چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

 
helpkade
چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه
چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه نخوریم؟

یکی از نیازهای اساسی ما آدم‌ها نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن است. اگر نتوانیم کسی را دوست بداریم، از سلامت روانی فاصله داریم. به دلیل اهمیت این نیاز، فرد تامین‌کننده آن نیاز می‌تواند در ما تاثیر فراوانی بگذارد و گویا کمندی نامریی بر گردن ما بیندازد و ما را دنبال خود بکشاند. بنابراین ما در هر نوع رابطه عاطفی که قرار بگیریم، به درجاتی وابستگی‌های عاطفی‌روانی را تجربه خواهیم کرد. البته میزان وابستگی در کسانی که خلأهای عاطفی‌روانی را از گذشته داشته باشند عمیق‌تر و سریع‌تر خواهد بود. آنچه اهمیت دارد این است که ماهیت رابطه داشتن به خاطر جذابیت‌هایی که دارد ما را به خود وابسته می‌کند. اگر در شما هیچ وابستگی ایجاد نشود و بی‌اهمیت پس از پایان یک رابطه، همه چیز را فراموش کنید و انگار نه انگار، از کنار آن بگذرید، واقعا جای نگرانی دارد و باید برای این مشکلی که دارید تحت بررسی قرار بگیرید. به طور کلی، وقتی شاهد ابراز علاقه کسی نسبت به خود هستیم و یا در رفتار و گفتار او می‌بینیم که دوست‌مان دارد، احساس ارزشمندی در ما تقویت می‌شود. برعکس، وقتی می‌بینیم کسی دوست‌مان ندارد و یا از رابطه‌ای که با ما دارد، خارج می‌شود؛ اولین موضوعی که باعث آسیب روانی ما می‌شود، احساس بی‌ارزشی است. معمولا اولین فکری که به ذهن ما می‌آید این است: «مگر من چه بدی داشتم که او رهایم کرد و رفت؟» حتی احساس حقارت در مواقعی که باورمان شود دوست‌داشتنی نیستیم، به وجود می‌آید و ما را آزار می‌دهد. اگر بخواهم به بررسی داستان زندگی خانم یگانه بپردازم، باید بر صحبت‌های او صحه بگذارم و بگویم قضیه وابستگی‌های عاطفی در روابط میان دختر و پسرهای امروزی بسیار دیده می‌شود. شاید تنها راهی که بتوان با آن به این دختر و پسرها کمک کرد آن است که انواع رابطه‌ها را برایشان تعریف کنیم و سپس در مورد مراحل مختلف رابطه عشقی توضیحاتی بدهیم که با شناسایی تغییر رفتارهای خود بتوانند بر اوضاع مسلط شوند. اگر با چارچوب رابطه‌های تعریف شده آشنا باشید، می‌توانید به این موضوع فکر کنید که چه‌طور رفتار کنید تا کسی نتواند احساسات و عواطف شما را به بازی بگیرد.

شرح حال خانم یگانه:

هر هفته داستان زندگی مردم را می‌خوانم تا شاید به نمونه‌ای مشابه خودم برسم و بدانم که باید چه کنم اما شما به این قصه مهم که داستان زندگی بسیاری از دخترها و شاید برخی از پسرهای امروز است نپرداخته‌اید. منظورم قصه دخترهایی است که به قصد ازدواج با پسری که به آنها ابراز علاقه می‌کند، آشنا می‌شوند و وقتی حس می‌کنند رابطه عشقی آنها دوطرفه است، ناگهان می‌فهمند رودست خورده‌اند و طرف مقابل فقط قصد داشته احساسات او را به بازی بگیرد. تا به حال سه مورد این‌چنینی برای من اتفاق افتاده است. اولی در دوران دبیرستان بود که حس کردم خام بودن من باعث شده که آن پسر را نشناسم. بعد از آن در دوره دانشگاه به پسری که دو ترم از من بالاتر بود دل‌بسته شدم و به او و حرف‌های عاشقانه‌ای که می‌زد، اعتماد کردم اما خیلی اتفاقی فهمیدم که او این رفتار را با دو دختر دیگر هم دارد و به خاطر رابطه چندماهه‌ای که داشتیم آن‌قدر سرخورده شدم که چند واحد درسی‌ام را افتادم و مدتی افسرده شدم. حالا هم که 26 ساله هستم و در یک شرکت کامپیوتری کار می‌کنم با یکی از همکاران‌ام که در بخش دیگری مشغول است، دوست شده‌ام. او می‌گوید تمایل دارد فعلا با من فقط دوست باشد و اگر شرایط ازدواج مهیا شد شاید ازدواج کنیم. نمی‌دانم باید چه کار کنم؟ اگر به او اهمیت ندهم، شاید دیگر به چنین موقعیتی برنخورم و بعدها افسوس بخورم اما از طرفی می‌ترسم که او نیز مثل قبلی‌ها با احساسات‌ام بازی کند و دست‌آخر هم از ازدواج طفره برود. کاملا گیج شده‌ام و نمی‌توانم تصمیم بگیرم…چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

چرا بعضی‌ها با احساسات دیگران بازی می‌کنند؟

وقتی کسی آنچه در درون‌اش نیست را به شما منتقل کند، در واقع عواطف شما را به بازی گرفته است. یعنی انتقال غلط و غیرواقعی احساسات، به نوعی بازی در میان برخی از جوان‌ها و نوجوان‌ها تبدیل شده است که هر دو سوی یک رابطه با انتخاب آگاهانه وارد این بازی می‌شوند و هر دو طرف با قواعد بازی آشنا هستند. البته گاهی دختر یا پسر نقش خود را فریبکارانه بازی می‌کند و دیگری که مانند او رفتار نکرده آسیب بیشتری در این بازی می‌بیند.

در این بازی، دو طرفی که وارد یک رابطه می‌شوند، در جستجوی یک رابطه جدی و هدف‌مند نیستند اما وانمود می‌کنند لبریز از عشق و عاطفه‌اند و احساس خوشایندی به هم دارند. آنها به دروغ با بیان الفاظی محبت‌آمیز و کلیشه‌ای قصد دارند احساسات طرف مقابل را به بازی بگیرند. زیربنای این بازی شاید امری طبیعی و بیولوژیک باشد و به نوعی کشش درونی برای رسیدن به ازدواج تعبیر ‌شود اما آنها یکدیگر را به بازی می‌گیرند.برخی معتقدند در صورت سلامت نفس طرفین و وجود انگیزه‌های سالم و غیرفریبکارانه این بازی حرکت به سوی رفتارهای پخته و آمادگی برای ازدواج است. شک دارم که تا به حال، برخی الفاظی را که توسط برخی دختر و پسرهای جوان به کار برده می‌شود نشنیده باشید: «طرف را به تور انداختم… مخ طرف را زدم…» اما وقتی در مورد به کار گرفتن دروغین الفاظ محبت‌آمیزی که قاعدتا در عشق‌های واقعی رد و بدل می‌شود از این جوان‌ها می‌پرسم، در توجیه رفتار خود می‌گویند: «اینها را می‌گم چون عادتمه؛ چون قاعده بازی همینه. اگر من نگم، دیگری می‌گه و خلاصه من قوانین بازی را بلدم…»

پسرهایی که وارد زندگی «یگانه» شده‌اند دچار مشکلات روانی نبوده‌اند اما آنها قوانین بازی فریبکارانه را از هم‌سالان خود آموخته و می‌دانستند چه‌طور باید رفتار کنند تا بتوانند احساسات او را به بازی بگیرند. دو دختری که در دانشکده با آن پسر رابطه داشته‌اند نیز می‌دانستند چه‌طور باید حرکت‌های مقابل او را انجام دهند تا رودست نخورند. این دختر و پسرها دنبال رابطه‌های ابزاری و یا دوستی ساده و شاید هم رابطه‌ای حمایتی باشند و به هر جهت، خواهان رابطه‌ای عاشقانه و به قصد تشکیل خانواده نیستند. اگر شما هم مانند «یگانه» دوست دارید طوری رفتار کنید که دیگر کسی نتواند شما را به بازی بگیرد و یا به قول خودتان کسی نتواند شما را سرکار بگذارد، بهتر است کلمات کلیشه‌ای و عاشقانه آنها که رد و بدل کردن‌اش جزو قوانین بازی است فریب‌تان ندهد و از شنیدن آن مدهوش نشوید. فرقی نمی‌کند دختر یا پسر باشید باید مراقب باشید ندانسته وارد بازی نشوید. 

پس باید رابطه‌ها را به عنوان درس اول بشناسید. دستورات مذهبی، اخلاقی و حتی برخی سنت‌های اجتماعی، همه و همه در طول قرن‌ها برای حفظ و حراست از تک‌تک ما و نهاد خانواده به وجود آمده‌اند.

درس دوم اینکه اگر حتی می‌دانید کسی که وارد رابطه با شما شده آدم خوبی است و از این قماش نیست و قصدی جز ازدواج ندارد، باز هم نباید چنان در فاز عاطفی غرق شوید که وابستگی شدید مانع از محک زدن منطقی او و شرایط‌ اش شود. چه بسا جواب شما در نهایت به درخواست او منفی باشد، پس نباید کاری کنید که زمینه بازی با عواطف‌تان فراهم شود و اگر روزی خواستید به هر دلیلی این رابطه را ختم کنید و او را مورد مناسب ازدواج ندانستید، کارتان به مراکز اعصاب و روان بکشد و یا در کنج خانه افسردگی بگیرید یا متقابلا چنین مشکلاتی را برای او ایجاد کنید.

سوم اینکه اگر قصد وارد شدن در یک رابطه، دوستی است و یا طرف مقابل واضح و شفاف به شما اعلام می‌کند که قصد ازدواج ندارد، سعی کنید خوب چشم و گوش‌تان را باز کنید و مدام بر خود کنترل داشته باشید تا بتوانید درست حرکت کنید؛ به یاد داشته‌باشید که رعایت حدود شرعی و اخلاقی لازمه حفظ سلامت شما و طرف مقابل شماست. مثلا اگر می‌بینید به سمت وابسته شدن در حرکت‌اید و مغز شما در حال شرطی شدن و دریافت تغذیه عاطفی از اوست و یا آن‌قدر احساساتی هستید که با شنیدن کلمات عاشقانه از او بین زمین و آسمان معلق می‌مانید، باید هوشیارانه عمل کنید. گاهی موبایل‌تان را خاموش کنید و یا به او بگویید دیگر نباید از این کلمات استفاده کند، وگرنه به تماس‌هایش پاسخ نمی‌دهید تا او بداند شما حدود رابطه دوستی را می‌شناسید و اجازه نمی‌دهید شما را بگذارند سر کار و یا بازی‌تان بدهند. گاهی با به کار بردن برخی جواب‌های کوتاه اما شفاف و معنادار می‌توانید به او بفهمانید بهتر است خودش باشد و آنچه در درون واقعی‌اش هست را آشکار کند.

اگر شما مدام بازخوردهای مثبت به او بدهید و با رفتارتان تشویق‌اش کنید به این بازی ادامه بدهد، به او پیام داده‌اید که بازی را ادامه بده چون هر دو از آن لذت می‌بریم. اگر چنین رفتاری کردید نباید پس از مدتی تنها به محکوم کردن او بپردازید و بگویید شما را به بازی گرفته بود چون شما دانسته و آگاهانه در این راه آمده‌اید و از این بازی لذت برده‌اید.

انواع رابطه‌ها

روابطی که ما با دیگران برقرار می‌کنیم انواع و اقسامی دارد که در زیر به آنها اشاره می‌کنم:

1) یکی از این رابطه‌ها، رابطه دوستی است. رابطه‌ای که در بین جوان‌ها کاملا تعریف شده و شناخته شده است (Just Friend). در این رابطه، وقتی دوست شما خبر ناراحت‌کننده‌ای در موردتان می‌شنود، همدلانه به کنارتان می‌آید و تنهای‌تان نمی‌گذارد. به شما می‌گوید دوست‌تان دارد و اگر مشکلی داشتید، می‌توانید روی کمک او حساب کنید. در جامعه ما این دوست اغلب از جنس موافق است. ما در این ارتباط، حتی به این دوستان هم وابسته می‌شویم و اگر مدتی خبری از هم نداشته باشیم، سراغ یکدیگر را می‌گیریم و تمایل داریم ریتم دوستی‌مان حفظ شود. اگر هفته‌ای یک بار یا ماهی یک بار با هم تماس تلفنی یا دیدار داشتیم وابسته آن می‌شویم. ما حس خوبی به هم داریم و وظایف دوستی را انجام می‌دهیم.

2) رابطه دیگری داریم به نام رابطه کارکردی. یعنی ما کاری به خود شخص نداریم، بلکه با کارکرد او در ارتباط هستیم و وابسته‌اش شده‌ایم. دوستی یک روان‌شناس مشاور با دوستی که کارمند بانک است، اگر ما به هر دلیلی رابطه‌مان به هم بخورد تا مدتی کلافه هستیم و خلأ او را حس می‌کنیم چون ذهن ما وابسته او شده است و آرزو می‌کنیم کاش دوباره برگردد. آن کارمند هر وقت مشکل داشته باشد دوست‌اش تلفنی راهنمایی‌اش می‌کند و در عوض همه کارهای بانکی دوست‌اش را انجام می‌دهد تا مبادا وقت او در صف بانک گرفته شود.

3) رابطه دیگری که رایج است و اغلب وابستگی‌های عاطفی را شامل می‌شود همان رابطه عشقی (Love) است. دختر و پسری دچار وابستگی عاطفی می‌شوند که به دلیلی به یک رابطه آمده‌اند. گاهی اوقات محیط کاری، محیط تحصیلی و یا مکان خاص باعث می‌شود دو نفر با یکدیگر در ارتباط باشند و آغاز یک رابطه باشد.

روزهای اول رابطه وقتی شما کششی نسبت به فردی در خود می‌بینید دنبال بهانه می‌گردید و به عنوان پیش مقدمه طوری رفتار می‌کنید که ببینید آیا او هم‌چنین حسی دارد؟ با او بیشتر تماس می‌گیرید و این بهانه‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود و شما و طرف مقابل به یکدیگر نشان می‌دهید علاقه‌مندی به وجود آمده است. حالا که دست ‌دل‌تان برای همدیگر رو شده و فهمیده‌اید شما دو نفر حس مشترکی به هم دارید، رابطه‌تان وارد فاز عاطفی می‌شود. در اینجاست که می‌گوییم اینها زود به زود دل‌شان برای یکدیگر تنگ می‌شود: «به محض خداحافظی کردن، دل‌ام تنگ شد و حالا که در مسیر خانه هستم به تو اس‌ام‌اس می‌دهم یا تماس تلفنی می‌گیرم…» در این مرحله بهترین کلمات رد و بدل ‌شود. همه‌چیز به نظر آن دو عالی و لذت‌بخش است. سطح نوراپی‌نفرین و دوپامین خون ما در این فاز اول رابطه بالاست و حالت کاملا سرخوشی و نشئگی داریم و تغییر رفتار می‌دهیم. تا دیروز خیلی جدی بودیم و حالا شوخ‌طبع می‌شویم و شعر می‌گوییم. قبلا خیلی کم‌رو بودیم اما حالا حاضرجوابی می‌کنیم و خلاصه یک تغییر رفتار واضح خواهیم داشت.

حس ما فوق‌العاده است و به خاطر سطح هورمون‌های بدن‌مان همه‌چیز را زیبا می‌بینیم (در روان‌شناسی به نوراپی‌نفرین و دوپامین هورمون‌ عشق می‌گویند) و حتی کارهای بد و رفتارهای دور از ادب را به خودمانی بودن و یا تعابیر زیبا برداشت می‌کنیم (این نکته را به خاطر بسپارید.) 

در این مرحله، بی‌اختیار به یکدیگر وابسته می‌شوید چون مدام به مغزتان این برنامه را می‌دهید که می‌خواهم هر لحظه با تو باشم. این برنامه‌ای که به مغز داده می‌شود، چنین حسی را تقویت می‌کند که قرار است همه زندگی‌ام با تو باشد و می‌خواهم با تو ازدواج کنم. این در حالی است که شما گاهی چنین قراری را نداشتید و فقط درگیر عاطفی یکدیگر شده‌اید. مدت‌زمان بودن در این فاز عاطفی برای افراد متفاوت است. بعضی‌ها در مدت سه هفته به این حس می‌رسند. بعضی‌ها در مدت دو ماه و بعضی‌ هم بودن در این فاز را تا 6 ، 7 ماه یا بیشتر تجربه می‌کنند و ادامه می‌دهند. بسته به طول مدت زمانی که در این فاز وابستگی عاطفی بوده‌اید، پس از قطع ارتباط، حالات عاطفی‌روانی و هیجانی که خواهید داشت، متفاوت خواهد بود. اگر شما سه هفته در این فاز بوده‌اید، طبیعی است که تا سه، چهار روز پس از پایان رابطه حال‌تان خوب نباشد. به هر حال مغز شما مدت 20 روز در این برنامه ذهنی بوده است که صبح با صدای تلفن و پیام محبت‌آمیز آن دوست بیدار شود. در طول روز بارها با او در ارتباط باشد و حالا چنین منبع تغذیه عاطفی ناگهان قطع شود و انگار این گمشده، سیستم ذهنی شما را بر هم زده است و حال‌تان خوب نیست اما اگر این حالت ناخوشی بیش از این ادامه داشته باشد و شما تا ماه‌ها حال‌تان بد باشد، طبیعی نیستید و باید حتما بررسی شوید. یعنی ما انتظار داریم حتی اگر آدم احساسی‌عاطفی هستید، بتوانید بر اوضاع مسلط شوید و ظرف یک هفته تا 10 روز خودتان را جمع و جور کنید. در رابطه‌های عاشقانه‌ای که ماه‌ها طول می‌کشد طبیعی است به زمان بیشتری برای مسلط شدن بر اوضاع روانی‌مان پس از قطع ارتباط نیاز داشته باشیم. افت عملکرد، گریه کردن، حوصله کاری را نداشتن و کلافه بودن از نشانه‌های طبیعی این وابستگی عاطفی است که باید بشناسید و به خودتان کمک کنید تا آنها را مدیریت نمایید. طول مدت سوگواری عشق باید منطقی باشد و در تناسب یا طول مدت فاز عاطفی باشد.

 

منبع : هفته نامه سلامت 

نویسنده : الهه رضائیان

امکان عضویت در سایت توسط مدیر غیر فعال شده است

هرکسی که یک رابطه عاطفی و احساسی را ایجاد می کند مطئناً علاقمند است که یک رابطه پایدار را تجربه کند اما شاید مهارت و دانش کافی را در این خصوص نداشته باشد و نتواند رابطه عاطفی خود را مدیریت کند و دوام این رابطه بسیار کوتاه باشد و یا و درگیر یک رابطه عاطفی اشتباه شود و بعد از جدایی درگیر اشتباهات بعد از جدایی می شوند بنابراین ما در این مقاله قصد داریم تا به روش های صحیح مدیریت رابطه عاطفی و عاشقانه اشاره کنیم و به شما کمک کنیم تا بیاموزید که چگونه یک رابطه سالم را شروع کنید و آن را پیش ببرید بنابراین برای اینکه بدانیم چگونه یک رابطه عاطفی را مدیریت کنیم نکات زیر را باید بدانیم.

 

حتما بخوانید : منشا رابطه احساسی ما چیست

چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

اولین قدم برای داشتن یک رابطه مستحکم و مدیریت یک رابطه سالم این است که ارتباط عمیق با طرف مقابلتان برقرار کنید برای ایجاد کردن یک ارتباط عمیق و در خصوص مدیریت رابطه چند گام را باید در ابتدای امر بردارید تا ارتباط عمیق ایجاد شود

برای ایجاد ارتباط عمیقاولین قدم در ابتدای کار داشتن صداقت در کلام و رفتار می باشد که ایجاد اعتماد و صمیمیت بیشتر را امکان پذیر می کند رابطه ای که بر پایه دروغ و عدم صداقت شکل گرفته باشد مانند خانه ساختن بر روی مرداب می باشد که دیر یا زود از هم می پاشد. بنابراین سعی کنید در شروع رابطه صداقت و ایجاد اعتماد را سرلوحه خود قرار دهید.

برای اینکه ارتباط تان عمیق تر شود گام بعدی که باید بردارید و به آن توجه ویژه داشته باشید احترام گذاشتن و قدردانی کردن از یکدیگر می باشد زمانی که شما از طرف مقابل خود به پاس محبت هایش قدردانی می کنید این امر موجب می شود صمیمیت و عشق بین تان عمیق تر شود و نشان می دهد که یکدیگر را نادیده نمی گیرید و برای همیدگر ارزش و احترام قائل هستید.

قدم بعدی در جهت مدیریت رابطه و مستحکم تر شدن رابطه عاطفی این است که احساسات تان را ابراز کنید برخی از زوج ها در بیان احساسات عاشقانه خود مشکل دارند و تصور می کنند که نیازی نیست که علاقه شان را بیان کنند فرد مقابل باید از طریق رفتار متوجه علاقه ام شود. در حقیقت این افراد از قدرت و جادوی کلام غافل هستند جادویی که یک جمله عاشقانه و محبت آمیز می تواند انجام دهد را نادیده می گیرند برای اینکه ارتباط تان عمیق تر شود باید بتوانید احساسات خود را شفاف به شریک عاطفی خود بیان کنید.

یکی از اشتباهاتی که اکثر زوج های جوان در رابطه خود انجام می دهند این است که قبل از اینکه از وقوع موضوعی اطمینان حاصل کنند شروع به قضاوت کردن و پیش داوری می کنند و طرف مقابل خود را محکوم می کنند در خلوت خود حکم صادر می کنند. این رفتار یکی از زننده ترین و بدترین خصوصیتی است که باید از خود دور کنید شاید واقعیت از آنچه که شما تصور کرده اید فرسنگ ها فاصله داشته باشد بنابراین تا زمانی که اطمینان حاصل نکردید با شک و پیش داوری رابطه عاطفی خود را به بن بست نکشانید و در مدیریت احساسات تان کنترل داشته باشید.

نکته دومی که در خصوص مدیریت یک رابطه سالم باید رعایت کنید و بدان همیشه توجه داشته باشید این است که اشتیاق و عشق خود را همیشه زنده نگه دارید و سعی کنید هر روز به این هیجان و عشق بیافزایید متاسفانه برخی از زوج ها بعد از مدتی از دیگر در رابطه شان آن هیجان اولیه را مشاهده نمی کنید و با هم راحت می شوند و تلاشی نمی کنند شور اشتیاق اولیه را ایجاد کنند.

و یک تصور اشتباه که در این میان وجود دارد این است که باور دارند این امر طبیعی است که بعد از گذشت سال ها رابطه افراد عادی شود و اشتیاق اولیه دیگر وجود ندارد باید این باور را از خود دور کنید و برای ایجاد هیجان و تازگی در زندگی خود قدم بردارید زیرا رابطه ای که به سمت عادی بودن پیش رود کم کم شاهد بی احترامی ها و بی مهری های زیادی خواهید بود.

بنابراین چه زن باشید چه مرد برای مدیریت رابطه خود و زنده نگه داشتن  اشتیاق در رابطه باید هر یک جداگانه تلاش کنید به طور مثال چه زن باشید چه مرد باید همیشه بهترین لباس ها و بهترین آرایش را برای همسر خود انجام دهید گاهی همسرتان را با یک هدیه کوچیک غافل گیر کنید هر چند گاهی یک کار جدید انجام دهید و یک تجربه جدید را با همسر خود کشف کنید تا زندگی و رابطه تان از یکنواختی و کسالت برای نجات پیدا کند و اشتیاق و هیجان دورنی تان دوباره زنده شود.

 

برای اینکه در مدیریت کردن رابطه تان موفق باشید و بتوانید یک رابطه را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنید لازم است که به عنوان یک زوج با یکدیگر صحبت کنید در هر رابطه ای احتمال وجود اختلاف نظر و مشکل وجود دارد اما هنر شما به عنوان یک پایه این رابطه باید این باشد که بتوانید از پس این چالش ها برآید و ارتباط تان را به خوبی مدیریت کنید.

بنابراین لازم است هر چند گاهی با همسر خود بنشینید راجب مشکلات و نیازهایتان صحبت کنید و مذاکره کنید زمانی که برای یکدیگر وقت می گذارید و برای درمان و حل کردن مسائل خود زمان می گذارید دارید به پایدار شدن و دوام رابطه تان کمک می کنید. برای مدیریت یک رابطه سالم نباید از زیر بار مسئولیت ها شانه خالی نکنید شما به عنوان یکی از پایه های این رابطه باید به اندازه کافی برای پیشرفت رابطه تان تلاش کنید و این اتفاق با قبول مسئولیت و انجام آن به بهترین شکل ممکن امکان پذیر می باشد.

 

برای اینکه یک رابطه عاطفی موفقی داشته باشید و قادر باشید رابطه عاطفی تان را به بهترین شکل مدیریت کنید باید مهارت های حفظ یک رابطه عاطفی را کسب کنید بنابراین قدم مهمی که باید در این میان بردارید این است که ابتدا خودتان را عمیقا دوست داشته باشید و برای خود ارزش قائل شوید زیرا کسی که خودش را دوست نداشته باشد و برای خودش ارزش قائل نباشد نمی تواند شخص دیگری را دوست داشته باشد و اگر تصور کند که کسی را دوست دارد در حقیقت این عمل او دوست داشتن یا عشق نیست بلکه یک نوع وابستگی می باشد.

بنابراین خودتان را دوست بدارید بروی خودتان سرمایه گذاری کنید تا مهارت های ارتباطی و کلامی را بیاموزید برای پیشرفت خود در این زمینه می توانید مطالعه کنید کتاب های مفید در این خصوص بخوانید یا در دوره های آموزشی و سیمنارهای های آموزشی شرکت کنید یا فایل ها و دوره های آموزشی در خصوص خودشناسی , روابط , تقویت روابط و … را تهیه کنید هر چقدر توانایی و مهارت تان در این زمینه بالا رود بهتر می توانید رابطه تان را مدیریت کنید و به دوام و استحکام آن بیافزایید.

 

فردی که بهترین مدریت رابطه را دارد و بهترین رفتار با همسر خود دارد کسی است که می داند چگونه عشق و احترام دیگران را جلب کند  می داند که احترام و ارزش قائل شدن برای دیگران یعنی احترام و ارزش گذاشتن برای خود بنابراین اگر می خواهید رابطه ای موفق داشته باشید باید بتوانید به دیگران احترام بگذارید و با دیگران طوری رفتار کنید که دوست دارید آن ها با شما رفتار کنند. 

در یک رابطه عاطفی این مسئله بسیار اهمیت دارد اگر شما به خانواده و اطرافیان همسر خود احترام و ارزش قائل شوید علاوه بر اینکه نشان می دهید این ارزش را برای خود قائل هستید به همسر خود نیز با این رفتار نیز ارزش و احترام ویژه ای قائل شدید زیرا آن ها نیز جزئی از هویت همسر تان می باشند و احترام گذاشتن به خانواده همسرتان یعنی احترام گذاشتن به شخصیت و هویت همسرتان.

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی آویژه

مشاوره تلفنی خانواده، ازدواج، روانشناسی و عشق

برای دسترسی آسانتر به مطالب سایت به کانال تلگرام روانشناسی آویژه بپیوندید (کلیک کنید).

مطالب ما را در اینستاگرام دنبال کنید ( کلیک کنید)

نشانه های روابط عاطفی سالم چیست؟

چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

مدیریت روابط عاطفی به بررسی روابط عاطفی و احساسات و عواطف موجود در یک رابطه می پردازد. این روابط عاطفی ممکن است میان والدین و فرزندان، میان فرزندان یا دوستان یا فامیل و اقوام زوجین باشد. آشنایی با مهارت های زندگی نقش تعیین کننده ای در بالابردن کیفیت روابط عاطفی دارد. اگر زندگی سالمی می خواهید باید در مورد مدیریت روابط عاطفی بیشتر بدانید و بتوانید یک پیوند سالم و شاد را مدیریت کنید.

در بسیاری از موارد، بعد از ازدواج، زوجین می دانند که انجام چه کاری پیوند آن ها قوی تر می کند و گاها دیده شده بعد از ازدواج به این نتیجه می رسند که از مشاوره روانشناسی کمک بگیرند و یکدیگر را از لحاظ روحی و روانی بهتر بشناسند. غافل از اینکه این کارها باید قبل از ازدواج انجام شوند. به عقیده بسیاری از کسانی که به عنوان مشاوره خانواده، درگیر مشکلات زوجین هستند، علت این مشکلات را به نوعی نبود مدیریت روابط عاطفی می دانند. اگر روزی به این مهارت رسیدید که بدانید چه نوع احساسی را کجا و چگونه خرج کنید این مژده را به شما می دهیم که می توانید به راحتی همه را در کنار هم شاد و خوشحال نگه دارید و کسی از شما دلخور و ناراضی نباشد.

نشانه های روابط عاطفی سالم را دقیقا می توان از روی تاثیر رفتارتان در خانواده و اجتماع کاملا حس کنید. ( مثلا روابط میان مادر و فرزند نیاز به بررسی ندارد زیرا این رابطه عاطفی آنقدر محکم است که حتی می تواند تاثیر آن را روی اجتماع دید. این رابطه در اکثر موارد جهت گیری خوبی داشته و باعث به وجود آمدن خانواده ای سالم واجتماعی شاد باشد.این پالس مثبت همیشگی است.

از دیگر نشانه های یک رابطه سالم این است که دو طرف علی رغم اینکه در بعضی موارد با هم اختلاف دارند، اما صحبت کردن و گفتگو را برای حل مشکلشان انتخاب می کنند. این افراد در کنار هم آرامش دارند. آن ها یکدیگر را همان گونه که هستند پذیرفته اند وتفاوت هایشان برایشان مهم نیست.

اما این نکته را فراموش نکنید اگر تفاوت ها و و اختلاف نظرها فاحش باشد بهتر است این رابطه عاطفی از اول شکل نگیرد.

از دیگر نشانه های مدیریت روابط سالم این است که دو طرف احترام یکدیگر را حفظ می کنند. افراد این رابطه می دانند که بی حرمتی آن ها را از یکدیگر دور کرده و روابط آن ها را خدشه دار میکند.

این افراد می دانند که در هر شرایطی باید صمیمت رابطه حفظ شود. علاوه بر این افرادی که پیوند محکم عاطفی دارند همیشه پشتیبان و حامی یکدیگر هستند. آن ها دست به هر کاری می زنند که طرف مقابلشان آرامش داشته باشند. با او همفکر هستند. سنگ صبور او هستند و هیچ گاه مشکلات طرف مقابل را به سرش نمی زنند و منت سر آن ها نمی گذارند. این نوع رابطه نیاز به شناخت مهارت های زندگی دارد و در واقع موهبت است.

بی شک مدیریت روابط عاطفی در خانواده مهم ترین عامل در حفظ بنیان خانواده و پرورش فرزندانی سالم است. در واقع مهم ترین علت رشد و موفقیت خانواده، همان روابط عاطفی و مهربانی میان اعضای خانواده است. روابط عاطفی محکم میان والدین با هم، والدین با فرزندان یا فرزندان با یکدیگر باعث آرامش روحی و روانی آن ها خواهد شد.

مدیریت روابط عاطفی در خانواده نیازمند بالا بردن مهارت های برقراری ارتباط با همسر و فرزندان است. وقتی دو نفر ازدواج می کنند وارد ارتباط گسترده ای می شوند و باید حد ومرز برقراری روابط عاطفی را بدانند.

مدیریت روابط عاطفی با دوست پسر ممکن است با روابط عاطفی دوستان هم جنس، کمی متفاوت است. بسیاری از دختران سوال می کنند چگونه دوست پسرمان را عاشق کنیم. یا از لحاظ عاطفی چگونه با او رفتار کنیم.

بسیاری از دختران فکر میکنند اگر با دوست پسرشان رابطه جنسی برقرار کنند او را پایبند زندگی می کنند و می توانند دل آن هارا بدست بیاورند. غافل از اینکه برخی پسران فقط به دنبال ارضاء غریضه جنسی خود هستند و پس از مدتی بدون علت خاصی و با یک بهانه از زندگی دختر می روند. در این شرایط آیا ضربه روحی به دختر وارد می شود یا به پسر؟ البته که دختران بازنده اصلی ماجرا هستند. به همین دلیل مدیریت روابط عاطفی با دوست پسر اهمیت زیادی داشته و علاوه بر آن به مهارت خاصی نیاز دارد.

اولین گام برای مدیریت روابط عاطفی در ارتباطات دوستی انتخابی فردی درست برای دوستی است. شما باید مطمئن باشید که دوست پسرتان به شما حس دارد.

می دانید که ارتباطات جنسی برای دختران باعث پاره شدن پرده بکارت شده و ضربه بدی به دختر خواهد زد. حدالامکان اگر قصد ازدواج با پسر را ندارید بهتر است با او ارتباط جنسی برقرار نکنید.

دختران باید به گونه رفتار کنند که وقتی دوست پسرشان از آن ها جدا شد حسرت نخورند ودلشان نسوزد که چه کارهایی برایشان انجام داده اند. محبت شما باید کنترل شده و از روی اصول و منطق باشد.

اشتباهات روابط عاطفی

بی شک اشتباهات روابط عاطفی از مهم ترین عوامل شکست ارتباطات خانوادگی و اجتماعی به شمار می رود.

یادتان باشد عشق تنها چیزی نیست که برای ایجاد روابط عاطفی به آن نیاز دارید. درک کامل  و شناخت شرایط و شناخت خصوصیات افراد و نحوه برخورد شما ، می تواند شما را در رسیدن به بهترین شرایط عاطفی یاری دهد.

آشنایی با روانشناسی روابط عاطفی، لازمه داشتن یک رابطه عاطفی قوی است. روانشناسان پس از بررسی و تحقیق درباره روابط عاطفی دریافته اند که روابط طولانی مدت، فاکتورهای مشابهی با هم دارند.

این سوالات را پاسخ دهید. اگر پاسخ آری بود یعنی شما به سطح بالایی در روابط عاطفی رسیده اید.

من 21 سالمه واز لحاظ عاطفی به شدت به پسرها وابسته می شم و این موضوع ضربه زیادی به من می زنه .لطفا منو راهنمایی کنید

اول اینکه شما باید یاد بگیرید چطور روی پای خود بایستید و از لحاظ عاطفی هم تمرین کنید که بدون دیگران می تونید به زندگی ادامه بدید. شما اسیر خودتون هستید. باید افکارتون رو آزاد کنید. سرتون رو به کار یا درس گرم کنید. قطعا اگه بخوایید می تونید. می تونید از مشاوره کمک بگیرید.

پدر ومادر من زیاد به من محبت نمی کنند و انگار من نیستم.. به همین خاطر مجبورم دنبال محبت بیرون از خونه باشم. به نظرتون چی کار کنم که اونا منو بیشتر دوست داشته باشن؟

قطعا همه پدر و مادرها فرزنداشون رو دوست دارن. فقط اندازه و درجه دوست داشتن اونها با هم متفاوته. در این شرایط گفتگو بهترین راه حله. با اونها صحبت کنید وبگید چقدر به محبتشون نیاز دارید. متاسفانه این روزها همه درگیر مسائل اقتصادی هستند و حتی خودشون هم یادشون میره. اونها رو درک کنید. اگه خیلی تحت فشارید و با گفتگو درست نمیشه از مشاور کمک بگیرید.

من همسرم مدتیه بهانه گیری می کنه.. هر چی هم بهش محبت می کنم انگار نه انگار و فکر می کنه وظیفمه. با این آدم چطور باید رفتار کنم؟

اول اینکه محبتتون رو کم نکنید. شیوه محبت رو تغییر بدید. مثلا باهاش صحبت کنید. بقلش کنید. نوازشش کنید و بگید چقدر دوستش دارید. بهش بگید مشکلات قابل حله اخرش این ماییم که برای هم می مونیم. اگه دیدید با گفتگو درست نشد می تونید شرایطتتون رو با مشاوره خانواده در میون بزارید.

هدف مرکز مشاوره و روانشناسی آویژه از ارائه اطلاعات لازم در زمینه مشکلات روانی، افزایش آگاهی شماست تا با توسعه دانش خود، جهت ارتقا و بهبود کیفیت زندگی خود، گامی مهم بردارید. لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر سایر مقالات متخصصان مرکز مشاوره آویژه را مطالعه نمایید .

در این راستا مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی آویژه خدمات متنوعی را در زمینه مشاوره خانواده به شما هم میهنان عزیز ارائه میدهد. جهت کسب آموزش های بیشتر این مقاله لاتین را مطالعه کنید. منبع: (10 Tips to Manage Strong Emotions )

براي مشاوره در زمينه 10 راهکار برای مدیریت روابط عاطفی

از مشاورين مشاوره خانواده و روانشناسي آويژه
از سراسر کشور

با 09353000102 تماس بگيريد

همه روزه از ساعت 8 صبح تا 1:00 شب 

حتي ايام تعطيل

مطالب مرتبط با این نوشته:

با همسر دروغگو چگونه رفتار کنیم؟

راهکارهای کاهش استرس در خانواده چیست؟

چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

چرا صداقت در زندگی زناشویی مهم است؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌ سایت

avijeee@ 

info@avije.org  

براي تماس با مشاور کليک کنيد!

مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی آویژه در راستای گسترش خدمات مشاوره دسترسی تمامی هم وطنان به خدمات مشاوره و همچنین بهبود خدمات مشاوره تلفنی، اقدام به ارائه خدمات مشاوره تلفنی خانواده، مشاوره تلفنی کودک، مشاوره تلفنی ازدواج، مشاوره تلفنی روانشناسی کرده است. به لطف خداوند متعال مرکز مشاوره تلفنی آویژه در نظر دارد با گسترش کار خود در زمینه مشاوره تلفنی و در راستای آسان تر و ارزان تر شدن خدمات مشاوره، با گسترش خدمات مشاوره تلفنی خود، در حوزه مشاوره حضوری و مشاوره آنلاین با هم میهنان گرامی، وارد شود. در حال حاضر در مرکز مشاوره تلفنی آویژه، شما می توانید از مشاوران زبده در حوزه های مختلف مشاوره تلفنی خانواده، مشاوره تلفنی کودک، مشاوره تلفنی ازدواج، مشاوره تلفنی روانشناسی بهره مند شوید.ان شاءالله شما کاربران گرامی از خدمات مشاوره تلفنی آویژه کمال رضایت و استفاده را داشته باشید.

برای مشاوره تلفنی کودک، تربیت کودک، اختلالات کودک، روانشناسی کودک و … می توانید از خدمات مرکز مشاوره کودک آویژه بهره مند شوید.

برای مشاوره تلفنی ازدواج، مشاوره ازدواج دانشجویی، مشاوره ازدواج فامیلی، مشاوره ازدواج اسلامی ایرانی، مشاوره ازدواج موفق، مشاوره در زمینه خواستگاری، مشاوره ، معیار های ازدواج و … با مرکز مشاوره ازدواج آویژه در تماس باشید.

برای مشاوره تلفنی خانواده، مشاوره نوجوان، مشاوره جوانان، مشاوره ازدواج، مشاوره زناشویی و زندگی مشترک، مشاوره زنان و خانواده، مشاوره خیانت، مشاوره طلاق، مشاوره مرگ عزیزان و … با مشاوران خانواده مرکز مشاوره در تماس باشید.

برای مشاوره تلفنی روانشناسی، مشاوره اختلالات شخصیت، مشاوره اختلالات یادگیری، مشاوره افسردگی، مشاوره اعتیاد، مشاوره ترس و فوبیا، مشاوره اختلالات خواب و … با مرکز مشاوره آویژه در تماس باشید.

برای مشاوره در زمینه عشق، عشق به همسر، عشق حقیقی و واقعی، عشق مجازی و دروغی، ابراز عشق، عشق به خانواده، عشق به و … با مرکز مشاوره آویژه در تماس باشید.

برای مشاوره در زمینه مهارت های زندگی، اعتماد به نفس و … با مرکز مشاوره آویژه در تماس باشید.


تهران – تهران – میرداماد

021-62999066 (سراسری) – مشاوره تلفنی

تماس فقط برای تعیین وقت مشاوره حضوری

مشاهده

برای طرح سوالات خود ما را در اینستاگرام دنبال کنید

شروع گفتگو

مشاوره برای هموطنان خارج از کشور

اکثر ما زمانی در رابطه عاطفی خود به نقطه‌ای رسیده‌ایم که به‌خود می‌گوییم اگر چه او را دوست می‌دارم، ولکن این رابطه‌ای نیست که به درد من بخورد. گروهی دیگر از ما ناگهان در روابط عاطفی خود ترک و طرد شده‌ایم و نمی‌دانیم بعد از کات چه کنیم. گروهی دیگر نیز دائماً در یک رابطه عاطفی رفت و آمد می‌کنیم و هربار به‌خود می‌گوییم این آخرین بار است که او را می‌پذیرم، ولی باز رابطه با او را به بهانه و دلیلی این بار جدیدتر از قبل از سر می‌گیریم.

پادکست را بشنوید  👇🏻

 

گاه با خود می‌گوییم رابطه عاطفی من نباید تمام می‌شد، اما تمام شد. گاه از خود می‌پرسیم ارزشش را دارد؟ چگونه با نبودن او کنار بیایم؟ آیا داروی معجزه‌آسایی یا تکنیک روانشناختی وجود دارد که کمک کند زودتر او و رابطه عاطفی خود را فراموش کنم؟چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

در همین ابتدا باید بگویم هیچ روش معجزه‌آسایی برای التیام درد جدایی وجود ندارد. جدایی واقعاً سخت و دردناک است. درد جدایی نه تنها عاطفی بلکه فیزیولوژیکی است. چه‌که مراحل پس از قطع رابطه عاطفی اولاً همانند مراحل ترک یک ماده‌مخدر است، زیرا ارتباط باعث وابستگی فیزیکی می‌شود. همچنین زمانی‌که رابطه عاطفی قطع می‌شود بدن واکنش‌های زیستی- رفتاری از خود نشان می‌دهد و دچار استرس و اضطراب می‌شود. هورمون کورتیزول و آدرنالین در بدن ترشح می‌شود که فرد را از حالت آرامش درآورده و در حالت آماده باش قرار می‌دهد. و ثانیاً مراکزی از مغز که تولید درد می‌کنند، در هنگام شکست رابطه عاطفی فعال می‌شوند.

درد جدایی و ترک، دردی حقیقی است. اسکن مغزی نشان می‌دهد زمانی که شما طرد می‌شوید یا رابطه عاطفی‌تان تمام می‌شود، همان مراکزی از مغز فعال می‌شوند که در هنگام یک جراحت شدید فیزیکی فعال می‌شوند. هرقدر احساس طرد شدیدتر باشد، درد بیشتری احساس می‌کنید.

بشر برای ادامه حیاتش نیازمند حمایت اجتماعی گروه و قبیله‌اش بوده است. بشر برای تامین نیازهای حیاتی مانند آب، غذا و سرپناه به‌دیگران و حمایت اجتماعی‌شان متکی بوده و به‌تنهایی قادر به بقا نبوده است. طرد اجتماعی برای او به‌مفهوم حکم اعدام بوده است، بنابراین درد ناشی از طردشدن پیغام مغز است برای آنکه به‌شما بگوید اگر تنها بمانید، در خطر مرگ قرار می‌گیرید. پس برای بقایتان کاری کنید تا مجدداً مورد پذیرش قرار بگیرید. این تئوری، دلیل بسیاری از رفتارها و دست ‌و پا زدن‌های ما برای بازگرداندن یک رابطه عاطفی پس از قطع آن است. اکنون می‌دانیم پس از قطع یک رابطه عاطفی نمی‌میریم، ولی مغز بر اساس نحوه تکاملش در طول سالیان، همان پیام‌ها و واکنش‌ها را نشان می‌دهد.

بنابراین روان و جسم باید سیکل طبیعی خود را طی کند تا به آرامش برسد. هرقدر شدت و مدت رابطه عاطفی بیشتر باشد و زمان بیشتری را در کنار یکدیکر سپری کرده باشید، زمان بیشتری برای بهبود و رسیدن به آرامش نیاز دارید. ولکن رعایت بعضی امور کمک می‌کند تا فرد هرچه زودتر این مرحله انتقال را سپری کرده و به آرامش برسد. در کنار عامل زمان، قدرت اراده نیز در روند بهبود بسیار تاثیرگذار است. اراده خود را هرچه بیشتر به‌کار گیرید تا این مرحله گذار را سریعتر طی کنید و ضمناً باید آگاه بود که رشد و تعالی انسان در درد و رنج حاصل می‌شود. پس این زمان را برای رشد و تعالی خود از دست ندهید.

در ادامه، سعی شده است تا با بیان اصول و نکاتی به فرد کمک کند تا این دوران گذار را سریعتر طی کرده و در عین حال حداکثر بهره را از این دوران ببرد.

این مهمترین قانون برای رسیدن هرچه سریعتر به آرامش است. هرگونه تماسی به‌هر صورت و به‌هر بهانه‌ای تنها دوره بهبودتان را به‌تاخیر می‌اندازد. هربار تماس با او مانند آن است که زخم خود را مجدداً بشکافید. طبق تحقیقات انجام‌شده، اسکن مغزی نشان می‌دهد نگاه کردن به عکس او، مراکز مرتبط با درد را در مغزتان فعال می‌کند. پس می‌توان حدس زد که تماس مستقیم با او چقدر ایجاد درد و ناراحتی می‌کند.

ندیدن، صحبت نکردن و تماس نداشتن با کسی‌که مدت‌ها او را عاشقانه دوست داشته‌اید، دشوار است. کسی‌که همه جزییات زندگیتان را با او در میان می‌گذاشتید و خاطرات بسیاری با او دارید. به‌همین دلیل گمان می‌کنید تنها راه ساکت کردن دردتان، تماس برقرار کردن با اوست، درحالیکه این کار تنها زمان بهبودتان را به‌تاخیر می‌اندازد.

گاهی فکر می‌کنیم باید با او روبرو شویم تا چیزهایی را درباره خود و رابطه‌مان بفهمیم، دلایل قطع رابطه از سمت او را متوجه شویم، نقص‌های خود را دریابیم و یا آنکه از خود دفاع کنیم. اما مشکل آنجاست که معمولاً تماس ما با او آنگونه که فکر می‌کنیم، پیش نمی‌رود و تحت کنترل ما نیست. ممکن است جواب ما را ندهد، به‌سردی با ما برخورد کند یا چیزهایی که می‌خواهیم از او بشنویم را به ما نگوید. همه این موارد باعث می‌شود تا آزردگی بیشتری در قلب خود احساس کنیم و احساس بی‌ارزشی که در نتیجه قطع ارتباط در ما به‌وجود آمده است، تشدید گردد و در نتیجه خود را سرزنش کرده و مورد انتقاد قرار دهیم.

مطمئن باشید که هیچ پاسخی از سوی او باعث آرام‌تر شدن شما نخواهد شد. شما باید تنها بر روی خودتان تمرکز کنید و آرامش را در درون خودتان پیدا کنید.

بهیچوجه او را در موقعیتی قرار ندهید که درباره شخصیت شما قضاوت کند. اینکار به‌شدت احساسات شما را جریحه‌دار می‌کند.

مطمئن باشید که هر چقدر هم از او درباره قطع ارتباط عاطفی‌اش با شما سوال کنید، بازهم سوالات جدیدی به‌ذهنتان می‌رسد. پس بپذیرید که قرار نیست هیچ زمانی جواب سوالات خود را بدانید. ضمن آنکه هیچگاه نمی‌توانید درباره دلایل و گفته‌های او مطمئن شوید.

مقاله مرتبط: ۱۰ راه جهت درمان وابستگی عاطفی به همسر

بلافاصله پس از آنکه او رابطه را با شما تمام کرد، هر چقدر شما بیشتر در مرحله چانه زدن و خواهش کردن بمانید، مدت زمان بیشتری طول می‌کشد تا به آرامش برسید؛ زیرا در این خلال عزت نفس شما و حس ارزشمندی‌تان زیر سوال می‌رود و در نتیجه احترام کمتری برای خود قائل می‌شوید.

خودتان را گول نزنید. بهانه برای تماس با او برای خود نسازید. قطع تماس از سمت شما تکنیکی برای بازگرداندن او به رابطه عاطفی با شما نیست و اینگونه شما متوجه نخواهید شد که بعد از کات چه کنیم، زیرا تنها چیزی که مهم است بهبود شما است. شما تنها به‌دنبال آرامش خود هستید. تنها بر روی بهبود خود تمرکز کنید. پس با خودتان بازی نکنید.

در صورتی‌که او با شما تماس گرفت تا حالتان را بپرسد و یا بگوید دلش می‌خواهد با یکدیگر دوست معمولی باقی بمانید یا با همفکری یکدیگر به نتیجه‌ای برسید، پاسخش را ندهید. زیرا تا زمانی که بهبود کامل پیدا نکرده‌اید و آرامش نیافته‌اید، دوستی معمولی برای شما ممکن نیست. شما تنها در صورتی جواب تماس‌های او را می‌دهید که به‌طور روشن و واضحی خواهان ارتباط مجدد با شما است و از قطع تماس با شما اظهار پشیمانی می‌کند. اینکه دلش برای شما تنگ شده است، احوالپرسی و یا پیام‌های عاشقانه هیچکدام دلیل موجهی برای پاسخ دادن به او و آغاز مجدد رابطه عاطفی نمی‌باشد.

اگر فکر می‌کنید به‌جهت احترام پاسخی بدهید، تنها به یک پاسخ غیرشخصی مانند ممنون و سپاسگذارم اکتفا کنید. بهیچوجه سوالی مطرح نکنید. ممکن است او از جملاتی استفاده کند که قصدش تحریک شما برای آغاز گفتگو است. بهیچوجه وارد بازی او نشوید. به‌خودتان بلند بگویید که هیچکدام از این جملات نشانه بازگشت و پشیمانی او نیست. این متاسفانه اشتباهی است که اکثر افراد انجام می‌دهند. تنها نشانه بازگشت او زمانی است که او به‌طور روشن تقاضای بازگشت رابطه را کند، اظهار کند که می‌فهمد شما چه رنجی را متحمل شده‌اید و چه آسیبی به شما رسانده است.

تماس‌های او می‌تواند ناشی از احساس گناهش باشد و به این ترتیب می‌خواهد بار گناه خود را کم کند. پاسخ دادن به او تنها زمان بهبود شما را به تاخیر می‌اندازد. بازگشت موقت او همچنین می‌تواند به‌دلیل نیاز جنسی باشد. و یا آنکه در رابطه عاطفی جدیدش با مشکل مواجه شده و شما را برای پُرکردن خلا درونی‌اش می‌خواهد. یا آنکه می‌خواهد از شما استفاده کند تا دوران انتقالی را هرچه راحت‌تر طی کند.

در درجه اول تمام سعیتان را به‌کار گیرید تا مکان‌هایی که ممکن است او حضور داشته باشد را پیش‌بینی کرده و از آن احتراز کنید. به جلسات و میتینگ‌هایی که حدس می‌زنید ممکن است او در آنجا باشد، نروید. خودتان را با جملاتی مانند: «اگر نروم نشانه ضعف من است» و یا «دیدن او هیچ تأثیری بر روی من ندارد» گول نزنید.

با همه مراقبت‌هایی که برای مواجه نشدن با او کرده‌اید، اگر در جایی او را ملاقات کردید به‌سرعت از آن مکان خارج شوید. نگویید او پیش خودش چه فکری می‌کند. هر فکری بکند مهم نیست. آنچه مهم است بهبود و آرامش شما است. یک گفتگو ویا حتی نگاه کوتاه می‌تواند ذهنتان را برای مدت‌ها مشغول کند و به‌دنبال تجزیه و تحلیل آن باشد. پس تمام تلاشتان را به‌کار گیرید تا از هرگونه برخوردی با او احتراز جویید.

هدایا، عکس‌ها، ایمیل‌ها، لباس‌هایی که شما با او خریدید و بالشی که شما را به یاد او می‌اندازد، همگی چیزهایی هستند که باید از دستشان خلاص شوید. همانطور که بیان شد اسکن مغزی نشان می‌دهد چیزهایی که یادآور او می‌باشد، همان نقاطی را که فعال کننده درد فیزیکی است، در مغز فعال می‌کند. بنابراین، نگه داشتن هر یک از موارد فوق و به‌یاد آوردن خاطرات تنها باعث طولانی شدن روند بهبود می‌شود. هر نشانه‌ای از او باعث آزرده شدن شما می‌گردد، پس از دست همه آنها خود را خلاص کنید.

هرگونه فایل کامپیوتری، ایمیل، شماره تلفن و ویدیو را از روی کامپیوتر خود حذف کنید. اگر فکر می‌کنید شاید به بعضی از آنها در آینده نیاز دارید (شاید او در گذشته همکار شما بوده است)، آنها را در یک فلش کپی کرده و به دوستتان بدهید و به او بگویید به هیچوجه آنها را حداقل تا یکسال بعد به شما ندهد.

اگر مواردی مانند لباس و وسایل شخصی از او وجود دارد که باید آن را عودت دهید، بهیچوجه با او تماس نگیرید. به یک دوست مشترک آنها را بدهید تا به او بدهد. از دوستتان بخواهید هیچ خبری از او به شما ندهد و یا هیچ سخنی از او به شما منتقل نکند.

شما نباید مدت زیادی را در تنهایی بسر ببرید و مدام با خود فکر کنید بعد از کات چه کنیم، زیرا تنهایی باعث نشخوار فکری در شما می‌شود. خود را در جمع دوستان و بستگان قرار دهید و از حمایت اجتماعی آنها برخوردار شوید. در ابتدای قطع رابطه عاطفی، شما تمایل زیادی به صحبت درباره او و رابطه‌تان دارید. یک دوست خوب مشتاقانه به حرف‌های شما گوش می‌دهد، ولکن سعی کنید همیشه تنها با یک دوست حرف نزنید. زیرا شما آنقدر حرف برای گفتن دارید که هر دوستی را خسته می‌کند، پس با دوستان متفاوتی صحبت کنید. اما در عین حال باید متوجه باشید که بیش از حد صحبت کردن درباره او و رابطه عاطفی‌تان، به شما کمک نمی‌کند. پس از گذشت مدتی از قطع رابطه عاطفی برای خودتان حد مشخص کنید تا این گفتگوها تبدیل به نشخوار فکری نشود و تنها بیان احساسات باشد.

مطمئناً همه دوستانتان نصایحی آماده برای شما در کشکولشان دارند. خیلی اوقات نیز نادانسته شما را مورد قضاوت قرار می‌دهند. نصایح آنها را بشنوید، ولی تحت‌تأثیر آنها قرار نگیرید. آنها تنها یک دوست هستند و نه یک متخصص رابطه عاطفی.

ساعاتی در طول روز که برای شما یادآور او است را در کنار دوستانتان بگذرانید تا تمرکزتان از روی او برداشته شده و احساس غم کمتری کنید.

اکنون فرصت مناسبی است تا بر رشد روانی و ذهنی خود تمرکز کنید. فعالیت‌هایی که پیش از این فرصت آن را نداشتید، شروع کنید. شاید از کودکی آرزو داشته‌اید پیانو فرا بگیرید، اکنون زمان آن است. روی خودتان و آینده‌تان تمرکز کنید، به کارهای عقب‌افتاده‌تان سر و سامان بدهید، سرگرمی‌ها و فعالیت‌های جدیدی برای خود بیابید. هیچ زمان خالی برای خود باقی نگذارید و دست از تفکر در مورد جدایی بردارید.

احتمالاً می‌گویید: «کی حال و حوصله این کارها را دارد». اشتباه ما آن است که فکر می‌کنیم باید حس کاری وجود داشته باشد تا آن کار را انجام دهیم. ولی واقعیت آن است که ما عمل می‌کنیم تا انگیزه و اشتیاق انجام آن کار در ما ایجاد شود. ما منتظر نمی‌مانیم که حس و انگیزه انجام کار در ما ایجاد شود، بلکه اقدام می‌کنیم و به تبع آن انگیزه در ما ایجاد می‌شود.

باید فعالیت‌های خود را بیش از پیش از سر بگیرید. در این دوره بر کار و تحصیل خود به‌طور جدی تمرکز کنید. ورزش، سفر، تفریح و سرگرمی و خرید کردن را فراموش نکنید و برای آنها برنامه‌ریزی کنید. در کلاس موسیقی و رقص و کلوب‌های ورزشی ثبت‌نام کنید.

لیست فعالیت‌ها را نوشته و برای آن یک برنامه هفتگی بنویسید. پیش و پس از انجام هر فعالیت میزان غم، اضطراب و ترس خود را برآورد کنید. پس از انجام آن فعالیت نیز آنها را بسنجید تا بدین ترتیب میزان اثر هر فعالیت را روی خود دریابید.

ورزش: در هنگام استرس، بدن شما به‌مقدار زیادی کورتیزول ترشح می‌کند. ورزش سطح کورتیزول را در بدن پایین می‌آورد و باعث می‌شود خواب بهتری داشته باشید. ورزش‌های هوازی مانند پیاده‌روی، دومیدانی و شنا باعث می‌شوند در بدنتان هورمون اندروفین و سروتونین ترشح شود که گیرنده‌های درد را مسدود می‌کنند و احساس خوشی و سرحالی به شما می‌دهند. اگر به‌تنهایی رغبت کمتری برای ورزش دارید، سعی کنید در گروه‌های ورزشی عضو شوید تا انگیزه بیشتری برای فعالیت پیدا کنید.

خواب: دوران پس از اتمام رابطه عاطفی به‌طور معمول خواب فرد را دچار مشکل می‌کند و بی‌خوابی به‌نوبه خود باعث اضطراب بیشتر و بی‌قراری می‌شود و به این ترتیب فرد در یک سیکل معیوب قرار می‌گیرد. برای تنظیم خوابتان به مقاله ۴ روش برای داشتن خوابی آرامتر رجوع کنید.

تغذیه: اکثر افراد پس از قطع رابطه عاطفی در غذا خوردن خود دچار مشکل می‌شوند. گروهی چیزی نمی‌خورند و گروهی دیگر بیش از حد می‌خورند. مراقب سلامت خود باشید. سعی کنید غذاهای مقوی و سالم بخورید. نه زیاد بخورید و نه کم. به همان منوال گذشته غذا بخورید. این توصیه‌ها به‌نظر واضح‌اند، ولی زمانی‌که درد جدایی را تحمل می‌کنید توجه به این امور از حوزه تمرکزتان خارج می‌شود. برای اطلاعات بیشتر به مقاله اضطراب چیست، بخش تغذیه صحیح، مراجعه کنید.

به‌خودتان دروغ نگویید. او آنقدرها هم خوب نبود. لااقل برای شما فرد مناسبی نبود. رابطه‌تان هم چندان چنگی به دل نمی‌زد. بی‌جهت لحظه‌های خوب ارتباطتان را بزرگ نکنید. شما لحظه‌های بد با او بسیار داشته‌اید. سعی کنید همه وقایع را درباره او ببینید. ویژگی‌های منفی او را آگاهانه به‌یاد بیاورید. زیرا در این دوران ذهن فرد تمایل دارد ویژگی‌های مثبت و لحظات خوب رابطه را بارها مرور کند. پس آگاهانه ویژگی‌های منفی و لحظات نازیبای رابطه‌تان را به‌خاطر بیاورید.

از خودتان سوال کنید طی این رابطه عاطفی او چقدر باعث آرامشتان می‌شد و چقدر علت غم و ناراحتی‌تان بود؟ چندبار در طول رابطه به‌خودتان امید دادید که اوضاع بهتر می‌شود؟ چه مقدار نسبت به یکدیگر صادق و وفادار بودید؟ چقدر پیش دیگران از دست او و رابطه عاطفی‌تان شکایت کردید؟

شاید نتوانید همه آنچه در ذهنتان می‌گذرد را برای دیگران تعریف کنید. پس هر چه را در ذهنتان می‌آید، بنویسید. درباره احساس غم، خشم، عشق و نفرت خود بنویسید. این کار باعث می‌شود تا این احساسات از شما خارج شده و اندک اندک بیرونی شوند. در عین حال نوشتن به شما کمک می‌کند تا خطاهای شناختی خود را بشناسید. خطاهایی چون:چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

فاجعه‌سازی: دیگر بدون او نمی‌توانم زندگی کنم. زندگی بدون او مانند جهنم است. این بدترین اتفاقی است که می‌توانست برای من بیفتد.

تفکر دو قطبی (همیشه یا هرگز): اگر او را به‌دست نیاوری یعنی یک بازنده هستی. حال که او تو را ترک کرد هیچوقت نمی‌توانی رابطه خوبی ایجاد کنی.

معمولاً افراد پس از خارج شدن از رابطه همچنان از واژه‌های همسر، نامزد و دوست پسر/ دختر من استفاده می‌کنند. و یا در جملات خود به‌جای استفاده از زمان گذشته، از زمان حال استفاده می‌کنند. این نشانگر آن است که فرد نمی‌خواهد واقعیت را بپذیرد.

طبق اصول ان ال پی (NLP)، استفاده از واژه‌های درست بر روی ذهن بسیار تاثیرگذار است. پس بگویید همسر، نامزد و دوست پسر/ دختر سابق من. نگویید ما معمولاً جمعه‌ها به کوه می‌رویم، بگویید ما جمعه‌ها کوه می‌رفتیم.

در این دوران دچار نشخوار فکری می‌گردید و به یاد زمان‌های خوبی می‌افتید که با او داشتید و طبیعتاً درباره تصمیمات خود دائماً دچار دودلی و تردید می‌شوید. تکنیک توقف فکر (توضیح آن در مقاله اضطراب چیست؟ آمده است) به شما کمک می‌کند تا خود را از نشخوار فکری برهانید.

مقاله مرتبط: چرا در رابطه عاطفی خود احساس طردشدگی دارم؟

همه افرادی که ترک و طرد شده‌اند، آرزوی بازگشت طرف مقابل را دارند و دائماً به آن می‌اندیشند. آنها در امید بازگشت او راهکارهای متفاوتی را اختیار می‌کنند تا به هر ترتیبی او و رابطه عاطفی‌شان را به حالت قبل بازگردانند. ایشان حتی در جلسات مشاوره نیز خواهان راهکارهای معجزه‌گونه‌ای هستند تا نه تنها او را برگردانند، بلکه به‌دنبال تکنیکی هستند تا او را متوجه اشتباهش کرده و او را وادارند بیش از پیش به او عشق بورزد. خواسته‌هایی که هیچگاه محقق نخواهند شد.

مجدداً تأکید می‌کنم که هرگونه اقدام جهت بازگشت، باید از طرف کسی باشد که رابطه را تمام کرده است. شما نباید در این زمینه بهیچوجه اقدامی کنید. او باید برای برقرای رابطه اقدام کند، دلایل رفتارش را توضیح دهد، به جهت آسیبی که به شما زده است عذرخواهی کرده و خواهان بازگشت رابطه شود.

یقین داشته باشید که اقدام شما برای ارتباط مجدد، خواهش کردن، سوال از او که به چه دلیل رابطه را ترک کرده است و چگونه شما می‌توانید خودتان و یا شرایط را تغییر دهید و بعد از کات چه کنیم … هیچ‌یک کمکی به بازگشت رابطه عاطفی‌تان نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود ارزش خودتان را نزد او پایین بیاورید.

باید از همان ابتدا بدانید که دیر یا زود، او وارد رابطه عاطفی جدیدی خواهد شد. تا زمانی که کاملاً بهبود پیدا نکرده‌اید به هیچ خبری در رابطه با او و یا ارتباطات او گوش فرا ندهید. اگر شخصی درباره او حرف می‌زند، حرفش را قطع کنید و یا آنکه آن محل را ترک کنید. هرجایی، مانند فیسبوک، اینستاگرام و … که پیش از این با او در تماس بوده‌اید و اطلاعاتی از او به‌دست می‌آوردید را حذف کنید. هر خبری، چه بد و چه خوب از او، شما را از مسیر بهبودی دور می‌کند.

اگر شنیدید که او با شخص جدیدی رابطه پیدا کرده، از کنکاش درباره شخص مقابل و شناخت او خودداری کنید. این کار باعث می‌شود خودتان را با او مقایسه کنید و این کار احساس بدی را در شما ایجاد می‌کند. تفاوتی نمی‌کند که آن شخص زشت است یا زیبا، فقیر است یا ثروتمند. اگر از نظر شما زیبا باشد (اگرچه شک دارم در این دوران بتوان به قوای شناختی شما اعتماد کرد)، احساس حقارت و بی‌ارزشی به شما دست می‌دهد. اگر در نظرتان شما زیباتر هستید، باز هم حسرت می‌خورید و به‌جهت عدم توانایی خود در حفظ این رابطه عاطفی خود را سرزنش می‌کنید. اگر بشنوید که با کس جدیدی هنوز وارد رابطه نشده است، امیدوار می‌شوید که می‌توانید او را به رابطه بازگردانید. بنابراین در هر دو صورت بهبود خود را به تاخیر می‌اندازید.

بدانید که قرار نیست او تا آخر عمر تنها بماند، پس اگر به‌طور غیرمنتظره‌ای شنیدید که او وارد رابطه عاطفی جدیدی شده است، شوکه نشوید. دیر یا زود این اتفاق بایستی می‌افتاد.

پس از اتمام یک رابطه عاطفی، معمولاً افراد گمان می‌کنند که دیگر کسی را مانند او پیدا نخواهند کرد و یا آنکه فکر می‌کنند تا آخر عمر تنها می‌مانند. مطمئن باشید تنها نخواهید ماند. زندگی همانند همیشه در جریان خواهد بود. او نیز بهترین کسی نبوده که می‌توانستید با او زندگی کنید، زیرا در اینصورت رابطه شما به این نقطه نمی‌رسید. دردِ ترک و طرد باعث می‌شود شناخت‌های فرد از کار بیفتد و تمام تلاش خود را به‌کار گیرد تا او را به رابطه بازگرداند، هر چند که در گوشه‌ای از ذهن خود می‌داند که او فرد شایسته و مناسبی برای ارتباط و ازدواج نیست. در این حالت، ویژگی‌های او و رابطه را ایده‌آلیزه کرده و نسبت به مشکلات او و رابطه کور می‌شود. در این حالت تمام تمرکز او بازگرداندن او است و توجهی به محیط اطراف و انتخاب‌ها و امکانات دیگر زندگی ندارد.

اما باید آگاه باشید که نباید در دوران بهبود وارد رابطه عاطفی دیگری شوید. نباید رابطه عاطفی جدیدی را به‌خاطر بی‌حس کردن خود و فرار از درد رابطه قبلی شروع کنید. این کار باعث می‌شود مشکلات‌تان لاینحل باقی بماند و عزت‌نفس و احساس ارزشمندی‌تان وابسته به ارتباط داشتن با دیگران گردد. درک نمی‌کنید که بدون رابطه عاطفی نیز می‌توان از زندگی لذت برد و خودتان می‌توانید بهترین همراه برای خودتان باشید. ارتباط در این دوران باعث می‌شود همان اشتباهاتی که در رابطه عاطفی قبلی کردید را در رابطه عاطفی جدیدتان نیز تکرار کنید. ضمن آنکه در این ارتباط جدیدتان صداقت ندارید، زیرا هنوز از ارتباط عاطفی قبلی‌تان به‌طور کامل خارج نشده‌اید و این ارتباط را تنها برای بی‌حس کردن خود شروع کرده‌اید و این سوءاستفاده از دیگران است که بهیچوجه اخلاقی نمی‌باشد. معمولاً این روابط سرانجامی نیز ندارند و به دو طرف آسیب وارد می‌کنند.

بعضی افراد برای بی‌حس کردن خود به الکل و مواد پناه می‌برند. الکل و مواد مشکل را حل نمی‌کند و شما از این طریق زندگی بهتری را تجربه نخواهید کرد، بلکه غم و اندوه در جای خود به‌قوت باقی بوده و شما تنها زمان بهبودتان را به تاخیر انداخته‌اید. داروهای روانپزشکی نیز به دلیل اثرات جانبی آن تا زمانی که لازم نیست و می‌توان از طرق دیگر بر مشکل غلبه کرد، بهتر است مصرف نشوند. ولی اگر شرایط بسیار بغرنج است و به تنهایی از پس موضوع بر نمی‌آیید، خوابتان دچار مشکل است و یا اضطرابتان را نمی‌توانید کنترل کنید، با یک روانپزشک مشورت کرده و دارو بگیرید.

– http://breakuprecoveryguide.com/NoContact

– https://www.jordangrayconsulting.com/2015/11/how-to-harness-and-heal-the-pain-of-a-breakup

– http://www.relrules.com/13-steps-to-heal-after-a-break-up.

باسلام آقای دکتر میبخشید مزاحم شدم ؛من ۲۳سالمه و با یه خانمی آشنا ووارد رابطه شدم که از من ۵ سال بزرگترن و بهشون از اول حقیقتاسنم رو راست نگفتم چون خیلی دوسشون دارم .ایشون بعدا فهمیدم مطلقه هستن.از روز اول وثانیه اول قصد من از این رابطه ازدواج بودو واقعا خیلی خواهان ازدواج باهاشونم .ایشون یه شب اومدن پی وی من وگفتن از من خوششون اومده .اوضاع مالیه جفت خانواده ها یکسان و متوسطه .هرماه به علت مشکلی کاری فقط یه بار همو میدیدیم .واز ماه سوم رابطه به پیشنهاد جفتمون و راحتی باهم ؛رابطه جنسی داشتیم و هرماه میرفتیم سوییت از صبح تا غروب و ناهار میخوردیم و رابطه داشتیم و یه نیم روز رو باهم زندگی میکردیم . من بعدا از اینکه غیر مستقیم از خانوادم و پدر ومادرم پرسیدم که ازدواج با خانم مطلقه خوبه یا نه و دیدم موافق نیستن و باخیلی دوستانم مشورت کردم و همه مخالف ازدواج باخانم مطلقه بودن .ایشون یه پسر ۳ ساله داره که پیش پدرشه و آخر هفته ها میاد پیش مادرش .ایشون ۲ ماه پیش یکدفعه وقتی بعد از چند بارکه دیگه بهش گفتم ازدواجمون نمیشه و خانوادم موافق نیستن.یه روز ۲ ماه پیش پیام دادن و گفتن که همه چی تموم و هرچی خواهش و التناس کردم که بمون نشد .میخواستم ببینم ازدواج با این خانم برای من درست هست؟ من بعد رفتن ایشون افسردگی گرفتم و فقط کارم شده گریه و زندگیم ندارم .چون واقعا دوسش دارم . الان ایشون با یه نفر محرم شدن و از فامیلاشونه و میگفت اگه تو میومدی جلو تا میدیدی من چطور پشتتم و تو خودت نخواستی . وواقعا باورش نمیشه که خانوادم نمیان جلو . نمیدونم چیکار کنم .یه سره حالم بده و کلا از تمام شبکه ها اجتماعی بلاک کردیمهمو و بهم دسترسی نداریم ولی حاضر بود که اگر من برم جلو محرمیت رو تموم کنن و عقد نکنن .و خیلی اتفاقات این وسط امکانش هست متو توروخدا راهنمایی کنین و از این حال در بیان و بدونم واقعا این ازدواج درست بوده یانه ؟ ممنونم‌

پاسخ شما در قبل داده شده

باسلام آقای دکتر میبخشید مزاحم شدم ؛من ۲۳سالمه و با یه خانمی آشنا ووارد رابطه شدم که از من ۵ سال بزرگترن و بهشون از اول حقیقتاسنم رو راست نگفتم چون خیلی دوسشون دارم .ایشون بعدا فهمیدم مطلقه هستن.از روز اول وثانیه اول قصد من از این رابطه ازدواج بودو واقعا خیلی خواهان ازدواج باهاشونم .ایشون یه شب اومدن پی وی من وگفتن از من خوششون اومده .اوضاع مالیه جفت خانواده ها یکسان و متوسطه .هرماه به علت مشکلی کاری فقط یه بار همو میدیدیم .واز ماه سوم رابطه به پیشنهاد جفتمون و راحتی باهم ؛رابطه جنسی داشتیم و هرماه میرفتیم سوییت از صبح تا غروب و ناهار میخوردیم و رابطه داشتیم و یه نیم روز رو باهم زندگی میکردیم . من بعدا از اینکه غیر مستقیم از خانوادم و پدر ومادرم پرسیدم که ازدواج با خانم مطلقه خوبه یا نه و دیدم موافق نیستن و باخیلی دوستانم مشورت کردم و همه مخالف ازدواج باخانم مطلقه بودن .ایشون یه پسر ۳ ساله داره که پیش پدرشه و آخر هفته ها میاد پیش مادرش .ایشون ۲ ماه پیش یکدفعه وقتی بعد از چند بارکه دیگه بهش گفتم ازدواجمون نمیشه و خانوادم موافق نیستن.یه روز ۲ ماه پیش پیام دادن و گفتن که همه چی تموم و هرچی خواهش و التناس کردم که بمون نشد .میخواستم ببینم ازدواج با این خانم برای من درست هست؟ من بعد رفتن ایشون افسردگی گرفتم و فقط کارم شده گریه و زندگیم ندارم .چون واقعا دوسش دارم . الان ایشون با یه نفر محرم شدن و از فامیلاشونه و میگفت اگه تو میومدی جلو تا میدیدی من چطور پشتتم و تو خودت نخواستی . وواقعا باورش نمیشه که خانوادم نمیان جلو . نمیدونم چیکار کنم .یه سره حالم بده و کلا از تمام شبکه ها بلاک کردیمهمو و بهم دسترسی نداریم ولی حاضر بود که اگر من برم جلو محرمیت رو تموم کنن و عقد نکنن .و خیلی اتفاقات

شما بهتر است ایشان را فراموش کنید. ایشان را نیز اذیت نکنید تا به زندگی خود برسد. شما نمی توانید مستقل از خانواده خود تصمیم بگیرید.

آقای دکتر در حالت کلی و از نگاه روانشناسی این ازدواج بااین شرایط من و ایشون به صلاح ومنطقی هست یا نه؟ ومیشه آینده خوبی داشت ؟

مسلما شما دچار مشکلات بیشتری خواهید بود. اما احتمال ان صفر نیست.

سلام چند روزی بیشتر از پایان رابطه عاطفی من نمیگذره دختری که دوسش داشتم چون که مذهبی بود و احساس گناه میکرد من رو ترک کرد و رفت و گفت به خدا میسپارمت… التماسش کردم، خواهش کردم فقط گفتم بمونه هر کاری باشه میکنم، هر جوری بخواد میشم حتی با این که آدم معتقدی نیستم سعی کردم شبیهش بشم ولی دوستان مذهبیش تحریکش میکردن و پشت پا زد بهم و تمام راه های ارتباط رو بست.. من خیلی حالم بده دائم جلوی چشمم میاد توی خواب و بیداری میبینمش صداش رو میشنوم، از اون روز مریض احوالم تب و لرز شدید دارم و حالم رو به بهبودی نیست و میدونم دیگه بر نمیگرده ولی نمیتونم قبول کنم چون خیلی بهش وابسته بودم و دوستش داشتم.. باید چی کار کنم که فراموش بشه و به زندگی عادی برگردم؟

سلام. هیچ راه معجزه اسایی نیست. باید زمان طی شود. به راههای گفته شده در مقاله عمل کنید.

سلام آقای دکتر من ده سال پیش با یه دختری که خیلی دوستش داشتم دوست شدم و قصدم هم ازدواج بود متاسفانه بعد یکسال متوجه شدم که ایشون با یه نفر دیگه هم دوست شده و منو ول کرد و رفت. خیلی بهم ضربه خورد تو این مدت جدایی به ندرت حال همو میپرسیدیم و همو میدیدیم. تا اینکه شش ماه پیش بازم رابطمون شروع شد اونم به قصد اینکه آشنا شیم و ازدواج کنیم و بهم گفت که من الان ۳۵ سالمه و میخوام یکی حمایتم کنه و بهش تکیه کنم من چون دوستش داشتم بخشیدمش و قبول کردم . این خانوم تو شهرستان زندگی میکنه و هی میومد شهر ما، میبردمش دکتر و بیرون و در مورد اینکه آینده میخوام براش چکار کنم و اینا بهش میگفتم ولی به سه ماه نرسیده بود گفت که من یکی دیگه رو دوست دارم و نمیخوامت . خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم که تو که دفعه قبل این کار رو کردی و منو ول کردی به خاطر یکی دیگه دیدی که چقدر ناراحت شدم و بهم ریختم پس چرا این دفعه بازم اینکارو کردی .بهش گفتم که منم واقعا خسته شدم دیگه خداحافظ برای همیشه. تو این مدت ده سال جداییمون هم من خیلی کار و تلاش کرده بودم از همه چیز خودمو محروم کرده بودم تا تو کارم که مربوط به ساخت و ساز هستش پیشرفت کنم و خوب بود نسبتا وضع و اوضاع مالی. در ضمن من خیلی آدم خوش اخلاقی هم هستم . دو سه ماه از جداییمون نگذشته بود که پیام تبریک تولد واسم فرستاد . بعد تبریک یلدا و اینا. یه روز خیلی فکرم مشغول بود از این موضوع ،داشتم به یه نفر زنگ میزدم اشتباهی شماره ایشون رو گرفتم تک زنگ افتاد بهش ،برگشت بهم زنگ زد و بعدش چند روز دیگه گفت زانوم درد میکنه و گفتم بزار واست شماره بگیرم از دکتر. گرفتم اومد باهم رفتیم دکتر و فرداش بهش کادوی تولدشو دادم ولی بهم گفت که قبلا با یه نفر دوست بوده و اونو میخواد و اونم انگار هی بهش وعده سر خرمن میده الانم خانوم ۳۶ سالشه .منم گفتم چرا میای منو میبینی من آخه اذیت میشم گفت خودمم نمیدونم گفتم میخوای باهم ازدواج کنی بازم گفت نمیدونم. به خدا نمیدونم چیکار کنم دیگه نه تموم میکنه نه ولم میکنه . منم دوستش دارم ولی دیگه خستم کرده با کارهاش و حرفهاش . خیلی درمونده شدم انگار روحم رو به اسارت گرفته. والا به خدا از لحاظ مالی و قیافه و تیپ خوبم خانوادم ازش سرتره ولی موندم که چیکار کنم

بهیچوجه رابطه را با ایشان ادامه ندهید. ایشان را کاملا بلاک کنید. شما باید حتما به یک رواندرمانگر مراجعه کنید تا متوجه بشوید چرا در چنین رابطه مریضی گیر کرده اید. شما تله ایثار دارید . مقاله مربوط را در سایت مطالعه کنید

با سلام. هشت سال پیش از طریق یکی از دوستان با آقایی آشنا شدم به قصد ازدواج اون موقع ایشون شرایط مالی خوبی نداشتن به همین خاطر گفتن نمی تونن تشکیل زندگی بدن به همین خاطر کات کردیم پنج ماه پیش دوباره بهم پیام دادن گفتن زندگیم روبه راه شده و می خوان بیشتر آشنا بشیم اولش راضی نبودم اما با اصرار ایشون ادامه دادم از نظر رفتاری با هم هماهنگ بودیم ایشون به چهره خیلی اهمیت می دادن و کلا نکته سنج بودن اومدن خواستگاری و همه چیز خوب پیش رفت در این فاصله من جهت زیبایی پوست صورتم رو لیزر کردم که متاسفانه آثار کمی از این کار روی صورتم موند ایشون روز آزمایش متوجه شدن و خیلی ناراحت شدن گفتن چرا برای انجام این کار با من مشورت نکردی باید بری دکتر و تا زمان خوب شدن صبر می کنیم من رفتم دکتر برای رفع اثر کامل چند ماهی نیاز به زمان داشت تو این مدت دلخوری های هم بینمان پیش اومد من خیلی حساس شده بودم و زود رنج ایشون گفتن من یک همراه قوی می خوام منم سعی می کردم صبوری کنم ولی بعضی وقتا ناراحت می شدم. تو این فاصله پدرشون هم بهشون فشار آوردن و حتی از خونه خودشون طردشون کردن ایشون خونه مجزا داشتن.از زمانی که با پدرشون بحثشون شد روابطشون با من هم سرد شد ی روز پیام دادن دیگه نمی تونن ادامه بدن گفتن معلوم نیست صورتت خوب بشه از طرفی پدرمم دیگه تو این مسیر همراهیم نمی کنه و برو دنبال زندگیت من اون موقع خیلی شوکه شدم آخه قرار بود صبر کنند خیلی اصرار کردم که فقط دو ماه دیگه صبر کنند تا همه چیز خوب بشه اما اصرار فایده ایی نداشت. الان سه هفته از جدایی ما می گذره حالا صورت من خوب شده به نظر شما با وجود این ایشون قاطعآنه رفتن بهشون پیام بدم که مشکل حل شده؟ این رو هم بگم که ما هر دو ۳۷ سال داریم

سلام. من اصلا صلاح نمی بینم با اشان مجدد وارد رابطه بشوید. ایشان مشکلات شخصیتی دارند.

ای کاش ۶ سال پیش یه نفر این اطلاعات رو بهم میداد. وقتی یادم میاد که چقدر طول کشید تا حالم خوب بشه و چه رنج هایی رو نادانسته خودم به خودم تحمیل کردم، دلم برای اون دختر ۱۹ ساله که بودم میسوزه

مهم اینده است

اقای دکتر اینکه گفتید به احتمال زیاد دچار طرحواره طرد هستند من خیلی زیاد در این مورد تحقیق و مطالعه کردم و تقریبا٩٠ درصد از علایم رو ایشون دارن و با فرض اینکه درست باشه این قضیه رها کردن این ادم کمی منصفانه نیست و طوری که فهمیدم پس از اینکه همه تلاش هاشو کرده باشه برای خواسته ش ( که برای پارتنر من تقریبا یک سال و اندی طول کشید ) اگر رها شوند هیچ مقاومت و تلاشی نمیکنن.اقای دکتر به نظرتون رها کردن این ادم تو این مرحله کار درستیه؟؟ من بهش علاقه مندم ولی با گذشت این یک ماه و نیم به ترک کردنش راحت تر فکر میکنم.لطفا راهنمایی کنید .

با یک مشاور مشورت کنید تا در جریان همه جوانب قرار بگیرن و بتوانند نظر دقیق بدهند.

عذر خواهی میکنم اقای دکتر من داشتم به حرفای شما فکر میکردم موردیو گفتین که اصلا تا بحال بهش قکر نکرده بودم اینکه خشم از رفتارهای گذشته من!!!چون یکی دوبار دیگه هم همین کارو کرد و سکوت کرد این اواخر کاری که من اوایل در مشکلات مدام میکردم و ایشون کلی تلاش کرد برای رفع این کار من.اما ایشون چند دفعه این کارو به مدت کوتاه کرد و این اخرین بار که ازش پرسیدم تو خودت اصرار به حرف و حل مشکلات داشتی حالا چی شده؟گفت جامون عوض شده.و کاملا ادای اون روزای منو در میاورد فقط نگاه میکرد به اطراف به من و….. دقیقا مثه من واقعا میتونه این باشه اونم بعد از گذشت ١سالو نیم؟؟؟؟؟ چرا حالا !

عذرخواهی میکنم اقای دکتر ولی مسله ی دیگه اینکه ایشون هنوز تو این وضعیت هم هر زمانی که خواستم تنهایی بیرون یا جایی برم با حرفایی مثه اینکه برنامه تو ریختی دیگه ، یا حتما کاری واجبی داری و…. تیکه پرانی میکنن و گویا ناراحت میشن که من تنها میخای جایی برم چون توی این دوسال هم کار و هم همه شرایط باهم بودیم و از همان ابتدا با اینکه من ادم مستقلی بودم و تنهاییم و استقلالم مهم بود برام و ایشون میدونست ولی بازم همه جا با من بود .هنوزم این حسو داره . ولی من نمی دونم در جواب این تیکه پرانی ها بی تفاوت راه نودمو برم و این کمک میکنه به همون فاصله ای که باید بینمون باشه؟؟؟ یا نه منصرف شم و به اصطلاح اتیش بیار معرکه نباشم !بازم ممنون از راهنماییتون

احتمال زیاد ایشان طرحواره طرد و رهایی دارد( مقاله درباره انرا در سایت بخوانید) که از طرفی صمیمیت می ترسد و از سویی نگران ان است که رهایش کنند و بروند

با سلام .اقای دکتر عزیز من مطالعه کرد طرحواره ی طرد رو و فکر میکنم درست باشه .اما مسله اینجاس که الان من باید چه کنم؟؟؟

ممنون اقای دکتر عزیز درواقع نمی تونم دلیل این قهر طولانیو بفهمم فقط تنها فکرم اینه که شاید بدلیل شرایط بحرانی مالی و کاری منتظر روبراه شدن اوضاس و ترجیح میده تا اون زمان شاید دوباره از طریق احساسی وارد احساس مسولیت نشه تنها استرسم از اینه که نکنه این دلیل کنار اومدن با خودش برای قطع رابطه باشه و تو این مدت داره با خودش کنار میاد که اگه این طورباشه من نمی خوام قربانی باشم و دوما اینکه با نظر شما در اینکه شاید هلاقه به سخت بدست اومدن داشته باشه و من هم رفتارمو مثه قدیم سرد کردم .نمی دونم چی میخواد بشه اما از شما بخاطر راهنمایی قشنگ و پاسخ سریعتون خیلیییی سپاسگزارم

قرار نیستقرار نیست شما رفتار سرد نشان بدهید. چون نباید وارد یک باری غلط بشوید. زیرا در اینصورت تا کی در زندگی می خواهید این بازی را انجام دهید. باید ببینید در یک بازی سالم او می تواند بماند یا نه

ناگفته نماند اقای دکتر تو این یک ماه و نیم من به هر طریقی با ایشون راه اوندم ده پانزده روز به حال خودش گذاشتم که شاید نیاز به غار تنهایی داره .و منم روال عادی زندگی.هیچ صحبتی نکرد.با جدیت خواستم بی نتیجه بود با احساسات بی نتیجه بود و صحبتی نکرد تنها یک جمله های کوتاه که تو فقط به فکر خودتی من و رابطه برات مهم نی هر کسی هر چیزی برات از رابطه بیشتر اولویت داره و …..همین . و اخر سر در حال حاضره که روال خودشو تا این لحظه دارم پیش میبرم .این سردی برای مردان با این تایم طولانی پایان رابطه ست؟؟؟

نه لزوما

سلام اقای دکتر وقت بخیر من خارج از ایران هستم به مدن دوسال است که وارد رابطه ای شده ام که البته بعد از ٨/٩ ماه مقاومت من و اصرار و تلاش ایشون این رابطه متعهد و خوب به وجود امد .همه چیز خوب بود و تر دو شدیدا علاقه مند وعالی .من ادم مستقلی بودم ولی ایشون تماما اصرا داشت با هم هم خانه باشیم و خلاصه این شد هردر دوران کرونا و شرایط اینچنینی من راضی به این قضیه شدم .ما با هم فعالیت کاری هم شریکی شروع کریم اما وضعیت کرونا اقتصاد رو کاملا خراب کرد.ایشون ادم مهربان و پرتلاشی بودند برای نگه داشتن رابطه. ناگفته نماند ک از زمان وضعیت کرونا خواهر و داماد من هم بخاطر وضعیت اقتصادی بد تو مملکت غریب با ما بودند .طبیعیه که فشار باشه روی هممون اما هیچوقت چیز زیادی به زبان نیاوردند تا اینکه تقریبا یک ماه و نیم پیش بی دلیل سر موضوع کوچیکی بحثمون شد خیلی بی اهمیت ولی از اون لحظه دیگه ایشون همون ادم قبل نبودند .خیلی تلاش کردم مشکل را بگه طبق معمول حل کنیم اما بی فاییده ست.خواهر و دامادم از پیش ما رفتند اما این رفتار ایشون همچنان مثه قبل نشد.نه اینکه قهر باشه صحبت میکنه با هم وقت میگذرونیم و تمام مدت با هم هستیم ولی نه مثه قبل مثه دوتا دوست عادی هم خونه یا….. راه درست برای من چیه به نظرتون به پاییان رابطه از سمت خودم فکر کنم و اقدام کنم؟این رفتار سرد و این رابطه برای ایشون به همین منوال که میگذره میخاد باشه؟ لطفا راهنماییم کنید حال خوبی ندارم

درود. واقعا نمی شود دلیل رفتار ایشان را با این توضیحات حداقلی فهمید. شاید هنوز از اوایل رابطه و اصرار ایشان و رد شدن توسط شما خشم درونی دارند و به اینصورت بروز می کند. شاید اصولا فردی است که رابطه تا زمانی برای او جذاب است که بدست نیامده است. شاید شما واقعا رفتارهای مناسبی نداشتید. اما به هر دلیل حال نیمه قهر ۱ ماهه ایشان معنای خوبی ندارد. (قهر معنای دیگر خشم است. خشمی منتقمانه و زیرکانه. یعنی می گوید من که کاری نکردم. ولی در حال انتقام است فرد اما بطریقی که بهانه ای دست دیگری ندهد.) . اگر این رفتار قهر کردن در ایشان اینقدر طولانی شده و دلیل انرا نیز ذکر نمی کند احتمالا ویژگی قهر کردن از خصوصیات اوست و شما باید به رابطه خود پیش رفتن در ان جدی تر فکر کنید زیرا می تواند سر هر موضوع دیگری تکرار شود

میشه بگید چرا بابام درباره پول حرف زده اخه خودش میگ پول مهمش نی.تنها باری ک حرف از پول زد پیششون بعد اینک منو از شهر اون پسر اوردن خونه بود ک گفته بود ما کسی میخوایم ک بتونه پول سرویس طلا بده قبلا همچین حرفی بشون نزده بود و هر بار ک خاستگاری کرده بودن خیلی قشنگ جوابشون رو داده بود و گفته بود ن.البته ب خانوادش درباره درسو اینام گفته بود و سرکارو ی دفعه ب خودم گفته بود دخترم باید سوار شاسی بلند شه ن موتور

سلام خدا قوت ممنون از مطالب خوبتون اگ میشه منم مثل بقیه راهنمایی کنید خیلی ممنون میشم.خدا خیرتون بده و همیشه کمکتون کنه و پشت پناهتون باشه من ۲۰سالمه و ۴ سال با اقایی در ارتباط بودم ک ۹ ماه از خودم بزرگتر بودن.فامیل هستیم ولی شهرامون متفاوته و از نظر خانوادگی هیچ جوره بهم نمیخوریم و منم وقتی هنوز رابطمون شروع نشده بود این چیزا رو بشون گفته بودم ولی بازم میخواستن با من رابطه داشته باشن.هنوز یه سال از رابطه گذشته بود ولی خانواده اون همه از رابطه ما خبر داشتن و منم مادرم میدونستن ولی پدرم نه.بش گفته بودم برای خانواده ما فقط درس خوندن مهمه و سرکار رفتن و پول اصلا مهم نیس.چون خودمون خداروشکر پول داریم اگ مثلا کسی همسر من بشه و معیار هامونو داشته باشه ولی پول نداشته باشه خود پدرم کمکمش میکنه ولی اون اقا خیلی وقتا رابطه را با هر بهونه ای کات کرد و دلیلشم این بود ک پول نداشتن.با اینک پول نداشتن ولی خودش سر یه کار نمیموند و دایم ول میکرد.وضعشون جوری بود ک دوتا خواهر کوچیک ترش لباسای بقیه ک استفاده شده بودن و بشون میدادن رو میپوشیدن ولی اون با دیدن این چیزا بازم مرتب سرکار نمیرفت.۱۸ سالگی سربازی رف و خودکشی کرد .میگف دلیلش این بوده ک من باهاش ارتباط زیادی نداشتم و دلیلشم این بود ک قبل سربازی یهویی رف و خیانت کردم و چون هی کات میکرد من دیگ خجالت میکشیدم جلو مادرم مث قبل باش رابطه بگیرم .بعد خودکشی مشاور ها بش میگفتن اره باباش راضی نمیشه و جداشین ولی من نمیتونستم جداشم و دوباره مث قبل جلو مادرمم باش حرف میزدم.تو ۲ سال سربازیش یک بار نیومد دیدن من و کات کردنمون ب هفته ای یکبار رسیده بود.من گریه میکردم ولی اگ میرف دیگ سراغشو نمیگرفتم و خودش میومد.چن ماه بعد من خودکشی کردم هم برا این بود ک رتبم تو دانشگاه خوب نشد و هم برای اون اقا بود و جریانو ب بابام گفتم ک میخوامش چرا خاستگاری میکنن میگی ن گف هنو کار نداره و دانشگاهو ول کرده و این باید ب خودش برسه و یک ماه بعد خودکشیم ولم کرد.باز اومد گف دوس معمولی باشیم گفتم ن ولی با بهونه ای دوباره منو ب رابطه برگردوند.ی دفعه گف اگ منو دوست داری ب بابات بگو منم گفتم ما هنو سنی نداریم .۱۹ سال داشتیم و اون هنوز سرباز بود اما من گفتم.پدرم خیلی ناراحت شدن و گفتن ن هیچی نداره و اینا اگ بفکر بودن ب فکر خانواده خودشون بودن و یسری حرفا درباره پول گف.بعد این ماجرا خیلی شدید تر وابسته شدم و اصن با پدرم چن ماه قهر بودم و بعد فرار کردم و ب شهرشون رفتم ولی سر بیس چار ساعت من اومدم شهر خودمون ینی مادر پدرم اومدم دنبالم و اون اقا هیچ کار خاصی نکرد ک بابامو راضی کنه.رابطه جنسیم داشتیم.بعد بابام ب خانوادش زنگ زد و گف دیگ خاستگاری نکنین و ما جوابمون ن هست و ب داییشم حرفایی از پول زده بود ولی نمیدونم چرا؟ اخه خودش میگ پول مهم نیس یک ماه بعدش برا اولین بار اومد شهرمون و منو دید و بازم رابطه جنسی داشتیم و ی ماه بعدش سرد شد و دوماه بعد اخرین دیدارمون زن گرفت.تقریبا ۶ ماه از جدایی گذشته ولی من هنوزم ناراحتم.البته ۶ ماه پیش ۴ سال کمه ولی اذیت میشم.میگم مگه چی براش کم گذاشته بودم.چقد باش چت میکردم چقد قایمکی باش حرف میزدم.وقتایی ک گوشی نداشتم با تلفن خونه جلو مادرم حرف میزدیم.مدرسه میرفتم از مدرسه یا تلفن همگانی زنگش میزدم.با خانوادش صحبت کردم.پیش همه گفتن ما همه میخوایم و من گفتم چرا ولی بعدش گفتم وللش ما ک همو میخوایم.فرار کردم.با خانوادم قهر کردم.تو سختیا پیشش بودم البته کنارش نبودم .تا جایی ک تونسم کمکش کردم.اونم دوسم داشت یادمه گریه میکرد ولی خب چی شد.من بش شرایط گفته بودم خودش نخواس از راهش بده.کلا گیجم.میگم نکنه من کم گذاشتم .لطفا کمکم کنید

سلام عزیزم. شما حتما باید پیش یک مشاور بری و برای مشکلات روحیت که ربطی به رابطه شما نداره و مربوط به کودکی است کمک بگیری. شما اگر از نظر روحی بهبود پیدا نکنی دوباره جذب ادمی میشی مثل همیت اقا که تعادل روانی ندارد و مشکلات زیادی از نظر روحی دارد. موضوع شما پول نبود. شما مشکلات زیاد دیگری داشتید. خودکشی، فرار کردن، رابطه جنسی و…همگی نشان دهنده مشکلات شدید در شما و او است. موضوع کم یا زیاد گذاشتن نیست. اگر تمام وجودتم می زاشتید ربطی به تمام شدن رابطه نداشت. حتما پیش مشاور بروید وگرنه بازهم خودتان را در یک رابطه غلط دیگر گیر می اندازید.

با عرض سلام و ادب. دکتر من یه آدم فوق العاده حساسم. تحمل ندارم یکی بهم بگه بالای چشمت ابروعه، دست خودم نیست. حس میکنم یه بچه ای درونم بغض میکنه، کز میکنه و یه گوشه میشینه و دلش نمیخواد با هیشکی حرف بزنه. همیشه همین شکلی بودم. از قضا یه خونواده بی فرهنگی هم دارم که هیچوقت مراعات حال نکرده و همه حرف ریز و درشتی اتفاقا میزنن و منم با اون روحیه، مدام جنگ دارم باهاشون یا قهرم. خیلی هم کینه ای ام. الان دلم میخواد پوست کلفت تر شم. دوست دارم این آدمای بی ارزش دورم نتونن اعصابمو بهم بریزن، دوست دارم بگذرم ولی نمیتونم. چه کنم؟؟؟؟ چطوری حساس نباشم؟ بعضی وقتا فکر میکنم این یه راه بوده برای قدرتمند نشون دادن خودم که وقتی یکی یچیزی بهم گفت سربع گارد بگیرن سریع عصبانی شم تا بفهمه من کم قدرت نیستم!!! البته ناخودآگاه بوده ها

سلام. مقاله زیر را مطالعه کنید. حساس بودن شما نشانه عزت نفس پایین شما است. این دو مقاله را بخوانید و تمرینات انرا انجام دهید.https://dr-sanaie.com/%D8%B7%D8%B1%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B5-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D9%85/

https://dr-sanaie.com/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B9%D8%B2%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%B3/

سلام دکتر. من خونواده ای دارم که بشذت رو همه کارای من میخوان کنترل داشته باشن. من حق ندارم یه فیلم سینمایی تنها ببینم، ۲۰ سالمه سال ۲ دانشگاهم. وقتی خودمو با دوستام مقایسه میکنم و میبینم چقدر آزادی عمل دارن خیلی غصه میخورم. تنها راه آزاد شدنم بصورت عملی شوهر کردنه که ازونم الان خوشم نمیاد. میترسم از چاله بیفتم تو چاه. تو شهر خودمم دانشگاه قبول شدم. هر شب که میخوابم با آرزوی به آزادی رسیدن و خیالبافی خوابم میبره. راهکار عملی شما چیه؟ من چکار کنم؟

عزیزم این کنترل زیاد خانواده نشانه اضطزاب اونها است. والدین شما همیشه به وقایع منفی فکر می کنند. بهتر است در صورت موافقت با هم نزد مشاور برید. کاملا درست فکر می کنید که نباید از چاله به چاه بیفتی. بهتره با والدینت در یک فضای صمیمانه صحبت کنی و نشان بدی که خودت حواست به خودت هست و مراقب چارچوبها هستی

سلام اقای دکتر من ۲۰ سالمه مدت ۶ ماه با استاد دانشگام دوست شدم صیغه خوندیم ایشون ۴۸ سالشونه ولی خب بخاطر ظاهر و روحیه جوانشون علاقه پیش اومد. اولای رابطه ایشون خیلی مشتاق بود ولی کم کم رابطه به جایی رسید که هر روز دعوا و بحث و قهر بود من هر کاری میکردم رابطه تموم نشه بحث پیش نیاد ولی انگار نمیشد اصلا نمیفهمیدم چی شد که باز دلخور شد ازم. الان ۳ روزه کات کردیم بهم گفت تو مریضی ازت متنفرم و کات کرده جوابمم نمیده. در طول رابطه همیشه منو سرزنش میکرد میگف اخلاقت بده امیدی ب خوب شدن رابطه ندارم . من چیکار کنم بتونم فراموشش کنم

شما حتما باید به یک روانشناس مراجعه کنید تا متوجه شوید چه چیز شما را به چنین رابطه ای کشاند. در مقاله قدمهایی که کمک می کند شما راحت تر این مسیر را طی کنید به تفصیل شرح داده شده است.

میتونم با خودتون صحبت کنم؟ ایشون استادمم بود

با ۰۹۰۳۴۷۳۳۰۰۹ جهت تعیین وقت هماهنگ کنید

سلام ، من ۳۱سالمه وقتی به عنوان مسئول ازمایشگاه وارد یه شرکت غذایی شدم یکی از دختران کارخانه که کارگر بود به کمک یک مرد زن و بچه دار به من نزدیک شد و کم کم منو وابسته خودش کرد و می گفت قصد ازدواج دارد منم قبول کردم و شرایطم را گفتم ، گفتم که باید با هم کار کنیم و… اون هم قبول کرد وقتی کارگر ها متوجه شدن با من درباره رابطه این دختر با بقیه مردها حرف های زیادی زدن چند بار هم خودم دیدم با مرد ها بگو بخند دارد و با یکی از آنها که خیلی صمیمی هست همه راز های زندگی مان را میگوید و آن مرد برای زندگی ما تصمیم گیری میکند ، بارها ازش خواستم برایم توضیح دهد با هم چه میگویند دلیل این همه ارتباط تلفنی پیامکی حضوری و… چست می گفت ازم حمایت میکنه هیچ چیزی درباره مون نیست که به این مرد نگویم ، بهش گفتم که باید با این مرد قطع رابطه کند یا حرف هایی که رد و بدل می شود برایم بگوید اما اون خانم قبول نکرد میگفت شکاک هستی ، این خانم و این مرد با هم ارتباط نزدیک دارند و آن مرد در زندگی ما دخالت میکند ، مثلا به من میگفت باید قبل عقد خانه بخوره به نام دختر ، ماشینت بفروشی براش طلا بخری و…. من ارتباطم راقطع کردم اما چون توی یک کارخانه کار میکنیم با هر بهانه ای به من نزدیک میشود حالا واقعا نمیدانم من شکاک هستم یا واقعا چنین ارتباط هایی غلط است ؟؟

این ارتباط به سن و سال آن مرد و زن و بچخ دار بودن و نوع رابطه بستگی دارد. در هر صورت شما ناراحتی خود را از این رابطه انها ابراز کرده بودید. دخالت ایشان در کارهای شما نشانه خوبی نیست. ایشان نمی تواند همچنان تحت تاثیر ایشان باشد و در عین حال خواهان ادامه رابطه با شما.

من هجده ساله ازدواج کردم و یک دختر چهارده ساله دارم با تمام فراز و فرودهای زندگی ،الان شوهرم میخواد جداشه ،میگه ما حرف همو نمیفهمیم ، میگه آشپزیت هنوز اونجوری که من میخوام نیست یه روز خوبه یه روز بد ،در حالیکه دو سالی میشه دارم تلاش خودمو میکنم عالی درست کنم ،میگه هیچ وقت لباسام اتو نکردی، میگه قبلن مادر خوبی برای بچه ام نبودی البته اوتم برمیگرده به افسردگی بعد زایمان که تاچند سالی خودم ازش خبر نداشتم ، میگه ازت بدم میاد و لعنت به روزی که دیدمت ، خلاصه من در زندگی بودم که عشق فقط از طرف من بود من چشم پوشی میکردم و کوتاه میامدم او همیشه در حال تغییر من بود ،میگه هر از گاهی دوباره به اصل خودت برمیگردی ،جلو دخترم به من توهین میکنه و دعواهیمان را جلو دخترم میکنه ، میخواد اونجوری بشم که میخواد تا الان سعی خودمو کردم ولی او با یه اشتباه کوچک از طرف من دوباره خشمگین و عصبانی میشه ، این چند سال اخیر بدتر هم شده ، در ضمن هفته ای چند بار هم تریاک با دوستاش میکشه ، الان به دخترم گفته دنبال خونه هست که بره ، دو سال پیش هم گفت ولی من با گریه و التماس برش گردوندم ،دوست داره دخترم رو برعلیه من بشورونه ، منم ایرادتای دارم ولی مهم اینه که معایبم رو شناختم و دارم درستش میکنم ،ولی اون خودشو بیگناه میدونه و بیقصیر و میگه فقط تو باعث تمام بدبختیها هسی بهش میگم دخترم در سن بدیه ،میگه خودت مقصری هر چی بشه از چشم تو میبینم ، خلاصه این شده زندگی من در این سه هفته گذشته ، چکار کنم ؟ منو لطفن راهنمایی میکنید؟

بنظر شما وابستگی شدیدی به ایشان دارید. وابستگی شما میتونه مالی- عاطفی و یا روانی باشد. مطمئنا قسمت زیادی از رفتارهای شما بدلیل ضعف و وابستگی شما به ایشان است. سعی کنید با مشورت با یک روانشناس و یا مطالعه در جهت درمان وابستگی خود گام بردارید. مسلما این شرایط تنها از ضعف، ناتوانی و ناگاهی شما ناشی می شود.

سلام اقای دکتر وقت تون بخیر،من حدود ۶سال با یه پسری دوس بودم،ایشون قصد شون بود که از ایران برن،الان تقریبا کارهاشون درست شده تا چند وقت دیگه میرن،ما ۴سال تو‌دوران دانشجویی که دو سال اخر کارشناسی و دوسال ارشد بود کنار هم بودیم بعد که من برگشتم شهر خودم برای دکترا بخونم همدیگه رو‌نمیدیدم ولی باهم از طریق تلفن…در ارتباط بودیم،خیلی برنامه برای اینده داشتیم درباره همه چی حرف زده بودیم حتی تربیت بچه ها …بعد یه مدتی عوض شدن خیلی تماس ها کمتر شد منم چون درگیر نتایج کنکور بودم استرس نتایج داشتم خیلی پیگیر نبودم تا اینکه چند روز پیش گفتن چیزی به رفتن شون نمونده و ترجیه میدن دوست معمولی با من باشن ولی من خیلی از نظر عاطفی درگیرم نمیتونم فکر کنم کسی که تا ۴ماه پیش قول قرار ازدواج با من میذاشت حالا بخواد دوست معمولی من باشم حتی بلاکش کردم چند روز خیلی اصرار داره که مثل یه دوست عادی با من در ارتباط باشه و دعوا میکنه با من که ار تباط تو با من قطع نکن شاید کمک احتیاج داشتم من و اون بتونه به من کمک کنه چند تو این ۶سال هم خیلی به من کمک کردن،اصلا نمیدونم چی کنم ارتباط مو کامل باهاشون قطع کنم یا اینکه دوس عادی باشیم؟ بعد یکی از دوستام میگه حتما تو این مدتی که سرد شدن یکی وارد زندگیش شده که نسبت به این دوستی اینقدر سرد شده،نمیدونم چقدر حرف دوستم درسته؟مرسی بابات راهنمایی تون

شما بهیجوجه نباید ارتباط با ایشان داشته باشید. شما زخمی دارید که با عدم ارتباط رو به بهبود می رود ولی هر بار خبر و یا دیدار و یا گفتگو این زخم را دوباره تازه می کند. ایشان بجهت خود می گوید که ارتباط داشته باشیم. نهایت خودخواهی ایشان است.

خیلی ممنون بابت پاسخ گویی تون اقای دکتر،ولی یه سوالی که برام پیش میاد اینه که چرا انقدر اصرار دارن که ارتباط شون با من حفظ کنن،یعنی فقط به خاطر کمک به منه یا به نظر شما دلیل دیگه ای داره؟

پاسخ قبلی را با دقت تر بخوانید

سلام من ۱۳ سال سن دارم و دوستی دارم که از مهد کودک و پیش دبستانی باهم بودیم و همو دوست داریم و زمانی که پیش هم هستیم خیلی شادیم و میخندیدم اما جدیدا در فضای مجازی باهم دعوا میکنیم و فشار روانی روی هم وارد میکنیم و بعدش یادمون میره اما دیگه دیدیم ناراحت کردن همدیگه فایده ایی نداره و باز هم دعوا میکنیم و دوستیمون تموم شده مدت کمی هست که دوستیمون رو تموم کردیم من چطوری میتونم دوستیمون رو بر گردونم

لطفا جواب بدید هرچه سریعتر

عزیزم او مجددا با شما تماس میگیرد. اینبار سعی کنید با هم دعوا نکنید.

سلام من با دوستم ۹ ساله دوست هستم ولی از زمانی که کرونا اومد همواره باهم دعوا میکنیم ولی زمانی که حضوری همدیگه رو میبینیم خیلی باهم خوش خنده و شاد هستیم.ما همدیگه رو دوست داریم ولی بهم میگه اخلاقات و حرکاتی که انجام میدیدم همدیگه رو ناراحت میکنیم ولی باز هم باهم دوست میشیم ، اما جدیدا میگه خسته شدم! بهش میگه تو منو دوست داری؟ میگه آره ولی دوستیمون تموم شده و دوستیمون رو بهم زد و مادرش میگه دوستی شون خیلی وقته تموم شده و فشار روانی وارد میشه رو هردوشون (یعنی من و دوستم) به نظر شما اگه یه موقع گفت بیا دوستیمون رو یه بار دیگه شروع کنیم آیا شروع کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر رابطه ارزشمند بود و ایشان فرد مناسبی بودند باقید شرایطی شروع کنید. باید مطمئن بشید که مجددا از رابطه خسته نمی‌شن و متعهد هستند. زیرا هر رابطه‌ای چالش دارد. اگر نخواهید چالش‌ها را قبول کنید رابطه مجددا تمام می‌شود.

سلام اقای دختر,من حدود ۶ ماه با یه دختر همسن خودم بودم,من ۱۹ سالمه,ما با هم خوب بودیم همدیگرو دوست داشتیم,گاهی اوقاتم بحث و دعوا بود ولی حل میشد.تا اینکه یه سری اتفاقات شخصی براش افتاد و اعصابش بهم ریخت.من متوجه بودم که حالش خوب نیس ولی خب یه سری دعواها پیش اومد و بالا گرفت ,یواش یواش سرد شد تا اینکه یک شب اومدو گفت ک تو احساس داری من سردم,برو با کسی ک لایقت باشه و نمیدونم پرونده من برخلاف تو سیاهه و ازین حرفا,منم هرچی گفتم فایده نداشت.قبلن دوسه باری رابطه داشت برای همین یکم بی احساس شده بود.بعد ازون قضیه با هم حرف میزدیم ولی کم و به شدت اون معتقد بود ک دیگ دوست معمولی هستیم که این منو خیلی اذیت میکرد.خلاصه اقای دکتر الان چند وقتی هست که دیگه حرف نمیزنیم ولی راستش با تمام بی توجهی ها و اذیتاش هنوزم دوستش دارم.میدونم بهترین نبوده میدونم بازهم بعدها وارد رابطه میشم و…همرو میدونم ولی بازم نمیتونم از فکرش در بیام.بنظرتون یه تلاش دیگه بعدها بکنم یا کلا بیخیال بشم؟ممنون

سلام. با توجه به مطالبی که گفتید بهتر است که رابطه را تمام شده بدانید. شما او را دوست ندارید بلکه احساس نیاز بخاطر تنهایی خود به او می کنید. این دو با هم متفاوت است. مواردی که در مقاله ۹ قدم بعد از قطع رابطه عاطفی ذکر شده است را با دقت بخوانید و اجرا کنید.

سلام آقای دکتر خسته نباشید من ۲۷ سالمه و راستش رو بخواید با دختر خانومی که چندسال بود همو داخل فضای مجازی میشناختیم وارد رابطه شدم جا داره بگم قصد ما فقط دوستی بود از قبل هم طی کرده بودیم ولی این رابطه به دلایل شکهای من نسبت به خانوم ۲ ماه بیشتر دووم نیاورد فقطم بخاطر اینکه قبل من با آقایی دوست بودن که با من رفیق هستن مقصر من بودم که هی درمورد رابطه گذشته ایشون با افراد دیگه کنکاش میکردم متأسفانه سر همین اخلاقای من که بهشون شک داشتم با من کات کردن و انقدر اصرار کردم که بمونن و اینا زنگ میزدم تو واتساپ ویس میفرستادم پیام میدادم ولی فایده نداشت و ایشون بیشتر از من زده شدن در آخرم نمیخواستن منو از واتساپ بلاک کنن به قول خودشون میخواستن احترامم رو نگه دارن ولی با اصرار خود بنده که بلاکم کنن تصمیم گرفتن بلاک کنن و قبلش گقتن که میخوان دیگه تنها بمونن و هرگز مزاحمشون نشم سوال من از شما اینه که من میتونم ایشون رو طی چند هفته دیگه به رابطمون برگردونم یا اصلا امکانش نیست؟ممنون

سلام. بعد از کات کردن و قطع رابطه عاطفی امکان بازگشت به رابطه وجود دارد ولکن اگر شما همچنان همتن فرد سابق باشید حتی در صورت برگشت نیز فایده ای از برگشت رابطه نخواهید برد زیرا مجددا پس از مدتی هر چه تلاش کنید شکها و سوالات برخواهد گشت به ذهنتان. اگر سوال نکنید خودتان اذیت می شوید اگر بکنید او اذیت می شود. مگر انکه بفکر درمان خود باشید و دلایل ریشه ای شکهای خود را در کودکی بیابید. بهبودی بعد از تمام شدن رابطه عاطفی بسیار دشوار است. شما بهتر است مدتی بسراغ ایشان نروید و تنها پس از یکماه حال ایشان را بپرسید و در صورت مساعد بودن حال ایشان در ارتباط با شما به اهستگی قدمهای بیشتری بردارید

ممنون از پاسختون بله من زیاد اشتباه کردم ایشون هم شخصیت مغروری دارن و اینکه طبق گفته خودشون نمیتونن زیاد با من در ارتباط باشن چون بیشتر منزل تشریف دارن و از طرف مادرشون کنترل میشن اما وقتی بیرون میرن هم ارتباط برقرار نمیکنن علتش رو پرسیدم و گفتن به دلیل اینکه ساعتهایی رو دوست دارن تنها باشن و یا با دوستانشون باشن حتی به جون عزیزشون هم قسم خوردن که با کسی نیستن و نمیخوان که من نگران باشم ولی بعد مدتی عصبی شدن چون زیاد پیگیر بودم و گیر میدادم رفتم چند جا مطالعه کردم نوشته بودن شخصیتهای مغرور خیلی دوست دارن مورد توجه قرار بگیرن اما باید گاهی دوری کرد تا خود ایشان از شما خبر بگیرن اینکار را انجام دادم و تمام ارتباطم رو قطع کردم خوشبختانه الان ایشون دوباره برگشتن با اینکه از من گلایه کردن و گفتن که امیدوارن که تکرار نکنم مثل گذشته گفتن از اول شرایط رو به بنده توضیح داده بودن راست هم میگفتن حتی گفتن نمیخواستن که من رو بلاک کنن بخاطر اصرار خودم بلاک کردن و عذاب وجدان گرفته بودن.سوال من اینه آقای دکتر چون من تا حالا با جنس مخالف وارد رابطه ای نشده بودم چه دوستی چه جنسی ولی ایشون چون فقط دوستی داشتن و رابطه جنسی نداشتن حساس شدم و فکر میکنم که بجز من با کس دیگه ای هم هستن؟ و اینکه اون توجهی که بنده فکر میکردم در رابطه ها هست وجود نداره دیگه مثلا سکس چت نیست یا خبر نمیگیرن که ببین من کجام که نیستم از طرفی قبلنا فقط در سکس چتها میگفتن که دوست دارم بعدشم میگفتن که اگر دوست نداشتم که باهات چت نمیکردم اما اونم الان از بین رفته احساس میکنم از سر ترحم و عذاب وجدانشون برگشتن و هیچوقت مثل قبل نخواهد شد نظرتون امکانش هست مثل سبق بشه؟ ممنون

اجازه بدهید تا زمان مسائل را درست کند. ضمنا تصور شما از دوست داشتن و عشق غیر واقعی است. باید اصلاح بشود. تمرین رابطه کمک می کند تفسیر واقعی تری از دوست داشتن داشته باشید

سلام من ۳ ماهی هست که با دختری دوستم . در رابطه قبلی مشکل خاصی با طرف مقابل نداشتم ولی با این که رابطه جدیدم رو بیشتر دوست دارم خیلی بحث داریم و تقریبا با هر بحث کات میکنیم البته از طرف ایشون و هر بار هم که میگم بحث باشه ایراد نداره ولی چرا باید هر بار بلاک کنی فایده نداره میخواستم بپرسم چکار باید بکنم بمونم و سعی کنم خودمو تغییر بدم یا تموم کنم اخه خیلی دوست داروم که حفظ کنم رابطه رو

سلام. عزیزم احتمالا یک دلیل که شما این رابطه رو دوست دارید تازگی آن است و اینکه مطمئن از بدست آوردن ایشان نیستی. بعبارت دیگر همینکه او سریع قهر می کند تو را بیشتر جذب می کند. مقاله طرحواره طرد شدگی را در سایت مطالعه کنید تا بیشتر با خود اشنا شوید

سلام دکتر.واقعا ممنون ک همچین مقاله ی کانل و عالی ای گذاشتین تا همه رو کمک کنین.مقاله ب کاملی مثل این رو تا ب الان نخونده بودم .تشکر فراوان دارم

خوشحالم که مورد توجه قرار گرفت.

سلام من حدود یک سال هست که با پسر عمم در ارتباط هستم و ایشون ادعا میکرد ک از قبل از رابطه هم به من علاقه داشته و حتی من از یک نفر از فامیل مشترکمون شنیدم ک ادعا میکرده برای ازدواج منو دوست داره البته اینا مال قبل رابطمون بود در زمان ارتباطمون طوری برخورد میکرد ک انگار قضیه قطعی هست و ازدواجمون جدی هست تا اسفند ک چن روز بعد از اینکه همو دیدیم هرچی بهش زنگ زدم و تکست دادم جواب نداد بعد خودش اینستا تکست داد ک تو فقط فامیلمی و ما نمیتونیم بهم برسیم تو این ۴یا ۵ ماه چهار بار من تماس گرفتم یا تکست دادم ولی جواب درستی نمیده فقط میگه برووو دیگ دوسم نداشته باش بنظرم خیلی ادم عجیب و غریبی شده و من نمیفهمم دلیل رفتارشو از یطرف همه چیو تموم میکنه ازیطرف وقتی میبینمش در جمع فامیل یطوری بهم زل میزنه ک انگار عاشقمه چنبار جامو عوض کردم تا جلو دیدش نباشم اما باز یطوری تنظیم میکنه ک ببینه منو ولی حتی بعد مهمونی وقتی تکست میدم بهش میگ بروو نباش اگر ممکنه راه حل بگید چون من کنکوریم و ذهنم خیلی درگیر این قضیس و اینو بگم ک ما تو رابطه هیچوقت مشکلی نداشتیم تا موقعی ک پسرعموی ایشون بمن پیشنهاد ارتباط داد و بعد تمام تکست هارو ب خودش نشون داده بود با این ک من ردش کردم ولی خیلی ناراحت شد از دستم چون نسبت ب اون پسر عموش حساسه ولی من بخاطر این اتفاق کاملن ازش عذر خواهی کردم و اونم بخشید و جدایی ما چن ماه بعد این موضوع بود و ایشون بعد این اتفاق هیچوقت حرفی از اشتباه من نزد یا شکایتی نکرد

سلام عزیزم. ایشان چه بدلیل قضیه پسرعمو باشد و یا هر دلیل دیگری در هر صورت شخصیت سالمی ندارد و عدن ثبات رفتار ایشان حتی اگر ازدواج نیز بکنید ادامه خواهد داشت و شما نمی توانید همیشه از او معذرت خواهی برای کاری که اشتباه از سمت شما نبوده بکنید. کاملا رابطه را قطع کنید و هیچگونه تماسی با او نداشته باشید. بعد از اینکار احتمالا او با شما تماس می گیرد ولکن بهیچوجه پاسخ ندهید.

سلام وقت بخیر من و اقایی یکسال و نیمه باهمیم.دوران دانشگاه باهم اشنا شدیم و ایشون به من ابرازعلاقه کردو بهم گفات دوسالی بهم فرصت بده تا یکم به لحاظ مالی اوکی بشم و بیام جلو.رابطه ما شروع شد و همه چی عالی بود.ایشون خیلی برای من و خوشحالیم تلاش میکردن.مسیرهامون دور بود بعد کار خسته میومدن پیش من ک همو ببینیم.کلی امکانات برام فراهم کردن ک راحت تر زندگی کنم.و متوجه علاقه زیادش به خودم میشدم.چون خانواده هم بعنوان یه همکلاسی میشناختنشون،برای اینکه خودشو مطرح کنه تو خونواده من دوسال برای همشون عیدی میخرید میفرستاد.کنار همه خوشی ها بالاخره بحث و ناراحتی هم بود.اما حل میشد.ی بار بحثمون شد ب من گفت تو مثل قبل نیستی و من دیگه دوستت ندارم و فقط چون قول دادم بهت سر حرفم وایمیستم و…کلی باهاش حرف زدم و گفتم اگه مقصرمنم من وایمیستم و درستش میکنم.گفت میترسم از ازدواج و مسئولیت.دست خودم نیست.با خودم میگه این که همون دختر ایده الیه ک من میخواستم باز ته دلم یه جوری ام.اشوبم و یهو یی چشماش پره اشک شد گفت زندگیتو خراب کردم .و…. من نیمخوام برم مرد ها اگه برن یه جا خوندم پشیمون میشن از رفتنشون گفت بیا دربارش حرف نزنیم تا خودش حل بشه. خلاصه من از فرداش کارهای موردعلاقه اش رو انجام دادم و همه چی اوکی شد خوب شد.ی روز بهم گفت خداکنه دیگه خر نشم (منظورش همون حرفایی بود ک زده بود)دو هفته ای همچه عالی شد مثل قبل دعوا ی روز با ذوق اومد گفت این پول رو بگیر بریم با هم از الان انگشتر نشون رو بخر بعدا خونوادم اومدن خواستگاریت نشونی رو بیارن که خودت خریدی به سلیقه خودت. ی روز رفتیم خرید یه وسیله ای،سر اسنپ گرفتن بحثمون شد.به من گفت با اسنپ برو من قبول نکردم . بینمون ناراحتی پیش اومد.و کلا دیگه باهام حرف نزد.یکم ک گذشت برگشتم بهش گفتم از چی ناراحتی من عذرمیخوام ناراحتت کردم مگه چیشده ک اینجوری بهم میریزی ی بحث بوده دیگه چرا حرف نمیزنی؟وسط حرف من گوشیش رو براشت و زنگ زد با رفیقاش حرف زدن،من چیزی نگفتم حرفش تموم شد دوباره بهش گفتم عزیزم چرا اینجوری میکنی من ک کاری نکردم گفت ولم کن حوصله ندارم و دوباره وسط حرف من گوشیش رو برداشت با دوست دیگش حرف زد منم خیلی بهم برخورد و دلم شکست بلند گفت الان حوصله همه رو داری الا من؟بهش برخورد که چرا طوری گفتی اونور خط بشنون.گفتم مثل خودت ک میگی توی عصبانیت ادم بدی میشی و بیرحم میشی فرض کن منم اینبار مثل خودت فکر کن نتونستم خودمو کنترل کنم(البته من هیچوقت توی دعوا و بحث باهاش لج نکردم اولین بار بود)از اون روز دیگه ن پیشم اومد نه پیامی داد و حضورش بود.ی روز ک حالم بد بود زنگ زدم اومد منو برد دکتر(مجردی زندگی میکنم)توی راه کلی باهاش حرف زدم گفتم ما باهم کلی داریم پس انداز میکنیم تلاش میکنیم پا ب پای هم چیشده اینجوری ریخته بهم منم ی سر این رابطه ام حقمه بدونم بخاطر چی این اتفاق برا رابطمون افتاده.هیچی حرف نزد تا شاید یکساعت.بعدش گفت الان بگم چیه دیگه ول میکنی؟من ی کاری کردم موندم توش.زود بوده برام تعهد بدم.هیچ ربطی هم به تو نداره.مشکل خودمه مشکلم درونیه من با مامانمم نمیتونم ارتباط بگیرم.بهش گفتم چی سخت کرده شرایط رو؟من کمک میکنم بهت ک ازش بگذریم.ی فرصت بده کنار هم ازین بحران عبور کنیم.گفت چیزی نشده که تو نگرانی من سرقولم هستم من بوقتش میام خواستگاریت و…گفتم اینا مهم نیست الان مهمه ک اینجوری بهم ریخته است همه چی.اگه دوستم داری بمون نه بخاطر قولت.اصلا دیگه جواب نداد.ولی بین حرفاش انگار از من شاکی بود.اینجوری حس کردم.بهش گفتم چجوری میشه تا دو روز پیش هممممه چی عالی بود یهو عوض شدی گفت دست خودم نیست نمیتونم خودمو جمع کنم.هرچقدر دیگه باهاش حرف زدم انگار ن انگار.بهشون زنگ میزد حالشونو میپرسیدم.بهش گفتم به اینده فکر نکن از طرف من فشاری روی خودت حس نکن هروقت امادگی داشتی درباره ازدواج حرف میزنیم الان حال تو مهمه ب ذهنت ارامش بده اگه من کار بدی کردم من حاضرم جبران کنم بهم بگو مشکل چیه حلش کنیم کنار هم.اونجوری باهاش حرفزدم /دوباره از موضع شکایت باهاش حرف زدم ک منم حقی دارم تو ب من قول ارامش دادی من بخاطرت کلی تلاش کردم تو چرا پشت منو خالی میکنی،اینجوری هم باز حرف زدم باهاش/هر جوری ک فکر کنید من باهاش صحبت کردم اما.اما جوابش به من فقط پشت خط این بود سلام ممنون کاری داشتی زنگ زدی؟ و فقط حرفای منو گوش میداد و هیچ جوابی نمیداد تا من بگم خدافظ.اخرین بارم ک کلا وسط حرفم ک بقول خودش تکراری بود قطع کرد رفت.به گفت الان مشکلت چیه من ک سر حرفم هستم مگه من کاری بهت دارم ک میگی ناراحتت میکنم من اصلا زنگی میزنم؟خودت زنگ میزنی خودت میخوای باهات اینجوری رفتاربشه من کاریت ندارم.بهت گفتم بوقتش میام خواستگاریت رو حرفمم هستم الانم هیچ کاری از دستم برات برنمیاد درباره دوستی قولی بهت ندادم.شرایطش رو ندارم کنارت باشم.گفتم من دوس دارم کمک کنم و…اصلا گوشش بدهکار نیست.الان پنج روزه دیگه ن زنگ زدم نه پیام دادم از اونم خبری نیست (حتی با دوستامونم بیرون نمیاد و خبری ازش نیست) ی استوری گذاشت ک زندگی خیلی سخت میگذره… من الان باید چکار کنم؟من مقصرم یعنی؟ادمی ک گوشش رو میائرد نزدیک صورت من ک بقول خودش صدای خنده هامو خوب بشنوه و ذوق کنه ادمی که کل پول هاشو میداد من جمع کنم برای پس انداز ایندمون..با ذوق از سرکار میومد پیش من کلی با انگیزه بود با ذوق برایخونه خریدنمون برنامه ریزی میکردیم.چطوری در عرض ی هفته یهو اینجوری میشه(خدش ک میگفت شیش هفت ماهه ک ذهنم مشغوله)بهم میگفت من دبیرستان از نمونه اومدم بیرون رفتم فنی/الان زندگیم خوبه عالیه کارم خوبه راضی ام اما بعد بیست سال هنوز بعضی وقتا یادم میفته ک پشیمونم ک چرا رفتم فنی چرا همون رو ادامه ندادم.الانم بیست سال بگذره درباره خودمونم همین حس رو دارم دست خودم نیست همش میگم چرا من اینکارو کردم؟ همه اش هم میگه تقصیر تو نیست مشکل من درونیه چکارکنم من….. خیلی اوضاعم بده و خراب

این مورد هم بگم ی بار ک بحثمون شده بود دیدم داشت با همکارش که خانومه چت میکرد.قبلا بهم گفته بود شوخی زیاد دارن باهم توی محل کار همه شون.حس کردم با دستش جلوی گوشیش رو گرفته نبینم بعد ک خوابید کنجکاو شدم دست خودم نبود اصلاهم ازی عادت ها ندارم اما گوشیش رو برداشتم دیدم بله توی چت هاشون اون خانومه گفته بود شب جمعه ست مجردها بیچاره اند و این حرفا .دوست منم نوشته بود من ک پتومو بغل کردم اون نوشته بود منو کی بغل کنه اینم نوشته بود ایشالا نت با کلی استیکر خنده و … اونم نوشته بود برو تورت رو جای دیگه پهن کن اینم نوشته بود من تور نمیکنم گول میزنم و بعدش خدافظی.بهش گفتم اینا چیه گفتید گفت اون همسن خواهربزرگه منه تو مگه به من شک داری گفتم شک ندارم میگم دلیلی نداره همچین حرفایی بین شما رد و بدل بشه گفت من بهت گفته بودم شوخی خرکی داریم گفتم من خوشک نمیاد چرا پاکش کردی بعدش ک خوندم گفت چون نیای داستان درست کنی دیگه شاکی شد حسابی که چرا گوشی منو چک کردی لابد دفعه های پیشم اینکارو کردی من ازین کارا کردم ک تو کردی؟ازت ناراحتم و… خلاصه بعدش ک اشتی کردیم گفت فقط تو مهمی من شوخی نمیکنم قرار نیست توروناراحت کنم و …. این تنها مورد بدی بود ک از دیدم بقش همش عشق و محبت بود و توجه .این کارو هم زمانی انجام داد ک من داشتم کنارش گریه میکردم میگفتم من حالم خوب نیست چرا اینقدر عوض شدی و سخت بود برای من دیدن اون حرفا. بعدا ک دوباره گفتم من این حرفا از تو ذهنم بیرون نمیره گفتم من مردم فرق دارم / دوباره گفتم یعنی چی مگه مرد و زن داره گفت بخدا شوخی کردم گفتی اجام نده منم انجام نمیدم دیگه قول.

تصحیح میکنم در جواب پیام ایشون نوشته بود: ایشالا من

سلام. ایشان بجهت احساس گناه پیش شما مانده و بروشنی و آشکارا رابطه را تمام نمی کند. در واقع می خواهد جوری رابطه تمام شود که مقصر نباشد. چیزی نیز که شما در گوشی ایشان دیدید می بایست تیر خلاص برای شما باشد اما متاسفانه بدلیل وابستگی تان اقدام به ترک نکردید. بگونه ای که ایشان طلبکار شما شدند. هر چه زودتر پیش از آنکه عزت نفس شما بیشتر اسیب ببیند رابطه را ترک کنید.

اونهمه عشق و علاقه در حدی ک خونواده من فهمیدن منو میخواد همش الکی بوده؟ چطوری عوض میشه ادم اینقدر زود؟؟ من کار بدی کردم؟؟؟ من ک بهش گفتم من حاضرم جبران کنم

هیچ ارتباطی به شما ندارد. انسانها طبق شرایط تغییر می کنند. مهم ان است که شما از این رابطه مسموم بسرعت بیرون بیایید

خیلی سخته خیلی/چقدر تلاش کردیم دوتایی….چقدر با ذوق برنامه ریختیم… خودش چقدر تلاش کرد همین دو هفته پیش پول داد گفت برو حلقه تو بخر به سلیقه خودت…. فکرنمیکردم به این نتیجه برسم….که بخوام به جدایی فکر کنم سخته اصلا قابل باور نیست کارم هرشب گریه ست

سلام دکتر من دوسال با یه پسر دوست بودم.اون اوایل من فقط به چشم یه دوست معمولی می دیدمش و اصلا به فکر ازدواج یا آینده باهاش نبودم اما اون بعد چند ماه از شروع رابطمون بهم ابراز علاقه کرد و خیلی بهم وابسته شده بود و همیشه درباره آینده و ازدواج با من حرف میزد و این باعث شد که منم بهش وابسته شم و بهش علاقه پیدا کنم همه چیز خیلی خوب پیش میرفت و اون حتی گفته بود که منو به همه خانوادش معرفی کرده و همه میدونن که فقط من توی زندگیشم.هیچ مشکلی باهم نداشتیم و اون هیچ وقت از علاقش نسبت به من کم نشد همیشه زندگی کردن بدون من رو پوچ و بیهوده میدونست ولی یه روز منو از اینستاگرام بلاک کرد و بعد از پیگیری های زیاد فهمیدم که با یه دختر دیگه هم درارتباطه این قضیه منو خیلی داغون کرد و بدتر از اون اینکه وقتی ازش توضیح میخواستم یا دلیل کارشو ازش میپرسیدم یا دروغ میگفت یا جواب سربالا میداد خیلی ضربه روحی بدی خوردم چون اون همه عشق و علاقه چطوری میتونه بی دلیل تموم بشه؟من ارتباطمو باهاش قطع کردم ولی واقعا فراموش کردنش برام سخته و من تو این دوسال جز عشق و علاقه ازش چیزی ندیدم و خودمم صادقانه دوستش داشتم حالا باید چیکارکنم ؟

سلام. ایشان بطور مشخص صفت تعهد و وفاداری را ندارند. این اتفاق می توانست بعد از ازدواج بیفتد. ارتباط خود را بطور کامل با ایشان قطع کنید. متاسفانه به حرفهای ایشان بهیچوجه نمی توان اطمینان کرد. حتی اگر مجددا عذر خواهی کند و دوباره برگردد امکان دوباره این اتفاق زیاد است. هرگونه ارتباط را قطع کنید.

سلام …من یبار جدا شدم و پس از ۸ سال وارد یه رابطه شدم که بناش از اول ازدواج بود اما به دلیل جدا شدنم خانواده ی آقا مخالف هستند و اعلام کردند به هیچ وجه رضایت نمیدهند. در حال حاضر خیلی حال بدی دارم و نمیدتنم چه کنم نیاز به کمک و راهنمایی دارم خواهش میکنم کسی کمکم کنه….

سلام آقای دکتر نمیدونم چرا رابطه های من همیشه بی سرانجامند؟ هفت ماه به یه آقایی ذوست بودم که متوجه شدم ایشون یه دوست دختر چند ساله دارند که با هر دوی ما برای ازدواج برنامه میریزن!!!!! من این رابطه رو دیروز تموم کردم، اما رابطه های قبلیم هم هر بار به یه دلیلی بهم خورده علی رغم اینکه از نظر کاری و اجتماعی دختر بسیار موفقی هستم، مقاله ی تله ی طرد شدگی رو خوندم انگار دچار این تله هستم اما دلایلی که برای ایجادش ذکر شده بود هیچکدوم در مورد من صادق نیست، حالا برای رها شدن از این تله باید چیکار کنم؟ چطوری به خودم کمک کنم؟

کتاب رهایی از غم جدایی و زندگی خود را دوباره بیافرینید را تهیه بفرمایید و مطالعه کنید

سلام دکتر من همونیم که هفته پیش به همین اسم مشکلمو ب اتون توضیح دادم و جواب شما در مورد این که در یه رابطه این که صرفا خوب باشی دلیل بر این نیست طرف مقابل بمونه برام بسیار قانع کننده بود .ولی خب دقیقا فردای همین روزی که شما جوابمو دادی همون شخص یدفعه بهم داد و سلام و احوال پرسی کرد و شرایطمو پرسید و وسط بحث یهویی گفتش که حلالم کن گفتم اخه چرا گفتش اذیتت کردم خیلی و از این حرفا منم چون تو اون لحظه احساسی شده بودم گفتم من هیچ وقت نمیتونم ازت دست تو ناراحت باشم …گفت تو این دوماه کا از هم جدا شدیم هی میخواستم احوالتو بپرسم ولی خجالت میکشیدم منم همینو گفتم و اون گفتش که درسته که من و ت. تو رابطه به جایی نرسیدیم ولی من برات احترام زیادی قائلم و تو مهربونی و ذاتت پاکه و از این حرفا …هیچی دیگه اون روز تا موقع خواب با هم حرف زدیم راجب همه چی نمیدونم چرا موقع حرف زدن باهاش اروم شده بودم میخواستم روزای بعدشم باهاش حرب بزنم یه حس امیدی داشتم ولی خب فرداش هر چی با خودم منطقی فکر میکردم به این نتیجه رسیدم که اون فقط دلش به حالم سوخته و بخاطر عذاب وجدانی که داره بهم پیام داده …کاش پیام نمیداد بهم اگه هدفش این بوده باشه ظلم بزرگی در حق من کرده ..به نظر شما آی دکتر پیام دادنش یهو بعد دو ماه و این صحبتاش چ نشونه ای داره ؟

خیلی وقتها نشانه عذاب وجدان است. همچنین می تواند نشانه ان باشد که برای مدت کوتاهی احساس تنهایی کرده و فقط می خواسته تنهایی خود را پر کند. در هر حال ادامه رابطه به صلاح نمی باشد.

حتی حرف زدن عادی؟اون روز راجب کرونا میگفت و این که میترسه بگیرهو از این حرفا …بله درسته منم تا حدودی همین فکر میکنم هم عذاب وجدان هم تنهایی موقت پس بنظر شما هر گونه رابطه ای به صلاح نیست

بهیچوجه صلاح نیست. فقط خودتان را اذیت می کنید.

دیگه هیچی نمیتونه منو خوشحال کنه آی دکتر ..این روزا انگیزه هیچی نمونده برام …دو ماهه دارم عذاب میکشم عذاب دلتنگی عذاب طرد شدن و تنها شدن …هنوز نمیدونم مشکلم چی بود اونم دوست داشت منو برام کادو میگرفت یادگاری میخرید موقعی که میرفتم اموزشی خیلی ناراحت بود و قتی برگشتم از اموزشی و گوشیمو چک کردم دیدم ار شب برام پی ام میذاشته که دلتنگمه چیکار کنم تو رو خدا ..هی بعضی وقتا میخوام پی ام بدم که برگرده ولی از طرد شدن دوباره میترسم چون بار آخر گفتش که این رابطه چه الان چه یه سال دیگا بالاخره تموم میشد تو سرد و خنثایی و من هیجانی وقت این جملاتو تو ذهنم مرور میکنم ناامید میشم از امکان برگشتنش …رفت و دیگه خبری نشد هر چند تو اینستا منو هنوز فالورای خودش دارخ و منم تا حالا به استوریاش نگاهم نکردم این که فامیلم هستیم و امکان دیدن و خبر شنید ازش همچنان هست خیلی بده طرد شدن از یه رابطه یه ساله که دلیل خوشحالی و زندگیته

۲نظر شما در انتظار تایید مدیریت است دیگه هیچی نمیتونه منو خوشحال کنه آی دکتر ..این روزا انگیزه هیچی نمونده برام …دو ماهه دارم عذاب میکشم عذاب دلتنگی عذاب طرد شدن و تنها شدن …هنوز نمیدونم مشکلم چی بود اونم دوست داشت منو برام کادو میگرفت یادگاری میخرید موقعی که میرفتم اموزشی خیلی ناراحت بود و قتی برگشتم از اموزشی و گوشیمو چک کردم دیدم ار شب برام پی ام میذاشته که دلتنگمه چیکار کنم تو رو خدا ..هی بعضی وقتا میخوام پی ام بدم که برگرده ولی از طرد شدن دوباره میترسم چون بار آخر گفتش که این رابطه چه الان چه یه سال دیگا بالاخره تموم میشد تو سرد و خنثایی و من هیجانی وقت این جملاتو تو ذهنم مرور میکنم ناامید میشم از امکان برگشتنش …رفت و دیگه خبری نشد هر چند تو اینستا منو هنوز فالورای خودش دارخ و منم تا حالا به استوریاش نگاهم نکردم این که فامیلم هستیم و امکان دیدن و خبر شنید ازش همچنان هست خیلی بده طرد شدن از یه رابطه یه ساله که دلیل خوشحالی و زندگیته افسرده شدم ولی فک کنم اون خوشحال باشه اخرین جملش این بود :گفت ببخش منو باور کن برای منم جدایی سخته ولی دیگه نمیتونم میخوام فکر و ذهنم اسوده بشه

قطع هر رابطه دلیلش عملکرد بد شما نیست. بیجهت خود را مقصر ندانید.

سلام دکتر . انقد غم و غصه هام زیاده که نمیدونم از کجا شروع کنم من چهار سال پیش برای اولین بار عاشق یکی شدم و بعد دوماه از من جدا شد و من دچار افسردگی شدیدی شدم و بعدشم دچار یک سوختگی شدید از ناحیه دست شدم .از همه لحاظ داغون شدم یه جوری شده بود که وارد هر رابطه ای میشدم تحت تاثیر رابطه قبلیم بودم تا این که پارسال وارد رابطه با دختری شدم که از قضا فامیلم هستیم و پدر ایشون و من پسر دایی دختر عمه هستن ..این رابطه و بودن با اون باعث شد غم و غصه های قدیمی فراموش کنم ..کلا شده بود دلیل خوشحالی و انگیزه من برای زندگی .اولاش از من یه قول گرفت و گفت که هیچ کس از فامیل نباید بفهما ما باهم در ارتباطیم تا وقتی که زمانش برسه منم قبول کردم ..همه چی در طول رابطه خیلی خوب بود ..هر بار یواشکی میرفتیم بیرون و طبیعت و باهم حرف میزدیم و من هر بار که به دیدنش میرفتم براس یه شاخه گل رز میگرفتم به خاطر علاقم اونم خوشحال میشد همو بغل میکردیم درباره همه چی حرف مزدیم تا این که ماه اخر خیلی سرد شده بود باهاش منم یه شب ازش پرسیدم دلیلش چیه گفت که خسته شدم گفتم چرا گفت تو یه پسر سردی و من یه دختر هیجانیم نمیتوننم باهات ادامه بدم گفتم منظورت از هیجان چیه م که رابطمون خیلی محدود بود باید چیکار میکردم هیجانی باشم گفتش که بعدا خودت میفهمی ..گفتم مگه این همه محبت نکردم گفت که رابطه فقط محبت نیس و خودم بیشتر وقتا حالم بد میشد از قربون صدقه رفتنات منم گفتم اخه چیکار باید میکردیم ما که رابطمون و قرارامون و پنهونی بود فقط گفت که کاوان تو رابطه های بعدیت با بقیه خوب باش اذیتشون نکن …منم فقط زبونم بند اومده بود داغون شدم منی که تمام دلخوشیم اون بود و تمام تلاشم این بود خوشحالش کنم هیچی ..اخه یه بار م تو سومین ماه رابطه همچین چیزی پیش اومده بود و دعوا کرد باهام که تو سرد و خنثایی و فلان و بعد یه هفته تودش برگشت و گفت بدون تو نمیتونم رابطه ادامه داشت تا همین دو ماه پیش که دو باره مطرح شد گفت دفعا پیشم اصرار کردی و گرنه همون موقع تموم میکردم میگفت این رابطه الانم نه یه سال دیگه تموم میشد منی که تمام تلاشمو کردم داغونم الان تو این دوماه افسرده شدم دل و دماغ هیچی ندارم همه ی جای شهر مون شده خاطره برام عذاب میکشم نمیدونم چرا اینجوری شد داغونم تودمو مقصر میدونم با این که تمام تلاشمو کردم برای موندن و خوشحال بودنش کسی نیست به دادم برسه اران دو ماهه کارم شده گریه ارزوی مرگ سربازم هستم ای دکتر دیگه هیچی نمونده برام تنهام .خیلی سعی داشتم این اواخر که سرد شده رود رو در رو ببینمش که نشد و تو تلگرام تموم شد دفعه پیش که این مشکل پیش اومده بود و بعدش خودش برگشت تو قرار اول گفتم بابت همه چی معذرت میخوام اون گفتش منم زیاده روی کردم خودتو مقصر نکن واقعا داغونم نباید تموم میشد الانم موندم چیکار کنم بعضی وقتد میخوام بهش پی ام میدم ولی جرات طرد شدن دوباره ندارم فک نکنم راهی باشه دیگه

سلام. عزیزم چرا فکر می کنی اگر در رابطه خوب عمل کنی طرف مقابل میمونه؟ خیلی از رابطه ها اتفاقا بدلیل خوب عمل کردن و محبت کردن از بین می رود. خیلی رابطه ها از ابتدا بدلیل سرگرمی بعضی بدلیل تنوع و …شروع می شود و بنابراین تمام شدن انها ریطی بع عملکرد تو ندارد. در ضمن شما تا زمانی که ازدواج کنی ممکن است با ۱۰ نفر دیگر اشنا شوی. پس تمام شدن یک رابطه نباید تو را ناراحت کند. ایجاد رابطه بخاطر اشنایی است تا درک کنید مناسب هم هستید یا خیر. حتی اگر شما بهترین ادم زمین هم باشی شاید برای فردی مناسب نباشی. پس ناراحت نباش. زندگی ادامه دارد.

سلام دکترجان بنده اوایل دانشجویی با خانمی آشنا شدم بعد یک مقداری آشنایی کلی و شناخت همون اوایل با خانوادم در میون گذاشتم و از طریق یکی از اساتیدمون خواستگاری کردم ولی پاسخ منفی گرفتم ، بعد از اون ماجرا یک مدت چند ماهه ارتباطی نداشتیم ولی باز به علت هم کلاسی بودن و اینکه همو میدیدیم و من میدیدم تو شهر غریب خیلی تنهاست و حس میکردم نیاز به کمک داره ، همیشه سعی کردم کمکش کنم ، تو تمام این مدت محبت که میکردم کم و بیش پاسخشو میگرفتم ، خلاصه گاهی بعضی شبا خیلی اذیت میشدم ولی بازم عی به خودم میگفتم به خاطر خدا باید چشم و گوشمو ببندم و بهش کمک کنم چون اینجا کسی رو نداره ، من آدم اجتماعی هستم این رفتاراش خیلی نتونست تو ارتباطم با دوستام و روند کارام اختلالی ایجاد کنه ، چون هر دفعه سعی میکردم با کارای مختلف خودمو سرگرم کنم ، فقط یک مقدار رابطم با خانوادم مشکل دار شده بود . ما رشتمون ۶ سالست ، الان بیش از ۵ سال گذشته و ایشون وارد رابطه با یک پسری شدن که میان برای من تعریف میکنن هر چیزی بهم میگن رو ، ما خیلی باهم صمیمی هستیم هنوزم ولی اینکارشون اذیتم میکنه ، طوری که بهش گفتم چرا به من یک فرصت دیگه نمیدی ، میگه تو ۵ سال فرصت داشتی ولی همیشه حال من بد بوده تو این سالها ، بهش میگم حال آدما به خودشون ربط داره ، خلاصه بعد کلی کش و قوس بهم گفت قبل از من یکی رو دوست داشته و به دلایلی بهم نرسیدن ، از اونجا دیگه نتونسته به ارتباط ازدواج با کسی فک کنه ولی الان بعد این همه سال یک پسری اومده که ازش خوشش اومده ، ایشون نشانه های افسردگی رو داره ، بارها هم از خودکشی با من حرف زده ، طبق تعاریفش از رابطه ی جدیدش حس می کنم پسره اذیتش میکنه و اینم غرورشو میشکنه باز به پسره پیام میده ، نه میتونم تنهاش بذارم چون میدونم زمان وارد شدنش به رابطه نبوده و بعدش اگه کسی پیشش نباشه شاید دست به کار بدی بزنه ، حتی اگه بخوامم ترکش کنم کل زندگیه ما به هم گره خورده ، پایان نامه هامون ، کارای دانشگامون ، کلی چیزای دیگه و ۶ ماه از دانشگاهمون مونده و اگ بخوامم باهاش بمونم و کنارش باشم، هی برام از اون رابطه جدیدش تعریف میکنه تا خلا های عاطفیش تو اون رابطه رو با دوست داشتن های من جبران کنه و من هر دفعه اذیت میشم ، به نظر باید چیکار کنم ؟ من هیچ رابطه ای هم چند ساله نمتونم شروع کنم ، چون ایشون هست ، هر چند بارها بهم گفته من و تو بدرد هم نمیخوریم تو به زندگی عاطفی خودت برس ،تو برام مثه یک دوست صمیمی هستی مثه داداشم ، میخوامم ترکش کنم با کارا و حرفاش دلمو میسوزونه ،از رفتاراش و کاراشم با من احساس عذاب وجدان میکنه ، من بهش میگم منو رها کن ، من هر کاری کردم خودم از پس خودم برمیام ، تو عذاب وجدان منو نداشته باش ، دیگ واقعا برام سواله باید چیکار کنم ؟

سلام. عزیزم با قاطعیت از ایشان بخواه که برای شما از دوست دیگرش تعریف نکند. اگر تعریف کرد صحبتش را قطع کنید و بگویید نمی خواهم بشنوم. از تعاریف شما بر می آید ایشان طرحواره طرد و ترک دارند. مقاله زیر را بخوانید. هر قدر کسی به او محبت بیشتری کند ایشان کمتر از او خوشش خواهد آمد و هر شخصی بیشتر بی توجهی کند جذب او می شود.https://dr-sanaie.com/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7/

سلام دکترجان بنده اوایل دانشجویی با خانمی آشنا شدم بعد یک مقداری آشنایی کلی و شناخت همون اوایل با خانوادم در میون گذاشتم و از طریق یکی از اساتیدمون خواستگاری کردم ولی پاسخ منفی گرفتم ، بعد از اون ماجرا یک مدت چند ماهه ارتباطی نداشتیم ولی باز به علت هم کلاسی بودن و اینکه همو میدیدیم و من میدیدم تو شهر غریب خیلی تنهاست و حس میکردم نیاز به کمک داره ، همیشه سعی کردم کمکش کنم ، تو تمام این مدت محبت که میکردم کم و بیش پاسخشو میگرفتم ، خلاصه گاهی بعضی شبا خیلی اذیت میشدم ولی بازم عی به خودم میگفتم به خاطر خدا باید چشم و گوشمو ببندم و بهش کمک کنم چون اینجا کسی رو نداره ، من آدم اجتماعی هستم این رفتاراش خیلی نتونست تو ارتباطم با دوستام و روند کارام اختلالی ایجاد کنه ، چون هر دفعه سعی میکردم با کارای مختلف خودمو سرگرم کنم ، فقط یک مقدار رابطم با خانوادم مشکل دار شده بود . ما رشتمون ۶ سالست ، الان بیش از ۵ سال گذشته و ایشون وارد رابطه با یک پسری شدن که میان برای من تعریف میکنن هر چیزی بهم میگن رو ، ما خیلی باهم صمیمی هستیم هنوزم ولی اینکارشون اذیتم میکنه ، طوری که بهش گفتم چرا به من یک فرصت دیگه نمیدی ، میگه تو ۵ سال فرصت داشتی ولی همیشه حال من بد بوده تو این سالها ، بهش میگم حال آدما به خودشون ربط داره ، خلاصه بعد کلی کش و قوس بهم گفت قبل از من یکی رو دوست داشته و به دلایلی بهم نرسیدن ، از اونجا دیگه نتونسته به ارتباط ازدواج با کسی فک کنه ولی الان بعد این همه سال یک پسری اومده که ازش خوشش اومده ، ایشون نشانه های افسردگی رو داره ، بارها هم از خودکشی با من حرف زده ، طبق تعاریفش از رابطه ی جدیدش حس می کنم پسره اذیتش میکنه و اینم غرورشو میشکنه باز به پسره پیام میده ، نه میتونم تنهاش بذارم چون میدونم زمان وارد شدنش به رابطه نبوده و بعدش اگه کسی پیشش نباشه شاید دست به کار بدی بزنه ، حتی اگه بخوامم ترکش کنم کل زندگیه ما به هم گره خورده ، پایان نامه هامون ، کارای دانشگامون ، کلی چیزای دیگه و ۶ ماه از دانشگاهمون مونده و اگ بخوامم باهاش بمونم و کنارش باشم، هی برام از اون رابطه جدیدش تعریف میکنه تا خلا های عاطفیش تو اون رابطه رو با دوست داشتن های من جبران کنه و من هر دفعه اذیت میشم ، به نظر باید چیکار کنم ؟ من هیچ رابطه ای هم چند ساله نمتونم شروع کنم ، چون ایشون هست ، هر چند بارها بهم گفته من و تو بدرد هم نمیخوریم تو به زندگی عاطفی خودت برس ،تو برام مثه یک دوست صمیمی هستی مثه داداشم ، میخوامم ترکش کنم با کارا و حرفاش دلمو میسوزونه

سلام و عرض خسته نباشید خدمت ادمین های محترم سایت خوبتون. من گذشته یک رابطه عاطفی که ۳ ساله شکست خورده در بیست سالگی داشتم که تو این مدت دانشجو بودم و امسال سال سوم دانشگاه بنده هست. و بعد از کنار اومدن با رابطه سابق دیگ سمت دختری نرفتم.

بعد یک سال با یک دختر که هم سن هستیم ، آشنا شدم. رابطه ما فقط دوستی یا رفاقت بود. این دختر متاسفانه در دوران کودکی بار سنگین آسیب روحی مرگ پدر رو داشته و من همیشه هوای این دختر رو داشتم. (در هر شرایطی چه مالی چه عاطفی چه از نظر وقتی که صرف میکردم وبه خاطرش دچار افت تحصیلی شدم ، که زیاد برام مهم نیست) و فاصله تماس ها و پیغام های ما بیشتر از یک روز نمیشد که بیشتر از طرف اون بود. بعد از نزدیک یک سال این دختر به من وابسته شد ، با این که برای هم مشخص کردیم که رابطه ، تنها رابطه دوستیه. نه که من این دختر رو دوست نداشته باشم تا جلوتر هم بریم تو این رابطه . من حس وابستگی یک دختر رو میفهمم برای همین هم خود این دختر هم نمیخاست که حسی به هم داشته باشیم جز دوستی.

اما بخاطر این که این دختر خواه یا ناخواه به من حس پیدا کرده بود. و از این وابستگی میترسید. با رفیق صمیمی من تماس گرفت و طوری بهش گفت که من به اون حس دارم. ولی اون اینطور نیست ، کاملا برعکس.

من از این که اینجوری آبرو و غرورم جلو بهترین رفیقم ریخته بود. خیلی عصبانی شدم و دو روز نه با این دختر تماس گرفتم و نه پیغامی دادم.

بعد دو روز با من تماس گرفت و معذرت خواهی که ، چاره ای نداشته ، اعتراف کرد که وابستگی و ایحاد حس از سمت خودش بوده. همچنین که من چیزی کم نزاشتم برای اون ولی خودش نمیتونست ادامه بده و غیره. من هم با شکایت بهش که چرا چنین چیزی که راز بوده بین ما رو، بین رفیقم افشا کرده و باعث سرخوردگی من شده، قطع رابطه کردم. اوایل احساس فقدان چیزی تو زندگیم شدم ولی چون تجربه چنین چیزایی رو داشتم کنار اومدم و هیچ گونه تماس و پیغام با ایشون نداشتم. تمام راه های ارتباطی بین خودم و اون رو مسدود و همه عکس های مشترکمون رو پاک کردم.

بعد دو هفته با من تماس گرفت و گفت که بعد این ماجرا سوء تغذیه و گریه مداوم و ضعف بدنی داشته. چون دیگه تحملش سخت بود به من تماس گرفته. من سعی کردم محترمانه جوری که ناراحت نشه تماس رو تموم کنم.

به خطر وضعیتی که دچار شده احساس گناه میکنم. با این که من هرطور و از هر زاویه نگاه میکنم هیچ کار اشتباهی انجام ندادم.

لطفا اگر میشه به من کمک کنین تا بفهمم واقعا باید چیکار کنم. چون من این دختر رو دوست دارم، حتی اگر قرار باشه رابطه جدی تر بشه هم با کمال میل قبول میکنم. فقط نمیخام بیشتر این دختر سختی بکشه. مرسی ممنون

سلام. در ردجه اول باید بدونید رابطه شما نباید بر اساس احساس گناه و ترس از ناراحت کردن باشه. اگر رابطه خوبی بوده و از لحاظ منطقی به همدیگه میخوردید جلو برید و ادامه بدید. در غیر اینصورت بهتره که ایشان امروز ناراحت بشه تا اینکه با تنیدگی بیشتر و در نتیجه مشکلات بیشتر ارتباط تموم بشه. اگر مناسب ازدواج هستن دلیل شما برای قطع ارتباط معقول نیست. حالا به دوستتون گفته. دلیل بر این که یک رابطه منطقی و خوب رو تمام کنید نیست. اگر رابطه منطقی نیست کو قصد جدی ندارید بهتره تمام بشه و وابستگی بیشتر ایجاد نکنید.

سلام علیکم داکتر محترم مشکل من خیلی پیچیده تر از این است بهتر است توضیح بدهم. من یک دختر ۱۹ ساله هستم و دانشگاه میخوانم. تقریبا ۸ ماه میشه که عاشق یک مردی هستم اما ۱ ماه میشه که ازش جدا شدم و در حالت بد روحی قرار دارم نمیتوانم احساساتم را کنترول کنم گاهی خنده گاهی گریه و بعضی اوقات هم هیچ حسی ندارم و در تزلزل احساسی قرار دارم. پیچیده بودن اش در این است که او با وجود که یک خانم داشت و تقریبا ۴ ماه شده بود که عروسی کرده بود اما عاشق من شده بود و من هم با وجود که میفهمیدم او متاهل است با او رابطه برقرار کردم. خیلی احساسات ما به همدیگر شدید بود و دیوانه وار همدیگر را دوست داشتیم ولی من همیشه احساس گناه میکردم که چرا با وجود خانم اش من این کار را میکنم و خیلی به هم نزدیک شده بودیم. بخاطر همین من این رابطه را قطع کردم تا هیچ کس ضرر نبیند زیرا چندین بار خواستیم با هم حرف نزنیم اما نشد رابطه نزدیک تر شد بلآخره یک ماه قبل برایش گفتم که من یکی دیگر را دوست دارم و نمیخواهم با تو باشم برای همین برایش دروغ گفتم تا هر دوی ما از این رنج آزاد شویم. اما حالا وضع من هر روز بد تر میشود هیچ کاری انجام داده نمیتوانم بعضی اوقات بیخود گریه میکنم و زیاد دل تنگ اش میشوم البته بیشتر شب ها . در روز بیشتر احساس بی ارزشی دارم و تنبلی میکنم. حالا من باید چی کار کنم وضعیت ام بد تر میشه کمکم کنید.

سلام. شما بدلیل ویژگیهای روانی تان عاشق مردی شدید که در یک رابطه دیگر بود. برای اشنایی با خود مقالات زیر را مطالعه کنید. مسلما انجام کار درست با تلاش ممکن است. شما راه درست را انتخاب کردید و باید رنج ناشی از ان جهت رشد را تحمل کنید. شما مانند معتادی هستید که پیشتر اشتباه کرده و اکنون قصد خروج از اشتباه خود را دارد. طبعا باید درد ناشی از ترک را تحمل کنید و یا انکه روان و روح خود را از بین ببرید.https://dr-sanaie.com/%D8%AA%D9%84%D9%87-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/

https://dr-sanaie.com/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7/

سلام ممنون از مطالب مفید تان واقعا همینطور بود. کوشش میکنم عمل کنم تا خوب شوم.

خوشحالم مورد پسند قرار گرفت

ممنون مطالب تان عالی بود

سلام من با دختری ۶ سال در ارتباط بودم به شدت عاشق هم بودیم و در این ۶ سال و خرده ای نهایتا ۸ ساعت وقفه بین تماس میوفتاد.من ۳۱ و ایشون ۲۴ سالشونه.و در سن پایین اصطلاحا با هم بزرگ شدیم.این یکسال اخر بخاطر گرفتاری کاریمون خیلی کمتر همو میدیدیم مثلا ۲ هفته یکبار ولی تماس تلفنی حفظ میشد هروز و تا اخرین لحظه برای اینده و ازدواج برنامه ریزی می کردیم. کاملا بهش وفادار بودم و همه وجودمو در این رابطه گذاشتم. یک سال اخر دچار حمله های قلبی و عصبی شده بود بخاطر شرایط کاری و زندگیش. ماه پیش سر موضوعی بی اهمیت جر و بحث شدیدی کردیم.تا شب زنگ زد عذرخواهی کنه من جواب ندادم. از فرداش محو شد و تمام…فقط بعد تماسام مادرش ویسی ۴۰ ثانیه ای داد که این رابطه اشتباه بوده دیگه نمیتونم مریضی دخترمو ببینم برو دنبال زندگیت و ۶ سال رابطه عاشقانه رو با یه ویس سر و تهش رو هم اورد. خود دختر هم تماسی با من نگرفت و کامنتی نداد.در دو هفته اول دوبار رفتم دیدن دختر یکبار محل کارش یکبار دم خانه اش که هردوبار منو دید بدون کوچکترین حرفی راهشو گرفت و رفت انگار وجود ندارم در صورتی که تا همین دیروزش منو از دور میدید جوری سمتم میدوید که نزدیک بود زیر ماشین بره…ادم بسیار مغروری هم هستم که این مساله بیشتر مرا شکست.دوبار هم نامه کوتاهی مبنی بر عذرخواهی و شروع دوباره نوشتم رو ماشینش گذاشتم (چون همه جا بلاکم کرد و شماره شو عوض کرد)که جواب نداد. در عذاب بدیم احساس شکست دارم ۴۰ روزه و اصلا درست نمیتونم زندگی کنم بیشتر بخاطر اینکه چرا حتی برای تمام کردن خودش تماسی نگرفت.حتی یک کلمه خداحافظی نکرد بعد ۷ سال… هیچ دسترسی بهش ندارم جز شماره منزلش.آیا تماس گرفتن با خونه اش و صحبت با مادرش کار اشتباهیه؟ لطفا راهنمایی کنید میترسم دیر شه.اینم بگم هیچ ارتباطی در این ۶ سال با خانواده اش جز یکی دو تماس نداشتم ولی اون با خانواده من اشنا بود.قصد ما ازدواج بود و هرگز هیچ دعوای جدی یا مشکلی نداشتیم برای همین برام سنگینه

سلام. قطعا این حق شماست که دلیل کار ایشان را بدانید. ۶ سال مدت زمان کمی نیست و احساس ناراحتی شما طبیعی است. شما به روشهای مودبانه ولی پیگیرانه از ایشان بخواهید تا دلیل قطع ارتباط با شما را مشخص کند. در صورتیکه ایشان پاسخگو نبودند هرگونه راه ارتباط با ایشان را قطع کنید تا کمتر احساس غم کرده و زودتر به زندگی عادی برگردید. برای اینکه ایشان پاسخ شما را بدهند ۱ ماه فرصت بدهید و در صورت هر نتیجه ای هرگونه ارتباط با وی را قطع کنید

سلام.خسته نباشید.من از شما خیلی عذر میخوام متنم کمی شاید خسته کننده بچه گانه و طولانی شده.چون خواستم کامل توضیح بدهم ریز و درشت مسئله را. من یک سال و چهار ماه پیش با دختری آشنا شدم.ایشون تو شهر دیگری زندگی میکنه ولی شهرها دور نیست.یک ساعت فاصله بین شهر ها هست.ایشون پنج سال تو شهر من درس خونده و اینجا زندگی کرده و یک خانه در اینجا دارن.به همین دلیل دو سه هفته یک بار میامدن اینجا.من تقریبا ۲۸ سال سن دارم و ایشون تقریبا ۲۷ سال.ما از لحاظ اخلاقی خیلی سازگار بودیم.تقریبا میشه گفت تو اکثر مسائل هم نظر بودیم.ما از طریق فضای مجازی با هم آشنا شدیم و گفته بودیم تا سه ماه حرف بزنیم اگر با هم اکی بودیم همدیگرو ببینیم.ایشون فقط میگفتن من بیشتر از یک سال نمیخواهم با کسی دوست بمانم مگر در شرایط خاص که بعد ها رابطه مارو جزو خواص ها میدونست و میگفت سن ازدواج هم برایش اصلا اهمیتی ندارد و من هم میگفتم بعد از سی سالگی ازدواج خواهم کرد.من هم گفته بودم بعد از دفاع پایان نامه ام خانواده ام را در مورد رابطمون درجریان میذارم که ایشون هم استقبال کردن که البته بنا به دلایلی هنوز نتونستم دفاع کنم.البته هم خواهر من و هم خواهران ایشون در جریان هستن.هم من و هم ایشون خواهرانمان ازدواج کردن و تنها هستیم.ما تو دو سه ماه اول به این نتیجه رسیدیم که اکی هستیم ولی ۹ ماه طول کشید همدیگرو ببینیم.و بعد ۹ ماه که همو دیدیم بیشتر به هم وابسته شدیم و همدیگرو دوست داشتیم.ایشون یکی از خواهرهاشون تو شهر ما کار میکنه و در خانه ای که اینجا دارن زندگی میکنن.خواهر ایشون سال گذشته ازدواج کردن ولی هنوز نامزد هستن.۶ ۷ ماه پیش با همسرشون اختلاف پیدا کردن.این اختلاف باعث شد خانمی که من باهاش ارتباط دارم با شوهر خواهر و خواهرش اختلاف پیدا بکند بنا به اختلاف خواهرو شوهر خواهرش.این باعث شد ایشون کمتر بیان شهر ما که طوری شد ما دو ماه و نیم هم را ندیدیم.من میگفتم چرا نمیای دلیل اختلافش با خواهرش را میاورد.میگفتم من بیایم شهر شما میگفت نه یکم صبر کن خودم میام.مدام هم گله میکرد چرا نمیتونیم همو ببینیم و بشدت دلتنگ شده بودن و این دلتنگی یکم عصبیش کرده بود.بعد از دو ماه نیم که آخر شهریور بود ایشون اومدن اینجا که همو دیدیم و خیلی هم دیدار خوبی داشتیم.بعد از یکی دو هفته ایشون گفتن در روز ما خیلی صحبت میکنیم کمتر کنیم تا بهتر به کارامون برسیم.منم قبول کردم.بعد ایشون کمی احساس میکردم عصبی هستش ولی به روی خودش نمی آورد.اواخر مهر بود که ایشون صبح زود ساعت ۵ پیام زده بودن که بیدار شدی باید باهات حرف بزنم.با هم حرف زدیم بعدا که گفت من دیگه نمیتونم ادامه بدم تمومش کنیم.من بشدت ناراحت شدم دلیلش را پرسیدم اما هیچ دلیلی نگفت.میگفت خوشم میاد ازت ولی نمی تونم و…من هم اون روز دیگه آنلاین نبودم که ساعت یک شب بود پیام زد چرا آنلاین نیستم و نگران بود که گفتم حال ندارم.ایشون فردا صبحش امتحان علایم رانندگی داشتن بخاطر مسائلی که پیش اومده بود نتونسته بودن مطالعه کنند.من گفتم بیا مشکلات و سوالاتتو بپرس توضیح بدم که تا ساعت چهار صبح طول کشید و کلی از من تشکر کرد بصورت عاطفی و مثل گذشته.من هم بخاطر امتحانی که داشت هیچ موضوعی در مورد اتفاقی که افتاده را باز نکردم.فردا صبحش فکر کنم درجا بعد امتحان پیام زد که قبول شده و از من تشکر کرد.بعد شب همان روز پیام زد گفت چکار کنیم.منم گفتم قطع نکنیم رابطه را و ایشون هم گفتن باشه یک مدت از هم فاصله بگیریم که منم قبول کردم.متاسفانه من چون بشدت عاطفی هستم یک هفته بعد پیام زدم حرف زدیم کمی ولی زیاد گرم نبودن و من ناراحتیمو بهش گفتم و اون هم ناراحت بود که میگفت امروز حالم بهتر شده کمی.بعد چند روز بعد پیام زدم نسباتا گرم برخورد کردن.و بعد از آن دوباره پیام زدم خیلی سرد برخورد کردن و کمی توهین آمیز برخورد کردن که من به قولم عمل نکردم و دیگه نیازی به این فاصله نیست و الآن دیگه رابطمون تمام شد.من بشدت از این موضوع ناراحت شدم و به من برخورد و گفتم باعث این اتفاقات تو بودی.فردای آن روز صبح من به ایشون پیام زدم و عذر خواهی کردم بابت این حرف و ازش خداحافظی کردم.من برای ایشون چند مدت قبل به درخواست خودشون کاکتوس آماده کرده بودم و گفتم با تاکسی میفرستم دم خونتون خواهرشون تحویل بگیره که گفت نه من خودم میایم و از خودت میگیرم.بعد از اون من دیگه به ایشون پیام نزدم فقط در حد لایک کردن پست هاشون.ایشون هم همینطور. من از شما خواهشی که داشتم این بود مرا کمک کنید که چکار باید بکنم.چون از لحاظ روحی خوب نیستم و واقعا به ایشان علاقه دارم.قبلا هم ایشان به من داشتن و الآن را نمیدونم.ایشون تا شب قبل همان روز که گفتن تمام کنیم با من عاطفی برخورد میکرد و… ممنون میشم مرا کمک کنید.یک دنیا ممنونم

سلام. ایشان هیچ توضیحی متاسانه درباره دلیل ترک رابطه بیان نکردن. بنابراین هیچ حدسی نمی توان زد. شاید ایشان در روابط عاطفی ثبات کافی ندارن و هر چه رابطه صمیمانه تر و عاطفی تر شود ایشان مهارت ادامه نداشته باشند. دلایل دیگری را نیز می توان تصور کرد ولکن بهترین کار پرسش از خود ایشان است. شما بایستی پیش از اتمام با تاکید دلیل ترک رابطه را می پرسیدید. اگر دلیل غیر منطقی است و شما کاری نمی توانید بکنید بهتر است با تمام وجود از رابطه خارج شوید زیرا مطمئنا باز هم تکرار خواهد شد.

خیلی ممنونم بابت پاسختان. هر چه قدر گفتم که بگه مشکل چیه میگفت خودم هم نمیدونم.پاسخش همین بود.میگف دوست دارم ولی اون حسی را که باید بگیرم را نمیتونم بگیرم. میشه نظرتون را در مورد مدتی فاصله گرفتن را از شما بپرسم؟آیا درسته یا نه؟ یکی هم که گفتن میان خودشون منو ببینن و کاکتوس را بگیرن آیا میشه امیدوار بود؟ باز هم ممنونم

شما اینبار که دیدیدش باید تصمیم قطعی رو بگیری. او هم باید بفهمه که شما می خوای تصمیم نهای رو بر اساس صحبت های او بگیری. سوالات خودت واضح بپرس و اگر دلیل منطقی نداره بهتره کاملا رابطه از سمت تو قطع بشه. اگر از سمت تو کاملا قطع بشه رابطه اتفاقا میتوانی امید داشته باشی سر عقل بیاد. مگر انکه دلیلش محکم باشه برای رفتن

سلام من دچار تله محرومیت هیجانی هستم و اکسم پاسخ تله من بود و همه این حس هارو در من چندین برابر کرد ولی من همچنان به صورت ناخوداگاه به سمتش کشیده میشم لطفا کمکم کنبن

سلام. دو مقاله طرحواره محرومیت هیجانی و طرحواره طرد را در سایت مطالعه کنید.

سلام. من ۲۶ سالمه و بعد ۵ سال زندگی مشترک درخواست طلاق دادم به دلیل اعتیاد شوهرم. یک پسر دو ساله دارم و الان پیش همسرمه. تو این دو سه هفته که خونه رو ترک کردم از طریق جاریم از احوال پسرم با خبر بودم. وقتی ازش خبر میگیرم حالم بد میشه و همه خاطراتش میاد جلو چشمم. ولی طاقت نمیارم از پسرم بی خبر باشم. من تهرانم و اونا مشهد. امکان ملاقات های هفتگی رو ندارم. نمیدونم چطور میتونم به پسرم کمک کنم که کمترین آسیب رو ببینه. همینطور خودم. البته پسرم بی تابی منو نمیکنه و راحت فراموشم کرده

سلام. نمیدونم رابطه شما با پسر چطور بوده که طبق گفته شما دلبستگی کمی داره به شما. تماسهای تصویری منظم می تواند به او کمک کند. به جای محبت صادقانه به او رشوه ندهید و کمبود حضور خود را با دادن چیزهای غیر ضروری جبران نکنید. تنها برای او وقت بگذارید و و در هنگام تماس با وی با تمام وجود در کنار او باشید.

البته این هم بگم که بعد این مورد نمیتونم بهشون اعتماد کنم دوباره و درواقع اعتمادمم بهش دچار تزلزل شده و بهشونم گفتم جدیدا و شاید منتظرم که ایشون اعتماد منو دوباره به دست بیاره نمیدونم واقعا دارم چیکار میکنم

این عدم اعتماد دلیلش نه ایشان بلکه ناشی از ارتباط غیر امن با افراد نزدیک خودتان در کودکی است که بالتبع باعث می شود نسبت به همه بی اعتماد باشید

سلام آقای دکتر من با اقایی ۳سال هست که رابطه دارم ، رابطه جدی که خونواده ها کم و بیشکم ممطلع هستند، بالاخره بالا پایین هایی بوده توو این سه سال که خب چیز بزرگی نبوده برامون و پشت سر گذاشتیمش و رشد کردیم،حدودا ۶ماه هست که بعد از دعوایی که داشتیم که شاید زیاد بزرگ نبوده باشه و حل شده باشه ،من نمیتونم فراموشش کنم و کلا حال روحیم خوب نیست (چون ی سری مشکلات زندگی در گذشته هم خیلی دارم من ) و اینکه احساس میکنم از حسم بهش کم شده و حتی ایشون به من ، و حدود سه ماه پیش هم ی بحث کوچیکی که داشتیم و اون شب یهو گفت بیا فردا همو ببینیم تمومش کنیم و من شوک بودم و تموم شده دیدم برای خودم رابطه انگار این رابطه رو ، ولی ازش دلیل خواستم و ایشون گفت که تو خوبی من مشکل دارم ( همون کلیشه همیشه ) ولی من همچنان و پیگیر و حرف زدیم اون شب ، بعد متوجه شدم که تحت شرایط روانی و خانوادگی سختی بودن اون شب و خب بحث کوچیکی که داشتیم رو نتونستن تحمل کنن و این حرف رو زدن و حتی آخر شب هم گفت اشتباه شد و هنوز همه چی خراب نشده ، و خب منم قبول کردم ، ولی همچنان باهاش سردم و اون گرمای سابق رو دیگه تجربه نکردم از سمت خودم ، نمیدونم مشکلم چیه میشه کمکم کنید

سلام عزیزم. موضوعی که مطرح کردید خیلی کلیه و نمیشه با این اطلاعات مختصر اظهار نظر کرد. چندین دلیل می تواند داشته باشد مشکلات بین شما. می تواند مشکل بین فردی باشد و یا ناشی از شخصیت هر کدام از شما باشد. ولی اینکه شما نمی توانید از یک ناراحتی کوچک از ایشان گذر کنید مطمئنا نشان از گذشته پر اسیب شما دارد. یک بحث و اختلاف نباید باعث شود شما اینگونه احساستان تغییر کند. این تغییر نشان از مشکلی است که باید انرا درمان کنید. در غیر اینصورت با هر کس دیگر نیز با کمی اختلاف نظر که طبیعی هر رابطه ای است دچار مشکل می شوید.

سلام با خانومی سه سال دوست بودم اما چند ماه پیش به دلیل مشغله ی بالا و عدم تمرکز فکری دوطرف ارتباطمون به هم خورد تا این که ایشون مدتی پیش با من تماس گرفتن و ازم خواستن همدیگرو ببینیم ملاقات ها انجام شد و حس عاطفی و خوشبختی که مدت ها در کنار هم داشتیم برگشت اما به فاصله ی چند هفته ایشون ازدواج کرد و الان من از لحاظ روحی خیلی عذاب میکشم اونم کلی گریه و عذر خواهی کرد و اقرار کرد که قصد اذیت و ازار من رو با ایجاد رابطه ی مجدد نداشته و جریان ازدواجش خیلی سریع اتفاق افتاده الان من یک هفته ی میشه که دارم با خودم کلنجار میرم تا مثل قبل بشم اما متاسفانه هر روز حالم بد تر میشه اگر ایشون مجددا با من تماس نمیگرفت و رابطه ی دوباره شکل نمیگرفت و من بعد ها متوجه میشدم که ازدواج کرده شاید اصلا اذیت نمیشدم چون شش ماهی میشد که کات کرده بودم باهاش اما الان شرایط فرق میکنه همه ی عکس ها چت ها و وسایلی که منو یادش میندازه از بین بردم اما حالم بهتر نمیشه لطفا اگر کمی از دستتون برمیاد کمکم کنید

سلام. شما به زمان برای سوگواری احتیاج دارید. موضوع این نیست که ایشان دوباره برگشت. شما حتی زمانی که کات بودید احساس از دست دادن او را نداشتید. ولی ازدواج او احساس از دست دادن به شما داده است. کارهایی را که در مقاله تئضیح داده ام انجام دهید. زمان طرف شما است. با گذشت زمان و انجام کارهایی که گفتم حال شما بهبود می یابد. از دست دادن همیشه برای انسان دردناک است و به زمان برای کنار امدن احتیاج دارد. این اتفاق را برای خود تجربه ای برای درک یکی از بزرگترین و عمومی ترین تجربه انسانی بدانید و از ان برای قوی تر شدن خود کمک بگیرید.

سلام .من ۳ سال با پسر داییم تو رابطه بودم خیلی دوسش داشت و حس ارامش داشتم اونم داشت البته به گفته خودش همیشه خداروشکر میکرد مثل همه رابطه ها بحث هم بود ولی بی احترامی اصلا .ازم خواستگاری کرد منم قبول کردم قرار شد هر وقت من شرایطشو داشتم بیاد رسمی کنه .شرایط ایجاد شد ما به خانواده ها گفتیم رفتیم خرید و خرید نامزدی انجام دادیم که ناگهان با من بهم زد و تمام وسایل روپس داد و دیگه جوابمو نداد و گفت از ازدواج پشیمون شده و منو با کی درد و رنج و اضطراب تنها گذاشت من در حال دست و پنجه نرم کردن با این حال خراب بودم که خبر ازدواجش با یکی دیگه اومد بیشتر شکستم و خورد شدم .اون به من گفت قصد نداره حتی با کسی دوست بشه و شرایط ازدواج رو نداره لطفا به من کمک کنید من تو شبکه اجتماعی دختری که با اون ازدواج کرده رو پیدا کردم و از دیدن عکس های دوتایشون و لب خندونشون رنج میبرم خورد شدم…چیزی بگید اروم شم

عزیزم کسی که وفاداری به عهد ندارد بعد از ازدواج هم دچار مشکل میشدی. او مسلما بعد از ارتباط با تو با او اشنا شده . این اتفاق می توانست حتی پس از بچه دار شدن تو بیفتد. بنابراین خدا روشکر کن که این ازدواج با او سر نگرفت. البته می فهمم که اینکار او به هر کسی ضربه بدی می زند. بهیچوجه هیچ خبری از او نگیر. عکسهاش دنبال نکن. هر قدر بیشتر پیگیر بشی دیرتر بهبود پیدا می کنی

سلام دقیقا سر من هم چنین بلایی اومد … خواسنگارم با یکی نامزد بود و بدلایلی بهم خورد و برای بهبود حال روحیش اومدن خواستگاری یک نفر دیگه که من باشم …. من هم نمیدونستم هنوز تو اون حال و هواست و حالش خوب نیست یعنی اینطور وانمود میکرد و بعد از اینکه بهش دلبسته شدم و نامزد شدیم گفت حالش خوب نیست و در کنار من احساس آرامش نمیکنه و بعد چند جلسه مشاوره نامزدی ما هم بهم خورد و من هم قربانی حال بد اون شدم و ضربه روحی خوردم……… الان هم من یکی هستم مثل اون بی حوصله و بی انگیزه به زندگی و ازدواج

سلام. بله. نباید بهیچوجه بلافاصله بعد از جدایی وارد رابطه دیگری شد

من شاغل هستم و از لحاظ خانوادگی در وضعیت مالی خوبی هستیم .زیاد آدم پرتوقعی نیستم .من ۲۸ و اون ۳۰ سالشه .رابطمون خیلی خوب بود تا اینکه تصمیم گرفت همه چیز تموم شه .میگفت خیلی تو شرایط بدی قرار دارم و حالا حالاها قرار نیست چیزی درس شه !!من حتی ازش خواهش کردم که ببینیم همدیگرو ، ولی قبول نکرد .الانم دیگه جوابمو نمیده…

سلام. بهتره پیگیری نکنید ایشان را. زیرا حال شما را بدتر می کند.

سلام خسته نباشید .حدود سه سال توی رابطه با فردی هستم که خانوادش مشکلات شدید مالی دارن .برادرش ورشکست شده و همه ی خونواده باید کار کنن تا چکاش پاس واز زندان آزاد شه .اوایل رابطمون همه ی شرایطشو بهم گفت و چون رابطمون فقط یه دوستیه معمولی بود من اهمیتی نمی دادم!.اما روز به روز علاقه و وابستگیمون بیشتر شد .قصدمون ازدواج بود ،پسره خانواده دوست و بامسئولیت و مهربون و متعهد و عاقلیه و از لحاظ اخلاقی خیلی با هم تفاهم داریم .فقط مشکل مالی داره ،خونواده هامون از رابطمون باخبر بودن . این اواخر دیگه صبرم تموم شده بود ،زیاد دعوامون میشد ولی دوباره رابطمون خوب میشد .چند ماه پیش بهش گفتم یه مدت از هم دور باشیم تا تو شرایطتتو اوکی کنی .میخواست مغازه بگیره ؛به هیچ وجه قبول نکرد گفت تو باید کنارم باشی و پیشرفتمو ببینی و من باید هر روز ازت خبرداشته باشم .با هم خوب بودیم تا اینکه سه ماه پیش دوباره دعوامون شد و تا چند روز بهم زنگ نزد .بعده چند روز من زنگ زدم و خواستم ببینمش بهم گفت من دارم فشار زیادی روی منه ،واقعاً نمی تونم شرایطم داره روز به روز بدتر میشه ؛پولِ مغازه جور نمیشه .تو منتظرم بمون من کارام درس شد میام من قبول نکردم .خیلی گریه کردم گفتم نمی تونم دوریتو طاقت بیارم گفت باید تحمل کنی .یک ماه صبر کردم بهم زنگ نزد دوباره باهاش تماس گرفتم خواستم ببینمش ولی قبول نکرد .خیلی سرد شده بود گفت شرایطم جور نمیشه گفتم با همدیگه کار می کنیم و خونواده ی منم حمایتمون میکنه و شراطیتمون اوکی میشه ،قبول نکرد .بهش گفتم شرایطتت همیشه همین بود ولی از رفتن حرفی نمی زدی گفت اگه بهم اعتماد داری صبر کن و سعی کن شاد باشی تا من کارام درس شه . من باز طاقت نیاوردم و دوباره بهش زنگ زدم اونم گفت تو باید بری دنبال زندگیت قبول نکردم و گفتم من میخوام پیشت باشم اما زیره بار نرفت .می گفت تا کی میخوای این شرایطو تحمل کنی !!؟؟منم عصبی شدمو با لحن بد باهاش حرف زدم اونم گفت کاری نکن گوشیمو خاموش کنم بعدشم بهم گفت فقط میتونم بهت بگم نشد …دوری ازش واقعا برام سخته دیشبم بهش پیام دادم ولی جوابمو نداد ‌.به نظرتون چی کار کنم ؟نمی خوام از دستش بدم ..

سلام. من نمیدونم شرایط مالی ایشان تا چه حد جدی است. ایشان و شما چند ساله هستین. وضعیت مالی شما چطور است؟ میزان صبوری شما در برابر موضوعات مالی چقدر است و ایا شما تجربه کار دارید ؟ ایا ایشان تنها مساله مالی دارند و یا خود رابطه نیز برای او مساله است و خیلی موارد دیگر. زیرا همه این موارد تاثیر گذار است. اگر فقط موضوع مالی مطرح است می توان با همدیگر و در صورتی که صبوری داشته و توقعات معقولی از زندگی داشته باشید انها را حل کرد.

سلام خسته نباشید .حدود سه سال توی رابطه با فردی ام که خانوادش مشکلات شدید مالی دارن .برادرش ورشکست شده و همه ی خونواده باید کار کنن تا چکاش پاس واز زندان آزاد شه .اوایل رابطمون همه ی شرایطشو بهم گفت و چون رابطمون فقط یه دوستیه معمولی بود من اهمیتی نمی دادم! اما روز به روز علاقه و وابستگیمون بیشتر شد .قصدمون ازدواجه ،پسره خانواده دوست و بامسئولیت و متعهد و مهربونیه؛از لحاظ اخلاقیه هم خیلی با هم تفاهم داریم .فقط مشکل مالی داره.خونواده هامون از رابطمون باخبرن . این اواخر دیگه صبرم تموم شده بود ،زیاد دعوامون میشد ولی باز رابطمون خوب میشد .چند ماه پیش بهش گفتم یه مدت از هم دور باشیم تا تو شرایطتتو اوکی کنی .میخواست مغازه بگیره ؛به هیچ وجه قبول نکرد گفت تو باید کنارم باشی و پیشرفتمو ببینی و من باید هر روز ازت خبرداشته باشم .با هم خوب بودیم تا اینکه سه ماه پیش دوباره بحثمون شد ؛من خیلی بهانه گیر شده بودم و سریع قهر می کردم، تا چند روز ازش بی خبر بودم بعده چند روز بهش زنگ زدم وهمدیگرو دیدیم بهم گفت من دیگه نمی تونم خسته شدم ، فشار زیادی رو دارم تحمل می کنم شرایطم داره روز به روز بدتر میشه ؛پولِ مغازه جور نمیشه .تو منتظرم بمون من کارام درس شد میام من قبول نکردم .خیلی گریه کردم گفتم نمی تونم دوریتو طاقت بیارم گفت باید تحمل کنی ،اگه بهم اعتماد داری باید صبور باشی .یک ماه صبر کردم بهم زنگ نزد طاقت نیاوردم و دوباره باهاش تماس گرفتم خواستم ببینمش ولی قبول نکرد .خیلی سرد شده بود گفت شرایطم جور نمیشه بهش گفتم با همدیگه کار می کنیم و خونواده ی منم حمایتمون میکنه و شراطیتمون اوکی میشه ،قبول نکرد ،اصلا نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم .بهش گفتم شرایطتت همیشه همین بود ولی هیچ وقت از رفتن حرفی نمی زدی گفت تو باید بری دنبال زندگیت قبول نکردم و گفتم من میخوام پیشت باشم اما زیره بار نرفت .می گفت تا کی میخوای این شرایطو تحمل کنی !!؟؟من خیلی عصبی شده بودم و با لحن بد باهاش حرف زدم اونم بهم گفت فقط میتونم بهت بگم نشد …دوری ازش واقعا برام سخته دیشبم بهش پیام دادم ولی جوابمو نداد ‌.به نظرتون چی کار کنم ؟خیلی همدیگرو دوست داشتیم حتی یه روزم از هم بی خبر نبودیم !!!

سلام خسته نباشید .حدود سه سال توی رابطه با فردی بودم که مشکلات شدید مالی داشت .برادرش ورشکست شده بود و همه ی خونواده باید کار کنن تا چکاش پاس واز زندان آزاد شه .اوایل رابطمون همه ی شرایطشو بهم گفت و چون رابطمون فقط یه دوستیه معمولی بود من اهمیتی نمی دادم!.اما روز به روز علاقه و وابستگیمون بیشتر میشد .قصدمون ازدواج شده بود ،پسره خانواده دوست و بامسئولیت و مهربون و متعهدی بود فقط مشکل مالی داشت ،خونواده هامون از رابطمون باخبر بودن .ولی این اواخر دیگه صبرم تموم شده بود ،زیاد دعوامون میشد ولی باز آشتی می کردیم .چند ماه پیش بهش گفتم یه مدت از هم دور باشیم تا تو شرایطتتو اوکی کنی .میخواست مغازه بگیره ؛به هیچ وجه قبول نکرد گفت تو باید کنارم باشی و پیشرفتمو ببینی و من باید هر روز ازت خبرداشته باشم .با هم خوب بودیم تا اینکه سه ماه پیش سره یه بحثِ دیگه جوابمو نداد .بعده چند روز بهم گفت من دیگه نمی تونم شرایطم داره روز به روز بدتر میشه ؛پولِ مغازه جور نمیشه .تو منتظرم بمون من کارام درس شد میام من قبول نکردم .خیلی گریه کردم گفتم نمی تونم دوریتو طاقت بیارم گفت باید تحمل کنی .یک ماه صبر کردم بهم زنگ نزد دوباره باهاش تماس گرفتم خواستم ببینمش ولی قبول نکرد .خیلی سرد شده بود گفت شرایطم جور نمیشه گفتم با همدیگه کار می کنیم و خونواده ی منم حمایتمون میکنه و شراطیتمون اوکی میشه ،قبول نکرد .بهش گفتم شرایطتت همیشه همین بود ولی از رفتن حرفی نمی زدی گفت تو باید بری دنبال زندگیت قبول نکردم و گفتم من میخوام پیشت باشم اما زیره بار نرفت .می گفت تا کی میخوای این شرایطو تحمل کنی !!؟؟دوری ازش واقعا برام سخته دشبم بهش پیام دادم ولی جوابمو نداد ‌.به نظرتون چی کار کنم ؟

ممنون از مطالب مفیدتون واقعا برای آدمایی این اتفاق پیش میاد اینجور فضاها امنه که بدون قضاوت بتونم مشکلشون رو بگن و راهنمایی بگیرین من بعد از ۱۰سال دوستی با آقایی جدا شدم تو این مدت خیلی تلاش کردم ایشون رفتارشون درست بشه و نسبت به قبل بهتر شده بود ولی نه کامل که بشه گفت رفتار نرماله چون که به یه وقتی به شدت پرخاشگر میشدن افسرده بودن و تخت درمان بودن اکثر اوقات بی حوصله و بی انگیزه بودن و بی ثبات ولی خوب یه سری اخلاقای خوب هم داشتن که من بخاطر همین این ۱۰ سال تلاش کردم همه چی خوب بشه متعهد و پاک بودن و راستگو و با وجود اختلاف های فکری که داشتیم من سعی کردم خواسته هام رو با ایشون تطبیق بدم ولی بعد از این همه تلاش من اخرین بار ایشون سر یک مسئله خیلی بی اهمیت دوباره به شدت پرخاش کرد به حدی که من رو از ماشین پرت کرد پایین و ابروریزی کرد و بعد هم منو برد تو یه بیابون تاریک وگفت میخوام به پدرت بگم اینجا بیاد دنبالت و کلی هم به پدرم فحاشی کردالبته چند دقیقه بعد پشیمون شد و منو برگردوند سمت خونه مون و همین کار اخر باعث شد من دیگه از، تصمیم جدایی مطمین بشم. نظر شما چیه؟ الان باید چیکار کنم؟

سلام. باید بدونید این رفتار ایشان در زندگی تکرار خواهد شد. علاوه بر تکرار شدن شدت ان نیز بیشتر می شود. با یک روانشناس مشورت کنید تا دقیق به موضوع شما اگاه شود و پس از ان اظهار نظر کند

سلام من ۲ سال پیش مدتی با پسری که از خودم کوچیکتر بود و از نظر مالی و درسی بهم نمیخورد متاسفانه وارد رابطه شدم. قرارمون ازدواج بود اما اون اهمیت نمیداد. ی رابطه اشتباه ک تا الان بالغ بر ۳۰ بار کات کردیم چون من میدونم خانوادم موافقت نمیکنن و اونم بیشتر قصدش سو استفادس تا ازدواج!! اما بعد ی مدت همش برمیگرده میگ اشتباه کردم دوستت دارم و… از اونجایییم ک من بهش علاقه داشتم حرفاش باور میکنم اما تا ب خواسته هاش نه میگم همه چی بهم میریزه. نمیدونم چیکار کنم تا میام فراموشش کنم هی میاد سراغم. شبیه بازی شده. اصلا میترسم رابطه جدیدی با کسی دیگ شروع کنم چون احساس میکنم از دست این خلاصی ندارم.عادت کرده بره هی بیاد. نه آدم درست حسابیه ک بمونه با من نه میره. شرایطش اصلا بامن قابل قیاس نیس اما کم نمیاره. هر دفعه هم برا برگشتنش ی دلیل میاره. اخرین بار گفت خانوادم میخواستن دختر داییمو بگیرن برا همین من نمیموندم پیشت اما حل شد!!!! پولاشم همش خرج قیافش میکنه جمع نمیکنه واسه ایندمون. میدونم مرد زندگی نمیشه برام.چجوری نذارم باهام بازی کنه خسته شدم از این وضعیت.

سلام جانم. راه حل شما را کاملا در مقاله توضیح دادم. شما باید با مشاوره به روانشناس متوجه بشوید چه نیاز روانی در شما وجود دارد که نمی توانید نه بگویید. اینکه من نمی توانم با وجود مناسب نبودن طرف مقابل و سواستفاده از من رابطه را ترک کنم نشان از وجود مشکلی در شما است.ایا شما رابطه را تنها در سرویس دادن می بینید؟ ایا عزت نفس شما کم است؟ مقاله های زیر را مطالعه کنیدhttps://dr-sanaie.com/%D8%B7%D8%B1%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%AB%D8%A7%D8%B1/https://dr-sanaie.com/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B9%D8%B2%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%B3/

سلام اقای دکتر من یکی از دوستام به یه دختر علاقمند شده بود که حتی تاریخ عقد هم مشخص شد ولی متاسفانه اون خانم به دوستم خیانت کرد و رفت با دوس پسر قبلیش.الان دوستم خیلی افسرده هست و همش دنبال دلیل اینکار هست فک میکنه بدون اون خانم نمیتونه ادامه زندگی بده در ضمن دوستم تله رها شدگی داره بنظرتون چجوری میشه به دوستم کمک کنم؟

سلام. رعایت موارد این مقاله خیلی به او کمک می کنه. در ضمن مقاله زیر نیز به او کمک شایانی می کند.https://dr-sanaie.com/تله-رها-شدگی/

اقای دکتر مقاله تله رهاشدگیتونو خودش برام فرستاد ولی اصلا نمیخواد قبول کنه که رابطه تموم شده با این مقالات تا دو روز حالش خوبه بعد دوباره افسرده میشه الان دو روز پیش مامان اون خانم بلاکش کرده همش دنبال دلیلشه فک میکنه اون میخاد برگرده

ایشان قطعا به زمان نیاز دارد. در طی زمان حال ایشان بهتر می شود.

با سلام من به مدت ۷ ماه با پسری در ارتباط بودم که به ایشان علاقمند شدم در ابتدا کاملا دو طرفه بود ولی چون به دلایلی مجبور شدم در شهر دیگری زندگی کنم همین مساله باعث اختلاف شد و رابطه به تنش کشیده شد و چند باری کات شد و دوباره از سر گرفته شد راستش بیشتر هم از طرف من ، حتی اخرین بار هم که قرار شد همو ببینیم ایشون نیومدند و گفتند نمیتونم بیام بیشتر بهانه اورد ، به نظرتون واقعا همین مساله باعث سردی شده؟ با توجه به اینکه ایشون در چند روز اینده قصد خروج از کشور رو دارند و در این مدت هیچ خبری از ایشون ندارم به نظرتون رابطه رو دیگه کاملا تموم شده بدونم ؟ خیلی درگیری فکری دارم ممنون میشم کمکم کنید

سلام. با اطلاعات اندک شما نمی توان نظر قطعی داد. اما بنظر می اید رابطه برای ایشان چندان جدی نبوده بالاخص اگر خروج ایشان دائمی و برای اقامت باشد نشان می دهد از زمانهای پیشتر ایشان اهدافش متفاوت با شما بوده

ممنونم از پاسخگویتان راستش از مدت ها قبل بحث ازدواج پیش امد و صحبت شد که با هم بریم ولی به گفته ایشون من همش تردید داشتم در انتخاب ایشون حالا نمیدونم این حرف بهونه بود یا نه ، اگر رابطه ای واقعی باشه نباید به خاطر اشتباهات کوچک از جانب من به قول گفته ایشون تموم بشه حتی چند باری هم بعد از کات من پیش قدم شدم و اینکه بعد از اینکه به شهر دیگری رفتم ایشون حتی یکبار هم برای دیدن من نیامدند وهمش من میرفتم حالا به خاطر کلاس و چیز های دیگه ولی هیچ وقت ایشون بهانه ای نیاوردند تا بیایند و من را ببینند درحالیکه همش این حس رو به من منتقل میکردند که اگه این رابطه به خاطر همین دوری ها تموم بشه به خاطر تو بوده ، دائما حس خود سرزنشی رو به من القا میکردند ، بله خروجشون حداقل برای چند سالی هست ممنون از شما

بنظر می اید قبلا هم ایشان تردید و دودلی داشتند. رابطه مسلما بیشتر از جانب شما حفظ شده بود . ایشان با بهانه تراشی تنها می خواست عذاب وجدان خود را کم کند

با سلام همان پسر بعد از دو ماه به من پیام دادند لی من گفتم به دلیل اینکه اعتماد ندارم مایل به برقراری ارتباط مجدد نیستم به نظرتان فکر کردن دوباره به این ارتباط ارزش وقت و احساس را دارد یا اینکه همه چیز را تمام شده بدانم ضمنا ایشان فقط یک بار پیام دادن و بعد از صحبت های من مبنی بر بی اعتمادی نسبت ایشان پیگیری نکردند بهترین واکنش چیست به نظر شما جنای دکتر سنایی؟

سلام. صلاح شما بر عدم ارتباط مجدد است زیرا ارتباط دوباره زخمی را که تازه رو به بهبود است باز می کند و این دور باطل مجددا تکرار شده و پس از مدتی باز به همین نقطه کنونی می رسید.

من با آقایی یکسال در ارتباط بودم که اختلال شخصیت مرزی داشت به هیچ وجه ثبات روحی نداشت یک لحظه از بودن کنار من خوشبخت ترین بود یک لحظه با یه اشتباه کوچیک مثل نیم ساعت دیر جواب دادن موبایل من براش منفور ترین موجود می شدم با اینکه میدونم جدایی ما کار درستی بود اما در روز هزار بار پروفایلش چک میکنم دارم خل میشم اصلا تحمل دوری ندارم

همانطور که در مقاله گفته شده این مرحله طبیعی است و باید زمان بگذرد. هر ارتباطی از جمله چک مردن پروفایل او را قطع کنید تا زودتر حالتان بهبود بیابد

عجب مقاله ای بود!چقدر تاثیر گذار!چقدر آنالیز شده از زوایای مختلف!ممنونم ازتون ممنونم

سلام. خوشحالم که مورد توجه شما قرار گرفت.

سلام .ممنون ک پاسخگو هستید من یک ترنس اف تو ام هستم و هنوز چنچ نکردم و ۱۹ سالمه اول دبیرستان ک بودم ی دختری ب من علاقه مند شد و جوری بود ک عملا مشخصش نمیکرد ولی خب من میفمیدم ولی درون خودش بود بعد از اون ب دلیل عوض کردن مدرسه از هم جدا شدیم. پارسال من بهش پیام دادم و بهش گفتم ترنسم چون خیلی ادم با درک و فهمی بود گفتم شاید کمکم کنه تو مسیر خودم و بتونم ی دوستی داشته باشم ک باش حرف بزنم . اما اون همچنان منو خیلی دوست داشت و بعد ی مدتی ما باهم وارد ی رابطه ی عاطفی شدیم در حالی که من قبلش ب شدت افسرده بودم و طی اون زمان ک وارد رابطه شدیم قرص مصرف میکردم و انگار ی جورایی قرص ها ریلکسم کرده بودن ک اره اوکیه تورابطه باش درصورتی ک قبلش بخاطر جندر دیسفوریاهای شدید و بی نهایت زیاد اصلا نمیتونسم به بودن کنار کسی فکر کنم اردیبهشت بود ک وارد شدیم و بعد اوایل تیر من دوره ی قرصام تموم شد و روانپزشکم توصیه کرد ادامه بدم ولی من خودم مشکلاتی دارم ک اصلا قابل حل شدنی نیست و اونم خودش موافق بود باید فکرتو عوض کنی باید انتظار نداشته باشی! میدونم کلا ۱ نفرم نیس ک بفهمه چی بگم ولی حالا بحث بحث این بدختیه ک منو میخاد کسی ک حتی بدن خودشم نداره.. بعد ۴ ماه به اون شخص گفتم ک دیگ نمیخام ب عنوان ی دوس پسر کنارت باشم فقط ب عنوان ی دوست مثل همون ۴ ماه قبل چون مثل قبل ک افسرده بودم شدم و دیگ ب هیچ عنوان نمیتونم شرایط خودمو تحمل کنم و نمیخام تورو هم ب دنبال خودم بکشونم.. چون من حتی خانوادم خبر ندارن وقتی قصد عمل تو این کشور ندارم وقتی هنوز خودمو نپذیرفتم وقتی…….. ب عشقش باور دارم ولی ایا همه چیز عشقه؟ تا کی میخاست با من باشه که بعد حالا اون شدیدا افسرده است .. نگرانشم.با اینک از تصمیم خودم منصرف نشدم و نمیشم اما دوس دارم زود عادی شه براش اصن دوس دارم دوس داشتن من براش ی چیز مسخره بشه بره با پسرای دیگه . همش بم میگف از ازدواج با بقیه پسرا متنفره 🙁 نمیدونم چرا .. چیکار کنم. من خودم تو خودم موندم مث خررر الان اینم مثل ی گوشت فقط افتاده گوشه خونشون واقعا کشش این همع سختی رو ندارم. بعد بهش گفتم حرف نزنیم ی کچند وقت گفت تضمین نمیکنم ک بعدش چ اتفاقی برام بیوفته اگ بذاری و بری همینجوری منو بحال خودم .منم با اینک نترسیدم اما خوشم نمیاد این حرفارم بزنه. حالت بچه بازیه این حرفا .خداایا اصن چی میگم

سلام. عزیزم خیلی خوشحالم که از نظر اخلاقی به فکر دیگری هستی و نمی خوای اذیت بشه. کلماتت نشون میده خیلی بزرگتر از سنت (۱۹ سالگی)می فهمی و رشد اخلاقی خوبی نیز داری. بهتره که کاملا ارتباط را با او قطع کنی. تو هیچ کمکی به او نمی تونی بکنی. هر قدر بیشتر بخوای توجیحش کنی کمتر موفق می شی و او رو بیشتر اذیت می کنی. برای شما دو نفر امکان اینکه به رابطه معمولی برگردید نیست و هر دو اذیت می شوید. هرگونه تماسی رو قطع کن تا او زودتر به حالت عادی برگرده و بتونه تمتم شدن رابطه را بپذیرد.

سلام بسیار ممنون از مقاله خوبتون. عذرخواهی میکنم اگر طولانیه دکتر من ۲۲ سالمه یک سال و نیم هست که با دختری تو رابطه بودم. لزبین نیستم قبل ایشون حتی در دانشگاه با اقایی در رابطه بودیم که بعدا جدا شدیم اما با ایشون که دختر هستن مدت طولانی در محل کار همکار بودیم. بهم علاقه مند شدیم و شروع رابطه هم حتی با ایشون بود که ۲۰ سالشه. انقد به من نزدیک شد و محبت کرد که منم علاقه مند شدم. یک سال و نیم کلی خاطره ها باهم ساختیم عاشقش شدم. و به اینکه عشقش واقعی بود و واقعا دوستم داشت اصلا شک ندارم. من با اینکه با دختر وارد رابطه شدم ولی عقاید مذهبی دارم و احساس گناه میکردم و ایشون هم میدونست. بعد از یک سال و چند ماه ، ماه پیش دعوامون شده بود یهو گفت پشت تلفن کات کنیم دیگه این رابطه رو نمیخوام و…یه شبه اینجور گفت و انقد سرد شد که من تو شوک بودم تا صبح درد داشتم و گریه میکردم. گفتم فردا حضوری میبینمت فرداش که حضوری دیدیم همو اشکامو دید خودش به گریه افتاد بیشتر از من گریه میکرد میگفت وقتی دیدم از بودن با من احساس گناه میکنی و هنوز بعد یکسال عذاب میکشی خواستم زندگیتو بهت برگدونم و….. خلاصه حال منو که دید و بش گفتم انقد عاشقتم که بی تو نمیتونم زندگی کنم اونم همینو گفت و دوباره برگشتیم بهم و قول داد جبران کنه کاری که کرده رو . ولی نکرد یک ماه از اون روز میگذره تو این یک ماه محبت اضافی هم حتی نکرد که جبران کنه و یه بار که دعوامون شد دوباره سرد شد و حرف از تموم شدن زد بهونشم این بود که جدیدا همش دعوا میکنیم و فلان…در ضمن افسردگی گرفته چند وقته خودشم میگفت که از فشار اطرافیانش و بی هدفی و.. حوصله هیچیو نداره. تو این یک ماه بعد دعوای دوم با اینکه بازم میگفت دوستم داره یه بار گفت وقتی سرد میشه یهو میگه کات کنیم بخاطر این میگه ک این روزا بیشتر به اینده فک میکنه به این باور رسیده تهش هیچی نیست و آیند ای تو این جامعه نمیتونیم داشته باشیم و اگه زودتر تموم شه من کمتر درد میکشم و اینجوری دل میشکنه که من نسبت بش دلسرد شم!!!!بعد از اون تا یکی دوهفته باز حرف میزدیم و حتی میگفت دوسم داره هر چند خیلی کم میگفت ولی مشخص بود حوصله هیچیو نداره و سرده تا چند روز پیش که قهر کردم گفتم نمیشه من هی برای این رابطه تلاش کنم تو سرد باشی و… که یهو دوباره از این رو به اون شد گفت اکی کات کنیم!! هر چی التماسش کردم که تو تا دیروز میگفتی دوستت دارم قول و قرار میذاشتیم با هم و…. دوباره زد زیر همه چی که من دیگه حوصله خودمم ندارم چه برسه به رابطه…دوباره دلمو شکوند و من بعد کلی التماس اخرین پیامم بش این بود که میدونم حرف دلت این نیست و مثل دفعه قبل بخاطر خودم فیلم بازی میکنی چون محاله تویی که تا دوروز پیش حرف از ایندمون میزدیم یه دفعه از این رو به اون رو شی… یه مدت تنها باش هر وقت به نتیجه دلت رسیدی بیا بگو.(انقد دوسش دارم که مثلا اینجوری در رو براش باز گذاشتم که شاید برگرده) توی این چند من نفسم هم بالا نمیاد نه غذا خیلی میتونم بخورم نه هیچ کار دیگه ای میتونم بکنم بسیار داغونم خیلی زیاد. ادمی که میدونم واقعا عاشقم بود ولی این یه ماه اینجوری کرد و اخر رفت . با اینکه بعد از اون دفعه اول که گفت کات کنیم خودش کلی گریه کرد و گفت جبران میکنه ولی باز اینکارو کرد. دکتر من از این سوالای بی جواب که چرایهو دوباره اینجوری کرد و یه شبه سنگ شد و همه خاطراتمونو له کرد و از این جدایی به شدت زیادی در عذابم. خاطراتمون منو میکشه. نمیدونم برای بهبودم دیگه چه کنم هیییچ فعالیت روزانه ای نمیتونم بکنم تمام ذهنمو تحلیل و تجزیه این رابطه و سوال که چرا اینجور شد و علاقم بهش داره منو میکشه. خواهشا کمکم کنید .

سلام. عزیزم راههای بهبودی که در مقاله نوشتم برای شما هم هست. اونها را انجام دهید تا بهبود پیدا کنید.

سلام منو عشقم بعد از این که اومد خواستگاریم به صورت توافقی کات کردیم ولی هنوز یه رابطه کوچیک از راه دور داریم. میخواستم بدونم که هنوز دوستم داره یا نه؟ رابطمون بیشتر محدود به اینستا و کامت گذاشتن برا پستا هستش که بعد از اون یه بحثی رو تو دایرکت ادامه میده..همیشه جوابمو میده و هیچ وقت بی احترامی نمیکنه..با این که تو یه شهر دیگست چندبار که اومده گفته بیا ببینمت ولی شرایطش پیش نیومد که ببینمش..از عکسایی که میزارم هم خیلی تعریف میکنه..خیلی کم پیش میاد که از کارایی که میکنه بهم اطلاع بده..ولی کلا دوستانه برخورد میکنه..البته من هم کم پیش میاد اطلاعات بهش بدم..کلا ارتباط محدوده ولی وجود داره…ولی اصلا ابراز علاقه وجود نداره برا هردو.. یه حالتی که انگار هیچ کدوم به روی خودمون درمورد گذشته نمیاریم و انگار اصلا وجود نداشته

توضیح ندادید دلیل کات کردن چه بود بعد از خواستگاری؟

به خاطر یک سری اختلاف در مسائل فرهنگی .. خانواده اونا نسبت به ما خیلی اپن تر بودن البته ما هم مذهبی سخت نیستیم من با خانواده اونا مشکلی نداشتم ولی به خاطر خانوادم توافقی و کاملا دوستانه بهم خورد

باید هدف رابطه خود را مشخص کنید. اگر هنوز قصد دارید برای ازدواج تلاش کنید بهتر است این موضوع را روشن بیان کنید. در غیر اینصورت رابطه کج دار و مریز انرژی و توان هردو شما را می گیرد و بهتر است این رابطه تمام شود.

آقای دکتر ممنون از راهنماییتون … مسئله ای که هست اینه که من چون ایشون حرفی از ازدواج و برگشت به رابطه نمیزنن و اصلا قصدشون رو بیان نمیکنن نمیتونم این بحثو پیش بکشم چون خیلی دوستانه برخورد میکنن و اگر این موضوع در نظرشون نباشه به شخصیت من بر میخوره. من اگر بدونم به فکر رابطه جدید برای ازدواج با من نیستن ارتباط را قطع میکنم ولی مطمئن نیستم و ازطرفی هم نمیتونم بپرسم. به نظر شما علت رفتاری که در حال حاضر دارن چیزی به غیر ازدواجه؟ چه دلیلی میتونه داشته باشه… ایشون نزدیک ۳۷ سال سن دارن . به نظرتون علترفتارشون دوست داشتن یا نه؟

نه لزومام دلایل بسیاری می تواند داشته باشد. بهتر است شما رابطه را با ذکر این دلیل که من اگر رابطه ای هدفمند نباشد ادامه نمی دهم قطع کنید تا ایشان متوجه شوند اگر قصدی دارند باید باقدام و یا حداقل بیان کنند.

بعد از گذشت ۲ از پایان یک رابطه، رابطه جدیدی را شروع کردم همه چیز خوب بود تا زمانی ( حدودا ۳ ماه) ایشون ب بهانه های متعددی بمن فشار میاورد تا برای عقد اقدام کنیم. من ایشون را از طریق یکی از دوستان از نظر تعهد و پای بندی ازمایش کردم که متاسفانه ایشان مردود شد. باز به ایشان فرصت مجدد دادم ولی بار دوم پس از تموم کردن یک رابطه اونم بعد ۱ هفته ب سرعت رابطه جدیدی را شروع کرد. و بعد ها متوجه شدم ایشون در زمانی که بامن در رابطه بودن با کسانی در مرحل کار رابطه داشته… روی صحبتم بشما دوستان هست، از تموم شدن رابطه نترسید شاید لطف خدا بوده. معیار های خود را برای اننخاب مشخص کنید و هرگز کوتاه نیائید. همچنین بکسی که خیانت کرده فرصت مجدد ندهید . از آزمایش فرد مقابل نترسید و انجام بدهید

ممنون از نظر شما

من مدت ۶ ماه با اقایی در ارتباط بودم و از اول هم مشکل داشتیم و من بهشون میگفتن که نمیخوام باهاشون ازدواج منم حتی جواب منفی به مادرشون دادم اما ایشون مدام من و تهدید میکنند و با این که کلی شماره ازشون بلاک کردم به روش های جدیدی سعی میکنند ارتباط برقرار کنند و مدام میگن ١ ساعت حرف بزنیم رو در رو صحبت کنیم و … در این شرایط من باید چی کار کنم؟ همینطوری به لاک و بی محلی ادامه بدم یا نه ؟!؟

سلام. شما به هیچ عنوان نباید پاسخ او را بدهید. حتی جواب منفی دادن به ایشان باعث می شود مشکل ادامه پیدا کند. بنابراین هیچ پاسخی به او ندهید و هیچگونه ارتباطی با وی نداشته باشید.

سلام . خداقوت

سپاس از شما

سلام جناب دکتر. من حدود دوسال پیش یه دانشجوهای دانشگاه محل کارم عاشقم شد. یه بی تابی شب و روز. سماجت . حرفهای منطقی و… حدود سه ماه طول کشید تا من باایشون وارد رابطه شدم. من کامل بودم ولی ایشون نقایصی از جمله خدمت سربازی شغل ، پایان تحصیل داشتن . رابطمون خوب بود تااینکه شروع کردن نقطه ضعف گرفتن و ایرادگرفتن به روابط اجتماعی من. تا حدودی هم حق باهاشون بود ولی من تمام و کمال خواسته ایشون رو برآورده کردم. از قطع ارتباط با دوستانم تا حصارکشیدن دورخودم توی محل کار. الان ایشون ۹ ماهه سربازن وبعد ازین مدت دوباره افتادن توفکر اون ایرادات من در گذشتم. خیلی منزوی و گوشه گیر شدن. لطفا منو راهنمایی کنید

سلام. دوران آشنایی محض شناخت است و نه دوران عاشقی. متاسفانه گاهی زمانبندی را رعایت نمی کنیم و مانند ان است که اول کفش بپوشیم و سپس قصد کنیم جوراب به پا کنیم. در نتیجه دچار مشکل می شویم. شما اکنون خود را گیر انداخته اید. از سویی رابطه را مناسب نمی دانید و از سویی فکر می کنید نمی توانید تنهایی و جدایی را تحمل کنید.

سلام من ۴ سال تویه رابطه ای بودم که قصدمون ازدواج بود ویه مشکلی پیش اومد که باعث شد طرف مقابلم درکم نکنه و بهانه تراشی کنه وبخوادرابطه روتموم کنه بعدازاینکه رابطه تموم شدبعدیک ماه برگشت وخواست که اشتباهشوببخشم وبرگرده امامن تایک سالنتونستم باخودم کناربیام هربارکه زنگ میزدوازم میخواست باهاش حرف بزنم بهش اجازه نمیدادم تااینکه حالم بهترشد وبعدیک سال راضی شدم باهاش حرف بزنم وقبول داشتم خودمم اشتباه کردم واشتباه اون بیشتربوده واعتمادی بهش نداشتم چون اعتمادم بارفتارش ازبین رفته بود واینکه خواس ازنوهمه چیوشروع کنیم ولی من قبول نکردم رابطه دوباره رو چون میدونستم بزرگترین اشتباهه وفقط ازم خواست که رابطه ای بینمون نباشه فقط اینکه اگه مشکلی داشت کمکش کنم چیزایی که توزندگیش ازدست داده من بتونم کمکش کنم که برگردونه ومن فقط بخاطرکمک کردنش قبول کردم مشکلی داشت باهام درمیون بزاره ورابطه ای نباشه و مثل دوتاغریبه باهم حرف میزنیم به نظرتون کاردرستیه ومن روخودم خیلی کارکردم که به هیچ وجه خودموناراحت نکنم واذیت نشم وبهش هیچ حسی پیدانکنم به نظرتون کاردرستیه؟

بقول غربی ها no friendship after relationship. این کار نه درست و نه ممکن است و حتما کنترل آن از دست شما در خواهد آمد.

سلام من مدتی با خانمی در رابطه هستم و با گذشت زمان و شناخت هم بینمون علاقه شکل گرفت.اما هردو میدونیم که عقاید و فرهنگ قومیتی خانواده هامون باهم متفاوته و اگر مطرح کنیم خانواده هیچکدوم به راحتی قبول نمیکنن آیا ادامه این رابطه درسته؟

سلام. یکی از عوامل ارامش بین دو نفر پس از ازدواج رضایت و حمایت خانواده ها می باشد. در صورتی که قرار است نزدیک خانواده خود و یا خانواده ایشان زندگی کنید و یا هرگونه ارتباط و یا وابستگی مالی داشته باشید و یا آنکه اصولا افرادی وابسته به خانواده هستید بهتر است ارتباط را ادامه ندهید. حتما با یم روانشناس مشورت کنید تا ویژگی ها شخصیتی شما را برای شما آشکار کند. زیرا ممکن است علاقمند شدن به فردی که می دانید خانواده مخالفت می کنند دلایل روانی مشخصی داشته باشد که در این صورت دچار مشکل خواهید شد.

عالی بود واقعا انجام این نکاتی که فرمودید کمک کنندست بهتر بگم نجات دهندست، با اجازتون خوندنش رو به همه عزیزان توصیه میکنم و تشکر میکنم بخصوص بابت وقتی که برای پاسخ به کامنتها میزارید چون اکثرشون حاوی نکات جدیدن. موفق باشید

خوشحالم که مورد پسند واقع شد

سلام.من یک سال و ۸ ماه توی رابطه بودم.دوست من واقعا خوب بود حتی یک نکته منفی هم نداشت..اخلاقش..رفتارش.نگرشش.ظاهرش..سنش و…همه چیزش واقعا خوب بود و همون چیزی بود که من می خواستم..ولی مشکل اینجا بود که میگفت تا اخرش دوست بمونیم و نمی خوام ازدواج کنم..و درک این مسئله واقعا برای من سخته..من دیروز باهاش حرف زدم و گفتم نمی خوام یک رابطه اینجوری داشته باشم…و از طرفی خیللللی بهش وابسته هستم..می ترسم نتونم دوام بیارم و برگردم به رابطه ای که قرار نیست هیچ نتیجه ای برای زندگی من داشته باشه لطفا کمکم کنید

متاسفانه مشکلی که در بسیار از روابط وجود دارد آن است که افراد با هم برای مدت طولانی هم مسیر می شوند بدون آنکه مقصد را از یکدیگر در ابتدا سوال کنند. عزیزم شما مقصد و هدفتان با یکدیگر متفاوت است و بالاخره در جایی مجبور هستید از یکدیگر جدا شوید. هرقدر زودتر اینکار را بکنید دشواری کمتری دارید. اینکه می فرمایید ایشان نکته منفی نداشت ولی نمی خواهد ازدواج کند مثل آن است که بگویید من تشنه هستم و نیازمند اب. این اب صاف، بی بو و شفاف است ولی تشنگی مرا برطرف نمی کند زیرا شور است. با کمک راه های مقاله هر چه سریعتر رابطه را تمام کنید.

پاسخ شما در اینستا داده شد.

سلام مشاوره انلاین برقرا هست در پیجتون ک من وقت رزو کنم ؟

سلام. متاسفانه بجهت مشکلات تکنیکی فعلا خیر. برای تعیین وقت به واتس آپ یا تلگرام ۰۰۹۸۹۰۳۴۷۳۳۰۰۹ هماهنگ بفرمایید و یا در صورتی که ایران هستید به همین شماره زنگ بزنید

سلام من ۶ ساله با ی دختری رابطه دارم و هنوزم دارم.اینک خیلی دوسشم دارم بهش وابستگی دارم دیوونشم خلاصه بدون اون نمیتونم زندگی کنم.میخواستم بدونم اگ من در اینده باهاش ازدواج کنم مشکلی برامون پیش میاد یا ن؟؟ من مشهد زندگی میکنم اونم مشهدی بوده اما ب دلیل شغل داداشش ک پلیسه انتقالی گرفتن رفتن تهران ی ساله ازم دوره نصف شبا حدودا ۳ ساعت باهاش تلفنی صحبت میکنم.قربون صدقه هم زیاد میریم.ت این ۶ سال ازش خطایی ندیدم حتی شده بعضی وقتا ب خاطر من با داداشش دعوا کنه.نمیدونم دارم کار درستی میکنم یا ن.من فقط قصدم ازدواج باهاشه ن راضیم ب بازی دادنش ن عشقم از روی هوسه بهش وعده دادم ک ت سن ۲۲ سالگی میام خواستگاریش تا الان سر چیزی باهم اختلاف نداشتیم.هرچی گفته و گفتم حرف همو گوش کردیم اینا رو گفتم ک منتی رو عشق بقیه نباشه فقط خواستم بگم با این همه عشق و علاقه ای ک بین من و اونه در اینده ب مشکل میخوریم یا ن لطفا جواب بدین جوابو جیمیلم بفرستید ممنون

سلام. خیلی خوبه که شما در کنار هم احساس خوبی دارید. مطلبی که مهم است بدانید ان است که حتی بهترین رابطه ها نیز بعد از ازدواج دچار مشکلاتی می شوند. دیدگاه درست ان است که شما خود را برای همه مشکلات احتمالی اماده کنید. نباید از ازدواج دیدی رویایی و غیر واقع بینانه داشته باشید. ازدواج و در کنار هم قرار گرفتن در کنار خوبیهایی که دارد مشکلاتی نیز خواهد داشت. مهم ان است که هر دو قصد داشته باشید با این مشکلات مبارزه کنید.

من هم در حال گذراندن رابطه ای که طرد شدم هستم . دقیقا خیلی از مطالب این مقاله رو تجربه کردم و اینکه از یه جایی احترام و ارزش قائل شدن برای خود آدم از همه چی مهمتره . درد سخته امیدوارم کسی تجربه نکنه .

ممنون از نظر شما

سلام بنده یه مدت با یه دختر رابطه داشتم و هدف ازدواج داشتیم تا اینکه باهم به اختلاف خوردیم و دعوا شد هم دیگه رو خیلی دوست داشتیم الان فهمیدم بعداز دعوا حالش بهم خورده بیهوش شده بردنش بیمارستان بنظرتون الان اگه من برم و حالش رو بپرسم یا باهاش تماس بگیرم براش بد هست یا نه؟چون داریم هم دیگه رو فراموش میکنیم بنظرتون زنگ بزنم بهش یا نه؟

اگر مدت زمانی از رابطه شما گذشته است و کم کم از ذهن او فراموش شده اید بهتر است دیگر ارتباط برقرار نکنید و اگر تازه این اتفاق افتاده است می توانید خبر او را بگیرید.

سلام من۴ سال تو یه رابطه بودم که اولین عشقم بود و تواین ۴ سال فقط فکر ساختن برای آینده بودم و از خودم گذشتم تا آینده خوبی درکنار اون آقا داشته باشم ولی بخاطر اختلافات قومیتی نشد که تو این مدت بهم برسیم و همش امید داشتم که درست میشه ایشون به همه چیز من گیر میداد و حساس بود یه شب با دوستام بیرون بودم و عکس از اون مکان تو فضای مجازی منتشر کردم که باعث اختلاف و حرف بین خانوادش شد و تا ۱ هفته قهر بودیم بعد از ۱ هفته دوباره همه چیز خوب بود تا یک شب که فهمیدم اعتیاد پیدا کرده و باز بخشیدم و شب بعدش فهمیدم که از سمت خانوادش با یه دختر دیگه آشنا شده و باعث جدایمون شد و مدت ها با درد نبودنش سر کردم تا زمانی که دوباره برگشت و این دفعه من اون حس رو بهش نداشتم و تردش کردم ولی یه شب که پشیمون شدم و بهش زنگ زدم فهمیدم که نامزد کرد و توی دوران خواستگاری تا عقدش همش باهام رابطه داشت و میگفت ک من این رو تمام میکنم و حتی بارها من صدای پدر و مادرشو میشنیدم ک میگفتن ما این کارو تمام میکنیم و همش بهم امید میداد تا اینکه یک هفته بعد از عقدش بهم گفت من نمیتونم این رابطه رو تمام کنم و زنم رو دوس دارم و خیلی راحت بازیم داد الان من موندم و یک دنیا غم که نمیدونم چیکار کنم و همش خود خوری میکنم که اگه تردش نمیکردم الان کنارم بود …واااقعا حالم بده و نمیتونم خودمو آروم کنم کمکم کنید

سلام. این فردی که شما گفتید اعتیاد داشته و اختلافهای زیادی با او داشتید مسلما نمی توانست فرد مناسبی برای شما باشد. شما انسان تنهایی هستید و بهمین دلیل او را نمی توانید فراموش کنید و خود را اذیت می کنید. دلیل ناراحتی شما تنهایی است و نه انکه فرد مقابل لزوما فرد مناسبی برای شما بوده است. این دوران ناراحتی البته طبیعی است و بعد از مدتی برطرف می شود. اجازه دهید این دوران سپری شود. به احتمال زیاد او بعد از مدتی مجددا با شما تماس می گیرد که بدترین کار جواب دادن به او است.

من یه مدت حدود ۵ سال با یه آقایی رابطه داشتم و کاملا هم جدی و برای ازدواج بوده حتی تمام خانواده ی اون اقا در جریان بودن به خاطر اخلاقای خاصشون هر دفعه ای بحث و دعوا پیش میومد که باعث میشد ۱هفته تا۱۰ روز از هم جدا بشیم بعد با اصرار ایشون برمیگشتم و قول میداد که اخلاقاش بهتر بشه و عوض بشه تا اینکه یه مدت واقعا سرد و بی تفاوت شده بود هرچقد میگفتم خب چیه مشکل چیه میگفت خودت خواستی من نمیتونم با کسی باشم و روش حساس نباشم واسه همین دیگه خودمو زدم به بیخیالی منم یه مدت تحمل کردم اما چندماهه پیش بهش گفتم که من اینجوری نمیتونم و ازش جداشدم. چیزی نگذشت که پشیمون شدم همش فکرمیکردم که ایندفعه هم میاد دنبالم اما دیگه نیومد تا اینکه بعد ۱ماه و نیم من رفتم طرفش ازش خواستم تا برگرده اما دیگه حاضر نیست برگرده خیلی واسم سخت میگذره چون خودم این رابطه رونابود کردم و الان راه برگشتی ندارم

سلام. شرح حال شما نشان میده که برخلاف انچه فکر می کنید شما رابطه را خراب نکردید و تنها انچه او نمی توانست بیان کند را مجال ظهور دادید. شما یک رابطه ناسالم را تمام کردید. ایشان به هر دلیلی که از جمله طولانی بودن زمان دوستی می تواند یکی از دلایل ان باشد انگیزه لازم برای ادامه را نداشت.

سلام ممنون از توضیحات زیباتون. من سال ۹۰ ازدواج کردم. سال ۹۵ منزل مشترک رو ترک کردم و ۹۷ رسما جدا شدم. طلاق خیلی خیلی بد. اما من از روزی که ازدواج کردم رسما خوشی های زندگی بر من حرام شد. از بی ادبی و هتاکی از سمت اون گرفته تا قطع کامل ارتباط خانوادگی… واقعا به معنای واقعی اون ۵ سال زندگی مشترک اتلاف عمر بود و همیشه بهانه جویی میکردم که درست میشه اما لا تبدیل لخلق الله… درسته که سخت گذشت اما همه سختی ها در مسیر کمال و رشد. هزاران بار شاکر خدا هستم که تمام شد. زندگی با عزت و احترام و نون خشک میگذره… اما با بی حرمتی و جسارت مطلقا… فک نکنید یکی رفت و اومد دنیا تمام شده… محکم باشید به خودتون احترام بزارید و عبور کنید… در مسیر عفت بمونید تا خدا قشنگی های زندگی رو به کامتان شیرین کنه… من الان خیلی شاد و خوشحالم. خدا رو شکر… آرزوی حسن عاقبت برا همه دارم

ممنون از اینکه تجربه خود را با دیگران به اشتراک گذاشتید.

سلام دکترجان من تابستان ۹۶ با دختر خانمی تو مجازی اشنا شدم خودم ساکن بندرعباس و دخترخانم ساکن شیراز کلا اوایلش خیلی بی اعصاب بود همش قهر میکرد ولی با این وجود نازش میکشیدم تا بعد از سه ماه یهو سردیش شروع شد و بهم گفت که با رابطه مجازی نمیتونم کنار بیام هر وقت اومدی شیراز بهم خبر بده منم بعد از دو ماه بهش پیام دادم گفت اومدی گفتم نه با چه انگیزه ای بیام خلاصه یکم چت کردیم بعدش خودش بهم پیام داد که چرا دیگه سراغم نمیگیری باز رابطه شروع شد تا اینکه بعد از پایان ترم دانشگاهم رفت شیراز صبح حرکت دیدم یه اقایی بهم زنگ زد گفت من داداش خانم فلانی هستم اون نامزد داره چیزهایی هم که براش گرفتی نیار من به خود دختره زنگ زدم گفت احتمالا داداشم پیام هارو دیده الکی گفته خلاصه من توجهی نکردم رفتم ۵روز شیراز موندم ولی اون گفت داداشم نمیذاره بیام بیرون که من برگشتم بعد از امتحانات ترم بعدی بازم رفتم که بازم بهونه اورد گفت نمیتونم که برگشتم باز چندماه دیگشم رفتم که گفت مامانم مریضه بازم سال بعدش رفتم که خودش مریض بود فقط میگفت حلالم کن این همه اومدی نشد اومدم باهاش تموم کنم ولی نمیتونم این همه تلاش بخدا قسم فقط دلم میخواد یبار ببینمش تموم دیگه نمیخوامش الانم نزدیک دوماه هستش که سرد شده خیلی وقتی هم که بهش میگی با کسی هستی عصبی میشه میکه نه میگم اگه من نمیخوای حداقل بهم بگو میگه مگه کرم داشتم باهات موندم میگم کی بیام شیراز میگه فعلا تا این کرونا یکم کمتر بشه واقعا موندم چیکار کنم اصن یچیز پیچیده ای شده که فک نکنم تا حالا نظیر داشته باشه بخدا اسکول نیستم خیلی هم سعی کردم فراموشش کنم با دختر دیکه ای برم که کنارم باشه نزدیک ولی اصن نمیتونم الانم که موندم فقط فقط یکی فقط ببینمش یکی هم دنبال حقیقتم کمکم کنید چیکار کنم

عزیزم موضوع خیلی پیچیده است. مطمئنا چیزهایی وجود دارد که شما بیخبر هستید از آن. چون این اتفاقات را نمی توان به تصادف نسبت داد. ببینید چه چیزی وجود دارد. شاید مثلا ایشان مشکل جسمی دارند و یا در شیراز ترجیح نمی دهند با شما دیده شوند و یا…از نظر زوانی نیز ایشان بنظر خلق ثابتی ندارند. بهتر است هر چه سریعتر تکلیف خود را مشخص کنید در این رابطه.

سلام جناب اقای دکتر. من بعد از ۷ سال رابطه با یه خانم و بعد از اینکه خواستگاری رفتم و همه چیز خوب پیش میرفت ناگهان یک شبه دچار استرس و اضطراب وحشتناکی شدم و باعث شد حمله پنیک بهم دست بده. اضطرابم از این بود که ترسیدم از ازدواج با اون خانم چون بعضی مواقع ظاهرش منو ارضا نمیکرد. خلاصه بعد از دو سه ماه استرس و اضطراب و مراجعه به روانپزشک و مشاور تصمیم به جدایی گرفتیم. من اوایل خیلی حالم خوب بود چون تمام فشاری که روم بود برداشته شد ولی بعد از گذشت سه چهار ماه از جدایی و اینکه فهمیذم این اضطراب برا من یه حالت وسواسی بوده و رفتم دنبال درمان تصمیم گرفتم برگردم و اشتباهمو جبران کنم ولی هر چقدر اصرار کردم نشد که نشد و اون خانم همش میگفت ترسیدم. تو این مدت من میدیذم که هر چند وقت یکبار با لباسا و کادوهای من عکس میگرفت ولی برنگشت به رابطه. من هم دیگه حقیقتا احساس حقارت کردم و دیگه بهش پیام و زنگ نزدم چون حس کردم داره تلافی میکنه و غرورمو له میکنه. ولی الان واقعا خودمو نمیتونم قانع کنم که چرا من نتونستم تو اون شرایط اضطراب خودمو کنترل کنم و صبر کنم تا مشکلم خل بشه و اون ادمو از دست ندم. و این برام عذاب وجدان ایجاد کرده چون من بودم ک تموم کردم رابطه رو و واقعا پشیمونم و ننیتونم خودمو قانع کنم. البتع من تمام موارد داخل مقاله شمارو خوندم و رعایت میکنم ولی الان حدود یک ساله حال جالبی ندارم. اصلا هم به فکر رابطه جدید نیستم چون میدونم برام ضرر داره و به یه نفر دیگه هم میتونه اسیب بزنه. شما بگید من چیکار کنم با این حس عذاب وجدان و احساس گناه؟ این مقاله ای که شما نوشتید خوندش برا من بیشتر حس گناه ایجاد میکنه چون من در جایگاه شخصی هستم که رابطه رو تموم کرده و این مقاله طرف کسانی هست که خودشون باعث تموم شدن نبودن. هرجا سرچ میکنم حس میکنم سایتا مطالبشون علیه منه چون من ظالم بودم و اون خانم مظلوم. پ اینکه واقعا اون خانم از خیلی لحاظ ها و ویژگیا برام خوب بود و الان میترسم شاید نتونم کسی دیگه با اون ویژگی هارو پیدا کنم. یه راهی جلو پام بزارید. ممنون

سلام. پاسخ خود را می توانید در مقاله زیر پیدا کنید.https://dr-sanaie.com/%D9%81%D9%88%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D9%88-%D8%A7%D8%B6%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/

سلام آقای دکتر . من مدتی قبل با یه پسر دوست بودم . بعد از مدتی ولش کردم و رفتم سراغ زندگیم . بعد از یه مدت اون برگشت طرف من باهم بودیم یه مدت همش حرف ازدواج رو میزد . با این که من خودم ولش کرده بودم ولی حس کردم دارم عاشقش میشم . حس کردم منو بخشیده بخاطر همین آنقدرخوبه روابطش با من . یه مدت گذشت و من شدیدا بهش علاقه مند شدم و بهش گفتم که بهش علاقه دارم و دلم میخاد باهاش ازدواج کنم . گفتم از گذشته ها پشیمونم و برای جبرانش وقت میخام . ولی همین که فهمید من بهش علاقه مند شدم گفت من مثل قبل بهت علاقه ندارم و دلم میخاد رابطمون فقط در حد دوتا دوست باشه نه بیشتر . منم به مدت تحمل کردم چون واقعا بهش وابسته شده بودم و امید داشتم که درست بشه . ولی دیدم نه نمیشه . و تموم کرد همه چیزو . ولی درد وابستگی منو از پا در آورده . کمکم کنید

سلام. این مقاله دقیقا برای افرادی مانند شما نوشته شده. می توانسد با رعایت موارد آن از این احساس بد رها شوید. مردان معمولا وقتی از مورد قبول قرار گرفتن خود مطمئن می شوند شور و علاقه ابتدایی خود را از دست می دهند. بنابراین مهم است که چه زمانی چه گامی را در رابطه بر میدارید.

حدود شش سال توی رابطه با فردی بودم که مشکلات عمیقی داشت شامل وابستگی خانوادگی و ورشکستگی و اخراج از دانشگاه و …. که همه رو بعدها تیکه تیکه بهم گفت، وقتی که دیگه از موندن و حس من بهش مطمین شده بود. اما در مقابل بسیار بسیار متعهد و عاطفی بود و هیچ کم و کسر احساسی و حتی مادی واسم نمیذاشت . متاسفانه بخاطر تصمیمات بد کاری و بدهی بالا اوردن‌های بیشتر شرایط ازدواج ایجاد نمیشد و مدام عقب میافتاد تا اینکه تسلیم فشارهای خانواده و نا‌امیدی از بهبود شرایط شدم و من رابطه رو تموم کردم. طی یک سال بعدش گاهی تلفنی در ارتباط بودیم تا من با کسی که شرایط مناسبی داشت و ادعا میکرد بسیار احساسی هست آشنا و وارد رابطه شدم. کمتر از چند ماه فهمیدم من نسبت به ایشون پرشور‌تر و عاطفی‌ترم و با مقایسه رفتار و احساسی که توی رابطه قبلیم باهام میشد احساس پشیمونی زیادی داشتم اما تا الان که یک سال گذشته از این رابطه تازه ننونستم ازش جدا شم، هربار خواستم، خواهش کرد و منم نتونستم رد کنم … پارتنر قبلیم از طرفی تمام مشکلات رو توی این یک سال و به شکل معجزه‌آسایی برطرف کرده و تقاضای برگشت داره …. خانواده‌م اصلا قبولش نمیکنن و از طرفی خودم رو با اون خوشحال‌تر میبینم هرچند عذاب وجدان تموم کردن رابطه فعلی هم واسم کشنده‌س خصوصا که پارتنرم خیلی تلاش میکنه و میدونم دوستم داره … واقعا موندم چیکار کنم، رواندرمانی هم تا حالا کمکم نکرده …. لطفا نظرتون رو بگین

سلام. وقتی رابطه ای را باید شروع کنید که رابطه قبلی کاملا در ذهن و روان تمام شده باشد. متاسفانه رابطه جدید شما تا حدی بخاطر فراموش کردن احساسات بد تمام شدن رابطه قبل بود. وقتی رابطه قبل تمام نشود اگر حتی نفر بعد فرد مناسبی نیز باشد مقایسه ذهن شما رابطه را تخریب می کند و نمی توانید کاملا وارد رابطه شوید. در این شرایط حتی نمی توان گفت فرد جدید احساسی نبوده است کما اینکه اکنون نیز شما را از رفتن باز می دارد. اکنون رابطه با فرد قدیمی را بالکل تمام کنید و مدت حداقل ۶ ماه با فرد جدید در رابطه بمانید تا بفهمید ایا واقعا مناسب شما است یا خیر.

سلام دکتر لطفا راهنماییم کنید من ۴ سال با یه پسر رابطه داشتم و دوسال اول به شدت به هم علاقمند بودیم اما دو سال بعد همش دعوا و جنگ اعصاب و علاقمون تقریبا از بین رفت فقط به خاطر اینکه عشق اول بود و ۴ سال باهاش بودم نمیخواستم رابطمون تمام بشه اما الان فکر میکنم این رابطه به جایی نمیرسه و چند وقتیه تموم کردیم..یه خواستگار دارم و میخوام ازدواج کنم فقط میترسم ازینکه مشکل پیش بیادبه خاطر رابطه ی قبلم..میشه راهنماییم کنید ممنونم…

قبل از اقدام برای رابطه جدید باید بخود حتما فرصتی ۶ ماهه تا یکساله بدهید تا دچار مشکل نشوید. باید کاملا این فرد از ذهن شما خارج شود و بعد وارد هر رابطه دیگری شوید زیرا در غیر اینصورت رابطه جدید خود را حتی اگر فرد مناسبی باشد خراب می کنید. او را با قبلی مقایسه می کنید و ضمن انکه با تمام شور و شوق وارد رابطه نمی توانید بشوید. بنابراین به خود فرصت بدهید و در حال حاضر وارد رابطه نشوید.

با سلام .بیست سال پیش عاشق دختر عموم شدم . ولی اصلا روم نشد بش بگم ،یک سال همدیگر دوست داشتیم کم کم عشق من بیشتر و مال اون کمتر شد. تا اینکه سال ۸۰ بطور کلی بام کات کرد و گفت دوسم نداره .. هر کاری کردم نتونستم راضیش کنم . سال ۱۳۸۳ ازدواج کرده .. منم ۱۳۸۶ ازدواج کردم … ولی تو مدت این بیست سال هفته ای ۵ شب خواش میبنم. وقتی میبینمش ضربان قلبم هزار میشه .. هنوز به اندازه جونم دوستش دارم ..افسردگی گرفتم .. داغون شدم .. آرزوی مرگ دارم .تورو به قرآن قسم اقای دکتر کمکم کن … دو بچه دارم ولی مثل بچه ها گریه میکنم.. کمکم کن یه عمر مدیونم بهت

سلام. در درجه اول باید بدانید که اگر با دختر عمو ازدواج می کردید الان همین حس و حالات را نسبت به زن دیگری داشتید. این تعریف ذهن شما از عشق است که مشخص می کند عاشق چه کسی شوید. در ذهن شما عشق یعنی چیزی که دست یافتنی نیست و دور از دسترس می باشد بنابراین حال که دختر عمو را بدست نیاوردید همچنان دهن شما درگیر اوست. این اصلا به معنای واقعی بودن عشق نیست. شما تعریف غلطی از عشث و دوست داشتن بر اساس تجربیات کودکی خود دارید. با یک درمانگر مشاوره کنید . دو مفاله زیر را نیز بخوانید

https://dr-sanaie.com/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7/https://dr-sanaie.com/%D8%AA%D9%84%D9%87-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/

عالی بود خیلی به دردن خورد ممنون از شما

سلام. ممنون از حسن نظر شما

توی وضعیت افسردگی تصمیم به ازدواج با کسی گرفتم که دوازده سال از خودم بزرگ تر بود و یه بارم نامزد کرده بود. من فقط شونزده سالم بود. دائم گوشیمو چک می‌کرد و حتی وقتی بیرون میرفتیم شیشه ماشینو چند باری داد بالا تا کسی منو نبینه. چون دیدم نمیتونم با اخلاقش کنار بیام نامزدی رو بهم زدم. حالا بعد از یک سال دائم دارم خودخوری میکنم که چرا از اول توی سن کم قبول کردمو… با اینکه هیچ علاقه ای بهش ندارم ولی حس میکنم ازدواج اون منو زجر میده و یا من دیگه نمیتونم به ازدواج فکر کنم. به نظرتون این حس من طبیعیه

سلام جانم. اولا راهکارهای مقاله بالا را بکار ببندید و هیچ خبر و اطلاعی از اون شخص نگیرید. این حسی که گفتید برای مدت کوتاهی بعد از جدایی ممکنه سراغ شما بیاد ولی اگر باقی بمونه یا بدلیل ان است که شما همچنان او را دنبال می کنید و رها نکرده اید و یا اینکه شما در کودکی توجه و محبت کافی دریافت نکرده اید. احتمال دیگر آن است که شما طرحواره و الگوی طرد دارید که می توانید درباره آن در مقاله زیر اطلاع بیشتر یپیدا کنید.https://dr-sanaie.com/%D8%AA%D9%84%D9%87-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/

سلام دکتر ممونم بابت این مقاله خوبتون واقعا خیلی به من کمک کرد.اصلا باورم نمیشد که بتونم بدون اون رابطه زندگی کنم.تشکر میکنم ازتون

خوشحالم که توانستید توانایی های خود را کشف کنید.

سلام ..من حدود ۳ سال تو رابطه بودم یک سال اخیر خونواده هم تو جریان بودن و قرار بود ازدواج کنیم ولی هر بار مشکلاتی پیش میومد که به جلسه خاستگاری نکشید …الان حدود ۱۵ روز میشه تموم شده همه چی ..من همیشه ترید داشتم که این ادم به دردم میخوره یا نه ولی رو حساب علاقه خیلی چیزارو نادیده میگرفتم …الان که تموم شده زندگی خیلی سخت میگذره برام به شدت دلتنگم ولی برای موندنش نه التماس کردم نه چونه زدم یه جوریم برخورد کردم که انگار خیلی برام راحت بوده هرچند واقعا برام سخت بود …امیدوارم این دوران سخت بگذره

خوشحالم که می توانید خود را مدیریت کنید.

من با یکی از دنبال کننده های اینستام صحبت کردم و از نظر نامزدم خیانت تلقی میشه هرچقدر ازش فرصت میخوام ک جبران کنم همش میگه بی فایدس و تو درست نمیشی خیلی خوردم کرده تو این مدت چیکار کنم بنظر شما بمونم خودمو ثابت کنم یا تموم کنم و با تهمت خیانت و عذاب وجدان زندگیمو ادامه بدم؟!

سلام. دقت کنید که موضوع شما ابدا این نیست که شما خود را ثابت کنید و یا نکنید. موضوع شما این است که آیا می خواهید با یک مرد شکاک و بد دل تا آخر عمر صحبت کنید یا نه. باید حتما یا یک روانشناس بررسی کنید که آیا نشانه های دیگری از شکاکی هم در ایشان دیده می شود؟ البته همه این ها در صورتی است که شما با فالوور خود چه صحبت هایی کرده اید؟ ایا صحبت های جنسی بوده و یا غیر جنسی. عاشقانه بوده و یا روزمره؟ اگر صحبت ها غیر جنسی و غیر عاشقانه بوده است حتما به یک روانشناس مراجعه کنید تا درباره ماندن یا رفتن تصمیم بگیرید. شاید این اتفاق شانس زندگی شما بوده باشد تا با یک شخص غلط ازدواج نکنید.

ممنون از مطالب مفیدتون الان ٢ ماه نامزدم به خاطر عصبانیت های بی مورد من و دعواهامون که ٨٠٪؜ من مقصر بودم رابطه رو ترک کرده در حالی که سه ماه دیگه عروسیمون بود و ٢ سال نامزد بودیم و در کل ٣ سال تو رابطه الان ٢ ماه توی خونم و همش پشیمونم، ٢-٣ باری به بهانه های مختلف زنگ زد که حالم رو بپرسه و نشون داد داره از جدایی رنج میبره و اوضاع خوبی نداره ولی بویی از پشیمونی از جدایی به مشام نمیرسید من هنوز امیدوارم برای یک فرصت دیگه ولی نمیدونم تا کی؟ و اصلا این امید کاذب است یا نه ممنون میشم نظر شما کارشناس محترم رو بدونم

اگر شما در اکثر موقعیت ها مسبب و مقصر بوده اید آیا اقدامی روشن بجهت اینکه نشان دهید از رفتار خود پشیمان هستید انجام داده اید؟ در غیر اینصورت چطور انتظار دارید او اقدامی انجام دهد. متاسفانه باور غلط فرهنگی ما آن است که اگر اقدام کنم، ارزش و منزلت من کم می شود. یا اینکه او مرد است و شما انتظار دارید رابطه را او پیش ببرد. اینها باورهای پوسیده ای است که باید تکلیفشان را با خودتان روشن کنید. آیا می خواهید همیشه وقایع، شما را به سویی ببرد و یا شما خود جهت وقایع را تعیین کنید؟؟؟

من همون اوایل که جدا شد بارها و بارها رفتم دم در خونشون و بهش گفتم پشیمونم از رفتارهام حتی هفته پیش که زنگ زد، گفتم که پیش مشاوره میرم و مقاله میخونم و اشتباهلتم رو فهمیدم و میخوام اصلاح کنم ولی متاسفانه میگه دیره و من از این رابطه بریدم با اینکه دارم از این جدایی رنج میبرم

خوب عزیزم به نظر رابطه کمی پیچیده شده. باید فهمید موضوعی که ایشان را نگران میکنه چیست. او قطعا از تکرار بعضی اتفاقات نگران است.

ممنون آقای دکتر بابت لینک ولی واقعا سخته یکیو با تمام وجود دوست داشته باشی و در اخر بفهمی تو براش ی آدم معمولی بودی در حدی ک شمارشم نمیتونی داشته باشی کاش آدما میفهمیدن کی چقد دوسشون داره سخته بعد از یسال و۷ ماه بخوای فراموش کنی

عزیزم همیشه دنیا به همین منوال بوده. شما کسی را دوست داری و او کس دیگری را و کسی دیگر شما را. بله سخته فراموش کردن.

از تردیدهای زیادی برای تماس باهاش نجاتم داد سپاس

خوشحالم مطالب مفید واقع شد.

سلام بابت این مقاله کامل و جامع و بسیار مفید ازتون بینهایت تشکر میکنم. اولین مقاله ای بود که خوندم و احساس نکردم که یه ترجمه از مقاله هاییه ک بدون در نظر گرفتن فرهنگ وملاحظات اون نشر پیدا کرده و چقدر حالم رو بهترکرد. از صمیم قلب موفقیت های روز افزون آرزو میکنم که برای حال خوب آدمها دغدغه مند و مسئولانه تلاش میکنید.

سلام. خیلی خوشحالم که مطالب مقاله مفید بوده و مورد توجه شما قرار گرفت.

من خیلی درگیر این بودم که بخوام طرفم رو حداقل یک بار دیگر ببینمش ولی با اولین نکته شما کاملا فراموش کردم این و که بخوام ببینمش و ازش سوال بپرسم

خوشحالم که مقاله مفید فایده قرار گرفت .انشالله در اینده تجربیات خوب و دلنشینی داشته باشید.

سلام خدمت شما جناب آقای دکتر سنایی یکی از دوستان دختر من بعد از دوسال رابطه خودشون رو تموم کردن و من در جریان تمام اتفاقات این رابطه بود سوالی که داشتم اینکه چجوری میتونم با دوستم صحبت کنم و دلداریشون بدم که کمکش کنم زودتر به زندگی عادی برگرده ممنونم میشم سوالم رو پاسخ بدید

سلام. در ابتدا باید بدانید که قرار نیست سریعا حال ایشان خوب شود. بهبود حال او مستلزم زمان است. زیرا پروسه یهیودی رشد بهمراه دارد. قدمهایی که در مقاله ذکر شده است بجهت آن است که بار اضافی و زخم بیجهت بر خود نزنیم. نکات مقاله را مراعات کنند تا این پروسه در روند طبیعی خود جریان بیابد

با سلام و احترام. تا انتهای مقاله را با دقت و علاقه مطالعه کردم و لینک را برای دوستانم هم ارسال میکنم. بسیار زیبا و عالی بود. سپاس از شما

سلام. ممنون از حسن نظر شما. خوشحالم که مفید فایده بود.

یه رابطه ای رو تموم کردم ک واقعا حس میکردم اسیب میبینم مطالب خیلی کمک کردند ممنون اقای دکتر

عزیزم خیلی خوشحالم که مفید حال واقع شد.

عالی بود ممنون.

ممنون از لطف شما

با سلام و تشکر از مطالب خوبتون آقای دکتر من ۴سال درگیر یه رابطه به شدت مسموم بودم و پارسال با خوندن این مقاله تونستم تمومش کنم و از این جهت واقعا و از صمیم قلب ازتون ممنونم. فقط یه موضوعی نگرانم میکنه اونم اینه که بعد از ۱سال هنوز بعد اینکه چیزی درباره اون شخص میگن یا اتفاقی پروفایلشو میبینم یه مقدار حالم بد میشه(نه به شدت قبل ولی کمی)میخواستم بدونم زمان بیشتری لازمه؟ و اینکه از اون موقع یه مقدار علائم افسردگی داشتم مثلا خیلی منفعل و تنبل شدم و خیلی بی انرژیم گاهی اوقات…به نظرتون مشاوره نیاز دارم؟چون قبلا خیلی فعال و اکتیو بودم تو کارام بازم ممنون از این مطلبتون چون هیچکس نتونست مثل این کمکم کنه

سلام. ۴ سال مدتی است که به زمان بیشتری برای ترمیم نیاز است. ضمن انکه باید بدانید قرار نیست حال شما خوب شود و احساسات و هیجانات مثبت سراغتان بیاید تا فعال شوید بلکه برعکس باید فعال شوید تا احساسات خوب داشته باشید. این نکته در بهبود بسیار مهم است

فوق العاده بود تشکر.

ممنون از لطف شما

به نظر من مطالب جامع و کامل بود …مثل همیشه دکتر سنایی عزیز

ممنون از محبت و بذل توجه شما.

سلام در مورد نشخوار فکری مطلبی وجود نداشت اگه لطف بفرمائید مطلب بزارید ممنون میشم

سلام. چشم. مقاله درمان خطاهای شناختی در حال حاضر می تواند مفید برای شما باشد

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

مسلما شما دچار مشکلات بیشتری خواهید بود. اما احتمال ان صفر ن…

پاسخ شما در قبل داده شده…

آقای دکتر در حالت کلی و از نگاه روانشناسی این ازدواج بااین ش…

باسلام آقای دکتر میبخشید مزاحم شدم ؛من ۲۳سالمه و با یه خانمی…

بچه باعث بهبود چیزی نمی شودبلکه معمولا شرایط را سخت تر می کن…

همه اینها از نشانه های وسواس است. اتفاقا مشکل شما نه بد بودن…

درمان قطعی زود انزالی

درمان افسردگی بدون دارو

عشق بازی

سریعترین درمان افسردگی

دکتر کامیار سنایی

عشق بازی با زن+تحریک جنسی

ترک اعتیاد به دیدن فیلم پورن

تعریف اضطراب

درمان اضطراب شدید بدون دارو

درمان اضطراب اجتماعی

نقاط حساس بدن زنان

درمان قطعی وسواس فکری شدید

جملات پایان رابطه

درمان قطعی اختلال دوقطبی

درمان دیر انزالی

دکتر روانشناس ایرانی درالمان

روانشناس ایرانی در کویت

روانشناس در انگلستان

روانشناس در دبی

روانشناس در استرالیا

روانشناس ایرانی در تورنتو

روانشناس در گرگان

روانشناس ایرانی در سوئد

روانشناس در غرب تهران

روانشناس در لس انجلس

بهترین روانشناس

دکتر روانشناس خوب

مسلما شما دچار مشکلات بیشتری خواهید بود. اما احتمال ان صفر ن…

پاسخ شما در قبل داده شده…

آقای دکتر در حالت کلی و از نگاه روانشناسی این ازدواج بااین ش…

باسلام آقای دکتر میبخشید مزاحم شدم ؛من ۲۳سالمه و با یه خانمی…

بچه باعث بهبود چیزی نمی شودبلکه معمولا شرایط را سخت تر می کن…

همه اینها از نشانه های وسواس است. اتفاقا مشکل شما نه بد بودن…


https://dr-sanaie.com/wp-content/uploads/2020/09/podcast-behboodi-pas-az-rabeteh-atefi.mp3Downloads-icon

 !(function (w, d) { ‘use strict’; var ad = {zone: “brtrha1”, user: “1565432215”, width: 728, height: 90, id: ‘adro-246454’}, h = d.head || d.getElementsByTagName(‘head’)[0]; if (typeof w.adroParams != ‘object’) w.adroParams = {}; w.adroParams[ad.id] = ad; var script = document.createElement(“script”); script.type = “text/javascript”; script.async = 1; script.src = “//static-cdn.adro.ir/dlvr/rsdnt.js”; h.appendChild(script); })(this, document); var h = document.getElementsByTagName(“head”)[0], s = document.createElement(“script”); s.async = !0, s.defer = !0, s.type = “text/javascript”, d = new Date, s.src = “https://cdn.sanjagh.com/assets/sdk/www.bartarinha.ir/client.js?t=” + d.getFullYear().toString() + d.getMonth() + d.getDate() + d.getHours(), h.appendChild(s); var sabaVisionWebsiteID = “1c27cb39-612a-452a-954c-b3e3dd1f3d36”; var sabaVisionWebsitePage = “ALL” _atrk_opts = {atrk_acct: “i2i8r1SZw320l9”, domain: “bartarinha.ir”, dynamic: true}; (function () { var as = document.createElement(‘script’); as.type = ‘text/javascript’; as.async = true; as.src = “https://certify-js.alexametrics.com/atrk.js”; var s = document.getElementsByTagName(‘script’)[0]; s.parentNode.insertBefore(as, s); })();

در مقاله پیشین در مورد علل ناپایداری روابط و عشق صحبت کردیم، حال می خواهیم آسیب های بعد از روابط عاطفی را شناسایی کنیم و اینکه چه عواملی می تواند اثر این آسیب را به حداقل رساند.
انسان موجودی است که همواره در حال تغیر و تحول است و این تغیر و تحول را نیز می توان در رابطه عاطفی هم مشاهده کرد . گاه ممکن است این تغییرات اثر مثبت و گاه اثر منفی بر رابطه فرد بگذارد.

یکی از نیازهای اساسی انسان ها نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن است، اگر نتوانیم کسی را دوست بداریم و به وی عشق بورزیم، از سلامت روان فاصله خواهیم گرفت.
اهمیت این نیاز به این دلیل است که، فرد تامین کننده این نیاز می تواند در ما تاثیر مثبت فراوانی بگذارد. بنابراین در هر نوع رابطه عاطفی که قرار بگیریم، به درجاتی، وابستگی های عاطفی و روانی را تجربه خواهیم کرد، البته میزان وابستگی در کسانی که خلائهای عاطفی و روانی را از گذشته داشته باشند عمیق تر و سریع تر خواهد بود.

در هر رابطه ای، هر قدر مهم، خوب و پایدار، گاهی مشکلاتی پیش می آید که هر دو طرف یا یکی از طرفین نمی توانند مانند قبل در رابطه بمانند و شاید بخواهند رابطه را به اتمام برسانند.
حال اگر دو طرف نتوانند خود را با این بحران وفق دهند، ممکن است نتوانند رابطه خود را تمام کنند، این که چگونه باید به رابطه پایان داد و بعد از این پایان و جدایی چگونه به زندگی عادی برگشت، نیازمند دانش و مهارت در زمینه روانشناسی رابطه و روانشناسی عشق است و می توان با یک دید واقع بینانه و بدون آسیب روانی زیاد زندگی جدیدی را آغاز کرد.

نکته مهمی که باید در اینجا به این اشاره کنیم، این است که، اکثر ما روش درست قطع کردن رابطه را بلد نیستیم، به همین خاطر نمی توانیم ناراحتی از قطع رابطه را به حداقل برسانیم و با رفتارهای اشتباه اوضاع را بر فرد مقابل نیز سخت می کنیم.
برخورد عاقلانه و اخلاقی با کسی که زمانی نگرانمان بوده و دوستمان داشته است، شجاعت می خواهد اما شجاعت همه ماجرا نیست، ما باید بتوانیم برای خودمان احترام قائل باشیم و کاری کنیم که دو طرف بعد از این شکست، بتوانند دوباره به زندگی برگردند.


چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

برای قطع یک رابطه نمی توانیم قوانینی ثابت را توصیه کنیم، اما مجله روان شناسی امروز (psychology today) نکاتی را پیشنهاد داده است تا با کمک آنها درد و رنج اجتناب ناپذیر قطع رابطه و عشق را به حداقل برسانیم و دو طرف به لحاظ احساسی صدمه جدی نبینند.

1. مسئولیت کامل شروع روند قطع رابطه را بر عهده بگیرید:
هرگاه احساسات یا نیازهایتان تغیر کرد و یا اگر رویاهاتان دیگر به یکدیگر شباهت نداشت و هرکدام برای زندگیتان مسیر متفاوتی را در نظر گرفتید، بهتر است شجاعانه و با صراحت اعلام کنید.
راسل فریدمن مدیر مرکز مشاوره کالیفرنیا می گوید: شما دوست دارید این بار را از دوشتان بردارید و جوری رفتار می کنید که بلاخره طرف مقابل بگوید که دیگر بس است و از این رابطه خسته شده اما این رفتار شما تمام تلقی آن آدم از زندگی را به هم می ریزد. طرف مقابل ابتدا متوجه نمی شود که شما قصد دارید رابطه را قطع کنید و شروع می کند به پرسیدن این سوالات از خودش: آیا آدم ارزشمندی نیستم ؟ آیا جذاب نیستم ؟
شما آرام آرام این احساس را در طرف مقابل به وجود می آورید که مقصر خودش است. شما به درک او ضربه می زنید و او به آنچه احساس می کند، می بیند یا می شنود اطمینان نخواهد کرد. این نوع بلاتکلیفی می تواند آن را در رابطه های بعدی هم فلج کند. و دیگر نمی تواند به از خود گذشتگی یا شایستگی نفر بعدی اطمینان کند.

2. قطع رابطه را رو در رو انجام دهید:
آدم ها در روند تکامل رابطه، به مراوده رو در رو تمایل دارند زیرا باعث نزدیکی و آرامش می شود که در رابطه از راه دور ممکن نیست. اگر قطع رابطه به صورت غیر حضوری باشد، این پیام اضطراب آور را در خودش دارد: تو اهمیت نداری!
قطع رابطه به صورت ایمیل، پیامک یا هر راه دیگری نمی تواند از تلخی اعلام قطع رابطه کم کند اما این روش از راه دور به شخص که خبر قطع رابطه را دریافت می کند ضربه شدیدی وارد می کند که اثراتش ممکن است تا رابطه بعدی باقی بماند.
جان کاکیبو، عصب شناس دانشگاه شیکاگو می گوید: ” اگر با ما از راه دور قطع رابطه کنند به احتمال زیاد در یک برزخ احساسی گرفتار می شویم. بدون یک پایان قطعی، وارد فکرهای بی پایانی می شویم، که در اکثر اوقات به افسردگی منجر می شود.
جالب است وقتی ما از راه دور قطع رابطه می کنیم دیر یا زود دچار عذاب وجدان می شویم چون بلاخره می فهمیم که چطور به طرف ضربه زدیم و چقدر کم نگرانش بودیم.
جان پورتمن، استاد درس فلسفه اخلاق در دانشگاه ویرجینیا می گوید: ممکن است 5 سال طول بکشد و بلاخره از کار خودتان خجالت بکشید. این احساس گناه و خجالت بر روابط بعدی شما هم تاثیر می گذارد.

3. با وقار رفتار کنید:
بهتر است از هرگونه درگیری لفظی و کلامی خودداری کنید. محترم شمردن طرف مقابل باعث می شود او هم با احترام بیشتری با شما حرف بزند.

4. صادق باشید:
نباید از صداقت برای تخریب شخص مقابل استفاده کنید. مثلا اگر از نحوه حرف زدن طرف مقابل نفرت پیدا کردید نیازی نیست مستقیم به او بگویید.
جان پورتمن استاد دانشگاه ویرجینیا می گوید: مهم ترین وظیفه شما این است که مراقب اعتماد به نفس طرف مقابل باشید. طوری بلا سرش نیاورید که هیچ رابطه دیگری را تجربه نکند.
*نباید او را به این نتیجه برسانید که مشکل بزرگی دارد و پر از کمبود است.

5. بی خیال کلیشه های ” مشکل تو نیستی، منم ” شوید:
نباید با جمله های تکراری و بی ربط رابطه را به پایان برسانید. یک توضیح مختصر اما منطقی بهتر است و نیازی نیست طرف مقابل را وادار کنید که دلایل شما را بپذیرد، به خصوص چنین بحث هایی که عموما به خشونت و برداشتهای شخصی منجر می شود.

6. رابطه را کامل قطع کنید:
برای جلوگیری از ضربه، نباید رابطه را به دیدار های دوستانه تبدیل کنیم (بیا دوست معمولی باشیم)! این ممکن است باعث شود او به اشتباه به آینده و بازگشت شما امیدوار شود و این امیدواری جلوی حرکت دو طرف به سمت زندگی بهتر و پیشرفت شخصی را می گیرد.

7. موقع خداحافظی قدرشناس باشید:
بهتر است هنگام خداحافظی، اوقات خوب دوران مشترک را که باهم سپری کردید را، مورد قدردانی قرار دهید. چنین کارهایی به طرف مقابل ثابت می کند که شخص ارزشمندی بوده است.

8. به تصمیم مقابل اعتراض نکنید:
وقتی رابطه ای تمام شود، بهترین راه این است که بپذیرد این رابطه به پایان کامل خودش رسیده است. این گونه روند بهبود عاطفی سریع تر می شود.
دکتر هلن فیشر، انسان شناس آمریکایی_کانادایی می گوید: آدم بعد از قطع رابطه، از همه کناره می گیرد اما با گذشت زمان این کناره گیری اجتماعی کمتر و کمتر می شود و این یعنی شخص در پروسه بهبودی قرار گرفته است.
به گفته فیشر، این پروسه به شدت حساس هست و هر ارتباط یا تلاش برای بازگشت طرف مقابل به او ضربه می زند.
اگر به طور ناگهانی خبری از طرف مقابل به شما برسد، ناگهان به او تمایل پیدا می کنید و دلتان می خواهد رابطه را دوباره آغاز کنید. بهتر است هرگونه ارتباط را قطع کنید، تمایلات ناخودآگاه را با عشق اشتباه نگیرید.

9. درد را به زور از بین نبرید:
پایان یک رابطه بلند مدت یکی از بزرگ ترین ضربه های احساسی است که شخص می تواند تجربه کند، پس کاملا طبیعی و در واقع ضروری است که شخص برای این فقدان سوگواری کند. پس درد فقدان رابطه به پایان رسیده، طبیعی است.

نکاتی که بیان شد به ما کمک می کند، تا اگر رابطه ایی را به پایان رساندیم یا در حال اتمام یک رابطه بودیم، چطور رفتار کنیم و به طور صحیح از این بحران خارج شویم.

در روی زمین تعدادی زیادی آدم وجود دارند که می توانیم با آنها رابطه خوبی داشته باشیم و عشق را تجربه کنیم، البته درست بعد از به پایان رسیدن یک رابطه عاطفی نمی توانیم یک رابطه جدیدی را شروع کنیم و بهتر است حداقل چند ماهی را به تنهایی و بازیابی خود اختصاص دهیم. اما باید پذیرفت که تمام شدن یک رابطه به منزله تمام شدن زندگی یا تنها ماندن تا آخر عمر نیست !

————————————————————-
پژوهشگر گل آرا شریعت، روانشناس و مشاور

بازبینی امین زندی، روانشناس بالینی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

لطفا پاسخ را به عدد انگلیسی وارد کنید:

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

به اشتراک گذاری و استفاده از مطالب این سایت با هدف آموزش دیگران بلامانع می باشد

تهیه توسط گروه منطق 1394-1399

باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: یک روانشناس درباره تمام کردن رابطه عاطفی بدون ضربه سنگین، توضیحاتی داد.

نازنین میرزائی مشاور و روانشناس در گفت‌وگویی، درباره تمام کردن رابطه عاطفی بدون ضربه سنگین، اظهار کرد: سال‌ها تجربه و مشاهدات بالینی نشان می‌دهد که برای بسیاری از انسان‌ها پیش می‌آید که عاشق می‌شوند، دل می‌دهند و بعد مجبور می‌شوند که با احساس ناکامی جدا شوند.

این روانشناس با بیان اینکه در این جهان هیچ چیز ثبات ندارد تنها چیزی که ثبات دارد، بی ثباتی است، بیان کرد: هیچ چیز در عالم پایدار نیست، رابطه هم اگر به طور کامل تمام نشود، بی شک دچار تغییراتی می‌شود؛ لذا باید برای تغییر آماده بود.

میرزائی تصریح کرد: فاصله و دور شدن همیشه به معنی تمام شدن رابطه نیست، در تمام روابط و از جمله در عاشقانه‌ترین روابط هم گاه فاصله و دوری رخ می‌دهد. علت آن می‌تواند سفر، مهاجرت، قهر کردن، مشغله کاری زیاد، بچه داری و نظایر این‌ها باشد. لذا همان طور که اشاره شد، دوری به معنای قطع رابطه نیست.

وی با اشاره به اینکه در بسیاری از موارد این دوری، باعث می‌شود که انسان با خودش خلوت کند و در خلوت خود به بینش و بصیرت تازه‌ای درباره خود و رابطه برسد، افزود: خیلی‌ها تحمل و طاقت دوری را ندارند زیرا در تنهایی با خویشتن خودشان روبرو می‌شوند. آن‌ها وقتی با اضطراب تنهایی خود مواجه می‌شوند برای فرار از آن به آدم یا آدم‌های دیگری رو می‌آورند.چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه

این روانشناس با بیان اینکه حال اگر رابطه‌ای به هر دلیل قطع شد، باید مدتی صبوری کرد و در آرامش نظارگر دوری و تنهایی خود بود، گفت: توجه داشته باشیم که تمام ما برای ادامه زندگی نیاز به انگیزه، دلخوشی و امید و امیدواری داریم. این‌ها را هم باید در درون خود جستجو کنیم. ولی بسیاری از مردم متاسفانه مراد خود را به عوض درون از گمشدگان لب دریا طلب می‌کنند. آن‌ها برای غلبه بر احساس تنهایی خود به دیگران مخصوصاً به جنس مخالف رو می‌آورند و اسباب وابستگی مجدد خود را فراهم می‌کنند. آن‌ها وقتی وارد رابطه می‌شوند. سخت به طرف مقابل می‌چسبند و با این چسبیدن و احساس درماندگی بیشتر غرق رابطه و اسیر می‌شوند.

میرزائی ادامه داد: چنین رابطه‌ای که جز برآمده از تنهایی و نیاز نیست در واقع یک رابطه مسموم و ناسالم است. بدیهی است که این قبیل رابطه‌ها نمی‌تواند یک رابطه سالم و ماندگار باشد، لذا دیر یا زود پایان می‌پذیرد؛ لذا اگر با آگاهی کامل وارد رابطه شویم و برای سالم نگه داشتن آن تلاش کنیم، رابطه هرگز به بیراهه کشیده نمی‌شود؛ و لیکن اگر رابطه‌ای به هر دلیلی خواه به خواست خودمان و یا به زور باید تمام شود، باید چه کرد؟

وی اضافه کرد: قبل از پاسخ به این سؤال، لازم است به چند مورد کلیدی قبل از ورود به رابطه توجه داشته باشیم. راهکار اول وفاداری به خویشتن است. بعضی از افراد آن قدر به طرف مقابل امتیاز می‌دهند که در واقع حق و حقوق خودشان پایمال می‌شود یا به عبارت دیگر به خودشان خیانت می‌کنند.

این روانشناس گفت: چنین خیانتی قابل بخشش نیست، مثال این گونه خیانت‌ها ترک تحصیل، استعفا دادن از کار، قطع رابطه با خانواده، ترک فعالیت‌های اجتماعی و دست کشیدن از علایق خود به درخواست طرف مقابل است؛ لذا باید در هر رابطه‌ای و برای ورود به هر رابطه‌ای به خود وفادار بود. جایگاه خود را در رابطه حفظ کرد و از جمله این که دست از فعالیت‌های زندگی خود نکشید.

میرزائی با بیان اینکه راهکار دوم که بیشتر برای خانم‌های متاهل این است که برای خود شغل و درآمدی داشته باشید تا بتوانید استقلال خود را حفظ کنید، گفت: در جامعه بودن و استقلال مالی داشتن باعث می‌شود که اگر بنای خروج از رابطه و زندگی مشترک باشد، دغدغه و نگرانی درآمد و ترس از نداری در بین نباشد. خودتان بتوانید از عهدۀ زندگی خود بر بیایید. شاغل بودن باعث می‌شود که احساس وابستگی و نیاز نداشته باشید و ترک رابطه برایتان راحت‌تر باشد.

وی افزود: راهنمایی و راهکار کلی این که قبل از ورود به رابطه، ابتدا خودتان را بسازید. میزان وابستگی و نیاز خود به دیگری را کم کنید. روی پای خودتان بیایستید. حال اگر الان در آستانۀ ترک رابطه ایی هستید و هیچ یک از راهکارهای بالا را انجام ندادید، به مواردی می‌گویم توجه داشته باشید.

این روانشناس ادامه داد: به خودت زمان بدهید. توقع نداشته باشید یک روزه همه چیز را فراموش کنید. اجازه دهید تا احساس غم و ناراحتی ناشی از قطع شدن رابطه که وجودتان را فرا گرفته بدون سرزنش و ملامت خود برایتان ملموس شود. از احساس غم و ناراحتی فرار نکنید و برای راحت شدن از این احساس کس دیگری را جایگزین فرد قبلی نکنید. زیرا این کار به شما لطمه می‌زند. بجای انکار، تجربه کردن احساس غم را بپذیرید.

میرزائی بیان کرد: بعد از پذیرفتن این واقعیت تلخ و دردناک، به بخش‌های فراموش شدۀ درون خود که سال‌ها با آن قهر بودید و برای فرار از آن به آدم‌های نامناسب پناه می‌بردید، رجوع کنید. به کمک یک درمانگر خبره آن بخش از خویشتن وجودت را ببین، بشناس و با آن آشتی کن. در این صورت است که برای خودت ارزش قایل می‌شوی و به دیگران این حس را می‌دهی که قابل احترام هستی. با تمرکز روی خود، اهداف و برنامه‌های جدیدی برای خودتان تدوین کنید. اگر شغل و حرفه ایی دارید، آن را به سمت جلو حرکت دهید و اگر حرفه‌ای ندارید، دست بکار شوید و کار و حرفه جدیدی را شروع کنید و یا برای ادامۀ تحصیل وارد دانشگاه شوید.

وی خاطرنشان کرد: بالاخره این که زندگی انسان در این جهان بزرگ در یک «رابطه» خلاصه نشده است که با تمام شدن آن رابطه زندگی و هستی شما هم پایان برسد، هر آنچه تو را نکشد تو را بزرگ خواهد کرد. زندگی خیلی بزرگتر از تصورات شماست. عمق و معنای زندگی را دریابید.

2323

چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه
چگونه روابط عاطفی مان را مدیریت کنیم که ضربه
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *