چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

 
helpkade
چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم
چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

آیت الله صدیقی گفت: محبّت به خدا اجازه‌ی محبّت به غیر خدا را نمی‌دهد. دل کسی چشمه‌ی محبّت خدا است، می‌جوشد و فوران دارد. محبّت، عشق، گرایش، جذب در تربیت حرف اوّل را می‌زند.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر مشروح سخنرانی آیت الله صدیقی در درس اخلاق هفتگی مورخ هشتم شهریور است که در پی می آید. فایل صوتی این سخنرانی را می توانید از لینک بالا دریافت کنید.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ‏ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أروَاحُ مَن سِواهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُون‏ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً»[۲].

رابطه‌ بین محبّ و محبوب از طریق ادراک

در این آیات کریمه لطائف، دقایق، رموز اسرار فراوان است. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» در برابر محبّت، بغضاء و نفرت است. بزرگان ما محبّت را گفته‌اند است که درک ملایم. یعنی چیزی که با وجود آدم سازگاری دارد، تناسب دارد، مفید است، برای او می‌تواند کمال باشد، نیرو باشد. انسان این را درک می‌کند. از طریق ادراک رابطه‌ای بین محبّ و محبوب برقرار می‌شود و چیزی که با وجود انسان تناسب ندارد، ناسازگاری دارد، مضرّ است، نابودکننده است، اگر انسان آن را درک بکند که شیئی با وجود او نمی‌سازد، تناسبی ندارد، یک حالت نفرتی در اثر این درک در وجود انسان پیش می‌آید.

تعریف ایمان

 برحسب آنچه که از این آیه‌ی کریمه ما می‌توانیم بفهمیم این است که ایمان یک پدیده است. حالا چیست ما نمی‌دانیم. آنچه مسلّم است ایمان علم تنها نیست. عمل تنها هم نیست. در بعضی روایات ما گفته شده است که ایمان عبارت است از اعتقاد به جنان و عمل به ارکان و اقرار به لسان. چیزی که جنان انسان، قلب انسان، باطن انسان با او پیوند پیدا می‌کند، می‌پذیرد، دل او را می‌پذیرد. هر معلومی برای انسان پذیرفته شده نیست. حتّی گاهی چیزی که با برهان برای انسان ثابت می‌شود، دلپذیر نیست. یک چیزهایی که آدم یقین دارد واقعیت در بیرون از وجود انسان است ولی با این‌که می‌فهمد احساسی نسبت به او ندارد، قبول ندارد. گاهی انسان واقعیات را با این‌که می‌داند واقع است، قبول ندارد. از این جهت نسبت به او اعتقادی نیست. علم دارد ولی عقیده ندارد. یعنی جان او با او پیوندی جوشی نخورده است. امّا بعضی چیزها این‌طور نیست. ممکن است کسی علم برهانی هم نداشته باشد سواد هم خیلی نداشته باشد ولی تا با یک واقعیتی برخورد می‌کند در همان مرحله‌ی اوّل دل می‌دهد و نه تنها دل می‌دهد دلبستگی پیدا می‌کند این اعتقاد به جنان می‌شود.

لوازم محبّت

اعتقاد اگر ریشه‌دار باشد، تولید عمل می‌کند. انسان به چیزی که در باور او آمد، چیزی که در عمق جان او نشست، این بیکار نمی‌نشیند، انسان به آن چیزی که عقیده پیدا کرده است، علاقه پیدا کرده است می‌خواهد خود را به او نزدیک بکند، می‌خواهد موجبی برای قرب به او، ارتباط بیشتر به او فراهم بکند. قهراً آنچه لازمه‌ی این محبّت است که راضی کردن محبوب است، تأمین خواسته‌های محبوب است، رعایت ادب در محضر محبوب است، دوست داشتن دوستان محبوب است، دوشن داشتن دشمنان محبوب است این را در عمل بخواهد یا نخواهد به سوی این طرف می‌رود. دل اهرم است، آدم وقتی به چیزی عشق پیدا کرد، علاقه‌ی او جدی شد، انگیزه، بعد شوق، بعد اراده، بعد عمل. این‌ها واقعیت است. آدمی وقتی یک میوه‌ای را دید و دل او به این میوه کشیده شد، این دیدن، علم پیدا کردن، بر دل نشستن برای او ایجاد انگیزه می‌کند که این میوه را تحصیل بکند. با این اراده شوق پیدا می‌کند. شوقش او را حرکت می‌دهد و آن میوه را به دست می‌آورد و میل می‌کند و چیزی که مانع این است، آن را برطرف می‌کند.

ایمان عرشی و آسمانی است

خدای متعال ایمان را می‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ » ایمان یک حقیقتی است، یک امری است که ذهن نیست، فکر نیست، مفهوم نیست. انسان یک چیزی را در وجود خود یافته است. خیلی چیزها برای انسان مفهوم است. خیلی چیزها برای انسان معلوم است. خیلی چیزها برای انسان مدرک است، محسوس است. امّا انسان نسبت به آن ایمان ندارد. علاقه ندارد. ایمان یک حقیقتی است که در دست خدا است، در دست کسی نیست. ایمان امر عرشی است، آسمانی است. خدای متعال قلب هر کسی را بخواهد با این پدیده، با این نور، با این کمال، با این جمال، با این صفتی که جان انسان با آن رنگ می‌گیرد، با آن رنگ‌کاری می‌کند و همه‌ی وجود انسان نسبت به ایمان مجذوب می‌شود. هر چیزی که ایمان او را تهدید بکند، می‌بینی وحشت می‌کند.

ترس مؤمن از قرار گرفتن در موقعیت معصیت

لذا انسان مؤمن از رفتن به جاهایی که در آن‌جاها احتمال معصیت است، خیلی پروا دارد، خیلی پرهیز دارد، انسان‌های منضبط، انسان‌های ریشه‌دار در ایمان، نمی‌تواند به هر مجلس عروسی  برود. به هر مجلسی که می‌داند در آن مجلس غیبت است، با آبروی اشخاص بازی می‌شود، جرأت نمی‌کند، یک واهمه‌ای دارد، یک ترسی دارد.

ترس مؤمن از مقام خدا

 این ترسی که بر انسان مؤمن به وجود می‌آید، ترس از مقام خدا است. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی»[۳] لازمه‌ی محبّت است. لازمه‌ی عشق است. جایگاهی دارد که بودن در آن جایگاه با لباس معصیت عملی نیست. با چهره‌ی کریه زشت آلوده نمی‌شود در آن مقام قرار گرفت. لذا یک حالتی برای انسان پیش می‌آید که انسان نسبت به آنچه که ایمان اقتضای عمل به آن را دارد نمی‌تواند ترک نمی‌کند.

اهمّیّت قرآن کریم برای موضوع محبّت

نماز اوّل وقت برای بعضی‌ها یک حالتی را به وجود می‌آورد می‌بینی بی‌اختیار هر چه دارد می‌گذارد حرکت می‌کند. نمی‌تواند مشغول کاری باشد و اذان گفته بشود و او در نماز حاضر نشود. همین‌طور که نسبت به زیارت امام حسین می‌بینی بی‌قرار می‌شود. نزدیک‌های اربعین دل قرار ندارد. همه‌ی تلاش خود را می‌کند که بتواند ویزا بگیرد در موسم اربعین، در حرم حضرت سیّد الشّهداء حضور داشته باشد. نسبت به نماز وجود نازنین خاتم انبیاء، محمّد مصطفی (ص) وقت نماز می‌شد عائله‌ی او می‌گویند: حالت پیغمبر عوض می‌شد و گویا دیگر ما را نمی‌شناسد. این نشانه‌ی حبّ است، عشق است. قرآن کریم روی این مسئله‌ی محبّت انگشت گذاشته است. «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ »[۴] خدا می‌توانست بگوید: «آتَاکُم الإیمان»، «أعطَاکُمُ الإیمان»، «أنزَلَ عَلَی قَلبِکُمُ الأیمان» ولی می‌خواهد ما را به یک حقیتی توجّه بدهد که ما بدون او به جایی نمی‌رسیم.

مقام با عظمت علّامه‌ی طباطبایی

 تربیت با انگیزه است، با شوق است. اگر این شوق و انگیزه نبود، استاد هر قدر ماهر باشد شاگرد راه نمی‌افتد. باید در درون یک جوششی پیش بیاید. مرحوم علّامه‌ی بزرگوار صاحب تفسیر کبیر المیزان که هم عارف بود، هم حکیم بود، هم سالک واصل بود، هم فقیه بود و هم الحق و الانصاف الگوی قابل ارائه بود به همه‌ی اشخاص بود، با داشتن مدارج عالی هم قلّه‌ی حکمت را فتح کرده بود، هم در قله‌ی فقاهت پرچم را نصب کرده بود. هم در مسائل عرفانی و سیر و سلوکی مقامی داشت، کلیددار بود دل‌های بسته را فتح کرده بود و به پرواز درآورده بود و هم در علوم تجربی در علوم انسانی ایشان یک مهندس قابلی بود یک ریاضیدان بود، یک اخترشناس بود و یک موسیقیدان بود. یک انسان جامع جامع بود ولی اگر کسی او را نمی‌شناخت، عصا زنان در خیابان‌های قم ملاحظه می‌کرد، هیچ نه کسی همراه او بود یا نه یال و کوپالی داشت، نه توقّعی داشت، هیچ حسابی برای او خود باز نکرده بود.

تواضع علّامه‌ی طباطبایی

 نقل کردند که ایشان عبور می‌کرد چند تا بچّه شروع کردند بودند سر به سر گذاشتن و هو کردن و به او خندیدن. یک مؤمنی دیده بود بچّه‌ها دارند آقای طباطبایی را دست می‌اندازند و او را مسخره می‌کنند. آمده بود تشری به این بچّه‌ها زده بود این بچّه‌ها را پراکنده کرده بود. آقای طباطبایی او را صدا زده بود، فرموده بود که این بچّه‌ها با شما کار داشتند یا با من؟ عرض کرده بود با شما؟ فرموده بود: چه کار داشتی؟ آن‌ها با من کار داشتند، شما چه کار به کار این‌ها داشتی، چرا این بچّه‌ها را رنجاندی؟

اهمّیّت وقت نزد علّامه‌ی طباطبایی 

 آقای طباطبایی برای اوقات خود این‌قدر حساس بود که نوشته‌های خود را یک صفحه می‌نوشت، بعد نقطه‌گذاری می‌کرد. گفته بودند: چرا این کار را می‌کنی؟ گفته بود: حساب کردم دیدم در هر صفحه چند ثانیه صرفه‌جویی در وقت من است. یک گربه‌ای در چاله افتاده بود نمی‌توانست بیرون بیاید، آقای طباطبایی که برای چند ثانیه نوشتن برای وقت خود حساب باز کرده است، نیم ساعت تلاش کرده بود تا این گربه را از آن‌جا دربیاورد. کدام رئیس، کدام وزیر، کدام مدیر کل، کدام استاندار این‌طور می‌تواند باشد که آقای طباطبایی این‌طور بوده است. این حالت‌ها که انسان، انسان بشود. این با علم انسان به جایی نمی‌رسد.

برتری ایمان نسبت به علم

 علم لازم است ولی علم کافی نیست. لذا خدای متعال در این آیه علم را برجسته نکرده است. ایمان را برجسته کرده است و ایمانی که در دل هر کسی وجود دارد، بالاترین نعمت خدا به او داده است، ایمان را به عنوان یک امری که اعطای الهی است، ایجاد الهی است به این صورت مطرح نمی‌کند می‌گوید: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»؛

شرط خالی بودن دل از محبّت غیر خدا

 آقای طباطبایی بحثی در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده دارد که اخلاق چه فلسفه‌ای دارد. مکاتب مختلف را و فلسفه‌هایی که برای اخلاق مطرح کردند، ایشان می‌گویند: هنر اسلام این است باب جدیدی را باز کرده است. اگر حضرت یوسف یک عنصر اخلاقی است و در خلوت با یک زن می‌تواند بی‌اعتنا باشد، این ترس از جهنّم نیست او را اخلاقی کرده است، طلب بهشت نیست بلکه او گفت: «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ»[۵] این محبّت به خدا اجازه‌ی محبّت به غیر خدا را نمی‌دهد. یوسف مالامال مهر خدا بود. چون خدا دل او را پر کرده بود، چشم دل سیر بود، آدم‌هایی که خلأ دارند، دل آن‌ها خالی است. این‌ها هر آشغالی را در دل خود سرازیر می‌کنند. دل کانون لجن می‌شود. ولی دل کسی چشمه‌ی محبّت خدا است، می‌جوشد، فوران دارد. مگر جای خالی برای غیر خدا باقی مانده است تا زلیخایی بتوند به این‌جا چنگ بیندازد. محبّت، عشق، گرایش، جذب و انجذاب مهر، این‌ها است که در تربیت حرف اوّل را می‌زند.

نقش علاقه‌ و شوق در تحصیل

 لذا با تحمیل کسی به جایی نمی‌رسد. امّا با شوق می‌رسد. طلبه‌ای که شوق به علم دارد، این قطعاً آدم خوبی می‌شود. امّا کسی آمده است به زور آمده است یا به زور نیامده است با شوق آمده است یک درسی را دوست ندارد، به آن علاقه ندارد، این با موعظه علاقه‌مند نمی‌شود، باید رگ او را پیدا کرد و او را علاقه‌مند کرد یا آن مورد علاقه‌ی او را به او داد. در تمام حرفه‌ها، صنعت‌ها، مهارت‌ها آن چیزی که مایه‌ی پیروزی یک انسان می‌شود عشق و محبّت او است.

درخواست عشق به علم از خدا توسّط آقای طباطبایی

 لذا این آقای طباطبایی با این عظمت خود، ایشان خوب بچّه‌ی یتیم بوده است و پدر بالای سر او نبوده است، برای او ملّا مکتبی گرفته بودند، به منزل می‌آمده درس می‌گفته است. آقای طباطبایی هم علاقه‌ای نداشته است. یک روز این ملّا مکتبی ناراحت می‌شود، انتقاد می‌کند، توبیخ می‌کند، سرزنش می‌کند می‌گوید: من دارم از مال بچّه‌ی یتیم ارتزاق می‌کنم تا تو به جایی برسی، اگر بنا نداری درس بخوانی، چرا من از پول یتیم بخورم و بیایم وقت خود را ضایع بکنم؟ مرحوم آقای طباطبایی خیلی دل شکسته می‌شود، فرموده بودند: رفتم در بیابان با خدا خلوت کردم دو رکعت نماز خواندم بعد از نماز دست گدایی را به سوی خود او باز کردم. گفتم: خدا یا من را عاشق علم خود بکن یا جان من را بگیر. می‌گوید: بعد از این نماز خدای متعال حال من را عوض کرد. لذا در هیچ درسی از دروس استاد حضور پیدا نکردم مگر این‌که قبل از آن مطالعه کرده بودم، زوایای آن را دیده بودم و با ذهن آماده و ایشان تعبیری دارد حاکی از این است که گویا از کسی استفاده نکرده است. خدای متعال با این فوران و جوششی که در وجود او پدید آورده است مرحمت کرده است، هر درسی را مطالعه می‌کرده است متوجّه می‌شده است و سر درس استاد به نحو دیگری حاضر می‌شده است.

عنایت امیر المؤمنین (ع) به علّامه‌ی طباطبایی

 آیت الله خوشوقت فرمودند: آقای طباطبایی وقتی به نجف رفته بود، وارد بر امیر المؤمنین شده بود، یعنی اوّل به حرم حضرت امیر مشرّف شده بود. عرض کرده بود: یا امیر المؤمنین غریب هستم، مهمان شما هستم، به شما پناه آوردم، این‌جا کسی را نمی‌شناسم. نمی‌دانم کدام استاد را انتخاب بکنم که دست من را بگیرد، من را به جایی برساند. وقتی برگشته بود، منزلی را که اساس آن‌جا گذاشته بودند هنوز پهن نکرده بودند، در زده شده بود. فرموده بودند: وقتی در را باز کردم، دیدم سیّد بزرگواری است معلوم شده بود آقا میرزا علی آقای قاضی است. آن عارف واصل. علّامه‌ی بی‌بدیل. به آقای طباطبایی گفته بودند که درس خیلی خوب است ولی مهم تزکیه است. از همان قدم اوّل حواله‌ی امیر المؤمنین به سراغ او آمده بود، درس برای آدم شدن است. درس برای خودسازی است، درس برای اخلاقی شدن است. خدا نکند آدم درس بخواند و بی‌اخلاق باشد. خدا نکند انسان با قرآن و حدیث آشنایی مفهومی پیدا بکند امّا آلودگی داشته باشد امّا جرأت به گناه داشته باشد. آن الفبای اوّلی که مرحوم آیت الله برهان العارفین آقا میرزا علی آقای قاضی به کام علّامه‌ی طباطبایی گذاشت بود، مقصد درس این است که انسان از خود فارغ بشود و به خدا برسد. از خود غافل نباشد، باید به خود برسد. بعد فرموده بودند: خود من به تو درس می‌دهم. به مسجد کوفه بیا، من آن‌جا حجره دارم، هر روز به آن‌جا بیا من به تو درس می‌دهم. علّامه‌ی طباطبایی این‌طور که آقای خوشوقت ما (اعلی الله مقامه) از خود آقای طباطبایی نقل می‌کردند، فرموده بود: ما چند وقتی می‌رفتیم می‌دیدیم که آقا تشریف ندارند یا دیر آمدند یا خیلی توجّهی به من و درس من ندارند ولی من ایشان را رها نمی‌کردم مدّتی که بالا و پایین کرد، دیر آمد، نیامد، ناز کرد، درس نگفت، کم گذاشت دید نه من مشتری نیستم که از این بازار صرف نظر بکنم. فرموده بودند: وقتی دید من جدی هستم آن کتاب را بست، یک کتاب دیگری برای ما باز کرد و آن کتاب دل بود.

مجموعه‌ی آفرینش کتاب الله است

 «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»[۶] خدا این عالم را برای ما کتاب خلق کرده است. تمام موجودات عالم کلمات خدا هستند، خدا کنار هم این کلمات خود را چیده است مجموعه‌ی عالم آفرینش کتاب الله است. شما به قرآن دست می‌زنید به عنوان کتاب خدا است، آیات خدا است بی‌وضو دست نمی‌زنید، خیال می‌کنید فقط قرآن کتاب خدا است؟! خود تو کتاب الله نیستی؟! خود تو هم آیه‌ی خدا هستی، خود تو هم کلمه الله هستی، چرا به خود اجازه می‌دهی، خود را مقدّس ندانی؟ چرا خود را آیینه‌ی خدا نمی‌دانی؟ چرا خود را آیه‌ی خدا نمی‌دانی؟ خود تو هم کلمه الله هستی. خدا تو را به عنوان کتاب خود، این موجوداتی که ما با این‌ها سروکار داریم این خاک، این گیاه، این درخت، این حیوانات همه‌ی این‌ها آیات خدا هستند، همه‌ی این‌ها قداست دارند، باید ما همه‌ی این‌ها را دوست داشته باشیم. بی‌وضو نباید به این‌ها دست بزنیم، اگر اخلاقی باشیم. ما همیشه در محضر خدا هستیم و سر سفره‌ی خدا هستیم.

علّت تقدّس دحو الارض

در این کتاب شریف اقبال، مرحوم سیّد بن طاووس (اعلی الله مقامه الشّریف) راجع به دحو الارض که به احتمال قوی همین امروز بود که گذشت. چون اوّل ماه، ماه دیده نشده بود، بیست و پنجم قاعدتاً باید امروز باشد. دحو الارض چرا این‌قدر مقدّس است؟ چرا یک روز است در روز دحو الارض معادل ۶۰ سال عبادت است. اصلاً در عقل آدم نمی‌گنجد. ایشان نکته‌ی لطیفی دارد. من با بیان خود دارم عرض می‌کنم ولی رمز را از این بزرگوار گرفتم خدا همه‌ی موجودات را برای بشر آفریده است. خدا مهمان عزیزی می‌خواهد بیاورد، لذا همه‌ی موجودات را به عنوان مقدّمات پذیرایی این مهمان عزیزی که می‌تواند آیینه‌ی تمام نمای خود او باشد می‌تواند با خدای خود ندار باشد، می‌تواند این آن باشد و آن این باشد.

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

شرط رسیدن به مرحله‌ی فنا

انسان به خوبی می‌تواند از احادیث قدسی این را به دست بیاورد که انسان وقتی به مرحله‌ی فنا می‌رسد، دیگر خودی ندارد که خودبین باشد. خود او نقش او است، کار او است، اثر او است، ارتباط به او دارد. بریده‌ی از او نیست که یک موجود دیگر باشد. من کار خدا هستم، کار هر کسی خود او است. لذا این انسان به قدری مورد احترام پروردگار متعال است که خدا هم آسمان‌ها و اجرام کیهانی و این زمین پهن را و این دریاها و این کوه‌ها و این حیوانات و این ملائکه همه را آفریده که این‌ها برای پذیرایی این موجود آماده باشند. همه چیز را که آفرید حالا بنا است بشر را بیاورد.

گسترده شدن زمین برای انسان

 آخرین سفره‌ای را که خدا پهن کرده است و بشر را سر این سفره نشانده است زمین است. «وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها»[۷] این دحو الارض که در مفاتیح است می‌بینید این در سوره‌ی مبارکه‌ی شمس هم خدای متعال به زمین و دحو الارض قسم خورده است. این لطافتی دارد آدم وقتی مهمانی می‌دهد، مهمانی برای سیر کردن شکم نیست، و الّا انسان غذا می‌پزد می‌برد در خانه‌ی فقرا می‌دهد. یک کسی را که دعوت می‌کنید در خانه‌ی خود، او را دوست دارید، می‌خواهید او را احترام کرده باشید. می‌خواهید بگویید: من تو را به حساب آوردم یک، برای من محترم هستی دو، به تو علاقه دارم سه، احتیاج به انس تو دارم، می‌خواهم با تو حرف بزنم، می‌خواهم با تو بنشینم. می‌خواهم با تو صفا بکنم، آدم کسی را مهمان می‌کند به خاطر صفای با مهمان خود است و الّا این‌که برویم در یک رستوانی بنشینیم یک غذایی خوریم، حالا دیگر این‌طور شده است دیگر کسی را در خانه نمی‌برند، این‌جا و آن‌جا می‌برند. این آن نیست. آن اکرام، آن محبّت، آن صفا این است که آدم خانه یکی بشود، آدم در خانه‌ی اشخاص پای او باز بشود. خدای متعال همه‌ی موجودات را به عنوان مقدّمه‌ی پذیرایی برای رشد روح این موجود الهی که «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»[۸] از خود بارقه‌ای است، به این‌جا آورده است می‌خواهد پذیرایی بکند، آخرین وسیله‌ی حیات او و آخرین سفره‌ی زنگین او زمین بود. وقتی زمین را به عنوان سفره گسترد، یعنی حیات و رشد تو آغاز شد.

محبوب کردن ایمان از طرف خدا برای انسان

 این است که خدای متعال در این کریمه «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۹] ایمان را برای شما محبوب کرد. نه معلوم کرد، نه موجود کرد. نه موصوف کرد. یعنی کار خدا دلبری است. اگر دل داشته باشی، خود خدا خریدار است. «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» نفرمود: «حبب الی قلوبکم الایمان» فرمود: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» همه‌ی وجود خود را مجذوب ایمان کردم ولی کدام مرکزی، کدام کانون مزیّن است و حقیقت ایمان در آن‌جا بروز می‌کند «وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» در دل‌های شما مزیّن کرد.

شهادت امام جواد (ع)

آغاز این ماه با وجود نازنین کریمه‌ی اهل بیت فاطمه‌ی معصومه (س) مزیّن شد ولی پایان این ماه با شهادت نور چشم امام رضا، جوان‌ترین امام ما، سفره گستر جود پروردگار متعال، دادرس گرفتاران دنیوی حضرت امام محمّد تقی جواد الائمّه است که چند روزی بیشتر به شهادت آن عزیز نمانده است.

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیات ۷ و ۸٫

[۳]– سوره‌ی نازعات، آیه ۴۰٫

[۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۵]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۳٫

[۶]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۷]– سوره‌ی شمس، آیه ۶٫

[۸]– سوره‌ی حجر، آیه ۲۹ و سوره‌ی ص، آیه ۷۲٫

[۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

کپی شد

All Content by Mehr News Agency is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.


دریافت
16 MB
Downloads-icon

روش اینکه قلب فقط جای خدا باشد .

۱۳۹۲/۰۳/۰۷


۸۰۵۹ بازدید

نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

کليه حقوق اين سايت متعلق به پایگاه خبري-تحليلي مشرق نيوز مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.

حوزه/ يكي از عوامل مهم قساوت قلب كه بسي جانكاه است، آمال و آرزوهاي دنيوي است. البته بايد توجه داشت كه هر آرزوئي زشت و مذموم نيست. آن آرزوئي مذموم است كه از تعلقات مادي و دنيوي ريشه بگيرد، چنين آرزوهائي عامل قساوت قلب محسوب مي‌ شوند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، تربیت اسلامی از توصیه های بزرگان دین برای مسلمانان است که در شماره های گوناگون، بخش های مختلفی را تقدیم حضور مخاطبان گرامی خواهیم کرد.

* روشنی و پاکی دل

– سؤال

در مورد روشني و پاكي دل توضيح دهيد؟

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

– پاسخ

معادل «قلب» در فارسي همان لفظ «دل» است كه در نظم و نثر فراوان به كار برده مي‌شود؛ مثلاً وقتي مي‌گويند: «دلت را پاك كن»، «دل نوراني داشته باش» و … در همة موارد مراد همان چيزي است كه در عربي به آن «قلب» يا «فؤاد» گفته مي‌شود.[1]

قلب در قرآن از موقعيت بسيار ممتازي برخوردار مي ‌باشد و اكثر كارهاي نفساني به او نسبت داده شده است، از قبيل: ايمان، كفر، نفاق، تعقل، فهم، قبول حق و عدم قبول آن، هدايت، ضلالت، آرامش و … .[2]بالاتر از اين، مقام قلب در قرآ‎ن آن‌چنان عالي است كه آنجا كه سخن از وحي ـ يعني ارتباط انسان با خدا ـ به ميان مي‌آيد قلب ذكر مي‌شود. خدا در قرآن به پيامبر مي‌فرمايد: «روح الامين (جبرئيل) قرآن را بر قلب تو نازل كرد تا از بيم‌دهندگان باشي».[3]

بنابراين مي ‌توان گفت حيات، بستگي به قلب و روح دارد، اوست كه بدن را اداره مي‌‌ كند، تمام اعضاء و جوارح مسخّر او هستند، و همه اعمال و حركات از قلب سرچشمه مي‌گيرد. پس مي‌توان گفت كه سعادت و شقاوت انسان به چگونگي قلب او بستگي دارد.

از قرآن و احاديث استفاده مي‌شود، همچنانكه بدن انسان گاهي سالم است و گاهي بيمار، قلب او هم گاهي سالم است و گاهي بيمار، خدا در قرآن كريم مي‌فرمايند: «روزي كه مال و اولاد براي انسان سود ندارند مگر كسي كه با قلب سالم به سوي خدا رجوع كند».[4] چنانكه ملاحظه نموديد در اين آيه و آيات ديگر سلامت به قلب نسبت داده شده و حتي سعادت اخروي انسان را منوط به اين مي‌دانند كه با قلبي سالم و خاشع به سوي خدا بازگردد.

با كنار هم قرار دادن آيات و روايات مربوط به قلب مي‌توان اين‌گونه نتيجه گرفت كه معصومين قلب را به سه دسته تقسيم نموده‌اند:

1. قلب كافر: قلبي است كه از فطرت اصلي خود منحرف شده و به عالم بالا نمي‌نگرد بلكه فقط به امور دنيا مي‌نگرد. به همين جهت خدا و جهان آخرت را مشاهده نمي‌كند. چنين قلبي نور ايمان در آن نمي‌تابد و يكسره تاريك است.

2. قلب مؤمن كامل: درب قلب مؤمن به سوي عالم بالا و جهان غيب مفتوح است. چراغ ايمان در آن روشن شده و هيچگاه خاموش نخواهد شد. در چنين قلبي جز خدا و فرشتگان مقرب الهي كسي و چيزي جاي ندارد و يك‌پارچه نور و سرور و شوق و صفاست.

3. قلب مؤمني كه گاهي هم به گناه آلوده مي‌شود. قلب چنين فردي تاريك و مسدود نيست، بلكه به وسيلة نور ايمان روشن شده و براي دريافت كمال و افاضات الهي مفتوح مي‌باشد. ليكن در اثر گناه، نقطه سياهي در آن به وجود آمده و بدين وسيله شيطان در آن راه يافته است. در چنين قلبي هم فرشتگان راه دارند و هم شياطين. فرشته از دريچة ايمان وارد مي‌شود و او را دعوت به خير مي‌كند و شيطان از نقطة سياه نفوذ مي‌كند و او را دعوت به بدي مي‌كند. اينان همواره در حال نزاع و جدال هستند، و زندگي باطني و سرنوشت اخروي انسان هم بستگي به نتيجة اين جدال دارد و از همين روست كه جهاد با نفس هم ضرورت پيدا مي‌كند.[5]

حضرت علي  ـ عليه السّلام ـ در وصيت‌نامة خويش به فرزندش امام حسن مجتبي  ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايند: «ذَكِ قَلبَكَ بالأَدبُ كَما تُذَكي النارُ بِالحُطَبِ»[6] ـ دل خود را با ادب پاك و روشن بدار، چنانكه آتش را با هيزم برافروخته نگه مي‌دارند. در اين كلام قلب انسان به آتشي تشبيه شده است كه اگر آن را رها كنند خاموش مي‌شود. و اگر هيزم بياورند و در آن آتش بيندازند، افروخته مي‌شود، همانگونه كه آتش، فروزش و روشني را با خود دارد و جهت استمرار اين حالت به هيزم احتياج دارد، دل آدمي نيز به كمك ادب، روشني و فروزش پيدا مي‌كند و قوي مي‌گردد. آتش با هيزم برافروخته مي‌ماند و دل، با ادب، منظور از ادب هم چيزهائي است كه باعث حُسن رفتار انسان مي‌شود يعني به آنچه آدمي جهت حُسن و زيبائي رفتارش مي‌آموزد ادب اطلاق مي‌شود.

از اين كلام علي  ـ عليه السّلام ـ چند نكته را مي‌توان برداشت كرد:

1ـ قلب و دل قوه‌اي است در درون انسان كه براي افروختن، روشن شدن، گرمي دادن و نور بخشيدن آمادگي دارد؛ ولي اين كارها خود به خود انجام نمي‌گيرد و احتياج به نيرو و تغذيه دارد. همان‌طور كه بدن ـ به خصوص در سنين طفوليت و جواني ـ آمادگي رشد دارد، ولي خود به خود رشد نمي‌كند و احتياج به تغذيه دارد تا رشد نمايد، قلب هم آمادگي درك حقايق و ابراز احساسات و عواطف را دارد، ولي بايد تغذيه شود و غذاي سالم به آن برسد. از اين رو بايد  انرژي لازم را براي قلب تأمين كرد چون بدون داشتن منبع انرژي خاموش خواهد شد.

2ـ نكتة ديگري كه از اين كلام نوراني حضرت علي  ـ عليه السّلام ـ استفاده مي‌شود اين است كه اگر مي‌خواهيم آتش دل هميشه روشن و آماده پذيرش حقائق و اظهار عواطف باشد بايد به كمك چيزي كه قابليت و توان انرژي زايي دارد، انرژي قلب تأمين گردد. هر چيزي نمي‌تواند تأمين‌كننده انرژي قلب باشد، همانگونه كه اگر آب يا سنگ در آتش بريزيم، در اشتعال آن هيچ تأثيري ندارد. اگر چيزي را در قلب قرار دهيم كه به جاي شعله‌ور سازي، آن را خاموش و نابود مي‌سازد، نبايد انتظار فعاليت از آن داشت. اين چنين نيست كه هر چه به دل وارد مي‌شود به نفع دل باشد و هر معلوماتي كه به دل عرضه كنيم موجب تقويت احساسات و باعث رشد و كمال دل شود. چه بسا تغذيه اگر از مواد مسموم باشد موجب فساد و نابودي قلب مي‌گردد و يا فعاليت آن را كند مي‌نمايد. پس بايد قلب را به چيزي تغذيه نمود كه با كمال و تعالي آن تناسب دارد و موجب رشد آن مي‌شود.

3. نكتة ديگري كه از اين فراز وصيت‌نامه استفاده مي‌شود اين است كه قلب به عنوان مركز ادراك و احساس، به تغذيه دمادم احتياج دارد. گاهي ما گمان مي‌كنيم وقتي مطلبي را فهميديم و به آن عالم شديم ديگر بارمان را بسته‌ايم. در صورتي كه اين طور نيست. همانطور كه براي ايجاد روشنائي بايد مواد سوختي و انرژي لازم را تأمين نمود تا خاموش نشود و فعاليت آن مستمر باشد. قلب آدمي نيز همين‌طور است و نيازمند تأمين مدام انرژي است. با يك بار دانستن و برهان اقامه نمودن، كار تمام نمي‌شود، توجه به يك مطلب فقط تا مدتي، كم يا زياد، مي‌تواند اثر داشته باشد. از همين رو بايد از آن مراقبت كرده رشد داده و تغذيه نمود والّا خاموش مي‌شود و اثرش از بين مي‌رود.

اگر مي‌خواهيم دلمان برافروخته و روشن باشد، رشد كند و به حقايق نزديك‌تر شود، بايد تغذيه و بهداشت دل پيوسته ادامه يابد و افكار صحيح به آن عرضه و افكار مسموم از آن دور گردد. در اين ميان آنچه مايه حيات دل است و دل را زنده نگه مي‌دارد و موجب رشد قلب مي‌شود و به برافروختگي نور قلب مي‌افزايد، ادب است. ادب، معارف صحيح و احساسات الهي و پاك را برمي‌انگيزاند و باعث مصونيت دل از آفاتي هم‌چون غفلت، گناه و ضعف معرفت مي‌شود و آن را از افكار غلط، اوهام و شبهات دور نگه مي‌دارد. همان‌طور كه غذاي سالم موجب رشد بدن و غذاهاي مسموم موجب ضعف آن مي‌شوند و گاهي هم منجر به مرگ آن مي‌گردند، دل نيز اگر از غذاهاي سالم، علوم و معارف حق، بهره‌مند گردد، رشد مي‌كند و اگر از اينها محروم بماند و با شبهات و اوهام و افكار مغالطه‌آميز تغذيه گردد، ايمانش را از دست مي‌دهد و پس از مدتي فاسد مي‌شود. پس دل خويش را به وسيلة ادب و آموزه‌هاي صحيح و مؤثر در حُسن رفتار، روشن نما و برافروز؛ آن چنانكه آتش به وسيلة هيزم برافروخته مي‌شود.[7]

در پايان بايد گفت كه شناخت عوامل قساوت قلب، منجر به دوري انسان‌ها از آنها مي‌شود و با خالي شدن دل از اين عوامل، نور پاكي و روشنائي بر آن وارد مي‌شود به همين خاطر به بعضي از عواملي كه باعث تيرگي و قساوت قلب مي‌شوند اشاره‌اي گذرا مي‌كنيم:

1. يكي از عوامل مهم قساوت قلب كه بسي جانكاه است، آمال و آرزوهاي دنيوي است. البته بايد توجه داشت كه هر آرزوئي زشت و مذموم نيست. آن آرزوئي مذموم است كه از تعلقات مادي و دنيوي ريشه بگيرد، چنين آرزوهائي عامل قساوت قلب محسوب مي ‌شوند.

2. يكي ديگر از عوامل قساوت قلب فراموش كردن خداست. آنگاه كه انسان خدا و ياد خدا را در زندگي خويش فراموش مي‌كند، دلش سخت مي‌شود و هنگامي‌كه دلي سخت شود، نه موعظه در آن اثر مي‌كند و نه استدلال و برهان او را رام مي‌كند.

حرص و طمع نيز باعث قساوت قلب است. پيامبر گرامي اسلام  ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايند: «از طمع اجتناب ورزيد زيرا حرص و طمع، دل را آشفته و قسي كرده و مُهر بر آن مي‌زند».[8]

4. غذا و لقمة حرام نيز باعث قساوت قلب مي‌شود. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي  ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «اي علي لقمة حرام، دل را سياه مي‌كند.»[9]

5. غفلت نيز از جمله عواملي است كه باعث قساوت قلب مي‌شود.

6. پُرخوري، شنيدن لهويات، زياده‌گويي، قطع رحم، دنياخواهي، ترك عبادت و … از ديگر عواملي است كه در روايات، آنها را باعث قساوت قلب پنداشته‌اند.

در آخر بايد گفت، دلي پاك و نوراني است كه اين عوامل را نداشته باشد و اين تنها به صرف گفتار نيست كه «دلت پاك باشد» بلكه در عمل هم بايد اثبات كني كه «دلت پاك است».

 

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. پند جاويد. محمّد تقي مصباح يزدي. ج2. انتشارات مؤسسة امام خميني  ـ رحمة الله عليه ـ.

2. حكمت‌ها و اندرزها. مرتضي مطهّري. انتشارات صدرا.

3. خودشناسي در تربيت اسلامي. سيد يوسف ابراهيميان آملي. ج2. چ1. آمل: بي‌جا.

4. جوان و نيروي چهارم زندگي. محمّدرضا شرفي، انتشارات سروش.

5. خودسازي (تزكيه و تهذيب نفس). ابراهيم اميني. قم: انتشارات شفق، 1372.

 

پي نوشت ها:

[1] . مصباح يزدي. محمّد تقي، پند جاويد. قم: انتشارات مؤسسه امام خميني  ـ رحمة الله عليه ـ ، چاپ اول، 1380، ج2. ص86

[2] . اميني. ابراهيم. خودسازي (تزكيه و تهذيب نفس). قم، انتشارات شفق، چاپ دوم. 1372، ص 42

[3] . شعراء/194

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

[4] . شعراء/89

[5] . همان، خودسازي، ص 53

[6] . همان، پند جاويد، ج2، ص 85

[7] . پند جاويد. همان، ج2. ص 85 تا 90

[8] . ابراهيميان آملي، سيد يوسف، خود شناسي در تربيت اسلامي. آمل، چاپ اول، 1378، ج2. ص44

[9] . همان. ص44

منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم

تمامی حقوق این سایت برای خبرگزاری حوزه محفوظ است. ۱۳۹۸©
بازنشر مطالب خبرگزاری حوزه در سایر خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها بدون ذکر منبع آزاد است.

به نام خدایی که «مقلّب القلوب» است. دل ها را زیر و رو و دگرگون می سازد، با این گونه تحولّات درونی، زندگی بیرونی هم
دگرگون می شود، خدایی که در دل عارفان صاحب دل جای دارد و از رهگذر چنین دل های پاک، می توان «سلوک معنوی»
داشت و راهی به سوی خدا یافت و «خدایی» گشت و «الهی» زیست.

آن چه با عنوان قلب و دل، در قلمرو معارف دینی و آموزه های عرفانی و اخلاقی مطرح است، با آن «دل» که خاستگاه
هوس های شیطانی و تمایلات نفسانی است، متفاوت است.

این، راه به ملکوت می گشاید، آن به بیراهه نفسانیّات می کشاند.

این، مدبّر و مدیر وجود است، آن مدار وسوسه های دون.

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

در روایات، برای «قلب»، نقشی هدایت گر و کنترل کننده و پیشوا معرفی شده است. پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ فرموده است:
«القلب ملک و له جنود، فاذا صلح الملک صلحت جنوده و اذا فسد الملک فسدت جنوده»،1 قلب همچون پادشاهی است که
لشکریانی دارد. اگر پادشاه صالح باشد، سربازانش هم صالح می شوند و هرگاه فرمانروا خراب باشد، سپاهیان او نیز فاسد و
خراب می شوند.

این، یعنی همان نقش رهبری، هدایت گری، خط دهی، سامان بخشی و مدیریت در حالات و رفتار و خصلت های انسان، که در
اختیار دل است.

به همان نحو که «رهبری» در جامعه و انسان ها از حساسیت و اثرگذاری برخوردار است، قلب انسان نیز (نه آن عضو
صنوبری شکل درون قفسه سینه) حسّاس و کارساز و نقش پرداز است. پس می سزد که در مراقبت از آن و کنترل حالاتش و
ورودی ها و خروجی هایش و اثرگذاری و اثرپذیری هایش دقت شود.

گاهی کسی از «قلب سلیم» برخوردار است و دیگری از «قلب مریض». آیا بیمار دلان با صاحبان دل های صاف و زلال و مهذّب
یکسانند؟

گاهی قلبی مهر و موم شده و بسته و ختم شده است (ختم اللّه علی قلوبهم…)2 و گاهی دل، باز و گشوده است و شرح صدر
وجود دارد. آیا این دو گونه قلب، دو گونه رفتار و زندگی پدید نمی آوردند؟

آن چه در دل می گذرد، بر زبان هم جاری می شود، در عمل هم انگیزه می آفریند، هدف ساز هم هست و جهت را نیز تعیین
می کند.

پس باید دید که دل، کجایی است، چگونه است و به کدام پایگاه وابسته است؟

درست است که با یک «دل» نمی توان دو «دلبر» داشت و درست گفته اند که: «ای یک دله صد دله، دل یک دله کن…».

امّا مهم آن است که آن دل دار و دلبر، ارزنده و قیمتی و لایق «دل دادگی» باشد، وگرنه دل هر جایی هر روز بر شاخه ای
می نشیند و صاحب دل را آواره و هرجایی می کند.

از قرآن کریم الهام بگیریم که فرموده است:

«ما جَعَلَ اللّه لِرجلٍ مِنْ قلبینِ فی جَوفِه».3

خداوند در درون هیچ کس، دو قلب قرار نداده است.

البته این روشن است که هیچ کس دو قلب ندارد، لیکن رهنمود قرآن، به آن دلی است که کانون عشق ها، گرایش ها، عواطف و
احساسات، باورها، محبّت ها و گرایش هاست و باید تکلیف آن را روشن ساخت و هشیار ساخت و هشیار بود که آیا جایگاه
خداست، یا پایگاه شیطان؟

بر سر چند راهه های محبوب گزینی و دل سپاری و مهر ورزی. باید «تعیین راه» و «تعیین جهت» کرد، تا دل، سرگردان نماند و
طعمه غارت گران نشود.

اگر بزرگان عرفان و اخلاق، «دربانی دل» را رمز و راز رسیدن به کمالات دانسته اند و در پاسخ به این سوءال که از کجا به این
مقامات رسیده اید؟ گفته اند: دربان دلمان بودیم (کنتُ بوّاباًعلی قلبی)، این نکته، گویای ضرورت نظارت بر ورودی های دل
است و این که با قلب خودمان چه می کنیم و چه کنترلی بر آن داریم و به که می سپاریم و به چه می فروشیم؟

گفته اند که: «القلب حرم الله…»، دل حریم الهی است و در این حرم مقدّس، جز خدا را راه نده.

این دل، سرای توست، نه بیگانه

در راه دل نشسته و در بانم

حاشا که جز تو ره به دلم یابد

جانم فدایت، ای همه جانانم4

در کلام حضرت رسول چنین آمده است:

«ان اللّه تعالی فی الأرض أوانی، الا وهی القُلوب…»5

خداوند را در روی زمین ظرف هایی است، آگاه باشید که آن ظرف های الهی، قلب هاست، پس بهترین این ظرف ها نزد خدا، دلی
است که نسبت به برادران نازک تر و از گناهان پاک تر و در راه خدا استوارتر باشد.

عرش رحمانی که می گویند، آن نام دل است

بر در دل حلقه زن، کام دل از دل حاصل است

در ظرف دل چه باید ریخت و آن را از چه باید آکند؟

بالاخره این «جام دل»، تهی نمی ماند. اگر از عشق به خوبی ها و خوبان پر نکنی، از علاقه های بدلی و محبوب های عوضی و
معشوق های بی ارزش پر می شود و آن گاه، خالی کردن این خانه که به اجاره یا مالکیّت یک «بیگانه» در آمده است، بسیار
دشوار است! از اول باید مواظبت کرد که یک «نامطلوب» وارد آن نشود و آن جا خانه و بیتوته نکند.

اگر بتوانیم «مرغ دل» را بر شاخه «حبّ خدا» بنشانیم و اگر گرفتارش می کنیم، گرفتار عشق خوبان و پاکانش کنیم، یقیناً ما را
به بیراهه نمی کشد و پشیمانی به بار نمی آورد. صبری اصفهانی می گوید:

گر طیر دل بر سر کوی تو، معذورش دار

چه کند؟ قاعده مرغ گرفتار این است6

اگر بتوانیم در دل، «چراغ معرفت» برافرازیم.

نه…اصلاً اگر بتوانیم دل را چراغ معرفت سازیم و با نورانیت دل، راه زندگی را طی کنیم، تا قیامت، مسیر ما را روشن می سازد.
این کلام حضرت باقرالعلوم ـ علیه السلام ـ است، که در ترسیم دل ها و حالات آن ،از جمله به «دل موءمن» اشاره می کند که همیشه
باز، روشن و روشن گر است تا روز قیامت: «و قلب مفتوح فیه مصباح یزهر و لا یطفأ نوره الی یوم القیامةِ و هو قلب الموءمن».7

در قلمرو دل، گام های دیگری خواهیم زد.

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

باشد که همراهی شما با این گام ها، به «مقصد» نزدیک ترمان کند.

1.میزان الحکمه، حدیث 16911.

2.بقره (2) آیه 7.

3.احزاب (33) آیه 4.

4.برگ و بار، ص 19.

5.میزان الحکمه، ج 5، ص 217.

6.گلزار ادب، ص 282.

7.معانی الأخبار،ص 395،ح 50.

به نام خدایی که «مقلّب القلوب» است. دل ها را زیر و رو و دگرگون می سازد، با این گونه تحولّات درونی، زندگی بیرونی هم@@N@@دگرگون می شود، خدایی که در دل عارفان صاحب دل جای دارد و از رهگذر چنین دل های پاک، می توان «سلوک معنوی»@@N@@داشت و راهی به سوی خدا یافت و «خدایی» گشت و «الهی» زیست.

آن چه با عنوان قلب و دل، در قلمرو معارف دینی و آموزه های عرفانی و اخلاقی مطرح است، با آن «دل» که خاستگاه@@N@@هوس های شیطانی و تمایلات نفسانی است، متفاوت است.

این، راه به ملکوت می گشاید، آن به بیراهه نفسانیّات می کشاند.

این، مدبّر و مدیر وجود است، آن مدار وسوسه های دون.

در روایات، برای «قلب»، نقشی هدایت گر و کنترل کننده و پیشوا معرفی شده است. پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ فرموده است:@@N@@«القلب ملک و له جنود، فاذا صلح الملک صلحت جنوده و اذا فسد الملک فسدت جنوده»،1 قلب همچون پادشاهی است که@@N@@لشکریانی دارد. اگر پادشاه صالح باشد، سربازانش هم صالح می شوند و هرگاه فرمانروا خراب باشد، سپاهیان او نیز فاسد و@@N@@خراب می شوند.

این، یعنی همان نقش رهبری، هدایت گری، خط دهی، سامان بخشی و مدیریت در حالات و رفتار و خصلت های انسان، که در@@N@@اختیار دل است.

به همان نحو که «رهبری» در جامعه و انسان ها از حساسیت و اثرگذاری برخوردار است، قلب انسان نیز (نه آن عضو@@N@@صنوبری شکل درون قفسه سینه) حسّاس و کارساز و نقش پرداز است. پس می سزد که در مراقبت از آن و کنترل حالاتش و@@N@@ورودی ها و خروجی هایش و اثرگذاری و اثرپذیری هایش دقت شود.

گاهی کسی از «قلب سلیم» برخوردار است و دیگری از «قلب مریض». آیا بیمار دلان با صاحبان دل های صاف و زلال و مهذّب@@N@@یکسانند؟

گاهی قلبی مهر و موم شده و بسته و ختم شده است (ختم اللّه علی قلوبهم…)2 و گاهی دل، باز و گشوده است و شرح صدر@@N@@وجود دارد. آیا این دو گونه قلب، دو گونه رفتار و زندگی پدید نمی آوردند؟

آن چه در دل می گذرد، بر زبان هم جاری می شود، در عمل هم انگیزه می آفریند، هدف ساز هم هست و جهت را نیز تعیین@@N@@می کند.

پس باید دید که دل، کجایی است، چگونه است و به کدام پایگاه وابسته است؟

درست است که با یک «دل» نمی توان دو «دلبر» داشت و درست گفته اند که: «ای یک دله صد دله، دل یک دله کن…».

امّا مهم آن است که آن دل دار و دلبر، ارزنده و قیمتی و لایق «دل دادگی» باشد، وگرنه دل هر جایی هر روز بر شاخه ای@@N@@می نشیند و صاحب دل را آواره و هرجایی می کند.

از قرآن کریم الهام بگیریم که فرموده است:

«ما جَعَلَ اللّه لِرجلٍ مِنْ قلبینِ فی جَوفِه».3

خداوند در درون هیچ کس، دو قلب قرار نداده است.

البته این روشن است که هیچ کس دو قلب ندارد، لیکن رهنمود قرآن، به آن دلی است که کانون عشق ها، گرایش ها، عواطف و@@N@@احساسات، باورها، محبّت ها و گرایش هاست و باید تکلیف آن را روشن ساخت و هشیار ساخت و هشیار بود که آیا جایگاه@@N@@خداست، یا پایگاه شیطان؟

بر سر چند راهه های محبوب گزینی و دل سپاری و مهر ورزی. باید «تعیین راه» و «تعیین جهت» کرد، تا دل، سرگردان نماند و@@N@@طعمه غارت گران نشود.

اگر بزرگان عرفان و اخلاق، «دربانی دل» را رمز و راز رسیدن به کمالات دانسته اند و در پاسخ به این سوءال که از کجا به این@@N@@مقامات رسیده اید؟ گفته اند: دربان دلمان بودیم (کنتُ بوّاباًعلی قلبی)، این نکته، گویای ضرورت نظارت بر ورودی های دل@@N@@است و این که با قلب خودمان چه می کنیم و چه کنترلی بر آن داریم و به که می سپاریم و به چه می فروشیم؟

گفته اند که: «القلب حرم الله…»، دل حریم الهی است و در این حرم مقدّس، جز خدا را راه نده.

این دل، سرای توست، نه بیگانه

در راه دل نشسته و در بانم

حاشا که جز تو ره به دلم یابد

جانم فدایت، ای همه جانانم4

در کلام حضرت رسول چنین آمده است:

«ان اللّه تعالی فی الأرض أوانی، الا وهی القُلوب…»5

خداوند را در روی زمین ظرف هایی است، آگاه باشید که آن ظرف های الهی، قلب هاست، پس بهترین این ظرف ها نزد خدا، دلی@@N@@است که نسبت به برادران نازک تر و از گناهان پاک تر و در راه خدا استوارتر باشد.

عرش رحمانی که می گویند، آن نام دل است

بر در دل حلقه زن، کام دل از دل حاصل است

در ظرف دل چه باید ریخت و آن را از چه باید آکند؟

بالاخره این «جام دل»، تهی نمی ماند. اگر از عشق به خوبی ها و خوبان پر نکنی، از علاقه های بدلی و محبوب های عوضی و@@N@@معشوق های بی ارزش پر می شود و آن گاه، خالی کردن این خانه که به اجاره یا مالکیّت یک «بیگانه» در آمده است، بسیار@@N@@دشوار است! از اول باید مواظبت کرد که یک «نامطلوب» وارد آن نشود و آن جا خانه و بیتوته نکند.

اگر بتوانیم «مرغ دل» را بر شاخه «حبّ خدا» بنشانیم و اگر گرفتارش می کنیم، گرفتار عشق خوبان و پاکانش کنیم، یقیناً ما را@@N@@به بیراهه نمی کشد و پشیمانی به بار نمی آورد. صبری اصفهانی می گوید:

گر طیر دل بر سر کوی تو، معذورش دار

چه کند؟ قاعده مرغ گرفتار این است6

اگر بتوانیم در دل، «چراغ معرفت» برافرازیم.

نه…اصلاً اگر بتوانیم دل را چراغ معرفت سازیم و با نورانیت دل، راه زندگی را طی کنیم، تا قیامت، مسیر ما را روشن می سازد.@@N@@این کلام حضرت باقرالعلوم ـ علیه السلام ـ است، که در ترسیم دل ها و حالات آن ،از جمله به «دل موءمن» اشاره می کند که همیشه@@N@@باز، روشن و روشن گر است تا روز قیامت: «و قلب مفتوح فیه مصباح یزهر و لا یطفأ نوره الی یوم القیامةِ و هو قلب الموءمن».7

در قلمرو دل، گام های دیگری خواهیم زد.

باشد که همراهی شما با این گام ها، به «مقصد» نزدیک ترمان کند.

1.میزان الحکمه، حدیث 16911.

2.بقره (2) آیه 7.

3.احزاب (33) آیه 4.

4.برگ و بار، ص 19.

5.میزان الحکمه، ج 5، ص 217.

6.گلزار ادب، ص 282.

7.معانی الأخبار،ص 395،ح 50.

این مجله مخصوص کودک و نوجوان می باشد.

پیام زن
ویژه مسائل زنان و خانواده

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
محمد جعفری گیلانی
سید ضیاء مرتضوی

3

7733305
7738743
7733305
payam-zan_man@aalulbayt.org

قم، صندوق پستی 371…

پرسمان
فرهنگی، اجتماعی، دانشجویی

مرکز فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
سید محمدرضا فقیهی
محمد باقر پور امینی
1380
3

7747240
7735473
7743816
info@porseman.net
www.porseman.n…

مبلغان
فرهنگی – تبلیغی
حوزه

1385/6/1
3
mbl

زبان: شما این روایت را چه گونه معنی می کنی که از حضرت صادق (ع ) وارد شده، به عموم شیعیان خطاب می کند و می فرماید: ای شیعیان! باعث سرافرازی ما باشید نه موجب ننگ و سرافکندگی ما!درباره مردم حرف خوب بزنید، و زبانهایتان را نگهداری کرده آنها را از زیاده ها و گفتار بد باز دارید.

پا: این روایت جز ضرر چه نفعی به حال تو داشت؟

زبان: مگر حضرت نفرمود: درباره مردم حرف خوب بزنید و از گفتار بد بپرهیزید، من که مدح مردم می کنم به وظیفه خود عمل می نمایم.

پا: بسیار در اشتباهی! مراد حضرت این نیست که مداح غیر خدا باش یا در برابر خدا دکان باز کن، بلکه نظر مبارک آن بزرگوار، همان تکلیفی است که پیوسته ما تو را نصیحت می کنیم و می گوئیم خود را نگهدار و از گفتار ناپسند دوری کن تا جز گفتار پسندیده از تو سخنی صادر نگردد.

حضرت می خواهد عظمت شیعه خود را بیان کند که وظیفه شیعه نگهداری زبان است، پیرو ما و کسی که در خط ماست نباید حرفهای بی معنی و پوچ از او صادر شود، و یا بد گفتار باشد، بلکه باید زینت ما باشد، که آن در حسن گفتار تحقق می یابد.

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

زبان: زیان محبتهای دوست ما (قلب ) نسبت به دیگران، کمتر از زیان من نیست، زیرا ملاک در مدح و ثنا و عشق به غیر خدا یکی است.

پا: جدا مطلب حساسی را گفتید، من تا به حال متوجه آن نبودم، بفرمائید دلیلی هم بر گفته خود دارید؟

قلب: معلوم نیست دلیلی داشته باشد، شاید ادعای محض باشد.

زبان: بنده تا چیزی را نبینم ادعا نمی کنم.

قلب: ادعای بزرگی را کردید.

زبان: بنده قبول دارم که جرمم بسیار است و زیان فراوانی را دارا می باشم، ولی تا به حال خیال نمی کنم مطلبی را گفته باشم که بدون دلیل باشد، اگر گفته ام بفرمائید.

قلب: حالا دلیل خود را بیان کنید.

زبان: دلیل من تجربه های زیادی است که در حق تو داشته ام، انسان یا باید محبت خدا را در دل جای دهد، یا محبت غیر او را، جمع آن دو امکان ندارد، و لذا محمد بن سنان از مفضل نقل می کند که از امام صادق (ع ) از حقیقت عشق پرسیدم؟ فرمود: دل هائی است خالی از یاد خدا، پس خداوند محبت غیر خود را به آنها چشانیده است ، یعنی عشق و عاشقی در جائی است که یاد خدا محقق نگردد، بلکه یاد حضرت حق تصور نشود.

و از امام صادق (ع ) نقل گردیده است: دل حرم خداست، در آن غیر خدا را اسکان مده، روایات و دلیل های دیگری هم هست که نیازی به ذکر آنها نمی باشد.

از امام ششم (علیه السلام): هر که عطسه ای بشنود خدا را حمد گوید و بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او درود فرستد، هرگز از چشم و دندان رنج نبیند، و اگر بین او و عطسه کننده دریایی باشد و عطسه را …

خوش گمانی به خدا

از ابواب رحمت خوش گمانی به خداست.

در سوره فتح خدا فرموده: کسانی که به خدا گمان بد می برند، بر آنان باد دایره بد. (یعنی بدیها آنان را احاطه می کند مثل دایره. ) و غضب کرده خدا بر …

امام صادق (ع ) فرمود: هر که برای خدا دوستی و دشمنی کند و (از دارایی خود) بخشش نماید، از کسانی است که ایمانش کامل است. (1)

از امام صادق (ع ) سؤ ال شد: آیا حب و بغض از ایمان است؟ فرمود: مگر ایمان…

تحریم دروغ بستن بر خدا، و پیغمبر و ائمه علیهم السلام

1- ابو نعمان گوید: امام باقر (ع) می فرمود: ای ابو نعمان. بر ما دروغی مبند

تا دین خود را به باد دهی، مبادا بخواهی که سر باشی «در جلو قرا…

باب کراهت گفتار زیاد در غیر ذکر خدا

1- امام صادق (ع) فرمود: حضرت عیسی (ع) می گفت در غیر ذکر خدا زیاد سخن نگویید، زیرا آنان که در غیر ذکر خدا زیاد سخن گویند، قساوت قلب دارند امّا خودشان نمی دانند.

زبان از نعمت های بزرگ خدا است که همچون دیگر نعمت های خداوندی برای بهره برداری در جهت رشد و کمال به انسان ارزانی شده است. انسان فرزانه و فرهمند با شناسایی موقعیت های مناسب، از چنین نعمتی به درستی استفا…

عظمت کار در عملیات موشکی حمله به پایگاه عین الأسد را هم فراموش نکنیم. یادمان نرود، با کشوری طرف بودیم که تا حالا هیچ کس به اصلاح به او «تو» نگفته بود. اما ما 13 موشک به بزرگ ترین پایگاه آن ها در عراق …

قرارگاه خاتم الانبیا زیرمجموعه های اجرایی توانمندی دارد نظیر گروه های کربلا، نوح، قائم، سماوات، کوثر و عاشورا. موسسه ها و شرکت های تخصصی هم دارد ازجمله نور، سما، نفت و گاز سپانیر، مهندسین مشاور ایمن س…

پدر و مادر حقّ ممتاز و بی نظیری بر گردن فرزندان دارند؛ از این رو، مستحق اکرام و تعظیم خاص بوده و مسؤولیت فرزندان در این باره بسیار خطیر و غیر قابل اغماض است.

رعایت حقوق و احترام آنان، آثار معنوی بس…

نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر از قدرتمند و امیر ترسانی و می خواهی که شر او از تو بگردد مواظب باش تا اول ماه برسد چون هلال شب اول ماه را دیدی برخیز و چنان که گویا به وی خطاب می کنی بگ…

معمولا گرفتگی عضلانی برای هر شخصی در طول زندگی به وجود می‌ آید که از علل آن می‌ توان به کم‌ آبی پس از انجام ورزش‌ های سنگین، استفاده زیاد و طولانی‌ مدت از عضلات، آسیب‌‌ های جسمی و کمبود مواد معدنی مان…

زن با نگاه فاطمه عنوان گرفت/ چرا روز ولادت حضرت زهرا(س) روز زن یا مادر نامیده می‌شود؟/ چه تناسبی بین آیه کوثر و غدیر است؟/ سخنان رهبرانقلاب در مورد مقام زن +مولودی

عکس خارج از عرف مهناز افشار

وقتی که امام گواهی‌نامه حاج‌قاسم را امضا کرد

درسی که خسرو شکیبایی به فریبا متخصص داد

عکس/ سگ بازی پیمان معادی و پسرش

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

عکس/ آقا بر سر مزار دوست شهیدشان

تحلیل مسعود فراستی از «بی همه چیز» چیست؟

آخرین آرزوی آیت الله مصباح یزدی چه بود؟

جشن تکلیف متفاوت در حرم امام رئوف +تصاویر

واکنش مجری شبکه ۳ به توهین های ابتکار

آقا گفتند «از وقتی رهبر شدم اصلاً آجیل نخوردم»

زن با نگاه فاطمه عنوان گرفت/ چرا روز ولادت حضرت زهرا(س) روز زن یا مادر نامیده می‌شود؟/ چه تناسبی بین آیه کوثر و غدیر است؟/ سخنان رهبرانقلاب در مورد مقام زن +مولودی

عکس خارج از عرف مهناز افشار

وقتی که امام گواهی‌نامه حاج‌قاسم را امضا کرد

عکس/ آقا بر سر مزار دوست شهیدشان

برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

محبت خداوند جایگاه ویژه‌ای در آموزه‌های اسلامی دارد. قلب انسان باید سرشار از محبت خدا باشد تا انسان بتواند قله‌های کمال را طی کند. گاهی در این زمینه سوالاتی به ذهن می‌آید از جمله:

در این مقاله ضمن پاسخ به سوالات ذکر شده به بررسی
جایگاه محبت خدا در اخلاق اسلامی و دینی می‌پردازیم و راههای کسب محبت خدا از
دیدگاه قرآن و روایات را بیان می‌کنیم.

از محبت
خدا در متون دینیِ ما به فراوانی سخن رفته است. اکنون بپرسیم که محبت خدا چیست؟
واقعاً این امکان هست که انسان خدا را دوست بدارد؟ در جواب باید گفت: بله، به همان
شکل که عالِم، علم را دوست ‌دارد، حال آن‌ که جاهل ممکن است از این محبت هیچ بهره‌ای
نبرد. بالاتر از نور علم، نور خدا است. اگر نور معرفت در قلب مؤمن بتابد، بدون تردید
به خدا دل می‌بندد. این است که در روایات، به فراوانی توصیه شده است که قلب خود را
جایگاه محبت خدا سازید و نگذارید در آن بیگانه‌ای راه بیابد.

دستیابی
به اصل محبت و مهرورزی به خدای سبحان یک ضرورت انکار نشدنی است. اهل ایمان بایستی
خدا را دوست بدارند. این فرمان و امرِ قطعی طبعاً در احکام دینی و شریعت نیز راه
یافته و جایگاه ویژه‌ای برای خود اختصاص داده است. چنان که مهرورزی به خدا با
عنوانِ «تولّی» و نیز بیزاری جستن از دشمنانِ خدا با عنوانِ «تبرّی» طرح شده است.
معنای آشکار تولّی آن است که بایستی به حکم وظیفۀ دینی خدا و دوستدارانِ خدا را
دوست بداریم و به آن‌ها مهر بورزیم. تبرّی نیز به این معناست که بایستی از دشمنانِ
خدا بیزاری بجوییم.

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

اکنون این
سؤال مطرح می‌شود که مگر عملکرد دل در اختیار ماست و آیا ما می‌توانیم در امرِ
مهرورزی با ارادۀ خود عمل کنیم؟ مثلاً آیا می‌توانیم به دل فرمان دهیم که از صحنه
گناه بیزار باشد؟ در پاسخ می‌گوییم که اگر در این حالت نتوانیم فرمانروای دلِ خود
باشیم، دست کم می‌توانیم مقدمات ورود موضوعات منفی به دل را در اختیار داشته باشیم
و نگذاریم وارد دل شوند تا دچار مشکل مهرورزی شویم.

 مثلاً می‌توانیم از رفتن به جایی که مسأله‌ای
حرام هرچند دلربا دارد خودداری کنیم. می‌توانیم نگهبانِ دلِ خود باشیم. بگذارید
مثال دیگری بزنیم: اگر ما ظرف بلورینی را از لجن پر کنیم، بی‌تردید و ناخواسته آن
ظرف اثرهایی از آن لجن را به خود می‌گیرد. رنگ آن عوض می‌شود، بوی نامطبوع و زننده‌ای
به خود می‌گیرد و نمایی نازیبا و زشت می‌یابد. حال می‌گوییم که پر کردن آن ظرف
بلورین از لجن در اختیار ماست و می‌توانیم از آن خودداری کنیم. می‌توانیم آن را پر
از لجن نکنیم، و بدین‌ترتیب از بدی دوری گزیده‌ایم.

 از سوی دیگر اگر آن ظرف زیبا و بلورین را از
گلاب پر کنیم چه؟ آیا بوی دلربای گلاب نمی‌گیرد؟ بوی خوش گلاب حتی پس از خالی
کردنِ آن، باز هم می‌ماند. باری اگر دلِ ما از گناهان و سرکشی‌ها و عصیانگری‌ها پر
شود، حتی پس از خالی کردن آن از همان معصیت‌ها، باز هم بوی عصیان و رنگ سرکشی را
در خود خواهد داشت.

همۀ ما
این را آزموده‌ایم که تا وقتی گناه خاصی را مرتکب نشده‌ایم، از آن هراسانیم و ورود
به آن برایمان دشوار است. اما پس از عصیان و تکرار، برایمان عادی می‌شود. مثلاً تا
وقتی که یک مسلمان به مشروبات الکلی لب نزده است، هیبت و نفرت و هراسِ آن گناه در
دلش وجود دارد، اما پس از آن‌ که دو سه باری گناه میخوارگی را مرتکب شد، حتی پس از
توبه، هیبت و نفرت و هراسِ از آن را در دل نخواهد داشت و اصطلاحاً برایش عادی می‌شود.

 انسان آدمکش یا سارق، بی‌تردید در اولین باری که
گناه قتل یا سرقت را انجام داد، هراسان و مضطرب بود اما پس از مدتی، آن عمل پلید و
گناه بزرگ برایش عادی و دمِ‌دستی می‌شود و هیبت و هراسِ از آن را در دل ندارد.

حاصل اینکه
اگر محبت ورزیدن و بیزاری جستن یک امر دلی و قلبی است و از ارادۀ انسان خارج است،
مقدمات ورود به آن گناه و زمینه‌های انجام دادنِ آن در اختیار آدمی است و می‌توان
از آن پرهیز کرد. این است که به ما گفته‌اند: «نگهبان دل خود باشید» یا می‌گویند:
«جلوی درِ دل به پاسبانی بنشین مبادا دیگری جز خدای سبحان در آن وارد شود».

 اگر به جای محبت خدا غیر خدا در ظرف گوهرین دل جای گیرد، رنگ و بوی آن می‌گیرد، و به عکس، اگر سرای دل تنها حریم و حرم خدای عزّ و جلّ شود، رنگ و بویش مقدس و خدایی و ملکوتی می‌گردد. خدای متعال می‌فرماید: «وَلاَ تَقرَبُوا الفَواحِشَ؛ به گناهان نزدیک نشوید».[1] زیرا همین نزدیک شدن به گناهان، پل و کشش ایجاد می‌کند. اگر هم گرفتار گناه شویم وابستگی را به دنبال دارد.

بنابراین بهترین راه چاره پیشگیری است. پیشگیری به معنای نزدیک نشدن به رفتارهای پرخطر و گناه‌آلود است. خداوند در قرآن از ما می‌خواهد که همواره مواظب گام‌های شیطان باشیم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ».[2] امام صادق (ع) نیز می‌فرمایند: «القَلبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلا تُسکِن حَرَمَ اللَّهِ غَیرَ اللَّهِ؛ دل حرم محترم خداست، مبادا کسی جز خدا را در آن جای دهی!».[3]

 در فرهنگ روایی اهل‌بیت این آموزه بسی پربسامد و
به گونه‌های مختلف بیان شده است. مثلاً در تعالیم علوی به این گزارش برمی‌خوریم که
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) سؤال کرد که چگونه توانستید به این مقام برسید؟
فرمودند: «درِ خانۀ دل به نگهبانی نشستم و جز خدا،‌ نگذاشتم کسی واردِ آن شود».[4] آری، اگر جز خدا در
قلب انسان بنشیند، خدایی که شریکی برنمی‌تابد، وارد آن نمی‌شود. و طبیعی است که
قلب تهی از خدا مالامال آلودگی‌ها خواهد بود.

ناگفته
نگذاریم و نگذریم که مهرورزیدن به خویشان و خانواده به معنای آن نیست که جای خدا
را می‌گیرند، بلکه به امر او و برای جلب رضای اوست که آدمی به خانوادۀ خود مهر می‌ورزد،
و چنین محبتی در مسیر الهی است و رنگ خدایی دارد. مهرورزیدن به خانواده، خود،
داشته‌های خود، بایستی به امر خدا و برای خدا باشد. نشانه و آزمونِ این اخلاص و
خداخواهی آن است که آدمی دوست دارد خود و خانواده و دارایی‌های خود را در راه خدا
به کار بَرَد و تمامی محبوب‌ها و خواستنی‌هایش را فدای او کند.

 اگر چنین باوری در انسان به وجود بیاید، و به
هنگام عَمَل واقعاً خدا را بخواهد، بی‌تردید قلب او یکسره مالامال از محبت خدا می‌گردد:
«إِلَهی لَم یَکُن لی حَولٌ فَأَنتَقِلَ بِهِ عَن مَعصِیَتِکَ إِلَّا فی وَقتٍ
أَیْقَظتَنِی لِمَحَبَّتِکَ؛ خداوندا، برایم توان و نیرویی نیست تا خود را از عرصۀ
نافرمانی‌ات بیرون بَرَم مگر آنگاه که به محبت بیدار و هشیارم سازی».[5]

اگر محبت
خداوند فراگیر شود و قلب آدمی یکسره مهرورزی به پروردگار باشد، در آن صورت توان
ترکِ معصیت و دوری از گناه نیز به انسان عطا می‌شود. بدون محبت به خدا ترک گناه
بسیار دشوار می‌شود. بنابراین باید در لحظه‌های خوش نیایش و به هنگام دعا همواره
از خدا بخواهیم محبتش را در قلب‌های ما افزون کند و اگر چنین محبتی در دل و جان ما
هست آن را نهادینه و مستقر و فراوان‌تر کند.

نخستین گام برای ایجاد محبت در دل و جان، آن است که به شناخت و معرفتِ حقیقی و باور قلبی دست یابیم. اگر ایمان و معرفت به پروردگار یکتا پدید آید طبعاً آدمی کارهایی انجام می‌دهد تا اُنس و اُلفتش با او بیشتر شود، و این یعنی افزایش محبت. امام باقر (ع) می‌فرمایند:

الإِیمانُ
حُبٌّ وَ بُغضٌ.[6]

ایمان
همان مهرورزیدن و نفرت داشتن است.

بنابراین،
ایمان یعنی محبت ورزیدن به خدا و آنچه به او مربوط است، مانند محبت به پیامبر و
اوصیای پیامبر و سایر اولیاء خدا و نیز محبت به قرآن و دین. و تمامی آنچه به خدا
مرتبط است در دایرۀ محبت الهی قرار می‌گیرد و به عکس آن، تمامی آنچه مخالف خداست
باید مورد نفرت قرار گیرد.

حال این
سؤال طرح می‌شود که مگر آیا محبت ورزیدن و دوست داشتن در اختیار ماست؟ مگر نه این
که دل آنچه از دریچۀ چشم می‌بیند بی‌آنکه در انتخابش نقشی داشته باشیم می‌پسندد و
پس از آن محبت و عشق به وجود می‌آید؟ در پاسخ می‌گوییم محبت می­تواند در اختیار ما
باشد. آدمی می‌تواند با تفکر و تمرین بر محبت و نفرتِ خود مسلط شود. چنین محبتی
سالم و پاکیزه است زیرا عقلِ سالم جهت‌دهندۀ آن است، بر عکس عشق کور که احساس محض
است و از خرد و اندیشه ریشه نگرفته است.

 پس باید همواره با تفکر و اندیشه نعمت‌های بی‌کرانۀ خداوند سبحان را در ذهن و باور خویش مرور کنیم و به محبتی که خدا به ما دارد و به این همه لطف و عنایت او توجه کنیم، تا از این رهگذر، محبت خدا در دل ما عمیق شود. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند:

الإِنسانُ
عَبدُ الإِحسَان‏‏.[7]

 انسان اسیر کسی است که بدو احسان می‌کند.

و الحق که
چنین است؛ همچنان که وقتی والدین به فرزند خود خدمت می‌کنند، او نیز به آن‌ها دل­بسته
می‌شود و محبت آن‌ها در دلش عمیق می‌شود. در این میانه، کار شیطان ایجاد فاصله
میان آدمیان و خداست. او می‌کوشد که فاصلۀ انسان با پروردگارش عمیق شود تا راه
برگشتی نماند. مثلاً گاه با فربه کردنِ مشکلات در ذهن ما چنین القا می‌کند که اگر
خداوند رحمان و رحیم است، چرا زندگی دنیا را همراه با مشکلات قرار داده است؟

 در این باره باید توجه داشته باشیم که مشکلات به
سان داروی تلخی است که مادری دلسوز و دانا در گلوی نوزاد خود می‌ریزد و با این که
علم به تلخی دارد بر خوراندن آن اصرار می‌ورزد. البته بسیاری از مشکلات هم، محصول
رفتارهای مستقیم و غیرمستقیم خود آدمیان هستند که طبق قواعد علت و معلول و سنت‌های
حاکم بر جهان روی می­دهند. به هر روی مشکلات نبایستی موجب شوند که محبت خدا از دل
ما خارج شود، یا آن‌ که این مهرورزی‌ها کم شوند. به این روایت گهربار دقت کنیم:

سَأَلتُ
أَبا عَبدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الحُبِّ وَ البُغضِ، أَ مِنَ الإِیمانِ هُوَ؟ فَقالَ:
«وَ هَلِ الإِیمَانُ إِلَّا الحُبُّ وَ البُغضُ». ثُمَّ تَلا هَذِهِ الآیَهَ «حَبَّبَ
إِلَیکُمُ الإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الکُفرَ وَ
الفُسوقَ وَ العِصیانَ أُولئِکَ هُمُ الرّاشِدونَ».[8]

فضیل بن یسار می‌گوید: از امام صادق (ع) از حب و بغض سؤال کردم که آیا این دو از نشانه‌های ایمان‌اند؟ فرمود: مگر ایمان چیزی غیر از حب و بغض است؟ آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «خداوند ایمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل‌های شما بیاراست،‌ و کفر و نافرمانی و عصیان را ناپسند شما کرد، که آنان هدایت‌یافتگان‌اند».

باری، در این حدیث شریف ایمان را همسنگ حب و بغض گرفتند، زیرا ایمان یک مرحلۀ عقلانی دارد که در آن انسان حقیقتی را قبول می‌کند و مرحله‌ای قلبی دارد که در آن به این حقیقت دل می‌بندد. اگر این حقیقت، خدا و دین و حجت او بود و به آن دل بست، دیگر نسبت به هر چه در برابر خدا قرار می‌گیرد بغض پیدا می‌کند. جلوۀ حقیقی ایمان، همین است. مؤیدی دیگر این فرمایش امام باقر (ع) است که می‌فرماید:

فَالدّینُ
هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدِّینُ.[9]

 دین همان محبت و محبت همان دین است.

بعد از
این که معلوم شد محبت به خدا، همان متجلّی شدن ایمان در قلب مؤمن است این پرسش
مطرح می‌شود که  چه راه‌هایی برای ایجاد و
افزایش این محبت وجود دارد؟ خداوند در حدیث معراج می‌فرماید: «اگر بنده‌ای مرا
دوست بدارد، من نیز او را دوست خواهم داشت و افزون بر آن، محبت او را در دل مخلوقم
می‌افکنم».[10]
همه ما خدا را به طور فطری دوست داریم و می‌خواهیم این محبت را حفظ کنیم و همواره
بر آن بیفزاییم. راهکارهایی را برای این مهم بیان کرده‌اند که به بعضی از آن‌ها
اشاره می‌کنیم:

عده‌ای از حضرت عیسی (ع) خواستند تا عملی را به آن‌ها نشان دهد که موجب افزایش محبت خدا در دل گردد. حضرت عیسی (ع) در پاسخ فرمود:

أَبْغِضُوا
الدُّنْیَا یُحْبِبْکُمُ اللَّه.[11]

دنیا را
دشمن بدارید، خدا شما را دوست خواهد داشت.

مراد حضرت
عیسی (ع) از دشمنی با دنیا این نیست که به نعمت‌های دنیا بغض بورزیم. بلکه بغضمان
باید نسبت به چیزی باشد که می‌خواهد دل ما را برباید و ما را از خدا جدا کند؛ به
این خاطر است که بزرگان مراقب بودند تا نه تنها از حرام بلکه از هر چه شبهه‌ای در
جهت حرمت و یا عدم رضای خدای رحمان داشته باشد پرهیز کنند.

در روایتی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است:

إنَّ
النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ سَألَ رَبَّهُ فِی لَیْلَهِ الْمِعْراجِ
فَقالَ: یا رَبِّ! أیُّ الاْعْمالِ أفْضَلُ؟ فَقالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَیْسَ
شَیْءٌ عِنْدِی أفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضا بِما قَسَمْتُ. یا
مُحَمَّدُ! وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحابِّینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی
لِلْمُتَواصِلِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیَّ وَ لَیْسَ
لِمحَبَّتِی عَلَمٌ وَ لا نِهایَهٌ.[12]

پیامبراکرم
(ص) در شب معراج از پروردگارش پرسید: پروردگارا، برترین و شریف‌ترین کارها کدام
است؟خداوند عزّوجلّ در پاسخ فرمود: هیچ عملى نزد من بالاتر از توکل بر من و راضى
بودن به آنچه من قسمت کرده‌ام نیست. ای محمد، محبّت من شامل کسانى می‌گردد که به
خاطر من محبّت می‌کنند و برای من عطوفت و مهربانى مى‌کنند و بر اساس خشنودی من
ارتباطات خود را شکل می‌دهند و نیز محبّت من شامل کسانى می‌گردد که بر من توکّل مى‌کنند
و محبت من نه نشانۀ مخصوصى دارد و نه پایان و نهایتى.

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

در حدیثی از امام صادق (ع) درباره محبت خدا نقل شده است که خداوند متعال می‌فرماید: «هیچ بنده‌ای محبّت من را نمی‌جوید مگر از طریق انجام دادنِ آنچه بر او واجب کرده‌ام».[13] پس اگر بر انجام واجبات مراقب باشیم و از گناهان که ترک گناه آن‌ها هم واجب است دست بشوییم. این‌گونه است که می‌توان خدا را دوست داشت. حضرت امام صادق (ع) در حدیث دیگری فرمود:

إِنَّ
أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکْرَهِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ
حُبَّ اللَّهِ فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ وَ اسْتَضَاءَ بِهِ
أَسْرَعَ إِلَیْهِ اللُّطْف فَإِذَا نَزَلَ اللُّطْفُ صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائد
فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ تَکَلَّمَ بِالْحِکْمَه … .[14]

خردمندان
کسانی هستند که با تفکّر و اندیشه عمل می‌کنند، تا از این طریق محبّت خدا در قلب
آن‌ها پدیدار شود. اگر قلبی محبّت خدا را دریابد و از او نور بگیرد، لطف خدا
شتابان بر آن دل فرو می‌ریزد. و چون‌ در منزل‌ لطف‌ قرار گیرد از گروه‌ و اهل‌
فوائد (صاحبان بهره‌های وافر) می‌شود. و چون‌ از اهل‌ فوائد گشت‌ با حکمت‌ سخن‌ می‌گوید
….

چگونه می‌توان
با تفکّر به خداوند محبّت پیدا کرد؟ شاید به این صورت که هر کاری می‌خواهیم انجام
دهیم اندکی پیش از آن فکر کنیم و با خود بگوییم آیا خدا به انجام دادن این کار
راضی است یا خیر؟ اگر راضی است انجام دهیم و اگر نه، آن را ترک کنیم. اگر به‌طور
مستمر این شیوه را ادامه دهیم، چندی نخواهد گذشت که محبّت خدا را در دل خود احساس
می‌کنیم.

رسول اکرم (ص) فرمود:

مَنْ
أَکثَرَ ذِکرَ المَوتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ.[15]

اگر کسی
مرگ را زیاد یاد کند خداوند او را دوست خواهد داشت.

اگر خدا
کسی را دوست داشت، محبّتش را در دل او می‌افکند. این امر طبیعی است، زیرا محبّت
دوسویه است؛ بنابراین زیاد به یاد مرگ بودن باعث می‌شود محبت انسان به خدا زیاد
شود.

حضرت امام جعفر صادق (ع) درباره محبت خدا فرمود:

وَ
طَلَبتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَجَدتُهُ فِی بُغضِ أَهلِ المَعاصِی.[16]

و دوستى
خدای عزوجل را طلب کردم و آن را در دشمنی با اهل معصیت یافتم.

انسان
باید از کسانی که اهل گناهان کبیره هستند، انزجار داشته باشد. منظور انزجار از شخص
آن‌ها بلکه از عمل آن‌هاست. البتّه کسانی که اهل معاصی هستند اگر توبه نکنند و به
عمل خود ادامه دهند، آرام آرام معصیت در آن‌ها پایدار و ماندگار خواهد شد و
وجودشان ظلمانی می‌شود که در این صورت مورد بغض اهل ایمان قرار می‌گیرند. حضرت
امام صادق (ع) در حدیث دیگری می‌فرماید:

إِذَا
تَخَلَّى المُؤمِنُ مِنَ الدُّنیا سَما وَ وَجَدَ حَلاوَهَ حُبِّ اللَّه.[17]

اگر بنده‌ای
از دنیا فاصله بگیرد، محبّت خدا را در می‌یابد.

یعنی آن
هنگام که انسان وابستگی خود را به دنیا کم کند یا آن را به کل از بین ببرد شیرینی
محبت پروردگارش را در دل خویش می‌چشد. شاید ما نتوانیم از محبّت همۀ شئون دنیا
فارغ شویم، زیرا کار مشکلی است، ولی می‌توانیم از خدا بخواهیم که در این راه ما را
یاری کند و حداقل محبّت گناه و دنیای حرام را از دلمان بیرون کند. اگر این را از
خدا بخواهیم و بر آن تمرین کنیم، قطعاً این اتّفاق خواهد افتاد. اندک نیستند
افرادی که از گناه نفرت دارند و نفرتشان از آن روست که ظلمت گناه را درک می‌کنند.
پیمودن این مسیر با تمرین و بذل توجّه ممکن است.

اگر ما
خود را در دستۀ افرادی قرار دهیم که خداوند آن‌ها را دوست می‌دارد، خدا نیز محبّتش
را در دل ما قرار خواهد داد. قرآن کریم انسان‌های متقی را که صفات برجسته‌ای در
خود پدیدار کرده‌اند محبوب خدا می‌داند که از جمله محبوبین خدا موارد زیر است:

«إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ».[18]

بی‌تردید
خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

«إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ».[19]

مسلّماً
خداوند کسانی را که زود و زیاد توبه می‌کنند و کسانی را که در پاکی کوشا هستند
دوست دارد.

آیا زیاد
توبه کردن به معنی مداومت در شکستن توبه است؟ و توّاب کسی است که مدام توبه می‌شکند؟
البته خیر، به این معنا صحیح نیست، بلکه انسان توّاب کسی است که ممکن است
ناخودآگاه اشتباه کند و خطایی از او سربزند. امّا به سرعت متوجّه اشتباه خود شود و
بگوید: خدایا اشتباه کردم، عذر می‌خواهم! به عبارتی به محض آن‌ که خطا می‌کند
متوجه خطای خود می‌شود و برمی‌گردد.

 یا اگر اشتباهی در حقّ کسی کرد، با یک عذرخواهی
خود را از آن، پاک می‌کند، البتّه خداوند به چنین کسی عزّت می‌دهد. به هر حال
نباید اجازه دهیم اشتباهاتمان باقی بمانند. غبارِ روی شیشۀ ماشین را باید فوراً
پاک کرد. اگر این غبار زیاد شود، جلوی دید انسان را می‌گیرد. قلب هم همین‌طور است.
«اغْتَسِلْ‏ بِمَاءِ التَّوْبَه؛ قلب خود را با آب توبه شستشو بده».[20]

اگر ما
توّاب شویم و دائماً به سوی خدا برگردیم، خدا ما را دوست خواهد داشت همان گونه که
متطهّرین را دوست می‌دارد. «مطهّر» کسی است که پاک شده ولی «متطهّر» کسی است تلاش
می‌کند قلب و عمل خود را از آلودگی‌ها پاک کند. خدای رحمان چنین کسی را دوست دارد.
همین که بنده راه نزدیک شدن به خدا را آغاز کند و از شیطان دور شود، خدا نیز او را
دوست خواهد داشت.

«إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ».[21]

بی‌تردید
خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.

تقوا یعنی
چه؟ تقوا از ماده «وَقَیَ» و به معنای نگهداری است تقوا این است که همواره و در
تمام امور جانب خدا را نگه داریم؛ به گونه‌ای که در برخوردها و مسائل زندگی هر گاه
میان نفس و خدای رحمان تعارض آمد خدا را برای خواستۀ نفس خود از دست ندهیم. بلکه
باید خدا را نگه داریم و خواستۀ نفس را فدا کنیم.

 پس تقوا فقط به معنای پرهیزکاری نیست بلکه امور
ایجابی نیز می‌توانند عملی بر حسب تقوا باشند؛ برای مثال انفاق، بخشی از تقوا است.
در انفاق انسان بخشی از پول خود را می‌دهد تا رضایت خدا را به دست آورد. تقوا در
همۀ شئون زندگی جاری است. ترک گناه هم بخشی از تقواست. خداوند متّقین را دوست
دارد.

«وَ
اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ».[22]

خداوند
صابران را دوست دارد.

«إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ».[23]

بی‌تردید
خداوند توکل‌کنندگان را دوست دارد.

اگر به
خدا توکّل کنیم، هم کارهای ما درست می‌شود و هم خدا ما را دوست خواهد داشت؛ زیرا
خدا در کتاب خود این وعده را داده است:

«وَ مَنْ
یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».[24]

کسی که بر
خدا توکل نماید، او برایش کافی است.

«إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ».[25]

خدا عدالت
پیشگان را دوست دارد.

خداوند
انسان‌هایی که عادل هستند وحقّ کسی را ضایع نمی‌کنند نیز دوست می‌دارد.

«وَ
اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ».[26]

و خدا
پاکیزگان را دوست دارد.

«إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ
مَرْصُوصٌ».[27]

به یقین
خداوند دوست دارد کسانی را که در راه او چنان پیکار می‌کنند که گویی بنایی پولادین‌اند.

خداوند
کسانی را که به دفاع از حریم خدا می‌پردازند و دشمن را از حریم اسلام و مسلمین دفع
می‌کنند، دوست دارد.

حضرت امام سجاد (ع) می‌فرماید:

إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُور.[28]

خداوند هر
قلب محزون و هر بندۀ شکرگزار را دوست دارد.

کسی که ناراحت است از این که چرا در اعمال دینی عقب مانده است، یا چرا کارهایی کرده که او را از خدا دور کرده است، همین که ناراحت می‌شود، خدا او را دوست خواهد داشت. شاید حزن و اندوه در مشکلات دنیا نیز مانند این حالت را برانگیزد. پدر و مادر وقتی فرزند خود را اندوهناک می‌بینند، محبّت آن‌ها نسبت به او جدّی‌تر می‌شود. همچنین خداوند هر بندۀ شکوری را دوست دارد، کسی که در همۀ نعمت‌های خود شکرگزاری کند. شکر نعمت، هم موجب افزایش آن می‌شود و هم باعث می‌شود که خداوند انسان را دوست بدارد و محبت خدا نسبت به او بیشتر شود.

حضرت امام محمدباقر (ع) از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل می‌فرمایند:

إِنَّ
اللَّهَ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْحَلِیمَ الْعَفِیفَ الْمُتَعَفِّف‏.[29]

خداى
عزوجل شخص با حیاىِ بردبارِ پارسایِ عفت‌جو را دوست دارد.

نکتۀ لطیف در این روایت این است که می‌فرماید انسانی که هم عفیف است و هم در کسب عفاف کوشاست را خدا دوست دارد.

این مقاله بخشی از دوره سبک زندگی با موضوع اخلاق و سیره معصومین (ع) است که در موسسه نورالمجتبی (ع) تدریس شده است. دوره سبک زندگی توسط اساتید ارجمند دکتر سید محسن میرباقری، دکتر رفیعی و حجه‌الاسلام حسینی قمی تدریس شده است. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این دوره به اینجا مراجعه کنید.

[1].
سورۀ انعام، آیۀ 151.

[2].
سورۀ نور، آیۀ 21.

[3].
جامع الأخبار، ص185.

[4].
ر.ک: شیخ بهائی، مشرق الشمسین و إکسیر السعادتین مع تعلیقات الخواجوئى، ص 378

[5].
بحارالأنوار، ج91، ص98.

[6].
تحف العقول، ص295.

[7].
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 385، ح 8771.

[8].
الکافی، ج2،‌ص125.

[9].
بحارالأنوار، ج66، ص238.

[10].
الوافی، ج‏26، ص147.

[11].
بحارالأنوار، ج14، ص328.

[12].
بحارالانوار، ج74، ص21.

[13].
الکافی، ج2، ص82.

[14].
بحارالأنوار، ج70، ص25.

[15].
بحارالأنوار، ج16، ص265.

[16].
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص173.

[17].
الکافی،‌ج2،‌ ص130.

[18].
سورۀ بقره، آیۀ 195.

[19].
سورۀ بقره، آیۀ 222.

[20].
مصباح الشریعه، ص48.

[21].
سورۀ آل‌عمران، آیۀ 76.

[22].
سورۀ آل‌عمران، آیۀ 146.

[23].
سورۀ آل‌عمران، آیۀ 159.

[24].
سورۀ طلاق، آیۀ 3.

[25].
سورۀ مائده، آیۀ 42.

[26].
سورۀ توبه، آیۀ 108.

[27].
سورۀ صف،‌ آیۀ 4.

[28].
الکافی، ج2، ص99.

[29].
الکافی، ج2، ص112.

پیام *

نام

ایمیل

وبسایت

اطلاعات من را برای دفعه بعدی که می خواهم دیدگاه ارسال کنم در مرورگر ذخیره کن.

سلام
من یه دختر خانمی رو خیلی دوست داشتم و عاشقش بودم ولی بهش نرسیدم و الان با اینکه ازدواج کردم ولی اون عشق رو نمیتونم فراموش کنم و هنوزم برام یه عشقه
حالا مدتی اومدم در مسیر سیر و سلوک و میخوام فقط محبت خدا در دلم باشه…شما میگین من چکار کنم؟

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اين سوال كه چگونه مي توانيم فردي را كه زماني تعلق عاطفي به او داشته ايم فراموش كنيم، موضوعي است كه به دفعات مطرح شده است. افرادي كه در زندگي نسبت به آن ها تعلق خاطر داشته ايم، افرادي هستند كه در صفحه ذهن ما نقشي ماندگار به جاي گذاشته‌اند. ما نمي توانيم بخشي از خاطراتمان را كه خوشايند نيست به طور كامل فراموش كنيم. اين كار ضرورتي هم ندارد. آنچه بدان نياز داريم اين است كه بياموزيم چگونه با احساسات تلخ ناشي از قطع يك ارتباط عاطفي (چه جلوه بيروني داشته و رابطه واضح و آشكار برقرار شده باشد و چه اين علاقه فقط در دل فرد بوده و آن را ابراز نكرده باشد) كنار بياييم.
براي رها شدن از گذشته بايد ياد بگيريد كه ذهن را مديريت كنيد و هرلحظه نسبت به‌خودتان آگاه باشيد و نگذاريد ذهن هرگاه كه خواست به گذشته سفر كند. اگر دقت كرده‌باشيد بيشتر اوقات ذهن يا در گذشته سير مي‌كند يا در آينده و كمتر پيش مي‌آيد كه ذهن به همان زمان حال فكر كند.
اما چگونه مي‌توان ذهن را به زمان حال آورد؟ بايد اول ياد بگيريد ذهن‌تان را ببينيد و حواس‌تان باشد الان ذهن‌تان در كجاست. ذهن مثل كودكي بازيگوش مرتب بين گذشته و آينده گردش مي‌كند، با آموختن روش‌هاي بدست گرفتن افسار ذهن مي‌توانيد مانع سفر آن به گذشته‌هاي نامطلوب شويد، خصوصاً شما كه متأهل هستيد و فكر مشغولي باعث بهم ريختي در امورات زندگي مي شود.
– چند راه براي فراموش كردن خاطرات:
1- هرقدر سريعتر اين واقعيت كه او براي هميشه رفته است را بپذيريد، زودتر خواهيد توانست زندگي جديد را آغاز نماييـد. بـنابرايـن بـه افكار خود كه در شما زمزمه برگشتن و تماس گرفتن دوباره او رامي كند، التفات نموده و دست بكار شويد.
2- دستور ايست دهيد: اين روش را روش ايست ذهني مي‌نامند، يعني لازم است خيلي محكم و مقتدر به ذهن‌تان ايست بدهيد تا نتواند به هركجا خواست برود.
3- با كسي حرف بزنيد:
گاهي بعد از جدايي آنقدر فرد تحت فشار قرار مي‌گيرد كه بد نيست با يك مشاور صحبت كند چون شايد مشاور بتواند به او كمك كند تا از فضاي وابستگي بيرون بيايد چون گاهي مشاور به تحليل‌هايي از دوران كودكي و شخصيت فرد مي‌رسد كه مي‌تواند بسيار كمك‌كننده باشد، از طرف ديگر فضاي حمايتي جلسات مشاوره مي‌تواند كمك بيشتري هم بكند.
4- از گوش دادن به موسيقي هاي غمگين، شنيدن اشعار عاشقانه، خواندن داستان شكست خوردگان عاشق، براي مدتي هم كه شده دست برداريد. با نمك پاشيدن به زخم خود، مدام خودتان را ضعيف تر مي كنيد و قدرت بلند شدن را از خود مي گيريد.
5- در شرايط شما، افسردگي خيلي رايج است. سعي كنيد تنها نمانيد و تا حد ممكن در جمع ظاهر شويد، فعاليت هاي مورد علاقه تان را انجام دهيد و به خودتان كمك كنيد كه به زندگي برگرديد.
– نكات پاياني:
1- همسر خود را از هيچ لحاظ (شكل، قيافه، وزن،استعداد،…) با شخص قبلي مقايسه نكنيد تا زندگي تان تحت الشعاع اين مسأله واقع نشود.
2- اگر بلافاصله بعد از جدايي آن شخص، به ازدواج تن داده ايد، كار را مقداري دشوارتر كرده ايد، زيرا در رابطه جديد شما به محض ديدن كوچك‌ترين اشتباهي درصدد مقايسه بر مي آييد و به فاكتورهاي ديگر توجه‌اي نمي‌كنيد و تنها نداشته‌هاي رابطه قبلي را در رابطه جديد جست‌وجو مي‌كنيد.
درعوض روي آن چيزي هايي كه باعث تمايز همسرتان مي گردد، تمركز كنيد. چه چيز استثنائي دارد. چـه كـاري مـي تواند انجام دهد كه ديگران از آن عاجزند؟ با پاسخ گفتن به اين سؤالات خواهيد توانست خـصـيصـه هاي كه باعث عشق ورزيدن شما نسبت به او مي شود را دريافته و آنها را هميشه مورد تحصين قرار دهيد.
3- كنار آمدن با اين احساسات منفي كار ساده اي نيست و پشت سر گذاشتن آن تنها با تلاش مستمر به دست مي آيد. اينكه چگونه مي توانيد با چنين فقدان هايي كنار بياييد يا چگونه موضوع يا فرد مورد علاقه تان را فراموش كنيد، به ديدگاه و نگرش خود شما بستگي دارد. در هر حال، اگر ناچار به كنار گذاشتن رابطه شده ايد، پس چاره اي جز فراموش كردن نداريد، در غير اين صورت فقط خود را عذاب خواهيد داد شايد بهترين باور شما در اين مورد بعد از خداوند، گذر زمان باشد.
4- سعي كنيد زندگي تان را مديريت كنيد و از واقعيات با ورود به صحنۀ جديد -سير و سلوك- فرار نكنيد. آنچه كه مهم است اين است كه با وقت گذاشتن به همسرتان و رعايت واجبات و محرمات، به تداوم زندگي تان بپردازيد، نه اينكه به سمت انجام دادن كارهاي افراطي شويد.
– حاصل سخن اينكه:
فراموش كردن عشق ناكام جدايي هميشه غم انگيز و دردنـاك اسـت. گاهي با درگيري گاهي هم بدون هيچ دليل روشني دختري پسري را ترك مي كند يا بالعكس. گاهي احساس بد ناشي از اين جدايي تا سالها در افراد باقي مي ماند.
دقت داشته باشي كه زمان به عقب باز نمي گردد. گذشته گذشته است، چه خوب چه بد، در هر صورت ديگر جاي برگشتي وجود ندارد. چيزي كه هنوز شكل نگرفته آينده است.
خود را شكست خورده تصور نكنيد، اين تجربه پلي براي موفقيت هاي بعدي شما است كه مي تواند براي ساختن زندگي بعدي به شما كمك كند. آن هايي كه در زندگي چيزي را از دست داده اند، ارزش زندگي را بهتر و بيشتر از ديگران مي دانند.
موفق باشید.

با توجه به عدم امکان پاسخگویی در بخش نظرات لطفا سوالات خود را در سامانه «ارسال پرسش» یا بخش «پاسخگویی آنلاین» مطرح نمائید

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم

درباره ما

کلیه حقوق متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی می باشد ©

چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم
چگونه دل را از غیر خدا خالی کنیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *