستان‌ از این‌ برهان‌ حمایت‌ کرده‌اند. رودلف‌ ایسلر در کتاب‌ خود به‌ نام‌ «فرهنگ‌ مفاهیم‌ فلسفی» این‌ برهان‌ را در میان‌ دلایل‌ معروف‌ وجود خدا، در ردیف‌ پنجم‌ اهمیت‌ قرار داده‌ است. پل‌ ادواردز می‌گوید به‌ نظر می‌رسد که‌ این‌ ارزیابی‌ صحیحی‌ از جایگاه‌ این‌ برهان‌ در تاریخ‌ فلسفه‌ باشد. جان‌ استوارت‌ میل‌ بر آن‌ بود که‌ این‌ برهان‌ در تودة‌ انسان‌ها تأثیر بیش‌تری‌ نسبت‌ به‌ براهین‌ که‌ منطقاً‌ کم‌تر انتقادپذیرند دارد.(26)

برناردو بویدر وجویس، ادعای‌ دیگری‌ دارند. بویدر در کتاب‌ الهیات‌ طبیعی‌ آن‌ را برهانی‌ که‌ فی‌نفسه‌ ارزش‌ مطلقی‌ دارد، لحاظ‌ کرده‌ است‌ و می‌گوید:

«اجماع‌ عام‌ ملل‌ در قبول‌ خدا را باید ندای‌ عقل‌ عام‌ فرض‌ کرد که‌ دلیل‌ قانع‌کننده‌ای‌ در مورد حقیقت‌ ارائه‌ می‌دهد. اما او بعداً‌ اعلام‌ کرد که‌ این‌ برهان‌ قطعیت‌ مطلق‌ ندارد؛ مگر هنگامی‌ که‌ به‌ برهان‌  علت‌ اولی‌ ضمیمه‌ شود. اما جویس‌ نویسندة‌ قرن‌ بیستم‌ که‌ یکی‌ از کامل‌ترین‌ و واضح‌ترین‌ قرائت‌ها را از این‌ برهن‌ دارد، بسیار خوش‌بین‌تر است. او این‌ برهان‌ را بدون‌ هیچ‌ شرطی‌ «یک‌ دلیل‌ معتبر بر وجود خدا» محسوب‌ کرده‌ است.»(27)

براهینی‌ که‌ فلاسفه‌ در این‌ باره‌ مطرح‌ کرده‌اند، در دو گروه‌ تقسیم‌بندی‌ می‌شود:

یک: براهینی‌ که‌ در آن‌ها عمومیت‌ اعتقاد به‌ خدا، شاهدی‌ بر فطری‌ بودن‌ نفس‌ اعتقاد است؛ یا این‌ که‌ لازمه‌ آرمان‌ها و یا نیازهایی‌ است‌ که‌ آن‌ها غریزی‌ و فطری‌اند، بنابراین‌ آن‌ اعتقاد باید درست‌ باشد. به‌ این‌ نوع‌ براهین، تفسیرهای‌ زیست‌شناختی‌ می‌گویند.

دو: براهینی‌ که‌ عمومیت‌ اعتقاد به‌ خدا به‌ انضمام‌ این‌ ادعا که‌ معتقدان‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ عقیده‌ از عقل‌ بهره‌ گرفته‌اند، به‌ عنوان‌ دلیلی‌ بر وجود خدا محسوب‌ می‌شود. این‌ نوع‌ براهین‌ را، قیاس‌های‌ ذوحدین‌ ضد‌ شکاکیت‌ نیز نامیده‌اند، در این‌ جا به‌ نمونه‌هایی‌ از آن‌ها اشاره‌ می‌کنیم.

‌            ‌1. تقریر سنکا: ما عادت‌ داریم‌ که‌ برای‌ اعتقاد عمومی‌ انسان‌ها، اهمیت‌ فراوانی‌ قائل‌ شویم‌ و این‌ را یک‌ برهان‌ قانع‌کننده‌ می‌انگاریم. ما از احساسی‌ که‌ در ضمیر انسان‌ قرار دارد، استنباط‌ می‌کنیم‌ که‌ خدایانی‌ وجود دارند و هیچ‌ قوم‌ و ملتی‌ نبوده‌ که‌ آن‌ها را انکار کند؛ هر چند که‌ بسیار دور از قانون‌ و تمدن‌ بوده‌اند.(28)

‌            ‌2. تقریر هاج: همة‌ قوا و احساس‌های‌ ذهنی‌ و بدنی‌ ما، متعلقات‌ مناسب‌ خود را دارند. وجود این‌ قوا، وجود آن‌ متعلقات‌ را ایجاب‌ می‌کند. بنابراین‌ چشم‌ با ساختاری‌ که‌ دارد، ایجاب‌ می‌کند که‌ نوری‌ باشد تا دیده‌ شود، و گوش‌ بدون‌ صوت‌ و صدا، تبیین‌ و درک‌ نخواهد شد، به‌ همین‌ طریق‌ احساس‌ و میل‌ مذهبی‌ ما، وجود خدا را ایجاب‌ می‌کند.(29)

‌            ‌3. تقریر جویس: انسان‌ها شیفتة‌ آزادی‌ عملند و از هر موجدی‌ با قدرت‌ برتر متنفرند. اگر تقریباً‌ همة‌ انسان‌ها نسبت‌ به‌ مدبر مطلق‌ خود یقین‌ کامل‌ دارند. این‌ فقط‌ به‌ خاطر ندای‌ عقل‌ است‌ که‌ بسیار روشن‌ و قطعی‌ است. همة‌ انسان‌ها چه‌ متمدن‌ و چه‌ غیر متمدن، به‌طور یکسان‌ در این‌ اعتقاد مشترکند که‌ حقایق‌ طبیعت‌ و ندای‌ وجدان، ما را وا می‌دارد که‌ وجود خدا را به‌ عنوان‌ حقیقت‌ قطعی‌ تصدیق‌ کنیم. اگر تمامی‌ انسان‌ها در این‌ نوع‌ اعتقاد در اشتباه‌ باشند مستلزم‌ آن‌ است‌ که‌ عقل‌ نقصی‌ دارد و این‌ که‌ جست‌و جوی‌ حقیقت‌ برای‌ انسان‌ بیهوده‌ است. در آن‌ صورت‌ شکاکیت‌ محض‌ تنها راه‌ چاره‌ خواهد بود. ولی‌ همة‌ ما بر این‌ امر مصریم‌ که‌ عقل‌ انسان‌ اساساً‌ معتبر است. از آن‌جا که‌ عقل‌ اساساً‌ قابل‌ وثوق‌ است، شکاکیت‌ عمومی‌ یک‌ راه‌ بدیل‌ جد‌ی‌ برای‌ پذیرش‌ حکم‌ وجود خدا نیست. بنابراین‌ اعتقاد به‌ وجود خدا درست‌ است.(30)

بنابراین‌ انگیزة‌ انسان‌ به‌ سوی‌ خدا عقل‌ او است‌ نه‌ تمایلات‌ او، زیرا اعتقاد به‌ خدا برخلاف‌ تمایلات‌ اولیه‌ او است‌ اگر همة‌ مردم‌ در این‌ استنتاج‌ عقلی‌ خطا کرده‌ باشند، دیگر به‌ هیچ‌ یک‌ از احکام‌ عقل‌ نمی‌توان‌ اعتماد کرد و اعتقاد داشت‌ و این‌ یعنی‌ شکاکیتِ‌ مطلق. بنابراین‌ یا باید گزارة‌ «خدا وجود دارد» را صادق‌ دانست، یا در همة‌ گزاره‌ها تردید کرد. ما نمی‌توانیم‌ در همة‌ گزاره‌ها تردید کنیم، پس‌ باید بپذیریم‌ که‌ «خدا وجود دارد»، صادق‌ است.

‌            ‌برهان‌ نظم‌

بدون‌ شک، برهان‌ نظم‌ یکی‌ از متداول‌ترین‌ براهینی‌ است‌ که‌ برای‌ وجود خدا اقامه‌ شده‌ است. این‌ برهان‌ نیز همانند بعضی‌ از براهین‌ اثبات‌ وجود خدا، تاریخی‌ به‌ بلندی‌ عمر انسان‌ها دارد. آدمیان‌ از دیرباز با مشاهدة‌ پدیده‌های‌ منظم‌ و هماهنگ‌ به‌ این‌ فکر می‌افتادند که‌ این‌ نظم‌ و هماهنگی‌ در میان‌ موجودات، معلول‌ چیست. آیا خود اجزا با همکاری‌ یکدیگر این‌ نظم‌ را پدید آورده‌اند؟ یا این‌ که‌ ناظمی‌ حکیم‌ و مدبر، آن‌ها را چنین، منظم‌ کرده‌ است؟ انسان‌ بر اثر تأمل‌ و تعمق‌ در ساختار موجودات، به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسد که‌ ناظمی‌ حکیم، چنین‌ ساختار منظمی‌ را پدید آورده‌ است‌ و به‌ تعبیری‌ این‌ مجموعه‌های‌ منظم، نشانه‌های‌ تدبیری‌ است‌ که‌ ما را به‌ خدا رهنمون‌ می‌کند. چنان‌که‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 می‌فرمایند:

«خداوند با نشانه‌های‌ تدبیر که‌ در آفریدگانش‌ دیده‌ می‌شود، بر عقل‌ها آشکار شده‌ است.»(31)

برهان‌ نظم‌ را می‌توان‌ چنین‌ بازگفت:

مقدمه‌ اول: عالم‌ طبیعت، پدیده‌ای‌ منظم‌ است؛ یا این‌ که‌ در عالم‌ طبیعت، پدیده‌های‌ منظم‌ وجود دارد؛

مقدمه‌ دوم: براساس‌ بداهت‌ عقلی، هر نظمی‌ از ناظم‌ حکیم‌ و با شعوری‌ برخاسته‌ است‌ که‌ براساس‌ آگاهی‌ و علم‌ خویش، اجزای‌ پدیده‌ منظم‌ را با هماهنگی‌ و آرایش‌ خاصی‌ برای‌ وصول‌ به‌ هدف‌ مشخصی‌ در کنار هم‌ نهاده‌ و آن‌ را براساس‌ طرح‌ حکیمانه‌ای‌ منظم‌ ساخته‌ است.

بنابراین‌ عالم‌ طبیعت‌ که‌ پدیده‌ای‌ است‌ منظم، ناظم‌ حکیم‌ و با شعوری‌ آن‌ را تدبیر کرده‌ است.

در قرآن‌ و روایات‌ معصومین7، به‌ویژه‌ در سخنان‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 به‌ این‌ برهان‌ اشاره‌ شده‌ است‌ برخی‌ از آن‌ها را یادآور می‌شویم‌ و سپس‌ تقریرهای‌ مختلف‌ برهان‌ نظم‌ را با استشهاد به‌ کلمات‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 بازمی‌گوییم.

1. قرآن‌ در آیات‌ بسیاری، از جمله‌ آیة‌ زیر، به‌ موارد نظم‌ در آسمان‌ها و زمین‌ و خلقت‌ انسان‌ها و جنبندگان‌ اشاره‌ می‌کند و آن‌ها را نشانه‌هایی‌ برای‌ ناظم‌ حکیم‌ می‌شناساند:

«به‌راستی‌ در آسمان‌ها و زمین، برای‌ مؤ‌منان‌ نشانه‌هایی‌ است‌ و در آفرینش‌ خودتان‌ و آنچه‌ از [انواع] جنبندگان‌ پراکنده‌ می‌گرداند، برای‌ مردمی‌ که‌ یقین‌ دارند، نشانه‌هایی‌ است‌ و [نیز در] پیاپی‌ آمدن‌ شب‌ و روز و آنچه‌ خدا از روزی‌ از آسمان‌ فرود آورده‌ و به‌ [وسیله] آن‌ زمین‌ را پس‌ از مرگش‌ زنده‌ گردانیده‌ است‌ و [همچنین‌ در] گردش‌ بادها [به‌ هر سو] برای‌ مردمی‌ که‌ می‌اندیشند نشانه‌هایی‌ است. این‌ [ها]است‌ آیات‌ خدا که‌ به‌راستی‌ آن‌ را بر تو می‌خوانیم. پس، بعد از خدا و نشانه‌های‌ او به‌ کدام‌ سخن‌ خواهند گروید.»(32)

2. امیرالمؤ‌منین‌ علی7 نیز از نظم‌ و تدبیر جهان‌ و موجودات‌ بسیار سخن‌ گفته‌اند؛ پاره‌ای‌ از آن‌ها بدین‌ قرار است:

– در اتقان‌ صنع، نشانه‌ای‌ کافی‌ بر خداوند است‌ و در ترکیب‌ طبیعت‌ [اشیأ] دلیل‌ کافی‌ بر او وجود دارد و در حدوث‌ خلقت‌ برهان‌ کافی‌ بر قدیم‌ بودن‌ او و در استحکام‌ صنع‌ مخلوقات‌ عبرتی‌ است‌ کافی‌ برای‌ شناخت‌ او.(33)

– آثار حکمت‌ خدا در آفریده‌های‌ بدیعش‌ هویدا است‌ و آنچه‌ آفریده‌ حجت‌ و دلیلی‌ بر وجود او است‌ و  همه‌ منتسب‌ به‌ او هستند. هرچند به‌ظاهر مخلوقی‌ خاموشند، دلیل‌ گویا بر تدبیر ذات‌ پاک‌ او هستند.(34)

– آیا به‌ خُردترین‌ چیز که‌ آفریده، نمی‌نگرند که‌ چسان‌ آفرینش‌ او را استوار داشته‌ و ترکیب‌ آن‌ را برقرار؛ آن‌ را شنوایی‌ و بینایی‌ بخشیده‌ و برایش‌ استخوان‌ و پوست‌ آفریده. بنگرید به‌ مورچه‌ که‌ جُثه‌ او کوچک‌ و پیکرش‌ لطیف‌ و زیبا است.(35)

از مجموع‌ آیات‌ و روایات‌ به‌خوبی‌ بر می‌آید که‌ یکی‌ از راه‌های‌ شناخت‌ خدا، تأمل‌ در آثار صنع‌ و حکمت‌ خداوند است، نظم‌ شگفت‌انگیزِ‌ آفریدگان‌ می‌توان‌ دستِ‌ توانای‌ خداوند را که‌ ناظم‌ جهان‌ است، دید. اینک‌ به‌ توضیح‌ مفهوم‌ نظم، و ویژگی‌های‌ آن‌ و تقریرهای‌ مختلف‌ این‌ برهان‌ می‌پردازیم.

‌            ‌تعریف‌ نظم‌

از بیانات‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 در باب‌ برهان‌ نظم‌ بر می‌آید که‌ نظم‌ معنای‌ روشنی‌ دارد و در مقابل‌ هرج‌ و مرج‌ قرار می‌گیرد، و می‌توان‌ آن‌ را چنین‌ نیز تعریف‌ کرد: پدیدة‌ منظم، مجموعه‌ای‌ است‌ که‌ اجزای‌ آن‌ به‌ نحوی‌ در کنار هم‌ و در ارتباط‌ با یکدیگر قرار گرفته‌ باشند که‌ در مجموع‌ هدف‌ مشخصی‌ را تعقیب‌ کند. یا این‌ که‌ نظم، گرد آمدن‌ اجزای‌ متفاوت‌ با کیفیت‌ و کمیت‌ ویژه‌ای‌ در یک‌ مجموعه‌ است؛ به‌ طوری‌ که‌ همکاری‌ و هماهنگی‌ آن‌ها، هدف‌ معینی‌ را تأمین‌ کند.

برای‌ توضیح‌ نظم، می‌توان‌ تعریف‌ مصداقی‌ نیز کرد؛ یعنی‌ اگر مصادیق‌ نظم‌ را برشماریم، معنای‌ نظم‌ آشکارتر می‌شود.

‌            ‌اقسام‌ نظم‌

نظم‌ را بر حسب‌ غایت‌ و نتیجه، می‌توان‌ به‌ سه‌ نوع‌ تقسیم‌ کرد:

1. نظم‌ زیباشناختی: اگر گروهی‌ از عناصر و اجزا به‌ شیوة‌ خاص‌ کنار هم‌ قرار گیرند که‌ درک‌ و مشاهدة‌ آن‌ها لذت‌بخش‌ باشد، یا سبب‌ حیرت‌ و شگفتی‌ انسان‌ شود، آن‌ را نظم‌ زیباشناختی‌ گویند؛ مانند مشاهدة‌ تابلو نقاشی‌ یا ترغیب‌ به‌ اعتقاد به‌ وجود خدا از طریق‌ بررسی‌ آسمان‌ پر ستاره‌ و زیبا.

2. نظم‌ علی: اگر عناصر خاصی‌ در یک‌ تقارن‌  زمانی‌ و مکانی‌ رخ‌ دهند، ما می‌توانیم‌ از نظم‌ علی‌ سخن‌ بگوییم.

3. نظم‌ غایی: ساختارهایی‌ که‌ برای‌ ایجاد یک‌ نتیجة‌ مشخص‌ و با ارزش‌ هماهنگ‌ شده‌اند، نظم‌ غایی‌ دارند. نمونة‌ نظم‌ غایی، موجودات‌ زنده‌ یا مصنوعات‌ بشری‌ است.(36)

همچنین‌ نظم‌ را به‌ این‌ اعتبار که‌ پیوند و ارتباط‌ بین‌ اشیای‌ مختلف، لازمه‌ و شرط‌ پیدایش‌ مفهوم‌ نظم‌ است، به‌ سه‌ نوع، تقسیم‌ می‌کنند:

یک: نظم‌ اعتباری: این‌ گونه‌ از نظم، تابع‌ قرار داد اعتبار کنندگان‌ است‌ و در حالات‌ مختلف، متفاوت‌ است؛ مانند نظم‌ کتاب‌ها در کتابخانه‌ که‌ براساس‌ الگوی‌ خاصی، چینش‌ شده‌اند.

دو: نظم‌ صناعی: این‌ نوع‌ از نظم‌ براساس‌ قوانین‌ علمی‌ و به‌ هدف‌ خاصی‌ به‌دست‌ انسان‌ برقرار می‌گردد؛ مانند نظم‌ حاکم‌ بر ساعت، کامپیوتر، هواپیما و …

سه: نظم‌ طبیعی: مانند نظم‌ در بدن‌ انسان‌ و گیاهان‌ و جانوران‌ و … این‌ نوع‌ از نظم‌ معلول‌ ارتباط‌ و ترتیب‌ طبیعی‌ و تکوینی‌ حاکم‌ بر اجزای‌ یک‌ پدیده‌ طبیعی‌ است، نه‌ ناشی‌ از چینش‌ قرار دادی‌ یا صناعی‌ اجزا.

بنابراین‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ نظم‌ امری‌ مشکک‌ و ذو مراتب‌ است‌ که‌ مصادیق‌ پرشماری‌ دارد که‌ در بعضی‌ پیچیده‌تر، و در برخی‌ ساده‌تر است.

اگر در مجموعه‌های‌ منظم‌ دقت‌ شود، آشکار می‌گردد که‌ دو عنصر اصلی‌ سازندة‌ مفهوم‌ نظم، عبارتند از:

الف. طراحی‌ و برنامه‌ریزی‌ دقیق؛

ب. هدف‌مندی.

اگر مجموعه‌ای، فاقد یکی‌ از این‌ عناصر باشد، منظم‌ نخواهد بود.

‌            ‌ویژگی‌های‌ برهان‌ نظم‌

1. برهان‌ نظم‌ بر دو مقدمه‌ استوار است: نخستین‌ آن‌ حسی‌ است، و دیگری‌ عقلی‌ است.

مقدمة‌ حسی: آدمیان‌ به‌ راهنمایی‌ حس‌ خود، پدیده‌هایی‌ را می‌یابند که‌ همگی‌ مقهور نظم‌ و انسجامی‌ شگفتند.

مقدمة‌ عقلی: به‌ حکم‌ عقل، هر پدیدة‌ نظام‌مند و منسجم، مخلوق‌ و مصنوع‌ ناظمی‌ حکیم‌ و ذی‌شعور است.

هر یک‌ از این‌ دو مقدمه‌  به‌ ترتیب‌ در دو روایت‌ زیر، از زبان‌ حضرت‌ علی7 بیان‌ شده‌ است: «هل‌ یکون‌ بنأ من‌ غیر بان؛(37) آیا بنایی‌ هست‌ که‌ سازنده‌ نداشته‌ باشد.»

آثار شتر بر شتر دلالت‌ می‌کند، و آثار درازگوش‌ بر درازگوش‌ و آثار قدم‌ بر رهگذر. پس‌ ساختار آسمانی‌ با این‌ لطافت‌ و مرکز زمینی‌ با این‌ غلظت، چگونه‌ دلالت‌ بر لطیف‌ خیبر و آگاه‌ نکند.(38)

از این‌ دو تعبیر حضرت‌ به‌ خوبی‌ می‌توان‌ به‌ اصل‌ سنخیت‌ پی‌ برد. بنابراین‌ نظم‌ – به‌ حکم‌ عقل‌  دلالت‌ بر ناظِم‌ آگاه‌ و با تدبیری‌ می‌کند.

2. برهان‌ نظم‌ نیاز به‌ اثبات‌ ندارد. همین‌ اندازه‌ که‌ بعضی‌ از موجودات‌ پیرامون‌ خود را – و یا حداقل‌ وجود خود را منظم‌ یافتیم، برای‌ نتیجه‌گیری‌ کافی‌ است. به‌ گفتة‌ متین‌ حضرت‌ در نهج‌البلاغه:

«پس‌ به‌ خورشید و ماه‌ و گیاه‌ و درخت‌ و آب‌ و سنگ‌ و گردش‌ شب‌ و روز… بنگرید! پس‌ وای‌ بر آن‌ که‌ ایجادکننده‌ را انکار کرده، به‌ نظم‌آورنده‌ را باور ندارد.»(39)

3. برهان‌ نظم‌ پویا است؛ یعنی‌ با پیشرفت‌ علم، اسرار نظام‌مند موجودات‌ بیش‌ از پیش‌ کشف‌ می‌شود و آدمی‌ بیش‌تر از پیش‌ مبهوت‌ این‌ ساختارهای‌ منظم‌ و پیچیده‌ می‌شود و دست‌ توانای‌ ناظم‌ حکیم‌ برای‌ او آشکارتر می‌گردد.

‌            ‌تقریرهای‌ مختلف‌ برهان‌ نظم‌

برهان‌ نظم، تقریرهای‌ مختلفی‌ دارد که‌ پاره‌ای‌ از آن‌ها را می‌توان‌ در بیانات‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 دید. هر چند نحوة‌ بیان‌ این‌ تقریرها مختلف‌ است، محتوای‌ همه‌ یکی‌ است.

1. برهان‌ هدفمندی‌

برهان‌ هدفمندی‌ شکلی‌ از برهان‌ نظم‌ است‌ که‌ تقریر آن، به‌ این‌ قرار است:

ما مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ پدیده‌های‌ منظمی‌ همواره‌ به‌ سمت‌ غایتی‌ در حرکتند. از طرفی‌ آنچه‌ فاقد علم‌ و آگاهی‌ است، نمی‌تواند به‌ سوی‌ غایتی‌ به‌ راه‌ افتد؛ مگر این‌ که‌ موجودی‌ علیم‌ و هوشمند، او را هدایت‌ کند.

موجوداتِ‌ منظم‌ خود فاقد علم‌ و آگاهی‌اند؛ بنابراین‌ موجودی‌ آگاه‌ و با تدبیر آن‌ها را به‌ سمت‌ غایت‌ هدایت‌ می‌کند. امیرالمؤ‌منین‌ علی7 در تعابیر مختلف‌ به‌ این‌ تقریر اشاره‌ کرده‌اند؛ از جمله‌ :

– زمام‌ هر جنبنده‌ای‌ به‌ دست‌ تو است؛ بازگشت‌ هر آفریده‌ به‌ سوی‌ تو است.(40)

– برای‌ هر چه‌ آفرید، اندازه‌ و مقداری‌ معین‌ کرد و آن‌ را نیک‌ استوار نمود و به‌ لطف‌ خویش‌ منظم‌ ساخت‌ و روی‌ او را به‌ سوی‌ کمال‌ خویش‌ کرد تا از حد خود تجاوز نکند.(41)

– لیکن‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ لطف‌ خود در کارش‌ تدبیر نمود و به‌ امر خویش‌ نگاهش‌ داشت‌ و به‌ قدرت‌ خود استواری‌اش‌ بخشید.(42)

– ای‌ انسان‌ آفریده‌ و آراسته‌ که‌ در ارحام‌ تاریک‌ و پرده‌های‌ بسیار محافظت‌ شدی! از گل‌ خالص‌ آغازیدی‌ و در قرارگاه‌ استواری‌ تا زمان‌ معین‌ جا داده‌ شدی. در شکم‌ مادر مضطربانه‌ می‌جنبیدی؛ نه‌ سخنی‌ را پاسخ‌ می‌گفتی‌ و نه‌ آوازی‌ را می‌شنیدی. سپس‌ از قرارگاهت‌ به‌ سرایی‌ انداخته‌ شدی‌ که‌ ندیده‌ بودی‌ و راه‌های‌ منفعتش‌ را نمی‌شناختی. چه‌ کسی‌ تو را به‌ مکیدن‌ شیر از پستان‌ مادرت‌ راهنمایی‌ کرد؟ و …(43)

نمی‌توان‌ گفت‌ قوانین‌ علمیِ‌ حاکم‌ بر پدیده‌ها آن‌ها را به‌ سمت‌ غایتشان‌ رهنمون‌ می‌کند، و  علتِ‌ قریب‌ برای‌ حرکت‌ موجودات‌ به‌ سمت‌ غایات، همان‌ قوانین‌ علمی‌ است؛ زیرا هرچند ممکن‌ است‌ علتِ‌ قریب‌ حرکت‌ موجودات‌ ناآگاه‌ به‌ سوی‌ غایات، قوانین‌ علمی‌ باشد، این‌ امر منافی‌ با هدایت‌گری‌ حکیم‌ ندارد. گذشته‌ از این‌ که، خود این‌ قوانین، بخشی‌ دیگر از پدیده‌های‌ هستی‌اند و آن‌ها نیز محتاج‌ مدبر و آفریدگارند.

2. برهان‌ نظم‌

در برهان‌ نظم‌ از موارد جزئی‌ نظم، پی‌ به‌ ناظم‌ حکیم‌ برده‌ می‌شود. امروزه‌ بعضی‌ بر آنند که‌ برهان‌ نظم‌ غیر از برهان‌ غایی‌ است. تأکید برهان‌ نظم‌ بر موارد جزئی‌ نظم‌ است، اما برهان‌ غایی‌ سخن‌ از یک‌ مجموعة‌ هماهنگ‌ به‌ نام‌ جهان، می‌زند. در بیانات‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 هر دو تقریر وجود دارد. اکنون‌ به‌ تقریر برهان‌ نظم‌ از دیدگاه‌ آن‌ امام‌ گرامی‌ می‌پردازیم.

امیرالمؤ‌منین‌ علی7 در بیانات‌ خود بسیار به‌ موارد جزئی‌ نظم، نظیر نظم‌ در آسمان‌ها و زمین، طاووس، ملخ، خفاش، مورچه‌ و خزندگان، و نظم‌ موجود در ساختار انسان‌ اشاره‌ فرموده‌اند که‌ در این‌جا به‌ برخی‌ از آن‌ها اشاره‌ می‌کنیم.

– خداوند موجودات‌ عجیب‌ و شگفت‌ را آفرید؛ بعضی‌ جاندار و بعضی‌ بی‌جان‌ و بعضی‌ ساکن‌ و آرام‌ (مانند کوه‌ها) و بعضی‌ متحرک‌ (مانند ستارگان) [این‌ها] دلیل‌های‌ آشکاری‌ هستند که‌ بر زیبایی‌ آفرینش‌ او و بر بزرگی‌ [و]توانایی‌اش، گواهی‌ می‌دهند.(44)

– و شگفت‌انگیزتر میان‌ پرندگان‌ در آفرینش، طاووس‌ است‌ که‌ آن‌ را در استوارترین‌ هیئت‌ پرداخت، و رنگ‌های‌ او را نیکوترین‌ ترتیب‌ داد؛ با پری‌ که‌ نای‌ استخوان‌های‌ آن‌ را به‌ هم‌ در آورد، و دمُی‌ که‌ کشش‌ آن‌ را دراز کرد چون‌ به‌ سوی‌ ماده‌ پیش‌ رود، آن‌ دم‌ در هم‌ پیچیده‌ را واسازد و بر سر خود برافرازد، که‌ گویی‌ بادبانی‌ است‌ برافراشته‌ و کشتیبان‌ زمام‌ آن‌ را بداشته. به‌ رنگ‌های‌ خود می‌نازد، و خرامان‌ خرامان‌ دُم‌ خود را بدین‌ سو و آن‌ سو می‌برد و سوی‌ ماده‌ می‌تازد… اگر آن‌ را همانند کنی‌ بدانچه‌ زمین‌ رویاننده، گویی‌ گل‌های‌ بهاره‌ است‌ و از این‌ سوی‌ و آن‌ سوی‌ چیده، و اگر به‌ پوشیدنی‌اش‌ همانند سازی، همچون‌ حله‌ها است‌ نگارین، و فریبا یا چون‌ برد یمانی‌ زیبا، و اگر به‌ زیورش‌ همانند کنی، نگین‌ها است‌ رنگارنگ، در سیم‌ها نشانده‌ خوش‌نما – چون‌ نقش‌ ارژنگ.(45)

– پس‌ از آن‌ که‌ حق‌ – تعالی‌  زمین‌ را پهن‌ کرد و امر خود را به‌ آفرینش‌ انسان‌ جاری‌ ساخت، آدم7 را برگزید و او را برتر از سایر مخلوقاتش‌ گردانید.(46)

3. برهان‌ غایی‌

تأکید برهان‌ غایی‌ بر هماهنگی‌ و نظم‌ کل‌ عالم‌ است؛ تا از این‌ رهگذر ناظمِ‌ حکیم‌ را برای‌ کل‌ عالم‌ اثبات‌ کند. چنین‌ هماهنگی‌ و نظمی‌ را می‌توان‌ از ارتباط‌ و سازواری‌ اجزای‌ عالم‌ با همدیگر به‌ اثبات‌ رساند. امیرالمؤ‌منین7 در بیانات‌ خود این‌گونه‌ از هماهنگی‌ را بازگو فرموده‌اند.

– خداوند آفرینش‌ را آغاز کرد… همه‌ چیز را در زنجیرة‌ زمان‌ به‌ نظم‌ کشید و اجزای‌ مخالف‌ را با هم‌ سازوار ساخت.(47)

– و با سازواری‌ که‌ میان‌ چیزها پدید آورد، دانسته‌ شد که‌ برای‌ او قرینی‌ نتوان‌ تصور کرد. روشنی‌ را ضد‌ تاریکی‌ قرار داد، و سپیدی‌ را ضد‌ سیاهی، و تری‌ را مخالف‌ خشکی‌ و گرمی‌ را مخالف‌ سردی‌ نهاد و ناسازواری‌های‌ طبیعت‌ با یکدیگر آشتی‌ داد و جداها را به‌ هم‌ نزدیک‌ کرد،  و دورها را کنار هم‌ نشاند و نزدیک‌ها را جدا گرداند.(48)

– پس‌ کجی‌های‌ هر چیز را راست‌ کرد، و مرزهای‌ هر یک‌ را برابر آورد. و ناهماهنگ‌ها را به‌ قدرت‌ خود هماهنگ‌ ساخت، و طرح‌ هر یک‌ را در آنچه‌ مناسب‌ آن‌ بود، انداخت‌ و آن‌ها را جنهایی‌ کرد – از شماره‌ برون‌ – در حد و ادازه‌ و غریزه‌ و هیئت‌های‌ گونه‌ گون، پدیده‌هایی‌ که‌ آفرینش‌ آن‌ها را استوار کرد، و هر یکی‌ را به‌ سرشتی‌ که‌ خود خواست، در آورد.(49)

– گشادگی‌ – و تنگی‌  و پست‌ و بلندی‌ها [ی‌ آسمان] را منظم‌ کرد، و شکاف‌های‌ آن‌ را به‌ هم‌ آورد؛ و هر یک‌ را با آنچه‌ جفت‌ آن‌ بود، پیوند داد…. آسمان‌ را که‌ دودی‌ بود متراکم، بخواند، بیامد و سر بر خط‌ گذاشت‌ و هر جزء آن‌ جزء دیگری‌ را نگاه‌ داشت. پس‌ درهای‌ بستة‌ آن‌ را بگشاد… و آفتاب‌ را آیتی‌ کرد روشن‌کننده‌ که‌ به‌ روز درآید؛ و ماه‌ را آیتی‌ که‌ تاریکی‌ شب، نور آن‌ بزداید. پس‌ آفتاب‌ و ماه‌ را در منزلگاه‌هاشان‌ روان‌ فرمود، و مدت‌ گردش‌ آن‌ دو را در خانه‌ها معین‌ نمود تا بدین‌ گردش، روز را از شب‌ داند و حساب‌ سالیان‌ و اندازه‌گیری‌ زمان‌ را توانند.(50)

– زمین‌ را پدید آورد و نگاهش‌ داشت، بی‌آن‌که‌ خود را بدان‌ مشغول‌ دارد، و برجایش‌ ایستاده‌ گرداند، بی‌آن‌که‌ آن‌ را بر چیزی‌ نهد، و بر پایش‌ داشت‌ بی‌پایه‌ها، و بالا بردش‌ بی‌استوانه‌ها، و نگاهش‌ داشت‌ از کجی‌ و خمیدن، و بازداشت‌ آن‌ را از افتادن‌ و شکافتن. میخ‌های‌ آن‌ را کوبید و سد‌ها را گرداگردش‌ برافروخت. چشمه‌های‌ آن‌ را روان‌ گردانید و دره‌های‌ آن‌ را بشکافانید. آنچه‌ را ساخته، سست‌ نگردید، و  آن‌ را که‌ نیرویش‌ بخشید، ناتوان‌ نشد…(51)

– پس‌ خدای، فضای‌ میان‌ زمین‌ و آسمان‌ را فراخ‌ ساخت، و هوا را برای‌ نفس‌ کشیدن‌ بپرداخت. و اهل‌ زمین‌ را در آن‌ ساکن‌ فرمود، با آنچه‌ بایستة‌ آنان‌ می‌بود. و زمین‌های‌ خشک‌ را، که‌ آب‌ چشمه‌ها نتوانست‌ خود را به‌ پستی‌ و بلندی‌های‌ آن‌ رساند، و جوی‌های‌ خرد و بزرگ‌ در رسیدن‌ بدان‌ زمین‌ها درماند، وانگذاشت. ابرهایی‌ آفرید و بر آن‌ زمین‌ها بگماشت‌ تا مردة‌ آن‌ را زنده‌ گرداند و گیاه‌ آن‌ را برویاند.(52)

– پس‌ چون‌ زمین‌ خود را بگسترد و فرمان‌ خویش‌ روان‌ کرد، از میان‌ آفریدگان‌ آدم‌ را برگزید.(53)

– پس‌ چه‌ کسی‌ تو را به‌ مکیدن‌ شیر از پستان‌ مادرت‌ رهنمون‌ گشت.(54)

قرآن‌ نیز از هماهنگی‌ بین‌ عالم‌ خبر می‌دهد که‌ به‌ دو نمونة‌ آن‌ اشاره‌ می‌کنیم:

– از نشانه‌های‌ او این‌ که‌ از [نوع] خودتان‌ همسرانی‌ برای‌ شما آفرید تا بدان‌ها آرام‌ گیرید، و میانتان‌ دوستی‌ و رحمت‌ نهاد. آری، در این‌ [نعمت] برای‌ مردمی‌ که‌ می‌اندیشند، قطعاً‌ نشانه‌هایی‌ است. روم/ 21

– و او است‌ کسی‌ که‌ از آسمان، آب‌ را فرود آورد؛ پس‌ آن‌ از هر گونه‌ گیاهی‌ را برآوردیم، و از آن‌ [گیاه] جوانة‌ سبز رویاندیم‌ و… انعام/ 99

از آن‌جا که‌ علوم‌ تجربی‌ نمی‌تواند به‌ این‌ سؤ‌ال‌ که‌ چرا جهان‌ این‌ گونه‌ هماهنگ‌ است، و در چهرة‌ یک‌ «کل» ظاهر شده‌ است، پاسخ‌ بدهد،برهان‌ غایی‌ بر برهان‌ نظم‌ برتری‌ دارد؛ زیرا ممکن‌ است‌ موارد جزئی‌ نظم‌ را بتوان‌ توجیه‌ علمی‌ کرد، ولی‌ هماهنگی‌ کل‌ عالم‌ را نمی‌توان. همچنین‌ رابطة‌ جهان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ کل‌ با هماهنگ‌کنندة‌ آن‌ تحقیقِ‌ تجربی‌ را پذیرا نیست؛ زیرا هیچ‌ روشی‌ برای‌ مشاهدة‌ ارتباط‌ کل‌ جهان‌ ماد‌ی‌ با چیزی‌ خارج‌ از آن‌ وجود ندارد. بنابراین‌ هیچ‌ تبیین‌ علمی‌ نمی‌تواند جایگزین‌ تبیین‌ برهان‌ غایی‌ شود.

همچنین‌ می‌توانیم‌ با برهان‌ غایی‌ که‌ هماهنگی‌ متقابل‌ بخش‌های‌ مختلف‌ جهان‌ را ثابت‌ می‌کند، به‌ یگانگی‌ جهان‌ و ناظم‌ آن‌ پی‌ ببریم؛ چنان‌که‌ در قرآن‌ می‌خوانیم: «لو کان‌ فیهما الهة‌ الا ا لفسدتا» انبیأ/ 22

اما برهان‌ نظم‌ قادر به‌ اثبات‌ یگانگی‌ ناظم‌ نیست.

آری، ناظِم‌ حکیم‌ این‌ مجموعه‌های‌ منظم، کسی‌ جز خداوند نیست‌ که‌ با تدبیر حکیمانة‌ خود این‌ جهان‌ را سنجیده‌ و بسامان‌ آفریده‌ است. امیرالمؤ‌منین‌ علی7 در بیانی‌ می‌فرماید: «اگر همة‌ موجودات‌ زنده‌ – اعم‌ از پرندگان‌ و چهارپایان‌ و …  و انواع‌ گوناگون‌ هوشمند یا کم‌ هوش‌ جانداران، گرد هم‌ آیند، هرگز قدرت‌ ایجاد پشه‌ای‌ را نخواهند داشت‌ و راه‌ ایجاد آن‌ را نتوانند شناخت‌ و عقول‌ آن‌ها در راه‌ یافتن‌ به‌ اسرار این‌ موجود، سرگشته‌ خواهد ماند.»(55)

بنابراین‌ از دیدگاه‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 ناظم‌ همان‌ آفریدگار همة‌ موجودات‌ است؛ یعنی‌ هیچ‌ مخلوقی، قادر به‌ خلق‌ چنین‌ نظمی‌ در موجودات‌ عالم‌ نیست.

برهان‌ نظم‌ با پاره‌ای‌ از اشکالات‌ و خدشه‌ها نیز روبه‌رو است، که‌ همراه‌ پاسخِ‌ آن‌ها، به‌ شرح‌ زیر است:

1. مفهوم‌ نظم، مفهوم‌ روشنی‌ نیست‌ و انسان‌ها برداشت‌ یکسانی‌ از آن‌ ندارند. گاه‌ پدیده‌ای‌ که‌ برای‌ کسی‌ منظم‌ به‌ نظر می‌رسد، برای‌ دیگری‌ غیر از آن‌ است. مثلاً‌ تابلوی‌ که‌ برای‌ بیننده‌ای‌ منظم‌ به‌ نظر می‌رسد، برای‌ دیگری‌ بی‌نظم‌ می‌نماید،(56) یا لکه‌های‌ سیاهی‌ که‌ برای‌ کسی‌ منظم‌ به‌ نظر می‌رسد، برای‌ دیگری‌ منظم‌ به‌ نظر نمی‌رسد.(57)

پاسخ: اولاً‌ با توجه‌ به‌ اقسام‌ مختلف‌ نظم، یعنی‌ نظم‌ زیباشناختی، نظم‌ علی، و نظم‌ غایی، روشن‌ است‌ که‌ پاره‌ای‌ از نظم‌ها – مانند نظم‌ غایی‌  بی‌تردید وجود دارند. موجودات‌ زنده‌ نظیر انسان‌ و جانوران‌ مصادیقی‌ از چنین‌ نظمی‌اند که‌ کسی‌ در آن‌ شک‌ و شبهه‌ ندارد، و مانند تابلو نقاشی‌ نیست‌ که‌ به‌ نظر کسی‌ منظم‌ و به‌ نظر دیگری‌ غیر منظم‌ جلوه‌ کند.

ثانیاً‌ همه‌ تابلوهای‌ نقاشی‌ چنین‌ نیستند که‌ به‌ نظر بعضی‌ منظم‌ و در نگاه‌ برخی‌ دیگر غیر منظم‌ بنمایاند؛ بلکه‌ تابلوهای‌ نقاشی‌ بر دو دسته‌اند: یک‌ دسته‌ از آن‌ها تابلوهایی‌ است‌ که‌ همه‌ در نظم‌ و زیبایی‌ آن‌ متفقند؛ دستة‌ دیگری‌ نیز هست‌ که‌ مصداق‌ دعوی‌ پیش‌ گفته‌ است. ولی‌ آیا می‌توان‌ حکم‌ یک‌ قسم‌ کوچکی‌ از اقسام‌ نظم‌ را به‌ بقیه‌ سرایت‌ داد؟

2. هیوم‌ می‌گوید:

«برهان‌ نظم‌ از برهان‌ تشبیه‌ و تمثیل‌ بهره‌ جسته‌ است. یعنی‌ انسان‌ها بر اثر تجربه‌ آموخته‌اند که‌ مصنوعات‌ بشری‌ نتیجه‌ طرح‌ و تدبیر ناظم‌ است، پس‌ موجوداتِ‌ طبیعی‌ نیز از روی‌ فکر و اندیشه‌ ساخته‌ شده‌اند؛ یعنی‌ احتیاج‌ به‌ طراح‌ و ناظم‌ دارند. بنابراین‌ از مماثلت‌ و تشبیه‌ بین‌ مصنوعات‌ بشری‌ و موجودات‌ طبیعی، چنین‌ نتیجه‌ای‌ گرفته‌ شده‌ است. حال‌ آن‌ که‌ ما چنین‌ تجربه‌ای‌ از موجودات‌ طبیعی‌ نداریم. شاید آن‌ها بر اثر تولید مثل‌ بیولوژیکی‌ به‌ وجود آمده‌اند.»(58)

پاسخ: پشتوانة‌ این‌ تشابه‌ – بین‌ مصنوعات‌ انسانی‌ و موجودات‌ طبیعی‌  صرف‌ تمثیل‌ نیست؛ بلکه‌ پشتوانة‌ واقعی‌ سنخیت‌ میان‌ علت‌ و معلول‌ است؛ یعنی‌ معلول‌ خاص، باید علت‌ خاصی‌ داشته‌ باشد و قابل‌ استناد به‌ هر علتی‌ نیست. یک‌ کتابِ‌ پیچیدة‌ ریاضی، محصول‌ فکر یک‌ ریاضی‌دان‌ است، نه‌ محصول‌ اندیشة‌ فردی‌ بی‌سواد، یا غیر متخصص‌ در آن‌ فن. سنخیت، قاعده‌ای‌ عقلی‌ است‌ که‌ برای‌ اثبات‌ صحت‌ آن‌ نیازی‌ به‌ تجربه‌ نیست؛ بلکه‌ عقل‌ با مشاهدة‌ یک‌ طرف، طرف‌ دیگر را نتیجه‌ می‌گیرد. مصنوعات‌ بشری، مصداقی‌ روشن‌ از معلول‌ منظم‌ هستند و به‌ حکم‌ قاعدة‌ سنخیت، معلول‌ منظم‌ باید از  علت‌ عالم‌ و فاعل‌ حکیم‌ و مدبر صادر شده‌ باشد. همین‌ قاعدة‌ سنخیت‌ در بارة‌ طبیعت‌ و پدیده‌های‌ آن‌ نیز صادق‌ و جاری‌ است؛ یعنی‌ چون‌ معلول‌ منظم‌ است، به‌ حکم‌ قاعدة‌ سنخیت‌ باید علت‌ آن‌ حکیم‌ و عالم‌ باشد. بنابراین‌ مصنوعات‌ بشری‌ و موجودات‌ طبیعی‌ دو مصداق‌ برای‌ قانون‌ سنخیت‌ هستند، نه‌ دو طرف‌ تشبیه‌ و تمثیل. از این‌ رو، مدافعان‌ برهان‌ نظم‌ از صرف‌ تمثیل‌ استفاده‌ نمی‌کنند.

اما چنین‌ بینشی‌ در تولید مثل‌ قانع‌کننده‌ نیست؛ زیرا تولید مثل‌ عبارت‌ است‌ از تکثیر فرد دیگری‌ از همان‌ نوع. بنابراین‌ پای‌ موجود دیگری‌ از همان‌ نوع‌ به‌ میان‌ می‌آید که‌ در بارة‌ او نیز دقیقاً‌ همان‌ سؤ‌ال‌ مطرح‌ می‌شود. بنابراین‌ این‌ فرضیه‌ که‌ نظم‌ در عالم، محصول‌ طر‌احی‌ ناظم‌ حکیم‌ و عالم‌ جهان‌ است، معقول‌ترین‌ و قانع‌کننده‌ترین‌نظریه‌ است.

3. نظریة‌ تکاملی‌ داروین، جایگزینی‌ برای‌ تبیین‌ توحیدی‌ برهان‌ نظم‌ است. مطابق‌ این‌ نظریه، ساختارهای‌ موجودات‌ زندة‌ امروزی، بر اثر یک‌ فرایند طبیعی‌ محض‌ از موجودات‌ ساده‌تر برآمده‌اند. در این‌ نظریه، دو عامل‌ نقش‌ اساسی‌ دارند:

– جهش‌ها یا موتاسیون‌ها؛

– ازدیاد نسل.

یعنی‌ ما مجموعه‌ای‌ از عوامل‌ طبیعی‌ محض‌ خواهیم‌ داشت‌ که‌ با عملکرد آنها، جهان‌ زنده‌ پیوسته‌ سازگاتر می‌شود.(59)

پاسخ: نظریة‌ داروین‌ نمی‌تواند تبیین‌ کاملی‌ از وجود نظام‌ غایی‌ در جهان‌ ارائه‌ دهد؛ بلکه‌ صرفاً‌ بیانگر آن‌ است‌ که‌ توضیح‌ دهد چگونه‌ موجودات‌ زنده‌ پیچیده‌تر، از بعضی‌ موجودات‌ زندة‌ ساده‌تر تکثیر شده‌اند؛ اما درباره‌ منشأ ساده‌ترین‌ موجودات‌ چیزی‌ نمی‌گوید. بنابراین‌ به‌ تنهایی‌ نمی‌تواند جایگزین‌ تبیین‌ توحدی‌ مسئله‌ باشد.

افزون‌ بر آن، که‌ نظریات‌ علمی، موضع‌ فلسفی‌ خاصی‌ را القا نمی‌کنند؛ بلکه‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ فلسفی‌ بی‌طرفند. دانشمندان‌ فقط‌ رابطه‌ و تأثیر بین‌ دو پدیدة‌تجربه‌پذیر را می‌توانند بکاوند حوزة‌ تجربی‌ حق‌ اظهارنظر ندارند. نهایت‌ چیزی‌ که‌ آنان‌ می‌توانند بگویند، این‌ است‌ که‌ ما مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ موجودات‌ زندة‌ پیچیده‌تر از موجودات‌ زندة‌ ساده‌تر پدید آمده‌اند؛ اما نمی‌توانند آن‌ را تنها توجیه‌ و تبیین‌ قلمداد کنند.

اگر کسی‌ بگوید تنها توجیه‌ و تبیین، همان‌ است، یا این‌ نظریه‌ بهترین‌ است، دیدگاهی‌ فلسفی‌ را اظهار کرده‌ است‌ که‌ از حوزة‌ علوم‌ تجربی‌ خارج‌ است؛ زیرا معتقد شده‌ است‌ که‌ تنها جهان‌ قابل‌ تصور همین‌ حوزة‌ تجربه‌ است‌ و هیچ‌ عامل‌ دیگری‌  در این‌ دخیل‌ نیست. این‌ مسئله‌ای‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ به‌سهولت‌ از نظریة‌ داروین‌ یا هر نظریة‌ علمی‌ دیگر بیرون‌ کشید. پس‌ نظریة‌ داروین‌ در مورد اثبات‌ و انکار حوزة‌ غیر تجربی‌ حق‌ اظهارنظر ندارد. این‌ که‌ روند تکامل‌ نیاز به‌ ناظم‌ دارد، یا نه، امر دیگری‌ است‌ که‌ باید جداگانه‌ بررسید. همچنین‌ در صورت‌ صحت‌ نظریة‌ داروین، فرض‌ ناظم‌ الهی‌ باطل‌ نمی‌شود، زیرا طرفداران‌ نظریة‌ ناظم‌ الهی، اگر تاکنون‌ عقیده‌ داشته‌اند که‌ طرح‌های‌ ناظم‌ الهی، آنی‌ و کوتاه‌مدت‌ بوده‌ است، حال‌ می‌توانند بگویند که‌ او جهان‌ و موجودات‌ پیچیده‌تر را بلندمدت‌ آفریده‌ است. و این‌ طور نیست‌ که‌ با کم‌ و زیاد شدن‌ زمان، اصل‌ نیاز به‌ ناظم‌ از بین‌ برود؛ همچنان‌ که‌ نمی‌توان‌ گفت‌ اگر یک‌ طرح‌ و پروژة‌ ساختمانی‌ یا یک‌ دائرة‌المعارف‌ بزرگ‌ در مدت‌ کوتاهی‌ نوشته‌ شود، احتیاج‌ به‌ طر‌اح‌ و نویسنده‌ دارد، ولی‌ دیگر نیازی‌ به‌ طراح‌ و نویسنده‌ ندارد.

 

‌            ‌پی‌نوشت‌ها

.1  غرر الحکم، 9864؛ عیون‌ الحکم‌ والمواعظ، ص‌ 486، ح‌ 8989.

.2 غرر الحکم، ش540؛ عیون‌ الحکم‌ والمواعظ، ص‌ 40، ح‌ 883.

.3 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 1؛ احتجاج، 1/473/113؛ عوالی‌ اللاَّلی: 4/126/215.

.4 بحارالانوار، ج‌ 95، ص‌ 403، ح‌ 34؛ مهج‌ الدعوات، ص‌ 154.

.5 نهج‌ البلاغه، حکمت‌ 126.

.6 بحارالانوار، ج‌ 78، ص‌ 87، ح‌ 92؛ مطالب‌ المسؤ‌ول، ص‌ 62.

.7 دیوان‌ منسوب‌ به‌ امام‌ علی، ص‌ 520 .

.8 کافی، ج‌ 1، ص‌ 78، ح‌ 3؛ عیون‌ اخبار الرضا، ج‌ 1، ص‌ 131، ح‌ 28.

. What is Religious? in Philosophy (2), edited. by M.W.F9 stone, A.c.Grayling, Oxford Epistemology University .899337, p.1Press,

.10 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 110.

.11 کافی، ج‌ 1، ص‌ 139، ح‌ 15.

.12 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 110، علل‌ الشرایع، ص‌ 247، ح‌ 1؛ المحاسن، ج‌ 1، ص‌ 451، ح‌ 1040؛ امالی‌ طوسی، ص‌ 216، ح‌ 380؛ تحف‌ العقول، ص‌ 149.

.13 منهج‌ الدعوات، ص‌ 154؛ بحارالانوار، ج‌ 95، ص‌ 403، ح‌ 34.

.14 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 57.

.15 معجم‌ مقاییس‌ اللغة، ج‌ 4، ص‌ 510، النهایة، ج‌ 3، ص‌ 457؛ لسان‌ العرب، ج‌ 5، ص‌ 56.

.16 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 1.

.17 کافی، ج‌ 1، ص‌ 98؛ نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 179.

.18 المحاسن، ج‌ 1، ص‌ 376.

.19 همان، ص‌ 438.

.20 توحید صدوق، ص‌ 117.

.21 منهج‌ الدعوات، ص‌ 154، بحارالانوار، ج‌ 95، ص‌ 403، ح‌ 34.

.22 کافی، ج‌ 1، ص‌ 139، ح‌ 5.

.23 توحید صدوق، ص‌ 331؛ اصول‌ کافی، ج‌ 2، ص‌ 13.

.24 مسعودی، مروج‌ الذهب، ص‌ 33.

.25 علامه‌ طباطبایی، نهایه‌ الحکمه، ص‌ 235.

.26 ر.ک: پل‌ ادواردز، براهین‌ اثبات‌ وجود خدا در فلسفة‌ غرب، ترجمان: علیرضا جمالی‌ نسب، محمد محمدرضایی، ص‌ 105.

.27 ر.ک: همان، ص‌ 106.

.28 همان، ص‌ 108.

.29 همان، ص‌ 113.

.30 همان، ص‌ 115.

.31 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 182؛ اصول‌ کافی، ج‌ 1، ص‌ 141.

.32 جاثیه، آیات‌ 3 – 6.

.33 عیون‌ اخبار الرضا، ج‌ 1، ص‌ 121، ح‌ 15؛ التوحید، ص‌ 69، ح‌ 26؛ بحارالانوار، ج‌ 4، ص‌ 221، ح‌ 2.

.34 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 91؛ التوحید، ص‌ 52؛ بحارالانوار، ج‌ 57، ص‌ 107، ح‌ 90.

.35 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 185؛ الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 481، ح‌ 117؛ بحارالانوار، ج‌ 3، ص‌ 26، ح‌ 1.

.36 پل‌ ادواردز، براهین‌ اثبات‌ وجود خدا در فلسفه‌ غرب،مترجمان: علیرضا جمالی‌نسب، محمد محمدرضایی، ص‌ 75 – 76.

.37 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 185.

.38 جامع‌ الاخبار، ص‌ 35، ح‌ 13؛ بحارالانوار، ج‌ 3، ص‌ 55، ح‌ 27.

.39 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 185.

.40 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 109.

.41 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 90.

.42 همان، خطبة‌ 186.

.43 همان، خطبة‌ 163.

.44 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 165؛ بحارالانوار، ج‌ 65، ص‌ 30.

.45 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 165.

.46 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 90.

.47 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 1.

.48 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 186.

.49 نهج‌ البلاغة، خطبة‌ 1.

.50 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 91؛ بحارالانوار، ج‌ 57، ص‌ 108، ح‌ 90.

.51 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 186؛ احتجاج، ج‌ 1، ص‌ 477، ح‌ 116؛ بحارالانوار، ج‌ 4، ص‌ 255، ح‌ 8.

.52 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 91.

.53 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 211؛ بحارالانوار، ج‌ 57، ص‌ 38، ح‌ 15.

.54 نهج‌ البلاغه، خطبة‌ 163.

.55 نهج‌ البلاغة، خطبة‌ 186.

6. John Hospers. An Introduction to Philosophical Analysis,5 .459p.

7. David Pailin, Groundwork of Philosophy of Religion p.5 .168

.8137. J. L. Mackie, The Miracle of Theism, Oxford, p, 5

.59 ر.ک: پل‌ ادواردز، پیشین، ص‌ 79.

 

دیدن نظرات

نسخه چاپی

خدا وجود دارد یا ندارد؟ پاسخ بشر به این پرسش هراسناک هر چه باشد، زندگی و رویارویی او با جهان را به کلی تغییر خواهد داد. وجود خدا به چه دردی می‌خورد؟ وجود نداشتنِ خدا چه پیامدهایی خواهد داشت؟ انسان با خدا و بدون او چگونه خواهد بود؟

امین بزرگیان نویسنده و پژوهشگر، و امین قضایی از گردانندگان کانون خداناباوران یا آته‌ئیست‌های ایران، این هفته در تابو بر سر این پرسش‌ها با هم به گفت‌وگو نشسته‌اند.

No media source currently available

چطور به وجود خدا پی ببریم

آقای بزرگیان اگر موافق باشید با شما برنامه را آغاز می‌کنیم و اساساً مستقیم می‌رویم روی پرسش مرکزی این بحث: آیا خدا وجود دارد یا وجود ندارد؟

امین بزرگیان: به نظر من با وجود آنکه دلایل عقلی محکم و متقنی وجود ندارد که خدا هست، اما از حیث جامعه‌شناسانه به نظر من هست. در واقع کسانی هستند که به خدا باور دارند، پس خدا هست. می‌توان در ذهن و رفتار کسانی مشاهده کرد که باور دارند خدا هست. پس ما می‌توانیم بگوییم خدا هست.

این هستن با هستنِ فلسفی قطعاً متفاوت است البته ما می‌دانیم که فلاسفه بزرگی هم مثل دکارت و هگل و کانت و اسپینوزا برای هستنِ فلسفی خدا دلایلی اقامه کرده‌اند. یعنی همان قدر که دلایل برای اثبات وجود خدا هست همان‌قدر هم برای عدم اثبات وجود خدا هست. برای همین من جامعه‌شناسانه می‌گویم خدا هست. خدایی وجود دارد برای اینکه در ذهن و عملکرد و روان گروه‌هایی از جوامع وجود دارد. برای همین بهتر است بپرسیم که خدا به درد ما می‌خورد یا نه؟ و کارکردش چیست؟

بله این می‌تواند پرسش بعدی ما باشد که خدا به درد ما می‌خورد یا نه. من در اینجا می‌خواهم از آقای قضایی، مهمان دیگر برنامه خواهش کنم که وارد بحث بشوند. آقای قضایی، آقای بزرگیان گفتند که چون کسانی باور دارند که خدا وجود دارد و در رفتار و ذهن کسانی -میلیون‌ها انسان- خدا وجود دارد، پس خدا هست. پاسخ شما چه خواهد بود به این پرسش؟

امین قضایی: خب در این زمینه وقتی درباره وجود صحبت می‌کنیم منظورمان وجود بیرونی است. وجود خارجی یعنی وجودی خارج از ذهن ما. می‌دانیم که خدا یک مفهوم است و اتفاقاً یکی از بدتعریف‌شده‌ترین مفاهیمی است که بشر تا کنون اختراع یا ابداع کرده است. بحث این نیست که خدا در ذهن مردم وجود دارد یا مردم به آن اعتقاد دارند. خب این اظهرمن‌الشمس است که میلیاردها انسان هستند که به نوعی به خدایی اعتقاد دارند و فکر می‌کنند که آفرینش جهان با دخالت هوشمندانه موجودی به نام خدا به صورت آگاهانه و با تصمیم و اراده خدا صورت گرفته.

وجود یا عدم وجود خدا مسئله هستی‌شناختی است. نمی‌توانیم بگوییم که چون مردم اعتقاد دارند پس خدا وجود دارد. این یعنی پاک کردن مسئله ذهن و عین. عقل حکم می‌کند که ما هیچ چیز را بدون دلیل نپذیریم. یا این دلایل عقلانی هستند یا تجربی هستند و شما شواهد و مدارکی دارید. پس ما نباید وجود خدا را بپذیریم مگر آنکه دلایل کافی برای آن داشته باشیم.

ما دلایل کافی برای اثبات وجود خدا نداریم. دلایل کافی که چه عرض کنم. هیچ دلیلی نداریم. می‌دانید که بار اثبات این قضیه بر عهده کسی است که ادعای وجود خدا را می‌کند. پس عقل حکم می‌کند که انسان عاقل و حکیم به وجود خدا اعتقاد نداشته باشد.

من خواهش می‌کنم که ببینیم آقای بزرگسان آیا پاسخی برای این صحبت‌ها دارند؟ آقای بزرگیان شما به اینکه خداوند در ذهن انسان‌ها وجود دارد اشاره کردید و گفتید که به همین دلیل پس خدا وجود دارد. در پاسخ به نکاتی که آقای قضایی مطرح کردند چه‌طور از دیدگاه خودتان دفاع می‌کنید؟

بزرگیان: اتفاقاً مسئله من این نبود که خدا در ذهن انسان‌ها وجود دارد، پس هست. اتفاقاً من گفتم که جامعه‌شناسانه و کاملاً عینی. جامعه‌شناسانی مثل زیمل و دورکیم در مورد این مسئله حرف زده‌اند که شخصاً هم باور به خدا یا اعتقاد دینی چندانی هم نداشتند.

ما وقتی که می‌گوییم خدا از منظر جامعه‌شناسانه هست نه این که در ذهن یک عده‌ای هست. در عینیت و رفتار و مناسک آدم‌ها وجود دارد، در نهادهایی که تولید می‌کنند. اولاً که خود همین عقل به معنایی که ما امروز می‌فهمیم، محصول اجتماعی است. وقتی می‌گوییم عقل کدام عقل؟ عقل کجا؟ کِی؟ چه دوره‌ای؟ چون عقلی که امروز ما از آن صحبت می‌کنیم با عقلی که با دین یکی بوده در قرون وسطی و بعد در روشنگری معنای دیگری پیدا کرده و امروز هم معنای دیگری پیدا کرده متفاوت است. بنابراین ما یک چیز غیرتاریخی به نام عقل نداریم که انسان عاقل یا حکیم به طور کلی را تعریف کنیم و بعد بر اساس آن یک استدلالی بیاوریم که آن استدلال همیشه کار کند.

مسئله شواهد و مدارک که آقای قضایی مطرح کردند؛ اتفاقاً شواهد و مدارک خیلی عینی وجود دارد که انسان‌ها را به این سمت برده که به یک متافیزیکی که حالا یک سری اسم خدا را به آن داده‌اند باور پیدا کنند. ببینید خدا یک آفریده انسانی است. برای پاسخ به مسائلی که [انسان] داشته. نکته این است که این مسائل هنوز پابرجاست. چون این مسائل هنوز پابرجاست، باور به خدا یا به وجود خدا هم هنوز وجود دارد.

با وجود رشد عقلی و علمی و تغییراتی که انسان‌ها در استدلال و فهم و درک به آن رسیده‌اند چون این مسائل هنوز پابرجاست باور به خدا هم هنوز وجود دارد. جامعه سکولار هم دست به گریبان همان مسائلی است که باعث شد انسان خدا را خلق کند.

آقای بزرگیان انسان به چه دلیل به حدا نیاز داشت و او را خلق کرد؟

بزرگیان: درواقع می‌خواستم بگویم جامعه سکولار با وجود رشد علمی بعد از انقلاب روشنگری و انقلاب‌های اجتماعی الان می‌تواند به ما بگوید که چرا مثلاً انسان می‌میرد و مثلاً مکانیسم ایستادن قلب چیست و مکانیسم سلول‌های بدن و پیری چیست اما در مورد خود مسئله پاسخی پیدا نکرده. مهم‌ترین مسئله انسان و واقعی‌ترین پدیده حیات یعنی مرگ خود و چیزهایی که تولید می‌کند مثا تنهایی و اضطراب، اینها دلایلی بوده که پدیده‌ای به نام خدا را خلق کرده. این مسئله همچنان پابرجاست و علم و دانش بشری همچنان که همچنان است نتوانسته برای آن پاسخی پیدا کند.

اجازه بدهید که به آقای قضایی بازگردیم. یکی از تحلیل‌هایی که وجود دارد این است که انسان به دلیل ترس‌هایش به خدا نیاز دارد. حالا ترس انسان اولیه از طبیعت به انسان این احساس را می‌داده که نیاز به نیرویی ماورایی و فراتر برای توسل دارد. آقای بزرگیان می‌گویند که این ترس همچنان در جهان و جامعه مدرن یا سکولار امروز هم وجود دارد. بنابراین نیاز به وجود خدا هست پس خدا هم هست. شما چه پاسخی خواهید داد؟

قضایی: ببینید آقای بزرگیان اشاره می‌کند به نظریه consolation یا تسلی که نظریه بسیار غلطی است و رد شده و جدیتی هم ندارد.

موضوع مواجهه انسان با مرگ به عنوان یکی از مسلمات هستی است. این فکر نمی‌کنم رد شده باشد.

قضایی: بله. من متوجهم. من اشراف دارم به این مسئله.

فکر نمی‌کنم این رد شده باشد.

قضایی: چرا حالا ما بیاییم یک مفهومی را که می‌دانیم هم وجود ندارد خلق کنیم و با آن زندگی کنیم؟ این یعنی عدم اراده به حقیقت. یعنی ناعقلانیت. آخر سر از این حرف به این نتیجه می‌رسیم که ما همیشه نباید عاقل باشیم یعنی جایی که لازم شد ما خودمان را فریب بدهیم و به طرز عجیبی بخواهیم با خودفریبی و توهم خودمان را تسلی بدهیم و احساس کنیم که جهان و زندگی ما معنی دارد. سعادت و حکمت در گرو همدیگر است.

شما نمی‌توانید جاهل باشید و خودتان را به نادانی بزنید، تجاهل کنید و تسلی بدهید و از عقاید و اندیشه‌ها به عنوان افیون، drug و الکل استفاده کنید و بگویید که من نمی‌دانم وجود دارد اما چون دلم می‌خواهد می‌گوید وجود دارد.

انسان باید در نقطه‌ای از تاریخ مقابل این مسئله بایستد. تنها عقل و درایت است که سعادت او در گرو آن است. [انسان] باید چیزی را نپذیرید مگر آنکه دلایل کافی برای اثبات وجود آن داشته باشد و اگر چیزی را نمی‌شناسد یا چیزی از واقعیت مثل مرگ خوشایندش نیست داستان‌پردازی نکند و دچار تخیل و توهم و خودفریبی نشود چرا که سعادت و حکمت در گرو همدیگر است.

آقای بزرگیان به هر حال انسانِ تنها، انسان مؤلف است. انسان مسئول و مؤلف خودش است چون تنهاست. تنهایی بشر در ابتدا در مواجهه با طبیعت بوده و این تنهایی را با خودش حمل کرده؛ [مثلاً در قالب] احساس مسئولیت که می‌تواند احساس اضطراب‌آوری باشد. آیا باور به خدا که شما از آن دفاع می‌کنید می‌تواند نوعی رفع مسئولیت فردی از خود باشد؟

بزرگیان: هم می‌تواند باشد هم نباشد. موارد و مصداق‌های بسیاری می‌شود مثال زد که باعث این اتفاقی که شما می‌گویید شده یا برعکسش. اساساً من نمی‌گویم که انسان‌ها باید به خدا باور داشته یا نداشته باشند. یا اینکه باور به خدا یا عدم باور به خدا حقیقت است. من دارم توصیف می‌کنم که چرا پدیده خدا هست.

آقای قضایی گفتند نظریه تسلی؛ اصلاً ربطی به نظریه تسلی ندارد. رابطه مرگ و وجود خدا تسلی نیست؛ اینکه من به وجود خدا باور داشته باشم و برای مرگم تسلی پیدا کنم. نه مسئله معناست. اینها دو چیز متفاوت است. مسئله معنا پیدا کردن برای مرگ است.

قضایی: به این چیزی که شما گفتید می‌گویند نظریه تسلی. حالا شما می‌خواهید یک اسم دیگر رویش بگذارید بگذارید.

بزرگیان: نه نه.اتفاقاً نظریه تسلی یک نظریه روان‌شناسانه است و اصلاً ربطی به انسان‌شناسی ندارد. بیشتر مسئله معناست. اینکه من چه‌طوری مناسبات معنایی، اجتماعی و حیات اجتماعی‌ام را بتوانم با وجود باور و پذیرفتن مرگ خودم کنترل و هدایت کنم.

آقای قضایی از عبارت حقیقت استفاده کردند. حالا از اینکه چطور می‌شود به حقیقت معنا داد و چه معانی متعدد و متنوعی داشته، می‌گذریم. من هم باور دارم که بله ما باید به دنبال حقیت باشیم. اما مسئله سر این است که اتفقا خیلی از کسانی که به خدا اعتقاد دارند آنها هم دنبال این هستند که حقیقت را بفهمند و عدم باور به خدا را دوری از حقیقت می‌دانند.

من اینجا می‌خواهم برگردم به حرف مارکس که این موقعیت ماست که افکار ما را شکل می‌دهد. باید ببینید افراد در چه موقعیتی هستند که این باورها را پیدا می‌کنند نه برعکس آن. چیزی که ما امروز با آن روبه‌رو هستیم این است که خدا همچنان در ساحت زندگی افراد بشر وجود دارد. باید دنبال این باشیم که چرا وجود دارد. آیا این افراد همه می‌خواسته‌اند خودشان را گول بزنند؟ خب باشد همه می‌خواسته‌اند خودشان را گول بزنند. این گول زدن یک کارکردی داشته. آن چیست؟

آقای قضایی من از شما این را خواهم پرسید که خدا را از انسان می‌گیرید و او را نفی می‌کنید و می‌گویید که وجود ندارد چه چیزی به جای آن می‌گذارید؟

قضایی: خب اول از همه تعهد به حقیقت و رویارویی به واقعیت به نفع انسان است. اگر این را بپذیریم به نقطه بعدی می‌رسیم. [باید دید] که انسان برای سعادت در این دنیا به چه چیزهایی نیاز دارد. مطمئن باشید نیازی نیست چیزی به جای خدا بگذارید. چون ما نیازی به یک ارباب الهی نداریم.

انسان معنا و مفهوم زندگی را از خودش به دست می‌‌آورد. انسان باید ارزش‌هایش را خودش خلق کند و بار ارزش‌هایش را به دوش بکشد و این انسان دو راه دارد. یا مثل کودکان به یک پدر آسمانی متوسل شود و هر وقت که مشکلی برایش پیش آمد دست به آسمان ببرد و دعا کند مثل کودکی که وقتی گرسنه است گریه می‌کند تا والدینش را صدا کند یعنی چنین موجود وابسته و بدون اگزیستانس بدون اینکه معنا و مفهوم زندگی‌ش را خودش ایجاد کند، یا اینکه نه انسان باید دراین دوره تاریخی بایستد و مطابق اگزیستانس و تعریف وجودی که از خودش می‌کند برای زندگی معنا و مفهوم پیدا کند و با استفاده از فلسفه اخلاق به دنبال سعادت باشد.

این مفهوم خدا نه تنها مفید نیست بلکه بسیار مضر است. منشأهای وجودی این قضیه را وقتی شما نگاه کنید ممکن است فکر کنید که ترس یا ناشناخته‌ها باعث ایجاد مفهوم خدا شده، ولی اگر به انسان‌شناسی مراجعه کنیم می‌بینیم که اساساً مفهوم خدا به تدریج توسعه پیدا کرده. اگر منظورمان از خدا این خدایی است که ادیان ابراهیمی می‌فهمندش، این خدا را برگردانید به جامعه طبقاتی. در جامعه طبقاتی ارباب هست و بنده، و این تصویر در کل کیهان فرافکنی شده. ما انسان‌ها یک ارباب آسمانی داریم که بر سرنوشت ما حاکم است.

آقای بزرگیان ما رفتیم روی این بحث که اساساً خدا به چه دردی می‌خورد که الان من می‌خواهم این را از شما بپرسم ولی آقای قضایی از کلماتی استفاده کردند مثل انسانی که وابسته است، بدون هستی است و به اربابی نیاز دارد. یعنی از این زاویه به رابطه انسان و خدا نگاه کردند. شما به ما بگویید خدایی که معتقد هستید که وجود دارد به چه دردی می خورد؟چطور به وجود خدا پی ببریم

بزرگیان: باور به خدا فقط در دین‌های نهادینه مثل ادیان ابراهیمی که آقای قضایی گفتند نیست، بلکه در روابط انسانی است که وجود دارد. بودن خدا در روابط انسانی آدمی را به این سمت برد که چیزی را به نام دین بسازد.

قضایی: یعنی شما می‌خواهید اعتقاد به خدا مقدم بر دین است. درست است؟

بزرگیان: می‌خواهم بگویم خدا و باور به خدا تقلیل‌ناپذیر است. خدا به گفته زیمل در روح انسانی وجود دارد.

خب آقای بزرگیان خدا در این دوران مدرن دقیقاً به چه درد انسان می‌خورد؟

بزرگیان: این که خدا به چه درد انسان مدرن می‌خورد باید ببینید دردهای انسان مدرن چیست. در این رشد سرمایه‌داری متأخر و سرمایه‌داری که به صورت هار، ایدئولوژی موفقیت را تبلیغ می‌کند و شکاف طبقاتی بیش از هر زمان دیگری بروز پیدا کرده؛ در این وضعیت انسان بیش از هر زمان دیگری بی‌پناه شده. انسان بیشتر از هر زمان دیگری در زندگی اجتماعی‌اش تنهاست. انسان وِل است، رهاست. در این وضعیت دوباره یک بازگشتی می‌بینیم به امر مقدس، به خدا و به کسی که در بی‌پناهی بتواند به شما کمک کرد یا حداقل این امید را به شما ببخشد که می‌شود زندگی کرد چون بقیه نهادها که همه از بین رفته‌اند.

بسیارخوب. آقای قضایی آقای بزرگیان معتقد هستند که اتفاقاً بیشترین نیاز به پدیده و مفهوم خدا را انسان مدرن امروزی دارد که شما معتقد هستید باید روی ارزش‌های خودش بایستد. این انسان در این جهان با رشد سرمایه‌داری و همه مسائل دیگری که در آن وجود دارد احساس تنهایی می‌کند. سؤال من این است که در اعتقادات شما که می‌گویید نیازی به وجود خدا نیست چه‌طور به این مسائل پاسخ داده خواهد شد؟

قضایی: در واقع فکت‌های جامعه‌شناختی این را نمی‌گویند که انسان به خاطر تنهایی‌اش به وجود خدا نیازمند است. برعکس یک روند تدریجی ولی روبه‌رشدی از عدم اعتقاد خدا وجود دارد. خود من در پروژه‌ای شرکت داشتم در روستایی در هلند، ما از چهار سال پیش تا حالا را که مقایسه کردیم دیدیم که عدم اعتقاد به خدا از ۴۰ درصد به ۵۰ درصد رسیده.

داده‌های دیگر را هم که شما نگاه کنید می‌بینید که در جامعه سرمایه‌داری اروپای غربی عدم اعتقاد به وجود خدا بیشتر و بیشتر و بیشتر شده. در آمریکا هم آخرین تحقیقات نشان داده که باز آته‌ئیست‌ها (خداناباوران) درصدشان رشد کرده و اعتقاد به خدا کمتر شده. بحث آمریکا البته می‌دانیم که جداست چون می‌دانیم که کلیسا آنجا از طریق حزب جمهوری‌خواه نقش قوی دارد.

ولی فارغ از سیاست هم آقای قضایی جامعه آمریکایی به هر حال جامعه مذهبی است. این را دیگر همه به قول خودتان فکت‌ها نشان می‌دهد.

قضایی: بله. ولی بحث تغییرات است.

بزرگیان:‌ در موردهای فکت‌های تحقیقاتی به نظر می‌رسد که خیلی روشن است. به عنوان مثال گزارشی که دو سال پیش در فرانسه منتشر شده درباره رشد مراجعه به کلیساست که در فرانسه اتفاق افتاده و تقویت باور به امر متافیزیک. تحقیقات نشان می‌دهد که این باور به متافیزیک رشد داشته.

قضایی: نه آقای بزرگیان. پیدا کردن آمار بی‌خدایی سخت نیست. اصلاً شما در گوگل سرچ کنید. میزان رشد بی‌خدایی در اروپا افزایش پیدا کرده. تمام شد و رفت این اصلا چیز ساده‌ای است.

بزرگیان: حتما این اتفاق افتاده که باور به خدا هر قدر که جوامع مدرن شدند کاهش پیدا کرده. این که جزو بدیهیات است.

قضایی: پس چه فکتی حرف شما را تأیید می‌کند؟

بزرگیان: مسئله سر این است که جایگزین این خدا یعنی متافیزیک ساکت و عقب ننشسته، و شروع کرده به تولید چیزهای دیگری. اتفاقاً مبحثی که جامعه‌شناسان سکولار دین مطرح می‌کنند نه جامعه‌شناسان دین مذهبی، این است که چطور این باور به متافیزیک دارد دوباره دارد به جهان بازمی‌گردد.

در شکل‌های گسترده مثلاً رشد باور به تمرین‌های ذهنی یعنی چیزی شبیه آنچه که در پرستش آیین‌های دینی انجام می‌دادند. دستوراتی درباره پرستش و عبادت و تمرین‌های ذهنی. کلاس‌ها و نهادهای مختلف. بودجه‌ها و شکل‌های مختلف که نمونه خیلی رشدیافته‌اش همین یوگا و رشد بودیسم در اروپاست. من حالا در فرانسه را می‌گویم. این انرژی‌درمانی،‌ جادوگری و فال‌بینی. اینها همه رشد پیدا کرده.

اینها همه متافیزیک است. اینها بازگشت خداست اما خدایی که دیگر آن خدای تجربه‌شده ادیان نهادینه‌شده نیست. مسئله این است که وقتی یک آته‌ئیست با استناد به عقل می‌گوید خدا وجود ندارد یا می‌گوید کسی که می‌گوید خدا وجود دارد شواهدی ندارد، این قرار است از این [نظریه] چه استفاده‌ای بکند؟

قضایی: چطور مهم نیست که بیش از یک میلیارد انسان به وجود خدا اعتقاد دارند و بنا بر آن آدم می‌کشند، هر هفته به کلیسا می‌روند، نماز می‌خوانند، و انواع و اقسام جنگ‌های مذهبی و قومی و سرکوب‌های جنسیتی وجود دارد،‌ چطور اینها مهم نیست؟

ولی شما آقای قضایی خیلی مذهب را با دیدگاهی که به خدا می‌پردازد یکی می‌کنید.

قضایی: یکی هستند. ببینید این خدایی که شما درباره آن صحبت می‌کنید در واقع محصول مذهب است. مذهب مقدم بر آن است.

آقای بزرگیان دیدگاهی که آقای قضایی آن را نمایندگی می‌کنند به نظر شما چقدر برای انسان که در طول تاریخ به هر خال با مفهوم خدا درگیر بوده و آن را از غارنشینی تا جامعه مدرن با خودش حمل کرده، قابل پیاده شدن است؟ جمع‌بندی شما و پاسخ به این پرسش را می‌شنویم.

بزرگیان: تاریخ بشر نشان داده که دین یا خدا خیلی مؤثر بوده در کشت و کشتار و قتل و فجایع بشری. همین تاریخ نشان می‌دهد که در دنیای سکولار و مدرن هم همین اتفاق‌ها افتاده و چه بسا بدتر و شنیع‌‌تر و زشت‌تر. پس یک نتیجه ساده که می‌شود گرفت این است که بگوییم کدام خدا؟ خدای چه کسی؟ در دست چه کسی و با چه ابزاری؟

همان طوری که یک سری مارک‌های هویتی مثل دین‌دار وجود داشت، آته‌ئیست هم یک مارک هویتی است برای اینکه افراد هویت اجتماعی خودشان را با آن تعریف کنند و لزوماً معنایی که آقای قضایی از آن صحبت کردند ندارد. یعنی من خودم را چه می‌نامم؟

در خیلی از موارد هم تبدیل شده به سرگرمی و تحقیر دین‌داران. یعنی آنها را در وضعیتی قرار دهیم و برایشان به صورت عقلانی ثابت کنیم که خدایی وجود ندارد و باورهای شما به بهشت و جهنم و اینها [وجود ندارد] و به هر حال تحقیرشان کنیم؛ یک حالت سرگرمی، یک حالت هویتی.

در حالی که به نظر من می‌رسد سکولارها می‌توانند از تاریخ دین اتفاقاً برای پیشبرد نجات انسان از تنهایی و اضطراب‌ها استفاده کنند. مثلاً می‌توانند از تاریخ دین یاد بگیرند و شروع کنند به نهاد ساختن. همان طور که دین توانست با ساختن نهادهایی در واقع یک ایدئولوژی را به تمامی ارکان بشر ببرد، از معماری تا هنر و … بشر هیچ نیرویی تا حالا قدرتمندتر از خدا نداشته. این کار را با نهادسازی کردند یعنی نهادهایی ساختند که سعی کردند پاسخ سؤالات اساسی انسان را بدهند و حداقل اگر پاسخ هم ندارند به آن توجه کنند.

آقای قضایی آیا خداناباوران برخورد تحقیرآمیزی با خداباروان دارند؟ به هر حال در صحبت‌های شما هم این نگاه بود که آنها متوهم هستند یا عقل خود را به کار نمی‌گیرند. آیا پاسخی برای پرسش‌های اساسی انسان در اختیار او قرار می‌دهند؟ انسانی که نتوانسته به بعضی از این پرسش‌ها پاسخ بدهد بنابراین به گفته شما عقل خود را به کار نگرفته. چه پاسخی خداناباوری به این انسان می‌دهد که آن وقت عقلش را به کار بگیرد؟ اگر به این نکته در جمع‌بندی صحبت‌های‌تان اشاره کنید ممنون می‌شوم.

قضایی: آقای بزرگیان می‌گوید که این یک سرگرمی است ولی بیایید واقعیت جهان اطراف را نگاه کنیم. می‌شود گفت دو میلیارد انسان به وجود خدا و به مذاهب اعتقاد دارند. بر پایه این اعتقاد دارند زندگی می‌کنند. این اعتقاد آنها نتایجی در بر دارد. داعش صرفاً یک مسئله سیاسی نیست. وجود جمهوری اسلامی صرفاً یک مسئله سیاسی نیست. از دل اعتقادات اسلامی مردم جنبش و جریان اسلامی راه افتاده. در سرکوب جنسی، سرکوب زنان و اقلیت‌ها و دگراندیشان در همه جای دنیا که نگاه کنید می‌بینید که افراد مذهبی نقش دارند…

بزرگیان: آقای قضایی بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مصلحان اجتماعی هم دین‌دار بوده‌اند.

قضایی: این طور نیست. این مغلطه زمان‌پریشی است. این فرق می‌کند شما نمی‌توانید با لوتر و کاروین مقایسه کنید.

بزرگیان: پس اگر مسئله در گذشته است و حال نیست باز هم مسئله تاریخی است که من از اول بحث دارم می‌گویم.

قضایی: امروز مصلحان اجتماعی مذهبی نیستند.

بله مصلحان اجتماعی مذهبی نیستند اما شما به‌شدت دین را با خدا آغشته می‌کنید و شاید شنوندگان ما بپرسند که مثلاً مادربزرگ شنونده‌ای که در خانه نشسته و قرآن می‌خواند چه ربطی به داعش دارد؟ و اعتقاد به خدا چه ربطی به جنایاتی دارد که شما از آن صحبت می‌کنید؟

قضایی: خیلی ربط دارد. شما اگر واقعاً بخواهید احکام اسلامی را رعایت کنید عقاید داعش و اعمال داعش توجیه‌پذیر است.

ما اصلاً درباره اسلام صحبت نمی‌کنیم.

قضایی: نه شما گفتید… این طور نیست که مبحث آته‌ئیست‌ها مبحث سرگرمی باشد برعکس میلیون‌ها انسان هستند که به خدا و مذهب اعتقاد دارند و این نتایجی در زندگی ایجاد می‌کند و این نتایج به نظر ما شرورانه و مضر برای زندگی انسان است.

ما معتقدیم که بله این به ضرر انسان است و وظیفه ما روشنگری است. این بحث سرگرمی نیست. بحث حیات و ممات انسان‌هاست. من معتقدم که آته‌ئیست‌ها و افرادی که عاقل و آگاه هستند باید روشنگری کنند. روشنگری کنیم، متونی تولید کنیم و مباحثی را برانگیزیم و ادبیاتی را تولید کنیم که نتایج مثبت بیاورد. اگر ما در جهانی زندگی می‌کنیم که این همه مذهب، و خرافات و باورهای کاذب زندگی انسان را تلخ و دشوار کرده، آیا فکر می‌کنید صحبت از عقلانیت و روشنگری یک سرگرمی است؟

خیلی سپاسگزارم از امین بزرگیان، و امین قضایی که این هفته با تابو همراه بودید.

فهیمه خضر حیدری روزنامه‌نگار ایرانی است که از سال ۱۳۸۹ با رادیوفردا همکاری می‌کند. او که از جمله در حوزه‌های اجتماعی و زنان فعالیت داشته، در سال‌های اخیر مجلات هفتگی جامعه و تابو را برای رادیوفردا تهیه کرده است.

نظرات بیشتر

تابو؛ مجموعه برنامه جدیدی است از رادیوفردا. در تابو هر هفته فهیمه خضر حیدری، با دو‌ مهمان برنامه درباره موضوعاتی که اغلب کمتر درباره‌شان بحث و گفت‌وگو کرده‌ایم، به مناظره می‌نشیند. موضوعاتی که گاه حتی ممکن است از طرح کردن‌شان هراس داشته باشیم.
تابو را هر هفته پنج‌شنبه‌ها ساعت هفت‌ونیم بعدازظهر به وقت ایران از رادیوفردا بشنوید.

© 2021 تمام حقوق این وب‌سایت، بر اساس مقررات کپی‌رایت، برای رادیو فردا محفوظ است.


Downloads-icon



64 kbps | MP3
Downloads-icon

اثبات وجود خدا -دلایل یگانگی خداوند -براهین خداشناسی

۱۳۹۰/۰۶/۰۷


۲۷۶۰ بازدید

نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها


ذخیره مقاله با فرمت پی دی افDownloads-icon

چطور به وجود خدا پی ببریم
چطور به وجود خدا پی ببریم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *