تسلط بر ذهن یکی از رازهایی است که انسان سالهای بسیار زیادیست که بدنبال دستیابی به آن می باشد. مهارت تسلط بر ذهن یک رویای همیشگی برای بشر بوده است که نیازمند شناخت ساختار ذهن است. قدرت بالای ذهن انسان و تاثیر بسیار آن بر زندگی باعث شکل گیری و نوشتن این مقاله شد.
آیا تا بحال در مورد تسلط بر ذهن چیزی شنیده اید؟ آیا می دانید که اگر افسار ذهن را رها کنید دیگر نمی توانید بر آن مسلط شوید؟ آیا می دانید که عدم تمرکز نشانه این است که شما از مقوله تسلط بر ذهن غافل شده اید و ذهن به صورتی کاملاً نامرئی مسیر زندگی تان را تحت اراده خود درآورده است؟ آیا می دانید علت بسیاری از استرس ها و افسردگی ناشی از عدم تسلط بر ذهن می باشد؟ آیا از قدرت ذهن انسان و روش های کنترل ذهن آگاهید؟
ذهن ابزار قدرتمندی است و ما برای پیشبرد کارهای مان می توانیم از آن بهره ببریم و در واقع به خدمت بگیریم. این خود گواه اهمیت بالای تسلط بر ذهن و کنترل ذهن می باشد. در هر جایی که نیاز است، موضوعی که نیاز داریم را به ذهن آورده و بعد از اتمام کار تصویر ذهنی بعدی که مورد نیاز است به کمک ما بیاید. هر گاه به حدی برسیم که ذهن ما در هر لحظه از زندگی از این روند تبعیت کند، به آن تسلط بر ذهن می گویند. یعنی به اختیار ما تصویری بیاید و با اختیار ما برود.
بسیاری از افراد چنین مهارتی ندارند و یا حتی نمی دانند که مهارت تسلط بر ذهن هم وجود دارد. در نتیجه افکار متفاوتی به صورت تصادفی به ذهن ما می آیند و می روند، به خصوص لحظاتی که کاملاً هوشیار نیستیم و تحت فشارهای روحی و روانی هستیم.
انسان به هر چیزی که می بیند توجه ویژه نشان می دهد و چیزهایی که از مقابل چشم نمی گذرند، گاهی اوقات در حافظه ذهن به فراموشی سپرده می شوند. اگر قسمتی از جسم دچار مشکلی شود، به پزشک مراجعه می کنید و تلاش می کنید تا به سرعت مشکل را حل کنید. اما آیا در مورد ذهن هم اینگونه با شتاب به دادش می رسید؟
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
ذهن انسان نیز قسمتی از وجود انسان است که شاید به این دلیل که ظاهراً دیده نمی شود، گاهی نادیده گرفته شود. همین موضوع باعث شده که ذهن از تسلط انسان خارج شود. اگر کمی دقت کنیم سازماندهی کل جسم با مغز صورت می گیرد و این ابزار قدرتمند نیاز به آرامش، برنامه ریزی و استراحت دارد.
گاهی کلافه می شویم، گاهی احساس می کنیم در سرمان گفتگوهای زیادی در حال انجام است، گاه هیچ تسلطی بر ذهن مان نداریم، حتی گاهی حس می کنیم آنقدر اطلاعات طبقه بندی نشده در آن وجود دارد که دچار سردرد می شویم.
تمام این موارد دال بر این است که ما بطور شبانه روز و ناخودآگاه از ذهن مان بیگاری می کشیم. حتی در موقع خواب هم رهایش نمی کنیم و با گوشی موبایلی که درکنارمان است سرگرمیم و حتی مجال نفس کشیدن هم به ذهن مان نمی دهیم. با این همه مشغله فکری تسلط بر ذهن کاری غیر ممکن به نظر می رسد!
اما قدرت ذهن و کارایی مغز به این مواردی که گفتیم ختم نمی شود. شاید بیشترین چیزی که ما از مغز خود بدانیم این است که وظیفه اش بخاطرسپاری اطلاعاتی است که ما به او می دهیم و انتظار داریم آن ها را حفظ کند. البته این قسمت از طریق خودآگاه ذهن یا ضمیر خودآگاه صورت می گیرد.
اما شاید ندانید، مواردی که به صورت ناخودآگاه به ذهن خود ارسال می کنید ، می توانند صدمات جبران ناپذیری به شما وارد کنند.
این را بدانید که ذهن بخشی از وجود ماست و باید در خدمت ما باشد، نه اینکه ما کاری کنیم که خود را به خدمت او در آوریم. پس باید یاد بگیریم که چگونه تسلط بر ذهن داشته باشیم!
اگر از قدرت تسلط بر ذهن آگاه باشیم، می توانیم با کنترل ذهن به راحتی از ورود افکار مخرب جلوگیری کنیم و نگذاریم تا بر ذهن ناخودآگاه مان چیره شود و فکری دیگر را با قدرت خود به ذهن بسپاریم.
به طور مثال، تصور کنید اگر در ذهنتان افکار مثبت و جملات زیبا وارد کنید، به صورت ناخودآگاه حس درونی شما همواره با آرامش درونی همراه است، بالعکس اگر فیلمی ترسناک و پر از استرس و اضطراب را دیده باشید و در ذهنتان نقش بسته باشد، شاید تا مدتها احساس دلهره در وجودتان باشد و حتی خودتان هم علت آن را ندانید. با این تفاسیر تسلط بر ذهن نیازمند رسیدن به آرامش درون بواسطه ی افکار مثبت است.
به منظور کاهش استرس و اضطراب مقاله زیر را مطالعه کنید.
پس سعی کنید به دنبال افکار منفی نباشید، و اگر هم زمانی چنین فکری به سراغتان آمد ، کنترل ذهن داشته و سعی کنید دکمه هشداری برای خود تدارک ببینید و به او فرمان ایست (stop) بدهید و سپس مانند برنامه های تلویزیون کانال را عوض کنید و به سراغ فکر بعدی بروید.
برای درک خود، برای درک زندگی، برای درک بازیهای ذهنی، فرصتی باید جست. تاملی باید داشت. ذهن تمام موجودیت هستی ما نیست ولی می تواند روی همه موجودیت ما تأثیر بگذارد. با تسلط بر ذهن می توان ضمیر ناخودآگاه را کنترل و برنامه ریزی کرد. ذهن به هر سوئی که جهت پیدا کند وجود ما هم به همان سو کشیده می شود.
ماهیت عمیق و نیرومند ناخودآگاهی ما تحت تأثیر ذهن برنامه ریزی شده و به حرکت در می آید. پس این موضوع فوق العاده مهمی است که چه ذهنیتی به آن خط و جهت می دهد. ذهن اکثر انسانها بر حسب عادتهای گذشته و تعصبات کهنه عمل می کند.
اکثر ما هرگز نیاموخته ایم مسئول تفکر و کلام درونی خود باشیم. بنابر عادات و به طور خودکار عقاید و ایده هائی را به نیروی عظیم ناخود آگاهی خود (جهان درونی) دیکته می کنیم که ممکن است بسیار خطرناک و بیمار گونه باشند. چه بسا تسلط پیدا کردن بر ذهن ، زندگی انسان را بسوی سعادت و خوشبختی سوق می دهد.
بیماری و شفا هر دو محصول ذهن هستند. ذهنیات ما را می آفریند و عملکرد ما را در کائنات رقم می زنند. جهان درونی ما کاملا بر حسب ظرفتیهای ذهنی ما عمل می کند. هر اعتقاد و اندیشه ای را که بر گزینیم عینا در دنیای درون منعکس می گردد و کائنات ما را در آن جهت حمایت می نماید، خواه مثبت و خواه منفی.
شاید یکی از دلایل هجوم افکار منفی ، به هدر دادن زمان است. اینکه بیکار باشیم و وقت خود را به بطلالت هدر دهیم. حس ناخوشایندی که از این وضعیت به ما دست می دهید، باعث ورود افکار منفی به ذهن ما می شود و نمی توانیم با این روند تسلط بر ذهن پیدا کنیم.
در جوامع امروزی مدام به افراد زیادی برخورد می کنیم، بعضی ها خوش بین و مثبت نگر و بعضی ها هم منفی نگر و بدبین هستند. تمام چیزهایی که می بینیم و می شنویم، همگی در ذهن ما ثبت می شوند؛ اگر تسلطی بر ذهن نداشته باشیم.
حال تصور کنید صبح که از خواب بیدار می شوید تا شب و زمانی که بخوابید با چه افراد و اتفاقات و گفتگوهایی روبرو هستید؟
اگر فیلتری برای ذهن نداشته باشیم، در انتهای روز به اندازه اطلاعات طبقه بندی نشده یک هارد کامپیوتر، داده های مختلف در ذهن مان ثبت کرده ایم.
به سادگی می توان ذهن را تربیت کرد تا همان چیزی را ثبت کند که ما می خواهیم. تمرین مستمر به شما کمک می کند تا بتوانید اختیار ذهن خود را در دست بگیرید و تسلط بر ذهن داشته باشید.
سیب قرمزی را در دست بگیرید و دقیق به آن نگاه کنید. حال چشمانتان را ببندید و سیب را با تمام خصوصیاتش تصور کنید. بعد از چند لحظه چشمانتان را باز کنید. دوباره چشمانتان را ببندید و سیب قرمز را تصور کنید. این عمل را چندین بار تکرار کنید. شما به راحتی توانستید فرمانی به ذهن دهید و او هم فرمانبرداری کرد.
این تمرین ساده ای بود و شما می توانید در هر زمانی که اراده کردید اطلاعاتی را که می خواهید به ذهن بسپرید و باید این توان را هم داشته باشید تا جلوی افکار مزاحم را بگیرید. به همین سادگی یک تمرین برای تسلط بر ذهن انجام دادید.
ذهن آرام و بدون تشویش، به سادگی اطلاعاتی را که شما می خواهید در خود جای می دهد، اما ذهنی مشوش و پر مشغله قادر نخواهد بود با نظمی خاص فرمان شما را اطلاعت کند.
در دنیای پر استرس امروز باید محتاطانه گام برداشت، پیرامون ما پر است از وقایع و افرادی که همه را با عینک بدبینی نظاره می کنند و کلاً همه چیز برایشان سیاه و سفید جلوه می کند. در چنین محیطی چگونه می توان تسلط بر ذهن پیدا کرد؟! فکر کنید اگر قرار باشد مدام با چنین افرادی مقابله کنید و نگذارید تا افکار منفی آن ها در شما رسوخ کند چه استراتژی باید به کارببرید؟!!
کار ساده ای نیست، افرا منفی نگر فراوانند، شاید حتی مجبوریم با آن ها زندگی کنیم، موزیک هایی که این روزها ساخته می شوند، همگی پر از پیغام های منفی و بدبینانه نسبت به دنیا و افراد، حتی فیلم هایی که از تلویزیون پخش می شود، پر از پیام های پر استرس و تشویش هستند.
یکی از راه هایی که به شما پیشنهاد می کنم تا به بتوانید ذهن خود را به آرامش برسانید تا نهایتا بتوانید تسلط بر ذهن داشته باشید انجام مرتب و روزانه مراقبه است. با مراقبه به سکوت ذهن می رسید و خیلی راحت تر می توانید افکار را از فیلتر حفاظتی عبور دهید.
شدت احساس شما، تعیین کننده عمق و دوام جای گیری تصویر مذکور در ذهن نیمه هوشیار شماست.
حواس تان باشد باید در لحظه حضور داشته باشید. این نکته مهمی برای فیلتر کردن اطلاعاتی است که می خواهند وارد ذهن شما شوند. آگاه باشید، گذشته ای که گذشته را به حال خود رها کنید و برای آینده ای هم که نیامده استرس بی مورد به خود راه ندهید. در حال حضور داشته باشید و آگاه باشید به اعمال و کردار و گفتارتان. یکی از راه های تسلط بر ذهن حضور در لحظه است.
باید کنترل ذهن را یاد بگیریم و افکار خود را مدیریت کنیم تا نتایج بهتری در زندگی مشاهده کنیم.
اگر بتوانیم کنترل ذهن مان را بدست گیریم بر بسیاری از مشکلات زندگی فائق می آییم و در واقع این ما هستیم که ذهن را کنترل میکنیم نه اینکه ذهن ما را کنترل کند و به هر سمتی که خواست هدایت کند.
اگر بتوانیم ذهن مان را مدیریت کنیم:
به طور مثال، فردی دلش می خواهد که ورزش کند و می داند که به این کار نیاز دارد، اما نمی تواند و همیشه چیزی از درون مانعش می شود. حال بین حس درونی و نیاز بیرونی درگیر است و دچار حس ناخوشایندی شده است. ذهن ناخودآگاه ورزش را نیاز نمی بیند و چون این فرد تسلطی بر ذهنش ندارد، به طور ناخودآگاه به سمت ورزش نمی رود. با مدیریت و تسلط بر ذهن می توان این دستور را لغو کرد و به ذهن فرمان داد که بدن به ورزش نیاز دارد.
برای مطالعه مقاله ضمیر ناخودآگاه به لینک زیر مراجعه کنید.
علت این امر فقط این است که ما ذهن مان را به حال خود رها کرده و هر چه او می گوید انجام می دهیم. یعنی در خدمت و تحت تسلط ذهن خود هستیم.
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
حال فکر کنید که لیست طولانی از این کارهای عقب افتاده در ذهن ما فهرست شده اند، ذهن به صورت ناخودآگاه از کار جدید پرهیز می کند و مدام استرس وارد کرده و کارهای قبلی عقب افتاده را گوشزد می کند، چون توان صرف انرژی بیشتر را ندارد.
چگونه می توانیم کنترل ذهن داشته و با تسلط بر ذهن آن را مدیریت کنیم؟
یکی از بهترین راه ها این است که قبل از انجام هر تصمیمی چند لحظه صبر کنیم و به صورت آگاهانه و هوشیار فکرکنیم و نگذاریم که ذهن بدون اجازه فرمان دهد و ما هم اقدام کنیم.
کسانی که مدام در گذشته زندگی می کنند و خود را با فکرناکامی ها و شکست های آن آزار می دهند، خود را فرمانبردار ذهن کرده اند و ذهن را بر خود مسلط می کنند ؛ به او اجازه می دهند تا با یادآوری آن چه که می خواهد باعث آزار شود.
هر زمان که دچار چنین حالتی شدید محکم به خود نهیب بزنید که نمی خواهید تحت تسلط ذهن باشید و هر فکرمثبتی که می توانید به جای آن وارد ذهن کنید. شما از قدرت ذهن آگاهید، پس می توانید تسلط بر ذهن داشته باشید به شرطی که بخواهید و اقدام کنید.
در روز، زمانی را برای خود و ذهنتان در نظر بگیرید. لبخند بزنید، کارهای مرود علاقه تان را انجام بدهید، به تماشای فیلم بنشینید، پیاده روی کنید، به دل طبیعت بروید و به دور از هر چه دست و پای شما را بسته است، شاد باشید. چیزی که حال و هوایتان را تغییر مثبت بدهد. کاری که حال دلتان را خوب کند. هر کدام این موارد باعث می شوند که ذهن با شادی درونی به آرامش برسد و خود را از دغدغه هایی که با افکار و اعمال روزانه به او اجبار می کنیم برهاند. این کارها هم سلامتی جسم را تضمین می کند و هم به سلامت روح کمک می کند.
دومین راه برای تسلط بر ذهن و یکی از راه های رسیدن به موفقیت و اهداف تان تجسم رویاهایتان به صورت روزانه می باشد. می توانید چشمانتان را ببندید و در گوشه ای آرام و بدور از هیاهوهای روزانه بنشینید و یا اگر می خواهید دراز بکشید. مو به مو رسیدن به آرزویتان را تجسم کنید. احساسش کنید، لذت رسیدن به آن را لمس کنید. این روش یکی از راه های موثر برای تمرکز ذهن و تسلط بر ذهن می باشد. بعد از مدتی تأثیرات مثبت را در روح و روان و حتی زندگی خود لمس خواهید کرد.
در دوره ای زندگی می کنیم که بجای دور همی های خانوادگی مدام در وب گشت و گذار می کنیم و این حالت در تمام رده های سنی به یک اپیدمی تبدیل شده است. بسیاری از افراد بیشتر ساعات شبانه روز خود را در اینترنت می گذرانند و اگر کمی با آن ها همکلام شوی تصویر درستی از وضع و حال خود ندارند.
ذهن نیز نیاز به آرامش و استراحت دارد. وفور اطلاعات درهم و برهم که گاهی شاید بیشتر آن ها قابل استفاده نباشد ذهن را دچار پریشانی و استرس می کند؛ تا جایی که به بیخوابی و کم خوابی های شبانه تبدیل می شود. فکر کنید چنین فردی چگونه می تواند فردایی پرنشاط و پر انرژی داشته باشد و در کارهایش موفق باشد. پس بهتر است گاهی خود را از دسترس چنین امکاناتی دور نگه داشته و برای تسلط بر ذهن تمرکز ذهن را بالا ببرید.
در عصر مدرن امروزی، افراد وابستگی عجیبی به راحتی پیدا کرده اند. هر چیزی را به راحت ترین شکل ممکن خواهان هستند. بیشتر از حافظه های مجازی استفاده می کنند تا ذهن خود و این باعث شده تا ذهن از خود فعالیتی نشان ندهد و همین دلیل باعث فرسوده شدن و خاک خوردگی ذهن می شود.
هر چیزی هم که بلااستفاده بماند مانند رودی به مرداب بدل می شود و سردی در مغز پدید می آید. مغز سرد فرد را دچار افسردگی می کند و ناخودآگاه به سمت مسائلی می رود که به این حال و روز دامن میزنند. مثل شکست ها و اتفاقات تلخ گذشته و یا دلشوره و اضطراب آینده. تسلط بر ذهن داشتن نیازمند یک ذهن فعال و گرم است، بنابراین هر از گاهی سعی کنید چند تمرین به ذهن بدهید تا همیشه سالم بماند و آن را کنترل کرده و به موقع بتوانید از آن استفاده کنید.
در زندگی خیلی از مواقع پیش می آید که دچار ناملایمات می شویم، زندگی بر وفق مراد نیست و ممکن است دچار مشکل شویم. اما در این موارد باید چه راه کاری در پیش بگیریم تا بتوانیم درست تصمیم بگیریم؟ باید به این باور برسید که خداوند همیشه مراقب بندگانش است، پس بپذیرید و همه چیز را رها کنید و بخداوند بسپرید.
فکر و روح و روانتان را آزاد کنید و باور داشته باشید که خداوند بهترین راه حل را برای کنترل شرایط و تسلط بر ذهن پیش پای شما می گذارد و شما را هدایت می کند. این باعث می شود تا ذهنتان مدام در آشوب نباشد و شما را سردرگم نکرده و بی دلیل به این سو و آن سو نبرد.
منظور از ترس، ترس از تنهایی و تاریکی و ارتفاع نیست. ترسی که از عدم اطلاع از آینده نشأت می گیرد. اکثراً انسان های امروزی برای آینده ای که هنوز نیامده خود را دچار تشویش و دلهره می کنند. برای اتفاقی که شاید هرگز پیش نیاید، پیشاپیش سوگواری می کنند و آنقدر در این حال و روز خود را غرق می کنند تا تسلط بر ذهن را از دست داده و دچار بردگی ذهن می شوند.
هر روز به صورت اعتیاد آن تصور را برای خود پررنگتر کرده و نادانسته آن قدر به آن پر و بال می دهند که قانون جذب را وادار می کنند که آن اتفاق را برایشان رقم بزند. با افکار و ارتعاشات مخربی که ارسال می کنند ، جهان هستی را بر آن می دارند که خواسته شان را اجرا کند. حال آیا این افکار و عدم تسلط بر ذهن مخرب نیستند؟
برای مطالعه کاملترین مقاله قانون جذب وارد لینک زیر شوید.
ذهن عملاً دلش می خواهد خودسرانه شما را به هر سو که می خواهد بکشاند و این شما هستید که باید افسار آن را در دست بگیرید. ذهن از در زمان حال بودن و در «اکنون بودن» فراری است و سعی می کند کنترل شما را بدست گیرد و بر شما تلسط داشته باشد، مدام در تلاش است تا شما را به هر جایی غیر از حالا ببرد. رنج کشیدن هم بخشی از اجبارات ذهن بر شماست.
اتفاقی که در گذشته رخ داده و مدت زمان زیادی از آن می گذرد، با تلنگری شما را وادار به قضاوت و سرزنش خودتان کرده و به شما امر می کنید که با ماندن در آن وضعیت به حال خرابتان دامن بزنید. منشأ بسیاری از استرس ها و اضطراب های این زمانه اتفاق های گذشته است که ذهن با دامن زدن به هر کدام از آن ها باعث تخریب شما و روح و روانتان می شود.
پس بکوشید با این تفسیر که گذشته ها گذشته و دیگر نمی توان به گذشته برگذشت، ذهن را در وضعیت کنونی حاضر کرده و به او فهماند که باید در حالی که هستید بماند و تمام سعی خود را کنید تا در آن زمان بر ذهن خود تسلط داشته باشید.
مراقبه در حال را هر لحظه انجام دهید. آگاه باشید، به قدم زدن، به نفس کشیدن، به غذا خوردن، به دیدن و شنیدن. در لحظه حضور داشته باشید. با آگاهی تمام واقف بر هر ثانیه از زندگی تان باشید. مراقبه در حال کمک بسیار زیادی برای تسلط بر ذهن به شما می کند.
در ابتدا شاید سخت به نظر بیاید، اما اگر یاد بگیرید که مثلاً در موقع غذاخوردن فقط به غذایتان بیندیشید و نگذارید هیچ فکر دیگری به سراغتان بیایید مراقبه حال کرده اید. و یا در موقع غذا خوردن حواستان باشد که به تلویزیون نگاه نکنید و روزنامه نخوانید. حاکم بر لحظه های خود باشید و با افکار متفاوت ذهن را به پریشانی نکشید.
شادی درونی زمانی ایجاد می شود که به شناخت دقیقی در مورد خود رسیده باشیم، در این دنیا سردرگم رها نشده باشیم، بدانیم رسالتمان چیست؟ اصلاً دلیل حضور ما در این دنیا چیست؟ این کار نیز فقط با سفری درونی امکان پذیر است، سفری به ژرفای درون. در این سفر آنقدر پیش می رویم تا لایه لایه وابستگی های بیرونی را کنار بزنیم و بدون وابستگی خود را ببینیم، می توان از مدیتیشن پراتی هارا استفاده کرد.
دست کشیدن از تمام تعلقات دنیایی به ما کمک می کند که بدانیم که هستیم و چرا هستیم! و این جواب ما را به آرامش و شادی درونی می رساند، زیرا به منبع انرژی کیهانی متصل شده و خود را در آغوش خداوند می بینیم. این حس و حال باعث می شود که با دیدی آگاهانه به زندگی و لحظاتمان تمرکز کنیم و تسلط بر ذهن خود داشته باشیم و کنترل ذهن را در دست بگیریم.
برای کسب آرامش و رسیدن به تمرکز بالا حتما دوره جامع و کامل آموزش مراقبه و مدیتیشن را تهیه کنید.
احتمالاً یکی از قوی ترین و مؤثرترین راه های رسیدن به آرامش و سکوت ذهن انجام مراقبه می باشد. در مدیتیشن فقط ناظرهستیم و به تماشای افکار درهم و برهم می نشینیم. آنقدر می آیند و می روند که تا دیگر فکری وجود نخواهد داشت و ذهن آرام می گیرد. به سکوت می رسد و آرام در خود فرو می رود.
مانند رودی آرام که می گذرد، بدون هیچ جنجال و هیاهویی. در این حال است که ذهن آرام می گیرد و فقط فرمانبردار است و با کمی تمرین و افزایش قدرت ذهن می توانیم هر فکری را که می خواهیم به ذهن بیاوریم و هر زمان که نخواستیم به سراغ فکر بعدی برویم. این همان تسلط بر ذهن است و این وضعیت فقط در صورت آرامش ذهن اتفاق می افتد.
در زندگی مراقب چیزهایی که می شنوید و می بینید باشید، ممکن است با افرادی منفی ملاقات کنید. ناخودآگاه صحنه ای که ارتعاش منفی دارد دیده باشید، و یا حتی مجبور باشید با فردی منفی گرا و بدبین زندگی کنید. تمام این موارد بر ذهن ناخودآگاه تأثیر می گذارد و با ارتعاشات مستمر و روزانه باعث می شود تا این امواج منفی بیشتر وارد زندگی شما شوند.
پس تلاش کنید و روزانه به طور مداوم از جملات تأکیدی مثبت استفاده کنید. افکار مثبت را آنقدر در ذهنتان مرور کنید که جایی برای گنجاندن افکار منفی نماند و با مثبت اندیشی ذهن خود را مثبت کنید.
در جهان هستی ما دقیقا در جایگاهی می ایستیم که ظرفیتهای وجودی ما استحقاق آن را دارد. درسهای مهمی که همواره باید به خاطر داشته باشیم این است که:
ذهن ماهیتی است که تحت تأثیر آگاهی ما قرار دارد.
ما قدرت تغییر و تسلط بر ذهن را داریم. ما هر گونه که بخواهیم می اندیشیم.
آری ما آزادیم که هر گونه که بخواهیم بیندیشیم. ما می توانیم هر گونه که صلاح می دانیم بیندیشیم. زندگی فرآیندی پویاست. هر لحظه زندگی نقطه آغازی است.
این بزرگترین قدرت، آزادی و امکان عاملیت انسان است.
می توانیم بیندیشیم که انسان شادمان و یا غمگینی باشیم و بعد جهان درونی ما آن را برایمان برنامه ریزی نموده و بسازد. با اندیشه خاصی که طرح می کنیم، با تسلط بر ذهن می توانیم تحولی در جهان درونی خود ایجاد نمائیم.
با این توضیحات بی شک یکی از رازهای مهمی که باید در زندگی بدانیم راز تسلط بر ذهن است.
جهان درونی ما بنیادی ترین و اساسی ترین جهان ارتباطی ماست. از جهان درونی ما کیفیت دنیای ما رقم می خورد.
با اندیشه های نوین، اندیشه های عادتی و شرطی شده و قدیمی خود را زیر سوأل ببریم. به این امر واقف باشیم که اندیشه های قدیمی به طور خودکار تا مدتها به سراغ ما می آیند.
به خاطر داشته باشیم که اندیشه ما در هر لحظه فرمان جدید و یا سکوی هدایت پر قدرت ما هستند.
هنگامی که بر اندیشه ای استوار باقی می مانید، تجربه ای جدید و رفتار های جدید خلق می شود.
وقتی این بینش را یافتید که شما قادرید به جهان درونی خود مسلط باشید، تازه در آغاز راه برای ایجاد دگرگونیهای فوق العاده اید. تازه در مسیر خوشبختی هستید.
واقعا این ما هستیم که مسیر خوشبختی را با اندیشه های خاص خود هموار می سازیم ( گر بود اندیشه ات گل، گلشنی) چه بدانید و چه ندانید هر رویدادی در زندگی ما بازتاب تفکر ماست.
مهمترین ابزار دست شما اندیشه شماست که خود شما آنها را انتخاب می کنید. اگر این اندیشه مرتبط با نفرت، ترس، سرزنش، انتقاد و احساس گناه باشد شما به سمت بیماری، حقارت و ضعف پیش می روید و اگر مرتبط با عشق، شجاعت، پذیرش، تدبیر و احساس قدرت باشد سلامتی، اعتماد به نفس و شادمانی بازتاب آن خواهد بود.
تا زمانیکه ما درکی از ذهن خود نداشته باشیم ، تسلط بر ذهن کاری بسیار دشوار و غیر ممکن خواهد بود. فکر کردن در مورد ذهن ممکن است به نظر بسیار طاقت فرسا و مشکل باشد و در واقع نیز بسیار پیچیده است. اما برخی از قوانین بسیار مهمی وجود دارد که حاکم بر نحوه عملکرد ذهن بوده و درکنار هم کلیدهایی را در خود نگه می دارند که آنها طرز کار را به وضوح تشریح می کنند.
درونتان دنیای بیرونتان را می سازد، پس آگاه باشید که به چه می اندیشید و چه می گویید و چه می کنید.
لطفا پس از مطالعه نظر خود را در مورد این مقاله بنویسید. با تشکر مدیریت سایت
لطفا با لایک این مطلب ما را دلگرم و حمایت کنید.
بنام یزدان پاک
درود
خیلی مفید بود
ممنون
سپاس از نگاه زیباتون
سلام خدمت نویسنده من برای حل مشکل خود به دنبال روانشناس بودم ولی مطلب شما بسیار جااب بود
درود بر شما دوست عزیز
منم همینطور با خوندنه این پیج زندگیم به کل تغییر کرد شاید باور نکنی ولی با خوندنه مطالبه اینپیج اروم تر . اگاه تر . و باهوش تر شدم میدونم که درک میکنی چی میگم حسه خیلی خوبی بهم داد (امید) انگار همه مشکلاتمونو خلاصه شده و مرتب وکامل در اختیارمون داد اول از ناشر این پیج از صمیم قلبم ممنونم دوم از خدا که کمکم کرد شرطمیبندم هم سنه منم هستی تو این سن ما نیاز داریم یکی کمکمونکنه اما کسی نتونسته یعنی نمیشه کمک کنه فقط خودتی که میتونیبه خودت کمک کنی جالبه فک میکردیم بازن گرفتن یا رفتن به سربازی یا رفتن سره کار یا گپو گف با رفیقا یا خوندن و گشتو گذار تو پیج های اینترنت و بد تر از همه تنها بودن و فک کردن درست میشه وااای خدا ممنونم که این پیجوسره راهم گذاشتی کاری که صد تا روانشناس نمیتونستنو انجام داد انگار این پیج برا من ساخته شده بازم سپاس
درود بر شما
سپاس از نگاه پرمهرتون
بقول استاد بهاری در پناه یکتای بی همتا برقرار باشید
سلام..بسیار عالی و کامل.بنده مطالعاتی در مورد تمرکز و قدرت ذهن دارم.مطالب شما هم پس از مدتی فاصله گرفتنم از مسایل و تمرینهای ذهنی بسیار مفید بود….فقط در این مقاله به برخی موارد اشاره نشده….تفکر ما و کنترل ضمیر خودآگاه بر ذهن…و آیا ضمیر ناخودآگاه همان ذهن است یا زیر مجموعه آن و این وسط روح در کجای وجودمان است. لطف اگر فرصت جواب داشتید برایم ایمیل کنید.
با تشکر فرآوان
درود بر شما دوست عزیز
میتونید مقاله های مربوط به ضمیرناخودآگاه هم مطالعه کنید.
آقا بسیار عالی بود ممنون
درود بر شما دوست عزیز
تشکر از مطالبتون
درود بر شما
لطفاً فایل چاپی یا پی دی اف مطلب را در زیر مطلب برای دانلود قرار دهید. ممنون
سلام بسیار لذت بردم از مطالب واقعا عالی
خیلی عالی بود . تا یه حدودی بهم راهکار داد تا ترس هایی رو که دارم کنترل کنم.اما برای یه سری افکارم نتونستم راهکار درست رو پیدا کنم.
از وقتی که بچه بودم یعنی حدود 6 ، 7 سال ذهنم درگیر مسایل عاطفی بود و خیلی وقتها توی ذهنم خیالپردازی و داستان سرایی میکردم از شخصیت هایی ساختگی یچیزی مثل همون کارتونهایی که میدیدم مثل سیندرلا و زیبای خفته.مساله ای از نظر من یکم عجیب بود این بود که خیلی به بعد جنسی قضیه فکر میکردم با اینکه اصلا چیزی زیادی بجز یه بوسه نمیدونستم
به هر حال تو همه ی این سالها این مساله طول کشید تا اینکه توی دبیرستان در مورد مسایل جنسی اگاهی کامل پیدا کردم و ذهنم به صورت کاملا روشن خیالپردازی میکرد در موردشون
حالا که 21 سالمه هنوز هم از این موضوع رنج میبرم
چون اصلا کنترل شده نیست و تمام ساعت ها میتونم بهش فکر کنم و کنترلش واقعا سخته . شاید یک لحظه پسش بزنم ولی دوباره میاد سراغم
و حالا سوال من از شما و چیزی که میخوام ازش مطمین بشم اینه که با همه ی اینها، همه میدونیم مسایل جنسی جز لاینفک زندگی هستن و اصلا نمیشه در موردشون فکر نکرد.هر انسانی بهش فکر میکنه.چه متاهل چه مجرد
اگر من ذهنم رو بتونم کنترل کنم و از این افکار پاک کنم ، امکان نداره که دیگه هیچ وقت بهشون فکر نکنم.و ترسم از اینه که با فکر کردن بهشون تو یه شرایطی که مطمینا پیش میاد در اینده ، دوباره کنترل ذهنم از دستم در بره و باز هم دچار یجور اعتیاد فکری بشم
این افکار رو به نظرم نه میشه حذف کرد به طور کامل ، و نه میشه جایگزین کردشون با افکار مثبت
به نظرتون با همچین افکاری چطور باید برخورد بکنیم؟
ممنون میشم در صورت پاسخ به سوالم اون رو به جیمیلم ارسال کنید
با تشکر
سلام دوست عزیز
این مسائلی که گفتید جزیی از زندگی هر انسانی میتونه باشه، اما بطور متعادل، نه اینکه هر لحظه بهش اعتیاد داشته باشید، به نظر من مسئله شما عدم مشغولیت هست که باعث فکر به این مسائل میشه، شما اگر از وقت و زمانی که در طول روز دارید به نحوی استفاده کنید که بیکار نباشید و حتما در روز مخصوصا عصرها ورزش و یا پیاده روی انجام بدید باعث میشه که خیلی از این مسائل از ذهنتون دور بشن. پس ورزش در کنار پر کردن ساعات بیکاری در طول روز فراموش نکنید.
درود بر سرشت پاک
از مطالب مفید ومنحصر به فرد که عنوان کردید صمیمانه سپاس گزارم بله دنیا با سخنان خوب و حس شادی برگرفته از درون تبدیل به مکان زیباتری برای زندگی همگان می شود فراموش نکنیم گیاه پیش از گل دادن نیاز به ریشه دواندن دارد مراقب ریشه افکارمان باشیم تا بتوانیم روزی نظاره گر دشتی پر از گل در جهان باشیم
شاد و پاینده باشید
درود بر شما دوست عزیز
ممنون از نگاه زیباتون
باسپاس ازمطالب خوبتان،مدتی بوددرپی این ایه قران که می فرماید:ان الله لایغیروامابقوم حتی یغیروامابانفسهم به دنبال درک درست بودم که خوندن این مطالب درکی رادرمن نسبت به ان بوجوداوردودایره فهمم راوسیع ترساخت.
درود بر شما دوست عزیز
بسیار عالی بود یک جهان سپاس. این مطالب شما را هفته یک بار میخوانم تا اینکه در ذهنم باشد. بسیار تشکر از شما
درود بر شما دوست عزیز
عرض سلام و قدردانی فراوان. خیلی مطلبتون عالی و تاثیرگذار و مفید بود. براتون ارزومند سلامتی و عشق هستم.
درود بر شما
سپاس از نگاه پرمهرتون
بادورود فراوان
فرمانهایی که صادر میکنم بی چون و چرا انجام می شود مثلا شخصی که میخواهد به دیدنم بیاید ولی کار دارم وقتی فرمان را ارسال میکنم به آن شخص ونمیاد وقتی بعد از مدتی میبینمش ومیگویم چرا نیامدی داشتم میامدم که کاری برآیم پیش آمد ونتوانستم بیام
علی بود
سلام ، مطالبتون عالى بود ، دعاى خير ما بدرقه راهتان .
درود بر شما. سپاس بیکران.
بسیار ساده و روان و قابل فهم .با سپاس از زحمات شما موفق باشید
درود و سپاس از شما دوست عزیز. نگاهتون زیباست.
واقعا عالی بود..میتونم بگم حتی خوندن این مطالب نوید یه تحولی بزرگ در درون وجودم ایجاد کرد.البته به هیچ عنوان جو گیر نشدم نه سرسوزن شناختی به نویسندش دارم یانه ریالی گیرم میاد که دارم اینجوری تعریفا تمجید میکنم.انگار ذهنم تشنه ی همچین مطالبی بود تا خیلی چیزارو بهم بفهمونه
درود بر شما محمد عزیز
خوشحالیم که مقاله تسلط بر ذهن تونسته در شما انرژی خوب و مثبت ایجاد کنه، رسالت ریلکس سام وان بر همین امر پایه ریزی شده، موفق باشی
بسیار عالی بود توشرایطسختی هستم تلاش میکنم قوی تر ومثبت تر بشم.به امید روزای خوووب
بسیار عالی بود. سپاسگزارم. متن پرسودی نوشته اید.
درود بر شما دوست عزیز
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
هر چیزی در این دنیا دو بار آفریده می شود یک بار در ذهن و بار دیگر در دنیای ماده آفریده خواهد شد، برای رسیدن به موفقیت باید ابتدا آن را باور کرد و قبل از باور به موفقیت باید خود را باور کرد. انگیزه بخشیدن و ایجاد روحیه عالی خط مشی ریلکس سام وان می باشد، با ما همراه باشید…
آیا حساب کاربری ندارید؟
مطالعه شریف بیش از 10 سال است جدیدترین آموزش ها در کلاس جهانی را به شکل کاملا بومی، کاربردی با متد فانتوم در اختیار علاقه مندان قرار میدهد.
راهنمای خرید از مطالعه شریف
پرفروش ترین محصولات
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
تهران، درب شمالی دانشگاه صنعتی شریف،خ قاسمی، تقاطع بلوار اکبری، پلاک 30 طبقه 3
021-66064000
021-40663100
info [at] motalesharif [dot] com
ما را دنبال کنید …
بی خوابی یکی از معضلاتی است که بسیاری از افراد با آن دست و پنجه نرم می کنند. عوامل متعددی در شکل گیری این عارضه نقش دارد که یکی از مهم ترین آنها استرس است. برای هیچ کس تجربه خوبی به شمار نمی آید که ساعت ها در داخل تخت از این رو به آن رو شده و از هر ترفندی برای خوابیدن استفاده کند اما موفق نشود.
یکی از راهکارهای موثری که توصیه می شود ایجاد یک فضای آرام برای خوابیدن است. به عنوان مثال چند ساعتی قبل از خوابیدن از لوازم الکترونیکی خود استفاده نکنید اگر چنین راهکاری مفید واقع نشد، آیا بلافاصله به پزشک مراجعه می کنید و از داروهای خواب کمک می گیرید یا اینکه راهکارهای دیگری نیز می آزمایید؟
از دیدگاه یکی از کارشناسان به نام «لیزا مک لنان»، پاسخ به این سوال این است که ابتدا راهکارهای غیردارویی دیگری را امتحان کنید. «لوک بودوین» یکی از پژوهشگران کانادایی، راهکار ساده ای را پیشنهاد می کند تا به مدد آن، ذهن را گول زده و راحت تر به خواب بروید. روشی که وی ارائه داده به «بُر زدن شناختی افکار» شهرت یافته و انجام آن نیز بسیار آسان است.
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
«لیزا مک لنان» می گوید برای آنکه بتوانید ذهن خود را گول بزنید لازم است بازی ساده ای با الفاظ و حروف به راه بیاندازید. تنها کاری که لازم است انجام دهید انتخاب لغاتی است که حداقل ۵ حرف داشته باشند. برای انتخاب چنین لغاتی، الفاظی که احساسات شما را بر می انگیزند، انتخاب نکنید.
سپس بر روی حرف نخست یکی از آن لغت ها تمرکز کنید. به ذهن خود فرصت دهید تا الفاظ دیگری که با همان حرف آغاز می شوند را بیابد و هر کدام از آنها را در ذهن تان تصویر سازی کنید. زمانیکه دیگر لغتی به ذهن تان نمی رسد، روند را با واژه جدیدی ادامه دهید.
شاید این کار به اندازه روش قدیمی که در آن گوسفندها را می شمردید، کسالت آور نباشد. «بودوین» بر این باورست که با انجام این کار به آسانی به خواب می روید.
شاید این پرسش مطرح شود که چگونه راهکاری به این آسانی می تواند در درمان عارضه پیچیده ای چون بی خوابی مفید واقع شود؟ مطالعات و پژوهش های ابتدایی «بودوین» نشان می دهند که دلیل این امر آن است که ذهن به طور طبیعی و در هنگام خوابیدن، دقیقا چنین روندی را طی می کند.
«مک لنان» نیز بر این باور است زمانی که ذهن به خواب می رود، از احساس پردازی دست بر می دارد و عملکردهایی که در طول روز انجام می دهیم را متوقف می سازد. در این هنگام به اندیشه های ما این فرصت داده می شود که تصاویر و تفکرات سورئالی را در خود بپروراند. همین ورود به دنیای سورئال به ما کمک می کند تا به ذهن خود آرامش دهیم. روش بازی با الفاظ «بودوین» دقیقا همین کار را برای مان انجام می دهد.
اگر شما نیز در گروه افرادی قرار دارید که برای خوابیدن با مشکل روبرو هستید، پیش از استفاده از داروهای خواب آور، راهکارهای غیر دارویی را بیازمایید.
مطلب برای شما مفید بود؟
به مطلب امتیاز دهید
میانگین امتیازها 1 / 5. تعداد رای: 1
تاکنون رأی داده نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز میدهد.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مطالبتون کاربردى و مفیده?
۱۳۹۸. تمامی حقوق برای وبسایت Rooziato (روزیاتو) محفوظ
است.
۶ دیدگاه
ارسال شده توسط: دانیال حجاری
۲۶ بهمن ۹۷ ساعت ۲۲:۲۵
فریب دادن ذهن با وجود درک بالای آن، به راحتی امکانپذیر است. به منظور فریب دادن مغز انسان میبایست به یک سری مفهوم تکیه کرد و از باگهای آن به نفع خود بهره برد!
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
فریب دادن ذهن خود، کار چندان دشواری نیست. برخی افراد حتی از انجام این کار لذت میبرند! اما فریب دادن ذهن انسان چگونه امکانپذیر است و مغز انسان، کجا دچار خطا میشود؟
در بعضی مواقع، پاشیده شدن رنگها به شیوهای خاص، ابتدا چشم و سپس ذهن ما را فریب میدهد. سلولهای مغز در پاسخ تلاش میکنند دید ما نسبت به آن چه حقیقت ندارد را تصحیح کنند و در همین حین، آن منظره ناپدید میشود. در برخی صحنههای دیگر، یک مرغابی داخل تصویر در صورت تمرکز روی عکس، شبیه به خرگوش به نظر خواهد رسید! شاید متداولترین روش فریب دادن ذهن که برای برخی افراد یک نوع تفریح محسوب میشود، نگاه کردن به همین نوع عکسها و تلاش برای تشخیص اشیا و جانداران مختلف درون آنها است.
حالت بالا را در نظر بگیرید. مغز انسان اجازه نمیدهد به صورت همزمان، مرغابی و خرگوش را با هم مشاهده کنید. برای میسر شدن این اتفاق، باید ابتدا برای مغز خود یک داستان تعریف کنید. فریب دادن ذهن انسان منحصر به روشهای مرتبط با قوه بینایی نیست. برخی مواقع میتوان از طریق پخش یک سری امواج صوتی خاص، ذهن را فریب داد تا هر مرتبه، از یک منبع صدای مشخص، صدایی متفاوت بشنود.
وب سایت Live Science برخی از تکنیکهای محبوب فریب دادن ذهن که در سال ۲۰۱۹ توجه بسیاری را به خود جلب کردند، گردآوری کرده است.
این تکنیک توهمزا، شما را به اندازهای که اشتباههای گذشتهتان را جبران کنید، به عقب برنمیگرداند، اما میتواند با فریب دادن ذهن ، انسان را برای یک ثانیه به سفر در زمان ببرد! ویدیوی زیر مفهومی با نام Postdiction را نشان میدهد که به معنی پیشبینی بعد از فرا رسیدن آینده است. بر اساس این ایده، مشاهده یک محرک جدید میتواند ادراک فرد از یک محرک دیگر که مدتی قبل اتفاق افتاده است را تغییر بدهد.
به عبارتی وقتی یک محرک ذهن، همچون یک فلاش در تاریکی، نمایان میشود، در صورت دیدن یک محرک جدید مثل یک فلاش دیگر چند ثانیه بعد از نخستین مورد، با فریب دادن ذهن، دید و برداشت مغز نسبت به نخستین محرک عوض خواهد شد. برای درک بهتر، ویدیوی زیر را با تمرکز نگاه کرده و در هر مرحله طبق دستورالعمل، تعداد درخششهای آنی نمایان شده را بشمارید. در زمان مشاهده ویدیو، اسپیکر را روشن نگه دارید. ابتدا ویدیو را دیده و سپس ادامه متن را بخوانید.
در واقعیت، دو فلاش بیشتر وجود ندارد، اما در نخستین مرتبه نمایش، سه دفعه صدای بوق پخش میشود. کاربر تصور میکند به ازای هر درخشش، یک بوق پخش شده، در حالی که پخش یکی از آنها، در میانه دو فلاش رخ داده است. به همین دلیل ذهن با تکیه بر مفهوم Postdiction، تلاش میکند جای خالی دومین فلاش را پر کند و آن را در میانه دو مورد واقعی نمایان شده قرار بدهد، چرا که با توجه به شنیدن سه صدای بوق، تصور میکند یکی از فلاشها را رد کرده و آن را ندیده است. این ویدیو علاوه بر معرفی روشی جالب برای فریب دادن ذهن نشان داد چگونه ممکن است تصویر و صوت در هم تنیده شده و در کار یکدیگر مداخله ایجاد کنند.
جهت پیکان بالا رو به سمت راست است. بعد از چرخاندن ۱۸۰ درجهای آن، توقع داریم جهت به سمت چپ تغییر پیدا کند، اما در کمال تعجب، پیکان همچنان به سمت راست اشاره دارد! با تکرار این کار و چرخاندن ۱۸۰ درجهای پیکان، جهت آن همچنان تغییر نمیکند.
این یک توهم از نوع اپتیکی بوده و توسط یک ریاضیدانی به نام کوکیچی سوگیهارو (Kokichi Sugihara) طراحی شده است. مغز انسان در حالت کلی تمایل به یافتن زاویههای راست دارد، حتی اگر یک شی با چنین جهتگیری وجود نداشته باشد. به عبارتی، ذهن انسان انحناها را میبیند، اما وانمود میکند آنها زاویههای در جهت راست هستند. این تکنیک فریب دادن مغز انسان با نام «توهم سیلندر مبهم» (Ambiguous Cylinder Illusion) شناخته میشود.
طی این پدیده، مغز تلاش میکند نظم را از هرج و مرج موجود بسازد، اما در مسیر انجام این کار، سبب میشود چیزی متفاوت از آن چه حقیقتا در مقابلتان قرار دارد مشاهده کنید.
با تصویر بالا نیز فریب دادن ذهن به راحتی امکانپذیر میشود. کافی است به نقطهای روی عکس خیره شده و کمی منتظر بمانید تا چند ثانیه بعد، همه رنگها محو شوند. مادامی که چشمتان را روی همان نقطه اولیه متمرکز نگه داشته و نقطه فوکوس را تغییر ندهید، هیچ چیزی مشاهده نخواهید کرد. با کوچکترین چرخش چشم، رنگها مجددا دیده میشوند. دانشمندان این اتفاق را Troxler Effect نامیدهاند.
گفته میشود این اتفاق به خاطر تلاش مغز برای دستیابی به کارایی بیشتر رخ میدهد. در واقع مغز ما کار مشابهی را هر روز انجام داده و به عنوان نمونه کمک میکند وز وز و صدای آزاردهنده یک کولر را تحمل کنید. در غیر این صورت به خاطر وجود صداهای مزاحم در اطراف، تا زمان برقراری سکوت، قادر به انجام هیچ کاری نمیبودید. به عبارتی ذهن انسان به کمک مفهوم Troxler Effect کمک میکند به وسیله محرکهای ثابت و یکنخواخت تحت تاثیر قرار نگرفته و بتوانیم با آنها خو بگیریم. به این ترتیب تمرکز روی دیگر افکار با وجود مزاحمتهای موجود در محیط پیرامون، امکانپذیر میشود.
ایگنز پائول وایتال تراکسلر (Ignaz Paul Vital Troxler)، دانشمند سوئیسی، برای نخستین مرتبه این افکت را برای فریب دادن ذهن کشف کرد و نام آن نیز بر اساس اسم همین دانشمند انتخاب شده است. وی متوجه شد وقتی یک فرد، به نقطهای خاص، ثابت و بدون تغییر برای مدت زمانی طولانی خیره میشود، جزئیات مربوط به نمای جانبی آهسته آهسته محو میشوند. اگر این جزئیات همانند تصویر بالا حالتی کدر و مات داشته یا دارای کنتراست پایینی باشند، با سرعت بیشتری محو خواهند شد.
در این تصویر، یک مرغابی مشاهده میکنید یا یک خرگوش؟ این عکس نشان میدهد چطور یک چیز مشخص، ممکن است با فریب دادن ذهن انسان به دو یا حتی چند شیوه متفاوت دیده شود. این تصویر همچنین یادآور میشود مغز انسان، آن چیزی که دوست دارد را از تصویر مقابلش برداشت میکند.
همچنین بخوانید:
آیا ما واقعا وجود داریم یا جهان زاییده آگاهی ذهن ماست؟
در نخستین برانداز، داخل عکس مرغابی میبینید. بعد از این که فردی به شما اعلام کند داخل این تصویر، یک خرگوش نیز قابل مشاهده است، آن را نیز خواهید دید، اما احتمالا قادر نیستید به طور همزمان هر دو حیوان را مشاهده کنید. تشخیص حقیقت تصویر، وقتی یک کپی از آن درست در کنارش قرار میگیرد، باز هم سختتر میشود، چنان که در تصویر بالا نیز دو مرغابی (خرگوش) کنار هم قرار دارند. در این شرایط به احتمال زیاد در هر لحظه فقط دو خرگوش یا دو مرغابی خواهید دید.
اما راهی برای فریب دادن ذهن و مشاهده هر دو حیوان به صورت همزمان وجود دارد، اما برای این کار میبایست در مغز خود یک داستان ایجاد کنید. به عنوان نمونه، به ذهن خود تلقین کنید مرغابی مشغول خوردن خرگوش است! با خوراندن یک دید کلی درباره تصویر به مغز، به آن کمک میکنیم کمی از جزئیات بیرون آمده و عکس را در ابعاد وسیعتری ببیند. تلقین این موضوع که مرغابی کنار خرگوش قرار دارد چندان موثر نیست، چرا که مغز نمیداند از دو شی شبیه به هم کنار یکدیگر، کدام یک خرگوش و کدام یک مرغابی است.
یکی دیگر از روشهای جالب سرگرم کردن خود به وسیله فریب دادن ذهن، تماشای ویدیوی بالا است، جایی که نوشتههای زرد رنگ داخل پسزمینه مشکی، از نقطه شروعشان دور میشوند و فاصلهشان را همینطور افزایش میدهند. اگر این رشته متن را کپی کرده و آن را در سمت راستش در همان جهت رشته نوشتههای اورجینال قرار دهیم، به نظر خواهد رسید یکی به سمت راست و دیگری به سمت چپ در حال حرکت است، با این که در واقعیت، هر دو یک جهت دارند. این افکت با عنوان توهم اسکرول جنگ ستارگان (Star Wars Scroll Illusion) شناخته میشود.
همچنین بخوانید:
قانون مورفی چیست؟ ۱۰ قانون مورفی که حقایق زندگی را توضیح میدهند
نسخهای غیر متحرک از این افکت نیز با نام توهم برج کج (The Leaning Tower Illusion) وجود دارد. در این افکت دو نسخهای برج کج پیزا، با سمت و سویی مشابه، کنار هم قرار گرفتهاند، اما به نظر میرسد هر یک جهتگیریهای متفاوتی دارند. فریب دادن ذهن در این افکت بر اساس نحوهای که مغز، نقاط انتهایی مسیر یا نقاط ناپدیدشونده را درک میکند، امکانپذیر میشود. به دلیلی ناشناخته، وقتی دو رشته متن در حال اسکرول نظیر به نظیر کنار هم قرار میگیرند، مغز ما، دو نقطه انتهایی را متفاوت از موقعیت واقعی آنها مشاهده میکند. با مشاهده ویدیوی بالا، بهتر نحوه فریب دادن ذهن بر اساس این تکنیک را درک خواهید کرد.
در سال ۲۰۱۹، تکنیکهای محبوب فریب دادن ذهن تنها مربوط به قوه بینایی نبودند. در پنجمین ماه سال گذشته میلادی، یک ویدیوی کوتاه بین کاربران زیادی به اشتراک گذاشته شد و همه در تلاش بودند قوای شنیداری دوستان خود را با استفاده از آن به چالش بکشانند. این ویدیو Yanny/Laurel نام داشت.
اما چرا این دو واژه مغز بسیاری از کاربران را متلاشی کرد و سبب شد ساعتها به یک کلیپ چهار ثانیهای گوش بدهند؟ بر اساس گفتههای متخصصان، Yanny و Laurel، به عنوان دو کلمه، زمان تلفظ و محتوای انرژی یکسانی دارند، به همین دلیل به جای یکدیگر شنیده میشوند. در واقع هیچ کلمه صحیحی در ویدیو از بین این دو وجود ندارد و نمیتوان پاسخی درست برای سوال چالش پیدا کرد. به همین دلیل فقط مجموعهای از فرکانسها برای تفسیر به مغز فرستاده میشوند.
بر اساس یک نظریه، ذهن انسان یکی از این دو کلمه را انتخاب کرده و خود را درباره صحت پردازش صحیح آن قانع میکند، به همین دلیل در نهایت آن کلمه خاص را خواهید شنید. از طرفی تجربه قبلی و انتظار کلی که از ویدیو ممکن است داشته باشید، تاثیر زیادی روی چیزی که در نهایت میشنوید خواهد داشت. به عنوان دیگر فاکتورهای تاثیرگذار در برداشت یک کلمه از صوت بالا میتوان به سن، شکل ظاهری گوش و حتی نوع اسپیکری که صدا از طریق آن پخش میشود اشاره کرد.
«همسر من یا مادر زنم» (My Wife and My Mother-in-Law)، یکی دیگر از افکتهای توهمزایی است که قادر به فریب دادن ذهن انسان است. این افکت برای نخستین مرتبه، در انتهای قرن نوزدهم روی یک کارت پستال آلمانی ظاهر شد. داخل تصویر، چهره دو زن وجود دارد. زن جوان، سرش را دور شانهاش چرخانده و زن مسن، در حال نگاه مستقیم است.
دیدن زن جوان یا پیر در نخستین نگاه به تصویر، بر اساس تحقیقات، به سن شخص بستگی دارد. حتی بر اساس نظرسنجیهایی که تحت پلتفرم Mechanical Turk شرکت آمازون انجام شد، تاثیر سن در برداشت فرد از تصویر به وضوح مشخص شد. طبق این نظرسنجیها، افراد جوانتر، اغلب چهره زن جوان را میبینند و افراد دارای سن بالا، در نگاه اول متوجه حضور یک زن مسن داخل تصویر میشوند.
محققان از افراد شرکتکننده خواسته بودند سن تقریبی فردی که داخل عکس مشاهده میکنند را حدس بزنند. هر چه سن شرکتکننده پایینتر بود، سن پایینتری را برای زن جوان اعلام میکرد. تعصب روی سن خود، از جمله دلایلی است که روی این وهم تاثیر میگذارد. انسانها، چهرههای نزدیک به سنی که خود در آن قرار دارند را بهتر پردازش میکنند. علت این دیدگاه میتواند نگاه منفی مردم نسبت به مقوله افزایش سن باشد.
برچسب ها : ذهن مغز مغز انسان
وارد کردن نام و ایمیل اجباری است | در سایت ثبت نام کنید یا وارد شوید و بدون وارد کردن مشخصات نظر خود را ثبت کنید *
نام *
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
ایمیل *
دیدگاه
خدا این شادی رو از بشر نگیر!
مردم با چه چیزایی کیفور و هیجانزده میشن!
بسیار مفید بود استفاده کردم ممنون از زحماتتان
در اینده خیلی دور پی میبرید ک هوش مصنوعی چ کاربردی خواهد داشت ایران هنو بهش فکر هم نمیکنه
فقط همین ی کار کم بود انجام بدیم
عالی
خیلی جالب بود به خصوص ناپدید شدن رنگ ها ممنونم خسته نباشید🌹
به این گزاره توجه کنید:
آدمها فقط از ۱۰ درصد
ظرفیت مغزشان استفاده میکنند.
خب، به عنوان یک عصبشناس میتونم بگم
گرچه مورگان فریمن، با اون وقاری
که ازش هنرپیشهای عالی میسازه،
این جمله رو گفت،
این گزاره کاملا اشتباهه.
(خنده حضار)
واقعیت اینه که آدمها از ۱۰۰ درصد
ظرفیت مغزشون استفاده میکنن.
مغز عضوی به غایت کارآمد و انرژیبره
که به طور کامل
مورد استفاده قرار میگیره
و با وجود اینکه از ظرفیت کاملش
استفاده میشه
از مشکل بار اضافی اطلاعات رنج میبره.
در محیط اطراف اطلاعات خیلی زیادی
وجود دارن که مغز میتونه کاملا تحلیل کنه.
پس برای حل این مشکل بار اضافی اطلاعات
سیر تکامل راهحلی طراحی کرده
که سیستم توجه مغز است.
توجه به ما مجال میده
که منابع محاسباتی مغز رو
پیدا کنیم، انتخاب کنیم،
و به زیرمجموعهای
از آنچه موجوده هدایت کنیم.
میتونیم توجه رو رهبر مغز بدونیم.
توجه به هر سمتی بره،
باقی مغز هم به دنبالش میره.
به عبارتی، توجه رییس مغز شماست.
و طی ۱۵ سال اخیر،
من مشغول مطالعه سیستم
توجه در مغز انسان بودهام.
در تمام پژوهشهای ما،
یک سوال برای من خیلی جالب بوده.
اگر واقعا همینطوره که
توجه رییس مغز ماست
آیا رییس خوبیه؟
آیا واقعا ما رو خوب هدایت میکنه؟
و برای تعمق در این سوال بزرگ،
میخواستم سه چیز رو بدونم.
اول، توجه چگونه دریافت ما رو
کنترل میکنه؟
دوم، چرا ما رو یاری نمیکنه،
گاهی به ما حس گیجی
و حواسپرتی میده؟
و سوم، آیا کاری از دست ما
برای این گیجی برمیاد؟
میتونیم مغزمون رو تعلیم بدیم
تا بهتر توجه کنه؟
تا توجه قویتر و باثباتتری در کاری
که در زندگی انجام میدیم داشته باشیم.
حالا میخوام یه نگاه اجمالی بندازیم
به رویکردمون به این مساله.
یک مثال بسیار تاثربرانگیز
از اینکه توجه ما چطور
به کار گرفته میشه.
و میخوام این کار رو با استفاده از
مثال کسی که به خوبی میشناسم انجام بدم.
او در نهایت عضوی از گروه بسیار بزرگی
از افرادی شد که ما باهاشون کار میکنیم،
که براشون توجه موضوع
مرگ و زندگیه.
پزشکان متخصص رو در نظر بگیرین
یا آتشنشانها
یا سربازان یا دریانوردان ارتش.
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
این داستان یک فرماندهی ناو دریاییه
کاپیتان جف دیویس.
و صحنهای که میخوام بهتون نشون بدم،
همینطور که میبینید،
ربطی به دوران جنگ او نداره.
او در واقع روی پلی در فلوریدا بوده.
ولی به جای نگاه کردن
به مناظر اطرافش،
دیدن چشماندازهای زیبا
و توجه به نسیم خنک اقیانوس،
او به سرعت رانندگی میکرد و میخواست
خودش رو از پل به پایین پرت کنه.
و او بعدها به من گفت که تمام انرژیش
رو گذاشته برای اینکه اینکار رو انجام نده.
میدونین، او تازه از عراق برگشته بود.
و درحالیکه جسمش روی اون پل بود،
ذهنش، توجهش،
فرسنگها دورتر بود.
رنج او رو دربرگرفته بود.
ذهنش نگران و مشغول بود
و خاطراتی دلهرهآور داشت،
و واقعا برای آیندهش نگران بود.
و من خیلی خوشحالم
که او خودکشی نکرد.
چون او به عنوان یک رهبر و فرمانده
میدونست تنها کسی نیست
که احتمالا در رنج و عذابه؛
خیلی از همرزمانش هم احتمالا
همینطور بودن.
و در سال ۲۰۰۸، او در پروژهای
در نوع خود بینظیر با من شریک شد
که به ما مجال میداد چیزی رو با عنوان
آموزش آگاهی روی نیروهای در حال خدمت ارتش
آزمایش کنیم و آموزش بدیم.
اما قبل از اینکه بگم
آموزش آگاهی چیه،
یا نتایج اون پژوهش چی بود،
فکر میکنم مهمه عملکرد توجه
در مغز رو درک کنیم.
پس کاری که ما در آزمایشگاه میکنیم
اینه که بسیاری از پژوهشهای ما در مورد
توجه شامل ضبط امواج مغزی میشه.
در این روال ضبط امواج مغزی،
آدمها کلاههای بامزهای به سر میذارن
که یه جورایی شبیه کلاه شناست،
و داخلش الکترودهایی تعبیه شده.
این الکترودها فعالیت الکترونیکی
جاری در مغز رو میگیرن.
و اینکارو با دقت زمانی
هزارم ثانیهای انجام میدن.
بنابراین ما میتونیم این نوسانهای کوچک
ولی قابل تشخیص رو در طول زمان ببینیم.
و با این کار، میتونیم کاملا دقیق
زمانبندی فعالیت مغز رو ترسیم کنیم.
حدود ۱۷۰ هزارم ثانیه
بعد از اینکه به مشارکتکنندگانمون در پژوهش
تصویر یک صورت روی صفحه نمایش دادیم
شاهد یک تصویر ذهنی قابل اعتماد
و قابل تشخیص در مغز بودیم.
این اتفاق درست
در قسمت پشت جمجمه افتاد،
بالای مناطقی از مغز که درگیر
فرآیند تشخیص چهره هستند.
حالا، این موضوع
چنان به موقع و قابل اعتماد،
به عنوان چهرهشناسی مغز اتفاق افتاد،
که ما این مولفهی موج مغز رو
نامگذاری کردیم.
ما بهش میگیم مولفهی N170.
و از این مولفه در بسیاری
از پژوهشهامون استفاده میکنیم.
با این مولفه میتونیم تاثیر توجه
بر دریافتمون رو ببینیم.
حالا میخوام شما رو تا حدی
با نوع آزمایشهایی که ما
در آزمایشگاه انجام میدیم، آشنا کنم.
ما به شرکتکنندهها تصاویری
مانند این رو نشون میدیم.
شما باید یک چهره و یک منظره
که روی هم افتادن رو ببینید.
و کار ما اینه که از شرکتکنندهها میپرسیم
درحین اینکه به یک سری از این تصاویر
روی هم افتاده نگاه میکنند،
یک کاری با توجهشون انجام بدن.
در بعضی آزمایشها، ازشون میخوایم
به چهره توجه کنن.
و برای اطمینان از اینکه
همین کار رو انجام میدن،
ازشون میخوایم با فشار دادن
یک دکمه، به ما بگن،
که چهره به نظرشون مرده یا زن.
در آزمایشهای دیگه،
ازشون میپرسیم منظره چی بوده —
داخلی بوده یا بیرونی؟
و با این روش، توجه رو گول میزنیم
و مطمئن میشیم شرکتکنندهها واقعا
کاری که ازشون خواستیم رو انجام داده باشن.
نظریههای ما در مورد توجه
از این قرار بود:
اگر توجه به واقع کارش رو انجام میده
و بر دریافت تاثیر میگذاره،
شاید کارکردش شبیه آمپلیفایره.
و منظورم اینه که
وقتی ما توجه رو به چهره معطوف میکنیم،
واضحتر و نمایانتر میشه
راحتتر دیده میشه.
اما وقتی توجه رو به منظره معطوف میکنیم،
و داریم اطلاعات منظره رو پردازش میکنیم
چهره دیگه به سختی قابل تشخیصه.
بنابراین کاری که ما میخواستیم بکنیم
این بود که مولفهی چهرهشناسی مغز،
N170، رو بررسی کنیم
و ببینیم تغییری کرده یا نه.
به عنوان عملکرد اینکه شرکتکنندهها
به کجا توجه کردن —
به منظره یا به چهره.
و به این نتایج رسیدیم.
فهمیدیم وقتی به چهره توجه کردن،
N170 بزرگتر شده.
و وقتی به منظره توجه کردن، همونطور که
در قسمت قرمز میبینین، کوچکتر شده.
و اون شکافی که بین خطوط
آبی و قرمز میبینید
خیلی قویه.
این به ما میگه که توجه،
که در واقع تنها چیزیه
که تغییر کرده،
چون در هر دو مورد
تصاویر یکسانی دیده شده —
توجه دریافت رو تغییر میده.
و اینکارو خیلی سریع انجام میده.
در فاصلهی ۱۷۰ هزارم ثانیه
از دیدن یک چهره.
در پژوهشهای تکمیلیمون،
میخواستیم ببینیم چه اتفاقی میافته،
چطور میتونیم این تاثیر رو
آشفته یا کمرنگ کنیم؟
و حدسمون این بود که اگر افراد رو
در محیطهای استرسزا قرار بدیم،
اگر حواسشون رو با تصاویر
آزاردهنده و منفی پرت کنیم،
تصاویری از رنج و خشونت —
شبیه چیزهایی که متاسفانه
ممکنه در اخبار ببینیم —
این کار ممکنه واقعا
روی توجه اونها تاثیر بگذاره.
و این در واقع چیزی بود که بهش رسیدیم.
اگر حین انجام این آزمایش
ما تصاویر استرسزا نمایش بدیم،
این شکاف توجه کم میشه،
قدرتش کمرنگ میشه.
در پژوهشهای دیگهمون،
میخواستیم ببینیم، باشه، عالی —
البته عالی نه، خبر بدیه که
استرس این کارو با مغز میکنه —
اما اگر موضوع این باشه که استرس
این تاثیر قدرتمند رو روی توجه داره،
از طریق حواسپرتی بیرونی،
چی میشه اگر ما به عامل حواسپرتی
بیرونی نیاز نداشته باشیم
اگه خودمون حواسمون رو پرت کنیم چی؟
و برای این کار،
ما در واقع باید آزمایشی رو
ابداع میکردیم،
که در اون خود افراد عامل
حواسپرتیشون رو ایجاد کنن.
یعنی فکر کردن به کارهای دیگه
وقتی مشغول انجام کار دیگهای هستیم.
و نکتهی گول زدن آدمها و ایجاد حواسپرتی
در اصل اینه که حوصلهشون رو سر ببری.
پس امیدوارم در حال حاضر
خیلی حواسها پرت نباشند.
وقتی ما حوصلهی افراد رو سر میبریم،
اونها با کمال میل انواع محتوای درونی
برای مشغول کردن خودشون رو ایجاد میکنن.
پس ما یکی از کسلکنندهترین
آزمایشهای دنیا رو
برای این کار انتخاب کردیم.
شرکتکنندهها فقط یک سری
چهره روی صفحهی نمایش میدیدند،
یکی پس از دیگری.
اونها هربار چهره رو میدیدن
دکمه رو فشار میدادن.
همهش همین بود.
خب، یکی از حقهها این بود که گاهی
یکی از چهرهها سر و ته بود،
و این موضوع خیلی به ندرت اتفاق میافتاد.
در اون آزمایشها ازشون خواستیم
جواب رو نگه دارن.
خیلی زود متوجه شدیم
با موفقیت حواس خودشون رو پرت کردن
چون وقتی چهرهی سر و ته میاومد
دکمه رو فشار میدادن.
درصورتیکه کاملا واضح بود
چهره سر و ته شده.
ما میخواستیم بدونیم چه اتفاقی میافته
وقتی آدمها حواسشون پرت میشه.
و اونچه فهمیدیم این بود،
با شباهت بسیار به استرس بیرونی،
و عامل بیرونی حواسپرتی در محیط،
حواسپرتی درونی،
حواسپرتی ذهن خود ما هم،
شکاف توجه رو کم میکنه.
قدرت توجه رو کمرنگ میکنه.
پس تمام این پژوهشها به ما چی میگن؟
اونها به ما میگن که توجه
خیلی قدرتمنده
وقتی پای تاثیرگذاری
روی دریافت ما وسط باشه.
علیرغم اینکه بسیار قدرتمنده،
شکننده و آسیبپذیر هم هست.
و چیزهایی از قبیل استرس
و حواسپرتی قدرتش رو کم میکنه.
اما تمام اینها در چارچوب شرایط
بسیار کنترلشدهی آزمایشگاهی بودن.
در دنیای واقعی چطور؟
در زندگیهای واقعی و روزمرهی ما چطور؟
همین الان چطور؟
حواس شما همین الان کجاست؟
برای اینکه توجهتون رو جلب کنیم،
میخوام یک پیشبینی در مورد توجهتون
طی زمان باقیمونده از صحبتم بکنم.
آمادهاید؟
این پیشبینی منه.
شما به ۴ دقیقه از ۸ دقیقهی بعدی
صحبتهای من آگاه نخواهید بود.
(خنده حضار)
این یک چالشه،
خواهش میکنم توجه کنید.
حالا، چرا اینو میگم؟
قطعا فرض رو بر این میذارم
که شما سرجاتون نشسته میمونین
و خب لطف میکنید همینطور
که حرف میزنم به من نگاه میکنین.
اما پژوهشهای منتشر شده در این مورد
میگن که ما حواسمون رو پرت میکنیم
ما حدود ۵۰ درصد از وقتی که بیدار هستیم رو
به دور کردن ذهنمون از کاری
که در حال انجامش هستیم میگذرونیم.
اینها ممکنه کوچک باشن،
سفرهای ذهنی کوچکی که میریم،
افکار خصوصیای که داریم.
و وقتی این حواسپرتی اتفاق میافته،
میتونه مشکلساز بشه.
حالا امروز فکر نمیکنم
عواقب جدی برای شما
که امروز اینجا نشستید وجود داشته باشه.
اما فرماندهای نظامی رو تصور کنین
که ۴ دقیقه از یک گزارش رو از دست بده،
یا یک قاضی که چهار دقیقه
از یک شهادت رو از دست بده.
یا یک جراح یا آتشنشان
که زمانی رو از دست بده.
عواقب این نمونهها
میتونن جدی باشن.
پس میپرسیم چرا ما اینکارو میکنیم؟
چرا اینقدر حواسمون رو پرت میکنیم؟
خب، یک قسمتی از جواب اینه که
ذهن ما استاد بیبدیل سفر در زمانه.
و این سفر در زمان واقعا براش کار راحتیه.
اگر ذهن رو با استعارهی یک دستگاه
پخش موسیقی در نظر بگیریم میبینیم.
میتونیم ذهن رو به عقب برگردونیم
تا به اتفاقاتی که افتادن فکر کنیم، درسته؟
یا میتونیم بریم جلو، و برای کار بعدی
برنامهریزی کنیم.
و ما به کرّات در این حالت
سفر به زمان در گذشته و آینده
قرار میگیریم.
و اغلب ناخودآگاه این اتفاق میافته،
اکثر اوقات ناخودآگاه این اتفاق میافته،
حتی وقتی میخوایم که توجه کنیم.
فقط به آخرین باری که سعی داشتین
کتاب بخونین فکر کنین،
به آخر صفحه رسیدین
بدون اینکه معنی کلمات رو بدونین.
این اتفاق برای ما میافته.
و وقتی اتفاق میافته،
بدون اینکه آگاه باشیم حواسمون پرت میشه
عواقبی در کاره.
ما اشتباه میکنیم.
گاهی اطلاعات حیاتی رو از دست میدیم.
و در تصمیمگیری به مشکل برمیخوریم.
وقتی بدتر میشه که استرس داشته باشیم.
وقتی در لحظهای باشیم که تحملش سخته.
وقتی به عقب برمیگردیم
به گذشته فقط فکر نمیکنیم
در گذشته میمونیم، به فکر فرو میریم
دوباره زندگیش میکنیم، پشیمون میشیم
از اتفاقاتی که افتادن و تموم شدن.
یا وقتی استرس داریم،
ذهن رو به جلو میبریم.
نه فقط برای اینکه برنامهریزی مفید کنیم.
بلکه ممکنه نگران بشیم یا منفیبافی کنیم
برای اتفاقاتی که هنوز نیفتادن
و راستش ممکنه هیچوقت اتفاق نیفتن.
خب به اینجا که میرسه
ممکنه با خودتون فکر کنین، قبول،
حواسپرتی زیاد اتفاق میافته.
اغلب، ناخودآگاه پیش میاد.
و در شرایط استرس، بدتر هم میشه —
ما قدرتمندتر و بیشتر
حواسمون رو پرت میکنیم.
آیا برای این مساله
کاری از دستمون برمیاد؟
خوشحالم بگم جواب بله است.
از پژوهشهای ما میشه فهمید
که برعکس یک ذهن مضطرب و پریشان
یک ذهن آگاهه.
آگاهی مرتبطه با توجه کردن
به تجربهای که آگاهانه
در همین لحظه داریم.
و بدون هیچگونه عکسالعمل احساسی
به اونچه در جریانه.
انگار باید دکمهی درست
رو در حالت پخش بگذاریم
تا لحظه به لحظهی
زندگیهامون رو تجربه کنیم.
و آگاهی فقط یک مفهوم نیست.
بیشتر شبیه تمرینه،
باید این حالت آگاهانه رو مجسم کنین
تا بتونین ازش بهره ببرین.
و بخش اعظم کاری که ما میکنیم،
پیشنهاد دادن برنامههایی به افراده
که به شرکتکنندههای ما
یک مجموعه تمرین میده
که باید روزانه انجام بدن
برای اینکه لحظات آگاهانهی بیشتری
در زندگیشون جا بدن.
و برای بسیاری از گروههایی که باهاشون
کار میکنیم، اونهایی که استرس بالایی دارن
همونطور که گفتم — سربازها،
پزشکان متخصص —
برای اونها، همونطور که میدونیم
حواسپرتی میتونه واقعا مهلک باشه.
پس برای ما مهمه مطمئن باشیم
برای بهینهسازی آموزش پیشنهادهایی بدیم
که با توجه به محدویتهای زمانی
براشون به راحتی در دسترس باشه.
تا بتونن ازش بهرهمند بشن.
و وقتی اینکارو کردیم، باید روند رو
پیگیری کنیم تا ببینیم چه اتفاقی میافته
نه فقط در زندگی روزمرهشون،
بلکه در شرایط حادی که ممکنه
باهاش مواجه بشن.
چرا میخوایم اینکارو بکنیم؟
خب، ما میخوایم مثلاً این تمرین رو
به دانشجوها در فصل امتحانات بدیم.
یا میخوایم این تمرین رو به حسابدارها
در موعد پرداختهای مالیاتی بدیم.
یا به سربازها و نیروی دریایی
در زمان اعزام بدیم.
چرا؟
چون اینها لحظاتی هستن
که توجه اونها در آسیبپذیرترین
حالت قرار میگیره،
به خاطر استرس و حواسپرتی.
و اینها همچنین لحظاتی هستن
که ما میخوایم که توجهشون
در اوج خودش باشه
تا بتونن عملکرد خوبی داشته باشی.
پس کاری که ما در پژوهشمون میکنیم
اینه که ازشون میخوایم
یک سلسله آزمایشهای توجهمحور بدن.
ما میزان توجه اونها رو در شروع
یک وقفهی پراسترس ثبت می کنیم.
و دو ماه بعد،
دوباره اینکارو انجام میدیم
میخوایم ببینیم تفاوتی دارن یا نه.
آیا آموزش آگاهی به اونها
سودی هم داره؟
آیا میتونیم اونها رو
از خطا در توجه
که ممکنه در استرس بالا اتفاق بیفته
محافظت کنیم؟
این چیزیه که بهش رسیدیم.
طی یک وقفهی پراسترس،
متاسفانه واقعیت اینه که
اگه هیچ کاری نکنیم،
توجه افت میکنه،
افراد در پایان این وقفهی پراسترس
از همیشه بدتر میشن.
ولی اگر آگاهی رو بهشون آموزش بدیم،
میتونیم ازشون محافظت کنیم.
وضعیتشون پایدار میمونه،
گرچه درست مثل گروههای دیگه
استرس بالا رو تجربه میکنن.
و چه بسا چشمگیرتر اینکه،
اگر افراد برنامههای آموزشی ما رو بگذرونن
طی، بذارید بگیم، هشت هفته
و بعد کاملا به انجام تمرینات روزانهی
آگاهی متعهد بمونن
که بهشون یاد میده
چطور در لحظهی حال زندگی کنن،
خب، واقعا در طول زمان بهتر میشن،
حتی اگر در شرایط پراسترس باشن.
و واقعا مهمه
که این نکتهی آخر رو درک کنیم،
چون به ما میگه
تمرینات آگاهی شباهت زیادی
به تمرینات بدنی دارن:
اگر انجامشون ندین، فایدهای ندارن.
اما اگر واقعاً درگیر
تمرینات آگاهی بشین،
هرچه بیشتر تمرین کنین،
فایدهی بیشتری براتون داره.
حالا میخوام برگردم
به مورد کاپیتان جف دیویس.
همونطور که در شروع حرفم گفتم،
نیروهای او در اولین پروژهی ما
برای ارائهی تمرینات آگاهی مشارکت کردن.
و اونها دقیقا همین الگو رو نشون دادن،
که بسیار دلگرم کننده بود.
ما آموزش آگاهی رو بر روی اونها
درست قبل از اعزامشون به عراق انجام دادیم.
و بعد از برگشت
کاپیتان دیویس به ما گفت
مزایای این برنامه رو حس کرده.
او گفت که برعکس دفعهی پیش
بعد از این اعزام،
اونها خیلی بیشتر در لحظه حاضر بودن.
اونها بینا بودن.
در مقام عکسالعمل نبودن.
و در برخی موارد،
واقعاً دلسوزتر بودن
در ارتباط با کسانی که باهاشون
سر و کار داشتن و بین خودشون.
او گفت خیلی وقتها،
او حس کرده این برنامهی آموزش آگاهی
که ما بهشون ارائه دادیم
در واقع یک ابزار خیلی مهمه
که از اونها در برابر
اختلال روانی پس از بحران محافظت میکنه
و حتی اون رو تبدیل
به رشد پس از بحران میکنه.
این برای ما خیلی جالب بود.
و به اینجا رسید
که من و کاپیتان دیویس —
میدونین، این ماجرا به ده سال
پیش برمیگرده، در سال ۲۰۰۸ —
ما تمام این سالها با هم
در ارتباط موندیم.
و خود او هم به تمرینهای
آگاهی ادامه داده
و روزانه این کار رو انجام میده.
او ترفیع گرفت و سرگرد شد،
و در نهایت هم از نیروی دریایی بازنشسته شد.
او از همسرش جدا شد،
دوباره ازدواج کرد،
بچهدار شد، و مدرک MBA گرفت.
و طی تمام این چالشها
و تغییرات و لذات زندگیش،
تمرینات آگاهیش رو ادامه داد.
و انگار قسمت اینطور باشه،
همین چند ماه پیش،
کاپیتان دیویس دچار یک حملهی قلبی
شدید در سن ۴۶ سالگی شد.
چند هفته پیش با من تماس گرفت
و گفت، «میخوام یه چیزی بهت بگم
میدونم دکترهایی که من رو درمان کردن
قلب من رو نجات دادن
اما آگاهی زندگیم رو نجات داد.
حضور ذهنام در اون لحظه
برای اینکه جلوی آمبولانس رو بگیرم
که من رو به بیمارستان برسونه،» —
خودش به تنهایی،
وضوح ذهنی که داشت
تا شرایط ترس و اضطراب را تشخیص دهد
ولی گرفتار آن نشود —
او گفت، «برای من، اینها
موهبتهای آگاهی بودن.»
و من از اینکه شنیدم حالش خوبه
خیالم راحت شد.
اما واقعاً خوشحال شدم وقتی دیدم
او توجه خودش رو تغییر داده بود
او از داشتن یک رییس خیلی بد —
سیستم توجهی که اون رو
تا پرت کردن خودش از پل پیش برد —
به داشتن یک رهبر
و راهنمای بیبدیل رسید،
که زندگیش رو نجات داد.
پس من در واقع میخوام صحبتم رو
با دعوت کردن همهتون به عمل به پایان ببرم.
و حرفم اینه.
به توجهتون توجه کنید.
باشه؟
به توجهتون توجه کنید.
و تمرین و آموزش آگاهی رو به عنوان
ابزاری برای سلامت روزانهتون در نظر بگیرین
برای رام کردن ذهن پریشان خودتون
و مجال دادن به توجهتون برای اینکه
راهنمایی معتمد در زندگیتون باشه.
متشکرم.
(تشویق حضار)
TED.com translations are made possible by volunteer
translators. Learn more about the
Open Translation Project.
© TED Conferences, LLC. All rights reserved.
به این گزاره توجه کنید:
آدمها فقط از ۱۰ درصد
ظرفیت مغزشان استفاده میکنند.
خب، به عنوان یک عصبشناس میتونم بگم
گرچه مورگان فریمن، با اون وقاری
که ازش هنرپیشهای عالی میسازه،
این جمله رو گفت،
این گزاره کاملا اشتباهه.
(خنده حضار)
واقعیت اینه که آدمها از ۱۰۰ درصد
ظرفیت مغزشون استفاده میکنن.
مغز عضوی به غایت کارآمد و انرژیبره
که به طور کامل
مورد استفاده قرار میگیره
و با وجود اینکه از ظرفیت کاملش
استفاده میشه
از مشکل بار اضافی اطلاعات رنج میبره.
در محیط اطراف اطلاعات خیلی زیادی
وجود دارن که مغز میتونه کاملا تحلیل کنه.
پس برای حل این مشکل بار اضافی اطلاعات
سیر تکامل راهحلی طراحی کرده
که سیستم توجه مغز است.
توجه به ما مجال میده
که منابع محاسباتی مغز رو
پیدا کنیم، انتخاب کنیم،
و به زیرمجموعهای
از آنچه موجوده هدایت کنیم.
میتونیم توجه رو رهبر مغز بدونیم.
توجه به هر سمتی بره،
باقی مغز هم به دنبالش میره.
به عبارتی، توجه رییس مغز شماست.
و طی ۱۵ سال اخیر،
من مشغول مطالعه سیستم
توجه در مغز انسان بودهام.
در تمام پژوهشهای ما،
یک سوال برای من خیلی جالب بوده.
اگر واقعا همینطوره که
توجه رییس مغز ماست
آیا رییس خوبیه؟
آیا واقعا ما رو خوب هدایت میکنه؟
و برای تعمق در این سوال بزرگ،
میخواستم سه چیز رو بدونم.
اول، توجه چگونه دریافت ما رو
کنترل میکنه؟
دوم، چرا ما رو یاری نمیکنه،
گاهی به ما حس گیجی
و حواسپرتی میده؟
و سوم، آیا کاری از دست ما
برای این گیجی برمیاد؟
میتونیم مغزمون رو تعلیم بدیم
تا بهتر توجه کنه؟
تا توجه قویتر و باثباتتری در کاری
که در زندگی انجام میدیم داشته باشیم.
حالا میخوام یه نگاه اجمالی بندازیم
به رویکردمون به این مساله.
یک مثال بسیار تاثربرانگیز
از اینکه توجه ما چطور
به کار گرفته میشه.
و میخوام این کار رو با استفاده از
مثال کسی که به خوبی میشناسم انجام بدم.
او در نهایت عضوی از گروه بسیار بزرگی
از افرادی شد که ما باهاشون کار میکنیم،
که براشون توجه موضوع
مرگ و زندگیه.
پزشکان متخصص رو در نظر بگیرین
یا آتشنشانها
یا سربازان یا دریانوردان ارتش.
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
این داستان یک فرماندهی ناو دریاییه
کاپیتان جف دیویس.
و صحنهای که میخوام بهتون نشون بدم،
همینطور که میبینید،
ربطی به دوران جنگ او نداره.
او در واقع روی پلی در فلوریدا بوده.
ولی به جای نگاه کردن
به مناظر اطرافش،
دیدن چشماندازهای زیبا
و توجه به نسیم خنک اقیانوس،
او به سرعت رانندگی میکرد و میخواست
خودش رو از پل به پایین پرت کنه.
و او بعدها به من گفت که تمام انرژیش
رو گذاشته برای اینکه اینکار رو انجام نده.
میدونین، او تازه از عراق برگشته بود.
و درحالیکه جسمش روی اون پل بود،
ذهنش، توجهش،
فرسنگها دورتر بود.
رنج او رو دربرگرفته بود.
ذهنش نگران و مشغول بود
و خاطراتی دلهرهآور داشت،
و واقعا برای آیندهش نگران بود.
و من خیلی خوشحالم
که او خودکشی نکرد.
چون او به عنوان یک رهبر و فرمانده
میدونست تنها کسی نیست
که احتمالا در رنج و عذابه؛
خیلی از همرزمانش هم احتمالا
همینطور بودن.
و در سال ۲۰۰۸، او در پروژهای
در نوع خود بینظیر با من شریک شد
که به ما مجال میداد چیزی رو با عنوان
آموزش آگاهی روی نیروهای در حال خدمت ارتش
آزمایش کنیم و آموزش بدیم.
اما قبل از اینکه بگم
آموزش آگاهی چیه،
یا نتایج اون پژوهش چی بود،
فکر میکنم مهمه عملکرد توجه
در مغز رو درک کنیم.
پس کاری که ما در آزمایشگاه میکنیم
اینه که بسیاری از پژوهشهای ما در مورد
توجه شامل ضبط امواج مغزی میشه.
در این روال ضبط امواج مغزی،
آدمها کلاههای بامزهای به سر میذارن
که یه جورایی شبیه کلاه شناست،
و داخلش الکترودهایی تعبیه شده.
این الکترودها فعالیت الکترونیکی
جاری در مغز رو میگیرن.
و اینکارو با دقت زمانی
هزارم ثانیهای انجام میدن.
بنابراین ما میتونیم این نوسانهای کوچک
ولی قابل تشخیص رو در طول زمان ببینیم.
و با این کار، میتونیم کاملا دقیق
زمانبندی فعالیت مغز رو ترسیم کنیم.
حدود ۱۷۰ هزارم ثانیه
بعد از اینکه به مشارکتکنندگانمون در پژوهش
تصویر یک صورت روی صفحه نمایش دادیم
شاهد یک تصویر ذهنی قابل اعتماد
و قابل تشخیص در مغز بودیم.
این اتفاق درست
در قسمت پشت جمجمه افتاد،
بالای مناطقی از مغز که درگیر
فرآیند تشخیص چهره هستند.
حالا، این موضوع
چنان به موقع و قابل اعتماد،
به عنوان چهرهشناسی مغز اتفاق افتاد،
که ما این مولفهی موج مغز رو
نامگذاری کردیم.
ما بهش میگیم مولفهی N170.
و از این مولفه در بسیاری
از پژوهشهامون استفاده میکنیم.
با این مولفه میتونیم تاثیر توجه
بر دریافتمون رو ببینیم.
حالا میخوام شما رو تا حدی
با نوع آزمایشهایی که ما
در آزمایشگاه انجام میدیم، آشنا کنم.
ما به شرکتکنندهها تصاویری
مانند این رو نشون میدیم.
شما باید یک چهره و یک منظره
که روی هم افتادن رو ببینید.
و کار ما اینه که از شرکتکنندهها میپرسیم
درحین اینکه به یک سری از این تصاویر
روی هم افتاده نگاه میکنند،
یک کاری با توجهشون انجام بدن.
در بعضی آزمایشها، ازشون میخوایم
به چهره توجه کنن.
و برای اطمینان از اینکه
همین کار رو انجام میدن،
ازشون میخوایم با فشار دادن
یک دکمه، به ما بگن،
که چهره به نظرشون مرده یا زن.
در آزمایشهای دیگه،
ازشون میپرسیم منظره چی بوده —
داخلی بوده یا بیرونی؟
و با این روش، توجه رو گول میزنیم
و مطمئن میشیم شرکتکنندهها واقعا
کاری که ازشون خواستیم رو انجام داده باشن.
نظریههای ما در مورد توجه
از این قرار بود:
اگر توجه به واقع کارش رو انجام میده
و بر دریافت تاثیر میگذاره،
شاید کارکردش شبیه آمپلیفایره.
و منظورم اینه که
وقتی ما توجه رو به چهره معطوف میکنیم،
واضحتر و نمایانتر میشه
راحتتر دیده میشه.
اما وقتی توجه رو به منظره معطوف میکنیم،
و داریم اطلاعات منظره رو پردازش میکنیم
چهره دیگه به سختی قابل تشخیصه.
بنابراین کاری که ما میخواستیم بکنیم
این بود که مولفهی چهرهشناسی مغز،
N170، رو بررسی کنیم
و ببینیم تغییری کرده یا نه.
به عنوان عملکرد اینکه شرکتکنندهها
به کجا توجه کردن —
به منظره یا به چهره.
و به این نتایج رسیدیم.
فهمیدیم وقتی به چهره توجه کردن،
N170 بزرگتر شده.
و وقتی به منظره توجه کردن، همونطور که
در قسمت قرمز میبینین، کوچکتر شده.
و اون شکافی که بین خطوط
آبی و قرمز میبینید
خیلی قویه.
این به ما میگه که توجه،
که در واقع تنها چیزیه
که تغییر کرده،
چون در هر دو مورد
تصاویر یکسانی دیده شده —
توجه دریافت رو تغییر میده.
و اینکارو خیلی سریع انجام میده.
در فاصلهی ۱۷۰ هزارم ثانیه
از دیدن یک چهره.
در پژوهشهای تکمیلیمون،
میخواستیم ببینیم چه اتفاقی میافته،
چطور میتونیم این تاثیر رو
آشفته یا کمرنگ کنیم؟
و حدسمون این بود که اگر افراد رو
در محیطهای استرسزا قرار بدیم،
اگر حواسشون رو با تصاویر
آزاردهنده و منفی پرت کنیم،
تصاویری از رنج و خشونت —
شبیه چیزهایی که متاسفانه
ممکنه در اخبار ببینیم —
این کار ممکنه واقعا
روی توجه اونها تاثیر بگذاره.
و این در واقع چیزی بود که بهش رسیدیم.
اگر حین انجام این آزمایش
ما تصاویر استرسزا نمایش بدیم،
این شکاف توجه کم میشه،
قدرتش کمرنگ میشه.
در پژوهشهای دیگهمون،
میخواستیم ببینیم، باشه، عالی —
البته عالی نه، خبر بدیه که
استرس این کارو با مغز میکنه —
اما اگر موضوع این باشه که استرس
این تاثیر قدرتمند رو روی توجه داره،
از طریق حواسپرتی بیرونی،
چی میشه اگر ما به عامل حواسپرتی
بیرونی نیاز نداشته باشیم
اگه خودمون حواسمون رو پرت کنیم چی؟
و برای این کار،
ما در واقع باید آزمایشی رو
ابداع میکردیم،
که در اون خود افراد عامل
حواسپرتیشون رو ایجاد کنن.
یعنی فکر کردن به کارهای دیگه
وقتی مشغول انجام کار دیگهای هستیم.
و نکتهی گول زدن آدمها و ایجاد حواسپرتی
در اصل اینه که حوصلهشون رو سر ببری.
پس امیدوارم در حال حاضر
خیلی حواسها پرت نباشند.
وقتی ما حوصلهی افراد رو سر میبریم،
اونها با کمال میل انواع محتوای درونی
برای مشغول کردن خودشون رو ایجاد میکنن.
پس ما یکی از کسلکنندهترین
آزمایشهای دنیا رو
برای این کار انتخاب کردیم.
شرکتکنندهها فقط یک سری
چهره روی صفحهی نمایش میدیدند،
یکی پس از دیگری.
اونها هربار چهره رو میدیدن
دکمه رو فشار میدادن.
همهش همین بود.
خب، یکی از حقهها این بود که گاهی
یکی از چهرهها سر و ته بود،
و این موضوع خیلی به ندرت اتفاق میافتاد.
در اون آزمایشها ازشون خواستیم
جواب رو نگه دارن.
خیلی زود متوجه شدیم
با موفقیت حواس خودشون رو پرت کردن
چون وقتی چهرهی سر و ته میاومد
دکمه رو فشار میدادن.
درصورتیکه کاملا واضح بود
چهره سر و ته شده.
ما میخواستیم بدونیم چه اتفاقی میافته
وقتی آدمها حواسشون پرت میشه.
و اونچه فهمیدیم این بود،
با شباهت بسیار به استرس بیرونی،
و عامل بیرونی حواسپرتی در محیط،
حواسپرتی درونی،
حواسپرتی ذهن خود ما هم،
شکاف توجه رو کم میکنه.
قدرت توجه رو کمرنگ میکنه.
پس تمام این پژوهشها به ما چی میگن؟
اونها به ما میگن که توجه
خیلی قدرتمنده
وقتی پای تاثیرگذاری
روی دریافت ما وسط باشه.
علیرغم اینکه بسیار قدرتمنده،
شکننده و آسیبپذیر هم هست.
و چیزهایی از قبیل استرس
و حواسپرتی قدرتش رو کم میکنه.
اما تمام اینها در چارچوب شرایط
بسیار کنترلشدهی آزمایشگاهی بودن.
در دنیای واقعی چطور؟
در زندگیهای واقعی و روزمرهی ما چطور؟
همین الان چطور؟
حواس شما همین الان کجاست؟
برای اینکه توجهتون رو جلب کنیم،
میخوام یک پیشبینی در مورد توجهتون
طی زمان باقیمونده از صحبتم بکنم.
آمادهاید؟
این پیشبینی منه.
شما به ۴ دقیقه از ۸ دقیقهی بعدی
صحبتهای من آگاه نخواهید بود.
(خنده حضار)
این یک چالشه،
خواهش میکنم توجه کنید.
حالا، چرا اینو میگم؟
قطعا فرض رو بر این میذارم
که شما سرجاتون نشسته میمونین
و خب لطف میکنید همینطور
که حرف میزنم به من نگاه میکنین.
اما پژوهشهای منتشر شده در این مورد
میگن که ما حواسمون رو پرت میکنیم
ما حدود ۵۰ درصد از وقتی که بیدار هستیم رو
به دور کردن ذهنمون از کاری
که در حال انجامش هستیم میگذرونیم.
اینها ممکنه کوچک باشن،
سفرهای ذهنی کوچکی که میریم،
افکار خصوصیای که داریم.
و وقتی این حواسپرتی اتفاق میافته،
میتونه مشکلساز بشه.
حالا امروز فکر نمیکنم
عواقب جدی برای شما
که امروز اینجا نشستید وجود داشته باشه.
اما فرماندهای نظامی رو تصور کنین
که ۴ دقیقه از یک گزارش رو از دست بده،
یا یک قاضی که چهار دقیقه
از یک شهادت رو از دست بده.
یا یک جراح یا آتشنشان
که زمانی رو از دست بده.
عواقب این نمونهها
میتونن جدی باشن.
پس میپرسیم چرا ما اینکارو میکنیم؟
چرا اینقدر حواسمون رو پرت میکنیم؟
خب، یک قسمتی از جواب اینه که
ذهن ما استاد بیبدیل سفر در زمانه.
و این سفر در زمان واقعا براش کار راحتیه.
اگر ذهن رو با استعارهی یک دستگاه
پخش موسیقی در نظر بگیریم میبینیم.
میتونیم ذهن رو به عقب برگردونیم
تا به اتفاقاتی که افتادن فکر کنیم، درسته؟
یا میتونیم بریم جلو، و برای کار بعدی
برنامهریزی کنیم.
و ما به کرّات در این حالت
سفر به زمان در گذشته و آینده
قرار میگیریم.
و اغلب ناخودآگاه این اتفاق میافته،
اکثر اوقات ناخودآگاه این اتفاق میافته،
حتی وقتی میخوایم که توجه کنیم.
فقط به آخرین باری که سعی داشتین
کتاب بخونین فکر کنین،
به آخر صفحه رسیدین
بدون اینکه معنی کلمات رو بدونین.
این اتفاق برای ما میافته.
و وقتی اتفاق میافته،
بدون اینکه آگاه باشیم حواسمون پرت میشه
عواقبی در کاره.
ما اشتباه میکنیم.
گاهی اطلاعات حیاتی رو از دست میدیم.
و در تصمیمگیری به مشکل برمیخوریم.
وقتی بدتر میشه که استرس داشته باشیم.
وقتی در لحظهای باشیم که تحملش سخته.
وقتی به عقب برمیگردیم
به گذشته فقط فکر نمیکنیم
در گذشته میمونیم، به فکر فرو میریم
دوباره زندگیش میکنیم، پشیمون میشیم
از اتفاقاتی که افتادن و تموم شدن.
یا وقتی استرس داریم،
ذهن رو به جلو میبریم.
نه فقط برای اینکه برنامهریزی مفید کنیم.
بلکه ممکنه نگران بشیم یا منفیبافی کنیم
برای اتفاقاتی که هنوز نیفتادن
و راستش ممکنه هیچوقت اتفاق نیفتن.
خب به اینجا که میرسه
ممکنه با خودتون فکر کنین، قبول،
حواسپرتی زیاد اتفاق میافته.
اغلب، ناخودآگاه پیش میاد.
و در شرایط استرس، بدتر هم میشه —
ما قدرتمندتر و بیشتر
حواسمون رو پرت میکنیم.
آیا برای این مساله
کاری از دستمون برمیاد؟
خوشحالم بگم جواب بله است.
از پژوهشهای ما میشه فهمید
که برعکس یک ذهن مضطرب و پریشان
یک ذهن آگاهه.
آگاهی مرتبطه با توجه کردن
به تجربهای که آگاهانه
در همین لحظه داریم.
و بدون هیچگونه عکسالعمل احساسی
به اونچه در جریانه.
انگار باید دکمهی درست
رو در حالت پخش بگذاریم
تا لحظه به لحظهی
زندگیهامون رو تجربه کنیم.
و آگاهی فقط یک مفهوم نیست.
بیشتر شبیه تمرینه،
باید این حالت آگاهانه رو مجسم کنین
تا بتونین ازش بهره ببرین.
و بخش اعظم کاری که ما میکنیم،
پیشنهاد دادن برنامههایی به افراده
که به شرکتکنندههای ما
یک مجموعه تمرین میده
که باید روزانه انجام بدن
برای اینکه لحظات آگاهانهی بیشتری
در زندگیشون جا بدن.
و برای بسیاری از گروههایی که باهاشون
کار میکنیم، اونهایی که استرس بالایی دارن
همونطور که گفتم — سربازها،
پزشکان متخصص —
برای اونها، همونطور که میدونیم
حواسپرتی میتونه واقعا مهلک باشه.
پس برای ما مهمه مطمئن باشیم
برای بهینهسازی آموزش پیشنهادهایی بدیم
که با توجه به محدویتهای زمانی
براشون به راحتی در دسترس باشه.
تا بتونن ازش بهرهمند بشن.
و وقتی اینکارو کردیم، باید روند رو
پیگیری کنیم تا ببینیم چه اتفاقی میافته
نه فقط در زندگی روزمرهشون،
بلکه در شرایط حادی که ممکنه
باهاش مواجه بشن.
چرا میخوایم اینکارو بکنیم؟
خب، ما میخوایم مثلاً این تمرین رو
به دانشجوها در فصل امتحانات بدیم.
یا میخوایم این تمرین رو به حسابدارها
در موعد پرداختهای مالیاتی بدیم.
یا به سربازها و نیروی دریایی
در زمان اعزام بدیم.
چرا؟
چون اینها لحظاتی هستن
که توجه اونها در آسیبپذیرترین
حالت قرار میگیره،
به خاطر استرس و حواسپرتی.
و اینها همچنین لحظاتی هستن
که ما میخوایم که توجهشون
در اوج خودش باشه
تا بتونن عملکرد خوبی داشته باشی.
پس کاری که ما در پژوهشمون میکنیم
اینه که ازشون میخوایم
یک سلسله آزمایشهای توجهمحور بدن.
ما میزان توجه اونها رو در شروع
یک وقفهی پراسترس ثبت می کنیم.
و دو ماه بعد،
دوباره اینکارو انجام میدیم
میخوایم ببینیم تفاوتی دارن یا نه.
آیا آموزش آگاهی به اونها
سودی هم داره؟
آیا میتونیم اونها رو
از خطا در توجه
که ممکنه در استرس بالا اتفاق بیفته
محافظت کنیم؟
این چیزیه که بهش رسیدیم.
طی یک وقفهی پراسترس،
متاسفانه واقعیت اینه که
اگه هیچ کاری نکنیم،
توجه افت میکنه،
افراد در پایان این وقفهی پراسترس
از همیشه بدتر میشن.
ولی اگر آگاهی رو بهشون آموزش بدیم،
میتونیم ازشون محافظت کنیم.
وضعیتشون پایدار میمونه،
گرچه درست مثل گروههای دیگه
استرس بالا رو تجربه میکنن.
و چه بسا چشمگیرتر اینکه،
اگر افراد برنامههای آموزشی ما رو بگذرونن
طی، بذارید بگیم، هشت هفته
و بعد کاملا به انجام تمرینات روزانهی
آگاهی متعهد بمونن
که بهشون یاد میده
چطور در لحظهی حال زندگی کنن،
خب، واقعا در طول زمان بهتر میشن،
حتی اگر در شرایط پراسترس باشن.
و واقعا مهمه
که این نکتهی آخر رو درک کنیم،
چون به ما میگه
تمرینات آگاهی شباهت زیادی
به تمرینات بدنی دارن:
اگر انجامشون ندین، فایدهای ندارن.
اما اگر واقعاً درگیر
تمرینات آگاهی بشین،
هرچه بیشتر تمرین کنین،
فایدهی بیشتری براتون داره.
حالا میخوام برگردم
به مورد کاپیتان جف دیویس.
همونطور که در شروع حرفم گفتم،
نیروهای او در اولین پروژهی ما
برای ارائهی تمرینات آگاهی مشارکت کردن.
و اونها دقیقا همین الگو رو نشون دادن،
که بسیار دلگرم کننده بود.
ما آموزش آگاهی رو بر روی اونها
درست قبل از اعزامشون به عراق انجام دادیم.
و بعد از برگشت
کاپیتان دیویس به ما گفت
مزایای این برنامه رو حس کرده.
او گفت که برعکس دفعهی پیش
بعد از این اعزام،
اونها خیلی بیشتر در لحظه حاضر بودن.
اونها بینا بودن.
در مقام عکسالعمل نبودن.
و در برخی موارد،
واقعاً دلسوزتر بودن
در ارتباط با کسانی که باهاشون
سر و کار داشتن و بین خودشون.
او گفت خیلی وقتها،
او حس کرده این برنامهی آموزش آگاهی
که ما بهشون ارائه دادیم
در واقع یک ابزار خیلی مهمه
که از اونها در برابر
اختلال روانی پس از بحران محافظت میکنه
و حتی اون رو تبدیل
به رشد پس از بحران میکنه.
این برای ما خیلی جالب بود.
و به اینجا رسید
که من و کاپیتان دیویس —
میدونین، این ماجرا به ده سال
پیش برمیگرده، در سال ۲۰۰۸ —
ما تمام این سالها با هم
در ارتباط موندیم.
و خود او هم به تمرینهای
آگاهی ادامه داده
و روزانه این کار رو انجام میده.
او ترفیع گرفت و سرگرد شد،
و در نهایت هم از نیروی دریایی بازنشسته شد.
او از همسرش جدا شد،
دوباره ازدواج کرد،
بچهدار شد، و مدرک MBA گرفت.
و طی تمام این چالشها
و تغییرات و لذات زندگیش،
تمرینات آگاهیش رو ادامه داد.
و انگار قسمت اینطور باشه،
همین چند ماه پیش،
کاپیتان دیویس دچار یک حملهی قلبی
شدید در سن ۴۶ سالگی شد.
چند هفته پیش با من تماس گرفت
و گفت، «میخوام یه چیزی بهت بگم
میدونم دکترهایی که من رو درمان کردن
قلب من رو نجات دادن
اما آگاهی زندگیم رو نجات داد.
حضور ذهنام در اون لحظه
برای اینکه جلوی آمبولانس رو بگیرم
که من رو به بیمارستان برسونه،» —
خودش به تنهایی،
وضوح ذهنی که داشت
تا شرایط ترس و اضطراب را تشخیص دهد
ولی گرفتار آن نشود —
او گفت، «برای من، اینها
موهبتهای آگاهی بودن.»
و من از اینکه شنیدم حالش خوبه
خیالم راحت شد.
اما واقعاً خوشحال شدم وقتی دیدم
او توجه خودش رو تغییر داده بود
او از داشتن یک رییس خیلی بد —
سیستم توجهی که اون رو
تا پرت کردن خودش از پل پیش برد —
به داشتن یک رهبر
و راهنمای بیبدیل رسید،
که زندگیش رو نجات داد.
پس من در واقع میخوام صحبتم رو
با دعوت کردن همهتون به عمل به پایان ببرم.
و حرفم اینه.
به توجهتون توجه کنید.
باشه؟
به توجهتون توجه کنید.
و تمرین و آموزش آگاهی رو به عنوان
ابزاری برای سلامت روزانهتون در نظر بگیرین
برای رام کردن ذهن پریشان خودتون
و مجال دادن به توجهتون برای اینکه
راهنمایی معتمد در زندگیتون باشه.
متشکرم.
(تشویق حضار)
TED.com translations are made possible by volunteer
translators. Learn more about the
Open Translation Project.
© TED Conferences, LLC. All rights reserved.
همانند بدبینی، خوشبینی هم همۀ جهان را سیاه و سفید میبیند
سواد زندگی؛ توسعه
توانمندی های فردی- در درس امروز یکی از بخش های مغز را خواهیم شناخت تا بر اساس آن، بتوانیم تحولی واقعاً جدی و مثبت در زندگی مان پدید آوریم.شبکه ای بزرگ از مدارهای عصبی در حد فاصل ساقه مغز و تالاموس وجود دارد که یکی از مهم ترین اجزای بدن انسان است؛ نام این شبکه “تشکیلات مشبک” است که به اختصار “RAS” نامیده می شود.
RAS فیلتری برای تقریبا هشت میلیون بیت اطلاعاتی است که مدام و به صورت ناخودآگاه به
سوی مغز جریان می یابند. حتی این سیستم می تواند سر و صداهای مزاحم ذهن
ما را از میان بردارد. هنگامی که یک پیام
از فیلتراسیون RAS
گذر می کند، وارد مخ
شده و در آن جا به افکار و احساسات خودآگاه و یا هر دوی آنها تبدیل می شود؛ پس RAS به طور مختصر دروازه ورود اطلاعات به مخ است.
Rubén González نویسنده کتاب “شجاعت
موفقیت” در این باره می
گوید: مخ انسان بدون دریافت مجوز از RAS به هیچ پیامی پاسخ نمی دهد. این رو
می توان گفت که RAS
درست مانند گوگل است؛ میلیون ها وب سایت وجود دارند که شما تنها با تایپ یک
کلید واژه خاص، انواع ناخواسته را فیلتر می کنید. سوال مهم این است که چه پیام هایی توسط RAS
دریافت و تجزیه و تحلیل می شوند و اجازه می یابند تا به مخ بروند؟ و پاسخ مهم تر این است: فقط مواردی که
RAS
تشخیص دهد برای شما اهمیت زیادی دارند.اما RAS از کجا تشخیص می دهد که چه مواردی برای شما مهم هستند؟ پاسخ به این سوال بسیار حیاتی و کاربردی است: RAS به طور مستمر، شما را زیر نظر دارد و دقت می کند که شما به چه چیزهایی توجه و تمرکز می کنید و خودش هم نسبت به آنها حساس می شود و جذب شان می کند.به عنوان مثال وقتی به دنبال خرید خودروی خاصی هستید، بیش از همیشه آن را در خیابان ها می بینید چرا که وقتی RAS متوجه می شود که فلان خودرو برایتان اهمیت دارد، آن را نادیده نمی گیرد در حالی که قبلاً نادیده می گرفت و شما اصلاً متوجه وجود آن خودرو در خیابان ها نمی شدید. برای آن که بتوانید
عملکرد دقیق و ارزشمند این سیستم را بررسی کنید، می توانید یک آزمایش ساده انجام
دهید: همین الان بر رنگ آبی متمرکز شوید و مغز شما بدون آن که متوجه شوید و یا حتی تلاش خاصی نیاز
باشد، در هر کنجی به دنبال آیتم هایی هرچند جزئی با رنگ آبی خواهد بود!
چگونه ذهن خود را گول بزنیم
بنابر این اگر در حال آماده شدن برای یک سخنرانی مهم هستید RAS
تنها در حالتی اقدام به فیلتراسیون مطالب مرتبط می کند که عمده تمرکزتان را روی همین موضوع حفظ کرده باشید. در واقع به هر چیزی که
بیشتر فکر کنید، RAS آن را مهم تر قلمداد و توجه بیشتری بدان می کند.
Rubén González می گوید: هرچه بیشتر بر اهداف
خود متمرکز شوید، ضمیر ناخودآگاه نیز تلاش سخت گیرانه تری برای دست یابی شما به
آنها انجام می دهد. دقیقا به همین علت است که نوشتن اهداف به صورت روزانه، تجسم
نتیجه مورد انتظار و تمرکز ذهنی منظم بر آنها بسیار اثرگذار خواهد بود چرا که RAS را درگیر می کند.
مثبت نگری و منفی نگری از فیلتر RAS
اگر تصور می کنید فردی منفی نگر هستید، دلیل این موضوع
تمرکز بیشتر شما بر اطلاعات منفی است. یعنی RAS از میان انبوه اطلاعات پیرامونی تان تنها قطعات منفی از پیام های ورودی را گزینش کرده و فکر یا احساس تان تبدیل می کند. در مقابل اگر بیشتر زمان خود را به تفکر در مورد موضوعات
مثبت اختصاص می دهید یا اصطلاحاً به نیمه پر لیوان نگاه می کنید RAS به صورت ناخودآگاه هنگام بروز مشکلات نیز هزاران راه حل
کاربردی پیش روی تان قرار می دهد.
RAS بر اساس پارامترهای فردی فیلتر می کند
در صورتی که به جست و جوی بدی ها، موانع و مشکلات باشید، RAS هیچ گاه نمی تواند شما را به
اهداف مثبت تان نزدیک کند. در واقع با تفکرات منفی با دستان خودتان از رسیدن به آینده ای روشن جلوگیری می کنید. روند
فیلتراسیون اطلاعات، کیفیت زندگی هر فرد تا پایان عمر او را شکل می دهد و تمام بخش
های اساسی حیات را به تسخیر خود در می آورد. به عنوان مثال وضعیت اقتصادی را در
نظر بگیرید: چرا برخی افراد با وجود تلاش زیادی که می کنند، به موفقیت مالی قابل
توجهی دست نمی یابند؟ عمده این افراد در اعماق
ناخودآگاه خود، ایمان و باور دارند که نمی توانند تبدیل به شخصی ثروتمند شوند. از این رو، RAS هم موقعیت های مناسب برای پیشرفت را نادیده می گیرد و به مخ راه نمی دهد.البته منکر واقعیت های بیرونی نیستیم و در این درس، صرفاً موضوع را از منظر RAS بررسی می کنیم.
باید بدانیم که ما خودمان سازنده محدودیت هایی هستیم که در
زندگی تجربه می کنیم . همانطور که گفته شد این محدودیت ها با افکاری
که در ناخودآگاه ذهن نهادینه می شوند، ساخته خواهند شد و RAS نیز آنها را مرتبا تایید خواهد کرد. به همين دليل اگر به دنبال يك
زندگي توام با آرامش و موفقيت هستيم، بايد سيستم RAS را تحت كنترل خود
درآوريم. نحوه اين كار نيز بسيار ساده است! تنها لازم است روي مسائلي متمركز شويم
كه مي خواهيم به آنها برسیم. RAS
سيستمي تمرين پذير است و نمي توان انتظار داشت كه ظرف مدت زمان يك شب، اين بخش از
مغز حياتي منحصر به فرد را براي شما رقم بزند. بايد به مرور تمرين پذيري RAS را افزايش دهيد و كمي در اين مسير
صبور باشيد.
“هر
چيزي كه آن را به طور ثابت در ذهن خود نگه داريد، دقيقا تبديل به همان تجربيات شما
در زندگي مي شوند” اين جمله اي معروف از آنتوني
رابينز اسطوره انگيزه، نويسنده،
سخنران و مربي آمريكايي است.
زماني كه اين كار را به طور مداوم و طي مدت زماني طولاني
انجام دهيد، كم كم فيلترهاي قديمي RAS
مغز خود را با فيلترهايي بسيار قوي تر جايگزين خواهيد كرد كه مي توانند موفقيت شما
در مراحل مختلف زندگي را تضمين كنند. بر اساس مطالعات Michael Merzenich عصب پژوه آمريكايي با 30
ساعت تمرين مشخص طبق تكنيك هاي عصب شناسي، مي توان به حافظه، عملكردهاي شناختي،
الگوهاي كلامي، خوانش و حتي قابليت هاي RAS قوت بخشيد. بنابراین كافي است يك ساعت در
روز به مدت يك ماه مسير زير را دنبال كنيد. قطعاً بعد از کسب نتایج حیرت انگیز این تمرین ها، آنها را تا آخر عمر ادامه خواهید داد و لذت خواهید برد:
– مديتيشن و يوگا : حتماً در یک کلاس ثبت نام کنید یا اگر دسترسی ندارید بکوشید با استفاده از اینترنت یا کتاب های معتبر، مدیتیشین و یوگا را بیاموزید و انجام دهید.
– تغذيه حاوي مقادير مناسب از امگا 3 و اسيدهاي چرب ضروري: سرچ کنید و ببینید چه غذاهایی حاوی این مواد هستند.
– نوشتن واژه ها، عبارات و جملات مثبت مرتبط با اهداف شخصي: دفترچه ای داشته باشید و در آن اهداف و توانمندی هایتان را با جملات کاملا مثبت بنویسید و مدام بروز کنید و بخوانید.
– تكرار كلامي هدف هر روز صبح و شب: هر روز، اهداف تان را بر زبان بیاورید.
– خواب مناسب بين 6.5 تا 8 ساعت: این درس را بخوانید (کلیک کنید).
– دوري از محيط هاي پرتنش: هر چند سخت است ولی تا حد امکان این کار را بکنید. مثلاً چرا باید ویدئویی که حاوی صحنه های دلخراش است را تماشا کنید؟
همانند بدبینی، خوشبینی هم همۀ جهان را سیاه و سفید میبیند
0