چگونه موفق باشیم نی نی سایت

 
helpkade
چگونه موفق باشیم نی نی سایت
چگونه موفق باشیم نی نی سایت

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

چه کارایی کردین که واقعا نتیجه ی خیلی مثبت و خوبی گذاشته تو زندگیتون …واسه موفقیتتون چجوری برنامه ریزی کردین

؟

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

تلاش و پشتکار و امید فقط

بیخی تو ایران هیچی نمیشی😂😂😂

ازدواج نکن تا موفق بشی یا با کسی ازدواج کن که خودخواه نباشه

میدونستی کالسکه ماریس فقط با دو حرکت جمع میشه و به خاطر عرض کمش از خیلی جاها رد میشه؟!؟

نكته  مهمي بود و اصلي

تا موفقیت رو چی ببینی؟ دوست عزیز

ببین موفقیت یکی بستگی داره به ارادت که قوی هست یا ضعیف .دوم شرایط زندگیت ،اینکه ممکنه یه موقع هایی شرایطی پیش بیاد نتونی برای هدفت تلاش کنی .اول باید هدفت مشخص کنی بعد برای رسیدن بهش تلاش کنی .و شریک زندگیت هم موافق باشه و توی رسیدن به هدفت کمکت کنه  عروس خاله ی من دکتراش گرفت شوهرش و خانواده شوهرش خیلی کمکش کردن حتی غذا هم خودش نمیپخت بعد که تخصصش گرفت میگفت با کمک پدر و مادرم به اینجا رسیدم مسخرست

بستگی داره موفقیت رو چجوری ببینی.

مثلا اگه فکر میکنی قبول شدن تو رشته حقوق دانشگاه دولتی تو تهران موفقیته من از این نظر موفقم😉

راهشم اینه: به حرف اون دوستانی که میگن بیخی اینجا ایرانه هیچی نمیشی توجه نکردم و گوشامو گرفتم و سخت درس خوندم😊 و هنوز اول راهم.

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

دوستان جذاب و موفق لطفا رمز موفقیتتونو بگید.

از اینجا نظر خاهی نکنی همه چیت درست میشه

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

😷😷😷😷😷😷😷

آیا می‌دانید در هفته ۳۶ بارداری باید برای ذخیره خون بندناف نوزادتان ثبت‌نام کنید؟!

یکی چندوقت پیشا میگفت رو مخ شوهرتون نرین و پول نخواین بهتریت زن دنیا میشین، 😂😂😂😂

محبت صبر سیاست اراستگی اعتماد بنفس

دقیقا همینجوری

افرادی ک ؛  مستقل ن  و با درایت 

از حق و منافع شون محترمانه و با آرامش دفاع می کنن

اعتماد بنفس بالایی دارن 

شخصیت پخته و ساخته ای دارن و می تونن گلیم شونو از آب بکشن بیرون

اره دیگه فقط همینمون مونده انجام بدیم😂😂😂

نمیخوام شوهرمو راضی نگهدارم. میخوام یه زن موفق و جذاب باشم. 

این عکسه چقدجالبه

یکی باید ب شکمش برسی یکی زیر شکمش 😂😂😂. بعدشم زیاد غر غر نکنیمو هرچی اقای شوهر گف بگیم چشم عزیزم😁✋ بعدش کاری ک دوس داشتیو انجام بدی.یکمم درکش کنیم .فعلا همینا یادم اومد👍👍👍😍

😐اینجوری جذابی

اخ اخ زیره شکم😂😂😂😂

😊😊😊😊😊

به خودت به عنوان يك خانوم مستقل يك همسر و يك مادر احترام بذاري. فعاليت هاي شخصي خودت رو بعد ازدواج فدا نكني! حريم خودت و همسرت رو رعايت كني غرغر هاي الكي نداشته باشي بدگويي از خانواده همسرت رو در شان خودت ندوني. هرچي براي شادي خودت و حال خوب خودت تلاش كني همون رو هم به همسرت و زندگيت منتقل ميكني 

متوجه نشدم

خدايي اون موقع كه بحثش داغ شده بود شوهرم اين كارو برام كرد😂😂 همين ظرف اب داغو

😂😂😂 والا

لطف مکرر حق مسلم میشه این امضاء یکی ازخانمای سایته 

اگه عملیش کنیااااااهم عزیز میشی هم کارت به چشم میاد 

دوم اینکه زیادقربون صدقه نرین منظورم افراطیه مردازود دل زده میشن… بی محلی جزیی کنین به شوهرا میفتن دنبالتون 

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

به دوستان قول داده بودم که بگم چطور ازدواج کردم  و موفقیت هام در زندگی زناشویی و اجتماعی  دلیلش چیه :

خب من خیلی مشکلات داشتم .پدرم اعتیاد داشت و خودش مشکل بزرگی بود برای ازدواجم . یه بار یه خاستگار سوال عجیبی پرسید .گفت وقتی تو به دنیا اومدی پدرت معتاد بود یا بعدش معتاد شد ؟ گفتم چه فرقی داره؟ گفت خب اگه قبلش معتاد بوده باشه در ژن تو اثر میذاره و تو هم به بچه مون منتقل میکنی ! (به مباحث ژنتیکی که در حوصله ی این تاپیک نیست وارد نمیشم …ولی همین قدر بگم که ملتی هستیم که اهل منبع و سرچ نیستیم متاسفانه و یه چیزی میشنویم و طوطی وار تکرار میکنیم و …)

این سوال از طرف خاستگار، باعث شد من ماه ها گریه کنم ! درد بکشم .دلم بشکنه و …

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

چطور همسرم من را آدمی شاد و شنگولی و صبور و آرومی شناخته بود(1)

من و همسرم سه چهار بار رفتیم رستوران و کافی شاپ های خوب .بعدش بهش پیشنهاد دادم که ساندویچ خونگی بپزم و بریم پارک 🙂 

قبول کرد .وسایل پیک نیک را آماده کردم و ماشین گرفتم و رفتم یه جایی که بیاد دنبالم .خونه هامون از هم دور بود .من بخشی از را ه را میرفتم و اونم بخشیش را میومد و همدیگه را میدیدم و شب من را میرسوند خونه مون .به برادرهامم گفته بودم با یکی میرم بیرون آشنا بشم .اونها مرتب چک میکردن که کجا میرم و دیر نیام و … برای همین همسرم خیلی دلواپس بود که تا قبل از ساعت 9 ببره من را خونه مون پیاده کنه …

اون روز که ساندویچ مهیا کرده بودم ، وسایل سنگین بود و از آژانس پیاده شدم.دیدم تو ماشین مدل بالاش نشسته و حتی نیومد کمک بده …(همسرم از خانواده ای هست که اصلا این چیزها را یاد نگرفته بود.بر خلاف چیزای بزرگی و عالی ای که بلد بود ، ولی اینها را بلد نبود) رفتم بهش گفتم : فلانی جان میشه بیای کمکم .زورم نمیرسه .شما قدرتت خیلی بیشتره …(هندونه زیر بغلش را کیف کردین خخخخ) 

مثل قیصر پرید اومد وسط و سبد پیک نیک را گذاشت صندوق عقب و …

رفتیم پیک نیک …دستکش یکبار مصرف برده بودم .غذا هم ساده بود .کوکو سبزی ! نشستم خورد کردن گوجه و کاهو .زیتون هم برده بودم .با ظرافت و زنانگی و خیلی آروم بدون اینکه هول بشم خورد میکردم و می چیدم .لاک هم زده بودم از زیر دستکش های یه بار مصرفم ، قرمزی هاش پیدا بود …خلاصه بخش کوچیکی از زنانگی هام را داشتم به رخش میکشیدم 🙂 صبوری ، ظرافت ، چیدن ، آرامش و…ساندویچ مهیا کردن و دادن دستش با احترام ….

 اون روز خیلی عالی بود.من دست نکرده بودم تو جیبم و خرج کنم .ولی از خرج کردن اون هم جلوگیری کرده بودم .وقتی رسیدیم خونه ، پیام  داد :

امروز عالی بود .چقدر کنارت آرامش گرفتم .غذات خیلی خوشمزه بود .چقدر چسبید ! 

راز موفقیت اون روز این بود که نشون دادم زن زندگی هستم با خرج های کمتر .ولی نبردمش رستوران و پول رستوران بدم .بلکه به روش زنانه برخورد کردم .هم زنانگیم را بهش نشون دادم و هم خرج کمتر شد.

بله خانمهای عزیز ، یه کوکوی ساده هم با طعم زنانگی خیلی خوشمزه میشه     

چطور همسرم استانداردهام را پذیرفته بود ؟(1)

همسرم ادم مغروری بود .به راحتی حرف محبت امیز و عاشقانه نمیزد.بعد از هشت جلسه هنوز اسمم را هم صدا نمیزد چه برسه بخواد حرفای دخترونه پسند بزنه خخخهمچنان باهاش ادامه میدادم .من از درون به ارامش رسیده بودم‌(به خاطر عزت نفس و خودباوری هام.ربطی به اشنایی با همسرم نداشت .من از رابطه راضی بودم و میخواستم ادامه بدم )

وقتی با همسرم تو دوران اشنایی بیرون میرفتیم ،هیچ وقت عجول نبودم.یعنی اجازه میدادم پیشنهاد بیرون رفتن از طرف اون باشه .یکبار قرار گذاشتیم که بریم کوه نوردی .قرار بود صبح زود بریم .من چون کوه نوردی خیلی خودش سنگینه ،باشگاه بدنسازیم را نرفتم که صبح انرژی داشته باشم برم کوه .اخر شب زنگ زد و کوه را کنسل کرد!!! عذرخواهی کرد و گفت خیلی خسته س .علتش این بود که رفته بود فوتبال بازی کرده بود با دوستاش!در واقع اتفاق خوبی نیوفتاده بود در رابطه مون .اون میدونست اگه فوتبال بره خسته میشه و قطعا کوه نمیتونه بیاد .منم میدونستم اگه باشگاه برم نمیتونم کوه بریم .ولی اون فوتبالش را رفته بود و من باشگاهم را کنسل کرده بودم!وقتی کنسلی را اعلام کرد در کمال خونسردی قبول کردم و گفتم باشه انشاله یه روز دیگه میریم‌‌.چند روز پیگیر شد که بریم کوه و من نرفتم و باشگاهم و کارهای دیگه را علت نرفتنم اعلام کردم .بداخلاق هم نشدم ها .با مهربونی کنسلش میکردم.مثلا میگفتم وای فلانی جان دلم خیلی میخواد با شما برم کوه .خیلی خوبه کنارت باشم .ولی خب فردا نمیتونم بیام چون امشب باشگاهم ….فردا نمیتونم بیام چون امشب مهمونی هستم و خسته میشم و ….تا اینکه حساس شد .گفت تو یه برنامه ت را هم نمیتونی کنسل کنی با من بیای کوه ؟ گفتم نه چون یه بار کنسل کردم و دیدم تو برات بی ارزشه ! من انتظار داشتم زودتر خبر بدی تا من هم به باشگاهم برسم .متاسفانه اون جلسه ی باشگاهم سوخت و پول هم داده بودم براش …خلاصه پیگیر شد و من کامل براش با ارامش و مهربونی و بدون عجله و با اعتماد به نفس توضیح دادم… .عذر خواست ازم و گفت شرمنده من باید اون روز بهت زودتر خبر میدادم حق با توئه …راز این موفقیتم (گرفتن عذرخواهی از مرد مغرور مقابلم) این بود که اصلا عصبی نشدم.”نحس” نشدم. بلکه گذاشتم تو “وقت طلایی” براش با ارامش توضیح بدم.زمانی که گوشهاش برای شنیدن حرفم باز باشه نه بسته !پ‌.ن ۱ :”نحس” بودن را تو تاپیک تجربیات گرانقدرم کامل توضیح دادم.خیلی مهمه .حتما مطالعه کنیدپ.ن ۲ : “وقت طلایی” را هم تو اون تاپیک مفصل توضیح دادم .وقت طلایی یکی از تیزهوشی های هر زنی هستش .زنی که برای رسیدن اون زمان ،صبوری میکنه !

امپراطوری رابطه و ساختن رابطه ی عاطفی (1)

قرار کوه را گذاشتیم .من قبول کردم بخشی از وسایل را بیارم و اون هم باید ۹۰ درصد وسایل را میاورد .وقتی جای مناسب پیدا کردیم و زیر اندازم را پهن کردم،اخم کرد.از نگاهش میشد فهمید که داره تو دلش میگه : این چه زیر انداز پوکیده ای هست که این دختر برداشته اورده !

گفت زیر انداز بهتر نداشتی ؟ گفتم نه متاسفانه .من دختر کوهم .زیر انداز برای کوهنوردا مهم نیست که .کف صخره ها میشینن کوه نوردا و عشق میکنن.خنده ام گرفته بود چون داشتم چرت و پرت میگفتم ولی اعتماد به نفسمم حفظ میکردم .خلاصه با اخم نشست.بعد شروع کرد پختن املت .گوجه ها را ریخت و سرخ کرد و بعد هر چی گشت تخم مرغا رو پیدا نکرد از کوله اش ! گفت ای وای یادم رفته تخم مرغ بیارم !

خندیدم و بهش گفتم : مجبوریم روی این زیر انداز پوکیده ،نون و گوجه روغن بخوریم یعنی ؟ 😂😂

خندید و گفت اخه کی میخوره ؟ گفتم بیا بخوریم و لذت ببریم . ‌..

می خندیدیم و میخوردیم 🤦‍♀️😂

بهش گفتم این خاطره ماندگار شد .مطمئن باش خاطرات خوب در همین محدودیت هاست .جایی که با امکانات کم میتونی لذت ببری …

اینطور بود که انعطاف پذیری را بهش فهموندم.اینکه شرمنده شد  زیر انداز را به روی من اورده بود و من به فراموشیش بابت تخم مرغ اینطور نگاه کرده بودم…

بعدش رفتیم خونه و پیام داد که غذا خوشمزه بود؟ گفتم در کنار همچون توئی بله خوشمزه بود 💪

اون جلسه گذشت و من فهمیدم وقتی دکتر شیری میگه “امپراطوری رابطه ” یا میگه” رابطه ی عاطفی ساختنی است ” یعنی چی …. یعنی همین چیزها دیگه .یعنی وقتی از خانواده پولداری  نیستی  و پول زیر انداز خریدن را نداشتی  ،و طرفت پولداره ،همچنان با اعتماد به نفس باشی و از این موقعیت طنز بسازی .یعنی منتظر نباشی که یه اشتباه از طرفت سر بزنه و یا یه فراموشکاری کنه و بزنی تو سرش !

یعنی یاد بگیریم به هم تو رابطه کمک بدیم و مردانگی و زنانگی های همدیگه را پرورش بدیم .

گاهی مردی روبروت قرار داره که قصدش صرفا داشتن دوست دختره ! ولی در کنار تو میشه مردی که تصمیم به ازدواج میگیره و میشه مرد زندگی! این تو هستی که امپراطور رابطه ات میشی .با دیکته کردن استانداردهات و رهبری رابطه ت ..

آیا می‌دانید در هفته ۳۶ بارداری باید برای ذخیره خون بندناف نوزادتان ثبت‌نام کنید؟!

با همدیگه پارو زدیم ! (۱)

با همدیگه پارو زدیم ! اجازه دادم خودش را نشون بده 

وقتی سوار قایق رابطه ی عاطفی میشین باید با هم پارو بزنید نه اینکه یکی بیشتر یکی کمتر …

دکتر شیری میگه: حتی اگه یک  زن پولدار باشی و بتونی برای خودت انگشتر ۱۰ میلیونی بخری ، دوست داری مردی باشه که برات یه انگشتر بخره ، حتی اگه قیمتش یه میلیون باشه !

من اجازه دادم اولین پیشنهاد برای خرید کادو را اول دریافت کنم و بعدش خودم کادو بخرم  … مثل رابطه های قبلیم سریع سراغ لاو در کردن و هدیه خریدن و پول خرج کردن نرفتم .صبور بودم تا پاروی اول را بزنه …

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

خلاصه برام خرج کرد و مانتو رفتیم خریدیم …

بعد از مانتو، خرید پشت خرید😃.هر چیزی که میگفتم دوست دارم سریع میگفت بیا بریم بخریم 😃😃😌

خودسانسوری نکردم .از خودگذشتگی های الکی هم نکردم و تشکر کردن را تزریق کردم تو رابطه مون 

اگه غذایی را دوست نداشتم و پیشنهاد میداد بریم بخوریم راحت میگفتم من دوست ندارم.اگه جایی میخواستیم بریم و من موافق نبودم خودسانسوری نمیکردم .میگفتم اگه میشه جای دیگه ای بریم … البته ادبیاتی که استفاده میکنیم برای اینکه “نه” بگیم خیلی مهمه .. مثلا میگفتم : ممنون از پیشنهاد خوبت .من اونجا که پیشنهاد دادی ،سردم میشه خیلی .اگه موافق باشی جای دیگه بریم …‌

وقتی چیز کوجیکی (حتی یه پفک) هم برام میخرید خیلی ازش تشکر میکردم.وقتی با هم بیرون میرفتیم ،شب پیام میدادم و ازش به خاطر همراهی تشکر میکردم…. یه روز دیدم که اون هم تشکر میکنه .یاد گرفته بود 💪

۶ ماه از بیرون رفتن و آشنایی مون میگذشت .من ۶ ماه زمان اشنایی را برای اشنایی ضروری میدونم.چون فرهنگ لغت ادمها با هم متفاوته .تفکرات شون.من و همسرم خیلی شبیه بود عقایدمون ولی فرهنگ لغت هامون فرق داشت .کم کم با هم مچ شدیم در طول این ۶ ماه …. 

با خانواده ش مطرح کرد و مخالفت کردن.اصرار کرده بود بهشون و باعث شد که مادرش بهم زنگ بزنه و باهام قرار بذاره ….

رفتم …

اینطوری شروع کرد : ما دختر از دهات نمیگیریم ! ما دختر عموش را براش در نظر داریم .خطت را عوض کن و دیگه هیچ ارتباطی با پسرم نداشته باش !

من گفتم : اوکی . من رضایت خانواده همسر اینده م برام خیلی خیلی مهمه .اگه شما راضی نباشید من هم دیگه کات میکنم‌…

خیالش راحت شد! به هدفش خیلی سریع رسیده بود ! آروم گفت : والدینت برای چی جدا شدن ؟ 

گفتم : این منم روبروی شما ! دارم لیسانس میگیرم.سر کار میرم و پول جمع میکنم‌.پول حلال ! ورزشکارم ! من میتونستم به خاطر خانواده م که متشنج بود ،راه دیگه ای را برم .ولی میشینم تا ساعت ۹ شب پشت کامپیوتر و پول حلال در میارم‌. من چیزایی که دوست داشتم با پول خودم خریدم.به واسطه ی تیم ورزشی ،به همه جای ایران سفر کردم! از خودم بپرسید میتونم بگم .ولی من چه قضاوتی در مورد والدینم میتونم داشته باشم به نظرتون؟ اونها دلایل خودشون را برای جدایی داشتن و هر جی من بگم در موردشون ،قضاوت منه صرفا.نه دلایل اصلی … من جای شما بودم ،دنبال دلیل جدا شدن نمیرفتم. موضوعات طلاق پیچیده س .با ۴ تا جمله جمع نمیشه و به حقیقت دست پیدا نمیشه کرد!

 گفت : آفرین دختر خوبی هستی .ولی دوست داری وارد خانواده ای بشی که قبولت نکنن؟ گفتم : نه اصلا .من از این لحظه به بعد خاموش میشه خطم…  

خطم را خاموش کردم …

من فرق کرده بودم .قوی شده بودم‌.مهرطلبی ها را پشت سر گذاشته بودم.شخصیت مستقلی پیدا کرده بودم‌…

اما مگه میشه از آدمی که میدونی کیس درستی برای تو هست و همه جوره مچ شدی باهاش ،بگذری؟

من قبل از آشنایی با همسرم در طول کلاسها و آموزشهای دکتر شیری ،یاد گرفته بودم و تمرین کرده بودم که برای خودم آرایش کنم ،لاک بزنم،لباس خوشکل و مرتب بپوشم و خوشتیپ باشم .لبخند داشته باشم،آروم باشم و با آرامش حرف بزنم و عمل کنم… جزوی از وجودم شده بود. اما بعد از اون شب ،یهو خالی شدم .لاک هام برام غریبه شدن.همه ش یاد اون می افتادم .که میگفت فلان رنگ لاک قشنگه …اون مانتو که خریده بود را گذاشتم یه جای دور از چشمم .همه ی چیزهایی که خریده بود تو اتاقم دیوونه م میکرد…

فرداش لبخندم محو شد.آروم شدم و تو خودم رفتم…

خونه مون هم حال و هوای خوبی نداشت .خیلی سعی کرده بودم روی مخ داداشهام کار کنم.با ارامشم .با زنانگی .با متانت .جوری شده بود که حرفم توسط اونها پذیرفته میشد… برای اومدن خاستگارها به خونه مون ،برای برادر بزرگم ساعتها سخنرانی کرده بودم که هوام را داشته باشه(آخه داداش بزرگه تحت تاثیر مامانم بود و یهو برخی از جلسات خاستگاری ها را شرکت نمیکرد و خون به جگرم میکرد).

دو سه روزی حال بدی داشتم.روز سوم یا چهارم بود که پا شدم و لبخند زدم.لاک زدم.موهام را چتری کوتاه کردم.و به خودم گفتم : دختر گرانبها ،تو بارها شکست خوردی .بارها خوردی زمین .از پدرت جدا شدی ! سخت ترین تصمیمات را گرفتی .این غم و جدایی هم تموم میشه .چون میگذرد غمی نیست…مانتویی که خریده بود را پوشیدم !

هشت روز گذشت .گریه میکردم شبها ،و روزها خودم را با ورزش و شغلم سرگرم میکردم …ولی جالبه آرامش داشتم .داشتم میجنگیدم و بر خلاف قلبم که بهم میگفت بشین فقط گریه کن ،عمل میکردم …

تا شب هشتم ! شب هشتم برادر کوچیکترم صدام زد  …

گفت بپوش برو دم در .اومده کارت داره …

خودش بود .از پنجره ی طبقه بالا نگاه کردم‌.تو ماشینش نشسته بود…

داداشم رو حرف همسایه ها حساس بود .گفت جایی نرید.تو کوچه حرف بزنید .خودشم ایستاده بود تو کوچه !

تو ماشین و تو کوچه(کوچه مون بن بست بود) ،نشستیم به حرف زدن.

گفت من میخوام ازدواج کنیم.حتی اگه خانواده م همراهی نکنن .

گفتم : نه نمیشه .هنر مرد اینه که دختری که میخواد را به خانواده ش معرفی کنه و صبوری کنه تا قبول کنن .نه با داد و بیداد و قهر و …

گفت : من با خانواده م قهر نکردم.داد و بیداد هم نکردم باهاشون.. من عاقل و بالغم .خودم برای خودم تصمیم میخوام بگیرم. با برادرت حرف زدم که تنهایی بیام خاستگاری.برادرت گفت نه .منم ازش خواستم با خودت صحبت کنم….

گفتم : برو و وقتی راضی شون کردی بیا.

گفت : نه راضی نمیشن ….

خلاصه اون حرف خودش را تکرار میکرد و منم حرف خودم را …

ازش خداحافظی کردم و رفتم که پیاده بشم .بند کیفم را گرفت(یه کیف کوچیک برداشته بودم که پول توش بود و کارت بانکی) .(ما هنوز دست مونم بعد از ۶ ماه به هم نخورده بود). گفت قبول کن .خواهش میکنم… یهو تو چشماش خیره شدم .😔 اشکام ریخت .. قول داده بودم که هیچ وقت جلوی هیچکی خارج از خونه مون گریه نکنم.قوی باشم… ولی …

دستم را گرفت.مثل برق گرفته ها شدم خخخ سریع دستش را برداشت .گفت ببخشید ببخشید.. و من پیاده شدم و اون رفت …

اومدم اتاقم و شاید چند ساعتی گریه میکردم… داداش کوچیکم هی میگفت چی شد ؟ گفتم بذار فردا بذار فردا …

خلاصه ساعت ۳ نصفه شب بود که تلفنم را بعد از چند روز روشن کردم‌. یه پیامک اومده بود که بعد فهمیدم شبی این پیامک فرستاده شده  که مادرش باهام صحبت کرده بود …

پیام این بود:

” تو در جانم رسوخ کردی .بدون تو نمیتونم”😔

این جمله خیلی عجیب بود‌.اون مرد مغروری بود.تو طول اون ۶ ماه حتی اسمم را صدا نزده بود… .یه بار “عزیزم ” نگفته بود.یه بار “جانم” نگفته بود… برای همین خیلی به دلم چسبید .از ته دلم ذوق کردم…

مردی بود که وقتی چیزی را میگفت که از دلش باشه.نقش بازی نمیکرد.رو راست بود.برای شنیدن یه عزیزم و جانم ازش کلی انتظار کشیده بودم و نگفته بود و حالا یه همچین جمله ای😍

تو این هشت سال که از ازدواج مون گذشته،دو بار دیگه هم بهم گفته “تو در جانم رسوخ کردی” .هر دو بار جوری بوده که انگار رفتم به همون شب و همون هشت سال پیش و همون حس و حال 😍😍

پیامش را که خوندم تا چند دقیقه ذوق مرگ شده بودم 🤦‍♀️😅

بعدش چندین بار چیزایی را نوشتم و پاک کردم.مردد بودم پیام بفرستم یا نه .از طرفی به مادرش گفته بودم رابطه م را قطع میکنم‌‌… کشمکش درونی داشتم و در انتها به این نتیجه رسیدم که یه پیام بدم.

“فلانی جان .از پیامت خیلی خیلی ذوق کردم.دلم میخواست جواب مناسبی برای احساست میدادم .جوابی که در دلم نگه داشتم و روی دلم موند ! اجازه ندارم بهت بگم.به مادرت قول دادم کات کنم”😭

بعدش رفتم خط جدید خریدم ! و اون فعالیت مشترک که همسرم را هر آخر هفته تو اون مکان میدیدیم به کل از زندگیم حذف کردم! شاید تعجب کنید که چطور این تصمیمات سخت را گرفتم…

 وقتی ارزشمندی هاتون را بشناسید ،سر اصول و حرفاتون می مونید.سریع وا نمیدین .من تصور اینکه از دستش میدم را داشتم ها.گفتم این مرد مغرور قطعا خسته میشه و میره .اون زمان تو دلم میگفتم : اگه محو بشم و من رو نبینه ،قطعا فراموشم میکنه .به قول معروف : از دل برود هر آنکه از دیده رود …😭😔

اون زمان این مرد سخت و مغرور کار درست و حسابی نداشت.یه کار موقت داشت .وضع مالی شون خوب بود و کارش هم برای اینکه بگه کار دارم میرفت …وگرنه پول خاصی نمیگرفت و پاره وقت بود ‌..

من ولی خیلی کار میکردم‌.پروژه پشت پروژه ‌.مشغول بودم …

چند روز بعد از اون پیام ،از خونه که آمدم بیرون ،دیدم دم خونه مون پارک کرده… باهم حرف زدیم و اصرار کرد منا برسونه .گفتم نه دیگه نیا .من اذیت میشم .ما نمیتونیم با هم باشیم .رفت …

صبح روز بعد از پنجره ی طبقه بالای خونه چک کردم دیدم دوباره اومده

اشکام میریخت و از اون یکی در خونه مون رفتم که من رو نبینه .هر صبح چک میکردم و دیدم هستش.تا ۵ روز بود و روز ششم دیدم نیست !!! دلم لرزید .گفتم خسته شده قطعا .

روزای بعد دیگه خبری ازش نبود .و من واقعا معنای شکست تلخ عاطفی را کشیدم! گریه پشت گریه .منی که تو خیابونی گریه نمیکردم  هم کردم !😭

دوستم که اخر هفته ها با هم میرفتیم فعالیت مشترک .بهم زنگ زد.گفت  فلانی نمیاد اونجا دیگه 😐 دلم بیشتر خالی شد.نکنه بلایی سرش اومده ؟ نکنه خودکشی کرده و …

از دوستم خواستم سراغ بگیره یواشکی ببینه کجاست .دوستم از دوستای همسرم پرسیده بود و گفته بودن که رفته سر شغل تمام وقت .تو شهر دیگه ای😣

مطمئن شدم دیگه فراموشم میکنه ..😔

تقریبا ۶ ماه از کات کردن من گذشته بود …

اون فعالیت اخر هفته را هم میرفتم با دوستم.هر هفته نه .ولی ماهی یکبار یا دوبار. (اسم نمیارم چه فعالیتی بود چون خیلی تابلو میشه)…دیگه از اون خبری نبود که نبود  

من تو آشنایی با پسرای دیگه و خاستگاری های دیگه متوجه شدم دلم گیر کرده .هیچ مردی به دلم نمینشست.خوش تیپ تر از همسرم هم اومد برام.داداشم میگفت این خیلی خوب تره از فلانی .میگفتم هیچ کی را با اون مقایسه نکن !

برای من اون مرد خیلی خوش تیپ بود .زیبایی مردای دیگه اصلا به دلم نمینشست …

تا اینکه یه بار دوباره اخر هفته دیدیم همدیگه رو.دوستاش با دوستم هماهنگی کرده بودن که ما همدیگه را ببینیم! .دوستای اون بهش گفته بودن من چه هفته ای میام .اونم اومده بود.البته من فکر کردم تصادفیه .ولی خب بعدها اقای همسر اعتراف کرد که هماهنگ شده بود😂 دوستمم واقعا نقش بی اطلاع ها رو خوب بازی میکرد.میخندم وقتی یادم میوفته .نشسته بودیم و یهو دوستم گفت وای این پسره هم اومده ها ! 😂😂

ولی خب ما یک کلمه اون روز با هم حرف نزدیم.فقط با نگاه هامون حرف میزدیم .حتی اون روز رفتم تو دستشویی کلی گریه کردم و چشام سرخ شد و تابلو بودم.ولی خب عشق همین چیزا را هم داره دیگه …

دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست….

از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست😔

شماره م را دوستم بهش داده بود.تماس گرفت و گفت بذار حرف بزنیم .بعدش هر چی تو بگی …

رفتم  با چت جیمیل با هم حرف زدیم …😍

گفت  سراغ یه کاری که برادرش جور کرده رفته .تقریبا یک ماه ماموریت میره و بعدش ۵ روزی میاد خونه … (بعدها فهمیدم که خانواده ش گفته بودن که روی کمک ما حساب نکن اگه رفتی با این دختر ازدواج کردی!)

گفت من نمیتونم فراموشت کنم.در توانم نیست.از منم نخواه فراموشت کنم وقتی نمیتونم… من به امید رسیدن به تو میام کار کنم و پول در بیارم و سختی بکشم….😍🤗

اون مردی بود که تو خونه شون همه چی فراهم بود.نیازی به سختی کشیدن نداشت.ارث خوبی هم بهش میرسید البته اگه پدرش اقدام به فروش ملک شون میکرد.پدرش به بچه هاش گفته بود بعد از فروش ملک ،سهم تون را میدم…بنابراین نیازی به رفتن به شهرستان و کار سخت نبود…. ولی اون رفته بود. عکس فرستاد از جایی که هست و کارایی که میکنه.شغلش سخت بود .واقعا سخت. از نظر حقوقی خوب بود.و کار خوبی از نظر اجتماعی به چشم میومد. حرفاش بهم امید داد. گفت بیا توکل کنیم به خدا .من پولام را جمع میکنم و میرسیم به هم.

منم گفتم تو خودت میدونی مشکل ما که پول نیست.رضایت خانوادت هست.گفت من همه چی را درست میکنم…🤨

دیگه هر شب چت میکردیم و به همدیگه احساس عمیقی پیدا کرده بودیم …

بلاخره خانواده ش اومدن خاستگاری .البته بعد از حدود  یک سال و نیم اومدن .وقتی که دیگه نا امید شده بودن از پسرشون .فهمیدن پسرشون از خواسته ش کوتاه نمیاد . پدرم که نیامد و از دادگاه نامه گرفتیم که بدون اذن بابام ازدواج کنم . خانواده ی همسرمم بعد از اینکه رفتیم محضر و خطبه خوندیم ، اعلام کردند که هیچ گونه کمکی نخواهند کرد .من که وسایل مهمم را خریده بودم و شوهرمم یه مقدار وسیله مثل فرش و تخت و تی وی خرید و رفتیم تو یه خونه ی 40 متری !  البته من نتونستم خیلی از وسایلم را ببرم .شوهرم یه یخچال کوچیک خریده بود قبلا ، همون را استفاده میکردیم .بدون جشن ! از خطبه خوندن تا زیر یک سقف رفتن هم یک سال طول کشید…

تو اون یک سال عقد هم اصلا رفت و آمد نداشتیم .چون مادرشوهرم جلسه اول که رفتم خونه شون گفت: ما که رفت و آمد نمیکنیم باشما ! شما هم اگه خواستی میتونی نیای !!!! و اینطور شد که منم دیگه نرفتم .معتقدم جایی که منتظرم نیستند نرم .و همچنین معتقدم که باید در کمال احترام ، بی احترامی ها را جواب داد.یعنی اصلا وارد جنگ و جدال نشم .وقتی وارد جنگ میشین هم خودتون آسیب می بینین و هم طرف مقابل تون .حداقل آسیب هم اینه که مختون درد میگیره و درگیر ذهنی براتون پیش میاد و مدام میخواهید تحلیل کنین که جواب هر حرکت را چجوری باید بدین تا حال طرف گرفته بشه.مطمئنا به آرامش نمیرسید…

یه توضیح هم در مورد مهریه بدم :

 مهریه من و همسرم انگلیسی بود خخخخ 

یعنی هر چی داریم با هم نصف بشه .ماشین ، خونه ، طلا و …

و این باعث شد محبت مون تو زندگی بیشتر بشه و همچنین برای همدیگه هم تلاش کنیم .هم من کار میکردم و هم اون …

همسرم در مورد خواهرش که خیلی حسادت میکرد گفته بود .در مورد زن برادرش و رفتارهای بدی که داره .در مورد سادگی های مادرش که گول خواهرش را میخوره ..در مورد بی عدالتی پدرش.کلا در مورد خانواده ش زیاد با من درد و دل کرده بود .ولی من هیچ وقت در مورد خانواده م و زجرهام و مشکلاتم درد و دل نکردم .گذاشتم که وجهه ی من همیشه براش حفظ شده بمونه .همیشه جوری وانمود کردم که مادرم نگران من هست .البته داداش کوچیکم خیلی پیگیر احوال من میشد ولی من میگفتم همه زنگ میزنن به من .دوستم دارند و ….خودم را مهم جلوه میدادم .نمیذاشتم شوهرم حس کنه که محبت خانواده م را ندارم …

یه خاطره بگم از بعد از محضر :

چند روز بعد از محضر رفتن ،من رفتم خونه شون. خواهر شوهر و جاریمم بودن .

همه جمع بودیم و جاریم گفت : راستی گرانبها جان  بابات کجاست ؟

( این سوال اولین نیش از طرف خانواده شوهرم بود تو جمع همه )

منم گفتم : در حوصله ی این جمع نیست که بخوام توضیح بدم .از طرفی همه میدونن .بعدا بپرس ازشون چون الان حرف از گذشته ها نباید زد و بهتره در لحظه زندگی کنیم 💪✌✌

و این اولین جواب کوبنده ی من البته با احترام و لبخند بود 😊

نیش دوم موقع رفتنم از خونه شون بود.مادرشوهرم جوری که شوهرم متوجه نشد گفت : ما رفت و امد نمیکنیم با شما .دوست داشتی میتونی نیای!

و من این حرف مادر شوهرم را اصلا به شوهرم منتقل نکردم. من آموخته بودم که مشکل من با همکارانم را باید خودم حل کنم نه مدیریت… در زندگی زناشویی هم مشکلم را باید خودم حل میکردم.شوهرم چیکار میتونست بکنه ؟ تفکرات مادرش را عوض کنه ؟ قطعا نمیتونست! از من طرفداری کنه ؟ که قطعا بدتر میشد رابطه.

پس این حرف را از مادر شوهرم شنیدم و رفتم خونه مون … به حرفش خیلی فکر کردم .به خودم میگفتم گرانبها باید بهترین عکس العمل را با فکر و بلوغت نشون بدی…

بعد از عقد مثل همه ی زوج ها ،شوهرم دوست داشت کنارش باشم .وقت بگذاریم پیش هم ….

خونه ی ما که جای خوبی برای با هم بودن هامون نبود.مامانم بد اخلاق میشد .غر میزد .بی ابرویی میکرد و …

به شوهرم گفتم که خونه ی ما حساسیت توش زیاده .نمیشه با هم باشیم…

خونه ی اونها هم که مادرشوهرم حرف دلش را گفته بود بهم .نمیشد رفت ..

شوهرم را صدا زدم و گفتم باهات کار واجب دارم بیا بریم بیرون حرف بزنیم…

تو پارک بهش گفتم که فلان دوستم میرفته خونه ی مادرشوهرش با شوهرش تو اتاق و کلی مسئله براش ایجاد شده .. علتش اینه که بلاخره مادر و خواهر شوهر حساسیت هاشون به جا هستش. یه عروس باید مراعات کنه و هم اعتبار شوهرش را پیش خانواده ش حفظ کنه و هم اعتبار خودش رو… میخواستم بهت بگم که مادر و خواهر تو هم حق دارند اگه حرفی بزنن… تو اگه رفتی شهرستان واسه کارت ،من گاهی میام پیشت اخر هفته ها.اگه تو هم اومدی اصفهان بریم سفر یه روزه و … شوهرم گفت باشه .

تصمیم سختی بود . چون دوست داشتیم کنار هم باشیم .  شوهرم در ادامه وسوسه میشد و میگفت بیا خونه مون عیبی نداره که … منم گفتم باشه.پس من یه روز دعوت میکنم خانواده ت رو خونه مون .اینطوری ارتباط ها ایجاد میشه … خلاصه دعوت شون کردم و میخواستم تدارکات نهار با پول خودم انجام بدم… مادرش ولی به همسرم گفته بود که ما نمیاییم! و اینطور شد که همسرم فهمید که نه ! این ارتباط شکل نمیگیره … همسرم گفت کار دارن و نمیان.گفتم من تدارک دیدم.چیز میز خریدم و … چرا اخه نمیایید ؟ شوهرم شرمنده شد .‌…

با هم بودن های من و همسرم تو یه سال عقد خلاصه شد از سفرهای من به شهری که شاغل بود ،مسافرت های دو نفره مون …

و دو بار هم خونه خودشون وقتی مادرش رفته بود سفر 😁 پدرش هم ما را دید و نادیده گرفت …

بعد از یکسال عقد هم دیدیم خبری از جشن عروسی نیست.رفتیم آتلیه عکس گرفتیم و یه مهمونی دوستانه گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگی مون! خونه کوچیک که شروع زندگی عاشقانه ما بود😍🤗

شوهرم که میرفت ماموریت .سه هفته میرفت و یک هفته میومد .من هر هفته زنگ میزدم به خونه مادرش اینا و حال میپرسیدم .مکالمه هامون اینجوری بود:

_سلام 

سلام

_خوبین ؟

ممنون چیکار داری ؟😐

😔

حال پدرش و خواهرشم جداگانه میپرسیدم.فکر کنید هر هفته میپرسیدم.هفته ای که شوهرم خونه میومد هم بعد از اینکه خودم حال میپرسیدم گوشی را میدادم دست شوهرم میگفتم: بیا مادرت پشت خطه✌

جاریم سیاست مدار بود .گاها خونه ما میومد.البته سیاست با چاشنی مکر😁 مثلا میگفت :تو نباید زنگ بزنی اونجا .پشت سرت میگن : فلانی چه پاچه خواری میکنه با اینکه محلشم نمیدیم !!

منم خندیدم و گفتم جدی ؟؟ در این حد مهمم براشون که پشت سرم بحث هم میشه .فکر نمیکردم حتی یه کلمه هم در موردم گفته بشه ! حرفت امیدوارم کرد به اینکه از محبت خارها گل میشود😁💪💪 جاریم مونده بود چی بگه ! 

من مدام به شوهرم میگفتم که با همین تلفن زدن ها بلاخره اوضاع خوب میشه .شوهرمم میگفت تو خیلی دلت مهربونه .امیدوارم خسته نشی از این تلاشت .تو رو خدا ناراحت نشو و به دل نگیریا.منم بهش میگفتم که نه بابا.میدونی که من قوی هستم و تلاشم را برای ایجاد ارتباط میکنم.فوقش نمیشه دیگه .عیب نداره ولی من وظیفه م اینه که آخر هفته ها صله ارحام داشته باشم.در مورد خانواده ت صله ارحام من میشه تلفن زدن‌..

 یه روز خاله ش که امریکا بود اومد ایران ..خاله ش زن خیلی با ابهتی هستش و  شوهرمم خیلی دوست داره  🙂

خانواده همسرم برای اینکه جلوی فامیل از خارج اومده شون زشت نباشه ،من و شوهرم رو دعوت کردن مهمونی خونه شون ! و من با آغوش باز رفتم..خاله ش باهام ارتباط گرفت و ازم سوال میپرسید.گفتم ورزش میکنم.شاغلم و …

هر چی میگفتم اینقدر تعریف میشندیدم ازش.میگفت افرین چه هیکلی داری .چه پوستت خوبه.افرین که مستقلی.میگفتم تو تغذیه م گیاه زیاده.نشستیم یه ساعت در مورد خوراکی ها حرف زدن و گپ زدن و …

یهو جاریم گفت : گرانبها ! راستی بچه دار نمیخوای بشی .گفتم نه .فعلا نه.

جاریم و خواهر شوهرم زود ازدواج کردن و بچه دار شدن …

خواهر شوهرم گفت مواظب باش دیر میشه ها😐

منم گفتم : زمانبندی من خب فرق داره با شما.یکی لایف استایلش اینه که سریع بچه داشته باشه و این مدل زندگی ایده آلش هست.ولی من زمانبندی و لایف استایلم متفاوته💪✌😁

خاله ش گفت : اره یه بچه ادم بیاره همه جوره بهش برسه بهتر از بچه های زیاده 😎😁✌

جاریم گفت : زن های شاغل زود پیر میشن باید حواس شون باشه !😳 گرانبها حواست به پوست و کمرت و سلامتیت باشه 🤨😳 (سیاست مدار کی بودی تو جاری عزیزم 😂)

خالم گفت تو امریکا همه خانما شاغلن ،ورزشم میکنن .گرانبها مدلش خارجیه😍😍😊(عاشق خاله ش شدم🤗)

خلاصه خاله جان سنگ تموم گذاشت 😃👌

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

سلام دوستا 

من لیسانس دارم 

۹ سال کار کردم و حالا به خاطر بچم گذاشتم کنار 

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

دوست دارم جوری که برای زندگی و شوهر و بچم کم نزارم یه فعالیت خوب که خروجی مثبت مالی و شخصیتی داشته باشه برای خودم ایجاد کنم 

چطور میتونم به نظرتون 

درضمن من هنر خوندم 

هنر چه رشته ای؟

الان میان میگن باید کارمند باشی و استقلال مالی داشته باشی😩😐

یه جورایی ادامه تحصیل رو بی دلیل میدونم 

اولین چیزی که به ذهن دوستام میرسه ارشد خوندنه اما برای من معنی خاصی نداره دیگه 

میدونستی کالسکه ماریس فقط با دو حرکت جمع میشه و به خاطر عرض کمش از خیلی جاها رد میشه؟!؟

گرافیک 

من مدتها طراح تبلیغاتی بودم 

مساله برام دیگه استقلال مالی نیست 

هرچند پول خوبه 

ولی دوست دارم باعث پیشرفت خودم بشم

چه حیف.‌‌نمیشه سفارش بگیرید تو منزل انجام برید؟

پیشرفت رو توی چی میبینی؟

معمولا تو کار و تحصیل دیده میشه

خب اینطور کار برام خییییلی زیاده 

متاسفانه موقع پرداختای مالیش مردم ما دور از جون خوب بلدن بپیچونن مخصوصا کار پروژه ای مخصوصا وقتی خانومه

کار ؟ 

تحصیل ؟

من هر دوی اینا رو تجربه کردم 

کار خیییییلی پرتنش و اعصاب خورد کنه 

تحصیل برای کار بهتر یا هدفیه که متاسفانه دلیل خوبی براش نمیبینم 

تدریسم خوبه تو اموزشگاه مثلا

دوست داشته باشه میتونی کلاس هم بری مثلا یه زبانی رو یاد بگیری

اره راست میگی

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

آره واقعا باید زبان بخونم 

مثلا تافلم رو بگیرم 

اما با بچه ۸ ماهه چطور کلاس برم ؟

اینجا تبلیغ میشه کرد ؟

تو نی نی سایت ؟

مثلا برای تابلوهای نقاشیم ؟

دیگه اینا مدیریت و تصمیم خودت اگه فکر میکنی یکم دیگه هم صبر کنی بهتره صبر کن بزرگتر شه وگرنه چیکار میتونی کنی با بچه انقد کوچک

از نی نی یار بپرس نمیدونم

اینستا هم میتونی پیج بزنی برا تابلوهات یا نمایشگاه بذاری

از کدوم نی نی یار بپرسم ؟

آره خیلی دوست دارم اینکار رو …

تابلوهای من بخشیش واسه اتاق کودکه 

اینجا مامانا زیادن دوست داشتم بگم 

آره واقعا 

موندم بعضیا چطور انقدر فعالن که همه جوره به کاراشون میرسن

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

ایده لطفا 

انرژی منفی و غر زدن توی تاپیک من ممنوعه😊

با گذشت و مهربونی

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

برنامه ریزی

سحرخیز ی 

پرسه در سایت آشپزی دونفره 

عشق به زندگی 

انگیزه وخلاقیت 

اعتمادبه‌نفس 

انجام خانه داری به عنوان یک شغل

مدیریت هزینه زندگی خودش به هنره که کمتر کسی میتونه داشته باشه البته نمیخوان داشته باشن 

میدونستی کالسکه ماریس فقط با دو حرکت جمع میشه و به خاطر عرض کمش از خیلی جاها رد میشه؟!؟

در چه زمینه ای موفق 

من یه دفتر بزرگ دارم تمام نکات ریز خانه داری رو توش می‌نویسم 

خیلی عالیه

منفی نیس ولی اگه دونستی ب منم بگو😂😂😂

ی راه دیگهی هم هس اینک موبایلو بزار کنار روزی 3 ساعت همین😊😊

فقط 31 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

واای خونم انگار زلزله اومده حوصله ندارم پاشم

میشه چندتاشو به ما هم بگی ؟ 

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

آیا می‌دانید در هفته ۳۶ بارداری باید برای ذخیره خون بندناف نوزادتان ثبت‌نام کنید؟!

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

همه‌ی ما یک ولشه درون داریم…

ولشه = وقاحت، لجاجت، شرارت، هوچی‌گری

با کنار گذاشتن و کشتن ولشه درون به موفقیت وشادکامی بازگردیم!

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

سلام من 25سالمه متاهلم یک فرزند دارم یادم نمیاد هیچ وقت احساس خوشبختی کرده باشم سختی یادم نیست که سرم نیومده باشه و بزرگترینش هم مشکلات مالی که تمومی نداره همسرم شغلش ازاده بناست یا کار میکنه صاحب کاراش پولشو نمیدن یا کم میدن هیچ وقت نتونستیم پس انداز کنیم این چند ماه اخرم مشکلات مالی  زیاد شد بین من و همسرم شکر ابه از طرفی دو ساله میخوایم خونمون رو تغییر بدیم اما صاحب خونمون پولمون رو نمیده چند بارم به خودکشی فکر کردم اما به خاطر فرزندم منصرف شدم توروخدا راهنماییم کنید چیکار کنم

سحرجان سلام

خانم گل شما یه کاری کن، در وهله اول بعد ازرفتن شوهرت به سرکار با بچه ات برو و یه ربعی توی خیابون قدم بزن بعد بیا یه دوش بگیر، بشین توانایی هایی رو که داری بنویس روی یه کاغذ، از بین اونها یکی رو انتخاب کن و شروع به کار کن.

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

به چی علاقه داری و یا چی رو بلدی؟ تو کدوم شهر زندگی می کنی؟ بچه ات چند وقتشه؟ آیا اهل ریسک هستی؟ حاضری کار کنی؟ چند ساعت می تونی وقت صرف کارت کنی؟ اینها سوالاتی هستند که به نظرم باید جواب بدی.

چرا احساس خوشبختی نمیکنی؟ مریضی؟ شوهرت مریضه یا بچه ات؟ دست بزن داره؟ معتاده؟ اصلا بهت شوهرت توجهی نداره؟

اگر هیچکدوم از سوالات بالا برات صدق نمیکنه پس باید در معنی انسان خوشبخت عمیقا فکر کنی، اگر مایل باشی با هم صحبت کنیم در این باره.

سلام  مرسی از راهماییتون راستش  خیلی کارا بلدم مثل فتوشاپ ، میکس فیلم عروسی یه دوره ای هم ارایش گری دیدم و یک مدت هم تایپیست بودم ولی هیچ کدوم رو علاقه نداشتم بیشتر به اصرار پدرم رفتم اموزش دیدم وقتی مجرد بودم 

میدونستی کالسکه ماریس فقط با دو حرکت جمع میشه و به خاطر عرض کمش از خیلی جاها رد میشه؟!؟

برای احساس خوشبختی کردن باید خوشحال بود که من تو زندگیم دلیل کم دارم واسه حس خوشحالی و پرسیدین معتاده الان نه ولی مصرف کننده بود قبلا برای همین اعتماد به شوهرم ندارم زندگیم شده ترس که نکنه باز شروع کنه یا نکنه داره دروغ میگه کلا دروغ بهم زیاد میگفت الان سخته برام باور کنم دیگه اشتباهی نمیکنه بعدشم اصلا علاقه ای به کار نداره باید به زور فرستادش سر کار مشکلات مالی هم که بی نهایت حالا شما بگو میشه احساس خوشبختی کرد

 

خانم طلا 

باید مبنا رو براین بذاری که داره مسیر مستقیم رو میره، منم یکی از آشناهام همین مشکلات رو داشت ولی ایستاد سر یه پا که باید حتما بره سرکار

اونقدر فشار آورد که آخر مرده رفت سر کار؛ اگر خودتم سرکار رفتی هیچوقت تا وقتی که از شوهرت مطمئن نشدی پولش رو توی زندگیت نیار یکی از علتهای سرکار نرفتن اون آقا توی آشناهامون این بود که خانم می رفت سرکار و پولش رو توی زندگی می آورد ولی دید این جوری نمیشه. پس دیگه سرکار نرفت و همه هم به شوهرش سخت گرفتند تا اینکه مرده یه شغل پیدا کرد.

من  فعلا سر کار نمیرم چون بچم کوچیکه  سر کار میره به کلی فشار  یعنی اگر سخت نگیرم نمیره 

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

میخام توزندگیم طوری باشم که همیشه پیشرفت کنم وروبه جلوباشم ازهمه نظر هم شخصیتی هم رفتاری وهم توزندگیم کلا آدم موفقی باشم بنظرتون چطور میشه پیشرفت کرد؟؟

اراده و هدف داشتن و تلاش ✌️

تو ایران فکرشو از سر به در کن.همین که پسرفت نکنی خودش پیشرفته

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

مخالف جریان زندگی شنا کنی موفقی 

میدونستی کالسکه ماریس فقط با دو حرکت جمع میشه و به خاطر عرض کمش از خیلی جاها رد میشه؟!؟

هدف برا خودت تعیین کن.دنبال چیزایی برو که علاقه داری

با چیزی که شما نوشتی، تنها جوابم برات اینه که

تلاش کن

خب تلاش کن دوست عزیز ب خواسته هات برسی اراده قوی میخواد برنامه ریزی خوب

آدمای مختلفو دیدن

ودرس خوندن هم میتونه راهگشاباشه

وقت مشاوره بزار با من یکی بول هم بده مگه اخه دنیای مجازی هم میشه گفت تو یه جمله چطور ادم خوشبخت میشه و موفق نه زندگی خودتو تعریف کردی حالا میخوای من از کجا بدونم تو چطور زندگی و خصوصیت و استعداد و توانایی …. داری!!!!!!!!!!!!!!!!!۱۱۱۱

همه با تلاش به جایی نمیرسن  مثل خیلی از ایرانی ها

ریسک کردن.تلاش.نترس بودن

به نام خدا

هیج جوره اینجا ایران است

درسته.تلاش باید هوشمندانه و آگاهانه باشه نه صرفا درجا زدن.خیلیامون داریم درجا میزنیم و حالیمون نیست.

فقط 5 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

یه بچه سه ساله دارم و۲۶سالمه فک نکنم بتونم درس بخونم چون پسرم خیلی شلوغ وکنجکاوه به آرایشگری علاقه دارم اما بنظرتون حرفه خوبیه؟!پرستیژ شغلیش پایین نیست؟! 

پرستیژ چیزیه که ذهن تو میسازه.تو شغلی که انتخاب میکنی بهترین باش،پرستیژ هم به دنبالش میاد

فقط 5 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

ایران همینه گلم هرچی تلاش کنی بازم درجا میزنی😐

بالاخره فقط خواستم راهنمایی کنن دوستان که رمز ولازمه موفقیت و پیشرفت توزندگی چیه شکرخدا زندگی وهمسرخوب وایده الی دارم ازنطرمالی هم مشکلی نداریم منتها توخونه بودن ومحدود بودنم اذیتم میکنه دوست دارم پیشرفت کنم وروبه جلوباشم

بس هم سن منی ارایشگری حدود ۶میلیون هزینه می خواد کلاسش بعد ازمونش خیلی سخته می گیرن با وجود اشباع شدن ارایشگاه ها باید  از سن بایین شروع می کردی استعداد تو خودت برورش میدادی ارایشگری مدل می خواد کلی دنگ فنگ می خواد رو بچه ت تمرکز بدی که بهتره تا خودت تو دیگه سن برای درس خوندن دوباره گذشته متاسفانه ولی اگه بول داشته باشی شاید یه بتونی مغازه باز کنی

آخه جامعه وبه عده دید خوبی نسبت به آرایشگران ندارن ازاین نظرگفتم ولی علاقه وپشتکاردارم وصد درصد تلاشمو میکنم بهترین باشم 

بهت بگم مغازه اجاره ای هم بدرد نمی خوره دخلت به خرجت نمیرسه مخصوصا تقاضا خرید الان کم شده

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

سلام عزیزان .من این روزها افتخار دارم براتون بنویسم   

این تاپیک از اون تاپیک هایی هست که حالا حالاها قراره به روز رسانی بشه .اگر تمایل به دنبال کردن من را دارید ، ذخیره ش کنین.

و بعدا سر فرصت بخونین .

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

چون می دونم از زدن دکمه به روز رسانی متنفرید  

با موبال تون اگر وارد سایت می شین ، یک گزینه هست که با فلش مشخص کردم :

اگر روی آن بزنین تصویر زیر باز میشه :

اگر اون ستاره را بزنین براتون ذخیره میکنه تاپیک رو 

بعدا از طریق bookmarks میتونین تاپیک های ذخیره شده را ببینین .

این یک راه برای ذخیره هستش   

بعضی از کاربران ، پیشنهادات خوبی  می دهند .

امروزم یک دفعه می بینم یک پیام خصوصی برام از یک کاربری آمده ، که غافلگیر میشم ! از بس ادبیات اون کاربر سطح بالا هست .از بس هوشمنده . این باعث خوشحالی زیادم شده امروز …ذوق نوشتن ایجاد کرده برام …

از متنی که هر آدمی می نویسه میشه فهمید که چه دغدغه هایی داره  و چقدر فکرش وسیعه .حتی بدون دانشگاه رفتن!

من کاربری را تو نی نی سایت دیدم که ادعا داره تحصیلات بالایی داره و …. ولی وقتی باهاش حرف میزنی ، از سه تا جمله ش ، کلی حسادت ، کلی بی ادبی ، کلی خودشیفتگی می بینی .سطح فکر آدم ها و وسعت نگاه شون می تونه با دانشگاه رفتن بالاتر بره ، میتونه هم نه تنها بالا نره ، بلکه خودشیفتگی بهش اضافه بشه !

با این مقدمه میخواستم تاپیکم را شروع کنم …

چون خیلی از کاربران اینجا ، تحصیلات ندارند ، زود ازدواج کردند ولی میخواهند که یک زن قوی باشند . بنابراین با مطالعه ، سطح فکری شون را بالا بردند .

درود بر شما   

میدونستی کالسکه ماریس فقط با دو حرکت جمع میشه و به خاطر عرض کمش از خیلی جاها رد میشه؟!؟

همیشه این زنان هستند که براشون سوال شده که چطوری در برابر مردان سیاست داشته باشند و جذب شون کنند :

چطوری مرد مورد نظرم را جذب کنم؟

چطوری با اون مرد رفتار کنم؟

چطوری جذاب تر بشم براش؟

چطوری شوهر خوب تور کنم؟

سیاست رفتاری با پسران و مردان چطوریه؟

الان کم محلی کنم یعنی بیشتر جذبم میشه ؟

الان محبت کنم یعنی بیشتر جذبم میشه ؟

موبایلم را خاموش کنم تا نگرانم بشه بهتر نیست ؟

چرا شوهرم توجه نمیکنه ، چرا بیشتر با خانواده ش و دوستاش بهش خوش میگذره ؟

امروز لباس قرمز بپوشم و شام مورد نظرش را بپزم یعنی توجه میکنه ؟

چرا شوهرم حرف نمیزنه با من؟

 چرا هر چی من محبت میکنم نتیجه نمیگیرم ؟

و….

ولی کمتر می بینیم مردان از این سوالات کنند .

علتش چیه ؟

جواب این سوال را من اینطور میدم :

ما قرنها با مرد سالاری در کل جهان روبرو بودیم

مردان مالکیت داشتن بر زنان .به عنوان ملک شون شناخته می شدن .

چگونه موفق باشیم نی نی سایت

مردان حق رای داشتن زنان بعد به دست آوردن

مردان بیشترین مسئولین هر کشوری را تشکیل می دادن

حتی در یک کشور ، زنی که پریود هست از بقیه جداش می کنند 

در ایران زنی که پریود هست را “بی نماز ” هم صدا می زنند ! 

زنها برای بودن در زندگی مردان ، باید لوند ، زیبا ، رقاص، مورد پسند و… باشند .

رقابت در زنها برای رسیدن به یک مرد خاص و قوی (مثلا خان در یک روستا) خیلی زیاد بوده و دختری که انتخاب می شده خیلی خوشحال و پر غرور بوده …

زنها حسادت را به شدت تجربه کردند چون معیار انتخاب شدن آنها منطقی نبوده . برای همین روی به حذف همدیگه آوردن .

زنها برای اعتبار داشتن اجتماعی و درونی ، به توجه مردان نیاز داشتن .

می شنویم که دختری که میوه تازه رسیده هستش باید شوهر کنه و دیر نشه…

و این یعنی زنان وقتی را برای خودشون ، درون شون ، دوست داشتن خودشون ، شادی هاشون و… صرف نکردن .فقط توجه مردان مهم بوده .

و زنان راه را اشتباه رفتن ! 

در این بین ، زنانی بودند که فهمیدن این راه اشتباهه ! جنبشی تحت عنوان ” فمینیسم ” شکل گرفت .جنبشی که میگفت:

زن و مرد از لحاظ حقوقی یکسان هستند   

و واقعا این جنبش خیلی خیلی تحول عظیمی ایجاد کرد و جنبش صحیحی بود

ولی یک دفعه دیدیم زنان ، برای موفقیت ، مرد شدن !

جنسیت خودشون نپذیرفتن .زنان حتی به جایی رسیدن که گفتن چون مردها سیبیل دارند ما هم باید سیبیل بذاریم ! (سیبیل مثال بود از تفکرات زنان)

یعنی اینکه ما برای اعتبار اجتماعی باید مردانه رفتار کنیم مردانه کار کنیم مردانه زور داشته باشیم و….

و این چنین شد که زنان علیرغم جنبش بسیار خوب فمینیسم که من شخصا خیلی قبولش دارم، راه را بازم اشتباهی دارند می روند (نظر شخصیم هست .اگر مخالفی عیبی نداره   )

مردان جنسیت خودشون را قبول دارند .ولی زنان باید فرای توان و جنسیت و مکانیزم بدنی شون باشن تا مورد قبول باشند.

نمیگم فمینیست ها همگی اشتباه کردن .نه 

ما در این جنبش ، زنانی داریم که خیلی تلاش کردند و واقعا هم راه را درست می رن ..

ولی متاسفانه خیلی ها زیر پرچم فمینیسم قرار گرفتن و با عملکرد اشتباه شون ، این جنبش را در عرف و از نظر مردم بد جلوه دادند 

از طرفی مفهوم “زن کامل” هم در اذهان ایجاد شده و توسط رفتار اشتباه خود زنان به آن دامن زده شده و در ذهن مردان جا انداخته شده متاسفانه !

زنی کامل است که لابیاهای بدریخت در اندام تناسلی اش را باید حتما بره دکتر و حذف کنه !!

زنی کامل است که هیکل ساعت شنی حتما داشته باشه !!

زنی کامل است که بالاتنه اش خوش فرم و گرد و بدون افتادگی باشد !! 

زنی که لبهاش مثل آنجلینا باشد فقط خوشکله و باید ژل تزریق کرد !!

و….

* در حالیکه لابیاها جزوی از آفرینش بی نقص خداونده ! جزوی از لذت زن در رابطه است .چرا باید حذف بشه؟؟

* در حالیکه بدن سالم داشتن از یاد رفته و هر کاری میکنیم ساعت شنی بشیم تا خوشایند مردان باشد !! پس خودمون چی ؟ برای سلامتی مون نباید ورزش کرد؟ نباید هیکل مون مورد پسند خودمونم باشه ؟

* در حالیکه سینه در حالت طبیعی و خدادادی کمی افتادگی داره و خیلی به سمت گردن نیست !!

* در حالیکه هر لبی شبیه آنجلینا به چشم و ابرو و اجزای صورت ما مچ نمیشه 

و…..

” زن کامل” اینطوری هم در ذهن برخی زنان بوده :

برای اینکه کامل باشه باید همیشه و در همه حال در اتاق خواب حاضر باشه حتی اگر بخیه های زایمان داشته

باید در پریودی و کمردرد حتما مهمون داری کنه و کدبانوگری و زن کامل بودنش را به رخ بکشه و افتخار کنه با درد پریودی مهمان دعوت کرده!

باید تیکه خوب غذا را بده شوهرش بخوره 

باید از خودگذشتگی کنه تا شوهرش بگه وای چه زن بسازی 

و….

در همه این مواردی که گفتم ، زنها کمتر به خودشون توجه کردن ….

“مرد محور ” فکر کردن !

یا مرد شدن ، یا یک زن بساز شدن با از خودگذشتگی های عجیب غریب…

وقتش نیست کمی هم زن باشیم به معنای واقعی کلمه و مطابق آفرینش بی نقص پروردگارمون زندگی کنیم  ؟

دختران در جامعه و خانواده  خیلی حس  «من خوب نیستم » را تجربه می کنند .

کم کم یادمون میره که از درون چی میخوایم …. همه چیز در عشق خلاصه می شه و ما بدون عشق اصلا حوصله و دل و دماغ هیچ کاری نداریم …

زندگی مون مفهومی نمی گیره .اگه امروز به من زنگ نزد و سراغم را نگرفت ، اونقدر حس «بی ارزشی» میکنم که کتاب درسی ام را میذارم کنار …باشگاه نمیرم … با دوست هم جنسم بیرون نمیرم چون بی حوصله و انگیزه ام…

خدا نکنه در زندگی یه عشقی داشته باشیم .اتاق مون تمیز میشه ، باشگاه میریم ، لوازم آرایشی میخریم ، لباس هامون را میذاریم تو سایت و میگیم آیا با این تیپ برم سر قرار اوکیه  ( اینها حس های خوب عاشقانه است و من زیر سوال نمی برم )

ولی چرا وقتی توجهی از مرد مورد نظر و یا مردان دریافت نمی کنیم ، اینقدر حس «بی ارزشی» می کنیم

چون زندگی مون بر پایه خوشامد مردان پایه گذاری شده !

مردان اکثرشون ، وقتی ناراحتن ، با دوستان شون میرن فوتبال و شب نشینی .باشگاه میرن ، یهو میرن شمال  و… 

چون مردان متوجه شدن که تمام حس های مثبت و خوب را نباید از دختر مورد علاقه شون بگیرند .بلعکس زنان که همه چی روی توجه مرد میچرخه…

من میخوام در این تاپیک زنی را ترسیم کنم که جذابه ، خوشحاله    

به جای اینکه مرتب فکر کنه : من چیکار کنم که خواستنی باشم ؟!  

سوالش این باشه :  چه کنم خوشحال و قوی باشم …     

زنی که خوشحال و قوی می شه ناخودآگاه جذاب و خواستی میشه و مردان دنبال راهی هستن که بخشی از زندگی چنین زنی باشند ! بلعکس که زنان مرتب میخوان همه زندگی مردان باشند !    و بخش کوچیکیش نصیب شون میشه !  

ما باید از چند طریق ، به احساس و هیجان و عواطف برسیم : 

1) خانواده مون

2) تفریحات شخصی مون

3) شغل مون یا خلاقیت مون  یا تخصص مون یا هنرمون

4) دوستان

5) شوهرمون

در کامنت قبلی 5 طریق دریافت احساسات را گفتم 

متاسفانه خیلی از دختران وقتی ازدواج می کنند ، همه احساسات را میخوان از شوهر فقط دریافت کنند .

گوش به زنگ شوهرن ، منتظر عکس العمل شوهر هستند ، هر کاری می کنند که دوست داشتنی بشن براش … 

دوستانی ندارند ، هنر و ورزش و تخصص و یا کاری انجام نمی دن 

نشستن و منتظر دادن محبت و گرفتن محبت از همسر میشن .

من خیلی خیلی زیاد از این خانمها هم در سایت دیدم و اطرافم دیدم ….

 چون زندگی بر پایه “مرد محوری ” بنا شده براشون ، در ورزش و تخصص و هنر و تفریحات شخصی و … هم تنبل هستند 

بارها شده به خانمی میگم ورزش کن، گل بکار تو خونه ، خلاقیت داشته باش و … .میگه من حوصله ندارم.تنبلی ام !!!

چون براش فقط حس هایی مهمه که از طرف شوهرش هست .بقیه ش مهم نیست و سراغش نمیره و وقتی از سمت شوهرش هم توجه زیادی نبینه ، افسرده میشه و کم میاره 

با من همراه باشین .کم کم تاپیک به روز رسانی میشه 

فعلا   

یک نکته در مورد دریافت حس از خانواده و دوستان :

ممکن هست خواننده این تاپیک یک زن باشد که اجازه ارتباط حتی با خانواده خودش را هم ندارد چه برسه به دوستان .

اجازه بیرون رفتن نداره و ….

خب اول بگم هدف این تاپیک و مخاطب این تاپیک شوهران و مردان نیستن .

خیلی از  زنان هم با وجود شرایط سخت زندگی مشترک شون ،قصد طلاق گرفتن ندارند و یا کلا شرایطش را با وجود فرزند و … ندارند 

پیش فرض من این هستش که قراره شما در همین زندگی ای که دارید ، با تمام محدودیت هاتون ، تغییر کنین 

یکی از دلایلی که مردان زن شون را محدود میکنند تفکر مرد سالاری است .یا شکاک بودن مردان.

مرد تصور میکنه زنش توسط خانواده ش و یا دوستانش ممکنه تحت تاثیر قرار بگیره و بر علیه شوهر طغیان کنه   

اساسا مرد وقتی در خودش ضعف می بینه محدود کردن را راهکار می بینه ! …بگذریم .

خب چیکار کنیم ؟

شعار همیشگی من : یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.

تفریحات شخصی

یکی از تفریحات شخصی که واجب کفایی هست   ورزش  هستش .

خیلی از زنان برای شروع کردن ورزش بسیار تنبل هستند .

دلایل زیادی را هم برای ورزش نکردن می شمارند :

* الان کرونا هست باشگاه ها یا تعطیل هستند و یا اگر بریم باشگاه کرونا می گیریم 

*پول ندارم لباس مناسب باشگاه بخرم 

*پول باشگاه ندارم 

*شوهرم اجازه نمی ده برم باشگاه 

و…..

من میخوام یه تصویری در کامنت بعدی بهتون نشون بدم .این تصویر نوستالژیکه برای من   

و یه خلاقیت فوق العاده دوران خوش کودکی .

من آن زمان 10 سالم بود که چنین چیزی را ساختم    

تو بازار بود ولی پول نداشتم بخرم   

پارچه این تصویر از یک شلوار با جنس محکم بوده که اون شلوار کهنه و پاره شده بود (مثلا پارچه های شلوارهای جین یا کتان های کهنه برای این کار مناسبن )

یک چرخ خیاطی هم داشتیم از عهد ترکمنچای جهیزیه مادرم که دستی بود و  فقط یه مدل دوخت داشت و همیشه ماسوره ش گیر میکرد   

یا اینکه یهو خط خطی و در هم بر هم دوخته می شد .

ببینین من جوری دوخت کردم که داخل هر کدام از خانه ها بتونم یه چیزی جاساز کنم   

بندهایی هم که دوختم بند یه کفش کهنه بوده 

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

چگونه موفق باشیم نی نی سایت
چگونه موفق باشیم نی نی سایت
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *