چگونه سیال ذهن بنویسیم

 
helpkade
چگونه سیال ذهن بنویسیم
چگونه سیال ذهن بنویسیم

سبک داستان جریان سیال ذهن

سال های بین جنگ جهانی اول و دوم، عصر شکوفایی هنر مدرن بود. احساس نومیدی و بی اعتمادی هنرمند نسبت به جهان خارج باعث شد تا به درون خود پناه برده و تلاش کند تا دراین سیردرونی زوایای این عالم ناشناخته را کشف کند.

از دل وحشت و نابسامانی و ناامنی مادی و معنوی، جریان سیال ذهن رویید. این تکنیک از یافته های روان شناسان استفاده فراوانی کرده است. طبق تعریف جریان سیال ذهن شیوه ای ادبی است در روایت، که به موجب آن، عمق جریان ذهنی یک شخصیت، که آمیزه ای از ادراکات حسی و افکار آگاه و نیمه آگاه خاطرات، احساسات و تداعی های تصادفی به همان صورت بیان می شود. این شیوه روایت، براساس مفاهیمی استوار است که ایجاد تداعی معانی می کند. این اصطلاح را ویلیام جیمز وضع کرد و طبق تعریف او:«خاطرات، افکار، احساس ها بیرون از دایره آگاهی اولیه وجود دارند که به صورت زنجیر بر آدم ظاهر نمی شوند، بلکه به صورت جریانی سیال آشکار می شوند.»

در روش سبک داستانی جریان سیال ذهن، برخلاف داستانهایی که با زاویه دید دانای کل نوشته شده اند، از سیلان نامنظم و پایان ناپذیر ذهن شخصیت داستانی استفاده می شود. به عبارتی دیگر، لایه های پیش از گفتار ذهن قهرمان داستان، بی هیچ ملاحظه و نظمی بر روی کاغذ می آید. درواقع تلاش می شود تجارب ذهنی شخصیت های داستانی، که درهزار توی ناخود آگاه ذهنشان مدفون شده، بیرون ریخته شود. نویسنده تلاش می کند از طریق تک گویی ذهنی و روانی، به کشف احساس و ذهنیت شخصیت داستانی بپردازد. در این گونه داستان ها، راوی و طرح داستان به سبک سنتی وجود ندارد که داستان نویس دست خواننده را بگیرد و وارد فضای داستانی خود بکند و با رئالیسم تصنعی خود رئالیسم جبری خواننده را ویران کند و او را در فضای داستانی خود غرق کند، بلکه ذهنیات شخصیت داستانی بدون واسطه، بدون دستکاری، بدون رعایت نحو و دستور زبان برروی کاغذ می آیند. و این برعهده خواننده است که از این گرداب و بی نظمی، نظمی بنا کند و با کنار هم قراردادن تکه های پراکنده ذهن قهرمانان، به لذت کشف نائل آید. روشن است که دراین سبک، زمان رمان تابع زمان خطی رایج نیست و ممکن است گذشته و آینده و حال، همسطح و در کنار یکدیگر حضور داشته باشند و یا گاه در همدیگر تنیده و پیچیده شوند.چگونه سیال ذهن بنویسیم

یکی از اساسی ترین پایه های شیوه ی ادبی جریان سیال ذهن این است که قبل از آنکه درپی «وقایع نگاری» باشد در صدد ارائه «چشم انداز ذهن» است. این سبک یک نمای کلی از وقایع به ما نمی نمایاند بلکه ما را وامی دارد تا وقایع را از دریچه یک ذهن ببینیم.

خواننده از دور نظاره گر وقایع نیست، بلکه به همراه یک ذهنیت با وقایع به پیش می رود. حوادث این گونه رمان ها را اندیشه ها و خاطرات فرار و سیال لایه پیش گفتاری ذهن تشکیل می دهند. نویسنده در این گونه رمانها با ذهنیات آدم رمان سروکار دارد تکه هایی از خاطرات درهم و فرار او را که به زمانهای دور تعلق دارد، می گیرد. آن خاطرات پا درگریز را که در زمانی کوتاه به ذهن او هجوم می آورند در کنار هم می چیند. از اینرو توالی منظم زمانی دراین گونه رمان ها به هم می خورد. دورترین واقعه در کنار واقعه ای عینی قرارمی گیرد و یا دو خاطره جدا از یکدیگر دوش به دوش هم و با فشار به ذهن آدم رمان هجوم می آورند. گویا آن خاطرات و تخیلات کاشی های معرقند که در کنار هم قرارگرفته اند تا دنیایی از رنگ و احساس بوجود آورند.

اهم ویژگی های آثارجریان سیال ذهن به این شرح است:

– زبان درسه مقوله ابهام، شعرگونگی و ترفندهای نزدیک کردن زبان داستان به زبان ذهن

– زمان بیرونی و زمان درونی

– داستانهای جریان سیال ذهن به مثابه خود زندگی نویسندگان آن است.

از نویسندگان پیشگام این جریان در غرب می توان از جیمز جویس و مارسل پروست و ویلیام فاکنر نام برد.

داستان قرار می دهد و سپس با تاباندن نور بر نوار سلولوئیدی ذهن او، تصاویر، تأثرات و جریانهای ذهنی وی را، در همان مرحله شکل گیری، بی واسطه، بر آن پرده سفید به نمایش می گذارد. آنچه مخاطب بر این پرده مشاهده می کند شامل دریافت تمام و کمال تشعشع پیچیده و رنگارنگ ذهنی، آوا، خیال پردازی و رؤیا، تداعی و درک حسی درونی ذهن قهرمان است.

از نویسندگان معاصر در ایران که به شیوه روایت جریان سیال ذهن پرداخته اند می توان به نام فیروز زنوزی جلالی اشاره کرد.

رمان «قاعده بازی» نوشته فیروز زنوزی جلالی در سال 1386 به چاپ رسید و در سال 1387 برنده اولین جایزه ادبی جلال آل احمد شد. این رمان که به شیوه جریان سیال ذهن با تک گویی درونی تنها شخصیت اصلی داستان روایت می شود، مایه هایی از رمان پست مدرن در خود دارد. در این رمان، محتوا و ساختار در عرض هم پیش رفته و مسئله انسان و مرگ و عقوبت به بهترین نحو پرورانده و به زبان شخصی گناهکار گذاشته شده است.

داستان قاعده بازی از زاویه دید اول شخص، با تکنیک جریان سیال ذهن روایت می شود. در این روش، راوی که خود شخص اول داستان است و همه قضایا مربوط به اوست، خواه ناخواه همه چیز را به نفع خود نمایش می دهد.

بخش ادبیات تبیان

منابع مقاله:

2- پارسی نژاد ، کامران، ویرجینیا وولف نویسنده ای گریزان از خویش، ادبیات داستانی، شماره 93، شهریور .1384

3- غفاری جاهد، مریم . قاعده بازی در شمارگاه: نقد و بررسی رمان قاعده بازی برنده جایزه کتاب سال .87 کتاب ماه ادبیات، شماره 26 خرداد .1388

4- مقبولی اقبال، وحید. نگاهی کوتاه به زاویه دید در داستان و جریان سیال ذهن. ادبیات داستانی، شماره 95 – 94، مهر و آبان .84

5- هاجری، حسین. نمود مدرنیسم در رمان فارسی. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز شماره 185، زمستان .81

روزنامه کیهان /ناهید زندی پژوه

تبیان، دستیار هوشمند زندگی

پل های ارتباطی

بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12

public@tebyan.com

02181200000

دسترسی سریع

محصولات و خدمات

اشتراک در خبرنامه

کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان می‌باشد.

جریان سیال ذهن/سیلان ذهن شکل خاصی از روایت داستان است؛ که مشخصه‌های اصلی آن پرش‌های زمانی پی در پی، درهم‌ریختگی دستوری و نشانه‌گذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان و گاه نوعی شاعرانگی در زبان است؛ که به دلیل انعکاس ذهنیات مرحلۀ پیش از گفتار شخصیت رخ می‌دهد.

نویسندگان جریان سیال ذهن برای انعکاس ذهنیات شخصیت‌های داستان، از شیوه‌های متعدد و متفاوتی استفاده کرده‌اند. مهم‌ترین این تکنیک‌ها عبارتند از تک گویی درونی مستقیم، تک گویی درونی‌غیرمستقیم، دیدگاه دانای کل و حدیث نفس.تک‌گویی درونی شیوه‌ای از روایت است که در آن تجربیات درونی و عاطفی شخصیت‌های داستان، در سطوح مختلف ذهن در مرحلۀ پیش از گفتار نمایانده می‌شوند. مقصود از سطح پیش از گفتار ذهن، لایه‌هایی از آگاهی است که به سطح ارتباطی (گفتاری یا نوشتاری) نمی‌رسد و برخلاف لایه‌های گفتار، دارای مبنای ارتباطی نیست. در لایه‌های گفتار، نظم و عقل و منطق و ترتیب زمانی حاکم است و گاهی محتویات ذهن در این لایه‌ها سانسور می‌شود اما در لایه‌های پیش از گفتار ذهن، نه ترتیب زمانی مطرح است، نه نظم منطقی و نه سانسور. (البته باید مراقب بود که سطح پیش از گفتار ذهن با ناخودآگاه یا ذهن ناهشیار اشتباه گرفته نشود. سطح پیش از گفتار نیز در بخش آگاه ذهن قرار دارد ولی محتویات آن عیناً در گفتار ما منعکس نمی‌شود) به دلیل گسیختگی افکار و تصاویر در این لایه از آگاهی، در تک گویی‌درونی با ترکیب‌های غیردستوری، عدم رعایت قواعد نحوی، پرهیز از نشانه‌گذاری درست، جملات وعبارات ناقص و… مواجه می‌شویم.

تک‌گویی درونی را به تک‌گویی درونی مستقیم و غیرمستقیم تقسیم‌بندی کرده‌اند. مبنای این‌تقسیم‌بندی نیز حضور یا عدم حضور نویسنده در داستان است. در تک گویی درونی مستقیم (Direct Interior Monologue)، فرض بر این است که نویسنده غایب است و تجربیات درونی شخصیت به‌طور مستقیم از ذهن او عرضه می‌شود؛ بنابراین خواننده نیازی به صحنه‌آرایی و راهنمایی نویسنده ندارد. اما در تک گویی درونی غیرمستقیم (Indirect Interior Monologue) نویسنده در داستان حضور دارد و همپای تک گویی درونی شخصیت حرکت می‌کند و ذهنیات او را به خواننده منتقل می‌کند. در این شیوه از تک گویی درونی نیز، نویسندهٔ دانای کل، محتویات لایه‌های پیش از گفتار را چنان ارائه می‌کند که گویی این مطالب مستقیماً از ذهن شخصیت ارائه می‌شوند. با این تفاوت که نویسنده مطالب را از زبان خود و با زاویه دید سوم شخص روایت می‌کند و گاهی توضیحاتی هم در مورد ذهنیات شخصیت می‌افزاید.

معروف‌ترین و هنرمندانه‌ترین قطعه‌ای که به شیوهٔ تک‌گویی درونی مستقیم نوشته شده‌است، بخش آخر رمان اولیس اثر جیمز جویس است. این قطعهٔ طولانی که چهل و پنج صفحه از رمان را دربرگرفته‌است و کتاب با آن به پایان می‌رسد مربوط به صحنه‌ای است که مالی بلوم، یکی از شخصیت‌های‌اصلی رمان در بستر دراز کشیده و بدون آن که هیچ محرک خارجی بر جریان افکار او اثر بگذارد، خاطرات و اندیشه‌ها و تداعی‌های ذهنش یکدیگر را در بر می‌گیرند و ادامه می‌یابند تا مالی کم‌کم به‌ خواب می‌رود.

برخی از منتقدان، تک‌گویی درونی را مترادف با جریان سیال ذهن به کار می‌برند یا آن را اصطلاحی عام می‌دانند که شیوه‌های متعدد داستان‌های جریان سیال ذهن را شامل می‌شود، اما بیشتر صاحب‌نظران بر آنند که تک‌گویی درونی یکی از تکنیک‌های ارائه محتویات ذهن در داستان‌های جریان سیال ذهن است.
چگونه سیال ذهن بنویسیم

در رمان‌های جریان سیال ذهن، علاوه بر تک‌گویی درونی مستقیم و غیرمستقیم از شیوه‌های‌دیگری نیز استفاده می‌شود که هر چند کاربرد آن‌ها در ادبیات داستانی سابقه‌ای طولانی دارد، اما نویسندگان جریان سیال ذهن از آن‌ها استفاده خاصی می‌کنند. مهم‌ترین این شیوه‌ها، نوع خاصی از دیدگاه دانای کل و حدیث نفس است.

زمان در این نوع داستان‌ها به صورت غیر خطی است، یعنی ممکن است در یک پاراگراف جملاتی مبهم از زمانهای مختلف، بدون هیچ اشاره روشن‌کننده یا توضیحی از طرف نویسنده یا راوی، بیان شود. نویسنده ممکن است، بدون استفاده از نشانه‌گذاری مناسب، از صحنه‌ای به صحنهٔ دیگر، یا از اندیشه‌های کسی به سخنان کسی دیگر پریده و مجدداً به اول بازگردد. حتی راوی داستان نیز ممکن است تغییر کند.

از نویسندگان برجستهٔ این سبک می‌توان جیمز جویس، ویلیام فاکنر و ویرجینیا وولف را نام برد.

از نویسندگان خارجی:

از نویسندگان ایرانی:

«عجب! گرمه‌پاییز هم رد شده سرده‌پاییز شده که من شاید دو سه تایش را بیشتر نبینم. شاید هم آخریش باشد این پاییز که حالا می‌بینم و بهتر، و دارد می‌رود روجا که رفته باشد برای همیشه از خانه‌مان و آدم اصلاً حواسش نیست که تابستان می‌رود، پاییز می‌رود، زمستان می‌آید و درخت بهتر از آدم حواسش است، برگش می‌ریزد چون حواسش هست، زیتونش می‌رسد چون حواسش هست… امو اره‌کشانیم… امو کوه‌گالشانیم… عمرش همین‌طور، توی تنه‌اش خط می‌اندازد که حواسش باشد… و من نبود حالا چند پاییز گذشته از من؟ چطور بدانم، بی‌سجل، بی‌خط، بی‌پسر که همی دخترم دارد می‌رود و بچه‌ام اسم یک مرد دیگری رویش می‌آید و مندا. آ می‌میرد بی‌پشت و بی‌نسل و ماتاو می‌میرد و فردا که بلند شویم روجا توی خانه نیست، یادش می‌رود و آن مرداک همیشک توی چشمش است و دیگر مال اوست ماتاو کشتیش. «اوروسی کرک» را کشتی که خونش را دیدم پای آلبالو، کله اش را… امو کوه‌گالشانیم… دانه‌فشانیم… و دارد می‌رود روجا، رفت اصلاً و ابداً، و نمک‌به‌حرامی رفت دختر بی که به من بگوید و دیگر نمی‌خواهم چشمم بهش بیفتد… ظلم، ظلم… نچین زیتون کال را که اصلاً و ابداً زندگی ظلم است، مردن است. بچة آدم که می‌آید مردن است، می‌رود مردن است، کو حالا تا «دخترزه» که سه‌باره مردن است و نمی‌خواهم باشم که ببینم نسل آن مرداک که غارتم کرد…‌های ماتاو، زنک بی‌عقل، دیدی چطور غارتمان کرد که کرد. روجا پس گردنم همیشه دوست داشت شانه کولم بنشیند دخترم آ… آ… آی تر کرد، بگیرش ببینم ازازیل را… چه چشمی می‌دراند برای من، بی‌چشم و رو دختره دیدی مندا. آ؟ اسم آن مرداک را که آوردی چه هارای کشید که حالا چه داری بدهی به من توی این ده خراب‌شده، این خانة خراب‌شده… و ظلم است، همه‌اش ظلم است، نسل ظلم است، دختر آدم ظلم است، زن آدم ظلم است… مثل یک دانه زیتون چیده شد رفت از کف، جان و پرم توی این راستا راه… دوغ، دوغ، دوشان دوغ. امو اره‌کشانیم… امو ماسه‌خوریم… دانه‌فشانیم. امو کوه‌گالشانیم… دوغ، دوغ، دوشان دوغ… نگاه چه مویی دارد سه‌روزه بچه… مارملی نامرد… خودم برایش گهواره می‌سازم. نگاه ماتاو! می‌خندد بچه، قند، قند، بخورم قند اناری، یک دانه انار، سرخ… سرخ اوروسی زیر آلبالو لته بده بهش ماتاو بگذارد به خشتکش؛ که چه می‌ترسد؟ تکلیف شده ماشاءالله! بگذار گریه کند که یادش برود گریه. دختر منداآ اشکش را نمی‌بیند کسی… چشم، چشم‌هاش، چشم خودم… حالا بنویس باران! باران نمی‌دانی چیه؟ همان وارش… آنهایی که کتاب می‌نویسند، توی کتاب می‌نویسند باران. به گور پدرشان که نمی‌دانم که چرا نمی‌نویسند وارش، ریشه کاسنی شبنم و نسیم صبح بخورده… کاسنی بده بخورد تب دارد دختر… گلم که قد و بالایش را ندارد کسی… رفت، قد و استخوانش به من رفته، گوشت پر و رنگش به ماتاو رفته و رفت. رفت «موله‌زای»… بگو بچهٔ کیه شش پستان خانم؟ من که بچه‌ام نشد دیگر، پس یعنی هیچ وقت بچه‌ام نمی‌شده می‌کشمت تا بگویی… بگو که این همه تا سالان ندانستم و همیشک تو گمانم بود و دیگر چه فرقی می‌کند و اگر نبود، اگر «موله‌زای» نبود این کار را نمی‌کرد با من، این حرام‌لقمگی و نگفتی ماتاو و نکشتمت تا رفت… سیاه بخت شوی دختر که دیگر نمی‌بینمت سوار آن ماشین که شده‌ای… و من بلایی سرت بیاورم وروره جادو که…» (دل دلدادگی، شهریار مندنی‌پور، ۲۵۲–۲۵۴)

مسابقه داستان‌نويسي علمي فرهنگي؛ خاستگاه نويسندگان جوان

چه خوب كه هشت‌پا نيستی

روايت صحنه‌هايي دلخراش از كودكان قرباني جنگ قانا

پیشنهاد اقتصادی در روزگار قرنطینه و کرونا

14 کتاب پیشنهادی اسدالله امرایی برای مطالعه در روزگار کرونا که می‌توانید با قیمت کم مطالعه کنید.چگونه سیال ذهن بنویسیم

رمان‌هایی برای دوران قرنطینه خانگی

۱۰ کتاب از ۱۰ نویسنده ایرانی از نسلی که نویسندگی را بعد از انقلاب اسلامی آغاز کردند،

طمعکارها مشغول کارند!

تصویرگری برای کتاب تالیفی هزینه بالایی دارد، چراکه هنرمند تصویرگر می‌بایست با خواندن متن نسبت به خلق تصاویر مرتبط با آن …

بخش ویژه کرونا در دومین دوره جایزه جمالزاده

بخش ویژه کرونا در زیرمجموعه زندگی‌نگاره و ناداستان‌ به دومین دوره جایزه جمالزاده اضافه شد.

orem ipsum dolor amet, consectetur adipite scinelit vestibulum vel quam sitare ame.

اشتراک گذاری مطلب در شبکه های اجتماعی:

 

جریان سیال ذهن شکلی روایی از روایت داستان است که ویژگی های اصلی آن نا هماهنگی و دستورات غلط زمانی پی در پی، درهم ریختگی دستوری و سجاوندی و علامت گذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان(روایت توسط نویسنده) و گاه نوعی شاعری در زبان است که به دلیل انعکاس ذهنیات مرحله پیش از گفتار و قبل از بیان محتویات ذهن شخصیت رخ می‌دهد. می توان جریان سیال ذهن را وجوه بازنمایی و گفتمان ذهنیات شخصیت انتخاب شده درون داستان خواند و انواع آن را بیان کرد.

 

چگونه سیال ذهن بنویسیم

ساختار و توضیحات بسیار مختصر از زبان نویسنده

نویسندگان جریان سیال ذهن برای انعکاس ذهنیات شخصیت‌های داستان، از شیوه‌های متعدد و متفاوتی استفاده کرده‌اند. مهم‌ترین این تکنیکها عبارتند از:

 

تک گویی درونی

تک‌گویی درونی شیوه‌ای از روایت است که در آن تجربیات درونی و عاطفی شخصیت‌های داستان، در سطوح مختلف ذهن در مرحله پیش از گفتار نمایانده می‌شوند.

 

لایه ی پیش از گفتار

مقصود از سطح پیش ازگفتار ذهن، لایه‌هایی از آگاهی است که به سطح ارتباطی (گفتاری یا نوشتاری) نمی‌رسد و برخلاف لایه‌های گفتار، دارای مبنای ارتباطی نیست. در لایه‌های گفتار، نظم و عقل و منطق و ترتیب زمانی حاکم است و گاهی محتویات ذهن در این لایه‌ها سانسور می‌شود اما در لایه‌های پیش از گفتار ذهن، نه ترتیب زمانی مطرح است، نه نظم منطقی و نه سانسور. (البته باید مراقب بود که سطح پیش از گفتار ذهن با ناخودآگاه یا ضمیر ناهشیار اشتباه گرفته نشود. سطح پیش از گفتار نیز در بخش آگاه ذهن قرار دارد ولی محتویات آن عیناً در گفتار ما منعکس نمی‌شود) به دلیل گسیختگی افکار و تصاویر در این لایه از آگاهی، در تک گویی‌درونی با ترکیب‌های غیردستوری، عدم رعایت قواعد نحوی، پرهیز از نشانه‌گذاری درست، جملات وعبارات ناقص و… مواجه می‌شویم.فرض کنید که شما دوست خودتان را می بینید و می خواهید با او یک شوخی با مزه انجام دهید و یا چیزی با مزه به او بگویید: ولی چون با او صمیمی نشده اید این گفتار خود را از فیلتر ذهن خود رد می کنید. قاعده های زمانی در این تکنیک پی در پی نیستند. نمونه ی بارز همین تکنیک را در هنگام خواب رفتن می توانید تصور کنید که چگونه فکر شما با حالتی نامنظم قدرت پردازش خاطرات را دارد.

 

تگ گویی درونی به زبانی بسیار ساده

شیوه ایی از روایت داستان در سبک جریان سیال ذهن است که در آن تجربیات شخصیتی ، درونی و عاطفی شخصیت های داستان، در سطوح مختلف ذهن در مرحله ی پیش از گفتار بیان می شود. یعنی خود شخصیت محتویات ذهنش را بیان می کند. مقصود از لایه ی پیش از گفتار ذهن ، جایی است که قبل از سخن گفتن کلمات شکل می گیرد و ذهن براساس خاطرات و محتویات ذهن جمله می سازد. در لایه‌های پیش از گفتار ذهن، نه ترتیب زمانی مطرح است، نه نظم منطقی و نه سانسور، این یعنی ذهن محتویات و اطلاعات را به صورت کامل پردازش کرده و بعد از طریق سانسور و فیلتر اطلاعات ، خاطرات و محتویات را بیان می کند.

 

 

تک گویی درونی مستقیم

تک گویی درونی را به تک گویی درونی مستقیم و غیرمستقیم تقسیم‌بندی کرده‌اند. مبنای این‌تقسیم‌بندی نیز حضور یا عدم حضور نویسنده در داستان است. در تک گویی درونی مستقیم (Direct Interior Monologue)، نویسنده غایب است و تجربیات درونی شخصیت به‌طور مستقیم از ذهن و محتویات گفتار او عرضه می‌شود؛ بنابراین خواننده نیازی به صحنه‌آرایی و راهنمایی نویسنده ندارد.

 

تک گویی درونی غیر مستقیم

در تک گویی درونی غیرمستقیم (Indirect Interior Monologue) نویسنده در داستان حضور دارد و همپای تک گویی درونی شخصیت حرکت می‌کند و ذهنیات او را به خواننده منتقل می‌کند. در این شیوه از تک گویی درونی نیز، نویسندهٔ دانای کل، محتویات لایه‌های پیش از گفتار را چنان ارائه می‌کند که گویی این مطالب مستقیماً از ذهن شخصیت ارائه می‌شوند. با این تفاوت که نویسنده مطالب را از زبان خود و با زاویه دید سوم شخص روایت می‌کند و گاهی توضیحاتی هم در مورد ذهنیات شخصیت می‌افزاید.

 

تک گویی درونی به زبانی ساده

تک گویی درونی همان گونه که از اسمش پیداش : تک گویی: یعنی یا نویسنده سخن می گوید یا شخصیت. حالا درونی یعنی چه ؟ یعنی تمرکز نویسنده یا شخصیت روی یک نفر و یا یک شخصیت درون داستان.. مستقیم : یعنی نویسنده در بازنمایی و روایت محتویات ذهن هیچ نقشی ندارد و عملا بازنمایی را به عهده ی شخصیت داستان می گذارد.غیر مستقیم: یعنی شخصیت در درون داستان و وجوه بازنمایی محتویات ذهن هیچ تاثیری ندارد و عمده ی کار روایت بر عهده ی نویسنده است.

 

معروف‌ترین و هنرمندانه‌ترین قطعه‌ای که به شیوهٔ تک گویی درونی مستقیم نوشته شده‌است، بخش آخر رمان اولیس اثر جیمز جویس است. این قطعهٔ طولانی که چهل و پنج صفحه از رمان را دربرگرفته‌است و کتاب با آن به پایان می‌رسد مربوط به صحنه‌ای است که مالی بلوم، یکی از شخصیت‌های‌اصلی رمان در بستر دراز کشیده و بدون آن که هیچ محرک خارجی بر جریان افکار او اثر بگذارد، خاطرات و اندیشه‌ها و تداعی‌های ذهنش یکدیگر را در بر می‌گیرند و ادامه می‌یابند تا مالی کم‌کم به‌خواب می‌رود. این چهل صفحه اصلا دارای علائم سجاوندی نمی باشد.

 

نظر منتقدان بر جریان سیال ذهن و تک گویی درونی

برخی از منتقدان، تک گویی درونی را مترادف با جریان سیال ذهن به کار می‌برند یا آن را اصطلاحی عام می‌دانند که شیوه‌های متعدد داستان‌های جریان سیال ذهن را شامل می‌شود، اما بیشتر صاحبنظران بر آنند که تک گویی درونی یکی از تکنیک‌های ارائه محتویات ذهن در داستان‌های جریان سیال ذهن است.

 

استفاده از تکنیک های دانای کل و حدیث نفس

در رمان‌های جریان سیال ذهن، علاوه بر تک گویی درونی مستقیم و غیرمستقیم از شیوه‌های‌دیگری نیز استفاده می‌شود که هر چند کاربرد آن‌ها در ادبیات داستانی سابقه‌ای طولانی دارد، اما نویسندگان جریان سیال ذهن از آن‌ها استفاده خاصی می‌کنند. مهم‌ترین این شیوه‌ها، نوع خاصی از دیدگاه دانای کل و حدیث نفس است. زمان در این نوع داستانها به صورت غیر خطی است، یعنی ممکن است در یک پاراگراف جملاتی مبهم از زمانهای مختلف، بدون هیچ اشاره روشن‌کننده یا توضیحی از طرف نویسنده یا راوی، بیان شود. نویسنده ممکن است، بدون استفاده از نشانه‌گذاری مناسب، از صحنه‌ای به صحنهٔ دیگر، یا از اندیشه‌های کسی به سخنان کسی دیگر پریده و مجدداً به اول بازگردد. حتی راوی داستان نیز ممکن است تغییر کند.

 

بیشتر بخوانید : ضمیر نا خودآگاه را بهتر بشناسید!

 

توضیح مختصر و به زبان ساده از جریان سیال ذهن

 

برای اکثر و یا حتی بیشتر از 80 درصد انسان ها ، حادثه یا مکانی اتفاق می افتد که در آن همه ی ما خاطر گذشته ، آینده و حال را تحلیل و پردازش می کنیم. به این نوع از تحلیل و پردازش ذهنی که در این نوع پردازش هیچ گونه تفاوتی بین صدا و تصویر همان خاطره و جود ندارد. یعنی اینکه چه بسا اماکن دارد که تصویر آن خاطره به یاد شما بیاید و نه صدا و عکس العمل شما. پردازش جریان سیال ذهن را برای اولین بار روان شناس آمریکایی به نام ویلیام جیمز در کتاب قوانین روانشناسی مطرح نمود. پیش از طرح این مسئله توسط وی روانشناسان و روان پزشکان با مشکل رو به رو بودند و نمی توانستند طرح درستی از این مطلب ارائه کنند.چگونه سیال ذهن بنویسیم

 

در این تکنیک ذهن شما حالتی آرام و یا مضطرب پیدا کرده و براساس شرایط و بیشتر اوقات در قالب های زمانی غیر قابل تایید شروع به بازآوری ذهنیات شما می کند. این قالب نامنظم ممکن است حالتی باشد در آینده و یا حال و یا همین چند دقیقه ی گذشته. در ذهن هیچ قاعده و قانون مشخصی برای بیان خاطرات و قواعد حاکم بر ذهن وجود ندارد . ترتیب قواعدی و زمانی در این مسئله در ذهن حاکمیت ندارد. به دلیل این که جریان سیال ذهن هر شخص متوجه خود اوست از این رو باز آوری شخصیت و خاطرات وی را تک گویی درونی می نامیم چرا که کسی به غیر از خودش از این حوادث و خاطرات مطلع نیست. این تکنیک در لایه ی پیش از گفتار ذهن (لایه ی پیش از گفتار ذهن را باید قسمت خود آگاه ذهن نامید) رخ می دهد در لایه پیش از گفتار ذهن محتویات ذهن و شرط ادب و مناسب بودن حالت و موقعیت باعث می شود تا مطالب درون ذهن سانسور شود. مثلا اگر شما دوست خود را ببینید در حالی که با او صمیمی نیستید و خیلی با او آشنایی ندارید ممکن است در ذهن خود بگویید که طرف چقدر خوش تیپ است!

 

در ادامه تاریخچه ی این تکنیک در صنعت فیلم سازی با صحنه ایی از فیلم بسیار زیبای اغما به کارگردانی آقای سیروس مقدم می پردازیم . در صحنه ایی که دکتر پژوهان با به فکر فرو رفتن خاطرات خود را یاد آوری می کند مثل صحبت با الیاس و یا عوامل اجرایی بیمارستان. در رمان نویسی و ادبیات جهان این تکنیک تا اکنون کاربرد بسیار زیادی در حیطه ی داستان نویسی داشته است. یکی از بهترین استفاده های این تکنیک در ادبیات انگلیسی رمان یوللیس نوشته ی جیمز جویس است که در 45 صفحه ی آخر آن (45 صفحه بدون نقطه) نویسنده و شخصیت اصلی داستان در حال پردازش خاطرات ذهنی شخصیت دارند. بعد های نویسندگان زیادی از این قوانین پی روی کردند. در ادبیات معاصر و روانشناسی مدرن، ایرانی ها این تکنیک را نادیده نگرفتند و با به کار کار گیری این تکنیک ها به غنای ادبیات فارسی کمک بسیار شایانی نمودند.

 

رمان های معروف در ادبیات انگلیسی که از جریان سیال ذهن بهره می برند:

-خشم و هیاهو نوشته ی ویلیام فاکنر

-موج ها از ویرجینیا ولف

– یوللیس از جیمز جویس

– خانه از ویرجینیا ولف

از ادبیات فارسی:

– سنگ صبور از صادق چوپک

– قاعده ی بازی اثر هرمز شهدادی

– شازده احتجاب هوشنگ گلشیری

– دلدادگی اثر شهریار مندنی پور

 

درونی: در این تکنیک شخصیت و یا نویسنده در درون خودشان خاطرات را باز گویی می کنند که این خود به دو دسته ی مستقیم و غیر مستقیم تبدیل خواهد شد. تگ گویی درونی مستقیم یعنی این که نویسنده در داستان درگیر می شود و در خاطرات شخصیت نفوذ کرده و با بازآوری او پیش می رود. اما در تگ گویی درونی غیر مستقیم نویسنده در داستان با شخصیت درگیر نیست و این شخصیت است که خود به تنهایی خاطرات خود را باز آوری می کند. 

غیر درونی: ممکن است این گونه از باز آوری خاطرات را میان دوستانتان و در جمع های خانوادگی مطرح کنید ، این نوع از تگ گویی یعنی این که در درون شما رخ نمی دهند و در ماکن های مختلف و با اشخاص مختلف به خود حالت می گیرند.

حدیث نفس: در این قسمت حدیث نفس یعنی خودتان و یا از لحاظ ادبی بگوییم که شخصیت در حال پردازش و فیلتر کردن افکار خود بر اساس نیاز ها و شرایط خودش است.

دانای کل: یعنی این نویسنده و یا شخصیت تمامی ابعاد خود و محیط را می دانند و از آن اطلاع دارند.

در مطالب بعدی با این تکنیک و مدرن بودن آن در روانشناسی امروز و ادبیات مدرن با هم گفت و گو خواهیم کرد.

منابع:

نویسنده: محمد امانی

 

نظرات کاربران

کاربران گرامی : برای نظر دهی می توانید از دکمه ی سبز رنگ پایین صفحه استفاده کنید.

محصولات و مقالات ویژه

 

انسان این شاهکار خلقت، در طول تاریخ سعی نموده است بر مشکلاتی که پیش رویش قرار گرفته است، مسلط شود.این یک جریان دایمی است که تا بشر حیات داشته باشد، حل مشکلات و پی بردن به اسرار درون خود و درون کاینات نیز وجود دارند.

مشاهده گروه محصولات

این که نتیجه شما از انجام این تمرین چه چیزی بود، می تواند سمت وسوی خواسته ی شما را تعیین کند، به تفکرات و خواسته های شما باور ببخشد. شاید چند جمله فوق کمی سر درگم کننده باشند.

مشاهده گروه مقالات

جریان سیال ذهن شکلی روایی از روایت داستان است که ویژگی های اصلی آن نا هماهنگی و دستورات غلط زمانی پی در پی، درهم ریختگی دستوری و سجاوندی و علامت گذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان(روایت توسط نویسنده) و گاه نوعی شاعری در زبان است

مشاهده گروه مقالات

اصطلاح اسکیزوفرنی برای اولین بار در سال 1908 توسط یکی از دانشمدان حوزه ی روانشناسی یوجین بلولر از ترکیب دو واژه ی یونان shiein (فروپاشی) و pherno (اندیشه) ابداع شد. این وازه از واژه های ثقیلی است که یکی از معادل های فارسی آن « دیوانگی و یا جنون روانی » است.

مشاهده گروه مقالات

برچسب ها

جریان سیال ذهن چیست؟

7784 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

حفظ کردن اسامی بسیار سخت

691 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

تقویت حافظه و تقویت روحیه

737 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

اثر مرکب – راهی برای موفقیت

1137 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

ذهن میلیونری

863 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

ضمیر نا خودآگاه را بهتر بشناسید!

1263 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

چگونه قانون جذب ثروت را بیاموزیم؟

463 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

معرفی کتاب اثر مرکب

575 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

عکس خوانی چیست؟

656 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

رزرو نوبت مشاوره ی تلفنی

563 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

خودشیفتگی چیست؟

254 : تعداد بازدید

مشاهده گروه محصولات

جریان سیال ذهن یک شیوه یا تکنیک نوشتن است که سعی می کند جریان طبیعی روند فکری شخصیت ها را نشان دهد که غالباً با ترکیب برداشت های حسی، ایده های ناقص، جمله بندی ها و دستور زبان نامتعارف صورت می گیرد.

برخی نکات کلیدی درباره جریان سیال ذهن در زیر آمده است:

جریان سیال ذهن به خوانندگان اجازه می دهد تا به افکار یک شخصیت گوش فرا دهند. این تکنیک غالباً با استفاده از زبان به روشهای غیر متعارفی صورت می گیرد تا بتواند مشابه مسیرهای پیچیده افکار در هنگام شکل گیری و عبور آن ها در ذهن باشند. بطور خلاصه جریان سیال ذهن، استفاده از زبان برای شبیه سازی کردن ماهیت “جریان و سیالیت” افکار “ذهن” است. جریان سیال ذهن را می توان با هردو زاویه دید اول شخص و همچنین سوم شخص نوشت.

نثرنویسی سنتی بسیار خطی است، یک ایده بعد از دیگری در یک مسیر کم و بیش منطقی مانند یک خط دنبال می شود. جریان سیال ذهن غالباً از چند شیوه اصلی استفاده می کند که معرف سبک غیر خطی آن است. این شیوه ها عبارت اند از استفاده از جمله بندی و دستور زبان غیرمعمول، تفکر تداعی گرا، تکرار و ساختار پیرنگ داستان.

جریان سیال ذهن معمولاً از قوانین عادی دستور زبان و جمله بندی (یا ترتیب کلمات) پیروی نمی کند. دلیل این امر این است که اغلب، افکار بطور کامل شکل نمی گیرند، یا در میانه تغییر مسیر می دهند، یا توسط یک فکر دیگر قطع می شوند. بنابراین استفاده از دستور زبان و جمله بندی بصورت اشتباه اما بطوریکه در عین حال صحیح بنظر برسد می تواند شیوه ای برای شبیه سازی این فرآیند باشد.چگونه سیال ذهن بنویسیم

علاوه بر این، نویسندگانِ جریان سیال ذهن، اغلب علائم نگارشی را به روش های غیر متعارف بکار می برند، مثلاً برای نشان دادن مکث و تغییر در مسیر فکری شخصیت از سبک مورب (italics ایتالیک)، سه نقطه، خط فاصله و شکستن خط استفاده می کنند.

جریان سیال ذهن همچنین از تفکر تداعی گرا استفاده می کند. در این سبک از نوشتن، نویسندگان با استفاده از پیوندهای ضعیفی که اغلب مبتنی بر تجربیات و خاطرات فردی یک شخصیت هستند، از یک ایده به ایده دیگر حرکت می کنند. هدف این است که با این تکنیک نویسندگان بتوانند تجربه تفکر بشری را با صحت بیشتری انتقال دهند نسبت به حالتی که یک سری ایده ها بصورت واضح و منطقی به هم پیوند بخورند. تفکر تداعی گرا ممکن است “تصادفی” به نظر برسد، زیرا از یک فکر به فکر بعدی جهش می یابد و بین این افکار تنها پیوندهای مبهمی وجود دارد.

به عنوان مثال، افکار شخصیت ها اغلب در پاسخ به برداشت های حسی به خواننده ارائه می شود، مشاهدات پراکنده ای از آنچه شخصیت می بیند، می شنود، استشمام می کند، احساس می کند، می چشد و … را توصیف می کند.

ممکن است نویسندگان از تکرار استفاده کنند تا نشان دهند شخصیت به یک فکر یا تصور حسی خاص بر می گردد و یا روی آن تمرکز دارد. کلمات و عبارات تکراری می توانند به عنوان یک نشانه عمل کنند و خوانندگان را به سمت درونمایه های مهم و برجسته داستان سوق دهند.

به عنوان مثال، اگر ذهن یک شخصیت دائماً به فکر عطر فردیست که استشمام کرده، خواننده می تواند نتیجه بگیرد که این شخصیت مجذوب آن فرد شده است.

ساختار پیرنگ داستان:

بسیاری از نویسندگانی که جریان سیال ذهن را به کار می گیرند، ساختار طرح داستان را نیز می آزمایند و از عناصری مانند چند راوی غیرقابل اعتماد یا یک ساختار غیرخطی استفاده می کنند (یعنی داستان در زمان، به گذشته و آینده می رود).

بعضی از نویسندگان به سرعت بین دیدگاه های شخصیت های مختلف جابه جا می شوند و به خوانندگان این امکان را می دهند که “جریان سیال ذهن” افراد مختلف را تجربه کنند.

برخی از نویسندگان همچنین ممکن است تصمیم بگیرند که حوادث را با ترتیب زمانی تنظیم نکنند یا جزئیات گذشته شخصیت را از طریق خاطرات او به خوانندگان نشان دهند. در “خشم و هیاهو”، ویلیام فاکنر حوادث و جزئیات مهم بسیاری را از طریق خاطراتی که به عنوان بخشی از جریانهای سیال ذهن شخصیت های مختلف پدید می آید، منتقل می کند.

اصطلاح “جریان سیال ذهن ” در قرن نوزدهم شکل گرفت، هنگامی که روانشناسان این اصطلاح را برای توصیف جریان مداوم افکار، احساسات، خاطرات و مشاهداتی که همه افراد تجربه می کنند بکار بردند. با این وجود، از اوایل قرن بیستم، منتقدان ادبی از “جریان سیال ذهن” برای توصیف تکنیک روایتی استفاده کردند که برای اولین بار توسط نویسندگانی چون دوروتی ریچاردسون، مارسل پروست، جیمز جویس و ویرجینیا وولف استفاده می شد. بسیاری از این نویسندگان به روانشناسی و “رمان روانشناختی” علاقه مند بودند، که در آن نویسندگان حداقل به همان اندازه که به توصیف اتفاقات داستان می پرداختند، افکار، ایده ها و رشد درونی شخصیت ها را نیز توصیف می کردند.

هم جریان سیال ذهن و هم تک گویی ذهنی شامل ارائه افکار یک شخصیت به خواننده است. با این حال، بین این دو تفاوت وجود دارد.

در تک گویی ذهنی، برخلاف جریان سیال ذهن، افکار شخصیت اغلب با استفاده از دستور زبان و جمله بندی سنتی ارائه می شود و معمولاً بطور منطقی از یک جمله به جمله دیگر و یک ایده به مفهوم دیگر پیشرفت می کند. تک گویی ذهنی افکار شخصیت را به صورت جملات منسجم و کاملاً شکل یافته به هم مرتبط می کند، گویی شخصیت با خودش صحبت می کند.

در مقابل، جریان سیال ذهن در تلاش است که تجربه واقعی تفکر را با تمام آشفتگی ها و حواس پرتی های خود نشان دهد. جریان سیال ذهن فقط تلاشی برای انتقال افکار یک شخصیت نیست، بلکه هدف این است که خواننده آن افکار را به همان صورتی که شخصیت در فکر آنهاست تجربه کند.

جریان سیال ذهن به عنوان یک تکنیک ادبی در جریان جنبش مدرنیته که در سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی اول (اوایل تا اواسط قرن بیستم) شکوفا شد، گسترش یافت. حتی هنگامی که مدرنیسم جای خود را به جنبش های دیگر داد، جریان سیال ذهن به عنوان یک تکنیک باقی ماند و هنوز هم امروزه مورد استفاده قرار می گیرد.

ویرجینیا وولف به دلیل استفاده از جریان سیال ذهن در نوشتار خود شناخته شده است. رمان “خانم دالووی” افکار، تجربیات و خاطرات چند شخصیت را در یک روز در لندن دنبال می کند. در این قسمت، شخصیت رمان به نام کلاریسا دالووی، عبور اتومبیل ها را تماشا می کند:

هم چنان که به تاکسی ها نگاه می کرد احساسی دائم داشت که در خارج است، در بیرون، تا نزدیک دریا و تنها، همواره این احساس را داشت که زندگی کردن حتی یک روز هم بسیار بسیار خطرناک است. این نبود که خود را زرنگ یا خیلی غیرعادی بپندارد. اینکه چگونه توانسته بود با چند ترکه دانش که فرولاین دانیلز به ایشان داده بود از میان زندگی بگذرد. فکرش را هم نمی توانست بکند، هیچ چیز بلد نبود، نه زبان، نه تاریخ، و با این حال برای او به طور مطلق جاذب بود، همه این ها، تاکسی ها که می گذشتند، و او حاضر نبود درباره پیتر بگوید، یا درباره خود بگوید، من اینم، من آنم.

در اینجا می بینید که وولف فقط به گفتن اینکه “خانم دالووی در حال تماشای تاکسی ها به زندگی خود نیز فکر می کرد” بسنده نکرده است. در عوض خواننده را به افکار شخصیت وارد کرده است و از جملات طولانی که با کاما از هم جدا شده اند برای نشان دادن جریان آرام ایده ها و افکار استفاده کرده است.

خوانندگان می توانند ببینند که افکار خانم دالووی از مشاهدات درمورد چیزهایی که می بیند به تأمل در نگرش کلی او نسبت به زندگی تغییر می کند و سپس به سمت خاطرات کودکی خود می رود، و دوباره به تاکسی هایی که در خیابان حرکت می کنند باز می گردد و سرانجام به پیتر، عشق سابقش می رسد. این یک نمونه عالی از استفاده از تفکر تداعی گرا و برداشت های حسی برای ایجاد جریان سیال ذهن است. وولف قادر است نه تنها محتوا بلکه ساختار و روند اندیشه های خانم دالووی را منتقل کند، واقعیتی که بسیار چشمگیرتر است زیرا او این کار را هنگام نوشتن با زاویه دید سوم شخص انجام می دهد.

شاعر مدرن تی. اس. الیوت در شعر معروف خود به نام ” آوازِ عاشقانه‌ی جی. آلفرد پروفراک ” از جریان سیال ذهن استفاده می کند.

پیر می‌شوم… پیر می‌شوم…
می‌خواهم پایینِ شلوارم را تا بزنم.
جرئت‌اش را دارم هلویی بخورم؟
طاسی‌ام را مثل دیگران بپوشانم؟
می‌خواهم با شلوارِ سفید کتانی، تنها در ساحل قدم بزنم.
شنیدم که دخترانِ دریا (پریان دریایی)، برای هم آواز می‌خوانند

گمان نمی‌کنم برای من دیگر آواز بخوانند.

این شعر عموماً از دستور زبان و جمله بندی سنتی پیروی می کند، اما الیوت با استفاده از تفکر تداعی گرا از ایده ای به ایده دیگر و از جمله ای به جمله دیگر می رود. به عنوان مثال، هنگامی که او به راه رفتن در ساحل فکر می کند، او به یاد پریان دریایی می افتد. و در حالی که فوراً مشخص نیست که هلو و پری دریایی چه ارتباطی با سالخوردگی دارند، این متن به خوانندگان نشان می دهد که چگونه ذهن گوینده سرگردان است.

مانند ویرجینیا وولف، ویلیام فاکنر نیز به دلیل استفاده از جریان سیال ذهن شناخته شده است. در این بخش از رمان خود به نام “گور به گور”، شخصیت جویل رنجش خود را از این ابراز می کند که در حالی که مادرش در حال مرگ است، برادر ناتنی او دقیقا پشت پنجره اتاق با سر و صدای زیاد مشغول ساختن تابوتی برای اوست.

چون که من گفتم اگه تو همین جور هی ارّه بکشی هی میخ بکوبی که آدم دیگه خواب به چشمش نمی آد، آَدی هم دست هاش رو گذاشته بود روی لحاف، عین دو تکه از اون ریشه های درخت که هر چی بشوریشون دیگه تمیز بشو هم نیستند. الان بادبزن و دست دیویی دِل جلو چشممه. گفتم کاش دست از سرش ور میداشتی. هی ارّه بکش، هی میخ بکوب، هی هوا رو همچین روی صورتش به هم بزن که نا نداشته باشه نفس بکشه. اون تیشه نحس هم هی بزن بتراش، بزن بتراش. بزن بتراش، اون قد که هر کی از تو جاده رد شد وایسه این جعبه رو دید بزنه، بگه عجب نجّاریه این کَش. اگه دست من بود وقتی کَش از بالای اون کلیسا افتاد یا اگه دست من بود وقتی بابا بار هیزم افتاد روش ناکارش کرد، اون وقت اینجور نمی شد که هر ناکسی تو این ولایت بیاد وایسه زل بزنه اَدی رو نگاه کنه، چون اگه خدایی هم هست پس به چه درد میخوره؟ کاش فقط من بودم و اَدی سر یک تپه بلند، من سنگ ها رو هل می دادم پایین تو صورت شون، ور می داشتم می زدم تو صورتشون و دندوناشون و خدا می دونه هر جا که می خورد، تا وقتی که آَدی آروم می گرفت. اون تیشه نحس هم نبود که هی بزن بتراش. بزن بتراش تا آروم می گرفتیم.

تکرار عبارت ” بزن بتراش ” کمک می کند تا احساس جویل را در شنیدن صداهای تکراری ایجاد شده توسط ارّه و تیشه در بیرون از پنجره منتقل کند، هر صدای تیشه یادآور مرگ قریب الوقوع مادر خود است. جملات او همچنین چرخش های عجیب و غریبی به خود می گیرد و به جاهای غیر منتظره ای می رسد. مثلاً وقتی جمله ای را با خاطره ای از کش آغاز می کند که از پشت بام سقوط می کند، نسبت به کسانی که به ملاقات مادرش آمده اند ابراز انزجار می کند، و در نهایت این جمله را می پرسد که ” اگه خدایی هم هست پس به چه درد میخوره “. این متن در به تصویر کشیدن طیف وسیعی از افکار و احساسات جویل در هنگام ملاقات مادر در حال مرگش بسیار مؤثر است.

کتاب گور به گور اثر ویلیام فاکنر را می توانید از سایت دیجی کالا خریداری نمایید.

جریان سیال ذهن در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 به عنوان بخشی از ادبیات مدرن بوجود آمد. بسیاری از نویسندگانی که در استفاده از جریان سیال ذهن پیشگام بودند در این راستا تلاش می کردند که تکنیک های ادبی جدیدی را به نمایش بگذارند تا تجربیات بشری را خصوصاً در دنیای مدرن، شهری و صنعتی بهتر به نمایش بگذارند. امروزه، نویسندگانی که از جریان سیال ذهن استفاده می کنند ممکن است احساس کنند که این تکنیک نسبت به سبک های روایت مرسوم، صادقانه تر یا نزدیک تر به واقعیت است، که افکار و ایده ها را به جملاتی تبدیل می کند که منطقی و به راحتی قابل هضم باشند.

نویسندگان نه تنها از جریان سیال ذهن برای نشان دادن افکار یک شخصیت استفاده می کنند بلکه در واقع تجربه تفکر را تکرار می کنند و به خواننده این امکان را می دهند تا به طور کامل وارد ذهن و دنیای شخصیت شود. بسیاری از افراد خواندن جریان سیال ذهن را دشوار می دانند، و در واقع این روش، از خوانندگان می خواهد که به روش های مختلفی فکر کنند، اما این در واقع یکی از دلایلی است که بسیاری از نویسندگان استفاده از این تکنیک را انتخاب می کنند. خوانندگان ممکن است برای درک معنای یک جمله خاص، بیشتر فکر کنند و یا درمورد رابطه بین افکار به ظاهر بی ارتباط با یکدیگر استنباطاتی کنند تا به درک کاملی از وقایع داستان برسند، اما این دقیقاً همان چیزی است که خواندن جریان سیال ذهن را غنی و آن را به تجربه ای متفاوت از خواندن نثر معمولی تبدیل می کند.

مطالبی که در سایت “فصل یک” قرار می گیرند و همچنین امکانات سایت همه حاصل تلاش، صرف هزینه و وقت فراوان است. در صورتی که تمایل داشته باشید می توانید به سایت “فصل یک” به شیوه های مختلف یاری نمایید تا بتوانیم مطالب و امکانات بیشتری برای شما کاربران عزیز فراهم کنیم.

همیاری به فصل یک

“فصل یک” را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.

آخرین مطالب:

پر بازدیدترین مطالب:

برای “” باید وارد حساب کاربری خود شوید.

مقدمه ضحی کاظمی در ابتدای هجدهمین نشست هفت اقلیم

توضیح: در نشست های اخیر هفت اقلیم بنا بر این است که در ابتدای هر نشست، مبحثی نظری مرتبط با کتاب و جلسه مطرح شود که به نوعی بستری برای بحث های بعدی باشد. موضوع مقدمه ها از قبل هماهنگ می شود.

سیاوش گلشیری بیش
از نیمی از رمان خود «تمام بندها را بریده ام» را به شیوه سیال ذهن قلم زده است.
اما جریان سیال ذهن چیست و از کجا آغاز گردید؟

رواج این سبک نوشتاری
به دوره شکوفایی هنر مدرن در آمریکای شمالی و اروپا بر می گردد. بازه زمانی  از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم را دوره
مدرنیسم می نامند. هنر مدرنیسم در اصل، گسستن خود آگاه از همه شیوه های هنری پیشین
است یا به گفته ازرا پاند “از نو ساختن”. تلاش هنرمندان این دوره
بر این بوده است که تمام قالب ها و ساختارهای پیشین هنر را منقلب سازند و به روشی
نو، حال و هوای عصر خود را منعکس نمایند.

دوره هنر مدرن، دوره
گسست از فرهنگ وسنت های غالب خوشبینانه و اخلاق گرای قرن نوزدهم و حرکت به سمت
فرهنگی در هم ریخته و بدبینانه، و نسبیت اخلاقی بود. دوره ای که مفهوم واقعیت و
خیال در هم ریخت و حقیقت، از جایگاه مطلق خود بیرون آمد. چگونه سیال ذهن بنویسیم

در این دوره مرز بین ادبیات
عامه پسند و ادبیات جدی پررنگ شد و با بالا رفتن میزان سواد مردم، نیاز به هردو
سبک از هنر احساس گردید. مجلات و روزنامه ها به سرعت خلاء ایجاد شده برای ادبیات عامه
پسند را پر کردند و نویسندگان ادبیات جدی مخاطبان خاص تری از طبقه الیت را مد نظر
قرار دادند.

تحت تاثیر نظریات نیچه،
زبان شفافیت خود را ازدست داد و دیگر با استفاده از زبان، امکان رسیدن به حقیقت
وجود نداشت. پیش تر تصور می شد، زبان ابزار دقیقی برای ارتباطات است، اما بعد از
نیچه، زبان با معانی مختلف و دلالت های متفاوتش، تنها به برداشتی چندگانه، وهم
آلود و پیچیده از حقیقت ساختگی دنیای مدرن، تبدیل گردید.

از اینجا به بعد بود که
راوی غیر قابل اعتماد، جای راوی دانای کل قرن گذشته را گرفت و نویسندگان اوایل قرن
بیستم، به جای نگریستنبه دنیای بیرون، به درون خود پناه بردند و به بررسی ابعاد
مختلف روان و ذهن خود پرداختند.

پدیده های اصلی موثردر
شکل گیری هنر مدرن:

·       
تئوری روانشناسی «فروید» وبه
خصوص ارائه تعریفی از ناخوداگاه

·       
تئوری «هِنری برگسون» درباره
زمان واقعی و زمان تجربه شده توسط انسان

·       
تئوری نسبیت اشیا و درک روانی و
سابجکتیو از آنها توسط «ارنست ماخ»

·       
نظریات «نیچه»: ایجاد شُبهه در
متافیزیک غربی و زیر سوال بردن مفهوم حقیقت و دانش، وقطعیت زدایی از زبان و معرفی زبان
به عنوان زباناستعاری

·       
احساس
نوميدي و بي اعتمادي هنرمند نسبت به جهان خارج در سالهای بین جنگ جهانی اول و دوم1914-18

همه
اینها باعث شد تا هنرمند به درون خود پناه ببرد و تلاش کند تا دراين سيردروني
زواياي عالم ناشناخته بیرون را کشف کند واز دل نابساماني ها،وحشت و ناامني
مادي و معنوي، جريان سيال ذهن به وجود آمد.

جريان سيال ذهن در اصل
شيوه اي از روايت است، که درآن، جريان ذهني يک شخصيت، که آميزه اي از ادراکات حسي
و احساسات وافکار آگاه و نيمه آگاه، خاطرات، و صحنه های تصادفي است به همان شکلی
که در ذهن متجلی می شوند بیان می گردند. تفاوت این شیوه روایت با شیوه‌هایی مورد استفاده در داستان‌های سنتی ، در
آن است که در داستان‌های سنتی، احساسات، افکار و تصویرهای مکانی و ذهنی به صورت
منطقی و به شیوه علّی معلولی آورده می‌شوند.

در
جريان سيال ذهن،از سيلان نامنظم و  بی پايان
ذهنی شخصيت داستاني استفاده مي شود.به عبارتي ديگر، لايه هاي پيش
از گفتار (پیشازبانی) – لایه های ذهنیشخصیت های  داستان، بي هيچ ملاحظه و نظمي بر روي کاغذ مي
آيد و داستان در لایه پیشازبانی روایت می گردد. درواقع تلاش مي شود تجارب ذهني
شخصيت هاي داستاني، که درهزار توي ناخود آگاه ذهنشان مدفون شده، بيرون ريخته شود.

در اين گونه داستان ها،
راوي و طرح داستان به سبک سنتي وجود ندارد که داستان نويس دست خواننده را بگيرد و
وارد فضاي داستاني خود بکند و او را در فضاي داستاني خود غرق کند، بلکه ذهنيات
شخصيت داستاني بدون واسطه، بدون دستکاري،  و حتی گاهی بدون رعايت نحو و دستور زبان برروي
کاغذ مي آيند.و
اين برعهده خواننده است که از اين گرداب و بي نظمي، نظمي بنا کند و با کنار هم
قراردادن تکه هاي پراکنده ذهن شخصیت های داستان، داستان را کشف کند.

در
این سبک داستان ها خواننده دیگر با واقعیات و عینیات بیرونی سر و کار ندارد. همه
چیز در ذهن راوی است و حقیقت و واقعیت تنها آنچیزی است که در ذهن او می گذرد و به
خواننده منتقل می گردد. راوی بر خلاف راوی دانای کل همه چیز دان، معقول و مطمئن
گذشته، ممکن است غیر قابل اعتماد باشد برای مثال بیمار روانی باشد یا کودکی خردسال
که درکی متفاوت و گاه نا کامل یا نا صحیح از واقعیت دارد.

زمان‌ در این نوع داستانها به صورت غیر خطی
است، یعنی ممکن است در یک پاراگراف جملاتی مبهم از زمانهای مختلف، بدون هیچ اشاره‌
ای در جهت روشن کردن وضعیت یا توضیحی از طرف راوی، بیان شود. نویسنده ممکن است،
بدون استفاده از نشانه‌گذاری مناسب و یا اشاره ای، از صحنه‌ای
به صحنه دیگر، و یا از اندیشه‌ شخصیتی به اندیشه شخصیت دیگری بپرد و یا از سخنان
کسی به سخنان کسی دیگر برود و دوباره به نقطه اول بازگردد.

نویسندگان‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌ برای‌ انعكاس‌ ذهنیات‌ شخصیت‌های‌ داستان‌، از شیوه‌های‌
متعدد ومتفاوتی‌ بهره‌ گرفته‌اند. مهمترین‌ این‌ تكنیك‌ها عبارتند از

·       
تك‌گویی‌ درونی‌ مستقیم‌

·       
تك‌گویی‌ درونی‌غیرمستقیم‌

·       
دیدگاه‌ دانای‌ كل‌ محدود به شخصیت

·       
حدیث‌ نفس‌

 

§        
تک‌گویی
دورنی مستقیم: در این شیوه روایت، داستان از منظر من- راوی بیان می شود و راوی به
شکل «من» وجودش را اعلام می‌کند.نوعی
از روایت است که افکار، خاطرات، تجربه‌ها، احساسات و اندیشه ها از ذهنیات خود راوی
می گذرد. راوی در رابطه مستقیم با خواننده قرار می‌گیرد. نقش مهم و اساسی در این
شیوه به عهده‌ی نقل و قول مستقیم است. در این‌گونه داستان‌ها راوی حرف‌های خود را به
صورت پراکنده بیان کرده و به طور مداوم از گذشته به حال و از حال بهگذشته رفت و
آمد می کند.

§        
تک‌گویی
درونی غیرمستقیم: این شیوه شبیه به تک گویی درونی مستقیم است با این تفاوت که به
جای من- راوی، راوی از منظر سوم شخص، داستان را بازگو می‌کند. این شیوه برعکس تک‌گویی
درونی مستقیم است که در آن راوی اوّل شخص با نقل قول مستقیم روایت را پیش می‌برد.
در تک‌گویی درونی غیرمستقیم راوی سوّم شخص با نقل قول غیرمستقیم داستان را ارایه
می‌کند. در تک‌گویی درونی غیرمستقیم ذهن راوی به جای این‌که در قالب «من» به ماجرا
بپردازد، از زاویه دید «او» داستان را تعریف می‌کند.

§        
دانای
کل در داستان‌های جریان سیّال ذهن، معمولا زاویه دید سوم شخص، محدود به ذهن شخصیت‌هاست.
خواننده به‌وسیله راوی سوّم شخص ذهنیت و بعد درونی شخصیت‌ها را می‌بیند. دانای کل
در این شیوه‌ی روایت از زندگی درونی شخصیت‌ها و محتوی نامنظم و غیرمنطقی و به
گفتار در نیامده ذهن آن‌ها ، صحنه هایی را وصف می کند. در نتیجه آنچه راوی می داند
محدود به ذهن یا زندگی درونی شخصیت‌هاست، بنابراین، دانای کل سیّال ذهن، دانای کل همه‌چیز‌دان
نیست. در داستان‌های جریان سیّال ذهن، ممکن است راوی دانای کل محدود با تک‌گویی
درونی مستقیم و تک‌گویی درونی غیرمستقیم درآمیخته شود.

§        
حدیث
نفس مقوله‌ی جدیدی نیست. بلکه همواره در داستان‌های سنتی مورد استفاده بوده است.
البته کاربرد حدیث نفس را در ابتدا باید در نمایشنامه جست‌وجو کرد. حدیث نفس را از
ابداعات «شکسپیر» می‌دانند؛ وی برای نخستین بار به منظور توجه به جریان درونی و
ذهنی شخصیت‌هایش از حدیث نفس در نمایشنامه بهره برده است. حدیث نفس تک گویی یکی از
از شخصیت‌هاست که در تنهایی و خلوت، افکار و احساسات خود را به زبان می آورد تا
محدوده افکار و ذهن خود را برای خواننده یا تماشاچی آشکار کند و آنها را از نیات و
مقاصد خود باخبر سازد. البته با این دید که وی از وجود حضور دیگران بی‌خبر است.

 

در
نهایت می توان ويژگي هاي آثارجريان سيال ذهن را به شرح زیر خلاصه نمود:

·       
داستان به صورت ذهنی غالباً فاقد نظم و بدون
منطق پیش می رود.

·       
خاطرات و اندیشه هایی كه در این شیوه روایت
می شوند، نظم فكری ندارند، بلكه به گونه ای بی نظم و مغشوش چنانكه در لایه پیش
گفتار ذهن وجود دارند، ارائه می شوند.

·       
در روساخت روایت رابطه علت و معلولی مشهودی
بین حوادث دیده نمی شود و تنها پس از تحلیل ذهنیات، شخصیتها، حوادث، صحنه ها و
احیاناًروانكاوی راوی می توان به درکی از داستان رسید.

·       
حوادث در روایت سیال ذهن بر محور زمان خطی
استوار نیستند، بلكه هر لحظه ذهن به نقطه ای از زمان سفر می كند.

·       
نظم مكانی نیز در این شیوه روایت وجود
ندارد.

·       
روايت
و شيوه ها و تکنيک هاي آن شامل تک گويي دروني مستقيم، تک گويي دروني غير مستقيم،
ديدگاه داناي کل محدود به شخصیت و حديث نفس دانست.

·       
زبان
تمایل به ابهام، شعرگونگي و ترفندهاي نزديک کردن زبان داستان به زبان ذهن دارد.

·       
به دلیل روایت ذهنیات از لایه پیش گفتاری،
امكان اغتشاش در زبان و نظم دستوری وجود دارد. چگونه سیال ذهن بنویسیم

·       
 هیچ گونه انتخاب یا سانسوری بر ارائه ذهنیات شخص
اعمال نمی شود.

از
پيشگامان اين جريان در غرب مي توان از نویسندگان زیر نام برد.

·       
هنری
جیمز- پرتره بانو

·       
جيمز
جويس–اولیس

·       
ویرجینیا
وولف- خانم دالووی

·       
مارسل
پروست–
در جستجوی زمان از دست رفته

·       
ويليام
فاکنر- خشم و هیاهو

از نويسندگان ایرانی
پیشگام در این عرصه می توان از نویسندگان زیر نام برد.

§        
شازده احتجاب
از هوشنگ گلشیری

§        
سنگ صبور از صادق چوبک

§        
دل دلدادگی
از شهریار مندنی پور

§        
سمفونی مردگان
از عباس معروفی

§        
 

ویرجینیا
ولف می گوید: “سبک نوشتاری سنتی پیشین، انعکاسی غیر واقعی از زندگی دور و بر
ماست. زندگی چراغهای پر زرق و برقی که منظم چیده شده تا همه جا را روشن کند، نیست،
بلکه تنها هاله ای محو است که ما را از ابتدای خودآگاهی مان تا انتها در بر می
گیرد.”



صبر کنید…

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

به نظر من، در درون همه ما یک نویسنده وجود دارد. حتی اگر در مخیله‌تان هم نمی‌گنجد که دست به قلم شوید و چیزی بنویسید، بازهم همه ما چیزی برای گفتن و البته چیزی برای نوشتن داریم. ما همیشه داستانی برای گفتن، دانشی برای انتقال و تجربیاتی برای به اشتراک گذاشتن داریم. ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که مملو از اتفاقات، مشاهدات، ماجراها و خاطرات است. چه داستان بنویسیم یا متون غیرداستانی، زندگی را می‌توانیم یک «آزمایشگاه نویسندگی» به حساب آوریم. تمرینات نویسندگی می‌تواند در دل همین آزمایشگاه انجام شود. تمرینات نویسندگی باعث می‌شود نویسنده درونتان بیدار شود. با تمرین، شما یاد می‌گیرید چطور ایده‌ها را سازماندهی کنید، از دل آن‌ها داستان بیرون بکشید و دایره لغات خود را گسترش دهید. مطالعه به اندازه کافی هم همچنین نوشتن شما را بهبود می‌بخشد. پس توصیه مهم دیگر من این است: اگر کوچک‌ترین تمایلی برای نوشتن داشته باشید، باید انواع مختلفی از کتاب‌ها را در ژانرهای مختلف بخوانید. شما می‌توانید صلاحیت نوشتن خود را با برخی تمرینات نویسندگی و نوشتاری سرعت بخشید. ماهیچه خلاق داخلی شما به تلاش نیاز دارد که متناسب و قوی بماند. درست مثل ماهیچه‌های بیرونی‌تان.

این تمرین‌ها باید بدون نگرانی از قضاوت خوانندگان انجام شود. هدف این است که اجازه دهید ذهن خلاق شما به صورت آزادانه به پرواز در بیاید.چگونه سیال ذهن بنویسیم

در این تمرین، شما در هر سنی که هستید، باید نامه‌ای بنویسید به خودتان وقتی که سن کمتری داشتید. می‌توانید در این نامه خود گذشته‌تان را پند بدهید، به او از روزگار کنونی‌تان بگویید، از تجربیاتتان حرف بزنید و یا خودتان را ستایش کنید. اما این تمرین چه کمکی به شما می‌کند؟ وقتی این نامه را نوشتید سعی کنید «خود گذشته‌تان» به عنوان یک فرد واقعی و جداگانه ببینید. این تمرین به شما کمک می‌کند تا خود را در جایگاه یک فرد «الهام بخش» قرار دهید. گویی فردی که دارید برایش نامه می‌نویسید، می‌خواهد شما را الگو قرار دهد و راهی که طی کرده‌اید را طی کند. در این تمرین هم کمال گرایی ممنوع است. فقط می‌توانید چند دقیقه‌ای فکر کنید تا ایده اصلی نامه به ذهنتان بیاید و سپس بدون اینکه فیلتری برای ذهنتان در نظر بگیرید، مشغول نوشتن شوید. راحت، ساده و ریلکس!

این یکی از تمرینات نویسندگی کمتر شناخته شده و البته عجیب و غریب است. در این تمرین شما باید ژانر یک نوشته را تغییر بدهید. مثلاً یکی از تراژدی‌های کوتاه صادق هدایت را انتخاب می‌کنید و آن را می‌خوانید. سپس سعی می‌کنید این داستان را به طنز تبدیل کنید. احتمالاً کار خیلی سختی خواهید داشت! یا می‌توانید یک شعر کلاسیک از حافظ شیرازی انتخاب کنید، آن را بخوانید و مفهوم آن را در قالب یک گزارش خبری بازنویسی کنید! و یا حتی می‌توانید یک داستان انتخاب کنید و پایان بندی آن را به سلیقه خودتان تغییر بدهید. خدا را چه دیدید؟ شاید پایان بندی شما خیلی بهتر از نسخه اصلی درآمد!

شما احتمالاً یک یا چند کار را خیلی خوب انجام می‌دهید. نوشتن در مورد این تخصص، یکی از تمرینات نویسندگی خوب است. سخت نگیرید. گستره این تخصص می‌تواند از شستن ظرف باشد تا خرید و فروش سهام. چند پاراگراف (یا بیشتر) در مورد چند جنبه از نحوه انجام کاری که انجام می‌دهید را توضیح دهید. فرض کنید خواننده‌تان در مورد این موضوع کاملاً بی‌اطلاع است. این نوشتن نباید مانند یک دفترچه راهنمای خشک به نظر برسد. سعی کنید با سبک مکالمه بنویسید، گویی که به صورت کلامی این فرآیند را توضیح می‌دهید. مراحل را به شکلی بشکنید که خواننده آن را به طور دقیق درک کند، بدون استفاده از اصطلاحات حرفه‌ای.

برای اینکه بدانید چگونه باید از «جریان سیال ذهن» استفاده کنید، ابتدا این مفهوم را برایتان تعریف می‌کنم. برای همه ما حالتی رخ می‌دهد که در آن خاطره گذشته، آینده و حال را تحلیل و پردازش می‌کنیم. البته بدون رعایت نظم، زمان یا توالی اتفاقات. به این نوع از تحلیل و پردازش ذهنی جریان سیال ذهن گفته می‌شود. یعنی اینکه چه بسا امکان دارد که تصویر آن خاطره به یاد شما بیاید و صدا یا عکس العمل خود را به یاد نیاورید. یا بالعکس، صدای یکی از خاطراتتان را به یاد بیاورید، اما تصویری از آن در ذهن نداشته باشید. کمی سخت شد نه؟ اولین بار ویلیام جیمز آمریکایی در کتاب قوانین روانشناسی، این مفهوم را مطرح کرد. هنوز هم طرح این مسئله یکی از دشواری‌های روانشناسان است. شاید در فیلم‌ها دیده باشید که یکی از شخصیت‌های داستان، با پرش‌های ذهنی نامنظم و اغلب پی در پی، به دنبال رسوخ به خاطرات گذشته خود است. به این اتفاق، جریان سیال ذهن گفته می‌شود. در این شیوه احساسات، ادراکات و حتی تفکرات شخصیت‌ها به همان صورتی که در ذهن پدید می‌آید، آورده می‌شود. این تولیدات ذهنی بدون هیچ توضیح و تحلیل روی کاغذ ثبت می‌شود. تفکر و اندیشه کاراکتر داستان همچون یک فرد حقیقی که به صورت طبیعی در حال فکر کردن است درهم ریخته و سیل‌وار بیان می‌گردد. نویسنده‌ این‌گونه داستان‌ها تمایل به ناپیدا سازی خویشتن دارد و بر آن است تا خواننده را مستقیماً رویاروی تجربه‌ ذهن شخصیت‌ها قرار دهد. شاید این شیوه از روایت و داستان نویسی را بتوانیم با طوفان فکری مقایسه کنیم. در طوفان فکری شما هیچ محدودیتی برای تفکراتتان قائل نیستید. هرچه در ذهنتان می‌آید بلافاصله روی کاغذ حک می‌کنید. یکی از تمرینات نویسندگی هم استفاده از این شیوه است. این شیوه را دستکم نگیرید. شیوه جریان سیال ذهن یکی از «باکلاس ترین» شیوه‌های داستان نویسی است! اگرچه به نظر می‌رسد نباید این‌طور باشد! یک مداد و یک دفتر خالی بردارید و به سادگی نوشتن را شروع کنید. هر چیزی که به ذهنتان می‌رسد را یادداشت کنید، مهم نیست که احمقانه و یا بی‌ربط است. هر روز سه صفحه با روش جریان سیال ذهن بنویسید. جریان سیال ذهن کمک می‌کند تا ذهن شما پاک‌سازی شود. درست مثل یک «الک» که آشغال‌های حبوبات را با آن می‌گیرید.

در این تمرین، شما می‌خواهید داستانی را تعریف کنید که توسط فرد دیگری به شما گفته شده است یا در کتابی دیگر خوانده‌اید. این حتی می‌تواند داستانی باشد که سال‌ها پیش پدربزرگ یا مادربزرگتان برای شما تعریف کرده است. یا می تواند رویداد جدیدی باشد که دوستتان از دوران خدمت سربازی‌اش برای شما تعریف کرده است. حتی می‌توانید داستان فیلمی که سال پیش دیده‌اید و هنوز در ذهن دارید را بنویسید. لزومی ندارد چندان به منبع اصلی وفادار باشید. حتی می‌توانید از یک جایی به بعد، خودتان افسار این داستان را در دست بگیرید و پایان بندی آن را هم تغییر بدهید!

ممکن ناست این تمرین ساده به نظر برسد، اما در عمل چالش برانگیز است! شما تنها 100 کلمه فرصت دارید تا چیزی را توضیح بدهید. شاید توئیتر محل مناسبی برای تمرینات نویسندگی با این شیوه باشد. روش اجرای این تمرین به این شکل است که شما موضوعی را انتخاب می‌کنید (ترجیحاً موضوعی که تخصصی در آن ندارید) سپس سعی کنید تنها با 100 کلمه، به صورت دقیق در مورد آن بنویسید. به طوری که هرکس آن را خواند، دستکم یک دید کلی از آن چیز به دست آورد؛ یعنی طوری باشد که «چرا» و «چی» را از ذهن کسی که می‌خواهد آن را بخواند، پاک کنید.

عکس‌های قدیمی و کارت‌پستال‌ها می‌توانند یک مرجع بصری قدرتمند برای تخیل ایجاد کنند. آن‌ها شامل داستان‌هایی هستند که ما هرگز نشنیده‌ایم اما زمانی برای کسی بسیار واقعی بود. خانم ماریان شیمبراری، نویسنده و کارگردان، این تمرین را برای نویسندگی توصیه کرده است. به دنبال عکس‌های قدیمی یا کارت پستال و ایجاد داستان‌های جدید با الهام از آن‌ها باشید. این عکس‌ها را به راحتی در اینترنت جستجو کنید. سعی کنید داستان را از عمق وجودتان بیرون بکشید و کل داستان منحصر به فرد باشد. بر روی تصویر تمرکز کنید و ببینید چه چیزی بلافاصله به ذهن شما می‌آید؟ علاوه بر این، می‌توانید به این سؤالات فکر کنید و از آن راهنمایی بگیرید: چه کسانی در این تصویر هستند و از کجا آمده‌اند؟ رابطه آن‌ها با یکدیگر چیست؟ عکس کجا گرفته شده؟ حالات آن‌ها چه چیزی نشان می‌دهد؟ آن‌ها چه فکر می‌کنند؟ حوادثی که منجر به عکس گرفتن شد چه بود؟ و…

در یکی دیگر از تمرینات نویسندگی، شما نوشتن را از دیدگاه یک فرد دیگر تمرین خواهید کرد. شما می‌توانید فردی را انتخاب کنید که خوب می‌شناسید، یا می‌توانید از دیدگاه یک شخصیت خیالی بنویسید. خود را جای او بگذارید، پدیده‌ها را از دید او ببینید و نسبت به نحوه واکنش آن‌ها واکنش نشان دهید. درون مغز این فرد قرار بگیرید و سعی کنید تا جای ممکن نوشتن آن توصیفی باشد.

در این تمرین، به جای اینکه داستان شخص دیگری را تعریف کنید و یا وانمود کنید که فرد دیگری هستید، می‌خواهید داستانتان را از دیدگاه خود به اشتراک بگذارید. در مورد یک فرد یا رویدادی که به شدت شما را تحت تأثیر قرار داده بنویسید. به جای اینکه به سادگی وضعیت را بازگو کنید، در مورد احساساتتان از این فرد یا پدیده، نوع واکنشتان و چگونگی دگرگون شدنتان بنویسید و توصیف کنید. به خاطر داشته باشید، شما مجبور نیستید آن را به کسی نشان دهید، پس کاملاً در این تمرین خود خودتان باشید.

کافی است یک یا دو پاراگراف در مورد اطراف خود بنویسید. سعی کنید خود را به چالش بکشید. مثلاً همه‌چیز را به دید توصیفی نگاه کنید. شما باید آن‌قدر در توصیف متبحر شوید که اگر یک صندلی را در اتاقی خالی قرار دادند، بتوانید توصیفش کنید. به جای گفتن این‌که «نور از پنجره می‌تابد» می‌توانید بگویید: «خورشید صبح از پنجره می‌تابد، یک میلیون ذره از ذرات گرد و غبار می‌رقصند و سایه‌های خال‌خال بر روی میز من ایجاد می‌کنند.» مهم نیست که نویسنده ماهری هستید یا خیر. نویسندگی درست مثل ورزش کردن است. ورزش ماهیچه‌های شما را پرورش می‌دهد. تمرینات نویسندگی هم عضلات ذهن شما را پرورش می‌دهد. کافی است چند وقت تمرین کنید. خودتان می‌بینید که در نوشتن ماهرتر می‌شوید. همیشه می‌توانید به عمق بیشتری از خلاقیت دست پیدا کنید. شما همیشه می‌توانید روش‌های جدیدی برای نوشتن خلق کنید. هم خودتان لذت بیشتری ببرید و هم خواننده شما.

بر اساس رای 278 نفر از بازدیدکنندگان

97 امتیاز از 100

دنبال کننده

دنبال شونده

ماجرا

سعید عباسی

سعید عباسی هستم. می‌خونم و می‌نویسم تا هم خودم رشد کنم و هم بتونم به بقیه یاد بدم… عضو کوچکی از مجموعه وزین «بیشتر از یک نفر»… امیدوار و در تلاش برای ساخت یک آینده‌ی بهتر برای کشورم…

سعید عباسی هستم. می‌خونم و می‌نویسم تا هم خودم رشد کنم و هم بتونم به بقیه یاد بدم… عضو کوچکی از مجموعه وزین «بیشتر از یک نفر»… امیدوار و در تلاش برای ساخت یک آینده‌ی بهتر برای کشورم…

با زدن دکمه اینتر نظر شما ثبت می شود

با زدن دکمه اینتر نظر شما ثبت می شود

کوچینگ LTOB: کوچینگ جامع زندگی و کسب و کار

افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس برای کودکان

از سیر تا پیاز خودشناسی

فن بیان در مذاکره تلفنی موفق

استفاده از سایت مشروط بر قبول توافقنامه کاربری و حفظ حریم شخصی می باشد. تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مجموعه بیشتر از یک نفر است.

پرداخت کارت به کارت

پرداخت از خارج ایران

چگونه سیال ذهن بنویسیم

گارانتی بازگشت وجه

تسهیل در خرید

راهنمای سایت

درخواست همکاری

دوره رایگان فن بیان

دعوت از اساتید سخنرانی

نیلوفر مرداب

خرید کتاب

تماس با ما-درباره ما

آموزش نویسندگی کتاب – چگونه کتاب بنویسیم

نوشتن و نویسندگی، یکی از نیازهای روحی و عاطفی هر انسانی است؛ زیرا ارتباط مستقیمی بین فکر و بیان اندیشه وجود دارد و هر انسانی در موقعیت های اجتماعی، علمی و فرهنگی متفاوت، به این امر مهم نیازمند است. اما نوشتن وقتی از حالت ساده در قالب یک کلیت و در مسیر اهداف بشر قرار می گیرد، در یک مجموعه علمی، فرهنگی یا کتاب با موضوعی خاص ارائه می شود. در این حالت، آنچه در مسیر اندیشه یک نویسنده قرار دارد، در واقع انعکاسی از نیازهای جامعه و همچنین بازتاب حقایق درون و تصاویر ذهنی خود اوست، بنابراین کتاب محصول فرهنگی، علمی یک جامعه محسوب می شود که می تواند بسیار تحول برانگیز باشد، اما نوشتن کتاب، نیاز به دانستن و رعایت اصولی خاص دارد که آغازگر مسیر نوشتن خواهد بود. در اینجا به این اصول اشاره می کنیم:

 

 

چگونه سیال ذهن بنویسیم

با توجه به ارتباطی که زبان با دانسته های ذهن خودآگاه و ناخودآگاه انسان دارد، مطالعه وسیله پرورش فکر و گسترش میزان اطلاعات بشر در مسیر آرزوها و اهدافی است که از ابتدا در جوامع بشری حضور داشته اند. یک نویسنده برای خلق اثر علمی، هنری خویش که بازتاب همین آرزوهاست، نیاز به مطالعه و دانستن بسیاری از مجهولاتی را دارد که در ذهنش چالش برانگیز بوده اند. مطالعه می تواند ذهن نویسنده را با مفاهیم و حقایق بسیاری آشنا کند و به اندیشه وی جهت بخشد. اما مطالعه به تنهایی نمی تواند راهگشای ذهن سیال نویسنده باشد. در کنار آن، تمرکز به عنوان یکی از اصول اولیه ذهن، نویسنده را در مسیر دانسته هایش به بررسی، جمع بندی و تصویرگری معانی و مفاهیم متمایل می سازد. پس در واقع مثل نقطه مرکزی یک پرگار عمل می کند که ذهن نویسنده را از طریق کسب اطلاعات مختلف، حول محور یک حقیقت با واقعیت های شناختی آشنا می سازد تا با جمع بندی کلی مفاهیم بتواند یک نقشه کامل ذهنی در مورد موضوع مورد بحث که انگیزه واقعی نوشتن وی به شمار می آید، طراحی کند.

این نقشه ذهنی، نیاز به تفکری عمیق دارد. در واقع، مطالعه یک وسیله برای کسب اطلاعات است و تمرکز، این اطلاعات را به صورت یک کلیت با اصل موضوع پیوند می زند و تفکر عمیق به این آموخته ها پر و بال می دهد تا آنچه باید از مجموع این دانسته ها به ظهور رسد، مجموعه ای از اطلاعات منسجم و مؤثر در زمینه های مختلف باشد که خود به خود خواننده کتاب را هم در این مسیر با تفکرات نویسنده همراه می سازد.

 

در ارتباطی که بین فکر و زبان وجود دارد، واژه ها به عنوان واسطه بیانگر حقایق ذهنی ما هستند. یک نویسنده برای ارائه مطالب جذاب و پر محتوا، باید دامنه لغات گسترده ای داشته باشد؛ زیرا گاهی یک مفهوم می تواند از طرق مختلف بیان شود و دانستن مؤثرترین واژه ها به عنوان هنر نویسنده نقش مهمی در ارائه مطالب دارد.

ذهن نویسنده باید در مسیر تصویرگری افکارش با واژه های مختلف مأنوس باشد تا بتواند در صور مختلف اندیشه اش، با جلوه های متفاوت و همسو با هدفش، به عینیت گرایی واقعیت های شناختی و اهداف بشری بپردازد. این در واقع، همان نقش آفرینی ذهن خلاق است که خود به خود راهگشای هر نویسنده ای به شمار می آید.

زمانی که واژه ها در جهت بخشیدن به معانی و تفکرات نویسنده واسطه قرار می گیرند، تنها فکر گسترش پذیر نویسنده است که می تواند به کلیه صور شناختی و مفاهیم اکتسابی در این مسیر جهت دهد تا در قالب و صور مختلف گفتاری، مؤثرترین واژه ها با مفاهیم ذهن همگام گردد و یک تصویر کلی از موضوع، در کاملترین شکل نوشتاری و در قالب کتاب ارائه شود.

 

همانطور که بیان شد، بین فکر و زبان ارتباط مستقیمی وجود دارد، اما یک نویسنده موفق برای رسیدن به نتیجه مطلوب، باید ماهرانه فکر و زبان را با هم تلفیق نماید. در کسب این مهارت، اولین عاملی که نقش مؤثر دارد، تجزیه پذیری محفوظات ذهنی است. در واقع، کلیتی که در اندیشه نویسنده مجموعه گسترده ای از اطلاعات را به وجود آورده، به تنهایی نمی تواند در قالب واژه ها بیان شود. این مجموعه نیاز به نظمی خاص دارد که در قالب شاخه های مختلف فکری به ظهور می رسد.

زمانی که نویسنده این اطلاعات را به صورت جزءهای گسترش پذیر در ذهن خود تنظیم نمود، به مرحله بعدی که بیان این جزئیت ها در قالب های گفتاری است می رسد. در اینجا زبان آنچه را از فکر به عاریه گرفته، می تواند در صور مختلف گفتاری متناسب با موضوع بیان کند و نوشتن هم انعکاس همین گفتار است که به صورت یک نوشته منسجم در صور مختلف به ظهور می رسد.

مهارت ارتباطی فکر و زبان در واقع، بازتاب همان عینیت گرایی ذهن در مسیر اهداف پنهانی است که نویسنده را مشتاقانه برای ارائه مطالب به تکاپو وا می دارد. این اصل مهم می تواند تصویر روشنی از تفکرات و حتی تمایلات نویسنده را آشکار کند، تفکراتی که قبل از اشتیاق نویسنده به صورت ذهنیتی غریب در ناخودآگاه فکر وی پنهان بوده است.

 

هر نوشته ای نیاز به قواعد و اصول خاص نوشتاری دارد که همان رعایت اصول دستوری و نکات نگارشی است تا واژه ها و معانی مختلف در نظمی خاص، پیام نویسنده را به خواننده منتقل کنند، زیرا بین هر واژه با معنای خود ارتباطی وجود دارد که هنر انتخاب واژه ها توسط نویسنده با همین رعایت اصول دستوری و نکات نگارشی به مفاهیم مورد نظر نویسنده جهت می بخشد تا نوشته ای بدون نقص و کاملاً ادیبانه ارائه شود؛ زیرا یکی از امتیازات هر کتاب و نوشته ای، رعایت این اصول است که هم به صورت مستقیم در ایجاد جذابیت مؤثر بوده و هم در تنظیم و ترتیب بیان مطالب، نقش واسطه را ایفا می کند.

در واقع برش واژه ها یا نظم بخشیدن به تصویر واقعی ذهن می تواند در رعایت همین اصول نوشتاری، با تنظیم مقدمه ای جذاب و ارتباط مؤثر معانی و مفاهیم ذهن با واژه ها در کل متن، یک مجموعه گسترده و منسجمی از حقایق شناختی و اندوخته های ذهن نویسنده به وجود آورد که خود راهگشای مسیر وی در ارائه مطلب خواهد بود.

 

برای خلق یک اثر، یکی از اصول مهم و مؤثر داشتن ذهنی وقّاد و اندیشه ای گسترش پذیر است. این امکان ندارد مگر با دیدگاه عمیق نویسنده نسبت به موضوعات مختلف. اینکه یک موضوع به چه صورتی بیان شود، بسته به انتخاب نویسنده متفاوت خواهد بود، اما همین انتخاب به صورت مستقیم به اندوخته های ذهن وی برمی گردد. آنجا که نویسنده با نگاه عمیق خویش به جامعه و نیازهای مردم می اندیشد، تصویر واقعی هنرش، بیان محفوظات ذهن و واقعیت های شناختی خواهد بود.

دقت و کنجکاوی، راهگشای فکر نویسنده در ارائه مفاهیم به شمار می آید. این واقعیت با جذب اندیشه نویسنده به مفاهیم مختلف، به صورت غیر مستقیم بعضی از واقعیت های پنهان و مکتوم بشری را آشکار می سازد. جایی که باید تصویر واقعی ذهن بیان شود، گاهی در مسیر چالش های فکر پنهان مانده و اینجاست که نویسنده با کنجکاوی خویش، به صورت غیر مستقیم در جلوه های نوشتاری، این حقایق را آشکار می سازد.

کنجکاوی در انتخاب و گزینش موضوع و پردازش فکر تأثیر مستقیمی دارد. بدون این حس، انتخاب نویسنده تنها از طریق بعضی از نیازهای تکراری انسان هاست، اما با کنجکاوی برخی از مجهولات زندگی بشر در قالب واژه ها و مفاهیم خاص بیان می شود. در این حالت، کتاب و نوشته ای که به جامعه ارائه می شود، نقش یک راهنما را خواهد داشت که علاوه بر ارائه معنا و مفهوم مورد نظر، تصویرگر برخی از آرزوهای سرکوب شده بشر نیز خواهد بود.

 

ذهن خلاق می تواند در صور مختلف با گسترش واژه ها و معانی، به تصویرگری ذهن بپردازد، اما این نکته علاوه بر خلاقیت بسته به درک نویسنده، متفاوت خواهد بود. گاه آنچه باید باشد را بر آنچه هست مقدم می دارد. بعضی از صور مختلف ذهن را از طریق فعال سازی اندوخته های ناخودآگاه، در مسیر خودآگاه ذهن قرار می دهد تا آنچه باید مصور گردد، بیانگر معانی تحول برانگیز باشد و گاه به صورت مستقیم با تلفیق نشانه های شناختی با مفاهیم اکتسابی به این تصویرگری می پردازد.

داشتن قدرت تصویرگری ذهن در چگونگی گزینش واژه ها و ارتباط آنها با معنای مورد نظر تأثیر مستقیمی دارد. نویسنده ای موفق خواهد بود که بتواند از قوه خیال و تصاویر ذهن به واقعیت ها بپیوندد، یعنی از هر نشانه ای که ذهنش را درگیر تصاویر شناختی ساخته، یک کلیت در مسیر باورهایش به وجود آورد. این کلیت می تواند خود به خود به جزئیت های نوشتاری، مفاهیم گفتاری ببخشد.

ذهن تصویرگر نویسنده، هم معنا را در مسیر اهداف موضوع انتخابی قرار می دهد و هم واژه ها را در قالب ها و صور مختلف معنا در یک نظم خاص با موضوع همراه می سازد تا آنچه باید بیان شود، در بهترین شکل نوشتاری باشد و زهر تصویر ذهن، تصاویر شناختی متولد گردد و معنا در واژه پنهان شود. این همان هنری است که نویسنده می تواند از آن در نوشتن کتاب خود به عنوان یکی از اصول مهم نویسندگی بهره ببرد.

 

 

 

 

 

گاهی ما در مسیر رسیدن به آرزوهایمان نیازمند شناخت بیشتر اهدافمان هستیم. نویسندگی هم یک هدف و واسطه برای تحقق آرزوهایمان است و گاهی نقش راهنما را ایفا می کند. برای رسیدن به این هدف، باید با نویسندگی و راههای موفقیت در نوشتن آشنا شویم که مطالعه برخی از کتب در همین زمینه، می تواند راهگشای ما در رسیدن به اهدافمان باشد. مطالعه کتاب ذیل که در همین موضوع نوشته شده، می تواند ذهن شما را برای نوشتن آماده کند:

که در واقع به صورت یک راهنما ذهن را در مسیر ارائه مطالب، مشتاقانه به تلفیق واقعیت های شناختی و احساسات درون هدایت می کند.

 

دانستن می تواند مقدمه رسیدن به هدف باشد. درک و شناخت کلیت های ارائه شده در موضوعات مختلف، ذهن شما را برای گسترش و پرورش بیشتر معانی هدایت خواهد کرد. درک یک مجموعه کلی از واقعیت های نوشتاری، در همین مسیر می تواند شما را برای رسیدن به هدف و نویسندگی خلاق کمک کند.

آنچه باید بدانید، مقدمه ای برای شما خواهد بود تا با همت و تلاش خویش به باورهایتان جهت دهید. در اینجا به کتابی اشاره می کنیم که شما را در مسیر کسب خلاقیت بیشتر در نویسندگی یاری خواهد کرد:

 

اینکه ما چگونه نوشتن را آغاز می کنیم، مقدمه ای برای رسیدن ما به هدف خواهد بود، اما هر هدفی دارای جزئیت های شناختی متفاوتی است که می تواند به صور مختلف به ظهور رسد. نویسندگی هم اگر هدف قرار گیرد، نیازمند راهکارهای مؤثر برای رسیدن به هدفی مطلوب است. یک نویسنده واقعی باید با افزایش مهارت خود هم به حس اعتماد به نفس خویش پاسخ دهد و هم تصویرگر واقعیت هایی باشد که گاهی در ذهن بشر پنهان مانده اند. کتب ذیل در افزایش مهارت نویسندگی به شما کمک خواهد کرد:

 

هر نوشته ای می تواند مثل آئینه، حقایق ذهنی را آشکار سازد، اما اینکه چه تصویری در این آئینه مصور گردد، موضوع مهمی است که می تواند نویسنده را در مسیر هدفش با واقعیت ها آشنا سازد.چگونه سیال ذهن بنویسیم

نویسندگی رمز و رازهایی دارد که هم بیانگر واقعیت های نوشتاری هستند و هم تصویرگر بعضی از مجهولات ذهن که گه گاهی در لابه لای اندیشه های بشر پنهان مانده اند. رازهای موفقیت یک نویسنده در واقع ذهن هر مشتاقی را آماده درک بیشتر اصول نویسندگی می سازد. در کتاب ذیل شما می توانید با برخی از رمز و رازهای نویسندگی آشنا شوید:

 

هر انسانی نیازمند درک واقعیت هایی است که به صورت غیر مستقیم در ناخودآگاه ذهن وی پنهان مانده. در این حالت، ارتباطی که بین اندیشه انسان با بیان واقعیت ها وجود دارد، تحت عنوان راز نوشتن به فکر جهت می بخشد و در قالب صور مختلف، به بیان این حقایق می پردازد. در همین موضوع، به کتبی اشاره می کنیم که می توانند ذهن شما را برای نوشتن آماده سازند تا قبل از آنکه یک نویسنده خوب باشید با راز نوشتن آشنا شوید:

 

همچنین از سایت های زیر می توانید در زمینه کسب مهارت در نویسندگی استفاده کنید:

Copy Blogger

Pro Bloggeer

See Jane Write

Almost An Author

Be A FreeLance Blogger

Ann Kroeker

 

 

برای آنکه بتوان یک نوشته خوب ارائه داد، نیاز به درکی است که بتواند ذهن ما را در این مسیر یاری کند. این درک، همان شناخت اصل موضوع و ارتباط آن با دانسته های ذهن است. برای نوشتن کتاب، این اصل می تواند مهمترین دلیل موفقیت نویسنده باشد. در واقع، بیان یک کلیت نیاز به ارائه جزئیت هایی دارد که در کل موضوع بیان شده است.

بسط و گسترش موضوع، یکی از روشهای موفقیت در نوشتن کتاب است؛ زیرا ذهن خواننده را از ابهام و سردرگمی رها می سازد. در این راستا نویسنده باید هر کلیتی را به اجزاء کوچکتر تقسیم کند. هر جزء می تواند خودش زیر مجموعه های مختلفی نیز داشته باشد که به صورت حلقه های زنجیر، واقعیت ها را در مسیر باورهای شناختی قرار می دهند.

تجزیه گرایی، روش مؤثری برای گسترش موضوع و عینیت بخشیدن به واقعیت های نوشتاری است که می تواند یک موضوع جزئی را هم در قالب یک کلیت ارائه دهد و هم با جزئیت های شناختی، صور متفاوت ذهن را پرورش دهد که خود بیانگر بسیاری از حقایق ادراکی است و می تواند یک محصول فرهنگی مفید در قالب کتاب را به جامعه عرضه کند.

 

با توجه به اینکه هر موضوعی می تواند در قالب کلیت با زیر مجموعه های مختلف بیان شود، گاهی بهترین روش برای بسط موضوع، تشابه محوری اجزاء نوشتاری با کلیت های به ظاهر پنهان است. کلیت هایی که در موضوعات مختلف بیان شده اند، اما به دلیل ارتباط معنایی کاملاً با موضوع ارائه شده هماهنگ بوده اند.

شباهت هایی که بین برخی از معانی با اصل موضوع مطرح شده وجود دارد، گاه به صورت پنهان در واژه ها به ظهور می رسد، اما این واژه ها نمی توانند خود به خود بیانگر حقیقت باشند. اینجاست که نویسنده موفق باید از هر واژه، تصویر روشنی از معانی ذهن را آشکار سازد تا در ارتباط مؤثر هر واژه با معنا، قدرت گسترش پذیری ذهن معنا یابد.

از طریق تشابه محوری خیلی از افکار متناقض نما جای خود را به واقعیت هایی می بخشند که در راستای گسترش ذهن بشر راهنما بوده اند. از همین روش می توان جاذبه های نوشتاری را در مسیر اهداف خویش قرار داد تا نوشته ای کاملاً مؤثر داشته باشیم.

 

طرح سؤال، یکی از مؤثرترین روشهای بسط گسترش هر موضوع نوشتاری است. در واقع، زمانی که نویسنده سؤالاتی را ارائه می دهد، به دلیل برانگیختن حس کنجکاوی خواننده، یک روش خلاق خواهد بود که می تواند جذابیت نوشته را دوچندان سازد. در عین حال در گسترش موضوع نیز مؤثر خواهد بود، به خصوص سؤالاتی که خود زیر مجموعه های مختلفی در همین راستا دارند.

هر سؤال به صورت یک نشانه در ذهن خواننده عمل می کند که در واقع، تغییر و تحول ذهن وی را درک نوشته به دنبال دارد. آنچه از هر سؤال آشکار می شود، حضور مفاهیم پنهان و واقعیت هایی است که می تواند در مسیر درک این نشانه ها مؤثر باشند. پرسش و پاسخ یکی از مؤثرترین دلایلی است که به گسترش بیشتر معانی و مفاهیم ذهن نویسنده کمک می کند.

 

گاهی آنچه برای ذهن نامفهوم جلوه می کند، خود به خود تصویرگر واقعیت های پنهانی است که در قالب پرسش و پاسخ های محدود آشکار می شود. برای بسط و گسترش هر نوشته ای، نویسنده نیاز به بیان دلایل منطقی دارد تا بتواند به آنچه سؤال برانگیز بوده پاسخ دهد.

این روش در واقع به جزئیت های شناختی جهت می بخشد و واقعیت های ملموس را با حقایق پنهانی همراه می نماید که با مجهولات ذهن، مجموعه گسترده ای از شناخت را فراهم می سازند.

آنچه باید نویسنده در مسیر باورهای خویش آشکار نماید، حضور همین مجهولاتی است که ذهن بشر را درگیر خود ساخته، بنابراین برای گسترش هر نوشته ای نویسنده به حضور این مجهولات و داشتن دلایلی منطقی در رد یا پذیرش مفاهیم نیاز دارد که در واقع، جهت بخش مفاهیم ذهن نویسنده هستند.

 

 

با توجه به حس کنجکاوی و دقتی که نویسنده باید در ارائه هنر خویش داشته باشد، هر نوشته می تواند بیانگر حقایقی باشد که مردم جامعه به آن نیازمندند. در همین راستا، انتخاب موضوع مناسب و هم جهت با نیاز بشر، یکی از راههای مؤثر در جذب خواننده است؛ زیرا آنچه باید بدانند تنها به مطالعه و درک نوشته هایی است که در آن موضوع خاص ارائه شده است، بنابراین نویسنده موفق برای جذب خواننده به گزینش موضوعی مناسب می پردازد.

اما تنها انتخاب موضوع مناسب نمی تواند جذابیت به وجود آورد. نویسنده موفق بین این گزینش با واقعیت های شناختی ارتباط برقرار می کند تا بتواند موضوعی را که مردم به آن نیاز دارند، در تصاویر مختلف ذهنی و معانی متفاوت ارائه دهد؛ زیرا ذهن به دنبال شناخت واقعیت هایی است که در ظاهر آن را می شناسد اما در عمق معنا با آنها بیگانه بوده.

هنر نویسنده، درک این واقعیت و جهت بخشیدن به معانی ذهن و انتخاب و گزینش واژه های مناسب است تا بتواند به صورت اصولی در راستای اهداف بشری، موضوع مورد نیاز مردم را به نحو احسنت در قالب کتاب یا هر نوشته دیگری ارائه دهد.

 

یکی از روش هایی که می تواند خواننده را جذب کتاب یا هر نوشته ای سازد، داشتن عنوان مناسب است. در واقع خواننده در وهله اول از هر عنوان، در ذهنش یک ساختار کلی می سازد. این ساختار خود دارای اجزاء مختلف و صور متفاوت شناختی است که گاه ذهن خواننده را دچار سردرگمی می نماید و لحظه ای او را در مسیر درک موضوع به تصویرگری فکر سوق می دهد.

انتخاب عنوان مناسب می تواند ذهن خواننده را در مسیر چالش های ایجاد شده، به خواندن مطلب تشویق نماید، بنابراین با توجه به سؤالاتی که در ذهنش ترسیم شده و پاسخی که به صورت ناخودآگاه به این سؤالات می دهد، نیاز به مطالعه خواهد داشت و این همان روش مؤثر در جذب خواننده است.

در کنار این انتخاب نیکو، ارتباط عنوان با محتوا نیز می تواند خواننده را در حین مطالعه کتاب، جذب مطلب سازد، به صورتی که تا به انتهای متن نرسیده، حس کنجکاوی وی فعال خواهد بود. این در واقع هنر نویسنده در انتخاب عنوان و ارتباط آن با محتوای ارائه شده است که نتیجه اش کتابی جذاب و خواندنی خواهد بود.

 

یک روش دیگر که می تواند در جذابیت کتاب مؤثر باشد، هدف بخشی است، یعنی نویسنده باید به گونه ای مطلب را آغاز کند که ذهن خواننده برای خواندن ادامه مطلب به صورت ناخودآگاه به هدف سازی بپردازد، یعنی به صورت شخصی برای خودش نتیجه ای را در نظر بگیرد و در حین مطالعه برای رسیدن به آن هدف، کتاب را وسیله قرار دهد و با اشتیاق پیگیر ادامه مطلب باشد.

این هنر می تواند هم به نوشته هدف بخشد و هم به خواننده تا آنجا که هر واژه خود به خود راهگشای معانی مختلفی خواهد بود که ذهن خواننده در مسیر درک واژه ها برای خود مصور ساخته، این گسترش پذیری ذهن خواننده  است که تحت تأثیر یک کتاب مفید می تواند به واقعیت های پنهان در هر اثری معنا بخشد، پس نویسنده هم اثر خلق می کند و هم در خواننده مؤثر واقع می شود.

هدف بخشی گاه به صورت یک راهکار مؤثر در مسیر رسیدن به آرزوهای سرکوب شده بشر است. نویسنده با این هنر نوشته اش را وسیله ای قرار می دهد تا در همین راستا، بعضی از نشانه های پنهان آشکار شوند و خواننده با جذابیت بیشتری به مطالعه کتاب بپردازد؛ زیرا مطالب کتاب را تسکینی بر دردش می یابد.

 

زمانی که خواننده در مطالعه کتاب بین شک و یقین سرگردان می ماند، جذابیت محتوا می تواند مشوق وی در خواندن ادامه مطلب باشد. این جذابیت گاه به صورت تنوع در ارائه محتواست که ذهن خواننده را در درک بیشتر معانی به کنجکاوی وا می دارد تا بتواند از صور مختلف ذهن نویسنده، یک تصویر کلی برای خودش بسازد.

گاهی این جذابیت در چگونگی ارائه مطلب است که می تواند با طرح سؤال، یا مقدمه ای جذاب آغاز شود. در واقع نویسنده باید از طرق مختلف در جهت ارائه صحیح و جذاب مطلب بهره ببرد، شاید بیان یک حکایت یا چگونگی اثبات یک سؤال در قالب تمثیل بتواند جذابیت محتوا را به وجود آورد و خواننده را مصمم به خواندن کتاب سازد.

 

اغلب مردم هنگام مطالعه کتاب، دنبال هیجان هستند، اما هیجانی که بتواند به فکرشان جهت بخشد تا با تعالی ذهن به درک بسیاری از مجهولات برسند. هنر نویسنده برای جذب خواننده، تحریک همین هیجانات مثبت است که یکی از راههای آن، ایجاد چالش در ذهن خواننده به شمار می آید که هم مشوق بروز افکار پنهان خواننده است و هم وی را در جهت اثبات مطلب، به تلاش فکری وا می دارد.

گاهی تحریک احساسات خواننده از طریق شعر یا یک مطلب عاطفی است. در واقع نوشته ای که به صورت یکنواخت باشد، کسالت آوراست اما نویسنده ای که در نوشته خود از احساسات پاک بهره می برد، به نوعی خواننده را جذب نوشته خود ساخته است.

یکی از روشهای مؤثر در همین راستا، ایجاد ابهام در ذهن خواننده است. وقتی مطلب در لفافه بیان می شود، خواننده در جهت درک بیشتر مجبور به فکر کردن خواهد بود، اما نباید این ابهام خواننده را سردرگم درک مطلب سازد، بلکه هنر نویسنده در ایجاد گره های معنایی است که خود به خود در مسیر مطالعه کتاب، این سؤالات و ابهامات برطرف خواهند شد و این اوج هنر نویسنده در گره گشایی مطالب است.

 

شاید بارها افرادی را دیده اید که هنگام مطالعه کتاب دچار کسالت شده و تمایلی به خواندن ادامه مطلب ندارند. دلیل آن گسستگی و بی نظمی مطالب کتاب است. در واقع وحدت موضوعی می تواند خواننده را راغب به خواندن مطلب سازد؛ زیرا هر موضوع به صورت سؤال پاسخی را به دنبال خواهد داشت و ارتباط معنایی مطالب کتاب با انسجام خاص می تواند این رغبت را به وجود آورد. با این هنر، خواننده از دریچه چشم نویسنده به مطلب نگاه خواهد کرد. در واقع هم اهداف و نگرش خویش را مدنظر قرار می دهد و هم مطلب را با نگاه عمیق نویسنده می خواند تا با مقایسه بین این دو نگرش، به یک نتیجه مطلوب دست یابد.

با بیان دلایل فوق می توان کتابی جذاب با معانی و مفاهیم گسترده ارائه داد، اثری که هم یک هنر باشد و هم یک راهنما. در این حالت است که می توان ادعا کرد، ما نویسنده ای موفق بوده ایم و نوشته ما بیشترین تأثیر را در خوانندگان داشته است.

 

(ملیحه هدایتی)

مدیریت سایت

۳۰ خرداد ۱۳۹۸

آموزش نویسندگی

ارائه مطالب جذاب و پر محتواارتباط پیوسته مطالب با موضوعاصول اولیه نویسندگیافزایش مهارت نویسندگیاندیشه یک نویسندهروش های مؤثر در جذب خوانندهعنوان مناسب و مرتبط با محتوافکر گسترش پذیر نویسندهکسب مهارت در نویسندگیمسیر نوشتنمعرفی کتاب در مورد نویسندگینوشتن کتابنوشتن و نویسندگی

سلام.ممنون از مطالب خوبتون. یه سوال داشتم من در حال نوشتن یک مقاله برای سایت هستم در مورد موفقیت. تحقیق کردم و مطالب رو هم جمع آوری کردم. و الان هم میخوام مقدمه ی این مقاله رو بنویسم. اما مشکلی که دارم اینه که نمیتونم اون چیزی کا تو ذهنم هست رو به روی کاغذ بیارم.مفهومش رو میدونم چیه و کلیت چیزی رو که میخوام بگم هم کاملا برام واضحه،اما وقتی که خودکار میگیرم دستم و میخوام اونارو به صفحه کاغذ منتقل کنم چیزای عجیب غریب و غیر مرتبط مینویسم. اگر بتونم مهارت اینکه هرآنچه منظور ومفهوم دارم در ذهنم رو بروی کاغذ بیارم عالی میشه. خواستم نظر و پیشناهدتون رو بگید… 🙏🏻🙏🏻🙏🏻

سلام و عرض ادب.

اولین راه: اعتماد به خودتونه. بهتره چندبار مطالب ذهنتون رو روی کاغذ بیارید ساده و راحت. مرحله بعد مطالبی که نوشتید رو بخونید قطعا متوجه خواهید شد که در نوشته های آخری بهتر از اول هستید. پس مقدمه و مفاهیم ذهنتون رو بنویسید بدون اینکه به خوب و بد بودنش فکر کنید. نه یکبار، دو سه بار. بالاخره با تمرین میتونید بین فکر و قلمتون آشنایی و ارتباط برقرار کنید.

دومین راه: اینه که مفاهیم ذهنتون رو اول مثل نکته های پراکنده و شماره بندی شده روی کاغذ بنویسید یعنی لیست و فهرستی از افکارتون رو تنظیم کنید. بعد همون نکته ها رو به صورت جمله های پیوسته بهم بیان کنید خودش میشه یک مقدمه مناسب که دربردارنده کل مفاهیم ذهن شماست.

نوشتن مثل ساخت یک وسیله، ساختمون و غیره است. شما لوازم اون رو دارید باید مهارت چیدن و تنظیم اونا رو با تمرین به دست بیارید. تکرار و تمرین بهترین راه حله.

سلام مطلب خوبی بود. منم نکاتی رو می‌تونم دراین‌زمینه (نویسندگی) بگم که به نظر مفید هستن. اگر مایل بودین و امکان درج مطلبم توی سایتتون هست، بفرمایین تا براتون بنویسم و بفرستمش ممنون

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

برخی از نمونه‌کارهای من

مطالعه‌ی مطالب من در سایر شبکه‌های اجتماعی

سوال یا پرسشی از من دارید؟

مطمئنا بی‌نقص نیستم؛ اما بی‌وقفه می‌کوشم برای بهتر شدن. در مسیرِ کامل‌ شدن، حتما نیازمند چشمان تیزبین شما و شنوای نظرات ارزشمندتان هستم.

 

شماره تماس مستقیم با من: ۰۹۱۵۱۲۵۳۱۸۰

ایمیل پشتیبانی: support@malihehedayati.com


https://malihehedayati.com/wp-content/uploads/2019/06/Writing01.mp3Downloads-icon


https://malihehedayati.com/wp-content/uploads/2019/06/Writing02.mp3Downloads-icon

خانه » آموزش نویسندگی » چگونه یک رمان بنویسیم؟ | راه و روش نوشتن رمان-۲

قسمت اول مقالۀ رمان نویسی را در این لینک بخوانید: چگونه نویسنده رمان شویم؟ | آموزش نوشتن رمان-۱

و حالا بخش دوم درس نوشتن رمان:

مرحلۀ دوم: نوشتن رمان

 

چگونه سیال ذهن بنویسیم

می‌خواهید شروع کنید به نوشتن.

مدل ذهنی یک نویسنده را در خودتان تقویت کرده‌اید،

ابزار لازم را برای نوشتن فراهم کرده‌اید،

و حالا قلم و کاغذ را جلوی خودتان گذاشته‌اید تا بنویسید.

یک ساعت می‌گذرد و نهایتاً چند تا نقاشی روی کاغذ کشیده‌اید. هیچ‌چیزی به ذهنتان نمی‌رسد. اصلاً نمی‌دانید چه بنویسید. اینجاست که باید به یاد این جمله قصار از جک لندن بیفتید:

«نمی‌توان منتظر الهام ماند. باید با چماق به سراغش رفت.»

 

البته این را هم بدانید که داستان نوشتن آن‌قدرها هم سخت نیست. دنیای اطراف ما پر از داستان است. می‌شود از هر چیزی نوشت اما مسلماً شما نمی‌خواهید از هر چیزی بنویسید. می‌خواهید چیزی درخور و شایسته خلق کنید.

 

داستان‌نویس‌ها را در اینجا می‌شود به سه دسته تقسیم کرد:

درهرصورت مسلم است ‌که در ابتدای کار و قبل از هر چیز نیاز به سوژه داریم. حالا ببینیم سوژه‌ها را از کجا بیاوریم؟

 

سوژه‌یابی برای نوشتن رمان

جیمز اسکات بل معتقد است: «قبل از انتخاب بهترین سوژه برای نوشتن رمان بهتر است اول صد سوژه را یادداشت کنیم و بعد آن‌هایی که ما را به هر دلیلی جذب نمی‌کنند دور بریزیم.»

این کار داستان‌نویس است که از هر سوژه‌ای که در اطرافش وجود دارد یا به‌صورت ناخودآگاه به ذهنش می‌رسد غافل نشود. داشتن دفترچه یادداشتی کوچک به این کار کمک می‌کند.

دفترچه‌ای تهیه کنید و هر صفحه از آن را به یک ایده یا سوژۀ خاص اختصاص بدهید. هرجایی که می‌روید و هر اتفاقی که می‌بینید و می‌شنوید که به نظرتان قابلیت تبدیل شدن به داستان را دارد روی این کاغذ یادداشت کنید.

حالا وقتی شروع به نوشتن می‌کنید، می‌توانید از هر سوژه به‌صورت جداگانه یا به شکل ترکیبی استفاده کنید.

ممکن است بپرسید همین سوژه‌های تک‌صفحه‌ای را باید از کجا بیاورم؟ می‌توانید از این موارد استفاده کنید:

زندگی شخصی خودتان

به داستان‌نویسان مبتدی عموماً پیشنهاد می‌شود تا نوشتن هر داستانی را از زندگی شخصی‌شان شروع کنند. به این دلیل که نوشتن از آنچه به ما نزدیک است باعث می‌شود با قدرت بیشتری در مورد جزئیات حرف بزنیم و حرف‌های بهتری برای گفتن داشته باشیم.

حالا قرار نیست عیناً حوادث زندگی در داستان آورده شود اما می‌توان از مهم‌ترین حوادث استفاده کرد، آن‌ها را تغییر داد و در حد یک داستان خوب مطرح کرد.

زندگی نزدیکانتان

قرار نیست به داستان زندگی دیگران وفادار بمانید و عیناً آن‌ها را به سوژه‌های یک رمان تبدیل کنید. می‌توانید حتی فقط به آن‌ها فکر کنید تا سوژه‌های تازه‌ای از زندگی‌شان بیرون بیاورید.

اخبار اطرافتان

آنچه در اخبار می‌شنوید، در روزنامه‌ها می‌خوانید و یا حوادثی که همۀ مردم از آن‌ها صحبت می‌کنند می‌تواند ایده‌هایی عامه‌پسند، مهم و البته هیجان‌انگیز برای نوشتن یک رمان باشند.

داستان‌ها و رمان‌ها

بیشاپ معتقد است: «می‌توان بدون شرمندگی و بی‌آنکه احساس عذاب وجدان کنیم از فکرها، شخصیت‌ها، خط‌های داستانی، موقعیت‌های آثار رمان‌نویسان دیگر و منبع غنی میراث جهانی وام بگیریم و در نوشتن رمان خود از آن‌ها استفاده کنیم.»

حتماً شنیده‌اید که می‌گویند همۀ حرف‌ها زده‌شده و نمی‌توان دیگر حرف تازه‌ای زد.

این موضوع اصلاً مهم نیست. مهم این است که حرف‌های گفته‌شده را می‌توان در قالب یک داستان تازه، بارها تکرار کرد. پس می‌توانید از حوادثی که در رمان‌ها، نمایشنامه‌ها و هر کتاب دیگری می‌خوانید، به‌عنوان سوژه‌هایی برای بازیابی واقعیت استفاده کنید.

اسطوره‌ها و قصه‌های قدیمی

اسکات بل می‌گوید: «اگر شکسپیر به خودش اجازۀ دزدی از داستان‌های دیگری را می‌داد چرا شما این کار را نکنید؟»

داستان‌های قدیمی و اسطوره‌ها، سرشار از ایده هستند. آن‌ها را به کار بگیرید و داستانی متفاوت و معنادار از دلشان بیرون بکشید.

مثل میکل‌آنژ عمل کنید. اضافات داستان‌ها و اسطوره‌ها را هر طوری که دوست دارید بتراشید تا معنایی که در جستجوی آن هستید مثل فرشته‌ای که از دل سنگ بیرون می‌آید خودنمایی کند و روی کاغذتان خلق شود.

زندگینامه‌ها

چگونه سیال ذهن بنویسیم

چه سوژه‌ای بهتر از سوژۀ یک زندگی واقعی با نتیجه‌گیری‌های واقعی و صحنه‌ها و حوادث واقعی که قابلیت تبدیل‌شدن به یک زندگینامۀ درخشان را داشته است؟ از زندگینامۀ افراد معروف کمک بگیرید و خوراک داستانی لازم را فراهم کنید.

خواب‌ها

حتی می‌توانید از خواب‌های آشفته‌ای که دارید به‌عنوان سوژه‌ای برای طراحی یک صحنه از متن استفاده کنید.

بازنویسی داستان‌های محبوب

حتماً برایتان پیش‌آمده داستانی خوانده باشید یا فیلمی دیده باشید و با خودتان بگویید: «اگر من جای نویسنده بودم، این داستان را به شکل دیگری تمام می‌کردم.»

حالا شما می‌توانید به‌جای آن نویسنده باشید. می‌توانید داستان را هر طوری که دوست دارید تمام کنید. می‌توانید تغییراتی اساسی در آن ایجاد کنید و از آن نتیجه‌ای متفاوت خلق کنید.

ادامۀ داستان دیگران

ممکن است چند وقت پیش داستانی را خوانده باشید و این داستان در ذهن شما مانده باشد. داستانی که با شما می‌ماند می‌تواند سوژه‌ای برای شروع یک داستان دیگر باشد. می‌توانید این داستان را به‌صورت کوتاهی به‌عنوان پیش‌درآمد داستان فعلی ببینید و تلاش کنید تا آن را به شکلی متفاوت ادامه دهید.

 

در ادامۀ سوژه‌یابی

حالا ممکن است سوژه‌های لازم را برای نوشتن رمان داشته باشید اما موقع نوشتن به‌اصطلاح دچار خشک‌طبعی شوید. جوهر مغزتان خشک شود و دیگر ندانید باید چه بنویسید. برای غلبه بر این حال می‌توانید از پیشنهادهای زیر استفاده کنید:

 

 

 

آشنایی با جنبه‌های مختلف رمان

اصطلاحاتی برای نوشتن رمان وجود دارد که آشنایی با آن‌ها به شما کمک می‌کند تا چارچوبی قوی برای نوشتن پیدا کنید. چارچوبی که می‌تواند به رمان شکل استاندارد بدهد، متن را در مسیر نگه دارد و از رفتن ذهن شما به بیراهه جلوگیری کند. در اینجا مهم‌ترین اصطلاحات را باهم مرور می‌کنیم:

طرح رمان

طرح یعنی حوادث و اتفاقات داستان را طوری کنار هم قرار دهید که به‌خوبی باهم چفت‌وبست داشته باشند و باعث ایجاد احساس کنجکاوی، اشتیاق یا هر احساسی شوند که خواننده را به ادامۀ خواندن تشویق می‌کند.

طرح فقط این نیست که بگویید فلان اتفاق در داستان افتاد. باید به چرایی این اتفاقات هم اشاره‌ کنید. همین‌طور باید گیرایی و کشش داستان هم در طرح آورده شود تا مشخص شود چرا خواننده ممکن است نتواند این رمان را زمین بگذارد.

پس باید کشمکشی در داستان وارد کنید تا جذابیت لازم را برای خواننده ایجاد کنید. کشمکش می‌تواند هر چیز جذابی باشد مثل:

 

در حالت کلی می‌توان گفت:

موضوعی که معمولاً در مورد طرح داستان مطرح می‌شود این است که آیا باید قبل از نوشتن رمان، طرح آن را بنویسیم و بعد به‌صورت جدی به سراغ نوشتن داستان برویم؟

در این زمینه اتفاق‌نظر وجود ندارد.

بعضی از داستان‌نویسان به نوشتن طرح قبل از نوشتن متن اعتقادی ندارند. به نظر آن‌ها نوشتن طرح دست و پای خلاقیت را می‌بندد و نمی‌گذارد ذهن آزادانه حوادث و شخصیت‌ها را خلق کند.

از طرفی بعضی از داستان‌نویسان دیگر معتقدند داشتن طرح داستانی کمک می‌کند تا داستان هر چه‌ بهتر پیش برود و با روشن بودن مسیر، داستانی خواناتر و شفاف‌تر تولید خواهد شد.

اما عده‌ای بین این دو گروه ایستاده‌اند. آن‌ها معتقدند می‌شود یک طرح ابتدایی برای نوشتن رمان نوشت اما این طرح باید کاملاً انعطاف‌پذیر باشد یعنی وقتی پیش می‌روید و حوادث را به هر دلیلی در ذهن تغییر می‌دهید، طرح اولیه نباید مانعی برای رمان ایجاد کند.

درواقع این گروه معتقدند که طرح مثل سنگ بنای اولیه برای ساختمان داستان است و قرار نیست تا انتهای کار، ما را محدود کند بلکه بهانه‌ای برای شروع به ما می‌دهد.

ری برادبری می‌گوید: «طرح همان جای پای شخصیت‌های اثر شماست که در روز برفی برای رسیدن به مقصدی باورنکردنی از خود به‌جا می‌گذارند. طرح پس از نوشتن رمان به وجود می‌آید نه قبل از آن. طرح نمی‌تواند قبل از به وجود آمدن حادثه وجود داشته باشد. نمی‌تواند مکانیکی باشد بلکه باید کاملاً پویا باشد.»

درهرصورت باید این را بدانید که اغلب اوقات همه‌چیز دقیقاً مطابق با طرحی که از قبل نوشته‌اید پیش نخواهد رفت. این خاصیت خلاقیت است و نباید از این بابت به خودتان خرده بگیر‌ید.

اما اگر قبل از نوشتن رمان هیچ‌گونه طرحی هم نداشته باشید ممکن است به مشکل بخورید؛ مثلاً سوژه‌ای به ذهنتان می‌رسد که به نظرتان بسیار هیجان‌انگیز و جالب است. شروع به نوشتن می‌کنید و چند فصل پیش می‌روید؛ اما هیجان اولیه فروکش می‌کند و دیگر چیزی برای نوشتن در ذهنتان وجود ندارد.

در این مواقع حس می‌کنید داستان سرگردان است و حس کسی را خواهید داشت که وسط یک بیابان بزرگ گم شده است. اسکات بل در حمایت از نوشتن طرح اولیه، از ساختمانی مثال می‌زند که به دلیل نداشتن فونداسیون خوب، بعد از چند سال فروریخت. او می‌گوید برای رمانی بدون طرح اولیه هم دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد.

ممکن است شما به هر دلیلی طرفدار یکی از این دو گروه باشید. درهرصورت برایتان توصیه‌ای داریم:

نوشتن رمان بدون پیش‌طرح:

 

نوشتن رمان با طرح ابتدایی:

برای طراحی رمان می‌توانید از چند روش مختلف استفاده کنید:

روش اول: کارت نویسی

خیلی از نویسنده‌های بزرگ دنیا از کارت نویسی برای نوشتن رمان و داستان‌های مختلف استفاده می‌کنند. به این شکل که هر ایده، صحنه یا سوژه‌ای خاص را روی کارتی می‌نویسند. این کارت‌ها را به‌مرورزمان جمع‌آوری می‌کنند و وقتی می‌خواهند رمان را بنویسند، آن‌ها را به ترتیب می‌چینند تا ارتباطی منطقی بینشان برقرار کنند.

می‌توانید از کارت‌های مختلف برای شکل‌دهی به قسمت‌های مختلف رمان استفاده کنید مثل:

می‌توانید از کارت‌هایی با رنگ‌های مختلف استفاده کنید؛ مثلاً کارت‌های شخصیت را نارنجی و کارت‌های صحنه را آبی در نظر بگیرید. وقتی تعداد ایده‌ها زیاد شد، دیگر برای پیدا کردن آن‌ها و چیدمان کارت‌ها سرگردان نخواهید شد.

روش دوم: روایت کردن بخش‌های مهم

می‌توانید یک سری از مهم‌ترین نقاطی را که در داستان می‌خواهید به آن‌ها برسید مشخص کنید. احتمالاً بعداً می‌توانید بین این نقاط با صحنه‌پردازی و شخصیت‌سازی ارتباط برقرار کنید. پس در ابتدا فقط از این نقاط مهم داستان بنویسید.

آن‌ها را به شکل روایی بنویسید یعنی توضیحی مختصر از آن‌ها ارائه دهید تا ذهنتان نسبت به چیزی که قرار است خلق شود روشن شود.

روش سوم: نوشتن بخش‌های سه‌گانۀ ارسطویی

در ابتدا نیاز نیست همۀ راه برایتان روشن باشد اما بهتر است با یک نظم کلی به خط داستان فکر کنید. برای اینکه به چنین نظمی در ذهن برسید لازم است سه بخش شروع، میانه و پایان داستان را مشخص کنید.

بهتر است برای هر یک از این بخش‌های سه‌گانه توضیحاتی بنویسید و بگویید که در هر بخش مهم‌ترین اتفاقات و حوادث چه چیزهایی هستند.

 

ساختار رمان

ساده‌ترین و البته کاربردی‌ترین ساختاری که می‌توانیم برای نوشتن انواع داستان‌ها استفاده کنیم، ساختار سه مرحله‌ای ارسطویی است.

البته که خود این سه قسمت مجدد تجزیه می‌شوند و گاهی آن را ساختار پنج‌قسمتی هم می‌دانند چون بخش میانه را مجدداً به شروع، میانه و پایان تقسیم‌بندی می‌کنند.

اصلاً این ساختار را دست‌کم نگیرید. تفاوت بین یک رمان آبکی و یک رمان درجه‌یک را می‌شود به‌سادگی از روی همین ساختار تشخیص داد. حالا ببینیم این قسمت‌ها چطور عمل می‌کنند:

شروع:

در قسمت مقدمه یا افتتاحیه، معرفی آدم‌ها، ارتباط بین آن‌ها؛ زمان و مکان و فضا و حال و هوای متن شکل می‌گیرد.

میانه:

در بدنۀ رمان، رویارویی‌ها، درگیری‌ها، اوج‌گیری داستان، گره خوردن‌ها، طرح سؤالات یا تعلیق، تغییرات اساسی در شخصیت‌ها یا متحول ‌شدن حوادث رخ می‌دهد.

پایان:

در قسمت پایانی اوج‌گیری بخشی از داستان و گره‌گشایی، حل شدن مسائل داستان و پاسخ دادن به سؤالات کلی و به سرانجام رساندن داستان شکل می‌گیرد.

 

ساختار فرایتاگ

به‌جز ساختار ارسطویی، ساختارهای دیگری ازجمله فرایتاگ هم وجود دارد که به شکل مختصر می‌توانید پنج مرحلۀ آن را در شکل زیر ببینید:

 

ساختار دراماتیکا

به نظر بعضی از رمان‌نویس‌ها، ساختار هشت مرحله‌ای دراماتیکا که آن را فیلیپس و هانتلی ابداع کرده‌اند یکی از بهترین ساختارها برای نوشتن داستان است. این مراحل هشت‌گانه عبارت‌اند از:

 

 

ایوان مارشال در کتابش «دربارۀ رمان‌نویسی» به این موضوع اشاره می‌کند که شما برای نوشتن هر داستانی به یک بحران نیاز دارید. این بحران باید سه ویژگی داشته باشد:

اما کار نوشتن فقط با بحران امکان‌پذیر نمی‌شود. باید شخصیت اصلی هدفی را دنبال کند و برای رسیدن به آن هدف، ماجراهایی را پشت سر بگذارد.

دقت کنید که منظور از بحران بیشتر گره‌افکنی در داستان است. شما باید گرهی در داستان ایجاد کنید و خواننده را به دیدن نحوۀ باز شدن این گره دعوت کنید.

حالا ممکن است این بحران درونی یا بیرونی باشد.

یعنی ممکن است شخصیت اصلی داستان درگیری‌های ذهنی و شخصیتی داشته باشد یا اینکه برای رسیدن به هدفی، با شخصیت‌های مختلف داستان درگیری پیدا کند.

پس می‌شود همۀ این موارد را در طرح مارشال، به پنج قسمت تقسیم کرد.

فارغ از اینکه از چه ساختاری برای نوشتن رمان استفاده می‌کنید می‌توانید بفهمید که برای پیش بردن هر چه‌بهتر داستان باید چند مورد را رعایت کنید:

 

قالب‌های رمان‌نویسی

اگر داستانی را که می‌خواهید بنویسید مایعی در نظر بگیرید که در ظرفی ریخته می‌شود و شکل ظرف را به خودش می‌گیرد، می‌شود گفت این ظرف قالب رمان است.

تعداد قالب‌های رمان زیاد نیستند به همین دلیل خیلی ساده می‌توانید این قالب‌ها را بشناسید تا داستان خود را در آن بریزید و با توجه به اصول هر قالب داستانتان را طراحی کنید.

قالب‌ها را می‌شود بر اساس ویژگی‌های مختلف تقسیم‌بندی کرد مانند:

قالب داستانی با توجه به ویژگی‌های بیرونی آن: مثل رمان‌های علمی

قالب داستانی با توجه به مخاطبان آن: مثل رمان‌های زنان و نوجوانان

قالب داستانی با توجه به نوع داستان: مثل رمان عاشقانه یا پلیسی

فراموش نکنید که آشنایی با قالب‌های مختلف داستان‌نویسی دست و پای شما را نمی‌بندد. شما به‌راحتی می‌توانید قالب‌های مختلف را باهم ترکیب کنید و از روش‌های متفاوتی داستان خود را تعریف کنید.

مثلاً می‌توانید داستانی عاشقانه-پلیسی بنویسید.

به‌این‌ترتیب از هر دو قالب استفاده می‌کنید و اتفاقاً داستان جذاب‌تری برای گفتن طراحی می‌کنید.

در حالت کلی می‌شود رمان را در سه قالب کلی دید:

در حالت کلی داستان با دو بال منطق و احساس پرواز می‌کند. از یک‌ طرف داستان باید سرگرم‌کننده باشد از طرفی باید از منطقی پیروی کند. اگر تعادل خوبی بین این دو برقرار نشود ممکن است داستان با شکست مواجه شود.

در رمان‌های عمومی به‌ندرت پیش می‌آید که نویسنده از زاویه دید جسورانه استفاده کند. ضمناً به‌جای تأکید بر مضمون داستان بر نحوۀ تعریف کردن داستان متمرکز است. هدف در این نوع داستان‌ها، بازگویی خوب داستان است به‌طوری‌که درگیر قواعد خشک ادبی نماند.

اما رمان‌های ادبی دقیقاً برعکس رمان عمومی هستند. در این رمان‌ها ضمن استفاده از تجربیات نو از زاویه دیدی متفاوت استفاده می‌شود تا درونیات شخصیت‌ها و افکارشان به‌خوبی نمایان شود. در این داستان‌ها نوآوری تا سرحد ممکن می‌رسد. هم نوآوری در نثر و هم نوآوری در مضمون داستان.

رمان‌های قالبی می‌توانند انواع مختلفی داشته باشند که نمونه‌ای از آن‌ها را می‌توانید در اینجا ببینید:

 

الگوهای طرح رمان

فکر می‌کنید داستان‌های مختلفی را که در سراسر تاریخ داستان‌نویسی خلق‌شده‌اند می‌شود در چند دستۀ کلی تقسیم‌بندی کرد؟ کمتر از ده طرح؟ بیشتر از صد طرح؟

جالب است بدانید شاه طرح‌ها و هر داستانی که تاکنون نوشته شده است را می‌توان به ۳۶ بخش کلی تقسیم کرد.

با توجه به این جمع‌بندی کلی احتمالاً دیر یا زود به این نتیجه می‌رسید که «پس با این تفاسیر همه‌چیز گفته شده است و هر چه نوشته شود تکراری خواهد بود.»

با توجه به آنچه آرنولد توبیاس در کتابش مطرح می‌کند، مهم‌ترین این الگوها عبارت‌اند از:

 

اگر به چند داستانی که خوانده‌اید فکر کنید احتمالاً می‌توانید یکی از الگوهای بالا را در مورد آن بیابید.

این الگوها می‌توانند به سوژه‌یابی هم کمک‌ کنند؛ یعنی اگر نمی‌دانید در مورد چه چیزی بنویسید می‌توانید به الگوهای مختلف نگاه کنید و ببینید روحیات شما با کدام‌یک از این الگوها همخوانی بیشتری دارد. آن‌وقت می‌توانید راحت‌تر به سوژه‌های موردنظر فکر کنید.

 

استفاده از چند طرح برای نوشتن رمان

در مورد سوژۀ تک‌خطی چیزی شنیده‌اید؟ اگر هم نشنیده‌اید احتمالاً می‌توانید حدس بزنید منظور چیست.

منظور از سوژۀ تک‌خطی این است که یک خط داستانی اصلی را برای شخصیت اصلی داستان تعریف می‌کنید و در این خط داستانی موانع، اهداف، رنج‌ها و لذت‌ها و نتیجه‌گیری را تعریف می‌کنید.

اما آیا رمان با یک خط داستانی شکل می‌گیرد؟

آیا می‌توانید سوژه‌ای را ارائه کنید که در این خط داستانی پیش می‌رود و آن‌قدر داستانش مهیج است که مثلاً سیصد صفحه از رمان را دربربگیرد؟

غالباً این اتفاق نمی‌افتد. می‌شود گفت ما رمان تک‌خطی نداریم.

برای اینکه رمان را شکل بدهید نیاز دارید تا برای آن خطوط فرعی تعریف کنید.

چیزی که رمان را شکل می‌دهد، ترکیب خطوط داستانی مختلف با هم است به‌نحوی‌که خط داستانی شخصیت اصلی و شخصیت‌های فرعی، مفهومی را تعریف کنند و ذهن خواننده را در مسیری که تا پایان رمان طول می‌کشد نگه‌دارند.

شما در رمان شخصیت‌هایی تعریف می‌کنید.

برای هرکدام از این شخصیت‌ها یک خط داستانی در نظر می‌گیرید.

در هر خط داستانی از فرازوفرودها و از لذت‌ها و رنج‌ها حرف می‌زنید. این خطوط داستانی مختلف باید به نحوی منطقی باهم در ارتباط باشند تا رمان شکل بگیرد.

حالا ببینیم این خطوط اصلی و فرعی چطور با هم تلاقی پیدا می‌کنند؟

پس ما در رمان مثل خطوط سیم‌کشی شده، خط‌های داستانی مختلف داریم. بعضی وقت‌ها خط‌های داستان باهم تلاقی پیدا می‌کنند و گاهی نیز به‌موازات هم پیش می‌روند.

توجه داشته باشید که هر خط داستانی باید شروع، میانه و پایان داشته باشد. بهتر است رمان را با خط داستانی که جذاب‌تر است شروع کنید.

اصلاً چرا به خطوط داستانی مختلف نیاز داریم؟

چون داستان‌نویسی مثل زندگی واقعی است. مگر می‌شود یک فرد فقط به یک هدف فکر کند یا یک زندگی تک‌بعدی داشته باشد.

برای نوشتن داستان هم باید شخصیت‌های آن را با جهان‌های مختلف ذهنی‌شان وارد کنید. باید شخصیت‌ها اهداف گوناگونی داشته باشند و جنبه‌های مختلف ذهنی آن‌ها چیزی را از شما طلب کنند. به این صورت است که خطوط داستانی شکل می‌گیرند.

با اضافه کردن خطوط داستانی مختلف:

 

صحنه‌های رمان

یکی از راه‌های ساده برای شناختن هر چیز این است که آن را به اجزای سازنده‌اش تقسیم کنید. این کار را با رمان هم می‌توانید انجام دهید.

هر رمان را می‌شود به اجزای سازندۀ آن تقسیم کرد.

به هرکدام از این اجزا، بخش یا فصل‌های رمان گفته می‌شود.

اگر بخواهید هر فصل را باز هم به اجزای سازنده‌اش تقسیم کنید، به صحنه، توصیف و روایت می‌رسید.

درواقع هر فصل رمان از چند فصل تشکیل شده است.

اجزای هر فصل را می‌شود به این سه قسمت تقسیم کرد:

صحنه چیست؟

اتفاقات نمایشی داستان است.

مثال: از در وارد شد و با چهرۀ نگران مادرش مواجه شد.

توصیف چیست؟

اطلاعاتی دربارۀ زمان، مکان، شخصیت و …

مثال: اتاق او با کف چوبی و پرده‌ای ضخیم با بقیۀ اتاق‌های خانه فرق داشت.

روایت چیست؟

خلاصۀ اتفاقات، درون‌نگری‌ها و هر چیزی که توضیحی از بخش‌های مختلف داستان را بازگو می‌کند.

مثال:

او مرا با خودش به بیرون از خانه برد و از من خواست تا در هوای آزاد عمیقاً نفس بکشم.

رمان‌هایی را که خیلی بلند هستند اول به چند بخش تقسیم می‌کنند. هر بخش را به چند فصل تبدیل می‌کنند و نهایتاً در هر فصل توصیف، روایت و صحنه‌های داستان را قرار می‌دهند.

طبق قاعده‌ای که وجود دارد، هر فصل رمان معمولاً یک تا سه صحنه دارد.

برای اینکه رمانی بنویسید که ردپای ملال در آن نباشد باید تنها به موارد مهم اشاره کرده و از گفتن چیزهای پیش‌پاافتاده در آن پرهیز کنید.

درواقع باید صحنه‌هایی در رمان قرار بدهید که در هرکدام اتفاق معناداری بیفتد.

از طرفی هر اندازه هم این صحنه‌ها معنادار باشند بازهم نیاز خواهید داشت تا آن‌ها را طوری کنار هم بچینید که خواننده خسته نشود. بخش‌بندی و فصل‌بندی درواقع استراحتگاه‌های ذهن خواننده است و کمک می‌کند تا مخاطب بین صحنه‌های مختلف داستان نفس تازه کند و به سراغ ادامۀ ماجرا برود.

از طرفی تقسیم‌ کردن رمان به بخش‌های سازندۀ آن می‌تواند به نوشتن هم کمک بزرگی کند. شما می‌توانید نظم محتوایی ایجاد کنید. می‌توانید بین صحنه‌های مختلف، توقف کنید و هر بار از یک صحنۀ تازه‌تر، رمان را شروع کنید. با این کار موقع بازنویسی دیگر نیاز نیست همۀ رمان را یک‌سره اصلاح و بررسی کنید.

هر فصل باید در جای خوبی شروع شود و در جای خوبی هم تمام شود. بین شروع و پایان فصل، شما صحنه‌ها را می‌چینید. پس قاعدۀ ارسطویی را برای هر فصل هم باید رعایت کنید.

خیلی درگیر این نمانید که رمان باید چند صحنه، چند فصل یا چند بخش داشته باشد. محتوایی که می‌نویسید و نوع شخصیت‌پردازی، زاویه دید، مکان و زمان متن و خیلی از موارد دیگر روی تعداد فصل‌ها و حجم کتاب شما تأثیر می‌گذارند.

بااین‌حال برای اینکه بتوانید با خودتان به اتفاق‌نظر برسید، قبل از شروع رمان بهتر است تقریبی از حجم رمان و تعداد فصل‌های آن بزنید. صحنه‌های مهمی را که می‌خواهید در رمان به آن‌ها اشاره کنید بنویسید و ببینید حدوداً چند صحنه خواهد شد. در هر فصل بین یک تا سه صحنه را قرار دهید.

البته برخی معتقدند که باید فصل‌بندی را به انتهای رمان موکول کرد. این نویسندگان بیشتر به خلاقیت در حین نوشتن اعتقاد دارند و می‌خواهند به هر روشی شده نگذارند تا چیزی سد راه این خلاقیت و جریان سیال ذهن شود.

وقتی رمان نوشته می‌شود، همۀ زوایای آن برای ما شفاف و روشن است. حالا می‌شود به‌سادگی فصل‌بندی و تقسیم‌بندی صحنه‌ها را بین فصول مختلف انجام داد تا رابطه‌ای منطقی بین قسمت‌های مختلف رمان برقرار شود.

صحنه‌های رمان قرار نیست مثل دومینو، یکی بعد از دیگری روی‌هم بیفتند. می‌توانید تعلیق‌های تودرتو داشته باشید و قبل از تمام شدن یک صحنه، وارد صحنۀ بعدی شوید. به این شکل رمان را از حالت کسالت‌بار آن نجات می‌دهید.

چه موقع از صحنه استفاده کنیم چه موقع از روایت؟

حتماً شنیده‌اید که می‌گویند: نگو، نشان بده.

صحنه یا نمایش داستان، بخش نشان دادن است و روایت کردن، بخش گفتن آن.

نمی‌شود همۀ داستان را سرتاسر از صحنه پر کرد و تا حد زیادی روایت را از داستان حذف کرد. رمان به هردوی این‌ها و البته به توصیف نیاز دارد.

با روایت می‌توانید اتفاقات کم‌اهمیت‌تر را عنوان کنید. سرعت داستان با گفتن بیشتر می‌شود و می‌توانید خط داستان را دنبال کنید.

وقتی از صحنه استفاده می‌کنید یعنی اتفاقات را مقابل چشم خواننده قرار می‌دهید با این کار اتفاقات را زنده می‌کنید و احتمالاً سرعت داستان کند خواهد شد. برای بازگو کردن مهم‌ترین اتفاقات بهتر است از صحنه استفاده کنید.

توصیف هم کمک می‌کند تا تصویرسازی داستان هر چه‌بهتر در ذهن خواننده نقش ببندد.

روایت را چون نمی‌بینید ممکن است باور نکنید اما صحنه باورپذیرتر است. شما می‌توانید صحنه را دقیقاً با توصیف‌های دقیق مقابل چشمان خود ببینید. به‌این‌ترتیب آن را بیشتر باور خواهید کرد.

حالا باید صحنه‌های مختلف را چطور بچینید؟

هراندازه هم صحنه‌ها مهیج باشند، باز هم بهتر است بین صحنه‌های مهیج داستان وقفه‌هایی ایجاد کنید. می‌توانید صحنه‌های آرام را بین صحنه‌های هیجان‌انگیز قرار دهید. به‌این‌ترتیب سرعت خواندن متن را تنظیم می‌کنید.

صحنۀ مهیج+صحنۀ آرام+ صحنۀ مهیج+صحنۀ آرام…

وقتی صحنه‌ای را تمام می‌کنید نمی‌توانید بلافاصله به سراغ صحنۀ بعدی بروید به این دلیل که هر صحنه نیازمند عکس‌العمل شخصیت داستان است. پس بین صحنه‌های مختلف پل بنزید. این پل را می‌توانید از صحنه‌های آرام‌تری مثل خودگویی‌های شخصیت یا توصیف‌هایی از مکان و زمان داستان ایجاد کنید.

برای هر صحنه می‌توانید برنامه‌ریزی کنید.

کارت‌های هر صحنه را می‌توانید به این شکل تهیه کنید تا در طول نوشتن رمان دچار سردرگمی نشوید.

نمونه‌ای از کارت نوشتن صحنه‌های داستان:

 

شخصیت در رمان‌نویسی

بسیاری از رمان نویسان معتقدند که مهم‌ترین بخش رمان، شخصیت‌پردازی است.

هنری جیمز می‌گوید: «شخصیت یعنی طرح. طرح شخصیت را می‌سازد و شخصیت طرح را. اگر نویسنده بتواند رمانی بنویسد که دائم حوادثش بر شخصیت‌ها تأثیر می‌گذارند و شخصیت‌هایش نیز حوادث تازه‌ای به وجود می‌آورند و این روال دائم تکرار می‌شود، رمان بسیار جذاب خواهد شد.»

در حالت کلی می‌شود گفت شخصیت‌های داستان به سه دسته تقسیم می‌شوند:

مسلم است که رمان حول شخصیت اصلی و اهداف و خواسته‌های او می‌چرخد. هراندازه این شخصیت جذاب‌تر، پیش‌بینی‌ناپذیرتر و خاص‌تر باشد داستان مهیج‌تر و جذاب‌تر خواهد شد.

شخصیت‌های اصلی مانند شخصیت‌هایی که هرروز در اطرافمان می‌بینیم، باید نواقص و نقاط قوت خاصی داشته باشند. یک شخصیت کامل و بی‌نقص یا شخصیتی سراسر نقص که برایش اتفاقات خاصی هم نمی‌افتد و تغییری در آن ایجاد نمی‌شود، به‌هیچ‌عنوان مهیج نخواهد بود. رمان‌نویس باید از ابزارهای مختلف استفاده کند تا شخصیت را خاص و ویژه کند.

در کنار شخصیت اصلی رمان، شخصیت‌های فرعی شکل می‌گیرند. به این دلیل که شخصیت اصلی نمی‌تواند همه‌جا حضور داشته باشد و همۀ اتفاقات داستان را ببیند. نویسنده از شخصیت‌های فرعی استفاده می‌کند تا توصیف‌های مختلف داستان را ارائه دهد و روح داستان را با آن‌ها تکمیل کند.

برای اینکه شخصیت‌های رمان هر چه بهتر شکل بگیرند لازم است به جزئیات آن‌ها توجه شود. باید به‌عنوان یک رمان‌نویس، به شخصیت‌های مختلفی که هرروز در زندگی‌تان می‌بینید بیشتر توجه کنید. باید ببینید هرکدام از این شخصیت‌ها چه‌کارهایی انجام می‌دهند و آن‌ها را در داستان وارد کنید.

بهتر است دفترچه‌ای همراه داشته باشید و تکیه‌کلام‌ها، عادات خاص شخصیت‌ها، نحوۀ حرف زدنشان، جهان‌بینی آن‌ها، دغدغه‌هایی که دارند، همه و همه را یادداشت کنید. هراندازه شخصیت را با جزئیات بیشتری وارد داستان کنید رمان باورپذیرتر و دل‌نشین‌تر خواهد شد.

انواع مختلفی از شخصیت‌ها را افرادی چون گلوریا کمپتون و لیندا ادلستاین دسته‌بندی کرده‌اند. نگاه کردن به این دسته‌بندی‌ها می‌تواند ایده‌های تازه‌ای برایتان ایجاد کند.

در اینجا به برخی از این دسته‌بندی‌ها اشاره می‌کنیم.

 

مهم‌ترین کار رمان‌نویس شخصیت‌پردازی است؛ یعنی خاص کردن شخصیت‌ها و متولد کردن یک شخصیت تازه که در دنیای پیش از رمان وجود نداشته است.

شخصیت را نمی‌شود فقط با وصف ویژگی‌های ظاهری آن شناسایی کرد. نحوۀ نگاه کردن شخصیت به دنیا، نوع ارتباطی که با دیگران برقرار می‌کند، ارزش‌های او و مهم‌ترین اولویت‌ها و دغدغه‌هایش است که به خواننده نشان می‌دهد این شخصیت چه ویژگی‌های متمایزی نسبت به بقیه دارد.

بهتر است شخصیت اصلی تغییر کند یا در طول داستان اتفاقات خاصی برای شخصیت ثابت او رخ بدهد. در غیر این صورت بعید است شخصیت متمایزی که ساخته‌اید در ذهن مخاطب بماند. شخصیت و حوادث داستان رابطه‌ای دوسویه دارند. تغییراتی که در هرکدام ایجاد می‌کنید باید روی دیگری تأثیر بگذارد. به‌این‌ترتیب داستان روبه‌جلو پیش می‌رود و می‌تواند حتی خودتان را موقع نوشتن غافلگیر کند.

 

زاویه دید در رمان‌نویسی

داستان را چه کسی تعریف می‌کند؟

این ساده‌ترین تعریف از زاویه دید است.

صدای گویندۀ داستان یعنی زاویه دید. زاویه دید به خواننده نشان می‌دهد که چه کسی و از چه زاویه‌ای داستان را برای او تعریف می‌کند.

با عوض شدن راوی خیلی از اتفاقات داستان تغییر خواهد کرد پس انتخاب زاویه دید بسیار مهم است.

در کل سه راوی داریم:

همین‌جا لازم است بگوییم که شما می‌توانید در داستان از چند زاویه دید استفاده کنید؛ مثلاً می‌توانید چند «من» یا اول‌شخص داشته باشید و به همین ترتیب می‌توانید چند «او» یا سوم شخص در داستان بگنجانید.

دانای کل، زاویه دیدی است که در داستان‌های قدیمی‌تر بسیار رواج داشت.

دانای کل در حکم یک نقال است که به‌جای همه حرف می‌زند و هر شخصیت را عمیقاً می‌کاود.

این راوی با دستی کاملاً باز به همه جای داستان و به همۀ احساسات شخصیت‌ها دسترسی دارد و می‌تواند به‌جای همۀ آن‌ها حرف بزند و بیندیشد. امروز هم راوی دانای کل داریم اما نه به‌اندازۀ قبل.

زاویه دید دانای کل را می‌شود به‌صورت تلفیقی با دیگر زاویه دیدها استفاده کرد. به‌عنوان‌مثال در زاویه دید «او» ممکن است نشود در همۀ صحنه‌ها وارد شد یا همۀ احساسات دور و نزدیک را تشریح کرد. اینجا دانای کل به کمک می‌آید و تصویری کلی از داستان را ارائه می‌دهد.

زاویه دید «او» راحت‌ترین شیوۀ تعریف کردن داستان است. وقتی محور اصلی رمان یک نفر باشد معمولاً از این زاویه دید استفاده می‌شود. خصوصاً برای نویسنده‌های نوپا توصیه می‌شود که از این زاویه دید استفاده کنند.

همان‌طور که گفتیم می‌توانید از چند «او» یا سوم شخص چندگانه استفاده کنید.

اگر تعریف داستان را به کسی از خودِ داستان بسپاریم از زاویه دید «من» استفاده کرده‌ایم.

البته این زاویه دید محدودیت‌هایی دارد؛ مثلاً برای بیان احساساتش نمی‌تواند با صداقت تمام به ذهن خوانده نفوذ کند. چون شخصیت خودش دارد همه‌چیز را تعریف می‌کند، ممکن است خواننده به او اعتماد نکند. بازهم اینجاست که چندگانگی در زاویه دید به کمک نویسنده می‌آید. نویسنده می‌تواند از طریق زاویه دیدی متفاوت، از احساسات شخصیت موردنظر حرف بزند.

مثلاً شما می‌توانید در هر فصل از رمان از یک «من» جدید استفاده کنید؛ یعنی هر فصل را با یکی از شخصیت‌های رمان آغاز کنید و بلندگو را به دست شخصیت‌های مختلف رمان بدهید.

این اتفاقی است که در رمان ملت عشق نوشتۀ الیف شافاک افتاده است. نویسنده در بسیاری از فصل‌ها، زاویه دید را تغییر می‌دهد و بلندگوی داستان‌گویی را به دست یکی از شخصیت‌ها می‌دهد تا او توصیف کند و احساسات رمان را شرح دهد.

اگر فیلم راشومون را دیده باشید متوجه می‌شوید که تغییر زاویه دید چه کاربردی دارد.

هرکسی از منظر خودش به موضوعی که وجود دارد نگاه می‌کند. ممکن است این نگاه درست یا غلط باشد. چیزی که وجود دارد این است که نویسنده باید انعطاف لازم را داشته باشد و این‌قدر فضا را خوب ایجاد کند تا خواننده بتواند از زوایای مختلف، اتفاقی واحد را ببیند.

نوشتن رمان با زاویه دید «تو» واقعاً مشکل است و عموماً از این زاویه دید برای نوشتن داستان‌های کوتاه استفاده می‌شود.

بسیار پیش‌آمده است که رمان نویسان از یک زاویه دید استفاده کرده باشند و وقتی رمان پیش می‌رود متوجه شوند که آنچه می‌خواهند بگویند با این زاویه دید جواب نمی‌دهد. پس به تغییر زاویه دید دست می‌زنند. این کاری است که شاید لازم باشد شما هم انجامش دهید.

 

نقش گفت‌وگو در رمان‌نویسی

یکی از مشکل‌ترین و سرنوشت‌سازترین بخش‌های رمان، گفت‌وگوهای آن است.

گفت‌وگو نوعی نمایش داستان است. نمایشی زبانی برای بیان آنچه در داستان وجود دارد و خواننده باید از آن مطلع شود.

توجه کنید که گفتگو برای پر کردن فضای داستان نیست.

شما با هر گفت‌وگو، داستان را یک‌قدم به‌پیش می‌برید، شخصیت‌پردازی می‌کنید، توصیف می‌کنید و صحنه‌ای را در ذهن مخاطب می‌چینید.

پس در حالت کلی گفت‌وگو سه کار اصلی انجام می‌دهد:

با گفت‌وگو می‌توانید مضمون داستان را بیان کنید. این روشی غیرمستقیم است که اگر خوب اجرا شود می‌تواند برای همیشه مضمون داستان را در ذهن خواننده ماندگار کند.

گفت‌وگو سرعت داستان را کند می‌کند. می‌توانید از این موضوع استفاده کنید و وقتی ضرب‌آهنگ رمان خیلی زیاد شد با اضافه کردن گفت‌وگو به آن سرعت را متعادل‌تر کنید.

البته فراموش نکنید که گفت‌وگو قرار است طرح را جلو ببرد پس در صورت ضرورت آن را اضافه کنید.

روایت «می‌گوید» و گفت‌وگو «نشان می‌دهد».

بهتر است گفت‌وگوهای رمان:

 

قسمت سوم: آموزش نوشتن رمان | باید و نبایدهای رمان‌نویسی

 

نویسنده: ناهید عبدی

سلام من فاطمه رضایی هستم و عاشق نوشتن رمان های هیجانی و پلیسی وقتی خواستم شروع به نوشتن رمان کنم با مشورت متوجه شدم که اول باید نکته ها رو یاد بگیرم و بعد یه خلاصه از رمان رو رو یه برگه یا داخل زنم بنویسم من همه ی این کار ها رو کردم والان که می خوام شروع کنم به چند تا مشکل برخوردم مثلا نمی دونم داخل دفتر بنویسم؟ داخل موبایل یا لبتاب بنویسم؟ اگر خواستم داخل موبایل بنویسم آیا برنامه ای هست که رمان من رو قبول کنه و من بتونم به راحتی رمان رو داخلش بنویسم؟ و نوشتن رمان در زمانی که دارم تحصیل می کنم به درسم لطمه میزنه و خیلی چیز های دیگه اگر کسی بتونه به من یه برنامه ی خوب واسه نوشتن رمان معرفی کنه من خیلی خوشحال میشم اگر کسی بلده لطفا داخل همین سایت جوابمو بده و اسم برنامه رو برام بفرسته 🙂🙂🙂❤️

سلام فاطمه جان، در برنامه word می توانید نوشته هایتان را تایپ کنید و بعد به صورت pdfدربیارید. موفق باشید🌌🎀🌈

سلام ممنون از توضیحات کاملتون درباره نوشتن رمان اول شخص خواستم بدونم که اگر رمان از نظر چند شخصیت روایت بشه این شخصیت ها میتونن بعضی هاشون از وسط رمان اضافه بشن یا نسبت به شخصیت اصلی پرداخت کمتری داشته باشن؟ بنظرتون اگر اینطور بشه به فرم و ساختار یا مفهوم یا.. امکان داره آسیبی وارد بشه ممنون میشم راهنماییم کنین

درود محمد عزیز اینا همه بستگی داره به سطح مهارت شما و شیوۀ پرداختنتون به موضوع. بنابراین نمی‌شه یه جواب مشخص داد.

سلام استاد ممنون از توضیحات کاملتون درباره راوی اول شخص رمان خواستم بدونم اگر از نگاه چند شخصیت روایت جلو بره و اگر یک یا دو تا از این شخصیت ها وسط داستان اضافه بشن بنظرتون مشکلی به وجود میاد، چه توی ساختار چه توی منطق داستان و..

سلام محمد عزیز نه مشکلی پیش نمیاد، به شرط اینکه شما این کار رو درست و دقیق انجام بدید.

ما گروهی از شیفتگان ۹ تا ۹۹ سالۀ خواندن و نوشتن هستیم. 

با خواندن و نوشتن رشد می‌کنیم، راه‌های تازه می‌سازیم و به آیندۀ متفاوتی فکر می‌کنیم که بیشتر از حالا با لذت خواندن و نوشتن می‌گذرد. 

در کوچه‌ پس‌کوچه‌های هفت شهر نوشتن با مدرسه نویسندگی همراه باشید.

شاهین کلانتری

چگونه سیال ذهن بنویسیم
چگونه سیال ذهن بنویسیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *