عشق چگونه شکل میگیرد

 
helpkade
عشق چگونه شکل میگیرد
عشق چگونه شکل میگیرد

برخلاف باور بسیاری از ما که کار عشق مربوط به دل است، آنچه برای فرآیند عشق و عاشقی و عاشقانه ها می گذرد در مغز اتفاق می افتد و ترشح هورمون های مختلفی که فرمان شان را مغز به عنوان راهبر و فرمانده جسم و جان صادر می کند.

برخلاف باور بسیاری از ما که کار عشق مربوط به دل است، آنچه برای فرآیند عشق و عاشقی و عاشقانه ها می گذرد در مغز اتفاق می افتد و ترشح هورمون های مختلفی که فرمان شان را مغز به عنوان راهبر و فرمانده جسم و جان صادر می کند.دکتر بابایی زاد در این گفتگو تمام جنبه های علمی عشق از نظرگاه روانشناسی، جامعه شناسی، زیستی و …را به شکل مفصل بررسی کرده تا برخلاف نظر شهریار که:

«با آب عقل آتش عشق به یک جو نمی رود».تمام آتش افروزی های عاشقانه و احساسی زیر سر عقل و مغز است.مغز است که فرمان می دهد جایی ضربان قلب تان فراتر از تصور بزند و جایی به آرامش و خلسه ای عاشقانه برسید که پیش از آن تجربه اش نکرده اید.

با ما، دکتر بابایی زاد و تمام یافته های علمی در مورد پر بحث ترین مضمون دنیا یعنی عشق همراه باشید تا باور کنید که علم نه تنها ذرات اتم که دلایل عشق را هم می تواند بشکافد.

فرآیند عشق

عشق چگونه شکل میگیرد

می خواهیم در مورد فرآیند عشق که مفهومی انتزاعی بین انسان ها با خود و دیگران است، صحبت کنیم.در ابتدا باید یادآوری کنم در این مطلب منظور من از عشق، مهر اصیل که دوست داشتنی پخته و هدایت شده توسط بالغ و ناشی از تفکر و تعمق و همچنین از تجربه زیستی عشق ورزانه نیست، بلکه منظور من در این گفتگو، عشق در یک نگاه و اتفاقاتی است که باعث می شود دو نفر در درجه اول عاشق هم شوند و بعد فکر کنند که آیا آن را به مهر اصیل برسانند یا نه.

اگر بخواهیم به فرآیند عشق یطور دقیق و بادقت نگاه کنیم ، چه بهتر که ببینیم از نظر زیست شناسی چه اتفاقی در مغز یک عاشق می افتد که نسبت به دیگری، مفهومی یا چیزی، احساس عاشقی می کند.

از نگاه زیست شناسی نوع انسان نیاز دارد عاشق شود چون بچه انسان موجودی است نابالغ و زودرس که نیاز به پدر و مادر و کسی دارد که از او محافظت کند تا زنده بماند.برای این منظور کششی بین زوج اولیه (بشر بدوی) ایجاد می شود تا بخواهند در کنار هم باقی بمانند و این باقی ماندن به تکامل و رشد بچه آنها که امتداد ژنتیکی آنهاست ختم شود و بتوانند خط نسلی خود را ادامه دهند.به عبارت دیگر اگر ما بچه لاک پشت بودیم و در بدو تولد جهت بقای خود استقلال داشتیم، نیازی نبود که عاشق شویم.

در آن صورت ما به دنیا می آمدیم، پدر و مادری که برای ما ذخیره ژنتیکی خود را گذاشته بودند، وظیفه خود را انجام داده بودند و دیگر مسئولیتی در قبال ما نداشتند و ما می توانستیم مستقل جهت ادامه زندگی پیش برویم ولی از آنجایی که نوع انسان، اندازه سر بچه، لگن گونه انسانی و متابولیسم پایه اجازه نمی دهد مادر و جنین بیش از نه ماه در کنار هم باشند، ما زودرس به دنیا می آییم تا بتوانیم از کانال رحمی عبور کنیم و در عین حال متابولیسم توده مادر و جنین را تاب بیاوریم و چون زودرس به دنیا آمدیم نیاز به محافظ و مراقب داریم و نمی توانیم به تنهایی بقا حاصل کنیم.

یک کره اسب یک روز پس از تولد می تواند برای شیر خوردن اقدام کند.لاک پشت یا بچه ماهی بدون مادر هم می توانند به زندگی ادامه دهد، ولی نوع انسان همچون جوجه ها نیاز به مراقبت دارد.به این منظور مادر باید وجود داشته باشد تا از بچه مراقبت کند و از آنجایی که زایمان و پرستاری از بچه عملکردی است وقت گیر که شاید مادر نتواند به تنهایی جهت بقای خودش (در بشر اولیه) اقدام کند، نیاز به یک یار پیدا می کند تا به او کمک کند و او در حمایت و مراقبت از نوزادش بتواند خط ژنتیکی خود و همسرش را ممتد کند.

به این دلیل در نوع انسان عشق به وجود می آید.شاید خوانندگان عزیز انتظار داشته باشند که عشق را رویکردی فراانسانی، والا و ارزش زندگی بدانند که از نگاه دیگری می توانیم آن را والا و ارزشمند هم بدانیم ولی از نگاه زیستی، نوع نگاه به عشق متفاوت است.

محققان تحقیقی انجام داده اند تا دریابند در مغز عاشق چه می گذرد و برای آن مراحلی را در نظر گرفتند.هلن فیشر که انسان شناس تکاملی است به موضوع نگاه دقیقی داشته و عشق را در سه مرحله تقسیم بندی کرده است؛ مرحله اول جذب شدن (Attraction) به هم.در این مرحله ما و معشوق چنان به هم جذب می شویم که بخش مهمی از انرژی و ساخت زمان مان نسبت به هم یا حداقل در مفهوم با هم است.بعد از آن مرحله الحاق و الصاق (Attachment and bonding) به هم است که در این مرحله دو نفر تمایل پیدا می کنند در کنار هم باشند و رابطه را شروع می کنند و در این رابطه با هم مفهومعشق را تجربه می کنند.

مرحله سوم صمیمیت و تعهد (Intimacy and commitment) است.در هر یک از این مراحل در مغز ما با توجه به ناقلان عصبی اتفاقاتی می افتد که باعث می شود ما احساس عاشقی کنیم.

در تحقیق گسترده ای که در سوئد انجام شد به این نتیجه رسیدند که بین مغز عاشق و مغز فرد معتاد شباهت هایی وجود دارد و این شباهت ها را مورد سنجش قرار دادند و بدین ترتیب الگوی ثابتی پیدا کردند.در هر دوی این افراد یعنی فرد عاشق و فرد معتاد، تمایل زیادی به آنچه که به آن وابستگی وجود دارد، دیده می شود.آنچه که به آن عاشق یا معتادیم ما را به این سمت می برد که بخواهیم آن را برای خودمان تکرار کنیم.اسم یا بوی آن یا نزدیکی به آن، برایمان هیجان دارد و میل به تکرار، در ما رفتار ایجاد می کند که این رفتار در فرد معتاد رفتارهایی مربوط به اعتیاد و در فرد عاشق انواع عاشقی کردن هاست.

در مرحله یک، ما جذب کسی می شویم که ویژگی هایی دارد که منابع ناخودآگاه ما را تحریک کرده اند و عوامل زیستی هم در کنار آن وجود دارد که ما شاید در سطح خودآگاه مان آنها را تجربه نمی کنیم.

وقتی دو نفر همدیگر را می بینند، غیر از جنبه زیستی، چیزی در سطح ناخودآگاه آنها رخ می دهد که به آن انتقال (Transference) می گویند.این انتقال می تواند بازنمایی جنبه هایی از ناخودآگاه فرد در ارتباط با افراد مهم زمان بچگی باشد.برای مثال در ارتباط با مادر، چهره او، فرم ابرو، رنگ چشم، قد، مدل مو، حالت چهره پدر و …است که بدون اینکه فرد خودش بداند، روی فرد اکنون و اینجا انتقال پیدا می کند.انواع انتقال هایی که عشق در یک نگاه را ایجاد می کنند از این قرارند:

انتقال ایده آل نمایانه، انتقال فیزیکی، انتقال رمانتیک، انتقال هیجانی، انتقال دوقلونمایی.

انتقال لزوما جنبه فیزیکی و قیافه ای ندارد، می تواند انتقال شناختی باشد.برای مثال برداشتی که فرد از مادر امنش داشته و رفتارهای او بر دختری در اکنون و اینجا که جنبه هایی را نشان می دهد که شبیه او هستند و بدون اینکه بفهمد انتقال صورت می گیرد.انتقال می تواند حتی انتقال ایده آل نمایانه باشد، نه آنچه که واقعا در ارتباط با پدر و مادر داشته است بلکه ایده آلی از پدر و مادرگری که دوست داشته، به عنوان خود ایده آلی در ارتباط در ناخودآگاهش نگه داشته و طی فرآیند انتقال نمایانه روی فرد منعکس کرده و عاشق ایده آلی شده که آرزوی آمیختن و هم بودی با او را در زمان کودکی داشته یا در سطح ناخودآگاهش نگه داشته است.

می تواند انتقال دوقلونمایانه باشد.در طی این انتقال ما گمان می کنیم خیلی شبیه هم هستیم و نوعی عشق به خود، پذیرش خود و امنیت با خود در رابطه منعکس می شود و فکر می کنیم طرف مقابل آنقدر شبیه ما هست که موردعشق ما قرار بگیرد و یک روح در دو بدن و سیبی از وسط نصف شده و چنین هذیان های عاشقانه ای را حاصل می کند.می تواند انتقال رمانتیک و عاشقانه باشد.قصه های عاشقانه ای که در سطح ناخودآگاه داشتیم و در کودکی به آن فکر کردیم بر فردی در اکنون و اینجا منتقل می کنیم.می تواند انتقال هیجانی باشد.یعنی آنچه که در زمان های قبل تر برای ما جنبه هیجانی داشته بر اکنون و اینجای ما منعکس می شود و ما به سمت او حرکت می کنیم؛ بنابراین شروع عشق در یک نگاه پدیده انتقال است.

یکی از دلایلی که باعث می شود دو نفر به هم نزدیک شوند، پدیده زیبایی است به نام «بو».ما می بینیم که جانداران چطور بوهای خاصی را که وابسته به جنسیت هستند، ترشح می کنند؛ برای مثال یک بید نر می تواند از کیلومترها دورتر بوی بید ماده را دنبال کند و به آن برسد و جفت گیری کند.او رفتار یک بید عاشق را نشان می دهد، یا می بینیم که چطور اسب ها در بهار با بلند شدن طول روز، بوهایی را از خودشان ترشح می کنند و در عین حال رفتارهایی عاشقانه از خود نشان می دهند که در نهایت به جفت گیری ختم می شود.

می بینیم که چطور در پستانداران رده پایین همین بو موجب می شود قلمرو تعیین شود.این بود می تواند بوی بدن آن حیوان یا بوی ادرار آن باشد تا قلمرویی ایجاد شود و حیوان در آن قلمرو زوج خودش را قرار دهد و جفت گیری کند و رفتاری نشان دهد که همان رفتار عاشقی است، رفتاری که به جفت گیری ختم می شود.

در حشرات و بسیاری از پستانداران این بوها همچنان وجود دارند و عملکرد زیستی، جنسیتی، تولید مثلی و رفتارهای تولید مثل که می توانیم آنها را به عشق تفسیر کنیم دیده می شود.

در مورد انسان پیاز بویایی همچنان فعال است اگرچه بخشی از بینی که قرار است این بوها را تجربه کند، ضعیف شده است، اما همچنان وجود دارد.کمد دیواری اتاق مادر شما علی رغم اینکه به لباسش عطر می زند همچنان بوی او را می دهد.هر فردی بوی مخصوص خودش را دارد و این بوها در تماس نزدیک و عاشقانه از اولین جرقه هایی است که بین دو نفر موجب شروع اتفاقات فیزیولوژیک و عشق می شود.در واقع ما انسان ها امروزه عطر و ادکلن را جایگزین بو کرده ایم.

رفتارهای ما شامل رفتارهای کلامی و غیرکلامی هستند و مهمترین بخش رفتار غیرکلامی است که ۵۷ درصد زبان بدن است و ۳۵ درصد رفتار کلامی و لحن صدا است و فقط ۸ درصد محتوای کلام است.زبان بدن تا یک میلیون ریزبیان در هر لحظه از رابطه بین دو نفر مخابره می کند.بنابراین زبان بدن، استایل و چگونگی نشستن و راه رفتن، ایستادن و ریزبیان های زبان بدن اساسی هستند که ارتباط را تحت تاثیر قرار می دهند.

بعد از اینکه ارتباط شکل گرفت و فرد عاشق شد، در مرحله جذابیت ناقلان عصبی در مغز فرد شروع به تغییر می کنند.از مهمترین ناقل های عصبی «اپی نفرین» (Epinephrine) و «نور اپی نفرین» (Norepinephrine) هستند.اپی نفرین یا آدرنالین (Adrenaline) همان هورمونی است که باعث می شود ضربان قلب مان بالا برود، سوخت و ساز بدن مان بیشتر و خواب ما کمتر شود و هوشیارتر باشیم.

در نشانگان فرار یا جنگ وقتی کسی با تهدیدی ناگهانی روبرو می شود، جهت تجهیز بدن و مقابله با آن تهدید از غده فوق کلیوی آدرنالین ترشح می شود و باعث می شود فرد به خودش بیاید، جریان خونش بیشتر شود و برای نجات خودش اقدامی کند.

در مغز عاشق نیز اپی نفرین و نوراپی نفرین ترشح می شوند.عاشق حواسش به معشوق جلب می شود تا او را بیابد و در اختیار خودش بگیرد، سوخت و سازش بیشتر می شود و خوابش کمتر می شود.ما می بینیم که دوپامین (Dopamin) ترشح می شود، (دوپامین در مرحله الحاق و الصاق به هم به بالاترین میزان ترشح می رسد) که موجب می شود فرد احساس رخوت و سستی کند.

دوپامین در موارد مختلفی در مغز زیاد ترشح می شود؛ مثلا در وسواس می بینیم که سیکل «دوپامینرژیک» فعال است.برای همین است که فرد نسبت به کار یا موضوعی که روی آن وسواس دارد، میل به تکرار دارد.

در رفتارهایی مانند شستن مدام دست ها، چک کردم مدام درها، جمع کردن اعداد با هم، چک کردن موبایل همسر و…می بینیم که میل به تکرار وجود دارد و یکی از دلایل عمده آن دوپامین است.

داروهای ضد وسواس روی سیکل دوپامینرژیک تاثیر می گذارند.در فرد عاشق هم دوپامین ترشح می شود که میل به تکرار و نزدیکی به موضوع عاشقی را در فرد ایجاد می کند.از سوی دیگر درون ذهن فرد «فنیل اتیل آمین» (Phenylethylamine) ترشح می شود.فنیل اتیل آمین یک ناقل عصبی است که در طبیعت فقط و فقط در کاکائو وجود دارد.برای همین است که عشاق میل به خوردن شکلات بیشتری دارند یا به هم شکلات هدیه می دهند.

فنیل اتیل آمین میل به تکرار موضوع عشق را در فرد ایجاد می کند.همچنین اندکی «اکسی توسین» (Oxytocin) در خانم ها و «وازروپرسین» (Vasopressin) در آقایان در مغز ترشح می شود، که ناقل های عصبی با کارکردهای متفاوت هستند.اکسی توسین همان هورمونی که هنگام زایمان ترشح می شود و باعث می شود اندومتر رحم منقبض شود و بچه بیرون بیاید، هورمونی است که وقتی مادر به فرزندش شیر می دهد، ترشح می شود و موجب می شود عضلات صاف غدد شیری منقبض شوند.

اکسی توسین امید را هم بیشتر می کند.در تحقیقی دیده شد که در دو گروه در بازی که باید به همبازی خود اعتماد می کردند، گروهی که اکسی توسین دریافت کردند، دو یار همبازی به طرز معنی داری بیشتر به همبازی خود اعتماد می کردند.برای همین است که وقتی عاشق می شوید در ابتدای امر به او اعتماد می کنید؛ چون درون مغزتان اکسی توسین ترشح شده و به همین دلیل است که امید به زندگی در شما بالا می رود.

یک مادر بعد از زایمان و شیر دادن به نوزادش در عین ح-ال که سختی زیادی تحمل می کند اما امید به زندگی بالایی دارد و اعتماد در او بیشتر می شود.این هورمون ها همه در مرحله یک بالا می روند.در مرحله دو یعنی اتحاد و الصاق، میزان هورمون های دوپامین و اکسی توسین بسیار بالا می رود.یکی از دلایلی که اکسی توسین بالا می رود، ایجاد رابطه جنسی، ارگاسم و رسیدن به اوج لذت جنسی است.

اگر زن و شوهری با هم ارتباط جنسی داشته باشند و اوج لذت جنسی را تجربه کنند، در مغزشان اکسی توسین ترشح می شود و برای همین است که به هم معتمدتر هستند و به ادامه رابطه شان امید دارند؛ اما زوجی که بنا به اختلالات جنسی نمی توانند به ارگاسم برسند، بهانه جویی، ناامیدی و عدم اعتماد در آنها رشد می کند.پس می بینیم که اکسی توسین چقدر نقش مهمی در اتحاد و الصاق زوجین به هم ایفا می کند.همانطور که نقش آن را در وسواس نیز می بینیم.

تحقیقات نشان می دهند اگر فرد ارتباط خود با معشوقش را به سطح شناختی نیاورد و فقط بخواهد عشق زیستی را تجربه کند، بعد از سه سال رابطه اش به پایان می رسد؛ چون این هورمون ها سه تا چهار سال در مغز افراد بالا باقی می مانند و بعد از آن میزان آنها دوباره پایین می آید و به همین دلیل است که بیشتر جدایی ها و طلاق ها بعد از این مدت رخ می دهند.بعد از این مدت دیگر دو نفر نمی توانند صرفا به دلایل زیستی کنار هم بمانند.

در ابتدای مطلب گفتیم که نوزاد انسان نیاز به پدر و مادری دارد که از او مراقبت کنند و این پدر و مادر باید دلیلی داشته باشند که کنار هم باقی بمانند و به همین دلیل پدیده عشق به وجود می آید.اگر بشر بدوی را فرض کنید، می بینید که بچه سه یا چهار ساله دیگر می توانست از عهده زندگی خودش برآید و نیازی نبود که عشاق کنار هم باقی بمانندو او تنها با یکی از والدینش نیز می توانست بقا حاصل کند.

بعد از اینکه هورمون ها پایین آمدند، ما باید خودمان با آگاهی، شناخت و تمرکز روی رابطه، آن را به مرحله سوم که صمیمیت و تعهد است برسانیم.در غیر این صورت در ابتدا طلاق جنسی و بعد طلاق عاطفی و بعد از آن طلاق قانونی رخ می دهد.برای رفتن به مرحله سوم دیگر سطح شناختی و کورتکس مغز عمل می کند، نه لزوما سطح هیجانی و ساب کورتیکال یعنی زیرقشری مغز.

اینکه دو نفر چقدر با هم خاطرات مشترک دارند، پدیده ای به نام قدمت یک رابطه، پدیده دیگری به نام پیر شدن و از دست دادن جذابیت ها و کم شدن شانس جفت گزینی به طور واقعی موجب می شوند که دو نفر بخواهند همدیگر با بازشناسی کنند.طی این بازشناسی حالا دیگر فقط مفهوم زیستی آنها را کنار هم قرار نمی دهد بلکه مفهوم عاطفی و روانی که دیگر پخته شده موجب می شود آنها به سمت مهر اصیل و واقعی بروند و تجربه از هم بودی انسانی را که عشق نام دارد کنار خود داشته باشند.

در واقع عشق چیزی نیست جز ارضای نیاز و بستگی دارد که ببینیم نیاز ما چیست.اگر این نیاز صرفا فیزیولوژیک باشد ما عشق شهوانی را خواهیم داشت.اگر نیاز ما صرفا داشتن سرپناه و حمایت و مراقبت باشد، ما عشق کودکانه را خواهیم داشت و به والد مراقب نیاز داریم، نه معشوقی پخته.پس اگر به هرم مزلو و سلسله مراتب انسانی نگاه کنیم، می بینیم که ما در هر پله ای می توانیم عاشق شویم.در پله اول به دلیل نیازهای فیزیولوژیک، در پله دوم به دلیل امنیت و حمایت و پله سوم به دلیل تعلق، پله چهارم عزت نفس و پله پنجم شناخت؛ یعنی چقدر در پی درک مشترک دنیا و اصل زیبایی شناسی هستیم.

در چهار پله اول نیازهای کمبود را داریم، برای همین عشق در این مراحل چندان عشق والایی نیست اما وقتی انسان فرارونده را در انتهای هرم مزلو می بینیم، نیازهای شدن را می بینیم که این نیازهای شدنی آنقدر فرارونده هستند که دیگر کسی ما را از ترس نهمی رهاند، بلکه کسی سراغ مان می آید که ما با هم بودی کنار هم و تجربه عشق را داشته باشیم و آنجاست که عشق اصیل ایجاد می شود و هر دو نفر در عین تجربه استقلال شان، با هم بودن را یاد می گیرند و با هم زندگی می کنند.عشق چگونه شکل میگیرد

پس عشق پخته، عشقی است که فرد به آن زمان داده، در این زمان طرف مقابلش را شناخته، قدمت میل به تکرار در او ایجاد کرده و توانسته است از منظر ساختار نورولوژیک در هماهنگی بین سمت راست مغز یعنی مغز شناختی و بخش های زیرین مغز تعادلی برقرار کند و معشوق را در کنار خود نگه دارد تا از هم لذت ببرند.

خواننده عزیزی که عاشق است و عشق خود را مقدس می داند، شاید با خواندن این مطلب دچار سوءتفاهم شود و فکر کند که عشق فقط برای ارضای نیازها یا شرایط فیزیولوژیک یا انتقال ناخودآگاه ایجاد می شود و به همین دلیل دچار ناکامی شود.به یاد داشته باشید پدیده عشق بسیار زیبا و باارزش است، اما هر آنچه که باارزش است، در مغز ما تحت تاثر عوامل «نیروالکتروکمیکال» شکل می گیرد.یعنی عصبی، الکتریکی و شیمیایی.نگاه ما به عشق در این مطلب از این جنبه است و آنچه در این فرصت در مورد عشق گفتیم تنها از جنبه علمی و زیستی بود.

مجله موفقیت





©باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت niksalehi.com مجاز میباشد . طراحی سایت با آنلاینر

 

این که یک نفر را میبنیم و به ان علاقه مند میشویم و نمیدانیم که این عشق یک طرفه هست یا نه ؟

چگونه این احساس عشق و دوست داشتن در ما شکل میگیرد؟

و چگونه میتوانید عشق و علاقه خود را بیان کنید ؟

احساسات ما در پشت این عشق چیست و چگونه شکل میگیرد ؟عشق چگونه شکل میگیرد

 

تهران خیابان مطهری خیابان علی اکبری کوچه آزادی پلاک ۵۳ واحد ۴ کلینیک مددکاری آریا

دسته‌بندی‌ها

شهر‌های پر رویداد

دانشگاه‌‌ ها

استفاده از ایوند

در وبلاگ ایوند بخوانید

تماس با تیم پشتیبانی

اپلیکیشن برگزارکنندگان

اپلیکیشن شرکت‌کنندگان

 عکسی از افراد تعاریف متفاوتی از عشق واقعی دارند اعتقاد بعضی از مردم این است که عشق فقط در افسانه ها پیدا می شود و بعضی دیگه آن را در اشعار عاشقانه حافظ جستجو می کنند و بعضی از افراد نیز بر این باورند که این تنها یک مرحله است و در دنیای واقعی عشقی واقعی وجود ندارد. عشق واقعی عشقی میباشد که بسیاری از ما در جستجوی آن هستیم ولی تعداد کمی از ما واقعاً به آن دست پیدا کرده اند به یاد جوانی متوجه شدم که خیلی دیر شده پسر، پس عشق واقعی چیست؟

عشق واقعی را می توان نوعی عشق و محبت تلقی کرد که هر شخصی نسبت به دیگری دارد و به قوانین رفتاری انسان محدود نیست. همانطور که می دانید رفتارهای انسان قابل درک و فهمیدن هستند مثلا وقتی که کسی به شما لطمه وارد می کند از دستش عصبانی می شوید یا وقتی کسی موقعیت بهتری را کسب میکند نسبت به او حسادت می ورزید یا کسی که غرورتان را له می کند و شما تحقیر می شوید سعی بر انتقام گرفتن از او برمی آیید اینها همگی جزوه رفتارهای انسان محسوب می شوند و در وجودش ریشه دارند.

اما مواقعی که شما یک عشق حقیقی را در کنار کسی تجربه می کنید رفتار و غرایز اولیه خود را در مقابل شخصی که عشق در وجود شما ایجاد کرده تغییر می دهید این طور می توان بی آنکه به عشق واقعی فراتر از رفتارهای معمولی یک انسان می باشد چرا که همین عشق شمارا در مقابل یک شخص خاص به یک انسان بهتر و جدیدتری تبدیل می کند.

 

عشق چگونه شکل میگیرد

یک شخص امکان دارد با شریک عاطفی اش روابط جنسی خوبی داشته و کشش بسیار قوی نسبت به او حس کند ولی در واقع این کشش عشق محسوب نمی شود برکه در نتیجه ترشحات هورمون های جنسی او این احساس ایجاد شده است و در اکثر موارد یک طرف و یا هر دو طرف در جستجوی عشق پایدار و ثابت دچار اشتباه می شوند و بدون شک از بهای گزاف این اشتباهات اطلاع داریم. در مقاله ای یک مغز شناس معروف به دانافرم 3 سیستمی که مربوط به همسر ، تولید مثل و والدین می باشد را تفسیر و توضیح می دهد این سیستم ها شهوت ، کشش وابستگی نام دارند.

شهوت:

به طور غریزی راهی با نام شهوت برای تحریک مرد و زن وجود دارد که باعث می شود عمل جنسی بین آنها برقرار شود.

کشش:

این سیستم به طور شهوت آمیزی دو شریک را به سمت هم متمرکز می کند تا تلقیح صورت گیرد توجه فیشر در مورد سیستم کشش بین سمت معطوف شد که آن را یک راه ارتباطی برای انتخاب بهترین شریک دانست به افرادی که گمان می کردند به طور ژنتیکی برتری خاصی دارند و هنوز هم هستند شریک زناشویی مطلوبی نسبت به دیگران خواهند شد.

وابستگی دلیل به وجود آمدن این روش عاطفی این است که ضمانتی و از دولت و حیات نسل بوده باشد منظور این است که سطح هورمونهای اکسی توسین و وازوپرسین برای حفظ زندگی مشترک والدین افزایش یابد حداقل تا وقتی که فرزند توانایی مراقبت از خود را کسب کند.

 

عاشق شدن ، دوست داشتن است؟

زمانیکه افراد با یک نگاه و جذبه خاصی با همدیگر برخورد می کنند دیگر زندگی آنها متفاوت میشود و آن حس شادی را که دارند از دست می دهند.به چه دلیل؟چون آدمها این جذبه و برخورد را برای خود مثل عشق معنی کرده اند در حالی که اشتباه است.

همانطور که در نمناک گفته ایم دوست داشتن شخصی باعث میشود که شما به او ارزش ویژه ای قائل شوید و برای اینکه این رابطه را محکم تر و عاشقانه تر کنید کارهای زیادی انجام می دهید.برای اینکه عشقتان به آرامش و پیشرفت زیادی برسد او را در الویت قرار می دهید.وقتی که شما به دوست خود عشق و آسایش می دهید از ته دل زندگی شما شاد می شود.

انسان چه زمانی می تواند یک عشق واقعی را تجربه کند؟

برای اینکه عشق واقعی خودش را نشان دهد زمان زیادی لازم است.در اویل یک رابطه حسی که به شخص دست می دهد علاقه و جذبه ی جنسی است.

وقتی که این شیفتگی و علاقه با چند تا جرو بحث و گفتگوی کوتاه از بین می رود زمان آن است که عشق به میان می آید.همین مواقع هست که ارتباطات عاطفی کمرنگ شده یا احتمال شکست خوردن رابطه هم زیاد است.

اگر دو طرف همدیگر را واقعا بفهمند و در همه حال با هم سازگار باشند و یا به زبان دیگر عاشق همدیگر باشند به تجربه کردن زندگی و عشق واقعی رسیده اند.

آیا عشق واقعی در طول عمر فقط یک بار رخ می دهد؟در حقیقت خیر،انسان میتواند چندین بار عشق حقیقی را تجربه کند.که این عشق ممکن است در مورد افراد دیگری هم صدق کند.شما عشق حقیقی را ممکن است با فرزندان و همسر و یا هر فردی که با زندگی شما در ارتباط است تجربه کنید.

 

البته باید توجه داشت که عشق حقیقی هم ممکن است از بین برود.بیشتر افراد اولین باری که عاشق می شوند برای اینکه شخص مورد علاقه را دوست بدارند و آن را در قلب خود نگه دارند هیچ ترسی ندارند و اینها عشق نابی را در دل خود می گذرانند که حتی احتمال شکست هم به عشق خود نمی دهند.این علاقه با شور و حال خاصی در قلبشان وجود دارد و هیچ ترسی از عشق خود ندارند.

وقتی که ما برای اولین بار عشقمان محو میشود همان عشق حقیقی هم که به آن شخص اول زندگیمان داشتیم را ازدست می دهیم.ممکن است که این حالت خیلی طول بکشد اما در هر حال این اتفاق می افتد.در این میان افرادی هستند که به عشق حقیقی ایمان دارند و افرادی هم هستند که که اصلا اعتقادی به این حرف ندارند.اتفاقاتی که در مدت زمان عمر خود دارید هم تاثیر زیادی در اینکه شما عشق حقیقی را چطور درک کرده اید دارد.

اگر تصور میکنید که عشق حقیقی و عشق خیال انگیز با هم یکی هستند باید بدانید که اشتباه فکر میکنید.با اینکه ما همیشه رمانتیک بودن را با عشق حقیقی یکی می دانیم ولی در واقع عشق حقیقی واقعی ترین و خالص ترین حالت عشق است اما عشق خیال انگیز برای اینکه پایدار بماند نیاز به جذبه ی جنسی دارد.

عشق حقیقی را با توسل به زور و قدرت نمی توان کسب کرد

عشق حقیقی از ته قلب و به طور غیر ارادی رخ می دهد.حتی اگر سعی کنید نمی توانید عشق حقیقی را بازی کنید.اگر زن و شوهری نتوانند در مرحله ی شیفته و علاقمند شدن با هم کنار بیایند باید بگویم که هر دوی انها به سختی می توانند عشق حقیقی را امتحان کنند.

اگر طرفین بتوانند همدیگر را بفهمند و با هم رابطه برقرار کنند به همدیگر وابسته و علاقمند خواهند شد و این باعث میشود که عشق پاک و حقیقی در بین آنها ایجاد شود و آنها جدا ناپذیر از هم شوند.

چرا ما به عشق نیاز داریم

قبل از اینکه چشم به جهان باز کنیم خداوند در وجود ما عشق را نهادینه کرده که بنیه آن هم عشق مادری است.بدون عشق مادر زنده ماندن امکان پذیر نیست.عشق مادر با نگهداری و بزرگ کردن و حمایت کردن براری می کند.رابطه فرزند با «مادر» اولین مرحله ای از زندگی ما است که عشق را تجربه می کنیم.در طول مسیر زندگی پی میبریم که عشق می تواندبه معنای نگهداری و حفاظت از آرامش خود ما باشد.

 

نیازهای انسان به دو دسته تقسیم می شود:

نیازهای مادی و نیازهای معنوی.به خاطر براورده کردن همین نیازها هست که انگیزه پیدا میکنیم و برای این احساسات به دنبال جواب هستیم.برای رفع این نیازها، انسان به شکوفایی و رشد می رسد.سعی می کند به سمت کمال مطلق برسد و همه اشفتگی ها و سعی و تلاشش برای رسیدن به نقطه اوج یعنی همان کمال مطلق را متحمل می شود و تا وقتی به آن دست نیافته از پای نمی نشیند.

با همه ی اینها عشق و محبت اتفاقی است که اگر در قلب و روح یک موجود با شعور که با نیازها و خواسته هایش در ارتباط است به وجود می آید.

عشق مادری یک نوع عشق ماندگار برای زنگی است.عشقی که هدفش زنده نگه داشتن است.افراد دوست دارند که در مراحل دیگری از زندگی خود مثل دوره بلوغ یا دیگر دوران هم این عشق را داشته باشند ولی اینچنین نیست و عشق بخشیدن مادر در واقع یک طرفه است.درست است که در حالت متعارف افراد سعی میکنند که این عشق را با بخشیدن و دریافت عشق بین هم تقسیم کنند.در

این ارتباط هر دو نفر به هم دیگر نیاز دارند هم شخص وابسته هم فردی که از این عشق بهره می برد.این روابط تا وقتی که هر دو طرف در رابطه هستند به صورت متقابل وجود دارد.اما رابطه مادر و فرزندی کاملا یکسان نبوده و این عشق نابرار است.

همراهی و یاری

واضح است که داشتن همراه و یار یک نیاز اساسی در زندگی است،انسانها این نیاز خود را همیشه بیان می کنند.انسانها حداقل به یک شخص احتیاج دارند که محبت و اتفاق های مهم زندگی خود را با آن به اشتراک بگذارد.عشق چگونه شکل میگیرد

انسانها به گرفتن و بخشیدن چیزهایی احتیاج دارند که دل آنها را خوش کند و زندگی آنها را رونق بخشد در آخر دلیلی برای زندگی کردن می خواهند.

افرادی هم هستند که هیچ کسی را در کنار خود برای دوست داشتن ندارند و به همین دلیل حیوانات و گیاهانی را در خانه خود پرورش می دهند.

عشق مقوله ای عاطفی و احساسی است که ریشه آن به دوران کودکی برمی گردد. در واقع این پیوند عاطفی از زمانی شکل می گیرد که به فردی یا افراد آشنایی بخصوص والدین دلبستگی پیدا می کنیم و این پیوند عاطفی در بزرگسالی و پیری هم همراه افراد خواهد بود. زمانی که افراد به سن جوانی و استقلال می رسند و از خانواده اولیه خود دور می شوند  در واقع از منبع اولیه دلبستگی خود یعنی خانواده دور شده اند به همین دلیل برای جبران این محدودیت به دنبال دلبستگی های تازه تر می گردند تا هم بتوانند استقلال خود را حفظ کنند و هم بتوانند به دلبستگی عاطفی خود توجه نمایند. از اینرو پایه های عشق به جنس مخالف شکل می گیرد.

عواملی که بر عاشق شدن افراد تاثیر می گذارد چیست؟

1- آشنایی: هرچه میزان و مدت زمان آشنایی بیشتر باشد احتمال شکل گرفتن عشق بیشتر است.

2-خصوصیات مثبت طرف مقابل: این خصوصیات ممکن است افراد را شیفته یکدیگر کند.

3-شباهت ها: هرچه خصوصیات روانشناختی و اخلاقی افراد به هم نزدیک تر باشد احتمال عاشق شدن بیشتر است.عشق چگونه شکل میگیرد

4-برآورده کردن نیازهای طرف مقابل

5-غیر معمول بودن موقعیت آشنایی : مانند یک مکان ناآشنا که در آن افراد به طور اتفاقی همدیگر را ملاقات کرده اند.

6-راز آلودگی و ابهام طرف مقابل: این یکی از عوامل تحریک کننده و جذاب برای کشف و فهمیدن طرف مقابل است که باعث آشنایی بیشتر می شود.

7-برانگیختگی جسمانی: با دیدن طرف مقابل فرد بطور ناگهانی دچار تپش قلب و تنفس تند تر می شود. انگار به یکباره عاشق شده است.

8-انزوا و تنهایی: برخی از افراد برای فرار از تنهایی به دنبال برقراری ارتباط می گردند و به دلیل آشنایی با یک شخص خاص و رهایی از احساس تنهایی به او وابسته می شوند.

ما برای بهبود خدمات خود از کوکی‌ها استفاده می‌کنیم. جزئیات بیشتر را در صفحه “حفظ حریم خصوصی کاربران” در وبسایت دویچه وله بخوانید.

آنها که طعم عاشقی را چشیده‌اند، خوب می‌دانند که این احساس پر تب و تاب با انسان چه می‌کند. اما عشق دقیقا چیست؟ آیا می‌توان آن را اندازه گرفت یا در بدن دید؟ دانشمندان سال‌هاست که به دنبال حل معمای عشق هستند.

آن اندامی که افسار عشق را در دست دارد، مغز انسان است

در سال ۱۹۹۲ دکتر جان گری، نویسنده و مشاور خانوادگی، کتابی به نام “مردان مریخی‌، زنان ونوسی” به رشته تحریر درآورد که بیش از ۵۰ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رفت و برای ۱۲۱ هفته در فهرست کتاب‌های پرفروش جای داشت. این نویسنده آمریکایی در این کتاب مشکلات رایج در روابط زن و مرد را ناشی از اختلاف بنیادین روانشناختی میان جنس مذکر و مؤنث دانسته و از این استعاره استفاده می‌کند که مردان و زنان هر کدام از دو سیاره مختلف می‌آیند؛ مردان از مریخ و زنان از ونوس. اما مردان مریخی و زنان ونوسی اگر در بسیاری از موارد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، دستکم در یک برهه از زندگی شباهت بسیاری به هم پیدا می‌کنند و آن هم زمانی است که عاشق می‌شوند. عشق وقتی که می‌آید، روح و جسم را بی‌قرار می‌کند و به تسخیر خود در می‌آورد. انسان‌ها تا هزاران سال بر این باور بودند که عشق معمایی راز‌آلود و هدیه‌ای از جانب خدایان است. در دوران معاصر اما دانشمندان در تلاش برای پرده برداشتن از این سحر و جادوی عشق و “بلایی” بوده‌اند که این احساس بر سر بدن می‌آورد. عشق دقیقا چیست؟ آیا قابل اندازه‌گیری است؟ آیا می‌توان آن را از طریق اسکن کردن مغز یا آزمایش کردن خون بررسی کرد؟ آیا می‌توان مثلا با عکس‌برداری “ابتلای بیمار به عشق” را تشخیص داد؟ اصلا عشق با بدن ما چه می‌کند؟فرماندهی مغز بر عشق در ادبیات، هنر یا زبان عادی مردم کوچه و بازار هر گاه صحبت از عشق شده، پای قلب به میان آمده است؛ قلبی که با دیدن معشوق به تپش افتاده و در حال بیرون زدن از سینه است یا با از دست دادن معشوق، زخم خورده و شکسته شده است. هرچند در این تعبیر جاافتاده قلب و عشق پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، اما در حقیقت آن اندامی که افسار عشق را در دست دارد، مغز انسان است. دوناتلا مارازیتی، استاد دانشگاه پیزا، که خود دو بار عاشق شده و قدرتی را که عشق ایجاد می‌کند، به شخصه تجربه کرده بود، علاقمند شد که پدیده‌ی عشق را بیشتر کنکاش کند. او در سال ۱۹۹۹ نتایج تحقیقی را منتشر کرد که در آن نشان داده شده بود، سطح سروتونین، از ناقل‌های عصبی که نقش آرام‌بخش‌‌ دارد، در کسانی که به گفته خود عاشق هستند بسیار پایین‌تر از میزان طبیعی است. طبق این تحقیق سطح سروتونین در بدن این افراد درست در همان سطحی بوده است که در بدن افراد مبتلا به اختلال وسواس دیده می‌شود. در این تحقیق که در مجله New Scientist به چاپ رسید، ذکر شده بود که هر دو گروه (عاشق‌ها و مبتلایان به اختلال وسواسی فکری یا عملی) به طور افراط‌ گونه‌ای نسبت به یک چیز یا یک شخص احساس نگرانی و وسواس از خود بروز می‌دهند.عشق چگونه شکل میگیرد

پژوهش‌های علمی نشان داده‌اند که عاشق شدن واقعا چشم انسان را بر کم و کاستی‌های معشوق می‌بندد

این گروه تحقیقاتی با تکیه بر یافته‌های خود عنوان کردند که شیمی مغز کسانی که رفتارهای وسواس‌گونه از خود نشان می‌دهند، مثلا روزانه به دفعات بسیار زیاد دست‌هاشان را می‌شویند یا به‌طور غیرعادی تمایل به نظافت یا کنترل مدام شعله‌های گاز دارند، با افرادی که تازه عاشق شده‌اند، شباهت دارد. دوناتلا مارازیتی و تیمش ۲۴ زن و مرد را که در طول ۶ ماه پیش از این تحقیق عاشق شده بودند با ۲۴ زن و مرد داوطلب دیگر که یا تنها یا در رابطه عاشقانه طولانی مدت و با ثبات بودند، مقایسه کردند. نخستین یافته این دانشمندان این بود که در بدن زنان و مردان عاشق به طور قابل ‌توجهی میزان هورمون کورتیزول که در هنگام استرس ترشح می‌شود، بالاتر از گروه دیگر است.مردان عاشق ملایم‌تر، زنان عاشق مهاجم‌تر دوناتلا مارازیتی همچنین دریافت که میزان تستوسترون، مهمترین هورمون مردانه، در مردان عاشق کمتر از دیگر مردان است. در عوض میزان ترشح این هورمون در بدن زنانی که عاشق هستند، در مقایسه با دیگر زنان بیشتر می‌شود. به گفته دکتر مارازیتی در این وضعیت مردان بیشتر شبیه زنان و زنان بیشتر شبیه مردان می‌شوند، “انگار که طبیعت می‌خواهد آنچه که می‌تواند میان زنان و مردان متفاوت باشد را از میان ببرد، زیرا در این مرحله زنده ماندن [و جفت‌یابی] مهمتر است.” هنوز دانشمندان موفق به توضیح علمی این تغییر میزان تستوسترون نشده‌اند اما یک فرضیه که مطرح شده، این است که ترشح پایین این هورمون در مردان، آنان را ملایم‌تر کرده و آرامش پیش‌شرطی است تا مرد وارد رابطه شود. در مقابل، طبق فرضیه، بالا رفتن میزان ترشح تستوسترون در زنان موجب افزایش میل جنسی آنها می‌شود. اما آیا عاشق شدن تنها دلیل ایجاد این تغییرات در بدن هستند؟ برخی پژوهشگران پس از انتشار این تحقیق، تغییرات هورمونی در بدن را به میزان بالای رابطه جنسی نسبت دادند که در این مرحله رخ می‌دهد. در مقابل با در نظر گرفتن این نکته که در حالت عادی میزان تستوسترون در مردان به هنگام افزایش رابطه جنسی بالا می‌رود، در ‌آن زمان در پژوهش‌های دیگر این نکته مطرح شد که اگر طبق گفته “منتقدان” تغییرات هورمونی در نتیجه افزایش رابطه جنسی به وجود می‌آید، پس بایستی در مردان عاشق میزان ترشح تستوسترون بالاتر برود و نه آنگونه که طبق پژوهش‌های دکتر مارازیتی نشان داده شده، کمتر شود.آیا عشق آتشین نوعی اعتیاد است؟ تا کنون تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که هنگام شکل گرفتن احساس عشق آتشین به وضوح بخش‌هایی از مغز فعال شده و فعالیت بخش‌های دیگر کمتر می‌شود. سمیر زکی و آندریاس بارتلز از کالج دانشگاهی لندن دو تن از نخستین پژوهشگرانی بودند که موفق به شناسایی این بخش‌ها شدند. آنها به داوطلبان شرکت‌کننده در این تحقیق عکس‌هایی از کسانی را که عاشق‌شان بودند، نشان دادند و همزمان مغز آنها را با دستگاه ام آر ای اسکن کردند. در این تحقیق دیده شد که بیش از همه ۴ نقطه در سیستم لیمبیک (سامانه عصبی احساسی) فعال بودند. پژوهشگران مشاهده کردند که این واکنش بسیار شبیه به واکنشی است که هنگام مصرف کوکائین در مغز ایجاد می‌شود. دکتر بارتلز می‌نویسد: «بین عشق و اعتیاد همپوشانی‌هایی وجود دارد. به نظر می‌رسد که اعتیاد از بخش‌هایی از مودول‌های مرتبط با عشق در مغز سوءاستفاده می‌کند.»

با توجه به تئوری‌های تکامل، اعتقاد بر این است که احساس جذابیت بین ۶ ماه تا ۳ سال عمر دارد که زمانی کافی است برای این که مرد در کنار زن بماند

یافته‌های علمی مشخص کرده‌اند که در دوران عاشقی دوپامین، از ناقل‌های عصبی، مرکز لذت مغز را فعال می‌کند. این درست شبیه به فرایندی است که مواد اعتیادآور نظیر کوکائین، هروئین، نیکوتین، آمفتامین یا دیگر داروهای اعتیادآور ایجاد می‌کنند. این پژوهشگران همچنین با شگفتی دریافتند، هنگامی که به مادران عکس کودکانشان را نشان می‌دهند، درست همان بخش‌هایی که در مغز افراد عاشق در اسکن به رنگ روشن درآمده بود، در مغز مادران نیز روشن می‌شود. البته نتیجه این “آزمایش عشق” را نمی‌توان صد در صد پذیرفت، زیرا اگر فرد داوطلب عاشق کس دیگری باشد و به هنگام دیدن عکس معشوق به آن فرد دیگر فکر کند، درست همان بخش‌های مغزی به رنگ روشن درمی‌آید. به این ترتیب نمی‌توان نتیجه قطعی گرفت که با ام آر ای مغز می‌توان عشق دیوانه‌وار فرد به معشوق را تخمین زد. به گفته دکتر بارتلز هر چند احساس در پی فرایندهای فیزیولوژیکی به وجود می‌آید، اما این فرایندها نمی‌توانند به طور کامل عشق را تعیین کنند.هورمون‌ها، موتور عشق قوه محرک عشق را شاید به درستی بتوان هورمون‌ها دانست، هرچند که با این حال نمی‌توان به تنهایی از یک یا دو هورمون معین و تغییرات آنها سخن گفت. در ارگانیسم بدن انسان سیستم کنترل هورمونی به هم پیوسته است به طوری که هر تغییر بر روی کل سیستم تأثیر می‌گذارد. کریستوف کک، پژوهشگر آلمانی، عاشقی را یک “احساس استرس مثبت” توصیف می‌کند که در آن بیش از همه غده تیروئید و هورمون‌های جنسی و استرس دخیل هستند.

دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که احساس “عشق دیوانه‌وار” به طور میانگین تنها ۷ ماه طول می‌کشد

در موقعیت‌های اروتیک غده هیپوفیز که در زیر مغز قرار دارد، هورمونی به نام اکسی‌توسین را ترشح می‌کند که از جمله در ایجاد انقباضات رحمی، تسهیل ورود اسپرم به رحم و نیز تحریک اندام جنسی نقشی مهم ایفا می‌کند. اکسی‌توسین به هنگام ارگاسم و نیز وضع حمل باعث انقباض عضلانی می‌شود. تا کنون تحقیقات متعددی در مورد ویژگی‌های این هورمون که آن را “هورمون عشق”، “هورمون ارگاسم” یا “هورمون وفاداری” نیز می‌نامند، انجام شده است. این تحقیقات نشان داده‌اند که اکسی‌توسین موجب وابسته شدن و ایجاد احساس عشق و اعتماد میان دو نفر می‌شود و آنها را به داشتن یک رابطه مشترک با دوام و داشتن فرزند ترغیب می‌کند. یکی دیگر از هورمون‌های مطرح در زمان عاشقی، وازوپرسین است. این هورمون گردش شدیدتر خون در اندا‌م‌های جنسی را سبب می‌شود و نیز کمک می‌کند تا پس از ارگاسم فرد به خوابی عمیق فرو رود.رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون رنگ رخسار عاشق به خوبی از بی‌تابی درونی او خبر می‌دهد. هنگام مشاهده معشوق یا چیزی مرتبط با وی، تصویر به مغز عاشق مخابره و در آنجا آنالیز می‌شود. پس از آن مغز پیام‌هایی را به رگ‌های خونی در صورت می‌فرستد که موجب شل شدن عضلات آنها می‌شود.

به این ترتیب مویرگ‌ها منبسط شده، خون بیشتری در آنها به جریان می‌افتد و در نتیجه صورت قرمز می‌شود. عرق کردن کف دست‌ها نیز یکی دیگر از نکات جلب توجه‌کننده است. مغز پیام‌هایی را به غدد عرق به ویژه در ناحیه زیربغل و کف دست‌ها می‌فرستد تا عرق بیشتری تولید کنند. این واکنش‌ها به گفته دکتر کریستان زاندر، متخصص پوست، به هنگام تحریکات ذهنی در زمان دلباختگی متداول هستند.وقتی عشق چشم آدم را کور می‌کند این‌که قدیمی‌ها معتقد بودند، عشق انسان را کور می‌کند، ظاهرا بدون حکمت نبوده است. پژوهش‌های علمی نشان داده‌اند که عاشق شدن واقعا چشم انسان را بر کم و کاستی‌های معشوق می‌بندد. تیم پژوهشی دکتر آندریاس بارتلز دریافتند، زمانی که انسان‌ها به کسانی که عاشقشان هستند، می‌نگرند مدارهای عصبی که در حالت معمول با ارزیابی‌های انتقادی از دیگران مرتبط هستند، غیرفعال هستند.”عشق تنها سه سال طول می‌کشد” آنهایی که طعم عاشق شدن را چشیده‌اند، می‌دانند که این مرحله پر تب و تاب، مدت زمان محدودی دارد. دکتر هلن فیشر، انسان‌شناس و نژادشناس آمریکایی، که از وی به عنوان یکی از مشهورترین محققان پدیده عشق در جهان نام می‌برند، به همراه همکارانش آرتور آرون و لوسی براون، سال‌ها پیش به این نتیجه رسیدند که احساس “عشق دیوانه‌وار” به طور میانگین تنها ۷ ماه طول می‌کشد. پس از گذشت این زمان بالا و پایین رفتن‌های هورمونی آهسته کاهش می‌یابد. نتیجه آن‌که دورانی آغاز می‌شود که پیوند میان زن و مرد قوی شده و آنها وارد رابطه با یکدیگر می‌شوند. هورمون‌ها در این زمان به حد نرمال خود نرسیده‌اند اما مثل قبل نیز فعال نیستند. با توجه به تئوری‌های تکامل، اعتقاد بر این است که احساس جذابیت بین ۶ ماه تا ۳ سال عمر دارد که زمانی کافی است برای این که مرد در کنار زن بماند. این زمان لازم است تا زن بتواند باردار شده، وضع حمل کرده و نیازهای اولیه نوزاد را برآورده کند. عشق آمیزه‌ای از عملکرد ناقلان عصبی، هورمون‌ها، رفتار و تجربه است. دکتر بارتلز تأکید می‌کند که تنها اقلیت کوچکی از انسان‌ها برای تمام عمر در کنار شریک زندگی‌شان باقی می‌مانند. این عصب‌شناس کالج دانشگاهی لندن هیچ دستور‌العمل خاص علمی را برای طولانی‌تر کردن تاریخ مصرف عشق نمی‌شناسد.

در تازه‌های پزشکی هفته مرروی داریم بر این عنوان‌ها: روز جهانی شستشوی دست. چه کسانی نباید واکسن آنفلوآنزا دریافت کنند، حقایقی در باره پنومونی ریه و این پرسش که آیا «هورمون عشق» کلید درمان کووید ۱۹ است؟

© 2021 Deutsche Welle |
حریم خصوصی کاربران |
شناسنامه |
تماس
| نسخه موبایل

عشق یا دل‌دادگی حسی است که به معنای دوست داشتن شدید فرد یا چیزی است. [۱] هم‌چنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در فکر و عملکرد محدودیت دارد و حتی می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.[۲] هم‌چنین نوعی عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی‌انتها برای دیگران است.

پیچیدگی مفهوم عشق

عشق دربردارنده دو نوع احساس است. عشق با حس شهوانی و عشق با حس معنوی یا (با عمق همیشگی. نامحدود life time) که می‌توانند جدا از هم یا با هم به عنوان عشق ظاهر شوند.

عشق شهوانی: زمانی بروز می‌یابد که علاقه شدید به فرد مقابل فقط به قصد برطرف نمودن شهوت است. احساس شهوت ممکن است هر روز تکرار شود یا همان عشق ثانیه‌ای باشد که با یک نگاه شهوت‌انگیز آغاز می‌شود. شهوت ممکن است به‌طور مستقل، از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می‌تواند هم‌زمان با عشق هم وجود داشته باشد، گر چه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی‌بندوبار و غیرمتعهدانه شهوت می‌تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد.

عشق معنوی: این عشق با یک نگاه پاک و معصوم آغاز می‌شود و آرام آرام شدت می‌گیرد.[۳][۴]عشق چگونه شکل میگیرد

اما در کل عشق باور و احساسی عمیق، شدید و لطیفی است که با مفاهیم صلح و انسان‌دوستی مطابقت دارد.[۵] با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به دوست و … را نیز می‌توان متصور شد؛ در واقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هر چیز دوست‌داشتنی و فرح‌بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع احساسات به کار برد.[۶][۷] جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، “?What is love”، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است.[۸][۹]

عشق. از عشقه گرفته شده‌است و آن گیاهی بدون ریشه است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق را در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.[۱۰]

مطالعه نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق، تغییر و تحولات چشم‌گیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد.
در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم‌خانواده است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی[۱۱] به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš)به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام‌برده‌شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریائیان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده است.[۱۱]

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به‌کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به‌کار می‌برد و با آن‌که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به‌کار نمی‌برد.[نیازمند منبع]

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دل‌داده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق/معشوقه می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به‌ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، دربارهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. هم‌چنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.[۱۲]

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت و (شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.[۱۳]

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی).
با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.[۱۴]

تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و در مورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است».
برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.[۱۵]

دست به هرکار زدن (حتی خودکشی به خاطر معشوق).

عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنه‌اش در غایت خفا و پوشیدگی است.

عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند.[۱۹]

مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته‌اند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و به‌تدریج به عشق و دل‌سپردگی تبدیل می‌شود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید می‌کند. نویسندگان زیادی دربارهٔ عشق نوشته‌اند از رابعه وحلاج تا غزالی و به خصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده‌اند.

افلاطون گوید: عشق، واسطه انسان‌ها و خدایان است و فاصله آن‌ها را پُر می‌کند.

همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است.

او می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[۲۰]

کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.

«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی‌دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۲۱]

«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)

«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده‌است:

«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».[۲۵]

«عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می‌شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می‌گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت است. از نظر غربی‌ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه‌ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می‌آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می‌شود و صوفی را به حق می‌کشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته‌اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:

ماهیت عشق از نگاه اسلام

فروغ فرخزاد، موضوع اصلی شعرهای فروغ عشق است و این عشق را از نگاه متفاوت و زنانه و بسیار شخصی خود به نمایش می‌گذارد؛ کاری که پیش از این هیچ زن شاعری نکرده بود. زنانگی طوری در تاروپود شعر فروغ تنیده شده که نمی‌توان آن را از شعر، یا شعر را از آن جدا کرد.

احمد شاملو، خود عاشق بود و این عشق تأثیر زیادی بر اشعار او داشت، در زمانی که شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و تحت تأثیر آشنایی با معشوقه خود «آیدا» شعرهای مجموعه آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».

فاضل نظری، در شعری می‌گوید: «شباهت تو به من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهاییست».

پوریا ابراهیمیان، در شعری عشق را به بت تشبیه کرده و عاشق را یک کافر در نظر گرفته‌است که معشوق خود را می‌پرستد.

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه و دین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم‌شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند.
در مدل‌های زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهم‌ترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.[۲]

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند؛ حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی به عنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته‌است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.[۲۸]

در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را در نظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.

بر اساس شواهد علم اعصاب هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نوراپی نفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و استروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نوراپی نفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل، حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند.
در دسامبر ۲۰۰۵، در دانشگاه پاویاواقع در ایتالیا دانشمندان متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصبی شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد.
«سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [به‌طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[۲۹]

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می‌شود، مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن او رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین‌کننده بقای گونه انسان هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.[۳۰]

حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون تنها ویژه مردان نیست و مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.

این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آن‌ها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:
عشق چگونه شکل میگیرد

دوپامین: که با مصرف کوکائین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.

نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.

سروتونین: یکی از مهم‌ترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به‌طور موقت به حالت دیوانگی برساند.

اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود.

در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:

وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.

اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

عشق دارای سه بعد است:[۳۱]

میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه‌گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تأثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.

براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته‌اند:

ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می‌شود.

ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می‌شود.

ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه‌ای خاتمه یابد.

ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولاً در ازدواج‌های از پیش تعیین شده که خانواده‌ها بر دو طرف تحمیل می‌کنند رخ می‌دهد و تنها دارای بعد همدلی است.

ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.

ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطه‌ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.

ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولاً دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی‌شود.

ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده‌ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج به‌طور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می‌توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمان‌های دور وجود داشته‌است. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستی سخن میان رفته و در متون به جای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق به کار رفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و… به بیان داستان‌های عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کارآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتند و اشعار بیشماری در همین مورد عشق سراییده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند. مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[۳۲]

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی).
دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد و آن‌که پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:

و از نشانه‌های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید، و در میانتان دلسوزی و دوست گرایی قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشند قطعاً نشانه‌هایی است.

بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری برای ازدواج مانعی ندارد.[۳۳] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی اشکالی ندارد.

از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[۳۴]

در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸–۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

در اغلب لغت‌نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۵]

توماس جای آورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصیت صورت می‌پذیرد. آورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.
عشق یعنی با خدا تنها شدن.

معشوق در ادب فارسی نام فردی است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق در ادبیات فارسی اشعار شعرای پارسی گو خداوند است.
عشق در ادبیات دارای مراحل و سلسله مراتبی است و عاشق واقعی به شخصی اطلاق می‌شود که در راه شناخت معشوق دست از مادیات کشیده و معطوف به معشوق خویش گردد.

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد عشق اطلاعات بیشتری بیابید.

همه آنهایی که با هم ازدواج می کنند، دوست دارند زندگی شان دوام داشته باشد. دانش امروز نشان می دهد، احتمالا نوع عمل هورمون های ما در داشتن یک زندگی سعادتمند دخیل است؛ هورمون هایی که احساس محبت و دیگر احساسات ارزشمند زندگی را به وجود می آورند.

سال هاست که علم در حال کاوش منشا عصبی- زیستی احساسات ماست. علم می خواهد کشف کند چرا ناگهان دو نفر آنقدر عاشق هم می شوند که حاضرند به خاطر هم، پا روی همه چیز بگذارند تا عشق شان را به هم ثابت کنند؟ چطور می شود که زوجی بعد از ازدواج هم تا سال ها و گاهی در تمام عمر عاشق هم باقی می مانند؟ و سؤالاتی از این قبیل. علم، تمام این حالت ها را به هورمون ها نسبت می دهد و می گوید این هورمون ها هستند که کنترل احساسات را به دست دارند و گاهی باعث احساس نفرت می شوند و گاهی باعث احساس عشق. اما این موضع علم موردپسند خیلی ها نیست و آنها می گویند این حرف کذب محض است، اما واقعا به جز خدا هیچ کس حقیقت ماجرا را نمی داند.

وقتی دو نفر به هم وابسته می شوند و اعتماد کامل بین آنها شکل می گیرد، ترشح هورمون عشق در بدن آغاز می شود و می توان گفت این هورمون جزو معدود هورمون هایی است که ترشح آن نه تنها دلایل فیزیولوژیک، بلکه احساسی دارد. اکسی توسین باعث وابسته شدن و عشق دو فرد به هم می شود و افراد را به داشتن یک زندگی بادوام، داشتن فرزندان و… ترغیب می کند.

شاید این سؤال در ذهنتان به وجود بیاید که با وجود ترشح هورمون اکسی توسین(عشق)، چطور گاهی همسران عشق را فراموش می کنند و جدا می شوند؟ باید گفت برای ترشح مداوم این هورمون لازم است که زوجین دینامیک و فعال باقی بمانند و سعی کنند از عشق شان مثل یک گل مراقبت کنند، چون به مرور زمان میزان دوپامین ترشحی بدن کاهش می یابد و از میزان اشتیاق کاسته می شود. برای افزایش آن لازم است زن و مرد خلاق باشند و مدام در مورد خاطرات یا آرزوهایشان صحبت کنند. هر جرقه ای می تواند سبب ترشح اکسی توسین شود. اگر جرقه ای نباشد، طبیعی است که به مرور آتش خاموش می شود. برای تداوم زندگی، ایجاد خلاقیت و تازگی لازم است در غیر این صورت عشق براحتی از بین می رود و کاری از دست هورمون ها برنمی آید.عشق چگونه شکل میگیرد

محققان می گویند اکسی توسین روی پاره ای از رفتارها تاثیر فراوان دارد: رفتارهایی از قبیل اطمینان و فداکاری، بروز رفتارهای کاملا متضاد مانند حسادت و غرور، افزایش احساس همدردی و پیوند به ویژه بین والدین و فرزندان، بهبود و تقویت مهارت های اجتماعی در افراد خجالتی و کم رو، افزایش میزان حس دلسوزی و همدلی انسان ها نسبت به یکدیگر، بهبود حافظه و عملکرد مغز، وقتی رابطه فرد مثبت باشد← هورمون عشق، رفتارهای اجتماعی را تقویت می کند.

وقتی ارتباط منفی باشد← هورمون عشق، احساسات منفی را افزایش می دهد.

این هورمون تاثیر بسیار ناچیزی روی افرادی دارد که به طور طبیعی اعتماد به نفس دارند. واکنش های متفاوت افراد در برابر ترس، به سطح گیرنده های اکسی توسین بستگی دارد. هرچه این گیرنده ها فعال تر باشد، افراد شجاع تر می شوند.

شاید این خبر خیلی رمانتیک نباشد اما دانشمندان توانسته اند به وسیله دارویی، یکی از مهمترین حس های انسانی را افزایش دهند. آنها ابتدا با مطالعه شیمی مغز انسان متوجه شدند که چرا احساسات پیچیده و خاص که باعث تمایل به جنس مخالف می شود در انسان به وجود می آید و بعد با آزمایش هایی که روی حیوانات انجام دادند درباره ترکیبات و هورمون های متفاوت مغز و اثر آن روی احساسات نتایجی را به دست آوردند.

پروفسور لری یانگ از دانشگاه جورجیای کانادا در مقاله ای در مجله علمی طبیعت نوشته است، اگر بتوان میزان هورمون اکسی توسین را دستکاری کرد در واقع سیستم مغزی تحت تاثیر قرار می گیرد و در نهایت احساس عشق نسبت به فرد دیگر کم و زیاد می شود. دانشمندان موفق شده اند یک اسپری بینی حاوی هورمون اکسی توسین یا همان هورمون عشق تولید کنند که می تواند باعث شود افراد نسبت به هم اعتماد و عشق بیشتری احساس کنند.

اسپری بینی عشق می تواند توانایی اشخاص را در تفسیر عواطف اطرافیان ارتقا دهد. این موفقیت می تواند به ارائه راهبردهای جدید برای درمان تعدادی از اختلالات روانی منجر شود. در مطالعه ای که توسط محققان نروژی صورت گرفت به 40 دانشجو اسپری های بینی حاوی دوز کنترل آب شور یا دوز اکسی توسین داده شد. در ادامه به این دانشجویان تصاویر چهره های عصبانی، خوشحال یا خنثی نشان داده شد. تعدادی از این چهره ها دارای حالات عاطفی ظریفی بودند که رمزگشایی آنها بسیار مشکل بود.

سیری لکنس، یکی از محققان این تحقیق و عصب شناس شناختی در دانشگاه اسلو درباره نتیجه آزمایش می گوید: «دوز اکسی توسین میزان آگاهی از عواطف بیان شده در تصاویر را افزایش داد به خصوص کسانی که قبل از استشمام این ماده دارای کمترین توانایی برای قضاوت درست عواطف بودند. در واقع این هورمون افراد را مجهز به تعبیر سیگنال های اطرافیان می کند.»

هورمون عشق در محبت مادری نیز تاثیر زیادی دارد. اینکه می گویند اگر مادر یک بار کودکش را ببیند دیگر نمی تواند از او دل بکند به همین دلیل است و معمولا توصیه می شود بلافاصله مادر کودک را شیر دهد تا ترشح هورمون عشق در مادر به بیشترین مقدار خود برسد و در نتیجه منقبض شدن رحم، سریع تر خارج شدن جفت و نیز کاهش میزان خونریزی پس از زایمان مادر را موجب می شود. زمانی که ترشح این هورمون افزایش می یابد به پیوستگی و همبستگی مادر و نوزاد کمک می کند.

محققان دانشگاه بن و موسسه بابراهام در کمبریج با استفاده از یک اسپری ساده هورمونی اکسیتوسین موفق شدند مردان را با احساس کنند. در این تحقیقات 48 مرد مورد آزمایش قرار گرفتند. برای نیمی از آنها یک اسپری بینی اکسی توسین و برای نیمی دیگر داروی بی اثر تجویز شد.

سپس برای ارزیابی میزان احساسات آنها به این داوطلبان تصاویری از موقعیت های احساسی مثل کودکی که گریه می کند، یک مرد غمگین و… نشان داده شد و از آنها خواسته شد که احساسات خود را از اعماق وجود بیان کنند. به این ترتیب مشاهده شد سطح احساسات همنوع دوستی مردانی که از اسپری اکسی توسین استفاده کرده بودند تا حد چشمگیری افزایش یافت.

بر اساس گزارش تایم، این محققان در این خصوص توضیح دادند: «این هورمون توانایی حس کردن تجربیات دیگران را افزایش می دهد. سطح احساسی مردانی که در این آزمایش شرکت کردند به سطح احساسی رسید که به طور طبیعی ما از زنان انتظار داریم. این هورمون حتی می تواند برای بیماری هایی مثل اسکیزوفرنی و اوتیسم مفید باشد چون می تواند سطح اجتماع ستیزی و اجتماع گریزی را به ترتیب در افراد مبتلا به اکسیزوفرنی و اتویسم کاهش دهد.»

اکسی توسین هورمونی پپتیدی است که از هیپوتالاموس ترشح می شود و عملکردهای مختلفی دارد. مهم ترین عملکرد این هورمون القای دردهای زایمان و تقویت رابطه احساسی میان مادر و نوزاد است. از دیگر عملکردهای این هورمون، توسعه احساسات، عشق و ایمان است و به طور کلی در رشد رفتارهای اجتماعی، واکنش های بین فردی و کنترل اضطراب نقش کلیدی ایفا می کند.

این احساس کشش توسط هورمون های زنانه و مردانه یعنی استروژن و تستسترون به وجود می آید، تستسترون فقط در مردها نیست که نقشی مهم بازی می کند بلکه در جذب خانم ها به سمت جنس مخالف نیز نقشی اساسی دارد.

فرومون ها -مواد شیمیایی هستند که پیام را از طریق بوی بدن منتقل می کنند. این مواد در جلب نظر جنس مخالف در انسان ها نقش دارند، همین فورمون ها هستند که در دیدار اول از کسی خوشمان می آید یا به دلمان مینشیند.

مهم ترین مرحله در عاشق شدن در اینجا اتفاق می افتد، وقتی افراد عاشق می شوند دیگر نمی توانند به هیچ چیز دیگری فکر کنند، آنها حتی ممکن است اشتهای خود را از دست بدهند، دچار کم خوابی شوند و بیشتر ساعات روزشان را به رؤیاپردازی درباره معشوق شان طی کنند. در این مرحله یک گروه از انتقال دهنده های عصبی به نام مونوآمین نقش مهمی بازی می کنند.

با افزایش آدرنالین فعالیت مغزی افزایش می یابد، احساس محبت به وجود می آید اتیل آمین یا نوعی آمفتامین مغزی طبیعی افزایش می یابد فرد احساس خوبی پیدا می کند، فنیل اتیل آمین در شکلات هم وجود دارد و انرژی و اشتیاق فرد را افزایش می دهد. البته اثر فنیل اتیل آمین دوام چندانی ندارد.

این مرحله بعد از مرحله کشش است و اگر رابطه به سرانجام برسد پیش می آید. هیچ کس نمی تواند برای تمام عمر در مرحله کشش باقی بماند چون در این صورت در تمام طول زندگی نمی تواند هیچ کار مثبتی انجام دهد. همین مرحله وابستگی است که از زن و مرد یک زوج خوشبخت می سازد و آنها را به داشتن فرزند تشویق می کند.

دوپامین؛ حامل عصبی، مسبب حس خوشبختی و آرامش است.

اکسی توسین (هورمون عشق) صدای فرد مورد علاقه، خاطرات شیرین، حتی یک نگاه مهربان باعث ترشح این هورمون در بدن می شود.

واسوپرسین؛ این ماده شیمیایی هم در کارکرد کلیه ها نقشی مهم دارد و هم می تواند در یک رابطه طولانی مدت نقشی مهم ایفا کند.

سلام درود! سایت خوبی است تشکر از متن های زیبای تان.

سلام سایت خوبی دارید با تشکر از وب سایتخوبتون واقعا ممنونم از این همه زحماتتون!!

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

وقتی عاشق می‌شوید چه اتفاقی در مغز و بدن شما می‌افتد؟ چه چیزی باعث می‌شود عاشق شویم؟ در این مطلب پاسخ تمام این سوالات را از دید علم شیمی و زیست‌شناسی خواهیم داد.

زومیت نوشت: احتمالا شما هم تا به‌امروز تصور می‌کردید کار مغز برنامه‌ریزی و تفکر منطقی است و کاری با عشق و احساسات ندارد. دانشمندان توانسته‌اند عشق را در زیر ذره‌بین آزمایشگاه قرار دهند و تمام اتفاقات ریز و درشتی را که در بدن یک فرد عاشق رخ می‌دهد، مطالعه کنند. البته همه‌ی ما عشق را در قلب‌مان احساس می‌کنیم، چون در هنگام عشقی قلب ما به تپش می‌افتد و ما می‌توانیم این را احساس کنیم، ولی آنچه در مغزمان رخ می‌دهد را نمی‌توانیم حس کنیم. پیش از بررسی مغز افراد عاشق درون دستگاه تصویربرداری مغزی، نمی‌دانستیم وقتی عاشق می‌شویم چه اتفاقاتی در مغز و بدن ما روی می‌دهد. اما امروزه می‌دانیم که وقتی عاشق می‌شویم اتفاقات بسیار زیادی در مغز رخ می‌دهد که بسیاری از حالات و رفتارهای عاشقانه، ناشی از آن است.

 جمله‌ی معروفی درباره حالت مغز در هنگام عاشقی وجود دارد که تمام ماجرا را خلاصه می‌کند: حالت مغز در هنگام عاشقی، بسیار شبیه حالت آن در هنگام اعتیاد است. عشق مانند اعتیاد است و وقتی عاشق می‌شویم درست همان نقطه‌ از مغز هنگام معتاد شدن، شروع به فعالیت می‌کند. وقتی عاشق می‌شوید، نمی‌توانید از فکر کردن به او دست بردارید، می‌خواهید هر لحظه را در کنار او بگذرانید، بدون او احساس ناآرامی و بی‌قراری می‌کنید و حاضر هستید هرکاری بکنید تا به او برسید؛ دقیقا حالتی که افراد دچار اعتیاد تجربه می‌کنند. دلیلش فعال شدن همان قسمتی از مغز است که اشاره کردیم. این قسمت از مغز ناحیه‌ی ونترال تگمنتال نام دارد، ولی برخلاف نامش اصلا پیچیده نیست و جزو نواحی پایه‌ی مغز با کارکرد ساده که مسئول پاداش و برانگیختگی است.

در واقع به‌علت وجود همین سیستم پاداش است که شما معتاد می‌شوید؛ سیستم پاداش مسئول ترشح دوپامین و ایجاد حس خوب و خوشایند در شما است. به این معنی که چیزی باعث ترشح دوپامین در بدن شما می‌شود، شما حس خوبی پیدا می‌کنید، بیشتر آن را می‌خواهید، دوپامین بیشتر ترشح می‌شود، حال‌تان خوب‌تر می‌شود، باز هم بیشتر می‌خواهید و همینطور ادامه پیدا می‌کند. مسئله فقط ترشح دوپامین نیست، عشق انقلابی در هورمون‌های شما ایجاد می‌کند. چند هورمون اصلی در بدن هستند که نسبت به عشق حساس هستند و وقتی جوانه‌های عشق در قلب شما شروع به رشد می‌کند؛ این هورمون‌ها هم از خواب بیدار می‌شوند و شما را تا جایی می‌برند که جز به وصال به چیز دیگری فکر نمی‌کنید.

اکسی‌توسین که به هورمون عشق معروف است نوعی انتقال‌دهنده‌ی عصبی قدرتمند در مغز است که در ایجاد رابطه، اعتماد، بخشندگی، فعالیت جنسی و همدلی با دیگران نقش دارد و احساسات ما را در ارتباط با آن‌ها تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. اکسی‌توسین هورمون مادرانه نیز است و در تولد فرزند و مراقبت از او نقش فعالی دارد. وقتی کسی را که دوستش داریم در آغوش می‌گیریم یا می‌بوسیم، ترشح هورمون اکسی‌توسین شدت پیدا می‌کند و به‌همین دلیل است که نامش را هورمون عشق گذاشته‌اند. اکسی‌توسین هم مثل دوپامین به شما حال خوش می‌دهد و باعث پیوند عمیق و حس آرامش و دلبستگی به طرف مقابل می‌شود.عشق چگونه شکل میگیرد

دوپامین یکی دیگر از انتقال‌دهنده‌های عصبی در مغز است و همان‌طور که گفته شد، سیستم پاداش و لذت را در مغز کنترل می‌کند و همان هورمونی است که در هنگام مصرف شیرینی و شکلات یا کوکائین آزاد می‌شود. دوپامین به تنظیم حرکت و واکنش‌های عاطفی کمک می‌کند و به ما انگیزه می‌دهد تا وقتی احتمال پاداش را دادیم، برخیزیم و برای رسیدن به چیزی که می‌خواهیم گام برداریم. گاهی هم دوپامین باعث می‌شود دست به خطر بزنیم و احتیاط را نادیده بگیریم، که شاید همیشه خوب نباشد. میزان دوپامین به‌ویژه در مرحله‌ی شیفتگی اولیه به‌شدت بالا می‌رود. دو هورمون استروژن و تستوسترون در هنگام عاشق شدن فعال می‌شوند و مسئول حفظ و بروز ویژگی‌های زنانه (استروژن) و مردانه (تستوسترون) هستند.

البته هردوی این هورمون‌ها هم در زنان و هم در مردان وجود دارند، ولی میزان و نقش آن‌ها با هم متفاوت است. ترشح این هورمون‌ها با فعالیت هیپوتالاموس همراه است و منجر به ایجاد جاذبه بین دو جنس می‌شود؛ این هورمون‌ها به بقای نسل انسان کمک می‌کنند. سروتونین، هورمون مسئول تعادل خلق، اشتها، خواب، حافظه و جاذبه‌ی جنسی، در هنگام عاشق شدن کاهش پیدا می‌کند و باعث کم‌خوابی، اختلال خوردن، بی‌قراری و به‌هم‌رختگی خلق شما می‌شود. کم شدن میزان سروتونین باعث افزایش حالت وسواس فکری می‌شود؛ حالتی که در آن نمی‌توانید از شب و روز فکر کردن به طرف مقابل‌تان دست بردارید. آدرنالین و کورتیزول، هورمون‌های معروف استرس، در عشق و جاذبه‌ی بین فردی نیز نقش دارند و باعث برانگیختگی و کشش بیشتر می‌شوند.

عاشق شدن مانند اعتیاد است و مثل همان نقطه‌ از مغز هنگام معتاد شدن، شروع به فعالیت می‌کند

همین تغییر هورمونی است که آن تپش‌های قلب، عرق‌کردن‌های دست، گل‌انداختن‌های گونه و بی‌حسی نسبت به سرما، گرما، درد، ترس و اتفاقات مختلف اطراف را ایجاد می‌کند. انقلاب هورمونی دوران عاشقی به شما انرژی مضاعف می‌دهد و باعث می‌شود فکر کنید که می‌توانید برای رسیدن به عشق‌تان بر همه مشکلات عالم غلبه کنید. همه‌ی عشق‌ها قرار نیست به سرانجام برسند، و این یکی از تلخ‌ترین حقایق روزگار است. وقتی کسی شما را پس می‌زند یا به دلیلی نمی‌توانید به هم برسید، نه‌تنها قلب شما به درد می‌آید بلکه مغزتان هم نسبت به این مسئله واکنش نشان می‌دهد. بررسی مغز افرادی که شکست عشقی خورده‌اند در دستگاه ام‌آرآی نشان می‌دهد در این افراد، نقاطی از مغز که با دلبستگی عمیق و عطش شدید نسبت به‌طرف مقابل مرتبط است فعال می‌شود، به این معنی که طرد عاطفی، آتش عشق را شعله‌ورتر می‌کند.

مسئله‌ی جدایی و فراموش کردن، طرف مقابل را به تجربه‌ای دردناک و غم‌انگیز تبدیل می‌کند و حالا می‌فهمیم که این همه سوز و گداز عاشق‌ها طی قرن‌ها به‌چه‌ دلیل بوده است. آزمایش‌ها نشان می‌دهد اندوه و درد روانی دقیقا همان بخش‌هایی از مغز را موقع درد جسمی فعال می‌کند؛ این یعنی شما واقعا درد می‌کشید. شکست عشقی چیزی مانند ترک اعتیاد است؛ همان نگرانی‌ها، بی‌قراری‌ها و احساسات شدید منفی سراغ شما هم می‌آید، و برای اینکه از آن رها شوید باید به خودتان زمان بدهید. عاشق شدن علاوه بر بروز احساسات درون انسان، دارای آثاری ذهنی و جسمانی نیز است. عشق به‌عنوان یکی از احساسات ویژه‌ی انسانی دارای نشانه‌های خاصی است.

یکی از اعضایی که در هنگام عاشق شدن دچار تغییرات گسترده‌ای می‌شود، مغز انسان است. در واقع این عضو از بدن با ترشح هورمون‌های خاص باعث ایجاد یکسری تغییرات گسترده در رفتارهای انسان می‌شود. در کنار این مورد معمولا عاشق و معشوق ارتباط چشمی خاصی را در طول رابطه با یکدیگر برقرار می‌کنند. در مجموع می‌توان گفت که تأثیرات عاشق شدن علاوه بر تغییر رفتارهای روزمره، تغییرات شرایط جسمانی نیز  است. احساس عاشقی معمولا در چند مرحله و با شرایط خاصی در انسان‌ها بروز می‌کند. نشانه‌ها و مراحل عاشق شدن با توجه به خصوصیات شخصی افراد می‌تواند به شکل‌های مختلفی بروز پیدا کند؛ ترتیب و حالت مشخصی برای بروز این احساس در افراد وجود ندارد. 

همان‌طور که در بالا اشاره کردیم، هنگام عاشق شدن هورمون‌های مختلفی در ذهن افراد ترشح می‌شود. از جمله عادت‌هایی که در هنگام عاشقی در افراد مشاهده می‌شود، کم خوابی و صحبت کردن در طولانی مدت است. این ویژگی در واقع اثر یکی از هورمون‌های ترشح‌شده در مغز به‌نام آمفتامین است.  البته طبق آخرین دستاوردهای به‌دست آمده در زمینه تکنولوژی‌های علمی، رفتار مغز در هنگام عاشقی به‌طور کامل قابل پیش‌بینی نیست. در واقع ترشح این هورمون و بروز علایم، یکسری نشانه‌های کلی هستند. این نشانه‌ها گاها می‌تواند به‌صورت شخصی و کاملا غیرقابل پیش‌بینی باشند. در واقع می‌توان گفت که عاشق شدن یک حس خاص و عجیب انسان است که به‌سادگی قابل بررسی نیست.

پیش‌بینی دقیق اتفاقات پس از عاشقی بسیار سخت و پیچیده است. اما بررسی مفهوم‌های کلی و عمومی در عاشق شدن می‌تواند به رشد فکری افراد کمک کند. برای بررسی هرچه بهتر این مورد باید دوباره به پژوهش‌ها و آزمایش‌های علمی برگردیم و از نتایج آن‌ها استفاده کنیم. براساس پژوهش‌های دکتر فیشر، عشق در ذهن افراد در سه مرحله رخ می‌دهد. این سه مرحله عبارت‌اند از جذب، پیوستن و تعهد که هر کدام جزییاتی از رابطه را توصیف می‌کنند. در واقع در مرحله‌ی جذب، عاشق و معشوق به سمت یکدیگر کشیده می‌شوند و تلاش می‌کنند رفتارهای خود را، متناسب با میل طرف مقابل وقف دهند. در مرحله‌ی جذب، انسان‌ها به سمت کسانی کشیده می‌شوند که بتوانند منابع ناخودآگاه یکدیگر را تحریک کنند.

بدون استروژن و تستوسترون شاید هرگز وارد قلمرو پرخطر عشق واقعی نمی‌شدیم

در مرحله پیوست افراد مفهوم عشق و عاشقی را متوجه می‌شوند و تلاش می‌کنند رابطه‌ی ایده‌آل را با یکدیگر شروع کنند. پس از آن در مرحله سوم، تعهد و صمیمیت بروز پیدا می‌کند که در آن افراد با صمیمیت بیشتری با یکدیگر برخورد و در قبال یکدیگر احساس مسئولیت می‌کنند. انسان‌ها زمانی‌که با فردی ارتباط برقرار می‌کنند تصویری از وی در ناخودآگاه خود ثبت می‌کنند. این تصویر در آینده می‌تواند باعث اثرگذاری روی رفتارهای شما شود. زمانی‌که شما با فرد غریبه‌ای گفت‌وگو می‌کنید حالت‌های چهره‌ی شما ترکیبی از تمامی تصاویر ناخودآگاه گذشته‌ی شما است. به‌عنوان مثال تصویر چهره شما شامل بخش‌های مختلفی است که صورت پدر و مادر شما را نیز شامل می‌شود؛ این اتفاق شاید به‌صورت کاملا غیرارادی اتفاق بیافتد.

انتقال اطلاعات ذخیرهشده در ذهن به‌صورت کاملا غیرارادی اتفاق می‌افتد و به طرف مقابل شما یکسری داده‌های اولیه ارائه می‌دهد. اما ارتباط این موضوع با عشق در چیست؟ عاشق و معشوق در نگاه اول اطلاعاتی از یکدیگر ندارند اما در لحظه‌ای که با یکدیگر ارتباط می‌گیرند در واقع نشانه‌های ناخودآگاه خود را از طریق راه‌های ارتباطی به طرف مقابل نشان می‌دهند. این موضوع نشان‌دهنده‌ی شناختی است که به‌صورت غیرارادی در تمامی ارتباط‌های اجتماعی در افراد صورت می‌گیرد. این موضوع، رابطه و ایجاد عشق در نگاه اول را در افراد اثبات می‌کند. این پدیده که یک انتقال اطلاعات است، می‌تواند بر اثر ارتباطی کوتاه، اتصال محکمی میان افراد ایجاد کند و از این طریق افراد عاشق هم شوند.

گاهی افراد تصور می‌کنند داستان‌های عاشقانه‌ای که در طول زندگی مطالعه می‌کنند کاملا غیرعادی و غیرطبیعی است، اما این اتفاق با استفاده از این پدیده قابل توجیه است. عشق نیز مانند تمام چیزهای دیگر این جهان بدون حداقل مقداری شیمی‌ و فیزیک، نمی‌تواند وجود داشته باشد. همان‌طور که یک بار دانشمندی با بدگمانی گفته بود، پیکان‌های کیوپید، خدای عشق، چنانچه ابتدا به ماده‌ی شیمیایی با نام غیررومانتیک و نه چندان خیال‌انگیز فنیل‌اتیل‌آمین (phenylethylamine) یا PEA آغشته نمی‌شد، هرگز مؤثر واقع نمی‌شد. بدون اکسی‌توسین نیز واکنش‌های بدن انسان هرگز به خلق تراژدی‌هایی همچون رومئو و ژولیت نمی‌انجامید. البته هورمون‌های استروئیدی مانند استروژن و تستوسترون در رابطه‌ی جنسی نقشی حیاتی ایفا می‌کنند و بدون آن‌ها شاید هرگز وارد قلمرو پرخطر عشق واقعی نمی‌شدیم.

اما مشهورترین ماده شیمیایی مربوط به عشق همان فنیل‌اتیل‌آمین است، نوعی آمین که به‌طور طبیعی در مغز تولید می‌شود. PEA یک آمفتامین طبیعی، شبیه داروهای موجود در بازار است و می‌تواند موجب تحریکات مشابهی شود. این همان ماده‌ای است که احساساتی مانند پرواز کردن در آسمان و بر فراز جهان بودن ناشی از کشش به‌سوی معشوق را در شما پدید می‌آورد. این ماده که در اصطلاح مولکول عشق نیز نامیده می‌شود در نتیجه یک‌سری اعمال ساده‌ی فریبنده مانند تلاقی دو نگاه یا تماس دو دست از مغز ترشح می‌شود. هیجانات سرگیجه‌آور، ضربان تند قلب و نفس زدن‌های بریده‌بریده و همه‌ی اینها متاسفانه چیزی جز نشانه‌های بالینی مصرف بیش از حد این ماده‌ی شیمیایی در بدن فرد عاشق نیستند.

ممکن است کسانی به این مولکول عشق معتاد شوند، به مقادیر زیاد مواد آمفتامین مانند دوپامین، نوراپی‌نفرین (norepinephrine) و فنیل‌اتیل‌آمین نیاز دارند. از آنجا که بدن نسبت به این مواد شیمایی مقاومت پیدا می‌کند، برای رسیدن به همان درجه، مقدار مصرف این افراد رفته‌رفته افزایش پیدا می‌کند. در نتیجه برای برآوردن نیاز خود ناچار هستند روابطشان را مداوم تجدید کنند. از انجام بعضی فعالیت‌های پرتنش مانند سقوط آزاد از هواپیما پیش از بازکردن چتر نجات یا با خوردن شکلات نیز می‌توان مقداری PEA دریافت کرد. شاید به‌همین دلیل باشد که شکلات هدیه مناسبی برای روز عشق به‌شمار می‌آید. یکی از موادی که همراه PEA آزاد می‌شود ماده شیمیایی عصبی دوپامین است.

 با سقوط آزاد از هواپیما یا با خوردن شکلات می‌توان مقداری فنیل‌اتیل‌آمین دریافت کرد

پژوهشی که چندی پیش در دانشگاه ایموری انجام شد نشان می‌دهد که ول‌های ماده (نوعی جونده کوچک) در پاسخ به آزاد شدن دوپامین در مغزشان جفت خود را انتخاب می‌کنند. وقتی در حضور یک ول نر به آن‌ها دوپامین تزریق می‌شود، بعدا در میان جمعی از نرها فقط او را انتخاب خواهد کرد. انسان اکنون در ابتدای راه جداسازی ترکیب شیمیایی عشق و ساخت داروهایی است که می‌تواند موجب این واکنش ها در ما شوند. یعنی دارو را مصرف می‌کنید و بعد عاشق اولین کسی می‌شوید که می‌بینید؛ تصور کنید جهان با چه افتضاحی روبه‌رو خواهد شد. اما دانشمندان می‌گویند در حال حاضر از این کشف می‌توان در تنظیم بعضی واکنش‌های شیمیایی دیگر یا درمان بیماری‌ها یا پژوهش‌های سودمندتر دیگر استفاده کرد.

چیزی سودمندتر از آنکه بتوانید با خوردن یک دارو کسی که دوستش دارید را عاشق خود کنید؟ اما در حال حاضر پژوهش‌هایی که روی مولکول فنیل‌اتیل‌آمین صورت می‌گیرد، می‌تواند در آزمون مواد شیمیایی وابسته به بیماری‌های ذهنی از جمله بیماری پارکینسون فوق‌العاده مؤثر باشد. آنچه در باره عشق می‌دانیم هنوز عمدتا خارج از کنترل ما است. برای مثال شیفتگی ظاهرا نخستین مرحله‌ی عاشق شدن است، کششی اجتناب‌ناپذیر به‌سوی معشوق. این جذبه موجب ترشح انفجاری مواد شیمیایی عصبی بسیار شبیه به آدرنالین می‌شود. با کمک فنیل‌اتیل‌آمین، که سرعت جریان تبادل اطلاعات میان سلول‌ها را افزایش می‌دهد، دوپامین و نوراپی‌نفرین (باعث تولید آدرنالین می‌شود)، کاری می‌کند که جهان به کام ما باشد، چشم هایمان آکنده از برق عشق شود و قلبمان تندتر بتپد.

پس از آن تمام هستی ما وابسته به دیدار یار است، همان که در حضورش تمام این واکنش ها در بدن ما به راه می‌افتد و هرچه اعتیاد ما به این مواد شیمیایی قوی‌تر می‌شود، کشش ما به‌سوی او نیز شدیدتر می‌شود؛ در این مرحله مرتکب اشتباهات احمقانه زیادی می‌شویم. داستان‌های عشقی پر از این اشتباهات است. عشق در واقع آنچه شیفتگی می‌نامیم تمام آن کارهایی است که این سه ماده‌ی شیمیایی با بدن ما می‌کنند. احساس می‌کنیم سرشار از انرژی هستیم، روی ابرها سیر می‌کنیم و میتوانیم بدون خستگی ساعت‌ها حرف بزنیم. به‌گفته‌ی فیشر (H.Fisher)، انسان‌شناس دانشگاه راتجرز و معروف‌ترین پژوهشگر عشق زمان ما، دوپامین و نوراپی‌نفرین (که ساختاری بسیار مشابه آدرنالین دارد) باعث شادی، انرژی زیاد، بی‌خوابی، اشتیاق، بی‌اشتهایی و تمرکز می‌شوند.

او می‌گوید وقتی شرایط خاص فراهم شود، بدن انسان معجونی از شور عشق تولید می‌کند و مردان آسان‌تر از زنان این کار را می‌کنند که این به‌دلیل طبیعت دیداری‌تر آن‌ها است. مقادیر زیاد دوپامین به ترشح نوراپی‌نفرین بیشتر می‌انجامد که تمرکز، حافظه‌ی کوتاه‌مدت، بیش‌فعالی، بی‌خوابی و رفتار جهت‌دار را تقویت می‌کند. به‌عبارت دیگر دو طرف در این مرحله از عشق، به‌شدت روی رابطه خویش تمرکز دارند و به اغلب چیزهای دیگر توجهی نمی‌کنند. پژوهشگران یونیورستی کالج لندن کشف کرده‌اند که افراد عاشق، سروتونین کمتری دارند و دیگر اینکه مدارهای عصبی مرتبط با ارزیابی دیگران در آن‌ها سرکوب شده است. این مقدار اندک سروتونین همان چیزی است که در افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی دیده می‌شود و این احتمالا توضیح می‌دهد که چرا عاشق درباره‌ی معشوق خود این همه وسواس فکری دارد.

عشق دوپامین به‌نوبه‌ی خود تولید اکسی‌توسین را تحریک می‌کند که گاهی «ماده‌ی شیمیایی آغوش» نامیده می‌شود. اکسی‌توسین بیش از همه به نقشی که در ایجاد انقباض حین زایمان و کمک به شیردهی نوزاد دارد شناخته می‌شود. دانشمندان اکنون بر این باور هستند که هر دوجنس هنگام آغوش و نوازش این هورمون پرورشی را ترشح می‌کنند و میزان آن در زمان ارگاسم به اوج می‌رسد. اکسی‌توسین نیاز به آغوش گرفتن را در عاشق‌ها به‌وجود می‌آورد و سبب می‌شود که تماس نزدیک با جفت افزایش یابد. به‌گفته‌ی پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا، هورمون اکسی‌توسین که در ارتباط با توانایی حفظ روابط سالم بین اشخاص و مرزبندی‌های روان‌شناختی سالم با افراد دیگر است، وقتی در هنگام ارگاسم ترشح می‌شود، به‌تدریج یک پیوند عاطفی ایجاد می‌کند؛ هرچه رابطه جنسی بیشتر شود، این پیوند هم قوی‌تر می‌شود. سرانجام دو طرف به‌هم عادت می‌کنند و به همین دلیل است که جدا شدن این قدر کار دشواری است.

گونه‌هایی که تا آخر با همسرشان می‌مانند معمولا دارای مقدار زیادی از وازوپرسین هستند

حتی وقتی واقعا دیگر علاقه‌ای به طرف مقابل ندارید و می‌دانید که باید اورا ترک کنید، اغلب احساس می‌کنید که نمیتوانید، زیرا به او اعتیاد شیمیایی پیدا کرده‌اید. ترک اکسی‌توسین وقتی که شما را به فرد نامناسبی قلاب کرده باشد، می‌تواند حتی از ترک اعتیاد هم دشوارتر باشد. در واقع مسکن اکسی‌کانتین (Oxycontin) که ساختاری مشابه اکسی‌توسین دارد، یکی از اعتیادآورترین داروها به شمار می‌آید. در دنیای پیام‌های شیمیایی، انسان به لحاظ علمی‌یک گونه‌ی تک‌همسر (Monogamus) به شمار نمی‌آید؛ ما در میان آن سه درصد از گونه‌هایی که تک‌همسر هستند جایی نداریم. گونه‌هایی که تا آخر با همسرشان می‌مانند معمولا دارای مقدار زیادی از یک ماده‌ی شیمیایی دیگر به‌نام وازوپرسین(Vasopressin) هستند که در اصطلاح هورمون تک‌همسری نامیده می‌شود.

در آزمایش‌هایی که در آن‌ها این هورمون به مردان تزریق شد، تمام شواهد مورد نیاز به‌دست آمده است. جدا کردن مردان پیش از آمیزش نشان داد که نسبت به تمام زنان بی‌تفاوت بودند. در حالی که 24 ساعت پس از آن نتیجه تغییر می‌کند و حسادت‌های شوهرانه نیز آغاز می‌شود. به این ترتیب وازوپروسین که درواقع یک هورمون ضدادراری است، با تشکیل رابطه تک‌همسری بلندمدت در ارتباط است. دکتر فیشر معتقد است که اکسی‌توسین و وازوپروسین با مسیرهای دوپامین و نوراپی‌نفرین در مغز تداخل می‌کنند. شاید به همین دلیل باشد که با افزایش دلبستگی عشق شورانگیز کمرنگ می‌شود. دانشمندان می‌گویند که پس از دوره‌ی معینی که بین یک سال و نیم تا چهار سال طول می‌کشد، بدن فرد به محرک‌های عشقی عادت می‌کند.

پس از ایجا مقاومت در برابر مواد انگیزاننده‌ای همچون PEA، عشق شورانگیز به سردی می‌گراید و تبدیل به چیزی می‌شود که هلن فیشر در کتاب «آناتومی‌عشق» دلبستگی می‌نامد. در این مرحله مغز شما شروع به تولید اندورفین (Endorphin) می‌کند. این افیون مغز بیشتر شبیه مورفین است تا آمفتامین و بیشتر مخدر است تا محرک. به‌گفته‌ی فیشر، برخلاف PEA، اندورفین‌ها ذهن را ساکت می‌کنند و به تدریج می‌کشند. در نتیجه آنچه گاهی «اضطراب جدایی» نامیده می‌شود در عمل ممکن است نوعی کنار گذاشتن مخدر باشد. نرخ طلاق در سال‌های چهارم ازدواج به اوج خود می‌رسد؛ در این زمان شالوده‌های شیمیایی عشق شورانگیز فرو می‌ریزد. شاید نام فیلم کلاسیک مریلین مونرو، «خارش هفت‌ساله» را باید خارش چهارساله می‌گذاشتند.

ناگهان ایرداهای همسرتان را می‌بینید. تعجب می‌کنید که چرا عوض شده است. در واقع همسر شما احتمالا به هیچ‌وجه تغییر نکرده است؛ موضوع فقط این است که اکنون می‌توانید اورا بی‌پرده ببینید نه از پشت شیشه‌ی رنگی هورمون‌ها. در این مرحله رابطه یا آنقدر قوی است که ادامه یابد یا به همین‌جا ختم می‌شود. برای مثال اندورفین‌ها هنوز می‌توانند به فرد احساس خوشبختی و امنیت بدهند. وازوپروسین به کمکتان می‌آید و همچنان در ایجاد وابستگی نقش بازی می‌کند. غم ناشی از مرگ همسر نیز کار اندورفین‌ها است که در شخص اشتیاق با هم بودن به‌وجود می‌آورند. حتی دانشمندان سرسخت نیز می‌پذیرند که شیمی‌همه چیز نیست. فرهنگ، شرایط، شخصیت و ده‌ها متغییر دیگر کمک می‌کنند تصمیم بگیریم به چه کسی توجه کنیم و در چه زمانی بی‌تفاوت بمانیم.

پس تلاش نکنید که احساس عاشقانه را در زیرزمین آزمایشگاه شیمی‌ خلق کنید، بلکه تمام تلاشتان را بکنید تا از فرصتی که زندگی به شما می‌دهد به بهترین شکل استفاده کنید. ما به فرد دیگری احساس جاذبه می‌کنیم و تماشای او باعث ترشح هورمون‌هایی می‌شود که احساس خوبی به ما دست می‌دهد. دوست داریم که برای همیشه با او باشیم. در این هنگام قسمتی از دستگاه لیمبیک یا سامانه‌ی عصبی احساسی ما که اتفاقا یکی از بخش‌های باستانی مغز انسان است، فعال می‌شود. این شامل اینسولا (Insula)، قسمتی که مرتبط با تجربیات شدید احساسی هست هم می‌شود. جسم مخطط شکمی، هم به‌شدت فعال می‌شود. این قسمت مربوط به فرایند پاداش مغز است و مثلا وقتی یک چهره‌ی جذاب می‌بینیم فعال می‌شود. 

بعد از فروکش کردن عشق، اکنون می‌توانید او را بی‌پرده ببینید نه از پشت شیشه‌ی رنگی هورمون‌ها

نگاه کردن به چهره‌ی کسی که به او علاقمند هستیم، باعث فعال شدن فرایند پاداش مغز می‌شود. وقتی علاقه وارد مرحله‌ی بعدی یعنی عشق رمانتیک می‌شود، باز هم دستگاه لیمبیک نقش مهمی ایفا می‌کند. این دستگاه دو هورمون دوپامین و اوکسی‌توسین را ترشح می‌کند و باعث پیوند دو نفر می‌شود. معنیش این است که لذت شدید از مرحله‌ی علاقه‌ی جنسی به‌طور مستقیم به عشق ختم می‌شود. عشق از میل (Desire) بیرون می‌آید. شما نمی‌توانید عاشق کسی شوید که به او تمایل نداشته‌اید. در روزهایی ابتدائی رابطه عاشقانه، فرد حالتی از سرخوشی و خوشحالی زیاد دارد که دلیلش کاملا معلوم است.

پژوهشگران ثابت کرده‌اند که داشتن احساسات قوی عاطفی موجب افزایش میزان فرارسان‌های عصبی دوپامین در مغز می‌شوند که به ما می‌گوید پاداش و رویدادهای خوب در پیش است. خوب است بدانید که همین تغییرات شیمیایی، به موجب دیگر منابع شادی‌بخش به غیر از عشق هم در بدن صورت می‌پذیرند. برای همین  می‌توان گفت که این تغییر هورمونی، توصیف حال خوب افراد در ابتدای دوران عاشقی است. حتی دیدن عکس معشوق هم می‌تواند موجب از بین رفتن درد شود. به‌دنبال پژوهش‌هایی که اخیرا صورت گرفته است، مشخص شد که وقتی افراد از دردی رنج می‌برند، با نشان دادن عکس فرد موردعلاقه‌شان به آن‌ها، تا حد زیادی از میزان دردشان کاسته می‌شود.

این کاهش درد به‌قدری محسوس است که اگر به فرد روش درمانی دیگری پیشنهاد می‌شد، هرگز به این اندازه کارساز واقع نخواهد شد. شور و هیجان عشق باعث می‌شود تا هورمون‌های آدرنالین و نوراپی‌نفرین افزایش یابند که موجب ایجاد تپش قلب، عرق کردن کف دست و سرگیجه می‌شوند. در جدیدترین پژوهش‌های علمی از ۷۰۰ نفر خواسته شد تا هنگام شنیدن حرف یا دیدن عکس مربوط به عشق، هر کدام از قسمت‌های بدن آن‌ها که بیشترین تغییر را داشت آن را رنگ کنند. در نتیجه‌ی این آزمایش معلوم شد که تقریبا تمامی اعضای بدن افراد به‌ویژه، قفسه‌ی سینه، معده و سر در مواجهه با عشق، کارکردشان تغییر می‌کند.عشق چگونه شکل میگیرد

عشق همانند سایر احساسات طبیعی انسان دارای اثرات مختلفی روی ذهن انسان است. رفتار مغز در برخی موارد بسیار پیچیده و دشوار است. در واقع از روی نشانه‌های موجود در انسان‌ها می‌توان آثار عشق را در ذهن آن‌ها دریافت کرد. انسان‌های عاشق حالتی سرخوش و هیجان‌زده دارند و همواره به‌دنبال بهانه‌ای برای خندیدن هستند. از جمله این نشانه‌ها می‌توان به موراد زیر اشاره کرد:

خوشحالی زیاد: یکی از نشانه‌های مهم عشق در وجود انسان‌ها شادی و سرحالی آن‌ها در طول زندگی روزمره است. هورمون‌هایی که در زمان عاشق شدن در ذهن افراد ترشح می‌شود حالت انسان را به سمت شادی و سرخوشی تغییر می‌دهد. این خوشحالی و شادی گاهی به قدری دلنشین است که دوست ندارید هیچ‌گاه آن را از دست بدهید.

از بین رفتن دردها: یکی از نشانه‌های جذابی که ذهن در هنگام عاشقی بروز می‌دهد، کم کردن میزان درد در بدن انسان عاشق است. عاشق شدن یک درد روحی خیلی شدید است که باید توسط فرد مورد نظر برطرف شود. در هنگام عاشقی افراد تمرکز دردشان بیشتر روی احساسات خود است و کمتر درد جسمی را متوجه می‌شوند. براساس مطالعات علمی تماشای چهره‌ی معشوق درد افراد را تا میزان قابل توجهی کاهش می‌دهد.

ارتباط چشمی مؤثر: ارتباط چشمی یکی از اصلی‌ترین و اولیه‌ترین معیارهای عاشقی در افراد است. انسان‌ها قبل از هر گفتگویی با تماشای چشم یکدیگر می‌توانند احساسات درونی طرف مقابل خود را درک کنند. عشق می‌تواند با اثرگذاری بر ذهن، ارتباط چشمی فرد را نیز با معشوق تغییر دهد. در کنار این ارتباط چشمی فرد عاشق نمی‌تواند معشوق را از ذهن خود دور کند و حالت اعتیاد آوری به فکر کردن به او دارد.

ضربان قلب منظم‌تر: این مورد طبق یک تحقیقات علمی به‌دست آمده است به ‌طوری‌که افراد متاهل کمتر از افراد مجرد دچار سکته‌های قلبی می‌شوند. این موضوع نشان می‌دهد که افراد عاشق توانایی بالاتری در حفظ سلامت خود دارند و می‌توانند زندگی طولانی‌تری داشته باشند.

سلطه‌طلبی: یک حس تسلط در هنگام عاشقی در ذهن عاشق و معشوق ایجاد و منجر به افزایش قدرت فکری آن‌ها می‌شود. افراد پس از عاشق شدن جرات بیشتری پیدا می‌کنند و با اعتماد به نفس بالاتری صحبت می‌کنند. زمانی‌که عاشق هستید می‌توانید ورزش کنید، کارهای روزمره خود را با سرعت بالاتری انجام دهید و با تمرکز بیشتری مسیر رشد خود را طی کنید. طبق پژوهش‌ها مؤسسه‌های مختلف، زمانی‌که انسان‌ها عاشق می‌شوند، رفتاری مشابه افرادی دارند که کوکائین مصرف کرده‌اند که در بالا به آن اشاره شد.

مغز بزرگ موهبت بزرگی بود که باعث شد این پستانداران به مراتب باهوش‌تر از دیگر موجودات زنده باشند و زندگی پیچیده‌تری داشته باشند. ولی مغز و در نتیجه سر بزرگتر، یک مشکل بزرگ به‌وجود آورد. سر جنین بعضی از نخستی‌سانان آن‌قدر بزرگ بود که نمی‌توانست به‌راحتی از کانال زایمان عبور کند. به همین دلیل است که گوریل، شامپانزه و البته انسان، زایمان سختی دارند. در نتیجه نوزادان این گونه‌ها تقریبا نارس به دنیا می‌آیند و بسیار ضعیف و ناتوان هستند. نوزادان نیاز به مراقبت شدید مادر دارند و در نتیجه زمان کودکی خیلی طولانی می‌شود. طولانی شدن زمان کودکی و سال‌ها نیاز به مراقبت تا رسیدن به سن بلوغ، خطرات زیادی برای کودک دارد.

در بسیاری از نخستی‌سانان امروزی، مادری که صاحب بچه است نمی‌تواند تا زمانی‌که بچه از شیر او بی‌نیاز شده است، دوباره جفت‌گیری کند. نری که قصد جفت‌گیری با آن مادر را دارد، اول باید بچه‌اش را بکشد. این کودک‌کشی‌ها در بین گونه‌هایی مثل گوریل‌ها، میمون‌ها و دلفین‌ها رایج است. کیت اوپی از کالج دانشگاهی لندن و همکارانش ایده‌ی خیلی جالبی دارند. تقریبا روابط بین نرها و ماده‌های یک-سوم نخستی‌سانان از نوع تک‌همسری است. اوپی و همکارانش در سال ۲۰۱۳ گفتند که احتمالا رفتار تک‌همسری برای جلوگیری از کودک‌کشی به‌وجود آمده است. گروه او برای اینکه بفهمند جفت‌گیری و فرزندپروری چگونه در طول تکامل تغییر کرد، شجره‌نامه‌ی نخستی‌سانان را به دقت مطالعه کردند.

پژوهش‌های آن‌ها نشان داد که کودک‌کشی، موتور محرک رفتار تک‌همسری در ۲۰ میلیون سال گذشته بوده است. بعضی دیگر از گونه‌های نخستی‌سانان راه‌حل دیگری برای این مسئله پیدا کردند. به همین دلیل است که همه‌ی نخستی‌سانان تک همسر نیستند. برای مثال شامپانزه‌ها و بونوبوها در روابط جنسی بسیار بی قید و بند هستند و این بی قید و بندی در رابطه، احتمال کودک‌کشی را کم می‌کند. نرها بچه‌ها را نمی‌کشند چرا که نمی‌دانند کدام بچه مال خودشان است و کدام بچه مال خودشان نیست. ولی در آن‌گونه‌هایی که نرها و ماده‌ها به هم وفادار هستند و پیوند محکمی دارند، از آنجا که نرها می‌توانند از ماده‌ها مراقبت کنند، شانس بقای فرزندان و کشته نشدن توسط نرهای دیگر بیشتر می‌شود.

عشق به اجداد ما درساختن پیوندهای عمیق جفتی کمک می‌کرد تا پرورش موفقیت‌آمیز فرزندان را تسهیل کند

اوپی می‌گوید که تکامل برای این گونه‌ها، تک‌همسری را ترجیح داده است و مراقبت بیشتر نرها باعث شد جوامع انسان‌های اولیه بزرگ شوند. این اتفاق به نوبه‌ی خود باعث بزرگ و بزرگتر شدن مغز شد. شواهد و مدارکی برای این موضوع وجود دارد. زمانی‌که مغز شروع به بزرگ شدن کرد، همکاری بیشتر شد و گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر شدند. ما می‌توانیم روند افزایشی زندگی در گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر را از تقریبا دو میلیون سال پیش و گونه‌ی «هومو ارکتوس» ببینیم. نظر می‌رسد در مغز بزرگ ما قسمت‌هایی وجود دارد که مسئول ایجاد احساسات عاشقانه هستند. استفانی کاچیوپو از دانشگاه شیکاگو در ایلینویز به مطالعه‌ی تصاویر fMRI قسمت‌هایی از مغز که مرتبط با عشق بودند پرداخت.

او فهمید که بیشتر حالت‌های شدید و انتزاعی عشق وابسته به منطقه‌ای از مغز به نام شکنج زاویه‌ای (Angular Gyrus) هستند. این منطقه از مغز به‌خصوص در رابطه با جنبه‌هایی از زبان مثل کنایه، تشبیه و استعاره شناخته می‌شود. به هر حال این قضیه معنی‌دار به نظر می‌رسد چرا که بدون زبان پیچیده نمی‌توانیم جنبه‌های مختلف احساسات خود را بیان کنیم. مثلا شاعران و نویسندگانی که می‌توانند احساسات را خیلی خوب بیان کنند، احتمالا بخش شکنج زاویه‌ای مغزشان خیلی فعال است. بخش شکنج زاویه‌ای مغز فقط در انسان و میمون‌های بزرگ جثه یافت می‌شود. کاچیوپو می‌گوید: ما دقیقا نمی‌دانیم که این شکنج زاویه‌ای، در میمون‌ها چه کاری انجام می‌دهد، زیرا آزمایش‌های تکمیلی fMRI در میمون‌ها انجام نشده‌اند. بنابراین ما نمی‌دانیم که شامپانزه‌ها چه احساسی درباره‌ی جفتشان دارند. یافته‌های کاچیاپو این ایده را که رشد مغز باعث به‌وجود آمدن عشق شد، تقویت می‌کند.

البته این نظریه که کودک‌کشی باعث شروع این فرایند شد، خود محل بحث است. همه‌ی دانشمندان با نظر اوپی که کودک‌کشی باعث به‌وجود آمدن تک همسری شد موافق نیستند. انسان‌شناسی به‌نام رابرت ساسمن از دانشگاه واشنگتن در سن لوییس میسوری یکی از کسانی است که به این ایده شک دارند. او می‌گوید که هر دو پدیده‌ی تک‌همسری و کودک‌کشی چنان رفتارهای غیر معمولی هستند که ربط دادن آن‌ها به عشق نامحتمل است. مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۴ انجام شد نشان می‌هد که تک‌همسری در نتیجه‌ی استراتژی مراقبت از جفت، تکامل یافت. یعنی اینکه نرها با ماده‌ها می‌مانند تا مطمئن شوند کسی با او جفت‌گیری نمی‌کند. 

یک سال بعد، مطالعه‌ای دیگر، تکامل گروهی دیگر از نخستی‌سانان به نام لمورها را مورد بررسی قرار داد. این مطالعه نشان داد که رقابت بر سر ماده باعث تشویق وفاداری نرها به ماده‌ها می‌شد. اوپی موافق نیست و می‌گوید که روش‌های این پژوهش نمی‌توانند برای توضیح تک‌همسری شدن کافی باشند. واقعیت این است که بسیاری از نخستی‌سانان تک‌همسری ندارند و مشکلی برای آن‌ها پیش نمی‌آید، ولی یک چیز مشترک بین همه‌ی نخستی‌سانان وجود دارد؛ همه‌ی آن‌ها دارای رابطه‌ی مادر-فرزندی خیلی قدرتمندی هستند. ساسمن می‌گوید که این رابطه‌ی مادر-فرزندی قوی، حتی درباره‌ی نخستی‌های شب‌زی که تنها زندگی می‌کنند هم صادق است.

او می‌گوید فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند می‌شوند، به‌نوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم به‌عاریه گرفته شده‌اند. شواهدی از علم عصب‌شناسی نشان می‌دهد که او درست می‌گوید؛ با این تفاوت که در عشق بین دو جفت، مرحله‌ی اول تمایل جنسی است. عشق در یک پیوند جفتی به‌وضوح محصول تکامل‌یافته‌ای از سطوح بالای سرمایه‌گذاری والدین در گونه انسان است. عشق با فرآیندهای روان‌شناختی مثل اشتیاق و صمیمیت نسبت به یک جفت مشخص شناخته می‌شود. همچنین عشق با فرآیندهای فیزیولوژیکی مانند افزایش سطح اوکسی‌توسین و نیز برانگیختگی خاص سیستم عصبی در مجاورت شریک موردنظر، شناسایی می‌شود.

عشق به شما انگیزه می‌دهد کنار جفت خود بمانید، با شریکتان باشید، به شریکتان کمک کنید، با شریکتان مهربان باشید. وقتی اینها را از دریچه تکاملی مربوط به مراقبت از فرزند دو-والده نگاه کنید کاملا باعقل جور درمی‌آید. فرزندانی که در اطراف خود دو بالغ متعهد برای کمک به خود دارند، مسلما برتری بیشتری نسبت به فرزندانی دارند که صرفا یک والد متعهد به پرورش آن‌ها است. عشق به این جهت تکامل یافته است تا ساختاری عاطفی برای محافظت از پیوند زناشویی به‌وجود آورد، چراکه ما گونه‌های آلتریشلی هستیم که نوزادان نسبتا درمانده و عاجزی داریم. درنهایت عشق از یک دیدگاه تکاملی به این دلیل وجود دارد که به اجداد ما در ساختن پیوندهای عمیق جفتی کمک می‌کرد تا پرورش موفقیت‌آمیز فرزندان را تسهیل کند.

بنابراین هنگامی‌که در یک بحث به این سؤال می‌رسید که آیا عشق حقیقت دارد، باید بگویم از دیدگاه تکاملی جواب این است که ۱۰۰ درصد حقیقت دارد. عشق یک ویژگی اساسی در رفتار جفت‌گیری انسان است که برای حل مشکلات خاص انطباقی در گونه‌های آلتریشلی ما تکامل یافته است. رمانتیک بودن عشق هنوز مورد بحث است اما از نظر تکاملی وجود و لزوم آن اثبات شده است.

2121

شهر جهانی یزد، شهری تاریخی و کویری ‌بین دشت لوت و دشت کویر است که مارکوپولو جهانگرد معروف آن را بزرگ، زیبا و پر رونق توصیف می‌کند. شهر تاریخی یزد در قدیم؛ به ایساتیس به معنی فرخنده و مقدس معروف بوده است.

یبوست یکی از شایع ترین مشکلات گوارشی است که در آن حرکات روده سخت تر و کم تر می شود. دستگاه گوارش از دهان شروع شده و به مقعد ختم می شود. همچنین مسئولیت هضم و جذب مواد مغذی و دفع مواد زاید را بر عهده دارد.

تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved

سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید

بازیابی پسورد

پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد

یک پزشک – اخبار فناوری، پزشکی، سینما و کتاب

آه، یک عشق رومانتیکی- زیبا و سرمست کننده، شکننده قلب و روح، اغلب همه در یک زمان هستند.عشق چگونه شکل میگیرد

چرا ما انتخاب می‌کنیم که خودمان را در معرض حلقه عاطفی قراردهیم؟

آیا عشق به زندگی ما معنا می‌دهد، یا راهی برای فراراز رنج و تنهایی است؟ آیا عشق لباسی مبدل برای تمایلات جنسی ماست، یا حقه‌ای بیولوژی برای اینکه بچه دار شویم؟ تنها چیزی است که نیاز داریم؟ آیا ما اصلا به این نیاز داریم؟ اگر عشق رومانتیک هدفی دارد، چه علمی و چه روانی تاکنون کشف نشده است. اما در طول تاریخ، برخی از فیلسوفان معتبر ما نظریه های جالب توجهی ارائه داده‌اند. عشق ما را دوباره کامل می‌کند. فیلسوف یونان باستان افلاطون ایده اینکه ما عاشق می‌شویم برای اینکه کامل شویم را کاوش کرد. او در کتاب «ضیافت» درباره یک مهمانی شام نوشت که در آن آریستوفان، نمایشنامه نویس کمدین، اسباب سرگرمی مهمانان را با داستان زیر فراهم کرد: زمانی انسان‌ها موجوداتی با چهار بازو، چهار پا و دو چهره بودند. یک روز، خدا را عصبانی کردند، و زئوس آنها را به دو نیم کرد. از آن زمان تاکنون، هر انسانی نیمی از خودش را گم کرده است. عشق برای پیدا کردن یک معشوقی است که ما را دوباره کامل کند، یا، حداقل، این چیزی بود که افلاطون باور داشت یک کمدین در یک مهمانی مستانه به بیان آن میپردازد. عشق به ما حقه می‌زند که بچه دارشویم. خیلی خیلی بعد، فیلسوف آلمانی آرتور شوپنهاور مدعی بود که عشق بر پایه تمایلات جنسی یک توهم شهوت‌انگیز هست.

او می‌گوید ما عاشق می‌شویم زیرا خواسته‌های درونی ما را بدین سو سوق می‌دهند که باور کنیم فرد دیگری ما را خوشحال خواهد کرد، اما ما مطمئنن اشتباه می‌کنیم. طبیعت برای تولید مثل به ما حقه می‌زند، و این عشق در هم فرو رفته‌ای که ما به دنبال آن هستیم توسط کودکانمان به کمال می رسد. هنگامی که خواسته‌های جنسی برآورده شد، ما به عذاب وجودی خودمان برخواهیم گشت، و تنها برای حفظ گونه (انسان) موفق بودیم و به تداوم چرخه خرحمالی انسان برخواهیم گشت. به نظر میاید که یک نفر نیاز دارد که در آغوش کشیده شود. عشق راه فراری برای تنهایی ماست. بر اساس نظر برنده جایزه نوبل فیلسوف انگلیسی برت رند راسل، ما برای فرو نشاندن خواسته‌های جسمی و روانیمان عاشق می‌شویم. انسانها برای تولید مثل طراحی شده‌اند، اما بدون شور و شعف و عشق پرشور، رابطه جنسی رضایت بخش نیست. ترس ما از جهان سرد و بی رحم ما را برای ساخت یک پوسته سخت وسوسه می‌کند تا از خودمان محافظت و از دیگران جدا شویم. لذت، صمیمیت و گرمی عشق است که به ما کمک می‌کند تا بر ترس‌مان از جهان، غلبه کنیم، از پوسته تنهایی خودمان فرار کنیم، و بیشتر درگیر زندگی شویم.

عشق کل وجود ما را غنی کرده آنرا بهترین چیز در زندگی می سازد. عشق یک رنج گمراه کننده است. سیذارتا گوتاما، مشهور به بودا یا فرد روشنی دهنده، احتمالا می‌توانست با راسل بحثی جالبی (در این خصوص) داشته باشد. بودا می‌گوید که ما عاشق می‌شویم زیرا تلاش می‌کنیم که خواسته‌های اساسی‌مان را برآورده کنیم. با این حال، عطش پرسوز ما نقص داشته، و وابستگی، حتی عشق رومانتیک، منبع اصلی رنج هستند. خوشبختانه، بودا راه اصیل هشتگانه‌ای را کشف کرد، یک جوربرنامه برای خاموش کردن آتش تمایلات طوری که بتوانیم به نیروانا (عمق آرامش ذهن) برسیم، حالت روشنی ازآرامش، پاکی، خرد، و شفقت. نویسنده رمان، سائو زوکئین، این نظریه بودا را که عشق رومانتیک احمقانه هست در یکی از بزرگترین رمان کلاسیک چینی  بنام «رویای اتاق سرخ» بتصویر می کشد. در طرح فرعی داستان، جا رُوی عاشق شی فنگ می‌شود که به او حقه زده و او را تحقیر می‌کند. احساسات متضاد عشق و نفرت او را می‌شکند، سپس یک تائوست (روحانی) به او یک آینه جادویی می دهد که می‌توند او را درمان کند به شرطی که او به جلو آن نگاه نکند. اما البته او به جلو آینه نگاه می‌کند. او شی فنگ را می‌بیند. روحش وارد آینه می‌شود و او در قل و زنجیر به دور دست‌ها کشیده شده و می‌میرد. همه بودایی‌ها اینگونه درباره عشق رومانتیک و شیدایی فکر نمی کنند،

اما نتیجه اخلاقی این داستان این هست که چنین وابستگی به طلسم تراژدی ختم می‌شود، و باید همراه آینه جادویی از آن دوری کرد. عشق به ما اجازه می‌دهد به فراتر از خودمان دست یابیم. بگذارید با سخنی کمی خوشبینانه‌تر پایان دهیم. فیلسوف فرانسوی سیمون دو بوار مطرح کرد که عشق میل به ادغام با دیگری است چیزی که زندگی ما را آکنده از معنی می کند. با این حال، او به دلیل عاشق شدن ما کمتر توجه داشت و بیشتر علاقه مند به چگونگی بهترعشق ورزیدن بود. او فهمید که مشکل عشق سنتی رومانتیک این هست که می تواند فریبنده باشد، آنچنان که آنرا تنها دلیل بودنمان بدانیم. با این حال، وابستگی به دیگری برای توجیه موجودیتمان به راحتی منجر به کسالت و بازی قدرت می‌شود. برای جلوگیری از افتادن به این دام، بووار عشق اصیل را توصیه می کند، که بیشتر شبیه به یک دوستی بی‌نظیر هست. عاشقان به یکدیگر درشناسایی خودشان کمک می‌کنند، و کمک می کنند که به فراتر از خود برسند، و زندگی‌شان و جهان‌شان را با هم غنی کنند. هر چند ممکن است هرگز نفهمیم که چرا عاشق می شویم، می توانیم مطمئن باشیم که سوار قطار هوایی عاطفی خواهیم شد. ترسناک و هیجان انگیز. باعث رنج ما شده و باعث صعود ما می شود. شاید خودمان را گم کنیم.

شاید خودمان را پیدا کنیم. ممکن است دلخراش باشد، یا ممکن است بهترین چیز درزندگی باشد. آیا جرات پیدا کردنش را دارید؟

خصوصیاتی که باعث می‌شوند عاشق کسی شویم:

۱. شباهت: این مورد شامل شباهت اعتقادات مردم و به میزان کم‌تر، شباهت ویژگی‌های شخصیتی و شیوه‌های فکر کردن می‌شود.

۲. قرابت (نزدیکی): این مورد شامل آشنایی با شخص دیگر می‌شود، که می‌تواند با صرف وقت دو نفر با هم، زندگی در کنار یکدیگر، فکر کردن به آن دیگری، یا پیش‌بینی تعامل با دیگری ایجاد شود.

۳. ویژگی‌های مطلوب: این ویژگیِ جاذبه‌ی عمومی، به طور خاص بر ظاهر فیزیکی که مطلوب دیده می‌شوند و تا حد کم‌تری، بر صفات شخصیتی مطلوب متمرکز است.

۴. دلبستگی متقابل: هنگامی که فرد دیگری جذب شما می‌شود یا شما را دوست دارد؛ این می‌تواند دلبستگی شما را نسبت به آن فرد افزایش دهد.
دو عامل دیگر که می‌توانند به توضیح دلایل عاشق شدن آدم‌ها کمک کنند، شامل انتخاب جفت می‌شود (آرون، و همکاران ۱۹۸۹):

۱. تاثیرات اجتماعی: اگر ارتباط بین دو فرد مطابق نرم‌های اجتماعی باشد و در شبکه‌ی روابط اجتماعی فرد نیز پذیرفته شده باشد می‌تواند در عاشق شدن فرد موثر باشد. از سوی دیگر ارتباطی که مطابق نرم‌های کلی اجتماعی نیست یا در شبکه‌ی روابط اجتماعی فرد پذیرفته نیست می‌تواند مانع از عاشق شدن فرد شود.

۲. برآورده کردن نیازها: اگر یک فرد بتواند ملزومات همراهی، عشق، رابطه‌ی جنسی یا ازدواج کردن را برآورده کند، شانس بیش‌تری وجود دارد که فرد دیگری عاشق او شود.

مطلب مرتبط : ۵ مرحله عشق :شما در کدام مرحله متوقف شده‌اید

پنج عامل دیگر وجود دارند که به نظر می‌رسد برای پرشور و حرارت بودن عشق (در مقابل این‌که رابطه فقط یک نوع علاقه‌ی دوستانه باشد) لازم باشد (آرون، و همکاران. ۱۹۸۹):
۱. تحریک / غیرمعمول بودن: بودن در یک محیط غیر معمول یا تحریک‌کننده می‌تواند بین دو طرف شور و حرارت ایجاد کند، حتی اگر محیط خطرناک یا اسرارآمیز (داتون و آرون، ۱۹۷۴) باشد.

۲. ویژگی‌های خاص: وجود یک سری ویژگی‌های خاص در طرف مقابل ممکن است جاذبه‌ی قدرتمندی ایجاد کند (به عنوان مثال، بخش‌هایی از بدن او یا ویژگی‌های صورت‌اش).

۳. آمادگی: هرچه بیش‌تر بخواهید در یک رابطه باشید، عزت نفس‌تان پایین‌تر خواهد بود و احتمال عاشق شدن در شما بالاتر خواهد بود.

۴. تنها بودن با هم: صرف زمان با شخص دیگری در شرایطی که کسی پیش‌تان نباشد، نیز می‌تواند به توسعه‌ی شور و اشتیاق کمک کند.

۵. رمز و راز: اگر کمی رمز و راز حول شخص دیگر باشد و اطمینانی نداشته باشید از این‌که او چه‌طور فکر می‌کند و چه احساسی دارد، فکر کردن به این‌که او چه زمانی ارتباط با شما را آغاز خواهد کرد می‌تواند در ایجاد شور و شوق تاثیرگذار باشد.

آرون و همکاران (۱۹۸۹) به بررسی این موضوع پرداختند که کدام یک از این فاکتورها در دانشجویان بر اساس توصیفی که در مورد تجربه عاشق شدن‌شان دارند، متداول‌تر است.
محققان دریافتند عاملی که بیش از سایر عوامل به دنبال تجربه‌های عاشق شدن ذکر شد، وجود ویژگی‌های خاصی در فرد مورد علاقه‌ی آنها بود، و همچنین احساساتی که دو طرف به طور متقابل تجربه کرده بودند. توصیفاتی که فاکتورهای ایجادکننده‌ی شور و اشتیاق را ذکر کرده بودند، (به عنوان مثال، آمادگی، انگیختگی / غیرمعمول بودن) بسامد متوسطی داشت. توصیفاتی که در آنها شبیه بودن شخص مورد علاقه‌ی شرکت‌کننده‌ها به خودشان، در مطالعه ذکر شده‌بود، بسامدی کم تا متوسط داشت.

محققان این‌گونه استدلال می‌کنند که مدل خودگسترش که توسط آرون و آرون (۱۹۸۶) مطرح شد، نقش هر کدام از این فاکتورها را پیش‌بینی می‌کند. در مدل خودگسترش، بیش‌ترین احتمال عاشق شدن ما زمانی است که شخص مقابل را به عنوان راهی برای تن در دادن سریع به خودگسترش درک می‌کنیم. ورود به یک رابطه‌ی متعهدانه مستلزم این است که برخی از استقلال‌های شخصی خود را با وارد کردن طرف مقابل به زندگی‌مان، ترک کنیم. اگر آن شخص دارای ویژگی‌های مطلوبی باشد، حضور او در زندگی ما می‌تواند برای ما به عنوان راهی جهت گسترش خویشتن دیه شود نه به عنوان دلیلی برای از دست دادن آزادی (آرون و آرون، ۱۹۹۶).

کارهای انجام‌شده در علوم اعصاب این یافته‌های روانشناسی را برای پاسخ به این سوال که ۱۱ دلیل که چرا عاشق می شویم پشتیبانی می‌کند. سطوح پایین هورمون سیری، سروتونین، یکی از مشخصه‌های مواد شیمیایی عصبی افرادی است که گرفتار عشق شده‌اند (زکی، ۲۰۰۷). در این رابطه، جزء وسواسی عشق جدید آن را شبیه به اختلال وسواس فکری عملی می‌کند.

بنابراین عجیب نیست که چند مورد از عوامل ایجاد کننده‌ی شور و اشتیاق، از جمله انگیختگی / غیرمعمول بودن، آمادگی، و رمز و راز، هم با میل به عاشق شدن و افزایش نگرانی و اضطراب مرتبط هستند. سطح آدرنالین در خون و دیگر مواد شیمیایی استرس‌ به دنبال ایجاد اضطراب افزایش می‌یابند.

همان‌طور که توسط داتون و آرون (۱۹۷۴) برای سوال چرا عاشق می شویم مطرح شد، احساس افزایش سطح آدرنالین گاهی اوقات با احساس عاشق شخص دیگری شدن اشتباه گرفته می‌شود. داتون و آرون (۱۹۷۴) پی بردند که بیش‌تر مردان عاشق یک زن مصاحبه‌گر جذاب می‌شوند، زمانی که او از آنها در موقعیت‌های اضطراب‌زا سوال می‌پرسد (یک پل معلق ترس‌آور) در مقایسه با زمانی که در موقعیت‌های آرام سوال می‌پرسد (پلی که هیچ ترسی ایجاد نمی‌کند). بنابراین، حتی در غیاب بسیاری از پیش‌بینی‌های دیگر در مورد شروع یک عشق رمانتیک، ملاقات با کسی در یک وضعیت اضطراب‌زا می‌تواند باعث شود که عاشق آن فرد شویم.

برای پاسخ به این سوال که ۱۱ دلیل که چرا عاشق می شویم باید بدانیم که یکی دیگر از ویژگی‌های جالب عشق این است که احساس نزدیکی به معشوق جدید، سطوح بالاتری از ماده شیمیایی پاداش و انگیزه‌، دوپامین، ایجاد می‌کند، در حالی که فاصله گرفتن از او می‌تواند به ولع زیاد منجر شود. آرون و همکاران (۲۰۰۵) برای مطالعه افرادی که بین ۱ تا ۱۷ ماه به شدت عاشق بوده‌اند، از اف‌آم‌آر‌آی (تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی) استفاده کردند.

سوژ‌ه‌ها یک عکس از شخص مورد علاقه‌شان مشاهده کردند و سپس، بعد از انجام کاری جهت پرت کردن حواس‌شان، عکسی از یک فرد آشنا مشاهده کردند. محققان متوجه فعالیت زیاد مغز شدند در منطقه‌ی تگمنتوم شکمی راست و قسمت خلفی طرف راست بدن و هسته دم‌دار میانی (نواحی غنی از دوپامین که مرتبط با پاداش و انگیزه هستند) در واکنش به عکس فردی که سوژه‌ی مورد مطالعه، عاشق‌اش شده‌بود. بنابراین، هنگامی که شما عاشق شده‌اید، تصور حضور فرد مورد علاقه‌تان یا حضور واقعی او باعث ایجاد انگیزه می‌شود.

مدل خود گسترش را که توسط آرون و آرون (۱۹۸۶) مطرح شده‌است، می‌توان برای توضیح این نتیجه به کار برد: هنگامی که یک شخص به فرد مورد علاقه‌اش فکر می‌کند و خودش رابطه تنگاتنگی را با او شکل می‌دهد، ویژگی‌های مطلوب فرد محبوب یک واکنش پاداش‌گونه را ایجاد می‌کند. این امر می‌تواند ما را وادار کند که هر کاری بکنیم تا با شریک زندگی احتمالی‌مان باشیم و شدیدترین احساس پاداش را تجربه کنیم.
مدل خود گسترش همچنین پیش‌بینی می‌کند که فاکتورهای شباهت و قرابت باید یک اثر متناقض در مراحل اولیه عاشق شدن داشته باشند، اما باید تأثیر قابل‌توجهی بیش‌تری در طول مدت زمان عاشق بودن بگذارند (آسیودو و آرون، ۲۰۰۹). به این دلیل که آشنایی و شباهت باعث می‌شود که احتمال گسترش شما توسط آن فرد کم‌تر باشد، زمانی که او را وارد زندگی خودتان می‌کنید.

این پیش‌بینی‌ها مطابق با یافته‌های علوم اعصاب است. سطوح پایین سروتونین به احتمال زیاد توسط شباهت و آشنایی خنثی می‌شود، و این می‌تواند مانع از عاشق شدن آدم‌ها شود (زکی، ۲۰۰۷). با این حال در مراحل بعد از یک رابطه‌ی عشقی، همین عوامل ممکن است با سطوح بالاتر مواد شیمیایی دلبستگی و پیوند یعنی اکسی‌توسین و وازوپرسین، که ثابت شده‌است در طول یک رابطه‌ی عشقی که دلبستگی عاشقانه و جفت‌پیوندی را پرورش می‌دهد، مرتبط باشند (زکی، ۲۰۰۷).

دوست دارم امروز در مورد دو گرایش اجتماعی بزرگ قرن پیش رویمان صحبت کنم. و شاید حتی بزرگ ترین گرایش های ۱۰،۰۰۰ سال آینده. اما می خواهم با کاری که روی عشق رمانتیک انجام دادم آغاز کنم، چون جدیدترین کار من است. کاری که من و همکارانم انجام دادیم این بود که ۳۲ نفر را که دیوانه وار عاشق هم بودند از داخل یک دستگاه اسکنر مغز ام آر آی رد کردیم. ۱۷ نفر از آن ها دیوانه وار عاشق بودند و عشق آن ها مورد قبول واقع شده بود؛ و ۱۵ نفر از آن ها دیوانه وار عاشق بودند و به تازگی معشوق های آن ها ترکشان کرده بودند. بنابراین من می خواهم اول در مورد آن برای شما بگویم. و بعد بروم سراغ اینکه فکر می کنم عشق به چه سمتی دارد می رود.

شکسپیر گفت “عشق ورزیدن چیست؟” فکر می کنم نیاکان ما – فکر میکنم انسان ها از میلیون ها سال پیش، از زمانی که دور آتش می نشستند یا دراز می کشیدند و ستاره ها را تماشا می کردند، به این سوال فکر می کردند. اول کار خود را با فکر در مورد اینکه عشق رومانتیک واقعاً چیست، شروع کردم. با نگاه به تحقیقات انجام شده در ۴۵ سال گذشته – البته فقط تحقیقات روانشانسی، متوجه شدم که زمانی که عاشق می شوید، یک دسته خیلی مشخصی از اتفاقات رخ می دهد. اولین چیزی که اتفاق می افتد چیزی است که من به آن می گویم – یک شخص کم کم به چیزی دست می یابد که من به آن می گویم، “معنی مخصوص” همان طور که یک راننده کامیون یک بار به من گفت، او گفت، “دنیا مرکز جدیدی داشت، و اون مرکز «مری ان» بود.”

جورج برنارن شا کمی متفاوت تر این را عنوان کرد. او گفت، “عشق عبارت است از غلو کردن تفاوت های بین یک زن و زن دیگر.” و واقعاً هم این کاریست که ما می‌کنیم. (خنده حظار) و بعد فقط روی این یک انسان متمرکز می شوید. می توانید فهرستی از چیزهایی که در مورد او دوست ندارید بنویسید ، اما بعد آن را کنار می گذارید و روی کاری که انجام می دهید تمرکز می کنید. همانطور که چاسر می گوید، “عشق کور است.”

برای فهم اینکه عشق رومانتیک چیست، تصمیم گرفتم از اشعار سرتاسر جهان بخوانم، و فقط می خواهم برایتان یک شعر کوتاه از چین در قرن هشتم بخوانم، چون تقریبا یک مثال بی نقص از مردی است که تمام و کمال روی یک زن بخصوص متمرکز شده است. کمی شبیه زمانی است که دیوانه وار عاشق کسی هستید و وارد یک پارکینگ می شوید. ماشین او با تمام ماشین های دیگر داخل پارکینگ متفاوت است. لیوان مشروب او در مهمانی شام با همه لیوان های مشروب دیگر در مهمانی فرق دارد. و در این مورد خاص، یک مرد شیفته یک زیرانداز از نی بامبو شده.

و داستان از این قرار است. نویسنده یک مرد به نام Yuan Chen است: “طاقت کنار گذاشتن زیرانداز نی را ندارم. شبی که تو را به خانه آوردم، تو را تماشا کردم که چگونه پهنش کردی.” او شیفتهء یک تشک خواب شد، احتمالاً به خاطر سطح بالای فعالیت «دوپامین» در مغزش، درست مثل من و شما.

اما به هر حال، نه تنها آن فرد یک معنی مخصوص به خود می گیرد، بلکه شما توجهتان را به سمت آن ها متمرکز می کنید. شما آن ها را بزرگ می کنید. ولی انرژی زیادی دارید. همانطور که یک اهل جزایر پلینزی گفت، “دلم می خواست بپرم در آسمان.” تمام شب بیدار می‌مانید. تا طلوع خورشید راه می روید. وقتی همه چیز بر وفق مراد است شادی زیادی حس می کنید، وقتی اوضاع مناسب نیست، حال آدم به نا امیدی تبدیل می شود. وابستگی واقعی و زیادی نسبت به آن آدم وجود دارد. همانطور که یک تاجر در نیو یورک به من گفت، “هر چه که او دوست داشت، من هم دوست داشتم.” ساده است. عشق رمانتیک بسیار ساده است.

شما شدیداً حس مالکیت جنسی پیدا می کنید. می دانید، اگر فقط به طور عادی با کسی ربطه جنسی دارید، خیلی برایتان اهمیتی ندارد که او با شخص دیگری هم رابطه جنسی دارد یا نه. اما لحظه ای که عاشق می شوید، شدیداً به آن ها وابستگی جنسی پیدا می کنید. فکر می کنم که داروینی است – یعنی یک هدف داروینی در این موضوع است. تمام هدف این است که دو نفر را به سمت هم بکشاند. به راحتی و تا حدی که بتوانند به عنوان یک گروه، بچه تربیت کنند.عشق چگونه شکل میگیرد

اما از خصوصیات اصلی عشق رمانتیک میل شدید است: یک میل شدید به بودن با یک شخص خاصی، نه فقط از نظر جنسی، بلکه احساسی. ترجیح می دهید – خیلی عالی می شود که با آن ها رابطه جنسی داشته باشید، اما می خواهید آن ها با تلفن به شما زنگ بزنند، شما را بیرون دعوت کنند و غیره. که به شما بگویند که عاشق شما هستند. خصوصیت اصلی دیگر انگیزه است. موتور درون مغز شما شروع به کار می کند، و شما این فرد را می خواهید.

و در آخر، یک وسواس است. وقتی این افراد را داخل دستگاه می گذاشتم، قبل از اینکه آن ها را داخل دستگاه بگذارم، همه جور سؤال از آن ها می پرسیدم. اما مهمترین سؤالم همیشه یک چیز بود. و آن این که: “چه درصدی از روز و شبت را به این آدم فکر می کنی؟” و مشخصاٌ، آن ها می گفتند، “تمام روز، تمام شب. نمی توانم هیچ وقت به او فکر نکم.”

و بعد، آخرین سؤال را می پرسیدم – همیشه باید برای رسیدن به این سوال کلی زمینه سازی می کردم، چون من یک روانشناس نسیتم. با مردم در موقعیت های ناگوار کار نمی کنم. و آخرین سؤالم همیشه یک چیز بود. همیشه می گفتم، “آیا حاضری برایش بمیری؟” و، مشخصاً، این افراد می گفتند “بله!”، انقدر ساده انگار که از آن ها خواسته بودم نمک را سر سفره به من بدهند. کاملاً گیج شده بودم.

ما مغز آن ها را اسکن کردیم در حالتی که به عکس عشقشان نگاه می کردند و در حالتی که به یک عکس از یک آدم معمولی نگاه می کردند. با انجام یک فعالیت حواس پرت کننده در میان این دو حالت. تا بتوانیم پیدا کنیم – به یک مغر نگاه کنیم زمانی که در آن وضعیت پرشور قرار دارد و زمانی که در وضعیت استراحت قرار دارد. و در بسیاری از قسمت های مغز فعالیت پیدا کردیم. در واقع، یکی از مهمترین قسمت های مغز قسمتی بود که زمانی که کوکائین مصرف کنید فعال می شود. و حقیقتاً، این اتفاقی است که می افتد.

کم کم متوجه شدم که عشق رمانتیک یک احساس نیست. در واقع، همیشه فکر می کردم یک سری احساس است، از خیلی زیاد به خیلی کم. اما در واقع، یک نیرو است. از موتور تفکر می آید، قسمت درخواست کننده فکر، قسمت مشتاق فکر. همان مغزی که – همان قسمتی از فکر که – وقتی دارید برای برداشتن یک شکلات تلاش می کنید، وقتی می خواهید سر کار یک ترفیع بگیرید. موتور مغز. این یک نیرو است.

و در واقع، من فکر می کنم از نیروی جنسی قوی تر است. می دانید، اگر از یک شخصی بخواهید که با شما رابطه جسی داشته باشد، و او بگوید، “نه ممنون” معلوم است که خودتان را نمی کشید یا یک افسردگی ناجور نمی گیرید. اما مطمئناً، سرتاسر جهان، بعضی از کسانی که در عشق شکست می خورند به این خاطر مرتکب قتل میشوند. مردم به خاطر عشق زندگی می کنند. به خاطر عشق می کشند. به خاطر عشق می میرند. در موردش آهنگ، شعر، رمان، مجسمه، نقاشی، اسطوره، افسانه هست. در بیش از ۱۷۵ جامعه، مردم آثار این سیستم قدرتمند مغز را بر جای گذاشته اند. به این باور رسیده ام که این یکی از قدرتمندترین سیستم های روی زمین است هم برای شادی و هم برای غم فراوان.

و به این باور هم رسیده ام که این یکی از سه سیستم پایه ای و متفاوت مغز است که ریشه در رابطه جنسی و تولید مثل دارد. یکی نیروی جنسی است: میل شدید به ارضاء جنسی. W.H.Auden به آن گفت یک “خارش غیرقابل تحمل عصبی،” و واقعاً هم همینطور است. همیشه دارد شما را اذیت می کند، مثل حس گشنگی. دومین سیستم از این سه سیستم عشق رمانتیک است. آن سرفرازی و وسواس عشق زودهنگام. و سومین سیستم مغز وابستگی است: آن حس آرامش و اطمینانی که می توانید به یک همسر یا شریک طولانی مدت داشته باشید.

و من فکر می کنم نیروی جنسی برای این به وجود آمد که شما بروید در جامعه، به دنبال یک سری از انسان ها برای شریک زندگی. می دانید، می توانید حسش کنید حتی وقتی فقط دارید در ماشین رانندگی می کنید. می تواند روی شخص خاصی متمرکز نباشد. فکر می کنم عشق رمانتیک برای این به وجود آمد که شما را قادر سازد که انرژی جفت یابی خود را متمرکز سازید به یک نفر در آن واحد، و در نتیجه در انرژی و زمان جفت یابی صرفه جویی کنید. و من فکر می کنم وابستگی، سیستم سوم مغز، به وجود آمد تا شما را قادر سازد که بتوانید این فرد را تحمل کنید (خنده) حداقل به اندازه ای که بتوانند با همدیگر یک بچه بزرگ کنند.

خب حالا با این مقدمه، می خواهم بحث دو تا از عمیق ترین گرایش های اجتماعی را باز کنم. یکی مربوط به ۱۰،۰۰۰ سال گذشته – و دیگری حداقل مربوط به ۲۵ سال گذشته – که قرار است روی این سه سیستم مختلف مغز – شهوت، عشق رمانتیک و وابستگی شدید به یک شریک – تأثیر داشته باشند.

اولین روند، کار کردن زن هاست. وارد شدن آن ها به نیروی کار. من ۱۳۰ تا ۱۵۰ تا از اجتماعات را از طریق سالنامه های آماری سازمان ملل بررسی کردم. و در همه جای دنیا، ۱۲۹ از ۱۳۰ جامعه تحت مطالعه، زنها نه تنها وارد بازار کار می شوند – بعضی وقت ها بسیار بسیار آرام، اما دارند وارد بازار کار می شوند – و دارند کم کم فاصله ی میان مرد و زن را از نظر قدرت مالی، سلامتی و تحصیلات از بین می برند. این روند بسیار کند است.

برای هر گرایش – در این کره زمین، گرایشی بر ضد آن هم هست. ما همه از آن ها با خبریم، اما با وجود این – عرب ها یک اصطلاحی دارند. عرب ها می گویند، “سگ ها ممکن است پارس کنند، اما کاروان به حرکت ادامه می دهد.” و، واقعاً، کاروان به حرکت ادامه می دهد. زن ها دارند به بازار کار بازمیگردند. و من می گویم بازمیگردند به بازار کار، چون این پدیده جدید نیست. برای میلیون ها سال، در چمنزارهای آفریقا، زن ها برای جمع آوری سبزیجات سر کار می رفتند. آن ها با ۶۰ تا ۸۰ درصد از غذای شب به خانه برمی گشتند. درآمد دو برابر برای خانواده استاندارد بود. و خانم ها دقیقا به اندازه مردها از نظر اقتصادی، اجتماعی و جنسی قدرتمند به حساب می آمدند. خلاصه اش این است که ما در حقیقت به سمت گذشته پیش می رویم.

اما بعد بدترین اختراع زن ها – گاوآهن – از راه رسید. با شروع شدن کشاورزی با گاوآهن، نقش مردها فوق العاده قدرتمند شد. زن ها شغل قدیمی خود به عنوان جمع آورنده را از دست دادند، اما حالا، با انقلاب صنعتی و پس از آن آن ها دارند به بازار کار بازمیگردند. خلاصه اش این است که آن ها دارند جایگاه یک میلیون سال پیش خود را بدست می آورند، ۱۰،۰۰۰ سال پیش، ۱۰۰،۰۰۰ سال پیش. الآن شاهد یکی از سنت های قابل توجه در تاریخِ گونه انسان هستیم. و بی شک بدون تاثیر نخواهد بود.

من معمولاً یک سخنرانی کامل در مورد تأثیر زنان بر جامعه کاری می کنم. اما فقط چند چیز می خواهم بگویم، و بعد می روم سراغ سکس و عشق. تفاوت های جنسی زیادی هست؛ کسی که فکر می کند زن و مرد مثل هم اند، حتما تا به حال دختر یا پسر بچه نداشته است. نمی دانم دلیلشان چیست که می خواهند فکر کنند مردها و زن ها شبیه اند. ما در خیلی چیزها با هم مشترک هستیم، اما در خیلی چیزها هم – با هم مشترک نیستیم.

به قول Ted Hughes، “فکر می کنم که ساخته شدیم تا – ما مثل دو پا هستیم. برای جلو رفتن به همدیگر احتیاج داریم.” اما تکامل نیافتیم تا یک مغر یکسانی داشته باشیم. و داریم تقاوت های جنسی بیشتر و بیشتر و بیشتری در مغز پیدا می کنیم. فقط چند تا را نام می برم و بعد می روم سراغ سکس و عشق. یکی از آن ها توانایی زبانی زن هاست. زن ها می توانند صحبت کنند.

سرعت زن ها در پیدا کردن کلمه مناسب، قدرت بیان در اواسط سیکل قاعدگی به سطح بالایی می رسد، زمانی که سطح استروژن در بالاترین نقطه است. ولی حتی در زمان قاعدگی، آن ها از یک مرد معمولی بهتر صحبت می کنند. زن ها می توانند حرف بزنند. میلیون ها سال است که این کار را می کنند؛ کلمه ها ابزار زنان بودند. آن بچه رو جلوی صورتشان میگرفتند، با او زبان بازی می کردند، سرزنشش می کردند، با کلمات به او آموزش می دادند. و حقیقتاً دارند یک نیروی قدرتمند می شوند.

حتی در جاهایی مثل هند و ژاپن که زن ها سریع وارد بازار کار معمولی نمی شوند، وارد کار روزنامه نگاری می شوند. فکر می کنم که تلویزیون مثل آتشی است که جهانیان به دور آن نشسته‌اند. دور آن می نشینیم و آن ذهنمان را شکل می دهد. تقریباً همیشه، وقتی در تلویزیون هستم، تهیه کننده ای که مرا صدا می زند، و با هم در مورد چیزی که قرار است صحبت کنیم بحث می کنیم، یک زن است. در واقع، Solzhenitsyn یک بار گفت، “داشتن یک نویسنده خوب مثل داشتن یک دولت دیگر است.”

امروزه در آمریکا ۵۴ درصد از نویسندگان زن ها هستند. این یکی از خصوصیات بی‌شمار زنان است. که با خود به بازار کار می آورند. آن ها مهارت های فوق العاده در برخورد با مردم و در مذاکره دارند. ذهن بسیار خلاقی دارند. امروزه ما مدارهای مغزی خلاقیت و برنامه ریزی بلند مدت را می‌شناسیم. آن ها مانند شکل تار عنکبوت فکر می کنند. چون اجزاء مغز زن ها بهتر با هم در ارتباط اند، آن ها میل دارند زمانی که فکر می کنند اطلاعات بیشتری جمع کنند، آن ها را به شکل الگوهای پیچیده تری در آورند و گزینه ها و نتایج بیشتری ببینند. آن ها تمایل دارند متفکرانی مفهومی و کلی نگر باشند. من آنها را متفکران شبکه‌ای می‌نامم.

مردها تمایل دارند که – این ها میانگین هستند – تمایل دارند هر چیزی را که اضافه و خارجی به حساب می آورند سر به نیست کنند. روی کاری که می کنند تمرکز کنند، و بیشتر با یک الگوی مرحله به مرحله حرکت می کنند. هر دو روش های کاملا خوبی برای فکر کردن هستند. برای پیشرفت، به هر دوی آن ها احتیاج داریم. در واقع، نابغه های مرد جهان خیلی بیشترند. وقتی که – در ضمن احمق های مرد جهان هم خیلی بیشترند (صدای خنده) وقتی مغز مردانه خوب کار می کند، فوق العاده خوب کار می کند. و من – کاری که واقعا فکر می کنم داریم انجام می دهیم این است که، داریم به سمت یک جامعه ی همراه با همکاری پیش می رویم. جامعه ای که استعدادهای زنان و مردان در آن درک می شوند و به آنها ارزش داده میشود و به کار گرفته می شوند.

اما در واقع، حرکت زنان به داخل بازار کار یک تأثیر بزرگی روی سکس، عشق رمانتیک و زندگی خانوادگی می گذارد. اول از همه، زنان دارند جنسیت خود را ابراز می کنند. همیشه متحیر می شوم وقتی کسانی می آیند و به من می گویند، “چرا مردها اینقدر زناکارند؟” و من می گویم: “چرا فکر می کنید تعداد مردهای زناکار بیشتر از زنان زناکار است؟” “خب دیگه – مردها بیشتر زناکارند!” و من می گویم: “فکر می کنید این مردهای زناکار با چه کسانی هم خواب می شوند؟” و – دو دو تا چهارتاست![صدای خنده]

به هر حال در دنیای غرب، دخترهای کوچک شروع می کنند – زن ها زودتر سکس را شروع می کنند، هم خواب های بیشتری دارند، کمتر برای بودن با هم خواب هایشان ابراز پشیمانی می کنند، دیرتر ازدواج می کنند، بچه های کمتری دارند، ازدواج های بد را برای بدست آوردن ازوداج های خوب پایان می دهند. داریم افزایش ابراز جنسیت زن را مشاهده می کنیم. و، واقعا، بار دیگر داریم به سمت ابراز جنسیتی پیش می رویم که احتمالا میلیون ها سال پیس در چمنزارهای آفریقا دیده می‌شد. چرا که این همان شکل از ابراز جنسیتی است که امروزه در جوامع «شکارچی و جمع آور» می بینیم.

همچنین داریم به یک شکل باستانی از تساوی در ازدواج بر می گردیم. الآن می گویند که قرن بیست و یک قرار است قرن چیزی به نام “ازدواج متقارن” باشد. یا “ازدواج خالص”، یا “ازدواج اشتراکی” این ازدواجی بین برابرهاست، که به سمت الگویی پیش می رود که با روح دیرینه انسان همخوانی زیادی دارد.

همچنین شاهد افزایش عشق رمانتیک هستیم. ۹۱ درصد از زنان آمریکایی و ۸۶ درصد از مردان آمریکایی با کسی که همه خصوصیاتی که آن ها برای یک همسر در نظر داشتند را دارد، ازدواج نمی کنند، اگر که عاشق آن شخص نباشند. مردم سراسر جهان، در یک تحقیق از ۳۷ جامعه، می خواهند عاشق زوج خود باشند. حقیقتاً، ازدواج های از پیش تایین شده در حال محو شدن از زندگی انسان هستند.

من حتی فکر می کنم ازدواج ها ممکن است به خاطر دومین گرایش بزرگ جهان مستحکم تر شوند. اول حرکت زنان به داخل بازار کار بود، دومی مسن شدن جمعیت جهان. الآن می گویند که در آمریکا، میانسالی را باید تا ۸۵ سالگی در نظر گرفت. چون در بالاترین سن آن گروه از ۷۵ تا ۸۵ سال، ۴۰ درصد آن ها واقعا هیچ مشکلی ندارند. بنابراین می بینیم که دوره میانسالی یک افزایش واقعی داشته.

و من دیدم – برای یکی از کتاب هایم، به اطلاعات مربوط به طلاق در ۵۸ جامعه نگاه کردم. و واضح است که هر چه سن بالاتر می رود، احتمال طلاق کمتر می شود. بنابراین، میزان طلاق در آمریکا در حال حاضر ثابت است. و حتی رو به کاهش گذاشته. شاید بیشتر هم کاهش پیدا کند. حتی باید بگم با ویاگرا، جایگزین های استروژن، عمل های لگن و زن جالب توجه امروز — زن ها تا به حال به اندازه الآن جذاب نبوده‌اند. هیچ زمانی در این کره زمین زن ها اینقدر تحصیل کرده، جالب و توانمند نبوده اند. و من واقعا فکر میکنم که اگر زمانی در تکامل بشر وجود داشته باشد که ما در آن بتوانیم ازدواج های خوب داشته باشیم، آن زمان حالاست.

البته، همیشه انواع مشکلات وجود دارد. این سه سیستم مغز: شهوت، عشق رمانتیک و وابستگی همیشه با هم همراه نیستند. راستی، می توانند با هم همراه باشند. برای همین است که سکس تفننی خیلی هم همین طوری نیست. با هر ارگازم شما یک افزایش در ترشح هورمون دوپمین تجربه میکنید دوپامین و عشق رمانتیک با هم پیوند دارند. و شما می توانید عاشق کسی شوید که با او فقط سکس تفننی دارید. با ارگازم، شما هجوم شدیدی از اکسیتاسین و واسوپرسین را تجربه می کنید. آن ها با وابستگی ارتباط دارند. برای همین است که پس از اینکه با کسی عشقبازی کردید می توانید چنین حس اتحاد و یگانگی با کسی داشته باشید.

اما این سه سیستم مغز: شهوت، عشق رمانتیک و وابستگی، همیشه به هم وصل نیستند. می توانید به یک شریک بلند مدت حس وابستگی شدیدی داشته باشید در حالی که برای شخص دیگری عشق رمانتیک پر حرارتی احساس می کنید، در حالی که حس جنسی قوی ای به کسانی دارید که به این افراد هیچ ارتباطی ندارند. خلاصه این که، ما قادریم در آن واحد عاشق بیش از یک نفر باشیم. در واقع می توانید شب در رختخواب بخوابید و از این پهلو به آن پهلو شوید در حالی که از احساس وابستگی برای یک نفر به احساس عشق رمانتیک برای کسی دیگر تغییر فکر می دهید. مثل این است که در حین اینکه در تلاشید تصمیم بگیرید که چه کنید یک کمیسیون در ذهن شما جلسه دارد. برای همین، صادقانه، من فکر نمی کنم ما حیوانی هستیم که برای خوشحال بودن ساخته شده؛ ما حیوانی هستیم که برای تولید مثل ساخته شده. من اعتقاد دارم خوشحالی ای که پیدا می کنیم، را خودمان به وجود می‌آوریم. و با این حال فکر می کنم می توانیم روابط خوبی با هم داشته باشیم.

برای همین می خواهم با دو مطلب نتیجه گیری کنم. می خواهم با یک نگرانی نتیجه گیری کنم. یک نگرانی دارم – و با یک داستان قشنگ. نگرانی من در مورد داروهای ضد افسردگی است. بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه‌ی داروهای ضد افسردگی هر سال در آمریکا تجویز می شوند. و این داروها در شرف همه گیر شدن هستند. دارند در سراسر دنیا پخش می شوند. دختری را می شناسم که این داروهای ضد افسردگی را مصرف می کرد، سروتونین SSRI، داروهای ضد افسردگی سروتونین – از وقتی که ۱۳ سالش بود. الآن ۲۳ ساله است. از وقتی ۱۳ سالش بود از آن ها مصرف می کرد.

اصلا مخالف کسانی نیستم که کوتاه مدت از آن ها استفاده می کنند، وقتی در مرحله ای کاملا بحرانی هستند. می خواهند کسی را بکشند و یا خود کشی کنند. من آن ها را پیشنهاد می کنم. اما در آمریکا مردم بیشتر و بیشتر دارند از این داروها به صورت طولانی مدت استفاده می کنند. و حقیقتا، کاری که این داروها می کنند این است که سطح سروتونین را بالا می برند. و با بالا بردن سطح سروتونین، جریان دوپامین را متوقف می کنید. همه این را می دانند. دوپامین با عشق رمانتیک پیوند داده شده. نه تنها جریان دوپامین را متوقف می کنند، بلکه نیروی جنسی را هم از بین می برند. و وقتی نیروی جنسی را از بین می برید، ارگازم را از بین می برید. و وقتی ارگازم را می کشید، آن سیل موادی که با وابستگی پیوند دارند را نیز از بین می برید. و این ها به مغز وصل هستند. و وقتی در یک سیستم مغز مداخله کنید، در سیستم های دیگر نیز مداخله خواهید کرد. من فقط دارم به سادگی می گویم که دنیای بدون عشق جای کشنده ای است.

و حالا – [صدای تشویق] – ممنونم. می خواهم با یک داستان تمام کنم، و بعد فقط یک نکته. حدود ۳۰ سال است که من در مورد عشق، سکس و وابستگی مطالعه کرده ام. من یک قل مشابه هشتم؛ برایم جالب است که بدانم چرا همه ما مثل هم هستیم. چرا من و تو مثل هم هستیم، چرا عراقی ها و ژاپنی ها و استرالیایی های بومی و مردم آمازون همه مثل هم هستند.

و حدود یک سال پیش، یک سرویس اینترنتی دوستیابی، Match.com به من مراجعه کرد و از من پرسیدند که برایشان یک سایت جدید دوستیابی طراحی می کنم یا نه. من گفتم، “من چیزی در مورد شخصیت نمی دانم. می دانید؟ نمی دانم، مطمئنید که مرا اشتباه نگرفه اید؟” آن ها گفتند، “بله” باعث شد من فکر کنم دلیلش چیست که ما عاشق یک شخص می شویم و نه شخص دیگر.

آن پروژه کنونی من است؛ کتاب بعدی من خواهد بود. همه جور دلیل هست که چرا ما عاشق یک شخص می شویم به جای یک شخص دیگر. زمانبندی مهم است. در جوار افراد بودن مهم است. رمز و راز مهم است. عاشق کسی می شوید که تا حدی مرموز است، تا حدی چون رمز و راز سطح دوپامین مغز را افزایش می دهد. احتمالا شما را از آن آستانه هل می دهد تا عاشق شوید. عاشق کسی می شوید که در چیزی که من به آن می گویم “نقشه عشق” شما جا می گیرد. یک لیست نا خودآگاهانه از ویژگی هایی که از کودکی تا بزرگی می سازید. به علاوه من فکر می کنم که شما – به سمت افراد خاصی جذب می شوید، در واقع، با یک سری از سیستم های مغزی مکمل. و آن چیزیست که من الآن به این اضافه می کنم.

اما می خواهم برای شما داستانی بگویم – تا نشان دهم داشتم اینجا در مورد زیست شناسی عشق صحبت می کردم. می خواستم کمی هم از فرهنگ آن به شما نشان دهم – جادوی آن. داستانی است که توسط کسی به من گفته شد که او تازه از یکی شنیده بود – برای همین احتمالا یک داستان واقعی است. یک دانشجوی کارشناسی ارشد بود – من و دو همکارم در Rutger هستیم – Art Aaron در SUNY Stonybrook آنجا جایی است که ما افرادمان را در ام آر آی گذاشتیم.

و این دانشجوی پسر دیوانه وار عاشق یک دانشجوی دیگر بود، که آن دختر عاشقش نبود. و همه در یک کنفرانس در پکن بودند. و او از کارهای ما می دانست که اگر بروید و با شخصی کار بدیع انجام دهید، می توانید سطح دوپامین مغز را بالا ببرید. و شاید این سیستم مغز را برای عشق رمانتیک تحریک کنید. و او تصمیم گرفت علم را عملی کند، و او این دختر را دعوت کرد تا با هم بروند کالسکه سواری.

و واقعا – من تا به حال سوار آنها نشده‌ام اما ظاهرا کالسکه ها از کنار اتوبوس ها و کامیون ها رد میشوند و دیوانه وار و پر سر و صدا و هیجان انگیز است. و او فکر کرد که این سطح دوپامین را بالا می برد، و این دختر عاشقش خواهد شد. و رفتند و دختر جیغ می زد و او را بقل می کرد و می خندیدند و حسابی خوش می گذراندند. یک ساعت بعد از کالسکه پیاده شدند، و دختر دست هایش را بالا می برد و می گوید، “چفدر عالی بود!” و، “آن راننده آن کالسکه چقدر خوش تیپ بود !” [صدای خنده] [صدای نشویق]

در عشق جادو هست. اما با این تمام می کنم که میلیون ها سال پیش، در ما سه نیروی بنیادی به وجود آمد. نیروی جنسی، عشق رمانتیک و وابستگی به یک شریک طولانی مدت. این جریان ها عمیقا در مغز بشر تعبیه شده اند. و تا زمانی که نسل انسان ها باقی است باقی خواهند ماند. ممنونم. [صدای تشویق]

او را می‌بینید و قلبتان شروع به تند تند تپیدن می‌کند. حسابی عرق می‌کنید و بدن شما هورمون‌هایی ترشح می‌کند که باعث می‌شود از درون گرم شوید. تقریبا هر چیز دیگر در اطراف خود را نادیده می‌گیرید و او تمام فکر و ذکرتان را به خودش مشغول می‌کند.

این‌ها بعضی از فرایندهای زیست‌شناختانه‌ای هستند که وقتی در مراحل اولیه‌ی عاشق شدن هستید، رخ می‌دهد.

عشق چنان بخش بزرگی از زندگی انسان را در برگرفته که بازتاب آن را به صورت کاملا گسترده می‌توان در هنر و فرهنگ تمدن انسانی دید. در کتابخانه‌ها می‌توان یک عالمه داستان عاشقانه پیدا کرد و عشق درونمایه‌ی بیشتر فیلم‌ و موسیقی ما را تشکیل داده است.

ولی واقعا عشق چیست و چرا عاشق می‌شویم؟ آیا عشق و دوست داشتن مختص ما انسان‌هاست؟ آیا در موجودات زنده‌ی دیگر هم عشق وجود دارد؟ برای درک بهتر عشق از منظر زیست‌شناسی، بهتر است ریشه‌های آن بررسی کنیم. ریشه‌هایی که به میلیاردها سال قبل و سپیده‌دم حیات باز می‌گردد.

ریشه‌ی عشق زمینی را باید در تولید مثل جستجو کنیم. تولید مثل اسانس حیات روی زمین است و برای حفظ بقا به کار می‌آید. هرچند یک تک موجود زنده نمی‌تواند جاودان بماند، ولی می‌تواند موجوداتی مثل خودش را برجای بگذارد. همه‌ی موجودات زنده تولید مثل می‌کنند تا هرچند که خودشان رفتنی هستند، ولی نسلشان باقی بماند. ولی داستان به این سادگی‌ها هم نیست. از نظر زیست‌شناسی، عشقی که ما تجربه می‌کنیم هرچند که ریشه در همین غریزه دارد، ولی خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. ما مغز بزرگی داریم که زندگیمان را فوق‌العاده پیچیده‌تر از زندگی بسیاری دیگر از موجودات زنده کرده است. ما پدیده‌ای به نام احساسات را درک می‌کنیم.

سپیده‌دم حیات روی زمین حدود ۴ میلیارد سال پیش رخ داد. میلیاردها سال طول کشید تا موجودات زنده، پیچیده‌ و پیچیده‌تر شوند. خیلی سریع که در طول تاریخ به جلو حرکت کنیم، به ۶۰ میلیون سال پیش می‌رسیم. زمانی که اولین «نخستی‌‌سانان» (Primates) بوجود آمدند. به مرور زمان بعضی از نخستی‌سانان صاحب مغز بزرگتری شدند.

مغز بزرگ موهبت بزرگی بود که باعث شد این پستانداران به مراتب باهوش‌تر از دیگر موجودات زنده باشند و زندگی پیچیده‌تری داشته باشند. ولی مغز و در نتیجه سر بزرگتر، یک مشکل بزرگ بوجود آورد. سر جنین بعضی از نخستی‌سانان آن‌قدر بزرگ بود که نمی‌توانست به راحتی از کانال زایمان عبور کند. به همین دلیل است که گوریل، شامپانزه و البته انسان، زایمان سختی دارند. در نتیجه نوزادان این گونه‌ها تقریبا نارس به دنیا می‌آیند و بسیار ضعیف و ناتوان هستند.

نوزادان نیاز به مراقبت شدید مادر دارند و در نتیجه زمان کودکی خیلی طولانی می‌شود. طولانی شدن زمان کودکی و سال‌ها نیاز به مراقبت تا رسیدن به سن بلوغ، خطرات زیادی برای کودک دارد. در بسیاری از نخستی‌‌سانان امروزی، مادری که صاحب بچه است نمی‌تواند تا زمانی که بچه از شیر او بی نیاز شده، دوباره جفت‌گیری کند. نری که قصد جفت‌گیری با آن مادر را دارد، اول باید بچه‌اش را بکشد. این جور کودک‌کشی‌ها در بین گونه‌هایی مثل گوریل‌ها، میمون‌ها و دلفین‌ها رایج است.

کودک‌کشی در بین بسیاری از گونه‌های نخستی‌سانان و همچنین دلفین‌ها رایج است.

«کیت اوپی» از کالج دانشگاهی لندن و همکارانش ایده‌ی خیلی جالبی دارند. تقریبا روابط بین نرها و ماده‌های یک-سوم نخستی‌‌سانان از نوع «تک همسری» (Monogamy) است. اوپی و همکارانش در سال ۲۰۱۳ گفتند که احتمالا رفتار تک‌همسری برای جلوگیری از کودک‌کشی بوجود آمده است. گروه او برای اینکه بفهمند جفت‌گیری و فرزندپروری چگونه در طول تکامل تغییر کرد، شجره نامه‌ی نخستی‌‌سانان را به دقت مطالعه کردند. تحقیقات آن‌ها نشان داد که کودک‌کشی، موتور محرک رفتار تک‌همسری در ۲۰ میلیون سال گذشته بوده است.

بعضی دیگر از گونه‌های نخستی‌‌سانان راه‌حل دیگری برای این مسئله پیدا کردند. به همین دلیل است که همه‌ی نخستی‌‌سانان تک همسر نیستند. برای مثال شامپانزه‌ها و بونوبوها در روابط جنسی بسیار بی قید و بند هستند و این بی قید و بندی در رابطه، احتمال کودک‌کشی را کم می‌کند. نرها بچه‌ها را نمی‌کشند چرا که نمی‌دانند کدام بچه مال خودشان است و کدام بچه مال خودشان نیست. ولی در آن گونه‌هایی که نرها و ماده‌ها به هم وفادار هستند و پیوند محکمی دارند، از آن‌جا که نرها می‌توانند از ماده‌ها مراقبت کنند، شانس بقای فرزندان و کشته نشدن توسط نرهای دیگر بیشتر می‌شود. اوپی می‌گوید که تکامل برای این گونه‌ها، تک‌همسری را ترجیح داده است.
اوپی می‌گوید که مراقبت بیشتر نرها باعث شد جوامع انسان‌های اولیه بزرگ شوند. این اتفاق به نوبه‌ی خود باعث بزرگ و بزرگتر شدن مغز شد. شواهد و مدارکی برای این موضوع وجود دارد. زمانی که مغز شروع به بزرگ شدن کرد، همکاری بیشتر شد و گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر شدند. ما می‌توانیم روند افزایشی زندگی در گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر را از تقریبا دو میلیون سال پیش و گونه‌ی «هومو ارکتوس» ببینیم.

نظر می‌رسد در مغز بزرگ ما قسمت‌هایی وجود دارد که مسئول ایجاد احساسات عاشقانه هستند. «استفانی کاچیوپو» از دانشگاه شیکاگو در ایلینویز به مطالعه‌ی تصاویر fMRI قسمت‌هایی از مغز که مرتبط با عشق بودند پرداخت. او فهمید که بیشتر حالت‌های شدید و انتزاعی عشق وابسته به منطقه‌ای از مغز به نام «شکنج زاویه‌ای» (Angular Gyrus) هستند.

این منطقه از مغز به خصوص در رابطه با جنبه‌هایی از زبان مثل کنایه، تشبیه و استعاره شناخته می‌شود. به هر حال این قضیه معنی‌دار به نظر می‌رسد چرا که بدون زبان پیچیده نمی‌توانیم جنبه‌های مختلف احساسات خود را بیان کنیم. مثلا شاعران و نویسندگانی که می‌توانند احساسات را خیلی خوب بیان کنند، احتمالا بخش شکنج زاویه‌ای مغزشان خیلی فعال است. بخش شکنج زاویه‌ای مغز فقط در انسان و میمون‌های بزرگ جثه یافت می‌شود.

کاچیوپو می‌گوید: «ما دقیقا نمی‌دانیم که این [شکنج زاویه‌ای] در میمون‌ها چه کاری انجام می‌دهد.» چرا که آزمایش‌های تکمیلی fMRI در میمون‌ها انجام نشده‌اند. بنابراین ما نمی‌دانیم که شامپانزه‌ها چه احساسی درباره‌ی جفتشان دارند. یافته‌های کاچیاپو این ایده که رشد مغز باعث بوجود آمدن عشق شد را تقویت می‌کند.

البته این نظریه که کودک‌کشی باعث شروع این فرایند شد، خود محل مناقشه است. همه‌ی دانشمندان با نظر اوپی که کودک‌کشی منجر به بوجود آمدن تک همسری شد موافق نیستند. انسان‌شناسی به نام «رابرت ساسمن» از دانشگاه واشنگتن در سن لوییس میسوری یکی از کسانی است که به این ایده شک دارند. او می‌گوید که هر دو پدیده‌ی تک همسری و کودک‌کشی چنان رفتارهای غیر معمولی هستند که ربط دادن آن‌ها به عشق نا محتمل است.

مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۴ انجام شد نشان می‌هد که تک همسری در نتیجه‌ی «استراتژی مراقبت از جفت» تکامل یافت. یعنی اینکه نرها با ماده‌ها می‌مانند تا مطمئن شوند کسی با او جفت‌گیری نمی‌کند. یک سال بعد، مطالعه‌ای دیگر، تکامل گروهی دیگر از نخستی‌‌سانان به نام «لمورها» را مورد بررسی قرار داد. این مطالعه نشان داد که رقابت بر سر ماده باعث تشویق وفاداری نرها به ماده‌ها می‌شد.

اوپی موافق نیست. او می‌گوید که روش‌های این پژوهش نمی‌توانند برای توضیح تک همسری شدن کافی باشند. واقعیت این است که بسیاری از نخستی‌‌سانان تک همسری ندارند و مشکلی برای آن‌ها پیش نمی‌آید. ولی یک چیز مشترک بین همه‌ی نخستی‌‌سانان وجود دارد. همه‌ی آن‌ها دارای رابطه‌ی مادر-فرزندی خیلی قدرتمندی هستند. ساسمن می‌گوید: «این [رابطه‌ی مادر-فرزندی قوی] حتی درباره‌ی نخستی‌های شب‌زی که تنها زندگی می‌کنند هم صادق است.» او می‌گوید فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند می‌شوند، به نوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم به عاریه گرفته شده‌اند.

فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند می‌شوند، به نوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم به عاریه گرفته شده‌اند.

شواهدی از علم عصب‌شناسی نشان می‌دهد که او درست می‌گوید. با این تفاوت که در عشق بین دو جفت، مرحله‌ی اول تمایل جنسی است. ما به فرد دیگری احساس جاذبه می‌کنیم. تماشای او باعث ترشح هورمون‌هایی می‌شود که احساس خوبی به ما دست می‌دهد. دوست داریم که برای همیشه با او باشیم. در این هنگام قسمتی از دستگاه لیمبیک یا سامانه‌ی عصبی احساسی ما که اتفاقا یکی از بخش‌های باستانی مغز انسان است، فعال می‌شود. این شامل «اینسولا» (Insula)، قسمتی که مرتبط با تجربیات شدید احساسی هست هم می‌شود. «جسم مخطط شکمی» هم به شدت فعال می‌شود. این قسمت مربوط به فرایند پاداش مغز است و مثلا وقتی یک چهره‌ی جذاب می‌بینیم فعال می‌شود. نگریستن به چهره‌ی کسی که به او علاقمند هستیم، باعث فعال شدن فرایند پاداش مغز می‌شود.

وقتی علاقه وارد مرحله‌ی بعدی یعنی عشق رمانتیک می‌شود، باز هم دستگاه لیمبیک نقش مهمی ایفا می‌کند. این دستگاه دو هورمون دوپامین و اوکسی‌توسین را ترشح می‌کند و باعث پیوند دو نفر می‌شود. کاچیوپو می‌گوید معنیش این است که لذت شدید از مرحله‌ی علاقه‌ی جنسی به طور مستقیم به عشق ختم می‌شود. عشق از دل «میل» (Desire) بیرون می‌آید. شما نمی‌توانید عاشق کسی شوید که به او تمایل نداشته‌اید.

همزمان بعضی دیگر از قسمت‌های مغز غیر فعال می‌شوند. مثلا پژوهش‌ها نشان داده‌اند که «قشر پیش پیشانی» غیر فعال می‌شود. این قسمتی است که در تصمیم‌گیری‌های منطقی نقش دارد. «توماس لوییس» که عصب‌شناسی از دانشگاه کالیفرنیا در سان‌فرانسیسکو است می‌گوید: «در این مرحله ما مجنون می‌شویم. کسانی که عاشق هستند نمی‌توانند به خوبی دنیای اطراف را حلاجی کنند.» عاشق‌ها نمی‌توانند فرد مورد نظر را به خوبی ارزیابی کنند. هورمون سروتونین که معمولا کمک می‌کند احساس آرامش کنیم هم سرکوب می‌شود. میزان سروتونین در مغز کسانی که مبتلا به اختلال روانشناختی شدید وسواس فکری هستند هم کم است.
بعضی از بخش‌های مغز که در فرایند عاشق‌شدن درگیرند، کاملا باستانی هستند.

لوییس می‌گوید: «چیزی که تکامل از عاشق شدن می‌خواهد این است که دو نفر به مدت طولانی با هم باشند و بارداری رخ دهد.» ولی وقتی رابطه‌ی جنسی و بارداری رخ می‌دهد، دیگر زوجین به آن شدت عاشق هم نیستند. بعد از چند ماه، مرحله‌ی همراهی و مصاحبت شروع می‌شود. در این مرحله میزان سروتونین و دوپامین نرمال می‌شود. ولی احساس نزدیکی به کمک اوکسی‌توسین بیشتر باقی می‌ماند. اگر ترشح اوکسی‌توسین را در یک گونه‌ی تک‌همسر مثل موش صحرایی متوقف کنید، دیگر این حیوان تک همسر باقی نمی‌ماند.

لوییس می‌گوید: «چیزی که باعث پیوند افراد به یکدیگر می‌شود دوپامین و احساسات شدید نیست. بعد از آن هم سیستم پاداش وجود دارد، ولی ملایم‌تر است.» این جریان ما را به گفته‌ی ساسمن باز می‌گرداند که گفت عشق رمانتیک از پیوند بین مادر و فرزند آمده است. پیوند طولانی مدت یک زوج شبیه به پیوند بین مادر و فرزند است و بیشتر به فرایندهای هورمونی بستگی دارد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که در انسان و حیوان، جدایی از فرد مورد علاقه، نوعی درد احساسی بوجود می‌آورد. ما برای دوری جستن از درد، همراه یکدیگر باقی می‌مانیم.

دستگاه لیمبیک نقش مهمی در همه‌ی مراحل عشق ایفا می‌کنند. بسیاری دیگر از پستانداران و حتی خزندگان دارای شکل‌هایی از دستگاه لیمبیک هستند. این بدین معنیست که این قسمت از مغز خیلی قبل‌تر از نخستی‌‌سانان شروع به تکامل کرده است. کاچیوپو می‌گوید: «قدیمی‌ترین قسمت‌های مغز درگیر برقراری پیوند هستند و این قسمت‌ها در بسیاری از گونه‌ها به صورت فعال شده وجود دارند.»

به زبان دیگر، مغز حیوانات از صدها میلیون سال پیش برای اشکالی از عشق تکامل یافته است. زمانی که مغز اجداد ما بزرگتر شد، پیچیدگی قسمت مربوط به عشق مغز هم افزایش یافت. چه این عشق بر اثر کودک‌کشی یا پیوند با مادر بوجود آمده باشد چه غیر از آن، ما می‌توانیم از آن متشکر باشیم. ما موفقیت گونه‌ی خود را به عشق مدیون هستیم.

. «چه شور افسار گسیخته‌ای»:(۲)عاشق بودن

به چشم من

جهان و هر چه در آن است

در حلقه بازوان تو گنجانده شده؛

به چشم من

تنها زیبایی جاودانه که مرگیش نیست

در سایه‌روشن چشم‌های تو شکوفا شده.

جیمز وِلدون جانسون

«زیبایی جاودانه»(۳)

یکی از سرخپوستان گمنام کواکیوتل در جنوب آلاسکا در شعری سوزناک که در سال ۱۸۹۶ از زبان اصلی بازنویسی شده، چنین می‌گوید: «سرتاسر بدنم یکسره آتش است ــ درد عشق تو. آتش عشقت درد به جانم انداخته. عشق تو وجودم را ملول کرده. عشقت دردی است که درونم را می‌سوزاند. آتش عشق تو وجودم را سوزانده. یادم هست با من چه گفتی. آیا تو نیز به من عشق می‌ورزی؟ عشقت وجودم را آب می‌کند. درد و باز هم درد. کجا می‌روی؟ من عاشق تو هستم. به من گفته‌اند از این‌جا می‌روی. به من گفته‌اند ترکم می‌کنی. غمت تَنَم را کرخت کرده. به یاد داشته باش چه گفتم، عشق من. خداحافظ، عشق من، خداحافظ.»(۱)

پیش از من و شما، چند مرد و زن عاشق همدیگر شده‌اند؟ چقدر از رؤیاهایشان جامه عمل پوشیده؟ کدام شور و عواطفشان تباه شده؟ اغلب وقتی حین راه رفتن یا نشستن به فکر فرو می‌روم، به تمام عشق‌های سوزناکی که این کره خاکی به خود دیده می‌اندیشم. خوشبختانه، مردان و زنان جهان از عشق‌های رمانتیکشان اسناد و شواهد بسیاری به جا گذاشته‌اند.

از اوروک در سومر باستان، روی لوح‌ها و به خط میخی، اشعاری به دست ما رسیده که در آن‌ها عشق پرشور اینانا، ملکه سومریان، به دوموزی، پسری چوپان، گرامی داشته شده است. اینانا بیش از چهار هزار سال پیش فریاد زد و به او گفت: «محبوب من، نور دیدگانم.»(۲)

در ودا و دیگر متون هندی، که قدمت آن‌ها به ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد، به شیوا، پروردگار اسطوره‌ای عالم، اشاره شده که واله و شیدای ساتی، دختر جوان هندو، می‌شود. این رب‌النوع در خیال می‌بیند که «خودش و ساتی غرقِ عشق در قله کوهی بوده‌اند.»(۳)

خوشبختی هرگز سراغ بعضی‌ها نمی‌آید. یکی از این افراد قیس، پسر رئیس قبیله‌ای در عربستان قدیم، بود. در یکی از افسانه‌های عربی قرن هفتم میلادی آمده که قیس پسری زیبا و فوق‌العاده برازنده بود ــ تا وقتی دختری را دید که به خاطر موهای بلند و مشکی‌اش او را لیلی، به معنای «شب»، نامیده بودند.(۴) قیس چنان از خود بیخود شد که یک روز از مکتبخانه بیرون آمد و در شهر دوید و نام لیلی را فریاد زد. از آن پس او را مجنون یا دیوانه نامیدند. مجنون سر به بیابان گذاشت، با حیوانات در غارها زندگی کرد و برای محبوبش آواز خواند، در حالی که لیلی، محبوس در خیمه پدرش، شب‌ها از چادر بیرون می‌آمد تا نامه‌های عاشقانه‌اش را به دست باد بسپارد. رهگذری که دلش به حال او سوخت، خبر این زاری‌های عاشقانه را به مجنون، این پسر عاشق با موهای ژولیده و تن نیمه‌برهنه، رساند. عشق پرشور این دو عاقبت به جنگ قبایلشان و سرانجام مرگِ دو عاشق منجر شد. حال از آن ماجرا تنها همین افسانه باقی مانده است.

مِیلان(۴) نیز شخصیت دیگری است که با مرگ می‌زیست. مِیلان، یکی از شخصیت‌های افسانه چینی قرن دوازدهمی به نام «الهه یشمی»، دختر نازپرورده و پانزده ساله یکی از مقامات عالی‌رتبه در کایفنگ(۵) بود ــ تا وقتی که عاشق چانگ پو(۶) شد، پسری پر شور و نشاط با انگشتان بلند و قلمی و استعداد حکاکی روی سنگ یشم. یک روز صبح، چانگ پو در باغ خانوادگی مِیلان به او گفت: «از آن زمان که آسمان و زمین خلق شدند، تو برای من و من برای تو خلق شدم و اجازه نمی‌دهم از من دور شوی.»(۵) اما این دو عاشق در نظام سفت و سخت و فوق‌العاده طبقاتی چین، به طبقات اجتماعی متفاوتی تعلق داشتند. آن دو، در اوج یأس و استیصال، با هم گریختند، اما خیلی زود لو رفتند. چانگ پو گریخت. مِیلان را در باغ پدرش زنده به گور کردند. اما افسانه مِیلان هنوز قلب بسیاری از مردم چین را به درد می‌آورد و از یاد و خاطرشان نمی‌رود.

رومئو و ژولیت،(۷) پاریس و هلن،(۸) اورفئوس و ائورودیکه،(۹) آبلار و ایلوئیز،(۱۰) ترویلوس و کرسیدا،(۱۱) تریستان و ایزولت(۱۲) و هزاران هزار شعر و آواز و داستان رمانتیک چند صد ساله از اروپای آبا و اجدادی و خاورمیانه و ژاپن و چین و هند و دیگر جوامع نیز هرگز شکل مکتوب نیافتند.

انسان حتی در آن‌جا که سند مکتوبی نیز از خود به جا نگذاشته، شواهدی از این عشق پرشور برای ما به یادگار گذاشته است. در واقع، انسان‌شناسان در تحقیقی که در مورد ۱۶۶ فرهنگ مختلف انجام دادند، در ۱۴۷ مورد از آن‌ها، یعنی حدودا نود درصدشان، شواهدی از عشق‌های رمانتیک یافته‌اند.(۶) در نوزده جامعه باقی‌مانده نیز دانشمندان این بُعد از زندگی مردم را بررسی نکرده بودند. اما از سیبری تا بیابان‌های استرالیا و آمازون، مردم آوازهای عاشقانه می‌خوانند، اشعار عاشقانه می‌نویسند و اسطوره‌ها و افسانه‌های عشق رمانتیک تعریف می‌کنند. خیلی‌ها دست به جادوهای عشقی می‌زنند ــ طلسم و جادو می‌کنند یا معجون و چاشنی‌هایی تهیه می‌کنند تا شور و عشق رمانتیک پدید بیاورند. خیلی‌ها با محبوبشان می‌گریزند و بسیاری نیز از عشق‌های یکطرفه و نافرجام رنج می‌برند. بعضی‌ها معشوقشان را به قتل می‌رسانند. بعضی‌ها خودشان را می‌کشند. بعضی نیز دستخوش غمی چنان عمیق و عظیم می‌شوند که از خواب و خوراک می‌افتند.

من پس از مطالعه اشعار و آوازها و داستان‌های مردم سرتاسر دنیا، به این نتیجه رسیدم که قابلیت و ظرفیت عشق رمانتیک با بافت و ساختار مغز انسان ارتباطی تنگاتنگ دارد. عشق رمانتیک تجربه جهانشمول نوع بشر است.

اما این احساس بی‌ثبات و افسارگسیخته که عقل انسان را می‌رباید و یک دم باعث سعادت است و دمی بعد موجب یأس، به راستی چیست؟(۷)

دبلیو. اچ. اودنِ(۱۳) شاعر گفته است: «آه، حقیقت عشق را با من بگو،» من برای درک پیامدهای این تجربه عمیق انسانی، مجموعه آثار روان‌شناختی را در مورد عشق رمانتیک بررسی و در گرایش‌ها، نشانه‌ها یا شرایطی که به کرات به آن‌ها اشاره شده به دقت تأمل کردم. جای تعجب ندارد که این احساس قدرتمند متشکل از مجموعه پیچیده‌ای از گرایش‌های متعدد و خاص است.(۸) بعد برای آن‌که خودم بپذیرم که ویژگی‌های شور عشق رمانتیک در همه جای دنیا مشترکند، بر اساس آن‌ها در مورد عشق رمانتیک یک پرسشنامه طراحی و با کمک میکله کریستیانی، که در آن زمان دانشجوی دوره لیسانس دانشگاه روتگرز بود، و دکتر ماریکو هاساگاوا و دکتر توشیکازو هاساگاوا در دانشگاه توکیو، این تحقیق را میان مردان و زنان دانشگاه روتگرز و حوالی آن در نیوجرسی و دانشگاه توکیو توزیع کردم.

نظرسنجی این گونه آغاز می‌شد: «این پرسشنامه در مورد ´عاشق بودن´ است؛ در مورد احساس شیفتگی، عشق پرسوز و گداز، یا احساس وابستگی بسیار قوی و رمانتیک به شخصی.

«اگر در حال حاضر ‘عاشق’ نیستید، اما در مورد شخصی در گذشته خود احساسی پرشور دارید، لطفا با در نظر گرفتن آن شخص در ذهن خود به سؤال‌ها پاسخ دهید.» سپس از متقاضیان سؤال‌هایی جمعیت‌شناختی می‌پرسیدیم که شامل سن و سال، اوضاع مالی، مذهب، قومیت و مجرد یا متأهل بودن آن‌ها می‌شد. من حتی در مورد روابط عاشقانه آن‌ها هم سؤال می‌کردم. از جمله این‌که: «چه مدت است عاشق شده‌ای؟»، «چند درصد از اوقات روز به فکر و یاد این شخص هستی؟» و «آیا گاهی حس می‌کنی که احساساتت از مهار و کنترلت خارج شده‌اند؟»

و بعد بخش اصلی پرسشنامه آغاز می‌شد (به ضمیمه رجوع کنید). این بخش ۵۴ جمله داشت، مانند: «وقتی با… هستم، انرژی بیشتری دارم.» «وقتی صدای… را پشت تلفن می‌شنوم، قلبم تندتر می‌زند.» و «وقتی در کلاس یا سر کار هستم، بی‌اختیار به… فکر می‌کنم.» طراحی تمام این سؤال‌ها انعکاس‌دهنده خصوصیاتی بودند که عموما به عشق رمانتیک نسبت می‌دهند. از آزمون‌دهندگان خواسته می‌شد که در مقیاسی با هفت مرحله، از «کاملاً مخالف» تا «کاملاً موافق»، نشان دهند که با هر جمله تا چه حد موافق یا مخالفند. مجموعا ۴۳۷ آمریکایی و ۴۰۲ ژاپنی پرسشنامه را پر کردند. بعد مک‌گرگور سوزوکی و تونی اولیوا، متخصصان آمار، تمام این داده‌ها را جمع‌آوری و به لحاظ آماری تحلیل کردند.

نتایج حیرت‌انگیز بود. سن، جنسیت، علقه‌های مذهبی، گروه‌های قومیتی: هیچ یک از این متغیرهای انسانی در پاسخ‌ها تغییر عمده‌ای ایجاد نمی‌کرد.

برای مثال، گروه‌های مختلف سنی در برابر ۸۲ درصد از سؤال‌ها، بدون تفاوت‌های قابل ملاحظه آماری، پاسخ‌های کم و بیش مشابهی داده بودند. افراد بالای ۴۵ سال در پاسخ‌های خود نسبت به محبوبشان همان شور و عشقی را بروز داده بودند که در پاسخ‌های افراد زیر ۲۵ سال مشهود بود. در مورد ۸۷ درصد از سؤال‌ها، مردها و زن‌های آمریکایی عملاً پاسخ‌های مشابهی داده بودند؛ در پاسخ‌های زنان و مردان تفاوت چندانی دیده نمی‌شد. «سفیدپوستان» و «دیگر اقوام» آمریکایی در ۸۲ درصد موارد پاسخ‌های مشابهی داده بودند: در شور و عشق رمانتیک، نژاد هیچ نقشی ندارد. کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها نیز در ۸۹ درصد موارد بدون تفاوت‌های چشمگیر به سؤال‌ها پاسخ داده بودند: وابستگی به کلیسا نیز عامل تعیین‌کننده‌ای نیست. تنها تفاوتی که در پاسخ‌های این گروه‌ها وجود داشت و «به لحاظ آماری مهم» محسوب می‌شد، این بود که بعضی‌هاشان شور و عشق مضاعفی بروز می‌دادند.

عمده‌ترین تفاوت‌ها میان آمریکایی‌ها و ژاپنی‌ها مشهود بود. در اکثر ۴۳ سؤالی که این دو گروه تفاوت‌های آماری چشمگیری با هم داشتند، یکی از این دو ملیت صرفا شور و عشق رمانتیک شدیدتری نشان می‌داد. در مورد دوازده سؤالی هم که پاسخ‌های دو گروه به آن‌ها تفاوت‌های فاحشی داشت، مسائل فرهنگی عامل تفاوت بودند. برای مثال، از آمریکایی‌ها فقط ۲۴ درصد به این جمله جواب مثبت داده بودند: «وقتی با… حرف می‌زنم، اغلب می‌ترسم که حرف نادرستی بزنم»، حال آن‌که از میان ژاپنی‌ها، ۶۵ درصد با این جمله موافق بودند. به گمان من، دلیل این تفاوت خاص این است که جوانان ژاپنی در مقایسه با آمریکایی‌ها، با جنس مخالف خود حشر و نشر کمتر و رسمی‌تری دارند. به این ترتیب، با در نظر گرفتن تمام جوانب، میان این دو جامعه بسیار متفاوت، مردان و زنان در مورد عشق رمانتیک احساساتی بسیار مشابه داشتند.

عشق رمانتیک، عشق مرضی، عشق پرشور، شیدایی؛ اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید، این قدرت مقاومت‌ناپذیر مردان و زنانِ همه اعصار و فرهنگ‌ها را «مسحور، آزرده و حیران» کرده است. عاشق بودن میان ابنای بشر امری مشترک و خصلتی ذاتی است.(۹)

یکی از نخستین اتفاقاتی که بعد از عاشق شدن رخ می‌دهد، تغییر شدید در خودآگاهی انسان است: «محبوب» شما به قول روان‌شناسان «معنایی خاص» پیدا می‌کند، و به موجودی بدیع، منحصر به فرد و بسیار مهم بدل می‌شود. به قول یکی از مردان دلباخته: «تمام دنیایم تغییر یافته و محور جدیدی پیدا کرده بود به نام مریلین.»(۱۰) توصیف رومئوی شکسپیر از محبوبش موجزتر و پربارتر است: «ژولیت خورشید است.»

ممکن است قبل از تبدیل یک رابطه به عشق رمانتیک، انسان جذب چندین و چند نفر شود و توجهش به نوبت به اشخاص متعدد جلب شود. اما عاقبت شورِ عشقِ انسان تنها متوجه یک شخص خواهد شد. امیلی دیکینسون این جهان شخصی را «حیطه تو» نامیده است.

این پدیده به ویژگی ذاتی انسان مربوط می‌شود، این‌که نمی‌تواند همزمان به بیش از یک نفر احساسی رمانتیک پیدا کند. در تحقیقات من، ۷۹ درصد از مردها و ۸۷ درصد از زن‌ها گفتند که وقتی محبوب واقعیشان از آن‌ها دور باشد، با کس دیگری قرار ملاقات نمی‌گذارند (ضمیمه، شماره ۱۹).

کسی که تمام وجودش پر از عشق رمانتیک شده باشد، تمام توجهش را بر محبوبش متمرکز می‌کند، و این کارش اغلب به تخریب همه چیز و همه کس منجر می‌شود، از جمله کار، خانواده و دوستان. اورتگا ای گاست،(۱۴) فیلسوف اسپانیایی، این حالت را چنین توصیف می‌کند: «توجهی غیرمعمول که در ذهن انسانی معمول شکل می‌گیرد.» این توجهِ متمرکزشده محور اصلی عشق رمانتیک است.

مردان و زنان شیدا و شیفته ذهن خود را بر تمامی حوادث، آوازها، نامه‌ها و دیگر مسائل جزئی، که آن‌ها را مربوط به محبوب خود می‌دانند، متمرکز می‌کنند. زمانی که فرد در پارک می‌ایستد تا شکوفه‌ای بهاری را به محبوبش نشان دهد؛ عصری که شخص حین درست کردن شربت، چند لیمو برای عاشق خود می‌اندازد: برای کسی که وجودش مالامال از عشق است، این لحظاتِ آنی پنداری زنده‌اند و نفس می‌کشند. ۷۳ درصد مردان و ۸۵ درصد زنان در تحقیق من، حرف‌ها و اعمال جزئی محبوبشان را به یاد داشتند (ضمیمه، شماره ۴۶). ۸۳ درصد مردان و نود درصد زنان این حوادث را حین اندیشیدن به محبوبشان در ذهن مرور می‌کردند (ضمیمه، شماره ۵۲).

احتمالاً میلیاردها عاشق دیگر نیز با فکر کردن به لحظاتی که با محبوبشان گذرانده‌اند، در وجود خود موجی از مهر و عطوفت احساس کرده‌اند. نمونه تأثیرگذار و آسیایی این حالت را می‌توان در یکی از اشعار قرن نهمی چین یافت، شعری به نام «حصیر بامبو» به قلم یوآن چِن. (۱۵) چِن با غم و درد می‌نویسد: «آن حصیر بامبوی خواب/ توان دور انداختنش را ندارم:/ آن شب تو را به خانه آوردم/ و بر آن حصیر خفتی.»(۱۱) در نظر چِن، یک شی‌ء دم‌دستی و معمولی قدرتی نمادین یافته است.

داستانِ قرنِ دوازدهمی لانسلوت،(۱۶)به قلم کرتین دو تروا،(۱۷) همین بُعد از عشق رمانتیک را توصیف می‌کند. در این شعر حماسی، لانسلوت شانه ملکه گینیویر(۱۸) را در جاده‌ای که ملکه و ملازمانش از آن عبور کرده‌اند می‌یابد. چند تار موی طلایی‌رنگ ملکه نیز در دندانه‌های شانه گیر کرده‌اند. آن‌گونه که دو تروا می‌نویسد: «او غرق تحسین و ستایش موها شد؛ صد هزار بار موها را به چشمان، دهان، پیشانی و گونه‌های خود مالید.»(۱۲)

انسان عاشق و شیدا ابعاد جزئی وجود محبوب خود را بزرگ می‌نمایاند و در موردش مبالغه می‌کند. اگر به عشاق اصرار کنید، تقریباً تمامی آن‌ها از خصوصیاتی که در محبوب خود دوست ندارند، فهرستی ارائه خواهند داد. اما این مشاهدات خود را به حساب نمی‌آورند یا حتی خود را متقاعد می‌کنند که این ضعف‌ها بسیار منحصر به فرد و جذابند. مولیر در این باب سروده: «معشوق یکسر کسر و کاستی‌ست/ عاشق به نقصش نیز راضی‌ست.» دقیقاً همین‌طور است. بعضی‌ها حتی محبوبشان را به خاطر ضعف و تقصیرهایش می‌ستایند.

عشاق دلبسته ویژگی‌های مثبت محبوبشان می‌شوند و آشکارا واقعیت را نادیده می‌گیرند.(۱۳) این احساس مثل نگاه کردن به اشیاء از پشت شیشه‌ای سرخ‌رنگ است، این وضعیت را روان‌شناسان «جلوه لنز صورتی» می‌نامند. ویرجینیا وولف(۱۹) این نگرش عاری از بصیرت و واقع‌بینی را به وضوح توصیف می‌کند و می‌گوید: «اما عشق… فقط توهم است. داستانی است که انسانی در ذهنش در مورد انسانی دیگر می‌سازد و همیشه می‌داند که این داستان حقیقت ندارد. البته که می‌داند؛ [ در غیر این صورت] چرا همیشه مراقب است که این توهم را خراب نکند؟»

نمونه ما در مورد افراد آمریکایی و ژاپنی مسلماً این جلوه لنز صورتی را به خوبی توجیه می‌کند. حدوداً ۶۵ درصد مردان و ۵۵ درصد زنان در تحقیق ما پذیرفتند که «محبوبم ایرادهایی دارد، اما ایرادهایش مرا ناراحت نمی‌کند» (ضمیمه، شماره ۳). ۶۴ درصد مردها و ۶۱ درصد زن‌ها نیز پذیرفتند که: «من به همه خصوصیات محبوبم عشق می‌ورزم» (ضمیمه، شماره ۱۰). ببینید چگونه وقتی که عاشق می‌شویم، خود را فریب می‌دهیم. حق با چاوسر(۲۰) بوده: «عشق کور است.»

یکی از علائم اولیه عشق رمانتیک تعمق و تفکر بیش از حد در مورد معشوق است. روان‌شناسان از این موضوع با عنوان «افکار مزاحم» یاد می‌کنند. نمی‌توانید محبوبتان را لحظه‌ای از ذهنتان بیرون کنید.

ادبیات جهان آکنده است از نمونه‌های این افکار مزاحم. دزو یه،(۲۱) شاعر چینی قرن چهاردهم، می‌نویسد: «چطور می‌توانم به تو فکر نکنم…»(۱۴) شاعر ژاپنی ناشناس دیگری در قرن هشتم می‌نالد: «شعله اشتیاق من خاموشی ندارد.» ژیرو دو بورنی،(۲۲) شاعر و نوازنده دوره‌گرد فرانسوی در قرن دوازدهم، به آواز می‌گوید: «از فرط عشق… افکارم بلای جانم شده‌اند.»(۱۵) یکی از بومیان مائوری نیوزلند رنج و درد خود را این گونه توصیف می‌کند: «در شب ابدی، بیدار دراز می‌کشم/ تا عشق در خفا پاره پاره‌ام کند.»

اما شاید حیرت‌انگیزترین نمونه افکار مزاحم در شاهکار قرون وسطایی ولفرام فون اشنباخ(۲۳) به نام پارسیفال(۲۴) یافتنی باشد. در این داستان، پارسیفال با نریانش مشغول تاخت است که ناگهان در دل برف زمستانی سه قطره خون می‌بیند، خون مرغابی‌ای وحشی که به چنگال شاهینی زخمی شده است. این صحنه او را یاد چهره سرخ و سفید همسرش، کوندویرامورس، می‌اندازد. پارسیفال، مات و متحیر، میخ‌شده بر رکاب، به تعمق می‌نشیند. «و چنین می‌اندیشد، غرق در افکارش، تا وقتی حواسش به تمامی از کف رفت. عشقِ قوی‌پنجه او را اسیر کرده بود.»(۱۶)

متأسفانه، پارسیفال نیزه‌اش را صاف و بالا نگه داشته بود ـــ نشانه سلحشورانه جنگ. خیلی زود دو شوالیه که همان نزدیکی اردو زده و در مرغزاری کنار شاه آرتور بودند متوجه شدند و به تاخت به سوی او یورش آوردند. تازه وقتی یکی از مریدان پارسیفال روی لکه‌های خون دستمالی زردرنگ انداخت، پارسیفال از خلسه عشق خارج شد، نوک سلاحش را پایین آورد و نبردی مرگبار را موقتاً به تأخیر انداخت.

عشق بسیار قدرتمند است. عجیب نیست که ۷۹ درصد مردان و ۷۸ درصد زنان در تحقیق من، گزارش دادند که وقتی در کلاس یا سر کارشان هستند، فکرشان به کرات و بارها و بارها متوجه محبوبشان می‌شود (ضمیمه، شماره ۲۴). ۴۷ درصد مردان و ۵۰ درصد زنان نیز گفته‌اند که «صرف‌نظر از نقطه آغاز راه، در نهایت ذهنشان همیشه متوجه محبوبشان می‌شود» (ضمیمه، شماره ۳۶). تحقیقات دیگر نیز مؤید یافته‌هایی مشابهند. بنا بر گزارش شرکت‌کنندگان در تحقیق، آن‌ها ۸۵ درصد از ساعات کاریشان را در فکر «محبوبشان» هستند.(۱۷)

همین است که میلتون در بهشت گمشده از زبان حوّا خطاب به آدم می‌گوید: «وقتی تو سخن می‌گویی، زمان را یکسره به فراموشی می‌سپارم.»

از مجموع ۸۳۹ آمریکایی و ژاپنی در تحقیق من در مورد عشق رمانتیک، هشتاد درصد مردان و ۷۹ درصد زنان پذیرفتند که «وقتی مطمئن می‌شوم محبوبم به من عشق می‌ورزد، احساس می‌کنم از هوا هم سبک‌تر شده‌ام» (ضمیمه، شماره ۳۲).

در نظر فرد شیدا هیچ بُعدی از «عاشق بودن» آشناتر از احساسات شدیدی که به فکر و ذهن فرد عاشق هجوم می‌آورند نیست. بعضی از آن‌ها در حضور محبوب خود به شدت خجالتی یا دست و پا چلفتی می‌شوند. رنگ بعضی‌ها می‌پرد. بعضی‌ها سرخ می‌شوند. بعضی‌ها می‌لرزند. بعضی‌ها تلوتلو می‌خورند. بعضی‌ها عرق می‌کنند. زانوی بعضی‌ها سست می‌شود، احساس گیجی می‌کنند، یا «دلشان تاپ تاپ می‌کند». بعضی‌ها گفته‌اند که در این موقعیت ضرباهنگ تنفسشان تند می‌شود. بسیاری نیز گزارش داده‌اند که پنداری دلشان آتش می‌گیرد.

مسلماً کاتولوس،(۲۵) شاعر رومی، مغلوب عشق شده بود.

چرا عاشق می‌شویم؟: ماهیت و فرایند عشق رمانتیکنویسنده : هلن فیشرمترجم : سهیل سمّی

چرا نباید مک‌بوک پرو را از سمت چپ شارژ کنید

چرا گاهی خواب‌ها و رؤیاهایمان شفاف‌تر و زنده‌تر از قبل، به نظر می‌رسند؟

چرا یک زمان‌سنج ۱۰ دقیقه‌ای می‌تواند بهترین اتفاق شغلی شما باشد؟!

چرا هرگز نباید از ایستگاه‌های شارژ عمومی گوشی استفاده کنیم؟

چرا بیشتر وقت‌ها، ایده‌های خلاقانه، به جای اینکه هنگام تلاش ذهنی شدید به سرمان راه…

چرا رقبای لویی پاستور او را به آزمایش‌های غیراخلاقی متهم می‌کردند؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

اطلاعات من را ذخیره کن تا در آینده نیازی به ورود اطلاعات نداشته باشم

کتاب‌های محبوب


کتاب مرگ در ونیز ، نوشته توماس مان‌

کتاب پاکسازی ذهن برای موفق‌شدن در زندگی – راهی بی‌نظیر برای از بین‌بردن ترس، اضطراب و افکار منفی – نوشته استیو اسکات ، بری داونپرت


کتاب اثر مرکب ، نوشته دارن هاردی، معرفی

کتاب هنر شفاف اندیشیدن – نوشته رولف دوبلی – ترجمه عادل فردوسی‌پور – معرفی

آدرس ایمیل خود را وارد کنید و در مرحله بعد یادتان نرود که حتما تأیید کنید:


عادت‌های بدی که مهارت‌های ارتباطی را محدود می‌کنند


نیروی اعتماد به‌ نفس چیست؟

فرسودگی عاطفی چیست و راه‌های پیشگیری از آن کدام‌ها هستند؟

چگونه با روحیه بهتر، دورکاری بهتر و مؤثرتری داشته باشیم؟


چگونه اعتماد‌به‌نفس پیدا کنیم؟

سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید

بازیابی پسورد

پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد

عشق چگونه شکل میگیرد
عشق چگونه شکل میگیرد
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *