انواع ذکر -ذکر قلبی -ذکر لفظی
۱۳۹۰/۰۵/۳۰
–
۵۵۹۷ بازدید
نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
نوع ماده:
کتاب فارسی
پدیدآورنده :
خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368
محل نشر :
تهران
ناشر:
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
زمان (شمسی) :
1391
چگونه ذکر قلبی بگوییم
زبان اثر :
فارسی
آداب ذکر و ذکر قلبی
سرایت ذکر در ظاهر و باطن انسان
گرچه ذکر حق و تذکر از آن ذات مقدس از صفات قلب است و اگر قلب متذکر شد تمام فوایدی که برای ذکر است بر آن مترتب می شود، ولی بهتر آن است که ذکر قلبی متعقّب به ذکر لسانی نیز گردد. اکمل و افضل تمام مراتب ذکر آن است که در نشآت مراتب انسانیه ساری باشد و حکمش به ظاهر و باطن و سرّ و علن جاری شود؛ پس، در سرّ وجودْ حق جلّ و علا مشهود باشد و صورت باطنیۀ قلب و روح صورت تذکر محبوب باشد، و اعمال قلبیه و قالبیه تذکری باشد، و اقالیم سبعۀ ظاهریه و ممالک باطنیه مفتوح به ذکر حق و مسخر به تذکر جمیل مطلق باشند. بلکه اگر حقیقت ذکرْ صورت باطنی قلب شد و فتح مملکت قلب به دست آن گردید، حکمش در سایر ممالک و اقالیم سرایت می کند: حرکات و سکنات چشم و زبان و دست و پا و اعمال سایر قوا و اعضا با ذکر حق انجام گیرند و برخلاف وظایف انجام امری ندهند؛ پس حرکات و سکنات آنها مفتوح و مختوم به ذکر حق شود؛ و بِسْمِ الله مَجْراها وَ مُرْساها[1] در تمام ممالک نفوذ کند، و در نتیجه متحقق به حقیقت اسما و صفات شود، بلکه صورت اسم الله اعظم و مظهر آن گردد. و این غایت القصوای کمال انسانی و منتهی الآمال اهل الله است. و به هر مرتبه که از این مقام نقصان حاصل شود و نفوذ ذکر کم شود، کمال انسانی به همان اندازه ناقص گردد؛ و نقصان ظاهر و
باطن هر یک به دیگری سرایت کند؛ زیرا که نشآت وجود انسانی با هم مرتبط و از هم متأثرند. و از اینجا معلوم می شود که ذکر نطقی و زبانی، که از تمام مراتب ذکر نازلتر است، نیز مفید فایده است؛ زیرا که اوّلاً زبان در این ذکر به وظیفۀ خود قیام کرده، گر چه قالب بیروحی باشد. و ثانیاً اینکه ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود. شیخ عارف کامل ما، جناب شاه آبادی، روحی فداه، می فرمودند شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک زبان باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه را کند: تکرار می کند تا اینکه او به زبان می آید و کلمه را ادا می کند. پس از آنکه او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت می کند؛ و خستگی آن تکرار برطرف می شود و گویی از طفل به او مددی می رسد. همین طور کسی که ذکر می گوید باید به قلب خود، که زبان باز نکرده، تعلیم ذکر کند. و نکتۀ تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود. و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود. اوّل زبانْ ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد، و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیّت کرده به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.
و بباید دانست که اعمال ظاهریه صوریه لایق مقام غیب و حشر در ملکوت نشوند، مگر آنکه از باطنِ روحانیت و لبابِ قلب به آن مددی رسد و او را حیات ملکوتی بخشد. و آن نفخۀ روحی، که خلوص نیت و نیت خالصْ صورت اوست، به منزلۀ روح و باطن است که به تبع آن جسد نیز محشور در ملکوت شود و لایق قبول درگاه گردد. و لهذا در روایات شریفه وارد است که قبولی اعمال به
قدر اقبال قلب است.[2] با همه وصف، ذکر لسانی نیز محبوب و مطلوب است و انسان را بالاخره به حقیقت می رساند؛ لهذا در اخبار و آثار از ذکر لسانی مدح عظیم شده، و کمتر بابی مثل باب «ذکر» کثیرالحدیث است.[3] و در آیات شریفۀ کتاب کریم نیز بسیار از آن مدح شده؛[4] گرچه غالب آنها منزَّل بر ذکر قلبی یا ذکر با روح است؛ ولی تذکر حق در هر مرتبه محبوب است.(502)
* * *
تأثیر عبادات و ذکر در قلب
و اخبار در این زمینه بیش از آن است که بتوان در این اوراق نگاشت و بتوان از عهدۀ بیان اسرار آن برآمد؛ و ما این فصل را اتمام کنیم به ذکر یک نکتۀ دانستنی، و آن این است که یکی از فواید مهمۀ عبادات که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند، و باید آن را یکی از اسرار عبادات به شمار آورد، آن است که از هر عبادتی در قلب اثری حاصل شود که از آن در روایات به زیادت یا توسعۀ «نکتۀ بیضاء» تعبیر شده است؛ و بباید دانست که مابین ظاهر و باطن و سرّ و علن انسانی، یک ارتباط و علاقۀ طبیعیه ای است که آثار هر یک و افعال و حرکات هر یک را در دیگری سرایتی عظیم و تأثیری غریب است؛ و این مطلب علاوه بر آنکه برهانی است، وجدان و عیان هم شاهد بر آن است؛ چنانچه حالات صحت و
مرض بدن و عوارض مزاجیه و حالات داخلیه و خارجیۀ بدن، در روح و باطن مؤثر است؛ و بعکس، حالات خلقیه و روحیه و ملکات نفسانیه در حرکات و سکنات و افعال بدنیه، طبعاً و من غیر رویّه، مؤثر است؛ و از این، نتیجه حاصل آید که هر یک از اعمال خیریه یا شریّه را، در نفس تأثیری است که یا آن را متوجه به دنیا و زخارف آن کند و محجوب از حقّ و حقیقت نماید و در سلک حیوانات و شیاطین منسلک کند، یا آن را متوجه به آخرت کند و قلب را الهی کند و کشف سبحات جلال و جمال بر او نماید، و او را در سلک روحانیین و مقربین درگاه منخرط نماید.
و این افعال عبادیه و مناسک الهیّه، علاوه بر آنکه خود دارای صور غیبیۀ بهیۀ ملکوتیه هستند، که تشکیل بهشت جسمانی دهند، در روح نیز ملکات و حالاتی حاصل کنند که مبدأ بهشت متوسط و جنات اسمایی گردند؛ و این یکی از اسرار تکرار اذکار و اعمال است، زیرازبان که ذکر الهی را تکرار کرد، کم کم زبان قلب هم باز می شود و آن نیز متذکر می شود، چنانچه از تذکر قلب، زبان نیز متذکر می شود. و این فایده حاصل نشود در عبادات و این نتیجه گرفته نشود، مگر آنکه وقت عبادت و دعا و ذکْر قلب حاضر باشد، که با غفلت و نسیان قلب، به هیچ وجه اعمال خیریه را در روح تأثیری نیست؛ و از این جهت می بینیم که از عبادات پنجاه سال، یا بیشتر، در قلب ما به هیچ وجه اثری پیدا نشده، بلکه به ملکات فاسدۀ ما هر روز افزوده شده؛ و این صلوة که ناهی از فحشا و منکر است، و معراج مؤمن و مقرب متقی است، ما را به جایی نرسانده و مقام صفایی برای ما از آن حاصل نیامده.
شیخ عارف کامل، شاه آبادی ـ روحی فداه ـ می فرمود: «باید انسان در وقت ذکر، مثل کسی باشد که کلامْ دهن طفل می گذارد و
تلقین او می کند، برای اینکه او را به زبان بیاورد، و همین طور انسان باید ذکر را تلقین قلب کند؛ و مادامی که انسان با زبان ذکر می گوید و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد می کند؛ همینکه زبان طفل قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد می شود. چنانچه در تلقین طفل نیز چنین است: مادامی که انسان کلام دهن او می گذارد او را مدد می کند؛ همینکه او آن کلام را به زبان اجرا کرد، نشاطی در انسان تولید می شود که خستگی سابق را برطرف می کند. پس در اول، از معلم به او مدد می شود و در آخر، از او به معلم کمک و مدد می شود. انسان اگر مدتی مواظبت کند در نماز و اذکار و ادعیه به این ترتیب، البته نفس عادی می شود، و اعمال عبادی هم مثل اعمال عادیه می شود که در حضور قلب در آنها محتاج به رویّه نیست، بلکه مثل امور طبیعیۀ عادیه می شود.(503)
* * *
تفهیم ذکر به قلب
یکی از آداب قلبیّۀ عبادات، خصوصاً عبادات ذکریّه، «تفهیم» است. و آن چنان است که انسان قلب خود را در ابتداء امر چون طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را می خواهد تعلیم دهد؛ پس، هر یک از اذکار و اوراد و حقایق و اسرار عبادات را با کمال دقّت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه ای از کمال هست، آن حقیقتی را که ادراک نموده به قلب بفهماند. پس، اگر اهل فهم معانی قرآن و اذکار نیست و از اسرار عبادات بی بهره است، همان معنای اجمالی را که قرآنْ کلام خدا است و اذکارْ یادآوری حق است و عباداتْ اطاعت و فرمانبرداری پروردگار است تعلیم قلب کند و به قلب همین معانی اجمالیّه را بفهماند. و اگر اهل فهم معانی صوریۀ
قرآن و اذکار است، همان معانی صوریّه را، از قبیل وعد و وعید و امر و نهی، و از علم مبدأ و معاد به آن مقدار که ادراک نموده به قلب تعلیم دهد. و اگر کشف حقیقتی از حقایق معارف یا سرّی از اسرار عبادات برای او شده، همان را با کمال سعی و کوشش به قلب تعلیم کند و آن را تفهیم نماید. و نتیجۀ این تفهیم آن است که پس از مدّتی مواظبتْ زبان قلب گشوده شود و قلبْ ذاکر و متذکّر گردد. در اول امر، قلب متعلّم بود و زبانْ معلّم و به ذکر زبانْ قلبْ ذاکر می شد و قلب تابع زبان بود، و پس از گشوده شدن زبان قلبْ عکس گردد: قلب ذاکر گردد و زبان به ذکر آن ذکر گوید و به تبع آن حرکت کند. بلکه گاه شود که در خواب نیز انسان به تبع ذکر قلبی ذکر لسانی گوید، زیرا که ذکر قلبی مختص به حال بیداری نیست و اگر قلب متذکّر شود زبان که تابع آن شده ذکر گوید و از ملکوت قلب به ظاهر سرایت نماید: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه.[5]چگونه ذکر قلبی بگوییم
بالجمله، در اوّل امر باید انسان این ادب یعنی «تفهیم» را ملحوظ دارد تا زبان قلب که مطلوب حقیقی است گشوده گردد. و علامت آن که زبان قلب گشوده شده آن است که تعب ذکر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگی و رنج زایل گردد؛ چنانچه اگر کسی طفلی را که زبان باز ننموده بخواهد تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود؛ همین که طفل زبان گشود و آن کلمه را که تعلیم او می کرد ادا کرد، خستگی معلّم رفع شود و معلّم به تبع طفل کلمه را ادا کند بی رنج و تعب. قلب نیز در ابتداءِ امر طفلی است زبان نگشوده که آن را باید تعلیم داد و اذکار و اوراد را باید به زبان آن گذاشت، و پس از باز شدن زبانِ آن انسان تابع آن گردد و رنج و تعب تعلیم و خستگی
ذکر مرتفع گردد. و این ادب برای کسانی که مبتدی هستند خیلی لازم است.
نکته ای در علت تکرار ذکر
و باید دانست که یکی از نکات تکرار اذکار و ادعیه و دوام ذکر و عبادت همین است که زبان قلب گشوده و قلب ذاکر و داعی و عابد گردد و تا این ادب ملحوظ نشود زبان قلب گشوده نشود.
و در احادیث شریفه اشاره به این معنی شده است؛ چنانچه در کافی شریف از حضرت صادق سلام الله علیه حدیث کند که حضرت امیرالمؤمنین سلام الله علیه در ضمن بعضی از آداب قرائت فرمودند: وَ لکِنِ اقْرَعُوا بِهِ قُلُوبَکُمُ الْقاسِیَةَ، وَلا یَکُنْ هَمُّ اَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَة.[6]
و در حدیث کافی است که حضرت صادق به ابواُسامه فرمود: یا اَبا اُسامَة، اُدْعُوا(ارعوا) قُلُوبَکُمْ ذِکْرَ الله وَ احْذَرُوا النُّکَتْ.[7]
حتی کمّل اولیاء علیهم السلام نیز این ادب را ملحوظ می داشتند، چنانچه در حدیث است که حضرت صادق سلام الله علیه را حالتی در نماز دست داد که افتاد غش کرد؛ چون حالت افاقه دست داد، از سببش سؤال شد. فرمود: ما زِلْتُ اُرَدِّدُ هذِه اْلآیَةَ عَلی قَلْبی حَتّی سَمِعْتُها مِنَ الْمُتَکَلِّمِ بِها فَلَمْ یَثْبُتْ جِسْمی لِمُعایَنَةِ قُدْرَتِه.[8]
و از جناب ابوذر رضی الله عنه نقل شده که قامَ رسولُ الله صلّی الله علیه و آله لیلةً یُردّدُ قولَه تعالی: اِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَاِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ اِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَاِنَّکَ اَنْتَ الْعَزِیْزُ الْحَکیم.[9]
بالجمله، حقیقت ذکر و تذکّرْ ذکر قلبی است و ذکر لسانی بدون آن بی مغز و از درجۀ اعتبار بکلّی ساقط است.(504)
* * *
حضور قلب در ذکر حق تعالی
با ذکر حقیقی، حجابهای بین عبد و حق خَرْق شود، و موانع حضور مرتفع گردد، و قسوت و غفلت قلب برداشته شود، و درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز شود و ابواب لطف و رحمت حق به روی او گشوده گردد؛ ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد، و با مردگان انس نگیرد. و آنچه غیر حق و وجه مقدّس اوست از مردگان است، و دل با انس با آن به مردگی و مردار خوری نزدیک شود: کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إلاَّ وَجْهَهُ.[10]
رسول خدا فرمود: راست ترین شعری که عرب گفته شعر لبید است که گفته:
ألا کلُّ شی ءٍ ما خلا الله باطلُ.[11]
دل به دیگر موجودات بستن ـ هر موجودی باشد ـ از خدا غافل شدن است.
آری، آنان که یاد آنها یاد خداست و حبّ آنها حبّ خدا است، خاصّان حق و فانیان در جمال جمیل علی الاطلاقند. آنهایی که از من و مایی گذشته و پا بر فرق خود گذاشته و طرح کونَیْن و رفض نشأتین نموده اند، آنها اسماء عُلیای حق و آیات تامّۀ اویند.
بالجملة، برای زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک «یا حَیُّ یا قَیُّوم» با حضور قلب مناسب است (چنانچه گفته شده است).
و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزی، یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن: لاَ إلهَ إلاَّ أنْتَ سُبْحَانَکَ إنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ[12] برای ترقیات روحی خوب است. و از بعضی سالکان راه آخرت نقل فرموده که چون از حضرت استاد خود فایدۀ این عمل را شنید، در هر شب و روزی، یک مرتبه سجده می رفت و هزار مرتبه، این ذکر شریف را می گفت. و از بعض دیگر نقل نموده که سه هزار مرتبه می گفت.[13]
و از حضرت زین العابدین و سیّد السّاجدین علیّ بن الحسین ـ سلام الله علیهما ـ منقول است که سنگ خشن زبری را ملاحظه فرمود، سر مبارک را بر آن نهاد و سجده نمود و گریه کرد و هزار مرتبه گفت:
لا إلهَ إلاّ الله حَقَّاً حَقَّاً؛ لا إلهَ إلاَّ الله تَعَبُّدَاً وَ رِقَّاً؛ لا إلهَ إلاّ الله إیْماناً وَ تَصْدِیْقَاً.[14](505)
* * *
ذکر حق با حضور قلب
و اما عمل قالبی در این مقام، اعمالی است که نفس را متذکّر احوال خود کند و از خواب گران و سکر طبیعت برانگیزد، و آن اشتغال به اذکار وارده از اهل بیت وحی و طهارت است با شرایط آن ـ که عمده، حضور قلب است ـ به مقصد تذکّر نفس و بیدار نمودن آن
در اوقاتی که اشتغال نفس به کثرت و دنیا کمتر باشد؛ مثل اواخر شب و بین الطّلوعین.(506)
* * *
تلقین و تأثیر ذکر بر قلب
و چون قلب را از کثافات خالی کرد، مهیای برای ذکر خدا و قرائت کتاب خدا شود و تا قِذارات و کثافات عالم طبیعت در آن است، استفادت از ذکر و قرآن شریف میسور نشود؛ چنانچه در کتاب الهی اشاره به آن فرماید در سورۀ مبارکۀ واقعه (آیۀ 77 الی 79):
إنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیْمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لاَ یَمَسُّهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ.[15]
و در سورۀ مؤمن [ آیۀ] 13 فرماید:
هُوَ الَّذِی یُرِیْکُمْ آیَاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ رِزْقاً وَ مَا یَتَذَکَّرُ إلاَّ مَنْ یُنِیْبُ.[16]
پس از آن که دل را برای ذکر خدا و قرآن شریف مهیّا نمود، آیات توحید و اذکار شریفۀ توحید و تنزیه را با حضور قلب و حال طهارت، تلقین قلب کند؛ به این معنی که قلب را چون طفلی فرض کند که زبان ندارد و می خواهد او را به زبان آورد، چنانچه آن جا یک کلمه را تکرار کند و به دهان طفل گذارد تا او یاد گیرد، همین طور کلمۀ توحید را با طمأنینه و حضور قلب، باید انسان تلقین قلب کند و به دل بخواند تا زبان قلب باز شود. و اگر وقتی چون أواخر شب یا بین الطّلوعَیْن، بعد از فریضۀ صبح برای این کار اختصاص دهد خیلی بهتر است. پس در آن وقت، با طهارت وجهۀ قرآن و ذکر را متوجه قلب کند، و آیات شریفۀ الهیّه که مشتمل بر تذکّر و مشتمل بر توحید است به قلب بخواند به طور تلقین و تذکیر.
و اگر آیات شریفه آخر سورۀ حشر را از قول خدای تعالی یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله[17] که آیۀ 18 است، تا آخر سوره، که مشتمل بر تذکر و محاسبه نفس و محتوی بر مراتب توحید و اسماء و صفات است، در یک وقت فراغت از نفس از واردات دنیایی، مثل آخر شب یا بین الطّلوعین با حضور قلب بخواند و در آنها تفکر کند، امید است ـ ان شاء الله ـ نتایج حسنه ببرد. و همین طور در اذکار شریفه با حضور قلب ذکر شریف: لا إلهَ إلاَّ الله ـ که افضل و اجمع اذکار است[18] ـ این عمل را بکند؛ امید هست خداوند از او دستگیری کند. و البته در هر حال، از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حق، غافل نباشد، و دست حاجت پیش ذات مقدّس او دراز کند و از آن ذات مقدّس دستگیری طلب کند؛ امید است که اگر مدتی اشتغال به این عمل پیدا کند، نفس به توحید عادت کند، و نور توحید در قلب جلوه کند. و البته از شرایط عامۀ ذکر، نباید غفلت شود و ما بیشتر شرایط قرائت قرآن ـ که شرایط ذکر نیز هست ـ در کتاب «آداب الصّلاة» مذکور داشتیم[19]، گرچه خود از آن استفاده نبردیم؛ ولی از حضرت مولای متّقیان مرویّ است که فرموده: اُنْظُرْ إلی ما قالَ، وَ لاتَنْظُرْ إلی مَنْ قالَ.[20](507)
* * *
نقش طمأنینه در ذکر
و از آداب مهمّۀ قلبیّۀ عبادات، خصوصاً عبادات ذکریّه، طمأنینه است. و آن غیر از طمأنینه ایست که فقهاء رضوان الله علیهم در خصوص نماز اعتبار کرده اند. و آن عبارت است از آن که شخص سالک عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر بجا آورد، زیرا که اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل بجا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از عبادت در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادتْ صورت باطنیّۀ قلب نگردد.
و یکی از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که قلب را از آنها تأثیری حاصل آید و انفعالی رخ دهد تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متّحد گردد. و تا قلب را اطمینان و سکونت و طمأنینه و وقار نبود، اذکار و نسک را در آن تأثیری نیست و از حدّ ظاهر و ملک بدن به ملکوت و باطن نفس سرایت ننماید و حظوظ قلبی از حقیقت عبادت ادا نشود؛ و این خود از مطالب واضحه است که محتاج به بیان نیست و با اندک تأمّل معلوم شود. و اگر عبادتی چنین باشد که قلب را از آن به هیچ وجه خبری نبود و از آن آثاری در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نماند و از نشئۀ ملک به نشئۀ ملکوت بالا نرود؛ و ممکن است در وقت شدائد مرض موت و سکرات هولناک موت و اهوال و مصیبات پس از موت خدای نخواسته صورت آن بکلّی از صفحۀ قلب محو و نابود شود و انسان با دست خالی در پیشگاه مقدّس حق برود. مثلاً اگر کسی ذکر شریف لا اِلهَ اِلاّ الله ، مُحَّمدٌ رَسولُ الله (ص) را با سکونت قلب و اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذکر شریف تعلیم دهد، کم کم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود و اوّلْ قلب ذاکر گردد و پس از آن لسان. و اشاره به این معنی فرموده جناب
صادق علیه السلام به حسب روایت مصباح الشریعة، قال: فَاجْعَلْ قَلْبَکَ قِبْلَةً لِلِسانِکَ، لا تُحَرِّکْهُ اِلاّ بِاِشارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَی الاِیمان.[21]
در اوّل امر که زبان قلب گویا نشده، سالک راه آخرت باید آن را تعلیم دهد و با طمأنینه و سکونتْ ذکر را به آن القا کند؛ همین که زبان قلب باز شد، قلب قبلۀ لسان و سایر اعضاء شود، با ذکر آن همۀ مملکت وجود انسانی ذاکر گردد. و امّا اگر این ذکر شریف را بی سکونت قلب و طمأنینۀ آن و با عجله و اضطراب و اختلال حواسّ گفت، از آن در قلب اثری حاصل نشود و از حدّ زبان و گوش حیوانی ظاهری به باطن و سمع انسانی نرسد و حقیقت آن در باطن قلب محقّق نشود و صورت کمالیّۀ قلب نگردد که ممکن الزّوال نباشد. پس، اگر اهوال و شدائدی دست دهد، خصوصاً مثل اهوال و سکرات موت و شدائد نزع روح انسانی، بکلّی آن ذکر را فراموش کند و از صفحۀ دلْ آن ذکر شریف محو شود، بلکه اسم حق تعالی و رسول ختمی (ص) و دین شریف اسلام و کتاب مقدّس الهی و ائمّۀ هدی (ع) و سایر معارف را که به قلب نرسانده فراموش کند و در وقت سؤال قبر جوابی نتواند دهد؛ تلقین را نیز به حال او فایده ای نباشد، زیرا که در خود از حقیقت ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف اثری نمی بیند؛ و آنچه به لقلقۀ لسان گفته بود و در قلب صورت نگرفته بود از خاطرش محو شود و او را نصیبی از شهادت به ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف نخواهد بود.(508)
* * *
برتری ذکر قلبی و سرّی
از این حدیث شریف[22] و بعضی احادیث دیگر استفاده شود رجحان اِسرار به ذکر و استحباب ذکر قلبی و سرّی؛ چنانچه در آیۀ شریفه نیز فرماید: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً.[23] و در حدیث شریف وارد است که ثواب این ذکر را احدی نمی داند غیر از خدای تعالی برای عظمت آن. و در بعضی حالات و مقامات و طریان بعضی عناوین، گاه شود که رجحان در إعلان ذکر باشد. مثل ذکر پیش اهل غفلت برای تذکر آنها. چنانچه در حدیث شریف کافی است که ذاکر خدای عزّوجلّ در بین غافلین مثل قتال کننده است در بین محاربین. و از عُدّة الداعی جناب ابن فهد منقول است: قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ، صلّی الله علیه و آله: مَنْ ذَکَرَ الله فِی السُّوقِ مُخْلِصاً عِنْدَ غَفْلَةِ النَّاسِ وَ شُغُلِهِمْ بِمَا فِیهِ، کَتَبَ الله لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ غَفَرَ الله لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْفِرَةً لَمْ تَخْطُرْ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ.[24] حدیث کند که. فرمود پیغمبر، صلّی الله علیه و آله: ”کسی که ذکر خدا کند در بازار از روی اخلاص نزد غفلت مردم و اشتغال آنها به آنچه در اوست، بنویسد خداوند برای او هزار حسنه، و بیامرزد او را در روز قیامت آمرزشی که خطور نکرده است در قلب بشری.”.
و همین طور مستحب است در اذان اعلامی و خطبه و غیر آن اِجهار به ذکر.(509)
* * *
انقطاع الی الله در زمان ذکر
و حضرت رضا، سلام الله علیه، موافق آنچه از علل و عیون اخبار نقل شده، فرموده است: «علت اینکه دستها در تکبیر بلند می شود آن
است که در آن قسمی از انقطاع و تخلیص و تضرع است. پس خدای تعالی دوست دارد که در وقت ذکر او، بنده منقطع به سوی او باشد و متضرع و خالص باشد. و برای آن است که به واسطۀ رفع ید انسان متوجه شود و احضار نیت کند و قلب اقبال کند.»[25] و این فرموده مطابق است با آنچه بعض اهل معرفت گویند در سرّ رفع ید که به واسطۀ آن، غیر را به پشت سر اندازد و خار طریق وصول را از میان بردارند و خود را منقطع از ماسوا و خالص و مخلص ـ بی شائبۀ توجه به غیر و غیریت که شرک است در مذهب عشق و محبت ـ گردانند؛ آن گاه به معراج حقیقی معنوی و مسافرت الی الله روند. و این مسافرت و معراج بی رفض غیر و غیریت و ترک خودی و اَنانیت صورت نگیرد؛ چنانچه با تکبیرات سبعۀ افتتاحیّه خرق حجب سبعۀ کلیۀ مُلکیه و ملکوتیه گردد.(510)
* * *
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.
شخصی از رسول خدا(ص) پرسید طریق ذکر خداوند کدام است؟ فرمود: «نسیان النفس» یعنی آنکه بنده خدا، خود را فراموش کند.
به گزارش مشرق، عرفان
و معرفت، تنها سرچشمهای است که از جوشش آن سرزمین جانها سرزنده میشود و
بذرهای محبت شکوفا و رابطه دوستی با خلق با خالق متعال محکم و با صفا.
اهمیت عارفان از آنجا بسیار نمودار و روشن است که هرکه به مقامی والا
رسید از غیر دوست بینیاز شد. به همین منظور، با استناد به کتاب «نشان از
بینشانها» نوشته علی مقداد اصفهانی بر شرح احوال و شیوه سلوکی عارف سالک
شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی نظر میافکنیم که در مجاورت حرم ثامن الحجج
مدفون است.
این نوشتار به موضوع «ذکر و مراتب آن» میپردازد:
چگونه ذکر قلبی بگوییم
امام صادق(ع) میفرماید: هر چیزی را حدی معین است و پایانی، مگر ذکر را
که در آن، پایانی و حدی مقرر نشده است. هر یک از واجبات الهی را چون به جای
آورند، پایان یافته است: پایان و حد روزه و حج، انجام آنهاست لیکن ذکر
است که خداوند متعال به مقدار کم آن، خشنود نمیشود و برای آن و اندازهای
مشخص نفرموده و در قرآن کریم آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا».
پدرم، مردی کثیرالذکر بود. هنگامی که با او به راهی میرفتم، میدیدمش
که به ذکر خدا اشتغال داشت و در موقع غذا نیز از ذکر حق غافل نمیشد و حتی
در آن زمان که با مردم گفتوگو میکرد، باز هم زبانش در حال ذکر بود. آنقدر
کلمه مبارکه «لاالهالاالله» را تکرار مینمود که زبان به کام دهان
مبارکش میچسبید. اهل بیت خود را گرد میآورد و دستور میداد که همگان تا
طلوع آفتاب به ذکر خدا پردازیم.
پیامبر خدا(ص) میفرمود: آیا دوست دارید بگویم نیکوترین عملی که موجب
رفعت درجه و مقام شما خواهد شد، چیست؟ عملی که پاکترین اعمال نزد
ربالعالمین و بهتر از زر و سیم است و از کشتن و کشته شدن در راه خدا اولی و
ارجح است. گفتند: آری یا رسولالله. فرمود: ذکر کثیر و اینکه پیوسته به آن
مشغول باشید. سپس امام فرمود: کسی از پیامبر خدا پرسید: چه کسی در این
مسجد از همه بهتر است؟ فرمود: آن کس که ذکر خدا بیشتر کند. همچنین آن حضرت
میفرمود: آن را که زبان ذاکر دادهاند، خیر دنیا و آخرت به او عنایت شده
است.
نیز در «کافی»، ابوبصیر از حضرت اباعبدالله، جعفربن محمد الصادق، علیهما
السلام روایت کرده است: شیعتنا الذین اذا خلوا ذکروالله کثیرا.
یعنی:شیعیان ما کسانی هستند که چون فراغتی دست دهد، فراوان به ذکر حق
تعالی پردازند.
مرحوم فیض کاشانی در کتاب «خلاصة الاذکار» گوید: «باید دانست که ذکر
پنهانی هفتاد برابر از آشکار آن، افضل و برتر است و از حضرت امام رضا(ع)
نیز افضلیت در پنهانی تایید شده است؛ زیرا که اینگونه ذکر، به اخلاص
نزدیکتر و از ریا دورتر است. خداوند متعال فرماید: «وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی
نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ
بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ»: ذکر پروردگار
خویش را در دل، با زاری و بیم بدون آنکه چیزی بر زبان بگویی، در هر بام و
شام، به جای آور و از زمره غافلان مباش.
رسول اکرم(ص) به ابوذر فرمود: ای اباذر، ذکر خامل خداوند بگزار. ابوذر
پرسید: ذکر خامل چیست؟ آن حضرت فرمود: مقصود از ذکر خامل،ذکر خفی و پنهان
است.
آن دوست که اوست طالب و مطلب هم/ در گردش از اوست روز ما و شب هم
رمزی است که لا الهالا الله گفت/یعنی ذکرم نهفته گو از لب هم
روایت است که فرشته موکل بر انسان، ذکری را که بشنود، ثبت میکند، لیکن
در مورد ثواب ذکر خفی که خداوند متعال در قرآن مجید به آن امر کرده است:
«وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً…» کسی جز خداوند
به آن آگاه نیست.
مراتب ذکر
مرحوم فیض، پس از عبارات فوق، گوید: (به طوریکه ارباب معرفت گفتهاند، ذکر را چهار مرتبه است: نخست: آنکه ذکر، تنها بر زبان جریان یابد. دوم:
آنکه علاوه بر زبان، قلب نیز ذاکر و متذکر باشد. بدیهی است که برای حضور
قلب، مراقبت و مداومت لازم است، چه اگر قلب را به حال خود رها کنند، در
وادی انکار سرگردان خواهد شد. سوم: آنکه ذکر خدا چنان در
قلب متمکن شود و بر آن مستولی شود، که بازگیری توجه قلب از آن، دشوار است،
همانطور که در نوع دوم، حضور قلب نسبت به ذکر، مشکل صورت میگرفت و بالاخره
چهارم: آنکه بنده خدا یکسره در مذکور – جل شأنه و ذکره –
مستغرق شود که دیگر نه به ذکر و نه به قلب خود توجه دارد. در چنین حال است
که اگر توجه ذاکر به ذکر مصروف شود، همان ذکر، حجاب جان او میشود و این
حال، همان است که در عرف عارفان، به فناء، تعبیر میشود و آن است تمام
منظور و منظور تمام و کمال مطلوب از ذکر حضرت باری تعالی.
در چهار مرتبه ذکر، مرحله چهارمین لب لباب است و سه مرتبه دیگر همه
قشرند و فضیلتشان در آن است که راهی بسوی حصول مرتبه چهارم باشند. فلما
اضاء الصبح ایقنت موقنا بانک مذکور و ذکر و ذاکر.
روایت شده است که مجاشع از رسول خدا(ص) پرسید: طریق ذکر خداوند کدام
است؟ فرمود: «نسیان النفس» یعنی آنکه بنده خدا، خود را فراموش کند.
ابوسعید ابوالخیر رحمةالله علیه در پیروی از سخن پیامبر اکرم گوید:
الذکر نسیان ما سواه؛ ذکر، فراموش کردن همه چیز جز پروردگار است.
در روایات آمده است که: سه چیز را نزد پروردگار، قدر بال پشهای ارزش
ندارد: نمازی که صرفاً بر حسب اقتضای عادت خوانده شود، ذکری که در حال غفلت
گویند و صلواتی که بر پیامبر اکرم(ص) فرستد بدون آنکه حرمت آستان آن حضرتو
احترام شریعتش را نگاه دارند.
کليه حقوق اين سايت متعلق به پایگاه خبري-تحليلي مشرق نيوز مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
دلهای مرده را زنده کنیم
«فإنّی أُوصیک به تقوی اللهِ – اَی بُنیَّ- و لزوم أمرِهِ، و عمارة قلبک بِذِکرِهِ»1 ؛ امیر متقیان علی (علیه السلام) در این فراز از نامهی 31 نهج البلاغه، فرزند دلبند خود امام حسن مجتبی (علیه السلام) را به عصاره و خلاصهی تمام خوبیها سفارش نموده و در ابتدا میفرماید: «پسرم همانا تو را به تقوا سفارش میکنم که پیوسته در فرمان او باشی…»چگونه ذکر قلبی بگوییم
صفت ارزشمند تقوا، در منظر پروردگار عالم از جایگاه ویژهای برخوردار بوده، و آن یگانه خالق هستی، در مقام گزینش برترین انسانها، کلام زیبای خود را متوجه انسان با تقوا و پرهیزگار نموده و مدال افتخار بهترین بودن را به او اختصاص داده است و در این باره میفرماید: (انّ اکرمکم عندالله اتقاکم)2 همانا گرامیترین شما نزد خداوند متعال، با تقواترین شما است.
البته در موضوع تقوا این مطلب بدیهی است که حقیقت تقوا زمانی در انسان نمایان میشود که از درون ترس و واهمهای از عظمت و بزرگی خداوند بی همتا در او ایجاد شود، ترسی که در اثر آن بین او و گناهان سدّ محکمی ایجاد شده، به گونهای که هرگز به خود جرأت ارتکاب معاصی و گناهان را ندهد.
در مرحله بعد امیر بیان علی (علیه السلام)، از ذکر زیبای الهی سخن به میان آورده و خطاب به فرزند خود میفرماید: (و عمارة قلبک بذکره) و تو را سفارش میکنم که، دلت را با یاد خدا زنده کنی.
تعبیر به (عمارة قلبک بذکره) از ناحیهی مولای متقیان بیانگر آن است که خانه قلب آدمی بدون ذکر خدا، به ویرانهای میماند که هرگز بذر خوبیها و صفات برجستهی انسانی در آن سبز و شکوفا نمیشود. بنابراین میتوان گفت: این ذکر ارزشمند الهی است که همچون دانههای حیات بخش باران میتواند زمین خشکیدهی دل آدمی را طراوت بخشیده و از این طریق درخت تنومند ایمان را در خانه قلب انسان آبیاری نماید.
نکتهی حائز اهمیت پیرامون موضوع ذکر آن است که اگر چه ذکر زبانی بسیار خوب و پسندیده است، اما هرگز نباید به آن بسنده و اکتفاء نماییم، بلکه همواره باید بکوشیم که ذکر خدا را به خانه دل راه داده، تا در اثر آن، زبان دل نیز همراه با زبان سر، به ذکر و یاد خدا بپردازد، که علماء علم اخلاق از چنین ذکری، به ذکر قلبی تعبیر میکنند.
مهمترین اثر سودمند ذکر قلبی آن است که آدمی در سایهی دست یافتن به آن، در برابر دستورات الهی سر تسلیم فرود آورده، و از عمق جان پذیرای آنها خواهد شد.
در حقیقت میتوان گفت: ذکر قلبی را رابطهی تنگاتنگی با اعمال و رفتار آدمی داشته، به گونهای که در اثر آن انسان از زشتیها پرهیز نموده، و رخت وجود خویش را از چرک گناهان پاک نگه خواهد داشت. در روایتی ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت امام صادق (علیه السلام) دربارهی حقیقت ذکر میفرماید: «و هُوَ اَن یذکر الله عزوجل عند المعصیة یَهُمُّ بها فیحول ذکر الله بَینَهُ و بین تلک المعصیة و هُوَ قول الله عزوجل – اِنَّ الذین اتّقوا إذا مَسَّهُم طائفٌ من الشیطانِ تذکّروا فإذاهم مبصرون»3 (ذکر خدا آن است که چون تصمیمی بر معصیت میگیرد، خداوند متعال را یاد کند و یاد خدا میان او و معصیت فاصله شود، و این همان چیزی است که خداوند عزوجل دربارهی آن فرموده است: همانا پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان میشوند، به یاد خدا میافتند (و در پرتو ذکر او حق را دیده) و در این هنگام بینا میشوند)
شایسته است که بدانیم خالق هستی به پاس چنین ذکری، انسان را به طرز شگفت انگیزی مورد توجه خود قرار داده، و از الطاف ویژهی خود او را بهرهامند خواهد ساخت.
در روایتی که از قول یکی از دو امام بزرگوار از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام در این باره وارد شده است، امام (علیه السلام) میفرماید: «فرشته جز آنچه میشنود نمینویسد، و خداوند متعال فرموده: «پروردگار خود را به حال زار و پنهانی در دل خود یاد کن» و ثواب این گونه ذکر را که انسان در نفس خود میگوید، به خاطر عظمت و بزرگیای که دارد، کسی جز خدا نمیداند»4
بنابراین در راه ذکر خدا هرچه تلاش نموده، و در این باره سختیها را تحمل نماییم، باز هم کم است.
در پایان این بخش لازم به ذکر است که ذکر قلبی امری است بس دشوار، که به سادگی نمیتوان از پس آن برآمد، بلکه در این مسیر باید مراحلی را طی نمود، تا به مرور زمان به چنین گنج ارزشمندی دست یابیم.
استاد برجسته علم اخلاق و عارف کامل «امام خمینی قدس سره» در کتاب ارزشمند شرح چهل حدیث از قول استاد بزرگوار خود مرحوم شاه آبادی نقل میکند که ایشان فرمودند: «شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده میخواهد تعلیم کلمه را کند [یعنی کلمهای را به او یاد دهد]؛ تکرار میکند تا اینکه او به زبان میآید و کلمه را ادا میکند. پس از آنکه او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت میکند؛ و خستگی آن تکرار برطرف میشود و گویی از طفل به او مددی میرسد، همین طور کسی که ذکر میگوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده، تعلیم ذکر کند و نتیجهی تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود، و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود.»5
اگر انسان در این دنیا فراوان به یاد خدا باشد، به گونهای که علاوه بر زبانش، قلب و جانش نیز به این ذکر شریف عادت نماید، نتیجهی چنین امری را در لحظه مرگ خواهد دید، چرا که عادت به ذکر زیبای الهی باعث میشود که در آن لحظهی حساس نیز آن را به زبان جاری نماید و حداقل از خاطرش بگذراند که این خود امری است ارزشمند که در سایهی آن بسیاری از سختیها و مشکلات آن زمان هولناک بر انسان سهل و آسان شود.
در اینجا به منظور تأیید مطلب، به داستان یکی از مردان بزرگ الهی به هنگام مرگ اشاره میکنیم، به امید آنکه رشتهی علم و یقین در وجودمان مستحکم شده و غبار هرگونه تردیدی در این باره از صفحهی ذهن پاک شود:
جناب حجت الاسلام و المسلمین توسلی نقل میکند که امام دائماً در حال ذکر بودند حتی در یکی از موارد وقتی به هوش آمده بودند، لبهای مبارکشان تکان میخورده است. وقتی دکتر گوشش را جلو میبرد میشنوند که امام «الله اکبر» میگویند. با همان حال ذکر گفتن نیز از دنیا رفتند.6
پی نوشت ها :
1-فرازی از نامه 31 نهج البلاغه، ص520، ترجمه محمد دشتی
2- سوره حجرات- آیهی 13
3- بحارالانوار، ج90، ص151، ح6
4- کافی، ج2، ص502
5- برگرفته از کتاب شرح چهل حدیث، نوشته امام خمینی، ص292-293
6- برگرفته از کتاب سیره آفتاب، ص134
مهدی صفری
بخش نهج البلاغه تبیان
تبیان، دستیار هوشمند زندگی
پل های ارتباطی
بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12
public@tebyan.com
چگونه ذکر قلبی بگوییم
02181200000
دسترسی سریع
محصولات و خدمات
اشتراک در خبرنامه
کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان میباشد.
پناهیان گفت: آدم برای رسیدن به زندگی بهتر باید ذاکر باشد، ذکر یعنی اتصال به خود پروردگار عالم، یعنی نیرو و انرژی گرفتن از خود او. امیرالمومنین می فرماید: هرکسی که به ذکر خدا بپردازد قلبش زنده میشود
به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان به مدت ۳۰ شب در مسجد امام صادق(ع) میدان فلسطین به موضوع «تنها مسیر برای زندگی بهتر» پرداخت و به سوال «چگونه یک زندگی بهتر داشته باشیم؟» پاسخ داد.
در ادامه فرازهایی از بیست و ششمین جلسه این سخنرانی را میخوانید:
مرور سه ویژگی برنامۀ دین برای «زندگی بهتر»: مثبتنگری، نظم و حسابشدگی، صبر و مقاومت
بنا شد برای رسیدن به زندگی بهتر به دین مراجعه کنیم و ببینیم برنامۀ دین برای این منظور چیست؟ همانطور که بیان شد، میتوانیم پنج ویژگی برجسته برای دستورات دینی قائل شویم و بگوییم که دستورات دین میخواهند این پنج ویژگی در ما محقق شود. البته اگر شما به زندگی نگاه کنید، میبینید که انصافاً زندگی بدون رعایت این پنج محور اساسی رونق پیدا نخواهد کرد. شما حتی منهای دین هم میتوانید این را مورد تأمّل قرار دهید که آیا میشود بدون این پنج محور اساسی به زندگی بهتر رسید یا نه؟چگونه ذکر قلبی بگوییم
گفتیم که ویژگی اول «مثبتنگری» است. دومین ویژگی هم «منظم بودن» یا «حسابگر بودن» است. یکی از مصادیق منظم بودن، این است که انسان مؤدب باشد و رفتار و گفتار حسابشده داشته باشد. انسان حتی رفتارهای باطنی خودش را هم باید حسابشده انجام دهد؛ یعنی دقت کند که هر کاری را با چه نیّتی انجام میدهد. انسان برای اینکه بتواند جلوی شرک را در نیّت خودش بگیرد و نیّت مخلصانه داشته باشد باید خیلی اهل حساب و کتاب باشد و نیّتهای خودش را دقیقاً کنترل کند. سومین ویژگی یا اثر دستورات دین هم «مقاومت» است. انسان در اثر اجرای صحیح دستورات و برنامۀ دین، مقاوم و صبور خواهد شد.
انسان برای زندگی بهتر باید به منبع نور و انرژی متصل باشد
در این جلسه میخواهیم به ویژگی چهارم بپردازیم که از یک جنس دیگر است. این ویژگی زمینی نیست، آسمانی است. چهارمین ویژگی برنامۀ دین برای زندگی بهتر، اتصال به منبع حیات و نور است، اتصال به منبع قدرت و انرژی است که ما معمولاً به آن «ذکر» میگوییم. انسان برای رسیدن به زندگی بهتر قدرت میخواهد، نشاط میخواهد، نور میخواهد؛ چشمش باید سو داشته باشد، فهم و عقلش باید کار کند. در اینجا «زنده بودن» بیش از زندگی معنا میدهد، لذا باید پرسید که اصلاً چه کسی میخواهد زندگی کند؟ یک مرده یا یک زنده؟ یک زندهدل یا یک مردهدل؟ این کسی که میخواهد زندگی کند، چقدر از «حیات» برخوردار است؟ چقدر به انرژی حیات متصل است؟ چقدر دارد از منبع انرژی و نور، دریافت میکند؟
انسان برای زندگی بهتر باید به منبع انرژی، حیات و نور متصل باشد و خداوند متعال در برنامۀ دینیاش برای مردم طرحی را ریخته و دستوراتی را داده که انسانها به مرور زمان به این مرکز و منبع حیات متصل میشوند و اتصالشان به پروردگار عالم بیشتر خواهد شد. و ما میتوانیم این اتفاق را در کلمۀ «ذکر» خلاصه کنیم.
ذکر یعنی اتصال به خدا و انرژی گرفتن از او
آدم برای رسیدن به زندگی بهتر باید ذاکر باشد، اما معنای «ذکر» چیست؟ ذکر یعنی اتصال به خود پروردگار عالم، یعنی نیرو و انرژی گرفتن از خود او. خیلی خندهدار است که انسان تصور کند بدون ذکر میتواند زنده باشد و زندگی کند؛ البته ممکن است ما اسم برخی از انواع مردگیها را زندگی بگذاریم! مثلاً ما میتوانیم در عالم خیال تصور کنیم که یک سنگ، درخت آلبالو است و دارد به ما میوه میدهد! به همین شکل هم، میتوانیم تصور کنیم که یک انسان میتواند بدون خدا هم زندگی کند، ولی این یک تصور موهوم و یک خیالپردازی است.
ممکن است که شما بعضیها را ببینید که بدون خدا دارند زندگی میکنند، ولی آیا مطمئن هستید که واقعاً دارند «زندگی» میکنند؟! ما در اینجا داریم از «زندگی بهتر» صحبت میکنیم نه یک زندگی حداقلی که شبیه مردگی است! اگر زندگی بهتر برای کسی محقق شود، تواناییها و قدرت و لذتش از زندگی این مقداری که ما تصور میکنیم نیست؛ خیلی فراتر از تصور ماست. بهرۀ او از زندگی در این حدودی که ما تصور میکنیم، نیست.
بدون ذکر، بهرۀ ما از زندگی خیلی کم میشود/ خدا ما را طوری نیافریده که بتوانیم بدون او زندگی کنیم
بدون ذکر، بهرۀ ما از زندگی چقدر است؟ به این است که مثلاً چقدر میوه خوردیم؟ چقدر گوشت خوردیم؟ چقدر غلات و حبوبات خوردیم و چقدر اینها را دفع کردیم و زباله درست کردیم؟ یا چقدر از ابزار و وسایل استفاده کردیم و در این وسط یکمقداری خوشایندیها و ناخوشایندیهایی که بیشتر جسمانی هستند، برای ما ایجاد شده است اما هیچ امر خوشایند روحی برای ما رخ نداده است. در این صورت، زندگی ما خیلی به زندگی حیوانات شباهت پیدا میکند. اما وقتی کسی ذکر گفت و به آن منبع قدرت متصل شد، یک حیات تازهای را تجربه خواهد کرد. چنین کسی تازه میفهمد که اگر پنج ساعت گذشت و نماز بعدی را نخواند، او در واقع مرده است یا لااقل کارش به بیمارستان خواهد کشید؛ البته به بیمارستان روح!
ذکر ما را با خود پروردگار عالم متصل میکند و خدا ما را طوری نیافریده که بتوانیم بدون او زندگی کنیم، و عقل و فکر و قلبمان بدون او درست کار کند. وقتی انسان به منبع نور و انرژی متصل نباشد، ناکارآمدی او برای «زنده بودن» قطعی است؛ چه رسد برای زندگی و چه برسد برای زندگی بهتر!
دلگرفتگی آخر ماه رمضان بهخاطر خروج از «نور امر خدا» است/ بعضیها اول ماه رمضان متوجه میشوند که وارد یک دالان نور شدهاند
چرا ما معمولاً در آخر ماه رمضان دلمان میگیرد؟ آیا دلمان برای گرسنگی و ریاضت کشیدن میگیرد؟ آیا این دلتنگی برای افطاری یا سحری خوردن است؟ خُب وقتهای دیگر هم میتوان روزه گرفت و افطاری و سحری خورد. دلگرفتگی آخر ماه رمضان برای این چیزها نیست، بلکه برای «نور» است؛ نور امر خدا که به این عبادت تعلق گرفته است. عبادتی که به قول بزرگان ما عبادت «عَدَمی» است نه عبادت وجودی. یعنی شما فقط یک سلسله کارها را انجام نمیدهید و ترک میکنید؛ مثلاً ترک خوردن و آشامیدن.
روزۀ ماه رمضان عبادتی است که امر خدا به آن تعلق گرفته است، و وقتی شما در فضای این «امر» قرار میگیری یکنوع «نور» به تو میتابد و نورانی میشوی، لذا وقتی که میخواهی از این فضا خارج شوی، میفهمی که داری از نور بیرون میروی. چون سی روز متراکم در این نور قرار داشتی، حالا که داری از این نور خارج میشوی، آن را حسّ میکنی و متوجه میشوی که در نور قرار داشتی.
البته بعضیها اول ماه رمضان هم متوجه میشوند که دارند وارد یک دالان نور میشوند. و از همان اول ماه رمضان لذت میبرند. امام سجاد(ع) در دعای ورود به ماه مبارک رمضان، برای آخر ماه مبارک رمضان غصه میخورند که «خدایا! اگر این ماه تمام شود من چهکار کنم؟!»
در زندگی و حیات ما، در نفس کشیدن و سرزنده بودن ما، مقولهای به نام قدرت، انرژی و نور وجود دارد که باید این مقوله را درک و تجربه کنیم، و الا صرفاً در لابهلای کتابها نمیشود آن را فهمید. یک نمونۀ کوچک از این حقیقت همان چیزی است که میگویند: «وقتی انسان کار خلافی انجام میدهد، عذاب وجدان میگیرد» این عذاب وجدان بهخاطر این است که انسان از «قساوت قلب» بدش میآید. و از سوی دیگر، وقتی انسان یک کار خوبی انجام میدهد، خودش خوشحال میشود و انبساط خاطر پیدا میکند.
ذکر و توجه ما به خدا موجب انرژی گرفتن ما از خداست
خدا به ما اجازه داده که به خودش متصل شویم و از او «نیرو بگیریم». ذکر و توجه ما به پروردگار عالم موجب انرژی گرفتن ما از باریتعالی است. ما با ذکر خدا، در واقع داریم از خود حضرت حق نیرو میگیریم. در این مسیر، کار شما به جایی میرسد که میگویی: «من بقیۀ عناصر زندگیام را طوری طراحی میکنم که در برقراری این اتصال و ارتباط، مزاحم من نشوند. من میخواهم زندگی بهتری پیدا کنم، که بتوانم به این منبع نور و انرژی ارتباط پیدا کنم.»
در دوران دفاع مقدس وقتی بچهها جبهه میرفتند و بعد میخواستند از جبهه برگردند، همان احساسی را پیدا میکردند که وقتی انسان میخواهد از ماه رمضان بیرون برود، پیدا میکند. و وقتی میخواستند دوباره به جبهه بروند، همین احساسی را پیدا میکردند که انسان هنگام ورود به ماه رمضان پیدا میکند؛ حتی شاید قویتر.
برای اینکه انسان این حقیقت را بفهمد، اول باید مدتی وقت بگذارد و توجه پیدا کند؛ باید برای ذکر خدا وقت صرف کند، تا کمکم نورش را احساس کند. اول آدم باید وقت بگذارد و فهم خودش را بهکار بگیرد. نه اینکه از اول دنبال عشق و علاقۀ قلبی باشد؛ کسی که هنوز نور را تجربه نکرده است، چطور میتواند علاقهمند شود؟! چطور میتواند عاشق شود؟!
شارژ باطری وجود انسان، خود خداست /آدم از غذا کمتر انرژی میگیرد تا از ذکر
«آدم» وقتی فهم خودش را به کار بگیرد و فکر کند، میفهمد که خدا انرژیبخش و قدرتآفرین است، میفهمد که خدا نور است، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(نور/۳۵) آدم وقتی یکذره فکر کند، میفهمد که نمیتواند بدون خدا زندگی کند، چون شارژ باطری وجودش تمام میشود و شارژ باطری وجود انسان، خود حضرت حق است. آدم اگر فکر کند میفهمد که به اتصال به خدا نیاز دارد. آدم اگر فکر کند، میفهمد که از غذا کمتر انرژی میگیرد تا از ذکر.
شما بعضی وقتها یک انگیزه، یک نیت، یک آرزو یا آرمانی پیدا میکنید، یا یک نقشهای در ذهنتان پیدا میشود که در اثر آن، خستگیتان برطرف میشود، لذا میگویی: «چه خوب! حالا فهمیدم باید چهکار کنم، الان دنبال این کار میروم!» با اینکه تا چند لحظۀ قبل از آن، کاملاً خسته بودی، و مثلاً تازه از سر کار آمده بودی و میگفتی: «من تا یک لقمه نان نخورم، اصلاً نمیتوانم از جایم بلند شوم!» اما وقتی یک فکر و نقشۀ عالی به ذهنت راه پیدا کرد، تمام خستگیات را کنار میگذاری و با انرژی مضاعف به سراغ آن کار میروی. آدمی که این صحنهها را در زندگی خودش تجربه میکند، و میبیند با یک «فکر» یکدفعهای انرژی و قدرت پیدا میکند، میفهمد که اگر یک ذره اتصال به پروردگار عالم پیدا کند، میلیاردها برابر بیشتر قدرت پیدا خواهد کرد.
آدم بدون دین هم میفهمد که به ذکر خدا نیاز دارد/ ذکر یعنی اتصال و توجه قلبی به خدا
آدم بدون دین هم میفهمد به ذکر خدا نیاز دارد، و به اتّصال به خدا نیاز دارد و ذکر هم یعنی اتصال قلبی به خدا، یعنی توجه قلبی به خداوند. ما با توجهمان، و با دعایمان، به خدا متصل میشویم و وقتی متصل شدیم، این انرژی را دریافت میکنیم.
امروزه مردم تعابیر جدیدی در زندگیشان استفاده میکنند؛ مثلاً از چیزی به نام «انرژی» یا «قدرت روحی» استفاده میکنند. اینها عبارتهایی است که ائمۀ هدی(ع) نیز به انحاء مختلف استفاده کردهاند. مانند عبارت «چشم دل» که اگر چشم دل باز شود برای انسان بسیار کارایی خواهد داشت.(إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً فَتَحَ لَهُ الْعَيْنَيْنِ اللَّتَيْنِ فِي قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْعَيْبَ؛ خصال/۱/۲۴۰) در روایت هست که اگر با دیگران مشورت کردی و دیگران به تو مشورتهایی دادند، و تو بررسی کردی و به باز هم مردد بودی، در نهایت به دلت مراجعه کن؛ دلت هرچه گفت همان درست است. دل مؤمن اینگونه است.( إذا هَمَمْتَ بأمْرٍ فاسْتَخِرْ ربَّكَ فيهِ سَبْعَ مرّاتٍ ، ثُمّ انظُرْ إلى الّذي يَسْبِقُ إلى قَلبِكَ فإنَّ الخِيَرَةَ فيهِ؛ میزان الحکمه/حدیث۵۷۰۰)
امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ فکر و گمانهزنی مؤمن میفرماید: «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَجْرَى الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِم»(غررالحکم/۲۵۰۸) یعنی خداوند حق را بر زبان مؤمن جاری میکند. مثلاً وقتی میگوید: «من گمان میکنم اینطوری میشود…» همانطوری خواهد شد. به عبارت دیگر، مؤمن وقتی گمانهزنی میکند، گمان او عین یقینیات عالم است. چون او واقعاً «زنده» است؛ مردۀ متحرک نیست! آدم وقتی زنده شود، سنسورهایش کار میکند، گیرندههایش کاملاً حسّاس میشود و لذا مطلب را دقیق و درست میگیرد و همۀ اینها با ذکر است؛ یعنی با اتصال به خود خداوند متعال.
بقیۀ زندگی هم برای نگه داشتن این «تن» است، یعنی برای ایجاد زمینۀ زندگی ماست و الا اصل زندگی ما در اتصال به خداست. امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی عرضه میدارد: «مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي»(مصباحالمتهجد/۲/۵۹۲) خدایا! عیش دل من به ذکر تو است. اگر اتصالم را از تو قطع کنم از بین میروم.
در علم تجربی هم فهمیدهاند که انسان به ارتباط با خدا نیاز دارد
مگر میشود خدا ما را آفریده باشد و ما بدون نیاز به خدا بتوانیم به حیات ادامه دهیم؟! آیا این امکان دارد؟! آدم اگر درست فکر کند، خودش به این نتیجه خواهد رسید. الان حتی در علم تجربی هم تا حدی توانستهاند این حقیقت را بفهمند. هرچند برخی میگویند که تجربه(یا علم تجربی) نمیتواند معنویات را ببیند، ولی آثارش را که میتواند ببیند و تجربه کنند.
مثلاً در جریان یک آزمایش تجربی، چند نفر دعاکننده-مسیحی یا از ادیان دیگر- را آوردند در کنار یک بخش بیمارستانی که بیماران لاعلاج در آنجا بستری بودند و بدون اینکه بیماران یا پزشکان و پرستاران متوجه شوند به آنها گفتند که برای بیماران این بخش دعا کنید و بعد این بخش را با یک بخش شبیه به آن که دعاکنندهای در آنجا نبود، مقایسه کردند و دیدند که به صورت معناداری، در این بخش دردها کمتر و شفا بیشتر است، داروها کمتر مصرف شده و اگر هم مرگ و میری صورت گرفته، راحتتر صورت گرفته است.
در علم فیزیک هم یکسری آزمایش بر روی مولکولهای آب انجام شده است که در اینترنت هم خیلی مشهور شده است(آزمایشهای پروفسور «ایموتو»)، این آزمایش نشان میدهد که دعا و ذکر گفتن در کنار آب، بر روی ملکولهای آب اثر میگذارد. دانشمندی که این آزمایشها را انجام میداد، وقتی دید زیباترین شکل مولکولی را ملکولهای آب چشمهای به نام «زمزم» در مکۀ مکرمه دارد، برایش بسیار عجیب بود ولی این برای ما عجیب نیست، چون آنجا مرکز ذکر است! یک محقق ایرانی هم این آزمایشها را به صورت دیگری تکرار کرده و به نتایج جالبی رسیده است.
اینها که دیگر مباحث غیبی نیست، اینها را علم تجربی نشان داده است. لذا شما قبل از اینکه آب بخورید، اگر «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویید، حتماً این ذکر بر روی آب اثر خواهد داشت. مگر میشود نام خدا اثر نداشته باشد؟! اگر اثر نداشته باشد، پس این چه خدایی است که نامش اثر ندارد؟!
دربارۀ ذکر، آیات بسیار روشنی در قرآن کریم وجود دارد. مثلاً بیشترین دستوری که به ما داده شده، دستور ذکر است. خداوند میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً»(احزاب/۴۱) اى مؤمنین؛ زیاد ذکر بگویید! یعنی تقریباً حدی برای ذکر باقی نگذاشته است.
اولین اثر ذکر/ به یاد خدا باشید تا خدا به یاد شما باشد
آثاری که ذکر برای ما دارد، آثار خاصی است که در اینجا اولین اثرش را بیان میکنیم. خداوند در یکی از آیات کریمۀ قرآن میفرماید: «ذکر مرا بگویید، من ذکر شما را خواهم گفت؛ فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»(بقره/۱۵۲) یعنی به یاد من باشید؛ من به یاد شما خواهم بود. به من توجه داشته باشید، من به شما توجه خواهم داشت.چگونه ذکر قلبی بگوییم
شاید برای شما پیش آمده باشد که در یک جایی مثل ماشین، یا در کلاس درس نشستهای، یکدفعهای ناخودآگاه حس میکنی که یک کسی در آن صندلی عقب یا کمی آنطرفتر دارد به شما نگاه میکند، و برمیگردی میبینی که واقعاً یک کسی دارد به شما نگاه میکند. یا اینکه یک کسی به فکر شماست و میخواهد به شما زنگ بزند، و شما زودتر به او زنگ میزنی و او میگوید «اتفاقاً من هم میخواستم زنگ بزنم، یا خیلی اصرار داشتم که حتماً شما را ببینم!» از این اتفاقها خیلی رخ میدهد.
آیا میشود خدا به کسی توجه داشته باشد و هیچ اثری در او ایجاد نشود؟! آیا میشود خدا توجه خاصی به یک آدمی داشته باشد ولی در زندگی این آدم هیچ اثری ایجاد نشود؟! آیا ممکن است که توجه خداوند به ما، بیاثر باشد؟!
برای زندگی از ذکر خدا استفاده کن / خودت را با ذکر خدا قوی کن تا بتوانی مشکلات را حل کنی
برای زندگی از ذکر خدا استفاده کن! مثلاً گاهی اوقات یک مشکلی داری و برای حل آن مشکل، به خودت میپیچی تا آن را حل کنی در حالی که مشکل اصلی، خودت هستی! یعنی اول باید خودت را حل کنی! تو میخواهی با دست ضعیف و با فهم ضعیف خودت، یک مشکلی را حل کنی. که در این صورت باید ده ساعت، ده روز یا ده سال وقت بگذاری، و در نهایت هم معلوم نیست که بتوانی آن را حل کنی یا نه؟! راهش این است که فعلاً این مشکل را کنار بگذاری و اول بروی خودت را قوی کنی. اما چطوری خودت را قوی کنی؟ با ذکر خدا و با نماز.
ابوعلی سینا میگفت: وقتی به مسألۀ سختی برخورد میکردم که نمیتوانستم آن را حل کنم، میرفتم دو رکعت نماز میخواندم و بر میگشتم آن را حل میکردم(و كان إذا أشكلت عليه مسألة توضأ و قصد المسجد الجامع، و صلّى و دعا الله عزّ و جل أن يسهّلها عليه و يفتح مغلقها له؛ شذرات الذهب/۵/۱۳۳)
اگر روابط تو با دیگران خراب شده و دیگران دارند به تو اذیت میرسانند، شما رابطۀ خودت را با خدا درست کن، یکدفعه میبینی که بسیاری از این روابط تنظیم میشود.(امیرالمؤمنین(ع): مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ؛ محاسن/۱/۲۹) اگر رابطۀ تو با خدا درست باشد و یک کسی بخواهد به تو صدمه بزند، خودش صدمۀ بیشتری خواهد دید.
ذکر خدا ما را از صدمات بیرونی و از ضعف درونی نجات میدهد
حسادت و چشم زدن، یک حقیقت است که در قرآن هم از آن سخن گفته شده است. و ما نباید در مقابل این آسیبها بیپناه باشیم. برای اینکه افراد حسود، به ما صدمه نزنند باید چهکار کنیم؟ باید به خدا پناه ببریم. کمااینکه خدا میفرماید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق… وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد»(فلق/۱ و۵) و « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس…»(ناس/۱) یعنی به من پناه بیاورید، من برای شما سپر میشوم. اگر بعضیها با حسادت و چشمزخم و دعا خواندن، به ما آسیبی رساندهاند، معلوم میشود که ما از ذکر خدا کم گذاشتهایم و خودمان را بیپناه قرار دادهایم. مثل این است که در هوای سرد زمستان با یک پیراهن نازک، بیرون برویم و سرما بخوریم. این تقصیر خودمان است چون خودمان را بیپناه قرار دادهایم.
خدا میفرماید: به من متوجه باشید تا من به شما متوجه باشم(فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ؛ بقره/۱۵۲) حالا اگر توجه خدا در زندگی کسی بیاید چه اتفاقی میافتد و چه برکاتی برایش دارد؟ توجه خدا، او را از صدمات بیرونی و از ضعف درونی نجات خواهد داد.
نعمتی که خداوند فقط به امت پیامبر(ص) داده است: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ
در روایتی آمده است که جبرئیل امین به پیامبر اکرم(ص) عرضه داشت: خداوند متعال میفرماید که من به امت تو یک نعمتی دادهام که به هیچ امتی از امتهای قبل ندادهام؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ أَعْطَيْتُ أُمَّتَكَ مَا لَمْ أُعْطِهِ أُمَّةً مِنَ الْأُمَمِ؛ پیامبر(ص) پرسید: ای جبرئیل امین، آن چیست؟؛ فَقَالَ وَ مَا ذَاكَ يَا جَبْرَئِيلُ؛ جبرئیل عرضه داشت: این قول خداوند متعال «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» که فقط به امت شما اختصاص دارد؛ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ ؛ و خداوند با هیچ امتی از امم پیشین اینگونه صحبت نکرده است؛ وَ لَمْ يَقُلْ هَذِهِ لِأَحَدٍ مِنَ الْأُمَم»(مستدرکالوسایل/۵/۲۸۶) خداوند به هیچکدام از امتها اینرا نفرموده است: «به یاد من باشید من هم به یاد شما خواهم بود»
اولین ویژگیای که به عنوان ویژگی ممتاز برنامۀ دین بیان کردیم، «مثبت بودن» بود. حالا ببینید که این روایت چقدر به مثبت بودن کمک میکند. خداوند در حدیث قدسی میفرماید: هر بندهای که من از قلبش مطلع شوم، و ببینم آن چیزی که بر او غلبه دارد، تمسک به ذکر من است(غالبِ توجه قلبی او ذکر من است) خودم ادارۀ زندگی او را به عهده میگیرم؛ أَيُّمَا عَبْدٍ اطَّلَعْتُ عَلَى قَلْبِهِ فَرَأَيْتُ الْغَالِبَ عَلَيْهِ التَّمَسُّكَ بِذِكْرِي تَوَلَّيْتُ سِيَاسَتَهُ»(عده الداعی/۲۴۹)
میدانید اگر خدا ادارۀ زندگی آدم را به عهده بگیرد، آدم نزدیک به عصمت میشود؛ یک عصمت اکتسابی! کسی که منشی و مدیر او خدا باشد، چرا باید دچار خطا و اشتباه شود؟! او بعد از یک مدتی اشارههای خدا را میفهمد. او با اتفاقهایی که برایش میافتد، متوجه میشود که خدا چه پیغامی دارد برای او میفرستد؟ مثلاً امروز دو مرتبه به رفیقش زنگ میزند ولی نمیتواند با او تماس بگیرد، مثلاً تلفنش اشغال است. میفهمد معنایش این است که امروز نباید با او تماس بگیرد، یا او نمیتواند کارش را راه بیندازد. البته منظورمان این نیست که هر وقت نتوانستید با کسی تماس بگیرید، معنایش همین است! ممکن است این اتفاق در هر روز، یک معنایی داشته باشد.
در ادامۀ روایت فوق، خداوند میفرماید: «من همنشین او میشوم، و من مدام با او گفتگو میکنم. و من مونس او میشوم؛ وَ كُنْتُ جَلِيسَهُ وَ مُحَادِثَهُ وَ أَنِيسَهُ»(همان) اگر خدا ببیند کسی غالباً به ذکر خداست، زندگی او را به عهده میگیرد؛ هرچند ممکن است بعضی وقتها هم غفلت کند ولی مهم این است که غالباً متوجه خدا باشد.
علی(ع): ذکر خدا قلب را زنده میکند/ برخی علامتهای قلب زنده
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید «مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَحْيَا اللَّهُ قَلْبَهُ»(غررالحکم/۸۸۷۶) هرکسی که به ذکر خدا بپردازد قلبش زنده میشود، وقتی که قلبش زنده شد، چه اتفاقی برایش میافتد؟ او دیگر گناه را دوست نخواهد داشت و کارهای خوب را دوست خواهد داشت. لذا هر موقع دیدی که به گناه مایل هستی، معلوم میشود که ذکر کم گفتهای و قلبت مرده است. اگر قلبت زنده شود، از گناه بدت میآید.
اگر قلب تو زنده شود، از بازیهای کامپیوتریای که وقت تو را تلف میکند نیز بدت میآید و از آن متنفر خواهی شد. اگر قلبت زنده شود از نامردی کردن بدت میآید، اگر قلبت زنده شود از غیبت کردن هم بدت میآید. چون همانطور که قرآن میفرماید، این کار مثل آدمخواری است؛ انگار داری گوشت برادر دینیات را میخوری«أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»(حجرات/۱۲)
کسی که قلبش زنده باشد، خود به خود دنبال امام زمانش میگردد و میگوید: «من امامم را میخواهم» گاهی مینشیند و اشک میریزد. میگویند: چرا اینقدر گریه میکنی؟ او میگوید: «من امام و آقایم را میخواهم، خیلی دلم برایش تنگ شده است» اینها برخی از علامتهای یک قلب زنده بود.
کسی که عقل نداشته باشد با علم هم خرابکاری میکند/ در حکومت امام زمان(ع) استاد دانشگاهی که اهل ذکر نباشد در هیچ دانشگاهی تدریس نخواهد کرد
در ادامۀ روایت فوق میفرماید: «وَ نَوَّرَ عَقْلَهُ وَ لُبَّه»(همان) یعنی کسی که اهل ذکر باشد، عقل و فکر او هم نورانی میشود. «لُبّ» به قدرت تفکر و اندیشۀ انسان گفته میشود. و کسی که «لُبّ» او نورانی شود، به یک تعبیری «اولوالالباب» خواهد شد. ذکر این کارها را انجام میدهد و این آثار و برکات را برای انسان به دنبال خواهد داشت.
در دوران حکومت امام زمان(ع) مردم خدمت طبیبی میروند که اهل ذکر باشد. البته در آن زمان دیگر همه-غالباً- اهل ذکر خواهند بود. در حکومت آقا امام زمان ارواحنا له الفداء امکان ندارد استاد دانشگاهی که اهل ذکر نیست در هیچ دانشگاهی در عالم تدریس کند. چون کسی که عقل نداشته باشد با علم هم خرابکاری خواهد کرد. نه فقط استاد دانشگاه، بلکه استاد حوزه هم همینطور است. چون هرکسی که وارد حوزه شد که لزوماً اهل ذکر نمیشود!
مرحوم زاهدی عارف جلیلالقدر-و البته گمنام که چند سال پیش از دنیا رفت- وقتی داشت به شاگردانش درس تفسیر میداد، از آنها میپرسید: به یاد خدا بودید؟ گفتند: خُب ما که الان در جلسۀ تفسیر شما بودیم! فرمود: «بله؛ اما ممکن است شما در درس تفسیر با این الفاظ و این مباحث درگیر شده باشید و از یاد خدا غافل باشید» آدم میتواند در جلسۀ تفسیر قرآن هم به یاد خدا نباشد. کسی که عقلش به ذکر خدا نورانی نشده باشد، عقلش تاریک و ظلمانی است و این عقل هرچه کار میکند، در واقع به درِ بسته میکوبد.
کسی که اهل ذکر نباشد، زندگیاش تلخ و تنگ میشود/ اگر از ذکر خدا رویگردان شویم، شیطان همنشین ما خواهد شد
حالا یکمقدار هم دربارۀ نقطۀ مقابل ذکر صحبت کنیم. اگر کسی ذاکر نباشد، چه میشود؟ خداوند دربارۀ این افراد میفرماید: « هرکسی از ذکر من اعراض کند زندگیاش را دچار دشواری قرار خواهم داد؛ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»(طه/۱۲۴) بعضیها فکر میکنند که خدا نمیتواند این کار را انجام دهد! مثلاً میگویند: «اگر من پول و خانه و کار و ماشینم را درست کنم، و در کنارش ورزش هم انجام دهم تا سلامتی جسمی داشته باشم، خدا چطور میخواهد زندگی مرا سخت و دشوار کند؟!» یعنی فکر میکنند که خدا- نعوذ بالله- اینقدر ضعیف شده است که نمیتواند! خدا چنان طومار زندگی او را به هم خواهد پیچید که تصورش را هم نکند! به ریاکاری و سالوسگری بعضیها نگاه نکنید که دچار «معیشةً ضنکا» شدهاند و زندگی دشواری دارند ولی ظاهراً خودشان را طوری نشان میدهند که زندگی خوبی دارند، اینها در واقع دارند با سیلی صورت خودشان را سرخ نگه میدارند!
خداوند در آیۀ دیگری میفرماید: «ای مؤمنین! نگذارید اموال و اولادتان شما را از ذکر خدا غافل کند که در این صورت ضرر خواهید کرد؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون»(منافقون/۹) این ضرر هم «مطلق» است و دنیا و آخرت را در بر میگیرد. در آیۀ دیگری میفرماید: «هرکسی از ذکر خدای رحمان رویگردانی کند، یک شيطان را به سراغ او ميفرستيم که به او بچسبد و همیشه همنشین او شود؛ وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ»(زخرف/۳۶) بنا بود با «ذکر»، خدا جلیس و انیس و مونس ما باشد، ولی اگر از ذکر خدا رویگردان شویم، شیطان همنشین ما خواهد شد.
علی(ع): کسی که غفلت بر او غلبه پیدا کند قلبش میمیرد/ کسی که قلبش مرده باشد، سخن حق را نمیپذیرد
روایات زیادی هست که نشان میدهد کسانی که به ذکر خدا نمیپردازند، برای قلبشان چه اتفاقهایی میافتد؟ به عنوان نمونه، امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «کسی که غفلت بر او غلبه پیدا کند قلبش میمیرد؛ مَنْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الْغَفْلَةُ مَاتَ قَلْبُه»(غررالحکم/۸۴۳۰) کسی که قلبش مرده باشد، وقتی یک سخن درست به او میگویید، قبول نمیکند حتی اگر دهها دلیل درست برایش بیاورید، ولی سخن غلط را بدون دلیل قبول میکند. حتی شایعات بیپایه و اساس را به راحتی قبول میکند ولی سخن مستدل و منطقی و عقلانی و درست را قبول نمیکند.
وقتی قلب کسی بمیرد، او دیگر نمیتواند سخن حقّ را بپذیرد. لذا وقتی سخن حقی به او بگویید، عصبانی میشود یا علیه سخن حقّ موضعگیری میکند و سعی میکند یک دلیل یا بهانهای علیه آن پیدا کند و در مقابلش قرار دهد. اصلاً ذهنش علیه حق کار میکند. وقتی قلب انسان بمیرد، اینطوری میشود.
چرا باید طبق دستور خدا ذکر بگوییم؟/چرا ذکر خدا بصورتهای دلبخواهی فایده زیادی ندارد؟
حالا سؤال بسیار مهم این است که «چگونه به ذکر خدا بپردازیم؟» ما میخواهیم با ذکر خدا به منبع قدرت، انرژی، نور و حیات متصل شویم تا زنده باشیم، و قوای وجودی ما کار کند. سؤال این است که چگونه به ذکر خدا باشیم؟ دو راه حل دارد؛ یکی اینکه هر طوری که دلمان میخواهد به ذکر خدا بپردازیم. و دیگر اینکه هر طوری که خدا دستور داده است به ذکر خدا بپردازیم.
اگر ما هرطوری که دلمان میخواهد به ذکر خدا باشیم، در واقع به ذکر خدا نخواهیم بود و معلوم نیست که آن کیست که ما به ذکرش هستیم؟! چون خدا بزرگ است و ما همه عبد هستیم و مخلوق او هستیم، فاصلۀ ما تا خدا خیلی زیاد است. ادب بندگی و حداقل ادب ذکر اقتضا میکند که وقتی میخواهی به یاد خدا باشی، از خودِ خدا بپرسی که «من چگونه به یاد تو باشم؟» بعد خدا به ما دستور میدهد: «با نماز! اول باید وضو بگیری و بعد به همان صورتی که من گفتهام نماز بخوانی!» نماز هم آداب ویژهای دارد که میدانید.
ذکر آداب دارد و بیادبها را درِ خانۀ خدا راه نمیدهند/ اصلیترین ذکر ما نماز است
چرا ذکر، باید قالب و آداب ویژهای داشته باشد؟ چون ذکر خداست؛ ذکر همسر یا همسایه یا همکار یا افراد دیگری مثل خودت نیست! باید رابطۀ عبد و مولایی برقرار باشد و در این رابطه، خداست که ما انرژی میدهد، این ما نیستیم که به خدا انرژی میدهیم؛ ما فقط گیرنده هستیم. کمااینکه خداوند میفرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»(فاطر/۱۵) این اتصال باید برقرار باشد. ذکر آداب دارد و بیادبها را درِ خانۀ خدا-برای ذکر- راه نمیدهند.
زمانی که خدا فرموده «من الان دعای تو را مستجاب میکنم» باید در خانۀ خدا برویم. هر ذکری زمان و آدابی دارد. ما نمیتوانیم بگوییم که«ما کلاً همینطوری به یاد خدا هستیم؛ نیازی به آداب و زمان خاص ندارد!» خدا همان کسی است که در اوجِ غنا(بینیازی) و در اوج قدرت قرار دارد. و آداب دریافت از این خدای بزرگ این است که در مقابل او کوچک شوی. لذا اولین ذکر نماز «الله اکبر» است. الله اکبر، یعنی اینکه «خدایا من کبریایی تو را فهمیدهام که دارم آداب ذکر را رعایت میکنم.»
خداوند میفرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»(طه/۱۴) اصلیترین ذکر ما نماز است و شما ببینید که چقدر در این نماز، تواضع نسبت به پروردگار هست! در این نماز، رکوع و دو سجده هست-که اوج تواضع نسبت به خداست- و در هر نشست و برخواستی هم مدام «الله اکبر» میگوییم.
خودخواهها به خدا راه ندارند/ با نماز اول وقت به همه جا میشود رسید
باید به ذکر خدا بود؛ نه به ذکر خودخواهانه! خودخواهها به خدا راه ندارند. خودخواهها خدای خیالی را میپرستند. من میترسم که اگر نمازمان را به تأخیر بیندازیم به عنوان «نماز خودخواهانه» پذیرفته نشود. لذا آقای بهجت(ره) میفرمود همینکه نماز کسی اول وقت باشد، کافیست که به همهجا برسد. پرسیدند: منظورتان نمازِ با توجه است؟ فرمود: «نه! فقط اول وقت باشد.» نماز اول وقت یعنی اینکه تو به ذکر خدا پرداختهای؛ همانطوری که مولا و خدای تو دستور داده است.
باید حیات خودمان را در گرو ذکر بدانیم و ذکر را مؤدبانه و طبق دستور خدا بهجا بیاوریم. و همانطور که قبلاً بیان شد، کل برنامۀ زندگی باید دستوری باشد تا اثر خوبی روی ما بگذارد. ذکر هم در بین دستورات خدا، یک دستور اختصاصی است.
کپی شد
All Content by Mehr News Agency is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.
درÛاÙت
29 MB
منافقین هم ذکر می گفتند، اما چه فایده!
وی ادامه داد: جلد دوم کتاب با عظمت «کافی» از امام صادق(ع)
با ذکر سند صحیح کلینی(ره) نقل می کند که امام صادق(ع) می فرماید: اگر ما
به شما شیعیان خود می گوییم ذکر بگویید «لیس الذکر سبحان الله و الحمدلله و
لا اله الا الله و الله اکبر» ذکر این نیست که «سبحان الله»، «الحمدلله»،
«لا اله الا الله» و «الله اکبر» بگویید، این ذکر را که منافقین هم می
گفتند، مگر در نمازهای پیغمبر شرکت نمی کردند؟ مگر در رکوع و سجود این ذکر
را نمی گفتند؟ مگر رکعت سوم و چهارم نمی گفتند «سبحان الله و الحمدلله و لا
اله الا الله و الله اکبر» این ذکرها را که خیلی از بدکاران هم می گویند.
استاد حوزه در بیان تکبیر توسط کفار به نمونه ای اشار و بیان
کرد: در روایات آمده که زینب کبری(س) از میدان به داخل خیمه ها برگشت، در
خیمه که مستقر شدند، دیدند دسته جمعی صدای تکبیر می آید. زینب پردۀ خیمه را
که بالا زد، علت تکبیر گفتن معلوم شد، این بوده که وجود مبارک ابی
عبدالله(ع) را شهید کردند، سر مبارک را به نیزه زدند و به نشانۀ پیروزی می
گویند: «الله اکبر»؛ بنابراین هر ذکری که ذکر نیست؛ هر نمازی که نماز نیست؛
هر گریه ای که گریه نیست؛ هر فریادی که فریاد نیست؛ هر خنده ای که خنده
نیست.
خنده معنادار پیامبر(ص)
وی افزود: هفتاد نفر از سران کفر در جنگ بدر اسیر شدند، لشکر
اسلام این هفتاد نفر را داخل یک چادر بزرگ آورد، پاهایشان را بست تا مبادا
به مکه فرار و دوباره توطئه کنند. روزی پیغمبر اکرم(ص) به دیدن اُسرا
آمدند؛ یکی از این اُسرا عموی پیغمبر، عباس است که به جنگ با پیغمبر آمده
بود یعنی از مکه با اسلحه راه افتاده بود که پیغمبر را بکشد. در تمام کتاب
ها آمده است که شغل او در مکه رئیس رباخوران مکه بود و تا سال حجة الوداع
باز هم ربا می خورد، یعنی در این بیست و سه سال عمر نبوت پیغمبر دست
برنداشت. پیغمبر وارد خیمه شد و لبخند زد. وقتی حضرت خندید، عباس گفت: باید
بخندی پیروز شدی، هفتاد نفر ما را کشتی و هفتاد نفر از ما را اسیر کردی.
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: عموجان! این خندۀ من خندۀ پیروزی نیست، این خندۀ من
خندۀ تعجب است، من می خواهم با زنجیر و طناب شما را بکشم ببرم بهشت و شما
حاضر نیستید بیایید. خندۀ من خندۀ مسخره نیست، خندۀ پیروزی نیست، در تعجبم
که سیزده سال در مکه می خواستم شما را ببرم بهشت و شما نیامدید. بنابراین
هر خنده ای که خنده نیست، خیلی خنده ها معنی دارد و مثبت است، یک خنده خندۀ
مسخره است و پوزخند می زند و طرف هم می فهمد مسخره اش می کند، یک خنده هم
خندۀ دروغ است، یک خنده هم مثل خندۀ پیغمبر خندۀ مثبت است و ریشه در قلب
پیغمبر دارد.چگونه ذکر قلبی بگوییم
منظور از ذکر، تسبیح بر زبان نیست
مبلغ عرصه بین الملل گفت: بنا به نقل کلینی(ره) در جلد دوم
«کافی» امام ششم(ع) می فرماید: «لیس ذکر سبحان الله و الحمدلله و لا اله
الا الله و الله اکبر» منظور ما اهل بیت(ع) که به شما می گوییم ذکر داشته
باشید و ذاکر باشید، این نیست که تسبیح بیاندازید «الله اکبر» و «الحمدلله»
بگویید، مقصود ما از ذکر این است که هنگام فرا رسیدن وقت واجب بلند شوید
به واجب عمل کنید و همچنین هنگام پیش آمدن گناه، گناه را ترک کنید.
پیامبر(ص) می فرمایند: «فانک لا تأتین الله غداً بشیء احب الی الله من
ذکره» فردای قیامت وقتی وارد بر خدا می شوید، هیچ عملی در پرونده شما نزد
پروردگار محبوب تر از ذکر الله نیست.
وقتی می خواهید ذکر زبان بگویید حتماً باید قلبتان را بدرقۀ این ذکر کنید
وی در مورد معنای ذکر نزد اهل سلوک، گفت: در نوشته های اهل
سلوک آمده: ما هم با تکیه به قرآن و روایات شش ذکر داریم؛ ذکر زبان، ذکر
اعضا و جوارح، ذکر نفس، ذکر قلب، ذکر روح و ذکر سرّ. ذکر ششم تنها کار
انبیا و ائمه(ع) است و واقعاً کار ما نیست و از ما هم نخواستند، چون این
ذکر سرّ از دست ما برنمی آید. اهل سلوک درباره ذکر زبان توضیح می دهند:
اقرار به توحید، اقرار به وحدانیت خدا، اقرار به قرآن، خواندن قرآن و
خواندن نماز، ذکر زبان است البته می گویند وقتی که می خواهید ذکر زبان
بگویید حتماً باید قلبتان را بدرقۀ این ذکر کنید.
باعث بی سر و سامانی زندگی شما زبانتان است
استاد انصاریان افزود: قرآن مجید راجع به چشم، گوش، پا، دست،
شکم و عضو غریزه آیه دارد که در مجموع تقریباً صد و پنجاه آیه می شود؛ اما
به زبان که می رسد دویست و هشتاد و سه آیه فقط دربارۀ زبان است. یکی از
آیات مربوط به زبان در آیه 70 سوره احزاب آمده که خداوند می فرماید: «يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدا».
«قولوا» در این آیه یک حکم شرعی واجب اخلاقی الهی است، «قُولُوا قَوْلًا
سَدِيدا» فقط تا آخر عمرتان حرف استوار، درست، صحیح و حق بزنید. خداوند می
فرماید: اگر اهل قول سدید باشید دو کمک به شما می دهم؛ یک «يُصْلِحْ لَكُمْ
أَعْمالَكُم» خودم کمک می دهم و همۀ کارهایتان را سر و سامان می دهم، یعنی
باعث بی سر و سامانی زندگی شما زبانتان است.
با دشمن خدا هم بد و تلخ حرف نزنید
وی در پایان تأکید کرد: اگر اهل «قول سدید» شوید، خداوند همۀ
کارهایتان را سر و سامان می دهد. کار دومی که خداوند برایتان می کند «وَ
يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» وقتی تصمیم می گیرید زبان را به دایرۀ گفتار
سدید بیاورید تمام گناهان گذشته بین خودتان و خود را می بخشد و پایان آیه
می گوید: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً
عَظِيما» (احزاب، 71) کسی که مطیع خدا و پیغمبر باشد به نجات عظیم دست پیدا
کرده است. «فَوْزاً عَظِيما» یعنی کلید باز کردن در «فوز عظیم» زبانتان
است. ذکر زبان اقرارش به تمام مسائل مثبت است مثلاً قرآن مجید می گوید: با
هر کس روبه رو می شوید، از جمله شیعه، سنی، یهودی، مشرک، کافر، فاسق، فاجر
«قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره، 83) خوب حرف بزنید. به عبارت دیگر با
دشمن خدا هم بد و تلخ حرف نزنید.
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – آیتالله غروی علیاری معتقد است ذکر لسان اگرچه دارای صواب است، اما مراد از ذکر حقیقی ذکر عملی است.
به گزارش شفقنا به نقل از عقیق منزل چهارم از منازل سیر و سلوک منزل ذکر است. سالک الی الله پس از عبور از منزل سوم (انابه) در تلاش است تا کلیه اعمال و کردار وی صورتی از خیر و صواب باشد. متاسفانه عموم کتابهای تالیف شده در زمینه عرفان اسلامی بر گرفته از نگرش عرفان نظری بوده از این رو نویسندگان محترم چندان به جنبه های عملی ذکر و آثار آن نپرداخته و کم و کیفت آن را چندان که باید شرح ندادهاند.
بسیار رایج است که افراد عباراتی از قبیل لا اله الا الله، سبحان الله و صلوات و غیره را در تعداد و نظم مشخصی مرتبا تکرار میکنند و تصور میکنند که در حال ذکر گفتن هستند از این رو باید بدانیم اگرچه اشتغال داشتن به چنین اعمالی خالی از خیر و صواب نیست، اما ذکر لسان ورد است و ذکر حقیقی نیست. ذکر عملی خود موضوع دیگری است که در این یادداشت به بررسی آن می پردازیم.
ذکر عملی چیست؟
ذاکر آن است که قلبش همیشه در یاد خدا باشد و به واسطه نور ذکر مظاهر حق را در عالم مشاهده کند. ذاکر حقیقی با عمل نیک خود خدا را یاد میکند. سالک در مقام ذکر، قلب خود را به نور عمل نیک و یاد خداوند روشن کرده و در ادامه این نور عقل، نفس، روح و تمام جوارح و جوانح او را در بر میگیرد. کسب علم و تلاش برای کسب روزی حلال و چشم پوشی از مال و مقام و صرف نظر کردن از تحصیل آن از روش غیر مشروع خود صورتی از ذکر عملی است. ذکر عملی رسیدن به شرف و منزلت انسانی، تفکر و تدبر، عمل صالح، مجالست با اهل ایمان و تلاش برای مهار نفس است. مومن دائم الذکر است و دائم الذکر بودن به این معنا نیست که شخص تسبیح بر دست گرفته و دائما صلوات بفرستد! مومن کثیر الفکر است و قلب او به انوار ذکر زنده شده و نور هدایت راه رسیدن به کمالات نفسانی را بر وی نمایان کرده است. لذا عرفای شریف اسلام گفتهاند اهل الذکر، اهل الله هستند.
روزی شخصی از حضرت آیتاللهالعظمی بهجت رحمت الله علیه میپرسد بهترین ذکر عملی چیست؟ ایشان در جواب فرمودند، «بهترین ذکر آن است که اگر خداوند عمری طولانی به ما عطا کرد در تلاش باشیم تا هرگز معصیت نکنیم.» در ادامه نیز ایشان افزودند که اگر کسی این ذکر را در زندگی خود استوار کرد به لطف خدا از اهل بهشت است.
آثار ذکر عملی
در بررسی آثار ذکر عملی در زندگی انسان، بیاختیار آیه شریفه زیر در ذهن تداعی میشود. خداوند متعال در قرآن مجید (سوره رعد آیه ۲۸) خطاب به بندگان خود فرمودهاند: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: آنها که ایمان آورده اند دلهایشان با ذکر خدا آرام می شود. آگاه باشید که ذکر خداوند آرام بخش قلبهاست».(رعد، ۲۸)چگونه ذکر قلبی بگوییم
شفا و آرامش قلبی از اولین آثار ذکر است. حضرت امیر (ع) در دعای کمیل فرمودهاند «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء» لذا واضح است که اثر دیگر ذکر شفاء امراض به ویژه امراض قلبی میباشد. ذکر عملی کلید مانوس شدن با خداوند متعال و رهایی از عذاب دنیوی و اخروی است.
از امام صادق(ع) در کتاب مصباح و شریعه نقل شده است که یکی از آثار ذکر قلبی صدق و صفای باطن، یکی از آثار ذکر عقلی تواضع و حیا و یکی از آثار اولیه ذکر معرفتی تسلیم در برابر حق و تلاش برای کسب رضای الهی میباشد. استمرار در چنین ذکری است که نفس انسان را به مرحله فنا رسانده و در ادامه انسان را از بند نفوس خبیثه (مانند نفس اماره) آزاد کرده و جلوه جدیدی از انسانیت را در او آشکار میکند. ذکر عملی شرافت انسان را در جامعه خود بالا برده و مقدمات رسیدن به مراتب بالای شکر را برای سالک مهیا میکند. ذکر عملی انسان را در مقام بندگی و عبادت به اوج رسانده و او را از هدایت خاص و غیبیه الهی برخوردار میکند. در نقطه مقابل معصیت انسان را به ضلالت و غفلت برده و آثار ذکر عملی را از بین میبرد. علم یعنی حیات روح و جهل از جمله امراض روحی میباشد و ذکر عملی حیات قلب است و انسان را به سمت یقین هدایت میکند.
ذکر به معنای عمل به دستورات دین و نصایح نبی مکرم اسلام(ص) و ائمه اطهار است. ذکر عملی پذیرش ولایت امام زمان(عج) و تعظیم و تکریم مقام والای امامت ایشان میباشد. استمرار در این ذکر است که نور را در مقابل ظلمت قرار میدهد. سلب و ایجاب در مقابل یکدیگر هستند و آن برمیگردد به یاد یا عدم یاد حق و انسان اگر حقیقتا ذاکر حق باشد، معقول نیست دیگر در فکر عصیان باشد. دو چشم در یمین و یسار قلب معنوی انسان وجود دارد. قلب انسان عرش الرحمان است و هر کس حامل این بیت الهی است. انسان با چشم سر دنیای پیرامون خود را مشاهده کرده و با چشم قلب جمال و کمال الله را نظاره میکند و به حقایق عالم پی میبرد. چشم قلب خود به نور الهی نیاز دارد تا شخص از نظر دید قلبی بینا شود و این نور همان ذکر الله است. لذا عرفا گفتهاند ذکر عملی کلید رشد انسان است و تحصیل مقاماتی در انس باالله، حبالله و رسیدن به عشق الهی نیز در استمرار ذکر عملی برای سالکان میسر خواهد شد.
ارتباط بین قلب و ذکر
بسیار شنیدهایم که در برخی اذکار خواصی وجود دارد که در نوع خود منحصر به فرد است. خواص مشابهی نیز از برخی از ادعیه گزارش شده است که نمونههایی از آن در کتابهایی مانند مفاتیح الجنان بیان شده است. حال سوال این است که اذکار و ادعیه چگونه میتوانند چنین اثراتی داشته باشند. عرفای شریف اسلام بر این باورند که اذکار، اوراد و ادعیه به تنهایی فاقد هرگونه اثر داخلی و خارجی هستند و نیروی نهفته در این عبارات از محل دیگری به نام نیروی قلب معنوی شخص انسان سر چشمه میگیرد. قلب معنوی انسان با نیروی خود اذکار و ادعیه را بارور میکند از این رو دیده میشود که دعا بر زبان برخی افراد بسیار تاثیر گذار است. نقطه مقابل این امر هم وجود دارد، یعنی اگر قلب شخصی برای بارور ساختن اذکار و ادعیه آمادگی لازم را نداشته باشد، این بیانات در کلام چنین افرادی بیتاثیر خواهد بود. به بیان ساده فرد میگوید هرچه دعا میکنم، هیچ نتیجهای حاصل نمیشود. راز نهفته در اثر اذکار و ادعیه در عمل شخص است. برای مثال در نماز شب توصیه شده نمازگذاران حداقل سیصد بار ذکر “الهی العفو” را بگویند و انسان با بیان این ذکر از خداوند متعال عفو بخشش را طلب میکند. عرفای شریف اسلام در این رابطه گفتهاند که شخصی که به دنبال توبه و استغفار است باید عملا نیت خود را در رفتار و کردار نشان داده و از هر عمل نادرستی پرهیز کنند. حال در اینجا اگر شخصی در عمل به مفهوم ذکر پایبند نباشد، بیان لسانی ذکر مورد نظر نیز برای وی بیاثر و بی فایده خواهد شد. ذکر شریف “لا اله الا الله” به این معناست که خدایی جز خداوند یکتا نیست. حال اگر شخصی در این ذکر مداومت بکند و در این حال برای پیشبرد زندگی به افراد و ابزار دنیوی تکیه کند این ذکر نیز بر زبان او بی اثر خواهد شد و این عدم تاثیر به عدم پذیرش قلبی انوار این ذکر الهی باز میگردد.
در عرفان عملی و سیر و سلوک نیز اساتید بر حسب ظرفیت شاگردان اذکاری را به آنها می دهند تا شخص با استمرار در آن بتواند دید معنوی خود را تقویت کنند. علاقه مندان به چنین مقالات و کتاب هایی باید بدانند که اذکار را صرفا باید با نظر استاد استفاده کرد و در غیر این صورت ذکر مربوطه فاقد اثر خواهد بود و یا حتی اثر مخرب پیدا میکند. متاسفانه برخی از سایتها و کتابها اذکاری را به افراد پیشنهاد میشود کرده و خواصی را از پیش برای آن تعیین میکنند. به این منظور لازم میدانیم که به مخاطبان خود اطلاع دهیم استفاده از این روشهای نه تنها سودی ندارد، بلکه ممکن است آثار منفی در زندگی شما بر جا بگذارد.
علیرضا خاوری، از شاگردان آیتاللهغروی علیاری
انتهای پیام
شفقنا در شبکه های اجتماعی: توییتر | اینستاگرام | تلگرام
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
«ذکر» چنانکه راغب در مفردات گفته، گاهی به معنی حفظ مطالب و معارف آمده است با این تفاوت که کلمه «حفظ» به آغاز آن گفته می شود و کلمه «ذکر» به ادامه آن و گاهی به معنی یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است.
در حدیثی می خوانیم که علی علیه السلام فرمود: «الذّکرُ ذِکرانِ: ذِکرُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِندَ المُصیبَةِ وَافضَلُ مِن ذلِک ذِکرُ اللّهِ عِندَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیک فَیکونَ حاجِزاً؛ ذکر بر دو گونه است: یاد خدا کردن هنگام مصیبت (و شکیبایی و استقامت ورزیدن) و از آن برتر این است که خدا را در برابر محرّمات یاد کند و میان او و حرام سدّی ایجاد کند».[1] به همین دلیل در برخی روایات، ذکر خداوند سپر و وسیله دفاعی شمرده شده.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله رو به یارانش کرد و فرمود: «اتَّخَذُوا جُنَّةً فَقالوا: یا رَسولَ اللّهِ أمِن عدوٍّ قَد اظَلَّنا؟ قالَ لا وَلکنَّ مِن النّارِ، قولوا سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُلِلّهِ وَلا إلهَ إلّااللّهُ وَاللّهُ أکبَرُ؛ سپرهایی برای خود فراهم سازید. عرض کردند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا در برابر دشمنان که اطراف ما را احاطه کرده و بر ما سایه افکنده اند؟ فرمود: نه، از آتش (دوزخ)؛ بگویید: سبحان اللّه والحمدللّه، خدا را به پاکی بستایید و بر نعمت هایش شکر گویید و غیر از او معبودی انتخاب نکنید و او را از همه چیز برتر بدانید».[2]
این نکته در زندگی حضرت موسی علیه السلام قابل توجّه است که همیشه به یاد خدا و متوجّه درگاه او بود و حلّ هر مشکلی را از او می خواست.
هنگامی که مرد قبطی را کشت و ترک اولایی از او سرزد فوراً از خدا تقاضای عفو و مغفرت کرد «گفت: پروردگارا، من به خویشتن ستم کردم، مرا بیامرز» «قَالَ رَبّ إِنّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی».[3]چگونه ذکر قلبی بگوییم
و هنگامی که از مصر بیرون آمد «گفت: پروردگارا، مرا از این قوم ستمکار رهایی بخش» «قَالَ رَبّ نَجّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».[4]
و هنگامی که متوجّه سرزمین مدین شد «گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند» «قَالَ عَسَی رَبّی أَنْ یهْدِینِی سَوَاءَ السَّبِیلِ».[5]
هنگامی که گوسفندان شعیب را سیراب کرد و در سایه آرمید «گفت: پروردگارا، به هر خیر و نیکی که بر من فرو فرستی نیازمندم» «فَقَالَ رَبّ إِنّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ».[6]
این دعای اخیر موسی در بحرانی ترین لحظات زندگی او به قدری مؤدّبانه و توأم با آرامش و خونسردی بود که حتّی نگفت خدایا نیازهای مرا برطرف کن، بلکه تنها عرض کرد: من محتاج خیر و احسان توام.
البتّه تصوّر نشود که حضرت موسی فقط در سختی ها در فکر پروردگار بود، بلکه آن گاه که در قصر فرعون در ناز و نعمت بود خدا را فراموش نکرد. لذا در روایات آمده است که روزی در حضور فرعون عطسه زد و بلافاصله «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِینَ» گفت، فرعون از شنیدن این سخن ناراحت شد و به او سیلی زد و موسی نیز ریش او را گرفت و کشید، فرعون سخت عصبانی شد و تصمیم بر کشتن او گرفت، ولی همسر فرعون به عنوان اینکه او خردسال است و متوجّه کارهای خود نیست وی را از مرگ نجات داد.[7]
هنگامی که نام خدا برده می شود یک دنیا عظمت، قدرت، علم و حکمت در قلب انسان متجلّی می شود، چرا که او دارای اسماءِ حسنی و صفات علیا و صاحب تمام کمالات و منزّه از هرگونه عیب و نقص است. توجّه مداوم به چنین حقیقتی که دارای چنان اوصافی است، روح انسان را به نیکی ها و پاکی ها سوق می دهد و از بدی ها و زشتی ها دور می دارد. به تعبیر دیگر، بازتاب صفات او در جان انسان تجلّی پیدا می کند.
توجّه به چنین معبود بزرگی موجب احساس حضور دائم در پیشگاه اوست و با این احساس، انسان از گناه و آلودگی فاصله می گیرد. یاد او یادآوری مراقبت اوست، یاد حساب و جزای اوست، یاد دادگاه عدل و بهشت و دوزخ اوست و چنین یادی جان را صفا و دل را نور و حیات می بخشد.
به همین دلیل در روایات اسلامی آمده است که هر چیز اندازه ای دارد جز یاد خدا که هیچ حدّ و مرزی برای آن نیست. در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «ما مِن شَی ءٍ الّا وَلَهُ حَدٌّ ینتَهی الَیهِ الّا الذّکرَ فَلَیسَ لَهُ حَدٌّ ینتَهی الَیهِ؛ هر چیزی حدّی دارد که وقتی به آن رسد پایان می پذیرد جز ذکر خدا که حدّی برای پایان آن وجود ندارد».
سپس افزود: «فَرَضَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ الفَرائضَ فَمَن أدّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ وَشَهرُ رَمَضان فَمَن صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ وَالحَجُّ فَمَن حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ الّا الذّکرَ فَإنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَم یرضِ مِنهُ بِالقَلیلِ وَلَم یجعَل لَهُ حدّاً ینتَهی الَیهِ ثُمَّ تَلا: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أُذْکروا اللَّهَ ذِکرًا کثِیرًا* وَسَبّحُوهُ بُکرَةً وَأَصِیلًا»[8]؛ خداوند نمازهای فریضه را واجب کرده است، هر کس آنها را ادا کند حدّ آن تأمین شده، ماه مبارک رمضان را هر کس روزه بگیرد حدّش انجام گردیده و حج را هر کس (یک بار) به جا آورد همان حدّ اوست، جز ذکر خدا که خداوند به اندک آن راضی نشده و برای فزونی آن حدّی قائل نگردیده، سپس به عنوان شاهد سخن این آیه را تلاوت فرمود: ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را تسبیح گویید».[9] امام صادق علیه السلام در ذیل همین روایت از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که «او کثیرالذّکر بود و هرگاه با او راه می رفتم ذکر خدا می گفت و هنگام غذا خوردن نیز به ذکرخدا مشغول بود، حتّی وقتی بامردم سخن می گفت ازذکر خدا غافل نمی شد».
سرانجام با این جمله پرمعنی حدیث مزبور پایان می پذیرد: «وَالبَیتُ الَّذی یقرَا فیهِ القُرآن وَیذکرُ اللّه عَزَّ وَجلّ فیهِ تَکثُرُ بَرَکتُهُ وَتَحضُرُهُ المَلائِکةُ وَتَهرُبُ مِنهُ الشَّیاطینَ وَیضی ءُ لِأهلِ السَّماءِ کما یضی ءُ الکوکبُ الدُّری لِأهلِ الارضِ؛ خانه ای که در آن تلاوت قرآن شود و خدا یاد شود برکتش افزون خواهد شد، فرشتگان در آن حضور می یابند و شیاطین از آن فرار می کنند و برای اهل آسمان ها می درخشد همان گونه که ستاره درخشان برای اهل زمین».[10]
امّا خانه ای که در آن تلاوت قرآن و ذکر خدا نیست برکاتش اندک خواهد بود، فرشتگان از آن هجرت می کنند و شیاطین در آن حضور دائم دارند.
این موضوع به قدری اهمّیت دارد که در حدیثی یاد خدا معادل تمام خیر دنیا و آخرت شمرده شده، چنانکه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «مَن اعطِی لِساناً ذاکراً فَقَد اعطِی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ؛ آن که خدا زبانی به او داده که به ذکر پروردگار مشغول است، خیر دنیا و آخرت به او داده شده».[11] روایات در اهمّیت یاد خدا چندان فراوان است که اگر بخواهیم همه آنها را در اینجا بیاوریم از عهده کتاب خارج است، این سخن را با حدیث کوتاه و پرمعنای دیگری از امام صادق علیه السلام پایان می بریم آنجا که فرمود: «مَن أکثَرَ ذِکرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ اظَلَّهُ اللّهُ فی جَنَّتِهِ؛ هر که بسیار یاد خدا کند خداوند او را در سایه لطف خود در بهشت برین جای خواهد داد».[12] ناگفته پیداست که این همه برکات و خیرات مربوط به ذکر لفظی و حرکت زبان که خالی از فکر و اندیشه و عمل باشد نیست، بلکه هدف ذکری است که سرچشمه فکر شود، فکری که بازتاب گسترده اش در اعمال انسان آشکار شود، چنانکه در روایات به این معنی تصریح می کند.[13]
یکی از مفسّران برای ذکر پروردگار مراحلی بیان کرده است:
1- مرحله اوّل ذکر نام اوست، «وَاذْکرِ اسْمَ رَبّک وَتَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلًا؛ نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند».[14]
2- سپس نوبت به یادآوری ذات پاک او در قلب می رسد، «وَاذْکرْ رَّبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعًا وَخِیفَةً؛ پروردگارت را دردرون خود ازروی تضرّع وخوف یادکن».[15]
3- در این مرحله از مقام ربوبیت خداوند فراتر می رود و به مقام مجموعه صفات جمال و جلال خدا که در اللّه جمع است می رسد «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللَّهَ ذِکرًا کثِیرًا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید».[16] و به این ترتیب، این ذکر همچنان ادامه می یابد و مرحله به مرحله تکامل پیدا می کند و صاحب آن را با خود به اوج کمال می برد.[17]
ذکر بر سه نوع است: زبانی، قلبی، عملی. هرگز نباید تصوّر کرد که منظور از ذکر پروردگار با این همه فضیلت، تنها ذکر زبانی است، بلکه در روایات اسلامی تصریح شده که منظور، علاوه بر آن، ذکر قلبی و عملی است. یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار می گیرد به یاد خدا بیفتد و آن را ترک گوید.
هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگی او را فرا گیرد، همواره به او بیندیشد و فرمان او را نصب العین سازد.
مجلس ذکر مجلسی نیست که گروهی بی خبر گرد هم آیند و به عیش و نوش بپردازند و درضمن مشتی اذکار اختراعی عنوان کنند و بدعت هایی را رواج دهند.
و اگر در حدیثی می خوانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بادِروا الی رِیاضِ الجَنَّةِ؛ به سوی باغ های بهشت بشتابید» یاران عرض کردند: «وَ ما رِیاضُ الجَنَّةِ؟؛ باغ های بهشت چیست؟» فرمود: «حَلَقُ الذّکرِ؛ مجالس ذکر است»[18] منظور جلساتی است که در آن علوم اسلامی احیا شود و بحث های آموزنده و تربیت کننده مطرح گردد، انسان ها در آن ساخته و گناهکاران پاک شوند و در صراط مستقیم قرار گیرند.[19]
در تفسیر قرطبی و تفسیر ابوالفتوح رازی در ذیل آیه 64 سوره زمر حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله تفسیر «مقالید» را پرسیدم، فرمود: «ای علی، از کلیدهای بزرگی پرسیدی و آن این است که هر صبح و شام ده بار این جمله ها را تکرار کنی: لا إلهَ إلَّااللّهُ وَاللّهُ اکبَرُ وَسُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُلِلّهِ وَاستَغفِرُاللّهَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللّهِ (هُوَ) الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالباطِنُ لَهُ الْمُلک وَلَهُ الْحَمدُ (یحی وَیمیتُ) بِیدِهِ الخَیرُ وَهُوَ عَلی کلّ شَی ءٍ قَدیرٌ».
سپس افزود: «کسی که هر صبح و شام ده بار این کلمات را تکرار کند خداوند شش پاداش به او می دهد که یکی از آنها را این می شمارد که خداوند او را از شیطان و لشکر شیطان حفظ می کند تا سلطه ای بر او نداشته باشند».
ناگفته پیداست که این همه پاداش برای گفتن این کلمات به صورت لقلقه زبان نیست، بلکه ایمان به محتوا و تخلّق به آن لازم است.
این حدیث ممکن است اشاره لطیفی به اسماءِ حسنای خداوند بوده باشد که مبدأ حاکمیت و مالکیت او بر عالم هستی است- دقّت کنید.[20]
در برخی روایات روی ذکر (یا فتّاح) برای حلّ مشکلات تکیه شده است، چرا که این صفت بزرگ الهی که به صورت صیغه مبالغه از «فتح» آمده بیانگر قدرت پروردگار بر گشودن هر مشکل و از میان بردن هر اندوه و غم و فراهم ساختن اسباب هر پیروزی است. در واقع جز او فتّاح نیست و «مفتاح» و کلید همه درهای بسته در دست قدرت اوست.
واژه «فتح»، چنانکه راغب در مفردات می گوید، در اصل به معنی از بین بردن پیچیدگی و اشکال و آن بر دو گونه است: گاهی با چشم دیده می شود، مانند گشودن قفل و گاه با اندیشه درک می شود، مانند گشودن پیچیدگی اندوه ها و غصّه ها یا گشودن رازهای علوم و نیز داوری کردن میان دو تن و گشودن مشکل نزاع و مخاصمه آنها.[21]
حضرت یونس علیه السلام بعد از آنکه ترک اولی مرتکب شد رو به درگاه خدا آورد و از پیشگاه مقدّسش تقاضای عفو کرد.
در اینجا ذکر معروف و پرمحتوایی از یونس علیه السلام در قرآن نقل شده که بین اهل عرفان به ذکر «یونسیه» معروف است. «فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَک إِنّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ در آن ظلمت ها (ی متراکم) صدا زد: خداوندا، که معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، من از ستمکاران بودم».[22] و بر خود ستم کردم و از درگاهت دور افتادم و به سرزنش تو که جهنّم سوزانی است گرفتار شدم.
این اعتراف خالصانه و این تسبیح توأم با ندامت، کار خود را کرد و دعایش مستجاب شد، چنانکه در قرآن آمده است. «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَیهُ مِنَ الْغَمّ وَکذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ؛ ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجات بخشیدیم و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم».[23]
در تفسیر مجمع البیان آمده است که دشمنان اسلام فرزند عوف بن مالک، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله را اسیر کردند. او به حضور حضرت آمد و از این ماجرا و فقر و تنگدستی شکایت کرد. حضرت فرمود: تقوا پیشه کن و شکیبا باش و بسیار ذکر لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّابِاللّهِ را بگو. عوف چنین کرد، ناگهان در حالی که در خانه اش نشسته بود فرزندش آمد. وی از غفلت دشمن استفاده کرده و گریخته بود و حتّی شتری را از دشمن با خود آورده بود.[24]
در حدیثی امام صادق علیه السلام فرمود: «مَن کانَ ذاکراً لِلّهِ تَعالی عَلَی الْحَقیقَةِ فَهُوَ مُطیعٌ وَمَن کانَ غافِلًا عَنهُ فَهُوَ عاصٍ وَالطّاعَةُ عَلامَةُ الهدایةِ وَالْمَعصِیةُ عَلامَةُ الضَّلالَةِ وَأصلُهُما مِنَ الذّکرِ وَالغَفلَةِ. فَاجْعَل قَلبَک قِبلَةَ لِسانِک لا تُحَرّکهُ الّا بِاشارَةِ القَلبِ وَمُوافَقَةِ العَقل وَرِضَی الإیمانَ فَانَّ اللّهَ عالِمُ بِسِرّک وَجَهرِک وَکن کالنّازِعِ رُوحَهُ أو کالواقِفِ فِی العَرضِ الاکبَرِ؛ هر که حقیقتاً و از صمیم قلب به یاد خدا باشد او بنده مطیع خداست. و هر که در جریان امور و حالات خود از خدا غافل باشد او بنده عاصی است و اطاعت خدا علامت هدایت پیدا کردن و معصیت، علامت گمراهی است و اصل و ریشه اطاعت و معصیت، ذکر پروردگار متعال و غفلت از اوست».[25] پس قلب خود را مرجع و قبله زبان قرار بده و بی اشارت قلب زبان خود را حرکت مده و در سخن گفتن موافقت عقل و جهات ایمانی را لازم بشمار و متوجّه باش که خداوند بر ظاهر و باطن تو مطّلع است و مانند کسی باش که در حالت نزع روح و احتضار است. یا کسی که در عرصه محشر برای عرض اعمال حاضر شده و از آنچه خداوند متعال تو را تکلیف فرموده است از اوامر و نواهی و وعده و وعید، اعراض مکن و به غیر تکالیف خود مشغول مباش و قلب خود را به آب خوف و حزن غسل بده.
و قرار بده ذکر خداوند متعال را به خاطر اینکه او تو را یاد می کند، زیرا او تو را یاد کرده و می کند با آنکه از تو بی نیاز است، پس ذکر کردن او تو را مهم تر و بالاتر و تمام تر و روشن تر و هم سابق تر است از ذکر تو او را.
و معرفت پیدا کردن تو به اینکه او تو را ذکر کرده، موجب خضوع و حیا و تواضع و انکسار تو است و از این معرفت، دیدن فضل و کرم سابق او حاصل می شود و هم عبادت های تو در این صورت کوچک و کم می شود در برابر احسان و کرم او، اگرچه طاعت تو بیشتر باشد و باز اعمال تو برای او خالص می شود.
و امّا رؤیت و توجّه تو به ذکر پروردگار متعال، موجب خودبینی، خودنمایی، سفاهت، درشتخویی با مردم، زیاد شمردن عبادت خود و فراموش کردن فضل و احسان اوست و این معنی نتیجه نمی دهد مگر دوری از حق را و تحصیل نکرده و به دست نمی آوری به مرور ایام مگر وحشت و اضطراب خاطر را.
و ذکر بر دو قسم است: ذکر خالص پروردگار متعال که به موافقت قلب صورت می گیرد و ذکری که اشعار داشته باشد به نفی ذکری که از غیر خدا واقع می شود، چنانکه رسول اکرم فرمود: من نمی توانم تو را ثنا گویم آن گونه که تو خود را ثنا گفته ای.چگونه ذکر قلبی بگوییم
پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای ذکر خالص خود ارزش و قیمتی قائل نشد در برابر ذکری که از جانب خود خدا در سابق صورت گرفته است. و البتّه رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حقیقت آن ذکر پیش از اینکه خودش ذکر خدا گوید مطّلع و عالم بوده است.
پس در جایی که پیامبر خدا ذکر خود را نفی کرده و ذکری را که از جانب خدا بوده است اثبات می کند، دیگران به این معنی اولویت دارند و باید شخص ذاکر به این نکته هم متوجّه باشد که تا پروردگار متعال بنده خود را متذکر نشده است به وسیله توفیق دادن او، هرگز بنده ای نخواهد توانست مشغول ذکر خدا گشته و او را ذکر گوید.
توضیح اینکه: هر که در یاد خدا بوده و در حالات و جریان امور خود خدا را فراموش نکند، رفته رفته در صراط هدایت و اطاعت و بندگی محکم تر و ثابت تر شده، از عصیان و خلاف پرهیز خواهد کرد.
و حدّاقلّ از «ذکر» این است که زبانش متذکر و گویای نام خدا باشد. و در مرتبه دوم لازم است مراقب زبان خود بوده و بدون اجازه قلب و عقل و دین سخنی نگوید.
ذکر حق پاک است و چون پاکی رسید
رخت بربندد برون آید پلید
می گریزد ضدها از ضدها
شب گریزد چون برافروزد ضیاء
حقیقت ذکر، به یاد خدا بودن و پیوسته در قدم ها و حرکات و اعمال خود خدا را فراموش نکردن است و اثر این گونه ذکر، اطاعت پروردگار و از صراط عقل و دین بیرون نرفتن و از تکالیف الهی و از اوامر و نواهی پیروی کردن و وعد و وعید و ثواب و عقاب را در نظر گرفتن و از معاصی و راه های خلاف دوری کردن است.
آری وظیفه سالک این است که همیشه خطاها و معاصی و بدی ها و نقاط ضعف و عیب ها و نواقص خود را ببیند و این دیدن از دو راه حاصل می شود:
اوّل به وسیله توجّه به جزئیات و خصوصیات اعمال و کارهای خود در برابر عظمت و جلال حق و هم نسبت به حقیقت وظایف خود به آن گونه که لازم است که در این صورت همه را ناقص و معیوب خواهد دید.
دوم از لحاظ توجّه به لطف و احسان و کرم و مهربانی و فضل و نعمت های فعلی و گذشته حق تعالی است که در مقابل این الطاف نامتناهی، آنچه بجا آورده یا انجام داده شود همه ناقص و کم و بی ارزش خواهد بود.
و اندرین صورت شماری بس حقیر
طاعت خود گرچه بنماید کثیر
کی بود لایق زما کار حسن
در بر الطاف و فضل ذو المنن
این است که چون به این دو قسمت توجّه بیشتر شود بر خضوع و محبّت و خشوع و بندگی و معرفت و حیا و تواضع و انکسار انسان افزوده می شود.
اینکه پروردگار متعال خودش را ثنا می گوید تکوینی است و ذکر اعمّ از تکوینی و لفظی و ثنا و غیر آنهاست. پس ثناءِ پروردگار عبارت از خلق و تدبیر و نظم و تقدیر و رحمت و سایر صفات فعلیه اوست که هر یک دلالت کامل بر مقام عظمت او دارد و ذکر لفظی بندگان هرگز به کمترین حدّ آن نرسد.
پس در این حدیث شریف، رسول اکرم صلی الله علیه و آله ذکر خود را (لا احصی ثَناءَک)[26]
که ذکر خالص است نفی فرموده و تنها ارزش و واقعیت را به ذکر پروردگار (أثنیت علی نفسک)[27]
قائل شده است. آری این ذکر اگرچه در مرتبه اوّل به طور تکوین و به حدّ تمام از جانب پروردگار متعال است که خود را با آن صفات فعلی معرّفی فرموده، در مرتبه دوم که بندگان خدا به آن مقامات متوجّه شده و اطّلاع پیدا می کنند از جانب آنان صورت گرفته، عنوان ذکر قلبی و توجّه باطنی یا ذکر لفظی به خود می گیرد.[28]
پی نوشت ها
[1] بحارالأنوار، ج 93، ص 164.
[2] رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 29 سوره رعد.
[3] سوره قصص، آيه 16.
[4] سوره قصص، آيه 21.
[5] سوره قصص، آيه 22.
[6] سوره قصص، آيه 24.
[7] تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 117.
[8] سوره احزاب، آيات 41 و 42.
[9] كافى، ج 2، ص 498.
[10] همان.
[11] كافى، ج 2، ص 499.
[12] همان، ص 500.
[13] رجوع شود به: تفسيرنمونه، ذيل آيات 41- 44 سوره احزاب.
[14] سوره مزّمّل، آيه 8.
[15] سوره اعراف، آيه 205.
[16] سوره احزاب، آيه 41.
[17] فخر رازى، تفسيركبير، ج 30، ص 177.
[18] بحارالانوار، ج 93، ص 156، ح 20.
[19] رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 25 سوره احزاب.
[20] رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 63 سوره زمر.
[21] رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 26 سوره سبأ.
[22] سوره انبياء، آيه 87.
[23] رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 88 سوره انبياء.
[24] تفسير مجمعالبيان، ج 10، ص 43؛ رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيات 2 و 3 سوره طلاق.
[25] بحارالانوار، ج 96، ص 158.
[26] راوندى، الدعوات، ص 4.
[27] كافى، ج 3، ص 324.
[28] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه، ص 20.
ذکر خداوند حلاوتی دارد که خداوند به تناسب ظرفیت و قابلیت بندگانش از اثرات و نتایج آن، دلهای مفتوح به ایمان را بهره مند می گرداند، با عنایت به اینکه خود شخص نیز باید تحمل بسیار در این زمینه داشته و زهد…
یاد خدا روح نماز است، و روح شریفترین بخش وجود می باشد; اگر نماز سبب ترک فحشاء و منکر می شود نیز به خاطر همین ذکر الله است; زیرا یاد خدا انسان را به یاد نعتمهای او می اندازد که تمام وجود انسان در آن غر…
لازمۀ دفاع از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن به وسیلۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ارتقای مستمر بصیرت دینی و ایجاد آمادگی دائمی معنوی و مادی در آحاد پاسداران است. به همین دلیل است که فرماندهی معظم کل ق…
مشی سیاسی حضرت زهرا(س) و مرام آن حضرت در مقابله با فتنه و فتنه گران، کاملاً منطبق با قرآن کریم و توأم با بصیرت و بینش بوده است؛ چرا که او شاگرد مکتب قرآن بوده، در محضر پدرش به درس نشسته و در خانۀ امیر…
آیت الله مصباح یزدی میگوید: «وقتی حضرت امام نهضت را شروع کردند، جزو اولین لبیک گویان آن حضرت بودم. بعد از وفات مرحوم آقای بروجردی، من همه ی نزدیکان را برای تقلید به حضرت امام…
ارزیابی فعالیت ها و ثمرات یک نظام سیاسی پس از انقلابی گسترده و بنیادین با وجود برهه های طولانی جنگ و بحران های ناشی از تحریم های طولانی مدت و… بی شک کار آسانی نیست. با گذشت چهاردهه از تأسیس نظام جمه…
نظام جمهوری اسلامی تاکنون خدماتی برجسته و فوق العاده ای را به ایران و ملّت ایران کرده است؛ در واقع اگر وضع ملّت و کشور را با قبل از دوران اسلامی یعنی در دوران طاغوت مقایسه کنیم، آن وقت معلوم می شود که…
امام خمینی(ره) بی هیچ تردید، حقیقتی زنده است. پویایی، ماندگاری و مرزناپذیری این حقیقت نیز بی هیچ گمانی ریشه در هویت اسلامی آن دارد. هدف این مقاله پاسخ به این پرسش است که بر اساس تفکرات امام خمینی، اند…
حدیث کِساء، حدیثی در فضیلت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) است. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، همسر پیامبر روی داد. پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچ…
ای انسان، تمام اعمال و رفتار تو نه تنها در زندگی شخصی ات بلکه در طبیعت و محیط پیرامون تو نیز اثر می گذارد. دین اسلام قبل از هر چیز انسان را به پیامدهای مثبت و منفی دنیوی کارهایش متوجه ساخته و هشدارهای…
زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشنگردآوری توسط پایگاه حوزه
شهید مصطفی احمدی روشن در 17 شهریور سال 1358 در روستای سنگستان استان همدان متولد شد. وی دوران کودکی خود را در خانواده ای فقیر گذراند. خان…
0