نویسنده
استادیار دانشگاه شیراز
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
چگونه شیطان را شکست دهیم
نویسنده [English]
Animosity in the form of friendship and trickery in the form of benevolence ensure more success for enemies at no financial and human cost. The devil was the first creature that used this method. His hatred is derived from the jealousy of the dignity of prophet Adam (AS). Although Satan has no dominion over man, but he has used tools such as carnal soul and man’s will, and methods of temptation, false promises, causing discord, deception, corruption, etc., to lead man into aberration and corruption. But if the faithful and pious man takes refuge in God and trust in him, he will be safe from evil of the Satan. The paper first introduced the devil and Satan, and then explained their objectives from the perspective of Quran. Afterwards, the methods and tools of Satan’s threats were introduced. Finally, the ways to get rid of this threat as presented by the Quran were enumerated.
کلیدواژهها [English]
تهدیدهای ابلیس را میتوان اوّلین و جدّیترین تهدید پنهان و نرم1 قلمداد کرد؛ زیرا این تهدید همزمان با آغاز خلقت انسان است. زمانی که خداوند آدم را آفرید و به ملائکه دستور داد تا در مقابل او سجده کنند، ابلیس از این فرمان تمرّد کرد2. سپس او از روی خودخواهی و انتقامجویی تصمیم گرفت که انسانها را گمراه کند (ر.ک؛ الأعراف/16ـ17؛ الحجر/39؛ الإسراء/ 62 و ص/82). او بر تهدید خود، به عزّت خداوند قَسَم یاد کرد3. تاریخ عملکرد او تاکنون نشان میدهد که تهدید جدّی است، بلکه تا پایان عمر انسان و تا قیامت ادامه دارد4 (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 19: 344). در این پژوهش تلاش شده است به پرسشهای ذیل با استعانت از قرآن کریم پاسخ داده شود:
1ـ تهدید پنهان شیطان در کدام ابعاد و با چه مؤلّفههایی صورت میپذیرد؟
2ـ ابزار تهدید شیطان در برابر انسان کدامند؟
3ـ روشها و اهداف شیطان در اعمال مقاصد تهدیدآمیز خود چیست؟
4ـ قرآن مجید چه راهکارهایی برای مقابله با این تهدید پیش روی انسان قرار میدهد؟
1ـ معنای تهدید پنهان شیطان
در تعریف مفهوم تهدید پنهان شیطان میتوان گفت: مجموعة اقدامهایی است که شیطان به منظور تغییر در اعتقادات، ارزشهای اخلاقی و الگوهای رفتاری انسان و در نهایت، نافرمانی او از دستورهای خداوند، از طریق فریب، وسوسه، تزیین و مانند آن انجام میدهد.
2ـ ابلیس و شیطان
واژة «شیطان» از مادّة «شطن» به معنای «بُعد یا دوری از خیر» است. همچنین به معنای «ریسمان طویل و مضطرب» نیز گفته شده است (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 6: 271ـ272). برخی معتقدند کلمة «شیطان» به موجود سرکش و متمرّد، اعمّ از انسان، جن و یا جنبندگان دیگر اطلاق میشود و به معنی روح شریر و دور از حق نیز آمده است. اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده، به خاطر فساد و شرارتی است که در او وجود دارد. همچنین واژة «إبلیس» از مادّة «بلس» به معنای «یأس و رانده از قرب و رحمت» آمده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج1: 191ـ193 و طیب، 1378، ج 8: 32).
3ـ تفاوت شیطان و ابلیس
ابلیس، اسم شیطان خاصّی است که به واسطة نافرمانی، از درگاه خداوند رانده شد و شیطان یک مفهوم کلّی است به معنای موجود متمرّد و طغیانگر که ابلیس و دیگر شیاطین را از جنّ و انس و یا حتّی حیوانات شامل میگردد.
4ـ اهداف تهدید پنهان شیطان
هدف اصلی شیطان، فریب دادن انسان برای نافرمانی از خداوند و گرایش به طاغوت است. این همان گمراهی آشکار است که برای آن قسم یاد کرده است (ص/82). اهداف دیگر شیطان مطابق آیات قرآن به قرار زیر است.
4ـ1) کفر و ناسپاسی
از جمله اهداف شیطان تلاش برای ممانعت از سپاسگزاری انسان از نعمتهای الهی است. شیطان در مقابل پروردگار ابراز میکند که بندگان تو را به گونهای گمراه میکنم که بیشتر آنان شکرگزاری نخواهند کرد: ﴿لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ (الأعراف/17). در آیة دیگر میفرماید: ﴿وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ (سبأ/13). این عبارت مطابق وعدة شیطان است.
در باب اینکه شیطان از کجا دانست که اکثر انسانها ناسپاس خواهند شد، دو وجه قابل بیان است. یکی اینکه او چنین چیزی را حدس زد و این گمانهزنی درست از آب درآمده است (ر.ک؛ سبأ/20). وجه دیگر این است که نفس قوای زیادی دارد که تنها یکی از این قوا، یعنی قوّة عقلی، نفس را به عبادت و اطاعت خداوند فرامیخواند و بقیّة این قوای نوزدهگانه، گرایش به لذّات جسمانی و شهوانی دارند، بهویژه که این قوا در ابتدای خلقت، کاملتر از قوّة عقل و دارای استیلای بیشتری هستند. امّا عقل در ابتدای خلقت در نهایت ضعف قرار دارد (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.، ج 14: 216). پس قوایی که انسان را از عبادت دور میکنند، هم از نظر قدرت در ابتـدای خلقت قویترند و هم از نظر تعداد بیشتر هستند. بدیهی است که شیطان با علم به این ویژگیهاست که چنین ادّعایی میکند. برخی نیز گفتهاند که شیطان این اخبار را از ملائکه شنیده بود (ر.ک؛ کاشانی، 1336، ج 4: 12)، یا اینکه آنها را در لـوح محفـوظ مشاهـده کرد (ر.ک؛ ارمی علوی، 1426، ج 9: 229). در هر صورت، به خاطر غفلت از نعمتهای الهی است که مرتکب ناسپاسی میشوند.
شیطان همچنین در مقابل مهمترین اصول اعتقادی انسان قرار میگیرد و با گستاخی انسان را دعوت به کفر میکند و بعد هم بیزاری میجوید: ﴿کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ﴾ (الحشر/16).
او هر انسانی را به سوی کفر دعوت نموده است و برای اینکه دعوتش را بپذیرد، متاعهای زندگی دنیا را در نظرش زینت داده است و روگردانی از حق را با وعدههای دروغین و آرزوهای بیجا در نظر وی جلوه میدهد و او را گرفتار کفر میسازد، به طوریکه در طول عمر از کفر خود ابراز خرسندی میکند تا مرگ فرارسد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 19: 214). گامهای نخستین از طرف خود انسان برداشته میشود و اجازة ورود شیطان داده میشود. کسانی که دریچههای روح خود را به روی شیاطین ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت. آیات دیگر قرآن نیز شاهد این حقیقت است: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ﴾ (النّحل/100).
4ـ2) براندازی
هدف دیگر شیطان گمراهی و نابودی نسل آدم است: ﴿لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً﴾ (الإسراء/62). «حنک» دو معنا دارد: یکی عبارت از دریافت کامل است و دیگری به معنای طنابی است که به گردن حیوان انداخته و او را میکشند. در معنای اوّل، شیطان میگوید آنها را با اغوا ریشهکن میکنم و در معنای دوم، یعنی آنها را به سمت گناه سوق میدهم (ر.ک؛ فخر رازی،1420، ج 21: 367). معنای دوم نیز نتیجهاش نابودی است.
4ـ3) ترویج فحشا و منکر
﴿لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ (النّور/21 و ر.ک؛ البقره/168). دشمنی آشکار شیطان این است که شما را به فساد، فحشا و ترویج آن دستور میدهد که البتّه به حدّ اجبار نمیرسد. از مصادیق این فساد، همان خوردن مال حرام و فساد مالی به شکلهای مختلف آن مانند رباخواری، کمفروشی دزدی و سرقت اموال، خوردن مال یتیمان، انواع اختلاسهای پیچیده و رانتخواری است. فساد در مسائل اخلاقی و جنسی که به دلیل قدرت غالب آن، ابزار خوبی برای بروز دشمنی شیطان خواهد بود که متأسّفانه نشانههای آن را از جمله بدحجابی و بیحجابی، روابط نامشروع جنسی و مانند آن در جوامع مختلف میبینیم.
5ـ ابعاد تهدید پنهان شیطان
تهدید پنهان و نرم شیطان در دو بُعد اساسی نظری و عملی صورت میگیرد. در بُعد نظری، شیطان در پی زایلسازی اعتقادات و باورهای انسان است تا پایبندی او به خداوند را سُست کند و راه را برای عملیات گمراهسازی بعدی هموار سازد. بنیان و زیرساخت، ایمان هر انسان مؤمن، عبارت است از عقاید و بینشی که او نسبت به عالم هستی، مبداء و مقصد آن دارد. اگر این باورها به سُستی گرایش پیدا کند، نوبت به تردید، نافرمانی و معاصی میرسد. به همین دلیل است که شیطان ابتدا همین نقطه را هدف قرار میدهد.
امّا در بعد عملی، شیطان با سُست کردن معتقدات، راحتتر انسان را به مقصود شیطانی خودش دعوت میکند. انسانی که ایمان او ضعیف شده است، به آسانی به دام او میافتد و مطابق دستورهایش عمل میکند. به خداوند شرک میورزد و از بندگان ضعیف و مانند خود درخواست کمک مینماید، مالاندوزی و دنیاگروی پیشه میکند و تحت تأثیر وسوسههای شیطان قرار گرفته است و به انواع گناهان آلوده میشود. خشم و شهوت چشم بصیرت او را کور میسازد و در نهایت، زیانکار در دنیا و آخرت میگردد.
5ـ1) مؤلّفههای تهدید شیطان در ابعاد نظری و عملی
در بُعد نظری میتوان به دو مؤلّفة شرک و کفر یا ناسپاسی، و در بُعد عملی به تکبّر، خودپسندی و حسادت اشاره کرد که این مؤلّفهها از متن مقدّس قرآن به دست میآید. در بُعد نظری و مؤلّفة شرک، پذیرش سلطة شیطان از شاخصهای بارز به شمار میرود: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ﴾ (النّحل/100). سلطنت شیطان منحصر در کسانی است که او را ولیّ خود میگیرند تا او به دلخواه خود امور ایشان را تدبیر کند و نیز در کسانی است که به خدا شرک میورزند و به جای خدا، شیطان را ولیّ خود میگیرند. در اینجا مراد از شرک، شرک در اطاعت است.
5ـ1ـ1) هواپرستی
یکی دیگر از شاخصهای بُعد نظری با مؤلّفة شرک، هواپرستی است: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ﴾ (الجاثیّه/23). شخص هواپرست میداند خدایی دارد که باید او را بپرستد، لیکن به جای خدای سبحان، هوای خود را میپرستد. مؤثّرترین راه نفوذ شیطان هویپرستی است، چراکه تا پایگاهی در درون انسان وجود نداشته باشد، شیطان قدرت بر وسوسهگری ندارد و پایگاه شیطان چیزی جز هواپرستی نیست. هواپرستی انسان را تا مرحلة مبارزه با خدا پیش میبرد، همانگونه که شیطان به چنین سرنوشت شومی گرفتار شد، و امر به سجده بر آدم را غیرحکیمانه پنداشت! گاهی یک لحظه هـواپرستی محصـول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را بر باد میدهد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج21: 265ـ266).
برخی انسانها خود و مصلحت خویش را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهند تا جایی که عباداتی از قبیل نماز، روزه و مانند آن را تا زمانی که مزاحم خواستههایش نباشد، انجام میدهد. چنین کسی هوای خود را معبود حقیقی خود قرار داده است و بقیّة امور را نه هدف، بلکه وسیله قرار داده است. این عمل به جای عبادت، عادت است و بدین دلیل هوی گفته شده است که فرد را به سوی آتش متمایل میسازد (ر.ک؛ مغنیه، 1424، ج7: 29).
5ـ1ـ2) خودداری از سجده در مقابل آدم
سجده نکردن در مقابل آدم از شاخصهای مشهور بُعد عملی تهدید ابلیس است. عامل اصلی این تمرّد، استکبار و خودپسندی ابلیس است: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ﴾ (البقره/34 و ر.ک؛ الأعراف/11).
چگونه شیطان را شکست دهیم
ابلیس با این تمرّد مرتکب سه تخلّف عملی، اخلاقی و اعتقادی شد. تخلّف عملی او سرپیچی از سجده در مقابل آدم بود که در عمل، مخالف فرمان حق گردید و عاصی و متمرّد شد (الکهف/48). خلاف اخلاقی او استکبار نسبت به آدم بود. خلاف اعتقادی ابلیس، انکار عدل الهی بود، چون تصوّر میکرد امر خدا از روی مصلحت نیست. از کلام او استنباط میشود که به خدا نسبت جهل داده است (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 1: 509 ـ511).
5ـ1ـ3) سعی در بیرون راندن آدم و حوّا از بهشت
از شاخصهای بُعد عملی شیطان این است که نسبت به آدم حسادت ورزید و تلاش عملی خود را برای انتقام از او و فرزندانش از همان ابتدا آغاز کرد. یکی از این تلاشها آن بود که با وسوسه و فریب آدم و حوّا، آنها را از مقام بهشتی که در آن قرار داشتند، ساقط کند: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ﴾ (البقره/36 و ر.ک؛ الأعراف/ 27).
5ـ1ـ4) مخالفت با مقام خلافت آدم
این نیز از شاخص بارز ابلیس در بُعد عملی تهدید اوست. خداوند به ملائکه که ابلیس نیز در بین آنان بود، اعلام میکند که آدم را خلیفة خود در زمین قرار میدهد، امّا آنان مخالفت میکنند (ر.ک؛ البقره/30). مخالفت اوّلیّه به همة فرشتگان از جمله ابلیس که در این جمع قرار دارد، نسبت داده شده است، امّا وقتی که خداوند حقیقت امر را بر فرشتگان از طریق تعلیم اسماء به آدم آشکار ساخت، از سخن خود برگشتند و تسلیم امر خدا شدند. مسلّم این است که تنها ابلیس از مخالفت خود بازنگشت. همة قراین بعدی، از جمله سجده نکردن و فریب آدم، این نکته را تأیید میکند.
از آیات قرآن برمیآید که ابلیس قبل از به وجود آمدن صحنة خلقت آدم و سجدة ملائکه، کافر بود5 و سجده نکردن و مخالفت ظاهری او ناشی از مخالفتی بوده که در باطن مکتوم داشته است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج1: 118). برخی مفسّران عبارت ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ (البقره/30) را چنین بیان کردهاند که منظور از آنچه نمیدانید، همان وجود ابلـیس در میان ملائـکه است که از جنس آنـان نیست (ر.ک؛ ابنکثیر، 1419ق.، ج1: 125).
6ـ ابزارهای شیطان
6ـ1) نفس امّاره
عامل قریب نفوذ شیطان در اندیشة آدمی، نفس امّاره اوست. خدای سبحان همین وسوسه منسوب به شیطان را در بعضی از آیات شریفه به نفس امّاره انسان منسوب میسازد:﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ (ق/16). این اِسناد نشان میدهد که اگرچه راه نفوذ شیطان، اندیشة انسان است، امّا محور اندیشههای شیطانی، نفس امّارة آدمی است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 3: 393ـ403).
وسوسه نفس همان خیالات شیطانی و خطورات قلبی و هواهای نفسانی است (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 12: 245). علمای اخلاق برای نفس سه حالت یا مرحله قائل هستند که در قرآن نیز به آنها تصریح شده است:
مرحلة نخست، «نفس امّاره» (ر.ک؛ یوسف /53) یا نفس سرکش است که انسان را به گناه فرمان میدهد و به هر سو میکشاند و به همین دلیل، به آن امّاره ـ یعنی بسیار امرکننده ـ گفتهاند. مرحلةدوم، «نفس لوّامه» است (ر.ک؛ القیامة/ 1ـ2) که پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، انسان به آن دست مییابد. در این مرحله ممکن است بر اثر طغیان غرایز، گهگاه مرتکب خلافهایی بشود، امّا به زودی پشیمان میگردد و به ملامت و سرزنش خویش میپردازد. سپس تصمیم بر جبران گناه میگیرد و دل و جان را با آب توبه میشوید. مرحلة سوم، ﴿نفس مطمئنّة﴾ است (الفجر/ 27ـ30) و آن مرحلهای است که پس از تصفیه، تهذیب و تربیت کامل، انسان به مرحلهای میرسد که غرایز سرکش در برابر او رام میشوند (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 9: 438).
6ـ2) اختیار انسان
با توجّه به بیان قرآن و سخنان معصومان، بالاترین درجة اختیار در میان مخلوقات به انسان داده شده است. شیطان نیز با همین ابزاری که به کمک آن و با راهنمایی پیامبران میتوان به سعادت رسید، به اغوای انسان میپردازد و راه را بر او مشتبه میسازد تا به جای اطاعت از فرمان الهی و تقرّب به او، در خدمت شیطان قرار، و از خالق خویش فاصله گیرد. آیات قرآن به خوبی نشان میدهد که شیطان از اختیار انسان سوء استفاده کرده است و او را فریب داده است و انسان نیز با اختیار خویش دعوت شیطان را پذیرفته است: ﴿وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم﴾ (ابراهیم/ 22). همچنین از آیات قرآن استفاده میشود که وسوسههای شیطان، هرگز اختیار را از انسان نمیگیرد، بلکه او یک دعوتکننده بیش نیست (النّحل/100). تسلّط نداشتن شیطان هم مورد تأیید خداوند است (الحجر/42) و هم خود شیطان به آن اقرار دارد (ابراهیم/22).
7ـ روشهای شیطان
شیطان در گمراه ساختن آدمی از کوچکترین امور آغاز میکند و گامبهگام پیش میرود تا به اهداف خود دست یابد. برخی از این روشها چنین است:
7ـ1) وسوسه
شیوة معمول شیطان برای گمراه ساختن انسان، وسوسه است. وسوسه به معنی حدیث نفس و با صدای آهسته به سوی چیزی دعوت کردن آمده است. او گاهی نصیحت و خیرخواهی به نظر انسان میآورد، ولی گاهی معنا را با صوت خفی به او القا میکند (ر.ک؛ قرشی، 1371، ج 7: 220). قرآن در خصوص وسوسه شدن آدم و حوّا میفرماید: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ﴾ (الأعراف/ 20؛ ر.ک؛ طه/120). شیطان در صدد وسوسة آدم و حوّا برآمد و برای رسیدن به این مقصود، انواع دامها را بر سر راه آنان گسترد. نخست به وسوسه کردن آنان مشغول شد تا لباسهای اطاعت و بندگی خدا را از تـن آنان بیرون کند و عورت آنها را که پنهان بود، آشکار سازد. برای رسیدن به این هدف، بهترین راه را این دید که از عشق و علاقة ذاتی انسان به تکامل و زندگی جاویدان، استفاده کند و هم عذر و بهانهای برای مخالفت فرمان خدا برای آنان بتراشد. آدم که نمیتوانست باور کند کسی این چنین قسم دروغی یاد کند و چنین دامهایی بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسلیم فریب شیطان شد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 6: 116ـ117).
برخی مفسّران معتقدند ما از چگونگی وسوسة شیطان آگاه نیستیم، بلکه از پیامبر(ص) یا امام معصوم(ع) دریافتهایم که اغوای به بدی در شکلی واقع میشود که تکیه بر نقطهضعف فطری انسان دارد (ر.ک؛ شاذلی، 1412ق.، ج 3: 1269).
امروزه نیز شیطان به همین گونه در فرزندان آدم القا میکند که به جمعآوری پول و ثروت بپردازد، چرا که این مال و ثروت است که موجب رفاه و آسایش انسان میشود. به همین سبب، میبینیم که اکثـر انسانها فریب چنین دسیسههایی میخورند و تمام نیروی آنها صرف جمعآوری مال و مقام دنیوی میشود. در مقابل، خداوند میفرماید مال و ثروتی که انسان جمع میکند، موجب ماندگاری او نخواهد شد (الهمزة/2ـ3). پس شیطان همانگونه که آدم و حوّا را با حیله و نیرنگ جاودان ماندن، از مقام برتری که داشت، به زیر کشاند، فرزندان او را نیز با همین شگـرد از رسیـدن به خدا بازمیدارد.
7ـ2) غافل کردن
اگر شیطان بتواند کسی را غافل کند، دیگر رنج تزیین و ایجاد جهل مرکّب را متحمّل نمیشود (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 3: 393ـ403). تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهی و محرومیّت از آنهاست (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 1: 97). شیطان بر این باور بود که خداوند به خاطر آدم، او را گمراه ساخته است و او نیز فرزندان آدم را با اغفال خود گمراه کرده است و از این روی، انتقامجویی خواهد کرد: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (الحجر/39). این معنایی است که از جملة ﴿أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ (القصص/63) نیز استفاده میشود. خدای تعالی اقدام او را انکار نکرد، بلکه در آیة ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ﴾ (البقره/26)، به آن تصریح نموده است.
منظور از اغوای شیطان از سوی خداوند متعال، اغوا و اضلال ابتدایی نیست، بلکه به عنوان مجازات است و جملة ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی﴾ هم آن را افاده میکند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 12: 162). خداوند کسی را گمراه نمیکند، لیکن اگر کسی با ارادة خود راه انحراف را برگزیند، خدا او را به حال خود رها میسازد و این رها کردن بزرگترین کیفر و قهر الهی است. ابلیس نیز چون با اراده خود تکبّر و لجاجت کرد، خداوند او را به حال خود رها کرد (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 4: 460).
7ـ3) وعدة دروغ
یکی دیگر ازشیوههای شیطان در راستای رسیدن به اهداف خود فریب دادن انسانها و وعدههای دروغین اوست. انسانها گاهی به وعدهها دلخوش هستند و به آنها اعتماد میکنند. امّا مهم این است که این وعده از ناحیة چه کسی و به چه منظوری داده میشود. گاهی این خداوند است که به قصد بصیرتافزایی و هدایت افراد بشر وعده میدهد. البتّه او وعدههای راستین میدهد که هیچ تخلّفی در آن نیست: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ (آلعمران /9). امّا گاهی وعدهدهنده شیطان است که با هدف گمراهسازی، وعدههایی میدهد که فریب و دروغ است. قرآن اطمینان میدهد که شیطان با وعـدههای دروغ به سراغ شما میآید: ﴿مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًاً﴾ (النّساء/120 و الإسراء/64).
وعدههای شیطان عبارت است از وسوسههایی که او بدون واسطه میکند، برخلاف آرزومند ساختن که از نتایج وسوسه است و منظور از آن، هر امر خیالی است که قوّة وهم از آن لذّت میبرد. به همین دلیل بود که خدای تعالی تمنّی و یا به عبارت دیگر، استفاده از آرزوهای دروغین بشر را غرور نخواند، بلکه وعدة شیطان را غرور خواند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج5: 85).
آری، هم خدا و هم شیطان وعده دادهاند، ولی وعدة الهی راست است: ﴿وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ (الحج/47)، ولی وعدههای شیطان جز دروغ و فریب چیز دیگری نیست: ﴿مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًاً﴾ (النّساء/120 و الإسراء/64). نشانة وعدههای دروغین شیطان، دعوت به تنگنظری و فساد است. گاهی شیطان وعدة فقر میدهد: ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ (البقره/268). امّا وعدة الهی به مغفرت، فضل و بخشش است: ﴿وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ (البقره/268). معنای اینکه شیطان وعدة فقر به انسان میدهد، این است که انسان را با وسوسة خود تحریک میکند تا برای اموال دنیا، حریص، بخیل و مشغول مشاجره گردد. همچنین از انفاق در راه خدا بترسد که مبادا تهیدستی دامنگیر او شود (ر.ک؛ نجفی خمینی، 1398، ج 2: 156).
7ـ4) آسانسازی گناهان
جلوه دادن و آسانسازی و کوچکنمایی گناهان بزرگ و زمینهسازی برای ارتکاب آن از طریق ظاهر کردن کار زشت در نمایی زیبا، همراه با ایجاد آرزوهای طولانی انسان، از روشهای مرموز شیطان است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ﴾ (محمّد/ 25). کلمة «تسویل» به معنای جلوه دادن چیزی است که نفس آدمی حریص بر آن است، به گونهای که زشتیهایش هم در نظر زیبا شود (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 18: 241). بنابراین، ﴿سَوَّلَ لَهُمْ﴾ یا به معنای زیباسازی زشتیها و وارونه نمایاندن واقعیّتهاست و یا به معنای «تسهیل» و آسانسازی است؛ یعنی شیطان راه انحراف را برای انسان آسان جلوه میدهد و ﴿أَمْلی﴾ یا به معنای مهلت دادن و یا به معنای امداد و یاری رساندن است.
7ـ5) زینت دادن
زیبا جلوه دادن اعمال ناپسند، از روشهای کارساز برای ابلیس و شیطان تلقّی میشود. امروزه بسیاری از گناهان، قبح و زشتی خود را از دست دادهاند و برخی از ارزشها رنگ باختهاند و بسیاری ضدّ ارزشها به عنوان ارزش در انظار جامعه جلوهگر شده است. به عنوان مثال، حجاب و پوشش که نه تنها در باورهای دینی، بلکه در فطرت پاک انسانی از ارزشهای والای انسانی تلقّی میشود. امّا تلاش شیطان به جایی رسیده است که این ارزشها جابهجا شده است و برهنگی از فرهنگ ارزشی به شمار میرود، بهگونهای که حیا، عفّت، مردانگی و غیرت کمفروغ شده است و کسانی که ملتزم به این ارزش و پوشش هستند، به عنوان کهنهپرست و غیرمترقّی معرّفی میشوند. امروزه بسیاری افراد به گناهانی مانند ساز و آواز، بیحجابی و ظلم افتخار میکنند و خوب میپندارند. عبادتهایی مثل نماز، روزه و حج را پست و بد میشمارند (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 8: 38ـ39).
شیطان خورشیدپرستی و سجده در مقابل آن را در نظر ملکة سبا و قوم او زیبا جلوه داد، به گونهای که راه حق بر آنها مسدود ساخت و گمراهی ایشان را تثبیت نمود و مردم آن سامان به جای خداوند متعال، در مقابل خورشید به سجده و کرنش میافتادند (النّمل/24). نمونة دیگری که قرآن از تزیین شیطان بیان میکند، ترغیب دشمنان و کفّار است برای اینکه با مسلمانان وارد نبرد شوند. او علاوه بر اینکه جنگ با مسلمانان را کاری درست در نظر ایشان جلوه میدهد، تضمین هم میکند که آنان شکست نخواهند خورد و در این جنگ، او کنار آنان و پشتیبان آنها خواهد بود. امّا همانگونه که شگرد اوست، به هنگام رویارویی در میدان نبرد، پا به فرار میگذارد و بیزاری میجوید (الأنفال/48).
زیبا جلوه دادن اعمال ناپسند، کار همیشگی شیطان بوده است (النّحل/63). البتّه تا زمانی که به او مهلت داده شده است، به این کار ادامه خواهد داد. در میان هر قومی و در هـر زمانی، او بدترین عمـلی را که زمینههای اجتماعی و فرهنگی آن فراهم بوده است، در نظر انسان چنان زینت میدهد که آن را یک افتخار میپندارد، همانگونه که عرب جاهلی زنده به گور کردن دختران خود را سند افتخار میدانست. امروزه نمونههای بسیاری از این تزیینات شیطانی را در اعمال بسیاری از افراد میبینیم که دزدیها، غارتگریها، تجاوزها و جنایات خود را با تعبیرهای مختلف توجیه میکنند و در زیر لفّافههای فریبنده قرار میدهند (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج11: 285). دربارة قوم عاد و ثمود نیز شیطان همین شیوه را دنبال کرد و موجب هلاکت آنان گردید (العنکبوت/38). خداوند راه نجات اقوام پیشین را از ناملایمات روزگار چنین معرّفی میکند که انسانها روی به سوی پروردگار آورند و تضرّع و خشوع کنند و در برابر حضرت او تسلیم باشند. امّا آنان قساوت قلب به خرج دادند و شیطان هم از این فرصت فراهمشده سوء استفاده کرد و این عمـل نادرست را در نظر ایشان زیبا جلوه داد تا در هلاکت بیفتند (الأنعام/43).
برخی مفسّران مصادیق اصلی اعمالی را که شیطان در نظر صاحبان آن میآراید، کفر، گمراهی، طغیان و فساد معرّفی کردهاند (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج4: 526). از مصادیق دیگر آن میتوان تکذیب انبیاء، شرک به خدا، حمل معجزات بر سحر، ظلم و اذیّت، ارتکاب معاصی، کبر، عُجب، عناد، عصبیّت و مانند آن را اضافه کرد (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 8: 148).
7ـ6) آرزوهای طولانی
برانگیختن آرزوهای طولانی یکی دیگر از شیوههای ابلیس برای گمراهی انسانها و احیای سنّتهای جاهلی و تغییر آفرینش است. عمر طبیعی یک انسان با اهداف بلند و فراطبیعی، به اندازهای نیست که مجال تحقّق آرزوهای پایانناپذیر را داشته باشد. زمان زیادی لازم است تا انسان به بندگی محض برسد و به مقام قرب ربوبی راه یابد. امّا این جایگاه چیزی نیست که شیطان نسبت به آن بیتفاوت باشد، بلکه تلاش میکند انسان را از رسیدن به این مقصد بازدارد. از جمله تلاشهای شیطان در این مسیر، ایجاد آرزوهای بلند دنیایی در ذهن و قلب اوست. کسی که به آرزوهای دنیایی دل بندد، علاوه بر اینکه به آن آرزوها به شکل کامل دست نمییابد، از مسیر اصلی خود نیز بازمیماند. این چیزی است که شیطان خود به آن اعتراف میکند: ﴿وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّیَنَّهُمْ…﴾ (النّساء/119).
او آرزوی بیشتر ماندن در دنیا را به دل انسان میافکند تا مردم دنیا را بر آخرت ترجیح دهند و تصوّر کنند که به دنبال زندگی دنیا، بهشت و جهنّم و نیز پاداشی و کیفری نخواهد بود. برخی گفتهاند منظور شیطان این است که آرزوها و هوسهای باطل در دل ایشان میافکنم و شهوات و زیورهای دنیا را در نظرشان میآرایم و هر دستهای را به هر چه دلخواهش هست، فرامیخوانم تا از اطاعت خدا بازمانند و به دنبال معـصیت بروند (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 3: 173).
آرزوها میتواند طاعت خدا و توحید او را به طاعت شیطان و شرک او مبدّل کند (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج 3: 333). بنابراین، از جمله مصادیق آرزوهای باطل، طول عمر و انکار عالم آخرت و عذاب آن است (ر.ک؛ آلوسی، 1415ق.، ج 3: 144 و قمی، 1368، ج 3: 544). همچنین ترغیب به ترک توبه و دستور به تأخیر آن، از مصادیق آرزوها به شمار رفته است (ر.ک؛ ابنکثیر، 1419ق.، ج 2: 367؛ قرطبی، 1364، ج 5: 389 و ابنجوزی، 1422ق.، ج 1: 474). تشویق به برخی اعمال ممنوعة دیگر نیز که از خرافات قبل از ظهور اسلام محسوب میشود، از این مقوله شمرده شده است (ر.ک؛ زمخشری، 1407ق.، ج 1: 567). آرزو و تمنّی اثر زیادی در انسان ضعیفالنّفس دارد و مظاهر مختلفی همچون حبّ جاه و مال دارد که همة این موارد در حبّ دنیا جمع میشود. در نتیجه، چنین انسانی حقیقت خویش را فراموش خواهد کرد و از سوی دیگر، انگیـزة انجام گناه در او شدّت خواهد یافت (ر.ک؛ موسوی سبزواری، 1409ق.، ج 9: 288).
7ـ7) نجوا
نجوا از القائات شیطان است تا در کسانی که ایمان آوردهاند، دلتنگی پدید آورد: ﴿إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (المجادله/ 10). شیطان منافقان و بیماردلان را تشویق کرده بود که با یکدیگر نجوی کنند تا مسلمانان را اندوهگین کنند و خیال کنند بلایی بر سرشان خواهد آمد. خدای سبحان بعد از آنکه نجوی را با آن شرایط برای مؤمنان تجویز فرمود، مؤمنان را خاطرجمع کرد که این توطئهها نمیتواند به شما گزندی برساند، مگر اینکه به اذن خداوند باشد. پس بر خدا توکّل کنید و از ضرر نجوای منافقان اندوهگین نشوید. او وعده داده که هر کس بر او توکّل کند، خدا برایش کافی است (الطّلاق/3). اگر به خدا ایمان دارند، باید بر او توکّل کنند که او در دفع شرّ دشمنان کافی است.
7ـ8) ایجاد فراموشی
فراموشی از نگرانیهای همیشگی بشر بوده است، چراکه از این طریق خسارتهای زیادی متوجّه او شده است که حتّی برخی از آنها جبرانناپذیر بوده است و گاهی هستی آنها را نیز به مخاطره انداخته است. از همه مهمتر اینکه فراموشیهایی هستند که موجب خسران در آخرت و ابدیّت انسان میشوند. به همین دلیل، شیطان از این شیوه نیز برای رسیدن به مقاصد خود استفاده میکند: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾ (المجادله/19). نسیان به معنای فراموشی و گاهی نیز به معنای ترک فعل است (ر.ک؛ قرطبی، 1364، ج17: 306). این فراموشی از چند روی میتواند مصداق داشته باشد. گاهی فراموشی در قلب، گاهی در سلوک و گاهی در عمل صورت میپذیرد که البتّه شیطان به همة این موارد تمسّک میجوید. وقتی که فردی ذکر خدا را فراموش کند، به همین حال باقی نمیماند، بلکه بدون اینکه نجاتدهندهای داشته باشد، پیوسته در دام شیطان قرار دارد و او را تا اسفلالسّافلین میکشاند (ر.ک؛ مدرّسی، 1419ق.، ج 15: 188).
خداوند متعال در آیة دیگری پیامبر(ص) را به این خطر شیطانی هشدار میدهد: ﴿وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ (الأنعام/68). از نظر مفسّران شیعه، گرچه ظاهر آیه خطاب به پیامبر اسلام(ص) است، امّا در واقع، مقصود دیگران هستند؛ زیرا پیامبر(ص) معصوم از خطا و فراموشی است. اگر چنین نباشد، سخن و عمل وی حجّت نخواهد بود (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج 3: 206).
مورد دیگر به فراموشی انداختن یکی از زندانیانی بود که یوسف به او سفارش میکند او را نزد پادشاه یاد کند تا شاید از زندانی که به ناحق گرفتارش شده، رهایی یابد. امّا شیطان این سفارش را از یاد او برد و باعث شد عمر یوسف مدّتها در زندان صرف شود: ﴿فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ﴾ (یوسف/42).
آیة دیگر در این زمینه، مربوط به مقدّمة جریان ملاقات حضرت موسی(ع) با خضر(ع) است: ﴿قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا﴾ (الکهف/63). گویا شیطان خواسته است با این کار، موسی(ع) و همراهش دیرتر به ملاقات آن عالم دست یابند (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج12: 485).
7ـ9) ایجاد دشمنی
یکی از شیوههای مستمر استکبار، ایجاد اختلاف میان مردم برای رسیدن به آمال خود بوده است. مبتکر این شیوه، شیطان است. قرآن میفرماید شیطان از طریق قمار و شراب بین شما دشمنی میاندازد تا به اهداف خود برسد: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ﴾ (المائده/91).
او میخواهد شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد. اینکه عداوت و بغضاء تنها از آثار شراب و قمار دانسته شده، از این جهت است که این اثر در آن دو ظاهرتر است؛ زیرا نوشیدن شراب باعث تحریک سلسلهاعصاب میشود و عقل را تخدیر و عواطف عصبی را به هیجان درمیآورد. در این حالت است که سر از رسوایی درآورده، هر فسق و فجوری را چه دربارة مال و آبروی خود، چه دربارة دیگران در نظرش زینت داده، او را به هتک جمیع مقدّسات دینی و اجتماعی وامیدارد. دزدی، خیانت و دریدن پردة حیا درباره محارم خود، فاش کردن اسرار، ورود به خطرناکترین ورطههای هلاکت و امثال آن را در نظرش ناچیز جلوه میدهد. آمار ممالک به اصطلاح مترقّی که نوشیدن مشروبات الکلی در بین آنان رواج دارد، نشان میدهد که ارقام جنایات و حوادث ناگوار در اثر نوشیدن آن بسیار وحشتناک است.
اگر فردی در راه قمار پیروز شد و از این راه، مالی به دست آورد، چون این مال را به زحمت کسب نکرده، در راه صحیح هم خرج نمیکند. اگر در قمار مغلوب شود و مال خود را ببازد که همین بیپولی و زیانکاری، او را به کینهتوزی نسبت به حریف قمارباز خود وادار میکند و در نتیجه، یک عمر را توأم با حسرت یا خشم و عصبانیّت سپری میکند (ر.ک؛ طبـاطبـائی، 1417ق.، ج6: 123). همچنین گفته شده، افراد بر سَرِ مال و همسر خود قمار میکردند، سرانجام افراد مال و همسر باخته، در پس زانوی غم مینشستند و نقشه میکشیدند که انتقام خود را از رقبا بگیرند. بدین ترتیب، قماربازی نتیجهای جز کینه و عداوت ندارد (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج4: 462). قرآن کریم بارها به عداوت خود شیطان نیز اشاره کرده است (ر.ک؛ یس/60؛ الأعراف/22؛ البقره/168 و 208؛ الأنعام/143؛ یوسف/5؛ الزّخرف/62 و الإسراء/53). امّا در مقابل، خداوند بین قلوب انسانها الفت و دوستی برقرار میکند (ر.ک؛ آلعمران/103؛ الأنفال/63 و الحجرات/10).
7ـ10) فسادانگیزی گامبهگام
شیطان در رسیدن به اهداف خود، شیوة گامبهگام نیز پیشه میکند؛ از جمله اینکه در امر به فحشا و منکر از این طریقـه استفاده میکند:﴿وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ (النّور/ 21).
نفوذ افکار و اعمال شیطانی گاه به صورت تدریجی و کمرنگ است و اگر در همان گامهای نخست کنترل نشود، زمانی انسان متوجّه میگردد که کار از کار گذشته است. بنابراین، هنگامی که نخستین وسوسههای اشاعة فحشا یا هر گناه دیگری آشکار میشود، باید همان جا در مقابل آن ایستـاد تا این آلودگی گسترش پیدا نکند.
دوستی با افراد فاسد، شرکت در مجالس آنان، ارتکاب گناهان کوچک، ارتکاب گناهان بزرگ و در نهایت، قساوت قلب و بدعاقبتی و پایانی شوم، نمونهای از گامهای شیطان است (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج6: 160). پس باید با هوشیاری مواظب گامهای نخست شیطان بود و از همراهی با او ممانعت به عمل آورد تا مقهور دامهای مخفی او نشد.
7ـ11) تهاجم همهجانبه
دشمن قسم خورده تا به هر شکلی که بتواند برای گمراهسازی انسان هجوم آورد: ﴿ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ﴾ (الأعراف/17).
با این عبارات، شیطان نقشه و روش خود را بیان میکند و میگوید: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره میکنم تا از راهت منحرف سازم. از این آیات میتوان استفاده کرد که مقصود از ﴿مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾، حوادث ناگواری است که در زندگی برای آدمی پیش میآید و مراد از «خَلف»، اولاد و اعقاب اوست. مقصود از ﴿إِیمَانِهِم﴾، سعادت و دین او و منظور از ﴿شَمَائِلِهِم﴾، بیدینی میباشد، بدین معنا که فحشا و منکرات را در نظر آدمی جلوه داده، وی را به ارتکاب معاصی و آلودگی به گناهان و پیروی هوای نفس و شهوات وادار میسازد. ممکن است تعبیر جهتهای ذکر شده در آیه، کنایه از این باشد که شیطان، انسان را محاصره میکند و سعی دارد به هر وسیلة ممکن برای وسوسه و گمراهی او بکوشد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج6: 110).
از امام باقر(ع) روایت شده است که منظور از «حملة پیش رو» این است که آخرت را در نظر ایشان بیارزش میکنم و منظور از «حملة پشت سر»، این است که آنها را به جمع مال و بخل از ادای حقوق واجب تشویق میکنم تا مال برای ورثه باقی بماند. مقصود از «حملة سمت راست» این است که دین آنها را فاسد میکنم و گمراهی را در نظر آنان نیکو جلوه میدهم. منظور از «حملة سمت چپ» این است که لذّتها و شهوات را بر دلهای ایشان غالب میکنم (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج4: 623 و مجلسی، 1403ق.، ج60: 152).
همچنین نقل شده است که ملائکه پس از اینکه شیطان گفت از این چهار طریق به انسان حمله میکنم، به خداوند عرض کردند: آیا راهی برای نجات انسان از دست شیطان وجود دارد؟ خداوند پاسخ داد برای انسان دو جهت نجات باقی میماند: یکی بالا و دیگری پایین. وقتی که انسان دستان خود را برای دعا از روی خضوع بالا میآورد و زمانی که پیشانی خویش را از روی خشوع بر زمین مینهد، خداوند گناهان هفتادسالة او را میآمرزد (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.، ج14: 214ـ215).
خداوند به گونه چندضلعی دیگری از حملههای شیطان چنین اشاره میکند: ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا﴾ (الإسراء/64).
معنای آیة شریفه این است که با آوازت از ذرّیّه و فرزندان آدم، هر که را که میتوانی گمراه و به معصیت وادار کن. اینکه فرمود: ﴿وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ﴾، معنایش این است که برای به راه انداختن آنان به سوی معصیت به لشکریان سواره و پیادهات دستور بده تا پیوسته بر سَرِ آنان بزنند: ﴿وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾، شراکت شیطان با آدمی در مال و فرزند، سهم بردن از منفعت و اختصاص است، مثل اینکه آدمی را وادار کند به تحصیل مال که خداوند آن را از راه حرام مایة رفع حاجت آدمی قرار داده است یا آنکه از راه حلال کسب کند ولیکن در معصیت به کار برد و در اطاعت خدا صرف نکند. پس هر دو از آن مال منتفع شدهاند با اینکه او از رحمت خدا تهیدست است. یا آنکه از راه حرام فرزندی برای آدمی به دنیا آید و یا از راه حلال به دنیا آیند، ولی به تربیت دینی و صالح تربیتش نکند و به آداب خدایی مؤدّبش نسازد. در نتیجه، سهمی از آن فرزند را برای شیطان قرار داده است و سهمی را به خودش اختصاص داده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج13: 146ـ147).
گرچه مخاطب در آیات فوق، شیطان است و خداوند به عنوان یک فرمان تهدیدآمیز به او میگوید هر چه از دستت ساخته است، بکن، ولی در واقع، هشداری است به همة انسانها که راههای نفوذ شیطان را دریابند و از تنوّع وسائل وسوسههای او آگاه شوند. قرآن در آیة فوق به چهار بخش مهمّ و اصولی از این وسائل اشاره میکند و به انسانها میگوید که از چهار طرف مراقب خویش باشند. این چهار طرف عبارتند از: هجمة تبلیغاتی، تهاجم نظامی، تخریب اقتصادی و انسانی و نیز جنگ روانی (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج12: 183ـ187). نمونههایی از آثار این هجمهها مانند بدحجابی و تأثیرهای مخرّب آن، همجنسبازی، فساد مالی و مانند آن را امروزه در جوامع مشاهده میکنیم.
8ـ راههای مقابله با تهدیدهای پنهان شیطان
قرآن حکیم برای مقابله با این تهدیدهای مداوم شیطان، راهکارهای مؤثّر و روشنی دارد. برخی از آنها عبارتند از:
8ـ1)توبه
اوّلین قدم برای مقابله با شیطان، پاکسازی خود از آلودگیهایی است که شیطان در انسان ایجاد کرده است. بهترین چیزی که گناهان را میشوید، از نظر قرآن، توبه است. دل را باید از زنگارها زدود تا نور الهی بتواند در آن جای گیرد. نخستین اقدامی که شیطان به واسطة آن آدم را به لغزش کشاند، با توبه جبران شد: ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ (البقره/37).
نقل شده است که شیطان از قبول توبة انسان از سوی خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر یک سخنی گفتند، ولی یکی از آنها گفت: من انسان را وسوسه میکنم و توبه را از یادش میبرم. ابلیس از این طرح استقبال کرد (ر.ک؛ ابنبابویة قمی، 1376: 465). اهمیّت توبه به حدّی است که اگر کسی موفّق به انجام آن شود و به دنبال آن، عمل صالح به جای آورد، نه تنها گناهی برای او نگاشته نمیشود، بلکه خداوند اعمال ناپسند وی را به حسنات و نیکیها تبدیل میکند (ر.ک؛ الفرقان/70).
8ـ2) ذکر و یاد خداوند
ذکر مداوم و فراوان خداوند یکی از چیزهایی است که از نظر قرآن حدّ معیّنی ندارد: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا﴾ (الأحزاب/41). به دلیل اینکه عوامل غفلت در زندگی مادّی بسیار فراوان است و تیرهای وسوسة شیاطین از هر سو به طرف انسان پرتاب میگردد، برای مبارزه با آن راهی جز «ذکر کثیر» نیست. «ذکر کثیر» به معنی واقعی کلمه، تنها با زبان نیست، بلکه توجّه داشتن به خداوند با تمام وجود است. یاد خدا، غذای روح و جان انسان و موجب آرامش آن است: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ (الرّعد/28). نتیجة این آرامش بهشت الهی است (ر.ک؛ الفجر/ 27ـ30).
اگر انسانهای باتقوا با وسوسه شیطان مواجه شوند، با ذکر الهی بصیرت یابند و به یاد این میافتند که پروردگارشان خداوند است که مالک و مربّی آنان است و همة امورشان به دست او رقم میخورد. پس باید به خود او مراجعه کرد و به او پناه برد تا فریب دغلها و وسوسههای شیطان را نخورد (ر.ک؛ الأعراف/201).
یکی از گونههای ذکر پروردگار، دعا و تضرّع آهسته و درون نفس است: ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ (الأعراف/205 و 55). بنابراین، با ذکر، تضرّع و دعا میتوان از خداوند استمداد جست و از شرّ وسوسههای شیطانی رهایی یافت.
8ـ3) تقوا و خلوص
تقوا سپری محکم است که میتواند انسان را از وسوسههای شیطان در امان نگه دارد. برای پیشگیری و مقاومت در برابر هجمههای شیطان باید در مسیر زندگی دژ استواری بنا نهاد تا از نفوذ تیرهای زهرآگین وسوسهاش در امان بود. این قلعة حصین چیزی جز تقوا نیست: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ (آلعمران/102). حقّ تقوی عبارت است از عبودیّت خالص که آمیخته به باطل و فاسدی از سنخ خودش، مانند هوای نفسانی نباشد. این معنا غیر از معنایی است که از این آیه به دست میآید: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ (التّغابن/16)؛ زیرا هر کس میتواند در خور قدرت و فهم خود این دستور را امتثال کند. امّا حقّ تقوی چیزی نیست که همة افراد بتوانند آن را به دست آورند؛ زیرا حقّ تقوی، ریشه در باطن و ضمیر انسان دارد. از این آیات چنین استفاده میشود که نخست خدای تعالی همة مردم را دعوت به حقّ تقوی نموده است و آنگاه دستور داده که در این مسیر قرار گیرند، همه برای رسیدن به این مقصد تلاش کنند و هر کس به قدر توانایی خویش در این مسیر گام بردارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج3: 367ـ368).
8ـ4) استعاذه
یوسف(ع) از طریق استعاذه و با ذکر ﴿مَعَاذَ اللّهِ﴾ (یوسف/23)، به خدا پناه برد و از شرّ شیطان رهایی یافت. حتّی خداوند هنگام خواندن قرآن به پیامبرش سفارش میکند که از شرّ شیطان رجیم به او پناه برد (النّحل/98).
فایدة پناه بردن به خداوند این است که شیطان بر کسانی که ایمان آوردهاند و به پروردگارشان توکّل کردهاند، نفوذ و سلطهای ندارد و با پناه بردن به خدا، در انسان این حالت تحقّق پیدا میکند. شیطان خود در آغاز کار به این حقیقت واقف بود که بندگان مخلص خدا در مرحلهای از ایمان قرار دارند که او نمیتواند آنها را گمراه سازد (ص/82ـ83). به هر روی، اگر با سلاح ایمان به خدا پناه برده شود، خداوند نیز از او دفاع خواهد کرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (الحج/38). البتّه مقصود، پناه بردن لفظی نیست، بلکه باید با تمام وجود به او پناه برد.
8ـ5) توکّل
توکّل به خداوند متعال به همراه ایمان راسخ، مانع تسلّط شیطان خواهد بود: ﴿إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ (النّحل/99). توکّل از لوازم ایمان است و عبارت از اعتماد قلبی و وابستگی به نیروی قاهری است که هیچ قدرتی نمیتواند بر آن غلبه کند، بلکه موجب ثبات و استقامت شخص متوکّل در انجام عمل میشود. قوام صفت توکّل به آن است که خاطره و نیرنگ شیطانی را به خود راه ندهد و مؤثّر حقیقی و کافی را ساحت پروردگار بداند (ر.ک؛ حسینی همدانی، 1404ق.، ج 9: 540). در این صورت است که قدرت ایمان و توکّل شخص مؤمن و متوکّل بر ارادة شیطان غلبه میکند و سلطان او را بیاثر میکند.
نتیجهگیری
1ـ تهدید پنهان و نرم، واقعیّتی است که پیوسته با انسان دست به گریبان بوده است و موجب نافرمانی فراوانی نیز شده است. پرسابقهترین این نوع تهدید، از ناحیة ابلیس یا شیطان در مقابل انسان بوده است.
2ـ تهدیدهای شیطان بر اثر سرخوردگی او و دوری از رحمت الهی و به قصد انتقامجویی از آدم و فرزندان او صورت پذیرفته است.
3ـ ابعاد این تهدید در دو شاخة عملی و نظری است که طیّ آن، باورها و رفتارهای مبتنی بر آن را به چالش میکشاند.
4ـ نفس امّاره و مختار بودن انسان از ابزارهایی است که شیطان در این تهدید به کار میگیرد. امّا با این ابزار بر انسان سیطره نمییابد و تنها او را به مقصود شیطانی خویش دعوت میکند.
5ـ دشمن قسم خورده تا به منظور گمراهسازی انسان، از روشهای متعدّد مانند وسوسه، فریب، وعدههای دروغ، فراهمسازی و تسهیل انجام گناه، فسادانگیزی و مانند آن بهره میجوید.
6ـ بهترین راه مقابله با تهدید شیطان از نظر قرآن، پناه جستن به خداوند متعـال است که از طریق ذکر مداوم ذات حق امکانپذیر است. این امر زمانی مؤثّر واقع میشود که انسان به خدای متعال ایمان داشته است و تقوای او را پیشه کند. با توبة واقعی، قلب خود را از زنگار معصیت و غبار گناه پاک ساخته، با اطاعت و بندگی خداوند آن را صیقل دهد. همچنین دست نیاز به درگاه ربوبی دراز کند و با دعا و تضرّع سَر به آستان دوست نهد تا زمینه را برای کسب فیوضات خداوندی فراهم سازد.
پینوشتها
1ـ در واقع، مجموعه تحوّلاتی که دگرگونی فرهنگی و اعتقادی و رفتاری را در پی داشته باشد، تهدید نرم است. گاهی تهدید را همان بیان و به کارگیری ابزار، به قصد آسیب رساندن، نابود کردن یا تنبّه دادن دیگران از روی انتقام یا ارعاب دانستهاند (ر.ک؛ افتخاری، 1385: 8ـ40).
2ـ ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ* فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ*إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ﴾ (ص/72ـ74).
3ـ ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (ص/82).
4ـ ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ*قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ*إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ (ص/79ـ81).
5ـ ﴿کانَ مِنَ الْکافِرِینَ﴾ (البقره/34).
شُکر, عبدالعلی. (1394). وسوسة شیطان و راهکارهای مقابله با آن در قرآن. پژوهشنامه معارف قرآنی, 5(18), 63-89.
عبدالعلی شُکر. “وسوسة شیطان و راهکارهای مقابله با آن در قرآن”. پژوهشنامه معارف قرآنی, 5, 18, 1394, 63-89.
شُکر, عبدالعلی. (1394). ‘وسوسة شیطان و راهکارهای مقابله با آن در قرآن’, پژوهشنامه معارف قرآنی, 5(18), pp. 63-89.
شُکر, عبدالعلی. وسوسة شیطان و راهکارهای مقابله با آن در قرآن. پژوهشنامه معارف قرآنی, 1394; 5(18): 63-89.
برای دریافت اخبار و اطلاعیه های مهم نشریه در خبرنامه نشریه مشترک شوید.
آیت الله قرهی گفت: سه عمل شیطان که بعداز انجام آنها دیگر کاری به انسان نداردعبارت است از: ۱- او را به کثرت عمل گرفتار میکنم ۲-کاری میکنم که گناهش را فراموش کند ۳-او را داخل در عُجب میکنم.
به گزارش خبرگزاری مهر، سیصد و پنجاه و سومین جلسه درس اخلاق آیتالله قرهی برای علاقه مندان در پی می آید.
شیطان، افرادی را که در راه راست هستند، تشویق میکند!
اولیاء خدا در باب اغوای شیطان، در وجود انسان، فرمودند: به قدری ظریف، دقیق و ماهرانه است که گاه التباس بین حقّ و باطل به وجود میآورد و از این طریق، انسان را به شدّت گرفتار میکند. نکاتی را راجع به خطورات شیطانی در جلسهی گذشته بیان کردیم. بیان کردیم: این شیطان ملعون، یکی از کارهایش اغواگری است و یکی از اغواهای شیطان به این است که راه را به عنوان راه حقّ نشان میدهد. یکی از مطالبش را هم پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در روایتی اشاره میفرمایند. اصحاب در اطراف حضرت بودند، حضرت خطی را مستقیم کشیدند و فرمودند: این خط را میبینید؟ این خط، مثلی برای راه به سوی پروردگار عالم است. بعد در کنار آن، خطوطی را از هر طرف، راست، جلو، عقب، چپ کشیدند و فرمودند: این خطوط زیادی که از چپ و راست و … میآید، همان اغوای شیطان است.
همانطور که بیان کردیم، اولیاء خدا میفرمایند، فجور، جمع، ولی تقوا، مفرد است «فألهمها فجورها و تقواها». صراط مستقیم، یک صراط است، «إهدنا الصّراط المستقیم». راههای دیگر، راههای گمراهی و اغوای شیطان است. شیطان چنان انسان را زمینگیر میکند که گاه خودش هم متوجّه نمیشود.
بعد از آن، پیامبر(ص) این آیه را تلاوت فرمودند: «و أنّ هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله». این آیه در سوره انعام است. پروردگار عالم در اینجا کلمهی سُبُل را اشاره میکنند و میفرمایند: راه من، راه مستقیم است، امّا اغوای شیطان همین است که سُبُل قرار میدهد. به همین خاطر خداوند میفرمایند: «و لا تتبعوا السبل» مراقب باشید از سُبُل تبعیّت نکنید.
پیامبر عظیمالشّأن فرمودند: گاهی این سُبُل اینگونه است که شیطان وقتی میبیند که شما در صراط مستقیم هستید و نمیتواند شما را به سمت گناه فریب دهد، اغوای او با أحسن، أحسن گفتنها شروع میشود، «بارک الله، چه آدم خوبی است! اهل نماز و دعاست! اهل عبادت و علم است! ماشاءالله چه هوش و قوّه ادراکیّهای دارد و …» و اینگونه او را فریب میدهد. از همین راه انسان را زمینگیر میکند.
راهکار آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی برای گرفتار تمجید نشدن و احساس رضایت امام زمان(روحی له الفداء) از ایشان
نکتهای بیان کنم که بسیار عالی و زیباست. آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی انصافاً ملّایی بودند و آیتالله العظمی بروجردی در مورد ایشان فرموده بودند: حیف شد که ایشان از نجف اشرف که آمد، خودش را برای تهران وقف کرد. ایشان در دروازه غار تهران بودند و در آخر هم در همان مسجد شهید هرندی آن محلّه، مدفون شدند.
چگونه شیطان را شکست دهیم
مرحوم ابوی برای ما تعریف کردند که ایشان در اواخر عمر شریفشان به من فرمودند: این که من در تهران ماندم، عللی دارد که بماند، امّا یک علّت آن، این است: یک موقع یکی از آقایان علماء برای من پیام آورد که آیتالله العظمی بروجردی فرمودند که حیف است که ایشان در تهران ماندند. یک لحظه احساس کردم که ایشان، قدر من را میداند. پیامی هم دادند که به قم بیایید. امّا من برای این که نفس خودم را بکشم، گفتم: نه. برای همین بود که به ایشان گفتم: اگر امر است میآیم، امّا ایشان هم فرمودند: خیر، امر نیست.
بعد هم آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی به مرحوم ابوی فرموده بودند: حالا که آخر عمرم هست، میگویم، بعد از آن قضیّه، حضرت حجّت(روحی له الفداء) فرمودند: این که تو خودت را اینگونه خطاب قرار دادی، آنچه که به آقا سیّد حسین بروجردی دادیم، به توی بروجردی هم میدهیم. همانطور که میدانید آیتالله العظمی بروجردی، سیّد بودند، امّا حضرت به آقا شیخ محمّدتقی بروجردی هم فرمودند: آنچه به او دادیم، به تو هم میدهیم.
لذا باید مراقب باشیم که گاهی یک بهبه و چهچه انسان را گرفتار میکند. برای همین است که فجور، جمع است و انسان را گرفتار میکند. معلوم است که در این حالت، دیگر قلب، بینا نمیشود. علم، علم حقیقی و کثیر نمیشود. امّا در مقابل، اگر کسی اعمالش را برای خدا انجام دهد و با این نفس دون مقابله کرد و مراقب بود که شیطان او را اغوا نکند، به قلب بینا و علم حقیقی دست مییابد. بعد ایشان به مرحوم ابوی فرموده بودند: من این عنایت را درک کردم. مرحوم ابوی هم به ما فرمودند که درست هم میگفتند و واقعیّت هم همان است.
ایشان میفرمودند: گاهی که در روز زیاد تمجید میشدم، احساس میکردم که شب باید بیشتر ناله بزنم که گرفتار تمجید نشوم که میدانم آن تمجیدها از لسان مردم، از باب محبّتشان است، امّا وقتی از دهان آنان خارج میشود، تا بخواهد به گوش من برسد، شیطان آن را خیلی دستکاری میکند و از آنجا اغوا را شروع میکند.
لذا این یک نکتهی بسیار مهم است که انسان بداند این ملعون دائم در اغواگری است.ساقط شدن تکلیف از عرفای الهی! / برخی با عبادت، گرفتار میشوند!
اغوای شیطان طوری است که نعوذبالله انسان از جاه، مقام و حتّی عبادت خود لذّت میبرد. برای همین اولیاء خدا نکتهای را دارند که برخی نفهمیدند، مفهوم آن هم این است که وقتی عبادت میکنند، دیگر به آن، دل نمیبندند، بلکه به صاحب عبادت دل میبندند.
مثلاً گاهی کسی از خود نماز شب خوشش میآید، لذّت میبرد که نماز شب میخواند، مگر بد است!؟ اولیاء خدا میگویند: اگر در این توقّف کنی، بد است. امّا اگر به آن نماز شب گرفتار نشوی، بلکه به صاحب نماز توجّه کنی، نه به خود نماز، موفّق خواهی بود.
لذا ابنسینا، شیخ الرّئیس، نکتهای را بیان کرده که برخی برایشان سؤال پیش آمده که یعنی چه!؟ شیخ الرّئیس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرماید: عرفا که در مقام معرفتی بالا رفتند، دیگر تکلیف ندارند.
یعنی دیگر نماز نخوانند!؟ روزه نگیرند!؟ خیر، یعنی اینها دیگر به تکلیف نگاه نمیکنند، اینطور نیست که از باب تکلیف نماز بخوانند، بلکه از آن، لذّتی میبرند که مافوق تکلیف است. یعنی این را میدانند که برای اتّصال به خداست. مرحلهی أولی از تکلیف بیرون میآید و لذّت عبادت را میچشد و بعد از آن، مرحلهی دیگری است و آن، مافوق لذّت تکلیفیّه است و آن، این است که خدا را میبینند و چیزی به عنوان تکلیف نمیبینند. بلکه میدانند این ابزاری برای اتّصال به خداست. لذا در خود ابزار، گیر نمیکنند.
یعنی در نماز گیر نمیکنند، نماز، شبخیزی، عبادت، صوم، حجّ، زکات و … را برای اتّصال به پروردگار عالم و ابزار میدانند و در خود آنها توقّف ندارند. فرمایش شیخ الرّئیس که میفرماید: عرفا دیگر تکلیف ندارند، یعنی این. یعنی دیگر به دید تکلیفی نمیبینند، عشق به عبادت دارند و بعد هم دیگر عبادت را برای خود عبادت نمیخواهند، بلکه عبادت، ابزاری برای اتّصال به پروردگار عالم میشود.
لذا وقتی در ماه مبارک رمضان بیان میشود: «نومکم فیه عبادة»، برای اینها همینطور است و خوابشان هم عبادت میشود. آن که به پروردگار عالم متّصل شد، مینشیند، متّصل به خداست؛ بلند میشود، متّصل به خداست و …
کما این که بارها بیان کردم که عبد بما هو عبد همیشه عبد است، فقط در نماز که عبد نیست. نماز، تجلّی عبادت است و إلّا عبد، همیشه عبد است. مینشیند، عبد است؛ بلند میشود، عبد است؛ خشم برای خدا میکند، عبد است؛ لبخند میزند، عبد است؛ سکوت میکند، عبد است و …
اینقدر شیطان به راههای گوناگون فریب میدهد که یکی از راههای اغوای او همین عبادت است. لذا اینها از عبادت میگذرند و به خود خدا میرسند، نه به عبادت. اگر در عبادت توقّف شود، خود آن، انسان را گرفتار میکند.کوچک شمردن گناه، از نیرنگهای شیطان است
اغوای شیطان چگونه است؟ یکی، همین است که طرق بندگی را با خود عبادت میبندد. البته قبلاً بیان کردیم که گاهی گناه را جلوه میدهد، یا حتّی در همان گناه، کاری میکند که گناه را کوچک بشماریم؛ چون معمولاً بعد از گناه نسبت به آن، عذاب وجدان میگیریم، امّا این، یک نوع نیرنگ از جانب ابلیس است که گناه را برای انسان کوچک جلوه میدهد.
روایتی در همین زمینه از وجود مقدّس امام موسیبنجعفر(ع) بیان شده که حضرت فرمودند: «إِنَّ صِغَارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّرَاتِهَا مِنْ مَکَایِدِ إِبْلِیسَ»، محقّقاً اینگونه است که کوچک و حقیر شمردن گناهان از نیرنگهای ابلیس است. یعنی ابلیس، انسان را فریب میدهد و انسان هم میگوید: گناهان من، گناهان کوچکی است، دیگران گناهانی میکنند که بسیار بزرگ است، بعد هم که پروردگار عالم، ارحم الرّاحمین است.
حضرت در ادامه میفرمایند: «یُحَقِّرُهَا لَکُمْ وَ یُصَغِّرُهَا فِی أَعْیُنِکُمْ»، این شیطان ملعون گناهان را برای شما حقیر جلوه میدهد و در مقابل چشمانتان کوچک میکند و میگوید: اینها، گناه است، دیگران گناهانی میکنند که خیلی بزرگ است، حالا من یک چشمک زدم، یا طرف را به سخره گرفتم یا ادای لهجهی کسی را درآوردم، یا با ایما و اشاره کسی را به تمسخر گرفتم، زخم زبان زدم و …، اینها که چیزی نیست. ببینید دیگران چه گناهانی میکنند! نعوذبالله شبه برهنه بیرون میآیند، من که کاری نکردم، شوخی کردم. لذا شیطان به این عنوان میآید که انسان زخم زبان میزند، میگوید: شوخی بود. دل کسی را میشکند، میگوید: شوخی بود. نگاه بد میکند، میگوید: حالا این که گناهی ندارد و …
حضرت میفرمایند: «فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحِیطُ بِکُمْ»، شیطان چنان اینها را در مقابل شما کوچک جلوه میدهد تا این که رفته رفته این گناهان روی هم انباشته و زیاد میشود و در نهایت در آن گناه غرق میشوی و به هلاکت میرسی.
اولیاء خدا فرمودند که خود این کوچک شمردن گناه از گناهان کبیره است، البته روایت آن را هم داریم و قبلاً بیان کردم. یعنی اگر کسی بگوید که گناه من در مقابل گناهان دیگر، گناه نیست، مرتکب گناه کبیره شده است. حالا میبینی که خشم، غضب، تکبّر، حسادت و … هم دارد، امّا میگوید: گناهان من خیلی کوچک است! لذا گاهی خیلی هم از خودراضی میشود.
این، در حالی است که اولیاء خدا با خودشان درگیر میشدند و به خودشان خطاب میکردند: بیخود میکنی، حالا یک چیزی میگویند تو چرا باور میکنی و …
یکی از اولیاء خدا بیش از سی سال پیش به بنده میفرمودند: یک موقعی به انسان میرسند، میگویند: تو مستجاب الدّعوه و چنین و چنانی، خوب است که در آن موقع انسان به خودش بگوید: غلط کردی که تو هم چنین تصوّری میکنی، تو بیخود کردی و … لذا گاهی باید انسان به خودش اینگونه خطاب کند تا باورش نشود که کسی است. حالا انسان گناه کند، بعد بگوید: گناه من که گناهی نیست! یکی از مطالبی که شیطان فریب میدهد، همین است.
سه عمل شیطان که بعد از انجام آنها، دیگر کاری به کار انسان ندارد!
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) – که سه روز دیگر شهادتشان است – فرمودند: «قَالَ إِبْلِیسُ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ لِجُنُودِهِ إِذَا اسْتَمْکَنْتُ مِنِ ابْنِ آدَمَ فِی ثَلَاثٍ لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ مِنْهُ». ابلیس لعنت الله میگوید: من سه کار انجام میدهم که اگر او بعد از آن، اعمال زیادی هم انجام دهد، تا دلش میخواهد نماز بخواند و عبادت کند، بلند شود نماز شب بخواند، مسجد و هیئت برود و …، دیگر برای من مهم نیست. چون میدانم که اعمالش، مقبول نیست.
حال، آن سه عمل چیست؟
۱. «إِذَا اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ»، او را به کثرت عمل گرفتار میکنم.
۲. «وَ نَسِیَ ذَنْبَهُ»، کاری میکنم که گناهش را فراموش کند.
۳. «وَ دَخَلَهُ الْعُجْبُ»، او را داخل در عُجب میکنم.
۱. اغوا، از طریق زیاد دیدن اعمال
«إِذَا اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ»، در مورد اوّل که بحث زیادی عمل را آورده، مانند این است که فرد میگوید: امروز خیلی موفّق بودیم، زیارت رفتیم، حرم حضرت عبدالعظیم رفتیم، آن نماز را در آنجا خواندیم، موفّق شدیم برویم به دو یتیم هم سر بزنیم و … یعنی عمل خودش را بزرگ و زیاد میبیند. لذا شیطان با این حربه او را گرفتار میکند، طوری که میگوید: دیگر خدا به من عنایت کرده، من حافظ کلّ قرآن شدم، حافظ نهجالبلاغه شدم، چنین و چنان هستم و … یعنی مدام خودش را از دیگران بزرگتر میبیند.
زمان طاغوت بود، در محضر ولیّ خدایی بودم، کسی آمد و گفت: آقا! من گرفتار هستم، امّا هر کاری کردم مشکلم حل نشده، اگر شما میخواهید بگویید فلان کار و فلان کار و … را انجام بدهم، بگویم که همه را انجام دادم و نتیجه نگرفتم. چرا گرفتاری من رفع نمیشود!؟ من بیست سال است که نماز شب میخوانم – این همه سال، آن هم در زمان ظاغوت و آن فحشای مطلق و فسق و فجور، خیلی زیاد است –
آن ولیّ خدا بعد از حرفهای او به او فرمود: بیست سال برو و توبه کن که معلوم است هیچ چیزی نخواندی. تو معاملهگر بودی، امّا معاملهگر خوبی هم نبودی.
من فکر میکردم که آقا الآن به او چیزی میگویند تا او را آرام کنند، امّا دیدم او را بد کوبیدند. بعداً به ایشان گفتم: شما این بیچاره را بد کوبیدید! گفتند: اتّفاقاً برای او لازم بود. فکر میکرد از خدا طلبکار است، دیگر چه کسی از من بهتر است!؟ من این همه عمل انجام دادم!
لذا همانطور که گفتیم بحث ما راجع به خظورات شیطانی است و یکی از آنها بحث اغواست، حال، یکی از مواردی که شیطان میگوید: من از طریق آن، انسان را اغوا و گرفتار میکند و از آن به بعد هم دیگر برایم مهم نیست که چه اعمالی را انجام میدهد، همین است که به او میگویم: عمل تو زیاد است، بحمدلله مکّه، کربلا و … رفتی و …
بندهخدایی در حال احتضار بود، ولیّ خدایی بالای سر او آمد و او را صدا کرد، البته فقط اسمش را آورد، ما به او میگفتیم: حاجی فلانی، امّا ایشان گفت: فلانی! بگو من مکّه نرفتم، فلانی! بگو من کربلا نرفتم (در حالی که این فرد در همان زمان طاغوت، چند بار به کربلا رفته بود) و … او هم نمیتوانست خوب صحبت کند و به سختی میگفتم: نرفتم. بعد از این که اینها را گفت، آن ولیّ خدا به او گفت: حالا بگو: اشهد ان لا اله الا الله. دیدیم او که به زور میتوانست حرف بزند، خیلی راحت گفت: اشهد ان لا اله الا الله. آقا گفت: این گیر اینها بود، من همهی اینها را از او گرفتم تا بتواند راحت اشهد را بگوید. چون در ابتدا که به او گفتم اشهد ان لا اله الا الله بگو، نمیگفت.
همانطور که اصطلاح است و میگویند: در موقع مرگ لال و بیایمان از دنیا نروی، صلوات. ما هم فکر کرده بودیم که آن فرد لال شده و نمیتواند حرف بزند، امّا آن ولیّ خدا گفت: اینها بود که او را گرفتار کرده بود، من اینها را از او گرفتم تا بتواند بگوید: اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله.
شیطان اینطور هر کسی را اغوا میکند و به او میگوید: عملت زیاد است، چه کسی مانند تو اینقدر به این نظام مقدّس خدمت کرده است!؟ و … لذا از این به بعد دیگر برای شیطان مهم نیست که او چه اعمالی را انجام میدهد. چون شیطان میگوید: مسلماً دیگر اعمال او پذیرفته نمیشود، لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ مِنْهُ. فاء را بر سر إنّ آورده؛ یعنی به تحقیق دیگر عملی از او، مقبول نیست و من میدانم که خدا از او قبول نمیکند، پس حالا هر عملی میخواهد انجام بدهد.
پس شیطان عمل را جلوه میدهد و بعد هم آن را در نظر من و شما، زیاد میکند. لذا از خدا طلبکار هم میشویم و میگوییم: من نبودم، اصلاً هدایتی نبود و … فکر میکنیم که نعوذبالله پیامبر شدیم. من هستم که توانستم همه را هدایت کنم و …، منم، منم، منم. من نبود، فلان دانشگاه راه نمیافتاد، افکار من بود، روش و منش من بود و … اینطور انسان گرفتار میشود.
همهی افرادی که دچار فتنه ۷۸ و ۸۸ شدند، از همین دسته بودند. البته بحث من سیاسی نیست، امّا بیان کردیم که دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست هم عین دیانت ماست. آنها فکر کردند خودشان هستند، من بودم …، من بودم …، من بودم.
۲. اغوا، از طریق فراموش کردن گناه
«وَ نَسِیَ ذَنْبَهُ»، مورد دیگری که شیطان، از آن طریق انسان را اغوا میکند، این است که سبب میشود تا انسان، گناه خود را فراموش کند. لذا میبینی من هزار گناه کردم، امّا یک عمل خوب هم انجام دادم، آن یک عمل خوب را بسیار زیاد جلوه میدهد و آن گناهان زیاد را از یادمان میبرد. حالا یک بار خدا به ما توفیق داده و دست کسی را گرفتیم، یتیمی میخواست ازدواج کند، توفیق شده یک تکه کوچک از جهیزیه او را دادم، فکر میکنم اصلاً من کلّ جهیزیه را دادم! این مطلب همیشه در ذهنم هست و رژه میرود. امّا گناهانم را فراموش میکنم. شیطان میگوید: اگر من موفّق شوم این سه عمل را در فرزند آدم عملی کنم، دیگر برایم مهم نیست چه میکند.
۳. اغوا، از طریق وارد شدن در عُجب
«وَ دَخَلَهُ الْعُجْبُ»، سومین مورد هم عُجب و خودبینی است، این بحث، بحث مفصّلی است و من الآن نمیخواهم ورود به آن پیدا کنم. امّا شیطان میگوید: من عُجب را در او وارد میکنم و از این طریق او را به اغوا میکشانم.
این هم نکتهی مهمّی است که هر کسی عُجب داشت، باید بداند شیطان در وجودش تجلّی پیدا کرده است. لذا میگویند: هیچ تجلّیای از شیطان، برتر از تجلّی عُجب نیست.
وقتی انسان خودبین میشود، حتّی یک عمل کوچک خودش را هم بزرگ میبیند و ای بسا اصلاً عملی انجام ندهد. بلکه انتظار دارد که ملائکه الهی جدّی به او سجده کنند. وقتی این روایت پیامبر عظیمالشّأن را شنیده که إنّ الملائکة خدام المؤمنین، جدّی باورش میشود که ملائکه باید خادم من باشند؛ چون کدام مؤمنی بهتر از من مؤمن است!؟ خودش را نه تنها مؤمن، بلکه بهترین مؤمن میداند. میگوید: این مؤمن من هستم، من مسجود ملائکه هستم و اینگونه دچار عُجب و خودبینی میشود. لذا تجلّی شیطان در این است. شیطان میگوید: اگر من این سه عمل را موفّق بشوم که در بنیآدم انجام بدهم، دیگر هر عملی میخواهد انجام بدهد، مهم نیست، دائم هیئت برود و …
از این نمونهها داریم، برخی را دیدید، یک جایی رفته، یک کار امنیتی اطلاعاتی انجام داده، دیگر با این که زندگیاش از هم میپاشد، زنش را طلاق میدهد و …، باز هم حاضر نیست که پیش بزرگتر، ریشسفید و عالمی برود. چون دیگر خودش را آقا و همه چیز تمام میداند و فکر میکند همه چیز را بلد است، لذا کارش به طلاق هم میکشد. نمیخواهد حرف کسی را گوش بدهد؛ چون دچار عُجب و خودبینی است.
اولیاء خدا به اولیاء بزرگتر خودشان میرسیدند، خودشان را عرضه میداشتند، بارها بیان کردم: چرا امام هادی(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: اگر کسی به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه الصّلوة و السّلام)، برود، مانند این است که به زیارت جدّمان أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) رفته است؟
یک دلیلش این است: ایشان چند امام معصوم را دیده و خودش هم که از نسل امام حسن مجتبی است، امّا در کبر سن، باز وقتی به امام هادی که سنّ ایشان خیلی از او پایینتر است و مانند نوهی حضرت عبدالعظیم میشود، میرسد، اعمالش را به امام خودش عرضه میدارد و هر سال این کار را انجام میداد. شاید یک دلیلش همین بوده که نعوذبالله به عُجب و خودبزرگبینی گرفتار نشود و نگوید: من که دیگر امامان زیادی را دیدم و …
جابربنعبدالله انصاری خم میشود و دست امام باقر(ع) را میبوسد. در حالی که امام باقر(ع)، کودک بودند و جابر، پیرمردی بوده و به ایشان میگوید: پیغمبر دیدن تو را به من بشارت داد، من را نصیحت کن. با این که جابر خدمت پیامبر بوده، بهترین نصیحتها را از پیامبر شنیده، امّا به امام باقر(ع) این را میگوید.
اصلاً یک دلیل این است که اولیاء خدا برای این که دچار عُجب نشوند، هر آن گاهی اعمال خود را به بزرگان عرضه میدارند و از آنها نصیحت میخواهند. در جلسهای که قرّاء را به محضر آیتالله العظمی گلپایگانی برده بودند، ایشان به آنها گفتند: من حمد و سورهام را میخوانم، ببینید درست است یا خیر. آن هم در اواخر عمر شریفشان، آن مرجع تقلید! عُجب ندارد که بگوید: من خودم احکامش را میدانم، من میگویم: اگر در قرائت اینطور شود، این است و …عُجب، انسان را بیچاره و زمینگیر میکند. برای همین شیطان گفت من در این سه مطلب نفوذ پیدا کنم، دیگر تمام است و کاری به انسان ندارم. انسان باید خیلی مراقب و مواظب باشد.راه میانبری برای در امنیّت بودن از شرّ شیطان
حال، برای این مراقبت باید چه کنیم؟ در این جلسه یک راه میانبر میگویم تا در جلسات آینده به فضل الهی باز در مورد این مطلب صحبت کنیم که چه کنیم تا از دست شیطان در امنیّت باشیم و در پردهای از عصمت قرار گیریم و شیطان نتواند ما را فریب دهد. پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) یک نسخه به ما میدهند، میفرمایند: «ثلاثة عصموا من ابلیس»، این سه دسته از اغوای شیطان در امان هستند. چه کسانی؟ذکر و یاد دائمی خدا و فراموش کردن اعمال
۱. «الذّاکرون للّه»، آنها که دائم یاد خدا هستند، نه یاد عملشان. آنهایی که دائم یاد خدا هستند، اصلاً عملشان را دیگر نمیبینند که بخواهند به یاد آن باشند. این که شنیدید اولیاء خدا میگویند: دستمان خالی است، فکر نکنید که تعارف میکنند، اوّلاً که واقعیّت است، چون آنها با این که اعمال زیادی دارند، ولی اعمال بالاتر از خودشان را میبینند، به پیغمبر نگاه میکنند، به امام نگاه میکنند.
شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) به آقازادهشان گفتند: میخواهی چه کاره شوی؟ گفت: آقا! میخواهم مثل شما شوم. گفتند: هیچ نمیشوی، چون من میخواستم امام زمان شوم، این شدم (البته این بدین معنی نیست که مدّعی امام زمان بودن شوم، بلکه یعنی میخواستم اعمالم را درست با اعمال امام زمان، معصوم و حجّت خدا تطبیق بدهم)، حالا اگر تو بخواهی عملت را مانند من کنی که هیچ میشوی!
لذا اولیاء خدا با مقایسه اعمال خود با حجج الهی، دست خود را خالی میبینند. امّا دلیل دیگری هم دارد و آن، این است: هیچ موقع عمل سابقشان را نمیبینند.
این که بیان کردم آن ولیّ خدا بالای سر آن محتضر گفت: بگو نمازی نخواندم، حجّی نرفتم، کربلایی نرفتم و …، برای همین بود که او را گرفتار در این اعمال میدید و به همین خاطر بود که نمیتوانست شهادتین را بگوید. لذا فرمود: من اینها را از او گرفتم تا بتواند شهادتینش را بگوید. لذا ولیّ خدا عملی برای خودش نمیبیند، برای همین است که میگوید: دستم خالی است. آنچه که میبیند، یاد خداست. این مطلب را هر روز مرور کنید: هر کسی عمل خودش را ببیند، یاد خدا را نمیبیند. امّا آن کسی که دائم یاد خدا را در ذهنش تجلّی میدهد، هیچ موقع عملی برای خود نمیبیند. لذا اولیاء خدا اصلاً اعمالشان را یادشان نیست و نمیبینند، برای همین دائم در یاد خدا هستند. در انسان یا یاد خداست و یا یاد عمل. اگر یاد عملت بودی، یاد خدا نیستی. امشب چه نماز شبی خواندم! خوب گرفتار همان نماز شب هستی. آن روز چه زیارتی رفتیم، عجب زیارتی بود، پس هنوز در آن زیارت، گیر هستی و دیگر یاد خدا نیستی، یاد عمل خود هستی. لذا باید بدانی خدا آن حال را هم به تو داده، مگر برای تو بوده است!؟ پروردگار عالم به تو لطفی کرده و حالی داد و آن روز زیارتت آنگونه بوده، دیگر رهایش کن. آن کسی را که به تو حال داد، بچسب.
در مثال مناقشه نیست، عذر میخواهم، مثل این میماند که کسی کلید ماشینش را دست شما داده و میگوید: تا من نیستم دست شما باشد، کلید خانه را هم داده و میگوید: من مأموریت هستم، تو خانهی ما برو و … بعد شما خانهی به این بزرگی را رها کنی و فقط یک درخت را که دیدی، یاد او کنی! عجبا! این ماشین و خانه که دستت هست، پس چیست!؟ خدای متعال آن میوه را به تو داد، امّا یاد صاحب میوه باش. تو میوه را میبینی، یاد او میافتی!؟ تو هنوز لذّت عبادت در ذهنت است!؟ هنوز در زیر زبانت آن لذّت عبادت باید بماند، یا یاد خدا!؟
لذا حضرت میفرمایند: «الذّاکرون للّه»، آنهایی که دائم یاد خدا هستند، وقتی یاد خدا بود، دیگر یاد عملش نیست، آن کس هم که یاد عملش بود، دیگر یاد خدا نیست. یا این طرف و یا آن طرف.ترس از دوری از خدا
۲. «و الباکون من خشیة اللّه»، آنهایی که از خشیت خدا گریه میکنند و میترسند که نکند از خدا دور شوند و نکند این اعمال باعث شود که از خدا دور شوند. کسی که دائم یاد خداست، میترسد خودش را از دست بدهد، عمل بر سرم بخورد، فلان عمل را میخواهم چه کنم!؟ نماز، حجّ، روزه و … را میخواهم چه کنم، نکند خودت را از دست بدهم! «و الباکون من خشیة اللّه»، به این معنی نیست که از گناه خودش گریه کند. از ترس این که از خدا دور شود، گریه میکند.
بارها بیان کردم ترس از خدا به چه معناست، خدا که نعوذبالله – خیلی عامیانه میگوییم، خدا هم میداند که ما مخلوق و محدودیم و بلد نیستیم حرف بزنیم، خودش میبخشد – لولوخرخره نیست که از او بترسیم. منظور از ترس از خدا این است که بترسیم که از او دور شویم. در مثال مناقشه نیست، مانند عشقهای مجازی، عشقی داشته باشد و بترسد که از او بگیرند. ناخودآگاه گریه میکند که نکند از من بگیرند. خدا را داشته باشی، یاد خدا در تو باشد، از ترس دوری از خدا به گریه بیافتی، در پرده عصمت قرار میگیری و از ابلیس در امان خواهی بود. آن کسی که حضرت حجّت را دارد و میترسد نکند ایشان را از دست بدهد، چنین کسی دیگر عمل را چه کار میخواهد!؟ البته آقا فرمودند عمل کن، من هم عمل کردم، امّا دیگر اصلاً دنبال آن عمل نیستم، فقط رضایت آقا برایم ملاک است و دیگر تمام شد و گیر عمل نیستم. اولیاء خدا اینگونه هستند.
شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز و بزرگان دیگر گیر عملشان نبودند و همین که آقا راضی بود برایشان بس بود و خوششان میآمد. نه این که بگویند: ببین عمل من چه عملی بود که آقا هم راضی شد. آنها اصلاً دیگر در آن عمل نیستند. آن کسی که بگوید: عمل من چه عملی بود که آقا هم راضی شد، معلوم است گرفتار همان عُجب و آن عمل شده است. آقا راضی است؟ ممنونم که راضی است، همین. دیگر هیچوقت بیان نمیکند: این که عمل قبلی من اینطور بوده که آقا راضی شدند و با اعمال دیگران فرق میکرد و … اتّفاقاً آنها که گرفتار عمل میشوند، قیاس میکنند. همین که خدا از من راضی باشد، بس است. برای همین است که میگویند: بالاترین مقام در بندگی و عبودیّت، مقام رضاست. چنین کسی فقط به دنبال رضایت خداست و دیگر گیر اعمالش نخواهد بود، نمیگوید: ببین عمل من چه عملی است که خدا هم از این عمل من راضی است.استغفار سحرگاهی
۳. «و المستغفرون بالاسحار»، خیلی جالب است، اولیاء خدا این همه اعمال دارند، هیچ کدام از آنها را هم نمیبینند و از دوری از خدا میترسند، امّا با این حال مدام در سحرگاهان و در دل شب، به استغفار و انابه میپردازند؛ یعنی میترسند گرفتار شوند، لذا در دل شب که هیچ کس نیست، مدام استغفار میکنند که خدا! نکند گیر بیافتم، نکند ابلیس حالا که نتوانسته به ظاهر به گناهان آنچنانی من را مشغول کند، حالا بیاید و من را در عملم گیر بیاندازد و این گرفتاری برایم بدتر از گناهان باشد. لذا در این مورد به صلاه در لیل – که خود آن هم فضیلتی است – نمیپردازد، بلکه از استغفار در سحرگاهان صحبت میکند؛ چون گاهی همان صلاه در لیل هم ما را گرفتار میکند – که در اوّل بحث به یکی از این موارد اشاره کردم -چنین افرادی، از شرّ ابلیس در امان هستند. لذا این مطالب، یک راه میانبر برای این بود که از خطورات شیطانی و اغوای او دور بمانیم. خدایا! به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت ما را به حال این روایت گرانبها و این پرده عصمت قرار بده.مصداق ذکر خدا برای در امان بودن از اغوای شیطان
لذا یک راه که ما را از شرّ ابلیس در امان میدارد و در پردهی عصمت میبرد، همان ذکر خداست، امّا یک راه این ذکر و یاد خدا از طریق حضرت حجّت(روحی له الفداء) میباشد، پیامبر فرمودند که مصداق «أنّ هذا صراطی مستقیماً»، اهلبیت من هستند. امیرالمؤمنین و آقا جان حضرت حجّت(روحی له الفداء) است.
لذا باز هم بیان میکنم که هر شب قبل از خواب با آقا جان حرف بزنید. هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتی بخوانید و اینگونه با ایشان اتّصال داشته باشید.
وقتی انسان اینطور شود، قلبش امام زمانی میشود. آخرین ناراحتی او این نیست که دنیا را از او میگیرند، بلکه ناراحتیاش این است که نکند آقا جان را از او بگیرند. این هم مصداقی برای «و الباکون من خشیة اللّه» است. چون دنیا و مافیهای آن را که چه داشته باشد و چه نداشته باشد، از او میگیرند. اینها هم نگیرند، مرگ میگیرد. ریاست را مرگ میگیرد. پولمان را مرگ میگیرد. عمرمان را مرگ میگیرد. زن و بچّهمان را مرگ میگیرد. همه چیزمان را مرگ میگیرد. آقا جانمان را از ما نگیرند. اتّفاقاً اگر آقا جانمان را داشتیم، بدانیم که دم مرگ آقا جانمان میآید و تنها چیزی که مرگ هم نمیتواند آن را از ما بگیرد، آقا جانمان است. آقا جانمان کنار قبرمان میآید و با ما میآید.
آنقدر شیخنا الاعظم به آقا جان عشق داشت که وقتی مینشست، به یاد ایشان بود، بلند میشد، به یاد ایشان بود، درس میداد، به یاد ایشان بود، میخوابید، به یاد ایشان بود و … آنقدر یاد آقا بود که آقا هم به یادش بود. آنقدر که آقا به او فرمودند: من از صدای تو که درس میدادی، فرح برایم به وجود میآمد.
محمّدبنمحمّدبننعمان است، امّا حضرت به ایشان میفرمایند: أنت المفید بحقّاً و او را مفید میکند. با آقا جان هر شب حرف بزن، دنیا برایت آرام میشود و سکینه و آرامش میگیری. قربانت بروم یابنالحسن! اگر همهی عالم هم بخواهند با تو دشمن شوند، نمیتوانند. مگر میشود آقای کریمی مانند شما به ما کرم نکند!؟
جوانان عزیز! اگر همه به یاد آقا جان باشیم، کسی نمیتواند به این کشور، نگاه چپ کند – این را ترویج دهید، ثوابش برای شما باشد – اطرافمان را داریم میبینیم، افغانستان، پاکستان، کشمیر، ترکیه، سوریه، عراق و … همهجا ناامن است، وقتی یاد امام زمان بودی، دیگر کسی نمیتواند با تو دشمنی کند. یاد آقا جان این خصایص را هم دارد.
چگونه شیطان را شکست دهیم
البته یاد آقا باید برای خود ایشان باشد، امّا به هر حال این خصوصیّات یاد ایشان است. شیشهی عطر را که باز کردی، بالاخره بوی عطر میدهد و فضا را عطرآگین میکند. یاد آقا، امنیّت و آرامش و سکینه میآورد.
آقا جان را به جان مادرشان، حضرت زهرا و حضرت نرجس خاتون قسم بدهید که عنایتی به ما کنند.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
کپی شد
All Content by Mehr News Agency is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.
http://dll.vaezin.com/up/2019/07/t-11.mp3
http://dll.vaezin.com/up/2018/08/namaz.momeni-2.mp3
شیطان میگوید: از چهار سو انسان را محاصره میکنم. اما خداوند 2 راه برای مقابله با شیطان برای انسان قرار داده است که اگر به آنها عمل کند شیطان نمیتواند بر او غلبه کند.
کليه حقوق اين سايت متعلق به پایگاه خبري-تحليلي مشرق نيوز مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
تجویز انواع سمعک نامرئی و هوشمند
باکلاسهای غیرحضوری،چطورکمک درس فرزندم باشم
ابلیس اسم خاص همان شیطانی است که اغواگر حضرت آدم بود
آشنایی مختصری با شیطاندر قرآن مجید در 63 آیه نام شیطان، در 11 آیه نام ابلیس و در 17 آیه نام شیاطین آمده است. قرآن شناسنامه شیطان و ماهیت او را این طور بیان می دارد: از آیات متعدد قرآن استفاده می شود که ماده اولیه شیطان[1] «آتش» بوده است؛ مثلاً، در آیه ای می فرماید: «و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس کانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.» [2]چنان که ملاحظه می شود، این آیه شریفه، ابلیس را از جن می داند. ابلیس اسم خاص همان شیطانی است که اغواگر حضرت آدم بود و خدای تعالی در قرآن گاهی با عنوان «ابلیس» و گاهی با عنوان «شیطان» از او تعبیر می کند.[3]خود شیطان هم خلقت خود را از آتش می داند، آن جا که خداوند از او سؤال می کند: چه چیزی مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: «انا خیرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ.» در جای دیگر می گوید: «ءَاسجدُ لمن خلقت طینا» [4]به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچی کرد: «ابی واستبکر و کان من الکافرین» [5]؛ «کان من الجنّ استکبرو کان من الکافرین؛[6] «انّ الشیطان کان للرّحمن عصّیا.» [7]و قرآن شیطان را دارای ذریّه می داند، آن جا که می فرماید: «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلاً.» [8] قرآن در آیات متعددی، شیطان را دشمن آشکار انسان می داند و انسان را از پی روی او برحذر می دارد: «و انّ الشیطان للانسان عدوٌ مبینٌ» [9].آیا قادرید شیطان را بگریانید؟با مقدمه ای که ذکر کردیم، حال قصد داریم مسئله ای را مطرح کنیم که شاید سوال شما خواننده عزیز هم باشد و آن اینکه چه وقتهایی شیطان از فرط ناراحتی گریه کرده و چه اوقاتی ما می توانیم او را به گریه اندازیم؟
چگونه شیطان را شکست دهیم
با اندکی تفحص روشن می شود که علاوه بر مواردی که شیطان را آزار داده و ناراحت می کند برخی کارها نیز در طول زندگی آدم علیه السلام و فرزندانش و در طول تاریخ، ابلیس را چنان آزار داده که باعث ناله و زاری ابلیس شده و حتی او را به گریه واداشته است که در زیر به برخی از آن موارد اشاره می کنیم:
1- وقتی حضرت آدم توبه کرد و خدا توبه اش را پذیرفت شیطان ملعون چنان از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند.2- روزی که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت، شیطان از سوز دل ناله ای کرد که ملائکه صدای او را شنیدند و لعنتش کردند.3- در غدیر خم، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به خلافت منصوب کرد و فرمود: “من کنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه”، شیطان از دل پردردش ناله ای کشید و گفت: از این پس چه کنم و چاره ام چیست؟ اولادش را جمع کرد و گفت: تا می توانید مردم را به شک اندازید، محبت، ولایت و دوستی علی علیه السلام را چنان بر مردم متشبه کنید که او را به خدایی باور کنند و از غلو به جهنم بروند و عده ای از راه و روش او برگردند و جهنمی شوند.4- روز عاشورا بسیار زحمت کشید تا زمینه ای فراهم کرد که همه لشکر عمر سعد، علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به شهادت رساندند. آنگاه همه شیاطین، روی زمین پخش شدند و با شادی و خوانندگی ابراز خرسندی کردند. شیطان می گفت: عجب خلق خدا را گمراه کردم و به مقصودم رسیدم. پس از اینکه شیطان از ثواب و مقام و منزلت پیروان و زیارت کنندگان امام حسین علیه السلام آگاه شد از کرده خود پشیمان شده و از روی حسرت نعره ای کشیده که همه ملائکه لعنتش کردند. گفت: واویلا، قضیه بر عکس شد و مردم بیشتری داخل بهشت شدند.
صدقه دادن یکی از کارهایی است که شیطان را گریان میکند
5- وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله، به پیامبری مبعوث شد و مردم را از نادانی، گمراهی و جهنم نجات داد و به سوی بهشت رهنمون شد، ابلیس ناله کرد و فریاد کشید.6- وقتی سوره مبارکه “حمد” نازل شد، ابلیس فریاد زد و ناله کرد، چون می گفت: این سوره سبب آمرزش گناهان اولاد آدم می شود.7- امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی انسان در برابر خدا سجده کند و آن را طول دهد، شیطان از ناراحتی فریادش بلند می شود و به کناری رفته و شروع به گریه می کند و می گوید: وای بر من، این بنده خدا چگونه او را اطاعت می کند و در مقابل او به خاک می افتد، در حالی که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم.8- دیدار با مومن: دید و بازید مومنان از یکدیگر شیطان را چنان ناراحت می کند که به صورت خود زده و دست و پای خود را زخمی می کند.9- صدقه دادن. روزی پیامبر صلی اله علیه و آله از شیطان پرسید: ای ملعون! چرا مانع از صدقه دادن می شوی؟ عرض کرد: یا رسول الله! اگر ارّه ای بر سر من بگذارند و مانند درخت و چوب سرم را ارّه کنند، برای من راحت تر از صدقه دادن اشخاص است. آن حضرت پرسیدند: چرا صدقه چنان ناراحتت می کند؟
در جواب گفت: در صدقه دادن پنج خصلت است: مال را زیاد می کند، مریضان را شفا می دهد، بلاها را دفع می کند. صدقه دهندگان، به سرعت برق از پل صراط می گذرند، بدون حساب داخل بهشت می شوند و برای ایشان عذابی نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خدا عذابت را زیاد کند.
سخن آخر اینکه:شیطان به عنوان دشمن دیرینه و پرکینه، از انجام هر عمل صالح و شایسته ای که منجر به سعادت افراد شود ناراحت و محزون می شود. پس مبارزه با شیطان جزء آسانترین کارهاست و کافیست برای مبارزه با او فقط کارهای انسانی و دینی خود را انجام دهیم تا بدین وسیله به خدای تعالی و به کمال خویش نزدیکتر شویم.
=============================پی نوشتها:[1] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،ج6،ص68[2] سوره کهف/آیه 5[3] آیاتی که در آن ها از او با عنوان ابلیس یادکرده است: مانند: «و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین» (بقره:34) و نیز ر. ک: حجر: 3132 / اسرا: 61/ کهف: 50 / طه: 116/ ص: 7475. در بعضی موارد نیز با عنوان شیطان از او نام می برد: مانند: «یا بنی آدم لایفتننّکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنّة.» (اعراف: 27) و نیز ر.ک: بقره: 26 / طه: 120. ضمنا از جمله آیاتی که به خوبی دلالت می کنند بر این که این شیطان همان ابلیس است آیات 61-65 اسراء می باشند.[4] اسراء: (61)[5] بقره: (34)[6] ص: (74) [7] مریم: (44)[8] کهف: (50)[9] (یوسف: 5)
منابع:سایت اسلام کوئیستدانشنامه رشد
تبیان
در ادامه بخوانید
واسه همه چی جا هست!
اینجا یکی از هتلهای کیشه! همین حالارزروکن
به مقصد دلخواهت با کمترین هزینه سفر کن
ماشین لباسشویی با آبکشی شرعی
مراکز فیزیوتراپی با به روز ترین دستگاه ها
سریعترین وارزانترین راه سفربه نقاط مختلف
هرآنچه ازعملهای زیبایی زنان میخواهیدبدانید
سینما رو به خونت بیار!
عصرای جمعه دیگه حوصلت سر نمیره!
جستجوی انواع بهترین ونزدیکترین مراکزخدماتی
چنین کیکی روفقط تواین یخچال میتونی جابدی
به تماشای کیفیتی بی حاشیه!
بدون خجالت محصولات جنسی را آنلاین بخر
موثرترین راه پاکسازی هوای خانه
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021
برچسپ ها:
شیطان
،
کنید
،
را
،
گریان
در قرآن مجید در 63 آیه نام شیطان، در 11 آیه نام ابلیس و در 17 آیه نام شیاطین آمده است. قرآن شناسنامه شیطان و ماهیت او را این طور بیان می دارد: از آیات متعدد قرآن استفاده می شود که ماده اولیه شیطان[1] «آتش» بوده است؛ مثلاً، در آیه ای می فرماید: «و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس کانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.» [2]چنان که ملاحظه می شود، این آیه شریفه، ابلیس را از جن می داند. ابلیس اسم خاص همان شیطانی است که اغواگر حضرت آدم بود و خدای تعالی در قرآن گاهی با عنوان «ابلیس» و گاهی با عنوان «شیطان» از او تعبیر می کند.[3]خود شیطان هم خلقت خود را از آتش می داند، آن جا که خداوند از او سؤال می کند: چه چیزی مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: «انا خیرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ.» در جای دیگر می گوید: «ءَاسجدُ لمن خلقت طینا» [4]به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچی کرد: «ابی واستبکر و کان من الکافرین» [5]؛ «کان من الجنّ استکبرو کان من الکافرین؛[6] «انّ الشیطان کان للرّحمن عصّیا.» [7]و قرآن شیطان را دارای ذریّه می داند، آن جا که می فرماید: «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلاً.» [8] قرآن در آیات متعددی، شیطان را دشمن آشکار انسان می داند و انسان را از پی روی او برحذر می دارد: «و انّ الشیطان للانسان عدوٌ مبینٌ» [9].
چگونه شیطان را شکست دهیم
آیا قادرید شیطان را بگریانید؟
در صدقه دادن پنج خصلت است: مال را زیاد می کند، مریضان را شفا می دهد، بلاها را دفع می کند. صدقه دهندگان، به سرعت برق از پل صراط می گذرند، بدون حساب داخل بهشت می شوند و برای ایشان عذابی نیست.
با مقدمه ای که ذکر کردیم، حال قصد داریم مسئله ای را مطرح کنیم که شاید سوال شما خواننده عزیز هم باشد و آن اینکه چه وقتهایی شیطان از فرط ناراحتی گریه کرده و چه اوقاتی ما می توانیم او را به گریه اندازیم؟
با اندکی تفحص روشن می شود که علاوه بر مواردی که شیطان را آزار داده و ناراحت می کند برخی کارها نیز در طول زندگی آدم علیه السلام و فرزندانش و در طول تاریخ، ابلیس را چنان آزار داده که باعث ناله و زاری ابلیس شده و حتی او را به گریه واداشته است که در زیر به برخی از آن موارد اشاره می کنیم:
1- وقتی حضرت آدم توبه کرد و خدا توبه اش را پذیرفت شیطان ملعون چنان از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند.
2- روزی که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت، شیطان از سوز دل ناله ای کرد که ملائکه صدای او را شنیدند و لعنتش کردند.
3- در غدیر خم، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به خلافت منصوب کرد و فرمود: “من کنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه”، شیطان از دل پردردش ناله ای کشید و گفت: از این پس چه کنم و چاره ام چیست؟ اولادش را جمع کرد و گفت: تا می توانید مردم را به شک اندازید، محبت، ولایت و دوستی علی علیه السلام را چنان بر مردم متشبه کنید که او را به خدایی باور کنند و از غلو به جهنم بروند و عده ای از راه و روش او برگردند و جهنمی شوند.
4- روز عاشورا بسیار زحمت کشید تا زمینه ای فراهم کرد که همه لشکر عمر سعد، علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به شهادت رساندند. آنگاه همه شیاطین، روی زمین پخش شدند و با شادی و خوانندگی ابراز خرسندی کردند. شیطان می گفت: عجب خلق خدا را گمراه کردم و به مقصودم رسیدم. پس از اینکه شیطان از ثواب و مقام و منزلت پیروان و زیارت کنندگان امام حسین علیه السلام آگاه شد از کرده خود پشیمان شده و از روی حسرت نعره ای کشیده که همه ملائکه لعنتش کردند. گفت: واویلا، قضیه بر عکس شد و مردم بیشتری داخل بهشت شدند.
5- وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به پیامبری مبعوث شد و مردم را از نادانی، گمراهی و جهنم نجات داد و به سوی بهشت رهنمون شد، ابلیس ناله کرد و فریاد کشید.
6- وقتی سوره مبارکه “حمد” نازل شد، ابلیس فریاد زد و ناله کرد، چون می گفت: این سوره سبب آمرزش گناهان اولاد آدم می شود.
شیطان به عنوان دشمن دیرینه و پرکینه، از انجام هر عمل صالح و شایسته ای که منجر به سعادت افراد شود ناراحت و محزون می شود. پس مبارزه با شیطان جزء آسانترین کارهاست و کافیست برای مبارزه با او فقط کارهای انسانی و دینی خود را انجام دهیم تا بدین وسیله به خدای تعالی و به کمال خویش نزدیکتر شویم.
7- امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی انسان در برابر خدا سجده کند و آن را طول دهد، شیطان از ناراحتی فریادش بلند می شود و به کناری رفته و شروع به گریه می کند و می گوید: وای بر من، این بنده خدا چگونه او را اطاعت می کند و در مقابل او به خاک می افتد، در حالی که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم.
8- دیدار با مومن : دید و بازید مومنان از یکدیگر شیطان را چنان ناراحت می کند که به صورت خود زده و دست و پای خود را زخمی می کند.
9- صدقه دادن. روزی پیامبر صلی اله علیه و آله از شیطان پرسید: ای ملعون! چرا مانع از صدقه دادن می شوی؟ عرض کرد: یا رسول الله! اگر ارّه ای بر سر من بگذارند و مانند درخت و چوب سرم را ارّه کنند، برای من راحت تر از صدقه دادن اشخاص است. آن حضرت پرسیدند: چرا صدقه چنان ناراحتت می کند؟
در جواب گفت: در صدقه دادن پنج خصلت است: مال را زیاد می کند، مریضان را شفا می دهد، بلاها را دفع می کند. صدقه دهندگان، به سرعت برق از پل صراط می گذرند، بدون حساب داخل بهشت می شوند و برای ایشان عذابی نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خدا عذابت را زیاد کند.
شیطان به عنوان دشمن دیرینه و پرکینه، از انجام هر عمل صالح و شایسته ای که منجر به سعادت افراد شود ناراحت و محزون می شود. پس مبارزه با شیطان جزء آسانترین کارهاست و کافیست برای مبارزه با او فقط کارهای انسانی و دینی خود را انجام دهیم تا بدین وسیله به خدای تعالی و به کمال خویش نزدیکتر شویم.
پی نوشتها:
[1] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،ج6،ص68
[2] سوره کهف/آیه 5
[3] آیاتی که در آن ها از او با عنوان ابلیس یادکرده است: مانند: «و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین» (بقره:34) و نیز ر. ک: حجر: 3132 / اسرا: 61/ کهف: 50 / طه: 116/ ص: 7475. در بعضی موارد نیز با عنوان شیطان از او نام می برد: مانند: «یا بنی آدم لایفتننّکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنّة.» (اعراف: 27) و نیز ر.ک: بقره: 26 / طه: 120. ضمنا از جمله آیاتی که به خوبی دلالت می کنند بر این که این شیطان همان ابلیس است آیات 61-65 اسراء می باشند.
[4] اسراء: (61)
[5] بقره: (34)
[6] ص: (74)
[7] مریم: (44)
[8] کهف: (50)
[9] (یوسف: 5)
منابع: سایت اسلام کوئیست دانشنامه رشد
اگر او از یکی از راههای گمراه کردن انسان که در پیش گرفته، ناامید شود راه دیگری بر میگزیند و آنقدر در هدف خود که همانا به گمراهی کشاندن افراد میباشد، مداومت میکند تا به هدفش نایل شود.
شاید در وهله اول باورش سخت باشد اما باید گفت که این اتفاق افتاده، شیطان با وجود تمام دشمنی هایی که با انسان دارد زبان به نصیحت حضرت نوح گشوده و او را از سه موضع برحذر داشته است.
اسلام، به زندگى مادّى انسان توجّه كامل دارد و در رأس آنها نیازهاى غذایى است كه در این مورد، ده ها آیه و صدها حدیث آمده است.
تردیدی نیست در اینکه از دیدگاه اسلام علم و دانش یکی از ارزش های والای دینی محسوب می گردد و عالمان از نگاه قرآن کریم منزلتی بس رفیع و والا دارند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» [1]
همیشه دانستن یک سری مسائل برای ما آدم ها جالب و دوست داشتنی بوده؛ مخصوصاً دانستن یک سری اطلاعات از آدم های مطرح و کسانی که اسم آنها را زیاد شنیده ایم.
یکی از مشخصه های دینی بودن جامعه، وفور صلح، صفا، مهر و گذشت است. اگر ما می خواهیم جامعه ی خودمان را با بوی اسلامی عطر آگین کنیم، باید یک سری از اخلاقیات در جامعه رعایت شوند.
یکی از کانون هایی که در وجود انسان سرچشمه کارها است تفکر و اندیشه است. فکر سالم محصول و بازده سالم و پاک دارد و فکر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت.
دانه اگر تکیه بر خاکستر کند هرگز سبز نخواهد شد بلکه باید تکیه بر خاک کند، همان خاکی که هر چه دارد از اوست. ما هم مثل دانه ایم و هر چیز جز خداوند شبیه خاکستر است که هرگز بذر وجود ما را سبز نخواهد کرد.
در عصری زندگی می کنیم که به موازات پیشرفت های تکنولوژیکی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی، نابسامانی های روانی و عصبی روز به روز در حال گسترش است و بسیاری از افراد از ناراحتی ها و نابسامانی های روانی به شدت رنج می برند و نه تنها خود در عذاب هستند، بلکه خانواده و جامعه را نیز دچار مشکل می کنند.
به خواست و لطف خداوند، امسال هم توفیق درک ماه مبارک رمضان برایمان حاصل شده است و چه خوب است که ان شاءالله با رعایت نکات اخلاقی و بالا بردن معارف اسلامی هرچه بهتر بتوانیم از این ماه بهره مند شویم. ان شاء الله
عید قربان، روز بزرگ آزمون بندگی و یکتاپرستی، روز شکست بزرگِ شیطان، روز ایثار و از خود گذشتگی، روز نجابت، وقار و ایثار اسماعیل و پیروزی ابراهیم و اسماعیل در امتحان بزرگ الهی، روز رمی در جمرات و غلبه بر شیطان بزرگ و همه شیاطین درون و روز صلابت و مقاومت است. عید قربان، یعنی عید رهیدگی و آزادی از اسارت نفس و اباطیل، به سوی شکوفایی ایمان و یقین، و رهایی از ذلت وابستگی ها و هر آنچه غیر خدایی و گمراه کننده باشد.
مدیر باید در امور و اعمال كارمندان دقت كند و هر كدام را پس از آزمون هاى دقیق به كار گمارد همچنین در انتخاب این افراد بر اساس نظر شخصى و با استبداد راى رفتار نكند و به نظرات دیگران هم احترام گذاشته و با آنها مشورت كند.
بوی مهر و درس و مدرسه می آید. باید ریتم زندگی را تغییر داد و برای فصلی جدید آماده شد. بچه ها و بخصوص سال اولی ها نیاز به کمک شما دارند تا بتوانند خود را با این تغییرات وقف دهند.
بوی مهر و درس و مدرسه می آید. باید ریتم زندگی را تغییر داد و برای فصلی جدید آماده شد. بچه ها و بخصوص سال اولی ها نیاز به کمک شما دارند تا بتوانند خود را با این تغییرات وقف دهند.
در بین ایام و لیالی ماه مبارک رمضان، شب های قدر، از نظر اجابت دعا، مورد تأکید خاص قرار گرفته اند؛ حتّی در روایتی امام صادق علیه السلام فرمود: «قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیلَةُ الْقَدْرِ»1؛ یعنی آن شبی که از نظر آثار در پذیرش درخواست های عبد توسط ربّ، برجسته ترینِ شب هاست، شب قدر است.
چرا باید از مرگی ترسید که مامور انتقال ما به سرای باقی و وسلیه برای از پوست در آمدن است؟ چرا مرگ را به خاطر رهانیدنمان از قفس تنگ جسم و ماده در آغوش نگیریم؟
نخستین بار که او را در آغوش مادر یا پدر میگذارند، همهی محبت خود را با بوسه نثارش میکنند اما همین که کمی بزرگتر شد شاید دلش برای بوسیدن فرزندش غنج برود اما هر کاری میکند نمیتواند مانند دوران کودکی او را بغل بگیرد و بدین وسیله محبتش را نشان دهد.
فردی که یتیم نوازی او، عبادت او، خدمت او، شمشیر او، قیام و قعود او، صبر او، عفو او و لحظه لحظه وجود او جانبازی و ایثار برای بقا و پویایی اسلام و مسلمین بود. فردی که پدر یازده امام راستین است و سر منشأ هدایت و سعادت. فردی که برادر رسول خدا و اولین یاور و مؤمن به اوست. آری مگر میشود فضیلتهای چنین فردی را شمرد و او را شناخت؟
چگونه شیطان را شکست دهیم
می¬دانم بسیار شنیده ای که قدر را باید قدر دانست، قدر آدمی را قدر می¬سازد، قدر است که قدرشناسمان می کند و در قدر، توان تغییر تقدیر است.
0 نظر
0 نظر
0 نظر
0 نظر
جهت اطلاع از آخرین مطالب در خبرنامه عضو شوید
0