چگونه دل را زنده کنیم

 
helpkade
چگونه دل را زنده کنیم
چگونه دل را زنده کنیم


حضرت على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) فرمودند: «أَحْىِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَأَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ وَقَوّهِ بِالْیَقینِ، وَنَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ، وَذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ; قلب را با موعظه و اندرز زنده کن و هواى نفست را با زهد و بى اعتنایى بمیران، دل را با یقین نیرومند ساز، و با حکمت و دانش نورانى نما، و با یاد مرگ رام کن».(1)

درباره قلب از جنبه هاى مختلف مى توان سخن گفت که به چند جنبه آن اشاره مى کنیم:

1. آنچه دل را مى میراند 2. آنچه دل را زنده مى کند 3. آنچه باعث قساوت قلب مى شود 4. آنچه قلب را صیقل مى دهد 5. اقسام قلب.

1. آنچه دل را مى میراند; در روایات ما عوامل گوناگونى ذکر شده که باعث مى شود دل بمیرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرموده است: «أرْبَعٌ یُمِتْنَ القلبَ: الذّنبُ عَلَى الذَّنْبِ، وَکَثْرَةُ مُناقَشَةِ النِّساءِ ـ یَعنی مُحادَثَتَهُنَّ ـ ومُماراةُ الأحْمَقِ، تَقولُ وَیَقولُ وَلا یَرجِعُ إلى خیر، وَمُجالَسَةُ الْموْتى، فقیلَ لَهُ: یا رسولَ الله، وَمَا الْمَوْتى؟ قال: کُلُّ غَنِىٍّ مُتْرَف; چهار چیز دل را مى میراند: گناه روى گناه، همسخن شدن زیاد با زنان، بگو مگو کردن با احمق (تو مى گویى و او مى گوید و هرگز به راه نمى آید) و همنشینى با مردگان; عرض شد: اى رسول خدا منظور از مردگان چیست؟ فرمود: هر توانگر خوش گذران».(2)چگونه دل را زنده کنیم

و همان حضرت به اباذر فرمود: «إیّاکَ وَکَثْرَةَ الضَّحِکِ، فَإنَّهُ یُمیتُ الْقَلْبَ; بپرهیز از خندیدن زیاد، زیرا خنده زیاد قلب را مى میراند».(3)

2. آنچه دل را زنده مى کند; باز هم روایات در این زمینه فراوان است:

در همین حدیث مورد بحث على(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) مى فرماید: دل خویش را با موعظه زنده کن.

و همان حضرت فرموده است: «لِقاءُ أهْلِ الْخَیر عِمارَةُ الْقَلْبِ; دیدار اهل خیر، مایه آبادانى دل هاست».(4)

و باز امام على(علیه السلام) در وصیتش به امام حسن(علیه السلام) مى فرمایند: «فَإِنِّی اُوصیکَ بِتَقوَى اللهِ ـ أىْ بُنىّ ـ وَلُزُومِ أَمْرِهِ، وَعِمارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ; اى فرزندم تو را به پرواى از خدا و پایبندى به فرمان او و آباد کردن دلت با یاد او سفارش مى کنم».(5)

3. قساوت قلب; عواملى که باعث قساوت قلب مى شود فراوان است. از نجواهاى خداوند با موسى(علیه السلام) این بود: «یا موسى، لا تُطَوِّل فِى الدُّنیا أمَلَکَ فَیَقْسُو قَلْبُکَ، وَالْقاسى الْقَلْبِ مِنّى بَعیدٌ; اى موسى در دنیا آرزوى خود را دراز مگردان، که دلت سخت مى شود و انسان سخت دل از من دور است».(6)

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «لا تُکثِرِ الکلامَ بِغیرِ ذِکرِ اللهِ، فإنَّ کَثْرَةَ الکلامِ بغیرِ ذِکرِ اللهِ قَسْوَةُ القَلْبِ، إنَّ أَبْعَدَ الناسِ مِنَ اللهِ القَلْبُ القاسىِ; در غیر از یاد خدا زیاده گویى نکنید، زیرا زیاده گویى در غیر یاد خدا، موجب سخت دلى مى شود و دورترین مردم از خدا، انسان سخت دل است».(7)

امام على(علیه السلام) فرموده است: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ إلاّ لِقَسْوَةِ القُلوبِ، وَما قَسَتِ القُلوبُ إلاّ لِکَثَرَةِ الذُّنُوب; اشکها نخشکید مگر به سبب سخت شدن دل ها و دل ها سخت نشد مگر به سبب فزونى گناه».(8)

و در روایات دیگر عواملى مثل: شنیدن لهو، بسیارى مال و ثروت، نگاه کردن به شخص بخیل و ترک عبادت را باعث قساوت دانستند.

4. آنچه قلب را صیقل مى دهد; رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «إنّ هَذِهِ القلوبَ تَصْدَأُ کما یَصدأ الحدیدُ إذا أصابَه الماءُ. قیلَ: وما جَلاؤُها؟ قال: کَثْرَةُ ذِکْرِ الموتِ وَتِلاوَةِ القرآنِ; همچنان که اگر آهن آب به آن برسد زنگ مى زند، این دل ها نیز زنگار مى بندد. عرض شد: صیقل دادن آنها به چیست؟ فرمود: بسیار به یاد مرگ بودن و تلاوت قرآن».(9)

امام صادق(علیه السلام)فرموده است: «إنَّ لِلقُلوبِ صَدأً کَصَدأِ النُّحاسِ، فَاجلُوها بِالإستِغْفارِ; دل ها نیز همچون مس زنگار مى بندد، پس آنها را با استغفار صیقل دهید».(10)

5. اقسام قلب: تعبیرات در این زمینه گوناگون است. امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «القُلُوبُ أرْبَعةٌ: قلبٌ فیهِ نفاقٌ وإیمانٌ، وقَلبٌ مَنْکوسٌ، وقَلْبٌ مَطْبوعٌ، وقَلْبٌ أزْهَرُ أنْوَرُ… وأمّا الأزْهَرُ فَقَلْبُ المُؤمِنِ…; قلبها چهارگونه است: قلبى که در آن نفاق و ایمان است، و قلبى که وارونه است، و قلبى که مهر بر آن خورده، و قلبى که نورانى است و خالى از غیر خداست. قلب نورانى قلب مؤمن است».(11)

هرگاه خدا نعمتى به مؤمن ببخشد شکر مى گوید و هرگاه مصیبتى به او رسد صبر و شکیبایى مى کند. اما قلب وارونه قلب مشرکان است همانگونه که خداوند فرموده است: «(أَفَمَنْ یَمْشِى مُکِبّاً عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن یَمْشِى سَوِیّاً عَلَى صِرَاط مُّسْتَقِیم); آیا کسى که به رو افتاده راه مى رود به هدایت نزدیکتر است یا کسى که راست قامت در صراط مستقیم گام برمى دارد»؟!(12)

اما قلبى که در آن ایمان و نفاق است، قلب کسانى است که در برابر حق و باطل بى تفاوتند، اگر در محیط حق قرار گیرند تابع حق مى شوند و اگر در محیط باطل باشند گرایش به باطل پیدا مى کنند، و قلب مهر خورده قلب منافقان است.

یک نوع قلب هست که روایات روى آن تأکید دارند و آن «قلب سلیم» است که امام صادق(علیه السلام) در این زمینه فرموده است: «القلبُ السّلیمُ الّذى یلقى رَبّهُ ولَیْسَ فیه اَحَدٌ سِواهُ; قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که غیر از او در آن نباشد».(13)

و همان حضرت(علیه السلام) فرموده است: «صَاحِبُ النِّیَّةِ الصّادِقَةِ صَاحِبُ القَلْبِ السَّلِیمِ، لأَنَّ سَلامَةَ القَلْبِ مِنْ هَواجِسِ المَذْکُوراتِ تُخْلِصُ النِّیَّةِ للهِ فی الأُمورِ کُلِّها; کسى که نیّت صادقى دارد صاحب قلب سلیم است چرا که سلامت قلب از شرک و شک، نیّت را در همه چیز خالص مى کند».(14)

برگردیم به حدیث مورد بحث که در صدر مطالب ذکر کردیم. امام على(علیه السلام)مى فرماید: قلبت را بوسیله موعظه زنده کن، چون موعظه مانند غذایى است که به قلب و روح و جان انسان داده مى شود و به قلب حیات معنوى مى دهد، انسان مشغول زندگى است و غافل مى شود در نتیجه باید هر روز موعظه اى از آیه یا روایت بشنود تا نشاط معنوى داشته باشد.

بعد حضرت مى فرماید: به وسیله زهد قلبت را بمیران و به وسیله یقین آن را تقویت کن، یعنى روح انسان داراى دو جنبه ملکوتى و حیوانى است، جنبه ملکوتى را با موعظه زنده کن و جنبه حیوانى آن را بمیران. توجه داشته باشید که زهد این نیست که انسان از اجتماع بیرون برود و از مال و هستى خود دست بکشد و مثل راهبان زندگى کند، بلکه زهد به این است که انسان اسیر مال و مقام و موقعیت اجتماعى خود نباشد و امیر بر آنها باشد که اگر یک وقت از دستش رفت غصّه نخورد و ناراحتى نکند.

بعد حضرت فرمود: از علم و دانش کمک بگیر و مسیر راهت را روشن کن، و به وسیله یاد مرگ، نفست را رام و تسلیم و روح سرکش را آرام کن.

امیدواریم خداوند توفیق بدهد تا بتوانیم عامل به فرامین ائمّه(علیهم السلام) باشیم.

 

دنیای شگفت و تو در توی دل، شناختنی است. – از برکت همین شناخت، می توان آن را در مسیر درست، هدایت کرد.
گرچه دل، هادی ماست، اما ما هم می توانیم هادی دل شویم. دل ما را به این سمت و سو می کشاند، ما هم می توانیم آن را در بستر کشش های
مطلوب و حق قرار دهیم. آن را به عنوان یک «ظرف» بشناسیم که محتوای آن، با تصمیم و اراده و انتخاب ما تأمین و پُر می شود.

کسی به پیشوایی می رسد که پیروی هم کرده باشد.

در روایات ما، از دل به عنوان پیشوا و هادی یاد شده است. امام صادق(ع) فرمود:

«ان منزله القلب من الجسد، بمنزلة الامام من الناس»1

جایگاه دل از تن، همچون جایگاه و موقعیت امام از مردم است. چگونه دل را زنده کنیم

یعنی، اعضا و اندام انسان از مرکزیت دل فرمان می برند و قلب، فرمانده بدن است (البته قلب در اینجا، مرکز ادراک و تصمیم گیری است، نه
تلمبه خانه خون بدن).

دل، گاهی یقین دارد، گاهی شک. گاهی جای محبت است، گاهی جای کینه و نفرت.

گاهی حالت ایمان و قبول دارد، گاهی در موضع انکار و نفی و ناباوری است. گاهی از حالت اطمینان و عزم و ثبات برخوردار است، گاهی وضعیت
متزلزل، بی ثبات و در حال تغییر دارد.

این حالت ها در نحوه اقدام و عمل و تصمیم و رفتار صاحب دل اثر می گذارد.

پس بجاست که به امور و حالات و شرایط و اوصاف این دل برسیم و از آن غافل نباشیم.

اگر پیشوایی دل، سبب شود که اعضا و جوارح، در مسیر شیطانی به کار افتد، این می رساند که پایگاه ابلیس شده و خود او که فرمان می دهد، از
شیطان فرمان می برد.

اینجاست که باید دل را مورد نظارت قرار داد و به شاگردی به حضور عقل و دین فرستاد و راه ورود فرشتگان را به این خانه باز کرد و نوچه های
شیطان را از آن بیرون کرد و مواظب حالات دل بود، به تعبیر دیگر کار «دربانی دل» را به عقل و دین سپرد، تا از ورود نامحرم و بیگانه و دزد و
غارتگر به آن جلوگیری کنند.

دل نیز مانند بدن بیمار می شود، اما بیماری آن گاهی پنهان و نامحسوس است و «بیمار دل» چون خود را بیمار حس نمی کند، به فکر درمان هم
نمی افتد.

دل نیز گاهی می میرد. دلهای مردگان، از آثار حیات که شور و سوز و احساس و حرکت است، بی بهره می شوند. اینجاست که باید دمی مسیحایی
آن را زنده کند. گاهی هم دل تاریک می شود، و باید چراغی در آن افروخت. ولی چگونه؟ راه درمان بیماری دل یا حیات بخشی به دل های
فسرده و مرده چیست؟

و تیره دلی چگونه زدوده می شود؟

توصیه حضرت امیر(ع) به فرزندش امام مجتبی(ع) چنین است:

«احی قلبک بالموعظة… و نوّره بالحکمة»2

دلت را با «موعظه» زنده کن و آن را با «حکمت» روشنی بخش.

این که بعضی ها از هر پندی گریزانند و سخنان موعظه آمیز را بر نمی تابند، بادست خود راه خیر و بیدرای و روشنایی را به روی خویش می بندند.
دل، نیازمند موعظه است، و گرنه زنگار غفلت آن را می گیرد، یا واعظ درونی، یا بیرونی. و البته واعظ درونی مؤثرتر است و به تعبیر روایات، اگر
کسی از درون خود واعظ و پند دهنده ای نداشته باشد، مواعظ دیگران چندان بر او کارساز نیست.

دل را باید با «پندپذیری» نرم کرد و با «موعظه» شیار زد، تا «بذر حکمت» در آن افشانده شود و بروید.

دلهای سنگی و «قلوب قاسیه»، نه نور حکمتی را به درون نفوذ می دهد، نه چشمه بیداری از آن ها می جوشد.

قرآن کریم، از «قساوت دل» به عنوان یک بیماری یاد می کند و چنین دل هایی را سخت تر از صخره و سنگ می داند، با این تفاوت که گاهی از
دل سنگ، چشمه می جوشد و صخره ها می شکافند و نهرها جاری می گردد، ولی چنین دلهایی از این سنگها هم بی خاصیت ترند.3

سینه سنگی ما

از چه از شور و شررها خالی است؟

دیده و این همه خشک؟

نَفَس و این همه سرد؟

تو این سنگدلی؟

من و این بی دردی؟…4

این بیماری را باید درمان کرد، ولی چگونه؟ چه چیزی دل را سخت می کند؟ و عامل نرمش و خشوع آن چیست؟

در بیان حضرت علی(ع)، رابطه ای میان «اشک چشم» و «قساوت دل» و «فزونی گناه» ترسیم شده است، و چه زیبا!

می فرماید:

ما جفّت الدّموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا للکثرة الذنوب»5

اشک ها خشک نمی شود، مگر به خاطر قساوت دل، و دلهای قساوت نمی یابد مگر به خاطر گناهان بسیار!

کنترل دل همین جاها به درد می خورد. وقتی قلب، لانه «نفس اماره» و آلت دست آن شد، نفس این دلِ پیشوا را پیرو خود می سازد و مسیری را
که پیش پای آن می گذارد، جز به «ناکجا آباد»، منتهی نمی شود.

عصیان و گناه، پرتگاه دل ماست

مسدود به روی عقل، راه دل ماست

خشکیدن اشک گرم، از چشمه چشم

گویای سقوط پایگاه دل ماست6

اینکه حضرت علی(ع) می فرماید: دلها را با موعظه زنده کنید، برای آن است که دل زنده و بیدار، اسیر سپاه ابلیس و جنود شیطان نمی شود.
دلهای مرده و تیره و بیمار، با شیطان همکاری می کنند و نقش «عامل نفوذی» برای او برعهده می گیرند، آنگاه پی درپی باید شاهد تلفات و
ضایعات باشیم.

دلها اگر از «موعظه»، آدم می شد

چگونه دل را زنده کنیم

شاید تلفات معصیت کم می شد

از این همه کشته های درگیری نفس

ای کاش گزارشی فراهم می شد7

گاهی آنچه بر دل ها نقش می بندد، از روزنه دل وارد می شود. دل، کتابی است که با قلم نگاه نگاشته می شود. به تعبیر امیرمؤمنان(ع): «القلب
مصحف البصر».8

حال، اگر بخواهیم دربان دل شویم و از حالات آن مراقبت کنیم، مراقبتی هم از «دیده» باید داشته باشیم، چرا که چشم به هر چه بیفتد، دل هم
همان را هوس می کند و می طلبد. به قول باباطاهر عریان:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش زفولاد

زنم بردیده، تا دل گردد آزاد

ولی… نیازی به خنجر فولادین برای کور کردن چشم نیست، مهم آن است که نگاهت در اختیار تو باشد، تو هم در اختیار دین. توصیه هاتف
اصفهانی این است که:

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است، آن بینی

پس ، دو چشم در سر داریم و دو چشم در دل. نباید آن را گشود و این را بست. چه زیباست کلام حضرت رسول(ص) درباره انسان های
چهارچشمی! می فرماید:

«ما من عبد الا و فی وجهه عینان یبصر بهما امر الدنیا، و عینان فی قلبه یبصر بهما امر الاخرة، فاذا اراد الله بعبد خیراً فتح عینیه اللتین فی قلبه
فابصر بهما ما وعده بالغیب..»9

هیچ بنده ای نیست مگر آنکه دو چشم در سردارد که با آنها کار دنیا را می بیند و دو چشم در دلش دارد که با آنها کار آخرت را می بیند. پس هر گاه
خداوند نسبت به بنده ای اراده خیر و نیکی کند، آن دو چشم دل را در او می گشاید، تا با آ نها آنچه را که خدا براساس غیب وعده داده است ببیند.

و شگفتا از آنان که نابینایند و خود را بینا می پندارند، چرا که چشم درون چیزی از حکمت ها و حقایق ندیده تا لذت آن را دریابد. به قول مولانا:

چشم باز و گوش باز و این عمی

در شگفت از چشم بندی خدا

اگر قلب، قلب سالمی باشد، «چشم دل» هم خوب می بیند.

و اگر دل، نمرده باشد، «چشمه پند» از آن می جوشد.

و اگر قساوت قلب، که ثمره گناهان بسیار است، انسان را به بیماری قلبی مبتلا نساخته باشد، دل می تواند آینه ای باشد که حکمت برآن بتابد و
حقیقت از آن بتراود.

دربان دل خویش باشیم، تا به پایگاه شیطان تبدیل نشود.

پی نوشت:

1. میزان الحکمه، ج5، ص216.

2. نهج البلاغه، نامه 31.

3. بقره(2): 74.

4. برگ و بار، ص36.

5. میزان الحکمه، ج5، ص239.

6. برگ و بار، ص286.

7. همان.

8. بحارالانوار، ج68، ص71.

9. میزان الحکمه، ج5، ص224.

دنیای شگفت و تو در توی دل، شناختنی است. – از برکت همین شناخت، می توان آن را در مسیر درست، هدایت کرد.@@N@@گرچه دل، هادی ماست، اما ما هم می توانیم هادی دل شویم. دل ما را به این سمت و سو می کشاند، ما هم می توانیم آن را در بستر کشش های@@N@@مطلوب و حق قرار دهیم. آن را به عنوان یک «ظرف» بشناسیم که محتوای آن، با تصمیم و اراده و انتخاب ما تأمین و پُر می شود.

کسی به پیشوایی می رسد که پیروی هم کرده باشد.

در روایات ما، از دل به عنوان پیشوا و هادی یاد شده است. امام صادق(ع) فرمود:

«ان منزله القلب من الجسد، بمنزلة الامام من الناس»1

جایگاه دل از تن، همچون جایگاه و موقعیت امام از مردم است.

یعنی، اعضا و اندام انسان از مرکزیت دل فرمان می برند و قلب، فرمانده بدن است (البته قلب در اینجا، مرکز ادراک و تصمیم گیری است، نه@@N@@تلمبه خانه خون بدن).

دل، گاهی یقین دارد، گاهی شک. گاهی جای محبت است، گاهی جای کینه و نفرت.

گاهی حالت ایمان و قبول دارد، گاهی در موضع انکار و نفی و ناباوری است. گاهی از حالت اطمینان و عزم و ثبات برخوردار است، گاهی وضعیت@@N@@متزلزل، بی ثبات و در حال تغییر دارد.

این حالت ها در نحوه اقدام و عمل و تصمیم و رفتار صاحب دل اثر می گذارد.

پس بجاست که به امور و حالات و شرایط و اوصاف این دل برسیم و از آن غافل نباشیم.

اگر پیشوایی دل، سبب شود که اعضا و جوارح، در مسیر شیطانی به کار افتد، این می رساند که پایگاه ابلیس شده و خود او که فرمان می دهد، از@@N@@شیطان فرمان می برد.

اینجاست که باید دل را مورد نظارت قرار داد و به شاگردی به حضور عقل و دین فرستاد و راه ورود فرشتگان را به این خانه باز کرد و نوچه های@@N@@شیطان را از آن بیرون کرد و مواظب حالات دل بود، به تعبیر دیگر کار «دربانی دل» را به عقل و دین سپرد، تا از ورود نامحرم و بیگانه و دزد و@@N@@غارتگر به آن جلوگیری کنند.

دل نیز مانند بدن بیمار می شود، اما بیماری آن گاهی پنهان و نامحسوس است و «بیمار دل» چون خود را بیمار حس نمی کند، به فکر درمان هم@@N@@نمی افتد.

دل نیز گاهی می میرد. دلهای مردگان، از آثار حیات که شور و سوز و احساس و حرکت است، بی بهره می شوند. اینجاست که باید دمی مسیحایی@@N@@آن را زنده کند. گاهی هم دل تاریک می شود، و باید چراغی در آن افروخت. ولی چگونه؟ راه درمان بیماری دل یا حیات بخشی به دل های@@N@@فسرده و مرده چیست؟

و تیره دلی چگونه زدوده می شود؟

توصیه حضرت امیر(ع) به فرزندش امام مجتبی(ع) چنین است:

«احی قلبک بالموعظة… و نوّره بالحکمة»2

دلت را با «موعظه» زنده کن و آن را با «حکمت» روشنی بخش.

این که بعضی ها از هر پندی گریزانند و سخنان موعظه آمیز را بر نمی تابند، بادست خود راه خیر و بیدرای و روشنایی را به روی خویش می بندند.@@N@@دل، نیازمند موعظه است، و گرنه زنگار غفلت آن را می گیرد، یا واعظ درونی، یا بیرونی. و البته واعظ درونی مؤثرتر است و به تعبیر روایات، اگر@@N@@کسی از درون خود واعظ و پند دهنده ای نداشته باشد، مواعظ دیگران چندان بر او کارساز نیست.

دل را باید با «پندپذیری» نرم کرد و با «موعظه» شیار زد، تا «بذر حکمت» در آن افشانده شود و بروید.

دلهای سنگی و «قلوب قاسیه»، نه نور حکمتی را به درون نفوذ می دهد، نه چشمه بیداری از آن ها می جوشد.

قرآن کریم، از «قساوت دل» به عنوان یک بیماری یاد می کند و چنین دل هایی را سخت تر از صخره و سنگ می داند، با این تفاوت که گاهی از@@N@@دل سنگ، چشمه می جوشد و صخره ها می شکافند و نهرها جاری می گردد، ولی چنین دلهایی از این سنگها هم بی خاصیت ترند.3

سینه سنگی ما

از چه از شور و شررها خالی است؟

دیده و این همه خشک؟

نَفَس و این همه سرد؟

تو این سنگدلی؟

من و این بی دردی؟…4

این بیماری را باید درمان کرد، ولی چگونه؟ چه چیزی دل را سخت می کند؟ و عامل نرمش و خشوع آن چیست؟

در بیان حضرت علی(ع)، رابطه ای میان «اشک چشم» و «قساوت دل» و «فزونی گناه» ترسیم شده است، و چه زیبا!

می فرماید:

ما جفّت الدّموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا للکثرة الذنوب»5

اشک ها خشک نمی شود، مگر به خاطر قساوت دل، و دلهای قساوت نمی یابد مگر به خاطر گناهان بسیار!

کنترل دل همین جاها به درد می خورد. وقتی قلب، لانه «نفس اماره» و آلت دست آن شد، نفس این دلِ پیشوا را پیرو خود می سازد و مسیری را@@N@@که پیش پای آن می گذارد، جز به «ناکجا آباد»، منتهی نمی شود.

عصیان و گناه، پرتگاه دل ماست

مسدود به روی عقل، راه دل ماست

خشکیدن اشک گرم، از چشمه چشم

گویای سقوط پایگاه دل ماست6

اینکه حضرت علی(ع) می فرماید: دلها را با موعظه زنده کنید، برای آن است که دل زنده و بیدار، اسیر سپاه ابلیس و جنود شیطان نمی شود.@@N@@دلهای مرده و تیره و بیمار، با شیطان همکاری می کنند و نقش «عامل نفوذی» برای او برعهده می گیرند، آنگاه پی درپی باید شاهد تلفات و@@N@@ضایعات باشیم.

دلها اگر از «موعظه»، آدم می شد

شاید تلفات معصیت کم می شد

از این همه کشته های درگیری نفس

ای کاش گزارشی فراهم می شد7

گاهی آنچه بر دل ها نقش می بندد، از روزنه دل وارد می شود. دل، کتابی است که با قلم نگاه نگاشته می شود. به تعبیر امیرمؤمنان(ع): «القلب@@N@@مصحف البصر».8

حال، اگر بخواهیم دربان دل شویم و از حالات آن مراقبت کنیم، مراقبتی هم از «دیده» باید داشته باشیم، چرا که چشم به هر چه بیفتد، دل هم@@N@@همان را هوس می کند و می طلبد. به قول باباطاهر عریان:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش زفولاد

زنم بردیده، تا دل گردد آزاد

ولی… نیازی به خنجر فولادین برای کور کردن چشم نیست، مهم آن است که نگاهت در اختیار تو باشد، تو هم در اختیار دین. توصیه هاتف@@N@@اصفهانی این است که:

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است، آن بینی

پس ، دو چشم در سر داریم و دو چشم در دل. نباید آن را گشود و این را بست. چه زیباست کلام حضرت رسول(ص) درباره انسان های@@N@@چهارچشمی! می فرماید:

«ما من عبد الا و فی وجهه عینان یبصر بهما امر الدنیا، و عینان فی قلبه یبصر بهما امر الاخرة، فاذا اراد الله بعبد خیراً فتح عینیه اللتین فی قلبه@@N@@فابصر بهما ما وعده بالغیب..»9

هیچ بنده ای نیست مگر آنکه دو چشم در سردارد که با آنها کار دنیا را می بیند و دو چشم در دلش دارد که با آنها کار آخرت را می بیند. پس هر گاه@@N@@خداوند نسبت به بنده ای اراده خیر و نیکی کند، آن دو چشم دل را در او می گشاید، تا با آ نها آنچه را که خدا براساس غیب وعده داده است ببیند.

و شگفتا از آنان که نابینایند و خود را بینا می پندارند، چرا که چشم درون چیزی از حکمت ها و حقایق ندیده تا لذت آن را دریابد. به قول مولانا:

چشم باز و گوش باز و این عمی

در شگفت از چشم بندی خدا

اگر قلب، قلب سالمی باشد، «چشم دل» هم خوب می بیند.

و اگر دل، نمرده باشد، «چشمه پند» از آن می جوشد.

و اگر قساوت قلب، که ثمره گناهان بسیار است، انسان را به بیماری قلبی مبتلا نساخته باشد، دل می تواند آینه ای باشد که حکمت برآن بتابد و@@N@@حقیقت از آن بتراود.

دربان دل خویش باشیم، تا به پایگاه شیطان تبدیل نشود.

پی نوشت:

1. میزان الحکمه، ج5، ص216.

2. نهج البلاغه، نامه 31.

3. بقره(2): 74.

4. برگ و بار، ص36.

5. میزان الحکمه، ج5، ص239.

6. برگ و بار، ص286.

7. همان.

8. بحارالانوار، ج68، ص71.

9. میزان الحکمه، ج5، ص224.

این مجله مخصوص کودک و نوجوان می باشد.

پیام زن
ویژه مسائل زنان و خانواده

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
محمد جعفری گیلانی
سید ضیاء مرتضوی

3

7733305
7738743
7733305
payam-zan_man@aalulbayt.org

قم، صندوق پستی 371…

پرسمان
فرهنگی، اجتماعی، دانشجویی

مرکز فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
سید محمدرضا فقیهی
محمد باقر پور امینی
1380
3

7747240
7735473
7743816
info@porseman.net
www.porseman.n…

مبلغان
فرهنگی – تبلیغی
حوزه

1385/6/1
3
mbl

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، یکی از مسائلی که امروزه باید به آن اهتمام بسیاری داشت و نباید نسبت به آن بی‎توجه بود، جایگاه «قرآن کریم» در زندگی است. اهل‌بیت (ع) پیوسته عدم غفلت از قرآن کریم را به محبان و شیعیان متذکر شده‎اند، طوری که ورود به عالم قرآن را موجب رشد و تعالی و احیای قلوب شمرده‎اند و حتی برای بهره‌مندی ما از معارف قرآن راهکارهایی اساسی ارائه و تلاوت حداقل 50 آیه در روز را سفارش کرده‎اند که این نشان از اهمیت توجه و ورود به فضای قرآن و بهره‌مندی از آن است.

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی چنین می‌فرمایند: «… لاتَغفُل عَن قِراءَةِ القُرآنِ ـ إذا أصبحت و إذا أمسیت ـ فَاِنَّ القُرآنَ یُحیِى القَلبَ المیت وَ یَنهى عَنِ الفَحشاءِ و َالمُنکَرِ، از قرائت قرآن غافل مباش، زیرا که قرآن دل مرده را زنده مى‎کند و از فحشا و زشتى  باز مى‎دارد. (البرهان فی تفسیر القرآن ج1 ،ص19)

پیامبر اکرم(ص) در این حدیث به احیای قلوب اشاره دارند، امری که حیات واقعی محبان و شیعیان به آن وابسته است، به عبارت دیگر، قرآن مهم‎ترین نقش را در حرکت به سوی سبک زندگی قرآنی و حیات قلب آدمی دارد.

ایشان در حدیثی دیگر می‌فرمایند: چهار چیز دل را مى‌میراند که یکی از آنها «گناه روى گناه» است.(الخصال : ص 228 ح 65 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام)

پس مشخص می‌شود که قلوب آدمی در مواقعی بنا به دلایلی می‎میرد، لذا نیاز است درصدد احیای آن بود که پیامبر اکرم(ص) در این حدیث مهم‎‌ترین و راهبردی‎ترین راهکار را برای خروج از مردن قلب و احیای آن به ما تعلیم داده‎اند. پس بیاییم با محور قرار دادن قرآن، سبک زندگی اسلامی  را در تمام ابعاد زندگیمان نمایان و حیات دائمی را برای خود تضمین کنیم.چگونه دل را زنده کنیم

انتهای پیام/

عوامل مرگ و حیات قلب

۱۳۹۷/۰۹/۱۸


۳۷۱۲ بازدید

نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

حوزه/ يكي از عوامل مهم قساوت قلب كه بسي جانكاه است، آمال و آرزوهاي دنيوي است. البته بايد توجه داشت كه هر آرزوئي زشت و مذموم نيست. آن آرزوئي مذموم است كه از تعلقات مادي و دنيوي ريشه بگيرد، چنين آرزوهائي عامل قساوت قلب محسوب مي‌ شوند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، تربیت اسلامی از توصیه های بزرگان دین برای مسلمانان است که در شماره های گوناگون، بخش های مختلفی را تقدیم حضور مخاطبان گرامی خواهیم کرد.

* روشنی و پاکی دل

– سؤال

در مورد روشني و پاكي دل توضيح دهيد؟

چگونه دل را زنده کنیم

– پاسخ

معادل «قلب» در فارسي همان لفظ «دل» است كه در نظم و نثر فراوان به كار برده مي‌شود؛ مثلاً وقتي مي‌گويند: «دلت را پاك كن»، «دل نوراني داشته باش» و … در همة موارد مراد همان چيزي است كه در عربي به آن «قلب» يا «فؤاد» گفته مي‌شود.[1]

قلب در قرآن از موقعيت بسيار ممتازي برخوردار مي ‌باشد و اكثر كارهاي نفساني به او نسبت داده شده است، از قبيل: ايمان، كفر، نفاق، تعقل، فهم، قبول حق و عدم قبول آن، هدايت، ضلالت، آرامش و … .[2]بالاتر از اين، مقام قلب در قرآ‎ن آن‌چنان عالي است كه آنجا كه سخن از وحي ـ يعني ارتباط انسان با خدا ـ به ميان مي‌آيد قلب ذكر مي‌شود. خدا در قرآن به پيامبر مي‌فرمايد: «روح الامين (جبرئيل) قرآن را بر قلب تو نازل كرد تا از بيم‌دهندگان باشي».[3]

بنابراين مي ‌توان گفت حيات، بستگي به قلب و روح دارد، اوست كه بدن را اداره مي‌‌ كند، تمام اعضاء و جوارح مسخّر او هستند، و همه اعمال و حركات از قلب سرچشمه مي‌گيرد. پس مي‌توان گفت كه سعادت و شقاوت انسان به چگونگي قلب او بستگي دارد.

از قرآن و احاديث استفاده مي‌شود، همچنانكه بدن انسان گاهي سالم است و گاهي بيمار، قلب او هم گاهي سالم است و گاهي بيمار، خدا در قرآن كريم مي‌فرمايند: «روزي كه مال و اولاد براي انسان سود ندارند مگر كسي كه با قلب سالم به سوي خدا رجوع كند».[4] چنانكه ملاحظه نموديد در اين آيه و آيات ديگر سلامت به قلب نسبت داده شده و حتي سعادت اخروي انسان را منوط به اين مي‌دانند كه با قلبي سالم و خاشع به سوي خدا بازگردد.

با كنار هم قرار دادن آيات و روايات مربوط به قلب مي‌توان اين‌گونه نتيجه گرفت كه معصومين قلب را به سه دسته تقسيم نموده‌اند:

1. قلب كافر: قلبي است كه از فطرت اصلي خود منحرف شده و به عالم بالا نمي‌نگرد بلكه فقط به امور دنيا مي‌نگرد. به همين جهت خدا و جهان آخرت را مشاهده نمي‌كند. چنين قلبي نور ايمان در آن نمي‌تابد و يكسره تاريك است.

2. قلب مؤمن كامل: درب قلب مؤمن به سوي عالم بالا و جهان غيب مفتوح است. چراغ ايمان در آن روشن شده و هيچگاه خاموش نخواهد شد. در چنين قلبي جز خدا و فرشتگان مقرب الهي كسي و چيزي جاي ندارد و يك‌پارچه نور و سرور و شوق و صفاست.

3. قلب مؤمني كه گاهي هم به گناه آلوده مي‌شود. قلب چنين فردي تاريك و مسدود نيست، بلكه به وسيلة نور ايمان روشن شده و براي دريافت كمال و افاضات الهي مفتوح مي‌باشد. ليكن در اثر گناه، نقطه سياهي در آن به وجود آمده و بدين وسيله شيطان در آن راه يافته است. در چنين قلبي هم فرشتگان راه دارند و هم شياطين. فرشته از دريچة ايمان وارد مي‌شود و او را دعوت به خير مي‌كند و شيطان از نقطة سياه نفوذ مي‌كند و او را دعوت به بدي مي‌كند. اينان همواره در حال نزاع و جدال هستند، و زندگي باطني و سرنوشت اخروي انسان هم بستگي به نتيجة اين جدال دارد و از همين روست كه جهاد با نفس هم ضرورت پيدا مي‌كند.[5]

حضرت علي  ـ عليه السّلام ـ در وصيت‌نامة خويش به فرزندش امام حسن مجتبي  ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايند: «ذَكِ قَلبَكَ بالأَدبُ كَما تُذَكي النارُ بِالحُطَبِ»[6] ـ دل خود را با ادب پاك و روشن بدار، چنانكه آتش را با هيزم برافروخته نگه مي‌دارند. در اين كلام قلب انسان به آتشي تشبيه شده است كه اگر آن را رها كنند خاموش مي‌شود. و اگر هيزم بياورند و در آن آتش بيندازند، افروخته مي‌شود، همانگونه كه آتش، فروزش و روشني را با خود دارد و جهت استمرار اين حالت به هيزم احتياج دارد، دل آدمي نيز به كمك ادب، روشني و فروزش پيدا مي‌كند و قوي مي‌گردد. آتش با هيزم برافروخته مي‌ماند و دل، با ادب، منظور از ادب هم چيزهائي است كه باعث حُسن رفتار انسان مي‌شود يعني به آنچه آدمي جهت حُسن و زيبائي رفتارش مي‌آموزد ادب اطلاق مي‌شود.

از اين كلام علي  ـ عليه السّلام ـ چند نكته را مي‌توان برداشت كرد:

1ـ قلب و دل قوه‌اي است در درون انسان كه براي افروختن، روشن شدن، گرمي دادن و نور بخشيدن آمادگي دارد؛ ولي اين كارها خود به خود انجام نمي‌گيرد و احتياج به نيرو و تغذيه دارد. همان‌طور كه بدن ـ به خصوص در سنين طفوليت و جواني ـ آمادگي رشد دارد، ولي خود به خود رشد نمي‌كند و احتياج به تغذيه دارد تا رشد نمايد، قلب هم آمادگي درك حقايق و ابراز احساسات و عواطف را دارد، ولي بايد تغذيه شود و غذاي سالم به آن برسد. از اين رو بايد  انرژي لازم را براي قلب تأمين كرد چون بدون داشتن منبع انرژي خاموش خواهد شد.

2ـ نكتة ديگري كه از اين كلام نوراني حضرت علي  ـ عليه السّلام ـ استفاده مي‌شود اين است كه اگر مي‌خواهيم آتش دل هميشه روشن و آماده پذيرش حقائق و اظهار عواطف باشد بايد به كمك چيزي كه قابليت و توان انرژي زايي دارد، انرژي قلب تأمين گردد. هر چيزي نمي‌تواند تأمين‌كننده انرژي قلب باشد، همانگونه كه اگر آب يا سنگ در آتش بريزيم، در اشتعال آن هيچ تأثيري ندارد. اگر چيزي را در قلب قرار دهيم كه به جاي شعله‌ور سازي، آن را خاموش و نابود مي‌سازد، نبايد انتظار فعاليت از آن داشت. اين چنين نيست كه هر چه به دل وارد مي‌شود به نفع دل باشد و هر معلوماتي كه به دل عرضه كنيم موجب تقويت احساسات و باعث رشد و كمال دل شود. چه بسا تغذيه اگر از مواد مسموم باشد موجب فساد و نابودي قلب مي‌گردد و يا فعاليت آن را كند مي‌نمايد. پس بايد قلب را به چيزي تغذيه نمود كه با كمال و تعالي آن تناسب دارد و موجب رشد آن مي‌شود.

3. نكتة ديگري كه از اين فراز وصيت‌نامه استفاده مي‌شود اين است كه قلب به عنوان مركز ادراك و احساس، به تغذيه دمادم احتياج دارد. گاهي ما گمان مي‌كنيم وقتي مطلبي را فهميديم و به آن عالم شديم ديگر بارمان را بسته‌ايم. در صورتي كه اين طور نيست. همانطور كه براي ايجاد روشنائي بايد مواد سوختي و انرژي لازم را تأمين نمود تا خاموش نشود و فعاليت آن مستمر باشد. قلب آدمي نيز همين‌طور است و نيازمند تأمين مدام انرژي است. با يك بار دانستن و برهان اقامه نمودن، كار تمام نمي‌شود، توجه به يك مطلب فقط تا مدتي، كم يا زياد، مي‌تواند اثر داشته باشد. از همين رو بايد از آن مراقبت كرده رشد داده و تغذيه نمود والّا خاموش مي‌شود و اثرش از بين مي‌رود.

اگر مي‌خواهيم دلمان برافروخته و روشن باشد، رشد كند و به حقايق نزديك‌تر شود، بايد تغذيه و بهداشت دل پيوسته ادامه يابد و افكار صحيح به آن عرضه و افكار مسموم از آن دور گردد. در اين ميان آنچه مايه حيات دل است و دل را زنده نگه مي‌دارد و موجب رشد قلب مي‌شود و به برافروختگي نور قلب مي‌افزايد، ادب است. ادب، معارف صحيح و احساسات الهي و پاك را برمي‌انگيزاند و باعث مصونيت دل از آفاتي هم‌چون غفلت، گناه و ضعف معرفت مي‌شود و آن را از افكار غلط، اوهام و شبهات دور نگه مي‌دارد. همان‌طور كه غذاي سالم موجب رشد بدن و غذاهاي مسموم موجب ضعف آن مي‌شوند و گاهي هم منجر به مرگ آن مي‌گردند، دل نيز اگر از غذاهاي سالم، علوم و معارف حق، بهره‌مند گردد، رشد مي‌كند و اگر از اينها محروم بماند و با شبهات و اوهام و افكار مغالطه‌آميز تغذيه گردد، ايمانش را از دست مي‌دهد و پس از مدتي فاسد مي‌شود. پس دل خويش را به وسيلة ادب و آموزه‌هاي صحيح و مؤثر در حُسن رفتار، روشن نما و برافروز؛ آن چنانكه آتش به وسيلة هيزم برافروخته مي‌شود.[7]

در پايان بايد گفت كه شناخت عوامل قساوت قلب، منجر به دوري انسان‌ها از آنها مي‌شود و با خالي شدن دل از اين عوامل، نور پاكي و روشنائي بر آن وارد مي‌شود به همين خاطر به بعضي از عواملي كه باعث تيرگي و قساوت قلب مي‌شوند اشاره‌اي گذرا مي‌كنيم:

1. يكي از عوامل مهم قساوت قلب كه بسي جانكاه است، آمال و آرزوهاي دنيوي است. البته بايد توجه داشت كه هر آرزوئي زشت و مذموم نيست. آن آرزوئي مذموم است كه از تعلقات مادي و دنيوي ريشه بگيرد، چنين آرزوهائي عامل قساوت قلب محسوب مي ‌شوند.

2. يكي ديگر از عوامل قساوت قلب فراموش كردن خداست. آنگاه كه انسان خدا و ياد خدا را در زندگي خويش فراموش مي‌كند، دلش سخت مي‌شود و هنگامي‌كه دلي سخت شود، نه موعظه در آن اثر مي‌كند و نه استدلال و برهان او را رام مي‌كند.

حرص و طمع نيز باعث قساوت قلب است. پيامبر گرامي اسلام  ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايند: «از طمع اجتناب ورزيد زيرا حرص و طمع، دل را آشفته و قسي كرده و مُهر بر آن مي‌زند».[8]

4. غذا و لقمة حرام نيز باعث قساوت قلب مي‌شود. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي  ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «اي علي لقمة حرام، دل را سياه مي‌كند.»[9]

5. غفلت نيز از جمله عواملي است كه باعث قساوت قلب مي‌شود.

6. پُرخوري، شنيدن لهويات، زياده‌گويي، قطع رحم، دنياخواهي، ترك عبادت و … از ديگر عواملي است كه در روايات، آنها را باعث قساوت قلب پنداشته‌اند.

در آخر بايد گفت، دلي پاك و نوراني است كه اين عوامل را نداشته باشد و اين تنها به صرف گفتار نيست كه «دلت پاك باشد» بلكه در عمل هم بايد اثبات كني كه «دلت پاك است».

 

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. پند جاويد. محمّد تقي مصباح يزدي. ج2. انتشارات مؤسسة امام خميني  ـ رحمة الله عليه ـ.

2. حكمت‌ها و اندرزها. مرتضي مطهّري. انتشارات صدرا.

3. خودشناسي در تربيت اسلامي. سيد يوسف ابراهيميان آملي. ج2. چ1. آمل: بي‌جا.

4. جوان و نيروي چهارم زندگي. محمّدرضا شرفي، انتشارات سروش.

5. خودسازي (تزكيه و تهذيب نفس). ابراهيم اميني. قم: انتشارات شفق، 1372.

 

پي نوشت ها:

[1] . مصباح يزدي. محمّد تقي، پند جاويد. قم: انتشارات مؤسسه امام خميني  ـ رحمة الله عليه ـ ، چاپ اول، 1380، ج2. ص86

[2] . اميني. ابراهيم. خودسازي (تزكيه و تهذيب نفس). قم، انتشارات شفق، چاپ دوم. 1372، ص 42

[3] . شعراء/194

چگونه دل را زنده کنیم

[4] . شعراء/89

[5] . همان، خودسازي، ص 53

[6] . همان، پند جاويد، ج2، ص 85

[7] . پند جاويد. همان، ج2. ص 85 تا 90

[8] . ابراهيميان آملي، سيد يوسف، خود شناسي در تربيت اسلامي. آمل، چاپ اول، 1378، ج2. ص44

[9] . همان. ص44

منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم

تمامی حقوق این سایت برای خبرگزاری حوزه محفوظ است. ۱۳۹۸©
بازنشر مطالب خبرگزاری حوزه در سایر خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها بدون ذکر منبع آزاد است.

تمام برداشت‌ها، توجیه‌ها و تفسیرهایی که الآن در قضایای معنوی هست، نگرش کسی است که از بیرون به قضایا نگاه می‌کند. ‏انسان زمانی به آثار عملی و نتایج دقیق معنوی می‌رسد که بر اثر عمل صالح، حیات نصیبش بشود. بدون حیات طیبه، انسان ‏چیزی درک نمی‌کند. ممکن است صفات خوبی داشته باشد، ولی این صفات خوب گاهی در بین کفّار هم هست.چگونه دل را زنده کنیم

قرآن می‌فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مۆمن فلنحیینّه حیوه طیبه». بعد از عمل صالح و ‏ایمان و حیات قلب عالم برای ما فرق خواهد کرد.

یک نمونه‌ و مصداق  از مصادیق عمل صالح که حیات‌آور است اقامه نماز می‌باشد. همه ‏ما نماز می‌خوانیم، رسول خدا و اهل‌بیت علیهم السلام و اولیای الهی هم نماز می‌خواندند، ولی نماز آنها چگونه بوده؟ معراج بوده، «قربانُ کلِّ ‏تقی» بوده، «تنهی عن الفحشاء و المنکر» بوده است. نماز روحشان را سبک می‌کرد و پرواز می‌داد.

عمل صالح، حیات طیبه می‌آورد. همه مشکل ما این است که درصدد تحصیل حیات طیبه نیستیم. به دنبال عمل صالح هستیم و آن را ‏انجام می‌دهیم. اما عمل صالح شرایط دارد که وقتی شرایطش جمع شد، آن وقت حیات طیبه نصیب می‌شود. بعد از حیات طیبه، ‏دیگر نماز فراتر از خواندن می‌شود و می‌توان آن را «اقامه» کرد. همه ارزش معنوی بشری، پس از این حیات طیبه است. اگر ‏عملی مثل نماز بخواهد به برزخ (حقیقت عالم) منتقل بشود، اگر حیات قلب پشتوانه‌اش نباشد، فقط لفظی است که از حنجره ‏بیرون آمده. از طرفی در تجسّم عمل تردید نیست. اگر چشم انسان باز بشود، چه بسا تبدیل شدن هر عملی را بفهمد.

مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به مرحوم آیت الله میرجهانی سفارش کرده بودند که اگر کسی خواست این ذکر را بگوید، آن ‏را 360 بار، با توجه، بین نماز شفع و وتر بگوید که برکات زیادی نصیبش می‌شود و آن ساعت حیات است. این اسم شریف، همان ‏اسمی است که آصف برای جابه‌جا کردن تخت بلقیس از آن استفاده کرد

تعبیر من این است ‏که بین ما و عالم غیب کانال هوشمندی قرار دارد که می‌داند چگونه عمل را تبدیل کند. گاهی شخص حمد و سوره‌ای برای ‏اموات می‌خواند، اما میت با میت، خواننده با خواننده، عمل با عمل، فرق دارد. یکی از علما در خواب، مرحوم بیدآبادی را دیده بود ‏که از مقبره‌شان بیرون آمده‌اند و متحیرند. پرسیده بود اینجا چه می‌کنید؟ مرحوم بیدآبادی فرموده بود: که آقا امام زمان علیه السلام آمدند ‏از اینجا رد شوند، حمد و سوره‌ای برای اموات تخت فولاد خواندند، آمده‌ام تا بهره‌ام را بگیرم. یک وقت، حمد و سوره‌ای را آقا امام ‏زمان علیه السلام می‌خوانند و نصیب وافری به آقا محمد بیدآبادی که خودش عارف بزرگی بوده هم می‌رسد چرا که این بستگی به حیات ‏قلب دارد. تا قلب انسان حیات پیدا نکند، چیز ارزشمندی تحویل عالم غیب داده نمی‌شود. البته این سخنان نباید دل‌سردی و زدگی ‏بیاورد، این راهی است که باید رفت و باید روشن شد. ‏

به هر حال، کیفیت عمل، مربوط است به درصد برخورداری مۆمن از حیات طیبه. هر چه بهره انسان از این حیات بیشتر باشد، ‏درصد توجهاتش بیشتر خواهد بود. چیزی که به این تبدیل روح می‌دهد، توجه است. اینکه فرموده است: «الدّعا مخّ العباده»، ‏توجه هم، اصل دعا و عبادت است؛ چون برای تبدیل و انتقال به عالم غیب، مهم توجه است و آن شرایط اولیه‌ای دارد. حیات، توجه ‏می‌آورد. کسی که قلبش حیات پیدا کرده، می‌تواند به گونه‌ای دیگر عبادت کند، ذکر بگوید و عمل بدون آن، چیزی را عاید انسان ‏نمی‌کند.

گاهی یک نفر، یک خرما را در راه خدا می‌دهد، در عالم غیب هزاران هزار ‏نخلستان به او می‌دهند. چرا که عالم غیب هم خیلی وسعت دارد و رخ‌دادن این کارها در عالم غیب، خیلی آسان است. در روایتی آمده ‏است که زنی از حضرت صدّیقه طاهره علیها السلام سۆالی پرسید و حضرت جواب دادند. سۆال‌های دیگری پرسید و پاسخ آن را گرفت؛ تا ‏اینکه گفت دیگر خجالت می‌کشم بپرسم. حضرت فرمودند: باز هم بپرس؛ چون برای هر یک سۆالی که جواب می‌گویم، بیشتر از ‏جواهراتی که فاصله میان زمین  و آسمان را پرکنند، به من اجر و پاداش عنایت می‌کنند. چنین جزایی برای پاسخ به یک سۆال ‏نیم دقیقه‌ای، به خاطر اخلاص و پشتوانه عمل است. گاهی صدقه دادن یک دانه خرما تبدیل به یک نخلستان می‌شود چون ‏پشتوانه دارد. و گاهی عبادت فراوان، چون بدون پشتوانه است به اندازه یک خرمای خشک است؛ خلاصه این تبدیل، ‏اخلاص و حیات قلب و شرایط دیگری را می‌طلبد. ‏

اما در این بین، کانال هوشمندی هست که با عامل و عمل ربط دارد. به مجرد صدور عمل، این کانال هوشمند می‌داند که اگر این ‏برای اموات بود، چگونه آن را بر حسب نیاز میت، به برزخ او برساند.‏

‏پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر ذکر لا إله إلّا الله نخلی در بهشت می‌شود. شخصی پرسید: پس ما نخلستان‌ها داریم؟ حضرت ‏فرمودند: اگر آن را آتش نزنید. این نابودی اعمال هم قاعده‌مند است. ممکن است انسان اعمالی را انجام دهد و در بهشت و عالم ‏غیب و در برزخ، چیزهایی را درست کند، ولی انسان مأمون از استدراج نیست و به همین جهت، شاید کارهایش به هم بریزد. مۆمن ‏باید صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از کید نفس ایمن نیست.

رسیدن به حیات، سحرخیزی و توجه ‏می‌خواهد، بیداری و نماز و ذکر می‌خواهد. ‏ممکن است کسی بگوید ذکر یونسیه را شش ماه ‌گفتم، ولی به حیات قلب نرسیدم. اما باید توجه داشت که شروع و ادامه این ‏اذکار، شرایط خاص می‌خواهد تا به نتیجه برسد. و این طور نیست که زود به نتیجه برسد

به هر حال، بدون حیات، قلب انسان کور است. اگر می‌بینید که بعد از چهل سال مطالعه و درس خواندن، شخص حتی در اعتقادات ‏خودش تزلزل دارد و در اجتماع هم در اعتقادات مردم مشکلی ایجاد می‌کند، به این علت است که درسش را ‌خوانده و حتی به ‏واجباتش هم چه بسا ملتزم بوده، ولی به حیات و حقیقت نرسیده. روح ایمان لازم است، باید پشتوانه‌ای از حیات داشت. باید انسان ‏به سمت خودشناسی حرکت کند. باید دید که چگونه قلبمان حیات پیدا می‌کند و این حیات ثابت می‌شود و ارتقا می‌یابد. محور ‏همه ارزش‌ها، حیات قلب است. ذکری که با پشتوانه حیات قلب است، مانند غذای جبرائیل است و آن‌گاه هر ذکر، اثر می‌کند.‏

حیات، مراتب دارد و آثارش روی توجهات پیدا می‌شود. یعنی هر چه مرتبه حیات قلب بیشتر باشد توجه انسان در نماز و غیر نماز ‏بیشتر است.

رسیدن به حیات، سحرخیزی و توجه ‏می‌خواهد، بیداری و نماز و ذکر می‌خواهد. ‏ممکن است کسی بگوید ذکر یونسیه را شش ماه ‌گفتم، ولی به حیات قلب نرسیدم. اما باید توجه داشت که شروع و ادامه این ‏اذکار، شرایط خاص می‌خواهد تا به نتیجه برسد. و این طور نیست که زود به نتیجه برسد.

مرحوم ملا حسینقلی همدانی رحمه الله تازه ‏به نجف رفته بود و خیلی به این معانی علاقه داشت. با اینکه ایشان از شاگردان آسید علی شوشتری بود و سال‌ها در مسیر سلوک ‏قرار داشت، اما هنوز به نتیجه نرسیده بود. یک روز با حال متأثری در صحن آقا امیرالمۆمنین علیه السلام نشسته و در این فکر بود که چرا ‏فتح بابی نمی‌شود؟ خوب است که رها کنم و بروم، یا چه کنم؟ در این حال دید کبوتری آمد و در مقابل ایشان نشست و مشغول ‏نوک زدن به نان خشکی شد. نان نمی‌شکست. رفت، دوباره بازگشت و باز هم نوک زد و دید فایده ندارد. رفت و بار سوم آمد و ‏آن‌قدر نوک زد تا نان را خرد کرد و آن را خورد. ایشان می‌گوید: من این مطلب را پیامی از حضرت امیرعلیه السلام تلقی کردم که ‏می‌خواهد بفرماید سرانجام به نتیجه می‌رسی. انسان نباید با عبادات یک سال و دو سال، منتظر نتایج مهم باشد. ‏

یکی از عنایات و برکات خدا به اهل این مسیر و کسی که حیات طیبه پیدا کرده است شهود این مطلب است که دو رکعت نماز، ‏چه آثاری دارد. این کم رتبه‌ای نیست و قابل دستیابی است. در هر بابی انسان می‌تواند تأثیر عمل خود را بفهمد و شهود کند. بداند ‏که خواندن قرآن برای انسان چه آثاری دارد. اگر استقامت، به عمل صالح ضمیمه شود، حیات را ‏می‌آورد، ولی حیات بالاتری می‌خواهد تا بصیرت نصیب انسان بشود. اگر بصیرت آمد، نوع درک در مورد اهل‌بیت علیهم السلام و ولایت هم ‏فرق خواهد کرد. ‏

‏پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر ذکر لا إله إلّا الله نخلی در بهشت می‌شود. شخصی پرسید: پس ما نخلستان‌ها داریم؟ حضرت ‏فرمودند: اگر آن را آتش نزنید. این نابودی اعمال هم قاعده‌مند است. ممکن است انسان اعمالی را انجام دهد و در بهشت و عالم ‏غیب و در برزخ، چیزهایی را درست کند، ولی انسان مأمون از استدراج نیست و به همین جهت، شاید کارهایش به هم بریزد. مۆمن ‏باید صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از کید نفس ایمن نیست

حیات ‏قلب، شب‌زنده‌داری و نماز و ذکر و قرآن می‌خواهد تا حالتی برای انسان ایجاد کند که توجهاتش نافذ شود. آن وقت خواندن یک ‏‏«قل هو الله»، برکات زیادی نصیب او می‌کند.

یکی از راه‌های رسیدن به حیات قلب، تکرار اسماء الله است گاهی مرحوم آقای کشمیری در پاسخ به کسانی که درخواست ذکر ‏می‌کردند، بعضی اذکار را سفارش می‌فرمودند که مثلاً به تعداد مشخصی ذکر «یا حی، یا قیوم» را تکرار کنند! تکرار بسیار زیاد ‏این ذکر احیا کننده دل و جان ذاکر خواهد بود. جناب آقای کشمیری این ذکر را خیلی سفارش می‌کردند و می‌فرمودند که خوب ‏است در ترکیب نام‌های حق تعالی، از اسامی مرکبی استفاده شود که خود خدای متعال ترکیب کرده است. خداوند در آیاتی این دو ‏اسم را با هم به کار برده؛ مثلاً می‌فرماید: «الله لا اله الّا هو الحی القیوم». حی، حیات می‌آورد و قیوم، دوام حیات و قوام و ‏استحکام.‏

بعد از مدّتی اشتغال به این اذکار، هیچ لذتی با آن برابری نمی‌کند، منتها حد نصاب تکرار آنها بالاست و روح و جان انسان باید ‏برای این ذکر آماده شود، اما خوب است که آنها را زمزمه کنیم. در روایت است که هر گاه در جنگ برای رسول‌الله مشکلی پیش ‏می‌آمد حضرت رو به قبله 18 بار این ذکر را تکرار می‌کردند و بلافاصله مشکل برطرف می‌شد. ‏من اگر خود را به سنن حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت گرامی آن حضرت و اعمال صالح ملتزم نکنم زندگی رضایت‌بخشی ‏نخواهم داشت و خیری برای خود و دیگران نمی‌توانم داشته باشم.‏

چند ‏چیز انسان را به بصیرت می‌رساند و یکی از آنها گریه است.- مرحوم آقای کشمیری نقل می‌کردند که هر سۆالی از آقای ابهری ‏می‌کردم، ایشان همان جواب را می‌داد و سفارش به ذکر «حی قیوم» می‌کرد.‏

مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به مرحوم آیت الله میرجهانی سفارش کرده بودند که اگر کسی خواست این ذکر را بگوید، آن ‏را 360 بار، با توجه، بین نماز شفع و وتر بگوید که برکات زیادی نصیبش می‌شود و آن ساعت حیات است. این اسم شریف، همان ‏اسمی است که آصف برای جابه‌جا کردن تخت بلقیس از آن استفاده کرد. ‏

                                                                                                                                           فرآوری : محمدی

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

منبع : سایت جامع اخلاق ، بیانات حجت الاسلام والمسلمین جعفر ناصری

تبیان، دستیار هوشمند زندگی

پل های ارتباطی

بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12چگونه دل را زنده کنیم

public@tebyan.com

02181200000

دسترسی سریع

محصولات و خدمات

اشتراک در خبرنامه

کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان می‌باشد.


بلیطت رو به قیمت لحظه آخر بخر!


مرجع معتبر و رسمی خرید انواع گیفت کارت

 آدابى كه روح را زنده مى كنند 1. سخن گفتن با علما2. ديدار با رفقا (28) آدابى كه دل را روشن مى كند 1. بسيار قل هو اللّه خواندن2. كم خوردن3. هم نشينى با علما4. نماز شب5. رفتن به مساجد براى نماز(29) آدابى كه موجب نور دل مى شوند 1. خوردن سركه ، به و انار2. شستن سر با سدر3. خضاب كردن4. مسواك زدن5. گفتن لا اله الا اللّه6. خواندن سوره ناس7. تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام8. مكرر گفتن اين ذكر:توكلت على الحى الذى لايموت و الحمداللّه الذى لم يتخذ صاحبة و لا ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا.

 

چگونه دل را زنده کنیم

منبع:گنجهای معنوی

در ادامه بخوانید


کلکسیون فرشهای مدرن و کلاسیک برای خرید

قبل ازخرید،فرش مورد نظرت رو تو دکورتست کن


کامل ترین سیستم خانگی پاکیزه کننده هوا


طراحی و بازسازی فضای داخلی


اقساط36ماهه لوازم خانگی بدون پیش پرداخت

خرید انواع ابزار وجعبه ابزار خانگی وصنعتی


همین حالا وکیل بگیر


خرید مستقیم فرش از کارخانه

هرآنچه ازعملهای زیبایی زنان میخواهیدبدانید

درمان رفتار آسیب زاوبهبوداحساس نسبت به خود

بهترین مراکزآموزشی بابالاترین میزان بازدهی


مرتب سازی دندان ها با قیمت مناسب

بالاترین کیفیت لوازم خانگی با بهترین قیمت


قیمت امروز بلیط اتوبوس به هرکجای ایران

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021

چگونه دل را زنده کنیم
چگونه دل را زنده کنیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *