چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

 
helpkade
چگونه پیچک غم ارغوان شادی را
چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

چگونه پیچک غم، ارغوان شادی را،

به باغ خاطر ما جادوانه پژمرده ست!

چگونه کم کم زنگار ناامیدی ها،

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

جلای آینه شور و شوق را برده ست.

 

 

لبان ما، دیریست،

به هم فشرده چو نیلوفرانِ نشکفته ست.

چنان به زندگی بی نشاط خو کردیم،

که نقش روشن لبخند یادمان رفته ست!

 

 

ببین به چهره این مردمان راهگذر،

دل تمامی شان غنچه نخندیده ست.

هنوز، خانه ای از خانه های این سامان

شبی زبانگ سرود و سرور همخوانان

دمی زشادی و پاکوب دست افشانان

به خود نلرزیده ست!

 

 

ببین که بر سر دل های مان چه آوردیم!

ببین نخواسته با عمر خود چه ها کردیم!

 

 

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

چرا چو ماتمیان، بی خروش می مانیم؟

چرا سرود نیایش به بامداد، به نور،

سرود گندم ، باران،

                   سرود شالیزار،

سرودِ مادر ، کودک پدر،

                       سرود وطن،

سرود زندگی و عشق را نمی خوانیم؟

 

 

یکی بپرس، که از زندگی چه می دانیم؟

نفس کشیدن آیا نشان زیستن است؟

 

 

خموش، مردن؟

                       یا

                            شور و شوق پروردن!؟

چو آفتاب، به این لحظه ها درخشیدن.

امید و شادی و شور و نشاط بخشیدن.

 

 

مگر نه این که غمی سهمگین به دل داریم

مگر نه این که به رنجی گران گرفتاریم.

نشاطمان را باید همیشه، چون خورشید،

_ بلند و گرم _  در اعماقِ جان نگهداریم.

 

 

مده به پبچک غم، آب و آفتاب و نسیم

بیا دوباره به فریاد ارغوان برسیم!

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را
به باغ خاطر ما جاودانه پژمرده است
چگونه کم کم زنگار ناامیدی ها
جلای آیینه شورو شوق رابرده است
لبان ما دیری است
به هم فشرده چو نیلوفران نشکفته است
چنان به زندگی بی نشاط خو کردیم
که نقش روشن لبخند یادمان رفته است
ببین به چهره ی این مردمان راهگذر
دل تمامیشان غنچه ی نخندیده است
هنوز خانه هایی از خانه های این سامان
شبی ز بانگ سرود وسرور همخوانان
دمی ز شادی و پاکوب دست افشانان
به خود نلرزیده است
ببین که بر سر دلهامان چه اوردیم
ببین ناخواسته با عمر خود چه ها کردیم
چرا چو ماتمیان بی خروش میمانیم؟
چرا سرود نیایش به بامداد به نور
سرود گندم باران
سرود شالیزار
سرود مادر پدر کودک
سرود وطن
سرود زندگی و عشق را نمیخوانیم؟
یکی بپرس که از زندگی چه میدانیم؟
نفس کشیدن آیا نشان زیستن است؟
خموش مردن؟
یا شور و شوق پروردن؟
چو افتاب به لحظه ها درخشیدن.
امید و شادی و شورو نشاط بخشیدن
مگر نه اینکه غمی سهمگین به دل داریم
مگر نه اینکه به رنجی گران گرفتاریم
نشاط مان راباید همیشه چون خورشید
بلند و گرم در اعماق جان نگه داریم
مده به پیچک غم اب و افتاب و نسیم
بیا دو باره به فریاد ارغوان برسیم

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

تمامی حقوق مطالب برای ترانه های ماندگار محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.

طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.

طراحی قالب وردپرس : ترانه های ماندگار /
فید خوان ،
نقشه سایت ،
ولید شده


صفحه اصلیDownloads-icon


تماس با ماDownloads-icon


سیروان خسروی – بارون پاییزی
Downloads-icon


فرزاد فرزین – خرابش کردی
Downloads-icon


حامد زمانی – دلارام
Downloads-icon


حمید هیراد – کدئین
Downloads-icon


سیروان خسروی – جای من نیستی
Downloads-icon


سیروان خسروی – اینم میگذره
Downloads-icon


علیرضا روزگار – فول نایس
Downloads-icon


صفحه اصلیDownloads-icon


عاشقانه هاDownloads-icon


اشعار فریدون مشیری – ارغوان شادیDownloads-icon


عاشقانه هاDownloads-icon


Downloads-icon


Downloads-icon


Downloads-icon


http://www.mp3old.ir/?p=1818Downloads-icon


صفحه اصلیDownloads-icon


تمام کد های آوای انتظار مهدی احمدوندDownloads-icon


شعر عاشقانه من همان شعبان عاشقمDownloads-icon


پس کجا جویم تو راDownloads-icon


سپندارمذگان، روز عشق ایرانیان – عاشقانه هاDownloads-icon


عجب جایی به داد من رسیدیDownloads-icon


ارغوانDownloads-icon


ارغوان شادیDownloads-icon


اشعار فریدونDownloads-icon


اشعار فریدون مشیریDownloads-icon


اشعار مشیریDownloads-icon


جاودانهDownloads-icon


چگونه پیچک غم ارغوان شادی راDownloads-icon


خاطر ماDownloads-icon


زنگار ناامیدیDownloads-icon


شادی و پاکوبDownloads-icon


شاعران معاصر ایرانDownloads-icon


شعرDownloads-icon


شعر جوانیDownloads-icon


شعر عاشقانهDownloads-icon


شعر هاDownloads-icon


شعر های عاشقانهDownloads-icon


شعر های غم انگیزDownloads-icon


شعر های غمناکDownloads-icon


شعر های فریدون مشیریDownloads-icon


شعر های مشیریDownloads-icon


شعر های نوDownloads-icon


عاشقانه هاDownloads-icon


عاشقانه های ایرانیDownloads-icon


عشقDownloads-icon


عشق منDownloads-icon


غنچه ی نخندیدهDownloads-icon


فریدون مشیریDownloads-icon


مردمان راهگذرDownloads-icon


نیلوفران نشکفتهDownloads-icon


اپیکور باندDownloads-icon


افشین آذریDownloads-icon


امیر تتلوDownloads-icon


امیر شهیارDownloads-icon


امیر عظیمیDownloads-icon


امین حبیبیDownloads-icon


ایوان بندDownloads-icon


بنیامین بهادریDownloads-icon


به زودیDownloads-icon


بهنام بانیDownloads-icon


پویا بیاتیDownloads-icon


پیام عزیزیDownloads-icon


حامد برادرانDownloads-icon


حامد زمانیDownloads-icon


حامد فردDownloads-icon


حبیبDownloads-icon


حجت اشرف زادهDownloads-icon


حصینDownloads-icon


حمید صفتDownloads-icon


حمید هیرادDownloads-icon


دسته‌بندی نشدهDownloads-icon


رضا پیشروDownloads-icon


رضا صادقیDownloads-icon


رضا یزدانیDownloads-icon


روزبه بمانیDownloads-icon


سامان جلیلیDownloads-icon


سروش هیچکسDownloads-icon


سعید شهروزDownloads-icon


سیروان خسرویDownloads-icon


سینا سرلکDownloads-icon


شایان شایگانDownloads-icon


شایع و T-deyDownloads-icon


عاشقانه هاDownloads-icon


علی زند وکیلیDownloads-icon


علی عبدالمالکیDownloads-icon


علی لهراسبیDownloads-icon


علیرضا آذرDownloads-icon


علیرضا روزگارDownloads-icon


علیرضا طلیسچیDownloads-icon


فرزاد فرزینDownloads-icon


فرهاد مهرادDownloads-icon


فریدون آسراییDownloads-icon


فریدون فروغیDownloads-icon


کاوه یغماییDownloads-icon


گروه سونDownloads-icon


مازیار فلاحیDownloads-icon


ماکان بندDownloads-icon


مجید یحیاییDownloads-icon


محسن ابراهیم زادهDownloads-icon


محسن چاوشیDownloads-icon


محسن لرستانیDownloads-icon


محسن یگانهDownloads-icon


محمد رضا گلزارDownloads-icon


محمد علیزادهDownloads-icon


محمدرضا هدایتیDownloads-icon


مرتضی پاشاییDownloads-icon


مسعود صادقلوDownloads-icon


مسیح و آرشDownloads-icon


مهدی احمدوندDownloads-icon


مهدی جهانیDownloads-icon


مهدی یراحیDownloads-icon


موزیکDownloads-icon


میثم ابراهیمیDownloads-icon


میلاد باباییDownloads-icon


ناصر زینعلیDownloads-icon


ناصر عبداللهیDownloads-icon


هاتفDownloads-icon


همایون شجریانDownloads-icon


هوروش بندDownloads-icon


یاسDownloads-icon


یاسر بینامDownloads-icon


یوسف زمانیDownloads-icon


اردیبهشت ۱۳۹۹Downloads-icon


فروردین ۱۳۹۹Downloads-icon


اسفند ۱۳۹۸Downloads-icon


بهمن ۱۳۹۸Downloads-icon


دی ۱۳۹۸Downloads-icon


آذر ۱۳۹۸Downloads-icon


آبان ۱۳۹۸Downloads-icon


مهر ۱۳۹۸Downloads-icon


شهریور ۱۳۹۸Downloads-icon


مرداد ۱۳۹۸Downloads-icon


تیر ۱۳۹۸Downloads-icon


خرداد ۱۳۹۸Downloads-icon


اردیبهشت ۱۳۹۸Downloads-icon


فروردین ۱۳۹۸Downloads-icon


اسفند ۱۳۹۷Downloads-icon


بهمن ۱۳۹۷Downloads-icon


دی ۱۳۹۷Downloads-icon


شهریور ۱۳۹۷Downloads-icon


مرداد ۱۳۹۷Downloads-icon


تیر ۱۳۹۷Downloads-icon


خرداد ۱۳۹۷Downloads-icon


اردیبهشت ۱۳۹۷Downloads-icon


فروردین ۱۳۹۷Downloads-icon


بهمن ۱۳۹۶Downloads-icon


دی ۱۳۹۶Downloads-icon


آذر ۱۳۹۶Downloads-icon


آبان ۱۳۹۶Downloads-icon


مهر ۱۳۹۶Downloads-icon


تیر ۱۳۹۶Downloads-icon


خرداد ۱۳۹۶Downloads-icon


اردیبهشت ۱۳۹۶Downloads-icon


اسفند ۱۳۹۵Downloads-icon


بهمن ۱۳۹۵Downloads-icon


دی ۱۳۹۵Downloads-icon


آذر ۱۳۹۵Downloads-icon


آبان ۱۳۹۵Downloads-icon


مهر ۱۳۹۵Downloads-icon


شهریور ۱۳۹۵Downloads-icon


مرداد ۱۳۹۵Downloads-icon


تیر ۱۳۹۵Downloads-icon


خرداد ۱۳۹۵Downloads-icon


اردیبهشت ۱۳۹۵Downloads-icon


فروردین ۱۳۹۵Downloads-icon


بهمن ۱۳۹۴Downloads-icon


دی ۱۳۹۴Downloads-icon


آذر ۱۳۹۴Downloads-icon


مهر ۱۳۹۴Downloads-icon


شهریور ۱۳۹۴Downloads-icon


فروردین ۱۳۹۴Downloads-icon


اسفند ۱۳۹۳Downloads-icon


بهمن ۱۳۹۳Downloads-icon


دی ۱۳۹۳Downloads-icon


آذر ۱۳۹۳Downloads-icon


آبان ۱۳۹۳Downloads-icon


مهر ۱۳۹۳Downloads-icon


شهریور ۱۳۹۳Downloads-icon


مرداد ۱۳۹۳Downloads-icon


دانلود آهنگ آصف آریا ساعت شنیDownloads-icon


دانلود آهنگ بیچاره منم که دل به دستت دادم حامد همایون ای عشقDownloads-icon


دانلود آهنگ ایمان سپنتا سریعاDownloads-icon


دانلود آهنگ علی سفلی من را خبر کنDownloads-icon


دانلود قسمت بیست و سوم سریال کرگدنDownloads-icon


بهترین سایت دانلود آهنگ های شاد آذری و ترکی جدید و قدیمی گلچین رقص آذریDownloads-icon


دانلود آهنگ هاتف فاصلهDownloads-icon


دانلود آهنگ روزای رویایی یوسف زمانی دلم انتخابشو کرده فقط میخواد توروDownloads-icon


دانلود آهنگ کامیار جونDownloads-icon


دانلود ریمیکس مهرو ایوان بند گل اندام عجب دلبر مه رویی شدی جان گل اندامDownloads-icon


دانلود قسمت هشتم سریال مانکنDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید محسن ابراهیم زاده به نام سال نوDownloads-icon


دانلود ریمیکس از بهترین آهنگ های بهنام بانیDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید مهدی احمدوند به نام قرارDownloads-icon


دانلود آهنگ همیشه غایب از فریدون فروغی به همراه متن ترانهDownloads-icon


دانلود آهنگ واست میمیرم از حمیرا به همراه متن ترانهDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید هوروش بند به نام مرا دیوانه کردیDownloads-icon


دانلود آهنگ محمد طاهر حیفDownloads-icon


دانلود آهنگ برای دیدن تو از معین به همراه متن ترانهDownloads-icon


دانلود آهنگ دریا کنار از حمیرا به همراه متن ترانهDownloads-icon


دانلود آهنگ آصف آریا ساعت شنیDownloads-icon


دانلود آهنگ بیچاره منم که دل به دستت دادم حامد همایون ای عشقDownloads-icon


دانلود آهنگ ایمان سپنتا سریعاDownloads-icon


دانلود آهنگ علی سفلی من را خبر کنDownloads-icon


دانلود قسمت بیست و سوم سریال کرگدنDownloads-icon


بهترین سایت دانلود آهنگ های شاد آذری و ترکی جدید و قدیمی گلچین رقص آذریDownloads-icon


دانلود آهنگ هاتف فاصلهDownloads-icon


دانلود آهنگ روزای رویایی یوسف زمانی دلم انتخابشو کرده فقط میخواد توروDownloads-icon


دانلود آهنگ کامیار جونDownloads-icon


دانلود ریمیکس مهرو ایوان بند گل اندام عجب دلبر مه رویی شدی جان گل اندامDownloads-icon


ترانه های ماندگارDownloads-icon


http://www.mp3old.irDownloads-icon


عاشقانه هاDownloads-icon


دانلود آهنگDownloads-icon


دانلود اهنگDownloads-icon


musicDownloads-icon


LyricsDownloads-icon


آرشیوDownloads-icon


دانلود آهنگ آصف آریا ساعت شنیDownloads-icon


دانلود آهنگ بیچاره منم که دل به دستت دادم حامد همایون ای عشقDownloads-icon


دانلود آهنگ ایمان سپنتا سریعاDownloads-icon


دانلود آهنگ علی سفلی من را خبر کنDownloads-icon


دانلود قسمت بیست و سوم سریال کرگدنDownloads-icon


آرشیوDownloads-icon


تمام کد های آوای انتظار مهدی احمدوندDownloads-icon


شعر عاشقانه من همان شعبان عاشقمDownloads-icon


پس کجا جویم تو راDownloads-icon


سپندارمذگان، روز عشق ایرانیان – عاشقانه هاDownloads-icon


عجب جایی به داد من رسیدیDownloads-icon


آرشیوDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید حامد همایون به نام میرومDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید حامد همایون به نام دوباره عشقDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید حامد همایون به نام نگاهم کنDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید حامد همایون به نام چه عشقیDownloads-icon


دانلود آهنگ جدید حامد همایون به نام قسمتDownloads-icon


ترانه های ماندگارDownloads-icon


فید خوانDownloads-icon


نقشه سایتDownloads-icon

به باغ خاطر ما جاودانه پژمرده ست !

چگونه کم کم زنگار ناامیدی ها ،

جلای آینه ی شور و شوق را برده ست .

لبان ما دیری ست ،

به هم فشرده چو نیلوفران نشکفته ست .

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

چنان به زندگی بی نشاط خو کردیم .،

که نقش روشن لبخند یادمان رفته ست !

ببین به چهره ی این مردمان راهگذر ،

دل تمامی شان غنچه ی نخندیده ست .

هنوز ، خانه ای از خانه های این سامان

شبی ز بانگ سرود و سرور همخوانان

دمی ز شادی و پاکوب دست افشانان

به خود نلرزیده ست !

ببین که بر سر دلهای مان چه آوردیم !

ببین نخواسته با عمر خود چه ها کردیم !

چرا چو ماتمیان ، بی خروش می مانیم ؟

چرا سرود نیایش به بامداد ، به نور ،

سرود گندم ، باران ،

                       سرود شالیزار ،

سرود مادر ، سرود پدر ،

                               سرود وطن ،

سرود زندگی و عشق را نمی خوانیم ؟

یکی بپرس ، که از زندگی چه می دانیم ؟

نفس کشیدن آیا نشان زیستن است ؟

 

خموش ، مردن ؟

                          یا

                                شور و شوق پروردن !؟

چو آفتاب ، به این لحظه ها درخشیدن .

امید و شادی و شور و نشاط بخشیدن .

مگر نه این که غمی سهمگین به دل داریم

مگر نه این که به رنجی گران گرفتاریم .

نشاط مان را باید همیشه ، چون خورشید ،

ـ بلند و گرم ـ در اعماق جان نگهداریم .

مده به پیچک غم ، آب و آفتاب و نسیم

بیا دوباره به فریاد ارغوان برسیم !

 

*شاعرابرها و ارغوان*

«برای نوزده دی ماه»

                           غارت کرد ، برد ،

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

آنچه را سرمای دی ،

                           یک سر به نابودی سپرد ،

و آنچه را کولاک بهمن ،             

                          زیر پای خودفشرد .،

باز می سازد بهار .

روی آن ویرانه ها

پرچم رنگین گل را برمی افرازد بهار .

تار و پودش ، تشنه ی سازندگی ست .

در نهادش نیروی جان آفرین زندگی ست .

در تکاپویی گران ، بی های و هوست .

چهره اش رنگین کمانی از بهشت آرزوست .

با نسیمش ، هر چه خواهی :

                               سبز و سرخ و

                                                رنگ و بوست .

وین همه آبادی و شادی از اوست .

جاودان در گردش است این آسمان

فصل بعد از فصل می گردد زمان

نیک می دانی گذشت روز و شب ،

خود چه می آرد به روز مردمان !

این میان ، هر سال از لطف بهار ،

با طلوع ارغوان ،

بار دیگر می شود جان ها جوان .

جای غم ، شادی ست ، جاری در وجود

جای خون ، شوق است در رگها روان .

بوی جان می آید اینک از نفس های بهار .

دست های پرگل اند این شاخه ها  ،

                                          بهر نثار .

چون بهار ای همسفر !

                             ای راهی این رهگذر !

همتی سازنده از جان نفس هایت برآر .

 

*شاعرابرها*

 

 

تو تا با منی ، جان جان با من است.

 

چو می تابد از دور پیشانی ات

کران تا کران ، آسمان با من است .

 

چو خندان به سوی من آیی به مهر

بهاری پر از ارغوان با من است !

 

کنار تو هر لحظه گویم به خویش

که خوشبختی بیکران با من است .

 

روانم بیاساید از هر غمی

چو بینم که مهرت روان با من است .

 

چه غم دارم از تلخی روزگار ،

شکر خنده ی آن دهان با من است .

 

*شاعرابرها*

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی

چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم

تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم

تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی

من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری

در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی

من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل

داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت؟

روی از من سر گردان شاید که نگردانی

٬رهی٬

سزای چون تو گلی گر چه نیست خانه ما

بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ما

تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟

ز ناله سحر و گریه شبانه ما

چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه

جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ما

نوای گرم نی از فیض آتشین نفسی است

ز سوز سینه بود گرمی ترانه ما

چنان ز خاطر اهل جهان فراموشیم

که سیل نیز نگیرد سراغ خانه ما

*رهی*

گرم پو ، تابنده ، هستی بخش

                                چون خورشید باش

 

تا توانی ،

         پاک ، روشن ،

                   مثل باران ،

                             مثل مروارید باش

 

*شاعرابرها*

دنیای من از پرتو عشق تو طلایی

 

من از همه سو بهر تو بازو بگشایم

باشد که تو بازآیی و بازو بگشایی

 

با یاد رخت ، حال و هوای دگرم هست

تا مرغ دلم شد به هوای تو هوایی !

 

هر گوشه ای از دل ، ز نگاه تو ، نگارین

هر پرده ای از جان ، ز نوای تو نوایی .

 

ای خنده ی شیرین تو جان مایه ی هستی

با گریه ی تلخم چه کنی وقت جدایی ؟

 

دریاب گرفتار قفس را نفسی چند

ای نغمه ی چشمان تو ، گلبانگ رهایی .

 

*شاعرابرها*

 

با توسن گسسته عنان ،

از هزار راه ،

رفتن به اوج قله ی مریخ و زهره را

تدبیر می کنی

 

آخر به ما بگو

کی قله ی بلند محبت را

تسخیر می کنی ؟

 

*شاعرابرها:فریدون مشیری*

ارغوان

 

 

چگونه پيچك غم ، ارغوان شادی را ،

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

 

 

به باغ خاطر ما جاودانه پژمرده ست!

 

 

چگونه كم كم زنگار ناميدی ها،

 

 

جلای آيينه شور و شوق را برده ست .

 

 

لبان ما ، ديری است ،

 

 

به هم فشرده چو نيلوفران نشكفته ست .

 

 

چنان به زندگی بی نشاط خو كرديم ؛

 

 

كه نقش روشن لبخند يادمان رفته ست !

 

 

 

 

***

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

 

 

 

 

ببين به چهره اين مردمان راهگذر ،

 

 

دل تمامی شان غنچه نخند يده ست.

 

 

هنوز، خانه ای از خانه های اين سامان

 

 

شبی ز بانگ سرود و سرور همخوانان

 

 

دمی ز شادی و پاكوب دست افشانان

 

 

به خود نلرزيده ست !

 

 

 

 

***

 

 

ببين كه بر سر دل ها ی مان چه آورديم !

 

 

ببين نخواسته با عمر خود چه ها كرديم !

 

 

 

 

***

 

 

 

 

چرا چو ماتميان ، بی خروش می مانيم ؟

 

 

چرا سرود نيايش ، به بامداد ، به نور ،

 

 

سرود گندم ، باران ،

 

 

سرود شاليزار  ،

سرود مادر ، كودك ، پدر ،

 

 

سرود وطن ،

 

 

سرود زندگی و عشق را نمی خوانيم ؟

 

 

 

 

***

 

 

 

 

يكی بپرس كه از زندگی چه می دانيم ؟

 

 

نفس كشيدن آيا نشان زيستن است ؟

 

 

خموش ، مردن ؟

 

 

يا

 

 

شور و شوق پروردن !؟

 

 

چو آفتاب به اين لحظه ها درخشيد ن

 

 

اميد و شادی و شور و نشاط بخشيدن .

 

 

 

 

***

 

 

 

 

مگر نه اينكه غمی سهمگين به دل داريم

 

 

مگر نه اينكه به رنجی گران گرفتاريم .

 

 

نشاط مان را بايد هميشه ، چون خورشيد ،

 

 

–  بلند و گرم – در اعماق جان نگهداريم.

 

 

 

 

***

 

 

 

 

مده به پيچك غم ، آب و آفتاب و نسيم

 

 

بيا دوباره به فرياد ارغوان برسيم !

 

 

 

 

 

 

” مشيری “

         چگونه پیچک غم،ارغوان شادی را   

      به باغ خاطر ما جاودانه پژمردست!

      چگونه  کم  کم زنگار  ناامیدی ها

            جلای آئینه شور و شوق را بردست    

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

                                                       

      

 لبان ما دیری است ، به هم فشرده چو نیلوفران نشکفته ست .

چنان به زندگی بی نشاط خو کردیم،که نقش روشن لبخند یادمان رفته است!

ببین به چهره این مردمان راهگذر،دل تمامی شان غنچه نخندیده ست 

هنوز،خانه ای از خانه های این سامان،شبی ز بانگ سرود و سرور همخوانان

 دمی ز شادی و پایکوب دست افشانان ، به خود نلرزیده ست !

           

                  ببین که بر سر دل های مان چه آوردیم ! 

                                 ببین نخواسته با عمر خود چه ها کردیم !

یکی بپرس ، که از زندگی چه می دانیم ؟

نفس کشیدن آیا نشان زیستن است ؟

خموش مردن ؟ 

                 یا     

                 شور و شوق پروردن !

چو آفتاب ، به این لحظه ها درخشیدن .

امید و شادی و شور و نشاط بخشیدن

           

           مگر نه اینکه غمی سهمگین به دل داریم 

                                                 مگر نه اینکه به رنجی گران گرفتاریم 

نشاطمان را باید همیشه ، چون خورشید

ـ بلند و گرم ـ در اعماق جان نگهداریم .

 مده به پیچک غم ، آب و آفتاب و نسیم

بیا دوباره به فریاد ارغوان برسیم !  

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1
استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی پردیس شهید بهشتی دانشگاه فرهنگیان خراسان رضوی

2
دانشجوی دکترای زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری

چکیده

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

کلیدواژه‌ها

1- پیش در آمد

نوستالژی (Nostalgia) واژة فرانسوی است برگرفته از دوسازة یونانی (Nostos) به معنی بازگشت و (algos) به معنی درد و رنج است. (پورافکاری، 1011:1382) و در برخی از متون، این‌گونه معنی شده‌است: «دلتنگی از دوری میهن، درد دوری میهن، حسرت گذشته، آرزوی گذشته و اشتیاق مفرط برای بازگشت به گذشته و… »(باطنی، 113:1372)؛ (زمردیان،1373 :49)؛ (آریانپور، 4:1380/353 )؛ (فورست،1380 : 53 )؛ (آشوری،1381: 246) معادل این کلمه در عربی، الاغتراب، الغربه و الحنین است. (فیروزآبادی،1630:1406) نوستالژی یک احساس طبیعی و عمومی و حتی غریزی در میانِ تمامی انسان‌هاست و به لحاظ روانی، تقویت این حس آنگاه صورت ‌می‌پذیرد که فرد از گذشتة خود، فاصله‌بگیرد. هرگاه فرد در ذهن خود، به گذشته رجوع‌کند و با مرور آن دچار نوعی حالت غم و اندوه توأم با حالت لذت ِسُکرآور شود، دچار نوستالژی شده که در زبان فارسی، آن‌را غالباً غم ِغربت و حسرتِ گذشته، تعبیرکرده‌اند.(انوشه،139 :1381) نوستالژی در بررسی‌های ادبی به شیوه‌ای از نگارش اطلاق‌می‌شود که بر پایة آن شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشتة خویش، گذشته‌ای را در نظر دارد یا سرزمینی را که به خاطر سپرده است با حسرت و درد، ترسیم‌می‌کند و به تصویرمی‌کشد. در ادبیّات معاصر هم به خاطر پیشرفت‌های سریع و حیرت آفرین تمّدن و صنعت و دور افتادن از اصل و اساس آدمی، نوستالژی و غم غربت به وفور به چشم‌می‌خورد. تأسف به گذشته از موتیف‌های رایج ِشعر فارسی است (شمیسا،137:1377). به اجمال می‌توان گفت که مسایل سیاسی، اجتماعی، مشکلات فردی، ویژگی‌های روحی و روانی شاعران، تأثیر مدرنیسم و صنعت جهان معاصر، بر روابط و روحیة انسان‌ها و عوامل دیگر، موجب بروز غمِ غربت در شعر معاصر ما شده‌است. ری، حس دلتنگی را مهم‌ترین عامل تحولات و ارتباطات خانوادگی می‌داند.(ری 1996 :82 ) در شعر شعرای معاصر و به دلیل عوامل فردی و اجتماعی، مهم‌ترین مضمونی که جلوه‌گری‌می‌کند، «نوستالژی» است.(شریفیان،1386: 56)

 

2- مسألة پژوهش

الف) آیا در شعر فریدون مشیری، مهرورزی جایگاهی دارد و آیا مردم عصرش را به این صفتِ نیک آراسته‌می‌بیند؟

ب)آیا فریدون مشیری در شعر خویش از منسوخ‌شدن ارزش‌ها و یا بدل شدن آن‌ها به ارزش و هنجار، در جامعه سخن‌می‌گوید؟

ج) چه مواردی را می‌توان از مؤلّفه‌های نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری، برشمرد؟ 

د)آیا فریدون مشیری، در سرودن اشعار نوستالژیکی خویش به نیما و مولانا نظر داشته‌است؟

3- فرضیة پژوهش

چنین به نظر‌می‌رسد که فریدون مشیری به خاطر جَوِ خفقان و اختناق شدید بر مردمان عصرش و هم‌چنین ظلم و ستم زیاد حاکمان جور، مهرورزی را گوهر کمیابی دیده است که خیلی کم در جامعه مشاهده‌می‌شود. خیلی از ارزش‌ها با استناد به اشعارش بی ارزش شده و بسیاری از رذایل مثل دغل‌کاری‌ها و نیرنگ‌ها، ارج و منزلت یافته‌است. چنین استنباط‌می‌شود که جامعة وی از جهل و ظلم و حسادت و ملامت، رنج‌می‌برد.گویا فریدون با سرودن اشعاری مثل شعر «آی آدم‌های نیما» به دنبال هوشیار کردن جامعة غفلت‌زدةخویش‌است و گاهی هم با اشاره به شعر مولانا در جستجوی انسان کاملی است تا جامعة خویش را سروسامانی دوباره ببخشد. در ادامة پژوهش به همة این پرسش‌ها و فرضیه‌ها، پاسخی روشن و مستدل داده خواهدشد.

4- پیشینة پژوهش

اگر چه راجع به نوستالژی، تحقیقات و پژوهش‌های زیادی صورت‌گرفته که می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:بررسی فرآیند نوستالژیِ غم‌غربت در اشعار فریدون مشیری (مهدی شریفیان،فصلنامه علمی-پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهراء، شماره شصت و هشت، زمستان 1386)، بررسی فرآیند نوستالژی در اشعار سهراب‌سپهری(مهدی شریفی، پژوهشنامه ادبیات غنایی، شماره پنجم،1386)، غم‌غربت در شعر معاصر(یوسف‌عالی‌عباس‌آباد، فصلنامه گوهر گویا، شماره شش،1387)، بررسی نوستالژی در شعر فخر‌الدین‌عراقی(محمدحسین دهقانی، نامه پارسی، شماره پنجاه، 1388 )، بررسی نوستالژی در شعر حمید مصدق(نجمه نظری، فصلنامه زبان و ادب پارسی، شماره چهل و شش، 1389 )، بررسی نوستالژی در دیوان ناصرخسرو(جهانگیر صفری، پژوهشنامه ادبیّات غنایی، شماره پانزدهم، 1389)، بررسی پدیدة نوستالژی در شاهنامة فردوسی و آثار شهریار (فاطمه غفوری، فصلنامه ادبیّات فارسی، شماره پانزده، 1389)، غم‌غربت در اشعار منوچهر آتشی(سیدکاظم‌موسوی و جهانگیر صفری، پژوهشنامة ادبیّات غنایی، شماره نوزدهم، 1391) و … ولی پژوهشی که به بررسی نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری بپردازد، هنوز به رشتة تحریر در‌نیامده‌است.بدیع بودن موضوع تحقیق، ما را به انجام پژوهش ترغیب نمود. 

5- نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری

شاعران معاصر، دل‌گرفتگی‌ها و آزردگی‌های ناشی از محیط و زمان فعلی را در لابه‌لای اشعار خویش گنجانده و امیال و آرزوهایی مانند: بازگشت به خاطرات خوش گذشته، دل‌تنگی و حسرت برای از دست‌رفته‌ها را به تصویرمی‌کشد. ارگانیسم نوستالژی، گاه شخصی است، گاه اجتماعی، گاه عاطفی و گاه فردی، گاه انسانی و گاه هم فلسفی.امّا در نوستالژی فلسفی شاعر غمش «اندوهِ بودن یا نبودن است، اندوه مرگ و زوال و تلاشی، این اندوه، ناشی از نگرش بدبینانه و پوچ انگارانه به جهان است». (فتوحی، 141:1385)

در نوستالژی فردی، شاعر به بیان تنهایی، عشق، زیبایی، هجران و سفر و شکست‌های شخصی خود می‌پردازد. او سرگردان و مضطرب و به قولی «مرثیه‌گوی دل دیوانة» خویش است. در نوستالژی اجتماعی، غم او جهل اجتماعی و فقر و بیچارگی مردم و ستمگری و خفقان است که دل او را سخت به درد‌آورده‌است،مرغ جانش را می‌آزارد». (همان:142)یکی از این شعرای جامعه‌گرا که اشعارش را می‌توان آیینة تمام‌نمای عصرش نامید، فریدون مشیری است. مشیری، فرزند ابراهیم در (1379- 1305) در تهران زاده شد. پدر و مادرش نیز هردو اهل شعر و ادب و مطالعه بودند. همین اُنس خانواده به ادبیّات فارسی، باعث شد که از کودکی به تحصیل ادب و سرایش شعر بپردازد.(حقوقی،1377 :538)

از هجده سالگی اشعار او به‌طور پراکنده در مطبوعات منتشر می‌شد. بیشتر وقت مشیری صرف مطالعة دیوان‌های شعر استادان ادب فارسی گشت.

«آشنایی مشیری با شعر نو و قالب‌های آزاد، او را از ادامة شیوه کهن باز داشت، اما راهی میانه را برگزید. یعنی نه اسیر تعصب سنت‌گرایان شد ونه مجذوب نوپردازان افراطی گردید».(برقعی،1373: 11) راهی که او برگزید همان هدف نهایی بنیانگذاران شعر نو است. مشیری از جمله شاعرانی است که شعرش مورد توجه محافل ادبی وهنری قرار گرفته و با استقبال مردم روبه‌رو شده‌است. او تحت تاثیر اشعار فریدون توکلی قرارگرفت ولی خود، تأثیر زیادی بر شاعران جوان از جمله فروغ فرخزاد گذاشت. او در گروه تغزل‌سرایان جدید، جای‌می‌گیرد (شمس لنگرودی،1377: 53؛شکیبا،1379: 374) در مجوعه «نایافته» و «گناه دریا» نوعی تغزل عاشقانه ارایه می‌دهد، امّا قالبی را که انتخاب می‌کند چارپاره است.در سرود غزل هم توفیق فراوان یافت.(عظیمی،1369 :625 ) دکتر زرین‌کوب در مورد وی گفته‌است: «به خاطر همین وجدان پاک انسانی، همین عشق به حقیقت و همین علاقه به ایران و فرهنگ ایرانی است که من فریدون را مخصوصاً در سال‌های اخیر،هر روز بیش از پیش در خور آفرین یافته‌ام. به گمان من فریدون، شاعری است واقعی، شاعر واقعی عصر ما، هنرمندی بی‌ادعا، شاعری خردمند». (دهباشی،1378 :13 ) لازم به ذکر است که بگوییم فریدون مشیری شعر اجتماعی سروده‌است و اشعارش هم به‌طور کلّی بیشتر روح و لحن غنایی دارد.اوصاف بکر و پرمعنی و زبانی بلیغ در شعر او دیده‌می‌شود.(حاکمی،1373: 123)از ویژگی شعر فریدون می‌توان به نفی خشونت و تبلیغ محبت اشاره کرد.(دهباشی،1378 :153) از آثارش می‌توان به کتب زیر اشاره کرد: «تشنة طوفان»، «گناه دریا»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «از خاموشی»، «مروارید مهر»، «آه باران»، «از دیار آشتی»، «با پنج سخن سرا»، «لحظه‌ها و احساس»، «آواز آن پرندة غمگین»، «تاصبح تابناک اهورایی».

فریدون مشیری، شاعری است که اندیشة محبت و خدمت به دیگران در تار و پود جانش ریشه دوانیده است. خیرخواهی و یاریِ مردمان با خونِ وی ممزوج و با گِلش عجین شده است:

اندیشة محبت و خدمت به دیگران آیین خیرخواهی ویاری و مردمی

 

نقش ونگار باخته با تاروپود ماست با خون ما سرشته روان در وجود ماست

(شاکری،1387 : 368)

در حقیقت، وی شاعری است نازک اندیش، لطیف‌الطبع، روحی دارد سخت لطیف که حتّی نمی‌تواند در برابر پژمرده‌شدن یک شاخة گل، بی‌تفاوت‌باشد. رخسار رنجور کودکی بیمار، دلش را سخت آزرده‌می‌سازد. حتّی پرندة نغمه‌خوان را نمی‌تواند محبوس و محصور ببیند و خیلی از این صحنه‌ها و تصاویر این گونه او را غصه‌دار می‌سازد:

من که از پژمردن یک شاخه گل / از نگاه ساکت یک کودک بیمار/ از فغان یک قناری در قفس/ از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بردار/ اشک در چشمان و بغضم در گلوست.(شاکری،1387 : 337)

لذا با این‌گونه اشعار، سعیِ شاعر بر این‌است تا ناپاکی‌ها، نادانی‌ها را از جامعه بزداید و مهربانی‌ها دانایی‌ها را، جایگزین سازد:

این همه موج بلا در همه‌جا می‌بینم/ آی آدم‌ها را می‌شنوم/ نیک می‌دانیم/ دستی از غیب نخواهد آمد

هیچ یک حتی یک بار نمی‌گوییم/ با ستمکاری نادانی این‌گونه مدارا نکنیم/ آستین‌ها را بالا نزنیم

دست در دست هم از پهنة آفاق برانیمش/ مهربانی را / دانایی را/ بر بلندای جهان بنشانیمش.(شاکری،1387 : 23)

چرا که جامعه‌ای که شاعر در آن زندگی می‌کند در اثر رذایل اخلاقی و بدل شدن ارزش‌ها به ضد ارزش و رواج یافتن ضد ارزش‌ها، بی‌روح و ملال‌آور شده است. لذا شاعر این‌گونه از این همه دلمردگی و بی‌طرواتی در رنج است:

شهر را گویی نفس در سینه پنهان است/ شاخسار لحظه‌ها را برگی از برگی نمی‌جنبد/ آسمان در چهاردیوار ملالِ خویش زندانی است/روی این مرداب یک جنبنده پیدانیست/ آفتاب از این همه دل مردگی‌های روی‌گردان است/ بال پروازمان بسته است/ زندگی سر در گریبان است.(شاکری،1387 : 333)

در جامعة وی حتّی از نفاق و دورویی، سرزنش و ملامت، بخل و حسادت نشانه‌ها و ردپاهایی می‌بینیم:

گفتم قفس ولی چگونه بگویم که پیش از این/ آگاهی از دورویی مردم مرا نبود.

در همه عمر جز ملامت من/ گوش من از تو محبتی نشنود/ وین زمانه هم در آستانه مرگ/ بی‌شکایت نمی‌کنی به رود… خوش سرایی است این جهان لیکن/ جان آزردگان در آن فرسود.(شاکری،1387: 501)

چرا مرا می‌زد؟/ چرا مرا می‌سوخت؟/ چرا مرا می‌کشت؟/ به هیچ باور این درد در نمی‌گنجد/ که شادمان کند از رنج من حسودم را.(شاکری،1387: 498)

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را

لذا مدام در پی چاره‌جویی است تا اجتماع خویش را نجات داده و صفات آرمان‌شهر واقعی را در آن متبلورسازد:

دریا و من شب تا سحر بیدار ماندیم/ شعری سرودیم/ اشکی فشاندیم/ شب تا سحر آشفته‌حالی بود با آشفته‌گویی/ اندوه یاران بود و این آشفته‌پویی/ براین پریشان روزگاران چاره‌جویی.(شاکری،1387 : 419)

لذا هم چون مولانا که می‌سراید:

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

 

کز دیو و دد ملولم، انسانم آرزوست

(مولوی،1380 : 441 )

چنین در ظلمات و سیاهی‌ها فرو‌می‌رود تا انسان کاملی را بیابد شاید بتواند جامعه را با انفاس وی از لوث آلودگی‌ها تطهیر کند:

یکی به پرسش بی‌پاسخم جواب دهد/ یکی پیام مرا/ از این قلمرو ظلمت به آفتاب دهد / که در زمین که اسیر سیاهکاری هاست/ و قلب‌ها دگر از آشتی گریزان است/ هنوز رهگذری خسته را توانددید/ که با هزار امید/ چراغ در کف/ در جستجوی انسان است.(شاکری،1387 : 169)

اینک برخی از مؤلّفه‌های نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری:

1-5 دغل‌بازی

دغل‌کاری و مکر و فریب در اجتماع، فضا را برای نفس‌کشیدنِ شاعر سخت و طاقت‌فرسا کرده‌است. وی با اندوهی نوستالژی‌وار از صفای باطن و یکرنگی مردمان گذشته یادمی‌کند ولی اینک شاعر نه از تبسُّمِ شیرین، جلوه‌ای می‌بیند و نه از ترنُّم دل‌نشین نغمه‌ای می‌شنود هرچه هست، دغل است و تقلب و مکر و حیله:

دردا که با برآمدن خورشید دیگر نه آن تبسّم شیرین است روز است و گرم تاز دغلبازان

 

دیگر نه آن صفای خوش‌آیند است دیگر نه این ترنّم دلبند است در عرصة تقلب و ترفند

(شاکری،1387 : 378)

وی حتّی چنان از وجود مکر و فریب شدید در جامعه آزرده شده،که سرخورده از اجتماع خویش،میل به حبس و حصارهای آهنین زندان می‌کند تا اندکی در کُنج آن به دور از غوغای مکر و فریب بیاساید:

اکنون منم که خسته ز دام فریب و مکر بگشای در که در همه دوران عمر خویش

 

بار دگر به کنج قفس رو نموده‌ام جز پشت میله‌های قفس خوش نبوده‌ام

(شاکری،1387 : 156)

وی کشورش را که به قول خودش رشک جنان بوده، تحت سلطة فریبکاران می‌بیند و در اندوهی فراگیر می‌سراید:

ببین تو ظلم و ستم‌های این جفاکاران دمی نظر بنما بر جفای مکاران

 

ببین تو حیله و مکر و فریب بدکاران ببین تو کشور جم را که بوده رشک جنان

(شاکری،1387 : 69)

گوییا چیزی مثل مکر و فریب، دل وی را داغدار نساخته و اگر این گونه نبود هیچ گاه شاعر مرارت‌های حصار آهنین زندان را، به خوشی‌های اجتماع برنمی‌گزید. تمایل به حبس و تن دادن به مشقّت‌های آن، حاکی از اجتماعی نیرنگ باز و فریبکار دارد که دل دردمندِ شاعر نمی‌تواند آن را برتابد.

2-5 ناامیدی

نبود روحیة امید و امیدواری در جامعة شاعر،یکی دیگر از اموری است که شاعر در مورد آن، اندوه سروده‌هایی دارد:

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را چونه کم کم ز نگار ناامیدی‌ها

 

به باغ خاطر ما جاودانه پژمرده است جلای آیینة شور و شوق را برده است

(شاکری،1387 : 260)

چنان که ملاحظه می‌شود، ناامیدی جوانه‌های شادی و طروات را می‌خشکاند و بوستان خاطره‌ها را می‌پژمراند.از منظر شاعر، ناامیدی زنگاری است که بر آیینة دل آدمی می‌نشیند و اشتیاق و سرزندگی را با زنگار و کدورت خویش می‌پوشاند. 

3-5 جنگ و دشمنی

جنگ و خونریزی یکی دیگر از مواردی است که شاعر لطیف‌الطبع ما را سخت اندوهناک ساخته است.آتشِ جنگ جهانی را چنان وسیع و دامن‌گیر دیده‌است که به خاطر آن، ناله‌ها بر افلاک و خون‌ها بر خاک ریخته‌شده‌است:

کودکی رفت و جوانی آمد هر طرف جنگ پی مشتی خاک نه بود نان ز برای خوردن

 

حیف کاین جنگ جهانی آمد هر طرف ناله رود بر افلاک نه بود گور برای مردن.

(شاکری،1387 : 63)

لذا این‌گونه بی‌صبرانه منتظر پایان جنگ و خونریزی است:

ای خدا این جنگ عالم‌سوز کی گردد تمام مادران اندر غم فرزند زاری می‌کنند روز و شب بر شهرها از آسمان نیلگون

 

روز کشورهای گیتی گشته تیره‌تر ز شام همسران از دیده می‌ریزند اشک سرخ‌فام بمب می‌ریزد به روی خانه‌های خاص و عام

(شاکری،1387 : 66)

حتّی وی با دیدن هواپیماهای آتش بار و بمب افکن چنین انزجارانه می‌سراید:

این هیولا که رفته به افلاک

 چتر وحشت گشوده بر سر خاک

نیست شاخ و گل و شکوفه و برگ

دود و ابر است و خون و آتش و مرگ(شاکری،1387 : 89)

روح شاعر چنان لطیف است که حتّی نمی‌تواند جنگ و دعوای پرندگان را بر سر آب و دانه تماشا کند چراکه با دیدن این صحنه، شاعر پی به حقیقتی ژرف می‌برد:

بسته بالان قفس/ بی خیال/ بر سر یک دانه با هم جنگ و غوغا داشته

تا برون آرند چشم یکدیگر را/ بر سر هم خیز برمی‌داشته …

گفتم ای بیچاره انسان/ حال اینان حال توست

چنگ بیداد اجل در پشت در/ دنبال توست

پشت این در، داس خونین دست اوست

تا گریبان تو را آرد به چنگ/ دستِ خون آلوده و در جست و جوست.

(شاکری،1387 : 594)

گوییا در این روزگار، دیگر کبوترها که پیام‌آور آزادی و صلح و آشتی هستند حق ندارند که در آسمانِرهایی، بال بگشایند و به پرواز درآیند:

روزگاری است که پرواز کبوترها/ درفضا ممنوع است/ که چرا/ به حریم حرم جت‌ها خصمانه تجاوز شده‌است.(شاکری،1387 : 349)

لذا خاضعانه از آتش‌افروزان خواهش‌می‌کند و رخسار اشک‌آلودش را واسطه قرار می‌دهد و حرمت مادران دلواپس را پیش می‌کشد تا شاید دلی به رحم‌آید: 

با تمام اشک‌هایم باز نومیدانه/ خواهش‌می‌کنم/ بس کنید / بس کنید/ فکر مادرهای دلواپس کنید/ رحم بر این غنیمه‌های نازک نورس کنید/ بس کنید… شرم‌تان باد ای خداوندان قدرت/ بس کنید/ بس کنید از این همه ظلم و قساوت بس‌کنید.

(شاکری،1387 : 386 و 370)

لذا سعی دارد با پیش‌کشیدن این فضائل اخلاقی،مردم را به صلح و آشتی و محبت فراخواند:

هــنوزدوســت‌داشـتـنیاســت هنوز در دل خاموش در غارهای غریب

 

هنوز بذر محبت به سینه کاشتنی است پرنده‌ای و درختی گل و گیاهی هست

(شاکری،1387 : 370)

همان‌طور که مشاهده می‌شود از منظر شاعر جنگ و دشمنی و دعوا، انسآن‌های بی‌گناه زیادی را هلاک‌می‌کند و این آتش جنگ را، خانمان‌سوز دیده که روزِ روشنِ مردمان را، تیره‌تر از شامِ تار ساخته‌است.

 

 

4-5 بی‌دینی

وقتی شاعر دین و شریعت را ملعبة دست ناپاکان و بیخردان می‌بیند، وقتی در جامعة خویش تباهی‌ها را به نظاره‌می‌نشیند این‌گونه از بی‌ایمانی جامعه‌اش ناله سرمی‌دهد:

بس گونه‌گون فریب که ایمان است

 

بس گونه‌گون دروغ که سوگند است.

(شاکری،1387 : 375)

لذا با نگاهی نقادانه و موشکافانه می‌سراید که هیچ‌کس کاری‌نمی‌کند و همة اهل زبان و شعارند،کسی پای در راه عمل به آیین دین و مذهب نمی‌گذارد:

تو هم پنجره بگشای که غوغای دَدان است خـردمسـخـرةبـی‌خـردانجاسـت.

 

همه دین و خرد ملعبة دست بدان است تـباهـی اسـت تـباهـیاســت

 

همه را راهنمایند یکی راه‌گشا نیست

(شاکری،1387 : 494)

وی چنان جامعه خود را در سیاهی‌ها و ناپاکی‌ها غرق دیده که همه در ظاهر دغدغةخدا و خداشناسی را دارند ولی یکی طریقتش به دین و خدا ختم نمی‌شود:

هوا نیست / هوا نیست/ همه پنجره‌ها بسته غبار است، سیاهی است

فضایی که به دلخواه یکی آه کسی از قفس سینه رها نیست

شگفتا و در دنیا که در این فلسفه بافان / درین وعده خلافان

همه حرف خدا هست ولی راه خدا نیست

(شاکری،1387 : 598)

جامعه‌ای که شاعر در آن زندگی‌می‌کند دست پَسود شیاطین شده و لذا از مظاهر قیام و دادخواهی استمداد‌می‌طلبد:

دست یزدان نیست/ دست شیطان است دستاورد خونبار تهی مغزان/ های بابک کاوه رامین مهرداد از جای برخیزید/ کشور آزادمردان بی‌صدا مانده‌است/ چشم در راه شما مانده‌است. (شاکری،1387 : 475)

آن گونه که مشاهده‌می‌شود شاعر از تباهی‌ها خون دل می‌خورد و بدل شدن مظاهر بی‌دینی هم چون فریب و دورغ را به جلوه‌هایِ ایمان، دلِ نازکِ وی را، سخت مجروح می‌سازد. جامعة شاعر مشحون از بی قیدی‌ها و بی بندوباری‌هاست که همه در اثر بی‌دینی و تسلّط انسان‌های بدطینت و تباهکار است.  

5-5 ریاکاری و تملّق

ریاکاری و تملّق، یکی دیگر از اندوه سرودهای فریدون است. ریاکاری چنان در جامعة شاعر موج می‌زند که حتّی چپاولگران از کشتن و غارتگری ابایی ندارند:

روز است و های وهوی ریاکارن بازار چند و چون چپاول‌ها

 

هنگامة چه برد و چه برند است تا خون‌بهای بشر چند است

(شاکری،1387 : 379)

لذا شاعر وقتی جامعة خود را از مدینة فاضله و آرمان‌شهر واقعیِ خویش دور می‌بیند این گونه از تظاهرکاری‌ها و تملّق ها شکوه سر می‌دهد:

با ما به آشتی منشینید/ ما از جهان خوب شما دور مانده‌ایم/ ما در حصار پوچ تظاهر/ ما در غبار شوم تملق/ محصور مانده‌ایم.(شاکری،1387 : 363)

شاعر تظاهر و ریاکاری را پوچ و بی‌اساس و تملّق و چاپلوسی را شوم و بی‌ارزش خوانده و معتقد است جامعه‌اش به خاطر این دو صفت زشت، از آرمان‌شهر حقیقی خویش دور مانده‌است.

6-5 آزادی

یکی دیگر از اندوه سروده‌های فریدون‌مشیری، محبوس بودن مردم است. نداشتن آزادی، حسرتی است جانکاه.به همین خاطر است که شاعر همیشه در جستجوی نشانه‌ای از آن است:  

من از میان قفس / شادمانه بانگ زدم / نشانه‌ای ز رهایی / ستارگان دانند.

(شاکری،1387 : 489)

این شاعر است که هم‌چون مرغی در بند، می‌خواهد فریادِ دادخواهی سردهد ولی به خاطر اختناق شدید جامعه، این فریاد را در سینة خویش نهفته می‌دارد و این‌گونه از نبود آزادی می‌گوید:

مرغان رسته در بند / در سینه‌ها نهفته/ فریاد دادخواهی. (شاکری،1387 : 596)

وی بااشاره به شعر به یاد ماندنی «مرغ سحر ناله سر کن» این‌گونه از آزادی و آزادگی دَم می‌زند:

  «می‌خواستی که مرغ سحر ناله سرکند / داغ تو را به نالة خود تازه‌تر کند

می‌خواستی که این قفس تنگ و تار را/ با شعلة آه شرر بار بشکند/ زیرو زبر کند

در آرزوی مژدةآزادی بشر/ می‌خواستی که عرصة این خاک توده را/ چون سینة تو از نفسی پر شرر کند. (شاکری،1387 : 402)

همان‌طور که ملاحظه می‌شود آزادی دغدغه‌ای است که ذهن شاعر را حتّی در بند و محبوس، به خود مشغول داشته است و در آرزوی مژدة آزادی می‌خواهد با آتش درون، هستی را پر شرر کند و بانگ فریادخواهی را به گوش همگان برساند.   

7-5 ظلم و ستم

ظلم و ستم تنها رذیله‌ای است که شاعر نمی‌تواند در برابر آن بی‌تفاوت باشد، ستم به مظلومان و غارتِ اموالِ ستمدیدگان وی را به فکر قیام و شورش می‌اندازد تا با قلم آتشینِ خویش، مردمان را علیه ظالمان و ستمکاران بشوراند: 

ستـم بـود بـر خـلق و غـارتـگری قـلم در کفـم بـود و می‌تاخـتم

 

مـرا نـیز شـوری کـه رسـوا کنـم کـه مشـت ستـمکاران را واکـنم

(شاکری،1387 : 374)

وی هر روزه اخبار دردناکی از ستم و ستمکاری می‌شنود که در گوشه‌ای از این دنیای پرغوغا ستم کشیده‌ای در رنج و تحت شکنجه است:

جهان پر از خبر است سیاه‌نامه ناسازگاری بشر است

 

در این کرانه که ماییم روز وشب ده بار حکایت ستم آدمی به یکدیگر است

(شاکری،1387 : 370)

هیمة ظلم وستمِ ظالمان بوده که وطن و جامعةآرمانی شاعر را چنین شرربار ساخته است:

ببین تومام وطن را که زار وگریان شد میان آتش بیداد و ظلم بریان شد

 

ببین تو کشور جَم را چگونه ویران شد به بینوایی مردم چگونه حیران شد

(شاکری،1387 : 69)

لذا شاعر با نگاه به جامعه‌ای که ذره‌ای عطوفت و نوع دوستی در آن دیده نمی‌شود، آدمیت را، جوانمردی و فتوت را از همان بدایت زندگیِ بشری مرده دیده و این گونه می‌سراید:

از همان روزی که دست حضرت قابیل / گشت آلوده به خون حضرت هابیل / از همان روزی که فرزندان آدم/ زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید / آدمیت‌مرد / گرچه آدم زنده بود

(شاکری، 1387: 335)

چنان‌که ملاحظه می‌شود به عقیدةشاعر، ظلم و ستم هر روزه، در گوشه و کنار هستی تکرار می‌شود و شاعر در پی این است تا به قول خودش مشت ستمکاران را واکند و آنان را رسوا سازد.

8-5 عدالت

فریضه‌ای دیگر که شاعر از نبود آن در جامعه‌اش در رنج است، عدل و عدالت است. لذا این‌گونه اندوه‌وار می‌سراید:

خراب گشته بنای عدل و آزادی به مملک کسی نبود به فکر آبادی

 

به پا شده است هزاران بنای بیدادی تمام در پی دزدی و جور و شیادی

(شاکری،1387 : 54)

لذا اندوهش مضاعف می‌شود و می‌گوید:

 کاش/ در جهان ذره‌ای عدالت بود.(شاکری،1387 : 52)

همان‌طور که ملاحظه می‌شود شاعر بنای عدل را خراب دیده و به تبع آن کاخ‌های ظلم و ستم سربرمی‌افرازد. از منظرِ شاعر، وقتی که عدالت نباشد دیگر نباید به فکر آبادانی بود بلکه جامعه از دزدی‌ها از جور و ستم‌ها مشحون می‌شود.

9-5 فقر

چیز دیگری که دل دردمندِ فریدون را بسیار داغدار کرده، دنیاپرستی و ثروت اندوزی است.در حقیقت این بدل شدنِ ارزش به ضد ارزش است که شاعر، مال و منال دنیوی و جاه و مقام را، عامل عزت و احترام در جامعه‌اش می‌بیند و فقر ونداری را مایة ذلت و خواری. لذا در شعری انتقادی و نیش‌دار چنین می‌سراید:

این جا لباس فاخر و پول کلان بیار

 

تا بنگری که چشم همه عذرخواه توست

(شاکری،1387 : 126)

لذا فقر را گناهی می‌داند که فقط با مرگ می‌توان از آن رست و هیچ کس را در جامعه، اهل انفاق و کمک نمی‌یابد و این گونه مویه‌کنان می‌سراید:

باور کن که در دلشان می‌کند اثر ای بینوا که فقر تو تنها گناه توست

 

این قصه‌ای تلخ که در اشک و آه توست در گوشه‌ای بمیر که دراین راه راه توست

(شاکری،1387 : 125)

چنان‌که ملاحظه می‌شود در جامعة شاعر،اعتبار اشخاص به مقام و لباس ظاهرشان است و فقر هم گناهی است که با مرگ می‌توان از دام آن رَست.

10-5 جهل و نادانی

آن‌چه دل دردمند فریدون مشیری را به‌ درد می‌آورد و عمق جانش را این غم جانگداز می‌خِلد، بدل شدن ضد ارزش به ارزش و منسوخ‌شدن ارزش‌ها در جامعه است. وی که نادانان را در صدر امور حکومتی می‌بیند و افراد لایق را گوشه‌نشین، چنین عقیده دارد که جهان با آن فراخی و وسعتش،هم چون قفسی است که دانایان را محصور کرده و آنان را اسیر جهل و بی‌دانشی کرده است:

تا که نادان به جهان حکمروایی دارد

 

همه جا در نظر مردم دانا قفس است

(شاکری،1387 : 492)

وی نادانی را به عقابی مانند کرده که بال گسترده و سایه بر سر مردم انداخته است و به تبع این جهل و نادانی، پیکره مردمان مظلوم و بی‌گناه زیر بار ستم مجروح و رنجور گردیده است:

بیامدند اجانب به سوی کشور ما به خواب ناز فرورفته شاه و لشکرها

 

عقاب جهل بگسترد بال بر سر ما به زیر بار ستم خردگشته پیکر ما

(شاکری،1387 : 69)

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود ضرر حکمرانی جاهلان و گسترش بی‌خبری و نادانی، ثمره‌ای تلخ همچون هلاکت مردمان بی‌گناه و مظلوم در جامعة آن زمان شاعر است.

11-5 مهرورزی و هم‌دلی

مهرورزی، یکی دیگر از اصول اساسی است که شاعر آن را می‌ستاید و به آن عشق می‌ورزد. فریدون این‌گونه از مهرورزی و هم‌دلی سخن‌می‌گوید و آن را جزء آیین و دین خویش می‌شمارد:

من دل به زیبایی به خوبی می‌سپارم دینم این است/ من مهربانی را ستایش می‌کنم آیینم است

من رنج را با صبوری می‌پذیرم/ من زندگی را دوست دارم

انسان و باران و چمن را می‌ستایم.( ص251)

و یا در ابیات، زیر همه را برادرِ وطن خویش خوانده و مثل جسم و جان یکی می‌داند و آنان را از دل و جان دوست می‌دارد:

ما که اطفال این دبستانیم/ همه از خاک پاک ایرانیم / همه با هم برادر وطنیم/ مهربان هم چو جسم با جانیم. (شاکری،1387 : 16)

حتی وی مهرورزی را عامل حیات و سرزندگی می‌داند:

مهر می‌ورزیم / پس هستیم.(شاکری،1387 : 220)

پس این گونه از نبود هم دلی اندهگین است :

دو همدل ندیدم در آن روزگارمرامی که زاید ز مهر و خردمـرا گفـت تـا گـوهـر مـهر راو گـر دردلـی ره نبـردم هنـوز

 

که همراهشان دست بالا کنمندیدم که ناخوانده امضا کنمنثار هر خلق دنیـا کنـمروا هسـت اگـر دیـده دریـا کنـم

(شاکری،1387 : 376)

حتّی شاعر مهرورزی را در جامعةخویش که مردمانش گرفتار خشم و ظلم و ستم هستند، گناهی نابخشودنی دیده که تاوانی سخت باید برای آن بپردازد: 

خون چکد از پیکرم محکوم باورهای خویش/ بوده‌ام دیروز هم آگاه از فردای خویش/ مهرورزی کم گناهی نیست می‌دانم/ سزاوارم رواست.(شاکری،1387 : 335)

در حقیقت مهرورزی مورد تجلیل شاعر قرارمی‌گیرد و بی‌مهری را نکوهش‌می‌کند و از وجود این رذیلة اخلاقی، شاعر می‌گوید: «روا هست اگر دیده دریا کنم». همان‌طور که ملاحظه می‌شود فریدون مشیری یکی از شعرای توانمند معاصر است که به بیان مشکلات عدیدة اجتماع خویش پرداخته و تمام دغدغه‌اش این است که بتواند مردم جامعه را با اشعار خویش از خوابِ غفلت و بی‌خبری، بیدار سازد.

6- نتیجه

نوستالژی همان حس دل‌تنگی و اندوه انسان‌ها نسبت به گذشته و آن چیزهایی است که در زمان حاضر، آن‌ها را دسترس خود نمی‌بینند. هر شاعری هرگاه مجالی دست‌دهد، گاه و بیگاه به بیان این دل‌تنگی‌ها و اندوهناکی‌ها می‌پردازد. در حقیقت در میان مضامین و مفاهیم متنوّع شعر فارسی، نوستالژی از زیربنای عاطفی ویژه‌ای برخورداراست به‌ویژه نوع اجتماعی آن که شاعر تمام همّت و توان خویش را در بیان مشکلات اجتماعی مثل: جهل و نادانی،بیچارگی و فقر مردم عصرش به‌کار می‌گیرد. فریدون مشیری شاعر توانمند معاصر ما که شعرش رنگ وروی اجتماعی دارد در لابه‌لای اشعارش از ظلم و ستم و جوّ خفقان عصرش سخن به میان می‌آورد و تزویروریا، دگرگونی ارزش‌ها و رحجان یافتن بی‌هنری و جهل، بر فضل و دانش را، مورد نکوهش قرارمی‌دهد. سعی دارد برای التیام زخم درون جامعه‌اش،اشعاری بسراید تا به قول خودش با آه شرربارش مردم خفته و غفلت‌زدة عصرش را بیدارسازد. گاهی هم برای تطهیر جامعه از لوث هرگونه آلودگی و تباهی‌ها، انسان کاملی را می‌جوید تا از او استعانت گرفته و ریشة ظلم و ستم را برای همیشه بخشکاند. در حقیقت شعر فریدون مشیری، آیینة تمام‌نمای عصر اوست که به وضوح می‌توان تصویر جامعه و مردم آن زمان را به‌خوبی دید.   

ستودیان, مهدی, رجبی, مسلم. (1395). نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری. فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی, 12(6), 71-88.

مهدی ستودیان; مسلم رجبی. “نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری”. فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی, 12, 6, 1395, 71-88.

ستودیان, مهدی, رجبی, مسلم. (1395). ‘نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری’, فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی, 12(6), pp. 71-88.

ستودیان, مهدی, رجبی, مسلم. نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری. فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی, 1395; 12(6): 71-88.

 

برای دریافت اخبار و اطلاعیه های مهم نشریه در خبرنامه نشریه مشترک شوید.


اصل مقاله 3.77 MBDownloads-icon

ببین به چهره این مردمان راهگذر ،دل تمامی شان غنچه نخندیده است.ببین که سر دلهایمان چه آوردیم!ببین نخواسته با عمر خود چه ها کرده ایم!چرا چو ماتمیان ، بی خروش می مانیم؟چرا سرود نیایش، به بامداد ، به نور ، سرود گندم ، باران ، سرود شالیزار ،سرود مادر ، کودک ، پدر ،                                   سرود زندگی و عشق را نمی خوانیم؟یکی بپرس ، که از زندگی چه می دانیم؟نفس کشیدن آن نشان زیستن است؟خموش ، مردن؟                         یا                               شور و شوق پروردن!؟چو آفتاب به این لحظه ها درخشیدن.امید و شادی و شور و نشاط بخشیدن.مگر نه اینکه غمی سنگین به دل داریممگر نه اینکه به رنجی گران گرفتاریم.نشاط مان را باید همیشه ، چو خورشید ،ـ بلند و گرم ـ در اعماق جان نگه داریم.مده به پیچک غم ، آب و آفتاب و نسیمبیا دوباره به فریاد ارغوان برسیم!                                                       ( فریدون مشیری )

چگونه پیچک غم ارغوان شادی را
چگونه پیچک غم ارغوان شادی را
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *