چرا اصلاً میترسم خود خودم باشم ؟
میدونی چیه؟
“میترسم خود خودم باشم و کسی خود واقعی من رو نخواد و دوست نداشته باشه.”
اگه خود واقعیم باشم نکنه همسرم و نزدیکترین دوستانم من رو نخوان میدونی چیه آخه من جلوی اونها هم میترسم خودم باشم .به همین دلیل اونها نمی دونند من واقعیم کیه و چطوری فکر و احساس می کنه .وجالبه جلوی اونها هم احساس تنهایی می کنم
میدونی چیه اولش که به دنیا اومده بودم خود خودم بودم بعدش اینقدر گفتن نکن .بکن .نگو.زشته .بده .خدا خوشش نمیاد،مردم چی میگن و از این جور مزخرفات ، که من فهمیدم اگه خودم باشم مایه آبروریزی و دردسر خانوادهام میشم ودیگه کسی منو نمی خواد و منو دوست نخواهد داشت واونطوری من میمیرم و نمی تونم احتیاجات خودمو برآورده کنمچه طور خودم باشم
میترسم اگه خود واقعیم باشم مردم منو مسخره کنند و بگن تو اینطوری هستی؟ اینقدر ضعیفی؟ اینقدر بدی؟ اینقدر احساساتی هستی ؟ برواصلا نمیخوایمت ، اصلا دوست نداریم
میدونی چیه ؟من میترسم خود خودم باشم و مردم منو نخوان و من مثل بچه کوچولوها احساس تنهایی کنم واحساس کنم خودم به تنهایی نمی تونم از پس احتیاجات و خواسته هام بر بیام و از گرسنگی و احتیاج شدید بمیرم
میدونی چیه احساس می کنم اگه خود خودم باشم هیچکس من رو نخواد، چون وقتی بچه بودم مدام بهم می گفتن اگه اینطوری باشی یا اینطوری رفتار کنی دوستت نداریم، من هم وحشت کردم از نخواسته شدن ، دوست نداشته شدن و طرد شدن. به همین دلیل سعی کردم نمایش اون خودی رو بدم که اونها میخوان و معلم ، مدیر از من میخوان، دوستان میخوان و دیگران می خوان و برای هر گروهی خودی دروغین و نمایشی نشون دادم برای بقای وجودم ، اصلا یادم رفت خود واقعیم کیه؟و همه هدفم این شد که مردم چه منی رو می خوان من اون من رو بهشون نمایش بدم
میدونی چیه؟
“انگار تمام زندگیم این شد که همه رو ببینم و خودم رو نبینم” اگه ازم بپرسی فلانی چی دوست داره میدونم چی می خواد اما خودم نمی دونم چی می خوام
و یک جورایی احساس کردم من و نیازم مهم نیست من قراره مردم جهان رو نجات بدم و خودم آدم بی نیازی باشم که دیگه کسی سر نیازم منو اذیت نکنه و تحقیرم نکنه و قهرمان بشم و کارم بشه نجات مردم .چون به من فهمونده بودن اگه جوری نباشم که اونها می خوان آزار می بینم و آدم بدی تلقی میشم و اگه جوری که اونها می خوان حتی اگه اون جور بد باشه آدم خوبی محسوب میشم .
من یاد گرفتم به جای اینکه خود خودم باشم خود بازیگر ، دروغین و نمایشی از خودم نشون بدم و مدام مواظب باشم که در چه موقعیتی ودر چه گروهی کدوم خودم رو به نمایش بزارم
میدونی چیه به دلیل نمایش های زیاد خود غیر واقعیم خسته میشم و مدام مضطرب و نگرانم که نکنه دیگه کسی منو نخواد؟ به همین دلیل سعی می کنم که کمتر با دیگران ارتباط داشته باشم و اگر ارتباط دارم یک ارتباط سطحی و گذرا باشه تا ارتباط عمیق ، سنگین و صمیمی چون میترسم طرد بشم و نخواسته بشم از طرف دیگران و این موضوع نمیذاره خود واقعیم باشم و اینجوری زندانی نمایش دروغین و فریبکارانه ام هستم
میدونی چیه اینقدر خود خودم نبودم که یک جورایی خود واقعیم گمشده یا وحشت کرده و ارتباطم با خود واقعیم بسیار کمه . به همین دلیل مدام احساس تنهایی و بی کسی می کنم
ای کاش جرأت میکردم خود واقعیم رو متولد کنم و خودم رو به دنیا بیارم قبل از اینکه از این دنیا برم.
اضطراب ، اضطراب ،اضطراب از نخواسته شدن ،اضطراب از اینکه دیگران ازم سوء استفاده کنند ،اضطراب از اینکه اطرافیانم منو نخوان ، یا مسخره کنند یا آزارم بدن، یا بگن این چه بازی مسخره ایه که جدیداً در آوردی؟ میدونی چیه من از مردم وحشت دارم در واقع این باور وحشت داشتن از دیگرانه که منو اذیت می کنه نه خود مردم . چون در ذهنم خیلی فکرو خیال بدی راجع به مردم کردم
میدونی چیه ؟
“انگار تو فرهنگ ، جامعه و خانواده همه میخوان آدم خودش نباشه و هرکی میخواد باشه اما خود واقعیش نباشه”
انگار به همه ما گفتن میای تو این جهان و یک بار هم قراره زندگی کنی ولی قرار نیست خودت باشی و برای خودت زندگی کنی ،(همش باید یک جورایی نمایش خوب زندگی کردن بدی نه اینکه واقعا خوب زندگی کنی ) یه جوری باش که دیگران از تو خوششون بیاد بعد تو از خودت خوشت نیومد مهم نیست، مهم اینه که مردم از تو خوششون بیاد ، مهم نیست تو خوب زندگی کردی یا نه؟ مهم اینه که مردم ببینند چه جور زندگی کردی، سعی کن جوری زندگی کنی که مردم دوست داشته باشن یا بخوانت و یا مردم اذیت نکنند و وقتی داری راجع به هر تغییر و تصمیمی برای زندگی خودت فکر میکنی مدام باید به این سبک احمقانه مردم چی میگن فکر کنی و اینطوری تصمیم بگیری و جوری باش که مردم تو رو خوشبخت بدونند و اگه خودت بدبخت بودی مهم نیست ، مهم اینه که در چشم مردم خوشبخت باشی .مهم حرف و نظر مردمه نه زندگی خودت و نه خود واقعی خودت مهم آبروی مزخرفه نه وجود نازنین خودت
چرا ما همچین نگاه ، باور و روش خطرناک و آزاردهنده ای رو دنبال میکنیم و با تمام وجود به این آبروی کوفتیه بدبخت کننده و نابود کننده چسبیدیم ؟
راستی اصلا چرا اینقدر احتیاج داریم که مردم از ما خوششون بیاد ؟ و ما رو دوست داشته باشند؟ چرا اینقدر خودمون رو شرطی کردیم که وقتی ارزشمند هستیم که مردم ما رو بخوان و ما رو دوست داشته باشن؟ وراجع به ما خوب فکر کنند؟
“چرا اینقدر به این خواسته شدن از طرف مردم محتاج هستیم؟”
و چرا اینقدر گرسنه محبت شدیم؟ چرا اینقدر تشنه توجه هستیم؟چرا مردم برای ما شدن مثل خدا یا نفس که اگه نباشه احساس کنیم میمیریم وازبین میریم ؟
راستی ، چرا این قدر برای پذیرفتن و خواستن خودمون از خودمون شرط و شروط احمقانه و گاهاً ناشدنی میذاریم و اصلا شرط میزاریم برای دوست داشتن خودمون ؟مگه من احساسم راجع به خودم تمام سرمایه ی وجودیم نیست؟ و رابطه خوب با خودم نیست ؟چرا این مهمترین و عزیزترین موجود زندگیم رو باهاش دوست نیستم ؟ و سر نداشتن چیزی یا نشدن در یک زمینه ای رابطه ام رو با خودم خراب می کنم و خودم رو سرزنش می کنم ؟ خودی که براش بهترین باید باشم وبرای خودم پدر و مادر و دوست مهربون واقعی باشم، مگه یک خود بیشتر در این جهان دارم ؟ مگه این خودم نبودم که همه جا همراهم بوده و در سختیها و نداریها و طردشدنها همیشه کنارم بوده و بیشترین زحمت رو برای من کشیده وبیشترین رنج رو بهش دادم ، کمترین پاداش رو بهش دادم ؟مگه من مدیون خودم نیستم که براش بهترینی که می تونم باشم، براش باشم و خوب خودم باشم و بهترین خودم باشم ؟
مگه ما خدا هستیم ؟مگه ما کی هستیم؟ مگه مردم چی هستند یا کی هستند که اینقدر در زندگی ما مهم هستند(در واقع مردم مهم نیستن بلکه وحشت داریم ازشون، نمایش مهربونی میدیم و بهشون سرویس میدیم که آزارمون ندن و اذیتمون نکنن) نکنه اصلاً مرده و زنده ما براشون فرقی نداشته باشه ؟و این ما باشیم که تو ذهنمون توهممون ، ( اینکه دیگران ما براشون مهم هستیم)، داریم و به خاطر این توهم احمقانه یک عمر خودمون و نزدیکانمون را داریم به خاطر این آبروی لعنتی رنج می دیم و زندگی رو براشون جهنم کردیم با جمله احمقانه و معروف مردم چی میگن ؟ یکی نیست بهشون بگه گور بابای حرف مردم ، زندگی من به مردم ربطی نداره ، زندگی اونها هم به من و ما ربطی نداره
اگه حرف مردم مهم نیست؟ چرا من با این توهم یک عمر دارم زندگی می کنم و خودم رو رنج میدم که یک روزی در ذهن مردم قهرمان تلقی بشم و آدم خوبی محسوب بشم ، مردم منو خوب بدونند ودوست داشته باشند و منوبخوان و حرف های خوبی راجع به من بزنن تا من احساس کنم آدم خوبی هستم ، چرا من فکر میکنم مردم باید منو تایید کنند(یا رضایت پدر مادرم رو می خوام که بزرگترین بدبختی همین رضایت والدین رو خواستن هستش ) تا من احساس کنم آدم خوبی هستم و خواستنی ودوست داشتنی هستم ؟ راستی، “این همون نیاز ارضا نشدهای نیست که من در کودکی میخواستم مامان بابام منو تایید کنند” یا منو دوست داشته باشن و تاییدم کنن و با تمام وجود منو بخوان ، دوسم داشته باشن وبه من توجه کنن حالا اونجا ارضا نشدم حالا تو بزرگسالی در به در دنبال ارضاش هستم .که هرگز با دوست داشت دیگران ارضا نمیشه بلکه با خوددوستی ارضا میشه و چون نمیدونم خوددوستی چیه دنبال دیگران منو دوست داشته باشن هستم که سرابی بیش نیست و مثل آب دریا هرچی بخورم تشنه تر میشم
راستی یه سوال ؟مگه مردم از خودشون و از زندگی خودشون خوششون میاد که از من خوششون بیاد؟
یه چیز دیگه ، مردم من رو دوست دارن یا نفعی که من براشون دارم ؟ یا نفعی که براشون دارم فقط مهمه و خود من مهم نیست براشون ؟ یعنی الکی من خودمو و وقتموو… میکشم برای خواسته شدن متوهمانه تو خالی ، پوچ و بی فایده .
راستی ، آیا مردم هم برای قضاوت من، اینکه راجع اونها چی فکر می کنم ؟ براشون مهمه ؟اصلا چرا نظر من راجع دیگران باید اهمیتی داشته باشه مگه من کی هستم ؟ مگه من چه اهمیتی در زندگی اونها دارم؟ من که درگیر مسائل و مشکلات خودم هستم و فقط وقتی بیکار ، بیمار و بدبخت میشم تو ذهنم دیگران رو تخریب می کنم که اون هم به حال بد من برمیگرده نه واقعیت وجودی اونها ، که اون هم هیچ تاثیری روی زندگی اونها نداره، اگه خودشون الکی منو در ذهنشون بزرگ نکنن واز من تو ذهنشون بت نسازن .
💡چگونه خودمون رو دوست داشته باشیم و از خود لذت ببریم؟
💡چرا به موفقیت و توانمندی خودم باور ندارم ؟
💡چرا اینقدر محتاج و معتاد تایید و توجه دیگران هستم؟
راستی اگه من بدترین فکرها رو تو ذهنم راجع به شما بکنم ، یا بدترین حرفها رو پشت سر شما بزنم مگه تاثیری داره در زندگی شما ؟ که اینقدر نگران قضاوت من هستید ؟ اگه من اخلاق رو بفهمم و براساس اخلاق عمل کنم و انسانی نگاه کنم ،که راجع به شما این حرفهای بد رو نمیگم و اگرهم اخلاق و انسانیت برام مهم نیست ، بیمار ، گرفتار و خودخواه هستم پس چرا رضایت من بیمار براتون مهمه وخودتون رو آویزونه نظر منه بیمار کردین ؟
میدونی چیه ؟
“انگار من یک چیزی ته وجودم میگه تو خوب نیستی ، خواستنی و دوست داشتنی نیستی ” و اگه میخوای باشی باید خودت رو اثبات کنی که خوبی و وقتی اثبات میشه خوبی که همه بگن تو خوبی
چون وقتی همه منو بخوان احساس می کنم هیچ نقصی ندارم و کامل هستم واون موقع ممکنه از خودم خوشم بیاد و از خودم رضایت پیدا می کنم ، چون اون موقع احساس می کنم هیچ نقصی ندارم و کاملم و حالا که کامل هستم دیگه کسی نمیتونه ازم ایراد بگیره و به خاطر اون ایراد و اشکال آزارم بده (احساس هیچ و پوچ بودن و بی ارزشی بهم بده )و اذیتم کنه و ناامنی برام ایجاد کنه ، من دیگه اینجوری احساس می کنم و خیال می کنم خوبم و خواستنی و دوست داشتنی ام و پذیرفته میشم
یه چیزی راستی ، اگه کسی من رو بخاطر اشتباهاتم و ایراداتم در کودکی آزارم نمی داد من اصلا دنبال خواسته شدن و بی نقص جویی بودم ؟ و اگه با نقص و ایرادم راحت بودن و اذیتم نمیکردن و این آگاهی رو داشتن که انسان یک موجود ناقصه که همیشه اشتباه کرده و می کنه و این طبیعت انسانه آیا بازم من اینقدر دنبال کامل بودن بودم ؟
جالبه ها من می خوام یک چیزی باشم که اصلا نمیشه شد (کامل شدن ، بی نقص بودن و بهترین در جهان بودن ) به خاطر اینکه مردم به خاطر نقصم آزارم ندن تا احساس امنیت کنم و آرامش پیدا کنم چون نمیشه کامل شد و من پذیرفتن و دوست داشتن خودم رو مشروط به انسان کامل شدنی کردم که هرگز نشده و نمیشه و انسان کاملی یک توهمی بیش نیست . یعنی یک جوری خودم رو به بن بست روانی کشوندم با خواسته و معیار غلطم و وقتی از این بن بست بیرون میام که واقع بینانه ببینم خودم وانسان رو و از اون نگاهی که باهاش بزرگ شدم فاصله بگیرم و با اشتباهاتم برخورد درستی داشته باشم که اساس حرمت نفس هستش نگاه درست و واقع بینانه به اشتباهات خودم و دیگران
یه موضوع دیگه وقتی دیگران من رو به خاطر رفتارم و کارهام و حرفهام آزار دادن من چرا نتیجه گرفتم باید بی نقص و بی ایراد باشم که نمیشه شد و همش منتظرم یک روزی کاری رو انجام بدم که هیچ نقصی و ایرادی نداشته باشه و هیچ کس نتونه ازم ایراد بگیره (وسواس ) ؟
به جای اینکه بفهمم رفتار اونها غلطه به این نتیجه رسیدم که هم من بدمکه اشکال و ایراد دارم ، هم اونها بد هستند ، که آزار میدن و هم جهان بده که نمیشه بهش اعتماد کرد و نتیجه گیری کردم که تنها باش و یا بی ایراد باش و یا قهرمان شوچه طور خودم باشم
یه چیز جالب دیگه اینکه میترسم این معیارها رو بردارم و بپذیرم واقعیت ناقص بودن انسانی خودم رو واینطوری میترسم احساس کنم نکنه دست از رشد کردن بردارم ؟ نکنه کسی منو نخواد؟ نکنه بگن چقدر از خود راضیه ؟ نکنه خود دوستی من رو خودخواهی تلقی کنند
دوباره این نکنه نکنه های لعنتی بیاد سراغم انگاراین نکنه ها تا نمیرم دست از سرم برنمیدارن
یه موضوع دیگه، تا وقتی ما از خودمون خوشمون نیاد و خودمون خودمون رو دوست نداشته باشیم دیگران هر چقدر ما را بخوان یا دوست داشته باشن فرقی در اوضاع درونی ما نداره، تازه اگه یک لحظه ما را بخوان یا تایید کنن بعدش نگران میشیم که اگه فردا نخوان چی ؟ نکنه یک کاری بکنم دیگه از من خوششون نیاد ؟ وقتی از این زندان می تونیم بیرون بریم که به خود دوستی برسیم و از خودمون خوشمون بیاد
یه سوال دیگه ، چرا من مردم رو اینقدر بد میدونم ؟ در صورتی که مردم اینقدر بد نیستن و به من آزار نرسوندن، نکنه من چون خانواده و نزدیکانم من رو اذیت کردند فکر کنم یا خیال کنم همه مردم بد هستند و از یک مثال ، قاعده ساخته باشم و فکر کنم مردم جهان مثل خانواده من هستند و یک نگاه ناعادلانه ونا منصفانه داشته باشم و مثل یک باورکودکانه از یک مثال ، قاعده ساخته باشم مثل کودکی که اگه یک هواپیما سقوط کنه میگه همه هواپیما ها سقوط میکنند ، من هم تجربه زندگی خودم رو به عنوان واقعیت جهان در نظر بگیرم، در صورتی که این واقعیت زندگی من بوده و واقعیت جهان نیست، هر چند من دنبال بدیهای رفتار دیگران رفته باشم، برای سند جمع کردن این باور که مردم بد هستن یا در رابطه های نادرست و آزار دهنده رفته باشم واونها رو ملاک رفتار همه مردم جهان در نظر بگیرم
و یه چیز دیگه من که دیگه اون کودک نیستم که اونا منو آزار بدن من دیگه سنم زیاد شده و بزرگ شدم دیگه اون کودک ظریف و حساس و ضعیف نیستم که بخوان منو آزار بدن و یا اذیت کنند بلکه مردم جهان خوبند به خصوص اکثر آدم بزرگ ها با هم میتونن مهربون تر باشند و هستند تا آدم بزرگها با کودکان و من امروز دیگه اون کودک نیستم میتونم از خودم مواظبت کنم.
“راستی واقعا اگه من خودم خودم رو دوست نداشته باشم همه جهان هم من رو دوست داشته باشند احساس امنیت و آرامشی که می خوام سراغ من نمیاد”
مثل مایکل جکسون که خودش خودش رو دوست نداشت به خاطر اینکه پدر بیمارش بهش گفته بود تو زشتی، خیلی ها در جهان اون رو دوست داشتن ،رقص و خوانندگیش رو دوست داشتن ویک جورایی محبوبترین انسان روی زمین بود ولی اون خودش خودش رو دوست نداشت و اینقدر عمل جراحی کرد تا اون زشتیه که پدرش میگفت شد و به حرف مردم و این همه تشویق مردم کاری نداشت ، و خودشو دوست نداشت چون مهم درون ماست و ۹۵ درصد زندگی درون منه
عجب سرمایه ای این خود دوستی آخه مگه میشه آدم واقعاً خودش رو همینی که هست با کلی ایراد و اشکال و ضعف بخواد و دوست داشته باشه و بپذیره ؟ به نظر شما واقعا میشه ؟
جالبه برای این واقعیت و حقیقت اصلی انسانی که همه انسانها خوبند و خواستنی و دوست داشتنی هستند باز هم از شما نظر خواهی میکنم و تایید می خوام و نگرانی از قضاوت شما دارم
آیا شما واقعاً مردم وحشتناکی هستید یا من در ذهنم شماها رو وحشتناک ساختم و ازچند خاطره بد کودکی برای خودم حکم جهانی اعلام کردم که همه مردم بد هستند ، واز روی اخبار حوادث راجع به مردم جهان قضاوت می کنم
یعنی اگر پدر من دزد بود و من تجربه دزدی پدرم را در کودکی دیدم که پدرم اینگونه بوده میتونم نتیجه بگیرم همه مردم جهان دزدن ؟ من بهتره از این نگاه غیر واقع بینانه و نادرست خودم در بیام و خودم را از این زندان باورم خارج کنم چرا من پشت این باور مردم بد هستند قایم شدم و این باور رو نگه داشتم ؟
چون این باور به من امنیت ظاهری میده چون این باور باعث میشه دیگه به کسی نزدیک نشم که کسی منو آزار نده چون در کودکی همون کسایی که به من محبت میکردن همون کسانی بودن که منو آزار دادند و من به این نتیجه رسیدم که “نزدیک شدن به دیگران و محبت و دوستی درد و رنج داره” پس از هر چی محبت و دوستی خودم رو دور کنم چون آخرش درد و رنج و تحقیر و توهین بوده (مهار نزدیک نباش ) این کودکی من بوده که من آزادی و آگاهی در انتخاب نداشتم و مجبور به اون روابطم بودم اما امروز دیگه اون کودکی نیست. امروز میتونم با آگاهی خودم رو آزاد کنم از این عقاید احمقانه و برای خودم رابطه های خوبی برقرار کنم و دوستان خوبی پیدا کنم و دوستانه رفتار کردن رو تجربه کنم
یک سوال بزرگ .
من چطوری میتونم خود خودم بشم وخود دوست بشم و به عشق جاودانه خودم دست پیدا کنم ؟ و عاشق خودم بشم تا بتونم دیگران رو هم دوست داشته باشم ؟ عاشق بشم و عشق بورزم و عشق بپذیرم،
برای به دست آوردن راه خود دوستی (بزرگترین سرمایه انسانی ) و خود خود بودن این فایلهای خود دوستی و مهرطلبی و حرمت نفس هلاکویی روچند بار گوش بدید
چراغ های خوبی رو میتونه روشن کنه که بتونیم تو این مسیر گام برداریم ولذت ببریم از خودمون و مسیرمون
ممنون از شما که وقت گذاشتید و این مقاله رو مطالعه کردید . لطفاً اگه مایل بودید این مقاله روبرای دوستان خودتون بفرستید متشکرم
نویسنده : مجید مبلغی
💡اگر از این دروغ دست بکشم که من نمی تونم …
💡راهکارهای کاربردی و طلایی برای رفع ناامیدی
💡چرا بعضی افراد به سادگی من را ناراحت می کنند و آزارم میدهند؟
متشکرم ازتون اقای مبلغی
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
دیدگاه
نام
ایمیل
وب سایت
سلام از جلسه شیشم باید بخریم یا کلا همین شیش جلسه هست؟ اگه ب…
متشکرم ازتون اقای مبلغی…
سلام. و درود بر شما به نظر من مهارت عزت نفس یکی از مهمترین م…
با سلام بسیار عالی بود لذت بردم و واقعا سپاسگذارم از مطالبی…
سلام و عرض ادب.استاد مبلغی عزیز و گرانقدر سپاس از اشتراک مطا…
سایت خوب خودت با چندین سال سابقه به افراد کمک میکند تا هم از نظر روانشناسی فردی و هم از نظر روانشناسی مالی بتوانند خود را سریعتر رشد بدهند. کار اصلی ما آموزش مسائل روانشناسی است.
دوره آشنایی قبل از ازدواج
دوره بازاریابی و فروش
دوره اعتماد به نفس
دوره ذهن ثروتمند
دوره تربیت فرزند
دوره ارتباط موثر
دوره عزت نفس
آدرس ایمیل:
شماره تلفن: ( در صورت تمایل برای اطلاع رسانی از پکیج های خوب خودت از طریق
پیامک)
خوش آمدین، لطفا وارد حساب کاربری شوید
هفت
×
=
35
.hide-if-no-js {
display: none !important;
}
بازیابی رمز عبور
یک رمزعبور موقت، برایتان ایمیل خواهد شد.
SookhteJet.ir – انگیزشی ترین وبسایت برای جوان موفق
چه طور خودم باشم
داشتن ذهنی انعطاف پذیر و تحت کنترل، کلید یک ذهن آرام است.همه ما میدانیم که ذهن بشر قدرت فوق العادهای دارد اما افسوس که این قدرت فوق العاده گاهی در مسیری نادرست قرار میگیرد و به هر سمت و سویی که میخواهد میرود و اجازه نمیدهد بهترین خودمان باشیم.
ذهن، مثل بدن نیاز به تمرین دارد.قدرت ذهن باید مثل یک درخت بلوط باشد. وقتی باد و طوفان رخ میدهد درخت بلوط هم تکان میخورد و تحت تأثیر قرار میگیرد ولی بلافاصله بعد از طوفان به حالت اولیه خود برمیگردد، گویی که هیچ اتفاقی رخ نداده است.به معنایی دیگر مقاومت کردن در برابر سختیها خود به معنای انعطافپذیری ذهن است و انعطاف پذیری ذهن یعنی، کنترل تمامی افکار من تنها و تنها به دست من است.
اگر به یاد داشته باشید؛در مدرسه به ما آموزش داده میشد و ما مینوشتیم، حفظ میکردیم و یا حل میکردیم. همیشه مواظب درس خواندن خودمان بودیم. شاید گاهی ترس هم چاشنی این ماجرا میشد…که اگر نخوانیم تنبیه میشویم و یا حتی ممکن است اخراج شویم.
آیا تا به حال پیش آمده برای خودتان و خواسته های قلبیتان کلاس درس بگذارید؟ تا به حال پیش آمده این ذهن نافرمان را به خاطر فاصله گرفتن از رویاهای با ارزشتان تنبیهش کنید؟چند بار؟یک بار؟ دوبار؟ صد بار؟
گاهی برای آرام شدن ذهن، منعطف کردن آن، موفقیت بیشتر، کنترل رویاهایمان و برای این که رویاهایمان از دستمان فرار نکنند و افکار منفی و اذیت کننده از ما دور شوند،باید برای ذهنمان کلاس درس بگذاریم.
بله درست خواندید کلاس درس؟همان مشق شب؛برای اینکه یادمان باشد ما و هدفمان باید اولویت زندگیمان باشد؟نه افکار بیراهه و منفی.
برای خودتان دفتر درست کنید.یک دفتر ساده اما تمیز.طوری که انگار باید به معلم مدرسه نشان دهید و از صد آفرین بگیرید.اما معلم این درس خود شما هستید و مشق هم آموزش به دست گرفتن ذهنتان هست.شاید ساده به نظر برسد اما باید بدانید اگر انجامش ندهید خودتان باید خودتان را تنبیه کنید.
تنبیه هم چیزی جز تکرار همان مشق نیست. اما این بار این تکرار لذت بخش است.می پرسید چگونه! ساده است،چرا که هر چیزی که قرار است تکرار شود فقط و فقط مثبت است و همین ماجرا افکار منفی شما را کلافه میکند و آنها را فراری میدهد
حاضرید؟ پس شروع کنیم
بسیاری از افراد منتظر ابراز احساسات از طرف دیگران هستند و فراموش میکنند که ابتدا باید خود را دوست داشته باشند تا بتوانند دیگران را دوست باشند و با این کار دیگران هم آنها را دوست خواهند داشت.
این را بدانید و هر روز تکرار کنید که خون دیگران رنگینتر از شما نیست.
این را بدانید که هر چیز خوبی که در این دنیا وجود دارد شما لیاقت داشتن آن را دارید.
نباید ذهن را محدود کرد..ذهن قابلیت بی انتهایی دارد تا شما را به هر آنچه که میخواهید برساند.
و برای اثبات این قضیه حتما این مقاله را بخوانید ( اینجا کلیک کنید)
این مسأله از فردی به فرد دیگر متغیر است.اگر کتابی دارید که با روحیات شما سازگاری ندارد و از خواندن آن نه تنها چیزی به دست نمیآورید، بلکه باعث ناراحتی شما میشود، آن را کنار بگذارید.
اگر فکری یا سنتی غلط است و از منطق و درک شما دور است، آن را کنار بگذارید، حتی اگر یک قوم آن فکر را تأیید کند.خودتان را محدود نکنید.
گذشته تلخ برای بیشتر افراد رخ داده است. به این فکر نکنید که فقط شامل حال شماست.بنابراین وقتی گذشتهتان را بپذیرید و آن را به عنوان یک تجربه خوب در نظر بگیرید دیگر خود را سرزنش نخواهید کرد.
هر روز صبح به این فکر کنید و به خودتان بگویید که چقدر عالی است یک بار دیگر چشمان من خورشید درخشان را دید و من هر روز صبح آغاز میشوم.
در مورد معجزهی شکرگزاری حتما در این لینک بخوانید
اگر باور داشتن اتفاق خوب، هنوز برای شما سخت است خودتان را ناراحت نکنید. تکرار کنید. تکرار مادر تمام مهارتها است. هر روز به خودتان بگویید که قرار است اتفاقهای خوبی برای من رخ دهد و برای آن انتهایی وجود ندارد.
شما یک انسان آزاد هستید.بنابراین هدف شما متعلق به خود شما است.
اجازه ندهید افکار منفی، شما را تحت کنترل خود درآوردند. بدانید که هدف شما ساخت دنیای با شکوهتان است.
تا وقتی به این فکر چسبیدهاید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است
هیچ تغییر مثبتی رخ نمیدهد.
همانطور که میدانید شاد بودن انتخاب است نه اتفاق. باید خودتان وسیلهی شادی خودتان را فراهم کنید.
بدانید وقتی شما شاد باشید اطرافیان شما هم شاد خواهند شد. شادی را مثل یک ویروس همه جا پخش کنید.
شما تلاش خودتان را کردهاید حالا باید فقط آن را انجام دهید. هر نتیجهای که به دست آوردید نتیجه تلاش و افکار شماست.بدانید اگر شکست خوردهاید هر روز وقت جبران را دارید.
ترس فقط یک احساس ذهنی است. هر قدمی که برمیدارید باید استوار و محکم باشد. با اعتماد به نفس جلو بروید. حتی اگر اعتماد به نفس ندارید نقش یک فرد با اعتماد به نفس را برای خودتان بازی کنید به مرور میبینید که خودتان یک به یک انسان با اعتماد به نفس بالا تبدیل شدهاید.
راهنمای کامل اعتماد به نفس را در این دو مقاله بخوانید:
هر چه بیشتر بدانید که هستید و چه چیزی میخواهید و خودتان را بشناسید اجازه نخواهید داد مسائل مختلف شما را اذیت کند و شما را از رویاهایتان دور کند.به طور کلی هر چیزی که با روحیات شما سازگاری دارد را انجام دهید.
این ده نکته شاید بسیار ساده به نظر برسد و یا حتی ممکن است پیش خودتان بگویید ما هزاران بار این مطالب را خواندهایم! اما باید بدانید تنها راه حل اساسی برای اینکه از ذهنی شلوغ و آشفته به یک ذهن منعطف و آرام برسید باید از درون این ده نکته را حس کنید…فکر کنید…تا بتوانید فقط بر روی اهداف ارزشمندتان تمرکز کنید.تا بتوانید دست از سرزنش کردن خودتان بردارید و به این درجه از احساس برسید که شما فوق العاده هستید.
این ده مورد را با خطی زیبا در دفتر خود بنویسید و هر روز بخوانید و در مورد آنها فکر کنید. وقتی که این کار را انجام دادید متوجه خواهید شد که هر روز اشتباه فکر میکردید. متوجه خواهید شد که زندگی بسیار ارزشمند است و قدرت ذهن شما فوق العاده است در حالی که شما به آن توجه نمیکردید.
این تمرین برای یک یا دو روز نیست؛ این تمرین برای همیشه است.انجام این تمرینات جز سود برای شما چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. امتحان کنید و نتیجه امتحان خود را برای ما کامنت کنید.
در همین زمینه بخوانید:
توانایی نوشتن و مطالعه کردن را دوست دارم زیرا معتقدم زیباترین نعمت خداوند به بشریت است که برای آن انتهایی وجود…
مقاله قبلی
یادتان است تسلیم شدید و دست از رویایتان کشیدید؟ دلیلش را اینجا بخوانید
مقاله بعدی
چه طور خودم باشم
با رعایت این سه تکنیک هر مطلبی را به دیگران میفهمانید و مجذوب حرفهایتان خواهند شد
برگهی تقلب ارتباطات – تکنیکهای محرمانهای که شما را محبوبترین دایرهتان…
تنها این نکته شکست و موفقیت در مذاکره را تعیین میکند
سلام خیلی عالی و انگیزشی سپاسگزارم
عالی پر توان من که نوشتم تو دفترم
خسته نباشید عزیزان
مثل همیشه مفید ممنون بابت مطالب خوبتون
من واقعا جواب سوالم رو در مورد دوست داشته شدن تو این سایت گرفتم افسوس میخورم که چرا این همه مدت در عالمی دیکر فقط با افکار محدودی که برای خودم مانند حصار و دیوار ساخته بودم رسیدن به رویایم را برای خودم سخت تر کردم ولی ایرادی نداره دوباره شروع میکنم با ذهنیت قوی و افکاری جدید که سرنوشت و اینده ی جدیدی هم در بر دارد
از شما ممنونم…..
متشکرم بانو از این مطالب زیبایتان. سعی میکنم آن را آویزه گوشم کنم. بهمن انرژی داد
برای اولین بار حس خوبی نسبت ب چیزی ک میخوندم بهم دست میداد واقعا عالی بود ب امید خدا از امروز شروع میکنم
خدا رو شكر و سپاسگذارم بابت زماني كه درش هستم چون به مطالب و اطلاعاتي دسترسي داريم كه اگر قديم بود سالهاي سال طول مي كشيد اما الان با خوندن مقالات اين سايت روز به روز پيشرفت رو شاهدش هستم.
ممنون از نويسنده محترم بابت مقاله ساده اما پر محتوا
منتظر مقالات خوبتون هستيم.
و تبريك ميگم به آن دوستي كه از ١٣ سالگي اين سايت رو دنبال ميكنه چون خيلي اقبال بوده كه تو اين سن شروع كرد.
سپاسگذارم
با سلام.
بسیار عالی.
سپاسگزارم از نظر ارزشمند و پُر محتوای شما.
واقعا ممنونم من 14 سال دارم از سن 13 سالگی با پروژه سوخت جت اشنا شدم من همی سعیم رو میکنم که بتونم که به بهترین شکل فکر و زندگی کنم ممنون از همه شما
خیلی عالیه.موفقیتتون پایدار.
سپاسگزارم از نظر ارزشمند شما.
عالی بود
سپاسگزارم از نظر ارزشمندتون.
بسییییار با مفهوم و عالی بود سپاس گزارم
سپاسگزارم از نظر ارزشمند شما.
سلام
وقت بخیر
مطلب روان و بسیار جالبی بود، برای قسمت اول واقعا داشتن یک دفتر زیبای برنامه ریزی و هدف کمک کننده ست!
به نظر من زندگی ساده ست، با قوانین مشخص و ساده ای هم اداره میشه فقط باید این قواعد رو شناخت و به فرآیند زندگی اعتماد کرد. نکاتی که در ادامه بود جالب، ساده و کاربردی ان.
ممنونم از شما…
سلام.
وقت شما هم بخیر.
سپاسگزارم از نظر ارزشمند شما.
ممنونم برای مطالب عالیتان.
سپاسگزارم از شما.
بسیار عالی بود
سپاسگزارم از نظر ارزشمند شما.
دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید…
ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.
**به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**
ذخیره نام و ایمیل برای دیدگاهگذاریهای بعدی
خوش آمدین، لطفا وارد حساب کاربری شوید
هفت
×
=
35
.hide-if-no-js {
display: none !important;
}
بازیابی رمز عبور
یک رمزعبور موقت، برایتان ایمیل خواهد شد.
برگهی تقلب ارتباطات – تکنیکهای محرمانهای که…
تنها این نکته شکست و موفقیت در مذاکره را تعیین میکند
۵ قانون مطلق موفقیت از آرنولد شوارتزنگر
شبیهسازی ذهنی – حقهای جالب برای دفع ترس و آماده…
دانلود کتاب شش کلاه تفکر از ادوارد دوبونو – کتاب…
اَم. گاهی اوقات فعال.
مدتی بود که بخاطر مشغلههای فردی مجبور بودم میل به نوشتن رو سرکوب کنم تا شاید بتونم از زمانم برای بازدهی بیشتر استفاده کنم، اما در هر حال با ویرگول به پیشنهاد دوستان آشنا شدم و مجددا شروع به نوشتن کردم.لزوم نوشتن این پست رو زمانی درک کردم که یاد هراکلیت فیلسوف یونانی افتادم، او ادعا کرد که شما هیچ وقت نمیتونید دوبار در یک رودخونه شنا کنید.اما آیا واقعا به این صورت است؟
خب، خواندن این پست چه فایدهای برای شما داره و چه چیزی به دانش شما اضافه میکنه؟از نظر نگارنده شاید خوندن این پست نه تنها فایدهای برای شما نداره که حتی وقت شما رو تلف کنه اگر و تنها اگر؛
که حتی اگر این حالت هم شامل حال شما نمیشه باز نگارنده ادامهی مطالعه این پست رو به شما پیشنهاد میکنه چرا کهچه طور خودم باشم
گاهی اوقات در میان صحبتهای افراد جملهی معروف “خودت باش” به گوش همگی ما میرسه، اما این جمله در معنای واقعی چیست؟ و چرا باید خودمون باشیم؟
در معنای واقعی “خودمون بودن” یک نسخهی مطلق نیست که بتونیم به همه یک راه رو پیشنهاد بدیم اما با شناخت برخی از روشها بیشتر از ناخودآگاهمون باخبر میشیم و از داشتن این شرایط نهایت لذت رو میبریم.
۱- خودمون رو پیدا کنیم:
اجازه بدید این بند رو با یک خاطره تعریف کنم. یکبار دوستی بسیار معذب بودن، برای آب شدن یخشون به شوخی گفتم خودت باش (راحت باش).اون دوست عزیز هم به ناگاه گوزیدند* و از بیماری نفخ معدهشان نالیدن.بله، ما نمیتونیم خودمون باشیم درحالی که ندونیم کی هستیم و به چه نیاز داریم.به اعتقاد نگارنده شاید اون رفتار سر زده از آن دوست عزیز ما در برخی اجتماعات به دور از ادب باشه، اما با اطلاع از نیازهای خودمون گاهی حتی برخی رفتارهای ناهنجار در جامعه برطرف کنندهی نیاز ما باشه و باید حتما در رفع اونها اقدام کنیم، اما قدم اول اینه که قبولشون کنیم.پس اولین گل ما پیدا کردن اونهاست.
۲- تنافضها رو قبول کنیم:
وقتی از خودمون به تعاریف نسبی دست پیدا کردیم ممکنه تناقضاتی این وسط پیدا شه؛برای مثال من دوست دارم در جمع حضور داشته باشم اما علاقهی چندانی به ایجاد ارتباط با افراد غریبه ندارم (در مثال مناقشه جایز نیست) باید حواسمون باشه که این تعاریف از منابع مختلفی وارد شدن و لزوما با هم همخوان نیستن. در مثال بالا ممکنه فرد از حضور در برخی از جمعها بدون بروز نمودی از خودش لذت برده اما در جمعی که خودش رو بروز داده (شاید بدلیل عوامل محیطی) نه تنها لذت نبرده بلکه دچار سرخوردگی هم شده.
۳- جلوگیری از رکود شخصیتی:
یکی از ناسالمترین رویکردها، چشمپوشی از امکان تغییر شرایط یا شخصیتی که از اون باخبر شدیم هست. ممکنه هر کدوم از ما در برههای از زندگی تصمیمات نادرستی بگیریم، اما یادمون باشه که اینرسی سکون(به تعبیر ما شیرازیها گشادی) که با تغییر هر گونه وضعیتی مقابله میکنه بسیار قدرتمنده، پس با دادن فضای رشد به خودمون، از بهبود و در نهایت باهوشتر شدن لذت ببریم.
۴- هرگز دست از پیدا کردن نقاط قوتمون نکشیم:ابتدای این بحث گفتم که نقاط قوتمون رو پیدا کنیم، در هر برهه از زندگی دوباره روی خودمون تمرکز کنیم و نقاط قوتی که در هر مرحله میابیم رو تقویت کنیم، اما چرا؟از نظر هراکلیت منِ امروز با منِ دیروز حتما تفاوتهایی داره؛مطالب جدیدی یاد گرفتم، پیشرفتهایی کردم و تجارب جدیدی داشتم که باعث شده میزان شدت نقاط قوت و ضعف من هر روز جابجا شده باشد و این بهترین دلیل برای مقایسه کردن خودم در امروز با خودم در دیروز بجای مقایسه خودم با دیگرانه.( این بخش نظر نگارنده میباشد)
۵- آرام باشیم:نگران اتفاقاتی که ممکنه رخ بده نباشیم، علیالخصوص در فضاهای عمومی. چی میشه اگر پام لیز بخوره، با صورت پهن زمین بشم؟ یا یه تیکه سبزی از نهار قرمهسبزی ظهر لای دندونم گیر کرده؟ و یا حتی در اولین دیت با پارتنرم اتفاقی موقع بوسیدنش با کله برم تو بینیش؟ :)))یاد بگیریم موقع رخ دادن (حتی بعدش با یادآوری) این اتفاقها به خودمون و اتفاقی که رخ داده بخندیم و از رخدادن این اتفاقات شاد باشیم.
پ.نها:
اَم. گاهی اوقات فعال.
با ثبت نام در ویرگول به آرشیو بزرگی از مقالات مرتبط با این موضوع دسترسی خواهید داشت
از این پس او نمیتواند پروفایل کاربری و مطالب شما را ببیند.
چگونه بهترین خودم باشم
چگونه بهترین خودم باشم
همه ما تلاش می کنیم تغییر کنیم تا در این تغییر برای خودمان و دیگران بهترین شویم در این مسیر تلاش می کنیم با تقلید از دیگران و یا تبدیل شدن به فرد دیگری خودمان را ارتقاء بخشیم
روانشناسی مدرن در پی تغییر آدم ها و تبدیل شدنشان به شخص دیگری نیست شما قرار نیست تبدیل به کس دیگری شوید هرچند شخص دیگر بهترین انسان کره زمین باشد بلکه قرار است به بهترین نمونه از خودتان تبدیل شوید و هم چنین بفهمید که چگونه بهترین خودم باشم
برای تبدیل شدن به بهترین خودمان باید با آگاهی از خودمان و پتانسیل هایی که در وجودمان است آن را به بهترین شکل ممکن متبلور کنیمچه طور خودم باشم
در مسیر تبدیل شدن به بهترین نمونه از خودمان لازم است کامل خودمان را بشناسیم نقاط قوت و ضعفمان را بشناسیم تا در این مسیر بهترین نتیجه را بگیریم
پس اگر شما هم می خواهید در مسیر تبدیل شدن به بهترین خودتان با ما همراه باشید با من عباس نیازی مدیر سایت و کانال میوه زندگی همراه باشید و روش هایی که در ادامه گفته می شود را اجرا کنید تا به جواب چگونه بهترین خودم باشم برسید
1- طبق ارزشهای شخصی خود زندگی کنید:
نادیده گرفتن باورهای اصلی شما می تواند احساس پریشانی برای شما به همراه داشته باشد
ارزشهای شخصی خود را کشف کنید و چیزهایی که در زندگی شما مهم است را پیدا کنید
واقعاً در زندگی چه می خواهید؟
در جواب چگونه بهترین خودم باشم باید یاد بگیرید که براساس ارزش های زندگی خود حرکت کنید
سبک زندگی خود را با ارزشهای خود هماهنگ کنید تا بتوانید فردی باشید که می خواهید باشید.
به عنوان مثال ، شما ممکن است ارزش کمک به دیگران و خلاق بودن را داشته باشید. برای هماهنگ شدن با این ارزش ها ، ممکن است شغلی در پرستاری انتخاب کنید و به عنوان سرگرمی نقاشی کنید. علاوه بر این ، شما ممکن است تصمیمات قطعی بگیرید که در زندگی خود به دیگران هیچ آسیبی نرسانید.
آن چیزی که در زندگی برایتان بسیار اهمیت دارد را مشخص کنید برخی از مردم آن را هدف زندگی شما می نامند.
نکته بسیار مهم:”پایدارترین شکل شادی ایجاد زندگی معنی دار است. اگر نمی دانید هدف زندگی چیست ، وقت بگذارید تا آن را پیدا کنید. ارزش ها و نقاط قوت شما راهنمایی خوبی برای پی بردن به اهداف زندگی شما است.
یکی از سادهترین تمرینها برای پیداکردن ارزشها، نگاه کردن به لیست ارزش های زندگی است. این فهرست، بعضی از پرتعدادترین ارزش ها را به شما نشان میدهد و شما جلو هرکدام یکی از این حروف را بگذارید:
خ، م، کخ: برای من خیلی مهمم: برای من مهمک: برای من کم اهمیت
نکته: دقت کنید هیچ کدام از ارزش ها درست یا غلط نیستند و فقط سلیقه و نظر شما مهم است.
از بین لیست خیلی مهم های زیر تنها 5مورد را براساس اولویت یک تا پنج انتخاب کنید این پنج مورد مهم ترین ارزش های زندگی شما هستند
1- پذیرش: پذیرفتن خود، دیگران و زندگی.
2- ماجراجویی: تجربیات نو را تجربه کردن.
3- قاطعیت: ضمن احترام به حقوق دیگران برای دریافت حقوق انسانی خود و پاسخ به نیازهای شخصی و اقدام کردن.
4- اصالت: خود واقعی بودن
5- مراقبت: مراقب خود، دیگران یا محیط زیست بودن.
6- مهربانی: بروز رفتارهای مهربانانه نسبت به خود و دیگران به خصوص در مواقع سختی.
7- هیجان: جستجوگری، ابداع فعالیتهای مهیج و تازه.
8- غمخواری و شفقت: مهربان بودن با خود و دیگران، دلسوز دیگران بودن در هنگام درد و رنج.
9- ارتباط: معطوف کردن تمام حواس به کار در حال اجرا یا شخص در حال صحبت.
10- مشارکت: همیاری و کمک، سخاوت.
11- همکاری: مشارکت با دیگران
12- شجاعت: دلیر و نترس بودن، ایستادگی در برابر ترس و اضطراب.
13- خلاقیت: خلاق و مبدع بودن در کار یا بازی.
14- کنجکاوی: علاقه مند بودن به کشف و شناسایی، تمایل شدید به فهم و یادگیری.
15- تشویق و دلگرمی: تشویق رفتارهایی که برای خود و دیگران ارزشمند است.
16- انصاف و عدالت: داشتن رفتار منصفانه نسبت به خود و دیگران. دفاع از حقوق خود و دیگران.
17- تندرستی: حفظ، نگهداری و مراقبت از سلامت خود.
18- انعطاف پذیری: سازگاری با شرایط سخت و چالش زا از روی میل.
19- آزادی: تبعیت نکردن از دیگران و آزادی عمل دادن به دیگران برای انتخاب راه و روش زندگی.
20- دوستی: برخورد گرم و صمیمی، گشوده و پذیرا بودن. کمک و یاری دادن به دیگران.چه طور خودم باشم
21- بخشش: بخشش داشتن نسبت به خود و دیگران، رها کردن سرزنشگری.
22- تفریح و نشاط: خندیدن، شوخ طبعی، شرکت در فعالیتها و بازیهای مفرح یا ایجاد شرایط و محیط شوخی و تفریح.
23- قدرشناسی: قدرشناسی از خود و دیگران و دنیای پیرامون.
24- صداقت: درستکار و راستگو بودن، صادق بودن با خود و دیگران.
25- پشتکار: سخت کوشی، تعهد، وفای به عهد.
26- صمیمیت: گشاده رو بودن و باز بودن در برابر دیگران. در میان گذاشتن افکار و احساسات با دیگران. نزدیکی فکری، عاطفی و فیزیکی.
27- مهربانی: محبت و توجه به دیگران. مراقبت از خود و دیگران و دنیای پیرامون.
28- عشق: دوستانه رفتار کردن و عشق ورزی به خود و دیگران.
29- ذهن آگاهی: هوشیار و کنجکاو بودن. برقراری تماس با آنچه که در لحظه میتوان تجربه کرد.
30- نظم: منظم و مرتب بودن.
31- استقامت: انجام تکالیف و وظایف با جدیت حتی با وجود ترس و مشکل.
32- احترام: رفتار محترمانه با خود و دیگران، توجه صمیمانه و رعایت حال دیگران.
33- مسئولیتپذیری: پذیرفتن مسئولیت افکار و احساسات و اعمال خود، پاسخگو بودن و داشتن رفتار مسئولانه.
34- امنیت: توجه به ایمنی خود و دیگران، پشتیبانی و حمایت.
35- لذت طلبی: به دنبال تجربههای لذت بخش بودن. ایجاد شرایط لذت بخش برای خود و دیگران.
36- تمایلات جنسی: شناخت درست تمایلات جنسی، ابراز و بیان تمایلات جنسی خود.
37- مهارت: استفاده مداوم از مهارتهای خود، ارتقای دائمی مهارتها.
38- حمایتگری: یاری کننده، در دسترس برای خود و دیگران.
39- اعتماد: مورد اعتماد بودن. وفادار به عهد، اعتماد کردن به دیگران.
البته ارزش ها به این موارد محدود نمیشوند و شما میتوانید ارزشهایی فراتر از این فهرست برای خود داشته باشید. مثلاً یکی از ارزشهای شما ارائه بیش از توقع یا Over Deliver است؛ به این معنی که اگر کسی کاری برای شما انجام میدهد، همیشه منفعت بیشتری از توقع او برایش داشته باشید؛ بنابراین ممکن است ارزشهای اصلی شما در این فهرست اصلاً قرار نگیرند.چگونه بهترین خودم باشم
2-حداقل یک فعالیت را که هر روز از آن لذت می برید انجام دهید:
تفریح هر روز به شما کمک می کند تا بیشتر از زندگی خود لذت ببرید. لیستی از فعالیتهایی تهیه کنید که باعث خوشحالی شما شود. سپس ، هر روز برای انجام کاری در لیست خود ، زمان بندی کنید. انجام این کارها می تواند به شما در لذت بردن بیشتر از زندگی و تبدیل شدن به بهترین خودتان کمک کند
به عنوان مثال ، در یک سرگرمی شرکت کنید ، حمام گرم بگیرید ، یک کتاب بخوانید ، یک فیلم ببینید ، به یک کنسرت بروید یا یک فعالیت جدید را امتحان کنید.
اگر کاری وجود دارد که همیشه می خواستید انجام دهید ، آن را امتحان کنید! به عنوان مثال ، یک کلاس برای یادگیری نحوه نقاشی یا تماشای آموزش های آنلاین برای یادگیری نحوه تعمیر وسائل برقی ببینید
3-نقاط قوت خود را شناسایی کنید تا به شما در داشتن اعتماد به نفس کمک کند:
اگر به کسی که هستید افتخار کنید ، احساس خوشبختی بیشتری خواهید داشت و شناخت نقاط قوت شما می تواند در این را ه به شما کمک کند. لیستی از استعدادها ، مهارتها و دانش خود تهیه کنید. سپس ، بارها و بارها آن را مرور کنید تا به شما کمک کند به یاد بیاورید که چقدر عالی هستید.
نقاط قوت شما ممکن است شامل مواردی مانند حل مشکلات ریاضی ، نوشتن ، آواز خواندن باشد. علاوه بر این ، ممکن است شما مهارت های تحلیلی یا مهارت های تفکر انتقادی داشته باشید. به همین ترتیب ، ممکن است شما بسیار خلاق باشید و یا قادر به همکاری مشترک با مردم باشید.
4-روی بهبود نقاط ضعف خود کار کنید تا بتوانید بر آنها غلبه کنید:
همه نقاط ضعف دارند ، بنابراین نسبت به ضعف های خود احساس بدی نداشته باشید. اگر نقاط ضعف شما را آزار می دهد ، با یادگیری مهارت های جدید آنها را بهبود بخشید. با گذشت زمان و قدم گذاشتن در از بین بردن ضعف ها به تدریج نقاط ضعف خود را از بین می برید
به عنوان مثال ، بیایید بگوییم که شما در صحبت کردن در جمع مشکل دارید به راحتی می توانید با تمرین هایی که در فضای اینترنت برای سخنرانی وجود دارد قدم به قدم به صحبت کردن در جمع عادت کنید
به همین ترتیب ، ممکن است شما از تناسب اندام خود ناراضی باشید. برای بهبود خود ، ممکن است یک برنامه تمرینی را شروع کنید.
5-احساسات خود را ابراز کنید تا حال شمارا خراب نکنند:
احساسات شما بسیار مهم هستند ، بنابراین سعی نکنید آنها را مخفی کنید. نادیده گرفتن احساسات شما در واقع می تواند آنها را شدیدتر کند. درعوض ، روشی سالم برای رهایی احساسات خود انتخاب کنید. در اینجا چند روش وجود دارد
-با شخصی در مورد احساساتتان صحبت کنید
-در یک برگه آن ها را یادداشت کنید
-کاری خلاقانه انجام دهید مثل نقاشی یا کارهنری…
-ورزش کنید
6-پول خود را صرف تجربیات کنید تا خریدهای غیرضروری:
خرید چیزی که می خواهید شمارا سرگرم کند واقعا باعث خوشبختی پایدار نمی شود تجربه ها شادی بیشتری را نسبت به خرید اجناس برای شما به همراه می آورد ، تاجایی که می توانید به جای هزینه های جانبی خود برای سفر کردن هزینه کنید.برای لذت بردن از زندگی سعی کنید کارهایی را که دوست دارید با کسانی که دوست دارید انجام دهید
این توصیه مربوط به اقلام اساسی زندگی نمی شود ولی باور کنید که خیلی از وسائل و خریدهای ما لوکس هستند و استفاده ی آنچنانی ندارند این وسائل برای ما شادی پایدار به همراه نمی آورند بلکه شاید تنها در اولین استفاده شادی به همراه بیاورند
در جواب چگونه بهترین خودم باشم باید سفر کنیم این مثل را مطمئنا شنیده اید که بسیار سفر باید تا پخته شود خامی…
در سفر کردن تجربیاتی را بدست می آوریم و با ابعادی از شخصیت خود آشنا می شویم که با خرید کردن هیچ وقت این تجربه را نخواهیم داشت
لطفا سوالات و تجربیات خود را در مورد چگونه بهترین خودم باشم با ما و دوستانتان به اشتراک بگذارید www.mivezendegi.ir
احتمالا مقاله ها و ویدئوهای زیر مورد علاقه شما است:
چگونه استعدادمان را کشف کنیم؟
چطور قدرت ذهن خود را افزایش دهیم؟
چگونه حافظه بلند مدت را تقویت کنیم؟
چگونه حافظه کوتاه مدت را قوی کنیم؟
چگونه باهوش به نظر برسیم؟
چگونه شجاع باشیم؟(قسمت اول)
چگونه شخصیتی قوی داشته باشیم؟
چگونه شخصیتی جذاب داشته باشیم؟
چطور با هر کسی ارتباط برقرار کنیم؟
چگونه نقاط ضعف خود را به نقاط قوت تبدیل کنیم؟
عباس نیازی هستم کارشناسی ارشد مشاوره خانواده،یک معلم و یک مشاور
در سایت میوه زندگی یاد می گیریم که با تکنیک های ساده و کاربردی چطور از نظر تحصیلی و رفتاری و ارتباطی رشد کنیم
12
31
1
16
8
1
25
29
4
10
6
17
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
0
0
سلام کاربر میهمان
ورود و عضویت
فهرست مطالب
عشق ورزیدن به خود باعث افزایش اعتماد به نفستون میشه و همین موضوع برای وارد شدن به رابطه عاطفی سالم و موفق مهم و لازمه. تا وقتی که خودتونو نشناسین، به خودتون احترام نذارین و اعتماد به نفستونو بالا نبرین، داشتن رابطه سالم و موفق غیرممکن میشه. در این پست توضیح میدیم که چطور باید قدم اول برای داشتن رابطه مطلوب رو بردارین، یعنی چطور عاشق خودتون باشین!
به این مثال توجه کنین. فرض کنین شریک عاطفیتون گفته که برای اینکه بیشتر جذاب به نظر برسین و بیشتر دوستتون داشته باشه، باید وزنتونو کم کنین. برای اینکه ازتون راضی باشه و دوستتون داشته باشه، به حرفش گوش میکنین، رژیم سختی میگیرین و ورزشهای سنگینی انجام میدین اما بعد از مدتی سلامتی جسمانی و روحیتون به خطر میافته. اینکه عشقتون به دلیل سلامتیتون ازتون چیزی رو بخواد، تفاوت داره با اینکه بخواد تغییرتون بده. منظورمون اینه که برای رضایت دیگران، عشقتون یا خانوادهتون، هیچ وقت به کاری که دوست ندارین و کاری که به سلامتیتون آسیب میرسونه، تن ندین!
به این جمله توجه کنین: همهمون از هم تفاوتهایی داریم و هیچ وقت نمیتونیم دقیقا مثل کس دیگهای بشیم. بهتره که خود واقعیمونو توسعه بدیم و بهترش کنیم به جای اینکه زندگیمونو تلف کنیم که مثل کس دیگهای بشیم. باور کنین که شما هم ویژگیهایی رو دارین که دیگران ندارن، یعنی هر کسی نقات قوت منحصر به فرد خودشو داره. مقایسه کردن، جزو افکار منفی هست. این رفتار باعث کاهش اعتماد به نفستون میشه و اگر شما نسبت به خودتون نگرش منفی داشته باشین، شریک عاطفیتون یا هر کس دیگه هم همون نگرش رو خواهد داشت.
همه اشتباهاتی رو مرتکب میشن، مهم اینه که بتونین خودتونو ببخشین. مثلا تصور کنین با کسی تازه آشنا شده بودین اما بعد از چند هفته آشنا شدن باهاش، اون بهتون گفته که دیگه نمیخواد رابطه رو ادامه بده. در این شرایط چه حسی بهتون دست میده؟ حتما جواب اکثریت، اینه که با خودتون میگین:«دیدی دوباره کاری کردی که رابطهات خراب شد و نتونستی جذبش کنی. تو اصلی جذاب نیستی. لیاقتت همینه که تنها باشی!» اما این طرز تفکر نسبت به خودتون اشتباهه. طرز درستش اینه:«حتما برای هم مناسب نبودیم. منم تلاش خودم رو کردم و سعی میکنم آگاهیمو بیشتر کنم تا عملکرد بهتری داشته باشم.»چه طور خودم باشم
برای اینکه خودتونو دوست داشته باشین، شرط و شروط نذارین. مثلا با خودتون قرار نذارین که اگر بتونم فلان شخص رو جذب کنم، نسبت به خودم احساس خوبی خواهم داشت. شما باید در هر شرایطی خودتونو دوست داشته باشین! یعنی عشقتون نسبت به خودتون باید بی قید و شرط باشه! اگر میخواین اعتماد به نفستونو به کمک روانشناس بالا ببرین تا بتونین خودتونو دوست داشته باشین و در نتیجه رابطه عاطفی خوبی داشته باشین، میتونین از سیستم مشاوره تلفنی یا آنلاین رادیو عشق استفاده کنین. برای گرفتن نوبت مشاوره، به دایرکت پیام دهید.
اعتماد به نفس لایههای مختلفی داره. لایه بیرونی و لایه درونی. برای اینکه اعتماد به نفس داشته باشین، باید اول لایه بیرونیتون کامل بشه تا به درونی برسه. لایه بیرون اعتماد به نفس، ظاهر شما و نگرشی که نسبت به ظاهرتون دارین هست. یعنی باید از خود و ظاهرتون مراقبت کنین. این مراقبت، شامل ورزش، تغذیه مناسب و سلامت جسمانی میشه. حتما باید به این لایه توجه و رسیدگی کنین تا بتونین روی درونتون کار کنین و اعتماد به نفستونو بدست بیارین.
همه افراد گذشته تلخ و شیرینی دارن اما مهم اینه که نگرشتون نسبت به گذشتهتون چیه، یعنی ازش درس گرفتین و تجربه کسب کردین یا مدام دارین دربارهاش فکر میکنین و خودتونو با افکار منفی از بین میبرین؟ اگر نگرش منفی داشته باشین، به مرور زمان اعتماد به نفستون پایین میاد و باعث میشه که نتونین خودتونو اونقدر که لازمه دوست داشته باشین. بهتره برای کنار اومدن با گذشتهتون هر چه زودتر دست به کار بشین. انجام دادن این کار به تنهایی سخته و نیاز به کمک متخصص داره.
مثلا اگر شریک عاطفیتون همیشه باهاتون بدرفتاری میکنه، براتون ارزش قائل نیست و درواقع شریک عاطفی مناسبی نیست، صبر کردن در این شرایط، درواقع بی فایده است چون تا خودش نخواد، نمیتونین تغییرش بدین یا با سکوت، دعوا کردن و… تنبیهش کنین تا رفتارش رو تغییر بده. اگر برای خودتون ارزش قائل هستین و قدر خودتونو میدونین، بهتره برای ادامه رابطه ناسالم تجدید نظر کنین و به دنبال عشق واقعیتون باشین. تنها بودن بهتر از موندن در رابطه ناسالم و سمی هست.
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
43 بازدید
51 بازدید
122 بازدید
112 بازدید
188 بازدید
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
زندگی روزمرۀ ما تحت تاثیر القای انتظارهای غیر واقعی رسانهها در رابطه با این که چه بپوشیم، روابطمان باید چگونه باشد و حتی چگونه رابطۀ جنسی برقرار کنیم قرار دارد. عجیب نیست که پروفایلهای شبکههای اجتماعی ما بدل به نمایشی از اینکه فکر که چگونه کسی باید باشیم شده است، و اینکه واقعاً چه کسی هستیم را بازتاب نمیدهد.
به گزارش ایسنا، فرادید نوشت: ما فقط سعی میکنیم تا خود را با دیگران هماهنگ کنیم، دوستمان داشته باشیم و دیگر انسانها ما را بپذیرند؛ ممکن است فکر کنیم که هیچ کس امکان ندارد که خود واقعی ما را دوست داشته باشد. چطور باید از همه اینها بگذریم و بیاموزیم که چطور خودمان باشیم؟
به نقل از سایکولوژی تودی، روابط فردی ما آنقدر برای ما مهم هستند، که هر کاری که این روابط را به خطر بیاندازد، ترسناک به نظر میرسد. ممکن است همین حالا نیز حس کنید انسان تنها و جداافتادهای هستید؛ پس چرا باید خودتان باشید، وقتی که ممکن است این کار دیگران را از شما فراری دهد؟
در این زمانه که همه خود را در فضای مجازی، بینقص، جذاب و خوشحال نشان میدهند، نشان دادن خود واقعیمان ممکن است یک ریسک بزرگ به نظر برسد. اگر حس کنیم که هیچکدام از خصیصهها را نداریم چه؟ آیا خود واقعیمان دیگران را فراری نخواهد داد؟ آیا همه ناگهان ما را ترک خواهند کرد؟
اینکه خودتان باشید ممکن است ریسکی به نظر برسد و همینطور هم هست. ممکن است کسانی در زندگی شما باشند که کاملاً معتقد به این باشند که جور خاصی بودن و نمایش یک تصویر خاص از خود، تمام چیزی است که اهمیت دارد.چه طور خودم باشم
اگر شروع به نشان دادن خود حقیقی تان کنید، این افراد ممکن است که رفتاری متفاوت با شما داشته باشند و این ریسک وجود دارد. اما اگر مجبورید که خود واقعیتان در حضور این افراد پنهان کنید، ممکن است در نهایت دچار احساس گمشدگی، تنهایی و حتی بیارزش بودن شوید، چرا که در واقع دارید به خود میگویید که کسی واقعاً هستید، به درد نمیخورد؛ و دیگران نیز هرگز نمیفهمند که واقعاً که هستید و از این رو هرگز با آنها احساس پیوند قوی نخواهید داشت؛ بنابراین به جای آن که اجازه دهید تا ترس مانع از ابراز وجود خودتان شود، باید بیاموزید که چطور خود را بپذیرید و خود حقیقیتان باشید. این کاری است که باید بکنید:
۱. خودتان را بپذیرید
رسانهها (و رسانههای اجتماعی) ممکن است حس جذاب نبودن را به ما القا کنند. مدلها و بازیگران، البته که جذاب هستند، اما حالا حتی دوستان ما نیز در شبکههای اجتماعی، با دستکاری عکسهایشان خود را به انسانهایی بینقص بدل میکنند، و وقتی خود را با آنها مقایسه میکنیم، احساس میکنیم که جذاب نیستیم.
شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهند، هر چه بیشتر از رسانههایی که افراد جذاب در آنها هستند استفاده کنیم، احساس بدتری نسبت به خودمان پیدا میکنیم. اما از آنجایی که حاضر نیستیم تا اعتیادمان به رسانهها را کنار بگذاریم، یعنی اعتیادی که برای ما همراهی، سرگرمی و خاطرات خوب بسیار فراهم میآورد، از آنها دست بر نمیداریم. این فضا به صورت ضمنی بارها به ما میگوید که به اندازۀ کافی خوب نیستیم، تا اینکه خودمان هم شروع به باور این موضوع میکنیم. رسانهها که دروغ نمیگویند، مگر نه؟
البته که میگویند. رسانهها سطحها را در حد غیرممکن بالا میبرند، تا جایی که فرقی نمیکند چقدر برای بهبود خود تلاش کنیم، همیشه احساس میکنیم که کم آوردهایم.
۲. حدیث نفس منفی را شناسایی کنید
یکی از راههایی که بهتر میتوانیم خودمان را بپذیریم، شناسایی و به چالش کشیدن حدیث نفس منفی است. ما همیشه این مونولوگهای درونی را داریم که برایمان حرف میزنند و رویدادهای پیرامون را تفسیر میکنند. برای خیلی از ما این حدیث اغلب منفی است. مثلاً ممکن است در حین چک کردن شبکههای اجتماعی فکر کنیم، “من زشتم” یا “زندگی من آشغال است”. یا ممکن است که اگر دوستی عکسی را از یک خوشگذرانی که ما را به آن دعوت نکرده بگذارد، ممکن است فکر کنیم “او از من بدش میآید.” ما با محدود کردن زمانی که در رسانهها و شبکههای اجتماعی میگذرانیم، و همچنین تمرین کردن برای متوقف کردن حدیث نفس منفی، میتوانیم بخشی از زخم زبانهای دردناکی که خودمان به خودمان میزنیم را متوقف کنیم.
۳. نقاط قوت خود را قدر بدانید
علاوه بر حدیث نفس منفی، خیلی راحت ممکن است به جای اینکه نقاط قوت خود را قدر بدانیم، در دام تمرکز روی نقاط ضعفمان بیافتیم. همۀ ما در برخی کارها خیلی بیاستعدادیم. در واقع ما در اکثر کارها بیاستعدادیم و هیچ اشکالی هم ندارد. اما اگر به جای تمرکز روی چیزهایی که در آنها خوبیم، روی چیزهایی که در آنها بدیم تمرکز کنیم، حالمان گرفته خواهد شد.
مثلاً، من خودم بعضی وقتها به این خاطر که نمیتوانم دوستیهای بلندمدت را حفظ کنم، خودم را سرزنش میکنم. این واقعیت است. من درونگرا هستم. از تکست دادن خوشم نمیآید و اغلب از اینکه افراد را حضوری ببینم خجالت میکشم. اما اگر مرتب خودمان را برای چیزهایی که در آنها خوب نیستیم سرزنش کنیم، سخت است که بتوانیم به آن اندازه که جا دارد خودمان را دوست داشته باشیم. بنابراین، علاوه بر اینکه باید سعی کنیم نقاط ضعف خودمان را مرتفع کنیم، باید به خود یادآوری کنیم که در چه چیزهایی خوب هستیم. اگر به این موضوع فکر کنیم، هر کدام از ما نقاط قوت زیادی دارد، حتی اگر کوچک و نه چندان مهم باشند. با شناسایی این نقاط قوت، متوجه میشویم، که خود عجیبوغریب و منحصربفرد خودمان، خیلی هم فوقالعاده است.
۴. خودتان را بروز دهید
دیگر چه چیز میتواند مانع از اینکه خودمان باشیم، شود؟ اغلب، ترسمان از اینکه اگر خود واقعیمان را نشان دهیم، دیگران چه فکری خواهند کرد. مثلاً، شاید دوستان ما در یک موضوع سیاسی نظری مشابه داشته باشند، بنابراین تصمیم میگیریم که دیدگاه متفاوت خود را در میان نگذاریم.
شاید دوستان ما به یک ژانر خاص از موسیقی علاقه دارند و ما به همین دلیل تصمیم میگیریم که راجع به موسیقیای که خودمان دوست داریم صحبت نکنیم. یا شاید دوستان ما از شام خوردن در رستورانهای لوکس لذت میبرند و به همین خاطر تصمیم میگیریم که آنها را به خانۀ خود برای یک شام خودمانی که خودمان ترجیح میدهیم، دعوت نکنیم. ما پا پیش نمیگذاریم، چرا که از پیامدهای احتمالی میترسیم؛ پیامدهایی نظیر اینکه فکر کنند آدم غریبالاطواری هستیم یا اینکه ما را بپیچانند.
این طبیعت ماست که میخواهیم بهترین وجوه خودمان را نشان دهیم. ابراز نکردن نظراتمان گاهی، در زندگی ضروری است؛ در واقع این امر میتواند روابط شما را قدری آسانتر و لذتبخشتر کند. به عنوان موجودات اجتماعی، همۀ ما با چالش ایجاد توازن میان ابراز خود و هارمونی اجتماعی در تعاملات رو در رو مواجه بودهایم. اما حالا، در عصر فناوری، ما باید این چالش در یک فضای کاملاً جدید حلوفصل کنیم؛ در اینترنت با استفاده از متن، تصویر و ویدیو؛ و الگویی هم وجود ندارد که دنبال کنیم. ما فقط رویهای از خود نشان میدهیم؛ بهترین رویۀ خودمان را.
ما همه چیز را در رابطه با خودمان به اشتراک نمیگذاریم؛ و این امر اغلب دلایل خوبی دارد. ما نمیخواهیم که کسانی را میشناسیم، هر چیز کوچکی راجع به زندگی ما را بدانند، و این موضوع هیچ اشکالی ندارد. وقتی به مشکل برمیخوریم که ابراز کردن خودمان بدل به نمایشی میشود که برای برانگیختن واکنش خاصی در دیگران طراحی شده است. نتیجه؟ معدودی در زندگیمان میدانند که واقعاً و عمیقاً چه کسی هستیم و حتی ممکن است خودمان نیز، فراموش کنیم که واقعاً چه کسی هستیم.
بنابراین، از کجا بفهمیم که ابرازهای ما بدل به نمایشهایی برای مخاطب شده است، یا اینکه ابرازهای خلاقی است که خود واقعیمان را نشان میدهد؟ خوب شاید بد نباشد که از خود بپرسیم: کسی که در شبکههای اجتماعی تظاهر میکنیم هستیم، کیست؟ کسی که لباس بینقص بر تن، بدنی فوتوشاپی و بزرگترین لبخندی که تا به حال دیده شده را دارد؟ یا ممکن است متوجه شویم که عکسهایی را که در اینترنت قرار میدهیم، برای نشان دادن آن عکسها به دیگران نیست، بلکه برای این است که دیگران به شکل خاصی راجع به ما فکر کنند. باید توجه داشته باشیم که آیا رفتارمان در جهت این است که خودمان باشیم یا داریم نمایش بازی میکنیم.
۵. آسیبپذیری خود را نشان دهید
یک گام مهم دیگر در جهت اینکه خودمان باشیم، نشان دادن آسیبپذیریمان است. اکثر ما، از جمله خودم، واقعاً دلمان نمیخواهد که بخشهایی را که از خودمان دوست نداریم، نشان دهیم؛ بخشهایی که ما را میترساند، یا باعث احساس خجالت، شرم یا ضعف در ما میشود. به اشتراک گذاشتن این بخشهایمان آسان نیست. ما نگرانیم. اگر دیگران نظرشان راجع ما عوض شود، ترکمان کنند یا پسمان بزنند چه؟
عیان کردن آسیبپذیری ترسناک است؛ مثل این است که زخمی قدیمی را باز کنید و به دیگران بگویید که کجا میتوانند نمک برسند. اما برای اینکه کاملاً خومان باشیم، باید خود کاملمان باشیم. نمیشود فقط جاهایی را که دوست داریم انتخاب کنیم. نمیشود که فقط نسخۀ ترگل ورگل و روتوش شدۀ خودمان را نشان دهیم. باید گهگاه آسیبپذیر باشیم.
برای شروع میتوانیم آسیبپذیر بودن را در شبکههای اجتماعی تمرین کنیم. چند مثال عالی از این موضوع را در شبکههای اجتماعی که خودم در آنها هستم دیدهایم. مثلاً برخی از افرادی که میشناسم، راجع به ابتلایشان به بیماری پست گذاشتهاند. فردی دیگر که میشناسم، هر وقت ناراحت است و نیاز به همدم دارد پست میگذارد. همۀ اینها مثالهایی از افرادی است که داستانهایی از خود به اشتراک گذاشتهاند که نمیتوان هدف از آنها را خوشمزگی دانست؛ احساسات و ماجراهایشان آنها را آسیبپذیر میکند.
برای این که راحت تر باشیم، میتوانیم افراد خاص یا فرصتهای مناسبی را برای نشان دادن آسیبپذیری خود نشان دهیم. اینکه بخواهیم داستانهای شخصی خود را با همه یا افراد معدودی به اشتراک بگذاریم به خودمان بستگی دارد، هدف این است که حداقل برای گاهی اوقات هم که شده، تمام خودتان باشید.
انتهای پیام
حتماً این جملهٔ معروف را شنیدهای که میگوید، «برای دوست داشتن دیگری، باید اول خودت را دوست داشته باشی.»
فکر میکنی چرا اینطور است؟
به نظرم چون دوست داشتن مانند سایر تواناییهای فردی، یک مهارت است و شروع آن از طریق تمرین شخصی است. یعنی تا زمانی که توانایی دوست داشتن خودت را نداشته باشی، نمیتوانی دیگری را دوست داشته باشی.
بگذار مثالی بزنم که شاید این موضوع برایت واضحتر شود. این مثالی است که شاید بارها شنیده باشی ولی در اینجا میخواهم آن را دوباره یادآوری کنم.
هر بار بعد از سوارشدن در هواپیما و قبل از پرواز، خدمهٔ هواپیما نکاتی را یادآوری میکنند ولی چون تکراری است، ممکن است بسیاری از ما به آن توجه نکنیم.چه طور خودم باشم
در قسمتی از هشدارهای پرواز یادآوری میشود که در شرایط اضطراری، اول به خودت را نجات بده و بعد دیگری. این تذکر تا جایی پیش میرود که حتی میگوید، اول ماسک اکسیژن خودت را بزن و بعد برای فرزندت را.
چرا باید اینطور باشد؟ چرا نباید که اول به دیگری (یا در این شرایط فرزند خودمان) توجه کنیم؟
به دلیل اینکه اگر توانایی رسیدگی به خود را نداشته باشیم و سلامت نباشیم، امکان رسیدگی به دیگری نیز میسر نخواهد نشد. یعنی اگر خود سرپا، سرحال و سلامت نباشیم، هیچوقت نمیتوان انتظار داشت که به دیگری هم توجه کنیم.
دوست داشتن همچنین است. تا زمانی که نتوانیم خود را دوست داشته باشیم، نمیتوانیم دیگری را نیز دوست داشته باشیم. حتی اگر بخواهیم!
شاید چون اگر دوست نداشته باشم:
اینها تنها بخشی از دلایلی هستند که میتواند انگیزهمان برای دوست داشتن خود (همراه با خودخواهی مثبت) را تقویت کند.
همانطور که پیشتر اشاره کردم، دوست داشتن خود نیز مهارتی است اکتسابی. ازاینرو، لازم است تا هرچه میشود آن را بیشتر تمرین کرد. گاهی این تمرین توجه چنددقیقهای در روز و مرور ویژگیهای شخصی است. گاهی نیز محدود به گذشته و حال نمیشود و در عوض برای کسب رضایت بیشتر، برنامهریزی برای آینده است.
اما همینکه اینجا هستی و تا اینجای مقاله را خواندهای، یعنی میخواهی تلاش بیشتری برای دوست داشتن خودت انجام دهی. ازاینرو امیدوارم چند پیشنهاد زیر برایت مفید و راهگشا باشد.
برای تأثیر بیشتر، به همراه پیشنهادها یک جملهٔ تأکیدی (Affirmation) نیز نوشتهام. جملهٔ تأکیدی در نگرش نو به معنای تمرینی برای تفکر مثبت و توانمندسازی شخصی است. باور بر این است که رفتار ذهنی مثبت به همراه جملهٔ تأکیدی، توانایی رسیدن به موفقیت در هر زمینهای را برایمان ممکن میکند.
بهطور مشخص، جملهٔ تأکیدی بیانیهای است که بهدقت تنظیمشده که باید با خودت تکرار کنی یا آن را مرتب بنویسی. برای آنکه جملههای تأکیدی تأثیرگذارتر شود، پیشنهادشده تا با فعل زمان حال، مثبت، شخصی و موضوع مشخص نوشته شود.
و اما پیشنهادها:
هرکسی در این دنیا منحصربهفرد است و تواناییهای منحصربهفردی دارد. در دنیای ایده آل، هرکسی ویژگی خاصی دارد که دستکم یک نفر به آن نیاز دارد. برای همین است که گاهی حتی برای انجام کار کوچکی، نمیتوان فردی را با فرد دیگر جایگزین کرد.
پس لازم است باور داشته باشی که منحصربهفرد هستی و تواناییهای منحصربهفردی هم داری.
جملهٔ تأکیدی: از آنکه هستم لذت میبرم و از تواناییهای منحصربهفردم آگاهم.
گاهی دوستنداشتن خود، از روی عدم شناخت کافی میآید. مانند زمانی که فیلمی را ندیده یا باکسی آشنا نشدهایم و پیش پیش نسبت به آن ذهنیت منفی داریم؛ اما زمانی که فیلم را تماشا کرده یا فرصتی را برای آشنایی با آن شخص فراهم میکنیم، شرایط جور دیگری میشود و علاقهمان تغییر میکند.
شناخت خود نیز ازاینجهت بسیار مهم است. ازآنجاییکه دائم در حال تغییر هستیم، هر شناخت و آگاهی به خود، دائم در حال بهروز شدن است.
پس بهتر است در فواصل مختلف، شرایطی را فراهم کنیم تا با خودِ جدیدمان بیشتر آشنا شنویم. مطمئناً شناخت خود، چندباره در جهت آشتی با خود کمک میکند.
اگر میتوانی کارها و فعالیتهایی را امتحان کن که ممکن است در جهت شناخت خودت، کمک کند. مثل رفتن به کارگاههای خودآگاهی، تنها سفر کردن، قرار گرفتن در شرایط ناخوشایند (دایرهٔ کشیدگی).
جملهٔ تأکیدی: آمادهٔ شناخت بیشتر خودم هستم و برای آن تلاش میکنم.
در ادامهٔ پیشنهاد اول، هرکداممان دارای ویژگیهایی هستیم که ممکن است با آنچه میخواهیم و آنچه از نگاه دیگران جالب است، متفاوت باشد. مثلاً در نگاه اجتماع ممکن است کتاب خواندن ویژگی تحسینبرانگیزی باشد. همینطور داشتن اندام متناسب. ازاینرو علاقه نداشتن به کتابخوانی ممکن است همیشه دلیلی برای سرزنش خودمان باشد.
چنین دلایلی باعث میشود که در مقابل خود احساس ناراحتی کنیم و خود را کمتر از دیگران ببینیم.
اما در مقابل میتوان این رفتار را بهعنوان ویژگی شخصی برداشت کرد و سعی کرد تا با آن راحتتر شویم. ممکن است بهجای کتاب، شنیدن کتاب صوتی برایمان راحتتر باشد یا خواندن مقالهها در اینترنت برایمان جذابتر باشد.
اگر با این وضعیت دائم در چالش هستی و مدام خودت را با آنچه «باید» باشی، مقایسه و قضاوت میکنی، لازم است از خود بپرسی که «چرا باید همانگونه باشم که دیگری هست؟»
شاید بهتر باشد بهجای آنکه بهزور خود را در قالبی که اندازهٔ مان نیست جا دهیم، در عوض قالبی بسازیم که متناسب با خودمان ساختهشده است.
پس بهتر است که برعکس استانداردهای جامعه، زندگی را بر پایهٔ استانداردهای شخصی بنا کنیم.
جملهٔ تأکیدی: به خودم اعتماد دارم، حتی اگر کسی نداشته باشد.
در انتها لازم است یادآوری کنم که هرچه در مسیر دوست داشتن خود بیشتر تلاش کنی، روزبهروز بیشتر شبیه به خودت زندگی خواهی کرد.
خودت باش، جای دیگری قبلاً گرفتهشده است.
اسکار وایلد
عجب پستی بود… باید وقت بذارم روش.
چیزی که از اوایل متن به ذهنم رسید این بود: “باید مثل عاشقی که به معشوق نگاه می کنه، به خودم نگاه کنم.” همون طور که خوبیای معشوق لذت بخشه، چیزایی که خودش/دیگران ممکنه ضعف بدونن، می تونه نَمَکش باشه. مثل کسی که موقع خندیدن فَکِش یه ذره کج میشه. از چشم خیلیا این می تونه چیز جذابی نباشه اما از نگاه عاشقش، این اتفاق معشوقو منحصر به فرد می کنه. فک کنم اگه یاد بگیرم مثل عاشق به خودم نگاه کنم، اون موقع بابت خسته شدنام، جازدنام، خودمو سرزنش نمی کنم. می فهمم که این دلبر عزیز نیاز به استراحت داره و کمی انرژی و انگیزه. اگه ترسیدم، اشکالی نداره. می تونم بهش زمان بدم که خودشو پیدا کنه و بهش بگم: نگران نباش، باهم از پسش برمیایم. باید خودمو کشف کنم، مثل عاشقی که زوایای مختلف روحی معشوقو می شناسه…گاهی بهتر از خود محبوب.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
چه طور خودم باشم
وب سایت
Notify me via e-mail if anyone answers my comment.
در یک جلسهٔ تخیل، پیرمردی را دیدم که در باغ بزرگی در حال قدم زدن بود. دستهایش را در پشت گره کرده و میان دو ردیف درخت در حرکت بود. به تکتک درختان توجه میکرد و روبروی تعدادی از آنها میایستاد و خیره میشد. ادامه
0