چگونه شخصیت پردازی کنیم

 
helpkade
چگونه شخصیت پردازی کنیم
چگونه شخصیت پردازی کنیم

آموزش داستان کوتاه نقد یادداشت

شخصیت پردازی در داستان به نظر خیلی از منتقدان و نویسندگان، مهم‌ترین و شاید سخت‌ترین بخش یک نوشته داستانی است. شخصیت‌ها هستند که قرارند بار روایت یک داستان را به دوش بکشند و هر چه قدر به واقعیت نزدیک تر باشند، داستان هم واقعی تر و جذاب تر است. اگر این اتفاق به درستی نیافتد، شخصیت‌ها در حد تیپ باقی می‌مانند. یکی از بزرگترین نقدهایی که به طنزهای مهران مدیری از جمله پاورچین و… می‌شود نیز همین است که شخصیت‌ها در حد تیپ باقی می‌مانند. و شاید این شخصیت‌ها جذاب باشند، اما در حد یک تیپ ساده کارمندی باقی مانده‌اند. پس لازم است که بیشتر در مورد تیپ و شخصیت پردازی صحبت کنیم تا تفاوت آنها را بهتر درک کنیم و بتوانیم شخصیت‌های ماندگار خلق کنیم.

تیپ‌ها در داستان، نماینده یک قشر خاص از جامعه هستند. اگر بخواهیم دقیق تر صحبت کنیم، تیپ یعنی کسی که رفتارش مطابق با رفتار افراد دیگری است که دارای همان شغل، همان رتبه اجتماعی و همان محل زندگی هستند. ساختن تیپ‌ها خیلی سخت نیستند. و همین که بدانیم رفتار عمومی یک شغل خاص، یا یک رتبه اجتماعی چگونه است، حدوداً به کلیت یک تیپ رسیده ایم.

اما شخصیت پردازی، یعنی فراتر رفتن از ویژگی‌های ثابت شخصیتی که یک فرد می‌تواند باشد. اگر رفتارهایی برای یک قصاب در نظر بگیریم که با کلیت تصور ما از یک قصاب متفاوت باشد، یک شخصیت خلق کرده ایم. یکی از راه‌هایی که باعث شد فیلم‌های جنگی بعد از انقلاب، شبیه به هم شده باشند، عدم علاقه به شخصیت پردازی در مورد سربازها و فرماندهان نظامی حاضر در جنگ بود. با اضافه کردن ویژگی‌هایی در مورد خانواده، رفتارهای متفاوت با تیپ سرباز و فرمانده و… داستان‌های جنگی واقعی تر و اثرگذارتر شدند. همین مثال را در مورد پلیس‌های ایرانی هم می‌توان زد. ساختن شخصیت‌های پلیسی که آنها هم احساساتی می‌شوند، خانواده دارند و جنسشان از سنگ نیست، باعث شد نگاه عمومی نسبت به پلیس‌ها کمی تغییر کرد.

جنبه‌های زیادی برای یک شخصیت می‌توان در نظر گرفت. اما معمولاً همه این جنبه‌ها را در چهار وجه کاملاً مشخص می‌توان گنجاند و از آنها استفاده کرد. شغل، اجتماع، خانواده و تنهایی!  توجه د اشته باشید که ممکن است در یک یا دو تا از این وجه ها، بخواهیم خلاقیت ایجاد کنیم. اما اشاره به این چهار وجه،لازم است. چگونه شخصیت پردازی کنیم

وقتی در مورد رفتار شغلی صحبت می‌کنیم، وجهی فراتر از تیپ شغل‌های متفاوت است. به عنوان مثال، اگر کارمند است، مهندس است، یا هر شغل دیگری مهم نیست. مهم رفتاری است که در محل کارش دارد. یک نویسنده می تواند شخصیت را متفاوت از همکارانش در نظر بگیرد.

شخصیت پلیسی را در نظر بگیرید که دوست ندارد یک دزد مشهور را بگیرد! (مخمصه، مایکل مان). یا پلیسی را در نظر بگیرید که فرضیه پرداز بسیار توانایی است (هرکول پوآرو، آگاتا کریستی). به پیانیستی فکر کنید که هیچ وقت از روی کشتی پایین نمی آید (افسانه ۱۹۰۰). و… داستان ها و فیلم های معروف دیگر…

شخصیت هر شغلی که داشته باشد، هر چه قدر برای رسیدن به آن تلاش کرده باشد، و هر چه قدر هم که دنیا برای رسیدن به این جایگاه با او مهربان یا سختگیر بوده، توی رفتار شغلی اش تاثیر داشته است. اما همه این ها، ربطی به رفتار اجتماعی این شخصیت ندارد. هر شخصیتی، با هر شغلی می تواند رفتاری متفاوت در جامعه داشته باشد. نویسنده ای را تصور کنید که از حضور در اجتماع گریزان است و همه ارتباطش با دنیا، پیک‌هایی هستند که برایش وسایل مورد نیازش را می‌آورند (در جستجوی فارستر، با بازی شون کانری). یا عکاسی خجالتی را تصور کنید که به واسطه نیرویی که یک باره به دست می‌آورد میلش برای کمک به اجتماع بیشتر می شود (مرد عنکبوتی، سم ریمی).

نوع ارتباط افراد با خانواده، تفاوتی عمیق با شغل و رفتار اجتماعی افراد دارد. بعضی ها در بیرون از خانه آرام و درون خانه عصبی هستند و اصطلاحاً به «شیر توی خانه» معروفند. و بعضی نیز برعکس، همه کمشکش ها و درگیری ها را بیرون از خانه نگه می دارند، تا امنیت خانگی آنها تامین شود. نگاهی بیاندازیم به رابطه خانوادگی گنگسترهایی که در فیلم های مختلف دیده ایم. آدم‌هایی هستند که همه جنگ و گریزشان بیرون از خانه است! یا پلیس های وظیفه شناسی را ببینید که برای امنیت خانواده خودشان، اهمیت زیادی قائلند.

اگر بگوییم که مهم ترین بخش ساختن یک شخصیت، رفتار او در تنهایی است، راه دوری نرفته ایم. تنهایی، بخش مهمی از یک شخصیت را می سازد. زیرا تنها جایی که یک شخصیت، خود واقعیش می شود، لحظاتی است که در تنهایی با خودش روبرو می شود.

لحظه هایی که معمولاً شخص با تنهایی خودش روبرو می شود، مکان های بسته و خصوصی، روبروی آینه، تاریکی و… است. بیشتر وقت ها، همه این شرایط اماده نیست. اما آینه دستشویی، آینه اتاق پروی یک فروشگاه، تاریکی در یک کلبه وسط جنگل و… همه جزو این مکان ها به حساب می آیند. خلاقیت بیشتر در ساختن فضاهایی که بتواند شخصیت را در تنهایی خودش قرار بدهد، نیز به عهده نویسنده است..

اگر نگاهی به اسطوره ها بیاندازیم، می بینیم که اصرار به شناخت چهار وجه شخصیت انها همیشه وجود داشته است. و معمولاً علاقه مندیم که چهار وجه یک شخصیت معروف را بشناسیم. اطلاعاتی که در مورد خانواده و نوع زندگی سلبریتی ها وجود دارد هم از همین علاقه به شناخت واقعی تر شخصیت مورد علاقه مان است.

تختی، از این نظر یک نمونه کامل است. غلامرضا تختی، یک کشتی گیر موفق بود. رفتارش با مردم بسیار خاکی بود. همه ما حداقل یک بار عکس تختی را در کنار مادرش دیده ایم. و می دانیم که در تنهایی به این فکر کرده نباید از سمت مصدوم کشتی گیر حریف، حمله کند. این ها نکته هایی است که تختی را ماندگار کرده است.  

اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین | 

تمرکز در مطالعه چه طور بالا می‌رود؟  | چرا کتاب نمی‌خوانیم؟

خود ایده آلی چه بلایی بر سر روان یک نویسنده می‌آورد؟!

من واقعا از خوندن مطالبتون لذت میبرم و ازشون در نوشته هام استفاده میکنم ممنون

عالی… پیروز و موفق باشین

عالی بود…سپاس

واقعا به دردم خورد مرسی

خوشحالم از این موضوع

خیلی خوب بود ممنونم

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


Noozbeat WordPress theme by CSSIgniter.com

شخصیت پردازی یک ابزار ادبی است که در ادبیات استفاده می شود تا جزئیات مربوط به یک شخصیت داستان را برجسته کند و توضیح دهد. در مرحله اول نویسنده، شخصیت داستان خود را به صورت محسوس معرفی می کند. بعد از معرفی شخصیت اغلب به توصیف رفتار او می پردازد و سپس با پیشرفت داستان، فرایند فکری شخصیت ارائه می شود. سپس شخصیت داستان عقاید و افکار خود را مطرح می کند و با بقیه شخصیت های داستان وارد گفتگو می شود. در مرحله آخر عکس العمل بقیه شخصیت ها نسبت به ویژگی های شخصیتی او ارائه می شود.

نویسنده به دو روش می تواند اطلاعاتی را درباره یک شخصیت ارائه دهد و تصویری از او در ذهن خواننده بسازد. این دو روش عبارت اند از:

این نوع شخصیت پردازی رویکردی مستقیم را برای ساخت شخصیت پیش می گیرد. معمولا از یک شخصیت دیگر یا راوی یا خود شخصیت اصلی استفاده می کند تا بتواند به خوانندگان در مورد موضوع اطلاعاتی ارائه دهد. به عنوان مثال “او حیله گر و حریص بود”.

در این روش بصورت نامحسوس تری شخصیت به خواننده معرفی می شود. خوانندگان داستان باید خود بتوانند ویژگی های شخصیت را از طریق افکار، رفتار، نوع گفتگو ظاهر و نوع ارتباط برقرار کردن با سایر شخصیت ها و همچنین عکس العمل دیگر شخصیت ها درک کنند. مثلا  به عنوان مثال “او از شلوغی مترو سواستفاده کرد و دستش را در جیب مرد کناری فرو برد و کیف پولش را دزدید”.

در این کتاب ایده اصلی حول وضعیت اجتماعی هر شخصیت است. شخصیت اصلی داستان، آقای گتسبی مشخصا ثروتمند است اما در عین حال به قشر بالای جامعه تعلق ندارد. و این به این معناست که نمی تواند دیزی را داشته باشد. توم عموما با ثروت و رفتار توهین آمیزی که گاه به گاه از خود نشان می دهد تعریف شده است.چگونه شخصیت پردازی کنیم

شیوه دیگری که می توان برای برجسته کردن ویژگی های یک شخصیت بکار گرفت قرار دادن آن شخصیت ها در موقعیت هایی خاص است که نماد یک رده اجتماعی باشد. در این رمان گتسبی در وِست اِگ زندگی می کند که نسبت به ایست اِگ که دیزی در آن زندگی می کند پایین تر محسوب می شود. این تفاوت در محل زندگی، شکاف میان موقعیت های اجتماعی دیزی و گتسبی را نشان می دهد. از طرفی این تفاوت به شرایط آن ها در گذشته از نظر مالی نیز اشاره دارد.

شغل شخصیت ها نیز به خوبی در این رمان برای نشان دادن ویژگی های برخی از شخصیت ها بکار گرفته شده است. مثال بارز آن خود گتسبی است که با اینکه بسیار ثروتمند است، اما با شغل خود که قاچاق مشروبات الکلی است، شناخته می شود. گتسبی با شغل غیرقانونی خود ثروت بسیاری را بدست آورده است اما ثروت او باعث ورود او به طبقه بالای جامعه نشده است. در مقابل نیک کاری شرافتمندانه به عنوان یک کارگزار بورس دارد. ویلسون بیچاره اتوموبیل های ثروتمندان را تعمیر می کند و جُردن به عنوان یک گلف باز حرفه ای اما بدون شرافت ارائه شده است.

شخصیت پردازی بخش مهمی از نویسندگی است. داستان های مدرن به خصوص از این ابزار ادبی بسیار بهره برده اند. فهم اهمیت شخصیت پردازی در داستان برای هر نویسنده بسیار اهمیت دارد. بطور خلاصه شخصیت پردازی کمک می کند که به رفتار هر شخصیت در داستان با درک افکار او معنا داده شود. استفاده درست از شخصیت پردازی باعث می شود که خوانندگان داستان با وقایع داستان بهتر ارتباط برقرار کنند. مکالمات بین شخصیت ها نقش بسیاری در توسعه یک شخصیت دارد زیرا این فرصت را به ما می دهد که انگیزه ها و اعمال شخصیت ها را با دقت بیشتر بررسی کنیم.

برای شخصیت پردازی باید جزئیاتی را برای شخصیت داستان انتخاب کرد که به آن ها حسی زنده و منحصر به فرد ببخشد. برای این کار می توانید یکی از این روش ها را انتخاب کند:

مستقیم به خواننده داستان خود بگویید که ویژگی های شخصیت داستان شما چیست.

ظاهر و رفتار شخصیت داستان خود را توصیف کنید.

افکار و انگیزه های شخصیت خود را به نمایش بگذارید.

از مکالمه بین شخصیت ها استفاده کنید تا مطلب مهمی را در مورد شخصیت داستان آشکار کنید.

از اعمال شخصیت داستان خود را برای به نمایش گذاشتن ویژگی های شخصیتی او استفاده کنید.

عکس العمل و پاسخ دیگران را نسبت به آن شخصیت نشان دهید.

می توانید به شخصیت های داستان خود اسامی معنی دار بدهید و یا از اسامی مستعار مرتبط با ویژگی های شخصیتی که دیگران به او می دهند استفاده کنید.

 مثلا سِوِرس اسنیپ در داستان هری پاتر: سِوِرس در لاتین به معنی سختگیر است. سِوِرس اسنیپ پروفسوری سختگیر است که هری را تحت فشار می گذارد.

سیریوس بلک در داستان هری پاتر: سیریوس پر نور ترین ستاره در صورت فلکی سگ بزرگ است. سیریوس بلک جادوگری است که به یک سگ سیاه تبدیل می شود.

هنگامی که می خواهید شخصیت پردازی کنید این سوالات را از خود بپرسید:

ظاهر این شخصیت چگونه است؟

این شخصیت در رابطه با دیگران چگونه رفتار می کند؟ دیگران با او چگونه رفتار می کنند؟

این شخصیت به چه چیزهایی اهمیت می دهد؟

از چه صفاتی برای توصیف ویژگی های این شخصیت می توان استفاده کرد؟

این شخصیت چه فکر می کند و چه می گوید؟

به این نکته توجه داشته باشید که شخصیت پردازی هیچ گاه متوقف نمی شود. تغییرات در شخصیت ها غالبا برای داستان حیاتی و پراهمیت هستند. بنابراین شخصیت ها در طول داستان می توانند عوض شوند و رفتار دیگران نیز با او می تواند تغییر کند.

مطالبی که در سایت “فصل یک” قرار می گیرند و همچنین امکانات سایت همه حاصل تلاش، صرف هزینه و وقت فراوان است. در صورتی که تمایل داشته باشید می توانید به سایت “فصل یک” به شیوه های مختلف یاری نمایید تا بتوانیم مطالب و امکانات بیشتری برای شما کاربران عزیز فراهم کنیم.

همیاری به فصل یک

“فصل یک” را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.

آخرین مطالب:

پر بازدیدترین مطالب:

برای “” باید وارد حساب کاربری خود شوید.

الف ؛

شخصیت را چگونه خلق می کنید ؟

شخصیت شالوده اساسی فیلمنامه است ؛قلب,روح ویا دستگاه عصبی داستان شما است …شخصیت داستان را بشناسید ,شخصیت اصلی داستان شما کیست ؟

شخصیت پردازش می شود

چگونه شخصیت پردازی کنیم

البته ما در موقع نگارش فیلمنامه، این موضوع رو در نظر می گیریم که ویژگی های مربوط به شخصیت رو به مرور و در طول فیلم، نشون بدیم. یعنی از همون اول همه جنبه های شخصیت رو لو نمی دیم.

این کار، باعث می شه که از نظر مخاطب، همیشه یه چیزی برای کشف شدن در وجود شخصیت، وجود داشته باشه. یعنی ما در هر مقطعی از فیلم، با وجه جدیدی از این شخصیت آشنا می شیم و همین هم می تونه تماشای اون رو برای ما لذت بخش کنه.

این پرورش در بطن فیلمنامه‌ اتفاق می افتد و ما فقط جنبه های بیرون آن را می بینیم. برای مثال اگر شخصیت ما در خانواده ای پرتنش بزرگ شده است ممکن است بیننده چیزی از این موضوع نداند، اما کنش های عصبانی او را میبینید .

یکی از ویژگی های این کار، همین معرفی تدریجی شخصیت ها در طول فیلمه. اگه دقت کنید؛ ما در هر مقطعی از فیلم، به جنبه جدیدی از ویژگی های اونا روبرو می شیم. همین موضوع هم باعث می شه که فیلم تا آخر، سر پا بمونه.

اطلاعات باید بصورت هدفمند در لا به لای داستان ارایه شود .

(شخصیت پردازی قطره چکانی.)

کنش ها و واکنش های ریز و درشتی که شخصیت در طول فیلم از خودش نشان می دهد

به نظر من، وقتی شما لیستی از ویژگی های شخصیت رو برای خودتون در ابتدای کار تهیه می کنید و براش پس زمینه ای مطرح می کنید که باعث هویت پیدا کردن اش بشه؛ می تونید همین ویژگی ها رو در طول داستان، و در جای مناسب خودش برملا کنید.

یعنی ترجیح بدید که بیننده در هر مقطعی، یه چیزی رو از این آدم متوجه بشه. و از این کشف خودش هم لذت ببره.

یا این که مثلا آشپز خوبی یه. با این که مدیر یک اداره است و آدم منضبطی به نظر می رسه؛ ولی توی خونه، با گیاهان اش حرف می زنه.

شخصیت پردازی باید به گونه  ای باشد که ما را ترغیب به دنبال کردن و  پی گیری داستان کند .پرداخت شخصیت خود بهانه ای باشد برای دنبال کردن داستان وافزودن جزابیت آن.

رفتار متناقض اگر هدفمند و اگاهانه باشد خوب و جذاب است اما خیلی مواقع ناآگاهآنه و ناشی از ضعف فیلمنامه‌ است

 زمانی با یک روانپزشک صحبتی داشتم. از خاطرات حرفه ایش می گفت. زنی به او مراجعه کرده بود و  می گفت که شوهرم هر روز من رو به بهانه ای به شدت کتک می زنه و بعد هم باهام سکس می کنه. این تناقض عجیب رو چطور می شه توجیه کرد.

اصولا ، شخصیت های بیمار، معمولا جذابترین شخصیت ها هستند. به دلیل این که قابل پیش بینی نیستند .

وقتی ما درک روشن و شناخت کافی از شخصیت مون داشته باشیم؛ روال داستان رو خیلی راحت تر جلو می بریم. یعنی در هر لحظه می توانیم درک کنیم که شخصیت ما، با توجه به ویژگی هایش، در این موقعیت چگونه رفتار می کند و یا چه می گوید .

بخصوص در موقع دیالوگ نویسی، این شناخت خیلی می تواند به ما کمک کند . یعنی این آدم در ذهن ما دارد زندگی می کند . برای همین هم می توانیم ببینیم که اون در این لحظه چطور اظهار نظر می کنه یا عکس العمل نشان می دهد .

اما برعکس وقتی که ما در مورد بعضی از ویژگی های ان، ابهام داریم؛ مدام گیر می کنیم. یعنی سرگردانی و آشفتگی ذهنی ما در مورد روال فیلمنامه بیشتر می شود .

B : 

کاراکتر یا شخصیت دومین عنصر مهم در خلق داستان (نمایشنامه، فیلمنامه) از منظر ارسطو فیلسوف یونانیست که در بوطیقای خود بعد از پیرنگ یا طرح داستانی جایگاه بعدی را به خود اختصاص داده است. در زمانه مدرن امروزی و به ویژه بعد از دهه 30 پیرنگ به تدریج در اثر ظهور مکاتبی چون سورئالیم و روایت به شیوه سیلان ذهن که عدم یکپارچگی خط داستانی و روایت خطی را باعث شد اهمیت ان به تدریج کاهش یافت و شخصیت یا پرسونا جایگاه رفیع تری به خود گرفت که برای ان دلایلی مختلفی ذکر شده چون اهمیت به حقوق فردی، مالکیت فردی و معنوی،گسترش علوم روانشناسی و از این دست که باعث شد این سوال مطرح شود که “شخصیت کیست؟” تا انکه “شخصیت چه می کند؟”. لارنس پرین در کتاب “Structure, Sound & Sense” به واسطه همین عوض شدن رویه سوال، تمایز قائل می شود بین خواننده خوب و خواننده ای با نگرش محدود که اولی به دنبال کشف لایه های روانی/ رفتاری شخصیت و دومی صرفا قانع به دنبال کردن سیلان حوادث جاری در متن داستان است.

هنگامی که ما در ارزیابی خود داستانی (رمان، فیلم یا سریال و نیز هرگونه ادبی/بصری استفاده کننده از داستان) را خوب ارزیابی می کنیم بدون شک تمام عناصر داستانی اعم از ششگانه معروف ارسطو (طرح، شخصیت، فکر، کلام، موسیقی، منظر)  با هماهنگی و یکپارچگی وظیفه خود را انجام داده اند ولی بارزترین وجه برجسته ان شخصیت و شخصیت پردازیست که در ذهن خواننده/تماشاگر حک می شود. شاید برای شما هم پیش امده باشد که داستان فیلمی را از یاد برده باشید ولی شخصیت های ان همچنان در ذهنتان زنده مانده باشند و در سایه یاداوری شخصیت ها کم کم خط داستانی را به خاطر اورده باشید و نیز اگر توجه کرده باشید بیشتر مردم فیلم ها و یا داستانها را با نام شخصیت های انان خطاب قرار می دهند که مثلا: پوارو را دیدی؟ یا داستان راسکولنیکف را خوانده ای؟ بدون انکه از نویسنده یا کارگردان نامی برده یا اسم ان اثر را متذکر شوند. پس می بینیم که بین خواننده ها یا در کل مخاطبان عام داستان ها نیز شخصیت ها از بیشترین اهمیت برخوردارند.

در داستان یا فیلم های کوتاه (و حتی بلند) شخصیت پردازی پیچیده و دقیق به علت کمبود زمان یا قلت صفحات کتاب تمام و کمال انجام نمی شود و نویسندگان داستان به ناچار به استفاده از کلیشه ها و یا همان شخصیت های صندوقخانه ای روی می اورند مثلا، پیر دانا، جوان جاهل، جادوگر خبیث که در فولکلورها یا داستان های کودکان در سراسر کره خاکی و در تمام اعصار نمونه های بسیاری از ان را می توان یافت که کم کم شخصیت های مشابه، پیرنگ هایی مشابه را نیز می سازند که در مقام مثال شاید قابل باور نباشد که بیش از 1000 داستان سیندرلا در ادبیات و فولکلور ملت های گوناگون می توان یافت که کوچکترین ارتباط ابی، خاکی یا زمانی نیز با یکدیگر نداشته اند.

حال این سوال مطرح می شود که چگونه اثری چون داستان کوتاه یا فیلم با وجود موقعیت محدود شخصیت هایی به یاد ماندنی و حقیقی می سازند و داستان نویس چگونه در طول داستان تحول شخصیت ایجاد می کند و مهمتر از ان تحولی که قابل باور باشد و اعمالی که از شخصیت ها سر می زند مطابق با روحیات انان باشد. مثال زیبای ان ، شاهکار سینمای جهان پدرخوانده است که شخصیت های ان بسیار قوی کار شده است. اگر بخواهیم مثالی بزنیم تماشاگردر یکی از سکانس های ابتدایی فیلم با شخصیت پالی راننده دون کورلئونه اشنا می شود که در صحنه پارکینگ جشن عروسی دختر پدرخوانده می گوید: اگر این جشن عروسی دختر دون کورلئونه نبود او با سرقت از مهمانان و هدایای انان چه پولی که به جیب نمی زد و چند سکانس بعد می بینیم که او با خیانت به پدرخوانده موجبات ترور وی را فراهم می سازد .

  C : 

     در تعریف ارسطویی شخصیت داراى وحدت زمانى, مکانى و عملى بود. و البته مهمترینشان وحدت زمان که راجب به ان حرف خواهیم زد

بورخس بهترین ویژگى براى شخصیت را حس کردن و دیدن او میداند. براى همین او بالزاک و همینگوى را استادان شخصیت پردازى میدانست

در دوره اول ابستره مدرنیسم  ویژگى شخصیت بودن افکار خاص, رفتار خاص و اعمال خاص بود

این مدل بسیار در سینما کاربرد داشت.

باشگاه مشتزنى فینچر و یا اثار لینچ و هیچکاک, تارکوفسکى و چگونه شخصیت پردازی کنیم

اما در دوره دوم ابستره مدرنیسم. ویژگى شخصیت. اندیشه متفاوت است. ما وارد ذهنیات خواننده میشویم

این در اثار کافکا و ادبیات سیال ذهن مشهود استاین رفتار در آتار کافکا و سیال ذهن مشهود است

ولى در دوره پست مدرن و شکل پیرى ادبیات رمان نو . تیپ همان شخصیت است و مرز میان انها از بین میرود

علت تیپی کال بودن شخصیتهای ما تاثیر پذیری از ادبیات روس ومحصول چپ در ایران دهه های سی وچهل بود.که در ادبیات رئالیسم سوسیالیستى ما به خلق شخصیت نمىپردازیم بلکه قهرمان ما نماینده توده اجتماع است نمونه خیلى خوب در ایرا رگبار اقاى بیضایست

قبل از انقلاب بولشویک بله شخصیت شکل میگیره و حتى در مبانى فرمالیست هم از این مدلها حمایت شد

بعد از انقلاب اکتبر این سیاست اعمال شد و حتى در بیانیه اى مطرح شد،مثل آیزنشتین ،پودوفکین و ..

 شخصیت خلق نکردن نیپ خلق کردن

مثل پسر در فیلم مادر که نماینده توده اجتماع است

ىعد در دوران خروشف است که باز البته اونم تا حدودى در نورئالیسم روسى ما شاهد شخصیت هستیم اونم به شدت ضعیف. چرا که هنوز رگه هاى از تیپ دیده میشه.مثل کودکی ایوان

درادبیات روس در دوران رئالیسم سوسیالیستى اصلا شخصیت خلق نکردند ىلکه تیپسازى میکردند

موج نو هم که همه میدانید محصول گفتمان چپ بود

فرمان ارا روح سرد شهید ثالث رو به ارث میبره و کیارستمى فن او را.کیارستمی بهمن قبادی ،جلیلی… این نسل را میتوان سینما شناسان ادبیات نشناس خواند. چرا که انها به شدت در زیست جهان موج نو وارد عرصه شدن. لذا در این سینما خلق شخصیت صورت نگرفت بلکه انها روى دوربین را به صوى شهرها گرفتن. نسل سوم که باور من دیالکتیک دو نسل قبلى بود. پرویز شهبازى البته با فیلم نفس عمیق

فرهادى و  … این دوستان محصول محفلى تئوریک بودن که سعى داشتن ادبیات و سینما را اشتى بدن در این میان نمیشه جاى مانى حقیقى به عنوان تئوریسن این گروه نادیده گرفت.

هگل میگه یک دیالکتیک در طول تاریخ وجود داشته. به این صورت که تز سقراط بود و انتى تز افلاطون و ارسط هم سنتز شد و اونا رو رد کردو ارسطو خود نبدیل به تز شد و این زنجیر وار ادامه داشت

اما جواب پوپر خیلى منطقى بود که پیشرفت بشریت یعنى بیان مسئله. بشر از خودش پرسید. بعد دنبال جواب رفت او اختراع کرد.مثلا پرسید چطور میشه فاصله بین شهرها رو کم کرد .وماشین رو اختراع کرد. متاسفنه در ایران ما غیاب مسئله داریم. و این بیان مسئله محصول دغدغه است.

دغدغه هنرى براى یک فیلمساز.

او این دغدغه رو ندار

اما مشکل کجاست .مشکل نبود تخیل است .ما تخیل نمی کنیم یا به هر دلیلی ‌‌‌‍‍(یا عدم وجود امکانات که در ایده منجر به خود سانسوری می شود یا در اجرا ،کمبود وعدم تبهر متخصصین ایده عقیم می شود .)(پس راه چاره پرواز فکر وتخیل پردازی است آزاد آزاد ورها …

  D : 

ﯾﺎﮐﻮب ﻟﻮﺗﻪ دو ﻧﻮع ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازی را ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ: 1( ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ و (11) 2( اراﺋﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ

در ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ، ﯾﺎ راوی ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﻪ وﺻﻒ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﯽ ﭘﺮدازد ﯾﺎ از ﻃﺮﯾﻖ ﻧﺎم ﮔﺬاری ﺻﻮرت ﻣﯽﮔﯿﺮد )ﻣﺜﻞ “ﮐﺎ” در آﻣﺮﯾﮑﺎی ﮐﺎﻓﮑﺎ ﯾﺎ “ﮐﻠﻤﻪ” در ﻗﺼﺮ(. در ادﺑﯿﺎت ﭘﯿﺸﺎ ﻣﺪرﻧﯽ، ﻧﺎم ﮔﺬاری اﻏﻠﺐ ﺑﺮ وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎی ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﺗﺮی دﻻﻟﺖ دارد. در دوران ارﺳﻄﻮ در داﺳﺘﺎن از ﻧﺎم ﻫﺎی ﮐﻬﻦ اﺷﺨﺎص ﺑﺮای ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﯾﺸﺎن اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ، ﺑﺠﺮ در ﮐﻤﺪی ﭼﺮاﮐﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﻋﺎﻣﯿﺎﻧﻪ داﺷﺖ. ﮐﻤﺪی ﻧﻮﯾﺴﺎن ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازی ﺷﺒﻪ واﻗﻌﮕﺮا روی آوردﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﻮد ﺑﺮ ﺗﯿﭗﻫﺎ و ﺷﺨﺼﯿﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ در زﻧﺪﮔﯽ روزﻣﺮﻩ ﺑﺎ آﻧﻬﺎ ﺳﺮوﮐﺎر داﺷﺘﻨﺪ[اﯾﻦ واﻗﻌﻪ ﺑﻌﺪ از ﮐﻨﺎر ﮔﺬاﺷﺘﻦ اﺳﻄﻮرﻩ و ﺑﻪ اﺟﺘﻤﺎع ﭘﺮداﺧﺘﻦ ﮐﻤﺪی ﺑﻮد)  اﻣﺎ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ارﺳﻄﻮ ﺣﺘﯽ در ادﺑﯿﺎت ﮐﻤﺪی ﻫﻢ از ﻧﺎم ﻫﺎی ﮐﻬﻦ ﺑﺮای ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎ اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ ). دﻟﯿﻞ اﯾﻦ ﻧﺎم ﮔﺬاری اﺳﺎﻣﯽ ﺧﺎص اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ را ﺑﻪ ذﻫﻦ ﻣﺘﺒﺎدر ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، اﻣﺎ ﮐﻠﯿﺎت ﭼﯿﺰﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی را ﺑﻪ ذﻫﻦ ﻣﯽ آورد. )ﻫﺎﺑﺰ

در اراﺋﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ، ﺑﻪ ﺟﺎی اﺷﺎرﻩ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ آن وﯾﮋﮔﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ دراﻣﺎﺗﯿﮏ ﻧﺸﺎن دادﻩ ﺷﻮد. رﯾﻤﻮﻧﺪ ﮐﻨﺎن در اﯾﻦ راﺑﻄﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: »رﻣﺎن (showing) ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺘﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازی ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ، ﺑﻪ ﻧﺸﺎن دادن ﺷﺨﺼﯿﺖ و ﺑﻪ ﺗﻮان ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ در درک، ارزﺷﯿﺎﺑﯽ و ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮی از ﻃﺮز ﻋﻤﻞ و رﻓﺘﺎر «ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮔﺮاﯾﺶ دارد ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازی ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ

:ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻟﻮﺗﻪ اراﺋﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﺒﻢ در ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازی ﺑﻪ 4 ﻧﻮع ﺻﻮرت ﻣﯽ ﮔﯿﺮد .

.1( ﮐﻨﺶ، ﮐﻪ آن ﻫﻢ ﺑﻪ دو ﺻﻮرت ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮐﻨﺶ واﺣﺪ و ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮐﻨﺶ ﻣﮑﺮر اﺳﺖ در ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮐﻨﺶ واﺣﺪ ﻣﺜﻞ دو ﻗﺘﻠﯽ ﮐﻪ راﺳﮑﻮﻟﻨﯿﮑﻮف در ﺟﻨﺎﯾﺖ و ﻣﮑﺎﻓﺎت اﻧﺠﺎم ﻣﯽ دﻫﺪ. ﺑﺎ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﻦ دو ﻗﺘﻞ دو ﮐﻨﺶ اﺳﺖ اﻣﺎ آن ﻗﺪر ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﺰدﯾﮏ اﺳﺖ و ﭘﯿﻮﺳﺘﮕﯽ دارد ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان آﻧﻬﺎ را ﯾﮏ رﺧﺪاد ﻫﺴﺘﻪ ﻏﺎﻟﺐ )ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﭼﻨﺪ ﮐﺎﺗﺎﻟﯿﺰور( در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺖ. در ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮐﻨﺶ ﻣﮑﺮر _ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﻨﺶ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ارﺗﺒﺎط دارﻧﺪ _ در ﻫﺮ ﻣﺮﺣﻠﻪ درک ﻣﺎ را از ﺷﺨﺼﯿﺖ اﺻﻠﯽ ﺣﮏ و اﺻﻼح ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازی ﺑﻪ ﮔﺬار ﻣﯿﺎن ﺳﻄﻮح رواﯾﯽ ﻣﺨﺘﻠﻒ ارﺗﺒﺎط ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

2( ﮔﻔﺘﺎر، آﻧﭽﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﯾﺎ ﻣﯽ اﻧﺪﯾﺸﺪ _ﭼﻪ در ﻗﺎﻟﺐ ﮔﻔﺘﮕﻮ و ﭼﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﮔﻔﺘﺎر ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﯾﺎ ﮔﻔﺘﻤﺎن ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ آزاد _ اﻏﻠﺐ در ﻣﺤﺘﻮا و ﻓﺮم، ﮐﺎرﮐﺮد ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازی دارد اﯾﻦ اﻣﺮ ﺑﻪ وﯾﮋﻩ زﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎرز ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﮔﻔﺘﺎر ﺷﺨﺼﯿﺖ از .ﮔﻔﺘﻤﺎن راوی ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﻣﯽ ﺷﻮد و ﺷﮑﻠﯽ ﻓﺮدی ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ

3( ﻧﻤﻮد ﺑﯿﺮوﻧﯽ و رﻓﺘﺎری، را ﻣﻌﻤﻮﻻ راوی ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ دﯾﮕﺮ اراﺋﻪ و در ﺻﻮرت .ﻟﺰوم ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

4( ﻣﺤﯿﻂ، ﻣﺤﯿﻂ ﺑﯿﺮوﻧﯽ )ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ/ﺟﻐﺮاﻓﯿﺎﯾﯽ( ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻫﺎی .ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن، ﺑﻪ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ .

👌👌👌👌👌



صبر کنید…

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

در قسمت سوم از سلسله مقالات «اصول داستان نویسی» در مورد شخصیت پردازی داستان حرف می‌زنیم. همراه ما باشید. در قسمت اول سری مقالات «داستان نویسی» به کلیات داستان و انواع داستان پرداختیم و داستان نویسان بزرگ ایرانی و خارجی را شناختیم. البته تنها تعداد بسیار معدودی از آنها را.

در قسمت دوم در مورد سوژه یا طرح داستان صحبت کردیم و روش‌های متنوع و مختلفی برای سوژه یابی در داستان نویسی گفتیم.چگونه شخصیت پردازی کنیم

شخصیت پردازی یکی از عناصر بسیار مهم داستان است. اگر شخصیت را یک سنگ کربن در نظر بگیریم، شخصیت پردازی یعنی تبدیل آن سنگ به الماس؛ یعنی چکش کاری شخصیت‌های داستان؛ یعنی چارچوب بندی آنها. شخصیت پردازی می‌تواند کاری دشوار باشد. می‌تواند ایده بکر یک داستان را خراب کند و برعکس، از یک ایده نخ نما یا تکراری، داستانی پرجاذبه و گیرا خلق کند.

شخصیت‌پردازی، ساختن و پرداختن شخصیت برای یک روایت است.

شخصیت پردازی شیوه‌های مختلفی دارد. هر داستان گو یا نویسنده‌ای، ممکن است روش‌های متعارف یا غیرنتعارفی برای پرداختن به شخصیت داشته باشد. مثلاً وصف حال شخصیت‌ها را بیان کند، اعمالشان را زیر نظر بگیرد، ساخنان یا افکارشان را بازگو کند و کنش و واکنش‌های آنها در برخورد با سایر شخصیت‌ها را بیان کند.

شخصیت‌پردازی، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک اثر برای رسیدن به موفقیت است. نویسنده با پرداختن به امیال، دغدغه‌ها و اتفاقات شخصیت‌های داستان، باید بتواند حوادث پی در پی و جالب توجهی در داستانش خلق کند. کیفیت شخصیت‌های یک اثر داستانی، تعیین کننده کیفیت داستان است. مثلاً ممکن است یک داستان پتانسیلی بسیار بالا داشته باشد و هر بیننده‌ای با خواندن بخش‌های ابتدایی آن هیجان زده شود؛ ولی وقتی مدتی از خواندن اثر و گذشت و خواننده نتوانست شخصیت پردازی صحیح نویسنده را درک کند، دیگر چیزی نمی‌تواند او را مجبور به ادامه خواندن اثر کند. اگر نتوان شخصیت‌ها را شناخت، عاشق آن‌ها شد و یا از آنان متنفر شد، دلیل خاصی برای دنبال کردن داستان نمی‌ماند زیرا اثر بیشتر به مکانی تازه شبیه می‌شود که وقتی واردش می‌شوید همه چیز تازه و نو است ولی مدتی که از حضور شما در آن جا گذشت، احساس خستگی می‌کنید و محیط، تازگی‌اش را از دست می‌دهد. اما فرض کنید در آن مکان یک یا چند دوست و آشنا وجود داشته باشد؛ کسانی که می‌توانید با آنها همذات پنداری کنید و یا مثل آینه‌ای از وجود خودتان ببینید، قطعاً شما از حضور در آن جا خسته نمی‌شوید و حتی ممکن است متوجه گذر زمان نیز نشوید! شخصیت‌پردازی یک داستان، درست مانند این است. داستانی که شخصیت پردازی درستی ندارد، به خواننده حس غربت می‌دهد.  

ممکن است شخصیت‌های داستان شما، جزو هیچکدام از این موارد پایین نباشد، اما مرسوم‌ترین شخصیت‌ها در داستان، این‌ها هستند:

یادتان هست در داستان‌های قدیمی غول، جادوگر، آدم‌های خسیس، آدم‌های بخشنده یا آدم‌های فداکار وجود داشتند؟ این‌ها کسانی هستند که طبق یک قرارداد نانوشته، از ویژگی‌های تقریباً یکسانی برخوردارند؛ یعنی همیشه آدم‌های بخشنده، سخاوتمندی بیشتری از سایر آدم‌ها دارند. جادوگران معمولاً ویژگی‌های منفی دارند و آدم‌های خسیس، در نهایت محبوب و دوست داشتنی نیستند. این جور آدم‌ها در داستان، شخصیت‌های قراردادی نامیده می‌شوند. دلقک‌ها، وزیران دست راست و دست چپ، پهلوانان، جوانمردان و یا پیرمردهای درویش از دیگر شخصیت‌های قراردادی و سنتی هستند که معمولاً مظهر و نمادی از یک رفتار خاص (مثل عدالت، وفاداری، افتادگی و غیره) بودند. همه ما داستان پوریای ولی را به یاد داریم که شخصیت محوری‌اش، یک پهلوان افتاده و فروتن بود. شخصیت این داستان چنان جذاب و یرا بود که هرگاه نام پهلوان را می‌شنویم، افتادگی و فروتنی را به یاد می‌آوریم. شخصیت «گل محمد» در کتاب «کلیدر» از محمود دولت آبادی را می‌توانیم یکی از شخصیت‌های قراردادی و البته کاریزماتیک به حساب آوریم.

گاهی اوقات تشخیص «شخصیت قالبی» با «شخصیت قراردادی» دشوار می‌شود. شخصیت‌های قالبی، شخصیت‌هایی با الگوهای قابل پیش بینی هستند؛ یعنی طرز عمل و نوع رفتارشان تا حد زیادی مشخص و معین است. آن‌ها از خود هویت‌های مستقلی ندارند. یک راه خوب برای تشخیص شخصیت‌های قالبی این است که ببینیم می‌توانیم به آنها واژه‌های «مآب» یا «نما» را اطلاق کنیم یا خیر. مثل آدم‌های مظلوم نما، رعیت مآب و یا روشنفکرنما! اگر چنین القابی را توانستید به شخصیت‌هایی از داستان نسبت دهید، می‌توانید آن شخصیت را «قالبی» به حساب آورید.

به شخصیت‌های نوعی، تیپ هم می گویند. شخصیت‌های تیپیکال، نشان دهنده خصوصیات گروه یا طبقه‌ای از مردم است که او را از دیگران متمایز می‌کند. اما تفاوت شخصیت تیپیکال با قراردادی چیست؟ می‌توانیم بگوییم هر شخصیت قراردادی می‌تواند نماینده شخصیت نوعی گروه یا طبقه خاصی بوده است که در گذر زمان، خصوصیات گروه یا طبقه نوعی بودن خود را از دست داده است. مثلاً شخصیتی مثل «فرهاد کوه کن» دیگر در این دوره و زمانه، ویژگی‌های خودش را به تدریج از دست داده و نمی‌توانیم مصداقی واقعی از آن پیدا کنیم.

شخصیت‌هایی که جانشین شونده هستند، تمثیلی نامیده می‌شوند. مثلاً آقای دیوصفت، تنبل خان، شیطانک یا عوضی! یعنی شخصیت یا شخصیت‌هایی که جانشین فکر و خلق و خو و خصلت و صفتی می‌شوند. شخصیت‌های تمثیلی تک‌بعدی هستند. کسی انتظار ندارد چندبعدی باشند. ویژگی خاصی را مجسم می‌کنند که معمولاً مبتنی بر فکرهایی چون عشق، خردمندی، بخشش یا عدالت و یا ویژگی‌های منفی مثل رذالت، عداوت یا تنفر است. مثلاً شخصیت سوپرمن را می‌توانیم یک شخصیت تمثیلی بنامیم که هم می‌تواند بیانگر توانایی‌های خارق العاده در کمک به دیگران و رفتارهای شیطانی در برخورد با افراد شرور باشد.

شخصیت سمبولیک، به نویسنده کممک می‌کند تا مفاهیم اخلاقی یا کیفیات روحی و روشنفکری را در قالب عمل درآورد. قصه‌های عارفانه پارسی را می‌توانیم سرشار از نمادها ببینیم. شخصیت ایوب در داستان ایوب نبی، نمادی از صبر و استقامت است.  

همانطور که در بخش اول اصول داستان نویسی خواندید، در داستان نویسی قرار نیست در چارچوب یا محدوده‌ای قرار گیرید و ذهنتان کاملاً آزاد است تا به هرجایی می‌خواهد برود. برای شخصیت پردازی هم لطفاً خودتان را محدود به مواردی که در پایین ذکر می‌کنیم، نکنید. شما ممکن است از هیچکدام از شیوه‌های زیر استفاده نکنید و در عین حال، شخصیت پردازی قدرتمندی هم داشته باشید.

برای داستان نویسی، می‌توانیم سه روش را به کار گیریم:

در روش اول، نویسنده با شرح و تحلیل رفتار، اعمال، خصلت و افکار آدم‌های داستان، شخصیت‌های اصلی داستانش را به خواننده معرفی می‌کند. به بیان دیگر، خصوصیات شخصیت‌های داستان، از زاویه دید شخصی داستان نویس، توضیح داده می‌شود. مثلاً در کتاب «شوهر آهوخانم» راوی در نقش دانای کل، شخصیت‌های اصلی را شرح و تفسیر می‌دهد.

در این روش شخصیت پردازی، اعمال و رفتار اشخاص نمایش داده می‌شود. درست مثل صحنه یک تئاتر که هنرپیشه با رفتار و گفتار خود، شخصیتش را به مخاطب نمایش می‌دهد.

در این روش، نویسنده بازتاب خصوصیات درونی و پیچیده یک انسان را در اثر خود نشان می‌دهد. به این ترتیب، خواننده می‌تواند شخصیت داستان را به صورت غیر مستقیم بشناسد. از مشخصه‌های اصلی این روش، پرش‌های زمانی پی در پی، درهم ریختگی دستوری و نشانه‌گذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان و گاه نوعی شعر گونگی در زبان است که به دلیل انعکاس ذهنیات مرحله پیش از گفتار شخصیت رخ می‌دهد. مثلاً در رمان شازده احتجاب آقای هوشنگ گلشیری، شخصیت اول رمان که «شازده احتجاب» نامیده می‌شود، در اوهام و گذشته، به روایت قسمتی از استبداد و بیداد خود و خانواده‌اش می‌پردازد. به این ترتیب با نمایش عمل‌ها و واکنش‌ها و عواطف درونی شخصیت خواننده به طور غیرمستقیم شخصیت داستان را می‌شناسد. به این شیوه از شخصیت پردازی، «جریان سیال ذهن» هم گفته می‌شود.

شخصیت پردازی یا کاراکتریزاسیون یعنی نویسنده با نگاه به مردم جامعه و شخصیت‌های واقعی با کمک تخیل خود پیش‌نمونه‌هایی را بازآفرینی کند و با دقت و استادی تمام ماهیت آنها را نشان دهد. در این بین، برخی از خصوصیت‌های ضروری را نیز به آنها اضافه کند. شخصیت پردازی از مهم‌ترین عناصر یک داستان است. شخصیت پردازی درست مثل یک چاقو است که هم می‌توانیم با آن آدم بکشیم و هم کیک تولد ببریم! اینکه هنر شما آدم کشی است یا جشن گرفتن، دست خود شماست!

بر اساس رای 88 نفر از بازدیدکنندگان

94 امتیاز از 100

دنبال کننده

دنبال شونده

ماجرا

سعید عباسی

سعید عباسی هستم. می‌خونم و می‌نویسم تا هم خودم رشد کنم و هم بتونم به بقیه یاد بدم… عضو کوچکی از مجموعه وزین «بیشتر از یک نفر»… امیدوار و در تلاش برای ساخت یک آینده‌ی بهتر برای کشورم…

سعید عباسی هستم. می‌خونم و می‌نویسم تا هم خودم رشد کنم و هم بتونم به بقیه یاد بدم… عضو کوچکی از مجموعه وزین «بیشتر از یک نفر»… امیدوار و در تلاش برای ساخت یک آینده‌ی بهتر برای کشورم…

با زدن دکمه اینتر نظر شما ثبت می شود

با زدن دکمه اینتر نظر شما ثبت می شود

افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس برای کودکان

از سیر تا پیاز خودشناسی

فن بیان در مذاکره تلفنی موفق

تندخوانی نوروریدینگ: آموزش جامع تندخوانی و تقویت حافظه مبتنی بر مغز

آموزش بازاریابی و ویزیتوری حرفه ای

استفاده از سایت مشروط بر قبول توافقنامه کاربری و حفظ حریم شخصی می باشد. تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مجموعه بیشتر از یک نفر است.چگونه شخصیت پردازی کنیم

پرداخت کارت به کارت

پرداخت از خارج ایران

گارانتی بازگشت وجه

تسهیل در خرید

راهنمای سایت

درخواست همکاری

دوره رایگان فن بیان

دعوت از اساتید سخنرانی

نیلوفر مرداب

خرید کتاب

تماس با ما-درباره ما

فرنامه

به همراه داستانها، چندین بار زندگی کنید!

چگونه برای داستان‌تان، یک شخصیت جذاب بسازید؟

از سایت Wikihow

چگونه شخصیت پردازی کنیم

ترجمه‌ی فرشاد قدیری

آیا در مورد شخصیت‌پردازی برای داستان‌تان به کمک نیاز دارید؟ پس این مقاله برای شماست. بدون در نظر گرفتن اینکه ژانر داستانی شما چیست، این مقاله به شما کمک می‌کند تا بتوانید برای داستان خود، شخصیت‌های جذاب بسازید و خواننده‌ی خود را مشتاق کنید تا با آنها ارتباط برقرار کند و حسابی احساساتی شود:

 

1- در ابتدا در کنار رایانه‌ای که می‌خواهید با آن تایپ کنید، چند صفحه کاغذ قرار دهید.

شخصیت‌های داستانی خود را بر روی کاغذ بنویسید و خصوصیات آنها درج کنید. به هنگام نوشتن داستان، در صورتی که لازم باشد، نگاهی به شخصیت‌هایی که نوشته‌اید بی‌اندازید.

 

2- بر روی کاغذ کنار دست‌تان، نام کامل شخصیت‌ها را بنویسید؛نام، نام خانوادگی، نام مستعار، عنوان و …

سعی کنید از نام خود یا کسانی که می‌شناسید استفاده نکنید مگر آنکه مانند داستان ”سیرک وحشت“ نوشته‌ی ”دارن شان“، دلیلی برای آن داشته باشید. استفاده از نام افرادی که می‌شناسید ممکن است باعث شود تا در پس‌زمینه‌ی ذهن خود مشخصه‌هایی را نگه دارید که دست شما را برای یک شخصیت‌پردازی آزاد و جذاب می‌بندد.

 

3- شرایط فیزیکی و جسمانی شخصیت داستانی‌تان را توصیف کنید.

موهایش قرمز است یا بور؟ قدش چطور؟ رنگ چشمانش قهوه‌ای است یا سبز؟ آیا هر کدام از چشم‌هایش، یک رنگ جداگانه دارد؟ پوستش روشن است یا تیره؟ شخصیت داستانی‌تان را به گونه‌ای توصیف کنید که برای خواننده کاملاً از بقیه جدا شود! خواننده‌ی داستان شما باید به راحتی بتواند او را در ذهنش مجسم کرده و با او ارتباط برقرار کند.

 

4- مشخصه‌های اصلی شخصیت داستانی را بیان کنید:

 

5- مشخصه‌های شخصیتی او را با جزئیات تشریح کنید.

آیا آدم ساکتی است یا همیشه شلوغ‌بازی در می‌آورد؟ آیا آدم محکمی است و همیشه بر سر باورهای خود می‌ایستد؟ خجالتی است یا یک چیزی هم دستی به پُررویی بدهکار است؟! خواننده‌ی شما، همانطور که مشخصه‌های ظاهری او را در ذهن مجسم می‌کند، خُلق و خوی او را نیز درک می‌کند. بنابراین باید شخصیت داستانی شما دارای خصوصیات و خصلت‌های به یاد ماندنی نیز باشد.

 

6- از گذشته‌ی شخصیت داستانی‌تان کمک بگیرید.

پیشینه‌ی شخصیت داستانی بسیار مهم و تأثرگذار است. آنچه که مدتها پیش یاد گرفته و حالا به خوبی از آن استفاده می‌کند و یا بطور غیرمنتظره‌ای به دردش می‌خورد. پدر آن دختر همیشه مست می‌کرده و چنان او را کتک می‌زده است که حالا دیگر از همه‌ی مردان و پسرها می‌هراسد. یا پدرش مدتها پیش خانه را ترک کرده و مادرش برای تأمین مخارج بچه‌هایش روزهای سختی را گذرانده و او نیز شاهد تمام دردهای مادر بوده است. او فرزند بزرگ خانواده است و همیشه وظیفه‌ی نگهداری از دو خواهر یا برادر کوچکترش را به عهده داشته است. در کودکی کلاسهای رزمی رفته و اکنون برخی مهارتهای پنهانی را یدک می‌کشد که کسی از آنها خبر ندارد به جز مربی سابق او که اکنون بسیار پیر شده. این گذشته‌های تلخ و شیرین، چه اثری بر روی روحیه‌ی امروز او دارد؟

 

7- صحنه‌ای را طراحی کنید که با خصلت‌های شخصیت داستانی شما مرتبط باشد.

بدون یک صحنه‌آرایی جذاب همراه با احساسات قوی، یک داستان، داستان نمی‌شود! ممکن است او عاشق یک فردی ریاکار شده باشد و حالا قبل از آنکه دیر شود، باید راهی برای فرار پیدا کند. شاید دکترها به او گفته باشند که تنها چند ماه دیگر زنده است و او بخواهد در این فرصت کوتاه به کاری باشکوه دست بزند. ذهن خود را به دور دست‌ها ببرید! برای آن صحنه‌ی جذاب، به چه شخصیت‌ها و با چه پیشینه‌هایی نیاز دارید؟ داستان ”جلاد لاغر“ نوشته‌ی دارن شان؛ او از پدری است که نسل اندر نسل جلاد بوده‌اند. آدمهایی قوی که به قطع کردن سر مجرمین، افتخار می‌کنند. اما او در میان برادران خود لاغر‌اندام و ضعیف است بنابراین پدر نامی از او برای جلاد شدن، نمی‌برد. به او برمی‌خورد! تا جاییکه احساس می‌کند زندگی‌اش تباه شده و دیگر اعتبار مردانه‌ای نخواهد داشت. ناگهان فکری به ذهنش می‌رسد. تصمیم می‌گیرد تا برای بازگرداندن اعتبار خود به عنوان مردی با پیشینه‌ای پُرافتخار، به سفری برود که کمتر کسی در طول تاریخ حاضر شده حتی به آن فکر کند و چند نفری هم که رفته‌اند، هرگز بازنگشته‌اند! او انتخاب خود را کرده است: یا مرگ، یا اعتباری مردانه! دارن شان، نویسنده، با پیش کشیدن پیشینه‌ای سهمگین و غیر قابل نادیده انگاشتن، مخاطب را وارد آنچه در دل شخصیت اصلی می‌گذرد، می‌کند. سپس مخاطب درک می‌کند که چرا او چنین تصمیم ناعاقلانه‌ای می‌گیرد، و کشِش داستان از همینجا آغاز می‌شود.

 

8- احساسات قوی.

تا می‌توانید احساسات قوی برای شخصیت داستانی خود ایجاد کنید. او می‌تواند انسانی عادی باشد که ناگهان و یا به مرور وارد ماجرایی می‌شود که دیگر نمی‌تواند عادی باشد. ممکن است جان خود را از دست بدهد، عزیزترین کَس در زندگی خود را از دست بدهد، تمام ثروت خود را از دست بدهد، اعتبار خود را از دست بدهد، بزرگترین دست‌آورد زندگی‌اش را از دست بدهد، میهن خود را از دست بدهد، ممکن است دستش قطع شود و خلاصه دیگر نمی‌تواند یک آدم عادی باشد. مجبور است تلاش کند، تقلا کند، بجنگد، مبارزه کند، دست و پنجه نرم کند، از تمام دلخوشی‌هایش دست بکشد، باید به قلب حادثه برود، شجاع باشد، از گذشته‌ی شیرینش دل بِکَند، باید سریع فکر کند و راه حلی بیابد، باید بر ترس‌های خود غلبه کند، باید زحمت بکشد، باید هوشمندانه عمل کند زیرا تنها یک اشتباه او و دوستانش را نابود می‌کند، دیگر وقتی برای تفریح ندارد، وقتی برای لبخند ندارد، وقتی برای گریه کردن ندارد و حتی وقتی برای تلف کردن هم ندارد، خلاصه، او دیگر آن آدم اول داستان نیست.

هر کاری می‌کند، به یک دردسر بدتر تبدیل می‌شود، همه از دستش نااُمید می‌شوند، او را تنها می‌گذارند، کسی حرفش را باور نمی‌کند، و در نهایت او می‌ماند و یک خطر وحشتناک که باید به تنهایی با آن روبرو شود.

آدم مغروری است، بی‌رحم است، دل به کسی نمی بندد، دیگران برایش مهم نیستند، فقط خودش مهم است که به قدرت برسد، همه را به خطر می‌اندازد تا بمیرند ولی خودش به همه چیز برسد… ناگهان حادثه‌ای او را به خود می‌آورد، برای نجات دیگری، فداکاری می‌کند و وقتی نمی‌تواند او را نجات دهد، بالای سر جسد او می‌نشیند و به گریه می‌اُفتد، زار می‌زند و با صورتی خیس، فریاد می‌کشد.

تمام زندگی‌اش دروغ گفته است! همیشه با دروغ کارش پیش رفته است. همه نیز او را به دروغگویی می شناسند. همسر و پسرش کوچکش دیگر حاضر نیستند حتی یک کلمه از حرف‌هایش را باور کنند. ناگهان برای اولین بار در زندگی‌اش مجبور می‌شود دروغ نگوید! یعنی دیگر نمی‌تواند دروغ بگوید زیرا پسرش دعا کرده که دیگر نتواند دروغ بگوید و دعایش مستجاب شده است! بجای آنکه همه چیز درست شود، بدتر نابود می‌شود! زیرا مجبور است به گناهان پیشین خود نیز اعتراف کرده و تاوان بدهد. دروغ‌های قبلی، بیشتر و بدتر بر روی زندگی‌اش اثر می‌گذارند و در آخر باید راهی بیابد تا با راستگویی، پرونده‌ای را در دادگاه برنده شود.

خلاصه تا می‌توانید شخصیتی را بسازید که از هر جهت، چه پیشینه‌اش و چه واکنش‌های کنونی‌اش، جذاب و جالب باشد و احساسات قوی ایجاد کند. خصلت‌هایی را به او نسبت دهید که در روند داستان، باعث حوادثی جالب و غیرمنتظره شوند.

کامیاب و شادکام باشید.


انتشار: 31 خرداد، 1397
   /   
بازدید: 725

بعد از همه این حرف ها، می رسیم به این سوال که اصلا چطور شخصیت پردازی کنیم؟ با چه ابزار و روش هایی؟شخصیت پردازی در داستان، به دو طریق انجام می گیرد:

1_ پرداخت مستقیمشامل پرداختن به مشخصات ظاهری و خصوصیات اخلاقی شخصیت می شود. خصوصیات ظاهری: در این پرداخت، نویسنده به طور صریح و مستقیم، مشخصات ظاهری یکی از شخصیت های داستان را بازگو می کند. البته گاهی پرداخت مستقیم خصوصیات ظاهری، از زبان یکی دیگر از شخصیت ها صورت می گیرد. در این روش، نویسنده باید یکی از شخصیت های داستان را جایگزین خود کند تا به طور مستقیم، به توصیف شخصیت دیگر بپردازد. به مثال ها توجه کنید: چشمش به پیرمردی خورد که شب پیش فقط یک نظر او را دیده بود. پیرمرد، مو و ریش بلندی داشت. لحظه ای دم در ایستاد و کت پوستش را درآورد. پیرمرد موهای فرفری داشت. ابروهایش آنقدر پرپشت بود که انسان فکر می کرد او نمی تواند از پشت این ابروها چیزی را ببیند. (از کتاب «مادر» اثر لیوباورونکوا، ترجمه فاطمه زهروی)

مادر بزرگ با پدربزرگ خیلی فرق داشت. او زن لاغر و ریز نقشی بود که موهای سرش پاک سفید شده بود و آنها را به شکل گلوله مضحکی پشت سرش جمع می کرد و خیلی هم حرف می زد. (از کتاب «پولیانا چشم و چراغ کوهپایه» اثر آناماریاماتونه، ترجمه محمد قاضی)پرداخت مستقیم خصوصیات ظاهری شخصیت، معمولا در داستان هایی صورت می گیرد که شخصیت های بسیاری دارند و نویسنده در طول داستان، مجال پرداخت غیر مستقیم مشخصات ظاهری همه آنها را پیدا نمی کند. خصوصیات اخلاقی: در بعضی از داستان ها می بینیم که وقتی یکی از شخصیت ها وارد داستان می شود، نویسنده برای معرفی او به خواننده، صفت هایی را به او نسبت می دهد: «علی پسر درس خوانی بود و همیشه سعی می کرد به دوستانش در یادگیری کمک کند.» در چنین توصیفی، نویسنده بدون آنکه درس خوان بودن و کمک علی را طی یک حادثه به خواننده نشان بدهد، به خیال خودش کار را راحت کرده و خواسته با یک جمله، این خصوصیت را به اطلاع خواننده برساند. اما نکته قابل توجه این است که چنین توصیفی، از قوت داستان می کاهد.

 

نویسنده باید عادت ها، خصلت ها و خصوصیت های اخلاقی شخصیت های داستانش را در گفتگو ها و حادثه هایی که در طول داستان اتفاق می افتد، به خواننده نشان بدهد. از این طریق، خواننده خودش به این نتیجه می رسد که شخصیت داستان، چه رفتارها یا خصوصیاتی دارد. چگونه شخصیت پردازی کنیم

 

2_ پرداخت غیر مستقیم:این نوع پرداخت نیز دربرگیرنده خصوصیات ظاهری و اخلاقی شخصیت های داستان است، اما نه به طور صریح و مستقیم. بلکه نویسنده تلاش می کند تا از طریق گفتار و رفتار شخصیت ها، آنها را به خواننده معرفی کند. خصوصیات ظاهری: این نوع پرداخت بیشتر در داستان هایی دیده می شود که یک شخصیت اصلی داشته باشند. در چنین داستان هایی، نویسنده کمتر به معرفی مستقیم و بدون واسطه ظاهر شخصیت در یک یا دو جمله می پردازد. بلکه در قسمت های مختلف داستان و به شکل غیر مستقیم، نشانه هایی از ظاهر شخصیت را به خواننده نشان می دهد.استاد، چشم های درشتش را به کتاب دوخت. به ریش بلند و سفیدش که مثل برف بود، دست کشید و با صدای گرفته ای گفت… دختر، شال قرمز روی سرش را کمی جلو کشید و عینک آفتابی قاب طلایی اش را به چشم زد…خیلی بهتر است که نویسنده، به جای آنکه شروع کند به توصیف لباس ها و شکل و قیافه استاد، همه اطلاعات لازم را در لابه لای اتفاقی که قرار است در کلاس بیفتد، به خواننده منتقل کند. خصوصیات اخلاقی: نویسنده باید تلاش کند با به وجود آوردن یک حادثه، نشان دهد که شخصیت داستانش، چه خصوصیاتی دارد. مثلا اگر خسیس است، به جای آنکه در یک کلمه و به راحتی بگوید: «احمد پسر خسیسی است.» باید کمی به خودش زحمت بدهد. حادثه ای خلق کند و در خلال آن، نشان دهد که احمد خسیس است. یا گفتگویی ترتیب دهد و در میان آن، خسیس بودن را بگنجاند. پس شخصیت پردازی به صورت غیر مستقیم، به دو شیوه کلی صورت می گیرد که هر کدام از آنها را توضیح خواهم داد.

 

 

 

استفاده از کشمکش یا حادثهجدال ها و برخوردهایی که انسان در این جهان دارد و یک شخصیت نیز در داستان می تواند داشته باشد، بر سه نوع است. جدال با خود، جدال با طبیعت، جدال با دیگران. شخصیت داستان، در این جدال هاست که باید خود را به خواننده معرفی کند و ابعاد مختلف وجودی خود را نشان دهد. کشمکش یا جدال در داستان، میدانی است که شخصیت داستان می تواند خود را در آن به نمایش بگذارد و نویسنده قادر است با استفاده از این میدان، بدون هیچ گونه دخالت مستقیم و شعارگونه، خصوصیات اخلاقی شخصیت ها را معرفی کند. اوجیان گفت: «هوا، هوای زلزله است.» و به زودی، زمین لرزه روی داد. اما این زمین لرزه آنقدر شدید نبود که پسرک –تارا- را بترساند. زیرا در کشور ژاپن وقوع زلزله امری عادی بود. با این همه، این یکی حالت عجیبی داشت؛ تکان آرام و طولانی و یکنواخت… آب همچنان که عقب می رفت، شن های شیار شده و صخره های خزه پوش را عریان برجا می نهاد. به نظر نمی رسید که هیچ کدام از مردم دهکده، معنای این حالت را بداند… می بایست هر چه زودتر روستاییان را از این اتفاق آگاه می کرد. دیگر وقت ایستادن و فکر کردن نبود… اوجیان باید دست به کار می شد. او به نوه اش تارا گفت: «زود باش! مشعل برایم روشن کن…»پیرمرد با شتاب به سوی مزرعه اش که در آن، محصول برنج آماده برداشت بود، دوید… مشعل را به درون ساقه های خشک خرمن فروبرد و آتش به ناگهان شعله کشید…(از کتاب «موج» اثر مارگارت هوجر، ترجمه فریدون ریاحی)دقت کنید که نویسنده در این داستان، بدون آنکه به طور مستقیم بگوید که پیرمرد، انسانی فداکار است که حاضر می شود برای نجات مردم، حتی از اموال خود دست بکشد، با حادثه ای که نتیجه جدال او با محیط و طبیعت است، قدرت اراده و فداکاری اش را برای خواننده به تصویر کشیده است.

 

 

 

استفاده از گفتگوگفتگو هایی که در طول روز انجام می دهیم، می تواند آرزو ها، عادت ها و خصوصیات اخلاقی ما را به دیگران نشان دهد. همان طور که سعدی گفته است: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد» پس صحبت کردن، باعث می شود که عیب و هنر فرد، نمایان شود. در داستان هم همین طور است. گفتگو ضمن آنکه زندگی شخصیت ها و حوادثی را که بر آنها گذشته است برای خواننده روشن می کند، خصلت ها، عادات، شرایط سنی، میزان سواد، فرهنگ و خیلی چیزهای دیگر را نیز نشان می دهد. یعنی نویسنده در عین بیان مکالماتی که بین شخصیت ها می گذرد، علاوه بر پیش بردن طرح داستان، باید به طور غیر مستقیم، خصوصیات اخلاقی آنها را نیز معرفی کند. به مثال زیر توجه کنید:گفتم: «محمود بره، به من چه. همه کارهای سخت را من باید بکنم؟»بابام خونش به جوش آمد و گفت: «چی گفتی؟ یک بار دیگر بگو تا آن دهنت را پر از خون کنم… آن کمر کو؟»توی اتاق عقب عقب رفتم و با ترس و لرز گفتم: «چشم… چشم بابا… می روم. می روم بابا جون…» به گریه افتادم. مادر آمد جلوی بابام را گرفت و گفت: «مرد، بسه! بسه دیگر مردم چی می گن! صدات تا آن سر دنیا رفت… بچه تو هم که همش می خوای صدای بابات را دربیاوری، خوب برو دیگر.»بابایم نفس عمیقی کشید و آمد جلو. لیوان را گذاشت توی دستم و گفت: «این لیوان، می ری پیش آقا یعقوب، بقال سر خیابان و می گی بابام سلام رساند و گفت یک لیوان روغن کرچک بدین… فهمیدی یا باز هم حواست جای دیگر است؟»در این گفتگو، ضمن اینکه گوشه هایی از طرح داستان روشن شده است، خواننده متوجه می شود که پدر، آدمی عصبانی و بداخلاق است که تحمل کوچک ترین مخالفتی را ندارد. مادر مخالف کتک زدن پسر نیست، اما سعی دارد آبروی خانواده را حفظ کند. پسر نیز از زیر کار در رو است. اما وقتی پای کتک خوردن به میان می آید، رام و حرف شنو می شود. در درس گفتگو، جزئیات بیشتری را در این مورد خواهید آموخت.

 

زماني مي‌رسد كه درباره‌ي شخصيت‌هايتان چنان شناختی پيدا مي‌كنيد كه گويی آنان زندگي مستقلی دارند؛ انگار كه جان گرفته‌اند و خودشان تصميم می گيرند كه چه كاری را در چه زمانی و چگونه انجام دهند و شما فقط دستوراتشان را اجرا می كنيد، اما اين كيفيت با جادو به وجود نمی آيد. شما خود از طريق فرايند شخصيت‌‌آفرينی آن را پديد می آوريد.

فرآیند شخصیت‌پردازی

باید تا آن‌جا که ممکن است درباره‌ی شخصیت‌های فیلمنامه‌تان بیش‌تر بدانید. فیلمنامه‌ای که می‌نویسید تنها بخش کوچکی از این اطلاعات را در خود جای می‌دهد، ولی شما هر شخصیت باورکردنی را ناخودآگاه بر اساس همین اطلاعات شکل می‌دهید. زمانی می‌رسد که درباره‌ی شخصیت‌هایتان چنان شناختی پیدا می‌کنید که گویی آنان زندگی مستقلی دارند؛ انگار که جان گرفته‌اند و خودشان تصمیم  می گیرند که چه کاری را در چه زمانی و چگونه انجام دهند و شما فقط دستوراتشان را اجرا می کنید، اما این کیفیت با جادو به وجود نمی آید. شما خود از طریق فرایند شخصیت‌‌آفرینی آن را پدید می آورید و با این کار به آنان جان می دهید و از شناخت، احساس و هدف برخوردارشان می سازید.

خلق شخصیت فرایندی است که هم خودآگاهانه و هم ناخودآگاهانه انجام می‌پذیرد. از همین رو، باید بیاموزید آگاهانه به آن وارد شوید و تمرین کنید. در این فرایند هیچ رمز و رازی در کار نیست. در ابتدای کار ممکن است منابع الهامتان محدود باشد، ولی هر روز با ویژگی‌های رفتاری تازه‌یی خواه در وجود خودتان و خواه دیگران، برخورد می‌کنید و این منابع روز به روز گسترده‌تر می‌شوند. البته مطالعه‌ی نظریات مطرح در روانشناسی هم به شما کمک می‌کند اما بهتر است خودتان هم تحقیق کنید و اطلاعات خاص خود را گرد بیاورید.

چگونه شخصیت پردازی کنیم

یادداشت‌برداری از رفتار اشخاص

یک راه ساده برای گردآوری اطلاعات این است که دفترچه‌ی یادداشتی تهیه کنید و درباره‌ی آدم‌هایی که می‌بینید و با آنان آشنا می‌شوید، بنویسید. این آدم‌ها ممکن است بعدها به شخصیت‌های قابل لمس فیلمنامه‌تان تبدیل شوند یا این‌که تنها آدم‌هایی باشند که به هر دلیلی برایتان جالب‌اند؛ آدم‌هایی که دوست دارید بیش‌تر بشناسید، آدم‌هایی که درکشان نمی‌کنید یا آدم‌هایی که از قیافه‌شان بیزارید. می‌توانید خصوصیات ظاهری، تکیه‌کلام‌، رفتار و از همه مهم‌تر کارهای بی‌جا، مضحک یا تراژیک آنان را یادداشت کنید. کاریکاتورشان را بکشید و بر صفات مشخصه‌شان تأکید کنید. این کار کمکتان می‌کند که تصویرشان را در ذهن ثبت کنید. سعی کنید در یادداشت‌هایتان جزییات کامل را بنویسید، چون یک کلمه‌ درباره‌ی یک شخصیت ممکن است تا چند روز یا چند هفته برایتان تداعی‌کننده باشد ولی بعد از ماه‌ها یا سال‌ها این‌طور نیست.

شرح حال شخصیت‌ها

اولین مرحله‌ی شخصیت‌پردازی، نوشتن شرح حال شخصیت‌هاست. شرح حال از پاسخ‌هایتان به سؤال‌هایی به وجود می‌آید که سرنوشت شخصیت مورد نظر را از کودکی تا اولین صفحه‌ی فیلمنامه‌ تشریح می‌کند.

به خیابان بروید و رهگذران را تماشا کنید تا این‌که یکی برایتان جالب به نظر برسد؛ ترجیحاً یک نفر میانسال. تا آن‌جا که ممکن است او را تماشا کنید، بعد خصوصیات فیزیکی‌اش را بنویسید و شروع کنید از خودتان سؤال کردن تا شرح حال او را تهیه کنید.

تمام جواب‌ها را یادداشت کنید، چون این اطلاعات به‌تدریج آن‌قدر زیاد می‌شود که نمی‌توان به خاطر سپرد و گاهی لازم است که به بعضی ایده‌های اولیه‌تان رجوع کنید و در آینده ممکن است بخواهید این شخصیت را در فیلمنامه‌یی به کار ببرید. تهیه‌ی چنین شرح حال‌هایی، مثل باز کردن حساب پس‌انداز است؛ هر بار که شخصیتی خلق می‌کنید، بر سرمایه‌تان می‌افزایید. عجله نکنید. درباره‌ی خیلی چیزها باید فکر کنید و دستِ کم باید دو – سه ساعت را به این کار اختصاص دهید. حالا خواندن این مطلب را رها کنید و آن چه را در بالا گفتم انجام دهید. بعد با هم مراحل دیگری را طی می‌کنیم که شخصیت مورد نظرتان را بهتر بشناسید.

موقعیت شخصیت‌ها

امیدوارم تا کنون شخصیتی را انتخاب کرده باشید؛ اگر نکرده‌اید، چرا همین حالا شروع نمی‌کنید؟ اگر برای یک شخصیت شرح حال بنویسید از بقیه‌ی این مقاله بیش‌تر استفاده خواهید برد.

بعد از آن‌که شخصیتی را خلق کردید، می‌توانید او را در موقعیت‌های مختلف قرار دهید تا واکنش‌هایش را ببینید. با این کار این شخصیت جان می‌گیرد، نفس می‌کشد و حرف می‌زند و شما درباره‌ی او نکات تازه‌ی بسیاری کشف می‌کنید. تصمیم گرفته‌اید شخصیت مورد نظر شما بیش از همه از چه چیز وحشت داشته باشد؟ از دست دادن عضوی از خانواده؟ معلولیت جسمی؟ تصادف اتومبیل؟ از هر چه می‌ترسد، او را در همان موقعیت قرار دهید. می‌دانم که خیلی سخت است دوست تازه‌تان را گرفتار این بلا بسازید اما از یاد نبرید که تنها با یک موقعیت فرضی سر و کار دارید. موقعیت را خلق کنید و بعد به تماشای آن بنشینید. این کار را دستِ کم برای دو – سه موقعیت مختلف انجام دهید. ببینید شخصیت‌تان در یک تعطیلی یا در هر موقعیتی که دوست دارید، برای مثال در صورتی که به او خیانت کنند یا وقتی بزرگ‌ترین آرزویش برآورده شود، چه می‌کند؟

واکنش‌های مختلف شخصیت را در قبال آدم‌ها و موقعیت‌های مختلف ببینید. هدیه‌ی این شخصیت به فرزندش، به پدر و مادرش، به معلمش و به همسرش چه چیزی می‌تواند باشد؟ در مقابل انتقاد رییس، همسر، دوست و یا یک غریبه چه واکنشی نشان می‌دهد؟ وقتی تنهاست یا در میان جمع است و یا در محفل خانوادگی است چه می‌کند؟

رفتار شخصیت‌تان را در طول یک روز از صبح تا شب در نظر بگیرید. همه چیز را از موقع بیدار شدن تا وقت خواب شبانه ببینید. با هم ناهار بخورید؛ بگذارید رستوران را او انتخاب کند و غذا را سفارش بدهد، ولی پولش را باید شما بدهید! با هم گپ بزنید؛ درباره‌ی وقایع روز، مشکلات شخصی خودتان و نقشه‌های آینده‌تان. با او کلنجار بروید.

سعی کنید نظرش را عوض کنید. چندین شخصیت را یک جا جمع کنید و ببینید چگونه با هم کنار می‌آیند. با شخصیت‌تان قدم بزنید، غذا بخورید و خود را جای او بگذارید.

این فرایند به‌طور تقریبی همان است که یک بازیگر برای شناخت نقش خود طی می‌کند. بد نیست در کلاس بازیگری هم شرکت کنید، به‌خصوص در کلاس‌هایی که با روش «استانیسلاوسکی» کار می‌کنند.

استفاده از تجربیات عملی بزرگانی که در سایه‌ی روش‌هایی خلاق و ابتکاری در عرصه‌ی فیلمنامه‌نویسی به نتایج درخشانی دست یافته‌اند، برای علاقه‌مندان نگارش فیلمنامه می‌تواند بسیار سودمند باشد. چاپ ترجمه‌ی این متن- برگرفته از کتاب «نوشتن برای سینما»، از انتشارات بنیاد سینمایی فارابی – با هدف آشنایی با تجربیات مفید و سازنده‌ی برخی از فیلمنامه‌نویسان صاحب‌نام صورت پذیرفته است.

نویسنده: مارگارت مهرینگ

ترجمه‌: حمیدرضا منتظری

منبع: واحد سینما و تلویزیون تبیان زنجان

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

با عرض سلام و خسته نباشید من یک سوال داشتم من یک فیلمنامه ایی را دارم که در موردش تحقیق می کنم ولی هر کاری که می کنم که به دنبال یک کارشناس بگردم کسی به من کمک نمی کنه من باید چه کنم در زمینه ی تحقیق می شه لطف کنید من را راهنمایی کنید ؟



Downloads-icon


تشریح برنامه های مدرسه هنر و رسانه آینه برای درسِ تفکر و سواد رسانه ای در سال تحصیلی ۹۸-۹۷

Downloads-icon

چگونه شخصیت پردازی کنیم
چگونه شخصیت پردازی کنیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *