چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

 
helpkade
چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم
چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

احساسات و هیجانات بخشی از وجود ما هستند
که بدون آنها شور و نشاطی در زندگی وجود نخواهد داشت. انسان‌ها در طول زندگی احساسات
مختلفی را تجربه می‌کنند. بعضی از این احساسات مانند عشق و شادی خوشایند و برخی دیگر
مانند ترس و خشم ناخوشایند هستند. گریز از احساسات ناخوشایند غیر ممکن است اما
آدمی می‌تواند با آموختن مهارت کنترل احساسات، اثرات تجربه احساسات و هیجانات
ناخوشایند را کاهش دهد.

کنترل هیجانات و احساسات یعنی ابراز احساسات
بدون آسیب رساندن به خود و دیگران. کنترل احساسات به معنی نادیده گرفتن آنها نیست بلکه
به معنی تشخیص، درک صحیح و به کارگیری احساسات در مواقع مناسب و به گونه‌ای مناسب است.

زمانی که بتوانیم احساسات خود را به درستی
به دیگران منتقل کنیم و برداشت صحیحی از احساسات و هیجانات دیگران داشته باشیم می‌توانیم
رابطه صمیمانه با دیگران برقرار کنیم. اغلب تعارضات و مشاجرات
و نگرانی‌ها و… بین افراد، ناشی از واكنش‌های عاطفی است. به عبارت دیگر، عواطف و
کنترل آن در چگونگی روابط شما با دیگران در حال وآینده تاثیر گذار وتعیین كننده خواهد
بود. همچنین یادگیری توانایی کنترل احساسات موجب استقلال
و بالا بردن قدرت تصمیم‌گیری در افراد می‌شود.

چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

باورهای مخرب می‌تواند موجب ایجاد
احساسات نامطلوب شده و توانایی ما را در کنترل هیجان کاهش دهد. برخی از باورهای
مخرب و نادرست عبارتند از:

1- تفکر همه یا هیچ؛ هرچیزی یا خوب است یا
بد و نقطه میانی وجود ندارد.

2- ایجاد فیلتر ذهنی؛ نگاه کردن به تمام جنبه‌های زندگی از پشت یک فیلتر منفی ذهنی.

3- نادیده گرفتن نظرات مثبت؛ اگر شخصی چیز خوبی در مورد شما بگوید، آن را به حساب نمی‌آورید اما نظرات
منفی شما را افسرده می‌کند.

4- تصور توانایی پیش‌بینی آینده؛ از قبل می‌پندارید همه چیز قرار است بد پیش برود و بهتر است خودتان را
برای بدترین اتفاقات ممکن آماده کنید!

5-
بزرگنمایی یا کوچکنمایی قضایا؛ موفقیت‌های
دیگران و شکست‌های خود را بزرگتر از آنچه که هست می‌بینید.

6- استدلال احساسی؛ احساسات منفی را لزوما
بازتابی از واقعیت دانستن: “من اینگونه احساس می‌کنم، پس حتما باید درست باشد.”

7- به کار بردن عبارات “ملزم کننده”؛ با به کار بردن عباراتی مانند ” من باید”، “من مجبورم”،
“من حتما”، “من نباید” و… خود را تحت فشار می‌گذارید. استفاده
از این عبارات در مورد دیگران نیز منجر به احساس خشم، ناامیدی و رنجش می‌شود.

 8- برچسب زدن؛ برای مثال به خود برچسبی مانند “من بدشانس هستم” می‌زنید و
آن را به تمام موقعیت‌ها تعمیم می‌دهید.

1-
احساسات خود را بشناسید و بپذیرید

دانشمندان احساسات بشر را به چندین بخش
پایه و مشخص تقسیم کرده‌اند: لذت، رضایت، ترس، تعجب، غم، تنفر، خشم و امید. دیگر احساسات
می‌توانند نتیجه همین احساسات پایه باشند. برای مثال احساس حسادت نتیجه احساس ترس است.
ترس از اینکه ممکن است شما به خوبی دیگری نباشید و ترس از اینکه پس زده شوید و تنها
بمانید. احساسات خود را قبول كنید و آگاهانه بر
احساس خود مسلط شوید وبدان بیندیشید، تا بتوانید آنرا بخوبی تجزیه وتحلیل كنید.

2-
درک کنید که برای بروز هر احساس، دلیل و باور مشخصی وجود دارد.

بسیاری از اوقات ما در “سطح ناخودآگاه”
تحت تاثیر احساسات هستیم اما با شناخت احساسات در “سطح خودآگاه” بهتر قادر
خواهیم بود که آنها را کنترل کنیم. در طول روز احساسات خود را با ذکر جزئیات در یک
دفتر ثبت کنید و باور مخرب پشت آن را بیابید و آن را تعدیل کنید. 

در صورت بروز هرگونه احساسی در وجود خود
ببینید به چه چیزی فکر می‌کردید تا جایی که بتوانید علت اصلی احساس به وجود آمده را
پیدا کنید. برای مثال رئیس شما هنگام نهار با شما تماس چشمی برقرار نکرده است و بدون
اینکه خودتان از آن آگاه باشید، این فکر از پس ذهن شما گذشته است که “شاید قصد
دارد من را اخراج کند” و همه این‌ها باعث ایجاد احساسات متفاوتی مانند ترس، اضطراب
و نا‌امنی شده است.

4-
تمام شواهد موجود که به نوعی نظر و عقیده منجر به یک احساس را تایید یا
تکذیب می‌کنند در جایی بنویسید.

چه شواهدی برای تایید نظر خود در اختیار
دارید؟ آیا رئیس شما پیش از این همیشه با شما خوش و بش می‌کرده است و به یک باره از
شما روی برگردانده است؟ یا شاید هیچگاه به شما توجه نکرده است و تنها به این دلیل که
با دیگر همکاران گرم گرفته است شما احساس خطر می‌کنید! آیا کار خطایی از شما سر زده
است که او از آن مطلع شده و قصد دارد شما را اخراج کند؟

5-
موضوع را از جنبه‌های دیگری که با منطق نیز همخوانی داشته باشد، مورد
بررسی قرار دهید.

چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

شواهد دیگری را مورد توجه قرار دهید که
از آنها می‌توان نتیجه گرفت نظر پیشین شما نمی‌تواند درست باشد. برای مثال ممکن است
هیچ کسی با تخصص مشابه شما در کل سازمان وجود نداشته باشد و جایگزین کردن فرد جدیدی
به جای شما برای کل مجموعه هزینه بر خواهد بود. بنابرین احتمال اخراج شما بسیار دور
از ذهن به نظر می‌رسد و این موضوع می‌تواند باعث آرامش شما شود وگرنه در هر صورت بهتر
است گام بعدی را دنبال کنید.

6-
گزینه‌های پیش رو را در نظر بگیرید.

حالا که به احساس خود و دلیل ایجاد آن پی
برده‌اید بهتر است به راه‌های پیش رو فکر کنید. دلایل منطقی برای انجام تصمیمات (آگاهانه)
عبارتند از:

مدیریت احساسات و هیجانات سلامت جسمی و
روحی را برای افراد در پی دارد برخی از افراد به خاطر عدم آشنایی با راهکارهای کنترل
احساسات و هیجانات برخورد با مشکلات یا مشکلات را نادیده می گیرند و یا بطور عجولانه
واکنش نشان می‌دهند که نتیجه جز پشیمانی ندارد. دانستن شیوه مدیریت و کنترل احساسات
ناخوشایند مثل خشم، افسردگی و اضطراب به انسان در داشتن زندگی موفق کمک می‌کند و به
او فرصت بیشتری برای رشد شخصی می‌دهد.

گردآوری: مجله اینترنتی وب

خوش آمدین، لطفا وارد حساب کاربری شوید

7
 − 
5
 = 

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

بازیابی رمز عبور

یک رمزعبور موقت، برایتان ایمیل خواهد شد.

SookhteJet.ir – انگیزشی ترین وبسایت برای جوان موفق

چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

بر خلاف باور عموم، داشتن مدارک و شواهد بیشتر باعث قانع کننده تر کردن صحبت هایتان نمیشود…
در عوض این روش را امتحان کنید :
احتمالا در زندگی با افرادی برخورد داشته اید که باید تصمیمی میگرفته اند اما به طور کاملا بی منطق(!) تصمیمی اتخاد میکنند که نه تنها برای شما بلکه برای خودشان نیز هیچ سودی در بر ندارد ! در چنین شرایطی کاری که معمول است این است که شواهد و مدارک و استدلالات بیشتری به شخص مقابل ارایه کنیم تا بفهمد تصمیمش اشتباه است و از تصمیم خود صرف نظر کند.

اما این کار بر خلاف باور عموم کاملا اشتباه است !

مردم ابتدا تصمیمی از روی احساس میگیرند و سپس با مدارک و استدلالات منطقی آنرا توجیه میکنند.

برای مثال فرض کنید دانشجوی حقوق هستید و شما را به پزشک قانونی برده اند تا در رابطه با جرایم قتل و … به شما دروس و تجربایتی ارایه دهند. هنگامی که جسدی را به شما نشان میدهند و شروع میکنند آنرا تشریح کنند جسد تکان میخورد. واکنش شما چی میتونه باشه در آن لحظه؟ جیغ کشیدن، عقب رفتن … ترس (احساس) و بعد از چند ثانیه آرام میشوید و با خود فکر میکنید “جسد که فرد مرده است چطور میتواند حرکت کند حتما ضربه ای یا حرکتی از طرف استاد باعث آن شده” (توجیه منطقی)

به زبان دیگر، وقتی مردم راجع به مسئله ای تصمیمی کاملا اشتباه گرفته اند، هرچقدر مدارک و شواهد و استدلال بیشتری بیاورید و ارایه دهید بیشتر موضع خودشان را حفظ میکنند.

در دنیای تجارت مثال های فراوانی داریم , به عنوان نمونه : ادعای برتری اپل و مایکروسافت
طرفداران هر دو گروه استدلالات خودشان را دارند که چرا اپل یا مایکروسافت بهتر است و با وجود دهه ها مذاکره و بحث و گفتگو هنوز کمتر هوادار یکی از شرکت ها قانع شده که به محصول دیگری به خاطر استدلال درست یا مدارک کامل تر تغییر عقیده دهد.

پس اگر دلیل و منطق نمیتواند کاری برای ما بکند ,چه کار کنیم؟ این روند را دنبال کنید :

اصلا طبیعت انسان است؛ هرچقدر فشار بیشتر باشد مقاومت در برابر فشار هم بیشتر میشود. پس قدم اول در کنترل ذهن طرف مقابلتان این است که قبولش کنید و طرفدار نظرش باشید.
این به معنی آن نیست که از موضع خود عقب نشینی کرده اید, بلکه تاکتیکی است که نشان میدهید من به نظر شما احترام قائلم و قرار است اگر تصمیمی عوض شود تصمیم هردویمان متفقالقل عوض شود نه تصمیم “تو” , بلکه “ما”.

 

معمولا مشکلات به علت نگرش و دید نادرست به وجود می آیند.وقتی شما صورت مسئله را طور دیگری تشریح میکنید, فرصتی به طرف مقابل میدهید تا از موضع خودش شرافتمندانه عقب نشینی کند نه اینکه مجبور باشد به علت دلایل شما از تصمیمش صرف نظر کند.
با این روش شما کنترل ذهن طرف مقابل را در دست میگیرد و باعث میشود به طرف دید متفاوتی بدهید و امکان استفاده از صورت مسئله برای پافشاری بر روی تصمیم گیری اش را ندهید.

وقتی صورت مسئله را عوض کردید و طرف مقابل با صورت مسئله جدید موافق بود شما باید میختان را بکوبید و یک پیشنهاد عالی مطرح کنید تا صورت مسئله جدید را حل کند.
در این گام شما میتوانید شواهدی ارائه دهید, نه اینکه طرف مقابل اشتباه کرده بود بلکه برای اینکه نشان دهید راه حل جدید برای صورت مسئله جدید کارآمد است.

 

مردم در اکثر موارد بر تصمیم شان پافشاری میکنند نه به خاطر اینکه نمیدانند اشتباه است, بلکه به خاطر اینکه نمیخواهند در صورت قبول پیشنهاد شما احمق به نظر برسند. وقتی به طرف مقابل افکارتان را القا کردید باید طوری وانمود کنید که طرف مقابل به این نتیجه گیری رسیده.

برای روشن تر شدن این موضوع مثال زیر را ببینید :
مشتری به شما اطلاع میدهد که از شما دیگر خرید نمیکند و از رقیبتان خرید میکند. شما میخواهید تصمیم مشتری تان را عوض کنید تا از شما خرید کند, صحبت و مذاکره شما میتواند یکی از این دو حالت باشد:

– مشتری: ما تصمیم گرفتیم از xyz خرید کنیم
+ شمــا: شما یک نگاه به تحلیل کیفی محصول ما بیاندازید تا ببینید محصول ما از کیفیت بهتری برخوردار است (شواهد)
– مشتری: تحلیل ها فقط چیزهایی را نشان میدهند که رئسای شرکت ها پول میدهند تا نشان دهند (رد شواهد)
+ شمــا: اما محصولی که میخواهید بخرید عمر کمی خواهد داشت…
– مشتری: آنها مشتری های زیادی دارند (توجیه تصمیم گیریشان)
+ شمــا: شما تصمیم اشتباهی گرفتید
– مشتری: شاید, اما حداقلش اینه که تصمیم خودم بود

 

– مشتری: ما تصمیم گرفتیم از xyz خرید کنیم
+ شمــا: امکانش هست دلیل تصمیم گیریتان را بفرمایید؟
– مشتری: قیمت پایین آنها با بودجه ما سازگار است
– شمــا: شرکت xyz محصول خوبی دارند و قیمت های مناسبی هم دارند من اگر در موقعیت فعلی شما بودم حتما آنها را انتخاب میکردم (موافقت)
+ مشتری: (کمی گیج شده !) به نظر شما تصمیم درستی گرفتم؟
– شمــا: بله, اما دوست داشتم تا که تصمیم را هم در دراز مدت و مسئه بازگشت سرمایه را هم مد نظر قرار میدادید (تغییر صورت مسئله)
– مشتری: اما من نگران بودجه الانم هستم تا آینده !
+ شمــا: بله کاملا درک میکنم به خاطر همین پرسیدم تا به شما شواهدی ارایه دهم اگر موافق باشید که در دراز مدت مبلغ بیشتری از بودجه تان را صرفه جویی کنید (راه حل جدید)
– مشتری: اما الان چی؟
+ شما: من آمار و شواهدی را به شما ارائه میدهم در رابطه با ارتباط بودجه الانتان و سرمایه گذاری تان با آن شما فکر هایتان را بکنید و اگر معقول بود بفرمایید (راه برگشت شرافتمندانه از تصمیم گیری اش)
–مشتری: شاید, مایلم ببینم چه توجیه ای برای حرفتان دارید؟ (تمام.)

دیالوگ های بالا معلوم است که کاملا ایده آل است و در دنیای واقعیت به همین سادگی نیست, اما اصول اولیه همان است و روش اول همیشه غلط میشود و مشتری قانع نمیشود و روش دوم همیشه پیروز میدان است.

اگر به این موضوع علاقه داری توصیه میشود مطالب زیر را حتما بخوانید :

 

مقاله قبلی

چه چیزهایی لازم داریم تا تبدیل به یک سخنران موفق شویم؟

مقاله بعدی

3 راه تضمینی فروش بیشتر در دوران رکود

برای استفاده از قدرت ذهن و خلق معجزات در زندگی از این تمرین استفاده کنید

چطور یک نقشه راه برای موفقیت در زندگی طراحی کنید؟

لطفا بهم راه حل بدید که چگونه کسیکه تصمیم گرفته مدافع حرم شود و این ماه اعزام میشود را منصرف کنم؟

به نظرتون چجوری کسیکه تصمیم گرفته مدافع حرم بشه و همین ماه اعزام میشه رو منصرف کنم؟!

عالی دآش

واقعا مطالبی مفیدی دارید خیلی ممنونم استفاده ی زیادی کردم.

واقعا سایت عالیه من تازه عضو شدم و خوشم اومد
ممنون از زحمات ادمین ها

مرسی عالی بود

عالی است

چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید…

ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.

**‌به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**

ذخیره نام و ایمیل برای دیدگاه‌گذاری‌های بعدی

خوش آمدین، لطفا وارد حساب کاربری شوید

7
 − 
5
 = 

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

بازیابی رمز عبور

یک رمزعبور موقت، برایتان ایمیل خواهد شد.

تنها این نکته شکست و موفقیت در مذاکره را تعیین میکند

۵ قانون مطلق موفقیت از آرنولد شوارتزنگر

شبیه‌سازی ذهنی – حقه‌ای جالب برای دفع ترس و آماده…

دانلود کتاب شش کلاه تفکر از ادوارد دوبونو – کتاب…

این پنج بهانه را کنار بگذارید و در هر جمعی راحت صحبت…

تا مرز ۵۱درصد کلاس صوتی سی دی یا دانلودی و فیلم و کتاب صوتی
و تا ۳۰درصد قیمت کتاب چاپی را از اعتبار می توانید هزینه
کنید.

وقتی همه محصولات تان را انتخاب
کردید، قبل از درگاه از شما پرسیده میشود که می خواهید از
اعتبار استفاده کنید. و شما تأیید میکنید.

اعتبار در مورد کلاس صوتی،کتاب چاپی و صوتی قابل استفاده است

اعتبار دائمی نیست.قبل از تاریخ انقضا مصرفش کنید

کسانی که درد عظیم از دست دادن عشق را تجربه کردند و عدم اطمینان، تمنا و ترس مرتبط با از دست دادن عشق را تجربه کردند، ممکن است دوباره جرأت نکنند ایمان­شان به زندگی و توانایی­شان در عشق ورزیدن را همچنان حفظ کنند.

هر روز افراد زیادی وجود دارند که احساس می کنند زندگی آن ها را سر راه گذاشته یا دور انداخته است. طردشدگی یعنی از دست دادن عشق، احساس قطع ارتباط عاطفی با دیگران. این مفهوم اغلب با مفاهیمی همچون جدایی، خیانت و احساس تنهایی همراه است. شخص ممکن است همه این حالات را یکجا و یا جداگانه تجربه کند و یا حتی در طول ماه ها و سال ها پس از جدایی به عنوان پس لرزه تجربه کند.

این احساس تجربه ای کاملاً شخصی و منحصر به فرد است. گاهی اوقات طردشدگی، غم و اندوه به جا مانده از شکست های عاطفی در گذشته است. گاهی اوقات این احساس ناشی از ترس است. گاهی اوقات می تواند مانعی نامرئی باشد که ما را از ایجاد رابطه با دیگران و از دستیابی به استعدادهای بالقوه واقعی مان بازدارد. گاهی با خودتخریبی همراه است که در این صورت ممکن است مدام گرفتار الگوهای رفتاری طردشدگی شویم.

به مرور شما کشف خواهید کرد که درد و رنجی که به واسطه از دست دادن عشق تجربه می کنید، شروع یک دوره کامل رشد شخصی است.

چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

ممکن است مدام به عزیز از دست رفته تان فکر کنید، در حالیکه او شما را ترک کرده و احتمالاً زندگی جدید و شاید هم رابطه جدیدی را آغاز کرده است. شما جا ماندید تا خاطرات و احساسات از دست رفته تان را مرور کنید. این درد و رنجی که هم اکنون احساس می کنید، بخشی از زندگی و مطمئناً ضروری است. این درد و رنج کاملاً قابل درک است. اینکه احساس کنید آنقدر ضربات چاقو به قلب تان وارد شده که نمی دانند ابتدا باید جلوی کدام سوراخ را بگیرند تا مانع از خونریزی بیشتر شوند. این احساسات عظیم و سنگین به هیچ وجه به این معنا نیست که شما ضعیف و وابسته هستید که شما ضعیف و وابسته هستید. با وجود شدت این احساسات فعلی تان، شما هنوز همان فرد توانمند و مسئولیت پذیری هستید که همیشه می دانستید. این جدایی با شدت بار عاطفی از ارزش شما نکاسته است. اما برای اینکه بتوانید از این احساسات رها شوید، ابتدا باید آن را به صورت کامل حس کنید. ممکن است به تردید درباره خودتان، انتقاد شدید از خودتان و مقصر دانستن خودتان منجر شود.به این ترتیب، احساس طردشدگی شبیه یک باتلاق عمل کرده و ما را در عواطفی همچون احساس بی ارزشی، یأس و ناامیدی فرو خواهد برد. به مرور باید یاد بگیرید که خودتان را به عنوان یک قربانی نبینید. این واقعیت که کسی انتخاب کرده تا با شما نباشد، چیزهای زیادی در خصوص طرف مقابل تان و نحوه عملکردتان در رابطه می گوید و چنانچه به این احساسات شدید نپردازید احتمالاً در سکوت از آن ها رنج خواهید برد یا تلاش می کنید آن را انکار کنید.

افرادی که غم سنگین شکست عاطفی را تجربه می کنند، اغلب احساس می کنند زندگی شان برای همیشه تغییر کرده است، که هرگز مانند قبل نخواهند بود، اینکه هرگز عاشق نخواهند شد. این احساس یأس و ناامیدی بخش عادی و طبیعی فرآیند سوگواری کردن و غصه داری به خاطر یک رابطه از دست رفته است. در واقع تنها با دست و پنجه نرم کردن با این احساس که زندگی تان به تعبیری پایان یافته است، می توانید زندگی تان را احیاء کرده و از نو بسازید.

التیام طردشدگی چیست؟

اگر منتظر یک حرف مؤثر یا بینشی فوق العاده هستید که در نهایت شما را آزاد کند، باید بدانید این فرمول پیچیده درون شماست. این فرمول انرژی بالقوه شماست که یادآوری کند چگونه آن را دوباره جهت داده و هدایت کنید. این بینش ها را حتماً در عمل بکار بگیرید.

التیام طردشدگی که به صورت مفصل در کتاب رهایی از غم جدایی به آن پرداخته شده، شامل یک برنامه متشکل از 5 تمرین است. در این برنامه اقداماتی را به منظور التیام زخم های طردشدگی گذشته و یا حال انجام می دهید. برنامه التیام طردشدگی به طرزی خاص طراحی شده است تا طردشدگی های برطرف نشده را حل و فصل کند. این برنامه شامل پذیرفتن مسؤولیت بهبود روابط عاطفی شماست.

مرحله 1: در هم شکستن

در این مرحله، شوکه می شوید، درد و نگرانی شدیدی را تجربه می کنید و ناگهان امیدتان نسبت به ارزش و معنای زندگی را از دست می دهید. با اینکه تلاش می کنید تکه تکه های وجودتان را کنار هم نگه دارید، ایمان و اعتماد شما متلاشی شده است. از دست دادن یک رابطه عاطفی مهم، باعث می شود شما احساس کنید که بدون عشق از دست رفته تان نمی توانید زندگی کنید. احساسات قدیمی بیچارگی و وابستگی در بحران عاطفی کنونی تان به شما حمله ور می شوند. ما یک تکنیک مهم مدیریت درد را به شما ارائه می کنیم که به شما کمک کند از این دوران سخت و دشوار عبور کنید، از آن نیرو بگیرید و وارد یک مرحله تولد دوباره شوید.

مرحله 2: ترک عادت عشق

ترک عشق شامل تمنای زیاد، سراسیمگی و دل آشفتگی برای بازگشتن به عشقی است که دلتنگ آن هستید. در این مرحله رنج می کشید، دردهای نبض گونه را تجربه می کنید، تمنای وصال دارید و آرزو می کنید ای کاش برگردد. در واقع از دست دادن روابط عمیق، باعث می شود این نیاز در شما تشدید شود. این گسستگی عاطفی، شامل کم خوابی، از دست دادن وزن، اضطراب و خستگی مفرط عاطفی و جسمانی است. ما به شما نشان خواهیم داد چگونه با نیاز به ارتباط عاطفی که مسؤول درد تهوع آور شماست، روبرو شوید و آن را مدیریت کنید.

مرحله 3: درونی کردن طردشدگی

طی این مرحله، زخم عاطفی شما، مستعد عفونت می شود. حالتی که باعث ایجاد زخم هایی دائمی شده و به عزت نفس تان آسیب می رساند. این مرحله زمانی است که شما خشم تان را نسبت به عزیز از دست رفته تان سرکوب کرده و خودتان را مورد انتقاد شدید قرار می دهید. شما در این دوره، هر انتقاد ضمنی یا آشکاری از سوی مقابل را به دل می گیرید. ذهن شما مدام در حال تأسف خوردن به خاطر رابطه می شود. به کارهایی فکر می کنید که باید انجام می دادید یا می توانستید انجام دهید تا جلوی از دست دادن عشق تان را بگیرید. تفاوتی ندارد که چقدر تلاش کنید با این احساس مقابله کنید، احساس تان به خودتان بهتر نمی شود. ما ابزاری را به شما ارائه می کنیم تا پنجره جدیدی در آگاهی شما ایجاد شود و به شما این امکان را بدهد تا تصمیم های جدیدی بگیرید و اهداف جدیدی را برای خود تعیین کنید.

مرحله 4: خشم

گاهی شما می ترسید خشم تان را نسبت به یار از دست رفته تان ابراز کنید، چرا که می ترسید او را بیش از آنچه از دست دادید، از دست بدهید. در عوض این خشم را نسبت به نزدیک ترین کسان تان ابراز می کنید. ممکن است از دیگران انتظارات غیرمنطقی داشته باشید؛ از آن ها انتظار دارید عشق و حمایتی که شدیداً نیازمند آن هستید را فراهم کنند و وقتی این انتظار را برآورده نمی کنند، عکس العمل شدیدی نشان می دهید. خیال پردازی درباره تلافی کردن و انتقام گرفتن از کسی که شما را طرد کرده است، رایج و مرسوم است.

در این مرحله، شما آگاه هستید که خشم شما در واقع خشم و ناراحتی نسبت به خودتان به عنوان یک قربانی است و انجام کارهایی همچون تکان دادن سر و دست در هوا، حمله کردن به بالش یا ضربه زدن به آن در حد مرگ، طبیعت این مرحله محسوب می شود. خشم انرژی لازمی که برای درک جدیدتان از خودتان برای بقاء را امکانپذیر می کند. برخی افراد در ابراز خشم مشکل دارند و برای اینکه مانع از معطوف کردن خشم شان به درون و در نتیجه افسردگی و سراسیمگی شوند، نیاز به کمک دارند. ما به شما کمک می کنیم تا تجربه طردشدگی را به یک تجربه موفق در زمینه رشد شخصی تبدیل کنید.

مرحله 5: بلند شدن

زندگی پس از طردشدگی ادامه خواهد داشت؛ غنی، کامل و لبریز از احساسات، اما برای رسیدن به آن باید تلاش کنید. یک دست راهنما در طول مسیر همراه شما خواهد بود تا به شما کمک کند از میان درد و رنج عبور کنید، از آن درس بگیرید و ارتباط قوی تری ایجاد کنید. وقتی اصول ارائه شده را در زندگی روزمره تان بگنجانید، به خودآگاهی، سرزندگی و نشاطی دست خواهید یافت که پیش از این تجربه نکرده بودید.

برای درک بیشتر این موضوع؛ مقاله ها و تمرین ها را به ترتیب زیر مطالعه فرمایید.

مرحله 1: در هم شکستن

مرحله 2: ترک عادت عشق

مرحله 3: درونی کردن طردشدگی

مرحله 4: خشم

مرحله 5: بلند شدن

این کتابو خوندم وصف حال ادم رو خوب شرح میده..ولی راه حلش بدردی نمخوره… من سالها پیش یک رابطه رو از دست دادم ۲۵ سالم بود …بعد از سالها تو ۳۱دوسالگی به شدت زخمش سر باز کرده و همه چی مث نوار تکرار میشه انگار هر روز از نو قلبم میشکنه و دوایی وجود نداره …این کتابم کاری برام نکرد یعنی ازبن حرفا خارجه…توصیه ای که دارم بعد از مدت کوتاهی از ی رابطه ناموفق یه جایگزین پیدا کنید …چون اگ پیدا نکنید ذهن بیکار نمیمونه میره نبش قبر گذشته میکنه…ادم نیاز به همدم داره یکی که فکرشو پر کنه..درد تنهایی رو نمشه با تنهایی و مراقبه و این اراجیف پر کرد..ولی در کل حافظ خوب میگه،
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

من نمیتونم تشخیص بدم تو کدوم مرحله هستم چون طوری رابطم تموم شد که به خیال خودم پرونده ی اون شخص رو همون یکسال پیش طی دو روز بعد از رابطه بستم و کنار گذاشتم! حالم خیلی خوب بود و فقط گهگاهی به یادش میوفتادم اما الان میبینم تمام علایمی که در مورد طردشدگی رو داشتم تغییر وزن شدید، از شب تا صبح خوابم نمیبرد و بسیار خسته و اذیت میشدم، پوست بدنم حساسیت زیادی به یه عامل ناشناخته داشت که شب تا صبح فعال میشد و کلا زخم شده بود، احساس بی لیاقتی شدید و اینکه نمیتونم رابطه ای رو حفظ کنم داشتم و دارم اما همزمان با شروع کمپین رهایی از غم جدایی متوجه شدم اون شخص ازدواج کرده و تازه زخمم سر باز کرد و متوجه شدم این یکسال از اون موضوع ناراحت بودم اما سعی داشتم خودمو قوی نشون بدم! الان نمیدونم واقعا تو چه مرحله ای هستم اما خشم ندارم تو وجود خودم دنبال عیب و ایراد میگردم و گاهی هم فکر میکنم روزای خوبی که با اون آدم داشتم شاید بخاطر این بود که همدیگه رو خوب نمیشناختیم و کلا وجود روزای خوب بخاطر یه سوء تفاهم بوده! احساس بی کفایتی دارم و اینکه شاید نمیدونم با مردها یا کلا با مردم چطور رفتار کنم

ممنون که دوستان مشارکت می کنند

سلام
من بارها و بارها طردشدگی را تجربه کردم. و همین باعث شد که خودم را لایق طرد شدن بدانم و به کلی در ارزشمند بودنم تردید کنم. علاوه براین حس های طبیعی که برشمردید تعالیم مذهبی که با آنها بزرگ شدم مزید بر علت لودند که علاوه بر بی ارزشی، بارگناهکار بودن را هم بدوش بکشم. در زندگی خیلی برای قوی شدن تلاش کردم اما نتیجه اش فقط پوست کلفتی ظاهری بود…مثل درخت تنومندی که اگر شکافی در پوسته اش بوجود ببابد خواهیم دید که از درون پوک شده.
من عموما خشم خودم را معطوف به اطرافیان نمیکنم و حتی با کسی که طردم کرده کاری ندارم فقط تیشه بر خویش میزنم.
خیلی تلاش کردم و از وسط این گنداب ها گوهر ارزشمندی ام را دوباره پیدا کردم. آن را شستم و تمیز کردم و سعی میکنم با بهتر است بگویم امیدوارک که باز هم گمش نکنم. با این حال تلخکامی ناشی از دردهای گذشته مانع لذت بردن من در حوزه هایی است که به روابط انسانی بر میگردد. همچنان در تلاشم امیدم را از دست نداده ام اما به شدت خسته ام…
بابت همه دریهای صوتی و مقالاتی که در این زمینه در سایت شما خواندم متشکرم
از خداوند برای شما و خودم و همه کسانی که در راه رشد خودشان و دیگران تلاش میکنند آرزوی توفیق دارم

موسسه بنیاد فرهنگ زندگی بالنده به شماره ثبت 11383 از سال1378 با موضوع ارائه سمینارهای تغییرات فردی اقدام به فعالیت نموده است.جامعه مخاطب اصلی ما میانسالان هستند. بنیاد فرهنگ زندگی، نهادی معتبر در حوزه روانشناسی تحلیلی است. پروفسور کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار این تئوری است.بنیان روانشناسی تحلیلی یونگ بر تحلیل عمیق و ریشه ای مسائل افراد است. به گونه ای که مخاطبان آن تاکید دارند که راه حل های آن با قدرت تمام حلال مسائل آنان بوده است .

مراحل

1. احساساتتان را بشناسید. میلیون ها راه برای احساس کردن وجود دارد اما دانشمندان احساسات انسانها را به چند احساس اصلی تقسیم بندی کرده اند: لذت، پذیرش، ترس، تعجب، ناراحتی، تنفر، عصبانیت و پیشبینی. انجمن تشخیص و آمار روانشناسی امریکا مهمترین احساساتی که بیشترین مشکل را برای ما ایجاد می کنند را این احساسات برشمرده اند: عصبانیت، ترس، اضطراب و افسردگی.

2. بدانید که احساسات مرموزانه و از غیب ظاهر نمی شوند. بسیاری اوقات ما در سطح ناخودآگاهمان تحت مرحمت احساساتمان هستیم. با شناخت احساساتمان در سطح خودآگاه بهتر می توانیم آنها را کنترل کنیم. بدترین کاری که می توانید بکنید این است که احساساتتان را نادیده بگیرید یا سرکوب کنید چون حتماً می دانید که اگر اینکار را بکنید این احساسات بدتر شده و بعدها فوران می کنند. در طول روز از خودتان بپرسید، “الان چه احساسی دارم؟” اگر می توانید دفترچه ای برای یادداشت احساساتتان داشته باشید. وقتی احساس افسردگی می کنید، مکث کنید و موقعیتی که این احساس را در شما ایجاد کرده بررسی کنید. به احساستان از 1 تا 100 نمره بدهید طوریکه عدد 1 کمترین شدت و عدد 100 بالاترین شدت را نشان دهد. 3. ببینید در آن زمان چه فکری از سرتان می گذشته است. مکث کنید و ببینید به چه چیز فکر می کردید و تا زمانیکه نفهمیدید چه فکری آن احساس را در شما ایجاد کرده دست برندارید. مثلاً ممکن است رئیستان بدون اینکه حتی متوجه باشد موقع ناهار به شما نگاه نکرده باشد و این فکر در ذهن شما ایجاد می شود که، “او آماده است که من را اخراج کند!” 4. حادثه ای که آن فکری که احساس مورد نظر را ایجاد کرده تایید می کند را روی کاغذ بیاورید. بعنوان مثال، ممکن است حرفی از دهانتان خارج شده باشد که او را عصبانی کرده باشد و جمع و جور کردن آن دیگر ممکن نباشد.

5. حادثه ای که مخالف آن فکر است را نیز بنویسید. اگر فکر کنید می فهمید که ازآنجاکه هیچ کس نمی تواند به خوبی با این رئیس راه بیاید، به همین خاطر نمی تواند کسی را اخراج کند چون تعداد کارمندان همین حالا هم کم هستند.

چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم

6. از خودتان بپرسید، “راه دیگری که منطقی تر و متعادل تر از این رویکرد باشد برای دیدن این موقعیت وجود دارد؟” با در نظر گرفتن این دلیل جدید می توانید نتیجه بگیرید که با وجود عصبانیت رئیس، کارتان کاملاً در امنیت است. البته ممکن است هنوز کار یا رئیستان را دوست نداشته باشید و بخواهید که دنبال کار دیگری بگردید. اما حداقل می توانید برای پیدا کردن یک کار بهتر به خوبی وقت بگذارید و نیازی نیست نگران بیکاری باشید.

7. انتخاب های مختلف را در نظر بگیرید. وقتی احساسی را شناسایی کردید، به حداقل دو راه برای واکنش دادن به آن فکر کنید. وقتی تصور کنید که فقط یک راه برای واکنش دادن وجود دارد، احساساتتان کنترل شما را به دست می گیرند. همیشه انتخاب های مختلفی پیش رویتان است. بعنوان مثال، اگر کسی اذیتتان می کند و شما عصبانی می شوید، واکنش فوری شما می تواند این باشد که شما هم او را اذیت کنید اما صرفنظر از اینکه آن احساس چه باشد، همیشه حداقل دو جایگزین دیگر هم دارید:

o هیچ عکس العملی نشان ندهید. اما اگر اینکار را می کنید باید شناسایی احساستان را ادامه دهید. فقط به این خاطر که به یک احساس واکنش نمی دهید به این معنا نیست که آن احساس وجود ندارد. اگر انتخاب می کنید که هیچ عکس العملی نشان ندهید، باید حتماً به خاطر یک دلیل باشد (همانطور که در مورد بعد توضیح داده خواهد شد) نه به خاطر اینکه ترس از روبه رو شدن.

o عکس کاری که معمولاً انجام می دهید را انجام دهید.

8. انتخاب کنید. حالا که انتخاب های مختلفی پیش رویتان است، وارد عمل شوید: o اصول – می خواهید چه کسی باشید؟ اصول اخلاقی شما چیست؟ می خواهید نتیجه این موقعیت چه باشد؟ و آخر اینکه کدام تصمیم بیشتر باعث افتخارتان خواهد بود؟ اینجاست که راهنمایی های مذهبی برای خیلی افراد وارد کار می شوند.

o منطق – چه راهکاری نتیجه دلخواهتان را می دهد؟ بعنوان مثال، اگر با یک دعوای خیابانی مواجه شده اید و می خواهید که راهکار صلحطلبانه را پیش بگیرید، می توانید از آن گذر کنید اما این احمال وجود دارد که اگر رویتان را برگردانید طرف مقابل عصبانی تر شود. شاید بهتر باشد که عذرخواهی کنید و اجازه بدهید تا زمانیکه آرامتر شود حرفهایش را بزند.

9. نگرشتان را تغییر دهید. مراحل بالا نشان می دهد که چطور اجازه ندهید احساساتتان رفتار شما را کنترل کند اما نشان نمی دهد که چطور خودِ آن احساسات را تغییر دهید. اگر می خواهید احساساتتان را کنترل کنید باید نگرشتان به دنیا را عوض کنید. اگر یاد بگیرید که چطور خوشبین باشید، خواهید دید که احساسات منفی کمتر به سراغتان می آیند. حتی می توانید مستقیماً خیلی از اعتقادات اصلی خودتان که افکار ناراحت کننده و منفی برایتان ایجاد می کنند را از بین ببرید. می توانید با بحث های درونی از شر این ایده های ازاردهنده خلاص شوید. در زیر به چند نمونه از این افکار و اعتقادات ناراحت کننده اشاره می کنیم:

o برای اینکه فردی باارزش باشم باید در همه جنبه ها فردی کامل باشم. هیچ کس نمی تواند در همه چیز کامل باشد. اما اگر باور داشته باشید که اگر کامل نباشید فردی شکست خورده هستید فقط تا آخر عمر خودتان را بدبخت می کنید.

o باید همه کسانیکه برایم مهم هستند دوستم داشته باشند و قبولم کنند. گاهی اوقات نمی توانید از دشمن سازی برای خودتان جلوگیری کنید. خیلی ها هستند که با همه بدرفتار هستند. اما نمی توانید برای راضی نگه داشتن آنها زندگی را به خودتان زهر کنید.

o وقتی مردم غیرمنصفانه رفتار می کنند به خاطر بدجنسیشان است. اکثر کسانی که با شما غیرمنصفانه رفتار می کنند دوستان و خانواده ای دارند که عاشقشان هستند. همه انسانها ترکیبی از خوبی و بدی هستند.

o خیلی احساس بدی است وقتی ناامیدم، با من بد رفتار می کنند یا نادیده ام می گیرند. برخی افراد این حس را دارند که به خاطر اینکه نمی توانند کوچکترین ناامیدی را تحمل کنند، همیشه شغلشان را از دست می دهند یا روابطشان به خطر می افتد.

o بدبختی از نیروهای خارجی ناشی می شود که کاری برای تغییر آن از دستم برنمی آید. خیلی از زندانیان وضعیتشان را گردن قضا و قدر می اندازند و می گویند که نقشی در آن نداشته اند.

o اگر چیزی خطرناک یا ترسناک است باید نگران آن باشم. خیلی ها باور دارند که نگران بودن به دور شدن مشکلات کمک می کند.

o خودداری از مواجهه با سختی ها و مسئولیت ها ساده تر از روبه رو شدن با آنهاست. حتی تجربیات دردناک هم اگر با آنها روبه رو شوید می تواند پایه ای برای یادگیری و رشد شما در آینده باشد.

o به خاطر اینکه اتفاقات گذشته زندگی من را کنترل کرده، حال و آینده ام هم باید همینطور باشد. اگر این واقعاً صحت داشت به این معنا بود که ما زندانیان گذشته مان هستیم و تغییر غیرممکن است. اما انسانها همیشه در حال تغییرند و بعضی وقت ها این تغییرات چشمگیر است.

o وقتی کارها آنطور که می خواهم پیش نمی رود خیلی بد است. آیا می توانستید روند زندگیتان را پیشبینی کنید؟ مطمئناً نه. به همین خاطر نمی توانید پیشبینی کنید که کارها آنطور که شما می خواهید پیش خواهند رفت یا نه.

o فقط با لذت بردن و خوش گذراندن و تفکر هرچه پیش آید خوش آید می توانم فرد خوشبختی باشم. اگر این درست بود تقریباً همه آدم های پولدار بازنشسته هیچ کاری نمی کردند. اما درعوض می بینید که همه آنها از چالش های جدید بعنوان راهی برای رشد بیشتر استفاده می کنند.

نکات

· یادبگیرید که از انحرافات شناختی که باعث می شود همه چیز بدتر از آن چیزی که هست به نظر برسد دوری کنید. اکثر ما این را شنیده ایم که می گویند نیمه پر لیوان را ببینید. اما وقتی قدرت درکتان منحرف می شود، فقط نیمه خالی لیوان را می بینید. در زیر به چند نمونه اشاره می کنیم:

o تفکر هیچ چیز یا همه چیز. همه چیز یا خوب است یا بد و هیچ چیز بین این دو وجود ندارد. اگر شما کامل نیستید پس کاملاً شکست خورده هستید.

o تعمیم افراطی. یک اتفاق بد موجب یک سلسله اتفاقات بد می شود.

o فیلتر ذهنی. یک چیز منفی همه چیز را منفی می کند. خیلی وقت ها وقتی افسرده اید نیمه خالی لیوان را می بینید.

o مردود کردن جنبه مثبت. اگر کسی نظر مثبتی نسبت به شما ابراز می کند به حساب نمی آید. اما اگر کسی چیز بدی درموردتان بگوید “همیشه می دانستید”.

o نتیجه گیری سریع. بااینکه هیچ واقعیت قطعی وجود ندارد که نتیجه گیری شما را تایید کند، یک تفسیر و نتیجه گیری منفی می کنید.

o خواندن ذهن. فکر می کنید که کسی به شما بی احترامی می کند و برای مطمئن شدن از آن تلاشی نمی کنید. فقط تصور می کنید که اینطور است.

o اشتباه طالع بینی. فکر می کنید که همه چیز بد پیش خواهد رفت و خودتان را قانع می کنید که این حقیقت دارد.

o بزرگسازی و کوچکسازی. تصور کنید که با یک دوربین به خودتان یا کسی دیگر نگاه می کنید. ممکن است تصور کنید که اشتباهی که انجام داده اید یا موفقیت کسی دیگر مهمتر از آن چیزی است که هست. حالا تصور کنید که دوربین را برمی گردانید و از آن سر دوربین به همان چیزها نگاه می کنید. کاری که انجام داده اید ممکن است کم اهمیت تر از آنچه که بوده جلوه کند و اشتباه کسی دیگر کم اهمیت تر از آنچه که هست به نظر برسد.

o استدلال احساسی. تصور می کنید که احساسات منفی شما منعکس کننده واقعیت امر است: “من اینطور حس می کنم پس باید واقعیت داشته باشد.”

o بایدها. تلاش می کنید که به خودتان برای کاری انگیزه بدهید. باید اینکار را بکنی. حتماً اینکار را بکن و امثال آن. اینکار باعث نمی شود که علاقه ای برای انجام آن پیدا کنید فقط باعث می شود احساس گناه کنید. وقتی این بایدها را برای بقیه به کار ببرید احساس عصبانیت، دلسردی و خشم خواهید کرد.

o برچسب زدن. این یک نوع حاد از تعمیم افراطی است. وقتی که اشتباهی مرتکب می شوید به خودتان برچسب می زنید، مثل، “من یک بازنده هسنم”. وقتی رفتار اشتباه فردی دیگر شما را ناراحت می کند باز یک برچسب منفی به او می چسبانید.

o به خود گرفتن. تصور می کنید که شما علت اتفاقات بد هستید درحالیکه هیچ تقصیری متوجه شما نبوده است.

هشدارها

· خیلی مهم است که بتوانید کنترل احساساتتان را به دست گیرید اما سرکوب کردن آنها یا نادیده گرفتنشان کاملاً متفاوت از این قضیه است. سرکوب کردن احساساتتان ممکن است باعث بروز اختلالات جسمی و احساسی در شما شود.

· مشکلات احساسی آنقدر پیچیده هستند که نیاز به کمک تخصصی یک روانشناس، مشاور، یا مددکار دارد.

چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم
چگونه کنترل رابطه را در دست بگیریم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *