چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

 
helpkade
چگونه ضمیر را تشخیص دهیم
چگونه ضمیر را تشخیص دهیم



{{ successMsg }}

{{ errorMsg }}

لطفا کدی که برای شما ارسال شده است را وارد کنید.

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

بنظر میرسد شما قادر به دریافت پیامکهای ما نیستید!
لطفا برای فعال سازی کد
{{ receive_code }}

را از طریق شماره
{{ identity }}

به شماره
10001883

ارسال کنید.
منتظر بمانید تا فعال سازی انجام شود!

لطفا برای حساب خود رمز عبور وارد کنید.

لطفا کدی که برای شما ارسال شده است را وارد کنید.

بنظر میرسد شما قادر به دریافت پیامکهای ما نیستید!
لطفا برای فعال سازی کد
{{ receive_code }}

را از طریق شماره
{{ identity }}

به شماره
10001883

ارسال کنید.
منتظر بمانید تا فعال سازی انجام شود!

لطفا برای حساب خود رمز عبور وارد کنید.

برای استفاده بسیاری از امکانات گاما و خیلی از وبسایت ها باید جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.

برای این کار باید به تنظیمات مرورگر خود مراجعه کنید.
در صورت نیاز به راهنمایی اینجا کلیک کنید..

{{ total }} مورد پیدا کردم!

نمونه سوال+44,000

محتوای آموزشی+23,000

پرسش و پاسخ+18,000

آزمون آنلاین+4,000

درسنامه آموزشی +1,300

مدرسه یاب+130,000

نمونه سوال

محتوای آموزشی

پرسش و پاسخ

آزمون آنلاین

درسنامه آموزشی

مدرسه یاب

معلم خصوصی

چگونه ضمیر تفعل را در جمله تشخیص دهیم؟ انت یا هی

2

سلام
با استفاده از ضمیر متصل و منفصل…
مثلا اگه ضمیر متصل در جمله (ـکَ) باشه مثل (کتابکَ) متوجه میشیم(انتَ) مورد نظره؛
اما اگر ضمیر متصل در جمله (ها) باشه مثل (کتابها) متوجه میشیم که ضمیر جمله (هی) هستش.
موفق باشی

5

باید به نشانه های فعل دقت کنی مثلا برای هو ی میاد ولی برای تفعل حتما باید به معنی جمله دقت کنیم چون میشه هم انت تفعل و هی تفعل قرار بدیم تو کتابم هس

3

خوب با توجه به جمله و کلمات با قبل خودش و ضمایر متصل آن چون اگر منفصل بود که دیگه طراح سوال نمیپرسید

2

با عرض سلام زمانی که اون رو ترجمه میکنی میتونی با استفاده از ضمیر متصل یا ضمیر منفصلی که در جمله ی مربوط به اون استفاده تشخیص بدی که هی یا انتِ است ممنون

2

1-با استفاده از ضمایر منفصل و معتصل
2-اول فعلتو صرف کن ببین چندم شخصه بعد به سادگی میتونی ضمیر مناسب رو انتخاب کنی
3-ترجمه جمله

1

ضمیر متصل و منفصل چیست؟
لطفا یکی توضیح بده با مثال

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

0

سلام من میخواستم ضمیر اشاررو بدونم

0

اگه شکل داده به شکل دقت کن. اگه جمله کامل اومده دنبال بقیه نشانه ها بگرد یا ترجمه جمله رو کامل داده از اون هم میتونی بفهمی.
اگر همین طوری بدون هیچ نشونه ای ازت خواسته جفتشو بنویس.

0

با سلام شما باید به ضمایر متصل بعد آن توجه بفرمایید.

0

به قبلش توجه کن که آیا مونث یا مذکر

0

سلام
از نشانه های فعل باید ببینیم مثلا اگر اول فعل ی بیاید متوجه میشیم ضمیر هو هست،اما این جمله ای که شما گفتی حتما باید به معنیش در کتاب توجه کنی چون هم میتونیم بگیم انت(مذکر)تفعل هم بگیم هی تفعل

0

سلام
راه های مختلفی وجود دارد:
1- از طریق معنا کردن جمله
2- از طریق ضمیر استفاده شده در جمله
3- از طریق ضمیر متصل( کَ برای انتَ و ـها برای مؤنث)
موفق باشید دوست گرامی

0

سلام.
انت دو نوع است:انتِ{مونث}و انتَ{مذکر}
هو{مذکر}
اول باید به معنی هاشون توجه کنین بعد میتونین تشخیص بدین.
موفق باشی دوست عزیز.

0

سلام
يكي اينكه از طريق مونث يا مذكر بودن
و دومي از ضمير اشاره
موفق باشي?

0

زمانی که می خوایم بدونیم که فعل تفعل برای دوم شخص مفرد مذکر اومده یا برای سوم شخص مفرد مونث باید به ضمیر دقت کنیم و اینکه جمله در مورد فرد مذکر هست یا مونث و درمورد دوم شخصه یا سوم شخص اینجوری میشه خیلی راحت تشخیص داد که فعل تفعل برای دوم شخص مفرد مذکر اومده یا سوم شخص مفرد مونث

0

با توجه به اسم که مذکر است یا مونث که اخرش ه ته گرد داره یا نه

0

سلام
در جمله مشخص میشه.
موفق باشی

0

اگه از روی ضمیرت متوجه نشدی باید به کلماتت نگاه کنی اگه مونث بودن مثل مدرسه یعنی ضمیرت هی هستش و اگه مدرس باشه ضمیرت انتست

0

سلام
باید به معنیش توجه کنی تو کتاب هم هست

0

سلام و خسته نباشید
۱)ضمیر«نا»همراه فعل امر همیشه متصل منصوبی ونقش آن مفعول به ومحلاً منصوب است.چون درهنگام صرف فعل امروجود ندارد.اَخبِرنا(به ما خبر بده)-عَلِّمنا(به مایاد بده)
2) ضمیر«نا»همراه فعل مضارع همیشه متصل منصوبی ونقش آن مفعول به ومحلاً منصوب است.چون درهنگام صرف فعل مضارع وجود ندارد.ینصُرنا(مارایاری می کند)یُعلِّمنا(به ما می آموزد)
3) ضمیر«نا»همراه فعل ماضی اگر ماقبل «نا»ساکن ـ° باشد متصل مرفوعی ونقش آن فاعل ومحلاً مرفوع است.نَصَر°نا(یاری می کنیم) واگر ماقبل آن متحرک باشد همیشه متصل منصوبی ونقش آن مفعول به ومحلاً منصوب است.نَصَرَنا(یاری کرد مارا)
4) ضمیر«نا»همراه اسم همیشه متصل مجروری ونقش آن مضاف الیه ومحلا مجرور است.معلِّمنا(معلم ما)
5)ضمیر«نا»همراه حرف جرهمیشه متصل مجروری واعراب آن محلاًمجرور است.علینا(برما)
6)ضمیر«نا»همراه حروف مشبهة بالفعل همیشه متصل منصوبی ونقش آن اسم حروف مشبهه ومحلاً منصوب است.اِنّا-اِنَّنا
7)ضمیر«نا»همراه افعال ناقصه ومقاربه همیشه متصل مرفوعی ونقش آن اسم افعال ناقصه یا مقاربه ومحلاًمرفوع است.کُنّاصادقینَ(اسم افعال ناقصه)اَخذنا نذهبُ(شروع به رفتن کردیم)اسم افعال مقاربه).
امید وارم خوشتون اومده باشه

0

سلام خب هم میتونی به کمک فعل جمله تشخیص بدی کدومه هم ضمایر متصل
باید صرف فعل رو بلد باشی تا با پیدا کردن فعل جمله ومشخص کردن صیغش ضمیر مناسبشو انتخاب کنی
بعضی وقتا هم از طرق ضمیر متصل میتونی بفهمی مثل همون کتابک خب اینجا از انت استفاده میکنی
و اینک پیدا کردن مهارت در ترجمه هم خیلی میتونه بهت کمک کنه
موفق باشی

0

با استفاده از ضمایر منفصل و معتصل

0

سلام دوست عزیز
اول فعلتو صرف کن ببین چندم شخصه بعد به سادگی میتونی ضمیر مناسب رو انتخاب کنی
البته اگر ترجمت قوی باید باشه که دیگه خیلی هم ساده تره

0

اینکه اول توی سوال می نویسه که مال او مونث هست یا تو مذکر یعنی هی است یا انت
و همیشه تو سوال ها میده و میتونی با توجه به ضمیری که داره متوجه بشی که مال مونث هست یا مذکر
🙂 🙂 🙂 🙂 🙂

-1

سلام دوست عزیز
اول فعلتو صرف کن ببین چندم شخصه بعد به سادگی میتونی ضمیر مناسب رو انتخاب کنی
البته اگر ترجمت قوی باشه که دیگه خیلی هم ساده تره

-2

سلام دوست عزیز.
فکر کنم مربوط به درس 4 باشه فن الترجمه.
میتونی جملت رو ترجمه کنی من همیشه از این کار استفاده میکنم و واقعا جواب میده.همیشه ترجمه خودت رو تقویت کن همین جا ها به دردت میخوره.
موفق باشید.

-4

۱)ضمیر«نا»همراه فعل امر همیشه متصل منصوبی ونقش آن مفعول به ومحلاً منصوب است.چون درهنگام صرف فعل امروجود ندارد.اَخبِرنا(به ما خبر بده)-عَلِّمنا(به مایاد بده)

2) ضمیر«نا»همراه فعل مضارع همیشه متصل منصوبی ونقش آن مفعول به ومحلاً منصوب است.چون درهنگام صرف فعل مضارع وجود ندارد.ینصُرنا(مارایاری می کند)یُعلِّمنا(به ما می آموزد)

3) ضمیر«نا»همراه فعل ماضی اگر ماقبل «نا»ساکن ـ° باشد متصل مرفوعی ونقش آن فاعل ومحلاً مرفوع است.نَصَر°نا(یاری می کنیم) واگر ماقبل آن متحرک باشد همیشه متصل منصوبی ونقش آن مفعول به ومحلاً منصوب است.نَصَرَنا(یاری کرد مارا)

4) ضمیر«نا»همراه اسم همیشه متصل مجروری ونقش آن مضاف الیه ومحلا مجرور است.معلِّمنا(معلم ما)

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

5)ضمیر«نا»همراه حرف جرهمیشه متصل مجروری واعراب آن محلاًمجرور است.علینا(برما)

6)ضمیر«نا»همراه حروف مشبهة بالفعل همیشه متصل منصوبی ونقش آن اسم  حروف مشبهه ومحلاً منصوب است.اِنّا-اِنَّنا

7)ضمیر«نا»همراه افعال ناقصه ومقاربه همیشه متصل مرفوعی ونقش آن اسم  افعال ناقصه یا مقاربه ومحلاًمرفوع  است.کُنّاصادقینَ(اسم افعال ناقصه)اَخذنا نذهبُ(شروع به رفتن کردیم)اسم افعال مقاربه).

در این مقاله ضمیر طبق تعریف دکتر فرشیدورد جزیی از اسم است و اینگونه تعریف می شود:

ضمیر اسمی است که جانشین اسم دیگر شود و تصریف گردد؛ یعنی بر اول شخص یا دوم شخص یا سوم شخص دلالت کند مانند ” فرهاد را دیدم و با او سخن گفتم”، “فریدون مگر تو دیروز به اداره نرفتی؟” که “او” جانشین “فرهاد” و “او” جانشین “فریدون” است.

اسمی که ضمیر جانشین آن می شود “مرجع” نام دارد، مانند فرهاد و فریدون در مثالهای پیش. مرجع به ویژه در ضمیرهای اول شخص و دوم شخص به قرینه حالی حذف می شود:

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

مانند: من گفتم، تو گفتی، ما گفتیم.

اسمی که ضمیر نباشد اسم ظاهر نام دارد؛ مانند باغ، فریدون، کار.

تفاوت اساسی اسم ظاهر با ضمیر در این است که اسم ظاهر صرف نمی شود و فقط سوم شخص است. اما ضمیر صرف میشود و اول شخص و دوم شخص و سوم شخص دارد.

تفاوت دیگر در آن است که ضمیر بعضی از نشانه های اسم ظاهر را نمیگیرد مثلا به ضمیر معمولا نشانه جمع ملحق نمی شود و صفت اشاره و عددی و مبهم آن را مقید نمی کند، برای مثال نمی توان گفت: من ها، اوها، آن من، هر من، ده او.

ضمیر بر دو قسم است: یکی شخصی، دیگر مشترک.

ضمیر شخصی:

آن است که شش صیغه جداگانه برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص دارد و مفرد و جمع می شود و خود بر دو نوع است : ضمیر گسسته (منفصل) و پیوسته (متصل)

ضمیر منفصل (گسسته):

عبارتند از :

من، تو، او

ما، شما، ایشان.

ضمایر منفصل می توانند فاعل، مفعول، متمم قیدی، مضاف الیه، شبه مضاف الیه و متمم صوت شوند و بدل، همپایه و تاکید داشته باشند مانند: من رفتم، او را دیدیم، با او سخن گفتم، کار من، صحبت با او، داد از تو، من و تو و هوشنگ به اصفهان میرسیم.

ولی نمی توانند مضاف الیه، یا شبه مضاف الیه داشته باشند و صفت هم به سختی می گیرند.

ضمیر شخصی متصل:

بر دو قسم است: یکی فاعلی و دیگر غیر فاعلی.

ضمایر فاعلی که می توان آنها را پسوندهای صرفی فاعلی هم نامید عبارتند از : ” َ م” “ی”، ” َ د”، “یم”،”ید”، ” َند” مانند: رفتم، رفتی، میرود، رفتیم، رفتید، رفتنذ.

ضمیرهای غیر فاعلی عبارتند از: -َ م، -َت، -َش، -ِ مان، -ِتان، -ِشان. اینها امروز به صفت و اسم و فعل و ضمیر متمم فعل می چسبند.

اگر به اسم یا صفت افزوده شوند مضاف الیهند مانند: کتابم یا کتاب سفیدم، خودم، از دستش داد.

این ضمایر اگر به فعل یا مکمل بچسبند، مفعول رائی اند مانند: “دیدمش”، یعنی او را دیدم، نصیحتش کن، خوشحالش ساز.

ضمیر مشترک:

ضمیر مشترک آن است که برای شش صیغه تنها یک لفظ مشترک دارد و آن خود و خویش و خویشتن است. مانند: من خودم رفتم، تو خود رفتی و…..، به برادر خویش نامه نوشتم.

ترکیب و اشتقاق با ضمایر:

ضمایر گاهی پسوند میگیرند مانند: منی، مایی

مانند: مائی و منی را از سر بدر کن.

خسرو تو برون کن ز سر این کبر و منی را

دیدی که منی کرد عقابی چه بر او خاست

ضمیرهای احترامی:

در زبان مودبانه و احترامی گاهی کلمات و فعل ها و ضمیرهای احترامی یا مودبانه خاصی به کار می رود مانند: “فرمودند” به جای گفت، “صرف کردند” به جای خورد.

ضمیرهای احترامی برای اشخاص مختلف به این شرح اند:

الف) بنده، اینجانب، مخاص، ارادتمند، چاکر، خانه زاد، غلام، دعاگو، حقیر، کمترین، نگارنده، جان نثار، و….. و فعلی که برای این عناصر می آید ممکن است سوم شخص مفرد باشد مانند: “اینجانب به اطلاع میرساند” و ممکن است اول شخص مفرد باشد مثل: ” این غلام اگر عود و صندل باشم…”

ب) مشارالیه، مومی الیه، معظم له، معظم لها، حضرتشان، جنابشان، انور، نامبرده و…. برای سوم شخص مفرد و به جای “او”.

پ: شما، جنابعالی، جناب ایشان، حضرتعالی، مبارک، حضرت مستطاب عالی، آن جناب، آن حضرت، همایون(برای شاه)، سرکار، سرکار علیه و ….. برای دوم شخص مفرد به جای “تو”.

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

تبیان، دستیار هوشمند زندگی

پل های ارتباطی

بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12

public@tebyan.com

02181200000

دسترسی سریع

محصولات و خدمات

اشتراک در خبرنامه

کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان می‌باشد.

ضَمیر یا فَرنام (به انگلیسی: Pronoun) واژه‌ای است که می‌تواند جایگزین گروه اسمی شود، مثلاً به جای آنکه بگوییم «سهراب را دیدم و به سهراب گفتم»، می‌گوییم «سهراب را دیدم و به او گفتم»
توضیح اینکه واژه ی “ضمیر” در زبان پارسی به معنای وجدان و وجود، نهان و درون، یعنی “خود” اوست.

در زبان فارسی ضمیر نقش نیست بلکه نوع واژه است و می‌تواند مانند اسم در جمله نقش‌های مختلفی بگیرد.

ضمیرهای فارسی دارای هشت گونه‌اند: شخصی، مشترک، اشاره، پرسش، مبهم، تعجّب، شمارشی، ملکی (اختصاصی).

ضمیری است که تنها به کار می‌رود و معنی مستقل دارد.

ضمیری است که به کلمهٔ دیگر می‌پیوندد و معنی مستقل ندارد. این ضمیر معمولاً به اسم و گاه به فعل و حرف می‌پیوندد.[۱]

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

جدول زیر نشان‌دهندهٔ همهٔ ضمیرهای شخصی فارسی (گسسته و پیوسته) است.

ضمیر «شما» (به‌همراه ضمیر گسسته «تان» و شناسه دوم شخص جمع) همچنین برای دوم شخص مفرد و در هنگام رعایت احترام بکار می‌رود؛ و همچنین از ضمیر سوم شخص جمع «ایشان» (به همراه ضمیر گسسته «شان» و شناسه سوم شخص جمع) برای سوم شخص مفرد و در هنگام حفظ احترام او استفاده می‌شود (مانند «مادرم گفتند»، «ایشان گفتند»). گاهی نیز به جای «او» ضمیر سوم شخص مفرد «وی» می‌آید. در زبان پهلوی (پارسی میانه) «وی» برای حالت مفعولی و «او» برای حالت فاعلی به کار می‌رفت. (البته در متون متاخر پهلوی این امر رعایت نمی‌شود).

ضمیری که همواره یک صورت دارد و میان شش ساخت مشترک است: خود، خویش، خویشتن. جز در زبان محاوره، این ضمیر جمع بسته نمی‌شود.

ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم شود: آن/ این و ترکیباتش مثل اینان/ آن‌ها
– (کتاب را بگیر و آن را بخوان) اگر صفت‌های اشاره (ان-این-همین و …) بدون اسم بیایند ضمیر اشاره هستند و نقش می‌پذیرند.

واژه‌های پرسشی اگر به تنهایی در جمله بیایند. (بدون همراهی اسم): که/ چه/کدام/کی/ کجا/چگونه/چند/چقدر
– (تا یار که خواهد و میلش به که باشد)

واژه‌هایی که بر شخص یا مقدار مبهمی دلالت می‌کنند. چند/همه/هیچ/یکی/هرکه/کمی/دیگری
– (همه آمدند).
-(مثال از خیام: آرند یکی و دیگری بربایند / بر هیچ کسی راز همی نگشایند).

واژه‌هایی که مفهوم تعجب و شگفتی را برساند: به/ چقدر/ وه…
– (وه که چگونه می‌رزمند شیرمردان مبارز!)

صفت شمارشی که بدون همراهی اسم بیاید.
– (اولی رفت و دست خالی برگشت، اما دومی مدال طلا گرفت.)

واژه مرکب «از آن» است که معنی «مال» / «متعلق به» را می‌دهد.
– (من زان خودم هرآنچه هستم، هستم)

زبان‌ها به دو دستۀ «ضمیر آزاد» (free pronoun) و «ضمیر وابسته» (bound pronoun) تقسیم می‌شوند.

در زبان‌های ضمیر آزاد، ضمیرها بیشتر به شکل گسسته (independent pronoun) به کار می‌روند، یعنی ضمیرها، واژگانی هستند که از نظر نحوی، یک واحد مستقل به شمار می‌آیند. حتی اگر در این زبان‌ها، ضمیرها به صورت شناسه (agreement) و واژه بست یا ضمیر پیوسته (clitic) به کار رود، باز هم نقش‌های دستوری اصلی در ضمیر گسسته خود را نشان می‌دهند.

در زبان‌های ضمیر وابسته، ضمیرها بیشتر به شکل ضمیر پیوسته و شناسه خود را نشان می‌دهند و ضمیرهای گسسته، یا اصولاً در زبان وجود ندارند، یا اینکه نقشی فرعی ایفا می‌کنند و بیشتر برای تأکید به کار می‌روند.

اوایل زبان‌شناسان گمان می‌کردند که اگر در زبانی، ضمیر به اشکال مختلف (ضمیر گسسته، ضمیر پیوسته یا شناسه) به کار رود، طبعاً ضمیر گسسته، نقش اصلی را دارد و کاربرد آن اجباری است. به عبارت دیگر، ضمیرهای پیوسته یا شناسه‌ها همواره دارای نقش فرعی هستند و فقط یک سری اطلاعات را که در ضمیر گسسته آمده‌است، تکرار می‌کنند. همچنین اعتقاد بر آن بود که نشانه‌های حالت (case markers) به ضمیرهای گسسته می‌چسبند و بنابراین ضمیرهای گسسته، موضوع‌ها (arguments) را نشان می‌دهند. بر اساس این مقدمات، نتیجه‌گیری نهایی نیز آن بود که هم از لحاظ در زمانی و هم از لحاظ همزمانی، ضمیرهای گسسته اهمیت بیشتری دارند و در سیر تحولات تاریخی، طبیعتاً ابتدا ضمیرهای گسسته در زبان‌ها به کار رفته و سپس به صورت‌های دیگری تبدیل شده‌است.

اما در برخی زبان‌ها، دیده شد که شناسه‌ها و واژه‌بست‌ها، نقش اصلی را بر عهده دارند و ضمیرهای گسسته بیشتر از لحاظ تأکیدی یا تقابلی مورد استفاده قرار می‌گیرند (از جمله در زبان فارسی). همچنین در برخی زبان‌ها، نشانه‌های حالت نیز به ضمیرهای پیوسته یا شناسه‌ها می‌چسبند. در این زبان‌ها، ضمیرهای پیوسته و شناسه‌ها، اجباری هستند و ضمیرهای گسسته جنبۀ اختیاری دارند؛ بنابراین فرضیات قبلی زبان‌شناسان رد شد.

دو نوع مطابقه در زبان‌ها وجود دارد: «مطابقۀ دستوری» (grammatical agreement) و «مطابقۀ مرجع‌دار» (anaphoric agreement).

در مطابقۀ دستوری که بیشتر در زبان‌های ضمیرآزاد دیده می‌شود، ضمیرهای گسسته نقش اصلی را بر عهده دارند و شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته یا واژه‌بست‌ها با ضمیرهای گسسته مطابقه می‌کنند (تکرار اطلاعات).

در مطابقۀ مرجع‌دار، خودِ شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته، مستقیماً به اسم‌ها اشاره دارند و نیازی به ضمیرهای گسسته نیست. این نوع مطابقه بیشتر در زبان‌های ضمیروابسته دیده می‌شود. در زبان‌هایی که از این نوع مطابقه استفاده می‌کنند، از آنجا که کلمات دارای شناسه هستند و نقش خود را مشخص می‌کنند، ترتیب کلمات (word order) چندان ثابت نیست.

با توجه به تقسیم زبان‌ها به دو دسته ضمیر آزاد و ضمیر وابسته و همچنین معرفی دو نوع مطابقه (مرجع‌دار و دستوری)، باید این دسته‌بندی‌ها را به صورت یک طیف (تقسیم‌بندی نسبی و نه مطلق) در نظر گرفت. به عبارت دیگر، برخی زبان‌ها هستند که کاملاً ضمیرآزاد یا کاملاً ضمیروابسته به‌شمار می‌روند و برخی دیگر، ترکیبی از دو نوعِ ضمیرآزاد و ضمیروابسته هستند. مثلاً به نظر می‌رسد زبان آبخازی کاملاً ضمیروابسته باشد، زیرا همه ضمیرها به صورت شناسه در فعل به کار می‌روند و از سوی دیگر همان فعل، نشان‌دهنده همه موضوع‌ها و حالت‌ها است. زبان انگلیسی تا حد زیادی ضمیرآزاد است. باید گفت گوناگونی فراوانی در این زمینه بین زبان‌ها مشاهده می‌شود.

زبان‌شناسان در ابتدا گمان می‌کردند که ضمیرهای گسسته و به خصوص ضمیرهای گسستۀ «اول شخص» و «دوم شخص»، جنبۀ جهانی (universal) دارند و در همه زبان‌ها قطعاً این دو مفهوم، به شکل واحدهای نحوی مستقل به کار می‌روند. همچنین این ضمیرهای گسسته، از لحاظ معنایی و ساختی، قابل تحلیل نیستند. یعنی نمی‌توان آنها را به تکواژهای مختلف تقسیم کرد و از لحاظ معنایی هم، در هیچ زبانی، تکواژی که برای اشاره این ضمیرها به کار می‌رود، در ابتدا معنای دیگری نداشته‌است.

با این وجود، دیده شد که در برخی زبان‌ها، اصولاً ضمیرهای گسسته وجود ندارند و در برخی دیگر که دارای ضمیرهای گسسته (به منظور تأکید بیشتر) هستند، گاهی این ضمیرها از دو یا چند تکواژ تشکیل شده‌اند. علاوه بر این، گاهی این ضمیرهای گسسته، دارای ریشه معنایی هستند و به مفهوم دیگری نیز به کار می‌روند.

در بررسی تاریخی مسئله زبان‌های ضمیرآزاد و ضمیروابسته، باید توجه داشت که در تحولات تاریخیِ زبان‌های ضمیر آزاد، عمدتاً شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته تغییر می‌کنند و ضمیرهای گسسته، ثابت هستند. برعکس، در زبان‌های ضمیروابسته، ضمیرهای گسسته تغییر می‌کنند و ضمیرهای پیوسته ثابت هستند.

برخی زبان‌ها فاقد ضمیر یا ضمیرانداز. در این زبان‌ها، ضمیرها شخصی به شکل عادی وجود ندارد و کلماتی که معانی دیگری دارند، گاهی برای اشاره به مفهوم شخص به کار می‌روند. در این زبان‌ها، عواملی مانند مقام اجتماعی و احترام، نوع کاربرد این واژه‌ها را تعیین می‌کند. مثلاً در زبان برمه‌ای، کلمه «بنده» (slave) برای اشاره به اول‌شخص به کار می‌رود و برخی عناوین دینی (برای احترام) برای اشاره به دوم‌شخص مورد استفاده قرار می‌گیرند.

برای تعیین دقیق آنکه آیا می‌توان این کلمات را همان ضمیر در نظر گرفت یا خیر، چند معیار وجود دارد. اولاً این کلمات باید در بافت کارگفت‌ها (speech acts) به کار روند تا مشخص شود آیا می‌توانند دقیقاً جایگزین ضمیر شوند یا خیر. روش دوم آن است که مشخص شود این کلمات «تغییردهنده» (shifter) هستند یا خیر. معیار سوم آن است که مشخص کنیم با وجودِ ذکر این کلمات در زبان، آیا باز هم لازم است تعیین کنیم که این کلمات به چه اسم‌هایی اشاره می‌کنند یا خیر. تفاوت این واژه‌ها با ضمیرها عبارت‌اند از:


«تسامح در کاربرد اصطلاحات دستوری»Downloads-icon

ضَمیر یا فَرنام (به انگلیسی: Pronoun) واژه‌ای است که می‌تواند جایگزین گروه اسمی شود، مثلاً به جای آنکه بگوییم «سهراب را دیدم و به سهراب گفتم»، می‌گوییم «سهراب را دیدم و به او گفتم»
توضیح اینکه واژه ی “ضمیر” در زبان پارسی به معنای وجدان و وجود، نهان و درون، یعنی “خود” اوست.

در زبان فارسی ضمیر نقش نیست بلکه نوع واژه است و می‌تواند مانند اسم در جمله نقش‌های مختلفی بگیرد.

ضمیرهای فارسی دارای هشت گونه‌اند: شخصی، مشترک، اشاره، پرسش، مبهم، تعجّب، شمارشی، ملکی (اختصاصی).

ضمیری است که تنها به کار می‌رود و معنی مستقل دارد.

ضمیری است که به کلمهٔ دیگر می‌پیوندد و معنی مستقل ندارد. این ضمیر معمولاً به اسم و گاه به فعل و حرف می‌پیوندد.[۱]

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

جدول زیر نشان‌دهندهٔ همهٔ ضمیرهای شخصی فارسی (گسسته و پیوسته) است.

ضمیر «شما» (به‌همراه ضمیر گسسته «تان» و شناسه دوم شخص جمع) همچنین برای دوم شخص مفرد و در هنگام رعایت احترام بکار می‌رود؛ و همچنین از ضمیر سوم شخص جمع «ایشان» (به همراه ضمیر گسسته «شان» و شناسه سوم شخص جمع) برای سوم شخص مفرد و در هنگام حفظ احترام او استفاده می‌شود (مانند «مادرم گفتند»، «ایشان گفتند»). گاهی نیز به جای «او» ضمیر سوم شخص مفرد «وی» می‌آید. در زبان پهلوی (پارسی میانه) «وی» برای حالت مفعولی و «او» برای حالت فاعلی به کار می‌رفت. (البته در متون متاخر پهلوی این امر رعایت نمی‌شود).

ضمیری که همواره یک صورت دارد و میان شش ساخت مشترک است: خود، خویش، خویشتن. جز در زبان محاوره، این ضمیر جمع بسته نمی‌شود.

ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم شود: آن/ این و ترکیباتش مثل اینان/ آن‌ها
– (کتاب را بگیر و آن را بخوان) اگر صفت‌های اشاره (ان-این-همین و …) بدون اسم بیایند ضمیر اشاره هستند و نقش می‌پذیرند.

واژه‌های پرسشی اگر به تنهایی در جمله بیایند. (بدون همراهی اسم): که/ چه/کدام/کی/ کجا/چگونه/چند/چقدر
– (تا یار که خواهد و میلش به که باشد)

واژه‌هایی که بر شخص یا مقدار مبهمی دلالت می‌کنند. چند/همه/هیچ/یکی/هرکه/کمی/دیگری
– (همه آمدند).
-(مثال از خیام: آرند یکی و دیگری بربایند / بر هیچ کسی راز همی نگشایند).

واژه‌هایی که مفهوم تعجب و شگفتی را برساند: به/ چقدر/ وه…
– (وه که چگونه می‌رزمند شیرمردان مبارز!)

صفت شمارشی که بدون همراهی اسم بیاید.
– (اولی رفت و دست خالی برگشت، اما دومی مدال طلا گرفت.)

واژه مرکب «از آن» است که معنی «مال» / «متعلق به» را می‌دهد.
– (من زان خودم هرآنچه هستم، هستم)

زبان‌ها به دو دستۀ «ضمیر آزاد» (free pronoun) و «ضمیر وابسته» (bound pronoun) تقسیم می‌شوند.

در زبان‌های ضمیر آزاد، ضمیرها بیشتر به شکل گسسته (independent pronoun) به کار می‌روند، یعنی ضمیرها، واژگانی هستند که از نظر نحوی، یک واحد مستقل به شمار می‌آیند. حتی اگر در این زبان‌ها، ضمیرها به صورت شناسه (agreement) و واژه بست یا ضمیر پیوسته (clitic) به کار رود، باز هم نقش‌های دستوری اصلی در ضمیر گسسته خود را نشان می‌دهند.

در زبان‌های ضمیر وابسته، ضمیرها بیشتر به شکل ضمیر پیوسته و شناسه خود را نشان می‌دهند و ضمیرهای گسسته، یا اصولاً در زبان وجود ندارند، یا اینکه نقشی فرعی ایفا می‌کنند و بیشتر برای تأکید به کار می‌روند.

اوایل زبان‌شناسان گمان می‌کردند که اگر در زبانی، ضمیر به اشکال مختلف (ضمیر گسسته، ضمیر پیوسته یا شناسه) به کار رود، طبعاً ضمیر گسسته، نقش اصلی را دارد و کاربرد آن اجباری است. به عبارت دیگر، ضمیرهای پیوسته یا شناسه‌ها همواره دارای نقش فرعی هستند و فقط یک سری اطلاعات را که در ضمیر گسسته آمده‌است، تکرار می‌کنند. همچنین اعتقاد بر آن بود که نشانه‌های حالت (case markers) به ضمیرهای گسسته می‌چسبند و بنابراین ضمیرهای گسسته، موضوع‌ها (arguments) را نشان می‌دهند. بر اساس این مقدمات، نتیجه‌گیری نهایی نیز آن بود که هم از لحاظ در زمانی و هم از لحاظ همزمانی، ضمیرهای گسسته اهمیت بیشتری دارند و در سیر تحولات تاریخی، طبیعتاً ابتدا ضمیرهای گسسته در زبان‌ها به کار رفته و سپس به صورت‌های دیگری تبدیل شده‌است.

اما در برخی زبان‌ها، دیده شد که شناسه‌ها و واژه‌بست‌ها، نقش اصلی را بر عهده دارند و ضمیرهای گسسته بیشتر از لحاظ تأکیدی یا تقابلی مورد استفاده قرار می‌گیرند (از جمله در زبان فارسی). همچنین در برخی زبان‌ها، نشانه‌های حالت نیز به ضمیرهای پیوسته یا شناسه‌ها می‌چسبند. در این زبان‌ها، ضمیرهای پیوسته و شناسه‌ها، اجباری هستند و ضمیرهای گسسته جنبۀ اختیاری دارند؛ بنابراین فرضیات قبلی زبان‌شناسان رد شد.

دو نوع مطابقه در زبان‌ها وجود دارد: «مطابقۀ دستوری» (grammatical agreement) و «مطابقۀ مرجع‌دار» (anaphoric agreement).

در مطابقۀ دستوری که بیشتر در زبان‌های ضمیرآزاد دیده می‌شود، ضمیرهای گسسته نقش اصلی را بر عهده دارند و شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته یا واژه‌بست‌ها با ضمیرهای گسسته مطابقه می‌کنند (تکرار اطلاعات).

در مطابقۀ مرجع‌دار، خودِ شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته، مستقیماً به اسم‌ها اشاره دارند و نیازی به ضمیرهای گسسته نیست. این نوع مطابقه بیشتر در زبان‌های ضمیروابسته دیده می‌شود. در زبان‌هایی که از این نوع مطابقه استفاده می‌کنند، از آنجا که کلمات دارای شناسه هستند و نقش خود را مشخص می‌کنند، ترتیب کلمات (word order) چندان ثابت نیست.

با توجه به تقسیم زبان‌ها به دو دسته ضمیر آزاد و ضمیر وابسته و همچنین معرفی دو نوع مطابقه (مرجع‌دار و دستوری)، باید این دسته‌بندی‌ها را به صورت یک طیف (تقسیم‌بندی نسبی و نه مطلق) در نظر گرفت. به عبارت دیگر، برخی زبان‌ها هستند که کاملاً ضمیرآزاد یا کاملاً ضمیروابسته به‌شمار می‌روند و برخی دیگر، ترکیبی از دو نوعِ ضمیرآزاد و ضمیروابسته هستند. مثلاً به نظر می‌رسد زبان آبخازی کاملاً ضمیروابسته باشد، زیرا همه ضمیرها به صورت شناسه در فعل به کار می‌روند و از سوی دیگر همان فعل، نشان‌دهنده همه موضوع‌ها و حالت‌ها است. زبان انگلیسی تا حد زیادی ضمیرآزاد است. باید گفت گوناگونی فراوانی در این زمینه بین زبان‌ها مشاهده می‌شود.

زبان‌شناسان در ابتدا گمان می‌کردند که ضمیرهای گسسته و به خصوص ضمیرهای گسستۀ «اول شخص» و «دوم شخص»، جنبۀ جهانی (universal) دارند و در همه زبان‌ها قطعاً این دو مفهوم، به شکل واحدهای نحوی مستقل به کار می‌روند. همچنین این ضمیرهای گسسته، از لحاظ معنایی و ساختی، قابل تحلیل نیستند. یعنی نمی‌توان آنها را به تکواژهای مختلف تقسیم کرد و از لحاظ معنایی هم، در هیچ زبانی، تکواژی که برای اشاره این ضمیرها به کار می‌رود، در ابتدا معنای دیگری نداشته‌است.

با این وجود، دیده شد که در برخی زبان‌ها، اصولاً ضمیرهای گسسته وجود ندارند و در برخی دیگر که دارای ضمیرهای گسسته (به منظور تأکید بیشتر) هستند، گاهی این ضمیرها از دو یا چند تکواژ تشکیل شده‌اند. علاوه بر این، گاهی این ضمیرهای گسسته، دارای ریشه معنایی هستند و به مفهوم دیگری نیز به کار می‌روند.

در بررسی تاریخی مسئله زبان‌های ضمیرآزاد و ضمیروابسته، باید توجه داشت که در تحولات تاریخیِ زبان‌های ضمیر آزاد، عمدتاً شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته تغییر می‌کنند و ضمیرهای گسسته، ثابت هستند. برعکس، در زبان‌های ضمیروابسته، ضمیرهای گسسته تغییر می‌کنند و ضمیرهای پیوسته ثابت هستند.

برخی زبان‌ها فاقد ضمیر یا ضمیرانداز. در این زبان‌ها، ضمیرها شخصی به شکل عادی وجود ندارد و کلماتی که معانی دیگری دارند، گاهی برای اشاره به مفهوم شخص به کار می‌روند. در این زبان‌ها، عواملی مانند مقام اجتماعی و احترام، نوع کاربرد این واژه‌ها را تعیین می‌کند. مثلاً در زبان برمه‌ای، کلمه «بنده» (slave) برای اشاره به اول‌شخص به کار می‌رود و برخی عناوین دینی (برای احترام) برای اشاره به دوم‌شخص مورد استفاده قرار می‌گیرند.

برای تعیین دقیق آنکه آیا می‌توان این کلمات را همان ضمیر در نظر گرفت یا خیر، چند معیار وجود دارد. اولاً این کلمات باید در بافت کارگفت‌ها (speech acts) به کار روند تا مشخص شود آیا می‌توانند دقیقاً جایگزین ضمیر شوند یا خیر. روش دوم آن است که مشخص شود این کلمات «تغییردهنده» (shifter) هستند یا خیر. معیار سوم آن است که مشخص کنیم با وجودِ ذکر این کلمات در زبان، آیا باز هم لازم است تعیین کنیم که این کلمات به چه اسم‌هایی اشاره می‌کنند یا خیر. تفاوت این واژه‌ها با ضمیرها عبارت‌اند از:


«تسامح در کاربرد اصطلاحات دستوری»Downloads-icon

ضَمیر یا فَرنام (به انگلیسی: Pronoun) واژه‌ای است که می‌تواند جایگزین گروه اسمی شود، مثلاً به جای آنکه بگوییم «سهراب را دیدم و به سهراب گفتم»، می‌گوییم «سهراب را دیدم و به او گفتم»
توضیح اینکه واژه ی “ضمیر” در زبان پارسی به معنای وجدان و وجود، نهان و درون، یعنی “خود” اوست.

در زبان فارسی ضمیر نقش نیست بلکه نوع واژه است و می‌تواند مانند اسم در جمله نقش‌های مختلفی بگیرد.

ضمیرهای فارسی دارای هشت گونه‌اند: شخصی، مشترک، اشاره، پرسش، مبهم، تعجّب، شمارشی، ملکی (اختصاصی).

ضمیری است که تنها به کار می‌رود و معنی مستقل دارد.

ضمیری است که به کلمهٔ دیگر می‌پیوندد و معنی مستقل ندارد. این ضمیر معمولاً به اسم و گاه به فعل و حرف می‌پیوندد.[۱]

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

جدول زیر نشان‌دهندهٔ همهٔ ضمیرهای شخصی فارسی (گسسته و پیوسته) است.

ضمیر «شما» (به‌همراه ضمیر گسسته «تان» و شناسه دوم شخص جمع) همچنین برای دوم شخص مفرد و در هنگام رعایت احترام بکار می‌رود؛ و همچنین از ضمیر سوم شخص جمع «ایشان» (به همراه ضمیر گسسته «شان» و شناسه سوم شخص جمع) برای سوم شخص مفرد و در هنگام حفظ احترام او استفاده می‌شود (مانند «مادرم گفتند»، «ایشان گفتند»). گاهی نیز به جای «او» ضمیر سوم شخص مفرد «وی» می‌آید. در زبان پهلوی (پارسی میانه) «وی» برای حالت مفعولی و «او» برای حالت فاعلی به کار می‌رفت. (البته در متون متاخر پهلوی این امر رعایت نمی‌شود).

ضمیری که همواره یک صورت دارد و میان شش ساخت مشترک است: خود، خویش، خویشتن. جز در زبان محاوره، این ضمیر جمع بسته نمی‌شود.

ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم شود: آن/ این و ترکیباتش مثل اینان/ آن‌ها
– (کتاب را بگیر و آن را بخوان) اگر صفت‌های اشاره (ان-این-همین و …) بدون اسم بیایند ضمیر اشاره هستند و نقش می‌پذیرند.

واژه‌های پرسشی اگر به تنهایی در جمله بیایند. (بدون همراهی اسم): که/ چه/کدام/کی/ کجا/چگونه/چند/چقدر
– (تا یار که خواهد و میلش به که باشد)

واژه‌هایی که بر شخص یا مقدار مبهمی دلالت می‌کنند. چند/همه/هیچ/یکی/هرکه/کمی/دیگری
– (همه آمدند).
-(مثال از خیام: آرند یکی و دیگری بربایند / بر هیچ کسی راز همی نگشایند).

واژه‌هایی که مفهوم تعجب و شگفتی را برساند: به/ چقدر/ وه…
– (وه که چگونه می‌رزمند شیرمردان مبارز!)

صفت شمارشی که بدون همراهی اسم بیاید.
– (اولی رفت و دست خالی برگشت، اما دومی مدال طلا گرفت.)

واژه مرکب «از آن» است که معنی «مال» / «متعلق به» را می‌دهد.
– (من زان خودم هرآنچه هستم، هستم)

زبان‌ها به دو دستۀ «ضمیر آزاد» (free pronoun) و «ضمیر وابسته» (bound pronoun) تقسیم می‌شوند.

در زبان‌های ضمیر آزاد، ضمیرها بیشتر به شکل گسسته (independent pronoun) به کار می‌روند، یعنی ضمیرها، واژگانی هستند که از نظر نحوی، یک واحد مستقل به شمار می‌آیند. حتی اگر در این زبان‌ها، ضمیرها به صورت شناسه (agreement) و واژه بست یا ضمیر پیوسته (clitic) به کار رود، باز هم نقش‌های دستوری اصلی در ضمیر گسسته خود را نشان می‌دهند.

در زبان‌های ضمیر وابسته، ضمیرها بیشتر به شکل ضمیر پیوسته و شناسه خود را نشان می‌دهند و ضمیرهای گسسته، یا اصولاً در زبان وجود ندارند، یا اینکه نقشی فرعی ایفا می‌کنند و بیشتر برای تأکید به کار می‌روند.

اوایل زبان‌شناسان گمان می‌کردند که اگر در زبانی، ضمیر به اشکال مختلف (ضمیر گسسته، ضمیر پیوسته یا شناسه) به کار رود، طبعاً ضمیر گسسته، نقش اصلی را دارد و کاربرد آن اجباری است. به عبارت دیگر، ضمیرهای پیوسته یا شناسه‌ها همواره دارای نقش فرعی هستند و فقط یک سری اطلاعات را که در ضمیر گسسته آمده‌است، تکرار می‌کنند. همچنین اعتقاد بر آن بود که نشانه‌های حالت (case markers) به ضمیرهای گسسته می‌چسبند و بنابراین ضمیرهای گسسته، موضوع‌ها (arguments) را نشان می‌دهند. بر اساس این مقدمات، نتیجه‌گیری نهایی نیز آن بود که هم از لحاظ در زمانی و هم از لحاظ همزمانی، ضمیرهای گسسته اهمیت بیشتری دارند و در سیر تحولات تاریخی، طبیعتاً ابتدا ضمیرهای گسسته در زبان‌ها به کار رفته و سپس به صورت‌های دیگری تبدیل شده‌است.

اما در برخی زبان‌ها، دیده شد که شناسه‌ها و واژه‌بست‌ها، نقش اصلی را بر عهده دارند و ضمیرهای گسسته بیشتر از لحاظ تأکیدی یا تقابلی مورد استفاده قرار می‌گیرند (از جمله در زبان فارسی). همچنین در برخی زبان‌ها، نشانه‌های حالت نیز به ضمیرهای پیوسته یا شناسه‌ها می‌چسبند. در این زبان‌ها، ضمیرهای پیوسته و شناسه‌ها، اجباری هستند و ضمیرهای گسسته جنبۀ اختیاری دارند؛ بنابراین فرضیات قبلی زبان‌شناسان رد شد.

دو نوع مطابقه در زبان‌ها وجود دارد: «مطابقۀ دستوری» (grammatical agreement) و «مطابقۀ مرجع‌دار» (anaphoric agreement).

در مطابقۀ دستوری که بیشتر در زبان‌های ضمیرآزاد دیده می‌شود، ضمیرهای گسسته نقش اصلی را بر عهده دارند و شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته یا واژه‌بست‌ها با ضمیرهای گسسته مطابقه می‌کنند (تکرار اطلاعات).

در مطابقۀ مرجع‌دار، خودِ شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته، مستقیماً به اسم‌ها اشاره دارند و نیازی به ضمیرهای گسسته نیست. این نوع مطابقه بیشتر در زبان‌های ضمیروابسته دیده می‌شود. در زبان‌هایی که از این نوع مطابقه استفاده می‌کنند، از آنجا که کلمات دارای شناسه هستند و نقش خود را مشخص می‌کنند، ترتیب کلمات (word order) چندان ثابت نیست.

با توجه به تقسیم زبان‌ها به دو دسته ضمیر آزاد و ضمیر وابسته و همچنین معرفی دو نوع مطابقه (مرجع‌دار و دستوری)، باید این دسته‌بندی‌ها را به صورت یک طیف (تقسیم‌بندی نسبی و نه مطلق) در نظر گرفت. به عبارت دیگر، برخی زبان‌ها هستند که کاملاً ضمیرآزاد یا کاملاً ضمیروابسته به‌شمار می‌روند و برخی دیگر، ترکیبی از دو نوعِ ضمیرآزاد و ضمیروابسته هستند. مثلاً به نظر می‌رسد زبان آبخازی کاملاً ضمیروابسته باشد، زیرا همه ضمیرها به صورت شناسه در فعل به کار می‌روند و از سوی دیگر همان فعل، نشان‌دهنده همه موضوع‌ها و حالت‌ها است. زبان انگلیسی تا حد زیادی ضمیرآزاد است. باید گفت گوناگونی فراوانی در این زمینه بین زبان‌ها مشاهده می‌شود.

زبان‌شناسان در ابتدا گمان می‌کردند که ضمیرهای گسسته و به خصوص ضمیرهای گسستۀ «اول شخص» و «دوم شخص»، جنبۀ جهانی (universal) دارند و در همه زبان‌ها قطعاً این دو مفهوم، به شکل واحدهای نحوی مستقل به کار می‌روند. همچنین این ضمیرهای گسسته، از لحاظ معنایی و ساختی، قابل تحلیل نیستند. یعنی نمی‌توان آنها را به تکواژهای مختلف تقسیم کرد و از لحاظ معنایی هم، در هیچ زبانی، تکواژی که برای اشاره این ضمیرها به کار می‌رود، در ابتدا معنای دیگری نداشته‌است.

با این وجود، دیده شد که در برخی زبان‌ها، اصولاً ضمیرهای گسسته وجود ندارند و در برخی دیگر که دارای ضمیرهای گسسته (به منظور تأکید بیشتر) هستند، گاهی این ضمیرها از دو یا چند تکواژ تشکیل شده‌اند. علاوه بر این، گاهی این ضمیرهای گسسته، دارای ریشه معنایی هستند و به مفهوم دیگری نیز به کار می‌روند.

در بررسی تاریخی مسئله زبان‌های ضمیرآزاد و ضمیروابسته، باید توجه داشت که در تحولات تاریخیِ زبان‌های ضمیر آزاد، عمدتاً شناسه‌ها و ضمیرهای پیوسته تغییر می‌کنند و ضمیرهای گسسته، ثابت هستند. برعکس، در زبان‌های ضمیروابسته، ضمیرهای گسسته تغییر می‌کنند و ضمیرهای پیوسته ثابت هستند.

برخی زبان‌ها فاقد ضمیر یا ضمیرانداز. در این زبان‌ها، ضمیرها شخصی به شکل عادی وجود ندارد و کلماتی که معانی دیگری دارند، گاهی برای اشاره به مفهوم شخص به کار می‌روند. در این زبان‌ها، عواملی مانند مقام اجتماعی و احترام، نوع کاربرد این واژه‌ها را تعیین می‌کند. مثلاً در زبان برمه‌ای، کلمه «بنده» (slave) برای اشاره به اول‌شخص به کار می‌رود و برخی عناوین دینی (برای احترام) برای اشاره به دوم‌شخص مورد استفاده قرار می‌گیرند.

برای تعیین دقیق آنکه آیا می‌توان این کلمات را همان ضمیر در نظر گرفت یا خیر، چند معیار وجود دارد. اولاً این کلمات باید در بافت کارگفت‌ها (speech acts) به کار روند تا مشخص شود آیا می‌توانند دقیقاً جایگزین ضمیر شوند یا خیر. روش دوم آن است که مشخص شود این کلمات «تغییردهنده» (shifter) هستند یا خیر. معیار سوم آن است که مشخص کنیم با وجودِ ذکر این کلمات در زبان، آیا باز هم لازم است تعیین کنیم که این کلمات به چه اسم‌هایی اشاره می‌کنند یا خیر. تفاوت این واژه‌ها با ضمیرها عبارت‌اند از:


«تسامح در کاربرد اصطلاحات دستوری»Downloads-icon

راهکار مناسب برای تشخیص جهش ضمیر:   

 

👈 گام اول: ابتدا ضمایر پیوسته ( م ، ت، ش ، تان ، شان ) رابه ضمایر جدا ( من ، تو ، او، و …) تبدیل میکنیم.

👈 گام دوم:  دقت کنیم ببینیم ضمیر به فعل وصل شده است یا به غیر فعل.اگر ضمیر به فعل وصل شده بود بعد از ضمیر حرف {را} اضافه میکنیم . واگر ضمیر به غیر فعل وصل شده بود قبل از ضمیر « ـ » اضافه میکنیم اگر غیر منطقی بود صد در صد ضمیر در جای اصلی خودش به کار نرفته و جهش ضمیر داریم .

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

 

👈 به  این مصراع دقت کنید :  « ای که دستت می رسد کاری بکن »  

 

گام اول : در ابتدا ضمیر {ت } را به {تو } تبدیل میکنیم .    گام دوم:  چون (دست )غیر فعل است بعد از ان ( ـ )

می اوریم . ( ای که دستِ تو می رسد ) کاملا منطقی است پس جهش ضمیر نداریم.  

 

👈مثال : گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق .

ببینمش====> ببینم او را===>کاملا منطقی پس جهش ضمیر نداریم.    

 

مگرم ===> مگر چون غیر فعل است بعد از ان « ـ » می اوریم . مگرـ من ===> پس چون منطقی نیست جهش ضمیر داریم .( مگر درد اشتیاق من ) 

 

👈(تو لای مردان این پاک بوم       برانگیختم خاطر از شام و روم ) 

بر انگیخت من را خطر از شام و روم ====> منطقی نیست . پس جهش ضمیر داریم.

« بر انگیخت خاطر من را از شام و روم »  

 

👈(بضاعت نیاوردم الا امید           خدایا ز عفوم مکن نا امید ) 

خدایا ز عفوـ من مکن نا امید ===> منطقی نیست پس جهش ضمیر داریم   « خدایا من را از عفو ناامید نکن »

جالب بود .. بدرد ازمونامون خیلی میخوره 

ازین نکته بازم بزارید 

خیر من امسال کنکور ندارم ولی سال دیگه چه بخوام چه نخوام باید از سد کنکور عبور کنم

خیلی راهکار خوبیهههه

ممنوووون

ولی از کنکور حذف شد -_-

یعنی واقعا حذف شد از کنکور؟

سلام .یه سوالی برام پیش اومده هرچی جست و جو کردم به نتیجه نرسیدم

مثلا تو این سوال که میگه “اختیارت کنم به دامادی”ینی تو را به دامادی اختیار کنم.اینجا نقش مفعولی داره 

باید جابه جایی ضمیر حسابش کنیم؟

یا مثلا” گفتمت” ینی به تو گفتم

جابه جایی ضمیر داره؟

به طور کل وقتی ضمیر بعد از مرتب شدن بیت نقش مفعولی و متممی میگیره جابه جایی ضمیر حساب میشه؟

سلام

به طور کلی جهش ضمیر در جایگاه م. الیه اتفاق می افته. یعنی اگر ضمیر متصل، م.الیه کلمه ای باشه ولی جابه جا شده باشه. مثال آخر شما اشتباهه

ز عفوم مکن ناامید/  ز عفو مرا ناامید نکن. م مفعول است

سلام ببخشید کانالی که مطالبتون رو در اون گذاشته باشید ندارید ؟

سلام

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

من کنکوری نیستم تازه کلاس هشتمم ولی این راهکار خیلی خوبیه و خیلی بهم کمک کرد

ممنونم

میشه یکم راحت تر بنوسین

 

پرش (رقص)ضمیر چیست؟

یک گرایش زبانی مربوط به شعر یا نثر فارسی است که ضمیر در جایگاه اصلی خود به کار نمی رود.

مثال: 1- گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق /ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم = گفتم او را ببینم مگر درد اشتیاقم…

2- عشقت رسد به فریاد، ار خود بسان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت = عشق به فریادت رسد…

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

3- صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت / عشقش به روی دل در معنی فراز کرد = عشق به روی دلش در معنی را فراز کرد (یعنی بست)

4- باغبانا ز خزان بی‌خبرت می بینم / آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد = آه از آن روز که باد گل رعنایت را ببرد

5- طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود / ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد = ناگه سیل فنا نقش املش را باطل کرد

حالا در ابیات یا مصراع های زیر پرش(رقص) ضمیر مشهود است.لطفاٌ ضمایر را در جایگاه اصلی خود قرار داده

نقش دستوری این ضمایر را بنویسید.

سواری پدید آمد از پشت سام/که دستانش رستم نهاده است نام

سواران جنگی همه همگروه/کشیدندم از چنگ آن لخت ِ کوه(رستم)

گرفتش در آغوش کاووس شاه/ز زالش بپرسید و از رنج راه

همی رخش را کرد بایدت زین

نکردش تباه از شگفتی ،جهان/همی بودنی داشت اندر نهان

همه تاجدارانش لشکر شدند

بپرسید و گفتش چه چیزی بگوی/بان گونه که ت هست بنمای روی(خوان چهارم)

برون آمد از خیمه ارژنگ دیو/چو آمد به گوشش خروش و غریو

سر و گوش بگرفت و یالش دلیر/سر از تن بکندش به کردار شیر

خروشیدن رخشم آمد به گوش /روان و دلم تازه شد زین خروش

ازآهنش ساعد از آهن کلاه

تهمتن ببردش به زاولستان/نشستن گهش ساخت در گلستان .  نشستنگه:تخت

ستم دیده را پیش او خواندند/برِ نامدارانش بنشاندند

 

 

ضماير متصل در سه نقش ظاهر مي‌شوند 1- مفعول :مثل ديدمش خرم و خندان قدحِ باده به دست             ش در  ديدمش او را ديدم

نقش آن مفعول مي‌باشد

2- نقش متمّم (گفتمش سلسله‌ي زلف بتان از پي چيست؟)

     ش در گفتمش يعني به او گفتم نقش آن متمم مي‌باشد.

3- نقش مضاف‌اليه   مي‌روي و مژگانت خون خلق مي‌ريزد

      (ت) در مژگانت مي‌شود مژگانِ تو نقش آن مضاف‌اليه

توجه: گاهي اوقات ضماير در جايگاه، اصلي خود قرار نمي‌گيرند

        مثل الا اي طوطي گوياي اسرار /مبادا خاليت شكّر ز منقار

        ضمير پيوسته‌ي ت در خاليت براي كلمه‌ي منقار مي شود و نقش مضاف اليه دارد.

تولّاي مردان اين پاك بوم         بر انگيختم خاطر از شام و روم

(م) در برانگيختم  مضاف‌اليه براي خاطر است (خاطرم)

1- بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد /  باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد = باد غیرت به صد خار پریشان دلش کرد

2- عشقت رسد به فریاد، ار خود بسان حافظ /  قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت = عشق به فریادت رسد…

3- صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت /  عشقش به روی دل در معنی فراز کرد = عشق به روی دلش در معنی را فراز کرد (یعنی بست)

4- باغبانا ز خزان بی‌خبرت می بینم /  آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد = آه از آن روز که باد گل رعنایت را ببرد

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

5- طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود /  ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد = ناگه سیل فنا نقش املش را باطل کرد

 

.

 

ضمير واژه اي است كه معمولا جانشين گروه اسمي مي شود و به همين دليل مي تواند هسته ي گروه اسمي واقع شود و همانند اسم ، نقش هاي نهاد ، مفعول ، متمم ، مضاف اليه را بپذيرد . به تعبير ديگر ضمير كلمه اي است كه به جاي اسم يا گروه اسمي مي نشيند و از تكرار آن جلوگيري مي كند .

به اين مثال توجّه نماييد .

ايمان  كتابش را  مطالعه كرد

 در اين جمله ضمير « ش» به جاي اسم « ايمان » نشسته و مانع تكرار آن شده است            

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

احمد به همراه برادرخود به مدرسه رفت و از مدير مدرسه براي او  مرخّصي گرفت .

                          احمد                                                برادر

در اين عبارت دو ضمير را مي بينيم ( خود – او  )كه به جاي اسم هاي « احمد  و  برادر » نشسته اند و مانع از تكرار آن ها شده است .

گفتيم ضمير گاه به جاي گروه اسمي مي نشيند و مانع از تكرار مي شود مانند اين جمله :

انسان هاي كاوشگر امروز براي رسيدن به اهدافشان  بسيار مي كوشند  

                                                   انسان كاوشگر امروز   

در اين عبارت ضمير « شان » به جاي گروه اسمي « انسان كاوشگر امروز » نشسته و مانع از تكرار آن شده است .

 اسم يا گروه اسمي كه ضمير به جاي مي نشيند ، مرجع ناميده مي شود

مرجع ضمير معمولا به دو شكل ظاهر مي شود :

الف ) پيش از مرجع  : كه در اين صورت مرجع پيش از ضمير مي آيد . در زبان فارسي ، اين نوع مرجع بيش تر كاربرد دارد . 

   آرش   كمان را گرفت و آن را در دست فشرد .   ( كمان : مرجع   /  آن : ضمير  )

   احمد از برادرش دو سال كوچك تر بود  .           ( احمد : مرجع   / ش : ضمير  )

ب  ) پس از مرجع : در اين صورت ، مرجع پس از ضمير مي آيد و در زبان فارسي چندان رايج نيست .

هنگامي كه متولّد شد ، تهمينه ناماو را سهراب گذاشت . ( سهراب : مرجع / او : ضمير )

تذكّر1 : هرگاه « اين » و « آن » به صورتي بيايند كه مرجع مشخّصي نداشته باشند ، اسم مبهم  ناميده مي شوند   مانند : تا كي در دنيا فريب اين و آن را مي خوري ؟

تذكّر2 : مرجع ضمير در اول شخص و دوم شخص گاه به قرينه حذف مي شود :

 دردم از يار است و درمان نيزهم  .   ما ز ياران چشم ياري داشتيم

انواع ضمير

1- ضمير شخصي  2- ضمير مشترك  3- ضمير اشاره   4- ضمير پرسشي

1- ضمير شخصي  :

ضميري كه جانشين اسم مي شود و شش شخص دارد . اين ضمير بر دو نوع است :

الف ) شخصي جدا : به واژه هاي ديگر نمي پيوندد و به صورت مستقل و جدا به كار مي رود.

و در شش شخص زير ظاهر مي شود .

اوّل شخص مفرد ( گوينده )   =   من      اوّل شخص جمع ( گويندگان)        =     ما

دوم شخص مفرد ( شنونده ) =  تو         دوم شخص جمع ( شنوندگان)     =     شما

سوم شخص مفرد ( ديگري   =  او/ وي    سوم شخص جمع ( ديگران)       =  ايشان/آن ها

مثال :

– تو را من چشم در راهم شباهنگام

– سر ارادت ما و آستان حضرت دوست        كه هرچه بر سر ما مي رود از ارادت اوست

– مخالفان مي گويند شما مي خواهيد زن را از حضور فعّال در جامعه محروم سازيد و او را محبوس سازيد

پسرم مي پرسد تو چرا مي جنگي ؟

سخنان استاد را شنيدم . وي عالمانه سخن گفت

ب ) شخصي پيوسته: به واژه هاي ديگر مي پيوندد و در شش شخص زير ظاهر مي شود .

اوّل شخص مفرد ( گوينده )  =  -َ م       اوّل شخص جمع ( گويندگان)      = -ِ مان        

دوم شخص مفرد ( شنونده )  =  -َ ت     دوم شخص جمع ( شنوندگان)    =-ِ تان        

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

سوم شخص مفرد ( ديگري ) = -َ ش     سوم شخص جمع ( ديگران)       =-ِ شان         

دلم را با جفايت داغ كردي                

دل هايتان آسماني باد

به ياد آر آن زماني را كه كوله پشتي هايتان به پشت بود و  دشمنان تفنگ هايشان بر زمين

نكته 1 : اگر پيش از ضميرهاي پيوسته ، واژه هاي مختوم به مصوّت ( ا- و – ي ) و ( -َ  ، –ُ ) بيايد، « ي » ميانجي نيز به آن ها اضافه مي شود .

ابرو + -َ  م   =  ابرويت                       ابرو + -ِ تان         =  ابرويتان

دانا + -ِ مان  =  دانايمان  

 نكته 2 :  اگر پيش از ضميرهاي پيوسته ، واژه ي مختوم به مصوّت  -ِ  بيايد  ، در صورت مفرد يك همزه ي ميانجي اضافه مي شود ولي در صورت هاي جمع معمولا ميانجي اضافه نمي شود .

نامه +  -َ  م     =  نامه ام                           نامه + -ِ مان    =  نامه مان

نامه +  -َ  ت     =  نامه ات                          نامه + -ِ تان     =  نامه تان

نامه +  -َ  ش    =  نامه اش                       نامه + -ِ شان   =  نامه شان

نكته 3 : ضماير شخصي پيوسته علاوه بر اسم گاهي به فعل مي چسبد و نقش مي پذيرد .

گفتمش بايد بري نامم زياد ( گفتم + ش )  ( نام + م )

ديدمش خرّم و خندان

فرق ضماير پيوسته با شناسه :

– شناسه ها تنها بعد از فعل مي آيند ؛ درحالي كه ضميرهاي شخصي پيوسته بعد از انواع كلمه ها ( اسم ، فعل ، صفت و … ) قرار مي گيرند : زدش بر زمين ، دستش را بريد ، اخلاق خوبت

– شناسه ها تنها نقش نهادي مي توانند داشته باشند اما ضمير هاي شخصي پيوسته علاوه بر نهاد ، نقش هاي ديگر را ( مفعول ، متمم ، مضاف اليه و  … ) نيز مي پذيرند.

 به خانه رفتم  ( م :  شناسه است )

دردم را به كه بگويم ؟ ( م : ضمير شخصي پيوسته : مضاف اليه )

زدش بر زمين بر به كردار شير ( ش : ضمير شخصي پيوسته : مفعول )

2- ضمير مشترك  « خود »

ضمير مشترك  « خود »ضميري است كه براي هر شش شخص با لفظ مشترك به كار مي رود

نكته : به جاي «خود» در نوشته هاي ادبي ، « خويش » و « خويشتن » به كار مي رود .

ضمير مشترك  انواعي دارد كه به اختصار به آن اشاره مي شود :

الف ) تأكيدي

آن است كه ضمير مشترك هم مرجع با نهاد ذكر شود ؛ يعني ، نهاد واقع شود . در اين صورت حذف ضمير مشترك خللي در جمله ايجاد نمي كند . مانند :

سعيد خود اين حقيقت را مي داند   =  سعيد اين حقيقت را مي داند   ( سعيد: نهاد / خود : براي تأكيد نهاد است )

– ما خود به خوبي مي دانيم =  ما به خوبي مي دانيم( ما: نهاد / خود : براي تأكيد نهاد است ) و مرجع هر دو (ما ، خود )  يكي و محذوف است

ب ) انعكاسي

آن است كه ضمير مشترك در دو نقش مفعول يا متمم هم مرجع با نهاد به كار مي رود . در اين صورت حذف آن غير ممكن است .

 سعيد صبح زود بيدار شد . او خود را سريع به اتوبوس رساند .

( او : نهاد / خود : مفعول است ) و مرجع هر دو (او ، خود )  سعيد  است . با حذف « خود را» جمله ناقص مي شود    

تذكّر : ضمير مشترك مي تواند به عنوان هسته ي گروه اسمي  وابسته ي پسين (مضاف اليه ) بپذيرد :

الف ) با ضميرهاي شخصي همراه شود. 

خود او اين خبر را  رساند ( او : مضاف اليه براي خود )

خودتان را براي امتحان آماده كنيد  ( تان : مضاف اليه براي خود )                               

ب ) با اسم همراه شود :   خود سعيد شلوغ كرده بود ( سعيد : مضاف اليه براي خود )

3- ضمير اشاره  

واژه هاي « اين » و « آن » در صورتي كه جانشين اسم شوند ( بدون همراهي اسم بيايند ) ضمير اشاره هستند . اين واژه ها مي توانند جمع بسته شوند : اين ها /اينان   ، آن ها / آنان

رضا كتاب را برداشت و آن را خواند

قرآن را بردار و  آن را بخوان

تذكر1 : ضميرهاي اشاره « اين و آن » وابسته ي پسين جمع را مي پذيرد .

آن ها آمدند .   (  آن : ضمير / هسته )   ( ها : وابسته ي پسين / نشانه جمع ) 

تذكر2 : اگر اين واژه ها به عنوان وابسته ي پيشين اسم بيايند ، صفت اشاره اند .

   اين كتاب را بردار و آن را بخوان .

 اين كتاب : چون با اسم « كتاب » همراه شد ، « اين » صفت اشاره است و  كتاب : هسته يا موصوف است.

  اين را بخوان : چون بدون اسم آمده است و در حقيقت به جاي اسم « كتاب » آمده ، ضمير اشاره است.

تذكر3 :

اگر « اين » و « آن » به صورتي بيايند كه مرجع مشخّصي نداشته باشند ، اسم مبهم  ناميده مي شوند

اعتماد كردن به اين و آن  شايسته نيست

يار ما اين دارد و آن نيز هم

4- ضمير پرسشي

واژه هاي « كه » ،« چه » ، « چند » ، « كدام » ، « كجا »  و « كي »  وقتي جانشين اسم شوند و پرسشي را برسانند ، ضمير پرسشي محسوب مي شوند .

از كه سخن مي گويي ؟

چه مي خواهي از حال زارم ؟

به كجا چنين شتابان ؟

كه گفتت برو دست رستم ببند ؟

كي رفته اي ز دل كه تمنّا كنم تو را ؟

از كي دفاع مي كني ؟

تذكّر  :

واژه هاي « كه ، كجا ، كي » چون نمي توانند وابسته ي پيشين اسم بيايند ، صفت پرسشي واقع نمي شوند اما « چه » ، « چند » و « كدام » در صورتي كه با اسم بيايند ، صفت پرسشي مي شود .

( جمله فعليه را در اين درس و جمله ي اسميه را در درس آينده مي خوانيم )

    نكته ي مهم1:  جمله ي فعليه : جمله اي است كه غالباً با « فعل » شروع مي شود (فعل ماضي ، فعل مضارع ، فعل امر . . . ) و هر فعلي نياز مند به « فاعل » است ، جملات زير همگي فعليه هستند زيرا هر كدام با يك فعل شروع شده اند.

1)أنـْزَلَ اللهُ الْمَطَرَ فَأَحْيا بِهِ الأرضَ . (جمله ي فعليه ، چون با فعل ماضي شروع شده است .)

2)يُسَبِّحُ لِلّهِ ما في السَّموات و ما في الأرض . (جمله ي فعليه ، چون با فعل مضارع شروع است .)

3)اِصْبِرُوا إنَّ اللهَ مَعَ الصّابرين . ( جمله ي فعليه، چون با فعل امر شروع شده است . )

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

   نكته ي مهم2 : گفتيم هر فعلي ، فاعلي دارد و پديد آمدن فعل ، بدون فاعل محال است و دانستيم كه « فعل » هميشه همراه « فاعل » مي آيد.

راه هاي تشخيص فاعل           

 1) تشخيص از طريق معني : مطمئن ترين راه براي يافتن فاعل در جمله ، ترجمه ي عبارت و درك مفهوم جمله است و مي دانيم كه فاعل در جمله ، انجام دهنده ي كار است و با استفاده از سوال ( چه كسي ؟  ) مي توانيم فاعل جمله را تشخيص دهيم .

2) تشخيص از طريق علامت: « فاعل » علامتي دارد كه با ديدن آن به « فاعل » بودن كلمه پي مي بريم. علامت فاعل « رفع ــُـ »  است . يعني   كلُّ  فاعلٍ  مرفوعٌ   

  اعراب فاعل «  رفع  » است  ! (  كُلٌّ فاعلٍ مرفوعٌ  )  معمولاً علامت رفع اين نشانه ها هستند : (  ــُـــــٌـ  )

 نكته ي مهم 3  : فاعل در جملات عربي پس از فعل مي آيد ؛  يعني :  فعل +  فاعل  +  . . .

 جَــلَــسَ  الــتِّلميذُ  عَلَــي الْكُرسِّي .                     جاءَ        عليٌّ    .

     فعل        فاعل و مرفوع                                                                  فعل      فاعل و مرفوع

نكته ي مهم4 : فاعل در جملات عربي بعد از فعل و به سه صورت مي آيد :

1-  اسم ظاهر :     خَلـَقَ    الـلهُ  الـسَّموات  و الأرضَ  بـالْحَقِّ   .

                                               فاعل و اسم ظاهر

2-  ضمير بارز (  آشكار )  :  اِصْبِرُوا إنَّ اللهَ مَعَ الصّابرين .

                                       فاعل ضمير بارز « واو »

3- ضمير مستتر ( پوشيده ) :  هذِهِ الكوفَةُ تَبْدُو مِنْ بَعيدٍ .

                             ( فاعل اين عبارت ضمير مستتر « هي » در فعل « تَبْدُو » است . )   

نكته ي مهم5 : برخي از صيغه هاي فعل هاي ، ماضي ، مضارع  و امر داراي ضمير بارز ( فاعل بارز ) و برخي ديگر از صيغه ها داراي ضمير مستتر ( فاعل مستتر ) هستند .

توجه  كنيد  :

1) در فعل ماضي : تمام ضمايري كه در آخر فعل ماضي مي آيند (12 ضمير ) ضمير بارز ( آشكارا ) ناميده مي شوند و همه ي آن ها « فاعل » براي فعل خود هستند . (در صيغه هاي مفرد مذكر و مفرد مؤنث غايب ، فاعل ضمير مستتر است ، در مفرد مذكر « هُوَ » و در مفرد مؤنث « هِيَ » مستتر است )

2) در فعل مضارع : ضماير ( ـا ( نِ ) ، و ( نَ ) ، ـْنَ ، يـ ( نُ ) در پايان 9 صيغه ي فعل مضارع بارز ( آشكار ) هستند و در پنج صيغه ي بقيه ( مفرد مذكر غايب ، مفرد مؤنث غايب ، مفرد مذكر مخاطب ، متكلم وحده و متكلم مع الغير) ضماير ( هُوَ ، هِيَ ، أنْتَ ، أنا  ، نَحْنُ  ) فاعل ، مستتر هستند.

3) در فعل امر :  ضماير ( ـا ، ـوا ، يـ  ،  ـْنَ ) در پايان فعل امر مخاطب ( حاضر ) ، بارز ( آشكار ) هستند و فقط ضمير ( أنْتَ ) در صيغه ي « مفرد مذكر » مستتر است .

نكته ي مهم 6 : در زبان عربي فعل از لحاظ « مذكر و مؤنث » بودن تابع فاعل خود مي باشد ؛ مانند:

● يَدْخُلُ الْمُعَلِّمُ الصَّفَ . ( مذكر )                         ● تَدْخُلُ الْمُعَلِّمةُ الصَّفَ . ( مؤنث )

     فعل      فاعل                                                                           فعل       فاعل

 نتيجه  :  مطابقت ميان فعل و فاعل از نكات بسيار مهم است ! با تمرين و تكرار اين موضوع را ياد بگيريم .

نكته ي مهم7 : كاربرد « فاعل » در زبان عربي همراه صيغه هاي غايب با صيغه هاي ديگر تفاوت مي كند . در صيغه هاي غايب ، هر گاه فاعل به صورت اسم ظاهر بيايد ، فعل در آغاز جمله به صورت مفرد مي آيد .  به مثالهاي زير توجه كنيد تا موضوع را بهتر بفهميد ؛

صيغه هاي غايب :

مذكّر

مؤنّث

مفرد

مثني

جمع

نَجَحَ    الْمُعَلِّمُ

نَجَح    الْمُعَلِّمانِ

نَجَحَ    الْمُعَلِّمُونَ

مفرد

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم

مثني

جمع

نَجَحَتْ   الْمُعَلِّمةُ

نَجَحَتْ   الْمُعَلِّمتانِ

نَجَحَتْ  الْمُعَلِّماتُ

نكته ي مهم8 : هرگاه فاعل به صورت « اسم ظاهر » نيامده باشد ، فعل همراه ضميري مي آيد كه

 همان ضمير ، « فاعل » است وبه آن ضمير بارز مي گويند . به مثالهاي زير توجه كنيد تا به موضوع پي ببريد.

ألْمؤمِنُ نَجَحَ            فاعل ضميرمستتر« هو »     ألْمؤمِنةُ نَجَحَتْ          فاعل ضميرمستتر« هي »                              

ألْمؤمِنانِ نَجَحا          فاعل ضمير بارز« ـا »         ألْمؤمِنَتانِ نَجَحَتا        فاعل ضميربارز « ـا »

ألْمؤمِنُونَ نَجَحُوا       فاعل ضمير بارز« واو »        ألْمؤمِناتُ نَجَحْنَ        فاعل ضميربارز« ـْنَ »         

تذكر : توجه كنيد كه كلمه« الْمؤمِن » در آغاز تمام جمله ها « فاعل » نيست بلكه « مبتدا » است .

نكته ي 6 : در صيغه هاي « مخاطب و متكلّم » همانند تمامي زبان ها ، فاعل به صورت « ضمير» مي آيد؛ ولي به صورتمستتر ( مخفي )  مانند  :

أجْلِسُ (  أنا  ) ــ  تَجْلِسُون  ( و  )  ــ  تَجْلِسينَ  ( يـ  ) ــ نَشْكُرُ   ( نَحْنُ  )

              مستتر                              بارز                                بارز                          مستتر   

سؤالات مهم :

 1- آيا در زبان فارسي ميان فعل و فاعل مطابقت صورت مي گيرد ؟

  ●  در بيشتر مواقع مطابقت صورت مي گيرد ، اما موارد استثنايي هم وجود دارد ، مثلاً هر گاه بخواهيم براي فاعل مفرد ، احترام قائل شويم ، فعل را بصورت جمع مي آوريم ، مثل : آقاي مدير تشريف ندارند ، خواهشمندم تشريف بياوريد .

 ● هر گاه فاعل جمع و بي جان باشد ، مي توانيم فعل آن را بصورت مفرد بياوريم ، مثل : ديوار ها فرو ريخت .       

2- جمله ي « معلمان در كلاس نشستند » را به دو صورت مي توانيم به عربي برگردانيم .

 ● صورت اول :  جَلَسَ اَلْمعلِّمونَ فِي الصَّفِ .

 ● صورت دوم :  اَلْمعلِّمونَ  جَلَسُوا  فِي الصَّفِ .

3- در صيغه هاي «  اُكْتُبْ  » ، «  اَكْتُبُ  » ، «  نَكْتُبُ  » فاعل را مشخص كنيد .

ضماير مستتر « أنْتَ » ، « أنا » و «  نَحْنُ » فاعل فعل هاي مذكور هستند . فاعل در اين سه صيغه حتماً بايد مستتر باشد . (واجب الْاستتاراست .)

4- در فعل هاي فوق آيا فاعل مي تواند ظاهر شود ؟

   خير ، همان طور كه گفتيم ، فاعل در اين سه صيغه ( سه فعل ) هميشه مستتر و ظاهر نمي شود و محلاً مرفوع است .

مفعولٌ به و جار و مجرور

الف) مفعولٌ به : مفعولٌ به =   كلمه اي است كه كار بر روي آن واقع مي شود و مفعولٌ به هميشه منصوب است و علامت نصب آن غالباً ( ــً‌‌ــَـ ) است ، مانند :

يَـــدْخُـــلُ   الْمـــؤمــــنُ     الْــــجَــنَّةَ     ‌‌ـــ  كَــــتــــَبَ    الـــطّـــالبُ      رســالـــةً   .

      فعل             فاعل و مرفوع     مفعول به و منصوب             فعل              فاعل و مرفوع     مفعول به و منصوب

نكته ي1: در جمله هاي فعليه ( جمله هايي كه با فعل شروع مي شوند ) معمولاً سه ركن اصلي و اساسي دارند كه عبارتند از : فـعل   +    فـاعل    +   مـفعولٌ بـه  . . .

 مانند  :                     يَضْرِبُ     الــلّـــهُ     الــأمـثالَ    .                    

                                 فعل              فاعل               مفعولٌ به

■ انواع فعل از نظر داشتن يا نداشتن « مفعولٌ به »   :

1) فعل لازم : به فعل هايي كه معناي آن ها با فاعل كامل مي شود و نياز به مفعولٌ به ،  ندارند ، « فعل لازم » گفته مي شود ؛ مثل : جَلَسَ سعيدٌ  .      سعيد نسشت .

 نكته ي2 : اگر فعل جمله ، با سوال  چه كسي را ؟ و چه چيزي را ؟ معني ندهد ، فعل لازم  است و گرنه متعدي مي باشد .                                                                                                                                                                            

2) فعل متعددي  :  به فعل هايي كه علاوه بر فاعل ، به مفعولٌ به ، هم نياز داشته باشد « فعل متعدي » مي گوييم ؛ مانند  :

          أكَلَ     الثَّعْلَبُ       قَـــلْبَ       الْــحِمارِ .

              فعل            فاعل           مفعولٌ به

 نتيجه : « مفعولٌ به » كلمه اي است كه كار فاعل بر روي آن واقع مي شود.

مفعولٌ به فقط در جملاتي مي آيد كه فعل آن ها « متعدي » است.

نكته ي 3 : در زبان فارسي هم  ، برخي از فعل ها لازمند ( نياز به مفعول ندارند ) و برخي از فعل ها متعدي اند ( نياز به مفعول دارند ) .

فعل هاي لازم        ==       آمد  ،  نشست  ،  رفت  ،  اعتماد كرد  ،  آشكار شد  و . . .

فعل هاي متعدي    ==       گرفت  ،  خورد  ،  ديد  ،  زد  ،  فهميد  ،  نوشت  و . . .

راه هاي تشخيص مفعولٌ به

1 – تشخيص از راه معنا  :  با ترجمه ي يك عبارت ، معلوم مي شودكه مفعولٌ به دارد يا نه ، مفعولٌ به ، معمولاً با حرف نشانه ي « را » در فارسي همراه است و در عربي داراي علامت مخصوصي است .

2- تشخيص از راه علامت : در زبان عربي « مفعولٌ به » داراي علامتي است كه به وسيله ي آن علامت ، مي توان  مفعولٌ به  را تشخيص داد . 

 علامت « مفعولٌ به » معمولاً عبارت است ( ــَــًـ ) يعني مفعولٌ به پيوسته منصوب است.« كُلٌّ مفعولٍ منصوبٌ .»

نكته ي 4 : در زبان فارسي براي پيدا كردن مفعول از «چه كسي را » و «چه چيز را» استفاده مي كنيم ، همين امر در عربي نيز مي تواند راهنماي ما براي جست و جو «  مفعولٌ به » باشد .

1-  اُطْلُبْ  الْعِلْمَ و لا تَكْسَلْ  .  علم را بجوي و تنبلي نكن . ( چه چيز را بايد جست ؟   علم را ، پس«  علم » مفعول و  منصوب  است . )

2-  شاهَدَ سلمانُ فاطمةَ ( س ) سلمان فاطمه را ديد . ( چه كسي را ديد ؟  فاطمه (س) را ، پس « فاطمه » مفعول منصوب است .

نكته ي 5 : ضماير « منفصل منصوب » : ضماير منفصل منصوب معمولاً در ابتداي جمله  مي آيند و « مفعولٌ به » مي باشند ؛      مانند   :  إِيَّاكَ   نَعْبُدُ و  إِيَّاكَ نَسْتَعينُ   .

                                                   مفعولٌ به            مفعولٌ به

 مفعولٌ به معمولاً بعد از فاعل مي آيد.

 توجه  : ضماير منفصل منصوب عبارتند از :  إِيَّاكَ (  تورا  )  ،  إِيَّاكُمْ (  شما را ) ، إِيَّاي ( مرا )  ( ده صيغه  ي باقي مانده از اين ضماير را در آينده خواهيم خواند ) .

2) ضماير متّصل به سه قسم كلمه   : ضماير متّصل به هر سه قسم كلمه  ( فعل –  اسم –  حرف ) متصل مي شود و  هرگاه با فعل بيايند ، غالباً  « مفعولٌ به » است .

مانند   : قَدْ    جَعَلَكَ    اللهَُ حُرّاً .              إنَّما   نُطْعِمُكُمْ   لِوَجْهِ اللهِ

                مفعولٌ به و محلاً منصوب                                مفعولٌ به و محلاً منصوب

كلمات ( جَعَلَ و نُطْعِمُ ) فعل اند كه همراه ضماير ( ـكَ و ـكُمْ ) آمده اند و اين دو ضمير « مفعولٌ به »  هستند .

توجه  :  ضماير متّصل ، به سه قسم كلمه عبارتند از : ( ـه ، ـهُما ، ـهُم ، ـها ، ـهُما ، ـهُنَّ ، ـكَ ، ـكُما ، ـكُم ، ـكِ ، ـكُما ، ـكُنَّ ، ـي ، ـنا )

ب) جار و مجرور

  نكته ي 1: در زبان عربي تعدادي از حروف هستند كه مانند حروف اضافه فارسي اند . اين حروف « حروف جر » ناميده مي شود و ويژگي آن ها اين است كه اسم بعد از خود را « مجرور » مي كنند ، حروف جر  در عربي درست ، كار حروف اضافه  ،  در فارسي را انجام مي دهند .

1- تَقْنُطوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ  .    (   از رحمت الهي نااميد نشويد .  )

           حرف جار                            حرف اضافه

2- يَدْخُلُونَ في دينِ اللهِ أفْواجاً .   ( دسته دسته وارد در دين خدا مي شوند .  )

             حرف جار                                                          حرف اضافه

3- بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ .  (  به نام خداوند بخشنده ي مهربان .  )

 حرف جار                                        حرف اضافه

4-   لَيْسَ كــَـمِثْلِهِ شيءٌ  .      (    هيچ چيزي مانند او نيست  .  )

           حرف جار                                                        حرف اضافه

نكته ي2 :  در زبان عربي اسم بعد ازحرف جر را (  مجرور   ) (  اسم و حرف جر را با هم « جار و مجرور » )  مي نامند و در زبان فارسي اسم بعد از حرف اضافه  را « متمم » مي گويند  ؛ مانند  :

شاهَدَتُ تلميذاً فـي  الــشَّارعِ   . دانش آموزي در           خيابان ديدم  .  فـي االشّارعِ  :  

                           جار و مجرور

                     حرف جر   مجرور به حرف جر       حرف اضافه   متمم

نكته ي 3 : مهم ترين حروف جر در زبان عربي كه اسم بعد از خود را « مجرور » مي كنند، عبارتنداز : حروف جر : به حروفي از قبيل  : مِنْ ( از ) ، فـِي (در) ، إلي (به ، به سوي) ، لـِ (براي) ، عَلي (بر،برروي) بـ ِ(با) ، كـ َ(مانند) ، عَنْ (از) و . . . « حروف جر » و به اسم بعد از آن ها « مجرور » و به هر دو « جار و مجرور » مي گوييم .  و حروف جر، هميشه قبل از اسم مي آيند .

سوالات مهم 

1- فرق معنايي كلمه ي « الطالب » در دو عبارت « ذَهَبَ الطّالبُ » و « رأيتُ الطّالبَ » چيست ؟

● دو كلمه از لحاظ معنايي فرقي ندارند ، هر دو معني « شاگرد يا دانش آموز  » مي دهند ولي از لحاظ نقش با هم فرق مي كنند ، اولي « فاعل و مرفوع » و دومي « مفعولٌ به و منصوب » است.

2- آيا مي توان گفت كه يكي از نشانه هاي اسم بودن ، وجود حرف جر قبل از آن است ؟

بله ،  زيراحروف جر قبل از اسم مي آيند و اسم بعد از خود را  مجرور  مي كند.

3- چرا فعل هاي لازم به مفعول نياز دارند ؟

 چون اين قبيل از فعل ها  با فاعل خود معني تام و كاملي دارند و براي كامل شدن معني جمله ، نياز به مفعول نيست ؛  مانند  :  جاءَ     الطّالبُ  .  (  دانش آموز آمد . )

                                  فعل لازم        فاعل

4- آيا مفعولٌ به ، در آغاز جمله نيز قرار مي گيرد ؟

بله ، مانند   : إِيَّاكَ نَعْبُدُ   . (   فقط تو را مي پرستيم .  )

                       مفعولٌ به

 

چگونه ضمیر را تشخیص دهیم
چگونه ضمیر را تشخیص دهیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *