چگونه قافیه را تشخیص دهیم

 
helpkade
چگونه قافیه را تشخیص دهیم
چگونه قافیه را تشخیص دهیم

قافیه به زبان سادهقافیه چیست: قافیه در اصل “یک حرف ” است که از آن به “روی” تعبیر می شود! شاید این تعریف برای شما ناآشنا باشد اما واقعیت دارد!و در ادامه دلایل لازم برای این ادعا را خواهیم آورداز قبل با این تعریف قافیه آشنا هستیم که “قافیه به حروف مشترکی گفته می شود که در واژه های پایانی قرینه های شعر منظوم تکرار می شود”اما باید گفت که در اصل در بحث قافیه تنها به حرف روی نیاز داریم و البته “حرکت” ماقبل آن. در شعر عرب حروف دیگری هم برای قافیه عنوان شده که در شعر پارسی کاربرد چندانی ندارند از جمله این حروف ” الف تاسیس،دخیل، ردف،قید، و…” که به 9 حرف می رسند. پیش زمینه ای برای بحث!:1.قافیه سنتی شعر پارسی تحت تاثیر شعر عرب است و امروزه بسیار از حالت سنتی خود فاصله گرفته. برای مثال در شعر عرب “قائل و مائل ” قافیه هستند درحالی که در شعر پارسی میتوانیم “دل و گِل ” را هم با آنها قافیه بگیریم. بنابراین رعایت الف تاسیس در شعر پارسی لزومی ندارد2.طبق قواعد سنتی قافیه که متاثر از زبان عرب می باشد پسوندها و پیشوندها باید از کلمه قافیه جدا شده و سپس قافیه را مشخص کنیم . حال آنکه در زبان پارسی دو کلمه” تمثالگر و خوبتر” (شعر سعدی) با هم همقافیه هستند (گر و تر) که هر دو پسوند می باشند. که اگر بخواهیم این مورد را با قواعد سنتی بررسی کنیم پس از حذف “گر و تر” دو کلمه ی “تمثال و خوب” باقی می مانند که قافیه نیستند! مثال دیگر :خوبان، گریان . که اگر “ان” الحاقی حذف گردد قافیه دارای اشکال خواهد بود درحالی که قافیه به همین صورت کاملا صحیح است.چرا که در خوبان نشانه جمع و در گریان صفت یا بیانگر حالت می باشداستثنا: چنانچه پسوند یا پیشوند یا حروف الحاقی عینا تکرار شده و در یک معنا و نقش دستوری باشند نیاز به حذف برای تعیین قافیه وجود دارد.قافیه چیست:طبق نظر دکتر کامیار برای قافیه دو قاعده کلی وجود دارد:الف:هر مصوت بلند به تنهایی اساس قافیه قرار می گیرد مانند “مو و سبو”ب:هر مصوت با یک یا دو صامت بعدش اساس قافیه قرار می گیرد مانند “سَحر و سَر”و چند تبصره که از زمان گذشته هم وجود داشته. قبل از اینکه به تعریف واحدی از قافیه برسیم نیاز به چند تعریف داریمرَوی:آخرین حرف اصلی قافیه را «رَوی» می گویند. به عنوان مثال در کلمات جام، وام، دام، نام و آرام، حرف «م» روی استواج: به هر کدام از حروف و صداها یک واج گفته می شودبرای تعریف قافیه نیاز داریم واج ها را به دو دسته تقسیم کنیم: حروف (الف ب پ …) و صداها یا حرکات (آ ای او ـَ ـِ ـُ )تعریف نگارنده از قافیه:*به اعتقاد نگارنده برای تشخیص و یا انتخاب قافیه به هیچ یک از قواعد مربوط به حروف 9 گانه قافیه عرب نیازی نیست و حتی دو قاعده ای که دکتر کامیار هم عنوان نمودند در نهایت به یک قاعده ی کلی خواهد رسید.”همسانی حرف رَوی و حرکت ماقبل آن در دو کلمه اساس قافیه را تشکیل می دهد” یعنی در شعر پارسی برای قافیه کافیست تنها حرف روی را تشخیص داده و حرکت ( آ ای او ـَ ـِ ـُ ) ماقبل آن را هم بررسی نماییم. بنابر این تعریف، کلماتی مانند: سر، پدر، بیشتر، در به در و… با توجه به همین قاعده قافیه بوده و قافیه در آن ” َر” می باشد!تبصره 1:باید توجه شود در قافیه حروفی که بعد از حرف “روی” می آیند باید عینا تکرار گردند. مثال: دوختیم و افروختیم. حرف روی : ت – و حروف “یم” عینا تکرار می گردد.تبصره 2:نکته ی قابل توجه دیگر اینکه در قاعده ی کلی عنوان شده “حرف روی و حرکت ماقبل آن” یکسان باشد ، بنابراین چنانچه حروف ساکنی قبل از حرف روی بیاید باید عینا تکرار گردد. مثال: افروخت و دوخت، که در اینجا روی همان “ت” بوده و حروف ساکن “وخ” عینا تکرار گردیده اند، و حرکت ماقبل حرف روی “ضمه” می باشد.با این قاعده کلی و دو تبصره ای که در ادامه آمد می توان تمامی قافیه ها را توجیه نمود.برای اثبات این ادعا مثال های زیر را ملاحظه نمایید:سَر‌ ،پَر = قافیه:  َر   — قاعدهجان ،جهان = قافیه: ان  — قاعدهشیر ،پیر = قافیه: یر (ایر)  — قاعدهدَست، هَست = قافیه : َست  — قاعده و تبصره 2دوخت ، افروخت = قافیه :  ُوخت — قاعده و تبصره 2راهت ، چاهت = قافیه : اه — قاعده و تبصره 1رنگم ، سنگم= قافیه : َنگ — قاعده و تبصره 1 و 2 نکاتی راجع به قافیه:نکته اول:گاهی حرکات یا صداها (‌ آ ای او ـَ ـِ ـُ ) خود در جایگاه “روی” در قافیه قرار می گیرند که در این صورت به تنهایی قافیه هستندمثال:ما ، خدا : قافیه “آ” سو ، سبو : قافیه “و”که ، چه : قافیه ” ـِ ” (کسره) مثال: هر كجا ذكر او بود تو كه‌اي     جمله تسليم كن بدو تو چه‌اي نکته دوم:حرف آخر قافیه (رَوی) یا ساکن است یا متحرک.اگر ساکن باشد دارای یازده قسم است که کم و بیش همگی با آنها آشنا هستند مانند: اثر، نگار، دوست، گریست…اگر متحرک باشد دارای سه قسم است:یک حرف متحرک: که، چه، به… (کِ ، چِ ، بِ…)دو حرف متحرک: بَرِ ،سَرِدو حرف متحرک طرفین حرف ساکن: قلبِ ، دستِحال با توجه به دانستن این نکته (رَوی متحرک) استثنایی را در رابطه با قافیه یادآوری خواهیم کرد:در قاعده کلی که برای قافیه عنوان کردیم آمده بود که حرکت ماقبل روی باید در دو کلمه هم قافیه یکسان باشد، یک استثنا در این باره وجود دارد و آن زمانیست که رَوی متحرک باشد! یعنی اگر روی متحرک بود آنگاه لازم نیست که حتما حرکت ماقبل روی یکسان باشد. در چنین مواردی کلمات “شاعِر و باوَر” که طبق قاعده کلی نمی توانند هم قافیه باشند با توجه به همین نکته می توانند قافیه قرار گیرند! چطور؟ کافیست رَوی یعنی “ر” را در این کلمات متحرک کنیم. مثلا اگر در شعر به جای “شاعر و باور” از “شاعری و باوری” استفاده کنیم آنگاه کلمات از لحاظ قافیه بودن، بلااشکال هستند. به این عمل “قافیه سازی” می گویند. که از اختیارات یا اضطرارات قافیه به حساب می آید. البته توصیه می شود تا حد امکان از این قبیل اختیارات استفاده نگردد.بطوریکه اگر کل اشعار پارسی را زیر و رو کنیم بیشتر از چند مورد نمی توانیم پبدا کنیم، از این نمونه ها در اشعار سعدی و مولانا به چشم می خورد.لازم به توضیح است طبق همین نکته (حرف رَوی متحرک) گاه ممکن است تبصره دوم (رعایت حروف ساکن قبل از روی) رعایت نگردد. برای نمونه می توانیم کلماتی مانند “بوسه و پرسه ” را هم قافیه درنظر بگیریم.با حذف “ه” که نشانه حرکت است “سِ” به عنوان روی متحرک درنظر گرفته می شود که مشاهده می گردد حرکت ماقبل روی یکسان نیست. درواقع به دلیل متحرک بودن “روی” نیازی به همسانی حرکت ماقبل روی نیست.نمونه ی دیگر از این قافیه ها، هم قافیه قرار دادن “حوصله و مسئله” که شاعران زیادی از آن بهره برده اند.و یا غزلی از شیخ اجل:از عنبر و بنفشه تو بر سر آمدستآن موی مشک بوی که در پای هشته‌ایمن در بیان وصف تو حیران بمانده‌امحدیست حسن را و تو از حد گذشته‌ایهم قافیه قرار دادن “هِشته و گذَشته” نکته سوم:در شعر پارسی برعکس شعر عرب برای تعیین قافیه پسوندها و پیشوندها و حروف الحاقی لزوما حذف نمی شوند!درواقع با توجه به قافیه های انتخابی گاه ممکن است نیاز به حذف الحاقات نباشد و خود حروف الحاقی جزئی از قافیه باشندبرای نمونه چنانچه قافیه های انتخابی کلماتی مانند: قلم، قدم، متهم و… باشد آنگاه برای کلمه ای مانند “تنم” که از”تن + م” تشکیل شده نیازی به حذف “م” نیست و از نظر قافیه هم بلااشکال است. البته  لازم به ذکر است تنها یک مورد در هر شعر مجازیم!و یا طبق همین قاعده کلماتی مانند “ارزید، لرزید، پیچید، فهمید و… ” هم قافیه هستند. نکته چهارم:عیوب قافیه مانند :ایطا، اکفا، اقوا و… که همگی در شعر عرب صدق می کنند، کاربردی در شعر پارسی ندارند یعنی چنانچه از این موارد در شعر پارسی استفاده شود قافیه به کل “اشتباه” است و نه اینکه “عیب” به حساب بیاید! مگر یک مورد که در شعر پارسی هم استفاده می شود که در ادامه عنوان خواهد شد:ایطا: ایطا عیبی است که در قافیه شدن کلمات مرکب پیش می آید و آن وقتی است که قافیه براساس تکرار جزء دوم کلمه مرکب باشد و بر دو قسم است: ایطای جلی و ایطای خفی.مانند: نکورویان ، گل رویان، پری رویان… که قسمت دوم یعنی “رویان” قافیه در نظرگرفته شود.(ایطای جلی)گریان و خندان که “ان” قافیه درنظر گرفته می شود (ایطای خفی)هرچند ایطا در شعر پارسی گاها استفاده می شود(به خصوص ایطای خفی) اما باید توجه شود که توصیه نگردیده است و خالی از ایراد هم نیست!درضمن بحث “اکفا” یعنی “عیب قافیه هایی که روّی آن ها در تلفظ نزدیک به هم ولی در نوشتن متفاوت باشند مانند مرگ و ترک” اگرچه امروزه در مورد قافیه هایی که به حروف همصدا مانند “ض ، ظ، ز” یا “س،ص،ث” و… ختم می شوند عنوان می شود اما به دلیل اینکه در زبان پارسی تلفظ این حروف یکسان است و عملا با یک حرف و صدا روبرو هستیم چندان نمی تواند دارای اشکال باشد! لازم به ذکر است هنوز در این مورد خاص نظرات متفاوت است، عده ای از شاعران استفاده از حروف همصدا را بلااشکال و عده ای دارای ایراد اکفا می دانند. نکته پنجم:بحث تکرار قافیه در شعر که تعدادی از شاعران با توجه به اشعار حافظ آن را بلااشکال می دانند ظاهرا در شعر پارسی مجاز نیست و چیزی که از شواهد پیداست حافظ از کلماتی یکسان با معنای متفاوت(جناس) و یا با اعراب و نقش های دستوری متفاوت در شعر های خود استفاده نموده که این موضوع بحث تکرار را منتفی خواهد کرد. به طور کلی می توان گفت تکرار قافیه به اعتقاد اکثر شاعران امروز مجاز نیست. که مقاله ای کامل در این رابطه نوشته “ماشالله کامران ” موجود استاستثنا:1.تکرار قافیه مصرع اول در مصرع چهارم مجاز است(صنعت ردالقافیه). از صنایع جدید است و نمونه های قابل ذکری از اشعار گذشتگان موجود نیست! درواقع می توان این صنعت را از ابداعات عصر حاضر دانست!!2. تکرار مصرع اول مطلع (مصرع اول شعر) در مصرع دوم مقطع (مصرع آخر شعر) بلامانع است که در اینصورت قافیه مصرع اول هم در مصرع پایانی شعر تکرار خواهد شد (ردالمطلع)بنابراین همانگونه که می بینیم صنعت ردالمطلع که با توجه به اشعاری از حافظ و سعدی و ظاهرا به استناد همین اشعار استفاده از آن در شعر پارسی بلامانع است به گونه ای بوده که کل مصرع اول در مصرع آخر تکرار گردیده و نه تنها قافیه! از طرفی شیخ اجل و حضرت حافظ بیش از یک بار در کل دیوان خود از این صنعت استفاده نکرده اند. امروزه به استناد همین صنعت تکرار قافیه اول در مصرع آخر را بلااشکال می دانند حتی اگر تنها از تکرار قافیه(و نه مصرع) استفاده گردد. از طرفی بسیاری از شاعران امروزه قافیه مصرع دوم را نیز در مصرع چهارم یا مصرع آخر استفاده می کنند که درستی آن جای بحث دارد! نکته ششم:درصورتی که شعر مردف باشد بخشی ازیک کلمه ی بسیط که هیچ معنایی نمی تواند دربرداشته باشد میتواند به صورت قافیه خود نمایی کند و بخش دیگر آن که آن هم نمی تواند هیچ معنایی در بر داشته باشد به صورت ردیف ظاهر گردد. مثال  حافظ در غزل پنجم خود طبق دیوان دکتر خانلری کلمات ذیل را به صورت قافیه و ردیف در شعر خود به کار گرفته «آشکارا» و «یارا»  که کلمات قافیه و ردیف اصلی خدارا،آشنارا،بینوارا،گدارا… میباشد و مشاهده میگردد که بخش «آشکا» ازکلمه یبسیط آشکارا وبخش «یا» ازکلمه ی مرکب «یارا» درحکم قافیه محسوب شدهاند که برای هیچ کدام از آن ها معنایی متصور نیست  و هم چنین بخش بعدی کلمهی آشکارا یعنی دوحرف (راوالف) و بخش بعدی کلمه مرکب «یارا» یعنی  «راء و الف»  که حرف راء بخش بعدی که کلمه مرکب «یار»میباشد و الف آن الف نداء است  آن خود قسمتی از کلمهی «یار» میباشد و الف آن الف نداء است به عنوان ردیفهای غزل مزبور محسوب گردیده اند که آن دو هم هیچ معنایی دربر ندارند در پایان یادآور می شوم بحث قافیه در شعر پارسی همواره دارای ابهاماتی بوده و هست ، و هیچگاه نمی توان تعریفی دقیق از آن ارائه نمود. و همیشه برای هر تعریف یا قاعده ای استثنائاتی هم وجود دارد، اما آنچه مسلم است این است که شاعران گرامی با دانستن همین یک قاعده و دو تبصره ای که عنوان شد در بیش از 99 درصد موارد در بحث قافیه مشکلی نخواهند داشت و نیازی به یادگیری تعاریف و قواعد خسته کننده ی موجود نیز نخواهد بود! سعی بر آن شد در این جستار آنچه نیاز شاعران گرامی را برطرف می سازد جمع آوری شود که در نهایت به یک قاعده کلی و دو تبصره از طرف نگارنده ختم شده است! بنابراین هیچ ادعایی وجود ندارد که تعریف حاضر ، کامل ترین و جامع ترین تعریف قافیه است.نویسنده: محمد نجفی نوکاشتی منابع: علم قافیه، احمد اخگرطرحی نو در آموزش قافیه، دکتر وحیدیان کامیارحافظ و قواعد قافیه و ردیف، ماشالله کامران

لینک های مرتبط

1- آشنایی با قافیه و ردیف

2-نکات کلیدی مبحث قافیه

3- کتاب الکترونیکی قافیه ساده

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

4- شناخت قافیه

گزيده نكات ادبيات اختصاصي «قافيه»

این مبحث در کنکور سراسری چند سال اخیر همواره دو سؤال از سؤالات ادبیات اختصاصی را به خود اختصاص داده است که البته با کمی دقت به راحتی مي‌شود سؤالات قافيه پاسخ درست داد.

معمولاً یکی از دو سؤال قافيه مربوط به عيوب قافیه و دیگری مربوط به مشخص کردن تفاوت ميان قافیه‌ی ابیات از منظر قواعد قافيه و تبصره‌هاي آن و یا يافتن بيت «ذوقافیتین» می‌باشد. لذا مباحث تبصره‌های هفتگانه و قواعد قافیه از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند.

مهم‌ترين نكات مبحث قافیه

«واژگان قافيه»

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

توجه داشته باشید که برای يافتن قافيه و قاعده‌ي آن ابتدا باید کلمات قافیه را به درستی بیابیم. برای این منظور، به وجود کلماتی که در پایان مصراع قرار میگیرند، دقت کنید.

1. برای پیدا کردن قاعده‌ی قافیه، ابتدا باید «ردیف» را پیدا کرد و آن را کنار گذاشت و مي‌دانيم كه ردیف، کلمات هم‌شکل و هم‌معنی است.

مثال: «با من بگو تا كيستي؟ مهري بگو، ماهي بگو / خوابي؟ خيالي؟ چيستي؟ اشكي بگو، آهي بگو»

در اين بيت، واژه‌ي «بگو» در يك معناي واحد در انتهاي هر دو مصراع تكرار شده و رديف است. پس آن را كنار گذاشته و در مي‌يابيم كه كلمات «ماهي» و «آهي» واژگان قافيه‌اند.

نكته: دقت شود كه اگر دو کلمه در انتهاي دو مصراع از يك بيت، هم‌شکل باشند ولی هم‌معنی نباشند؛ این کلمات «قافیه» هستند نه رديف و البته «جناس تام» نيز دارند.

مثال: «خرمان بشد سوي آب روان / چنان چون شده باز جويد روان»

در اين بيت «روان در دو معناي «جاري» و «روح و جان» به‌كار رفته قافيه است، نه رديف؛ چون اگر آن را به‌عنوان رديف كنار بگذاريم كلمات «آب» و «جويد» نمي‌توانند قافيه قرار گيرند.

2. پس از پیدا کردن کلمات قافیه، «حرف الحاقی» را کنار مي‌گذاريم تا حروف اصلی قافيه را پیدا ‌کنیم.

مثال: همان بيت اول را دوباره مرور كنيد: در واژگان «ماهي» و «آهي»، حرف «ي» الحاقي است، پس براي يافتن قاعده‌ي قافيه، آن را نيز مانند رديف كنار مي‌گذاريم.

«قواعد قافيه»

 اگر «حروف اصلی» قافيه تنها مصوت‌هاي بلند «ا» يا «و» بود؛ قافيه طبق قاعده‌ی «1» است.

 اگر «حروف اصلي» قافيه داراي الگوی «مصوت (اعم از كوتاه يا بلند) + صامت» یا «مصوت (اعم از كوتاه يا بلند)  + صامت + صامت» بود، قافيه بر طبق قاعده‌ی «2» است.

مثال: در همان بيت پيش‌گفته، پس از كنار گذاشتن رديف و حرف الحاقي، «ماه» و «آه» باقي مي‌ماند كه مي‌بينيم حروف اصلي قافيه «اه» (مصوت + صامت) و طيق قاعده‌ي «2» است.

نكته: مصوت بلند “ی” بندرت به تنهایی حرف قافیه قرار می‌گیرد و در صورت قافیه شدن، از مصاديق قاعده‌ی «1» میباشد. این مورد در زمانی است که “ی” حرف الحاقی طبق تبصره‌ی «1» نباشد.

مثال: گاه توبه كردن آمد از مدايح وز هجي  / كز هجي بينم زيان و از مدايح سود ني

در بيت فوق، اگر بخواهيم «ي» را به‌عنوان حرف الحاقي كنار بگذاريم، حروف قبلي نمي‌توانند حروف اصلي قافيه باشند زيرا اشتراكي با هم ندارند؛ لذا چاره‌اي نيست جز آن‌كه مصوت بلند «ي» را در اين‌جا به‌تنهايي اساس قافيه بدانيم.

«نكات تكميلي»

نكته 1: حروف الحاقي عبارت‌اند از: شناسه‌هاي افعال، ضماير متصل به فعل يا اسم، پسوند‌ها در واژه‌هاي مشتق، مخفف صيغه‌هاي زمان حال «بودن» (  َم، ي، يم و …)، و مصوت بلند “ی” آخر برخی واژه های مختوم به “ا” و “و” مثل “جای” و “سوی”

نكته2: تبصره‌ي «3» از قواعد قافيه كه تفاوت در مصوت‌هاي كوتاه را در صورت وجود حروف الحاقي جايز مي‌شمارد (مانندك مي‌كَني و مي‌كُني) شامل تفاوت در مصوت‌های بلند نمي‌شود هرچند که قافيه، حروف الحاقی داشته باشد؛ به بيان ديگر، تفاوت در مصوت‌هاي بلند همواره از عیوب قافیه به‌شمار مي‌رود.

نكته 3: «ان» در پایان کلمات می‌تواند بیانگر جمع (زنان)، مکان (چناران)، زمان (بهاران)، صفت فاعلی (روان)، شباهت (کوهان) و مصدری (چراغان) باشد.

توجه داشته باشید که پسوند «ان» اگر در هر دو مصراع، نشانه‌ی واحدي باشد (مثلاً در هر دو نشانه‌ي جمع یا در هر دو نشانه‌ي مکان باشد) و حروف مشترکی قبل از آن‌ها وجود نداشته باشد (كه با استناد به آن حروف مشترك بتوانيم «ان» را الحاقي به‌شمار آوريم)، موجب عیب قافیه خواهد بود.

نكته 4: دقت کنید که حروف مشترک قبل از حروف اصلی قافیه برای تعیین قاعده‌ی قافیه و تبصره‌ها شما را دچار گمراهی نکنند.

مثال: در واژه‌هاي «سلامت» و «كرامت»، حروف اصلي قافيه تنها «  َ + ت» است؛ نه «امت» و حرف مشترك قبلي (مصوت بلند «ا») حزيي از حروف قافيه محسوب نمي‌شود.

نكته 5: اکثر ابیات فارسی داراری یک قافیه هستند ولی ممکن است بیتی دارای دو قافیه باشد كه در اصطلاح به آن‌ بيت «ذوقافيتين» گفته مي‌شود.

مثال: «گزید از غنیمت ظرایف بسی /کز آن سان نبیند طرایف کسی»

«کس» و «بس» قافیه‌‌های اول و کلمات «ظرایف» و «طرایف» قافیه‌های دوم به شمار مي‌روند.

نكته: توجه شود كه در ابيات ذوقافيتين، «قافيه‌ي انتهايي» را كه اصطلاحاً «قافيه‌ي اول يا اصلي» گفته مي‌شود (در مثال فوق: كسي و بسي) براي تعيين قاعده‌ي قافيه مد نظر قرار مي‌دهيم.        به امید موفقیت شما

نسرین حق‌پرست و زهرا نعمتي

 

سلام استاد خیلیییییی کاربردی بود ممنون میشم اگه راجع به انواع ردیف هم بنویسید/قلمتان سبز یاعلی

از لطف شما ممنون حتما دراین مورد مطلبی بخدمتان ارایه خواهم کرد . سپاس از شما

ردیف، اصطلاحی عروضی است و به واژه یا واژه‌هایی که به‌صورت مکرر و بدون هیچ تغییری در آخر بیت‌ها بعد از قافیه می‌آید گفته می‌شود. به شعری که ردیف داشته باشد مُرَدُّف گفته می‌شود. ردیف از خواص شعر فارسی به شمار می‌رود و در هیچ زبانی به اندازه زبان فارسی استفاده نمی‌شود و استفاده آن را در اشعار زبان‌هایی همچون عربی، ترکی و اردو را از تأثیرات زبان فارسی می‌دانند. به گفته کارشناسان، از مهمترین عوامل پیدایش ردیف در شعر فارسی وجود فعل ربطی در این زبان است.[1] در فرهنگ معین زیر مادهٔ ردیف بعد از تعریف عمومی آن و قبل از تعریف ردیف به‌عنوان اصطلاحی در موسیقی نوشته شده‌است: «کلمه یا کلماتی مکرری که در آخر مصراع‌ها و ابیات درآورند، مثل «آید همی» در این بیت رودکی: بوی جوی مولیان آید همی [/] یاد یار مهربان آید همی»[2] تاریخچه استفاده از ردیف از قدیمی‌ترین نمونه‌های استفاده از ردیف می‌توان به یک هجویه در خراسان مربوط به قرن سوم هجری اشاره کرد:[3] از ختلان آمذیه برو تباه آمذیه در اغلب نمونه‌های اولیه شعر زبان فارسی، ردیف به صورت افعال ربطی و ساده همچون «است»، «بود» و «شد» مورد استفاده قرار می‌گرفته‌است ولی در طول زمان و به خصوص از نیمه دوم قرن پنجم هجری شاعران به انتخاب ردیف‌های بلند و دشوار می‌پردازند و برای نشان دادن قدرت شاعری از ردیف‌هایی با ترکیب‌های اسمی استفاده می‌کردند.[4] ردیف در قرن ششم هجری به تقلید از زبان فارسی وارد زبان عربی شد و شاعرانی که شروع به استفاده از آن در زبان عربی کردند، اغلب فارسی زبان بوده‌اند.[5] انواع ردیف ردیف متجانس «در عرف شعرا دو معنی دارد: یکی آنکه شاعر بعد از قافیه ردیف لفظی راآورد که دارای دو معنی باشد و آنرا بر طریق تجنیس دارد. مثال: ستوده خان کریم آن سحاب گوهربار که برد از در او خلق اشتر زر بار. لفظ بار که ردیف است در مصرع اول از باریدن است و در مصراع دوم از بار کردن است. دوم آنکه: لفظی را در شعری یا غزلی ردیف سازد در مصراع اول و در ابیات دیگر لفظی آورد که از آن لفظ قافیه و ردیف هر دو خیزد. مثال: آن یار دلربا که رخش را هر آینه چون مه نموده راست نماید هر آینه. مثال دیگر: ای خنک جانی که در هر آینه دید روی یار خود هر آینه. لفظ آینه ردیف است در مصراع اول از هر آینه «لفظ» هر «قافیه» است و لفظ «آینه» ردیف، و در مصراع دوم قافیه و ردیف از یک لفظ هر آینه آورده‌است. وجه تسمیه ظاهر است چرا که ردیف براستی کلمه‌ای است مکرر به یک معنی، و اینجا مختلف است لکن بسبب مجانست لفظی به ردیف متجانس موسوم گشت.(از کشاف اصطلاحات الفنون).[6] 1- صور خیال در شعر فارسی 170 2- معین 1646 3- صور خیال در شعر فارسی 172 4- صور خیال در شعر فارسی 173 5- صور خیال در شعر فارسی 171 6- دهخدا 361

سلام بابت مطلب خیلی ممنون اما مطلب به این طولانی و دقیقی را اگر من شاگر اول بخواهم از روی صفحه مانیتور بخوانم که چشمهایم درد خواهد کرد کاش تدبیری می اندیشید کمی کوتاه بخش بخش یا…. هر چیز دیگر

حق با شماست . ممنون از اظهار نظرتان .به بزرگی خود ببخشید.

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

علی عزیز ممنون از بابت درج این مقاله ولی بهتر بود منابع و ماخذ خود را در تهیه این مطلب یادآور می شدید.

درود بز شما . اگر در مطالب چیزی به نظرتان اضافه کردنی است برایم یادآوری بفرمایید . سپاس از شما

عالی بود خیلی از این مقاله خوشم اومد فقط ای کاش خلاصه تر می نوشتید باز هم ممنون

سلام دوست بزرگوار . حق باشماست به زحمت افتاده اید ببخشید. سپاس از لطفی که کرده اید.

سلام بسیار استفاده کردم ممنون

درود بر شما

عالی بود خیلی کمک کرد بهم ممنون

ممنون زهرا جان

با سلام ضمن تشکر ازمطالب مفیدتان وباتوجه به قواعدی که فرمودید در این دوبیتی باباطاهر آیا قافیه معیوب است؟ غریبی بس مرا دلگیر دارد فلک بر گردنم زنجیر دارد فلک ازگردنم زنجیر بردار که غربت خاک دامنگیردارد {دلگیر-دامنگیر}

ممنونم از لطف شما باتوجه باینکه از پسوندهای قافیه اگر مشابه و تکراری باشند قافیه را معیوب می کند بنا براین دامن و دل واژه ی قافیه و گیر پسوند هستند قافیه را معیوب می کند . ببخشید خیلی وقت بود که ارتتباطم با بزرگواران مثل قطع شده بود . ممنونم دوباره

از مطالب جامع و مفید شما ممنونم.

درود درست تر آن است که در قافیه سه خرف آخر ردیف با مصوت شبیه هم باشنداما در قافیه شعر بزرگانی هم دو حرف و یک مصوت دیده ایم . ردیف هم که درپایان هصرع های زوج دقیقن یکی است .

با سلام نظر جنابعالی همم درست . ممنونم از شما

گاهی باید سنت شکنی کرد. …

درود وسپاس . چقدر دست شاعر بسته است ممنون

سلام شاعر محترم . رعایت قوانین ادبی که بزرگان ما فرموده اند لازم است . آنقدر هم سخت نیست! ممنون از شما

سلام استاد و درود

سلام و درود

درود گرامی خسته نباشید چناب فخری . با مهر

درود بیکران جناب فخری استفاده بردم سپاس

عالی بود

خوب بوداماجامع نبودوکامل

سلام دوست بزرگوار حتما مطالب کامل تر ارائه خواهم کرد انشا الله درودبرشما

سلام من برای نوشتن پایان نامه از مطالب خوب شما بهره زیادی برم . سپاس

خدا را شکر چه اشکالی دارد مطالب جهت هر گونه استفاده آزاد است . درود بر شما

واقعا مطالب آموزنده بود

ممنون استاد. خیلی مفید بود. لطفا بفرمایید آیا قافیه در این بیت اشکال دارد؟ نای هل من ناصر ینصرنی اش شد به سوی پیروان دینی اش

نویسنده علی فخری (عارف)

نویسنده علی فخری (عارف)

نویسنده علی فخری( عارف)

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

شاعر سپیده طالبی

سلام ای مهربانی که مدام از بودنت شادم طواف کعبه ات واجب ! خداوند زمین زادم در آن لحظه … در آن

شاعر ستار سلطانیان

من مثلا یک شاعرم اما منتقد را تاب ندارم سخنی کمتر از تمجید را دوست ندارم گر نباشد چاقویی ز

شاعر رضا هراتي

بِرنو – ۱۲۸۵ و کدام را دزدیدند ..؟ ای مردهِ کودکِ خفته به دامان مادرت !! قنداق یا تفنگ

شاعر غزل آرامش

با هر چه هست دور‌ و برت خوش باش از هر چه هست دور و برت رد شو ما بين زيگزاگ دويدنها آرام مثل يك خط

شاعر زهرا یوسفی

و صدای زندگی را می شنوم دلبستگی نگاهم تو را در من تکرار می کند تو از چشمه ی حیات می نوشی روزها خو

شاعر علی سلطانی نژاد

تقدیر  دلخواه‌  منی،،،،، اقبال،  یعنی   تو زیباترین  تصویر، در  یک  فال،  یعنی  تو حتی  خیالاتت،

شاعر نسترن خزایی

” جایی بین ِ این و آن ” گاهی برای آن که خون احساس بند بیاید نیاز است خود را

شاعر مرتضی حاجی اقاجانی

مادر **** مادر تنها مستعمره ی که رنگ آزادی را نمی چشد ****** بداهه مرتضی حاجی آقاجانی مشهد

شاعر سلیمان ابوالقاسمی

شفاف تهمت میزنی گـو از چه ترسی رایِ تو شفاف چون شود در نزدِ مردم

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

در اشعار دوره دبیرستان به کررات واژگان و صنعت ردیف و قافیه به گوش ما خورده. و در واقع برای من شخصا به فراموشی سپرده شده. از عزیزان کسی یادش هست که به چه چیزی قافیه و به چه چیزی ردیف می گفتیم؟

اجازه بدید ابتدا به تعریف «ردیف» و «قافیه» هر کدام به صورت مجزا شروع کنم.

به عنوان تعریف ردیف باید گفت که در یک شعر، به کلماتی که دو ویژگی زیر را دارند، ردیف می گویند:

مسلمانان مرا وقتی دلی بود — که با وی گفتمی گر مشکلی بود

همانطور که میبینید، در بیت بالا، واژه «دلی» هم وزن واژه «مشکلی» است و پس از هردوی آنها در انتهای بیت، بلافاصله واژه «بود» که در بین در دو مصرع دقیقا یکسان است وجود دارد. پس در شعر بالا واژه «بود» ردیف محسوب می شود.

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

نکته: یک شعر می تواند هیچ ردیفی نداشته باشد. (و کم و کان آهنگین و وزین باشد)

به عنوان تعریف قافیه باید گفت که در یک شعر، به کلماتی که سه ویژگی زیر را دارند، قافیه می گویند:

ای نعمت ولایت تو، بهترین نعـم — وی لطف بی نهـایت تو شامل امم

همانطور که مشاهده می کنید واژگان «نعیم» و «امم» (دو واژه انتهایی پایان هر دو مصرع فوق)، هم موزن هستند که در مقال بالا قافیه نامیده می شوند. لازم به توضیح است که قانفیه خود نیز انواع مختلفی دارد:

که تشریح هر یک از انواع قافیه خود مبحثی مجزا می باشد و به عنوان پاسخی برای سوال شما جایی ندارد.

فکر می کنم با تعریف «ردیف» و «قافیه» به صورت مجزا متوجه تفاوت این دو مفهوم شده اید و به عنوان یک جمع بندی باید بگویم که «ردیف دو کلمه دقیقا و عینا یکسان هستند که عموما در انتهای هر دو مصرع می آیند» و «قافیه دو کلمه هم وزن (نه صرفا یکسان) هستند که عموما در انتهای هر دو مصرع می آیند.»

قافیه چیست؟به کلماتی که در انتهای هر مصراع میاد و هم وزن هم هستن و در حرف آخر با هم مشترک هستن را قافیه می گن(توضیح خیلی ساده)

ردیف:به کلماتی که دقیقاً مثل هم هستن و بعد از قافیه میان ردیف گفته میشه.یک شعر یا یک بیت می تونه ردیف داشته باشه که در این صورت بهش میگن مردّف و می تونه ردیف نداشته باشه
مثال برای شعری که هم ردیف داشته باشه هم قافیه(یعنی شعر مردف هست)

مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود

به گردابی چو می افتادم ازغم به تدبیرش امید ساحلی بود

بود در مصراع اول،دوم و سوم ردیف است و دلی،مشکلی و ساحلی قافیه است

همونطور که توی شعر حافظ میبینید چنتا کلمه هست که توی هر بیت شعر تکرار شده (غم مخور) به این کلمه یا کلمه ها میگن ردیف.. یک سری از کلمه ها هم هستند که آواشون شبیه به همه ( کنعان-گلستان-دوران) اینها کلمات قافیه هستند و حرف های تکرار شونده در کلمات قافیه رو میگن قافیه یعنی حروف الف و نون (در دوران گلستان کنعان)

🙂

بکشید یا این که کلیک کنید
بیشترین حجم بارگذاری تصویر 2 مگابایت می باشد.

دوستان توی انگلیسی سه کلمه مخفف هستن e.x. و e.g. و i.e. . اینا فرقشون چیه؟ اگه بخوایم بگیم

به عنوان مثال

از کدومشون باید استفاده کنیم؟ راستی ex مخفف example هستش

در جمله پایین باید از won استفاده کنم یا has won?

John: Subha, did you know our school team has won/won today’s soccer match? Me: No! I didn’t know that.

یعنی با

با عرض سلام من جدولی در دیتابیس MySQL دارم که دارای ردیف های تکراری می باشد.
من می خواهم این ردیف های تکراری را در کنار هم مشاهده کنم.
آیا راه حل

سلام لطفا شعر زیر را ترجمه کنید
غزل ۱۹۶
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
مغیلان چیست تا حاجی عنان از

عرض ادب دارم خدمت پزشکان عزیز گروه سوالی داشتم در مورع مزاج انسان ها
چند وقتی هستش که پوستم به شدت خشک شده و از طرفی ذائقه غذاییم تغییر کرده. به

در زبان پی اچ پی php:

چه زمانی باید از تابع require استفاده کنم و چه زمانی از include؟
چه زمانی باید از تابع require_once استفاده کنم و چه زمانی از include_once؟

در

*تبصره ی 1 : به آخر حرف یا حروف اصلی قافیه در قاعده ی یک و دو
حرف اضافه شود ، رعایت این حرف یا حروف تا پایان شعر الزامی است و به آن ها حرف یا
حروف الحاقی می گویند . مثال :

بنمای
رخ که باغ و گلستانم آرزوست                
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ردیف : آرزوست / واژه های قافیه : (گلستانم و
فراوانم ) / حروف اصلی قافیه : (ان )  /
حروف الحاقی (    َ   م  )  قاعده ی 2

حروف الحاقی قافیه :  حرف یا حروفی است که جز اصل کلمات قافیه نیست
ومی توان آن را از پایان کلمات قافیه برداشت بدون آن که به اصل معنای کلمه لطمه
وارد کند . حروف الحاقی شامل موارد زیر است :

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

1- شناسه های فعل : شناسه های فعل عبارتند از : (
م – ی
–  یم – ید – ند
) مثال :

نخستین
به نیزه برآویختند             همی
خون ز جوشن فروریختند

 

واژه های قافیه: ( برآویختند و فروریختند ) ،
حروف الحاقی: ( ند ) است چون شناسه ی فعل است که آن را بر می داریم . هجای قافیه:   ( ویخت – ریخت ) می
باشد و حروف اصلی: ( یخت ) است .

*نکته : شناسه ی ((    َ  
د  )) در سوم شخص مفرد فعل های
مضارع ، همواره حرف الحاقی به حساب می آید . مثال :

 اگر روم ز پیش فتنه ها برانگیزد                 ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

واژه های قافیه : ( برانگیزد – بر
خیزد ) حروف الحاقی :  (  َ   د
)  ، هجای قافیه : ( گیز –
خیز ) ، حروف اصلی : ( یز )

2

نکته : تکواژ های ماضی ساز (( ید ، ت ، اد ، د ))
چون چندان شناخته شده نیست می تواند جزو حروف اصلی قافیه قرار گیرند و قافیه درست
است . مثال :

                                                                 ای
سرد و گرم دهر کشیده                 شیرین
و تلخ دهر چشیده                           

واژه های ( کشیده ، چشیده ) قافیه است / حروف
اصلی : ید / حرف الحاقی : ه /  قاعده ی
قافیه 2

 

2 – ضمایر متصل 
( م – ت – ش – مان –
تان –
شان ) . مثال:

بگفتا
فراتر مجالم نماند                
بماندم که نیروی بالم نماند

حرف( م ) در ( مجالم و بالم ) ضمیر متصل است وحرف
الحاقی محسوب می شود . پس اگر واژه های ( بالم و مجالم ) را هجا بندی کنیم هجای
قافیه ی آن ( جال – بال ) است پس حروف اصلی آن ( ال )
است .

 

3-  مخفف
زمان حال ( بودن ) : مانند ( مرده ام – برده ام )  که ( ام) درآن الحاقی است .

آتش
قهر برافروخته اند           خانمان ضعفا
سوخته اند

 واژه ی
قافیه 🙁  برافروخته اند –
سوخته اند)    حروف الحاقی : (   ِ  
اند  )       هجای قافیه 🙁 روخت –
سوخت  )  
حروف اصلی : ( وخت)

4- حرف صامت ( ی ) : مثال :

         

                                     نشاط جوانی
ز پیران مجوی                 که آب
روان باز ناید به جوی

 

 واژه های
قافیه : ( مجوی – جوی )      حرف
الحاقی: صامت ( ی ) در( مجوی و جوی)       هجای قافیه : ( جو) در هردو واژه ی قافیه  و حرف اصلی : مصوت بلند ( و  )

5- نشانه های جمع ( ان –ها – ات
– ین
) . مثال :

 

به
بستان پای نه فصل بهاران          تماشا کن به گرد جویباران

حرف الحاقی: 
نشانه ی جمع ( ان ) در ( بهاران _ جویباران )     هجای قافیه : ( هار –
بار )          حروف اصلی :  ( ا – ر )

5- نون مصدری : مثال :

               
                 

شیخ
گفتا شوخ پنهان کردن است               
پیش چشم خلق ناآوردن است

 

واژه های قافیه :(کردن  –  ناآوردن )                         حروف اصلی : (   َ   
ر  د )        حرف الحاقی : 
(  ن  ) 

    

تبصره ی 2 : چنانچه واژه های قافیه به مصوت های
(( ی )) و (( های بیان حرکت )) ختم شوند هر چند جز حروف مشترک قافیه محسوب می شوند
اما حروف الحاقی هستند .

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

– مصوت بلند ( ی )  : جز حروف الحاقی است حتی اگر مصوت بلند ( ی )
جز اصل کلمه ی قافیه باشد . مثال :

                                                                                                                                                                                                                      

یکی
مشکلی برد پیش علی                مگر مشکلش را کند مُنجلی

واژه های ( علی – منجلی )
قافیه محسوب می شوند و مصوت بلند ( ی ) حرف الحاقی است و هجای قافیه آن به ترتیب

( عَل – جَل) می
باشد که با آن روشی قبلاً ذکر شد حروف (   
َ   ل ) حروف اصلی است .

– های بیان حرکت یا ( های غیر ملفوظ ) : در آخر
واژه ی قافیه قرار می گیرد چه جز حروف اصلی باشد یا نباشد .

3

 

مثال :                                                       کسان
شهد نوشند و مرغ و بره            
مرا روی نان می نبیند تره

که (های ) پایان واژه ها تلفظ نمی شود و به صورت
یک کسره خود را نشان می دهد وحرف الحاقی محسوب می شود ( بَرِ- تَرِ ) و آنچه پس از
برداشتن های بیان حرکت باقی می ماند ( بَر – تَر ) می
باشد پس (   َ ر )  حروف اصلی است .

* نکته : فرق بین های ملفوظ( صامت  ه )  و
های بیان حرکت ( غیر ملفوظ ) : اگر واژه ای که ( ه ) در پایان آن قرار دارد ( ی )
نکره اضافه کردیم و نیاز به صامت میانجی نداشت ( ه ) صامت و ملفوظ است ولی اگر
نیازمند صامت میانجی باشد ( های غیر ملفوظ ) است .

مثال :

خانه ای – لانه ای –
نامه ای – جامه ای _ دانه ای
_  و…. در تمام این واژه ها ( های غیر
ملفوظ ) است .

ماهی – چاهی
–  کاهی – آهی –
راهی و … در تمام این واژه ها ( های ملفوظ و صامت) است .

 *( های
)تمام صفت های مفعولی الحاقی است . مثل گفته ، شنیده ، رفته ، خورده و ….

 

تبصره ی 3- در قافیه کردن واژگان بر اساس قاعده ی
دوم ( مصوت + صامت ) و ( مصوت + صامت + صامت ) حتماً مصوت های هجای قافیه یکسان
باشند . اما استثنا اگر مصوت کوتاه (  
َ    ِ      ُ   ) جزء حروف قافیه باشند ولی حروف الحاقی بگیرند
یکسان نبودن مصوت ها جز عیوب قافیه به حساب نمی آید و قافیه درست است.

سراسر
همه دشت پر کُشته بود            
زمین چون گل ارغوان گَشته بود

      در
واژه های ( کُشته – گَشته )  (  های )
آن حرف الحاقی است و (کُشت – گَشت ) هجای قافیه است وبه ترتیب
واج های هجای آن (   ُ   ش  
ت  ) و (    َ   
ش    ت ) حروف اصلی است اما با وصف
این که مصوت های آن مختلف است به واسطه ی آوردن حرف الحاقی ( ه) بر سر آن ، قافیه
صحیح است .

تبصره ی 4 : پسوند ها و پیشوند ها در صورتی که
تکراری نباشند می توان واژه ی قافیه قرار بگیرد . مثال :

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید           گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

                                      
واژه  قافیه                                               
واژه قافیه

چون ( سر – بر )
پیشوند هایی هستند که عیناً تکرار نشده اند پس می توان آن ها را به عنوان قافیه به
حساب آورد .

 

تبصره ی 5 : اگر قبل از حرف یا حروف مشترک قافیه
(( در قاعده ی 1 و 2 ) حرف یا حروف مشترک قرار بگیرد جز حروف قافیه محسوب نمی شوند
و رعایت کردن آن ها الزامی نیست .مثال :

بشنو
از نی چون حکایت می کند                 
از جدایی ها شکایت می کند

ردیف : می کند / واژه های قافیه ( حکایت و شکایت
) / حروف اصلی قافیه : (   َ  ت ) 
قبل از حرف اصلی قافیه حروف مشترک دیگری ( کای ) آمده است اما جز حروف
قافیه محسوب نمی شوند .

تبصره ی 6 : اگر واژه های قافیه در لفظ کاملاً
یکسان باشند اما در معنی متفاوت باشند قافیه صحیح است و جناس دارند و جز قافیه های
بدیعی محسوب می شوند . مثال :

خرامان
بشد سوی آب روان         چنان چون
شده بازجوید روان

واژه ها ی قافیه ( روان و روان ) / حروف قافیه
(  ان ) / قاعده ی 2  / روان مصراع اول به معنی (جاری) در مصراع دوم
( روح و جان )

 

تبصره ی 7 : گاهی حروف قافیه در بیش از یک واژه
قرار بگیرد. یعنی در یک مصراع جز یک کلمه باشند و در مصراع دیگر حروف قافیه  دو واژه واقع 
شوند . مثال :

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه                        مرا ز خال تو با حال خویش
پروا ، نه

 

4

واژه های قافیه : ( پروانه –
پروا ، نه ) / حروف قافیه : ( ان +  
ِ  )

 

تبصره ی 8 : گاه حروف قافیه و ردیف در یک کلمه ی
جامد ( ساده ) می آیند .

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدارا                      دردا که راز پنهان خواهد
شد آشکارا

((را )) در این بیت ردیف است ولی در مصراع دوم
ردیف و قافیه در یک واژه آورده است که اشکالی ندارد .

 

* نکته : شیوه ی تشخیص حرف یا حروف اصلی قافیه :
برای تشخیص حروف اصلی  قافیه ابتدا اگر
واژه ی قافیه  حروف الحاقی  داشته باشد آن را بر می داریم بعد  هجای 
قافیه را مشخص می کنیم پس از آن هجای قافیه را به صورت واج های تشکیل دهنده
ی آن می نویسیم سپس از آخر هجای قافیه به سمت اول هجا می آییم هر کجا به مصوت
رسیدیم حرف یا حروف اصلی قافیه تمام می شود . 
مثال:

شیخ
گفتا شوخ پنهان کردن است               
پیش چشم خلق ناآوردن است

واژه های ردیف ( است واست )               واژه های قافیه : ( کردن – نا
آوردن )        حرف الحاقی : (  ن  )

هجای قافیه : ( کَرد  –  وَرد
)                    حروف اصلی : (   َ  
ر   د  )        
قاعده ی 2

 

عیوب قافیه :

1- با توجه به اینکه قافیه در شعر فارسی خطی می
باشد ( یعنی از نظر تلفظ و نوشتار یکسان است ) اگر واژه های قافیه در تلفظ یکسان
باشند ودر نوشتار متفاوت باشند در قافیه گرفتن آنها باهم عیب محسوب می شود .

مثلاً اگر دو واژه ی ( حضیض و لذیذ ) درست است که
در تلفظ یکسان هستند اما در نوشتار متفاوت است و صحیح نیست آنها را باهم قافیه
بگیریم .

2- تکرار کردن پیشوندها و پسوند ها در صورتی که
اساس قافیه قرار بگیرند از عیب های قافیه به شمار می آیند . مثال :

  

در
این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر              نه بر تو برشمنی از رهیت مشفق
تر

 

(( تر – تر
) ) پسوند هایی هستند که عیناً تکرار شده اند و نمی توانند قافیه محسوب شوند . پس
قافیه ی ما معیوب است .

مثال دیگر :

به گیتی ز آب و آتش تیزتر نیست              دو جان جان اند و دو سلطان ستمگر

                                              ترا سیمرغ و تیز گز بباید                         نه رخش جادو و زال فسونگر

در دو واژه
ی ( ستمگر و فسونگر ) شاعر پسوند های تکراری ( گر ) را در هر دو واژه به عنوان
قافیه محسوب کرده است که قافیه صحیح نمی باشد و قافیه معیوب است .

  * نکته : تکرار واژه ی قافیه ی مصراع اول غزل
در مصراع چهارم ، نه تنها عیب نیست بلکه از آرایه های ادبی به شمار می آید و به آن
(( رد القافیه )) گفته می شود .

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را              که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را

                                     دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین                به علی
شناختم من به خدا قسم خدا را

واژه ی ((
خدا )) در مصراع اول قافیه است همین واژه در مصراع چهارم تکرار شده است .

3- در طرح
حروف اصلی قافیه به صورت ( مصوت + صامت + صامت ) صامت های بعد از مصوت باید یکسان
باشند در غیر این صورت اگر باهم اختلاف داشته باشند قافیه ی ما معیوب است .  مثلاً اگر دو واژه ی دو واژه ی ( ذرّه  –  قطره
) را در یک هم قافیه بگیریم

صحیح نیست
به دلیل اینکه در هجای قافیه صامت های قافیه نباید باهم اختلاف داشته باشند در
حالی که در این دو واژه اینگونه نیست .

 

5

 

مثال
:                                              که
گر آفتاب است یک ذرّه نیست          
وگر هفت دریاست یک قطره نیست

 

        واؤه ( ذرّه )               حرف الحاقی :  ه         
هجای قافیه : ذ    َ      ر     ر              حروف اصلی :    َ       ر     ر

        واژه ( قطره )              حرف الحاقی :  ه         
هجای قافیه:  ق   َ   
ط     ر              حروف اصلی:   
َ        ط      ر

در این دو
واژه می بنیم که در حروف اصلی آن بین صامت ( ر ) و ( ط) آن اختلاف وجود دارد. پس
نمی توانند باهم هم قافیه باشند و قافیه ی ما معیوب است .

*   نکته : اگر واژگانی که قافیه می گیرند از واژه
های غیر ساده ( مشتق ،  مرکب ) ساخته شده
باشند در صورتی که اجزای سازنده ی این واژگان چندان آشکار نباشد و بتوان بین معنای
دو جز بتوان فرقی نهاد ، جایز است قافیه صحیح است . مثلاً قافیه گرفتن واژه های    (
رنجور  با 
مزدور ) ،  (  آب  با
گلاب )، ( شاخسار با کوهسار ) ، ( سزگار ، کامگار ) ،( دانا ، گویا ) ،( مرزبان ،
پاسبان )و …

 

5- اگر
اجزای واژگان قافیه کاملاً شناخته شده باشند نمی توان با افزودن حروف الحاقی آن ها
را هم قافیه کنیم مثلاً واژه ای

 (زلفکان ) را با واژه ی ( رخان ) نمی توان هم
قافیه گرفت زیرا :

شب سیاه بدان زلفکان تو مان                       سپید رئز به پاکی رخان تو
ماند

((تو ماند
)) ردیف است و واژه های (( زلفکان و رخان )) واژه های قافیه قرار گرفته اند و چون
پسوند (( ان )) در هردو واژه نشانه ی جمع است و تکراری هستند قافیه نادرست
است  .

6- زمانی تغییر مصوت ها در واژه های قافیه ای
حروف الحاقی دارند درست است که در هجای قافیه 
مصوت هایی که باهم متفاوت هستند از یک دسته از مصوت ها باشند یعنی یا هردو
در مصوت کوتاه باهم اختلاف داشته باشند یا در مصوت بلند . مثال :

هر وزیر و شاعر و مفتی که او طوسی
بود                 چون نظام الملک و
غزالی و فردوسی بود

    واژه
ی قافیه : طوس           حرف الحاقی :
ی         هجای قافیه  ( 
ط    و     س 
)       حروف اصلی :   و    
س

    واژه ی قافیه : فردوسی        حرف الحاقی : ی        هجای قافیه : ( د    َ  
و     س  )       
حروف اصلی:    َ       
و      س 

 

اگر به حروف اصلی دقت شود می بینیم از آخر هجای
قافیه به ابتدای آن برویم در هجای قافیه ی ( طوس ) به مصوت بلند ( و ) برخورد می
کنیم اما در واژه ی ( فردوس ) به مصوت کوتاه (  
َ    ) بر می خوریم . پس این دو
قافیه معیوب است .

قافیه ی
حاجب :               

        واژگانی هستند که پیش از قافیه عیناً(
لفظ و معنی واحد ) تکرار می شوند درست مثل ردیف است اما با این تفاوت که ردیف بعد
از قافیه قرار می گیرد ولی حاجب پیش از قافیه قرار می گیرد .  مثال :

هر چند رسد هر نفس از یار غمی              باید نشود رنجه دل از یار دمی                                                                             

واژه های
قافیه : (  غمی –
دمی )                              قافیه
ی حاجب : دو واژه ی ( یار – یار )

 *پسندیده ترین نوع حاجب آن است که میان دو قافیه
در آید مانند :

ای شاه زمین بر آسمان داری تخت                 سست است عدو تا تو کمان داری
سخت

واژه ها ی (
آسمان و کمان ) و ( تخت و سخت ) قافیه و قافیه ی اصلی ( تخت ،  سخت ) و قافیه ی حاجب ( داری  –  داری
) میان    آن ها آمده است .

قافیه ی
درونی :

قافیه ای
است که واژه های قافیه در درون یک مصراع قرار گیرند و فقط در پایان نیم مصراع ها
نمی آیند . مثال :     

 

یار مرا ، غار مرا ، عشق جگر
خوار مرا               یار
تویی ، غار تویی ، خواجه نگه دار مرا  

قافیه ی
میانی : در قافیه ی میانی حتماً باید مصراع به دو نیم تقسیم شود و قافیه باید در
پایان نیم مصراع قرار گیرد . وقافیه ی میانی بیشتر در اوزان دوری  ( متناوب الارکان) می آید .

6

مثال :

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن              من به چشم خویشتن دیدم که
جانم می رود

قافیه ی
میانی : ( بدن  – خویشتن )

ذوقافیتین :

   اگر مصراع های بیتی دارای دو قافیه ی پشت سرهم
در پایان مصرا ع ها باشد به آن ذوقافیتین مگویند . در این صورت اولی قافیه ی

غیر اصلی و
قافیه ای که در آخر مصراع می آید قافیه ی اصلی است . مثال :

 

ای قصَه ی بهشت ز کویت حکایتی              شرح جمال حور ز رویت روایتی

                                                                                 قافیه1   قافیه 2                                قافیه 1   قافیه 2

واژه های (
کویت – رویت )  قافیه اول      واژه های( حکایتی –
روایتی )  قافیه ی دوم         قافیه اصلی ( حکایتی –
روایتی )

قافیه ی در  شعر نو :

         عقیده ی شاعران نوپرداز بر آن است که
قافیه برای شعر واجب است . نیما می گوید شعر بی قافیه همچون حباب توخالی و یا آدم
بی استخوان است . اما تفاوت شعر نو با شعر سنتی در این است که در شعر نو قافیه
بیشتر ذوقی و سلیقه ای است اما در شعر سنتی اجباری است . قافیه در شعر نو مربوط به
آخر مصراع ها نیست و هر کجا شاعر با توجه به مطلب خویش احساس نیاز به آن کرد از آن
استفاده می کند و هر مطلب الزاماً قافیه دار نیست .

در شعر نو
بر خلاف شعر کلاسیک قافیه در آخر همه ی ابیات نمی آید بلکه بستگی به مطلب دارد از طرفی
زمانی که شعر حاوی مطالب و موضوعات پراکنده و وصف های جداگانه است و یا این که
جنبه ی امری و دعایی داشته باشد قافیه را لازم نمی دانند  . مثال :

داستان از
درد می رانند                                         ( فاعلاتن فاعلاتن فع )

در خیال
استجابت های روزانی                                ( فاعلاتن
فاعلاتن فاعلاتن فع )

مرغ آمین را
بدان نامی که او را هست می خوانند مردم   ( فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن )

زیر باران
نواهایی که می گویند                                ( فاعلاتن
فاعلاتن فاعلاتن فع )

(( باد رنج
ناروای خلق را پایان ))                                ……..

و به رنج
ناروای خلق هر لحظه می افزاید

مرغ آمین را
زبان با درد مردم می گشاید

بانگ بر می
دارد : آمین

 همان گونه که می بینید در این شعر نو هر مصراع
ازلحاظ وزن با مصراع های دیگر متفاوت است و همین باعث شده است که طول مصرا ع های
آن کوتاه و بلند شود و باهم برابر نباشد 
.   در شعر نو همانطور که  قبلاً گفته 
شد هرکجا که شاعر لازم  ببیند  از قافیه استفاده می کند . درشعر نیمایی بالا
واژه های ( می رانند ، می خوانند ) و ( می افزاید ، می گشاید ) دو به دو باهم هم
قافیه هستند .

مثالی از
شعر نو  دیگر :

شب همه شب
شکسته خواب به چشمم

گوش بر زنگ
کاروانستم

با صدای
نیمه زنده ز دور

هم عنان
گشته هم زبان هستم

جاده اما ز
همه کس خالی است

ریخته بر سر
آوار آوار

این منم
مانده به زندان شب تیره که باز

شب همه شب

قافیه، مشتق از ق‌ف‌و، به معنای پس گردن[۱] و ازپی‌رونده[۲] است. در فارسی آن را پساوند گویند،[۳] و اصطلاحی است در نظم و شعر.

«قافیه»، قسمت تکرارشونده از کلمه‌هایی است که در نظم و شعر تکرار می‌شود، به شرط آن‌که قسمت تکرارشونده جزئی از کلمهٔ قافیه باشد و به آن الحاق نشده‌باشد. درضمن، اگر کل کلمه ـ و نه جزئی از آن ـ به یک معنی و از یک ریشهٔ واحد تکرار شود، به آن ردیف می‌گویند. آخرین حرف اصلیِ قافیه را «رَوی» می‌گویند؛ به‌عنوان مثال، در کلمات جام، وام، دام، نام و آرام، حرف «م» رَوی است.

معین در فرهنگ معین در مدخل «قافیه» نوشته است:

«ای نرگس پرخمار تو مست [/] دل‌ها ز غم تو رفت از دست.» قافیهٔ آن از آخر کلمه باشد تا به نخستین حرکتی که پیش از سواکنِ آن بود. پس قافیهٔ این شعر، دو حرف و حرکتی بیش نباشد و آن سین و تاء است و حرکت ماقبل آن؛ اما اگر حرفِ آخرین از کلمهٔ قافیه از نفْس کلمهٔ قافیه نباشد بلکه به‌علتی بدان ملحق شده‌باشد چنان‌که: «برخیّ چشم مستشان [/] و آن زلف همچون شَستشان.» که کلمهٔ اصلی در آخر این شعر، «مست» و «شَست» است و «شان» ازبهر اضافتِ جماعت بدان ملحق شده‌است. قافیهٔ آن از آخر کلمه باشد تا به نخستین حرکتی که پیش از سواکنِ حروفِ نفْسِ کلمه باشد.»[۴]

در نظم، کلمهٔ قافیه در انتهای بیت‌ها می‌آید یا مصراع مطلع غزل، و البته چنانچه شعر دارای «ردیف» باشد، کلمهٔ قافیه قبل از «ردیف» قرار می‌گیرد. به بیتی که هر دو مصراع آن قافیه داشته‌باشد مُصَرَّع می‌گویند.

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

«انواع قافیه، به‌اعتبار تقطیع، پنج است به‌اجماعِ اهل عرب و فارس: مترادف، متدارک، متکاوس، متواتر و متراکب. بعضی، این الفاظ را «القاب قوافی» می‌گویند و بعضی حدود قافیه گویند.»[۱]

در شعر نو، ازآن‌جاکه طول مصراع‌ها و بیت‌ها یک‌سان نیست و کلمهٔ قافیه با نظم مشخصی تکرار نمی‌شود، قافیه با تعریف سنتی آن همخوانی ندارد، اما به‌هرحال شاعران نوگرا نیز از قافیه در شعرهایشان استفاده می‌کنند، اما این قافیه بدون نظم و قاعدهٔ ازپیش‌تعیین‌شده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرد. احمد شاملو در مصاحبه با ناصر حریری دراین‌باره می‌گوید: «می‌توان از قافیه توقع ارجاع‌دهندگی داشت؛ یعنی خواننده را بی‌درنگ ازطریق قافیه به کلمهٔ خاصی که مورد نظر است توجه داد. حضور نامنتظَرش می‌تواند در القاء موسیقایی شعر هم بسیار کارساز باشد. حتی در پاره‌ای موارد، تمام بارِ ساختاریِ شعر را به دوش می‌کشد.»[۶]

قافیه چیست؟هر شعر نظمی باید قافیه داشته باشه.به کلماتی که در انتهای هر مصراع میاد و هم وزن هم هستن و در حرف آخر با هم مشترک هستن را قافیه می گن(توضیح خیلی ساده)

ردیف:به کلماتی که دقیقاً مثل هم هستن و بعد از قافیه میان ردیف گفته میشه.یک شعر یا یک بیت می تونه ردیف داشته باشه که در این صورت بهش میگن مردّف و می تونه ردیف نداشته باشهمثال برای شعری که هم ردیف داشته باشه هم قافیه(یعنی شعر مردف هست)

مسلمانان مرا وقتی دلی بود           که با وی گفتمی گر مشکلی بود

به گردابی چو می افتادم ازغم          به تدبیرش امید ساحلی بود

بود در مصراع اول،دوم و سوم ردیف است و دلی،مشکلی و ساحلی قافیه است

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

مثال برای شعر بدون ردیف:

ای نعمت ولایت تو، بهترین نعـم                    وی لطف بی نهـایت توشامل اممهم کاشف الغمومی و هم باقر العلوم                هم چشمه کمالی و هم منبع حکم

کلمات نِعَم،اُمَم و حکم ردیف نیستند(چون قرار ما این بود که ردیف ها مثل هم باشه)پس اینها قافیه هستن

نکته مهم:

آوردن ردیف اختیاری است و شاعر میتواند ردیف ر ا نیاورد اما اگر در بیت اول شعری ردیف آورده شد شاعر باید در ابیاتی بعدی نیز ردیف را رعایت کند

برای دانلود pdf آموزش قواعد وزن وعروض به اینجا کلیک کنید.

برای یادگیری قواعد قافیه به اینجا کلیک کنید

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

 

____________________________________

تحلیل وزن و قافیه در شعر کلاسیک و نو و ترانه و آموزش سریع آن

1 – از دوستانم خواهش می‏کنم آدرس این نوشته را در وبلاگ یا سایتشان معرفی کنند تا دوستان جوانی که تازه دارند شعر می‏گویند آن را بخوانند . دوستان تازه ‏کار این نوشته را برای آموختن بخوانند و استادان عزیزم برای تصحیح! ناگفته نماند که اولین نسخه ‏ی این نوشتار فقط بر اساس محفوظات من شکل گرفته و چه بسا در نقل قول یا تحلیل شعرها و نکته‏ های فنی اشتباهاتی رخ داده باشد . از دوستان شاعرم صمیمانه درخواست می‏کنم در معرفی و تصحیح این نوشته بکوشند . پاراگراف ۴ مقدمه ای است بر تحلیل نحوه تاثیر وزن و قافیه پاراگراف ۵ مقدمه ای است بر انتقاداتی که به وزن و قافیه وارد است پاراگراف ۶ تا ۱۳ آموزش سریع وزن عروضی و قافیه است پاراگراف ۱۴ مقدمه ای است بر وزن ترانه ها پاراگراف ۱۵ مقدمه ای است بر وزن در شعر نو

 

2 – اگر وزن و قافیه را نمی‏شناسید و شاعرید یا شعر را دوست دارید , حتما این نوشته را بخوانید . خواندنش وقت زیادی از شما نمی‏گیرد : 20 دقیقه این مطلب را بخوانید و نیم ساعت 5 تا شعر را بررسی کنید . همین و تمام ! باور کنید اصلا سخت نیست . تنبلی را کنار بگذارید !

 

3 – چرا دانستن اصول وزن و قافیه لازم است ؟ برای آنکه شعر دیگران ( از فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ تا بسیاری از شعرهای نیما و سهراب و فروغ و اخوان ثالث و شاملو ) را درست بخوانید و از آن لذت بیشتری ببرید و اگر شعر کلاسیک یا نیمایی یا ترانه میگویید برای این که شعر ِ بدون اشکال بگویید و اگر شعر سپید هم میگویید برای آنکه آهنگ ذاتی شعر خود را مخصوصا در قسمت های موزون‏تر آن بهتر بشناسید . وزن همان ریتم یا آهنگ شعر است و دانستن وزن و قافیه برای شاعر یا خواننده شعر به همان دلیلی لازم است که موسیقیدان باید نتها و دستگاه‏های موسیقی را بشناسد و نقاش رنگهایش را . اگر فضای شعر و وزن آن همخوانی داشته باشد , تاثیر گذارتر است و اگر نه , باز هم بهتر است بدانید بر اساس چه دلیلی این کنتراست را ایجاد کرده‏ اید !

 

4 – تاثیر وزن و قافیه را از نظر علمی چگونه میتوان تعبیر کرد؟ یادتان باشد که اصول علم عروض با آنکه قدیمی است کاملا علمی و منطقی بنا شده است. احساس‏انگیز و خیال‏انگیز بودن شعر منجر به سیال و شناور بودن آن و تفسیر شعر به دلخواه خواننده و گاهی قرارگرفتن خواننده به جای شاعر می‏شود ! و قدیمی‏ ها وزن و قافیه را در کنار آن جزء ارکان شعر می‏دانستند .

 

5 – انتقاد به وزن و قافیه اول . آیا وزن و قافیه ممکن است حواس شنونده را از موضوع اصلی شعر منحرف کند ؟ بله ! گاهی . دقیقا همان‏طور که موزیک و آواز خواننده یک ترانه می‏توانند تاثیر همدیگر را کم کنند . شما دوباره گوش کنید مشکل حل می‏شود ! دوم . آیا وزن و قافیه برای شاعر محدودیت ایجاد میکند ؟ بله ! خیلی هم ایجاد می‏کند . مولوی فرموده است : قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا هر هنری در هر سبکی مشخصاتی دارد که همان محدودیت های آن است ! اگر قرار باشد شما شعری بگویید که هیچ وزن و قافیه‏ ای نداشته باشد این هم خودش یک محدودیت است . نیست؟ سوم . آیا وزن و قافیه در ترجمه از بین می‏رود ؟ بله ! حتی ردیف هم کم‏رنگ می‏شود . مگر آن که مترجم دوباره شعر بگوید ! این اشکال در ترجمه داستان هم به شکل های دیگری وجود دارد . هیچ دو کلمه‏ ای در دو زبان مختلف و حتی در یک زبان بار معنایی و ایهامی و احساسی و تاریخی یکسانی ندارد . از آن مهم تر یک کلمه برای دو شخص هم زبان نیز تصور و ادراک یکسان ایجاد نمی‏کند ! مثلا وقتی من کلمه‏ ی آبی را میشنوم ممکن است آسمان را تصور کنم و شما دریا را ! یا کلمه‏ ی امتحان برای دانش‏ اموز یا دانش‏جو صحنه‏ ی امتحان دادن را تداعی می‏کند و برای معلم یا استاد صحنه‏ ی امتحان گرفتن را یا کلمه‏ ی سیاست در زبان فارسی به معنی تنبیه و شکنجه به کار می‏رفته و شما اگر هم فکر کنید این موضوع را نمی‏دانید ولی در لایه‏ های پنهانی‏ تر ذهنتان یا در حافظه‏ ی تاریخی‏ تان این موضوع را می‏دانید . ( واژه باستانی جهان‏بانی چقدر زیباست !) اصلا هر هنری کم و بیش وابستگی‏ های بومی دارد .

 

6- حالا آموزش وزن شعر فارسی را شروع می‏کنم: همه چیز از زمان لازم برای تلفظ یک هجا ( بخش)شروع می‏شود: تلفظ ر ِی از ر ِ بیش‏تر طول میکشد .این که ساده است . نیست؟ حروف یا صدادارند یعنی فقط با حنجره و تغییر شکل دهان ایجاد می‏شوند مانند حروف صدادار کوتاه: اَ- اِ – اُ و حروف صدادار بلند: آ – ای – او – اُو ( مثل نو ) یا بی‏صدا هستند ( سایر حروف فارسی) و با کمک لب و دندان و زبان و سقف دهان و حلق تلفظ می‏شوند (مثل ء – ع – غ – ی – و – ب – پ -… ) اگر زمان تلفظ حروف صدادار کوتاه و حروف بی‏صدا را 1 فرض کنیم زمان تلفظ حروف صدادار بلند 2 میشود . هر هجا , یک حرف صدادار با حروف بی‏صدای قبل و بعد از آن است . تقطیع شعر یعنی بخش کردن کلمات آن به هجاهای سازنده ( همان کاری که اول دبستان انجام می‏دادیم! ) .فقط یادتان باشد در فارسی هیچ هجایی ، با حرف بیصدای ساکن شروع نمی‏شود . هجاهای فارسی سه نوع است : نوع اول: هجای کوتاه . مجموع زمان حروف : 2 . علامت : 7 حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه . مثال: دَ . کِ . مُ نوع دوم : هجای بلند . مجموع زمان حروف : 3 . علامت : – دو حالت دارد : حالت اول : حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند . مثال: یا . سی . بو حالت دوم : حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بی‏صدا . مثال: دَر. کِی. مُد نوع سوم : هجای کشیده . مجموع زمان حروف : 4 یا 5 .علامت: -7 ( معادل یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه ) سه حالت دارد: حالت اول :حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بی‏صدا + حرف بی‏صدا . مثال: دَرد . بُرد . خـِشت حالت دوم : حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند + حرف بی‏صدا . مثال: یاد . سیب . بود حالت سوم: حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند + حرف بی‏صدا + حرف بی‏صدا . مثال: تافت . ریخت . سوخت موزون بودن یک شعر یعنی این که وقتی در زیر آن علامت هجاها را قرار می‏دهیم ( علامت هجای کوتاه : 7 علامت هجای بلند : – علامت هجای کشیده برابر با یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه : -7 ) علامتهای به دست آمده برای مصرع‏ ها هم از نظر تعداد و هم از نظر ترتیب کاملا یکسان باشد . یعنی هم زمان و هم آهنگ تلفظ آنها کاملا یکسان است . وزن شعر فارسی همین است والسلام . حالا دیدید کاری نداشت. فقط چند قاعده کوچک بعدی را هم بخوانید و همراه با دلیلشان یاد بگیرید . کاملا منطقی هست و لازم نیست حفظ کنید ! اگر می‏ پرسید چرا یک هجای کشیده معادل یک هجای بلند و سپس یک هجای کوتاه است باید بگویم چون مثلا وقتی کلمه‏ ی اسب را ادا می‏کنیم ناخودآگاه بعد از ب یک کسره‏ ی یواشکی را هم تلفظ می‏کنیم ! گاهی در ترانه‏ ها یا نوحه‏ ها این کسره را به روشنی ادا می‏کنند. اسب = اس ب ِ = – 7

 

7- شعر باید به همان‏ صورتی که خوانده می‏شود تقطیع شود : اگر یک هجا با حرف صدادار شروع شود قبل از آن در واقع یک ء وجود دارد که نوشته نشده است ولی حساب می‏شود . پس آلی مثل عالی محسوب میشود (یعنی دو هجای بلند : – – ) حرف و اگر او خوانده می‏شود صدادار است (مثل بود ) اما اگر و خوانده شود بی‏صدا ( مثل وای ) حرف ی اگر ای خوانده می‏شود صدادار است (مثل سیب ) و اگر ی خوانده شود بی‏صدا ( مثل یار ) اگر قبل از ی کسره باشد آن کسره‏ , ای خوانده میشود ولی چون کوتاه تلفظ میشود باید حرف صدادار کوتاه حساب شود مگر آن که ی تشدید داشته باشد :نیاز = ن ِ یاز = 7 – 7 نیات = نی یات = – – 7 کلا حروف مشدد دوبارحساب می‏شود: معلّم= مُ عَل لـِم = 7 – – و عطف معمولا به کلمه قبل می‏چسبد : من و تو = مَ نُ تُ حروفی که خوانده نمی‏شود حساب نمی‏شود: خواهر = خا هَر وقتی هاء آخر خوانده می‏شود باید حساب شود . مثل به ( به معنی خوب یا میوه  ) ولی هاء آخر غیر ملفوظ حساب نمی‏شود :خانه = خا ن ِ . لاله = لا ل ِ . به من بگو = ب ِ مَن ب ِ گو

 

8 – ن ساکن حرف صدادار بلند قبل از خود را کوتاه میکند یا به عبارت دیگر خودش را حذف می‏کند: جان=جا = – نان=نا = – فقط هجای نان در نانوا هجای کشیده محسوب می‏شود: ز خاک من اگر گندم برآید از آن گر نان پزی مستی فزاید خمیر و نانوا دیوانه گردد تنورش بیت مستانه سراید پس در زمان حضرت مولوی هم مانند امروز گاهی نانوا به صورت نانِوا تلفظ می‏شده است !

 

9 – آخرین هجای مصرع همیشه یک هجای بلند محسوب می‏شود چون اگر کوتاه یا کشیده هم باشد ناخودآگاه بلند خوانده میشود .

 

10 – اختیارات شاعری : اول : شاعر میتواند کلماتی را که با حرف صدادار شروع می‏شود به کلمه قبل بچسباند . مثلا ( من از این ) به چهار صورت ممکن است خوانده شود : (مَن اَز این . مَ نـَز این . مَن اَ زین . مَ نَ زین ) دوم: شاعر می‏تواند آخرین هجای هر کلمه را اگر کوتاه باشد بلند محسوب کند ( معمولا درمورد و عطف مثل کوه و دریا یا کسره موصوف مثل ابر ِ سیاه یا کسره مضاف‏الیه مثل دست ِ من ) در این حالت خواننده ناخودآگاه یک حرف ء یا ه یا ع به آخر این کلمات اضافه می‏کند ! مثلا دل من به دو روش مختلف می‏تواند خوانده شود ( د ِ ل ِ مَن یا د ِ لـِه مَن ) من و تو به چهار روش می‏تواند خوانده شود ( مَ نُ تُ یا مَ نـُه تُ یا مَ نُ تـُه یا مَ نـُه تـُه ) البته به جز ( مَن وَ تُ که معمولا در شعر استفاده نمیشود!) سوم :شاعر میتواند در اول یک مصرع – 7 – – ( فاعلاتن ) را به جای 7 7 – – ( فـَعـَلاتن) بیاورد . چهارم . در هر جای مصرع – 7 7 – (مُفتَعَلُن) با 7 – 7 – (مَفاعِلُن) برابر همند . پنجم : شاعر در هر جای مصرع میتواند به جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند بیاورد . در چهار مورد قبلی معمولا شنونده اصلا متوجه اختیار شاعری نمی‏شود ولی این مورد بعضی وقتها قدری محسوس‏تر است .

 

11 – نامگذاری وزنها ( بحرهای عروضی) این کار که چهار مورد آن را در بند قبل دیدید فقط برای ساده شدن نامگذاری وزنهاست و اصلا لازم نیست عربی بلد باشید‏. معمولا وزن شعرها تکرار یک الگوی ثابت است که اسم آنها طوری انتخاب می‏شود که هم‏وزن خودشان باشد و با تکرار یا به تنهایی یک مصرع کامل ایجاد می‏کنند . درصورت تکرار معمولا آخرین آنها در مصرع یک یا چند هجای خود را از دست می‏دهد و مخبون (دم‏بریده) می‏شود و در غیر این صورت اگر تعداد تکرار الگو زوج باشد طبیعتا هر مصرع خودش دو نیمه هم‏وزن دارد و وزن دوری نامیده میشود . در مورد وزن دوری آخرین هجای هر نیمه مصرع طبق بند 10 همیشه بلند محسوب میشود . پرکاربردترین الگوها اینهاست : – : فـَع – – : فـَعـلـُن 7 – : فَـعَـل 7 – – : فـَعـولـُن – 7 – : فاعِـلـُن – – 7 : مـَفـعـولُ 7 – – – :مـَفاعیلـُن – 7 – – : فاعـِلاتـُن – – 7 – :مـُستـَفعـِلـُن – – – 7 : مـَفـعولات ُ 7 7 – – : فـَعـَلاتـُن – 7 7 – : مـُفتـَعـَلـُن – – 7 7 :مـُستـَفـعـِلُ 7 – 7 – : مـَفاعـِلـُن – 7 – 7 : فاعـِلات ُ 7 – – 7 :مـَفاعیل ُ 7 – 7 7 : مـَفاعـِل ُ 7 – 7 – 7 7 – – : مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن – – 7 – 7 – 7 7 :مـُستـَفعـِلـُن مفاعـِل ُ به شباهت این دوتای آخر که تولید کننده اوزان پرکاربرد فارسی هستند توجه کنید .(در صورت تکرار مثل هم می‏شوند)

چگونه قافیه را تشخیص دهیم

 

12 – مثالهایی از وزنهای پرکاربرد شعر کلاسیک (در مورد هر مثال باید خودتان شعر را تقطیع عروضی کنید و قوانین و اختیارات شاعری مربوط به آن را بررسی کنید تا کاملا مسلط شوید . در مورد وزنهای دوری وسط مصرع را با | نشان داده‏ام . ) فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) : 7 – – 7 – – 7 – – 7 – کنون گر به دریا چو ماهی شوی و یا همچو شب در سیاهی شوی کُ . نون . گر . ب ِ . دَر . یا . چُ .ما . هی . ش َ . وی وَ . یا . هَم . چُ . شـَب . دَر. س ِ . یا . هی . ش َ . وی ن در انتهای کنون طبق قاعده بند 8 حساب نمی‏شود. به نحوه تقطیع سیاهی و چو و قاعده بند 7 هم دقت کنید . مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن | مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن : 7 – – – 7 – – – 7 – – – 7 – – – سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی سَ . حَر. با. باد. می.گـُف. تـَم.ح َ. دی. ثِه . آ. ر ِ . زو . مَن .دی خ .طا . با .مد .ک ِ . وا.ثِق. شو.ب ِ . اَل .طا . فِه . خ ُ.دا.وَن.دی هجای کوتاه انتهای حدیث و الطاف بر اساس اختیار شاعری بلند حساب شده است . دلیل متصل شدن خطاب به آمد نیز اختیار شاعری است . مـَفاعیلـُن‏مـَفاعیلـُن‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهادوشیرین نظامی): 7 – – – 7 – – – 7 – – بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست ب ِ. گـُف . تا . جان . ‏فُ . رو.شی. از. اَ . دَب .نیست ب ِ .گـُف . تـَز .عِشق‏ . با . زان . این .عَ جَب .نیست هجای کشیده نیست طبق قاعده بند 9 باید بلند حساب شود . فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن : – 7 – – – 7 – – – 7 – – – 7 – بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی‏آشامم هنوز بَر. ن َ . یا . مَد . اَز . ت َ . مـَن .نا . یـِه . لَ .بَت .کا.مَم .هَ . نوز بَر. اُ . می . دِه . جا . م ِ . لَع . لَت . دُر . دِ .‏ آ . شا . مَم . هَ . نوز فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن (وزن مثنوی مولوی ونیز برخی ترانه‏های محلی ) : – 7 – – – 7 – – – 7 – بشنو از نی چون حکایت می‏کند وز جداییها شکایت می‏کند بـِش . نُ . اَز . نـِی . چون . ح ِ . کا . یَت . می‏ . ک ُ . نـَد وَز .ج ُ . دا . یی . ها . ش ِ . کا . یَت . می‏ . ک ُ . نـَد مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن | مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن : – – 7 – – – 7 – – – 7 – – – 7 – هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من هـَف . تا. س ِ . مان. را . بـَر . دَ . رَم . وَز. هَفت .دَر.یا .بُگ. ذَ. رَم چون . دِل. بَ . را . نِه . بـِن.گـَ . ری .دَر .جا. ن ِ.سَر. گر.دا .نِ.مَن نه در انتهای دلبرانه هجای کوتاه است ( چون هاء غیرملفوظ است ) اما بنا بر اختیار شاعری بلند حساب شده است . فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن | فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن ( عشق درویشان خانقاه همسایه ما البته همراه با دف !) : 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد همه امروز چنانیم که سر از پای ندانیم همه تا حلق در آبیم و در این حلقه نشست او هَ . م ِ . اِم . روز . چُ . نا . نیم . کِ . سَ . رَز .پای .نـَ .دا . نیم ه َ . م ِ . تا . حَلق . دَ . را . بی . مُ . دَ . رین. حَل. ق ِ. ن ِ.شـَس .تو هجای نیم در آخر چنانیم هجای کشیده است اما چون در انتهای نیم‏مصرع وزن دوری است بلند محسوب شده است در حالی‏که در مورد هجای بیم آخر درآبیم حرف م به نیم مصرع بعد ملحق شده است . فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلـُن ( از اوزان پرکاربرد): شکل اصلی: 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – شکلهای دیگر با اختیارات شاعری : 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – – – – 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 – – 7 7 – – 7 7 – – – – نفس باد صبا مشک‏فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد اولا به جز مصرع اول این مثال سه مصرع بعدی طبق اختیارات شاعری با فاعلاتن به جای فعلاتن آغاز شده‏اند . دوما هجای هد آخر خواهد یک هجای بلند است و بنا بر اختیارات شاعری به جای دو هجای کوتاه آمده است . مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏ | مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏ – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – (مـُفتـَعـَلـُن وزنهای شاد ایجاد می‏کند): یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا چون مـُفتـَعـَلـُن‏ = مـَفاعـِلـُن پس وزن قبل معادل وزن زیر است: مـُفتـَعـَلـُن‏ مـَفاعـِلـُن | مـُفتـَعـَلـُن مـَفاعـِلـُن – 7 7 – 7 – 7 – – 7 7 – 7 – 7 – آب زنید راه را این که نگار می‏رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می‏رسد مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏فاعِـلـُن: – 7 7 – – 7 7 – – 7 – از اوزان بسیار شاد: ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده هجای ه آخر این دو مصرع کوتاه است ولی طبق قاعده بند 9 باید بلند محسوب شود . مـُفتـَعـَلـُن فاعِـلـُن | مـُفتـَعـَلـُن فاعِـلـُن: – 7 7 – – 7 – – 7 7 – – 7 – شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد مـُستـَفـعـِلُ مـُستـَفـعـِلُ مـُستـَفـعـِلُ فـَعلـُن: – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – در زد کسی از سمت خیابان تو نبودی برخاستم از خواب هراسان تو نبودی مـُستـَفـعـِلُ‏مـُستـَفـعـِلُ‏مـُستـَفـعـِلُ‏فـَع (لا حول ولا قوه الا بالله): شکل اصلی: – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – شکلهای دیگر با تبدیل هر یک از جفت هجاهای کوتاه کنارهم به یک هجای بلند به دست می‏آید و نیز با خواندن وزن به صورت فـَع مـُفتـَعـَلـُن‏ مـُفتـَعـَلـُن‏ مـُفتـَعـَلـُن‏ و آوردن مـَفاعـِلـُن به جای مـُفتـَعـَلـُن‏ دوم : – – 7 7 – 7 – 7 – – 7 7 – زاهد بودم ترانه‏گویم کردی عابد بودم پیاله‏جویم کردی سجاده‏نشین باوقاری بودم بازیچه‏ی کودکان کویم کردی هر روز دلم در غم تو زارتراست وز من دل بی‏رحم تو بیزارتر است بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادارتر است مـُستـَفـعـِلُ فاعِلات ُ فـَعـلُن ( از وزنهای پرکاربرد ): یا به عبارت دیگر : مـُستـَفـعـِلُ فاعِلـُن فَـعـولُن – – 7 7 – 7 – 7 – – دیدید که وزن رباعی با اختیارات شاعری به صورت زیر در‏می‏آید ( – – 7 7 -7 – 7 – – 7 7 – ) اگر 3 هجای آخر آن را برداریم به وزن مـُستـَفـعـِلُ فاعِلات ُ فـَعـلُن ( وزن لیلی و مجنون نظامی یا ترجیع‏بند معروف سعدی ) می‏رسیم : بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله کار خویش گیرم مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیل 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 – – بیایید بیایید بر این یار بگردیم بر این نقطه‏ی اقبال چو پرگار بگردیم بیایید که امروز به اقبال و به پیروز چو عشاق نو آموز بر این یار بگردیم بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن | مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن : 7 – 7 – 7 7 – – 7 – 7 – 7 7 – – بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن مـَفاعـِلـُن فـَعـَلـُن ( از وزنهای پرکاربرد): 7 – 7 – 7 7 – – 7 – 7 – 7 7 – دعای گوشه‏نشینان بلا بگرداند چرا به گوشه‏ی چشمی به ما نمی‏نگری؟ فـَعـَلاتـُن مـَفاعـِلـُن فـَعـَلـُن ( از وزنهای پرکاربرد ): این وزن با حذف مـَفاعـِلـُن از اول وزن قبلی به دست می‏آید. شکل اصلی : 7 7 – – 7 – 7 – 7 7 – شکل دیگر : 7 7 – – 7 – 7 – – – حال خونین دلان که گوید باز وز فلک خون جم که جوید باز مـُستـَفعـِلـُن مفاعـِل ُ مـُستـَفعـِلـُن فَـعَـل ( از وزنهای پرکاربرد): – – 7 – 7 – 7 7 – – 7 – 7 – حاشا که من به موسم گل ترک ِ مـِی کنم من لاف عقل می‏زنم این کار کی کنم تعدادی از وزنهای بالا دوری بود و حالا چند وزن دوری دیگر را بررسی می‏کنیم : فَعَلاتُ فاعِلاتُن | فَعَلاتُ فاعِلاتُن 7 7 – 7 – 7 – – 7 7 – 7 – 7 – – همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی مَفعول ُ فاعِلاتـُن | مَفعول ُ فاعِلاتـُن : – – 7 – 7 – – – – 7 – 7 – – نام وزنها سلیقه‏ای است مثلا می‏توانید نام این وزن را مستفعلن فعولن هم بگذارید ! دل می‏رود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا مَفعولُ مَفاعیلُن | مَفعولُ مَفاعیلُن : ساقی چمن و گل را بی‏روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی فاعِلُن مَفاعیلُن | فاعِلُن مَفاعیلُن : – 7 – 7 – – – – 7 – 7 – – – آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی جان و دل فدا کردم از برای آزادی زاهدی به میخانه سُرخ‏رو ز ِ مِی دیدم گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی ازحافظ فقط یک غزل در این وزن یادم هست: یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی فَعلُن فَعولُن | فَعلُن فَعولُن : – – 7 – – – – 7 – – یارب امان ده تا باز بیند چشم محبان روی حبیبان فاعِلاتُ فاعِلُن | فاعِلاتُ فاعِلُن مثل شعر ناگهان مثل گریه بی‏امان مثل لحظه‏های وحی اجتناب‏ناپذیر من پرکاربردترین اوزان فارسی را معرفی کردم ولی هر کسی میتواند وزن جدیدی ابداع کند و در آن وزن شعر بگوید . برای آن که شعر موزون باشد کافی است که مصرع‏ها هم‏وزن باشند .

 

13- قافیه و ردیف : در قصیده و غزل و دوبیتی و رباعی مصرع اول بیت اول با تمام مصرع‏های دوم ابیات هم‏قافیه است اما در مثنوی هر دو مصرع هر بیت هم‏قافیه‏اند. تفاوت دوبیتی و رباعی در وزن آنهاست و تفاوت قصیده و غزل در موضوع است . قطعه مانند قصیده است اما اولین مصرع قافیه ندارد. قافیه در شعر سنتی اجباری و ردیف اختیاری است . ردیف گاهی یک کلمه است و گاهی طولانی‏تر است و به شبه جمله یا یک جمله بدل می‏شود . ردیف طولانی از نظر معنی یا آهنگ شعر نقطه‏ی ثقل آن است . قافیه باید حداقل شامل یک حرف صدادار باشد : چوب با خواب هم‏قافیه نیست ولی با خوب هم‏قافیه است . قافیه بخش انتهای کلمات است ( چون اگر تمام کلمه باشد ردیف محسوب می‏شود ) : کتاب من با دفترمن هم‏قافیه نیست ! قافیه معمولا نباید تکراری باشد : دلم گرفته با غم‏گرفته هم‏قافیه است اما اگر دستم گرفته را به این دو اضافه کنیم حرف م در دستم و دلم چون کلمه مستقلی است قافیه تکراری محسوب میشود . بعضی‏ها کمی سخت می‏گیرند مثلا می‏گویند آسانی با می‏توانی هم‏قافیه نیست چون ی به دو معنی مختلف ( نسبت و ضمیر)آمده است و لحن و آهنگ تلفظش در این دو کلمه تفاوت دارد . در این صورت تکلیف غزل ای پادشه خوبان حافظ چه می‏شود ؟ آنجا تنهایی و بازایی و توانایی و نپیمایی هم‏قافیه‏اند! یا اینکه می‏گویند عاقلانه و عاشقانه و صادقانه قافیه تکراری هستند چون آنه آخر این کلمات فقط برای ساخت صفت نسبی آمده است . البته من با تکرار بیش از حد این‏گونه کلمات در یک شعر موافق نیستم ولی اگر این را قاعده فرض کنیم تکلیف شعر حیلت رها کن عاشقای مولوی چه می‏شود ؟ آنجا مستانه و دیوانه و جانانه قافیه‏اند !

 

14 – ترانه : تفاوتهای مهم ترانه با شعر کلاسیک : اول این که چون ترانه معمولا به جای خوانده شدن از روی کاغذ , شنیده می‏شود جملات باید کوتاه‏تر و فاصله آنها تا مرجع مورد نظر شاعر باید کم باشد , مثلا نباید مثل شعر کلاسیک در یک جمله ابهامی موجود باشد که با توجه به دو یا سه بیت قبل متوجه نظر شاعر ترانه شویم . دوم این که اگر تمام ترانه در یک وزن باشد آهنگ آن منوتون ( یکنواخت ) و شاید خسته‏کننده می‏شود پس بهتر است در قسمتهای مختلف یک ترانه مخصوصا در ترجیع‏بندها وزنهای مختلف اما نزدیک به هم ایجاد شود. سوم این که هجاها و حروف تشکیل دهنده کلمات ترانه باید با آهنگ مورد نظر ترانه‏سرا سازگار باشد . چهارم این که در ترانه از گویش‏های محلی کلمات نیز استفاده می‏شود مثلا خونه به جای خانه می‏آید و افتاد با میخواد قافیه می‏شود . پنجم این که وزن در ترانه مانند وزن شعر کلاسیک است اما تقطیع بر اساس نحوه‏ی خواندن ترانه معتبر است . مثلا در محاوره اغلب حروف صدادار بلند کوتاه تلفظ می‏شود در نتیجه هجاهایی که در تلفظ رسمی کشیده‏اند بلند و هجاهای بلند کوتاه می‏شوند . مثلا ببار مثل بـِبَر و بی‏تو مثل بِ تو خوانده می‏شود . ( البته این کار برای تمام کلمات مرسوم نیست مثلا کمتر کسی حرف ا را در تجارت کوتاه میخواند !) از طرف دیگر گاهی با یک تشدید یا کش‏دادن هجا توسط خواننده! هجای کوتاه به صورت بلند و هجای بلند به صورت هجای کشیده خوانده می‏شود مثلا بیا به صورت بی یا ( با تشدید روی حرف ی ) خوانده می‏شود . هر شعری با موسیقی پیوند نزدیکی دارد ( توجه شاعر به وزن و موسیقی کلمات و هجاها و حتی حروف . مثلا حرف ر به تنهایی تکرار و توالی را تداعی می‏کند و این موضوع بی‏ارتباط با منشا پیدایش کلمات در یک زبان نیست ! ) اما ترانه نقطه اتصال شاعر با موسیقی است ( حضرت مولوی میفرماید این علم موسیقی بر ِ من همچو معرفت است! ) حالا به وزن مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیل و مثالهایی که از غزلهای مولوی آوردم توجه کنید . اگر هفت هجای اول آن را بنویسیم چه می‏شود ؟ فَعولُن فَعَلاتُن : 7 – – 7 7 – – بهار پشت زمستون برام زندون غم داشت نبودی که ببینی بهارم تو رو کم داشت در همین وزن آنجا که می‏گوید: به شب طعنه زدم من به این عشق که شب مهتابی میشه ( به این عشق ) خارج از وزن اصلی است و ترانه را از یکنواختی نجات می‏دهد! در همین وزن بر اساس تساوی مفتعلن با مفاعلن داریم: خانوم گل آی خانوم گل برام سخته تحمل قدمهات روی چشمام بیا به این ور پل مثال دیگر از این وزن: تو تنهایی قلبم یه شب نقش تو افتاد مث این که خداوند تو با عشقو به من داد تو دلتنگی دنیا فقط عشقو شناختم با این واژه‏ی خوشبخت همه دنیامو ساختم دلم خواست که تو دنیا پریشون تو باشم دلم خواست بشم عاشق . دلم خواست ( دلم خواست ) آخر مانند ( به این عشق ) است و ترانه را از یکنواختی خارج می‏کند . فَعَلاتُ فاعِلاتُن : 7 7 – 7 – 7 – – در شعر کلاسیک به جای هجای اول نمی‏توان هجای بلند آورد ولی در ترانه می‏شود: به تو نامه می‏نویسم ای عزیز رفته از دست ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست ضمنا به کوتاه خوانده شدن هجای آخر خوشبختی هم توجه کنید. روی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن مُفتَعَلُن مَفاعِلُن : – 7 7 – 7 – 7 – این وزن با توجه به هم‏ارزی مُفتَعَلُن با مَفاعِلُن از پرکاربردترین اوزان ترانه است: وقتی میای صدای پات از همه جاده‏ها میاد انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد تا وقتی که در وا میشه لحظه‏ی دیدن میرسه هر چی که جاده‏س رو زمین به سینه‏ی من میرسه یه روز منو دور می‏بینی اسم منو خط می‏زنی وقتی میای قشنگترین پیرهنتو تنت کن مُفتَعَلُن فَعولُن : – 7 7 – 7 – – این وزن با حذف هجای آخر وزن قبل به دست می‏آید و این وزن هم با توجه به هم‏ارزی مُفتَعَلُن با مَفاعِلُن از اوزان پرکاربرد ترانه است: دوسِت دارم عزیزم عاشقتم هنوزم نذار که بیشتر از این به پای تو بسوزم فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلـُن : 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – تو چرا شمع شدی سوختی ای هستی من؟ به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود؟ ترانه سراها در این وزن از یک اختیار شاعری جالب استفاده می‏کنند : در تکرار فـَعـَلاتـُن ( 7 7 – – ) تکرار الگوی مُفتَعَلُن ( – 7 7 – ) دیده میشود .در ترانه به جای هر یک از این الگوهای مُفتَعَلُن که دوست داشته باشد مَفاعِلُن می‏آورند: من دلم خیلی می‏خواست یک دو سه روز بیشتر از این – 7 – – 7 7 – – 7 7 – – 7 7 – بشینم کنارت و ناز نگاهت بخرم 7 7 – 7 – 7 – – 7 7 – – 7 7 – در اغلب وزنهای شعر کلاسیک ترانه هم سروده شده است.مثلا: مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن – – 7 – – – 7 – البته ترانه سرا ممکن است در چند بیت ترانه ( مخصوصا در ترجیع‏بندها) برای چندآهنگی شدن ترانه به جای مُستَفعِلُن دوم فَعولُن ( 7 – – ) یا مَفعولُن (- – – ) یا مَفاعِلُن ( 7 – 7 -) یا مُفتَعَلُن (- 7 7 – ) بیاورد : با قلب من بازی نکن ای خوب خوب ای خوب من با قلب من بازی نکن ای صبح بی غروب من با من چو عاشق بودنی باورم ندارم با منی امشب من و این گریه‏ها عشقم تو هستی والسلام ای از تو عاشق هر کلام از تو نوشتن ناتمام ای صاحب غم تو صدام عشقم تو هستی والسلام میتوان گفت قسمتهای اصلی ترانه بر اساس یک وزن بنا میشود و وزنهای دیگر در حواشی وزن اصلی و با توجه به آهنگ ترانه ایجاد می‏شود .

 

15 – وزن و قافیه در شعر نیمایی : قافیه اختیاری است . تمام خطهای شعر با تکرار یک الگوی ثابت ولی با تعداد تکرار مختلف و حذف احتمالی یک یا چند هجای انتهایی به دست می‏آید . اختیار شاعری تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند رایج است . الگوهای پرکاربرد به قرار زیر است : فَعَلاتـُن : اولین فَعَلاتـُن میتواند به فاعِلاتـُن تبدیل شود: خواب در چشم ترم می‏شکند ( نیما یوشیج ) آب را گل نکنیم (سهراب سپهری) اهل کاشانم ( سهراب سپهری) بی‏تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ( فریدون مشیری) مَفاعیلُن : مسیحای جوان‏مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین ! سلامم را تو پاسخ گوی ( زمستان مهدی اخوان ثالث ) نمی‏خواهم بدانم کوزه‏گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ! فاعِلاتُن : وای جنگل را بیابان می‏کنند مُستـَفعِلُن: ما یادگار عصمت غمگین اعصاریم و حالا این شعر زیبای فروغ را تقطیع می‏کنیم: به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد 7 – 7 – 7 7 – – 7 – 7 – – – به رودها که در من جاری بودند 7 – 7 – 7 – – – – – – به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من 7 – 7 – 7 – 7 7 – – 7 – 7 – 7 7 – – از فصلهای خشک گذر می‏کردند – – 7 – 7 – 7 7 – – – – به مادرم که شکل پیری من بود 7 – 7 – 7 – 7- 7 7 – – با فرض آنکه برخی از هجاهای بلند در این شعر به جای دو هجای کوتاه آمده‏اند ردپای مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن در این شعر کاملا دیده می‏شود . نکته اینجاست که 7 – در ابتدای وزن گاهی یک یا دو بار در اول وزن تکرار شده است ! این شعر زیبای احمد شاملو نیز تقریبا چنین وضعی دارد : به راستی صلت کدامین قصیده‏ای ای غزل ! به آفتاب از دریچه تاریک خود احمد شاملو به آهنگ ذاتی دیگری در کلمات شعر اعتقاد دارد که لزوما با وزن عروضی منطبق نیست . شاید هجاهایی که فشار یا تاکید در ادای آنها وجود دارد یا بار عاطفی بیشتری دارند در آهنگ شعر سپید مهم باشند . به نظر من این مسئله و بررسی علمی آن هنوز باز است !

من کلاسهای دکتر فرامرز عرب عامری و به کسانی که علاقه مندند در مدت کوتاه و با هزینه کم واقعا شعرهای خوب و عالی بگن و پیشنهاد می کنم. شما در این مدت کوتاه میتونید به ساده ترین روش به خلق شعرهای خوب و مناسب بپردازید. 

همه کسانی که تا کنون شعری نسروده اند و علاقه مند سرودن شعر هستند با شرکت در این کلاسها میتونن اشعاری مناسب جلسات شعر. جشنواره ها. مسابقات ادبی . مجریان و آهنگسازان و خوانندگان و خوشنویسان ارائه کنند.

جلسات آقای عامری تضمینی و بصورت حضوری در تهران برگزار میشه.

برای اطلاعات بیشتر به اینستاگرام amozeshe_shear   یا شماره 09115800500 ارتباط بگیرید.


اینجاDownloads-icon

چگونه قافیه را تشخیص دهیم
چگونه قافیه را تشخیص دهیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *