چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

 
helpkade
چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم
چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

انتقام پس از شکست عشقی یکی از چیزهایی است که افراد آسیب دیده ممکن است به آن فکر کنند. به خصوص زمانی که رابطه با اتفاق ناخوشایندی نظیر خیانت به پایان می‌رسد. شكست عشقی موجب برهم خوردن توازن احساسات و در نهایت بروز برخی ناهنجاری‌های روانی در فرد می‌شود. از این رو ممكن است فرد آسیب دیده برای جبران صدمات روحی خود درصدد انتقام از فرد مورد نظر برآید. اما نکته اینجاست که بیشترین صدمه انتقام را خود فرد انتقام‌گیر می‌بیند. انتقام راهی برای درمان و التیام جراحات روحی افراد نیست چرا كه این رفتار به معنای این است كه فرد قادر به پذیرش موقعیت موجود و آنچه رخ داده نیست. بر این اساس انتقام یک شمشیر است كه لبه تیز آن به‌سوی خود فرد است. برای اینکه در این باره بیشتر بدانید تا انتهای این مطلب با ما همراه باشید. 

شكست عشقی نوعی هیجان شدید است كه در ابتدای امر نوعی حالت فقدان عمیق را ایجاد کرده و فرد را دچار رنجی زیاد می‌کند. در ابتدا واكنش اولیه فرد به درد و رنج، افسردگی زیاد و انزوا است، با ادامه این روند امكان بروز خشم زیاد در فرد و احتمال بروز واكنش تلافی جویانه وجود دارد. در صورتی كه فرد قادر به انجام واكنش تلافی جویانه نباشد، ممكن است حتی تحت تنش زیاد عصبی وادار به خودكشی شود. در این میان چه چیزی باعث حس انتقام می‌شود؟

در حقیقت علت انتقام گرفتن ناتوانی در کنترل خشم و نداشتن راهبرد مقابله‌ای مناسب در برابر این موضوع است. فرد فکر می‌کند با انتقام گرفتن از احساسات منفی شکست عشقی رها می‌شود و طرف مقابل را مجازات می‌کند. این در حالی است که طبق گزارشات اکثر افراد پس از انتقام نه تنها احساس آرامش نمی‌کنند بلکه مشکلات روحی‌شان تشدید می‌شود. به همین خاطر لازم است که اگر به فکر انتقام و تلافی هستید پیش از انجام هر اقدامی با یک روانشناس صحبت کنید تا هرچه زودتر از شکست عشقی رهایی یابید و از پیامدهای ناگوار بهتر پیشگیری کنید. چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد چیستی شکست عشقی و درمان شکست عشقی کلیک کنید. 

 

ضربه انتقام پس از شکست عشقی را چه کسی می‌خورد؟ همان طور که گفته شد انتقام برخلاف تصور هیچ‌گونه اثر مثبتی در كاهش انرژی منفی و درد و رنج ندارد و علاوه بر این مقدار زیادی ناراحتی و اندوه را به وجود انسان وارد می‌کند. بنابراین امكان بهبودی بعد از انتقام کاملاً منتفی است و به علاوه این کار شما را در معرض پیامدهای بزرگ‌تر نظیر بازخوردهای حقوقی و جزایی صدماتی كه به فرد مورد نظر وارد می‌کنید نیز قرار می‌دهد. بنابراین ضربه انتقام پس از شکست عشقی را انتقام گیرنده می‌خورد. البته این که شما پس از شکست عشقی از شریک زندگی خود عصبانی باشید و  افکار انتقام به سرتان بیاید امری طبیعی است اما اینکه چقدر بتوانید احساسات خود را تحت کنترل در بیاورید و بر اساس آن‌ها عمل نکنید مسئله‌ای حائز اهمیت است.

شکست عشقی به نوبه خود فشار روانی زیادی را برای شما به همراه می‌آورد در این وضعیت انجام رفتارهای تلافی جویانه می‌تواند وضعیت روانی‌تان را با بحران بیشتری مواجه کند به همین خاطر اگر به فکر آرامش یافتن و رهایی از رنج‌های خود هستید بهتر است به دنبال راهی اصولی باشید. به این ترتیب احتمال آسیب‌هایی نظیر بروز افسردگی و اضطراب‌های مزمن نیز در شما کاهش خواهد یافت. 

برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اختلال افسردگی و اختلالات اضطرابی کلیک کنید. 

 

برای اینکه بحران شکست عشقی برای شما هرچه زودتر به پایان برسد لازم است که به خودتان زمان بدهید و در طول این مدت راهکارهایی عملی برای مقابله با احساسات منفی را بیاموزید. برای مثال یادگیری مهارت کنترل خشم در این زمینه بسیار اهمیت دارد. هم‌چنین به دلیل اینکه اکثراً افسردگی در کنار شکست عشقی اتفاق می‌افتد، لازم است که هرچه زودتر برای درمان اقدام کنید. در واقع افسردگی با ایجاد نشخوار فکری در ذهن شما اجازه نمی‌دهد که اتفاقات گذشته را فراموش کنید و به سوی فردایی بهتر بروید. 

در این زمینه توصیه می‌کنیم مقالات ما با عنوان فراموش کردن عشق از دست رفته،  مهارت کنترل احساسات و مهارت کنترل خشم را بخوانید.

 

برای دریافت مشاوره در زمینه شکست عشقی و راه های درمان شکست عشقی می‌توانید با مشاوران مرکز مشاوره روانشناسی  هنر زندگی از طریق تلفن ثابت از کل کشور با شماره 9099075228 و از تهران با شماره 9092305265 تماس بگیرید.

هنر زندگی اولین سامانه مشاوره روانشناسی تخصصی کشور با مجرب ترین مشاوران روانشناسی پاسخگوی سوالات و مشکلات شما در زمینه های مشاوره خانواده ، ازدواج ، طلاق ، تربیت کودک ، جوانان ، مهارت های ارتباطی ، ترک اعتیاد ، مشاوره روانشناسی ، روان درمانی و … می باشد. به امید زندگی شاد و سالم برای یکایک مردم ایران…

با عضویت در خبرنامه، از جدیدترین و بهترین کتاب ها و مقالات روانشناسی اطلاع پیدا کنید…

© کلیه حقوق برای حامی هنر زندگی محفوظ می باشد. انتشار مقالات با ذکر منبع بلامانع می باشد.

شکست عشقی یکی از رخدادهای ناگواری است که در زندگی بیش‌تر ما پیش آمده است. با پایان یک رابطه و جدایی فرد روزهای سختی را سپری می‌کند و احساس ناامیدی و شکست او را رها نمی‌کند. بروز این احساسات و حالت‌های افسردگی طبیعی است و ممکن است چند ماه هم دنباله داشته باشد اما اگر فرد نتواند خودش را با شرایط تازه سازگار کند و از حالت ناامیدی و افسردگی بیرون بیاید دچار اختلالات روان‌شناختی به ویژه افسردگی می‌شود. من در این نوشته چند راهکار برای برون‌رفت از شرایط شکست عشقی پیشنهاد خواهم کرد.

شکست عشقی بر روی رفتار و فرآیندهای روانی ما تاثیر منفی می‌گذارد پس برای برون‌رفت از این مشکل نیاز به راهکارهای شناختی و رفتاری داریم. به یاد بسپاریم دگرگونی و بهبود از خودمان آغاز می‌شود پس بدون تلاش نمی‌توانیم به زندگی طبیعی بازگردیم.

هنگامی که شکست عشقی و جدایی را تجربه می‌کنیم باید بپذیریم که رابطه به پایان رسیده و بازگشت غیر منطقی است. رها کردن، سخت‌ترین گامی است که برای پایان دادن به احساس شکست عشقی باید برداشته شود. هر آن‌چه که شما را به یاد او می‌اندازد دور بیاندازید. پیام‌ها، عکس‌ها و شماره تلفن او را پاک کنید و تمام دسترسی‌ها را به فرد محدود کنید. قرار نیست که رابطهٔ دوستانه پس از شکست عشقی با فرد مقابل حفظ شود. از سوی دیگر به دنبال گرفتن انتقام یا کارهای تلافی جویانه نباشید. به او پیام ندهید و اگر با شما تماس گرفت به او پاسخ ندهید.

هنگامی که دچار شکست عشقی می‌شویم احساس فقدان و از دست‌دادن در ما پدید می‌آید. این احساس تا اندازه‌ای همانند حسی است که در هنگام مرگ عزیزان در ما دیده می‌شود. ما کسی را برای همیشه از دست داده‌ایم پس نیاز است برای برون‌رفت از شرایط سوگواری کنیم. این سوگواری رفتاری نابه‌جا و ناهنجار نیست. گریه کردن روند سوگواری را آسان می‌کند. پیش‌تر پرسیده شده بود که گریه کردن خوب است یا بد؟ در پاسخ باید بگوییم گریه کردن فشارهای روانی را کاهش می‌دهد و یک کاتارسیس روانی سودمند است. اما به یاد بسپارید اگر گریه کردن از نظر شدت و بازهٔ زمانی، بلند مدت باشد نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار خواهد بود و فرد را دچار اختلال افسردگی یا دیگر اختلالات روانی می‌کند.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

هنگامی که در رابطه هستیم بسیاری از جنبه‌های رابطه را در نظر نمی‌گیریم. ما بیش‌تر بر روی ویژگی‌های مثبت تمرکز می‌کنیم و از مشکلات و چالش‌های رابطه چشم‌پوشی می‌کنیم تا جایی که نابسامانی در رابطه پدید می‌آید. معمولاً در پدید آمدن مشکلات و جدایی هر دو طرف رابطه مقصر هستند. با نگاه و ارزیابی گذشته، اشتباهات خود و طرف مقابل را شناسایی کنید. ما باید توانایی مسئولیت‌پذیری را در خود پرورش دهیم. با پذیرش اشتباهاتمان به تجارب عاطفی ما افزوده می‌شود. این تجارب عاطفی ما را در برون‌رفت از شرایط کنونی یاری می‌کند و از سوی دیگر به ما کمک می‌کند که در روابط آینده پویاتر و بهتر رفتار کنیم.

فکر کردن به این موارد خوب است اما نباید تبدیل به نشخوار ذهنی شود. نشخوار ذهنی به زبان ساده یعنی:‌ «اندیشیدن بیهوده و  بیش از اندازه به رخدادهای ناگوار گذشته و نگرانی از بروز آن‌ها در آینده». از افکار پوچ دست بردارید زیرا این افکار آیندهٔ شما را به نابودی می‌کشاند و زمینه‌ساز بروز اختلال اضطراب می‌شود.

همان‌گونه که گفته شد گریه کردن خوب است اما این جمله به این معنی نیست که گریه کردن از شادمانی بهتر است. گریستن و خندیدن دو واکنش هیجانی انسان به رخدادها هستند که هر کدام در جای خود سودمندند. پس از گذار از مرحلهٔ سوگواری نیاز است که شاد زیستن را تجربه کنید. فرصت زندگی شاد و آرام را به خودتان بدهید. کارهایی که برایتان لذت‌بخش است را انجام دهید. یکی از عواملی که آغاز روند شاد زیستن را به تأخیر می‌اندازد حساسیت نسبت به نگاه و باور دیگران است. برخی از مردم بر این باورند که: «من اگر یک هفته پس از جدایی، احساس شادمانی خود را به دست آورم و به اندوه و غم پایان بدهم از دید دیگران فردی غیر طبیعی و ناهنجار شناخته می‌شوم». این نگرش نادرست را رها کنید. دیگران در جایگاه شما نیستند و نمی‌توانند اندوهی را که پشت سر گذاشته‌اید به درستی درک کنند. سوگواری برای دریافت بازخورد مثبت از سوی دیگران زمینه‌ساز بروز اختلالات اضطرابی در فرد می‌شود. پس برای خودتان زندگی کنید و به باورهای نادرست دیگران توجه نکنید. افسوس گذشته را نخورید و در زمان حال زندگی کنید.

موسیقی خوراک ذهن و روح انسان است. موسیقی که می‌شنویم نه تنها روی روان بلکه روی رفتارهای ما نیز اثرگذار است. گوش دادن به آهنگ‌های شاد یکی از کارهایی است که در بهبود حال فرد پس از شکست عشقی موثر است. گوش دادن به آهنگ‌های غمگین روی ناهشیار ذهن اثر منفی می‌گذارد. محتوای آهنگ‌های غمگین، مکانیزم‌های دفاعی فرد را فعال و تقویت می‌کند که پیامد آن بروز افسردگی در فرد خواهد بود.

خانواده و دوستان صمیمی کسانی هستند که ما به آن‌ها دلبستگی متقابل داریم. حمایت عاطفی دوستان و خانواده در این شرایط از فردی که دچار شکست عشقی شده بسیار سودمند است. این حمایت عاطفی باید به دور از هر گونه قضاوت و پیشداوری نسبت به فرد باشد. وقت گذراندن با خانواده و دوستان صمیمی احساس تنهایی را کاهش می‌دهد. پس بیش‌تر با خانواده وقت بگذرانید و به دیدار دوستانتان بروید.

برای پایان دادن به بحران شکست عشقی از تختخواب بیرون بیایید و تمام روز را در خانه نمانید. سفر کردن برای بهبود روحیه بسیار خوب است. با سفر کردن می‌توانید از شرایط محیطی که برایتان اندوه‌بار است فاصله بگیرید. این فاصله گرفتن از شرایط محیطی در بهبود روحیهٔ فرد و کاهش اندوه بسیار سودمند است. اگر آمادگی سفر کردن را ندارید به جاهای تازه بروید. به کافی‌شاپ‌هایی که تاکنون نرفته‌اید بروید و قهوه بنوشید. شاید سال‌هاست شهربازی نرفته‌اید و نیاز به هیجان داشته باشید. یا نیاز به کوهنوردی و طبیعت‌گردی داشته باشید.

بیش‌تر مردم پس از شکست عشقی به دو گونه نسبت به شبکه‌های اجتماعی رفتار می‌کنند. گروهی بر این باورند که بهتر است از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرند و برخی دیگر خود را غرق کار با شبکه‌های اجتماعی می‌کنند. به شما پیشنهاد می‌کنم با بروز شکست عشقی از کار کردن با شبکه‌های اجتماعی خودداری نکنید. از سوی دیگر نباید تمام وقت خود را در شبکه‌های اجتماعی تلف کنید. بهترین کار این است که فردی که با او در ارتباط بودید را در شبکه‌های اجتماعی مسدود کنید و رفتاری طبیعی داشته باشید. نیاز نیست که پیاپی جمله‌های اندوه‌بار را توییت کنید و عکس‌هایی با محتوای خیانت و بی‌اعتمادی به عشق را در اینستاگرام منتشر کنید. نقش افراد خوشحال و بی‌خیال را هم بازی نکنید. پیشنهاد می‌کنم خودتان باشید و از افراط و تفریط دست بردارید.

اکنون زمان آن رسیده که بیش‌تر برای خودتان وقت بگذارید. خودتان را بهتر بشناسید. کاستی‌ها و توانمندی‌هایتان را بیابید. هر انسانی دارای کاستی‌ها و توانمندی‌هایی است. ما با بهره‌گیری از توانمندی‌ها می‌توانیم اثرات منفی کاستی‌ها و نقاط ضعف را به طور چشمگیری کاهش دهیم. در این مرحله باید خودمان را همان‌گونه که هستیم بپذیریم نه آن‌گونه که دیگران انتظار دارند باشیم. تا زمانی که نتوانیم خودمان را بشناسیم اشتباهات کماکان تکرار خواهند شد و نمی‌توانیم دست به جبران گذشته بزنیم.

هنگامی که افراد شکست عشقی را تجربه می‌کنند بی‌انگیزه می‌شوند و اهداف زندگیشان را فراموش می‌کنند. زندگی بدون هدف، پوچ و بی‌معنا خواهد بود. نیازها و اهداف خود را پیدا کنید و برای دستیابی به اهداف و برطرف کردن نیازها تلاش کنید. برای خودتان اهداف کوچک و بزرگ تعریف کنید. این هدف می‌تواند تناسب اندام، یادگیری زبان انگلیسی، ازدواج موفق یا هر چیز دیگری باشد. داشتن هدف به تنهایی کافی نیست باید برای دستیابی به این اهداف تلاش کنید.

نمی‌توانیم انکار کنیم که پس از تجربهٔ شکست عشقی دیگر کسی را دوست نخواهیم داشت. نباید فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن را از خودمان بگیریم. نمی‌توانیم دیگران را برای گناهی که دیگری مدت‌ها پیش در برابر ما انجام داده محاکمه کنیم. برای نمونه کسانی را می‌بینیم که پس از تجربهٔ دردناک خیانت می‌گویند: «همهٔ آدم‌ها خیانتکارند». بهتر است این کلیشه‌های پوچ را رها کنید و به خودتان و دیگران فرصت دوباره بدهید. اما برای آغاز یک رابطهٔ تازه شتاب‌زده رفتار نکنید. نباید به گونه‌ای رفتار کنید که انگار می‌خواهید جای خالی و خلاء عاطفی را که به خاطر شکست عشقی تجربه می‌کنید پر کنید. هم‌چنین نباید هدفتان از ایجاد رابطه، برانگیختن حسادت یا انتقام باشد. اگر می‌خواهید فردی که در گذشته همراهتان بوده را ناراحت کنید راه نادرستی را انتخاب کرده‌اید. آماده نبودن برای آغاز رابطهٔ تازه نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار است و شکست عاطفی دیگری را در پی خواهد داشت. پیش از آغاز رابطهٔ تازه باید خواسته‌های خود را از یک فرد در رابطه بشناسید. ببینید فرد ایده‌آل از نظر شما چه ویژگی‌هایی دارد و خودتان را نیز برای این ویژگی‌های ایده‌آل آماده کنید. عشق یک چیز دو طرفه است پس اگر دنبال ایجاد رابطه با یک فرد موفق و خوشبخت هستید باید خودتان نیز یک فرد موفق و خوشبخت باشید. هنگامی که آمادگی لازم را برای آغاز رابطه در خود پیدا کردید می‌توانید به ایجاد رابطه با فردی تازه فکر کنید. اما باز هم تاکید می‌کنم که نباید شتاب‌زده رفتار کرد.

در برخی شرایط ممکن است نتوانید خودتان مسیر زندگیتان را دگرگون کنید یا شرایط را بهبود ببخشید. در این وضعیت بهترین راه کمک گرفتن از کوچ است. کوچینگ مهارتی است که به شما در این زمینه‌ها کمک می‌کند. کوچینگ (Coaching) فرآیندی است که در آن کوچ(Coach) ، مربی یا راهنما به فرد کمک می‌کند تا با بهره‌گیری از توانمندی‌هایش در زندگی فردی، خانوادگی، شغلی، اجتماعی و … کارکرد بهتری داشته باشد. اگر به کوچ نیازمندید می‌توانید از خدمات کوچینگ ما در این زمینه بهره بگیرید.

راهکارهایی که تا این‌جا گفته شد در شرایطی سودمند است که بتوانید روند زندگی خود را تغییر دهید. اما اگر احساس می‌کنید توان حل مشکل و برون‌رفت از دورهٔ شکست و ناامیدی را ندارید؛ پیشنهاد می‌کنم که پیش روان‌شناس بروید. مشاوره گرفتن از روان‌شناس بهترین روش برای پیدا کردن راهکار مناسب است. روان‌شناس بدون قضاوت و پیش‌داوری و با تحلیل و ارزیابی زوایای گوناگون مشکل، شما را در برون‌رفت از شرایط کنونی راهنمایی می‌کند. از سوی دیگر اگر مشکل به اندازه‌ای شدید باشد که زمینه‌های گوناگون زندگی (فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی) را دچار نابسامانی کرده باشد نیازمند روان‌درمانی هستید. فرآیند روان‌درمانی بدون همکاری با روان‌شناس انجام نخواهد شد. روان‌شناسان ما در گروه آقای روان‌شناس آمادهٔ مشاورهٔ آنلاین و حضوری با شما هستند با ما گفت‌و‌گو کنید.

سلام ضمن تشکر از مطالب خوبتون ما رشته ای بنام روان کاوی در ایران نداریم . اگر منظورتون رویکرد روان‌درمانی پویشی هست بهتره این عنوان رو‌برای خودتون تعریف کنید .

نخست این‌که نوشتن این دیدگاه روی این نوشته نامربوط به نظر میاد. موضوع این نوشته روانکاوی نیست. و من در جایی از سایت از روان‌شناسی به عنوان رشته یاد نکردم، که شما میگین ما در ایران رشته روانکاوی نداریم. منظور از این ما کیه؟ روانکاوی یکی از رویکردهای روان‌شناسیه که زیگموند فروید اون رو بنیان‌گذاری کرد. بله نیازه روانکاوی رو تعریف کنیم. در این‌جا گفتم که روانکاوی چیست. نکتهٔ مهم در این‌جا اینه که روانکاوی لزوما به معنی کار درمانی نیست و باید بدونید که روانکاوی با روان‌درمانی پویشی متفاوته. روان‌درمانی پویشی (Psychodynamic Psychotherapy) یکی از شیوه‌های روان‌درمانی است که بر اساس رویکرد روانکاوی عمل می‌کنه پس روانکاوی به عنوان کل، و روان‌درمانی پویشی به عنوان بخشی از این کل در نظر گرفته میشه. پیش از اظهار فضل بهتره کمی میزان دانش خودمونو بالا ببریم. سپاس‌گزارم

دیدگاه

نام

ایمیل

نام ، ایمیل و وب سایت خود را برای بار دیگر که اظهار نظر می کنم در این مرورگر ذخیره کنید.


 


 


 


 

کلینیک روانشناسی آقای روانشناس در تهران آماده خدمات روانشناسی و مشاوره آنلاین و حضوری به شماست. برای رزرو مشاوره در تهران با ما تماس بگیرید

© Copyright Mr Psychologist

شکست عشقی یکی از رخدادهای ناگواری است که در زندگی بیش‌تر ما پیش آمده است. با پایان یک رابطه و جدایی فرد روزهای سختی را سپری می‌کند و احساس ناامیدی و شکست او را رها نمی‌کند. بروز این احساسات و حالت‌های افسردگی طبیعی است و ممکن است چند ماه هم دنباله داشته باشد اما اگر فرد نتواند خودش را با شرایط تازه سازگار کند و از حالت ناامیدی و افسردگی بیرون بیاید دچار اختلالات روان‌شناختی به ویژه افسردگی می‌شود. من در این نوشته چند راهکار برای برون‌رفت از شرایط شکست عشقی پیشنهاد خواهم کرد.

شکست عشقی بر روی رفتار و فرآیندهای روانی ما تاثیر منفی می‌گذارد پس برای برون‌رفت از این مشکل نیاز به راهکارهای شناختی و رفتاری داریم. به یاد بسپاریم دگرگونی و بهبود از خودمان آغاز می‌شود پس بدون تلاش نمی‌توانیم به زندگی طبیعی بازگردیم.

هنگامی که شکست عشقی و جدایی را تجربه می‌کنیم باید بپذیریم که رابطه به پایان رسیده و بازگشت غیر منطقی است. رها کردن، سخت‌ترین گامی است که برای پایان دادن به احساس شکست عشقی باید برداشته شود. هر آن‌چه که شما را به یاد او می‌اندازد دور بیاندازید. پیام‌ها، عکس‌ها و شماره تلفن او را پاک کنید و تمام دسترسی‌ها را به فرد محدود کنید. قرار نیست که رابطهٔ دوستانه پس از شکست عشقی با فرد مقابل حفظ شود. از سوی دیگر به دنبال گرفتن انتقام یا کارهای تلافی جویانه نباشید. به او پیام ندهید و اگر با شما تماس گرفت به او پاسخ ندهید.

هنگامی که دچار شکست عشقی می‌شویم احساس فقدان و از دست‌دادن در ما پدید می‌آید. این احساس تا اندازه‌ای همانند حسی است که در هنگام مرگ عزیزان در ما دیده می‌شود. ما کسی را برای همیشه از دست داده‌ایم پس نیاز است برای برون‌رفت از شرایط سوگواری کنیم. این سوگواری رفتاری نابه‌جا و ناهنجار نیست. گریه کردن روند سوگواری را آسان می‌کند. پیش‌تر پرسیده شده بود که گریه کردن خوب است یا بد؟ در پاسخ باید بگوییم گریه کردن فشارهای روانی را کاهش می‌دهد و یک کاتارسیس روانی سودمند است. اما به یاد بسپارید اگر گریه کردن از نظر شدت و بازهٔ زمانی، بلند مدت باشد نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار خواهد بود و فرد را دچار اختلال افسردگی یا دیگر اختلالات روانی می‌کند.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

هنگامی که در رابطه هستیم بسیاری از جنبه‌های رابطه را در نظر نمی‌گیریم. ما بیش‌تر بر روی ویژگی‌های مثبت تمرکز می‌کنیم و از مشکلات و چالش‌های رابطه چشم‌پوشی می‌کنیم تا جایی که نابسامانی در رابطه پدید می‌آید. معمولاً در پدید آمدن مشکلات و جدایی هر دو طرف رابطه مقصر هستند. با نگاه و ارزیابی گذشته، اشتباهات خود و طرف مقابل را شناسایی کنید. ما باید توانایی مسئولیت‌پذیری را در خود پرورش دهیم. با پذیرش اشتباهاتمان به تجارب عاطفی ما افزوده می‌شود. این تجارب عاطفی ما را در برون‌رفت از شرایط کنونی یاری می‌کند و از سوی دیگر به ما کمک می‌کند که در روابط آینده پویاتر و بهتر رفتار کنیم.

فکر کردن به این موارد خوب است اما نباید تبدیل به نشخوار ذهنی شود. نشخوار ذهنی به زبان ساده یعنی:‌ «اندیشیدن بیهوده و  بیش از اندازه به رخدادهای ناگوار گذشته و نگرانی از بروز آن‌ها در آینده». از افکار پوچ دست بردارید زیرا این افکار آیندهٔ شما را به نابودی می‌کشاند و زمینه‌ساز بروز اختلال اضطراب می‌شود.

همان‌گونه که گفته شد گریه کردن خوب است اما این جمله به این معنی نیست که گریه کردن از شادمانی بهتر است. گریستن و خندیدن دو واکنش هیجانی انسان به رخدادها هستند که هر کدام در جای خود سودمندند. پس از گذار از مرحلهٔ سوگواری نیاز است که شاد زیستن را تجربه کنید. فرصت زندگی شاد و آرام را به خودتان بدهید. کارهایی که برایتان لذت‌بخش است را انجام دهید. یکی از عواملی که آغاز روند شاد زیستن را به تأخیر می‌اندازد حساسیت نسبت به نگاه و باور دیگران است. برخی از مردم بر این باورند که: «من اگر یک هفته پس از جدایی، احساس شادمانی خود را به دست آورم و به اندوه و غم پایان بدهم از دید دیگران فردی غیر طبیعی و ناهنجار شناخته می‌شوم». این نگرش نادرست را رها کنید. دیگران در جایگاه شما نیستند و نمی‌توانند اندوهی را که پشت سر گذاشته‌اید به درستی درک کنند. سوگواری برای دریافت بازخورد مثبت از سوی دیگران زمینه‌ساز بروز اختلالات اضطرابی در فرد می‌شود. پس برای خودتان زندگی کنید و به باورهای نادرست دیگران توجه نکنید. افسوس گذشته را نخورید و در زمان حال زندگی کنید.

موسیقی خوراک ذهن و روح انسان است. موسیقی که می‌شنویم نه تنها روی روان بلکه روی رفتارهای ما نیز اثرگذار است. گوش دادن به آهنگ‌های شاد یکی از کارهایی است که در بهبود حال فرد پس از شکست عشقی موثر است. گوش دادن به آهنگ‌های غمگین روی ناهشیار ذهن اثر منفی می‌گذارد. محتوای آهنگ‌های غمگین، مکانیزم‌های دفاعی فرد را فعال و تقویت می‌کند که پیامد آن بروز افسردگی در فرد خواهد بود.

خانواده و دوستان صمیمی کسانی هستند که ما به آن‌ها دلبستگی متقابل داریم. حمایت عاطفی دوستان و خانواده در این شرایط از فردی که دچار شکست عشقی شده بسیار سودمند است. این حمایت عاطفی باید به دور از هر گونه قضاوت و پیشداوری نسبت به فرد باشد. وقت گذراندن با خانواده و دوستان صمیمی احساس تنهایی را کاهش می‌دهد. پس بیش‌تر با خانواده وقت بگذرانید و به دیدار دوستانتان بروید.

برای پایان دادن به بحران شکست عشقی از تختخواب بیرون بیایید و تمام روز را در خانه نمانید. سفر کردن برای بهبود روحیه بسیار خوب است. با سفر کردن می‌توانید از شرایط محیطی که برایتان اندوه‌بار است فاصله بگیرید. این فاصله گرفتن از شرایط محیطی در بهبود روحیهٔ فرد و کاهش اندوه بسیار سودمند است. اگر آمادگی سفر کردن را ندارید به جاهای تازه بروید. به کافی‌شاپ‌هایی که تاکنون نرفته‌اید بروید و قهوه بنوشید. شاید سال‌هاست شهربازی نرفته‌اید و نیاز به هیجان داشته باشید. یا نیاز به کوهنوردی و طبیعت‌گردی داشته باشید.

بیش‌تر مردم پس از شکست عشقی به دو گونه نسبت به شبکه‌های اجتماعی رفتار می‌کنند. گروهی بر این باورند که بهتر است از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرند و برخی دیگر خود را غرق کار با شبکه‌های اجتماعی می‌کنند. به شما پیشنهاد می‌کنم با بروز شکست عشقی از کار کردن با شبکه‌های اجتماعی خودداری نکنید. از سوی دیگر نباید تمام وقت خود را در شبکه‌های اجتماعی تلف کنید. بهترین کار این است که فردی که با او در ارتباط بودید را در شبکه‌های اجتماعی مسدود کنید و رفتاری طبیعی داشته باشید. نیاز نیست که پیاپی جمله‌های اندوه‌بار را توییت کنید و عکس‌هایی با محتوای خیانت و بی‌اعتمادی به عشق را در اینستاگرام منتشر کنید. نقش افراد خوشحال و بی‌خیال را هم بازی نکنید. پیشنهاد می‌کنم خودتان باشید و از افراط و تفریط دست بردارید.

اکنون زمان آن رسیده که بیش‌تر برای خودتان وقت بگذارید. خودتان را بهتر بشناسید. کاستی‌ها و توانمندی‌هایتان را بیابید. هر انسانی دارای کاستی‌ها و توانمندی‌هایی است. ما با بهره‌گیری از توانمندی‌ها می‌توانیم اثرات منفی کاستی‌ها و نقاط ضعف را به طور چشمگیری کاهش دهیم. در این مرحله باید خودمان را همان‌گونه که هستیم بپذیریم نه آن‌گونه که دیگران انتظار دارند باشیم. تا زمانی که نتوانیم خودمان را بشناسیم اشتباهات کماکان تکرار خواهند شد و نمی‌توانیم دست به جبران گذشته بزنیم.

هنگامی که افراد شکست عشقی را تجربه می‌کنند بی‌انگیزه می‌شوند و اهداف زندگیشان را فراموش می‌کنند. زندگی بدون هدف، پوچ و بی‌معنا خواهد بود. نیازها و اهداف خود را پیدا کنید و برای دستیابی به اهداف و برطرف کردن نیازها تلاش کنید. برای خودتان اهداف کوچک و بزرگ تعریف کنید. این هدف می‌تواند تناسب اندام، یادگیری زبان انگلیسی، ازدواج موفق یا هر چیز دیگری باشد. داشتن هدف به تنهایی کافی نیست باید برای دستیابی به این اهداف تلاش کنید.

نمی‌توانیم انکار کنیم که پس از تجربهٔ شکست عشقی دیگر کسی را دوست نخواهیم داشت. نباید فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن را از خودمان بگیریم. نمی‌توانیم دیگران را برای گناهی که دیگری مدت‌ها پیش در برابر ما انجام داده محاکمه کنیم. برای نمونه کسانی را می‌بینیم که پس از تجربهٔ دردناک خیانت می‌گویند: «همهٔ آدم‌ها خیانتکارند». بهتر است این کلیشه‌های پوچ را رها کنید و به خودتان و دیگران فرصت دوباره بدهید. اما برای آغاز یک رابطهٔ تازه شتاب‌زده رفتار نکنید. نباید به گونه‌ای رفتار کنید که انگار می‌خواهید جای خالی و خلاء عاطفی را که به خاطر شکست عشقی تجربه می‌کنید پر کنید. هم‌چنین نباید هدفتان از ایجاد رابطه، برانگیختن حسادت یا انتقام باشد. اگر می‌خواهید فردی که در گذشته همراهتان بوده را ناراحت کنید راه نادرستی را انتخاب کرده‌اید. آماده نبودن برای آغاز رابطهٔ تازه نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار است و شکست عاطفی دیگری را در پی خواهد داشت. پیش از آغاز رابطهٔ تازه باید خواسته‌های خود را از یک فرد در رابطه بشناسید. ببینید فرد ایده‌آل از نظر شما چه ویژگی‌هایی دارد و خودتان را نیز برای این ویژگی‌های ایده‌آل آماده کنید. عشق یک چیز دو طرفه است پس اگر دنبال ایجاد رابطه با یک فرد موفق و خوشبخت هستید باید خودتان نیز یک فرد موفق و خوشبخت باشید. هنگامی که آمادگی لازم را برای آغاز رابطه در خود پیدا کردید می‌توانید به ایجاد رابطه با فردی تازه فکر کنید. اما باز هم تاکید می‌کنم که نباید شتاب‌زده رفتار کرد.

در برخی شرایط ممکن است نتوانید خودتان مسیر زندگیتان را دگرگون کنید یا شرایط را بهبود ببخشید. در این وضعیت بهترین راه کمک گرفتن از کوچ است. کوچینگ مهارتی است که به شما در این زمینه‌ها کمک می‌کند. کوچینگ (Coaching) فرآیندی است که در آن کوچ(Coach) ، مربی یا راهنما به فرد کمک می‌کند تا با بهره‌گیری از توانمندی‌هایش در زندگی فردی، خانوادگی، شغلی، اجتماعی و … کارکرد بهتری داشته باشد. اگر به کوچ نیازمندید می‌توانید از خدمات کوچینگ ما در این زمینه بهره بگیرید.

راهکارهایی که تا این‌جا گفته شد در شرایطی سودمند است که بتوانید روند زندگی خود را تغییر دهید. اما اگر احساس می‌کنید توان حل مشکل و برون‌رفت از دورهٔ شکست و ناامیدی را ندارید؛ پیشنهاد می‌کنم که پیش روان‌شناس بروید. مشاوره گرفتن از روان‌شناس بهترین روش برای پیدا کردن راهکار مناسب است. روان‌شناس بدون قضاوت و پیش‌داوری و با تحلیل و ارزیابی زوایای گوناگون مشکل، شما را در برون‌رفت از شرایط کنونی راهنمایی می‌کند. از سوی دیگر اگر مشکل به اندازه‌ای شدید باشد که زمینه‌های گوناگون زندگی (فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی) را دچار نابسامانی کرده باشد نیازمند روان‌درمانی هستید. فرآیند روان‌درمانی بدون همکاری با روان‌شناس انجام نخواهد شد. روان‌شناسان ما در گروه آقای روان‌شناس آمادهٔ مشاورهٔ آنلاین و حضوری با شما هستند با ما گفت‌و‌گو کنید.

سلام ضمن تشکر از مطالب خوبتون ما رشته ای بنام روان کاوی در ایران نداریم . اگر منظورتون رویکرد روان‌درمانی پویشی هست بهتره این عنوان رو‌برای خودتون تعریف کنید .

نخست این‌که نوشتن این دیدگاه روی این نوشته نامربوط به نظر میاد. موضوع این نوشته روانکاوی نیست. و من در جایی از سایت از روان‌شناسی به عنوان رشته یاد نکردم، که شما میگین ما در ایران رشته روانکاوی نداریم. منظور از این ما کیه؟ روانکاوی یکی از رویکردهای روان‌شناسیه که زیگموند فروید اون رو بنیان‌گذاری کرد. بله نیازه روانکاوی رو تعریف کنیم. در این‌جا گفتم که روانکاوی چیست. نکتهٔ مهم در این‌جا اینه که روانکاوی لزوما به معنی کار درمانی نیست و باید بدونید که روانکاوی با روان‌درمانی پویشی متفاوته. روان‌درمانی پویشی (Psychodynamic Psychotherapy) یکی از شیوه‌های روان‌درمانی است که بر اساس رویکرد روانکاوی عمل می‌کنه پس روانکاوی به عنوان کل، و روان‌درمانی پویشی به عنوان بخشی از این کل در نظر گرفته میشه. پیش از اظهار فضل بهتره کمی میزان دانش خودمونو بالا ببریم. سپاس‌گزارم

دیدگاه

نام

ایمیل

نام ، ایمیل و وب سایت خود را برای بار دیگر که اظهار نظر می کنم در این مرورگر ذخیره کنید.


 


 


 


 

کلینیک روانشناسی آقای روانشناس در تهران آماده خدمات روانشناسی و مشاوره آنلاین و حضوری به شماست. برای رزرو مشاوره در تهران با ما تماس بگیرید

© Copyright Mr Psychologist

شکست عشقی یکی از رخدادهای ناگواری است که در زندگی بیش‌تر ما پیش آمده است. با پایان یک رابطه و جدایی فرد روزهای سختی را سپری می‌کند و احساس ناامیدی و شکست او را رها نمی‌کند. بروز این احساسات و حالت‌های افسردگی طبیعی است و ممکن است چند ماه هم دنباله داشته باشد اما اگر فرد نتواند خودش را با شرایط تازه سازگار کند و از حالت ناامیدی و افسردگی بیرون بیاید دچار اختلالات روان‌شناختی به ویژه افسردگی می‌شود. من در این نوشته چند راهکار برای برون‌رفت از شرایط شکست عشقی پیشنهاد خواهم کرد.

شکست عشقی بر روی رفتار و فرآیندهای روانی ما تاثیر منفی می‌گذارد پس برای برون‌رفت از این مشکل نیاز به راهکارهای شناختی و رفتاری داریم. به یاد بسپاریم دگرگونی و بهبود از خودمان آغاز می‌شود پس بدون تلاش نمی‌توانیم به زندگی طبیعی بازگردیم.

هنگامی که شکست عشقی و جدایی را تجربه می‌کنیم باید بپذیریم که رابطه به پایان رسیده و بازگشت غیر منطقی است. رها کردن، سخت‌ترین گامی است که برای پایان دادن به احساس شکست عشقی باید برداشته شود. هر آن‌چه که شما را به یاد او می‌اندازد دور بیاندازید. پیام‌ها، عکس‌ها و شماره تلفن او را پاک کنید و تمام دسترسی‌ها را به فرد محدود کنید. قرار نیست که رابطهٔ دوستانه پس از شکست عشقی با فرد مقابل حفظ شود. از سوی دیگر به دنبال گرفتن انتقام یا کارهای تلافی جویانه نباشید. به او پیام ندهید و اگر با شما تماس گرفت به او پاسخ ندهید.

هنگامی که دچار شکست عشقی می‌شویم احساس فقدان و از دست‌دادن در ما پدید می‌آید. این احساس تا اندازه‌ای همانند حسی است که در هنگام مرگ عزیزان در ما دیده می‌شود. ما کسی را برای همیشه از دست داده‌ایم پس نیاز است برای برون‌رفت از شرایط سوگواری کنیم. این سوگواری رفتاری نابه‌جا و ناهنجار نیست. گریه کردن روند سوگواری را آسان می‌کند. پیش‌تر پرسیده شده بود که گریه کردن خوب است یا بد؟ در پاسخ باید بگوییم گریه کردن فشارهای روانی را کاهش می‌دهد و یک کاتارسیس روانی سودمند است. اما به یاد بسپارید اگر گریه کردن از نظر شدت و بازهٔ زمانی، بلند مدت باشد نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار خواهد بود و فرد را دچار اختلال افسردگی یا دیگر اختلالات روانی می‌کند.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

هنگامی که در رابطه هستیم بسیاری از جنبه‌های رابطه را در نظر نمی‌گیریم. ما بیش‌تر بر روی ویژگی‌های مثبت تمرکز می‌کنیم و از مشکلات و چالش‌های رابطه چشم‌پوشی می‌کنیم تا جایی که نابسامانی در رابطه پدید می‌آید. معمولاً در پدید آمدن مشکلات و جدایی هر دو طرف رابطه مقصر هستند. با نگاه و ارزیابی گذشته، اشتباهات خود و طرف مقابل را شناسایی کنید. ما باید توانایی مسئولیت‌پذیری را در خود پرورش دهیم. با پذیرش اشتباهاتمان به تجارب عاطفی ما افزوده می‌شود. این تجارب عاطفی ما را در برون‌رفت از شرایط کنونی یاری می‌کند و از سوی دیگر به ما کمک می‌کند که در روابط آینده پویاتر و بهتر رفتار کنیم.

فکر کردن به این موارد خوب است اما نباید تبدیل به نشخوار ذهنی شود. نشخوار ذهنی به زبان ساده یعنی:‌ «اندیشیدن بیهوده و  بیش از اندازه به رخدادهای ناگوار گذشته و نگرانی از بروز آن‌ها در آینده». از افکار پوچ دست بردارید زیرا این افکار آیندهٔ شما را به نابودی می‌کشاند و زمینه‌ساز بروز اختلال اضطراب می‌شود.

همان‌گونه که گفته شد گریه کردن خوب است اما این جمله به این معنی نیست که گریه کردن از شادمانی بهتر است. گریستن و خندیدن دو واکنش هیجانی انسان به رخدادها هستند که هر کدام در جای خود سودمندند. پس از گذار از مرحلهٔ سوگواری نیاز است که شاد زیستن را تجربه کنید. فرصت زندگی شاد و آرام را به خودتان بدهید. کارهایی که برایتان لذت‌بخش است را انجام دهید. یکی از عواملی که آغاز روند شاد زیستن را به تأخیر می‌اندازد حساسیت نسبت به نگاه و باور دیگران است. برخی از مردم بر این باورند که: «من اگر یک هفته پس از جدایی، احساس شادمانی خود را به دست آورم و به اندوه و غم پایان بدهم از دید دیگران فردی غیر طبیعی و ناهنجار شناخته می‌شوم». این نگرش نادرست را رها کنید. دیگران در جایگاه شما نیستند و نمی‌توانند اندوهی را که پشت سر گذاشته‌اید به درستی درک کنند. سوگواری برای دریافت بازخورد مثبت از سوی دیگران زمینه‌ساز بروز اختلالات اضطرابی در فرد می‌شود. پس برای خودتان زندگی کنید و به باورهای نادرست دیگران توجه نکنید. افسوس گذشته را نخورید و در زمان حال زندگی کنید.

موسیقی خوراک ذهن و روح انسان است. موسیقی که می‌شنویم نه تنها روی روان بلکه روی رفتارهای ما نیز اثرگذار است. گوش دادن به آهنگ‌های شاد یکی از کارهایی است که در بهبود حال فرد پس از شکست عشقی موثر است. گوش دادن به آهنگ‌های غمگین روی ناهشیار ذهن اثر منفی می‌گذارد. محتوای آهنگ‌های غمگین، مکانیزم‌های دفاعی فرد را فعال و تقویت می‌کند که پیامد آن بروز افسردگی در فرد خواهد بود.

خانواده و دوستان صمیمی کسانی هستند که ما به آن‌ها دلبستگی متقابل داریم. حمایت عاطفی دوستان و خانواده در این شرایط از فردی که دچار شکست عشقی شده بسیار سودمند است. این حمایت عاطفی باید به دور از هر گونه قضاوت و پیشداوری نسبت به فرد باشد. وقت گذراندن با خانواده و دوستان صمیمی احساس تنهایی را کاهش می‌دهد. پس بیش‌تر با خانواده وقت بگذرانید و به دیدار دوستانتان بروید.

برای پایان دادن به بحران شکست عشقی از تختخواب بیرون بیایید و تمام روز را در خانه نمانید. سفر کردن برای بهبود روحیه بسیار خوب است. با سفر کردن می‌توانید از شرایط محیطی که برایتان اندوه‌بار است فاصله بگیرید. این فاصله گرفتن از شرایط محیطی در بهبود روحیهٔ فرد و کاهش اندوه بسیار سودمند است. اگر آمادگی سفر کردن را ندارید به جاهای تازه بروید. به کافی‌شاپ‌هایی که تاکنون نرفته‌اید بروید و قهوه بنوشید. شاید سال‌هاست شهربازی نرفته‌اید و نیاز به هیجان داشته باشید. یا نیاز به کوهنوردی و طبیعت‌گردی داشته باشید.

بیش‌تر مردم پس از شکست عشقی به دو گونه نسبت به شبکه‌های اجتماعی رفتار می‌کنند. گروهی بر این باورند که بهتر است از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرند و برخی دیگر خود را غرق کار با شبکه‌های اجتماعی می‌کنند. به شما پیشنهاد می‌کنم با بروز شکست عشقی از کار کردن با شبکه‌های اجتماعی خودداری نکنید. از سوی دیگر نباید تمام وقت خود را در شبکه‌های اجتماعی تلف کنید. بهترین کار این است که فردی که با او در ارتباط بودید را در شبکه‌های اجتماعی مسدود کنید و رفتاری طبیعی داشته باشید. نیاز نیست که پیاپی جمله‌های اندوه‌بار را توییت کنید و عکس‌هایی با محتوای خیانت و بی‌اعتمادی به عشق را در اینستاگرام منتشر کنید. نقش افراد خوشحال و بی‌خیال را هم بازی نکنید. پیشنهاد می‌کنم خودتان باشید و از افراط و تفریط دست بردارید.

اکنون زمان آن رسیده که بیش‌تر برای خودتان وقت بگذارید. خودتان را بهتر بشناسید. کاستی‌ها و توانمندی‌هایتان را بیابید. هر انسانی دارای کاستی‌ها و توانمندی‌هایی است. ما با بهره‌گیری از توانمندی‌ها می‌توانیم اثرات منفی کاستی‌ها و نقاط ضعف را به طور چشمگیری کاهش دهیم. در این مرحله باید خودمان را همان‌گونه که هستیم بپذیریم نه آن‌گونه که دیگران انتظار دارند باشیم. تا زمانی که نتوانیم خودمان را بشناسیم اشتباهات کماکان تکرار خواهند شد و نمی‌توانیم دست به جبران گذشته بزنیم.

هنگامی که افراد شکست عشقی را تجربه می‌کنند بی‌انگیزه می‌شوند و اهداف زندگیشان را فراموش می‌کنند. زندگی بدون هدف، پوچ و بی‌معنا خواهد بود. نیازها و اهداف خود را پیدا کنید و برای دستیابی به اهداف و برطرف کردن نیازها تلاش کنید. برای خودتان اهداف کوچک و بزرگ تعریف کنید. این هدف می‌تواند تناسب اندام، یادگیری زبان انگلیسی، ازدواج موفق یا هر چیز دیگری باشد. داشتن هدف به تنهایی کافی نیست باید برای دستیابی به این اهداف تلاش کنید.

نمی‌توانیم انکار کنیم که پس از تجربهٔ شکست عشقی دیگر کسی را دوست نخواهیم داشت. نباید فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن را از خودمان بگیریم. نمی‌توانیم دیگران را برای گناهی که دیگری مدت‌ها پیش در برابر ما انجام داده محاکمه کنیم. برای نمونه کسانی را می‌بینیم که پس از تجربهٔ دردناک خیانت می‌گویند: «همهٔ آدم‌ها خیانتکارند». بهتر است این کلیشه‌های پوچ را رها کنید و به خودتان و دیگران فرصت دوباره بدهید. اما برای آغاز یک رابطهٔ تازه شتاب‌زده رفتار نکنید. نباید به گونه‌ای رفتار کنید که انگار می‌خواهید جای خالی و خلاء عاطفی را که به خاطر شکست عشقی تجربه می‌کنید پر کنید. هم‌چنین نباید هدفتان از ایجاد رابطه، برانگیختن حسادت یا انتقام باشد. اگر می‌خواهید فردی که در گذشته همراهتان بوده را ناراحت کنید راه نادرستی را انتخاب کرده‌اید. آماده نبودن برای آغاز رابطهٔ تازه نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار است و شکست عاطفی دیگری را در پی خواهد داشت. پیش از آغاز رابطهٔ تازه باید خواسته‌های خود را از یک فرد در رابطه بشناسید. ببینید فرد ایده‌آل از نظر شما چه ویژگی‌هایی دارد و خودتان را نیز برای این ویژگی‌های ایده‌آل آماده کنید. عشق یک چیز دو طرفه است پس اگر دنبال ایجاد رابطه با یک فرد موفق و خوشبخت هستید باید خودتان نیز یک فرد موفق و خوشبخت باشید. هنگامی که آمادگی لازم را برای آغاز رابطه در خود پیدا کردید می‌توانید به ایجاد رابطه با فردی تازه فکر کنید. اما باز هم تاکید می‌کنم که نباید شتاب‌زده رفتار کرد.

در برخی شرایط ممکن است نتوانید خودتان مسیر زندگیتان را دگرگون کنید یا شرایط را بهبود ببخشید. در این وضعیت بهترین راه کمک گرفتن از کوچ است. کوچینگ مهارتی است که به شما در این زمینه‌ها کمک می‌کند. کوچینگ (Coaching) فرآیندی است که در آن کوچ(Coach) ، مربی یا راهنما به فرد کمک می‌کند تا با بهره‌گیری از توانمندی‌هایش در زندگی فردی، خانوادگی، شغلی، اجتماعی و … کارکرد بهتری داشته باشد. اگر به کوچ نیازمندید می‌توانید از خدمات کوچینگ ما در این زمینه بهره بگیرید.

راهکارهایی که تا این‌جا گفته شد در شرایطی سودمند است که بتوانید روند زندگی خود را تغییر دهید. اما اگر احساس می‌کنید توان حل مشکل و برون‌رفت از دورهٔ شکست و ناامیدی را ندارید؛ پیشنهاد می‌کنم که پیش روان‌شناس بروید. مشاوره گرفتن از روان‌شناس بهترین روش برای پیدا کردن راهکار مناسب است. روان‌شناس بدون قضاوت و پیش‌داوری و با تحلیل و ارزیابی زوایای گوناگون مشکل، شما را در برون‌رفت از شرایط کنونی راهنمایی می‌کند. از سوی دیگر اگر مشکل به اندازه‌ای شدید باشد که زمینه‌های گوناگون زندگی (فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی) را دچار نابسامانی کرده باشد نیازمند روان‌درمانی هستید. فرآیند روان‌درمانی بدون همکاری با روان‌شناس انجام نخواهد شد. روان‌شناسان ما در گروه آقای روان‌شناس آمادهٔ مشاورهٔ آنلاین و حضوری با شما هستند با ما گفت‌و‌گو کنید.

سلام ضمن تشکر از مطالب خوبتون ما رشته ای بنام روان کاوی در ایران نداریم . اگر منظورتون رویکرد روان‌درمانی پویشی هست بهتره این عنوان رو‌برای خودتون تعریف کنید .

نخست این‌که نوشتن این دیدگاه روی این نوشته نامربوط به نظر میاد. موضوع این نوشته روانکاوی نیست. و من در جایی از سایت از روان‌شناسی به عنوان رشته یاد نکردم، که شما میگین ما در ایران رشته روانکاوی نداریم. منظور از این ما کیه؟ روانکاوی یکی از رویکردهای روان‌شناسیه که زیگموند فروید اون رو بنیان‌گذاری کرد. بله نیازه روانکاوی رو تعریف کنیم. در این‌جا گفتم که روانکاوی چیست. نکتهٔ مهم در این‌جا اینه که روانکاوی لزوما به معنی کار درمانی نیست و باید بدونید که روانکاوی با روان‌درمانی پویشی متفاوته. روان‌درمانی پویشی (Psychodynamic Psychotherapy) یکی از شیوه‌های روان‌درمانی است که بر اساس رویکرد روانکاوی عمل می‌کنه پس روانکاوی به عنوان کل، و روان‌درمانی پویشی به عنوان بخشی از این کل در نظر گرفته میشه. پیش از اظهار فضل بهتره کمی میزان دانش خودمونو بالا ببریم. سپاس‌گزارم

دیدگاه

نام

ایمیل

نام ، ایمیل و وب سایت خود را برای بار دیگر که اظهار نظر می کنم در این مرورگر ذخیره کنید.


 


 


 


 

کلینیک روانشناسی آقای روانشناس در تهران آماده خدمات روانشناسی و مشاوره آنلاین و حضوری به شماست. برای رزرو مشاوره در تهران با ما تماس بگیرید

© Copyright Mr Psychologist

شکست عشقی یکی از رخدادهای ناگواری است که در زندگی بیش‌تر ما پیش آمده است. با پایان یک رابطه و جدایی فرد روزهای سختی را سپری می‌کند و احساس ناامیدی و شکست او را رها نمی‌کند. بروز این احساسات و حالت‌های افسردگی طبیعی است و ممکن است چند ماه هم دنباله داشته باشد اما اگر فرد نتواند خودش را با شرایط تازه سازگار کند و از حالت ناامیدی و افسردگی بیرون بیاید دچار اختلالات روان‌شناختی به ویژه افسردگی می‌شود. من در این نوشته چند راهکار برای برون‌رفت از شرایط شکست عشقی پیشنهاد خواهم کرد.

شکست عشقی بر روی رفتار و فرآیندهای روانی ما تاثیر منفی می‌گذارد پس برای برون‌رفت از این مشکل نیاز به راهکارهای شناختی و رفتاری داریم. به یاد بسپاریم دگرگونی و بهبود از خودمان آغاز می‌شود پس بدون تلاش نمی‌توانیم به زندگی طبیعی بازگردیم.

هنگامی که شکست عشقی و جدایی را تجربه می‌کنیم باید بپذیریم که رابطه به پایان رسیده و بازگشت غیر منطقی است. رها کردن، سخت‌ترین گامی است که برای پایان دادن به احساس شکست عشقی باید برداشته شود. هر آن‌چه که شما را به یاد او می‌اندازد دور بیاندازید. پیام‌ها، عکس‌ها و شماره تلفن او را پاک کنید و تمام دسترسی‌ها را به فرد محدود کنید. قرار نیست که رابطهٔ دوستانه پس از شکست عشقی با فرد مقابل حفظ شود. از سوی دیگر به دنبال گرفتن انتقام یا کارهای تلافی جویانه نباشید. به او پیام ندهید و اگر با شما تماس گرفت به او پاسخ ندهید.

هنگامی که دچار شکست عشقی می‌شویم احساس فقدان و از دست‌دادن در ما پدید می‌آید. این احساس تا اندازه‌ای همانند حسی است که در هنگام مرگ عزیزان در ما دیده می‌شود. ما کسی را برای همیشه از دست داده‌ایم پس نیاز است برای برون‌رفت از شرایط سوگواری کنیم. این سوگواری رفتاری نابه‌جا و ناهنجار نیست. گریه کردن روند سوگواری را آسان می‌کند. پیش‌تر پرسیده شده بود که گریه کردن خوب است یا بد؟ در پاسخ باید بگوییم گریه کردن فشارهای روانی را کاهش می‌دهد و یک کاتارسیس روانی سودمند است. اما به یاد بسپارید اگر گریه کردن از نظر شدت و بازهٔ زمانی، بلند مدت باشد نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار خواهد بود و فرد را دچار اختلال افسردگی یا دیگر اختلالات روانی می‌کند.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

هنگامی که در رابطه هستیم بسیاری از جنبه‌های رابطه را در نظر نمی‌گیریم. ما بیش‌تر بر روی ویژگی‌های مثبت تمرکز می‌کنیم و از مشکلات و چالش‌های رابطه چشم‌پوشی می‌کنیم تا جایی که نابسامانی در رابطه پدید می‌آید. معمولاً در پدید آمدن مشکلات و جدایی هر دو طرف رابطه مقصر هستند. با نگاه و ارزیابی گذشته، اشتباهات خود و طرف مقابل را شناسایی کنید. ما باید توانایی مسئولیت‌پذیری را در خود پرورش دهیم. با پذیرش اشتباهاتمان به تجارب عاطفی ما افزوده می‌شود. این تجارب عاطفی ما را در برون‌رفت از شرایط کنونی یاری می‌کند و از سوی دیگر به ما کمک می‌کند که در روابط آینده پویاتر و بهتر رفتار کنیم.

فکر کردن به این موارد خوب است اما نباید تبدیل به نشخوار ذهنی شود. نشخوار ذهنی به زبان ساده یعنی:‌ «اندیشیدن بیهوده و  بیش از اندازه به رخدادهای ناگوار گذشته و نگرانی از بروز آن‌ها در آینده». از افکار پوچ دست بردارید زیرا این افکار آیندهٔ شما را به نابودی می‌کشاند و زمینه‌ساز بروز اختلال اضطراب می‌شود.

همان‌گونه که گفته شد گریه کردن خوب است اما این جمله به این معنی نیست که گریه کردن از شادمانی بهتر است. گریستن و خندیدن دو واکنش هیجانی انسان به رخدادها هستند که هر کدام در جای خود سودمندند. پس از گذار از مرحلهٔ سوگواری نیاز است که شاد زیستن را تجربه کنید. فرصت زندگی شاد و آرام را به خودتان بدهید. کارهایی که برایتان لذت‌بخش است را انجام دهید. یکی از عواملی که آغاز روند شاد زیستن را به تأخیر می‌اندازد حساسیت نسبت به نگاه و باور دیگران است. برخی از مردم بر این باورند که: «من اگر یک هفته پس از جدایی، احساس شادمانی خود را به دست آورم و به اندوه و غم پایان بدهم از دید دیگران فردی غیر طبیعی و ناهنجار شناخته می‌شوم». این نگرش نادرست را رها کنید. دیگران در جایگاه شما نیستند و نمی‌توانند اندوهی را که پشت سر گذاشته‌اید به درستی درک کنند. سوگواری برای دریافت بازخورد مثبت از سوی دیگران زمینه‌ساز بروز اختلالات اضطرابی در فرد می‌شود. پس برای خودتان زندگی کنید و به باورهای نادرست دیگران توجه نکنید. افسوس گذشته را نخورید و در زمان حال زندگی کنید.

موسیقی خوراک ذهن و روح انسان است. موسیقی که می‌شنویم نه تنها روی روان بلکه روی رفتارهای ما نیز اثرگذار است. گوش دادن به آهنگ‌های شاد یکی از کارهایی است که در بهبود حال فرد پس از شکست عشقی موثر است. گوش دادن به آهنگ‌های غمگین روی ناهشیار ذهن اثر منفی می‌گذارد. محتوای آهنگ‌های غمگین، مکانیزم‌های دفاعی فرد را فعال و تقویت می‌کند که پیامد آن بروز افسردگی در فرد خواهد بود.

خانواده و دوستان صمیمی کسانی هستند که ما به آن‌ها دلبستگی متقابل داریم. حمایت عاطفی دوستان و خانواده در این شرایط از فردی که دچار شکست عشقی شده بسیار سودمند است. این حمایت عاطفی باید به دور از هر گونه قضاوت و پیشداوری نسبت به فرد باشد. وقت گذراندن با خانواده و دوستان صمیمی احساس تنهایی را کاهش می‌دهد. پس بیش‌تر با خانواده وقت بگذرانید و به دیدار دوستانتان بروید.

برای پایان دادن به بحران شکست عشقی از تختخواب بیرون بیایید و تمام روز را در خانه نمانید. سفر کردن برای بهبود روحیه بسیار خوب است. با سفر کردن می‌توانید از شرایط محیطی که برایتان اندوه‌بار است فاصله بگیرید. این فاصله گرفتن از شرایط محیطی در بهبود روحیهٔ فرد و کاهش اندوه بسیار سودمند است. اگر آمادگی سفر کردن را ندارید به جاهای تازه بروید. به کافی‌شاپ‌هایی که تاکنون نرفته‌اید بروید و قهوه بنوشید. شاید سال‌هاست شهربازی نرفته‌اید و نیاز به هیجان داشته باشید. یا نیاز به کوهنوردی و طبیعت‌گردی داشته باشید.

بیش‌تر مردم پس از شکست عشقی به دو گونه نسبت به شبکه‌های اجتماعی رفتار می‌کنند. گروهی بر این باورند که بهتر است از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرند و برخی دیگر خود را غرق کار با شبکه‌های اجتماعی می‌کنند. به شما پیشنهاد می‌کنم با بروز شکست عشقی از کار کردن با شبکه‌های اجتماعی خودداری نکنید. از سوی دیگر نباید تمام وقت خود را در شبکه‌های اجتماعی تلف کنید. بهترین کار این است که فردی که با او در ارتباط بودید را در شبکه‌های اجتماعی مسدود کنید و رفتاری طبیعی داشته باشید. نیاز نیست که پیاپی جمله‌های اندوه‌بار را توییت کنید و عکس‌هایی با محتوای خیانت و بی‌اعتمادی به عشق را در اینستاگرام منتشر کنید. نقش افراد خوشحال و بی‌خیال را هم بازی نکنید. پیشنهاد می‌کنم خودتان باشید و از افراط و تفریط دست بردارید.

اکنون زمان آن رسیده که بیش‌تر برای خودتان وقت بگذارید. خودتان را بهتر بشناسید. کاستی‌ها و توانمندی‌هایتان را بیابید. هر انسانی دارای کاستی‌ها و توانمندی‌هایی است. ما با بهره‌گیری از توانمندی‌ها می‌توانیم اثرات منفی کاستی‌ها و نقاط ضعف را به طور چشمگیری کاهش دهیم. در این مرحله باید خودمان را همان‌گونه که هستیم بپذیریم نه آن‌گونه که دیگران انتظار دارند باشیم. تا زمانی که نتوانیم خودمان را بشناسیم اشتباهات کماکان تکرار خواهند شد و نمی‌توانیم دست به جبران گذشته بزنیم.

هنگامی که افراد شکست عشقی را تجربه می‌کنند بی‌انگیزه می‌شوند و اهداف زندگیشان را فراموش می‌کنند. زندگی بدون هدف، پوچ و بی‌معنا خواهد بود. نیازها و اهداف خود را پیدا کنید و برای دستیابی به اهداف و برطرف کردن نیازها تلاش کنید. برای خودتان اهداف کوچک و بزرگ تعریف کنید. این هدف می‌تواند تناسب اندام، یادگیری زبان انگلیسی، ازدواج موفق یا هر چیز دیگری باشد. داشتن هدف به تنهایی کافی نیست باید برای دستیابی به این اهداف تلاش کنید.

نمی‌توانیم انکار کنیم که پس از تجربهٔ شکست عشقی دیگر کسی را دوست نخواهیم داشت. نباید فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن را از خودمان بگیریم. نمی‌توانیم دیگران را برای گناهی که دیگری مدت‌ها پیش در برابر ما انجام داده محاکمه کنیم. برای نمونه کسانی را می‌بینیم که پس از تجربهٔ دردناک خیانت می‌گویند: «همهٔ آدم‌ها خیانتکارند». بهتر است این کلیشه‌های پوچ را رها کنید و به خودتان و دیگران فرصت دوباره بدهید. اما برای آغاز یک رابطهٔ تازه شتاب‌زده رفتار نکنید. نباید به گونه‌ای رفتار کنید که انگار می‌خواهید جای خالی و خلاء عاطفی را که به خاطر شکست عشقی تجربه می‌کنید پر کنید. هم‌چنین نباید هدفتان از ایجاد رابطه، برانگیختن حسادت یا انتقام باشد. اگر می‌خواهید فردی که در گذشته همراهتان بوده را ناراحت کنید راه نادرستی را انتخاب کرده‌اید. آماده نبودن برای آغاز رابطهٔ تازه نه تنها سودمند نیست بلکه زیان‌بار است و شکست عاطفی دیگری را در پی خواهد داشت. پیش از آغاز رابطهٔ تازه باید خواسته‌های خود را از یک فرد در رابطه بشناسید. ببینید فرد ایده‌آل از نظر شما چه ویژگی‌هایی دارد و خودتان را نیز برای این ویژگی‌های ایده‌آل آماده کنید. عشق یک چیز دو طرفه است پس اگر دنبال ایجاد رابطه با یک فرد موفق و خوشبخت هستید باید خودتان نیز یک فرد موفق و خوشبخت باشید. هنگامی که آمادگی لازم را برای آغاز رابطه در خود پیدا کردید می‌توانید به ایجاد رابطه با فردی تازه فکر کنید. اما باز هم تاکید می‌کنم که نباید شتاب‌زده رفتار کرد.

در برخی شرایط ممکن است نتوانید خودتان مسیر زندگیتان را دگرگون کنید یا شرایط را بهبود ببخشید. در این وضعیت بهترین راه کمک گرفتن از کوچ است. کوچینگ مهارتی است که به شما در این زمینه‌ها کمک می‌کند. کوچینگ (Coaching) فرآیندی است که در آن کوچ(Coach) ، مربی یا راهنما به فرد کمک می‌کند تا با بهره‌گیری از توانمندی‌هایش در زندگی فردی، خانوادگی، شغلی، اجتماعی و … کارکرد بهتری داشته باشد. اگر به کوچ نیازمندید می‌توانید از خدمات کوچینگ ما در این زمینه بهره بگیرید.

راهکارهایی که تا این‌جا گفته شد در شرایطی سودمند است که بتوانید روند زندگی خود را تغییر دهید. اما اگر احساس می‌کنید توان حل مشکل و برون‌رفت از دورهٔ شکست و ناامیدی را ندارید؛ پیشنهاد می‌کنم که پیش روان‌شناس بروید. مشاوره گرفتن از روان‌شناس بهترین روش برای پیدا کردن راهکار مناسب است. روان‌شناس بدون قضاوت و پیش‌داوری و با تحلیل و ارزیابی زوایای گوناگون مشکل، شما را در برون‌رفت از شرایط کنونی راهنمایی می‌کند. از سوی دیگر اگر مشکل به اندازه‌ای شدید باشد که زمینه‌های گوناگون زندگی (فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی) را دچار نابسامانی کرده باشد نیازمند روان‌درمانی هستید. فرآیند روان‌درمانی بدون همکاری با روان‌شناس انجام نخواهد شد. روان‌شناسان ما در گروه آقای روان‌شناس آمادهٔ مشاورهٔ آنلاین و حضوری با شما هستند با ما گفت‌و‌گو کنید.

سلام ضمن تشکر از مطالب خوبتون ما رشته ای بنام روان کاوی در ایران نداریم . اگر منظورتون رویکرد روان‌درمانی پویشی هست بهتره این عنوان رو‌برای خودتون تعریف کنید .

نخست این‌که نوشتن این دیدگاه روی این نوشته نامربوط به نظر میاد. موضوع این نوشته روانکاوی نیست. و من در جایی از سایت از روان‌شناسی به عنوان رشته یاد نکردم، که شما میگین ما در ایران رشته روانکاوی نداریم. منظور از این ما کیه؟ روانکاوی یکی از رویکردهای روان‌شناسیه که زیگموند فروید اون رو بنیان‌گذاری کرد. بله نیازه روانکاوی رو تعریف کنیم. در این‌جا گفتم که روانکاوی چیست. نکتهٔ مهم در این‌جا اینه که روانکاوی لزوما به معنی کار درمانی نیست و باید بدونید که روانکاوی با روان‌درمانی پویشی متفاوته. روان‌درمانی پویشی (Psychodynamic Psychotherapy) یکی از شیوه‌های روان‌درمانی است که بر اساس رویکرد روانکاوی عمل می‌کنه پس روانکاوی به عنوان کل، و روان‌درمانی پویشی به عنوان بخشی از این کل در نظر گرفته میشه. پیش از اظهار فضل بهتره کمی میزان دانش خودمونو بالا ببریم. سپاس‌گزارم

دیدگاه

نام

ایمیل

نام ، ایمیل و وب سایت خود را برای بار دیگر که اظهار نظر می کنم در این مرورگر ذخیره کنید.


 


 


 


 

کلینیک روانشناسی آقای روانشناس در تهران آماده خدمات روانشناسی و مشاوره آنلاین و حضوری به شماست. برای رزرو مشاوره در تهران با ما تماس بگیرید

© Copyright Mr Psychologist

حس عشق و دوست داشتن از جمله زیباترین احساسات انسانی است که هر شخصی نیازمند این احساس است و هر فردی در زندگی خود به‌نوعی درگیر این حس را در عمر خود تجربه کرده است؛ ولی موردی‌که این مسئله را تلخ و ناخوشایند می‌کند، «شکست عشقی» است. تا جایی‌که تجربه نشان داده است هیچ فردی که تجربه عشقی داشته، بدون شکست عشقی نبوده است، به عبارت دیگر اکثر قریب به‌اتفاق افرادی‌که عشق را تجربه کرده‌اند، شکست عشقی را نیز تجربه کرده‌اند. اگر به دنبال مشاوره شکست عشقی هستید، این مطلب را تا پایان بخوانید.

شاید این تعدد شکست‌های عشقی باعث شود که شما بگویید: خب اگه اینطوریه، اصلا من نمیرم سمت عشق و عاشقی. مگه عقلم رو از دست دادم که برم دنبال این چیزا تا بعدش حسابی توی دردسر شکست عشقی و افسردگی بعدش بیفتم.

بله، توصیه می‌کنم که نفس آرامی بکشید و ادامه متن را مطالعه بفرمایید. درد ناشی از شکست عشقی واقعا سخت و آسیب‌رسان می‌باشد. حتی می‌تواند مدت زیادی فکر شما را درگیر کند و تمرکزتان را از شما برباید. ولی این دلیل نمی‌شود که عشق را از خود دریغ کنید. انرژی‌ای که شما از عشق می‌گیرید، مولد اعمال بسیار بزرگی است که می‌تواند شما را در مسیر پیشرفت یاری کند. پس در عین حالی‌که باید مراقب صدمات ناشی از شکست عشقی باشیم، نباید از انرژی و شور ناشی از عشق بی‌بهره بمانیم.

همانطور که گفته شد در اکثر مواقع، به‌دنبال دوست‌داشتن و عاشق شدن، درگیر شکست عشقی می‌شویم؛ به‌همین خاطر، به بررسی این مشکل و مشاوره شکست عشقی می‌پردازیم که درصورت دچار شدن به آن، چگونه از آن شرایط رها شویم:

هر فردی که در زندگی خود دچار شکست عشقی می‌گردد، مانند فرد تصادفی‌ای است که اولین پیامد آن سردرگمی و بلاتکلیفی است که برای مدتی فرد را در سلطه خود نگه می‌دارد. شخصی که دچار این اتفاق تلخ می‌شود، برای مدتی که از فردی به فرد دیگر متفاوت و متغیر می‌باشد، نمی‌تواند تصمیمات خوبی بگیرد و بهره‌وری شخصی‌اش هم در کارها شدیدا کاهش می‌یابد. کلید رهایی از این وضعیت، کنترل افکار و احساسات و جهت دادن به آنهاست. بنابراین بعد از هر رخداد بدی، ازجمله شکست در یک رابطه عاشقانه، باید سریع بر اوضاع مسلط شد و شرایط، احساسات و افکار را تحت کنترل خود داشت و این مورد میسر نمی‌شود مگراینکه واقعیت را قبول کنیم و اقدامات جدید خود را نسبت به شرایط جدید تنظیم کنیم.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

شاید تا به‌حال اصلا به این مورد فکر نکرده بودید و به ذهن‌تان هم خطور نکرده بود که در شرایط سخت عاطفی هم می‌توان یک سیستم حمایتی داشت که دراین مورد یک سیستم حمایت عاطفی است. افراد مسن‌تر مانند برادر، خواهر، دوستان و یا والدین شما که دراین زمینه تجربیاتی دارند، به راحتی وضعیت روحی شما را درک می‌کنند و می‌توانند به شما در این مورد کمک کنند. مشکلی که احتمالا با این روش خواهید داشت این است که از دیگران خجالت بکشید یا آن‌طور که باید با آنها راحت نباشید که حرف‌های دل‌تان را به آن‌ها بگویید. اما باید بدانید که اول باید با این حقیقت کنار آمد که در حال حاضر شما دچار این مشکل هستید و بعد از آن به‌دنبال راه‌حلی باشید. در مرحله آخر اگر نمی‌توانید موضوع را با خانواده و دوستان خود در میان بگذارید می‌توانید از یک مشاور یا روان‌شناس با تجربه کمک بگیرید و مطمئن باشید صحبت‌ها و رازهای شما را با هیچ‌کس در میان نمیگذارد و شما را قضاوت نمی‌کند.

در اینصورت، اصولا نباید مشکلی با بیان مشکل خود با این افراد داشته باشید، چرا که با درمیان گذاشتن مسئله با افراد اطراف خود درحال حل این مشکل هستید و این موردی است که به آن نیاز دارید.

شاید وقتی می‌شنوید که یکی از دوستان‌تان در ماجرای عشقش شکست خورده است، ناراحت و عصبانی شوید، اما گاهی اوقات هم پیش می‌آید که به این نتیجه می‌رسید که این اتفاق به نفع دوست‌تان بوده است و چه بهتر که این اتفاق افتاد. اما مسلما دوست‌تان نظر متفاوتی از نظر شما دارد و حسابی ناراحت است، ولی در هر شرایطی حتما دو جنبه وجود دارد: جنبه مثبت و جنبه منفی.

بعد از رسیدن به این دیدگاه که حتی در مسئله شکست عشقی هم هر دو جنبه وجود دارد، باید بررسی کنید که این جدایی برایتان مثبت است یا منفی. در اکثر موارد جنبه مثبت قوی‌تر است و فرد به‌این نتیجه می‌رسد که شاید از اول انتخاب درستی نداشته است و با این اتفاق، در آینده می‌تواند با فکری بازتر، انتخاب بهتری داشته باشد.

اکثر افراد عاشق پیشه‌ای که دچار شکست عشقی می‌شوند، خود را در اتاق حبس می‌کنند، غذا نمی‌خورند، با دیگران صحبت نمی‌کنند، به ظاهر خود رسیدگی نمی‌کنند و … . اما موردی که باید از آن مطمئن بود، این است که این کارها هیچ کمکی به فرد نخواهند کرد؛ بلکه بیشتر شرایط را برایش سخت‌تر می‌کنند.

توصیه‌ای که به این افراد می‌شود این است که: اتاق، خانه و خلوت خود را ترک کنند و بیرون بیایند و خود را کمی سرگرم کنند تا احساس بهتری پیدا کنند. در توجیه این توصیه باید گفت که از اصول روان‌شناسی و بیولوژی انسانی است که الگوی موجود را مختل کنیم تا بتوانیم، الگوی جدیدی را جایگزین کنیم. در این مورد هم به همین روال پیش می‌رویم. با سرگرم کردن خود با موارد دیگر، این شانس را بدست می‌آوریم که افکار جدیدی را جایگزین افکار غمگین شکست عشقی‌مان کنیم.

در شرایط بد روحی، همانطور که گفته شد، تغذیه و خواب فرد مختل می‌شود و طبیعتا فرد از لحاظ جسمی و روحی ضعیف می‌شود. برای بیرون رفتن از این شرایط باید دقیقا همین زمینه‌ها راتقویت کرد. یعنی این‌که با رسیدگی به تغذیه خود و داشتن خورد و خوراکی مناسب، جسم خود را تقویت کند. بعد از تقویت وضعیت جسمی، نوبت می‌رسد به تقویت روح. عبادت، دعا کردن، خندیدن و هم صحبت شدن با دوستان می‌تواند وضعیت روحی ما را بهبود ببخشد. با بهبود بخشیدن وضعیت روحی، جسمی و معنوی خود می‌توانید با فکری آرام‌تر، تصمیمات بهتری را بگیرید تا در مسیر زندگی یاری‌تان کند.

اجتماعی بودن و هم‌نشینی با دیگران یکی از بهترین روش‌های درمان اکثر مشکلات، از جمله در مباحث مشاوره شکست عشقی است. وقتی شما خود را در جمع قرار می‌دهید، این شانس را پیدا می‌کنید که با هم‌نشینی با دوستان قدیمی یا افرادی‌که به‌تازگی به جمع دوستان شما اضافه شده‌اند، احساس خوبی را در شما بوجود می‌آورد.

مطمئنا بعداز تجربه تلخ شکست عشقی، به خود می‌گویید که دیگر سمت عشق و عاشقی نخواهید رفت. اما این را هم می‌دانید که این حس و حال منفی شما بخاطر زخمی است که از طرف مقابل‌تان خورده‌اید و این زخم هنوز هم تازه است. از طرف دیگر این را هم می‌دانید که اگر از یک نفر برخورد بدی دیده‌اید، دلیلی نمی‌شود که دیگر با دیگران هم معاشرت نکنید.

مشاوره شکست عشقی توصیه می‌کند، بهترین کار این است که با استفاده از تجربه خود و با بررسی شرایط جدید، بهترین فرد را برای داشتن یک رابطه خوب انتخاب کنید و کم کم رابطه خود را استحکام ببخشید و یادتان باشد که زمان حقیقت پشت رفتارهای افراد را مشخص می‌کند؛ پس در رابطه جدید خود با هوشیاری و آرامش کارها را پیش ببرید.

فول فکر امکان استفاده از مشاوره روانشناسی بصورت آنلاین و با استفاده از روانشناسان باتجربه فراهم کرده. شما می توانید از طریق گفتگوی متنی و صوتی با مشاوران ارتباط برقرار نمایید.

نويسندگان فول‌فکر، جمعي از مشاوران روانشناسي مي باشند. شما مي توانيد با ورود بصورت ناشناس مشاوره آنلاين بگيريد.

سلام من ۴ ساله که ازدواج کردم و دو تا فرزند دارم. شوهرم توی همون ماه اول عقدمون به دوستی ۵ ساله با دختری اعتراف کرد ولی گفت که ۳ ساله که تنهاست و چون دوری از اون براش عذاب آور بوده باهاش به هم زده ولی دلش میخواسته که با اون ازدواج کنه من با شنیدن این موضوع خیییلی ناراحت شدم و توقع شنیدن این حرف ها رو نداشتم و با مشاور اجتماعی صحبت کردم و اون برای همسرم حق زندگی قائل شد و گفت تو باید بهش مهلت بدی ولی ای کاش همون موقع جدا میشدم چون بعد از اون مدام‌ یادش رو میکرد و نگرانش بود تا اینکه سه ماه پیش متوجه ارتباط گرمش با همون دختر شدم در خالی که اون هم ازدواج کرده و بچه داره.به نظرتون چکار کنم؟؟با اینکه بعد از اینکه من ناراحت شدم باهاش خداحافظی کرده ولی حس خوبی نسبت به شوهرم ندارم و از اینکه من براش کافی نبودم و اون جای دوست دختر سابقش رو توی زندگیش خالی حس کرده و دوباره سمتش رفته عذابم میده.تو رو خدا کمکم کنید خییلی حالم بده فقط واسه خاطر بچه هام دارم ادامه میدم

باسلام و خسته نباشید دختر 26 ساله ای هستم با ی پسر 25 ساله ک تقریبا هم سطح بودم برا ازدواج صحبت میکردیم 6 ماه از رابطمون گذشته بود ک ایشون متوجه رابطه قبلی من با ی پسر ک قبل از اون بود شدن در حالی ک من رابطه قبلی رو کاملا فراموش کرده بودم و هیچ حسی ب اون پسر نداشتم و ب ایشون خیلی علاقه داشتم تا جایی ک خانوادم مخالف این رابطه بودن من تونستم تاحدزیادی خونوادمو راضی کنم تو این 6 ماه هم چندین موقعیت خوب برا ازدواج داشتم ولی بخاطر ایشون من رد کردم تصمیم ایشون هم براازدواج کامالا قطعی بود من ذره حس نمیکردم احتمالا ب هم نرسیم ولی ایشون درکمال ناباوری ب خاطر اون پسر قبلی ک دوستش بود منو ترک کرد ومن هرچقد اصرار و گریه و زاری کردم نتیجه نداد و منو با دنیای از غم تنهام گذاشت و جلوی خانوادم خردم کرد الان تقریبا ی ماه از جدای کامل ما گذشته ولی هنوز نتونستم اونو فراموش کنم هروق یادم میوفته گریم میگیره خاطراتش هنوز جلوی چشامه با اینکه میدونم امکان نداره برگرده ب خودم امیدمیدم هرروز دعا میکنم برگرده وتا اخرعمرم بااون باشم.من ی دختر درونگرا هستم ولی این شکست عشقی بااینکه ضربه بسیار شدیدی ب من زدو دائم غصه میخوردم حتی سرکار گریه میکردم مشغولیتم باعث نمیشد اونو فراموش کنم بااین حالاجازه ندادم کسی از حال بدم تاامروز باخبربشه بجز خوداون پسره!خیلی از ایندم میترسم نمیدونم قراره چ بلای سرم بیاد

سلام دوست عزيز دنيا ارزش اينو نداره که انقدر به خاطرش عذاب بکشی…همش به خودت تلقين کن که خيلی زندگيت خوبه و رو رواله و خوشحال باش…آهنگايه شاد گوش بده به بچه هات محبت کن و ببرتشون بيرون يا باشگاه برو به يه مهارتی برس…اگه حالت خوب نشد برو مشاوره خانواده و ازش بخواه که چی کار کنی که شوهرت به زن و زندگيش وابسته شه…آرزوی خوشبخشتی برات دارم دوست عزيز…

چرگه جیان

شوهر کنی عاشق شوهرت میشی مث دختر عمه من اونم تا چند ماه اول زندگیش باهمسرش خیلی به طرف فکر میکرد ولی به مرور زمان عاشق شوهرش شدو فراموشش کرد

درکت میکنم ،اول اینکه تو مقصر نیستی واین حقو نداری که بخاطر اشتباهات دیگران خودتو ناراحت کنی واینکه من میگم که منتظر ماندن تا اینکه شاید طرف عوض بشه یک توهم هست، واین تویی که باید تصمیم درست رو بگیری وعوض بشی

به تازگی با دختری که واقعا عاشقش بودم مجبور شدیم به خاطر ناهماهنگی جنسی ، جدا بشم … بعد از ۳۳ سال زندگی مجردی ، اولین بار بود که یک نفر رو دوست داشتم . الان نمی‌دونم با این تنهایی و خلأ چکار کنم

خیانت نکرده جنایت کرده.خاک تو سر همه ی مردا

خواهر همه ی مردا چراااا؟

ی بلانسبتی بگیر خب من ب تو چیکار دارم مثلا؟

سلام من بعد از طلاقم با مردی آشنا شدم ک درحالی ک من افسردگی ودوگانگی روحی داشتم بهم کمک کرد والان 5 سال که بهترین لحظات زندگیم رو باهاش گذروندم .در ضمن آ” آقا خانم داشت ولی من خیلی احتیاط میکردم .ک به تازگی متوجه شدم که با خانم شوهرداری رابطه برقرار کرده تاحدی که ژیامهای ک بینشون ردوبدل شد رو خوندم و ازنظر روحی بهم ریختم .و درصورتی ک این آقا کتمان میکنه ولی هنوز هم رابطه داره نمیدونم ازش جدا بشم یا ن .من این توان رو در خودم نمیبینم ک جدابشم .چون هیچ حسی نسبت به مرد دیگه ای ندارم خواهش میکنم کمکم کنین

من اگه جای شما بودم و مطمعن میشدم رابطشون جدیه جدا میشدم چون به اینکارش بهت توهین بزرگی کردهو براش کمی

سلام من عاشق یه پسری بودم 6ماه باهم در ارتباط بودیم هم پسره منو دوست داشت هم خودم اونو دوستش داشتم تا روزی که اومد خواستگاریم خانواده ام به خاطر اینکه پسره هنوزسربازی نرفته بود وهر دوی ما کوچیک بودیم خانواده ام جواب رد دادن وخانواده پسره دست بردارنبودن بابام به خانواده پسره گفت پسرت که سربازیش تموم شد اگه ستاره هاشون باهم جفت بودبه هم میرسند تا سربازیش تموم شد ما باهم یه چند ماهی باهم نامزاد بودیم که یه روزی گوشیش زنگ خوردکه دیدم شماره یکی از فامیل هامه که بعد از چند هفته از یکی از دوستام که دوست اون فامیلمون بود گفت نامزادت با فلانی درارتباط است منم نامزادیم به هم زدم ولی بعضی ازوقتا دلتنگش میشم چه کاری انجام بدم که برگردیم پیش هم

سلام من دختری ۲۱ساله ام ک حدود ۷ماه با پسری ک ۲۲سالشه بودیم من قبلا با کسی بودم ولی هیچوقت کسی رو دوست نداشتم تااینک عاشق ایشون شدم براش هرکاری ک میتونستم کردم ولی با اینک بی نهایت عاشق من بود دیگ حتی نگاهم نمیکنه میگ تو چیزی نیستی ک میخوام من فقط التماس کردم ک بمونه اونم میموند ولی بار آخر بمن گفت نرو امتحان بده اگ منو میخوای باید بجای امتحان دادن بریم بیرون من قبول نکردم از اون موقع حتی جواب تلفنمو نمیده تورو خدا کمکم کنید من واقعا عاشقشم همش منتظرشم هفته دیگ ام تولدمه حتی بهم گفت تولدت بهت پیامم نمیدم چ برسه ببینمت من خورد شدم پیش همه بخاطرش ولی اون خوشحاله ک من نیستم واقعا درویش داره عذابم میده

از همین اول اینطور داره خیانت میکنه وای به چندسال بعد شانس اوردید زود فهمیدید از فکرش بیایید بیرون مورد نامناسبیه

وقتی ارزشت رو ندونسته و در عين حال که باهات نامزد بوده با کس ديگه ايی ارتباط عاطفی داشته چرا ميخوای برش گردونی؟؟خودت با اين کارت احساس حقارت نميکنی؟؟ ارزش خودت رو بدون و اعتماد بنفس داشته باش هر دختری به هر پسری فقط يه بار ميتونه فرصت بده

سلام من سه سال بود كه از هيچكس خوشم نيومده بود و الان عاشق شدم…ولي موانعي هست! من ميدونم عشق طرف مقابلم به من پاكه ولي چون رابطمون نشدني بود براي اينكه همو فراموش كنيم از هم جدا شديم و هيچوقت رابطه نداشتيم…چون اون دوستِ برادرم بود! برادرم به شدت رو من حساسه و من بهش قول دادم با پسري نباشم اما چند وقت پيش بهش گفتم كه عاشق يه پسري شدم و اون گفت اگه تحت نظر من باشه اشكالي نداره…ولي الان من و كسي كه عاشقش هستم از هم جداييم و من يه دخترم!به عنوان دختر غرورم رو بشكنم و بهش پيام بدم كه ممكنه رابطمون شدني باشه؟

منم مشکل تورو دارم ولی من که پی ام نمیدم بیکارم اخرشم برنگرده غرورم بشکنه

به نظرم به یک نفر واسطه بگید که درمورد شما با ایشون صحبت کنه یه بزرگتر

سلام من دختری هفده ساله هستم و چند ساله که عاشق هم محليمون و دوست برادرم هستم و شمارش رو هم از گوشی برادرم گرفتم اما نميدونم بهش ابراز کنم احساسمو يا نه…آخه از يه طرف ميترسم به برادرم بگه از طرفی ميترسم در موردم اشتباه فکر کنه واقعا نميدونم چيکار کنم خيلی دارم اذيت ميشم لطفا راهنماييم کنيد چيکار کنم

بهش پيام دادم و احساسمو بهش ابراز کردم اول بهم خنديد اما بعدش که فهميد ناراحت شدم عذاب وجدان گرفت و گفت ببخشيد شرمنده من به دردت نميخورم…خيلی احساس حقارت ميکنم

بهش پيام دادمو بهش گفتم اول بهم خنديد بعد که متوجه شد ناراحت شدم عذاب وجدان گرفت و گفت ببخشيد شرمنده که بد حرف زدم من بدردت نميخورم….خيلی احساس حقارت ميکنم

به نظرم شما نباید این کارو میکردید حتی اگه واقعا عاشقش بودید نباید غرورتون رو بشکونید چون اول اون باید به شما بگه اما اگه بهتون نگه قطعا یه عشق یک طرفه ست و شما از این عاشقیتون آسیب میبینیدچگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

منم عاشق هم کلاسیم شدم ولی غرورم این اجازرو بهم نمیده که بهش پی بدم قبلا باهم ی دوست اجتماعی بودیم ولی بعد از اینکه متوجه شدم دارم کم کم بهش وابسته میشم بهش گفتم که دیگ نمیخوام حتی بهم پی بدی الان پشیمون شدم

سلام من عاشق شدم عاشق ی پسری دوسال بزرگتر از خودم و در دانشگاه … دو سال باهم در ارتباط بودیم امشب خواستگاری اومد اما مادرپدرم میگن فرهنگشون ب ما نمیخوره پدره ن کت و شلورار پوشیده بود و مادره سر تا پا مشکی بود مادرم مسگه مخالفم هرجور خودت میدونی اگه میتونی بسازی برو بسم الله … حالا دارم میمیرم من دیوووووونه اون اقا پسرم اما بدون رضایت قلبی خانوادمم ازدواج نمیتونم بکنم

با سلام و خسته نباشید خدمت شما من حدود یک سال میشه ازدواج کردم و خدا رو شکر با همسرم رابطه ی خوبی دارم ایشان هم ب من محبت میکنن و خلاصه ازشون راضیم اما فقط تنها چیزی که وجود داره اینه که من از دروغ خیلی بدم میاد و خودم با همسرم صداقت دارم و دوس دارم که ایشونم باهام همین باشه حقیقتش چند وقت پیش یکی بهشون زنگ میزنه و ایشون بهش میگه که اشتباه گرفتی و تموم میشه اما دوباره بعد از چند وقت متوجه شدم که ایشان با اون فرد ناشناس تماس تلفنی و کلا ارتباط دارن بهش گفتم که این کیه گفت یکی از دوستاشه ولی من بر حسب اتفاق فهمیدم که یه پسره هستش که نمیدون کیه و فقط از همسرم ناراحتم که چرا صداقت نداره و چرا بهم نگفته بعد از اون به طور پنهانی رفتم توی حریم شخصیشون رو نگاه کردم دیدم که ایشون با افراد پسر زیادی چت میکنه و من اصلا این کار رو دوست ندارم باید چی کار کنم به نظر شما آیا من اشتباه کردم به حریم شخصیشون وارد شدم حالا با توجه به این شرایط تکلیفم چیه و البته این رو هم مطمئنم که اگه بهش بگم قضیه چیه قبول نمیکنه و انکار میکنه و یا اگه بفهمه وارد حریم شخصیش شدم بهم بی اعتماد میشه خانواده مم از این قضیه اطلاع ندارن دوس ندارم که این مساله رو بدونن چون که میترسم برای این دختر حرف درست بشه حالا چی کار کنم

حریم شخصی چیه مرد تو بدناتون رو شریکین و اون حریم شخصی داره و با پسرای زیادی چت میکنه عجببب بزن دهنشو پرخون کن بی غیرتی هم مد شده فردا پس فردا درو هم به روشون باز میکنه

دوست عزیز هر انسانی اصلاح پذیره شما ابتدا باید بفهمید چه چیزی موجب شده که همسرتون این کار رو بکنه و بعد اون خلا رو پر کنید برای مثال اگر شما تیپ امروزی ندارید و روحیه همسرتون چنین چیزی رو طلب میکنه این کار رو بکنید بعد از پر شدن خلا به شکلی پسندیده و طوری که همسرتون شرمنده شما بشه موضوع رو بیان کنید، بهتره از یک مشاور کمک بگیرید بعد از اون به همسرتون نشون بدید که از این موضوع ناراحتیت اگر همسرتون اصلاح نشد از راه مستقیم و با حرف و جلسات مشاوره وارد عمل بشید و اگر این هم جواب نداد طلاق بهترین راه است

یعنی عاشقی بی معنی ترین واژهای هست که شنیدم همش حرف مفته باور کنین عشق کیلو چنده 10 سالم بایکی باشی خیلی راحت می تونی فراموشش کنی اگه عشق وجود داشت خدا یه بار توقران در موردش صحبت می کرد اینایی که میان از شکست عشقی میگن خودشون خیلی ضعیفن بابا برید حالتون رو بکنید ولی اصراف نکنید دوستان

من موافقم

چرت نگو

حرفت خیلی قشنگ بود در صورتی که با عمل همراه باشه.اونقدر با حرص این حرفو زدی که تابلو کردی حرف دلت نیست.شمایی که میگی عشق کیلویی چنده یعنی مهم نیست.از کجا میدونی که عشق قشنگ نیست.پس تجربه کردی شکست خوردی الان از عشق و عاشقی متنفر شدی

سلام بعضیا فک میکنن شکست رو فقط دخترا میخورن اما متاسفانه پسرا به روشون نمیارن به نظر من بی معنی تر از کلمه عشق پیدا نمیشه مث یه مرض هستش ادم وقتی بگیره دیگ خوب شدن معنی نمیده من خودم عاشق ی دختر شدم ۴ سال باهاش بودم به جرعت میتونم بگم کسایی که واقعا عاشقن میل جنسی به طرفشون فقط وقتی میشه که ازدواج کنن و من هم حتی دستم رو به دستش نمیزدم چون واقعا عاشقش بودم ولی اون دختر خانم تنهام گزاش وقتی که دبیرستان بودم اسمشو تو کتاب فیزیکم دید و میدونس که چقد عاشقشم اما ازدواج کرد ارزوم واسش اینه همیشه خوشبخت باشه همیشه خوشحال باشه فقط اگ منم ببخشمش خدا نمیبخشتش به تلخی پیک هایی که واسش زدم و سر لج مزه نخوردم امید وارم سلامت باشه زندگی من از اون به بعد فقط مشروبو سیگار اروم میکنه زندگیم رو نابود کرد امید وارم هیچکسی عاشق نشه چون تهش یه نابودی یه چش پر از اشک یه دل پر از بغض یه دهنی که هیچ وقت دیگ نمیخنده و اگرم بخنده دروغکیه

سلام بعضیا فک میکنن شکست رو فقط دخترا میخورن اما متاسفانه پسرا به روشون نمیارن به نظر من بی معنی تر از کلمه عشق پیدا نمیشه مث یه مرض هستش ادم وقتی بگیره دیگ خوب شدن معنی نمیده من خودم عاشق ی دختر شدم ۴ سال باهاش بودم به جرعت میتونم بگم کسایی که واقعا عاشقن میل جنسی به طرفشون فقط وقتی میشه که ازدواج کنن و من هم حتی دستم رو به دستش نمیزدم چون واقعا عاشقش بودم ولی اون دختر خانم تنهام گزاش وقتی که دبیرستان بودم اسمشو تو کتاب فیزیکم دید و میدونس که چقد عاشقشم اما ازدواج کرد ارزوم واسش اینه همیشه خوشبخت باشه همیشه خوشحال باشه فقط اگ منم ببخشمش خدا نمیبخشتش به تلخی پیک هایی که واسش زدم و سر لج مزه نخوردم امید وارم سلامت باشه زندگی من از اون به بعد فقط مشروبو سیگار اروم میکنه زندگیم رو نابود کرد امید وارم هیچکسی عاشق نشه چون تهش یه نابودی یه چش پر از اشک یه دل پر از بغض یه دهنی که هیچ وقت دیگ نمیخنده و اگرم بخنده دروغکیه .

من یکی رو ک خیلی دوستش دارم و واقعی میخوامش اصلا منو دوست نداره در صورتی که حتی اگه بگه جونتم بده میدم 🙂

ولی چند وقت پیش تو واتساپ شمارشو گیر اوردمو از اون ب بعد اِبراز علاقه های من شروع شد و حتی بهش خیلی گفتم که دوستش دارمو پیشنهاد رِل زدن هم داده بودم اولا باهام خوب نبود ولی یکم که گذشت باهام خوب شد ولی این آخرا دوباره بد شد و حتی بلاکم هم کرده البته دوتامونم سِن زیادی نداریم ولی همسنیم الان من باید چیکار کنم من با این سن کمم تو ۱۴ سالگی چیکارش کنم ی چند بارم سعی کردم که فراموشش کنم ولی نشد و هی هرروز بیشتر به آهنگای دیس لاو رو میبرم

دوسال با دختری هم دیگرو خیلی دوس داشتیم خیلی خیلی همیشه من جدا می شدم او قبول نمی کرد همیشه حرفای زشت می زدم نمی رفت ولی اخر بار بهش حرف بد زدم پدرشم دید تلگرتمو این چیزارو نداره محدوده تو روستاست الان می گه نمی خوامت یه بار دیگه هم گفت برگشت ولی الان می گه برا همیشه تمومش کردم بعد یه ماه امروز اس دادم همونو میگه که نمی خوامت به نظرتون چکار کنم از ۲۰اس جواب یک اس می ده ولی خیلی منو دوس داش من خیلی التماس کردم الان می گه نمی خوامت قبل التماسم می گفت دوست دارم ولی بیخیالت می شم

دقیقا من همینجوری شدم دقیقا دقیقا

حال الان من

عشق درد خیلی بدیه

من نامزدم خیلی دوسش دارم .ولی وقتی یاد عشق قبلیت میرفتی غم عالم میگیردت. عشق ی بیماری بده کا از سرطان بد تره تو وجودت ریشه میزنه و با شکست نابودت میکنه .ی دختره ۱۹ ساله .۵ سال همو دوس داشتیم ولی نزاشتن بهم برسیم.هیچ وقت نمی گذرم.از کسایی ک نزاشتن.دلم میره برا فقط ی لحظه دیدنش .فقط همین.

بمیرم واست آبجی ینی خیلی خیلییییییی خسته وقتی بهش فک میکنی حس میکنی نفست الانکه به ایسته هیچ کاری هم از دستت بر نمیاد ولی باید خودتو قانع کنی نمیشه بهش برسم و زندگی ادامه داره واقعا من بعد چهار سال فهمیدیم به مرور زمان همه چی حل میشه عزیز دلم به زندگیت ادامه بده به خودت بگو من نامزدمو خیلی دوس دارم اونایی ک نامردی میکنن رو نمیشه دوس داشت قدر شوهر تو بدون گلم

دیوانه ودلبسته اقیال خودت باش،سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش،

سلام من ی دختر 15ساله ای هستم ک شکست عشقی خوردم میدونم میگید ک کوچیکی ولی عشق سنو سال حالیش نمیشه منو پسر داییم خیلی عاشق هم بودیم ولی اون نامردی کردوقلبمو شکوند الانم یکی از فامیل هام منو خیلی دوست داره ولی من بهش دودلم چون نمیتونم پسر دایمو فراموش کنم هرکاری ک میکنم نمیتونم اخه مگه میشه ادم عشقشو فراموش کنه عشق خیلی چیز بدیه خیلی از هر دردی بدتر

سلام من سال اخر ارشدم بود ک پسره ترم بالاییم ک اونم همشهریم بود بهم ابراز علاقه کرد فبلش با هم توو چند تا دوره و کلاس بودیم تا خدودی هم رو میشناختیم و چندتا خواستگار قبلیم ک دوست مشترک بودن ازین اقا پرس و جو میکردن من اما چون ی سال ازم کوچکتر بود خیلی رو ندادم تا اینکه ی روز بالاخره حرف دلشو زد گفت ک چقد دوسم داره و عاشقمه و گفت ی سال بیشتر ک میخوام بهت بگم ولی چون خواستگارات خیلی بهتر ازمن بودن من حرفی نزدم ولی دیگه طاقتم تموم شده میخوام ک باهات ازدواج کنم خلاصه من ک شوکه شده بودم و انتطارسو نداشتم بعد ۶ ماه کم کم راه اومدم همو شناختیم اونا ی خانواده بودن ک معمولی و اهل تسنن ما ی خانواده شناخته شده بودیم تو شهر و شیعه همین شد بلای جونمون خودشم موقعیت مالی خوبی دلشت انصافا اخلاق خوبی هم دلشت شاد پرانرژی مهربون و درک خوبی از رفتار خانوما دواشت خیلی زیاد می فهمید با ابنکه خواهر نداشت برا خودمون دوتا مذهب مهم نبود پدر من فوت شده مامانم ب شدت مخالفت کرد ۳ ماه طول کشید گ راصی بشه من شماره خونه رو بدم بعش ک مادرش زنگ بزنه در کمال ناباوری وقتی مامانش زنگ زد مامانم گفت نه ی ماه گذاشت واقعا مصیبت بود بعد رفتیم پیش مشاور ازمون خواست ک ی نفرو واسطه کنیم خاله من با مامامم حرف زد نتونست راصیش کنه ی مشاور دیگه رفتیم اون ب مامانم زنگ زد اونم نتونست خلاصه انقد من گفتم و خاله م گفت و خود پسر زنگ زد ک ی سالی طول کشید ک مامانم راصی شد ک بیان خواستگاری بالاخره اومدن اونشب چقدرررررر عالی بود بعد دوسال اولین شبی بود ک راحت خوابیدیم تو مراسم خواستگاریم خواهر و برادرم نیومدن و چقد سکوت بود اونشب مامانم خیلی بداخلاقی کرد ب سختی حتی نگاهشون میکرد حالا نوبت تلافی بود خانواده اونا گفتن نه داداشش اومد با مامان و باباش حرف زد گفتن دخترع شیعه س و بابا نداره ما راصی نیستیم خلاصه پسر فقط ۳ ماه مقاومت کرد اوت ۳ ماه همش دعوا و قهر بود تا اینکه رفت خیلی برام سخته ی ماه میگدره من داغون شدم از خانوادهم بدم میا خواهرم ک نفوذ زیادی رو مادرم داره دلیل اصلی این بدبختی من بود من اون پسر و دوس داشتم باهاش اروم بودم خوب بودم ولی همه چی ب فنا رفت و من الان ب هیچکدوم از خواستگارام حسی ندارم….

خواهر گلم توی داستان عشق شما یک چیز متوازن نیست شما بعد از بعد از 2 سال عاشقی با وجود مخالفت خواهر و برادرتون راضی به ازدواج بودین اما همسر شما با اینکه مرده بخاطر مخالف خواهر و برادرش بعد سه ماه ترکتون کرد! من یه مردم و بهتون اطمینان میدم اگر اون اقا واقعا مرد زندگی شما بود هرگز شما رو رها نمیکرد و مثل شما اونقدر پافشاری میکرد تا خانوادش قبول کنن یا اینکه به نظر خواهرو برادرش اهمیت نمیداد حتی اگه با وجود همه این ها باز هم موفق نمیشد! اگه مرد زندگی شما بود بدون رضایت پدر و مادرش با شما ازدواج میکرد یقین داشته باشید که خداوند از حال بندگانش اگاه است و صلاح انها را بهتر میداند

سلام ممنون که جواب منو دادید راست میگید شما. من زیادی دوسش داشتم پدر و مادرش مخالف بودن نه خواهر و برادرش شما مردا چرا اینکارو میکنید وقتی یکی اینطور پاتون میمونه میذارید و میرید

همه مردارو باهم مقایسه نکن ..همین بلا دقیقن سر من اومد دختری ک عاشقش بودم ولم کرد خیلی راحت گفت ازت سرد شدم دوستم دارم ولی نمیتونم رفت حتی ج پیامم نمیداد

خلاصه الان من هیچ بحثی درباره مذهب ندارم ولی وقتی برا ما مهم نبود خانواده هامون میتونستن کمک کنن ما مشکل مالی و کاری نداشتیم خواهرای گلم پسرا کم طاقتن من یکسال با خانواده م جنگیدم ک مامانمو راصی کنم (خواهرم بهم گفت من سالی ی بار خونتون میام برادرم ک کلا قهر کرد باهام) ولی من موندم و مامانمو راصی کردم ولی اون ۳ماه نشده رفت عشق وجود نداره اینو مطمئنم ولی دوس داشتن هست دخترا یا دوس ندارن یا تمام قلبشونو میدن اون احساسات منو زنده کرد و توو بلاتکلیفی ولم کرد چندبار بهش پیام دادم ک بیا درستش میکنیم باهم گفت ولم کن و برو ب همین راحتی مرسی ک ب حرفام گوش دادید خیلی بهش نیاز داشتم

من با زنی در ارتباط هستم که ادعا می‌کند 2 سال است نزاشته شوهرش باهاش رابطه داشته باشه آیا ممکنه

سلام به همه داشتم کامنتا رو میخوندم یه چیزی منو بهم ریخت فقط اومدم بگم که به هرکسی همونقدی اهمیت بدین که بهتون اهمیت میده همونقدی دوسش داشته باشین که دوستون داره تا وقتی باهاش باشین که اون باهاتونه اول از همه خودتون واسه خودتون ارزش قائل باشین تا طرفتون یاد بگیره سخته ولی شدنیه امیدوارم همونی بشه که میخواین

سلام دختری22ساله هستم که دوساله عاشق پسری شدم که اوایل میگفت که منومیخادولی این حرفش دروغ بودوبعدمدتی منوترک کردالان دوساله که ازون موضوع میگذره امامن حتی یک ثانیه هم نشده ک توذهنم نباشه حالت روحیم داغونه وحتی گاهی وقتاقلبم دردمیگیره هیچ چیزی نمیتونه خوشحالم کنه وبشدت همیشه اندوهگین هستم حتی گاهی وقتایه جوری بغض میکنم ک احساس خفگی میکنم.من ندامش امانه به نبودش میتونم عادت کنم ونه میتونم فراموشش کنم یطوری دوسش دارم ک ازوقتی ک اون نیس دوس ندارم نفس بکشم تموم زندگی من اونه بخدادارم ذره ذره نابودمیشم توروخداکمکم کنیدکه چیکارکنم

برای این درد فقط یک درمان هست جایگزین کردن عشق قبلی با خدا یا یه ادم حسابی که من خدا رو توصیه میکنم به خودش توکل کن و تکیه گاهت مهربانی خاصش باشه لیاقت تو بیشتر از اون پسره… به یه مشاور سر بزن و از تکنیکای پرش افکار استفاده کن سعی کن زندگیت رو شاد کنی

خدا لعنت کنه پسرای هرزه ای رو که با احساسات لطیف دخترا بازی میکنن

سلام دختری هستم ۲۰ساله یک سالیه با یه پسری. اشنا شدم خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره ولی خونوادش در حد خونواده من نیستن. به نظرتون این چیزاا مهمه؟؟..به خاطرش هر کاری میکنم ولی اگه خونوادم مخالفت کنن من چیکار باید بکنم؟؟..

خواهر گلم توی داستان عشق شما یک چیز متوازن نیست شما بعد از بعد از 2 سال عاشقی با وجود مخالفت خواهر و برادرتون راضی به ازدواج بودین اما همسر شما با اینکه مرده بخاطر مخالف خواهر و برادرش بعد سه ماه ترکتون کرد! من یه مردم و بهتون اطمینان میدم اگر اون اقا واقعا مرد زندگی شما بود هرگز شما رو رها نمیکرد و مثل شما اونقدر پافشاری میکرد تا خانوادش قبول کنن یا اینکه به نظر خواهرو برادرش اهمیت نمیداد حتی اگه با وجود همه این ها باز هم موفق نمیشد! اگه مرد زندگی شما بود بدون رضایت پدر و مادرش با شما ازدواج میکرد یقین داشته باشید که خداوند از حال بندگانش اگاه است و صلاح انها را بهتر میداند

باسلام. بعد سالها مجددا پارسال با خانمی توی مجازی آشنا شدم. کم کم به هم عادت کردیم و قرار ملاقات گذاشتیم. شهر من 60 کیلومتر با شهر ایشون فاصله داره. من 36 سال و ایشونم 32 سال. با مرور زمان خودم هر روز بیشتر عاشقش میشدم. هر دو یکبار شکست خورده بودیم. بالاخره طوری شد که بدون هم در مجازی خصوصا یک ساعت بیشتر نمیتونستیم از هم بی خبر باشیم. به ایشون گفتم با یکی بیاد و از نزدیک زندگیمم ببینن. رفتم دنبالشون و با خواهر بزرگشون اومدیم و از نزدیک زندگیمم نشون دادم. بعد آن سال نو شد و یه روز قرار گداشتیم دوتایی هم چرخی بزنیم و هم تصمیم و وقت عروسی بذاریم. اون روز که پانزدهم فروردین بود ناخودآگاه بینمون رابطه ی جنسی بوجود اومد و با اینکه خودم دوس داشتم بمیرم ولی ایشون رو دلداری دادم و گفتم من نامرد نیستم و همین امشب عقدت میکنم. گذاشتمش دم خونشون و با ناراحتی منتظر موندم بلکه اوکی کنه عقدش کنم و از این احساس بد بیرون بیام که خبری نشد و خودم زنگ زدم و گفتن دیگه با من کاری نداشته باش. اونقد دنبالش دویدم و سعی کردم برشگردونم که متاسفانه هر بار بیشتر غرورم شکست و له شدم. او اون موقع تا حالا همین کار رو کردم به امید اینکه هم این احساس عذاب از من دور شه هم ایشون رو وارد زندگیم کنم که همش از کار و زندگی عقب افتادم هیچ یه جورایی سبک شدم که متنفرم از خودم. خواهشا بگین من چجوری بتونم از این رابطه ی بی معنی خلاص شم راهی نمونده امتحان نکنم ولی عقلم مغلوب دلم می‌شود هربار دیگه بریدم و تلافی بار سنگین دلم رو روی ماشین خالی میکنم و هر بار خدا نجاتم می‌دهد. نظر شما هم اگر ممکنه امتحان میکنم بلکه خلاص شم. باتشکر

همه عشقو تجربه میکنن اما حس مزخرفیه البته عشق قبل ازدواج واقعا مزخرفه

سلام خسته نباشی من 20 سالمه تازه خدمتتو تموم کردم و باعث بانی خدمت رفتن من برمیگگرده به یه دختری از توی محلمون.من قبل خدمتت حدود چند ماهی باهاش دوس بودم خیلی هم دوسش دارم ولی خب به خاطر یه سری مشکلاتی دختره مجبور شد با یه پسری ازدواج کنه که خودش میگه هیچی علاقه ای به اون پسره نداره الن هم داره ازش داره طلاق میگیره و حالا خبرمو گرفته میگه بیا با هم دوس بشیم نمیدونم چیکار کنم و اینم در نظر بگیرین متاسفانه این دختره یکم هوس بازه با پسرای زیادی دوس بوده و با اینکه همه اینارو میدونم ولی بازم خیلییی دوسش دارم و بخاطر همین زندگی بدون اون برام بی معنیه لطفا راهنمایی کنید

بهتر راهکار اینه ک با خودت رو صادق باشی چون فک میکنم این چیزی ک تو وجود حس میکنی نسبت ب اون عشق نباش اگرهم باشه بابتش ضربه بدتری میخوری چون دختر مناسبی رو انتخاب نکردی

سلام من پسری 20 ساله هستم تازه خدمتتم تموم شده و باعث بانی خدمت رفتن من یه دختری بود که خیلیی عاشقش بودم که بخاطر یه داستاتی مجبور شد با یه پسره ازدواج کنه و منم مجبور شدم برم خدمت و چند ماه پیش همون دختره بهت زنگ زده میگه ازدواج من به اجبار خونوادم بود و من تا الن هیچ علاقه و رابطه ای به اون پسره ندارم و حالا هم دارم طلاق میگیرم و یه موضوع دیگه هست که باید بگم. که این دختره خیلیی هوس بازه و با پسرای زیادی رفیق بوده ولی بازم با اینحال نمیتونم فراموشش کنم و نمیتونم ابراز احساساتش رو نصبت به خودم باور کنم لطفا راهنمایی کنید

سلام من نزدیک یک ساله ک با یه دختر بودم اون عاشقم شدوحسشو بهم گفت منم کم کم عاشقش شدم خیلی همو دوس داشتیم ولی یکهفته ای احساس میکردم ک یطوری شده پاپیچش شدم بالاخره گفت من دوست دارم و عاشقت هستم ولی هیچ حسی به تو حتی خونوادمم ندارم نمیدونم چم شده ولی بهتره جدا بشیم ..این حرفش ک اصن انتظار نداشتم ازش داره داغونم میکنه از طرفیم میگم اگ التماسش کنم و بزور بیاد باز میتونه بره ..چیکار کنم ؟؟

سلام من دختری 14ساله هستم که با ی پسر تقریبا24سالش میشه از طریق واتساپارتباط دارم اون میگه دوسم داره ولی من اصلا بهش اعتماد ندارم چون هنوزم با دوس دختراشه بهش میگم نرو باهاشون میگه دوستشون دارم شش ساله باهمیم قبلا هر روز بهم پی ام میداد وای الان فقط وقتی استوری غمگین میزارم بهم پی ام میده من بخاطر عشق قبلیم دیگه نمیتونم ب هیچکس اعتماد کنم میترسم خیلی میترسم کمکم کنید چجوری میتونم بفهمم که اون واقعا دوسم داره یا نه بخدا از زندگی بیزارم همه فکرم نشده اون نمیدونم واقعا عاشقمه یا داره دروغ میگه تورو خدا کمکم کنید تا بفهمم واقعا دوسم داره یا نه

این پسر از دوست دختردارش جدا نشده و میگه که دو سشون دارم تو نباید بهش اعتماد کنی و این حسی که اون نسبت به تو داره الکیه

سلام من احسانم ۱۸سالمه مثل همیشه داشتم برای خودم بازیه کلش رویال میکردم و یک دفعه یه دختر بنام اذین وارد کردم سد و شد ابجیم و خیلی گرم شدیم بعد شد عشقم بعد ا ۲روز بهم گفت من باید بزور ازدواج کنم کلت کردیم ۲هفته بعد دوباره رل زدیم گفت تا ازدواج کنم باهم باشیم و بعد از وقتی که شمارو گرفته بودم قبل از اینکه عشقم شه گفت من بهارم ۱۶نبریز برام مهم نبود فرداییش رل زدیم بعد هم گات کردیم گفتم که بعد رل زدیم ۱هفته گذشت با یکی از دوستام صمیمی بود و از صبح تا شی تصویری حرف میزدن دوستم هم از رلش جدا شده بود فهمیدم دوستم که بهترین دوستم بود به عشقم علاقه داره و داره به سمتش میره و روز تولدم فهمیدم اینا باهمن هستن برام خیلی سخت بود و چند باری خواستم خودکشی کنم و ولی داداشم جلومو می گرفت ۲هفته گذشتو هنوزم افسرده بودم و گریه و دوباره زدن دست با تیغو خط انداختن یه روز اومد پیویم و منو از هرجا فکر کنین بلاک کرده بود ا وات اپ از بلاکی درم اورد و گفت از زندگیم برو بیرون چرا به مادرم گفتی من با علیمو اینا و گفتم دوست داشتم گفتم اسلن میخواستم از اول برو باهاش الان ۱سال ا این موزو میگذره و من هنوزم عاشقسمو عکساشو می بینم و چتامون رو نگاه می کنم تروخدا یکی بهم راه حل نشون بده

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

شما می توانید بصورت آنلاین با روانشناسان فول فکر گفت و گو کنید

CopyRight &copy 2018, Fullfekr. All Rights Reserved For Fullfekr


سینما رو به خونت بیار!

اقساط 36 ماه بدون پیش پرداخت لوازم خانگی

«نه شنیدن از معشوق» یکی از دردآورترین اتفاقات زندگی

 

چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

«پسری با شنیدن جواب رد از دختر مورد علاقه‌اش، به روی او اسید پاشید»، «عاشق 24 ساله‌ای، رقیب عشقی خود را با ضربات چاقو کشت»، «دختری، نوعروس خواستگار سابقش را راهی بیمارستان کرد»، «پسری به خاطر انتقام، جان خانواده دختر را در یک تصادف ساختگی گرفت» و…فقط کافی است صفحه حوادث روزنامه‌ها را ورق بزنید، تا یک یا چند مورد از این قصه‌های تلخ را بخوانید. قصه‌هایی که برایتان روایت می‌کند که چطور یک جوان عاشق از معشوقش انتقام گرفته است.«نه شنیدن از معشوق» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که هر فردی می‌تواند آن را در زندگی تجربه کند، با شنیدن همین کلمه 2 حرفی است که زندگی برخی از افراد به هم می‌ریزد، اگر جوان تا دیروز فردی شاد و پرانرژی بود به ناگاه آدمی غمگین و آشفته می‌شود که حتی از انجام امور شخصی‌اش بازمی‌ماند، اگر متنفر از سیگار بود، حالا پاکت پشت پاکت دود می‌کند، بی‌حوصله و کم‌طاقت شده و زود از کوره درمی‌رود.معمولا بعد از گذر از گیجی و انکار شکست و خشم ناشی از طرد شدن، فرد شکست‌خورده آرام‌آرام به این فکر می‌کند که «چرا من؟»، «مگر او از من بالاتر است؟»، «من چه کم داشتم که به من نه گفت…» ژ«شاید من ایرادی دارم؟»، «نکند پای کسی دیگر در میان باشد» و… آنقدر احساس تشویش و ناراحتی کرده که حتی ممکن است دست به خودکشی یا انتقام بزند، در حالی که این «نه»، به معنای رسیدن به آخر دنیا نیست. ولی چرا چنین می‌شود و جوانان ما تاب شنیدن «نه» را ندارند.شکست‌خوردگان انتقامجو معمولا حس می‌کنند سهم‌شان را از زندگی یا طرف مقابلشان آن‌گونه که سزاوار بوده، دریافت نکرده‌اند، به همین دلیل ممکن است دست به انجام کارهایی بزنند که شاید تاکنون حتی فکرش را هم نمی‌کردند. در وهله اول، فرد شکست‌خورده، یا به بیان بهتر «نه» شنیده، چون حس می‌کند به‌خاطر ظاهر نازیبایش جواب رد شنیده، به خود حمله می‌کند و برای رفع عیب‌های ظاهری حتی خود را به دست تیغ جراحی می‌سپارد.گاهی این افراد گمان می‌کنند به دلیل نداشتن تمکن مالی از کسی که دوستش دارند پاسخ مثبت نگرفته‌اند به همین دلیل حتی به دزدی و به دست آوردن پول حرام متوسل می‌شوند.خلاصه آن‌که برای جبران نواقص‌شان به هر چیزی متوسل می‌شوند تا دیگر کسی نتواند به آنها نه بگوید؛ و در بدترین شرایط نیز احتمال دارد، فرد به قصد خیانت، شروع به دوستی با جنس مخالف کند، سپس بعد از وابسته کردن طرف، زیر همه چیز بزند و از این که توانسته ‌ انتقام جانانه‌ای بگیرد، احساس رضایت و شادمانی کند.در برخی موارد نیز فرد شکست‌خورده با آزار و اذیت و حتی کشتن طرف مقابلش یا رقیبی که او را مغلوب کرده است، می‌خواهد به خود و دیگران به اشتباه ثابت کند که عاشق واقعی است و… در حالی که همه این کارها به‌خاطر این است که آنها نتوانسته‌اند به این سوال ذهن‌شان پاسخ بدهند که «چرا من باید شکست عشقی بخورم؟»جنون عشقانتقامجویی عاشقانه نوعی از جنون آنی در بشر است که عقل عاشق بنا بر زمینه‌های قبلی برای لحظه‌ای زایل شده و به بروز رفتارهای ددمنشانه، بی‌رحمانه و شومی منجر می‌شود که آسیب بر جسم و روان دیگری، کمترین پیامد مخرب آن است. در بیشتر موارد، موضوع یک رابطه عشقی یک‌طرفه است، اگر چه گاهی نیز انصراف یکی از طرفین از ادامه رابطه دوستی یا نامزدی باعث می‌شود فرد انصراف‌دهنده مورد غضب و انتقام‌جویی ناجوانمردانه طرف مقابل قرار گیرد.

 

شخصیت‌های رشد نایافتهدر آسیب‌شناسی این پدیده، اشاره به ویژگی‌های شخصیتی این افراد، نکات بسیار مهمی را روشن می‌کند. این افراد معمولا خصلت‌های مشترکی با هم دارند؛ از نظر اخلاقی رشد نایافته‌اند، شخصیت‌های خام و ضعیف و ناپخته‌ای هستند که هرگز متکی به خود نبوده و اعتماد به نفس‌شان همیشه زیرسوال است، کوچک‌ترین طرد و شکستی را به معنای از دست دادن کل زندگی‌شان تعبیر می‌کنند. انعطاف‌ناپذیری، لجاجت، سلطه‌گری افراطی، خودخواهی و انحصارطلبی مزمن‌شان باعث می‌شود دنیا را همیشه مطابق میلشان بخواهند و هرگز ‌غیر از خودشان به کس دیگری فکر نکنند و چنین است که اگر روزی، روزگار به کامشان نباشد تاب کنار آمدن با ناکامی‌ها را نداشته همچون بچه‌ها لج می‌کنند و برای انتقام کودکانه در کمال قساوت و بی‌رحمی نقشه می‌کشند. اینان شخصیت طبیعی ندارند اگرچه برخی از آنان مبتلا به اختلالات شخصیت هستند و تعدادی از آنها نیز سابقه نسبتا طولانی از رفتارهای ضداجتماعی در پرونده زندگی‌شان ثبت شده است.پرخاشگرییکی از وجوه تیره و منفی شخصیت بشر پرخاشگری است، اگرچه عده‌ای توانسته‌اند با بهره‌گیری از آموزه‌های دینی و اخلاقی بر این خصلت هیجانی فائق آیند و خردمندانه و هشیارانه آن را در جهت مسیری سازنده و جامعه‌پسند کنترل کنند؛ اما هنوز افرادی هستند که هشیارانه مبادرت به رفتار پرخاشگرانه کرده و هیجان خشم خود را به اشکال مختلف به دیگران منتقل می‌کنند، زیرا انتقام‌گیری شخصی در صدر انگیزه‌های رفتار خشونت‌آمیز آنان قراردارد. معمولا جوان پرخاشگر باانگیزه و قصد قبلی، قربانی خود را مورد آماج رفتار خشونت‌آمیز خود قرار می‌دهد و با تکیه بر هیجانات رام‌نشده و بدون تفکر به عاقبت کاری که انجام می‌دهد، صرفا به‌خاطر کسب لذت لحظه‌ای دست به انتقام می‌زند، غافل از این‌که ممکن است تجربه این لذت موقت، زندگی و آینده‌اش را تباه و نابود سازد.سختی‌های دوران کودکیدوران کودکی نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری عاطفه، محبت و دلبستگی در ذهن فرد دارد، یعنی از همان اولین‌باری که مادر فرزندش را در آغوش می‌گیرد، حس اعتماد و ایمنی در کودک ایجاد می‌شود. حال کودکی را در نظر بگیرید که مادرش را از دست بدهد یا به هر دلیلی از داشتن رابطه عمیق عاطفی با مادر محروم باشد، او نه‌تنها اعتمادی به دنیا نخواهد داشت بلکه آنجا را مکانی خواهد دید که همه چیزهای خوب را از او دریغ می‌کند. این احساس عدم امنیت در بزرگسالی فرد نیز ادامه می‌یابد و برای جبران این خلأ احساسی است که او به دنبال یک مادر جایگزین می‌گردد، در خلال یافتن این جایگزین است که احتمال دارد شکست‌های عشقی وحشتناک‌تر از جدایی از عشق اول (یعنی مادر) را تجربه کند. فرد با از دست دادن عشق دوم، که به نوعی یادآور فقدان مادر در دوران کودکی است، با اعتقاد راسخ بر این باور که دنیا جای وحشتناکی است و دومین مادر هم بی‌رحم است، برای گرفتن انتقام آماده می‌شود. این قضیه برای خانم ها، علاوه بر مادر، در مورد پدر نیز صادق است.آستانه تحمل پایینتغییر در شیوه‌های فرزندپروری یکی از دلایل موثر بر کاهش آستانه تحمل جوانان است. در نسل قدیم، افراد سریع وارد عرصه جوانی و بزرگسالی شده و برای پذیرش مسئولیت و برآوردن انتظارات خانواده آماده می‌شدند، این چنین وضعی باعث می‌شد فرزندان از کودکی بیاموزند خانواده صرفا منبع ارائه خدمات نیست، بلکه خدماتی را نیز باید دریافت کند، به واسطه همین تعهد بود که جوان دیروز تاب تحمل هر گونه مشکلی را داشت، اما امروزه اغلب خانواده‌ها وظیفه حمایت همه‌جانبه از فرزندانشان را برعهده گرفته و آنان را متعهد به انجام هیچ وظیفه‌ای نمی‌کنند.بنابراین فرزندان امروز بدون آن‌که مسئولیتی قبول کنند یا چالشی را تجربه نمایند، یاد گرفته‌اند پرتوقع باشند و همیشه خواسته‌هایشان را مطالبه کنند. این الگوی غلط تربیتی و عادت کودکی باعث می‌شود فرد در سنین جوانی نتواند مسائل خود را در اجتماع حل و ارتباطاتش را بدرستی مدیریت کند.تغییر در الگوهای زندگی دیگر عاملی است که باعث کاهش آستانه تحمل جوانان شده است. در گذشته کودکان با همبازی شدن با بچه‌های دیگر نکات مختلفی از زندگی اجتماعی را می‌آموختند و از این طریق قدرت تحمل، صبر، توانایی حل مساله در آنان پرورش و تقویت می‌شد، اما در حال حاضر کودکان در آپارتمان‌ها محصور شده‌اند و تک و تنها با پناه بردن به بازی‌های رایانه‌ای روزگار سپری می‌کنند. از سوی دیگر، چگونگی ارتباط عاطفی اعضای خانواده با یکدیگر، شیوه پاسخگویی و همراهی آنان به مشکلات و شکست‌های زندگی نیز در این امر بسیار دخیل است.شکست‌خوردگان انتقامجو اغلب در گذشته از نظر عاطفی ضربه سنگینی خورده‌اند و چون توانایی حل مساله را نداشته‌اند، موضوع برایشان نوعی کینه و خشم انباشته‌شده‌ای ایجاد می‌کند که شکست عشقی دیگر، آنان را به فکر انتقام و تلافی وامی‌دارد. زمینه‌های دیگری چون عقده‌های دوران کودکی، نداشتن خانواده بسامان، خیانت یا طلاق و… نیز در این خصوص نقش مهمی دارند.تعهد در دوستی‌های نامتعارف تا آشنایی‌های دوران نامزدیمتاسفانه امروزه تعهد در رابطه دوستی نقش بسیار کمرنگی دارد؛ اگرچه دختران و پسران با علم بر این مساله وارد یک رابطه دوستی می‌شوند، اما خواه یا ناخواه علاقه و صمیمیت طرفین باعث توقع و ایجاد شکل خفیفی از تعهد نسبت به یکدیگر می‌شود و وقتی همین تعهد رنگ باخته و از جانب یکی از طرفین زیر سوال می‌رود، ممکن است فرد مقابل با جریحه‌دار شدن عواطف و احساس قربانی بودن، بیش از هر فرد متعهدی به این مساله واکنش منفی نشان دهد. از سوی دیگر، اگرچه تعهد دوران نامزدی، غلظت بیشتری نسبت به دوستی دارد، اما هرگز به معنای تعهد محض نیست، چه بسا دختر و پسر در این دوران به سر می‌برند تا با آشنایی و شناخت بیشتر از یکدیگر برای ادامه یا خاتمه رابطه تصمیم بگیرند. به بیان دیگر، وقتی از تعهد در این دو نوع آشنایی صحبت می‌کنیم، باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که در بحث تعهد، بررسی آن روی یک تعهد ضعیف، متوسط و قوی معنادار بوده و صد البته لازم است جوانان با توجه به آن، ارتباطات خود را تنظیم کرده و برای عبور یا عدم عبوراز خط قرمزها تعیین تکلیف کنند.«نه گفتن» و «نه شنیدن» را باید بیاموزیمقدرت نه گفتن، یکی از ملزومات زندگی اجتماعی بشر است، قدرتی که بسیاری از ما فاقد آنیم. ما معمولا هیچ وقت حرف دلمان را نمی‌زنیم، مبهم سخن می‌گوییم و در جملاتمان، کلمات را آن‌طور که شایسته و بایسته است به کار نمی‌گیریم. مثلا جالب است بدانید کلمات «نه»، «شاید» و «بله» در هر زمان و موقعیتی، معنای متفاوتی دارد و گاه حتی به دلایلی به جای هم نیز استفاده می‌شود. مثلا، در شب اول مراسم خواستگاری، محال است شما جواب بله خانواده دختر را بشنوید حتی اگر داماد مورد پسند باشد، بی‌شک و بنابر مصلحت‌هایی با صحبت‌هایی مواجه خواهید شد که بیشتر در جهت دودلی و تردید یا جواب منفی و نه گفتن است؛ ابتدا‌ بله نمی‌شنوی چون نه یعنی شاید و شاید یعنی بله.روان‌شناسان دلایل عمده‌ای را برای ناتوانی در بیان «نه» برمی‌شمرند که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: احساس نیاز در یاری رساندن به دیگران، جلب رضایت اطرافیان، سازگاری، ترس از هتک حرمت، ترس از دعوا و درگیری، ترس از دست رفتن فرصت، نگرانی از خراب شدن پل‌های پشت سر و…بر این اساس، ما هیچ گاه جرات نه گفتن به اطرافیان را پیدا نمی‌کنیم چون این ویژگی در درونمان نهادینه شده و ضمنا می‌دانیم اولا تحمل شنیدن آن نیست، ثانیا یاد گرفته‌ایم هیچ «نه» گفتنی را جدی نگیریم و به هر طریقی شده با گریه و زاری، التماس و لجبازی و سماجت بسیار «نه» را به «بله» تغییر دهیم.توانایی «نه گفتن» و «نه شنیدن»، از جمله مهارت‌های اجتماعی است که باید آنها را آموخت؛ زیرا افراد فاقد این مهارت‌ها، در صحنه اجتماعی دنیای امروز بسیار آسیب‌پذیر خواهند بود. بهترین زمان برای یادگیری این مهارت‌ها دوران کودکی است.3 تا 4 سالگی، زمانی است که کودک به دنبال کسب استقلال است و می‌توان با فراهم آوردن زمینه اعتماد به نفس، آرام آرام این مهارت‌ها را در او شکل داد. فراموش نکنید مهارت «نه» گفتن و «نه» شنیدن باید از کودکی در فرد نهادینه و تقویت شود تا در بزرگسالی بتواند در شرایط سخت بار منفی روانی حوادث تلخ را تحمل کند.شوخی با عشق ممنوعمتاسفانه در سال‌های اخیر، برخی باورهای به ظاهر روشنفکرانه اما در باطن کاملا نادرست و عوامانه، به عنوان اصول زندگی صحیح و عاقلانه در ذهن جوانان جا گرفته است. فارغ از چگونگی شکل‌گیری این ذهنیت‌ها، باید بگوییم چیزی که اشتباه است، همیشه اشتباه است و این که چه دلایل قبلی باعث آن شده، چیزی از اشتباه بودن آن کم نمی‌کند.برخی از جوانان با بیان مقدمه‌ای چون «پس از آشنایی بیشتر می‌توانم به تو متعهدتر شوم»، «اگر همدیگر را خوب بشناسیم، مصمم‌تر به ازدواج می‌شوم»، و… وارد رابطه با جنس مخالف می‌شوند و ارتباطشان را آنقدر پیش می‌برند که بالاخره طرف مقابلشان را وابسته به خود می‌کنند و دقیقا همزمان با تبلور عشق در دیگری است که ساز ناسازگاری می‌نوازند و با استناد به دلایلی که شاید از همان ابتدای شروع رابطه نسبت به آنها نیز مطلع بودند، ختم رابطه را اعلام می‌کنند و با بهانه‌هایی چون «من هنوز به تو متعهد نیستم»، «تا به امروز با هم بودیم ولی از این پس راهمان جداست» و… مسئولیت عاشق کردن دیگران را از سرشان باز می‌کنند و دیگری را در غم عشق رها کرده و برای همیشه می‌روند؛ این در حالی است که همه ما در قبال کسانی که آنها را به خود وابسته کرده‌ایم، مسئولیم!از دیگر گزاره‌های اشتباه در ذهن جوانان، راهبرد «در آب نمک خواباندن» فرد مقابل است. گاهی دختران و پسران، وقتی با موردی برای ازدواج مواجه می‌شوند، چون نمی‌توانند او را خوب سبک و سنگین کرده و تصمیم قطعی‌شان را برای بله یا نه گفتن بیان کنند، سعی می‌کنند با امروز و فردا کردن، جواب را به تعویق بیندازند، اگر چه این رفتار طبیعی است، اما طولانی کردن آن حس ناخوشایندی به طرف مقابل القا می‌کند، جالب‌تر آن که برخی، حتی وقتی نتیجه قطعی‌شان نه گفتن است، باز نمی‌توانند تصمیمشان را صریح و شفاف به طرف مقابل اعلام نمایند چون با خود فکر می‌کنند اگر این مورد را از دست بدهند، شاید دیگر نتوانند فرد مناسب و بهتری پیدا کنند و ناعادلانه‌تر آن که ممکن است رابطه را تا پیدا کردن جایگزینی بهتر ادامه دهند.گاهی همین رفتارهای ناپخته و خودخواهانه باعث می‌شود فرد احساس کند از سوی فرد مقابلش مورد سوء‌استفاده قرار گرفته و به دلیل ظلم و نامهربانی که بر او روا شده، درصدد تلافی و انتقام برآید.

به زور عاشق کردن دیگران نه معقول است و نه ممکن

 

جواب منفی به معنای غرور نیستبرخی از جوانان، جواب منفی فرد مقابلشان را به پای غرور او می‌نویسند و او را فرد مغرور و خودپسندی می‌پندارند که از دماغ فیل افتاده است. اما براستی آیا واقعا فردی که جواب منفی می‌دهد، مغرور است؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است قضیه را از جهت مخالف آن بنگریم، اگر شما حق انتخاب و عاشق شدن دارید، اگر حق رد کردن و قبول کردن دارید، چرا این حق را به فرد مورد نظرتان نمی‌دهید، آیا او چون شما حق انتخاب ندارد؟ مگر نه غرور آن است که ما بی‌تفاوت به نظر دیگران، فقط به دنبال آرمان‌ها و معیارهای خود باشیم؛ حال خود قضاوت کنید شما مغرورید یا معشوق‌‌تان؟! برای وصال به محبوبتان تلاش کنید، اما هرگز نخواهید او را به زور عاشق خود نمایید. چون به زور عاشق کردن دیگران نه معقول است و نه ممکن اما به زور فراموش کردن عشق، هم معقول است و هم ممکن!در عشق یکطرفه، وفاداری مفهومی نداردارزشمندی عشق یک‌طرفه در قابلیت آن برای دوطرفه شدن است، اما اگر دوطرفه نشود، باید فراموش شود؛ فراموشی عشق در چنین حالتی هرگز به معنای عدم وفاداری یا سستی در عشق نیست، چون به عشقی باید وفادار بود که دوطرفه باشد. یادتان باشد معشوق اول هیچ برتری به معشوق دوم ندارد، هرگز تصور نکنید اولین عشق برایتان بهتر بوده است، چون عشقی عالی است که بتوانید با او مفهوم عشق متقابل را درک کنید. اگر امروز با رجوع به عقل و منطق‌تان نتوانید واقعیت‌های زندگی را با اختیار بپذیرید، تردیدی نداشته باشید که فردا، واقعیت‌ها در حالی به شما تحمیل خواهد شد که شاید دیگر قدرت نپذیرفتنشان را نداشته باشید.به قضاوت بنشینیدگرچه شاید بتوانید با دلایل متعددی، معشوقتان را متهم و مسبب اصلی به هم خوردن رابطه‌تان بدانید، اما بی‌شک هیچ‌گاه نمی‌توانید خودتان را فریب دهید و به خود دروغ بگویید. به جای آن که همه تقصیرها را به گردن دیگران بیندازید، بهتر است در خلوتی بنشینید و تفکر کنید سهم‌تان در این اتفاق چه بوده است؟ کدام ویژگی شخصیتی و اخلاقی‌تان باعث جدایی و شکست عاطفی شده است؟ برای ادامه این رابطه چقدر تلاش کرده‌ا ید؟ چه روش‌های مساعد یا نامساعدی به کار گرفته‌اید؟ اگر دوست دارید رابطه را از سر برگیرید، دلایل منطقی‌تان چیست؟ و…پاسخ به این پرسش‌ها قطعا مستلزم صداقتی بیرحمانه با خود است. نهراسید اگر بخواهید می‌توانید جرات مواجهه با این موضوع را داشته باشید، فقط کافی است بخواهید.منطقی فکر کنیدجلسات خواستگاری یا دوران نامزدی برای شناخت هرچه بیشتر دختر و پسر و همچنین دو خانواده از یکدیگر است و این کاملا طبیعی است که در روند آشنایی، دو نفر با توجه به شناختی که از هم به دست می‌آورند، متوجه شوند هم‌کفو هستند یا خیر، بنابراین پس از ارزیابی و مشخص شدن نبود تفاهم، لازم است یکی از طرفین به دیگری جواب منفی دهد و اعلان هم‌کفو نبودن کند. قطعا شما یا فرد مورد علاقه‌تان به‌ دلایل مشخصی به این نتیجه رسیده‌اید که نمی‌توانید با یکدیگر ازدواج کنید. دلایل هرچه باشد قطعا برای یکی از طرفین مهم بوده است. گرچه ناراحت از جدایی هستید و این وضع طبیعی است، اما شما با یک تمرین ساده می‌توانید خود را به این امر متقاعد کنید که خود یا طرف مقابل‌تان حق داشته‌اید ‌و نباید بیش از این خود را برای ادامه و یا به هم خوردن رابطه به زحمت بیندازید.به دور از احساسات و هیجانات به صورتی کاملا منطقی، خصوصیات و انتظارات نامزد سابق‌تان را فهرست کنید. حال خود را در وضعی تجسم کنید که با او ازدواج کرده‌اید و زیر یک سقف رفته‌اید؛ اینک با خصوصیات شخصیتی و اخلاقی همسرتان چگونه رفتار می‌کنید؟ آیا می‌توانید توقعات و انتظارات او را برآورده کنید؟ آیا توان مقابله و انطباق با برخی خصایص منفی او را دارید؟ آیا هم‌اکنون دوست داشتید با او ازدواج کنید یا ترجیح می‌دادید وارد زندگی نشوید؟ هیچ فکر کرده‌اید اگر نتوانید سازگار شوید چه باید کنید؟ و… اگر پاسخ‌هایتان چندان مناسب نباشد قطعا شما هم چون ما، خواهید گفت جدایی امروز بسیار خوشایندتر از فرداست. این تمرین در مورد فرد مقابل‌تان هم مصداق دارد شاید او هم، این‌چنین اندیشیده و به این تصمیم رسیده است که نمی‌تواند با شما زندگی مشترکی داشته باشد. به دیگر سخن بهتر است تا دیر نشده، بپذیرید تحمل ناراحتی «نه» شنیدن، بسیار راحت‌تر از تحمل دشواری‌های یک ازدواج ناموفق است.با افکار منفی‌تان مبارزه کنیددرست است دل شکسته و ناراحت هستید، اما هرگز اجازه ندارید این مساله کوچک را به بحرانی شدید و حل نشدنی تبدیل کنید. شکست عشقی باعث هجوم افکار منفی به ذهنتان می‌شود، از ظاهر خود گرفته تا شرایط زندگی و خانوادگی‌تان را زیر سوال خواهید برد، همه اینها طبیعی است، اما این شمایید که می‌توانید با توسل به اراده قوی، سد راه افکار و باورهای اشتباه شوید و با آنها مبارزه کنید. اگر بتوانید باورهای غیرمنطقی‌تان را اصلاح کنید، خیلی راحت‌تر می‌توانید با جواب‌های منفی کنار بیایید؛ مثلا به جای این که بگویید: «حتما عیب بزرگی دارم که جواب منفی گرفتم»، «هیچ کس حاضر به زندگی با من نیست» و… می‌توانید به خود بگویید: «من معیارهای این فرد خاص را نداشتم»، «من می‌توانم با کسی بهتر از ایشان ازدواج کنم» و…افسردگی‌تان را مدیریت کنیدافسردگی، احساس یاس و ناامیدی پس از شکست‌های عاطفی، نه‌تنها طبیعی است؛ بلکه گاهی بسیار مفید و سازنده است، گرچه برای بعضی‌ها هم بهانه‌ای می‌شود تا روح و جسم‌شان را در هر منجلابی فرو ببرند؛ البته حق انتخاب با شماست. سلامت زندگی هر فردی با انتخاب‌های خوب و بدش رقم می‌خورد، هرچند هر انتخابی نیز هزینه‌های خاص خود را دارد. از سر خشم و عصبانیت و گاهی حس انتقام نباید به سیم آخر بزنید و هر کاری را که قبل‌ترها شایسته خود نمی‌دانستید انجام دهید، با دادزدن، فحاشی، تهدیدکردن، مزاحمت‌های بی‌امان و.. راه به جایی نخواهید برد، فقط آخرین سرمایه‌های وجود خود را به باد می‌دهید و حرمت خود را زیر سوال می‌برید.به جای حرکت بر مدار خشم و هیجانات منفی، سعی کنید شکست‌تان را فرصتی برای خودشناسی بدانید و با اعتماد به خود دوباره به پا خیزید، انرژی‌های منفی درونتان را بیرون بریزید و این بار با شیوه‌ای جدید راجع به خود و زندگی‌تان تفکر کنید تا اگر لازم است به دنبال تغییرات جدی در روش زندگی تان باشید، بی‌تردید این چنین است به بعضی‌ها هم می‌توانید نشان دهید که چه گوهر باارزشی را از دست داده‌اند.با فکر انتقام مقابله کنیدشکست خورده‌اید؟ درست اما این چه کاری است که می‌خواهید شکست‌تان را با شکست دیگری جبران کنید. چرا حاضرید دوباره بدبخت شوید تا به نامزد سابق‌تان بفهمانید خیلی قوی هستید و هر کاری می‌توانید انجام دهید ولو این که به ضررتان باشد. واقعا این کینه چیست که به خاطر آن می‌خواهید خود را تا مرز پوچی و نیستی بکشانید!انتقام کار ابلهان است. به جای این کار، می‌توانید خودسازی کنید و خودتان را رشد دهید، بی‌شک آن وقت است که بقیه حساب کار خود را می‌کنند. نه شما فرشته بوده‌اید نه نامزد سابق‌تان، پس این از خردمندی شماست که با عبرت از تجربه‌های تلخ، برای انتخابی دقیق‌تر قدم بردارید.مواظب غرورش باشیدشما حق ندارید فرد مقابل‌تان را به دلیل علاقه‌ای که به شما دارد، مورد تحقیر و سرزنش قرار دهید یا برای رد کردنش، به او حمله و توهین کنید. خیلی محترمانه و قاطعانه جواب منفی‌تان را بدهید، در صورت سماجت بسیار، جریان ارتباط را قطع کنید و تا جایی که می‌توانید از او فاصله بگیرید. کش دادن رابطه باعث می‌شود فرد مقابل‌تان ماجرا را تمام نشده قلمداد کند و به عاقبت خوش آن بیش از قبل امیدوار شود.بگذارید از احساسش حرف بزندحق مسلم شماست با فردی زیر یک سقف بروید که او را شایسته همسری بدانید و علاقه فرد دیگری به شما نمی‌تواند مانع این حق شما شود. اگر کاری نکرده‌اید که به او آسیبی برسد، پس نگران چیزی نباشید. هر کسی مسئول احساسات خویش است اما باید آن‌قدر منطقی باشید که اجازه دهید او هم بتواند با این موضوع کنار بیاید. متکلم وحده نباشید، اجازه حرف زدن به او هم بدهید. هرگز حرفش را قطع نکنید یا با لحنی تند و شتاب‌زده پاسخگوی پرسش‌هایش نباشید. او به عنوان یک خواهان حق دارد برای رسیدن به شما، تمام تلاشش را بکند پس به او این فرصت را بدهید تا خودش را تخلیه کند اما در تمامی این مراحل، حواستان باشد اگر همه جوانب را سنجیده‌اید، روی موضع خودتان پافشاری کنید.گاهی مشاوره لازم استاگر خواستگار یا نامزدتان پایان رابطه را نپذیرفت و همچنان برای ادامه رابطه، اصرار و سماجت بسیاری داشت، بهتر است برای مجاب کردن ایشان، روشی دیگر را امتحان کنید. می‌توانید حل این مشکل را به علم روان‌شناسی بسپارید. مشاوره پیش از ازدواج و شرکت در جلسات مشاوره را مطرح کنید و به او یادآور شوید جواب قطعی شما مبتنی بر نتایج این جلسات است، چه بسا کمک‌های تخصصی یک متخصص بتواند او را در کنترل و شناخت احساساتش یاری برساند. البته یادتان باشد هرگز به او نگویید برای قانع کردنش لازم است با یک روان‌شناس مشورت کنید، بی‌تردید با نظر مخالف و احیانا جبهه‌گیری‌های او مواجه خواهید شد.

منبع:سلامت نیوز

 

مطالب بیشتر برای زندگی بهتر


بلیطت رو به قیمت لحظه آخر بخر!


به مقصد دلخواهت با کمترین هزینه سفر کن


پکیج خودآموز خوشنویسی با خودکار


درمان اختلالات روحی بدون دارو و عارضه


عذاب اعتياد |از درمان تا سم زدایی

شکست عاطفی خوردی ونمیدونی چطور ادامه بدی؟


جلوگیری از ورود هوای آلوده به خانه!


به تماشای کیفیتی بی حاشیه!

کدام آموزشگاه برای یادگیری زبان بهتر است؟


اسباب بازی فکری و آموزشی به تفکیک سنین


چگونه نزد همسر بیشتر دوست داشته شویم؟


مشاوره تلفنی طلاق

میخوای باکمترین هزینه دندون هاتو سفید کنی؟


انواع جراحی زیبایی سینه

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021

شکست عشقی و شنیدن نه از معشوق اتفاق دردآوری است که روح و روان افراد را به هم می ریزد و او را دچار مشکلات جدی می کند.جوانی تا دیروز فردی شاد و پرانرژی بوده با شنیدن همین دو کلمه به آدمی غمگین و آشفته تبدیل می شود که از انجام وظایف شخصی و اجتماعی خود بازمی ماند.

معمولا این جوانان پس از گذراندن دوره ای در گیجی و انکار شکست و خشم ناشی از طرد شدن افکار گوناگونی مانند اینکه ایراد من چیست و آیا او از من بالاتر است و یا اینکه شاید کسی را زیر سر دارد به ذهنشان خطور می کند و آنقدر احساس تشویش و ناراحتی می کنند که ممکن است دست به خودکشی یا انتقام بزنند.

شکست خوردگان انتقامجو معمولا فکر می کنند آنها لایق این رفتار نبوده اند و سهم شان از زندگی یا طرف مقابلشان اینگونه نیست بنابراین به انجام کارهایی نابخردانه اقدام می کنند . در حالی که این «نه»، به معنای رسیدن به آخر دنیا نیست. ولی چرا چنین می شود و جوانان ما تاب شنیدن «نه» را ندارند.

اگر تا به حال سری به صفحه حوادث روزنامه ها زده باشید ماجراهایی را خوانده اید که برایتان روایت می کند که چطور یک جوان عاشق از معشوقش انتقام گرفته است. ماجراهایی از این قبیل که «پسری با شنیدن جواب رد از دختر مورد علاقه اش، به روی او اسید پاشید»، «عاشق 24 ساله ای، رقیب عشقی خود را با ضربات چاقو کشت»، «دختری، نوعروس خواستگار سابقش را راهی بیمارستان کرد»، «پسری به خاطر انتقام، جان خانواده دختر را در یک تصادف ساختگی گرفت» و…

گاهی برخی از افراد شکست خورده، حس می کنند به خاطر ظاهر نازیبایش جواب رد شنیده اند و به همین دلیل برای رفع عیب های ظاهری دست به جراحی می زنند.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

گاهی برخی از جوانان می پندارند علت شکست عشقی آنها بی پولی و نداشتن خانه و ماشین است به همین دلیل به دزدی و به دست آوردن پول حرام متوسل می شوند.

گاهی برخی از جوانان برای جبران نواقص شان به هر چیزی متوسل می شوند تا کسی نتواند به آنها نه بگوید؛ مثلا در بدترین شرایط فرد برای به دست آوردن احساس رضایت و شادمانی به قصد خیانت، شروع به دوستی با جنس مخالف می کندتا فرد مقابل را به خود وابسته کند و سپس زیر همه چیز بزند و و انتقام جانانه بگیرد .

گاهی نیز فرد شکست خورده با آزار و اذیت و حتی کشتن طرف مقابلش یا رقیبی که او را مغلوب کرده است، به خود و دیگران ثابت می کند که عاشق واقعی است و… در حالی که هنوز به این سوال ذهنی خود پاسخ نداده است«چرا من باید شکست عشقی بخورم؟»

در برخی از مواقع شکست عشقی و افکار بعد از آن برای لحظه ای سبب زایل شدن عقل فرد و دچار شدن به جنون آنی می شود به همین دلیل فرد به انتقامجویی روی می آورد و رفتار بی رحمانه و شومی از خود بروز می دهد که سبب آسیب بر جسم و روان دیگری می شود. رابطه عشقی یک طرفه و یا انصراف یکی از طرفین از ادامه رابطه دوستی یا نامزدی سبب بروز غضب و انتقام جویی ناجوانمردانه می شود.

شخصیت های رشد نایافته

در آسیب شناسی این پدیده، این افراد ویژگی های شخصیتی مشترکی با هم دارند؛ آنها از نظر اخلاقی رشد نایافته اند، آنها دارای شخصیت های خام و ضعیف و ناپخته ای هستند که به خود متکی نبوده و اعتماد به نفس کافی ندارند و شکست عشقی و طرد شدن از طرف عشقشان را به معنای از دست دادن کل زندگی می دانند.

این افراد دارای ویژگی هایی مانند انعطاف ناپذیری، لجاجت، سلطه گری افراطی، خودخواهی و انحصارطلبی هستند که این خصلت ها در آنها سبب می شود غیر از خودشان به کسی فکر نکنند و دنیا را همیشه مطابق میلشان بخواهند به همین دلیل توان کنار آمدن با ناکامی ها را ندارند و در صورت نه شنیدن از عشق خود در کمال قساوت و بی رحمی نقشه انتقام برای او می کشند.

این افراد مبتلا به اختلالات شخصیت هستند و تعدادی از آنها سابقه رفتارهای ضداجتماعی در زندگی شان دارند.

پرخاشگری

 پرخاشگری از وجوه تیره و منفی شخصیت بشر است که افراد می توانند با بکارگیری آموزه های دینی و اخلاقی بر این خصلت غلبه کنند و آن را کنترل کنند؛ اما افرادی نیز وجود دارند که نمی توانند خشم خود را کنترل کنند و آن را به اشکال مختلف مانند انتقامگیری نشان می دهند .

جوان پرخاشگر باانگیزه و قصد قبلی، رفتار خشونت آمیز خود را بر فرد دیگر بدون تفکر به عاقبت آن اعمال می کند و فقط در صدد کسب لذت لحظه ای دست به انتقام می زند بدون اینکه بداند این لذت موقت، زندگی و آینده اش را تباه می سازد.

سختی های دوران کودکی

دوران کودکی در شکل گیری عاطفه، محبت و دلبستگی در ذهن فرد نقش زیادی دارد . افرادی که در کودکی از محبت مادر و آغوش او بنا به هر دلیلی محرومند حس اعتماد و ایمنی را نخواهند داشت و دنیا را مکانی می بینند که همه چیزهای خوب را از او دریغ می کند.

ادامه یافتن این احساس عدم امنیت در بزرگسالی خلأ احساسی را برای اوبه وجود می آورد و او را بر آن می دارد که دنبال یک مادر جایگزین باشد و این امر سبب می شود او شکست های عشقی وحشتناک تر از جدایی از عشق اول (یعنی مادر) را تجربه کند. فرد با از دست دادن عشق دوم، دنیا را جای وحشتناک و بی رحمی می داند بنابراین، برای گرفتن انتقام آماده می شود.

آستانه تحمل پایین

امروزه خانواده ها با فرزندان رفتاری دارند و حمایت همه جانبه از آنها را برعهده می گیرند و آنان را متعهد به انجام هیچ وظیفه ای نمی کنند. بنابراین فرزندان بسیار پر توقع بار می آیند و تحمل نرسیدن به خواسته های خود را ندارند .

این تربیت غلط در کودکی سبب می شود فرد در جوانی نتواند مسائل خود را در اجتماع حل و ارتباطاتش را بدرستی مدیریت کند و همین تغییر در شیوه های فرزندپروری از دلایل موثر بر کاهش آستانه تحمل جوانان است.

در گذشته جوانان تاب تحمل هر گونه مشکلی را داشتند زیرا آنها پس از عبور از کودکی برای پذیرش مسئولیت و برآوردن انتظارات خانواده آماده می شدند و در می یافتند که خانواده صرفا منبع ارائه خدمات نیست، بلکه خدماتی را نیز باید دریافت کند.

علت دیگری که سبب کاهش آستانه تحمل جوانان شده است ، تغییر در الگوهای زندگی است. کودکان در گذشته با بچه های دیگر همبازی می شدند و زندگی اجتماعی را می آموختند و این امر سبب تقویت قدرت تحمل، صبر، توانایی حل مساله در آنان می شد، اما آپارتمان نشینی سبب شده تا کودکان امروزی بیشتر به بازی های تک نفره و بازی های رایانه ای روی آورند .

چگونگی ارتباط عاطفی اعضای خانواده با یکدیگر، شیوه برخورد آنان با مشکلات ، شکست های زندگی ، عقده های دوران کودکی، نداشتن خانواده بسامان، خیانت یا طلاق و… در این امر بسیار دخیل است.

افرادی که در گذشته ضربه سنگین عاطفی خورده اند و چون توانایی حل مساله را نداشته اند، این موضوع نوعی خشم و کینه برای آنها ایجاد می کند و به همین دلیل با یک شکست عشقی به فکر انتقام می افتند .

تعهد در دوستی های نامتعارف تا آشنایی های دوران نامزدی

تعهد در رابطه دوستی نقش کمرنگی دارد . دختران و پسران زیادی با دانستن این موضوع وارد رابطه دوستی می شوند اما علاقه و صمیمیت طرفین سبب شکل خفیفی از تعهد نسبت به یکدیگر ایجاد می کند و وقتی این تعهد از طرف یکی از آنها زیر سوال می رود ، عواطف فرد مقابل جریحه دار می شود و او حس یک قربانی را می یابد بنابراین بیش از هر فرد متعهدی به این مساله واکنش منفی نشان می دهد.

دوران نامزدی که با هدف آشنایی و شناخت بیشتر از یکدیگر شکل می گیرد تعهد بیشتری نسبت به دوستی بین دختر و پسر ایجاد می شود اما هرگز به معنای تعهد محض نیست و آنها می توانند در این دوران برای ادامه یا خاتمه رابطه تصمیم بگیرند.

در بحث تعهد، بررسی آن روی یک تعهد ضعیف، متوسط و قوی معنادار بوده و لازم است جوانان ارتباطات خود را با توجه به آن تنظیم کرده و برای عبور یا عدم عبوراز خط قرمزها تعیین تکلیف کنند.

«نه گفتن» و «نه شنیدن» را باید بیاموزیم

یکی از لازمه های زندگی بشر که بسیلاری از ما فاقد آنیم قدرت نه گفتن است . بسیاری از ما کلمات را به درستی در صحبت کردنمان بکار نمی بریم و مبهم سخن می گوییم .

از دلایل زیادی که باعث می شود در بیان کلمه نه ناتوان باشیم احساس نیاز در یاری رساندن به دیگران، جلب رضایت اطرافیان، سازگاری، ترس از هتک حرمت، ترس از دعوا و درگیری، ترس از دست رفتن فرصت، نگرانی از خراب شدن پل های پشت سر و… است.

بنابراین طبق پیشنهاد کارشناسان آنطور که در نمناک می خوانید به این علت که این ویژگی در درونمان نهادینه شده جرات نه گفتن به اطرافیان را پیدا نمی کنیم. همچنین تحمل نه شنیدن را نیز نداریم و هیچ «نه» گفتنی را جدی نمی گیریم و سعی می کنیم با گریه و زاری، التماس و لجبازی و سماجت بسیار «نه» را تبدیل به «بله» نماییم.

توانایی «نه گفتن» و «نه شنیدن»، از مهارت های اجتماعی است که افراد فاقد این مهارت ها، بسیار آسیب پذیر خواهند بود. بهترین زمان برای یادگیری این مهارت ها دوران کودکی و در سن 3 تا 4 سالگی زمانی که کودک به دنبال کسب استقلال است ، می باشد .

در این سن والدین باید با بالا بردن اعتماد به نفس کودک به تدریج مهارت نه گفتن و نه شنیدن را در او شکل داده و تقویت کنند تا در بزرگسالی بتوانند حوادث تلخ را تحمل کنند.

شوخی با عشق ممنوع

برخی از جوانان با بیان جملات به ظاهر روشنفکرانه مانند «پس از آشنایی بیشتر می توانم به تو متعهدتر شوم»، «اگر همدیگر را خوب بشناسیم، مصمم تر به ازدواج می شوم»، و… با جنس مخالف رابطه برقرار می کنند و ارتباط خود را تا جایی ادامه می دهند که طرف مقابل را به خود وابسته می کنند و همزمان با تبلور عشق در دیگری با بهانه ها و دلایل مختلف مانند «من هنوز به تو متعهد نیستم»، «تا به امروز با هم بودیم ولی از این پس راهمان جداست» و… ساز ناسازگاری می نوازند و مسئولیت عاشق کردن طرف مقابل را به عهده نمی گیرند و او را با کوله باری از عشق نا فرجام رها کرده و به راه خود ادامه می دهند.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

«در آب نمک خواباندن» فرد مقابل از گزاره های اشتباه دیگر در ذهن جوانان، است. گاهی برخی از جوانان ، قادر به سنجش فرد مورد نظر خود برای ازدواج نیستند و نمی توانند تصمیم قطعی شان را برای بله یا نه گفتن بیان کنند، بنابراین با امروز و فردا کردن، جواب را به تعویق می اندازند.

این رفتار طبیعی است اما طولانی کردن آن سبب ایجاد حس ناخوشایندی در طرف مقابل می شود . در برخی مواقع نیز نتیجه قطعی افراد برای ازدواج نه است، اما آنها به این دلیل که فکر می کنند اگر این مورد را از دست بدهند، شاید دیگر نتوانند فرد مناسب و بهتری پیدا کنند تصمیمشان را صریح و شفاف بیان نمی کنند و رابطه را تا پیدا کردن جایگزینی بهتر ادامه می دهند.

این رفتارهای ناپخته و خودخواهانه این احساس را در فرد مقابل ایجاد می کند که از سوی فرد مقابلش مورد سوء استفاده قرار گرفته و به دلیل ظلم و نامهربانی او به فکر تلافی و انتقام می افتد.

جواب منفی به معنای غرور نیست

برخی از افراد وقتی از طرف مقابل خود جواب منفی می شنوند آن را پای غرور او می گذارند و او را فرد مغرور و خودپسندی می پندارند. اما آیا این فرد مغرور است؟ اگر شما برای خود حق انتخاب و عاشق شدن قائلید و حق دارید طرف مقابلتان را بسنجید و او را رد یا انتخاب کنید اما این حق را به فرد مورد علاقه تان ندهید و فقط به فکر خود باشید باید بگوییم شما فردی مغرور هستید نه طرف مقابلتان .

غرور آن است که ما به نظر دیگران بی تفاوت باشیم و فقط به دنبال آرمان ها و معیارهای خود باشیم؛ حداکثر تلاش خود را برای وصال محبوبتان به کار ببرید ، اما هرگز به زور کسی را عاشق خود نکنید زیرا این کار نا ممکن است و عاقلانه نیست.

در عشق یکطرفه، وفاداری مفهومی ندارد

عشق یک طرفه ارزشی ندارد و ارزشمندی عشق به دوطرفه شدن آن است و اگر عشق دو طرفه نشود بهتر است فراموش گردد.فراموشی عشق یک طرفه به معنای عدم وفاداری یا سستی در عشق نیست. باید بدانید معشوق اول برتری به معشوق دوم ندارد، و عشقی عالی است که بتوانید با او مفهوم عشق متقابل را درک کنید.

به قضاوت بنشینید

اگر در عشقتان شکست خورده اید تنها با دلایل متعدد، معشوقتان را متهم به هم خوردن رابطه تان ندانید و به خود دروغ نگویید بهتر است در خلوتی بنشینید و فکر کنید که کدام ویژگی شخصیتی و اخلاقی تان سبب جدایی و شکست عاطفی شما شده است؟ تلاشتان برای ادامه دادن این رابطه چقدر بوده است؟ چه روش های مساعد یا نامساعدی به کار گرفته اید؟ دلیلتان برای برقراری دوباره رابطه چیست؟ و…

به این پرسش ها با صداقت پاسخ دهید و جرات مواجهه با این موضوع را داشته باشید.

منطقی فکر کنید

جلسات خواستگاری و دوران نامزدی به علت شناخت بیشتر خانواده ها و جوانان از یکدیگر صورت می گیرد و به همین خاطر دختر و پسر باید در روند آشنایی، شناختی از هم به دست آورند و این طبیعی است که اگر پس از ارزیابی به نقطه مشترکی نرسیدند و تفاهم نداشتند ، جواب منفی دهند .

اگر شما یا فرد مورد علاقه تان جواب منفی داده اید ممکن است به دلایل مختلفی به این نتیجه رسیده باشید. ناراحتی از جدایی طبیعی است، اما شما می توانید خود را متقاعد کنید که خود یا طرف مقابل تان حق داشته اید و نباید این رابطه را ادامه می دادید.

کاملا منطقی و دور از احساسات خصوصیات و انتظارات نامزد سابق تان را بنویسید و تجسم کنید بعد از ازدواج می توانستید با خصوصیات شخصیتی و اخلاقی همسرتان کنار آیید و توقعات و انتظارات او را برآورده سازید؟ آیا توانایی مقابله و انطباق با برخی خصوصیات منفی او را دارید؟ آیا هم اکنون دوست داشتید با او ازدواج کنید یا ترجیح می دادید وارد زندگی نشوید؟ و…

اگر پاسخ هایتان مناسب نیست حتما به این نتیجه خواهید رسید که جدایی امروز بسیار بهتر از فرداست. این تمرین در مورد فرد مقابل تان هم تصدیق می کند. منطقی فکر کنید و بپذیرید تحمل ناراحتی «نه» شنیدن، بسیار راحت تر از کنار آمدن با یک ازدواج ناموفق است.

با افکار منفی تان مبارزه کنید

هرگز اجازه ندهید شکست عشقی شما به بحرانی شدید و حل نشدنی تبدیل شود.شکست عشقی سبب هجوم افکار منفی به ذهنتان خواهد شد و از ظاهر تا شرایط زندگی و خانوادگی تان را تحت تاثیر قرار می دهد اما شما باید با اراده قوی، با افکار و باورهای اشتباه مبارزه کنید و آنها را از خود دور سازید.

شما با اصلاح باورهای غیرمنطقی تان راحت تر می توانید با جواب های منفی کنار بیایید؛ مثلا به جای این که فکر کنید که عیب بزرگ شما سبب جواب منفی گرفتن گردیده و اینکه هیچ کس حاضر به زندگی با شما نیست و… با خود بیاندیشید که :«من معیارهای این فرد خاص را نداشتم»، «من می توانم با کسی بهتر از ایشان ازدواج کنم» و…

افسردگی تان را مدیریت کنید

پس از شکست های عاطفی، افسردگی، احساس یاس و ناامیدی به سراغ فرد می آید که برای برخی افراد بسیار مفید و سازنده است و برای بعضی ها سبب می شود روح و جسم شان را درمنجلاب فرو ببرند؛ شما نباید پس از نه شنیدن کارهایی که شایسته تان نیست مانند دادزدن، فحاشی، تهدیدکردن، مزاحمت های بی امان و.. را انجام دهید و حرمت خود را زیر سوال ببرید .

همچنین نباید از سر خشم و عصبانیت از فرد مقابل خود انتقام بگیرید.به جای خشم و هیجانات منفی، از شکست خود در جهت خودشناسی استفاده کنید و به خودتان اعتماد کنید و دوباره به پا خیزید، انرژی های منفی را بیرون کنید و این بار با روشی جدید درباره زندگی فکر کنید تا در روش زندگی تان تغییر ایجاد نمایید تا به فرد مقابلتان نشان دهید که چه گوهر باارزشی را از دست داده اند.

با فکر انتقام مقابله کنید

اگر شکست عشقی خورده اید و همواره به فکر انتقام گرفتن هستید تا به نامزد سابق تان بفهمانید خیلی قوی هستید و هر کاری حتی کارهایی که به ضررتان است را نیز می توانید انجام دهید باید بدانید با این کار خود را تا مرز پوچی و نیستی می کشانید و شکست تان را با شکست دیگری جبران می کنید.

پیش از این هم در نمناک گفتیم که انتقام کار ابلهان است. به جای این کار، به خودسازی و رشد خود خودتان بپردازید تا دیگران دریابند شما چه فرد قوی هستید که با عبرت از تجربه های تلخ، برای انتخابی دقیق تر قدم برداشته اید.

مواظب غرورش باشید

شما نباید فرد مقابلتان را به خاطر علاقه اش به شما تحقیر و سرزنش کنید و برای رد کردن او او را مورد حمله و توهین قرار دهید. اگر جوابتان منفی است محترمانه و قاطعانه جواب خود را بدهید و اگر فرد مقابلتان سماجت بیش از حد نمود ، ارتباط را قطع کنید و از او فاصله بگیرید. کش دادن رابطه سبب می شود فرد مقابل تان ماجرا را تمام نشده نداند و بیش از قبل به گرفتن جواب مثبت از شما امیدوار شود.

بگذارید از احساسش حرف بزند

این حق شماست که با فردی زندگی مشترک را آغاز کنید که به او علاقه دارید و او را شایسته همسری خود می دانید و علاقه فرد دیگری به شما مانع این حق شما نمی شود. اگر آسیبی به او نرسانده اید ، نگران چیزی نباشید. هر کسی مسئولیت احساسات خویش را بر عهده دارد اما باید منطقی باشید و اجازه دهید او هم با این موضوع کنار بیاید.

حرف های او را بشنوید و با لحنی تند و شتاب زده پاسخگوی پرسش هایش نباشید. او حق دارد برای رسیدن به شما، تلاشش را بکند پس این فرصت را بدهید تا صحبتهای خود را بکند ولی اگر قانع نشدید و قبلا همه جوانب را سنجیده اید، روی نظر خودتان اصرار کنید.

گاهی مشاوره لازم است

اگر خواستگار شما نتوانست با پاسخ منفی شما کنار بیاید و بسیار سمج بود و برای ادامه رابطه، اصرار ورزید ، برای مجاب کردن ایشان، مشاوره پیش از ازدواج و شرکت در جلسات مشاوره را مطرح کنید و بگویید جواب قطعی شما مبتنی بر نتایج این جلسات است.

یک متخصص می تواند او را در کنترل و شناخت احساساتش یاری کند . هرگز به او نگویید برای قانع کردنش به یک روان شناس نیاز دارد زیرا با نظر مخالف و جبهه گیری او روبرو می شوید.

 

 !(function (w, d) { ‘use strict’; var ad = {zone: “brtrha1”, user: “1565432215”, width: 728, height: 90, id: ‘adro-246454’}, h = d.head || d.getElementsByTagName(‘head’)[0]; if (typeof w.adroParams != ‘object’) w.adroParams = {}; w.adroParams[ad.id] = ad; var script = document.createElement(“script”); script.type = “text/javascript”; script.async = 1; script.src = “//static-cdn.adro.ir/dlvr/rsdnt.js”; h.appendChild(script); })(this, document); var h = document.getElementsByTagName(“head”)[0], s = document.createElement(“script”); s.async = !0, s.defer = !0, s.type = “text/javascript”, d = new Date, s.src = “https://cdn.sanjagh.com/assets/sdk/www.bartarinha.ir/client.js?t=” + d.getFullYear().toString() + d.getMonth() + d.getDate() + d.getHours(), h.appendChild(s); var sabaVisionWebsiteID = “1c27cb39-612a-452a-954c-b3e3dd1f3d36”; var sabaVisionWebsitePage = “ALL” _atrk_opts = {atrk_acct: “i2i8r1SZw320l9”, domain: “bartarinha.ir”, dynamic: true}; (function () { var as = document.createElement(‘script’); as.type = ‘text/javascript’; as.async = true; as.src = “https://certify-js.alexametrics.com/atrk.js”; var s = document.getElementsByTagName(‘script’)[0]; s.parentNode.insertBefore(as, s); })();

شکست عشقی(ضربه عشقی) بی‌شک تجربه دردآوری است. رابطه عاطفی که به جدایی و شکست منجر می‌شود می‌تواند مجموعه‌ای از احساسات منفی مانند غم، اضطراب و خشم را برای فرد ایجاد کند. کنار آمدن و پذیرفتن شکست عشقی برای دختران و پسران ساده نیست. جدایی عاطفی و فراموش کردن معشوق ممکن است تا مدت‌ها برای فرد قابل پذیرش نباشد. اما برای درمان افسردگی، ناراحتی پس از جدایی عاطفی و سرعت بخشیدن به مراحل کنار آمدن با غم شکست عشقی، راهکارهایی نیز وجود دارد. به کمک این روش‌ها و مشاوره با یک روانشناس با تجربه می‌توان پس از شکست عشقی نیز امیدواری و زندگی سالم را تجربه کرد.

فهرست مطالب

شکست عشقی می تواند به صورت های مختلفی برای افراد ایجاد شود. در ادامه به انواع آن اشاره می کنیم.

یکی از سخت ترین ضربه های روحی که می تواند در یک رابطه به افراد وارد شود زمانی است که یکی از طرفین رابطه بدون هیچ حرفی ناپدید می شود. یک روز صبح که با او تماس می گیرید متوجه می شوید که تلفن همراهش خاموش شده و هرچه پیام می دهید برایش ارسال نمی شود. روزها و هفته ها می گذرد و شما همچنان منتظرید که از او خبری شود. اما حقیقت تلخ این است که او متاسفانه به تنهایی برای این رابطه تصمیم گرفته و خودش را کنار کشیده. قطعا درک کردن حس و حال شما در این شرایط بسیار سخت است ولی ما سعی می کنیم شما را درک کرده و راهکارهایی در جهت کنار امدن با این موضوع  ارائه کنیم.

گاهی نیز متوجه می شوید عشقتان چند روزی است که مدام به بهانه های مختلف جواب تماس ها و پیام های شما را یکی در میان می دهد و دیگر مثل سابق برای شما وقت نمی گذارد. با وجود اینکه شما بسیار به او ابراز علاقه می کنید ولی او خیلی واکنش مثبتی نشان نمی دهد و احساس می کنید نسبت به شما سرد شده است. بعد از گذشت چند وقت با آوردن بهانه ای مثل اوضاع بهم ریخته خانوادگی اش از شما می خواهد که چند روزی با هم کمتر در تماس باشید ولی در حقیقت این کار مقدمه است برای سردتر شدن و پایان ارتباط شما. در این نوع از شکست عشقی شما هنوز در شوک این هستید که چطور کسی که تا دیروز عاشق شما بود اینگونه شما را رها کرده است و احتمالا مدت ها تحت تاثیر این شوک بزرگ زندگی خود را کاملا تعطیل می کنید.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

یکی دیگر از انواع شکست عشقی زمانی است که شما ارتباط چند ماهه یا چندساله خود را با دعوا و درگیری به اتمام می رسانید. که اهداف شما می تواند از این کار متفاوت باشد. برخی فقط برای تست کردن میزان وفاداری و عشق طرف مقابلشان بحثی را راه می اندازند و می خواهند ببیند که عشقشان برای ماندن آنها در رابطه چقدر تلاش می کند. بعضی دیگر نیز بدنبال بهانه برای تمام کردن رابطه یا گرفتن انتقام از طرف مقابل هستند و تصمیم می گیرند با دعوا و مشاجره به هدف خود برسند. به همین دلیل اغلب اوقات یک طرف رابطه قربانی تصمیم خودخواهانه طرف دیگر می شود.

افراد بعد از تجربه ضربه عشقی علائم روحی نسبتا شدیدی را تجربه می کنند که البته این علائم با توجه به مدت زمان ارتباط و دوام رابطه می تواند متفاوت باشد. مسلما شخصی که بعد از چند سال رابطه از عشقش جدا می‌شود بیشتر از کسی که فقط چند هفته با طرف مقابلش ارتباط داشته، آسیب می بیند. علائم روحی بعد از شکست عشقی بسیار شبیه آن چیزی است که افراد در اختلالات افسردگی و اضطرابی تجربه می‌کنند؛ البته با درجات مختلف. در کنار این علائم روحی علائم جسمانی نیز در این افراد دیده می شود که در ادامه آنها را نام می بریم.

هر آنچه که شما را به یاد عشق سابق‌تان می‌اندازد، مانند عکس، پاتوق‌های همیشگی‌تان، افکار نامنظم و … باعث شروع فعالیت در نورون‌های “پاداش” قرار گرفته داخل هسته‌ی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی مغز می‌شود. دانشمندان از تعدادی از افرادی که در رنج و درد شکست عشقی فرو رفته بودند و به هیچ چیزی به جز عشق جدیدشان نمی‌توانستند، فکر کنند، خواستند که به عکس‌های عشق از دست رفته‌شان نگاه کنند و در این بین مغز آنها را با استفاده از دستگاه fMRI  بررسی کردند؛ مشخص شد که دو ناحیه‌ی هسته‌ی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی در زمان نگاه کردن به عکس‌ها فعال می‌شود. به علاوه این دو ناحیه از مغز به کوکائین و نیکوتین نیز واکنش نشان می‌دهند. برانگیختن نورون‌های پاداش موجب آزاد شدن مکرر مقادیر زیادی از انتقال دهنده‌ی عصبی دوپامین می‌شود. به علاوه دوپامین با فعال کردن مدارهای داخل مغز، موجب افزایش ولع و ایجاد میلی غیرقابل مقاومت می‌شود. این احساس ولع انگیزه به وجود می‌آورد و شما را ترغیب می‌کند تا به امید دریافت مقدار بیشتری از آنچه به آن نیاز دارید، مرتکب رفتارهای دیگر بشوید.

زمانی که عشق‌تان شما را ترک می‌کند، احتمالاً درد این شکست و رها شدن را احساس خواهید کرد. قلب و قفسه‌ سینه‌تان درد می‌گیرد، معده و دستگاه گوارش‌تان به هم می‌ریزد و همان احساس ناخوشایندی که هنگام شنیدن اخبار وحشتناک حس می‌کنید، در وجودتان جریان پیدا می‌کند. نتایج دو مطالعه‌ی انجام شده بر روی افرادی که در درد و رنج شکست عشقی فرو رفته بودند، حاکی از آن است که به جز ناحیه‌های پاداش، ناحیه‌های دیگری نیز داخل مغز فعال می‌شود که ناراحتی و واکنش به درد جسمی را کنترل می‌کنند. به بیان دقیق‍‌تر، آن بخش‌هایی از مغز که احساس درد را از جهان خارج جمع‌آوری می‌کنند، حین بررسی‌های انجام شده آرام بودند، اما سیستم‌های مرتبط با آنها، یعنی سیستم‌هایی که چگونگی واکنش بدن را به درد کنترل می‌کنند، به شدت در حال فعالیت بودند تا وقوع رخدادی ناخوشایند را به بدن اطلاع بدهند. به علاوه از آنجایی که مغز بدن را کنترل می‌کند، فعال شدن این سیستم‌ها اثرات مختلفی را به دنبال دارد: برای مثال هورمون‌های استرس ترشح می‌شود که به نوبه‌ی خود بر قلب، دستگاه گوارش و حتی سیستم ایمنی بدن اثر می‌گذارد. استرس در موارد شدید موجب ضعیف و متورم شدن قلب می‌شود و ابتلا به عارضه‌ای به نام “سندرم قلب شکسته” یا کاردیومیوپاتی را دامن می‌زند که حتی گاهی منجر به مرگ می‌شود. البته این قبیل واکنش‌های استرسی شدید و وخیم خوشبختانه نادر هستند.

تمام آزمایش‌ها و مطالعاتی که بعد از شکست عشقی با استفاده از دستگاه fMRI انجام شده‌اند، فعالیت مغز را در این دوران ناراحتی بررسی کرده‌اند. علم نیز مانند شما هنوز هیچ ایده‌ای ندارد که در مغز یک عاشق شکست خورده چه می‌گذرد. منطق حکم می‌کند که باید سازو کاری وجود داشته باشد که بتواند ارتباطات داخل گذرگاه‌های اتصال مغز را به آهستگی ضعیف کند و از بین ببرد. وقتی قلبتان می‌شکند، هیچ دلیلی ندارد که نتواند کارهایی را انجام بدهید که مغزتان را به سیم‌کشی مجدد خودش ترغیب کند. در واقع شواهد موجود حاکی از آن است که مغز بلافاصله بعد از شکست عشقی به سختی تلاش می‌کند تا شما را وادار به پشت سر گذاشتن این دوران سخت و برگشت به زندگی عادی کند. نظر دانشمندان به طور خلاصه این است که مغز سعی می‌کند تا ترکیب احساسات و هیجانات مختلف را تعدیل کند، از انجام دادن حداقل تعدادی از کارهای دیوانه‌واری که احساس می‌کنید، مجبور به انجام دادن آنها هستید، جلوگیری کند و به شما کمک کند تا دوباره به زندگی‌تان سرو سامان بدهید.

«رابطمون هنوز تموم نشده، زنگ میزنه بازم بهم». این گفت‏‌‏وگوی با خود، اولین مرحله شکست عشقی است. فرد در این مرحله هنوز باورش نشده که رابطه تمام شده است و هنوز به دنبال روزنه‏ امیدی برای بازگشت به رابطه است.

بعد از مدتی فرد می‏‌فهمد که بازگشتی در رابطه وجود ندارد، به همین دلیل سعی می‏‌کند برای این رابطه تمام شده مقصر پیدا کند و مقصر اصلی، معمولا فرد مقابل است. شاید این جملات برای شما آشنا باشد: «ازش متنفرم» یا «دیگه حتی نمی‏خوام ببینمش».

در این مرحله، فرد خاطراتش را مرور می‌‏کند و خودش را به خاطر تمام کارهایش ملامت می‏‌کند. مثلا: «اگه فلان کار را انجام نمی‏‌دادم، رابطمون تموم نمی‏‌شد». در این مرحله سعی کنید از کمک یک دوست یا یک روان‏‌شناس متخصص استفاده کنید چون ممکن است دلتان بخواهد که به رابطه برگردید و این بدترین زمان برای اجرای این تصمیم است.

شاید اکثر افراد مرحله افسردگی را بیشتر به یاد داشته باشند زیرا معمولا طولانی‏‌ترین مرحله سوگ است. برای بیرون آمدن از این استیج به خودتان زمان دهید ولی اگر بیش از ۲ الی ۳ ماه طول کشید، حتما با یک روان‎شناس مشورت کنید. افراد معمولا در این مرحله تصمیم می‏‌گیرند که دیگر هیچ رابطه عاشقانه‌‏ای را تجربه نکنند و به همین دلیل ماندن در این مرحله، بسیار آسیب‌‏زاست.

اگر تمام مراحل بالا با موفقیت انجام شود، شما وارد مرحله بهبودی می‏‌شوید. در این مرحله، فرد به گونه پخته‌‏تری به تجربه گذشت‌ه‏اش نگاه می‌‏کند و با دیدی روشن برای جبران کاستی‌‏های قبل، زندگی خود را از نو شروع می‌کند. «گذشته‌‏ها گذشته، بهتره که من او را فراموش کنم و زندگی جدیدی برای خودم شروع کنم.»

همانطور که گفته شد مواجه شدن با شکست عشقی درست مانند سوگ مرگ عزیزان دارای مراحل مختلفی است. گذشتن از این مراحل زمان می‌طلبد. طول دوره سوگ عاطفی، باتوجه به شرایط رابطه و روحیات فرد می‌تواند متفاوت باشد. طبق مطالعات انجام شده هرچه مدت زمان رابطه عاطفی طولانی‌تر باشد، مدت زمان سوگواری و غم نیز طولانی‌تر خواهد بود. همچنین کنار آمدن با شکست عشقی حداقل در مراحل اول برای دختران دشوارتر از پسران است. پس لازم است با توجه به شناختی که از شرایط و روحیات خود دارید فرصت کافی برای گذر از این مرحله را به خود بدهید.

خود خوری کردن در این شرایط می‌تواند آسیب‌های روحی و جسمی زیادی برای شخص داشته باشد. درد عاطفی پس از شکست عشقی غالباً باعث افزایش ترشح هورمون کورتیزول در بدن می‌شود، ترشح این هورمون، سیستم دفاعی بدن را ضعیف می‌کند. نخستین گام برای حل این مشکل این است که آگاه باشید که طبیعی است اگر پس از شکست عشقی در برابر هر مسئله‌ی کوچکی به هم می‌ریزید. به این نکته فکر کنید که حساس شدن شما احتمالاً از واکنش بدن به جدایی نشأت می‌گیرد و قرار نیست که تا پایان عمر ناراحت و عصبی باشید. هرگز سعی نکنید غم و ناراحتی خود را انکار کنید. گریه کردن در هنگام ناراحتی و نوشتن افکار و احساسات، به تخلیه احساسات منفی و کنار آمدن با موضوع کمک می‌کند. همچنین درد دل کردن با یک دوست یا آشنای صمیمی یا در میان گذاشتن موضوع با مشاور می‌تواند اندوه شما را کاهش دهد.

اگر خودتان را به خاطر به پایان رسیدن رابطه‌تان سرزنش کنید، پشت سر گذاشتن این درد و رنج برایتان سخت‌تر می‌شود و اصطلاحاً دچار یک “سوگواری عمیق و پیچیده” می‌شوید. طبیعی است که از خودتان بپرسید که کجای راه را اشتباه رفته‌اید و چه خطایی از شما سر زده است، اما غرق شدن در افکار منفی، تلاش‌هایتان را برای ترمیم قلب شکسته‌تان به باد می‌دهد.

مهم نیست دلیل جدایی شما چه بوده باشد و چه کسی رابطه را تمام کرده است. مطمئنا در طول رابطه عاطفی یا در هنگام جدایی متوجه نقاط منفی یا اشتباهاتی از طرف مقابل شده‌اید. برای اینکه راحت‌تر بتوانید با موضوع کنار بیایید. بجای مرور مکرر خاطرات خوش که کاری بجز نمک پاشیدن به زخمتان نمی‌کند، نقاط منفی رابطه و طرف مقابل را مرور کنید. لیاقت شما ماندن در رابطه عاطفی سالم و با آرامش با کسی است که قدر شما را می‌داند و برای بودن با شما و سلامت رابطه تلاش می‌کند.

مهم‌ترین مرحله برای کنار آمدن با شکست عشقی این است که تمام شدن رابطه را بپذیرید. البته این‌ کار برای شما سخت خواهد بود به خصوص اگر طرف مقابل دلیل موجهی برای تمام کردن رابطه نیاورده باشد. اما برای ادامه مسیر و گذشتن از این غم جدایی مطمئنا پذیرش مسئله لازم است.

اگر نامزدتان بدون توضیح قابل قبولی و با بیان جملاتی مانند “مشکل از من است، من لیاقتت را ندارم” شما را ترک کرده است، به او التماس نکنید که دلیل این جدایی را برایتان توضیح بدهد. برای خودتان دلیل بتراشید، و ترجیحاً توضیحی بیابید که عزت نفس و اعتماد به نفستان را خدشه‌دار نکند، مثلاً به خودتان بگویید که نامزدتان از مسئولیت فرار می‌کرده است.

شاید حذف کردن دوست سابقتان از فهرست دوست‌هایتان یا آنفالو کردن او در شبکه‌های اجتماعی به نظرتان بچگانه بیاید، اما در این دوران ناراحت کننده باید به خودتان فکر کنید و تمام راه‌هایی را که ممکن است دوباره با او تماس پیدا کنید و نمک روی زخمتان پاشیده شود، مسدود کنید. تمام این پل‌های مجازی را خراب کنید، مطمئن باشید که محدود شدن دسترسی به نامزد سابقتان حالتان را بهتر خواهد کرد.

در هر رابطه‌ای یادگاری‌هایی بین دو نفر وجود خواهد داشت. اگر می‌خواهید به فرایند پذیرش شکست عشقی سرعت دهید و با آن کنار بیایید لازم است تمامی چیزهایی که امکان دارد شما را به یاد معشوقتان بیندازد را برای همیشه دور بریزید.  این یک توصیه جدی است. یادگاری‌ها شامل تمامی هدیه‌ها، نوشته‌ها، پیام‌ها، آهنگ‌های مشترک و … می‌شوند. حتی اگر چیزی وجود دارد که به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه شما را به یاد معشوق می‌اندازد، سعی کنید از آن دوری کنید. اگر هدیه یا یادگاری با ارزش است، در صورت لزوم می‌توانید آن را به طرف مقابل پس دهید یا این که به فرد نیازمندی اهدا کنید.

پس از شکست عشقی احتمال دارد که در قلب شما  احساس تنفر جایگزین عشق شود. به خصوص اگر عشق و محبت زیادی نسبت به طرف مقابل داشته‌اید و او شما را رها کرده است و یا با دروغ و خیانت پاسخ محبت‌های شما را داده باشد. در این شرایط اجازه ندهید خشم و نفرت تبدیل به افکار و رفتار انتقام جویانه در شما شود. نباید اجازه دهید اتفاقات ناگوار از شما کسی بسازد که نیستید. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید و بر روی افکار مثبت تمرکز داشته باشید.

سفر رفتن می‌تواند به بازیابی روحیه شما و پذیرش شرایط جدید کمک زیادی بکند. یک سفر کوتاه به ویژه سفر به طبیعت، می‌تواند شما را از شر افکار منفی راحت کند و آرامش لازم را برای شما به ارمغان آورد.

باشگاه بروید، در پارک پیاده‌روی کنید یا برای یک گردش و قدم زدن کوتاه از خانه بیرون بزنید. فعالیت بدنی میزان سروتونین را در مغز افزایش می‌دهد؛ سروتونین مانند یک ضدافسردگی طبیعی عمل می‌کند و روحیه‌تان را بهبود می‌دهد. به علاوه ورزش کردن باعث می‌شود که انرژی بیشتری داشته باشید و احساس بهتری درباره خودتان پیدا کنید. بنابراین با دوست صمیمی‌تان به باشگاه بروید یا در یک کلاس تناسب اندام ثبت نام کنید. مهم نیست که چه ورزشی انجام می‌دهید، فقط باید قلبتان را به تپش بیاندازید. ۵ دقیقه ورزش متوسط تاثیری باورنکردنی بر روحیه غمگین و افسرده‌تان خواهد شد.

سعی کنید وقت بیشتری را با دوستان و خانوده بگذرانید. ارتباط نزدیک و تعامل با افراد صمیمی دیگری بجز معشوقتان، می‌تواند جایگزینی برای برطرف شدن نیازهای عاطفی شما باشد.

غلیان شدید احساسات منفی بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی، می‌تواند موجب شود که افراد به سمت رفتارهای ناسالم گرایش پیدا کنند. سعی کنید سلامت جسم و روح خود را در اولویت قرار دهید. به هیچ وجه برای مواجهه با احساسات منفی، نوشیدنی‌های الکلی، قرص‌های آرامبخش (بدون تجویز پزشک) و مواد مخدر مصرف نکنید. این رفتارها علاوه بر اینکه کمکی به وضعیت روحی شما نمی‌کند، می‌تواند اعتیاد ایجاد کرده و همچنین سلامت شما را با خطر جدی روبرو نماید.

رنگ و مدل مویتان را عوض کنید تا کاملاً از این رو به آن رو شوید. کمد لباس‌هایتان را خانه تکانی کنید و لباس‌هایی را که دیگر نمی‌پوشید، به دیگران ببخشید. برای خودتان لباس‌های جدید و جذاب بخرید. یک ظاهر جدید و فربینده اعتماد به نفسی را که شایسته آن هستید، در شما ایجاد می‌کند.

یکی از راه هایی که می تواند حواس شما را از فکر کردن به گذشته پرت کند رسیدگی به کارهای خانه و محل کار است. یک روز را صرف مرتب کردن کمد لباس هایتان بکنید، روز دیگر وسایل قدیم که دیگر به آنها احتیاج ندارید جمع آوری کنید، و یک روز را هم صرف تمیز کردن اتاق یا میز کارتان کنید. این کارها همچنین می توانند وسیله ای برای تخلیه انرژی های درونی شما باشند.

به گفته متخصصان حوزه روانشناسی، وارد شدن به یک رابطه عاطفی جدید بلافاصله پس از شکست عشقی، درست نیست. اگرچه برقراری یک رابطه عاطفی جدید می‌تواند نیاز روحی و عاطفی شما را تامین کند و کمک کند فرد قبلی را زودتر فراموش کنید، اما تجربه ثابت کرده است معمولا در این شرایط رابطه سالمی صورت نمی‌گیرد. پس بهتر است تا زمانی که شرایط روحی شما به وضعیت عادی بازنگشته و کاملا با موضوع کنار نیامده‎اید وارد رابطه جدیدی نشوید.

با وجود اینکه تمام علائم و احساسات منفی که در این دوران تجربه می‌کنید طبیعی هستند، ولی هم ما و هم شما می‌دانیم که چقدر تحمل این احساسات منفی و کنارآمدن با جدایی سخت است و نمی‌توان دست روی دست گذاشت تا خودش برطرف شود. لازم است خودتان هم کارهایی برای تسریع این فرآیند و بهتر شدن حالتان انجام دهید. راهکارهای مناسب و مفیدی تا اینجا ارائه شد، با این‌حال حتما متوجه شده‌اید که با توجه به حس و حالتان چقدر انجام این راهکارها در عمل سخت یا حتی غیرممکن است. علت آن این است که شما نیاز به اطلاعات بیشتری درباره جدایی دارید. شما باید در هر زمان بتوانید تشخیص دهید که در کدام مرحله از فرآیند ضربه عشقی هستید تا بتوانید راهکاری متناسب با آن را به کار ببرید. مثلا وقتی در مرحله خشم هستید، بیشترین چیزی که می‌خواهید خالی کردن عصبانیت‌تان سر طرف مقابل است نه تفریح و گردش برای بهبود حالتان! اینجاست که اطلاعات آموزشی دقیق و حضور یک مشاور روانشناس آگاه درکنارتان ضروری‌ست تا بر اساس شرایط فعلی‌تان بهترین راهکارهای ممکن را به کار ببرید تا هرچه سریع‌تر و با آسیب کمتر، این روزهای سخت را پشت سر بگذارید.دوره زندگی پیروزمندانه پس از جدایی این اطلاعات و همراهی را در اختیار شما قرار می‌دهد. در این دوره شما به طور کامل با مراحل جدایی آشنا می‌شوید و یاد می‌گیرید چطور با هر مرحله به بهترین شکل کنار بیایید تا جایی که به پذیرش و بهبودی برسید. ضمن اینکه یاد می‌گیرید چطور عزت نفس آسیب دیده‌تان را ترمیم کنید، رابطه قبلی‌تان را به درستی بررسی کنید، سهم خودتان در مشکلات رابطه را ببینید و بپذیرید و در نهایت برای ورود به یک رابطه سالم آماده شوید. در تمام این مراحل یک مشاور روان‌شناس اختصاصی در کنار شما است، حرکت‌تان را بررسی می‌کند، راهنمایی‌های لازم را به شما ارائه می‌دهد و در واقع سنگ صبور شما در مسیر جدایی می‌شود، سنگ صبوری آگاه که در زمینه درمان جدایی تخصص دارد.

هر جدایی عاطفی با دوره‌ای از سوگ و ناراحتی همراه خواهد بود. برای کنار آمدن با شکست عشقی، لازم است برای پذیرش موضوع به خود زمان دهید. شکست عشقی باید به مرور مراحل سوگش را سپری کند. داشتن علائمی مانند بی انگیزگی، فقدان انرژی، اضطراب، بی حوصلگی، حالت تهوع و استفراغ، تپش قلب و … علائم روحی و جسمانی رایج بعد از شکست عشقی هستند. شما می توانید با تخلیه احساسات منفی به روش سالم، دور ریختن یادگاری‎ها، ورزش کردن، ارتباط با دوستان و خانواده، سفر و ارتباط با طبیعت، تهیه لیستی از اهداف، کمک گرفتن از یک مشاور متخصص و توجه به ظاهر به روند پذیرش و سلامت روحی خود سرعت ببخشید. نباید اجازه دهید شکست عاطفی هویت شما را تغییر دهد. رفتارهای مخرب سلامتی، افکار انتقام جویانه و جایگزین کردن فرد دیگر برای رابطه عاطفی و یا سرزش کردن خود راه مناسبی برای مقابله با شکست عشقی نیست.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد مگر این که حافظه‌تان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.

دلتنگی طبیعی‌ترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارت‌های علمی و بالا بردن سطح شناخت فردی‌تان حتما می‌توانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.

درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آینده‌تان را به خطر می‌اندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراه‌تان می‌آید.

عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب می‌زند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیت‌تان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.

وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمی‌توانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه می‌دارید و خب معلوم است که دلتنگ‌تر می‌شوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان می‌پاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.

شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آن‌وقت متوجه می‌شوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمی‌دارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.

بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برای‌تان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش می‌کنید!

 

{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [{
“@type”: “Question”,
“name”: “از هم جدا شدیم، چکار کنم که بتوانم فراموشش کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد مگر این که حافظه‌تان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “دلم براش تنگ شده نمی‌توانم تحمل کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “دلتنگی طبیعی‌ترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارت‌های علمی و بالا بردن سطح شناخت فردی‌تان حتما می‌توانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با هم‌کلاسیم کات کردم و می‌خوام ترک تحصیل کنم…”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آینده‌تان را به خطر می‌اندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراه‌تان می‌آید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با رفتنش خیلی بهم ضربه زد چطور ازش انتقام بگیرم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب می‌زند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیت‌تان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “وقتی می‌بینم توی تلگرام و اینستاگرام آنلاین است بیشتر دلتنگ می‌شوم. چکار کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمی‌توانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه می‌دارید و خب معلوم است که دلتنگ‌تر می‌شوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان می‌پاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “چکار کنم خاطراتش دست از سرم بردارد؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آن‌وقت متوجه می‌شوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمی‌دارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “هنوز در فکر رابطه قبلی هستم ولی یک پیشنهاد آشنایی خیلی خوب دارم. چه کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برای‌تان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش می‌کنید!”
}
}]
}

عشقت رو جذب کن

میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…

عضویت در خبرنامه رادیو عشق

52 بازدید

100 بازدید

128 بازدید

366 بازدید

385 بازدید

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم

سلام بنده ۲۷سالمه هشت ماه پیش به خواستگاری دختر ۱۹ساله رفتم که ابتدا جوابشون منفی بود بعد مدتی دخترخانم شماره منو از خواهرم گرفت تا مدتی باهم پیامکی در ارتباط بودیم تا اینکه بهم علاقه‌مند شدیم دوسه باری همدیگرو دیدیم،خیلی همدیگرو دوست داشتیم من چند بار اقدام کردم با خانواده صحبت کنم ولی می‌گفت صبر کن خانوادم‌مشگل دارن مشگلشون این بود که مادرش میخواد جدا بشه و داییش همه کاره اونم مخالفه،الان میگه تمومش کنیم یعنی چند بار قبلا گفت تموم کنیم ولی من گفتم ن و شرط میذاشت منم شرطاشو انجام میدادم ولی این دفه دیگه نمیخوام بهش پیام بدم که برگرده خودش چندوقت پیش پیام داد که می‌خوام حالتو بپرسم ،من باید چیکار کنم؟ولش کنم یا باز برم سراغش؟ دلم نمیخواد پیامش بدم میترسم بعد مدتی دلم براش تنگ بشه،

سلام دوست گرامی طرف مقابل شما در شرایط مناسبی از نظر خانوادگی و روحی نیست و احتمالاً نمی‌تواند درست تصمیم بگیرد. دلتنگی شما که طبیعی است اما او در شرایطی نیست که بتواند در رابطه حضور داشته باشد. بهتر است مدتی او را رها کنید تا شرایطش کمی بهتر شود. برای بررسی بیشتر می‌توانید به مشاور مراجعه کنید.

سلام. من تازه وارد 19 سالگی شدم حدود 2 سال و 5 ماه هست که با پسری همسن آشنا شدم رابطه ما همیشه خوب بوده و علاقمون نسبت به هم زیاد حتی تو آخرین لحظاتی که از هم جدا شیم ولی باتوجه به اختلاف تو لباس پوشیدن.،برای تغییر من ایشون خیلی زحمت کشیدن با اینکه آخرش اوکی شدیم اما اشتباهات و بحث های من ایشون رو اذیت می‌ کرد هر بار فرصت دوباره میخواستم و باز خراب میکردم مثلا بهم میگفت باید قبل ساعت 12 بخوابی و اگه نمیخوابیدم از دستم عصبانی میشد و من اشتباهاتم رو آنقدر تکرار کردم که ایشون تصمیم گرفتن برن و کات کنن و گفتن هر شخص یک اندازه تحمل و صبر داره ولی چند روز بعدش با توجه به اینکه که مادرشون با خانوادم مشکل دارن و راضی نیستن با من ازدواج کنه هر چقدر که ما بیشتر باهم باشیم جدا شدن سخته و ممکنه من موقعیت های خوبم رو از دست بدم و بهم گفتن اگه یه روزی منو بخشیدن و خانوادش راضی شدن و قصد ازدواج داشت برمیگرده. من با این جمله خیلی آروم شدم بنظرتون امید واهی دارم؟! بهم گفتن این بار دارن با منطقشون جلو میرن و نمیخواد آینده هردومون خراب شه و عذاب وجدان دارن تا همین جاش اومدن وقتی می‌دونستن احتمالش زیاده ک بهم نرسیم و بهم گفتن احتمال اینکه برگردن یک درصده

سلام دوست گرامی از 17 سالگی با او در ارتباط بودید و به نظر می‌رسد نقش ایشان بیشتر یک مربی و یا پدر بوده است تا شریک عاطفی. او سعی در تغییر دادن شما داشته است و حتی به ساعت خوابیدن و لباس پوشیدن شما نیز واکنش داشته؛ از خود پرسیده‌اید که به چه دلیل خواستار بودن در این رابطه هستید؟

سلام من 34 ساله ام و عشقم 25 سال.. پس از هفت سال رابطه عاشقانه که هر روزش گویا مثل روز اول بود رابطه ما مرد. یک سال اخر رابطه ما کمی سرد شده بود بدلیل کار من و خودش و دانشگاه و اینکه خانه مان از هم دور بود تا جاییکه ما که هرروز همو میدیدیم شد ده روز یکبار.دیدار اخرمان یک دعوای بد لفظی بین مان شد و رفت…برای همیشه بدون خداحافظی بدون هیچ کلمه ای.. فقط مادرش یک کامنت دو خطی داد که برو دنبال زندگیت.همین.. ما تمام زندگی مان را چیده بودیم برنامه ازدواج همه چیز.. و جدایی مان بسیار دردناک بود. دو هفته بعد سیم کارتش را سوزاند و از همه شبکه های اجتماعی اش حذف شدم…منی را که حتی یک روز نمیتوانست تحمل کند نبیند… الان یکسال و یک ماه میگذره از رفتنش و همچنان مثل روز اول سردرگم و غمگینم … هر شب خوابش را میبینم خواب های غمگین مانند اینکه در نوری دارد میرود یا اینکه من زانو زده ام و دستش را بر شانه ام گذاشته و من می گریم.بعد بیدار میشوم در تاریکی اطاق و حالم بسیار بدتر میشود. هر لحظه در فکرم است حتی بعد این همه ماه.متاسفانه خودم را بسیار مقصر میدانم احساس گناه می کنم چون حس میکنم سال اخرمان در کنارش نبودم و بسیار تنها شده بود در حالیکه بسیار بمن نیاز داشت بخصوص که دچار بیماری پنیک اتک شده بود و اینکه در کل این هفت سال پدر و مادرم حتی یکبار این دختر را ندیدند و نه خواستند ببینند و برایشان مهم بود و منم کوچکترین تماسی با خانواده اش نگفته بودم تا حداقل این رابطه را جلوتر ببرم و اطمینان حاصل کنه از ازدواجمان… مادرم را بسیار بسیار مقصر میدانم و روز و شبم اندوه است.بعد 14 ماه هم وقتی شب ها که راه میروم و بهش فکر میکنم ناخوداگاه چشمانم پر اشک میشود. بخصوص دیدار تلخ اخرمان که بدون حرفی وقتی مرا دید راهش را گرفت و رفت و کوچک تر و کوچک تر شد تا جایی که محو شد در حالی که ایستاده نگاهش میکردم و میدیدم چگونه برای بار اخر کسی را میبینم که همه وجودم بود و دارد برای همیشه میرود از زندگیم… با هیچ دختری حتی نمیتوانم حرف بزنم شب ها قلبم و معده ام از ناراحتی درد میگیرد اینکه این دختر با همه وجود عاشقم بود و پام ایستاد ولی من و خانواده ام ناخواسته این حس را بهش دادیم که بی ارزش است و باعث شد برود به شدت عذابم میدهد. من از درون مرده ام بخصوص که در اوج افسردگی این دختر وارد زندگیم شد و به من رنگ و نور داد و برگشتن دوباره به تاریکی اینبار غیر قابل تحمل است…

سلام ما یکسال و نیم بود ک باهم دوست بودیم و جفتمون هم میدونستیم ک ته این رابطه جداییه و میدونستم ک اگه ازش جدا بشم ب نفعمه .پریروز باهم کلی صحبت کردیم خیلی خوب و حتی بگم بهتراز ی روز عادی و دیروز دیکه ن جواب تلفنمو داد و ن جواب پیامامو. نمیتونم با نبودنش کنار بیام

سلام دوست گرامی شما یک رابطه عاطفی را پس از 1ونیم سال قطع کردید. حالت‌هایی مثل دلتنگی، غم، حسرت و یا رفتارهایی مانند چک کردن و اشک ریختن و .. کاملاً طبیعی است. چون هنوز شما به این باور نرسیدید که این رابطه تمام شده است. در واقع هنوز مراحل سوگواری شما شروع نشده است. برای اینکه بتوانید با این تصمیم کنار بیایید نیاز به همراهی و آموزش دارید. پیشنهاد می‌کنیم به صفحه «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» رادیو عشق مراجعه کنید و آن را مطالعه کنید. در صورت نیاز از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام خسته نباشید من چند ماه با پسری در ارتباط بودم ک میگفت خیلی دوسم داره حتی میگفت خیانت هم کنی نمیرم این اواخر متوجه سرد شدنش شدم ولی زیاد اهمیت ندادم و گفتم حتما مشکلی براش پیش اومده تا اینکه چند روز پیش گفت میخواد تمومش کنیم و من اصلا نمیتونستم باور کنم چون به بودنش اعتماد داشتم چون خیلی با حرفاش باعث شد من خیلی بهش اعتماد کنم و این تموم شدن رابطه برای من خیلی سنگینه دلایلی میاورد که قابل اصلاح بود و میشد درستش کرد ولی نمیخواست و دلایلش شاید تا حدی درست بود ولی نموند که درستش کنیم حتی قبلا بش گفتم اگه رفتار یا حرفای من باعث میشه ناراحت شی بگو تا درستش کنم و گفت نه مشکلی ندارم من فکر میکنم فرد قبلی زندگیش برگشته چون دلایلش منطقی نبود و پیچوند و رفت فکر میکردم واقعا نمیره و دوستم داره حتی کلی برنامه برای آیندمون ریخته بودیم حالا دارم شبا و روزای سختی رو میگذرونم که کنار بیام با این قضیه و میدونم خوب میشم با گذر زمان ولی انگار بدتر میشم میشه راهنمایی کنید چیکارکنم بیشتر از حرفاش ناراحتم و نمیتونم هضمشون کنم ک چرا این کاروکرد

سلام دوست گرامی به هر دلیلی او این رابطه را تمام کرده است، شما نیازی به موشکافی این ماجرا ندارید. برای اینکه حالتان بدتر نشود، بهتر است در دوره «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» شرکت کنید. این دوره برای افرادی که جدا شده‌اند و درگیر افکار منفی و احساسات ناخوشایندی مانند بی‌قراری، ناامیدی، غم، خشم، ترس، تنهایی و … هستند و فراموش کردن رابطه و طرف مقابلشان برایشان بسیار سخت است و یا افرادی که مدت‌هاست رابطه‌‌شان تمام شده‌است اما هنوز ذهنشان مدام درگیر رابطه تمام شده است، در زندان رابطه محصور شده‌اند و فکر می‌کنند نمی‌توانند رابطه و فرد مقابلشان را فراموش کنند، کاملا مناسب است.

سلام وقتتون بخیر من ۱۷سالمه و دو سال قبل عاشق یک پسری شدم که باهم رفت آمد خانوادگی داشتیم و واقعا مثل یک خانواده بودیم. خواهرزاده اون بهترین دوست من هست منم یک روز به دوستم گفتم عاشق داییش شدم بعد اون ب هخانوادش گفته بود و خانواده اونا همه فهمیدن ک من عاشق پسرشون شدم اوناهم به خانوادم گفتن ولی ما چون مذهب مون فرق داشت خانوادم قبول نکردن اون پسر خیلی خوبیه تنها مشکلش اینکه زیاد با رفیقاش می‌گرده بعد این اتفاقات من فهمیدم که خیلی دوسم داره ولی چون خانوادم قبول نکردن اونم بعد این اتفاقات شبا دیر میومد خونه مشروب میخورد خانوادش هرچی میگفتن گوش نمیکرد دوستم بهم گفت ک من باید بهش پیام بدم و بگم که این کارا رو نکنه ولی من و اون پسره برا اینکه نمیخواستیم آبروی خانواده هامون نره باهم دوست نشدیم ولی چون مجبور بودم یک روز بهش پیام دادم گفتم که دیگه اون کاراشو بس کنه و اونم قبول کرد خانوادمم فهمیدن که من بهش پیام دادم خیلی ازم ناراحت شدن خانواده اونا هم از رفتار خانوادم ناراحت شدن و یکم رابطه خانوادگی مون خراب شد اون پسره هم خیلی ناراحت شد بخاطرم خیلی گریه کرد و منم مجبور شدم بگم که دوستم شماره شو بهم داده ولی دوستم ناراحت شد که من اینو گفتم ب عد یه مدت دوستم بهم پیام داد و گفت که داییش عاشق یه دختر دیگه شده میخواد باهاش ازدواج کنه منم باور کردم و شب اول ک فهمیدم اونقدر ناراحت شدم که رگ دستمو زدم ولی کسی نفهمید الان ۷ ماهه که ندیدمش خبری ازش ندارم در حالی که مث بقیه رابطه ها باهم خاطرات مشترک خاصی نداشتیم ولی من هنوزم نتونستم فراموشش کنم. خیلی حالم بده بیشتر وقتا ب یادشم وگریه میکنم

سلام دوست گرامی در سن 17 سالگی انتخاب شریک زندگی معنایی ندارد چون در اوج دوره نوجوانی هستید. اتفاقات تلخی بوده است و شما پیش از اینکه این مساله جدی شود، روی این فرد سرمایه‌گذاری عاطفی زیادی کردید. چون سابقه خودکشی را اشاره کردید، حتما نیاز است که وضعیت شما را یک روانشناس بررسی دقیق کند. لطفا برای بهبود حال خود از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام و وقتتون بخیر ممنون از مطالب عالی و کاربردیتون من 18 سالمه و چند وقتی بود از یه دختری خوشم اومده بود حدود چند ماه ، از طریق موسیقی با هم آشنا شده بودیم و حضوری تو مراسما همو میدیدیم و تو فضای مجازی دنبالش میکردم ، بعد یه مدت باهاش حرف زدم و وارد رابطه شدیم ، خیلی عمیق دوسش داشتم و به طور جدی میخواستمش و با مامانش هم صحبت کرده بودم و گفت که مشکلی نداره و حواستون باشه و این حرفا ، رفتار های بچگانه و افکار بچگانه ای داشت ، بعضی چیزا رو درک نمیکرد که تو اون سن دیگه باید درک میکرد ! خیلی بهش اعتماد داشتم و واقعا توجه و علاقه زیادی خرجش کردم ، بعد چهار ماه اکانتشو گرفتم یهویی و دیدم که با پسرای دیگه هم صحبت میکنه خیلی صمیمی !!! ولی نه به عنوان عشق و عاشقی ، با این اوصاف بازم موندم و بعد کلی عذرخواهی گفتش که دیگه تکرار نمیکنم و اشتباه کردم و این حرفا ، رابطمونم بعضی وقتا دعوا زیاد داشت اونم بخاطر اینکه بعضی چیزای ساده رو هم نمیدونست و خانوادش کم کاری کرده بودن و یا به عنوان روشنفکری ایده های غلطی بهش القا کرده بودن … و بعضی وقتا دعوامون شدت میگرفت و سر تکرار اشتباهای دیگش حرفمون میشد و وقتی من دیگه خیلی عصبانی میشدم بعد چند بار منطقی توضیح دادن شاید فشی چیزیم میدادم که میدونم مقصرم اما بعدش میگفتم معذرت میخوام بابتش ، با همه داستانایی که داشت باهاش ساختم ، با وجود اذیت کردناش و انجام دادن کارای تکراری ، تا جایی که بهم دروغ می گفت و دلیلشو میپرسیدم گفت حوصله جروبحث نداشتم ، منم بعضی وقتا گیر زیاد دادم و سخت گرفتم قبول دارم اما درون حد نبود که انقد شلوغ کنه و آزادی زیادی میخواست ، بعد یسال و خرده ای بعد یه دعوای جدی کم کم سرد شد و بعد یه ماه عذاب دادنم گفتم چته هی میگفت هیچی تا اینکه بالاخره گفت من این رابطه رو نمیخوام و وقتی پرسیدم یه مشت دلیل چرت تحویلم داد !!! گفت اره نمیتونم تو رابطه باشمو نمیتونم به یه نفر متعهد باشمو دلم میخواد آزاد باشمو هرکار دلم میخواد انجام بدمو این حرفا ، هرچی تلاش کردم و حرف زدم ، گفتم راه میام تو عم راه بیا چارچوبامونو از اول میسازیم ، بیا تعمیرش کنیم نه تعویض ، گفت نمیتونمو اینا و اخرم توم شد رابطمون … منم دم کنکورم هست و نابود کرد زندگیمو ، همش تو فضای مجازی میبینم چیا گذاشته عصابم خرد میشه و چند بار بعد اتمام ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی و اینا گفت نمیدونمو نمیشدو یروز میگی چقد احمق بودمو ، همه رابطه ها که ازدواج نداره و ازین حرفا … اخه مدلامونم بهم میخورد زیاد دو تا پایه ورزشکار اهل موسیقی ، فقط افکارش در سطح افکار من نبود … چیکار کنم که راحت کنار بیام ؟

سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. لطفا نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام خسته نباشید من چهار ساله که از یه رابطه خیلی خیلی خوب که سه سال باهم داشتیم, به دلیل خیانت (که اطرافیان و دوستاش باعث شدن ) بیرون اومدم ولی هنوز مثل همون روز اول بهش که فکر میکنم حالم بد میشه و به همون شدت میریزم به هم خودم احساس میکنم چون همیشه سعی کردم بهش فک نکنم یا از چیزایی که منو یادش میندازه دورری کنم این قضیه فقط سرکوب شده ولی حل نشده چون هنوز ناخوداگاه با یه یادآوری بعد چهار سال حالم مثل روز اول میشه, میخواستم بپرسم برای حل شدن این مسئله من باید چکار کنم ؟ اینکه الان با گذشت زمان کافی باید چی کاری انجام بدم ؟

سلام دوست گرامی به سن خودتان اشاره نکردید برای اتفاقی که برای‌تان افتاده است متاسفیم. خیانت دیدگی می‌تواند علائم استرس بالایی را در شما به وجود بیاورد که حتی با گذشت زمان شاید دردش کمتر شود اما همچنان بهم ریختگی وجود داشته باشد. علاوه بر مسأله سرکوب کردن که خودتان به درستی به آن اشاره کردید، حل نکردن موضوع خیانت برای خودتان و دوری و فرار از ماجرا، انکار را در شما تقویت می‌کند. انکار کردن اولین مرحله پس از یک سانحه یا اتفاق تلخ است. بنابراین شما باید به کمک درمانگر، این سوگ را پشت سر بگذارید و با این درد موجهه شوید. به تنهایی این مسیر بسیار دشوار است اما مشاور و درمانگر به شما کمک می‌کند تا بتوانید کم‌کم با این حقیقت روبرو شوید و به زندگی جدید خود برسید. در رادیو عشق، دوره‌ آموزشی با عنوان زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» وجود دارد که می‌توانید برای کسب اطلاعات بیشتر به «قطب‌نمای زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» مراجعه کنید و سپس از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام . من بعد از 1 سال متوجه شدم دوست پسرم بهم خیانت کرده . بعد پیش همه دوستاش طوری وانمود کرده بوده که من خیانت کردم . این خیانت حتی تا پای رابطه ی جنسی با طرف هم بوده.وقتی به گوش من رسید حتی یدونه پیام نداد ک بگه اینطور نیست یا شایعه س یا هرچیزی . با پیام ندادنش و توجیه نکردن من شک منو به 100% یقین تبدیل کرد ک این اقا ب من خیانت کرده. من تماااااام برنامه های مجازی ک ایشون توش فعالیت داشتن رو بلاک و دیلیت کردم . الان 2 روز میگذره من اصصصلا ایشون رو دیگه دوست ندارم ولی لرزش شدیییییید و مشکل گوارشی شدید و استرس شدییید پیدا کردم .همش با خودم میگم چرا بهم تموم این مدت دروغ گفت چون بعد ازون بهم ثابت شد رابطه ی جنسی رو با چند نفر در زمان ارتباط با من داشته.و خودشو مظلوم میگرفت .میشه راهنماییم کنین چطور آروم شم؟ که این حالات از بین بره؟

سلام دوست گرامی بخاطر این اتفاقات تلخی که برای شما افتاده است متاسفیم حالاتی که تجربه می‌کنید طبیعی است، چون شما از طریق بد وجسم‌تان مشغول تجربه کردن یک درد شدید هستید. خشم زیادی دید و برای تخلیه آن و تجربه حال خوب، نیاز دارید تا حتما با مشاور صحبت کنید.

سلام.من 28 سالمه و به مدت سه سال با آقایی دوست بودم که رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم داشتیم و از چند ماه اول از من خواستگاری کرد و منم موافق بودم چون صداقت و علاقه ایشون نسبت به من ثابت شده بود. هشت ماه از رابطمون نگذشته بود که خواستگاری علنی شد و من با خانواده ام در میان گذاشتم اما خانواده من به خاطر اختلاف مذهبی و اینکه با هم دوست بودیم به شدت مخالفت کردند حتی با این وجود این آقا با خانواده به خواستگاری اومد اما خانواده من متاسفانه زیاد بهشون اهمیت ندادن و رفتارشان باعث دلخوری خانواده طرف شد و با اینکه جواب منفی دادن بهشون خانواده ام علی رغم تلاشها خیلی زیاد من برای جذب رضایتشون باز ما مدتی دیگر صبر کردیم که شاید نرم بشن و دوباره خواستگاری کنه. اما بعدش خونواده ایشون مخالفت رو شروع کردند و پدرش حاضر نشد دیگه بیاد خواستگاری. ما هم به ناچار از هم جدا شدیم. اینکه ما خیلی خیلی با هم جفت و جور بودیم و همه جوره با هم خوب بودیم و فکر میکنم به معنی واقعی عاشق هم بودیم. این جدایی برام خیلی خیلی سخته، بخصوص اینکه الان خانواده ام رو مقصر از دست دادن عشقم میدانم و اصلا نمیتونم باهاشون رابطه خوبی داشته باشم. این باعث شده علاوه بر شکست عشقی عمیقا احساس تنهایی کنم و در همین حین بود که یکی از پسرهای دور فامیل به قصد ازدواج به من پیشنهاد آشنایی داد و منم قبول کردم اما به دو هفته نکشید آشناییمون به طرز عجیبی که خودمم نمیدونم چطور ازم دلسرد شد و بدون هیچ حرفی با کم کردن رابطه اش به مرور طی چند روز تمام کردیم که این هم خیلی تاثیر منفی روی روحیه ام گذاشت. از اینکه اینقدر زود وارد رابطه شدم پشیمونم. اما طرف خیلی شرایط خوبی داشت الان که مقاله شما رو خوندم متوجه شدم نباید وارد رابطه میشدم آیا راهی برای برگرداندنشون هست؟

سلام دوست گرامی درباره مخالفت خانواده شما نیاز به اطلاعات بیشتری است که بدانیم این مخالفت آنها منطقی است یا غیرمنطقی؟ اگر از نظر مذهبی بسیار باهم مخالف باشید این دلیل منطقی است و واقع‌بینانه‌تر به این ماجرا نگاه کنید. بخصوص که حالا خانواده ایشان نیز مخالف هستند. اشنایی شما با شخص جدید کاملاً تصمیم اشتباهی بوده است و وقتی هنوز پرونده قبل باز بوده، شروع این ارتباط جدید کار عاقلانه‌ای نبوده است. اینکه چطور او شما را ترک کرده است هم واضح و روشن است که او متوجه می‌شود که شما تمام و کمال در رابطه حضور ندارد.

سلام ممنونم از مطالب خوبتون من ۲۱ سالمه و بعد ۵ سال از ازدواجمون یهو متوجه شدم شوهرم اون کسی که فکر میکردم نیست انگار بعد این چند سال چشمم روی حقیقت زندگیم روشن شد اون راحت رابطه نامشروع داشت و منو فقط برای سختی ها و بی پولی هاش میخواست دوستم نداشت 😔 من هیچ وقت نمیخواستم رابطم به جدایی بکشه خیلی تلاش کردم به طلاق نرسیم ولی بعد اینکه متوجه شدم و بهش گفتم انگار دنبال بهونه بود و راحت ازم جدا شد حال روحیم خیلی بده شاید همه چی تو دوماه طول کشید و تموم شد اون راحت منو رها کرد ولی خاطرات مشترکمون دست از سرم برنمیداره هنوز تو انکارم باورم نمیشه چطور باورم بشه که زندگی تموم شده

سلام دوست گرامی برای اتفاقات تلخی که برای شما افتاده متاسفیم. شما نیاز دارید که حتما در کنار خودتان یک مشاور داشته باشید تا با اتفاقاتی که برای‌تان افتاد، کنار بیایید. گذر از مراحل سوگ نیاز به تخصص و درمان دارد. می‌توانید با شرکت در دوره آموزشی«زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» به هدفی که دارید برسید و زندگی خوب و سالمی داشته باشید.

سلام با دختری اشنا شدم که ملاک رابطه خودشو با من منوط به برخورد من نسبت به دوستان صمیمی اش میکنه یعنی اینکه برای اولین بار هم که با دوستاش رفتم بیرون هیچ رفتاری نکردم که بخاد باعث رنجش دوستانش بشه ولی اون از نحوه رفتارم راضی نبود خیلی براش مهم بنظر میرسه این موضوع بهش گفتم که من کاری نکردم که دوستات ناراحت بشن ولی اون گفت اون صمیمتی که من انتظار داشتم رو ندیدم از شما نسبت به جمع ایا این درسته که یک رابطه رو بر اساس این دیدگاه بزاره ؟ دوستی اون با دوستاش در حد زیادی هست از لحاظ زمانی و اینکه همیشه با اونا خوش بوده و یجوری من احساس میکنم وابستگی به اونا داره و من این استدلال رو نمیتونم در خودم بقوبلانم . البته دوستاش منو میشناسن و خانواده منو و همیچنین از دور خب من با اونا هیچ وقت همکلام نبودم راهکارچیه

سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. اینکه شما آن میزان صمیمت را نداشتید، مکن است علت زیادی داشته باشد: شما درونگرا هستید و بعد از اینکه شخصی را بشناسید میتاونید با او صمیمی‌تر شوید. طرف مقابل شما انتظارات خود را واضح و روشن نگفته است. مهم بودن این دوستان برای طرف مقابل شما ممکن است در آینده روی رابطه شما اثرگذار باشد. بنابراین نیاز دارید تا دقیقا از او بپرسید چه رفتاری را از طرف شما مدنظر دارد؟ اگر انتظار معقولی بود آن را برآورده کنید،اما اگر بیش از اندازه روی این دوستان تاکید دارند، باید رابطه‌تان مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد.

سلام ممنون از سایت خوبتون🧡 من حدودا ۸ هفته به صورت مجازی با هم دانشگاهیم در ارتباط بودم که میدونم زمان زیادی نیست اما چون تاحالا با کسی تو رابطه نبودم و اصولا تو این جریانها نیستم رابطرو فقط برای ازدواج میدونم . از طرفی ادم کمال گرایی هستم و ازونجاییکه فقط ۱۹ سالمه این موضوع همش توی ذهنمه که ممکنه فرد بهتری بیاد تو زندگیم در نتیجه بخاطر همین و همچنین مسائل دینی پیشنهادای رابطه از طرف اقایان را رد میکنم. الانم رابطرو بخاطر چندین و چندین دلیل خودم تمومش کردم که اکثر دلایل بخاطر همون کمال گراییمه بقیشونم ترس از اینکه اونقدر وابسته بشم و به ازدواج ختم نشه و دچار افسردگی و تبعات بعدیش بشم. اما خب اینم میدونم این روزا دیگه نمیشه انتظار خواستگاریای سنتیو داشته باشم و منتظر بمونم تا فرد دلخواهمو پیدا کنم! ممنون میشم پاسخ بدید اولا چطور با این مشکل کنار بیام و ارتباط برقرار کنم با اقایان دوما چطور وسوسه نشم تا در فضای مجازی چکشون نکنم اون اقارو و رابطرو تموم شده بدونم ، چون من خودم بدون دلیل قانع کننده درحالیکه ایشون میگفتن دوسم دارن رابطرو تموم کردم و ایشون گفتن اگر اینجوری خوشحال ترم قبول میکنن.

سلام دوست گرامی ابتدا باید مشخص کنید برای انتخاب طرف مقابل چه ایده آل هایی دارید؟ از طرف مقابل چه انتظاراتی دارید و دلیل چک کردن ایشان چیست؟ دوره جذب عشق رادیو عشق به شما کمک می کند. می توانید از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.

سلام، من ۲۰ سالمه تاحالا با هر پسری که دوست بودم با بهونه های مختلفی دلمو شکستن و رفتن.اینا یکم سخت و برام گذشت الانم با آقایی دوستم که قسط جدی ازدواج باهامو نداره به گفته خودش هربار یه حرفی یه بهونه ای بهم میگه. موندم چیکار کنم ولش کنم یا نه. من از تنهایی بدم میاد اون بره خیلی تنها میشم.

سلام اگر دنبال یک رابطه جدی و آینده‌دار هستید بهتره هرچه زودتر این رابطه رو تمام کنید چون طرف مقابل‌تون خیلی واضح میگه که قصد ازدواج کردن نداره. تمام کردن رابطه و تنهایی سخته ولی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه آسیبظ زا یا نامناسبه. وقتی فقط از ترس تنهایی بخواین وارد رابطه بشین، نمی‌تونین انتخاب درستی داشته باشین و به خواسته‌ها و معیارهاتون توجه کنید، بنابراین در هر رابطه سرخورده میشین. بهتون پیشنهاد می‌کنم حتما با سیستم مشاوره تلفنی و آنلاین صحبت کنید، تا هم در زمینه تصمیم‌گیری برای این رابطه کمک‌تون کنن و هم با بررسی دقیق‌تر رابطه‌تون متوجه بشین چرا همیشه درگیر انتخاب‌های اشتباه میشین.

سلام ، من ۲۹ سالمه ،حدودا ۴ سال پیش از طریق تلگرام باهم اشنا شدیم ،چنباری همدیگرو دیدیم و واقعا همو دوس داشتیم ، ایشون دو سال و نیم از من کوچیکترن ولی منو متقاعد کردن سن مهم نیس تا اینک با خانوادش مطرح کرد و مادرش تمام تلاششو کرد ک این ازدواج صورت نگیره ، ولی گف کوتاه نمیاد و تلاش میکنه ،۴ ماه پیش درمورد ازدواج من با یکی دیگه شوخی کرد و من دو روز جوابشو ندادم اونم گف حالا ک این شرایط سخت هست دیگه نمیشه ،،،من اونروز خیلی مخالفت نکردم چون فک کردم خودش اروم میشه میاد ،دو هفته بعد خودم پیام دادم گف پیام نداده دعوا کردم ، باز دوهفته بعدش پیام دادم گریه و خواهش فایده نداشت گف بی حس شده گفت پیام نده خوشال باشم من کلا کشیدم کنار ،یک ماه بعدش خودش پیام داد و احوالپرسی منم یاداوری کردم با پیام ندادن من خوشال بودی گفت غلط کردم من بعد از تو رنگ خوشحالیو ندیدم بیخیال خودم خواستم ،منم گفتم اره خودت خواستی ،باز ی ماه بعدش اشتباهی پیش اومد و بخاطرش پیام دادم اونم خیلی خوشحال شد ، گیف و استیکرای گل و قلب ،گفتم رفتارت تناقض داره گفت درسته نمیتونم باهات باشم ولی هنوزم همونقدر دوست دارم منم فقط گفتم اها مرسب بابت گلات ، الان ی ماهه به همدیگه پیام میدیم میخندیم سر به سر هم میزاریم حتی یبار وسط چت گفت درسته میخندم ولی اصلا خوشحال نیستم گفتم چرا ،پرسید باید برا چ چیزی خوشحال باشم منم گفتم همه چی دست خودته،،، بحثو عوض کردم تا دیشب ک داشتیم حرف میزدیم نتش قط شد و صب دیدم دلیت اکانت زده اس دادم گف رمزامنیتشو فراموش کرده براهمین بوده دوباره اکانت ساخته ،،، البته این رمزو یک سال بیشتره ک فراموش کرده بود ،،، منم گفتم اها فک کردم مشکلی پیش اومده ،ولی تلگرام دیگ نه اون حرفی زد ن من ، پروفایلشو تغیر داده و بیوی غمگینم نذاشته ،ناگفته نماند این خطو بخاطر شغلش ک نمیتونست از خط اصلیش استفاده کنه برا من دو سال پیش خرید ک بتونیم در ارتباط باشیم …ممنون میشم راهنمایی کنید الان باید چیکار کنم چطور دوباره رابطمون مث قبل بشه و دوباره جذبم بشه ،،، دوره جذب با موبایل برا من خوبه یا مشاوره گرفتن؟

سلام من یه سوالی ازتون داشتم اکثر مشاور ها از جمله شما میفرمایید که خانمها باید مستقل باشن و اقایون از خانمهای مستقل بیشتر خوششون میاد از طرفی میگین که کمک خواستن باعث میشه طرف مقابل رو جذب کنید و حس قوی بودن به اون شخص بدین دقیقا تا چه حد استقلال لازمه و چه مواردی رو باید در نظر بگیریم که هم طرف به استقلال شخصیمون پی ببره هم در جذب افراد موفق باشیم ممنون میشم توضیح بفرمایید؟

دوست عزیز سلام سوال خوبی پرسیدین و دقیقا همین‌طوره که می‌گین. نکته مهم موضوع در رعایت توازن و تعادله. متاسفانه اکثر افراد فقط یکی از این راه‌ها رو می‌چسبن و یا از این طرف بوم میفتن یا از اونور! مستقل بودن یه ویژگی فردیه و هم برای آقایان و هم برای خانم‌ها لازمه. اما خیلی وقت‌ها خانم‌ها اصرار دارن استقلالشون رو توی چشم شریک عاطفی یا همسرشون فرو کنن! و مدام این پیام رو بهش بدن که من به تو نیازی ندارم. این همون رفتار اشتباهه چون دو نفر در رابطه به هم نیاز دارند و ابراز این نیازها در حد معمول حس خوبی به طرف مقابلشون میده. این موضوع به‌ویژه برای آقایون مهمه چون وقتی بدونن طرف مقابلشون بهشون تکیه می‌کنه احساس کفایت می‌کنند و عزت نفسشون افزایش پیدا می‌کنه و اثر مثبتش میاد توی رابطه. اما این تکیه کردن هم حدی داره. این حس که طرف مقابلت برای هرکاری وابسته بهت باشه اصلا حس خوبی نیست. مردا تو این شرایط احساس ترس و خفگی می‌کنن و سعی می‌کنن فاصله بگیرن. از طرفی کم‌کم طرف مقابلشون رو ادم ضعیفی میدونن و دیگه جذابیتش براشون کم میشه. بنابراین هردوی این راهکارها در حد تعادل برای سلامت رابطه لازمه

سلام مدت ۶ ماه با یه اقایی آشنا شدم همه چیز خوب پیش میرفت و تمام مدت بمن ابراز عشق و علاقه میکرد. ما از هم دوریم اما تو این ۶ ماهه دوبار به دیدنم اومده و اخرین بار ۱۲ مرداد بود بعد از رفتنش متوجه کمی سردی در رفتارش شدم وقتی علت رو پرسیدم انکار کرد. تا اینکه چند شب آخر تمام مدت انلاین بود من بهش پیام میدادم اما جواب نمیداد یا میخوند و جواب نمیداد نهایتا بعد یکساعت یا دوساعت جواب میداد اونم در حد یک کلمه، منم یه شب که از این رفتارش ناراحت شدم فقط گفتم معلوم هست شبا چکار میکنی که جواب منو نمیدی؟ همین حرفمو بهونه کرد و دیگه جوابمو نداد بعد دوشب بهش پیام دادم امشب تولدم بود اونم گفت خب به من چه . گفت از اولم بودن منو تو باهم اشتباه بوده و تو اونی نبودی که من میخواستم دستتو گرفتم بهت هیچ حسی نداشتم. از اونجایی که اصلا من باورم نمیشد چون هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت و حتی دعوا هم نکرده بودیم چند شب بعد دوباره بهش پیام دادم که من هنوزم دوست دارم حتی ازش خواستم که منو ترک نکنه گفتم حداقل دلیل رفتنتو توضیح بده اما فایده نداشت و فقط گفت ما بدرد هم نمیخوریم چند روز دیگه هم صبر کن منو فراموش میکنی. حالا تقریبا بیشتر از یک هفته از تموم شدن رابطه میگذره و من هنوز نتونستم باهاش کنار بیام مدوام گریه میکنم. نمیدونم باید چکار کنم احتیاج به کمک دارم

دوست عزیز سلام

قطعا در جدایی عاطفی، این احساسات در شما طبیعیه. همون‌طور که دیدید، روش پیام دادن و درخواست کردن جواب نمی‌ده، به خصوص در این مرحله. بهتون پیشنهاد می‌کنم کمی به خودتون مهلت بدید؛ اگه خواستید برشون گردونید، درست و اصولی برشون گردونید. طوری که اینبار اگه برگردند، با عشق و علاقه باشه. یا اگه قرار هست فراموششون کنید، با کمک روان‌شناس متخصص این دوره فوق العاده سخت رو، بهتر پشت سر بگذارید. شما می‌تونید با شرکت در دوره “بازگرداندن عشق و ازدواج”، تصمیم بگیرید یا برشون گردونید یا فراموششون کنید. در هر دو صورت تیم متخصص ما در کنارتون خواهند بود.

سه سال پیش بدون اینکه آقایی رو ببینم کارهای برنامه نویسیشو انجام میدادم –پیام استخدام دورکاری را توی سایشون خوندم-، و همه پیامامون و تسویه حساب کاراش با ایمیل و یه شماره حساب انجام میشد. به خاطر کارایی که براش انجام میدادم مجبور بود کارشم توضیح بده که من بهتر متوجه بشم. این آقای 28 ساله دانشجوی دکتری و از اساتید دانشگاه و مدیر یک شرکت در شهرستانی دور بودند. خیلی محترم برخورد میکردند. یه وقتایی در مورد من و تحصیلاتم و … سؤالاتی ساده میپرسید، من هم تا حدی جواب میدادم، یه روز یک کاری بهم سپرد بهش گفتم که این روزا نمیتونم و برای دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم باید برم تهران. بعد از چند روز بهم پیام میده که شما رو دیدم. تمام مشخصات ریز و درشت اون روز من و دانشگاهمو گفت. میگفت از روزای اول آشنا شدن با شما که کارا رو با حساسیت تحویل میدادید نسبت به شما برداشت مثبتی داشتم، یواش یواش با اینکه ندیدمتون از شما خوشم اومد. اولین باره که چنین چیزی تجربه میکنم، خیلی دوست داشتم که ببینمون که بالاخره دیدم. خودمو به تهران رسوندم که شما رو ببینم ولی جلو نیومدم چون میترسیدم ازم ناراحت بشید و برید. میگفت دوست دارم با هم آشنا بشیم، خواهش میکرد، شماره تلفنش رو داد که باهاش تماس بگیرم. دائم میگفت قصدم خیره. من گفتم که این کار رو صلاح نمیدونم. قسمم میداد تمام مشخصاتشو داد گفت که کی هست و چه کاره هست و … . میگفت که همش به من فکر میکنه. پیج اینستاگرامشو و … چک کردم تک تک اعضای خانواده اش و دوستاشو شناختم. ایشون یه آقای خیلی محترم، دانشجوی دکتری، پرتلاش، از نخبگان دانشگاهی، خیلی صاف و سالم و با خانواده ای محترم و مذهبی –پدر مردی روحانی-. اوایل که بهم پیام کاری میداد بعدش میگفت که منتظر تماستون هستم خواهش میکنم. ولی به هیچ وجه شرایطم برای ازدواج فراهم نبود، به خاطر مشکلات مالی خانواده و برای حفظ آبروی خانواده مجبور بودم که بخشی از درآمد خانواده رو به دست بیارم به خاطر همین نمیخواستم حالا حالاها ازدواج کنم و نمیخواستم کسی از این ماجرا خبر داشته باشه. میگفت اگه بخوام میتونم پیدات کنم اما دوست دارم شما به میل خودتون بیایید، منِ احمق همش محترمانه بهش میگفتم که صلاح نیست –ولی جواب رد هم نمیدادم-. دیگه توی ایمیل اصرار نمیکرد و فقط پست های مرتبط توی صفحات اجتماعی میگذاشت. وقتی که در مورد این آقا تحقیق کردم و دیدم تمام ویژگی های مثبت رو داره. همین باعث شد من هم بهش علاقمند بشم، دائم عکسهای پروفایل تلگرام و اینستاگرام خودش و خانواده‌شو چک میکردم. همیشه شعرهایی با محتوای اینکه دلم بیقراره و منتظرتم و … میگذاشت که کاملاً مرتبط به حال همون زمان و حرفهای بینمون بود. تمام این عکس های شخصی خودشو و خانواده شو –حتی فامیلاشو- نوشته هاشو و … سیو میکردم و دائم اونا رو مرور میکردم. همین باعث شد بیشتر عاشقش بشم. تا اینکه دو ماه بعد از آخرین پیام ایمیل و زمان تحویل سال جدید -98- این نوشته رو توی پروفایلش گذاشت. عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو . . . گر چه تلخ است، ولی باید این جام محبت بشکست، گرچه تلخ است، ولی باید این رشته الفت بگسست، باید از کوی تو رفت، دانم از داغ دلم بی خبری، و ندانی که کدام جام شکست، که کدام رشته گسست. امسال اوضاع خانواده ما سروسامان گرفت، دوست داشتم یه بار دیگه بهم پیام بده، یه بار دیگه ازم بخواد که بیام. دائم خوابشو میدیدم، خیلی منتظرش بودم تا اینکه چند شب پیش فهمیدم که ایشون جدیداً با همکار دانشگاهشون ازدواج کرده. میدونم من مقصرم، اون نمیدونست که دل من هم باهاشه، من به خاطر اوضاع نابسامان مالی خانواده منتظر بودم که همه چی درست بشه بعد به درخواستش جواب بدم. کاش من این دفعه بهش پیام میدادم که این اتفاق نمی افتاد. هیچ تمرکزی روی کارم ندارم، خواب و خوراک ندارم. فقط دارم خودمو سرزنش میکنم. هیچ اثری ازش نه جا نذاشتم. تمام عکسا و حتی ایمیلاشو پاک کردم که شاید فراموشش کنم، اما نمیتونم تحمل کنم، هنوز اَشکهام خشک نشده، تو رو خداااااااااا بگید که چه کار کنم، تازه استخدام یه شرکتی شدم که تا یک ماه دیگه باید یه پروژه سنگینشو انجام بدم. ولی اصلاً نمیتونم. کاش هیچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.

سلام دوست گرامی شما با تعلل و دلایلی که واقعا خاص نیست ایشان را مدت ها مردد گذاشتید .اگر صادقانه شرایط را برای ایشان توضیح میدادید ممکن بود الان وضعیت فرق کند.بهرحال اتفاقی هست که پیش امده و ایشان ازدواج کردن.منطقی باشید و دور از هیجانات این دوران را بگذرانید تا به ثبات و ارامش برسید

سلام تشکر میکنم بابت سایت زیباتون. نزدیک به دوهفتست که با یکی تو رابطم که از قبل میشناختم. این اقا قبلا با یه خانوم که بچه هم داشت رابطه داشت که خیانت دیدبه گفته خودشون یه ماهه که تموم شده و بیشتر وقتا استوریای دپ میذاره. دیشب یه استوری گذاشت که تنهام دوس دارم عزیز دل یکی باشم من خیلی ناراحت شدم که منو ندیده گرفتی گفت اصلا این ماجرا نیست. من خودم اعصاب ندارم که فردای اون روز خیلی سرد برخورد کرد به نظرتون چیکارکنم هدفش اون حرف و کار چی بود؟ چی پیشنهاد میکنید؟ من خیلی دوسش دارم . ببخشید طولانی شد. خیلی به کمکتون احتیاج دارم نظرتون چیه اگه برم حضوری حرف بزنم که بگم هرموقع خواستی تموم کنی یا با قبلی باشی بهم بگو منطقی تموم کنیم ولی سرد برخورد نکن؟؟؟؟

دوست عزیز سلام

به طور خیلی واضحی ایشون نتونستند از نظر روانی، از رابطه قبلی بیرون بیان؛ بنابراین این هیجانات و احساسات در ایشون رو ممکنه باز هم شما ببینید. ایشون حتما باید با روان‌شناس متخصص در ارتباط باشند تا بتونید این ماجرا رو فراموش کنند، اما از اونجایی که این یک تصمیم شخصی برای ایشون هست، خیلی شما کاری نمی‌تونید در این زمینه بکنید. کاری که شما می‌تونید انجام بدید اینه که یک پیام بهشون بدید (اگه حضوری باشه البته خیلی خیلی بهتره) و در اون پیام چیزی مشابه این جملات رو بگید: “من متوجه هستم که تو هنوز نتونستی رابطه قبلی رو فراموش کنی و این غم همچنان باهات هست، اما من هم حق دارم در رابطه سالمی باشم که در اون عشق و احترام دریافت کنم. منتهی به نظر می‌رسه با توجه به شرایطی که هستی، این مساله برات مهیا نباشه.” حالا اگه این رابطه براتون خیلی مهمه، می‌تونید انتخاب کنید که براشون صبر می‌کنید یا نه (به نظرتون خیلی ارزش منتظر بودن نداره این رابطه). یادتون باشه، هر تصمیمی که بگیرید، عواقبی داره. موندن در رابطه یا ترکش، باید ببینید عواقب کدوم روش براتون آسیب کمتری به بار میاره.

اما در مورد جمله آخر، اینکه بهش بگید تموم کن یا سرد برخورد نکن، یه ایراد بزرگی داره و اون اینه که شخصیت شما به عنوان یک انسان صاحب رای و اراده نادیده گرفته می‌شه. شما هم نیازهایی در رابطه دارید که حق دارید در موردشون صحبت کنید. پس، بهتره خودتون مرز احترام رو تو رابطه مشخص کنید، مثل جملاتی که در بالا گفته شد.

سلام .. 21 سالمه، تو یه رابطه ای بودم که بهم خیانت شد و ضربه ی شدیدی خوردم و تا پای خودکشی هم رفتم؛ الان بعد از سه ماه یکی از آشناها که خیلی پسر خوبیه و همیشه میخواستم با همچین آدمی باشم بهم درخواست داده و البته قصدش ازدواجه و خواهرشم که دوست منه خبر داره از این جریان ، همه خانواده ش و خودش رو تعریف میکنن و صداقتش بهم ثابت شده و یک ماهه که اشنا شدیم،ولی مشکلم اینه که انگار دیگه حسم مرده .. بهم ابراز علاقه میکنه و من هیچی نمیگم انگار دیگه احساساتی نمیشم .. بهش گفتم ما که آشنا شدیم ولی اگه من با شما یه مدت حرف بزنم و به دلایلی قسمت نشه ازدواج کنیم اونوقت اونی که ضربه میخوره منم و نمیخوام وابسته بشم هر وقت شغلی پیدا کردی و قضیه جدی شد اونموقه من میتونم بیشتر در مورد خودمون حرف بزنم ،از وقتی این حرفارو زدم ناراحت شده و میگه پس منو نمیخوای … نمیدونم چیکار کنم ، از یه طرف نمیخوام از دستش بدم از یه طرفم ترس و اینکه فعلا حسی ندارم بهش نمیتونم ادامه بدم 🙂

دوست عزیز سلام

سه ماه بعد از جدایی عاطفی هنوز زمان زودیه برای اینکه رابطه جدیدی رو آغاز کنید، به خصوص زمانی که شما چنین هیجاناتی رو تجربه کردید. به همین دلیل که شما نمی‌تونید به ایشون علاقه‌ای نشون بدید یا … . بهترین کار در این زمان این هست که به جای اینکه موضوع رو به سمت چیزهای دیگه پرت کنید، خیلی شفاف برای ایشون توضیح بدید که یک مدت برای فکر کردن نیاز دارید تا بتونید چند مساله رو خودتون حل کنید. اگه ایشون پذیرفتند که هیچ و اگه نپذیرفتند حداقل نه شما آسیبی می‌بینید نه به ایشون آسیبی وارد می‌کنید. در این مدت هم حتما از یک روان‌شناس حرفه‌ای کمک بگیرید تا روند بهبودی و فراموش کردن اون دوران سریع‌تر طی بشه.

سلام خسته نباشید با اقایی ۲ سال و نیم رابطه دارم که به شدت به ایشان علاقه دارم حال بعد از گذشت ۲سالو نیم به من گفتن که به فرد قبلی زندگی خود علاقه مند بودند و به گفته خودشان الان هیچ علاقه ای ندارند اما ایشان دور خود یک حصار تنهایی کشیدند که به گفته خودشان این حصار ناشی از شکست قبلی بوده و گاها به من حتی اجازه ورودی به این حریم تنهاییو نمیدن!من الان به دلیل اینکه بعد از مدتی خیلی طولانی فهمیدم به اون شخص علاقه داشتن دائم احساس بددلی میکنم و و افکار مختلف به سراغ من میاد میخواستم ترکشون کنم چون واقعا طاقت این موضوع رو نداشتم اما مانع من شدن و از طرفی خودم با تمام وجود عاشقشم و احساس شکست بزرگی میکنم و همش فکر میکنم نکنه عاشقم نیست و یا حتی زمانی که با من وارد رابطه شده به اون شخص فکر میکرده یا هنوز میکنه درصورخی که خودش میگه همه اینا اشتباهه باید چیکار کنم که روحم از این شکست و هزاران افکار تو ذهنم رها بشه و بتونم رابطمونو در ارامش بسازمو مطمئن باشم به اون فرد هیچ حسی نداره

سلام دوست گرامی بهرحال هر کسی در زندگی خود گذشته و یا تجربه ای دارد و نمی شود با اطلاع از این رابطه ،برای این شخص همیشه مردد باشید.وقتی خود ایشان در رفتار و گفتار نشان می دهند که برای ایشان گذشته تمام شده پس خودتان را اذیت نکنید

سلام بنده همون شخص هستم منتها این بار رابطه به سه سالو سه ماه رسید و من به ایشون اعتماد کردم اما متاسفانه چند روز قبل بحث ازدواجو و مشخص کردن هدف رابطه که پیش اومد ایشون گفتن ازدواج نمیکنن و هنوز عاشق عشق سابقشونن و من موندم و یک دنیا سوال بی جواب!در صورتی که ایشون همش به من ابراز عشق میکردن و ما تو کل شهر باهم خاطره داریم و من نمیتونم هضم کنم چطور ادمی که اونقد ادعای عاشقی میکرد و من داشتم اعتماد میکردم این شکلی منو شکست!و همیشه آیندشو با من میدید لطفا کمکم کنین

سلام من تقریبا دوسال پیش با ی اقایی وارد رابطه شدم به واسطه‌ی تلگرام و گروهی ک درست شده بود و ایشون از اشناهای یکی از دوستام بودن بعد ۳ ماه متوجه شدم خیلی اخلاقامون بهم میخوره کاملا درک میکردیم هم دیگرو شاید هیچ وقت با هیچ کسی ب اون خوبی رابطه نداشتم. حتی یه زمان کوتاهی ک با خانوادم مشکل داشتم کاملا درکم میکرد ولی چندتا نکته تو این رابطه بود که متفاوتش میکرد اول اینکه به من گفته بود رشت دانشگاه میره و خانوادش تهران هستن و اینکه ما بیشتر از طریق تلگرام ارتباط داشتیم حتی تلفنی هم بهم زنگ نمیزد دیگه اینکه ما اولین قرارمون بعد از ۵ ماه رابطه بود ک اومد تهران خلاصه همه چیز خوب بود ک کم کم ب مشکل برخوردیم دقیقا یادم نمیاد از کی ولی بعد از ۹ ماه ک من تمام صداقت و عشق خالصانمو بهش نشون دادم بی تفاوت شد جوری ک برای سالگرد دوستی‌مون ی قدمم برنداشت و فقط اومد تهران ک منو ببینه و منم برا اینکه یاد جفتمون بمونه ی جشن کوچیک گرفتم اون روز گفت بردارش تهرانه ولی هرچی اصرار کردم ک بگه بیاد گفت نمیتونه و کار داره از این قضیه ۳ ماه گذشت ک بی تفاوتی و رفتار بدش شدت گرفت و یهو بحثمون شد و کات کردیم بعد ی مدت استوری منو تو اینستا ریپلای کرد و دوباره باهم حرف زدیم لازم داشتم دلیل این رفتارشو بدونم ک اروم بشم چون عمیقا هم دوسش داشتم هم وابستش بودم که دیگه گفت همه چیزو دروغ گفته بود همون رشت زندگی میکردن و خیلی از مسائل و من تو اون لحظه فقط ب این فکر میکردم ک اون تایمی ک میومد تهران شبا کجا میموند. بخاطر علاقه قلبیم و اینکه بخوام فرصت بدم دوباره اون رابطه خوب شروع بشه بخشیدمش قول داد همه چیزو درست میکنه اما نشد… حرف درمورد رابطه جنسی بیشتر شدش و بالاخره ب من پیشنهاد داد و منم گفتم ک نمیتونم ولی خب دیگه بعد از بخشیدنش عملا هیچ رابطه ای نبود یه علاقه فقط از سمت من بود و کلی بی توجهی به ابراز علاقم باز سر چیزای بیخودی بحث میکردیم حرف زدنامون کمتر شده بود من دچار این شک شده بودم نکنه همه حرفای الانشم دروغه نتونستم طاقت بیارم خودم کات کردم ولی وقتی اومد تهران نتونستم نبینمش باهاش قرار گذاشتم خواسته هامو گفتم تقریبا قبول کرد ولی فایده نداشت تا اینکه ب سربازی رفتنش رسید و رفت بعد از آموزشیش جای دوری افتاد و تقریبا ۳ ماه ازش بیخبر بودم ک زنگ زد ازش خواستم بازم باهام تماس بگیره ولی دیگه نگرفت تمام مدتی ک نبود و میدونستم عملنا هیچ رابطه ای نیست برای مناسبتا پیام میفرستادم براش اما وقتی اومد انلاین شد و پیام هامو نخوند قلبم شکست اون رفته بود ولی من هر روز داشتم با احساسی ک قبلا داشتم خودمو عذاب میدادم همش خودمو مقصر میدونم حتی الانم با گذشت ۸ ماه از نبودش باز ی وقتا اذیت میشم سعی کردم با کسی تو رابطه جدید برم ولی نشد هیچ جوره جذب کسی نشدم من مدت سوگ رو گذروندم اما تموم نمیشه من همه عکسامونو پاک کردم ولی بازم برام تموم نشده چون هنوز تو ذهنمه اون روزای خوب با وجود اینکه کنار هم نبودیم میدونم بهش فادت کرده بودم میدونم اون رابطه اشتباه بود و اشتباه رفتم اشتباه ادامه دادم اشتباه احساس به خرج دادم ولی اتفاق افتاد من اینقد درگیر بودم ی مدتی و هنوز ی وقتا درگیرش میشم دیگه نمیتونم توجه کسی رو ب خودم جلب کنم هیچ پیشنهادی ندارم چون خودم از رابطه و علاقه ها فاصله گرفتم گفتم میرم سرکار سرگرم میشم ولی بازم طی ۳ ماه دو بار براش اشک ریختم برای حس خودم ب ادم اشتباه چیکار کنم فراموشم بشه راحت بشم حتی نمیتونم چتامونو پاک کنم میترسم بیاد بپره بهم همیشه از دعوا کردناش میترسیدم من از فریاد از لحن تند میترسم من الان ۲۳ سالمه اون ۲۵

سلام دوست گرامی رابطه ای که با دروغ همراه باشد ایحاد حس اطمینان و اعتماد را خیلی سخت می کنه و مخصوصا اگر در مورد مسائل اصلی رابطه باشد ایشان در بلاتکلیف بودن و مردد بودنشان شما را اولویت زندگی محسوب نکردند و برای همین در رفت و امد بودن. الان که رابطه چندبار از سر گرفته شده و به نقطه مشترکی نرسیده بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدهید زمان به شما برای فراموشی ایشان و رابطه کمک کند.دنبال راهی برای شروع مجدد هم نباشید که رابطه ای کاملا اشتباه هست

سلام. من وارد یک رابطه شدم که طرفم یک طورایی همکارم هم هست و آخر هفته ها به شهر ما به خاطر کاری که با هم شروع کردیم میات . محل کار و زندگیش شهرستان دیگه ای. اوایل آشنایی همه چیز خوب بود ولی به دلیل اینکه اون کم پیام میداد رابطمون خیلی محدود شد من چندبار گله کردم و اون اظهار کرد که خیلی دوستم داره و اصلا نمی‌خوات از دستم بده ولی مشغله کاریش زیاده. طوری که من دیگه پیامی ندادم و پیام های خیلی خلاصه شد در حد صبح بخیر عزیزم و دریافت همین جواب از جانب من. البته پیام های کاری رد و بدل میشه. ولی از رابطمون هیچ خبری نیست . وقتی هم میات هیچ حرفی از جانب اون زده نمیشه و من هم مطرح نمیکنم. من خیلی دوست دارم به این رابطه برگردم ولی نمیدونم چطور. و اصلا نمیخوام از جانب من باشه. بنظرتون راه حل چیه؟؟؟

سلام دوست گرامی یکسری افراد خیلی در قید و بند پیام دادن نیستند و نمیشود خرده گرفت و یا بعنوان مشکلی ازش نام برد.اما باید دید که شما جز اولویت های ایشان هستید یا خیر؟فقط اینکه بگند به شما علاقه دارند و همین کافی نیست.باید برای رابطه وقت گذاشت و به طرف مقابل این حس رو داد که مهم هست .پس با ایشون صحبت کنید و تکلیف رابطه و خودتان را مشخص کنید

سلام خسته نباشید من بایک آقایی دوست بودم به مدت ١٠ ماه؛ ایشون خیلی به من علاقه دارند ولی بنابه دلایلی مجبور شدیم که رابطه احساسی رو تموم کنیم. الان نزدیک ۴روز میشه ولی از اونجایی که ماباهم همکار هستیم مجبور هستیم که برای امور کاری با هم در تماس باشیم. به نظرتون میشه مدیریت کرد این رابطه رو ؟ راهکاری برای مدیریتش میتونید پیشنهاد بدید؟ باتوجه به اینکه اکثر پیج ها برای برگشتن به رابطه از قطع رابطه کامل با طرفمون خبر میدند آیا باوجود این شرایط دیگه رابطه احساسی ما از بین میره؟ البته اولویت برام رابطه کاریه چطور میتونم حفظش کنم؟

دوست عزیز سلام قطعا مدیریت روابط بعد از به هم خوردن رابطه کار دشواریه و در مورد شما این قضیه سخت‌تر هم هست چون فرد مقابل همکارتونه. البته به این معنی نیست که نشدنی باشه، اما به هر حال دشوارتره. پیشنهاد می‌کنم، قبل از هر چیزی برای خودتون مشخص کنید که چرا این رابطه رو تموم کردید. سعی کنید همه چیز رو یادداشت کنید. اما چرا می‌خوام اینکار رو انجام بدید، چون این ارتباطات مکرر ممکنه باعث بشه که شما احساس دلتنگی کنید و یادتون بره که چرا رابطتون رو تموم کردید، اینطوری ممکنه بدون اینکه چیزی حل شده باشه، دلتون بخواد که پیش هم برگردید. پس اولین گام اینه که خیلی دقیق مشخص کنید که چرا این رابطه تموم شده. سپس سعی کنید که ارتباطات رو‌در‌روی خودتون رو تا حد امکان کاهش بدید. اگه براتون ممکن هست، بیشتر سعی کنید از فضای مجازی برای این مساله استفاده کنید و از این طریق با هم در ارتباط باشید. به علاوه شما ممکنه در این دوران، احساسات مختلفی مثل خشم یا غم را تجربه کنید. بهترین کار این هست که در این موارد با فرد دیگه‌ای مثل دوست یا روان‌شناس متخصص صحبت کنید. از احساساتتون بگید، از اینکه از دیدن آدمی که دوست دارید چه حس‌هایی بهتون دست می‌ده و … . صحبت کردن باعث می‌شه که شدت این احساسات کمتر بشه و شما وقتی این فرد رو می‌بینید، کمتر دچار احساس غم یا ناراحتی بشید. همچنین نوشتن هم راه بسیار خوبی برای مدیریت این احساسات هست. شما می‌تونید یه دفترچه کوچیک توی کیفتون داشته باشید، هر موقع که احساس کردید احساسات منفی شدیدی تجربه می‌کنید، توی این دفتر بنویسید که چه احساسی دارید، چرا این احساس ایجاد شده و … . این روش، یکی از بهترین راهکارهای مدیریت احساسات هست که شما با کمکش می‌تونید با سرعت بیشتری روی خودتون مسلط بشید. در نهایت اینکه، بدترین کار در روابط اینه که قبل از حل شدن مشکلات، دوباره سعی کنید به رابطه با هم برگردید. سعی کنید به خودتون زمان بدید و روی مسائلی که باعث شده رابطه به هم بخوره، تمرکز کنید. اگه بعد از مدتی احساس کردید که مسائل قابل حل هستند، برای برگشتن به رابطه می‌تونید اقدام کنید.

سلام خسته نباشید. من پسری ۲۵ساله هستم که اوایل امسال با یه دختر ۲۱ ساله آشنا شدم و بهش پیشنهاد دوستی دادم و گفتم که بیشتر باهم آشنا بشیم. ایشونم قبول کردش. توی این مدت باهم خیلی خوب بودیم و همه چی روال بودش تا اینکه ایشون سر یه بحث کوچیک یهو گفتن که ما بدرد هم‌نمیخوریم. انگار که دنبال بهونه بودن.حتی اجازه نداد که من حرف بزنم باهاش و دلیلشو بدونم.کلا کبریت زد زیر همه چی. به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟؟ من هنوز توی شوکم

دوست عزیز سلام

گاهی پیش میاد که حتی وقتی همه چیز خوبه، یه دفعه با یه دعوای کوچیک همه چیز به هم بخوره و این احساس شما که می‌گید تو شوک هستید تا حدود زیادی طبیعیه. اما علت چی می‌تونه باشه؟ ببینید عوامل مختلفی ممکنه باعث اینکار شده باشه. یکیش همین موردی که خودتون گفتید؛ ممکنه ایشون به هر دلیلی، نتونسته باشن با این رابطه کنار بیان و شاید حتی ناخودآگاه، دنبال بهانه‌ای برای تموم کردنش بودن. گاهی هم ممکنه، فرد تو شرایط روحی خوبی نباشه، مثلا دوران سندرم پیش از قاعدگی در خانم‌ها، گاها چنین بحث‌هایی رو پیش میاره. یا ممکن هست که در خانواده یا محل تحصیل یا … دچار مشکلی شده باشن که ایشون رو تحریک‌پذیر کرده باشه و باعث شده باشه که نتونن این شرایط رو خوب مدیریت کنن.

به هر حال همه این‌ها حدس و گمانه و بهترین راه برای بیرون اومدن از این شوک و مشخص شدن تکلیفتون اینه که با ایشون صحبت کنید. بهتره که رو در رو باشه، ولی اگه نشد، تلفنی گزینه مناسب‌تریه تا پیغام از طریق فضای مجازی. باهاشون در مورد سردرگمیتون صحبت کنید و بهشون بگید که دوست دارید بدونید چی باعث شده که رابطه‌ای که تا اینجا خوب پیش رفته، دچار مشکل بشه. سعی کنید با آرامش به حرف‌هاشون گوش بدید و بعد ببینید که آیا میشه دو نفری این مشکل رو برطرف کرد یا نه. البته یادتون باشه که بهشون فرصت بدید و بزارید برای گفت و گو با شما آماده باشن. درسته که شما دلتون می‌خواد زودتر مساله مشخص بشه، اما تا ایشون آماده نباشن، گفت و گوی اجباری یا به اصرار، هیچ کمکی بهتون نمی‌کنه.

سلام من به مدت ۲سال و نیم‌ با پسری در ارتباط خیلی نزدیک بودم و رابطمون خوب بود و قصد ازدواج داشتیم،هم‌ ایشون هم من با خانواده ها مطرح کرده بودیم و حتی ایشون منو بردن تو یه مراسمی به مادرش و بقیه فامیلاشون نشون دادن و معرفی کردن. ما مشکل خیلی خاصی نداشتیم البته جفتمون عادتای بدی داشتیم تو رابطه مثلا من زیاد گیر میدادم یا زود عصبی میشدم و اون مخفی کاری میکرد و گاهی با دخترای دیگه چت میکرد تا اینکه یه روز سر یه موضوع بحثمون شد و با اینکه حل شد ولی ایشون از اون روز به بعد شروع به سرد شدن کرد و زیاد حرف نمیزد و من هرچی ازش میپرسیدم مشکلش چیه میگفت هیچی حوصله ندارم.تو اون مدت هر روز من بهش پیام میدادم ولی اون سردتر میشد ولی حرفی از تموم شدن رابطه نمیزد تا اینکه من تصمیم گرفتم بهش پیام ندم تا خودش بیاد حرف بزنه،از اون روز ۱ماه و نیم گذشته و ایشون هیچ حرفی تا الان نزدن و حتی تو دانشگاه ک منو میبینه انگار فرار میکنه تو این مدت مادرش به من پیام میده و میگه صبر کن درست میشه. ممنون میشم راهنماییم کنید که دلیل این رفتار چیه و بنظرتون امیدی به برگشتش هست؟

سلام دوست گرامی بهترین کار در این شرایط این هست که با ایشان صخبت کنید و دلایل رفتاری ایشان را پیگیر شوید.شاید مشکلاتی غیر از رابطه وحود دارد که شما از ان خبر ندارید از طریق مادرشان هم پیگیر بشید و اگر مشکلی هست سعی در همراهی جهت حل ان باشید مشاوره دونفره هم میتواند کمکتان کند

سلام. من تازه با سایت شما اشنا شدم و چققققدر دیر اشنا شدم. جواب کلی از سوالهای من تو این سایته. ولی باز جای شکرش باقیه که با شما اشنا شدم. واقعیت من یه ترس تو وجودم هست. اونم ترس از رابطه است. من یکبار با اقایی حدود چندماه در ارتباط بودم. و با توجه به شناختی که از خودم دارم، میدونم که اینقدر درگیر اون رابطه میشم که توش حل میشم. و بعد تموم شدنش تازه میفهمم چقد از خود بیخود شده بودم بخاطر دوستداشتنه. بعد از اون رابطه هر اقایی که به سمتم میاد برای اشنایی رو زیاد توجه نمیکنم بهش و پس میزنمش. تو محیط دانشگاه افراد زیادی تلاش برای نزدیک شدن بهم داشتن ولی من میترسم از ارتباط. حس میکنم واقعا و خالصانه منو نمیخوان. حس میکنم اگه باهاشون ارتباط بگیرم و به سرانجام نرسه بدنام میشم تو دانشگاه و انگشت نما میشم که این دختر با خیلیا بوده. واقعا نحوه ارتباط گرفتن با اقایون و اشنا شدن باهاشونو بلد نیستم. ۲۲ سالمه. و اینکه افرادی که به سمتم میان و ازشون خوشم نمیادو بلد نیستم قاطع رد کنم و حس میکنم دلشون میشکنه و مجبورم هی براشون بهونه بیارم که تصمیم ب ازدواج ندارم. بعد اونام هی پیگیرم هستن و برام عذاب اوره خیلی از افراد هستن که منو میشناسن و از طریق دایرکت اینستا سعی در اشنایی دارن ولی من خوشم نمیاد کسی که نمیشناسم بیاد دایرکت و میزنم بلاکشون میکنم. از نظر شما راه اشنایی از دایرکت اینستا درسته وقتی هیچ راه ارتباطی نیست. یا باید بیان رو در رو خواستشونو مطرح کنن؟

دوست عزیز سلام

شما سه تا موضوع مطرح کردید که می‌خوام به طور خلاصه بهشون بپردازم: اولین مساله، ترس از رابطه هست. یادتون باشه، شما هیچ‌وقت و با هیچ روشی، نمی‌تونید آیندتون رو به طور قطعی پیش‌بینی کنید؛ اما می‌تونید با توجه به نشونه‌هایی که وجود داره، بهترین تصمیم رو بگیرید. اول از همه بهتون توصیه می‌کنم که قبل از هر چیزی خودتون رو خوب بشناسید. نقاط ضعف و قوت خودتون رو تو رابطه پیدا کنید. مثلا شما اینجا خیلی خوب نوشتید که توی رابطه حل می‌شید و درگیرش می‌شید. خب این خیلی خوبه که انقدر روی ویژگی‌های خودتون حساسید. مثل همین مورد، موارد دیگه‌ای که به نظرتون ممکنه مشکل‌ساز بشه رو یادداشت کنید و قبل از شروع رابطه، سعی کنید اون‌ها رو بر طرف کنید.

البته یادتون باشه، همه آدم‌ها تو زندگیشون تصمیماتی می‌گیرن که ممکنه بعدا پشیمون بشن. البته قطعا هیچ کس بد خودش رو نمی‌خواد و با توجه به تمام شرایطش تو اون زمان، یه تصمیمی رو گرفته که فکر می‌کرده، بهترین تصمیمه. پس، هیچ‌وقت خودتون رو به‌خاطر تصمیماتی که گرفتید سرزنش نکنید و به جاش، مثل موردی که گفتید، سعی کنید ازش درس بگیرید برای تصمیمات بعدیتون.

دومین موردی که گفتید در مورد جواب رد دادن بود، شما می‌تونید خیلی قاطع ولی مودبانه، جواب منفی خودتون رو به کسانی که فکر می‌کنید براتون مناسب نیستند بدید. درسته که دوست ندارید دل کسی رو بشکونید، اما همین مساله روی لحنتون و انتخاب جملاتتون تاثیر می‌زاره و فرد مقابل تو ذهن خودش فکر می‌کنه که پس هنوز امیدی هست. از کلمه فعلا قصد ارتباط ندارم و این‌ها هم استفاده نکنید، چون باز هم فرد مقابلتون فکر می‌کنه، پس حتما یه زمانی ممکنه دلتون بخواد وارد ارتباط شید. و اما مورد سوم که بسیار هم در موردش پست و مقاله گذاشتیم. ارتباط و آشنایی از راه دایرکت و فضای مجازی بسیار ریسکی هست، آیا حاضرید ریسک چنین ارتباطی رو قبول کنید؟

سلام من دختری25ساله هستم ک حدود یک سال و نیم بااقای تقریبا همسن خودم در ارتباطم.فقط تو این مدت سه دفعه همو دیدیم.ولی هرروز حرف میزدیم.حالا من بدلایل زیاد رابطه رو تمام کردم چون میدونم بااین اقا خوشبخت نمیشم.راهنمایی کنید چکار کنم ک دیگه بهش فکر نکنم و جوابش ندم و وسوسه نشم بهش تماس بگیرم؟؟؟

دوست عزیز، سلام

یه موضوعی هست که در پست‌هامونم بهش اشاره کردیم، اما می‌خوام اینجا یه ذره بیشتر راجع بهش صحبت کنم و اونم اینه که چرا فراموش کردن کسی که دوست داریم انقدر سخته؟! بیاین از واژه عشق شروع کنیم. خیلی وقت‌ها عاشق شدنای ما به خاطر یه سری فعل و انفعالات شیمیایی تو مغزمونه. خانم هلن فیشر، متخصص عشق یه تحقیق انجام داد و مغز جوونای عاشق را بررسی کرد. نتایج بررسیش نشون داد که توی مغز عشاق (به خصوص اوایلش) یه ماده‌ای به اسم «دوپامین» ترشح میشه. اما این دوپامین چیه؟ شاید تا حالا اسم کوکایین به گوشتون خورده باشه؛ یه ماده بسیار اعتیاد آور که به مصرف کننده‌هاش حال خیلی خوبی می‌ده (البته اوایلش فقط!). اما چرا حال خوب می‌ده و شادی‌آوره، چون دوپامین رو توی مغز ما بالا می‌بره. حالا فکر کنید ما به طور طبیعی با عاشق شدنمون این ماده را بالا می‌بریم (البته خوب نه در حد کوکایین). همین پژوهش‌ها به ما نشون می‌دن که چون مغز ما به این ماده اعتیاد پیدا کرده، سخته از کسی که دوستش داریم دور بشیم و دقیقا همونطوری که شما هم اشاره کردید گاهی وسوسه میشیم که بهش زنگ بزنیم یا یه بار دیگه ببینیمش و … . خب حالا باید چی کار کرد؟ راه حلش سادست ولی اجراش یکم سخته. چون مکانیسم اعتیاد و عاشق شدن تا حدودی شبیه به همن، درمان و رهایی ازشون هم تا حدودی شبیه به همن. یعنی چی؟ یعنی باید مقاومت داشته باشید و خودتون را سرگرم کارهای دیگه کنید تا اثر این ماده براتون کم بشه. تحقیقات مختلف زمانی بین 6 ماه تا یکسال را برای کاهش دوپامین عنوان می‌کنن. چطوری به خودمون کمک کنیم که مقاومتمون بیشتر شه؟ راهکارهای خیلی زیادی وجود داره. مثلا: 1. دلایلتون برای اتمام رابطه را یه جا بنویسید و هر موقع که وسوسه شدید زنگ بزنید، به خودتون یادآوری کنید که اون‌ها را بخونید. 2. یا از یه دوست کمک بگیرید که تا چند وقت حواسش به شما باشه و باهاتون در ارتباط باشه که اینکار را انجام ندید. 3. به علاوه، ورزش کردن هم خودش خیلی کمک کنندست چون مثل عاشقی، سیستم پاداش و لذت مغزتون را دستکاری می‌‍کنه. اینطوری کمتر نبود عشقتون، به چشم میاد. 4. در نهایت اینکه، بهترین کار این هست که خودتون را سرگرم کارهای مختلف کنید! مثلا اگر دانشجو هستید حواستون را به پروژه‌های دانشگاه بدید یا ….

سلام من 18 سالمه و دچار شکست توی رابطه عاطفیم شدم شرح ماجرا به این صورته که مدتی از همدیگه دور بودیم بدلیل شرایطی که پیش اومده بود کمتر صحبت میکردیم و کمتر ارتباط داشتیم حدودن یک ساعت در روز و اونم بدون ابراز علاقه ای یا چیزی من از این وضع راضی نبودم میدونسم داره یچیزایی تغییر میکنه که خب اون خانوم تکذیب میکرد که اینطوری نیس به همین دلیل منم کم کم کناره گرفتم و چیزی نگفتم یجورایی سرد رفتار کردم تا اینکه بعد از حدود 20 روز ایشون گفتن که بهتره رابطه رو تموم کنیم و حسشون دیگه از بین رفته و علاقه ای ندارن سرد شدن که خب من تو این مدت خیلی تلاش کردم واسه برگردوندش(هرچند که میدونم حرکت اشتباهی بوده) هم اینکه خودم میخواستم باهاش حرف بزنم و رفتم که ببینمش هم اینکه واسطه هایی فرستادم که باهاش صحبت کنن که تنها دستاوردش دور شدن بیشتر ایشون بود و مدام تکرار میکنن که دیگه دوسش ندارم و دیگه بهش علاقه ندارم و نمیخوام به این رابطه برگردم و اینکه از همه چی خسته شدم. هم من هم ایشون اولین تجربه جدی ای بود که داشتیم و رابطمون پر از عشق و محبت بود اما.. الان که این کامنتو مینویسم نزدیک سه هفتس که جدا شدیم و تحملش برای من خیلی خیلی سخته ممنون میشم کمکم کنین

سلام دوست گرامی توجه کنید که یک رابطه ،ارتباطی دو نفره هست و باید هر دو نفر مشتاق و راغب باشند اینکه یک نفر به هر دلیلی مایل به ادامه رابطه نباشند اصرار برای برگشت به رابطه اشتباه هست .شما تلاش خودتان را برای برگشت ایشان انجام داده اید و موثر نبوده .پس بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدید دوران بحران و فراموشی ایشان سپری بشه و اصراری به بازگشت نداشته باشید.

سلام.من یه دختر۲۵ ساله هستم حدود دو یا تقریبا سه سال پیش با پسری تو دانشگاه اشنا شدم اولین رابطه بایه پسر رو من توعمرم داشتم تجربه میکردم اوایل در حد سلام و احوال پرسی بود این رابطه حتی سال اول میشد که یک ماه دوماه هم ازهم خبرنداشتیم یعنی خیلی ساده بود اما به مرور زمان رابطه ما گرم شد من ایشون رو ازهمه لحاظ دوست دارم من درمورد ایشون حتی به خانوادمم گفتم دقیقا پسری هست که من دوست دارم چون نه اهل گول زدن دختر هست نه اهل دروغ ایشون حتی اون قدر پاک هستن که هرگز وهیچ وقت پیشنهاد بدی به من ندادن اهل نمازو روزه و مردونگی هستن که ارزو همیشگی من بود که طرفم این جور باشه به قول ایشون من هم دختر رویایی ایشونم اما از اول رابطه بهم گفت نمیتونه قول ازدواج بهم بده چون میترسه عمل نکنه ومن نابودبشم همیشه سعی میکردبامن مدارا رفتار کنه اما بارفتاراش منو دیوونه خودش کرد من هم همیشه میگفتم من هرچقدر بشه تحمل میکنم شرایطت جور بشه اما اون حرفی نمیزد ولی خواستگارامم که رد میکردم اون ناراحت میشد اما خوشحالم میشد فقط ناراحت این بود که نکنه نتونه بیاد سراغ من خیلی دوستش دارم به خدا… ایشون الان سربازن یه مدت اوایل سربازی خیلی خوب بودن بامن الان حدود دوماه میشه که بامن سرد شدن روزای اول سرد شدن رابطه وقتی دلیل سردشدنش رو پرسیدم اول هیچی نمیگفت اما بعدگفت باخودش مشکل داره باخودش درگیره میگفت جوری شده که هرچهار روز یه بار باید برای ترمیم اعصابش یه امپول بزنه وقتی میپرسیدم خب چی شده حرف نمیزد فقط میگفت امید هست خوب بشم میگفت من به تنهایی نیازدارم بایدخودمو بسازم ازم میخواست اروم باشم الان تنهام گذاشته دارم دیوونه میشم من ایشون رو واقعا صمیمانه دوست دارم بعدازدوماه دوروز پیش بامن تماس گرفت وچن کلمه صحبت کردو بعدم رفت وقتی یادم به حرفاشون برای وقتی که رابطه ما خوب بود میفته نابود میشم حتی میگفت من واون باید پا به پای هم باعث پیشرفت هم بشیم حالا ایشون منو ترک کردن دلیلشو واقعا نمیدونم نمیخوامم فکرمنفی کنم که شاید کیس دیگه ای داره چون دوستش دارم ودارم سعی میکنم فکرمو مثبت کنم که اون برگرده تورو خدا کمکم کنید من ایشون رو با جون ودل دوست دارم کم کم کارم داره به جنون میکشه دلم میخواد بکشونمش سمت خودم اونم برای ازدواج نه رابطه الکی وبه درد نخور خواهش میکنم راهنماییم کنید چون دیگه طاقت ندارم

سلام دوست گرامی به نظر میرسه پارتنر شما نیاز به زمان و کمی ارامش خاطر دارند بهرحال دوران سربازی، سخت هست و باید شرایط ایشان کاملا درک شود از طرفی چون میگید ایشون گفتن دچار مشکلات اعصاب شده اند و دارو مصرف میکنند احتمالا تحت فشار ذهنی وفکری زیاد هستند که لازم هست شما در ابتدا ۱-به ایشان زمان بدهید ۲-ارام باشید ۳-ارامش را به ایشان انتقال بدهید ۴-پیگیر روند درمان باشید ۵-همراهی و همیاری خودتون رو ثابت کنید ۶-در سایت رادیو عشق، مبحث جذب عشق رو دریافت کنید و در ارسال پیام ها از ان استفاده کنید

با سلام و‌وقت بخیر من حدود ۵ ماه پیش با یک پسری در اینستا آشنا شدم سه ماه اول بیرون نمیرفتیم دو ماه که بیرون میریم من راحع به قصدشم پرسیدم گفت قصدم جدیه ولی باید بیشتر آشنا شیم خودم حس کردم داره بهونه جور میکنه زیادم باهم حرف نمیزنیم شبا در طول روزم فقط صبح بخیر در حد ۵ دقیقه خیلی در طول روز کم حرف میزنیم ممنون میشم راهنمایی کنید

سلام دوست گرامی چقدر با ایشان اشنایی دارید؟ از صحت صحبتها و اهدافشون مطمین هستید؟ به نظر میرسد کلا رابطه شما اشتباه می باشد و دلیلی برای ادامه وجود ندارد چون اگر ایاشن تصمیم جدی برای رابطه داشتند وقت و انرژی بیشتری میگذاشتند تا به شناخت برسید. بهتر است ابتدا با ایشان صحبت کنید و وضعیت رابطه ر شرح بدهید و در صورتی که بازهم به جای کمک،بهانه داشتند رابطه رو قطع کنید

سلام.من مدتی با یک آقا پسری مجرد که 4 سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم. رابطممون به قصد ازدواج بود، چندین بار یهو غیب میشدن و دوباره میومدن تا اینکه روز زن بهم گفت که من به خاطر مادرم میخوام با یکی از دخترهای اقوام ازدواج کنم. گفت ده ساله دارن میگن، یکسری مشکلات پیش اومد بود ولی الان حل شده و میخوام با اون ازدواج کنم.من نمیدونم چجوری فراموشش کنم. چون هنوز امید به بازگشتش دارم.میخوام اگه قسمتم نیست به طور کلی فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید

سلام دوست گرامی رابطه شما رابطه ای بی هدف و اشتباه هست و ایشان فقط به دلیل تنهایی به سمت شما امدن و اکنون که مشکلات رابطه قبلی حل شده،شما را تنها گذاشتند پس بهتر است این رابطه را تمام کنید و مطمئنا باشید این رابطه هیچ خیری برای شما ندارد. برای فراموش کردن باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او می‌اندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راه‌های فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید

سلام من با یه اقایی دوست بودم و چون من قبلا ازدواج کرده بودم جدا شدم خانوادش قبول نکردن .ما خیلی همو دوست داریم به اجبار خانوادش مجبور شد با یکی نامزد کنه ولی رابطشو با من قطع نکرده و میگه من از این خانوم جدا میشم که شرایطمون مثل هم بشه و اونوقت خانوادم مخالفت نمیکنن.کمکم کنید لطفا واقعا نمیدونم چیکار کنم

سلام دوست خوبم رابطه شما یکبار تمام شده و اکنون پس از گذشت چند سال قصد دارید دوباره ان را شروع کنید پس باید مجدد مورد بررسی قرار بگیرد و تمام جوانب رابطه سنجیده شود و با دیدی باز و منطقی در مورد شروع ان و یا عدم شروع ان تصمیم گرفت. اما بهتر است قبل از اینکه رابطه به شدت قبل ادامه پیدا مشکلات رابطه قبلی بررسی بشه، راهکارها رو بسنجید، هدف هر دور از رابطه مشخص بشه، بازه مورد نظر برای تصمیم و اقدام جدی تمام اینها نیاز به صحبت مشترک با ایشان داره. بدون رودروایسی باهاشون صحبت کنید در مورد ۴سالی که نبودن ببینید در رابطه ای جدی بودن یا نه؟ دلایل قطع رابطه رو بسنحید دلیل برگشت مجدد و.. اینها باید همه درست و با دیدی باز به نتیجه برسید اگر از این سوال ها حواب قانع کننده و منطقی داشتید با رعایت موارد اهداف مشترک، ایجاد بازه زمانی، حل مشکلات قبلی میتونید رابطه را اغاز کنید

سلام.من از طریق یکی از دوستان با یک نفر آشنا شدم به قصد ازدواج،همدیگه رو دیدیم،صحبت کردیم،تصمیم گرفتیم با هم بمونیم ،حس هم بینمون به وجود اومده بود ولی من جدی نگرفتم قضیه رو،خیلی بی منطق رفتار کردم باهاش،گیرهای الکی دادم،حرفای غیر منطقی زدم تا اینکه زده شد از من.اوایل منو دوست داشت،بعد از حدود دو ماه گفت که نمیتونه باهام ارتباط برقرار کنه و جذابیتی براش ندارم و گفت که تموم کنیم.بعد از اینکه خواست تموم کنیم من تازه فهمیدم که چقدر بهش علاقه دارم و از دست دادنش برام سخته.الان حدود سه هفته میشه که تموم شده .لطفا راهنماییم کنید

سلام دوست گرامی من متوجه منظور شما در مورد بی منطق رفتار کردن نشدم و اینکه چه رفتارهایی انجام دادید؟ اما اکنون با توجه به پشیمانی شما از رفتارها وصحبت ها و تمایل به بازگشت به رابطه ،پیشنهاد می کنم با ایشان در این زمینه با صداقت صحبت کنید و موضوع را روشن کنید و از ایشان بخواهید که فرصت مجددی برای شناخت به همدیگر داده شود در سایت رادیو عشق مبحثی با عنوان تکنیک های جذب وجود دارد پیشنهاد میکنم این نکات را گوش داده و در ارسال پیام برای برگشت ایشان استفاده کنید . و از طرفی از دوستی که سبب این اشنایی شده است بخواهید با ایشان صحبت کنند و بطور غیر مستقیم به ایشان اعلام کنند که شما در رفتارتان تجدید نظر کرده اید و اکنون زمان مناسبی برای شروع رابطه مجدد هست

با عرض سلام و خسته نباشید

چند ساله تو رابطه عاطفی بودم که دو روزه تموم شده و شدید داغون شدم، طرف مقابلم براش مهم نیست چه بلائی سرم میاد که البته حق میدم بهش، اون مسئول حال من نیست، من الان واقعا به یه راهکار نیاز دارم تا با واقعیت کنار بیام و بتونم فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید

سلام دوست گرامی برای فراموش کردن شخصی که در ارتباط بوده اید باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او می‌اندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راه‌های فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید

مدتی بخاطر فشارهای به شدت زیاد خانوادگی و کاری تسلط روی خودم رو از دست دادم. خشم زیاد و مشغله های زیاا فکری مجال تحلیل درست موقعیت نداد و این ناراحتی در بحث با شریک عاطفیم بروز پیدا کرد. به جایی رسید که خیلی زود جدایی رو مطرح کرد. 3 ماه دوری کردم و هر هفته زیر نظر مشاور بودم. حالا که مشاور و همه میگن بهترم نمیتونه باور کنه. خاطرات تلخ هم اجازه نمیده بهش چکار کنم. میدونم اونم دوسم داره هرچندکمرنگ شده

دوست گرامی کنترل خشم و مدیریت هیجانات بسیاز مهم می باشدو نمیشود مشکلات بر هر رابطه و برنامه ای اثر بگذا د اکنون که با مشاوره توانستبد مدیریت خشم را یاد بگیرید و از نظر مشاور و اطرافبان شرایط بهتری دارید ابندا مدتی به ذهنتان استراخت بدبد و حوانب مثبت رابطه قبلی را در صورت وجود بررسی کنید و با اطمینان و یاداوری خوبی ها مجدد رابطه را اغاز کنید

باسلام و عرض تشکر از همکلامی شما.استاد عزیز بنده21 ساله هستم و نزدیک2 است با شخصی که 1سال از خودم بزرگتر هست آشنا شده و درارتباط نزدیکی هستیم.در حالیکه بنده هدفی غیر از رسمی کردن این رابطه و ازدواج ندارم.ولی با اینکه علاقه ایشون برای بنده ثابت شده و شخصی هست که به جهت مشکلات قبلی فقط ب پیشرفت تحصیلی و مالی فکر میکنه و حتی وعده ای برای آینده به من نمیده و الان من با شرایط فعلی حالت بلاتکلیفی دارم و نمیدونم باید باین رابطه خوب و بی مشکل چیکار کنم؟و انگیزه قوی برای تموم کردن این ارتباط ندارم.لطفا من رو در این مورد راهنمایی کنید سردرگمم ممنون

سلام دوست گرامی شما در مورد هدف ایشان از رابطه صحبت نکردبد و اینکه ایشان بعد از دو سال هنوز در مورد هدف رابطه و ازدواج صحبت نکردن نگران کننده هست شما چه اطمینانی دارید که تا کی مسکلات ایشان حل می‌شود؟ بعد از حل مشکلات بازهم ایا پیشنهاد جدی می دهند؟ ایا این رابطه با دو هدف مختلف پیش نمیرود؟ زمانی شما بخاطر این رابطه اگه یکطرفه باشد و موقعیت های خوبی را از دست داده باشید خودتان را سرزنش نمیکنید؟ بهترین کار، صحبت قاطع با ایشان برای تعیین تکلیف رابطه هست هر چند رابطه خوب و بدون مشکل باشد وقتب بی هدف پبش بره خودش یک رابطه تخریب کننده هست

سلام و عرض ادب من تقریبا سه ماه هست که رابطه ام تموم شد،پارتنر من بخاطر تعدیل از کار و شرایط اقتصادی مجبور شد از تهران به مشهد و پیش خانواده شون بره،و از من خواست جدا بشیم و یه مدت هر کودوم به زندگی خودمون برسیم و صبر کنیم و ببینیم چی رقم میخوره. من ده روز پیش به ایشون مسیج زدم و ایشون هم خیلی خوب و عالی جواب من رو دادن,هفته بعد مجدد پی ام زدم ولی برخلاف سری گذشته کوتاه و معمولی جواب من رو دادن. من واقعا نمیدونم برای داشتن و برگشت ایشون چه قدمی باید بردارم چون توی این مدت سعی کردم برای فراموشی به دیدن خواستگارهام برم ولی اصلا نتونستم و جواب منفی دادم،من میدونم پارتنر من هم هنوز در فکر من هست ولی تردید و دوری مانع از بودنشون از راه دور میشه. ممنون از وقتی که میزارین و پرسش من رو پاسخ میدین❤

سلام دوست گرامی شما در مورد کیفیت رابطه و مدت ان صحبت نکردید و اینکه ایا این رابطه، مفید و دو طرفه بوده یا نه؟ و این مدت دوری بر روی رابطه دو نفرتان اثر داشته یانه؟ اصلا این رابطه برای ازدواج بوده یا نه؟ در دفغه دوم تماس علت ناراحتی ایشان را متوجه نشدبد؟ پیگیر نشدید؟ ممکن هست گرفتاری های کاری روی رفتار ایشان اثر داشته و موقت بوده بهترین کار در شرایط فعلی، تماس و جویای شرایطشون بودن هست و پس از مدتی رابطه رو مدیریت کنید و در مورد خواستگارهایتان صحبت کنید و ببینید ایشان در زمینه ازدواج اصلا قصدی دارن یا نه؟ و در صورت تردید بهتر است به بقیه افراد و خواستگارهایتان توجه کنید

آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6

تلفن پشتیبانی:02146015870

رزرو نوبت مشاوره

انجمن روانشناسی آمریکا

سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران

سازمان بهزیستی ایران

انجمن روانشناسی ایران

 

می‌خوام برگرده به رابطه/زندگیمی‌خوام فراموشش کنم

باید تمومش کنم، اما قدرتشو ندارم

می‌خوام جذبش کنم و ازدواج کنیم

شاید اکنون که در حال خواندن این مقاله هستید، تمام ذهنتان را خشم و نفرت و انتقام نسبت به دوست یا همسرتان پر کرده است. روز و شب به این فکر می‌کنید که چطور می‌توانید از کسی که شما را ناگهان ول کرد و رفت انتقام بگیرید. احتمالا راه‌های مختلف را مدام مرور می‌کنید اما واقعا نمی‌دانید کار درست کدام است؟ بله، واقعا کار درست چیست؟ آیا واقعا انتقام گرفتن مشکل شما را حل می‌کند و او را به شما برمی‌گرداند؟ متاسفانه اینگونه نیست و شما فقط با انتقام روح خود را آزرده‌تر می‌کنید. در ادامه با ما همراه باشید تا بدانید بهترین واکنش بجای انتقام که به آرامش بیشتر شما کمک می‌کند چیست.

فهرست مطالب

شاید یکی از سخت‌ترین لحظاتی که در زندگی تجربه کرده‌اید زمانی است که متوجه می‌شوید همسر یا دوست دختر یا دوست پسرتان شما را رها کرده و رفته. اختلاف خاصی با هم نداشتید ولی یک روز صبح هرچه تماس می‌گیرید و پیام می‌دهید جواب نمی‌دهد. تلفنش در دسترس نیست و وقتی با دوستانش تماس می‌گیرید آنها اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند. تنها راه شما پرس و جو از خانواده‌اش است که آنها به شما می‌گویند او دیگر تمایلی به ادامه ارتباط با شما ندارد و دلیل اصلی این کارش را هم نمی‌دانند. یکی از مراجعان ما نیز زمانی که متوجه شد همسرش به قصد کار به خارج از کشور مهاجرت کرده ولی دیگر جواب تماس‌ها و پیام‌هایش را نمی‌دهد به فکر انتقام می‌افتد. احتمالا شوک بزرگی که به شما وارد می‌شود دلیل اصلی شما برای گرفتن انتقام است.

چند وقتی می‌شود که متوجه رفتارهای مشکوک همسرتان شده‌اید که به بهانه‌های مختلف شما را از سر باز می‌کند و جواب تماس‌ها و پیام‌های شما را یکی در میان می‌دهد. وقتی با هم صحبت می‌کنید مدام سرش به تلفن همراهش است و انگار صحبت‌های شما را نمی‌شنود یا نهایتا با تکان سر جوابتان را می‌دهد. پیش خود می‌گویید پس آن همه عشق و علاقه، وعده وعید‌ها و محبت‌هایی که می‌کرد چه شد. ناگهان یک روز اتفاقی متوجه می‌شوید که شخص دیگری به گوشی همسرتان پیام‌های عاشقانه فرستاده. وقتی که مطمئن شدید موضوع را با او مطرح می‌کنید ولی در ابتدا او نمی‌پذیرد و می‌گوید شما دچار توهم شدید. اما بعد که شواهد و مدارک را دید در کمال ناباوری به شما می‌گوید که بله، تمام این مدت با شخص دیگری در ارتباط بوده و اکنون که خوب فکر می‌کند می بیند شما به درد هم نمی‌خورید و هرکدامتان باید سراغ زندگی خودتان بروید. یا اینکه با بهانه تراشی به شما می‌گوید که لیاقت شما را ندارد و نمی‌خواهد مانع خوشبختی شما شود. در چنین وضعیتی احتمالا شما احساس طردشدگی، بی ارزشی، تنهایی و غم می‌کنید و بعد از چند روز تصمیم می‌گیرید که بخاطر خیانتش انتقام بگیرید و اجازه ندهید آب خوش از گلوی او و عشق جدیدش پایین برود.

گاهی نیز شاید برای شما پیش آمده که دوست پسر یا دوست دخترتان با شما قول و قرار ازدواج گذاشته اما بعد از مدتی به بهانه مخالفت خانواده یا اختلافات خانوادگی‌اش می‌گوید که نمی تواند به خواستگاری شما بیاید و شما مجبور به تمام کردن رابطه می شوید. بعد از مدتی از عکس‌های پروفایل یا پست های اینستاگرامش متوجه می‌شوید آنقدرها هم که فکر میکنید او دچار مشکلات خانوادگی نیست؛ چون عکس او را در روز عقدش کنار خانواده و عشق جدیدش می بینید. در این موقعیت احساس می کنید که از شما و معصومیتتان سوءاستفاده شده و به همین خاطر به فکر  انتقام از او می افتید.چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

افراد معمولا برای گرفتن انتقام از روش های مختلفی استفاده می کنند که به شرح زیر است:

الان همه چیز در این واقعیت خلاصه می‌شود که شما نه تنها به شدت از این شکست عشقی  آزرده خاطر شده‌اید و قلبتان شکسته است، احساس می‌کنید غرورتان نیز به دلیل این جدایی و رها شدن آسیب دیده است. در این شرایط کاملاً طبیعی است که بخواهید از عشق بی‌وفایتان انتقام بگیرید و با این انتقام گرفتن احساس بهتری پیدا کنید. اما مشکل انتقام گرفتن از عشق سابق‌تان این است که احساسات خوب بعد از انتقام گرفتن موقتی است و انرژی‌ای را که صرف انتقام می‌کنید، باید به روش‌های دیگری به کار بگیرید. به جای آن که روی انتقام گرفتن از عشق قدیمی‌تان متمرکز شوید، بهتر و مفیدتر آن است که زمان و انرژی باارزش‌تان را به کارهایی تخصیص بدهید که رفاه و خوشبختی‌تان را در آینده تضمین خواهد کرد. به بیان ساده بهترین راه برای انتقام گرفتن از عشق سابق‌تان این است که از گذشته شادتر و خوشبخت‌تر بشوید. البته منظورمان این نیست که خودتان را به قیمت رنجاندن و بردن آبروی عشق سابق‌تان خوشحال کنید، او در واقع اصلاً نباید نقشی در این فرایند داشته باشد.

نکته‌ی کلیدی برای برنده شدن در جدایی این است که زندگی‌تان را بهتر از گذشته کنید. این توصیه شاید به نظرتان مبهم بیاید، اما سعی کنید چنین ذهنیت مفیدی را برای خودتان ایجاد کنید. اگر می‌خواهید به عشق سابق‌تان نشان بدهید که بدون او زندگی بهتری دارید، او مرتکب اشتباه بزرگی شده که گذاشته از زندگی‌اش بیرون بروید و این که اجازه نداده‌اید شکست عشقی شما را در هم بشکند، چه راهی بهتر از این که به او ثابت کنید، زندگی‌ای رضایت‌بخش سرشار از هیجان، لذت و خوشی را برای خودتان خلق کرده‌اید؟ باز هم تاکید می‌کنیم، تغییراتی که در زندگی‌تان ایجاد می‌کنید، فقط باید به خاطر خوشبختی خودتان باشد و نباید این کارها را به خاطر شخص دیگری انجام دهید. اگر روی انتقام گرفتن از عشق‌تان، برانگیختن حسادت او یا آزار دادنش متمرکز شوید، این افکار منفی به نحوی زندگی خودتان را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. هر کاری که انجام می‌دهید، به این دلیل است که او به مشغله‌ی ذهنی همیشگی‌تان تبدیل شده است و به جای این که روی دستیابی به بهترین‌ها برای خودتان متمرکز شوید، می‌خواهید موضوعی را به او ثابت کنید. این ذهنیت نه تنها فرایند بهبودی بعد از شکست عشقی را طولانی‌تر می‌کند، رفاه و خوشبختی‌تان را نیز در بلندمدت به خطر می‌اندازد. به زبان ساده اگر می‌خواهید این جدایی را به سلامت پشت سر بگذارید، کشف کردن راه‌های انتقام گرفتن از عشق سابق‌‌ نباید اولویت‌تان باشد.

این جمله را شنیده‌اید که “موفقیت بهترین انتقام است”؟، جان کلام این بخش هم همین جمله است. بهترین انتقامی که می‌توانید از عشق سابق‌تان بگیرید، این است که در زندگی‌تان موفق شوید، البته یک نکته را هم نباید از خاطر ببرید. موفقیت در صورتی بهترین انتقام خواهد بود که سعی نکنید انتقام بگیرید. هر کاری که در تلاش برای جلب توجه عشق سابق‌تان انجام می‌دهید، به خصوص اگر در جهتی منفی باشد، برای او کاملاً آشکار خواهد بود. او از دور متوجه این تلاش ناامیدانه‌ می‌شود و به این ترتیب برخلاف خواسته‌تان در نظر او کاملاً ناامید و درمانده جلوه خواهید کرد. شکی نیست که با دست یافتن به اهداف فردی خود می‌توانید از عشق سابق‌تان انتقام بگیرید، اما تنها در صورتی به نتیجه می‌رسید که این تلاش‌ها به خاطر خودتان و نه جلب توجه عشق سابق‌تان باشد.

مسیر موفق شدن بعد از شکست عشقی را با کارهای ساده‌ای شروع می‌کنیم که در عین سادگی می‌تواند زندگی‌تان را بهتر کند. لازم نیست عکس‌هایی تحریک کننده یا عکس‌هایی را از خودتان در کنار جنس مخالف به اشتراک بگذارید تا او احساس بدی پیدا کند یا حسادتش تحریک شود. احتمالاً الان آن‌قدر از این شکست عشقی ناراحت و ناامید هستید که احساس ناتوانی مطلق می‌کنید، اما باید بدانید که بسیار بیشتر از آنچه فکر می‌کنید، زندگی‌تان را تحت کنترل دارید. این جدایی هیچ ارتباطی به شخصیت یا ویژگی‌ها و محاسن‌تان برای طرف مقابل ندارد، این شکست عشقی هر چه که باشد، می‌توانید از آن به عنوان کاتالیزوری قدرتمند برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی‌تان بهره بگیرید. قبل از هر چیز باید اهداف و علائقی را که در دوران این رابطه کنار گذاشته بودید، اولویت‌بندی کنید. وقتی وارد یک رابطه‌ی جدی می‌شویم، حساب و کتاب زندگی شخصی‌مان به سادگی از دستمان خارج می‌شود، پس الان که رابطه‌تان به اتمام رسیده می‌توانید علائق سابق‌تان را دوباره وارد زندگی کنید. به علاوه توصیه می‌کنیم، به فعالیت‌های جدیدی فکر کنید که می‌توانید آنها را در برنامه‌ی روزانه‌تان بگنجانید. هدف این است که به جای فکر کردن به سخت‌ترین روش‌های انتقام گرفتن از عشق سابق‌تان، برنامه‌تان را با فعالیت‌ها و افرادی پر کنید که شادی و لذت را برایتان به ارمغان می‌آورند. همچنین بهتر است فعالیت بدنی‌تان را بیشتر کنید، چون ورزش کردن علاوه بر بالا بردن اعتماد به نفس ، موجب افزایش میزان اندورفین و انرژی در بدن می‌شود، در نتیجه حال‌تان بهتر می‌شود و کارهای مفید بیشتری را انجام می‌دهید.

در کنار تمام راهکارهایی که در بالا مطرح شد، شما می توانید از کمک روانشناسان و مشاوران نیز استفاده کنید. مشکل خود را با آنها در میان بگذارید و از احساسات و حس و حال خود برای آنها بگویید. مطمئنا آنها بدلیل تجربه کاری بالا می‌توانند راهکارهایی پیش پای شما بگذارند که هم از فشار های روحی و سطح استرس‌های شما بکاهد و هم اینکه باعث شود شما راحت‌تر با این قضیه کنار بیایید.

شاید از نظر شما انتقام از عشقتان که شما را به هر دلیلی رها کرده تنها راهی است که می تواند آرامتان کند اما به یاد داشته باشید که انتقام گرفتن فقط پاک کردن صورت مسئله است و هیچ مشکلی را از شما حل نمی‌کند بلکه بیشتر آزارتان می‌دهد. اگر او بخاطر شخص دیگری ترکتان کرده و یا بی‌خبر رابطه را خودخواهانه به اتمام رسانده راهش این نیست که شما هم برای لجبازی با او آبروی او را در محل کارش ببرید یا اینکه رازهایش را برای دیگران فاش کنید بلکه در عوض می‌توانید با رسیدن به موفقیت از او انتقام بگیرید. به رشد شخصی دست پیدا کنید و به او نشان دهید که بدون او زندگی بهتری دارید. شاد باشید و هرکاری که خوشحالتان می کند و درجهت پیشرفت شما است، انجام دهید. 

بعد از تمام شدن یک رابطه، کنار آمدن با جدایی و پشت سر گذاشتن اتفاقات بدی که هنگام تمام شدن رابطه اتفاق افتاده است، کار سخت و زمان‌بری است. عده‌ای به این خاطر که نمی‌توانند با جدایی کنار بیایند برای مدت طولانی به این فکر می‌کنند که چطور از عشق‌شان انتقام بگیرند تا زخمی که در قلب‌شان دارند التیام پیدا کند. رادیو عشق در کارگاه بازگرداندن آموزش-محور عشق و ازدواج استراتژی‌هایی را به شما آموزش می‌دهد که با استفاده از آنها بتوانید دوباره به زندگی برگردید و احساس آرامش کنید و همچنین به شما یاد می‌دهد چطور گام به گام پیش بروید تا کاری کنید که او از تصمیمش برای ترک شما پشیمان شود و خودش دوباره سمت‌تان برگردد.

جهت ارتباط رایگان با کارشناسان رادیو عشق و مطرح کردن سوالات خود می توانید با شماره 02146015870 تماس بگیرید. علاوه بر این کارشناسان ما با آغوشی باز آماده پاسخگویی به سوالات شما از طریق تلگرام و واتساپ (09035714068) هستند.

اختلاف سنی تو رابطه چقدر مهمه؟

 

عشقت رو جذب کن

میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…

عضویت در خبرنامه رادیو عشق

54 بازدید

103 بازدید

131 بازدید

369 بازدید

386 بازدید

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم

سلام هشت ماه با پسری دوست بودم خیلی هم دیگه رو دوست داشتیم، تا یک روز شدیدا اعصابم خورد بود زنگ زدم بهش و مجبورش کردم بلاکم کنه ولی الان دلتنگشم چکار کنم ؟؟؟

سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. دلیل اینکه از او خواستید بلاک‌تان کند چیست؟ در روایتی که گفتید، جزییات کمی مطرح شده است. احساسات متضادی را تجربه می‌کنید و حل مساله نیز اتفاق نیفتاده است. قبل از اینکه بخواهید به علت دلتنگ شدن به این رابطه برگردید، نیاز دارید تا مهارت هایی مثل حل مساله و ارتباط موثر و همچنین کنترل خشم یاد بگیرید. برای یادگیری این مهارت ها می‌توانید از مشاوران رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام من یک پسری رو دوست داشتم اونم منو میخواست ولی احساس میکردم مادرش راضی نیست انگاری بزور منو قبول کرده بالاخره خواستگاری کرد و تا ی مرحله ای پیش رفتیم ولی زمانی ک نیازش داشتم و باید کنارم می ایستاد ک منو کنار زد خیلی ناراحت شدم همون روزی ک ولم کرد با یکی دیگه نامزد شدم وازش راضیم ولی تنها چیزی ک منو عصبی و ناراحت میکنه اینکه چرا وقتی منو میخواست ول کنه تامرحله خواستگاری پیش رفت و دو خانواده ازهم متنفر شدن من تو این چند ماه خیلی وابستش شدم و هنوزم نتونستم بخاطر کارش ببخشمش چون از ته دل منو شکست غرورم له شد و اون اصلا ککشم نمیگزه فقط از خدا میخوام همون کاری ک در حق من کرد در حق خودشم بشه این ک تا هنوز نتونستم فراموشش کنم عذابم میده… ی راهنمایی کوچیک بکنید ممنون

سلام دوست گرامی چندنکته قابل توجه در این روایتی که گفتید وجود دارد: بزور قبول کردن خانواده طرف مقابل، رهاشدن از جانب او، بلافاصله نامزد کردن با یک شخص دیگر و… این نکات نشان می‌دهد که وقتی هنوز پرونده قبل بسته نشده بود، شما به سمت مسیر جدید و فرد جدید رفتید! و این کار گویی از روی خشم بوده است به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید در حال حاضر شما همچنان سوگوار رابطه قبلی هستید و از شخض قبل عصبانی هستید. در این حالت شما نمی‌توانید تصمیم درستی بگیرید. بهترین پیشنهاد این است که با مراجعه به مشاور، ابتدا پرونده رابطه قبل را ببنیدید و برای درمان سوگ خود اقدام کنید. می‌توانید از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام من با دوست دختر خودم بیش از ۴ سال ارتباط داشتم و دیگه همدیگرو میخاستیم و اون از خداش بود که من با اون ازدواج کنم و در این سالها من چندین گزینه مناسب تر از دوست دخترم برای ازدواج داشتم ک دکتر و مهندس و معلم بودن که بخاطر اون بی خیالشون شدم و دل و وجدانم هم نمیزاشت ک اینو رها کنم چون خیلی وابسته من بود. هرچی پول داشتم برای این خرج میکردم و کل هزینه های زیبایی و گوشی و لباس و … رو میدادم به امید اینکه زن من میشه و بعد از اینکه شرایط ازدواج رو تقریبا آماده کردم سربازیم تموم شد و خونوادمو یکم راضی کردم یک روز بخاطر یک دعوای کوچیک که از این دعواها زیاد اتفاق می‌افتاد و عادی بود بینمون دیگ همه چیو بلاک و خطش رو هم خاموش کرد!!! و بعد از مدتی ک با مادر و خواهرش صحبت کردم گفتن دادیمش به کسی دیگه ای و با پسره دیدم که دارن میگردند. من که دیگه متفرم ازش بخاطر خیانتش و بخاطر اینکه زندگی و وقت منو نابود کرده منم میخوام زندگیشو خراب کنم تا بفهمه کارش خیلی زشته و تو عمرش فقط همین یه خواستگار اومد براش ک منو فروخت!! حالا هم دیگه اون گزینه های قبلی من در حال ازدواج هستن و بعد از این همه سال باید بگردم دنبال گزینه مناسب حالا نمیدونم شما چجور میگین انتقام نباید گرفت!!!چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم

سلام دوست گرامی بخاطر اتفاقاتی که برای شما افتاد، متاسفیم. البته که بودن در همچین شرایطی سخت است، اما انتقام گرفتن در وهله اول شاید به شما آرامشی نسبی بدهد که او را نیز از زندگی و خوشبختی دور کردید، اما در نهایت بازنده این ماجرا خودتان خواهید بود! چون شما ایشان را انتخاب کرده بودید و برایش سرمایه‌گذاری کرده بودید، پس با حسرت گذشته و اینکه گزینه‌های دیگر را از دست دادید، انتخاب خودتان زیر سوال می‌رود! کسی به شما اجباری نکرده بود تا برای ایشان خرج کنید، لبکه این انتخاب شما بوده و باید مسئولیت آن را بپذیرید. عصبانیت و ناراحتی شما قابل درک است، چون یک رابطه معنادار را از دست دادید و سوگوار هستید. یکی از مرحله‌هایی که افراد سوگوار سپری می‌کنند، خشم است. به جای حسرت خوردن برای اقداماتی که برای ایشان کردید و در نهایت او شما ترک کرد، حتماً به مرور رابطه‌تان بپردازید تا دیگر سرمایه‌گذاری برای فرد اشتباه انجام ندهید. برای ادامه این مسیر هر زمانی که مقدور بود، از مشاوران رادیو عشق، نوبت مشاوره دریافت کنید.

آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6

تلفن پشتیبانی:02146015870

رزرو نوبت مشاوره

انجمن روانشناسی آمریکا

سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران

سازمان بهزیستی ایران

انجمن روانشناسی ایران

 

می‌خوام برگرده به رابطه/زندگیمی‌خوام فراموشش کنم

باید تمومش کنم، اما قدرتشو ندارم

می‌خوام جذبش کنم و ازدواج کنیم

چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم
چگونه شکست عشقی را تلافی کنیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *