چگونه با خدا درد و دل کنم

 
helpkade
چگونه با خدا درد و دل کنم
چگونه با خدا درد و دل کنم

ازکجالوازم خانگی رو باقیمت مطمئن خریدکنیم؟


پاکسازی و رفع آلودگی هوای خانه

 

صحبت کردن با خدا از مشکلات و سختی هایمان ( گفتن درد دل با خدا) یکجور ناشکری کردن است ؟

چگونه با خدا درد و دل کنم

میتوان از درد دل گفتن حضرت علی (علیه السلام) با چاه،نتیجه گرفت که در کل سخن گفتن از ناراحتی های ناشی ازمشکلات و سختی های زندگی کار بدی نیست اما گفتنشان به خدا ، صورت گله پیدا میکندو پسندیده نیست؟پاسخ: آدمي هميشه به دنبال اين است كه با تكيه بر جايگاه معنوي آرامشي به خود ببخشد. خداي متعال بهترين مونسي است كه مي توان با او درد و دل و راز و نياز كرد.به نظر مي رسد علت اصلي كه شما را به اين شبهه وا داشته است، در اين باشد كه معناي دقيقِ گرفتار شدن به مشكلات تبيين نشده است كه احساس مي كنيم گفتن اين موارد ناسپاسي باشد.

– چرا خدا بلاهايي به سر ما مي آورد كه به ناشكري و ناسپاسي مي افتيم؟

** اولا: ايمان به خداي متعال بايد همراه ايمان به عوالم غيب باشد:

«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(1)(پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است‏] ايمان مى‏ آورند و نماز را برپا مى ‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى داده ‏ايم، انفاق مى ‏كنند.»

و كساني كه به عوالم غيب ايمان دارند، نوع نگاهشان به دنيا گونه اي نيست كه ناهمواري هاي دنيا، كمرشان را بشكند و در مقابل آن تاب و توان خويش را از دست بدهند. بلكه انسان با نگاه به عالم حقيقي كه پس از مرگ رخ مي نماياند، تمام سختي هاي دنيا برايش پذيرفتني و چه بسا شيرين مي شود. مانند ورزشكاري كه سخت زحمت مي كشد، اما اميدش به كسب جايزه، رنج را برايش هموار مي كند.

** ثانيا: انسان با دقت در دنياي مادي مي فهمد كه رنج و سختي جزء جدا ناشدني دنيا است و همگان به نوعي سختي ها و مرارت هاي دنيا را تجربه مي كند. بنابراين تلاش براي منتفي نمودن هر نوع ناگواري، نتيجه اي جز شكست نخواهد داشت. و كساني در اين ميدان پيروز مي شوند كه به جاي تلاش براي تغيير همه چيز، به تغيير خود بپردازند و با ايجاد وسعت دروني، مشكلات را براي خويش هموار كنند. همان گونه كه خداي متعال، براي پيامبرش (ص) چنين نسخه اي داشت:«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ»(2) آيا سينه‏ ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟»

** ثالثا: بسياري از بلاها و مصيبت هايي كه بر سرمان مي آيد، نتيجه اعمال خودمان است. و بايد شاكر خداي متعال باشيم كه حتي بسياري از بلاهاي خود ساخته ما را، از ما دور كرده است.

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(3) فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده ‏اند آشكار شده است خدا مى‏ خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند.»** رابعا: بسياري از اموري كه برايمان ناپسند شده، در واقع خير ماست. و به دليل جهل و ناداني، قادر به تشخيص مصلحت خويش نيستيم و گاهي اوقات، مصلحت هاي خويش را ناپسند مي شماريم:

«عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(4) چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏ داند، و شما نمى ‏دانيد.»

** خامسا: مكروهات دنيا، محكي براي ادعاي ايمان است. تا فرق بين مومن حقيقي و مدعي سست عنصر روشن گردد:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»(5) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ ها، آزمايش مى ‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏ كنندگان.»

«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»(6) آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى ‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟»

– اشاره به داستاني پيرامون مسأله:

در روايتي از ميثم تمار آمده است:

شبي از شب ها حضرت علي(ع) مرا به صحرا برد. از كوفه خارج شديم. به مسجد جعفي رسيديم. آن حضرت چهار ركعت نماز خواند و پس از سلام و تسبيح دست هاي خود را بلند كرد و گفت: خدايا! تو را چگونه بخوانم در حالي كه بنده گناهكار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالي كه عاشق تو هستم. خدايا! با دستان گناه آلود و چشمان اميدوار به سويت آمده ام. خدايا! تو مالك همه نعمت هايي و من اسير خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاك گذاشت و يكصد مرتبه گفت: خدايا عفوم كن. پس از اين از مسجد خارج شديم و رفتيم تا به صحرا رسيديم. حضرت علي(ع) خطي به دور من كشيد و فرمود: از اين خط بيرون نيا. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاريكي گم شد. آن شب، شب تاريكي بود. پيش خودم گفتم: اي ميثم! آيا مولا و سرورت را در اين بيابان تاريك و با آن همه دشمن تنها رها كردي؟! پس در نزد خدا و پيامبر چه عذري خواهي داشت؟!

پس از آن سوگند خوردم كه مولايم را پيدا خواهم كرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو كردم. وقتي آن حضرت را از دور ديدم، به طرفش راه افتادم، وقتي كه رسيدم ديدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن مي گويد و چاه هم با او سخن مي گويد. وقتي كه آن حضرت آمدن مرا احساس كرد پرسيد: كيستي؟ گفتم: ميثم هستم. فرمود: مگر نگفتم از آن دايره پايت را بيرون مگذار؟! گفتم: نتوانستم تحمل كنم و ترسيدم كه دشمنان، بر تو آسيب برسانند. پرسيدند: آيا چيزي از آنچه گفتم شنيدي؟ گفتم: نه سرورم، چيزي نشنيدم. فرمود: اي ميثم! وقتي كه سينه ام از آنچه در آن دارم احساس تنگي كند، زمين را با دست مي كنم و راز خودم را به آن مي گويم و هر وقت كه زمين گياه مي روياند، آن گياه از تخمي است كه من كاشته ام.(7)

– حاصل سخن اينكه:1- از سيره عملي و مناجات امام علي(ع) مي‌توانيم درس‌هايي مانند نحوه ی مناجات با خدا در خلوت و تنهايي، سخن گفتن در خلوت با موجودات در جهت و مسير الهي و … آموخت؛ با اين حال، نبايد از اين حقيقت غافل شد كه در قلب امامان(ع) اسرار و معارفي بوده كه نمي‌توانستند به هركس آنها را بگويند. آن بزرگواران اگر قلب‌هاي مستعدّي پيدا مي‌كردند تا حدي اسرار الهي را به آنها مي‌آموختند و اگر كسي را نمي‌يافتند، مأمور به بيان آن نبودند.

2- اگر بيان ناراحتي ها سر از ناسپاسي و گلايه داشتن به خدا باشد، پيداست كه به حكمت و مصلحت او ايمان نداريم و اين مقدمه اي بر يأس و نااميدي از درگاه او مي شود كه بزرگترين ناسپاسي است. در سيرۀ اميرالمومنين(ع) فقط هم نشيني با او معنا داشت نه گلايه.پي نوشت ها:1. بقره(2) آيۀ 3.2. شرح(94) آيۀ 1-2.3. روم(30) آيۀ 41.4. نساء/(4) آيۀ 216.5. بقره(2) آيۀ 155.6. عنكبوت(29) آيۀ 2.7. فيض كاشانى، محمد محسن، الوافي، ج 5، ص 705، كتابخانه امام أمير المؤمنين على(ع)، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.

 

منبع:pasokhgoo.ir

در ادامه بخوانید

دیگه لازم نیست برای خرید بلیط بری ترمینال!

بلیط کیش را دربهترین فصل سفر به آن خریدکن

بلیط ارزان تهران به مشهد|پشتیبانی 24ساعته

برای خرید پک کامل حرز امام جواد کلیک کنید

سریعترین وارزانترین راه سفربه نقاط مختلف


خرید قسطی انواع سمعک بدون بهره

خریدقسطی جهیزیه بدون نیاز به پرداخت اولیه


درخواست وکیل ملکی با مشاوره رایگان


کم شنوایی و ناشنوایی در میانسالان


دیگه لازم نیست از دندانپزشکی بترسید؟


مرکز تخصصی استعدادیابی و آموزش کودکان


کیف عیدتو از سیلارشاپ بخر


تعیین جنسیت پیش از بارداری


بهترین پیشنهادهای خرید برای کتاب کودک

چگونه با خدا درد و دل کنم

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021

درد و دل با خدا



چگونه با خدا درد و دل کنم

خدایا اوقاتی هست که اینقدر غرق در خوشی و شادی دنیا میشوم که تو را فراموش میکنم که شکرت را به جا بیاورم پس به من بیاموز تا همان گونه که در لحظات سخت زندگی هر لحظه بیادت هستم در تمام لحظات خوشی و شادی بیادت باشم.



کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید : می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ خداوند پاسخ داد : در میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه گفت : اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند . خداوند لبخند زد : فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود کودک ادامه داد : من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم ؟ … خداوند او را نوازش کرد و گفت : فرشتهّ تو ، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی . کودک با ناراحتی گفت : وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم ؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی . کودک سرش را برگرداند و پرسید : شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند ، چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود . کودک با نگرانی ادامه داد : اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود . خداوند لبخند زد و گفت : فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید : خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید .. خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد : نام فرشته ات اهمیتی ندارد ، می توانی او را … *** مـادر *** صدا کنی .

داستان محبوب تراز پیامبر خدا

وقتی حضرت عیسی علیه
السلام از خداونددر خواست کرد کسی را به او نشان دهد که نزد خدا محبوب تر
از او باشد ، خداوند عیسی را به پیرزنی که در کنار دریا زندگی می کرد
راهنمایی نمود . وقتی عیسی علیه السلام به سراغ آن خانم آمد ، دید در خرابه ای زندگی می کند وبا بدنی فلج و چشمانی نابینا در گوشه ای رها شده است . وقتی حضرت عیسی علیه السلام جلوتر رفت ودقّت کرد ، دید پیرزن مشغول ذکری است :

« الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ المُجمِلِ المُکرِمِ»خدایا شکرت که نعمت دادی ، کرم کردی ، زیبایی دادی ، کرامت دادی .

حضرت
عیسی علیه السلام تعجب کرد که اوبا این بدن فلج که فقط دهانش کار می کند ،
چرا چنین ستایش می کند ؟ با خود گفت که او از اولیای خداست ومن بی اجازه
وارد خرابه شدم ؛ برگردم ، اجازه بگیرم و بعد داخل شوم . به دم خرابه
بازگشت و گفت : « السَّلامُ علیکُ یا أَمةَ الله» پیرزن گفت : « وعلیک
السَّلام یا روح الله». عیسی پرسید : خانم ! مگر مرا می بینی ؟

گفت : نه . پرسید : پس از کجا دانستی که من روح الله هستم؟ پیرزن گفت : همان خدایی که به تو گفت مرا ببین ، به من هم گفت چه کسی می آید . عیسی با اجازه آن خانم وارد خرابه شد وپرسید : خداوند به تو چه داده است که این قدر تشکّر می کنی ؟ تشکّر تو برای چیست ؟ پیرزن
گفت : یا عیسی ، آن چه به من داده بود از من گرفت ، آیا همین طور پس گرفته
است ؟ آیا وقتی می خواست آن را از من بگیرد ، به من نگاه کرد وپس گرفت ؟
عیسی فرمود : آری ، اوّل به تو نگاه کرده وبعد پس گرفته است . پیرزن گفت :
من به همان نگاه او خوشم . خدا این نگاه رابه دیگری نداشته وبه من کرده است ؛ پس جای شکر دارد .چنین پیرزنی به خداوند وصل است در حالی که پیامبر هم نبود . در واقع استادِ حضرت عیسی علیه السلام شد . امّا وقتی برای ما مصیبتی پیش
می آید ، فکر می کنیم خدا با ما قهر کرده است در حالی که برخی از آن ها
جبران گناهان ماست تا خداوند متعال در آخرت ما را عذاب نکند ، برخی دیگر از
گرفتاری ها به خاطر این است که از خدا غافل نشویم ، برخی دیگر هم به خاطر
این است که خدا دوستمان دارد و می خواهد به خاطر صبر بر مشکلات ، پاداش
بیشتری دریافت کنیم .

ايمان به خدامرد جوانى که مربى شنا و دارنده چندين مدال المپيک بود ، به خدا اعتقادى نداشت . او چيز هايى را که درباره خداوند و مذهب مى شنيد مسخره مى کرد . شبى مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت . چراغ خاموش بود ولى ماه روشن و همين براى شنا کافى بود . مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شيرجه برود . ناگهان سايه بدنش را همچون صليبى روى ديوار مشاهده کرد . احساس عجيبى تمام وجودش را فرا گرفت . از پله ها پائين آمد و به سمت کليد برق رفت و چراغ ها را روشن کرد . آب استخر براى تعمير خالى شده بود !


گفتگو با خدا

خدا : بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است .بنده : خدايا ! خسته ام ، نمي توانم .خدا : بنده ي من ، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان .بنده : خدايا ! خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم .خدا : بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان .بنده : خدايا ! سه رکعت زياد است .خدا : بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان .بنده : خدايا ! امروز خيلي خسته ام ! آيا راه ديگري ندارد ؟خدا : بنده من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله .بنده : خدايا ! در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد !خدا : بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله .بنده : خدايا ! هوا سرد است ! نميتوانم دستانم را از زير پتو در بياورم .خدا : بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب ميکنيم .بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد .خدا : ملائکه ي من ! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده ، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده .ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بيدار کرديم ، اما باز خوابيد .خدا : ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست .ملائکه : پروردگارا ! باز هم بيدار نمي شود !خدا : اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر ميآورد .ملائکه : خداوندا ! نمي خواهي با او قهر کني ؟خدا : او جز من کسي را ندارد … شايد توبه کرد …بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری .

داستان خدا ومرد کوه پیما

فرداش تو همه روزنامه ها نوشته شد که امروز جسد یخ زده مردی که به یک طناب آویزان بود و فقط یک متر با زمین فاصله داشت , در قسمت پایینی کوه پیدا شد »

داستان مرد وشیطان

« مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند . لباس پوشید و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف شد . او بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد ! او دوباره بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید . مرد پاسخ داد : من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید . از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم . مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند . همین که به مسجد رسیدند ، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند . مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند . مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود . مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند . مرد دوم پاسخ داد : من شیطان هستم . مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد . شیطان در ادامه توضیح می دهد : من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم . وقتی شما به خانه رفتید ، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید ، خدا همه گناهان شما را بخشید . من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد ، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید . به خاطر آن ، خدا همه گناهان افراد خانوادهات را بخشید . من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم ، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید . بنابراین ، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم »

« نتیجه اخلاقی داستان »« کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید . زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختیهای در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید . پارسائی شما می تواند خانواده و قومتان را بطور کلی نجات بخشد . این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید »

 


Powered By

blogfa.com
Copyright © 2009 by

dardodelbakhoda2Design By :
wWw.Theme-Designer.Com

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد…
 ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم…
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود…
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
 ندا آمد: این را گفتم که بیایی…
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک…

چگونه با خدا درد و دل کنم

 

درد دل با خدا

 

سلام به خدایم که هر چه هست از اوست،
سلام به زندگی،
پــــــــــرﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ:
ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺗﻜـﺮﺍﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻳﺴﺖ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭم،
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭم ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ صورت ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎییﻫﺎﻳﺖ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩی،
ﭼﺸﻢ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻨﺪﮔﻴﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ.
” آﻣﻴﻦ “

 

متن های عارفانه در مورد خدا

 

خدایا تو میدانی انچه را که من نمیدانم
در دانستن تو ارامشیست و در ندانستن من تلاطمهاست
تو خود با ارامشت تلاطمم را ارام ساز

 

متن عارفانه

 

ﺍﯾﻤـــﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .
ﮐــﻪ ﻗﺸﻨـﮕـﺘــﺮﯾﻦ ﻋﺸــﻖ
ﻧﮕــﺎﻩ ﻣﻬــﺮﺑـــﺎﻥ ﺧــﺪﺍﻭﻧـــﺪ ﺑـﻪ ﺑﻨـﺪﮔـﺎﻧـﺶ
ﺍﺳــﺖ . . .
ﺯﻧـــﺪﮔــﯽ ﺭﺍ ﺑـــﻪ ﺍﻭ ﺑﺴــــﭙﺎﺭ . . .
ﻭ ﻣﻄـﻤﺌـــﻦ ﺑـــﺎﺵ ﮐﻪ ﺗــﺎ ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐــﻪ ﭘﺸﺘــﺖ
ﺑــﻪ ﺧـــﺪﺍ ﮔــﺮﻡ ﺍﺳــﺖ
ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫــﺮﺍﺱ ﻫـــﺎﯼ ﺩﻧﯿـــﺎ ﺧـﻨـــﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺍﺳــﺖ..
خدایا عاشق آرامش اسمتم..

 

اس ام اس ناب در مورد خدا

 

” خدایا ” تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم
اما…
تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی ؟

 

نوشته های عارفانه خداوند

 

فقط خداست که …
میشود با دهان بسته صدایش کرد…
میشود با پای شکسته هم به سراغش رفت…
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد…
 تنهاکسی است که وقتی همه رفتند میماند…
وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید…
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود…
 و تنها سلطانیست که …
دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه کردن…!
همیشه و همه جا …

 

متن در مورد خدا

 

آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
مادری،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند ، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست
پس ؛
به “تدبیرش” اعتماد کن ،
به “حکمتش” دل بسپار ،
به او “توکل” کن ؛
و به سمت او “قدمی بردار” ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی

 

عکس عرفانی خدایی

 

خدایم ای بلند مرتبه ی مهربان :
ناتوانم، تنها به نگاهت ،به وجودت
،به حضورت در زندگانیم محتاجم.
خدایم قلبم را برای رسیدن به خودت به
نهایت پاکی ها منور بگردان .
ومرا در روز موعود در ردیف پاکان
قرار ده.
سپاس از اینکه به روزهای تاریکم
روشنی و رنگ،رنگی به سلیقه
خودت پاشیدی
خدایم برای بودنت در زندگانیم
سپاسگذارم زیاد خیلی زیاد

چگونه با خدا درد و دل کنم

 

متن عارفانه

 

خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن . . .

 

نوشته های عارفانه خداوند

 

شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است …
و این قدر به فکر راه های دررو نباشید …خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست !!!
خدا ، خدای آدم های خلافکار هم هست …
فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد …
او اندِ لطافت
اندِ بخشش
اندِ بیخیال شدن
اندِ چشم پوشی و رفاقت است …

مطالب مرتبط :

روحم دل تنگ توست سال هاست جرعه ای از پیمانه ات بر جامش ریخته ای و مستی آن جرعه هنوز هم … حضرت الله

باورش نمی شود ایمان و مومن بودن را …. اما آرزویش را دارد….اقلا شب ها در بزم عشاقت نظاره گرش بپسند و بر محفل جوار خودت راهش بده

این حدیث رو دیدم … تصمیم گرفتم از امشب وضو بگیرم و بخوابم ان شا الله … بلکه …

چگونه با خدا درد و دل کنم

راستی الله جان مومن که نیستم میدانم … اما راهش بده به جوارت…شاید نمک گیر جوارت شد و ماند…

راستی آمد اگر رسیدبه بارگاهت یادش نرود بگوید … نگذار بروم الله جان نگذار نگذار نگذار

برخی دعاها رو بی حد دوست دارم یکیش این دعای عرفه است ….

فرازهایی از دعای عرفه امام حسین ع رو که مدتی قبل  جایی گذاشتم به علتی … دیدم حیفه اینجا نذارمش … امروز تو صفحه برای خودم و مخاطبین عزیزمیذارم … فوق العاده است مضامین این دعای زیبا …

ان شا الله همگی استفاده کنید و بنده رو هم دعا کنید و حلالم …

دعا رو با دقت بخونید و روش تامل کنید بی نظیره …. و فراموش نکنیم این ها حرف های امام حسین ع است….

 

…اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ
وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ وَ لاَ تُشْقِنِي بِمَعْصِيَتِكَ وَ خِرْ لِي فِي
قَضَائِكَ‏

اى خدا بمن آن مقام ترس و خشيت از جلال و عظمتت را
عطا كن كه گويا تو را ميبينم و مرا بتقوى و طاعتت سعادت بخش و بعصيانت شقاوتمند
مگردان و قضا

 

وَ بَارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ حَتَّى لاَ أُحِبَّ
تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لاَ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ‏

و قدرت را بر من خير و مبارك ساز تا در خوش و ناخوش
مقدراتت آنچه دير مى‏خواهى بر من زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر مى‏خواهى ديرتر
مايل نباشم

 

اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَايَ
فِي نَفْسِي وَ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي وَ الْإِخْلاَصَ فِي
عَمَلِي‏

خدايا مرا به بى‏نيازى در نفس و يقين در قلب و
اخلاص در عمل

 

وَ النُّورَ فِي بَصَرِي وَ الْبَصِيرَةَ فِي
دِينِي وَ مَتِّعْنِي بِجَوَارِحِي وَ اجْعَلْ سَمْعِي وَ بَصَرِي الْوَارِثَيْنِ
مِنِّي‏

و نور در چشم و بصيرت در دين عطا فرما و به اعضاء و
جوارحم بهره‏مند كن و گوش و چشم را دو وارث من گردان

 

وَ انْصُرْنِي عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي وَ أَرِنِي
فِيهِ ثَارِي وَ مَآرِبِي وَ أَقِرَّ بِذَلِكَ عَيْنِي‏

و بر هر كس به من ظلم مى‏كند مرا يارى فرما و
انتقام و تسلطم را نمودار ساز و بدان تسلط بر ظالم مرا دلشاد گردان

 

اللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتِي وَ اسْتُرْ عَوْرَتِي
وَ اغْفِرْ لِي خَطِيئَتِي وَ اخْسَأْ شَيْطَانِي‏

اى خدا تو غم هايم برطرف و عيب هايم مستور ساز و از
خطاهايم درگذر و شيطانم را بران

 

وَ فُكَّ رِهَانِي وَ اجْعَلْ لِي يَا إِلَهِي
الدَّرَجَةَ الْعُلْيَا فِي الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى ….‏

و ذمه‏ام (از هر حقوق) برهان و اى خداى من در دنيا
و آخرت به من عالي ترين درجه را عطا فرما

 

سلام رفقا

این فیلم اخراجی های ده نمکی رو اکثرا دیدن …

این صحنه اش رو عاشقشم

اصلا راستش رو بگم با مرام برخی لات ها بیشتر حال میکنم

چگونه با خدا درد و دل کنم

مثل این داداش این فیلم …..

مثل رسول ترک

مثل علی گندابی

مثل حر بن یزید ریاحی

مثل نصوح

مثل …

مثل خیلی های دیگری از همین دور از جون برخی ها ارازل و اوباشی که یه روز شاید یه جا یه تکونی بخورن

که کلی من و تو پر ادعا بمونیم و اونا بپرن ….

نثار روح همه توابین تاریخ یه صلوات خوشگل بفرستیم ان شا الله اونا هم یه دعا کنن در حق ما بلکه ما هم بشویم از ایشان …. خدا را چه دیدی

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اگر تو هم مثل من از خودت و از خیلی چیزها خسته ای و قلبت گاه گاهی آه می کشد که خدایا من نمی خواهم این باشم که هستم …. اما چه کنم زورم نمیرسد شاید …. پس هم دردیم منو دعام کن … منم دعات می کنم

لات ها توبه هم میکنند … لاتی است …. و خیلی وقت ها حس میکنم …. توبه شان هم خدا رو خوشتر میاید تا من و تویی که شاید در سجاده توبه کنیم …. شاید

آی تویی که روحت به تنگ آمده شاید خودت هنوز نفهمیده باشی اما …. توبه بایدت عزیزکم …..

توبه بایدت

…..خدا را خوشحال کن ….. خوشحال کنی ….. خوشحالت می کند …… و خدا فراموش نمی کند ….

حضرت محمد ص:

أللهُ أفرَحُ بِتَوبَةِ العَبدِ مِنَ العَقیمِ الوالِدِ وَ مِنَ الضّالِّ
الواجِدِ.

خداوند از توبه بنده اش بیش از عقیمی که صاحب فرزند شود و گم کرده ای
که گمشده اش را پیدا

می کند خوشحال می شود.


(مسترک الوسائل ج17 ص126)

 

اما امروز برام روز خیلی خاصیه حقیقت امر

 و ان شا الله شب بهتون میگم که باز خدا و اهل بیت دستم رو گرفتند در یک جای سخت دیگه از زندگیم . هر چند امروز شاید یکی از روزهای سختی باشه که این چند وقت باید باهاشون روبرو شم اما ته دلم علارغم اضطراب و تشویشی که حتی با رفتن ساعت 3:15 بامداد دیشب تو رختخواب تا ساعت حدود 4 صبح نذاشت خواب به چشمم بره به این معتقده که خدا با من است و دعای بقیه الله عج همراهم و قطعا بهترین مصلحتم جاری میشه و اگر هم بخواد مشکلی بشه دعای آقامون جلوش رو میگیره …… نمیدونم این ها هم تمام محتویات ته دل من بود …. اما تنها آرامش بخشم خداست و حضرات آل الله و ذره ای نه به خودم و نه به توانایی های خودم و …. و هیچ کس دیگری اعتقاد حقیقی ندارم خواستم برای خودم موضعم مشخص باشد که هر چه شد این نفس به پای خودش یا دیگری نگذارد و بداند همیشه و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم تنها حرف درست است و اگر چیزی هم در کسی باشد صدقه الله است و کمک او و گرنه همه ما وضعمان معلوم است یاد این آیات افتادم ….

يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ  – الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ – فِي أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَكَّبَكَ 

 ( آیات 6-تا8 انفطار )

پس ای انسان فراموش نکن هر چه داری صدقه جاریه خداست بر تو در هر آن و در هر لحظه و گرنه تو همان موجود عدمی هستی که هیچ نبوده و نیستی و علت هر احترام و تکریمی نیز که میبینی فقط به علل همین صدقات جاریه نزولی آن به آن و لحظه به لحظه حضرت الله بر تو است و گرنه شک نکن کمترین لحظه ای برگشتن نظر رحمت الهی از تو یعنی نابودی هر چه باشد  و هست و نیست و هیچ وقت فرعون ها و قارون ها و مثال های الله را فراموش نکن ……. قارونی که به زمین فرو رفت و فرعونی که طعمه امواج شد ….

اللهم ارحمنا ….

و اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ….

و همگی در سایه و پناه الله مستدام و موفق ان شا الله

تا شب که برسم خدمتتون از دعای خیر فراموشم نکنید دوستان بزرگوارم و بالاخص مثل هر ثانیه ام محتاج یک نگاه تو یا ایها الکریم (مولانا مهدی عج جان )

و درنهایت الله جان هذه بضاعتی ….. و گرنه این قصه من سر دراز دارد و فقط کارش به دست کرم الله است … راستی الله جان مثل همیشه می گویمت هر چه می کنی بکن سال هاست دل داده ام به کمکت به خودت فقط بساط راضیه مرضیه فی مابین ما باقی بماند …. مابقی رو هر چه کردی بکن …. من به تو اعتماد دارم …. بالاخره چند روزی مهمان دنیایم تو را به تمام مقدسات عالم یکجا اجازه بده این چند وقت با تو در نیوفتم  …. از این نفس سرکش می ترسم … الله برش رحمی کن …. و همیشه یادم میماند از بالا به پایین می بارد و من همیشه زیر دست توام …. ارحم …فقرنا یا غنی و ارحم …ضعفنا یا قوی و ارحم …قله عددنا و کثره عدونا و تظاهر الزمان علینا ….

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست …………. که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست

پس الله جان خلاصه کلامم … فقط شکرت …. هیچ چیز مهم نیست چه می شود یا نمی شود … مهم این است کسی چون تو بر اریکه قدرت تکیه زده است و بساط تمام مقدرات و قضاها و قدرها و قدرت محض عالم به دست کسی چون توست که هم کریم است و هم غفار و ارحم الراحمین و…. و بنده را با خدایی چون تو اصلا چه کم است و به چه چیز دیگری نیاز ….. و میرسم به حقیقت این دنیا به عقل خودم …. اللهم اجعل غنای فی نفسی …. که قطعا غنای هر نفسی فقط و فقط تویی و گرنه هر چه هم بدهند یا ندهند بر بشر العطش های نفسش را خاموشی نیست …

و یقین دارم این حرف هایی که بر من می آموزی رب العالمین کار من نیست …. و من قطعا این کاره نیستم و سال هاست دانسته ام …. هیچ چیزی شاید از خودم ندارم و همه چیز حقیقتش این است هذا من فضل ربی …. و باز دانسته ام اگر هیچ کاری هم در تمام طول عمرم نکنم و صبح تا شب بگویم فقط شکرت باز کم میاورم … چرا که هر شکری خود شکری دیگر دارد …. و همین لئن شکرتم لازیدنکم … کار را به جایی میرساند که از پس هیچ چیز بر نیایی حتی کمترین حق شکری که باید به جا آورده شود ….

بسم الله الرحمن الرحیم

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ( 186 – بقره )

به خودت قسم دیگه بهم اونقدر مرام نشون دادی سرم بره هم باید یادم نره …. کمکم کن بی شرف نباشم و هیچ کسی رو هم راضی نکردم بتونم تو رو از خودم راضی نگه دارم عشقم الله

نیم ساعت نشد از این متن قبلی که نوشتم و بعد رفتم نماز بخونم اولی رو خوندم وسطش یه اس ام اس دادم آمار بگیرم ببینم چه خبر از اوضاع میدونید چی شد بهم گفتن جلسه به فلان علت افتاد یک شنبه …. منو میگید …. خدا انگاری بهم یه حال داده باشه در حدی که فقط خودش و خودم میدونیم . چون اگه فردا میشد بنا به عللی که نمیشه گفت همون موش هایی که گفتم و … احتمال خرابی بود اما یک شنبه بشه تا اون موقع خدا بزرگه میرم  با کمک خدا جونم حلش میکنم ان شا الله خراب کاری ها رو

بماند این پست فقط هدفش تشکر از الله بود و بس

خدا جون کوچیکتم اصلا هر چی تو بگی همونتم … قربون این همه هواداریت …… ببین تا تو رو دارم چه غم دارم … یقین دارم بهترین های ممکن میشه و چون یه سری علائم حسابی دارم میبینم بعید میدونم تو نظر توام نشدنش به نفعم باشه … یه جوری تو دلم محکمه که میشه خوبم میشه و شرم نمیشه …..

خلاصه تشکر عشقم . بازم بهم حال دادی برای بار دیگه نمیدونم بگم چندم ……

عاشقتم الله میگم بی مورد نیست دیگه کارات همیشه همینه . بازم تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام الف اول الله

حافظ ره چه زیبا سرود

فاش می گویم و از گفته خود دل شادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

…….

تا به اینجا که میرسد به این بیت که می گوید

……..

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

و الله هموست که خود فرمود انا رب العالمین ….. منم پروردگار جهانیان

و ریشه رب و مربی یکیست

یعنی خداوند استاد و مربی جهانیان است به فهم من

پس استاد من که نمی فهمم این مقوله ها را اما اگر اجازه بدهی می خواهم مثل بچه های خنگ مدرسه ای حفظ  کنم و آنقدر تکرار کنم بلکه از بر بشوم و یا مربی ام را رحمش آید که او ارحم الراحمین است

……..

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

……..

راستی حضرت ارباب عالم الله جان خودت فرمودی لایکلف الله نفسا الا وسعها

یک سوال الله

بنده ای که اسیر شده بر دنیا و امیال و نفسانیاتش تکلیفش چیست

یک سوال دیگر ببخشیدا سوال است دیگر می شود رب العالمین بخواهند به صراط مستقیم بنده ای را بیاورند نشود …. نه اجباری … اما بالاخره هر بنده ای هم یه لمی دارد دیگر …. و چه کسی بهتر از خدایش بدان آگاه است ….راستی حضرت عشقم حضرت الله من به تو ایمان دارم به لطف خودت و به دریای رحمت واسعه ات و به عشق بی پایانت و به اینکه حتی حرف زدن به من می آموزی تا بلکه از بدبختی نجات پیدا کنم

من با کسی کاری ندارم . همه رویم به خدای ارحم الراحمین است و به این نام مبارکت عجیب دلخوشم

راستی حضرت الله این ها همه بماند …. با همه قلبم دوستت دارم …….با همان قلبی که از دوریت بیمار شده اما هنوز قبله اش را می شناسد……. بویت که به مشام قلبم میرسد مست میکند …….بی چاره دلم به بوی صاحب خانه اش انس دارد …….غریبه که می آید حالش خراب است بی چاره  ….. 

راستی خدای من

خانه ات را می شود اجاره هم ندهی ….. بویت که در خانه ات نمی پیچد صاحب خانه این دل بد مستی می کند ها

ارباب آبرو می برد گفته باشم

راستی اسمم بنده توست ……. این بی آبرویی نکند برای صاحبم بد تمام شود ….. 

راستی الله ناخوشم از دوریت همین ….. شبت خوش

حرف آخر می شود جمعم کنی بیشتر از این بی آبرویی نکنم …… فکر میکنم گاهی ملائکه ات تمسخرم میکنند وقتی می گویمت الله عاشقتم

یه قسمت از دعای عرفه رو که عاشقشم میذارم ….

اللهم اجعلنی اخشاک کأني أراک

ای خدا به من آن مقام ترس وخشیت از جلال وعظمتت را عطا کن
که گویا تو را می بینم

اسعدني بتقویک و لا تشقني بمعصیتک

و مرا به تقوی وطاعتت سعادت بخش و به عصیانت شقاوتمند
مگردان

وخر لی في قضائک وبارک لي في قدرک

و قضا وقدرت را بر من خیر و مبارک ساز

حتی لا أحب تعجیل ما أخرت و لا تأخیر
ماعجلت

تا در خوش و ناخوشی مقدّرات آنچه دیر می خواهی بر من زودتر
نخواهم و آن چه زودتر می خواهی دیرتر مایل نباشم

 

بارها آرزو کردم این حال ها را

و خودت شاهدی که برایم شده برخی حس ها حسرت

مثلا همین حس ( اللهم اجعلنی اخشاک کأني أراک ) میدانم که دارم شوت میزنم اما میدانم که میدانی به رحمتت بسی امیدوارم

بگو آمین

بلکه دعای یه نفر گرفت

و خداوندا لا تودبنی بالعقوبه و لا تمکر بی فی حیله …

و خداوندا ترحم علینا بحقک علینا …

و خداوندا این بی تقوایی ها حالمان را بد کرده ها می شود گر تو نیز نمی پسندی تغییر دهی قضا را

 

به خودت قسم ما هم نمی پسندیم ها !

ارحمنا حضرت الله

ارحمنا …


خوبی حضرت الله

اومدم یه حس توپی رو که بهم دادی بنویسم اینجا بمونه

امروز به یه نتایج قشنگی رسیدم اونم اینه

خدا خیلی سهل گیره و خیلی کم توقع خیلی ام زود سر  کمترین کاری ازت راضی میشه و یه عمرم طرفش نری یه دونه یه بار صادقانه صداش کنی همچین تو بغلش میفشاردت که تخیل برت داره از تو صمیمی تر رفیق نداره…

به خودت قسم الله کوچیکتم …. همه چی یه طرف این مرام هات یه طرف … این خوبی های بی حدت یه طرف

در برابر این همه نعمتی که میده و داده و این همه حالی که میده خیلی کم چیزی رو میخواد

فقط هی میگم خدا تو رو جون هر کی اجازه بده منم یه کوچولو قدر دانت باشم و یه بنده خوب برات و ازم راضی باشی و چشم سفید از آب در نیام که ننگ این پر رویی از همه چیز بدتره …. ( البته یواشکی ام گفتم اگه راه داره کمک کن جز بهترین بنده هات شم عشقم ….) … دیگه ما هم اینطورییم دیگه به رومون بخندن پر رو میشیم سریع …

کلا چند تا حرف ساده ازت میخواد

17 رکعت نماز کلا بگو 17 دقیقه نهایت

4تا بکن و نکن ساده که اگه خودت رو اسیر اشتباهات با عادات غلط نکنی ساده ان

30 روز روزه

بهت یه پولی میده اضافه اومد خمس

خلاصش به نظر رسید هیچی نمیخواد خیل کم میخواد و خیلی زیاد میده

ولی پناه بر خدا اگر خلق الله یه نخود سیاه و سوخته بهت بدن بیچارت میکنن با توقعات و انتظارات شاقشون

باورم شد امروز خدا خیلی از اونی هم که شاید فکر میکردم شاید خوبتره

کلی قربون صدقش رفتم بعد اومدم بنویسم اینجا بگم عاشقتم تو خیلی زیادی خوبی

خوبه تو این دنیات همه کاره خودتی و بنده هات هیچ کاره

پناه بر خدا ریشت یه جا به یه علتی گیر کنه توقعاتشون آویزونت میکنه و چه قدر بدتر که بنا بر برخی تعهدات مجبور باشی تو بندشون بمونی به خاطر اینکه مبادا خدا جونت ناراضی شه

الان حسم اینه میخوام بگم به کسی برو گور بابات چی هستی با این همه توقعت اصلا چی از تو به ما میرسه مگه آخه با تو فقط داریم ضرر میدیم شاید، یه سر سوزنم منفعت داشته باشی واسمون عذابت و ناراحتی و اعصاب خوردیت 400 برابره

باور کن اگر میشد خدا رو لحاظ نکنم چه کارهایی نمیکردم

اما باورم شده خدا بهم قلاده ای زده و خیلی جاها با قلاده اربابم ترمز میکنم

ولشون کن عشقم …. این چرندیات رو نمی خواستم بنویسم اومده بودم بنویسم عاشقتم سر و کلمون رو نعمت ریختی توقعت هم یه ذره

بنده هات هیچی بهت نمیدن با دنیا دنیا توقع و انتظار و … اونقدر تو فشارت میذارن که بخوای از وسط قاچ شی که چی حالا به طرف یه روز یه جا یه غلطی کردی گفتی باشه …! طرفت هم دقیق فهمیده نقطه ضعفت چیه میگه مدیونی و از این حرفها … هی خواستم بگم نه که خودت مدیون نیستی و …

ای بابا ول کن درد دلمون باز بساطش باز شد

هیچی دعامون کنید

دعاگوتونم

جاتون خالی یک حال و هوایی گرفتتم سر خاک مادر بزرگ و پدربزرگم که کلی زدم به حرف زدن با خدا شاید حدود

 ساعت سر خاکشون بودیم و حسابی اونقدر با خدا حرف زدم و بلند بلند و دعا کردم و …. یه حس های خیلی خوبی بهم داد

قربون خدا بشم …. نمیدونم چی بگم ولی فکر میکنم خدا حرفام رو شنید

سر مزار دایی و خاله ام هم رفتیم

بعد هم سر مزار شهدا

شهید چمران عزیز

شهید همت عزیز

شهید سید مجتبی هاشمی عزیز

شهید فهمیده عزیز

و کلی از بر و بچه های شهدا

بهشون وقتی داشتیم پارک میکردم روبرو قطعه 72 تن گفتم اگه من شهید نشم خیلی نامردیه …!

بماند که کسی یه حرفهایی زد و گفت تو چرا این قدر پر رویی و پر توقع و … دیدم راست میگه …منم اینطوریم دیگه توقعاتم زیاده از رفقام …. انشاالله اونا نیز ما رو رفیق بدونن …

بماند جاتون خالی خیلی چسبید دیروز …

آخر شبم پسرم یه حال حسابی بهم داد برداشتمش بردم مسجد با خودم دوتایی رفتیم وسط نماز عشا تو مسجد ببخشید گلاب به روتون دستشویی کرد یه کار اساسی واسه ما در آورد مجبور شدیم با خادم مسجد و یکی دوتا دیگه از نمازگزارها فرش بشوریم …

در سال قحطی عارفی غلامی دید که شادمان بود؛گفت: چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟گفت: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد.

عارف گفت:”از خودم شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم”

بماند بعد اون خواب حقیقت به جز همون شاید یکی دو روز اول که ذهنم رو مشغول کرده بود تقریبا زیاد دیگه بهش توجه نمیکردم

استغفر الله احساس میکردم انگاری خوابه ر اشتباهی چیزی شده من دیدم …چون هیچ علتی برای دیدنش پیدا نمیکردم هیچی

به کارام ادامه دادم تا یه روز یه اتفاق خاصی افتاد و یه مساله ای پیش اومد و با دوست صمیمی ام سید  م-م که پزشکه صحبتی پیش اومد قضیه این بود من یه خراب کاری کردم درست حسابی اونو به جای من گرفتن و …. بعدش صحبتمون شد بهم گفت فلانی تو نمیدونم چته و چیه خیلی خر شانسی هر سری هر چی گند کاری تو میکنی پای چوب خوردن میشه ما گیر می افتیم و تو در میری و همیشه خلاصه شانس میاری و … این حرفامون ادامه پیدا کرد یه هو یاد خوابم افتادم گفتم راستی فلانی یه خوابی دیدم نمیدونم چیه قضیه اش تو کفش موندم چند وقتیه … بعد خوابم رو واسش تعریف کردم این رفیق ما شروع کرد مثل ابر بهار زار زار گریه کردن و بدجوری تحت تاثیر قرار گرفت اما من حقیقت فقط هنوز علامت سوال بود شکلم همین و بس

شبش تو تماس تلفنی که باهم داشتیم گفت من رفتم امام زاده صالح و توبه کردم و فلان و بیسار و از این حرفها که توام توبه بیا کن …گفت من مدتها بود میخواستم توبه کنم ولی نمیشد ولی این دفعه تصمیمم جدی است و قصد کردم کلا عوض شم و دیگه گرد اشتباه نرم و …از این حرفها

من بهش گفتم فلانی حقیقت من نمی تونم …از پسم هم برنمیاد

حالا هی از این رفیق سیدمون اصرار و از من انکار

بالاخره ما رو مجاب کرد توبه کنیم و از این حرفها

قشنگ یادم میاد فردا یا پس فردا 22 بهمن بود زنگ زدیم گفت بیا بریم صبح راهپیمایی ما رو میگی

گفتم که چی بشه

بماند ما رو توجیه کرد برداشت رفتیم راهپیمایی

یه بارم رفتیم نماز جمعه از شانسمون هم رفتیم تو ما رو نمیدونم فهمیدن انگار اینکاره نیستیم زیادی تابلو بودیم به جفتمون اون جلو جلو ها یه جا دادن که بعد اون روز هر وقت رفتم هم اونجاها آدم معمولی ها رو راه نمیدادن

جلو نرده ها جلو جلو تو دانشگاه تهران تقریبا خیلی نزدیک به امام جماعت

بماند ما مثلا توبه کردیم البته کلا الکی و مثلا

کارهام رو نمیذاشتن هم نکنم بس که دور و برم شلوغ بود از آدم مزخرف

اما حقیقت کمش کردم خیلی شاید به کمتر از ده درص رسوندم

سر و تیپم رو هم عوض کردم لباسهام معمول خیلی دیگه باحال بودن کمی ساده ترشون کردم

بماند که هی همه علامت سوال بودن خودم هم بدتر

اصلا نمیدونستم دارم چه میکنم

بماند یه روز تو خونه تنها بودم تصمیم گرفتم نماز بخونم

بماند که نمیدونم اصلا غلط خوندم یا درست اما دقیق یادم میاد نماز اولم رو که خوندم همینطور برای اولین بار در عمرم نمیدونم چی شد زبونم باز شد به حرف زدن با خدا … اصلا نمیدونستم میشه با خدا حرف زد … همین طور شروع کردم به حرف زدن و درد و دل از یه جایی به بعد نمیدونم چه طوری بگم یه جوری شد که اصلا احساس کردم دیوانه شدم انگار خدا رو میدیدم کامل کامل توی دلم میدیدمش دقیقا همین طوری که با یه آدم که روبروت نشسته حرف بزنی چه طوریه همونطوری کامل جواب حرفهام رو میداد و باقلبم قشنگ و واضح جواب میگرفتم نمیدونم چند ساعت طول کشید این فضا اما روانی ام کرد اصلا اونقدر عجیب بود که کامل احساس کرده بودم اصلا دیگه تو این دنیا هم نیستم … یه دل سیر حرف زدم و اشک ریختم و یه دل سیر جواب بهم داد و خلاصه یه مکالمه فوق العاده دو نفره اون روز شکل گرفت .

و میتونم بگم اون روز شیرین ترین حس های تمام عمرم رو تجربه کردم .. حسی که نمیدونم چه طوری میشه شرحش داد و کاملا هم اتفاقی شد … باورتون نمیشه من حتی به عمرم یک بار هم نشنیده بودم مناجات با خدا اصلا یعنی چی … حرف زدن با خدا یعنی چی … اصلا حتی نمیدونستم امری شدنی است این مطلب …

خلاصه اون روز شد بزرگترین نقطه عطف زندگی من یعنی روزی که برای بار اول با خدا دقیقا به اصطلاح ما آدم ها فیس تو فیس صحبت کردیم دو نفره و جواب شنید قلبم

بعد رفتم جلوی آینه یادم می آد یک صحنه یک لحظه احساس کردم دیدم البته نمیدونم شاید هم تخیل بود شاید هم حقیقت اما یک لحظه احساس کردم چهره زشت و کریهی رو دارم پشت چهره ام میبینم …

اون شب تو خواب … یه خواب عجیب دیدم

تو خواب دیدم تمام ستاره های آسمون اومدن رو زمین تو حیاط خونه ما و آزین بستن

دیدم یه خرگوش خیلی بزرگ زخمی رو که رفت تو زیر زمین خونمون و هنوز تیزی اون نگاهش رو لمس میکنم بسیار بد جور و عصبی و زخم خورد انگار نگاهم میکرد

یه گاو بزرگ دیدم و … بماند

بعد از اون روز شروع شد زندگیم به یه سبک دیگه

کم کم هی فاصله هام رو عمیق تر و عمیق تر کردم از خیلی ها که قبلا باهاشون به اصطلاح هم پیاله بودیم هی دور شدم و دور تر

و هی با خدا حرف زدن رو یاد گرفته بودم بس که بهم چسبیده بود اون میتینگ دو نفره

همین شد که پام به مسجد باز شد

و شاخ های همه در اومد

و همه میگفتن یا قاطی کرده

یا امروز بر نگرده قطعی فردا بر میگرده

یا صد رقم مزخرف دیگه

بماند تقریبا بد جور بعد از این مکالمات دو نفره که توشون اساسی خدا بهم حال میداد و یه حس عجیب و غریب قرب و نزدیکی رو با تمام سلول های بدنم لمس میکردم همش پی این قرب و نزدیکی بودم تا باز شاید برسم به اون حس های فوق العاده

نمازهام رو دیگه تقریبا تو مسجد فقط میخوندم به جز صبح ها

و تقریبا بعد یه مدت اونقدر به حس و حال های عجیب و غریب رسیده بودم که کم کم همه باورشون شد من تغییر اساسی کردم …. تقریبا با همه دوستانم کم کم قطع ارتباط کردم و یه دم مناجاتم با خدا این بود خدایا من بر نگردم

خدایا کمکم کن خوب شم

بماند اینگونه شد من عوض شدم کلا

اون دوستم سید م-م که منو هل داد دوباره خودش بعد چند وقت کوتاه برگشت و شروع کرد به کارهای سابقش

بماند اما خدا اونقدر تحویلم میگرفت با خوابهای فوق العاده و با حال های عجیب و غریب در مناجات ها و نمازهایم که پاگیرم کرد و دلم رو گره زد و محتاج گوشه چشم خودش کرد و محتاج نگاه های گرمش در حال و هواهای داغ مناجات

بعد مدتی با مجالس حاج منصور ارضی آشنا شدم و مناجاتهای آتشین منصور گاهی منو تا جوار خدا بالا میبرد

اونقدر گاهی عربده  میکشیدم و اشک میریختم که احساس میکردم الانه پس بیافتم و جان به جان آفرین تسلیم کنم و برسم به معشوقم یعنی خدا

همش به فکر این بودم که بمیرم اصلا یه وضعی داشتم فقط خدا میدونه همش آه و ناله بود وضعم تحمل دوری از خدا رو نداشتم یه حسهای غریبی بود نمیشه توضیح داد همه آرزوم این بود بمیرم و برم پیش خدا اصلا برام زندگی غیر ممکن شده بودکلی از شبها همش تو پشت بوم خونمون بودم و با خدا در مناجات

حالهای غریب بود همش تمنای وصال…

بعد چند وقت مساله عشق و عاشقی آتشین همسرم اومد وسط البته از طرف اون و منم نمیدونم چه شد قبول کردم  و خودم کامل فهمیدم اومد که منو بچسبونه به زمین … تحمل زمین رو نداشتم … فقط فکرکندن و رفتن بودم  اومد و منو زمینی تر کرد … هرچند اصلا دلم به این زمینی شدن نبود اما احادیث و روایات منو مجبور کردن ازدواج کنم و پیرو سنت رسول الله شم … منی که پشت کرده بودم تقریبا کامل کامل به دنیا روزها تقریبا خیلی وقتها روزه بودم و تقریبا همش در مناجات بود دلم … از همه کار و زندگی هم افتاده بودم اما ازدوااجم منو چسبوند به زمین … وبماند بحث مفصلی هم ازدواجم دارد که جاش نیست …

بماند الان خیلی شوت شدم دوباره …

اما تمام امیدم به خدایی است که دستم رو گرفت و تا همین جا پیش برد…میدونم بین راه ول کردن در مرام خدا نمیگنجه پس دل دادم به خدا و خودم رو دربست سپردم به خودش هر چه میکنه بکنه بهش یقین دارم و به عشق و علاقه اش به بندگانش

خلاصه بحثم اینکه من هیچ نکردم هر چه کرد خدا کرد … پس تا نهایت عمرم مدیونشم و به خودش هم بارها گفتم من هر چه هم بشوم و به هر چه برسم میدونم کار تو است ولاغیر وگرنه من و این حرفهاااااااااااااا !!!!!!!!!!!!!!!!!!

منی که متنفر بودم از مذهبی ها

منی که بماند میترسم گناه بشه وگرنه مینوشتم چه اعجوبه ای بودم و چه قدر گستاخ در حرام ها و هتک حرمتها … خدا ببخشد خدا ببخشد … همش از خریت و نادانی محض بود

به خاطر همین هم هر کسی که خیلی هم در کثافت غوطه وره احساس میکنم کامل حالش رو میفهمم چون خودم یه عمر همپیاله و همکار بودم با این قماش …

طولانی شد اما خواستم بنویسم و تموم بشه فعلا بعدا بقیه حرف هام رو باز می نویسم …

یاحق

به امید فرج آل محمد و هدیه به ساحت قدسی حضرات آل الله صلواتی برای فرج آل محمد هدیه فرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بحقهم و احشرنا معهم و العن اعدائهم اجمعین

 

 

سلام خدمتتون آقای عزیزم

به خدای لاشریک قسم می خورم حاضرم همین الان در دم جونم رو خدا بگیره اگه باعث حضور و رضای شما ازم بشه …

این من بدبخت

مابقی رو چه کنم

حضرت صاحب الزمان عج آقای نازنینم میدونی که نمیشناختمت خودت اومدی دنبالم . اومدی و مرام و معرفت رو در حقم تموم کردی اومدی و بهم گفتی ……. من  که نمیشناختمت … خودت اومدی دنبالم مگه غیر اینه … من که مال این حرفا نبودم میدونی که من تو یه خط دیگه بودم میدونی که دنبال چیزهای دیگه بودم میدونی که همه برنامه ام برای آیندم چیزهای دیگه بود …. پس با معرفت میدونم تا ته خط ولم نمیکنی … بگو الان چه کنم … دارم بد میکنم میدونم اهل گناهم میدونم کارهایی رو میکنم که نباید میدونم میدونم …. آقا جان چه کنم …

آقا جان کاسه گدایی ام رو سال هاست به دستم دادی من که نمیشناختمتون هیچ کدومتون رو اما منو با خودتون آشنا کردید …. بهم وعده دادید … بهم قول هایی رو دادید …. آقا یه سوال دارم تو رو جدت رسول خدا … دارم از وحشت این فکر سکته میکنم … شماها که زیر حرفتون نمیزنید مگه نه …. مومنه و حرفش مگه نه !

و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون ….

آقا جان بدبختی از سر و روم داره بالا میره

من و این همه دوری از تو هیهااااااااااااااااااااات

آقا جان چه کنم یه سری گفتم خدا مرگم بده اگر ….

اومدی تو خوابم گفتی هیچ وقت از خدا مرگتون رو نخواید کار داشتی بیا جمکران

آقا چند بار اومدم .آقا دارم کم میارم . به خودت قسم بد .

آقا جان جدت حسین ع بهم قول داد .همون اوایل توبه ام بود . بهش گفتم آقا جان خسته ام از دنیا منو ببر پیش خودت .گفتن آقا صبر کن بذار خوب بشی میای پیش خودمون …. آقا جان یادشون که نمیره مگه نه …

آقا جان اون سری که اوایل توبه ام خدا بهم گفت 3تا چیز بهت دادم یکیش این بود که گفت خوب میشی ….

آقا من که …. آقا جان یادت میاد بهم گفتی هر وقتی باهام حرف میزنی کنارت نشستم

آقا جانمممممممممممممممممم کم آوردم

تا کی آقا دوریمان … آقا جان بگو با من چه میکنی …

آقا جان میشه منو ببررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررری

بیا بریم آقا … بیا بریم ….

نگو یادم نیستی …بگو بدبختم… بگو اسیرم …بگو بیچاره ام …

آقا میدونی که دلم نیست حقیقتا با کسی هیچ کس …. میدونی که می تونم همین الان از همه دنیا بکنم …بذار بریم بذار بکنیم

یادت میاد مکه رفتنی تمام فکرم رفتن و برنگشتن بود امام علی فرمودن من علی هم با زور شهادت نخواستم …

آخه قربونت بشم علی جان هنوز جوابم رو ندادی ها سالهاست … آخه دورت بگردم تو علی بودی هاااااااااا من بدبخت دارم جررررررررررررررر میخورم تو گناه و کثافت دارم دور میشم از خدا ….میترسم نرسم به خدا یه موقع می ترسم جا بمونم قاطی کثافت های دنیا …..

یا آقا یادت میاد همه فکرم رفتن کربلا و کندن و موندن بود بهم فهموندن تو خواب نخوام بکنم از دنیا و برنگردم از اونجا به دنیا … به صلاحمه

میدونی آقا جان فقط به یه چیز تونستم تکیه بدم اونم الیس الله بکاف عبده … یعنی به خدا …. واینکه او مرا کافیست …. و خودتان بهتر میدانید می خواهم ازش راضی بشه ازم و منو راضی کنه از خودش به هر قیمتی حتی همین الاااااااااااااااااااااااااااااااااان کندن و رفتن ………………..

دعام کن آقا بدجور محتاج دعای خیرتم .یه جور دعا کن که برسم به خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

راستی آقا جان ماه ولادت جدتون مبارک …

آقا جان راستی چرا دروغ دلم غمگینه ….!

راستی منتظر جوابتونم …

 

امروز رفتیم خانوادگی 4 نفره مسجد و بعد هم هیات

جاتون خالی حاج طائب اومد بود تهران سخنران هیات ایشون بودن خیلی قشنگ حرف زدن

حال دلم غریب بود

وارد مجلس روضه نشد به راحتی گفتم یک آن خدایا فرعون اومده دست بلند کرده خودت به موسی گفتی ازم کمک می خواست دستش رو میگرفتم ….آی یه آن قلبم ریخت و وارد شدم به رو مجلس انس

جاتون خالی ذکر گرفته بود دلم هی می گفتم

الیس الله بکاف عبده(آیه قران)

واکفنا واستکفیناک فلا کافی لنا سواک ….(قسمتی از دعای عرفه)

چرا چون بدجوری به خدا محتاجم دورم بیاندازه بیچاره ام … تمام ترسم این است خدا ردم کند از درش

متوسل شده ام به آیاتش

هی گفتم خدایا خودت فرمدی من برای بنده ام کافی هستم …. خودت فرمودی فرعون دست اگر بلند میکرد و اگر مرا میخواند ردش نمیکردم چون …

آنقدر گفتم یا الله یا الله در دلم که نور شد دلم

بماند رفقا محرم و صفر رفت بساط بزم های روضه چیده شد

چه کنیم با این همه کثافت شهر … چه کنیم با این همه گناه و حرام …

مصیبت گرفته ام جای خوشحالی … میگویند ربیع می آید باید خوش بود ….

ما که باشیم که بر سینه و بر سر بزنیم

سینه زن زینب کبری است اباعبدالله

مادرت گفت بنی به جهان آتش زد

بردن نام تو غوغلست ابا عبدالله

—————————————————

ما با ولایت زنده ایم تا زنده ایم رزمنده ایم

با لاله ها همسنگریم مدیون آل حیدریم

هم پیرو پیر خمین  هم جان نثار رهبریم

یا لیتنا کنا معک یا لیتنا کنا معک یا لیتنا کنا معک ….

یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن…..

آقا به جان مادرت آقا به جان مادرت …. ان مادر غم پرورت ما را مرانی از درت ما را مرانی از درت ما را مرانی از درت …

 

 

رفقا التماس دعا

حلالمون کنید همگی

رفتیم مسجد

یاحق

در پناه الله

 

 

حالم خوش نیست

راضیم بکن به رضای خودت حالا هر چی …. هر چی …فقط دلم جر نخوره این سبکی که حال ندارم اصلااااااااااااااااااااااا

البته ببخش باز زیادی حرف زدم

به قول … غلط کردم

هر چه میپسندی همون بکن

فقط تو رو به پیغمبرت که عزیزترینت بود بساط راضیه المرضیه فی مابین ما بماند …

آی حضرت الله تو نباشی کنارم نمیدونم چه میکنم … یا دنیام رو کلا می سوزونم یا آخرتم رو یا جفتشون رو پس بی خیالم نشو که تو رو محتاج ترینم

قلبم درد میکند از دست اصلا خودم فقط خودم فقز خودم

دنبال مقصر نمیگردم خود کرده را تدبیر هست ….؟؟!!!؟؟؟!؟؟؟!؟!

بله یه تدبیر الان یادم افتاد

کرم حضرت الله

کرم حضرت الله

رحمت حضرت رب العالمین

نگاه خاصه حضرت الله به دعای حضرت بقیه الله

اما قطعی میدونم لیاقتش رو ندارم مطمئنم …. خدایا صدقه چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اللهم تصدق علینا…

خدایا هیچی هم نمیگم بده یا نده به خودت قسم فقط یه بساطی به تو راضی بشی ازم منم از تو راضی …گووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووور بابا دنیا و مافیهاش …

ول کن بابا …. ته اش چیه ….. منم و تو …. میدونم مهمونتم به زودی بالاخره مردنیم حالا هر وقت …. بذار رفاقتمون بمونه .. میدونم من گند میزنم …. میدونم دارم افتضاح بالا میارم … میدونم داره برخی اوقات حالت ازم بهم می خوررره …. ببخشم .. کمکم کن و … نجاتم بده به هر چه رضایتت درش هست فقط تو رو پیغمبرت نذار ازم ناراضی شی و دنیا و آخرتم رو بسوزونم نذار جان همه عزیزات منم خواستم نذار …..

الهی همه امیدم به توست …. نا امیدم نکن

من از شر حتی خودم به تو پناه آوردم …. گور بابا دنیات و مافیهاش …. خودت رو عشقه … فقط خودت رو …

برم نمازم رو بخونم ….بعد برم خونه …

 

فعلا ما رفتیم پی زندگیمون …!!!

 

خدایا پناه بر تو

دعام کنید رفقای باحالم واقعا محتاج دعا هستم ….

برای فرج آل محمد و فرج همگیمون صلواتی بفرستید …

منم دعام کنید …. دعاتون میکنم …. از خدا برام رضایتش رو بخواید ….. منم براتون همینو میخوام ….. مابقی دنیا همه کشکه …شک ندارم…. من میمونم و خدا والسلام

اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه ….

این روزها کلا روزهای خاصی است

خیلی پر حادثه است و متنوع

تقریبا دیگر اصلا فهمیدم نمی تونم پیشبینی درستی از اوضاع داشته باشم با اینکه خیلی هم به اصطلاح روی زوایای مسائل پیرامونیم فکر میکنم اما داره خدا کم کم حالیم میکنه حتی در تصورم هم خیلی زوایای ممکن الوقوع هست که نمی گنجه

چند وقتی است هی دارم به اصطلاح شگفت زدگی رو تجربه میکنم و اتفاقاتی روی میده که تقریبا فکرشون رو هم نمیکردم و یا شاید در مخیله ام نمی گنجید

خدا بهم درس جدیدی رو داد که اومدم بنویسمش

اونم اینه درس این روزهایم

هر چه هم فکر کنم و برنامه ریزی و چاره اندیشی و تصمیم گیری آنقدر مهره ها و عوامل غیرقابل پیش بینی هستند که امکان وقوعشون هست که من حتی در تصورم هم نگنجه

دیگه دارم به این نتیجه میرسم که اصلا دیگه فکر نکنم فردا چه خواهدشد چون همه اونایی که فکر میکردم میشن نشدن چیز جدیدی که اصلا فکرش را هم نمی کردم داره میشه فقط یک جمله را مرتب در ذهنم دارم مرور میکنم آن هم این جمله است ….الخیر ما فی وقع ….

 

دیگه دارم با خودم سعی میکنم بنا بر این اعتقاد که چون حوادث اتفاقی برای من از مجرای اراده الهی است که حادث میشه پس هر چه بشه بهترین اتفاقه …. حالا راحت راحت راحت راحت راحت میگم هر چه پیش آید خوش آید پشتم به تو پرم است چون خدای من و یقینم دادی در این مدتی که شناختمت به اینکه اگر بهت اعتماد کنم بهترین خیراتم را در هر زمانی میرسونی خوب الانم شاید برخی خیرات من دارن جا به جا میشن و خیرات جدیدی پیش روم قرار میگیره … یعنی دیگه خودم رو رهااااااااااااااااا کردم و سپردم به خدا تسلیم محض و راضی انشاالله به هر چه پیش بیاورد برایم چون او را بهترین دوست خودم میدانم و به همه اموراتم آگاهش میدانم و بهش اعتماد محض کردم

پس خیلی سبک شدم مثل یک پر … و آرامش دارم شکر خدا …. چون یقین دارم و بهم نشون داده پشتم ایستاده و هوایم را دارد

امروز دیدم کسی قصد داشت برای من حال گیری جور کند چندین بار خدا پشت سر هم همچین توی کاسه اش گذاشت که خودم هم از این همه طرفداری خدا ازم حیرت زده شدم … و دیدم چگونه به انواع و اقسام شیوه ها دارد ازم حمایت میکند … آمدم بنویسم که تشکر کرده باشم و اعلام کنم به لطفت دیدم برخی از زوایای بی انتهای لطفت را و تا نهایت عمرم منتت بر سر من برای همه چیز باقی است…

نقاش زندگی من عاشقانه میستایمت هر نقشی بر بستر زندگیم میزنی بزن فقط بساط راضیه المرضیه اش محفوظ بماند مابقی هر چه عشقت کشید …

راحت شدم

افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

و چه جمله قشنگی است این جمله که کسی میگفت جایی …

کسی که خدا را دارد چه کم دارد و کسی که خدا را ندارد اصلا چه دارد!!!؟؟؟؟؟؟

الحمدلله علی کل نعمه و اسئل الله من کل خیر و اعوذ بالله من کل شر و استغفرالله من کل ذنب و اتوب الیه

رفقا التماس دعا

دعاگوتونم انشاالله

دل همگی با یاد خدا گرم انشاالله

خدایا میدانی که اگر می توانستم قطعا در راه بودم و یا عازم …

مابقی حرف ها بماند …

السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

سلام علی عباد الله الصالحین …

روحت شاد

عجب حرفی زدی !!

خیلی دیگه زیادی باحال بودید!!

خوش به حالتون

دعامون کنید بوی گند دنیا ازمون متصاعد نشه و روحمون اوج و پرواز رو بیاموزه

ما هم باید از دنیا بریم دعا کن پر بکشیم داداش نه …!!

اما سال هاست فهمیده ام نه به همت است و نه به قسمت به دعوت است دعوت !!

یادت به خیر روحت شاد زهیر عزیز که حسین ع دنبالت فرستاد …!!!

آیا از ما کسی یادی میکند !!!

چه توقعاتی دارم من !!

چه کنم می شود اقلا آرزو کرد که نمی شود

پس آرزو میکنم راهی کربلا شوم نه فقط به پا بلکه با پای دل

بروم و حتی اگر مصلحت خداست بمانم برای الی الابد در جوارت یا حسین جان

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست …!!!

حسبی الله …. حسبی الله …. حسبی الله….. حسبی الله …. حسبی الله

گاهی فکر میکنم عقده برخی چیزها دارد روانی ام میکند مثلا الان عقده یک دل سیر راز و نیازت اسیرم کرده اما کووووووووووووووووووووووووووووووو باب مفتوحت …همان بابی که تو دست میگیری و به درون میکشی به نهایت خلوت انست حضرت الله به جایی که بگوید تمام وجودم خدای من بیا جمع کن برویم با هم و دنیا را وداع گوییم بس است دیگر فراق و بس است دیگر شاید زیستن …!!!

شرایط سختی را دارم سپری میکنم

هر چند معتقدم هر چه پیش آید خوش آید چون از مجرای الهی و از حیطه نفوذ اوست که بر سر ما میرود و از خدا جز خیر و خوبی بر ما حادث نمی شود … اما عجیب سخت است برخی چیزها ….

حال الانم این است

از طرفی به مصلحت خدا معتقدم و ایمان دارم دارد خیرم را مهیا می کند و میبینم چگونه دارد اسباب و وسایل را میچیند و از طرفی درونم غوغاهایی به پاست که شرح مکتوبش را نمیتوان نوشت فقط خدا میداند…

 

بماند

 

شما را به ارباب بی کفنمان حسین ابن علی ع دعایم کنید

خدا را محتاج ترینم….!

دعاگویتانم انشاالله

نثار روح مطهر شهدا برای فرج آل محمد صلواتی هدیه فرمایید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بحقهم

با عرض پوزش نمیرسم برای جواب دادن فعلا اولین فرصت انشاالله جواب های همه دوستان خوبم رو میدم

اما بعد

دیشب خوابی دیدم

در خواب کسی برام یک نوشته فرستاده بود که این جمله اش حال دلم را هوایی کرد …. نوشته بود (((و مشرکان بندگان خداوند رحمانند )) برایم کلی معنا داد این خواب چون دیشب بعد نوشتن متن شرک در وبم دانستم مشکل دارم و …. فقط گفتم ارحمنا یا رباه یا سیداه….

این خواب آنقدر بار عاطفی روانه ام کرد که خود حضرت الله میداند و بس … حضرت عشقم حضرت الله تا نهایت عمرم برای من همین بس که بپذیریم به عبدالله ای و مفتخرم کنی به اینکه بنده ات باشم… رب العامین بدم یقین میدانم و پر از عیوب اما یقین دیگری نیز صدقه از تو گرفته ام انشاالله و آن هم اینکه میدانم جز تو ندارم و تویی تنها سرمایه دنیا و اخرتم … میدانم هیچ ندارم و هیچ نیستم و هر چه دارم عاریت برای چندصباحی گرفته ام تا آزمون پس دهم در امتحان دنیا پس یاریم کن در این امتحان سربلند جامه آخرت بپوشم و رهسپارت شوم

دیروز بود یا نمیدانم پریروز یک لحظه یاد ماجرای خدا و موسی و فرعون افتادم … که خداوند فرمودند به موسی که اگر آن هنگامی که فرعون داشت غرق میشد از من کمک می خواست کمکش میکردم …

برایم اتمام حجت شد که خدای دست گیر از فرعون دستم را خواهد گرفت اگر بخوانمش … پس قلبم فریاد کشید

حضرت عشقم حضرت الله دستم را بگیر در لجن زار دنیا مغروق دارم می شوم ….

و خداوند دست قلبم را به گرما یقین کردم فشرد چرا که اشک هایم شد سند بر پای حسبی الله گفتنم …

و بماند امروز زدم دل به دریا و دست دلم را دادم به الله و حرف هایی زدم به شخصی که خدا میداند به جز اتکا به خدا توان گفتنش را نداشتم و دیدم که خدا با نهایت رحمتش پشتم را محکم کرد و به سر منزلم رهنمون شد

بماند حرف زیاد است اما آنچه حقیقت است یک کلام است ….

خدای من تمام سرمایه ام تویی … به بدبختیم رحم کن و سرمایه ام را به هیچ بهایی نستان و دانستم خواب دیشبم حرفش این بود که دانسته ای زمین خورده ام و زمین خورده را ترحم سزد….و قبول کردیم به بندگی ات ای خدای رحمان حتی با شرک هایم … و این ننگ برای من کافیست که گاهی آنقدر بی فهم و شعور می شوم که بنده ای خرد و حقیر از بندگانت در چشمم بزرگ به نظر میرسد آنقدری که شاید عملکردم در مقابل او با مراعات های بیشتری همراه است تا در مقابل خداوند رحمان الرحیم … حضرت الله حضرت عشقم مرررررررررررررررررا ببخش هر چند میدانم لیاقتش را ندارم و تویی سریع الرضا … برحمتک و رحمانیتک یا ارحم الراحمین

ضمنا حرف های بنده حقیر همگی شخصی است ومخاطب خاصی اکثریت به قریب اوقات ندارد و مربوط به حالات روحی خودم هست و بعضا برای تخلیه افکارم به عنوان صفحه یادداشت  از این صفحه استفاده می کنم اگر مخاطب خاصی داشته باشم حتما خدمت خود طرف میگویم شما مخاطب بنده هستی مطمئن باشن دوستان تا بداند پس برخی رفقا دچار بعضی سو تفاهم ها احتمالی نشوند که خدای نکرده بار حق الناسش برگردن ما بیافتد ….

و خداوند تنها یاور همگی ماست ….

حسبنا الله …. و در پناه الله

(چون حقیقت امر گاهی بد دردم میگیره از برخی مسائل مثل همین امروز که واقعاخیلی سخت بهم گذشت … )

آیه 17 سوره انفال آمد

 


 


اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر گاه [در ميدان نبرد] به كافران برخورد
كرديد كه [به سوى شما] روى مى‏آورند به آنان پشت مكنيد (۱۵)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ
زَحْفًا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ ﴿۱۵﴾


و هر كه در آن هنگام به آنان پشت كند مگر آنكه [هدفش] كناره‏گيرى براى
نبردى [مجدد] يا پيوستن به جمعى [ديگر از همرزمانش] باشد قطعا به خشم خدا گرفتار
خواهد شد و جايگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامى است (۱۶)

وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ
أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ
جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۱۶﴾


و شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت و چون [ريگ به سوى آنان]
افكندى تو نيفكندى بلكه خدا افكند [آرى خدا چنين كرد تا كافران را مغلوب كند] و
بدين وسيله مؤمنان را به آزمايشى نيكو بيازمايد قطعا خدا شنواى داناست (۱۷)

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ
رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا
إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۱۷﴾


[ماجرا] اين بود و [بدانيد كه] خدا نيرنگ كافران را سست مى‏گرداند
(۱۸)

ذَلِكُمْ وَأَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ ﴿۱۸﴾


[اى مشركان] اگر شما پيروزى [حق] را مى‏طلبيد اينك پيروزى به سراغ شما
آمد [و اسلام پيروز شد] و اگر [از دشمنى] بازايستيد آن براى شما بهتر است و اگر [به
جنگ] برگرديد ما هم بر مى‏گرديم و [بدانيد] كه گروه شما هر چند زياد باشد هرگز از
شما چيزى را دفع نتوانند كرد و خداست كه با مؤمنان است (۱۹)

إِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءكُمُ الْفَتْحُ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ
خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا
وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۹﴾


خدا جونم کوچیکتم

میدونی که میدونم همیشه هوایم را داری

پس دلم به تو محکم است و به حکم تو قدم در راه گذاشتم و به حکم مجددت مستحکم تا ته خط خواهم ایستاد …

نوشتم اینجا فراموش نکنم خدا بهم حکم کرد بمان و هرچند هم سخت اما مقاومت کن و کوتاه نیا

خدای من تمام دلم تا نهایت عمرم انشاالله به همین کلام خوش است

حسبی الله…

 

کسی فکر خاصی نکند مطلب شخصی است کلا …

دوستانی که نظر گذاشتن سر فرصت جواب میدم

ببخشید فعلا نمیرسم

 

در جایی امروز و دیروز ظهر حضور داشتم برای نماز رفتم نمازخانه اونجا از قضا یکی از دوستان که بسیار هم بچه مذهبی بود اونجا در نمازخانه دیدمشون

رفتم جلو ایستادم که چشمم به این و آن نخوره هواسم پرت شه … اما چه فایده دلم پرت بود هر چه هم کردم حضور دوستم رو بتونم از ذهنم حذف کنم سر نماز موفق شاید نشدم

از خودم بدم اومد

خدایا تو رو پیغمبرت بهم رحم کن

 

چه قدر بدبخت شدم … چرا آدم ها اینقدر برام مهم شدن و توجه بهشون دارم که سر نمازم هم نمیتونم حذفشون کنم برای حداقل چند دقیقه کوتاه

خدای من حرفی ندارم بزنم الا اینکه بهم رحمی کن حقیقت امر خودم احساس شرمساری دارم بابت این وضعیت تاسف بارم

 

تو رو پیغمبرت به فریادم بررررررررررررررررررس دارم مشرک میشم اصلا شدم … خاااااااااااااااااااااااک بر سرمن

خدایا خیلی حالم بده بس که بدددددددددددددددددددددددددددددددددم

خدایا چه میکنی با من… خودت که میدانی من میگذرم از بندگانت آنجاهایی که بیشترین و بزرگترین قدرت را شاید دارم برای سخت ترین انتقام ها … خدای من به عزت و جلال خودت کوچک ترین عبد توام بهم رحم کن دارم فنا میشم

 

خدایا خودت را آنقدر در برابر چشمانم بزرگ کن که جز تو را نبینم و جز تو را نشنوم و جز تو را نخواهم … یعنی چشم و گوش و دلم و تمام اعضا و جوارحم خداجو شود……. (آرزو بر جوانان عیب نیست شاید …)

خدایا پناهت را محتاج ترینم

رحمت را ملتمسم

خدایا به خودت قسم از خودم ناراضیم و زورم هم نمیرسد به خودم …امانم بده از شر خودم و از شر جمیع شرور ارضی و سماوی …

یا غیاث المستغیثین….

خدای من تمام چشم امیدم به توست و هر خیری که از تو به من رسد محتاجم و امیدوار

در نهایت مذلت چشمم به دست کریمی بی نیاز دوخته شده … 

 

 

ازخداوندپرسید؛چه چیزتوراناراحت میکند؟فرمود؛وقتی بنده ای مرامیخواندچنان به اوگوش میدهم انگارجزاوبنده ای ندارم ولی اوبه گونه ای بامن سخن میگویدانگارمن خدای همه هستم الا او؛

 

خدا جونم کوچیکتم … اجازه بده بی شعور نباشم … به جون خودم  زورم نمیرسه به این فهم کج و کوله خودم … می خوام آدم شم …. تا حالا که نشدم … اما بالاخره بنجولم باشیم قبولمون کن نریزمون تو زباله دونی جون عزیزات ….

آ خدا جونم میشه یه روز آدم شم !!؟؟

نظرت عشقم !

خلاصه واسه همه حماقتام شرمندتم … ببخش منو …

فقط نزنی ها فنا شم

میدونی که بد جوری ازت می ترسم … حتمی یکی داره میگه دروغگو …. خوب چی بگم …. کلا هر چی بگیم خدمت شما اوضاع خیطه … پس میگم …

اللهم ارحمنا ارحمنا ارحمنا ارحمنا به رحمتک یا ارحم الراحمین…

یعنی خلاصش قاط بزنید و …

آری بنده هم اینگونه میشم برخی اوقات

میشود اوضاع کله مبارکمون درب و داغون

پر از فکر و تصمیم و نتیجه گیریها و …

آی خدا این بالاخانه ما رو هدایتش کن و نجات عنایتمون کن از جمیع شرور و آفات و معضلات و مصائب و حتی دشمنان …

تا حالا فکر کردید برخی شاید دارن براتون نقشه میکشن تا یه جوری بخوان براتون ناراحتی جور کنن …. متاسفانه از این حس رفته تو مخم … رفتم تو تریپ دفاعی مثل…

 

ای کاش جز گروهی شویم که خدا از ما دفاع کند

وگرنه شک ندارم کم میاوریم گاهی … حالا بگو نمیارم و … خوب داری شعر میگی …

اعتراف … کم آوردم خدا …

دفاعت را محتاجم ….

وای ایمان کجایی … خدایت قول داده آیه بالا را ….

الکی فکر نکن منظورم چیه قطعی به تو یکی بی ربطه منظورم واسه خودت نوشابه باز نکن … یه دفعه حالت میره در سواحل ! هوا خوری ….

اما یه مرتبه تخفیف البته فقط همین بار اونم استثنا… کتب کتبا کتبوا کتبت کتبتا کتبن  …! صرف کن ببینم نمرت چند میشه شاید از تجدیدی نجات پیدا کردی  …

چیزی که زیاد است بچه تیز هوشه …. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است … الغرض حسن ختام خنگ درای حوصله شاگرد تنبل نداریم .. بشین درساتو بخون بعد بیا درس پس بده یه بارم بیشتر نمیشنوم صرف فعلتو فقط ماضی  و آینده صرف نکن بزن مضارع … اوکی …

 

خیلی میشه میشم این وضع الانم … یعنی داغووووووووووووووووووووووووووووووووون

بماند عللش هست خدمتتون راه حلشم همین طور

به قول خودم شیرین خوردم بگم حتی چه کن و چه نکن … هر چه عشقت کشید بکن باهام فقط کوچیکتم دربست و در باز و هر سبکی که بگی اما ازم راضی شو و اجازه بهم بده دست از حماقت بردارم و ازت راضی تر از هر راضی بشم

حضرت الله بگم عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم میدونم ملائکت میگن نکبت دروغگو …. یا یه چیز تو این مایه ها

اما میگم عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم

بذار اونا هم هر چی میگن بگن …. مهم اینه توام خوشت میاد راست بگم منم همینطور ….. خوب …!!! یه راه حل واسه این خل دروغگو دنیاپرست دنیا دوست ……مابقی اش بماند پیدا کن تا راست بگه هر دو خوشحال شیم

نظرت عشقم!!!

بی خیال دست که نداری پا هم که نداری …. به نیابت از دست و پای نداشتت تربت حسینت رو می بوسم تقبل علینا ….

دروغم میگم بذار بگمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

دروغشم دیوووونم میکنه بگم عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم

آهای ملائکه بگید دروغگو …. حسبی الله

راستی حضرت عشقم اجازه بده وقتی مردم هم بگم عاشقتم حتی اگه دروغه باز باشه …!!!!!

 

قدرت رهایی عطا کن

خداوندا از همه اسباب فتنه و شر و گناه به ذات مقدست پناه میبرم کفایتم کن یا کافی

هدایتم کن یا هادی

رحمم کن یا ارحم الراحمین

دستم را بگیر ای دست گیر

رهایم مکن یا غیاث المستغیثین

تنهایم مگذار یا هادی المضلین

بیچاره ام مپسند یا اله العاصین یا اله العاصین یا اله العاصین یا اله العاصین یا اله العاصین یا اله العاصین یا اله العاصین

خدایا ببخش …

من شیرین خوردم …. و به ریش بابام خندیدم ….

آدم باش

 بسه ….

 

امروز دوتا کلاس دارم

این مدرسه هم برام خیرات فوق العاده زیادی رو داشته

خدا میدونه هر روز که میگذره بیشتر به الطاف خدا پی میبرم

فقط آمدم بنویسم عشق من حضرت یک دانه دلم حضرت رب العالمین با تمام وجودم بهت ارادت دارم و عاشقتم …

حضرت رب العالمین همیشه و همیشه یقین کردم دستت بر سرم بوده و خودت مرا راه میبری و مسیرهای ارزنده را جلویم هموار میکنی و هدایتم میکنی برای گام برداشتن….

حضرت رب العالمین قضیه ت-خ بعد از دعای اون روزم وقتی با این سرعت جواب داد یقینم بیشتر از قبل شد به ادعونی استجب لکم که فرمودی

حضرت عشقم تو را به همه مقربان درگاهت قسم میدهم مرا بپذیر و آنگونه ای آراسته ام کن که تو را خوش آید ..

خداوندا برای همه چیز شکرت

این تدریس محسنات فوق العاده ای دارد

اولا صبوری ات را بالا می برد

دوما خیلی محیط مناسبی برایم ایجاد شده که با بچه ها حرف های درست بزنم و در مورد مسائلشان گاها راهنمایی صحیحی به عقل خودم بکنمشان و خیلی خیرات دیگر

از 2 جلسه قبل با بچه ها قرار گذاشتیم اول کلاس دعای فرج بخوانیم و چه قدر زیبا می شود …

دیگه دیرم شده 10:30 کلاس دارم

 

رفقای خوبم ملتمس دعای خیر همگیتونم در لحظات نابتون و درخواست حلالیت اگر حقی بر گردن کسی هست …

و اینکه یک نکته بگم اونم اینکه

یک موقع کسی خودش را به خواب زده قابل بیدار شدن نیست …. کسی را تو می توانی بیدار کنی که واقعا خواب باشد

من خیلی سعیم رو کردم با زبان های مختلف برخی دوستان را با برخی حقایق آشنا کنم تا خدای نکرده افکارشان سرگردان نماند … اما بنا به عللی متوجه شدم برخی علاقه شخصی به این سردر گم بودن دارند و چون حقیقت قبولش برایشان شاید شیرین نیست به خیال شیرین خود را شاد نگه میدارند

بنده برای همگی دوستان از حضرت باریتعالی استدعای تزریق حقیقی شادی در زندگیشان دارم  تا به اوهام متوصل نشوند … و اینکه دوست عزیزم به خودمان کمک کنیم واقع نگر باشیم نه پا بدهیم به تخیلاتمان که دوست داریم چگون باشد و نباشد …

اما چون بنده بیش از این احساس میکنم کاری از پس وجودم برای برخی بر نمی آید امر را به خدا محول میکنم … که خدا برای همه ما کارسازی را کافیست و انشاالله از سر تقصیرات همه ما خودش بگذرد و اینکه حق و حقوق دیگران را هم خودش حل و فصل کند تا بار قیامت همگیمان سبک شود انشاالله

و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد…

 

در پناه الله رفقای خوبم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام خدای من

کوتاه و خلاصه

نجاتم بده

 

راهش را نمیدانم

پناهم بده

علتی برایش نمی یابم

رهایم مکن

دلیلی برایش ندارم

تنهایم نگذار

لیاقتش را ندارم

قبول کن بنده ات باشم و بمانم

استحقاقش را ندارم

آرامشم بخش

رضایتت و راضی شدن بر رضایتت را صدقه ام

 

خدای من به حرمت هر قسمی که می پذیری

هر چه هم هستم و حتی بدترین بندگانت هم اگر هستم …. از کریمی بی نیاز و رئوف و رحیم رضایتش را وراضی شدن به رضایتش را به صدقه می خواهم

 

و بین خودمان بماند این اشک هایم بر من ثابت کرده است قبول کرده ای

فقط دستم بشکند اگر خواستم پس بفرستم صدقه ات را

فقط عمرم تمام شود اگر ….

خدایا من زورم به خودم نمیرسد …. و کجاست عاجزتر از من که زورم به خودم هم نمیرسد

راستی ای نفس من ….. با من کل نیانداز …. خدای من با من است ….مگر نه خدای من !!!

و دلم تا به نهایت عمرم به این خوش است که بگویم بنده توام …. چون بالاخره ما متعلقات به خودمون رو جمع و جورشان میکنیم حتی زباله ها را ….

خدایا جمعم کن …. راهش را نمیدانم…. لیاقتش را ندارم…. عرضه خوب بودن را هم ندارم …. عمریست دست و پا میزنم ولی هنوز ۶ گوشه قلبم اسیر دنیاست….

بماند

فقط یک جمله نهایی بگم

ازت متشکرم خدای خوب من که این مسائل رخ داد  وگرنه باد در دماغ بنده داشت کار دستم میداد و … البته میدانم این باد دماغ ما خوابیدنی نیست مگر اینکه تو رحمی کنی و بس

….

 

اللهم ارحمنا ….

 

سلام خدای من

کم دارم میارم به فریادم برس ای فریاد رس ای ارحم الراحمین

قبول فهمیدم … زیادی به خودم غره شدم …. خواستی بفهمم …. فهمیدم … غلط کردم … بگذر یا سریع الرضا و کمک کن درست عمل کنم و ناراضی نشی ازم تا زمین و زمان بشن زبون و نارضایتیت رو بهم ابلاغ کنن با اعصاب خوردی ها و ….

من میدانم تمام دنیا خواسته و نخواسته خدام تواند و اگر نارضایتی ات حاصل شود جایی دست به کار می شوند و به اصطلاح حال طرف رو میگیرن

بنده غلط کردم به خودم غره شدم و فکر کردم سوارم بر همه چیز …. خیرررر … بنده هر چه باشم صدقه بگیر شما هستم  و این غرور کذایی میخواهد ما رو  خراب کند پیش شما ….

پس نفس بنده با توام جناب …. خان هر چی هم باشی و بشی و داری و …. همه رو به صدقه گرفتی هواااااااااااااااا برت نداره تو این وسط دنیا هیچ کاره ای ارباب دیگری است حرف و …. خامت نکند …. به خودت بیا جناب هیچ در هیچ در هیچ در هیچ ….

شیطان می خواهد از همان راه طرد شدن خودش تو را نیز مطرود کند به هوووووووووووووووووووووش ….

غرور در آیات و روایات :

خداوند در قرآن کریم سرچشمه سقوط و تنزل شیطان را با این جمله، براى او شرح
مى‏دهد که‏ ” تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى” (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ
تَتَکَبَّرَ فِیها، اعراف/13) و باز به عنوان تاکید بیشتر، اضافه مى‏فرماید:
”بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستى” (یعنى نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه
به عکس به خوارى و پستى گرائیدى) (فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ
الصَّاغِرِینَ، اعراف/13).


از این جمله به خوبى روشن مى‏شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود، این
خود برتربینى او، که خود را در مقامى بیش از آنچه شایسته آن بود قرار داد، سبب شد
که نه تنها بر آدم سجده نکند، بلکه علم و حکمت خدا را انکار نماید و به فرمان او
خرده گیرد، و سرانجام تمام مقام و حیثیت خود را از دست بدهد، و به جاى بزرگى، پستى
و ذلت را براى خویش بخرد، یعنى نه تنها به هدف نرسید، بلکه درست در جهت عکس آن قرار
گرفت.


در نهج البلاغه در” خطبه قاصعه” از امام علی علیه السلام به هنگام نکوهش کبر و
خود برتربینى چنین مى‏خوانیم:« فاعتبروا بما کان من فعل اللَّه
بابلیس اذا احبط عمله الطویل و جهده الجهید، و کان قد عبد اللَّه ستة آلاف ..عن کبر
ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم على اللَّه بمثل معصیته؟! کلا ما کان اللَّه
سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا ان حکمه فى اهل السماء و اهل الارض
لواحد؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس‏ رفتار کرد، در آن هنگام
که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوششهاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده
بود … به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس
مى‏تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست
خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشته‏اى را از
بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است» ( نهج البلاغه/ خطبه
192).


در حدیثى نیز از امام سجاد علیه السلام چنین نقل شده که فرمود: ” گناهان شعب و
سرچشمه‏هایى دارد، اولین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار،” تکبر” است که گناه ابلیس
بود و به خاطر آن از انجام فرمان خدا امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافران شد و
سپس” حرص” بود که سرچشمه گناه (و ترک اولى) از ناحیه آدم و حوا شد … سپس” حسد”
بود که سرچشمه گناه فرزندش (قابیل) گردید و نسبت به برادرش (هابیل) حسد ورزید و او
را به قتل رسانید” (سفینة البحار جلد 2 صفحه 458 /ماده کبر).


از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «اصول الکفر ثلاثة الحرص و
الاستکبار و الحسد فاما الحرص فان آدم حین نهى عن الشجرة، حمله الحرص على ان اکل
منها و اما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لادم فابى و اما الحسد فابنا آدم حیث
قتل احدهما صاحبه؛ اصول و ریشه‏هاى کفر و عصیان، سه چیز است، حرص و تکبر و
حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و اما تکبر سبب شد که ابلیس از
فرمان خدا سرپیچى کند، و اما حسد، سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل
رساند!» ( اصول کافى جلد 2 صفحه 219 باب اصول الکفر).


فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مى‏برد روى
مساله” تکبر” تکیه مى‏کنند، اشاره به اینکه سرچشمه‏ اصلى کفر و انحراف و گناه بیش
از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است. آرى کبر است که پرده‏هاى ضخیم بر
چشم انسان مى‏افکند و او را از دیدن چهره تابناک محروم مى‏سازد، و به همین دلیل در
روایتى از امام صادق و امام باقر (ع) مى‏خوانیم: « لا یدخل الجنة من فى قلبه مثقال
ذرة من کبر؛ کسى که به مقدار ذره‏اى از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل
بهشت نمى‏شود”!» (کافى جلد 2 باب الکبر حدیث 6 ). در روایتی از امام صادق علیه
السلام نقل شده: ”دره ای است به نام سقر که جایگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد
دوزخ را می سوزاند»!


برنامه عملى پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزنده‏اى براى هر مسلمان راستین در
این زمینه است. در سیره پیامبر (ص) مى‏خوانیم: هرگز اجازه نمى‏داد به هنگامى که
سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند، بلکه مى‏فرمود: ” شما به فلان مکان
بروید و من هم مى‏آیم و در آنجا به هم مى‏رسیم، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب
غرور سوار و ذلت پیاده مى‏شود”! و نیز مى‏خوانیم: پیامبر (ص) بر روى خاک مى‏نشست، و
غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى‏خورد، و از گوسفند شیر مى‏دوشید، بر الاغ برهنه
سوار مى‏شد. این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید- مانند روز فتح
مکه- انجام مى‏داد، تا مردم گمان نکنند همین که به جایى رسیدند باد کبر و غرور در
دماغ بیفکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال توده‏هاى
زحمت کش بیگانه شوند. در حالات على (ع) نیز مى‏خوانیم که او براى خانه آب مى‏آورد و
گاه منزل را جارو مى‏کرد. و در تاریخ امام حسن علیه السلام مى‏خوانیم که با داشتن
مرکبهاى متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و مى‏فرمود: ”من براى تواضع
در پیشگاه خدا این عمل را انجام مى‏دهم ”.


امام علی علیه السلام در خطبه 192 نهج البلاغه پس از اشاره به پاره‏ای از اخلاق
رذیله از قبیل سرکشی، ظلم‏ و کبر می‏فرماید: « و عن ذلک ما حرس الله عبادة
المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم
و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم ، و تخفیضا لقلوبهم و ازالة للخیلاء عنهم؛
چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است خداوند بوسیله
نمازها و زکاتها و روزه‏ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست‏ و نگهبانی کرد.
این عبادات دستها و پاها را از گناه باز می‏دارند، چشمها را از خیرگی بازداشته به
آنها خشوع می‏بخشند، نفوس را رام‏ می‏گردانند، دلها را متواضع می‏نمایند و باد دماغ
را زایل می‏سازند».

منبع

 

و این یعنی یک حقیقت ….

اللهم ارحمنا

 

امام علي ع فرمودند : تعجبّ مي كنم از كسي كه اوّلش قطره اي آب ترش شده و عاقبتش لاشه اي متعفّن ـ بد بو ـ خواهد بود و خود را ظرف فضولات قرار داده است، با اين حال تكبّر و بزرگ منشي هم مي نمايد.

 

 

گاهی به یاد برخی مسائل گذشته می افتم و می گویم کاش زمان به عقب برمیگشت و … اما گاهی هم میگم بهتر شد همین طور که شد و …و گاهی هم فکر میکنم شاید باید جور دیگری رفتار می کردم در برخی مقطع ها و گاها هم مطمئن میشم کارام درست بوده …. خلاصه زیاد برخی اوقات به افکار گاها کاملا صد در صد متعارض هم میرسم … وقتهایی که به این سبک حالت ها دچار میشم تصمیم گیری برای ادامه برخی مسیرها سخت تر میشه چون در انتخاب مسیرهای قبلی یقین یعنی همگامم برخی اوقات نبوده …. مابقی مسیر هم افتاده روی ریل تشکیک های پیاپی …

واقعیت مطلب هم اینه حرف های کسی رو تا حالا پیدا نکردم که همه جانبه باشه تقریبا هر کی که باهاش حرفی میزنی و حرفی میزنه معمول اوقات برخی زوایا رو فقط تو هدف کلامش میگیره و روش مانور میده و مابقی زوایا از دید فکرش انگار مخفی میمونه که خودم قبلا به اون ها فکر کردم واسه همین به این نتیجه مدتی است رسیدم که انگاری مشورت جواب نمیده …

به قول دوستی شاید اونقدر خودم رو مسائل فکر میکنم که دیگه جا واسه فکر بیشتر نمی مونه و یا شاید زیادی وسواس تو تحلیل همه جانبه مسائل به خرج میدم و خودم رو اذیت میکنم … اما واقعیت مطلب اینه مطمئن شدم یه سری چیزها دست خودم نیست من نمی تونم فکر نکنم … و نمی تونم تحلیل نکنم و نمی تونم انگار مثل یه پازل همه چی رو کنار هم نچینم و همه جانبه در حد توانم مسائل رو نسنجم پس همین میشه که سخت شاید تصمیم های مهم رو میگیرم البته الان یه سری تناقض هم پیدا کردم که گاها خیلی سهل گیر بودم و هستم که اون ها مسائلی است که توشون توکل صرف به حضرت الله تونستم کنم و خودم رو از معادلاتشون و محاسباتشون بکشم بیرون …. و گرنه مابقی مسائل همین قانون رو معمول اوقات داشتن ….

حالا چرا نوشتم اینو ……. برای اینکه زیرا ….

به بهانه این حرف ها دعا کنید بنده رو که انشاالله همیشه تصمیم های درست بگیرم اگر عرضشو ندارم توکل و اعتماد درست کنم و یا دعای بهتر همون دعای همیشگیم انشاالله خدا کمکون کنه همگیمون رو مرضی رضای خودش عمل کنیم و راضی بشیم به رضاش واین نفسانیات و برخی مسائل نشوند اسباب مصایب عدیده ترمان … حالا برخی مسائل مصائب هم نباشند مسائل هستند اقلا دیگه … مگه نه !!

حالا به قول کسی برخی وقت ها تمام دنیایت عسل هم بشود باز بهانه می گیری از لوچ شدن زندگیت شاید … اما باید منصف که باشد کسی بپذیرد همین لوچ شدن هم اسباب ….

نکنه رفته باشیم تو تریپ قوم بنی اسرائیل…. استغفرالله …. خدا اگر …. ببخش همین فقط ببخش …

تمام حرف ها بماند ….

الحمدلله علی کل نعمه و اسئل الله من کل خیر و اعوذ بالله من کل شر و استغفرالله من کل ذنب و اتوب الیه …

ته حرفم مخاطبم فقط خداست ….

حضرت الله غر نزنیم اسممون شاید آدم نشه … شما ببخش … این ولد چموش را …. شکرت فقط همین و بس … مابقی رو یه شعر فانتزی حاوی نوستالوژی ببین نه بیشتر …. چچچچچچچچچچچچاااااااااااااااااااااکریم یا حضرت کریم ….. راستی فقط همون قرار فی مابینمون بمونه انشاالله ازم راضی باش نمیدونم چه جوری میشه اما خدایی شما مطموئنم راشو بلدی ما رم اوستا کریم عقل بده ازت راضی تر از هر راضی بشیم …. آخرشم خدا ببخش لطفا ….

الان از مسجد ارک میام

بماند خیلی به سختی کارام رو جور کردم و خیلی سخت رسیدم به مسجد برای عزاداری اولین شبی بود که قسمتم شد رفتم مجلس عزاداری حاج منصور تو این محرم

توی ذهنم یه مطلبی هی میرفت و میومد امروز تو عزاداری

اونم این بود … یه حاجتی من سالیان سال داشتم بهش رسیدم امسال اما راستیتش این جوری نمی خواستم بهش برسم هی توش شک میکنم که اصلا چرا و چه طور و درسته یا غلطه یا نکنه اشتباه کردم یا نکنه یه گناهی کردم این باعث شد این جوری برسم به این حاجت یا نکنه …. و هزار تا نکنه مختلف تو مخم راه میرفت

یادم افتاد چند وقت قبل از اینکه این حاجتم خودش بیاد با منت برسه به ما و منم با ادا و اصول و …. قبولش کنم تو یه مجلس اهل بیت بانی خیر بودم یه عرضی کردم خدمت حضرات آل الله …. که بماند دقیق چی گفتم …. اما خلاصش این بود که گفتم این قضیه رو هر جور صلاح میدونید حل کنید نمیدونید هم بفهمونیدم مصلحت نیست و … و از دلم در بیاریدش و راضیم کنید و…. تا اینکه دقیقا به یه فاصله خیلی کمی خود این حاجت با کلی به اصطلاح عز و جز اومد سراغم که تو رو خدا مثلا منو قبول کن منم راستیت قضیه چون به نظرم سبک رسیدن به این حاجت زیاد جالب نبود قصدم این شده بود مثل سال قبل که اومده بود حاجت به سبک و سیاق مشابه امسال سراغم خواستم باز رد کنم که با استخاره های مکرر و خوب اومدن های مکرر و حتی بسیار خوب اومدن و مرضی رضای خدا اومدن قبول کردمش آخر سر امسال … اما باز امشب شک برم داشت که نکنه اشتباه کردم از اول و ….

که باز استخاره دادم برام گرفتن همین چند دقبقه قبل به کسی که خیلی استخارش رو قبول دارم اومد…. خوبه طرف مقابل داری باهات برخورد خوب میکنن و نتیجه اش هم خوبه … نوشتم یادم نره … باز شک نکنم ۴ روز دیگه به یه علت دیگه …

برای خودم مینویسم

های جناب لطفا اینقدر اجازه نده شیطون رو اعتقاداتت راه بره … چته … یادت رفته اون روز که گفتی خدایا دیگه نق نمیزنم هر جور هر جور صلاح میدونی حل کن حتی اگه مصلحت به نرسیدن به حاجت هست از دلم محبتش رو در آر و راضیم کن به رضای خودت …. خوب بعدش که رسیدی حالا چته … خوب این جور نمیخواستی …. مگه باید دنیا همش به ساز تو برقصه جناب پرمدعا ….کی هستی آخه پر رو خان …. شک داری مصلحتت همینه …. نه ندارم …. خوب پس اگر یقین داری خیرت هر چی باشه خدا خودش در بهترین زمان و بهترین شیوه میرسونه بهت پس لطفا فقط خ ف ه …

دیگه هی نذار شیطون رو اعتقادات و ایمانت راه بره تو شک نداری به خیر مطلق این قضیه چون حداقل بعد اون سری دعات و بعد چندین بار استخاره ااون سری و یک بار امشب باید یقینت کامل شه ضمن اینکه تو رسیدی به خیلی خیلی خیلی … زیاد از حاجتت پس فقط لطفا پر رویی رو کنا ربذار و فقط بگو شکرت حضرت الله

ضمنا یادت نره خدا هیچ وقت اشتباه نمیکنه تو هم در حد توانت سپردی کل زندگیتو به خدا مابقی حرفها روبی خیال کی چی میگه و چرا میگه و توقع خود پر مدعات چی بوده و …. هرکی میفهمه کل قضیه رو میگه عالی است حرف خودت چیه … فقط باور کن خیلی پر رویی و پر توقع و ….اَه …

البته حرف مردم هم سختم هست اما این هم لطف خداست …. کی گفته همه باید برات همیشه سوت و کف بزنن و به به و چه چه راه بندازن نفست هی باد کنه …. گاهی اوقات این قبیل حرفها کمی فیس و افاده آدم  رو کم میکنه و خوبه … البته کلی هم هنوز تشویق بارونت میکنن این قدر بی چشم و رو نباش حرف ۴ نفر گوشه کنار رو تحمل کن جناب ….

آخه امروزم باز یه سری توبیخ هایی شدم از طرف برخی مذهبی ها سر بند همین قضیه و…. که یه نمه به مذاقم خوش نیومد و دمقم کرد …. همین شد رفتم یه کوچولو باز تو لک و تو خودم و…

اما شک ندارم هرچه از حضرت الله رسد نیکوست…. من مطمئنم خودم سربند این قضیه تصمیم نگرفتم و مطمئنم و شک ندارم اگر استخاره هام چندین بار پشت سر هم خوب نمیومد قطعی و صد در صد قضیه رو باز مثل سابق و حتی همین پارسال فردای ولادت امام حسن ع قطعی رد میکردم و زیر بار عمرا باز میرفتم و …. من فقط به خدا و مصلحتش اعتماد کردم و تن دادم و … و صد البته به خیلی از حاجتم و شاید اصلا همش رسیدم مابقی حرفها و بحث ها و …. اگر مصلحتم باشه حل میشه نباشه هم هر چی بشه خوبه من شک ندارم چون من به خدای خودم سپردم این مطلب رو هم مثل همه زندگیم

پس برای خودم می نویسم که انشاالله دوباره باز  روز دیگه شک نکنم از زیر تا روی کارم رو که آی چی بود چی نبود چرا کردم  درست بود غلط بود و …

من خدایا به تو اعتماد کامل کردم و تمام اموراتم رو و حتی همین قضیه رو کامل به خودت سپردم با من هر آنچه مورد رضایت خودت هست همان کن و مرا از رضایت خودت راضی …. یا رحمان الدنیا و الاخره …. به تو پناه می برم از هر چه شر است  و از هر چه رنج و سختی و حرف مردم و هر چه موجب رنجش ماست در دو دنیا و…..

و خداوندا راضیم کن به رضای خودت و رضای خودت را در تمام شئون زندگیم و مرگم و هر آنچه بر من ذره ای حتی مرتبط است جاری فرما

آمین یا رحمان الدنیا و الاخره

بی خیال حرف های قلمبه و سخت …. عشقم الله بریم خودمونی نوشتن…

خودت رو عشقه حضرت عشقم هر جور میپسندی بکن کیف میکنم زیر سایه نگاه عاشقونت دارم گاهی دست و پا میزنم و شاید دارم مثل بچه ها راه رفتن رو یاد میگریرم نازنینم …..میدونم هواست بهم هست همه جوره و نمیذاره اشتباه برم و یا با مخ زمین بخورم ….. دمت گرم ………آآآآآآآآآآخیش راحت شدم …. فقط یه دعای کوچولو کنم … هیچ وقت نذار ناراضی شی ازم همین … لازم شد هر کاری کن اما ازم همیشه راضی باش و تو سریع الرضایی آآآآآآآآآآآی الله … باشه عشقم ….

 

پس واسه خودت یه دونه ام

به قول …

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای فعلا واسه این متن مای هانی مای گاد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

گـوش کـن !

بانگ الرحیل قافله کربلایی عشق فضا را پر کرده .

آن کس که با پای اختیار با این قافله همراه شود می داند ،

سر مبارک امـام عشــق بر بالای نیزه ، رمــزی است

بین خــــدا و عشـــاق  …

یعنی این است بهـــای دیـــــدار !

 

 

سید شهیدان اهل قلم ٬آوینی

از اینجا برداشتم واقعا به دلم نشست….


خداوندا سال هاست گفته ام بهای وصل تو گر جان بود خریدارم….

یه حرف ساده خدا جون

من راه بلد نیستم….

راهش با تو….

نیتش با من….

قبول کردن دعاش با تو….

دعاش بامن ….

فقط برسون ما رو به خودت….

دنیا واسه هر کی عشقش کشید ….

تو باش عشق ما …. فقط خودت ….فقط خودت …

راستی یک دانه حاجتم با من چه میکنی …. اوضاعم وخیم است نکند تو را ببازم …. نکند … نکند … نگذار… راستی یه سوال ساده … کریم دنیا و آخرت یک حاجت دارم آن هم خودت …میدهی حاجتم را یا نه …. هیهات شک ندارم هر چه دارم از تو دارم و شک ندارم اگر میخواستی نرسانیم به خودت حاجتش را بر دلم قرار نمیدادی خواستم بگویم نازنین دنیا و آخرت فهمیدم چگونه شیرین دست دلم را میگیری و با خودت میکشانی …. مثل خود ما که چگونه حرف های خودمان را بر زبان بچه هایمان میاندازیم … نازنینم شناختمت کمی شاید اما شناساندی خودت را به من اینگونه که برایم ذره ای و حتی کمتر از ذره ای کم نخواهی گذاشت هیچ جا … فقط یاریم کن برای تو خدای بسیار خوب ذره ای خوب باشم و شاکر …. و بی آبرویی اینقدر نکنم ….

میدانم گیر کردم در لجن دنیا … اما دستم دراز است به سوی تو و میدانم رهایم نمیکنی در این منجلاب

حضرت الله میدانی چه قدر برنامه داشتم در ذهنم برای ماه رمضان و بعد عرفه …. بماند … میدانی بعد از آن دلم خوش بود به محرم و مجالس عزا و… که خودت بهتر میبینی بساط ما را ….. فقط بین من و تو بماند تو واسه ما باش مابقی دنیات واسه همه … اما خودت باش و بمون برای همیشه همیشه همیشه و بی قید وشرط چون میترسم از دست بدهمت همه امیدم …..

راستی یک دانه حاجتم …. نکند بی وفا شوی … استغفرک و اتوب الیه هیهااااااااااااااااااااااااااااااااات … تو خودت بارها فریاد زدی و در قرانت فرمودی اوفو بالعقود ….. و تو خود از همه وفادارتری باوفای دنیا با وفای آخرت …. خدای من … یک دانه قلب من … تمام امید و آرزویم وصال الی الابد توست و تمام نیاز و رازم به دست توست و خودم را سالهاست بی چون و چرا در حد عقل و شعور و توانم بر دستان مهر تو سپرده ام …پس خوشم …. هر چه پیش آید خوش آید …زیر سایه ات خوشم و راضی

 

و سلام من بر حسین ع و بر مادر و آبا و اجداد و فرزندان حسین ع

و سلام بر پیروانشان الی الابد تاریخ

نثار تمام خوبان تاریخ و بالاخص حضرت حسین ابن علی ع و تمام یارانشان صلواتی برای فرج آل محمد هدیه فرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و فرجنا بحقهم و احشرنا معهم

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت الله در کتاب عشق نامه شان قران عظیم الشان فرمودند :

 وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ

آمده ام جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار بزنم با صدایی رسا که حضرت الله دیدم و با گوش و چشم سر و جانم لمس کردم جوابیه ات را به یک تشکر دست و پا شکسته من …

آمده ام جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار بزنم یا ایها الناس رسیدم به این قسمت این آیه بارها که لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ

حضرت رب العالمین شکر من در حد فهم و شعور و لیاقت کم من است و در خور ناتوانی خودم و به اصطلاح معروف پرکاهی است تحفه درویش …. و شک هم ندارم حضرت رب العالمین خودت همین ذره ناقابل تشکر را بر زبان و جانم الهام میکنی مثل خود ما که گاهی یواشکی به کودکانمان یاد میدهیم غیر مستقیم کارهایی کنند تا بهشان جایزه دهیم

عشششششششششششششششششششششششششششششششق یه دونه من حضرت الله باور کن کوچیکتم خیلی بیشتر از اونی که بگنجد در فهم ناچیزم …..

حضرت الله تشکر برای اینکه به من آموختی بتوانم بگویم تشکر و به خاطر اینکه دستم را گرفتی منی را که مثل طفلکی بی عقل و بی دست و پا حتی گاهی ساده ترینهای رابطه ام با تو را محتاج آموزشم ….

حضرت رب العالمین زبانم الکن است بپذیر همین ساده نوشتنم را …

دوستت دارم هر چند بسیار بدم و هر چند شاید به اعمالم ….

ازت متشکرم هرچند ناشکرم

ازت میخوام ازم راضی باشی هر چند ذره ای لیاقتش را ندارم

ازت میخوام بهم عقل بدی تا از نفهمی درآم و همیشه ازت راضی تر از هر راضی باشم و از هر تصمیمی که برای من میگیری خشنودتر از هر خشنودی باشم

ازت میخوام بر من آسون بگیری و بهم رحم کنی من کوچیک خودتم و هر کی تو بگی ….

ازت میخوام منو نزنی هیچ وقت به قول کسی بچه که زدن نداره …. فقط بهم رحم کن باهام مدارا کن کمکم کن آدم شم همونی که تو می خوای

کمکم کن به قیمت همه دنیات یک جا هم حاضر نشم ذره ای کار خلاف نظر تو رو بکنم نه به خاطر هیچ علتی مثل بهشت و نه جهنم فقط به خاطر خوووووووووووووووووووووووووووووووووودت و بس حضرت عشقم حضرت الله

بین خودمان بماند فهمیدم دوباره تو در گوشم گویا باز نجوا کردی بنده من بنوووووووووووووویس اینها را ….

بین خودمان بماند فهمیدم تو نیز دلت نمیخواهد از دست بروم …. بارها فهمیدم و بارها دستت را دیدم که مرا کشیدی بیرون از جاهایی که قصد خروج از آنجاها نداشتم و از اوضاعی که قصد ترک آن وضعیت ها را نداشتم و از شرایطی که قصد تغییرشان را شاید حتی ذره ای نداشتم…

بین خودمان باشد میدانم منتت بر سر من آنقددددددددددر زیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد است که اگر با هر نفسم یک الحمدلله بگویم باز هم کم میاورم

پس همین یک چند خط ته همه حرف هایم برای تو

تسلیم توام با من کن هر آنچه میپسندی یقین کردم هر چه تو کنی بهترین هاست و عقلی بهم عطا کن که همیشه شاکر باشم و راضی و بفهمم نهایت مصلحتم همیشه همان خواست توست که از مجراهای عادی و طبیعی و زمینی برایم حادث میشود .


بعد نوشته های من :

سال ها بود به صراحت اگر بخوام اعتراف کنم تو کف یه قضیه بودم و یه حاجت بزرگ داشتم

بین خودمون باشه اصلا شاید به روی خودم هم نمی آوردم و حتی به کسی هم نمیگفتم و به اصطلاح سعی میکردم گاهی هم بخوام ثابت کنم نه همچین خواسته ای شاید ندارم و سرش برای خودم تریپ استغنا بر میداشتم اما همیشه ته دلم براش ضعف میرفت و به اصطلاح بدجوری میخواستم اون حاجتم رو …

بماند رفقا خدا بهم داد

چه طوریش بماند فقط همین قدر بهتون بگم

شیرررررررررررررررررررررررررررین مثل عسل

و بی تعارف هم میخوام اعتراف کنم خود حاجت من اومد سراغم و اونقدر انگار منتم رو کشید و منم به اصطلاح تا تونستم طاقچه بالا گذاشتم و قیمتم رو بالا بردم که ….

بماند هرچی بهتون بگم کم گفتم

فقط همینو بگم بهتون خود حاجتم انگاری با پای خودش و بدون اینکه من شاید ذره ای ویا حتی کمتر برم سراغش اومد با کلی منت کشی و …. سراغم ….منم تا تونستم طاقچه بالا گذاشتم و ….

بین خودمون بمونه بازم شک ندارم فقط کااااااااااااااااااااااااااااااااااار خدا بود و بس

قابل تعریف چون نیست نمیشه شرح بدم قصه ام را اما همین قدر بگم بهتون

هرکی هستی

به خدا اعتماد کن تو همه چی

به خدا بسپار همه چیزت رو

گیر نده سر حاجتی به خدا بهش بگو میدونم خیرم رو بهتر از خودم میدونی و میدونم حاجتم رو بهتر از خودم میدونی هر چی تو بگی هرچی تو بخوای

خیررررمون همینه

شک ندارم

و اینکه باز هم بین خودمان بماند

خدااااااااااااااااااااااااااااااا بهم حااااااااااااااااااااااااااااااال داده اساسی به قول کسی در حد ….

فقط هم میتونم بگم شکر

هیچ کار دیگه ای از دستم بر نمیاد شاید هیچی …

پس میگم خدایا شکرررررررررررررررررررت شکرت حضرت الله شکر

 

 

بسم الله

بسم الله

بسم الله

بسم الله العشق

بسم الله الرحمن الرحیم

آی حضرت الله …. آی حضرت عشق

آی همه امیدم و همه سرمایه ام

تا تو باشی همه چیز دارم و غنای نفس اما

همه اضطرابم لحظه ای نبودن توست

بر من بر این اضطرابم امان باش

.

.

.

گر نگهدار من آنست که من میدانم                شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

 .

.

.

دانسته ام لحظه ای بدون تو بودن یعنی فنا….

پناه میبرم به تو از کمترین آن لحظه هاااااااااااا

دانسته ام خواهم شکست ساده تر از هر شیشه ای مگر آنکه پشتم باشی و دانسته ام هر چیزی می تواند بهانه این شکستن باشد هر چند بسیار کوچک و حقیر مگر آنکه تو کنارم باشی پس دریغ بر من نکن خودت را… و فقط خودت را و فقط خودت را و فقط خودت را و فقط خودت را و فقط خودت را و فقط خودت را و فقط خودت را و فقط خودت را……………….خودت را حضرت عشق ………..

خودت را عشق است حضرت عشق ….. حضرت یکدانه دلم حضرت الله….

تمام تکیه ام به توست…ای همه ام تو و ای کسی که  بی تو هیچم….

تصمیم با توست منم تسلیم تو و در دستان تو…

با من کن آنچه تو را سزد ….

یا عماد من لا عماد له

باید یاد بگیرم به دلم یاد بدهم هیچ جا کم نیاورد باید از صاحب خانه ات ای دل شرم کنی

باید به خداااااااااااااااااااااااایت دوباره ایمان بیاوری

مثل آیه قران که فرمود

یا ایها الذین آمنوا آمنوا….

و خدای من کمکم کن برای کسب رضایتت و راضی شدن به رضایتت…

آمین یا رب العالمین

به نام خدایی که هر چه داریم از اوست.

چند وقت هست در ذهنم بود یک مطلب در مورد عافیت و سلامتی و اینکه چه نعمت بزرگی است و قدر و قیمتش واقعا تا وقتی سلامتی انگار حتی به چشمت هم نمی آید مطلبی بنویسم . مدتی است با انواع و اقسام افراد به هر علتی مواجه میشوم که انواع بیماری ها از ساده تا سخت را تحمل میکنند برای مثال در اقوام نزدیکمان یک فرد سرطان خون دارد و دو تا دختر خیلی جوان حدود ۲۲ساله هر دو یکی تومور مغزی و یکی هم یک مرض ناشناخته گرفته که در بدنش خون لخته میشه و خطر حرکت به سمت قلب و مغز و ریه دارد این لخته ها و… و یک نفر دیگر که بیماری عجیبی گرفته که مشکل حاد پوستی است که به شدت آزار دهنده و درد اور و…

بماند این ۴نفری که گفتم در اقوام نزدیک ما هستند و جز مریضی های حاد محسوب میشه البته در همین اقوام نزدیک باز هم کلی ادم هستند که به انواع بیماری ها دچارند اما چون نسبت به اینها به نظر وضع بهتری دارند دیگر مطرح نکردم

آری رفقا این همه بیمار فقط در یک خانواده ما هست خدا بهتر میداند چه قدر هم از همین افرادی که فکر میکنیم سالم هستند دارند یک سری امراض را حمل میکنند که امروز و فردا سر باز میکند و الان فعلا نمیدانند بماند خیلی اوضاع بدی است تقریبا هر یک مدت کوتاه یکبار با یکی از این مریضها دیداری دارم حال گاهی برای ملاقات و گاهی به علل دیگر واقعا اوضاعشان اسف بار است همین دیشب آخر وقت به ملاقات یکی از این ۴نفر رفتم و امروز هم میخواهم به ملاقات یکی دیگرشان بروم…اینها را که میبینی تازه انگار کمی به خودت می آیی که عجب نعمت بزرگی داری و انگار اصلا حالیت نیست آمدم به بهانه این پست هم که شده یک شکررررررررررررررر بزرگ از خدای خوب و مهربان خودم کنم به خاطر سلامتی جسم و روح انشاالله و با نهایت تواضع ازش بخوام سلامتی رو تا آخرین لحظه عمرمون ازمون نگیره و جان ناقابل ما که خودش بهمون ارزانی کرده رو هر وقت خواست ازمون بگیره اما یه لطف کنه و باشهادت در رکاب مولانا مهدی عج و رضایت خودش و حضرت ما رو ببره و اسیر تخت خواب و بیمارستان و …. نشیم و با این مرگها از دنیا نریم باز یاد حرف حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مدظله العالی افتادم که فرموده بودند در جایی البته بنده نقل به مضمون میکنم که ما آب ریخته ایم و بالاخره باید بمیریم همگی چه بهتر که این مرگ ما با شهادت باشد انشاالله…..

خدای من ای کسی که در حق من نعمت دنیاییت را تمام کرده ای و هر چه از درگاهت خواستم کریمانه و به بهترین شیوه ممکن در بهترین زمانش عطا کردی مابقی عمرم و مرگ و سرانجام و عاقبتم را نیز به تو می سپارم و به تو اعتماد کامل دارم که انشاالله بهترین خیراتت را بر من کمترین نازل کنی و دفع شرور نمایی وبار پروردگارا برهمه مریضها شفای خیر به رحمت خاصه ات عطاکن و بر سلامتی همگی بیفزا و ما و همگی را باسلامت و عافیت کامل در دین و دنیا و اخرت زنده بدار و بمیران و بهترین خیرات را نصیب همگیمان کن و شرور زا همگیشان ر به رحمت واسعه ات دفع فرما و در نهایت خداوندا ما زمین خورده خودتیم دستمون رو همیشه به سمتت دراز کردیم رحمی کن بر همه دین و دنیا و اخرتمان………آمین یا رحمان الدنیا و الاخره

و ای امان بخش آسمان و رمین سالهاست از خودت آموخته ام که هیچ کس در دنیایت کاره ای نیست و همه کاره خودت هستی پس در مقابلت زانو میزنم و سر به سجده شکر و نیاز به درگاهت میسایم و خودم را به دستان پر مهر و عطوفت خداییت میسپارم و بر رحمت و رحمانیت و فضلی تکیه میدهم که خود در قرانت ۱۱۴ بار گفتی آی بنده ام منم رحمان الرحیم

الهنا برحمتک و رحمانیتک …. ترحم علینا

الهی من نه آنم که تاب عتاب تو را آورم و نه آنم که توان کسب رضای تو را داشته باشم با من ان کن که تو را سزد نه آنکه مرا…..تویی که رحمان الدنیا و الاخرتی و آموخته ام تکیه بر تو یعنی تکیه بر تمام قدرت مطلقه موجود یعنی تکیه بر بی نیازی و غنای کامل ….. اللهم اجعل غنای فی نفسی….. ای همه غنای من….

 

برای شفای همه مریضها چه جسمانی و چه روحانی و به جهت حفظ عافیت همه صلواتی برای فرج آل محمد هدیه فرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بحقهم و احشرنا معهم

جانم حضرت الله

القلب حرم الله و لا تسکن غیر الله

خدایا توفیقش و قبولش با خودت این نهایت آرزویمان است….

قال الله عزوجل : من در زمین و آسمانم نمیگنجم ، ولی قلب بندۀ مؤمنم مرا در خود جای می دهد

 


فقـط کافیـست هنگـام گـرفتاری بگـویید :«” الهــــی رضــــاً برضــــاک ” … ” خدایا راضیم به رضایت “»تا محال ِ عـالـم بشود ممکن ِ تـو …

/اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا/

 

 

 

سلام حضرت عشق حضرت الله

فقط یک جمله دارم

.

.

.

.

کم آوردم بهم رحم کن

.

.

.

.

دارم بد جوری کم میارم بدجور

.

.

رفقا برای همدیگر دعا کنیم دعاگوی همگیتانم انشاالله….

برای فرج آل محمد و هدیه به روح جمیع اموات امت محمد ص صلواتی برای فرج آل محمد بفرستید

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و فرجنا بحقهم و احشرنا معهم

سلام خدای نازنینم

چه خبر از بنده بدت!؟

راستی یادت میاد دو سالی میشه که میخوام این روزها خانه ات مهمان شوم….

بین خودمان بماند

فهمیدم صاحب خانه نخواستی……………

اما من می خواستم……..

تو نخواستی

بماند……….

دلم شکست…………………………………

آی الله خودت اقلا بیا به خانه دلم جاااااااااااااااااااااایت عجیب خالی است این روزها

نبودنت دارد ویرانم میکند صاحب خانه دلم….

ترک خانه مکن حضرت عشق حضرت الله

می آیند جایت را میگیرند و دلم میمیرد برمن رحم کن میدانی چه قدر محتاج توام

به خانه ات راهم ندادی اقلا خودت به خانه دلم بیا و نرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررو

فقط نرو بمان………….

بمان

بمان

بمان

بمان

حضرت الله بیا به دلم و بمان………

 

           پر کن دوباره کیل مرا ایها العزیز

دست من و نگاه شما ایها العزیز

           رو از من شکسته مگردان که سالهاست

رو کرده ام به سمت شما ایهاالعزیز

          جان را گرفته ام به سر دست و آمدم …

از کوره راه های بلا ایهاالعزیز

          وادی به وادی آمده ام از درم مران

وا کن دری به روی گدا ایهاالعزیز

          چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود

این کاسه را … فاوف لنا … ایهاالعزیز

          ما جان و مال باختگان را رها مکن

بگذار بگذرد شب ما ایهاالعزیز

          دستم تهی است راه بیابان گرفته ام

محتاج یک نگاه تو یاایهاالعزیز …

 

برای فرج آل محمد صلواتی هدیه کنید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بحقهم و احشرنا معهم

یادم میاد روزهایی توی زندگیم که خیلی گیج شدم توشون و اصلا گاهی تشخیص ندادم را ه صحیح چیه اما بعدها که بهشون فکر میکنم میبینم بد هم نشدند یعنی همیشه به به این مطلب رسیدم که ته همه چیز خیر است هر چند شاید گاهی فشار روی شونه هامون زیاد میشه من معتقدم ته فشارها نجاته یعنی وقتی خیلی بار روت زیاد شد بدون فرج نزدیکه انشاالله

اما بعد خدای من ای که مخاطب اصلی تمام لحظه های حیاتم تویی و لا غیر مثل همیشه از همه چیز و از همه کس و حتی از خودم به تو پناه میبرم نجاتم بده از همه شرها و رهایم کن از همه اشتباهات و کمکم کرد در رهایی از همه خطاها . میدانم که میدانی این روزها کم آورده ام بسیار زیاد هم گویا نمیدانم حکمت این کم اوردن را آنهم کم آوردنی که شروعش در ماه مبارکت بود ماه ضیافتت ماه رمضان هرچند از مشکلی سخت نجات پیدا کردم اما میبینی به مشکلات دیگری دچار شدم که نمیدانم چگونه باید شاید مدیریتش کنم و اصلا به این حس گاهی میرسم که سر در گم شده ام خداوندگارا میدانم هرچه بر سرم می آید به واسطه خطاکاری های خودم هست اما از تو یاری میطلبم و کمک می خواهم و دست نیاز به سویت بلند میکنم میدانم که میدانی مضطر شده ام شاید و میدانم که میدانی راه حلم به دست توست پس بارپروردگارا یاریم کن به سوی انتخاب های درست در کارهایم و یاریم کن به سمت هر آنچه رضایت تو به آن سمت است هر چند مطابق میلم نباشد اما  کمکم کن به رضایت تو راضی شوم هرچه که هست و رضای تو تمام و کمال در روزهای زندگیم جاری شود.

بار پروردگار من به حق همه مهمانان این روزهایت در بیت الله الحرام و به حرمت همه زائران دلشکسته حریم نبوی و ائمه بقیع علیهم السلام و به حق مادر تمام سادات و مادر کونین حضرت زهرای مرضیه س نجاتم بده همگیمان را نجات بده از هر آنچه رضای تو به آن تعلق نمیگیرد و خلاف رضای توست حضرت الله ببخش ببخش ببخش…. و چگونه میشود شنید صدای بنده ای را که قلبش مال آمال شده از دنیا و خطاکاری هایش و تمام لحظه هایش سرشار شده از دنیا و مافیهایش و از خطاکاری و … خداوندگارا این کار فقط از تو ساخته است که از کسی چون من بگذری پس بگذر یاارحم الراحمین یا ارحم الراحمین یا ارحم الراحمین…

دانسته ام چرا قفل کرده ام چون خطاکارم و استغفارم کم بوده گویا آری خدایمن ببخش استغفرک واتوب الیه

رب العالمین دیگر رویم هم نمیشود بگویم دلم را به تو داده ام با آن چه میکنی….فقط محض یاد اوری گفتم ….حضرت الله دلم را به تو داده بودم نمیدانم چه شد…. نمیدانم چه شدم نمیدانم دارم دقیقا چه میکنم همین هاست که باعث شده هر روز گیج تر از دیروز میشوم و رسما راه را گم میکنم…

خدایا نجاتم بده نمیدانم چگونه و نمیگویم چه طور فقط میخواهم بگویم دردم همین هاست که میدانی خودت حل کن هرجوری صلاح میدانی فقط بدان پناه آورده ام به تو و پناهندگی از تو میخواهم خودم هم از پس خودم اصلا انگار برنمی آیم کم آورده ام بد بد بد….

کم آوردم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا جان کم اوردم کم….برمن رحم کن…

خدا نجات بده همه را من را هم صدقه سری بقیه….آمین یا ارحم الراحمین

 

نثار روح جمیع انبیا و اولیا و ۱۴ معصوم پاک و جمیع شهدا و صلحا و مومنین و مومنات و اموات خودمان صلواتی برای فرج آل محمد هدیه کنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بحقهم و احشرنا معهم

 

 

حضرت نازنین حضرت الله حضرت عشق متشکرم ازت به خاطر همه چیز به خاطر همه کس و به خاطر همه لحظات عمرم ….

حضرت عشق حضرت ارباب حضرت الله تو را سپاس که بزرگوارانه از سر تقصیرات ما می گذری و کریمانه حتی به روی ما نیز نمی آوری چونان که گاهی باورمان می شود انگار اصلا ما اهل خطا نبوده ایم و حال آنکه این حجاب ستاری توست که پرده کشیده و ما در زیر این پرده قامت آبروداری راست می کنیم .حضرت رب العالمین به تمام صفات کریمانه ات من هر روز بیشتر از دیروز محتاج ترم پس بر من بی کس و بیچاره دریغ نکن همه سرمایه اش را که خودت هستی.

حضرت یک دانه من حضرت عشق پناهم باش به اندازه همه دریای بی انتهای نیازم به خودت و امانم باش به اندازه تمام لحظه های حاجت مندیم به خودت و رفیقم باش به اندازه تمام لحظه های ناب عشق و رفاقت خودت بر نوع بشریت.

حضرت عشق حضرت الله میدانم دورم از تو و از آنچه می پسندی که باید بدانها آراسته شوم پس با نوازش گرم کریمانه ات بر من بیاموز راه و رسم بندگیت را و شیوه معاشرتم را با بندگانت….

(النّاس کلّهم عیال اللَّه فأحبّهم إلیه أنفعهم لعیاله.

مردم همگى کسان خدایند و محبوبتر از همه پیش خدا کسى است که براى کسان او سودمندتر باشد.)

 

چه بگویم که زبانم الکن است و عملم قاصر …خداوندا تو ببخش و تو یاری کن در عمل و تو یارم باش در همه شئونم

خدای من اصلا روی حرف زدن ندارم هر چه خواستم بهم دادی و حتی گاها هرچه از ذهنم گذشت بر من عطا کردی … رویم زیاد شد….پر رو شدم … هی توقعم بالاتر میرود….وحال آنکه لیاقت هیچ کدام از نعمت های قبلیت را نیز نداشته و ندارم و فقط تو به این بنده گدایت صدقه سری بزرگان درگاهت دادی( و من نیز البته میدانم از گدا صدقه را پس نمیگیرند…..) این بنده اشتباها گاهی فکر کرد لیاقتش بوده هر چه گرفته ….ببخشش بزرگوار…نادان است…کمکش کن بزرگ شود… میدانم خطاکارم و ناسپاس ببخش…فقط به قول یه کسی بچگی کردم گاها بچه زدن ندارد…نزنی یه موقع ها قربونت بشم…بنده ایم و خاکسار بزنی تا میشیم فقط نزنمون باشه قربونت بشم…(اللهی لا تودبنی بالعقوبه و لا تمکر بی فی حیله)(گوشه ای از دعای ابوحمزه)

حضرت الله این مطلب را از من به عنوان سپاس از درگاهت برای جمیع نعمت پذیرا باش هرچند بسیار ناقص و شاید بی مقدار باشد اما به قول مثل معروف ما برگ کاهی است تحفه درویش……..

 

اَلْحَمْدُ للهِ بِجَميعِ مَحامِدِهِ كُلِّهَا، عَلى جَميعِ نِعَمِهِ كُلِّها (گوشه ای از دعای افتتاح)

نثار روح مطهر جمیع اولیای الهی ٬ شهدا ٬ صلحا ٬ انبیا و اولیا صلواتی برای فرج آل محمد هدیه فرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بحقهم و احشرنا معهم


به عشق مرتضی علی ع این دعا را بسیار دوست دارم و سعی میکنم در قنوت نمازهایم فراموشش نکنم هدیه به روح مطهرشان در اینجا میگذارم.

از امام علی ع منقول است كه مردى را ديد كه مى خواند از روى دفترى دعاى طولانى حضرت فرمود اى مرد آن خدائى كه مى شنود كثير را جواب مى دهد از قليل آن شخص عرض كرد اى مولاى من مى فرمائى چه كنم فرمود بگو:

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى كُلِّ نِعْمَةٍ وَاَسْئَلُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ اَعُوذُ بِالِلَّهِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ وَ اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ

ستايش خداى را بر هر نعمتى و از او خواهم هر خيرى را و پناه برم به خدا از هر شرى وآمرزش خواهم از خدا از هر گناهى

 

 

در طول زندگیم با خیلی از آدم های جور وا جور و حتی راحت بگویم کلا متضاد با هم معاشرت و نزدیکی داشتم این آدم ها درهر سبک و سیاق و حتی عقیده و مسلکی همه یک مشترکاتی دارند به طور مثال برایم جالب این است تقریبا همه خودشان را و عقایدشان را باور دارند و ازش دفاع می کنند وقتی این همه اختلاف بین عقاید افراد میبینم و همه را هم مصر و معتقد به اعتقاداتشان به فکر فرو میروم که خدایا این چه وضعی است

با یک دوستی صحبت میکردم که دینش را عوض کرده بود و چنان قاطع حرف میزد و دفاع میکرد که نه اینکه حرفهایش را قبول کنم اما قاطعیتش برایم عجیب بود و شخص دیگری که به آیین او قبل او در آمده بود نیز همینگونه پر التهاب و حرارت دفاع به عکس میکرد.به فکر فرو رفتم …. قطعا در این همه انسان با این همه عقاید صد هزار رنگ همه که کارشان درست نیست البته معتقدم عده کثیری هستند که فقط خودشان را گول میزنند و مصالح زودگذر و آنی شان را چون نمی خواهند از دست بدهند دست به توجیه میزنندو برای خودشان عقید سازی میکننددر جهت منافعشان و آنقدر تکرار میکنند این عقیده ساختگیشان را برای خودشان گاها تا حتی در نهایت باورشان می شود و البته این از هنرهای بسیار زیبای ذهن آدمی و قدرت تلقین و تفکر را در انسان می رساند.

بماند به این فکر فرو رفتم که حتما خود من هم برخی از تمایلات و یا حتی امراض درونیم را شاید بهشون نقاب شریعت میزنم تا وجدانم بخوابد و یا اینکه خودم را راحت کنم و سبک شوم و  یا اینکه به تمایلات نفسانیم پاسخ دلخواه نفسم را بدهم و یا …هر چند شاید آنقدر برای خوذم توجیه و تفسیر سازی و … میکنم که گاها باورم میشود البته اشتباه نشه الان توی ذهنم مصداق خارجی برای این نکته ندارم و بنا به یک نظر خصوصی از یک دوست به این فکر رسیدم که شاید…… اما مطمئنم هست یعنی به اندازه ای که در من نفسانیات زنده اند قطعا این قبیل حس ها و ادراک ها و توجیه کاری ها هست.مثلا صبح مادرم به من زنگ زد و به واسطه مطلبی کمی گلایه داشت من هم برایش یک توجیه مفصل تراشیدم و او هم قبول کرد اما الان که دارم فکر می کنم میبینم بنده خدا راست میگفت من آنجا سهل انگاری کردم الان هم همچین توجیهش کردم که داشت خودم هم باورم میشد محقم اما حرف او هم پر بیراه نبود. یقینا از این قبیل مصادیق در زندگی همگی ما هست و قطعا در برهه هایی اشتباهاتی میکنیم که صد البته اگر با عینک طرفداری از خودمان جلو نرویم شاید مقصر باشیم اما وقتی عینک توجیه و خودباوری به چشممان میزنیم وجدانمان آسوده میشود نمیدانم چه اوضاعی داریم ما بشریت و اینکه اصلا این نفس ما عجب وضعی دارد و چگونه مارا همراه خودش میکند گاهی …. خدا کند همگی از خواب های غفلت نفسانیاتمان خارج شویم و این نفس مدام مارا آلت دست خودش نکند و خدای ناکرده از رضایت حضرت احدیت که منتهی الامال خلقت ماست و وصال حضرتش دورمان کند. خداوندگارا خودت بر ما رحمی کن بد اسیر این نفس سرکش شده ایم رحم کن برما.

بار خدایا بارها به این نکته رسیدم که من به هیچ خیر و صلاحی نخواهم رسید الا از مجرای لطف و رحمت خاصه خودت و لاغیر و یقین کرده ام مستعدم برای نهایت رذالت ها مگر تو برمن رحمتی آوری و نجاتم دهی .

حضرت الله خاکسار توام و دست به دامان کرمت نجاتم بده از همه ریسمانهای این نفس که مرا به بند کشیده و به سوی ناخشنودی تو میکشاند

حضرت الله خودم را به تو میسپارم پناهم بده تویی که پناهی برآسمان و زمین مرا نیز پناهندگی بده . می ترسم از این نفس سرکش که خدای ناکرده مرا از تو دور سازد یاریم کن بر این دشمن درونی که لحظه ای رهایم نمیکند.

یادت بخیر خمینی کبیر ره میگفت جهاد اکبر است…………………….مبارزه با نفس………..

خدایا یاریمان کن در این جهاد و مبارزه و یقین دارم مدد تو در پشت هر که باشد پیروزیش حتمی است انشاالله…..

در پناه الله باشید و باشیم انشاالله به دعای حضرات آل الله


در ادامه مطلب جملات نابی پیرامون نفس اماره و راهکارهای مبارزه با آن از شیخ مفید ره و علامه بحر العلوم ره و امام خمینی ره و آیت الله ضیا آبادی آورده شده است….

خدمت رسیدم درس پس بدهم

من در کلاس دنیای شما یک سری چیز یادگرفتم آمده ام بگویم اگر درست فهمیدم یا غلط راهنمایی ام کنید

حضرت الله دانسته ام هیچ کاره ام همه کاره تویی و فقط تحت کنف حمایت تو قادر به هرکاریم اذن ندهی نفس هم نمیکشم پس کاملا در دست توام صغیرتر از هر صغیری و تو بر من مسلطی کبیرتر از هر کبیری پس یقین کردم خیلی ریزم و کوچک و به اصطلاح خودمانی عددی نیستم خلاصه بد فرم زمین خوردتیم فقط نزنیمونا باشه قربونت بشم به قول یکی بچه زدن نداره ها . اونم من اینقد کوچولو و نقلی بزنی فنا شدم پس نزن.بعدشم قربونت بشم لاتودبنی بالعقوبه و لاتمکر فی حیله ….نوکرتیم دربست…..

دانسته ام همه دنیایت یکجا هیچ کاره اند و اگر حتی همه دنیا علیه من باشد اگر تو پشتم باشی برایم کافیست پس سعی کرده ام به خود بباورانم که همیشه در ذهنم یک جمله حک شود (حسبی الله)و یقین کرده ام تنها منبع قدرت حقیقی دست خداست و فقط باید از او و هرکه او یا هرچه او میگوید ترسید و حساب برد بقیه به اصطلاح خودمون کشک است

دانسته ام تمام درب های سعادت به رویم بسته است مگر تو برایم بگشایی و انسته ام تمام درب های شرور برویم باز است مگر اینکه تو یاریم کنی.پس همیشه به اصطلاح خودمان یادگرفته ام در حد توانم آویزونت بمونم و بخوام اجازه بدی بمونم چون تنها راه سعادت و نجاتم خودتی و بس.

دانسته ام هرچه هم زور بزنم در کاری تا نخواهی نمیشود پس اموخته ام همیشه اول از تو بخواهم به کمک خودت و بعد هرچه زور دارم بزنم و در نهایت چشمم به دست تو خشک بماند که هرچه پیش اید چون تحت کنف حکومت تو پیش آمده بهترین است و خوش ترین و اینگونه دانسته ام بر تمامی پیش آمدهای زندگیم با دید به رحمت و فضل و کرم تو خوش بین  باشم.و دانسته ام تو هیچ گاه خطا در کارت و انتخابت راه ندارد پس سعی کرده ام همیشه اینگونه در حد توانم دعا کنم خدای من مصلحتم را صدقه بده و رضایت قلبی را نیز هم. دانسته ام گدای توام و حتی گدای گدای تو و دانسته ام نهایت عزت در دو دنیا در این گدایی است پس سعی کرده ام همیشه در حد توانم چشمم به اسمانت باشد و ترسم از خودم به واسطه نفسم و گناهانم که مبادا به اصطلاح پایم را جایی بگیرند و به خدا پناه ببرم از شر حتی خودم و نفسم.

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست …………………که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

یادگرفته ام برای اشتباهات مردم هیشه توجیه پیدا کنم و همیشه خودم را نیز مبرا نبینم و هرچه میتوانم در حد توان و ظرفیت کمم مراعاتشان کنم چرا که آموخته ام (مراعات الناس نصف العقل)و این در کلاس تو بود درسش٬ پس یقین کرده ام اهل مراعاتی و توجیه میابی برای اشتباهاتمان انشاالله چرا که تو خود استاد مایی و حقت استادی است برگردن ما  و توانت بسیار.

یادگرفته ام در حدتوانم گفتند ببخش سریعا ببخشم گفتند سخت نگیر هر چه بتوانم سهل کنم گفتند کمک کن با همه ظرفیتم کمک کنم گفتند … و اینها همه درسهای کلاس توست حضرت الله پس خوشا به حال بندگانت

بسیار شنیدیم مثلا اگر بچه مان یا کسی که به ما وابسته است اشتباهی کند ما خودمان را چون مسئول و سرپرستش میدانیم احساس وظیفه میکنیم به اصطلاح طرف را جمع کنیم و گندش را ماست مالی….این نیز درس توست به ما خداوندا انا عبدک .جمعمم کن.گندهایم را با رحمت و عفو و فضل و ستاریت بپوشان و آبرو عنایت کن.

بعد یاد گرفتم وقتی بچم خیلی شروری میکنه و اذیتم میکن تا بتونم صبر کنم آخدا تو چه قد میتونی صبر کنی….خوب شکرت تو صابری…

بعد بارها شده بچم دویده شلوغ کرده بدجوری هی بالا پایین پریده هی گفتم نکن بشین مواظب باش اما حالیش نیس که نیس کار خودشو میکنه اما من چهار چشمی در حد توانم مواظبشم یه موقع حتی کوچکترین اذیتی نشه….قربونت بشم تو هم اینجوری هستی من یقین دارم تو هواست بهم هست و چون خیلی ام توانایی و مهربونی و زیادیم دوستم داری  ومیدونی این بندتم خیلی نفهمم و چموش و سر به هواس حسابی هواست بهش جمعه……قربونت بشم چه حسه خوبی بهم میدی

بارها از یکی کلمات و حرف هایی شنیدم و تو گوشم خونده که دیوونم کرده حرفهای گرم و ناب عاشقونه حرفهایی از تسلیم محض شدن به عشق حرف هایی با بوی هرچی تو بگی هرچی تو بخوای من خر کیم و… آی خدا به منم یاد میدی باهات اینطوری بشم هر وقت شنیدم یه حسی محسورم کرد که ای خدا چه قدر پرتم . میشه یادم بدی تسلیمت شم بگم قربونت بشم هر چی تو بگی هرچی تو بخوای من خرکیم . این ته آرزومه سرم رو آروم بذارم رو شونه یاد تو وبهت بگم فقط قبولم کن قیمتش با خودت فقط بهم رحم کن قبولم کن .آی خدا یعنی میشه .خدایا دوس دارم وقتی میگم دوست دارم دلم بدجوری بلرزه مثل یکی. دوست دارم بلرزم وقتی حس میکنم نکنه ازم رنجیدی.دوست دارم به دست و پا بیافتم واسه دلبردنت.یعنی میشه.ای خدا اینا واسم کلاس عشقه من بدجوری دارم شاگردی میکنم تو کلاست و فقط بارحسرت وشرم میکشم رو شونم چون بد رقمه اوضام خیطه.

آخدا ٬ خدای قشنگ من بهم یاد بده برات جون بدم ٬ بهم یاد بده بهت بگم همه چیم فدات فقط قبولم کن٬ بهم یاد بده عاشقی رو ٬ جوونیم داره میره قربونت بشم

میدونی از وقتی شناختمت گفتم باهاتم تا ته دنیا…. اما دارم ریپ میزنم دارم جلوت بی آبرویی میکنم ٬ قربونت بشم دارم چش سفیدی میکنم چی کارم می خوای کنی٬ فقط جون هر کی دوس داری خیط پروندمونو جمع نکنی استاد عالم یه موقعی نگی برگه ها بالا که اوضام بیریخ باشه اصلا یه کاری کنیم تقلب میرسونی استاد ما زمین خوردتیم داریم بد ریپ میزنیم آب و روغنم قاطی کردیم ٬میشه نظری…

 بهم یاد دادی زودی ببخشم دستت درد نکنه چون فهمیدم هدف گرفتی زودی ببخشیم

تو کلاست بهم یاد دادی از کسی چیزی به دل نگیرم قربونت بشم میدونم همینو واسم هدف گرفتی

من تمام بخشایشت رو با تک تک ذرات وجودم لمس میکنم راستشم بگم نگرانیم رو این نیس که میبخشیم یا نه ببخش صریح میگم و پررو یقین دارم میبخشی (الکریم اذا قدر عفا) اما دردم از این بی آبرویی هام جلو چشمته نذار این قدر چشم سفیدی کنم به خدا روم نمیشه چش تو چش شیم میشینم باهات ۴کلمه حرف حساب بزنم چشمم رو از نگاهت میدزدم از شررررررررررم

خدا همیشه کارم خیط بوده و هست و با این اوضاع خواهد بود دردم اینه چش تو چش شدیم چی دارم بگم یه چی یاد بده این درس رو هنوز درس نگرفتم

قربونت بشم با من چه میخوای کنی با کسی که همه کس و کارش تویی٬ همه آرزوش تویی اما عرضشو نداره بهت نه عشق بده نه عمل درست٬نه عمل و ظاهری داره که واست دلبری کنه نه قلبی داره که واست باهاش عاشقی کنه چه طوری راضیت کنم از خودم آخه حضرت الله این درسم هنوز بلد نشدم

یه لطفی کن هر وقت خواستی پرونده عمرم رو مهرش کنی زیرش جون هرکی عزیزته بنویس بندمون بود خواست آدم شه دست و پاش بند بود شاید نتونس مابقی اش با خودم

ببین الله سنگامونو وا بکنیم من زورم کمه خیلی ام اوضام خیطه به جون خودمم میخوام جور شم عرضشو ندارم بیا یه معامله نهایی کنیم من هرچی با همین کج و کولگیم و ناقصیم و بند وبساطی که بهش درگیرم تونستم زورم رسید واست انجام میدم هرچی تونستم تو ام هرچی تونستی واسم انجام بده موافقی…من موافقم… قربونت بشم همیشه پایه ای …

مقصود عاشقان دو عالم لقای توستمطلوب طالبان به حقیقت رضای توستهر جا که شهریاری و سلطان و سروری ستمحکوم حکم و حلقه به گوش گدای توستبودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیکشهری تمام غلغله و ماجرای توستهر جا که پادشاهی و صدری و سروری ستموقوف آستان درِ کبریای توستقومی هوای نعمت دنیا همی پزندقومی هوای عقبی و ما را هوای توستهر جا سری ست خستهٔ شمشیر عشق توهر جا دلی ست بستهٔ مهر و هوای توستکس را بقای دائم و عهد قدیم نیستجاوید پادشاهی و دائم بقای توستگر می‌کشی به لطف گر می‌کشی به قهرما راضییم هر چه بود رأی رأی توستامید هر کسی به نیازی و حاجتی ستامید ما به رحمت بی‌منتهای توستهر کس امیدوار به اعمال خویشتن«سعدی» امیدوار به لطف و عطای توست

 

به عشق حضرت الله صلواتی هدیه به روح مطهر جمیع اولیاالله بکنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

خطا از من است، میدانم

از من که سالهاست گفته ام ایاک نعبد

اما به دیگران دل سپرده ام

از من که سالهاست گفته ام ایاک نستعین

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایم نکن خدای من

بیش از همیشه دلتنگم…به اندازه ی تمام روز های صادقانه نبودنم

 

 

 

از اینجا برداشتم بسیار زیباست و واقعی

http://dardodelbakhoda2.blogfa.com/post/37

موید باشید و مستدام و خادم در راه خدا و قران و اهل بیت مظلوم رسول اللهو مظلومیتی آیا بالاتر از این هست که بیش از 1000 سال منتظر باشی برای 313 نفر مرد…………………………………………………………و مردی گویا یافت نمی شود………..و مظلومیت بیشتر از اینکه بشوی وسیله استجابت دعای خلق خدا و بشوی امان زمین و آسمان که بر سرمردم گنهکار خراب نشود اما یادی از تو آنگونه که به کار آید نباشد و مظلومیت بیشتر از آنکه گروهی که مدعی اند گویند خدا کند که بیاید اما کمکی گویا نمیکنند به آمدنت

وبمیرم به حال آل رسول الله و مظلومیتشان که چون منی می نویسم از این اقیانوس غربت

میدانی خدا آنقدر بدبخت شده ام که گویا هیچ راهی نمانده برای صلاحم مگرمرحمت و فضل تو پس دریغ مکن به حرمت هر آنچه استجابتم میکنی آنقدر شیطان بال و پرمان را چیده که نهایت ثوابمان شده ریا و نهایت استغاثه مان شده دنیا

آنقدر بد بخت شده ام که دیگر خودم هم حالم از خودم بهم می خورد وقتی دارم دعا میکنم گویا جلوی چشمان کم سویم را حتی دنیای فانی رها نمیکند و واقعا تاسف می خورم از این عمری که به دنیا می گذرد و می ترسم از آخرتی که در راه دارم و توشه ای که ندارم

ومولای ما علی ع فرمودندراه سخت است و توشه من علی کم واین را فرمودند به عقل من که حساب کار و حساب بدبختی ما دستمان بیاید آن علی میگوید توشه من کم است که پیامبر رحمت در وصفشان فرمودندضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین………..یک ضربه علی در روز خندق برتر است از عبادت تمام عالم

وقصه ما فقط مانده به رحمت خدا و بس……………………..

خانه بنده اقلا از پای بست ویران است

اللهم ارحمنا

 

 

برای فرج ال الله صلوات

خدایا تو به داد ما برسخدایا تو امانمان بده از اینکه در گروه آنانی جا پیدا کنیم که ظلم کردند به آل رسول اللهآنانی که نامه دادند به حسین ع که بیا اما……………و پناه برخدا از دریای غفلت ما و پناه برخدا از قیامت ما و پناه برخدا از وظایف ما و پناه برخدا از سهل انگاری های ما


خدای مننه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنیمیان این دو گممهم خود را و هم تو را آزار میدهمهر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستیو هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنیآنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن

خدا جون منم دل دارم …  ببین گرفته …

چگونه با خدا درد و دل کنم

خودت نظری کن خدای مهربونم

تو گفتی هیچی به اندازه اشک چشم بنده گناهکار و پشیمونم برام ارزش نداره

خداجونم  به همین اشک هام قسمت می دم کمکم کنی و پر رویی منو ببخشی

منو ببخش که اینجوری باهات حرف می زنم به خودت قسم قصد جسارت ندارم

تو خودت با مهربونیات منو پُر رو کردی

خدایا تنهام نذار و دستم رو بگیر

خدایا منو حتی برای یه لحظه رها نکن


این روزها دلم عجیب هوای تو را کرده 

بس نیست
اینهمه تنبیه ؟؟؟؟ دیگر طاقتم سرآمده 

نمیتوااااااانم
مرا رهایی ده از این همه خاطرات 

این روزها
زیاد دعایم می‌کنند در حرمت امیدوارم به دعای دوستان آرامش بگیرم 

روزهای خوب
در انتظار من هستند می دانم نیازم را بی نیاز خواهی کرد دوستت دارم ….

 


خدایا من رو ببخش که همیشه ازت طلبکارم …

چرا ؟!

خداوندا درون سینه
قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،

خداوندا درون سینه
قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،

اما بی کینه … و سرشار از
عشق و محبت تو ،قلبم را متبرک گردان تا برای تو و
خلقِ تو بتپد ،قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،و رنج دیگران را رنج خود بداند ،چشمهایم … از
روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ، نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه
ام میبینم ،مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران
اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،خدایم … دستان خالیم
به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توستمرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد
از جانب تو ،در خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در
جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا
آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم …

اما بی کینه … و سرشار از
عشق و محبت تو ،قلبم را متبرک گردان تا برای تو و
خلقِ تو بتپد ،قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،و رنج دیگران را رنج خود بداند ،چشمهایم … از
روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ، نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه
ام میبینم ،مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران
اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،خدایم … دستان خالیم
به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توستمرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد
از جانب تو ،در خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در
جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا
آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم …


می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.همان دلهای بزرگی که جای من در آن
است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.دلتنگی هایت را از خودت
بپرس.و نگران هیچ چیز نباش!هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت
از جنس من است!اما من نمی خواهم تو همان باشی!تو باید در هر زمان بهترین
باشی.نگران شکستن دلت نباش!میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است
بشکند.و جنسش عوض نمی شود …و میدانی که من شکست ناپذیر هستم …و تو مرا داری
…برای همیشه!چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد …چون
هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای…چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و
استوارت را بشنوم،صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!درست است
مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!دلم نمی خواهد
غمت را ببینم …می خواهم شاد باشی …این را من می خواهم …تو هم می توانی این
را بخواهی. خشنودی مرا.من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه
آرامش شما قرار دادیم)و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه
شود …نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.شبها که خوابت نمی برد
فکر می کنی تنهایی ؟اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!فقط کافیست خوب گوش
بسپاری!و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!پروردگارت …با عشق !

بسم رب الحسین

.

.

.

نوازشت می کند ، سر پس می کشی

آغوش مهر می گشاید ، بی تفاوت عبور می کنی…

غرق می شوی ، در بحر مواج وسوسه ها

چگونه با خدا درد و دل کنم

مملو می شوی ، از بی خبری ، فراموشی

شتاب می گیری

به سوی خارهای زینت شده گناه…

فوا اسفاه من خجلتک ، آن لحظه ای که به خود آیی

 و فریب خورده یابی

حیران و سرگشته ، می مانی در راه

گم می شوی ، در ظلمات بی راهه ها

تار می شوی ، مات می مانی

مملو از شکستگی ، زار می شوی

فریاد بر می آوری : فکیف حیلتی ؟!

و نمی یابی ، جز بی چارگی

در مانده و بی چاره و سرگشته ات که دید

به خاطرت می زند تکیه گاهی را

نوازشها و آغوش مهربانی را

یاد می آوری روی گردانیت را

سر پس کشیدن و عبور هایت را

سر می دهی : فوا اسفاه من خجلتی

می خوانی اش : باز آمده ام به آغوش مهرت  یا الهی !

بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی…

فرا می خواندت

آغوش مهر می گشاید و نوازشت می کند

در می یابی !

نمی یابی خودت را

شرمگین می شوی …

فاقبل عذری سر می دهی

من لی غیرک سر می کشی  و مست…

نجوا کنان می خوانی اش

آغاز می کنی برایش ، اقرار به گمراهی را

تکرار می کنی ، سبحانک انی کنت من الظالمین را

و اشک گونه هایت را ، بوسه می زند

 …


همه ما پنهانی ودر نهان با خداوند، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از
آن خبر ندارد وخود می گوییم و خدا شنونده است. آن چه می آید بخشی هایی از
گفتگوهای «من وشما» با خداست. اگر می دانید، مطلبی باید اضافه شود در نظرات
این مطلب بگذارید تا اضافه شود.

گفتم: خسته‌ام

گفت: لاتقنطوا من رحمة الله

.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است… یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل… اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم – نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته

گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:

گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.::
بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد،
امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو
گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛

گفت: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/??) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/??) ::.

گفتم: با این همه گناه… آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/???) ::.

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/?-?) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/??) ::.

گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/???) ::.

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! … توبه می‌کنم

گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/???) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفت: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت:یا
ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی
یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.::
ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که
خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به
سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/??-??)
::.

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم : …

گفت : …



خــــــدایـــــــا مــــن گنــــــــه کـــــــــــارم

خدایا من گناه کارم ،مرا ببخش ،تو را می خوانم ،تو را می خواهم ،تو را می پرستمولی هنوز از بت پرستی دست بر نداشته امهنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم .هنوز از مطلقیت تو می ترسم و می گریزم .هنوز کودکمهنوز به دنبال شی می گردم ،هر لحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم.خدایا به من ظرفیت بخشش عطا کنبه من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ،بت ها را با تو اشتباه نکنم .خدایا مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ،بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ،بگذار عشق تو ، جمال تو ، کمال تو آن قدر روح و دلم را
جذب کند که دیگر عشقی برای هستی باقی نماند .خدایا گاه گاهی از تنهایی خسته می شوم ،گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،گاه گاهی مثل آتش فشان منفجر می گردم .آنگاه راه فرار می گزینم ،دست نیاز به سوی بت ها دراز می کنم ،درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و
درمانده اند.خدایا این ها دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ،من ضعیفم ،من کم ظرفیتم مانند کودکی که از مدرسه می گریزدمن نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .می سوزم ،می سوزم ،می سوزمبگذار بیشتر بسوزم ،بگذار خاکستر شومبگذار محو و نابود شوم ،بگذار کسی نام مرا نداند ،کسی اسم مرا نبرد ،کسی مهر مرا در دل خود نپرورد ،بگذار تنها باشم ،فقط با تو باشم .اما ای خدای من حتی تو هم مرا تنها بگذاراگر می خواهی تو هم مرا از بارگاهت بران ،تو هم مرا طرد کن ؟تو هم مرا به دست فراموشی بسپار ،گله نمی کنم ،بگذار تنهایی خود را از مطلقیتت شروع کنم ،بگذار با مطلق آشنا شوم ،بگذار در تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های
سوزان قلبم به من نرسد ،

حتی نور شمع وجودم در ظلمت تنهایی محو شود و به جایی نرسد

 خدایا بهت محتاجم بیشتر از همیشه

تنهای تنهایم بیشتر از همیشه

خدایا غریبم در غربت تنهایم مگذار

خدایا به سوی تو رو آوردم دست رد به سینه ام نزن

خدایا با یه کوله باری از گناه اومدم بر نگردونم خدا

خدایا دیگر هیچ ندارم بگیو یم بجز اینکه بگم

خــــــــدایـــــــــا گنــهـــکـــــــــــــارمــــ

منو عفو کن

سلام

خیلی دوست دارم بنویسم و نوشته ام حرفهای دلم باشه

بنویسم و تهش هم بگم ممنونم خدایا

سلام خدا

اینکه دیر به دیر میام باید بگم مشغولم و گرفتار و شرمنده

خدایا مهربونی تو هیچ میدونستی انقدر مهربونی که ماها گاهی این مهربونی رو نمیبینیم و بد میفهمیم

باید ببخشی تقصیر ما این وسط اینه که کمتر میدونیم و عجولیم و کم میاریم شاید هم کم طاقتیم

ولی راستش خدایا دیگه نمیشه گاهی فشار زندگی سخت میشه گاهی کم میاریم

گاهی انقدر کم میاریم که دوست داریم هرچی تو دلمون هست و بگیم و داد بزنیم

خدایا ولی تو مهربونی

خدایا دلم میخواد بگم وقتی دردی میدی حداقل طاقتش هم بده

صبرش هم بده

کمکمون کن که بفهمیم و احساس کنیم تا اینقدر بی تاب نباشیم تا انقدر غصه دار نباشیم که هرچی که به زبونمون میاد بگیم

خدایا طاقتا کم شده خیلی کم گاهی اینقدر کم میاریم که باورش برای خودمون هم سخته

خدایا گاهی میگم مگه یه ادم چقدر میتونه تحمل کنه چقدر میتونه بگه تموم میشه

وقتی اتفاقی باب میل ادم نمیشه وقتی یه اتفاق که حتی فکرشو نمیکنی وقتی واسه یه چیزی که هزار شب دعا میکنه اخرش نمیشه

ادم میشکنه من نمیگم تو حکمتت اشتباهه نه خدا بزرگی و مهربانی که من در تو دیدم مثل خودت بی همتا بود استجابت دعایی که دیدم معجزه بود و بس دلم میخواد به قلبمون بیای کمکون کنی قلبامون رو پاک کنیم تا بفهمیم این حکمت رو

خدایا بهم ارامش قلب بده بهم قدرت درک بده

خدایا محتاجم خیلی هم محتاجم

خدایا تو این زمین
قلبهای خیلی از بنده هات واست تنگ قلبهای خیلی میخواد که به قلبشون بیایی
خدایا راه سعادت راه رسیدن به خودت رو میخوام

 

خدایا خوب میدونم گنهکارم مدتی هست که خجالت میکشم نیگات کنم

خدایا اگر اشتباهی کردم اگر گناهی کردم اگر خطایی کردم دوست دارم دیگه نکنم دوست دارم کمکم کنی به قلبم به روحم ارامش بدی

خدایا شرمنده ام

بهم فرصت بده من از اینکه فردای قیامت فریاد رسی نداشته باشم میترسم

من از اتش جهنم میترسم

خدایا باید جبران کنم قبل از اینکه فرصت زندگی ام تمام بشه دوست دارم فردای قیامت شرمنده تو نباشم

خدایا لیاقت بندگی  خودت رو بهم بده

خدایا دلم حالتی غریب و غریب گونه دارد 

 خدایا وقتی دلم غصه
دارد دوست دارم قلبمو دربیارم بشورم از غصه ها گاهی این رنج انقدر زیاد هست
که بی طاقت بی طافت میشم و بغض همه وجودمو میگیره احساس میکنم دیگه
نمیتونم ادامه بدم میخواهم انصراف بدم میخواهم بزارم و برم ولی نمیشه نمیشه

باید رفت و امیدوارم بود  به جایی میرسی به یه احساس خوشی خدایا به ارامش قلبی نیاز دارم تا بتونم به افکارم نظم بدم

 

حیف خدا حیف…

دوستت دارم خدا

هوای بنده هاتو داشته باش و کمکم باش تو همه چی

 

خداوندا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری

شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

دوستت دارم

 


  گفتم: خدایا از همه
دلگیرم..        گفت: حتی از من؟

  
گفتم: خدایا دلم را ربودند..         گفت: پیش
از من؟

 گفتم :
خدایا چقدر دوری..          گفت: تو یا من ؟

     گفتم: خدایا
تنهاترینم…             گفت:
بیشتر از من؟

       گفتم خدایا انقدر نگو من..!      گفت: من توام ، تو من…

 

  فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ.

پس آنگاه که اورا به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود

 در او دمیدم، پس برای او به سجده درآیید.﴿ص،۷۲﴾


                        

گفتم:
خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از
دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و
بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت:
عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات
بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو
اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ گفت:
عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج
می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم
از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنهااینگونه می شود تا همیشه
شاد بود. گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت:
بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز
گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این
راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید. گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت:
روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی
نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو
بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم
کردی. گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت:
اول بار که گفتی “خدا” آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را
نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، اگر تو بعد
از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کردی همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت … گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت … *خدایا به خاطر همه عنایاتی که به من داری ازت ممنونم. تو
تمام لحظه های نیازم فقط خواستمت. ولی تو منو واسه همیشه میخوای . توی این
لحظه های تردید و تنهایی تنهام نذار. قدرت خواستن و رسیدن عطا کن به این
وجود ناتوان و کمکم کن تا من بر زمان حکم برانم، نه آنکه گوش به فرمان بادا
بادای ایام باشم … کمکم کن تا پیش از آنکه مرا بفهمند به سوی درکشان گامها بردارم.


خدا گر پرده بردارد

ز روی کار آدمها

چه شادیها خورد بر هم

چه بازیها شود رسوا

یکی خندد ز آبادی

یکی گرید ز بر بادی

یکی از جان کند شادی

یکی از دل کند غوغا

چه کاذب ها شود صادق

چه صادق ها شود کاذب

چه عابدها شود فاسق

چه فاسق ها شود پیدا

چه زشتی ها شود رنگین

چه تلخی ها شود شیرین

چه بالاها رود پایین

چه اسفلها شود علیا

عجب صبری خدا دارد

که پرده بر نمیدارد

وگرنه بر زمین افتد

ز جیب محتسب مینا

لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری

دردت را در سینه ات فرو می ریزی تا آشکار نگردد

لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه زده،

بغض می کنی اما پشت لبخندی ساده پنهان خواهی کرد

لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته

و می خواهی درد دلت را فریاد بزنی از سنگینی بغضت نمی توانی

لحظه هایی هست که سخت،خسته می شوی

از دست کسانی که حرف هایت را نمی فهمند و باز چیزی نمی گویی

لحظه هایی هست که وقتی از تنهایی زمین گیر می شوی،

سرت را به دیوار تنهاییت می گذاری و باز هیچ نمی گویی

لحظه هایی هست که دلت می خواهد فریاد زنی

و خالی شوی از هر چه درد،ولی باز نمی توانی…

و

لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست…

لحظه ای که عادت می کنی به هر چه درد و چه سخت لحظه ایست…

واما سوال امروز

تا حالا شده دلت بگیره؟؟؟

دلیل داشته یا بدون دلیل؟؟؟؟

وقتی دلت می گیره چکار میکنی؟؟؟


یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.

می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازمنه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شدو
زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا
زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم
نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.با شرمندگی فریاد زدم خدایا
اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می
بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان
هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور
کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر
آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه
کنم تا محبت تو را جبران نمایم.


سوال امروز ….

چقدر با خدای خودت راحتی؟؟

وقتی ازش خواسته ایی داری براش چه کار میکنی؟؟؟


تو ای خداوندگارم

 گنجایش پایین فهم مرا ازدرک حقایق ببخش!!!!

وبه حرفهایم گوش بسپار.

خدایا توازدشواری زندگی وانسان بودن آگاه بودی

ومی دانستی اززجر غصه خوردن

ازحس تلخ جدایی هم آگاه بودی

می دانستی که ضعیفم وزود شکسته می شوم

می دانستی که گذشته برنمی گردد وفقط خاطرات تلخش رابه جای می گذارد

خدایا می دانستی که اگر ضعف ایمان داشته باشم سختی ها مرا ازتو دور می کند وشاید هم جدا

می دانستی که پاهایم زود خسته می شوند،نفسم بریده می شود وطاقتم طاق..

ومی دانستی که ممکن است  بنده ی ناشکر توباشم

خدایا توما رادوست داشتی وداری ولی چه دوست داشتن عجیبی

دوست داشتنت هم یگانه است ومانندش را دراین عالم نمی یابم


مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن


یه سار شروع به خواندن کرد ! اما مرد نشنید


مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن…….


آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد اعتنایی نکرد

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت : تو کجایی ؟؟؟؟


بگذار تو را ببینم ……


ستاره ای درخشید، اما مرد ندید

مرد فریاد کشید ” خدایا یک معجزه به من نشان بده ” …..


کودکی متولد شد و اما مرد باز توجهی نکرد

مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم …..


از تو خواهش می کنم ……

پروانه ای روی دست مرد نشست و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد …..


ما خدا را گم می کنیم ……

در حالی که او در کنار نفس های ما جریان دارد ……


خدا اغلب در شادی های ما سهیم نیست ……

تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای ؟؟

تا به حال به او گفته ای که چقدر خوشبختی ؟؟؟؟؟؟


که چقدر همه چیز خوب است ؟؟؟؟


که چه خوب که او  هست ؟؟؟


خدا همراه همیشگیه سختی ها و خستگی های ماست


زمانی که خسته و درمانده به طرفش می رویم

خیال می کنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم او ما را دیده و حس کرده اما …………

گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه او به ماست


خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد


به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم


به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد …


تا خدا هست، جایی برای نا امیدی نیست


(خدایا حتی یک آن ما را به حال خود وامگذار)

خدایا فکری ناقص دارم که نمیتوانم تو را یاد کنم
چشمی دارم که نعمت های تو را ندیده میگیرد ….
خدایا تو آنی که من در خیال و اوهام خود نمی توانم تصور کنم
خدایا حکمت آنچه را که تو نمی خواهی و من اصرار می کنم بمن بفهمان
وای خدا چشمم را باز کن نسبت به نشانه هایی که گذاشتی و من از درک آنها عاجزم

آمین یا رب العالمین


خانه » انگیزه و اعتماد به نفس » صحبت با خدا (با خدا حرف بزن و تاثیر آن را درک کن)

امروزه سبک زندگی ما کاملا با گذشته فرق کرده است. مردم بیش‌تر از قبل به زندگی ماشینی روی آورده‌اند. برخی برای گذراندن امور زندگی خود صبح تا شب کار می‌کنند و حتی افرادی را می‌شناسم که در یک شبانه روز دو یا سه ساعت بیشتر نمی‌خوابند. رسانه ها و فضای مجازی نیز مزید بر علت شده‌اند تا مردم در تکاپو برای رسیدن به زندگی ایده آل باشند. همه این عوامل دست به دست هم داده‌اند تا آمار افسردگی نیز بالاتر برود.

همه ما افراد زیادی را می‌شناسیم که با مشکلات روحی دست و پنجه نرم می‌کنند. بیش‌تر تیتر روزنامه‌ها درباره حوادثی است که به خاطر مشکل روحی اتفاق افتاده است. اگر به سراغ مطب روانشناسان یا روانپزشکان برویم، می‌بینیم که بازار آن‌ها به شدت داغ است. اما در این میان افرادی نیز وجود دارند که حتی در بدترین شرایط نیز آرام هستند. فرقی نمی‌کند اتفاقات بد زندگی آن‌ها تا چه حد بزرگ باشد، باز هم آن‌ها آرامش خود را حفظ می‌کنند.

شاید شما این ویژگی را شانس یا ارث یا هرچیز دیگری بنامید. اما با توجه به تحقیقات زیادی که در این زمینه صورت گرفته، این آرامش شانسی نیست، بلکه شخص به منبع انرژی بزرگی وصل است. او به خوبی می‌داند در این جهان منبع آرامشی وجود دارد که بدون اذن او هیچ برگی به زمین نمی‌افتد و به همین دلیل، خود را به این منبع وصل کرده است. این نیرو و منبع آرامش بخش خداست.چند سال پیش برای حال روحی آشفته‌ای که داشتم، به یک روانشناس عالی و درجه یک مراجعه کردم. هیچ‌وقت حرف او یادم نمی‌رود. بعد از این که مشکلاتم را با این روانشناس در میان گذاشتم، و او شرایط مرا کاملا بررسی کرد، در پایان از من خواست که با خدا ارتباط برقرار کنم و مشکلاتم را با او نیز در میان بگذارم. چون هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا وجود ندارد. در حقیقت راهکار او برای آرامش درونی من این بود: با خدا حرف بزن.

چگونه با خدا درد و دل کنم

به جرات می‌توانم بگویم از لحظه‌ای که شروع به صحبت با خدا کردم، زندگی‌ام کاملا دگرگون شد.شما تا چه حد با خدا در ارتباط هستید؟

اگر فکر می‌کنید ارتباط‌تان با خدا کاملا مطلوب نیست؛ یا این که دوست دارید درباره تاثیر ارتباط با خدا و راهکارهایی برای ایجاد این ارتباط بیاموزید، با مطالب این مقاله همراه باشید.

یادم می‌آید زمانی که شروع به صحبت با خدا کردم، مثل یک کودک نوپایی بودم که تازه داشت صحبت کردن یاد می‌گرفت. نمی‌دانستم چه باید بگویم و چه چیزهایی از خدا بخواهم. اما وقتی تاثیرات فوق‌العاده‌ی این کار را می‌دیدم، بیش‌تر از قبل دوست داشتم با خدا صحبت کنم. احساس می‌کردم کل وجودم پر از آرامش می‌شود و همچنین موانع از سر راه من به آسانی برداشته می‌شوند.نمی‌دانم شما هم تجربه مشابه من را داشتید یا خیر. اما برقراری ارتباط با خدا اثرات فوق‌العاده‌ای دارد که در ادامه به صورت اجمالی به آن اشاره می‌کنیم.اولین تاثیر صحبت کردن با خدا این است که روح‌مان کاملا آرام می‌گیرد. زمانی که ما درد و دل‌های خود را با خدا مطرح می‌کنیم، نه تنها نمی‌ترسیم که مورد قضاوت اشتباه قرار بگیریم، بلکه ایمان داریم که او قدرت بی‌نهایتی دارد و می‌تواند به آسانی موانع را از سر راه ما برداشته و ما را به سلامت به مقصد برساند.زمانی که ما احساس تنهایی، بی‌پناهی، بی‌کسی می‌کنیم بیشتر از دیگران، دچار بیماری‌های روحی و افسردگی می‌شویم. اما یاد خدا و حرف زدن با خدا دقیقا این خلا روحی ما را نه تنها پر می‌کند بلکه دریایی از آرامش روانه دل ما می‌شود. در آیات قرآن نیز به آرامش ارتباط و یاد خدا اشاره شده است.

خدای مهربان در آیه ۲۸ سوره رعد می‌فرمایند:

الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُآنها کسانى هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش می‌گیرد، آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا می ‏کند.

این آیه به خوبی نشانگر این است که یاد خدا آرامش‌دهنده قلب‌هاست. در حقیقت اگر در زندگی خود دچار استرس و اضطراب زیادی هستید و حتی تجربه افسردگی و مشکلات روحی را نیز دارید، تمام این‌ها نشان می‌دهند که از یاد خدا غافل شده‌اید و گمشده‌ای دارید که می‌توانم نام آن را “با خدا حرف بزن” بگذارم.وقتی ما به سراغ خدا می‌رویم و رابطه خود را با معبودمان بهبود می ‌بخشیم، ناخوداگاه تبدیل به انسان بهتری می‌شویم. بیشتر از قبل حقوق دیگران نیز رعایت می‌کنیم. تمام این‌ها باعث جاری شدن آرامش و احساس خوب در زندگی‌مان می‌شود. و در نتیجه زمانی که شما سرشار از آرامش هستید و احساس شما نیز خوب است، اتفاقات خوب سراغ زندگی شما می‌آیند و کیفیت زندگی‌تان بهبود می‌‌یابد.

البته منظور من از ارتباط با خدا و درد و دل با او، این نیست که تمرکز خود را روی مشکلات‌مان بگذاریم و از خدا به خاطر کمبودهایی که داریم شکایت کنیم. بلکه منظور من کمک خواستن از خدا برای بهبود شرایط است. همچنین ایمان داشتن به قدرت بی‌نهایت خدا و این‌که او برای ما خیر مطلق می‌خواهد.

شما باید با این حقیقت رو به رو شوید که خدا برای هیچ بنده‌ای بد نمی‌خواهد. اگر پای شما شکست، اگر تصادف کردید، اگر سرتان کلاه گذاشتند و حالت‌های مشابه دیگر؛ نباید تقصیر را گردن خدا بیاندازید. همانطور که می‌دانید ما موجودات ارتعاشی هستیم. پس هر اتفاقی در زندگی ما می‌افتد احتمالا یا حاصل ارتعاش یا کارما اعمال قبلی ما است.بنابراین نباید بگوییم که خدا برای ما بد می‌خواهد و او این اتفاق بد را به زندگی من آورده است. شما باید مسئولیت کامل زندگی‌تان را برعهده بگیرید و برای بهبود کیفیت آن از خدا کمک بخواهید‌.من زمانی که احساس می کنم دلم از شرایط گرفته، به خودم یادآوری می‌کنم که خدا برای هیچ‌کس بد نمی‌خواهد و اگر بدی به من رسیده، از جانب خدا نیست بلکه از طرف خودم است. بنابراین، اگر می‌خواهم این شرایط را تغییر دهم باید دست از منفی‎نگری و شکایت از وضعیت موجود بردارم و از خدا کمک بگیرم.بدون‌شک زمانی که ما از خدا کمک می‌گیریم، معجزات فوق‌العاده‌ای وارد زندگی ما می‌شود.حرف زدن با خدا تنها مختص یک دین یا یک کشور نیست، مردم در سرتاسر جهان با زبان مخصوص خودشان با خدا صحبت می‌کنند. من در سخنرانی افراد مطرح زیادی دیدم که ارتباط با خدا را عامل موفقیت خود دانسته‌اند.استیو هاروی هنرپیشه، مجری، مشاور و نویسنده مطرح آمریکایی از جمله  افرادی است که تا ۳۵ سالگی در وضعیت بدی زندگی می‌کرد و بی‌خانمان بود. او می‌گوید در وضعیت بدی به سر می‌بردم، برای پیدا کردن غذا و جای خواب نیز دچار مشکل بودم اما تصمیم گرفتم  خدا را صدا بزنم و از او رویاهایم را بخواهم. زمانی که از ته دل با خدا ارتباط برقرار کردم و از اورویاهایم را خواستم، زندگی من دگرگون شد و معجزات زیادی به سراغ من آمد. او از جمله افرادی است که بارها به دیگران توصیه کرده که از یاد خدا غافل نشوند و حتما دعا کنند. زیرا این کار اثرات فوق‌العاده‌ای در زندگی فرد میگذارد‌.از جمله جملات زیبایی که من از سخنرانی‌های استیو هاروی شنیده‌ام این جمله است:

اگر به زندگی ایده‌آل نرسیده‌ای، بدون شک آن‌ها را از خدا نخواسته‌ای.

زمانی که ما با توکل و ایمان قلبی، از خدا می‌خواهیم، بدون شک دریافت خواهیم کرد. این باور را در خود ایجاد کنید که خدا دوست دارد همه ما یک زندگی فوق‌العاده داشته باشیم. اما خود ما با اعمال، افکار و گفتارمان مانع رسیدن به این زندگی شده‌ایم.کافیست دست از منفی‌نگری، شکایت و توجه به نداشته‌ها برداریم؛ خدا را خیر مطلق بدانیم، با او دوست شویم و از خود او بخواهیم. آن‌وقت درهایی به روی ما گشوده می‌شود که هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردیم.

راه‌های ارتباط با خدا

شاید این سوال برای شما مطرح شود که از چه راه‌هایی می‌توان با خدا ارتباط برقرار کرد؟ یا این که چه کارهایی باید انجام دهیم تا خدا بهتر حرف‌های ما را بشنود و پاسخ آن را بدهد؟فرقی نمی کند شما چه دینی دارید. در تمام ادیان الهی، روش‌های مخصوصی برای ارتباط با خدا وجود دارد.به عنوان مثال، دین مقدس اسلام از ما می‌خواهد پنج بار در شبانه روز نماز بخوانیم. جملاتی که ما در نماز استفاده می کنیم محتوای بسیار زیبایی دارند و در حقیقت ما با آن جملات زیبا با خدا صحبت می‌کنیم. البته کیفیت نماز شما نیز بسیار مهم است. نمازی که  با توجه خوانده شود، ارزش و تاثیر  بسیار بیشتری نسبت به نمازی دارد که نمازگزار فقط مانند یک نوار ضبط شده جملات را تکرار می‌کند و اصلا به محتوای آن‌ها فکر نمی‌کند.بنابراین، اگر مسلمان هستید علاوه بر انجام وظیفه دینی‌تان، می‌خواهید اثرات فوق العاده ارتباط با خدا را در زندگی‌تان ببینید، از نماز غافل نشوید.

البته خواندن قرآن نیز به انسان آرامش خاصی می‌دهد. وقتی قرآن می‌خوانیم در حقیقت با خدا سخن می‌گوییم. حتی شما می‌توانید معانی فارسی آیات را بخوانید و درباره آن‌ها تفکر کنید. این کار آرامش خاصی به قلب انسان تزریق می‌کند.

دعاهای زیادی نیز برای مسلمانان وجود دارد که به وسیله این دعاها می‌توانند با خدا ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال، دعای توسل، عاشورا، ندبه و … البته، به غیر از خواندن دعا، نماز و قرآن راه‌های دیگری نیز برای ارتباط با خدا وجود دارد. بسیاری از مردم فکر می‌کنند نمی‌توان با خدا به غیر از این روش‌ها صحبت کرد. اما من تجربه بسیار زیبایی در این زمینه دارم.

کافیست ایمان داشته باشیم که خدا صدای ما را می‌شنود و با هر زبانی داریم، با خدا حرف بزنیم. ا‌و صدای ما را می‌شنود.

نیازی به جملات سخت نیست، با همین زبان ساده و دوستانه‌ خدای مهربان‌مان را خطاب قرار دهیم . و او را به خاطر تمام نعمت‌هایی که به ما داده شکر کنیم، شکرگزاری تاثیر فوق‌العاده‌ای بر زندگی ما می‌گذارد. علاوه بر این‌که باعث می‌شود بر داشته‌هایمان تمرکز کنیم، نعمت‌های ما را نیز زیاد می‌کند. چون همه ما به خوبی می‌دانیم شکر نعمت نعمتت افزون کند.

بعد از شکرگزاری می‌توانیم حرف‌های دل‌مان را به خدا بگوییم. البته فراموش نکنید جملات شما نباید منفی باشند یا این‌که شکایت کنید، زیرا در این صورت شما در حال فرستادن ارتعاش منفی به زندگی‌تان هستید. با جملات مثبت از خدا بخواهیم و ایمان قلبی داشته باشیم تنها کسی که می‌تواند امدادهای غیبی به سوی ما بفرستد، خداست.

خدا می‌شنود و به بهترین شکل و در زمان مناسب پاسخ می‌دهد. البته اگر گاهی به خواسته‌های خود به هر دلیلی نرسیدیم، نباید مایوس شویم. زیرا گاهی صلاح ما در این است که به آن خواسته نرسیم؛ اما بدون شک خدا بهتر از آن را در زمان مناسب به ما می‌دهد.

البته منظور از این جمله که “با خدا حرف بزن” تنها این نیست که به صورت کلامی با خدا صحبت‌ کنید. روش نوشتن نیز روش بسیار خوبی است.

من تا به حال نامه‌های زیادی برای خدا نوشتم و این نامه‌ها تاثیرات عجیبی در زندگی من داشتند. یادم می‌آید سال‌ها قبل نامه‌ای برای خدا نوشتم و در آن اهداف و خواسته‌های خود را ذکر کردم. من آن نامه را یادم نمی‌آمد کجا گذاشتم، بعد از سال‌ها یک روز آن را در لا‌به‌لای صفحات یک کتاب یافتم. زمانی که به متن نامه نگاه انداختم، قلبم از خوشحالی در سینه‌ام جا نمی‌شد. زیرا خدا نه تنها چیزهایی که خواسته بودم به من عطا کرده بود، بلکه در طول این چند سال، حتی بیش‌تر ازحد تصورم نعمت وارد زندگی‌ام شده بود.

دوست من! اگر شرایط کنونی زندگی‌ات را دوست نداری، اگر رویاهایی داری که به نظر خودت رسیدن به این رویا سخت است، به خدا بگو و با او حرف بزن. برای خدا هیچ غیرممکنی وجود ندارد. فقط کافیست از او بخواهیم و با تمام وجود به او اعتماد کنیم.

برای حرف زدن با خدا، تو نیاز به کارهای سخت و طاقت فرسا نداری! نیاز به کلمات و واژه‌های سخت نداری. همانطور که خدا در قرآن می‌فرماید:

ادعونی استجب لکم.

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را

 کافیست او را با هر زبانی که دوست داری صدا کنی تا اجابتت کند.

امروز می‌خوام در مورد یک تکنیک زیبا و خیلی کاربردی صحبت کنم، که این تکنیک به درد همه‌ی انسان‌ها میخوره. به خاطر اینکه مسئله ایست که تمام انسان‌ها باهاش درگیر هستند. با خدا حرف بزن جالب بدونید به طور میانگین در سر ما از صبح تا شب ۶۰ هزار فکر در حال رفت و آمده و هرکدام از اینها یک قدرت خاص داره، یک فرکانس خاص داره، یک سیگنال خاص داره، درسته ما بهش توجه نمی‌کنیم و فکر می‌کنیم، هر فکری اجازه داره وارد ذهن ما بشه، خارج بشه، بمونه و اصلا کنترلی نداریم روی این افکار خودمون و برنامه و چینش و نظمی هم براش نداریم، در صورتی که امروز علم اومده حداقل اینو به ما ثابت کرده که تمام اتفاق‌هایی که توی زندگی ما میفته بخاطر این افکار خود ماست.  

تمام اتفاق‌هایی که براتون میفته به خاطر اون چیزهاییست که از قبل فرستادید، که امروز میگن اون ذهنیت‌های شماست، فرکانس‌های خود شماست که امروز فرستادی، که فردا تبدیل به یک واقعه و اتفاق شده توی خودت‌، ولی بخاطر اینکه مروری نمیکنی و کنترلی روش نداری، الان نمیدونی اینا چیه، چرا امروز فلانی پول منو برد؟

چرا امروز فلان مسئله‌ی من بهم خورد؟ چرا فلان اتفاق برای من افتاد؟ فقط کسانی دلیل و حکمت اینارو متوجه میشن که افکارشون رو رصد میکنن و میدونن این مسئله به این مسئله ارتباط داره. خیلی حدیث زیباییست ، پیامبر میفرماید: من شاگردانم را طوری تربیت کردم که اگر یک خراش حتی روی دست اونها بیفته، اونها میدونن این خراش روی دستشون بخاطر چه مسئله‌ای بوده. که ما به این میگیم مراقبه. یعنی انقدر مراقب افکار، رفتار و گفتارشون هستن که میدونن اگر یک فکر اشتباه به جهان هستی صادر کنن و سریعا پادزهر اون رو به جهان هستی ارسال نکنن، و اون سیو (save) بشه بمونه ۱۰۰% اون تبدیل به یک اتفاق منفی میشه توی زندگیشون.

پیامبر میگه من شاگردانم را اینگونه تربیت کردم که این قانون رو متوجه شدن، میدونن که این اتفاق بخاطر افکار و گفتار و رفتار خودشونه. که عرض که توی آیات زیادی از قرآن این اشاره شده: ما اصابک من مصیبته و فمن نفسک هر اتفاق منفی برای تو میفته از طرف خود توست. خب با اومدن فیلم های امثال راز، کتاب های امثال قدرت فکر، قدرت ذهن و امثالهم؛ دیگه راهی برای کسانی نمیمونه که بخوان این قدرت ذهن و این قدرت افکار رو نادیده بگیرن. خب از این میگذریم، عبور می کنیم از این میایم و میگیم، آقا برای منظم کردن و چینش این افکارها، کنترل کردن این افکار، شما چه پیشنهادی دارید؟ چه راهکاری دارید؟

به دوستان عزیزم عرض میکنم خب خیلی از شما هستید که می‌گوید من نمیتونم افکارمو کنترل بکنم، واقعا دست خودم نیست، واقعا قدرتی برای تسلط بر افکارم ندارم و از صبح تا شب هزاران هزار فکر همینطور میان باهم دعوا میکنن، باهم صلح میکنن، قضاوت میکنن ،میخرن، میفروشن ،میبازن ،میبرن، میارن، میبرن و منم همینطور مثل یک شاهد ، ناظر همینطور فقط نگاه میکنم.   اینا چکار میکنن؟ این کیه تایید میکنه؟ تو کله ی من این کیه رد میکنه ؟ کی قضاوت میکنه ؟ کی منو میترسونه ؟ کی وعده میده ؟  و انگار هزاران انسان دیگه ای غیر از خود من داخل این ذهن من هست ، داخل این کله ی من هست و این ها دارن باهم جدل میکنن، آشتی میکنن، روبوسی میکنن ، قهر میکنن ، دعوا میکنن وعده وعید میدن. انتقام میگیرن.

اینا کیا هستن ؟! من سر در نمیارم ؟ نمیشناسم اینارو؟ اینا کیا هستن ؟ چکار میکنن؟ ولی یک تجربه ی خیلی قشنگ، یک تکنیک خیلی زیبا از یکی از بهترین استادای عزیزم تو این زمینه به من یاد دادند ، راهکاری بود که چند سال قبل به من یاد دادند ، خیلی راهکار زیباییه و هرکدام از عزیزانم و دوستانم توی مشاوره هام گفتم و براشون توضیح دادم ، باز کردم ، اجراییش کردم ، استفاده کردن خیلی نتیجه های خوبی گرفتن.   برای همین این فایل صوتی رو برای شما عزیزانم اماده کردم که شماهم از این تکنیک استفاده کنید و اونم اینه که استاد عزیز میفرمودن که، شما که نمیتونی کنترل کنی ۶۰ هزار تا فکری که در حال رفت و آمد هست.

شما که میگی نمیتونم تسلطی به اینا داشته باشم، پس بهترین راه برای ارام کردن ذهن اینه که تمام این گفتگوهارو که شما میگی به چند صد نفر مربوط میشه توی سر من، بیای همه ی اینهارو ارام ارام با یک نفر گفتگو بکنی ؛ یعنی یک انسان خشمگین در درونت داری ، یک انسان طمع کار داری ، یک انسان شهوت ران داری ، یک انسان ترسو داری، یک انسان ریسک کن داری ، یک انسان عرضم به حضور شما محافظه کار داری ، با تمام اینها باید از صبح تا شب شما مواجه بشی، تمام اینارو باید تا شب تحمل کنی، تمام اینارو باید تا شب تجربه کنی.

بجای اینکه با تمام اینا بیای مواجه بشی و سرکار داشته باشی و سروکله بزنی بیا با یک نفر، با یک قدرت، با یک نیرو مواجه شو و اون نیرو هم نیروی مطلق هستی یعنی خداونده اره دوست عزیزم بیا و با خداوند بعنوان یک مخاطب، یک مشاور، یک دوست، یک نیروی مطلق وارد مذاکره شو و وارد یک صحبت شو. از صبح تا شب مخاطبت رو بجای اینکه اون افراد داخل کله ی خودت قرار بدی، فقط خدارو قرار بده و همینطور با خدا حرف بزن.

چگونه با خدا درد و دل کنم

باهاش صحبت کن. مسایل زندگیتو بهش بگو. مسائل کارتو بهش بگو و آیندتو بهش بسپار. خانوادتو بهش بسپار .شغلتو بهش بسپار .خیلی ، مثل یک دوست صمیمی، مثل یک پدر مهربان، مثل یک مشاور دلسوز، مثل یک رفیق ثروتمند در کنار خودت خدارو فرض کن، تصور کن و فقط و فقط بگو من با یک نفر طرفم. من با یک نفر سروکار دارم که کارای من فقط با این یک نفره. من با همین یک نفر فقط کار دارم. اوایلش سخته، بخاطر اینکه تو در گذشته با صدها نفر تو کله‌ی خودت درگیر بودی، با تمام اینا مواجه میشدی. الان میخوای همه ی اینارو پس بزنی برن کنار ، فقط با یک قدرت، با یک نیرو ،با یک مخاطب روبه رو بشی.

اوایلش سخته ولی همون خدایی که تو الان اون رو بعنوان یک دوست ، یک مشاور انتخاب کردی ، همون خدا با همون قدرت بی انتهاش کمک تو می‌کنه که خیلی ساده بتونی این کارو انجام بدی. خیلی ساده غذا که میخوری، حس کن خداوند بغلت نشسته. باهاش حرف بزن بگو، خدایا این غذارو دارم میخورم که در وجود من تبدیل به نیروی الهی بشه، عشق بشه، محبت بشه، انرژی بشه، خلاقیت بشه، مهربانی بشه. آب که میخوری بگو خدایا دوست دارم این آب در وجود من تبدیل به انرژی الهی بشه، تبدیل به معرفت بشه، تبدیل به کوثر بشه.

داری قدم میزنی بگو خدایا دوست دارم این قدم هام برای تو باشه .راه که میرم برای تو برم .حرف که میزنم برای تو بزنم. شعر میخونم برای تو شعر بخونم .میخندم برای تو بخندم. گریه میکنم برای تو گریه کنم. به دوستانم میگم شما فکر می‌کنید خیلی از این دیوونه ها که تو خیابونها راه میرن، حرف میزنن، شما فکر می‌کنید که اینا با کی حرف میزنن؟! خیلی روانشناسان ها میگن اینا با شخصیت‌های مختلف درونی خودشون مواجه میشن و صحبت میکنن. ولی جالبه برات بدونی که خیلی از بزرگان میگن اینها با خداوند حرف میزنند و انقدر صحبت با خداوند براشون لذیذ شده و قشنگ شده که دیگه هیچ نیازی به صحبت با کسی دیگه ندارن. برای همینه با کسی زیاد ارتباط نمیگیرن، با کسی مانوس نمیشن، انس نمیگیرن.

برای اینکه یک نفرو پیدا کردن که جنس محبتش از همه ی بیرونی ها قشنگتره ، صادقانه تره، لطیف تره. برای همین احساس بی نیازی میکنن. اونا یک نفرو پیدا کردن همه ی حرفاشونو به اون میزنن و جواب های خیلی قشنگی ازش دریافت کردن. جواب هایی که ارامش آور بوده براشون، آسوده خاطر اورده براشون.

خاطرشون رو اسوده کرده. برای همینه دیگه نیازی به کسی نمیبینن. دوستان عزیزم شما ده سال، بیست سال، چهل ساله دارید با اون افرادی که عرض کردم نمیشناسیشون، تو کلت وجود دارن. فقط میدونی وجود دارن. حرف میزنی میترسوننت ، از آینده میترسوننت .از ازدواج بچت میترسونتت ، از قسط ها، اجاره خونه، تهدیدها.

از تمام اینا میترسوننت ، وعده های الکی بهت میدن. ترسهای الکی رو بار میکنن روی سرت. اینارو ۲۰ سال ۳۰ ساله تجربه کردی. دیگه الانم بیایید چند ماه با این روشی که این برادر کوچیکت بهت میگه ، با این روش بیا جلو ، این روش رو تست کن. همه حرفاتو با خداوند بزن بعد تصویرتو از خداوند تغییر بده .یک خدایی که در نقش قاضی و پاسبان و مامور توی ذهنت از بچگی ،کسای دیگه برات تعریف کردن رو تغییر بده بعنوان یک پدر خیلی عزیز ، خیلی مهربون ،خیلی عاشق که یک فرزند داره اونم تو هستی ، تمام دار و ندارشو دوست داره بپای تو بریزه ،دوست داره تمام هستیش رو وقف تو بکنه، فدای تو بکنه.

این دیدگاهتو عوض کن نسبت به خداوند و ببین به قول ملاصدرا آیا خداوند به قدر فهم تو ، به قدر نیاز تو، به قدر عشق تو ، حس تو خداوند ایا تغییر نمیکنه ؟! آیا خداوند انقدر انعطاف پذیر نیست؟! وقتی تو بهش بگی میخوام در نقش مشاور برای من باشی، خدا بیاد و نقش یک مشاور رو برای تو بازی کنه !؟ وقتی که میگی خدایا من تنهام، دوست دارم در نقش یک انیس و مونس برای من الان بیای جلوه کنی، ایا خداوند نمیاد در نقش یک انیس و مونس و همراه و یاور برای تو جلوه کنه؟! ظاهر بشه ؟!

وقتی ازش کمک میخوای بعنوان یک نیروی کمکی ازش کمک بخوای ، ببین تستش کن دوست عزیزم، تستش کن ببین ایا در نقش یک نیروی کمکی نمیاد کنار تو قرار بگیره ؟! و سنگینی اون بارو از روی دوشت برداره ؟ا یا خدا اینکارو نمیکنه ؟!

مستلزم اینه این رو تست کنی. بارها و بارها تستش کنی. صبح که چشماتو باز میکنی ، بهش سلام بکنی. بهش بگی من میفهمم این بیدار شدن من به دست تو بوده ، برای تو بوده ، بخاطر تو بوده، اراده ی تو بوده، ازش تشکر کنی .بهش صبح بخیر بگی. خداوند فارغ از زمانه، خداوند بیرون از زمانه. خدا صبح نداره ظهر نداره ؛ ولی تو با همون زبان عامیانه ی خودت، در دوستی رو با خدا باز کن ، در محبت رو با خدا باز کن. خداوند به تو نمیگه که باید تو بیای در حد درک من، منه خدا با من ارتباط بگیری. میگه نه.

در اندازه ی درک خودت با من صحبت کن. اگر کودکم هستی ، با همون کودکیه خودت صحبت کن .شاید شما ۵۰ سالت باشه ولی خداوند به چشم یک کودک ۲-۳ساله به شما نگاه میکنه. ادبیاتت، ادبیات کودکیه . از پدر مادر عزیز سوال میکنم ایا بچه ی شما ۲سالشه ،وقتی با زبان ۲ سالگی با شما صحبت میکنه، ایا شما ناراحت میشید؟! یعنی از بچتون توقع دارید که مثلا الان مثل ادم های بزرگسال صحبت کنه؟!

نه حتی اون زبان ۲ سالگیش رو هم دوست دارید و براتون جالب و قشنگه .خیلیم شیرینه براتون .همون لهجه ی بچگیم براتون قشنگه. شما با همون زبان چوپانی صحبت کن که مولوی در کتاب مثنوی میگه :

تو با همان زبان چوپانی و بیسوادی و کودکانه ی خودت صحبت کن.خداوند به تو ایراد نمیگیره.   اون مهم نیست چطور با خدا داری صحبت میکنی. ولی خیلی مهمه که ایا با خدا صحبت میکنی ؟ آیا خدارو در نقش یک مشاور، در نقش یک پدر، در نقش یک دوست عزیز، در نقش یک همراه مهربان، در نقش یک ولی، یک بزرگتر، یک دوست، یک صاحب دستور ایا تو زندگیت میبینی ؟! که بهش بگی به من دستور بده تو به من بگو کجا برم ؟! تو به من بگو چکار کنم ؟ تو به من بگو چه حرفایی به زبونم بیارم ؟ بزنم ؟ تو به من بگو کدوم یک از افکار من اجرایی بشه ؟

تو به من دستور بده. من دوست دارم صاحب زندگیه من ، آمر و دستور دهنده ی زندگیه من تو باشی. دوست دارم تو به من بگی من کجا برم؟ تو به من بگی چکار کنم؟ من ۳۰ سال با این کله ی خودم زندگی کردم، نتیجش این استرس ها شده ،نتیجش این اضطراب ها شده، نتیجش این زمختی و این خمودگی من شده، نگاه کن ببین دیگه نمیتونم از ته دل بخندم. اینا نتیجه ی اون افکار من بوده که با اون ادمای عجیب غریب که تو کلم بودن ، با اونا زندگی کردم. به حرف اونا گوش دادم. هرچی اونا گفتن باور کردم.

این شده که الان نگاه میکنم میبینم ۴۰ سالم شده ولی به جای اینکه ۴۰ سال بیشتر از این طرف به تو نزدیک بشم، انگار ۴۰۰ سال از تو دور شدم .حالا میخوام بیام روش زندگیم رو عوض کنم. یک نفری پیدا شد بنام سید محمد عرشیانفر اومد به من گفت بابا همه ی ادم های توی کلت رو بذار کنار ،بیا با خدا حرف بزن بیا مخاطبت رو یک نفر قرار بده، بیا هرچی میخوای بهش بگو. حتی معذرت بخواه اگر بد و بیراهم دوست داری بهش بگو .خداوند اونی نیست که خیلی زود ناراحت بشه، اونی نیست که خیلی زود تورو قضاوت کنه.

اونی نیست که خیلی زود غضبش رو در مورد تو اجرایی کنه یا من سبقت رحمته غضبه ای کسی که همیشه رحمتت سبقت میگیره بر غضبت. اون با نگاه مهربانانه، دوست داره تو تنها کسی رو که انتخاب میکنی برای صحبت ، او باشه. کی رو میخوای توی هستی انتخاب کنی از خدا مهربانتر ، از خدا داناتر، از خدا قادرتر، از خدا ثروتمندتر . از خدا تواناتر کی رو میخوای پیدا کنی؟ که بری با اون مشورت کنی ،با اون حرف بزنی. مخاطبت تو ذهنت اون باشه.

مگه این همه سال انتخابش نکردی، افراد دیگر رو هویت های دیگر رو مگه تست نکردی ؟چه نتیجه هایی ازش گرفتی؟این همه راه رو رفتی. وضعیت الان زندگیت رو نگاه کن این الان وضعیت زندگی تو ،حاصل صحبت های تو با اوناست . اون ها به تو مشاوره دادن ،توی کلت اونا با تو حرف زدن ،تو حرف اونارو شنیدی ،قبول کردی، تایید کردی و اجرا کردی. این شده نتیجه ی زندگیت.

حالا بیا از این به بعد مدل رو عوض کن و با اون مهربانترین مهربان ها، با اون الهه ی زیبایی ،با اون الهه ی محبت، با اون الهه ی عشق ،ارتباط برقرار کن و این گفت و گوهای درونیت رو بجای اینکه با اونها صحبت کنی ،فقط با یک نفر صحبت کن. فقط و فقط خدا . عرض کردم تو پیاده روی ،تو آب خوردنت ،تو دوش گرفتنت ،تو نشستنت، تو تمام لحظات زندگیت باهاش حرف بزن. انگار واقعا همراهته. او تو قرآنش گفته : هو معکم اینما کنتم تو هرجا باشی من با توام . هرجا باشی ، من با توام. ولی ایا توام، این با تو بودنه منه خدارو احساس میکنی؟ متوجه میشی؟ که الان همین گوشی که داری این صدارو گوش میدی، اون گوش منم دارم میشنوم.

همون صدایی که تو فکر میکنی عرشیانفر داره با تو صحبت میکنه ، اون صدا هم من هستم ، توسط عرشیانفر دارم با تو صحبت میکنم. ایا اینو باور میکنی؟! ایا همین پیامی که امشب به دستت رسید ،همین پیام رو از طرف خدا میدونی؟! که بگی بابا خدا ، یک نفرو مثل عرشیانفر رو بهانه کرده ،داره با من صحبت میکنه. داره به من میگه وضعیت افکارت رو عوض کن.

بذار زندگیت عوض بشه . بسه دیگه . هرچی دنبال اونا توی کلت رفتی بسه. نگاه کن ببین نمره ی  الان وضعیت زندگیت  چنده؟! نگاه کن ببین راضی هستی از وضعیت زندگیت ؟! واقعا شادی ؟! واقعا ثروتمندی؟! واقعا نفست وصل به نفس خدا شده؟! واقعا انما امره اراد شیا این یقول کن فیکون بجایی رسیدی که به هرچی بگی بشه بشه؟! واقعا اینارو بدست اوردی؟!  یا نه هنوز داری درجا میزنی؟ هنوز با استرس میخوابی؟ با خستگی صبحا بیدار میشی ؟ با اخم و تخم و لب های اویزون صبح بلند میشی میری سرکار ،واقعا فکر میکنی کسی که خداوند تو وجودش حاکمه ،این شکلیه؟! واقعا فکر میکنی کسی که خدا تو تک تک رگ و پوستش و سلول هاش جریان پیدا کنه، جاری شده و ظهور پیدا کرده، این شکلیه ؟! نه نه نه نه نه دوست عزیزم اجازه به خدا بده.

خدارو بعنوان دوست خودت، بعنوان کسی که دوست داری همه ی کارات رو باهاش مشورت کنی ،ازش نظر بخوای، ازش اجازه بخوای، و او را امین زندگی خودت بدونی . اینو امتحان کن ، ۳ماه امتحان کن، ۹۰ روز امتحان کن. اگر یک آرامش عجیب و غریب تمام سرزمین مملکت وجودت رو نگرفت، منو نفرین کن. اگر یک شادی زائدالوصفی که اصلا به زبان نمیاد، تمام وجودت رو تسخیر نکرد، منو نفرین کن. اونوقت متوجه میشی چرا بابا طاهر میگه:

اون کسی که تو رو میشناسه ،دیگه نمیتونه از تو دل بکنه.اون کسی که طعم صحبت با تورو میچشه ،دیگه نمیتونه با تو صحبت نکنه .اون کسی که طعم عشق بازی با تورو میچشه، دیگه نمیتونه سراغ عشق های مجازی بره. اگرم بره ،فقط و فقط در حد نیازهای فیزیک بدنش هست. اصلا اون عشق های مجازی دیگه نمیتونه، اون رو اغنا کنه.

اون کسی که از پیاله ی شراب خداوند چشیده ، دیگه نمیتونه با شراب های مجازی، خودش رو سیراب کنه. اون کسی که نگاه خدا رو تجربه کرده، دیگه نیازی به نگاه این و اون نداره. اون کسی که تایید خدارو گرفته، دیگه نیازی به تایید این و اون نداره .اون دیگه نیازی به کسی نداره.

اون کسی که نیمه شب بلند شده و نام خدارو زمزمه ی دهانش کرده ،روی زبانش روی لبش اسم پاک خدا، مطهر خدارو اورده ، اون دیگه نمیتونه در طول روز ،حرف بیخود بزنه. حرفای نامربوط بزنه. اون زبانش رو دیشب غسل داده، با نام خدا. با یاد خدا. دوست عزیزم ازت خواهش میکنم به مدت ۳ ماه بیا این رو تست کن. بیا بجای اینکه تو کلت حرف بزنی، بیا بجای اینکه با زبانت با دیگران زیاد حرف بزنی ،همون حرفارو با خدا بزن .ذکر بگو .هرجا میری حرف باهاش بزن، با زبان خودت. نیاز نداره با یک زبان خاصی با خدا حرف بزنی ، همین با زبان خودت باهاش صحبت کن. اگر خانم هستی با همون زبان دخترانه ی خودت صحبت کن. فکر کن خدا بابای توعه. خدا که جنسیت نداره ، ولی وقتی که تو بهش میگی بابا، خداوند به قول ملاصدرا میاد به قدر فهم تو کوچیک میشه و نقش یک بابارو تو زندگیت ایفا میکنه.

وقتی میگی آقا ،خداوند که جنسیت نداره، ولی میاد در نقش یک آقا تو زندگی تو خودش رو نشون میده .اون وقت متوجه میشی که این تکنیک، چقدر تکنیک قوی ایه .اونوقت متوجه میشی که تمام سرو صداهای تو کلت آرام میشه، به وحدت میرسی. به وحدت میرسی، یعنی فقط یک نفر رو به روته. یک نفر رو میبینی. با یک نفر عشق بازی میکنی .خیلی خیلی مچکرم دوست عزیزم، انشاءالله که این تمرین رو با تمام وجودت، ۳ماه انجام بدی.

نتیجه های خیلی قشنگش رو برای این برادر کوچیکتم بگی. منم خیلی خوشحال میشم. امیدوارم اون لحظاتی که شیرینیه نام خدا ، روی لبهاته من رو دعا کنی. مرحوم پدر من رو دعا کنی. همه ی انسان های بزرگی رو که توی زندگی ما اومدن و خواستن دست مارو بگیرن، یک قدم مارو بیشتر به خدا، به حقیقت، به عشق، به صداقت، به معرفت نزدیک کنند، انشاءالله که همشون رو یاد بکنی. اونها هم دارن مارو یاد میکنن، اونها هم الان دوست دارن ما بیشتر نزدیک بشیم به خداوند، به عشق نزدیکتر بشیم .روز به روز سبکتر بشیم. سبکبال بشیم .

مولوی میفرماید که کجایید این شهیدان خدایی شهید به معنای شاهده ،یعنی کسی که هر لحظه خدارو داره شهود میکنه   پرنده تر ز مرغ هوایی میگه انقدر کسی که خدارو شهود میکنه ، سبک میشه که از این مرغایی که میبینی به سادگی رو هوا پر و بال میزنن ، از اینا ساده تر میری تو آسمونا، تو آسمون عشق خداوند . انشاءاالله اون شهیدان خدایی ما باشیم. اون مرغان هوایی ما باشیم. انشاءالله که خدا نور عشقش رو تو قلب ما زیاد کنه. ان شاءالله که دستای مهربانانه،  پدرانه اش را روی شانه های همیشه حفظ بکنه. انشاءالله که خدا دوستای عزیزی مثل شمارو برای من حفظ بکنه. انشاءالله که خداوند قلب من رو هم از معرفت و علم و عشق و قدرت خودش پر کنه.

با سلام و ادب

مقاله با خدا حرف بزن عاااالی بود عااالی.
دلم رو به درد آورد تا با این درد بدنبال مرهم با خدای مهربونم حرف بزنم.

بسیااار سپاسگزارم. در آغوش خدا باشید.?

سلام.
خیلی خوب بود.
کاش این متن رو تبدیل به فیلم های کوچیکی بکنین و توی فضای مجازی پخش کنین

سلام نمیدونم نظر منو بخونیم یا نه،،،،،ولی من نزدیک به ۱۲ساله ،،تو مغزم با این آدمها حرف زدن ،،وسواس فکری گرفتم ،قرص اعصاب خوردم،،،خودمو به در و دیوار زدم،،خیلی بدجور،،،امشب قبل اینکه این مقاله ی شما رو بخونم،،از خدا با تمام وجودم کمک خاستم،،بعد گوشی رو برداشتم،،سرچ کردم،،وقتی خوندم متوجه شدم،،خدا با زبان شما با من حرف میزنه با یقین صد درصد اینو میگم،،من راهرو پیدا کردم،،خیلی خوشحالم ،،،و از شما خیلی خیلی ممنونم

سلآم مرد نآجی آرامش عجیبی گرفتم که تآ این لحظه سراغم نیومده بود …یه امنیت و آرامش از جنس مطلق خدآ …از اینکه وارد یه ذهن پآک و خلوت خودم رو میخوام کنم هیجآن عجیبی دآرم …دلم بد گرفته بود و دلشکسته بودم شمآ رو خدآی نور سر رآه من گذآشت…محتآج دعایتآن هستم

روزهای خیلی سختی رو دارم پشت سر میذارم،من چند ساله دارم خدا خدا میکنم، نمیدونم واقعا از دل من خبر داره یا نه؟
چطوری بفهمم صدامو میشنوی

خدا همیشه میشنوه باهاش حرف بزن

باسلام خدمت استاد عزیزم استاد عرشیانفر ومتشکرم به خاطر این همه آگاهی وتجربه های خوب ونابش،که دراختیار ما قرارمیده که ماهم به این آگاهی برسیم وبهترینها رو که هرانسانی لایقش هست رو تجربه کنیم وازصمیم قلبم که جایگاه خدای مهربانم است میخوام که همه انسانها دراین کره خاکی به این آگاهی برسن که خداوندپشت در قلب همه ما، منتظره،که در قلبمون رو باز کنیم وخداوند را درآن جای دهیم آره دوستان عزیزم تاخداهست وباخدا ارتباط گرفتی همه شک وناراحتی وترسهاتونو دور بریزید که خداوندبرهرچیز تواناست واوست فرمانروای مطلق هستی، خداونداسپاسگزارم بخاطر این همه آگاهی، که همه ازجانب توست ممنون ومتشکرم که درهرلحظه همه ماانسانها رو هدایت وحمایت میکنی متشکرم متشکرم متشکرم خدای عزیزومهربانم

منم خستم از این زندگی دنبال آرامشم ….ی مدت حالم خوب بود با خدا بودم نمیدونم چرا فاصله گرفتم

سلام ودرود
من هرلحظه با خدا هستم واین عشق بازی با خداوند را مدیون آموزه های استاد عرشیانفر عزیزم هستم
خدایا شکرت❤❤

با خدا تا خدا

درود بر شما
خداقوت به گروه بین المللی عرشیان
مطالب بسیار خوبی بود سپاسگزارم ازتون
فقط کاش اونجایی که زده بودین محتوایی از فایل صوتی استاد یک فایل هم در وبلاگ خود قرار دهید چون کلام استاد شیوا و رسا میباشد و مطلبی را که تایپ میفرمایید خیلی کتابی میشود

سلام استادعزیزم ودست اندرکاران عزیزمجموعه عرشیان… حال درونیم خیلی نامناسب بودولی باخواندن این مطلب باخداحرف بزن نیرویی عجیب گرفتم وحالم خیلی عالی شد. تمام کارهاموبخودش میسپارم ومطمئنم بهترین یاورم میشه….. استادعزیزم ازخدامیخام خیربی نهایت بهتون عطاکنه نمیدونیدباحرفاتون زندگیمودگرگون کردید…… واقعازبانم قاصرهست ازاین همه خوبی شما….. خداروشکرمیکنم که باشمااشناشدم وحرفهای شمابیشترین انرژی رودرطول شبانه روزبهم میده… فرشته ای هستیدکه ازطرف خداوندبرای تغییرزندگیم اومدیدخدیاشکرررررررت

سلام
میشه یه کتاب یا دوره برای شناخت خدا و شناخت خود معرفی کنید؟

من مدتیه که باتوصیه های,شماباخداصحبت میکنم وآرامش عجیبی درزندگیم احساس میکنم خداروهزاران مرتبه شکرمیکنم که باپیج شماآشناشدم

سلام
مقاله ی با خدا حرف بزن خیلی برای من به موقع بود انشالله از خداوند بهترین ها رو دریافت کنین که اینقدر باعث تغییرات توی زندگی و روان من شدین با اموزشهاتون
در پناه خدا شاد باشین

خیلی خیلی متشکرم و سپاسگزارم ازتون،اجرتون با خدای مهربان،روح پدربزرگوارتون شاد

سلام
مقاله ی با خدا حرف بزن عالی بود امشب خیلی اتفاقی این مطلب رو دیدم مدتها بود انگار دنبال ی پشتوانه محکم بودم ک بهش تکیه کنم خودمو بهش بسپارم دستاشو محکم بگیرم و ازش بخوام رهام نکنه اره همون ک همیشه نزدیکمونه ولی ب نظر دوره… من ی مدت هستش ک با خدا حرف میزنم ولی با این حال گله و شکایتم میکردم ک چرا این جور شد چرا برا من ولی بعد ک ی مدت گذشت می فهمیدم چ خوب شد ک اون اتفاق توی اون برهه برام رخ نداد همش لطف خداست ،خدا بهترین مشاور بهترین رفیق تنهایی های منه دوسش دارم … مرسی از مقاله ارزشمندتون امشب فهمیدم چقدر خدا منو دوس داشته ک با شما آشنا شدم…

سلام چندین وقته عاشق خدا شدم… حس میکنم خیلی به من نزدیکه با من حرف میزنه و میگه باید چیکار کنم…. حس میکنم یه گوشه وایساده و داره منو نگاه میکنه و لبخند میزنه… چند روز پیش وقتی تنها بودم صداهایی می‌شنیدم که نمیدونستم از کجا میان فقط میدونستم که صداهایی مثل موسیقی آرامش بخش بی کلام می‌شنوم نمیدونم شاید دیوونه شدم نه؟؟ ولی یه احساسات عجیبی دارم حس میکنم علاقه ام به خدا روز به روز بیشتر میشه اون صدا رو هم فقط ۲ بار آدمم چند هفته پیش شنیدم….

سلام کاش صوتی بود این یا یه فایل کلیپ بود… عالی میشد
خیلی زیباست حرفایی که نوشتین🌹

سلام حال روحیم یکسالی هست داغونه چند ماهه انقدر فشار عصبیم زیادبوده قفسه سینم درد میگیره و داغ میشه هر روز فالهای مختلفو تو سایتا میگیرم هر کدوم یه چیزی میگن این دفعه این جمله رو سرچ کردم 《خدایا وارد قلبم میشی》که این صفحه برام جلب توجه کرد البته قبلا هم مطالبتونو خونده بودم ولی فراموش کرده بودم دوباره خوندمش نمیدونین چقدر آروم شدم با اینکه حرفاتونو کمابیش همه تو سختیا بهم میگن ولی انگار از قلم شما یه تاثیر دیگه ای داشت البته روش پیشنهادیتون خیلی تازگی داشت امسب از خدا خواسته بودم بیاد تو خوابم و بهم بگه چیکار کنم ولی انگار معجزه برام اتفاق افتاد و خداوند حرفشو با زبون شما بهم حالی کرد.
خیلی ممنونم خیلی وقت بود حالم تغییر پیدا نمیکرد.

داداش دمت گرم خیلی مفید بود واسه من یکی،
ایشالله هرچی میخوای خدا بهت بده

سلام استاد گرامی و دوستان همراه
خدا خودش الان توی این مقاله باهام حرف زد اصلا این همون نشونه ای بود که موبایل رو برداشتم و ازش خواستم یک نشونه بهم بده واین فایل در استوری استاد رو گذاشت جلوم و بهم گفت باهام حرف بزن ، نگرانیت رو بهم بگو ، دلواپسهات رو به خودم بسپار، خدایا قلبم از شوق لطف تو داره شکافته میشه میدونم که همه چیز هایی که که دراین سال ها ازت خواستم برام میخوای بفرستی یکجا ، آخه از دیشب که این درگیری ذهنی برام پیش اومده قران رو باز میکنم از خیر خودش بهم گفته الان هم که این فایل رو گذاشته جلو روم فقط کافیه یک قدم بردارم بهسمتش و بهش اعتماد کنم همین الان اعلام میکنم خدایا من بهت اعتماد دارم و زندگیم رو به دستان قدرتمند خودت میسپارم
همین الانی که که میخواستم برم با یکی درد و دل کنم و انگار یکی از درونم فریاد میزد این کارو نکن وبلندم کرد و گوشیم رو برداشتم و این متن رو گذاشت جلو روم در حقیقت خودش دست به کار شد و اومد پیشم و بهم گفت خودم درستش میکنم بهم اعتماد کن، خدایا همه امورم رو به خودت میسپارم 😍

سلام خدمت استاد عرشیانفر و گروه خوبشون
خدا قوت می گم برای مطالب فوق العاده ای که در سایت گذاشتید.
مدتی بود که نیاز داشتم کسی این حزفها رو به من بزنه خیلی زیبا گفتید استاد. حتما از امروز توصیه شما رو بکار می برم. خیلی سپاسگزارم

سلام داشتم دنبال یه دل نوشته میگشتم که بزارم رووضعیت ازکسی ناراحت بودم یه دفه زدم بیرون ازدل نوشته هاگفتم ولش کن بابا یه دفه حرف زدن باخداروسرچ کردم واین نوشته برام اومد خیلی آروم شدم وازامشب قول دادم عملیش کنم خیلی خیلی ازشماممنونم برادر

واقعا عالی از خدا ممنونم ک این مقاله رو سر راهم قرارداد

بسیار عالی بود. ذهن من اجازه نمی داد با نیروی قدرتمند الهی صحبت کنم. می گفت تنها من باید صحبت کنم. اما امروز متوجه شدم که من هر لحظه می توانم خودم با خدایم ارتباط برقرار کنم و صداهای ذهنم را نشنوم.
منیژه

سلام و درود خداوند بر بنده عزیزو خالص خدا، بی نهایت عالی و فوق‌العاده بود واقعا تحت تاثییر قرار گرفتم خیلی متشکرم از شما، خداوند روح پدر بزرگوارتون رو مورد رحمت و آرامش قرار بده و از اعضای بهشت و محشور با پیامبر کنه الهی آمین😊🌹💜

سلام حرفاتون عالی بود من الان ثانیه به ثانیه با خودش حرف میزنم خیلی آرامش بخشه فقط یه سوال جواب‌هایی تو دل آدم میوفته آیا جواب خداست؟

خیلی امسال بخواطر این شرایط استرس دارم و خیلی وقتها گناه میکنم ولی خدا هیچوقت از من روشو برنگردوند 😢 همیشه در رحمت رو به روم باز بود و من شکرگزار نبودم 😭‌ ولی امروز که این مقاله رو خوندم تصمیم گرفتم با خدا ارتباط بگیرم و ازش کمک بخوام که بهترین دوستم باشه 😭😭 ممنون از مطلب خوبتون که به دلمون آرامش رو برگردوند . یاعلی

سلام دوست عزیز و گرانبهای من، متن شمارا کامل خواندم و فوق العاده آرام شدم، خیلی دوستت دارم و خداییش ، خداوند رحمت کند پدر شمارا، آمن.
از طرف یک دوست کوچک مسیحی تو.

راه رو پیدا میکنیم البته اینم خودش خیلی لیاقت میخواد.ولی مهم تر اون یه که یادمون نره و هی تکرارش کنیم تا بشه جزء ی از زندگی مون.ممنونم خدای مهربانم.مرسی که هستی.مرسی که حواست به همه بنده هات هست.کمک کن تا یادمون نره و تو زندگی روزمره گم نشیم.مرسییییی خدای مهربونمممممممممم

خدا کمکم کن بیشتر باهات باشم و هی فراموش نکنم.خدایا باش که خیلی محتاجتم.همون جور که تا الان بودی و هوای من رو داشتی.ولی من ه خطا کار یادم میرفت که هستی و داری بهم نگاه میکنی🙌🙌🙌🙌💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖❤❤❤❤❤❤

خدایا کمکم کن یلحظه فراموشت نکنم همیشه سایت بالاسرم باشه همیشه هوامو داشته باش که بدجوری این روزا نیازت دارم و میدونم ک بدون تو قلبم اروم نمیگیره خدایا هوامو داشته باش بزار ایمانم بهت انقد قوی بشه که هیچکس نتونه بشکندش خدایا منو به موفقیت برسون

خدایا شکر .با خدا باش و پادشاهی کن.تشکر از استاد فوق العاده عرشیانفر

خدا خسته ام.!خودتم میدونی حق من این نبود…
خیلی بدتر از من سرسامان گرفتن اما من ….
خدا جون ی حرکتی رو کن برام
تا دیر نشده
دیگه کشش ندارم

سلام استاد عزیز
من سرج کردم که با خدا چگونه صحبت کنم ، این متن زیبا و مقاله به ناگهانب برایم باز شد و کنجکاو بدوم ببینم چیست ؟ مقاله بسیار زیبای شما را در ارتباط یک انسان با خدا خواندم و بسیار خوشحال و از ته دل برای شما دعای فراوان نمودم بسیار بسیار بسیار عالی و جذاب بود به ته قلب و دلم نشست همان چیزهایی بود همون حرف هایی بود که من دوست داشتم برای صحبت کردن با خدا و اشک در چشمانم سرازیر شد . شما را به خدای مهربان و بخشنده می سپارم .
ارادتمند سید رضا حسینی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

موسسه عرشیان، گروهی متشکل از افرادی است که با شناخت خود و توانمندی‌هایشان توانسته‌اند مسیر زندگی خود را تغییر دهند و اکنون آماده هستند تا شما را در این راه یاری کنند. خلاقیت و نوآوری اساسی‌ترین قانونی است که موسسه آموزشی مهارت زندگی عرشیان در تمام فعالیت‌ها سرلوحه خود قرار داده است.

چگونه با خدا درد و دل کنم
چگونه با خدا درد و دل کنم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *