غزل یکصد و هجدهم
زنعره کف به لب آورده رود دیوانههراز ــ اشتر مست هزار کوهانه ــنسیم خیس زدریا وزیده ، گاهی نرمزند به کاکل سبز درخت ها ، شانهو گاه در نی سحر آورش ــ به چوپانی ــدمان ، فتاده پی گله های پروانههوای درّه ی « یوش است » ، این که می آیدربوده عطر گل از باغ های « افسانه »مسیر من همه دالان سبز و می گذرم ، خموش و می کندم این سوال ، دیوانه کزین بهار که من میکنم گذر آیابه ناگزیر ، خزان می کند گذر یا نه ؟مرا هوای غزل گفتن است و در سفتن به گوشواری ات ای نازنین دردانه !ببین که تا دهدم سر به دشت و جنگل و کوهمرا ، هوای تو ، بیرون کشیده از خانهسفر ، گریختی در مه است ، سوی امید ؟ویا گریختن از خویش ، نا امیدانه ؟زخود چگونه گریزم که بار خویشتنمامانتی است هم از سرنوشت بر شانه
برچسبها: حسین منزوی, غزل معاصر, سلطان غزل, غزلیات حسین منزوی
نوشته شده در جمعه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۱ساعت
0:43 توسط علی| GetBC(130);|
زنعره کف به لب آورده رود دیوانه
هراز ــ اشتر مست هزار کوهانه ــ
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
نسیم خیس زدریا وزیده ، گاهی نرم
زند به کاکل سبز درخت ها ، شانه
و گاه در نی سحر آورش ــ به چوپانی ــ
دمان ، فتاده پی گله های پروانه
هوای درّه ی « یوش است » ، این که می آید
ربوده عطر گل از باغ های « افسانه »
مسیر من همه دالان سبز و می گذرم ،
خموش و می کندم این سوال ، دیوانه
کزین بهار که من میکنم گذر آیا
به ناگزیر ، خزان می کند گذر یا نه ؟
مرا هوای غزل گفتن است و در سفتن
به گوشواری ات ای نازنین دردانه !
ببین که تا دهدم سر به دشت و جنگل و کوه
مرا ، هوای تو ، بیرون کشیده از خانه
سفر ، گریختی در مه است ، سوی امید ؟
ویا گریختن از خویش ، نا امیدانه ؟
زخود چگونه گریزم که بار خویشتنم
امانتی است هم از سرنوشت بر شانه
عکس نوشته ز خود چگونه گریزم؟ که بار خو…
مسیر من همه دالان سبز و میگذرم خموش و میکندم این سوال، دیوانه:
کزین بهار که من میکنم گذر آیا به ناگزیر، خزان میکند گذر یا نه؟
#حسین_منزوی
متن کامل غزل ‘ زنعره کف به لب آورده رود دیوانه ‘ از حسین منزوی
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
زنعره کف به لب آورده رود دیوانه هراز ــ اشتر مست هزار کوهانه ــ
نسیم خیس زدریا وزیده ، گاهی نرم زند به کاکل سبز درخت ها ، شانه
و گاه در نی سحر آورش ــ به چوپانی ــ دمان ، فتاده پی گله های پروانه
هوای درّه ی « یوش است » ، این که می آید ربوده عطر گل از باغ های « افسانه »
مسیر من همه دالان سبز و می گذرم ، خموش و می کندم این سوال ، دیوانه
کزین بهار که من میکنم گذر آیا به ناگزیر ، خزان می کند گذر یا نه ؟
مرا هوای غزل گفتن است و در سفتن به گوشواری ات ای نازنین دردانه !
ببین که تا دهدم سر به دشت و جنگل و کوه مرا ، هوای تو ، بیرون کشیده از خانه
سفر ، گریختی در مه است ، سوی امید ؟ ویا گریختن از خویش ، نا امیدانه ؟
زخود چگونه گریزم که بار خویشتنم امانتی است هم از سرنوشت بر شانه ..
#حسین_منزوی
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
©
۱۳۹۹ آی هارت
با نیروی وردپرس
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
برچسبها:M Sabet’s Reading Progress for از شوکران و شکر – May 01 …, حسین منزوی | صیانت شعر, ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم…. – شرح دیوانگی – blogfa, ز نعره کف به لب آورده رود دیوانه هراز اشتر مست هزارکوهانه …, غزل یکصد و هجدهم – ل…سلطان غز, غزلیات حسین منزوی – صفحه 12 – PersianSeven Forums, ف ر ز آ ن ه on Instagram: “. . ز خود چگونه گریزم که بار …, ﻓﺮم در ﻏﺰل ﻧﻮ ﺳﺮاﻳﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ ﻏﺰل ﺑﺎ ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ اﺷﻌﺎر ﭼﻜﻴﺪ, فروردین ۱۳۹۱ – ل…سلطان غز, کانال اشعار حسین منزوی – Telegram
بی خودی در شعر مولانا و ارتباط آن با هنر
گزارهها
کسبوکار، مدیریت و كار حرفهای بهروایت زندگی
سفر، گریختنی در مه است، سوی امید؟
و یا گریختن از خویش، ناامیدانه؟
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
امانتی است هم از سرنوشت بر شانه!
زندهیاد حسین منزوی
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
Your email address will not be published.Required fields are marked *
Comment *
Name *
Email *
Website
مرا از دیدگاههای پس از این با رایانامه آگاه کن.
مرا از نوشتههای تازه با رایانامه آگاه کن.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) ۳۰ و اندی ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند
و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با
دیگران هم تقسیم کند! دوست دارید در مورد من و موضوعات وبلاگام بیشتر بدانید؟ پس لطفا تشریف
ببرید اینجا.
ـ من «تحلیلگر کسبوکار / وبلاگنویس / مشاهدهگرِ دنیای کسبوکار، فناوری دیجیتال و رسانه / عاشق فوتبال و ادبیات / کتابخوان و دانشآموز مدرسهی زندگی» هستم (هر چند این آخری یعنی دانشآموزْ ماندن همیشگی را بیشتر از هر چیزی دوست دارم.) هدف از راهاندازی «گزارهها» این بوده که دانش و تجربیات و مطالعاتم در حوزههای مشاورهی مدیریت، تحلیل و توسعهی کسبوکار و موضوعات وابسته از جمله مدیریت آیتی و
در اختیار جامعهی بزرگ مخاطبانم بگذارم. ضمنا در اینجا دربارهی موضوعات دیگری چون: توسعهی مهارتهای شغلی و حرفهای و موضوعات و دغدغههای شخصی من در مورد زندگی و دنیا هم چیزهایی میخوانید. اگر فکر میکنید میتوانم کمکتان کنم، برای اطلاع از داستان زندگی حرفهای، تخصص و سوابق و کمکهای احتمالی من و شیوهی ارتباطگیری، میتوانید برگهی دربارهی نویسندهی گزارهها و درخواست مشاوره و همکاری را مشاهده فرمایید.
ـ در نهایت اینکه هیچ انتظاری ندارم که شما با من کاملا موافق باشید. نوشتههای «گزارهها» زاویهی دید من را به مسائل نشان میدهند و همانطور که نام اینجا نشان میدهد «گزاره» هستند، یعنی میتوانند درست باشند یا نه. ناگفته نماند که منطق گزارهای من کاملا فازی است: من جز خدا هیچ چیز را مطلق نمیدانم؛ به ویژه وقتی بحث برداشت انسانی مطرح است.0