چطور فراموشش کنم خانواده برتر

 
helpkade
چطور فراموشش کنم خانواده برتر
چطور فراموشش کنم خانواده برتر

سلام

دختری 20 ساله هستم که چند ماه پیش تو فضای مجازی لاین با یه پسری اشنا شدم . البته اولش قبول نمیکردم ولی بلاخره با حرفاش منو خام خودش کرد دوستاش همش به طور غیر مسقیم میخواستن بهم بفهمونن که اون با صد تا دختر دوسته و تنوع طلبه ، ولی من میذاشتم پای حسودیشون .

حتی یه بار یکی از اشناهامون که اونو میشناخت برگشت بهم گفت چون دختر خوبی هستی دارم بهت میگم . گفت اون کسی نیس که بشه بهش دل بست با چند نفر همزمان دوسته و از این حرفا ولی من انگار چشام کور شده بوده .

من خودم مریم مقدس نبودم قبل ایشون با یه پسر دیگه هم دوست بودم اونم وقتی که دوم دبیرستان بودم از سر حس کنجکاوی و اینکه دوس داری جنس مخالفتو بیشتر بشناسی و واسه این دوست شدم و خیلی هم طول نکشید که بهم خورد .

بعد اون دیگه با هیشکی دوست نشدم حتی وقتی دانشگاه قبول شدم خیلی شرایطش بود ولی با کسی دوست نشدم ولی من دختری نبودم که همزمان با چند تا پسر باشم و از این حرفا.

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

خلاصه 4 ماه گذشت و خیلی بهش وابسته شده بودم خیلی هم دوسش داشتم . اونم خیلی بهم احترام میذاشت و باهام خوب رفتار میکرد ما حتی بهم دست هم نمی دادیم چون من از اولشم باهاش سر سنگین برخورد کردم میدونست من دختر سبکی نیستم خیلی حرف ازدواج مینداخت همش میگفت خانوادت چه جوریه رسم و رسومتون چه جوریه ولی شاید خنده دار باشه تا اون حرف ازدواج میزد من سریع حرفو عوض میکردم با اینکه دوسش داشتم ولی نمیدونم چرا اینکارو میکردم همش تو دلم میگفتم من اگه با این ازدواج کنم حیف میشم .

همش حرفای بقیه میومد جلوی چشمم که میگفتن اون ادم تنوع طلبیه. یکم که شناختمش دیدم رفتارش خیلی سبکه خیلی با دخترا راحته شغلشو عنوان نمیکنم چون شاید کسی این شغل و داشته باشه بهش بر میخوره .

اما شغلش جوری بود که روزی با صد تا دختر برخورد داشت با همه مشتری های دخترش راحت بود تقریبا شاید بشه گفت همه مشتری های دخترش شمارشو داشتن خودمم چند بار از نزدیک دیدم که چقد راحته با دخترا این چیزا که یادم میومد احساس میکردم اون لیاقت منو نداره چون من خودم اینجوری نبودم تو روابطم با پسر خیلی رعایت میکردم.

خلاصه بعد این 4 ماه یه شب که داشتیم بهم اس های عاشقانه میدادیم برگشت بهم گفت فردا شب قراره برم خواستگاری !!! اینم بگم ما اصلا بهم قول ازدواج ندادیم . انگار رو سر من اب یخ ریخت وقتی اینو گفت فقط براش ارزوی خوشبختی کردم برگشت بهم گفت تو پاک ترین دختری بودی که باهاش بودم.

بعد رفتن اون داغون شدم خیلی بهش عادت کرده بودم از یه طرف تو دلم میگفتم خدا رو شکر که قسمتم این نشد که من باهاش ازدواج کنم از یه طرفی هم خیلی دوسش داشتم .

چند روز بعد عقدش بهم اس داد گفت میخواستم حالتو بپرسم خیلی راحت داشت با من حرف میزد انگار نه انگار دیگه متاهله تو اس هاش برگشت گفت “قربون قد و بالات برم من”.

در این حد راحت بود. اونجا بود خدا رو شکر کردم که من باهاش ازدواج نکردم چون با خودم فکر کردم اگه الان همسرم بود داشت این حرفو به یه دختر میگفت چه حالی بهم دست میداد واسه همین خدا رو شکر کردم.

الان مشکلم اینه همش یادش میوفتم یاده حرفاش یاد روزای خوبمون همش خود خوری میکنم با خودم میگم اگه اون منو نمیخواست چرا همش حرف ازدواج مینداخت حتی تا یه شب قبل خواستگاری داشت به من میگفت دوستت دارم و حرفای عاشقانه .

مگه یه ادم چقدر میتونه ظرفیت داشته باشه تا شب اخر با یه دختر باشه و فرداش به راحتی بره خواستگاری یه دختر دیگه ؟

خیلی داغونم الان یه ماه از عقدش میگذره خیلی حالم بده همش یادش میوفتم یه راهی جلوی پام بذارید چیکار کنم فراموشش کنم؟ خیلی دارم زجر میکشم خدا فقط میدونه منتظر جواباتون هستم دوستای گلم 

اونوقت میگیم خدا فراموشمون کرده.

گل دختر شما خامش نشدی.انتخاب کردی.و خدا روشکر خدا نشونت داد انتخابت غلط بوده.

حواس خودتو پرت کن.سمت گوشی و هندزفری و اهنگای توی گوشیت نرو!!

توجمع دوستا و خونادت باش.زمان که بگذره بی تفاوت میشی بهش.

اگه هم تونستی شماره ت رو عوض کن.یا لااقل دیگه جوابشو نده.

خدا منو هم همین اندازه دوس داره!!!

برات دعا میکنم

آخه این کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 الان اینهمه دلتنگی برا کی ؟؟؟؟ من بودم آب دهنمم کنار این پسر پرت نمیکردم چه برسه به ….

اسرااااف محبــــــــــــت نکننننننننننن!!!!!

طبیعیه که یادآوری حرفاش آزارت بده.تو دلتنگ نیستی.بلکه این آزاره.

میدونی وقتی من یه همچین حرفایی یادم میاد چیکار میکنم؟توقسمت یادداشت های گوشیم هرچی به ذهنم برسه دربارش مینویسم.ازش گله میکنم.شکایت میکنم.به خودم بد و بیراه میگم.هررررچی که دلم میخواست بهش بگم و به هردلیلی نشد رو مینویسم.فرداش دوباره نوشته هامو میخونم.حذف میکنم و دوباره چیزای دیگه ای که به ذهنم میرسه رو مینویسم.نمیدونی آدم چقدرررر سبک میشه.امتحان کن…گریه میکنی،ازش بدت میاد،دوباره دلتنگش میشی و دوباره بدت میاد…حتی گاهی از خودتم بدت میاد…این وسط فقط خدا میمونه که سفیده و میدونی از دلت خبر داره.

من وقتی گوشیم رو خاموش روشن میکنم توی پیام خوشامدگوییش یه جمله نوشتم که هروقت میبینمش مصمم تر میشم که از گذشته م فاصله بگیرم:”خدا منو دوست داره”

 

برای هم دعا کنیم

 

سلام خدمت عزیزان خانواده برتر

من یه پسر دانشجو 25 ساله هستم,  که بنا به دلایلی در یک برهه ای از زمان دچار خودارضایی شدم ولی الان دو سه ساله که با کمک خدای خوبم گذاشتمش کنار ,  و حالم خیلی بهتره,  همین مسئله خ. ا باعث شد به درسم لطمه بخوره و نتونم در این سن لیسانس بگیرم ولی خب ناامید نشدم و دوباره شروع کردم به درس خوندن و الان در استانه گرفتن فوق دیپلمم تو یه رشته جدیدم,  و الان ترم اخرم.

ولی در این ترم اخر متوجه مسئله ای شدم که ولم نمیکنه من به یکی از دخترای کلاسمون علاقه مند شدم اونم اینجوری نبود که یهویی و در یک نگاه این علاقه بوجود بیاد,  ترم های اول اصلا به این خانم محترم احساسی نداشتم,  ولی رفته رفته با دیدن اخلاق و حجب و حیاش بهش علاقه مند شدم.

ایشون دختر فوق العاده زیبا یا حتی زیبا هم نیستن ایشون یه دختر با یه چهره معمولی و تقریبا با جای جوش و لک روی صورتشون هستند ولی من از اخلاق و رفتارشون بهشون علاقه مند شدم چون هیچوقت چهره واسم تو اولویت نبود من به دنبال ادم با حیا,  قانع و صبور تو زندگیم بودم که ایشون تقریبا همون طورند.

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

ولی من نه جرات جلو رفتن و صحبت کردن در مورد این موضوع دارم و نه میخوام اینکارو بکنم چون درامدی ندارم . قبلا  تو یه شرکت گرافیک کار میکردم که حقوقش ناچیز بود از اونم اومدم بیرون . خونه و ماشین رو خدا رو شکر به کمک پدرم دارم , همچنین پدرم مغازه هم داره. ولی من دیگه نمیخوام از پدرم کمک بگیرم ولی به دلیل داشتن اینده نامعلوم و نداشتن شغل درست و حسابی نمیخوام بدبختش کنم .

ازتون راهکار و راهنمایی میخوام که چطور فراموشش کنم ؟  در صورتی که هر روز چندین کلاس باهاش دارم ؟  در ضمن پدر و مادر من هر دو معلم هستند و اعتقادشون بر اینه که تا همه چیزت تکمیل نشده نباید ازدواج کنی .

منم بهشون گفتم اون موقع که من همه چیز داشته باشم دیگه سنم رفته بالا و شور و حال الانو واسه زندگی ندارم ولی متاسفانه حرف زدن با این دو نفر فایده ای نداره,  حالا اومدم از شما راهنمایی بخوام که کمکم کنید که یه جوری از این حس علاقه فرار کنم و فراموشش کنم ؟

آرین :

سلام

یه راه حل بهم نشون بدین تا بتونم کسی رو که دوست دارم اما با اعتقاداتم هم خونی نداره و میدونم که با هم خوشبخت نمیشیم رو فراموش کنم…

فراموشی عشق قبلی افکار مزاحم :

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

چگونگی حذف صحنه ی ناخواسته از ذهن

خلاص شدن از افکار ناخواسته ای مثل عشق قبلی، خاطرات بد و …

با خاطره های عشق قبلی چه کار باید کرد ؟

روز اول فروردین یاد عشق قدیمی افتادم

فکر میکردم عشق اول رو فراموش کردم ولی …

عشقم ازدواج کرد، چه جوری فراموشش کنم ؟

میخوام فراموشش کنم اما …

برای فراموش کردن یک شخص آیا راه حلی دارید؟

ذکر یا دعا برای فراموش کردن کسی سراغ دارید ؟

من نمیتونم عشق اولم رو فراموش کنم

مگه عاشق میتونه معشوق رو فراموش کنه ؟

راه فراموش کردن یا متنفر شدن از یه نفر چیه ؟

 

نه میدانم نامش چیست…

و نه میدانم چیکار میکند…

حتی خبر از رنگ چشم هایش هم ندارم…

رنگ موهایش را نمی دانم….

فقط میدانم که باید باشد و نیست…

سخته بخدا خیلیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخته:(

(شکلک سرخ شدن از شدت گریه)

من این حالتو داشتم.خواستم فراموش کنم چون اصن باهام جور نبود. فقط خوشم میومد ازش.به نظرم خیلی متین بود/.باشخصیت بود ولی عقایدش با کمن متفاوت بود.دغدغه هاش با من یکی نبود.

الان از اون روزا  چهار سال گذشت.همین الانم میدونم که حتی یه سال هم نمیتونستم باهاش دووم بیارم .مطمئنم به ماه نمیکشید که داغووون میشدم باهاش.ته تحملم یه ساله هااااان.ولی اینا رو که دلم نمیفهمه.حالیش نیست.هر کاری کردم حالیش نشده که نشده….همیشه به خودم میگم به جهنم که عذاب میکشی.به درک که الان ناراحتی دلت تنگ میشه فکرشو میکنی.به درک اعصاب نداری وقتی اسمش میاد….زندگیتو میذاشتی واسه یه سال؟؟؟؟اونم با بدبختی و اعصاب خرابی؟

آخه چرا دل اینقد بی عقله؟؟؟؟چرا احساس آدم اینقد شعورش کمه؟؟؟خوب دارم مث آدم بهت میگم نمیتونستی باهاش باشی بفهم دیگه!!!!(شکلک عصبانیت لدفن)

ولی از من به تو نصیحت راهی که من رفتمو تو دوباره نرو.

خوبی هاشو واسه خودت هی بزرگ نکن و تفاوتش با خودتو کوچیم.

اصن به روزای خوش و احساس خوشت به اون فک نکن.

تفاوت هات با اونو برای خودت بگو و تأثیرشون رو زندگیتو چن بار برای خودت مرور کن که اگه بی تفاوت باشی به اینا چی میشه؟؟زندگیت قشنگ میشه؟؟؟

خودتو خیلی واسه خودت عزیز بدون.به خودت بگو زندگی تو،آینده تو ،احساس تو اونقد مهم و عزیزه که حاضر نیستی آرامشتو واسه یه لحظه حتی واسه اونی که دوسش داری از دست بدی.منظورم اینه که به خودت احترام بذار.

منی که الان اینو مینویسم برات الان احساسم به اون یک هزارمه .ولی از یادم نمیره….چون اون موقه بلد نبودم این چیزارو.این کارور و باید خیلی زودتر یاد میگرفتم نه یه سال بعد…الان خیلی راحت در مورد کیس های دیگه فک میکنم هاااا.خیلی راحت….ولی همیشه ته دلم میمونه….

ایشالا که واسه تو دیر نشده باشه

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

بگو دیگه

فضولیم گل کرده

به نظرم همین که حالاشما ایشون رو شناختید و فهمیدیدچجور ادمیه فراموش کردنش خیلی راحت تر از قبل شده

به تفاوت هاتون فکرکنید به این فکرکنید که شمااصلآبه درد هم نمیخورید شمادر دودنیای متفاوت هستین شما کسی هستین که خیلی حریم هارو رعایت میکنیدولی اینطور که معلومه ایشون اینطور نیستن

ولی میدونم که سخته گاهی وقتا ادم کسی رو دوست داره که واسه دوست داشتنش هیچ دلیلی نداره و هیچ نقطه مشترکی هم باهم ندارن 🙁

بسپاربه خــــــــــــــــــــــــــدا.. .

سلام دوستان خسته نباشید راستش منم شخصی رو دوست دارم که به تازگی فهمیدم ادم خوب ودرستی نیست وقتی فهمیدم داغون شدم  اخه دوسال انتظار کشیدم حتی به ائمه هم متوسل شدم ولی تهش شد چی  لطفا راهنمایی کنید

من دانشجو شهر دیگری بودم .به یکی از همکلاسی هام خود به خود و به طور ناخواسته ابراز علاقه کردم. اون به کس دیگری ابراز علاقه کرد و دختره باهاش دوست نشد . تا این که گذشت چند وقت دیگر به طور غیر مستقیم رفتارهایی می کرد مثلا احساس می کردم با بسری دیگری صحبت می کنم یا صمیمی میشم عصبی مشود و اخم می کند.

من بهش توجه نمی کردم چون از دستش خیلی ناراحت بودم .احساس می کردم مرا خورد کرده .تا او به به یک دختر دیگر ابراز علاقه کرد که ان دختر دوست بسر داشت .اون موقع احساس کردم می خواد حرصم رو در بیاره .به دوست صمیمی من اس ام اس داد گفت دوست دختر میخوام .من بهش بی توجه بودم .ترم تمام شد . ترم بعد خودم از او خواستم همدیگه رو ببینیم و صحبت کنیم .

به من گفت من آدم هوسبازی هستم و تو آسیب میبینی . زندگیت رو سر کسی نذار ، بهم گفت نیاز دارم با کسی دوست باشم .من دیگر هیچی نگفتم .تا اینکه باز دوباره مثل قبل رفتار من را کنترل می کرد . وقتی با بسری حرف میزدم اخم میکرد . و حسادت می کرد . نمی دونم منظورش از این کارها چیه ؟ این رفتاراش حسادت و مواظب بودن و اینا یعنی چی ؟ خسته شدم . میخوام فراموشش کنم اما …

فراموشی عشق قبلی افکار مزاحم :

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

چگونگی حذف صحنه ی ناخواسته از ذهن

خلاص شدن از افکار ناخواسته ای مثل عشق قبلی، خاطرات بد و …

با خاطره های عشق قبلی چه کار باید کرد ؟

روز اول فروردین یاد عشق قدیمی افتادم

فکر میکردم عشق اول رو فراموش کردم ولی …

عشقم ازدواج کرد، چه جوری فراموشش کنم ؟

برای فراموش کردن یک شخص آیا راه حلی دارید؟

چطوری کسی رو که دوسش دارم فراموش کنم ؟

ذکر یا دعا برای فراموش کردن کسی سراغ دارید ؟

من نمیتونم عشق اولم رو فراموش کنم

مگه عاشق میتونه معشوق رو فراموش کنه ؟

راه فراموش کردن یا متنفر شدن از یه نفر چیه ؟

سلام وقت تون بخیر

بنده دختری ۲۱ ساله هستم. در نظر بگیرید که دختر و پسری به همدیگه علاقه داشتن و حتی تا مرحله خواستگاری پیش رفتند. امّا به دلیل سن کم و یسری اختلافات خواستگاری و حتی دوستی شون بهم خورده! 

موضوع این هست که با گذشت یک سال اون پسر فقط یک بار در خواست برگشت کرده و ظاهراً نامساعد هم بوده از نظر روحی ولی دختر به دلیل اینکه آمادگی لازم رو در هر دو نفرشون نمی دیده اون رو طرد کرده! 

با وجود گذشت ماه‌ها هنوز نتونسته اون فرد رو فراموش کنه حتی با اینکه می دونی امکان ازدواج شون منتفی شده و دوستی هم جواب نخواهد داد. بین عقل و قلبش گیر کرده، خواستگارهای دیگه رو نمی پذیره. 

حتی پالس‌هایی رو فرستاده امّا پسر با سردی و بی تفاوتی رفتار کرده همونی که می‌گفت من بدون تو نمی تونم! یعنی غرور یک پسر از عشقش مهم تره حتی وقتی دختر خودش رو جلوش کوچک کنه!؟ عشق این قدر زود از بین میره؟ چطور باید با جدایی از کسی کنار اومد که عقلت ردش می کنه نه به خاطر بد بودنش بدلایل متعدد امّا قلبت اون رو می خواد! اینکه در طول روز تو هر کاری اون شخص به ذهنت بیاد! یعنی برای یه پسر راحت تره؟ این دختر باید چه کار کنه؟ 

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

سلام دوستان

سوالم اینه که آیا یه پسر میتونه عاشق دختری باشه ولی با دختر دیگه ای ازدواج کنه؟، خیلی از پسرها وقتی عاشق میشن و به عشق شون نمی رسن قید ازدواج رو میزنن، ولی یه سری پسرها هم هستن که فکر میکنی واقعا عاشقت هستند، کلی به در و دیوار میزنن ولی بعدش راحت میرن با یکی دیگه. یعنی تو این حالت اصلا عاشق نبوده و فقط ادعای عاشقی بوده؟

بعد چه جوری میشه که آدم قبلی رو فراموش میکنن؟

من خودم دخترم، تجربه ی یه رابطه ی بی سرانجام رو داشتم، طرفم بعد من رفت ازدواج کرد، ولی من هیچ پسری رو نمی تونم جای اون بذارم. هر جا میرم و با هر کی ملاقات میکنم ذهنم میره سمت اون. خودم هم خسته شدم از این وضعیت. 

با خودم میگم اون چه راحت فراموش کرد و رفت زندگیش رو ساخت، تو هم بیخیال شو ولی نمی تونم. تموم زندگیم تحت الشعاع قرار گرفته، همه ش با خودم میگم چه جوری تونست فراموش کنه؟، چرا نموند و نجنگید برام؟، تقریبا ۶ ماه از این اتفاق گذشته و من همچنان تو فکرش هستم، ولی اون دیگه هیچ خبری از من نمیگیره و بدون من خوشه ظاهرا

سلام

من یک پسر 33 ساله هستم که شرایط ازدواج برام فراهم شده و خوشبختانه وضع مالی خوبی دارم (خونه و ماشین ) و من در زندگیم تنها یک بار عاشق شدم، اونم عاشق یک بازیگر زن مجرد، من تنها اون چهره  یا اون آدم به قلبم تپش میده و دختر های دیگه که مادرم پیشنهاد میکنه رو نمیتونم عاشق شون باشم و حس عشقی بهشون ندارم.

تا حالا  دختری هم ندیدم شباهتی به ایشون داشته باشه و معلوم نیست بعد ها بتونم ببینم یا نه، انگار رفته تو مغزم که حتما باید با این چهره ازدواج کنم و یک دم از یادم نمیره، دوست دارم یکی باشه حداقل خیلی شبیه ایشون باشه تا من دنیا رو به پاش بریزم، کسی چنین تجربه ای داشته، چطوری تونسته فراموش کنه و عاشق کس دیگری بشه؟

چرا من نمیتونم ایشون رو فراموش کنم و عاشق کس دیگری بشم، من خیلی ایشون رو دوست دارم خیلی …

سلام دوستان

من یه دختر بیست ساله م، به مدت چند ماه با یه پسر هم سن و سالم در ارتباط بودیم. رابطه ما رابطه سالمی بود و ایشون هم پسر خیلی خوب و موجهی بودن، اما ازدواج کردن چیزی نبود که برای ما ممکن باشه.

به هم علاقه داشتیم ولی من خواستم جدا بشیم. با هم حرف زدیم و بعد از یه ماه تلاش این اتفاق افتاد. من سعی کردم با منطقم تصمیم بگیرم اما قلبم نمیذاره حس خوبی داشته باشم. از طرفی میترسیدم بیشتر وابسته بشم، از طرفی نگران احساسات اون بودم.

پسرها مثل ما دختر ها قلب دارن، احساس دارن، حالا کاری با عده ای خاص ندارم یا حرف هایی که دیگران معمولا میگن. اولین پسری بود که اومد تو زندگیم، راستش حرف زدن باهاش ، وقت گذروندن باهاش همیشه باعث میشد دیگه به هیچی تو دنیا به جز اون لحظه فکر نکنم، باعث میشد بخندم و حتی بیشتر از باقی دوستام دلم بخواد با اون وقت بگذرونم.گذشتن از همه این ها برام سخت بود .

الان هم جدایی با وجود وابستگی که بهش داشتم برام سخته… همه ش دلم میخواد استوری بذارم که غیر مستقیم حرف های تو دلم رو بگم، دلم میخواد زنگ بزنم صداش رو بشنوم،  

سلام

دوستان من پسری حدود 30 و چند ساله ام. تو زندگیم یک بار عاشق شدم و 3 سال نامزد بودیم، ولی به دلایلی نشد و تمام شد برای همیشه، و الان 2 سال گذشته از اون ماجرا. اما هنوز اثرش در روح و روان من باقیه. 

وقتی میخوام به خانومی پیشنهاد آشنایی بدم، یعنی اصلا وقتی چنین فکری میاد توی ذهنم، یک جور احساس گناه و عذاب وجدان در ناخودآگاهم شکل میگیره. و یا وقتی کسی رو توی ذهنم فرض میکنم که مثلا اگر همسر آینده ی من باشه چطور میشه، سریعا خاطراتی که با عشق سابقم داشتم مثل نوار از مغزم عبور میکنه. تمام دوستت دارم هایی که بهش گفتم. تمام قول ها و آرزوها و خیالات مون واسه آینده ….

انگار یه حس بدبینی و تنفر نسبت به خودم پیدا کردم. یعنی حس میکنم من لیاقت عاشقی رو ندارم. با اینکه من به عشق سابقم بد نکردم و کلا آدم بدی نیستم. اون رابطه هم اصلا رابطه ی بدی نبود. فقط ما به درد هم نمیخوردیم و انتخاب مناسبی نبودیم برای هم. و جدایی مون هم اصرار اون خانوم بود و منم هر چقدر تلاش کردم بمونه بی فایده بود. 

سلام 

طبق گفته تمامی کارشناس ها اگر در گذشته دوست جنس مخالف، نامزد یا عقد کرده باشی و بخوای وارد رابطه جدید بشی چه مثبت و چه منفی، نباید به اون شخص فکر کنی و اگر هنوز تو ذهنت جا نیفتاده باشه نباید وارد رابطه جدید بشی که خواستگاری راه بدی یا بری خواستگاری.

فکرهای مثبت مثل دلتنگ شدن بگی وای هنوزم دوستش دارم، فکرهای منفی مثل لعن و نفرین بدخواستن براش، من حدود یک سال و نیم با شخصی به قصد ازدواج با اطلاع خانواده دو طرف در ارتباط بودیم اما خب به سرانجام نرسید.

الان هم چند ماهی هست که خواستگاری دارم و جوابم مثبته، منتها الان مشکلم اینجاست که به شدت در روح روانم نفرت نسبت به شخص قبلی وجود داره و تو زندگی روزمره مدام در حال فحش دادن تو دلم به اون شخص هستم، جوری که تبدیل شدم به یه دختر عصبی و این نفرت انقدر زیاده که گاهی خودم رو هم فحش میدم و خودم تحقیر میکنم تو ذهنم.

همه این ها رو گفتم که ازتون بپرسم راه حلی برای از بین بردن نفرت نسبت به یه انسان دارین؟، چون واقعا به من خیلی ظلم شد حتی سوء استفاده شد و خود اون فرد هم قبول داشت که ظلم کرده و بارها حلالیت طلبید و من زبونی گفتم بخشیدم اما دلی نبخشیدم، جزئیات رو نمیخوام بگم.

سلام

به نظر شما آیا ما باید معما های حل نشده عاشقی و عشق رو حل کنیم و بعد وارد مراحل دیگر زندگی بشیم.

بذارید برای شما مثالی بزنم. فرض رو بر این بگذارید که شما یک پسر هستید و دختری رو دوست دارید، دختر برای شما با همه فرق میکنه اما به دلایلی مثل شرایط اقتصادی یا هر دلیل دیگر از علاقه خودتون نمیگید، بعد از اون که دختر ازدواج میکنه و طلاق میگیره اما باز هم به آن علاقمند هستید. ممکنه در زمان مجردی شما باشه، یا حتی شما هم ازدواج کرده باشید اما هنوز یادم اون عشق قدیمی خودتان هستید!

یا حالت دیگر را در نظر بگیریم که شما شخصی رو دوست دارید و ازش خواستگاری نمی کنید به دلایلی. اون ازدواج می کنه با شخص دیگری زندگی بسیار خوبی هم درست میکنه و پایدار و هرگز هم از علاقه شما باخبر نمیشه و شما از دور فقط نظاره گر زندگی عاشقانه زیبای آنها هستید و در حسرت اینکه چرا شما اون دختر رو به دست نیاوردید. در روز عروسی دختر در حال گریه کردن بودید و به دنیا لعنت میفرستادید.

وقتی کسی ازدواج کرد و نیازهای عاطفی و جنسی اون پاسخ داده شد و دغدغه ی خاصی هم نداشت، آیا ممکنه دوباره یاد عشق قبلیش بیافته, یا صرفا اینکه دیگه همه ی نیازهاش تو دوران ازدواج تامین شده دیگه براش مهم نیست که زندگی عشق قبلیش چطور گذشته؟

عشقی که قبلا وجود داشته ولی بخاطر تفاوت ها و حرف و حدیث ها و احترام هایی که بین شون شکسته شد از هم جدا شدن و هر کدوم بلافاصله با شخص دیگه ای ازدواج کردن، این دو فرد درسته که بلافاصله بعد از جدایی شون از هم دیگه با شخص دیگه ای ازدواج کردن و خب هر کدوم تو زندگی شون همه ی نیازهاشون تامین شده و هر کدوم یه آرامش نسبی دارن. 

سوالم اینکه آیا این دو نفر تو زندگی شون اشباع شدن یا بازم چیز دیگه ای از زندگی شون میخوان؟، سوال دومم اینکه آیا امکان داره با توجه به اون احترام هایی که موقع جدایی بین شون شکسته شد و بلافاصله هم با شخص دیگری ازدواج کردن، آیا امکان داره یه مدت بعد ازدواج شون به فکر عشق قبلی شون بیافتن و حسرت بخورن که چرا با همون عشق شون با وجود تمام بدی هاش ازدواج نکردن؟

یا اینکه دیگه وقتی ازدواج کردن اشباع میشن و به بقیه زندگی شون ادامه میدن بدون اینکه یاد عشق قبلی شون بیافتن؟

سلام دوستان

سوال اصلی من این هست که:

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

اگر از ابتدا بدونید که عشق دوم خواستگارتون، که همون پسر مورد علاقه تون هست باشید، چیکار میکنید؟

من دختری 20 ساله هستم که دارم مهندسی صنایع میخونم، به یکی از پسرهای دانشگاه مون که 2 سال ازم بزرگتره و اونم مهندسی صنایع میخونه، علاقه مند هستم. چون تمام معیار ها و ویژگی های همسر ایده آل من رو داره. یعنی ظاهرش رو دوست دارم و طی این مدتی که با همدیگه در حد کارهای درسی و دانشگاه همراه بودیم و همین طور از طریق فضای مجازی، متوجه شدم تقریبا از نظر اخلاق، اعتقادات مذهبی، اوضاع مالی، سطح تحصیلات خانواده ها، نوع و میزان تفریحاتی که داریم، طرز تفکر تو خیلی از مسائل، سطح تحصیلات خودمون و کلا شیوه زندگی خودمون، کاملا با هم تناسب داریم و شک ندارم دیگه کسی برام پیدا نمیشه که این قدر به هم شباهت داشته باشیم!، کلا پسر پاک و سر به زیر و مودبی هست …، فقط یه مشکل وجود داره …؛ 

این که من خودم چند وقتی هست به یه طریقی متوجه شدم که به دختر عموش علاقه مند هست و یه جورایی عاشق اون دختر بوده. یعنی از حدود 16_17 سالگی اون دختر رو واسه ازدواج میخواسته چون که می‌گفته همدیگر رو خوب می‌شناسن و اون هم عاشق دختره بوده. بعدا متوجه شدم اون علاقه، یه طرفه و فقط از جانب اون آقا پسر بوده و بس! 

سلام

بنده دختری هستم از یه خانواده معمولی، چند ماهی با آقا پسری که از خودم 3 بزرگتر بود و به ایده آل های من نزدیک بود آشنا شدم (البته با آگاهی خانواده ها)، برای خوشحالیم تلاش میکرد، تحصیلکرده و دارای ظاهر خوب و کار خوب بود، همه چیز داشت خوب پیش میرفت، ایشون از نظر فکری و اخلاقی به دل من نشسته بودن تا اینکه پدرم با جدیت گفت چون برای یه شهر نیستیم مخالفم و راضی نیستم و مخالفت شون رو به من و ایشون هم اعلام کردن.

ایشون هم گفتن دو نفر که به سن ازدواج میرسن باید استقلال روحی و فکری شون انقدر بالا باشه که هر جا که بتونن پیشرفت کنن، برای ادامه زندگی انتخاب کنن، سر این قضیه با این آقا مخالفت شد و رفتن، من این وسط موندم.

واقعا دلم باهاش بود و نمیدونم چیکار کنم؟ می خوام اگه بشه یه کاری کنم خواستگارم برگردن، در غیر این صورت با قضیه کنار بیام.

ممنون میشم با نظرات تون کمکم کنید.

مخالفت خانواده با ازدواج با فرد مورد علاقه:

چطور والدینم رو راضی به ازدواج در سن 22 سالگی بکنم؟

دختر مورد علاقه م گفت دیگه فایده نداره برو پی زندگی خودت

به خاطر ارتباط پنهانی با دخترم مورد نظرم، پدرش مخالف ازدواج ماست

خانواده های ما با ازدواجمون مخالف هستند

مادرم عکس های پروفایل دختر مورد علاقم رو دیده و مخالف ازدواج ماست

مادر پسر مورد علاقم ظاهر منو نپسندید و مخالف ازدواج ماست

چکار کنم خانواده م با ازدواجم در سن پایین مخالفت نکنن

خواهران خواستگارم با ازدواج ما مخالف هستند

سلام

من یه دختر 23 ساله هستم، راستش من از بچگی به یکی از آشناهامون علاقه زیادی داشتم و همیشه خودم رو کنار اون تصور میکردم، تا اینکه بزرگ شدیم و به اصرار مادرش و شاید علاقه خودش اومدن خواستگاری، اما خانواده م گفتن نه، بدون اینکه از من نظر بخوان، ولی خوب حس میکنم اصلا بهم علاقه ای نداره چون خیلی سرده باهام و دیگه بعد جواب نه هیچ اصراری نشد از طرف شون.

ولی من دوسش دارم، میدونم پسر خوبی نیست و به درد من نمی خوره، تا اینکه 6 ماه پیش یه خواستگار برام اومد که مورد خوبی بود و منم که بی محلی های اون آقا رو میدیدم تصمیم گرفتم با خواستگارم چند مدتی برای آشنایی در ارتباط باشیم، الان شدیدا به خواستگارم وابسته شدم اما چون همه ش خودم رو کنار اون آقا تصور کردم هر کاری میکنم نمیتونم فراموشش کنم و میترسم بعد ازدواج هم نتونم فراموشش کنم.

خواهش میکنم راهنماییم کنید چیکار کنم؟، میدونم با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم خوشبخت نمیشم ولی دوسش دارم، از طرفی خواستگارم هم پسر خیلی خوبیه.

بگید چیکار کنم خواهش میکنم راهنماییم کنید.

سلام

من یه پسر 20 ساله ام . یه ترم توی یکی از بهترین دانشگاه های کشور و یکی از بهترین رشته های علوم پزشکی درس خوندم. بعدش هم تغییر رشته دادم و رفتم یه رشته و یه دانشگاه و یه شهر دیگه.

الان دانشجو معلمم. راستش توی یه ترمی که توی دانشگاه قبلیم بودم از یه دختری خیلی خوشم اومد. علتش هم پاکی و با حیا بودنش بود و اینکه به پسرها محل نمیذاشت و خلاصه خیلی مغرور بود. منم پسریم که یه مقدار اعتقادات مذهبی دارم و اهل دختر بازی و این حرف ها اصلا نیستم. و اون دختر رو فقط و فقط به قصد ازدواج میخوام.

البته تا الان روم نشده به صورت رسمی ازش خواستگاری بکنم و بگم که چقدر دوسش دارم. برای اینکه ببینم از اون هوس های زودگذر جوونی هست یا نه، کلی با خودم کلنجار رفتم، دیدم که یا فقط اون دختر رو میخوام یا هیچ دختری رو دیگه نمیخوام.

سلام 

حال دلم روز اول فروردین بهم ریخت… یاد عشق قدیمی افتادم، دختری ام که چند سال پیش با یکی از پسرهای اقوام قرار مدارهای ازدواج میذاشتیم اما الان هفت پشت غریبه ایم، من پی کار و زندگی و درس و مشق خودم بودم که اون آقا اومد تو زندگیم .

اول خواستگاری مطرح شد بعد گفت بهتره واسه شناخت بیشتر یه مدت با هم آشنا بشیم اگه همه چی خوب پیش رفت چند سال دیگه نامزد کنیم و ازدواج، اما نشد… من تو عمرم با هیچ پسری حرف نزدم٬ دوست نشدم٬ آسته رفتم آسته اومدم تا به آرزوی قلبی خودم که همون آقا پسر بود برسم، اما حالا در شرف ازدواجم، و وقتی اسمش میاد دلم میگیره و اشکم در میاد . 

من قبلا عاشق پسری بودم و او هم عاشق من بود .من و او به طرز بدی از هم جدا شدیم با کلی دلخوری و ناراحتی و بدون خداحافظی، ولی من هنوز او را دوست می دارم و با هیچ کس جز او ازدواج نخواهم کرد .

سوال من اینه که آیا او مرا فراموش کرده؟ پسران بعد از چند وقت عشق خود را فراموش می کنند؟ من می خوام دوباره برگردم طرف او، آیا این کار درست است؟ با توجه به اینکه او پسری مغرور و از خود راضی است آیا من سبک می شوم ؟ برگردم یا نه ؟

تو را به خدا جواب دهید . 

حالا از این طرف من به عنوان یه دختر مجرد 30 ساله هستم مقابل آقایی که عادت به دختر بازی داره و این من هستم که نمیتونم فراموشش کنم! عجب دنیای عجیبیه ها هر چیزی امکان داره!

من از خونواده ی مذهبی هستم، والدینم بسیار زیاد افراطی در تعصب هستند، یعنی این طوری بگم  پدرم دوست نداره من تنها بیرون از خونه برم، گفته فقط با مادرت برو بیرون، دوستام میگن پدرم پارانوییدی هست، با اینکه هیچ گاه خطایی ازم سر نزده و با کمال میل و انتخاب خودم چادریم! خودم برام جای تعجب داره چه برسه شمای خواننده . 

جریان از اون جا شروع شد که؛

یکی از دوستان روانشناسم یه بار بهم گفت بچتو هیچ وقت قبل از سه سال تنها نزار هر جا هستی اونم باشه

اگه اینکارو نکنی دچار یه اختلال میشه اسمشم گفت یادم نیست

گفت تو این اختلال طرف وقتی بزرگ شد از همش از اطرافیانش محبت و توجه میخواد دائم دنبالشون موس موس میکنه چکشون میکنه …….

اما به محض کوچکترین توجه یه دفعه فرار میکنه از ادم محبتاشو انکار میکنه و میره

یه مدت که نباشی دوباره برمیگرده و از اول موس موس

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

 

فکر کنم طرف شما یه همچین اختلالی داره

قصد ازدواج و دوست داشتن اینجوریه عایا ؟؟؟!

قصد ازدواج  و دوس داشتن خاستگاریه

فقط قصد دوستی رو داره حالا یا با سوء استفاده یا بدون سوء استفاده

ازش فاصله بگیرید بهتره

به اقا امیر راستش ایشون هم کلاسیم هستن ما هم دوره هامون تموم شده

از اونجایی که ایشون اقا هستن روم نمیشه شمارشو از استادم بگیرم اما خوب از طریقشون پیگیری میکنم 🙂

سلام به دوستان عزیز خانواده برتر

من یکی از خوانندگان نیمه خاموش سایت هستم . کمتر مینویسم بیشتر میخونم و استفاده میبرم .

موضوعی که میخوام به عنوان سوال مطرح کنم چیزیه که من جایی ندیدم در موردش صحبت بشه و احتمالا خیلی کم در موردش صحبت شده . بحثمون درمورد دوران خاصی از زندگی آدماست .

اکثر آدما حداقل یک بار واقعا عاشق میشن بسیار خوندم دوستان جواب میدن که نباید تا همه چیز رسمی نشده عاشق شد یا کلا نباید عاشق میشدی که باید بگم کاش میشد عاشق نشد و احساستو کنترل کرد ولی همه میدونیم که بالاخره یه جایی یه ساعتی دل کار خودشو میکنه ، همیشه سوال پرسیده میشه چیکار کنم دختر یا پسری که عاشقشم متوجه حس من نسبت به خودش بشه یا اینکه چیکار کنم اونم عاشق من بشه یا از کجا بفهمم اونم دوسم داره و … در مورد این موضوع زیاد صحبت شده اما ؛

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

یه قسمتی از عاشقی هست که من چند ماهیه دارم تحمل میکنم و باید بگم واقعاااا تحمل میکنم خیلی سخته خیلی. بی قراری ، احساس های زودگذر میاد سراغم گاهی به شدت مضطربم ، گاهی خیلی آروم و ریلکس ، گاهی خیلی ناراحتم و همش در حال گریه کردن ، گاهی سرخوش و … تمرکز ندارم ، بی حوصلم ، همش دوست دارم بخوابم ، کم غذا شدم ، بعضی وقتا به مرگ فکر میکنم ( اون موقع هایی که فکر میکنم ممکنه به کسی که عاشقشم نرسم یا اون شخص حسی به من نداره و نخواهد داشت ) ، مشکلات دیگران رو میخونم و گریه میکنم درمورد مسائل ناراحت کننده روز جهان میخونم و فکر میکنم و گریه میکنم انگار دوست دارم خودمو اذیت کنم .

همش تو فکر و خیالم .

از عشق اون فقط فکر و خیالش هست نمیتونم خیالشو از خودم بگیرم . این احساس جایی پیچیده تر میشه که رفتار اون شخص رو هم از روی علاقه تعبیر میکنم ( واقعیت یا توهم نمیدونم )  تجربه ای که خودم داشتم کتاب خوندن بود واقعا کمکم میکنه اما نه اونقدر زیاد . فیلم دیدن حالمو بدتر میکرد بیشتر تو فکر فرو میرفتم .

شما تجربه ای مشابه داشتین ؟ چطور باهاش روبه رو شدین ؟ راهی هست این فشار روحی کمتر بشه ؟ این وضع تا کی ادامه پیدا میکنه ؟ بعضی اوقات فکر میکنم پیشرفتی که میتونستم تو این مدت زمان داشته باشم و بخاطر عدم تمرکز ندارم . شما هم از تجربه هاتون بگین یا اگه نظری دارین حتما بگین تا به یه نتیجه گیری کلی برسیم به امید اینکه راه حلی پیدا کنیم .

تو پر از خاطره کردی، ای مرد

شعر من شعله احساس من است

تو مرا شاعره کردی، ای مرد

با سلام و خسته نباشید

راستش من به کمکتون خیلی احتیاج دارم .من تازه وارد 21 سال شدم . چند سالی هست که به پسرعمم علاقه مند شدم ایشونم 28 سالشونه و به من علاقه دارند .جفتمونم ادمای مذهبی هستیم  ولی خانواده ام راضی به ازدواج ما نمیشن .

ایشون فرد بسیار خوبی هستن یعنی شرایط مناسب ازدواج رو دارند ولی تنها مشکلی که دارند اینه که پدرشون اعتیاد داره . مرد بدی نیست فقط مشکلش اعتیادشه . جدا از پدرشون خانواده عمم خانواده خوبی هستند در حد مالی هم خدا رو شکر متوسطن  ولی خانواد ام گیر ادن میگن نه ، در صورتی که خودشون قبول دارند که پسر عمم خوبه .

مامانم میگه میخوای منو دشمن شاد بکنی بگن با این همه خواستگار ببین دخترشو به کی داده ؟ خیلی شخصیتمو میبره زیر سوال . من خیلی پسر عمم رو دوست دارم ولی مامانم از هر روشی استفاده میکنه تا شخصیتشو غرور مردونشو خورد کنه .

بعضی وقتا اشکم در میاد . بماند که چقدر حرف شنیدیم و بدبختی کشیدیم جفتمون  نه دلخوشی نه ذوقی اعتماد به نفسمو همه چیمو از دست دادم . مامانم در اومد بهم گفت هرزه چند وقت دیگه باید از تو خیابونا جمعت کنند و بیارنت تو خونه و خیلی حرفا دیگه که منو نابود کرد  .

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

کسی که تو زندگی دختر خیلی نقش داره سر عشق و علاقه ای که به پسر عمم دارم خیلی حرفا بهم میزنه یا میگفت تو بی چی این دل بستی به اینکه خونه داره یا همش عین… کار میکنه ؟ میگه تراکتورم کار میکنه واقعا ناراحت میشم وقتی اینجور درباره اش حرف میزنه من افسردگی شدید گرفتم .

واقعا موندم چیکار کنم نه میشه فراموشش کنم نه ازش دل بکنم هر چیم دعا میکنم نمیدونم بخاطر بد بدون زیادمه ، به خاطر اینکه بنده خوبی نیستم که خدا جوابمو نمیده . از زندگی بریدم خیلی خسته شدم الان به تنها چیزی که فکر میکنم مرگه همین .

ممنون میشم کمکم کنید 

حالا از این طرف من به عنوان یه دختر مجرد 30 ساله هستم مقابل آقایی که عادت به دختر بازی داره و این من هستم که نمیتونم فراموشش کنم! عجب دنیای عجیبیه ها هر چیزی امکان داره!

من از خونواده ی مذهبی هستم، والدینم بسیار زیاد افراطی در تعصب هستند، یعنی این طوری بگم  پدرم دوست نداره من تنها بیرون از خونه برم، گفته فقط با مادرت برو بیرون، دوستام میگن پدرم پارانوییدی هست، با اینکه هیچ گاه خطایی ازم سر نزده و با کمال میل و انتخاب خودم چادریم! خودم برام جای تعجب داره چه برسه شمای خواننده . 

جریان از اون جا شروع شد که؛

پارسال در شهر دیگری مراسمی دعوت بودیم اواخر مجلس آقایی پیشم اومد و بهم شماره داد و گفت با نیت و هدف ازدواج، رفت و آمد آشنایی و شناخت پیدا کنیم. با توجه به اینکه محل زندگی مون خیلی از هم فاصله داشت من خودم ترجیح دادم ابتدا در شبکه ی مجازی با هم گفت و گو کنیم .علی رغم اینکه بارها خودش درخواست آشنایی و رفت و آمد حضوری داشت و من به بهانه های مختلف رد میکردم.

چون همون طور که گفتم بابام غیرت افراطی داره و عرصه برام تنگ هست، به خودشم گفتم ولی اون گفت این یه چیز طبیعیه خیلی جاها باب هست، بدون شناخت و رفت و آمد مگه میشه ؟!

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

از اون جایی که من آدم  بسیار زیاد مشکل پسندی هستم یعنی علی رغم خواستگاران زیادی که در دانشگاه و اطرافیانم داشتم، واقعا کسی به دلم ننشست یعنی فکر کنید  بین بیش از  500 پسر که دانشگاه و جاهای مختلف میدیم حتی یه نفرم نبود بپسندم! برای خودم یخلی عجیبه!!! اگر بود قطعا شخصا پا پیش میذاشتم و  این اصلا بد نیست.

 ولی هیچ کسی به چشمم نمیومد و نسبت به همه سرد بودم حس برادرم رو بهشون داشتم. از اون جایی که یه دختر هم تا جایی خواستگار داره هر دو سه سال یه خواستگار دارم! گفتم امکان حضور در جامعه رو ندارم من ساکن یکی از شهرستان های شرقی ایرانم، اینجا همه مذهبی اند اصلا به چشم بد نگاه میکنند پسر با دختر دوست بشه دانشگاه هم که رفتم بین اون همه کسی رو نپسندیدم!

حالا الان خواستگار کم یاب شده،  گوشم پر از راهکارهای استخاره کن،  نمیدونم نذر و نیایش و حضور در مجالس زنانه ی مختلف،حضور در جامعه، همه ی این ها رو خیلی امتحان کردم.) . با آرش همون آقای خواستگار 3 ماه چت کردم ،وقتی مادرم خونه نبود تلفنی حرف میزدیم.

اون جدا یه مرد فوق العاده بود بسیار زیبا بود ،جذاب خوش تیپ، دائم اینستاش رو به روز میکرد، سلفی های متعددی از خودش میذاشت خودش هم میدونه زیباست ، خوش صدا ، دانشجوی دکترا، موقعیت اجتماعی عالی ولی موقعیت مالیش متوسط ماشینش ام سمند.

میخوام بگم اصلا پول واسم مهم نیست تحصیلات هم فقط خواستم شرحی ازش بگم. ، البته بسیار آدم با درک و مهربونیه شوخ طبع و از طرز حرف زدنش خیلی خوشم میاد آدم با کلاس و با شخصیته ، همیشه فکر میکردم این واقعا همون مرد رویاهامه و اصلا چطوری بدون او زندگی کنم!

یه شب بیمار شد به علت مشکل آسیب دیدگی زانو رفت بیمارستان، گفت از درد دارم می میرم ولی همزمان چت میکرد و اسکرین از فضای بیمارستان داد تا ثابت کنه راست میگه. تا خود صبح نخوابیدم نگرانش بودم دائما باهاش چت میکردم خبر میگرفتم نوبتت شد؟ آزمایش دادی ؟ جواب آزمایش چی شد چی گفت؟ گفت خیلی گرسنه ام دیشب شام نخوردم بوفه بسته است گفتم اگر زنت بودم برات غذا میپختم میاوردم واست!

اونم معرفتش زیاد بود مثلا چون شاغل نیستم (بازم محدودیت بابام) دیر میخوابم تا ساعت 3 گاهی دیرتر حتی. اون خواب بودم از سر علاقه بهش پیام میدادم جمله ی محبت آمیز میفرستادم اون از خواب بیدار میشد پیام میداد گفتم تو که خواب بودی! گفت پیام دادی نور گوشی زد بیدارم کرد. بعد گفت حالا که پیام دادی حرف بزنیم! 

بهش گفتم ما که از صبح تا آخر شب دائما چت ایم برو فردا بیا کل صبح باید بری سر کار میگفت نمیخوابم حرف بزنیم! کلا معرفتش زیاد بود.

بعد این سه ماه که دیگه تو آسمون باهاش سیر میکردم، متوجه شدم دختر باز هست، از فالورهای اینستاش دیدم، دخترهای خراب  رو فالو کرده ( شرح مفصل این تایپک قبلا درجیدم متن خیلی طولانی شد آقای نجفی فرمود ویرایش کنم طولانی بود حوصله ام نیومد!)

تصمیم گرفتم باهاش کات کنم  گفت توبه کردم دلم پر بود دچار شوک شده بودم تا تونستم بارش کردم اونم گفت: اصراری نیست برو، ببین من منت بابامم نمیکشم بدو برو و رفتم . یه غرور و حس قدرت خاصی داشت تحسینش میکنم.

تو روزهای کات خیلی با خودم کلنجار رفتم این آدم مناسب نیست ولی با شناخت نسبی که ازش داشتم دیدم واقعا نمیتونم بدون اون باشم دوباره بهش پیام دادم -گفت توبه کردم، اصلا میدونی چرا تو رو انتخاب کردم ؟ چون دختر پاکی! واسه همین طالبتم!

گفتم خب تو هم پاک باش دیگه، گفت هستم دیگه توبه کردم. دوباره خوب شدیم ، این اواخر خیلی باهاش غر غر میکردم ، اونم هی گوشزد میکرد: از زن پر رو و غر غرو متنفرم و این اذیتش میکنه فالورهای اینستاش هم دیدم دوباره چند دختر خراب فالو کرده بود . 

بهش گفتم نمیدونم چرا بهت شک دارم ، گفت آره من فاسدم انقدر رو اعصابم نباش، همینی که هستم میخوای بخواه میخوای نخواه.

کات ؟

گفتم پ ن پ ، ادامه میدم ،تازه آیه ی قرآن سوره ی نور خدا گفته: مرد زنا کار جز با زن زناکار ازدواج نکنه و حرام است این بر مومنین . توی فاسد نمیتونی با دختر پاک ازدواج کنی چون خرابی ازدواجت  نامشروعه. برو یکی از همون دختر خراب ها رو بگیر.

عصبانی شد دائما میگفت نه نه من خراب نیستم ،اینا آیه ی قران نیست از خودت نگو، گفتم اصلا چرا با اون دختر که باهاشی ازدواج نمیکنی ؟

خندید گفت شوخی میکنی ؟ کلی استیکر تعجب و شوخی گذاشت گفت اینا خراب اند هر دم با هر کسی اند نمیشه بهشون اعتماد کرد اینا عروسک اند زن زندگی نیستن ( کلی استیکر ماسک درد هان )

انقدر از این زنا ریخته دیگه آدم حالش به هم میخوره. ، گفتم اتفاقا حال امثال منم از تو به هم میخوره ،تو هم یکی هستی عین اونا. دیگه دعوا شد یکی من میگفتم ده تا اون و  بلاک کردیم همدیگه  رو .

دوباره بعد یک ماه که عزم کوفتیم رو جزم کرده بودم فراموشش کنم یاد حرفاش و معرفت بازی هاش افتادم، شدیدا دلتنگش شدم، شده بودم یه مرده حتی غذا نمیتونستم بخورم اخلاقش خیلی خوب بود خیلی مادر پرست و خانواده دوست ،مشکلاتم رو بهش میگفتم درکم میکرد ، من خودم موندم چرا باید یه آدم هرزه دوست داشته باشم؟

یعنی با خودم گفتم خب قرآن میگه نمیتونید ازدواج کنید خب نتونیم ولی در حد اینکه محرم باشیم باهاش دوست باشم، اصلا من وقتی با اونم انگیزه و نشاط دارم حرفاش انرژی بخشه. نمیدونم چرا اینطوریم، یعنی واقعا شرایط جوری پیش میره که آدم با خودش میگه عجب واقعا حتی خودمم خودمو درست نمیشناسم!!! 

من که خیلی مذهبی بودم اصلا اگر از همون اول میفهمیدم اینطوریه میتونستم راحت بذارمش کنار ولی بعد اون 3 ماه که عاشقش شدم دیگه نتونستم.

شاید اصلا مشکل روانی دارم! شاید چون در خونوادم کمبود عاطفی دارم، والدینم عاطفه برام خرج نکردن،  شاید تقصیر مادرمه رفتم ببوسمش هولم داد گفت گمشو ! 

همیمن طوری الکی! همیشه از بچگی پشتش رو بهم کرد همیشه شک داشتم مادر واقعیم باشه بابام فقط به دهان مادرم نگاه میکنه، ولی اگر نیاز عاطفیه خب تو دانشگاه اینور اونور خیلی خواستگار داشتم خیلی ها ابراز علاقه کردن چرا اونا رو همین طوری نخواستم اگر کمبود عاطفه علتشه ؟

نمیدونم خودمم تعجب میکنم انگار جادو شدم ولی اون پسر کیس مورد علاقه ام میگه من منت کسی رو نمیکشم خودت رفتی!

دوباره بهش پیام دادم دوست باشیم  میگه خواستم بپیچونمت بری کات کنی ، ولی میدونم آدم فاسدیه . دیشب گفتم خوابم میاد بریم بخوابیم دیگه شبت خوش.

گفتم تو که راست میگی معلوم نیست داری با کدوم دختر چت میکنی! گفت :چی یادم افتاد اصلا به من ربطی نداره چه کار میکنه یهو الکی متعصب شدم همین رو بهش گفتم

گفت یعنی خوشحال نیستی دوباره حرف میزنیم؟ گفتم یه کم خوشحالم ولی عاشقت نیستم چون شناختمت، گفت من خطایی نکردم، گفتم اتفاقا شیطانم همینو میگه ! نمیدونم در هر حال به من ربطی نداره.

دیگه هیچی نگفت رفتیم پی خواب. مسلما نه به خاطر هرزگی اش ،به خاطر انبوه صفات خوبی که داره دوستش دارم.

تو فالورینگاش دیدم کلی پیج اقامت کانادا و وکلای مهاجرتی فالو کرده کلی ناراحت شدم،  دلم گرفت بره اونور من چه کار کنم!!!

هفته ی پیش یکی اومد خواستگاریم به صورت سنتی،حس کردم شوهر دارم! اصلا تموم جلسه  فاز غم بودم حتی موقع صحبت پسر به اون خوبی گفت ناراحت به نظر می رسی؟ دیدم قبولش کنم باز فکر اون پسر آرش ولم نمیکنه شماره اشم حذف کنم حفظم! فراموشم کنم باز فکرم پیششه! از دست خودم بریدم. چرا انقدر آندر نرمالم؟

چرا نمیتونم این پسر هرزه رو فراموش کنم من چم  شده!

شفا نمیده که! 

فراموشی عشق قبلی افکار مزاحم :

بخاطر عشق قبلیم دیگه نمیتونم عاشق بشم

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

چگونگی حذف صحنه ی ناخواسته از ذهن

خلاص شدن از افکار ناخواسته ای مثل عشق قبلی، خاطرات بد و …

با خاطره های عشق قبلی چه کار باید کرد ؟

روز اول فروردین یاد عشق قدیمی افتادم

فکر میکردم عشق اول رو فراموش کردم ولی …

عشقم ازدواج کرد، چه جوری فراموشش کنم ؟

میخوام فراموشش کنم اما …

برای فراموش کردن یک شخص آیا راه حلی دارید؟

چطوری کسی رو که دوسش دارم فراموش کنم ؟

ذکر یا دعا برای فراموش کردن کسی سراغ دارید ؟

من نمیتونم عشق اولم رو فراموش کنم

مگه عاشق میتونه معشوق رو فراموش کنه ؟

راه فراموش کردن یا متنفر شدن از یه نفر چیه ؟

مرتبط با مدیریت افکار مزاحم:

نمی تونم مسائل رو در ذهنم دسته بندی و کنترل کنم

چطوری ذهنم رو کنترل کنم تا فکرم به سمت یه دختر نامحرم نره

مبارزه با افکار مزاحمی که بی اختیار وارد ذهن میشه

روش های تجربی آرام شدن ذهن و رهایی از افکار منفی

چه طور از شر افکار منفی خلاص بشم و ذهنم آروم بشه

سلام

وقتی متن رو تا ته خوندم، دوباره رفتم اولش رو دیدم.

چون تمام متن به من این حسو میداد که یه دختر احساسی زیر ۲۰ سال اینو نوشته.

راستش اصلا نمیتونم خودمو توی موقعیت شما تصور کنم. چون بشخصه جذب آدم خوش تیپ نمیشم(بیشتر باطن افراد برام مهمه تا ظاهر) و زبون بازی پسر بنظرم یه امتیاز منفیه چون نشون میده تجربه ش بالاست.

این با معرفت بودنش رو هم قبول ندارم چون بعضی از پسرا(نه همه شون) از همین حرف زدنای محبت آمیز هم لذت میبرن.

ولی با وجود این همه تفاوتی که منو شما داریم میخوام بهت بگم بعنوان یه دختر درکت میکنم که احساساتت خیلی قویه بطوریکه حریف عقلت شده.

سعی کن دیگه سمت اون پسر نری، به این فکر کن که اون یکبار هم سراغت نیومد و این تو بودی که هر بار رفتی منتش رو کشیدی برای ادامه ی رابطه تون.

به این فکر کن که این آدم آینده تو تباه میکنه و اگر بخوای باهاش ازدواج کنی حتما مهر طلاق میخوره تو زندگیت!

فقط میتونم بگم خواستگارهای واقعیتونو از دست ندید منم یه پسرم کاملا میتونم درک کنم اون پسر لاشی چه بلایی سر شما داره میاره اون فقط داره با شما به صورت مجازی وقت میگذرونه واز کارش شدیدا لذت میبره وکوچکترین اهمیتی براش نداری بیخود دل خودتوخوش نکن تا بیش ازین تو باتلاقش گرفتار نشدی با یه مشاوره روان شناسی یا مشاوره خانواده صحبت کن تا درمان بشی خواهشا تا درمان نشدی به هیچ خواستگاری هم جواب مثبت نده و با زندگی خودت و دیگران بازی نکن حد اقل با یه معتمد در میون بزار فقط شما نیستید که دچار چنین بحرانهایی شدید متاسفانه دخترهای خیلی زیادی هستن که دچار چنین بحرانهای خودساخته ای میشن.شما گفتید اون پسر به من شماره دادسوال اینجاست چرا صادقانه توضیح نمیدید تازمانیکه دختری سیگنال نده و ارتباط چشمی با کسی ایجاد نکنه هیچوقت هیچ پسری جرات نزدیک شدن به دختری رانداره چه برسه به شماره دادن اولا این بحرانی هست که خودتون مسببش بودید اونم برای شمایی که ادعای مذهبی بودن دارید ثانیا فکر میکنید یه پسر بعد از اینکه دختری شمارشو قبول کرد و در چنین فضایی با یه پسر ریخت روهم اون پسرچه نظری قلبانسبت به اون دختر پیدا خواهد کرد اگه نمیدونید من به عنوان یه پسر خدمتتون میگم اولین فکری که تو ذهن اون پسر تداعی میشه این هست که چه دختر ضعیف النفسی و چه لقمه راحتی البته با عرض معذرت که اینقدر رک حرفمو میزنم این یه واقعیت تلخه دیگه بقیشو میزارم به عهده خودتون که تا حالا چه افکاری تو ذهن این پسر و پسرهای مشبه ایجاد شده و میشود تجربه و روحیات پسرها اینو ثابت کرده که هیچوقت قلبا حاضر نیستن به خواستگاری چنین دختری برن حرفهایی که این جور پسرها میزنن ادعا و فریبی بیش نیست برای دخترهای ساده دلی مثل شما که راحت فریب میخورن خیلی مواظب خودتون باشید

سلام. 

من طرفداری از کسی نمیکنم. اما بنظرم اخلاقت خیلی مشکل داره… یه جورایی تو با حرکتات و حرفات دل بد بخت رو شکستی. خودتو بزار جای اون بیچاره… یه دختر همش بهت میگفت هرزه و زناکار و گناهکار فلان… جذبش میشدی؟ بیشتر به پاک بودنت مغروری ک اونم بخاطر سختگیری خونوادته. همین رفتارارو دارین که ادم از مذهبیا بدش میاد… بقیه رو نجس میبینین!

سلام

من یه پسر 20 ساله ام . یه ترم توی یکی از بهترین دانشگاه های کشور و یکی از بهترین رشته های علوم پزشکی درس خوندم. بعدش هم تغییر رشته دادم و رفتم یه رشته و یه دانشگاه و یه شهر دیگه.

الان دانشجو معلمم. راستش توی یه ترمی که توی دانشگاه قبلیم بودم از یه دختری خیلی خوشم اومد. علتش هم پاکی و با حیا بودنش بود و اینکه به پسرها محل نمیذاشت و خلاصه خیلی مغرور بود. منم پسریم که یه مقدار اعتقادات مذهبی دارم و اهل دختر بازی و این حرف ها اصلا نیستم. و اون دختر رو فقط و فقط به قصد ازدواج میخوام.

البته تا الان روم نشده به صورت رسمی ازش خواستگاری بکنم و بگم که چقدر دوسش دارم. برای اینکه ببینم از اون هوس های زودگذر جوونی هست یا نه، کلی با خودم کلنجار رفتم، دیدم که یا فقط اون دختر رو میخوام یا هیچ دختری رو دیگه نمیخوام.

البته تا حدودی هم در موردش تحقیق کردم. چند باری تو هم طول ترم کمکش کردم. حتی بعد از انصرافمم با اینکه دیگه همکلاسیش نبودم ولی بهش چند باری تو تلگرام پیام دادم که تو مسائل کلاسیش کمکش کنم و تا جایی هم که تونستم کمکش کردم.

چطور فراموشش کنم خانواده برتر

ولی بعد چند شب گفت به خاطر این که خانواده اش راضی نیستن و از به خاطر فضای تعصبی خانواده اش منو  من رو بلاک کرد. چند بار دیگه هم از اکانت های دیگه بهش پیام دادم بلاکم کرد، آخرین بار پیام هام رو سین میکرد ولی جوابم رو نمیداد و آخرش هم گفت اگه دوست داری من اذیت نشم بهم پیام نده و منم بلاک کرد.

فکر کنم فهمیده که من بهش علاقه دارم. الان تمام فکر و ذکرم شده این دختر. یه بار پیش مادرم مطرح کردم این موضوع رو ولی به شدت واکنش تندی نشون داد و گفت تا هفت هشت سال دیگه که یه خونه و یه ماشین جور کردی میریم واسه ت خواستگاری. اصلا از فکر دختره نمیتونم بیام بیرون. تمام زندگی من شده اون دختر. هی با خودم میگم خواستگاریش که نمیتونم برم. اگرم بخوام طرح دوستی باهاش بریزم که اولا این کار از نظر شرعی حرامه دوما خود دختره از اون دخترها نیست، ثالثا با این کار فقط پاکی و معصومیت اون دختر رو نابود کردم.

هر کاری هم کردم که فراموشش کنم نشد که نشد. انگاری ذهن و فکر من بهش وابسته شده، نمیدونم بیشتر به مادرم فشار بیارم که فکر نمیکنم نتیجه بده . یا اینکه یه ماه دیگه باهاش قرار بذارم ببینمش (اگه قبول کنه بیرون از محیط دانشگاه منو ببینه که بازم بعیده ) ازش خودم تقاضای ازدواج کنم و ازش خواهش کنم فقط منتظرم بمونه (نه اینکه دوستی و ارتباط با هم داشته باشیم).

آخه این راه رو به خاطر این میگم که این جور دخترها به خاطر نجابت و پاکی شون طالب زیاد دارن و میترسم خواستگار واسش بیاد و بهش جواب مثبت بده و من از دستش بدم. آخه تا چند سال دیگه که من بتونم خانواده رو راضی کنم ممکنه ازدواج کنه اون دختر و من امیدم رو برای همیشه از دست بدم.

خیلی سر درگمم چیکار کنم ؟ لطفا یه راه حلی رو بهم پیشنهاد بدین دارم از غم و قصه دیووانه میشم.

مرتبط با قصد ازدواج بدون داشتن امکانات:

به خاطر آینده ی مبهم، می ترسم برای ازدواج به کسی پیشنهاد بدم

19 سالمه، به دختر همسایه علاقمند شدم، چکار کنم؟

از یکی از همکلاسی هام خوشم میاد اما پیش نیاز های ازدواج رو ندارم

یه پسر 18 ساله ام، از کجای دلم بگم براتون؟!

خانواده فشار میارن ازدواج کنم اما شغل ثابتی ندارم

عاشق شدم ولی سربازی نرفتم، شغل خوب هم ندارم

قصد ازدواج دارم اما درآمدی ندارم

مرتبط :

چطوری به دختر مورد علاقه ام ابراز عشق کنم ؟

دختر مورد علاقم در کمال ناباوری ردم کرد

دختر مورد علاقم وقتی فهمید بهش علاقه دارم رفتارش سرد شد

امیدی به تغییر نظر دختر مورد علاقم هست ؟

دختر مورد علاقم پشیمون شده ولی من عاشقش شدم

نه می‌تونم به دختر مورد علاقم پیشنهاد بدم و نه فراموشش کنم

دلیل کم محلی های دختر مورد علاقم رو نمی فهمم

بعد از قطع ارتباط با دختر مورد علاقم زندگیم دگرگون شد

ببین هم تو حق داری هم مادرت راست میگه، هم ازدواج الان خوبه چون ذوقشو داری و عاشقی، هم بعدا بهتره چون احتمالا پخته تری و جیب پرتر باشه. به این هم فکر کن که ممکنه دختره یکی دیگه رو دوست داشته باشه و اگه هم بخاد قبولت کنه با کلی شرطو شروط باشه تو هم آهی در بساط نداری. ولی اگه بخام راهنماییت کنم مادرتو راضی کن و به دختره پیشنهاد بده ببین چی میگه لاقل تلاشتو بکن انشالا خوشبخت بشی

چطور فراموشش کنم خانواده برتر
چطور فراموشش کنم خانواده برتر
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *