چگونه با خدا درد و دل کنیم

 
helpkade
چگونه با خدا درد و دل کنیم
چگونه با خدا درد و دل کنیم

ازکجالوازم خانگی رو باقیمت مطمئن خریدکنیم؟


پاکسازی و رفع آلودگی هوای خانه

 

صحبت کردن با خدا از مشکلات و سختی هایمان ( گفتن درد دل با خدا) یکجور ناشکری کردن است ؟

چگونه با خدا درد و دل کنیم

میتوان از درد دل گفتن حضرت علی (علیه السلام) با چاه،نتیجه گرفت که در کل سخن گفتن از ناراحتی های ناشی ازمشکلات و سختی های زندگی کار بدی نیست اما گفتنشان به خدا ، صورت گله پیدا میکندو پسندیده نیست؟پاسخ: آدمي هميشه به دنبال اين است كه با تكيه بر جايگاه معنوي آرامشي به خود ببخشد. خداي متعال بهترين مونسي است كه مي توان با او درد و دل و راز و نياز كرد.به نظر مي رسد علت اصلي كه شما را به اين شبهه وا داشته است، در اين باشد كه معناي دقيقِ گرفتار شدن به مشكلات تبيين نشده است كه احساس مي كنيم گفتن اين موارد ناسپاسي باشد.

– چرا خدا بلاهايي به سر ما مي آورد كه به ناشكري و ناسپاسي مي افتيم؟

** اولا: ايمان به خداي متعال بايد همراه ايمان به عوالم غيب باشد:

«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(1)(پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است‏] ايمان مى‏ آورند و نماز را برپا مى ‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى داده ‏ايم، انفاق مى ‏كنند.»

و كساني كه به عوالم غيب ايمان دارند، نوع نگاهشان به دنيا گونه اي نيست كه ناهمواري هاي دنيا، كمرشان را بشكند و در مقابل آن تاب و توان خويش را از دست بدهند. بلكه انسان با نگاه به عالم حقيقي كه پس از مرگ رخ مي نماياند، تمام سختي هاي دنيا برايش پذيرفتني و چه بسا شيرين مي شود. مانند ورزشكاري كه سخت زحمت مي كشد، اما اميدش به كسب جايزه، رنج را برايش هموار مي كند.

** ثانيا: انسان با دقت در دنياي مادي مي فهمد كه رنج و سختي جزء جدا ناشدني دنيا است و همگان به نوعي سختي ها و مرارت هاي دنيا را تجربه مي كند. بنابراين تلاش براي منتفي نمودن هر نوع ناگواري، نتيجه اي جز شكست نخواهد داشت. و كساني در اين ميدان پيروز مي شوند كه به جاي تلاش براي تغيير همه چيز، به تغيير خود بپردازند و با ايجاد وسعت دروني، مشكلات را براي خويش هموار كنند. همان گونه كه خداي متعال، براي پيامبرش (ص) چنين نسخه اي داشت:«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ»(2) آيا سينه‏ ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟»

** ثالثا: بسياري از بلاها و مصيبت هايي كه بر سرمان مي آيد، نتيجه اعمال خودمان است. و بايد شاكر خداي متعال باشيم كه حتي بسياري از بلاهاي خود ساخته ما را، از ما دور كرده است.

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(3) فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده ‏اند آشكار شده است خدا مى‏ خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند.»** رابعا: بسياري از اموري كه برايمان ناپسند شده، در واقع خير ماست. و به دليل جهل و ناداني، قادر به تشخيص مصلحت خويش نيستيم و گاهي اوقات، مصلحت هاي خويش را ناپسند مي شماريم:

«عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(4) چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏ داند، و شما نمى ‏دانيد.»

** خامسا: مكروهات دنيا، محكي براي ادعاي ايمان است. تا فرق بين مومن حقيقي و مدعي سست عنصر روشن گردد:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»(5) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ ها، آزمايش مى ‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏ كنندگان.»

«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»(6) آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى ‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟»

– اشاره به داستاني پيرامون مسأله:

در روايتي از ميثم تمار آمده است:

شبي از شب ها حضرت علي(ع) مرا به صحرا برد. از كوفه خارج شديم. به مسجد جعفي رسيديم. آن حضرت چهار ركعت نماز خواند و پس از سلام و تسبيح دست هاي خود را بلند كرد و گفت: خدايا! تو را چگونه بخوانم در حالي كه بنده گناهكار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالي كه عاشق تو هستم. خدايا! با دستان گناه آلود و چشمان اميدوار به سويت آمده ام. خدايا! تو مالك همه نعمت هايي و من اسير خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاك گذاشت و يكصد مرتبه گفت: خدايا عفوم كن. پس از اين از مسجد خارج شديم و رفتيم تا به صحرا رسيديم. حضرت علي(ع) خطي به دور من كشيد و فرمود: از اين خط بيرون نيا. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاريكي گم شد. آن شب، شب تاريكي بود. پيش خودم گفتم: اي ميثم! آيا مولا و سرورت را در اين بيابان تاريك و با آن همه دشمن تنها رها كردي؟! پس در نزد خدا و پيامبر چه عذري خواهي داشت؟!

پس از آن سوگند خوردم كه مولايم را پيدا خواهم كرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو كردم. وقتي آن حضرت را از دور ديدم، به طرفش راه افتادم، وقتي كه رسيدم ديدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن مي گويد و چاه هم با او سخن مي گويد. وقتي كه آن حضرت آمدن مرا احساس كرد پرسيد: كيستي؟ گفتم: ميثم هستم. فرمود: مگر نگفتم از آن دايره پايت را بيرون مگذار؟! گفتم: نتوانستم تحمل كنم و ترسيدم كه دشمنان، بر تو آسيب برسانند. پرسيدند: آيا چيزي از آنچه گفتم شنيدي؟ گفتم: نه سرورم، چيزي نشنيدم. فرمود: اي ميثم! وقتي كه سينه ام از آنچه در آن دارم احساس تنگي كند، زمين را با دست مي كنم و راز خودم را به آن مي گويم و هر وقت كه زمين گياه مي روياند، آن گياه از تخمي است كه من كاشته ام.(7)

– حاصل سخن اينكه:1- از سيره عملي و مناجات امام علي(ع) مي‌توانيم درس‌هايي مانند نحوه ی مناجات با خدا در خلوت و تنهايي، سخن گفتن در خلوت با موجودات در جهت و مسير الهي و … آموخت؛ با اين حال، نبايد از اين حقيقت غافل شد كه در قلب امامان(ع) اسرار و معارفي بوده كه نمي‌توانستند به هركس آنها را بگويند. آن بزرگواران اگر قلب‌هاي مستعدّي پيدا مي‌كردند تا حدي اسرار الهي را به آنها مي‌آموختند و اگر كسي را نمي‌يافتند، مأمور به بيان آن نبودند.

2- اگر بيان ناراحتي ها سر از ناسپاسي و گلايه داشتن به خدا باشد، پيداست كه به حكمت و مصلحت او ايمان نداريم و اين مقدمه اي بر يأس و نااميدي از درگاه او مي شود كه بزرگترين ناسپاسي است. در سيرۀ اميرالمومنين(ع) فقط هم نشيني با او معنا داشت نه گلايه.پي نوشت ها:1. بقره(2) آيۀ 3.2. شرح(94) آيۀ 1-2.3. روم(30) آيۀ 41.4. نساء/(4) آيۀ 216.5. بقره(2) آيۀ 155.6. عنكبوت(29) آيۀ 2.7. فيض كاشانى، محمد محسن، الوافي، ج 5، ص 705، كتابخانه امام أمير المؤمنين على(ع)، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.

 

منبع:pasokhgoo.ir

در ادامه بخوانید

دیگه لازم نیست برای خرید بلیط بری ترمینال!

بلیط کیش را دربهترین فصل سفر به آن خریدکن

بلیط ارزان تهران به مشهد|پشتیبانی 24ساعته

برای خرید پک کامل حرز امام جواد کلیک کنید

سریعترین وارزانترین راه سفربه نقاط مختلف


خرید قسطی انواع سمعک بدون بهره

خریدقسطی جهیزیه بدون نیاز به پرداخت اولیه


درخواست وکیل ملکی با مشاوره رایگان


کم شنوایی و ناشنوایی در میانسالان


دیگه لازم نیست از دندانپزشکی بترسید؟


مرکز تخصصی استعدادیابی و آموزش کودکان


کیف عیدتو از سیلارشاپ بخر


تعیین جنسیت پیش از بارداری


بهترین پیشنهادهای خرید برای کتاب کودک

چگونه با خدا درد و دل کنیم

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021

درد و دل با خدا



چگونه با خدا درد و دل کنیم

خدایا اوقاتی هست که اینقدر غرق در خوشی و شادی دنیا میشوم که تو را فراموش میکنم که شکرت را به جا بیاورم پس به من بیاموز تا همان گونه که در لحظات سخت زندگی هر لحظه بیادت هستم در تمام لحظات خوشی و شادی بیادت باشم.



کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید : می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ خداوند پاسخ داد : در میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه گفت : اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند . خداوند لبخند زد : فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود کودک ادامه داد : من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم ؟ … خداوند او را نوازش کرد و گفت : فرشتهّ تو ، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی . کودک با ناراحتی گفت : وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم ؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی . کودک سرش را برگرداند و پرسید : شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند ، چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود . کودک با نگرانی ادامه داد : اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود . خداوند لبخند زد و گفت : فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید : خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید .. خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد : نام فرشته ات اهمیتی ندارد ، می توانی او را … *** مـادر *** صدا کنی .

داستان محبوب تراز پیامبر خدا

وقتی حضرت عیسی علیه
السلام از خداونددر خواست کرد کسی را به او نشان دهد که نزد خدا محبوب تر
از او باشد ، خداوند عیسی را به پیرزنی که در کنار دریا زندگی می کرد
راهنمایی نمود . وقتی عیسی علیه السلام به سراغ آن خانم آمد ، دید در خرابه ای زندگی می کند وبا بدنی فلج و چشمانی نابینا در گوشه ای رها شده است . وقتی حضرت عیسی علیه السلام جلوتر رفت ودقّت کرد ، دید پیرزن مشغول ذکری است :

« الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ المُجمِلِ المُکرِمِ»خدایا شکرت که نعمت دادی ، کرم کردی ، زیبایی دادی ، کرامت دادی .

حضرت
عیسی علیه السلام تعجب کرد که اوبا این بدن فلج که فقط دهانش کار می کند ،
چرا چنین ستایش می کند ؟ با خود گفت که او از اولیای خداست ومن بی اجازه
وارد خرابه شدم ؛ برگردم ، اجازه بگیرم و بعد داخل شوم . به دم خرابه
بازگشت و گفت : « السَّلامُ علیکُ یا أَمةَ الله» پیرزن گفت : « وعلیک
السَّلام یا روح الله». عیسی پرسید : خانم ! مگر مرا می بینی ؟

گفت : نه . پرسید : پس از کجا دانستی که من روح الله هستم؟ پیرزن گفت : همان خدایی که به تو گفت مرا ببین ، به من هم گفت چه کسی می آید . عیسی با اجازه آن خانم وارد خرابه شد وپرسید : خداوند به تو چه داده است که این قدر تشکّر می کنی ؟ تشکّر تو برای چیست ؟ پیرزن
گفت : یا عیسی ، آن چه به من داده بود از من گرفت ، آیا همین طور پس گرفته
است ؟ آیا وقتی می خواست آن را از من بگیرد ، به من نگاه کرد وپس گرفت ؟
عیسی فرمود : آری ، اوّل به تو نگاه کرده وبعد پس گرفته است . پیرزن گفت :
من به همان نگاه او خوشم . خدا این نگاه رابه دیگری نداشته وبه من کرده است ؛ پس جای شکر دارد .چنین پیرزنی به خداوند وصل است در حالی که پیامبر هم نبود . در واقع استادِ حضرت عیسی علیه السلام شد . امّا وقتی برای ما مصیبتی پیش
می آید ، فکر می کنیم خدا با ما قهر کرده است در حالی که برخی از آن ها
جبران گناهان ماست تا خداوند متعال در آخرت ما را عذاب نکند ، برخی دیگر از
گرفتاری ها به خاطر این است که از خدا غافل نشویم ، برخی دیگر هم به خاطر
این است که خدا دوستمان دارد و می خواهد به خاطر صبر بر مشکلات ، پاداش
بیشتری دریافت کنیم .

ايمان به خدامرد جوانى که مربى شنا و دارنده چندين مدال المپيک بود ، به خدا اعتقادى نداشت . او چيز هايى را که درباره خداوند و مذهب مى شنيد مسخره مى کرد . شبى مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت . چراغ خاموش بود ولى ماه روشن و همين براى شنا کافى بود . مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شيرجه برود . ناگهان سايه بدنش را همچون صليبى روى ديوار مشاهده کرد . احساس عجيبى تمام وجودش را فرا گرفت . از پله ها پائين آمد و به سمت کليد برق رفت و چراغ ها را روشن کرد . آب استخر براى تعمير خالى شده بود !


گفتگو با خدا

خدا : بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است .بنده : خدايا ! خسته ام ، نمي توانم .خدا : بنده ي من ، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان .بنده : خدايا ! خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم .خدا : بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان .بنده : خدايا ! سه رکعت زياد است .خدا : بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان .بنده : خدايا ! امروز خيلي خسته ام ! آيا راه ديگري ندارد ؟خدا : بنده من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله .بنده : خدايا ! در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد !خدا : بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله .بنده : خدايا ! هوا سرد است ! نميتوانم دستانم را از زير پتو در بياورم .خدا : بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب ميکنيم .بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد .خدا : ملائکه ي من ! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده ، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده .ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بيدار کرديم ، اما باز خوابيد .خدا : ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست .ملائکه : پروردگارا ! باز هم بيدار نمي شود !خدا : اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر ميآورد .ملائکه : خداوندا ! نمي خواهي با او قهر کني ؟خدا : او جز من کسي را ندارد … شايد توبه کرد …بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری .

داستان خدا ومرد کوه پیما

فرداش تو همه روزنامه ها نوشته شد که امروز جسد یخ زده مردی که به یک طناب آویزان بود و فقط یک متر با زمین فاصله داشت , در قسمت پایینی کوه پیدا شد »

داستان مرد وشیطان

« مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند . لباس پوشید و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف شد . او بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد ! او دوباره بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید . مرد پاسخ داد : من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید . از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم . مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند . همین که به مسجد رسیدند ، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند . مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند . مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود . مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند . مرد دوم پاسخ داد : من شیطان هستم . مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد . شیطان در ادامه توضیح می دهد : من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم . وقتی شما به خانه رفتید ، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید ، خدا همه گناهان شما را بخشید . من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد ، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید . به خاطر آن ، خدا همه گناهان افراد خانوادهات را بخشید . من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم ، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید . بنابراین ، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم »

« نتیجه اخلاقی داستان »« کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید . زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختیهای در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید . پارسائی شما می تواند خانواده و قومتان را بطور کلی نجات بخشد . این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید »

 


Powered By

blogfa.com
Copyright © 2009 by

dardodelbakhoda2Design By :
wWw.Theme-Designer.Com

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد…
 ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم…
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود…
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
 ندا آمد: این را گفتم که بیایی…
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک…

چگونه با خدا درد و دل کنیم

 

درد دل با خدا

 

سلام به خدایم که هر چه هست از اوست،
سلام به زندگی،
پــــــــــرﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ:
ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺗﻜـﺮﺍﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻳﺴﺖ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭم،
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭم ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ صورت ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎییﻫﺎﻳﺖ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩی،
ﭼﺸﻢ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻨﺪﮔﻴﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ.
” آﻣﻴﻦ “

 

متن های عارفانه در مورد خدا

 

خدایا تو میدانی انچه را که من نمیدانم
در دانستن تو ارامشیست و در ندانستن من تلاطمهاست
تو خود با ارامشت تلاطمم را ارام ساز

 

متن عارفانه

 

ﺍﯾﻤـــﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .
ﮐــﻪ ﻗﺸﻨـﮕـﺘــﺮﯾﻦ ﻋﺸــﻖ
ﻧﮕــﺎﻩ ﻣﻬــﺮﺑـــﺎﻥ ﺧــﺪﺍﻭﻧـــﺪ ﺑـﻪ ﺑﻨـﺪﮔـﺎﻧـﺶ
ﺍﺳــﺖ . . .
ﺯﻧـــﺪﮔــﯽ ﺭﺍ ﺑـــﻪ ﺍﻭ ﺑﺴــــﭙﺎﺭ . . .
ﻭ ﻣﻄـﻤﺌـــﻦ ﺑـــﺎﺵ ﮐﻪ ﺗــﺎ ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐــﻪ ﭘﺸﺘــﺖ
ﺑــﻪ ﺧـــﺪﺍ ﮔــﺮﻡ ﺍﺳــﺖ
ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫــﺮﺍﺱ ﻫـــﺎﯼ ﺩﻧﯿـــﺎ ﺧـﻨـــﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺍﺳــﺖ..
خدایا عاشق آرامش اسمتم..

 

اس ام اس ناب در مورد خدا

 

” خدایا ” تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم
اما…
تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی ؟

 

نوشته های عارفانه خداوند

 

فقط خداست که …
میشود با دهان بسته صدایش کرد…
میشود با پای شکسته هم به سراغش رفت…
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد…
 تنهاکسی است که وقتی همه رفتند میماند…
وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید…
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود…
 و تنها سلطانیست که …
دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه کردن…!
همیشه و همه جا …

 

متن در مورد خدا

 

آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
مادری،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند ، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست
پس ؛
به “تدبیرش” اعتماد کن ،
به “حکمتش” دل بسپار ،
به او “توکل” کن ؛
و به سمت او “قدمی بردار” ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی

 

عکس عرفانی خدایی

 

خدایم ای بلند مرتبه ی مهربان :
ناتوانم، تنها به نگاهت ،به وجودت
،به حضورت در زندگانیم محتاجم.
خدایم قلبم را برای رسیدن به خودت به
نهایت پاکی ها منور بگردان .
ومرا در روز موعود در ردیف پاکان
قرار ده.
سپاس از اینکه به روزهای تاریکم
روشنی و رنگ،رنگی به سلیقه
خودت پاشیدی
خدایم برای بودنت در زندگانیم
سپاسگذارم زیاد خیلی زیاد

چگونه با خدا درد و دل کنیم

 

متن عارفانه

 

خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن . . .

 

نوشته های عارفانه خداوند

 

شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است …
و این قدر به فکر راه های دررو نباشید …خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست !!!
خدا ، خدای آدم های خلافکار هم هست …
فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد …
او اندِ لطافت
اندِ بخشش
اندِ بیخیال شدن
اندِ چشم پوشی و رفاقت است …

مطالب مرتبط :

خانه » انگیزه و اعتماد به نفس » صحبت با خدا (با خدا حرف بزن و تاثیر آن را درک کن)

امروزه سبک زندگی ما کاملا با گذشته فرق کرده است. مردم بیش‌تر از قبل به زندگی ماشینی روی آورده‌اند. برخی برای گذراندن امور زندگی خود صبح تا شب کار می‌کنند و حتی افرادی را می‌شناسم که در یک شبانه روز دو یا سه ساعت بیشتر نمی‌خوابند. رسانه ها و فضای مجازی نیز مزید بر علت شده‌اند تا مردم در تکاپو برای رسیدن به زندگی ایده آل باشند. همه این عوامل دست به دست هم داده‌اند تا آمار افسردگی نیز بالاتر برود.

همه ما افراد زیادی را می‌شناسیم که با مشکلات روحی دست و پنجه نرم می‌کنند. بیش‌تر تیتر روزنامه‌ها درباره حوادثی است که به خاطر مشکل روحی اتفاق افتاده است. اگر به سراغ مطب روانشناسان یا روانپزشکان برویم، می‌بینیم که بازار آن‌ها به شدت داغ است. اما در این میان افرادی نیز وجود دارند که حتی در بدترین شرایط نیز آرام هستند. فرقی نمی‌کند اتفاقات بد زندگی آن‌ها تا چه حد بزرگ باشد، باز هم آن‌ها آرامش خود را حفظ می‌کنند.

شاید شما این ویژگی را شانس یا ارث یا هرچیز دیگری بنامید. اما با توجه به تحقیقات زیادی که در این زمینه صورت گرفته، این آرامش شانسی نیست، بلکه شخص به منبع انرژی بزرگی وصل است. او به خوبی می‌داند در این جهان منبع آرامشی وجود دارد که بدون اذن او هیچ برگی به زمین نمی‌افتد و به همین دلیل، خود را به این منبع وصل کرده است. این نیرو و منبع آرامش بخش خداست.چند سال پیش برای حال روحی آشفته‌ای که داشتم، به یک روانشناس عالی و درجه یک مراجعه کردم. هیچ‌وقت حرف او یادم نمی‌رود. بعد از این که مشکلاتم را با این روانشناس در میان گذاشتم، و او شرایط مرا کاملا بررسی کرد، در پایان از من خواست که با خدا ارتباط برقرار کنم و مشکلاتم را با او نیز در میان بگذارم. چون هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا وجود ندارد. در حقیقت راهکار او برای آرامش درونی من این بود: با خدا حرف بزن.

چگونه با خدا درد و دل کنیم

به جرات می‌توانم بگویم از لحظه‌ای که شروع به صحبت با خدا کردم، زندگی‌ام کاملا دگرگون شد.شما تا چه حد با خدا در ارتباط هستید؟

اگر فکر می‌کنید ارتباط‌تان با خدا کاملا مطلوب نیست؛ یا این که دوست دارید درباره تاثیر ارتباط با خدا و راهکارهایی برای ایجاد این ارتباط بیاموزید، با مطالب این مقاله همراه باشید.

یادم می‌آید زمانی که شروع به صحبت با خدا کردم، مثل یک کودک نوپایی بودم که تازه داشت صحبت کردن یاد می‌گرفت. نمی‌دانستم چه باید بگویم و چه چیزهایی از خدا بخواهم. اما وقتی تاثیرات فوق‌العاده‌ی این کار را می‌دیدم، بیش‌تر از قبل دوست داشتم با خدا صحبت کنم. احساس می‌کردم کل وجودم پر از آرامش می‌شود و همچنین موانع از سر راه من به آسانی برداشته می‌شوند.نمی‌دانم شما هم تجربه مشابه من را داشتید یا خیر. اما برقراری ارتباط با خدا اثرات فوق‌العاده‌ای دارد که در ادامه به صورت اجمالی به آن اشاره می‌کنیم.اولین تاثیر صحبت کردن با خدا این است که روح‌مان کاملا آرام می‌گیرد. زمانی که ما درد و دل‌های خود را با خدا مطرح می‌کنیم، نه تنها نمی‌ترسیم که مورد قضاوت اشتباه قرار بگیریم، بلکه ایمان داریم که او قدرت بی‌نهایتی دارد و می‌تواند به آسانی موانع را از سر راه ما برداشته و ما را به سلامت به مقصد برساند.زمانی که ما احساس تنهایی، بی‌پناهی، بی‌کسی می‌کنیم بیشتر از دیگران، دچار بیماری‌های روحی و افسردگی می‌شویم. اما یاد خدا و حرف زدن با خدا دقیقا این خلا روحی ما را نه تنها پر می‌کند بلکه دریایی از آرامش روانه دل ما می‌شود. در آیات قرآن نیز به آرامش ارتباط و یاد خدا اشاره شده است.

خدای مهربان در آیه ۲۸ سوره رعد می‌فرمایند:

الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُآنها کسانى هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش می‌گیرد، آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا می ‏کند.

این آیه به خوبی نشانگر این است که یاد خدا آرامش‌دهنده قلب‌هاست. در حقیقت اگر در زندگی خود دچار استرس و اضطراب زیادی هستید و حتی تجربه افسردگی و مشکلات روحی را نیز دارید، تمام این‌ها نشان می‌دهند که از یاد خدا غافل شده‌اید و گمشده‌ای دارید که می‌توانم نام آن را “با خدا حرف بزن” بگذارم.وقتی ما به سراغ خدا می‌رویم و رابطه خود را با معبودمان بهبود می ‌بخشیم، ناخوداگاه تبدیل به انسان بهتری می‌شویم. بیشتر از قبل حقوق دیگران نیز رعایت می‌کنیم. تمام این‌ها باعث جاری شدن آرامش و احساس خوب در زندگی‌مان می‌شود. و در نتیجه زمانی که شما سرشار از آرامش هستید و احساس شما نیز خوب است، اتفاقات خوب سراغ زندگی شما می‌آیند و کیفیت زندگی‌تان بهبود می‌‌یابد.

البته منظور من از ارتباط با خدا و درد و دل با او، این نیست که تمرکز خود را روی مشکلات‌مان بگذاریم و از خدا به خاطر کمبودهایی که داریم شکایت کنیم. بلکه منظور من کمک خواستن از خدا برای بهبود شرایط است. همچنین ایمان داشتن به قدرت بی‌نهایت خدا و این‌که او برای ما خیر مطلق می‌خواهد.

شما باید با این حقیقت رو به رو شوید که خدا برای هیچ بنده‌ای بد نمی‌خواهد. اگر پای شما شکست، اگر تصادف کردید، اگر سرتان کلاه گذاشتند و حالت‌های مشابه دیگر؛ نباید تقصیر را گردن خدا بیاندازید. همانطور که می‌دانید ما موجودات ارتعاشی هستیم. پس هر اتفاقی در زندگی ما می‌افتد احتمالا یا حاصل ارتعاش یا کارما اعمال قبلی ما است.بنابراین نباید بگوییم که خدا برای ما بد می‌خواهد و او این اتفاق بد را به زندگی من آورده است. شما باید مسئولیت کامل زندگی‌تان را برعهده بگیرید و برای بهبود کیفیت آن از خدا کمک بخواهید‌.من زمانی که احساس می کنم دلم از شرایط گرفته، به خودم یادآوری می‌کنم که خدا برای هیچ‌کس بد نمی‌خواهد و اگر بدی به من رسیده، از جانب خدا نیست بلکه از طرف خودم است. بنابراین، اگر می‌خواهم این شرایط را تغییر دهم باید دست از منفی‎نگری و شکایت از وضعیت موجود بردارم و از خدا کمک بگیرم.بدون‌شک زمانی که ما از خدا کمک می‌گیریم، معجزات فوق‌العاده‌ای وارد زندگی ما می‌شود.حرف زدن با خدا تنها مختص یک دین یا یک کشور نیست، مردم در سرتاسر جهان با زبان مخصوص خودشان با خدا صحبت می‌کنند. من در سخنرانی افراد مطرح زیادی دیدم که ارتباط با خدا را عامل موفقیت خود دانسته‌اند.استیو هاروی هنرپیشه، مجری، مشاور و نویسنده مطرح آمریکایی از جمله  افرادی است که تا ۳۵ سالگی در وضعیت بدی زندگی می‌کرد و بی‌خانمان بود. او می‌گوید در وضعیت بدی به سر می‌بردم، برای پیدا کردن غذا و جای خواب نیز دچار مشکل بودم اما تصمیم گرفتم  خدا را صدا بزنم و از او رویاهایم را بخواهم. زمانی که از ته دل با خدا ارتباط برقرار کردم و از اورویاهایم را خواستم، زندگی من دگرگون شد و معجزات زیادی به سراغ من آمد. او از جمله افرادی است که بارها به دیگران توصیه کرده که از یاد خدا غافل نشوند و حتما دعا کنند. زیرا این کار اثرات فوق‌العاده‌ای در زندگی فرد میگذارد‌.از جمله جملات زیبایی که من از سخنرانی‌های استیو هاروی شنیده‌ام این جمله است:

اگر به زندگی ایده‌آل نرسیده‌ای، بدون شک آن‌ها را از خدا نخواسته‌ای.

زمانی که ما با توکل و ایمان قلبی، از خدا می‌خواهیم، بدون شک دریافت خواهیم کرد. این باور را در خود ایجاد کنید که خدا دوست دارد همه ما یک زندگی فوق‌العاده داشته باشیم. اما خود ما با اعمال، افکار و گفتارمان مانع رسیدن به این زندگی شده‌ایم.کافیست دست از منفی‌نگری، شکایت و توجه به نداشته‌ها برداریم؛ خدا را خیر مطلق بدانیم، با او دوست شویم و از خود او بخواهیم. آن‌وقت درهایی به روی ما گشوده می‌شود که هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردیم.

راه‌های ارتباط با خدا

شاید این سوال برای شما مطرح شود که از چه راه‌هایی می‌توان با خدا ارتباط برقرار کرد؟ یا این که چه کارهایی باید انجام دهیم تا خدا بهتر حرف‌های ما را بشنود و پاسخ آن را بدهد؟فرقی نمی کند شما چه دینی دارید. در تمام ادیان الهی، روش‌های مخصوصی برای ارتباط با خدا وجود دارد.به عنوان مثال، دین مقدس اسلام از ما می‌خواهد پنج بار در شبانه روز نماز بخوانیم. جملاتی که ما در نماز استفاده می کنیم محتوای بسیار زیبایی دارند و در حقیقت ما با آن جملات زیبا با خدا صحبت می‌کنیم. البته کیفیت نماز شما نیز بسیار مهم است. نمازی که  با توجه خوانده شود، ارزش و تاثیر  بسیار بیشتری نسبت به نمازی دارد که نمازگزار فقط مانند یک نوار ضبط شده جملات را تکرار می‌کند و اصلا به محتوای آن‌ها فکر نمی‌کند.بنابراین، اگر مسلمان هستید علاوه بر انجام وظیفه دینی‌تان، می‌خواهید اثرات فوق العاده ارتباط با خدا را در زندگی‌تان ببینید، از نماز غافل نشوید.

البته خواندن قرآن نیز به انسان آرامش خاصی می‌دهد. وقتی قرآن می‌خوانیم در حقیقت با خدا سخن می‌گوییم. حتی شما می‌توانید معانی فارسی آیات را بخوانید و درباره آن‌ها تفکر کنید. این کار آرامش خاصی به قلب انسان تزریق می‌کند.

دعاهای زیادی نیز برای مسلمانان وجود دارد که به وسیله این دعاها می‌توانند با خدا ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال، دعای توسل، عاشورا، ندبه و … البته، به غیر از خواندن دعا، نماز و قرآن راه‌های دیگری نیز برای ارتباط با خدا وجود دارد. بسیاری از مردم فکر می‌کنند نمی‌توان با خدا به غیر از این روش‌ها صحبت کرد. اما من تجربه بسیار زیبایی در این زمینه دارم.

کافیست ایمان داشته باشیم که خدا صدای ما را می‌شنود و با هر زبانی داریم، با خدا حرف بزنیم. ا‌و صدای ما را می‌شنود.

نیازی به جملات سخت نیست، با همین زبان ساده و دوستانه‌ خدای مهربان‌مان را خطاب قرار دهیم . و او را به خاطر تمام نعمت‌هایی که به ما داده شکر کنیم، شکرگزاری تاثیر فوق‌العاده‌ای بر زندگی ما می‌گذارد. علاوه بر این‌که باعث می‌شود بر داشته‌هایمان تمرکز کنیم، نعمت‌های ما را نیز زیاد می‌کند. چون همه ما به خوبی می‌دانیم شکر نعمت نعمتت افزون کند.

بعد از شکرگزاری می‌توانیم حرف‌های دل‌مان را به خدا بگوییم. البته فراموش نکنید جملات شما نباید منفی باشند یا این‌که شکایت کنید، زیرا در این صورت شما در حال فرستادن ارتعاش منفی به زندگی‌تان هستید. با جملات مثبت از خدا بخواهیم و ایمان قلبی داشته باشیم تنها کسی که می‌تواند امدادهای غیبی به سوی ما بفرستد، خداست.

خدا می‌شنود و به بهترین شکل و در زمان مناسب پاسخ می‌دهد. البته اگر گاهی به خواسته‌های خود به هر دلیلی نرسیدیم، نباید مایوس شویم. زیرا گاهی صلاح ما در این است که به آن خواسته نرسیم؛ اما بدون شک خدا بهتر از آن را در زمان مناسب به ما می‌دهد.

البته منظور از این جمله که “با خدا حرف بزن” تنها این نیست که به صورت کلامی با خدا صحبت‌ کنید. روش نوشتن نیز روش بسیار خوبی است.

من تا به حال نامه‌های زیادی برای خدا نوشتم و این نامه‌ها تاثیرات عجیبی در زندگی من داشتند. یادم می‌آید سال‌ها قبل نامه‌ای برای خدا نوشتم و در آن اهداف و خواسته‌های خود را ذکر کردم. من آن نامه را یادم نمی‌آمد کجا گذاشتم، بعد از سال‌ها یک روز آن را در لا‌به‌لای صفحات یک کتاب یافتم. زمانی که به متن نامه نگاه انداختم، قلبم از خوشحالی در سینه‌ام جا نمی‌شد. زیرا خدا نه تنها چیزهایی که خواسته بودم به من عطا کرده بود، بلکه در طول این چند سال، حتی بیش‌تر ازحد تصورم نعمت وارد زندگی‌ام شده بود.

دوست من! اگر شرایط کنونی زندگی‌ات را دوست نداری، اگر رویاهایی داری که به نظر خودت رسیدن به این رویا سخت است، به خدا بگو و با او حرف بزن. برای خدا هیچ غیرممکنی وجود ندارد. فقط کافیست از او بخواهیم و با تمام وجود به او اعتماد کنیم.

برای حرف زدن با خدا، تو نیاز به کارهای سخت و طاقت فرسا نداری! نیاز به کلمات و واژه‌های سخت نداری. همانطور که خدا در قرآن می‌فرماید:

ادعونی استجب لکم.

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را

 کافیست او را با هر زبانی که دوست داری صدا کنی تا اجابتت کند.

امروز می‌خوام در مورد یک تکنیک زیبا و خیلی کاربردی صحبت کنم، که این تکنیک به درد همه‌ی انسان‌ها میخوره. به خاطر اینکه مسئله ایست که تمام انسان‌ها باهاش درگیر هستند. با خدا حرف بزن جالب بدونید به طور میانگین در سر ما از صبح تا شب ۶۰ هزار فکر در حال رفت و آمده و هرکدام از اینها یک قدرت خاص داره، یک فرکانس خاص داره، یک سیگنال خاص داره، درسته ما بهش توجه نمی‌کنیم و فکر می‌کنیم، هر فکری اجازه داره وارد ذهن ما بشه، خارج بشه، بمونه و اصلا کنترلی نداریم روی این افکار خودمون و برنامه و چینش و نظمی هم براش نداریم، در صورتی که امروز علم اومده حداقل اینو به ما ثابت کرده که تمام اتفاق‌هایی که توی زندگی ما میفته بخاطر این افکار خود ماست.  

تمام اتفاق‌هایی که براتون میفته به خاطر اون چیزهاییست که از قبل فرستادید، که امروز میگن اون ذهنیت‌های شماست، فرکانس‌های خود شماست که امروز فرستادی، که فردا تبدیل به یک واقعه و اتفاق شده توی خودت‌، ولی بخاطر اینکه مروری نمیکنی و کنترلی روش نداری، الان نمیدونی اینا چیه، چرا امروز فلانی پول منو برد؟

چرا امروز فلان مسئله‌ی من بهم خورد؟ چرا فلان اتفاق برای من افتاد؟ فقط کسانی دلیل و حکمت اینارو متوجه میشن که افکارشون رو رصد میکنن و میدونن این مسئله به این مسئله ارتباط داره. خیلی حدیث زیباییست ، پیامبر میفرماید: من شاگردانم را طوری تربیت کردم که اگر یک خراش حتی روی دست اونها بیفته، اونها میدونن این خراش روی دستشون بخاطر چه مسئله‌ای بوده. که ما به این میگیم مراقبه. یعنی انقدر مراقب افکار، رفتار و گفتارشون هستن که میدونن اگر یک فکر اشتباه به جهان هستی صادر کنن و سریعا پادزهر اون رو به جهان هستی ارسال نکنن، و اون سیو (save) بشه بمونه ۱۰۰% اون تبدیل به یک اتفاق منفی میشه توی زندگیشون.

پیامبر میگه من شاگردانم را اینگونه تربیت کردم که این قانون رو متوجه شدن، میدونن که این اتفاق بخاطر افکار و گفتار و رفتار خودشونه. که عرض که توی آیات زیادی از قرآن این اشاره شده: ما اصابک من مصیبته و فمن نفسک هر اتفاق منفی برای تو میفته از طرف خود توست. خب با اومدن فیلم های امثال راز، کتاب های امثال قدرت فکر، قدرت ذهن و امثالهم؛ دیگه راهی برای کسانی نمیمونه که بخوان این قدرت ذهن و این قدرت افکار رو نادیده بگیرن. خب از این میگذریم، عبور می کنیم از این میایم و میگیم، آقا برای منظم کردن و چینش این افکارها، کنترل کردن این افکار، شما چه پیشنهادی دارید؟ چه راهکاری دارید؟

به دوستان عزیزم عرض میکنم خب خیلی از شما هستید که می‌گوید من نمیتونم افکارمو کنترل بکنم، واقعا دست خودم نیست، واقعا قدرتی برای تسلط بر افکارم ندارم و از صبح تا شب هزاران هزار فکر همینطور میان باهم دعوا میکنن، باهم صلح میکنن، قضاوت میکنن ،میخرن، میفروشن ،میبازن ،میبرن، میارن، میبرن و منم همینطور مثل یک شاهد ، ناظر همینطور فقط نگاه میکنم.   اینا چکار میکنن؟ این کیه تایید میکنه؟ تو کله ی من این کیه رد میکنه ؟ کی قضاوت میکنه ؟ کی منو میترسونه ؟ کی وعده میده ؟  و انگار هزاران انسان دیگه ای غیر از خود من داخل این ذهن من هست ، داخل این کله ی من هست و این ها دارن باهم جدل میکنن، آشتی میکنن، روبوسی میکنن ، قهر میکنن ، دعوا میکنن وعده وعید میدن. انتقام میگیرن.

اینا کیا هستن ؟! من سر در نمیارم ؟ نمیشناسم اینارو؟ اینا کیا هستن ؟ چکار میکنن؟ ولی یک تجربه ی خیلی قشنگ، یک تکنیک خیلی زیبا از یکی از بهترین استادای عزیزم تو این زمینه به من یاد دادند ، راهکاری بود که چند سال قبل به من یاد دادند ، خیلی راهکار زیباییه و هرکدام از عزیزانم و دوستانم توی مشاوره هام گفتم و براشون توضیح دادم ، باز کردم ، اجراییش کردم ، استفاده کردن خیلی نتیجه های خوبی گرفتن.   برای همین این فایل صوتی رو برای شما عزیزانم اماده کردم که شماهم از این تکنیک استفاده کنید و اونم اینه که استاد عزیز میفرمودن که، شما که نمیتونی کنترل کنی ۶۰ هزار تا فکری که در حال رفت و آمد هست.

شما که میگی نمیتونم تسلطی به اینا داشته باشم، پس بهترین راه برای ارام کردن ذهن اینه که تمام این گفتگوهارو که شما میگی به چند صد نفر مربوط میشه توی سر من، بیای همه ی اینهارو ارام ارام با یک نفر گفتگو بکنی ؛ یعنی یک انسان خشمگین در درونت داری ، یک انسان طمع کار داری ، یک انسان شهوت ران داری ، یک انسان ترسو داری، یک انسان ریسک کن داری ، یک انسان عرضم به حضور شما محافظه کار داری ، با تمام اینها باید از صبح تا شب شما مواجه بشی، تمام اینارو باید تا شب تحمل کنی، تمام اینارو باید تا شب تجربه کنی.

بجای اینکه با تمام اینا بیای مواجه بشی و سرکار داشته باشی و سروکله بزنی بیا با یک نفر، با یک قدرت، با یک نیرو مواجه شو و اون نیرو هم نیروی مطلق هستی یعنی خداونده اره دوست عزیزم بیا و با خداوند بعنوان یک مخاطب، یک مشاور، یک دوست، یک نیروی مطلق وارد مذاکره شو و وارد یک صحبت شو. از صبح تا شب مخاطبت رو بجای اینکه اون افراد داخل کله ی خودت قرار بدی، فقط خدارو قرار بده و همینطور با خدا حرف بزن.

چگونه با خدا درد و دل کنیم

باهاش صحبت کن. مسایل زندگیتو بهش بگو. مسائل کارتو بهش بگو و آیندتو بهش بسپار. خانوادتو بهش بسپار .شغلتو بهش بسپار .خیلی ، مثل یک دوست صمیمی، مثل یک پدر مهربان، مثل یک مشاور دلسوز، مثل یک رفیق ثروتمند در کنار خودت خدارو فرض کن، تصور کن و فقط و فقط بگو من با یک نفر طرفم. من با یک نفر سروکار دارم که کارای من فقط با این یک نفره. من با همین یک نفر فقط کار دارم. اوایلش سخته، بخاطر اینکه تو در گذشته با صدها نفر تو کله‌ی خودت درگیر بودی، با تمام اینا مواجه میشدی. الان میخوای همه ی اینارو پس بزنی برن کنار ، فقط با یک قدرت، با یک نیرو ،با یک مخاطب روبه رو بشی.

اوایلش سخته ولی همون خدایی که تو الان اون رو بعنوان یک دوست ، یک مشاور انتخاب کردی ، همون خدا با همون قدرت بی انتهاش کمک تو می‌کنه که خیلی ساده بتونی این کارو انجام بدی. خیلی ساده غذا که میخوری، حس کن خداوند بغلت نشسته. باهاش حرف بزن بگو، خدایا این غذارو دارم میخورم که در وجود من تبدیل به نیروی الهی بشه، عشق بشه، محبت بشه، انرژی بشه، خلاقیت بشه، مهربانی بشه. آب که میخوری بگو خدایا دوست دارم این آب در وجود من تبدیل به انرژی الهی بشه، تبدیل به معرفت بشه، تبدیل به کوثر بشه.

داری قدم میزنی بگو خدایا دوست دارم این قدم هام برای تو باشه .راه که میرم برای تو برم .حرف که میزنم برای تو بزنم. شعر میخونم برای تو شعر بخونم .میخندم برای تو بخندم. گریه میکنم برای تو گریه کنم. به دوستانم میگم شما فکر می‌کنید خیلی از این دیوونه ها که تو خیابونها راه میرن، حرف میزنن، شما فکر می‌کنید که اینا با کی حرف میزنن؟! خیلی روانشناسان ها میگن اینا با شخصیت‌های مختلف درونی خودشون مواجه میشن و صحبت میکنن. ولی جالبه برات بدونی که خیلی از بزرگان میگن اینها با خداوند حرف میزنند و انقدر صحبت با خداوند براشون لذیذ شده و قشنگ شده که دیگه هیچ نیازی به صحبت با کسی دیگه ندارن. برای همینه با کسی زیاد ارتباط نمیگیرن، با کسی مانوس نمیشن، انس نمیگیرن.

برای اینکه یک نفرو پیدا کردن که جنس محبتش از همه ی بیرونی ها قشنگتره ، صادقانه تره، لطیف تره. برای همین احساس بی نیازی میکنن. اونا یک نفرو پیدا کردن همه ی حرفاشونو به اون میزنن و جواب های خیلی قشنگی ازش دریافت کردن. جواب هایی که ارامش آور بوده براشون، آسوده خاطر اورده براشون.

خاطرشون رو اسوده کرده. برای همینه دیگه نیازی به کسی نمیبینن. دوستان عزیزم شما ده سال، بیست سال، چهل ساله دارید با اون افرادی که عرض کردم نمیشناسیشون، تو کلت وجود دارن. فقط میدونی وجود دارن. حرف میزنی میترسوننت ، از آینده میترسوننت .از ازدواج بچت میترسونتت ، از قسط ها، اجاره خونه، تهدیدها.

از تمام اینا میترسوننت ، وعده های الکی بهت میدن. ترسهای الکی رو بار میکنن روی سرت. اینارو ۲۰ سال ۳۰ ساله تجربه کردی. دیگه الانم بیایید چند ماه با این روشی که این برادر کوچیکت بهت میگه ، با این روش بیا جلو ، این روش رو تست کن. همه حرفاتو با خداوند بزن بعد تصویرتو از خداوند تغییر بده .یک خدایی که در نقش قاضی و پاسبان و مامور توی ذهنت از بچگی ،کسای دیگه برات تعریف کردن رو تغییر بده بعنوان یک پدر خیلی عزیز ، خیلی مهربون ،خیلی عاشق که یک فرزند داره اونم تو هستی ، تمام دار و ندارشو دوست داره بپای تو بریزه ،دوست داره تمام هستیش رو وقف تو بکنه، فدای تو بکنه.

این دیدگاهتو عوض کن نسبت به خداوند و ببین به قول ملاصدرا آیا خداوند به قدر فهم تو ، به قدر نیاز تو، به قدر عشق تو ، حس تو خداوند ایا تغییر نمیکنه ؟! آیا خداوند انقدر انعطاف پذیر نیست؟! وقتی تو بهش بگی میخوام در نقش مشاور برای من باشی، خدا بیاد و نقش یک مشاور رو برای تو بازی کنه !؟ وقتی که میگی خدایا من تنهام، دوست دارم در نقش یک انیس و مونس برای من الان بیای جلوه کنی، ایا خداوند نمیاد در نقش یک انیس و مونس و همراه و یاور برای تو جلوه کنه؟! ظاهر بشه ؟!

وقتی ازش کمک میخوای بعنوان یک نیروی کمکی ازش کمک بخوای ، ببین تستش کن دوست عزیزم، تستش کن ببین ایا در نقش یک نیروی کمکی نمیاد کنار تو قرار بگیره ؟! و سنگینی اون بارو از روی دوشت برداره ؟ا یا خدا اینکارو نمیکنه ؟!

مستلزم اینه این رو تست کنی. بارها و بارها تستش کنی. صبح که چشماتو باز میکنی ، بهش سلام بکنی. بهش بگی من میفهمم این بیدار شدن من به دست تو بوده ، برای تو بوده ، بخاطر تو بوده، اراده ی تو بوده، ازش تشکر کنی .بهش صبح بخیر بگی. خداوند فارغ از زمانه، خداوند بیرون از زمانه. خدا صبح نداره ظهر نداره ؛ ولی تو با همون زبان عامیانه ی خودت، در دوستی رو با خدا باز کن ، در محبت رو با خدا باز کن. خداوند به تو نمیگه که باید تو بیای در حد درک من، منه خدا با من ارتباط بگیری. میگه نه.

در اندازه ی درک خودت با من صحبت کن. اگر کودکم هستی ، با همون کودکیه خودت صحبت کن .شاید شما ۵۰ سالت باشه ولی خداوند به چشم یک کودک ۲-۳ساله به شما نگاه میکنه. ادبیاتت، ادبیات کودکیه . از پدر مادر عزیز سوال میکنم ایا بچه ی شما ۲سالشه ،وقتی با زبان ۲ سالگی با شما صحبت میکنه، ایا شما ناراحت میشید؟! یعنی از بچتون توقع دارید که مثلا الان مثل ادم های بزرگسال صحبت کنه؟!

نه حتی اون زبان ۲ سالگیش رو هم دوست دارید و براتون جالب و قشنگه .خیلیم شیرینه براتون .همون لهجه ی بچگیم براتون قشنگه. شما با همون زبان چوپانی صحبت کن که مولوی در کتاب مثنوی میگه :

تو با همان زبان چوپانی و بیسوادی و کودکانه ی خودت صحبت کن.خداوند به تو ایراد نمیگیره.   اون مهم نیست چطور با خدا داری صحبت میکنی. ولی خیلی مهمه که ایا با خدا صحبت میکنی ؟ آیا خدارو در نقش یک مشاور، در نقش یک پدر، در نقش یک دوست عزیز، در نقش یک همراه مهربان، در نقش یک ولی، یک بزرگتر، یک دوست، یک صاحب دستور ایا تو زندگیت میبینی ؟! که بهش بگی به من دستور بده تو به من بگو کجا برم ؟! تو به من بگو چکار کنم ؟ تو به من بگو چه حرفایی به زبونم بیارم ؟ بزنم ؟ تو به من بگو کدوم یک از افکار من اجرایی بشه ؟

تو به من دستور بده. من دوست دارم صاحب زندگیه من ، آمر و دستور دهنده ی زندگیه من تو باشی. دوست دارم تو به من بگی من کجا برم؟ تو به من بگی چکار کنم؟ من ۳۰ سال با این کله ی خودم زندگی کردم، نتیجش این استرس ها شده ،نتیجش این اضطراب ها شده، نتیجش این زمختی و این خمودگی من شده، نگاه کن ببین دیگه نمیتونم از ته دل بخندم. اینا نتیجه ی اون افکار من بوده که با اون ادمای عجیب غریب که تو کلم بودن ، با اونا زندگی کردم. به حرف اونا گوش دادم. هرچی اونا گفتن باور کردم.

این شده که الان نگاه میکنم میبینم ۴۰ سالم شده ولی به جای اینکه ۴۰ سال بیشتر از این طرف به تو نزدیک بشم، انگار ۴۰۰ سال از تو دور شدم .حالا میخوام بیام روش زندگیم رو عوض کنم. یک نفری پیدا شد بنام سید محمد عرشیانفر اومد به من گفت بابا همه ی ادم های توی کلت رو بذار کنار ،بیا با خدا حرف بزن بیا مخاطبت رو یک نفر قرار بده، بیا هرچی میخوای بهش بگو. حتی معذرت بخواه اگر بد و بیراهم دوست داری بهش بگو .خداوند اونی نیست که خیلی زود ناراحت بشه، اونی نیست که خیلی زود تورو قضاوت کنه.

اونی نیست که خیلی زود غضبش رو در مورد تو اجرایی کنه یا من سبقت رحمته غضبه ای کسی که همیشه رحمتت سبقت میگیره بر غضبت. اون با نگاه مهربانانه، دوست داره تو تنها کسی رو که انتخاب میکنی برای صحبت ، او باشه. کی رو میخوای توی هستی انتخاب کنی از خدا مهربانتر ، از خدا داناتر، از خدا قادرتر، از خدا ثروتمندتر . از خدا تواناتر کی رو میخوای پیدا کنی؟ که بری با اون مشورت کنی ،با اون حرف بزنی. مخاطبت تو ذهنت اون باشه.

مگه این همه سال انتخابش نکردی، افراد دیگر رو هویت های دیگر رو مگه تست نکردی ؟چه نتیجه هایی ازش گرفتی؟این همه راه رو رفتی. وضعیت الان زندگیت رو نگاه کن این الان وضعیت زندگی تو ،حاصل صحبت های تو با اوناست . اون ها به تو مشاوره دادن ،توی کلت اونا با تو حرف زدن ،تو حرف اونارو شنیدی ،قبول کردی، تایید کردی و اجرا کردی. این شده نتیجه ی زندگیت.

حالا بیا از این به بعد مدل رو عوض کن و با اون مهربانترین مهربان ها، با اون الهه ی زیبایی ،با اون الهه ی محبت، با اون الهه ی عشق ،ارتباط برقرار کن و این گفت و گوهای درونیت رو بجای اینکه با اونها صحبت کنی ،فقط با یک نفر صحبت کن. فقط و فقط خدا . عرض کردم تو پیاده روی ،تو آب خوردنت ،تو دوش گرفتنت ،تو نشستنت، تو تمام لحظات زندگیت باهاش حرف بزن. انگار واقعا همراهته. او تو قرآنش گفته : هو معکم اینما کنتم تو هرجا باشی من با توام . هرجا باشی ، من با توام. ولی ایا توام، این با تو بودنه منه خدارو احساس میکنی؟ متوجه میشی؟ که الان همین گوشی که داری این صدارو گوش میدی، اون گوش منم دارم میشنوم.

همون صدایی که تو فکر میکنی عرشیانفر داره با تو صحبت میکنه ، اون صدا هم من هستم ، توسط عرشیانفر دارم با تو صحبت میکنم. ایا اینو باور میکنی؟! ایا همین پیامی که امشب به دستت رسید ،همین پیام رو از طرف خدا میدونی؟! که بگی بابا خدا ، یک نفرو مثل عرشیانفر رو بهانه کرده ،داره با من صحبت میکنه. داره به من میگه وضعیت افکارت رو عوض کن.

بذار زندگیت عوض بشه . بسه دیگه . هرچی دنبال اونا توی کلت رفتی بسه. نگاه کن ببین نمره ی  الان وضعیت زندگیت  چنده؟! نگاه کن ببین راضی هستی از وضعیت زندگیت ؟! واقعا شادی ؟! واقعا ثروتمندی؟! واقعا نفست وصل به نفس خدا شده؟! واقعا انما امره اراد شیا این یقول کن فیکون بجایی رسیدی که به هرچی بگی بشه بشه؟! واقعا اینارو بدست اوردی؟!  یا نه هنوز داری درجا میزنی؟ هنوز با استرس میخوابی؟ با خستگی صبحا بیدار میشی ؟ با اخم و تخم و لب های اویزون صبح بلند میشی میری سرکار ،واقعا فکر میکنی کسی که خداوند تو وجودش حاکمه ،این شکلیه؟! واقعا فکر میکنی کسی که خدا تو تک تک رگ و پوستش و سلول هاش جریان پیدا کنه، جاری شده و ظهور پیدا کرده، این شکلیه ؟! نه نه نه نه نه دوست عزیزم اجازه به خدا بده.

خدارو بعنوان دوست خودت، بعنوان کسی که دوست داری همه ی کارات رو باهاش مشورت کنی ،ازش نظر بخوای، ازش اجازه بخوای، و او را امین زندگی خودت بدونی . اینو امتحان کن ، ۳ماه امتحان کن، ۹۰ روز امتحان کن. اگر یک آرامش عجیب و غریب تمام سرزمین مملکت وجودت رو نگرفت، منو نفرین کن. اگر یک شادی زائدالوصفی که اصلا به زبان نمیاد، تمام وجودت رو تسخیر نکرد، منو نفرین کن. اونوقت متوجه میشی چرا بابا طاهر میگه:

اون کسی که تو رو میشناسه ،دیگه نمیتونه از تو دل بکنه.اون کسی که طعم صحبت با تورو میچشه ،دیگه نمیتونه با تو صحبت نکنه .اون کسی که طعم عشق بازی با تورو میچشه، دیگه نمیتونه سراغ عشق های مجازی بره. اگرم بره ،فقط و فقط در حد نیازهای فیزیک بدنش هست. اصلا اون عشق های مجازی دیگه نمیتونه، اون رو اغنا کنه.

اون کسی که از پیاله ی شراب خداوند چشیده ، دیگه نمیتونه با شراب های مجازی، خودش رو سیراب کنه. اون کسی که نگاه خدا رو تجربه کرده، دیگه نیازی به نگاه این و اون نداره. اون کسی که تایید خدارو گرفته، دیگه نیازی به تایید این و اون نداره .اون دیگه نیازی به کسی نداره.

اون کسی که نیمه شب بلند شده و نام خدارو زمزمه ی دهانش کرده ،روی زبانش روی لبش اسم پاک خدا، مطهر خدارو اورده ، اون دیگه نمیتونه در طول روز ،حرف بیخود بزنه. حرفای نامربوط بزنه. اون زبانش رو دیشب غسل داده، با نام خدا. با یاد خدا. دوست عزیزم ازت خواهش میکنم به مدت ۳ ماه بیا این رو تست کن. بیا بجای اینکه تو کلت حرف بزنی، بیا بجای اینکه با زبانت با دیگران زیاد حرف بزنی ،همون حرفارو با خدا بزن .ذکر بگو .هرجا میری حرف باهاش بزن، با زبان خودت. نیاز نداره با یک زبان خاصی با خدا حرف بزنی ، همین با زبان خودت باهاش صحبت کن. اگر خانم هستی با همون زبان دخترانه ی خودت صحبت کن. فکر کن خدا بابای توعه. خدا که جنسیت نداره ، ولی وقتی که تو بهش میگی بابا، خداوند به قول ملاصدرا میاد به قدر فهم تو کوچیک میشه و نقش یک بابارو تو زندگیت ایفا میکنه.

وقتی میگی آقا ،خداوند که جنسیت نداره، ولی میاد در نقش یک آقا تو زندگی تو خودش رو نشون میده .اون وقت متوجه میشی که این تکنیک، چقدر تکنیک قوی ایه .اونوقت متوجه میشی که تمام سرو صداهای تو کلت آرام میشه، به وحدت میرسی. به وحدت میرسی، یعنی فقط یک نفر رو به روته. یک نفر رو میبینی. با یک نفر عشق بازی میکنی .خیلی خیلی مچکرم دوست عزیزم، انشاءالله که این تمرین رو با تمام وجودت، ۳ماه انجام بدی.

نتیجه های خیلی قشنگش رو برای این برادر کوچیکتم بگی. منم خیلی خوشحال میشم. امیدوارم اون لحظاتی که شیرینیه نام خدا ، روی لبهاته من رو دعا کنی. مرحوم پدر من رو دعا کنی. همه ی انسان های بزرگی رو که توی زندگی ما اومدن و خواستن دست مارو بگیرن، یک قدم مارو بیشتر به خدا، به حقیقت، به عشق، به صداقت، به معرفت نزدیک کنند، انشاءالله که همشون رو یاد بکنی. اونها هم دارن مارو یاد میکنن، اونها هم الان دوست دارن ما بیشتر نزدیک بشیم به خداوند، به عشق نزدیکتر بشیم .روز به روز سبکتر بشیم. سبکبال بشیم .

مولوی میفرماید که کجایید این شهیدان خدایی شهید به معنای شاهده ،یعنی کسی که هر لحظه خدارو داره شهود میکنه   پرنده تر ز مرغ هوایی میگه انقدر کسی که خدارو شهود میکنه ، سبک میشه که از این مرغایی که میبینی به سادگی رو هوا پر و بال میزنن ، از اینا ساده تر میری تو آسمونا، تو آسمون عشق خداوند . انشاءاالله اون شهیدان خدایی ما باشیم. اون مرغان هوایی ما باشیم. انشاءالله که خدا نور عشقش رو تو قلب ما زیاد کنه. ان شاءالله که دستای مهربانانه،  پدرانه اش را روی شانه های همیشه حفظ بکنه. انشاءالله که خدا دوستای عزیزی مثل شمارو برای من حفظ بکنه. انشاءالله که خداوند قلب من رو هم از معرفت و علم و عشق و قدرت خودش پر کنه.

با سلام و ادب

مقاله با خدا حرف بزن عاااالی بود عااالی.
دلم رو به درد آورد تا با این درد بدنبال مرهم با خدای مهربونم حرف بزنم.

بسیااار سپاسگزارم. در آغوش خدا باشید.?

سلام.
خیلی خوب بود.
کاش این متن رو تبدیل به فیلم های کوچیکی بکنین و توی فضای مجازی پخش کنین

سلام نمیدونم نظر منو بخونیم یا نه،،،،،ولی من نزدیک به ۱۲ساله ،،تو مغزم با این آدمها حرف زدن ،،وسواس فکری گرفتم ،قرص اعصاب خوردم،،،خودمو به در و دیوار زدم،،خیلی بدجور،،،امشب قبل اینکه این مقاله ی شما رو بخونم،،از خدا با تمام وجودم کمک خاستم،،بعد گوشی رو برداشتم،،سرچ کردم،،وقتی خوندم متوجه شدم،،خدا با زبان شما با من حرف میزنه با یقین صد درصد اینو میگم،،من راهرو پیدا کردم،،خیلی خوشحالم ،،،و از شما خیلی خیلی ممنونم

سلآم مرد نآجی آرامش عجیبی گرفتم که تآ این لحظه سراغم نیومده بود …یه امنیت و آرامش از جنس مطلق خدآ …از اینکه وارد یه ذهن پآک و خلوت خودم رو میخوام کنم هیجآن عجیبی دآرم …دلم بد گرفته بود و دلشکسته بودم شمآ رو خدآی نور سر رآه من گذآشت…محتآج دعایتآن هستم

روزهای خیلی سختی رو دارم پشت سر میذارم،من چند ساله دارم خدا خدا میکنم، نمیدونم واقعا از دل من خبر داره یا نه؟
چطوری بفهمم صدامو میشنوی

خدا همیشه میشنوه باهاش حرف بزن

باسلام خدمت استاد عزیزم استاد عرشیانفر ومتشکرم به خاطر این همه آگاهی وتجربه های خوب ونابش،که دراختیار ما قرارمیده که ماهم به این آگاهی برسیم وبهترینها رو که هرانسانی لایقش هست رو تجربه کنیم وازصمیم قلبم که جایگاه خدای مهربانم است میخوام که همه انسانها دراین کره خاکی به این آگاهی برسن که خداوندپشت در قلب همه ما، منتظره،که در قلبمون رو باز کنیم وخداوند را درآن جای دهیم آره دوستان عزیزم تاخداهست وباخدا ارتباط گرفتی همه شک وناراحتی وترسهاتونو دور بریزید که خداوندبرهرچیز تواناست واوست فرمانروای مطلق هستی، خداونداسپاسگزارم بخاطر این همه آگاهی، که همه ازجانب توست ممنون ومتشکرم که درهرلحظه همه ماانسانها رو هدایت وحمایت میکنی متشکرم متشکرم متشکرم خدای عزیزومهربانم

منم خستم از این زندگی دنبال آرامشم ….ی مدت حالم خوب بود با خدا بودم نمیدونم چرا فاصله گرفتم

سلام ودرود
من هرلحظه با خدا هستم واین عشق بازی با خداوند را مدیون آموزه های استاد عرشیانفر عزیزم هستم
خدایا شکرت❤❤

با خدا تا خدا

درود بر شما
خداقوت به گروه بین المللی عرشیان
مطالب بسیار خوبی بود سپاسگزارم ازتون
فقط کاش اونجایی که زده بودین محتوایی از فایل صوتی استاد یک فایل هم در وبلاگ خود قرار دهید چون کلام استاد شیوا و رسا میباشد و مطلبی را که تایپ میفرمایید خیلی کتابی میشود

سلام استادعزیزم ودست اندرکاران عزیزمجموعه عرشیان… حال درونیم خیلی نامناسب بودولی باخواندن این مطلب باخداحرف بزن نیرویی عجیب گرفتم وحالم خیلی عالی شد. تمام کارهاموبخودش میسپارم ومطمئنم بهترین یاورم میشه….. استادعزیزم ازخدامیخام خیربی نهایت بهتون عطاکنه نمیدونیدباحرفاتون زندگیمودگرگون کردید…… واقعازبانم قاصرهست ازاین همه خوبی شما….. خداروشکرمیکنم که باشمااشناشدم وحرفهای شمابیشترین انرژی رودرطول شبانه روزبهم میده… فرشته ای هستیدکه ازطرف خداوندبرای تغییرزندگیم اومدیدخدیاشکرررررررت

سلام
میشه یه کتاب یا دوره برای شناخت خدا و شناخت خود معرفی کنید؟

من مدتیه که باتوصیه های,شماباخداصحبت میکنم وآرامش عجیبی درزندگیم احساس میکنم خداروهزاران مرتبه شکرمیکنم که باپیج شماآشناشدم

سلام
مقاله ی با خدا حرف بزن خیلی برای من به موقع بود انشالله از خداوند بهترین ها رو دریافت کنین که اینقدر باعث تغییرات توی زندگی و روان من شدین با اموزشهاتون
در پناه خدا شاد باشین

خیلی خیلی متشکرم و سپاسگزارم ازتون،اجرتون با خدای مهربان،روح پدربزرگوارتون شاد

سلام
مقاله ی با خدا حرف بزن عالی بود امشب خیلی اتفاقی این مطلب رو دیدم مدتها بود انگار دنبال ی پشتوانه محکم بودم ک بهش تکیه کنم خودمو بهش بسپارم دستاشو محکم بگیرم و ازش بخوام رهام نکنه اره همون ک همیشه نزدیکمونه ولی ب نظر دوره… من ی مدت هستش ک با خدا حرف میزنم ولی با این حال گله و شکایتم میکردم ک چرا این جور شد چرا برا من ولی بعد ک ی مدت گذشت می فهمیدم چ خوب شد ک اون اتفاق توی اون برهه برام رخ نداد همش لطف خداست ،خدا بهترین مشاور بهترین رفیق تنهایی های منه دوسش دارم … مرسی از مقاله ارزشمندتون امشب فهمیدم چقدر خدا منو دوس داشته ک با شما آشنا شدم…

سلام چندین وقته عاشق خدا شدم… حس میکنم خیلی به من نزدیکه با من حرف میزنه و میگه باید چیکار کنم…. حس میکنم یه گوشه وایساده و داره منو نگاه میکنه و لبخند میزنه… چند روز پیش وقتی تنها بودم صداهایی می‌شنیدم که نمیدونستم از کجا میان فقط میدونستم که صداهایی مثل موسیقی آرامش بخش بی کلام می‌شنوم نمیدونم شاید دیوونه شدم نه؟؟ ولی یه احساسات عجیبی دارم حس میکنم علاقه ام به خدا روز به روز بیشتر میشه اون صدا رو هم فقط ۲ بار آدمم چند هفته پیش شنیدم….

سلام کاش صوتی بود این یا یه فایل کلیپ بود… عالی میشد
خیلی زیباست حرفایی که نوشتین🌹

سلام حال روحیم یکسالی هست داغونه چند ماهه انقدر فشار عصبیم زیادبوده قفسه سینم درد میگیره و داغ میشه هر روز فالهای مختلفو تو سایتا میگیرم هر کدوم یه چیزی میگن این دفعه این جمله رو سرچ کردم 《خدایا وارد قلبم میشی》که این صفحه برام جلب توجه کرد البته قبلا هم مطالبتونو خونده بودم ولی فراموش کرده بودم دوباره خوندمش نمیدونین چقدر آروم شدم با اینکه حرفاتونو کمابیش همه تو سختیا بهم میگن ولی انگار از قلم شما یه تاثیر دیگه ای داشت البته روش پیشنهادیتون خیلی تازگی داشت امسب از خدا خواسته بودم بیاد تو خوابم و بهم بگه چیکار کنم ولی انگار معجزه برام اتفاق افتاد و خداوند حرفشو با زبون شما بهم حالی کرد.
خیلی ممنونم خیلی وقت بود حالم تغییر پیدا نمیکرد.

داداش دمت گرم خیلی مفید بود واسه من یکی،
ایشالله هرچی میخوای خدا بهت بده

سلام استاد گرامی و دوستان همراه
خدا خودش الان توی این مقاله باهام حرف زد اصلا این همون نشونه ای بود که موبایل رو برداشتم و ازش خواستم یک نشونه بهم بده واین فایل در استوری استاد رو گذاشت جلوم و بهم گفت باهام حرف بزن ، نگرانیت رو بهم بگو ، دلواپسهات رو به خودم بسپار، خدایا قلبم از شوق لطف تو داره شکافته میشه میدونم که همه چیز هایی که که دراین سال ها ازت خواستم برام میخوای بفرستی یکجا ، آخه از دیشب که این درگیری ذهنی برام پیش اومده قران رو باز میکنم از خیر خودش بهم گفته الان هم که این فایل رو گذاشته جلو روم فقط کافیه یک قدم بردارم بهسمتش و بهش اعتماد کنم همین الان اعلام میکنم خدایا من بهت اعتماد دارم و زندگیم رو به دستان قدرتمند خودت میسپارم
همین الانی که که میخواستم برم با یکی درد و دل کنم و انگار یکی از درونم فریاد میزد این کارو نکن وبلندم کرد و گوشیم رو برداشتم و این متن رو گذاشت جلو روم در حقیقت خودش دست به کار شد و اومد پیشم و بهم گفت خودم درستش میکنم بهم اعتماد کن، خدایا همه امورم رو به خودت میسپارم 😍

سلام خدمت استاد عرشیانفر و گروه خوبشون
خدا قوت می گم برای مطالب فوق العاده ای که در سایت گذاشتید.
مدتی بود که نیاز داشتم کسی این حزفها رو به من بزنه خیلی زیبا گفتید استاد. حتما از امروز توصیه شما رو بکار می برم. خیلی سپاسگزارم

سلام داشتم دنبال یه دل نوشته میگشتم که بزارم رووضعیت ازکسی ناراحت بودم یه دفه زدم بیرون ازدل نوشته هاگفتم ولش کن بابا یه دفه حرف زدن باخداروسرچ کردم واین نوشته برام اومد خیلی آروم شدم وازامشب قول دادم عملیش کنم خیلی خیلی ازشماممنونم برادر

واقعا عالی از خدا ممنونم ک این مقاله رو سر راهم قرارداد

بسیار عالی بود. ذهن من اجازه نمی داد با نیروی قدرتمند الهی صحبت کنم. می گفت تنها من باید صحبت کنم. اما امروز متوجه شدم که من هر لحظه می توانم خودم با خدایم ارتباط برقرار کنم و صداهای ذهنم را نشنوم.
منیژه

سلام و درود خداوند بر بنده عزیزو خالص خدا، بی نهایت عالی و فوق‌العاده بود واقعا تحت تاثییر قرار گرفتم خیلی متشکرم از شما، خداوند روح پدر بزرگوارتون رو مورد رحمت و آرامش قرار بده و از اعضای بهشت و محشور با پیامبر کنه الهی آمین😊🌹💜

سلام حرفاتون عالی بود من الان ثانیه به ثانیه با خودش حرف میزنم خیلی آرامش بخشه فقط یه سوال جواب‌هایی تو دل آدم میوفته آیا جواب خداست؟

خیلی امسال بخواطر این شرایط استرس دارم و خیلی وقتها گناه میکنم ولی خدا هیچوقت از من روشو برنگردوند 😢 همیشه در رحمت رو به روم باز بود و من شکرگزار نبودم 😭‌ ولی امروز که این مقاله رو خوندم تصمیم گرفتم با خدا ارتباط بگیرم و ازش کمک بخوام که بهترین دوستم باشه 😭😭 ممنون از مطلب خوبتون که به دلمون آرامش رو برگردوند . یاعلی

سلام دوست عزیز و گرانبهای من، متن شمارا کامل خواندم و فوق العاده آرام شدم، خیلی دوستت دارم و خداییش ، خداوند رحمت کند پدر شمارا، آمن.
از طرف یک دوست کوچک مسیحی تو.

راه رو پیدا میکنیم البته اینم خودش خیلی لیاقت میخواد.ولی مهم تر اون یه که یادمون نره و هی تکرارش کنیم تا بشه جزء ی از زندگی مون.ممنونم خدای مهربانم.مرسی که هستی.مرسی که حواست به همه بنده هات هست.کمک کن تا یادمون نره و تو زندگی روزمره گم نشیم.مرسییییی خدای مهربونمممممممممم

خدا کمکم کن بیشتر باهات باشم و هی فراموش نکنم.خدایا باش که خیلی محتاجتم.همون جور که تا الان بودی و هوای من رو داشتی.ولی من ه خطا کار یادم میرفت که هستی و داری بهم نگاه میکنی🙌🙌🙌🙌💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖❤❤❤❤❤❤

خدایا کمکم کن یلحظه فراموشت نکنم همیشه سایت بالاسرم باشه همیشه هوامو داشته باش که بدجوری این روزا نیازت دارم و میدونم ک بدون تو قلبم اروم نمیگیره خدایا هوامو داشته باش بزار ایمانم بهت انقد قوی بشه که هیچکس نتونه بشکندش خدایا منو به موفقیت برسون

خدایا شکر .با خدا باش و پادشاهی کن.تشکر از استاد فوق العاده عرشیانفر

خدا خسته ام.!خودتم میدونی حق من این نبود…
خیلی بدتر از من سرسامان گرفتن اما من ….
خدا جون ی حرکتی رو کن برام
تا دیر نشده
دیگه کشش ندارم

سلام استاد عزیز
من سرج کردم که با خدا چگونه صحبت کنم ، این متن زیبا و مقاله به ناگهانب برایم باز شد و کنجکاو بدوم ببینم چیست ؟ مقاله بسیار زیبای شما را در ارتباط یک انسان با خدا خواندم و بسیار خوشحال و از ته دل برای شما دعای فراوان نمودم بسیار بسیار بسیار عالی و جذاب بود به ته قلب و دلم نشست همان چیزهایی بود همون حرف هایی بود که من دوست داشتم برای صحبت کردن با خدا و اشک در چشمانم سرازیر شد . شما را به خدای مهربان و بخشنده می سپارم .
ارادتمند سید رضا حسینی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

موسسه عرشیان، گروهی متشکل از افرادی است که با شناخت خود و توانمندی‌هایشان توانسته‌اند مسیر زندگی خود را تغییر دهند و اکنون آماده هستند تا شما را در این راه یاری کنند. خلاقیت و نوآوری اساسی‌ترین قانونی است که موسسه آموزشی مهارت زندگی عرشیان در تمام فعالیت‌ها سرلوحه خود قرار داده است.


خدای مننه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنیمیان این دو گممهم خود را و هم تو را آزار میدهمهر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستیو هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنیآنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن

خدا جون منم دل دارم …  ببین گرفته …

چگونه با خدا درد و دل کنیم

خودت نظری کن خدای مهربونم

تو گفتی هیچی به اندازه اشک چشم بنده گناهکار و پشیمونم برام ارزش نداره

خداجونم  به همین اشک هام قسمت می دم کمکم کنی و پر رویی منو ببخشی

منو ببخش که اینجوری باهات حرف می زنم به خودت قسم قصد جسارت ندارم

تو خودت با مهربونیات منو پُر رو کردی

خدایا تنهام نذار و دستم رو بگیر

خدایا منو حتی برای یه لحظه رها نکن


این روزها دلم عجیب هوای تو را کرده 

بس نیست
اینهمه تنبیه ؟؟؟؟ دیگر طاقتم سرآمده 

نمیتوااااااانم
مرا رهایی ده از این همه خاطرات 

این روزها
زیاد دعایم می‌کنند در حرمت امیدوارم به دعای دوستان آرامش بگیرم 

روزهای خوب
در انتظار من هستند می دانم نیازم را بی نیاز خواهی کرد دوستت دارم ….

 


خدایا من رو ببخش که همیشه ازت طلبکارم …

چرا ؟!

خداوندا درون سینه
قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،

خداوندا درون سینه
قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،

اما بی کینه … و سرشار از
عشق و محبت تو ،قلبم را متبرک گردان تا برای تو و
خلقِ تو بتپد ،قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،و رنج دیگران را رنج خود بداند ،چشمهایم … از
روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ، نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه
ام میبینم ،مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران
اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،خدایم … دستان خالیم
به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توستمرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد
از جانب تو ،در خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در
جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا
آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم …

اما بی کینه … و سرشار از
عشق و محبت تو ،قلبم را متبرک گردان تا برای تو و
خلقِ تو بتپد ،قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،و رنج دیگران را رنج خود بداند ،چشمهایم … از
روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ، نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه
ام میبینم ،مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران
اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،خدایم … دستان خالیم
به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توستمرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد
از جانب تو ،در خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در
جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا
آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم …


می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.همان دلهای بزرگی که جای من در آن
است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.دلتنگی هایت را از خودت
بپرس.و نگران هیچ چیز نباش!هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت
از جنس من است!اما من نمی خواهم تو همان باشی!تو باید در هر زمان بهترین
باشی.نگران شکستن دلت نباش!میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است
بشکند.و جنسش عوض نمی شود …و میدانی که من شکست ناپذیر هستم …و تو مرا داری
…برای همیشه!چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد …چون
هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای…چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و
استوارت را بشنوم،صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!درست است
مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!دلم نمی خواهد
غمت را ببینم …می خواهم شاد باشی …این را من می خواهم …تو هم می توانی این
را بخواهی. خشنودی مرا.من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه
آرامش شما قرار دادیم)و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه
شود …نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.شبها که خوابت نمی برد
فکر می کنی تنهایی ؟اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!فقط کافیست خوب گوش
بسپاری!و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!پروردگارت …با عشق !

بسم رب الحسین

.

.

.

نوازشت می کند ، سر پس می کشی

آغوش مهر می گشاید ، بی تفاوت عبور می کنی…

غرق می شوی ، در بحر مواج وسوسه ها

چگونه با خدا درد و دل کنیم

مملو می شوی ، از بی خبری ، فراموشی

شتاب می گیری

به سوی خارهای زینت شده گناه…

فوا اسفاه من خجلتک ، آن لحظه ای که به خود آیی

 و فریب خورده یابی

حیران و سرگشته ، می مانی در راه

گم می شوی ، در ظلمات بی راهه ها

تار می شوی ، مات می مانی

مملو از شکستگی ، زار می شوی

فریاد بر می آوری : فکیف حیلتی ؟!

و نمی یابی ، جز بی چارگی

در مانده و بی چاره و سرگشته ات که دید

به خاطرت می زند تکیه گاهی را

نوازشها و آغوش مهربانی را

یاد می آوری روی گردانیت را

سر پس کشیدن و عبور هایت را

سر می دهی : فوا اسفاه من خجلتی

می خوانی اش : باز آمده ام به آغوش مهرت  یا الهی !

بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی…

فرا می خواندت

آغوش مهر می گشاید و نوازشت می کند

در می یابی !

نمی یابی خودت را

شرمگین می شوی …

فاقبل عذری سر می دهی

من لی غیرک سر می کشی  و مست…

نجوا کنان می خوانی اش

آغاز می کنی برایش ، اقرار به گمراهی را

تکرار می کنی ، سبحانک انی کنت من الظالمین را

و اشک گونه هایت را ، بوسه می زند

 …


همه ما پنهانی ودر نهان با خداوند، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از
آن خبر ندارد وخود می گوییم و خدا شنونده است. آن چه می آید بخشی هایی از
گفتگوهای «من وشما» با خداست. اگر می دانید، مطلبی باید اضافه شود در نظرات
این مطلب بگذارید تا اضافه شود.

گفتم: خسته‌ام

گفت: لاتقنطوا من رحمة الله

.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است… یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل… اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم – نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته

گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:

گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.::
بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد،
امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو
گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛

گفت: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/??) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/??) ::.

گفتم: با این همه گناه… آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/???) ::.

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/?-?) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/??) ::.

گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/???) ::.

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! … توبه می‌کنم

گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/???) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفت: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت:یا
ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی
یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.::
ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که
خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به
سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/??-??)
::.

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم : …

گفت : …



خــــــدایـــــــا مــــن گنــــــــه کـــــــــــارم

خدایا من گناه کارم ،مرا ببخش ،تو را می خوانم ،تو را می خواهم ،تو را می پرستمولی هنوز از بت پرستی دست بر نداشته امهنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم .هنوز از مطلقیت تو می ترسم و می گریزم .هنوز کودکمهنوز به دنبال شی می گردم ،هر لحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم.خدایا به من ظرفیت بخشش عطا کنبه من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ،بت ها را با تو اشتباه نکنم .خدایا مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ،بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ،بگذار عشق تو ، جمال تو ، کمال تو آن قدر روح و دلم را
جذب کند که دیگر عشقی برای هستی باقی نماند .خدایا گاه گاهی از تنهایی خسته می شوم ،گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،گاه گاهی مثل آتش فشان منفجر می گردم .آنگاه راه فرار می گزینم ،دست نیاز به سوی بت ها دراز می کنم ،درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و
درمانده اند.خدایا این ها دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ،من ضعیفم ،من کم ظرفیتم مانند کودکی که از مدرسه می گریزدمن نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .می سوزم ،می سوزم ،می سوزمبگذار بیشتر بسوزم ،بگذار خاکستر شومبگذار محو و نابود شوم ،بگذار کسی نام مرا نداند ،کسی اسم مرا نبرد ،کسی مهر مرا در دل خود نپرورد ،بگذار تنها باشم ،فقط با تو باشم .اما ای خدای من حتی تو هم مرا تنها بگذاراگر می خواهی تو هم مرا از بارگاهت بران ،تو هم مرا طرد کن ؟تو هم مرا به دست فراموشی بسپار ،گله نمی کنم ،بگذار تنهایی خود را از مطلقیتت شروع کنم ،بگذار با مطلق آشنا شوم ،بگذار در تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های
سوزان قلبم به من نرسد ،

حتی نور شمع وجودم در ظلمت تنهایی محو شود و به جایی نرسد

 خدایا بهت محتاجم بیشتر از همیشه

تنهای تنهایم بیشتر از همیشه

خدایا غریبم در غربت تنهایم مگذار

خدایا به سوی تو رو آوردم دست رد به سینه ام نزن

خدایا با یه کوله باری از گناه اومدم بر نگردونم خدا

خدایا دیگر هیچ ندارم بگیو یم بجز اینکه بگم

خــــــــدایـــــــــا گنــهـــکـــــــــــــارمــــ

منو عفو کن

سلام

خیلی دوست دارم بنویسم و نوشته ام حرفهای دلم باشه

بنویسم و تهش هم بگم ممنونم خدایا

سلام خدا

اینکه دیر به دیر میام باید بگم مشغولم و گرفتار و شرمنده

خدایا مهربونی تو هیچ میدونستی انقدر مهربونی که ماها گاهی این مهربونی رو نمیبینیم و بد میفهمیم

باید ببخشی تقصیر ما این وسط اینه که کمتر میدونیم و عجولیم و کم میاریم شاید هم کم طاقتیم

ولی راستش خدایا دیگه نمیشه گاهی فشار زندگی سخت میشه گاهی کم میاریم

گاهی انقدر کم میاریم که دوست داریم هرچی تو دلمون هست و بگیم و داد بزنیم

خدایا ولی تو مهربونی

خدایا دلم میخواد بگم وقتی دردی میدی حداقل طاقتش هم بده

صبرش هم بده

کمکمون کن که بفهمیم و احساس کنیم تا اینقدر بی تاب نباشیم تا انقدر غصه دار نباشیم که هرچی که به زبونمون میاد بگیم

خدایا طاقتا کم شده خیلی کم گاهی اینقدر کم میاریم که باورش برای خودمون هم سخته

خدایا گاهی میگم مگه یه ادم چقدر میتونه تحمل کنه چقدر میتونه بگه تموم میشه

وقتی اتفاقی باب میل ادم نمیشه وقتی یه اتفاق که حتی فکرشو نمیکنی وقتی واسه یه چیزی که هزار شب دعا میکنه اخرش نمیشه

ادم میشکنه من نمیگم تو حکمتت اشتباهه نه خدا بزرگی و مهربانی که من در تو دیدم مثل خودت بی همتا بود استجابت دعایی که دیدم معجزه بود و بس دلم میخواد به قلبمون بیای کمکون کنی قلبامون رو پاک کنیم تا بفهمیم این حکمت رو

خدایا بهم ارامش قلب بده بهم قدرت درک بده

خدایا محتاجم خیلی هم محتاجم

خدایا تو این زمین
قلبهای خیلی از بنده هات واست تنگ قلبهای خیلی میخواد که به قلبشون بیایی
خدایا راه سعادت راه رسیدن به خودت رو میخوام

 

خدایا خوب میدونم گنهکارم مدتی هست که خجالت میکشم نیگات کنم

خدایا اگر اشتباهی کردم اگر گناهی کردم اگر خطایی کردم دوست دارم دیگه نکنم دوست دارم کمکم کنی به قلبم به روحم ارامش بدی

خدایا شرمنده ام

بهم فرصت بده من از اینکه فردای قیامت فریاد رسی نداشته باشم میترسم

من از اتش جهنم میترسم

خدایا باید جبران کنم قبل از اینکه فرصت زندگی ام تمام بشه دوست دارم فردای قیامت شرمنده تو نباشم

خدایا لیاقت بندگی  خودت رو بهم بده

خدایا دلم حالتی غریب و غریب گونه دارد 

 خدایا وقتی دلم غصه
دارد دوست دارم قلبمو دربیارم بشورم از غصه ها گاهی این رنج انقدر زیاد هست
که بی طاقت بی طافت میشم و بغض همه وجودمو میگیره احساس میکنم دیگه
نمیتونم ادامه بدم میخواهم انصراف بدم میخواهم بزارم و برم ولی نمیشه نمیشه

باید رفت و امیدوارم بود  به جایی میرسی به یه احساس خوشی خدایا به ارامش قلبی نیاز دارم تا بتونم به افکارم نظم بدم

 

حیف خدا حیف…

دوستت دارم خدا

هوای بنده هاتو داشته باش و کمکم باش تو همه چی

 

خداوندا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری

شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

دوستت دارم

 


  گفتم: خدایا از همه
دلگیرم..        گفت: حتی از من؟

  
گفتم: خدایا دلم را ربودند..         گفت: پیش
از من؟

 گفتم :
خدایا چقدر دوری..          گفت: تو یا من ؟

     گفتم: خدایا
تنهاترینم…             گفت:
بیشتر از من؟

       گفتم خدایا انقدر نگو من..!      گفت: من توام ، تو من…

 

  فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ.

پس آنگاه که اورا به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود

 در او دمیدم، پس برای او به سجده درآیید.﴿ص،۷۲﴾


                        

گفتم:
خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از
دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و
بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت:
عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات
بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو
اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ گفت:
عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج
می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم
از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنهااینگونه می شود تا همیشه
شاد بود. گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت:
بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز
گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این
راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید. گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت:
روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی
نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو
بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم
کردی. گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت:
اول بار که گفتی “خدا” آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را
نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، اگر تو بعد
از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کردی همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت … گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت … *خدایا به خاطر همه عنایاتی که به من داری ازت ممنونم. تو
تمام لحظه های نیازم فقط خواستمت. ولی تو منو واسه همیشه میخوای . توی این
لحظه های تردید و تنهایی تنهام نذار. قدرت خواستن و رسیدن عطا کن به این
وجود ناتوان و کمکم کن تا من بر زمان حکم برانم، نه آنکه گوش به فرمان بادا
بادای ایام باشم … کمکم کن تا پیش از آنکه مرا بفهمند به سوی درکشان گامها بردارم.


خدا گر پرده بردارد

ز روی کار آدمها

چه شادیها خورد بر هم

چه بازیها شود رسوا

یکی خندد ز آبادی

یکی گرید ز بر بادی

یکی از جان کند شادی

یکی از دل کند غوغا

چه کاذب ها شود صادق

چه صادق ها شود کاذب

چه عابدها شود فاسق

چه فاسق ها شود پیدا

چه زشتی ها شود رنگین

چه تلخی ها شود شیرین

چه بالاها رود پایین

چه اسفلها شود علیا

عجب صبری خدا دارد

که پرده بر نمیدارد

وگرنه بر زمین افتد

ز جیب محتسب مینا

لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری

دردت را در سینه ات فرو می ریزی تا آشکار نگردد

لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه زده،

بغض می کنی اما پشت لبخندی ساده پنهان خواهی کرد

لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته

و می خواهی درد دلت را فریاد بزنی از سنگینی بغضت نمی توانی

لحظه هایی هست که سخت،خسته می شوی

از دست کسانی که حرف هایت را نمی فهمند و باز چیزی نمی گویی

لحظه هایی هست که وقتی از تنهایی زمین گیر می شوی،

سرت را به دیوار تنهاییت می گذاری و باز هیچ نمی گویی

لحظه هایی هست که دلت می خواهد فریاد زنی

و خالی شوی از هر چه درد،ولی باز نمی توانی…

و

لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست…

لحظه ای که عادت می کنی به هر چه درد و چه سخت لحظه ایست…

واما سوال امروز

تا حالا شده دلت بگیره؟؟؟

دلیل داشته یا بدون دلیل؟؟؟؟

وقتی دلت می گیره چکار میکنی؟؟؟


یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.

می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازمنه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شدو
زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا
زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم
نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.با شرمندگی فریاد زدم خدایا
اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می
بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان
هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور
کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر
آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه
کنم تا محبت تو را جبران نمایم.


سوال امروز ….

چقدر با خدای خودت راحتی؟؟

وقتی ازش خواسته ایی داری براش چه کار میکنی؟؟؟


تو ای خداوندگارم

 گنجایش پایین فهم مرا ازدرک حقایق ببخش!!!!

وبه حرفهایم گوش بسپار.

خدایا توازدشواری زندگی وانسان بودن آگاه بودی

ومی دانستی اززجر غصه خوردن

ازحس تلخ جدایی هم آگاه بودی

می دانستی که ضعیفم وزود شکسته می شوم

می دانستی که گذشته برنمی گردد وفقط خاطرات تلخش رابه جای می گذارد

خدایا می دانستی که اگر ضعف ایمان داشته باشم سختی ها مرا ازتو دور می کند وشاید هم جدا

می دانستی که پاهایم زود خسته می شوند،نفسم بریده می شود وطاقتم طاق..

ومی دانستی که ممکن است  بنده ی ناشکر توباشم

خدایا توما رادوست داشتی وداری ولی چه دوست داشتن عجیبی

دوست داشتنت هم یگانه است ومانندش را دراین عالم نمی یابم


مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن


یه سار شروع به خواندن کرد ! اما مرد نشنید


مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن…….


آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد اعتنایی نکرد

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت : تو کجایی ؟؟؟؟


بگذار تو را ببینم ……


ستاره ای درخشید، اما مرد ندید

مرد فریاد کشید ” خدایا یک معجزه به من نشان بده ” …..


کودکی متولد شد و اما مرد باز توجهی نکرد

مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم …..


از تو خواهش می کنم ……

پروانه ای روی دست مرد نشست و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد …..


ما خدا را گم می کنیم ……

در حالی که او در کنار نفس های ما جریان دارد ……


خدا اغلب در شادی های ما سهیم نیست ……

تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای ؟؟

تا به حال به او گفته ای که چقدر خوشبختی ؟؟؟؟؟؟


که چقدر همه چیز خوب است ؟؟؟؟


که چه خوب که او  هست ؟؟؟


خدا همراه همیشگیه سختی ها و خستگی های ماست


زمانی که خسته و درمانده به طرفش می رویم

خیال می کنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم او ما را دیده و حس کرده اما …………

گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه او به ماست


خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد


به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم


به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد …


تا خدا هست، جایی برای نا امیدی نیست


(خدایا حتی یک آن ما را به حال خود وامگذار)

خدایا فکری ناقص دارم که نمیتوانم تو را یاد کنم
چشمی دارم که نعمت های تو را ندیده میگیرد ….
خدایا تو آنی که من در خیال و اوهام خود نمی توانم تصور کنم
خدایا حکمت آنچه را که تو نمی خواهی و من اصرار می کنم بمن بفهمان
وای خدا چشمم را باز کن نسبت به نشانه هایی که گذاشتی و من از درک آنها عاجزم

آمین یا رب العالمین


چگونه با خدا درد و دل کنیم
چگونه با خدا درد و دل کنیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *