چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

 
helpkade
چگونه ی نکره را تشخیص دهیم
چگونه ی نکره را تشخیص دهیم



{{ successMsg }}

{{ errorMsg }}

لطفا کدی که برای شما ارسال شده است را وارد کنید.چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

بنظر میرسد شما قادر به دریافت پیامکهای ما نیستید!
لطفا برای فعال سازی کد
{{ receive_code }}

را از طریق شماره
{{ identity }}

به شماره
10001883

ارسال کنید.
منتظر بمانید تا فعال سازی انجام شود!

لطفا برای حساب خود رمز عبور وارد کنید.

لطفا کدی که برای شما ارسال شده است را وارد کنید.

بنظر میرسد شما قادر به دریافت پیامکهای ما نیستید!
لطفا برای فعال سازی کد
{{ receive_code }}

را از طریق شماره
{{ identity }}

به شماره
10001883

ارسال کنید.
منتظر بمانید تا فعال سازی انجام شود!

لطفا برای حساب خود رمز عبور وارد کنید.

برای استفاده بسیاری از امکانات گاما و خیلی از وبسایت ها باید جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.

برای این کار باید به تنظیمات مرورگر خود مراجعه کنید.
در صورت نیاز به راهنمایی اینجا کلیک کنید..

{{ total }} مورد پیدا کردم!

نمونه سوال+44,000

محتوای آموزشی+23,000

پرسش و پاسخ+18,000

آزمون آنلاین+4,000

درسنامه آموزشی +1,300

مدرسه یاب+130,000

نمونه سوال

محتوای آموزشی

پرسش و پاسخ

آزمون آنلاین

درسنامه آموزشی

مدرسه یاب

معلم خصوصی

سلام ي نكره روميشه توضيح بدين؟

0

بببین وقتی به یه اسم (ی) بچشبه و معنیش رو مجهول بکنه بهش میگیم یای نکره مثل :
 دختر = دختری (تو نمیدونی کدوم دختر رو دارم میگم ، معنیش مجهوله )
 یا مثلا میگی درختی دیدم
 امیدوارم متوجه شده باشی:)

17

یای نکره در واقع همون حرف ( ی ) هستش که به اخر هر اسمی می تونه اضافه شه و اون اسم رو مجهول کنه .
مثل : کتاب + یای نکره ( ی ) = کتابی
یعنی ما نمی دونیم کدوم کتاب
سعی کردم خلاصه و مفید بگم امید وارم به دردتون خورده باشه

8

ببخشید الان « بوی گلی تازه » ، _ی_ نکره است؟؟؟
میشه _ی_ میانجی هم توضیح بدید ؟

5

اسم نکره:
اسم نکره یا ناشناخته اسمی است که در نزد مخاطب مبهم و نا معین باشد مانند: زنانی، روزی، مردانی و یک روزی.
از نشانه های نکره می توان به “ی” و “یک” و صفات مبهمی از قبیل: چند، فلان، هر، چنین و چنان اشاره کرد، مثال: چه مردی، هیچ زنی، فلان فیلم، یک روزگاری، هر شبی و…..
نکته:
“ی” بر معانی دیگری غیر از نکره هم دلالت می کند:
الف) نشانه معرفه است و آن زمانی است که پس از جمله وصفی یا مضاف الیهی بیاید مانند: ” مردی که دیروز به اینجا آمد مهربان بود”. دلیل آن این است که این “ی” گاهی با “این” و “آن” که از نشانه های معرفه هستند جمع می شود؛ مثل: ” آن روزی که او را دیدم سر از پا نمی شناختم” بهتر است که این “ی” را موصول بگیریم نه نکره.
ب) نفی جنس و آن زمانی است که با کلمه های منفی بیاید، مانند: “فایده ای ندارد” یعنی ” هیچ فایده ای ندارد” و “بی سببی” در قدیم به معنی ” بی هیچ سببی”.
پ) تاکید و آن در صورتی است که با نشانه های دیگر نکره همراه باشد، مانند: زودی آمد.
ت) کاهش و تقلیل، مانند: امروز پولی به من بده یعنی “پول کمی”
ث) در قدیم به معنی نوع هم بوده است.

5

ی نکره وابسته ی پسینی است که به هسته چسبیده و آن را مبهم و نامعلوم می کند
کتابی
انسانی
بدکاری

2

بای نکره در واقع اون کلمه رو مجهول می کنه
یعنی تو که خواننده هستی نمی دونی منظورش کدومه
مثال آن مرد با خود کتابی داشت
تو نمی دونی چه کتابیچگونه ی نکره را تشخیص دهیم

1

یا اضافه شدن این نوع ی به آخر هر کلمه …
اون کلمه در معنی مجهول است.

1

می بخشید توی لکه ای ابر
یای نکره هست ؟
و سوال دوم اینکه بعد (ی) نکره همیشه صفت میاد ؟

1

سلام
ی پهلوانانی هم میتونه ی نکره باشه ؟

-1

“ی” ای که اسم را مجهول میکند.همانند:دختری
در اینجا مشخص نیست که کدام دختر مورد بحث است
کتابی را خواندم
مشخص نیست کدام کتاب را خوانده است

-1

سلام میشه استعاره رو برام توضیح بدین؟

-1

 

اشاره
تشخیص اسم نکره در زبان عربی و ترجمه آن به فارسی و تنوع «ی» در زبان فارسی تأثیر بسیاری در روند ترجمه دارد. نشناختن این دو، به ناکامی در رسیدن به یک ترجمه صحیح منجر خواهد شد. در مقاله حاضر این موضوع بررسی می‌شود.
 

اسم معرفه و نکره در زبان عربی• اسم یک معنای ذهنی دارد که از آن در عالم خارج نظایر فراوانی که در حقیقت و صفات اصلی خود مشابه هستند، وجود دارد. اما این اسم محدود و مشخص نیست. پس دلالت آن ابهام دارد و بر افراد زیادی از نوع خود دلالت می‌کند که به هر یک از آن‌ها می‌توان اسم را اطلاق کرد. هرگاه دلالت اسم مبهم باشد، نکره است. یعنی معنای عقلی و مدلول ذهنی دارد، ولی مدلول خارجی مشخصی ندارد. اما اسم معرفه، از آن‌رو که با ویژگی‌هایی که فردی از نوع خودش در آن شریک نیست، شناخته می‌شود، بر یک شی‌ء مشخص دلالت دارد (عباس، ۱۳۹۱، ج ۱۷۵:۱).
نشانه نکره بودن اسم در زبان عربی این است که پذیرای «ال» تعریف باشد، یا در معنای کلمه‌ای باشد که آن کلمه «ال» را پذیرا باشد.مثال: رجل، الرجل؛ ذوالمال: صاحب المال (همان: ۱۷۹).
حد اسم نکره آن است که در خارج به آن اشاره وضعی نشده باشد. معرفه اسمی است که معنای آن در ضمن کلام از جهتی معین باشد و شناخته شود (حسینی، ۲۹۷:۱۳۹۱) و آن شش مورد است: ضمیر، اسم اشاره، علم، محلی به ال، موصول و اسمی که به یکی از اسم‌های معرفه اضافه شود. (شرح ابن‌عقیل…، ۱۳۹۰، ج ۹۳:۱). یکی دیگر از نشانه‌های اسم نکره تنوین است.
 
• تنوین در زبان عربی انواع متعددی دارد. از جمله آن‌ها «تنوین تنکیر» است که بر نکره بودن مدخول خود دلالت دارد. تنوین تنکیر بر اسم فعل و اسم‌های مبني داخل می‌شود.مثال: «صَهْ» یک اسم فعل است و هنگامی که با سکون «هاء» باشد: «اسکت من هذا المقال»، یا «اسکت الأن»، یعنی از این سخنی که می‌گویی دست‌ بردار، یا الان ساکت شو. در اینجا «صه» متعلق به زمان خاص یا مجلس خاص یا گفتاری ویژه است. اما هنگامی تنوین بر «صَهٍ» داخل شود، به این صورت در می‌آید: «اسکت سکوتاً ما». یعنی مطلقاً ساکت شو.مثال دیگر: «مررت بسیبویه و سیبویهٍ آخر»: از سیبویه و سیبویهی دیگر عبور کردم. دخول تنوین بر سیبویه دوم دلالت می‌کند که متکلم او را نمی‌شناسد، فقط می‌داند که اسم او سیبویه است (شیرافکن و دلاوری، ۶۰۰:۱۳۹۲ـ۵۹۹؛ شرح ابن‌عقیل…، ۱۳۹۰، ج ۹:۱).
 
• تنوینی که در برخی آموزش‌ها به‌عنوان نشانه نکره می‌آموزند، نشانه نکره نیست و «تنوین تمکّن» نام دارد. تنوین تمکّن دلالت می‌کند بر اینکه اسم به مقتضای اسم بودن خود توانا و امکن است. یعنی اسم منصرف است و قابلیت گرفتن حرکات سه‌گانه را دارد. مثل تنوین زیدٌ و رجلٌ. تنوین تنکیر بر اسم‌های منصرف داخل می‌شود، چه معرفه باشند و چه نکره (پیشین).
 اسم نکره و معرفه در زبان فارسی• اسم معرفه (شناس) برای گوینده و شنونده شناخته و آشناست و علامت نکره ندارد اما اسم نکره (ناشناس) برای گوینده و شنونده شناخته و آشنا نیست (گیوی، ۱۳۹۶، ج ۶۵:۱ـ۶۴). قبل از اسم‌های معرفه معمولاً «این» یا «آن» قرار می‌گیرد، یا به یک اسم معرفه «را» اضافه می‌شود یا نزد گوینده و شنونده حضور دارد. از دیگر نشانه‌های اسم معرفه در زبان فارسی حرف «را» است. «را» پس از اسم نکره نمی‌آید، مگر اینکه از حالت نکره بودن خارج شود.مثال: «خانه‌ای را خریدم» غلط است، ولی «خانه‌ای را که پسندیدی، خریدم» درست است. چون خانه از حالت نکره بودن خارج شده است. در عبارت اول خانه نکره است و در عبارت دوم از حالت نکره خارج شده است (خانلری، ۳۲۰:۱۳۵۴ ـ ۳۱۹).• در درست‌نویسی فارسی باید «ی وحدت» را از «ی نسبت» و «ی نکره» تشخیص داد. ی نکره باید به موصوف که اسم است، بچسبد؛ نه به صفت (نقی‌زاده، ۴۰:۱۳۹۱). اسم‌های معرفه در فارسی علامتی ندارند و بی‌علامتی، علامت معرفه یا شناس بودن اسم است، ولی می‌توان مهم‌ترین انواع معرفه در فارسی را این‌ موارد دانست: همه اسم‌های خاص؛ موصوف صفت‌های اشاره؛ اسم جنس؛ مفعول وقتی‌که همراه «را» باشد؛ اسمی که مضاف به یکی از اسم‌های معرفه یا ضمیرهای شخصی، مشترک و اشاره باشد. اسم با وجود قرینه‌های لفظی یا معنوی می‌تواند شناس باشد.• اسم نکره قبل از «ی نکره» یا بعد از «یکی» و «یک» قرار می‌گیرد. آنچه در فارسی علامت نکره محسوب می‌شود، کاربردهای دیگری هم دارد. اگر این علامت‌ها فقط عدد و شماره را نشان دهند، اسم همراه آن‌ها معرفه است و آن علامت را «علامت وحدت» می‌نامند (دهنوی، ۶۴:۱۳۸۷ـ۶۳).مثال: روزی (نکره) او را دیدم، ولی هرچه اصرار کردم، حتی روزی (معرفه، یک روز) هم پیش ما نماند.
اسم‌های ناشناس در فارسی به این صورت می‌آیند:
«ی» در آخر اسم: مثال از اشعار پروین اعتصامی: «بادی وزید و لانه مرغی خراب کرد.»
«یک» در اول و «ی» در آخر اسم: نه‌تنها یک تشابه بین چشم‌های او و انسان وجود داشت، بلکه یک نوع تساوی دیده می‌شد. آقا چوپان ما گله‌اش را همان پس و پناه‌ها یک جایی خواباند.
 
• گاهی اسم نکره موصوف به جمله‌ای است که در ترجمه پس از آن حرف ربط «که» آورده می‌شود. این «که» در عربی معادلی ندارد و زمانی به کار می‌رود که کلمه توصیف شده نکره باشد.مثال: «هناک تجدید آخر ظهر فی الشعر العربی بعد أن ظهر الاسلام بقلیل»: تجدید دیگری نیز وجود دارد که پس از اندک زمانی از ظهور اسلام در شعر عربی پدید آمد. در این موارد جمله وصفیه‌ای که پس از اسم نکره می‌آید، برای شرح آن کلمه کافی است؛ به شرطی که دارای ضمیر عائدی باشد که به آن اسم نکره برگردد وگرنه نمی‌تواند مفید معنا باشد (زرکوب، ۱۴۲:۱۳۸۷).
 
«ی» در زبان فارسی و معادل آن در زبان عربی
در زبان فارسی «ی» ‌از چندگونگی برخوردار است که عبارت‌اند از «ی» پسوند نکره‌ساز؛ «ی» نسبت؛ «ی» خطاب؛ «ی» تعجب؛ «ی» مصدرساز؛ «ی» زمینه‌ساز وصف؛ «ی» قیدساز؛ «ی» تأکید قید یا همراه حرف اضافه.• «ی» را برخی نشانه نکره می‌نامند که تناقض‌نمایی آشکار است. هرچند قید ناشناس به مصداق خارجی و قید نشانه به لفظ آن مربوط می‌شود، اما اطلاق نکره‌ساز بر این نوع «ی» بهتر است (ابن‌الرسول و رحیمی، ۱۰۹:۱۳۹۲). این «ی» در ترجمه اسم‌های نکره عربی هم می‌آید.
گاهی اسم نکره افاده عموم می‌کند. در جمله‌های منفی این تعمیم یافت می‌شود: «و ما من دابة فی الأرض ولا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم» (انعام/ ۳۸): هیچ جنبنده‌ای در زمین و هیچ پرنده‌ای که با بال‌هایش پرواز می‌کند، وجود ندارد، مگر اینکه امت‌هایی مثل شما هستند.
از مواردی که جای دقت نظر دارد، «ی» ملقب به زمینه‌ساز وصف است. برخی آن را «ی» تخصیص نکره و برخی هم ایماء، تعریف، وصفی و موصولی می‌نامند. این «ی» را نمی‌توان نکره‌ساز نامید، زیرا با اسم‌های معرفه هم می‌آید. این‌ «ی» زمینه‌ساز آمدن جمله وصفی برای اسم قبل از خود است و جمله وصفی باعث تخصیص اسم نکره می‌شود. بنابراین بهتر است این «ی» را گونه‌ای مستقل دانست که هم با اسم معرفه و هم با اسم نکره می‌آید و زمینه را برای وصف اسم مهیا می‌کند. از این‌رو این «ی» را «زمینه‌ساز وصف» نامیده‌اند (همان، ص ۱۰۳).
 
ترجمه اسم‌های نکره
اسم‌های معرفه یا نکره در متن به اقتضای موقعیت ویژه‌ای از قبیل ناشناخته بودن، به هول افکندن، تحقیر و پنهان‌کاری انتخاب می‌شوند تا بار معنایی معینی را القا کنند. مترجم باید به این اصل ملزم باشد و معرفه و نکره را جابه‌جا ترجمه نکند.• اسم‌های نکره عربی هنگام ترجمه شدن به فارسی با «یک» قبل از اسم یا «ی» در آخر آن و یا با «یک» در آغاز و «ی» در انتهای اسم نکره می‌آید.مثال: «رأیت فی الطریق بطاً». در راه یک اردک دیدم.
بهتر آن است که در ترجمه اسم‌های نکره که پس از آن‌ها جمله وصفی است، لفظ «که» قبل از جمله وصفی بیاید: «رفع فراشاً کان ینام علیه»: گلیمی را برداشت که بر آن خفته بود. و اگر اسم معرفه و پس از آن جمله موصولی آمد، «که» مستقیم پس از این اسم قرار بگیرد: «رفع الفراش الذی کان ینام علیه»: گلیمی را که بر آن خفته بود، برداشت. «الشیء الذی لا یخفی من الله فلماذا أخفاه عنک». یا: «شیء لا یخفی عن الله فلماذا أخفاه عنک». ترجمه هر دو عبارت: چیزی که از خدا پنهان نیست از تو چه پنهان است؟
در عبارت عربی، وقتی‌که یک اسم نکره بدون صفت خبر باشد، نکره ترجمه نمی‌شود، زیرا نکره بودن در این موقعیت جنبه زبانی دارد و برگرداندن آن به اسم نکره فارسی ما را به مقصود نمی‌رساند. برخلاف جمله ساده فارسی که گزاره آن گاهی یک اسم معرفه است و این تعریف فقط جنبه دستوری دارد و ترجمه عربی آن به اسم معرفه، مفید معنای آن نیست: «أنا معلم»: من معلم هستم. «أنا معلم نشیط»: من معلمی کوشا هستم (فقهی‌زاده، ۷۳:۱۳۸۹).
 منابع
۱. ابن‌الرسول، سیدمحمدرضا و رحیمی خویگانی، محمد (۱۳۹۲). «انواع «ی» در زبان فارسی و دشواری‌های ترجمه آن به عربی». مجله پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی. شماره ششم. سال سوم.
۲. احمدی‌گیوی، حسن؛ انوری، حسن (۱۳۹۶). دستورزبان فارسی. انتشارات فاطمی. تهران. چاپ ششم.
۳. حسینی‌تهرانی، سیدهاشم (۱۳۹۱). علوم العربیه (ج۱). تصحیح و تعلیقه: محمدرضا کریمی. اخلاق. قم.
۴. خانلری رهی معیری، محمدحسین (۱۳۵۴). سایه عمر. امیرکبیر. تهران.
۵. دهنوی، حسین (۱۳۷۸). ادبیات فارسی. ظفر. قم. چاپ دوم.
۶. زرکوب، منصوره. روش نوین فن ترجمه (فارسی ـ عربی، عربی ـ فارسی). ایران، اصفهان، مانی. چاپ سوم، ۱۳۷۸.
۷. شرح‌ ابن‌عقیل بر الفیه محمدبن‌ عبدالله‌بن مالک، ترجمه سیدحمید طبیبیان. تهران، امیرکبیر. چاپ سوم، ۱۳۹۰.
۸. الشرتونی، رشید. مبادی العربیه. قسم النحو، تنقیح و اعداد. حمید المحمدی. قم، مطبعه القدس. ط. السابع، ۱۴۱۹.
۹. شیرافکن، حسین و دلاوری، حامد (۱۳۹۲). ترجمه و شرح الهدایئ فی النحو. نصایح. قم. چاپ اول.
۱۰. عباس، حسن (۱۳۹۱). النحو الوافی. المطبعه گل‌وردی. قم. چاپ اول.
۱۱. فقهی‌زاده، عبدالهادی (۱۳۸۹). کارگاه روش ترجمه عربی ـ فارسی و فارسی ـ عربی. سمت. تهران. چاپ اول.
۱۲. نقی‌زاده، سیدعلاء (۱۳۹۱). کارگاه ترجمه عربی به فارسی. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). قم.


61.63 from (98-99) MATN GHORAN VA MAREF ISLAMI 112-19_-1.pdfDownloads-icon


2 تیر 1394
6

  

دکتر مجتبی منشی‌زاده: یکی از‌ نادرستی‌هایی‌ که‌ به تازگی در زبان گفتاری و نوشتاری فارسی رواج عام یافته، کاربرد نادرست و نابجای واژه «یک» است. به نظر‌ می‌رسد که این نادرستی از راه ترجمه‌ وارد زبان ‌فارسی شده باشد و کسانی هم‌ از روی ناآگاهی به‌ دستور‌ زبان ‌فارسی آن را در گفتار و نوشتار رواج داده‌اند. به جمله‌های نامأنوس زیر توجه کنید:

– یک انسان دوسوم بدنش آب است.

– مثل یک دکتر لباس می‌پوشد.

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

– محافظه‌کارها می‌گفتند او تقریبا یک فراماسون است.

– یک مرد از‌ مرگ نمی‌ترسد.

 

در زبان انگلیسی نشانه a یا an در وهله‌ی نخست برای اسم‌ نکره و نشانه‌ی The برای‌ اسم‌ معرفه به کار می‌رود و وظیفه‌ی اصلی نشانه‌ی پیشین در دستور زبان ‌انگلیسی‌ تقابل‌ آن با نشانه‌ی The است. از سوی دیگر، نشانه‌ی a یا an به لحاظ سیر تحول تاریخی از صورت‌ one مشتق شده است و در پاره‌ای از موارد در معنی one = یک نیز به کار‌ می‌رود:

He has two daughters and a son.

He can walk forty miles in a day.

گذشته از این، نشانه‌ی a یا an در برخی از جمله‌ها با اسم جنس‌ (Generic‌ noun) همراه می‌شود. به عبارت دیگر، یکی از راه‌های بیان اسم ‌جنس در زبان انگلیسی آوردن‌ a یا an پیش از اسم است:

A cow gives milk.

گاو شیر می‌دهد.

بی‌توجهی به دستور‌ زبان ‌انگلیسی‌ و ندانستن وظیفه‌ی دستوری نشانه‌های مذکور‌ از یک‌سو‌ و بی‌اطلاعی از امکانات و ظرفیت‌های زبان‌فارسی از سوی دیگر، موجب شده‌ است تا برخی از نویسندگان و مترجمان و گویندگان نشانه‌ی a یا‌ an‌ را‌ همواره معادل واژه‌ی «یک» بنویسند یا بگویند و ترجمه کنند. درحالی‌که‌ زبان‌ فارسی، برای‌ بیان هر یک از مفاهیم یادشده امکاناتی دارد که شرح‌ کوتاه آن بدین قرار است:

 

اسم جنس به تمام‌ افراد‌ یا‌ آحاد طبقه دستوری خود دلالت دارد و به کل مجموعه‌ اشاره‌ می‌کند. در واقع، چنین اسمی در طبقه‌ای قرار می‌گیرد که تنها یک عضو دارد، یعنی در این طبقه همه‌ی تفاوت‌ها و تمایزهای‌ اعضای‌ طبقه نادیده گرفته می‌شود و در کل‌ عضوی منفرد تلقی می‌شود. در مثل:

کودک شیرینی‌ را دوست دارد.

گیاه به آب نیاز دارد.

متأسفانه گاهی واژه‌ی «یک» را پیش از اسم جنس به کار می‌برند‌ که‌ یا‌ معنی جمله‌ دیگرگون می‌شود یا معنی‌ای خلاف نظر گوینده یا نویسنده به شنونده‌ یا‌ خواننده‌ منتقل‌ می‌شود:

یک کودک شیرینی را دوست دارد. [دو کودک و دو گیاه به احتمال حکم دیگری‌ دارند!]

یک گیاه‌ به‌ آب نیاز دارد. 

 

برای بیان اسم‌ جنس و نوع، در زبان ‌فارسی، چهار امکان‌ هست:

الف- واژه را به صورت مفرد و بدون نشانه‌ی ظاهری می‌آوریم و چنین اسمی معرفه‌ است:

– گربه حیوان‌ است.

– کودک شیرینی را دوست دارد.

– مرد از مرگ نمی‌ترسد.

ب- گاهی برای بیان معرفه‌ی جنس، واژه جمع ‌بسته می‌شود:

– کودکان شیرینی‌ را‌ دوست دارند.

– گیاهان به آب نیاز دارند.

– بچه‌ها بازی را دوست دارند.

ج- پیش از اسم ‌جنسْ صفت‌ مبهم «هر» می‌آورند‌ و پس از اسم گاهی «یا»ی‌ نکره می‌آید:

– هر گلی پژمرده می‌گردد.

– هر کودکی شیرینی را دوست دارد.

– هر انسانی‌ از اسارت متنفر است.

د- هرگاه فعل جمله منفی باشد یا جمله به صورت‌ استفهام‌ انکاری‌ به کاررود، پیش‌ از اسم صفت مبهم «هیچ» و گاهی بعد از اسم «یا»ی نکره می‌آورند:

– هیچ‌ راهی نیست که پایان نداشته‌ باشد.

– هیچ کس‌ از دروغگویی خوشش نمی‌آید.

– هیچ انسانی اسارت را دوست ندارد.

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

 

از نظر‌ معنایی، اسم‌ نکره‌ به یک یا چند فرد نامشخص از انسان و هر چیز مادی و غیر مادی اشاره می‌کند.

– کتابی خرید.

– غذایی خورد.

– کتاب‌هایی خریدم.

– در اطراف جنگل، خانه‌هایی ساخته شد.

نشانه‌ی نکره اسم در زبان‌فارسی «یا» ای است که به‌ آخر‌ اسم ‌مفرد یا جمع افزوده‌ می‌شود.

گاهی واژه‌ی «یک» پیش از اسم ‌نکره‌ ظاهر‌ می‌شود، ولی‌ در فارسی امروز به ویژه در گفتار به‌ معنی «چنان» به‌ کار می‌رود:

– یک درسی به او دادم.

اگر«یا»ی نکره به همراه اسم غیر قابل‌شمارش یا مفهومی‌ که‌ بر آن دلالت کند، به‌ کار رود‌ معنی‌ اسم را‌ محدود‌ می‌کند:

– غذایی خورد. (= غذایِ کم و ناچیز)

– پولی داری به‌ من‌ قرض بدهی؟ (= اندک و نه زیاد)

 

واژه‌ی «یک» از نظر دستور زبان ‌فارسی هم اسم است‌ و هم صفت:

– یک با دو می‌شود، سه.

– هیچ دویی نیست‌ که‌ سه نشود.

اگر «یک» پیش از اسم به‌ کار‌ رود در حکم صفت‌ پیشین است:

– یک سرباز مجروح شد.

– یک دست صدا ندارد.

– یک گنجشک در‌ دست‌ بهتر از سد گنجشک در‌ هوا.

– یک کتاب‌ روی میز بود.

بنابراین «یک» تنها زمانی‌ به کار می‌رود که‌ قصد‌ گوینده یا نویسنده تصریح به واحد بودن اسم باشد. در نتیجه کاربرد آن به جای «یا»ی نکره‌ یا‌ بیان اسم‌ جنس نادرست‌ است. چنانکه از مثال‌های بالا‌ برمی‌آید، گاهی«یک» را‌ با عدد‌ بزرگتر‌ یا‌ واژه‌ای که معنی‌ کثرت یا‌ اسم جمع دارد، مقابل می‌کنند:

– یک بز گر گله‌ای را گر می‌کند.

با توجه به آنچه گفته آمد، دو جمله‌ی «کتابی نوشت» و «یک‌ کتاب‌ نوشت» از نظر معنایی یکسان نیستند. علاوه بر این، کاربرد‌ نادرست‌ «یا»یِ نکره و عدد «یک» در بیان اسم جنس یا اسم نکره از زبان‌های بیگانه و رواج نادرست آن از‌ گونه‌ نوشتاری زبان فراتر رفته‌ و امروز حتی در زبان گفتار اغلب گویندگان آنها را نادرست به کار می‌برند. به‌ جمله‌های زیر توجه کنید:

– یک سخنگوی‌ وزارت‌ امورخارجه اعلام داشت. (مبادا اشتباه کنید که دو‌ نفر بوده‌اند!)

– تروریست فراری‌ دستگیر‌ شد‌ و به یک زندان در جنوب … انتقال داده شد. (اگر بتوان کسی را در آن ‌واحد در دو زندان نگاهداشت، این جمله می‌تواند درست باشد!)

– یک رئیس‌جمهور چه خصوصیاتی دارد؟ (- رئیس‌جمهور چه خصوصیاتی‌ دارد؟)

– یک انسان دوسوم‌ بدنش آب است. (- دوسوم بدن انسان آب است یا دوسوم‌ بدن هر انسانی آب است با دوسوم بدن انسان‌ها آب است.)

 

۱- باطنی، محمد رضا، چهار گفتار درباره‌ی زبان، انتشارات آگاه، چاپ‌سوم.

۲- خانلری، پرویز، دستور زبان‌ فارسی، انتشارات قدس، چاپ دوازدهم.

۳- مشکوه الدین، مهدی، دستور‌ زبان ‌فارسی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد چاپ سوم.

۴- صادقی، علی‌اشرف، دستور زبان برای سال دوم و سوم و چهارم دبیرستان، انتشارات آموزش ‌و پرورش سال ۱۳۵۸. 

۱- Oxford Advanced Dictionary of current English1987.

۲– A Comprehensive Grammer of‌ the‌ English language,Longman by; R. Quirk,S. Greenbaum,G. Leech,J. Svartvik,1985.

 

âmâj e šomâ marâ nezibad. âmâj e šomâ mânand e kasi ast ke begovad man mixvâham pâk budan o âšqâl nerixtan bež(but) barxi xorda âšqâlhâ râ bar zami xvâham rixt.
magar mišavad az bigâna vâžagân bizâr budan o ânhâ râ ziyângin dânestan o bâz barxi râ padiroftan? in vâcak(sahmân) râ ke “hic zabâni tohi az bigâna vâžagân nist o netavân ânhâ hama râ birun rizândan” dur beafkanid. mâ andar bigânazodâyi o zabânpâlâyi piš ravim o bigâna âxšigân râ kam kam xvâhim dur afkand tâ ruzi ba zabâni sara rasim. zabânpâlâyi nâpaydâ marz nemâyad o marzi râ nebâyad andar behtar šodan didan. pâsoxetân šegeft nemâyad. kâstan cap o râst o bâlâ o pâyin nedârad o bâ âvordan e pišvand foru- suy e ân nemâda šavad pas dorost ast. mânik e dorost e farâgereftan = az bâlâ yâ ânsu gereftan ast o âmuxtan pâtaxšik (engâri, nârâst) ast.
bâyad hama ye pâtaxšik mânikân râ zodudan tâ ba zabâni râst o dorost ozudandaryâftani dast yâftan.

این را سال های سال پیش دکتر خانلری در کتاب دستور زبان خودش به تفصیل توضیح داده است. کو گوش شنوا؟

http://www.monshizadeh.blogfa.com/post-4.aspx
مشکل «یا» ی ِ نکره و عدد«یک» در فارسی امروز

درود
چگونه باید واژگانی را که با «ی» پایان می‌یابند، نکره کرد؟
برای نمونه آیا درست است که بگوییم ایرانی‌ای؟

درود.
آری، «ایرانی‌ای» درست است.
پارسی‌انجمن.

در یک ترکیب وصفی ی نکره به موصوف اضافه می شود یا به صفت
مثلاً بگوییم مرد دانشمندی یا بگوییم مردی دانشمند

درود بر شما.
«ی» به نامواژه (اسم) افزوده می‌شود تا به گزارواژه (صفت). در اینجا باید گفت: مردی دانشمند.
پارسی‌انجمن.

اگر بخواهیم واژه ی ” دو کتاب” را به صورت نکره بگوییم. باید بگوییم” دوکتابی” یا ” دوکتاب”؟ چون کارم ترجمه عربی به فارسیه بحث عدد مطرحه. ممنون

دیدگاه

نام (بایسته)*

رایانشانی *

تارنما

نام، رایانشانی و تارنمای مرا در این جست‌وجوگر برای دیدگاههای آینده نگه دار.

برای دریافت تازه‌ترین جُستارهای تارنمای پارسی‌انجمن در رویدادنامه‌ی زیر هموند شوید.

شناسنامه علمی شماره

نویسندگان

چکیده

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

نویسندگان [English]

One of the important issues in Persian grammar that has an important role in the process of translation between Arabic and Persian is the diversity and variety of ‘Ya’ in Persian language. Perhaps, in no other language in the world there exists such a letter with so many functions. These functions rarely overlap and are completely different.
The study intends to highlight the difficulties of translating ‘Ya’ in actual translations, mentioning its types and determining its equivalent in Arabic, something that has been neglected to date.
The main findings of this study, which has used an analytic-descriptive method, show that the difficulties of translating ‘Ya’ in Persian are due to confusing and not distinguishing between its multiple types.

کلیدواژه‌ها [English]

تسلط بر دستور زبان مبدأ یکی از مهم‌ترین بایدهای امر ترجمه است که کمتر مترجمی می‌تواند خود را از آن بی نیاز بداند و معمولاً آن‌هایی که در پی مترجمی می‌روند، این توانایی را در خود می‌بینند. اما در هر زبانی قواعد دستوری‌ یافت می‌شود که کمتر در کتب ویژة دستور، بدان پرداخته می‌شود، و این موجب می‌گردد که زبان‌آموزانی که بعدها به کار ترجمه می‌پردازند، به هنگام برخورد با آن دچار سردرگمی شده، نتوانند در زمینة ترجمه، موفق عمل کنند. از جملة این قواعد، می‌توان به قواعد کاربرد «ی» در زبان فارسی اشاره کرد که پژوهش حاضر در صدد است تا با پیدا کردن پاسخی برای سؤالاتی مثل:

– «ی» در زبان فارسی دارای چند کارکرد است؟

 -گونه‌های مختلف «ی» تا چه حد بر روند ترجمه از فارسی به عربی (توسط عربی‌زبانان) تأثیر می‌گذارد؟

 -چگونه می‌توان گونه‌های «ی» را در متون فارسی و مخصوصاً شعر، تشحیص داد و آن‌ها را به عربی ترجمه کرد؟

نخست آن­که یک دسته‌بندی جامع و دقیق از انواع آن ارائه دهد (باشد که پراکندگی موجود در این مسأله را پایان دهد) و ثانیاً با تکیه بر ترجمه‌های واقعی از این «حرف» در زبان عربی مشکلات برابریابی و ترجمة آن را مشخص کرده، راه‌کارهایی ارائه دهد.

چند گونگی «ی» در زبان فارسی مسألة مهمی است که به هر دلیلی نتوانسته است نظر صاحب‌نظران و دستورنویسان را در حیطة زبان فارسی به خود جلب کند. البته این مطلب فقط به این حرف محدود نمی‌شود، لذا در زبان فارسی خلأ کتابی فرهنگ مانند که شامل حروف مختلف زبان فارسی با کارکردهای آن باشد، به چشم می‎خورد. تورق کتاب‌های مهم دستور زبان فارسی کار سختی نیست؛ این کتاب‌ها هیچ گاه به طور مبسوط و به مانند آنچه که در کتاب‎های نحو عربی می­بینیم به مسألة تنوع «ی»، دسته‌بندی و مشکل تشخیص آن‌ها نپرداخته‌اند و غالباً از این مسأله در مباحث متفرقه‌ای همچون معرفه و نکره، نسبت و موصول، سخن به میان آمده است (معین، 1363: 29 و شریعت، 1364: 222 و همایون فرخ، بی‌تا: 422-420).

تورق کتاب‌های اندک آموزش ترجمه، بین عربی و فارسی هم کار سختی نیست؛ این کتاب‌ها به هیچ عنوان به مسألة تنوع «ی» و مشکل تشخیص آن و به طبع، ترجمة آن نپرداخته‌اند. البته در بعضی از این کتاب‌ها به مسائلی همچون معانی ثانوی اسم‌های نکره و معرفه اشاره شده است که بسیار ناچیز و مختصر است (معروف، 1384: 124). با توجه به همین خلأ موجود، طبیعی است که دسته بندی و شمارش دقیق انواع مختلف «ی» در زبان فارسی، هم از نظر صرفی و هم از نظر نحوی و هم از منظر آموزش زبان و ترجمه حائز اهمیت است.

2. انواع «ی» و معادل عربی آن‌ها

در این قسمت سعی بر آن است تا با تکیه بر کتب دستوری، فرهنگ لغت و کابرد امروز اهل زبان، انواع مختلف «ی» در زبان فارسی را ذکر کرده و سپس تأثیر هر یک بر فرایند ترجمه، توضیح داده شود.

1-2. «ی» پسوند نکره ‌ساز

این «ی» را بسیاری از دستورنویسان فارسی و از جمله دکتر محمد معین «ی» نشانه یا علامت نکره خوانده‌اند (معین، 15:1363) و علامه دهخدا می‌گوید: «این «ی» به آخر کلمه در آید و نشانة نکره بودن باشد و آن از انواع «ی» مجهول است» (دهخدا، بی‌تا، ج44: 15)؛ مانند «پسری را دیدم»1.

ترجمة این نوع از «ی» به زبان عربی کار آسانی است و معادل آن همان نکره است که در اسم‌های معرب منصرف تنوین هم می‌پذیرد، مانند «کتابی خریدم» (اشتریت کتاباً). آنچه در حیطة ترجمة «ی» نکره‌ساز مشکل‌آفرین است معانی و انواع متنوعی است که برای آن برشمرده‌اند:

1-1-2. گاهی «ی» نکره، معادل «هر» است (همان:17)، مانند «شبی دو تومان اجارة این اتاق است»، یا این بیت از سعدی:

رفیقی که غایب شى ای نیک نام

دو چیز است از او بر رفیقان حرام

(سعدی، 1377: 290)

در این جا «رفیقی» یعنی «هر رفیقی» که در ترجمة این نوع «ی» معمولاً از «کل» یا «ال» استغراق استفاده می‌شود: «کل صاحب اختفی وغاب…./ الصاحب الذی». ظاهراً این دو مثال با هم تفاوت دارند؛ در اولی به معنی «هر یک شب» است و در دوم «هر گونه» معنی می‌دهد. به عبارت دیگر در اولی وحدت، نمود دارد و در دوم عمومیت، هر چند در زبان عربی واژة «کل» هر دو کاربرد را دارد. البته «ی» به معنای «هر»، می‌تواند با «ی» وصفی تداخلی داشته باشد که این تداخل با عدم امکان آوردن «هر» بر سر اسم متصل به «ی» وصفی قابل تشخیص است:

«رفیقی که غایب شد… = هر رفیقی که غایب شد»

«مردی که مرا زد، آمد ≠ هر مردی که مرا زد آمد!!»

همان گونه که پیداست با اضافه کردن واژة «هر» و توجه به معنای کلام می‌توان بین این دو نوع «ی» تمییز، قائل شد.

2ـ1ـ2. «ی» به معنای «هیچ» مانند «مردی به عفاف او نیامد» یعنی هیچ مردی (دهخدا، بی‌تا، ج44 : 18). به نظر می‌رسد که هم در این مورد و هم در مورد قبل، نوعی حذف صورت گرفته است و گرنه «ی» همان معنی نکره را دارد: «هیچ مردی به عفاف او نیامد». به عبارت دیگر نکره دال بر تعمیم، در جمله‌های مثبت با «هر» و در جمله‌های منفی با «هیچ» تناسب دارد. برای ترجمة این گونه جملات به عربی معمولاً از اسالیب نفی استفاده می‌شود: «ما جاء أحد یماثله فی العفاف».

3ـ1ـ2. گاه مفید معنی تعظیم است مانند «مردی» در جملة «فلانی از برای خود مردی است» (معین، 1363 :27) یا مثلاً در این بیت مشهور حافظ:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

(حافظ، 1376: 111)

باید تعظیم و بزرگداشت «مسیحا» و «نفس» به زبان عربی انتقال داده شود، از آن جا که از جمله، اغراض نکره آوردن اسم در زبان عربی، «تعظیم» است (تفتازانی، بی‌تا : 84)، می‌توان از برای معادل این عبارت‌ها چنین آورد: «هو رجلٌ» و «أبشرک یا قلبی، بأنه سیجیء شخص أنفاسه کأنفاس المسیح». البته می‌توان از خود کلمة «عظیم» هم در ترجمه استفاده کرد: «… سیجیء شخص عظیم …».

4ـ1ـ2. گاه مفید معنای تحقیر است مانند «دروغ‌گوی نادان در نزد خردمند آدم پستی است» (معین، 1363: 27). در این گونه موارد هم مترجم می‌باید به معنای پنهان «ی» نظر داشته باشد و آن را به درستی ترجمه کند. یکی از بهترین مثال‌ها برای این مسأله بیت زیر است:

نه من پر کنم جای همچون تویی را

کجا پر شود جادی گُردی به گَردی

(امین پور، 1364: 91)

     لست أنا الذی یملأ مکانا مثل مکانک وأنّی للبطولة أن یحلّ محلها الوهی والوهن (منصور، 2005: 12).

همان گونه که پیداست «ی» در «گُردی» به معنای تعظیم و در «گَردی» به معنای تحقیر است و شاعر می‌خواهد بگوید که او حقیر است و کوچک، و نمی‌تواند جای چنان بزرگی را پر کند. این تأکید در برگردانِ آن به چشم نمی‌خورد و مورد غفلت واقع شده است. ضمن این که به جای «مکانا مثل مکانک» باید «مکان أحد مثلک» باشد و اگر یای «گُردی» مصدری نیست به جای «للبطولة» باید «لبطل … محله» بیاید.چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

5ـ1ـ2. گاه «ی» نکره‌ساز به قید می‌چسبد (معین، 1363: 35) مانند «گاهی»، از آنجا که واژگانی که «ی» را می‌پذیرند، بیشتر نقش قید دارند، باید گفت «ی» در بیشتر این کاربردها به نوعی مؤکد معنای قیدی هم است، مانند «گاه‌گاهی» در این بیت از سعدی:

ای ماه سرو قامت شکرانۀ سلامت

از حال زیر­دستان می­پرس گاه گاهی

(سعدی، 1377: 418)

دکتر معین برای این «ی» مثال «تندی رفت» را ذکر کرده است که به نظر نادرست می‌آید و همان گونه که بعد خواهیم گفت، این نوع «ی» نکره ساز نیست و خود، نوع مستقلی از «ی» است که به زعم نگارندگان می‌توان آن را «ی» تأکید قید، نامید. البته واژگان دیگری هم می‌توانند این نوع «ی» را بپذیرند، مثل: «نفس» در این بیت از سعدی:

نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو

که به تشنگی بمردم برِ آب زندگانی

(همان: 379)

«نفسی» در این نمونه برابر «زمانی به اندازة یک دم» است و به همین روی یای آن را نکره‌ساز می‌دانیم. معادل این گونه کلمات (دمی، نفَسی، چشم به هم زدنی، و …) در زبان عربی معمولاً ظرف زمان نکره است: «تعال إلی واجلس لحظة …»، هر چند تعابیری همچون «لمحة: پلک زدنی» هم کاربرد دارد. این «ی» نکرة مؤکد قید، در روند ترجمه، چندان مشکل‌ساز نیست، اما ترجمة «ی» قید سازی که خواهیم آورد، نیاز به توجة بیشتری دارد.

6ـ1ـ2. «ی» مفعول مطلق: به نظر دستور نویسان، «ی» همراه مفعول مطلق فارسی، نیز از نوع «ی» نکره است (معین، 1363: 29 و شریعت، 1364: 222):

 

 

بخنـــدید، خندیدنـــی شاهـــوار

چنان کامد آوازش از چاه­سار

(طبیبیان، 1387: 183)

این «ی» که به نظر می‌رسد تحت تأثیر زبان عربی، وارد زبان فارسی شده باشد (فرشیدورد، 1382 :157)، به همراه مصدر، دقیقاً معادل مفعول مطلق بیانی در زبان عربی است: «ضحک ضحکةَ الملوک أو ضحکة ملکیة»، و در روند ترجمه مشکل چندانی به وجود نمی‌آورد.

نکتة شایان ذکر آن که به نظر می‌رسد «ی» همراه مصدر هنگامی که با «چه» تعجب همراه شود، «ی» تعجب است نه نکره: «خوردیم چه خوردنی!» (که در ادامه توضیح داده می‎شود) و در ترجمة آن یا از مفعول مطلق همراه با اسلوب‌های تعجب استفاده می‌شود: «أکلنا أکلة، وأیُّ أکلةٍ (/ وما أحسنها/ …)!»، و یا به تسامح افعل تفضیل (با نقش جانشینی مفعول مطلق)، به کار می‌رود: «أکلنا أحسنَ أکلٍ»2.

2ـ2. «ی» نسبت

این «ی» به انواعی از کلمات فارسی ملحق می‌شود و آن را به کسی یا جایی یا چیزی نسبت می‌دهد؛ چون شیرازی، فارسی، ایرانی، برمکی (دهخدا، بی‌تا: 7). این «ی» گاهی معانی دیگری افاده می‌کند که آن معانی در ترجمه بسیار مورد غفلت واقع می‌شود.

1ـ2ـ2. تأکید معنای قیود مختلف زمان مانند: «صبحی، عصری، ظهری» (همان: 8) در جملاتی مثل «صبحی علی را دیدم» و یا ایفاد خودِ معنای قید زمان: «آخر عمری دچار بیماری شده است». انتقال این تأکید به زبان عربی باید به گونه‌ای باشد که معنای قیدی آن از میان نرود: «رأیت علیا صباح الیوم»أو «رأیت علیا هذا الصباح» أو «فی الصباح» و در مورد جملة دوم می‌باید گفت: «أصیب بالمرض فی آخر حیاته».

2ـ2ـ2. «ی» نسبت گاهی به معنی تحقیر و یا تحبیب می‌آید و چنین می‌رساند که اسم منسوب در نظر گوینده حقیر و کوچک و یا خودمانی و دوست داشتنی است: «حیوانی»، «اصغری»، «احمدی». این نوع کاربرد بیشتر در زبان محاورة مردم و داستان‌ها و نمایشنامه‌هایی که نمایندة این نوع زبانند، کاربرد دارد و باید با توجة به معنای تحقیر یا تحبیب، معادل مناسبی برای آن پیدا شود. غالباً اسم مصغر عربی بر وزن «فُعَیل» معادل خوبی برای این کاربرد است، چرا که عیناً همین معانی را افاده می‌کند.

3-2-2. این «ی» گاهی به مصدر فعل می‎چسبد و «لیاقت» را می‌رساند (همان: 9)، مانند «ی» در «این آب آشامیدنی است» یا «این کتاب خریدنی است»؛ یعنی لایق آشامیدن و لایق خریدن.

نکتة مهم آن است که «ی» نسبت در موارد زیادی با «ی» نکره مشتبه می‌شود و مترجمان نمی‌توانند ترجمه‌های درستی از آن ارائه دهند، مانند:

نـــباتی در شراب تلخم انـــداخت

هـــراتی گــفت و یاد بلخم انداخت

(پرنگ، 1365: 17)

     ـ فألقی بسکر النبات فی شرابی المرّ ونطق بالهرویة وذکرنی ببلخ (منصور، 2005 : 95).

همان گونه که می‌بینیم «ی» در این بیت، دو بار تکرار شده است؛ یک بار در «نباتی» و بار دیگر در «هراتی». شکی نیست که هر دوی آن برای نکره کردن اسم است (تکه‌ای نبات، نامی چون هرات)، اما مترجم مورد اول را به صورت معرفه «سکر النبات» و مورد دوم را به صورت مصدری «الهرویة» ترجمه کرده و متوجة «نکره کردنِ معرفه» در واژة «هرات» هم نشده است.

البته باید گفت که خلطی چنین در مورد «ی» که در اصل، نسبت‌ساز بوده است ولی هم اکنون معنایی دیگر افاده می‌کند نیز وجود دارد. مثلاً در کلماتی که معانی رنگ‌ها را می‌رسانند، این مسأله صادق است.

 

 

نمی­دانم کجایم طرفه جایی است

زمـــان آبـــیِ بی­انتهایی است

(پرنگ، 1365: 16)

– لاأدری أین أنا إنه مکان عجیب وزمان ماء بلا انتهاء (منصور، 2005 :95).

شکی نیست که «ی» در «آبی» در اصل، نسبت‌ساز و لفظ آبی «صفت» به‌معنای «به‌رنگ آب» بوده است، اما امروزه خود این لفظ با حفظ معنای وصفی خود، اسم نوعی رنگِ به خصوص است که در اکثر زبان‌ها معادل جداگانه‌ای دارد، ولی مترجم این «ی» را با «ی» نکره خلط کرده است و متوجة معنای آن نشده است!

3ـ2. «ی» خطاب

این «ی» به آخر افعال و رابطة جمله‌ها در‌می‌آید و یکی از شش ضمیر متصل فاعلی یعنی «م، ی، د، یم، ید، ند»، است (دهخدا، بی‌تا، ج44: 3). این «ی» فقط با فعل می‌آید و اگر گاهی به همراه اسم آید، فعل ما محذوف است؛ مانند: «تو آدمی؟» یعنی «آدم هستی؟». بسیاری از مترجمان، این «ی» را با «ی» نکره‌ساز و نسبت، خلط می‌کنند و ترجمه‌های نادرست ارائه می‌دهند:

بر این زین خالی نه گَردی نه مردی

دلا زین غم­ ار خون نگردی نه مردی

(امین­پور، 1364: 91)

ـ علی هذا السرج الخالی لست غبارا ولا رجلا فإذا لم تدم من هذا الهمّ فلست بطلا (منصور، 2005: 12).

در این بیت زیبای امین‌پور، چهاربار «ی» تکرار شده که دو مورد اولی نکره‌ساز است و مورد سوم و چهارم، ضمیر. همان‌گونه که می‌بینیم مترجم در تشخیص و ترجمة درست «ی» نکره در دو واژة «گردی» و «مردی» موفق عمل نکرده و آن را با «ی» ضمیر اشتباه کرده است؛ امری که شاید به خاطر وجود این نوع «ی» در «مردی» و مسبوق شدن این دو واژه به «نه» برای مترجم پیش آمده است؛ چرا که معمولاً ترکیب‌هایی مثل «نه مردی» به معنای «مرد نیستی» است که فعل، حذف شده ولی شناسة آن مانده است.

4ـ2. «ی» مصدرساز

«ی» مصدرساز بر سر اسم و صفت می‌آید و آن را به اسم مصدر (گیوی و انوری، 1363 :102) و حاصل مصدر (شعار و حاکمی، 1348 :26) بدل می‌کند، مانند: «مادری» در «مهر مادری». معادل چنین ترکیب‌هایی در زبان عربی چند چیز است: «اسم مصدر»، «مصدر صناعی» و خود «مصدر». مثلاً برای «مادری» مصدر «الأمومة» وجود دارد. این «ی» در بسیاری از موارد با «ی» پسوند نکره‌ساز اشتباه می‌شود:

سر بی­پناه پیری به کنار گیر و بگذر

که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری

(ابتهاج، 1370: 58)

ـ فاحتضن رأس شیخ غیر معوذ ومرّ به فلن یحتضنک من بعد غیر الموت (منصور، 2005: 83).

بدون شک، شاعر در این جا نمی‌خواهد بگوید که سر یک آدم پیر را در آغوش بگیر که دیگر به غیر از مرگ، کسی تو را در آغوش نمی‌گیرد! گذشته از اشتباه مترجم در ترجمة مصراع دوم که به هیچ روی نسبتی با اصل کلام ندارد، او در ترجمة مصراع اول و مخصوصاً تشخیص «ی» در «پیری»، دچار اشتباه شده است، به طوری که «ی» مصدرساز (پیر بودن) را با «ی» نکره که با همان لفظ، معنای «یک پیری» را می‌رساند، خلط کرده است.

شایان ذکر است که مترجم عبارت «بی پناهِ پیری» را به اشتباه، «بی پناهْ پیری» خوانده و گمان کرده است که این عبارت صفت و موصوف مقلوب است و به همین روی در ترجمه آورده است «شیخ غیر معوذ (پیری بی‌پناه)». همین اشتباهِ در خواندن می‌تواند در تشخیص نادرست «ی» مؤثر بوده باشد، البته همیشه این چند گونگی در خوانش، باعث ایجاد اشتباه نمی‌شود، به طوری که در مواردی می‌توان هر دو صورت «ی» را درست دانست، مثلا «ی» در این بیت معروف رهی معیری:

نه دل مفتون دل‌بندی، نه جان مدهوش دل‌خواهی

نه بر چشمان من اشکی، نه بر لب‌های من آهی!!

(رهی معیری، 1354: 8)

– لا القلب مفتون بحبیب، لا الروح مندهشة من أی شیء مطلوب، لا دمع یعلو أهدابی ولا آهة فوق شفتی (عبدالمنعم، 2003: 312).

در این بیت، «دل‌بندی» و «دل‌خواهی» را می‌توان هم به صورت نکره: «نه دلم مفتون هیچ دل‌بندی است و نه جانم مدهوش هیچ دل‌خواهی» و هم مصدری: «نه دلم مفتون دل‌بستن است و نه جانم مدهوش دل‌خواستن» خواند، هر چند وجه نخست به ذهن متبادر است و با مصراع دوم هماهنگ، و مترجم هم به همان صورت خوانده است.

5ـ2. «ی» تعجب

این گونه «ی» در انتهای صفت تعجبی می‌آید. در لغت‌نامه از قول صاحب براهین العجمآمده است: «این یاء نیز در صورتی که مخاطب باشد، معروف است»، مانند چه مرد زشتی! (دهخدا، بی‌تا، ج44: 4). مراد از معروف و مجهول بودن «ی» را دهخدا این گونه بیان می‌کند: «اگر حرکت ماقبل ی، کسرة خالص بود یعنی پر خوانده شود، «ی» معروف باشد، چون تیر و شیر و تقدیر و غیره و اگر کسره ماقبل آن خالص نباشد، یعنی پر خوانده نشود، «ی» مجهول است، چون تیغ و دریغ، یایی که ماقبل آن مفتوح باشد، نه معروف است و نه مجهول» (همان:2).

اسلوب تعجب فارسی معادل مشابهی در عربی دارد که با همین نام شناخته می‌شود (العقیلی، 2000: 117) و به نظر می‌رسد در ترجمة چنین اسلوبی، مشکلی وجود نداشته باشد و می‌توان گفت: «ما أقبح الرجل». مشکل، آن جا خود را نشان می‌دهد که بخواهیم این عبارت را دوباره به فارسی بازگردانیم، چه یکی از راه‌های اطمینان یافتن از صحت فرایند ترجمه، دوباره ترجمه کردن آن به زبان اصلی است: «آن (این) مرد، چه زشت است!». همان طور که دیده می‌شود «مرد زشتی» در جملة اولیة فارسی «ی» تعجب به همراه داشت، ولی در ترجمة دوباره از میان رفته است.

به نظر می‌رسد این مسأله به ژرف‌ساخت اسلوب تعجب فارسی بازگردد: «آن مرد ـ که آن جاست/ می‌بینی ـ چه مرد زشتی است». از آن جا که مرد مورد نظر (متعجب منه) برای ما «معرفه» است، در ترجمة عربیِ آن «الرجل» می‌آوریم و چون دوباره به فارسی باز می‌گردانیم، قسمت دیگری از جملة ژرف‌ساخت را به کار می‌بریم و «ی» حذف می‌شود: «آن مرد چه زشت است» و البته می‌توانیم هم بگوییم: «آن مرد چه مرد زشتی است». بنابراین به نظر می‌رسد این «ی» تنها تأکید معنای تعجب است و «چه» را تقویت می‌کند: «چه گُلی!»، و به همین روی بر سر اسم‌های خاص هم درمی‌آید: «از بم بازدید کردیم، چه بمی!».

برای نمونه بیت زیبای مهرداد اوستا و ترجمة آن را می‌آوریم:

در عرصــة اندیشة من، با که تــــوان گفت

سرگشته چه فریادی وخونین چه نبردی است!

(اسدی، 1382: 97)

إلی من أستطیع البوح عمّا یجری فی أفکاری من صراخ حائر وصراع دائم (همان، ص98).

شاعر می‌گوید: با هیچ کس نمی‌توان گفت که چه فریاد سرگشته و چه نبرد خونینی در عرصة افکار من است. او از اسلوب تعجب فارسی و «ی» اسلوب تعجب، بهره برده است تا میزان اعجاب و استیصال خود را از این که نمی‌تواند با هیچ کس حرفی بزند، بیان کند. اما در ترجمة این بیت به هیچ روی خبری از معنای تعجب یافت نمی‌شود، ترجمة دوبارة این عبارت چنین می‌شود: «با چه کس می‌توانم دربارة فریاد سرگشته و نبرد دائمی که در افکارم می‌گذرد، سخن بگویم». ضمناً «دامٍ» (خونین) را «دائم» آورده است.

6ـ2. «ی» زمینه ساز وصف

یکی از انواع «ی» است که دستورنویسان از آن به نام‌های متعددی چون «ی» تخصیص نکره، (شریعت، 1364 :219)، اشارت، ایماء، تعریف، وصفی و موصولی (دهخدا، بی‌تا، ج44: 17) یاد می‌کنند. دهخدا این «ی» را از انواع نکره می‌داند: «ی» نکره، گاه به معنای «آن» آید» (همان، ج44: 17) مانند «ی» در «مردی را که دیدی»، و دستورنویسان زبان فارسی هم، به هنگام پرداختن به «ی» نکره، از آن به عنوان گونه‌ای از این «ی»، یاد می‌کنند. اما به نظر نمی‌رسد این گونه از «ی» را بتوان، نکره دانست، چه اولاً این «ی» با اسامی معرفه هم می‌آید: «آن معلمی که مرا کتک زد»، در چنین جمله‌ای چگونه می‌توان «معلم» را نکره و «ی» متصل بدان را «ی» نکره‌ساز دانست؟ قطعا «معلم» در این جمله معرفه است. این مسأله تا حدی است که بعضی مثل وزین‌پور، این ‌«ی» را نشانة معرفه می‌دانند (وزین‌پور، 1369 :77) ثانیاً در زبان‌های دیگر از جمله عربی و انگلیسی، این «ی» با معرفه هم برابری می‌کند:

ـ المعلم الذی..                              The teacher who                                      

از دیگر سو این «ی» به خودی خود موجب تخصیص اسم نمی­شود که «ی» تخصیص نامیده شود، و همیشه موصولی در پی ندارد که موصولی نامیده شود؛ بلکه زمینه‌ساز آمدن جملة وصفی برای اسم پیشین است و آن جملة وصفی است که باعث تخصیص می‌شود. بنابراین بهتر است این گونة «ی» را گونه‌ای مستقل دانست که ‌ـ خواه با اسم معرفه و خواه با اسم نکره ـ زمینة وصف آن اسم را مهیا می‌کند. از این رو نگارندگان، این «ی» را «زمینه‌ساز وصف» نامیده‌اند.

این «ی» در زبان عربی دو معادل دارد: الف ـ معادل معرفه: «الرجل الذی رأیتَه» ؛ ب ـ معادل نکره: «رجلٌ رأیتَه»، یعنی در ترجمة آن،  هم می‌توان جملة وصفی آورد و هم می‌توان جملة موصولی که در هر دو صورت ما به نوعی اسم پیشین را وصف می‌کنیم:

ـ چیزی که از خدا پنهان نیست از تو چه پنهان است: الشیء الذی لایخفی عن الله فلماذا أخفاه عنک؟/ شیء لایخفی عن الله فلماذا أخفاه عنک؟

بهترین راه تشخیص این نوع «ی»، اضافه کردن واژة «آن» به اسم متصل به «ی» است. مثلاً در جملة «مردی که مرا زد، آمد»، می‌توان گفت: «آن مردی که مرا زد، آمد»، و عدم تغییر معنایی نشان می‌دهد که این «ی»، از نوع «ی» نکرة وصفی است.

البته از آن جایی که اسم منتهی به «ی» در این نمونه‌ها به معرفه نزدیک‌تر است، بهتر است اگر حرف «که» مستقیماً بعد از این اسم آمد، آن اسم را به صورت معرفه، و جملة همراه آن را به صورت موصولی، و اگر این حرف بعد از جملة وصفی آمد، آن را به صورت نکره ترجمه کنیم؛ مانند این جمله از سعدی و برگردان عربی آن:

گلیمی را که بر آن خفته بود، برداشت: رفع الفراش الذی کان ینام علیه (جمعه، 1983: 166).

در این عبارت اگر «که» بعد از جملة «برداشت» آمده بود (گلیمی را برداشت که بر آن خفته بود)، چنین ترجمه می‌شد: «رفع فراشاً کان ینام علیه».

7ـ2. «ی» قیدساز

نوعی دیگر از انواع «ی» را می‌توان قید ساز نامید، البته بعضی این نوع «ی» را مستقل ندانسته آن را از گونه‌های «ی» نکره می‌دانند (فرشید ورد، بی تا: 17 و معین، 1364: 35) و چنان که گذشت، همیشه این مطلب صادق نیست و باید این «ی» را گونه‌ای مستقل دانست.

با بررسی نمونه‌ها به نظر می‌رسد این «ی» معمولاً جانشین حرف اضافه‌ است: «ناگهانی: به ناگاه»، «یک بارگی: به یک باره»، چنان که گاه هر دو هم ذکر می‌شود: «و طاهر به یکبارگی سپر بیفکند» (بیهقی، 1319 :148).

معادل این «ی» بسته به نوع قید مشخص می‌شود، اگر قید «ی» معنای قید حالت را افاده کند، معادل آن می‌تواند موارد زیر باشد:

ـ مفعول مطلق: مثلاً عبارت بیهقی را می‌توان چنین ترجمه کرد: «وأسلم الطاهر دفعة».

ـ حال یا ظرف: مثلاً در برگردان «او ناگهانی وارد شد»، می‌توان گفت: «ودخل فجأة».

8ـ2. «ی» تأکید قید یا همراه حرف اضافه

همان گونه که پیش‌تر آوردیم، به نظر می‌رسد دکتر معین با ذکر «زودی آمد و تندی رفت» (معین، 1363: 35) و حلمی با ذکر «کبوتر، زودی پرواز کرد» (حلمی، 1993: 160) به عنوان مثال‌هایی برای «ی» نکره‌ای که گاه به قید می‌چسبد، دچار اشتباه شده‌اند.

برای این «ی» دو احتمال می‌توان ذکر کرد: نخست آن که چون این کلمات، خود، قید به شمار می‌آیند (زود آمد و تند رفت) و «ی» تنها معنای تأکید را بر آن‌ها می‌افزاید، آن را «ی» تأکید قید بدانیم. دوم آن که بگوییم اصل چنین عباراتی «به زودی» و «به تندی» بوده است و «ی» در حکم همراه این حرف اضافه عمل می‌کرده است که با حذف آن، خود به تنهایی بار معنایی حرف اضافه را به دوش کشیده است.

به هر حال قیودی چنین که معمولاً از نوع «قید حال» اند، دو معادل در زبان عربی دارند:

ـ حال: یکی از معادل‌های این نوع قید در زبان عربی می‌تواند «حال» باشد («علی تندی آمد» = «جاء علی مُسرِعاً»). نیز برای آن که بتوان معنای تأکیدی «ی» را به عربی منتقل کرد، می‌توان یک صفت تأکیدی مانند «جِدّا» را بدان افزود: «جاء علی مسرعا جدا».

ـ مفعول مطلق بیانی: دوم معادل این «ی» در زبان عربی، مفعول مطلق است: «جاء علی سریعاً»، در این جا هم می‌توان صفتی تأکیدی بدان افزود.

 

 

 

9ـ2. «ی»های عربی در فارسی

از دیگر «ی»هایی که در متون فارسی کاربرد بسیار دارد، بعضی از انواع «ی» عربی است و گاه به بروز اشکال در ترجمه منجر می‌شود، به طوری که وجود این «ی»ها مترجم عربی‌زبان را از فضای زبان فارسی خارج کرده، نحو زبان عربی را بر ذهن او مسلط می‌کند و از تشخیص درست «ی» باز می‌دارد.

علاوه بر «ی» نسبت عربی که به همراه کلمات منسوب عربی و یا به طور جداگانه وارد زبان فارسی شده است، «ی» ضمیر متکلم عربی هم توانسته است در زبان فارسی رسوخ کند و جایگاهی برای خود بیابد. این «ی» مخصوصاً در نثر زمان صفوی و تیموری و همچنین تا چندی پیش از دهخدا مرسوم بوده است؛ مانند: «فرزندی» یعنی «فرزند من» (دهخدا، بی‌تا، ج44:10).

در این جا شایسته است به «ی» در تعبیر ادبی «استادی» که ادبا به کار برده و می‌برند و نیز در کلمات عربی‌گون «ابوی» و «اخوی» که در زبان برخی عربی‌مآبان هنوز هم به کار می‌رود، اشاره کنیم. این «ی» در واقع یای نسبت است که به انتهای صفت­های جانشین موصوف پیوسته است. به دیگر سخن، تعبیر «استادی» برای نمونه، کوتاه شده «آستانِ (محضر/ جناب/ حضرت) استادی» است؛ چه، ادب و احترام اقتضا می‌کند که به هنگام خطاب یا ذکر بزرگان، محضر ایشان و نه مستقیماً خودشان را مورد خطاب یا یادکرد قرار دهیم و البته به مجاز مرسل با علاقة حال و محل یا مجاورت، خود ایشان مورد نظر خواهند بود. امروزه نیز بزرگان و صاحب‌منصبان را با تعابیری همچون «حضرت»، «محضر مبارک»، «مقام معظم»، «ریاست محترم»، «جناب آقای» و … یاد می‌کنیم که همه از همین باب است. البته در خصوص «ابوی» و «اخوی» احتمال دیگری هم می‌توان مطرح کرد و آن این است که این دو، خوانشِ رسمی‌شده «اَبُویَ» و «اَخُویَ» باشد که در گویش غیر فصیح و عامیانة عربی‌زبانان به جای «أبی (= پدرِ من)» و «أخی (= برادرِ من)» به کار می‌رود و فارسی‌زبانان به زعم خویش خواسته‌اند این گویش را عامیانه‌زدایی کنند.

به هر حال «ی» ضمیر متکلم عربی بیشتر در کلمات «منادی» که از عربی ـ به‌ویژه در نیایش‌ها ـ وارد فارسی شده است، دیده می­شود. مانند نمونة پر کاربرد «الهی»:

    الـهی سیـنه­ای ده آتــش افــروز           در آن سینه دلی، وان دل همه سوز

(وحشی بافقی، 1369: 487)

کاربرد محدود این «ی» در زبان فارسی باعث آن می‌شود که گاهی مترجم عربی‌زبان یکی از انواع «ی» فارسی را با آن اشتباه کند و گمان برد که «ی» متکلم است؛ مانند:

بسته بودم درازل عهدی واینک شوق دار

می­کشد تا آخرین منزلگه پیمان مرا

(باقری و محمدی نیکو، 1389: 34)

قد عقدت فی الأزل عهدی و هذا الشوق هو المقصلة التی تجذبنی حتی آخر منازل عهدی (منصور، 2005: 10).

این بیت می‌تواند مثال خوبی برای نشان دادن میزان اهمیت تشخیص درست «ی» و ترجمة آن باشد، چه به خوبی، تأثیر وجود تشابه بین گونه‌های «ی» در زبان فارسی و گونة بسیار مهم آن در زبان عربی یعنی «ضمیر متکلم» را نشان می‌دهد. مترجم در خلال ترجمة این بیت، تحت تأثیر زبان مادری خود یعنی عربی قرار گرفته و «ی» موجود در واژة «عهد» را با «ی» ضمیر متکلم عربی اشتباه کرده است و واژه را به همان صورت اصلی «عهدی» ترجمه کرده است در صورتی که «ی» در این جا نشانة نکره است3.

 

 

 

3. نتیجه گیری

مبحث چند گونگی «ی» در زبان فارسی، به رغم تأثیر بسیاری که بر روند ترجمه می‌گذارد، کمتر مورد توجة محققان عرصة ترجمه قرار گرفته است. نتایج زیر حاصل بررسی این مسألة مهم است:

– «ی» نکره‌ساز، معناهایی چون «تعظیم»، «تحقیر» و «تعمیم(هر و هیچ)» را افاده می‌کند که غالباً در روند انتقال آن به زبان متن مقصد، مشکل می‌آفریند. راه تشخیص این معانی، معمولاً به بافت متن باز می‌گردد و امری معنوی، و غیر قابل کد گذاری است.

– مهم‌ترین معانی «ی» نسبت‌ساز، «تحقیر» و «تأکید قید» است که در روند ترجمه، مورد غفلت واقع می‌شود. درک درست این معانی تنها با ممارست در متن خوانی، قابل دسترسی است.

– «ی» خطاب به خاطر آن که بعد از حذف فعل به اسم می‌چسبد، با «ی» نکره‌ساز مشتبه می‌شود. نیز نبودِ علامت معین، برای بازشناسی «ی» مصدرساز از نکره ساز، بسان آن چه در تلفظ، از طریق «تکیه» رعایت می‌شود، باعث اختلاط بین آن دو می‌گردد.

– «ی» تعجب، در اسلوب تعجب زبان فارسی کاربرد دارد، این اسلوب، معادلی به همین اسم در زبان عربی دارد.

– همگان، «ی» زمینه‌ساز وصف را در زمرة «ی» نکره آورده‌اند، اما بهتر است نوع مستقلی به‌شمار آید. معادل این «ی» می‌تواند اسم نکره با جملة وصفیه و یا اسم معرفه به همراه موصول و صلة آن باشد.

– معادل «ی» قیدساز فارسی، در زبان عربی معمولاً «حال» یا «مفعول مطلق بیانی» است، امری که در مورد «ی» تأکید قید هم صادق است.

– «ی»‌های عربی در فارسی بیشتر از لحاظ تداخل زبانی برای مترجمان عربی‌زبان مشکل‌آفرین است. مهم‌ترین این «ی»‌ها، «ی» متکلم است که گاه در زبان فارسی یافت می‌شود.

4. پی‌نوشت‌­ها

1- «ی» نشانة نکره، تسمیة درستی، به نظر نمی‌رسد، چرا که اساساً «نشانه» همان طور که از معنایش بر می‌آید برای نشانه‌دار کردن چیزی و مشخص کردن آن است و نمی‌توان آن را بر «نکره»ای اطلاق کرد که از اساس، ناشناس است و نشانه‌ای نمی‌پذیرد. این عمل، نوعی تناقض نازیبا در عبارت ایجاد می‌کند: «نشانة ناشناس». البته توجه داریم که قید «ناشناس» به مصداق خارجی و قید «نشانه» به لفظ آن مربوط می‌شود، ولی باز به نظر می‌رسد که این «ی» را نکره‌ساز بنامیم، بهتر باشد.

2- نوعی دیگر از انواع «ی» هست که با «ی» نکره شباهت فراوان دارد و به «ی» وحدت موسوم است، ولی به خاطر آن که دشواری حقیقی در روند ترجمه ایجاد نمی‌کند در این قسمت توضیح داده می‌شود:این «ی» به آخر کلمه اضافه می‎شود و به معنای «یک» و «یکی» است (دهخدا، بی‌تا، ج44: 19). فرق این «ی» با «ی» نکره فقط در معنا است، به طوری که گاه هر کدام افادة معنای دیگری را می‌کند و گاه هم فقط معنای وحدت یا نکره بودن را می‎رساند، مثلا در این بیت سعدی:

جوی باز­دارد بلایی درشت                        عصایی شنیدم که عوجی بکشت

به گفتة دهخدا «جو» و «عصا» هر دو معرفه‌اند و «ی» نشانة وحدت است: «یک جو» و «یک عصا» (همان، 19).

شریعت معتقد است که «ی» نکره تنها هنگامی که به لفظ جمع اضافه شود معنای وحدت نمی‌دهد، همایونفرخ هم بر این اعتقاد است و «ی» نکره را در الفاظ مفرد حامل معنای «وحدت» می‌داند (همایونفرخ، بی‌تا: 422-420).

3- برای تکمیل مبحث انواع «ی» می‌باید به «ی» اشباع کسره نیز اشاره شود. این «ی» در پس کلمه‌ای در می‌آید که به «ه» غیر ملفوظ ختم شده‌ و می‌خواهیم مضاف الیه­ای برایش بیاوریم، مثل «نامة او». در واقع حرکت پایانی این کلمات، کسره است و وقتی مضاف واقع می‌شود، مجبوریم کسرة اضافه را به یای مکسور بدل کنیم تا به دشواری تلفظ دو کسرة پیاپی دچار نشویم. به همین روی تعبیر دکتر معین مبنی بر آن که این «ی» و به تعبیر او «یای وقایه» به هنگامی که حرف حرکت‌داری بخواهد به حرکت دیگر بچسبد، نمایان می‌شود (معین، 1363 :43) خالی از تسامح نیست، مگر این که «ی» در «دست‌های او» را هم از همین نوع بدانیم.نکتة قابل توجه این است که به قول استاد جمشید مظاهری در کلاس‌های درسشان، چندین قرن است بزرگان این «ی» جدا افتاده را به علت نازیبایی در قالبی کوچک‌تر (که شبیه همزة عربی است) بر روی «ه» غیر ملفوظ می‌نگارند، و اکنون رایج شده است که به همان شکل نازیبا بنویسند و بر نانویسندگانِ آن خرده بگیرند. عجیب‌تر این که فرهنگستان زبان فارسی (1384: 32) صریحاً اعلام کرده است که «برای کلمات مختوم به «ه» غیر ملفوظ، در حالت مضاف، از علامت «ء» استفاده می‌شود: خانة من، نامة او»، و باز در بارة «ء» افزوده است که «این علامت، کوتاه شدة «ی» است» (همان، پانوشت 1)؛ اما ظاهراً آموزش و پرورش همچنان بر رأی ناصواب خویش پای می‌فشارد.در هر صورت این «ی» از اشباع کسرة اضافه متولد می‌شود و از آن جا که به راحتی قابل تشخیص است و در روند ترجمه مشکل آفرین نیست، از بحث پیرامون آن صرف نظر شد.

ابن الرسول, سید محمدرضا, رحیمی خویگانی, محمد. (1392). انواع «ی» در زبان فارسی و دشواری‌های ترجمة آن به عربی. پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی, 3(6), 91-112.

سید محمدرضا ابن الرسول; محمد رحیمی خویگانی. “انواع «ی» در زبان فارسی و دشواری‌های ترجمة آن به عربی”. پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی, 3, 6, 1392, 91-112.

ابن الرسول, سید محمدرضا, رحیمی خویگانی, محمد. (1392). ‘انواع «ی» در زبان فارسی و دشواری‌های ترجمة آن به عربی’, پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی, 3(6), pp. 91-112.

ابن الرسول, سید محمدرضا, رحیمی خویگانی, محمد. انواع «ی» در زبان فارسی و دشواری‌های ترجمة آن به عربی. پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی, 1392; 3(6): 91-112.

برای دریافت اخبار و اطلاعیه های مهم نشریه در خبرنامه نشریه مشترک شوید.


اصل مقاله 325.42 KDownloads-icon

گروه اسمی

وابسته های پسین

 

گروه اسمی 3

وابسته های پسین

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

 

وابسته های پسین مانند وابسته های پیشین در واقع توضیحاتی است که برای شناساندن بیشتر هسته می آید و به دلیل این که بعد از هسته ( اسم ) قرار می گیرد وابسته ی پسین نام دارد.

وابسته های پسین عبارتند از :

 

1-     علامت های چمع : ها  –  ان

       مانند : درخت ها   ،  سنگ ها   ،  خانه ها     ، انسان ها  ،  دست ها

                درختان  ،   گیاهان   ، مردمان   ،  دیوانگان   ،  دستان

 

 

 

2-     «  ی  »  نکره .  گاهی حرف  «  ی » بعد از اسم قرار می گیرد و به آن مفهوم  ناشناخته و ناشناس می دهد . یعنی آن اسم را ناشناس می کند ؛ به جمله های زیر دقت کنید:

–         مردی  وارد شد .  _____: مرد ناشناسی وارد شد

–         انسانی که نمی داند کجاست.  ___ : انسان ناشناسی که …

–         کتابی خریدم.  _____ :  کتاب ناشناسی …

–         دانشجویی با من حرف زد.  _____:  دانشجوی ناشناسی

 

نکته : باید دقت داشته باشیم که  « یای » نکره را با انواع دیگر  « ی  » اشتباه نگیریم ، مثلاً:

 

ی  به معنی  « تو »  یعنی ضمیر :  رفتی ، گفتی  ، نشستی ، آوردی

ی  به معنی مصدر :  دانشمندی : دانشمند بودن -مردی : مرد بودن

                                            

                                             

ی  به معنی  نسبت : مرد تهرانی  – افکار انسانی 

 ی  به معنی لیاقت : خوردنی  -دیدنی

 ی  خود کلمه :  سینی

 

 

3-     صفت شمارشی ترتیبی نوع دوم .

که از عدد اصلی و _ُ م ساخته می شود :

کتاب دوم  ،  نفر سوم  ، کلاس چهارم ، امام هشتم  ،

قرن بیستم  ، بار هزارم

 

4-     مضاف الیه : اگر بعد از اسم به کمک نقش نمای اضافه اسم دیگری بیاید ، اسم دوم مضافٌ الیه است و وابسته به اسم قبل از خود می باشد که هسته قرار می گیرد:

 

مثال :

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

کتاب  حسن  ،  شهر  کرمانشاه  ،   خانه ی پدر 

دست  تقدیر  ، رنگ نقاشی  ، انگشت  اشاره   

5-     صفت : اگر بعد از اسم ( هسته ) به کمک نقش نمای اضافه صفت قرار بگیرد ، وابسته به اسم می شود :

مثال :

دست  توانا  ،  مرد بزرگ  ، مردم  شجاع  ،  رنگ  قرمز ،  دیوار بلند ، آسمان آبی  ، شب  تاریک

 

چگونه می توانیم ترکیب های اضافی ( مضاف و مضافٌ الیه )  را  از ترکیب های وصفی ( صفت و موصوف )  تشخیص دهیم ؟

الف) بعد از ترکیب ها علامت صفت تفضیلی «  تر  » میگذاریم ، اگر معنی داشت صفت و موصوف است ، ولی اگر معنی نداشت مضاف و مضافٌ اله است . مثال:

 دیوار بلند ——–  دیوار بلند تر  :  صفت و موصوف

 دانشمند بزرگ —–دانشمند بزرگ تر :  صفت و موصوف

 

کشور ایران ——- کشور ایران تر  ( معنی ندارد ) مضاف و مضافٌ الیه

اراده ی خدا ——-اراده ی خداتر  ( معنی ندارد )  مضاف و مضافٌ الیه

 

ب) بعد از کلمه ی اول علامت ویرگول می گذاریم و بعد از کلمه ی دوم فعل « است » قرار می دهیم .اگر معنی نداشته باشد مضاف و مضافٌ الیه است. با کلمه ی «  این » در ابتدای جمله . مثال :

گل زیبا ————-   این گل،  زیبا است .  :  صفت و موصوف

کتاب سبز ———– این کتاب ، سبز است : صفت و موصوف

 

پایه ی میز ——— این پایه ، میز است ( معنی ندارد) مضاف و مضافٌ الیه

کتاب من ———- این کتاب ، من است ( معنی ندارد ) مضاف و مضافٌ الیه

 

 

انواع صفت بیانی :

صفت انواعی دارد که به پنج گروه تقسیم می شوند.

 

1-     صفت بیانی ساده . که علامتی ندارد:

 سفید ، بلند ، خوب ، تند ، خوش مزه  ، بد ،  آرام ، سیاه ،  بزرگ ، شدید

 

2-     صفت مفعولی : ( قبلاً این نوع صفت را خوانده ایم ) که از بن ماضی افعال و «  ه  » ساخته می شود :

 

         نشسته  ،  گفته  ،  آورده  ،  شنیده  ،  رفته  ،  چکیده  ،  خورده

 

مثلاً در ترکیب های زیر : مرد نشسته  ،  حرف های شنیده  ،  آب چکیده

 

3-     صفت فاعلی که از بن مضارع ساخته می شود با سه علامت به قرار زیر:

 

الف) بن مضارع +  ا   :  بینا  ،  گویا  ،  خوانا    ،  شنوا 

چشم بینا  ،  انسان گویا  ،  خط خوانا  ، کودک شنوا  

 

 

ب) بن مضارع +  ان  :  دوان  ،  گریان  ،  خندان  .

 مرد دوان  ،   مردم گریان  ،  دوست خندان   

 

 ج) بن مضارع  +  ََََ نده  :  رونده  ،  گوینده  ،  خواننده  ، راننده  ،  بیننده .

 مسافر رونده  ،  انسان گوینده  ،  شخص خواننده  ،  زن راننده  ،  مرد بیننده .

 

نکته :

گاهی با یک بن مضارع نمی توانیم از هر سه علامت استفاده کنیم و صفت فاعلی یسازیم . مثلاً

خندیدن :  خندا ( غلط است)  خندنده  ( غلط است )  خندان : درست است.

دیدن :  بینا : درست است  ،  بیننده  : درست است  . بینان ( غلط است )

 

 

4-     صفت نسبی  : از اسم +  ی  ، ساخته می شود

 مثال :  آبی  ، آسمانی  ،  شهری ، محمدی

  رنگ آبی  ، افکار آسمانی  ، رفتار شهری  ، گل محمدی

 

5-     صفت لیاقت :  از مصدر  +  ی  ، ساخته می شود

 مثال : خوردنی  ،  شنیدنی  ،  دیدنی ، آوردنی  ،  گفتنی .

غذای خوردنی  ،  حرف شنیدنی  ، فیلم دیدنی ، سخنان گفتنی

 

 

– آشنایی با معرفه و نکره از طریق شرح درس و طرح مثال.

– نحوۀ تشخیص اسمهای معرفه و نکره.

– آشنایی با نحوۀ تبدیل اسم نکره به اسم معرفه.

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

– تبیین انواع اسم های معرفه.

به اسم هایی که بر شخص ناشناس یا شیء نامشخصی دلالت دارد نکره می گویند مثل:

رجل / بیت / جبل

به اسم هایی که بر شخص یا شیء شناخته شده و مشخصی دلالت دارد معرفه می گویند مثل:

مکّّﮤ / قرآن / الله

اسم های نکره تنوین دار هستند مثل: بیتٌ، رجلٍ، جبلاً

اسم هایی معرفه نیز دارای نشانه و علامت اند:

1. دارای «ال» هستند مثل: الکتاب/ الرجل/ البیت که اصطلاحاً به آن ها «ذواللّام» می گویند.

2. به اسم ذواللّام اضافه می شوند مثل: کتاب + التلمیذ    ——–     کتاب التلمیذ

نکته:

از طریق دو نمونه ای که ذکر شد می توان یک اسم نکره را به یک اسم معرفه تبدیل کرد

یعنی: 1. به اسم ال اضافه شود.               2. به یک معرفۀ دیگر اضافه شود.

اسم های معرفه را در جملات زیر ببینید:

– من یقل الخَیر نغیم و مَن یقل الباطلَ یأثم.

– إنَّ القلبَ یحیی  بنور  العلماء کما تحیی الأرضُ  المیتهُ بمطر السّماء

آن چه قابل توجه است این است که اسمهای معرفه تنها محدود به اسم ذواللّام و معرفه به اضافه نیست بلکه

* علم: اسمی که بر شخص یا شیء خاصی دلالت دارد مثل: اسم اشخاص و مکانهای خاص (علی/ مکّه/ قرآن)

* ضمیر مثل: ( کَ، کما، کم و… )

* اسم اشاره مثل: ( هذا، هذان، هؤلاء و… )

* موصول مثل ( الذی، التی، الّاتی و… )

نکته: در ترجمۀ اسم های نکره از «ی، یک» استفاده می شود.

گروه مدرسه اینترنتی سایت تبیان – تهیه: فاطمه شیرزاده

تنظیم: نوربخش

تبیان، دستیار هوشمند زندگی

پل های ارتباطی

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12

public@tebyan.com

02181200000

دسترسی سریع

محصولات و خدمات

اشتراک در خبرنامه

کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان می‌باشد.

تصویر خیالی زیبایی از «سیبویه»، اصلاً «شیرازی»، بعداً «بصره ای»، علاّمۀ زبان عربی در قرن دوم هجری، مؤلّف «الکتاب»، معتبرترین کتاب «دستور زبان عربی» در آن روزگار

سلام بر همۀ فارسی زبان‌ها و فارسی دان‌های سراسر دنیا. صحبت همچنان از زبان فارسی ست، البتّه با ذهن بیدار و چشم باز بر منظر «زبان انسان» که در نزد هر قومی «چهره»ای خاصّ دارد، امّا با «روح» مشترک. و من با این روح مشترک آشنایم و از این روح مشترک حرف می‌زنم.

در جست‌و‌جویی که اخیراً برای فهم و اثبات وجود «ضمیر موصولی مشترک»، در زبان فارسی داشتم، بر خوردم به تعریف «نکره» در کتاب «مفرد و جمع، و نکره و معرفه»، تألیف «دکتر محمّد معین»(۱). تعریف «نکره» در این کتاب، و همه جا و هرجا این است: «نکره اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معیّن نیست.» نشانۀ اصلی «نکره» هم «ی» است با تلفّظ «ئی» که به آخر اسم متّصل می‌شود.

مؤلّف قول بسیاری از دستور شناسان را، از قدیم‌ترین آنها، از آن جمله «سیبویه» شیرازیِ بصره ایِ هزار و دویست و اندی سال پیش (۲)، تا جدیدترین آنها، از آن جمله عبدالعظیم خان قریبِ همین چهل، پنجاه سال پیش، دربارۀ «نکره» آورده است، با ذکر اتّفاق نظرها و اختلاف نظرهاشان، با نقل مثال‌هایی از آثار سخنوران بزرگ، مخصوصاً از شاعران، با اشاره‌ای به دشواری تشخیص «ی نکره»، از «ی وحدت» که به معنی «یک، یکی، و یکتن باشد».

یکی از مثال‌هایی که مؤلّف برای «ی نکره» آورده است، این است: «یا رب! دوستی از دوستان خود به من به نمای.»، از کتاب «احکام حنفی»، نوشتۀ ابوالقاسم بن محمد سمرقندی، از فقیهان دورۀ سامانیان. من و شما که «نحوی» و «دستور زبان نویس» نیستیم و زبان‌مان آیینۀ فکرمان است، باید بگوییم: «دوستی از دوستان خود» دُرُست به معنی «یکی از دوستان خود» است، پس «ی» در این مثال «ی وحدت» است، نه «ی نکره»، چون در اصل «دوستان خدا» معرفه اند و یکی از آنها هم معرفه است!چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

تصویر روی جلد کتاب «مفرد و جمع و نکره و معرفه»، تألیف دکتر محمّد معین، از استادان معروف و معتبر زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، که به عنوان پنجمین دفتر از «طرح دستور زبان فارسی» که شصت سال پیش منتشر شد

خوب، البتّه ما که «نحوی» و «دستور زبان نویس» نیستیم، حقّ نداریم چنین حرفی بزنیم. آنوقت مؤلّف به نقل گفته‌های دیگر نحویها و دستور زبان نویس‌ها ادامه می‌دهد، تا می‌رسد به گفتۀ «جیمز دارمستتر»(۳)، شرق شناس فرانسوی، متبحّر در زبان اوستایی و فارسی باستان، که در زبان فارسی، گذشته از «ی نکره» و «ی وحدت»، به وجود یک «ی» دیگر پی برده است و آن را «ی اشاره» و «ی معرفه» نامیده است و گفته است که این «ی» پیش از «ضمیر موصولی» به کار می‌رود، و برای آن از کتیبۀ بیستون این مثال را آورده است: «مردی که دروغگو یا یاغی گردد، او را به سختی تنبیه کن!»

دارمستتر در این جمله «ی» ای را که پسوند «مرد» شده است و بعد از آن «که» ای آمده است که به تشخیص او «ضمیر موصولی» است، «ی» معرفه یا تعریف دانسته است(۴). این «که» در چنین جمله‌ای در زبان انگلیسی با «who» بیان می‌شود که همان ضمیر موصولی «که» برای شخص در حالت فاعلی است. دکتر محمّد معین نه تنها این ملاحظۀ دستوری دارمستتر در زبان فارسی را نقل می‌کند، بلکه می‌گوید: «زالمان و شوکفسکی نیز یای مزبور را «یای اشارت» یا «یای تعریف» نامیده‌اند. کارل زالمان و والنتین ژوکوفسکی (۵) دو خاورشناس روس بودند که در سال ۱۸۸۹ با هم یک «دستور زبان فارسی » به زبان آلمانی تألیف و منتشر کردند.

تصویر والنتین ژوکوفسکی، خاور شناس روس که با همکاری «کارل زالمان» دستوری برای «زبان فارسی» به زبان آلمانی تألیف کردند

دکتر محمّد معین نظر این سه دانشور خارجی فارسی شناس را نپذیرفته است و گفته است: «ی مورد بحث «ی» تعریف نیست، زیرا اسم ما بعد را معرفه نمی‌سازد، فقط از نکره بودن و ابهام مطلق بیرون می‌آورد. مثلاً وقتی که می‌گوییم: «کتابی که دیروز خریدم مفید نبود» در اینجا نام کتاب را ذکر نکرده‌ایم… امّا نکرۀ مطلق هم نیست… به همین مناسبت اطلاق «ی نکره» هم به آن درست نیست. بهتر آن است که این نوع «ی» را علامت “نکرۀ مخصّصه” بنامیم. » چی؟ نکرۀ مخصّصه؟ (۶) ما که نحوی و دستور زبان نویس نیستیم، اگر اجازه داشته باشیم، با عقل عوامیمان حرف آن سه خارجی را با معنی‌تر می‌بینیم.

زبانتان همواره دارا و دانا و توانا باد.

نامه‌ای از لندن – شمارۀ چهلم، سال یازدهم، جمعه ۲۳ فوریه ۲۰۱۸

۱- کتاب «مفرد و جمع – و – نکره و معرفه» [طرح دستور زبان فارسی]، تألیف دکتر محمّد معین»، استاد دانشگاه تهران، در ۲۸۹ صفحه، از انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ۱۳۳۷ هجری شمسی، که ۶۷ صفحۀ آن به مبحث «نکره و معرفه» اختصاص دارد.

۲- سیبوَیه: «عمرو بن عثمان بن قنبر، مکنّی به ابو بشر، ایرانی و از مردم [بیضاء] شیراز است و «امام النحاء» لقب اوست… او راست «الکتاب» در نحو [عربی] که علمای سلف و خلف از تألیف مانند آن عاجز آمدند…» (لغتنامۀ دهخدا). در کتاب «راهنمای تاریخ و ادبیات عربی [Arabian Authors: A Manual of Arabian History and Literature] ، از سیبویه با عنوان پدر فرهنگ نویسی عربی و قانونگذار دستور زبان عربی یاد شده است و به نقل از «جاحظ»، یکی از معروف‌ترین ادیبان عرب در قرن نهم میلادی، دربارۀ «الکتاب» او در نحو عربی آمده است که «نظیر آن در زمینۀ دستور زبان عربی هرگز نوشته نشده است و همۀ مؤلّفان بعد از او از این کتاب بهره گرفته‌اند.» [فاعتبروا یا اولی الابصار و العقول!]

۳- جیمز دارمستتر (James Darmesteter)، نویسنده، پژوهشگر و شرقشناس آلمانی تبار فرانسوی (۱۸۴۹-۱۸۹۴). ترجمه و تفسیر زند-اوستا [Le Zend-Avesta] به زبان فرانسوی در سه جلد و «مطالعات ایرانی» [Études iraniennes] از آثار اوست.

۴- در مورد وجود «ضمیر موصولی» در زبان فارسی، بعضی از کسانی که با یکی از زبان‍‌های هند و اروپایی، مخصوصاَ انگلیسی و فرانسوی آشنایی داشته‌اند، با توجّه به دریافت‌های دقیق دستورنویسان، به مقایسه‌ای پرداخته‌اند و ملاحظه‌ای کرده‌اند، امّا قضیه را جدّی نگرفته‌اند و سنّت را نشکسته‌اند، از آن جمله عبدالرحیم همایون فرخ، مؤلّف «دستور جامع زبان فارسی»، زیر عنوان «حروف تعریف: معرفه، نکره، وحده»، در بخش «صفت» می‌نویسد: «زبان فارسی یکی از شعب زبان‌های آریایی یا هند و اروپایی است و از بسیاری جهات ساختمان و تقسیم کلمات و طرز ساختمان و فکر شباهت به زبان‌های فرانسه و انگلیسی و غیره دارد. از جمله در زبان فارسی حرف تعریف، که به فرانسه و انگلیسی «article» می‌نامند [*] موجود است و نویسندگان ما که همواره تقسیمات عربی را در نظر داشته اند، متوجّه این نکته نشده‌اند و فقط از «ی» نکره و وحده سخن به میان آورده‌اند، لکن آن را نشناخته‌اند و نگفته‌اند حقیقت آنها چیست و مورد استعمال آنها کجا و چگونه است.» آنوقت مؤلّف «دستور جامع زبان فارسی» در بخش هفتم کتاب که عنوان «نحو» دارد، در یک تبصره که در کتاب با کلمۀ فارسیِ «آگاهی» تکرار می‌شود، می‌نویسد: «گاهی با آنکه «یِ» تنکیر در آخر کلمه‌ای موجود است، آن کلمه معرفه شده است و آن وقتی است که پس از ذکر کلمۀ نکره شده، حرف «که» که آن را کاف توضیح و تفسیر و تعلیل می‌نامیم، در آید.» و برای این تبصره، چند مثال، از جمله این بیت را می‌آورد، از مولوی: «صورتی که یوسف اَر دیدی عیان/ دست از حیرت بریدی چون زنان». می‌بینیم که هنوز هم، با وجود آگاهی از وجود نوع سوّمی از «ی»، بعد از «ی نکره» و «ی وحده»، آن را «ی معرفه» نمی‌نامد و از موجود بودن «ی تنکیر» در آخر کلمه حرف می‌زند و از «کۀ» بعد از «ی معرفه» که «ضمیر موصولی» است، با عبارت «حرف که» و «کاف توضیح و تفسیر و تعلیل» یاد می‌کند.

۴- [*] ضمناَ آنجا که مؤلّف «دستور جامع زبان فارسی» از وجود «حرف تعریف» در زبان فرانسوی و انگلیسی با کلمۀ «article» یاد می کند، منظورش «article défini» در فرانسوی و «definite article» در زبان انگلیسی بوده است، وگرنه کلمۀ «article» در انگلیسی به تنهایی به معنی «حرف تعریف» نیست و حالت خنثی دارد، با صفت défini و definite «حرف تعریف»، و با صفت indéfini و indefinite «حرف تنکیر» می‌شود.

۵- «کارل زلمان» (Karl Zaleman) و Valentin Zhukovsky ، دو خاورشناس روس در قرن نوزدهم، که با هم به زبان آلمانی دستوری برای زبان فارسی تألیف کردند.

۶- «نکرۀ مخصّصه»: در شمارۀ دوّم، سال ششم، نشریۀ الکترونیکی «فنون ادبی» دانشگاه اصفهان در گفتاری از «دکتر سید محمد رضا ابن الرسول » و «محمد رحیمی خویگانی» با عنوان «انواع “ی” در زبان فارسی امروز، توضیحی دربارۀ «نکرۀ مخصّصه» آمده است که تا اندازه‌ای با نظر دارمستتر، زلمان، و ژوکفسکی در مورد «ی معرفه» همسو است. این توضیح مفید در اینجا آورده می‌شود: « “ی” زمینه ساز وصف (موصول، نکرۀ مخصّصه) یکی از این انواع «ی» است که دستور نویسان از آن به نام‌های متعدّدی چون «ی» تخصیص نکره (شریعت، ۱۳۶۴: ۲۱۹)، اشارت، ایما، تعریف، وصفی و موصولی (دهخدا، بی تا: ۱۷) یاد می‌کنند. دهخدا این «ی» را از انواع نکره می‌داند: « “ی” نکره گاه به معنای “آن” آید» (همان)؛ مانند «ی» در «مردی را که دیدی»، و دستور نویسان زبان فارسی هم به هنگام پرداختن به «ی» نکره از آن به عنوان گونه‌ای از این «ی» یاد می‌کنند، امّا به نظر نمی‌رسد این گونه از «ی» را بتوان نکره دانست، چه اوّلاً این «ی» با اسامی معرفه هم می‌آید: «آن معلّمی که مرا کتک زد»، در چنین جمله‌ای چگونه می‌توان «معلّم» را نکره و «ی» متّصل بدان را «ی» نکره ساز دانست؟ قطعاً «معلّم» در این جمله معرفه است؛ این مسئله تا حدّی است که بعضی، مثل وزین پور، این «ی» را نشانۀ معرفه می‌دانند(وزین پور، ۱۳۶۹: ۷۷)، ثانیاً در زبان‌های دیگر از جمله عربی و انگلیسی، این «ی» با معرفه هم برابری می‌کند: The teacher who، اَلمُعَلّمُ الّذی. از دیگر سو این «ی» به خودی خود به اسم تخصیص نمی‌دهد که «ی» تخصیص نامیده شود، و همیشه موصولی در پی ندارد که موصولی نامیده شود، بلکه زمینه ساز آمدن جملۀ وصفی برای اسم پیشین است و آن جملۀ وصفی است که باعث تخصیص می‌شود. بنا بر این بهتر است این گونه «ی» را گونه‌ای مستقلّ دانست که – خواه با اسم معرفه و خواه با اسم نکره – زمینه وصف آن اسم را مهیّا می‌کند. از این رو، نگارندگان این «ی» را «زمینه ساز وصف» نامیده‌اند!؟»

© 2021 بی بی سی. بی بی سی مسئول محتوای سایت های دیگر نیست. سیاست ما درباره لینک دادن به سایت های دیگر.

/*<![CDATA[*/

/*]]>*/

/*<![CDATA[*/

/*]]>*/

« نکره و معرفه »

 

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

اسم از نظر
اینکه برای ما شناخته شده باشد یا نباشد به دو نوع تقسیم می شود : نکره و معرفه

 

1) اسم نکره : به اسم هایی که
بر شخص یا شیء           نا مشخص دلالت دارند « نکره
» می گویند و علامت آن معمولاً تنوین ( –ٌ–ً–ٍ )  است .       مثال :
 رَجُلٌ
– کتاباً‌ – شَجرَةٍ‌

      

نکته1 : بعضی از
اسمهای اشخاص مذکّر تنوین می گیرند ولی نکره نیستند و معرفه         می باشند .
            مثال : مُحمَّــدٌ
– عَلیّاً – سَعیدٍ

 

نکته2 : هر اسمی جز اسم های علم اگر تنوین داشته باشد،
نکره است .

2) اسم معرفه : به اسم هایی که بر شخص یا شیء مشخصی دلالت
دارند « معرفه می گویند .

 اقسام معارف: 1- اسم علم 2 ـ ضمیر 3 ـ اسم اشاره 4  ـ اسم موصول 5 ـ معرفه به ال                       6ـ معرفه به اضافه

1- اسم
علـم : به اسمهایی گفته می شودکه مخصوص یک شخص یا یک مکان و یا یک شیء بخصوص باشد.     مانند:   مُحمَّد‌ – فاطِمة – إِیران-
إِصفهان – کارون

نکته : نام شخص « مذکّر و مؤنّث » ، نام شهر ، کشور ، قارّه ، رود
، دریا و کوه بعنوان اسم علم می باشد .

2- ضمیر : ضمیر به دو شکل به کار
می رود:  1- ضمیر منفصل  2- ضمیر متّصل1- ضمیر منفصل : این ضمیر خود نیز به دو
شکل تقسیم می شود :

الف) ضمیر منفصل رفعی (مرفوعی) :  
((هـُـوَ، هِـــیَ، هُما، هُمْ، هُــنَّ، أَنْتَ، أَنْتِ، أَنْتُما،
أَنْتُمْ، أَنْتُنَّ، أَنا، نَحْـنُ ))ب) ضمیر منفصل نصبی (منصوبی): (( إِیّاهُ،‌ إِیّاهـا، إِیّاهُما، إِیّاهُمْ، إِیّاهُنَّ،‌ إِیّاکَ،
إِیّاکِ، إِیّاکُما، إِیّاکُمْ، إِیّاکُنَّ، إِیّای، إِیّانـا ))

2- ضمیر متّصل : ضمیرهای متّصل
نیز به دو شکل به کار می روند :

الف) ضمیر متّصل رفعی (مرفوعی) :

 

درفعل
ماضی ، مضارع و امر : ( ا، و، ن، تَ، تُما، تُمْ،
تِ، تُنَّ، تُ، نا، ی )ب) ضمیر متصل نصبی و جرّی :  

(( هُ،‌
هـا، هُما، هُمْ، هُنَّ، کَ، کِ، کُما، کُمْ، کُنَّ،
ی، نـا ))

3- اسم اشاره : به دو شکل به کار می رود :

الف) اسم اشار ه به نزدیک :       هذا                   هذِه                                هذانِ – هذَینِ      هاتانِ-  هاتَینِ                                                
هؤُلاءِ

 

ب) اسم اشاره به دور:            ذلکَ
                  تِلکَ                              ذانِکَ – ذَینِکَ        تانِکَ – تَینِکَ                                                                
أُولئِکَ

 

4- موصول : به دو
شکل به کار می رود: الف) اسم موصول خاص :                اَلَّذِی
                      اَلَّتِی
                                              
اَللَّذانِ- اَللَّذَیْنِ         اَلَّلتانِ – اَللَّتَیْنِ                                                       
اَلَّذِینَ                       اَللَّاتِی

ب) اسم موصول عام
(مشترک)
:  « مَــنْ » =  برای عاقل  و « ما » =  برای غیر عاقل

 

 

5- معرفه
به ال
: هر گاه  به اوّل اسم نکره ای «ال» اضافه کنیم آن اسم  به معرفه تبدیل       می شود که به آن« معرفه به ال » می گویند و هیچگاه تنوین نمی گیرد .

مثال
: اَلْ+
کِتابٌ‌ = اَلْکِتابُ  

     

             

6- معرفه به اضافه : هر گاه اسم نکره ای به یکی از اسم های معرفه اضافه
شود آن اسم نکره به معرفه تبدیل می
شود که به آن « معرفه به
اضافه
» می گویند .

 مثال :کِتابٌ + اَلتِّلمِیذ : کِتــابُ
التِّلمِیــــذِ چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

                                    معرفه به اضافه     معرفه به ال

نکته  :  اسمی که معرفه به اضافه می باشد، هیچگاه « ال و تنوین » نمی گیرد .

 

 

راههای معرفه کردن اسم نکره :

الف) اضافه کردن « ال » : ال + نکره =  معرفه          

مثال : اَلْ + طالِب = اَلطَّالِب

ب) اضافه شدن به یک اسم معرفه :

نکره + معرفه = معرفه  

1-
اسم‌های علم حتی اگر تنوین داشته باشند معرفه هستند؛ مانند: علیٌ، پس باید دقت کرد
که تنوین همیشه نشانه‌ی نکره نیست.

2-
مضاف به شرطی معرفه محسوب می‌شود که مضاف‌الیه آن اسم معرفه باشد و اگر مضافٌ‌الیه
نکره باشد، مضاف نیز نکره محسوب می‌شود؛ بنابراین مضاف و مضاف‌الیه همیشه یا دو
اسم معرفه‌اند یا دو اسم نکره.

3-
اسمی نکره است که جزء موارد شش‌گانه‌ی اساسی معرفه نباشد؛ زیرا در عربی اصل بر
نکره بودن است و اسم‌هایی مانند مجتهدون، معلمین هر چند تنوین ندارند اما نکره‌اند.

4-
مَن و مای استفهام و شرط در تقسیم‌بندی اسم‌ها «نکره» محسوب می‌شوند.

5-
اسم لای نفی جنس جزء نکره‌هاست.

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم

6-
هر گاه چند اسم پی در پی به یکدیگر اضافه شوند در صورتی که آخرین اسم معرفه باشد
اسم‌های ماقبل آن نیز همه معرفه خواهند بود (معرفه به اضافه). برای این‌که در
شمردن تعداد معرفه‌ها اشتباه نکنید بهترین راه تشخیص تعداد معرفه‌ها این است که همواره
معرفه‌ها را از سمت چپ بشمارید.

مانند:
لونُ باب صف المدرسة جمیلٌ.

7-
همه‌ی اقسام اسم‌های معرفه (ضمیرها، موصولات، اسم‌های اشاره، اسم‌های علم، اسم‌های
«ال»‌دار و حتی خود اسمی که معرفه به اضافه است) می‌توانند مضاف‌الیه واقع شوند و
اسم ماقبل خود را معرفه کنند.

نکات
ترجمه‌ای معرفه و نکره

معمولاً
«ی» در فارسی علامت نکره است اما در سه جا «ی» به عنوان علامت نکره در ترجمه‌ی
فارسی محسوب نمی‌شود:

1-
هنگامی که موصول خاص، صفت واقع می‌شود در ترجمه‌ی آن معمولاً موصوف به همراه «ی»
می‌آید: (الرجل الذی= مردی که)

2-
هنگامی که مضاف و مضاف‌الیه داریم در ترجمه‌ی فارسی به انتهای مضاف کسره می‌دهیم
(معلّمنا= معلمِ ما) اما گاهی به جای کسره حرف «ی» ظاهر می‌شود که جانشین آن کسره
است و نباید آن را با «ی» نکره اشتباه بگیریم (دنیاکم= دنیای شما).

3-
گاهی «ی» نشانه‌ی مصدری است مانند: العطش الشدید: تشنگی شدید

4-
اگر خبر نکره باشد به شکل معرفه ترجمه می‌شود: هذا کتابٌ = این کتاب است.

5-
در میان انواع معرفه‌ها اسم علم فاقد نکته‌ی ترجمه است؛ زیرا اصولاً اسم علم ترجمه
نمی‌شود.

چگونه ی نکره را تشخیص دهیم
چگونه ی نکره را تشخیص دهیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *