چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

 
helpkade
چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم
چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

خدا را شكر در خانواده‌اي بزرگ شدم كه نه مشكل مالی داریم و نه مشكل ظاهري و یا مشكل افت شخصیت خانوادگی دارم. و دلیل رابطه‌ام هیچ كدام از اینها نیست. من پسري را دوست داشتم، به خاطر همین با وي رابطه دارم. و بخاطر عدم اجازه والدين قصد ازدواج هم نداريم. سوالم این است كه، چه كنم این رابطه زودتر تمام شود كه نه به من آسیب برساند و نه به ايشان؟

اینکه شما از مشکلات و کمبودهای زمینه ساز ارتباطهای بی هدف رنج نمی برید بسیار خوشحالیم و به این موضوع افتخار می کنیم اما به هر حال کسی که قصد ابراز علاقه، عشق و دوست داشتن نسبت به فردی دارد، قبل از سرمایه گذاری عاطفی و احساسی، موقعیت را به طور دقیق ارزیابی می کند و از راه مناسب و منطقی وارد می شود مثلا اگر شما دچار بیماری قند باشید از طرفی عاشق شیرنی باشید و دکتر شما را از خوردن منع کرده باشد، می گویید چون من علاقه دارم و عاشق شیرینی هستم باید آنرا بخورم؟ پس صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود. اما در زیر راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف و پاتولوژیک مطرح شده است امید است با پشتکار هر چه تمام این تکنیک ها را عملیاتی کنید:۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند . شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان  و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.۴ – در حال حاضر به هیچ وجه اقدام به ازدواج نکنید زیرا ممکن است انگیزه انتقام جویی و یا با هدف بهتر شدن وضعیت روحیتان و نه با هدف عشق و علاقه منطقی  این ازدواج صورت بگیرد پس سعی کنید حداقل دوماه با انجام این تکنیک ها افکار و تصاویر مربوط به ایشان را از ذهنتان پاک کنید به حدی که اصلا تصویر ذهنی ایشان را به خاطر نیاورید و بعد هم حتما با یک مشاوره برای کمک به یک ازدواج عاقلانه کمک بگیرید.۵- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.۷- ساعات و لحضاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.۸- هنگام هجوم  افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.۱۰ – شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.

سلام
منم دختری ۲۳ ساله هستم که عاشق مردی ۳۶ساله شدم
وهمه میگن اشتباست
همش بمن میگفت ازدواج
الان هم خیلی وابستش شدم وهم متاسفانه دختریموازدست دادم
خیلی گریه میکنم
خونوادمم مذهبی ان ونمی دونن
تازه طرفمم چندبارخیانت کرده ومیگه توشکاکی ولی بسازی اززندگیم نمیری
خیلی داغونم
میدونم زنش شم بدبخت میشم چون هرزست
اولین دوست پسرم بودچندسال باهمیم تاحالادوباربهم زدیم اما من طاقت نیوردم برگشتم
خیلی بهش احساس دارم
متاسفانه الان درسمم تازه تموم شده
تنهاسرگرمیم باشگاست
ویه خاهربزرکم دارم که عقدبستس جریان دوستیمونومیدونه اماازرابطمون خبرنداره
اون خیلی اذیتم میکنه وهمش بهم تیکه میندازه میخام بهش فکرنکنمم اون یادم میاره خیلی عقده ایه
خاهشن کمکم کنین چون خواب ندارم همش عذابه
دوست پسرمم همش کم محلیم میکنه میگه بدردهم نمی خوریم
راستش هم خیلی عاشقشم هم بخاطراینکه بکارتموازدست دادم
نمی دونم چیکارکنمچگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

با سلام و تشکر
ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با کنترل احساسات و هیجانات و بررسی دقیق و منطقی از شرایط و اوضاع خانوادگی ، فرهنگی و شخصیتی خود و طرف مقابل این مهم رقم بخورد هرگونه وابستگی و انتخاب همسر خارج از مسیر استاندارد باعث پشیمانی خواهد شد. در یک وضعیت عادی دختر به دلیل عزت و نفس و خود ارزشمندی و پیشگیری از بدبینی ها،تنفر ها ، سرد شدن ها ،پشیمان شدن ها و سرد شدن ها به هیچ وجه وارد رابطه مستقیم نمی شود و با وقار و سنگینی و قاطعیت به اصرار طرف مقابل مبنی بر دوست شدن و ارتباط قبل از ازدواج به هیچ وجه پاسخ نمی دهد متاسفانه شما قبل از اطمینان نسبت به اینکه آیا واقعا به درد هم می خورید و دوم اینکه آیا این وصلت در نهایت انجام می شود خود را وارد باتلاق وابستگی کرده اید قطعا شما در این فضای آلوده تمام بدی طرف مقابل را خوبی می دانید و یا نقاط منفی ایشان را مانند عدم تعهد و پایبندی ایشان و…. را توجیه و بی اهمیت برداشت و تفسیر می کنید خدمت شما عرض کنم که متأسفانه شما خود را بسیار ارزان فروخته اید و به عنوان مادر آینده شاید اگر از فرزندانتان اینگونه رفتارها را ببینید نتوانید آن ها را از این روابط منع کنید از طرفی وابستگی شما باعث نابودی شما و سرنوشت شومی برای خودتان خواهد شد چون معمولا افرادی که قبل از ازدواج رابطه احساسی داشته اند دچار زندگی ناپایدار و بی ثبات خواهند شد الان شما این ارتباط را تا حد از دست دادن دختریتان پیش برده اید قطعا همانطور که در حال حاضر که هنوز تشکیل زندگی نداده اید ایشان دچار بی احساسی و افت شدید هیجان وانگیزه شده است قطعا در زندگی مشترک این احساسات به مراتب کاهش پیدا خواهد کرد پس برای اینکه از این وضعیت خلاص شوید به یک مرکز مشاوره رفته و برای کاهش وابستگی و کاهش افسردگی و ترسیم یک هدف منطقی و معقول از مشاور کمک بگیرید موفق باشید.

سلام من پسری هستم ۲۰ ساله ….
شما چون دوسش داشتی حاضر شدید دختر بودنتونو از دست بدید …این چیزی بود که در برابر علاقه از دست دادید ….در مورد این موضوع هم قرار نیس کسی خبر دار بشه چون زندگی خودتونه و ….
در مورد سردی دوس پسرتون هم ….بیخیالش بشید چون هر چی بیشتر مشتاق تر باشی بیشتر اذیتتون میکنه …….
میدونم سخته که به کسی که دوسش داری فکر نکنی ولی به نفعته خیلی ….احساستونو بذارید کنار و کمی واقع بین باشید …..چون باهاش رابطه داشتید حتما نباید مرد زندگیتون بشه…
بازم میگم این زندگیه خودتونه وبه هیچکس ارتباط نداره چه موضوعی براتون پیش اومده….

سلام …من یه دختر ۱۷ ساله ام
به نظر من شما دارین یه فاجعه رو خیلی ساده بررسی میکنین
موضوع به همین سادگیا نیست.از بین رفتن بکارت یه دختر منهای علاقه ی شدید و محدودیت خانوادگی چیزی نیست که با فراموشی حل بشه
و موضوع آبروی دختر و خانوادش در ازدواج رسمی و رابطه ی قانونی دختر با همسر آینده ش مطرحه…لطفا تو افکارتون تجدید نظر کنین

این از یک فاجعه بزرگ تره و واقعا مشکل بزرگیه.اما با توکل به خدا و کمک خواستن از خودش و استغفار کردن خدا کمک میکنه.

به نظر من خیلی داری اشتباه نصیحتش می کنی این دختر بزرگترین گناه را کرده و این میشه خیانت در حق همسر بعدی رگه تمام دخترا با این فکر پیش برن که دنیا جهنم میشه لطفا کمی عاقل باشید

لطفا یه کم منطقی تر و به روز تر نگاه کنید بزرگترین گناه دنیا میشه غیبت میشه جنایت و ادم کشی نه اینکه کسی به خاطر عشقش از بخشی از وجودش گذشته که فقط برای خودشه

اولا ایشون باید بره پیش مشاوره خوب مثله اینکه آدم میره پیش دکتر خوب
دوما بدونه که خدا بسیار جبران کنندست و به خدا توکل کنه و ادامه بده وظایفش رو و به خدا خوش بین باشه که امام رضا میگن به خدا خوش بین باشید

و جوابم به شما اینه که اگه راست میگی به مامانت بگو برام دختری برای ازدواج پیدا کن که شرایط این دختر رو داشته باشه و قسمتی از وجودش رو ….

سلام اولا نمیشه ما هر گناهی که میکنیم بگیم خدا بخشندس چه ربطی داره هر گناهی تاوانی داره این خانم باید برای حفظ ااااااابروی خونواده وخودش با هاش ازدواج کنه چه با تهدید چه با شکایت وحتی اگه منجر به طلاق هم بشه خیلی بهتر از این وضعیته

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

ببینید ایشون باید خودشون فضایی که در آن هستند رو مدیریت کنن!

اما: خداي خوبي داريم . . .
آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگين گناه ،
اگر پشيمان شويم و توبه کنيم باز هم مهربانانه ما را مي بخشد . . .
و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختيارمان مي گذارد . . .
آري خداي خوبي داريم …
خدايي که مشتاقانه ما را مي نگرد ،
با چنين خداي بخشنده و مهرباني ؛
نااميدي از درگاهش معنايي ندارد . . .

موفق باشید.

هر کسی ممکنه تو زندگیش اشتباه کنه و ما نباید دیگرانو به خاطر اشتباهشون سرزنش کنیم
به نظر من شما یه کم تو افکارت تجدید نظر کن این خانوم حتما به اشتباه خودش پی برده و پشیمونه که میخواد بهش کمک کنیم
وگرنه هیچ وقت از کسی کمک نمیخواست!!

شمام نیاز نی بذر نا امیدی تو دل مردم بکاری بدترین گناه نا امیدی هست. خدا بنده هاش رو بی نهایت دوست داره و این بی چشم و رویی امثال من هست که باعث گناه میشه ،متاسفم که اینو میگم ولی شما خودت الان داری کار شیطان رجیم رو انجام میدی .یعتی ناامید کردن و تحقیر کردن.درضمن من خودم طلبه هستم و درس دین خوندم

ببین اتفاقیه ک افتاده البته نباید می افتاد اما دیگه کاریش نمیشه کرد به فکر جبران باش
راز نگهدار باش و چیزی به کسی نگو چون زبون خوده ادم ادمو بدبخت میکنه
رفتارتو تو خونه طوری عوض کن ک همه بدونن تغییر کردی و نقطه ضعف نشون نده و پیش خاهرت خیلی بیتفاوت رفتار کن
پیش یمشاوره خوب برو از لحاظ روحی سعی کن خودتو خلاص کنی
و با یه پزشک زنان یا ماما حتما مشکلتو کامل مطرح کن و اقدام به برطرف کردن مشکلت کن
و خلاصه همه چیزو از نو شروع کننن

با سلام حرف شما دوست عزیز درست اما تو رو خدا اینطور نگید و راهنمایی نکنید اون وقت همه دخترا میرن دنبال دوست بازی و دلشونا به این خوش میکنن که اگر خدایی نکرده یه اتفاقی براشون افتاد میرن پیش دکتر یا ماما مگه ما دختر نیستیم چطور خودمونا کنترل میکنیم مگه ما نیاز نداریم اما از عواقبش میترسیم و سعی میکنیم کج نریم

شما چ بیرحمانه و خودبینانه داری حرف می زنی این دختره از کارش پشیمونه و نیاز به کمک داره و شما ب خاطر خودخواهیت میگی کمکش نکنین و راهنمایی ندین تا با غصش بسوزه و بسازه اونوق دم از پاکیو باکره بودنت میزنی درسته این مسئله پیش خدا با ارزش و مهمه اما همون خود خدا گفته اگه بندم از اشتباهش دشیمون باشه من میبخشمش از طرفی ب بنده هاش دستور داده دست همو موقع کمک بگیرین شما با این عقیدت مسلمون واقعی نیستی فقط ی ادم جاهل چش گوش بسته ای ک انسان بودن رو خوب نشناخته برات متاسفم برا وجود تموم ادمهایی مثل شما تو جامعه متاسفم

آدمها و نیازهاشون با هم متفاوته عزیزم. من هم خودم قبلا مثل تو بودم و از همه توقع داشتم که مثل من رفتار کنند. قوی باشند و مقاومت کنند.ولی الان چند روزیه خیلی تغییر کردم و سست اراده شدم. هیچ وقت دیگران را سرزنش نکن اول باید حس اون رو داشته باشی و عاشق باشی بعد مقاومت کنی. وقتی عاشق نیستی نمیتونی یک عاشق را نصیحت کنی

این اسمش عشق نیست عزیزم هوسه وقتی هوس کرده که با یه شخص غریبه ارتباط برقرار کنه باید فکر ایناش رو هم میکرده و الان پشیمونی هیچ فایده ای نداره وقتی داشته خوش میگذرونده باید به عاقبت کارش نگا میکرده .

بره پیش ماما که چی بشه بکارت از دست رفتشو درست کنه تو خودت حاظری همسر ایندت با ده تا دختر دیگه رابطه داشته باشه برای مثال هیچ کس حاظر نیست پسمونده غذای کسی رو بخوره این مساله که دیگه جای خود دارد چرا اخه همچین تفکری دارین به نظر من کسی این مشکل براش پیش میاد باید با فرد بعدی که حاظر شده باهاش ازدواج کنه صادق باشه و همه چی رو بگه نه این که هر کی وارد یه رابطه کوتاه مدت میشه و بکارتش رو از دست بده بره ترمیم کنه بعد بگه من افتاب و مهتاب ندیدم مثل این میمونه ماشینت برای اولین بارخراب میشه اگه پیش بهترین تعمیرکار ها هم ببری هیچوقت مثل روز اول نمیشه هر کسی احتیاج به اعتماد برای شروع یه زندگی مشترک داره با این افکار که داری باز میگی امار ازدواج برا چی پایینه . به نظر من وقتی یه دختر همچین کاری میکنه هیچ دکتری نباید براش ترمیم کنه . کسی که همچین کاری کرده اگه ازدواج کنه باز هم امکان داره خیانت کنه تو با این طرز فکرت داری مثل جوامع غربی که خیانت یه چیز عادیه خودت رو قانع میکنی. ایمانتون رو ببرین بالا این افکارتون رو هم بریزید دور بزارید وقتی تو چشم همسرتون نگاه میکنید سبک باشید نه این که همیشه یه چیزی رو پنهان کنید
من تو هیچ موردی و تو هیچ سایتی نظر ندادم تا حالا ولی وقتی این نظر رو دیدم خیلی ناراحت شدم هر کسی حق داره یه زندگی خوب داشته باشه ولی روابط جنسی قبل ازدواج خیلی بده

من هم میگم هرکس خیانت کرد باید سزای کارش رو ببینه اما اگه کسی دروغ بگه که باکره ام و نباشه از نظر شرعی چون دروغ گفته عقدش باطله و خدا تا ابد نمیبخشه طرفی رو که میدونه خیانت کرده اگر پسر هم متوجه نشه به قولی دختر ترمیم کرده باشه خدا همش جرم زنا را برای او مینویسه چون خیانت بزرگی کرده پس باید حقیقتو بگه و دخترا بدونن که خیانت نکنن و پسری که این کارو کرده باید تاوان گناهشو بده

به نظر من خداپسندانه ترین کار اینه که با خانوادش مطرح کنه و با شکایت از پسر هم که شده اسم اون پسر نامرد هوسباز بره توشناسنامه اش.. اگر این دختر فقط با این پسر بوده و هرز نبوده و با چندتا پسر نبوده، و پسر بهش قول داده بوده که اسمشو میاره تو شناسنامش گناه بیشتر متوجه پسره که عهد شکنی کرده و از اعتماد دختر سواستفاده کرده البته دختر هم اون لحظه خدا رو نادیده گرفته و فرمان خدا رو اطاعت نکرده. تقوا داشتن ینی مخالفت نکردن با فرمان خدا… وقتی با فرمان خدا مخالفت می کنیم .. اینجوری دودش تو چشممون میره . الان شما باید ترس رو کنار بزاری و اول به پسره بگی بیاد خواستگاری اگه زیربار نرفت بهش بگو به خانوادش میگی اگرم باز جواب نداد واقعا موضوع رو هم به خانواده پسر بگوو هم به خانوداه خودت.. نباید بزاری پسره قصر دربره… با دادگاه و پزشکی قانونی و آبروریزی هم که شده باید اسمت بره تو شناسنامه اش … حالا بعدش یا می تونید زندگی کنید یا هم نمی تونید و جدا میشی. اونوقت دیگه عنوان یه زن مطلقه رو داری و اگر شرایط ازدواج دوم برات پیش بیاد همسرت می دونه که داره با یه زن مطلقه ازدواج میکنه نه یه دختر باکره.
از رحمت خدا ناامید نشو شروع کن به نماز شب خووندن و توبه کردن خدا می بخشدت ان شاءالله

سلام. من احساسات شما رو به عنوان دختر یا زن درک می کنم ولی ….
اون دختر نه غذا هست که پس مانده غذا براش تعریف شده باشه و نه ماشین هست که بعد از خراب شدنش، دیگه مثل اولش نشه. اون یک انسان هست که نباید با اشیا یا مواد غذایی، مقایسه کرد چون این یک نوع قیاس اشتباه است. قبول دارم که دختر خانمه کار اشتباهی رو انجام داده و لی قبول ندارم که اون دیگه پسمونده هست و ممکنه دوباره این کارو کنه. شما از کجا می دونید که اون دختر خانم اونموقع چقدر عاشق بوده و از کجا معلوم که آقا پسر فریبش نداده باشه. درسته که دختر خانم اشتباه کرده ولی دیگه اینطور نیست با مثالهای نامربوط راه را برای اون ببندیم. در ضمن شاید شما که این ادعا را می کنید، جای اون دختر خانم با اون احساسات و شرایط بودید، بدتر عمل می کردید خیلی از خودتون مطمئن نباشید، خدا رو شکر کنید که جای اون بنده خدا نبودید. خارج گود هستین و قضاوت می کنید و نسخه پسماندگی برای خطاکاران می پیچید. آیا خبر ندارید خیلی از زن هایی که قبل از ازدواج به نظر خودشون پاک بودند و اهل این دوستی ها نبودند، بعد از ازدواج چگونه تار و مار شدند و اهل هر دوستی و رابطه ای شدند. البته این صحبتهام دلیل بر تأیید رابطه ی دوستی نامشروع قبل از ازدواج هم نیست. بلکه الان موقع نمک پاشیدن روی زخم دختری که اشتباه کرده و پشیمون شده، نیست. موفق باشید.

من خودم پسرم ولی هیچ پسری ارزش این و نداره که بخوای بکارتتو بخاطرش بدی.ولی حالا کاری که شده زیاد غصه نخور .باور کن خیلی از این موضوع ناراحت شدم. ولی بدون که یه خدایی هم وجود داره.نگاران نباش. تو همیجوری به عشق ورزیدنت ادامه بده ایشالا که میاد میگیردت و توبه میکنه از این که با کسی باشه. فقط وفقط امیدت به اون بالاسری باشه. منم از ته دلم برات دعا میکنم. به خدا قسم اگه کاری بیشتر این دعا کردن میتونستم برات انجام میدادم.

سلام دوست عزیز به اعتقاد من پرده بکارت نباید باعث بشه آینده خودتو با کسی که میگی با تو همسو نیست خراب کنه مهم تویی نه یکسری رسم و رسوم و خرافات قدیمی راجع به دختر بودن و زن بودن به نظر من شما اصلا خودتو کوچیک نکن اون آقایی که به خودش اجازه داده از علاقه تو نسبت به خودش سوء استفاده بکنه و آینده تو توی کشوری با عقاید فوق العاده مسخره ی مردسالاری به خطر بندازه ارزش حتی فکر کردن هم نداره اگه میخوای هر چیزی توی هر زمینه ای مال تو باشه اول خودتو باور کن دوم برای رشد خودت تلاش کن . موفق باشی

سلام خواهر

بخداخیلی ازاین داستان شماوبخصوص جریان دخترنبودنتون ناراحت شدم.
درسته من پسرم ولی اینومیگم ک هیچ پسری ارزششونداره ک دختربخاطرش همچین کاری بکنه.
ازمن میشنوی فراموشش کن.درسته سخته ولی شدنیه.
من خودم شکست عشقی خوردم ولی دارم باهاش میجنگم.
اینوبدون هیچکس ازخودت بهترنیست ودل هیچکس بیشترازخودت برات نمیسوزه.
درموردبکارتت هم کاریه ک شده/از خدا آمرزش بخاه وازش کمک بگیر.
چاره کاردست اون بالاییه.
درضمن باخاهرت خوب باش/دوخاهربایدهمدردهم باشن ن دردهم.
ازخاهرت بخاه کمکت کنه وپیش ی دکترماما هم برو ومشکلتوبگوبهش.
الله مهربانه /حل میکنه مشکلتو.
بازم میگم ولش کن.
فی امان الله

سلام
خانم محترم بنده هم دقیقا همین مشکل شما رو دارم
حدود یکسال و چهار ماه پیش با مردی بطور اتفاقی آشنا شدم. همه چیزاز ی مسافرت ساده شروع شد. اما شماره من دستش افتاد و هر ثانیه تلفن پشت تلفن.با هزار دروغی که گفت بالاخره من رو به خودش وابسته کرد. برام هیچ چیزی کم نذاشت. مثل عقاب بالای سرم بود که اشتباه نکنم. با هم رابطه جنسی داشتیم اما خداروشکر بکارتم آسیب ندید. با هم قرار ازدواج داشتیم تا اینکه فهمیدم زن و بچه داره و بهم دروغ گفته. با وجود من باز هم خیانت میکرد و با زن های دیگه هم رابطه داشت. الان هم خیلی رابطه اش باهام سرد شده و از امروز تصمیم گرفتم فراموشش کنم. الان واقعا خداروشاکرم که باهاش ازدواج نکردم و خیلی زود فهمیدم دارم وارد چه لجنزاری میشم. بیچاره زن رسمیش . شنیدم همیشه کتک خورده و از سر اجبار بخاطر دختر و پسرش سر این زندگی مونده. تمام زن هایی که باهاشون در ارتباط بئده رو میبرد خونه و زنش حق حرف زدن نداشته. حتی من رو هم برد خونه اش. میگفت باید بیای ببینی کلفت آینده ات کیه؟!
اما فراموش کردن تمام خوبیایی که در حقم کرد برام خیلی سخته
اما میخام فراموشش کنم. فرامووووووووووش

کاش از یک طریق قانونی و با مدرک رسواش کنی ..

به خانوادت جریانو بگو و حق قانونیتو از اون پسره عوضی نامرد بگیر. این جریانو بخواد پیش خودت نگه داری حال روحیت خراب میشه و اذیت میشی.

چرا همه شما فکر میکنید یه رابطه جنسی از شخصیت آدم کم میکنه؟!!! از وقار و شخصیت شما هیچ چیز کم نشده . همینکه حداقل خودتون اینو قبول کنید خیلی خوبه. مجبور نیستید با آدمی که شعور نداره درکتون نمیکنه زندگی کنید. شما هیچ کار اشتباهی انجام ندادید یک سری اتفاق ها تو زندگی برای رشد انسان هاست. وگرنه خدا قدرت انتخاب به ما نمیداد.

سلام.انگار که داستان زندگی منو تعریف کردی منم ۲۳ سالمه فوق میخونم و دوس پسرم نزیک ۴۰ سالشه خونوادشم میدونن.اونم منو خیلی ازیت کرد بارها خیانت و … انگاا ر منو به عنوان ی دختر خوب نگه داشته بود و به بقیه کاراش میرسید منم بکارت مو از دست دادم خوشگلم ولی با وجودموقییت عالی هیچوقت خیانت نکردم…فقط چون دوسش دارم موندم ولی الان میخوام این رابطه رو بد ۶سال تموم کنم …کاش زودتر اینکارو میکردم

با سلام و درود فراوان
ببینید مرد ۳۶ ساله از تایپ کردن تون معلومه اون ادم با شما بازی کرد دخترها وقتی توی سن ۱۶ تا ۲۰ هستند از نظر احساسات خیلی حساس و ضعیف هستند.از دیده خودم بگم این یه نوع غریزه هست توی وجود دختر خانوم ها و باید با ماردها شون به جای اینکه رابطه مادر با دختر داشته باشند یه دوستی محکم بین شون باشه خوب این هم طبیعی هست که دخترها مرد زندگی شون رو از نظر سن بزرگتر یا هم سن میگیرنند
شما الان چوب رابطه پنهانی خودتون رو میخورید اون ادم فقط یه بازیگر خوبی بود تا شما رو به دست بیاره شما فکر اینو نکردین که یک مرد ۳۶ ساله
چقدر تجربه داره و یه ادم ۳۶ ساله چرا باید یه رابطه پنهانی با یه دختر ۲۳ سال رو داشته باشه!!اصلا مردی که وقتی دختر خانومی محرم ش نشه خانوم یا زن زندگی ش نشه بهش دست نمیزه نمیدونم شما عشق توی چی میبینید یا اینکه یه مردی در گوش شما صداشو نازک کنه چهار تا جک توی خالی بگه بیشتر دخترخانوم های ایرانی از همین رابطه ها زندگی شون تباه شد حتی اگه ازدواج کنند.این رو جامعه و طلاق دادگاه ها ثابت کرده
مخصوصا دنیای مجازی مثل فیس بوک یا اینستاگرام یا لاین یا چت و…. من با هیچ کدوم اینها مخالف نیستم ولی توی خانواده ها و جامعه فرهنگ سازی نمیشه هم جامعه و خانواده تنها راهی که بلدنند خشونت یا زور هست که بدتر هم میشه این رو هم جامعه ثابت کرده
شما باید این رابطه رو تمام کنید بدبختی اینجاست که دختری اگه باکره بودنش رو از دست بده دیگه جامعه ما اون رو خوب نمیبینه

{دختر خانوم های عزیز پسری که دختری رو بخواد هیچ وقت یه رابطه پنهانی و طولانی رو با شما شروع نمیکنه یا از خانواده ها تون پنهان نمیکنه}چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

واقعل
ا ممنونم حرف شما رو من تاثیر زیاد داشت و منو از ی باتلاق عمیق نجات داد با تلاقی ک اگ تا تهش میرفتم و چیزی نمونده بود ک ب تهش برسم باعث میشد از خونوادم جدا شم و برم پیش پسری ک مطمعنا منو فقط واس یک شب میخواست با وجود زیبایی من بازهم مطمعنا اون بعد دو سال دوستی منو برای یک شب میخواست خیانت های زیادذی ازش دیدم اما بخشیدمش ولی وقتی گفتم موضوع رو ب خانواده ها بگیم بحثو عوض کرد و ار من خواست من موضوع رو ب خونوادم بگم و ازشون جدا شم برم پیش اون پسر (در صورتی ک خونواده اون خبر نداشتن از من)و مطمعنم فقط برای یک شب منو میخواست و برای یک شب همه چیمو از دست میدادم
بازم سپاس شما منو نجات دادین و باعث ب وجود نیومدن این اتفاقات تلخ شدید اجرتون با سیدالشهدا یا علی

سلام من ۱۹ سالمه باتوجه به سختی هایی که توزندگیم کشیدم ولی از تلاشم دس برنداشتم خداروشکررتبه۲۶آوردم والان داروسازی میخونم دخترخانوم جامعه ماپرشده ازیه سری وحشی که فقط دنباله هوس هستن اون مردی که شمامیگین یه حیونه که پایه غلطی که کرده نمیمونه به نظرمن شماباید این مسّله روباخانوادتون مطرح کنین تااز مراطب قانونی اون حیون به سزای کارش برسه اگرشفاف نگاه کنیم شما هم اشتباهه بزرگی مرتکب شدین به خاطره اینه میگن رابطه بین دختروپسراشتباهه ارزششو داشت؟ فقط خدا میتونه کمکتون کنه خدا به خانوادت صبر بده ببخش حرفام تلخ بود ولی باید قبولش کنی اون حیون بود حیون مطمعن باش به سزای کارش میرسه

سلام ح… هستم من هم دقیقا تو همچین رابطه ای هستم که ۵ ساله میگذره ازش بکارته دوست دخترمم من ازش گرفتم اوایل هیچ وقت فکر نیکردم که بتونه بذاره بره چون دیگه دختر نیست ولی انقدر راحت گذاشت رفت .انقد دنبللش م که انگار من من دست دادم

سلام. بسیار بسیار جای تأسف است که هم رابطه ای غلط را در غیر مسیر ازدواج آغاز کردید و اکنون دست به گریبان عواقب روحی و روانی آن هستید.

به نظر من شما حتما دختر زیبایی هستی که اون آقا با مکر خواسته شما رو به دست بیاره. اگر برای اون آقا یه روزی جذابیت داشتی مسلما برای مردان دیگری هم میتونی جذابیت داشته باشی.
خیلی از مردها برای اینکه دختران زیبا رو تصاحب کنن با پیشنهاد کذب ازدواج میان جلو و اون دختر خانم رو جذب خودشون میکنن.
همونطور که اون دوستمون اشاره کرد، اتفاقی که بین شما و اون آقا افتاده چیزیه بین شما و خدای خودت. هیچکس حق قضاوت در باره شما رو نداره چه بسا هر کسی ممکنه فریب بخوره … هر چند بهتر بود که این اتفاق نمی افتاد ولی فکر به گذشته هیچ چیزی رو عوض نمیکنه. از اونجا که اشاره کردید خواهر شما داره به شما سرکوفت میزنه بهتره به هیچ عنوان این مسئله رو با اون در میان نگذارید. فقط سعی کنید که اون آقا را به هر وضعی هست فراموش کنید چون این وابستگی حتی اگر منجر به ازدواج شما دو نفر هم میشد باعث جدایی شما میشد. سعی کنید اینبار فرد مورد نظرتون را عاقلانه تر انتخاب کنید و فریب آقایون اینچنینی رو نخورید. مهم اینه که از حالا به بعد بهتر انتخاب کنید نگاه به گذشته فقط باید درس عبرت باشه وگرنه حسرت هیچ چیزی رو حل نمیکنه. فراموش نکنید ازدواج اول و آخر همه زندگی نیست. از زندگی تون لذت ببرید چه بسا افراد کهنسالی هستند که حسرت حتی یک لحظه جوونی شما را دارند. خدا به شما خیلی نعمت داده بهش نزدیکتر بشید و ازش کمک بخواید خدا همه بنده هاش رو کمک میکنه مطمئن باشید.

سلام دوست عزیز .. شما سال ۹۲ این پیام رو داده اید .. من الان که ۹۵ هست مشکل شما رو خوندم ..
و ارسالهای کارشناس و دوستان رو هم خوندم .
لطفا به ما بگو برای مشکلت چی کار کردی؟ آیا تونستی راه حلی پیدا کنی؟
من مثل خواهرت نگرانتم .
درسته نمی شناسمت ولی درکت کردم .
خواهش می کنم اگه پیام منو دیدی جواب بده .
برات دعا می کنم به آرامش و رضایت برسی .

ب نظر من بزار فقط ی اسم وارد شناسنامت بشه ک ابروت نره بعد جدا بشو

دختر خوب نمیدونم الان در چه وضعی هستی و آیا الان که دارم بهت جواب میدم زندگیت چجوری شده خب از موقع طرح سوال شما دو سال میگذره.باز ما جواب میدیم تا اگه کسی تو موقعیت شما باشه از جوابهامون به اختیار خودش استفاده بکنه.حالا اینکه خدا از گناهت میگذره یا نه .چیزیه که فقط بین تو و خداست.ما نمیتونیم کسیو قضاوت کنیم.دختر خوب وقتی طرف تو رو نمیخواد و برات سرده چرا عاشقشی؟البته میدونم عشق دست خود ادم نیس (شدتش)ولی میشه کنترلش کرد.یادت باشه زندگی بحث دو ماه سه ماه نیس که.قراره یه عمر مثلا ۶۰ سال باهم زندگی کنین وقتی تو رو نمیخواد چه کاریه؟اگه دوست داشت باز یه چی وقتی نمیخوادت چرا عشقتو فدای این ادم میکنی؟از بکارتتم نگران نباش میتونی بری دکتر و برات ترمیم کنن.حالا کاریه که شده ولی ازین به بعد عفت پیشه کن.دختر ارزشش خیلی بیشتره.اون طرف شما هم واقعا ادم زندگی نبوده چون اگه دوست میداشت هیچ وقت حاضر نمیشد قبل از عقد بکارتتو ازت بگیره.ولش کن خدا بزرگه برئو دنبال زندگیت.روزی رو به یاد بیار که باهاش ازدواج کردی و حالا میخوای با یه بچه ازش جدا شی که به مراتب معایب این رویداد بیشتر از النه .پس تا اتفاق برات نیفتاده پیشگیری کن

با سلام
شما دختر ها نباید غول این پسرا رو بخورین شما باید واسه چند دقیقه احساسات رو ول کنید چون چیزی که از روی احساس باشه به درد لایه جرز دیوار می خوره ببینید اونایی که انجوری بودن الان توی جوبان شماهنوز اول کاری میتونی نفس خودتو نگه داری و به این فکر کن که یه عمر خوار خوبه یا چیزی که همه قبول دارن اون پسر رو ول کنید و به کارای گناه وصل نشین . التماس دعا

سلام خواهر عزیزم . شما با توجه به این که بیش حد به هم نزدیک بودین و دختر بودنتون رو از دست دادین سعی کنید باهاشون ازدواج کنید . و بعد اکه اصلاح نشدن ازشون طلاق بگیرین اینجوری هم ابروی خانوادگی و عزت و شرفتون حفظ میشه و اگر هم نتونستید ازدواج کنید فرصت دوباره ازدواج کردن بایه خانواده مذهبی و خوب رو که هم کف شما باه رو پیدا میکنید .

سلام
در ابتدا شما خودتونو توجیح کنید پیرو چه آیینی هستید روش زندگیتون چیه؟!
مثلا من مسلمان هستم! نباید وقتی با یک نامحرم رابطه دارم از خط قرمزها رد شم! راه ارتباطمم مشخصه؛ ازدواج! اگه در غیر اینصورت باشه رابطه به نفعم نیست و این وسط من حیف میشم. شما هم به نحوی قسمتی از جسم و روحتون حیف شده. به نظرم توبه کنید – مخفیانه خودتونو با عمل جراحی معالجه کنید و یه زندگی جدید شروع کنید به پاکیه کودکی! تو تنها نیستی خواهر من خدا رو داری

دوست عزیز مگه ایشون مریضه ک خودشو معالجه کنه؟!یعنی نبود پرده نقص عضو حساب میشه؟اگه هم عمل کنه خب به خودش و بقیه دروغ گفته ک بدتره!
بنظر من همین پشیمونی و اینکه انجام نده کافیه!دگه این بازیا لازم نیس

سلام خانم عزیز من مشگل شما رو مطالعه کردم شما گناهی بس بزرگ مرتکب شدی ولی بزرگتر از این کناه اینه که از رحمت خدا ناامید بشی یا بخوای خدای نکرده به گناهت برگردی تاالان حسابی دنیا و اخرتت رو خراب کردی پس به عنوان یک خواهر ازت خواهش میکنم به خودت بیای و به خودت رحم کنی و خودت رو ارین منجلاب فساد و تباهی بیرون بکشی تا خدا هم بهت رحم و کمک کنه هر چه سریع تر با توبه و استغفار خودت رو پاک کن و اخرتت رو نجات بده چون هیچ کس از اینده و اینکه حتی تا یک ساعت دیکه زنده هست یا نه خبر نداره اون مرد نا پاک رو هم همچون زباله ای بدبو از زندگیت خارج کن ایاکسی میتواند یک شی زیبا و متعفن رو دوست بدارد ؟؟؟؟؟؟؟؟پس مطمین باش علاقه ات فقط تا قبل ازدواج هست وقتی بعد ازدواج بوی تعفن اون فرد رو حس کنی حتی نمیتونی یک لحظه تحملش کنی هر چقدرم اون فرد خوش تیپ یا دلربا باشه در ارتباط با مسیله ی بکارتت هم به یک مددکار یا مشاور که تو خود دادگستری ها معمولا هست مراجعه کن و محرمانه و بدون اینکه ابروریزی بشه از این مرد به جرم سواستفاده از احساست و اسیبی که بهت زده حتما شکایت کن بابت ازبین بردن بکارتت جریمه ی نقدی میشه که پولش رو به خودت پرداخت میکنن همچنین درس عبرتی میشه براش تا دیکه با عواطف دختران جاهل بازی نکنه در مورد ازدواجت با فرد دیگه هم مطمین باش اگه واقعا راه توبه و بازگشت از گناه رو بیش بگیری خدا حتما کمکت میکنه ان شالله و فرد پاک و معتقدی رو سرراهت میگزاره که حتی به خودش اجازه نمیده تو فکرش بهت تهمت بزنه هرگر راه دروغ یا فریب رو بیش نگیر که این هم شبیه زنا همان راه شیطان رجیم هست که نابودی دنیا و اخرت در پایان ان هست مگه هر دختری که شب زفاف باکره نباشه معنیش اینه که زنا کرده؟؟؟؟شاید عقد موقت کسی بوده شاید تو بجکی مورد تجاوز قرار گرفته شاید تو حادثه بکارتش از بین رفته شایدم مادر زادبکارت نداره یا بکارتش حلقوی هست که تا زایمان نکنه از بین نمیره ادم اگه پاک وموومن باشه هرگز تا مگمین نباشه درباره ی کسی بد فکر نمیکنه هرگز بیش کسی جز خدا به گناهت اعتراف نکن نه همسز ایندت نه هیج کس دیکه ولی هرگز هم به همسر ایندت دروغ نگو که باکره هستی و با کسی دوست نبودی درباره سکوت کن یا ابزاز عدم تمایل کن در این باره صحبت کنی به خدا توکل کن و ارش بخواه که خودش کسی رو سرراهت بگزاره که شخصیت الانت براش مهم باشه تا نامه ی سلامت برده ی بکارتت په بسیار زنانی که شب زفاف باکره بودن ولی بعد ازدواج منحرف شدن و خیانت کردن ازین به بعدم به هیج کس وابسته نشو حتی پدر و مادر یا فرزند احتمالی ایندت وابستگی فقظ مال خداست اکر انسان پاک و مومنی پیدا کردی که احساس کردی میتونه یااین شرایطی که داری خوشبختت کنه فقط بهش دلبسته شو نه وابسته و با همه ی وجود سعی کن براش همسر خوب و مهربانی باشی در ضمن برای اینکه خطبه ی عقدتون صحیح باشه و بین شما و همسر ایندت محرمیت ایجاد بشه قبل عقد به عاقد بگو که دوشیزه خطابت نکنه همون خانم خطلبت کنه تا عقد صحیح و برقرار باشه ان شالله برات ارزوی موفقیت و خوشبختی و تولدی دوباره دارم

بمیرم برات ابجی اشکال نداره برو یواشکی عمل کن تا بکارتت برگرده نباید اعتماد میکردی و سادگی به خرج دادی
اون لیاقت عشق صادقانتو نداره

salam dokhtari hastam 15 sale yek sale ba pesari 18 sale rabete daram ama khanevadehamun kamelan motefavetan be in khater madaram mokhalef ast baham beham zadim ama sms dad k na dge sms midam na zang mizanam ama mle man bash ta chand sale dg biam khastegari komakam konid chi kar konam?‎ dar zemn alaghe shadidi behesh daram i .‎

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم که ازدواج یک اتفاق بسیار مهم در زندگی انسان است و هر گونه انتخاب احساسی و از روی علاقه های آنی و زود گذر باعث انحراف از مسیر انتخاب معقولانه و منطقی خواهد شد متأسفانه شما قبل از اینکه وضعیت خانواده خودتان را از نظر رضایت و حساسیت های فرهنگی بررسی کنید شروع به سرمایه گذاری روانی و به وجود آمدن علاقه به طرف مقابلتان کرده اید و بعد از اینکه به صورت کامل وابسته شده اید الان دچار تعارض و سردگمی بین دل خودتان و رضایت والدین شده اید . حتی به ندای منطقی و هشدار دهنده عقلتان که به شما فریاد می زند که شما با طرف مقابلتان از نظر شخصیتی و فرهنگی و خانوادگی متفاوت هستید را هم به دلیل این وابستگی گوش نمی دهید. قطعا یک فرد ۱۸ ساله در اوج بی ثباتی هیجانی و مانند رودی است که جزر و مد فراوانی دارد و ممکن است بعد از گذشت مدتی گرایش به فردی دیگری پیدا کند و خواهان کسی دیگر باشد قطعا یک نوجوان تا سن ۲۳ سالگی ممکن است ثبات و پایداری احساسی و هیجانی را نداشته باشد از طرفی مشکل شما آمدن یا نیامدن ایشان نیست بلکه عدم رضایت والدین به دلیل تفاوت های فرهنگی است که این عدم رضایت منطقی است که با آمدن ایشان در سال های آینده این تفاوت ها برطرف نخواهد شد از طرفی انسان ها هر چه که پا به سنین بالاتری می گذارند تغییرات شناختی به نفع عقل و منطق دارند و مشخص نیست بعد از گذشت چند سال ایشان همان احساسی را به شما داشته باشد که الان دارد و نکته دیگر بسیار از افرادی که قبل از ازدواج با شریک زندگیشان دوست بوده اند غیر از اینکه اختلافات و تفاوت های فردی ، شخصیتی و خانوادگی بعد از گذشت مدتی آشکار شده و دچار ناسازگاری می شوند، از طرفی دیگر دچار شک و بدبینی و نگرانی نسبت به تعهد قبل و بعد از ازدواج توسط شریکشان هستند و گاهی این احساسات منفی در قالب رفتارهای آزاردهنده نسبت به همسرشان آشکار می شود پس شما با یک درونگری باید به سرعت از این وابستگی خلاص شوید موفق باشید.

خیلی متاسفم برای نامردهایی که وجدان ندارن وبخاطرشهوت خودشون دختر ساده ایی رونابود میکنن برید واز لحاظ قانونی ازش شکایت کنید

من ۵ سال به پای مردی موندم، هر روز و هر ساعت میگفت تو رو دوست دارم، اما نمی تونست تصمیم بگیره، دندونپزشک بود مرد عاقل و پخته ای بود و همین من بیشتر جذب میکرد، رئیس دانشکده شد، گفت صبر کن عشقم، رفت مسافرت و امروز که برگشت گفت عشقم من نمی تونم ازدواج کنم نمی تونم متعهد بشم و آزادیم از دست بدم…. من هیچی نگفتم
واقعا افسرده و غمگینم، نمی دونم چطوری از این علاقه احمقانه رها بشم

با سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم ازدواج یکی از اتفاقات مهم زندگی ماست و بسیار اهمیت دارد معمولا در یک فضای سالم و استاندارد انتخاب دختری که از عزت نفس، خودارزشمندی بالایی برخوردار است و نیازها و کمبود های عاطفی محیط زندگی خود را در سطح بالایی مدیریت می کند در دام وابستگی نسبت به فردی که امروز و فردا می کند نمی افتد قطعا کسی در زندگی خود هدفی دنبال می کند حداقل فرصتی که برای تصمیم به ازدواج دارد یک ماه است در این یک ماه با تحقیقات دقیق ، گرفتن مشاوره پیش از ازدواج و بررسی تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی نظر قاطع خودش را مطرح می کند . اما کسی که در زندگی دچار تردید و وسواس است و یا قصد استفاده بدون دردسر و بدون تضمین را دارد ممکن است برای تخلیه هیجانات و احساسات خودخواهانه خود طرف مقابل را به قول معروف دست به سر کند . جای تعجب اینجاست که شما ۵ سال بهترین عمر و زندگی خود را روی فردی سرمایه گذاری کرده اید که هیچ اطمینانی نسبت به اقدام منطقی و رسمی به منظور خواستگاری رسمی ایشان نداشته اید.بی شک کسی که برای خود ارزش قایل است حتی به اصرار طرف مقابل بدون ضمانت منطقی وارد رابطه و گفت و گو نمی شود و در حال حاضر حتی اگر ازدواج هم صورت بگیرد به دلیل این گونه ارتباطات در کنار تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی احتمال بدبینی و شک نسبت به تعهد و وفاداری شما از طرف ایشان ممکن است صورت بگیرد. در یک وضعیت عادی که پسر به صورت رسمی فرآیند خواستگاری را انجام داده است یک سال دوره نامزدی بیشتر تجویز نمی شود چون احتمال ورود افکار پیشمانی و یا تردید کننده نسبت به ازدواج ممکن است برای پسر دردسر ساز باشد پس در وضعیت شما تکلیف مشخص است.در حال حاضر به نظر می رسد شما به دلیل وابستگی که مشخص نیست ریشه آن چیست دنبال آرامش گرفتن از طریق جواب مثبت شنیدن از طرف ایشان هستید و ایشان هم به دلیل ویژگی های شخصیتی(تردید و وسواس) ، اطمینان نسبت به اینکه شما را در چنگ خود دارد و غیر از ایشان شما به دلیل وابستگی نمی توانید خواستگار دیگری را پذیرش کنید و یا احساس یکنواختی به دلیل گذشت ۵ سال از این ارتباط و نبود مانع قانونی نسبت به جدا شدن از شما و به دلایل دیگر که ما از آن اطلاع نداریم قصد تشکیل زندگی هدف مند ، منطقی که به صورت رسمی بوده به نحوی که والدین و خویشاوندان ایشان و شما در جریان قرار بگیرند را ندارد و شما بعد از اینکه مطئمن شدید که ایشان قصد تشکیل زندگی رسمی و قانونی را ندارند راهکارهای ارائه شده در مطلب را عملیاتی نمائید.

با عرض سلام و آرزوی سلامتی برای شما
من پاسخ کاملتون رو مشاهده کردم. خودم هم مشکلاتی در رابطم دارم و خواهش می کنم راهنماییم کنید. من ۸ سال پیش با پسری آشنا شدم به طور تصادفی.. از آشنایان یکی از اقوامم بودند. من اهل دوستی نبودم و همیشه قصدم این بود ازدواجی معقول داشته باشم. این آقا پسر شماره همراهم رو از فامیلمون گرفت و تماسها بدون رضایت من تا مدتها ادامه داشت.. من از اول نه از ایشون خوشم اومد و نه راضی به دوستی بودم. ولی خیلی اصرار می کرد.. کار به جایی رسید که از هفته اول گفت اگه با من ازدواج نکی من خودم رو میکشم… غرق در مشکلات خانوادگیش بود و من تصمیم گرفتم مدتی تا رفع مشکلاتش کنارش باشم.. ولی به او گفتم که نه هرگز ازدواج میکنم و دلایلم رو هم واضح گفتم.. چون از لحاظ تیپ و ظاهر و وضعیت مالی ایده آل من نبود و نیست.شاید براتون عجیب باشه ولی من بخاطر دلسوزیم عمرمو گذاشتم.. الان ۸ سال گذشته.. ایشون با اصرار خودش و ملاقات پدرم خواستگاری اومد و حلقه نشون آوردن.. اما من توانایی بهم زدن این رابطه رو ندارم.. چون هم وابسته شدم و هم اون آقا دست از سرم بر نمی داره.. من به هر رفتار بدی و با هر لحنی گفتم دوسش ندارم ولی اصلا بیخیال نمیشه.. همش گریه میکنه..منم احساس بدی دارم نمی تونم عاشقش بشم یا دوسش داشته باشم.. چون معیار های منو نداره.. یه جوری رفتار میکنه که همش احساس میکنم خیلی آدم بدی هستم و ظلم کردم.. ولی در واقع من احسا می کنم بهم ظلم شده.. چی کار باید بکنم تا دست از سرم برداره یا بتونم دوسش داشته باشم؟

خواهر عزیز، ای کاش سنّ خود را هم می نوشتید. متأسفانه، اکثر روابط قبل از ازدواج در بهترین شکل خودش باعث مشکلاتی می شود که برای مدتی دو طرف را درگیر مینماید و انرژی و عمر باارزش انسان را به نوعی هدر می دهد. در اشکال بدتر نیز، منجر به اختلافات شدید بین اعضای خانواده یا همسران بعد از ازدواج و خدای ناکرده در نهایت به جدایی می انجامد. آرزوی ما این است که جوانان برومندی مثل شما کمتر و یا اصلا اسیر روابط اشتباه، عشق های بی هدف و بی ثمر نشوند. شما هم شاید اگر از ابتدا با منطق و عقلانیت تصمیم می گرفتید و عمل می کردید اکنون به این مرحله نمی رسیدید. اکنون که به گفته خودتان ۸ سال گذشته شاید نتوان خیلی چیزها را تغییر داد و شاید نشود به شرایط ایده آل رسید، ولی میتوان شرایط بهتری را رقم زد.
به نظر می رسد با توجه به این مدت طولانی (که برای خود یک عمر محسوب می شود) از آشنایی و رابطه و اظهار علاقه و تصمیم به ازدواج این آقا، اگر واقعا دلیل منطقی و مناسبی برای برهم زدن این پیوند ندارید، این کار را نکنید. اگر به این نتیجه رسیده باشید و این شناخت را پیدا کرده باشید که در کل این آقا برای تشکیل زندگی واقعا قابل اعتماد است، صلاح نیست که صرفا به خاطر قیافه ظاهری یا وضعیت مالی (اگر در حد متوسط یک فرد عادی باشد) این رابطه را برهم زنید و با کنار گذاشتن ۸-۹ سال از عمر ارزشمندتان، دوباره برای تشکیل زندگی مدتی را در کش و قوس آشنایی، تحقیق، آزمون و خطا و … با فرد دیگری باشید. موفق باشید.

گلم تضاد مشکل افرینه و زندگی با اینجور افراد بسیار سخته مخصوصا ک روحیه تنوع طلبی هم داشتن
خدا رو شکر کن زودتر خلاص شدی از حیوانات انسان نما..
همه چی مقام نیست سنت ک یکم بره بالاتر میفهمی حاضری طرفت مقامی نداشته باشه اما ماااال خوده خودت باشه

خیلی ممنونم منم شرایطی درست مثل سوال کننده دارم…خیلی راهنماییاتون کمک کرد مخصوصا موارد ۲.۳و۴…بازم ممنون…
کار خیلی سختیه…اما کاش خدا کمکم کنه واز پسش بربیام…مخصوصا ک ایشون هم کلاسیم بوده وهرروز جلو چشمامه…اگ واسه این مورد راه حلی بهم بدید ممنون میشم…

با سلام و تشکر
بسیار خرسندیم که راهکارهای مشاور در زندگی شما تأثیر مثبت و راهگشا داشته است خدمت شما عرض کنم در مورد فردی که شما هر روز با ایشان مواجه می شوید و خاطرات گذشته برایتان زنده می شود باید بگوییم که شما باید به طور کلی نسبت به آسیب ها این وابستگی آگاهی کاملی داشته باشید و حتی هنگام مواجه شدن با این آقا لیستی مشکلات و آسیب هایی که بر شما تحمیل شده را هم از کیفتان دربیاورید و بلافاصله مشغول مطالعه شوید قطعا نتیجه مثبتی این رفتارتان در پی خواهد داشت سعی کنید حتی المقدور در مکانی قرار بگیرید که ایشان در دید شما قرار نگیرند و هنگام پیام ذهنی نسبت به جست وجوی ایشان در کلاس و آگاهی از حضور یا عدم حضور ایشان سعی کنید به این پیام پاسخ ندهید و مشغول کار دیگری شوید موفق باشید.

من دختري ۱۶ ساله ام كه حتي قبل از سن بلوغ در سن۷-۸ سالگي خود ارضايي مي كردم بدون انكه ازكسي ياد گرفته باشم يا بشنوم اما الان اين كار ترك كرده ام ايا عوارض ان تا ابد بامن است . در ضمن من تا چند وقت پيش هم نمي دانستم پس از اين كار با يد غسل كنم ايا نماز هايم باطل است

با سلام و تشکر
خوشحالیم که این عادت را ترک کرده اید خدمت شما عرض کنم کنجکاوی های افراد در دوران کودکی ممکن است در صورت تداوم به خودارضایی کشیده شود و در مواردی فرد از کسی یاد نمیگیرد. نکته دیگر اینکه تمام عوارض به تدریج با کنار گذاشتن خودارضایی از بین خواهد رفت.

آن مقدار از نمازهایى را كه یقین دارید بدون غسل خوانده اید باید قضا نمایید. در مورد روزه ها، چون جاهل به حكم و موضوع بوده اید ، روزه هایى كه بدون غسل گرفته اید صحیح است و احتیاجى به قضا ندارد.[۱]

۱. توضیح المسائل مراجع، ج ۱، مسئلة‌۱۶۵۹ و ذیل آن. و آیت الله مكارم استفتاات جدید ج ۲ س ۳۰۶.

سلام….
من تازه شدم ۱۷ ساله….ويه عشق بي حاصل داره عذابم ميده…عشقي عظيم به يه دختر
بذاريد از اولش بگم..
سال اول دبيرستان كم كم باهاش آشنا شدم از همون اول برام خاص بود..خيلي خاص…دوسش داشتم خيليييييييييييييييي زياد…اما سعي ميكردم به روش نيارم..
هرروز بهش فك ميكردم هر شب…تمام دنيام شده بود…وقتي بغلم ميكرد يه احساس خيلي خوبي داشتم يه آرامش….
حس ميكردم اونم دوسم داره.باهم صميميتر شديم پيشم كه مينشست خيلي ذوق ميكردم….
همه ي دنيام شده بود هر ثثانيه بهش فك ميكردم…اسمش قلبم رو ميلرزوند….
روز به روز بيشتر شد.
خدا ميدونه تابستون رو چطور گذروندم به اميد دوباره با اون بودن..
تو دوم دبيرستان اون پيشه من ننشست انگار اصلا منو نميبينه..خيلي عذاب ميكشيدم وقتي با يكي ديگه حرف ميزد……آخه عشقم بود….البته دو سه باري اتفاقي بغلش كردم……
اون با يه دختره صميمي شد ….۲۴ ساعته تو بغل هم….همون دختره با من هم دوس بود و همش ازحرفهايي كه عشقم به اون ميگفت به من ميگفت…
عاشقتم…خيلي دوست دارم من خيلي وابستت شدم و دنيامي و از اين حرفا……….
من فقط عذاب ميكشدم از عشقي كه عشقم نسبت به اون داشت……
عشقم حتي ديگه نميذاشت من بهش دست بزنم….دلمو ميشكوند به ظرز وحشتناكي……..
خلاصـــــــــــه……..
تير ماه ازش پرسيدم چرا اينقدر اذيتم كردي…..ميگفت از رو لجبازي بوده من تورو دوس داشتم و تو تنهاترين حسم بودي و من تظاهر ميكردم كه اونو دوس دارم تا به تو حرص بدم چون دوستت داشتم و از اين جور حرفا….
حالا موندم چيكار كنم حرفاشو باور كنم يا نه……و از طرفي ديگر جون ميدونم اين عشق هيچ عاقبتي نداره چون هردو دختريم(ولي من واقعا عاشقشم…با همهي وجودم دوسش دارم.)ديگه ميخوام فراموشش كنم…………
اما نميتونم صبح چشمامو كه باز ميكنم مياد تو ذهنم تا شب موقعي كه چشمامو ميبندم……….
هرلحظه دلم تنگشه……..از دلتنگيش گريه ميكنم….روزي دوساعت گريه ميكنم براش….
سعي كردم رابطمو باهاش كاملا قطع كنم………….
سعي ميكنم بهش فك نكنم اما ۲۴ ساعته تو فكرمه…
۲ ساله كه عاشقشم….دوساله كه شده دنيام….خيلي عذاب كشيدمو گريه كردم به خاطرش…..هركاري ميكنم از ذهنم نميره.

تورخدا ميشه كمكم كنيد؟؟
چطور بايد از اين عشق بي حاصل راحت شم………..

با سلام به شما پرسشگر عزیز!
حقیقت این است که تا انسان خودش از خطرات یک کار افراطی آگاه نباشد و آن کار را به صلاح خود بداند نمی توان او را از آن کار منصرف نمود.پس ابتدا لازم است شما مطالبی را که ارائه می شود در اختیار فرد مذکور بگذارید تا به یکسری واقعیات پی ببرد و بعد در قدم بعدی خود تصمیم بر ترک اینگونه روابط افراطی بگیرد.
قبل از ارائه راهکارها باید اصل مسأله را ریشه یابی کنیم و علل اینگونه رفتارها را کشف کنیم و سپس حد و حدود آن را با توجه به مسائل شرعی و یافته های روان شناختی مشخص کنیم. بدون تردید انسان دارای یک سلسله نیازهای مادی و غیرمادی است و رشد و کمال او نیز در گرو ارضای صحیح و به موقع این نیازهاست.
یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. انسان از بدو تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود و الا دچار مشکل می شود. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. در دوره نوزادی از طریق والدین به خصوص مادر با بوسیدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه های محبت آمیز مادر به او و با چسباندن او به خود نیاز کودک ارضا می شود. در این دوره تأمین نیازهای عاطفی کودک به اندازه نیازهای فیزیولوژیکی مانند آب و غذا و پوشاک برای رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکی تأمین این نیاز توسط اعضای خانواده و همه کسانی که به نحوی با کودک ارتباط دارند تأمین می شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اگر این نیازها از همان اول به طور صحیح و به موقع تأمین شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگی ایمن پیدا می کند و الا وابستگی ناایمن و مرضی در او شکل می گیرد یعنی در عین حال که به دیگران وابسته است ولی احساس امنیت کافی نیز نمی کند و مستعد انواع اختلالات روانی مانند بیماری های اضطرابی، افسردگی و… می شود و دیر یا زود به دامن یکی از این بیماری های روانی فرو می غلتند.

گفتنی است اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوستداشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.

روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند. این كنشهای متقابل با دوستان باعث می شود كه آنها احساسات و عقاید یكدیگر را هر چه بیشتر درك كنند و در برابر آن حساس باشند.[۱]
مرحله اجرائی، مرحله ای است كه جوان می خواهد بهترین و ارزشمند ترین چیزی كه دارد به دوست صمیمی خود هدیه كند و این یكی از ویژگی های مهم این مرحله است كه اریكسون یكی از روانشناسان غرب، آن را مرحله صمیمت نام گذاری كرده است. جوان تمام هم و غم اش و فكر و اندیشه اش ، دوستی است كه برای او ارزش و اهمیت قائل است به همین جهت است كه روابط دوستانه اش بسیار زیاد است. بنابراین چنین حالتی در این دوران چندان غیرطبیعی نیست.
لازم به ذکر است جوانانی که از روحیه عاطفی بیشتری برخوردارند و اجتماعی تر و خونگرم هستند تحت تأثیر احساسات و عواطف دیگران بیشتر واقع می شوند.

علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد، بلكه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانه‏روى است و زیاده‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است. علاوه بر این كه افراط در این گونه دوستى‏ها گاهى اثر عكس مى‏گذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مى‏گراید. زیرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زیادتان مى‏گردد و ممكن است او نتواند در حدّ توقّعتان شما را راضى نماید.

علت دیگر دوستی های افراطی نیاز جنسی است که هم پایه های زیستی دارد و هم جنبه روانی، لذا میل به جنس مخالف شدت پیدا می کند و گاهی اوقات نیز به دلایل گوناگونی ممکن است در قالب همجنس خواهی ظاهر شود. بنابراین علت این وابستگی ها در واقع نیازهایی است که انسان دارد اما سؤال اینجاست که اگر علت آنها نیازهای واقعی زیستی و روان شناختی است چرا تبدیل به اختلال رفتاری و انحراف می شود؟ علل این انحرافات رفتاری بسیار زیاد است و هر فردی ممکن است به دلایل خاصی دچار این انحرافات شود.

گاهی خانواده ها وظیفه خود را به دلیل عدم آگاهی یا اهمال کاری درست انجام نداده اند، گاهی اوقات دوستان ناباب، گاهی رسانه های جمعی و تبلیغات فرهنگی و الگوسازی های غلط، تقلیدهای کورکورانه، بالا رفتن سن ازدواج، اختلاط دختر و پسر در دانشگاه ها، نداشتن الگوهای مطلوب، جهل و ناآگاهی از پیامد انحرافات رفتاری، افراط و تفریط ها، ضعف ایمان و بی توجهی به آموزه های دینی، کم رنگ شدن ارزش های اخلاقی و معنوی و ده ها عامل دیگر می توان برشمرد که می توانند علل این مشکلات رفتاری بین نوجوانان و جوانان باشند. اما از نظر شرعی حکم این وابستگی ها چیست و حد و حدود آن چه مقدار است؟
از نظر شرعی دوستی با جنس موافق و محبت ورزیدن به یکدیگر اشکالی ندارد اما اگر تبدیل به لذات شهوی و جنسی شود در هر مرتبه ای که باشد اعم از نگاه کردن، بوسیدن و تماس بدنی، همه حرام است و باید به جوانان تذکر داده شود تا حدود شرعی را در اینگونه ارتباطات دوستانه مراعات کنند و برای پیشگیری باید قبل از این که اینگونه وابستگی ها به انحراف جنسی و رفتاری تبدیل شود نکات زیر را رعایت نمود:

– از نگاه های تند و خیره شدن به اندام یکدیگر خودداری گردد زیرا همجنس بودن مجوزی برای نگاه های شهوت آلود نیست.
– در محیط هایی كه با هم هستند حتی الامکان باید از پوشش مناسب استفاده کرد و از نیمه عریان شدن در مقابل دیگران اجتناب کرد.
– اجتناب از خوابیدن کنار هم و زیر یک پتو.
– اجتناب از گفتگوها درباره مسائل جنسی.
همچنین تذکر این نکته ضروری است که افراط در اینگونه وابستگی ها به زندگی آینده آنها به صورت جدی آسیب می رساند زیرا با هزینه کردن عواطف بیش از حد معمول با دوستان، باعث می شود در آینده نتوانند روابط عاطفی وجنسی مطلوبی با همسر خود داشته باشند زیرا هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است و همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد.
یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند.همیشه موفق باشید!

۱. ر.ك ماسن و دیگران، رشد و شخصیت كودك، ص ۵۰۶.

راه حل شما خانوداده شما هست هیچ کس جز خانواده نمیتونه به شما کمک کنه

خيلي خيلي ممنونم از پاسختون……اما من تو خانواده هيــــــــــچ كمبود محبتي نداشتم…….. با خانواده خيلي زياد صميمي هستيم نميدونم چطور شده كه عاشقه اين دختره شدم…..

من دختره تقريبا با خدايي هستم….
ميدونم كه از لحاظ شرعي هم مشكل داره….حتي وقتي ازكنارمم ميگذشت بهم آرامش ميداد….وجودم ميلرزد وقتي……….

منم ميخوام از ذهنم و روانم بيرونش كنم…..حتي مدرسمم عوض كردم كه نبينمش چون بهم اس ميزد سيمكارتمم عوض كردم….

ولي هنوزم همينجوري خيلي زياد دوسش دارم

منم ميخوام از وابستگيش بيام بيرون ولي درواقع نميتونم….تو ذهنم بهش فك ميكنم و تمام فكروذكرم شده……
تمام سعيمو ميكنم ولي نميشه….
ميگن با گذشت زمان حل ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چه مدت مثلا؟؟؟؟؟
خودمم خسته شدم از اين وضع………اگه اينجوري پيش بره من كناره همسرمم ياده اين ميافتم……….نميخوااااااام عاشقش باشم…ميخوام برا خودم زندگي كنم نه اون!!!!

باعرض سلام مجدد
خود را دست و پا بسته فرض نکنید و سعی کنید ، راهکارهای داده شده حداقل یک ماه انجام دهید . خیلی نگران احساسات خودتان در کنار همسرتان نباشید زیرا هر چه نگران باشید احساسات و افکار جنبی وسواس گونه پیدا می کنند با خود بگویید مهم نیست که من در کنار همسرم چگونه احساسی دارم مهم این است در رفتار و برنامه ها و کارهایم نشان می دهم همسرم را دوست دارم خیلی به احساسات خودتان در این موضوع(وابستگی) بها ندهید و سعی کنید با مدیریت فکر و ذهن و گذشت زمان این احساسات را به بوته فراموشی بسپارید مطمئن باشید اگر به این مطلب برسید که این احساسات منطقی نیستند در کنار همسری که منطقی انتخاب کرده اید خوشبخت خواهید بود موفق باشید

سلام من یک مدت کوتاهیه که حس عشقی نسبت به معلم مدرسمون دارم.اما هیچ کس از این موضوع خبر نداره…….نبایدم داشته باشه….هم سن پدرمه و یه دختر همسن خودم داره…واقعا نمیدونم این چیه؟عشقه به معلمه؟اخه من فقط دوس دارم خودمو جلوش شاگرده زرنگی نشون بدم یعنی شاگرد زرنگم ولی یه جورایی سر این کلاس بیشتره غیراز این به هیچ چیز دیگش فکر نمیکنم..میترسم کسی بفهمه و ابروم بره.میشه بهم کمک کنید و بگید چیکار کنم اخه هرروز میبینمش.

باعرض سلام و تشکر
به نظر می رسد احساسات شما یک نوع وسواس فکری است که ریشه در اضطراب و نگرانی های گذشته دارد و شما فکری می کنید که نکنه واقعی باشد و با خود می گویید که اگر کسی متوجه شود شما را آدم پست و بدکار و مریض می پندارد در حالی که شما رفتار عادی دارید و در ظاهر شما تحت تأثیر ذهن و افکار نیست بنابراین راهکار های زیر را انجام دهید:
۱- سعی کنید با ورزش و تحرکات بدنی اضطراب و تنش را از بدن خود دور کنید.
۲- جلوی افکارتان را نگیرید و مقاومت نکنید و سعی کنید با افکارتان کنار بیایید و بگویید که ممکن است فرد عاشق علم و سواد معلمش بشود و این هیچ اشکالی ندارد.
۳- هنگام هجوم افکار وسواس گونه و نگران کننده سعی کنید با تغییر مکانی و یا تمرکز یابی و توجه گردانی از موضوع وسواس گونه به موضوع دیگر از ماندن و احساس درماندگی واجبار جلوگیری کنید همچنین با قطع ناگهانی افکار و فرمان بس کن به افکار می توانید از شر این افکار خلاص شوید . شمارش معکوس هنگام هجوم این افکار مثلا از ۵۴۶۸۷سه تا سه تا شمردن یکی از تکنیک های مدیریت فکر است که در بعضی موارد کاریی بالایی دارد.
۴- خود را دست و بسته فرض نکنید و به این افکار اهمیت ندهید و سعی کنید عمدا این افکار را به ذهن بیاورید و به آنها بخندید .
۵- انتظار نداشته باشید که به سرعت وضعیتتان عادی شود چون ممکن است با انجام دقیق این تکنیک ها ماه ها طول بکشد تا وضعیت افکار شما عادی شود
موفق باشید.

سلام منم دقیقا مشکل ایشون رو دارم از خانواده ی مذهبی هم هستم استاد من هم به گونه هست چون خیلی جوونه خیلیا دگ از هم کلاسی هام به اون احساس پیدا کردن و در عین حال دیدن احساسات دیگران نسبت به ایشون منو عذاب میده کلی راه کار امتحان کردم که خودم رو از این علاقه ای که میدونم عاقبت نداره خلاص کنم ولی متاسفانه موفق نشدم بزرگترین مشکل این جاست که ایشون هنوز هم استاد من هستن و من هنوز هم ایشون رو میبینم و در موقعیتی نیستم که بتونم از شاگرد بودنشون انصراف بدم از هر روشی استفاده کردم که علاقه ام از بین بره حتی میخواستم استاد با من بد رفتار شه که به این شکل ازشون متنفر شم بنابر این حسابی نسبت به ایشون رفتاری سردی نشون میدادم ولی این راه نه تنها فایده نداشته بلکه باعث شده ایشون توجهشون بیشتر سمت من جلب بشه به شکلی که حتی به چشم هم کلاسی هام اومده و میگن که استاد خیلی به من توجه میکنه خلاصه این که احساسی که خودم دارم و حرفای دوستام و تلاش استادم برای برقراری ارتباطی صمیمی تر باعث شده وابستگی من به ایشون بیشتر بشه در عین حال هم نمیتونم بهشون روی خوش نشون بدم چون که ممکنه همه حرفای دوستام و تصورات خودم توهم باشه و به این موضوع کاملا اگاهی دارم که به هیچ عنوان این علاقه برای من فایده نداره چون نه از لحاظ قیافه برای ایشون مناسبم نه از لحاظ مالی و در عین حال ایشون از یک شهر دگ هستن لطفا بهم بگین چجوری خودم رو از این علاقه خلاص کنم

با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی،
راهکارهای کلی ارائه شده ، همان است که در ابتدای پست این صفحه آمده است. لازم است آنها را به دقت اجرا کنید. اما اگر فکر میکنید یا امتحان کردید و فایده نداشت، قطعا مورد خاص نیاز به راهکارهای خاص تر دارد. لازمه آن هم داشتن اطلاعات خاص از شما و وضعیت مشکل شماست. مواردی مانند سن و سال شما و استاد شما، وضعیت خانوادگی، نوع کلاس و رشته تدریس ایشان، برخی خصوصیات شخصیتی ایشان و شما، دلیل عدم امکان تغییر استاد یا کلاس و بسیاری سوالات دیگر که در یک مشاوره مشخص می شود.
در صورت نیاز میتوانید با شماره ۰۹۶۴۰۰ تماس گرفته یا به سامانه پاسخگویی آن لاین www.‎09640.ir مراجعه نمایید.
موفق باشید.

من دختری هستم ۲۵ساله. دوران دانشجویی با پسری توی دانشگاه آشنا شدم ۱سال دوستی ما طول کشید توی اون یک سال که ما دانشجوی شهرستان بودیم من مادام خونشون میرفتم ولی دختر هستم.به علت یکسری مشکلات اون منو ترک کرد که هر دو مقصر بودیم ولی من نتونستم فراموشش کنم من هرروز به یادش بودم تا اینکه از سربازی برگشت و خواست منو ببینه،و بعد یک سال دوری به من پیشنهاد ازدواج داد.من پیش مشاوره رفتم و گفتن همه شرایطتو بگو که خونواده مذهبی و متعصبی داری و بعد این رابطه رو خونوادگی کن ولی وقتی بهش گفتم گفت صبرکن کار پیدا کنم بابامم برام خونه و ماشین بگیره منم دیدم حرفش منطقیه ولی غافل از اینکه اون فقط در ظاهر شرایط منو پذیرفته بود و من هروز عاشقتر از دیروز.این رو هم بهتون بگم که ما رابطمون عالی بود و رابطه جنسی توی دوستی دوبارمون نداشتیم.ولی حالا بعد ۱.۵سال که هم خونه داره هم ماشین و هم کار میگه دوستت دارم ولی از شرایط خونوادت بیزارم.خونواده خودش بسیار اپن مایند هستن.۱۵روزه فوق العاده سرد شده اصلن زنگ نمیزنه گاهیم زنگ میزنه منو امیدوار میکنه دوباره فردا میگه این رابطه رو تموم کنیم نمیتونم با خونوادت کنار بیام.تمام وجودم درده.احساس میکنم ذره ذره دارم ازبین میرم.

بسمه‌تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر حضرتعالی و تشكر از حسن اعتماد شما.
در رابطه با موضوع مذكور توجه داشته باشید كه تجربه بهترین معلم است، لذا از گذشته و تجربه خود در این زمینه درس بگیرید و خطاهای گذشته را تكرار نكنید.
تعامل پسر و دختر در صورتیكه در بستر زمان ادامه داشته باشد، خواه ناخواه، آسیبهای متعدد اخلاقی، اجتماعی و روانشناختی را به دنبال دارد.
در این میان با توجه به عاطفی بودن شخصیت بانوان، این دختر است كه رفته رفته وابسته می‌شود و آقایان كمتر تحت تاثیر این وابستگی قرار می‌گیرند.
با توجه به تجربیات بالینی، پسرانی كه پس از ورود به رابطه دوستی، به بهانه‌های مختلف از خواستگاری رسمی امتناع می‌كنند قابل اطمینان نیستند.
بنابراین راه منطقی این است كه یك دامنه زمانی محدود مثلا یكماه به ایشان فرصت دهید تا در خصوص خواستگاری و ازدواج با شما تصمیم نهایی را اتخاذ كنند در صورتیكه همچنان این بهانه و امتناع ادامه داشته باشد، به نفع شماست كه دور چنین ارتباط و خواسته‌ای خط قرمز بكشید! و هیچگاه منتظر ایشان نمانید. چرا كه در غیر اینصورت باید بدانید در بانكی ورشكسته سرمایه‌گذاری كرده‌اید كه آینده و آرامش شما را با مخاطره مواجه می‌سازد.
ادامه این ارتباط مانند ورود به یك دالان تو در تو است كه هرچقدر بیشتر در آن ورود
پیدا كند راه بازگشت برای شما دشوارتر خواهد بود.
در این مسیر از خدای متعال استعانت بجویید و مراقب وسوسه های شیطان باشید.
در پناه خدای متعال موفق باشید.

سلام،من ۷روزه از این رابطه ۳ساله بیرون اومدم.احساس معتادی رو دارم که سم داره ذره ذره از بدنش خارج میشه،حفره ای بزرگ درون مغزم وجودم قلبم خالی شده که خوشبختانه یادخدا داره توش خونه میکنه.ازتون ممنونم و خدارو شکر میکنم به این خاطر که راهنماهایی مثل شمارو کنار مردم قرار داده.التماس دعا:)

سلام ۱۴ سال دارم ۴ سال پیش از یه پسر تو فامیل خوشم اومد سال قبل باهم دوس شدیم ولی بعدش فهمیدم ک چقدر خانواده هامون باهم فرق داره .چند هفته جدا شدیم ولی دوباره بهم برگشتیم الانم ۶ ماه گذشته ک دوباره بهم زدیم دیگه نمیخوام دوس باشم .نمیخوام بهش فک کنم خواهش میکنم کمکم کنید

با سلام و تشکر
صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود. اما در مطلب ارائه شده، راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف و پاتولوژیک مطرح شده است امید است با پشتکار هر چه تمام تکنیک ها مذکور را عملیاتی کنید.

کاش مطالب من رو هم میخوندید و راهنمایی میکردید.هرروز میام سر میزنم.ممنون

با سلام و احترام
متاسفانه در حال حاضر بصورت کتبی به سوالات مشاوره ای پاسخ داده نمیشود و در ذیل نظرات هم ذکر کردیم و عرض کردیم با شماره ۰۹۶۴۰۰ یا بصورت آنلاین در آدرس www.‎09640.ir از کارشناسان مرکز مشاوره بگیرید. به هر حال سوال شما به مشاور محترم ارجاع داده شد انشاءالله در اسرع وقت پاسختان در همینجا ذکر میگردد.
با تشکر و پوزش از تاخیر بوجود آمده.

دختری هستم ۲۰ساله که حدود یه ساله از طریق اینترنت با مردی ۳۱ ساله آشنا شدم.این آقا مدت چندماه با خانومی عقد بوده و ازش جدا شده.مدتی هست که ازم خواستگاری کرده.ولی مادرم مخالفه.خودمم آمادگی ازدواج ندارم.اما دوس دارم در آینده با این آقا ازدواج کنم.متاسفانه مادرم به خاطر مطلقه بودن و نداشتن چهره ی زیبای ایشون،مخالفت میکنه.من هم چون در گذشته توسط اطرافیان و خونوادم تحقیر شدم و اونا این تلقین رو بهم کردن که من عرضه ی هیچ کاری رو ندارم،جرات ابراز احساسمو نمیکنم.حالا این آقا میخواد هفته ی بعد به خواستگاری یه دختر دیگه بره و من شدیدا احساس ناراحتی میکنم.دیشب هم گفت که بخاطرت این خواستگاری رو بهم میزنم اگه تو بخوای.اما من سر در گمم چون اگه خواستگاریشو بهم بزنه باز من نمیتونم باهاش ازدواج کنم.خواهشا جوابمو بدین.آیا مطلقه بود و تفاوت سنی و چهره ی زیبا نداشتن دلایل مهمیه برای جدا شدن؟لطفا خیلی زود جوابمو بدین.ممنونم

با سلام و احترام؛
متاسفانه امروزه شاهد استفاده احساسی و هیجانی و درگیری عاطفی و خواستگاریابی در فضایی هستیم که بدین منظور اختراع نشده است و مانند این است که شما از دستگاه آبمیوه گیری آسیاب کردن گردو و بادام استفاده کنید قطعا خالق اینترنت اگر می دانست عده ای از این وسیله برای موضوع مهم خواستگاری و ازدواج که نیاز به بررسی های موشکافانه حقیقی و نه مجازی دارد استفاده می کنند و دچار افسردگی و یا شک و بدبینی و دودلی نسبت به همسری که می خواهد انتخاب کند می شوند و یا وارد زندگی پر از اختلاف و ناسازگاری و بدبینی شده اند، هزار بار آروز می کرد که ای کاش به قبل از اختراعش برمی گشت و به جای فکر در مورد اختراع اینترنت به فکر اختراع وسایل مفیدتری بهزیستی روانی و جسمانی بشر بود.

اما احساساتی که شما دارید دقیقا با احساساتی فردی که انتخابش از طریق نت بوده یکسان است مرحله اول نیازها و کمبودهای عاطفی برآورده نشده در دوطرف این قاب شیشه ای، مرحله دوم وابستگی و احساس پیدا شدن منجی و فرشته نجات، مرحله سوم مرحله توجیه و نادیده تفاوت های فردی، شخصیتی، خانوادگی و فرهنگی است که این نادیده گرفتن و توجیه کردن مانند آتش زیر خاکستر است که بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک و کاهش احساسات شعله ور خواهد شد.
بنده به عنوان یک کارشناس ارشد روان شناسی با توجه به تجارب مشاوره ای خودم خدمت شما عرض می کنم که تفاوت سنی شما و ناکامی در ازدواج قبلی که هنوز مشخص نیست ریسک ازدواج شما بالا می برد و این موضوع هم جزء موضوع هایی است که شما به دلیل وابستگی شدید به آن اهمیت نمی دهید و بعد از ازدواج و کاهش احساسات داغ و آتشین برای شما دردسرساز خواهد بود.
موفق باشید.

سلام. ممنون از کمکهاتون. من به روش شما عمل کردم و تا دو ماه خوب پیش رفتم. اما الان دوباره دلم برای اون فرد تنگ شده و دوباره درگیر همون احساسات شدم. اگه میشه لفطا بگید چیکار کنم که دقیقا مثل همون دو ماه درگیری فکری و احساسی نداشته باشم.

باعرض سلام و تشکر
به نظر می رسد شما بعد از اینکه با این تکنیک ها توانستید وجودتان را از آلودگی فکری نسبت به ایشان پاک کنید حالت standby(آماده باش) و یا مراقبت را نسبت به افکار و وسوسه هایی که به صورت چراغ خاموش و مخفیانه و تدریجی وارد ذهن و روان شما می شوند، نداشته اید و این افکار و احساسات و ویروس ها به تدریج در ذهن شما به هم دیگر پیوند خورده و تبدیل به یک احساس قوی وابستگی شده و شما در بیرون احساس دلتنگی و یادآوری خاطرات گذشته می کنید.
پس حداقل تا یک سال شما باید حالت آماده باش نسبت به ورودی ذهنتان داشته باشید و عوامل بیرونی را هم به دقت کنترل کرده و با شناخت نسبت به تأثیر مخرب این عوامل بیرونی مانع نفوذ آنها در شبکه هیجانی و احساسی شما شود. مثلا ممکن است با یک ناکامی در یک موضوع مهم زندگی باعث برگشت به افکار و خاطرات گذشته شوید که باید کامل حواستان باشد موفق باشید.

سلام…
من و يكي از دوست هام(همجنس) خيلي همو دوس داريم…ما پنج ماهه كه واقعا عاشق هم شديم…جون ميديم واسه هم.خيلي به هم دلبسته شديم…
مدرسه هامون جداس ولي هر لحظه با هم اس ميزنيم و باهم ميخوابيم و باهم بيدار ميشيم…
بهترين دلگرميمه ..حاظرم بميرم براش
اما الان متوجه شديم كه اين رابطه ي ما از هر لحاظ جايز نيس…ميخوايم تموم كنيم…ولي نميـــــــــــــــــتونيم…
ما خيلي وابسته ي هم شديم….من هردقيقه اشك ميريزم و ديوونه ميشم….طاقت نبودنشو ندارم…
واقعا نميتونم….اونقدر اذيت ميشم كه ارزوي مرگ ميكنم…
از درس و زندگيم افتادم…اصلا درس نميخونم و رو اعصاب هم تاثير گذاشته…
نميدونم چيكار كنم و چطور فراموشش كنم..؟؟؟؟؟اصلا نميتونم يه روز بدون اون باشم….وافعا نميتونم
چيكار كنم..؟؟

باعرض سلام و تشکر
اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل.
مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوست داشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد.
زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.
روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند.
اما دوستی منطقی و عاقلانه باعث آرامش شده و به کمال و احساس مثبت در زندگی کمک می کند اما دوستی که باعث به هم ریختگی وضعیت روانی شود یک نوع وابستگی بیمارگونه است. علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد، بلكه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانه ‏روى است و زیاده ‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است.
اما برای کاهش وابستگی پیشنهادات زیر را اعمال کنید:
۱- لیستی از آسیب ها و ضرر های روانی که در این رابطه متحمل شدید را بنویسید.
۲- سعی کنید تعداد دوستانتان را زیاد کنید و رفت و آمد را با آنها بیشتر کنید.
۳- به توانایی ها و نقاط مثبت خودتان توجه کنید و سعی کنید با تکیه بر نقاط مثبت و خودگویی مثبت اعتماد به نفس و خودارزشمندی خودتان را بالا ببرید و نیاز به توجه دیگران و تحویل دیگران را به لذت تبدیل کنید یعنی شما نیاز به محبت و توجه دیگران ندارید اما از توجه دیگران لذت می برید و واکنش مثبت نشان می دهید.
۴- ورزش و تحرکات بدنی و تعاملات اجتماعی را بیش از بیش اهمیت دهید موفق باشید.

سلام ببخشید تو اکثر موارد میگن دوستی که خواستگاری توش مطرح نباشه یعنی کشک اگه طرف اصرار به خواستگاری داشته باشه از همون اول و ما به تاخیر بندازیم و بعد دو سال رسما صورت بگیره به معنی اینکه واقعا میخواد؟من که این مطالبو میخونم فکر میکنم چون خواستگاری انجام شد پس نیت بد نداشته اشتباه فکر میکنم؟

به نام خدا
من دختر ۱۵ ساله هستم و به دبیر فیزیک خود که مرد هستند. علاقه پیدا کردم. خیلی به خودم فشار اوردم فراموششان کنم اما نشد لطف کنید کمکم کنید.
باتشکر

با سلام
به طور کلی هر انسانی در یک وضعیت عادی از سه سالگی احساس استقلال و هویت شخصی خودش را تجربه می کند و به این مطلب پی می برد موجودی جدای از والدین خویش است روان شناسان این دوره را دوره تفرد- جدایی می نامند. با این وجود وضعیت شما مشخص نیست که دوران سه سالگی شما چگونه بوده است البته رگه هایی از وابستگی در افرادی که در خانواده پر تنش زندگی می کند و یا دختر هایی که در کنار پدر به نیازها و انتظارات خودشان نمی رسند این کمبودها و نیازهای برآورده نشده را با خود حمل می کنند و ممکن است در یک رابطه استاد شاگردی و یک رابطه علمی به تدریج و نا خودآگاه وارد وابستگی عاطفی شوند بعد از اینکه به صورت ناهشیار وابستگی صورت گرفته شما هشیارانه این وابستگی را احساس و تجربه می کنید برای بهتر شدن اوضاع راهکارهای زیر مفید است:

۱. از لحاظ روانشناسی یکی از علل ایجاد افسردگی در افراد، شکل گیری دلبستگی های بیجا بین افراد و سپس گسسته شدن این دلبستگی است.تحقیقات متعدد هم این امر را اثبات نموده است.پس قبل از اینکه سروکارتان با قرص های آرام بخش و شوک الکتریکی و … بیفتد به فکر سلامت روان خود باشید و ارداه جدی در فراموشی فرد مذکور را پیشه خود کنید.

۲- علاوه بر کنترل نگاه، دل خود را کنترل کنید و از فکر کردن به او خودداری کنید و هرگونه آثاری که شما را به یاد او می اندازد از قبیل نوشته، جزوه، کتاب، عکس و… را از خود دور کنید.

۳- به خود بگویی که چرا من باید علاقه و انرژی عاطفی خودم را روی فردی هزینه کنم که هیچ تناسب و سنخیت و هدفی در این رابطه نیست. من باید این علاقه ها و عواطف ر ا برای کسی خرج کنم که خریدار باشد و برای زندگی آینده ام مفید باشد.
۴-تا آنجا که امکان دارد کمتر در تنهایی قرار بگیرید زیرا هنگام تنهایی آن فرد بیشتر در ذهن شما مجسم می شود و ذهن و دل شما را به خود مشغول می کند.

۵- کمبودها و نیازهای عاطفی خودتان را شناسایی کنید و از روش مناسب آنها را برآورده کنید

۶- افراد مهر طلب نیاز به محبت دیگران دارند ولی افراد مستقل از نظر شخصیتی مستقل هستند و از احترام و توجه دیگران لذت می برند ولی نیاز ندارند.

۷- سعی کنید با توجه به استعداد ها و خوبی های خودتان انرژی درونی بگیرید و برای شخصیت خودتان آنقدر ارزش قایل شوید که نیاز به توجه و وابستگی به دیگران را نداشته باشید موفق باشید.

salam
mamnoon az rahnaee hatoon.man 2khtary 19 sale hastam.nazdike 2sal ba pesary ham sene khodam rabete daram.‎ in pesarpesar khaleye pesar amoom mishe.ma hamdige ro kheyli doos darim har shab ta sob baham teli miharfim.ma beshedat be ham vabasteeim.ye sale pish nazdike eyed norooz bood k baba fahmid daram bash miharfam gooshimo jelo Chesham khoord kard1bade 2mahba koli gerye va afsordegi baba ro razi kardam k gooshi begire vasam besh ghol dade boodam k dige besh nazangam vaghti gooshi vasam geref be 2 shab naresid k besh zangidam.az parsal ta hala ba ham rabete darim man harfamo b mamanam mizadam faghar maman azin jariyan ba khabar bood nazdike eyed emsal dobare hamoon etefagh oftad yani baba fahmid gooshiyo geref bade chan rooz bem dad.ba gereftan estekhare va j bad va khatarnak boodane in rabete man be in rabete delsard shodam.‎ ama bazam bedoone oon nemitoonam.ma hamo vase ezdevaz mikhaym mamanam nesbatan b edameye in rabete razi bood ama ta did javabe estekhare bad oomade dige nemizare bahash basham.‎.hata be oonam goftam ama oon fek mikone dige nemikhamesh va daram bahoone miyaram.oon chan bar b babam es dade va gofte mano mikhad ama chon sharayete ezdevajo nadare felan pish ghadam nemishe.‎
torokhoda komakam konin bayad chikar konam.‎

با عرض سلام و تشکر
لطفا سوال خود را فارسی مطرح نمائید

too farsi kond mitaypas mamnoon misham bekhooninesh

با سلام و احترام
سوال شما به مشاور محترم ارجاع و بعد از دریافت خدمتتان ارائه میشود.

سلام.من دختری ۱۹ ساله ک ۲ساله باپسری همسن خودم رابطه دارم.ما همدیگه رو خیلی دوس داریم و ب شدت بهم دلبسته و وابسته ایم.چندماه قبل ازین ک دوباره بابام بفهمه باهاش رابطه دارم:توطول۲سال هرشب تاصبح تلفنی باهم حرف میزدیم.۱سال پیش ۲روز مونده ب عیدنوروز شب درحال دعوا کردن بودیم ک بابام فهمید وگوشیوجلو چشام خورد کرد.بعد از چند ماه افسردگی بالاخره بابامو راضی کردم واسم گوشی بخره.ب بابا قول داده بودم ک بش زنگ نزنم اما نتونسم.من همه حرفامو ب مامانم میزدم فقط اون بود ک ازین جریان با خبر بود.دوباره نزدیک عید امسال همون اتفاق تکرار شدودوبباره بابام فهمید..(ناگفته نمونه ک تو سال دوم میرفتم خونشون همو میدیدیم آخه شهر ما کوچیکه و خبرا زود پخش میشه و ما واسه دیدن هم خونشونو مناسب دیدیم.)بابا گوشیو ازم گرف و دیگه نذاش برم بیرون.تو تعطیلات عید بود ک ی شب ازخونه زنگیدم ک گوشی واسم بیاره.وقتی گوشیش دسم بود سر این ک چون با داداشم ۲روز رفتم مسافرت واین از نظر اون یعنی بی تفاوتی نسبت ب رابطه و خودش دعوا میکردیم و من هرچی گفتم منو ب زور بردن باورش نمیشد و جواب تلفنما نمیداد منم ازین بهونه آوردنا و دعواهاش خسته شدم و بش گفتم اگه نیمدی گوشیتو ازم بگیری مجبور میشی بین آشغالا پیداش کنی!بالاخره اومد گوشیو ازم گرف.بابا گوشیو بم داد و من با ی خط دیگه باش رابطه دارم !استخاره ردیم بد اومد و من دیگه ب ادامه رابطه دلسرد شدم حالام هر چی میره دعواهامونم بیشتر میشه.حس میکنم دیگه منو نمیخادبدجوری از بی اعتمادیش خستم میخام تمومش کنم اما نمیشه. اون زنگ میزنه میگه فقط منو داره و بدون من نمیتونه ولی بی تفاوتیاش اینو نشون نمیدن.لطفا کمکم کنین؟

باعرض سلام و تشکر
پیشاپیش از گزش احتمالی قلم بنده عذرخواهی می کنم ولی به عنوان یک فردی که از وابستگی های بی هدف و نابود کننده انسانیت و هستی انسان، پرونده ها و مصاحبه ها زیادی دارم خدمت شما عرض کنم شما خیلی خیلی ارزان خود را وارد ارتباطات مبهم، تاریک و بی نتیجه، بدون ضمانت قانونی و رسمی کرده اید.
این ارتباط ها از دو حال خارج نیست یا اینکه طرف مقابل اقدام به ازدواج خواهد کرد که اول ناسازگاری ها و آشکار شدن نقاط متفاوت شخصیتی خواهد بود که به دلیل وابستگی دیده نمی شد و دو طرف به دلیل اینکه وابستگی نسبت به همدیگر داشته اند فضای دوستی را با زناشویی اشتباه می گیرند.

بنده این رابطه را تنها وابستگی و عادت می گذارم نه عشق این وابستگی تنها و تنها به دلیل اصل مجاورت و در کنار هم بودن ایجاد می شود.

در کنار این تفاوت های شخصیتی متأسفانه ما با بدبینی، شک، نگرانی و وسواس فکری زن و شوهر هایی مواجه هستیم که به دلیل دوستی های قبل از ازدواج نسبت به تعهد و وفاداری همدیگر شک دارند این وضعیت در مردان بیشتر نمایان است.

نکته دیگراینکه شما بعنوان مادر آینده آیا این وضعیت برای دختر خودتان قبول می کنید که بدون هیچ ضمانت و خواستگاری رسمی، دخترتان با پسری دوست شود. قطعا اگر دقیقا خودتان را به جای پدرتان که منطقی و دوراندیش هم هست بگذارید به ایشان حق خواهید داد.

نکته مهمتر و پایانی اینکه این فرد تکلیفش با خودش و احساساتش و هیجاناتش مشخص نیست و دچار تعارض شخصیتی است و ثبات شخصیتی ندارد پس چرا خودتان را اینقدر تحقیر و ناچیز می بینید و خودتان را به ایشان را تحمیل می کند قدری به خودتان بیایید و خودتان را بشناسید و کمبودها و نیازهای احتمالی که باعث شده چنین ریسکی بکنید را از روش مناسب برآورده کنید اما حالت دوم این است که شما به دلیل وابستگی بی هدف و پوچ دچار افسردگی وبی هدفی در زندگی خواهید شد و مسیر زندگیتان و سرنوشت تان را دچار آسیب های فراوانی خواهید کرد.

موفق باشید.

من هر دفه میام سر میزنم ولی جوابی نمیبینم دارم ذره ذره آب میشم لطفا کمکم کنید

با سلام
سوال شما به مشاور محترم ارسال شده. لطفا کمی هم صبر نمائید.

دخترها چقدر ساده هستند؟
کافی است به این عاشق ها بگویید تصمیم گرفتم شما را به پدر و مادرم معرفی کنم تا با شما اشنا شوند ببینید چطور رنگش زرد میشود و فرار میکند دزد ناموس

سلام. من دختری ۱۹ ساله هستم که از یازده سالگی( درست از زمانی که به بلوغ رسیدم) عاشق شخصی که چهار سال از من بزرگتر است شدم. که این شخص از اقوام عمه و عمویم(برادر شوهر عمه ام و برادر زن عموم) هست شدم. دو سال سعی کردم این حس رو مخفی کنم. حتی با اینکه خیلی خیلی کم میدیدمش ولی حتی خیلی شبها از فکرش خواب نمیرفتم! خلاصه دو سال بعد با هم صحبت کوتاهی ( تنهایی) داشتیم در منزل مادر بزرگم که انها اتفاقی آنجا مهمان بودند و متوجه شدم که او هم احساسی به من دارد. شماره ای به من داد و من با او تماس گرفتم. رابطه مان بیشتر و بیشتر شد حتی گاهی اوقات ۴ ساعت بی وقفه با تلفن باهاش صحبت میکردم همان اوایل رابطه مادرم و خواهرم با خبر شدند. مادرم مرا تهدید کرد که اگر به رابطه با او ادامه دهم به پدرم میگوید! من تظاهر کردم که باهاش به هم زدم و کمی ازش فاصله گرفتم ولی چیزی که انکار ناپذیر بود این بود که من یک لحظه هم بدون او آرامش نداشتم. حتی تصور اینکه ثانیه ای با کس دیگری باشد مرا عذاب میداد. در طول رابطه ۳ یا ۴ باد در حدود یکسال و نیم. بیشتر ندیدمش. خیلی حرفهای عاشقانه و قول های ازدواج به هم داده بودیم که یکدفعه او عوض شد و گفت که بهتر است جدا شویم. ۶ ماه اشک و التماس من بی فایده بود و او از من جدا شد. در این مدت او به سربازی و اصفهان برای کار رفته بود و من در غم جداییش( در این چهار سال هرگز نتوانستم فراموشش کنم) و حتی برای فراموش کردنش دست به رابطه های دیگر زدم حتی رابطه با همجنس. حالا طرف خودش برگشته و میگه که متاسفه ولی نمیتونه با من ازدواج کنه چون من با پسرای دیگه بودم! و اینکه خانوادش به دلیل مشکلات عمه و عمویم با خانواده آنها نمیتواند به خواستگاری من بیاید و خانواده اش مخالفند. من هنوز خیلی عاشقشم و وقتی فهمیدم سال قبل نامزد کرده بوده داغون شدم. خانوادش اصرار دارن ازدواج کنه و من میدونم که دیر یا زود از من جدا میشه و میدونم هرگز نمیتونم فراموشش کنم همونطور که از ۱۱ سالگی تا حالا نتونستم. کمکم کنید لطفا

بیایید مساله را طور دیگری بررسی نماییم. در زندگی همه انسانها گاهی این اتفاق پیش می آید که به آنچه می خواهند نمی رسند کافی است شما، کمی به گذشته خود و دیگر دوستان مراجعه کنید این مطلب را تصدیق خواهید کرد. پس وجود شکست در زندگی دنیایی قطعی است. مهم این است که ما با شکست های زندگی چگونه روبرو شویم. و بی دلیل «رخداد ها » را به «بحران» تبدیل نکنیم. هر چقدر بااین رخداد ها عقلانی تر رفتار کنیم تحمل آنها برایمان آسان تر وراههای بعدی روشن تر خواهد شد و هر چقدر به شکست ها رنگ و لعاب عاطفی بدهیم روانمان آزرده ترومسیر آینده را تاریکتر خواهیم دید. از خودتان سوال کنید:

– آیا من اولین و تنهاترین کسی هستم که با چنین رخدادی روبرو شده است؟ اگر جواب منفی است چگونه دیگران با چنین رخداد هایی عاقلانه کنار می آیند؟

– آیاکسی مرا مجبور کرده که « با جواب رد بقیه زندگی خودم را تیره و تار ببینم» یا خودم با اختیار خودم این کار را دارم انجام می دهم؟ پس اگر خودم تصمیم گیرنده ام چرا فکر می کنم «بهترین موقعیت هایم را از دست داده ام »؟

– آیا عشق و محبت «فقط» و «باید» در مورد یک نفر و یک بار در زندگی تکرار شود؟

در پایان نظرتان را به نکاتی جلب می کنم:

۱- این مطلب را روزی چند بار با خود تکرار کنید: اگر به خدا اعتقاد دارم و می دانم مسبب الاسباب اوست پس چرا بر روی این آیه مبارک و نوید بخش قرآن توجه نکنم که هر که « تقوا پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او قرار خواهد داد» و « یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» پس از جایی که گمان نمی کنم خداوند به من روزی خواهد داد.

۲- ممکن است برای رهایی از فشارهایی که این روزها تحمل می کنید تلاش زود هنگامی برای پر کردن این خلا بوجود آمده نموده و دست به رابطه جدیدی با شخص دیگری بزنید. ولی ما آنرا توصیه نمی کنیم چرا که از لحاظ روان شناسی این روزها شناخت و افکار شما درگیر شده است لذا تصمیم مناسبی را احتمالا اتخاد نخواهید کرد و پشیمانی های بعدی سراغتان خواهد آمد.بدین منظور چند ماه هیچ اقدام جدی در این زمینه انجام ندهید و بعد از آن به همراه یک یار مشاور مساله را پیش بگیرید.

۳- از لحاظ روان شناسی یکی از علل ابتلا به افسردگی در جوانان، شکست های عاطفی است که در این زمینه، افراد به ناارزنده سازی هایی دست می زنند و تمام داشته های مثبت خود را قربانی این رویداد می نمایند. برای اینکه شما جزو این دست آدم ها نباشید لازم است به فعالیت های مثبت و تقویت کننده و لذت بخشی که قبل از این ماجرا برایتان مطرح بود روی بیاورید. و از ورزش ها، کوهنوردی ها و فعالیت های بدنی (علی رغم میلتان) حتما سود بجویید.

در پایان مطالبی دیگری هم در این وابستگی ها پیشنهاد می کنیم که دیدن و انجام آن مفید خواهد بود.

۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل ممکن است متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند . شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان که شامل دروغ ها و عدم پایبندی و تعهد به عشق و علاقه و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود

۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.
۴ – در حال حاضر به هیچ وجه اقدام به ازدواج نکنید زیرا ممکن است انگیزه انتقام جویی و یا با هدف بهتر شدن وضعیت روحیتان و نه با هدف عشق و علاقه منطقی این ازدواج صورت بگیرد پس سعی کنید حداقل دوماه با انجام این تکنیک ها افکار و تصاویر مربوط به ایشان را از ذهنتان پاک کنید به حدی که اصلا تصویر ذهنی ایشان را به خاطر نیاورید و بعد هم حتما با یک مشاوره برای کمک به یک ازدواج عاقلانه کمک بگیرید.
۵- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۷- ساعات و لحضاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۱۰ – شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.

بیایید مساله را طور دیگری بررسی نماییم. در زندگی همه انسانها گاهی این اتفاق پیش می آید که به آنچه می خواهند نمی رسند کافی است شما، کمی به گذشته خود و دیگر دوستان مراجعه کنید این مطلب را تصدیق خواهید کرد. پس وجود شکست در زندگی دنیایی قطعی است. مهم این است که ما با شکست های زندگی چگونه روبرو شویم. و بی دلیل «رخداد ها » را به «بحران» تبدیل نکنیم. هر چقدر بااین رخداد ها عقلانی تر رفتار کنیم تحمل آنها برایمان آسان تر وراههای بعدی روشن تر خواهد شد و هر چقدر به شکست ها رنگ و لعاب عاطفی بدهیم روانمان آزرده ترومسیر آینده را تاریکتر خواهیم دید. از خودتان سوال کنید:

– آیا من اولین و تنهاترین کسی هستم که با چنین رخدادی روبرو شده است؟ اگر جواب منفی است چگونه دیگران با چنین رخداد هایی عاقلانه کنار می آیند؟

– آیاکسی مرا مجبور کرده که « با جواب رد بقیه زندگی خودم را تیره و تار ببینم» یا خودم با اختیار خودم این کار را دارم انجام می دهم؟ پس اگر خودم تصمیم گیرنده ام چرا فکر می کنم «بهترین موقعیت هایم را از دست داده ام »؟

– آیا عشق و محبت «فقط» و «باید» در مورد یک نفر و یک بار در زندگی تکرار شود؟

در پایان نظرتان را به نکاتی جلب می کنم:

۱- این مطلب را روزی چند بار با خود تکرار کنید: اگر به خدا اعتقاد دارم و می دانم مسبب الاسباب اوست پس چرا بر روی این آیه مبارک و نوید بخش قرآن توجه نکنم که هر که « تقوا پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او قرار خواهد داد» و « یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» پس از جایی که گمان نمی کنم خداوند به من روزی خواهد داد.

۲- ممکن است برای رهایی از فشارهایی که این روزها تحمل می کنید تلاش زود هنگامی برای پر کردن این خلا بوجود آمده نموده و دست به رابطه جدیدی با شخص دیگری بزنید. ولی ما آنرا توصیه نمی کنیم چرا که از لحاظ روان شناسی این روزها شناخت و افکار شما درگیر شده است لذا تصمیم مناسبی را احتمالا اتخاد نخواهید کرد و پشیمانی های بعدی سراغتان خواهد آمد.بدین منظور چند ماه هیچ اقدام جدی در این زمینه انجام ندهید و بعد از آن به همراه یک یار مشاور مساله را پیش بگیرید.

۳- از لحاظ روان شناسی یکی از علل ابتلا به افسردگی در جوانان، شکست های عاطفی است که در این زمینه، افراد به ناارزنده سازی هایی دست می زنند و تمام داشته های مثبت خود را قربانی این رویداد می نمایند. برای اینکه شما جزو این دست آدم ها نباشید لازم است به فعالیت های مثبت و تقویت کننده و لذت بخشی که قبل از این ماجرا برایتان مطرح بود روی بیاورید. و از ورزش ها، کوهنوردی ها و فعالیت های بدنی (علی رغم میلتان) حتما سود بجویید.

لازم است مجددا عرض شود که راهکارهای ارائه شده در مطلب را انجام دهید.

موفق باشید

سلام و عرض خسته نباشيد
حقيقتش من يه دختر ۱۶ساله هستم كه علاقه شديدي به پسرعمم پيدا كردم.ازوقتي ۱۳سالم بود حس كردم خيلي دوسش دارم و اين عشق انقدر شديد شد كه حتي ترسيدم جنون بگيرم.دوستم گفت بهتره بهش بگي.اون يه شهرديگه زندگي ميكنه و ما سال به سال ب سختي همديگه رو ميبينيم.من با پيام بهش گفتم.اونم گفت با برادرم دوسته و نميتونه خيانت كنه و منو رد كرد.خيلي تصميم گرفتم فراموشش كنم چون اون نميخواد و عشق اون براي من تنها يه مانع براي موفقيته.من نميتونم درس بخونم چون فكرش ولم نميكنه.مثل خوره افتاده به جونم.
ميخوام شما كمكم كنيد
لطفا نظرتون رو برام ايميل كنيد چون شايد ديگه ب اين سايت نيام.
مرسي.

باعرض سلام و تشکر
قصه قدیمی عشق که به عقید روان شناسان ناشی از یک نیازهای برآورده نشده دوران کودکی است دورانی که ما فقط و فقط حافظه هیجانی فعالی داشته ایم و حافظه شناختی خیلی قوی نداشته ایم به همین خاطر شاید بگوییم تا وقتی یاد داریم در کنار پدر و مادر متعادل و با محبت بزرگ شده ایم و هیچ گونه نیاز به محبت و احترام و توجه، زیر بنای این احساس وابستگی و نیاز شدید به درک شدن از طرف مقابل نیست . قطعا در سن ۳ سالگی که دوره تفرد جدایی نام دارد افرادی که از نظر شخصیتی و هویتی مستقل می شوند ، مستقل فکر می کنند مستقل احساس می کنند و از توجه و حمایت دیگران لذت می برند و خود نیز متقابلا به دیگران توجه و احترام قایل هستند اما نیازمند به تحویل و توجه و احترام نیستند. معمولا اگر در خانواده تعادل در روابط صمیمانه و عاطفی برقرار باشد مخصوصا رابطه پدر با فرزند دختر به خوبی انجام شود و فرد در خانواده یاد بگیرید چگونه می تواند مستقل فکر کند و در یک وضعیت مناسب احساسات و هیجان خود را خرج نماید و دوستی ها یک طرفه نباشد و اصلا احساسات نهایتا به صورت علاقه در فرد ایجاد شود و نه وابستگی یک طرفه که البته شما آن را عشق می گذارید. عشق یک مفهوم ماورایی نیست بلکه بر اثر اصل مجاورت ذهنی یا بیرونی به موضوعی به وجود می آید و فرد را به دنبال خود می کشاند . خوب وضعیت شما یک نوع وابستگی یکطرفه است که علی رغم خواست شما نه تنها آرامش برای شما ایجاد نکرده است بلکه باعث فلج شدن زندگی شما هم شده است. شما به تدریج و با یک برگشت به خود و مرور آسیب هایی که به دلیل سرمایه گذاری روانی یک طرفه به خود زده اید ارزش و قیمت خود را دوباره به دست آورده و با دلسوزی و محبت نسبت به خود به جای ملامت و سرزنش سعی کنید با مدیریت فکر و ذهن با تکنیک هایی که با مشاوره حضوری به شما می دهند ذهن خود را از تصاویر ذهنی ایشان که الان تبدیل به زباله ها ذهنی شده است پاک می کنید ساعت و اوقات خود را در جمع سپری کنید و اوقات تنهایی خود را با مدیریت و در نظر گرفتن یک برنامه خاص و سرگرم کننده و هدفمند سپری کنید . موفق باشید.

من سوالی ندارم فقط خواستم به همه عشق یکطرفه ای ها و تمام همدردهای خودم بگم که اشتباه منو تکرار نکنید،اگه ی پسر رو دوس دارید بشینید خوب فکر کنید ودلیلش رو پیدا کنید و قطعا می بینید چیزی جز هیجان نیست یه حس خوب زودگذر!که اگه بهش اعتنا کنید مثل من زندگیتون ویرون میشه،خودت رو بخاطر یه نفر نابود میکنی و تحلیل میری…بیخیالش شو!
ببین!صد نفر اطراف تو هستن که فقط یکیشون به عشقش رسیده!تازه اگر راضی باشه و خوشبخت بشه!میفهمی احتمال یک درصد!!!
یه کم توی سایت ها نگاهدمیکنی آدمایی رو پیدا میکنی که به عشقشون نرسیدن و الان با یکی دیگه خوشبختن و همشون بدون استثنا میگن:”هموووون بهتر که نشد!!!”
آره والا همون بهتر که نشد!چون توی هر زندگی تنش هست و پس فردا که تنشی پیش بیاد میگه خوووودت خواستی!اونوقت چی داری بگی؟!
دختردخانوم عزیز!ی چیز رو ملکه ذهنت کن:هــــر پسری که دوست داشته باشه لباس عروستت میکنه و بس!
تا بحال به چند سال بعد فکر کردی؟چند سال بعد که بهش رسیدی و دیگه مثل تموم آدما سرت به زندگی گرمه و عشق رو فراموش کردی یا برات عادی شده؟اونوقت چطور با معایب اخلاقیش کنار میایی؟اون وقتیکه تو حباب نداری و میفهمی که ای دل غافل!ی عمر راه رو اشتباه رفتی!
خلاصه کلام:وقتت رو با هیچ پسری سر نکن چون اگه تو رو بخواد تحت هر شرایطی میاد و ازت خواستگاری میکنه و این نیازی به دوستی و رابطه عاطفی نداره!
به حرفام فکر کن و خودت تصمیم بگیر!
پشت سر من نیا!این راهی که من یه عمر رفتم اشتباه بود…

با سلام و خسته نباشید

راستش من یه پسر ۲۴ سابه هستم داستان از اونجا شروع شد که من به مدت ۲ سال هر روز یه دختر خانومی رو تو ایستگاه اتوبوس میدیدیم تقریبا هر روز همدیگرو میدیم تا این که یه روز این خانوم پا جلو گذاشتن به من پیشنهاد دوستی دادن و من با وجود اینکه علاقه چندانی به ایشان نداشتم قبول کردم و با ایشون وارد رابطه شدم در ابتدا هیچ احساسی بهش نداشتم و اون معمولا اشتیاق نشون میداد و تماس میگرفت و اس ام اس میداد اون اوایل خیلی منطقی بودم و طوری که ناراحت نشه بهش فهموندم که برای ازدواج مناسب نیستیم و بهش گفتم اگه خواستگار مناسب برات پیدا شد قبول کن اینو هم بگم این خانوم ۲۵ سالشه و یک سال از من بزرگتره. بعد از چند مدتی که از رابطمون گذشت احساس کردم که غریضه جنسی و عاطفیم بیدار شده و بعد از مدتی ارتباط احساسی و جسمی با هم برقرار کردیم چند ماهه اول فقط از روی هوس این کارارو می کردم و با توجه به این که ادم با اعتقادی بودم عذاب وجدان می گرفتم ولی نمیتونستم ترک کنم رابطمون هم اینجوری ادامه پیدا کرد تا کم کم احساس کردم بهش علاقمند شدم و از اونجا که ادم احساسی هستم حرفای احساسی و عاشقانه زیادی با هم رد و بدل می کردیم و رابطه جسمی هم با هم داشتیم البته من دست به بکارتش نزدم و هنوز دختره راستش تقریبا هر روز با هم ارتباط داشتیم وشبا تا دیر وقت با هم صحبت می کردیم کم کم اون شد هم دمم، کسی که نیازامو برطرف می کرد، نیاز عاطفی جنسی، از تنهای در م اورده بود شده بود کسی که کنارمه تو تمام لحضات. بیشتر اون اس ام اس میداد و تماس می گرفت چند مدتی گذشت و من بدونه فکر کردن به وابستگی هر روز حرفای عاشقانه ی بیشتری بهش می گفتم و هم زمانم ارتباط جسمی با هم داشتیم تا اینکه چند مدت پیش من عصبی شدم و با شدت باهاش دعوا کردم اونم قهر کرد و من چند روزی گوشیمو خاموش کردم بعد از چند روز پشیمون شدم و دوباره گوشیمو روشن کردم اون کمی بهم کم محلی می کرد و من تقریبا هر شب باهاش تماس می گرفتم ولی اون خیلی سرد باهام برخورد می کرد کمی مشکوک شدم و احساس کردم با کسه دیگه ای جز من صحبت می کنه ولی اون می گفت نه دلیل سردیم اینه که از دستت ناراحتم حالا من گرمم ولی اون سرد بهم میگه دوست دارم ولی سرده این داره عذابم میده الان اشک تو چشام جمع شده دارم دیگه بهم اس نمیده اون همون دختری بود که هر شب تا دیر وفت به من اس میداد چند روز پیش گفت دوس پسر قبلیش بهش زنگ زده فکر می کنم دلیل سردیشم همینه حالا از یه طرف فکر بودن با کس دیگه داره عذابم میده و از طرف دیگه برخورد سردش شبا تا دیر وقت نمی تونم بخوابم فکر لحظاتی که باش بودم فکر اس دادنش اون تنهایمو پر کرد الانم که دیگه باهام تماس نمی گیره عذابم میده همش فکر می کنم با کس دیگه ای هست به خاطر همین با من اینجوری میکنهه البته هنوز گاهی وقتا بهم زنگ میزنه تا نیاز احساسی و جنسیشو برطرف کنم احساس می کنم بازیچه شدم اجساس می کنم شکستم همش غمگینم من مهندسی عمران می خونم این روزا امتحان دارم ولی دلم به درس نمیره نمیدونم باید چی کار کنم بهش وابسته شدم اونم بهم وابسته شده و میگه برا اینکه وابستگیم کم شه بات اینجوری می کنم ولی با توجه به شناختی که ازش دارم فکر می کنم برا فرار از وابستگی به من با کس دیگه ای حرف میزنه و این بد جوری عذابم میده، شده ملکه عذابم من ادم احساسی هسم بهش ابراز احساس می کنم اونم بهم میکنه ولی فقط من بهش زنگ میزنم و غرورم دیگه اجازه نمیده این کارو کنم من دارم طناب رابطمون و میکشم ولی اون نمی کشه میترسم با سر بخورم زمین می خواستم با کس دیگه ای وارد رابطه شم ولی با خودم فکر کردم و دیدم کار غلطیه الان غمگینم و نمیدونم چی کار کنم واقعا نمیدونم برا دل کندن ازش چی کار کنم من ادم با اعتقادی هستم چندین بار جلوی خودمو گرفتم ولی باز رابطه ی جسمیموو ادامه دادم و فکر می کنم این باعث وابستگی بیشترم شده نمی تونم در برابر تقاضاهای اون مقاومت کنم هر از گاهی بهم زنگ میزنه و میگه بریم باهام عشق بازی کنیم و منم قبول می کنم من نمی تونم در برابر غریزم بایستم اونم دختره پاک و خوبیه و من اولین مردی هسم که لمسش کردم ولی دیگه تحمل این وابستگی رو ندارم اونم تو اوج امتحانای پایان ترم نمی دونم چطور دل بستگیمو کم کنم خواهش می کنم راهنمااییم کنید ازتون ممنون میشم

با عرض سلام و تشکر
متاسفانه معلوم نیست شما با یک نگاه و بایک درخواست، بدون تحقیق و هدف گذاری منطقی وارد رابطه ای مبهم و بدون آینده ای روشن شده اید. اینکه ما در جامعه ممکن است در صف اتوبوس، در محل کار و… افرادی را به صورت منظم و مرتب ببینیم آیا دلیل بر ابراز علاقه و پاسخ به یک درخواست خواهد بود. ممکن است این خانم را خیلی از افراد هر روز می دیدند ولی چرا شما وارد این وابستگی شده اید؟ افراد با هدف های هشیار یا ناهشیار ممکن است به ما ابراز احساسات کنند خیلی از افراد برای آزار و اذیت کردن دیگران، خیلی از افراد به دلیل اختلالات شخصیت که در روانشناس مشخص است اصرار بر دوستی دارند و افرادی را که جذب می کنند به دنبال خود می کشانند و به نحوی هم به آن نارو می زنند و هم انتقام می گیرند قطعا با آن دوست پسری که شما فرمودید هم از طریق شما انتقام جویی دارند آنچه که مهم است وضعیت شماست که در حال بازی خوردن است پس قدری سعی کنید از این دایره و چرخه بازی ایشان با خود کنترلی و مدیریت غریزه جنسی وترک وابستگی از این بازی با شخصیت شما خارج شوید. سعی کن اعتقادات مذهبی خودت را با روابط خودت که جنبه نامشروع دارد هماهنگ کنید در واقع اعتقادات و باورهای مذهبی شما با این رفتار و ارتباط جنسی سازگاری نداشته و در تضاد بسیار واضح و آشکار است . از محرک های برانگیزاننده جنسی در بیرون که باعث وارد شدن مجدد به بازی می شود بعد از شناسایی با تحمل و صبر کردن ، پرهیز کنید. سعی کنید با افزایش علاقه مندی ها زندگی مثلا ورزش و تعاملات اجتماعی و مطالعه در جمع و تبادل اطلاعات با دوستان درس خواندن خود را افزایش دهید. از مزایا و امتیازات خود کنترلی و پرهیز از رابطه پشیمان کننده و افزایش دهنده وابستگی قدری با خودتان صحبت کنید. سعی کنید از اعتقادات مذهبی تان کمک بگیرید یعنی تصور کنید که اگر میزان پاکی در روابط قبل از ازدواج کمتر باشد لذت جنسی شما در روابط مشروع و آرامش در زندگی بعد از ازدواج بیشتر خواهد بود و افکار منفی و بدبینانه نسبت به شریک زندگیتان نخواهید داشت . به پاکی خودتان افتخار کنید و نیک بدانید که خدا شما را دوست خواهد داشت و در این مسیر خدایی کمکتان خواهد کرد. سعی کنید به آسیب های وابستگی در کنار آرامش کوتاه مدت ولی پیشمان کننده و بدحال کننده دراز مدت آن فکر کنید و لحظه تخلیه جنسی را که آرامش موقت می دهد را به وابستگی و سردرگمی دراز مدت ترجیح ندهید. موفق باشید.

باسلام وعرض خسته نباشیدمن یه بارنظرگذاشتم ولی نشد.من دختری۱۹ساله هستم باجنس مخالف چندسال رابطه دارم به صورت تلفنی وبه صورت تلفنی هم رابطه جنسی داشتم واینوبگم که تاحالاحضوری باپسری ملاقات نداشتم ولی همین کارم خودش گناه بزرگیه چندبارتوبه کردم ولی بازبرگشتم دیگه خسته شدم حس میکنم دیگه خداهم نمیبخشه وهوامونداره ودرآینده خوشبخت نمیشم حالم ازخودم به هم میخوره چیکارکنم کمکم کنید.یعنی میتونم پاک باشم آخه من همچین آدمی نبودم.ولی شهوت بالایی دارم واین فکرازوقتی توسرم افتادکه دیدم همه دوستام تااین سن حداقل یه خواستگاروداشتن ولی من نه گفتم من هیچ وقت ازدواج نمیکنم که رفتم سراغ این کارا.همیشه هم تنهام واحساس تنهایی میکنم.هیچ هدفی واسه زندگیم ندارم میتونستم خودموراحت میکردم.

باعرض سلام و تشکر
به نظر می رسد فعال شدن تحریکات و وسوسه های جنسی غیر قابل کنترل در شما تاریخچه نسبتا طولانی داشته باشد و وجود محرک های بیرونی که ممکن است در حال حاضر به عنوان تجربه ذهنی احساس شود ریشه در محیط خانه و دوران کودکی داشته باشد اما به هر حال شما از طرفی به دلیل عقاید و ارزش ها و قواعد دیگری که در زندگی خانوادگی حاکم است به خود اجازه دیدن و لذت بردن دیداری و تخلیه بخشی از انرژی هایی که از طریق این حس اتفاق می افتد را نداده اید که این موضوع هم نیاز به تحلیل دارد. اما به هر حال آنچه که به عنوان اساس و بازکننده مسیر برای ارتباط تلفنی و تخلیه هیجان است احساس و تصویر ذهنی که شما از خودتان دارید . این احساس ها و افکار اتوماتیک عبارتند از :
۱- احساس بی ارزشی و احترام نگذاشتن به خود ، عزت نفس پایین: همانطور که در روایات و آموزه های دینی داریم کسی که برای خودش ارزش قایل هم دیگران و هم خودش از شرخودش در امان نیست. پس سعی کنید با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و پذیرش خودتان به عنوان یک انسان بدون در نظر گرفتن موضوعاتی مانند نداشتن خواستگار و سایر موضوعاتی که باعث می شود شما خود را به خاطر نداشتن آنها برای خودتان ارزش قایل نشوید، احترام و عزت به نفس خود را افزایش دهید چون همه انسان بدون هیچ شرطی اشرف مخلوقات هستند پس شما خود را باید آنقدر بالاببرید و برای خودتان اهمیت قایل شوید.
۲- باور به این موضوع که خداوند شما را نمی بخشد : ماندن در احساس گناه و نا امیدی به بخشش خداوند باعث می شود وسوسه ها و تحریکات قوی تر و غیر قابل کنترل تر شوند چون افکار منفی و شیطان به شما می گوید خب حالا که خدا نمی بخشه پس ادامه بده حداقل لذت چند دقیقه ای که داره. قطعا اگر شما پشیمان باشید خداوند هم شما را می بخشد و کسی هم که توبه کرده مانند کسی است که اصلا گناهی ندارد(روایت) پس احساس گناه بعد از ندامت و پشیمانی احساس شیطانی و افسرده ساز خواهد بود .
۳- باور به اینکه من آینده ندارم و در سطح من دوستان و آشنایان من در سن من الان خواستگار دارن ولی من ندارم: این افکار و احساسات باعث تقویت تحریکات و آسان شدن مسیر و افزایش انگیزه برای ارتباط تلفنی شود.
احتمال افسردگی به دلیل این فرایند که به صورت دایره وار به دور خودش می چرخد هست. تحریکات — رابطه جنسی —-افسردگی —- ناامیدی از بخشش و آینده خوب— تحریکات شما با عزم جدی و تصمیم گیری و نوشتن هدف کوتاه مدت و دراز مدت برای زندگی خودتان ، افزایش تعاملات اجتماعی ، ورزش در جمع ، مبارزه با افکار منفی و جایگزین کردن افکار امید بخش و مثبت به جای افکار منفی ، پرهیز از تنهایی و قبول کردن مسولیت های اجتماعی در ضمن خودشناسی بیشتر باعث تغییر مسیری می شود که در حال حاضر خودکار شده است.
نکته دیگر در صورتی که مشکلاتی مانند عدم تمرکز فکر و مشغولیت فکری بدون اراده دارید و در خواب ، اشتها و رابطه با خانواده دچار مشکلاتی هستید حتما به روان پزشک و روان درمانگر مراجعه کنید موفق باشید.

خواستگار نداری ک نداری قرار نیس بخاطر نداشتن خواستگار خودتو نابود کنی ک

سلام
نمیدونم جوابمو میدید یا نه
من اینروزا به شدت به کمک احتیاج دارم
نه باکسی رابطه داشتم و نه عشقو به این چشم دیدم
وکسی که انتخابش کردم آدم باشعور وفهمیده ای بود…و هست
متاسفانه ما قسمت هم نبودیم
ونمیدونم چرا اینجوری شد که اون یکدفعه ازدواج کرد، و زیر پامو خالی کرد
من بخاطرش چندتا از خواستگارامو ردکرده بودم
چون دوسش داشتم و میخواستم وقتی شرایطشو داشت بیاد،
حالا این حرفا دیگه مهم نیست،چون ازدواج کرده
فقط من الان میخوام بدونم چجوری با سوالایی که تو ذهنم باقی گذاشته باید کناربیام و فراموش کنم
اون الان به کسی دیگه تعلق داره ومن دلم نمیخواد بهش فکرکنم
درحالیکه اون .

باعرض سلام و تشکر
اگر چه شما در این متن احساس وابستگی و علاقه را به طرف مقابل رد کرده اید ولی از وضعیت روحی شما مشخص است که وابستگی صورت گرفته است ولی شما آن را رد می کنید و می خواهید بگویید که من عاشق و وابسته نبودم در حالی که اگر وابسته و عاشق نبودید الان این حال را نداشتید و اصلا سوالاتی نداشتید و تو شوک این ناکامی و از دست دادن نبودید و نمی گفتید من به خاطر ایشان خواستگارهامو رو رد کردم. پس ابتدا بپذیرید که وابسته شدید و وابستگی شما در حال حاضر که ایشان را از دست داده اید در موقعیت ترک قرار گرفته و شما دچار افسردگی شده اید که شکل این افسردگی در قالب سوال هایی است که معمولا ناتمام و قانع ناپذیر است بهتر بود سوال هایی که به ذهنتان می رسد همراه با حالات هیجانی ، شناختی و عاطفی و رفتاری هنگام ورود این سوال ها، را توصیف می کردید . اما به هر حال ممکن است شما در اثر فشار عصبی و روحی ذهنتان به صورت نا خودآگاه و اتوماتیک افکار و سوال هایی منفی و ناامید کننده تولید می کند. بهتر است با یک مشاور حضوری صحبت کنید تا بهتر کمک بگیرید تا با انجام مصاحبه تخصصی تشخیصی و ارزیابی و طرح درمانی موفق شما از این وضعیت خارج شده و سلامتی روانی خود را احساس کنید موفق باشید.

سلام دختری هستم ۲۲ ساله
شدیدا تشنه یه رابطه پایدار و با احساس و با محبتم بخاطر همین هم باوافراد زیادی دوست میشم تا اینجور ادمی رو پیدا کنم ولی پیدا نشد ک نشد تا اینکه با یکی اشنا شدم و شدیدا بهم محبت میکرد و دوستم داشت تا شش ماه یعنی یروز نمیدید منو دیوونه میشد و ….. اما بعد شش ماه یهو سرد شد و من موندمو یه دنیا وابستگی و تنهایی رابطه بیستو چهار ساعته ما به یربع تلفن تبدیل شده ک با حرف زدنش واقعا بی احترامی میکنه و یجور بیمحلی باهام حرف میزنه سخته ازش جدا شم اما وقتی هم ک اقدام به جدایی میکنم دوباره تا یمدت کوتاه باهام مهربون میشه و من دوباره عاشق و تشنش میشم اما باز برمیگرده به خالت قبل نمیدونم چکار کنم اصلا نمیتونم جدا شم نمیتونم هم ادامه بدم دلم میخاد خودمو بکشم

با سلام
خدمت شما عرض کنم تشنه گی و نیاز به احساس و محبت از طرف دیگران در واقع یک نوع گدایی و طلب کردن مهر از دیگران است که این ویژگی شخصیتی از دوران تکامل و رشد شخصیت در دوران کودکی شکل می گیرید . زمانی که سبک های دلبستگی مشخص می شود و افرادی که در خانواده ای رشد کرده اند که محبت و ابراز احساسات متعادل نبوده یا خیلی کم بوده و یا خیلی زیاد بوده افراد از استقلال شخصیتی کمتری برخوردار می شوند و فقط خود را در کنار دیگران ، حمایت و تأیید دیگران و ابراز محبت دیگران، کامل می بینند در واقع به جای لذت بردن از محبت دیگران نیاز به محبت دیگران دارند . همانطور که خودتان هم تجربه کرده اید و گشته اید و پیدا نکرده اید و اگر کسی با هدف خاص و وضعیت خاصی و با انگیزه بالا به شما محبت کرد دیری نمی پاید که سرد و بی محبت می شود . بنابراین به فکر دریافت محبت ، تأیید و احترام و تحویل گرفتن و ابراز احساسات و محبت از طرف دیگران نباشید و سعی کنید با تکیه بر خودتان و به وجود آوردن آنچه که در دیگران باعث جذب می شود ، در خودتان ، خود را از وابستگی و نیاز برهانید و محتاج محبت و تأیید دیگران نباشید . این مطلب درست است که انسان یک موجود اجتماعی است ولی نباید وابسته به اجتماع باشد تا در زمانی که اجتماع از او گرفته شود و تنها شود به هم بریزد و نتواند از وجود خود در کنار خود لذت ببرد و با اعتماد به نفس و عزت نفس و هدفی والا و امید زندگی کند. بنابراین شما باید یک فکر اساسی در مورد استقلال و عدم وابستگی به دیگران داشته باشید و با اصلاح شناخت و رفتارگذشته و ایجاد رفتار مناسب و شناخت مناسب به تدریج از هر چه وابسته آن هستید،نجات پیدا کنید.

سلام دختری ۲۹ ساله هستم دانشجوی ارشد و معلم زبان هستم حدود سه سال پیش با همکلاس دور کارشناسی رابطه صمیمیی ایجاد کردم.اولش بخاطر وضع مالی ازش انتظار نداشتم مسله خواستگر مطرح بشه البته من حدود هشت ماه که علاقه شدید پیدا کردم در رابطه با تمام مسایل خانوادم ازم پرسید تا حالا پیش نیومد ازم خواستگاری کنم بدجور وابستم شدیم من هم خسته شدم.وقتی خواستگار میاد سعی در منع اقبول کردن ان میکنه ولی خودش حرفی نمیزنه.الانم میخوام ازش فاصله بگیرم هیچ اسیب درونی نمیخوام بم وارد بشه.بنظر شما چکار کنم/؟؟

باعرض سلام و تشکر
متأسفانه وابستگی شما بدون آینده نگری و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب بوده و بهتر بود تا مشخص نشدن کامل وضعیت ،جلوی سرمایه گذاری روانی و احساسی خودتان را می گرفتید اما به هر حال همانطور که در جسم اگر مشکلی بوجود بیاید نیاز به جراجی داشته و درد و عوارض و بستری شدن و…. دارد اصلا امکان ندارد که بدون هیچ آسیبی بتوانید شما از ایشان از نظر روانی و ذهنی جدا شوید ، پس مقداری تحمل کردن درد جدای و اضطراب و نگرانی و افسردگی خواهید داشت ولی بعد از تحمل و مدیریت کردن و خودکنترلی نسبت به وسوسه ها حال خوبی خواهید داشت ان شاءالله. برای کاهش وابستگی راهکارهای ارائه شده در همین مطلب را انجام دهید.

سلام.من ۲۰ سالمه و دانشجوی رشته مهندسی نفت هستم.۴ ساله که به دختر خالم علاقه مند شدم اما شرایط ازدواج ندارم و هرکاریم میکنم فکرش از سرم بیرون نمیره و این مساله روی درسام تاثیر منفی میزاره .از طرفی هم تاثیر پذیری اون از خانوادش خیلی زیاده و متاسفانه من از اخلاق خانوادش خوشم نمیاد با این که دختر مذهبی و خوبیه و البته چند ماهم از من بزرگتره من تصمیم گرفتم که ازش بگذرم اما نمیدونم چیکار کنم خیالش از سرم بره خواهش میکنم منو راهنمایی کنید که فکرشو از سرم بیرون کنم.
ممنون

باعرض سلام
خدمت شما عرض کنم داستان عشق یکی از داستان های پرپیچ و خمی است که تا کنون درباره آن تحقیقات گسترده ای شده است اما آنچه که مشخص است این است افرادی که ویژگی های شخصیتی وابسته دارند در این دام بیشتر می افتند به هر حال شما فردی ۲۰ ساله هستید و در ۲۰ سالگی به دلیل سنی و نیازهای زیستی و حتی کمبودهای عاطفی محیطی صرف یک یا دو ویژگی که دقیقا مورد نیاز شما بوده و در محیط خانوادگی کمتر به آن رسیده اید و در این خانم پیدا کرده اید یک وابستگی ایجاد شده است قطعا با دو یا سه ویژگی مثبت انتخاب فردی برای زندگی مشترک کار احساسی و پشیمان کننده ای در آینده خواهد بود بنابراین سعی کنید با تکنیک هایی که در پایین می آید خود تان را از این باتلاق احساسی نجات دهید نکته دیگر مناسب ترین سن برای انتخاب همسر از سن ۲۳ سالگی به بالاست و سنین پایین تر احساسات و عشق های آذرخشی و زود گذر برای همه پیش می آید که نباید شما خیلی آن را جدی و با اهمیت بگیرید. اما روش های کاهش این و ابستگی

۱- تحلیل و ارزیابی افکار و احساسات هیجانی و آتشین و جدا سازی آن از بخش هشیار و جدا سازی آن از رفتارها و احساسات منطقی که باعث پویایی مثبت زندگی می شود.

۲- مدیریت فکر و ذهن به طوری که هر وقت احساساتی که باعث آلودگی فضای ذهن و روان می شود را احساس می کنید با تغییر موقعیت ذهنی و روانی و یا فیزیکی و بیرونی سعی کنید افکار و احساسات شما را به این باتلاقی که در نهایت افسردگی و غم و غصه است نکشاند.

۳- پرهیز از نشانه ها و محرک هایی که در بیرون باعث بیاد افتادن ایشان می شود مانند تلفن، رفت و آمد و….
۴-به آسیب ها و پیامدهای منفی این احساس در ذهن را بررسی کنید و سعی کنید این احساس و ابستگی در صورت خارج نشدن از ذهن کمترین توجه و انرژی شما را به خوداختصاص دهد چون در تکنیک های جدید روان شناختی زندگی با چیزی که آزار دهنده است بهتر از فرار و اجتناب و دورکردن آن است ولی پذیرش و قبول و بی اهمیت شدن به آن و ادامه رفتارهای منطقی باعث بهتر شدن حال ما خواهد شد.موفق باشید.

سلام
من پسری هستم ۲۸ساله،دو سال و نیمه پیش با دختری بصورت تلفنی اشنا شدم که خونشون توی شهرستان بود و سیصد کیلومتری با ما فاصله داشت و ماهم ساکن تهران هستیم،دو سه ماهی تلفنی حرف زدیم و یک روز قرار شد برم ببینمش و رفتم به شهرشون و دیدمش زیاد از ظاهرش یعنی قیافه و هیکلش خوشم نمیومد ولی بخاطر تنها بودنم و شکسته نشدنه دلش باهاش ادامه دادم تا اینکه بعد از مدتی بهش وابسته شدم تا جایی که اگه یک شب باهاش تلفنی حرف نمیزدم حالم بد بود،اونم خیلی منو دوست داشت و تا یک مدتی باهام خوب بود و یک بار که پیشش رفته بودم و خواهرش هم باهاش بود و من از عشقم خواستم تا دقایقی منو خواهرشو تنها بزاره و از ماشین پیادش کردم و بعد ازینکه اومد داخل به ما شک کرد که باهم کاری کردیم و خیلی دلش شکست و من گفتم که کاری نکردیم و بعد از چند روز دوباره گفتم کار زیاد بدی نکردیم و سطحی بود و اون دوباره داغون شد و من دوباره حرفمو تکذیب کردم و خلاصه این ماجرا به یه بحرا تبدیل شد و اون خواست ازم جدا بشه و من نگذاشتم و بهش میگفتم فراموش میکنی ولی اون هر چند وقت یکبار این موضوع رو بهونه جدایی میکرد و واقعا هم عذابش میداد،ازون به بعد یک مقداری بعضی از رفتارش باهام بد شد ولی هنوز دوسم داشت و من بعد ازین ماجرا سعی کردم براش جبران کنم و بهترین پسری بشم که هر دختری ارزوشو داره و تا حد زیادی شدم،حدود یک سال پیش من بیکار شدم و اون شاغل شد و اون از لحاظ مالی بهمکمک میکرد و هر چند وقت یکبار ازم میخواست تا برم خاستگاریش و میگفت دیگه نمیتونم خاستگارامو ردکنم و پدر و مادرم بهم گیر میدن که چرا نمیزاری خاستگار خونه بیاد،چند ماهه پیش هم من بو بردم با کسی دوست شده چون یک ماهی بود باهام سرد بود و من با قسم و ایه ازش واقعیتو جویا شدمو گفت با پسری توی محلمون حدود یک ماهه تلفنی دوستم و اصلا بیرون نرفتیم و امروزم تموم کردیم،خلاصه من با هزار بدبختی از کارش گذست کردم و اونم قول داد برام تبدیل به یه فرشته بشه ولی نشد و ازون وقت هفت ماهی میگذره و روز به روز اخلاقش بدتر شد و هر چند هفته یکبار میخواست که از هم جدا بشیم ولی باز اروم میشد و میگفت از این دوری و مجردی خسته شدمو کاری پیدا کن و بیا خاستگاریم و من ازش مهلت خواستم ولی کاری پیدا نکردم تا اینکه دوهفته پیش گیر داد که دیگه دا بشیم و من مخالفت کردم و بعداز کلی دعوا و التماس من که نرو بهم گفت بیا خاستگاریم و من گفتم کار ندارم و اون گفت پدرم منو داره میده به خاستگارم که پسره دوستشه و من دیگه بهونه ای برای رد کردنس ندارم و تو بیا خاستگاری و قول ازدواج با منو بگیر و بگو خیلی زود کار پیدا میکنم و من هم با خانوادم حرف زدمو راضیشون کردم و به عشقم خبر دادم ولیاون گفت من تورو دوست ندارم و تو موقعیت نداری و من با اون اتفاقی که با خواهرم براتون افتاد کنار نیومدم و فردا تو زندگی نمیتونم بهتو و خواهرم اعتماد کنم و کلی بهونه دیگه و اینکه میگفت این خاستگاره خیلی شرایطش خوبهوخیلی علنی منو شیکوند و گفت نمیخوامت و نگذاشت بیام خاستگاری و میگفت تو رو دوست ندارم و اگه دوست داری با یه زنه بی احساس زندگی کنی باشه بیا و تازه اگه پدرمم منوبه تو بده خودمو میکشم و ازین حرفا،اون منو عاشق خودش کرد و کاری کرد که من بیام خاستگاریش و انقدر اصرار میکرد بیا که منو کلافه میکرد ولی حالا این بلارو سرم اورده و الان دو روزه که ازهم جدا شدیم و گفته میخوام به خاستگارم جواب مثبت بدم
ازتون میخوام بهم بگید ایا اگه مجبورش کنم به ازدواج با من یا به فرض محال اگه راضی بشه که من امکانشو نمیبینم،ایا این زندگیه خوبی خواهد بود و در اینده به مشکل نمیخوریم؟
و اینکه چطور میتونم فراموشش کنم،اخه خیلی بهش وابسته شدم ما شبی چند ساعت تلفنی حرف میزدیم و تو این دو سال و نیم حدود پانزده بیست بار همو دیدیم و رابطه جنسیه خیلی سطحی اونم چند بار باهم داشتیم که اصلا از این لحاظ برام وابستگی ایجاد نشد،ولی خیلی دوسش دارم و بدون اون برام خیلی سخته.الانم بیکارم و دوسته فابریکو نزدیکی هم برای درد و دل ندارم،چیکار کنم که اگه زندگی باهاش از نظر شما و خودم جیز نبود بتونم فراموشش کنم؟
اینم بگم که من پسره خیلی احساسی و زود رنجیم و برام خیلی سخته،لطفا جوابمو زود بدید،حالم بده
ممنون از شما هادیان با معرفته ارامش و خوشبختی

باعرض سلام و تشکر
ازدواج یک امر مقدس و مهمی است که نمی توان با یک گفت و گو تلفنی در عرض سه ماه و دیدن طرف مقابل با آن شرایطی که توصیف می کنید ، به شناخت کامل برسید.
قطعا در این فضایی که شما در حال انتخاب هستید بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی به تدریج دچار تعارض زناشویی و در نهایت به طلاق عاطفی و حقوقی خواهید شد. شما ریسک بسیار بزرگی که کردی عدم تعهد خودتو رو به ایشون با تنها بودن با خواهر ایشون ثابت کرده اید و اعتمادی کمی که ایشان به شما داشته جلوی چشم ایشون از ایشون سلب کرده اید پس شما بدون توجه به پیامد های رفتاری که داشتید و اثر مخرب آن بر ذهن و روان طرف مقابلتان مصرانه و غیر منطقی دنبال خواسته و هدفتان هستید. از طرفی باتوجه به ارتباطی که شما از ایشان خبر دارید ممکن است بعد از ازدواج دچار بدبینی نسبت به تعهد و پایبندی ایشون در زندگی بشوید و زندگی را بر خودتان و ایشان تلخ کنید. پس این ازدواج برای شما بسیار پر ریسک است و بهتر است به سرعت در بیرون رابطه قطع شده و به تدریج از وابستگی و پیامدهای آن که افسردگی و حال بد است در ذهن و روانتان فاصله بگیرید. برای بهتر شدن وضعیت شخصیتی شما حتما به یک مشاوره و روان شناس بالینی مراجعه کنید زیرا در زندگی شما ریسک های زیادی از طرف شما اتفاق می افتد که گویی بدون کنترل منطقی و عقلی شماست. به نظر می رسد شما مسؤلیت احساس خودتان را نمی توانید برعهده بگیرید و هر احساسی در شما به وجود می آید بدون کنترل منطقی و عقلی تبدیل به عمل می شود و از تصمیم گیر های شما از فیلتر عقل و منطق نمی گذرد از طرفی وابستگی احساسی ، مالی ، عاطفی ، شما را به فردی منفعل با مسؤلیت پذیری کم نسبت به خواسته ها و احساسات خودتان ، تبدیل کرده است. پس توصیه ما رفتن به پیش روان شناس است و گرفتن یک تست شخصیت و آگاهی از شخصیت خودتان.
موفق باشید.

سلام من پسری ۱۹ساله هستمو دانشجو.سوم راهنمایی بودم که بادختری اشناشدم.یک سال از خودم کوچیکتربود.دوستیمون تا دوم دبیرستان طول کشید.تو این دوره اون منو دوس داشت منم دوسش داشتم ولی دوس داشتن من چندان تعریفی نداشت.همش میخواست بیاد بیرون و منو ببینه ولی من اصلا نرفتم.خیلی اذیتش میکردم و بهش دروغ میگفتم.وقتی جداشدیم دیگه ازش خبری نداشتم.بدون اینکه خودم بدونم بهش وابسته شده بودم.تو مدت جداییمون یکی دوبار افسردگی گرفتم و به هردری که زدم بسته بود.تا اینکه اواخر تیرماه امسال بالاخره راضی شد شمارشو بازم بهم بده که فقط حرفامو بشنوه.بهش گفتم میام خاستگاریت اما اون نه رد میکرد نه قبول.من دانشجوی دانشگاه دولتی هستم و بخاطرش انتقالی گرفتم به پیام نور شهرمون تا بتونم برم سرکار.با مادرم درمیان گذاشتم اما پدرم قبول نکرد.بادختره هم دعوامون شد و بازم ازم جداشد.میگفت به خاطرکارای زمان دوستیمون ازم متنفره.دیشب هم تو شبکه اجتماعی بطور وحشتناکی جوابم کرد.میخوام فراموشش کنم چون دیگه مطمنم بهش نمیرسم اما اگه میتونستم فراموشش کنم اون چندسال جداییمون کرده بودم.دستم به دامنتون چیکار کنم که به صلاحم باشه.

باعرض سلام
خدمت شما عرض کنم داستان عشق یکی از داستان های پرپیچ و خمی است که تا کنون درباره آن تحقیقات گسترده ای شده است اما آنچه که مشخص است این است افرادی که ویژگی های شخصیتی وابسته دارند در این دام بیشتر می افتند به هر حال شما فردی ۱۶- ۱۷ ساله بودید و در اوج نیازهای عاطفی و زیستی و حتی کمبودهای عاطفی محیطی صرف یک یا دو ویژگی که دقیقا مورد نیاز شما بوده و در محیط خانوادگی کمتر به آن رسیده اید و در این خانم پیدا کرده اید یک وابستگی ایجاد شده است قطعا با دو یا سه ویژگی مثبت انتخاب فردی برای زندگی مشترک کار احساسی و پشیمان کننده ای در آینده خواهد بود
از طرفی قطع و وصل شدن های زیادی در این رابطه بوده است که در کنار وابستگی نوعی بی اعتمادی و تنفر هم دیده می شود. بنابراین سعی کنید با تکنیک هایی که در پایین می آید خود تان را از این باتلاق احساسی نجات دهید و اینقدر نیازمند به تأیید و سیگنال مثبت ایشان نباشید زیرا هر چند که امید به وصل دوباره این رابطه پر تنش و مختل داشته باشید نمی توانید خود را برای پاک کردن ایشان در ذهن تان و در بیرون داشته باشید پس قدری با خود منطقی بوده و اینقدر ارزش خودتان را پایین نیاورید که با واکنش منفی به شخصیتتان آسیب وارد شود. پس ابتدا با خود بنشینید و ضررهایی که تاکنون در این رابطه متحمل شده اید را بنویسید یکی از مهمترین آسیبی که در شخصیت شما به وجود آمده است بلاتکلیفی و معطلی در زندگی و سردرگمی در زندگی آینده بقیه را هم به همین ترتیب بنویسید و هر روز مرور کنید تا این عشق و علاقه آسیب زا و غیر منطقی از وجودتان حذف شود بدانید که عشق و علاقه ای که در شما نا آرامی ، اضطراب و افسردگی ایجاد کند عشق نیست بلکه بیماری است در حالی که عشق و علاقه منطقی باعث آرامش ، افزایش عزت نفس و افزایش امید و هدفمندی در زندگی است . اما روش های کاهش این و ابستگی:

۱- تحلیل و ارزیابی افکار و احساسات هیجانی و آتشین و جدا سازی آن از بخش هشیار و جدا سازی آن از رفتارها و احساسات منطقی که باعث پویایی مثبت زندگی می شود.

۲- مدیریت فکر و ذهن به طوری که هر وقت احساساتی که باعث آلودگی فضای ذهن و روان می شود را احساس می کنید با تغییر موقعیت ذهنی و روانی و یا فیزیکی و بیرونی سعی کنید افکار و احساسات شما را به این باتلاقی که در نهایت افسردگی و غم و غصه است نکشاند.

۳- پرهیز از نشانه ها و محرک هایی که در بیرون باعث بیاد افتادن ایشان می شود مانند تلفن، رفت و آمد وعکس ، وبلاگ ، شبکه اجتماعی و….
۴-به آسیب ها و پیامدهای منفی این احساس در ذهن را فکر کنید و سعی کنید این احساس و ابستگی در صورت خارج نشدن از ذهن کمترین توجه و انرژی شما را به خوداختصاص دهد بع عبارت دیگر شما به عنوان مسؤول پخش انرژی هستید پس کمترین انرژی را به این احساس اختصاص دهید.چون در تکنیک های جدید روان شناختی زندگی با چیزی که آزار دهنده است بهتر از فرار و اجتناب و دورکردن آن است. پذیرش و قبول و بی اهمیت شدن به آن و ادامه رفتارهای منطقی باعث بهتر شدن حال شما خواهد شد.
۵- سعی کنید با برنامه ریزی هدف مند و کاهش استفاده از نت و برقراری دوستی های مناسب و سرگرمی ها و تفریحات سالم به خود بگویید من باید از توجه و تأیید دیگران لذت ببرم ولی نباید نیاز و محتاج به محبت دیگران شوم.
موفق باشید.

من دختر ۲۳ ساله ای هستم ۳ ساله که عاشق یه مردیشدم این عشق یک طرفه همه زندگی منو بهم ریخته خواهش میکنم راهناییم کنید به نظرتون فراموش کنم یا یک کار دیگه بکنم منتظر جوابتون هستم

ابتدا باید خدمت شما عرض کنم بهتر است احساسی که شما را به این روز انداخته و باعث آسیب به خودتان شده است علاقه و عشق نگذاریم چون عشق و علاقه باعث آرامش و لذت می شود نه آسیب به خود و هزینه های دیگری که شما در این رابطه از خود پرداخته اید. ما انسان ها در زندگی نیاز به ارتباط ، نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی هستیم که این موضوع باعث می شود که ما انسان یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی و شدیدی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید معمولا افرادی که به اندازه کافی در دوره های طلایی زندگیشان یعنی دوره کودکی مورد توجه کافی از طرف مراقبهای اولیه یا همان والدین قرار نگرفتن و یا بیش از اندازه مورد توجه قرار گرفتند در بزرگسالی دچا عدم تعادل در ارتباط می شوند یا به صورت افراطی و یک طرفه بدون در نظر گرفتن احساس طرف مقابل نیاز به محبت از طرف مقابلشان دارند یا از اینکه دیگران به آن احترام نمی گذارند و توجه ندارند ناراحت و خشمگین هستندپس اختلال وابستگی و یا خود شیفتگی در این افراد شایع است. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی که از جنس شماست و شما مجاز به رابطه با ایشان هستید با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و… ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری از جنس خودمان داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه به جنس مخالف راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی بدون اطلاع از احساس طرف مقابل ، سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها در کنار هم جنس خود و با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران چه از جنس موافق و چه جنس مخالف را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان البته در جنس موافق ولی در جنس مخالف که اصلا با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی هیچ سنخیت و هیچ هدفی برای برقرار رابطه وجود ندارد و در صورت تمایل به ازدواج هم روش و مسیر خاص با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی باید طی شود.
۴- با افزایش دوستی ها با جنس موافق خودتان سعی کنید کمبودها و نیازهای روانی خودتان را در کنار دوستانتان برآورده کنید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل فرد یا طرف مقابل به ادامه ارتباط ، شخصیت و روانم آسیب نبیند البته این در مورد دوستی هایی که با جنس موافق برقرار می کنید موضوعیت دارد و در جنس مخالف در صورت وجود تمایل دو طرفه مراحل بعدی برای آشنایی خانواده ها و وارد شدن این رابطه در مسیر ازدواج عاقلانه امکان پذیر می باشد .موفق باشید

دبیر علومی که گفتم خانم هستش سعی میکنم کار هایی که شما فرمودین رو انجام بدم بهشون فکر نکنم اما….. کافی دبیرم گوچکترین حرفی یا کم محلی از جانب دبیرم ببینم اونوقت دیونه میشم طوری که تو مدرسه همه پی به خراب بودن حالم میبرن

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، لازم است در انجام راهکارها برای حل مشکلات، صبر و بردباری داشته باشید. طبیعتا در ابتدای کار کمی دشواری وجود خواهد داشت.
موفق باشید.

سلام من دختري۲۰سالم که با پسري۲۲ساله ۶ساله که دوستم بخاطرم خود زنی میکنه توقهرامون پیش قدم میشه و آشتی میکنیم ولی چند وقتيه که اعتیاد پیدا کرده ودعواهامون زیاد شده خیانت کردم بهش قبلا فهمید و چند روز پیش توی برنامه لاین چون دختر توی دوستانش بود قهر کردم خیلی گریه کرد بعدشم خطشوشيکست و الان۱۱روزه ارزش بی خبرم بنظرتون بر میگرده یا به درد ازدواج باهام میخوره راستی دلیل مواد کشيدنشم میگه قهر های زیاد و خيانتاي منه ولی اگه باشم دیگه نمی کشه خیلی دوسم داره و خیلی دوسشم دارم بنظرتون چیکار کنم؟

باعرض سلام
متأسفانه مشخص نیست شما چرا در مرحله دوستی ۶ سال مانده اید و نه رابطه را قطع کرده نه وارد مراحل بعدی یعنی خواستگاری و ازدواج شده اید به هر حال با توجه به فرهنگ اسلامی و ایرانی ما علاقه مندی دختر و پسر به همدیگر مقدمه ای برای آشنایی و وارد مرحله خواستگاری رسمی شدن است و خود دوستی هدف نیست بلکه مقدمه یا وسیله ای برای ازدواج است. پس خود طولانی شدن این دوره باعث مشکلاتی در آینده خواهد بود . از طرفی صرف دوست داشتن و دوست داشته شدن برای یک زندگی زناشویی کافی نیست بلکه کفویت و هم خوانی فرهنگی ، شخصیتی و خانوادگی و سایر شرایط منطقی ازدواج مانند وضعیت اقتصادی ، تحصیلات و هدفمندی برای آینده زندگی هم باید مورد توجه قرار گیرد. نکته دیگر اینکه مشخص نیست شما به عنوان مادر آینده به چه ضمانتی وارد رابطه ۶ ساله با فردی شدید که حتی در صورت ازدواج این رابطه ممکن است یادآوری شده و بدبینی و شک و وسواس فکری نسبت به تعهد و پایبندی تنها یکی از مشکلات شما باهم دیگر باشد. شما به عنوان مادر آینده آیا اگر در آینده دختری داشته باشید به همین راحتی اجازه چنین رابطه ای بدون ضمانت قانونی و حقوقی خواهید داد ؟اصلا توانایی مانع شدن دختر خودتان را از این گونه روابط خواهید داشت؟ قدری وضعیت شما پیچیده است که بنده به دو موضوع اشاره می کنم یکی اینکه چرا شما با توجه به دوستی ۶ ساله تعهد و پایبندی خود را به طرف مقابل نشان ندادید و موضوع دوم اینکه چرا طرف مقابل شما برای حل مسایلی که با خودش و یا باشما دارد به جای حل منطقی مسأله ، اصل صورت مسأله را با اعتیادش پاک کرده است. آیا در زندگی برای مسایلی که در هر خانواده ای ممکن است باشد ایشان این سبک حل مسأله را دنبال خواهد کرد؟ نکته دیگر اینکه کسی که اعتیاد به مواد دارد آیا می تواند همسری مسؤولیت پذیر، هدفمند، سالم از جهت روان و ذهنی و متعهد و پایبند و حامی عاطفی و احساسی خودش و همسرش و فرزندی که در آینده خواهد باشد؟؟؟؟؟؟؟ چه ضمانتی دارد که در کنار اعتیاد شک ، تردید ، بدبینی با توجه به طولانی بودن رابطه شما و آگاهی از رابطه ای که با فرد دیگری داشته اید، نداشته باشد؟ بنابراین به نظر بنده ،شما در صورت شروع رسمی و قانونی زندگی زناشویی با خطرات بسیار بالایی مواجه خواهید شد که احتمال آسیب روانی و کاهش ماندگاری و پایداری زندگی زناشویی بسیار بالاست . پس در صورت اصرار بر ادامه رابطه ابتدا با مشاوره حضوری نسبت درمان مسایل فردی مانند اعتیاد و خود زنی و… صحبت شده و بعد هم با مشاوره درمورد ازدواج مشاوره بگیرید و راهکارهای کاهش آسیب در صورت ازدواج از روان شناس بگیرید. موفق باشید.

من دختری هستم ۱۱ ساله من عاشق پسری شدم ۱۸ ساله پسر مغرور و زیبا و جذابی و در سختی زندگی میکنی خیلی حساس و زود رنج بود تو روستای هم بودیم من از بچگی ازش خوشم میامد عاشقش بودم یک سال با هم بودیم اس ام اس میدادیم اذیتم نکرد فقط اس ام اس بعد یک سال بدون هیچ دلیلی با هام قطع کرد و گفت نه خودتو اذیت کن نه منو کل روستامون دارن میگن عوض شده و تو خودشه راهنمایی کنین منو لطفا چرا؟

ابتدا باید خدمت شما عرض کنم بهتر است احساسی که شما را به این روز انداخته و باعث آسیب به خودتان شده است علاقه و عشق نگذاریم چون عشق و علاقه باعث آرامش و لذت می شود نه آسیب به خود و هزینه های دیگری که شما در این رابطه از خود پرداخته اید. ما انسان ها در زندگی نیاز به ارتباط ، نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی هستیم که این موضوع باعث می شود که ما انسان یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی و شدیدی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید.
اصرار به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید معمولا افرادی که به اندازه کافی در دوره های طلایی زندگیشان یعنی دوره کودکی مورد توجه کافی از طرف مراقبهای اولیه یا همان والدین قرار نگرفتن و یا بیش از اندازه مورد توجه قرار گرفتند در بزرگسالی دچا عدم تعادل در ارتباط می شوند یا به صورت افراطی و یک طرفه بدون در نظر گرفتن احساس طرف مقابل نیاز به محبت از طرف مقابلشان دارند یا از اینکه دیگران به آن احترام نمی گذارند و توجه ندارند ناراحت و خشمگین هستندپس اختلال وابستگی و یا خود شیفتگی در این افراد شایع است. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی که از جنس شماست و شما مجاز به رابطه با ایشان هستید با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و… ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری از جنس خودمان داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه به جنس مخالف راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی بدون اطلاع از احساس طرف مقابل ، سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها در کنار هم جنس خود و با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران چه از جنس موافق و چه جنس مخالف را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان البته در جنس موافق ولی در جنس مخالف که اصلا با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی هیچ سنخیت و هیچ هدفی برای برقرار رابطه وجود ندارد و در صورت تمایل به ازدواج هم روش و مسیر خاص با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی باید طی شود.
۴- با افزایش دوستی ها با جنس موافق خودتان سعی کنید کمبودها و نیازهای روانی خودتان را در کنار دوستانتان برآورده کنید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل فرد یا طرف مقابل به ادامه ارتباط ، شخصیت و روانم آسیب نبیند البته این در مورد دوستی هایی که با جنس موافق برقرار می کنید موضوعیت دارد و در جنس مخالف در صورت وجود تمایل دو طرفه مراحل بعدی برای آشنایی خانواده ها و وارد شدن این رابطه در مسیر ازدواج عاقلانه امکان پذیر می باشد .موفق باشید

با عرض سلام من پسری هستم ۲۷ ساله شغلم ایجاد میکرد که باید برای انجام بعضی از کارهام یکی رو استخدام کنم به عنوان منشی ، از قضا یه دختره ۲۰ ساله آمد و گفت که من نیاز به کار دارم با توجه به شرایطی که داشت و کار بلد بود منم قبول کردم پنج ماهی گذشت که من متوجه شدم ایشان منو با دید دیگری نگاه میکنه به من گفت من دوست دارم میخوام که باهام ازدواج کنی منم در جوابش بهش گفتم که دوست داشتن شما یکطرفه هست و بعد از کلی اصرار گفت که پس باید با من دوست بشی من از انجایی که آدم مذهبی بودم بهش گفتم که این دوستی از لحاظ شرعی مشکل داره ولی اون به هر شکل که بود منو به دام انداخت مرتب رو گوشیم پیام میداد بهم میگفت من فقط با تو حس آرامش بهم دست میده ، دو سه ماهی رابطه تلفنی برقرار کردیم و بعد بهم گفت باید رابطه جنسی داشته باشیم من راضی نشدم از اونجایی که یبار ازدواج کرده بود و بعد طلاق گرفته بود بهم گفت بیا ازدواج موقت کنیم که از لحاظ شرعی هم گناه نباشه حالا من موندم که چه کنم به دختر خانم علاقه پیدا کردم و میدونم که خانواده من با این وصلت راضی نمیشند . الان یه چند روزه که رابطش با من سرد شده احساس میکنم با کسی دیگه ای در ارتباطه منم روی این چیزا خیلی خیلی حساسم با این وجود میدونم که این خانواده بدرد من نمیخوره ولی نمیتونم ازش دل بکنم دارم دیونه میشم خواهش دارم تا حد امکان کمکم کنید . متشکر

باعرض سلام تشکر
خدمت شما عرض کنم صرف عشق و علاقه و یا به تعبیر دیگر وابستگی عاطفی ضامن خوشبختی در زندگی زناشویی نخواهد بود و شما بهتر بود از همان زمانی که نشانه و سیگنال های طرف مقابلتان را مشاهده می کردید سعی می کردید ایشان را پذیرش نمی کردید اما به هر حال شما دو راه دارید یکی اینکه اگر اصرار بر ازدواج با ایشان را دارید حتما برای پیشگیری از آسیب های بیشتر به مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید به هر حال ایشان تجربه زندگی زناشویی در گذشته داشته اند و شما نداشته اید و در این وضعیت معمولا با توجه به تجارب مشاوره ای بنده بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی ممکن است شما دچار سردی ، پشیمانی شده و تحت فشار قرار بگیرید . کم نیستند افرادی که به مشاوره مراجعه می کنند و دچار دلزدگی نسبت به همسرشان را دارند که دقیقا در وضعیت شما هم قرار دارند. مثلا می گویند هر وقت به طرف همسرم می روم یاد ارتباط ایشان با فرد دیگری می افتم و کلا بی انگیزه می شوم و یا خانمی که مراجعه می کند و می گوید همسرم با دچار احساس تنفر از من شده و همیشه می گوید من مستحق یک زندگی با دختری که تجربه زندگی زناشویی نداشت را داشتم ولی تو این حق را از من گرفتی . پس با خودکنترلی و خویشتن داری سعی کنید یک تصمیم منطقی بگیرید . راه دیگر اینکه با پدر و مادرتان صحبت کنید و وضعیت روحی و احساسی خود را مطرح کنید و از پیش داوری بپرهیزید در صورت مخالفت از مشاور بخواهید که با پدر و مادر شما صحبت کنند تا این وصلت در صورت صلاحدید و آموزش مهارت های پیشگیرانه از آسیب هایی که در این نوع ازدواج ها هست زمینه را برای وصلت فراهم کنند. موفق باشید.

ُسلام
من پسري ۱۷ سال هستم………
حدود ۲ ساله با دختري تو فاميل رابطه دارم………
عاشقشم ولي ميدونم ما در اينده با هم ازدواج نخواهيم كرد…….
چه طور ميتونم از ذهنم بيرونش كنم؟؟؟؟؟؟؟
واقعا ديوونشم ساعت ها براش گريه ميكنم…
گيج شدم
خواهشا راهنمايي كنيد.

باعرض سلام
خدمت شما عرض کنم داستان عشق یکی از داستان های پرپیچ و خمی است که تا کنون درباره آن تحقیقات گسترده ای شده است اما آنچه که مشخص است این است افرادی که ویژگی های شخصیتی وابسته دارند در این دام بیشتر می افتند به هر حال شما فردی ۱۶- ۱۷ ساله بودید و در اوج نیازهای عاطفی و زیستی و حتی کمبودهای عاطفی محیطی صرف یک یا دو ویژگی که دقیقا مورد نیاز شما بوده و در محیط خانوادگی کمتر به آن رسیده اید و در این خانم پیدا کرده اید یک وابستگی ایجاد شده است قطعا با دو یا سه ویژگی مثبت انتخاب فردی برای زندگی مشترک کار احساسی و پشیمان کننده ای در آینده خواهد بود از طرفی قطع و وصل شدن های زیادی در این رابطه بوده است که در کنار وابستگی نوعی بی اعتمادی و تنفر هم دیده می شود. بنابراین سعی کنید با تکنیک هایی که در پایین می آید خود تان را از این باتلاق احساسی نجات دهید و اینقدر نیازمند به تأیید و سیگنال مثبت ایشان نباشید زیرا هر چند که امید به وصل دوباره این رابطه پر تنش و مختل داشته باشید نمی توانید خود را برای پاک کردن ایشان در ذهن تان و در بیرون داشته باشید پس قدری با خود منطقی بوده و اینقدر ارزش خودتان را پایین نیاورید که با واکنش منفی به شخصیتتان آسیب وارد شود. پس ابتدا با خود بنشینید و ضررهایی که تاکنون در این رابطه متحمل شده اید را بنویسید یکی از مهمترین آسیبی که در شخصیت شما به وجود آمده است بلاتکلیفی و معطلی در زندگی و سردرگمی در زندگی آینده بقیه را هم به همین ترتیب بنویسید و هر روز مرور کنید تا این عشق و علاقه آسیب زا و غیر منطقی از وجودتان حذف شود بدانید که عشق و علاقه ای که در شما نا آرامی ، اضطراب و افسردگی ایجاد کند عشق نیست بلکه بیماری است در حالی که عشق و علاقه منطقی باعث آرامش ، افزایش عزت نفس و افزایش امید و هدفمندی در زندگی است . اما روش های کاهش این و ابستگی

۱- تحلیل و ارزیابی افکار و احساسات هیجانی و آتشین و جدا سازی آن از بخش هشیار و جدا سازی آن از رفتارها و احساسات منطقی که باعث پویایی مثبت زندگی می شود.
۲- مدیریت فکر و ذهن به طوری که هر وقت احساساتی که باعث آلودگی فضای ذهن و روان می شود را احساس می کنید با تغییر موقعیت ذهنی و روانی و یا فیزیکی و بیرونی سعی کنید افکار و احساسات شما را به این باتلاقی که در نهایت افسردگی و غم و غصه است نکشاند.
۳- پرهیز از نشانه ها و محرک هایی که در بیرون باعث بیاد افتادن ایشان می شود مانند تلفن، رفت و آمد وعکس ، وبلاگ ، شبکه اجتماعی و….
۴-به آسیب ها و پیامدهای منفی این احساس در ذهن را فکر کنید و سعی کنید این احساس و ابستگی در صورت خارج نشدن از ذهن کمترین توجه و انرژی شما را به خوداختصاص دهد بع عبارت دیگر شما به عنوان مسؤول پخش انرژی هستید پس کمترین انرژی را به این احساس اختصاص دهید.چون در تکنیک های جدید روان شناختی زندگی با چیزی که آزار دهنده است بهتر از فرار و اجتناب و دورکردن آن است . پذیرش و قبول و بی اهمیت شدن به آن و ادامه رفتارهای منطقی باعث بهتر شدن حال شما خواهد شد.
۵- سعی کنید با برنامه ریزی هدف مند و کاهش استفاده از نت و برقراری دوستی های مناسب و سرگرمی ها و تفریحات سالم به خود بگویید من باید از توجه و تأیید دیگران لذت ببرم ولی نباید نیاز و محتاج به محبت دیگران شوم .
موفق باشید.

سلام دختری ۱۶ ساله ام….دارم نابود میشم…من عاشق معلم ریاضی ام شدم نمیدونم چیکار کنم…من قبلانم عاشق ی معلم دیگ شده بود و کلی عذاب کشیدم…میخام حسم کاملا نسبت ب معلم ریاضی ام از بین بره..چیکار کنم؟؟ترو خدا کمکم کنیدحالم الان خیلی بده….معلم ریاضی ام اصلا بهم توجه نمیکنه و همین عذابم میده دیگ نمیخام دوسش داشته باشم ولی نمیتونم

ضمن عرض سلام به شما خواهر گرامی و قدردانی به خاطر اعتمادی که به ما دارید،
الف) ابتدا این نکته را یادآور می شویم که این یک مشاوره (و حتی شبه مشاوره) نیست، چون شرایط آن وجود ندارد. بنابراین سعی ما این است که در حد و بضاعت یک پرسش و پاسخ کتبی، تا جای ممکن در حل مشکلات شما با شما همفکری نماییم.
ب) در خصوص موضوعی که مطرح کردید، ما فرض را بر این میگیریم که معلم شما خانم هستند (چون اطلاعات بیشتری نداده اید). توصیه کلی ما این است که سعی کنید احساسات خودتان را (در هر موردی) تحت اختیار و تصمیم خودتان دربیاورید و نگذارید احساستان همیشه جلوتر از شما و منطق شما قدم بردارد. نه افراط و نه تفریط هیچکدام در هیچ کاری صحیح نیست. بنابراین نه احساس شدید مثبت و علاقه دیوانه وار و نه احساس منفی، و تنفر، هردو میتواند مخرب باشد.
ج) ما مدیون کسانی مانند پدر، مادر و یا معلم و استاد (که در حکم پدر و مادر هستند) هستیم. این بزرگواران چه به ظاهر مهربان باشند و چه تندخو، به اقتضای پدر بودن، مادربودن یا معلم بودنشان، لطف و مهربانی را در ذات خود به همراه دارند و این جای احترام و تقدیر دارد. ما همیشه به کسی که چیزی به ما یاد داده یا بر فهم و دانش ما افزوده است احترام میگذاریم و دوستش داریم. مطمئن هستم شما هم با من موافقید.

فکر می کنم دانستن نکاتی در مورد سنین نوجوانی شما را در حل مشکل بهتر یاری کند:
۱- بروز عشق‌های گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و عوامل بسیاری ازجمله تغییرات فیزیولوژیک و ترشح برخی هورمون‌ها در دوران بلوغ در آن مؤثر می‌باشند. این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی می‌یابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد می‌گردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجان‌های منفی است که باید به طریقی کاهش یابد.
۲- همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد .پناه‌جویی فرد مضطرب به افراد یا اشیا باعث کاهش اضطراب در ایشان می‌ گردد .معمولاً روحیه پناه‌جویی و آرامش‌گرایانه باعث بروز پدیده‌ای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما می‌گردد . در مواقع اضطراب فرد به دنبال آرامشگر می‌ گردد.
۳- نکته دیگر اصل مجاورت است. خواه ناخواه دو نفری که برای مدتی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند ،نوعی انس و علاقه میان آن دو شکل می‌گیرد . این علاقه در بسیاری موارد بدون دلیل خاص و صرفا بخاطر مجاورت فیزیکی و روانشناختی است.
۴- خیلی ها عشق را یک رفتار وسواسی میدانند، به این معنا که فرد عاشق با هر حمله اضطرابی تا حالش دگرگون می‌گردد برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار حضوری یا ذهنی معشوق) می‌ بیند. افراد وسواسی هیچ اختیاری در زمینه کنترل رفتار وسواسی ندارند و باید تحت درمان روانشناختی، این مهارت را پیدا کنند.
۵- ترشح برخی هورمون‌های جنسی در سنین نوجوانی، نوعی پیوند‌جویی را در فرد تشدید می‌نماید . از آن جا که دختران ساعت‌ها در کنار همجنسان خود هستند ،به نوعی این روحیه پیوند‌جویی در ایشان از جنس مخالف به جنس موافق تغییر جهت می‌دهد. در برخی موارد برخی رفتارهای شبه جنسی در ایشان به چشم می‌خورد.
۶- از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود که در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی و گذرا است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند. دختر دبیرستانی وقتی تحت استرس شدید و متوسط قرار می‌گیرد، بواسطه نوعی پیوند شرطی، به طور ناخود‌آگاه ذهنش به طرف دوستان (یا معلم) می‌رود که پیش از این به او آرامش می‌ داده است.خلأهای عاطفی معمولا در دختران زیاد است و در بیش تر موارد با عشق پر می‌ گردد.
۷- سعی کنید زمان بیشتری برای برنامه های دسته جمعی با دوستانتان صرف کنید، بیشتر به تفریحات ورزشی بپردازید.
۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید.
۹- با توجه به اینکه محبت و دوستی (مادامی که در حدود شرعی باشد یا به حد افراط و بیماری در نیاید) امری پسندیده و نیکوست. حضرت علی (ع) میفرمایند: «بالتودد تكون المحبه؛ با آشكار كردن مهربانی، محبت شكل گرفته و پدید می آید»(میزان الحكمه، ح ۳۰۵۱). شاید بد نباشد علاقه خود را با معلم خود درمیان بگذارید. پیامبر عزیزمان هم میفرمایند: »هر گاه کسی را دوست دارید به او بگویید» (وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۵).
۱۰- عشق اگر منجر به کاهش شدید و طولانی عملکرد (مثلا ۶ ماه) گردد، قطعاٌ یک اختلال روانی است و باید برای مشاوره حضوری به یک روانشناس مراجعه کنید و البته اگر تا این حد شدید نباشد، تا حدودی قابل چشم پوشی است و می‌توانید به مرور از این مرحله گذر کنید.
۱۱-در پایان باید این نکته کلی را تکرار کنیم که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، کاملا ناپخته و زود گذر بوده و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می بایستی با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کنید.

سلام.من ۲۴سالمه و متاهل هستم.دو سال پیش به اجبار خانواده ازدواج کردم اما دلم با این رابطه نبود پسر از لحاظ اقتصادی صفر بود و هست و حتی به این دلیل عروسیمان را داهات گرفتیم.من اول کمی بهش علاقه پیدا کردم اما بعد از یه مدت دیگه هم من سرد شدم هم اون من از این رابطه خسته شدم تا مرز خودکشی رفتم میترسم حرف جدایی بزنم خانوادم خیلی حساسن رو طلاق خیلی دارم عذاب میکشم چون عاشق پسری بودم که واقعا همدیگرو دوست داشتیمو من هنوزم دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم.فقط مرگ میخوام تا از این زندگی جدا بشم.شوهرم خیلی با من لجبازی میکنه هرکاری خودش دوست داره انجام میده من براش مهم نیستم.هیچ دلیلی قانع کننده ای هم نمیتونم بیارم که خانوادمو راضی کنه به جدایی و اینکه اصلا چه جوری مطرحش کنم لطفا راهنمایی کنید.خیلی خستم از دنیا از ادماش از این زندگی یه خواب طولانی میخوام.کمکم کنید.

خواهر گرامی، به شما سلام می کنیم و از اینکه به ما اعتماد کردید خرسندیم. امیدوار هستیم بتوانیم قدمی (هرچند اندک) در راستای حل مشکلتان به دست خودتان برداریم.
این نکته را در ابتدا به شما یادآوری می کنیم که در مسائل خانوادگی و بخصوص ازدواج که معمولا دو طرف درگیر هستند، درک کامل و درست از مسئله، و تشخیص مشکل و در نهایت ارائه راه حل منوط به صحبت با هردوطرف است. بنابراین پاسخی که ما خواهیم داد قطعا پاسخ کاملی نخواهد بود و سعی ما بر این است که بتوانیم توانایی شما برای کنارآمدن و حل مشکلاتتان را افزایش دهیم. شما در سوال خود، نکات مختلفی را مطرح کرده اید مثل، ازدواج اجباری، وضعیت اقتصادی، سردی رابطه، عشق قدیمی، افکار خودکشی، لجبازی همسر… که هرکدام از اینها فصلی از یک کتاب است، اما به نظر می رسد سررشته بیشتر این موارد، به یک نقطه ختم می شود.

الف) هرچند علاقه اولیه پسر و دختر از شرایط لازم برای یک ازدواج موفق است اما یک ازدواج موفق لوازم دیگری نیز نیاز دارد که از جمله آنها موافقت و هماهنگی خانواده ها است. متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود.
ب) رضایت داشتن یك فرد از زندگی، تنها منوط به داشتن و برخورداری از نعمت و سرمایه( مادی و معنوی) نیست، بلكه به شناختن نعمت و حق شناسی آن نیز هست! چه بسا فردی از داشته‌های فراوانی برخوردار باشد اما از زندگی خویش رضایت داشته باشد و حال آنكه شخصی در مقابل باوجود عدم برخورداری از داشته قابل توجه، از زندگی خویش راضی باشد. رضایت از زندگی از درون افراد و مبتنی بر سرمایه‌های فردی، می‌جوشد، و اگر قرار باشد از دیگران وام گرفته شود، نه تنها رضایتی در كار نخواهد بود بلكه جز تلاطم و تشویش چیز دیگری به ارمغان نخواد آورد.

ج) اگر ذهن فردی گرفتار تحریفات شناختی گردد، تفسیری كه از امور مختلف خواهد داشت، تفسیری تحریف شده خواهد بود كه در صورت تكرار، خروجی آن می‌تواند اضطراب، افسردگی، نارضایتی از زندگی و…باشد. تحریف شناختی به زبان ساده و خودمانی، همان عینک بدبینی یا خوشبینی است که میتواند تمام تفسیرها و نگاه ما را به زندگی یا به یک فرد یا یک اتفاق عوض کند. نگاهی که با برداشتن آن عینک به کلی متفاوت می شود. وضعیت فعلی شما معلول عدم ازدواج با معشوقتان نیست، بلكه ناشی از نوع نگاه و روش غلط شما در مواجه با مسائل و تفسیر همراه با تحریف از وقایع است. و مادامیكه چنین رویكردی بر قضاوتهای شما حاكم باشد، نتیجه‌ای جز عدم رضایت از وضع موجود ( به صورت افراطی و پاتولوژیك) به دنبال نخواهد داشت چه با معشوقه ازدواج كنید و یا ازدواج می‌كردید و چه ازدواج نمی‌كردید!

اما راهکارها:
۱- اگر قبل از ازدواج به کسی علاقه داشتید یا قول و قراری داشتید، اکنون سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید. هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب کنید مثلا با قطع کردن افکار، مشغول گفتگو با یک فردی شوید، با عجله آن مکان را ترک کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها شوید. گاهی لازم است که انسان خودش خودش را مجبور به کار یا رفتاری بکند.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدند را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط مثبت همسرتان (مطئنا همه ما آدمها هم نقاط مثبت داریم و هم نقاط منفی) آن را هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس بهتری پیدا کنید. در مقابل درباره امتیازات و خوبی های جدا شدن از فرد قبلی نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یادداشت کنید(سعی کنید) و با خود بیندیشید كه ایشان نیز یك انسان دارای نقص هستند، مثل همه.
۳- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۴- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۵- به تغذیه ( نه كم خوری و نه پرخوری، استفاده بیشتر از ویتامینها(میوه)، و خواب خود اهمیت بدهید ( متوسط ۷ ساعت، حذف خواب روزانه و مبادرت به خواب سرشب )
۶- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید. موفقیتهای خویش را كه در واقع نعمتهای الهی هستند را به صورت روزانه بنویسد و شكر آن را با الحمدالله گفتن ادا كنید!
۷- سعی کنید تمام اوقات خود را با همسرتان بگذرانید و با برقراری ارتباط های عاطفی از طریق صحبت کردن، اس ام اس و تماس تلفن، نیازهای خود را در کنار همسرتان برآورده کنید..
۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید.
۹- در صورت امكان به صورت حضوری، به یك روانشناس مراجعه كنید.

سلام من ب مدت سه ساله با کسی دوستم اما الان احساس میکنم دوست داشتن من فوق العاده بیشتر خودش انکار میکنه و حتی به من میگه که تو اصلا علاقه ای به من نداری و از سر تلقین که به من وابسته ای اما من از حرفاش اینطور فک میکنم که علاقه اش به من کمه و ان باعث عذاب من شده واقعا نمیدونم حق با من یا نه؟باید فراموشش کنم ؟

سرکار خانم، سلام،
از اینکه مشکل خود را با ما درمیان گذاشتید خوشحالیم.
متاسفانه اطلاعات شما برای ما کافی نیست. این که سن شما چقدر است و دوست شما (که احتمالا ایشان هم خانم هستند) در مدرسه، محل کار یا چطور جای دیگری با شما آشنا شدند؟ لطفاً برای دریافت پاسخ بهتر و دقیق تر اطلاعات مذکور را عنوان کنید.
با تشکر

سلام من دختری پونزده ساله هستم که عاشق پسری شدم که چهارسال ازخودم بزرگتره یعنی راستش اول من بهش هیچ حسی نداشتم ولی بعدا که فهمیدم دوسم داره کم کم عاشقش شدم من خیلی دوسش دارم اما متاسفانه من یک ماه پیش مرتکب یک اشتباه شدم داستان ازاونجا شروع شد که یه شب پسرعموم به من گفت خیلی دوست دارم و برای رسیدن بهت هرکاری میکنم وبه هیچ عنوان ازت نمیگذرم پس توهم دوسم داشته باش وبعدگریه کردمتاسفانه احساساتم تحریک شد وپیش خودم فک کردم برای دلخوش کردنش بهتره روزی یه یار بهش زنگ بزنم وباهاش صحبت کنم واینکارو کردم اما اشتباه کردم چون اینکار موجب شد که حسش به من بیش تربشه اما من دوسش ندارم اصلا حتی یه ذره حالا نمیدونم چطوراین رابطه احمقانه وبهتره بگم عشق یکطرفرو تموم کنم طوری که آسیبی به اون نرسه دلم نمیخواد دلش بشکنه هم میترسم که دوست پسرم بفهمه و فکر دیگه ای دربارم بکنه وحتی ولم کنه لطفا توروخدا کمکم کنید منبااین سن کم نمیتونم درست تصمیم بگیرم لطفا راهنماییم کنید چطور رابطمو باپسرعموم بدون اینکه دلش بشکنه تموم کنم.مرسی

در خصوص موضوع مذکور چند نکته قابل بیان است؛
_ لازم است هدف خود را از ارتباط با جنس مخالف روشن کنید و شفاف کنید که آیا اهداف شما در اینگونه روابط تامین می شود یا خیر؟ چه نسبتی میان هزینه هایی که ممکن است متحمل شوید با آنچه که به دست می آوربد وجود دارد؟
_ دختران معمولا به خاطر ضعف اعتماد به نفس، نیاز به حامی و پاسخ به خلاء های عاطفی، حس رقابت و به انگیزه ازدواج با پسران طرح رفاقت می ریزند اما پسران مبتنی بر سرگرمی و با انگیزه های جنسی موضوع رو پیگیری می کنند، همین ویژگی است که باعث می شود همزمان با چندین دختر ارتباط داشته باشند و در عین حال نزد هریک بگویند تنها تو را دوست دارم و با فرد دیگری ارتباط ندارم!
_ حتی اگر هم انگیزه ای برای ازدواج باشد، ظاهرا اینگونه است که شرایط شما برای ازدواج هموار نیست. لذا ممکن است ارتباط شما سالیانی ادامه داشته باشد و ازدواج شما با یکدیگر در ابهام بماند. ممکن است شما به وی وابسته شوید اما به هزار و یک دلیل زمینه ازدواج شما فراهم نشود. این امر علاوه بر مشکلات عاطفی ممکن است رضایت از زندگی و فرصتهای دیگر را برای ازدواج از شما سلب کند.
_ در صورتی که قصد ازدواج با وی را نداشته باشید، باز هم هزینه های مطرح شده، به شما تحمیل خواهد شد.
با لحاظ این نکات شایسته است از تجارب تلخ دیگران استفاده کنید و نیازهای خود را طرق سالم برطرف کنید.
لازم است هم ارتباط با این فرد را قطع کنید و هم با پسر عموی خود. آنچه که مهم است آینده و سلامت شما است. پس آینده و سلامت خود را به خاطر دیگران از دست ندهید.

سلام دختری۱۶ساله ام به یکی از بستگان که از بچگی باهم بودیم دل بستم بهم گفته دوست دارم و میخوام تا اخر عمر پیشم باشی من به خاطر غرورم بهش گفتم من علاقع ای بهت ندارم و هیچ فکری دربارت نمیکنم چه برسه به ازدواج راستی اهل دوس دختر داشتن هم هس ولی قول داد دیگه نداشته باشه اما بنظرم هنوز داره همیشه هم با دوستای صمیمی من رابطه دوستی برقرار میکنه به روی خودم نمیارم و میگم داداشمه اما خیلی دوسش دارم حالا میخوام به فکر ایندم باشم اخه خانوادم از این پسر خوششون نمیاد بنظرم قابل اعتماد نیست عشق اولمه لطفا بگین چجوری فراموشش کنم

با سلام و عرض تحیت خدمت شما خواهر محترم

در این رابطه به چند نکته توجه بفرمائید؛
_ با توجه به سن شما و همبازی بودن شما با وی، اینگونه به نظر می رسد که ایشان در سن ازدواج نیستند.
_ معمولا افرادی که پیش از ازدواج به رفتاری مبادرت داشته و یا از ویژگی خاصی برخوردار بوده اند، بعد از ازدواج نیز به رفتار خود ادامه می دهند

با توجه به این نکات بهتر این است که از ارتباط با وی خودداری کنید و با دوراندیشی و لحاظ این نکته که ممکن است فرصتهای بعدی ازدواج را از دست بدهید، رفته رفته وابستگی به وی را کم کنید.
البته به این نکته نیز توجه داشته باشید اگر در عین حالی که به وی وابسته باشید و خواهان رسیدن و ازدواج با وی باشید، ازدواج شما با فردی دیگر به صلاح نیست. پس یا باید با وی ازدواج کنید و چشمان خود را بر اشتباهات گذشته، حال و آینده وی ببندید و یا همانطور که گفته شد گام به گام او را از زندگی خود حذف کنید تا زمینه ازدواج شما با فرد دیگری فراهم اید.

در پاه خدای متعال

من دختری ۲۰ ساله هستم که از لحاظ خانوادگی و امکانات و مذهبی در حد خوبی قرار دارم و دانشجو هستم و افت شخصیتی و تحصیلی و ظاهری هم ندارم … من حدود ۴-۵ سال بود که به یکی از بستگان که ۳ سال از خودم بزرگتر بود علاقه داشتم البته من این علاقه رو هیچ وقت و هرگز بهش ابراز نکردم و همچنین برای حفظ عابرو خودم و خانواده هیچ وقت بهش ابراز نکردم همیشه با خودم درگیر بودم که ایا اون منو میخواد یا نه ایا من دوست داره یا نه و من هم به دوست دختر داشتنش هم حساس بودم و همیشه اذیت میشدم تا اینکه سال پنجم فهمیدم دوست دختر داره و اصلا من توی ذهنش نیستم و با شکست عاطفی تونستم فراموشش کنم البته علاقه من یک طرفه بود و خیلی دوست میداشتم یک کسی بهم ابراز علاقه البته از صمیم قلب بکنه …. تا اینکه دوماه گذشت و و در فیسبوک یکی از دوستان به من ابراز علاقه کرد و اون هم سه سال از خودم بزرگتره و خواستار رابطه اشنایی قبل از ازدواج شد البته ایشون در یک شهر دیگر و من هم در یک شهر دیگر هستم …ابراز علاقه ایشون و بعضی از حرف ها و تکه کلام ایشون من تحت تاثیر قرار داده من با کمی فکر به خاطر فاصله بینمون و همچنین حفظ عابرو و اصالت خانوادگیم این پیشنهاد رد کردم … اما هنوز که هنوزه گهگاهی ایشون در چت با من در ارتباط هستند و هراز چندگاهی گهگاهی تکه کلام هایی به من میگویند که تحت تاثیرش قرار میگیرم و پیشنهاد ازدواج و رابطه آشنایی قبل از ازدواج میفتم و واقعا اذیت میشم و پشیمون میشم حصرت گذشته رو میخورم که ای کاش بهش جواب مثبت داده بودم اما وقتی یاد عابرو خانواده و اصالت خانواده یاد میفتم یکم اروم میشم …نکته دیگه ای که هست اینه که من بهشون علاقه مند شدم و هروقت میبینم در فیسبوک با دخترانی که جزو دوستانش هستند خوش وبش میکند واقعا اذیت میشوم …من سوالی که از شما دارم تورو خدا راهنماییم بکنید که چگونه از این مخمصه رها بشم و بتونم ازاد و بدون اینکه عاشق کسی باشم راحت زندگیم بکنم …واقعا در عذابم…

باعرض سلام و تشکر
دلبستگی و وابستگی و نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن از سال های اولیه زندگی شروع می شود . افرادی که در خانواده ای رشد می کنند که این نیازهای در سطح بسیار بالایی برآروده می شود و دچار محرومیت های هیجانی و یا افراط گری های هیجانی نمی شوند، از سن سه سالگی دوره استقلال هویتی و شخصیتی را تجربه می کنند و روابط را بر اساس احترام متقابل و نه یک طرفه تنظیم می کنند . ابتدا اساس بی نیازی و استقلال شخصیتی را در وجود خود حس می کنند و در سرمایه گذاری روانی به صورت منطقی و هدفمند فکر و رفتار می کنند.
متأسفانه شما در مورد اولین فرد بدون اطلاع از احساس طرف مقابل و حتی بدون اینکه بدانید ملاک شما را دارد یا خیر شتاب زده و بدون کنترل احساسات خودتان اقدام به سرمایه گذاری یک طرفی و تخیلی و ذهنی کردید و بعد از آن که دیدید که ایشان نه احساسی نسبت به شما دارد و نه موضوعی که برای شما مهم است (نداشتن دوست دختر) برای او اهمیت دارد ، پس دچار شکست شدید . شما ابتدا به احساسات اجازه داده اید که به ایشان فکر کند و بعد منطق و عقلتان را برای بررسی کردن اوضاع و شرایط ایشان به کار انداخته اید .
نکته دیگر اینکه شما می گویید خیلی دوست دارم یکی از صمیم قلب به من ابراز علاقه کند . این موضوع نشان دهنده شکل نگرفتن استقلال شخصیتی و عدم اقناع درونی شما به دوست داشته شدن است . اختلال شخصیت وابستگی یکی از موضوعاتی است که در روان شناسی به آن به صورت مکرر بحث شده است.
نکته دیگر اینکه شما دوباره به دلیل همین مشکل به دنبال ابراز علاقه و پیدا کردن فردی که بتواند به شما علاقه مند شود به فضای نا امن فیسبوک وارد شده اید و خطر دوباره ای را برای خودتان ایجاد کرده اید و بعد از وابسته شدن دوباره منطقتان قبول نکرده با کسی که در ادلیستش رعایت ملاک و موضوعی که شما برایتان مهم است را نکرده، وارد دوستی و سرمایه گذاری شوید! پس با یک درون نگری و تأمل در خود علت اینگونه وابستگی های شتاب زده، بدون در نظر گرفتن شرایط منطقی طرف مقابل، را شناسایی کنید و سعی کنید با خودکنترلی و حاکم کردن عقل بر احساساس خود را از دام وابستگی برهانید .
برای اینکه یک زندگی عاشقانه سالم داشته باشید باید ابتدا خود را پیداکنید و نقاط مثبت و توان مندی های خود را بشناسید و سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود به وجود آورید . از طرفی سعی کنید هنگامی که در ذهنتان تصمیم بر سرمایه گذاری روانی نسبت به فردی دارید ،سوالات کلیدی از خود بپرسید. مثلا :
هدفم از این رابطه چیست؟
در این رابطه چه چیزهای در زندگی من تغییر می کند ؟
چه ویژگی ایشان مثبت و چه ویژگی ایشان منفی ایست؟
البته با توجه به فرهنگ ایرانی اسلامی ، ارتباط با جنس مخالف ، هدف اصلی نیست و حتما باید به منظور ازدواج صوت گیرد . برای ارتباط و آشنایی ( نه وابستگی ) نیز باید در فرایند شناخت صلاحیت و عدم صلاحیت ، از روش ها و استاندارهای تأیید شده استفاده کرد .زیرا می دانید که ارتباط با جنس مخالف به هر منظور ، از ریسک بالایی برخوردار است . حال اگر این انتخاب در صفحه فیسبوک و صفحه های اجتماعی باشد که ریسک آن تصاعدی خواهد بود. چون شما در ارتباط خودتان با دیگران جذب شخصیت فرد نمی شوید، بلکه جذب بخشی از مهارت ها و یا بعضی از رفتارهای مثبت و یا علم و دانش اظهار شده ایشان می شوید .
سعی کنید آسیب های وابستگی های بی هدف و مبهم را نوشته و همیشه مرور کنید و با خودشناسی و خودآگاهی ریشه و عوامل این نیازها و کمبودها را شناسایی کنید و برای زندگی خودتان برنامه ریزی کنید و همیشه این شعار شما باشد که « من باید خودم را باور کنم و از زندگی خودم لذت ببرم. هیچ کس دلسوزتر از من به خودم نیست.» اگر هم با کسی رابطه صحیحی دارید، سعی کنید از این ارتباط لذت ببرید، ولی نیاز به دوست داشتن و دوره گردی برای خرید محبت نداشته باشید.

موفق باشید.

سلام.پسری هستم ۱۹ ساله.دو سال هست با یه دختری آشنا شدم و برام از همون اول خاص بود.عاشق هم بودیم خیلی زیاد.به حدی که برای هم جون میدادیم.
متاسفانه من توی تابستون امسال خیلی اذیتش کردم و سرش غر میزدم و خلاصه خیلی تحملش کم شد تا اینکه برای انتقام گیری از من طرف یه پسر دیگه رفت و به اون پسر ابراز علاقه کرد.اولش از کارش خیلی پشیمون بود اما به رابطش ادامه داد،حسش به من کم شد و به جایی کشید که دیگه منو پس زد.منو با این کارش نابود کرد.یعنی بدجوری ضربه خوردم از خیانتش.البته خب اشتباه از من هم بود و کارایی رو کردم که باعص تنفرش نسبت به من بشه.آخر تابستون با پسره بعد از رابطه تلفنی به هم زد.سه ماه ازم دوری کرد تا اینکه دوباره اومد.اما دیگه دو دل بود و مثل قبل نبود.ازش هم دلیل رفتار هاشو میپرسیدم میگفت نمیدونم.دو دل بود از رابطش و فقط من این وسط عذاب می کشیدم.
دوباره ترکم کرد برای حدود دو سه هفته.بعد از دو سه هفته برگشت و من زیاد بهش سخت نگرفتم.بهش فرصت دوباره دادم.باز مثل قبل شده بود و دو دل.دیگه کنترلی که قبلنا روش داشتم کاملا از بین رفته بود.خیلی حسش کم شده بود و دیگه انگار هیچ حسی بهم نداشت.بعد بهم گفت من فقط میتونم به رابطه دوستی خیلی عادی ادامه بدم.منم با این کار مخالفت کردم و گفتم نمیتونم.الان دوباره ترکم کرده.
این موضوع داره نابودم میکنه.همیشه به فکرشم.فکرش دیوونم کرده.خییییییلی زیاد عاشقشم.نمی تونم بهش فکر نکنم واقعا از ته قلبم عاشقشم.خواهش می کنم کمک کنید چطور از این عشقی که میدونم بی نتیجه هس،خلاص شم؟

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم معمولا سن ۱۹ سالگی سن طوفان عشق نامیده می شود و این اقیانوس نا آرام و مواج باعث سرمایه گذاری های احساسی ، نامطمءن و بی هدف ذهنی و روانی می شود. به هر این رابطه نتیجه و هدف منطقی و عاقلانه نداشته است و شما هم به دلیل نبود مهارت ها مدیریت هیجان نتوانستید هیجان خود مدیریت کنید . اما آنچه بسیار مهم است این است که شما چرا اینقدر محتاج محبت و توجه و نیاز به دیده شدن از طرف این دختر خانم را دارید که این باعث به هم ریختگی وضعیت روانی شما شده است. در این صورت حتی اگر با این انگیزه ازدواجی هم صورت می گرفت شما چون نیاز زیادی به محبت و دوستی و روی آوردن این خانم داشتید با اندک احساس بی توجهی البته نه بی توجهی واقعی فقط احساس بی توجهی ،باعث به هم ریختگی اوضاع روحی شما می شد. البته این تنها یک مشکل شما بعد از ازدواج بود موضوع روابط ایشان با فرد دیگر و آگاهی شما نسبت به این عدم تعهد و وفاداری قطعا باعث تنفر شما و بدبینی و سوءظن شما هم همیشه در زندگی می شد. لذا همیشه عشق و علاقه باعث آرامش و خوشبختی نمی شود و حتی روانشناسان عشق و علاقه بدون منطق عاقلانه و معقول را نوعی بیماری روانی می دانند چون فرد عاشق آرام و قرار ندارد و ممکن است خود و طرف مقابل را به دردسر و مشکلاتی بیاندازد پس اینکه می فرمایید عاشقشم چیز مثبت و معقولی نیست چون عشق منطقی و هدفمند باید در شما امید ، آرامش ، خوشبختی و احساس مثبت ایجاد کند نه بدبینی ، اضطراب و عدم آرامش . به هر حال در هر صورتی شما باید با قطع رابطه با این فرد ترک این وابستگی بیمار گونه را تجربه کنید و همانطور که می دانید ترک یک وابستگی بسیار دردناک خواهد بود که شما با به جان خریدن درد ها به آینده شرینی که هیچ وابستگی و نیاز و گدایی نباشد و به جای آن یک زندگی معقول و منطقی البته با احساس و علاقه که هدفمند است را شروع خواهید کرد.
۱- ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- سعی کنید برای زندگیتان هدف های دراز مدت و کوتاه مدت ترسیم کنید و منطقی و عاقلانه زندگی کنید. (درس ، شغل ، ازدواج )
۶- به دورویی و خیانت ایشان به شما و عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار متنفر می شوند فکر کنید.
۷ – تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
موفق باشید

سلام . من دختري ۳۰ ساله هستم،مجرد هستم، ۷سال پيش تو كوه با يه پسري آشناشدم…به مدت يكسال باهم درارتباط بوديم..تواين مدت خيلي به هم علاقمندشديم،يه دوستي تقريبا سالم داشتيم. من هم خيلي بيشترازاونچه فكرميكردم عاشقش شدم..خودش پيشنهادكردباخانواده اش مطرح كنه..اومدن خواستگاري ولي خانواده هامون كنارنيومدن..خيلي تلاش كردولي نشد. ازهم جداشديم..ولي هرگزهمديگروفراموش نكرديم..دوسال بعداون بايه دختركه خانوادش پسندكرده بودن ازدواج كرد..ولي من ازدواج نكردم.زندگي مشتركش فقط ۱سال دوام داشت..دوسال پيش دوباره برگشت..من هم به خاطراينكه پدرومادرموازدست داده بودم تويه اتفاق،پذيرفتم..ولي هنوزبطوركامل متاركه نكردن..الان ارتباط داريم..بيشترازقبل..ولي نميتونه مهريه زنش روبده و تمومش كنه..ومن نميدونم بايدهمينطوري منتظربمونم يا زندگيموبكنم..البته زنش خيلي وقته خونه رو ترك كرده..لطفاراهنماييم كنيد. ممنون

علاقه، ارتباط و قصد ازدواج با یکدیگر، سبب شده تا ایشان تمایل چندانی برای ازدواج با فرد دیگری نداشته باشد، لذا می توان گفت یکی از علل متارکه و اختلافات زناشویی ایشان ازدواج تحمیلی و عدم علاقه به همسر خود بوده است. با توجه به شرایط پیش آمده، طبعا ایشان تحت فشار مضاعف هستند و همین امر سبب می شود تا توقع و انتظار ایشان از شما بیشتر شود به نحوی که ممکن است ازدواج با شما را پایان همه مشکلات بداند!! طبعا چنین نگرشی می تواند یک آسیب باشد و طرفین را از واقع نگری به سمت خیال پردازی و ایده آل نگری سوق دهد.
لازم است در انتخاب از عواطف و هیجانات پرهیز شود و با لحاظ شرایط واقعی انتخاب صورت بگیرد. هر چند علاقه شما به یکدیگر فاکتور مهم و اساسی است اما در کنار علاقه لازم است اصل کفویت و همتایی در اموری مانند افکار، فرهنگ، اولویتها، صفات شخصیتی و…نیز رعایت شود.
بنابراین بهتر است شتاب نکنید و تا زمان روشن شدن وضعیت قطعی همسر ایشان حوصله کنید، آنگاه با تحلیل منطقی و همچنین مراجعه حضوری به یک روانشناس تصمیم نهایی را اتخاذ کنید

واسه کنار گذاشتنش هیچ شک نکن این ادم به درد دوست داشتن نمیخوره اون فقط واسه هوس تورو میخواد ی ادم هره است همین الان واسه همیشه بزارش خیلی سخته ولی زندگی جدیدی شروع کن ی دختر نباید بره طرف پسر دختر نازه پسر نیاز اون باید بیاد طرف تو ب جنس مرد هیچ وقت محل نزار اون وقت میبینی چطور دور ست میگردن خودتو بیشتر از این بدبخت نکن.رابطه رو تمومش کن همین

سلام حدود هفت ماه با پسری اشنا شدم به قصد ازدواج یعنی خودش میگفت ..خیلی بهش وابسته شدم ..بعد هفت ماه بهم گفت قبلا کسیو دوس داشته نشده الان احساسی نداره ترکم کرد …بعد ۱ ماه برگشت گفت بدون توقع و اینکه ازدواج کنیم باهم باشیم ..منم چون خیلی وابسته بودم قبول کردم …دوباره بعد ۱ هفته رفت و ۱ ماه بعد برگشت ..دلیلشم عمل جراحی و اینکه دوس دختره سابقش به عنوان دوست بهش احتیاج داشته …این بار بهم گفته میخواد جبران کنه .التماسم کرد منم که همچنان وابسته قبول کردم ولی ایشون میگه نباید از هم توقع داشت و بهم گیر بدیم …در ضمن ما رابطمون در حدیه که من با این اقا رابطه دارم البته …ن رابطه جنسی کامل (عذر میخوام ما دخولی نداریم به هیچ عنوان هیچ دخولی ) من به شدت وابسته و ایشون به شدت بیخیااال …من چیکار کنم تموم کنم واسه خودم ..شرایط مالیمم جوریه نمیتونم برم پیش مشاور ..و نه میتونم کلاسی ثبت نام کنم ..فقط دانشگاه میرمو میام همین ..

خدمت شماعرض کنم معمولا تمام پسرها اول آشنایی و دوستی هدفشون از برقراری رابطه ازدواج است ولی کسی که در زندگی اش هدف دار و منطقی قدم برمی دارد اگر به کسی علاقه مند شد شرایط خودش را تنظیم کرده و با خانواده به صورت رسمی اقدام می کند. اما معمولا افرادی که سبک انتخابشان رابطه مستقیم است و این رابطه را بدون هدف ادامه می دهند. اگر این رابطه منجر به ازدواج شد در کنار آشکار شدن تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی که در دوران وابستگی پنهان شده بود بدبینی و سوء ظن ناشی از وفاداری و تعهد که متأسفانه در رابطه شما به حد پایینی رسیده است، مشکلات بسیار زیادی را برای شما به وجود خواهد آورد و ناسازگاری ها و تعارض های خانوادگی باعث طلاق حقوقی یا عاطفی خواهد شد. پس قدری به آسیب های الان و آینده فکر کنید و بنویسید و این وابستگی را که باعث نابودی خودتان خواهد شد را کنترل کنید . جای تعجب است شما به عنوان یک مادر آینده چگونه خواهید توانست فرزند خودتان را از این روابط منع کرده و نگذارید این روابط در دختر و پسرتان اتفاق بیافتد. به هر حال قدری برای روح و بدنتان ارزش قایل شوید و خودتان را ارزان و بدون هیچ نوع ضمانتی به طرف مقابل اهدا نکنید. اگر چه مشکلات شما و ریسکی که الان شما در حال انجام آن هستید از کمبودها و نیازهای دوران کودکی در کنار مادر ناشی می شود ولی شما می توانید با قدرت عقل و منطق جلو این وابستگی به هر قیمتی و هر روشی بگیرید. پس لحظه ای با خودتان رو راست و صادقانه نگاه کنید و به طرف مقابل که معلوم نیست از نظر شخصیتی و هیجانی دارای ثبات باشد بگویید که اقدام رسمی کنند بعد از این معلوم می شود چقدر برایتان ارزش قایل است . موفق باشید.

سلام نمیدونم از کجا بنویسم راستش من با پسری ۲ سال رابطه داشتم اخرای رابطمون میرفتم خونشون ولی دخترم . البته رابطه انچنانی هم نبود خیلی منو ب خودش وابسته کرده بود طوری ک مدام زنگ میزد و اس میداد یعنی جوری ک من نه درس میخوندم نه ب کارای روزانم میرسیدم نه با کسی ارتباط داشتم همش تو اتاقم بودم گوشی بدست باهاش چت میکردم اولش اون دوسم داشت زیاد ابراز علاقه میکرد منم بعد ۹ ماه بهش دل دادم .اینم بگم ک من ب کسی نگاهم نمیکنم ولی از اون واقعا خوشم اومده بود نه ظاهر خوبی داشت تازه ازمم کوچیکتر بود بعد دوسال کم کم باهام سرد شد ساز جدایی میزد تا اینکه رف خیلی بهش التماس میکردم من خیلی مغررور بودم ولی بدنم درد میکشید مثل یه معتاد بودم دیوونه میشدم کم کم راضی شدم جدا بشم بعد چندوقت اومد سراغم و هی میومد دوست میشد دوباره میرفت تو این مدت هم خونشون میرتم الان ک فک میکنمک میثبینم بیشترش بخاطر نیازش اومده .بعد اون مدت دیگه من دیوونه شدم کارم بجایی رسید ک میبردنم روانپزشک و دعا نویس خلاصه یه پام بیممارستون بود یپام خونه طوری شد ک مجبور شدم ب خونوادم بگم بعد خونواده پسره فهمیدن ولی چون اون منو نمیخواست خونوادش بهم ادرس روانشناس رو دادن تو شهر دیگه بهمم قول دادن وقتی خوب شدم میان با دسته گل دوهفتع بیمارستان روانی بستری بودم . درصورتی ک خودم میدونستم عقلم سرجاش فقط معتاد اون بودم یه مدت ک بهتر شدم دیگه سراغی ازم نگوفتن منم سپردمشون ب خدا وو چند وقت بعد با فامیلمون ازدواج کردم الان یسال ک عقد کردم ولی نمیدونم چرا احساسم ب شوهرم خیلی کمه . اونو هنوز دوس دارم قرص اعصابم میخورم .گاهی مثل دیوونه ها میشم مثل یه معتاد قشنگ حکم موادو واسسم داره لطفا راهنمایی کنید تو رو خدا بگین چیکار کنم چجور از ذهنم پاکش کنم من جوری هستم ک فقط اونو میخوام حتی تو رابطه جنسی با همسرم سرد هستم

خواهر گرامی، از این که سوال خود را با مادرمیان گذاشتید متشکریم.
متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود. اگر چه ممکن است مطالبی که خدمت شما عرض می کنم کمی تلخ و گزنده باشد ولی حقیقتی است که از یک فرد دلسوز ارایه می شود. متأسفانه شما به دلایلی مانند نیازها و کمبودهای مدیریت نشده، بدون اطلاع دقیق و کافی از طرف مقابل و بدون رضایت والدین مستقیما وارد رابطه و دچار اختلال وابستگی روانی و عاطفی شده اید. بعد از مدتی به دلایلی فرد دیگری را شریک زندگی خود کرده اید؛ البته در صورت ازدواج با آن دوست، به دلیل احساسی بودن این ازدواج، دچار مشکلات زیادی مانند بد بینی ها و تفاوت های فرهنگی، شخصیتی و خانوادگی پنهان شده در زمان دوستی و ارتباط و آشکار شده بعد از ازدواج می شدید، در نهایت شکست ازدواج و وضعیت بسیار بدتری می شدید.
خوشبختانه یا متأسفانه، شما مسیر بسیار طولانی را در این راه طی کرده اید و شاید اکنون زمان مشورت به صورت پرسش و پاسخ در این فضای مجازی گذشته باشد. شما خودتان در طول این ارتباط که قبلا داشتید طبق گفته خودتان به این نتیجه رسیدید که شخص مورد نظر، نه به دلیل علاقه قلبی و واقعی بلکه به دلیل ارضای نیازهای خود و به عبارتی از روی هوا و هوس به شما نزدیک شده است. بنابراین هر عقل سلیمی حکم می کند که چنین فردی به هیچ وجه به درد زندگی مشترک و دائم نمی خورد، حتی چنین اشخاصی در سطح دوستی هم قابل اعتماد نیستند به همین دلیل که هر زمان و با هر شخصی در هر شرایطی ممکن است به دلیل ارضای نیاز، ارتباط بگیرند یا قطع ارتباط کنند.
گذشته از اینکه رابطه شما به لحاظ شرعی حرام بوده و دیگر نباید به آن فکر کنید، از یک سو باید خدا را شکر کنید که به هر دلیلی این ارتباط اکنون قطع شده و از تبعات و عواقب بعدی آن دور مانده اید. البته برای قطع وابستگی کامل هم باید تدابیری بیاندیشید تا این انقطاع کامل شود.
از این پس شما به عنوان زن خانواده و در آینده نزدیک به عنوان مادر خانواده، مسئولیتی بزرگتر و چه بسا بسیار شیرین تر را به عهده خواهید داشت که باید خود را برای آن آماده کنید. اگر هم در گذشته اشتباهی کرده اید، به خودتان بقبولانید که آن اشتباهات به هر دلیلی که بوده، در دوران کودکی و بچگی شما بوده است و اکنون با نگاه به مسیر جلوی روی تان باید به سمت آینده قدم بردارید..

اما راهکارها ترک عشق های بی هدف:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یادداشت کنید و همواره آن را مرور کنید.
۴ – سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۵- انجام فعالیت های جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح با دوستان و اقوام و به ویژه با همسرتان و نیز پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند.
۶- ساعات و لحظاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- خودتان نگهبان و دکتر خودتان باشید.هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، با عجله آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹ – شاید هفته های اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید یا احساس کنید این کارها دشوار است ولی به مرور زمان، افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۱۰ سعی کنید تمام اوقات خود را با همسرتان بگذرانید و با ارتباط های عاطفی از طریق اس ام اس و تلفن ، نیازها خود را در کنار همسرتان برآورده کنید.
در همه این مراحل و احوال از توکل به نیروی بی کران و لایزال خداوند مهربان غافل نشوید. با انجام عبادتهای واجب و مستحب و نیز ذکر های روزانه میتوانید هم بخشی از زمان تنهایی خود را پرکنید و هم روحیه معنوی خود را تقویت کنید و از خدای متعال در این راه کمک بگیرید.
امیدواریم با این راهکارها و البته با صبر و حوسه و همت و اراده خودتان به نتیجه مطلوب برسید. اما در هر صورت بدانید چه در صورت عدم موفقیت و چه در کنار انجام این مراحل، میتوانید از مشورت حضوری با یک مشاور باتجربه استفاده لازم را ببرید.
موفق باشید

سلام من یه دختر ۱۹ساله هستم ک مدت هاس به ی نفر احساس پیداکردم ازلحاظ ظاهریم هیچ عیبی ندارم ماجرا ازاینجا شروع شد حدود ۱ماه پیش من واسه خریدن پیتزا ب مغازش رفتم نگو ایناقبلا توخیابون مازندگی میکردنو مامانش مامانمو میشناخت خلاصه پسرم بهم گفت قیافت خیلی آشناس منم گفتم آبجی فلانیم داداشمو میشناخت عمم بهم گفت بودکارت مغازشونو بگیر ک از خونه سفارش بدیم برامون بیارن منم گفتم بی زحمت کارت مغازتونو بدین خلاصه مامانشم گفت ما ب ی منشی احتیاج داریم اگ میتونی بیا منم حرفی نزدم آخه توسوالای قبلی ک ازم میپرسیدن گفتن شما خونتون هنوز همون خیابونه منم نمیدونم چرا نتونستم حقیقتوبگم آخه ما ۳ساله ک خونمونوبردیم ی شهر دیگه منم گفتم باشه اگ خانوادم قبول کردن حتما بعدک داشتم ازمغازه میرفتم بیرون پسره بهم گفت اون شماره ی روی کارت شماره خودمه اگ خواستی بیای سرکار زنگ بزن خلاصه من از وقتی ک ازمغازش رفتم بیرون تا صبح بهش فک میکردم خوشم اومده بود ازش آخه قبلنم میشناختمش انگار تو همون لحظه اول عاشقش شده بودم خلاصه یروزگذشت روز دوم این دلو اون دل میکردم ک بش اس بدم آخرم اس دادم؛اس دادم خانوادم قبول نکردن شرمنده اونم گفت چرا حیف شد بعده منم گفتم حالا اگ راضیشون کردم خبرمیدم اونم گفت منتظرم دوروز گذشت من دیگ قصد نداشتم بهش اس بدم یاخبربدم ولی اون ایندفعه ب من اس داد ک چی شد منم اصن گفتم قبول نکردن اونم متقاعدشد و بعداز چندتا اس ک بهم دادیم بهم پیشنهاد دوستی داد گفت من ازتوخوشم اومده من داشتم ازخوشحالی بال درمیاوردم خلاصه یکم نازکردمو آخرش باهم دوست شدیم اما بد موقعی باهم دوست شدیم چون دوروز دیگ من میخواستم برم خونمون اون فک میکردک خونه ی ما همونجاس منم ازترس اینک ازدستش بدم هیچوقت بش نگفتم ک خونمون ی شهر دیگس روزآخری ک میخواستم برم همدیگرودیدیم اما ی قرار ۵ دیقه ای بود شایدم اصن ب دودیقه نکشید تواین دودیقه بش گفتم میخوام۱ماه برم خونه مامان بزرگم مریضه ازش مواظبت کنم اونم گفت نرو یکی دیگ بره چراتوبری گفتم نمیشه حتمابایدبرم پیش خودم میگفتم بزاراین ۱ماه همینجوری بگذره تابعدن ببینم چی پیش میاد غافل ازاینک رابطه ی منواون ب ی ماهم نکشید ک اون بخواد حقیقت منو بفهمه هفته ی اول دوستیمون خیلی خوب بود انقد ک من تو ۱ هفته ی عاشق ب تمام معناشده بودم ازاونجاییم ک آدم مغروریم اول همیشه اون بهم اس یازنگ میزد یموقع هاییم ک دیرجواب اساشو میدادم ناراحت میشد وروم حساس بود بهش گفتم دوسش دارم اونم ب من میگفت دوسم داره بعضی موقع ها میگفت من میخوام برم ترکیه تاچندسالم برنمیگردم منم ناراحت میشدم بش میگفتم چرا از رفتن حرف میزنی اونم میدید من رواین موضوع حساسم بیشتراین موضوع روپیش میکشید خلاصه هفته دوم شدو دوباره واسه بامامانم رفتیم تهران کار داشتیم خوشحال بودم چون میتونستم ازاین فرصت استفاده کنم وببینمش انقد ک واسه چند ماه برام کافی باشه ۱شب قبل ازاینکه برم ببینمش بحث دوست داشتنو پیش کشیدم گفتم تاکی منو دوسداری گفت تازمانی ک تومنو دوست داشته باشی گفتم اگ تا ابد دوست داشته باشم چی گفت نمیدونم خودم فهمیدم منظورشو ناراحت شدم خطمم خاموش کردم فرداش بهم زنگ زد رفتم مغازش ۱منشی گرفته بود خیلی باهم شوخی میکردن خب منم حسودیم میشد دختره ازاون دخترا بود ک پروان وباهمه راحتن ولی من ی دخترخجالتی تاالانم باکسی تماس جنسی نداشتم فقط درحد دست دادن ساده من وقتی عصبی میشم تابلومیشم پاهامو ب زمین میکوبم خلاصه آروم بهم گفت فاطمه میخوام ی چیزیو بهت بگم جواب دیشبتو من تاهرجاک خودت بخوای میتونم رفاقت کنم اما واسه ازدواج نه چون من معلوم نیست تاکی ایران بمونم پس ب من وابسته نشو ایناحرفاروک میزد من فقط سکوت کردم سکوتی ک ی عالمه حرفاواسه گفتن داشت تودلم گفتم الان ک وابستت شدم اینارومیگی تاب خودم اومدم دیدم دارم بهم میگ ازتوفکربیابیرون من خودم دردوابستگی روکشیدم خیلی سخته خلاصه گوشیشو یواشکی چک کردم اساشودیدم ک ی دختره بش اس داده بود عشقم خوابم برد دیشب نگوجزمن با اینم بوده شایدباخیلیابوده هم زمان خیلی ناراحت شدم سریع ی بهونه واسه رفتن گیرآوردم توراه بش زنگ زدم گفتم این رابطروادامه ندیم بهتره گفت مطمئنی خیلی باهم حرف زدیما ولی حال نوشتن ندارم گفتم اون دختره کی بود گفت میخوام برم خواستگاریش من آتیش گرفتم گفتم خب برو اصن حرفاش باحرفای چن روزقبلش زمین تا آسمون فرق کرده بود انگارن انگار این آدم دیروزبود ک ی عالمه حرفای قشنگ میزدآخرشب دوباره باهم صحبت کردیم گفتم چرا اینکاروبامن کردی احساساتمو ب بازی گرفتی گفت من هرکاری کردم ب صلاح خودت بود نخواستم بیشترازاین وابسته شی الان ازهم جدابشیم راحت تره تافرداجدابشیم حرفش درست بود قانع شدم خدافظی کردیم فردای اونروز توماشین بودم جلودره مغازش دیدم شادوشنگوله داشت ب دوتادخترتیکه مینداخت وای اون لحظه گفتم عجب آدم پستیه ازاون آدمابود که باهر دختری ک دوس بشه باهاش رابطه جنسی برقرارمیکنه پسره شیطونی بود ولی خداییش وقتی بامن بود یبارم حرف از رابطه نزد خودشم میگفت من رابطم فقط باتو خوب بوده و کاری بهت نداشتم چون نمیتونستی با اخلاقای من بسازی ازت جداشدم ۱شب قبل ازاینک برم خونمون دلم خواست واسه آخرین بارببینمش باهم کات کرده بودیماولی دوستداشتم قبل رفتنم بازم ببینمش باموتوراومد بدجایی واساده بودم گفت سوارشو منم سوارشدم باکلی اسراراما اصن نزدیکش نشدم کلی باهم فاصله داشتیم ی دورکوچولوزدیمو پیاده شدم گفت حالاواسه چی گفتی بیام ببینمت منم ی بهونه آوردم بعدک میخواستم برم بش دست ندادم دستشو درازکردمنم مسخره بازی دراوردم گفتم شما نمیشناسمتون خلاصه ناراحت شد گفت یعنی برم گفتم برو خلاصه هرشب یامن ب ی بهونه ای اس میدادم یا اون ی شب بش گفتم میخوام تولحظه زندگی کنم فرداواسم مهم نی بیا این ۶ماه فقط مال من باش یعنی نمیشه؟گفت میشه ولی بیشتر وابسته ترمیشی گفتم توکاری نداشته باش بعد اس داد من نامزد دارم میدونستم داره دروغ میگه گفتم توک نامزد داشتی چراباهام دوست شدی گفت مگه دوستی گناهه گفتم خیلی پستی بای فرداشبش دوباره بهم زنگید ی اس حالگیری فرستاد منم کم نیاوردم حسابی حالشوگرفتم بعداون همه اس ام اس حالگیری اس داد ی چی بگم گفتم بگو گفت بامن میمونی؟گفتم ن گفت مطمئنی گفتم البته ک مطمئنم اون دختری ک دیشب بهت عشق میورزید دیگ مرد عشقشم ته کشیده حالش گرفته شد منم حسابی حال کردم چون بامنطقو عقلم جلورفتم ن باحرف دلم خلاصه فرداماسواراتوبوس شدیم رفتیم خونمون تواتوبوس همش فکرم درگیراون بود حس بدی داشتم هنوزم دوسش داشتم فکراین ک دیگ نمیبینمش عذابم میداد آخرشب دیدم زنگ زد انگاره دلش میخواست باهام حرف بزنه امان واسه آشتی یاچیز دیگه ن مثلا زنگ زد من برنداشتم بار دوم خودم زنگ زدم گفتم کاری داشتی گفت تو زنگ زدی یکم مسخره بازی دروردیم وبای فردا دوباره زنگ زد ب بهونه های مختلف میگفت حوصلم سرمیره میزنگم منم ک بدم نمیومد روز سوم باز زنگ زد گفت دیگ زنگ نمیزنم روزچهارم نزنگید روز پنجم زنگ زد حالا فقط واسه مسخره بازیا گفت بجون مادرم دیگ نمیزنگم الانم دوروزه ک نزنگیده دلم میخواد بهم زنگ بزنه حتی واسه مسخره بازی چون من انقدغرور دارم ک بش نمیزنگم روزآخرم بش گفتم من اگ برم دیگ هیچوقت برنمیگردم مطمئن باش نمیدونم با این احساسی ک درگیرشم چیکارکنم چجوری فراموشش کنم شما ی راهنمایی بهم کنید خیلی احساس تنهایی میکنم باهیچکسم دوست نمیشم چون خیلی تخسم اصن کسی ب دلم نمیشه فقط این ب دلم نشست ک این بود داستانمون شماهامیگید چیکارکنم؟

دوست عزیز، اعتماد و مراجعه شما به ما، باعث خوشحالی قلبی ما و تلاش بیشتر ما برای کمک به دوستانمان در فضای مجازی است.
در مورد مطالبی که عنوان کردید، و این سرگذشتنامه یکماهه، باید از یک سو اظهار تأسف کنیم که چنین شرایطی پیش آمده و در نهایت شما را درگیر و رنجیده نموده است، و از طرفی باید اظهار خرسندی و امیدواری کنیم از اینکه در کل، شما هنوز در این داستان ضرر زیادی نکرده اید و خوشبختانه با تکیه بر موهبت خدادادی عقل و منطق خودتان، به ورطه ارتباطات گناه آلود آنچنانی، که عموما هم سرانجامی جز پشیمانی (به خصوص برای دختران) دارد، نیفتاده اید. شاید مهمترین نکته و سرنخی که باید آن را رهانکنید و بلکه تقویت کنید، همین تفکر و تصمیم گیری منطقی باشد که به نوعی دست شما را در مسیر بگیرد.
دوست من فکر می کنم دانستن و یادآوری چند نکته کلی در مورد سنین نوجوانی، شما را در حل مشکل بهتر یاری کند:
همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد. معمولاً روحیه پناه‌جویی و آرامش‌گرایانه باعث بروز پدیده‌ای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما می‌گردد. در مواقع اضطراب فرد، برای رسیدن به آرامش به دنبال آرامشگر می‌ گردد. خیلی از روانشناسان عشق را یک رفتار وسواسی میدانند، به این معنا که فرد عاشق با هر حمله اضطرابی تا حالش دگرگون می‌گردد برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار حضوری یا ذهنی معشوق) می‌ بیند. افراد وسواسی هیچ اختیاری در زمینه کنترل رفتار وسواسی ندارند و باید تحت درمان روانشناختی، این مهارت را پیدا کنند.
از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود که در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی و گذرا است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند. طبیعتاً در جنس مخالف، غرائز و کششهای جنسی (که لزوما در ابتدای ارتباط خود را نشان نمیدهند و در پس پرده رفتارها را حرکت می دهند) این گرایش بیشتر و به نوعی پیچیده تر می شود.
حال کسی که قصد ابراز علاقه، عشق و دوست داشتن نسبت به فردی دارد، قبل از سرمایه گذاری عاطفی و احساسی، موقعیت را به طور دقیق ارزیابی می کند و از راه مناسب و منطقی وارد می شود، اگر شما دچار بیماری باشید که غذای مورد علاقه تان برایتان ممنوع باشد، چه می کنید؟می گویید چون من علاقه دارم و عاشق این غذا هستم باید آنرا بخورم؟ پس صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود.
ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با کنترل احساسات و هیجانات و بررسی دقیق و منطقی از شرایط و اوضاع خانوادگی، فرهنگی و شخصیتی خود و طرف مقابل این مهم رقم بخورد هرگونه وابستگی و انتخاب همسر خارج از مسیر استاندارد باعث پشیمانی خواهد شد. البته خود شما هم میدانید و گفتید که طرف مقابل شما قصد ازدواج ندارد (برخلاف بسیاری از موارد که به دروغ با پیشنهاد ازدواج ارتباط برقرار می شود). این جای شکر دارد و شما که دختر منطقی هستید میتوانید بهتر و با اطمینان بیشتری تصمیم بگیرید.
شما باید برای مدتی با اتکا به خداوند متعال و نیروی اراده خودتان، ارتباط خودتان را کاملا با این آقا قطع کنید. حتما در وضعیت شما این کار دشوار است، اما حال که به این نتیجه رسیدید قطع ارتباط کنید، باید با قوت و قدرت جلو بروید. اما چه راهکارهایی پیشنهاد می شود؟
۱- سعی کنید در اطراف خود، هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید. شاید لازم باشد که شماره تلفن خود را تغییر دهید تا راحت تر این روال را طی کنید.
۲- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید.
۳-بدون اینکه خود را سرزنش کنید، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید.
۴- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. لذا شما فهرستی از نقاط منفی ایشان و مشکلاتی که الان و بعد از ارتباط یا ازدواج با ایشان برای شما ایجاد شده و خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود.
۵- سرگرم کردن خودتان بسیار مهم است: انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. اکنون شما باید کمی از لاک خود بیرون بیایید و برخلاف گذشته با دوست و فامیل بیشتر رابطه داشته باشید.
۶- زمان و مکان هایی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده، و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد. بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید. پس، هرگز به مکان هایی که با هم آنجا بودید بخصوص محل آشنایی مراجعه نکنید. هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون مکث و بدون فکر کردن، مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی شوید، با آن مکان را ترک کنید، با روشن کردن تلویزیون، تماس با یک دوست یا همکلاسی صمیمی، و… سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به موضوع دیگری داشته باشید.
۷ – شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از بهترین راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت ارتباط با خدا و پرداختن به امور معنوی است. زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر (هر ذکری که بیشتر با آن مأنوس هستید، مثل صلوات، تسبیحات، لا اله الا الله، و …)، آرام آرام آن افکار را از خود دور کنید.
موفق باشید دوست من

سلام و خداقوت به پاسخ دهندگان سوالها. الهی خدا به شما خیر دهد که کمکم کردید…..ممنونم.

سلام من دختر ۱۶ ساله ای هستم از یک خانواده مذهبی … قبل از این رو روابطم با پسرها خیلی حساس بودم اما از طریق اینترنت با پسری۱۸ساله آشنا شدم که خانواده مذهبی دارد.پنج ماه است باهم هستیم. مادر من و مادر ایشون از رابطه ما خبر دارن … یعنی خودمون بهشون گفتیم الان اونا میخوان هرچه زودتر همدیگرو فراموش کنیم. ما از دو شهر مختلف با فرهنگ های مختلف هستیم . من از وقتی با ایشون رابطه دارم{تلفنی و در اینترنت}افت درسی زیادی داشتم. از نظر روحی و روانی در عذابم. از طرفی به شدت دوسش دارم و از طرفی نگران عفتم هستم .نگران گناهی هستم که میکنم. میدونم باید جدا شم. اما چجوری؟ چجوری میتونم فراموشش کنم؟ بطوری که دیگه احتمال برگشتم نباشه؟من اهل این چیزا نبودم و نیستم اگرم الان در این شرایط قرار گرفتم فقط به این خاطره که قصدمون ازدواجه و اگه ایشون این قصدو نداشتن هیچ وقت به مادرشون نمیگفتن که با مادر من صحبت کنن.لطفا راهنماییم کنین.ممنون

باعرض سلام و تشکر از اینکه با این بخش در تماس هستید. لطفا به مطالبی که در زیر می آید دقت لازم و کافی را داشته و به راهکارهایی که در پاسخ هست عمل کنید.
قطعا برای یک دختری که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده است و نسبت به روابط با جنس مخالف حساس است قدم گذاشتن به رابطه آن هم در فضای نا امن اینترنت جای سوال و تحلیل است البته هر برای هر کسی ممکن است در دوره ای از زندگی دچار یک تصمیم گیری احساسی شده و بر خلاف تفکر و شناخت و باور و اعتقاداتش وارد فضایی شود که در آنجا عقل تعطیل بوده و فقط احساس سکان دار رفتار می باشد . قطعا نیازهای و کمبودهایی پنهان شده در پشت این احساس باعث چنین تصمیمی شده است کمبودهای عاطفی و خلأ های احساسی که می توانست در فضایی مانند خانواده و یا دوستان و یا تمرینات خودشناسانه برآورده شود باعث سوق دادن فرد به این وضعیت می شود. خدمت شما عرض کنم اگر تمام شرایط هم به نفع شما پیش می رفت قطعا در این زندگی به شکست و یک ازدواج ناموفق و مطلقه شدن بسیار زودهنگام مبتلا می شدید چون یک پسر ۱۸ ساله قطعا یک فردی است که دچار تغییر علاقه ، گرایش و خلق و خود و ملاک انتخاب می شود و طبق گفته روان شناسان پسرها در سن ۲۳ سالگی به بالا از نظر هیجان به ثبات می رسند و در سنین پایین تر ممکن است دچار پشیمانی شوند نکته دیگر ارتباط ایشان در فضای مجازی است که در آینده دچار نگرانی و شک و سوء ظن و وسواس فکری نسبت به وفاداری یا عدم وفاداری می شوید ما در مشاوره ها کم نداریم خانم های که همسرانی نگران و بدبین داشته و می گویند که همسرمان اجازه استفاده از کامپیوتر و موبایل را نمی دهد و با پرخاشگری نسبت به این موضوع برخورد می کند و همیشه نگران و شکاک است. از طرفی فرهنگ و سبک زندگی در زندگی نقش بسیار مهمی دارد که اگر این موضوع نادیده گرفته شود ازدواج پایدار راضی کننده نخواهد بود. اینکه شما می گویید قبلا اینطور نبودید و الان هستید هیچ مشکلی را از شما حل نمی کند زیرا حفظ یک رفتار و شناخت منطقی و واقعی بسیار مهم تر از ایجاد آن است . متأسفانه الان دچار یک نوع تعارض و فشار روانی شده اید از طرفی رابطه خود را ادامه داده اید و از طرفی دیگر عذاب و جدان و احساس گناه که تا حدی منطقی است را باخود دارید. اینکه شما می گویید قصد ایشان ازدواج است شکی نیست ولی آیا هر کسی در هر موقعیتی و در هر سنی و در هر فضایی که قصدش ازدواج است زندگی منطقی و راضی کننده ای می تواند برای شما به ارمغان بیاورد؟ پس اندکی باخود صادقانه و رو راست باشید و سعی کنید به تدریج این وابستگی و احساسات و افکار کشاننده به این رابطه را با تسلط عاقلانه ، مهار کنید راهکارهای زیر کمک خوبی می تواند به شما داشته باشد.
۱- هر وقت احساس و افکار وابستگی و دلتنگی که موجب رفتار ارتباط در بیرون می شود به شما فشار می آورد لیستی را که ازقبل تهیه کرده اید را باز کنید و خود را آرام کنید این لیست باید دلایل عدم رابطه در آن به صورت مفصل توضیح داده شده باشد. مثلا تصور اینکه شما با هم ازدواج کرده اید و به دلیل عدم تفاهم فرهنگی در حال جداشدن هستید باید در این لیست تصویری که دو سال بعد از پیوند است را به رشته تحریر درآورده باشد مانند فیلمنامه . همچنین موضوع شکاکیت و بدبینی نسبت به روش ارتباطی که کاملا باعث بدبینی معمولا آقایان می شود را هم فیلمنامه آن را بنویسید یعنی بنویسید که من دارم می بینم که این آقا آمده منزل و با بدبینی گوشی من را چک می کنه وو…. نسبت به پشیمان شدن ایشان بعد از تثبیت هیجان و انتخاب کردن مجدد در حد نگاه به جنس مخالف و رابطه و بهانه جویی هایی که ناشی از تغییر ملاک همسر است نوشته ای را بنویسید.
۲- بعد از مرحله اول تمام وسایل ارتباطی و محرک هایی که یاد ایشان و وسوسه ارتباط با ایشان را در شما به وجود می آورد را تا مدتی حذف کنید.
۳- برای تمام زمان های تان برنامه ریزی داشته باشید و از تنهایی بپرهیزید. تعاملات و برنامه های اجتماعی را در برنامه ریزی حتما قرار دهید.
۴- بدانید اگر رابطه به شما آرامش موقت می دهد عدم رابطه احساس شادمانی و پاک بودن پایدار ودایمی و لذت بخشی را به شما می دهد.
۵ – قطعا شما می توانید به وضعیت اولتان برگردید و دوباره پاک و مطمءن زندگی کنید پس با خودگویی ها منفی و مأیوس کننده بجنگید و خودباوری و توانستن را سرمشق خود قرار دهید.
۶- هر روزی که ارتباطی نداشته اید را به خود پاداش دهید و به خود ببالید. موفق باشید.

سلام.من چند وقت قبل با یه خانم اشنا شدم وخیلی هم با هم خوب بودیم.کار ما تا جایی پیش رفت که همه چیز رو مشخص کردیم از مهریه بگیرید تا اسم بچه و همه چیز.به من قول داد که با من میمونه و منم چون عشق قبلیم تو یه تصادف از دست دادم که قرار بود با هم ازدواج کنیم و اون رفت و تنهام گذاشت به این خانوم اعتماد کردم بعد از خیلی وقت.نمیدونم چیشد یک دفعه خودم رو عاشقش دیدم.بدون گفتن چیزی رفته و خیلی وقته که ازش خبری نیست.میخواستم کمکم کنید تا فرا موشش کنم.

باعرض سلام و تشکر
از اتفاق ناگوار فوت همسر و ترک این خانم که به منظور ازدواج و کاهش احساس غم و غصه ناشی از دست دادن بوجود آمده بسیار متأسف شدیم اما بهتر بود شما با خودکنترلی و مدیریت هیجان تا زمانی که به صورت قطعی و با درصد اطمینان بالا عزم و تصمیم جدی در خود و ایشان نمی دید شیفته و واله ایشان نشوید به عبارت دیگر تا زمانی که مسایل حقوقی مشخص نشده و سر سفره عقد ننشسته اید ممکن است این رابطه قطع شود پس وابستگی و شیفته شدن ممکن است خطرآفرین بوده و سرمایه گذاری روانی نسبت به طرف مقابل زیان آور خواهد بود. اما برای اینکه شما بتوانید از این وضعیت خارج شوید باید احساس درونی خود را کاملا بشناسید و بر آن تسلط پیدا کنید به هر حال دو گرایش متضاد یکی میل و گرایش و یکی که سالم و منطقی دستور می دهد یعنی ترک وابستگی برای حفظ و احترام شخصیت و سالم ماندن روان از این قطع مبهم و نامعلوم . شما باید سخنان هر دو گرایش را بنویسید و در نقش هر دو قرار بگیرید و سعی کنید با تمرین این دو نقش، برتری سخنان منطقی و سالم که هدفش حفظ جان و روان شما از خطر و آسیب ناشی از ترک و امید دهی به آینده و موقعیت های بهتر ، می باشد را اثبات و تأیید کنید برای اینکه در این گفت و گو بخش سالم و منطقی شخصیتتان پیروز شود نیاز به پشتوانه های شناختی و رفتاری است که می توانید از این تکنیک های زیر استفاده کنید:
۱- ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- سعی کنید برای زندگیتان هدف های دراز مدت و کوتاه مدت ترسیم کنید و منطقی و عاقلانه زندگی کنید. (درس ، شغل ، ازدواج )
۶- به عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار قطع رابطه می کنند فکر کنید.
۷ – تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
موفق باشید.

سلام…………………………………من پسری ۱۸.۵ساله هستم . تقریبا شش ماهه که با یه خانومی که از من دو ماه کوچیک تره اشنا شدم و خیلی هم با هم رابطه ی خوبی داشتیم .خیلی دختر خوبیه و منم خیلی دوستش دارم و بهش گفتم هیچ وقت تنهام نذار من غیر خدا . تو کسی رو ندارم که با من حرف بزنه.منو دوست داره میدونم خیلی دوسم داره منم دوستش دارم.اما چند وقتیه که جواب منو نمیده و خیلی این اواخر با من سرد شد.خیلی بهش فکر میکنم خیلی گریه میکنم و بهش کل ماجرای عشق قبلیم رو گفتم.بذارید براتون بگم.من دو سال پیش با یه خانومی به اسم ن.ش اشنا شدم خیلی عاشقم بود و منو خیلی دوس داشت بیشتر از اون اندازه ای که من اونو دوست داشتم اون منو دوست داشت خیلی بیشتر از اونی که فکرشو بکنید.خیلی با هم خوب بودیم و قسم خوردیم با هم تا اخر دنیا باشیم.بهم میگفت چرا بغلم نمیکنی و دستمو نمیگیری با هم راه بریم شهر ما شهر بزرگیه من از خدا میترسیدم و بهش میگفتم بزار محرم بشیم بعد.من خیلی خجالتیم و به خاطر اونم بود اما بیشتر از خدامیترسیدم یه عشق پاک و خوب داشتیم رابطه نا مشروع اصلا نداشتیم قسم میخورم من اصلا دستشو نگرفتم.اما خیلی دوسش داشتم.من چون میدونستم که دوست دختر داشتن گناه داره زیاد باهاش حرف نمیزدم و سرم رو مینداختم پایین موقعی که حرف میزد.یه روز اومد جلوم واستاد و شروع کرد گریه گفت تو انگاری منو دوست نداری گفتم چرا عزیزم دوستت دارم اینو بدون و مطمئن باش که خیلی دوستت دارم و به این خاطر دستت رو نمیگیرم که چون دوست ندارم بهترین کسم گناه کنه و پاک میخوام باشه.وگفتم ما مردا هممون اینجوریم به کسی که دوستش داریم نمیتونیم بگیم دوسش داریم.مطمئن باش دوست دارم.برای بدست اوردن دلش بردمش بازار براش یه شال خوشگل خریدم انداختم رو سرش خیلی ذوق کرد و علاقش بهم بیشتر شد چند باری امتحانش کردم ومطمئن شدم که دوستم داره.با هم بهترین روز های عمرمون رو میگذروندیم.تااینکه اون روز نکبت بار اومد.داشتم تو خونه چایی میخوردم که از گوشیش بهم زنگ زدن منم جواب دادم یه اقایی نفس نفس زنان گفت ببخسید شما این شماره رو میشناسید؟منم گفتم اره گفت سریع بیاید فلان میدون که ایشون با یه سمند تصادف کردن.نمیدونم چجوری خودمو رسوندم .اومدم کنارش و دوزانو نشستم صورتش خونی بود.چهار زانو نشستم سرشو اوردم رو پام و صداش زدم.جواب نداد دوباره .بارسوم گفتم چشماتو باز کن منم چرا جواب منو نمیدی تو که همیشه جواب میدادیبلند شو بریم همه دارن نگاهمون میکنن.چشماشو باز کرد و گفت خودتی عزیزم.منم بغض کردم گفتم اره گفت حالا دستمو میگیری.دستشو گرفتم خیلی بد بود.بهم گفت دستات چرا داره میلرزه؟تو بغلم بود چشماشو بست و تنهام گذاشت. رفتم بیمارتان اما بهم گفتن نرسیده تموم کرد.نشستم رو زمین میزدم تو صورتو میزدم به سرم.بردنش قصال خونه دور واستاده بودم کسی شک نکنه.دوقدم میرفتم جلو سه قدم میومدم عقب.خیلی دارم با این خاطره میسوزم.بردنش قصال خونه شب ساعت ۱.۵ رفتم در قصال خونه دستمو گذاشتم رو در قصال خونه و شروع کردم به گریه کردن.تا موقع نماز صبح اونجا بودم.چند روز پیش از این اتفاق تولدش بود براش یه روسری خریده بودم.بااینکه قیمتش زیاد نبود بهم میگفت خیلی دوسش داره.روز تصادف هم همون سرش بود.از قصال خونه که اومدم خونه رفتم تو اتاقم و تا ساعت ۷ گریه میکردم.خیلی سخت بود برام.ساعت ۷ رفتم در قصال خونه دیدم درش بازه و توش خالیه گفتم ایشون رو کجا بردن.گفتن ساعت ۶ بردنش تهران.ازش خداحافظی نکردم.نمیدونم قبرش کجاست فقط دارم میسوزم و دعا میکنم ازم راضی باشه.براش قران میخونم.این داغ رو از همه مخفی کردم و همیشه گریه میکردم.تااینکه چشمام کم سو شد ودرست نمیبینم.شماره چشمایی که بیشترین فاصله هارو میدیدم اومد به ۱۱.حالا این خانومی که باهاش تازه اشناشدم رو خیلی دوست دارم و همه چیز رو بهش گفتم.اما خیلی وقته که دیگه با من حرف نزده و جیمیل هاشو نمیخونه.و جواب منو نمیده.احساس میکنم دوستم نداره.البته بهم میگفت که همه زندگیش شدم و خیلی راحت به من اعتماد کرده.از تکرار گذشته خیلی میترسم دارم میمیرم.چجوری فراموش کنم گذشته و این خانم رو؟کمک کنید من هیچ کسی رو ندارم که براش درد دل کنم.

دوست عزیز، داستان سرگذشت شما واقعاً تأسف انگیز و دردناک بود. از خداوند متعال برای همه اسیران خاک، آمرزش و آرامش ابدی، و برای بازماندگان نیز صبر و شکیبایی طلب می کنیم.
این که از ابتدا در چنین رابطه ای (رابطه اول) قرار گرفتید که کار درستی نبوده، هرچند تلاش شما در رعایت چارچوبها و حدود اخلاقی و شرعی، قابل تحسین است. اما جدای از این مسائل پس از واقع شدن حادثه دردناک تصادف و فوت خانم مورد علاقه شما، به طور طبیعی شما در وضعیت خاص بحرانی از نظر روحی قرار داشتید که در روانشناسی از آن به «تروما» یا همان ضربه روحی شدید تعبیر می شود و در صورتی که علائم این به هم ریختگی و افسردگی زیاد باشد آن را اختلال پس از ضربه می نامند که باید به تشخیص متخصص روانشناس یا روانپزشک برسد و سپس فرایند درمان آن صورت گیرد. لذا اگر همچنان از آن واقعه در اذیت هستید، برای این که واقعا مشخص شود شما آیا دچار چنین حالاتی شدید یا نه یا اینکه هنوز ادامه دارد، باید حتما به یک روانشناس باتجربه مراجعه کنید.
اما در مورد خانمی که به تازگی با وی آشنا شدید (که همین آشنایی و اعتماد سریع هم می تواند از اثرات روحی اتفاق قبلی باشد به دلیل اینکه به دنبال جایگزین برای منبع عاطفی قبلی هستید) سعی کنید به هیچ وجه احساساتی برخورد نکنید و حداقل در شرایطی که اکنون به سر می برید تصمیم سرنوشت سازی از روی احساسات نگیرید. حتما به متخصص مراجعه کنید. در کنار این، سعی کنید روحیه خود را ترمیم و تقویت کنید. برای این کار اول از خداوند مهربان کمک بگیرید و با توکل به او و یاد خدا آرامش بیشتری را برای خود به ارمغان بیاورید، فعالیت های عبادی و مذهبی خود را بیشتر کنید. از سوی دیگر از انزوا و گوشه نشینی پرهیز کنید، فعالیت های ورزشی و اجتماعی (جمعی) با دوستان و اقوام (به خصوص آن دسته از فعالیت هایی که در طبیعت و در سفر انجام می پذیرد) را بیشتر کنید.
برای شما آرزوی سلامتی و توفیق داریم.

سلام…
من ۶ ساله که عاشق یه نفرم… از وقتی ۲۳ ساله بودم تا الان که ۲۹ سالمه…
تو سال اول مادرش جریان و فهمید که دوست شدیم.
اوضاع روز به روز بدتر میشد. حالمون بدتر…
تو سال چهارم خسته شد و ازم جدا شد، برای ادامه تحصیل رفت سوییس، چند هفته میشه که اومده
بهم ایمیل داد تا ببینمش… بعد از دو سال دوری…
چند باری دیدمش، تو بار آخر خیلی راحت بهم میگه من اونجا س ک س داشتم. کسی که بهم میگفت من مریضتم، من عاشقتم….
حالم خرابه…
بدتر از همه اینکه باید مخفیش کنی تا کسی نفهمه.
درد دارم روی قفسه سینم، نمتونم این قضیه رو درک کنم

با سلام و عرض تحیت
با توجه به علاقه و عشق شما به ایشان این طبیعی است که از هر اقدامی برای رسیدن به ایشان فروگذار نکنید و چه بسا با لحاظ شرایط فعلی، ازدواج شما با فردی دیگر، اقدام سنجیده ای نباشد! در عین حال توجه و تحلیل این نکته نیز حائز اهمیت اساسی است که علاقه شدید شما به ایشان هم در ظرف زمانی متفاوت و هم ظرف روانی متفاوت نسبت به ایشان رقم خورده است. به تعبیری علاقه شما به وی در گرو برداشتی که از ایشان در گذشته داشته اید رقم خورده است و نه امروز و وضعیت فعلی!
بنابراین منطق اقتضاء می کند تا این حق را برای خود قائل شوید که به اندازه کافی به خود زمان و فرصت دهید و بدون هیچ تعهد و مسولیتی نسبت به وی، جوانب ازدواج با ایشان را بسنجید. تا زمانی که موضوع رابطه ایشان برای شما حل و پذیرفته نشود ازدواج شما به صلاح نیست.
در پایان یادآوری این نکته نیز ضروری است که در شرایط معمول نیز تضمینی برای موفقیت ازدواج با فرد مورد علاقه نیست چون علاقه می تواند شرط کافی باشد و نه شرط لازم

در پناه خدای متعال

سلام
متاسفانه ۳سال هست که خودم رو گرفتار رابطه ای کردم که امروز فهمیدم فقط دروغ از کنارش در اومده
اینطور بگم با کسی آشنا شدم که قرار بود با دوست دخترش تا ۱ماه بعد ازدواج کنه و قرار بود تا روز عقدشون ما باهم در ارتباط باشیم ولی اون اجازه نداد و دوباره قرار شد تا روز ازدواجشون صبر کنم
حالا ۳سال گذشته و بماند که ۲سال قبل گفت جدا شدن، تا الان نذاشته من برم، خودمم که تصمیم به رفتن میگیرم از علاقه زیاد بر میگردم
اما متاسفانه امروز ۲هفتس فهمیدم اینا از روز اول که عقد کردن زندگیشون شروع شده و دارن مشترک زندگی میکنن و من تمام این سالها دروغ شنیده بودم
از ۲سال قبل حس کردم خیلی دارم دروغ میشنوم و خیلی عذابه این ماجراهای پنهان و کشیدم ولی نتونستم بفهمم چی هست و تا امروز که فهمیدم به شدت افسرده و داغونم و دوست دارم از عذاب ۳ساله ای که برام خودم درست کردم نجات پیدا کنم اما راهشو نمیدونم
خود اونم فهمیده باهام چکار کرده و میخواد بهم کمک کنه که خوب بشم.
چه راهنمایی بهم میکنید

باعرض سلام و تشکر
ما از زندگی شما اطلاع چندانی نداریم و نمی دانیم در کنار چه والدینی و با چه سبک فرزند پروری بزرگ شده اید اما آنچه مشخص است شما وابستگی شدیدی به طرف مقابلتان دارید تا حدی که حاضرید شخصیت ، انسانیت و تمام آنچه که برای شما ارزش محسوب می شود را زیر پا بگذارید . جای تعجب دارد شما از اینکه ایشان با دوست دختری که دارند قصد ازدواج دارند آگاهی دارید ولی همچنان سعی در گدایی رابطه و محبت از ایشان دارید .اگر چه برای ایشان محبت کردن به دو نفر ممکن است خیلی پرهزینه نباشد ولی معمولا اگر خانمی متوجه شود که طرف مقابل محبتش در حال تقسیم شدن است با چنگ و دندان سعی می کند مانع شود و در غیر این صورت خودش را از این مهلکه و باتلاق نجات می دهد در حالی شما آنقدر خودتان و شخصیتتان را نادیده و بی اهمیت ساخته اید که علی رغم قصد طرف مقابل باز هم به صورت اعتیاد گونه نیاز به ایشان دارید تا به احساس مطلوب موقتی برسید. نکته جالب تر این است که برای جداشدن ایشان قصد همکاری دارند در حالی خود این رابطه شما باعث افزایش وابستگی و عدم ترک می شود. بنابراین برای ترک این وابستگی باید ابتدا در بیرون، از ارتباط با ایشان و دیدن ایشان و یا آثار ایشان مانند اس ام اس و… پرهیز کنید و تا زمانی که به مشاوره حضوری اقدام کنید راهکارهای زیر را انجام دهید:
۱- ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- سعی کنید برای زندگیتان هدف های دراز مدت و کوتاه مدت ترسیم کنید و منطقی و عاقلانه زندگی کنید. (درس ، شغل ، ازدواج )
۶- به عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار قطع رابطه می کنند فکر کنید.
۷ – تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
۸- تا زمانی که ذهن و روانتان از وجود ایشان به طور کلی پاک نشده اصلااقدام به ازدواج نکنید.موفق باشید.
موفق باشید.

سلام من دختر۲۶ ساله هستم دو سال با پسری از خودم یکسال کوچیکه آشنا شدم کم کم بهم علاقمند شدیم ایشان چند بار رفتن قهر و باز خودشون برگشتن دفعه چهارم ملاقتمان بیشتر شد هر جای مشهد پا می ذارم او را می بینم آخرین دفعه که رفت واسه همیشه تولدش بود که گفت ما به هم نمی رسیم مادرم مخالفه لطفا بگویید چیکار کنم همدیگر دوست دارم الان دو ماهه می گذره همش به خوابم میاد اون من بهش فکر نمی کنم نمی دانم کمکم کنید باتشکر

خواهر گرامی، از شما انتظار می رود در سن ۲۶ سالگی، با پختگی بیشتر عمل کنید و اسیر احساسات اینچنینی نشوید. کوچکتر بودن آن آقا از شما، و چندین بار قهر کردن ایشان و برگشتن به سمت شما (هرچند لزوما دلیل شکست رابطه و زندگی نیست) نشانه هایی است که حاکی از عدم پختگی و ثبات ایشان و در کل غیر قابل اعتماد بودن ایشان است. البته از سویی هم شما باید به طور جدی به فکر ازدواج و تشکیل زندگی با فردی مناسب باشید.
سعی کنید با استفاده از راه کارهایی که در ابتدای همین صفحه داده شده، راحت تر با این قضیه کنار بیایید. برای شما آرزوی خوشبختی و موفقیت میکنیم.

باسلام خدمت شما.
نمیدونم ازکجاشروع کنم.ولی میخام برم سراصل مطلب.
من یبارشکست عشقی خوردم و خیلی حال روحیم خراب بود/هنوزم تحت تاثیراون هستم.ولی ب غیرازاون من چندماهی هست ک بایک دختررابطه دارم وتقریبامیشه گفت وابستش شدم.ولی من واسه ازدواج نمیخامش.بنظرشماچطوری میتونم ولش کنم یاازش دل بکنم ک اونم عذاب نکشه.
باتشکر

ضمن عرض سلام خدمت شما دوست عزیز،
متأسفانه شما به جای عبرت گرفتن از یک رابطه نادرست، و رفتن به دنبال راه صحیح آن دوباره یک رابطه نادرست دیگر را آغاز کرده اید. گویی کسی که به یک نوع ماده مخدر معتاد شده، بعد از ترک دوباره یک نوع ماده دیگر را مصرف کند. البته ما از سن و سال شما اطلاع نداریم، شاید زمان آن رسیده باشد که شما به دنبال یک همدم و مونس همیشگی باشید و از این عشقهای به ظاهر جذاب و زودگذر به کلی فاصله بگیرید. اما برای قطع این ارتباط اولین گام، تصمیم شماست. درست مانند مثال کسی که اعتیاد (که از نظر علمی وابستگی گفته می شود) به یک ماده لذت بخش داشته باشد. بنابراین توصیه می کنیم ابتدا به قول معروف تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید و تصمیم (به معنای خواستن به طور جدی و واقعی) بگیرید، سپس با استفاده از راهکارهایی که ابتدای همین پست آمده است مراحل بعدی را طی کنید. این را در نظر داشته باشید که ترک یک وابستگی (مانند مثال ما) ساده و بدون درد نیست. بنابراین حتما این مسیر هم برای شما هم برای طرف مقابل دشواری هایی دارد که شما با اراده قوی خودتان و استعانت از خداوند مهربان میتوانید به سرمنزل مقصود برسید.
موفق باشید دوست من

سلام.دختری ۲۱ساله هستم..که چهار سال با پسری که تو یه شهر دیگه زندگی میکنه و یه سال از من بزرگتره رابطه دارم و البته اون یکسال وشش ماه این رابطه رو رفت سربازی و حالا تازه اومده.. در ضمن خانواده من کاملا بی اطلاعن و اینجور روابط تو خانواده ما وجود نداره…ما تقریبا بعد از یکسال که از رابطمون گذشت تصمیم به ازدواج گرفتیم.. اون پسر هم همون موقع ها با مادرش صحبت کرد و این اواخر با پدرش هم صحبت کرد ک بعد خدمت برای خاستگاری بیان.. حقیقت اینه که ما از نظر خانوادگی تا حدودی متفاوت هستیم از بعد مذهبی و اونها کمی اپن مایند تر هستند.. و من احساس میکنم خانواده مستحکمتری دارم..اون پسر حالا ک برگشته خیلی اصرار داره ک من اجازه بدم کم کم برای خاستگاری بیان اما من دیگه نظرم عوض شده..چون خواهرم اخیرا ازدواج کرده و همسرش ازنظر مالی نسبت به اون پسر خیلی بهتره و از طرفی من تازه فهمیدم که خانوادم بهیچ وجه منو به اون پسر نمیدن چون راهش دوره و شرایطش هم خیلی معمولیه و کار معمولی.. یه مساله دیگه ک تو زندگیم وجود داره یکی از هم دانشگاهیام هست ک شدیدا بهم ابراز علاقه میکنه و انقد سه پیچ شده ک تا حدودی باهاش رابطه هم دارم و اون هم مدام حرف ازدواج میزنه و با مامانشم حرف زده.. و من حتی بهش گفتم ک یکی دیگه تو زندگیم هست و هربار ک باسپهر حرف میزنم هم اون درجریان قرار میگیره اما با این وجود میگه من فقط میخام اجازه بدی منم شانسمو امتحان کنم. بنظر خودم دلیل اینکه نظرم عوض شده و نمیخام با سپهر ازدواج کنم اینه ک عاقلانه فک میکنم و میبینم اون بجز علاقه ی شدیدی ک بینمون هست هیچ برتری نسبت به یه خاستگار خیلی معمولی من نداره و تازه راهشم دوره… اما میترسم نکنه این تصمیمم بخاطر حس علاقه یا وابستگی ب هم دانشگاهیم باشه.. اخه هم دانشگاهیم هرکاری ک فکرشو بکنید میکنه ک نشون بده دوستم داره. الان رابطم با هم دانشگاهیم بیشتر از سپهر هم شده و انقد تو بحران روحیم ک گاهی بهش میگم من اگه باسپهر ازدواج نکنم عمرا باتو ازدواج نمیکنم.از طوفی هرچقدر به سپهر میگم بیخیال شو ما یهم نمیخوریم میگه نه فقط بزار بیایم..من انقد میام تا تورو بهم بدن..واقعا موندم بین دونفر ک هیشکدومشون حاضر نیستن بیخیال بشن و گاهی با خودم میگم هیشکدومتونو نمیخام.. از طرفی وابستگیهای شدیدی ک دارم و حس عذاب وجدان نسبت به شکستن قلب کسایی ک هیچ بدی بهم نکردن داره دیوونم میکنه. اصلا نمیتونم فکرکنم و انتخاب کنم یا تصمیمی بگیرم.. یدفه اینو میزنم زمین یدفه اونو..شما بهم بگین چیکارکنم؟

(پاسخ)
کاربر عزیز و خواهر محترم،
از این که در شرایط انتخاب و تصمیم گیری مهم برای زندگی آینده (برخلاف خیلی ها) سعی می کنید عاقلانه تصمیم بگیرید شما را تحسین می کنیم. به نظر ما هم بهتر این است که شروع فرایند ازدواج و آشنایی با عقل و درایت باشد و ادامه راه پس از تأیید و ازدواج با علاقه و احساس و البته توام با عقل و منطق. البته این که با شرایط فرهنگی خانوادگی تان در فکر تصمیم گیری در مورد ازدواج باشید شاید با نوع رفتار شما طی چندسال گذشته تناسبی نداشته باشد. همانطور که رابطه دوستی و بی هدف با جنس مخالف صحیح نیست به نظر هم نمی رسد که صحیح باشد به بهانه ازدواج و آشنایی با این عنوان چندسال با شخصی رابطه داشته باشید و سپس با فرد دیگری و خدای نکرده این روال ادامه پیدا کند. خود شما هم چنین چیزی را نمی پسندید.
اما به هر صورت با توجه به این که تصمیم داریداکنون عاقلانه برای زندگی آینده خودتان تصمیم بگیرید، ما با فرض این که شما شخصا هیچ برتری بین دو خواستگار نمی بینید، توصیه می کنیم که اجازه دهید به طور رسمی برای خواستگاری اقدام کنند و پس از تحقیقات خانواده در مورد این افراد و با مشورت و صلاحدید آنها تصمیم بگیرید.
برای شما آرزوی سعادت و خوشبختی می کنیم

سلام و خسته نباشید.اول اینکه ممنون بابت اینکه جوانان را بطور مناسبی راهنمایی میکنید.پسری سال دوم دانشگاه هستم که به یکی از هم کلاسی های خودم علاقمند شدم.پس از کلی کلنجار‌ رفتن با خودم بالاخره تصمیم گرفتم که ایشون رو از این علاقه باخبر کنم.من خاستار آشنایی قبل از ازدواج شدم اما ایشون با توجه به اینکه فردی مذهبی هستن گفتند که از طرف خونوادم این اجازه رو ندارم.الانم تو کلاس کل حواسم پیش این خانوم است و هیچ درسی رو متوجه نمیشم.همیشه فکرش با منه.راستش میخام برنامه ریزی کنم ک بعد از گرفتن مدرک ارشد به خاستگاریش برم.الان دانشجوی کارشناسی هستم و خودتون از وضع بازارکار رشته ها باخبرید…اما من قصد گرفتن دکترا هم دارم و ترس این رو دارم که ایشون ازدواج کنن یا قصد ادامه تحصیل رو نداشته باشه.البته بنده از خدمت سربازی معاف هستم و این مقداری به من امید میدهد.درضمن ما از فرهنگهای متفاوتی هستیم.لطفا راهنمایی کنید که برنامه ریزی برای رسیدن به این خانم منطقی جلوه میکند یا خیر؟درضمن بنظر میرسه که این خانوم قصدندارن بعداز ازدواج از کنار خانوادشون دور بشن درحالیکه رشته من محل کارش متغییر است.
باتشکر از شما عزیزان.

خدمت شما دوست و همراه گرامی عرض سلام داریم. از لطفی که در اظهار نظر نسبت به ما داشتید بسیار خرسند و مفتخریم.
در ابتدای کلام این نکته را باید عرض کنیم که این پرسش و پاسخ به معنای مشاوره واقعی نیست و همانطور که بارها در جواب دوستان دیگر گفته ایم، اگر مشکل، پیچیده تر و در مراحل پیشرفته تر باشد یا نوع خاصی باشد که نیازمند ارتباط نزدیک با مشاور باشد باید به صورت حضوری به مشاور روانشناس مراجعه کنید. در مورد مسئله ای که شما فرمودید هم به طور کلی عرض می کنیم اگر شرایط کلی ازدواج برای شما مهیاست بهتر است به طور رسمی از طریق خانواده با خانواده ایشان مرتبط شوید و بحث ازدواج را مطرح نمایید. به نظر نمی رسد به ویژه در حالی که آن خانم از روابط بیرون و خارج از عرف امتناع می کنند، شما با اصرار یا هر طور دیگر بخواهید به ایشان نزدیک شوید.
مطمئن باشید با قدم پیش گذاشتن در امر ازدواج (انشالله) مراحل بعدی کار خیلی بهتر و مرتب تر پیش خواهد رفت. با توجه به قصد و نیت خالص شما و طرف مقابل لطف خدا هم حتما شامل حال شما خواهد شد.
موفق باشید

سلام من فاطیما هستم پونزده ساله چند ماهیه که با وجود سن کمم عاشق پسری شدم که دو سال از خودم بزرگتره من واقعا اون رو عاشقانه دوست دارم اولش من هیچ حسی به اون نداشتم اما وقتی اون بهم گفت که عاشقم شده و واقعا منو دوست داره من هم کم کم بهش علاقه پیداکردم این حس روز به روز بیشتر شد تا جایی که حالامن حاضرم حتی جونمو واسش بدم سه ماه پیش که بهم گفت دوسم داره مایه مدت باهم اس ام اس بازی میکردم و واقعاهمه چی خوب بودتااینکه من مجبور شدم به دلیل یه سری مشکلات خانوادگی گوشیمو خاموش کنم واجازه نداشتم که سیم کارتمو روشن کنم به همین دلیل رابطمون کاملا باهم قطع شد اون هرروز توی راه مدرسه میومد وماهم دیگرو میدیدیم من عاشقانه دوسش دارم من دختر خیلی پاکی هستم اما اون قبلا پسر خوبی نبوده و راه های کج زیادیو رفته واشتباهات زیادی مرتکب شده همون روز اول بهم گفت که من کارای بد زیادی کردم واشتباهات زیادی مرتکب شدم اما من عاشق سادگی وپاکی تو شدم وبه خاطرت دور همه ی این دخترای هرزه ای که دورم هستن رو خط کشیدم راست میگفت دوسم داشت من هم همینطور.اون واقعا عوض شده و دور کارای بدو خط کشیده و خیلی پسر سر به زیر وخوبی شده.متاسفانه اون به شدت از دستم ناراحته وفکر میکنه که من دوسش ندارم یکم اذیتم کرد اما حالا بهتر شده با وجود این که فکر میکنه که من دوسش ندارم و به قول خودش عشقش یکطرفس اما باز هم هرروز برای دیدنم میاد دم در مدرسمون چند بار جلوی راهمو گرفته و ازم خواسته باهم حرف بزنیم اما من قبول نکردم و اون خیلی ناراحته راستش تاحالا دوبارهم به خاطر من خودکشی کرده رابطمون خیلی خراب شد یهویی لطفا کمکم کنید اون عوض شده و واقعا منو دوست داره من هم عاشقشم وبه هیچ قیمتی حاضر نیستم از دستش بدم توروخدا کمکم کنید من واقعا گیج شدم چیکار کنم نمیخوام بارفتارام باعث بشم که از دستش بدم کمکم کنید که چطور همه چیو درست کنم؟؟؟؟؟توروخدا کمک کنید مرسی

دوست عزیز، فاطیما،
اعتماد شما به ما باعث خرسندی ماست.
مطمئن هستم که شما از این شرایط خوشحال نیستید، بنابراین ما هم سعی میکنیم تا حد ممکن کمک کنیم تا به زودی، با امید به خدا و البته با تلاش خودتان بتوانید بر این شرایط و دشواری ها فائق بیایید و به آرامش مطلوب برسید.
در مرحله اول شما نباید اجازه می دادید که به این سطح از رابطه و وابستگی برسید. به هر حال وابستگی وضعیت شناختی افراد را به هم ریخته و فرد وابسته فقط و فقط نقاط مثبت طرف مقابل را می بیند و وسوسه های خود را نمی تواند کنترل کند پس به طور کلی یک فرد وابسته یک فردی است که رگه های از وسواس و افسردگی در شخصیتش است حتی در سطوح بالا در کنار تکنیک های غیر دارویی تکنیک های دارویی هم باید فرد استفاده کند به هر حال بنده نمی دانم شما تا حالا چه کارهایی را برای این عشق و یا به عبارتی وابستگی بی هدف انجام داده اید اما راهکارهایی برای رهایی از این شرایط وجود دارد که در انتها بدان اشاره می کنیم.
آیا نسبت به دوره حساس سنّی که اکنون در آن قرار دارید و ویژگی های آن، اطلاعات و آگاهی دارید یا خیر. در این دوران، نیازهای روانی وجود دارند که رسیدن به آنها برای ایجاد تعادل و آرامش، ضروری است. نیازهایی مثل نیاز به محبت و مهربانی، نیاز به امنیت و آسایش خاطر، نیاز به احساس تعلق داشتن و مورد قبول همسالان واقع شدن، نیاز به قابلیت و احترام و …. البته همه آدم‌ها به طور طبیعی و عادی به اقتضای شرایط سنی خود، به دنبال ارضای نیازهای آن دوره هم هستند. مثلا در سن و سال نوجوانی، که اتفاقا شما دوست عزیز هم در همین دوره به سر می برید، با توجه به نیاز به محبت و مهربانی، به طور طبیعی به سمت کسانی که به شما محبت کنند کشیده می شوید. یا افراد به سمت موقعیت ها و کسانی کشیده میشوند که به آنها احترام بگذارند. با توجه به اینکه نیاز به محبت و مهربانی و نیاز به مورد قبول همسالان واقع شدن از ویژگی های سنّ شماست، بنابراین حس دوست یابی و دوست خواهی شما امری کاملا طبیعی خواهد بود. دوستی نیازی است که در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان به آن پاسخ داده می شود. پس: انسان از هنگام تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود.
اما نکته این جاست که شما می بایست احساس و عاطفه نوجوانی خود را در مسیر درست آن قرار دهید و از قرار گرفتن در روابط عاطفی نادرست و زودگذر پرهیز کنید تا هم با سلامت نفس و شادابی روانی این دوره را پشت سر بگذارید و هم دچار مشکلات روحی روانی که اکنون از آن صحبت می کنید نشوید.البته اگر شروع یک ارتباط با هدف تشکیل زندگی و خانواده باشد، با شرایطش قابل پذیرش است اما با توجه به سنّ و سال و صحبتهای شما، در حال حاضر چنین چیزی وجود ندارد. پس یک تصمیم منطقی بگیرید و آن را با قوت و قدرت اجرا کنید. سعی کنید از هر راهی که شما را از او و او را از شما دور می کند استفاده کنید.
برای رسیدن به آرامش و حالت عادی و در آمدن از این حال نکاتی را خدمتتان عرض می کنیم که به یاری خدا و با توکل بر او، با عمل به این نکات انشالله میتوانید مشکل خودتان را حل کنید:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان که شامل دروغ ها و عدم پایبندی و تعهد به عشق و علاقه و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود.
۳- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۴- هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۵- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۶ – شاید روزهای اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۷- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از بهترین راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت ارتباط با خدا و پرداختن به امور معنوی است. زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر (هر ذکری که بیشتر با آن مأنوس هستید، مثل صلوات، تسبیحات، لا اله الا الله، و …)، آرام آرام آن افکار را از خود دور کنید. اگر تا کنون به عبادت اهمیت نمیدادید از این به بعد زمانی از روز و شب خود را به عبادت اختصاص بدهید. اگر این کار را انجام میدادید سعی کنید آن را افزایش دهید.
اگر دیدید نمیتوانید این راهکار ها را انجام دهید، یا پس از مدتی همچنان مشکل حل نشد، بهتر است به یک متخصص روان شناس یا مشاوره مراجعه کنید.

سلام من یه پسر ۱۶ سالم اسمم محمدامینه من خوزستان زندگی میکنم و مامانم اهل اراکه ما توی تابستون برای سر زدن به فامیل رفتیم اراک بعدش فامیلای خیلی دور مامانم که تهران زندگی میکنن اونام برای سر زدن اومدن اراک و یه دختر که من قبلا دو سه سال پیش دیده بودمش همراهشون بود اسمش ملیکا بود و ۱۴ سالش بود. ازش خوشم اومد عاشقش شدم بهش پیشنهاد دوستی دادم اولش قبول نکرد ولی بعدش قبول کرد ما حدود ۴ ماه فقط تلفنی با هم رابطه داشتیم قرار شد با شروع امتحانات ترم اول گوشیشو خاموش کنه بعد امتحانات روشن کنه ولی بعد امتحانات بهم گفت دیگه دوستت ندارم و رفت با یکی دیگه دوست شد تو مدت رابطون من خیلی از اون گرمتر بود و بیشتر از اون من دوسش داشتم حالا من رو ول کرده و رفته و من موندم و یه دنیا غم و تنها کارم گریه کردنه توروخدا کمکم کنید نمیدونم چکار کنم

دوست عزیز، محمد امین،
از اینکه به اینجا آمدید و به ما اعتماد کردید، متشکریم.
دوست عزیز، نمیدانم آیا نسبت به دوره حساس سنّی که اکنون در آن قرار دارید و ویژگی های آن، اطلاعات و آگاهی دارید یا خیر. در این دوران، نیازهای روانی وجود دارند که رسیدن به آنها برای ایجاد تعادل و آرامش، ضروری است. نیازهایی مثل نیاز به محبت و مهربانی، نیاز به امنیت و آسایش خاطر، نیاز به احساس تعلق داشتن و مورد قبول همسالان واقع شدن، نیاز به قابلیت و احترام و …. البته همه آدم‌ها به طور طبیعی و عادی به اقتضای شرایط سنی خود، به دنبال ارضای نیازهای آن دوره هم هستند. مثلا در سن و سال نوجوانی، که اتفاقا شما دوست عزیز هم در همین دوره به سر می برید، با توجه به نیاز به محبت و مهربانی، به طور طبیعی به سمت کسانی که به شما محبت کنند کشیده می شوید. یا افراد به سمت موقعیت ها و کسانی کشیده میشوند که به آنها احترام بگذارند. با توجه به اینکه نیاز به محبت و مهربانی و نیاز به مورد قبول همسالان واقع شدن از ویژگی های سنّ شماست، بنابراین حس دوست یابی و دوست خواهی شما امری کاملا طبیعی خواهد بود. دوستی نیازی است که در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان به آن پاسخ داده می شود. پس: انسان از هنگام تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود.
اما نکته این جاست که شما می بایست احساس و عاطفه نوجوانی خود را در مسیر درست آن قرار دهید و از قرار گرفتن در روابط عاطفی نادرست و زودگذر پرهیز کنید تا هم با سلامت نفس و شادابی روانی این دوره را پشت سر بگذارید و هم دچار مشکلات روحی روانی که اکنون از آن صحبت می کنید نشوید. همچنین باید حواستان را جمع کنید که مبادا به خاطر بیرون آمدن از این مسئله ناراحت کننده وارد یک رابطه اشتباه دیگر نشوید. برای رسیدن به آرامش و حالت عادی و در آمدن از این حال نکاتی را خدمتتان عرض می کنیم که به یاری خدا و با توکل بر او، با عمل به این نکات انشالله میتوانید مشکل خودتان را حل کنید:
۱- سعی کنید در اطراف خود، هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید و در دسترس خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… . حتی شاید لازم باشد که شماره تلفن خود را تغییر دهید تا راحت تر این روال را طی کنید.
۲- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید. و از طرفی بدون اینکه خود را سرزنش کنید، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید.
۳- سرگرم کردن خودتان بسیار مهم است: انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. اکنون شما باید کمی از لاک خود بیرون بیایید و برخلاف گذشته با دوست و فامیل بیشتر رابطه داشته باشید. مثلا اگر همیشه (بر فرض) روزی یک ساعت با همکلاسی تان بودید، اکنون دو ساعت با او باشید یا اگر با هم به ورزش یا تفریح میرفتید زمان آن را بیشتر کنید.
۴- زمان و مکان هایی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده، و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد. بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید. پس، هرگز به مکان هایی که با هم آنجا بودید بخصوص محل آشنایی مراجعه نکنید. هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون مکث و بدون فکر کردن، مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی شوید، با آن مکان را ترک کنید، با روشن کردن تلویزیون، تماس با یک دوست یا همکلاسی صمیمی، و… سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به موضوع دیگری داشته باشید.
۵ – شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۶- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از بهترین راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت ارتباط با خدا و پرداختن به امور معنوی است. زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر (هر ذکری که بیشتر با آن مأنوس هستید، مثل صلوات، تسبیحات، لا اله الا الله، و …)، آرام آرام آن افکار را از خود دور کنید. اگر تا کنون به عبادت اهمیت نمیدادید از این به بعد زمانی از روز و شب خود را به عبادت اختصاص بدهید. اگر این کار را انجام میدادید سعی کنید آن را افزایش دهید.

حتما موفق خواهید شد دوست من

سلام چرا جواب منو نمیدید خواهش میکنم کمکم کنید همش دارم گریه میکنم کمکم کنید فراموشش کنم در غیر این صورت دیوونه میشم

با سلام
انشاءالله بزودی پاسخ سوال شما ارئه میشود.

سلام و عرض خسته نباشید.دختری ۲۳ ساله هستم و تو شرایط بسیار بدی بزرگ شدم یه خانواده ۹نفره و من آخرین عضو خانواده شرایط خونه همیشه درگیر اعتیاد و دعوا بود و کوچکترین توجهی به مشکلات روحی و جسمی ما نمیشدو طوری توی خونه جا افتاده بود که دختر نقشش نظافته خونس و برادراش حق دارن هرتوهینی رو بهش بکنن.زیادکتکم میزدن تحقیرم میکردن.شرایطو به این دلیل توضیح دادم چون شاید تاثیر گذار بوده.
الان یه رابطه غلط دارم که نمیتونم تمومش کنم.اون آقا ۲۵ سالشه و قصدش ازدواج بود نزدیک دوسال هرکاری کرد تا من بهش علاقه پیدا کنم ولی من همیشه بد رفتار میکردم باهاش فکر میکردم و میخواستم انتقام همه رو انگار ازین بنده خدا بگیرم.آخه اولین بار بود یه نفر انقدر بهم بها میداد.با این که از نظر ظاهری در سطح بالایی از نظر بقیه قرار دارم ولی اعتماد بنفس بشدت ضعیفی دارم. تا اینکه کم کم سرد شد ولی من تو دام وابستگی افتادم.رابطه رو دوباره پیش قدم میشم شروع میکنم و دوباره تموم میشه نمیتونم تصمیم بگیرم سر درگمم.اون آقا کمکای زیادی بهم کرده ولی الان دیگه این رابطه جایز نیست ولی نمیتونم بگذرم.بمدت ۳ماه و ۴ماهم تموم شده ولی بازم من برگشتم انگار که دیگه تحقیر شدن برام عادی شده ..لطفا کمکم کنید خیلی آشفتم.

باعرض سلام
ما هم از وضعیت خانوادگی شما به دلیل پر جمعیت بودن، اعتیاد و نگرش و نگاهی که به دختر در خانواده شما وجود دارد بسیار متأثر هستیم ان شاء الله بتوانید با پذیرش و کنار آمدن با این مشکلات آینده ای خوبی داشته باشید.
شما به دلیل محرومیت های هیجانی سوی فردی در خارج از خانواده کشیده شدید اما به دلیل نوع نگاه تان که هم بدبینی و عدم اعتماد که از خانواده به ارث برده بودید دچار وضعیت دوگانه یعنی هم می خواستید در این رابطه باشید و هم از اصرار ایشان و خورد و تحقیر شدن ایشان و انکارتان احساس تخلیه هیجانی داشتید چون تاکنون کسی به این نحو از شما منت کشی نکرده بود و برای چنین لحظه هایی در زندگی که کسی اصرار بر قطره ای محبت از طرف شما حاضر باشد شما بالا برده و خود را خورد کند آروز داشته اید. و ایشان هم با توجه به درد مشترکی که داشت وارد این رابطه شد البته شما به دلیل وضعیت روحی و شخصیتی سعی کردید به قول خودتان حس انتقام جویی از فردی بگیرید که ذلیلانه و متضرعانه از شما گدایی محبت می کرد و از این موضوع لذت می بردید . از آنجا که طرف مقابل با این شخصیت شما آشنایی کامل نداشت فکر می کرد که با چند روز و چند ماه به هر حال علاقه شما را به خودش جلب کرده و در کنار شما احساس آرامش می کرد غافل از آنکه گذشته شما مانع یک ارتباط سالم برای ازدواج بوده و ایشان بعد از متوجه شدن دچار سردی شده و کاسه خود را برای فردی دیگری آماده کردند اما شما به دلیل این بی محبتی شدید خانوادگی که در اعماق وجودتان بود و حس انتقام جویی از جنس مخالف که هم جنس برادر و پدر بود و برخاسته از همین بی محبتی بود مانع رشد و تخلیه و سیراب شدن از بی محبتی گذشته شد . و الان که ایشان به طور کلی سرد شده اند به خودآمده اید و دچار سردگمی هستید به هر حال شما باید فکر کنید که نیت و هدف شما برای این علاقه مندی و ازدواج کاملا متفاوت بود و چیزی جزء پشیمانی در زندگی مشترک برای شما به ارمغان نخواهد آورد پس ابتدا شما باید نسبت به گذشته خود با یک مشاور حضوری صحبت داشته و تمرینات خودشناسانه و مهارت های تنظیم هیجان ها و منطقی کردن افکار در جهت بهزیستی روانی و سالم زندگی کردن را یاد بگیرید و آمادگی لذت بردن و لذت رساندن به همسر و شریکتان را داشته باشید و بعد در یک فضای کاملا رسمی و منطقی انتخاب شریک زندگی داشته باشید. قدری به ضررهای ادامه این رابطه که باعث با خاک یکسان شدن شخصیت و وجودتان شده فکر کنید و با خودتان بگویید تا کی باید خودت را ذلیل کنی؟ از طرفی سعی کنید نقاط مثبت و خوبی های خود را ببینید و برای خود ارزش قایل شوید قطعا توانمندی ها و استعداد شما در زیر خروار ها خاک پنهان شده و شما با کشف و استخراج آن و ارزش و بزرگی قایل شدن برای خودتان می توانید از این ذلت و ماندن در زندان وابستگی نجات پیدا کنید. سعی کنید در بیرون آثار و علایم و موضوعاتی که باعث ارتباط می شود را حذف کنید و با کمک کار و تلاش و سرگرمی های مجاز و فعالیت های جمعی و پرهیز از تنهایی از این اعتیاد مهلک و وابستگی غیر منطقی نجات پیدا کنید سعی کنید برای تمام ساعت و زمان خودتان برنامه داشته و تا حدی فشارهایی که به دلیل وسوسه ارتباطی به شما می آید تحمل کرده و گفت و گو با ایشان را اگر نمی توانید کنار بگذارید حداقل به تأخیر انداخته و تا کنون آسیب هایی که به خودتان زدید و در آینده خواهید زد را برای موفق شدن در ترک این وابستگی بنویسید و مرور کنید. موفق باشید.

سلام خواهرم.امیدوارم خوب باشی.
اینک تووضعیت بدی بزرگ شدی واقعامتأسفم.
منم توزندگیم شکستای عاطفی زیادی داشتم.شکست عشقیم خوردم.اما ببین عزیزمن ازدواج ازنظرمن ازمهمترین حوادث زندگیه.
توبایداحساساتتو کنترل کنی.مهمترازاحساس عقل ودرایته.هیچوقت نبایدعقلتوبدی دست احساست.وگرن سخت پشیمون میشی.
ب یادخدا باش وازخدا کمک بخاه تااون بهت راه درستونشون بده.خواهش میکنم احساساتتوکنترل کن.
ببین اگ واقعادوستت داره،بگوبیادخاستگاریت.ولی قبل اینکه بیادخاستگاریت وموضوع قطعی نشده بهش دل نبند.
اشتباه منوتکرارنکن…
بازم میگم احساساتتوکنترل کن و ازعقلت استفاده کن.
اگه خاستی میتوتی بازم پیام بدی…امیدوارم مشکلت حل شه.
خداحافظت¥

با عرض سلام
مشكلي كه من دارم منو داره داغون ميكنه
من دانشجوي رشته نرم افزارم تو يكي از شهراي آذربايجان عاشق يه دختر شدم كه همسن بوديم ۲ ترم پشت سر هم به هش ابراز عشق كردم ولي ثمري نداد هفته پيشم كه عروسي كر با يكي ديگه
الان من نميتونم اين مسله رو حل كنم خاهشا راهنماييم كنين خيلي درگير اين قضيه شدم
هر كاري واسه تخليه خودم كردم ولي نشد كه نشد…

سینا، دوست عزیز!
با توجه به رشته تحصیلی تان باید جوان با هوش و درایتی باشید. شما دقیقاً باید توصیه هایی که در ابتدای این پست (متن ابتدای صفحه) درج شده را تا جای ممکن انجام دهید و در کل به فکر فراموش کردن این قضیه باشید. ضمنا این نکته را توجه داشته باشید. کمتر افرادی هستند که با اولین آشنایی یا اولین خواستگاری یا اولین مورد پیشنهادی که مواجه شده اند به نتیجه نهایی رسیده باشند. شما هم ضمن فراموش کردن این وابستگی سعی کنید از اصل این ماجرا تجربیاتی برای خود بیاندوزید و در مراحل بعدی از این تجربیات به خوبی استفاده کنید.
برای شما آرزوی موفقیت و سلامت میکنیم.

سلام عزیزم،امیدوارم خوب باشی سیناجون.
منم رشتم نرم افزاره،البته تو ی استان وشهردیگ بافرهنگی متفاوت.
ولی چیزی ک مشترکه ومهم،احساسات وعواطف ودرک انسانی هستش،واحساس چ علاقه،چ نفرت ازصفات ذاتی انسانه ک خداوندمتعال دروجودانسان قرارداده.
ولی بایدازاین احساسات درست وبجااستفاده کنیم.
شایدپیام منوخونده باشی.منم عاشق شدم،ولی نشدبهش برسم وآخرین روزی ک باهاش رابطه داشتم بهم گفت قراره یکی بیادخاستگاریم.
ازاون موضوع حدود۸ماه میگذره.خیلی براش گریه کردم،افسرده شدم،بعلاوه روانم ب جسمم آسیبهای جدی رسید.
ولی ب عنوان برادرم دارم بهت میگم ازاین خانم دل بکن وتاوقتی ازدواج نکردی عاشق نشو…
ازالله کمک بخاه وعاشق خداباش،
راهکارهایی ک من استفاده کردموبهت میگم اگ خاستی استفاده کن.چون من تونستم موفق بشم،والان میتونم احساساتمو نه کامل ولی حدود۸۰%کنترل کنم.
اول اینکه نماززیادبخون،ییشترازنماز ذکرکن…سبحان الله وبحمده ای ،سبحان الله العظیم…ب رسول اکرم (صل الله علیه وسلم)تامیتونی صلوات بفرست.اگ میتونی روزی هزارتا،اگ نمیتونی روزی ۵۰۰تا…لااله الاالله زیادبخون…
این اذکارباعث میشن عشقهای مجازی ازقلبت بیرون شن وعاشق الله باشی.عشق حقیقی فقط عشق خداست…
قلبت فقط باذکرخدا آرام میگیره…(الابذکرالله تطمئن القلوب)…
عزیزم اینوبدون این حرفاالکی نیست.دین اسلام واس هرچی راهکارگذاشته.ازقران واست راه حل آوردم پس بهش ایمان داشته باش،ازته قلبت،

از راهنماییتون صمیمانه تشکر میکنم.من همین الانم خیلی از وقتم رو با دوستام سپری میکنم و هر روز یا فوتبال بازی میکنم یا تمرین میکنم و حدود یک ماه هست اینکارها رو میکنم ولی هر وقت یاد اون میفتم گریه میکنم باور کنید دست خودم نیست نمیتونم شمارشو حذف کنم یا عکس هاشو از تو گوشیم پاک کنم. همیشه ناخوداگاه یادش میفتم

باسلام
دوست عزیز محمد امین،
مطمئن باشید اگر همینطور ادامه بدید انشالله (با رعایت سایر توصیه ها) روز به روز بهتر خواهید شد. برای فهمیدن این موضوع میتوانید حال الانتون رو با حال یک ماه قبل همین موقع مقایسه کنید، اگر یادآوریش سخته میتوانید یک سری از شرایط ویژه خودتان را مثلا امروز (یک مقطع زمانی) یادداشت کنید. و ماه بعد مقایسه کنید تا ببینید که چه مقدار تغییر کرده اید. البته همانطور که عرض شد، این کار کارساده ای نیست و باید کمی تحمل سختی داشته باشید و با قدرت پای کار بایستید. یکی از این موارد، حذف نشانه ها بخصوص عکس و شماره تلفن بود. امیدوارم با اراده قوی خودتان، این مشکل را پشت سر بگذارید.
شما را به خداوند مهربان و بزرگ می سپارم.

من خيلي مغرورو تخسم اصلا از پسري خوشم نميومد ،يعني پسري به دلم نميشت،بابا بزرگم فوت شد اما من يه قطره اشک از چشام نيومد،،همه بهم ميگفتن تو چقدر بي احساسي،بايد ب تو گفت ملي بي غم! خوشبحالت که انقد تو شادي،هميشه خنده رولباته،،
اما الان!!!!:(
شايد باورتون نشه ولي بر خلاف قيافه شيطونو غلط اندازم با هيچ پسري دوس نبودم ،درواقع ادم حسابشون نميکردم:|
يه پسري بود البته لامصب هنوزم هست که خيلي دوسم داره ول کنم نيس،ميدونم که دلشو خيلي شکوندمو حالِ الانم تاوان همون رفتارمه.
الان من سه ساله که از يه پسر ب شدت خوشم مياد،مثل پسراي ديگه هيچ وقت زيگيل نشد ،مث خودم مغروره،خيلي غده با يه اخلاقاييش خيلي حال ميکنم،وسه همين چيزاش خيلي برام جذابه،ما يه دوستيه غير طبيعي داريم:/غير طبيعي چون تو اين سه سال اشنايمون سر جمع ۳ماهم باهم نبوديم:| سه بار بامن کات کرد ،بعد چند ماه دوباره بر ميگشت،،هر بار تو چند ماه جداييمون ماشالا دوس دختر بازيشم ميکرده ولي من نه…همش منتظر برگشتنش بودم ،و باز بر ميگشتو منم باهاش دوستيمو ادامه ميدادم و باز سر يه چيزي رابطمون بهم ميخورد،،
کلا تو رفتو امده هي ميره باز بر ميگرده،،نميتونم بفهمم دوسم داره يانه،،البته منم هيچ وقت بهش ابراز علاقه نکردم چون واقعا مغرورم ،ولي خوب بايد خيلي نفهم باشه که متوجه نشده باشه که دوسش دارم ،بالاخره اگه دوسش نداشتم که هر بار بعد چند ماه جداييمون هي قبولش نميکردم:(
خلاصه اينکه داغونم مني که کسي برام اهميت نداشتو همش پسرارو خورد ميکردم الان حال بدي دارم ،،بعد هر بار جداييمون تا چند روز فقط گريه ميکنمو حالت تهوع دارم ،اشتهامم از دست ميدم ،الان چند روزه که دوباره باهم کات کرديم،،اينبار نميدونم که مث دفعه هاي قبل دوباره برميگرده يانه؟؟
خيلي دارم اذيت ميشم،،همش به اين فک ميکنم که اخه اگه دوسم داره چرا ولم ميکنه اونم خيلي راحت يا اگه واقعا هيچ حسي بهم نداره چرا دوباره بر ميگرده پيشم…به هيچ جوابيم نميرسم….
عشق واقعا ادمو اذيت ميکنه،،اي کاش هيچ وقت باهاش اشنا نميشدم،دارم خودمو زندگيمو نابود ميکنم:(

(پاسخ)
دوست عزیز، ضمن عرض سلام و احترام خدمت شما به عرضتان می رسانیم، با توجه به اینکه سن و سال شما نامشخص است، توصیه ما این است که به دنبال عشقهای بی هدف نباشید. به عبارت دقیق تر اگر نمیخواهید برای تشکیل زندگی و همسفر همیشگی خود کسی را پیدا کنید، بهتر است وارد اینگونه ارتباطات نشوید. برای این امر شاید نیاز نباشد ما از تجربیاتی که با جوانان مختلف داشته یا شنیده ایم سخن بگوییم که خودتان حتما بهتر و بیشتر شنیده اید. دوستی ها و عشقهای به اصطلاح بی هدف یا به عبارتی بازی گونه هرچند با اهداف جدی از هیچ طرف آغاز نشوند اما میتوانند اثرات جدی بر روح و روان و بعضاً خدای نکرده بر جسم و جان دوطرف (به ویژه و بیشتر بر طرف دختر) داشته باشند.
با این اوصاف اگر، اگر واقعا به دنبال (یا در فکر) ازدواج و یافتن همراه همیشگی زندگی هستید، و البته طرف مقابل شما هم همین قصد را دارد، علاوه بر اینکه خودتان برای شناختن ایشان اقدام می کنید بهترین راه این است که خانواده شما هم در جریان باشند و به طور رسمی حداقل با اطلاع، برای آشنایی بیشتر و تحقیقات اقدام نمایید. اینگونه که شما توصیف می کنید و تا کنون چندین بار هردوطرف قطع رابطه نموده و مجددا برقرار نموده اید نشان از این است (نه دلیل) که یا هیچکدام از شما یا یکی از شما در قصد خود جدی نیست و یا شخصیتی متزلزل و بی ثبات گونه دارد که البته این مسئله توسط متخصص باید تشخیص داده شود.
در هر صورت نتیجه همین اذیت و ناراحتی است که شما دچار آن شده اید که هم روح و روان و هم جسم و جان شما را تهدید کرده است. در نهایت عرض می کنیم که خودتان تصمیم جدی بگیرید و اگر قرار نیست این رابطه به نقطه مطلوب (ازدواج) برسد، از همینجا برای همیشه آن را قطع کنید. برای اینکه مراحل قطع ارتباط راحت تر باشد سعی کنید از راهکارهایی که در ابتدای این صفحه ( و موارد مشابه) آمده استفاده کنید. توکل بر خداوند مهربان در هر کاری موجب لطف بیشتر خدا بر ما و آسان تر شدن کارهای دشوار خواهد شد.
برایتان آرزوی آرامش و سلامتی داریم

با عرض سلام و خسته نباشید.. من هر روز سر میزنم ولی نمیدنم چرا پاسخی دریافت نمیکنم.ممنون میشم اگه راهنماییم کنید

سلام خواهر گرامی
پاسخ سوال شما در همین صفحه ارائه شده است.
باتشکر

چطور میتونم با مشاوره صحبت کنم و مشکلمو بگم؟؟؟؟؟؟؟

با سلام
با شماره ۰۹۶۴۰۰ بدون پیش شماره صبحها و عصرها همه روزه بجز ایام تعطیل (بخش مشاوره)

سلام دختری ۲۵ ساله هستم و میشه گقت تقریبا به پسری ابراز علاقه کردم الان دوس دارم بدونه حرفام بی خود بوده، چطوری میتونم اینو بهش بفهمونم؟ خواهشا کمکم کنید

خواهر گرامی، دو راه پیش روی شماست یکی این که مستقیم و صریح به وی بگویید اظهار علاقه شما بی اساس بوده و دوم اینکه مسئله را کأن لم یکن تلقی کنید و کاملا مسکوت بگذارید. در مسائلی که با سرنوشت شما گره خوره نباید درگیر رودربایستی و خجالت بمانید.

سلام من دختری۱۶ساله هستم حدود ۷ماه با یه پسری رابطه دارم ک الان خونوادم فهمیدن گوشیمو گرفتن چون وقتی فهمیدن من فرار کردم باز پیدام کردن بیرونم نمیزارن برم گفتن دیگ حق ندارم با پسره حرف بزنم پسره مشهدیه من رشتی حدود۲ساله امدیم مشهد بعد۴سال دیگ میریم من دیونه پسرم باهم رابطه جنسی هم داشتیم اون۱۷سالشه هنوزم از طریق دوستم باهم حرف میزنیم اما بی فایدس این کارا هدفی نداره خودش میگه عشقمی و میخوامتو فلان اما پسرا دوروغگو هستن من شب و روز دعا میکنم واسه منشه شبا خواب ندارم همش به رابطه جنسیمون فکر میکنم میخوام خودمو بکشم لطفا کمک کنین خیلی داغونم

خواهر گرامی، از این که سوال خود را با مادرمیان گذاشتید متشکریم.
شاید مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرهای دیگر هم باشد. اگر چه ممکن است مطالبی که خدمت شما عرض می کنم کمی تلخ و گزنده باشد ولی حقیقتی است که از یک فرد دلسوز ارایه می شود. متأسفانه شما به دلایلی مانند نیازها و کمبودهای مدیریت نشده، بدون اطلاع دقیق و کافی از طرف مقابل و بدون رضایت والدین مستقیما وارد رابطه ای نادرست شده و دچار اختلال وابستگی روانی و عاطفی گشته اید. اینگونه روابط برای دخترخانمی در سن شما (هم به لحاظ جسمی و هم به لحاظ روحی و روانی) بسیار مخرب است. شاید بخشی از عواقب ناگوار آن را تجربه کرده باشید. از سوی دیگر کسی که با او رابطه برقرار کرده اید هم در سن و سالی است که نه شرایط ازدواج را دارا است و نه به پایبندی او به این ارتباط اطمینانی هست. اصولا آقاپسرها بخصوص در سنین پایینتر احتمال پایبندی کمتری دارند. این نکات را نه فقط از زبان بنده که میتوانید با مراجعه با مطالب ارائه شده از سوی سایر دوستانتان در همین صفحه و خواندن تجربیات تلخ آنان در این روابط متوجه شوید.
احتمالا شما یا دوستتان بعد از مدتی به دلایلی فرد دیگری را شریک زندگی خود خواهید کرد؛ البته در صورت ازدواج هم، به دلیل احساسی بودن این ازدواج، دچار مشکلات زیادی مانند بد بینی ها و تفاوت های فرهنگی، شخصیتی و خانوادگی پنهان در زمان دوستی و ارتباطات و آشکار شده بعد از ازدواج بشوید و در نهایت شکست ازدواج و وضعیت بسیار بدتری در انتظارتان خواهد بود.
گذشته از اینکه رابطه شما به لحاظ شرعی حرام بوده و دیگر نباید به آن فکر کنید، از یک سو باید خدا را شکر کنید که به هر دلیلی این ارتباط اکنون قطع شده و از تبعات و عواقب بعدی آن دور مانده اید. البته برای قطع وابستگی کامل هم باید تدابیری بیاندیشید تا این انقطاع کامل شود. این را هم میدانیم که این کار آسان نیست و نیازمند اراده قوی، صبر و حوصله و تحمل بالای شماست که در همه این مراحل و احوال باتوکل به نیروی بی کران و لایزال خداوند مهربان میتوانید موفق شوید.
با انجام عبادتهای واجب و مستحب و نیز ذکر های روزانه میتوانید هم بخشی از زمان تنهایی خود را پرکنید و هم روحیه معنوی خود را تقویت کنید و از خدای متعال در این راه کمک بگیرید. شما در جوار بارگاه امام هشتم (ع) میتوانید با استعانت از خداوند متعال و آن امام بزرگوار بر مشکلاتی سخت تر از این نیز پیروز شوید.
موفق باشید

با سلام
خواهش ميكنم بهم بگيد چطور ميتونم كسي رو كه هر روز ميبينم فراموش كنم؟
من دختر ٢٧ ساله هستم كه گرفتار عشق مردي ٣٨ ساله شدم. كه همكارمه و اوايل بهش علاقه اي نداشتم. ولي به مرور وارد زندگيم شد و با هزار تا حرف عاشقانه جذبم كرد. مجرده ولي قصد ازدواج نداره و ميدونم اين رابطه سرانجامي نداره. هر بار خواستم تموم كنم باز با ديدنش تو محل كار و لبخند مهربونش دلم لرزيد. چه جوري تمومش كنم وقتي هرروز ميبينمش؟ تروخدا راهنماييم كنيد

خدمت شما عرض کنم که ما در جریان دقیق وضعیت شما از گذشته نیستیم اما انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند و به دلیل اینکه بخشی از خود و شخصیتشان خالی است برای پر کردن کافی است که فردی از بیرون آن ها را با کلمات محبت آمیز و عاطفی آن ها ر اجذب کند و آنها نیمه خالی شخصیت خود را با محبت و وابستگی افراطی به دیگران پر کنند. از طرفی با اینکه شما می دانید این رابطه غیر منطقی و هیچ نتیجه منطقی ندارد و به جز فرسایش و افسردگی و تلف کردن هزینه روانی هیچ سود و منفعتی ندارد و حتی ضرر های فراونی دارد باز این وضعیت را ادامه می دهید مانند کسی که می داند که یک غذایی برایش ضرر دارد ولی یک نوع خود آزار گری و آزار طلبی البته ناخواسته و حتی موقتا شیرین و دلچسب را در خود ایجاد کرده است به نظر می رسد شما با یک درون نگری و تحلیل منطقی و نوشتن سود و زیان این روابط و خود کنترلی و کاهش دادن و محدود کردن ساعت هایی که به این موضوع وسواس گونه فکر می کنید از طرفی حتی با تغییر محل کار و زمان رفت و آمد که خود این محرک های بیرونی یک نوع یاد آور هستند می توانید بر این احساستان غلبه کنید موفق باشید.

سلام خواهش میکنم به پیغام من بدین. خواهش میکنم.
راستش من کسی رو مدت هاست که میشناسم. دوستم هست. نمیدونم اسمشو چی بزارم…
ولی هر دفعه بعد از اینکه باهاش میرم بیرون وقتی میام خونه مثل سیل گریه میکنم!! واقعا گریه میکنم! نه بغض یا یه قطره اشک! گریه!
حتی بار اولی هم که باهاش رفتم بیرون اینطوری شدم.
وقتی میخوایم از هم جداشیم تا برگردم خونه انگار دارم میمیرم. حاضرم کل دنیا و زندگیمو آدماشو همه چی رو همه چی رو بدم که فقط یه ربع ۱۰ دقیقه بیشتر پیشش باشم.
امشب هم وقتی داشتم تلفنی باهاش حرف میزدم یهو شروع کردم به لرزیدن! اتاق هم سر نبود یک ساعت بود تو اتاق بودم ولی وقتی زنگ زد شروع کردک به حرف زدن باهاش لرزیدنم هم شروع شد…حتی دندونام هم بهم میخورد جوری که به سختی حرف زدم.
نمیدونم با این همه نشونه چیکار کنم دارم دیوونه میشم یکی یه جوابی به من بده!!!
یعنی واقعا انقدر عاشقشم!؟
نکته مورد توجه هم این هست که هم من و هم ایشون هردومون در حال حاضر در رابطه با دو فرد دیگر هستیم….

با سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم علایمی که شما مطرح کرده اید نشان دهنده شدت وابستگی است و اضطراب و نگرانی شما نسبت به از دست دادن هم نشانه های این اختلال وابستگی است بنابراین بهتر است با دید منطقی به تدریج روابط خود را در سطحی برسانید که شما بیشتر لذت ببرید تا نگران از دست دادن شوید و یا گدایی رابطه کنید . البته این موضوع یک موضوع شخصیتی است و به دوران کودکی شما برمی گردد معمولا افرادی که دچار عدم استقلال شخصیتی در سن سه سالگی به بعد هستند و کمبودها و نیازهای عاطفی برآورده نشده ای در سال های اولیه زندگی دارند و از محرومیت های هیجانی در مقطعی از زندگی رنج برده اند دچار یک نوع دلبستگی نا ایمن شده و در بزرگ سالی از هر چه علاقه مند می شوند به دلیل تجربه های گذشته زندگی نگران از دست دادن می شوند مانند کسی که دوره ای از زندگی مثلا شیرنی ندیده و نچشیده است اگر در یک مقطعی به شیرنی دست پیدا کند به جای لذت بردن از آن چون فکر می کند دیگر این مقدار شیرنی به دست نخواهد آورد با نگرانی مشغول جمع کردن و احتکار می شود حتی اگر ما زاد بوده و بیشتر از نیازش باشد ولی زندگی گذشته به او این درس را داده است که تو هر وقت بخواهی نمی توانی به چیزی می خواهی برسی پس الان که رسیده ای سعی کن جمع کنی . موضوع وابستگی هم همین طور است پس برای بهتر شدن این موضوع به راهکارهای زیر دقت فرمود و آن ها را انجام دهید :

۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید. موفق باشید

سلام من۱۷سالمه چندساله که عاشقه پسرخالمم واونم عاشقه من ولی اون هیچوقت نشون ندادتا تقریبا یک ساله پیش بهم گفت که اونم مثله من تمامه مدت منو میخواسته ومنم خیلی خوشحالو شک زده بودم تااینکه بهم گفت منتظر بوده سنم به سنه ازدواج برسه قرارگذاشتیم ۱ساله دیگه ازدواج کنیم تااینکه کادو ولنتاین من یه کادویه خیلی گرون گرفتمو اون یه کادو ساده اعصابم خوردشدوتموم کردم اونم ازلجه من رفت بادوسته صمیمیم بعدبهش گفتم پشیمون شدمو دوباره برگشتیم باهم چندبارم باهم رابطه جنسی داشتیم ولی بکارتم سالمه حالا دوباره اون برگشته باهمون دوستمو من دارم اتیش میگیرم شب تاصبح گریه میکنم ما باهم خیلی خاطره داشتیم همیشه چون پسرخالم بود پیشه هم بودیم بادوسته من عکس گذاشته تو پروفایله لاینش دارم اتیش میگیرم دیگه به مرحله خودکشی رسیدم تورو خدا راهنمایی کنید دارم هر روز میسوزمو اب میشم اون که عاشقم بود چطور ممکنه اینا میتونه نقشه باشه؟

خواهر گرامی، reyhane ، از این که سوال خود را با مادرمیان گذاشتید خرسندیم.
متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود. اگر چه ممکن است مطالبی که خدمت شما عرض می کنم کمی تلخ و گزنده باشد ولی حقیقتی است که از یک فرد دلسوز ارایه می شود. متأسفانه شما به دلایلی مانند نیازها و کمبودهای مدیریت نشده، بدون اطلاع دقیق و کافی از طرف مقابل و بدون رضایت والدین مستقیما وارد رابطه و دچار اختلال وابستگی روانی و عاطفی شده اید.
خوشبختانه یا متأسفانه،احتمالاً شخص مورد نظر، نه به دلیل علاقه قلبی و واقعی بلکه به دلیل ارضای نیازهای خود و به عبارتی از روی هوا و هوس به شما نزدیک شده است. و البته علاقه شما هم شاید به قدری واقعی نبوده که با یک هدیه، به این سادگی از بین رفته باشد. از سوی دیگر پسر خاله شما بلافاصله وارد رابطه با شخص دیگری شده، بنابراین هر عقل سلیمی حکم می کند که چنین فردی به هیچ وجه به درد زندگی مشترک و دائم نمی خورد، حتی چنین اشخاصی در سطح دوستی هم قابل اعتماد نیستند به همین دلیل که هر زمان و با هر شخصی در هر شرایطی ممکن است به دلیل ارضای نیاز، ارتباط بگیرند یا قطع ارتباط کنند.
گذشته از اینکه رابطه شما به لحاظ شرعی حرام بوده و دیگر نباید به آن فکر کنید، از یک سو باید خدا را شکر کنید که به هر دلیلی این ارتباط اکنون قطع شده و از تبعات و عواقب بعدی آن دور مانده اید. البته برای قطع وابستگی کامل هم باید تدابیری بیاندیشید تا این انقطاع کامل شود.
از این پس شما به عنوان زن خانواده و در آینده نزدیک به عنوان مادر خانواده، مسئولیتی بزرگتر، مقدس و چه بسا بسیار شیرین تر را به عهده خواهید داشت که باید خود را برای آن آماده کنید. اگر هم در گذشته اشتباهی کرده اید، به خودتان بقبولانید که آن اشتباهات به هر دلیلی که بوده، در دوران کودکی و بچگی شما بوده است و اکنون با نگاه به مسیر جلوی روی تان باید به سمت آینده قدم بردارید. حتی اگر لازم بود رابطه خود را با دوستتان هم قطع کنید.
اما راهکارها ترک عشق های بی هدف (چنانچه در ابتدای این صفحه نیز ذکر شده است):
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یادداشت کنید و همواره آن را مرور کنید.
۴ – سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۵- انجام فعالیت های جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح با دوستان و اقوام نیز پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند.
۶- ساعات و لحظاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- خودتان نگهبان و دکتر خودتان باشید.هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، با عجله آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹ – شاید هفته های اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید یا احساس کنید این کارها دشوار است ولی به مرور زمان، افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
در همه این مراحل و احوال از توکل به نیروی بی کران و لایزال خداوند مهربان غافل نشوید. با انجام عبادتهای واجب و مستحب و نیز ذکر های روزانه میتوانید هم بخشی از زمان تنهایی خود را پرکنید و هم روحیه معنوی خود را تقویت کنید و از خدای متعال در این راه کمک بگیرید.
امیدواریم با این راهکارها و البته با صبر و حوسه و همت و اراده خودتان به نتیجه مطلوب برسید. اما در هر صورت بدانید چه در صورت عدم موفقیت و چه در کنار انجام این مراحل، میتوانید از مشورت حضوری با یک مشاور باتجربه استفاده لازم را ببرید.
موفق باشید

سلام دختري ٢٧ ساله هستم كه خيلي مقيد بودم متاسفانه دو سال پيش در سر كار با پسري كه يك سال كوچكتر از من بود دوست شدم من تا اون زمان اهل دوستي نبودم حتي با پسري دست هم نداده بودم در اون زمان دچار يك سري مسايل بد روحي بودم و خيلي تنها بودم . دوستي ما ساده بود و فقط چند بار بيرون رفتيم ولي از لحاظ همكاري زياد همكاري ميكرديم باهم مثلا من توي پاياننامه به دوستم كمك كردم و اونم هرجا بود كمك ميكرد من واقعا دوستش داشتم و سعي ميكردم محبت كنم بهش، ولي اون گاهي بدجنسي ميكرد و اذيتم ميكردم از وسطاي دوستي يك بار فهميدم خيانت كرده بهم زدم ولي باز اشتي كرديم كلا از وسطاي دوستي دعوامون زياد بود و من سعي كردم ازش فاصله بگيرم.نكته مهم اين بود كه ميگفت فقط دوستيم و تو خواستي برو ازدواج كن
بعد پارسال دوستم ميخواست بره سربازي من ازش پرسيدم كه من بعد از تو چي ميشم كه گفت فراموشم ميكني
منم حدودا يه ماه بعد با پسري معرفي شدم از طريق فاميل و واقعا همديگرو رو پسنديده بوديم
دوستم موضوع رو فهميد و خيلي استقبال كرد
بعد از اين كه خواستگارم اومد خواستگاري من گفتم دارم ازدواج ميكنم و نميخام دوست باشيم كه اولش قبول كرد ولي بعد گفت عاشقت شدم و بري خودمو ميكشم
منم اهميتي ندادم و بله برون رو برگزار كرديم كه اون دوستم گفت نرو اگه بري من ميكشم و همه ي اميدم تو بودي در حالي كه بخدا اينطوري نبود و دوستم قبلش اصلا نميگفت
الانم ميگه بهم بزن وگرنه خودم رو ميكشم
من نميخوام بهم بزنم چكار كنم از شر اين دوستم دور بشم ما رابطه اي باهم نداشتيم
ولس ميترسم خودش رو بكشه و بعد بيوفته گردن من
من واقعا الان باهاش تماسي ندارم فقط اون مرتب اسمس ميده كه بري ميكشم خودم رو
الان من چكار كنم عذاب وجدان دارم و واقعا دوستش دارم ولي نه به عنوان همسر.

خواهر گرامی، متاسفانه شما از ابتدا راه اشتباهی را در پیش گرفتید (هرچند جای شکر دارد که در این مسیر دچار آسیب های جدی تر نشدید) و تعجب از این است که به اشتباه خود پی نبرده اید. جدای از اینکه به اصطلاح دوست شما صراحتا بارها گفته است که قصد ازدواج نداشته و ندارد و فقط شما را دوست دارد، رفتار او هم کاملا بیانگر آنست که به هیچ وجه قابل اعتماد نیست، حتی برای رفاقت، چه رسد برای یک عمر زندگی پاک. در قطع ارتباط با ایشان شک نکنید و از این کار احساس عذاب نداشته باشید. این را هم بدانید که اگر خدای نکرده کسی با این عناوین دست به گناه بزرگ خودکشی بزند، گناه و تقصیر این کار تنها و تنها بر عهده خود اوست. بهتر آنست که ارتباط خود را کاملا قطع کنید، اگر احیانا نشانه یا یادگاری از او دارید، آن را محو کنید و تنها چشم به زندگی پیش روی تان و در کنار همسر واقعی تان داشته باشید. این نکته را هم بدانید که ارتباط با فرد دیگری غیر از همسرتان به هر عنوان، عملی نادرست هم به لحاظ عرفی و هم شرعی است. بنابراین تمام افکار غیر از زندگی جدید درکنار همسرتان را دور بریزید.
آرزوی ما خوشبختی و سربلندی شما در کنار همسرتان است.

واقعا سپاسگزارم از راهنماييتون التماس دعا

سلام راستش از سه ماهه پیش با یه دختری توی فضای مجازی دوست شدیم اولش نه من ونه اون قصد این رو نداشتیم که با هم صمیمی بشیم و فقط مثل دوستای معمولی باشیم ولی متاسفاه طولی نکشید که ه دومون ابراز عاقمون رو شروع کردیم از همین جملات دوست دارم و عاشقتم و از این حرف ها حالا بعد از دوسه ماه بهم گفت که باباش فهمیده و باهاش صحبت کرده و گفته نمیخواد با من رابطه داشته باشه و اونم با این که میدونست من خیلی دوسش دارم با هام بهم زد و چند روزیه نه جواب اس ام اس هامو میده ونه جواب زنگ هامو یه چیز عذابم میده اینکه اون همه به من میگفت دوسم داره و خیلی براش مهم البته با تمام وجودم این رو تجربه و احساس کردم چرا یهو اینجوری ولم کرد اصلن نمیتونم خودمو توجیح کن دوریش خیلی عذابم میده و حتی چند باری هم که بهش فک میکردم گریه هم کردم البته بگم اولین کسی بود که باهاش دوست شده بودم تورو خدا بهم بگین چی کار کنم اروم بشم چون خیلی دارم سختی میکشم از دوریش کل زندگیم بهم ریخته و یه سوال دیگه با توجه به اینکه قبلا خیلی منو دوست داشته امکانش هست که برگزده چون باباش بهش گفته بود این رابطه رو تموم کن و چون به باباش خیلی اهمیت میداد قبول کرد فک میکنم چون هنوزم دوسم داره ولی چیز دیگه ای به خاطر باباش وانمود میکنه تورو خدا کمکم کنید دارم دیوونه میشم

کاربر گرامی، Mohsen، سلام علیکم. متاسفانه از سن و سال شما اطلاعی نداریم، اما به طور کلی انتظار می رود شما با منطق بیشتری با چنین مسائلی برخورد کنید. متاسفانه روابط بین دختر و پسر غالبا به دلایل مختلف به انحراف کشیده می شود و شما باید با توجه به این مسئله، اساسا وارد چنین روابطی نشوید. خوشبختانه خود شما هم به این مسئله وقف هستید که اینگونه روابط بخصوص در سنین نوجوانی طبیعتاً به خاطر ناپختگی افراد و اوج غلیان احساسات عاطفی (و جنسی)، به ورطه وابستگی و دلبستگی و تبعات آن خواهد افتاد. این روابط تنها زمانی مجاز و شاید مفید خواهد بود که شما قصد ازدواج داشته باشید و وارد فرایند این امر مقدس (انتخاب، خواستگاری، و …) شده باشید. در غیر اینصورت عواقب و تبعات آن بیشتر از سایر مسائل آن خواهد بود. توصیه می شود اکنون که ایشان به دلیل (یا بهانه) خواست پدرشان قطع ارتباط کرده اند، شما هم آن را پیگیری نکنید. راهکارهایی هم برای این مسئله در ابتدای همین پست آمده است که میتوانید آن را مطالعه و استفاده کنید. این کار ساده و بدون سختی نخواهد بود، پس صبوری پیشه کنید و با توکل بر خدا و یاد او آرامش را برای خود به ارمغان بیاورید.
موفق باشید.

سلام،دختری هستم ۱۸ ساله چهارم دبیرستان،از زمانی که اخرای دوم دبیرستان بود عاشق همککلاسیم شدم،البته اون از یک سال قبلش منو دوست داشت،اما من تازه اون موقع عاشقش شدم،روزا گذشتو هر روز هر روز عشقم بیشتر میشد،وقتی کنار کسی بود دلم میخواست بمیرم،خیلی حساسم،البته اونم حساس هست اما زمانی که من بروز میدم عصبی میشه،اما اون هر جوری بخواد رفتار میکنه.
اون تو زندگیش تو این چند سال که با هم.بودیم هر کاری خواست کرد،دوست پسر گرفت،با هر کی خواست گشت و دوست شد.
و فقط به من میگفت مگه دوسم نداری،تحمل کن.
حالا با این وجود من حتی طرف همکلاسی هامم نمیرفتم که ناراحت نشه.
اما اون از هیچ خوشی زندگیش دریغ نکرد و در عین حال میگفت دوسم داره و عاشقمه.
گذشت اون روزا بعد ضربه ای که از پسری خورد،دوباره رو اوورد بهم.البته خوشی های زندگیشو تعطیل نکرد.اما دیگه با اون پسره نبود.
کلی گفت پشیونم عوض میشم ببخشید.
الا نزدیک یک سال ازون پشیمونی میگذره و هنوزم این دوست من در حال این هست که به قول خودش،خودشو عوض کنه و میگه پشیمونم از کارام.
تورو خدا بهم کمک ککنید دوستان،دوسش دارم اما دارم عذاب میکشم.
عذاابببب،باید دیگه دوسش نداشته باشمم.
تو رو خداا کمکم کنید.با این جور شخصیت باید چیکار کنم؟؟؟
اگر هم جایی واضح نبود بپرسید،مرسی اجرتون با خدا.

دوست ناشناس، سلام.
در خصوص مسئله شما کمک زیادی از دست ما بر نمی آید. تنها این نکته از مطالب شما بر می آید که دوست شما تا حدودی دمدمی مزاج است و از ثبات و یکنواختی کمی برخوردار است. ما در یک رابطه کاملا جدی زناشویی (البته با بررسی بیشتر و اطمینان از تشخیص) از شروع رابطه با چنین شخصیتی منع میکنیم اما در یک رابطه دوستانه شاید مطلب بسیار مهمی نباشد (که البته این بستگی به شخص شما دارد). اگر فکر می کنید همواره در رنج و عذاب هستید، رابطه با این فرد را کمتر کنید یا در صورت لزوم قطع کنید. و اگر میتوانید آن را تحمل کنید، رابطه را ادامه دهید همراه با اینکه صبوری بیشتری داشته باشید و در جهت اصلاحش به او کمک کنید.
شاید با مطالعه سایر مطالب در این پست و نیز این پست: (http://www.soalcity.ir/node/2237) تجربیات دوستانتان هم به کمک شما بیاید.
موفق باشید.

واقعا ممنون مرسیی ازین که جوابمو دادید.فقط برام دعا کنید .
در پناه حق

سلام دوستان من مثل همیشه واسه راه حل درد خودم اومده بودم تو اینترنت و داشتم میگشتم که به اینجا برخوردم
خواهش میکنم کمکم کنید
من یه پسر ۱۸ ساله هستم راستش تا الان من باهیچ دختری رابطه نداشتم از لاین و چت و رابطه های اینترنتی هم متنفرم و اصلا اعتقادی ندارم و هیچکدوم از اینجور نرم افزارها توگوشیم پیدانمیشه من اعتقاد دارم عشق واقعی با شماره دادن تو پارکا و اینتزنت پیدا نمیشه
راستش یک مدته من دچار یک عشق یکطرفه و محال شدم،من عاشق یک بازیگر ترکیه ای شدم
نمیدونم شاید بخندبن شاید مسخره کنید یا شایدهم اسمش رو بگذارید هوس زود گذر اما حقیقت اینه که این عشق داره منو دیوونه میکنه دارم روانی میشم
عین این افسرده ها شدم همش بهش فکر میکنم، خودم میدوونم که هیچوقت نمیتونم بهش برسم ولی من دیوانه وار دوسش دارم از رفتاراش از طرز حرف زدناش از نگاه مهربونش و خیلی چیزای دیگ،شبا چند ساعت بایک عکسش حرف میزنم و گریه میکنم عکساش شده همدم دردام و تنهاییام تمام این درد مدتهاست تو دلم گیرکرده به هیچکس نگفتم و نمیگم چون جوابشون رو میدونم بقیه میگن این یه هوسه و تو عاشق قیافه و چهره اون دختر شدی و از زندگی واقعیش خبر نداری و… به خاطر همین تو دلمه این درد و علاقه ای به بازگو کردنش ندارم
تورو خدا کمکم کنید چکار کنم دارم عذاب میکشم به مرز جنون رسیدم خودم میدونم بهش نمیرسم یعنی اصلا از خیلی لحاظ ها من درحد اون نیستم ولی خب بازم نمیتونم ازش دل بکنم بعضی وقتا خودم رو گول میزنم که فراموشش کنم اما بازم نمیشه
توروخدا بگین با این عشق محال و یکطرفه چکار کنم؟به قران هوس نیست، دوسش دارم بگین چطوری فراموشش کنم میترسم همین چندسال زندگیم هم با فکروخیال به این موضوع بگذره و ازجوونیم هیچی نفهمم
عشقش هرچقدرم دردناکه اما باز لذت بخشه
تصمیم گرفتم کارکنم و پول جمع کنم برم ترکیه زندگی کنم من وضعم خوب نیست ولی دارم تلاشم رو میکنم
زبونشون رو هم تو خونه و باچندتا نرم افزار اموزشی کامل یاد گرفتم فقط به عشق اون
دوس دارم به دستش بیارم میخوام باهاش ازدواج کنم دوس دارم همسرم باشه شریک زندگیم باشه اما
اما میدونم نمیشه 🙁

دوست نوجوان، سلام. خوشحالیم که ما را معتمد خود دانستید و به نوعی درد دل خود را با ما در میان گذاشتید. با اینکه در سن و سال نوجوانی و بحرانهای شدید احساسی و عاطفی و جنسی قرار دارید اما از کلام شما بر می آید هنوز تفکر و منطق خود را کنار نگذاشته اید. علاوه بر اصل مشکل که بیان فرمودید، جوابهایی هم در صحبتهای خودتان دیده میشد. خودتان میدانید این مسئله چیزی شبیه توهم است و خودتان را گول می زنید. البته باید کامل به این باور برسید که دپار یک عشق واهی، یک طرفه و خیالی شده اید، تا بتوانید برای حل این مشکل گام بردارید. عشق یک طرفه عشقی است که میل به معشوق در آن امری ذهنی است. یعنی عاشق درافکار و پیش فرضهایش باور دارد که معشوقش به او علاقه مند است و او ازاحساسات معشوقش بی اطلاع است.
در اینجا جملاتی را از قول سرکار خانم دکتر فردوسی نقل می کنیم که بسیار به حال شما نزدیک است: روانشناسان این حالت را بیش از آنکه نوعی عشق بنامند آن را نوعی بیماری روانی به نام “پارانویا” می دانند. عشق های یک طرفه نوعی بیماری روانی محسوب می شود. در برخی موارد اشخاصی وجود دارند که دیوانه وار به کسی علاقه مند هستند و تصور می کنند که آن شخص نیز آنها را دوست دارد. اما اینها تنها در مخیله او وجود دارد زیرا در مواقعی ممکن است شخص دیگر یا او را دوست نداشته باشد و یا در مواقعی حتی او را نشناسد! این نوعی جنون عاشقی است. این حالت حالت عادی و معمولی نیست زیرا در حالت عادی اگرکسی به شخص دیگر علاقه مند شود ولی بداند که عشق و علاقه اش یک طرفه است بی شک از آن عشق دست بر می دارد. ولی زمانی که شخص دچار پارا نویید باشد از این عشق یک طرفه دست بر نمی دارد واژه علمی که به این نوع بیماری “عشق بی وصال “گفته می شود. در بیماری پارانویید هزیانی بارزوسازمان یافته وجود دارد.زیرا فرد حرف ها و باورهایی دارد که کاملاً اشتباه است… این روانشناس ادامه داد: بیماران پارانویید همواره در ذهنشان با تصوراتشان زندگی می کنند و این ذهنیت را پردازش می کنند.
در این حالت فرد در نوع تفکر و نگاهش به جامعه و افرادش متفاوت می شود. بیمار پارانویید تفسیر هایش از جامعه و آدمهایش فرق می کند و معتقد است که دیگران هستند که نمی خواهند من به معشوقم برسند. و معتقد است معشوقش او را دوست دارد ومخالفت های دیگران مانع وصال اوست.در این بیماری فرد بشدت افسرده می شودالبته قصد من این نیست که بگویم همه عشق ها اینگونه است بلکه منظور برخی از این عشق هاست که ما آنرا به عنوان عشق بی وصال و یا عشق یک طرفه می نامیم.
خلاصه ی کلام، جوانان عزیز : مراقب احساس تان باشید. خیلی اوقات یک احساس در ابتدا هیجان انگیز و رمانتیک است اما زندگی تان را به هم خواهد ریخت . فراموش نکنید مقابل هر خطایی را اگر از ابتدا بگیرید بسیار آسان تر است.
موفق باشید.

واقعا ممنون از جواب کامل و خوبتون،راستش من نمیگم اون هم منو دوستم داره نمیگم عاشقمه ولی این دل بیصاحاب دله دیگه،چکارش میشه کرد؟بهش وابسته شدم و هیچ دختر و هیچ رابطه ای برام جذاب نیست، یعنی دلم نمیکشه که سمت هیچ دختر و رابطه ای برم،اونجور که ازحرفاتون متوجه شدم انگاری باید خودم تلاش کنم تا یجوری فراموشش کنم که اینم خیلی سخته و فکر نکنم بشه
امیدوارم هیچکس به درد من مبتلا نشه
دیوونه وار دوسش داشته باشی بدونی که بهش نمیرسی

از اظهار لطف شما بسیار متشکریم. امیدواریم با توکل به خدا و همت و اراده قوی بر این مشکل فائق آیید. مطمئناً در نهایت تلاش خودتان راهگشای مسئله است، چه به تنهایی و چه به کمک یک مشاور روانشناس.
موفق باشید

من دوساله با پسری دوستم ما خیلی کم همو میبینم ت این دوسال ۴ بار ولی واقعا عاشقم هر وقت اسم ازدواج میارم میگ مامانم نمیذاره الا هم ی دفعه اومده میگ تومور دارم حرفای خیلی غیر طبیعی میزنه انگار که داره دروغ میگ تومور داره الان فقط بخاطر تومور باهاشم نمیدونم واقعا داره راس میگ یا دروغ

با عرض سلام و تشکر از مراجعه شما به این مرکز،
خواهر گرامی، هرچند از چند و چون مسئله شما و نیز سایر شرایط مثل سن شما و ایشان اطلاع نداریم، اما میتوانیم به طور کلی عرض کنیم شما بهتر بود از ابتدا وارد چنین رابطه ای نمی شدید و به اصطلاح چشم بسته وارد میدان نشوید. البته نقطه روشنی در این میان وجود دارد که آن هم قصد ازدواج از طرف شماست. اما همانطور که شاید خودتان هم اطلاع داشته باشید، پسران معمولا در روابط با دختران نیت ازدواج ندارند و حرفی هم از آن نمی زنند. برخی موارد هم حرف آن را می زنند اما واقعا چنین نیتی ندارند. شاید یکی از نشانه های این مطلب در مورد بخصوص شما همین مسئله باشد که ایشان هر زمان که صحبت ازدواج پیش می آمده، مادرشان را مانع معرفی می کرده اند یا بعدا بحث بیماری را مطرح کرده اند ( که انشالله صحت نداشته باشد). در هر صورت به نظر می رسد این فرد گزینه مناسبی برای ازدواج نباشد. زیرا صداقت لازم را ندارد، گذشته از این که ظاهرا قصد ازدواج هم ندارد. اگر واقعا دچار چنین بیماری جدی و شدیدی باشد که مشخص است، اگر هم به دروغ این مسئله را مطرح کرده باشد و صرفا بخاطر کشیدن شما به سمت خود شما را در مواجهه با چنین مسئله سنگین و درناکی قرارداده باشد، باز هم ایشان فردی نخواهند بود که بتوانید به او اطمینان کنید و ستون زندگی خود را با اعتماد به او بنا کنید.
توصیه اکید ما قطع این ارتباط و ارتباطاتی این گونه است. اگر هم میخواهید فرصتی به او بدهید یا وی را در بوته آزمایش قرار دهید، پیشنهاد ازدواج به طور جدی و از طریق خانواده، بهترین گزینه است که میتوانید برایش مطرح کنید.
موفق و سربلند باشید.

با سلام و عرض ادب
دخترى ٢٥ ساله ام و ٤ سال با يك مردهههعههغه ٣٥ ساله دوست شدم.از انجاييكه أين اقا متأهل است ولى إحساسى به زنش نداشت و منو با حرفاش خام كرد أين اقا بعد ٦ ماه همسر خود را به اصرار خود زن فرستاد خارج .اين مرد يك بچه ى ٧ ساله نيز دارد كه همراه خودش زندگي ميكند از جانب اين اقا اصلا احساسى بين اون و همسرش وجود ندارد٣ سال است به من پيشنهاد ازدواج داده ولى هربار سوالى ميكنم ميگه بايد جدا بشن ولى به خدا قسم من اصلا مجبور به جداييش نكردم
ولى هر بار جواب سر بالا ميگيرم
من واسه اين مرد چيزي كم نذاشتم ولى متاسفانه از طرفيم بكارتمو دادم اين اقا منو همه جا همسر خودش معرفى كرده هميشه هم زنگ ميزنه و بارها مونده شبها اما زنش اصلا تلفن هم نميزنه
الان بعد ٤ سال به بهانه هاى الكى منو جدا ميكنه من ١٤ روزه غذا نخوردم و با قرصهاى خواب ميخوابم درسته كارم اشتباه بود ولى به خداونديه خدا اصلا بأهم تفاهم نداشتن و ميخواستن جدا بشن
امروز بعد ٤سال به من گفت رابطه تموم شه چون من بايد بچه رو ببرم خارج پيش مادرش و واسه ى بچه هر ماه يكبار بايد برم و بحث طلاق شد و گفت كارهاى اقامتش درست نشده و الان نميشه جدا شد
من با يه عالمه احساس و علاقه دارم نابود ميشم به مرز ديوانگى رسيدم
من ٤ سال متعهد بودم و از منزل اجازه بيرون رفتن هم نداشتم
خيلى التماسش كردم و هر بار گفت تو اين رابطه تو نابود ميشى اگر من بخووام جدا شم ٢ سال ديگه اس باز مثل ٢ ساله پيش گولم خواهد زِد
من حتى به خانوادم نگفتم متاهله….
چند بار خواستم خودكشى كنم اما نشد هى زنگ ميزنم التماس ميكنم غرورى برام نمونده ديگه
حس ميكنم بدون اون نميتونم
عاجزانه ازتون طلب كمك ميخوام كمكم كنيد ترو ابولفضل

خواهر گرامی از مراجعه شما متشکریم.
ضمن ابراز همدردی با شما در ابتدا باید عرض کنیم که به هر حال مقصر اصلی در این وضعیت خود شما هستید. همانطور که بارها ذکر شده، ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با کنترل احساسات و هیجانات و بررسی دقیق و منطقی از شرایط و اوضاع خانوادگی ، فرهنگی و شخصیتی خود و طرف مقابل این مهم رقم بخورد و وابستگی و انتخاب همسر خارج از مسیر درست آن، معمولا باعث پشیمانی خواهد شد.
متاسفانه شما قبل از اطمینان نسبت به اینکه آیا واقعا به درد هم می خورید و دوم اینکه آیا این وصلت در نهایت انجام می شود و یا خیر، خود را وارد باتلاق وابستگی کرده و بدتر از آن، رابطه را تا جایی ادامه داده اید که بکارت خود را از دست دادید و گویا مدتها در کنار ایشان نقش یک همسر را بازی کرده اید. این در حالی است که در یک وضعیت عادی دختر به دلیل عزت و نفس و خود ارزشمندی و پیشگیری از بدبینی ها،تنفر ها ، سرد شدن ها ،پشیمان شدن ها و سرد شدن ها به هیچ وجه وارد رابطه مستقیم نمی شود و با وقار و سنگینی و قاطعیت به اصرار طرف مقابل مبنی بر دوست شدن و ارتباط قبل از ازدواج به هیچ وجه پاسخ نمی دهد، اما شما به سادگی این موارد را زیرپا گذاشتید.
این بخشی از ماجراست که مربوط به خود شما و زندگی شماست، اما سوی دیگر ماجرا زندگی یک خانواده بوده است که شما وارد آن شدید، اگرچه از ابتدا شاید ندانسته وارد شده باشید اما پس از آگاهی از همسر و فرزند داشتن آن آقا عرفا و اخلاقا نباید به این رابطه ادامه می دادید. اگرچه شما به نظر خودتان ایشان را مجبور به کاری نکردید اما ورود شما به حریم یک خانواده بخودی خود صحیح نیست. متأسفانه به نظر می رسد شما در این رابطه خود را ارزان فروخته اید و به عنوان مادر آینده شاید اگر از فرزندانتان اینگونه رفتارها را ببینید نتوانید آن ها را از این روابط منع کنید.
اکنون مشکلی که در طول ۴-۵ سال شکل گرفته قطعا با یک یا چند سوال و جوال کتبی در این فضا حل نخواهد شد، البته هیچ مشکلی لاینحل نیست. بنابراین برای اینکه از این وضعیت خلاص شوید و البته اطلاعات بیشتری از وضعیت شما به مشاور برسد، به یک مشاور با تجربه در امر ازدواج رفته و برای کاهش وابستگی و کاهش افسردگی و ترسیم یک هدف منطقی و معقول از مشاور کمک بگیرید.
درصورتی که امکان مشاوره حضوری ندارید (که توصیه می شود حتما این کار را بکنید)، میتوانید با مرکز پاسخگویی تلفنی ۰۹۶۴۰ تماس بگیرید.
موفق و پیروز باشید.

سلام،به اون دختر خانوم ۱۵ ساله که یه پسر ۱۸ ساله رو دوس داره واقعا براش متاسفم،اون هنوز هیچی از زندگی نمیدونه،نه خودش و نه اون پسر،امیدوارم هر چه سریعتر مامانش گوشیشو یا هر وسیله ی ارتباطیش با اون پسره ازش بگیره تا دخترشو از ی حماقت محض نجات بده.
اما در مورده اون خانومی که بکارتشو از دست داده باید بگم نیازی نیست خودشو سرزنش کنه،قانون طبیعته،همه ی ما نیاز داریم،ولی بهتره در قالب خانواده به این نیاز پاسخ بدیم…
خلاصه بگم،شما اون مردو هر چه سریعتر از ذهن و زندگیتون پاک کنین،مقاومت نکین،همش فقط تلقینه که من بدون اون میمیرم و فلان…شما هنوز جوونید،آینده مال شماست،ترمیم کنید،دوباره از نو شروع کنید،ضمنا رضایت شغلی هم در جبران شکست در دیگر مراحل زندگی بسیار موثره…

با سلام
دختری دارم تازه رفته تو ۱۸ سالگی
متاسفانه بهش اعتماد داشتم که طرف اینترنت نمیره چون تمام معایب اینترنت و شبکه های اجتماعی موبایل را براش توضیح دادم
در مدرسه اط طریق یکی از همکلاسیهایش با پسری آشنا میشه و با اینرنت و گوشی با هم ارتباط داشتن و این پسر که همسن خودشه و نمیتونه بدون خونواده یه شلوار بخره چنان رو مخ این دختر کار کرده که فقط تو دنیای واقعی فقط این پسر را قبول داره و میگه هر طور که شده باید من با این ازدواج کنم
ولی از نظر من چنین چیزی امکان نداره حتی اگر خودشو بکشه
تو را به خدا کمک کن که من بتونم به این دختر بفهمونم که این مرد زندگی تو نیست
کسی که نه یک ریال درآمد داره و نه خدمت سربازی رفته و نه دیپلم گرفته و درس خونده
دیگه دارم دیوانه میشم که هر چی تو گوش این دختر میخونم انگار تو گوش خر میخونن
فقط حرف خودشو میزنه و ملکه ذهنش شده یه پسر علاف
خوشبختانه طرف تو شهر اصفهان و ما استان فارس هستیم
ولی دیروز فهمیدم که پسره با خواهرش اومدن اینجا ، دختر من با خاله اش رفتن تو پارک با هم حرف زدن
با حالی که دیده یه پسر معمولی کم سن و سال که با ما هیچ همخوانی ندارن
باید چه کار کنم ؟

جناب امیرطاها، از اینکه سوال خود را با ما در میان گذاشتید متشکریم.
علی الظاهر بخش اصلی مشکل شما به ارتباط شما با فرزندتان باز می گردد. اگرچه ما هم میپذیریم که فرزندداری و فرزندپروری در عصر سرعت و ارتباطات با تمامی ویژگی ها و حواشی اش نه تنها در مقایسه با گذشته که به طور کلی امری دشوار و پیچیده است. اکنون نیز توصیه های کلی خدمت شما ارائه می دهیم. در صورت نیاز به راهنمایی دقیق تر و بیشتر لازم است یا مطالعات بیشتری داشته باشید و یا به یک مشاور مراجعه نمایید، همچنین میتوانید به صورت تلفنی با سامانه ۰۹۶۴۰ تماس بگیرید.
یک نکته در فرزندپروری رعایت تعادل در سخت گیری و سهل گیری است. یعنی نه باید سختگیر باشید و نه بسیار سهل و آسان گیر. نکته دیگر اینکه اگر نتوانید رابطه دوطرفه و به اصطلاح دوستانه داشته باشید مشکل تان حل نخواهد شد. البته منظور از دوستانه روابط ظاهری مانند دو دوست نیست، بلکه منظور ایجاد اعتماد در طرف مقابل و بالعکس است. اگر چنین اعتمادی بینتان برقرار باشد، فرزندتان هم اهمیت و اعتبار بیشتری برای نظر و حرف شما قائل خواهد بود و هم بدون واهمه و بدون مخفی کاری برخورد خواهد کرد. این در حالی ست که اگر این اعتماد وجود نداشته باشد، مخفی کاری ها وجود خواهد داشت و در صورت مقابله شما (بخصوص مقابله شدید) این مخفی کاری ها بیشتر شده و رابطه شما سردتر خواهد شد.
اکنون که با همه شرایط و اوصاف، چنین مسئله ای پیش آمده، باید به نحوی فرزندتان را متقاعد کنید که آن فرد ، برای ایشان مناسب نیست. اگر حرف شما مورد استقبال فرزندتان قرار نمی گیرد، بهتر است کسی یا کسانی را که مورد قبول فرزندتان هستند، به نوعی واسطه کنید تا با آگاهی دادن به او وی را متقاعد کنند و به عبارت دیگر طوری شود که فرزندتان خودش نتیجه بگیرد که این کار یا این فرد، مورد مناسبی نیست.
البته در کنار این مسیر، سعی در صمیمی تر کردن ارتباط تان کنید و سعی کنید با برنامه ریزی ، وقت بیشتری را با هم در کنار خانواده بگذرانید.
موفق باشید

سلام.من ۲۶سالمه که یک ساله با یه پسری به اسم وحید دوستم وحید ۴سال ازم کوچیکتره ولی من خیلی دوسش دارم هیچ مشکلی برا ازدواج نداریم بجز سنمون که وحید الان میگه نمیتونم باهات ازدواج کنم بخاطر سنت.ما باهم رابطه جنسی داشتیم و این برا من خیلی سخته الان که جدا شم.الانم پسر عموم خواستگارمه که خونوادم میگن باید باهاش ازدواج کنی من میترسم که نتونم تو زندگیمم وحید رو فراموش کنم لطفا راهنمایم کنید که بهتره با پسر عموم ازدپاج کنم یا نه.رابطه منو وحیدم تموم شده اما فراموشش نکردم هنوزم.

ضمن عرض سلام و تشکر از حضور شما خواهر گرامی.
ورود به روابط به ظاهر دوستانه بین جنسهای مخالف به ویژه برای دختران، جدای از مشکلات شرعی و آلودگی به گناه، زمینه آسیبهای فراوانی خواهد بود که قطعا خود شما هم به این امر آگاه هستید و تنها در صورتی آسیب های این نوع روابط کاهش می یابد یا به حداقل می رسد که این رابطه به زودی به ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک بیانجامد. بنابراین بهترین کار این است که تا زمانی که قصد ازدواج ندارید یا گمان می کنید طرف مقابل شما چنین قصدی ندارد به چنین رابطه ای تن در ندهید. کمترین میزان آسیب به لحاظ شدت و البته شایعترین آسیب، ایجاد دلبستگی و وابستگی بین طرفین و به ویژه از طرف دختران است که عموما با عدم پاسخ متناسب پسر یا جواب رد یا … موجب ضربات روحی و روانی متعدد و سنگین برای فرد خواهد بود. این رابطه اگر خدای نکرده با روابط جنسی نیز همراه شود، اثرات مخرب بیشتری خواهد داشت که تقریبا تمامی این اثرات مخرب متوجه طرف دختر است و معمولا طرف پسر آسیبی ندیده و یا به مراتب کمتر خواهد بود. متاسفانه این روابط در زندگی اینده و ازدواج شما نیز تأثیر خواهد گذاشت و در برخی موارد اعتماد فرد را به جنس مخالف به کلی از بین می برد…
با شرایط خاصی که دارید اینگونه به نظر می رسد که ازدواج شما با ایشان حتی اگر منجر به طلاق هم می شد بهتر بود چون بعد از طلاق دیگر متهم به ارتباط نامشروع قبلی نمی شدید. بنابراین در اینصورت لازم است پیش از ازدواج با مشاوره، میزان اختلافات را کاهش دهید تا زندگی مشترک شما کمتر اسیب ببیند. شما برای ازدواج و تشکیل خانواده و انشالله قبول مسئولیت مادری فرزندان، قطعا نیاز به آرامش فکری و البته یک تصمیم و اراده جدی برای شروع مسیر درست و عدم بازگشت به مسیر نادرست گذشته را دارید. بر فرض اینکه بخواهید با پسر عموی یا کسی دیگری هم ازدواج کنید باید موارد قبلی، افراد، خاطره ها، و … را به کلی فراموش کنید.
از خدای مهربان میخواهیم شما را در مسیر درست زندگی و خوشبختی، کمک کند، همچنان که شما نیز خدا را فراموش نخواهید نمود.

سلام.
اولا خدمت مسئولین و مشاورین محترم این سایت سلام و خسته نباشید عرض میکنم.
بخش زیادی از مطالب این صفحه رو خوندم. بیشتر از هر چیزی حس نگرانی و اضطراب بهم دست داد. احساس میکنم به هیچ دختری نمیشه اعتماد کرد. واقعا یه پسری مث من که قصد ازدواج داره, چطور میتونه به سالم بودن دخترایی که برای ازدواج بهش پیشنهاد میشن اعتماد کنه ؟ واقعا چطور ؟؟ خدا منو ببخشه, اما با خوندن این داستانا آدم حتی به خانواده ی خودشم شک میکنه چه رسد به غریبه ها ! لطفا منو امثال منو راهنمایی کنید که چطور میشه فهمید که یه دختر که میخوایم بریم خواستگاریش قبلا درگیر همچین روابط کثیف و ناسالمی شده یا نه ؟ وقتی که حتی پدر و مادرها هم گاها متوجه مسائل خصوصی دختراشون نمیشن, ما چطور میتونیم بفهمیم که اون دختر چه گذشته ای داره و آیا گزینه ی مناسبی به عنوان شریک زندگی خواهد بود یا نه ؟ خدا خودش رحم کنه………. لطفا راهکارهای عملی و با درصد اطمینان بالا پیش پامون بذارین….. دعا میکنم خدا خودش همه ی ماها رو چه دخترا چه پسرا, در پناه خودش حفظ کنه و از سر تقصیراتمون بگذره و شرایط یه ازدواج به موقع و موفق رو برامون فراهم کنه……در پناه حق.

کاربر گرامی، امین خدمت شما نیز سلام عرض می کنیم.
احساس مسئولیت و نگرانی شما، مانند بسیاری دیگر از خوانندگان و مردم جامعه ما و خود ما، بسیار قابل احترام و ارزشمند است. شاید احساسی که شما با خواندن مطالب این صفحات پیدا کردید، احساس هفتگی، یا هر روزه یک مشاور متعهد نسبت به اطراف و جامعه اش باشد. این مطلب البته دو وجه و دو نکته مهم و اساسی را دربر دارد. اول اینکه اینها واقعیاتی است که در اطراف ما دورتر یا نزدیکتر رخ می دهد و در جلوی چشمان یا دور از نگاه ما فرقی نمی کند، باید ابتدا واقعیت را با همه تلخی اش پذیرفت و در مرحله بعد در جهت حل آن اقدام نمود. ممکن است هریک از ما در بخشی از زندگی خود دچار لغزش یا اشتباهی شده باشیم و البته به سلامت از آن مرحله گذر نموده باشیم، و شاید هم نه. از سوی دیگر این نکته را هم باید توجه داشت که این موارد ذکر شده در این جا و پایگاههای مشابه، هرچند بخشی از یک تعداد بیشتر موارد به شمار می آید اما همه اینها نیز بخشی از افراد جامعه ما هستند که به مشکلاتی دچار کشته اند و واقعیت این است که درصد بسیار بالایی (اکثریت) از جوانان و نوجوانان جامعه ما افراد پاک و بدون مشکلی هستند. ما و شما بسیاری از اطرافیان خود را میشناسیم که در سلامت روحی و جسمی کامل و در کانون خانواده گرم خود پرورش یافته اند و پس از گذر از مرحله نوجوانی ، به خوبی تشکیل یک زندگی سالم داده اند… بنابراین اصل اولیه در نگاه ما به مردم، مثبت اندیشی و نگاه مثبت است. البته در موارد حساسی مثل ازدواج طبیعی است که همیشه توصیه بر این است که با چشمان باز وارد این عرصه بشوید و بخصوص در مواردی که طرف شما ناآشناست، تا جای ممکن تحقیقات و بررسی های مختلف را انجام دهید. در نهایت هم با نگاه مثبت پیش بروید و پس از ازدواج هرگز بدبینی به خود راه ندهید و با اعتماد و اطمینان زندگی را آغاز و ادامه دهید. این کار موجب میشود تا احتمال شکست در ازدواج به حداقل برسد (که البته هیچگاه این احتمال به صفر نمیرسد).
البته فراموش نکنیم که در تمام این مسیر توکل به خدای متعال (همچون تمام مراحل زندگی) و استمداد از او، مددکار و راهگشای ما خواهد بود.
باز هم از شما برادر عزیز تشکر می کنیم و در انتها یادآور می شویم اینها توصیه های کلی بود.شما هرگاه تصمیم جدی برای ازدواج داشتید میتوانید علاوه بر مطالعه مطالب این پایگاه، به یک مشاور باتجربه نیز مراجعه نمایید و توصیه های ریز و کامل را دریافت نمایید.
موفق باشید.

سلام عرض میکنم خدمت شما.وعرض خسته نباشید….من عاشق یه پسریم اونم خوب میگه دوسم داره اما تو یه شهر نیستیم اون مریضی های زیادی داره..با اینکه شهر هامون از هم فاصله داره تیر ماه میخواد بیاد ساری و اولین بار که همو میخوایم ببینیم اطرافیان و دوستان میگن این رابطه و ترک کنم اما برام خیلی سخته اون یه بار شکست عشقی و تجربه کرد بخاطرش تا پای مرگ رفت خانوادش بهم گفتن من مثل اون دختر قبلی ولش نکنم ..الان نمیدونم واقعا چیکار کنم تورو خدا زود تر جوابمو بدین منتظرم

ما هم خدمت شما کاربر گرامی عرض سلام و ادب داریم.
به نظر نمی رسد پاسخ سوال خود را واقعا ندانید. البته وقتی از کسی مشورت می خواهید این بدان معناست که به او اعتماد کرده اید و پاسخ او را می پذیرید، هرچند بر خلاف میل تان باشد. اگرچه اطلاعات ما از وضعیت شما و ایشان بسیار کمتر از آن است که بتوانیم تشخیص و تصمیم کاملی ارائه دهیم. متاسفانه این کار شما مثل این است که چشم بسته و یا در تاریکی کامل شب بخواهید از یک مکان به جای دیگر بروید یا به مقصدتان برسید. اگر قصد شما از این ارتباط، ازدواج است، حتما این کار به سرانجام درستی نخواهد رسید و با شکست مواجه خواهد شد، و اگر هم تنها به قصد ارتباط باشد (که امیدواریم هیچگاه چنین قصدی نداشته باشید) که عاقبت تاریک کار از ابتدا مشخص است. به هر حال توصیه ما بر فرض اینکه قصد شما ایجاد یک رابطه درست و عرفی به قصد ازدواج باشد این است که قبل از انجام دیدارها و حتی ارتباطات متعدد که در نهایت موجب دلبستگی و وابستگی بیشتر شما خواهد شد و مانع تفکر و تصمیم گیری بعدی است، تصمیم خودتان را با خانواده هایتان درمیان بگذارید و از آن پسر بخواهید رسما وارد معرکه شود و پیشنهاد ازدواج دهد، (که در صورت اما و اگر و بهانه تراشی های مختلف ایشان میتوانید به صداقت یا عدم صداقت وی پی ببرید). بعد از آن از طریق خود ایشان و آشنایان و نزدیکان تحقیقات لازم را برای اطمینان از مثبت بودن تمام جوانب و شرایط ایشان انجام دهید. البته در تمام طول مسیر علاوه بر تلاش و کوشش، از خدای مهربان نیز مدد بگیرید و بر او توکل کنید.
البته مشاوره حضوری با یک مشاور مجرب در امر ازدواج یا حتی بزرگان با تجربه فامیل، در طول این مدت میتواند بسیار به شما کمک کند.
موفق و موید باشید.

پسري هستم ۲۳ ساله..
۳سال با دختري در ارتباط بودم كه خيلي دوستش ميداشتم.عاشقش بودم..
داستان از آنجايي شروع شده بود كه من با كلي زحمت توانستم دل دخترو بدست بيارم…
رابطه ما يك طرفه بود بيشتر..
آن طوري كه من به اون عشق ميورزيدم اون به من عشق نميورزيد..
خلاصه رابطمون با شكست مواجه شد..
من چطوري فراموشش كنم؟ فكر كردن در موردش عذابم ميده..

دوست عزیز، ضمن تشکر از مراجعه شما، حتما خودتان هم فهمیدید که محبت و علاقه یکطرفه سرانجامی ندارد. برخی راهکارهایی که برای این منظور توصیه شده در ابتدای متن اصلی همین صفحه قابل مشاهده است. مطمئنا اگر واقعا بخواهید کاری را انجام دهید، می توانید.
امیدواریم بتوانید به زودی به قول معروف نیمه خود را در یک رابطه صحیح و درست و در نهایت با ازدواج به دست بیاورید و به آرامش برسید.
در پناه خدا و موفق و سربلند باشید.

مرسي از پاسخ تان..

سلام پسری هستم ۲۳ ساله که یک دختری که۶ سال از من کوچیکتره رو دوست دارم و عاشقشم، من اهل دوست دختر بازی نیستم و فقط به خاطر ازدواج از اول با این دختر ارتباط برقرار کردم
الان۹ ماه از رابطمون میگذره که دعوا توش زیاد بوده و هر دفعه هم من درستش کردم و آشتی کردیم چون به نظر من این دعواها الکیه و اونم سنش کمه که زیاد بحث میکنه و نمیتونه خوب تصمیم بگیره
من خیلی گفتم که بذار با خونوادت صحبت کنم ولی اون مخالفت میکنه چون هم یک خواهر بزرگتر از خودش داره و هم میگه اعتماد خونوادم نسبت بهم خراب میشه و به قول خودش قصد اونم ازدواجه و منو دوست داره
حالا راهنماییم کنید که من چیکار کنم آیا رابطمونو ادامه بدم تا موقعیتش بهتر بشه واسه ازدواج یا اینکه تموم کنم بهتر در صورتی که خیلی دوسش دارم
ممنون

عرض سلام و ادب خدمت شما داریم.
دوست عزیز، همانطور که خودتان فرمودید به نظر می رسد دختر خانم مورد نظر شما واقعا کم سن و سال هستند. شاید در گذشته خیلی راحت تر در سنین پایینتر زندگی تشکیل می شد، اما در حال حاضر باید همواره توجه داشت که علاوه بر سن تقویمی به سن عقلی و سایر شاخصه های روانشناختی (بخصوص در سنین پایینتر) توجه نمود. البته با توجه به آنچه که از تجربه ۹ ماهه خودتان عنوان کردید، توصیه ما این است که یکی از دو راه را در پیش بگیرید، یا به کلی از این مورد منصرف شوید و به دنبال یک مورد مناسب تر در سن و سال مناسب و البته با رعایت تمام شئون عرفی و اخلاقی ازدواج (یعنی از طریق خانواده و به شکل رسمی) اقدام کنید. مطمئن باشید این مسیر با همه کاستی هایی که ممکن است داشته باشد بهترین مسیر است. راه دون آنست که همین مورد را ابتدا به شکل رسمی با خانواده هایتان مطرح کنید و درواقع رابطه را در کانال خواستگاری و ازدواج قراردهید و همزمان با این کار، با یک مشاور روانشناس مجرب در امر ازدواج هم مراجعه کنید تا در صورت قابل حل بودن مشکلات مورد نظرتان، به شما کمک کند.
از خداوند متعال، آرزوی خوشبختی و آرامش برای شما داریم.

سلام من آنیتا ۲۲ ساله هستم . من به خاطر شرایط داخل خانه همیشه از خانواده دور بودم و همیشه دنبال کسی بودم که بهش پناه ببرم و وقتی که ۱۵ سالم بود با یه پسر که ۴ سال از من بزرگتر بود آشنا شدم و خلاصه اون کسی شد که تنهایی هامو پر کرد و کمبود محبتمو جبران کرد العان ۷ سال از آشناییمون می گذره و العان فهمیدم که بم خیانت می کنه و وقتی هم فهمید که من فهمیدم شروع کرد به اذیت کردنم و انقدر اذیتم کرد که العان فقط ازش متنفرم , خوب منم خیلی ناراحت بودم داشتم اذیت می شدم و تنها کسایی که از حالم خبر داشتن ۲تا از دوستام بودن و اونام منو تشویق کردن که با یکی دیگه آشنا بشم و منم این کارو کردم , و العان با پیمانم همه چی خوبه ولی این که من دارم بیش از حد بهش نزدیک میشم و این که از همون روز اول که دیدمش دلم لرزید ودارم یه حس جدید که قبلا اصلا نبوده رو تجربه می کنم ولی اون آدمی نیس که بتونم باش بمونم از طرفی من دارم از ایران میرم , من باید این رابطه رو تموم کنم ولی هر چی سعی می کنم نمی تونم , العان هر شب تا صبح به خاطر خیانتی که بم شده دارم گریه می کنم .شبا یاد گذشته میوفتم و به خاطر اعتماد اشتباهی که کردم با تمام وجودم عذاب می کشم. و در کنارش یاد پیمانم میوفتم . نمیدونم که واقعا این چه حسیه آیا فقط یه هوسه یا این که واقعا دوستش دارم ولی هر چی که هست باید تموم شه . میشه لطفا راهنماییم کنین من واقعا دارم دیونه میشم

خانم آنیتا، ضمن عرض سلام از مراجعه شما تشکر میکنیم.
از اینکه در شرایط روحی سختی به سر می برید واقعا متاسفیم. شما در این چند خط هرچند اندک تقریبا مشکل و علل مشکلات خودتان را هم بیان کردید. متاسفانه در سنین نوجوانی که اوج سرکشی های درونی و برونی هر فردی است، عدم توجه یا سایر مشکلات عاطفی و روابط خانوادگی میتوند به شدت آسیب زننده و در نهایت موجب انحراف نوجوان و حتی بزرگسالان شود. البته همیشه این را به خاطر داشته باشیم که ما انسان هستیم و دارای اراده، لذا با اینکه تمام شرایط اطراف ما اعم از خانواده و اجتماع و غیره میتواند رفتار و کردار ما را شکل دهد، در نهایت خودمان هستیم که تصمیم گیرنده هستیم. بنابراین نمیتوانیم با بیان مشکلات و شرایط بد، تمام تقصیر ها، اشتباهات، ناکامی ها و … را به گردن کسانی غیر از خودمان بیاندازیم. متاسفانه شما ظاهرا در شرایط بد خانوادگی (و البته به نظر ما همچنین شرایط بد اجتماع) به جای حل مشکل از راه درست، به یک ارتباط نادرست پناه بردید و اکنون پس از سالها فهمیده اید که طرف مقابل شما صرفا به چشم سرگرمی به شما و ارتباطتان (و البته سایر ارتباطاتش) نگاه می کند نه به چشم یک دوست یا همراه همیشگی، و در این راه به گفته شما خیانت کرده است. اکنون پس از پشیمانی و سرخوردگی و تحمل صدمات روحی (و احیانا جسمی) از ارتباط اول و به منظور رهایی از مشکل به یک ارتباط نادرست دیگر پناه برده اید. شک نکنید که از چاله ای به چاه خواهید افتاد و اندکی بعد دوباره به فکر چاره خواهید افتاد.
اولین و بهترین منبع عواطف و وابستگی ها خانواده هستند و شما باید اگر در این زمینه مشکلی دارید، آن را حل کنید. سپس و در شرایط و فرصت مناسب به فکر پیدا کردن نیمه دیگرتان از راه درست آن باشید. مسیری را طی کنید که مجبور به پشیمانی و بازگشت نباشید.
و البته در تمام عرصه های زندگی شاید، نقش یک دوست بسیار بسیار وفادار و مهربان و همیشگی در زندگی خیلی از ما کمرنگ شده باشد. کمی به رابطه خود و خدای خود بیاندیشید. اندیشیدن پسندیده ترین کارهاست و از تفکر ضرر نخواهید کرد. فرقی نمی کند کجا باشید، روی زمین یا در آسمان، یا در دریا، خدای مهربان همیشه و در همه جا حضور دارد و بیش از ما مشتاق است که قدمی به سوی او برداریم. هم روح و روانمان را آرامش میدهد و هم در مسیر زندگی، اعم از خانواده، ازدواج، کار ، تحصیل و … راهگشایمان خواهد بود.
برای فراموشی لحظات و خاطرات بد و ناخواسته تان هم میتوانید از راهکارهایی که در ابتدای این پست آمده استفاده کنید.
به نظر نمی رسد وضعیتتان بقدری حادّ باشد که نیاز به مراجعه حضوری داشته باشید ولی در صورت بروز مشکلات جسمی و نشانگان افسردگی میتوانید با مراجعه به یک مشاور مطمئن و توانا مشکل خود را حل کنید.
برای شما از خدای مهربان، آرزوی سلامتی و موفقیت داریم

سلام یه کمک به من کنین خواهشن من عاشق یه نفر شدم که فامیلمونه ولی خونشون ۵۰ کیلومتر اون طرف طره بعد شماره هم نداره چه سالی اگر مراسم عروسی باشه میبینمش چکار کنم همش به فکرشم اشتها ندارم اعصابم بهم ریخته چه جوری بگممم بهش

سلام دوست عزیز، گذشته از اینکه واقعا اطلاعات کمی از شما داریم، مثل سن شما و دختر خانم مورد نظر، نوع زندگی شما که شهری یا روستایی است یا در کلان شهر هستید، و وضعیت خانوادگی و غیره … که همه اینها در مشاوره ازدواج بسیار بسیار اهمیت دارند. این توصیه کلی ما به شما و همه دوستان شما که با مسئله مشابهی روبرو هستند است: اگر سن و سال ازدواج را دارید و شرایط کلی آن را دارا هستید، بخصوص در خصوص شما که به یکی از فامیل علاقمند شده اید، این مطلب را با یکی از بزرگان (ترجیحا یکی از والدین خودتان) که صمیمیت بیشتری با او دارید مطرح کنید. هرگاه واقعا پسر و دختری شرایط ازدواج را داشته باشند و تصمیم قطعی برای این کار داشته باشند یعنی در این امر مصمم باشند، با اراده و صبر و البته عشق و علاقه میتوانند ، حتی با امکانات کمتر اقتصادی و مادی، زندگی خود را آغاز کنند و از لحظات لذت ببرند.
موفق و پیروز باشید.

سلام من دختری ۱۷ ساله هستم زندگی خوبی داشتم موقعی که ۱۲ سالم بود پدرم به مادرم خیانت میکرد و من نمی دونستم علت این دعواها و کتک کاری ها و جداشدن ها چیه وقتی اول دبیرستان بودم فهمیدم دقیقا زمانی بود که فهمیدم پدرم با خانمی هس..و باز هم میفهمیدم که پدرم جور متفاوتی هس و هنوزم به مادرم با خانم های دیگه خیانت میکنه کار به مرز طلاق کشید و..و من به شدت افسرده شدم دم و دقیقه یه جای خلوت پیدا میکردم تا گریه کنم من عاشق یه پسری شدم که ۹ سال ازم بزرگتر بود دوران بدی بود از پدرم و تمام مردا متنفر بودم اما دیوونه این شخص بودم یه طرفه بود و من حتی باهاشم حرف نمیزدم..۳ سال تمام عاشقش بودم یه جورایی برام تسکین اور بود فکر میکردم هیچ کس تو زندگیم مهم نیس فقط اون..البته از این احساس رنج شدید میبردم چون متضاد با حس تنفری بود که به جنس مخالفم داشتم بعد ۳ سال وقتی ۱۷ سالم شد با احساسم کنار اومدم و فراموشش کردم خونوادم طلاق نگرفتن و وضع بهتر شد اما بخاطر اتفاق گذشته چون رفتارهای مخفیانه پدرم تماس هاش با خانم ها وقتی مادرم نبود شخص مشکوکی شدم و از مشکوک بودنم بدم میاد اما دید بدم عوض نمیشه و با اینکه پدرم هر کاری برام میکنه اما نمی تونم یه جوری ببخشمش و در کل الان احساس میکنم دوباره به شخصی علاقه دارم و ۲ سال ازم بزرگتر هست من از این عشق متنفرم و احساسم یه طرفه نیس اما علاقه ندارم احساسم جریان بگیره ایشون فامیلم هستن ..مدتی علاقم زیاد شده فکرم و تو خواب هم هس..دارم عذاب میکشم چون نمیخوام ازدواج کنم و مثل مادرم شم میترسم هنوز هم افسرده گی شدید دارم از اینور تو سنی هستم که خیلی مهمه با این حال میخوام در قلبم رو قفل کنم دیگه نمیخوام بزارم شخصی واردش شه چون میترسم بهم خیانت شه خواهش میکنم کمکم کنین خیلی عذاب میکشم نمی تونم گذشتم رو بیخیال شم و پدرم رو ببخشم نمی خوام عاشق کسی بشم..چون یاد گذشته می افتم..فقط میخوام این عشق رو فراموش کنم اما نمی تونم لطفا بهم بگین چی کار کنم تا ایشونو فراموش کنم ؟؟؟

خواهر عزیز، سلام. از اینکه ما را محرم درد دلهای خود دانستید متشکریم. متاسفیم که تجربیات تلخی را در گذشته داشته اید و هنوز هم تبعات آن دامنگیر شماست. مطمئنا مشکلات خانوادگی شما در سنین کودکی و نوجوانی و احتمالا عدم دریافت توجه کافی از طرف خانواده در آن دوران حساس منجر به شکل گیری چنین حسی در شما شده است. حس عدم اعتماد به مردان و شک و تردید و در نتیجه عدم تمایل به ازدواج مسئله ای نیست که به سادگی و خودبخود قابل حل باشد. البته این مسئله قطعا قابل حل و درمان خواهد بود. این را هم بدانید که شما با انتخاب درست اولیه و رفتارهای صحیح بعدی در ازدواج یک زندگی مشترک شیرین و دلچسب را تجربه خواهید نمود و لزومی ندارد که بدون فکر و شناخت این گزینه را کنار بگذارید و به فکر فراموش کردن آن باشید. بنابراین توصیه اکید ما این است که قبل از اقدام به ازدواج و حتی آشنایی، به منظور حل مشکل بدبینی و عدم اعتماد… به یک روانشناس باتجربه به صورت حضوری مراجعه کنید. در ادامه نیز می توانید برای ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک خوب و پایدار از همان روانشناس مشورت بگیرید.
خوشبختی و موفقیت شما را از خدای بزرگ و مهربان خواستاریم.

سلام من دختری ۲۶ ساله هستم حدودا ۷ ساله با پسری آشنا شدم و هممه ی زندگیم رو گرفت یک بار بهم پیشنهاد ازدواج داد ولی یک ماه بعد پشیمون شد بعد اون باهم رابطه داشتیم و الان دختر نیستم متاسفانه دانشگاهمو ترک کردم از کار اخراج شدم بخاطر علاقه ای که بهش داشتم و دارم اون به جایی رسیده که فقط بهم میگه من شریک جنسیشم و واقعا هروقت هوس سکس میکرد و میکنه میاد سراغم یه زن صیغه ایم داره و با خیلیا رابطه داره همه چیمو ازم گرفت حالا بهم میگه خودت خواستی و تقصیر خودته که دیگه دختر نیستی و من نمی تونم برات کاری کنم و خالا داره ازدواج میکنه…. هیچکس از اینا با خبر نیست!
دارم دیوووووووونه میشم یکی کمکم کنه

خواهر گرامی از مراجعه شما تشکر می کنیم. واقعا و قلباً تأسف بار است خواندن و شنیدن این چنین سرنوشتی. هم ساده لوحی و فریب خوردن شما (و سایر قربانیان) و هم گرگ صفتی و پستی آن آقا، جای تأسف و تأسف بسیار دارد. متاسفانه شما اشتباهی را هفت سال پیش آغاز کردید، با شروع یک رابطه احتمالا ساده دوستانه و این مسیر اشتباه را تا جایی پیش بردید که اکنون بعد از هفت سال همه چیز خود را از دست داده اید و هیچ چیز هم به دست نیاوردید… واقعا فکر میکنید اکنون که تا اینجا پیش رفته اید چه می شود کرد؟
تنها توصیه ای که میتوانیم بکنیم، مشورت با یک مشاور روانشناس متعهد و مورد اعتماد، برای جلوگیری از آسیب های روانی و همزمان مشورت با یک وکیل در امور خانواده و ازدواج که در صورت امکان بتوانید حق و حقوقی اگر دارید آن را استیفا نمایید.
داستان شما بهتر است توسط همه کاربران و دوستانتان در اینجا که شاید در ابتدای راه (بیراهه) ای هستند که در انتها جز پشیمانی در انتظارشان نیست دیده شود.
برایتان آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.

من دختری ۲۰ ساله هستم مدتی است عاشق پسری شده ام.رابطه ما در حد اس و حرف است چون در شهر دیگری است.ولی هردو به شدت به هم وابسته شده ایم.واقعا همدم خوبی است.وقتی از عشق من به خودش باخبر شد احساس ترس کرد و گفت که باید رابطمون کم بشه که من ضربه نخورم.آخه میگه ما بهم نمیرسیم و محدودیت هایی داره.وقتی در مورد محدودیت هاش میپرسم میگه من ی مشکل روحی و جسمی دارم.از حرفاش بو بردم که احتمالا شاید بیماری داشته باشه و زنده نمونه چون میگفت باید کم کم فراموشش کنم که بعد نبودنش ضربه نخورم.الان چیکار کنم/ ن از دردش میدونم و ن میتونم فراموشش کنم….خودش میدونه دیوونه میشم.من یک ساعت ج اس نده به گریه میفتم

خواهر گرامی، ضمن عرض سلام از حضور شما متشکریم.
ورود به روابط به ظاهر دوستانه بین جنسهای مخالف به ویژه برای دختران، جدای از مشکلات شرعی و آلودگی به گناه، زمینه آسیبهای فراوانی خواهد بود که قطعا خود شما هم به این امر آگاه هستید و تنها در صورتی آسیب های این نوع روابط کاهش می یابد یا به حداقل می رسد که این رابطه به زودی به ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک بیانجامد. بنابراین بهترین کار این است که تا زمانی که قصد ازدواج ندارید یا گمان می کنید طرف مقابل شما چنین قصدی ندارد به چنین رابطه ای تن در ندهید. کمترین میزان آسیب به لحاظ شدت و شایعترین آسیب، ایجاد دلبستگی و وابستگی بین طرفین و به ویژه از طرف دختران است که عموما با عدم پاسخ متناسب عاطفی پسر یا جواب رد یا رها کردن پس از مدتی یا … موجب ضربات روحی و روانی متعدد و سنگین برای شما خواهد شد.
توصیه ما آنست که برای جلوگیری از آسیب های بعدی، این رابطه را پایان دهید. تنها در صورتی چنین رابطه ای توصیه می شود که هر دوی شما با قصد ازدواج و البته اعلام رسمی به خانواده ها، به این منظور اقدام کنید و مراحل عادی و معمول یک ازدواج مثل خواستگاری، تحقیق و بررسی، و … را طی نمایید. توجه داشته باشید روابط عاطفی (که میتواند ناشی از روابط بیش از اندازه دو طرف اعم از تماس تلفنی یا حضوری باشد) پیش از ازدواج حتی درصورت قصد ازدواج و در فرایند تحقیق و خواستگاری، توصیه نمی شود. اینگونه روابط در صورت به ثمر نرسیدن ازدواج آسیب زا خواهد بود.
موفق و سربلند باشید

سلام من دختری ۱۵ ساله ام. عشق یا هوس من از زمانی شروع شد که یکی از فامیلامون ازدواج کرد. ما به خونه ی خانواده ی شوهر اون فامیلمون رفتیم و من اونجا پسری رو دیدم که قبلا تعریفشو خیلی شنیده بودم. از لحضه ی اول که دیدمش یه ارامش خاص بهم دست داد.دقیقا همونی بود که میخواستم. ساکت خوشتیپ نجیب و….از اون روز تا الان(۱ سال پیش) فکرم مشغول اونه و واقعا حس میکنم میخوامش. با وجود اینکه سنش ۱۵ سال از من بیشتره یه بار بیشتر ندیدمشو و میدونم یه دخترو خیلی دوس داره و هزار بارم به خواستگاریش رفته و منو بچه به حساب میاره؛ ولی از ته قلبم میخوامش. اونم برای ازدواج. یه بارم زنگ زدنو گفتن یکیو بهش معرفی کنیم مامانم به شوخی گفت تو رو معرفی کنم؟ منم فقط خندیدم. ولی بعد بهش جدی گفتم آره منو معرفی کن که گفت نخیر دیگه از این چرت و پرتا نگی و از این حرفا. مامانم میگه تا ۲۵ سالگی نمیذارم ازدواج کنی. راستی خانواده اونم منو خیلی دوس دارن و خودشون گفته بودن اگه سنم بیشتر بود حتما پا پیش میذاشتن.منم تو این یه سال همش گریه میکردم و از خدا شاکی بودم که چرا به خاطر سن کمم نباید به عشقم برسم و تو خانواده ای باشم که هم دوسش دارم هم دوسم دارن. خواهشا راهنماییم کنین و بگین حسم عشقه یا هوس؟ و آیا میتونم اونو به خودم علاقه مند کنم؟ یا باید فراموشش کنم؟ و اگه باید فراموشش کنم بگین چجوری؟ لطفا سوالی هم داشتین برام ایمیل کنین حتما جواب میدم.خیلی ممنون.

ضمن عرض سلام و تشکر از شما خواهر گرامی جهت مراجعه به ما، باید عرض کنیم همانطور که احتمالا خودتان هم میدانید، اختلاف سنی در ازدواج به ویژه اختلاف بالا و بخصوص بزرگتر بودن دختر خانم به هیچ وجه توصیه نمی شود. بلکه بالعکس معمولا افراد برحذر داشته می شوند، چون این اختلاف سنی میتواند به اختلاف شخصیت، اختلاف سطوح فکری، اختلاف رفتاری جدی منجرگردد که اینها بعد از ازدواج خود را نشان خواهد داد. در مورد شما خب آقا بزرگتر هستند ولی به هر حال اختلاف ۱۵ سال، بسیار زیاد است. با همه این اوصاف نمیتوان لزوما گفت که این اختلاف سنی موجب شکست ازدواج خواهد شد، به هرحال مواردی هم بوده اند که علیرغم اختلاف سنی بالا ازدواج موفق و پایداری را تجربه کرده اند. بنابراین چنین موردی باید با توجه به تمام جوانب مختلف یک ازدواج (اعم از اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی، رفاهی، شخصیتی، جسمی، روانی و …) ریز به ریز مورد بررسی قرار بگیرد تا بتوان نظر نهایی را اعلام کرد. اما توجه داشته باشید همه این کارها زمانی باید انجام شود که شما بعنوان یک طرف (البته با رضایت والدین) و آن آقا به عنوان طرف دیگر به این ازدواج تمایل داشته باشید! که ظاهرا شما فقط از طرف خودتان (آن هم شخص خودتان نه والدین) اطمینان دارید و از تمایل ایشان اطلاعی ندارید و اینکه خانواده ایشان هم از شما خوششان بیاید دلیل بر این نمی شود که با این ازدواج موافق باشند. بنابراین پاسخ سوال شما این است که این حس شما احتمالا یک عشق هوس گونه (و تا حدی کودکانه) است… همانطور که عرض شد اگر هر دو طرف تمایل دارید به این ازدواج بهتر است با احتیاط و قدم به قدم و مشورت با یک مشاور ازدواج با تجربه و گذراندن جلسات مشاوره این مسیر که ذکر شد را طی کنید. اما اگر در این میان تنها شما به این ازدواج راغب هستید، و بقیه حتی خود آن آقا مخالفند، بهتر است به سرعت و بلافاصله این موضوع را به کلی فراموش کنید و به سایر اموری که در این دوره سنی برای شما مطلوب است (مثل درس و تفریح و ورزش و استفاده از کانون گرم خانواده) بپردازید. برای فراموشی عشقهای بیهوده و بی هدف نیز میتوانید از راهکارهای ارائه شده در این صفحات استفاده کنید (http://www.soalcity.ir/node/1700) و (http://www.soalcity.ir/node/2685).
موفق باشید/

با سلام دوستان
من یه پسر ۱۶ ساله هستم.من یه دختری رو تقریبا از ۵ یا ۶ سالگی میشناختم و مادرامون باهم دوست های خیلی صمیمی بودن و من به مرور عاشق این دختر شدم . اون دختر هم ۱ سال از من کوچیک تره . و من احساسم رو راجع به اون دختر به کسی نمیگفتم . گذشت تا شهریور سال پیش که من ۱۵ سالم بود و دوستای مشترک و صمیمیمون بهم گفتن که آرین ما از زیر زبونش کشیدیم که اونم تورو دوست داره . و یه مدتی حدود ۶ یا ۷ ماه با هم رابطه داشتیم تا اینکه یهروز گفتش ممکنه در آینده از کس دیگه ای خوشم بیاد و میخوام که از هم جدا بشیم و منم گفتم باشه . و گذشت تا اینکه به خودم گفتش که عاشق یکی از دوستای من شده و یه مدتی با هم دوست بودن تا اینکه دوست من با یه نفر دیگه دوست شد و دقیقا روز قبل عید بود و اون دختر به من گفت که به خاطر دوست من که ترکش کرده تا صبح نشسته و گریه کرده و منم خیلی ناراحت شدم که برای دوست من که چند هفته بیشتر نمیشناختش گریه کرده ولی واسه ی من که حدود ۱۰ سال همدیگرو میشناختیم هیچ اتفاقی نیفتاده . و الانم میگه که میخواد با یه پسره دوست بشه . و من با تمام وجود دوستش دارم و میخواستم برگرده . هرکاری تونستم کردم . ولی گفت که دیگه نسبت به من حسی نداره . من خیلی تلاش کردم که از قلبم بیرونش کنم ولی نشد . خواهش می کنم کمکم کنید . خیلیا هم خیلی از راه حلارو گفتن ولی هیچکدومش حتی یه ذره هم تاثیر نداشت
خواهش می کنم کمکم کنید.واقعا حال روحیم بده

دوست نوجوان، سلام و خوش آمدید. متاسفیم که در شرایط روحی بدی به سر می برید. ابتدا این نکته را لازم به ذکر میدانیم که شما نباید از یک پرسش و پاسخ یا ارائه راهکار توقع معجزه داشته باشید. درواقع معجزه گر اصلی شما هستید که با اراده خودتان و توکل بر خدای بزرگ میتوانید آن را انجام دهید. اگر شما تصمیم جدی برای حل مشکل خود نداشته باشید قطعا این سوال و جوابها راه به جایی نخواهد برد چون کسی در کنار شما نیست که دست شما را بگیرد و شما را مجبور به انجام کاری بکند. بنابراین کلید حل مشکل پس از ارائه راه حل، خود شما هستید.
دوست عزیز، با توجه به سن و سال نه چندان بالای شما به نظر نمی رسد که از اینهمه زمانی که صرف این دوستی یا رابطه نموده اید و درنتیجه آن به این روز افتاده اید، هدف شما ازدواج بوده باشد، هرچند که ما امیدواریم چنین بوده باشد. ما بارها خدمت دوستان شما عرض کردیم که ورود به روابط دوستانه و غیر متعارف با جنس مخالف تبعات و آسیب های بسیار جدی روحی و روانی (و بعضا جسمی) در پی خواهد داشت. متاسفانه خیلی از دوستان با وجود آگاهی از این مطلب، صرفا با نیت تفریح و گذراندن وقت و البته گاهی هم با نیت علاقه و احساس وارد چنین روابطی شده و در نهایت نمیتوانند ان را رها کنند. درست شبیه کسی که تفریحی و با کشیدن یک نخ سیگار، وارد دام های گسترده تر شده و در انتها نمیتواند خود را از آن بیرون بکشد.بنابراین این نکته را یادآور می شویم که در صورتی که قصد تشکیل زندگی و ازدواج ندارید سعی کنید سریعتر این ارتباطات را خاتمه دهید و ذهن و روان خود را آسوده کنید.
اما در صورتی که به قصد ازدواج وارد چنین روابطی شده باشید، در مورد خاص شما ، به نظر نمی رسد با توجه به آنچه که از تعدد روابط دختر خانم میدانید ( و البته آنچه که احتمالا وجود دارد و نمیدانید) چنین فردی به درد شریک زندگی بخورد. شخصیتی که به این سادگی عشق خود را عوض می کند قطعا قابل اعتماد نخواهد بود. تنها راه شما رها کردن ایشان و فراموش کردن ایشان است که البته نیاز به اراده قوی شما دارد. برای این منظور میتوانید از راهکارهای ارائه شده در برخی پست های قبلی مانند (http://www.soalcity.ir/node/318)و (http://www.soalcity.ir/node/2685) و (http://www.soalcity.ir/node/2335) استفاده کنید.
از خدای مهربان میخواهیم شما را در انتخاب راه درست زندگی و پیمودن آن یاری کند.

من بیست وشش ساله هستم چهارماهه با مردی سی و شش ساله دوستم. رابطه ی کاملی با هم نداریم و خیلی هم همو دوست داریم و این واقعیت اینکه دوست پسرم خیلی دوستم داره یکی از دوستامم کاملاتایید کردن. خوشبختانه دخترم و با وجود اینکه علاقه ای که به او دارم حتی حاضر نیستم بکارتم از بین بره و حتی دوست پسرمم بهم گفته که پول خیلی زیادی هم به من بدی من هرگز این کارونمیکنم… که بعدها واسه ازدواجت مشکل ساز بشه. خلاصه به من قول ازدواج نداده و حتی نزد من عنوان کرده که از مسیولیت بدش میاد عنوان کرده که قول ازدواج نمیدم بعد از یه مدت میاد بهم میگه من اصلا نمیخوام ازدواج کنم چون شرایط کاریم خیلی بده و از اینکه فردا با همسرم سرچیزایی دعوامون شه خوشم نمیاد و از این حرفا(اون سه هفته سرکاره تو یه شرکت تو جنوب منم اصفهانم و دارم واسه ارشد میخونم)این دوست پسرم هم خونه داره هم ماشین هم شغل ثابت..ماهی چهار روز یابیش تر(اما کم تر ازیه هفته)همو اصفهان میبینیم چون خونشون مثه ما اصفهانه،ا در ضمن خیلی هم به وجود منو خودش افتخار میکنه و حتی عنوان کرده که هیچ دوست پسری مثه من به تو اهمیت نمیده و ازاین حرفا.آخه خیلی هوامو داره و کاملا درکم میکنه و همینطور من اونو…. حالا موندم چکار کنم؟

سلام خواهر گرامی، از اینکه مشکل خود را با ما درمیان گذاشتید متشکریم. از شما که خانمی بیست و شش ساله هستید، توقع رفتار منطقی و عقلانی بیشتری می رود. متاسفانه شما قدم در راهی گذاشتید که انتهای آن تا حدودی مشخص است و چیزی جز پشیمانی برای شما نخواهد داشت. به شما توصیه می کنیم قدری در موضوعات مختلف و سرنوشت سایر دوستانتان که در اینجا مطرح کرده اند دور بزنید و از ماجراهای آنان و سرنوشتشان مطلع شوید. با توصیفاتی که شما از به اصطلاح دوست سی و شش ساله خود کردید، کاملا پیداست که ایشان، علیرغم اینکه شرایط کاملا خوبی برای ازدواج و تشکیل زندگی (از نظر مسکن، شغل، سن و …)دارند، به هیچ از این رابطه وجه قصد ازدواج نداشته و ندارند (کمااینکه خودشان تصریح کردند) متاسفانه شما اسیر و وابسته کسی می شوید که با هوسبازی به سمت شما آمده و لحظات و اوقات فراغت خود را به تفریح با احساسات، عواطف و جسم شما و در نهایت بازی با آبرو و حیثیت شما میگذراند. اگرچه این رابطه شما یک رابطه دو طرفه و تعاملی است اما به طور قطع به شما میگوییم که در نهایت، بازنده این بازی شما خواهید بود. به نظر ما ایشان علاوه بر اینکه قصدی برای ازدواج ندارند، ظاهراً صلاحیت ازدواج و اعتماد را هم ندارند. ایشان مردی نیستند که شما زندگی مشترک خود را با ایشان بنا کنید و بتوانید در لحظات زندگی به او اطمینان کنید. اما به هر حال اگر شما فکر ازدواج در سر دارید، بهترین گزینه آنست که روابط خود را با ایشان به حداقل برسانید و از ایشان بخواهید تا درصورت علاقه به شما به طور رسمی به خواستگاری شما بیاید. این کار هم یک نوع آزمون صداقت برای ایشان در ادعای دوست داشتن ایشان است و آزمونی برای اینکه متوجه شوید چقدر مایل به ازدواج با شما هستند. خواهر عزیزم، قبل از اینکه دیرتر بشود و لحظات خوش آشنایی اولیه و روابط دوستانه ابتدایی جای خود را به لحظات تلخ و سنگین پشیمانی و بلاتکلیفی برسد، با فکر و اندیشه منطقی، و البته کمک از خداوند بزرگ و مهربان که یار مهربان همه ماست، مسیر خود را اصلاح کنید.
برای شما آرزوی خوشبختی و سربلندی داریم.

درضمن این را هم بگویم که اگر موقعیت خوبی واسه ازدواجم پیش بیاد احتمالا قید دوست پسرمو میزنم.با اینکه خیلی دوسش دارم ولی چاره ای نمیبینم که اگه فرصت خوبی برام پیش بیاد حتما ازدواج میکنم و بی خیالشم میشم واقعا!

سلام من خیلی اینجا کامنت میزارم و از حرفاتون استفاده میکنم من کلا اون موضوعی ک قبلا گفته بودمو فراموش کردم اما حالا عاشق یه مرد۳۴ساله شدم خودمم۱۶سالمه دیونشم این از هرنظر واسه زندگی خوبه خونوادم میشناسنش اما نمیدونن عاشقشم همشهریمه ولی من مشهد زندگی مینم کم میبینمش عاشقشم به نظر شما درسته؟؟؟خیلی میخوااااااااااامش کمکم کنین ازش دورم که شدم میخوام خودمو بکشم چون من از هرکی خوشم میاد خدا ازم میگیرتش داره ایمانمم از بین میره نمیخوام اینطورشه

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم اگر احساسات و هیجانات یک انسان زیر نظر عقل و منطق کار خود را انجام ندهند انسان را به تباهی می کشانند و عشق ها و علاقه های غیر عادی و شتاب زده و غیر منطقی در هر شکل و فرم آن تحلیل روان شناختی خاص خود را دارد پس به جای افزایش توجه به این احساسات آسیب زننده به فکر درمان ریشه ای این احساس باشید مثلا این احساس عشق و علاقه یک دختر ۱۶ ساله به یک مرد ۳۴ ساله نشان دهنده مشکلاتی با پدر در خانواده و درکودکی تا کنون است و به دلیل کمبود محبت و نیاز های برطرف نشده در کنار پدر، فرد ممکن است علاقه به افرادی خیلی دورتر از سن خودش ، داشته باشد و با محبت ایشان احساس رضایت و با بی محبتی و یا دور شدن ایشان دچار افسردگی شود پس با یک روانکاو در تماس باشید. موفق باشید.

واقعا درست گفتین من ۲سالم بود پدرمو از دست دادم خودمم فکر میکردم دلیلش این باشه

با سلام و خسته نباشید
من هم ۴ سال با یه پسری که ۱۰ سال ازم بزرگتره اشنا شدم من ۲۰سالمه و اون ۳۰سالشه واقعا دوسش دارم ولی اون چند سال پیش قبل از اشناییمون ازدواج کرده و الان متارکه کرده و از ازدواج می ترسه و میگه چون از ازدواج مجدد میترسم نمیتونم بیام و حس میکنه چون انتخاب قبلیش اشتباه بوده دوباره اشتباه میشه ولی من حرفشو قبول نکردمو الان ۲ ماهه ولش کردم ولی یه حسی هنوزم امیدوارم میکنه بهش چکار کنم ؟

ما هم خدمت شما عرض سلام و خسته نباشید داریم. در حال حاضر صحبتی در خصوص رابطه ۴ ساله شما نمی کنیم. در مورد اختلاف سنی هم به نظر می رسد با توجه به توصیه کارشناسان به تفاوت حداکثر ۵ ساله، اختلاف سنی شما زیاد باشد و از این لحاظ نمیتوانیم توصیه ای به این ازدواج کنیم اما به شکل قطعی نمیتوانیم این نکته را دلیل مردود دانستن این ازدواج بدانیم چون ممکن است با بررسی همه جانبه شرایط و ملاکها این مورد قابل اغماض باشد (این کار با مراجعه حضوری به مشاور ازدواج ممکن است). ترس و نگرانی ایشان هم با توجه به تجربه قبلی قابل درک است. اما شما باید توجه داشته باشید، با توجه به این دو نکته (اختلاف سنی زیاد و ازدواج قبلی) بیش از حد معمول در اقدام به ازدواج احتیاط کنید و سعی کنید بررسی و تحقیقات قبلی را با دقت بیشتری انجام دهید. لازمه این کار آنست که احساسات و عواطف را محدود کنید و تلاش کنید با منطق و عقلانیت پیش بروید. در مورد ازدواج هم بهترین کار آنست که روابط غیر ازدواجی خود را کماکان قطع کنید و ایشان را ترغیب کنید تا به شکل رسمی برای خواستگاری پاپیش بگذارد. پس از موافقت اولیه بین دو خانواده حتما به یک مشاوره حضوری ازدواج اقدام کنید تا نسبت به مساعد بودن شرایط ایشان و خودتان برای ازدواج اطمینان بیشتری پیدا کنید.
برای شما آرزوی موفقیت و خوشبختی داریم.

سلام
من دختری هستم ۲۶ ساله چند سال پیش با یه نفر که می گفت پسره و تنهاست اشنا شدم پس از مدتی فهمیدم نامزد داره و به من گفت اجباریه و من یجور قانع کرد که باهاش باشم پس از مدتی فهمیدم ازدواج کرد و من به شدت داغون بودم و چون تنها حرفاش باور کردم و بهم گفت انو طلاق میده و میام با تو ولی الن چند سال گذشته و واستگی من به ای ادم شدید شده تو یه سری شرایطی قرار گرفتم که سعی کنم از این حالت بیرون بیام با یه پسری اشنا شدم سعی کرد با اون باشم ولی نشد که هون ادم ترک کنم و مجبور شدم قضیه رو به اون پسر که خیلی منطقی هست بگم.۲ ماه بیشتر با اون پسر نبودم ولی چون با هم عهد ازدواج بستیم بد بهم وابسته شده و خیلی منو دوست داره و میگه میخواد کمکم کنه که بتونم به شرایط ایده الم برگردم و میگه حاضر برام بجنگه خودمم از این شرایط که با اون مردی که زن داره خسته شدم ولی خیلی بهش وابسته شدم نمی دونم باید چیکار کنم میدونمم تهش با اون ادم به جایی نمیرسم به خودم میگم شاید از ایران برم خوب باشه اون پسرم خیلی دوسم داره ختی خاضره همه جوره کمکم کنه تا از این شرایط بیرون بیام ولیی نمیدونم چیکار کنم چجوری قبول کنم اون ادم زن دار به دردم نیخوره هیچجوری حرف تو سرم نیره خواهشا کمک کنید بدونم چیکار کنم.خونوادمم نمیدونن بفهمن دیگه هیچی

سلام من دختری هستم ۲۱ساله از خراسان۳سال با ی پسر که ۲۴ساشه رابطه داشتم عاشق هم بودیم پارسال بعد ازتموم شدن دانشگاهش اوند خاستگاریم ولی خانوادش نخواستن چون وضع مالیشون خیلی بالا تر از ما بود بعد از اون جریان رفت سربازی منم همینطور باهاش بودم شاهد بودم چقد واسه راضی کردن خانوادش تلاش کرد اما نشد نتونست .خیلی پیشم گریه کرد ولی گفت دیگه امیدی نداشته باشم.تا اینکه چند وقت پیش بهش گفتم خواستگار دارم اونم گفت خانوادم راضی نمیشن ازدواج کن ولی من هیچوقت ازدواج نمیکنم.منم شمارمو عوض کردم ۲هفته هست که ازش جداشدم خیلی حالم بده نمیدونم چکار کنم.ترو خدا راهنماییم کنید.ممنون

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

بیایید مساله را طور دیگری بررسی نماییم. در زندگی همه انسانها گاهی این اتفاق پیش می آید که به آنچه می خواهند نمی رسند کافی است شما، کمی به گذشته خود و دیگر دوستان مراجعه کنید این مطلب را تصدیق خواهید کرد. پس وجود شکست در زندگی دنیایی قطعی است. مهم این است که ما با شکست های زندگی چگونه روبرو شویم. و بی دلیل «رخداد ها » را به «بحران» تبدیل نکنیم. هر چقدر بااین رخداد ها عقلانی تر رفتار کنیم تحمل آنها برایمان آسان تر وراههای بعدی روشن تر خواهد شد و هر چقدر به شکست ها رنگ و لعاب عاطفی بدهیم روانمان آزرده ترومسیر آینده را تاریکتر خواهیم دید. از خودتان سوال کنید:

– آیا من اولین و تنهاترین کسی هستم که با چنین رخدادی روبرو شده است؟ اگر جواب منفی است چگونه دیگران با چنین رخداد هایی عاقلانه کنار می آیند؟

– آیاکسی مرا مجبور کرده که « با جواب رد بقیه زندگی خودم را تیره و تار ببینم» یا خودم با اختیار خودم این کار را دارم انجام می دهم؟ پس اگر خودم تصمیم گیرنده ام چرا فکر می کنم «بهترین موقعیت هایم را از دست داده ام »؟

– آیا عشق و محبت «فقط» و «باید» در مورد یک نفر و یک بار در زندگی تکرار شود؟

موفق باشید.

با سلام خدمت شما بزرگواران قبل گفتن عرايضم وظيفه خود ميدانم تا كمال تشكر را از جنابعالي و تمامي دست اندر كاران به خدمت شما عزيزان برسانم.
حقير از سال ۹۳/۴/۸در يك رابطه بودم ك امروز باهم به انتهاي اين عهد و بيمان رسيديم.
بسيار غمگين و محضون بودم ك يكدفعه تصميم به گرفتن كمك از سايت هاي موجود گرفتم.باحالتي مايوسانه و نااميد در حال گشت و گذار بودم ك با سايت شما مواجه شدم.اجازه دهيد صادقانه عرض كنم در حالتي نا باورانه ارامش خاطر عجيبي مطالب شما بزرگواران به حقير عطا كرد.
از اين رو دست يكيك شما عزيزان را به رسم احترام ميفشارم و از محضر خداوند بلند مرتبه براي شما بزرگواران ارامش و عزت ابدي تمنا دارم.
با احترام فرهاد

وای یاابوالفضل توچه دوره زمانی زندگی میکنیم خدایاخودت رحم کن به این این جامعه ی اسلامی

.خواهش.میکنم زودتر جوابمو بدید حالم خیلی بده

سلام
پاسخ سوال شما داده شده

(سوال)
سلام. ۱۱ ساله به کسی علاقه مندم این قدر علاقه بطور الهی زیاد بود که بدون این که اون بدنه در جهت اون علاقه رشد کردم و چندین کتاب و مقاله نوشتم بعد چند سال از طریق اینترنت اون فرد رو که تا حالا ازشون بیخبر بودم پیدا کردم و بهش گفتم من بخواست خدا بهتون علاقمندم و خیلی رسمی با هم فقط ایمیل ارتباط داشتیم واصلا بحث اضافه بین ما رد و بدل نمیشد و من ناراحت بودم خیلی و احساس دلتنگی و علاقه شدید می کردم ایشان که یک استاد دانشگاه و روحانی بودند هم به من به گفته خودشان علاقه داشتند ولی نه برای ازدواج رسمی فقط محرمیت و خیلی گفتند که تنها راه ما محرمیت هست من چند سال مخالفت کردم که چرا ازدواج داءم نمیشود ولی گفتند شرایط نیست متاهلند و فرزند دارند. وما محرم شدیم فقط اینکه چندبار هم را دیدیم و ارتباط خاصی با هم نداشته ایم و خانواده من نمی دانند. و من همچنان علاقمندم و ایشان هم. ولی هیچ راهی برای ازدواج ما نیست . ما خیلی با هم همراه هستیم وو البته من بیشتر ایشان را دوست دارم . الان دیگر سن من گذشته است ولی علاقه من کم نشده وبارها از خدا خواسته ام همیشه که اگر قرار نیست ما به هم برسیم این علاقه را از من بگیرد ولی این کار را نکرد. ولی دلتنگی و عشق سالیان دراز را تحمل کرده ام . وراهی ندارم جز سکوت .
گاهی احساس می کنم امام زمان هم می آید پیشم می نشیند و می گوید غصه نخور من هم مثل تو تنهایم واین مردم نمی دانند چقدر آنها را دوست دارم .
گاهی خدا مینشیند کنارم و با من گریه می کند از این که دین چقدر مغفول مانده . مردی که هم علاقه دارد و هم امکانات مادی خوبی دارد بخاطر ترس از فرهنگ و جامعه از دستور خدا میگذرد و حرف مردم برایش مهمتر میشود از حرف قران.
دعا کنید این عشق ۱۱ ساله از سرم برود .اگر خدا نمیخواهد ما به هم برسیم و به صلاح من نیست.
من مذهبی و بسیار آبرو مندم و همیشه سعی میکنم خیرم به همه برسد و تحمل نمی کنم خانواده ایشان مرا بخاطر علاقه ای خدایی بی آبرو کنند.

(پاسخ)
خواهر گرامی، ضمن تشکر از طرح پرسش شما در شهر سوال به عرضتان می رسانیم که صرف علاقه داشتن دلیل بر ارتباط زناشویی بین افراد نیست. چه آنکه بسیاری از افراد با آنکه به بسیاری از افراد علاقمند هستند اما با رعایت ضوابط شرعی، اخلاقی و عرفی حریم ها را نگه می دارند. البته در مورد شما، میتوانیم بحث را از ابتدا به دو قسمت تقسیم کنیم:
از نظر احکام شرعی، شما (طبق نظر اکثریت فقها) میبایست برای ازدواج (موقت و دائم) اذن پدر داشته باشید و ثانیاً مردی که با او ازدواج میکنید در صورت متاهل بودن، با همسر اول خود شرط نکرده باشند که برای ازدواج دوم از همسر اول اجازه بگیرد. اگر این دو مانع وجود نداشته باشد شما به لحاظ شرعی میتوانید به عقد ایشان دربیایید و به لحاظ شرعی مرتکب گناه نمی شوید.
اما از نظر اخلاقی و عرفی، این کار شما درست نخواهد بود. وقتی فرد مورد نظر شما متاهل و دارای زن و فرزند است، دیگر دلیلی برای ایجاد رابطه و علاقمندی وجود ندارد! مگر این که قصد داشته باشید زندگی و خانواده ایشان را دچار تزلزل و از هم پاشیدگی کنید. شاید بد نباشد خود را لحظه ای در جایگاه همسر اول مردی تصور کنید که اتفاقا بسیار هم او را دوست دارید و ببینید آیا رضایت میدهید خانمی حتی با این شدت اظهار علاقه به همسرتان کند و … ؟ شما و ما میدانیم که احکام اسلام در عین ظرافت، وسعت هم دارند و برای شرایط مختلف وضع شده اند و صرف حلال بودن یا مباح بودن یک عمل دلیل بر اصرار بر انجام آن نیست. البته اینکه شما علاقه دیرینه ای به فردی داشته اید شرایط دشوار روحی شما را برای ما هم قابل درک می کند اما به هیچ وجه دلیل منطقی بر انجام چنین کاری در این شرایط نیست. وقتی نوشته های شما را مطالعه میکنیم بیشتر یاد عشقهای بی هدف می افتیم و به همین خاطر هم سوال و پاسخ شما را در این پست مطرح کردیم. به شما که فردی مؤمن و مذهبی و آبرومند هستید، توصیه میکنیم با استعانت از خداوند متعال و تکیه بر اراده خودتان، این علاقه و عشق به ظاهر عمیق و مقدس و در حقیقت رسواگر را در خود بخشکانید. شما که به گفته خودتان اهل خیر هستید، مرتکب عملی نشوید که نتیجه آن شر باشد. قطعاً در شرایط موجود جامعه ما و با توجه به جایگاه شما و فرد مورد نظر، انتهای این داستان چیزی جز رسوایی و بی آبرویی نخواهد بود و علاوه بر پشیمانی شخص شما، همه افراد درگیر و اطرافیان را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. حلال خدایی که در نهایت موجب بی آبرویی یک فرد متشخص و آبرومند در بین مردم و یا موجب از هم پاشیدن یک خانواده گرم و صمیمی باشد، قطعاً مورد رضای حضرت ولیعصر (عج) و خدای متعال نخواهد بود. البته توجه داشته باشید که توصیه های ما و به طور کلی درستی و نادرستی اعمال ما، علاوه بر حکم شریعت و خداوند متعال، با فرهنگ و عرفیات جامعه نیز سنجیده میشود و توصیه ما نیز در همین راستاست. وگرنه، ما منکر آن نیستیم که شاید در یک کشور دیگر، در یک فرهنگ دیگر یا در یک دوره و عصر دیگر، برخی از حلالهای خداوند بقدری رایج و محبوب مردم باشند که نه تنها امری عادی بلکه رفتاری پسندیده و مجبوب جامعه به شمار بیاید و در آن شرایط توصیه متخصصان به انجام آنها باشد و نه ترک آن.
بنابراین خواهرم، سعی کنید و البته تصمیم جدی بگیرید که این رابطه را قطع کنید و برای این منظور از راهکارهای ارائه شده در ابتدای همین صفحه و سایر مطالب مرتبط با این موضوع (از یاد بردن خاطرات…) که در سایت مطرح شده، تا حد ممکن این عشق بیهوده و بیحاصل را کنار بگذارید.
ما نیز از خداوند متعال توفیق و سربلندی شما را خواستاریم.

باسلام
آیا رابطه و دوستی با پسر نامحرم حق الناس است یا نه؟توضیح دهید.
منظورم از رابطه،رابطه ی پیامکی و اینترنتی است.
اگر در وسط دوستی یکی از دو طرف بفهمد اشتباه کرده است،حق الناس گریبانش میشود؟
اگر وسط راه اتفاقی برای یکی از این دونفر بیفتدبه خاطر وابستگی شدید،حکم چیست؟باید دوستی را قطع کرد؟

با سلام
۱- رابطه و دوستی با پسر نامحرم حق الناس نیست ولی حق الله است.
۲- هرگونه ارتباط(حضوري، تلفني، پيامکي، چت) با نامحرم حرام و از گناهان بزرگ است و مقدمه گناهان بسیاری نیز خواهد شد، آخراین ارتباطات عذاب خداوند در آخرت و بی آبرویی در این دنیا و عذاب وجدان در آینده خواهد بود.
۳- اگر به واسطه قطع ارتباط اتفاقی برای طرف مقابل بیافتد، حقی ضایع نشده و نیاز به گرفتن حلالیت نمی باشد.
باید این رابطه و دوستی گناه را قطع کرد و ادامه دادن این ارتباط جز سنگین تر کردن بار گناه برای طرفین چیزی ندارد و این کارها دنباله روی شیطان است.
موفق باشید.

باسلام
۱-شما در این جمله گفتید (اگر به واسطه قطع ارتباط اتفاقی برای طرف مقابل بیافتد، حقی ضایع نشده و نیاز به گرفتن حلالیت نمی باشد)
منظورتان ازقطع ارتباط ، قطع ارتباط ناگهانی است یا اینکه با اطلاع هم ارتباطشان قطع شود؟
۲-بابت سایت بسیار خوبتان تشکر میکنم.با سپاس

با سلام
۱- هیچ فرقی نمی کند که قطع ارتباط ناگهانی باشد یا با اطلاع طرفین ولی باید عرض کنم که چون این ارتباط حرام بوده حتما باید قطع شود.
۲- تشکر از حسن انتخاب و رفتار شما
موفق باشید.

salam man negin hastam 25 salameh,yek sali hast ke yek hamkare jadid daram hodod 4 mahi hast ke hes mikonam behem alaghe dare kheili mahdood o kam be ham nazdik shodim ba reayat osol man say kardam behesh eshgahmo kheili dar lafafeh neshoon bedam on taghriban be pam miomad vali yeho paziresesh to yeki az daneshgaghhaye kharej az keshvar dorost shod o dare mire.‎.‎.na zam khastegari kard na khast bahash beram manam dige dar hamoon had mahdod ham behesh payam nandadam chon age mano mikhast bayad azam mikhast bahash beram chon dokhtari hastam az hichi hichi kam nadaram bi liaghat bood o roozi baraye az dast dadane man afsoos khahad khord az vaghti fahmid mikhad bere kheili bi tafavot shod .‎.‎.‎.roozi miad ke migam kharo shokr ke raft ke raft .‎.‎.‎ baram doa konid zood aroom sham.‎

با سلام و احترام خدمت اساتید عزیز
قبل از اینکه بخوام سوالمو مطرح کنم تشکر میکنم از شما عزیزان که به ما جوانان کمک می کنید و اجرتان با خدا
بنده ۲۰سالم هست ،به دلیل خرید گوشی لمسی و ورود به فیس بوک در سن ۱۸سالگی وارد دنیای جدیدی شدم که اون موقع جدید بود و با دختری اشنا شدم که اصلا نه قصد اشنایی داشتم،نه ازدواج،نه دوستی،سر یه مسئله ای در مورد حجاب بحث کردیم و همسن بودیم ،بعدا که از بیوگرافی ایشون سردراوردم فهمیدم دوست پسر دارن البته من اون موقع ۱۸سالم بود و اصلا علاقه هم به اینکه با دختری باشم نداشتم و همیشه هم بهش میگفتم این رابطه ها هیچ سرانجامی ندارد و خیلی بی احترامی هم شد به بنده!
بعدا فهمیدم که از دوس پسرشون جدا شدن و من اون موقع ۱۹سالم شد و فکر میکردم الان حس تنهایی دارد و بهش ابراز علاقه کردم البته عاشقش نبودم اما دوست داشتم بهش کمک کنم البته ایشون هیچ احساسی به من نداشت !
من میبینم بعضا پسرا تو سن ۱۵سالگی دوس پسر دارن تعجب میکنم من زمانی فهمیدم که تو اوج مشکلات بودم!
بگذریم متاسفانه ب خاطر یه سری رفتار های اشتباه این خانوم (مثلا روزی بنده رو دیده بود و سریعا به فیس بوکم پیام داد ک منو دیده و البته بگم اون موقع دوست پسر هم داشت و وقتی گفت دیده منو زیاد اهمیتی ندادم چون اصلا مهم نبود واسم).
بعد از جدایی ایشون با دوس پسرش من طی یه مدت زمانی بدجور عاشق شدم و جوری ک کور و کر شدم و عقل رو از دست دادم انگار!
و خیلی به من بی احترامی شد ،وقتی بهش محبت میکردم بی احترامی میکرد میرفت بعد چند وقت میومد و تکرار میشد و یه شب دگ رفت منم دگ نرفتم دنبالش و اونشب یادم میاد تا صبح مشغول گریه کردن بودم و سنم ۱۹سال بود و مشغول مطالعه کنکور!
سرابی برای خود درست کردم و متاسفانه کسی هم رو نداشتم که کمکم کند !کسی رو نداشتم که راهنماییم کند رابطه با دختر چجوری باید باشد!
من بعد این دوره های برزخی ک داشتم دخترعممه ام به من پیشنهاد دوستی داد و منم چون در وضعیتی بدی بودم البته هیچ حسی بهش نداشتم اما قبولش کردم و البته خانواده ها فهمیدن و بعد یه مدت عاشقش شدم و تونستم گذشته رو کمی فراموش شاید بکنم و خانواده عمم البته منو خیلی دوست دارن و خودشون گفتن منو به عنوان دامادشون قبول دارن اما..
دخترعمم یه دختر ۱۵ساله بود و با توهین و فحش من رو ترک کرد هرچند زیاد وابسته نبودم اما خیلی داغون شدم و دلیل این کاراشو بعدا پرسیدم گفت میخواستم ازم بدت بیاد!بگذریم بعدا فهمیدیم پسرای دیگرو دوست دارد و هر روز دوست دارد باکسی باشد و البته اصلا به قیافش نمی خورد و همین اشتباه بود که من از روی ظاهر قضاوت کردم!
توی این دو رابطه خیلی خودمو باختم ،شخصیت و هویت و ارزشم رو باختم !خودمو کوچیک کردم هی دوباره پیشم اومد اما بخشیدم اما بازم رفت دخترعمم ،اشتباه از من بود که احترام زیادی گذاشتم !
الانم که دانشجویی مهندسی پزشکی ترم یک هستم و با کسی نیستم و همش دلم میخواد با دختری باشم و حالمو خوب کنم اما روز بعد دوست دارم با کسی دیگر باشم این حسی است که دارم الان برای همین نمی خوام با کسی باشم !
این سن اوج احساست نوجوان است برای همین احساسات سطحی میگیرم و الانم در دانشگاه از همکلاسیم خوشم اومده و خیلی ها گفتن بهش بگو اما از چند نفر با تجربه مشورت کردن گفتن در میان نذار !
فکر میکنم زمانی برای ازدواج باید اقدام کنم که بفهمم خودم کی هستم!بفهمم ایا واقعا دوست دارم ؟ایا احساساتم واقعی هست؟دوست ندارم از حرف هام پشیمون بشم؟ برای همین این سایت اومدم و وقتمو گذاشتم و مطالب و کامنت هارو میخونم چون واسم مهمه زندگی !
الانم با این خانوم خیلی رابطه ی محترمانه ای دارم و از نظر ظاهری چون درس خوان و هدف دارن میتونم تو زندگی با چنین کسی پیشرفت کنم چون خودم یه هدفی دارم!
اما ترجیح میدم از احساساتم بگذرم و مدتی به این چیزا فکر نکنم و این طوری به نظرم شخصیتم خیلی پیش این همکلاسی حفظ میشود تا اینکه بگم دوستتون دارم و در صورت منفی بودن جواب شخصیتم رو دوباره از دست بدم !
و فکر میکنم بهترین سن برای ازدواج ۲۵تا۳۲سالگی هست و الان به این نتیجه رسیدم چون اون موقع بهتر تصمیم میگیرم برای همین نمی خوام با کسی دیگر رابطه داشته باشم !و عقلم باید بر احساسم غلبه داشته باشد!
و فعلا تنها میخوام به اهدافی که در شغلم دارد برسم و نمیخوام به ازدواج دیگر فکر میکنم مگر زمانی که فکر کنم برای پیشرفت زندگیم لازم باشد
((((((((((((اینم بگم در پرانتز هرچند شاید مهم نباشد هیچ وقت رابطه جنسی نداشتم فقط یه بار اشتباه کردم و از روی عشق(فک نکنم برای طرف مقابلم عشق بوده باشد شاید هوس بود) فقط دست و پیشانی دخترعممو بوسیدم!ولی ای کاش نمی کردم و خودمو کوچیک نمیکردم بعدا هم دخترعمم پیام داد موقعی که خام بود گفت من بغل میخوام (دقیقا )باید منو دیدی بغلم کنی منم گفتم من دوستت دارم اما نامحرمیم و این کارو بعد ازدواج انجام میدم و ناراحت شد و خداروشکر انحام ندادم هیچ وقت!)))))))))))))
سوال من از شما این است به نظرتون کار من درسته یا نه(هدفی که در مورد ایندم عرض کردم) ؟چیکار باید بکنم ک فکرم از احساسات دور شود؟سپاس

با سلام و تشکر
متن شما را خواندم و فراز و نشیب هایی که در زندگی تان داشتید را متوجه شدم اما آنچه از این متن مشخص است شما نقاط خالی و شکاف هایی در شخصیت تان دارید که دایما دنبال پر کردن آن از بیرون و آن هم جنس مخالف هستید . نیاز به محبت و نیاز به تأیید در شما به صورت جبران افراطی درآمده و حتی شما برای آرام شدن و احساس آرامش خود را نیازمند به بیرون کرده اید و دنبال طلب محبت و مهر از طرف دیگران هستید . سعی کنید با خودشناسی چاله های خالی شخصیت خود را پیدا کنید و از روش کم آسیب تر پر کنید آرامش و آرام شدن یک فرایند درونی دارد که اعتماد به توانایی ها و دیدن نقاط مثبت و پذیرش خود به عنوان یک فرد مؤثر و هدفمند و شناخت هویت واقعی خود به این آرامش و اطمینان کمک می کند سعی کنید با پذیرش احساسات و مدیریت به جای سرکوب و تربیت به جای حذف و سخت گیری احساسات خود را زیر مجموعه منطق و عقل خود قرار دهید. موفق باشید.

سلام مرسی که جواب سوالا رو بخوبی میدین و راهنماییی می کنین ..
دختری ۱۸ ساله هسم.من قبلا بخاطر مشکلات زیادی که بخاطر طلاق خانواده و خیانت های پدرم داشتم از جنس مخالفم بدم میومد ولی یه ادم رو دوس داشتم با اینکه اونم یه مرد بود ولی ازش خیلی خوشم میومد شاید بخاطر اینکه اون موقع از زندگی دس کشیده بودم و ارامش فکری و روحی نداشتم …الانم دوسش دارم.. و تنفرم به جنس مخالفم خیلی کم شده ولی نمی تونم باهاشون درست حرف بزنم. ..البته چون زیاد خجالتی هستم علتشو این میدونم با اینکه والدینم جدا نشدن اما حس تنفر کمی رو هنوز تو وجودم نسبت به پدرم دارم با اینکه مسعله طلاقشون منتفی شده اما خیلی میترسم دوباره شروع بشع و اینکه الان…مشکلم اینه که
یکی از کسانی که میشناسم از خجالتی بودنم و اینکه نمی تونم درست باهاش حرف بزنم .. برداشت اشتباه کرده و فک کرده بهش احساس دارم با اینکه این اقا نامزد دارن اما مدام به منو اذیت میکنه یا بهم تیکه زیاد میندازه اشنا هستن ایشون واین که خودمم متوجه شدم بهعضی وقتا کلامات محبت امیز بکار میبره و اذیت میکنه و منم خودمو میزنم به نفهمی..البته قبلا یکم باهاش صمیمی شده بودم و برداشت اشتباهشون از اون موقع بود و شروع شد
… و ایشون جای دادشم هست من استرس خیلی زیاد دارم و وقتی تو چنین موقعیتی هستم نمی دونم چیکار کنم..و دستپاچع میشم و اینکارش برام ازار دهنس نمی تونم بیان کنم که تو داری اشتباه فک میکنی بخاطر مساعل فامیلی و خونواده میترسم مشکل بشه و..ولی خیلی بارها گفتم جای داداشمی..اما هنوز ازارم میده و نامزدش بخاطر این موضوع میدونم ازم ناراحته و باهام سرد برخورد میکنه..و جدیدا احساس تنفر بهش دارم بخاطر رفتارش..با اینکه اونم بهم عنوان هایی مثل خواهر و..میده و میگه خواهر کوچولوشم اما نمیدونم چرا اینطور رفتار میکنه؟
چون به هیچ وجه نمیشه بهش بگم از رفتارت خوشم نمیاد یا برداشتت غلطه ..و نمی تونمم موضوع رو با کسی درمیون بزارم…خیلی بده …و میگم ای کاش با این ادم رو در رو نشم و…احساس تنفرم یکم یکم داره برمیگرده و احساس میکنم چقد اقایون کثیف هستن..و…متاسفانه کم کم دارم از شخصی که خیلی دوسش دارم دل میکنم احساس میکنم اونم مثله تمامی جنس مخالفمه و ..لطفا بهم راه حل بدین چیجوری رفتار کنم یا چیکار کنم که این اقا اذیتم نکنه…چیکار کنم؟؟؟؟

باعرض سلام و تشکر
از اینکه درگیر این افکار و احساسات هستید بسیار متأسف هستیم . متأسفانه به دلیل احساسی و غیر منطقی ذهن تان وارد مسأله اختلاف والدین تان شده اید در حالی در اختلاف والدین مسایل و مشکلات و نیازهای بسیار ریز و پیچیده ای نهفته است شما بهتر بود اصلا نزدیک این مسأله نمی شدید و اصلا به آن فکر نمی کردید چون به هر حال پدر شما در هر حال پدر شما محسوب می شود و ممکن روابطش به عنوان یک مرد با همسرش دچار مشکل باشد ولی این موضوع پدر بودن را نقض نمی کند پس بهتر بود به خودتان می گفتید به من ربطی ندارد اختلاف زناشویی و مسایل والدین با همدیگر البته همدلی و همدردی و همراهی با مادر بدون درگیری ذهنی و احساسی در صورت توانایی خوب است. پس شما نباید قضاوتی نسبت به رفتار پدر می داشتید تا احساس منفی نسبت به جنس مخالف پیدا نمی کردید . هر مردی براساس یک سری ارزش ها و انتظارات با جنس مخالف خود زندگی می کند که اگر این انتظارات دچار مشکل شود ممکن است لغزشهایی داشته باشد قطعا خود آن به وضعیت خودشان و نحوه برگشتشان واقف هستند و خواهند بود. قطعا همه مردها که در شرایط لغزش نیستند مشکلی هم با همسرشان ندارند. در مورد فردی که احساس نسبت به ایشان دارید باید به یک منطق و شناخت عاقلانه ای برسید و هدف منطقی و عاقلانه ای ترسیم کنید در صورت نداشتن هدف منطقی و عاقلانه و آینده ای روشن سعی کنید به خاطر ترس از تنهایی و احساس بی پنهای این رابطه بی نتیجه و بی ثمر را ادامه ندهید و با روانشناس برای شناخت خود و استقلال شخصیتی و پر کردن خلاها و بخش خالی شخصیتان از طریق خودتان و بدون نیاز به پناه بردن به یک منبع درونی ، گفت و گوی تخصصی داشته باشید. ترس شما از این فردی که نامزد دارد یک ترسی است درونی که از افکار منفی شما و برداشت های شخصی بدون دلیل و استدلال منطقی نشأت می گیرد سعی کنید با وقار و سنگینی در مواجه با ایشان رفتار کنید و درصورت نزدیک شدن سعی کنید تنفر خود را با کلام بیان کنید.نگران ناراحتی و قضاوت همسر این آقایی که اذیتتان می کند نباشید سعی کنید اعتماد به نفس خود را از طریق خودگویی مثبت و افکار منطقی افزایش دهید. موفق باشید.

با سلام دختری ۱۶ ساله هستم به مدت یک سال است که با پسری از طریق اینترنت اشنا شدم و الان هم خیلی به او وابسته ام تاحالا از نزدیک ندیدمش و درست نمیشناسمش خیلی بهم کمک کرده باعث شده خدا رو بهتر بشناسمو به خدا نزدیک شم راه های درستی رو بهم نشون داده مشخصه پسره عاقلیه ولی خوب همه میگن نمیشه از طریق فضای مجازی به کسی اعتماد کرد اما من الان اون فردو دوستش دارم و میدونم تضمین رسیدنمون صفره اما واقعا میخوامش نمیدونم چیکار کنم احساسشو نمیگه چون بهش حق میدم هم اینکه شناخت درست از هم نداریم هم تضمین رسیدنمون کمه هم اینکه از ایندمون خبر نداریمو اونم سنش اونقدری نیست که بتونه بهم وعده بده چیکار کنم کمکم کنید هم میخوام فراموشش کنم هم اینکه دوسش دارم و میخوام که بیشتر بشناسمش ی راهی نشونم بدین بگید این ارتباط درسته یا نه چیکار کنم :((

با عرض سلام خدمت شما خواهر عزیز، از حضور و طرح سوال شما در شهر سوال متشکریم.
خواهر گرامی، اینترنت و فضای مجازی یک وسیله ارتباطی است و به خودی خود ایرادی ندارد. قطعا نحوه استفاده ما میتواند در این مسئله تعیین کننده باشد. مهمترین اشکالی که در روابط بین دختر و پسر چه در فضای مجازی و چه در فضای بیرونی رخ می دهد این است که پیش از آشنایی کامل و درست، بین دو نفر دلبستگی و وابستگی ایجاد می شود. نکته کلیدی در این مسئله اینجاست که با وجود دلبستگی و وابستگی، دیگر نمیتوان تفکر و درک درست و منطقی از رفتار و افکار و خصوصیات طرف مقابل داشت. اینها همه علاوه بر این است که اصلا به طور کلی در فضای مجازی هیچگاه دید کاملی نسبت به طرف مقابل نداریم و اطلاعات ما تنها و تنها چیزهایی است که خود او میخواهد ما در موردش بدانیم. بنابراین شناخت ما بسیار بسیار کمتر از آن چیزی خواهد بود که باید باشد. و به تبع آن تصمیم گیری بر اساس این چنین شناختی هیچگاه نمیتواند تصمیم گیری درستی باشد. البته ما هیچگاه منکر این نیستیم که افراد همه یکسان نیستند، قطعا افراد مؤمن و متعهد و با خصوصیات اخلاقی بسیار خوب هم در چنین فضاهایی حضور دارند، اما غالبا اینگونه نیست. بنابراین اگر قرار باشد از این طریق با کسی آشنا شویم و این آشنایی منجر به وصلت و زندگی مشترک بشود، بهترین کار این است که روی این شناخت حساب کمی باز کنیم و بیرون از این فضای مجازی به تحقیق و بررسی کامل (آن هم از طرق سنتی و از طریق خانواده) بپردازیم.
همه این حرف ها در صورتی است که هم دو طرف قصد و نیت ازدواج داشته باشند و هم شرایط دیگر تا حدودی مهیا باشد. اما اگر یکی از این شرایط نباشد، مثل این که سن و سال شما یا فرد مورد نظر تان یا هردو، بسیار کم است و یا به هر دلیلی شرایط ازدواج ندارید. یا یک طرف به فکر ازدواج است و طرف دیگر چنین میلی و فکری ندارد…قطعا این مورد از عشقهای بی هدف خواهد بود و فرجامی نخواهد داشت. در این صورت شما باید برخی از مسائل را در مورد ایشان فراموش کنید. لازم نیست به طور کامل ایشان از ذهن شما پاک بشود، چنین چیزی منطقی و شاید ممکن هم نباشد. اما شما میتوانید به صورت کاملا منطقی جنبه های مثبت ایشان مثل اخلاقیات و حرفهای خوب و روشنگر ایشان را در یاد خود داشته باشید ولی به ایشان به چشم یک مورد برای ازدواج و روابط عاشقانه نگاه نکنید. این دقیقا مانند این است که هر روز شما در کوچه و خیابان و همسایه و دانشگاه، دهها یا صدها نفر را می بینید و از کنارشان می گذرید و حتی فکر ازدواج یا امثال این افکار را هم نمیکنید (هرچند شاید از نظر شما خوش اخلاق، خوش قیافه یا دارای خصوصیات بسیار مناسبی باشند).
خواهر گرامی، شما باید بتوانید اراده خود را بقدری تقویت کنید که به راحتی و با تکیه بر منطق و عقلانیت، تصمیم بگیرید. قطعا اکنون در ابتدای مسیر خود هستید و اگر قرار باشد با هر ملاقات و یا هر مکالمه به چنین احساسات و ناتوانی درمقابل احساسات دچار شوید، نخواهید توانست به امور طبیعی و عادی زندگی خود بپردازید.
از خداوند میخواهیم شما را در مسیر درست زندگی یاری کند.

سلام،من دختری ۲۳ ساله هستم که بعد تموم شدن درسم تو کلاس زنبورداری شرکت کردم ،مربیم ۳۰ سالس و من به اون علاقمند شدم . یک بار که بعش پیام داده بودم که برام عسل بیاره گفتش چشم امرا و طاعتا،بعدش بهم گفت خیلی بامزه ای و خوش خنده، در حین کلاس رفتن به هم پیام میدادیم که ی اتفاقی پیش اومد و ایشون کنجکاو شدن راجع به بدن خانوما و از من خواستن که در مورد سینه بهشون توضیح بدم من هرچی توضیح میدادم کنجکاوتر میشد و آخرشم با کلی التماس و عجز و ناله ازم خواست که نشونش بدم منم آماده شدم و فقط در حد باز کردن دکمه ی مانتوم و با پوشش کامل نشونش دادم بعد اون هی گیر داده بود که دست بزنم بهش منم اینبار مخالفت کردم و رو ندادم بهش،ولی کلا تو کلاس خیلی نگام میکنه و باهام شوخی میکنه حتی با اون رفتار جدی منم ازم ناراحت نشده و کلا بیخیال شده،و رفتارش مثل سابق گرم و صمیمیه ،حتی بقیم متوجه رفتار متفاوتش با من شدن،میخواستم بدونم آیا اون دوباره بهم اعتماد داره؟آیا اونم دوسم داره؟ چیکار کنم؟ چطور بهش نزدیک شم؟

باعرض سلام و تشکر
اگر اجازه بدهید از همان اول پاسخ گفت وگوی صریح و رک و دلسوزانه با شما داشته باشیم خدمت شما عرض کنم بسیار متأسفیم که دختر ۲۳ ساله ای که با یک هدف خاص وارد یک آموزش خاص شده و قرار است در آینده با یک ازدواج معقول و منطقی به عنوان مادر آینده منشأ پروش نسل پاک و بدون آلودگی باشد، وارد یک نوع وابستگی شده و به صورت افراطی نیاز به توجه و تحویل گرفتن یک فردی دارد که داری اختلال شخصیت مشخص است و چیزی جز آسیب و وابستگی بی هدف و غیر منطقی در عین حال جذاب و فریبنده ندارد . قطعا و قطعا شما باید نیاز و کمبودی که باعث شده نگران از دست دادن توجه و اعتماد و دیده شدن از طرف ایشان شده است را کشف کنید پس سوال این است که آیا در کلاسی که شما هستید همه نگران اعتماد ، دوست داشتن و نزدیک شدن از موضوعات مهم شان است؟ و سوال دیگر شما چرا نیاز مند اعتماد ، دوست داشتن و نزدیک شدن به یک فردی دارید که هیچ هدف منطقی نداشته و اختلال و انحراف جنسی دارد؟ پس این نشان دهنده خالی بودن شخصیت شما از دوران گذشته است که باید شناسایی شود وگرنه باعث دردسرهایی در زندگی می شود به عبارت دیگر شما تبدیل به یک شخصیت مهر طلب می شوید برای اطلاع بیشتر از این اختلال به این سایت مراجعه فرماییدhttp://www.moshaverfa.com/1393/12/01/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%.‎.‎.‎ موفق باشید.

سلام
این آقاشمارابرای دوستی سالم نمیخواد اگرمیخواست درمورد بدن زن ازشما نمیپرسید .
برای ازدواج هم نمیخواداگرمیخواست حتما” محترمانه ازت درخواست میکرد .

سلام امیدارم حالتون خوب باشه….
من۱۵سالمه حدود یک سال پیش با یه پسر توی فضای مجازی آشنا شدم که
همسنه خودم بودشاید این رابطه مجازی بوده باشه اما من واقعا دوسش داشتم اما بعد از مدتی ما باهم کات کردیم چون به من اعتماد نداشت.بعد از اون من خیلی افسرده شدم ونتونستم اون طوری که میخوام درسمو بخونم ومعدل از۱۹/۱۴افت کرد وشد۱۷/۴۵سال خیلی بدی بود من به مامانم قول دادم جبران کنم تابستون اون سال مامانم برام موبایل خرید ومن برنامه های مختلف لاین ویاهو تانگوو…روی موبایلم نصب کردم وهمش سرگرمه اونا بودم ودرسم به کلی فراموشم شد توی لاین من وابسته شدم به پسری که ۹سال از خودم بزرگتره و اون برای من وقت نمیزار خیلی کم باهام چت میکنه من خیلی دوسش دارم اون واقعا به من کمک میکنه توی برخی از مشکلاتم اون برای من فک نکنم مشکلی ایجاد کنه اما من به غیراز اون چندنفر دیگه ام چت میکنم هرکاری میکنم نمیتونم از این برنامه ها دل بکنم خواهش میکنم کمکم کنید باید چیکارکنم دزسم خیلی مهمه دلم میخواد در آینده پزشک بشم اما این برنامه ها نمیزرن با این وضعیت شاید نتونم برم رشته ی تجربی بهم بگین چیکارکنم روی پرفایلم بنویسم خداحافظ وبرنامه هارو پاک کنم؟؟؟چطوری حواسمو جمع کنم به درس خوندنم؟؟؟آیا میتونم برگردم به حالت اولم که درس میخوندم وموفق بودم؟؟؟تورو خدا کمک کنید

سلام. به شهر سوال خوش آمدید. از اظهار لطف شما متشکریم. کاربرگرامی، همانطور که خودتان نیز برای طرح سوال، موضوع (عشقهای بی هدف) را انتخاب کردید، حتما میدانید که این نوع وابستگی و دلبستگی دقیقا مصداق همان عشقهای بی هدف است. به معنای دقیق تر اگر بخواهیم نگاه کنیم، این ارتباط اصلا عشق نیست و تنها یک وابستگی و گاه به همراه دلبستگی عاطفی به طرف مقابل است… شما در سنین نوجوانی قرار دارید و از ویژگی های این سن، تحولات و گاه بحران های روحی، جسمی، عاطفی، اعتقادی، اجتماعی و غیره است… و البته دوران بسیار حساس و سرنوشت ساز هم از نظر مسائل ذکر شده و هم به لحاظ تعیین مسیر آینده و فعالیت های مورد نظر شما مثل تحصیل و ورزش یا …غیره. (برای اطلاعات بیشتر در مورد ویژگی های این سنین میتوانید به این لینک مراجعه کنید http://www.soalcity.ir/comment/6378#comment-6378) گاهی اوقات به قدری رفتارهای ما در سنین نوجوانی عجیب، ناپخته و هیجانی است که بعدها با نظر افکندن یا یادآوری آن دچار تعجب، خنده، یا شرمساری خواهیم شد.
اما تکلیف شما چیست؟ برای رهایی از این مشکلات، تنها راه حل شما تکیه به اراده قوی خودتان و توکل به خدای بزرگ و مهربان است. به منظور تمرکز بیشتر در تحصیل و ترک عادت مراجعه به شبکه های اجتماعی میتوانید این راهکارها را انجام دهید: شما به ویژه با توجه به علاقه، نیت و تصمیم جدی تان برای رسیدن به مدارج عالی تحصیلی به این نکته توجه کنید و هم اینکه هر روز در مواقع مختلف (هنگام خواب، هنگام بیدار شدن، جلوی آینه، سوار تاکسی یا اتوبوس، …)با خود تکرار کنید که راه موفقیت شما اول تکیه به خدای مهربان و دوم بریدن از مسائلی است که مزاحم تحصیل شما هستند. البته بهترین کار تعطیل کردن برنامه های مربوط به فضای مجازی و چت است اما این کار به صورت ناگهانی و به تنهایی و درحالی که همچنان از درون خودتان علاقه شدیدی به آن دارید، بسیار دشوار خواهد بود و شاید نتیجه بخش نباشد. در عوض ما به شما توصیه می کنیم خودتان یک برنامه ریزی یکی دو صفحه ای برای یک ماه آینده خودتان بنویسید و جدول بندی کنید و متعهد باشید آن را اجرا کنید. در این برنامه چند نکته را در نظر بگیرید. یکی این که تماس با افراد (غیر اقوام) در شبکه های مجازی را قطع کنید. اما میتوانید همچنان مراجعه به گروهها و کانال ها را ادامه دهید. نکته دیگری که باید در این برنامه ریزی توجه داشته باشید این است که زمان سپری کردن وقتتان در این برنامه ها را به تدریج کم کنید. مثلا اگر روزی دو ساعت است هر روز پنج دقیقه کمتر کنید و سعی کنید طبق ساعت آن را انجام دهید… در کنار این کارها، لیستی از بدی ها (مضرات) استفاده از این شبکه ها (مثل دور شدن از خانواده- پرت شدن حواسم در درس خواندن- پر شدن وقتم بجای درس خواندن – و …هرچه خودتان به نظرتان می رسد) و لیستی از خوبی ها و منافع تعطیل کردن آن تهیه کنید. همواره این لیست همراهتان یا جلوی چشمانتان باشد تا هر روز آن را ببینید و مرور کنید.
از توجه و تکیه بر خدای مهربان غافل نشوید. جدای از انجام عبادات روزانه (مثل نماز واجب) گاهی اوقات فقط و فقط برای دعا کردن و درخواست کمک از خدا وضو بگیرید و دو رکعت نماز (مثل نماز صبح) بخوانید. اگر تجربه اش را ندارید حتما یکی دو بار امتحان کنید. با این کار به آرامش و قدرت بیشتری خواهید رسید.
آرزوی ما موفقیت و آرامش شماست.

سلام من یه دختر۲۲ساله هستم.اصلااهل دوستی باپسرنبودم هروقت بهم پیشنهادی میشدباقاطعیت ردمیکردم چون میدونستم گناه هست وازطرف دیگه یه جورخیانت به همسرآیندم میدونستم.تااینکه نه ماه پیش ازیک طرف تنهایی اذیتم میکردازطرف دیگه هم به خاطرکمبودمحبت بایه پسرتودنیای مجازی اشناشدم.قبل ازاین اتفاق حتی تودنیای مجازی هم باپسراراحت صحبت نمیکردم ورسمی صحبت میکردم.بعدازاینکه اشناشدیم فهمیدم هزارکیلومترازهم فاصله داریم ومن چندماه ازاون بزرگترهستم اون گفت واسش مهم نیست.مافقط عکس همدیگه رودیده بودیم وچت میکردیم یاتلفنی صحبت میکردیم .کم کم بهش علاقه مندشدم وبهش وابسته شدم.ماازروزاول میدونستیم بهم نمیرسیم وبایدجدابشیم ولی علاقه ای که بینمون ب وجوداومده بودمانع ازجداشدنمون میشد.تاقبل ازاشناشدن بااون خواستگارداشتم ولی ب خاطرخواهربزرگترم نمیتونستم ازدواج کنم اماالان یه مدتی هست که تصمیم گرفتم ازدواج کنم تاچندروزپیش هروقت خواستگارمیومذبرام سعی میکردم عاقلانه تصمیم بگیرم ولی خب چون دلم پیش کس دیگه ای بودجواب ردمیدادم تااینکه جدیدایه خواستگاردارم که همه جوره شرایطش عالی هست وقتی باهاش اشناشدم حس خوبی نسبت بهش پیداکردم تقریباجوابم مثبت هست ولی مشکلی که دارم این هست که ب خاطردوست پسرم دچارعذاب وجدان شدم یک هفته بودکه باهاش صحبت نکرده بودم براهمین بهترتونستم درموردخواستگارم فکرکنم اماوقتی بعدیک هفته باهاش صحبت کردم دوباره عذاب وجدانم شروع شدهمش باخودم میگم اگ ازدواج کنم چه جوری بهش بگم اخه همیشه میگفت طاقت دوری من ونداره دوری من عذابش میده و…میترسم بلایی سرش بیادنمیخوام دلش وبشکنم براهمین توانتخابم دچارتردیدشدم ازیک طرف هم میدونم که بلاخره بایدازدواج کنم درواقع درسته هنوزم دوسش دارم ولی به اندازه اون اوایل نیست اگ اون بگه جدابشیم سختم هست ولی بهترمیتونم تحمل کنم امانمیتونم بهش بگم بایدجدابشیم.واقعانمیدونم چیکارکنم سردرگم شدم بین عقلم واحساسم موندم .خواهش میکنم کمکم کنیدنمیخوام ایندم وخراب کنم.

کاربر گرامی، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. شما بسیار جالب، روند شکل گیری این موقعیت را بیان کردید. تقریبا علت پدید آمدن مشکل را نیز بیان کردید و پاسخ خودتان نیز از کلام خودتان قابل برداشت است. قبول بفرمایید که در ابتدای ارتباط اشتباه قدم گذاشتید و با ادامه دادن این اشتباه وضعیت نه تنها بهتر نمی شد که وخیم تر نیز میشد. این توصیه ای است که بارها و بارها به دوستان نوجوان و جوانمان گفته ایم که از ارتباطات پیش از ازدواج بپرهیزید،حال چه این ارتباط به نیت ازدواج باشد چه نباشد، چه به ازدواج بیانجامد چه نیانجامد. این نوع ارتباط جدای از بار گناه و احکام شرعی مربوط به خود، عوارض و عواقبی دارد که ریشه همه آنها در همین دلبستگی و وابستگی های عاطفی دختر و پسر (به خصوص از طرف دختران) است. در بهترین حالت که دختر خانم با همان فرد مورد ارتباط، ازدواج کند نیز این ارتباطات مشکل زا خواهد بود و دوران بحرانی و سختی را به لحاظ روحی و روانی بر ایشان تحمیل می کند، چه برسد که این ارتباط به ازدواج نیانجامد یا اصلا ازدواجی نباشد… بگذریم. یکی از نقاط شانس شما دوری مسافت بوده است که جای شکر دارد.
اما در مورد شما بهتر است بدانید که شما در دوره ای کار اشتباهی یا ارتباط اشتباهی با کسی داشتید (البته از هر دوطرف اشتباه بوده) که باید قطع می شد و به هر دلیلی خوشبختانه این موقعیت برای قطع ارتباط پیش آمده است. شما هیچ مسئولیت شرعی، عرفی و قانونی در مقابل ایشان ندارید. نه تنها در این مورد نباید احساس گناه کنید بلکه باید هم خدا را شکر کنید و هم از شرایط گذشته توبه کنید و البته این فرصت عالی که خدای مهربان در مقابل شما قرار داده است را غنیمت بشمارید. شما نباید آینده و آرامش و زندگی خود را قربانی یک احساس مسولیت کاذب نسبت به دیگری و رابطه نادرست با او کنید. اکنون وظیفه شما قطع ارتباط است. البته طبعا این کار کارساده و راحتی نیست و علاقه ای که اجمالا ایجاد شده یا وابستگی عاطفی بین شما این جدایی را دشوار میکند اما شما به خاطر حفظ خودتان و البته قدم گذاشتن به زندگی درست آینده باید این سختی را تحمل کنید. در اولین گام نیز میتوانید شماره خود را تغییر دهید و نه خودتان ارتباط برقرار کنید و نه راهی باشد که ایشان بتواند با شما تماس بگیرد.
این را بدانید که اولا هیچ گونه مسئولیت نسبت به ایشان ندارید و در ثانی، ایشان خیلی خیلی راحت تر از شما با این مسئله کنار خواهد آمد.
در پایان ما آرزومندیم که شما در سایه الطاف خدای مهربان، به آرامش واقعی برسید. موفق باشید.

سلام دوستان خواهش میکنم این متن رو بخونید…من دختری ۱۸ ساله ام من از ۱۴ سالگی رفتم تو فاز این دوستی موستیا اخ که چقد تو دوستیام ساده بودم من هر جور دوستی رو تجربه کردم از مجازی واقعی و خیالی /اول با پسری اشنا شدم بعد ۷ ماه فهمیدم همش دروغ گفته حتی اسمشو …ولی واسم مهم نبود چون خودمم زیاد اینجور جاها دروغ میگفتم من اولین عشقم بود ک ما حتی عکس همم ندیده بودیم میگفت ک خیلی دوست دارم چون صادقی …ولی یادمون نره صادق بودن با سادگی فرق داره من ساده بودم بگذریم من واقعا وابستش شده بودم نمیدونم اصلا چرا رفتم سمت این مساعل /بعد ی پسری با من دوست شد و اولی رو ول کردم بهش گفتم کمن با یکی دیگه رفیقم و تموم کردیم من اولین عشق حضوری رو با دومی تجربه کردم اما خیلی یهویی شد من عاشق این یکی نبود و دلم اونجا بود جدیده هم گفت باید اونو ول کنی من ادمی نبودم ک همزمان با دو نفر باشم ….با این یکی اصلا خوش رفتار نبودم بی محلی میکردم ضایعش میکردم محبتش هم پس زدم ولش کردم اومدم با قبلی قبلی گفت منو نمیخاد چون خیانت کارم بعد ی ماه دباره اومد سراغم با هم دوست شدیم ما قصدمون ازدواج بود ولی اون جدیده فقط موقتی ما حدوده دوسال بودیم با اون جدیده ی ماه بیشتر نبودم ………..بعد ی مدت اون قبلی حرفای سکسی بهم زد منم ک متنفر بودم بعد دیدم شخصیتش بمن نمیخوره ولش کردم ….بعد از ی سال ….تو راه مدرسه عشق جدیدرو دیدم اونم چند بار ک اونجا عاشقش شدم از ته دل …بعد ۶ ماه رفتم سراغش اما اون ادم قبلی نبود خیلی مغرور بود برعکس اون موقع ها ک خاکی بود و ساده و مهربون و راحت پسم زد و تحقیرم کرد و من اصلا انتظار این عکس العمل رو نداشتم و از درون شکستم هر حرفی زد بمن من ب رو خودم نیوردم و فقط شکستم از اون موقع روزگارم سیاهه دیگه عاشق نشدم …گفت :من کسیرو دارم دوسشم دارم …تو کی هستی دیگه …زر نزنو این حرفا …اما هنوزم دوسش دارم و از عشقم کم نشده …از خدا خواستم نذز کردم نیومد ۲ سال انتظار کشیدم برا اومدنش فایده نداشت اون ب کنار حرفای تحقیر امیز دیگران ب کنار…من ک گفته بودم خودمو عوض کردم همونی میشم ک تو میخای ولی انگار با تیکه سنگ داشتم میحرفیدم …از همینجا بش میگم د لامصب منکه دوست داشتم عاشقت شدم واقعا خودمو ب خاطر تو عوض کردم من ی دفتر داشتم ک تمومه روزای انتظارمو توش نوشته بودم و از عشقم نسبت ب اون حرف زده بودم اتیشش زدم زندگیمو عوض کردم دیگه ام عاشق نشدم و نمیشم ب موقش …از خدا نخاستم اون بدبخت شه ولی خاستم من خیلی خوشبخت بشم با بدبختیه اون من ب جایی نمیرسم عشق من از ته دل و پاک بود من دوسال تموم براش اشک ریختم حیفه اشکام حیییییفه اشکام حیف …من هیچ مشکلی نداشتم فقط مشکل اخلاقه بود ک حل شد …ولی فهمیدم خدا عاشقمه ک منو از یک عشق پوچ رها کرد ما ممکنه بعضی وقتا دیر ب این نتیجه برسیم نزاریم دیر شه بقول یکی میگفت کسیرو دوس داشته باش ولی عاشقش نباش اینا واسه ادم نون و اب نمیشه …من اگرم بخام ازدواج کنم با کسی ازدواج میکنم ک ادم باشه هر کی ک خوب باشه ادم عاشقش میشه این بهتره تا اینکه از اول عاشق باشی بعد ازدواج کنی بفهمی طرف اصلا ادم نیس اونجا ضربه سختی میخوری نزاریم کار ب اونجا بکشه دخترای گل شماها اینقد ساده نباشید و گدای محبت نباشید پسره اگه میگه دوست داره دروغه ب مولا دروغه پسرا شماها هم نوکر شهوتتون نشید ببخشید حرفم ب اون نامرداست اونایی ک احساسات دخترارو نادیده میگیرن پی شهوتن اونا حیونن …اینو میدونم عشقای قبل ازدواج فقط باخته اینوهممون خوب میدونیم …ولی دخترام نامردی میکنن جامعمون واقعا داغون شده ک ی زن شوهردار میره با ی پسر مجرد اخه دردت چیه دلیل نمیشه شوهرت ی تو بت میگه توام سر لجبازی بری زندگیتو خراب کنی این مساعل رو ک میشنوم تشنج میزنم من خودم کسی واقعا من رو دوس داشته باشه و بم ثابت شه جونمم میدم ب هر کی اندازه خودش ارزش بدید این حرفا شعار نیس من خودم بش رسیدم یا ب چشم خودم دیدم یادمون نره ی خدایی اون بالاس حواسمون ب کارامون باشه من توبه کردم چون خدا برام موند خدایا نوکرتمممممم…عشق رو ما فقط تو ی چشمک زدن توی لبخند تو ی دوست دارم کشککی میبینیم کیرو داریم گول میزنیم اینا ی مانع برا خوشبختین …ما ادما ۸۰ درصد مشکلات رو خودمون برا خودمون درست میکنیم اگه دلت گرفت برو با خدات بحرف ن با رفیقت ن با ب اصطلاح عششششقت ن با برادر ن خواهر فقط خدا …اینا نصیحت نبود من کوچیکتر از اونیم ک بخام شماهارو نصیحت کنم ولی اینا یاداوری بود چون ما همه ی اینا رو خوب میدونیم…ممنون میشم ب حرفام ده دیقه فکر کنید و تمام عمر عمل کنید …ممنون

سلام من دختری هستم ٢٠ ساله،حدود ٤ ساله عاشق پسرى هستم،يكسال ازم بزرگ تره
مشكل رابطمون اينجاست كه ٣ سال پيش تصميم گرفتيم محدوديت هايى در رابطمون بزاريم يعنى فقط دوست معمولى باشيم
من چون خيلى دوسش داشتم قبول كردم
ولى الان خيلى مشكل دارم روز به روز وابسته تر شدم و زندگيم برام خيلى جدى شده
اونم به من وابسته هستش ولى عاشقم نيست فقط به عنوان دوست بهم ارزش ميده
و من بخاطر خوش بختيش سكوت ميكنم و عذاب ميكشم
ولى نميتونم ولش كنم و برم سراغ زندگى خودم
واقعا نميدونم بايد چيكار كنم
تورو خدا كمكم كنيد

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

دو نکته مهم:

وقتی عاشق کسی هستیم احساس می‌کنیم که آن فرد تنها کسی است که می‌تواند ما را شاد و خوشبخت کند. چیزی که نمی‌توانیم درک کنیم این است که هیچوقت نمی‌توانیم با کسی که دوستمان ندارد خوشبخت شویم. پس بااینکه ممکن است احساس کنید می‌توانید برای همه عمر به آن فرد متعهد باشید، اما فرد مقابل این احساس را به شما ندارد. پس به جای سعی و تلاش برای برقراری ارتباط با آن فرد سعی کنید این واقعیت را بپذیرید که این عشق دوطرفه نیست و آن را فراموش کنید. دیگر وقت و فکر و انرژی بیشتری را صرف آن فرد نکنید. پذیرش این واقعیات باعث می‌شود بتوانید تمرکزتان را تغییر داده و اولین قدم برای فراموش کردن آن فرد را بردارید.

اگر کسی دوستتان ندارد ولی باز هم با شما مانده است مطمئناً خیلی از خودش مایه نمی‌گذارد. به ‌جای آویزان شدن برای با او بودن، دست از عذاب دادن خودتان بردارید، دست از او کشیده و به زندگی خودتان برسید. به خودتان توجه کنید و به چیزهای غیرلازم نپردازید. با گذشت زمان یاد می‌گیرید که فراموش کنید و دوباره عاشق شوید.

موفق باشید.

سلام….
من یه دختر ۲۸ ساله هستم که ۲ سال پیش با پسری ۳۰ ساله آشنا شدم….. ایشون خیلی بهم ابزار علاقه میکردن… پسر ساده و پاک و خیلی خوبی بودن…. بعد یه مدت ازم درخواست ازدواج کردن……اما چون بیکار بودن گفتن که اول برم سرکار و بعد میام خاستگاری…… ایشون کارمند بیمه شدن اما محل کارشون شهر دیگه ای بود…….. اویل با هم خیلی خوب بودیم ….. اما بعد کم کم نسبت بهم بی توجه شدن….. و شکاک… من ادم حساسی بودم… خیلی دوسش داشتم…… درسته بهم بی احترامی نمیکردن اما خیلی کم محلی میکردن و هر دفه گفتم بیا خاستگاری بهونه میاوردن تا اینکه من آزمون استخدامی دادم و بهونه جدیدشون شد اینکه به من انتقالی نمیدن…… کم محلیای ایشون و صد البته بی اخلاقی خودم و سست بودنم باعث شد که من بهشون خیانت کنم و با کسای دیگه حرف بزنم……. ایشون متوجه این موضوع شدن……. اما خیلی محترمانه من بخشیدن ولی گفتن که نمیتونن فراموش کنن و تنهام گذاشتن…….. میدونم که کار من خیلی اشتباه بوده و مشکلم الان اینه که نمیتونم خودم ببخشم و فقط خودم مقصر میدونم و سرزنش میکنم……. کارم هر شب شده گریه والتماس بخدا که من ببخشه و کمکم کنه که فراموشش کنم…… اما نمیتونم خودم ببخشم……… حس میکنم زندگی و خوشبختیم با دستای خودم تباه کردم…… خیلی پشیمونم….. حس میکنم که هیچ کس اندازه ایشون من دوست نخواهد داشت دیگه….. ولی گاهی هم میگم که اگه دوسم داشت اینقدر طولش نمیداد…… واقعا بریدم…….. حس میکنم همه درها به روم بسته شده………. هر چند موقعیت خوبی دارم هم به لحاظ ظاهری و هم شغلی و تحصیلات و دوروبرم آدمای زیادی هستن ولی نمیتونم فراموشش کنم……. خواهش میکنم کمکم کنید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

نباید انتظار داشت که بتوان همه چیز را فراموش کرد. بسیار پیش می آید که نمی توانیم خیلی از چیزها را فراموش کنیم به خصوص اگر خاطرات خوبی با آن فرد داشته باشید. به هر صورت، بخشی از آن خاطرات همیشه همراه ما خواهد بود. برای رها شدن از گذشته باید یاد بگیرید که ذهن را مدیریت کنید و هر لحظه نسبت به خودتان آگاه باشیدو نگذارید ذهن هرگاه که خواست به گذشته سفر کند. اگر دقت کرده باشید بیشتر اوقات ذهن یا در گذشته سیر می کند یا در آینده و کمتر پیش می آید که ذهن به زمان حال فکر کند.

بسیار برایتان پیش آمده که وقتی تنها هستید به مرور خاطرات بپرادزید، یکی از کارهایی که می توانید در این مواقع انجام دهید، دادن دستور ایست دهید؛ این روش بسیار ساده و کارساز است، یعنی لازم است خیلی محکم و مقتدر به ذهن تان ایست بدهید تا نتواند به هر کجا خواست برود. در حقیقت اگر آگاه نباشید و نبینید که ذهن تان در حال سفر به گذشته است نمی توانید جلوی آن را بگیرید اما اگر حواستان باشد به محض اینکه ذهن بخواهد به گذشته سفر کند به آن یک ایست محکم می دهید و از پیشروی آن جلوگیری می کنید.

هر چه بوده تمام شده است، بهتر است به آینده فکر کنید و در انتخاب بعدی خود نهایت دقت را داشته باشید.

موفق باشد.

سلام.من دختري ٢٨ساله هستم قبلا با بسري دوست بودم همكارم بود خيلي دوسم داشت ولي به خاطر كارمند بودنم نيومد خواستكاريم منم بعدش با يه نفر ديكه نامزد شدم متاسفانه حين اينكه عقد بودم دوست بسر قبليم ول كنم نشد همش باهم حرف ميزديم منم دوسش داشتم از اون طرف با نامزدم به مشكل برخورديم از هم جدا شديم الان باز با دوست بسرم رابطه دارم بهش كفتم مياي خواستكاريم ولي قبول نكرد الان يه هفتس قط رابطه كردم دارم دق ميكنم فقط.لطفا راهنماييم كنين طاقت دوريشم ندارم اصلا شب و روزم كريه شده

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

عشق حالت هیجانی نیرومندی است و اگر کامیاب نشود و معشوق به دست نیاید یکی از غم انگیزترین حادثه ها و اندوهگین ترین تجربه های زندگی به وقوع می پیوندد. حتی شاید سایه این ناکامی بعد از ازدواج شما با فردی دیگر، همچنان روی سرتان بماند و دلتان را هوایی گذشته ای کند که دیگر از دست رفته است.

قبل از هر چیز باید می دانستید که ازدواج با فردی دیگر، پاسخ خوبی به شکست عاطفی ای که قبلا داشته اید نیست. شما نباید برای فراموش کردن یک شکست عشقی یا بهم خوردن نامزدی قبلی تان، فوری به یک رابطه جدید و ازدواج با فردی جایگزین روی بیاورید. جایگزین پیدا کردن برای تسکین یک احساس، نه تنها دل شما را آرم و قرار نمی دهد، بلکه در کلاف سردرگمی گیر می افتید و زمانی چشم باز می کنید که می بینید نه از زندگی امروزیتان راضی هستید و نه توانسته اید ردپای عشق قبلی را از قلبتان پاک کنید.(حال که کار از کار گذشته، بهتر است بیشتر به آینده فکر کنید تا ئوباره این اشتبااه تکرار نشود.)

عشق واقعی زمانی است که دو طرف بتوانند از نظر احساسی و ذهنی همه احساساتشان را با هم شریک باشند. این یک عشق سالم، متوازن و درست است. پس اگر به کسی ابراز عشق کرده‌اید و به نظر می‌رسد که او این احساس را به شما ندارد، دیگر عشق با ارزشتان را صرف او نکنید. با اینکه کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، اما یادتان باشد که این پایان دنیا نیست. با گذشت زمان با کسی آشنا می‌شوید که می‌تواند شاد و خوشبختتان کند و به همان اندازه دوستتان خواهد داشت.

موفق باشید.

باعرض پوزش من سوال زیر را شنبه ۲۸ فروردین از خدمتتان پرسیده ام لیکن تاکنون جوابی دریافت نکرده ام باسلام و احترام. اینجانب ۲۹ ساله ساکن تهران. خواستگاری دارم که از لحاظ مذهبی، اخلاقی و تا حدودی خانوادگی به هم شبیه هستیم. مشکل من به نگاه کردن ایشان به خانم ها برمیگردد که میبینم هم به چهره خانم ها وهم موقعی که دور میشوند از پشت به انها نگاه میکند. طی دفعاتی که بیرون رفتیم بار اول خانمی چلوتر از ما میرفتند و شلوار تنگ چرم پوشیده بودند ایشان گفتند خوبه با دست محکم بزنی پشتشان تا اینجوری نپوشند و در جواب اعتراض من برای نگاهشان و حرف بدشان فتند شوخی میکنند و قصد مسخره کردن ان خانم را داشتند. یا در مورد دیگری خانمی موهایش را بافته و بیرون گذاشته بود گفتند خوب است ادم برود و موهایش را بکشد و وقتی من اعتراض کردم که چرا به خانمها نگاه میکنی گفتند برای مسخره کردن است و دلیلی ندارند و وقتی ناراحت شدم بشوخی گفتند که (باعرض پوزش خیلی زیاد) منکه رابطه جنسی برقرار نکردم باهاش (البته به بی ادبی این عبارت را بیان کردند). که این حرفشان باعث ناراحتی شدید من و سکوتم شد ولی برای اینکه قهر حاکم نشود پس از گذشت ۲۰ دقیقه به ایشان که سعی در دلجویی داشتند گفتم حرفشان خیلی زشت بوده و ایشان هم عذر خواستند و گفتند بابا یه نگاه که حلال است. البته طرز صحبت ایشان لحن شوخی دارد. یا یکبار دیگر سوار ماشین بودیم و داشتیم به خانه اشان (خانواده اشان به مسافرت رفته بودند در ان زمان) میرفتیم که در راه کنار خیابان خانم بی حجابی ایستاده بودند ایشان گفتند اینم سوار کنیم سه تایی بریم. مانده ام اینها می تواند مشکل زا باشد و یا خیر. با این اوصاف سوال من این است که ایا همه مردها عادت به نگاه کردن به خانم ها را دارند؟ ایا رفتار ایشان درست است؟ ایا این رفتارها خطر افرین نیست؟ ایا من باید اینکه از سایر لحاظ ها با ایشان سنخیت دارم را حساب کرده و اینمورد را نادیده بگیرم؟ این موضوع خیلی روی من اثر گذاشته. من کلا از مردها خیلی خوشم نمی اید بدلیل همین نگاه بد و خیانت و بی وفایی مردها و … که در جامعه میبینم و ضمن اینکه بسیار از نظر روحی حساس و شکننده ام و این طرز نگاه ایشان واقعا مرا ازار میدهد. گاهی فکرمیکنم اینکه دچار تردید شده ام در اینکه ایا رفتار ایشان صحیح است یا خیر بدلیل واسته شدنم به ایشان باشد . ممنون از راهنمایی اتان پیشاپیش

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

واقعیت اثبات شده و گریزناپذیر این است كه مردان در برابر جنس مخالف، ذاتا جست‌وجوگرند و چشم مهم‌ترین ابزار جست‌وجوست.

سنگ‌های‌تان را وا بكنید
اگر می‌خواهید زندگی مشترك موفقی داشته باشید، قبل از ازدواج نظرات خود را در مورد محدوده روابط زن و مرد (از جمله نگاه، صحبت كردن و…) با همسر آینده‌تان در میان بگذارید تا به نگاه مشتركی دست یابید. درصورتی كه شما محدوده‌هایی كه مورد نظرتان هست را توضیح داده‌اید و با خواستگار‌تان در مورد پایبند بودن به این مرزها توافق كرده‌اید، قضاوت در آینده برایتان راحت‌تر خواهد شد، زیرا شما با توجه به این قرارداد‌ها می‌توانید رفتار همسرتان را بررسی كرده و در موردش قضاوت كنید. شما می‌توانید بگویید كه آیا فلان رفتار همسرتان در چارچوبی كه قبلا در موردش توافق كرده بودید جا می‌گیرد یا طبق این چارچوب، رفتار انجام شده نادرست و سزاوار مجازات است.

این نگاه، همان نگاه است؟
اگر می‌خواهید همسرتان را به‌دلیل نگاهش متهم كنید، باید بتوانید رفتاری را متفاوت از رفتار‌های همیشگی‌اش ببینید و بعد مهر چشم‌ناپاكی را رویش بچسبانید. بعضی از افراد همین كه همسرشان چشم در چشم فرد نامحرمی بیندازد یا با او گفت‌وگو كند، او را متهم می‌كنند ولی آیا واقعا اینگونه است؟ آیا در پشت این نگاه سوء لذت وجود دارد؟ یا این فقط یك تصور است و هیچ راهی برای اثبات اینكه این نگاه ناشایست است وجود ندارد؟ اگر شما با هر رفتار همسرتان برانگیخته می‌شوید، بهتر است قبل از قضاوت در مورد او، خودتان را زیر ذره‌بین قرار دهید. اگر نتوانید ذهن‌تان را مدیریت كند، با گذشت زمان دامنه این سوء‌ظن‌ها بیشتر می‌شود و هر حركتی از طرف مقابل زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد.

فكر‌تان را الك كنید
بعضی از افراد چون خودشان به‌صورت خودآگاه یا ناخودآگاه به این رفتار تمایل دارند، آن را به دیگران نسبت می‌دهند. درواقع آنها گاهی با یادآوری گذشته‌ای كه داشته‌اند و گاهی به‌دلیل تصوراتی كه هنوز در زندگی‌شان جریان دارد، همسرشان را متهم به رفتاری می‌كنند كه یا انجامش نداده یا مقصود نادرستی از انجام دادنش نداشته است. سعی كنید حساب گذشته را از امروز‌تان جدا كنید و نه برای آنچه پشت سر گذاشته‌اید كسی را متهم كنید و نه به‌‌دلیل گذشته او، روی رفتار‌های امروزش حساسیت به خرج دهید.

منتظر آینده باشید
یك رفتار زمانی قابل بررسی و مجازات است كه تكرار شود. اگر تنها یك‌بار احساس كردید كه همسرتان با نگاهی كه از نظر شما ناپسند است به فرد دیگری چشم دوخته، در موردش قضاوت نكنید. اما ممكن است این توصیه شما را به دام دیگری بیندازد، پس مراقب باشید! افرادی كه برای نخستین بار با چنین رفتاری از سوی همسرشان روبه‌رو می‌شوند، ابتدا دچار تردید می‌شوند و برای اینكه تردید‌شان به یقین تبدیل شود، هر نگاه و رفتار همسرشان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهند و نسبت به او حساس می‌شوند. باید بدانید این حساسیت‌ها به رفع مشكل كمك نخواهد كرد بلكه باعث اضطراب بیشتر و گاهی بیماری وسواس و بدبینی می‌شود. این رفتار‌ها نه‌تنها به‌خود شما آسیب می‌زند بلكه طرف مقابل‌تان را هم دچار تنش می‌كند و ممكن است كه در آینده این تنش به تكرار رفتار ناشایست تبدیل شود.

ببینید این فکر از علاقه ی زیاد نشات نگرفته؟
گاهی علاقه و عشق شدید یک دختر و پسر به همدیگر، عاملی می شود برای سوءظن. مثلاً چون زن همسرش را خیلی دوست دارد و او را تنها متعلق به خود می داند، از این كه با دیگری صحبت كند، عذاب می كشد و یا مانع فعالیت های اجتماعی او می شود. در واقع، به نوعی سركوب كردن حس اعتماد و استقلال در شخصیت مرد صورت می گیرد. اینجاست كه اگر مرد در نوع سلیقه، رفتار و گفتار در خانه و در اجتماع، مطابق خواسته همسرش عمل نكند، بدگمانی و سوءظن میان آن دو را در پی خواهد داشت.

آسمان و ریسمان نبافید
اگر واقعا یقین پیدا كردید كه خواستگارتان به شكلی متفاوت به زنان دیگر نگاه می‌كند، زیاده روی نكنید و این رفتار او را به دیگر جنبه‌های زندگی‌تان تعمیم ندهید، مثلا هرگز نگویید او به زنان دیگر نگاه می‌كند، پس مرا دوست ندارد یا اینكه او به دیگران نگاه می‌كند، پس حتما رفتار‌های نادرست دیگری را هم انجام می‌دهد كه من از آنها بی‌خبرم.

قانون‌های تازه وضع كنید
اگر می‌خواهید خواستگارتان با شما همراه شود و بیشتر برای دوام زندگی مشترك‌تان تلاش كند، انتظارات‌تان را در محدوده شرع و عرف با او در میان بگذارید و اگر بعد از آن رفتارش را انكار كرد، ابتدا این انكار را بپذیرید. حالا شما هم با او هم‌كلام شده‌اید، وقت آن است كه مجددا با كمك او چارچوب جدیدی را برای حدود روابطتان تعیین كنید و در مورد‌شان با او به توافق برسید. از او بخواهید در آینده به این تفاهمنامه پایبند باشد تا اگر این اصول مشترك را بار دیگر نادیده گرفت، بتوانید برخورد جدی‌تری را درنظر بگیرید.

موفق باشید.

باسلام و وقت بخیر. مشکلی که من دارم. در مورد بازی ای که شده روال زندگیم هست. من وقتی با کسی به مشکلی میخورم یا ناراحت میشم حس میکنم طرفم ممکنه منو نخواد و سعی میکنم خودم زودتر بهم بزنم رابطه امو تا ببینم اگر اصرار کرد و به اصطلاح نازم را خرید بسمتش برگردم. میدانم این موضوع باعث خستگی طرفم میشود. بارها شده سر مسئله ای به نامزدم گفته ام تمام و دیگر ادامه ندهیم وخداحافظ و حتی در بسیاری موارد ناشی از عجول بودنم در قضاوت بوده. حتی من با رئیسم هم همین طور رفتار را دارم اتفاق افتاده بود که سر مسئله ای رییسم بمن نصیحت میکردند و از رفتارم گله مند بودند و من به ایشان گفتم میخواهید من نباشم و بروم و انتظار داشتم اگر مرا میخواهند اصرار کنند . فکرمیکنم این مورد بازی من شده و بعدها در زندگی ام مشکل ساز. نمیدانم چه ترسی در کودکی ام داشته ام که باعث شده به این حالت دچار شوم. لطفا مرا راهنمایی کنید. ممنونم

با سلام خدمت شما کاربر عزیز. به شهر سوال خوش آمدید.
خواهر گرامی، پررنگ ترین نکته ای که در کلام شما دیده می شود، تصمیم گیری عجولانه و بدون فکر است. البته اگر کم حوصلگی در سایر امور نیز وجود داشته باشد شاید بد نباشد با مراجعه به یک متخصص تغذیه نسبت به تغییر رفتار تغذیه ای خود نیز اقدام کنید. اما در خصوص تصمیمات عجولانه به نکات زیر توجه کنید:
۱- كاملا مطمئن باشید كه می‏توانید روحیه و رفتار خود را تغییر دهید ولی برای رسیدن به نتیجه عجول نباشید، بلكه با خود فكر كنید باید حداقل یكسال بر روی رفتارهای خود كار كنید و اگر چنین نمودید حتما پس از آن دگرگونی رفتاری خواهید شد.
۲- از حساسیت بیش از حد در هر زمینه بپرهیزید.
۳- همواره در هر مساله‏ ای ابتدا از دیگران انتظار بدترین برخورد را داشته باشید و خود را برای تحمل آن آماده كنید (لازمه این کار اندیشیدن در موقع رفتارهاست). این مساله باعث می‏شود برخوردهایی بهتر از مورد انتظار در شما ایجاد خوشنودی نماید. در حالی كه اگر همیشه انتظار برخورد خوب داشته باشید چه بسا نتیجه عكس خواهید گرفت.
۴- با خود قرار بگذارید كه هیچ گاه برخورد تند نداشته باشید (حتی در جایی که همه چنین برخوردی دارند) و اگر ناگهان از شما برخورد تندی سر زد خود را جریمه كنید؛ مثلا تصمیم بگیرید – یا در صورت امكان نذر كنید – كه مثلا اگر بر سر كسی فریاد زدید فلان عمل عبادی را انجام دهید، فلان مبلغ صدقه بدهید، یا شب نماز شب بخوانید، و یا یك روز روزه بگیرید و … كارآیی این روش، بسیار بالا است و بسیاری از علمای بزرگ بدینسان تمرین عملی و خودسازی نموده ‏اند.
۵- از تفریحات سالم و تقویت كننده اراده؛ مانند كوهنوردی، شنا، دو و پیاده‏روی و گردش در طبیعت و… نیز استفاده كنید.
۶- در تصمیم‏ گیری‏ها، حتی تصمیمات ساده و روزمره، زود پاسخ ندهید و حتی ‏الامكان با افراد عاقل و پخته مشورت نمایید و از اقدامات عجولانه و مطالعه نشده بپرهیزید.
۷- بیشتر با افراد خوش خلق و غیر عصبی معاشرت كنید.
۸- از شرایط و موقعیت‏هایی كه زمینه تندخویی در آن فراوان است اجتناب كنید و در موقعیت‏هایی حضور یابید كه رفتار پرخاشگرانه در آن جا دیده نمی‏شود و از موقعیت‏های كه شما را به تندی نمودن دعوت می‏كند دور شوید.مثلا به برخی رفتارها و حالاتی كه از افراد سر زده و شما را به عصبانیت دعوت می‏كند توجه نكنید مثلاً اگر كسی با حرف ناروا شما را بر می‏آشوبد از شنیدن و گوش سپردن به سخنان وی اجتناب كنید و حتی گوش ندهید یا محیط را ترك كنید و دیگر به گفته‏ های او دقت و توجه نكرده و آنها را در ذهن خود مرور نكنید نسبت به دیگر اعمال فیزیكی و رفتارهای پرخاشگرانه و تحریك كننده نیز همین طور واكنش نشان دهید و راه بی‏ توجهی و تغافل را پیش گیرید.
۹- همانطور که اشاره شد، قبل از هر عملی در مورد پیامد آن تفكّر و اندیشه كنید و آنگاه اقدام نمائید و با تمرین این راهكار و بكارگیری آن در مورد تمام رفتارها، اندك اندك كنترل خویش را بر تمام رفتارها توسعه بخشید.
۱۰- سطح شناخت خود را با مطالعه و تفكر از زشتی، ناپسند بودن، غیرقابل جبران بودن اعمال پرخاشگرانه بالا ببرید. مثلاً روایات، آیات و داستان‏هایی را كه در مورد این نوع رفتارها و آثار آن‏ها نوشته شده مطالعه كنید و بعد در مورد آنها فكر كنید. حتی در برخی موارد به آثار رفتار تندی كه خود مرتكب آن شده ‏اید توجه و آن عمل و زشتی آن را در ذهن خود مرور و بزرگ معرفی كنید بگونه ‏ای كه به یك حالت خود هشداری از درون دست یابید و آثار فردی و اجتماعی و پیامدهای حیثیتی آن عمل زشت را لحظه به لحظه در ذهن خود مرور و قبح آن را برای خود بزرگ جلوه دهید تا از درون از آن عمل متنفّر شوید.
۱۲- از خواندن قرآن به مقدار زیاد و در نوبت‏ها متعدد در طول ۲۴ ساعت هرگز غفلت نورزید که قرآن تأثیر عظیم در رسیدن به حالت سكینه و آرامش درونی دارد. همین طور عبادت‏های خود مانند نماز اول وقت را با حضور قلب كامل بجا آورید كه تأثیر بزرگی در رسیدن به اطمینان خاطر دارد و آدمی را از درون به سكوی آرامش می‏سپارد.
۱۳- بعد از استحمام و به هنگام خروج از حمام دو پای خود را تا قوزك با آب سرد بشویید.
۱۴- دیگر رفتارهای عادی و روزمره خود را نیز با تسلط كامل بر رفتار و بدون شتابزدگی انجام دهید و آنها را آرام آرام تعقیب كنید تا نرم‏خویی و پرحوصلگی بر تمام رفتارهای شما حاكمیت پیدا كند.
۱۵- شرح موارد فوق را در جدولی بنویسید و موارد انجام و یا تخلف از آن را یادداشت كنید و همواره سعی كنید موارد تخلف را كاهش داده و بیشتر از پیش خود را به انجام آنها مقید سازید و حتی قبل از بروز آن موقعیت‏ها و به صورت مستمر راهكارهای فوق را سرلوحه اعمال خود قرار دهید و از آن به بعد باید میزان موارد پرخاشگری شما كاهش یابد و آنها را نیز یادداشت كنید و كم كم از میزان آن‏ها در طول روز، هفته و… بكاهید و خود تنبیهی را بكار بگیرید.
موفق باشید.

سلام توروخدا کمکم کنید
من پسری۱۶ساله هستم من حدود۲ ساله که باشگاه میرم و در طی این ۲ سال عاشق استاد باشگاهمون شدم استاد باشگاهمون ۲۵سالشه من هرشب به یاد اون تا صبح آهنگ گوش میدم نمیخوابم و عکساشو نگاه میکنم و لی الا میخوام یگه فراموشش کنم چون میدونم ینی مطمئنم نمیتونم بهش برسم ححالا نمی دونم چجوری فراموشش کنم …اگه راهیم بلدین که من و به اون میرسونه یا اونو عاشق من میکنه توروخدا بگید توروخدا زود جواب بدید دارم روانی میشم

با سلام خدمت شما کاربر محترم. وضعیت کامل شما از دو سه خط توضیحات شما مشخص نیست و مورد شما نیاز به بررسی دقیقتر و بیشتر دارد. اما به طور کلی اگر این وضعیت زندگی شما را مختل نموده و برای شما آزارنده است، بهترین روش کلی برای فراموش کردن ایشان، قطع ارتباط است. اگر میخواهید از این وضعیت رها شوید، این باشگاه را ترک کنید و سعی کنید ارتباط یا ملاقاتی با ایشان نداشته باشید. ضمنا اگر این حالت برای شما تکرار شده یا به عبارتی این حس شما نسبت به برخی افراد پیش آمده به یک متخصص روانشناس مراجعه حضوری داشته باشید.
موفق باشید.

با سلام.من با پسری توی یکی از شبکه های اجتماعی اشنا شدم..حوود ۴.۵ ماه با ایشون به صورت معمولی در ارتباط بودم و تو این چندماه همیشه به صورت خاص و خیلی با ادب و احترام زیاد نسبت به بقیه با من برخورد میکردن و منم درجریان بودم و شاهد که دوست دختر داشتن و هربار کات میکردن تقریبا ۳ بار فکرکنم..منو ایشون فاصله مکانیمون خیلی خیلی زیاده و از دو شهر متفاوت..خلاصه ایشون ی شب که ناراحت بود بخاطر ی موضوعی من خیلی دلداریش دادم و باهاش صحبت کردم اروم شه..از ان شب ایشون تغییر کرد..به صورت جدی صحبت میکرد..میگفت تلاش کن برای ادامه تحصیل بیای اینجا و تو با بقیه فرق داری خیلی معصومی حتی چهرت..و از ان شب که دیدم چقدر مهربون و با محبت با من حرف زدی..از این ۵.۴ ماه که همیشه انرژی مثبت بودی واسم و همیشه میگفتی عالیم و حس خوب و انرژی میدادی و شور نشاط داشتی همیشه خیلی خوشم امده..و از این حرفا..تا چندروز گذشت ایشون گفتن منو میخوان و عاشقم شدن و ما رابطمون ی شکل دیگه گرفت..خیلی محبت میکرد و میگفت هیچ چیز مانع این نیس که به من نرسه و میگفت حتی اگر نشه تو بیای شهرما من خودم میام..اگر بیای اینجا که همه چیز راحت تره واسه اشنایی با خانواده..نیاز نیست بگیم طریقه اشنایی تو مجازی بوده..و گفت من عکستو نشون اجیام دادم خیلی خوششون امده گفتن خداروشکر بالاخره یکی به دلت نشست.و من خیلی خوشحالم تورو دارم و اجیام گفتن عکس از اندامت بفرست اندامتو ببینیم..و اصرار میکرد واسه عکس از اندامم.من چند روز پیچوندمش بعدش گفتم نه..چون به نظرم مشکوک بود ماجرا..گفت که چند هفته دیگه میادشهرما و منو ببینه و با مامانم اشناشه..من میگفتم مامانم باید مامانتو ببینه بحرفه تا شاید قبول کنه میگفت من هیچ وقت نمیزارم مامانم با مامانت بحرفه و نمیخوام فضولی کنن از الان مهم خودمم.نمیخوام بفهمن مجازی اشناشدیم دلسرد کنن منو و توچکار خانواده من داری.تو بسپار به من مامانتو راضی میکنم.راضیش نکنم مردنیستم..قول میدم دلشو بدست بیارم وقتی امدم..اینم بگم ایشون ۲۸ سال و فوق لیسانس مهندسی مکانیک.از نظرظاهر درحد خیلی خیلی عالی وخیلی خوشتیپ و خوشکل..کار خوب و کلا شرایطش خوب بود..خلاصه من اصرار میکردم مامانت باید بحرفه دوباره میگفت مامانم دهاتیه بلدنیس فارسی بحرفه و این حرفا..انم تو کرج..مگه میشه اخه؟بعد ی جاسوتی داد گفت چرا چند کلمه بلده.یا ی بار تو ماشین که بود گفت ععع نیگا دختره شاسی بلنده قدبلنده و چقدر پسروایسش ایستادن یا چندتا عکس دختر میفرستاد که زن عموم گفته این دختره عکساتو تو گوشیم دیده خیلی خوشش امده ازت..هی عکسای دختره رو فرستاد واسم..که من گفتم نه من دلم پیش یکی دیگست و این حرفا که مثلا من تحریک بشم حواسم جمع باشه کاری نکنم بپره بره..یا دوستمو فرستادم امتحانش کنه باهاش حرف زد و اصلشو داد و اصل خواست و معرفی و گفت که تنهاست و دوست دخترنداره و همون موقع به دروغ به من گفت که داره درس میخونه..یا ان روزی که گفتم عکس اندام نمیدم ناراحت شد تاعصرپیام نداد و بعدش گفت من ازحرفای دیشبت ناراحتم که گفتی نمیای شهرما و درس بخونی اینجا و تو دلسردم کردی و منو ناراحت کردی بهم ریختم از دیشب..درحالی که دیشب اصلا چیزی نگفت از دلسردی و اینا و تا صبح روز بعد که گفتم عکس بهانشو داد به دیشب.و گفت اگر منو نمیخوای بگو و من یکمی دلسرد شدم.اگر خدای نکرده قسمت هم نشدیم هیچ وقت جدا نشیم دوتا دوست عاشق باقی بمونیم…
خب من با این وضعیت و دیدع ها و شنیده ها باهاش کات کردم..ان شب میخواست حرفای جنسب بزنه من بهش گفتم تماس بگیره.تماس گرفت..بهش گفتم که رفتاراش همخونی نداره.خیلی مشکوکه و صادق نیست..چشم پاگ نیست و همه رو گفتم.ساااکت بود ی کلمه حرف نمیزد اخرش گفت من چیزی نمیگم خجالت زده میشی..خجالت میکشی..ولی نمیگم کاری نداری خدافظ..و تمام شد به همین راحتی
حالا واسه من سوال ایشون که هدفشون بد بوده چرا اینقد اصرار داشتن با مامانم صحبت کنه و راضیش کنه؟چرا انقدر اصرار داشت واسه ادامه تحصیل برم انجا؟اخه خیلی پیگیر بود با مامانم صحبت کنه و راضیش کنه و همشم میگفت تو بیای اینجا همه چی حله فقط بیا اینجا واسه تحصیل بقیش حله..خانوادمو میگم تو دانشگاه باهات اشنا شدمو این حرفا..
خیلی سوال تو ذهنم هست..

با عرض سلام خدمت شما کاربر گرامی. از اینکه شهر سوال را انتخاب کردید متشکریم. خواهر گرامی، بسیار سرگذشت جالب و عبرت انگیزی بود در عین حال که شکر خدا منجر به اتفاق بدی هم نشد. البته سوالات آخر مطلب شما طوری است که گویی این آقا از طرف ما مأمور بوده است!!!! به هر حال چند نکته قابل ذکر است:
اول این که هوشیاری شما بسیار قابل تقدیر است هرچند زودتر از این هم میتوانستید به این نتیجه برسید ولی باز هم باید شکرگزار باشید که به هر دلیلی خام حرفهای اغواگرانه او نشدید.
به طور کلی با توجه به ویژگی های بسیار گوناگون و متنوع شخصیتی و فکری و رفتاری انسانها و از طرفی وجود تفاوتهای فردی در آنها به همراه تفاوتهای سایر شرایط مانند محیط اجتماعی، سطح اقتصادی فرهنگی و … همه و همه یک معادله بسیار پیچیده را می سازد که در مواقع لزوم و هنگام پیش آمدن مشکل، وظیفه یک مشاور روانشناس، پیدا کردن و تشخیص مشکلات و حل آن است. به همین دلیل هم هست که ما در پرسش و پاسخ کتبی یا آفلاین، همیشه یک سری کلیات را بیان می کنیم. زیرا مجال گرفتن اطلاعات دقیق و زیاد و تشخیص دقیقتر و دادن راهکارهای دقیقتر (برخلاف مشاوره حضوری) ممکن نیست.
ما معمولا برای درک جدی بودن یا واقعی بودن ادعای افراد برای قصد ازدواج، که معمولا هم از طرف آقایان است، به دخترخانمها می گوییم به آنها یک مهلت نه چندان طولانی بدهید و بخواهید از طریق خانواده اقدام کند. قطعا اگر فردی صادقانه قصد ازدواج داشته باشد عذر و بهانه های مکرر در قبال این درخواست نخواهد آورد و با عکس العمل وی در مقابل این خواسته، میتوانیم حقیقت را تا حد زیادی درک کنیم. حال این که طرف شما چرا اصرا رداشته با مادرتان صحبت کند واقعا مشخص نیست، شاید این فقط یک بهانه بوده برای اینکه بالاخره شما را به صورت حضوری ملاقات کند و شاید هم خودش به کاری که میخواسته انجام دهد آگاه بوده و میتوانسته از طریق مادر شما به هدفش برسد. به هر حال از نوع خواسته های ایشان کاملا مشهود است که قصد خیر نداشته اند و شکر خدا شما این موضوع را فهمیدید.
این نکته را بدانید برخی افرادی که دچار اختلالات یا بهتر بگوییم انحرافات جنسی هستند ممکن است رفتارهای عجیبی از خود نشان دهند و به شکلهای مختلف غرایز جنسی خود را ارضا کنند (مانند دیدن عکس، مانند صحبت کردن تلفنی، و …) و حتی برخی که آدم های پیچیده تری هستند ممکن است حاضر شوند تمام مراحل را قدم به قدم و با صبر و حوصله طی کنند تا در نهایت به صورت حضوری بتوانند طعمه را به صورت حضوری به دست آورند.
حتی در صورتی هم که فرد مورد نظر شما از جمله این افراد نباشد، با وجود این نوع برخورد ها و خواسته ها و صحبتها، قطعا میدانیم که این فرد به درد اعتماد و ازدواج و تشکیل زندگی نمی خورد.
از خدای متعال میخواهیم شما را در مسیر زندگی یاری کند. موفق باشید.

سلام.من عاشق پسری شدم ک بهم پیشناد دوستی داد ولی بهم گف ک نباید بهم وابسته شی از این حرفا گف باید رابطمون در حد دوستیه معمولی باشه منم چون دوسش داشتم قبول کردم ک شاید بعدا بتونم نظرشو عوض کنم بهم وابسته شه الان ی ساله میگذره راس گفته بود انگاری دوستیه معمولی. پنج بار بهم زنگ نزده تو ی سال فقط روزی پیام میده گاهی وقتام یادش میره احساس میکنم خودشو همش ازم دور نگه میداره نمیخاد باهام صمیمی شه ولی دوس داره همش بیرون منو ببینه باهام بکرده بیرون زیادی با من خوشه ادم بعید میدونه ک بهم پیام نده ولی اینطور نیس.ولی من خودمو گول زدم پایش موندم وابستش کنم برعکس خودم روز ب روز وابسته تر شدم عاشقش شدم حالا اخیرا بهم گفته بدون دوستیه معمولی اخرش پوچه کسی اینطور پیشناد داد دوس نشو پیشش اونقد گریه کردم گف دیگه برو ب هیشکی اعتماد نکن تو باید خودت از رفتارم زنگ نزدنام متوجه میشدی بازم نمیگه برا همیشه برو میگه برام مهم نیستی بری یا بمونی من چیزی نمیگم ولی بی محلمه عذاب میکشم حالا من موندمو تنهاییان ولی نمیدونم تو دلم ی امیدی هس ک میگه خدا بخاد نظرشو عوض میکنه من بش میرسم چون واقا دیگه خسته شدم یا اون یا دیگه هیشکی .لطفا راهنماییم کنید من چیکار کنم چون واقا دیگه بریدم.ن فکر دوستی دارم ن ازدواج میخام برا همیشه تنها بمونم..

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. به نظر می رسد اگر خودتان یک بار از ابتدا تا انتها متن خودتان را بخوانید، به اشتباهاتتان پی میبرید. خلاصه عرض می کنم: این ویژگی طبیعی همه انسانها (به ویژه دختران) است که پس از مدتی با هم بودن به یکدیگر انس بگیرند و در نهایت وابسته و دلبسته هم شوند. بنابراین بسیار کوته فکرانه و بچگانه است که کسی فکر کند مدتی با کسی به اصطلاح دوست باشد یا مدتی با کسی باشد یا در کنار کسی باشد و هیچ حسی نسبت به او نداشته باشد. به همین دلیل است که ما همواره دوستانمان را از روابط پیش از ازدواج منع می کنیم. حال تصور کنید با پدید آمدن یک رابطه نزدیک و دلبستگی غیر ازدواجی (البته در خوشبینانه ترین حالت، چون خیلی اوقات این روابط و محبتهای ظاهری به روابط جنسی و آسیب های جسمی و … منجر می شود)، مسیر بعدی چقدر میتواند آسیب ببیند. معمولا هم بیشترین آسیب ها ی روحی، روانی، جسمی، اجتماعی و … را دختران می بینند.
امیدوارم پاسخ خود را گرفته باشید. موفق باشید.

سلام.
۲۶ سالمه و در ۱۹سالگی با فردی از طریقِ تلفن آشنا شدم و این ارتباط به ازدواج ختم شد.این آقا ۷ سال از من بزرگتر بود و بعدها فهمیدم که دخترخاله شو دوست داشت اما بهش نرسیده.با توجه به اعتیاد و وابستگی ایشون به خونواده این ازدواج بعد از ۵ سال + یکسال زندگیِ جدا از هم به جدایی ختم شد. و این آقا تلاشی برایِ برگردوندنِ من نکرد.در حینِ طلاق تو آموزشگاهی دلبسته استادم شدم که شخصِ تنوع طلبی بود و با دوتا از دخترهایِ کلاس دوست شده بود.من دورادور دوسش داشتم اما دلم نمیخواست بدونه بخصوص این که به تازگی از یه رابطه بیرون اومده بودم.بعد از حدودِ سه ماه و تموم شدنِ کلاسمون،من تا سه ماه دیگه میرفتم تو پروفایلش و فقط عکسشُ نگاه میکردم.بشدت دوسش داشتم اما دلم نمیخواست از دوست داشتنِ من باخبر بشه و بدونِ این که بدونه میخواستم ببینم نظرش راجه بمن چیه.به بهانه فراموشی درس و آماده شدن برای آزمون ازش پرسیدم که میتونم تو کلاسش حضور داشته باشم بمدت دو جلسه یا خیر. که ایشون دو روز گف بیا شرکت یادت بدم.که روز اول رفتم و از دو دو زدنِ چشمام همه چیُ خوند و بهم پیشنهاد داد.همون شب راجع به زندگیش گفت و این که به تازگی از خانومش جدا شده،حدودِ سه ماهه.من هیچی راجع به خودم بهش نگفتم.اما بعدِ پذیرفتنِ پیشنهادش گفتم همه چیو بهش و این که یکساله از شوهرم جدا زندگی کردم و شش ماهه از هم جدا شدیم.
خلاصه با هم دوست شدیم و الان یکساله که با همیم. این آقا قصد داره بره خارج از کشور و اون اوایل میگفت که تو هم بیا باهام.
من به امید بودن باهاش و حتی اذیت کردناش تو این رابطه،با وجودِ سه سال دوری از درس و تموم کردنِ کارشناسیم چون واقعا باهوشم و همینطور انگیزه با اون بودنم فقط ۲ماه حسابی برایِ ارشد خوندم و رتبه خیلی خوبی آوردم.اون بهمن ماهِ امسال قراره بره خارج(قرار بود مهر بره که نشد) ولی من مجبورم ارشد اینجا بخونم،چون خانوادم الان راضی نیستن به رفتنم و دکترارو قصد دارم برم خارج از کشور، فقط واسه این که به این آدم ثابت کنم منم میتونم پیشرفت کنم و اگر با کسی نیستم دلیلش این نیست که نمیتونم واسه اینه که اونو دوسش دارم:(
چون ایشون آدمِ تنوع طلبی هستن و مدام دنبالِ کیسِ جدید(حتی خودش بارها گفته که از این که منو دوسم داری بدم میاد،من خیلی تنوع طلبم.اما تو میتونی با کسی باشی که دوست داره و میتونید با هم باشید واسه همیشه)، با این حرفاش حتی شک کردم که شاید قضیه ازدواجش دروغ بوده باشه.حتی وقتی از قصد گوشیشُ میزاره جلو من، رومُ میکنم اونور، چون میترسم با واقعیت روبرو شم، واقعیتی که میدونم و بارها بهم ثابت شده،شاید مثلِ فیلمِ عصرِ یخبندان:(
من کیسایِ خیلی خوبی دارم و همچنین جایگاهِ اجتماعی خوبی.اما معاشرت هام محدوده و با افرادِ کمی ارتباط دارم و هیچوقت سعی نکردم دایره ارتباط و دوستامو گسترش بدم.چون خونوادم اینطوری دوس ندارن و مدام سوال میپرسن(حتی در موردِ دوستایِ دخترم) و کنترلم میکنن و به تلفنام گوش میدن و من در اینباره اذیت میشم.
(همین اعمالِ محدودیت ها از طرفِ خونوادم منو به ازدواجِ ناخواسته مجبورم کرد) ازدواجی که پدرم حاضر نشد با شوهرِ قبلیم حتی حرف بزنه و راهنماییم کنه در این باره، فقط گفت دیگه نمیزارم بری دانشگاه و من از سر لج و لجبازی بدونِ رضایتشون ازدواج کردم.
الان هم میدونم که باهاش آینده ای ندارم. اون میگه از ازدواج میترسه چون نامزدش بهش شک داشته و مدام اذیتش میکرده.میگه تو دورانِ دوستی شکاک نبود اما بعدِ ازدواج اذیتش میکرد.میگه فکر میکنم هرکسی هم خوبه باهام فقط تا وقتیه که باهام ازدواج کنه اما همین که بدونه متعهد شدم و دوسش دارم قراره اذیتم کنه.
حتی با من که حرف میزنه، تا میخواد از احساسش بگه زودی حرفشُ میخوره.
من خودمم از ازدواج میترسم و دیدِ خوبی بهش ندارم.اما اینجوری هم نیستم که یه روز با یکی باشم و حالم باهاش خوب باشه.من فقط حالم با این آدم خوبه.حتی اخمشو دوس دارم.نمیتونم به کسی دیگه فکر کنم.حتی تو این رابطه یکساله، شده یکماه با هم قهر بودیم اما یا ایشون برگشته دوباره یا من(که اکثرا من بودم).

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، از حضور شما در شهر سوال متشکریم. شاید خود شما بهترین فرد و آگاه ترین فرد به وضعیت خود باشید. و شاید همین مطلب باعث شده تا سوال خود را در صفحه ای با موضوع عشقهای بی هدف قرار دهید. اکنون نیازی نیست تا ما توضیحات زیادی بدهیم تا شما را قانع کنیم که عشق شما یک عشق بی هدف و بی نتیجه است. واقعیت این است که انسان برای به دست آوردن هر چیزی باید چیزی را از دست بدهد که به عبارتی بهای آن است. پس شما نیز در زندگی سعی کنید اگر میخواهید چیزی را به دست آورید، بهای آن را بدهید، نه بیش از آن را. یعنی چیزی را از دست بدهید که بعدها از این معامله احساس ضرر و زیان نکنید. من فکر نمی کنم با توجه به این شناختی که خود شما از این فرد دارید به ویژه این که به قول شما فردی تنوع طلب هستند یا به عبارتی انسانی هوس باز هستند، ارزش داشته باشد بخش مهمی از عمر و لحظات زندگی و جوانی خود را به پای او بریزید. از یک سو ازدواج و زندگی با این فرد قطعا عاقبت خوشی نخواهد داشت و موجب پشیمانی شما خواهد بود و از طرفی شما فردی نیستید که بخواهید صرفا در یک رابطه دوستانه بازیچه تنوع طلبی یا هوسبازی او باشید و شأن شما بسیار بالاتر از این است.
با توجه به شکست شما در ازدواج اول، بهتر است اندکی شرایط سخت را تحمل کنید و تمام سرمایه جسمی و روحی و مادی و معنوی خود را جمع کنید تا بتوانید در یک ازدواج موفق، زندگی باثبات و سالمی را آغاز کنید. بر خدا توکل کنید و رو به سمت او کنید. سعی کنید قدمی به سوی خدا بردارید که قطعا شما را با معجزاتش شگفت زده خواهد نمود.
موفق باشید.

با عرض سلام و خسته نباشید من یه دختر ۱۷ ساله ام تقریبا ۴سال به پسر عموم علاقه داشتم یعنی عشق یه طرفه بعداز چن وقت مادرم قضیه رو فهمید و سعی کرد کمکم کنه ولی انقدر علاقه مند به او شده بودم که کر و کور شدم به اصطلاح . همیشه وقتی تنها بودم به اون فکر می کردمو خیال بافی می کردم و به آینده فکر می کردم و به زمان حال کاری نداشتم
هروقت هم که میدیدمش همش نگاهم به او بود مامانم میگفت فراموشش کن و من انقد دوسش داشتم که نمی شد و فقط به مادرم می گفتم باشه ، میگفت لیاقت تو بیش از ایناست وخلاصه تا اینکه وسط های عید بود که مامانم که حسابی نگران شده بود همه چیو به پدرم گفت بعد از گفتگوشون مادرم اومد پیشم و گفت پدرت همه چیو می دونه فراموشش کن بهش گفتم سخته درحالی که چشمام پراز اشک بود دیگه رسیده بودم آخر خط تو این چن سال افت تحصیلی پیدا کرده بودمو ترم اول یعنی قبل عید تقریبا سه ماه به اون فکر نگردم و نمرهام بهتر شد خلاصه مادرم چن تا مثال برام زد و گفت ازدواج فامیلی مشکل داره از نظر پزشکی و… منم میگفتم همه اینا رو که میگین می دونم می گفت اگه رابطه تون بیشتر بشه قطع رابطه میکینم پدرت گفت راستش پدرم تو خواهر برادراش فقط درس خونده و منم خیلی بابایی هستم از اینکه فهمیدم بابام همه چیو فهمیده خجالت کشیدم و ناراحت شدم اصلا نمی دوستم باید چی کارکنم مامانم هم میگفت حرفی بد زده کسی چیزی گفته که انقد شیفته او شدی مامانم فک میکرد دوطرفه است رابطمون و فکر میکرد تقصیر اونه منم هی گفتم تقیری نداره نداره اون بیگناه هه همه چی تقصیر خودم بود این فقط یه عشق یه طرفه است و اون روحشم بی خبره وقتی اون شب مادرم فهمید درآغوشم گرفت و من گریه میکردم و اون سفت تر بغلم‌میکرد تا اینکه نشستو بام حرف زد میگفت چرا به خودم نگفتی مگه یه مادر فقط وظیفش پختن وشستنه گفت باید بابچش دوس باشه و از درون اون خبر داشته باشه راستش من اصلا روم نمی شد با مادرم دراین مورد توی این سالها صحیت کنم پسر عموم توی یخانواده به دنیا اومده که هشتا بچن و اون آخریه پدر و مادرشم بلد نیستن باهم حرف بزنن راستش زن عموم همش مثه یه کلفته مادرم می گفت توی یه مراسم داداش محمد (کسی که بش علاقه داشتم)کفت وای برما که بلد نیستیم بایه زن درست حرف بزنیم و اونو کلفت می دونیم
مامانم گفت اون ترتقاریه و باید چن سال دیگه پدرو مادرشو داری کنه درست مث این که مادربزرگت با ما زندگی می کنه
اون شب مامانم خیلی باهام حرف زد و من هم چشم و گوشم باز‌شدن و همه چیزو عمقی دیدن گفت این حسو که الان بش داری و فراموش کن و فقط باهم دختر عمو پسر عمو باشین من نمیگم باش حرف نزن برعکس حتی میگم باهم شوخی کنین درست مثه تو پسر عمه هات همون جوری که بااونایی (پسرعمه هام) همون جوری هم با محمد رفتار کن اون شب سعی کردم فراموشش کنم راستش چن وقت بعدشم که اومدن خونه ما من نیمدم ببینمشون چون امتحان عربی داشتم علت اصلی من این نبود چون اگه میدیدمش هوایی میشدم این حسو داشتم فراموشش کردم با اینکه سخت بود دیگه خوابشو ندیدم دیگه درموردش خیال بافی نکردم تا اینکه امروز که اول تیره راستش من سال دیگه کنکوری هستمو محمدهم لیسانس برق صنعتی داره و انگار تازگی ها توی یه شرکت کار میکنه اختلاف سنی‌منو او هشت سالو چهار ماهه بگذریم تا این که دو هفتس دوباره اومده تو‌فکرم و چن شبه خوابشو می بینم نمی دونم چی کار کنم بین پرتگاه موندم کمکم کنین

ضمن عرض سلام خدمت شما کاربر محترم، حضورتان در شهر سوال را گرامی میداریم. آفرین بر شما که بهترین کار را انجام دادید که با مادر خود درمیان گذاشتید، و آفرین بر والدین شما که با برخود عاقلانه و درست با شما سعی در روشنگری و اقناع شما داشتند. قطعا اگر هیچ ایرادی در کار دو طرف ازدواج نباشد و هم ملاکها هم درست باشد، فقط نارضایتی پدر و مادر به تنهایی میتواند کام شما را در زندگی برخلاف آنچه انتظار دارید، تلخ کند. حال اگر مخالفت ایشان دلیل منطقی و درستی داشته باشد قطعا این ناکامی در ازدواج شدیدتر و عمیق تر خواهد بود. تازه همه این حرفها زمانی عملی خواهد شد که فرد مورد نظر شما به خواستگاری شما بیاید و به اصطلاح شما را بخواهد. با وجود علاقه یک طرفه شما این ازدواج و مسائل بعدی کاملا یک تخیل رویایی خواهد بود بدون این که از طرف مقابل اطلاعی داشته باشید. از طرفی هم این که شما برای مدتی توانستید خودتان را کنترل کنید و در واقع این حس و حال و فرد مورد نظر را به فراموشی بسپارید نشان می دهد که این کار شدنی است. شاید یک دیدار، ملاقات، یا یادآوری خاطره یا هر نوع نشانه دیگری از پسرعمو، دوباره ذهن شما را درگیر این موضوع کرده باشد. این را خود شما بهتر میدانید. راهکارهایی که برای فراموش کردن این موضوعات در ابتدای همین پست ارائه شده بسیار مفید خواهند بود، آنها را به دقت مطالعه و اجرا کنید.
توجه داشته باشید که همه این مطالب را گفتیم و در واقع اینها هیچ نوع قضاوتی در مورد شخص پسر عموی شما نیست. این که شما و پسرعمویتان مناسب یکدیگر هستید یا خیر، نه مورد سوال شما بوده ، و نه پاسخ به آن با وجود اطلاعات بسیار اندک ما ممکن است.
موفق باشید.

بازدید۱۶۲۰۲۷نفر!!!!!! البته خب مردم یه کشور جهان سومم باید دنبال این چیزا باشن دیگه…عشق و عاشقی….حالا برید مطالب مفیدی که مربوط به پیشرفت فردیه رو بخونید. تهش۱۵۰۰نفر دیده باشن!!خدایا ما ایرانیا کی میخوایم تغییر کنیم!!!…الله اعلم…..

هر کسی غمه خودشو داره کوچیک یا بزرگ ولی خوده همون شخص فکر میکنه بزرگترین گناهو کرده و خودشو پاک روانی میکنه و اشتباه هنینجاست هیچکس معصوم نیست .
اون دخترایی که هی میان حرف مزنن من خودم رابطه داشتم با یه کسی که خودخواه بود میگفت نیستم مطیع نبود میگفت هستم به فکر خودش بود فقط نه من
خیلی تلاش کردم کمکش کردم از خودم گذشتم ولی دیگه قلبم از ناراحتی درد گرفت موها سرم ریخت فقط به خاطر عذاب وجدان فقط به خاطر اون رابطه نه اینکه باکرگیشو گرفته باشم
ولی خیلی تحمل کردم خیلی بهش گفتم خودتو عوض کن انقد محبتش کردم گفتم شاید عکس العمل نشون بده ولی اون فقط میخواست اویزون باشه بهش محبت شه اخرشم خودش خجالت کشید که نمیتونه یه خورده مهر و محبت داشته باشه
حالا من تموم کردم ایا باید به خاطر یه استباه کل زندگیرو نابود کرد هزارتا مسکل دیگه درست کرد
نه من تمام تلاشمو کردم ولی به نفع جفتمون بود جدا بشیم.
اونایی که میگن قبل ازدواج اینکارو نکنید ال میشه بل میشه
این حرفا نیست خبلیا بعد ازواج کاری بدتر میکنن
یا اصلا هر کاری ممکنه اتفاق بیفته به خودتون افتخار نکید وقتی تو جو بودید اگاهی نداشته باشید
احساس کمبودم کنید اونوقت اگه خودتونو نگه داشتید بیاد بگید این کارا چیه …نه تویی که فقط دم میزنی هیچ وقت تا حالا شرایطش جلو پات نبوده
پس این دختر خانم فقط افکار ماست که باعث عذاب ایشونه
یکم به زندگی قشنگ نگاه کنیم یکم درک کنیم همدیگرو
کمک که نمیتونید کنید پس حداقل عذاب ندید.
یکم انسان باشیم انسانیت داشته باشیم…

سلام ..تروخدا اگه میشه جوابمو بدین ..
من یه دختر ۲۰ ساله هستم تا ۱۹ سالگیم با هیچ پسری حتی حرفم نمیزدم ولی کم کم توی دانشگاه وقتی دوستامو میدیدم که دوس پسر دارن و حالشون خیلی خوبه ..و من دارم از تنهایی میمیرم ..خیلی برام ناراحت کننده بود که چرا من کسیو ندارم که دوسش داشته باشم ..هر روز این تنهایی برام پررنگ تر میشد تا اینکه ی روز خیلی اتفاقی و بدون اطلاع وارد ی سایت چت شدم ..اصلا نمیدونستم اونجا کجاس و محیطش چجوریه ..با ی پسری اشنا شدم که هم شهریم بود ..اصلا نمیتونستم بهش اعتماد کنم و اون هی بهم میگفت شمارتو بده ..سه ماه هر شب باهاش تو همون چت حرف میزدم بعد از سه ماه ازم خواست که شمارموداشته باشه من بازم بهش اعتماد نداشتمو شمارمو ندادم ولی اونو با ایدی ادش کردم ..شش ماه باهاش دوست بودم تو این مدت هیچ حرفه بدی بین ما رد و بدل نشد بخلطر همین ازش خیلی خوشم اومدو وابستش شده بودم و اونم میگفت که منو برا ازدواج میخاد و هیچوقتم حتی قبول نکردم که همدیگه رو بیرون ببینیم ..تا اینکه اون خودش رابطمونو بهم زد ..بعد از اون افسرده شده بودم انگار عادت کرده بودم که همش ی ادمع مهربون مثه اون باشه و باهام حرف بزنه ..خیلی شبا ادیت میشدم و گریه میکردم ..و دوباره رفتم تو همون چت و از سر تنهایی و بخاطر اینکه جای اونو پر کنم با ی پسر دیگه دوس شدم و اصلا اینقدر دیوانه شده بودم که همون اول شمارمم بهش دادم ..شش ماه با این دوست بودم اما واقعا هیچ علاقه ای بهش نداشتم حتی گاهی وقتا دوس داشتم تموم کنم حرف زدنمو باهاش و رابطمو قط کنم اما اون اجازه نمیداد ..هر روز توقعش از من بیشتر میشد و میگفت که باید حرفای جنسی باهام بزنی ..خیلی سر اینجور چیزا باهم دعوامون میشد ..ولی منو اخر مجبور میکرد که ازین حرفا بزنم منم واقعا این کارو دوس نداشتم ..وبخاطر اون اینکارو میکردم ..ی روز دیگه گفتم بسه و رابطمو باهاش تموم کردم اما اون بازم هی پیگیر میشد تهدید میکرد که عکستو پخش میکنم ..و ب من میگفت که تو بهم خیانت کردی…ولی من سیمکارتمو عوض کردم و دیگه هیچ ارتباطی باهاش ندارم اما ازش میترسم ..دارم از عذاب وجدان میمیرم ..وقتایی که ب این فکر میکنم که چ کاره بدی کردم دیوانه میشم ..همش احساس میکنم که گناهکارم و از طرف دیگه از خونوادم خجالت میکشم اگه اونا بفهمن که همچین کاری کردم من باید خودکشی کنم چون راه دیگه ای ندارم اون موقه ..و ازین میسوزم که من چرا بخاطر دلسوزی برا ی پسر که اصلا نمیشناسمش چنین حرفایی رو باهاش رد و بدل کردم ..تروخدا اگه راهیی ب ذهنتون میاد منو راهنمایی کنین چون دارم عذاب میکشم ولی هیچکس اینو نمیفهمه

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

خدا را شاکریم که با فردي معتقد، همراه با فطرت پاك و طالب پاكي و نورانيت روبرو هستيم و اين صفات خوب شما را مي ستاييم.
اميدواريم راهنماي خوبي براي تصميم گيري در رابطه با اين مسئله مهم زندگي شما بوده و در اين وضعيت كمك يار شما باشيم.
ابتدا وضعيت كنوني شما را بررسي نموده ودر پايان راهكارهاي عملي را جهت بهبود اين وضعيت ارائه مي نماييم.
مشكل اصلي شما در حال حاضر احساس افراطي نسبت به گناه است. البته حساسيت و دل نگراني شما در مورد اعمالي كه قبلا داشته ايد و چه بسا ناشايست و خطا بوده است، بشارت دهنده وجود روح تقوا و خداترسي در شما است. اين گونه نگراني ها و اندوه ها نسبت به خطاها و سستي ها به ويژه در يك جوان، بيانگر لطف خداوند و عنايت او به شما است و حسرت بر اعمال بد و نادرست گذشته و اندوهگين بودن به خاطر آن، امري مطلوب و پسنديده است؛ ولي به شرط آن كه از حد و اندازه معمول تجاوز نكند و به صورت احساس افراطي گناه كه مانع شيطاني بر سر راه تكامل انسان است، در نيايد.
معيار اين مرز شكني اين است كه اين حالت، شما را از زندگي عادي خود باز ندارد و به زندگي شما آسيب نرساند و به صورت وسواس گونه شما را از رسيدن به اهداف متعالي باز ندارد.
هدف از ندامت و پشيماني از برنامه ها و كارهاي گذشته و غصه دار بودن اين است كه چنين اشتباهي در آينده تكرار نگردد و خطاها و كاستي هاي گذشته را با عزم و اراده اي مستحكم در آينده جبران نماييم و با عبرت آموزي از گذشته و دستيابي به عوامل خطاهاي گذشته، راه آينده را با استواري و صلابت بپيماييم و به سعادت حقيقي در دنيا و آخرت نائل گرديم.
ولي اگر غصه و تأسف و اندوه برگذشته، افق آينده را در نظر ما تيره و تار سازد و پاي رفتن و حركت ما را سست نمايد، اين دور شدن از هدف و تسليم دام شيطان شدن و از چاله به چاه افتادن است. خداوندي كه خالق و آفريننده ما است و از ضعف و ناتواني و جهالت ما از همان ابتداي آفرينش و قبل از آن، آگاه بوده و مي دانسته ما انسان هاي خدا باور و معتقد به او دچار لغزش و خطا مي شويم و گاه گاهي در دام خدعه و فريب شيطان مي افتيم، و لذا بابي به نام توبه را فرا روي ما گشوده است و ما را دعوت نموده كه بعد از لغزش و افتادن با توبه و پشيماني و عذرخواهي بلند شويم و قد راست نماييم و عجز و نياز را به پيشگاه او ببريم و رشته اتصال بين خود و خدا را كه با گناه و خطا پاره كرده ا يم، دوباره گره بزنيم و با آب اشك و توبه، چهره خويش را از گناهان بزداييم و او وعده پذيرش توبه و آمرزش داده است.
حال اگر انساني دچار خطا و گناه گرديد و متوجه خطاي خود شد و پشيمان و نادم گرديد وعذر تقصير به پيشگاه با عظمت خداوند آورد، ولي به آمرزش و لطف حق اعتمادي نداشت و تصورش اين بود كه مورد مغفرت و رحمت حق قرار نگرفته، معلوم است كه وعده هاي الهي را باور نكرده و خداوند را به غفور بودن و رحمان و رحيم بودن نشناخته و يا گناه خود را كه با همه بزرگي محدود است، بزرگتر از صفات رحمت و مغفرت الهي كه بي حد و بي كرانه است مي بيند. توجه داشته باشيد كه دام هاي شيطان بسيار متنوع و رنگارنگ است.
شيطان كه استاد مكر و فريب است براي هر فردي دامي ويژه او دارد؛ براي بندگان با تقواي الهي دامي و براي بندگان فاسق دامي ديگر دارد. هدف شيطان بازداشتن از ياد خداوند و فاصله انداختن بين بندگان و خداوند به هر طريق ممكن است. اندوه بر گذشته اگر باعث تباه شدن فرصت هاي آينده و حال ما گردد و حال و آينده مان را با تأسف و تحسر و اندوه بر اعمال گذشته سپري سازيم، در واقع شاد كردن شيطان و كمك به او در پياده كردن اغراض شوم اوست.
آيا شما تصور مي كنيد همه بندگان خوب و لايق خداوند كه به مقام قرب او رسيده اند و سر بر آستانه با عظمت او ساييده اند همگي از ابتداي عمر، پاك و بي خطا و بي جرم بوده اند؟ خير، اين ويژگي تنها مخصوص بندگان معصوم خداوند يعني انبيا و اوليا (عليهم السلام) است و ديگران كم و بيش از خطا و اشتباه در برهه اي از دوران عمر خويش و به ويژه دوران نوجواني و جواني كه دوران اوج غريزه و غلبه سستي قدرت و نيرو در انسان است، دچار خطا و اشتباه و گناه بوده اند.
بزرگاني مثل فضيل بن عياض و بشر حافي و افراد فراوان ديگري كه عمري را در فساد و آلودگي و گناه به سر بردند ولي بالاخره لطف حق و هدايت الهي شامل حالشان گرديد و نه تنها خود راه هدايت را يافتند، بلكه راهنماي ديگران در ظلمت ها و تيرگي ها شدند و با جبران گذشته و پا گذاشتن در جاده بندگي، پله هاي قرب حق را پيمودند و در مقام صدق و راستي و در جوار خداوند آرميدند، الگوها و نمونه هاي روشني براي ما مي باشد كه مراقب باشيم از راهي كه فكر مي كنيم درست و مطلوب است ناخواسته در دام شيطان گرفتار نگرديم و آينده مان را به سرنوشت گذشته مان دچار نسازيم.

پرسشگر گرامی،
به لطف و عنايت و رحمت و پرده پوشي و مغفرت الهي ايمان بيشتري داشته باش و به وعده هاي حق و بشارت هاي او خوش گمان تر؛ كه خداوند همان گونه كه درباره او گمان مي كني با تو رفتار مي كند و او را همان گونه كه تصور مي كني مي يابي!
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ((و لا تيائسوا من رحمة الله، يعني از رحمت خدا نا اميد نشويد…))
به قول شاعر: اين در گه ما درگه نوميدي نيست ==صد بار اگر توبه شكستي باز آي
اينكه هرگاه انسان به خود نظر مي افكند معمولاً صحيفه اعمال خود را آلوده و مشوب به رذايل اخلاقي مي بيند، در اين حال اگر راهي و روزنه اي براي پالايش وجدان از بدي ها نباشد انسان در سراشيبي سيه روزي و شقاوت كامل قرار مي گيرد و به سمت نوميدي و غرقه شدن در مرداب رذايل فرو مي رود. افزون بر اين از جنبه روحي و رواني گناه و خطا در انسان حالتي پديد مي آورد كه اگر زايل نشود آمادگي بيشتري براي ارتكاب خلاف در فرصتهاي آينده خواهد داشت .
بنابراين نبايد به صورت افراطي احساس گناه كنيد و از رسيدن به قرب حق تعالي نااميد شويد. اين حالت انرژي شما را براي تلاش در جهت اصلاح و خودسازي كاهش مي دهد و مانع حركت تكاملي شما خواهد شد. پس هر چه زودتر تغيير وضعيت دهيد و با توبه و استغفار صادقانه افكار منفي را از خويش دور نماييد و با فراموش كردن گناهان سابق و حفظ شادابي و نشاط و يقين نسبت به رحمت و بخشش خداوند، زندگي تازه اي را شروع كنيد و مطمئن باشيد كه نه تنها خداوند گناهان شما را مي بخشد، بلكه توبه كنندگان را دوست دارد و مورد عنايت خويش قرار مي دهد. شك نكنيد.
حقيقت اين است كه شيطان، هنرمند توانايي است. گاهي آنقدر خوب سفسطه مي‌بافد و جاي فلسفه به ما قالب مي‌كند كه خيال مي‌كنيم بزرگترين فيلسوف عالم است. گاهي آنقدر عاطفي و دلسوز نشان ميدهد كه گويا تجلي قلب خدا در زمين است. آنقدر ماهرانه همدلي و همدردي مي‌كند كه انگار بهترين روان شناس دنياست. آنقدر عارفانه برخورد مي‌كند كه گاه او را فرشته يا پيامبري مي‌بينيم كه ما را به سوي خدا مي برد. همه اينها براي اين است كه نقابهاي او، خيلي شبيه اصل هستند. تمام تلاش خود را مي‌كند كه در قدمهاي اول، رفتار فرد را به حساب خود واريز كند و سلطه بر ذهن و فكر را هدف اصلي خود قرار مي‌دهد.
روشهاي فراواني براي نيل به اين مقصود دارد. گاهي اشتباهي كه انجام داده‌ايم را مكرر به ياد ما مي‌آورد تا آيينه دق‌مان شود و… وقتي اين اتفاقات برايمان مي‌افتد احساس مي‌كنيم خلاف وعده‌اي كه به خدا داديم عمل كرده‌ايم (ألم أعهد أليكم يا بني آدم ألّا تعبدوا الشيطان و أن أعبدوني؟) از خودمان بدمان مي‌آيد.
شيطان اينگونه القا مي‌كند كه احساس كنيم رابطه‌مان با خدا تيره شده و او نيز از ما خسته! اما تا حال درمحبت يك مادر به فرزند, دقت نموده ايد؟ مادري كه آغوش پر مهرش هميشه بروي فرزند گشوده است و از هيچ كمكي نسبت به او دريغ ندارد. مادر نگران اوست؛ اما كودك غرق بازيهاي كودكانه خويش مي شود و خانه و مادر را در لذت كوچك خود فراموش مي كند.
كودكي كه دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است بارها و بارها زمين مي خورد. لباسهايش خاكي و كثيف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر مي داند كودك از تاريكي مي ترسد، از تنهايي. مادر مي‌داند شيطانهاي كوچك و بزرگي هستند كه او را سرگرم مي كنند. هرچقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نياز به آغوش پرمحبت مادر دارد. وسوسه‌ها، روي بازگشت به خانه را از او مي‌گيرند اما مادر آشفته و نگران بدنبال او مي آيد.
محبت مادر قطره اي از درياي محبت خالق مادر هم نيست. خداي مهربان, از روي حب و عشق، انسانها را خلق كرد و از هيچ كمكي براي هدايت آنها دريغ نورزيد, فطرتي داد كه خداخواه است, عقلي كه چراغ راه است, پيامبران و اوليايي كه راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره مي شمارد تا ما بسوي او برگرديم و به او نزديكتر شويم.
غروب عمر كه مي رسد، مي‌بيند ما هنوز برنگشته ايم. دل مهربانش مي‌گيرد. چند قطره باران از چشمهاي رحمتش مي بارد. آرام زمزمه مي كند: صبح شد، ظهر شد، غروب شد… نيامدي! چه لطيف فرموده است: «لو عَلِمَ المُدبرون كيف اشتياقي بِهم لَماتوا شوقاً» اگر كساني كه به من پشت كرده اند بدانند چقدر مشتاق برگشت آنها هستم از شوق جان مي‌دهند.
پرسشگر گرامي!
مطمئن باشيد خداوند شما را دوست دارد؛ كه اگر چنين نبود، ارتباط با او برايتان مهم نبود؛ مانند بسياري كه چنين‌اند و انگار خدايي وجود ندارد. امامان مهربان ما فرموده‌اند: اگر مي‌خواهيد ببينيد خدا چقدر شما را دوست دارد، ببينيد او در نزد شما چقدر دوست داشتني است.

*راهكارهي عملي
جهت خلاصي از اين افكار و برون رفت از اين حالت لازم است تا راهكارهاي بيان شده را رعايت نماييد.
۱- مدتي از وقت خود را با ديگران و يك دوست صميمي سپري كنيد.
۲- به سرگرميهايي كه علاقه داريد بپردازيد.
۳- ورزش كنيد و فعاليت بدني منظم داشته باشيد.
۴- افكار مثبت را جايگزين افكار منفي گردانيد.
۵- اعتماد بنفس خود را افزايش دهيد.
۶- نماز اول وقت را فراموش نكنيد.
۷- سعي كنيد هر روز چد آيه از قرآن را تلاوت، و در معاني آن دقت كنيد.
ودريك كلام داروي شفا بخش براي اين درد، مراقبت بر اعمال است اهتمام به انجام واجبات ودوري از گناهان.

موفق باشید.

اطلاعات بیشتر در مورد فرمت‌های متنی

کلیه حقوق مادی و معنوی این سامانه متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی میباشد.| Copyright 2011 Pasokhgoo.‎ All rights reserved.‎

خدا را شكر در خانواده‌اي بزرگ شدم كه نه مشكل مالی داریم و نه مشكل ظاهري و یا مشكل افت شخصیت خانوادگی دارم. و دلیل رابطه‌ام هیچ كدام از اینها نیست. من پسري را دوست داشتم، به خاطر همین با وي رابطه دارم. و بخاطر عدم اجازه والدين قصد ازدواج هم نداريم. سوالم این است كه، چه كنم این رابطه زودتر تمام شود كه نه به من آسیب برساند و نه به ايشان؟

اینکه شما از مشکلات و کمبودهای زمینه ساز ارتباطهای بی هدف رنج نمی برید بسیار خوشحالیم و به این موضوع افتخار می کنیم اما به هر حال کسی که قصد ابراز علاقه، عشق و دوست داشتن نسبت به فردی دارد، قبل از سرمایه گذاری عاطفی و احساسی، موقعیت را به طور دقیق ارزیابی می کند و از راه مناسب و منطقی وارد می شود مثلا اگر شما دچار بیماری قند باشید از طرفی عاشق شیرنی باشید و دکتر شما را از خوردن منع کرده باشد، می گویید چون من علاقه دارم و عاشق شیرینی هستم باید آنرا بخورم؟ پس صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود. اما در زیر راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف و پاتولوژیک مطرح شده است امید است با پشتکار هر چه تمام این تکنیک ها را عملیاتی کنید:۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند . شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان  و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.۴ – در حال حاضر به هیچ وجه اقدام به ازدواج نکنید زیرا ممکن است انگیزه انتقام جویی و یا با هدف بهتر شدن وضعیت روحیتان و نه با هدف عشق و علاقه منطقی  این ازدواج صورت بگیرد پس سعی کنید حداقل دوماه با انجام این تکنیک ها افکار و تصاویر مربوط به ایشان را از ذهنتان پاک کنید به حدی که اصلا تصویر ذهنی ایشان را به خاطر نیاورید و بعد هم حتما با یک مشاوره برای کمک به یک ازدواج عاقلانه کمک بگیرید.۵- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.۷- ساعات و لحضاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.۸- هنگام هجوم  افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.۱۰ – شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.

با سلام . و عرض خسته نباشید .
من دختری ۳۷ ساله و مجرد هستم . . تمام عمرم اهل روابط نامشروع نبوده ام .
مشکلی دارم که در حل آن نمی دانم چه راهی در پیش بگیرم . اگر مرا راهنمایی کنید ممنون میشم .
من در یک کلاس آموزشی شرکت می کردم که خیلی خوب و مطمئن بود و فقط هم مخصوص خانمها بود . . استاد کلاس یک آقا بود که دو تا بچه هم داشت . وقتی فهمید من تا این سن مجرد مانده ام خیلی متعجب شد و به قول خودش دنبال دلایل آن می گشت و میخاست راهی برایم پیدا کند ..
من هم چون استاد مورد اعتمادی بود فکر کردم می خواهد کمکم کند و چند جلسه ای در همان محل کلاسها با هم صحبت کردیم .. مدام از من می پرسید چرا ازدواج نکردی؟ برنامه ات برای زندگیت چیه ؟ و ازین حرفها ..
تا اینکه کم کم حرف را برد به این سمت که اگر یک عمل جراحی داشته ای و یا به هر دلیلی شرایط ازدواج نداری ، خدا برای امثال تو راه دیگری هم گذاشته و آن ازدواج موقت است .
من اولش دلیل می آوردم که این ازدواج آدم را دلبسته می کند و برای دختر شاید چندان درست و خوب نباشد و اصلا آدم را عادت به اینکار می دهد ولی قبول نداشت .
مدام با حرفهایش مرا دچار فکر و خیال می کرد و در واقع وسوسه می شدم .. و می گفت اینکار که گناه نیست بلکه اتفاقا برای جلوگیری از گناه است .
من هم با شنیدن ای نوع حرفها بیشتر وسوسه می شدم اینکار را بکنم خصوصا که با ۳۷ سال سن نیاز جنسی و عاطفی زیادی داشتم .
خلاصه اینکه اول خودش میخواست ازدواج موقت کند با من ولی بعد با بداخلاقی های من پشیمان شد و یکی از دوستانش را معرفی کرد .
من مدام در تردید بودم چون یک عمر از این مسائل دور بودم ولی از طرفی شرایط ازدواج نداشتم . . و با حرفهای او هم دچار افکار جنسی و عاطفی شده بودم . .
خلاصه قبول کردم آن فرد را ببینم و با او حرف بزنم و شرایط را بگویم .
من با او حرف زدم . آدم خوبی بود طوریکه من با همان یک بار حرف زدن مهرش به دلم نشست . .
او دو تا بچه داشت ولی ون زنش سردمزاج بود می خواست ازدواج موقت کند .
من اولش قبول کردم البته به شرط حفظ دختری .. ولی فوری پشیمان شدم و پیام دادم که حتی اگه اینکار حلال باشه ،ولی من نمی تونم این کار رو بکنم … متاسفانه آن فرد دست بردار نبود .. خیلی مهربانی می کرد و اصرار داشت .
من نیاز زیادی به محبت داشتم و دارم .. محبتهایش مرا مدام دچار وسوسه می کرد و تمایل شدیدی در خودم احساس می کنم .. اما با وجود علاقه ی زیاد ، بالاخره جواب منفی دادم .
اما الان زندگی ام دیگه مثل قبل نیست . آرام و قرار ندارم . مدام فکر می کنم چه اشکالی داره با او باشم .؟ من که اهل گناه نیستم . سنم هم که ۳۷ سال است . خیلی برای ازدواجم تلاش کرده ام ولی جور نمیشه . مدام در کشمکش هستم .
ضررهای عاطفی ازدواج موقت را می دانم و مطالعه داشته ام ولی با خودم کنار نمی آیم .
با خودم می گویم من که عمرم داره تمام میشه ، تا کی باید تنها باشم ؟
خصوصا که برای ازدواجم ، به خاطر ضعیفی قصد بچه دار شدن ندارم .و این مساله ازدواجم رو سخت تر کرده .
لطفا منو راهنمایی کنید .چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، از این که مسئله خود را در شهر سوال مطرح می کنید خرسندیم و امیدواریم پاسخهای ما اندکی راهگشا باشد.
واقعیت این است که علیرغم همه هجمه هایی که به مسئله ازدواج موقت می شود و نیز علیرغم همه حمایتهای متعصبانه ای که گاهی از روی هوس از این پدیده می شود، باید بپذیریم که این حکم قطعا از روی حکمت الهی قرار داده شده و نوع استفاده ما از یک حکم نمیتواند ملاک خوبی برای قضاوت در مورد آن باشد.
با توجه به اظهارات شما، باید عرض کنیم اگر به لحاظ شرعی مانعی در این مسئله نباشد، تصمیم نهایی آن با خود شماست.
طبیعتا بهترین گزینه برای ازدواج، ازدواج دائم است که همه جوانب جسمی و روحی و مادی ما را تأمین می نماید و ما چنین ازدواجی را در شرایط عادی و برای همه توصیه نمی کنیم (هرچند حلال باشد) اما این را هم معتقدیم که در برخی شرایط واقعا تنها راه یا کم مؤنه ترین راه است. با این اوصاف اگر تصمیم به چنین ازدواجی گرفتید توصیه کنیم که تا جای ممکن، پیش از عقد از حق و حقوق خود مطلع باشید، حتما این ازدواج را به ثبت رسمی دفاتر ازدواج برسانید، مدت زمان این ازدواج هرچه بیشتر باشد برای شما بهتر است. و با توجه به این که داوطلبان چنین ازدواجی کم نیستند، حتی المقدور کسانی را قبول کنید که تعهد بیشتری نسبت به شما دارند. چون ازدواج موقت برای برخی اقایان متاهل میتواند موجب سرد شدن آنان نسبت به همسر دائم و زندگی آنان گردد و خدای ناکرده موجب ضربه به زندگی آنان گردد، بهتر است مرد شما متاهل نباشد یا مطمئن شوید که به مشکلی در این زمینه برنخواهد خورد تا مهمترین مزین ازدواج موقت که همانا دورکردن مؤمنین از ارتکاب به گناه است (تأمین نیازهای جسمی و روحی از راه حلال)، با عوارض جانبی همراه نگردد.
و حرف آخر این که انتظار شما باید از یک ازدواج موقت به اندازه یک ازدواج موقت باشد…
از خداوند میخواهیم شما را در مسیر هرآنچه خیر است رهنمون سازد. موفق باشید.

سلام من از شما بزرگ تر هستم و اصلا” هم ازدواج نداشتم .
من به این مواردی که شما فکر میکنید فکر نمیکنم .
حتی برام ازدواج با مردی که دوتا بچه داشت و طلاق گرفته بود و حتی زیبایی هم داشت فراهم شد و لی نپذیرفتم .
حتی به من پیشنهاد – ازدواج موقت از طرف یک نفر که دکترا هم داشت -شدولی قبول نکردم و موارد دیگر ..
به چیزایی که دسترسی برات سخته فکر نکن چون این یک نوع شکنجه هست .
زنان و مردان متاهل هم باز از نظر عاطفی کم میآرن پس بدان باازدواج همه چی درست نمیشه راه آرامشت را از طریق سالمتر پیدا کن ..
موفق باشی!!

سلام .ممنون دوست عزیز .
من هم خیلی دوست دارم مثل شما باشم . مشکلات زندگی زناشویی و ازدواج موقت رو هم می دونم ولی متاسفانه یک مدت که توسط آدمای مورد اعتماد حرفهای مختلف شنیدم و ذهن و فکرم درگیر شد .. الان دیگه مثل آرامش ندارم . وگرنه من تمام سالهایی که جوانتر بودم اهل این نوع مسائل نبودم چه برسد به روابط حرام……
در طول زندگیم حتی از بچگی ، زمانیکه عقلم نمیرسید یکی از افراد فامیل ، (ببخشید) با بدن من بازی میکرد . من اصلا نمی دونستم اینکار یعنی چی !! چون به بودم و از همان کودکی فکرم بیمار شد و دچار خودارضایی شدم . اینو هیچکی خبر نداره .. دختر مذهبی هستم ولی اون آدم گرفتارم کرد .. ون وقتی با یه بچه ی معصوم این کار رو بکنی ، اون به دیگه راه زندگیش عوض میشه . دچار احساس گناه و اضطراب و افسردگی میشه .. اینها از نظر علمی ثابت شده ..
اون آدم به جسمم آسیب نزد ولی روحم رو ازم گرفت .
در دوران بزرگسالی هم توسط استادم وارد این فضا شدم .. از طرفی شرایط ازدواج دائم ندارم تا در یک مسیر سالم زندگی کنم ..
من برای ترس از گناه بالاجبار به اینکار فکر می کنم ولی فقط فکر می کنم چون در عمل راهی برام باز نیست .

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر در تمام روزهای گذشته با خشم و ترس و اضطراب زندگی کرده‌اید حق با شماست و این امید را پیش چشم‌تان بیاوریم که اگر چند قدم به جلو بردارید و از اطرافیان‌تان و روانشناسان کمک بگیرید، می‌توانید روزهای آرام تری را تجربه کنید.

مشکل شما اصلا کوچک نیست
نمی‌خواهیم با توصیه‌های بی‌مورد، شما را آزرده‌تر کنیم. اگر بعد از این اتفاق، با هجوم خشم، اضطراب، ترس یا عصبانیت روبه‌رو شده اید، خود را سرزنش نکنید. اتفاقی که برای شما افتاده است، دشوارتر از آن است که با چند توصیه ساده از پس برطرف کردنش بربیایید.
میزان زمان و تلاشی که برای رها شدن از این احساسات به آن نیاز دارید، با توجه به سن شما در زمانی که این اتفاق رخ داده و میزان و شدت آن متفاوت است. اگر شما پیش از این رخداد، با مشکلات و اختلالات روانی دیگری هم روبه‌رو بوده‌اید و درگیر احساس افسردگی، اضطراب، ناتوانی در مدیریت هیجان‌ها و اختلالات دیگر روانی بوده‌اید، طبیعی است که به زمان طولانی‌تری برای مرمت روان خود نیاز داشته باشید. از طرف دیگر، نوع برخوردی که در این اتفاق با شما شده است هم می‌تواند مسیرتان را برای رسیدن به آرامش، کوتاه‌تر یا بسیار طولانی تر کند. پس خود را با دیگران مقایسه نکنید و به جای تخریب بیشتر خود و غرق شدن در احساس ناتوانی، با شیوه و زمانبندی خودتان از این بحران بیرون بیایید.

مراقب باشید!
والدین در سال‌های کودکی، بیشتر از هر زمانی باید مراقب فرزندشان باشند، چراکه کودک آگاهی لازم و یا توانایی مراقبت از خود را ندارد. اما شمایی که روزهای کودکی را پشت سر گذاشته‌اید، حالا مسئولیت مراقب از خود را خودتان به عهده دارید. پس مراقب مکان هایی که به آن قدم می‌گذارید و آدم‌هایی که با آنها روبه‌رو می‌شوید باشید.
نمی‌خواهیم شما را از قدم برداشتن در شهر بترسانیم و تنها به شما یادآوری می‌کنیم که احتیاط نه نشانه کوته فکری شماست و نه شما را یک فرد ترسو جلوه می‌دهد. یادتان باشد که در صورت بروز چنین اتفاقی، تا پایان عمر نمی‌توانید اثراتش را از روان خود پاک کنید، پس از تجربه‌های دیگران درس بگیرید و صفحات حوادث روزنامه‌ها را به چشم داستان‌های هیجان انگیز نگاه نکنید، چراکه هیچ کدام از قربانیان تجاوز، گمان نمی‌کردند روزی در این شرایط گرفتار شوند.

به کسی که درک‌تان می‌‌کند بگویید
شما در این بحران، تنها احساساتی که مربوط به بدن و روان خود دارید را تجربه نمی‌کنید، بلکه احتمال اینکه نگرانی از قضاوت و واکنش دیگران شرایط را برای شما سخت تر کند هم کم نیست. گرچه بهترین گزینه برای کاهش فشار و دریافت کمک از دیگران، مطرح کردن این موضوع با والدین یا یکی از اعضای مورد اعتماد خانواده است، اما با این وجود، نمی‌توانیم شما را به مطرح کردن این اتفاق مجبور کنیم. پس قبل از به اشتراک گذاشتن رنج‌تان با دیگران، شرایط‌تان را یک‌باردیگر مرور کنید. اگر احساس می‌کنید گفتن موضوع به یکی از اعضای خانواده، به ویژه والدین، بار شما را سبک‌تر می‌کند، اتفاقی که افتاده را با او در میان بگذارید، در غیر این صورت، گفتن موضوع برای یک روانشناس را امتحان کنید و در کنار آرام‌تر شدن به‌دلیل به اشتراک گذاشتن غم‌های‌تان، از او برای احیای روان خود کمک بگیرید.

می‌توانید این راز را نگه دارید
تسلیم بایدها نشوید. در رابطه شما با همسر آینده‌تان، تشخیص شما مهم‌ترین دلیل بیان کردن یا نکردن این موضوع است و هیچ بایدی نمی‌تواند شما را به بیان کردن یا پنهان کردن آنچه اتفاق افتاده مجبور کند. به یاد داشته باشید که این یک تصمیم کاملا شخصی است و نمی‌توانید با استفاده از تجربه‌های دیگران، از راه‌هایی که آنها رفته‌اند استفاده کنید. اگر احساس می‌کنید خواستگار شما توان پذیرش این موضوع را دارد و با دانستن آن، می‌تواند به شما برای آرام تر شدن کمک کند، پس وقت آن رسیده که او را از این موضوع آگاه کنید. اما اگر گمان می‌کنید گفتن این راز، فرصت ازدواج با کسی که دوستش دارید را از شما می‌گیرد، نمی‌توانید خود را برای بیان کردنش مجبور کنید.
شما تنها کسی هستید که صلاحیت تصمیم‌گیری در این مورد را داردو در عین حال، باید مسئولیت آنچه که بیان می‌کنید را هم بپذیرید. گفتن این راز با عواقبی همراه است که با توجه به موقعیت و فردی که با او روبه‌رو هستید، می‌تواند مثبت یا منفی باشد، پس اگر با شجاعت برای مطرح کردنش قدم برمی‌دارید، انتظار دریافت بازخوردی که گاه مثبت است و گاه منفی را هم داشته باشید.
از طرف دیگر، گمان نکنید که موظف به بیان این اتفاق هستید. اینکه این حادثه چقدر در زندگی امروز شما تاثیر گذاشته هم می‌تواند یکی از دلایل بیان آن باشد. اگر شما تازه این اتفاق را تجربه کرده‌اید و با مشکلات جدی و لزوم درمان طولانی مدت روبه‌رو هستید، پنهان کردن آن از شریک زندگی‌تان عاقلانه به نظر نمی‌رسد، اما اگر آنچه اتفاق افتاده مربوط به سال‌ها قبل است و اثر چندانی از این اتفاق در زندگی شما باقی نمانده، لزوم کمتری به افشای آن وجود دارد.

حتما از یک متخصص کمک بگیرید
تجاوز در هر حالتی یکی از شدید ترین اتفاقاتی است که می‌تواند برای انسان اتفاق بیفتد. اتفاقی که از نظر روانشناسان به اندازه سیل، زلزله، مرگ عزیزان و سخت ترین حادثه‌های زندگی بر روان فرد اثر می‌گذارد. طبیعی است که قربانی این حادثه، دچار اختلال اضطراب پس از سانحه شود و برای رها شدن از آسیب ها به کمک اطرافیان و متخصصان نیاز داشته باشد. اگر شما هم یکی از قربانیان این اتفاق باشید، بعید نیست که با دیدن هر ماجرایی که شما را به یاد آن روز، آن لحظه و آن فرد بیندازد، دچار اضطراب، خشم، ترس و اندوه شدید شوید و این موضوع ممکن است تا سال‌ها ادامه پیدا کند و حتی بدون دارو درمانی و روان درمانی از زندگی شما بیرون نرود. پس اگر دچار احساس انتقام شده اید، بدانید که حسی طبیعی را تجربه می‌کنید و در صورتی که در کنترل آن ناتوان هستید، باید از یک مختصص کمک بگیرید. قبل از دریافت کمک‌های حرفه‌ای، برای کنترل واکنش‌های خود تلاش کنید و با رساندن آسیب‌های غیر جبران به خود یا دیگران، کلافی که در آن گرفتار شده‌اید را پیچیده‌تر نکنید.

موفق باشید.

سلام. مسلما این درست نیست که شما زندگی یه خانم دیگر رو با این کارهاتون خراب کنید بالاخره اگر حلالم باشه به این کار عادت میکنی تا جایی که دیگه دختری تان را هم از دست میدید و اون موقع هست که زندگی های زیادی را خراب میکنی به جای این فکر و خیال های مزخرفت کاری کن که بتونی ازدواج کنی . واقعا ک

ا سلام و تشکر از پاسخ ارزنده ی شما .
بنده صحبتهای شما را قبول دارم . . ولی در تصمیم گیری بین دوراهی ام .
دلیلش اینه که از طرفی در ازدواجم مشکل و نیاز دارم ولی از طرفی چگونه ازدواج موقت داشته باشم در حالیکه می دانم این نوع ازدواج، موقت است و باید روزی جدایی را تحمل کنم؟
من الان ۳۷ سالم هست . دختر کم سن نیستم که فقط به فکر احساسات و نیاز جنسی باشم . . .
من فقط می خواهم دینم حفظ شود و با آرامش راهم را ادامه دهم . ذهنم آرام بگیرد و انقدر فکر و خیال نکنم.
اما می ترسم این آرامش را نه تنها بدست نیاورم بلکه از دست هم بدهم .
نمی دانم چه کنم .
چون از بعضیها شنیده ام اینکار وابستگی می آورد ..
در ضمن من چون نمی خواهم کسی بفهمد باید این ازدواج را بین خودمان بخوانیم،
و در دفتر ازدواج ثبت نمی کنیم .
از طرفی اگر آن فرد بعد از مدتی مرا رها کند چه ؟
ببینید ، مدام در تردیم .
هم نیاز دارم ، هم ازدواجم انجام نمیشود .
هم نمی دانم کدام راه درست است؟

خواهر گرامی، اصل مطلب و پاسخ شما داده شد.
در حال حاضر این شما هستید که اگر دوراهی یا احیانا راههای بیشتری در جلوی پای شماست میتوانید تصمیم بگیرید. به قول خودتان ۳۷ سالتان است. (و احتمالا از نظر زندگی و تصمیمگیری مستقل هستید). قطعا آرامش خاطر ازدواج دائم در ازدواج موقت وجود ندارد (هرچند استثناء این مورد هم ممکن است). وابستگی هم از مسائلی است که معمولا اتفاق می افتد، و بسته به شدت و ضعف عاطفی بودن طرفین، وجود خواهد داشت، به همین دلیل توصیه هایی شد، اولا با افراد مناسب ازدواج کنید و ثانیا مدت زمان را خیلی کوتاه قرار ندهید. از سویی قطعا ارتکاب به کار حرام توصیه نمی شود و جلوگیری از یک حرام (هرچند از نظر برخی، کار خوبی نباشد) بهتر است از انجام دادن آن. توجه داشته باشید که در صورت پدید آمدن موقعیت ازدواج دائم هم، برای یک مرد نجیب و درست، عدم ارتکاب به گناه و روابط نامشروع، مهمتر از ازدواج نکردن شماست…(بخصوص با سنی که شما در آن قرار دارید).
و نکته آخر این که اکیدا توصیه می شود حتما ازدواجتان را در دفتر ازدواج ثبت کنید (به معنای گواهی گرفتن از دفتر ثبت احوال، نه به معنای ثبت در شناسنامه) و نگران نباشید این کار در دفاتر به سادگی انجام می شود. میتوانید به دفتر ازدواجی در نقطه ای دور از محل زندگی مراجعه کنید تا مشکل آشنایی هم پیش نیاید.
موفق باشید.

با سلام .
سوالی از شما دارم .
در همین صفحه ، در یکی از سوالات مطرح شده ، خانمی نوشته که من ۱۱ ساله به یک استاد روحانی علاقمندم و اون زن و بچه داره .. ..
کارشناس محترم، اون خانم رو از ادامه ی علاقه و دلبستگی منع کرده اید ..

اما در این ارسال اخیر در مورد دختر ۳۷ ساله ی مجرد که قصد ازدواج موقت دارد ، درسته که توصیه کرده اید با مرد متاهل صیغه نکنه ولی به هر حال ممکنه با فرد متاهل آشنایی پیدا کنند … و شاید زنش بفهمه و خانواده ش از هم بپاشه …..

۲-حالا بر فرض با مرد مجرد صیغه کنه ، باز هم به مشکل بر نمی خوره ؟……….
شاید بپرسد چه مشکلی ؟
همین مشکلی که برای سوال کننده های این صفحه پیش آمده ، برای این خانم هم پیش میاد .. یعنی به خاطر صیغه ، کم کم به مردی دل می بنده که می دونه روزی ازش جدا خواهد شد . .. دلبستگی شدید عاطفی و روحی . افسردگی و بقیه ی ماجراها ..
و شاید این دختر تا آخر عمر عادت به ازدواج موقت پیدا کنه .. چون وقتی محبت و بودن با مردی رو داشته باشه چطور می تونه بقیه ی عمر تنها زندگی کنه؟ آیا اعتیاد عاطفی پیدا نمی کنه ؟
تمام این مشکلات با شروع یک رابطه حتی حلال حتما درست میشه .. مگه ممکنه زن و مردی با هم باشند و دلبستگی درست نشه؟ خودتون هم می دونید غیر ممکنه .
این خانم لحظات جدایی و روزها و ماههای بعدش رو چی کار کنه؟
حتما دچار افسردگی خواهد شد . و شاید مشکلات بدتر .. مثلا عادت کردن به صیغه شدن .
و اگه اون آقا متاهل باشه، بازم مشکلات خاص خودش رو خواهد داشت مثل دلسرد شدن از زن خودش .. شاید از بین رفتن یه زندگی ، فهمیدن زن اول و مشکلات بعدی …

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، و تشکر بابت اظهار لطف و ابراز نظرتان.
توصیه های ما قطعا به بهترین و مناسبترین شرایط هر موضوع اشاره دارد. از نظر ما (مسلمانان) ازدواج دو گونه است دائم و موقت و هر دو هم قانونی و شرعی هستند. اما بهترین حالت قطعا ازدواج دائم است. اما در شرایطی ازدواج موقت نیز مناسب است و حتی در شرایطی توصیه می شود. درست همانطور که طلاق (منفورترین حلال نزدی خداوند متعال و بدترین واقعه یک زندگی مشترک) گاهی مناسب است و حتی در شرایطی توصیه می شود. پس توصیه دقیق و تجویز درست بستگی به شرایط دارد و به همین خاطر معمولا، ما نمیتوانیم به دلیل اطلاعات کمی که از مراجعین داریم، تشخیص کامل و توصیه دقیق داشته باشیم و سعی میکنیم کمی کلی تر پاسخ دهیم.
ازدواج موقت با مرد مجرد (و البته متعهد، با زمان طولانی) این مزیت را دارد که یک زندگی دیگر تحت الشعاع این ارتباط قرا رنمی گیرد.
بحث وابستگی و دلبستگی امری گریز ناپذیر است و بسته به میزان عاطفی بودن طرفین (که معمولا خانمها بیشتر عاطفی هستند) به طرف مقابل وابسته می شوند. اما منصفانه این است که این مسئله را با ارتباط و وابستگی در یک دوستی دختر و پسری یا یک رابطه نامشروع بین یک زن و مرد مقایسه کنیم (که قطعا ازدواج موقت شرایط بهتری نسبت به آن دارد) و نه با ازدواج دائم (که قطعا از همه لحاظ ایده آل است و شرایط بهتری نسبت به ازدواج موقت دارد!).
اما عادت کردن به صیغه یک مسئله کاملا غیر علمی و اصولی است که مطرح فرمودید، و هرچند ممکن است استثناء افرادی اینگونه بشوند، ولی به طور کلی خصوصیات شخصیتی و رفتاری خانم ها طوری است که (برخلاف شما آقایان) به روابط با افراد مختلف تمایلی ندارند و همواره ترجیح می دهند عشق و محبت خود را نسبت به یک شریک زندگی و جنسی عرضه کنند.
موفق باشید.

سلام من شما را خیلی خیلی درک میکنم در طول زندگیم برای منم مسائلی بوجود آمد ولی هیچگاه به مردی باج عاطفی ندادم حتی راه ازدواجم را بست بیکارم کرد و الی آخر ولی باج ندادم .
بهتون حق میدم که عذه ایی گرگ صفت زندگی سالمت را ویران کردن بخاطر سلامت روحت تلاش کن خداوند راههای مختلفی گذاشته حتما” آن دنیایت را بساز تا گرگ صفتان حسرت آن دنیایت را داشته باشن شیطان افکارت را کنترل میکند ازذهنت بیرونش کن .
خداوند راهی که گذاشته فراموشی ست همه چیز را فراموش کن باخودت چندبار تکرار کن که من هیچ کاری نکردم و اتفاقی برام نیفتاده به مرور زمان اعتمادت را بدست میآری .
ازدواج موقت هم برای افرادی مثل شماست ولی سعی کن با افراد درست ازدواج موقت داشته باشی نه مردانی که از زنانشون بد میگن آیا این مرد که همسرش بقولی مادر فرزندش را این گونه خراب میکند با شما صادق است ؟ خیر .
روی افکارت تمرین کن و به چیزهای سالم نگاه کن نه چیزی که تحریکت کن و عصبی بشی .
موفق باشی .

از کارشناس محترم تشکر می کنم ..
ولی حرف اصلی من در مورد این مشکل بچگی نیست .. من الان ۳۷ ساله ام و اون اتفاق در کودکی بود .. از یادآوری اون روزها ، احساس خاصی بهم دست نمیده چون خیلی زمان گذشته .. اگر ه من در طول عمرم و بهترین سالهای جوانیم دچار اضطراب و افسردگی بی دلیل و گاهی زودرنجی بودم و واقعا نمی دونم دلیلش اون اتفاق بچگی بوده یا نه ؟
به هر حال هر چه بود ، سرنوشت من این بود و تمام شد .. من مشکلم الان هست .. لطفا در مورد زمان حال منو راهنمایی کنید .
من گفتم در کودکی که اون اتفاق افتاد؛ من خیلی زود با دنیای زناشویی آشنا شدم . آسیب روحی دیدم . الان به خاطر ایننکه نوعی بیماری جسمی دارم ، و تا ۳۷ سالگی مجرد هستم شرایط ازدواجم سخت تر شده .. از طرفی چندی قبل ، استادم فردی رو برای ازدواج موقت معرفی کرد ولی جواب منفی دادم .. چون تحمل دلبستگی و زندگی پنهان ندارم ..
الان در شرایطی هستم که نه ازدواج دائمم درست میشه ، نه اینکه می توانم تصمیم برای ازدواج موقت بگیرم و از طرفی هم به خاطر اتفاق کودکی و اینکه در مورد ازدواج موقت با من حرف زده شده، آرامش ندارم و نمی تونم از فکر این مسائل بیرون بیام ..
حالا از شما کارشناسان بزرگوار میخام به من بفرمایید که با توجه به مشکل کودکی ام و اینکه همیشه یک اضطراب و. افسردگی دائمی با من هست ، و با توجه به سنم و با توجه به فشارها و نیازهام، و با توجه به نداشتن شرایط خوبی برای ازدواج راهنمایی بفرمایید .. آیا باید کلا ازدواج رو فراموش کنم؟ آیا باید به جای ازدواج جایگزین انتخاب کنم؟
اگه بخوام ازدواج موقت کنم، تا کی باید این روند رو ادامه بدم؟ از عادت کردن و وابستگی بدم میاد .
ممنون از لطف شما.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

این طبیعی است که بعضی مواقع نگران باشید. اما برخی افراد هر روز، حتی زمانی که نگرانی بی مورد می باشد، احساس ناراحتی و دلواپسی دارند. اگر این نگرانی بیشتر از ۶ ماه طول بکشد، فرد دچار اختلال اضطراب منتشر Generalized Anxiety Disorder یا GAD می باشد.
اضطراب
بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال، از بیماری خود اطلاعی ندارند، بنابراین درمان هم نمی شوند.
در موارد شدید، GAD می تواند با شغل، روابط و فعالیت های روزانه فرد تداخل داشته باشد.

علائم روحی
مهم ترین علامت این بیماری، احساس اغراق آمیزی از اضطراب می باشد. ممکن است دلیل این احساس را ندانید و یا ممکن است نگرانی بیش از حد در مورد مسائل عادی مانند: صورت حساب ها، روابط و سلامت خود داشته باشید.
تمام این نگرانی ها می تواند بر خواب و فکر شما اثر بگذارد.
همچنین ممکن است در اثر کمبود خواب و یا بیماری ، تحریک پذیر شوید.

علائم جسمی
درد و فشار عضلانی
سردرد
تهوع
اسهال
لرزش بدن

افراد در معرض خطر
تمامی افراد در هر سنی (حتی کودکان) ممکن است به این اختلال دچار شوند.
این اختلال به تدریج پیشرفت می کند.
اولین علائم بین دوران کودکی و میانسالی بروز می کند.
GAD بیشتر زنان را تحت تاثیر قرار می دهد.
زنان دو برابر مردان، به این اختلال مبتلا می شوند.

علت
ژن هایی که از یک نسل به نسل دیگر انتقال می یابند، ممکن است برخی افراد را در معرض خطر ابتلا به اضطراب قرار دهند.
محققان آزمایشاتی را بر روی یک سری مواد شیمیایی موجود در مغز به نام انتقال دهنده های عصبی و نیز یک ساختار درون مغز به نام آمیگدال انجام داده اند و به این نتیجه رسیده اند که مجموعه ای از DNA، محیط زیست و عوامل روانی در بروز این اختلال موثرند.
اگر درمان شامل مجموعه ای از گفتاردرمانی و دارو باشد، موفق آمیزتر خواهد بود
تشخیص
هیچ آزمایشی برای تشخیص این اختلال وجود ندارد. بنابراین بر اساس علائم موجود می توان این اختلال را شناسایی کرد.
به پزشک خود بگویید: در مورد چه چیزی نگران و مضطرب هستید؟ چند بار دچار این حالت می شوید؟ آیا این نگرانی با فعالیت های روزانه شما تداخل دارد؟

روان درمانی
نوعی از گفتاردرمانی برای درمان اضطراب موثر است. این نوع به نام درمان شناختی رفتاری خوانده می شود.
مشاور کمک می کند تا شما تفکرات و اعمال منفی را در خود تشخیص دهید و آنها را از خود دور کنید.
این گفتاردرمانی شامل تمرین هایی می باشد، از قبیل نوشتن تفکراتی که باعث نگرانی بیش از حد در شما می شوند.
در این روش، شما روش آرام بودن را یاد می گیرید.
بیماران بعد از ۳ تا ۴ ماه درمان، احساس بهتری دارند.
اگر درمان شامل مجموعه ای از گفتاردرمانی و دارو باشد، موفق آمیزتر خواهد بود.

دارو درمانی
برخی داروهای ضد افسردگی برای کاهش اضطراب به کار می روند.
با مصرف ۴ تا ۶ هفته از این داروها، احساس بهتری خواهید داشت.
پزشک ممکن است داروهای بنزودیازپاین را برای مدت کوتاهی برای شما تجویز کند.
نام های تجاری داروهای بنزودیازپاین عبارتند از: آتیوان، کلونوپین، والیوم و زاناکس.
این داروها دارای خطر وابستگی می باشند و در نتیجه فرد با مصرف این داروها، دارای احساس خوب می گردد و با قطع مصرف آنها، این احساس در او نابود می شود.
در مورد جوانب مثبت و منفی داروهای مورد مصرف با پزشک مشورت کنید.

مراقبت از خود
شما با تغییر عادات خود می توانید این بیماری را درمان کنید.
– از مصرف کافئین، داروهای استرس زا و برخی داروهای سرماخوردگی دوری کنید، چراکه این عوامل باعث افزایش اضطراب می گردند.
– به مقدار کافی استراحت کنید و غذاهای سالم مصرف کنید.
– یوگا انجام دهید.
-ورزش کنید، ورزش کردن باعث آرامش جسم و ذهن می گردد.

درمان های مکمل
ماساژ برای اکثر مردم یک نوع آرامش بخش می باشد.
تحقیقات در مورد طب سوزنی و اثر آن بر GAD هنوز مشخص نیست.
برخی از داروهای گیاهی دارای عوارض جانبی هستند و برخی دیگر با داروهای مصرفی تداخل دارند، لذا بهتر است قبل از مصرف هر گونه داروی گیاهی، حتما با پزشک معالج خود مشورت کنید.
اضطراب

اختلالات ناشی از اضطراب دائمی
افراد دچار اختلال اضطراب منتشر ممکن است دچار افسردگی، اعتیاد به الکل و یا اعتیاد به مواد مخدر شوند.
یک سری اختلالات دیگر نیز شایع است از قبیل: اختلال هراس، اختلال استرس پس از واقعه، اختلال وسواس جبری و ترس از اجتماع.

اختلال هراس
علائم این اختلال عبارتند از: تپش قلب، تعریق، سرگیجه، تهوع و یا درد قفسه سینه.
این افراد ممکن است فکر کنند که دچار یک حمله قلبی، احساس مرگ و یا از دست دادن فکر شده اند.
این اختلال یکی از درمان پذیرترین اختلالات اضطرابی می باشد.

اختلال استرس پس از واقعه
تجاوز، سوء استفاده کردن، جنگ و یا بلایای طبیعی موجب بروز این اختلال می شود.
علائم این اختلال شامل: یادآوری مجدد صحنه های واقعه و از دست دادن علاقه نسبت به فعالیت های مورد علاقه می باشد.
این افراد ممکن است در ابراز محبت مشکل داشته باشند.
آنها تحریک پذیرند و ممکن است خشن شوند.
این اختلال، با دارو و مشاوره درمان پذیر است.

اختلال وسواس جبری
این افراد دارای افکار نگران کننده ای هستند که قادر به کنترل آنها نمی باشند.
نمونه هایی از این اختلال مثل شستن بیش از حد دست ها و مرتبا چک کردن قفل درب خانه می باشد.
آنها ممکن است بدون هیچ دلیلی، لباس خوب بپوشند و یا برای هیچ دلیلی، اشیاء را بشمرند.
بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال می دانند که این اعمال بی فایده می باشند، اما نمی توانند از این اعمال دست بردارند.
این اختلال بوسیله دارو و روان درمانی، درمان می شود.

ترس از اجتماع
این افراد در شرایط عادی، احساس ترس بیش از حد از اجتماع دارند.
علائم این ترس شامل: احساس مرگ قبل از روبرو شدن با اجتماع، تعریق کردن، سرخ شدن صورت، تهوع و یا اشکال در صحبت کردن می باشد.
در موارد شدید، این افراد از مدرسه رفتن و یا سرکار رفتن هم دوری می کنند.
این ترس با دارو و روان درمانی، درمان می شود.چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

فوبیا
فوبیا نوعی ترس شدید در مقابل چیزی است که صدمه ای به شما نمی رساند.
فوبیاهای شایع عبارتند از: ترس از ارتفاع، فضاهای بسته مثل آسانسور و یا تونل، پرواز با هواپیما، سگ، حشرات و … .

چه کسی می تواند کمک خوبی به شما کند؟
با روانپزشک راجع به نگرانی خود صحبت کنید.
پزشک، بیماری های شبیه GAD را می شناسد، بنابراین به شما کمک خواهد کرد.
این بسیار مهم است پزشکی را انتخاب کنید که با آن راحت هستید تا راهنمایی های او برای شما مفید باشد.

موفق باشید.

سلام خدمت شما دوست عزیز و کارشناس محترم .
ابتدا از پاسخگویی کارشناس تشکر می کنم .
و از شما دوست خوبم خانم paaaa هم خیلی ممنونم .. من مدت نسبتا طولانی هست که برای زندگیم و اینکه ه کنم فکر می کنم ولی بالاخره تونستم به یک نظر قطعی برسم .. امیدوارم بتونم در این نظر ثابت قدم باشم . شما هم برایم دعا کنید .
با توجه به مشکلاتی که بقیه ی دوستان در این صفحه گفته اند و خواندن نظرات مختلف و نظر شما دوست عزیز (paaaa) ، درسته که برای امثال من ازدواج موقت وجود داره و نظر کارشناس رو قبول دارم ولی اینکار یه جور دردسر اضافی درست کردن برای خودم هست .. با اینکار آسودگی فکریم رو از دست میدم ..چون خودم رو مدتها درگیر فردی میکنم که معلوم نیست آخرش چی بشه .. مردی که لذتش رو ببره و بعد بگه خودت خواستی، می خواستی قبول نکنی !! …… یا به دلایلی ، دیگه نخواد ادامه بده ، خدا می دونه من چه ضربه ای می خورم .
من قبلا کار هنری می کردم . الان تصمیم دارم جدی تر هنر رو دنبال کنم . .
شما درست می گید اگه افکارم رو دور این قضیه پرواز ندم ، راحت تر میشه به آرامش رسید .
خیلی وقته تو فکرم هست حفظ قرآن رو شروع کنم ولی تا حالا نشده ..چون مدام ذهنم درگیر این مسائل بوده . امیدوارم خدا کمکم کنه .
البته اگه مرد سالم و خوبی بود که از هر نظر میشد اعتماد کرد و احتمال این نبود که روزی همه چیز رو رها و انکار کنه، برای نیاز عاطفی که دارم ازدواج موقت می کردم ولی اون مرد سالم کو؟ ……… در این مدت چیزهای دیدم و شنیدم که حتی خودم باور نمیکنم . پس بهتره خودم رو درگیر مسائلی نکنم که برایم زندگی با ثبات نمی آورد .
ممنون .

با سلام . پسری هستم ۳۳ ساله که ۸ سال قبل از طریق فضای مجازی با دختری که ۵ سال از من کوچکتر بود اشنا شدم. در اون سال ها چون به تازگی از رابطه قبلیم با دختری ازاد شده بودم زیاد نتوانستم در مدت ۳ سالی که با این خانوم رابطه داشتم شرایط مساعدی در رابطه یمان بوجود بیاورم. این خانوم در همان ماه های اول رابطه دچار درگیر احساسی شدیدی نسبت بنده گردید و در حالی که بنده در تمام سه سال اول رابطه با ایشون به سردی و بصورت منطقی رفتار میکردم اما بازهم نتوانستم این رابطه را تمام کنم. و هر بار که سعی بر اتمام رابطه داشتم ایشون با گریه و زاری بر میگشت و من هم نمیتوانستم ناراحتی ایشون رو تحمل کنم. ۳ سال وضع به همین روال گذشت و من هم کم وبیش احساسی به ایشون پیدا کردم ولی هیچوقت بروز ندادم تا اینکه بلاخره روز جدایی ما فرا رسید و از همدیگر جدا شدیم. البته این هم بگویم که ایشان در تهران در کنار خانواده زندگی میکرد و بنده به واسطه شغلم در جنوب مشغول به کار بودم و اصلا رابطه جنسی در این مدت نداشتیم و تمام رابطه ی ما در تلفن و پیامک خلاصه میشد. پس از یکسال جدایی بنده و ایشان بنده به تهران برگشتم و چون از محیطی دوستانم و خیلی چیزها که در کنارم بود فاصله گرفتم یواش یواش خاطرات و احساسات درونیم به این خانوم بیدار شد و تصمیم گرفتم رابطه ای از نو با ایشان شروع کنم که وقتی از ایشان اطلاع پیدا کردم متوجه شدم به دلیل یکسری مسایل خانوادگی ایشان در شرف ازدواجی اجباری با یک اقایی شده است حالا هرچقدر بنده سعی بر توجیه ایشان برای انجام ندادن این ازدواج کردم متاسفانه فایده ای نداشت و ایشان به مدت سه سال با این اقا ازدواج کرد و در این مدت سه ماه چهار ماه یکبار با بنده تماس میگرفت و ازمن میخواست دوستی عادی برایش باشم. بعد از یکسال از شروع ازدواجش من همیشه با ایشان مخالفت میکردم اما وقتی از من خواست که ایشان را ببینم و قراری بامن گذاشت در همان قرار احساس علاقه من بیدار شد و بنده حس شدیدی از وجود ایشان به درونم لبریز شد . دو سال منتظر ماندم تا شاید این ازدواج به سرانجامی برسد حتی خودم را در تنهایی حبس کردم تا مبادا من باعث از بین رفتن رابطه زناشویی او بشوم. الان بعد از ۸ سال ایشون در شرف طلاق گرفتن میباشند و تصمیمشان هم جدی است. از انجایی که بنده هم واقعا احساس عاطفی شدیدی به ایشان دارم بارها سعی کرده ام با کارهای خوب با رفتار و احساساتم قلب ایشون رو بدست بیارم اما هربار فقط قلبم میشکند و به عقب رانده میشوم. بنده ادمی هستم که سالها منتظر مانده ام تا شاید روزی بتوانم در کنار ایشان زندگی کنم اما الان میبینم عمرم را در تمام این سالها حرام کرده ام . نمیدانم بمانم یا بروم. جوابه دلم را نمیدانم چه بدهم. هروقت خواسته ام مسایل و مشکلات بینمان را حل کنم با بیتفاوتی و بی محلی ایشان روبرو شده ام . احساسم این است که رابطه ام یکطرفه و بی ثبات است. الان مدتی است از ایشان فاصله گرفته ام اما تمام ذرات وجودم میخواهد که برگردم. بسیار سرگردان و مستاصل هستم. نظر شما چیست ؟؟ ممنون میشم اگر کمکی به من بکنید

با عرض سلام و خیر مقدم خدمت شما کاربر محترم.
متاسفانه اشتباهاتی در گذشته در این روابط داشته اید که به جای اصلاح آن، پس از مدتی یا دوباره آن را تکرار کردید و یا اشتباه دیگری مرتکب شدید. در مورد اصل چنین ارتباطی که طبعا به نظر ما اشتباه بوده، باید عرض کنیم هرچند برای شما به عنوان آقا، کمتر مشکلی پیش می آید و مشکلات وابستگی و عاطفی عمدتا برای خانم هاست، اما با توجه به فهم و شعور بالایی که از کلام شما پیداست، قطعا تصدیق می کنید که شما هم تا حدی مقصرید. اگر به قول خودتان میخواستید این رابطه را واقعا کنترل کنید، باید میدانستید که خانمها در امور احساسی خیلی قابل کنترل نیستند و در این مواقع دو راه صحیح وجود دارد که باید یکی را انتخاب کنید؛ یکی قطع ارتباط به طور کلی، و دیگری اقدام برای خواستگاری و ازدواج…
بگذریم… پس از سالها که به گفته خودتان بدون ارتباط بودید، و خانم ازدواج کردند، دومرتبه شما به دلایلی که به درستی اشاره کردید به سمت ایشان بازگشتید. این کار شما خطایی به مراتب بزرگتر و بدتر از قبل بوده است. طبیعتا خانمی که ازدواج کرده (به هر شکلی که بوده، با زور، اجبار ، یا با عشق و …) و تشکیل خانواده داده، حق ندارد به این پیمانی که با همسرش بسته خیانت کند و دیگران هم حق ندارند وارد حریم خصوصی و احساسی ایشان شوند. شاید شما خیلی راحت از این مسئله میتوانستید بگذرید، اما قطعا این شروع ارتباط یا تماس، برای خانم ، با وجود خاطرات و علایق گذشته و البته جنس احساسی خانمها، کار دشواری است. ما نمیگوییم دلیل طلاق ایشان شما هستید، اما به طور حتم، حضور شما، نقطه امیدی در دل ایشان برای جدایی از همسرشان بوده است.
باز هم بگذریم… در حال حاضر، بهترین و جوانمردانه ترین کار این است که شما برای مدتی طولانی (مثلا یک سال یا بیشتر) با ایشان قطع ارتباط کامل کنید (هیچگونه راهی برای تماس شما با ایشان و تماس ایشان با شما نباشد) اگر لازم شد خط خود را عوض کنید و تمام تمهیدات را فراهم کنید برای این منظور.
اگر همچنان عشق و علاقه ای از ایشان دارید، صبر کنید. پس از مدتی طولانی اگر بدون حضور و تأثیر شما (و هیچگونه ارتباط و تماس و پیام و دیداری)، ایشان از همسرشان جدا شدند و تمایل به ازدواج داشتند، آن وقت میتوانید برای ازدواج اقدام کنید.
اگر هم واقعا عشق و علاقه شما کمرنگ است یا باری به هر جهت و گاه گاهی شده است، بهتر است این مورد را به طور کلی فراموش کنید و در پی بناکردن زندگی مشترک خود با فرد دیگری باشید. به هر حال تصمیم منطقی این است که تا جای ممکن ریسک و احتمال شکست را در ازدواج پایین بیاوریم.
توکل بر خدا کنید و از او کمک بخواهید، برای این که مسیر درست را به شما بنمایاند و شما را در این راه یاری دهد.
موفق باشید.

این خانم ثبات نداره هم دل شما شکسته و هم قدرت ماندن با همسرش را ندارد !!
وقتی میبینه شمامجردموندین و باهاش حرف هم میزنید دیگربه زندگیش و همسرش تعلقی ندارد .
مطمئنا” باشماهم ازدواج کند همین آشو همین کاسه هست ..
بهش بگید که به شماامیدی نداشته باشه و طلاق نگیره بعدهم ناپدیدبشید ببینید میتونه بدون شما تصمیم بگیره یا نه ..
طلاق گرفت که خود دانید باهاش ازدواج کنید یانه ..
اگرطلاق نگرفت دیگرروی خوش بهش نشان ندهید و برید دنبال زندگیتون و فراموشش کنید درغیر اینصورت نابود میشید ..

من ۳ سال پیش وقتی ۱۳ سالم بود عاشق یه پسر شدم ک ۴ سال ازم بزرگتر ۱ سال ب روی خودمم نیوردم ولی سال ۲ شمارشو گیر اوردم و بش پیام دادم جوری ک انگار میخاسم ب همکلاسیم بدم .. اون آقا گیر شد و تو لاین بهم پیام داد بالاخره یه دوستی ساده شروع شد دوستی پاک ته حرفامون یه مطلب طنز بود.. تو اویل قبل اینک شخصیت واقعیمو بشناسه خیلی توهین میکرد بم .. ولی خوب بود همه چی.. ایشون خودشو یه چیز دیگ معرفی کرد نمیدونس آمارشو دارم.. تو این ۳ سال حدود ۶ بار دعوا کردیم اگه بخایی زمان رابطه رو از دعوا کم کنی سر جمع یک سال دوستیمون میشه.. فقط یه بار همودیدیم اون گذری .یعنی قرار گزاشتیم..
تو این ۶ تا دعوا ۵ تاشو من آشتی کردم ۱ شو اون.. یک ماه از کات کرد میگزشت داغون بودم ک دیدم پیام داده حلالم کن دارم از شهر میرم طاقت نیاوردمو باهاش حرفیدم..
گزشت و باهم بودیم
یه شب واسه دوستم خاستگار اومده بود اعصابم خورد بود پسرخالم میخاس نامزد کنه چندشم بود عشقم کار داشت
یه دعوا راه انداختم باهاش و دعوامون شد فجیج
بعدم ب دروغ بش گفتم یکی بهتر از تورو پیدا کردم تو مجبور نیسی تحملم کنی
تو آذر میشه یک سال که نیست…
هنوزم دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم بخدا قسم اولین آخرین رابطم بود
و دیگه با هیچکی رابطه نداشتم…
اومدم مثلا عاشق یکی دیگه بشم ولی نشد اطرافیانم میگن تو عاشق کسایی میشه که شبیه عشق اولتن..
هیچوقت فراموشم نمیشه
نمیدونم چیکار کنم…
عشقمم سرش شلوغ بود

سلام باسنی که شمادارید زود فراوشش میکنید چون مواردی مثل دیپلم گرفتن و دانشگاه رفتن و ازدواج با یک انسان باشرف وارد زندگیت میشه واصلا” یادت میره اولی چه شکلی بوده !!
اولا” سعی کن با پسران و مردان دوست نشی چون هم بی تجربه هستی و هم ساده و سریع فریبت میدن و ضربه میخوری .کاملا” راه درست زندگیت عوض میشه !!
دوما” ازدوستی بااون پسر چی میخواستی ۱-ازدواج ؟ ۲-شوخی باپسرا ؟۳-یک هم صحبت برای کمک به درسات ؟ . موارد دیگر ….
سوما”وقتی دمودقیقه دعواتون شده مشخصه هردو تجربه ی هم صحبت شدن هم نداشتید ..

سلام
با عرض معذرت باید بگم خیلی خودخواهانه نوشتید
یعنی چی با در نظر گرفتن نقاط منفی، باعث ایجاد تنفر بشیم؟ تنفر یعنی بالاتر از عشقه؟
خاک بر سر عشقی که شما با ادای این راهکارها بخواید یکی رو از شرش!!!! خلاص کنید
شاید مشکل ایشون میتونه خیلی راحت حل بشه و خانواده ها مخالفتی نکنن… این راه حلیه که شما به دیگران ارائه میدین؟ تنفر از کسی بخاطر فراموش کردنش؟
آیا هیچ میدونید تنفر بدترین احساسیه که کسی میتونه توی قلبش داشته باشه؟ تنف ر رو به بدی ها دارن نه به انسانها
کسی که از انسانها به هر دلیلی متنفر باشه، به هیچ وجه نمیتونه عشق به خدا رو در قلبش پرورش بده
و اینکه عشق یک نوع ریسکه برای پرواز. کسی که این ریسک رو نپذیره، همیشه مثل یه مفلوک به زمین گرمش میچسبه و هیچ وقت به بلنداها نخواهد رسید
چرا اینقدر زندگی مادی رو با ارزش نشون میدید؟ ارزش واقعی، عشق و محبت درون قلب هاست
شما اگه راه حل میخواید ارائه بدید، راه حل درستی ارائه بدید نه تنفر!
الحق که بیشتر از این نمیتونم این حماقت های دنیاییتون رو تحمل کنم

حامد عزیز، از این که نظر خود را مطرح نمودید متشکریم.
ضمن احترام به نظر شما این نکته را هم یادآور می شویم که ، بله، متاسفانه اکثریت قریب به اتفاق احساسات و ادعاهایی که به نام عشق می شود، دانسته یا ندانسته، عشق واقعی به آن معنایی که شما فرمودید نیست. خیلی اوقات، هوس است، خیلی اوقات یک علاقه مادی است، خیلی اوقات یک علاقه زودگذر است، خیلی اوقات یک فریب است و … که آگاهانه یا ناآگاهانه به اسم عشق از آن نام برده می شود.
موفق باشید.

با سلام . ممنون از سایت خوب شما .
من دختری ۳۵ ساله ام و موقعیت ازدواج چندانی از نظر جسمی و روحی ندارم ..
اهل دوستی و روابط غلط هم نبوده ام .. فقط از آن جاییکه دختر ساده و خوش باوری هستم و خیلی زود به کسی اعتماد می کنم ، به یکی از دوستان پدرم اعتماد داشتم . او زن و بچه داشت دختر بزرگ داشت …و حدود ۴۹ ساله بود .
ایشان به قصد کمک به ازدواجم، می خواست با من حرف بزند ولی کم کم حرفهایی پیش آمد که بحث ازدواج موقت بین ما مطرح شد .
من هم به دلیل اینکه آدم خوبی بود و اعتماد داشتم و خودم هم شرایط ازدواج نداشتم ، قبول کردم .
ما با وجود اینکه محرم بودیم ولی هر دو شرط کردیم که رابطه جنسی نداشته باشیم..
. چون او واقعا هدفش خیانت به من نبود و نمیخاست به من آسیب بزند .
من بعد از مدتی به شدت دلبسته شدم .
به خاطر این دلبستگی، خیلی فشار روحی و عاطفی را تحمل می کردم و آرامشم را از دست دادم .
خلاصه بعد از مدت کوتاهی حتی کمتر از دو ماه ، ما با توافق جدا شدیم .
البته او مدام در تردید بود که ادامه دهد یا نه !
و بالاخره به من گفت نمی تواند ادامه دهد .
و مرا با آسیب روحی رها کرد .
ولی من نتوانستم دوری اش را تحمل کنم .. حتی هر گونه رابطه با او را تا مدتی قطع کردم ولی زیاد اثر نداشت .
بعد از مدت طولانی حدود هشت ماه کم کم این علاقه داشت کمتر میشد . ولی در دانشگاهی هستم که او هم آنجا تدریس دارد و گاهی در راهرو او را می بینم یا در محافل عمومی شرکت می کند او را می بینم و این علاقه و فشارهای روحی مجددا برگشت کرده .
نمی خواهم به خاطر او از درس و دانشگاه دوری کنم ؛ از طرفی هم، هر چقدر دوری کنم ولی باز اتفاقی در کلاسی یا راهرو او را می بینم .
و باز از طرفی چون شرایط ازدواجم سخت است و نیاز عاطفی شدیدی دارم ،نمی دانم چه کنم!!
الان دیگر نمی توانم مثل قبل راحت زندگی کنم چون مدتی با مردی بوده ام که اگر چه شرط ما عدم رابطه جنسی بود ولی من محبت او را چشیده ام و دیگر نمی توانم مثل دخترهای دیگه راحت و آرام باشم .
من فقط برای رفع نیازهایم خواستم این راه حلال را انتخاب کنم ولی گرفتار شده ام .
لطفا مرا راهنمایی کنید .

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

دو نکته مهم:

وقتی عاشق کسی هستیم احساس می‌کنیم که آن فرد تنها کسی است که می‌تواند ما را شاد و خوشبخت کند. چیزی که نمی‌توانیم درک کنیم این است که هیچوقت نمی‌توانیم با کسی که دوستمان ندارد خوشبخت شویم. پس بااینکه ممکن است احساس کنید می‌توانید برای همه عمر به آن فرد متعهد باشید، اما فرد مقابل این احساس را به شما ندارد. پس به جای سعی و تلاش برای برقراری ارتباط با آن فرد سعی کنید این واقعیت را بپذیرید که این عشق دوطرفه نیست و آن را فراموش کنید. دیگر وقت و فکر و انرژی بیشتری را صرف آن فرد نکنید. پذیرش این واقعیات باعث می‌شود بتوانید تمرکزتان را تغییر داده و اولین قدم برای فراموش کردن آن فرد را بردارید.

اگر کسی دوستتان ندارد ولی باز هم با شما مانده است مطمئناً خیلی از خودش مایه نمی‌گذارد. به ‌جای آویزان شدن برای با او بودن، دست از عذاب دادن خودتان بردارید، دست از او کشیده و به زندگی خودتان برسید. به خودتان توجه کنید و به چیزهای غیرلازم نپردازید. با گذشت زمان یاد می‌گیرید که فراموش کنید و دوباره عاشق شوید.

نباید انتظار داشت که بتوان همه چیز را فراموش کرد. بسیار پیش می آید که نمی توانیم خیلی از چیزها را فراموش کنیم به خصوص اگر خاطرات خوبی با آن فرد داشته باشید. به هر صورت، بخشی از آن خاطرات همیشه همراه ما خواهد بود. برای رها شدن از گذشته باید یاد بگیرید که ذهن را مدیریت کنید و هر لحظه نسبت به خودتان آگاه باشیدو نگذارید ذهن هرگاه که خواست به گذشته سفر کند. اگر دقت کرده باشید بیشتر اوقات ذهن یا در گذشته سیر می کند یا در آینده و کمتر پیش می آید که ذهن به زمان حال فکر کند.

بسیار برایتان پیش آمده که وقتی تنها هستید به مرور خاطرات بپرادزید، یکی از کارهایی که می توانید در این مواقع انجام دهید، دادن دستور ایست دهید؛ این روش بسیار ساده و کارساز است، یعنی لازم است خیلی محکم و مقتدر به ذهن تان ایست بدهید تا نتواند به هر کجا خواست برود. در حقیقت اگر آگاه نباشید و نبینید که ذهن تان در حال سفر به گذشته است نمی توانید جلوی آن را بگیرید اما اگر حواستان باشد به محض اینکه ذهن بخواهد به گذشته سفر کند به آن یک ایست محکم می دهید و از پیشروی آن جلوگیری می کنید.

هر چه بوده تمام شده است، بهتر است به آینده فکر کنید و در انتخاب بعدی خود نهایت دقت را داشته باشید.

موفق باشید.

سلام این آقا ازاولش هم به شما خیانت کردبایدبه شما روی خوش نشان نمیداد باید مثل یک مرد متاهل برخورد میکرد .
الان هم مهم نیست فراموشش کن..
یک مدت طولانی بگذره وازش خبری نداشته باشی یا دیدیدش چشات رو ببند و جای دیگری نگاه کن موضوع تمام میشه کمی ریاضت بکش ولی بااین مرد ادامه نده واقعا” بهت میگم اون میدونسته که وابسته میشی به هرحال متاهل بود بااینکارش بهت خیانت کرده !!
کارخدابی حکمت نیست حتما” از یک مصیبت بزرگ نجات پیداکردی ..

سلام .
ممنون . یه سوال ازتون دارم .
شما نوشته اید کار خدا بی حکمت نیست .
ولی من مدام سوالی در ذهنم دارم که چرا خدا کمکم نکرد و همون روز اول منو نجاتم نداد ؟
. می دونم خودم هم مقصرم ولی من واقعا از روی اعتماد به او و سادگی خودم قبول کردم .
الان همش میگم خدایا ای کاش نمیذاشتی من وارد این مسیر بشم .
منظورتون از حکمت خدا چیه؟
متشکرم از لطفتون .

سلام ممنونم منو قابل پاسخ دادن میدانید .
خداوند همه رامختار آفریده و اجازه ی همه ی کارها را به اوداده ولی تذکرات لازم را در قرآن داده مثلا” اگر شراب بخورید عقلتون رو از دست میدید یا خوک نخورید چون خوک یک نوع کرم را در بدن انسان پرورش میدهد و خوک خصلت های بدی دارد که به انسان منتقل میشود ..
درمورد ارتباط با نا محرمان هم گفتن مثلا” به دختران توصیه کرده که پاکدامن باشن و با مردان دوست نشن !!!
خداهمه موارد را تذکرداده ولی ماها فراموش میکنم و اون کاررو انجام میدیم بعد هم که اتفاقی افتاد بیاد خدامیفتیم و دعامیکنیم که باعث دفع بلاهای بدتر میشود ..
چراخدا از اولش جلوی اینکاررو نگرفت ؟ چون به من و شماها که اشرف مخلوقات هستیم عقل و شعورداده و راهنمایی مثل قرآن را قرار داده منتها ماها فراموش میکنیم و یک موجودی بنام شیطان هم هست که آدمو وسوسه میکنه ..
بازم باید شاکر خداباشیم که تا آخر ماجرا که ختم به آبروریزهای بعدی _ که عرف ما این روابط ولو حلال هم آبروریزی میداند_ میشود جلویش را میگیرد..
بنظرت مردی که زن دارد و با یک دختر روابط ولو حرف زدن دارد درآخر پیش همکار و همسایه و فامیل بی آبرو نمیشود مگر دیگر خیلی پررو یا دروغگو باشد !!!

پاسخ :
باسلام وتشکر .
چنان که اشاره نموده اید خداوند از اول با شراغ عقل و وحی راه را از چاه کاملا روشن ساخته است .
فرمود : اما هدیناه نجدین اما شاکرا واما کفورا = ما آنها را به را ه درست هدایت نمودم ولی آنها بعض شان کفر و رزیدند و بعض شان
شکر نمدند ه وهدایت شدند .
نکته دیگر این که :
این جهان ، عرصهء اختیار و آزمایش انسان ها است و اگر قرار باشد که خداوند بیاید خودش کارها را درست کند و جلوی همهء کارهای بد را بگیرد ، این جهان دیگر وجود نخواهد داشت. خداوند حتی از جنایت هایی که در صحنهء کربلا نسبت به خلیفهء محبوبش حضرت ابی عبدالله (س) و عزیزان ایشان صورت گرفت جلو گیری نکرد و این لازمهء تکامل انسان و تحقق حقیقت اوست.
چه این که پشت پردهء جهان برای ما نا معلوم است عنایات الهی همیشه ما را مورد حمایت قرار داده و می دهد و الا همگی نابود می شویم. شاید در شرایطی ا قرار بوده که اتفاقات خیلی بدی بیفتد و خدا ما را از آنها حفاظت کرده.شما الحمدلله اهل علم و دانش هستی و می دانی که انسان باید بر اساس اطلاعات و یقین سخن بگوید و در جایی که خبر دقیق و کامل ندارد ادعایی نکند.
ارتباط با نا محرم حرام و خلاف اخلاق انسانی است چه ابرو برود چه نرود چه زن داشته باشد چه نداشته باشد .
موفق باشید

سلام و عرض تشکر .
ممنون از لطفتان .
احتمالا، حرف بنده رو اشتباها متوجه شده اید .
من با نامحرم رابطه نداشتم .بلکه اتفاقا خیلی هم مراقب بودم به حرام نیفتم .
ممنون از سایت خوبتان .
موید باشید .

سلام ..
این دوست عزیز، با اون آقا دوستی نداشته و طبق نظر خودش ارتباط حرام نداشته بلکه ازدواج موقت که دستور دین هست داشته .

به نظرم ما باید بین حرام و حلال خدا تفاوت قائل بشیم . .
این خانم دچار مشکل بوده و از راه شرع دنبال حلال بوده .
این کار با دوستی های بیهوده و حرام فرق داره .
فکر می کنم سوال این خانم اینه که چرا با وجود اینکه حلال خدا رو انجام دادم ، دچار مشکل شدم؟

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
اگر موجبات ناراحتی شما پرسشگران عزیز فراهم شد، عذرخواهی می کنیم.

اما در جواب خدمتتان عرض می کنیم که:

غریزه جنسی یکی از غرایزی است که خدای متعال به انسان موهبت فرموده است. پاسخگویی به این غریزه هم یک امر طبیعی و ضروری است و بر خلاف نظر افراد یا مکاتبی که رهبانیت را ترویج می کنند سرکوب کردن این غرایز امری ناصحیح و موجب عقده های روحی می شود. کما این که هرج و مرج و بی قانونی و افراط در ارضای آن و کمونیسم جنسی نیز خلاف هدف آفرینش انسان است از این رو بهترین و طبیعی ترین شکل ارتباط زن و مرد دارای ویژگی های همچون:
۱- پیوند زناشویی مبتنی بر قانون، ۲- تک همسری، ۳- ازدواج دایم، است.

لیکن اگر به دلایل خاصی ازدواج دایم ممکن نشد و زمینه آن موجود نبود یا تک همسری، انسان یا جامعه را با مشکلات خاصی مواجه کرد آیا در این جا باید کمونیسم جنسی و ارتباط غیر قانونی را ترویج کرد یا با ساز و کارهایی که مانع سوء استفاده و هوسرانی عده ای از زنان یا مردان می گردد، پیوند زناشویی را به شکل مجدد و یا ازدواج موقت، قانونی کرد. در این جا دو روی کرد وجود دارد:

۱- روی کرد اسلام ناب که از طریق رسول اکرم(ص ) و ائمه اطهار(ع) بیان شده است که بر مبنای آن هم تعدد زوجات مجاز است و هم ازدواج موقت. (توجه داشته باشید ترغیب و تشویق به تشکیل خانواده، ازدواج دائم و تک همسری است اما به خاطر اضطرار و خروج از بن بست -نه در عرض و همسان با ازدواج دائم و تک همسری- این راههای قانونی یعنی ازدواج مجدد و موقت، باز شده است).

۲- روی کردی که ارتباط مرد با بیش از یک زن دائم را به شکل قانونی دنبال نمی کند.
گونه های مختلف کمونیسم یا آزادی و بی بند و باری جنسی، در غرب گویای این روی کرد است، با این که دانشمندان و دلسوزان غربی معترف اند که ازدواجی شبیه ازدواج موقت یک ضرورت اجتماعی است و از ناحیه ی منع ازدواج موقت و چند همسری، آسیب های جبران ناپذیری به جامعه و فرد وارد می آید.
در جامعه بشری به ویژه در شرایط امروز، آمیزش جنسی را نمی توان به ازدواج دائمی محدود ساخت و هیچ حکومتی و جامعه ای نمی تواند مانع ارضای این نیاز طبیعی گردد. اما ارضای این نیاز از راه نامشروع و ترویج زنا و فحشاء که اغلب جوامع بشری به آن تن داده اند و حتی مراکز رسمی برای تن فروشی و بهره کشی جنسی از دختران و زنان دارند، مورد تایید اسلام نیست و با آن به شدت مخالف است و آن را توهین به زن و تجاوز به حقوق و کرامت او و منافی با اخلاق و عفت اجتماعی و موجب نابودی خانواده می داند. پس می ماند تنها راه باقیمانده و مشروع که همانا راه ازدواج موقت یا ازدواج مجدد، است. یعنی مردان و زنان با قرارداد مشخص شرعی و رعایت حقوق طرفین و نیز جوانب اخلاقی و انسانی و شرعی با پیمان دو جانبه ازدواج می کنند. پس باید توجه داشت که تفاوت ازدواج موقت با ازدواج دائم در زمان بندی آن است که مهمترین راه حل برای مواردی است که ازدواج دائم امکان ندارد یا مشکلات متعددی را باعث می شود.
حال با توجه به این نکته که خداوند بر بندگانش مهربان و دلسوز است و هیچ قانونی را بدون مصلحت وضع نمی کند، اسلام که بیانگر قوانین الهی است، بر اساس مصالحی که در چند همسری و واگذاری این حق به شوهر، وجود داشته و در جای خود نیز بیان شده است، حق ازدواج موقت و چند همسری را به شوهر داده است و برای استفاده ی او از این حق، اجازه دادن همسر را لحاظ نکرده است زیرا اگر این حق مشروط واگذار می شد با توجه به حساسیت زنان بر این موضوع و عواطف زنانگی، که غالبا با ازدواج مجدد شوهرانشان مخالفند، آن مصلحتی که در نظر خداوند متعال بود، حاصل نمی شد.

موفق باشید.

سلام
شمادرست میگید منتها بین انسان حساس و انسان قوی و غیرحساس هم باید تفاوت قائل شد .
خانم که مشکلش را نوشتن متاسفانه یک انسان حساس هستن و زود وابسته شدن و الان روحیاتشون بهم ریخته .
انسان باید اول خود و روحیاتش رابشناسد بعد وارد یک مسئله ی حلال یا حرام شود .
بعضی مواقع حلال هم انسان رو آشفته میکند مثل همین موضوع ازدواج موقت که شاید کمتراز یکسال باهم باشن ولی باجداشدن حتما” به یکیشون ضربه میزنه ..
حلال دیگری که شاید یک نفر ضربه بخوره بوسیدن بااحساس پدرو دختره که امکان داره دخترکه نوجوان یا جوان باشد درک درستی نداشته باشد بنابراین ائمه توصیه میکنن که دختر رااز فلان سن و فقط دست یا سرش را ببوسید .
حلال دیگری که همه را ناراحت و بازم یک طرف دچار شکست عمیق می شود طلاق است ..
موارد دیگری هم هستن ولی متاسفانه قبل از کارهای حلال و حرام باید خوب اندیشید و روحیاتت را بسنجدی ..
برای منم که برای خدا و ائمه کاری را با نیت قلبی انجام دادم و مربوط به ازدواجم بود (دادن جواب منفی )ولی بعد از این نیت بامشکلات وحشتناکی مواجه شدم و این را یک حلال میدانم ولی به اوج بدبختی رسیدم اماوقتی با خودم صحبت کردم گفتم درراه خداعلاوه بر نیت کردن باید نیتت کاملا” خالص شود که شد و خدارا شاکرم !!!

سلام و عرض تشکر از شما .
پاسخی که مرقوم فرموده اید ، زیاد مرتبط با مشکل من نیست و خیلی از جملات آن ، تکرار پاسخهایی است که به دوستان دیگر داده اید .

من نوشته ام من او را فراموش کرده بودم ولی چون او را در دانشگاه می ببینم، حالم را بدتر کرده ..
چگونه باید با وجود دیدن او دچار ناراحتی نشوم؟ مدام وسوسه می شوم که دوباره به او رجوع کنم .

من عمدا او را نمی بینم بلکه ناخودآگاه در برخی محافل دانشگاه وجود دارد .

از طرفی گفته ام شرایط ازدواج چندانی ندارم و اون آقا هم گر چه به قول خودش قصدش کمک بوده ولی الان حالم بدتر شده .
چگونه می توانم با وجود نداشتن شرایط ازدواج و اینکه مدتی با او بوده ام ، زندگی کنم؟
مشکل من فقط فراموش کردن نیست . .
چون من نیتم این بود که از راه حلال از تنهایی دربیام. و از گناه جلوگیری کنم ولی چرا حالم بدتر شده ؟
الان با وجود تنهایی های گذشته ، مشکلاتم افزایش پیدا کرده .
می خاستم در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .
ممنون .

خواهر گرامی، ضمن عرض سلام خدمت شما باید عرض کنیم شاید دلیل مشابه بودن یا تکراری بودن پاسخها، شباهت یا تکرار سوالات باشد…
در مورد شما، باید عرض کنیم، ارتباط خانم و آقا، به خودی خود، ایجاد وابستگی و دلبستگی میکند. این مسئله ای نیست که با محرم یا نامحرم بودن ارتباط داشته باشد، ارتباط دو نفر نامحرم هم پس از مدتی موجب وابستگی عاطفی بخصوص خانم می شود. البته این نکته قابل ذکر است که برخی شرایط میتواند این مسئله را تشدید کند، مثل این که شما در شرایطی آسوده تر ارتباط داشته باشید، مانند شرایط محرمیت… یا ارتباط در شرایطی باشد که شما احساس تنهایی شدید داشته اید و نیاز شدید به یک همدم داشتید، یا در شرایطی که این، اولین تجربه شما باشد…
به هر حال این که حال شما به قول خودتان بدتر شده، نتیجه وابستگی عاطفی است که به آن آقا داشته اید. البته این که شما هرچند برای مدتی اندک، نیاز عاطفی خود را ، بجای یک رابطه حرام، از راه حلال برآورده کردید، نه تنها چیز بدی نیست که قابل تقدیر است. اما اگر پیش از این ارتباط از ما سوال می کردید، ما توصیه به انجام آن نمی کردیم. اولا فرد مذکور از چند جهت آشنا هستند (خانوادگی-محل کار) که این میتواند تبعات بدی به لحاظ اجتماعی برای شما داشته باشد. ثانیا، ایشان متاهل هستند (و با توجه به نکته قبل) این مسئله میتواند هم برای شما و هم ایشان مناسب نباشد و احیانا موجب تزلزل ایشان در روابط خانوادگی شان بشود، و ثالثا، این که وابستگی شما قابل پیش بینی بوده و حتی اگر هم مورد مناسبی برای ازدواج موقت می بودند، مدت زمان کوتاه این ارتباط میتوانست مشکل زا باشد.
به هر حال شما لازم است تمهیداتی را برای کنار آمدن با این شرایط و فراموشی این داستان یا حداقل تأثیر کمتر آن بر روح و روان خود بیاندیشید:
توصیه های ابتدای همین پست، به همراه سایر پستهای مرتبط با این موضوع مانند (http://soalcity.ir/node/318 – http://soalcity.ir/node/2335 – http://soalcity.ir/node/2657) مفید است. در کنار آن بدانید این کار آسان نیست و باید صبر و تحمل داشته باشید، سعی کنید تمام ساعات شبانه روز خود را برنامه ریزی کنید و تا جای ممکن برنام ها را اجرا کنید. سرگرمی های ورزشی و تفریحی و سفرها و برنامه های مذهبی را حتما در جدول کاری خود بگنجانید.
از خدای متعال میخواهیم آرامش و سلامتی را به شما ارزانی دارد.

عزیزم من مجردم !!
شمارو درک میکنم ولی شمایک چیزی رو اشتباه متوجه شدید !
شما فکرکردید که چون یک سری تحولات هورمونی داشتید حتما” باید از طریق یک مرد تلاطم درونت را خاموش کنی !!
ولی قبول کن اشتباه رفتی دخترکه دست بخوره دیگر متاسفم میگم دختر باکره نیست چه باکره باشی چه نباشی کلا” دخترنباید دست بخوره !!!
ائمه سلام الله علیه درباره ی نزدیکی زن و شوهرها خیلی سفارش کردن چون اینجوری بیشتر به هم وابسته میشن ..
متاسفانه کسی که شما رو راهنمایی کرده بد راهنماییتون کرده ..
الان باید فراموش کنی باید ترک کنی فکر کن شوهرت مرده یا طلاقت داده مثل یک معتاد باید درد بکشی تا بدنت سالم بشه !!
الان من به چای خیلی علاقه دارم یک روز نخورم انگاریک چیزی گم کردم شماهم همینطور شدیدخودتو با دوستان و خانواده یا سفرمشغول کن ..
شما میگید شرایط ازدواج ندارید دوست من فلجه روی زمینه این بدبخت چی بگه ؟
یازنان و دختران دیگری که فقط سرشان حرکت میکنه و نه دست دارن و نه پا !!
عزیزم من چی بگم که سالمم ولی میدانم وابسته شدن و مردی که متاهل است ومراموقتی میخواد موقت است و یکروز میره !!بنابراین به مردی روی خوش نشان ندادم فکرکردی من دل ندارم دل دارم ولی خدا برام مهمتره و حوصله ی ترک هم ندارم !!!

شمادانشجوهستید یااستاد ؟
سعی کن یک مدت از این دانشکاه به هر بهانه ایی دوری کنی یاکمتردرمحافلشون باشی !!

سلام
من ۲۶ سالم است چند وقت است که عاشق یک دختر شدم که ۲۲ سال اش است و او هم مرا دوست داره با هم بسیار زیاد صمیمی استیم و بسیار زیاد عاشق یکدیگر خود استیم و او همیشه میگفت که مرا ترک نکو و من همه بی اندازه عاشق بودم و همیشه میگفتم که تا آخر عمر همرایت میباشم و در این اواخر همیشه میگه از زندگی خسته شدم از زندگی بیزارم ولی مرا زیاد ناراحت کرده و میگه جدا میشیم اما من نمیتوانم جدا بیشم چون بی اندازه عاشق اش ام رهنمایی کنید لطفا چی باید کرد.

با سلام خدمت شما.
دوست عزیز، چنین ارتباطی نفعی برای شما یا ایشان نداشته و نخواهد داشت، جز این که به دلیل وابستگی های ایجاد شده همواره هردوی شما را دچار غم و اندوه خواهد نمود. اولا بهتر است در صورت علاقه واقعی هر دو به یکدیگر، این مسئله را از طریق خانواده هایتان دنبال کنید و با هدف ازدواج و تشکیل زندگی، این عواطف را هدایت کنید. و در ثانی، جملاتی که از قول ایشان نقل کردید قطعا به دلیل مشکل یا مشکلاتی است که برای ایشان پیش آمده و از خود ایشان باید جویا شوید. با توجه به علاقه هردو، با ازدواج و تشکیل زندگی مشترک حتما به اهداف و آرزوی های خودتان (این که یکدیگر را ترک نکنید و تا آخر عمر همراه یکیدیگر باشید) خواهید رسید.
موفق باشید.

سلام .

همه میگویند که یکی از راههای فراموش کردن کسیکه به او محبت داریم دوری کردن از اوست .
من شرایط ازدواج نداشته ام.
با رعایت مسائل شرعی، فقط دو روز با آقایی مورد اعتماد و متاهل، ازدواج موقت داشتم .و رابطه ی ما بیشتر عاطفی بود نه چیز دیگه .
خیلی دوست داشتم این ازدواج ادامه می یافت ولی بنا به دلایلی نشد ..
الان حدود شش ماه می گذرد که او را ندیده ام و حرف نزده ام اما مثل روز اول به او محبت دارم .
ازش دوری کردم اما آرام نمی گیرم چون به شدت به محبتش نیاز دارم .
چندین بار خواسته ام دوباره به او برگردم چون او هم خیلی مشتاق است .
قصدم به هم زدن زندگی او نیست . . او هم چنین قصدی ندارد ، فقط نیازمندم .
سرگرمی های مختلف هم دارم اما فراموشم نمیشود .
دیگه نمی دونم چه راهی برم .
کسی هم درکم نمی کند . چون جای من نیست . برای ازدواج دائم هم خیلی ها خبر دارند من مجردم ولی فایده ندارد و درست نمیشه . سختگیری هم نمی کنم ولی باز نمیشود .
لطفا کمک کنیید .
مدام در فکرم که به این آقا مراجعه کنم چون حتی با دوری کردن هم کارم درست نشده .

کاربر محترم، به شهر سوال خوش آمدید. بسیار متاسفیم که در شرایط روحی و جسمی نامناسبی به سر می برید. دوری جستن از منبع توجه و عاطفه، لزوما موجب فراموشی آن نمی شود، اما میتواند این مسئله را تسهیل کند.
خواهرم، در نهایت تصمیم گیرنده شما هستید، اما چند نکته را مد نظر داشته باشید: قطعا آرامش خاطر ازدواج دائم در ازدواج موقت وجود ندارد (هرچند استثناء در این مورد هم ممکن است). مقایسه ازدواج موقت با ازدواج دائم هم مقایسه درستی نیست. وابستگی از مسائلی است که معمولا اتفاق می افتد، و بسته به شدت و ضعف عاطفه طرفین، و شرایط مختلف پیرامونی ، کم یا زیاد وجود خواهد داشت. به همین دلیل توصیه هایی شد، اولا با افراد مناسب،متعهد و قابل اعتماد ازدواج کنید و ثانیا مدت زمان را خیلی کوتاه قرار ندهید. از سویی قطعا ارتکاب به کار حرام توصیه نمی شود و جلوگیری از یک حرام (هرچند از نظر برخی، کار خوبی نباشد) بهتر است از ارتکاب آن. توجه داشته باشید که در صورت پدید آمدن موقعیت ازدواج دائم هم، برای یک مرد نجیب و درست، عدم ارتکاب به گناه و روابط نامشروع در سابقه و گذشته شما، بسیار مهمتر از ازدواج نکردن شما در گذشته است…(بخصوص در سنین بالا). و نکته آخر این که اکیدا توصیه می شود حتما ازدواجتان را در دفتر ازدواج ثبت کنید (به معنای گواهی گرفتن از دفتر ثبت احوال، نه به معنای ثبت در شناسنامه).
موفق باشید.

سلام . . نکات خوبی فرمودید ولی متاسفانه این چیزها به صورت عمل امکان پذیر نیست .
جامعه ی ما این حلال خدا رو نمی پذیره . از طرفی اگر کسی متوجه بشه بعد از اون چطور میشه تو این جامعه زندگی کرد؟
خیلی مشکلات ممکنه به وجود بیاد…
از طرفی هم چون نیاز های زیادی وجود داره آدم می مونه تو دوراهی که چه کنه؟ .. هم بیم خطرات جامعه هست هم بیم گناه .
من واقعا نمی دونم چه کنم ..
این حرفها رو اگه به کسی هم بزنیم فکر می کنه چقدر بی حیا هستیم . در حالیکه من فقط هدفم حفظ ایمانم هست نه بی حیایی .
نظرتون رو بفرمایید . ممنون .

با سلام مجدد خدمت شما، متاسفانه در جامعه به اصطلاح اسلامی ما بسیاری از امور اسلامی نیست یا رعایت نمی شود. بخشی از این مسئله نیز مربوط به تک تک ما مسلمانان است. با کمال تأسف اکنون فرهنگ عمومی جامعه طوری است که ارتکاب به بسیاری از امور حرام و گناه، موجب سربلندی افراد و ارتکاب به برخی امور حلال، واجب یا مستحب موجب سرشکستگی به نظر می رسد. البته قطعا برای یک مسلمان فهیم، اصل اولیه، کسب رضایت خداوند است، و نه رضایت مردم! به هر حال همانطور که فرمودید هرکدام از انتخاب ها، سختی ها و مزایایی دارد، و همانطور که ما پیشتر خدمت شما عرض کردیم، انتخاب نهایی با شماست.
موفق باشید

سلام این نظر شخصی خودم هست شاید خیلیا قبول نداشته باشن..
هرکسی وارد هرکاری میشه باید پررو باشد تا بتوان از پس اون کار بربیاد اگر بترسد یا افکار اطرافیان براش مهم باشد یاوارد اون کارنشه یا پنهانی و باترس ادامه بده !!!
بنظرم شما می ترسید یا افکاراطرافیان براتون مهم هست که این شما رو دچار استرس میکند ..

یه دختر ۲۳ سالمه ام. به همکار ۲۷ ساله ام علاقه مند شدم. هر دو مذهبی هستیم. نمیخوام گناه کنم. از وقتی چنین حسی پیدا کردم ارتباطاتم رو حتی الامکان کم کردم. حتی از وقتی دیدم میل دارم نگاهش کنم حتی دیگه نگاهش هم نکردم. اوایل نگاهم بدون اختیار خودم میرفت سمتی که او بود ولی الان همه جوره خودمو کنترل کردم.
همه همکارا جوونیم و واسطه ای مناسب سراغ ندارم که بهش بگه. دوست ندارم کارم رو ول کنم چون بابتش خیلی سختی کشیدم. کاریه که آرزوش رو داشتم. و حتی اگه اون کارش رو ول کنه من این کار رو نمیکنم ( برا این گفتم که بدونید کارم رو برای خودش میخوام نه شخص دیگه ای). کارم خاصه و به سختی میتونم دوباره چنین شرایط کاری رو پیدا کنم در شهرم. حتی میدونم اگر هم بتونم چنین کاری پیدا کنم بازهم با او مواجه خواهم شد. شاید کمتر ببینمش اما می بینم چون در کارش یه قطبه و وقتی با هم استانی هامون هم جمع بشیم حتما او هستش. حتی گاهی در محافل کشوری هم هست.
چند باری قصد کردم مستقیم یا غیر مستقیم حسم رو نسبت به او بگم اما هر بار استخاره هام نهی شدید اومد. چجوری بفهمم نظر اون نسبت به من چیه؟ راهی هست که بتونم حسم رو نسبت بهش بگم؟
اینم بگم نه من اهل گناهم نه اون.

با سلام خدمت شما خواهر محترم. شاید محسوب کردن علاقه شما به عنوان یک عشق بی هدف سخت باشد اما قطعا این علاقه (فعلا تا جایی که ما و شما می دانیم) یک طرفه است و میتواند به یک عشق بی هدف تبدیل شود. و همانطور که خودتان هم میدانید محبت و علاقه یک طرفه فرجامی جز حسرت و پشیمانی نخواهد داشت. البته اگر بتوانید به نوعی از میل ایشان یا علاقه ایشان به خودتان مطلع شوید، قضیه حتما فرق خواهد کرد!
چند توصیه را توجه کنید: یکی این که تا زمانی که مطمئن نشدید ایشان هم میل و علاقه ای به شما دارند، مراقب حفظ شأن و منزلت خود در برابر ایشان و یا همکاران، باشید. توجه داشته باشید که شما نخواهید توانست از نگاهها و رفتار ایشان تصمیم و افکار واقعی ایشان را بفهمید، پس برای خودتان رویاپردازی نکنید. نکته دیگر این که بدون اطلاع خانواده هرگز وارد پروسه آشنایی پیش از ازدواج و پیشنهاد و خواستگاری و … نشوید. و آخر این که شاید همزمان با شما و با توجه به شغل ایشان خیلی ها در ذهن خود افکار و خیالاتی مانند شما داشته باشند درحالیکه ایشان در ذهن خود (هرچند از میل و خواسته اطرافیان اطلاع داشته باشد) اما به فکر هیچکدام از این افراد نباشد.
موفق باشید.

اجازه کپی متن اصلی رو داریم یعنی صاحب متن راضی هستن ؟

بله، جهت رعایت اصول اخلاق حرفه ای نشر، ذکر منبع لازم است.
موفق باشید.

سلام یه نوجوون ۱۵ ساله هستم یه دختر ۱۶ ساله عاشق و وابستم شده
من ازونجایی ک عاشقش نبودم ولی بهش خیلی ابراز علاقه کردم و به نحوی اونو عاشق خودم کردم الان به اشتباهم پی بردم
ازونجایی ک بچه ایم و مسلما عاشق بودنش هیچ سودی نداری و منم نمیخوام دلش بشکنه چیکار کنم ؟؟؟
واسم خیلی سخت شده مطمئنم اگه برم زنده نمیمونه و خیلی تنهاست یجورایی فقط منو داره اینا حرفای خودشه
نمیدونم باید چیکار کنم

با سلام و عرض خیرمقدم.
دوست نوجوان، اگر در موقعیتی تصمیم اشتباهی گرفتیم یا مسیر اشتباهی رفتیم یا خطایی مرتکب شدیم، باید تبعات آن را بپذیریم و سختی و دشواری آن را تحمل کنیم. قطعا وابستگی عاطفی امری است که جدایی پس از آن را بسیار دشوار و سخت می کند، تا جایی که شما گمان میکنید کسی از این بابت خواهد مرد! البته ممکن است بسیار سخت و دشوار باشد اما قطعا از این مسئله کسی جان خود را از دست نخواهد داد. بنابراین با این ذهنیت که هم شما و هم طرف مقابل شما بایستی یک دوره کوتاه سخت جدایی را تحمل کند، این ارتباط را قطع کنید. جدیت شما در این تصمیم و عدم بازگشت شما به این رابطه در کاهش ضربات روحی و روانی بعدی این مسئله بسیار مهم است.
موفق باشید.

من باید چه کار کنم عاشق یکی از همکلاسی های دانشگاهم شدم طرف بهم روی خوش نشون میداد ولی اجازه نمیداد بهش نزدیک شم دو سه دفعه ای بهش گفتم ولی گفت نمیخواد که رابطه ای داشته باشه یعنی یه جوری با رفتاراش و کاراش با دست پیش میکشید و با پا پس میزد و یه پسره دیگه هم همیشه دورو برش بود به بهانه ی کار و این حرفا من بعد شش یا هفت ماه دیگه طاقتم تموم شد یعنی خیلی دوسش دارم ولی نمیدونم تکلیفم چیه مثل جهنم میمونه حالا هم بهش گفتم دیگه نمیخوام همو ببینیم از وقتی بهش گفتم هر روز با اون پسره هست همش بگو بخند و از این حرفا قلبم داره از جاش کنده میشه میخوام بدونم باید چه کار کنم وقتی هنوز دو ترم دارم و هر روز مجبورم ببینمش و بیشتر وقت ها هم با یک نفر دیگه بعد چه طور میتونم فراموشش کنم وقتی نظرش رو مستقیم نمیدونم وهنوز بهش امید دارم یعنی از یکی از دوستام شنیده بودم که از من خوشش میاد ولی الان خیلی وقته گذشته و من هیچ نشونه ی مثبتی ندیدم

با سلام و خیرمقدم خدمت شما.
دوست عزیز، ابتدا باید تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید. آیا واقعا به ایشان علاقه دارید؟ علاقه ای که نه مانند علاقه به هر دختری باشد. آیا تصمیم دارید با ایشان زندگی کنید؟ برای همیشه در کنار ایشان به آرامش برسید؟ خلاصه این که میخواهید ازدواج کنید یا خیر؟ اگر تصمیمتان جدی است پس به صورت جدی پیشنهاد خود را مطرح کنید. البته این موضوع را از طریق خانواده هایتان پی گیر ی کنید. این طور بهتر است. اگر واقعا علاقه ای از طرف ایشان به شما باشد حداقل آن است که اجازه مید هند به خواستگاری بروید و بیشتر با یکدیگر آشنا شوید. و … و. اما اگر در این قصد و نیت شک دارید صبر کنید. اگر میدانید که چنین قصدی در شما نیست، و صرفا میخواهید چند صباحی از تنهایی بیرون بیایید و یا خوش باشید و … پس بهتر است با سرنوشت یک نفر دیگر بازی نکنید. در همه صورتهای فوق نیز باید بدانید همیشه آنچیزی که شما میخواهید اتفاق نمی افتد. این مسئله در تمام طول زندگی شما جاری خواهد بود. خیلی اوقات حتی تلاش هم میکنید ولی آنچه میخواهید نمی شود. باید یاد بگیرید که تحمل همه شرایط را در زندگی داشته باشید.
برای فراموش کردن ایشان میتوانید از همان راهکارهای ارائه شده در ابتدای متن استفاده کنید.
موفق باشید.

باسلام. دختری ۲۳ ساله هستم تا به الان رابطه های دوستی زیادی داشتم که این روابط نهایتا ۱ ماهه بود وبه هیچ وجه جدی نبود که بیشترینش ۳ ماه طول کشید که نهایتا تمام شد ولی در این ۳ ماه ما رابطه احساسی داشتیم که به وابستگیه من منجرب شد. کاملا اتفاقی ۲ هفته بعد از این موضوع با اقایی ۲۹ ساله اشنا شدم که به گفته خودشان جدی منو میخان و بسیارپی گیر بودند ولی من به دلیل رابطه قبلیم تا۲ ماه ایشان را قبول نکردم حتی خودشون کردم ولی هم چنان پی گیر بودند .من به دلیل ادامه تحصیلم قصدی به رابظه یاازدواج نذاشتم وطرد می کردم تااینکه نهایتا به خواست ایشان در یک قراری با خاله بنده ک هم سن ایشون بودن صحبت کردن و بادست گل وکادو جهت تشکر ازخاله م اومده بودن واز خاله م خاستن ک کمک کنن ک من این مدتو ازدواج نکنم واز سمت خانواده تحت فشار نباشم بهد از یکی ۲ سال میان خاستگاری منم ک قصدشو نداشتم چیزی رو از دست نمیدادم و قرار به اون صورتی شد ک میگفتن. ولی رفته رفته قرارهای ما بالا رفت برعکس قول و قراری ک داشتیم بعد از ۴ ماه حس گردم دارم وابسته میشم. باورم نمیشد همون دختر پرخاشگری باایشون بودم که الان دلم واسشون تنگ میشه و در طی این مدت ما عذرمیخام در حدعشق بازی بود رابظمون اونم اواخر و ایشون میگفتن تا وقتی رسمی و شرعی مال من نشدی کتری نمی کنم ک از چشمت بیفتم وبه این صورت هم بود.در طی رابظه متوجه شدم باخانومی از شهر دیگه در ارتباظ هستن ب مدت ی سال ک به گفته خود اون خانوم چند ماهی ازشون خیلی سردشده بودن وحساب کردم متوجه شدم دقیقا از موقعی ک من وارد زندگیشون شدم واون خانوم گفتن ک با خاله ایشونم صحبت کرده بودن واوایل خیلی هم پی گیر ایشون بودن ولی اواخرکاملا سردولی قطه ارتباط نکرده بودن کامل.وباایشونم رابطه جنسی نذاشتتن.وقتی بااین اقامطرح کردم گفتن ک بله علاقه بود اوایل ولی بعدا گفتم با ب درد هم نمیخوریم چون از خلقیاتش ب مرور خوشم نیومد ولی اون خانوم تموم نمیکرد.منم گفتم این موضوع رو فراموش می کنم وای سعی کن تعهد داشته باشی وتمرین کنی ایشونم قول دادن.بعد اون ماجرا من سرد نشدم ک یه وقت حس خجالت بهشون دست نده چون میگفتن من با چه رویی ذیگه بیام پیشت و.. نمیدونم این قسمت رو کار درستی انجام دادم یا خیر.چن هفته ازی موضوع میگذشت ک من ناخود اگاه سخت گیری میکردم گ چرا تلگرام با من چت کردنی از صفحه خارج میشی و…اینم بگم من خواستگار داشتم بهشون گفتم جدیه این موضوع ب مادرتون بگیذ با مادرم صحبت کنن منظورم خاستگاری نبود ی صحبت ساده ولی ایشون گفتن قرارمون بعد از ۲ سال هست ولی سربازیم مشخص بشه بعد ازچن ماه این کارو میتونم بکنم چون مادرم میگن حتی مشخص نیست ربازیت کجا میفتی من ب ماذرش چی بگم (۱ سال از سربازیشون مونده)گفتم باشه اگه بعد چن ماه این کارو نکنی نیازی ب این ارتباط نیست (اینم بگم ب اون خانوم هم گفته بودن بعد سربازیشون میرن خواستگاری وقتی باهاشون ارتباط داشتند)بعد از همه این قضایا حساس ک شده بودم یا شایدم حدسم درست بود چن روزیه فاصله گرفتن من ناراحت این بودم پی گیر نیستن چرا ناراحتم. تااینکه بحثمون شد گفتم همون ادمی هستی ک اون همه پی گیر بودی عاشق بودی حالا مهم نیست ناراحتم ؟نمیتونی این سوالو بپرسی سخته؟ سر این موضوع بحث شد نهایتا گفتم همه مردا عین همن ؟ جواب دادن بله دقیقا عین همن تو حرفاشونو باورنکن منم گفتم پس ابراز علاقتو نبایدباور کنم ؟گف اره. گفتم پس ادامه ارتباط جایزنیس نمیدونم از رو عصبانیت بود یا خیر.الان چند روزی میشه نیستن در حالیکه اوایل بدون من طاقت نمیاوردن الان ازتون راهنمایی میخام بااین اوصاف من بااین آقا ک شرایط مالی خیلی مناسب وطاهرشونم میپسندم و اخلاقشونم خوب بود ب این صورت شدن یه هفته ای میشه اگه برگشتن من چه جوابی بدم. فقط الان من نمیتونم ازدواج کنم به دلیل شرایط خونوتدگی وکنکورم.حس میکنم باز وابسته شدم و خاطره هامون ادیت میکنن ولی دختر ضعیفی نیستم فقط میخام بدونم واقعا اگه ب صلاح نیست تموم کنم. چه پیشنهادی دارید ؟عدر میخام طولانی شد خاستم با جزییات گفته باشم. ممنونم ازتون

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
حتما می پذیرید که شرایط یک دختر خانم با یک آقاپسر به لحاظ روحی و روانی، جسمی، فرهنگی و اجتماعی و حساسیت های دیگر متفاوت است. بنابراین به طور کلی لازم است دختر خانم ها در روابط اجتماعی و بخصوص عاطفی خود احتیاط بیشتری داشته باشند به این جهت که آسیب پذیر ترند. البته متاسفانه این مسئله خیلی اوقات جدی گرفته نمی شود و تبعات و آسیب های آن نیز گریبان گیر دختران جوان می گردد.
خواهر گرامی، در صورتی که این آقا تنها و تنها با شما ارتباط می داشتند، باز هم توصیه ما این بود که به هیچ وجه به صورت پنهانی و به دور از اطلاع خانواده (مقصود پدر و مادر هر دوی شما) این ارتباط را برقرار نکنید. حتی اگر با نیت آشنایی بیشتر با افکار و عقاید باشد، باز هم بایستی با اطلاع خانواده و آن هم به مدت کوتاه (مثلا یکی دو ماه) باشد و زمانی که این رابطه از دو سه ماه بیشتر شود، دچار مشکل خواهد شد. برای فهمیدن جدی بودن تصمیم آقاپسر برای ازدواج (و اظهار عشق و علاقه واقعی) با شما شما هیچ راهی ندارید جز این که ایشان به صورت رسمی و از طریق خانواده با خانواده شما وارد مذاکره و به اصطلاح خواستگاری شوند. در این مسیر هرگونه بهانه ای (مانند سربازی، شغل مناسب، تحصیل و .. .. .. غیره) میتواند یک هشدار برای قصد دروغین یا عدم قصد جدی طرف مقابل شما باشد.
البته ما منکر وجود استثنائاتی نیستیم که ممکن است وجود داشته باشد، اما حساسیت بحث ازدواج و روابط عاطفی و جنسی موضوعی است که نمیتوان بر سر آن ریسک و خطر نمود. بنابراین توصیه های کارشناسان در نهایت موجب آرامش خاطر خود شما و خانواده تان خواهد شد. تازه پس از خواستگاری رسمی، لازم است تحقیقات از سوی شما صورت بگیرد و لازم است مشخص بشود که آیا شما دو نفر و دو خانواده به لحاظ ملاکهای اصلی ازدواج با هم تناسب دارید یا خیر! بنابراین این مسیر یک شبه طی نمی شود و وجود روابط عاطفی میان دختر و پسر در کنار طی کردن این مراحل ازدواج، مستقیما باعث ایجاد خلل در تصمیم گیری نهایی برای ازدواج خواهد شدو تصمیم شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
همه این موارد ریز و درشت که به صورت خلاصه عرض شد، درصورتی بود که هیچ مورد خاصی در آقاپسر نمی بود! اما با توجه به ارتباط قبلی ایشان که شما متوجه آن شدید و شباهت بسیار زیاد صحبتها و قول و قرار های ایشان با دختر خانم دیگر، واقعا این مسئله یک هشدار جدی برای شما خواهد بود.!
توصیه ما آن است که اولا در هر صورت بحث ازدواج و خواستگاری رسمی را به صورت جدی بایستی مطرح کنید، قطعا با این کار بسیاری از ابهامات روشن خواهد شد. ثانیا هیچ مسئله ای را از خانواده پنهان نکنید، ثالثا تحقیقات و بررسی ها را به صورت جدی انجام دهید و در نهایت اگر تصمیم بر ازدواج شد، بهتر است به یک روانشناس مشاور ازدواج مراجعه کنید تا به لحاظ مسائل روانشناختی و شخصیتی نیز با اطمینان خاطر بیشتری قدم به زندگی جدید بگذارید. و اگر خدای ناکرده مورد و اشکال خاصی وجود داشت تا پیش از دیر شدن بتوانید آن را حل کنید.
موفق باشید.

سلام خواهرم واقعا از اتقاق افتاده ناراحت شدم شما برای ازدواج یا باکره باشید یا زن طلاق گرفته به نظر این بند در دختر باکره در مدت یک هفته از کسی که با او همبستر شدشکایت وجود دارد قانون طرف را مجبور میکنند بااین دختر ازدواج کند بعد از ان اگه شما را نخواست طلاق بده و شما می توانید با شخص دیگر ازدواج کنید به خدا توکل کنید وبا خونواده مشورت کنید تابا حمایت خانواده کار را پیش ببرید موفق وموید باشید

سلام . ممنون از راهنمایی و هم دردیتون .نطر من اینه که با کسی باید ازدواج کرد که از رو علاقه باشه نه اجبارو قانون .

سلام من ۲۲سالمه در ترکیه مشغول تحصیل هستم دوسال هست که با یه اقا رابط دارم ایشون ۴۰سالشونه.
یعنی به معنای واقعی میتونم بگم که عاشق ایشون هستم ایشون هم اینقد خوبی کردن به من اینقدر ابراز علاقه کردن که منم به عشق ایشون یقین پیدا کردم.
اینقد که جز ایشون کسی رو نمیبینم محور اصلی زندگیم قرارشون دادم و فکر هم نمیکردم که کسی اندازه ایشون من رو دوست داشته باشن.
ولی متاسفانه بعد یه مدت فهمیدم که ایشون متاهل هستن و بچه دارن.
به خاطر عشقی که به ایشون داشتم باز دوباره ادامه دادم.
چند بار رابطمون تا حد جدایی رفت ولی باز دوباره هر دومون برگشتیم.
چند ماهی هست که حس میکردم ایشون سرد شدن و من هم خیلی حساس شدم حرف زدن ایشون با هر زنی اذیتم میکرد تا اینکه دعواهامون زیاد شدو همسر ایشون موضوع رو فهمیدن وایشون که میگفتن هر چی هم بشه من پشت تو هستم ولی همسرشون رو به من ترجیح دادن.
من به خاطر این اقا از خیلی چیزام گذشتم خیلی کارها به خاطر ایشون کردم که راه برگشتی هم نداره.ولی ایشون در حقم به معنای واقعی نامردی کردن.
الان نمیدونم چطور ایشون رو فراموش کنم خیلی وضع روحیم بده یک هفته هست که دل هیچ کاری رو ندارم میل به غذا هم خیلی کم شده حالت تهوع بهم دست میده.
مهمتر از همه من که به خاطر درس اومدم اینجا درس هم نمیتون بخونم دیگه.
فکر نامردیای ایشون حرفایی که زده بود و نامردی که در حقم کرد خیلی عذابم میده فکر اینکه روزام داره میگذره و از درسم عقب میمونم همه و همه داغونم کرده از یه طرف هم اینجا تنهام تو غربت بیشتر داغونم میکنه.
میخام از شما کمک بگیرم چه راهکاری دارین برای بیرون اومدنم از این وضعیت.
مرسی

با سلام خدمت شما کاربر محترم. به شهر سوال خوش آمدید.
خواهر گرامی، به نظر می رسد نخست باید بپذیرید که از ابتدا رابطه غلطی را آغاز کردید، هرچند نیت شخص شما در این رابطه درست بوده باشد. ما همواره به دوستان شما توصیه می کنیم از روابط با جنس مخالف، بپرهیزند و یا دقت و احتیاط بیشتری داشته باشند، اما متاسفانه عده ای به سبب لذت های مقطعی این ارتباطات، و عده ای به سبب سادگی و باور زودهنگام طرف مقابل و اعتماد به وی به عواقب ناگوار آن دچار می شوند (که البته بیشتر این موارد هم دختران هستند). خیلی اوقات تمام لذت ها و خوشی ها و لحظات احساسی که در طول چنین روابطی تجربه می شود، به ضربات روحی و روانی (و حتی جسمی) که در انتهای چنین روابطی به دوطرف (به ویژه دختر خانم ها) وارد می شود، نمی ارزد. و جدای از مشکلاتی مانند افسردگی و اضطراب، افراد را به همه چیز و همه کس بدبین می کند. … .
به هر حال به شما توصیه می کنیم برای رهایی از این حال، اولا صبر و شکیبایی پیشه کنید، و در ثانی، توصیه و راهکارهایی که در ابتدای همین پست آمده (http://www.soalcity.ir/node/1700) را به دقت مطالعه و پیاده سازی کنید. معنویت و یاد خدا، کلید آرامش شما خواهد بود. آرامشی که هیچ هزینه ای برای شما ندارد. پس از آن غافل نشوید. همچنین توجه داشته باشید که رهایی از خاطرات یک رابطه نادرست و تلخ را با یک اشتباه دیگر (یک رابطه نادرست و چشم بسته دیگر) دوچندان نکنید.
موفق باشید.

با سلام فردي هستم ١٨ ساله دانشجو با يك دختري رابطه ايجاد كردم در همان اوايل ترم در دانشگاه و همكلاس هم هستيم ما شتاب زده عمل كرديم و اون خانوم تو رابطه حسش از من بيشتر و عميق تره و من ب دليل يك سري مشكلات شخصي ك واقعا روح و روانم رو ب هم ريخته بود و يكسري حرف ها و حساسيت ها باعث شد ك من بخوام اين رابطه رو بهم بزنم از جمله حساسيت ها و استرس ها و اضطراب هايي ك برام بوجود اومد اين بود ك چون ما ب صورت اكيپ و گروهي نشست و برخواست داشتيم از همونجام اشنا شديم و اون ٤-٥ نفري هم ك تو اكيپ بودن از رابطه ما خبر داشتن ميون اين ٤ نفر ٢تاشون پسرن ك نسبتا روابط صميمي اي داشتيم اونها با وجود اينكه ميدونستن من با اين خانوم هستم باز نيش و كنايه ميزدن و تو دلم استرس ايجاد ميكردن ب طوريكه ترس از دست دادن اون خانوم رو برام پيش مياوردن من بعد از مدتي ديگه دووم نياوردم و رابطه رو تموم كردم نه فقط ب اين دليل
ب دلايل زياد از جمله اينكه ما ب هم قول ازدواج داديم و اگر اين رابطه ب ازدواج ميكشيد با مشكلات زيادي مواجه ميشد از جمله عدم اعتماد نسبت ب هم و يا تفاوت رابطه دوستي با رابطه زناشويي و تحمل و صبر ..
درد من اينكه ب اين خانوم حسم از بين رفته تا حدودي ولي باز ب نوعي خودخوري دارم كه چرا اصن اين رابطه رو شروع كردم ك در دانشگاه انگشت نما شم
از طرفي هم اون اكيپ فهميدن ك ما بهم زديم
من رو طرد ميكنن از گروه دوستي
كمك كنين لطفا كمك كنين

با سلام.
دوست عزیز، پاسخ و راه حل مشکل شما در دستان خود شماست. این که فرد مورد نظر شما به درد شما میخورد و مناسب شما هست یا نیست یا اصلا تناسبی بین شما وجود دارد یا خیر وابسته به بسیاری از اطلاعاتی است که ما در اختیار نداریم. اما با دو فرض این که تناسبی بین شما باشد یا نباشد، و نوع رابطه شما و نیت و قصد اصلی شما که برای ازدواج هست یا خیر، صورتهای مختلفی را میتوان تصور کرد که از توضیح و تفصیل آن معذوریم. اگر مقصود شما از رابطه، خدای نکرده رابطه جنسی باشد، و اکنون پس از یک مدت رابطه داشتن، بخواهید بهم بزنید،طبیعتا این کار، پس از یک رابطه نادرست، یک نوع ناجوانمردی به حساب می آید و بهتر است با تحمل برخی سختی ها ، با یک پیوند درست و سالم (یعنی ازدواج) هم اشتباه گذشته خود را جبران کنید و هم به عهد و پیمان خود با ایشان وفادار بمانید. اگر رابطه شما رابطه ای در سطوح پایین تر بوده، طبیعتا همچنان فرصت دارید برای ازدواج بیشتر فکر کنید و تصمیم درست بگیرید. این کار را با کمک گرفتن افراد باتجربه ای که شناخت بیشتری از ایشان و شما دارند انجام دهید. صرفا به احساسات اکنون خود اکتفا نکنید. اگر به نتیجه منطقی رسیدید که تناسبی میان شما نیست، خیلی راحت و صریح این مسئله را بیان کنید. درست است که رابطه نادرست قبلی شما، که اکنون موجب ایجاد انتظارات در طرف مقابل شده، این کار را دشوار نموده، اما اولا دشواری و سختی در این مسئله نتیجه رفتار نادرست شماست و نبایستی انتظار راحتی داشته باشید و ثانیا بحث یک عمر زندگی و سرنوشت آینده در میان است و نبایستی با تعارفات و رودربایستی با آن برخورد کنید.
در کل این فرایندی که عرض شد، خبر داشتن یا نداشتن دوستان شما نباید مانع گرفتن تصمیم درست برای آینده شما باشد. یعنی در این مسئله، دوستان و عکس العمل آنان را کاملا نادیده بگیرید. شاید روبرو شدن با این موقعیت کمی دشوار باشد اما حتما می پذیرید که سرنوشت و آینده شما بسیار با اهمیت تر از خجالت شما یا دیگری در برابر نیش و کنایه چند نفر از به ظاهر دوستانتان است.
موفق باشید.

سلام بنظر من شما اصلا” نباید به تمسخر و نیش و کنایه ی دوستانت اهمیت بدی…
حتی با یک لبخند یا اخم جواب کنایه ها رو نده و خودتون رو با چیزهای دیگه ایی مثل کارکردن یا کتاب خواندن مشغول کنید ..
این کنایه ها رو در مورد افرادی که حتی بهم جزوه میدن هم هست ..
درمورد اون خانم هم تصمیم با خودتون هست الان هم دچار ترس شدید و میخواید سریع از شرش راحت بشید ولی اگر آبروی یک انسان در خطر است بیشتر فکر کنید و تصمیم برای ازدواج را برای آینده بزارید..اگر خانم براش مهم نیست پس فراموشی بهترین کار است ..
فراموشی هم زمینه میخواد مثل فکرنکردن به این موارد وخودرا مشغول کردن با کارها ی دیگررررررررو سالم.

سلام
من الان ۲۰سالمه و یه دو سالیه که یه حس علاقه شدید به دختر خالم که ۱۷ سالشه پیدا کردم.ولی از اونجایی که ادم خیلی خجالتی هستم به هیچ کسی تا حالا چیزی نگفتم.
دو ماه پیش شنیدم یکی رو به نامش کردن.پسره
پولداره و تقریبا ۳۰سالشه و اختلاف سنی زیادی دارن.
با حرفایی که از این ور اون ور شنیدم فهمیدم که دختر خالم اصن علاقه ای بهش نداره و یه به اصرار پدرش بوده.حالا من باید چیکار کنم دارم دیوونه میشم .هر شب با گریه میخوابم.لطفا راهنمایی بفرمایید.
با تشکر

با سلام خدمت شما دوست عزیز، به شهر سوال خوش آمدید.
در درجه اول لازم است کمی با خود بیاندیشید و سعی کنید در همه مسائل پیرامون خود و اتفاقات، واقع بین باشید. رویاپردازی و آرمان گرایی افراطی نه تنها کمکی به شما در رویارویی با وقایع حقیقی نخواهد کرد بلکه شما را از اصل مسئله دور تر می نماید و تشخیص درست و تصمیم درست را نیز مختل میکند.
حال، در دنیای واقعی و با نگاه واقع گرایانه، رویارویی با چنین مسئله ای خیلی پیچیده نیست. اگر مسئله ازدواج دختر خاله شما با کسی که فرمودید، تمام شده و قول و قرارها گذاشته شده و یا مثلا عقد شده اند، که هیچ. یعنی بهتر است این مسئله را به کلی از سر بیرون کنید و هیچ واکنشی نشان ندهید یا رفتاری نکنید که موجب برهم زدن آرامش آنها و خودتان گردد. اما اگر هنوز چیزی تمام نشده و فقط حرفهای اولیه رد و بدل شده و یا مثلا فقط خواستگاری شده و هنوز جوابی نگرفته اند و … بهتر است خیلی جدی و سریع این مسئله را از طریق والدین خود، به گوش آنها برسانید.
توجه کنید که ما در پاسخ شما، هیچ نگاهی به درست یا نادرست بودن ازدواج شما با دختر خاله تان نداشتیم و فرض را بر این میگذاریم که از این نظر مشکلی نباشد. طبعا بررسی این که آیا شما دو نفر به درد هم میخورید و سایر مسائل امری جداگانه است و قابل بررسی است.
موفق باشید.

سلام سنم در برابر شما خیلی کمه لطفا نگین بچگی کردی من به اندازه یه دختر ۲۵ساله میفهمم قبل اینکه با اون بسره باشم با۲۰۰ تا بسر چت کردم خودشون میودن منم با هیچ کدومشون رل نشدم فقط دیگ همه بسرا رو شناختم به جز یکی اون فر غ داش دروغاش قشنگ بود سرجمع ۲۰ روز بودیم ولی این ۲۰ روز اندازه ۲۰ سال بود میدئنم میگین تو که کلا ۱۵ سال داری ۲۰ روز باهاش بودی چطوری میشه وقتی مهر یک نفر به دلت بیفته این میشه تازه مشکلم اینجاس که من مجبور شدم ولش کنم چون رابطمون با دروغ وصل شده بود فک میکرد من دروغاشو نمیفهمم تازه بابام هم شک کرد بود الان ۱۶ روز از جدایمون میگذره اولاش مهم نبود برام اما روز ب روز حرفاش بیشتر تو ذهم میاد روز ب روز با خاطراتش زندگی میکنم شاید واس من زود بود فراموشی بهترین کار ه اما نمیتونم من درسخون بودم اما تا کتاب ام رو باز میکنم یه حرفایی از اون میاد بیشتر از اون بیشتر این منو عذاب میده که میدونم الان دوست دختر داره بهم گف بعد تو با همه دخترا سرد رفتار میکنم اما وقتی بروفایلش چک کردم مخاطب خاصش یکی د یگه بود دارم دیونه میشم همیشه احساس ابرازاتش با فحش بود وقتی مست میشد قربون صدقم میرف گف من تورو برمیگردونم امااااا این کارو نکرد جایگزین اورد لطفا ج بدین

دوست نوجوان، سلام به شهر سوال خوش آمدید.
آنچنان که از کلام شما برمی آید، حتما خودتان هم میدانید که شما هنوز فرصت برای تجربه یک عشق پاک و پایدار فرصت دارید و کمی زود وارد این عرصه شده اید. این ورود زودهنگام شاید لحظات لذت بخشی برای شما به ارمغان آورده باشد، اما در کنارش دغدغه ها و غصه هایی هم همراه دارد . علاوه بر این به مرور این دغدغه ها و مشکلات بیشتر و بیشتر می شود و در نهایت هنگامی که چند سال بعد به سنین مناسب عشق و ازدواج می رسید، دیگر روح و روان خسته و دل شکسته شما اجازه لذت بردن واقعی از این موهبت الهی را به شما نمی دهد. این در حالی است که دوران نوجوانی خود را به جای صرف کردن در تحصیل، ورزش و بودن با دوستان و همدوره ای های خوب، صرف یک یا چندین رابطه بیهوه و بی نتیجه کرده اید و وجود همین خلأ در زندگی و شخصیت شما، رنج و عذاب و مشکلات شما را بیشتر خواهد نمود.
انتخاب با شماست.
موفق باشید.

با سلام و عرض ادب خدمت شما مشاور محترم و عزیز امیدوارم که در پناه خداوند بخشنده و مهربان باشید.
من ۲۶ ساله هستم و تجربه ارتباط با اشخاصی را داشتم . ان هم به نیت ازدواج. و متاسفانه نافرجام بود . یعنی تجربه خاصی نداشته بودم . و همچنان در ارتباط هایم خیلی شدید وابسته بودم . انقدر که اگر هم وقت نداشته بودند من فکر میکردم دیگر من را دوست ندارند. و وقتی برای من پیام میدادند و یا حتی صحبت میکردیم خیلی خوشحال میشدم . و خیلی ناراحت میشدم که او از من بالاتر باشه. الان هم در ارتباط با کسی دیگه ای هستم ان هم به فکر ازدواج هستم . ولی فکر میکنم که این باید فرق داشته باشه . اما متاسفانه ان افکار دوباره توی ذهنم هست و ولم نمیکنن . دنبال بهانه هستم و یا حتی اگر کوچکترین شوخی هم بکنه من ناراحت میشم و حرفهای خیلی ناگهانی میزنم (ناسزا نمیگم) اما طرفم ناراحت میشه . خوشم نمیاد خوش باشه وقتی من ناراحتم دوست دارم ناراحت باشه . خوشحالم دوست دارم خوشحال باشه . دوست دارم مثل عروسک همش توی دستم باشه و جایی نره . ناراحت میشم با دیگران حرف بزنه . ناراحت میشم اجتماعی باشه فکر میکنم مال من نیست . شک میکنم . بدبین هستم . و حسادت میکنم. برنامه ریزی میکنم که این روز این کار رو باهاش میکنم خدا نکنه مخالفت بکنه حتی تا مرز قطع ارتباط میرم اما جلوی خودم رو میگیرم و میگم شاید درست بشه . خواهش میکنم کمکم کنید . میدونم مشکل از طرف دخترا نیست . مشکل از طرف من هست . میخوام راحت بشم . میخوام خیلی ارامش داشته باشم حتی اگر با کسی در ارتباطم . دوست دارم مثل بقیه خیلی باز و اصولی و خوب برخورد کنم
البته با کسی در ارتباطم که از فضای مجازی با او در ارتباط هستم . و عکس هم به هم دادیم . خیلی چیزهای خودم را به او گفتم و او هم همینطور . او دفعه اولش است که دل داده به یک شخصی مثل من . الان نمیدونم چی کار کنم . خواهشا کمک کنید تشکر و همین حس های بد را نسبت به همین دارم . تعریف کنه خوشحال میشم . انتقاد کنه ناراحت میشم . اگر مثلا پیام میدیم اگر خوابش ببره . اصلا توی کتم نمیره فرداش باهاش دعوام میشه که چرا اینجوری شد چرا اونجوری شد . چرا تو اینجوری هستی و هزارتا عیب . نمیخوام وجود من باعث ازار کسی بشه . تو روخدا یه راه و روش خوب در ارتباط سالم و بدون این خصوصیت هایی که دارم بهم معرفی کنید

سلام دوست عزیز، به شهر سوال خوش آمدید. خرسندیم که به جمع دوستان خودتان در اینجا آمدید.
نکات زیادی در مطالب شما وجود دارد که بحث درباره هرکدام میتواند به درازا بکشد. اما سعی میکنم به طور اختصار نکاتی را بیان کنیم.
اولین نکته این که شما بایستی تکلیف خودتان را با خودتان در مورد ازدواج روشن کنید. این که به بهانه و به اسم ازدواج هرازگاهی وارد یک رابطه با دختران بشوید قطعا کار درستی نیست و نه تنها مسئولیت آور برای شما نسبت به دختر خانم خواهد بود، بلکه روح و روان خود شما را نیز آسیب وارد خواهد نمود، چنانچه تاحدی به این مشکل دچار شدید.
نکته دوم و کلی این که شما با توجه به توضیحاتتان، به طور کلی در روابط با دیگران کمی مشکل دارید. تنظیم انتظارات و سطح توقعات و مدیریت هیچانات و عواطف و داشتن یک رفتار منطقی و عاقلانه بادیگران، پایه اولیه زندگی در یک جامعه انسانی است. به شما توصیه می کنیم اطلاعات خود را در زمینه مهارتهای ارتباطی بالا ببرید (از طریق مطالعه کتاب، مطالب اینترنتی، یا مراجعه به مشاور).
نکته سوم، داشتن اطلاعات خاص در مورد خانم ها و نیز ارتقای مهارتهای ارتباطی در ارتباط با خانم هاست. این که شما با همسر آینده خود چگونه برخورد کنید، چه تعاملاتی داشته باشید، و به طور کلی مدیریت و تنظیم این مسئله، قبل از ازدواج بسیار مهم و حیاتی است. (بخصوص برای شما).
و نکته چهارم، تانکات قبلی را انجام نداده اید به سراغ هیچ دختری نروید و به هیچ درخواستی پاسخ ندهید و حتی فکر ازدواج را زیاد در سر نپرورانید (که موجب اذیت خودتان است).
اگر بتوانید چند جلسه به صورت حضوری به یک مشاور مراجعه کنید ، سریعتر و بهتر نتیجه خواهید گرفت. ضمنا به لینک های زیر مراجعه کنید و مطالب آن ها را به دقت بخوانید ، برای شما مفید خواهد بود:http://www.soalcity.ir/node/792http://www.soalcity.ir/node/357http://www.soalcity.ir/node/169http://www.soalcity.ir/node/3121http://www.soalcity.ir/node/342
آرزوی ما سلامتی و آرامش شما در پناه الطاف خداوند است.

جسارتا” عرض میکنم شما خیلی خودخواه و حسود هستید ..
خودخواه چون وارد زندگی یک انسان شده و بعد هم ترکش میکنید واصلا” به این فکرکردید که آن دختر هم دچار شکست روحی و روانی خواهد شد ..
حسود هستید چون خودرا مالک آن دختر میدانید …
شما با این رفتارتون در آینده بامشکل اساسی برخورد میکنید بنابراین بر روی رفتارتون مخصوصا” احساس مالکیت بر یک انسان کارکنید و ایمانتون رو قوی کنید و بدانید خداوند همه را آزاد و صاحب اختیار آفرید ه و هیچ کس در بند دیگری نیست ..

پسری هستم ۱۷ساله
حدود دو هفته هست که با یک دختر که چند سالی از من بزرگتر است اشنا شدم دقیقا نمی دانم چند سال ولی حدس می زنم ۵-۶سال از من بزرگتر باشه فقط یک بار دیدمش ولی تو همون یک بار عاشق اون شدم وضع مالی ما معمولی هست ولی وضع اونا خیلی بهتر از مال ماست اهل دوست دختر هم اصلا نیستم کاملا می دونم که این عاشقی سرانجامی نداره دارم سعی می کنم فراموشش کنم ولی متوجه شدم که مجبورم در هر هفته سه بار اونو ببینم اون به من محبت می کنه و همیت کارش داره وضعیت رو بد تر می کنه به نظر شما چه کار کنم

با سلام خدمت شما،
دوست عزیز، همه ما در تمام طول زندگی و از وقتی که خودمان را شناختیم، در حال تصمیم گیری و انتخاب هستیم. البته همیشه موارد مهمتر به چشم می آیند و موارد پیش پا افتاده از قلم می افتند. این که شما از کدام کوچه از کدام خیابان از کدام طرف خیابان به مقصدتان بروید این که چه بپوشید، چه بخورید، به کجا نگاه کنید موقع راه رفتن و .. و .. و… رفتارهای ریز و درشت شما هستند که شما انتخاب میکنید و البته تک تک آنها میتواند از اتفاقات آینده برای شما تأثیر گذار باشد.
پس اکنون که ابتدای شکل گیری یک ارتباط هستید، باید فکر کنید و تصمیم بگیرید. تصمیم درست. قطعا نتیجه تصمیم اکنون شما را خود شما خواهید دید. پس سعی کنید خوب فکر کنید و درست تصمیم بگیرید.
موفق باشید.

سلام …من یه دختر ۱۷ ساله ام …توی تمام مدتی که شاید از ۲یا ۳ نفر خوشم اومد …۲ نفرشون ک لاشیه به تمام بودن و منم فراموششون کردم حتی نفهمیدن دوسشون داشتم حاضر شدم توی خودم بشکنم ولی نذارم به دست ی ادمه لاشی به بازی گرفته شم ..اون ی نفر دیگه هم حدود۲۲سالش بود و روانشناسی میخوند اونم نفهمید ک دوسش دارم …خیلی دیر دیدمش هفته ی بعدش از ایران رفت …الان از یه آقایی خوشم اومده ۳۶سالشه من واقعا دوسش دارم …نمیدونم اگه بفهمه چی میشه ولی من دوسش دارم …روانشناسه منتاها خیلی مشهوره یکی از اشکالاش همینه …درواقع یه قهرمانه فک میکنم خیلی شاید براش کم باشم بعلاوع سنمم ازش کمتره خیلی …از یه طرف حسه درونم داره منو میکشه از یه طرف عقلم چیز دیگه ای داره بهم میگه …از یه طرف میگم اون یه روانشناسه میفهمه ک سنه واقعی به شناسنامه نیس ولی از ی طرف هم شاید خود کسه دیگه ای رو دوس داشته بلشه الان میخوام فراموشش کنم چون ب هر حال بهم اسیب میزنه هرچقدم من دوسش داشته باشم …اخه خیلی شبیهیم …یه اخلاقایی داریم مث هم …میفهمم اون چی میگه ک شاید کسی نفهمه به چیزایی ک من اعتقاد دارم اونم اعتقاد داره …میترسم از خیط شدن …غرورم اجازه نمیده ک بهش بگم از طرفی میگم بذار کنکورمو بدن وقتی وارد دانشگاه بشم اونم با ی رشته ی خوب میفهمه منم عمرمو مث خودش پای چیزای ارزشمندی گذاشتم و شاید بتونم با سبک زندگیه اون جور در بیام از طرف دیگه میگم شلید اون موقع خیلی دیر شه از طرفی میگم مثبت باش …نمیدونم ولی من واقعا دوسش دارم اما بخاطرش اشک ریختم …من چیزیو ک واسش گریه کنم حتی اگه التماسمم کنن دیگه اون چیزو نمیخوام…متنفر میشم ازش …بخاطرش اشک ریختم …هنوز متنفر نشدم اما میشم بالاخره …الان یه حسه گنگ دارم شدم مثه کسی ک انسانیتو کنده انداخته اونور …حسه بی حسی دارم …فقط خواستم چیزایی ک توی ذهنمه رو بندازم بیرون ک راجع بهش دیگه فک نکنم …اما خیلی شبیهمه …هیشکی دیگه مث من حرفاشو نمیفهمه یه دیوووونس چون یه قهرمانه قهرمانا همه دیوونن …منم دیوونم چون ادمای خوب همیشه دیوونن اونم فیلمایی ک من میبینمو میبینه …مث من پوشش داره …مثه من فک میکنه …فکرشومیخونم …شاید اگه بزرگتر بودم خیلی عالی میشدیم :))))

تورو خدا بهم کمک کنید اصلا داریم جون میدم…زندگیمو به پاش ریختم دیروز رف با یکی رل زد.همین طوری حرفاش میاد تو سرم ک الان فهمیدم همش دروغ بود زجر میکشم.چطوری فراموشش کنم؟من خیلی دوسش دارم.

با سلام خدمت شما مراجع محترم، لطفا برای رسیدن به پاسخ به مطلب اصلی ابتدای صفحه مراجعه نمایید.http://www.soalcity.ir/node/1700

سلام. من یه پسر ۲۲ ساله هستم .دانشجو. حدود ۴ ساعت طول کشید تا اکثر پرسش پاسخ هارو خوندم . و حلالم کنید خیلی خندیم طوری که فکم درد میکنه به طور اتفاقی اینجارو پیدا کردم . من نه با کسی رابطه دارم نه خواهم داشت . البته هرزگاهی از گوشه کنار دانشگاه اینور انور از دخترها بهم امار میدن ولی ما توی فازا نیستیم . اخرم اگر خواستم زن بگیرم . به مامانم میگم برام یکی پیدا کنه . خیلی حالو حوصله دختر هارو ندارم و نداشتم و نخواهم داشت . از نظر من دخترها خیلی کسل کننده و سرعت گیر هستند. درکل اینم بگم گشنگی بکشید عاشقی یادتون . بیکارید الکی باسه خودتون داستان عشقی درس میکنید . بابا اینهمه کار هس چرا عاشق میشید اخه … واقعا حیف از زندگیتون لذت ببرید بابا حال کنید …

سلام

من عاشق دختری هستم که تو یک کشور دیگه زندگی میکنه . یکبار هم من رو ندیده . از این عشق الکی ها هم نیست که زود یادم بره چون من تجربه اون عشق الکی ها هم داشتم . بنابراین خیلی راحت میتونم بفهمم این از جنونه . هفته ای یک بار در شبکه های ماهواره ای میبینمش . شب و روز جلوی چشمامه . هر شب خوابشو میبینم . تمام زندگیم شده فکر کردن به اون . بعضی شب ها اصلا بخاطرش خوابم نمیبره . دیگه یواش یواش دارم خل میشم . چون میدونم این عشق بی هدفه و نه من اون رو هیچ وقت از نزدیک میبینم نه اون من رو . و اگر هم هر روز همدیگر رو ببینیم اون ۱۰۰٪ با من ازدواج نمیکنه ، میخوام از یادش ببرم ولی نمیتونم و دست خودم نیست . شما توی این مطالبتون بسیار بسیار ساده همه چیز رو بیان کردید . موضوع عشقه نه نون پنیر چایی شیرین . من دیگه دارم دیوونه میشم . اگر کسی هست که بتونه به من کمک کنه که چجوری فراموشش کنم ، بهم پاسخ بده .

با سلام و احترام خدمت شما دوست عزیز.
این مسئله نه آنچنان ساده است که شما فرمودید و نه آنچنان سخت و پیچیده… شما اگر واقعا به دنبال خلاصی از این وضعیت هستید همین راهکارهای (به ظاهر ساده) را اجرا کنید. به امید خدا مشکل شما حل خواهد شد. اگر سخت است، فقط با یک مورد شروع کنید. به مدت یک ماه ، هیچ برنامه یا شبکه ای را که ایشان در آن هستند نگاه نکنید. یعنی تصویر ایشان را نبینید (این مسئله قطعا در اختیار خود شماست و کسی شما را اجبار به دیدن نمیکند).
بعد از آن مدت سایر راهکارها را هم اجرا کنید.
موفق باشید.

سلام خسته نباشید من یه دختر ۲۱ساله هستم که حدود پنج سال پیش با یک ترنس اف تو ام اشناشدم و برای دوستی با ایشون خودم پیشقدم شدم اما قصدم فقط دوستی عمیق بود نه رابطه جنسی ولی ایشون رابطه جنسی روهم شروع کردن و دریک دانشگاه قبول شدیم و رابطه جنسی ما بسیار عمیق شد و همینطور رابطه احساسی ولی میدونم که سرانجامی نداره چون ایشون هنوز عمل نکرده و خانواده ها هردو مخالفن و ازاین موضوع بی خبر و من نیز در سن ازدواج و طاقت دوری از ایشون رو هم ندارم بسیار فرد خوبیه ولی نمیتونه کاری از پیش ببره چیکارکنم که بدون اسیب به هردوی ما این رابطه پایان بگیره

با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
خواهر گرامی ، متاسفانه ، در صورتی که از وضعیت این دوستتان اطلاع داشتید، تصمیم ناپخته و نسنجیده ای در شروع ارتباط با ایشان گرفتید، و در ادامه این ارتباط نیز نسنجیده عمل کردید. با این کار هم خودتان و هم دوست به ظاهر ترنس تان را دچار مشکل میکنید.
قطعا، بهترین کار برای شما در حال حاضر، قطع این ارتباط است، تا زمانی که وضعیت پزشکی ایشان محرز و مشخص شود. جزئیات چگونگی قطع ارتباط طبعا به عهده خودتان است و بستگی به ارتباطات گذشته شما با هم دارد. اما بهترین کار، آن است که نه یکدیگر را ببینید، و نه تماس صوتی، تصویری، پیام و غیره داشته باشید.
هرچند از نظر ما ترنس بودن ایشان فعلا یک ادعاست که معلوم نیست از نظر پزشکی ثابت شود، و اگر هم درست باشد لازم است اقدامات پزشکی صورت گیرد، اما اگر شما اطمینان دارید که حتی در صورت تعیین تکلیف ایشان و تبدیل وضعیت ایشان به یک مرد، باز هم خانواده ها با چنین وصلتی مشکل خواهند داشت، بهتر است، بیش از این زمان خود را صرف این ارتباط بیهوده ، بی ثمر و گناه آلود نکنید.
قطعا جدایی، پس از یک دوره طولانی ارتباط آن هم از نوع شدید، کاری ساده نخواهد بود، نه تنها ساده نیست که ممکن است نیازمند صبر و تحمل رنجها و فشارهای مقطعی باشد، اما این تنها راه حل مشکل شما ست.
البته توصیه می شود در صورت امکان شما در طول اجرای این قطع ارتباط به یک مشاور باتجربه مراجعه مداوم داشته باشید.
موفق باشید

سلام.من یه دختر ۲۰ ساله هستم و پنج سال پیش عاشق یه دختر شدم که هفت سال از من بزرگتره.خلاصه میکنم اوایل رابطه خیلی خوبی داشتیم اما بعدش به دلایلی که به مشکل من هم مربوط میشه و یه سری اشتباهاتی که مرتکب شدم ازم جدا شد و الان ۲ ساله که باهاش اصلا ارتباط ندارم.اون موقع خودمم نمیدونم چرا به اون اشتباهات دست زدم و واقعا پشیمونم.دلم میخاد براش توضیح بدم ا همه چیو براش جبران کنم.اما هیچ راهی ندارم.خواهشا کمکم کنید

با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
سوال شما بسیار کلی و مبهم است. نه اتفاقاتی بین شما دو دوست افتاده برای ما مشخص است، نه شروع روابط دوستانه شما نه انتهای آن و نه چیزی که مانع ارتباط مجدد شما با دوستتان می شود. اینها مسائلی است که لازم است برای رسیدن به جواب به یک مشاور بگویید.
عجالتاً میتوانید از مطالب لینک زیر که در مورد بهبود روابط با دیگران است استفاده کنید.http://www.soalcity.ir/node/792
موفق باشید

سلام من یه دختر نوزده ساله هستم و ازخودم متنفرم چون دوسه سالی هست که هرچندوقت یک بار با پسری صحبت میکنم و بهم میزنم
راسته که میگن برگشت فرد به سمت خدا،معجزه هست
این اواخر با پسری دوست شدم که حماقت محض بود چون همون اول بحث مسائل جنسی رو پیش اورد بعد چندروز از من عکس برهنه خواست منم اول مخالفت کردم ولی بعدش دادم..میدونم خیلی پستم..ازخودم بدم میاد
بعد چندروز که تلفنی باهم حرف میزدیم پشت تلفن حرفای جنسی میزد که مخالفت کردم میگفت برای ازدواج منو میخواد ولی بهش میگفتم اگه برای ازدواج میخواستی عکس برهنه ازم نمیخواستی اونم گفت میخواستم امتحانت کنم که تو مخالفت کردی
بعد مدتی ازم مبلغ سیصدهزارتومن پول درخواست کرد اوایل راضی نمیشدم با هزارتا کلک گفت پس میدم به خاطرهمین دادم..بعد چندروز گفتم میخوام این رابطه رو تموم کنم ولی پولو به شماره کارتم واریز میکنی..اوایل قبل اینکه پولو بگیره حتی بعد اینکه پولو گرفت اصلا راضی نبود جدابشه ازم ولی آخرا قبول میکرد و حتی رابطشم باهام سردتر شده بود و هربار یه چیزی میگفت..میگفت دارم کار میکنم پولتو پس بدم..مریضم دکتر بودم.نمیدونم چرا اصلا به حرفاش اعتماد نداشتم بعدش که رفت و پولمم پس نداد
کارم شده هرشب گریه کردن..من یه احنقم که هربار ضربه میخورم و برای جبران گناهم دوباره گناه میکنم!!
کاملا منو پیچوند و اون شمارشم اصلا معلوم نیست دست کیه..حس یه آدم احمقی رو دارم که هرکسی از راه میرسه یکی میزنه تو سرش
من تو خانواده تقریبا مذهبی و خوبی بزرگ شدم ولی هیج وقت ارزش خودمو درک نکردم…از خودم به معنای واقعی کلمه متنفرم

با سلام و احترام خدمت شما؛
خواهر گرامی، شاید شما کار اشتباهی انجام داده باشید یا مرتکب گناهی شده باشید اما توجه داشته باشید که اولا باید خدا را شکر کنید که این تصمیم و رفتار اشتباه شما ، منجر به نتایج بدتری نشده است و از سویی بایستی از این اشتباهات درس بگیرید. همه ما انسانها همواره در مقابل وقایعی هستیم که بایستی تصمیم گیری کنیم. البته ممکن است گاهی اوقات در همین تصمیم گیری ها دچار اشتباه شویم. این به معنای تمام شدن همه چیز نیست! لازم است شما با توجه به تجربه تلخی که داشتید، چشمان خود را بیشتر باز کنید. وارد روابط اشتباه و نادرست نشوید. در مقابل پیشنهادات نادرست مقاومت کنید. زود و هیجانی تصمیم نگیرید. هرجا در تصمیم گیری مشکل دارید یا شک دارید با افراد اهل فکر مشورت کنید. با مشورت کردن چیزی از شما کم نخواهد شد! در مشکلات بر خداوند بزرگ توکل کنید و از او کمک بخواهید. انشالله در مسیر زندگی بهتر از گذشته گام خواهید برداشت.
موفق باشید

سلام . منم همچین مشکلی داشتم با اقاییی یک سال به قصد ازدواج ارتباط داشتیم از راه دور .. من ۲۴ ساله ایشون ۲۲ ساله هستن تمام شرایط رو قبول کرد و منو وابسته کرد.. علاقه شدیدی بهش داشتم اما اشتباهاتی هم داشتم اونم خیلی شکاک بود ولی اختلاف جدی نداشتیم شاید جوری نشون میدادم که علاقم شدید نیست کاری میکردم اون بار ها ثابت کنه دوسم داره .. من هم علاقه داشتم و فکر اینده رو میکردم باهاش ولی خب متانت دخترونه داشتم و میخواستم تو همه چیز اون بیشتر مشتاق باشه یکسال خیلی خوب پیش رفت تا اینکه اون اقا چون از من فاصله شهری داشت و دانشجو بود تو خوابگاه خیلی تحت تاثیر دوستاش قرار داشت دوستایی که از اول متوجه بودم به روابط ما حسادت دارن خودش میگفت دوستام میگن شما چطور با وجود فاصله یکساله با هم هستین .. دوستان من هم همینطور اون موقع ها متوجه نبودم ولی الان میفهمم که چطور با نظراتشون منو سوق میدادن به اختلاف به غرور جلوی کسی که دوسش دارم همین اتفاقا کوچیک اختلافات و شک و تردیدایی به وجود می اورد تا این که یک روز دوست این اقا سعی کرد با امتحان کردن من و خراب کردنم ارتباطمونو به هم بزنه من اشتباه کردم و سو تفاهمی میش اومد که هیچ وقت نتونستم ثابت کنم اما تا حدودی قانع شد طرفم ارتباط داشتیم و ادامه دادیم اما شکاک شده بود من شخصیتی ندارم که وقتی کسی تو زندگیمه به کسی دیگه فکر کنم .. این شکا منم ازار میداد همین باعث اختلافات گه گاهی میشد بینمون اما هیچ وقت در اون حد نبود که فک کنم از علاقه اون یا من کم شده یا بخوایم جدا بشیم .. کم کم رفتاراش عوض شد شرو کرد به داستان سر هم کردن سعی میکرد سردم کنه که من الان متوجه همه حرفاش میشم علت تک تک حرفاشو الان میفهمم بعد یه مدت پیاما کمتر شد بی دلیل ترکم کرد پی ماجرا رو گرفتم فهمیدم با دختری دوست شده تو شهری که درس میخونه .. وای تمام باورم نابود شد اصلا نتونستم قبول کنم من چندین بار امتحانش کرده بودم از علاقش مطمعن بودم ما حرف زندگی زده بودیم من با کلی اصرار راضی به ارتباط شده بودم در مورد اینکه پسرا چطور بی وفایی میکنن میترسیدم گفته بودم تو منو ترک نمیکنی وگرنه شروعی نباشه … خیلی حس بدی بود کل دنیام وارونه شد باور نکردم تا اینکه از طریق دوستش دختررو پیدا کردم تو مجازی درگیر شدیم این اقا طرف دختریو گرفت که اصلا نه ازشخصیت نه هیچ چی در حد من نبود شوک دیگه این موقع وارد شد بهم .. همه جی اون روز تموم شد من موندم با حال روحی داغون درسای دانشگاهو می افتادم افت درسی شدید نمیدونم چرا دوسش داشتم منتظر بودم برگرده اون ارتباط داشت کارایی که هیچ وقت در حق من نکرد با اون دختر تجریه کردمیدیدم روز به روز اب میشدم موندم به هر جون کندنی بعد از چند ماه برگشت اونقدر انتظار کشیده بودم که نتونستم باهاش بد رفتار کنم بود اما دیگه اون ادم سابق نبود برعکس من اصرار به شروع داشتم اونقدر درگیر رابطه دوم شده بود که فراموش کرده بود منو .. اون دختر خیلی سعی کرده بود وابستش کنه به دلایلی ..من خیلی اذیت شدم بیش از حد رابطمون شرو شد سعی کردم همه چیو ندید بگیرم همون دختر سابق بودم با علاقه چندین برابر اون کسی بود با ذهنی که مدام درگیر میشد با زرنگی دختره .. ادامه میدادم اما یه روز خوب یه روز بد .یه روز عالی بود مثل سابق روز بعد میگفت من تصمیمو گرفتم نمیدونم پشت پرده همه این تصمیما چه فکرایی بود گاهی گفتن از فامل کسی رو میخواد اما شواهد جیز دیگه ای نشون میداد خلاصه .. با وجود وفاداری با وجود دیدن ازار و اذیت بازم ترک شدم کسی که محرم تنهاییاش بودم به عشقم خندید وهمرو بسیج کرد با دروغ قانعم کنن …که نباشم قبلنا ادعای عذاب وجدان میکرد الان اثری هم از اون نیست من هیچ وقت نمیبخشمش چون تو همون روزام فقط باورم خرد شده من دل کوجیک و خساسی دارم مثل بجه ها فک میکردم ادما پای قولاشون میمونن کسی که ظاهرش سادس اصلا باطن ساده ای نداره دوسش دارم اما ازش متنفرم به خاطر این همه سوال بی جواب که تو ذهنمه … نمیدونم چطور کنار بیام حق دلای ساده و کسی که واقعا از ته دل عاشق میشه این نیست

از اظهار نظر و بیان سرگذشت تان در شهر سوال بسیار متشکریم. امیدواریم که خود شما و دوستان دیگر شما که هنوز در ابتدای روابط نادرست و اغوا انگیز عاطفی هستند، از تجربه تلخ و عبرت آموز شما و سایرین در این مسیر اشتباه، درس بگیرند.
موفق باشید.

چجوری فراموشش کنم؟ حالا که ازدواج کردم تو خوابم میاد همش و نفرینم میکنه تو خواب. ازش پرسیدم میگه راهی بلده که بیاد تو خوابم و عذابم بده. میگه خیر نمی بینی ازین دنیا. از دوستش فهمیدم قصد خودکشی داشته. من بدبخت چیکار کنم؟ یکی از بستگانم فوت کرده رفته تو خوابش برای حلالیت گرفتن اونم جواب رد داده بهش. میگه با زندگیم بازی کردین حالا تو اتیش جهنم بسوزید. خودشم افسرده شده قرص افسدگی میخوره و گریه میکنه. میگه تو بهترین موقعیت بهم خیانت کردی و رفتی سراغ یکی دیگه ایشالا خدا جفتتون رو خوار و ذلیل کنه. باعث شده تو این ۶ ماه که عقد کردم نتونم رو زندگیم تمرکز کنم ارزوی مرگ دارم و از خودم متنفرم حالم از خودم بهم میخوره برام گردن بند طلا خریده بود ولی من احمق بهش دری وری گفتم از اون روز زندگی خودم هم افتاد تو چاله چوله. میگه دل شکستی اه دل شکسته عرش خدارو میلرزونه. از خودم بدم میاد و علاقه ام به شوهرم به صفر رسیده. چیکار باید کنم؟

کاربر محترم، با سلام و احترام خدمت شما.
به کرّات و دفعات مختلف به سوالات شما پاسخ داده شده است. اگر مشکل (یا مشکلات) شما از این طریق قابل حل نیست، لازم است حتما به صورت حضوری به یک روانشناس مراجعه کنید.http://www.soalcity.ir/comment/22361#comment-22361http://www.soalcity.ir/comment/22342#comment-22342http://www.soalcity.ir/comment/22204#comment-22204
موفق باشید

الان با هماهنگي با مشاور، ميشه از پسره پيش دادگاه شکايت کرد و دادگاه پسر رو محکوم ميکنه به ازدواج با اون دختري که بکارتش رو از دست داده به همراه مهريه.
بعدش اگه خواستن زندگي کنند واگه نخواستن، طلاق بگيرن

* فايده اش اينه که: دختر خيالش راحت ميشه و همه علت از بين رفتن بکارت رو ازدواج ميدونن، به علاوه اينکه دختر داراي پناه و يه خرجي ميشه(مهريه)

با سلام
من از پسری در محل کارم خیلی خوشم میاد. احساس میکردم اونم همین حسو به من دارم. (نگاهاش و رفتاراش و طرز صحبت کردنش با من). دو سه ماهی گذشت ، اما شرایط طوری بود که احساس کردم اون هم روش نمیشه هم شرایط و اطرافیان من اجازه نمیده که به من پیشنهادی نده.
تا اینکه یروزی خودم شمارشو گرفتم و یروز بهد بهش پی ام دادم. دو سه روز همینطوری بدون اینکه بخوام بهش بگم حسمو، با هم حرف زدیم و دوست شدیم. خودش میگفن دوستی ما خیلی عجیبه ولی داره خوش میگذره.
اما بهد دو سه روز گفت که دنیامون متفاوته و من نمیدونم چرا یجوری خواست بهم بفهمونه که ادامه ندیم. اول گفت من خیلی راحتم و شما بنظر دختر خوبی هستس بعد که من اصرار کردم گفت با کسی دیگه دوسته .
من ازش خیلی خوشم میاد. بدجور. همش وسوسه میشم برم سمتش ازش خواهش کنم یجوری اونو عاشق خودم کنم. همش عکساشو نگاه میکنم.
خواهش میکنم راهنماییم کنید. خیلی حس بدی دارم.حس خلا ….

با سلام و احترام خدمت شما.
حتما توجه دارید که ورود به این گونه روابط همواره ذهن و روان شما را درگیر خود خواهد نمود. اگر قصد شما ازدواج و تشکیل خانواده و یک پیوند رسمی نیست، بهتر است وارد این رابطه نشوید .حتی در صورتی که هدف شما ازدواج هم باشد این مسئله توصیه نمی شود چون در درجه اول خود شما هستید که اذیت خواهید شد. کمترین و رایجترین آسیب این روابط همین چیزی است که در عرض چند روز تجربه کردید! علاقه نسبت به فردی دیگر، ایجاد ارتباط کلامی و غیر کلامی با وی، تشدید علاقه و عمیق تر شدن این احساسات به صورت روزبه روز، وابستگی به یکدیگر (به ویژه از سوی دختر خانمها) به صورتی که روزی را بدون دیگری(یا بدون تماس با وی) نمیتوانند سپری کنند، و درگیری ذهنی شدید نسبت به این موضوع. این در حالی است که بر خلاف یک زندگی مشترک، هیچگونه عهد و پیمان و پیوندی در میان وجود ندارد و هر لحظه و هر روز این امکان وجود دارد به هر دلیلی یکی از دونفر (معمولا پسرها) این رابطه را قطع کند یا سراغ دیگری برود و … خلاصه این که همین حس بد شما البته با درجه بسیار شدید تر به وجود می آید!
متاسفانه سبک زندگی مدرن شهری با روابط مختلف در کوچه و بازار و خیابان و محل کار و غیره و غیره، زمینه اینگونه دلبستگی ها و روابط را بسیار زیاد کرده، اما از آسیب های آن نکاسته است!
بهتر است خود شما به فکر خودتان و سلامت روان و آینده تان باشید.
در پناه خدا، موفق باشید.

⁣سلام من دختری نوزده ساله هستم حدود چهار پنج ماه پیش با پسری در گروه تلگرام آشنا شدم رابطه ما حدود بیست روز الی یک ماه طول کشید این اقا به من خیلی علاقه مند شده بود منم خیلی دوسش داشتم ولی نمیتونستم باهاش ادامه بدم چون ببخشید حرفای جنسی میزد بهش اینو گفتم گفت دیگه نمیگم دلیل بعدی من هم این بود که این اقا میگفت میخوام باهات ازدواج کنم ولی من شرایط ازدواج رو نداشتم دلیل دیگم این بود که پدرمن پزشک و مادرم دبیره ولی پدر ایشون سوپرمارکت داره و مادرشون آرایشگره من چندان با شغل پدرومادرش مشکلی ندارم ولی به نظرم من تو یه خانواده فرهنگی بزرگ شدم و اون تو یه خانواده بازاری و اختلاف بینمون وجود داره ازنظر مالی میگن پولداریم ولی خودش شغل و درآمد مشخصی نداره و دانشگاهم نرفته
این اقا ازمن مبلغ پولی به عنوان قرض گرفتن و یه دفعه غیبشون زد بعدچهارماه اومده و میگه میخواد باهام ازدواج کنه و دلیل  غیبتش رو هم میگه به دوستش بدهکار بوده و گوشیشو ازش گرفته میدونم راست میگه چون تماس که میگرفتم دوستش جواب میداد⁣میگه تو هرکاری بگی انجام میدم میگه میخوام برم سرکار میگه میخواد بیاد خواستگاری ولی من واقعا شرایط ازدواج رو ندارم و به نظرم سن ۱۹ برای یه دختر سن کمیه
بهش گفتم به درد هم نمیخوریم میگه خودمو میکشم حتی قبلا هم که اینو گفتم دستشو با تیغ خون انداخته بود میترسم به خودش صدمه بزنه
من چیکارکنم چه طوری بهش بگم؟آیا من گناه میکنم؟
خیلی خیلی عذاب وجدان دارم ازطرفی خیلیم دوسش دارم اونم عاشقمه ولی واقعا هرطوری که فکرمیکنم بهم نمیخوریم چون فقط سربازیشو رفته و کارمشخصی نداره ولی میگه میخوام شاغل بشم و دومیلیون درآمد دارم ولی به نظرم کافی نیست چون من تو خونه پدرم خیلی راحت زندگی میکنم و این حقوق حداقل برای من کافی نیستهرطوری میخوام بهش بگم من به دردش نمیخورم میگه خودمو میکشم و تلفن رو قطع میکنه و نمیذاره حرف بزنم و میگه به مادرم گفتم میخوایم عید بیایم شمال…اخه من اهل شمالم اون تهران
من دوسش دارم ولی همه چیز فقط علاقه نیست ما واقعا به درد هم نمیخوریم اونم سنی نداره فقط۲۱سالشه کار و مدرک مشخصی هم ندارهاز نظر دینی هم من ازش یکم مذهبی ترم واسه همین نمیتونم تو رابطه دوستی بمونم ازطرفی شرایط ازدواج رو ندارم
به نظرشما چیکارکنم خیلی خسته شدم دیگه بریدم

با سلام و احترام خدمت شما کاربرمحترم شهر سوال. خوش آمدید.
خواهر گرامی، ضمن خرسندی از نگاه منطقی شما به ازدواج، دقیقا خواسته شما برای ما معلوم نیست! این که در اصل ازدواج با چنین فردی شک دارید و سوال شما در این مورد است؟ یا میدانید نباید ازدواج کنید و سوال شما چاره جویی درباره قطع ارتباط و سایر مسائل مربوط به آن است؟
اگر نخواهیم خیلی طول و تفصیل بدهیم ، اجرا کردن یک توصیه میتواند تا حد زیادی مشکلات شما را حل نماید. توجه داشته باشید ما به این که اصلا شما دونفر به درد هم میخورید یا خیر (به دلیل کمبود اطلاعات لازم) کاری نداریم. این هم که سن و سال شما یا سایر شرایط که فرمودید مانع ازدواج است، به صورت کامل مورد قبول نیست و با وجود چنین شرایطی هم میتوان یک ازدواج قابل قبول داشت. اما در هر صورت به شما توصیه می شود که اولا قطع ارتباط کامل با ایشان کنید، و به خودشان هم اعلام کنید.و ثانیا، به صورت کاملا جدی به آقاپسر اعلام کنید که در مورد ازدواج (و هر مسئله ای که مربوط به آن باشد) از طریق خانواده خودش با خانواده شما تماس بگیرند. این بدان معناست که ایشان بایستی به صورت رسمی و از کانال خانواده اقدام کنند، نه با صحبتها و ردو بدل کردن پیامهای عاشقانه و بعضا جنسی با شما!
با این کار هم عیار ایشان معلوم میشود که چقدر در ادعای قصد ازدواج جدی هستند و هم این که شما میتوانید به راحتی و به صورت رسمی از طریق خانواده پاسخ (منفی یا مثبت) به ایشان بدهید. و هم این که میتوانید تحقیقات کامل در خصوص ایشان انجام دهید. به هر حال هرچند بسیاری از قرائن نشان دهنده هوسی بودن ادعای ازدواج ایشان و ارتباط با شما است، اما این احتمال هم وجود دارد که واقعا نیت ازدواج داشته باشند و ممکن است به لحاظ خانواده و شخصیت فردی، مناسب باشند (که همه اینها درصورت رضایت خانواده و موافقت اولیه شما، با تحقیقات و بررسی و البته مراجعه به روانشناس تا حد زیادی مشخص خواهد شد). بنابراین با این کار شما هم پاسخ مثبت به ایشان دادید و هم از تصمیم گیری عجولانه و تنهایی در خصوص این مسئله بسیار حیاتی و سرنوشت ساز، خودداری نموده اید.
ضمنا به ادعاهای خودکشی و امثال این مسائل درصورت پاسخ منفی ازدواج، توجهی نکنید. اگر شما مسیر درست را پیش رفته باشید، چه پاسخ شما منفی باشد چه مثبت، هیچ مسئولیت قانونی و شرعی و حتی اخلاقی در خودکشی و یا هر کار صدمه زننده دیگر از طرف پسر، نخواهید داشت. تا همین جای کار هم با ادعایی (حتی به شوخی) از طرف آقاپسر، به نظر ما ایشان خیلی مناسب برای یک زندگی جدی نیستند و اگر هم در ادعای خودکشی خود جدی باشند، به مراتب بهتر و روشن تر میفهمیم که ایشان به هیچ وجه تحمل مشکلات زندگی را نخواهند داشت و تکیه گاه مناسبی در یک زندگی مشترک نخواهند بود.
در پناه خداوند بزرگ، موفق و پیروز باشید

سلام خسته نباشید۲
من پسری۱۷ساله هستم…وقتی۱۰سال داشتم خونمون شهرستان بود ی دخترهم سنم بود که دوسش داشتم اما به علت پایین بودن سن وترس اینکه بگه نه هیجوقت بهش نگفتم خلاصه یک سال گذشت من خونمون اومد تهران تقریبا فراموشش کردم بعد دوسال وقتی رفتم شهرستان یکی ازدوستام شمارشوداشت ازش گرفتم اما بهش زنگ نزدم البته اون موقع تلگرام نداشت بعد ی سال اومد تلگرام وقتی اومد من بهش پیام دادم اونم پرسید شما خلاصه منم معرفی کردم خلاصه تادوماه اینجوری باهم چت میکردیم واقعا خیلیییییی دوسش داشتم شبا وقتی خداحافظی میکردیم انلاین بود من از استرس میمردم خیلی بهش علاقه پیدا کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بهش بگم ی شب وقتی داشتیم چت میکردیم بهش گفتم راستش من خیلی دوست دارم شبا بخاطرت تا صب خوابم نمیبره…بهش گفتم من دوست دارم واس ی ماه دو ماه نمیخوامت میخوام همیشه پیشم باشی خلاصه اونم قبول کرد دوماهی گذشت من خیلییی مهربانانه باهاش حرف میزدم اون همش زبون تیز بود تیکه مینداخت اما من هیج وقت جوابشو نمیدادم از حق نگذریم خیلی وقتام خوب بود بهم میگفت خیلییییی دوست دارم البته چن باریم همو دیده بودیم من با اینکه باهاش خوب بودم ولی بعضی وقتا از علاقه زیاد بهش گیرمیدادم که اخرش میشد دعوا به من میگفت تو خیلی به من گیر میدی گفت اخلاقتو عوض کن منم چون دوسش داشتم عوض کردم ولی بعد مدتی بهم میگفتی چرا بهم گیر نمیدی چرا اهنیت نمیدی خلاصه من مونده بودم گیر بدم یاندم شش ماه شش ماه گذشت کم کم داشت از اون هیجانی که اون اول دوستیمون داشت ازش کم میشد مثلا وقتی بهش زنگ میزدم بی حال بود بهش میگفتم چرا بی حالی چرا سردی میگفت من اخلاقم اینجوریه اما اون اول اینجوری نبود رابطمون واسش مهم بود دوست نداشتم خراب شه واقعیتش وقتایی که سرد بود من خیلی عذاب میکشیدم فک میکردم دوسم نداره تا صب خوابم نمیبرد کم کم گذشت هی سرد تر شد قشنگ احساس میکردم سرد شده چون مثل اون اولا به حرفم گوش نمیداد ی روز وقتی سر ی موضوع دعوامون شد عصرش بهم زنگ زد گفت میخوام ازدواج کنم وقتی اینو شنیدم طاقت نیوردم زدم زیرگریه خیلیییییی گریه کردم التماسش کردم گفتم ازدواح نکن اگه بری من میمیرم (ی فامیل داشت بهم گفت قبلا دوسش داشته اون پسره ام اومده خواستگاریش قبول نکرده البته نمیدونم چرا قبول نکرده اون روز بهم میگفت میخواد باهمین پسره ازدواج کنه) بهش گفتم اگه ازدواج کنی نمیزارم خوشبخت شی وقتی این گفتم فک کرد منظورم اینه میخوام عکساشو پخش کنم درحالیکه اونقدر که من نگران اینم بود کسی عکسشو نبینه خودش نبود اما به روش نیاورد بخاطر عکس بعدش گفت شوخی کردم ازدواج نمیکنم فقط خواستم بگم تا تو درست بشی اما میدونستم اگه سر جریان عکسو اینا نبود شاید میرفت خلاصه اشتی کردیم من قسم خوردم دیگه اذیتش کنم در حالکیه من اونو اذیت نمیکردم اون منو اذیت میکرد ی هفته گذشت ی شب سر یک‌موضوع فهمیدم‌بهم دروغ گفته بهش گفتم چرا دروغ گفتی عصبانی شد گفت عکسامو از گوشیت پاک کن میخواست دوستیمونو تموم کنه اما من باز نزاشتم الان هنوزم باهمیم خیلیییییییی دوسش دارم میدونم اگه نباش منم نمیتونم ولی من موندمو هزار تا سوال ببینم دوس داره یانه؟(خودش میگه دارم)سردشده یانه؟ لطفا راهنمایی کنید ممنون

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
دوست عزیز، همانطور که خودتان هم سوالتان را در ذیل موضوع ” عشقهای بی هدف” مطرح کردید، این علاقه شما به نوعی مصداق عشقهای بی هدف است. روابط پنهانی بین دختر و پسر به دلایل مختلف و گوناگون از نظر ما نامطلوب و ممنوع است و به هیچ وجه توصیه نمی شود. بخشی از دلایل این عدم توصیه، همین مشکلاتی است که شما در قالب طرح مسئله خودتان ذکر کردید. این که در سن پایین به کسی علاقمند بشوید که نمیدانید در واقع چه شرایطی دارد. شما در ذهنتان چیزی پرورش میدهید که او ممکن است ذهنیت متفاوتی داشته باشد. ذهنیت هرکدام از شما و یا هردوی شما با خانواده های شما (به دلیل پنهانی بودن این روابط) متفاوت خواهد بود و این مسئله خودش موجب پدید آمدن مشکلات بسیاری خواهد شد. شرایط مختلفی که در زندگی و پیرامون هریک از شما پدید می آید ممکن است اتفاقاتی را رقم بزند که دیگری از آن بی اطلاع باشد. نکته دیگر روابط فضای مجازی است که اساسا بخشی از واقعیت (و نه همه آن) را برای شما نشان می دهد که ممکن است بسیار کوچکتر و یا متفاوت از واقعیت باشد. یکی از مشکلاتی که در روابط پنهانی به ویژه در سنین پایین پدید می آید، همین قهر و آشتی و دعواهای مختلف است که میتواند در نهایت هر دوی شما را به سردرگمی و بلاتکلیفی از علاقه اولیه شما برساند.
به شما توصیه میکنیم مطالب ابتدای صفحه را خوب مطالعه کنید.
موفق باشید

سلام من دختری ۱۵ساله هستم….یه دبیر ریاضی دارم ک مرد هستش و خییییلی آدم شوه و باحالیه ۴۳ سالشع و جای بابامه….زن داره و دوتا بچه ….متاسفانه من امسال یه وابستگی شدیدی بهش پیدا کردم ب طوری ک خییلی از دوستام میدونن طرفدارشم…خدا رو شکر عاشقش نشدم ولی وابستگیمم کم نیس من یکی از شاگردای زرنگ و عزیزش هستم نسبت بهم خییلی توجه داره و براش عزیزم….من خییییلی بهش وابسته شدم و خیییلی دوسش دارم….اما نه از اون لخاظ دوست داشتن از اون لحاظی حتی جلچس بعضی از دوستام بهش میگم بابایی….به حدی دوستش دارم هر روز وولحظه بهش فکر میکنم و حتی این اوخر همش خوابشو میبینم به حطی پیگرشم ک خییییلی در مورد ش اطلاعات دارم ….خلاصه بگم ک دوست دارم پیش هم باشیم همش دلم براش تنگ میشع و ازش صحبت میکنم…..من میدونم اخر سال ک ازش جدا میشم ضربه ش خییلی بدی بهم میخوره…خیلی دوست دارم ک از شدت وابستگیم کمتر کنم….چون واقعا داره بهم آسیب میزنه….چهار ماهه وضعم اینه یه دو سه ماه دیگه مداوس تموم میشه و من مطمئنم شاید افسرده هم بشم…اخه خییلی دوستش دارم…لطفا کمکم کنیط چطور از این وابستگیم دل بکنم و برام مثل بقیه ی دبیرام عادی باشه….

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
خواهر گرامی، از این که صادقانه مشکل خود را با ما درمیان گذاشتید متشکریم. واقعیت این است که مشکل شما با توجه به وجود طرفهای مختلف بایستی به صورت چند سویه حل و فصل شود. به طور مثال، برای این که سریعتر و بهتر این مسئله حل بشود لازم است راهکارهایی را شما پیاده کنید، تدابیری را دبیر شما اتخاذ نماید و کارهایی را خانواده شما انجام دهند. حل این مسئله برای شما به تنهایی تلاش و همت بیشتری را از شما می طلبد.
توجه داشته باشید که یک رابطه نزدیک و دوستانه بین دو نفر (به ویژه جنس مخالف) ممکن است در ابتدا خیلی عادی جلوه کند اما این رابطه به صورت کاملا طبیعی ،رفته رفته میتواند تبدیل به دلبستگی و وابستگی یکی از دو طرف یا هردو به هم بشود. متاسفانه هرچقدر هم زمان این رابطه طولانی تر باشد و وابستگی شدید تر باشد، قطع آن نیز دشوار تر خواهد بود.
لطفا به مطالب لینک های زیر مراجعه کنید:http://www.soalcity.ir/node/1014http://www.soalcity.ir/node/2822http://www.soalcity.ir/node/1742
شما با استفاده از راهکارهای ارائه شده (که اینجا مجال تکرار مفصل آنها نیست) به کاهش این وابستگی کمک کنید. این را بدانید که این کار بدون درد و رنج نخواهد بود و طبیعتا تلاش و اراده قوی و مضاعف شما را میطلبد.
لازم نیست ارتباط خود را با دبیر خود قطع کنید یا دوستی را تبدیل به دشمنی و نفرت کنید! فقط سعی کنید رفتار و روابط خود را هر لحظه بررسی کنید و آن را کنترل نمایید. در کنار کاهش تدریجی ارتباط با دبیر محترمتان، لازم است زمان بیشتری را با خانواده خود (به ویژه پدر تان) صرف کنید. اگر خانواده برنامه ای برای دورهمی خانوادگی، رفتن به میهمانی و امثال این دارد، حتما شرکت کنید و اگر از این برنامه ها کمتر دارید، خودتان پیشنهاد دهنده چنین برنامه هایی باشید.
موفق باشید.

با سلام. دختری هستم که پنج سال است به یکی از پسرهای فامیلمان علاقه مندم البته اون نیز به من علاقه مند بود و این موضوع را خیلی معلوم میکرد اما مدتی است بسیااااار تودار شده و اصلا این موضوع را معلوم نمیکند و خیلی کم مرا نگاه میکند. همان اوایل حتی پدرش پیشنهاد عقدمان را داد اما چون سن کمی داشتیم گفتیم صبر کنیم. اوایل از پسر خاله ام برای پیغام میفرستاد اما من بی جواب میگذاشتم و خیلی کم محلش میدادم اما حالا جایمان عوض شده من او را نگاه میکنم و او کم محلی میکند. بیش از این طاقت ندارم میخواهم بدانم ایا او نیز مرا دوست دارد یا نه؟ اگر دوستم دارد چرا اینجوری رفتار میکند؟ ینی من باید اورا فراموش کنم یا عمل و اقدامی انجام دهم که بداند دوستش دارم؟ اما این را میدانم که نمیتوانم فراموشش کنم و بخاطر او نیز نمیتوانم سراغ کس دیگری بروم . لطفا راه حلی رو بهم بگید

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
هرچند دغدغه و تشویش شما کاملا قابل درک است اما، خواهر گرامی، سوالاتی را پرسیده اید که پاسخ آن نزد مانیست چون علم غیب نداریم. به شما توصیه میکنیم با توجه به اینکه این مسئله در سطح خانواده ها هم مطرح شده است، این نکته (دغدغه خودتان) را با یکی از افراد مطمئن و تأثیرگذار خانواده مطرح کنید. مثلا مادر خانواده یا خواهر بزرگتر میتوانند گزینه های خوبی باشند برای این کار. قطعا از این طریق هم بهتر به پاسخ خود خواهید رسید هم اطمینان خانواده را نسبت به خود بیشتر خواهید نمود و هم بدون دغدغه این محبت و علاقه پاک را پی گیری خواهید نمود.
ضمنا این نکته را هم یادآور شویم که شما نه لزومی دارد سراغ کسی بروید و نه کار درستی است!
خداوند پشت و پناه شما باشد.

ممنون از توضیحاتتون کاش به این راحتی که گفتین بود
یه نفر بیاد بعد از یه مدت عاشقش بشی
به خاطر اون عاشق زندگی بشی و بخای موفق باشی
وقتی میخوای بهش برسی
اون یهو میره و نتونی دیگه خودتا پیدا کنی …

دختری هستم دبیرستانی که عاشق استادم شدم او هم با من رفتار خیلی خوبی دارد و با بقیه برایش فرق دارم و این مشهود است .میدونم آینده ما به هم نمیرسیم چگونه اون رو فراموش کنم؟

سلام بر شما
ممنون از اعتمادتون
بي ترديد قلب شما تمايل به خيالپردازي و تقويت اين رابطه دارد و عقلتان هشدار مي دهد كه اين عشق به صلاح شما نيست و بايد مهارش كنيد. از سوي ديگر شكي نيست كه مهار عشق زحمت دارد.
واقعيت اين است كه براساس تحقيقات روان شناسي مثبت گرا، هوش هيجاني و مديريت هيجان ها نقش كليدي در موفقيت فردي و اجتماعي و سلامت روان دارد. افرادي كه زود به هيجان هاي زود گذر خود پاسخ مي دهند و در پي خواسته هاي آني هستند، نمي توانند هيجان هاي خود را مهار كنند و هوش هيجاني آنها پايين مي آيد. همين طور كه با باشگاه يا كلاس خياطي رفتن و تمرينات عملي مهارت كسب مي كنيم. با تلاش مستمر براي خويشتنداري در برابر خواسته هاي آني مهارت خويشتن داري در ما شكل مي گيرد
سؤال اين است كه اين خويشتنداري چه فايده اي براي ما دارد؟
شادكامي فرمول دارد فردي كه بتواند انتظارات خود را با امكاناتش تنظيم كند شادكام است. فردي كه از واقعيت به دور است و درگير آروزها و خيالبافي است ناشاد هم مي شود. در زندگي ما با گرايش و اميال زيادي مواجه مي شويم اگر بدون توجه به شرايط و امكانات و واقع بيني به آنها فكر كنيم گرفتار اضطراب و ناآرامي و ناشادي مي شويم. اين امر حتي بين متأهلان هم هست يعني فردي كه متأهل است اگر خويشتندار و واقع بين نشود ممكن است شبانه روز درگير علاقه و عشقي به غير همسر خود شود و به زندگي زناشويي خود لطمه شديد وارد كند.
فردي كه بدون توجه به شرايط و امكاناتش و واقع بيني توقع داشتن ماشين يا منزل بسيار گران قيمت است لذت زندگي در زمان حال و استفاده از داشته را هم از دست مي دهد.

توصيه هاي كاربردي:
– فهرستي از سود و زيان هاي اين عشق تهيه كنيد و مرور كنيد.
– از خلوت هايي كه سبب خيالپردازي مي شود به شدت اجتناب كنيد.
– شواهدي بيابيد كه نگاه شما را نقض كند مثلا از كجا معلوم اين ذهنيت من نباشد؟ از كجا معلوم او نگاه منفي به من نداشته باشد؟ از كجا معلوم كه نگاه او به خاطر اين نباشد كه من شبيه مثلا خواهرش هستم؟ از كجا معلوم من مثل مهرنوش منشي شركت در سريال «همه چيز آنجاست» گرفتار توهم نباشم. او فكر مي كرد مدير شركت به او علاقه دارد و شبانه روز به اين موضوع فكر مي كرد بعد مشخص شد كه مدير شركت او را مثل دخترش مي دانست و قصد كمك به او داشت نه بيشتر
– از خودگويي ها منفي و تلفين اجتناب كنيد و جواب خودگويي هاي منفي را بدهيد. اجازه ندهيد ديگران با سخنان خود به اين علاقه دامن بزنند.
– از بي كاري اجتناب كنيد و بيشتر در جمع حاضر شويد.
– سوره ناس و ذكر لااله الاالله را زياد بگوييد.
– به اين حديث فكر كنيد: پيامبر فرمودند كسي كه عاشق نامحرمي شود و آن عشق را مهار كند اجر شهيد را دارد. قطعا مهار اين عشق زحمت زيادي دارد به همين دليل اجر و جايزه اش مانند مزد مجاهدي است كه در راه دين و خدا از جان گذشته است.
– خداوند مقلب القلوب و الاحوال است بنابراين با دعا از خداوند به خواهيد در اين مديريت هيجاني به شما كمك كند.
– اگر چيزي از استاد داريد كه خاطرات و ياد او را زنده مي كند از خود دوري كنيد و خودتان هم بدون ضرورت با او گفتگو نكنيد.
– اگر خيلي اضطراب داريد و بي قرار هستيد و ذهنتان ناآرام است و با روشهاي بالا نمي توانيد اين عشق را مديريت كنيد با روان پزشكي مشورت كنيد.
– از جملات نمي توانم استفاده نكنيد بگوييد سخت است ولي مهار اين عشق شدني است.

منبع براي مطالعه بيشتر:
– همسرگزيني با عشق يا خرد، دكتر يونس نابدل، نشر ارجمند
– اراده، دكتر مرتضي آقا تهراني، نشر عماد فردا https://taaghche.ir/book/172/%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%87
– شنيدن سخنراني دكتر محمد مجد درباره دوست داشتن از سايت مشاور فا
– تأمل در شخصيت و رفتارهاي خيالبافانه مهرنوش در سريال همه چيز آنجاست
– عشق ويرانگر، نشر موسسه خدمات فرهنگي رسا (اين كتاب به نام عشق ديوانه وار از نشر رشد در بازار است)
/۲۸۵۰۲۹/

سلام سلام دختر ۲۲ ساله هستم هفت سال با پسری دوست بودم و نمیخوایم ازدواج کنیم پسره تکیلفمو معلوم کرده از روز اولم گفته بود با توجه به وابستگی شدید عاطفی من و اینکه که دوستی بی سرانجامی داریم چه پیشنهادی برام دارید؟ پسره فوق العاده خوش اخلاقه مشکلی نداریم ترو خدا راهنمایی کنید این رابطه بی سرانجامه لطفا کمکم کنید

خواهر گرامي، سلام؛ از اعتمادتان به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم.
رابطه دوستانه با نامحرم شرعا جايز نيست و البته صدمات زيادي هم به دنبال دارد. دختر و پسر خصوصا دختر خيلي زود وابسته مي شود. ممکن است اين رابطه کشف شود و دچار مشکل شويد. ممکن است فرد مقابل از شما سوء استفاده کند يا گناهان مختلفي در اين رابطه اتفاق بيفتد و … .
او از روز اول گفته که مسئوليتي در اين رابطه قبول نمي کند و متاسفانه شما با اين شرايط را پذيرفته ايد. الان با فردي مواجه ايد که به او وابسته ايد ولکن قرار نيست اين رابطه ادامه پيدا کند. شما به کسي وابسته ايد که مي دانيد تا چند مدت ديگر بايد رهايش کنيد. در واقع او بدون داشتن هيچ مسئوليتي با شما ارتباط دارد و به هوس هايش مي رسد.
ممکن سالها با او ارتباط داشته باشيد. شايد خودتان متوجه نباشيد ولي ديگران گاهي متوجه رفتارها و رفت و آمد شما مي شوند و موضوع را مي فهمند در نتيجه ممکن است موقعيت هاي ازدواج را از دست بدهيد و بعدها حسرت روزهاي رفته را بخوريد.
هر چقدر اين رابطه طولاني تر شود شکست عاطفي بعد از رهايي سخت تر خواهد بود. پس توصيه مي کنيم هر چه زودتر اين رابطه را قطع کنيد.
توصيه هايي نيز براي فراموش کردن فرد مورد علاقه وجود دارد که اگر مايل باشيد برايتان ارسال مي کنيم.

با سلام و خسته نباشید امیدوارم حالتان خوب باشد.
دختری هستم ۱۹ ساله به مدت چهار سال و نیم هست که علاقمند به یکی از پسر های فامیلمان شده ام. ینی اوایل حس خاصی به او نداشتم اما متوجه نگاه های گاه و بی گاه او شدم و به او بی توجهی کردم. هردفعه که میدیدمش به طور واضح متوجه علاقه ی او نسبت به خودم میشدم او نیز با من همسن است.
تا اینکه وقتی به خودم امدم دیدم من هم به اون علاقه دارم و این علاقه تبدیل به یک عشق بسیار عمیق شد که البته نمیدانم او نسبت به حسم خبر داشت یا نه.
از طریق پسر خاله ام پیام هایی را برایم میفرستاد البته بطور واضح نگفته بود که دوستم دارد اما از حرفایی که میزد میشد فهمید که کاملا بمن علاقمند است اما من چون مطمین بودم دوستم دارد حرفای او را بی پاسخ میگذاشتم و فقط گاهی من هم پیغامی میفرستادم اما نه اینکه بگویم دوستش دارم.
خانواده ی او از این علاقه باخبر بودند و پسرش به پدرم گفت که عقدی بین این دو صورت بگیر اما دران زمان بچه بودیم تقریبا دوسه سال پیش. نمیدانم پدرم درجواب چه گفت اما فک کنم گفت که فعلا درس میخوانند و بچه اند. او همچنان به دوست داشتنم ادامه داد تا اینکه من هم دیگر نمیتوانستم معلوم نکنم از نگاه های نامحسوس شروع کردم و این اواخر به طور تابلو نگاهش میکردم تا متوجه شود من هم دوستش دارم گاهی چشم تو چشم میشدیم اکما زود سرم را پایین می انداختم.
این اواخر متوجه سرد شدن رفتارش شده ام. مثلا قبلا از خانه ی ما رفتنی حی جلوی در می ایستاد و من را نگاه میکرد اما جدیدا یا خانه ی ما نمیاید و اگرم بیاید مرا نگاه نمیکند. اما من باز نا امید نشدم.
البته من هم موضوع را با خانواده ام درمیان گذاشته ام و خواهرم دراین راه مرا راهنمایی میکند. او هم متوجه سردی او شده بود. روزی همان پسر خاله ام به خانه ی مان امد گفت یادته سال قبل گفته بودی بهش بگم خوب درس بخونیم ببینیم معدل کدوممون بیشتر میاد؟ من بهش گفتم یه مدت بعد اومد گفت درس خوندن من به کسی مربوط نیس دخترای زیادی هم اطرافم هستن که منو میخوان من دیگه اون رو نمیخوام.پسر خاله ام هم برای طرفداری از من گفته اون هم تو رو دس مینداخته وگرنه دوست نداره.
نمیدونم یهویی چش شده اخه سال قبل خوب تلاش میکرد بخاطر درسش و میگفت که من هدف دارم حالا یهویی نمیدونم چرا اینجوری گفته و منم نمیدونم چیکار کنم از وقتیکه این حرفو شنیدم همش تو خوابم میبینمش یروز میبینم رفتیم خونه پدربزرگش من روسری ندارم خاله اش بهم روسری میده بروز میبینم خودش بهم نقاضی داده از چهره خودش و چهره ی من که روی چهره ی من یه قلب قرمز کشیده.
این اواخر من حتی میخواستم پیش قدم بشم بهش بگم که دوسش دارم اما با این حرفش دیگه نمیتونم این کارو بکنم. البته پیش اون خیلی خونسرد رفتار میکنم و انگار هیچی تو دلم نیس اما خیلی خود خوری میکنم. بنظر شما عاقلانه ترین کاری که باید بکنم چه و اون چرا همچین چیزی رو گفته و بنظرتون ایا بازم دوسم داره؟
خیلی ممنون از سایت خوبتون.

پرسشگر گرامي، خوشحاليم که در خدمت شما هستيم و با شما مشاوره مي کنيم. شما با يک سري رفتارها از اين پسر مواجه بوديد که آن را عشق و قصد ازدواج او تفسير کرديد ولکن هميشه اينطور نيست و پسرها در اين فضا معمولا يا قصد ازدواج ندارند يا قصدشان جدي نيست.
شما در حال حاضر بصورت يکطرفه به او علاقه مند هستيد و اين عشق يکطرفه راه به جايي نمي برد. به نظر مي رسد بهترين راهکار در شرايط فعلي تلاش براي فراموش کردن اوست. اگرچه سخت است ولي امکان پذير است. البته راهکارهايي هم براي فراموش کردن فرد مورد علاقه وجود دارد که اگر مايل باشيد برايتان ارسال مي کنيم.

میشه لطفا همینجا بگید همه استفاده بکنن؟
خیلی ممنون راهنماییتون.

خواهر گرامي، از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. براي فراموش کردن او به راهکارهاي زير عمل کنيد:
۱. مطمئن باشيد كه اين كار شدني است و هرگز غير ممكن نيست. البته انجام كارهاي مهم و بزرگ بدون تحمل سختي‌ها و مشكلات امكان‌پذير نيست،
۲. فراموشي فردي كه به او علاقه داشته ايد و دائماً فكر و ذكرتان ياد او بوده است، نياز به زمان دارد.
۳. اولين کاري که بايد بکنيد در يک لحظه تصميم بگيريد که براي هميشه او را از زندگي تان خط بزنيد. يعني به خود بگوييد که ديگر او براي من مرده است و حتي اگر هم او بخواهد ديگر من نمي خواهم.
۴. به خودتان تلقين كنيد كه «من مي‌توانم راهي را كه انتخاب كرده‌ام بپيمايم».
۵. به خود بگوييد که اين فرد فرشته نيست و هر کسي نقاط ضعفي هم دارد. او هم مثل ديگران است. فکر نکنيد که او بهترين فردي است که مي توانستيد پيدا کنيد.
۶. هرگاه متوجه شديد ذهنتان ناخودآگاه به ياد او مشغول شده است، به خود چنين تلقين كنيد و بگوئيد «بس است» و آهسته مشت خودتان را روى ميز يا زمين بزنيد. بدين ترتيب تغيير حالت به وجود آمده، فضاى ذهنى‏تان را تغيير خواهد داد.
۷. اگر نمي توانيد با فکرتان مقابله کنيد از تکنيک شمارش استفاده کنيد. يعني براي مقابله با يک فکر خاص از ۱۰۰۰ بصورت معکوس کم کنيد به اين صورت: ۱۰۰۰، ۹۹۹، ۹۹۸ و …. آنقدر به شمارش ادامه دهيد تا آن فکر کاملا از ذهن تان خارج شود. اگر با وجود شمارش باز فکرتان درگير آن فرد است سعي کنيد سه تا سه تا بصورت معکوش از ۱۰۰۰ کم کنيد.
۸. از فكر كردن به او جدا بپرهيزيد و هر چيزي كه او را به ياد شما مي‌اندازد، از خود دور كنيد. علاقه به وي را در دل نپرورانيد. تا حد امكان به او فكر و خيال¬بافي ¬نكنيد. هر گاه افكار مربوط به ايشان به ذهنتان خطور كرد، حواستان را پرت كنيد و به چيز ديگري فكر كنيد؛ يا به كار ديگري مشغول شويد و يا مكانتان را ترك كنيد؛ مثلا به ميان جمع خانواده برويد و با آنان مشغول گفتگو شويد تا اين افكار از ذهنتان خارج شوند.
۹. هرگاه فكر او به ذهنتان آمد، موضوع يا موضوعات مختلفى را در ذهن يا در دفترچه يادداشت خود داشته باشيد، به سراغ آن‏ها برويد و درباره‏ آن‏ها فكر كنيد.
۱۰. احتمالاً چند نكته يا ويژگى منفى هم در او يافته‏ايد يا مشاهده كرده‏ايد؛ هرگاه ذهنتان به سوى او معطوف شد بلافاصله به ويژگى‏هاى منفى او فكر كنيد و به خود بگوئيد او به خاطر اين اوصاف، مناسب و شايسته‏ من نيست.
۱۱. تا آنجا که امکان دارد کمتر در تنهايي قرار بگيريد زيرا هنگام تنهايي آن فرد بيشتر در ذهن شما مجسم مي شود و ذهن و دل شما را به خود مشغول مي کند.
۱۲. براي شبانه روز خود برنامه دقيق و مشخصي داشته باشيد. از بيكاري اجتناب كنيد و اوقات خود را بيهوده نگذرانيد.
۱۳. روابط عاطفي خود را با خانواده و دوستان تان بيشتر كنيد و سعي كنيد تمام محبتتان را نثار آنها كنيد.

با سلام
دختری ۱۴ ساله هستم
هر چقدر تو اینترنت گشتم چطور میتونم یه موضوع رو فراموش کنم نیومد
فقط چطور عشقمو فراموش کنم و اینا اومد
من میخام موضوعی رو فراموش کنم
موضوعی که شبها نمیزاره بخابم
روزها همش تو فکرشم
نمیتونم درس بخونم
به همه چی بی توجه شدم
و مدام توی ذهنمه
میخام فراموشش کنم فقط فراموشش کنم
خواهش میکنم کمکم کنید
خواهش میکنم به سنم توجه نکنید
خواهش میکنم کمکم کنید

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم! در مورد سوال بايد خدمت شما عرض نماييم در عين ساده بودن اما جوانب مهمي را در بر دارد و بعلت عدم توضيح بيشتر دچار ابهام است. يكي از مهمترين اركان مشاوره مخصوصاً در زمينه راهنمايي كه باعث مي گردد نتيجه مطلوبي از آن حاصل گردد ميزان اطلاعاتي است كه شما بايد در اختيار مشاور قرار دهيد ؛ زيرا به هر حال تفاوت هاي فردي افراد در وضعيت و شرايط خانوادگي، محيطي، شخصيتي و … ايجاب مي كند كه مشاوره ها با فرد مورد نظر و شرايط وي مطابقت داشته باشد.
خواهر محترم! اي کاش دقيق تر مي فرموديد که منظورتان از يک موضوع که قصد فراموشي آن را داريد چيست و از کي تا الان شما را آزار مي دهد. در اين صورت بهتر مي توانستيم شما را ياري کنيم. بر اين اساس لطف کرده و در مکاتبه بعدي خود با ما موضوعتان را مطرح فرماييد تا بهتر بتوانيم شما را ياري نماييم.
موفق باشيد.

سلام به شما عزیزان خسته نباشید می گم من یه پسر۱۵ساله ای هستم از کودکی احساساتی و بسیار خیال باف بودم وقوه ی تخیلم هم قوی بود و هست من اصلا در طول عمرم به پسری کخ هم جنس خودمه وابسته نشدم و نخواهم شد ولی در مقابل به دختر ها زود وابسته میشم و دوست دارم هم دمم بشن خلاصه مشکل من یه جوریه که ریشه داره و جند بار گرفته و بعدا خود به خود و با کمی تلاش خودم حل شده مثلا من هرچیزیرو که دوست دارم بهش وابسته میشم مثل کارتون یا فیلم و… انگار همشونو جدی می گیرم و خودم تو اون فضای فیلم و کارتون زندگی می کنم و دلم نمی خواد که اصلا تموم بشه و الانم به زنی وابسته شدم که ۱۶سال ازم بزرگتره و بازیگر هم هست و درضمن تو لس انجلس زندگی می کنه و به خوبی میدونم که این وابستگی هیچ فایده ای نداره و چندین دلایل هم پیدا کردم که اون اصلا به من نمی خوره مثلا تو همه ی فیلماش نقش زن هرزه رو که با همه ارتباط داره بازی می کنه و چندین دوست پسرم داشته و داره و چیزای بد تر از اون. ولی انگار هی رو مخمه و از ذهنم نمی رره بیرون و اولین بارم توی فیلم گارد ساحلی دیدمش که اسم اون زنه هم الکساندرا داداریو هست نه تنها من بلکه اون فیلمو دوستمم دیده و اونم احساس منو داره و یه مدتی کلا دیوونش بودم میدونم اصلا خیلی موضوع چرتیه ولی می خوام کلا این احساساتمو از ریشه حل کنم و به دختری وابسته نباشم اونم به دختری که اصلا شاید تا اخر عمرم از نزدیک نتونم ببینمش ممنون میشم اگه نصیحتم کنین و راهکاری رو بهم پیشنهاد بدین

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
دوست نوجوان، چنین احساسات و افکاری در سنین نوجوانی بسیار شایع است. یکی از نشانه هایش هم این است که شما و دوستان هم سن وسالتان چنین تجربیات مشابهی را درمورد افراد مختلف مشهور و بازیگران سینمایی داشته و دارید. این دوره قطعا خواهد گذشت اما طبعا برای این که کمتر از این مسئله آزرده شوید و برای رسیدن به آرامش بیشتر، لازم است کاری کنید. مؤثر ترین روش تحریک ذهن افراد جوان و نوجوان برانگیختن هیجانات درونی آنها از طریق بصری است ، که در سینمای جهان از آن حداکثر استفاده می شود، و البته ساده ترین راه مقابله با آن، حذف منبع تحریک شماست. کم کردن یا حذف کردن تصاویر تحریک کننده (فیلم و عکس و حتی مرور ذهنی) از جلوی دیدگان تان. شما نمیتوانید هر روز و هر شب عکسها و فیلمها و کلیپ های فرد خاصی را مشاهده کنید و همواره در تنهایی های خودتان با او باشید و تصاویرش را مرور کنید و در کنار دوستانتان درباره او حرف بزنید (تک تک اینها تحریک ذهن شماست) و بعد از کسی بخواهید که اینها را از ذهن شما پاک کند!!!
برای اطلاعات بیشتر میتوانید به متن ابتدای همین صفحه و همچنین لینک زیر مراجعه کنید:http://www.soalcity.ir/node/2745
موفق باشید.

سلام برشما عزیزان مشاور من مشکل خودمو نوشتم اما نه جواب دادین و نه در سایت گذاشتین خواهشا کمک کنین ممنون

باسلام و احترام
پرسش قبلی شما به کارشناس ارجاع داده شده است.
حجم سوالات مخصوصا در بخش مشاوره زیاد است و به نوبت پاسخگویی می شود.
تشکر از همراهی و صبر و تحمل شما
موفق و سلامت باشید.

سلام من………شاید خندتون بگیره ولی من ۱۲ سالمه.من الان ۳ سال هستش که یه پسری رو خیلی دوست دارم البته خودمم پسرم.ولی نمی‌دونم منو دوست داره و شاید سال بعد ازش جدا بشم و برم یه مدرسه دیگه. همین امروز که چهار شنبس نبود و من خییییییییلی ناراحت بودم.نمیدونم چی کار کنم که دیگه دوستش نداشته باشم لطفا کمکم کنید.ممنون.

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم!
قطعا دوستي شما داراي معيارهاي دوستي صحيح است و خداوند متعال را شاکريم که شما را در مسير علاقه و محبت به ديگران قرار داده است؛ اما از نکته بسيار مهمي نبايد غافل شد و آن هم اينکه آيا دوست شما نيز به همين ميزان به شما علاقه دارد؟
برادر محترم! علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدين، مشغوليت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ايمان نگردد اشكالى ندارد، اما زياده‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتيجه اگر بخواهيد در اين مسأله در حد اعتدال رفتار نماييد درباره مشكلات آن فكر كنيد و سعى كنيد خود را قانع كنيد كه افراط در اين زمينه به ضرر روح و سلامت روان شماست. علاوه بر اين كه افراط در اين گونه دوستى‏ها گاهى اثر عكس مى‏گذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مى‏گرايد. زيرا افراط موجب به وجود آمدن توقع زياد مى‏گردد و ممكن است يك طرف نتواند پاسخگوي اين توقعات باشد.
اينکه به ايشان علاقه زيادي داريد و به هم وابسته هستيد به خودي خود بد نيست و تا حدودي هم مي شود گفت اقتضاء سن شماست. ولي همانطور که خودتان هم گفتيد بايد اين رابطه را مديريت کنيد تا خدايي ناکرده از هدف اصلي خودتان فاصله نگيريد. براي اين کار به نکات زير توجه کنيد:
۱- وقتي عشق و علاقه دو نفر به هم زياد مي شود احتمال اينکه شيطان از اين فرصت سوء استفاده کرده و مسير اين علاقه را تغيير دهد و به گناه بکشاند بيشتر مي شود. لذا سعي کنيد نفر ديگري را هم وارد اين دوستي خود کنيد. وقتي دوستي سه نفره شد تا حدود زيادي مشکل مذکور حل خواهد شد. نگران اينکه علاقه او به شما کم شود هم نباشيد. تا زماني که شما دوست خوبي باشد قطعا اين علاقه هم باقي خواهد ماند.
۲- از معنويت غافل نشويد. حضور در مراسمات مذهبي و مسجد و برنامه ها فرهنگي و بسيج و … خيلي مفيد است و مي تواند به رشد معنوي شما کمک کرده و مانع سقوط شما شود.
۳- از خلوت کردن با هم خودداري کنيد و سعي کنيد قرارها و ملاقات هاي شما در امکان عمومي باشد. شيطان در خلوتگاه به دنبال طعمه مي گردد.
۴- هر گاه احساس خطر کرديد کمي فاصله بگيريد و از خدا کمک بخواهيد.
۵- سعي کنيد دوستان جديدي براي خودتان در نظر بگيريد و با آنها ارتباط سالمي برقرار کنيد.
۶.دلبستگي اشکال ندارد اما وابستگي خوب نيست. براي اينکه به دوستتان وابسته نشويد سعي کنيد تعداد دوستان صميمي خود را زياد کنيد تا محبت شما بين آنها تقسيم شود و اينطور از وابستگي در امان مي مانيد.
پيروز و سربلند باشيد.

من سایت یکی از شرکت های بزرگ تو ایران را داشتم کار میکردم. شاهد یک سری چیزهایی در شرکت شدم. یکی از آقایان اون شرکت افسردگی شدید گرفته بود. و دلیلش هم عشق یکطرفه به یکی از دوستانش در شرکت بود. و آخرش هم اون کار رو ول کرد و رفت. من یکبار در جلوی شرکت دیدمش که منتظر بود خام بیاد و از دور ببیندش و شروع کردم باهاش حرف زدن در مورد این مسائل. واقعیتش من پست شمار دیده بودم و کامنت هارا خوانده بودم. احساس میکنم خیلی مطالبتون براش مفید واقع شد. الان همین آقا در یکی از شرکت های صادرات تهران مشغول کاره و زندگی خوبی هم داره. تشکر از مطالبتون

سلام ببخشید من چجوری میتونم با کسی که قهرم یعنی مادرش من و اونو از هم جدا کرده چجوری دوباره باهاش اشتی کنم؟؟من خیلی دوسش دارم لطفا کمکم کنید ممنون.و اینکه چرا مادرش من و اونو از جدا کرده چون مادرش خیلی رو بچش حساسه و فکر می‌کنه من حرف های +۱۸ میزنم که اصلا اینطور نیست.خدارو شکر خدا روی من از این نکات بد روی من قرار نداده.فقط کمک کنید که چجوری دوباره باهاش دوست شم.من ۱۲ سال دارم.

دوست گرامي، سلام؛ خوشحاليم که در خدمت شما هستيم. نمي دانيم بين شما و دوست تان چه گذشته و او چرا با شما قهر کرده است يا چرا مادرش به شما بدبين است. ولي گاهي و برخي موقعيت ها دست ما نيست. شما يک طرف رابطه دوستانه هستيد ممکن است تلاش خود را بکنيد و نهايتا نتيجه اي حاصل نشود. شما مي توانيد با دوست تان صحبت کنيد تا با مادرش صحبت کند و بگويد که دچار سوء تفاهم شده است ولي اگر مادرش رضايت ندهد چاره اي نيست و بهتر است دوستان ديگري داشته باشيد. شما مي توانيد دوستان زيادي داشته باشيد و به آنها علاقه مند شويد و اوقات خوشي را در کنار آنها داشته باشيد.

با سلام من یه دختر ۱۵ ساله هستم نوشتنو خیلی دوس دارم خیلی حرفای دلمو تو کاغذ مینویسم با کسی مشورت نمیکنم فقط مشکلاتمو با خودم حل میکنم با خودم میحرفم فقط میخوام تنها باشم من یه ساله با یه پسری میحرفیدم ولی نمیخوام خودمو وابستش کنم چون هر چی باشه این جور رابطه ها اخرش بد تموم میشه یا یکی خیانت میکنه نمیخوام بچگی کنم یا باعث شم اون یا خودم ضربه بخوریم میخوام تمومش کنم و به خودشم گفتم ولی او قبول نمیکنه هر کاری میکنم بازم پی ام میده هر کاری میکنمپیدام میکنه و نمیخواد قبول کنه ولی منم نمیخوام وابستش باشم نمیخوام روزیو ببینم که اون نیست یا رفته درسته میدونم واقعا دوسم داره ولی او یه درصد احتمال رفتنم باید تو دلم بزارم نمیدونم چیکار کنم تا قانع شه باهاش منطقی حرف زدم ولی قبول نمیکنه درسته اونم کاری نکرده ولی احساس میکنم خیلی زوده برا این کارا درسته برا خودمم سخته ولی نمیخوام اونو ناراحت کنم چون من از اولش به خاطر اون حس تنهایی و پوچی قبول کردم ک باهاش باشم ولی نمیخوام با این کار بهش ضربه ی سختی وارد کنم نمیخوام اسیب ببینه نمیخوام وابستش بشم چون هر چی باشه ما هر دو ۱۵ سالمونه و تازه اولای نوجونیه ماس شاید نتونیم تصمیمات درستی بگیریم ممنون میشم یه راهکاری بهم بگین قانعش کنم چون خیلی لجبازه با تشکر فراوان

مراجع گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. شما انسان منطقي هستيد. واقعيت اين است که انسان در رابطه با جنس مخالف خيلي زود به او وابسته مي شود. شما در مقابل اين وابستگي مقاومت مي کنيد ولي تا چه زماني مي توانيد مقامت به خرج بدهيد. سن شما کم است و فاصله زيادي تا ازدواج داريد. در چنين شرايطي توصيه مي کنيم که با جنس مخالف رابطه برقرار نکنيد. تجربه نشان مي دهد که اين رابطه بعد از يکي دو سال قطع مي شود ولي صدمات اين رابطه شما را آزار خواهد داد. صدماتي مثل وابستگي، رفتن ابرو، خطرات احتمالي در اين رابطه، مورد سوء استفاده قرار گرفتن، سخت گير شدن در ازدواج، از دست دادن موقعيت هاي ازدواج.
الان شما در يک فضاي احساسي قرار داريد. به نظر نمي رسد او با توضيح و منطق راضي به قطع رابطه شود زيرا اسير هيجان هايش است. البته بهتر بود که بصورت توافقي از هم جدا شويد زيرا اصرار او ممکن است شما را دچار عذاب وجدان کند.
اگر او راضي نشود مجبور هستيد بصورت يکطرفه رابطه را قطع کنيد زيرا شما بيشتر در اين رابطه صدمه مي بينيد.
اگر او قبول نمي کند بهتر است بصورت يکطرفه رابطه را قطع کنيد. سعي کنيد تمام راه هاي ارتباطي را ببنيديد تا شما را پيدا نکند. در اين مدت که با او رابطه داريد سعي کنيد به او ابراز علاقه نکنيد و اجازه ندهيد به شما ابراز علاقه نکند و رابطه خشک و رسمي داشته باشيد تا آمادگي قطع رابطه ايجاد شود.

با سلام خدمت دوستان من ۳۳ سال دارم و الان هم ۸ ساله که ازدواج کردم و خدا یه دختر ناز به ما داده. ما هنوز هم داریم عاشقانه زندگی میکنیم. زیاد وقتتون نمیگیرم ولی بیشتر بحث من در باره دختر های ایرانیه. دختر ها خیلی باید در روابط با پسرها با فکر جلو برن و اینو بدونید که پسرها برای بدست اوردن خواسته هاشون خیلی دروغ میگن . کلا دختر هارو با یه خرید یا هدیه یا هرچیز دیگه ای گول میزنند.اینو همه ی دختر ها بدونن که پسرها فقط بخاطر روابط جنسی با شما دوست میشن و اراجیف در باره عشق میگن. خواهرای گلم لطفا گول هیچ پسری رو نخورید. من خودم پسر هستم و دوستانی دارم که خودشون این حرفارو به من زدن…
البته مشکل اصلی ما نداشتن رابطه جنسی در ایران و محدودیت های خواص می باشد. اگر میگم جنسی چون همه مشکلات این دنیا روابط جنسی میباشد. شما باید به چراهای خودتان جواب بدید. ما آموزش های درستی نداریم و متاسفانه همیشه در این مورد که بزرگترین مشکل جامعه است نمیتونیم درست رفتار کنیم. با اولین کلمه دوست دارم گول میخوریم و بعدا میبینیم که عصمت و غرور و هر چیز دیگه ای که بزرگترین داشته هامون بوده رود از دست دادیم… . نه این درست نیست. من نمیگم که همه پسرها گولتون میزنن ولی حواستون به دروغ های بزرگ باشه. تمام متخصصین میگن که قبل از ازدواج نباید روابط جنسی برقرار کنید…البته باز جای بحث داره ولی…
دیگه وقتتون نمیگیرم و یه نصیحت برادرانه میکنم: وقتی با کسی ازدواج کردید چشمتون برای همیشه ببندید و سرتون پایین بندازید. و همیشه گذشت و صبوری و صداقت اولین چیز زندگیتون باشه . البته بزرگی فرموده که برای کسی گذشت کن که ارزش گذشت داشته باشه. مهم مکتب نیست مهم راه خداست. من یه زمانی خیلی مذهبی بودم ولی فهمیدم که تعصب انسان رو از واقعیت دور میکنه…ولی درک کنید که خدا عدالت داره. کلمه عدالت یعنی همه ی اون چیزی که ما بهش فکر نمیکنیم…

سلام.من ۱۷ سالمه و بشدت عاشق پسری هم سن خودم شدم ولی میدونم که منو دوست نداره چون از این علاقه مطلع نیست و چون همسایمونه و من هرروز می بینمش خیلی بهش وابسته شدم.هر ساعت دارم به اون فکر میکنم و از اینکه من عاشقش هستم ولی اون دوستم نداره دارم عذاب می کشم.تازگیا مطلع شدم که خانوادش براش یه دختر خوب پیدا کردن تا بعدا با هم ازدواج کنن.حتی فکر این موضوع هم حالمو بد میکنه و دنیا برام بی معنی میشه.با خودم فکر میکنم نباید عشقشو از دلم بیرون کنم و فراموشش کنم شاید چون همسایمونه منو ببینه و بهم علاقه مند بشه ولی از یه طرف میدونم که این عشق یه طرفه است و به احتمال زیاد ما به هم نمی رسیم.لطفا کمکم کنید من میخوام فراموشش کنم ولی نمیتونم‌.باید چی کار کنم؟

با سلام؛ ضمن سپاس از ارتباط شما با اين مرکز
ازدواج مهم ترين تصميم در سن جواني مي باشد. شما بايد با فکر و دقت و بررسي تناسب و کفويت با فرد مقابل براي ازدواج تصميم بگيريد و علاقه تنها براي ازدواج کفايت نمي کند و بايد با پسر مورد نظر تناسب داشته باشيد. بايد افکار و نگرش ها، خانواده و فرهنگ و عقايد شما و همچنين سن و تحصيلات و … شما با هم تناسب داشته باشد.
خواهر گرامي! شما به فردي علاقه مند شده ايد که معلوم نيست او به شما علاقه مند است يا خير؟ در واقع علاقه ي شما يکطرفه است و اين علاقه راه به جايي نمي برد بنابراين بهتر است بيش از اين خودتان را آزار ندهيد. توصيه ي اصلي ما به شما اين است که به اين افکار هرچه سريعتر پايان دهيد و او را براي هميشه فراموش نماييد و براي داشتن ازدواج موفق به مورد بهتري متناسب با خودتان فکر کنيد و اگر قصد شناخت داشتيد از تحقيق و مشاوره کمک بگيريد؛ زيرا اين نوع شناخت تبعات زيادي را براي شما به دنبال خواهد داشت.
در ادامه راهکارهايي را براي فراموش کردن فرد مورد علاقه را يادآور مي شويم:
۱. بصورت جدي تصميم بگيريد او را فراموش کنيد. او را از زندگي تان خط بزنيد تا بتوانيد او را فراموش کنيد.
۲. هر آنچه از او داريد يا شما را به ياد او مي اندازد را از بين ببريد.
۳. سعي کنيد کمتر در معرض ديد او قرار بگيريد و زماني از منزل خارج شويد که او را نبينيد.
۴. دل خود را نيز کنترل کنيد و از فکر کردن به او خودداري کنيد و هرگونه آثاري که شما را به ياد او مي اندازد را از خود دور کنيد.
۵. هرگاه فكر او به ذهن شما خطور كرد بلافاصله خود را به فكر و يا كار ديگرى مشغول كنيد. به موضوعات جديد فكر كنيد و از اشتغال ذهنى درباره او بپرهيزيد.
۶. اگر نمي توانيد با فکرتان مقابله کنيد از تکنيک شمارش استفاده کنيد. يعني براي مقابله با يک فکر خاص از ۱۰۰۰ بصورت معکوس بشماريد، به اين صورت: ۱۰۰۰، ۹۹۹، ۹۹۸ و …. آنقدر به شمارش ادامه دهيد تا آن فکر کاملا از ذهن تان خارج شود. اگر با وجود شمارش باز فکرتان درگير آن فرد است سعي کنيد سه تا سه تا بصورت معکوش از ۱۰۰۰ کم کنيد.
۷. سعى كنيد از قرار گرفتن در تنهايى اجتناب كنيد مگر در مواقع ضرورى. ارتباط خود را با اهل خانواده و فاميل كه با آنها رفت و آمد داريد، تقويت كنيد و از گوشه گيري و انزوا اجتناب كنيد.
۸. از بيكارى اجتناب كنيد و اوقات خود را با اشتغالات مختلف و خلاقيت‏ها و برنامه‏هاى مورد علاقهتان نظير مطالعه، انجام كارهاى هنرى و ورزشى، چنان تنظيم كنيد كه فرصت فكر كردن درباره وى را نداشته باشيد.
۹. هرگاه فكر او به ذهنتان آمد، موضوع يا موضوعات مختلفى را در ذهن يا در دفترچه يادداشت خود داشته باشيد و به سراغ آن‏ها برويد و درباره‏ى آن‏ها فكر كنيد.
۱۰. هرگاه متوجه شديد ذهنتان ناخودآگاه به آن مشغول شده است به خود چنين تلقين كنيد و بگوئيد «بس است» و آهسته مشت خودتان را روى ميز يا زمين بزنيد. بدين ترتيب تغيير حالت به وجود آمده، فضاى ذهنى‏تان را تغيير خواهد داد.
۱۱. هرگاه ذهنتان به سوى او معطوف شد بلافاصله به ويژگى‏هاى منفى او فكر كنيد و به خود بگوئيد او به خاطر اين اوصاف، مناسب و شايسته‏ى من نيست.
۱۲. به خود چنين بگوئيد كه مطمئناً بهتر از او هم وجود دارد و من مي‏توانم براى آينده‏ام شريك زندگي بهترى پيدا كنم.
موفق باشيد.

/۴۳۴۵۳۹/

سلام
من وقتی کلاس نهم بودم عاشق ی آقایی شدم ک گاهی با معلمم میومد روستا خیلی دوسش داشتم اوایل فقط حس میکردم مثل ی برادره برام برا همین شمارشو گرفتم و گاهی با هم در ارتباط بودیم رفته رفته وابسته شدم خیلی زیاد
تا اینکه فهمیدم اونم عاشق یکیه ب هر حال تصمیم گرفتم ک واقعا مثل ی خاهر بمونم در کنارش تا اینکه بخاطر مخالفت خانوادش با شکست مواجه شد اونم دیگه تنها غمخوارش من بودم هر روز پیام میدادیم و هر روز با هم بودیم چند سال گذشت و اون ازم خاستگاری کرد ولی بعد دو روز پشیمون شد من خودمم خوشحال شدم چون عشق قبلیش دقیقا شرایط منو داشت ک خانوادش مخالفت کردن میدونستم بخاطر اینکه من اذیت نشم در آینده و دل منو نشکنه از خاستگاریش اظهار پشیمونی کرده دیگه تقریبا ده سال از رابطه ما میگذشت ما اینقدر بهم وابسته شده بودیم ک ی ثانیه هم نمیتونستیم بدون هم سه ساله ک دیگه دقیقا مثل ی زنو شوهریم البته هنوز ی بار هم از نزدیک همو ندیدیم ولی تو پیام نقش زنو شوهرو برا هم داریم اینقدر بهم وابسته ایم گاهی ب خودمون میایم و رابطمونو تموم میکنیم گاهی حتی پنجاه روز هم از اتمام رابطمون میگذره و باز برمیگردیم الان شیش ماهه رفتارش خیلی سرده راحت دلمو میشکنه براش ی درصد ارزشی ندارم اینو هم بگم ک من ۲۷سالمه و اون ۴۱سسالش،میدونم اختلافمون خیلیه ولی عشقه دیگه من با اینکه میدونم خانواده خودمم هیچوقت راضی ب ازدواج با این آقا نمیشن و حتی میدونم اگه ازدواج کنم ب دلیل اینکه اون مال شهره و من مال روستا و ازدواجمون ب طلاق میرسه همچنان دوسش دارم میخام بدونم الان با وجود ارتباطی ک الان با هم داریم من چجوری فراموشش کنم مشکل من فقط اینه ک شمارشو دارم و حفظ هستم شمارشو اصلا ناخوداگاه دستم میره رو شمارش اگه هم حذفش کنم دست خودم نیس اونقدر میرم دوباره سیوش میکنم ک دیگه خودمم خسته میشم لطفا لطفا راهنماییم کنید

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید “اپلیکیشن پاسخگو”

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:https://user.pasokhgoo.ir

اطلاعات بیشتر در مورد فرمت‌های متنی

کلیه حقوق مادی و معنوی این سامانه متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی میباشد.| Copyright 2011 Pasokhgoo.‎ All rights reserved.‎

پاسخگویان – مجله اینترنتی

خدا را شکر در خانواده‌ای بزرگ شدم که نه مشکل مالی داریم و نه مشکل ظاهری و یا مشکل افت شخصیت خانوادگی دارم. و دلیل رابطه‌ام هیچ کدام از اینها نیست. من پسری را دوست داشتم، به خاطر همین با وی رابطه دارم. و بخاطر عدم اجازه والدین قصد ازدواج هم نداریم. سوالم این است که، چه کنم این رابطه زودتر تمام شود که نه به من آسیب برساند و نه به ایشان؟

اینکه شما از مشکلات و کمبودهای زمینه ساز ارتباطهای بی هدف رنج نمی برید بسیار خوشحالیم و به این موضوع افتخار می کنیم اما به هر حال کسی که قصد ابراز علاقه، عشق و دوست داشتن نسبت به فردی دارد، قبل از سرمایه گذاری عاطفی و احساسی، موقعیت را به طور دقیق ارزیابی می کند و از راه مناسب و منطقی وارد می شود مثلا اگر شما دچار بیماری قند باشید از طرفی عاشق شیرنی باشید و دکتر شما را از خوردن منع کرده باشد، می گویید چون من علاقه دارم و عاشق شیرینی هستم باید آنرا بخورم؟ پس صرف عشق و علاقه که بسیاری از روان شناسان عشق را نوع جنون و مریضی می دانند نمی تواند رابطه پر ریسک شما را توجیه کند و باید عشق و علاقه توسط منطق و عقل هم تأیید شود تا باعث نابودی نشود. اما در زیر راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف و پاتولوژیک مطرح شده است امید است با پشتکار هر چه تمام این تکنیک ها را عملیاتی کنید:


اوایل من مخالف بودم؛ حالا خانواده ام!


خانواده‌، آسایش‌ و آرامش در اسلام

چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

آیا فرزندان در دعوای والدین حق دخالت دارند؟


رد کردن خواستگارم بخاطر دیگری درسته؟

۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و… و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند . شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان  و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.
۴ – در حال حاضر به هیچ وجه اقدام به ازدواج نکنید زیرا ممکن است انگیزه انتقام جویی و یا با هدف بهتر شدن وضعیت روحیتان و نه با هدف عشق و علاقه منطقی  این ازدواج صورت بگیرد پس سعی کنید حداقل دوماه با انجام این تکنیک ها افکار و تصاویر مربوط به ایشان را از ذهنتان پاک کنید به حدی که اصلا تصویر ذهنی ایشان را به خاطر نیاورید و بعد هم حتما با یک مشاوره برای کمک به یک ازدواج عاقلانه کمک بگیرید.
۵- سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۷- ساعات و لحضاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- هنگام هجوم  افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، باعجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۱۰ – شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.

منبع :‌ شهر سوال

توجه داشته باشید: آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظر شما پس از تایید مدیر منتشر خواهد شد.

اطلاعات من را ذخیره کن تا در آینده نیازی به ورود اطلاعات نداشته باشم

چگونه کسی را که دوست داریم فراموش کنیم ؟ این یکی از سوالاتی است که افراد پس از اتمام یک رابطه مکررا با آن رو به رو می شوند. در بسیاری از مواقع افراد به طور منطقی می دانند که باید رابطه خود را تمام کنند و نمی توانند در کنار هم عشق سالمی را تجربه کنند. با این حال از نظر احساسی هم چنان درگیر رابطه خود هستند و نمی توانند شریک عاطفی خود را فراموش کنند. اگر شما نیز در چنین شرایطی قرار گرفته اید، ما در ادامه به راهکارهایی اشاره کرده ایم که مطالعه آن می تواند برای شما سودمند باشد. هم چنین توصیه می کنیم مقاله ما با عنوان عشق اشتباه را نیز مطالعه نمایید.

فراموش کردن به معنای از یاد بردن کامل شاید هرگز در واقعیت اتفاق نیفتد. اما آنچه اهمیت دارد این است که با پایان یک رابطه بتوانید این مسئله را راحت تر بپذیرید و دائما در فکر شخص قبلی نباشید. برای اینکه بتوانید به این امر دست پیدا کنید، رعایت نکات زیر می توانند کمک کننده باشند. اگر هیچ رابطه ای با محبوب خود نداشتید برای فراموش کردن بهتر است مقاله عشق یک طرفه را مطالعه کنید.

خیلی اوقات با از دست رفتن رابطه عاطفی احساس می کنید که زندگی تان دیگر معنایی ندارد. چرا که تمام معنا و اهداف زندگی خود را حول محور رابطه عاطفی در نظر گرفته بودید. در این شرایط تمام شدن رابطه می تواند منجر به احساس پوچی و سردرگمی شود. شاید دائما به روزهای گذشته فکر کنید و نتوانید آینده را بدون شریک سابق خود تصور کنید. برای رهایی از این بحران باید زندگی خود را از نو بیافرینید. تلاش کنید تا با خودآگاهی بیشتر، علائق تان را پیدا کنید و در فعالیت هایی که برای شما معنادار است درگیر شوید. از جمله این فعالیت ها می توان به فعالیت های هنری، ورزشی و اجتماعی اشاره کرد.

برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مهارت خودآگاهی کلیک کنید. چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

گاهی زخم های عاطفی عمیق تر از چیزی هستند که ما تصور می کنیم. زمینه های فطری، تربیتی و شخصیتی هر یک از ما را در برابر تجربیات عاطفی آسیب پذیر می کنند. چنانچه در حال خروج از یک رابطه هستید و توان رویارویی با فقدان را در خود نمی بینید بهتر است این مسیر را به تنهایی سپری نکنید. از آن جا که تا مدتی آمادگی ذهنی و روانی برای ورود به روابط جدید را ندارید بهتر است از مشاوره روانشناسی راهنمایی بگیرید.

روانشناس بدون قضاوت به شما گوش می سپارد و با پیش رو نهادن چشم اندازهای جدید شما را برای عبور از این مرحله آماده می کند. در واقع درمانگر نه تنها  کمک می کند تا بحران فعلی را پشت سر بگذارید بلکه با ارائه آموزش های مناسب در مورد عشق و روابط سالم، شما را برای ساختن رابطه عاطفی در آینده آماده می کنید. برای آگاهی از روانشناسی عشق کلیک کنید. 

گاهی افکار منفی نسبت به رویدادی مثل اتمام یک رابطه، آنقدر زیاد است که آشوب درونی شما را چندین برابر می کند. برای این که در چرخه منفی نشخوارهای ذهنی نیفتید، بهتر است هیجانات و افکاری که از سرتان می گذرد را در دفترچه ای بنویسید. عینی کردن مسائل ذهنی امکان رو در رو شدن و کنار آمدن با آن ها را آسان تر می کند. 

تغییر فضا مثل جا به جایی از یک مکان به مکان دیگر و از یک موقعیت به یک موقعیت دیگر در تغییر فضاهای درون ذهنی هم موثر است. تجربه سفر به معنی نوعی عبور و تغییر برای فرد است.

معاشرت با دوستان به خصوص دوستان هم فکر و شاد برای مدتی شما را از افکار منفی تکرار شونده ذهنی جدا می کنند. از طرف دیگر گرفتن توجه و حمایت از جانب آن ها بخشی از نیاز ناکام مانده شما را در رابطه تمام شده جبران می کند.

هر کتابی منظری جدید برای زیستن است. تجربه ای جدید که می تواند معنای جدیدی هم برای زندگی هر خواننده داشته باشد. کتاب های بسیاری وجوددارند که در زمینه فقدان عاطفی وکنار آمدن با جدایی عاطفی بهشما کمک می کنند. 

برخی از سر کنجکاوی و برخی به دلیل این که نشانی از ضعف نباشد دیگری را علی رغم اتمام رابطه در فایل های گوشی خود حذف نمی کنند. شاید این یک مکانیسم دفاعی برای تحمل فقدان باشد، اما واقعیت این است که  همین امر باعث وسواس ذهنی برای چک کردن برنامه ها و عملکردهای فرد در فضای مجازی می شود و به تنش بیشتر می انجامد. 

تحقیقات نشان می دهد توانایی بخشش در رسیدن به آرامش روانی و پذیرش رویدادهای گذشته نقش بسیارموثری دارد. در واقع کینه باعث می شود تا مدت زیادی در بند ذهنی همان رابطه قدیمی بمانید. بخشش به معنای نادیده گرفت صدمات روحی که دیده اید نیست بلکه به معنای رها کردن احساسات منفی و کینه ای است که بیش از هرکس خودتان را می آزارد. هم چنین برای ترمیم احساساتتان در این زمینه بپذیرید که هر رابطه ای می تواند به هر علتی به اتمام برسد و این به معنی اتمام زندگی شما نیست. زمانی که به پذیرش این مسئله برسید، راحت تر گذشته را فراموش می کنید و به سمت آینده پیش رو حرکت خواهید کرد.

برای دریافت مشاوره در زمینه فراموش کردن رابطه قبلی می توانید با مشاوران مرکز مشاوره روانشناسی حامی هنر زندگی از طریق تلفن ثابت از کل کشور با شماره 9099075228 و از تهران با شماره 9092305265 تماس بگیرید.

هنر زندگی اولین سامانه مشاوره روانشناسی تخصصی کشور با مجرب ترین مشاوران روانشناسی پاسخگوی سوالات و مشکلات شما در زمینه های مشاوره خانواده ، ازدواج ، طلاق ، تربیت کودک ، جوانان ، مهارت های ارتباطی ، ترک اعتیاد ، مشاوره روانشناسی ، روان درمانی و … می باشد. به امید زندگی شاد و سالم برای یکایک مردم ایران…

با عضویت در خبرنامه، از جدیدترین و بهترین کتاب ها و مقالات روانشناسی اطلاع پیدا کنید…

© کلیه حقوق برای حامی هنر زندگی محفوظ می باشد. انتشار مقالات با ذکر منبع بلامانع می باشد.

برای بسیاری از ما اتفاق افتاده که در عشق و عاشقی به بن بست خورده ایم و مجبور شده ایم بنا به دلایلی از کسی که عاشقش بودیم دل بکنیم ، این کار بسیار مشکل است اما این پایان راه نیست و نباید همه زندگی را تمام شده دانست، بلکه باید برای فصلی تازه از زندگی آماده شد و و دوباره به زندگی عادی برگشت. مسلما این کار راحت نیست ولی می توان با راهکارهایی که در نمناک ارائه می کنیم با یک نگاه واقع بینانه و بدون آسیب روانی زیاد زندگی جدیدی را آغاز کرد .

چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

1.به جای فکر کردن به خاطرات زیبایی که با معشوق گذرانده اید کمی عاقلانه به رفتارهایش بیاندیشید . به رفتارهایی که خاطر شما را آزرده و به چهره واقعی مردی نگاه کنید که این همه سال شما را فریب داده است .2.واقع بین باشید و بپذیرید رابطه ای که بر اساس عشق واقعی ، صمیمیت، صداقت و تعهد نیست دیر یا زود فرو می ریزد بنابراین وسوسه نشوید و در برابر وسوسه بازگشتن مقاومت نمایید.

3.خود را جای زن و فرزند او قرار دهید آیا خوشتان می آید دیگری به فکر همسرتان باشد و شما تنها مالک قلب و وجود همسر خود نباشید .

4.مدام به فردی که عاشقش بودید فکر نکنید و برای فراموشی حقیقی او بیشتر به فکر خودتان باشید .

5.خودتان را باور داشته باشید . فکر نکنید فقط او مناسب شما بود و شما دیگر عاشق نمی شوید بلکه به این فکر کنید که مردان شایسته زیادی در سر راه ازدواج شما قرار خواهند گرفت.

6.خوشبین باشید و به این فکر کنید که الان مجرد هستید و باید با آدم های زیادی آشنا شوید . خوشبین بودن موجب می شود شما زودتر عشق از دست رفته تان را فراموش کنید.

7.به این نیاندیشید که چون جذاب و دوست داشتنی نبوده عشق قبلیتان رهایتان کرده است به این فکر کنید که این امر فرصت دوباره ای به شما می دهد تا فرد مورد نظر خود را بیابید فردی که همانقدر که شما دوستش دارید او نیز شما را دوست خواهد داشت.

8.مردی که به احساسات شما توجه نمی کند و نسبت به شما و رنج هایتان بی تفاوت و منفعل است، به هیچ عنوان شایسته عشق ورزی نیست. اگر عشق و احترام در یک رابطه باید متقابل باشند نتیجه ای جز سرخوردگی ندارد.

9.زمان هایتان را به تنهایی بگذرانید و همیشه برای پر کردن اوقاتتان به دیگران متوسل نشوید . از تنها بودن و مستقل شدنتان شاد باشید و بیاموزید بدون وابستگی به دیگران شاد باشید زیرا فرد زندگی آینده تان به شادی نیاز دارد.

10.هر چیزی که او به شما داده و مربوط به او است را جمع کنید و در جایی خارج از دید قرار دهید . این کار سبب می شود روحیه تان بهتر شود .

 

مطالب پر بازدید


مطالب مرتبط

هماهنگی جهت تبلیغات: 02123051172

چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

مجری انحصاری نیتیو، سنجاق

کلیه حقوق محفوظ و متعلق به مجله پزشکی دکتر سلام است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف

راهکارهای فراموش کردن عشق های بی هدف

شکست عشقی(ضربه عشقی) بی‌شک تجربه دردآوری است. رابطه عاطفی که به جدایی و شکست منجر می‌شود می‌تواند مجموعه‌ای از احساسات منفی مانند غم، اضطراب و خشم را برای فرد ایجاد کند. کنار آمدن و پذیرفتن شکست عشقی برای دختران و پسران ساده نیست. جدایی عاطفی و فراموش کردن معشوق ممکن است تا مدت‌ها برای فرد قابل پذیرش نباشد. اما برای درمان افسردگی، ناراحتی پس از جدایی عاطفی و سرعت بخشیدن به مراحل کنار آمدن با غم شکست عشقی، راهکارهایی نیز وجود دارد. به کمک این روش‌ها و مشاوره با یک روانشناس با تجربه می‌توان پس از شکست عشقی نیز امیدواری و زندگی سالم را تجربه کرد.

فهرست مطالب

شکست عشقی می تواند به صورت های مختلفی برای افراد ایجاد شود. در ادامه به انواع آن اشاره می کنیم.

یکی از سخت ترین ضربه های روحی که می تواند در یک رابطه به افراد وارد شود زمانی است که یکی از طرفین رابطه بدون هیچ حرفی ناپدید می شود. یک روز صبح که با او تماس می گیرید متوجه می شوید که تلفن همراهش خاموش شده و هرچه پیام می دهید برایش ارسال نمی شود. روزها و هفته ها می گذرد و شما همچنان منتظرید که از او خبری شود. اما حقیقت تلخ این است که او متاسفانه به تنهایی برای این رابطه تصمیم گرفته و خودش را کنار کشیده. قطعا درک کردن حس و حال شما در این شرایط بسیار سخت است ولی ما سعی می کنیم شما را درک کرده و راهکارهایی در جهت کنار امدن با این موضوع  ارائه کنیم.

گاهی نیز متوجه می شوید عشقتان چند روزی است که مدام به بهانه های مختلف جواب تماس ها و پیام های شما را یکی در میان می دهد و دیگر مثل سابق برای شما وقت نمی گذارد. با وجود اینکه شما بسیار به او ابراز علاقه می کنید ولی او خیلی واکنش مثبتی نشان نمی دهد و احساس می کنید نسبت به شما سرد شده است. بعد از گذشت چند وقت با آوردن بهانه ای مثل اوضاع بهم ریخته خانوادگی اش از شما می خواهد که چند روزی با هم کمتر در تماس باشید ولی در حقیقت این کار مقدمه است برای سردتر شدن و پایان ارتباط شما. در این نوع از شکست عشقی شما هنوز در شوک این هستید که چطور کسی که تا دیروز عاشق شما بود اینگونه شما را رها کرده است و احتمالا مدت ها تحت تاثیر این شوک بزرگ زندگی خود را کاملا تعطیل می کنید.چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

یکی دیگر از انواع شکست عشقی زمانی است که شما ارتباط چند ماهه یا چندساله خود را با دعوا و درگیری به اتمام می رسانید. که اهداف شما می تواند از این کار متفاوت باشد. برخی فقط برای تست کردن میزان وفاداری و عشق طرف مقابلشان بحثی را راه می اندازند و می خواهند ببیند که عشقشان برای ماندن آنها در رابطه چقدر تلاش می کند. بعضی دیگر نیز بدنبال بهانه برای تمام کردن رابطه یا گرفتن انتقام از طرف مقابل هستند و تصمیم می گیرند با دعوا و مشاجره به هدف خود برسند. به همین دلیل اغلب اوقات یک طرف رابطه قربانی تصمیم خودخواهانه طرف دیگر می شود.

افراد بعد از تجربه ضربه عشقی علائم روحی نسبتا شدیدی را تجربه می کنند که البته این علائم با توجه به مدت زمان ارتباط و دوام رابطه می تواند متفاوت باشد. مسلما شخصی که بعد از چند سال رابطه از عشقش جدا می‌شود بیشتر از کسی که فقط چند هفته با طرف مقابلش ارتباط داشته، آسیب می بیند. علائم روحی بعد از شکست عشقی بسیار شبیه آن چیزی است که افراد در اختلالات افسردگی و اضطرابی تجربه می‌کنند؛ البته با درجات مختلف. در کنار این علائم روحی علائم جسمانی نیز در این افراد دیده می شود که در ادامه آنها را نام می بریم.

هر آنچه که شما را به یاد عشق سابق‌تان می‌اندازد، مانند عکس، پاتوق‌های همیشگی‌تان، افکار نامنظم و … باعث شروع فعالیت در نورون‌های “پاداش” قرار گرفته داخل هسته‌ی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی مغز می‌شود. دانشمندان از تعدادی از افرادی که در رنج و درد شکست عشقی فرو رفته بودند و به هیچ چیزی به جز عشق جدیدشان نمی‌توانستند، فکر کنند، خواستند که به عکس‌های عشق از دست رفته‌شان نگاه کنند و در این بین مغز آنها را با استفاده از دستگاه fMRI  بررسی کردند؛ مشخص شد که دو ناحیه‌ی هسته‌ی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی در زمان نگاه کردن به عکس‌ها فعال می‌شود. به علاوه این دو ناحیه از مغز به کوکائین و نیکوتین نیز واکنش نشان می‌دهند. برانگیختن نورون‌های پاداش موجب آزاد شدن مکرر مقادیر زیادی از انتقال دهنده‌ی عصبی دوپامین می‌شود. به علاوه دوپامین با فعال کردن مدارهای داخل مغز، موجب افزایش ولع و ایجاد میلی غیرقابل مقاومت می‌شود. این احساس ولع انگیزه به وجود می‌آورد و شما را ترغیب می‌کند تا به امید دریافت مقدار بیشتری از آنچه به آن نیاز دارید، مرتکب رفتارهای دیگر بشوید.

زمانی که عشق‌تان شما را ترک می‌کند، احتمالاً درد این شکست و رها شدن را احساس خواهید کرد. قلب و قفسه‌ سینه‌تان درد می‌گیرد، معده و دستگاه گوارش‌تان به هم می‌ریزد و همان احساس ناخوشایندی که هنگام شنیدن اخبار وحشتناک حس می‌کنید، در وجودتان جریان پیدا می‌کند. نتایج دو مطالعه‌ی انجام شده بر روی افرادی که در درد و رنج شکست عشقی فرو رفته بودند، حاکی از آن است که به جز ناحیه‌های پاداش، ناحیه‌های دیگری نیز داخل مغز فعال می‌شود که ناراحتی و واکنش به درد جسمی را کنترل می‌کنند. به بیان دقیق‍‌تر، آن بخش‌هایی از مغز که احساس درد را از جهان خارج جمع‌آوری می‌کنند، حین بررسی‌های انجام شده آرام بودند، اما سیستم‌های مرتبط با آنها، یعنی سیستم‌هایی که چگونگی واکنش بدن را به درد کنترل می‌کنند، به شدت در حال فعالیت بودند تا وقوع رخدادی ناخوشایند را به بدن اطلاع بدهند. به علاوه از آنجایی که مغز بدن را کنترل می‌کند، فعال شدن این سیستم‌ها اثرات مختلفی را به دنبال دارد: برای مثال هورمون‌های استرس ترشح می‌شود که به نوبه‌ی خود بر قلب، دستگاه گوارش و حتی سیستم ایمنی بدن اثر می‌گذارد. استرس در موارد شدید موجب ضعیف و متورم شدن قلب می‌شود و ابتلا به عارضه‌ای به نام “سندرم قلب شکسته” یا کاردیومیوپاتی را دامن می‌زند که حتی گاهی منجر به مرگ می‌شود. البته این قبیل واکنش‌های استرسی شدید و وخیم خوشبختانه نادر هستند.

تمام آزمایش‌ها و مطالعاتی که بعد از شکست عشقی با استفاده از دستگاه fMRI انجام شده‌اند، فعالیت مغز را در این دوران ناراحتی بررسی کرده‌اند. علم نیز مانند شما هنوز هیچ ایده‌ای ندارد که در مغز یک عاشق شکست خورده چه می‌گذرد. منطق حکم می‌کند که باید سازو کاری وجود داشته باشد که بتواند ارتباطات داخل گذرگاه‌های اتصال مغز را به آهستگی ضعیف کند و از بین ببرد. وقتی قلبتان می‌شکند، هیچ دلیلی ندارد که نتواند کارهایی را انجام بدهید که مغزتان را به سیم‌کشی مجدد خودش ترغیب کند. در واقع شواهد موجود حاکی از آن است که مغز بلافاصله بعد از شکست عشقی به سختی تلاش می‌کند تا شما را وادار به پشت سر گذاشتن این دوران سخت و برگشت به زندگی عادی کند. نظر دانشمندان به طور خلاصه این است که مغز سعی می‌کند تا ترکیب احساسات و هیجانات مختلف را تعدیل کند، از انجام دادن حداقل تعدادی از کارهای دیوانه‌واری که احساس می‌کنید، مجبور به انجام دادن آنها هستید، جلوگیری کند و به شما کمک کند تا دوباره به زندگی‌تان سرو سامان بدهید.

«رابطمون هنوز تموم نشده، زنگ میزنه بازم بهم». این گفت‏‌‏وگوی با خود، اولین مرحله شکست عشقی است. فرد در این مرحله هنوز باورش نشده که رابطه تمام شده است و هنوز به دنبال روزنه‏ امیدی برای بازگشت به رابطه است.

بعد از مدتی فرد می‏‌فهمد که بازگشتی در رابطه وجود ندارد، به همین دلیل سعی می‏‌کند برای این رابطه تمام شده مقصر پیدا کند و مقصر اصلی، معمولا فرد مقابل است. شاید این جملات برای شما آشنا باشد: «ازش متنفرم» یا «دیگه حتی نمی‏خوام ببینمش».

در این مرحله، فرد خاطراتش را مرور می‌‏کند و خودش را به خاطر تمام کارهایش ملامت می‏‌کند. مثلا: «اگه فلان کار را انجام نمی‏‌دادم، رابطمون تموم نمی‏‌شد». در این مرحله سعی کنید از کمک یک دوست یا یک روان‏‌شناس متخصص استفاده کنید چون ممکن است دلتان بخواهد که به رابطه برگردید و این بدترین زمان برای اجرای این تصمیم است.

شاید اکثر افراد مرحله افسردگی را بیشتر به یاد داشته باشند زیرا معمولا طولانی‏‌ترین مرحله سوگ است. برای بیرون آمدن از این استیج به خودتان زمان دهید ولی اگر بیش از ۲ الی ۳ ماه طول کشید، حتما با یک روان‎شناس مشورت کنید. افراد معمولا در این مرحله تصمیم می‏‌گیرند که دیگر هیچ رابطه عاشقانه‌‏ای را تجربه نکنند و به همین دلیل ماندن در این مرحله، بسیار آسیب‌‏زاست.

اگر تمام مراحل بالا با موفقیت انجام شود، شما وارد مرحله بهبودی می‏‌شوید. در این مرحله، فرد به گونه پخته‌‏تری به تجربه گذشت‌ه‏اش نگاه می‌‏کند و با دیدی روشن برای جبران کاستی‌‏های قبل، زندگی خود را از نو شروع می‌کند. «گذشته‌‏ها گذشته، بهتره که من او را فراموش کنم و زندگی جدیدی برای خودم شروع کنم.»

همانطور که گفته شد مواجه شدن با شکست عشقی درست مانند سوگ مرگ عزیزان دارای مراحل مختلفی است. گذشتن از این مراحل زمان می‌طلبد. طول دوره سوگ عاطفی، باتوجه به شرایط رابطه و روحیات فرد می‌تواند متفاوت باشد. طبق مطالعات انجام شده هرچه مدت زمان رابطه عاطفی طولانی‌تر باشد، مدت زمان سوگواری و غم نیز طولانی‌تر خواهد بود. همچنین کنار آمدن با شکست عشقی حداقل در مراحل اول برای دختران دشوارتر از پسران است. پس لازم است با توجه به شناختی که از شرایط و روحیات خود دارید فرصت کافی برای گذر از این مرحله را به خود بدهید.

خود خوری کردن در این شرایط می‌تواند آسیب‌های روحی و جسمی زیادی برای شخص داشته باشد. درد عاطفی پس از شکست عشقی غالباً باعث افزایش ترشح هورمون کورتیزول در بدن می‌شود، ترشح این هورمون، سیستم دفاعی بدن را ضعیف می‌کند. نخستین گام برای حل این مشکل این است که آگاه باشید که طبیعی است اگر پس از شکست عشقی در برابر هر مسئله‌ی کوچکی به هم می‌ریزید. به این نکته فکر کنید که حساس شدن شما احتمالاً از واکنش بدن به جدایی نشأت می‌گیرد و قرار نیست که تا پایان عمر ناراحت و عصبی باشید. هرگز سعی نکنید غم و ناراحتی خود را انکار کنید. گریه کردن در هنگام ناراحتی و نوشتن افکار و احساسات، به تخلیه احساسات منفی و کنار آمدن با موضوع کمک می‌کند. همچنین درد دل کردن با یک دوست یا آشنای صمیمی یا در میان گذاشتن موضوع با مشاور می‌تواند اندوه شما را کاهش دهد.

اگر خودتان را به خاطر به پایان رسیدن رابطه‌تان سرزنش کنید، پشت سر گذاشتن این درد و رنج برایتان سخت‌تر می‌شود و اصطلاحاً دچار یک “سوگواری عمیق و پیچیده” می‌شوید. طبیعی است که از خودتان بپرسید که کجای راه را اشتباه رفته‌اید و چه خطایی از شما سر زده است، اما غرق شدن در افکار منفی، تلاش‌هایتان را برای ترمیم قلب شکسته‌تان به باد می‌دهد.

مهم نیست دلیل جدایی شما چه بوده باشد و چه کسی رابطه را تمام کرده است. مطمئنا در طول رابطه عاطفی یا در هنگام جدایی متوجه نقاط منفی یا اشتباهاتی از طرف مقابل شده‌اید. برای اینکه راحت‌تر بتوانید با موضوع کنار بیایید. بجای مرور مکرر خاطرات خوش که کاری بجز نمک پاشیدن به زخمتان نمی‌کند، نقاط منفی رابطه و طرف مقابل را مرور کنید. لیاقت شما ماندن در رابطه عاطفی سالم و با آرامش با کسی است که قدر شما را می‌داند و برای بودن با شما و سلامت رابطه تلاش می‌کند.

مهم‌ترین مرحله برای کنار آمدن با شکست عشقی این است که تمام شدن رابطه را بپذیرید. البته این‌ کار برای شما سخت خواهد بود به خصوص اگر طرف مقابل دلیل موجهی برای تمام کردن رابطه نیاورده باشد. اما برای ادامه مسیر و گذشتن از این غم جدایی مطمئنا پذیرش مسئله لازم است.

اگر نامزدتان بدون توضیح قابل قبولی و با بیان جملاتی مانند “مشکل از من است، من لیاقتت را ندارم” شما را ترک کرده است، به او التماس نکنید که دلیل این جدایی را برایتان توضیح بدهد. برای خودتان دلیل بتراشید، و ترجیحاً توضیحی بیابید که عزت نفس و اعتماد به نفستان را خدشه‌دار نکند، مثلاً به خودتان بگویید که نامزدتان از مسئولیت فرار می‌کرده است.

شاید حذف کردن دوست سابقتان از فهرست دوست‌هایتان یا آنفالو کردن او در شبکه‌های اجتماعی به نظرتان بچگانه بیاید، اما در این دوران ناراحت کننده باید به خودتان فکر کنید و تمام راه‌هایی را که ممکن است دوباره با او تماس پیدا کنید و نمک روی زخمتان پاشیده شود، مسدود کنید. تمام این پل‌های مجازی را خراب کنید، مطمئن باشید که محدود شدن دسترسی به نامزد سابقتان حالتان را بهتر خواهد کرد.

در هر رابطه‌ای یادگاری‌هایی بین دو نفر وجود خواهد داشت. اگر می‌خواهید به فرایند پذیرش شکست عشقی سرعت دهید و با آن کنار بیایید لازم است تمامی چیزهایی که امکان دارد شما را به یاد معشوقتان بیندازد را برای همیشه دور بریزید.  این یک توصیه جدی است. یادگاری‌ها شامل تمامی هدیه‌ها، نوشته‌ها، پیام‌ها، آهنگ‌های مشترک و … می‌شوند. حتی اگر چیزی وجود دارد که به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه شما را به یاد معشوق می‌اندازد، سعی کنید از آن دوری کنید. اگر هدیه یا یادگاری با ارزش است، در صورت لزوم می‌توانید آن را به طرف مقابل پس دهید یا این که به فرد نیازمندی اهدا کنید.

پس از شکست عشقی احتمال دارد که در قلب شما  احساس تنفر جایگزین عشق شود. به خصوص اگر عشق و محبت زیادی نسبت به طرف مقابل داشته‌اید و او شما را رها کرده است و یا با دروغ و خیانت پاسخ محبت‌های شما را داده باشد. در این شرایط اجازه ندهید خشم و نفرت تبدیل به افکار و رفتار انتقام جویانه در شما شود. نباید اجازه دهید اتفاقات ناگوار از شما کسی بسازد که نیستید. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید و بر روی افکار مثبت تمرکز داشته باشید.

سفر رفتن می‌تواند به بازیابی روحیه شما و پذیرش شرایط جدید کمک زیادی بکند. یک سفر کوتاه به ویژه سفر به طبیعت، می‌تواند شما را از شر افکار منفی راحت کند و آرامش لازم را برای شما به ارمغان آورد.

باشگاه بروید، در پارک پیاده‌روی کنید یا برای یک گردش و قدم زدن کوتاه از خانه بیرون بزنید. فعالیت بدنی میزان سروتونین را در مغز افزایش می‌دهد؛ سروتونین مانند یک ضدافسردگی طبیعی عمل می‌کند و روحیه‌تان را بهبود می‌دهد. به علاوه ورزش کردن باعث می‌شود که انرژی بیشتری داشته باشید و احساس بهتری درباره خودتان پیدا کنید. بنابراین با دوست صمیمی‌تان به باشگاه بروید یا در یک کلاس تناسب اندام ثبت نام کنید. مهم نیست که چه ورزشی انجام می‌دهید، فقط باید قلبتان را به تپش بیاندازید. ۵ دقیقه ورزش متوسط تاثیری باورنکردنی بر روحیه غمگین و افسرده‌تان خواهد شد.

سعی کنید وقت بیشتری را با دوستان و خانوده بگذرانید. ارتباط نزدیک و تعامل با افراد صمیمی دیگری بجز معشوقتان، می‌تواند جایگزینی برای برطرف شدن نیازهای عاطفی شما باشد.

غلیان شدید احساسات منفی بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی، می‌تواند موجب شود که افراد به سمت رفتارهای ناسالم گرایش پیدا کنند. سعی کنید سلامت جسم و روح خود را در اولویت قرار دهید. به هیچ وجه برای مواجهه با احساسات منفی، نوشیدنی‌های الکلی، قرص‌های آرامبخش (بدون تجویز پزشک) و مواد مخدر مصرف نکنید. این رفتارها علاوه بر اینکه کمکی به وضعیت روحی شما نمی‌کند، می‌تواند اعتیاد ایجاد کرده و همچنین سلامت شما را با خطر جدی روبرو نماید.

رنگ و مدل مویتان را عوض کنید تا کاملاً از این رو به آن رو شوید. کمد لباس‌هایتان را خانه تکانی کنید و لباس‌هایی را که دیگر نمی‌پوشید، به دیگران ببخشید. برای خودتان لباس‌های جدید و جذاب بخرید. یک ظاهر جدید و فربینده اعتماد به نفسی را که شایسته آن هستید، در شما ایجاد می‌کند.

یکی از راه هایی که می تواند حواس شما را از فکر کردن به گذشته پرت کند رسیدگی به کارهای خانه و محل کار است. یک روز را صرف مرتب کردن کمد لباس هایتان بکنید، روز دیگر وسایل قدیم که دیگر به آنها احتیاج ندارید جمع آوری کنید، و یک روز را هم صرف تمیز کردن اتاق یا میز کارتان کنید. این کارها همچنین می توانند وسیله ای برای تخلیه انرژی های درونی شما باشند.

به گفته متخصصان حوزه روانشناسی، وارد شدن به یک رابطه عاطفی جدید بلافاصله پس از شکست عشقی، درست نیست. اگرچه برقراری یک رابطه عاطفی جدید می‌تواند نیاز روحی و عاطفی شما را تامین کند و کمک کند فرد قبلی را زودتر فراموش کنید، اما تجربه ثابت کرده است معمولا در این شرایط رابطه سالمی صورت نمی‌گیرد. پس بهتر است تا زمانی که شرایط روحی شما به وضعیت عادی بازنگشته و کاملا با موضوع کنار نیامده‎اید وارد رابطه جدیدی نشوید.

با وجود اینکه تمام علائم و احساسات منفی که در این دوران تجربه می‌کنید طبیعی هستند، ولی هم ما و هم شما می‌دانیم که چقدر تحمل این احساسات منفی و کنارآمدن با جدایی سخت است و نمی‌توان دست روی دست گذاشت تا خودش برطرف شود. لازم است خودتان هم کارهایی برای تسریع این فرآیند و بهتر شدن حالتان انجام دهید. راهکارهای مناسب و مفیدی تا اینجا ارائه شد، با این‌حال حتما متوجه شده‌اید که با توجه به حس و حالتان چقدر انجام این راهکارها در عمل سخت یا حتی غیرممکن است. علت آن این است که شما نیاز به اطلاعات بیشتری درباره جدایی دارید. شما باید در هر زمان بتوانید تشخیص دهید که در کدام مرحله از فرآیند ضربه عشقی هستید تا بتوانید راهکاری متناسب با آن را به کار ببرید. مثلا وقتی در مرحله خشم هستید، بیشترین چیزی که می‌خواهید خالی کردن عصبانیت‌تان سر طرف مقابل است نه تفریح و گردش برای بهبود حالتان! اینجاست که اطلاعات آموزشی دقیق و حضور یک مشاور روانشناس آگاه درکنارتان ضروری‌ست تا بر اساس شرایط فعلی‌تان بهترین راهکارهای ممکن را به کار ببرید تا هرچه سریع‌تر و با آسیب کمتر، این روزهای سخت را پشت سر بگذارید.دوره زندگی پیروزمندانه پس از جدایی این اطلاعات و همراهی را در اختیار شما قرار می‌دهد. در این دوره شما به طور کامل با مراحل جدایی آشنا می‌شوید و یاد می‌گیرید چطور با هر مرحله به بهترین شکل کنار بیایید تا جایی که به پذیرش و بهبودی برسید. ضمن اینکه یاد می‌گیرید چطور عزت نفس آسیب دیده‌تان را ترمیم کنید، رابطه قبلی‌تان را به درستی بررسی کنید، سهم خودتان در مشکلات رابطه را ببینید و بپذیرید و در نهایت برای ورود به یک رابطه سالم آماده شوید. در تمام این مراحل یک مشاور روان‌شناس اختصاصی در کنار شما است، حرکت‌تان را بررسی می‌کند، راهنمایی‌های لازم را به شما ارائه می‌دهد و در واقع سنگ صبور شما در مسیر جدایی می‌شود، سنگ صبوری آگاه که در زمینه درمان جدایی تخصص دارد.

هر جدایی عاطفی با دوره‌ای از سوگ و ناراحتی همراه خواهد بود. برای کنار آمدن با شکست عشقی، لازم است برای پذیرش موضوع به خود زمان دهید. شکست عشقی باید به مرور مراحل سوگش را سپری کند. داشتن علائمی مانند بی انگیزگی، فقدان انرژی، اضطراب، بی حوصلگی، حالت تهوع و استفراغ، تپش قلب و … علائم روحی و جسمانی رایج بعد از شکست عشقی هستند. شما می توانید با تخلیه احساسات منفی به روش سالم، دور ریختن یادگاری‎ها، ورزش کردن، ارتباط با دوستان و خانواده، سفر و ارتباط با طبیعت، تهیه لیستی از اهداف، کمک گرفتن از یک مشاور متخصص و توجه به ظاهر به روند پذیرش و سلامت روحی خود سرعت ببخشید. نباید اجازه دهید شکست عاطفی هویت شما را تغییر دهد. رفتارهای مخرب سلامتی، افکار انتقام جویانه و جایگزین کردن فرد دیگر برای رابطه عاطفی و یا سرزش کردن خود راه مناسبی برای مقابله با شکست عشقی نیست.چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم

شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد مگر این که حافظه‌تان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.

دلتنگی طبیعی‌ترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارت‌های علمی و بالا بردن سطح شناخت فردی‌تان حتما می‌توانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.

درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آینده‌تان را به خطر می‌اندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراه‌تان می‌آید.

عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب می‌زند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیت‌تان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.

وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمی‌توانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه می‌دارید و خب معلوم است که دلتنگ‌تر می‌شوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان می‌پاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.

شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آن‌وقت متوجه می‌شوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمی‌دارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.

بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برای‌تان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش می‌کنید!

 

{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [{
“@type”: “Question”,
“name”: “از هم جدا شدیم، چکار کنم که بتوانم فراموشش کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد مگر این که حافظه‌تان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “دلم براش تنگ شده نمی‌توانم تحمل کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “دلتنگی طبیعی‌ترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارت‌های علمی و بالا بردن سطح شناخت فردی‌تان حتما می‌توانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با هم‌کلاسیم کات کردم و می‌خوام ترک تحصیل کنم…”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آینده‌تان را به خطر می‌اندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراه‌تان می‌آید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با رفتنش خیلی بهم ضربه زد چطور ازش انتقام بگیرم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب می‌زند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیت‌تان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “وقتی می‌بینم توی تلگرام و اینستاگرام آنلاین است بیشتر دلتنگ می‌شوم. چکار کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمی‌توانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه می‌دارید و خب معلوم است که دلتنگ‌تر می‌شوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان می‌پاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “چکار کنم خاطراتش دست از سرم بردارد؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آن‌وقت متوجه می‌شوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمی‌دارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “هنوز در فکر رابطه قبلی هستم ولی یک پیشنهاد آشنایی خیلی خوب دارم. چه کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برای‌تان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش می‌کنید!”
}
}]
}

عشقت رو جذب کن

میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…

عضویت در خبرنامه رادیو عشق

35 بازدید

270 بازدید

296 بازدید

250 بازدید

446 بازدید

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم

سلام. من تازه وارد 19 سالگی شدم حدود 2 سال و 5 ماه هست که با پسری همسن آشنا شدم رابطه ما همیشه خوب بوده و علاقمون نسبت به هم زیاد حتی تو آخرین لحظاتی که از هم جدا شیم ولی باتوجه به اختلاف تو لباس پوشیدن.،برای تغییر من ایشون خیلی زحمت کشیدن با اینکه آخرش اوکی شدیم اما اشتباهات و بحث های من ایشون رو اذیت می‌ کرد هر بار فرصت دوباره میخواستم و باز خراب میکردم مثلا بهم میگفت باید قبل ساعت 12 بخوابی و اگه نمیخوابیدم از دستم عصبانی میشد و من اشتباهاتم رو آنقدر تکرار کردم که ایشون تصمیم گرفتن برن و کات کنن و گفتن هر شخص یک اندازه تحمل و صبر داره ولی چند روز بعدش با توجه به اینکه که مادرشون با خانوادم مشکل دارن و راضی نیستن با من ازدواج کنه هر چقدر که ما بیشتر باهم باشیم جدا شدن سخته و ممکنه من موقعیت های خوبم رو از دست بدم و بهم گفتن اگه یه روزی منو بخشیدن و خانوادش راضی شدن و قصد ازدواج داشت برمیگرده. من با این جمله خیلی آروم شدم بنظرتون امید واهی دارم؟! بهم گفتن این بار دارن با منطقشون جلو میرن و نمیخواد آینده هردومون خراب شه و عذاب وجدان دارن تا همین جاش اومدن وقتی می‌دونستن احتمالش زیاده ک بهم نرسیم و بهم گفتن احتمال اینکه برگردن یک درصده

سلام دوست گرامی از 17 سالگی با او در ارتباط بودید و به نظر می‌رسد نقش ایشان بیشتر یک مربی و یا پدر بوده است تا شریک عاطفی. او سعی در تغییر دادن شما داشته است و حتی به ساعت خوابیدن و لباس پوشیدن شما نیز واکنش داشته؛ از خود پرسیده‌اید که به چه دلیل خواستار بودن در این رابطه هستید؟

سلام من 34 ساله ام و عشقم 25 سال.. پس از هفت سال رابطه عاشقانه که هر روزش گویا مثل روز اول بود رابطه ما مرد. یک سال اخر رابطه ما کمی سرد شده بود بدلیل کار من و خودش و دانشگاه و اینکه خانه مان از هم دور بود تا جاییکه ما که هرروز همو میدیدیم شد ده روز یکبار.دیدار اخرمان یک دعوای بد لفظی بین مان شد و رفت…برای همیشه بدون خداحافظی بدون هیچ کلمه ای.. فقط مادرش یک کامنت دو خطی داد که برو دنبال زندگیت.همین.. ما تمام زندگی مان را چیده بودیم برنامه ازدواج همه چیز.. و جدایی مان بسیار دردناک بود. دو هفته بعد سیم کارتش را سوزاند و از همه شبکه های اجتماعی اش حذف شدم…منی را که حتی یک روز نمیتوانست تحمل کند نبیند… الان یکسال و یک ماه میگذره از رفتنش و همچنان مثل روز اول سردرگم و غمگینم … هر شب خوابش را میبینم خواب های غمگین مانند اینکه در نوری دارد میرود یا اینکه من زانو زده ام و دستش را بر شانه ام گذاشته و من می گریم.بعد بیدار میشوم در تاریکی اطاق و حالم بسیار بدتر میشود. هر لحظه در فکرم است حتی بعد این همه ماه.متاسفانه خودم را بسیار مقصر میدانم احساس گناه می کنم چون حس میکنم سال اخرمان در کنارش نبودم و بسیار تنها شده بود در حالیکه بسیار بمن نیاز داشت بخصوص که دچار بیماری پنیک اتک شده بود و اینکه در کل این هفت سال پدر و مادرم حتی یکبار این دختر را ندیدند و نه خواستند ببینند و برایشان مهم بود و منم کوچکترین تماسی با خانواده اش نگفته بودم تا حداقل این رابطه را جلوتر ببرم و اطمینان حاصل کنه از ازدواجمان… مادرم را بسیار بسیار مقصر میدانم و روز و شبم اندوه است.بعد 14 ماه هم وقتی شب ها که راه میروم و بهش فکر میکنم ناخوداگاه چشمانم پر اشک میشود. بخصوص دیدار تلخ اخرمان که بدون حرفی وقتی مرا دید راهش را گرفت و رفت و کوچک تر و کوچک تر شد تا جایی که محو شد در حالی که ایستاده نگاهش میکردم و میدیدم چگونه برای بار اخر کسی را میبینم که همه وجودم بود و دارد برای همیشه میرود از زندگیم… با هیچ دختری حتی نمیتوانم حرف بزنم شب ها قلبم و معده ام از ناراحتی درد میگیرد اینکه این دختر با همه وجود عاشقم بود و پام ایستاد ولی من و خانواده ام ناخواسته این حس را بهش دادیم که بی ارزش است و باعث شد برود به شدت عذابم میدهد. من از درون مرده ام بخصوص که در اوج افسردگی این دختر وارد زندگیم شد و به من رنگ و نور داد و برگشتن دوباره به تاریکی اینبار غیر قابل تحمل است…

سلام ما یکسال و نیم بود ک باهم دوست بودیم و جفتمون هم میدونستیم ک ته این رابطه جداییه و میدونستم ک اگه ازش جدا بشم ب نفعمه .پریروز باهم کلی صحبت کردیم خیلی خوب و حتی بگم بهتراز ی روز عادی و دیروز دیکه ن جواب تلفنمو داد و ن جواب پیامامو. نمیتونم با نبودنش کنار بیام

سلام دوست گرامی شما یک رابطه عاطفی را پس از 1ونیم سال قطع کردید. حالت‌هایی مثل دلتنگی، غم، حسرت و یا رفتارهایی مانند چک کردن و اشک ریختن و .. کاملاً طبیعی است. چون هنوز شما به این باور نرسیدید که این رابطه تمام شده است. در واقع هنوز مراحل سوگواری شما شروع نشده است. برای اینکه بتوانید با این تصمیم کنار بیایید نیاز به همراهی و آموزش دارید. پیشنهاد می‌کنیم به صفحه «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» رادیو عشق مراجعه کنید و آن را مطالعه کنید. در صورت نیاز از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام خسته نباشید من چند ماه با پسری در ارتباط بودم ک میگفت خیلی دوسم داره حتی میگفت خیانت هم کنی نمیرم این اواخر متوجه سرد شدنش شدم ولی زیاد اهمیت ندادم و گفتم حتما مشکلی براش پیش اومده تا اینکه چند روز پیش گفت میخواد تمومش کنیم و من اصلا نمیتونستم باور کنم چون به بودنش اعتماد داشتم چون خیلی با حرفاش باعث شد من خیلی بهش اعتماد کنم و این تموم شدن رابطه برای من خیلی سنگینه دلایلی میاورد که قابل اصلاح بود و میشد درستش کرد ولی نمیخواست و دلایلش شاید تا حدی درست بود ولی نموند که درستش کنیم حتی قبلا بش گفتم اگه رفتار یا حرفای من باعث میشه ناراحت شی بگو تا درستش کنم و گفت نه مشکلی ندارم من فکر میکنم فرد قبلی زندگیش برگشته چون دلایلش منطقی نبود و پیچوند و رفت فکر میکردم واقعا نمیره و دوستم داره حتی کلی برنامه برای آیندمون ریخته بودیم حالا دارم شبا و روزای سختی رو میگذرونم که کنار بیام با این قضیه و میدونم خوب میشم با گذر زمان ولی انگار بدتر میشم میشه راهنمایی کنید چیکارکنم بیشتر از حرفاش ناراحتم و نمیتونم هضمشون کنم ک چرا این کاروکرد

سلام دوست گرامی به هر دلیلی او این رابطه را تمام کرده است، شما نیازی به موشکافی این ماجرا ندارید. برای اینکه حالتان بدتر نشود، بهتر است در دوره «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» شرکت کنید. این دوره برای افرادی که جدا شده‌اند و درگیر افکار منفی و احساسات ناخوشایندی مانند بی‌قراری، ناامیدی، غم، خشم، ترس، تنهایی و … هستند و فراموش کردن رابطه و طرف مقابلشان برایشان بسیار سخت است و یا افرادی که مدت‌هاست رابطه‌‌شان تمام شده‌است اما هنوز ذهنشان مدام درگیر رابطه تمام شده است، در زندان رابطه محصور شده‌اند و فکر می‌کنند نمی‌توانند رابطه و فرد مقابلشان را فراموش کنند، کاملا مناسب است.

سلام وقتتون بخیر من ۱۷سالمه و دو سال قبل عاشق یک پسری شدم که باهم رفت آمد خانوادگی داشتیم و واقعا مثل یک خانواده بودیم. خواهرزاده اون بهترین دوست من هست منم یک روز به دوستم گفتم عاشق داییش شدم بعد اون ب هخانوادش گفته بود و خانواده اونا همه فهمیدن ک من عاشق پسرشون شدم اوناهم به خانوادم گفتن ولی ما چون مذهب مون فرق داشت خانوادم قبول نکردن اون پسر خیلی خوبیه تنها مشکلش اینکه زیاد با رفیقاش می‌گرده بعد این اتفاقات من فهمیدم که خیلی دوسم داره ولی چون خانوادم قبول نکردن اونم بعد این اتفاقات شبا دیر میومد خونه مشروب میخورد خانوادش هرچی میگفتن گوش نمیکرد دوستم بهم گفت ک من باید بهش پیام بدم و بگم که این کارا رو نکنه ولی من و اون پسره برا اینکه نمیخواستیم آبروی خانواده هامون نره باهم دوست نشدیم ولی چون مجبور بودم یک روز بهش پیام دادم گفتم که دیگه اون کاراشو بس کنه و اونم قبول کرد خانوادمم فهمیدن که من بهش پیام دادم خیلی ازم ناراحت شدن خانواده اونا هم از رفتار خانوادم ناراحت شدن و یکم رابطه خانوادگی مون خراب شد اون پسره هم خیلی ناراحت شد بخاطرم خیلی گریه کرد و منم مجبور شدم بگم که دوستم شماره شو بهم داده ولی دوستم ناراحت شد که من اینو گفتم ب عد یه مدت دوستم بهم پیام داد و گفت که داییش عاشق یه دختر دیگه شده میخواد باهاش ازدواج کنه منم باور کردم و شب اول ک فهمیدم اونقدر ناراحت شدم که رگ دستمو زدم ولی کسی نفهمید الان ۷ ماهه که ندیدمش خبری ازش ندارم در حالی که مث بقیه رابطه ها باهم خاطرات مشترک خاصی نداشتیم ولی من هنوزم نتونستم فراموشش کنم. خیلی حالم بده بیشتر وقتا ب یادشم وگریه میکنم

سلام دوست گرامی در سن 17 سالگی انتخاب شریک زندگی معنایی ندارد چون در اوج دوره نوجوانی هستید. اتفاقات تلخی بوده است و شما پیش از اینکه این مساله جدی شود، روی این فرد سرمایه‌گذاری عاطفی زیادی کردید. چون سابقه خودکشی را اشاره کردید، حتما نیاز است که وضعیت شما را یک روانشناس بررسی دقیق کند. لطفا برای بهبود حال خود از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام و وقتتون بخیر ممنون از مطالب عالی و کاربردیتون من 18 سالمه و چند وقتی بود از یه دختری خوشم اومده بود حدود چند ماه ، از طریق موسیقی با هم آشنا شده بودیم و حضوری تو مراسما همو میدیدیم و تو فضای مجازی دنبالش میکردم ، بعد یه مدت باهاش حرف زدم و وارد رابطه شدیم ، خیلی عمیق دوسش داشتم و به طور جدی میخواستمش و با مامانش هم صحبت کرده بودم و گفت که مشکلی نداره و حواستون باشه و این حرفا ، رفتار های بچگانه و افکار بچگانه ای داشت ، بعضی چیزا رو درک نمیکرد که تو اون سن دیگه باید درک میکرد ! خیلی بهش اعتماد داشتم و واقعا توجه و علاقه زیادی خرجش کردم ، بعد چهار ماه اکانتشو گرفتم یهویی و دیدم که با پسرای دیگه هم صحبت میکنه خیلی صمیمی !!! ولی نه به عنوان عشق و عاشقی ، با این اوصاف بازم موندم و بعد کلی عذرخواهی گفتش که دیگه تکرار نمیکنم و اشتباه کردم و این حرفا ، رابطمونم بعضی وقتا دعوا زیاد داشت اونم بخاطر اینکه بعضی چیزای ساده رو هم نمیدونست و خانوادش کم کاری کرده بودن و یا به عنوان روشنفکری ایده های غلطی بهش القا کرده بودن … و بعضی وقتا دعوامون شدت میگرفت و سر تکرار اشتباهای دیگش حرفمون میشد و وقتی من دیگه خیلی عصبانی میشدم بعد چند بار منطقی توضیح دادن شاید فشی چیزیم میدادم که میدونم مقصرم اما بعدش میگفتم معذرت میخوام بابتش ، با همه داستانایی که داشت باهاش ساختم ، با وجود اذیت کردناش و انجام دادن کارای تکراری ، تا جایی که بهم دروغ می گفت و دلیلشو میپرسیدم گفت حوصله جروبحث نداشتم ، منم بعضی وقتا گیر زیاد دادم و سخت گرفتم قبول دارم اما درون حد نبود که انقد شلوغ کنه و آزادی زیادی میخواست ، بعد یسال و خرده ای بعد یه دعوای جدی کم کم سرد شد و بعد یه ماه عذاب دادنم گفتم چته هی میگفت هیچی تا اینکه بالاخره گفت من این رابطه رو نمیخوام و وقتی پرسیدم یه مشت دلیل چرت تحویلم داد !!! گفت اره نمیتونم تو رابطه باشمو نمیتونم به یه نفر متعهد باشمو دلم میخواد آزاد باشمو هرکار دلم میخواد انجام بدمو این حرفا ، هرچی تلاش کردم و حرف زدم ، گفتم راه میام تو عم راه بیا چارچوبامونو از اول میسازیم ، بیا تعمیرش کنیم نه تعویض ، گفت نمیتونمو اینا و اخرم توم شد رابطمون … منم دم کنکورم هست و نابود کرد زندگیمو ، همش تو فضای مجازی میبینم چیا گذاشته عصابم خرد میشه و چند بار بعد اتمام ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی و اینا گفت نمیدونمو نمیشدو یروز میگی چقد احمق بودمو ، همه رابطه ها که ازدواج نداره و ازین حرفا … اخه مدلامونم بهم میخورد زیاد دو تا پایه ورزشکار اهل موسیقی ، فقط افکارش در سطح افکار من نبود … چیکار کنم که راحت کنار بیام ؟

سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. لطفا نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام خسته نباشید من چهار ساله که از یه رابطه خیلی خیلی خوب که سه سال باهم داشتیم, به دلیل خیانت (که اطرافیان و دوستاش باعث شدن ) بیرون اومدم ولی هنوز مثل همون روز اول بهش که فکر میکنم حالم بد میشه و به همون شدت میریزم به هم خودم احساس میکنم چون همیشه سعی کردم بهش فک نکنم یا از چیزایی که منو یادش میندازه دورری کنم این قضیه فقط سرکوب شده ولی حل نشده چون هنوز ناخوداگاه با یه یادآوری بعد چهار سال حالم مثل روز اول میشه, میخواستم بپرسم برای حل شدن این مسئله من باید چکار کنم ؟ اینکه الان با گذشت زمان کافی باید چی کاری انجام بدم ؟

سلام دوست گرامی به سن خودتان اشاره نکردید برای اتفاقی که برای‌تان افتاده است متاسفیم. خیانت دیدگی می‌تواند علائم استرس بالایی را در شما به وجود بیاورد که حتی با گذشت زمان شاید دردش کمتر شود اما همچنان بهم ریختگی وجود داشته باشد. علاوه بر مسأله سرکوب کردن که خودتان به درستی به آن اشاره کردید، حل نکردن موضوع خیانت برای خودتان و دوری و فرار از ماجرا، انکار را در شما تقویت می‌کند. انکار کردن اولین مرحله پس از یک سانحه یا اتفاق تلخ است. بنابراین شما باید به کمک درمانگر، این سوگ را پشت سر بگذارید و با این درد موجهه شوید. به تنهایی این مسیر بسیار دشوار است اما مشاور و درمانگر به شما کمک می‌کند تا بتوانید کم‌کم با این حقیقت روبرو شوید و به زندگی جدید خود برسید. در رادیو عشق، دوره‌ آموزشی با عنوان زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» وجود دارد که می‌توانید برای کسب اطلاعات بیشتر به «قطب‌نمای زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» مراجعه کنید و سپس از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.

سلام . من بعد از 1 سال متوجه شدم دوست پسرم بهم خیانت کرده . بعد پیش همه دوستاش طوری وانمود کرده بوده که من خیانت کردم . این خیانت حتی تا پای رابطه ی جنسی با طرف هم بوده.وقتی به گوش من رسید حتی یدونه پیام نداد ک بگه اینطور نیست یا شایعه س یا هرچیزی . با پیام ندادنش و توجیه نکردن من شک منو به 100% یقین تبدیل کرد ک این اقا ب من خیانت کرده. من تماااااام برنامه های مجازی ک ایشون توش فعالیت داشتن رو بلاک و دیلیت کردم . الان 2 روز میگذره من اصصصلا ایشون رو دیگه دوست ندارم ولی لرزش شدیییییید و مشکل گوارشی شدید و استرس شدییید پیدا کردم .همش با خودم میگم چرا بهم تموم این مدت دروغ گفت چون بعد ازون بهم ثابت شد رابطه ی جنسی رو با چند نفر در زمان ارتباط با من داشته.و خودشو مظلوم میگرفت .میشه راهنماییم کنین چطور آروم شم؟ که این حالات از بین بره؟

سلام دوست گرامی بخاطر این اتفاقات تلخی که برای شما افتاده است متاسفیم حالاتی که تجربه می‌کنید طبیعی است، چون شما از طریق بد وجسم‌تان مشغول تجربه کردن یک درد شدید هستید. خشم زیادی دید و برای تخلیه آن و تجربه حال خوب، نیاز دارید تا حتما با مشاور صحبت کنید.

سلام.من 28 سالمه و به مدت سه سال با آقایی دوست بودم که رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم داشتیم و از چند ماه اول از من خواستگاری کرد و منم موافق بودم چون صداقت و علاقه ایشون نسبت به من ثابت شده بود. هشت ماه از رابطمون نگذشته بود که خواستگاری علنی شد و من با خانواده ام در میان گذاشتم اما خانواده من به خاطر اختلاف مذهبی و اینکه با هم دوست بودیم به شدت مخالفت کردند حتی با این وجود این آقا با خانواده به خواستگاری اومد اما خانواده من متاسفانه زیاد بهشون اهمیت ندادن و رفتارشان باعث دلخوری خانواده طرف شد و با اینکه جواب منفی دادن بهشون خانواده ام علی رغم تلاشها خیلی زیاد من برای جذب رضایتشون باز ما مدتی دیگر صبر کردیم که شاید نرم بشن و دوباره خواستگاری کنه. اما بعدش خونواده ایشون مخالفت رو شروع کردند و پدرش حاضر نشد دیگه بیاد خواستگاری. ما هم به ناچار از هم جدا شدیم. اینکه ما خیلی خیلی با هم جفت و جور بودیم و همه جوره با هم خوب بودیم و فکر میکنم به معنی واقعی عاشق هم بودیم. این جدایی برام خیلی خیلی سخته، بخصوص اینکه الان خانواده ام رو مقصر از دست دادن عشقم میدانم و اصلا نمیتونم باهاشون رابطه خوبی داشته باشم. این باعث شده علاوه بر شکست عشقی عمیقا احساس تنهایی کنم و در همین حین بود که یکی از پسرهای دور فامیل به قصد ازدواج به من پیشنهاد آشنایی داد و منم قبول کردم اما به دو هفته نکشید آشناییمون به طرز عجیبی که خودمم نمیدونم چطور ازم دلسرد شد و بدون هیچ حرفی با کم کردن رابطه اش به مرور طی چند روز تمام کردیم که این هم خیلی تاثیر منفی روی روحیه ام گذاشت. از اینکه اینقدر زود وارد رابطه شدم پشیمونم. اما طرف خیلی شرایط خوبی داشت الان که مقاله شما رو خوندم متوجه شدم نباید وارد رابطه میشدم آیا راهی برای برگرداندنشون هست؟

سلام دوست گرامی درباره مخالفت خانواده شما نیاز به اطلاعات بیشتری است که بدانیم این مخالفت آنها منطقی است یا غیرمنطقی؟ اگر از نظر مذهبی بسیار باهم مخالف باشید این دلیل منطقی است و واقع‌بینانه‌تر به این ماجرا نگاه کنید. بخصوص که حالا خانواده ایشان نیز مخالف هستند. اشنایی شما با شخص جدید کاملاً تصمیم اشتباهی بوده است و وقتی هنوز پرونده قبل باز بوده، شروع این ارتباط جدید کار عاقلانه‌ای نبوده است. اینکه چطور او شما را ترک کرده است هم واضح و روشن است که او متوجه می‌شود که شما تمام و کمال در رابطه حضور ندارد.

سلام ممنونم از مطالب خوبتون من ۲۱ سالمه و بعد ۵ سال از ازدواجمون یهو متوجه شدم شوهرم اون کسی که فکر میکردم نیست انگار بعد این چند سال چشمم روی حقیقت زندگیم روشن شد اون راحت رابطه نامشروع داشت و منو فقط برای سختی ها و بی پولی هاش میخواست دوستم نداشت 😔 من هیچ وقت نمیخواستم رابطم به جدایی بکشه خیلی تلاش کردم به طلاق نرسیم ولی بعد اینکه متوجه شدم و بهش گفتم انگار دنبال بهونه بود و راحت ازم جدا شد حال روحیم خیلی بده شاید همه چی تو دوماه طول کشید و تموم شد اون راحت منو رها کرد ولی خاطرات مشترکمون دست از سرم برنمیداره هنوز تو انکارم باورم نمیشه چطور باورم بشه که زندگی تموم شده

سلام دوست گرامی برای اتفاقات تلخی که برای شما افتاده متاسفیم. شما نیاز دارید که حتما در کنار خودتان یک مشاور داشته باشید تا با اتفاقاتی که برای‌تان افتاد، کنار بیایید. گذر از مراحل سوگ نیاز به تخصص و درمان دارد. می‌توانید با شرکت در دوره آموزشی«زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» به هدفی که دارید برسید و زندگی خوب و سالمی داشته باشید.

سلام با دختری اشنا شدم که ملاک رابطه خودشو با من منوط به برخورد من نسبت به دوستان صمیمی اش میکنه یعنی اینکه برای اولین بار هم که با دوستاش رفتم بیرون هیچ رفتاری نکردم که بخاد باعث رنجش دوستانش بشه ولی اون از نحوه رفتارم راضی نبود خیلی براش مهم بنظر میرسه این موضوع بهش گفتم که من کاری نکردم که دوستات ناراحت بشن ولی اون گفت اون صمیمتی که من انتظار داشتم رو ندیدم از شما نسبت به جمع ایا این درسته که یک رابطه رو بر اساس این دیدگاه بزاره ؟ دوستی اون با دوستاش در حد زیادی هست از لحاظ زمانی و اینکه همیشه با اونا خوش بوده و یجوری من احساس میکنم وابستگی به اونا داره و من این استدلال رو نمیتونم در خودم بقوبلانم . البته دوستاش منو میشناسن و خانواده منو و همیچنین از دور خب من با اونا هیچ وقت همکلام نبودم راهکارچیه

سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. اینکه شما آن میزان صمیمت را نداشتید، مکن است علت زیادی داشته باشد: شما درونگرا هستید و بعد از اینکه شخصی را بشناسید میتاونید با او صمیمی‌تر شوید. طرف مقابل شما انتظارات خود را واضح و روشن نگفته است. مهم بودن این دوستان برای طرف مقابل شما ممکن است در آینده روی رابطه شما اثرگذار باشد. بنابراین نیاز دارید تا دقیقا از او بپرسید چه رفتاری را از طرف شما مدنظر دارد؟ اگر انتظار معقولی بود آن را برآورده کنید،اما اگر بیش از اندازه روی این دوستان تاکید دارند، باید رابطه‌تان مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد.

سلام ممنون از سایت خوبتون🧡 من حدودا ۸ هفته به صورت مجازی با هم دانشگاهیم در ارتباط بودم که میدونم زمان زیادی نیست اما چون تاحالا با کسی تو رابطه نبودم و اصولا تو این جریانها نیستم رابطرو فقط برای ازدواج میدونم . از طرفی ادم کمال گرایی هستم و ازونجاییکه فقط ۱۹ سالمه این موضوع همش توی ذهنمه که ممکنه فرد بهتری بیاد تو زندگیم در نتیجه بخاطر همین و همچنین مسائل دینی پیشنهادای رابطه از طرف اقایان را رد میکنم. الانم رابطرو بخاطر چندین و چندین دلیل خودم تمومش کردم که اکثر دلایل بخاطر همون کمال گراییمه بقیشونم ترس از اینکه اونقدر وابسته بشم و به ازدواج ختم نشه و دچار افسردگی و تبعات بعدیش بشم. اما خب اینم میدونم این روزا دیگه نمیشه انتظار خواستگاریای سنتیو داشته باشم و منتظر بمونم تا فرد دلخواهمو پیدا کنم! ممنون میشم پاسخ بدید اولا چطور با این مشکل کنار بیام و ارتباط برقرار کنم با اقایان دوما چطور وسوسه نشم تا در فضای مجازی چکشون نکنم اون اقارو و رابطرو تموم شده بدونم ، چون من خودم بدون دلیل قانع کننده درحالیکه ایشون میگفتن دوسم دارن رابطرو تموم کردم و ایشون گفتن اگر اینجوری خوشحال ترم قبول میکنن.

سلام دوست گرامی ابتدا باید مشخص کنید برای انتخاب طرف مقابل چه ایده آل هایی دارید؟ از طرف مقابل چه انتظاراتی دارید و دلیل چک کردن ایشان چیست؟ دوره جذب عشق رادیو عشق به شما کمک می کند. می توانید از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.

سلام، من ۲۰ سالمه تاحالا با هر پسری که دوست بودم با بهونه های مختلفی دلمو شکستن و رفتن.اینا یکم سخت و برام گذشت الانم با آقایی دوستم که قسط جدی ازدواج باهامو نداره به گفته خودش هربار یه حرفی یه بهونه ای بهم میگه. موندم چیکار کنم ولش کنم یا نه. من از تنهایی بدم میاد اون بره خیلی تنها میشم.

سلام اگر دنبال یک رابطه جدی و آینده‌دار هستید بهتره هرچه زودتر این رابطه رو تمام کنید چون طرف مقابل‌تون خیلی واضح میگه که قصد ازدواج کردن نداره. تمام کردن رابطه و تنهایی سخته ولی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه آسیبظ زا یا نامناسبه. وقتی فقط از ترس تنهایی بخواین وارد رابطه بشین، نمی‌تونین انتخاب درستی داشته باشین و به خواسته‌ها و معیارهاتون توجه کنید، بنابراین در هر رابطه سرخورده میشین. بهتون پیشنهاد می‌کنم حتما با سیستم مشاوره تلفنی و آنلاین صحبت کنید، تا هم در زمینه تصمیم‌گیری برای این رابطه کمک‌تون کنن و هم با بررسی دقیق‌تر رابطه‌تون متوجه بشین چرا همیشه درگیر انتخاب‌های اشتباه میشین.

سلام ، من ۲۹ سالمه ،حدودا ۴ سال پیش از طریق تلگرام باهم اشنا شدیم ،چنباری همدیگرو دیدیم و واقعا همو دوس داشتیم ، ایشون دو سال و نیم از من کوچیکترن ولی منو متقاعد کردن سن مهم نیس تا اینک با خانوادش مطرح کرد و مادرش تمام تلاششو کرد ک این ازدواج صورت نگیره ، ولی گف کوتاه نمیاد و تلاش میکنه ،۴ ماه پیش درمورد ازدواج من با یکی دیگه شوخی کرد و من دو روز جوابشو ندادم اونم گف حالا ک این شرایط سخت هست دیگه نمیشه ،،،من اونروز خیلی مخالفت نکردم چون فک کردم خودش اروم میشه میاد ،دو هفته بعد خودم پیام دادم گف پیام نداده دعوا کردم ، باز دوهفته بعدش پیام دادم گریه و خواهش فایده نداشت گف بی حس شده گفت پیام نده خوشال باشم من کلا کشیدم کنار ،یک ماه بعدش خودش پیام داد و احوالپرسی منم یاداوری کردم با پیام ندادن من خوشال بودی گفت غلط کردم من بعد از تو رنگ خوشحالیو ندیدم بیخیال خودم خواستم ،منم گفتم اره خودت خواستی ،باز ی ماه بعدش اشتباهی پیش اومد و بخاطرش پیام دادم اونم خیلی خوشحال شد ، گیف و استیکرای گل و قلب ،گفتم رفتارت تناقض داره گفت درسته نمیتونم باهات باشم ولی هنوزم همونقدر دوست دارم منم فقط گفتم اها مرسب بابت گلات ، الان ی ماهه به همدیگه پیام میدیم میخندیم سر به سر هم میزاریم حتی یبار وسط چت گفت درسته میخندم ولی اصلا خوشحال نیستم گفتم چرا ،پرسید باید برا چ چیزی خوشحال باشم منم گفتم همه چی دست خودته،،، بحثو عوض کردم تا دیشب ک داشتیم حرف میزدیم نتش قط شد و صب دیدم دلیت اکانت زده اس دادم گف رمزامنیتشو فراموش کرده براهمین بوده دوباره اکانت ساخته ،،، البته این رمزو یک سال بیشتره ک فراموش کرده بود ،،، منم گفتم اها فک کردم مشکلی پیش اومده ،ولی تلگرام دیگ نه اون حرفی زد ن من ، پروفایلشو تغیر داده و بیوی غمگینم نذاشته ،ناگفته نماند این خطو بخاطر شغلش ک نمیتونست از خط اصلیش استفاده کنه برا من دو سال پیش خرید ک بتونیم در ارتباط باشیم …ممنون میشم راهنمایی کنید الان باید چیکار کنم چطور دوباره رابطمون مث قبل بشه و دوباره جذبم بشه ،،، دوره جذب با موبایل برا من خوبه یا مشاوره گرفتن؟

سلام من یه سوالی ازتون داشتم اکثر مشاور ها از جمله شما میفرمایید که خانمها باید مستقل باشن و اقایون از خانمهای مستقل بیشتر خوششون میاد از طرفی میگین که کمک خواستن باعث میشه طرف مقابل رو جذب کنید و حس قوی بودن به اون شخص بدین دقیقا تا چه حد استقلال لازمه و چه مواردی رو باید در نظر بگیریم که هم طرف به استقلال شخصیمون پی ببره هم در جذب افراد موفق باشیم ممنون میشم توضیح بفرمایید؟

دوست عزیز سلام سوال خوبی پرسیدین و دقیقا همین‌طوره که می‌گین. نکته مهم موضوع در رعایت توازن و تعادله. متاسفانه اکثر افراد فقط یکی از این راه‌ها رو می‌چسبن و یا از این طرف بوم میفتن یا از اونور! مستقل بودن یه ویژگی فردیه و هم برای آقایان و هم برای خانم‌ها لازمه. اما خیلی وقت‌ها خانم‌ها اصرار دارن استقلالشون رو توی چشم شریک عاطفی یا همسرشون فرو کنن! و مدام این پیام رو بهش بدن که من به تو نیازی ندارم. این همون رفتار اشتباهه چون دو نفر در رابطه به هم نیاز دارند و ابراز این نیازها در حد معمول حس خوبی به طرف مقابلشون میده. این موضوع به‌ویژه برای آقایون مهمه چون وقتی بدونن طرف مقابلشون بهشون تکیه می‌کنه احساس کفایت می‌کنند و عزت نفسشون افزایش پیدا می‌کنه و اثر مثبتش میاد توی رابطه. اما این تکیه کردن هم حدی داره. این حس که طرف مقابلت برای هرکاری وابسته بهت باشه اصلا حس خوبی نیست. مردا تو این شرایط احساس ترس و خفگی می‌کنن و سعی می‌کنن فاصله بگیرن. از طرفی کم‌کم طرف مقابلشون رو ادم ضعیفی میدونن و دیگه جذابیتش براشون کم میشه. بنابراین هردوی این راهکارها در حد تعادل برای سلامت رابطه لازمه

سلام مدت ۶ ماه با یه اقایی آشنا شدم همه چیز خوب پیش میرفت و تمام مدت بمن ابراز عشق و علاقه میکرد. ما از هم دوریم اما تو این ۶ ماهه دوبار به دیدنم اومده و اخرین بار ۱۲ مرداد بود بعد از رفتنش متوجه کمی سردی در رفتارش شدم وقتی علت رو پرسیدم انکار کرد. تا اینکه چند شب آخر تمام مدت انلاین بود من بهش پیام میدادم اما جواب نمیداد یا میخوند و جواب نمیداد نهایتا بعد یکساعت یا دوساعت جواب میداد اونم در حد یک کلمه، منم یه شب که از این رفتارش ناراحت شدم فقط گفتم معلوم هست شبا چکار میکنی که جواب منو نمیدی؟ همین حرفمو بهونه کرد و دیگه جوابمو نداد بعد دوشب بهش پیام دادم امشب تولدم بود اونم گفت خب به من چه . گفت از اولم بودن منو تو باهم اشتباه بوده و تو اونی نبودی که من میخواستم دستتو گرفتم بهت هیچ حسی نداشتم. از اونجایی که اصلا من باورم نمیشد چون هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت و حتی دعوا هم نکرده بودیم چند شب بعد دوباره بهش پیام دادم که من هنوزم دوست دارم حتی ازش خواستم که منو ترک نکنه گفتم حداقل دلیل رفتنتو توضیح بده اما فایده نداشت و فقط گفت ما بدرد هم نمیخوریم چند روز دیگه هم صبر کن منو فراموش میکنی. حالا تقریبا بیشتر از یک هفته از تموم شدن رابطه میگذره و من هنوز نتونستم باهاش کنار بیام مدوام گریه میکنم. نمیدونم باید چکار کنم احتیاج به کمک دارم

دوست عزیز سلام

قطعا در جدایی عاطفی، این احساسات در شما طبیعیه. همون‌طور که دیدید، روش پیام دادن و درخواست کردن جواب نمی‌ده، به خصوص در این مرحله. بهتون پیشنهاد می‌کنم کمی به خودتون مهلت بدید؛ اگه خواستید برشون گردونید، درست و اصولی برشون گردونید. طوری که اینبار اگه برگردند، با عشق و علاقه باشه. یا اگه قرار هست فراموششون کنید، با کمک روان‌شناس متخصص این دوره فوق العاده سخت رو، بهتر پشت سر بگذارید. شما می‌تونید با شرکت در دوره “بازگرداندن عشق و ازدواج”، تصمیم بگیرید یا برشون گردونید یا فراموششون کنید. در هر دو صورت تیم متخصص ما در کنارتون خواهند بود.

سه سال پیش بدون اینکه آقایی رو ببینم کارهای برنامه نویسیشو انجام میدادم –پیام استخدام دورکاری را توی سایشون خوندم-، و همه پیامامون و تسویه حساب کاراش با ایمیل و یه شماره حساب انجام میشد. به خاطر کارایی که براش انجام میدادم مجبور بود کارشم توضیح بده که من بهتر متوجه بشم. این آقای 28 ساله دانشجوی دکتری و از اساتید دانشگاه و مدیر یک شرکت در شهرستانی دور بودند. خیلی محترم برخورد میکردند. یه وقتایی در مورد من و تحصیلاتم و … سؤالاتی ساده میپرسید، من هم تا حدی جواب میدادم، یه روز یک کاری بهم سپرد بهش گفتم که این روزا نمیتونم و برای دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم باید برم تهران. بعد از چند روز بهم پیام میده که شما رو دیدم. تمام مشخصات ریز و درشت اون روز من و دانشگاهمو گفت. میگفت از روزای اول آشنا شدن با شما که کارا رو با حساسیت تحویل میدادید نسبت به شما برداشت مثبتی داشتم، یواش یواش با اینکه ندیدمتون از شما خوشم اومد. اولین باره که چنین چیزی تجربه میکنم، خیلی دوست داشتم که ببینمون که بالاخره دیدم. خودمو به تهران رسوندم که شما رو ببینم ولی جلو نیومدم چون میترسیدم ازم ناراحت بشید و برید. میگفت دوست دارم با هم آشنا بشیم، خواهش میکرد، شماره تلفنش رو داد که باهاش تماس بگیرم. دائم میگفت قصدم خیره. من گفتم که این کار رو صلاح نمیدونم. قسمم میداد تمام مشخصاتشو داد گفت که کی هست و چه کاره هست و … . میگفت که همش به من فکر میکنه. پیج اینستاگرامشو و … چک کردم تک تک اعضای خانواده اش و دوستاشو شناختم. ایشون یه آقای خیلی محترم، دانشجوی دکتری، پرتلاش، از نخبگان دانشگاهی، خیلی صاف و سالم و با خانواده ای محترم و مذهبی –پدر مردی روحانی-. اوایل که بهم پیام کاری میداد بعدش میگفت که منتظر تماستون هستم خواهش میکنم. ولی به هیچ وجه شرایطم برای ازدواج فراهم نبود، به خاطر مشکلات مالی خانواده و برای حفظ آبروی خانواده مجبور بودم که بخشی از درآمد خانواده رو به دست بیارم به خاطر همین نمیخواستم حالا حالاها ازدواج کنم و نمیخواستم کسی از این ماجرا خبر داشته باشه. میگفت اگه بخوام میتونم پیدات کنم اما دوست دارم شما به میل خودتون بیایید، منِ احمق همش محترمانه بهش میگفتم که صلاح نیست –ولی جواب رد هم نمیدادم-. دیگه توی ایمیل اصرار نمیکرد و فقط پست های مرتبط توی صفحات اجتماعی میگذاشت. وقتی که در مورد این آقا تحقیق کردم و دیدم تمام ویژگی های مثبت رو داره. همین باعث شد من هم بهش علاقمند بشم، دائم عکسهای پروفایل تلگرام و اینستاگرام خودش و خانواده‌شو چک میکردم. همیشه شعرهایی با محتوای اینکه دلم بیقراره و منتظرتم و … میگذاشت که کاملاً مرتبط به حال همون زمان و حرفهای بینمون بود. تمام این عکس های شخصی خودشو و خانواده شو –حتی فامیلاشو- نوشته هاشو و … سیو میکردم و دائم اونا رو مرور میکردم. همین باعث شد بیشتر عاشقش بشم. تا اینکه دو ماه بعد از آخرین پیام ایمیل و زمان تحویل سال جدید -98- این نوشته رو توی پروفایلش گذاشت. عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو . . . گر چه تلخ است، ولی باید این جام محبت بشکست، گرچه تلخ است، ولی باید این رشته الفت بگسست، باید از کوی تو رفت، دانم از داغ دلم بی خبری، و ندانی که کدام جام شکست، که کدام رشته گسست. امسال اوضاع خانواده ما سروسامان گرفت، دوست داشتم یه بار دیگه بهم پیام بده، یه بار دیگه ازم بخواد که بیام. دائم خوابشو میدیدم، خیلی منتظرش بودم تا اینکه چند شب پیش فهمیدم که ایشون جدیداً با همکار دانشگاهشون ازدواج کرده. میدونم من مقصرم، اون نمیدونست که دل من هم باهاشه، من به خاطر اوضاع نابسامان مالی خانواده منتظر بودم که همه چی درست بشه بعد به درخواستش جواب بدم. کاش من این دفعه بهش پیام میدادم که این اتفاق نمی افتاد. هیچ تمرکزی روی کارم ندارم، خواب و خوراک ندارم. فقط دارم خودمو سرزنش میکنم. هیچ اثری ازش نه جا نذاشتم. تمام عکسا و حتی ایمیلاشو پاک کردم که شاید فراموشش کنم، اما نمیتونم تحمل کنم، هنوز اَشکهام خشک نشده، تو رو خداااااااااا بگید که چه کار کنم، تازه استخدام یه شرکتی شدم که تا یک ماه دیگه باید یه پروژه سنگینشو انجام بدم. ولی اصلاً نمیتونم. کاش هیچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.

سلام دوست گرامی شما با تعلل و دلایلی که واقعا خاص نیست ایشان را مدت ها مردد گذاشتید .اگر صادقانه شرایط را برای ایشان توضیح میدادید ممکن بود الان وضعیت فرق کند.بهرحال اتفاقی هست که پیش امده و ایشان ازدواج کردن.منطقی باشید و دور از هیجانات این دوران را بگذرانید تا به ثبات و ارامش برسید

سلام تشکر میکنم بابت سایت زیباتون. نزدیک به دوهفتست که با یکی تو رابطم که از قبل میشناختم. این اقا قبلا با یه خانوم که بچه هم داشت رابطه داشت که خیانت دیدبه گفته خودشون یه ماهه که تموم شده و بیشتر وقتا استوریای دپ میذاره. دیشب یه استوری گذاشت که تنهام دوس دارم عزیز دل یکی باشم من خیلی ناراحت شدم که منو ندیده گرفتی گفت اصلا این ماجرا نیست. من خودم اعصاب ندارم که فردای اون روز خیلی سرد برخورد کرد به نظرتون چیکارکنم هدفش اون حرف و کار چی بود؟ چی پیشنهاد میکنید؟ من خیلی دوسش دارم . ببخشید طولانی شد. خیلی به کمکتون احتیاج دارم نظرتون چیه اگه برم حضوری حرف بزنم که بگم هرموقع خواستی تموم کنی یا با قبلی باشی بهم بگو منطقی تموم کنیم ولی سرد برخورد نکن؟؟؟؟

دوست عزیز سلام

به طور خیلی واضحی ایشون نتونستند از نظر روانی، از رابطه قبلی بیرون بیان؛ بنابراین این هیجانات و احساسات در ایشون رو ممکنه باز هم شما ببینید. ایشون حتما باید با روان‌شناس متخصص در ارتباط باشند تا بتونید این ماجرا رو فراموش کنند، اما از اونجایی که این یک تصمیم شخصی برای ایشون هست، خیلی شما کاری نمی‌تونید در این زمینه بکنید. کاری که شما می‌تونید انجام بدید اینه که یک پیام بهشون بدید (اگه حضوری باشه البته خیلی خیلی بهتره) و در اون پیام چیزی مشابه این جملات رو بگید: “من متوجه هستم که تو هنوز نتونستی رابطه قبلی رو فراموش کنی و این غم همچنان باهات هست، اما من هم حق دارم در رابطه سالمی باشم که در اون عشق و احترام دریافت کنم. منتهی به نظر می‌رسه با توجه به شرایطی که هستی، این مساله برات مهیا نباشه.” حالا اگه این رابطه براتون خیلی مهمه، می‌تونید انتخاب کنید که براشون صبر می‌کنید یا نه (به نظرتون خیلی ارزش منتظر بودن نداره این رابطه). یادتون باشه، هر تصمیمی که بگیرید، عواقبی داره. موندن در رابطه یا ترکش، باید ببینید عواقب کدوم روش براتون آسیب کمتری به بار میاره.

اما در مورد جمله آخر، اینکه بهش بگید تموم کن یا سرد برخورد نکن، یه ایراد بزرگی داره و اون اینه که شخصیت شما به عنوان یک انسان صاحب رای و اراده نادیده گرفته می‌شه. شما هم نیازهایی در رابطه دارید که حق دارید در موردشون صحبت کنید. پس، بهتره خودتون مرز احترام رو تو رابطه مشخص کنید، مثل جملاتی که در بالا گفته شد.

سلام .. 21 سالمه، تو یه رابطه ای بودم که بهم خیانت شد و ضربه ی شدیدی خوردم و تا پای خودکشی هم رفتم؛ الان بعد از سه ماه یکی از آشناها که خیلی پسر خوبیه و همیشه میخواستم با همچین آدمی باشم بهم درخواست داده و البته قصدش ازدواجه و خواهرشم که دوست منه خبر داره از این جریان ، همه خانواده ش و خودش رو تعریف میکنن و صداقتش بهم ثابت شده و یک ماهه که اشنا شدیم،ولی مشکلم اینه که انگار دیگه حسم مرده .. بهم ابراز علاقه میکنه و من هیچی نمیگم انگار دیگه احساساتی نمیشم .. بهش گفتم ما که آشنا شدیم ولی اگه من با شما یه مدت حرف بزنم و به دلایلی قسمت نشه ازدواج کنیم اونوقت اونی که ضربه میخوره منم و نمیخوام وابسته بشم هر وقت شغلی پیدا کردی و قضیه جدی شد اونموقه من میتونم بیشتر در مورد خودمون حرف بزنم ،از وقتی این حرفارو زدم ناراحت شده و میگه پس منو نمیخوای … نمیدونم چیکار کنم ، از یه طرف نمیخوام از دستش بدم از یه طرفم ترس و اینکه فعلا حسی ندارم بهش نمیتونم ادامه بدم 🙂

دوست عزیز سلام

سه ماه بعد از جدایی عاطفی هنوز زمان زودیه برای اینکه رابطه جدیدی رو آغاز کنید، به خصوص زمانی که شما چنین هیجاناتی رو تجربه کردید. به همین دلیل که شما نمی‌تونید به ایشون علاقه‌ای نشون بدید یا … . بهترین کار در این زمان این هست که به جای اینکه موضوع رو به سمت چیزهای دیگه پرت کنید، خیلی شفاف برای ایشون توضیح بدید که یک مدت برای فکر کردن نیاز دارید تا بتونید چند مساله رو خودتون حل کنید. اگه ایشون پذیرفتند که هیچ و اگه نپذیرفتند حداقل نه شما آسیبی می‌بینید نه به ایشون آسیبی وارد می‌کنید. در این مدت هم حتما از یک روان‌شناس حرفه‌ای کمک بگیرید تا روند بهبودی و فراموش کردن اون دوران سریع‌تر طی بشه.

سلام خسته نباشید با اقایی ۲ سال و نیم رابطه دارم که به شدت به ایشان علاقه دارم حال بعد از گذشت ۲سالو نیم به من گفتن که به فرد قبلی زندگی خود علاقه مند بودند و به گفته خودشان الان هیچ علاقه ای ندارند اما ایشان دور خود یک حصار تنهایی کشیدند که به گفته خودشان این حصار ناشی از شکست قبلی بوده و گاها به من حتی اجازه ورودی به این حریم تنهاییو نمیدن!من الان به دلیل اینکه بعد از مدتی خیلی طولانی فهمیدم به اون شخص علاقه داشتن دائم احساس بددلی میکنم و و افکار مختلف به سراغ من میاد میخواستم ترکشون کنم چون واقعا طاقت این موضوع رو نداشتم اما مانع من شدن و از طرفی خودم با تمام وجود عاشقشم و احساس شکست بزرگی میکنم و همش فکر میکنم نکنه عاشقم نیست و یا حتی زمانی که با من وارد رابطه شده به اون شخص فکر میکرده یا هنوز میکنه درصورخی که خودش میگه همه اینا اشتباهه باید چیکار کنم که روحم از این شکست و هزاران افکار تو ذهنم رها بشه و بتونم رابطمونو در ارامش بسازمو مطمئن باشم به اون فرد هیچ حسی نداره

سلام دوست گرامی بهرحال هر کسی در زندگی خود گذشته و یا تجربه ای دارد و نمی شود با اطلاع از این رابطه ،برای این شخص همیشه مردد باشید.وقتی خود ایشان در رفتار و گفتار نشان می دهند که برای ایشان گذشته تمام شده پس خودتان را اذیت نکنید

سلام بنده همون شخص هستم منتها این بار رابطه به سه سالو سه ماه رسید و من به ایشون اعتماد کردم اما متاسفانه چند روز قبل بحث ازدواجو و مشخص کردن هدف رابطه که پیش اومد ایشون گفتن ازدواج نمیکنن و هنوز عاشق عشق سابقشونن و من موندم و یک دنیا سوال بی جواب!در صورتی که ایشون همش به من ابراز عشق میکردن و ما تو کل شهر باهم خاطره داریم و من نمیتونم هضم کنم چطور ادمی که اونقد ادعای عاشقی میکرد و من داشتم اعتماد میکردم این شکلی منو شکست!و همیشه آیندشو با من میدید لطفا کمکم کنین

سلام من تقریبا دوسال پیش با ی اقایی وارد رابطه شدم به واسطه‌ی تلگرام و گروهی ک درست شده بود و ایشون از اشناهای یکی از دوستام بودن بعد ۳ ماه متوجه شدم خیلی اخلاقامون بهم میخوره کاملا درک میکردیم هم دیگرو شاید هیچ وقت با هیچ کسی ب اون خوبی رابطه نداشتم. حتی یه زمان کوتاهی ک با خانوادم مشکل داشتم کاملا درکم میکرد ولی چندتا نکته تو این رابطه بود که متفاوتش میکرد اول اینکه به من گفته بود رشت دانشگاه میره و خانوادش تهران هستن و اینکه ما بیشتر از طریق تلگرام ارتباط داشتیم حتی تلفنی هم بهم زنگ نمیزد دیگه اینکه ما اولین قرارمون بعد از ۵ ماه رابطه بود ک اومد تهران خلاصه همه چیز خوب بود ک کم کم ب مشکل برخوردیم دقیقا یادم نمیاد از کی ولی بعد از ۹ ماه ک من تمام صداقت و عشق خالصانمو بهش نشون دادم بی تفاوت شد جوری ک برای سالگرد دوستی‌مون ی قدمم برنداشت و فقط اومد تهران ک منو ببینه و منم برا اینکه یاد جفتمون بمونه ی جشن کوچیک گرفتم اون روز گفت بردارش تهرانه ولی هرچی اصرار کردم ک بگه بیاد گفت نمیتونه و کار داره از این قضیه ۳ ماه گذشت ک بی تفاوتی و رفتار بدش شدت گرفت و یهو بحثمون شد و کات کردیم بعد ی مدت استوری منو تو اینستا ریپلای کرد و دوباره باهم حرف زدیم لازم داشتم دلیل این رفتارشو بدونم ک اروم بشم چون عمیقا هم دوسش داشتم هم وابستش بودم که دیگه گفت همه چیزو دروغ گفته بود همون رشت زندگی میکردن و خیلی از مسائل و من تو اون لحظه فقط ب این فکر میکردم ک اون تایمی ک میومد تهران شبا کجا میموند. بخاطر علاقه قلبیم و اینکه بخوام فرصت بدم دوباره اون رابطه خوب شروع بشه بخشیدمش قول داد همه چیزو درست میکنه اما نشد… حرف درمورد رابطه جنسی بیشتر شدش و بالاخره ب من پیشنهاد داد و منم گفتم ک نمیتونم ولی خب دیگه بعد از بخشیدنش عملا هیچ رابطه ای نبود یه علاقه فقط از سمت من بود و کلی بی توجهی به ابراز علاقم باز سر چیزای بیخودی بحث میکردیم حرف زدنامون کمتر شده بود من دچار این شک شده بودم نکنه همه حرفای الانشم دروغه نتونستم طاقت بیارم خودم کات کردم ولی وقتی اومد تهران نتونستم نبینمش باهاش قرار گذاشتم خواسته هامو گفتم تقریبا قبول کرد ولی فایده نداشت تا اینکه ب سربازی رفتنش رسید و رفت بعد از آموزشیش جای دوری افتاد و تقریبا ۳ ماه ازش بیخبر بودم ک زنگ زد ازش خواستم بازم باهام تماس بگیره ولی دیگه نگرفت تمام مدتی ک نبود و میدونستم عملنا هیچ رابطه ای نیست برای مناسبتا پیام میفرستادم براش اما وقتی اومد انلاین شد و پیام هامو نخوند قلبم شکست اون رفته بود ولی من هر روز داشتم با احساسی ک قبلا داشتم خودمو عذاب میدادم همش خودمو مقصر میدونم حتی الانم با گذشت ۸ ماه از نبودش باز ی وقتا اذیت میشم سعی کردم با کسی تو رابطه جدید برم ولی نشد هیچ جوره جذب کسی نشدم من مدت سوگ رو گذروندم اما تموم نمیشه من همه عکسامونو پاک کردم ولی بازم برام تموم نشده چون هنوز تو ذهنمه اون روزای خوب با وجود اینکه کنار هم نبودیم میدونم بهش فادت کرده بودم میدونم اون رابطه اشتباه بود و اشتباه رفتم اشتباه ادامه دادم اشتباه احساس به خرج دادم ولی اتفاق افتاد من اینقد درگیر بودم ی مدتی و هنوز ی وقتا درگیرش میشم دیگه نمیتونم توجه کسی رو ب خودم جلب کنم هیچ پیشنهادی ندارم چون خودم از رابطه و علاقه ها فاصله گرفتم گفتم میرم سرکار سرگرم میشم ولی بازم طی ۳ ماه دو بار براش اشک ریختم برای حس خودم ب ادم اشتباه چیکار کنم فراموشم بشه راحت بشم حتی نمیتونم چتامونو پاک کنم میترسم بیاد بپره بهم همیشه از دعوا کردناش میترسیدم من از فریاد از لحن تند میترسم من الان ۲۳ سالمه اون ۲۵

سلام دوست گرامی رابطه ای که با دروغ همراه باشد ایحاد حس اطمینان و اعتماد را خیلی سخت می کنه و مخصوصا اگر در مورد مسائل اصلی رابطه باشد ایشان در بلاتکلیف بودن و مردد بودنشان شما را اولویت زندگی محسوب نکردند و برای همین در رفت و امد بودن. الان که رابطه چندبار از سر گرفته شده و به نقطه مشترکی نرسیده بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدهید زمان به شما برای فراموشی ایشان و رابطه کمک کند.دنبال راهی برای شروع مجدد هم نباشید که رابطه ای کاملا اشتباه هست

سلام. من وارد یک رابطه شدم که طرفم یک طورایی همکارم هم هست و آخر هفته ها به شهر ما به خاطر کاری که با هم شروع کردیم میات . محل کار و زندگیش شهرستان دیگه ای. اوایل آشنایی همه چیز خوب بود ولی به دلیل اینکه اون کم پیام میداد رابطمون خیلی محدود شد من چندبار گله کردم و اون اظهار کرد که خیلی دوستم داره و اصلا نمی‌خوات از دستم بده ولی مشغله کاریش زیاده. طوری که من دیگه پیامی ندادم و پیام های خیلی خلاصه شد در حد صبح بخیر عزیزم و دریافت همین جواب از جانب من. البته پیام های کاری رد و بدل میشه. ولی از رابطمون هیچ خبری نیست . وقتی هم میات هیچ حرفی از جانب اون زده نمیشه و من هم مطرح نمیکنم. من خیلی دوست دارم به این رابطه برگردم ولی نمیدونم چطور. و اصلا نمیخوام از جانب من باشه. بنظرتون راه حل چیه؟؟؟

سلام دوست گرامی یکسری افراد خیلی در قید و بند پیام دادن نیستند و نمیشود خرده گرفت و یا بعنوان مشکلی ازش نام برد.اما باید دید که شما جز اولویت های ایشان هستید یا خیر؟فقط اینکه بگند به شما علاقه دارند و همین کافی نیست.باید برای رابطه وقت گذاشت و به طرف مقابل این حس رو داد که مهم هست .پس با ایشون صحبت کنید و تکلیف رابطه و خودتان را مشخص کنید

سلام خسته نباشید من بایک آقایی دوست بودم به مدت ١٠ ماه؛ ایشون خیلی به من علاقه دارند ولی بنابه دلایلی مجبور شدیم که رابطه احساسی رو تموم کنیم. الان نزدیک ۴روز میشه ولی از اونجایی که ماباهم همکار هستیم مجبور هستیم که برای امور کاری با هم در تماس باشیم. به نظرتون میشه مدیریت کرد این رابطه رو ؟ راهکاری برای مدیریتش میتونید پیشنهاد بدید؟ باتوجه به اینکه اکثر پیج ها برای برگشتن به رابطه از قطع رابطه کامل با طرفمون خبر میدند آیا باوجود این شرایط دیگه رابطه احساسی ما از بین میره؟ البته اولویت برام رابطه کاریه چطور میتونم حفظش کنم؟

دوست عزیز سلام قطعا مدیریت روابط بعد از به هم خوردن رابطه کار دشواریه و در مورد شما این قضیه سخت‌تر هم هست چون فرد مقابل همکارتونه. البته به این معنی نیست که نشدنی باشه، اما به هر حال دشوارتره. پیشنهاد می‌کنم، قبل از هر چیزی برای خودتون مشخص کنید که چرا این رابطه رو تموم کردید. سعی کنید همه چیز رو یادداشت کنید. اما چرا می‌خوام اینکار رو انجام بدید، چون این ارتباطات مکرر ممکنه باعث بشه که شما احساس دلتنگی کنید و یادتون بره که چرا رابطتون رو تموم کردید، اینطوری ممکنه بدون اینکه چیزی حل شده باشه، دلتون بخواد که پیش هم برگردید. پس اولین گام اینه که خیلی دقیق مشخص کنید که چرا این رابطه تموم شده. سپس سعی کنید که ارتباطات رو‌در‌روی خودتون رو تا حد امکان کاهش بدید. اگه براتون ممکن هست، بیشتر سعی کنید از فضای مجازی برای این مساله استفاده کنید و از این طریق با هم در ارتباط باشید. به علاوه شما ممکنه در این دوران، احساسات مختلفی مثل خشم یا غم را تجربه کنید. بهترین کار این هست که در این موارد با فرد دیگه‌ای مثل دوست یا روان‌شناس متخصص صحبت کنید. از احساساتتون بگید، از اینکه از دیدن آدمی که دوست دارید چه حس‌هایی بهتون دست می‌ده و … . صحبت کردن باعث می‌شه که شدت این احساسات کمتر بشه و شما وقتی این فرد رو می‌بینید، کمتر دچار احساس غم یا ناراحتی بشید. همچنین نوشتن هم راه بسیار خوبی برای مدیریت این احساسات هست. شما می‌تونید یه دفترچه کوچیک توی کیفتون داشته باشید، هر موقع که احساس کردید احساسات منفی شدیدی تجربه می‌کنید، توی این دفتر بنویسید که چه احساسی دارید، چرا این احساس ایجاد شده و … . این روش، یکی از بهترین راهکارهای مدیریت احساسات هست که شما با کمکش می‌تونید با سرعت بیشتری روی خودتون مسلط بشید. در نهایت اینکه، بدترین کار در روابط اینه که قبل از حل شدن مشکلات، دوباره سعی کنید به رابطه با هم برگردید. سعی کنید به خودتون زمان بدید و روی مسائلی که باعث شده رابطه به هم بخوره، تمرکز کنید. اگه بعد از مدتی احساس کردید که مسائل قابل حل هستند، برای برگشتن به رابطه می‌تونید اقدام کنید.

سلام خسته نباشید. من پسری ۲۵ساله هستم که اوایل امسال با یه دختر ۲۱ ساله آشنا شدم و بهش پیشنهاد دوستی دادم و گفتم که بیشتر باهم آشنا بشیم. ایشونم قبول کردش. توی این مدت باهم خیلی خوب بودیم و همه چی روال بودش تا اینکه ایشون سر یه بحث کوچیک یهو گفتن که ما بدرد هم‌نمیخوریم. انگار که دنبال بهونه بودن.حتی اجازه نداد که من حرف بزنم باهاش و دلیلشو بدونم.کلا کبریت زد زیر همه چی. به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟؟ من هنوز توی شوکم

دوست عزیز سلام

گاهی پیش میاد که حتی وقتی همه چیز خوبه، یه دفعه با یه دعوای کوچیک همه چیز به هم بخوره و این احساس شما که می‌گید تو شوک هستید تا حدود زیادی طبیعیه. اما علت چی می‌تونه باشه؟ ببینید عوامل مختلفی ممکنه باعث اینکار شده باشه. یکیش همین موردی که خودتون گفتید؛ ممکنه ایشون به هر دلیلی، نتونسته باشن با این رابطه کنار بیان و شاید حتی ناخودآگاه، دنبال بهانه‌ای برای تموم کردنش بودن. گاهی هم ممکنه، فرد تو شرایط روحی خوبی نباشه، مثلا دوران سندرم پیش از قاعدگی در خانم‌ها، گاها چنین بحث‌هایی رو پیش میاره. یا ممکن هست که در خانواده یا محل تحصیل یا … دچار مشکلی شده باشن که ایشون رو تحریک‌پذیر کرده باشه و باعث شده باشه که نتونن این شرایط رو خوب مدیریت کنن.

به هر حال همه این‌ها حدس و گمانه و بهترین راه برای بیرون اومدن از این شوک و مشخص شدن تکلیفتون اینه که با ایشون صحبت کنید. بهتره که رو در رو باشه، ولی اگه نشد، تلفنی گزینه مناسب‌تریه تا پیغام از طریق فضای مجازی. باهاشون در مورد سردرگمیتون صحبت کنید و بهشون بگید که دوست دارید بدونید چی باعث شده که رابطه‌ای که تا اینجا خوب پیش رفته، دچار مشکل بشه. سعی کنید با آرامش به حرف‌هاشون گوش بدید و بعد ببینید که آیا میشه دو نفری این مشکل رو برطرف کرد یا نه. البته یادتون باشه که بهشون فرصت بدید و بزارید برای گفت و گو با شما آماده باشن. درسته که شما دلتون می‌خواد زودتر مساله مشخص بشه، اما تا ایشون آماده نباشن، گفت و گوی اجباری یا به اصرار، هیچ کمکی بهتون نمی‌کنه.

سلام من به مدت ۲سال و نیم‌ با پسری در ارتباط خیلی نزدیک بودم و رابطمون خوب بود و قصد ازدواج داشتیم،هم‌ ایشون هم من با خانواده ها مطرح کرده بودیم و حتی ایشون منو بردن تو یه مراسمی به مادرش و بقیه فامیلاشون نشون دادن و معرفی کردن. ما مشکل خیلی خاصی نداشتیم البته جفتمون عادتای بدی داشتیم تو رابطه مثلا من زیاد گیر میدادم یا زود عصبی میشدم و اون مخفی کاری میکرد و گاهی با دخترای دیگه چت میکرد تا اینکه یه روز سر یه موضوع بحثمون شد و با اینکه حل شد ولی ایشون از اون روز به بعد شروع به سرد شدن کرد و زیاد حرف نمیزد و من هرچی ازش میپرسیدم مشکلش چیه میگفت هیچی حوصله ندارم.تو اون مدت هر روز من بهش پیام میدادم ولی اون سردتر میشد ولی حرفی از تموم شدن رابطه نمیزد تا اینکه من تصمیم گرفتم بهش پیام ندم تا خودش بیاد حرف بزنه،از اون روز ۱ماه و نیم گذشته و ایشون هیچ حرفی تا الان نزدن و حتی تو دانشگاه ک منو میبینه انگار فرار میکنه تو این مدت مادرش به من پیام میده و میگه صبر کن درست میشه. ممنون میشم راهنماییم کنید که دلیل این رفتار چیه و بنظرتون امیدی به برگشتش هست؟

سلام دوست گرامی بهترین کار در این شرایط این هست که با ایشان صخبت کنید و دلایل رفتاری ایشان را پیگیر شوید.شاید مشکلاتی غیر از رابطه وحود دارد که شما از ان خبر ندارید از طریق مادرشان هم پیگیر بشید و اگر مشکلی هست سعی در همراهی جهت حل ان باشید مشاوره دونفره هم میتواند کمکتان کند

سلام. من تازه با سایت شما اشنا شدم و چققققدر دیر اشنا شدم. جواب کلی از سوالهای من تو این سایته. ولی باز جای شکرش باقیه که با شما اشنا شدم. واقعیت من یه ترس تو وجودم هست. اونم ترس از رابطه است. من یکبار با اقایی حدود چندماه در ارتباط بودم. و با توجه به شناختی که از خودم دارم، میدونم که اینقدر درگیر اون رابطه میشم که توش حل میشم. و بعد تموم شدنش تازه میفهمم چقد از خود بیخود شده بودم بخاطر دوستداشتنه. بعد از اون رابطه هر اقایی که به سمتم میاد برای اشنایی رو زیاد توجه نمیکنم بهش و پس میزنمش. تو محیط دانشگاه افراد زیادی تلاش برای نزدیک شدن بهم داشتن ولی من میترسم از ارتباط. حس میکنم واقعا و خالصانه منو نمیخوان. حس میکنم اگه باهاشون ارتباط بگیرم و به سرانجام نرسه بدنام میشم تو دانشگاه و انگشت نما میشم که این دختر با خیلیا بوده. واقعا نحوه ارتباط گرفتن با اقایون و اشنا شدن باهاشونو بلد نیستم. ۲۲ سالمه. و اینکه افرادی که به سمتم میان و ازشون خوشم نمیادو بلد نیستم قاطع رد کنم و حس میکنم دلشون میشکنه و مجبورم هی براشون بهونه بیارم که تصمیم ب ازدواج ندارم. بعد اونام هی پیگیرم هستن و برام عذاب اوره خیلی از افراد هستن که منو میشناسن و از طریق دایرکت اینستا سعی در اشنایی دارن ولی من خوشم نمیاد کسی که نمیشناسم بیاد دایرکت و میزنم بلاکشون میکنم. از نظر شما راه اشنایی از دایرکت اینستا درسته وقتی هیچ راه ارتباطی نیست. یا باید بیان رو در رو خواستشونو مطرح کنن؟

دوست عزیز سلام

شما سه تا موضوع مطرح کردید که می‌خوام به طور خلاصه بهشون بپردازم: اولین مساله، ترس از رابطه هست. یادتون باشه، شما هیچ‌وقت و با هیچ روشی، نمی‌تونید آیندتون رو به طور قطعی پیش‌بینی کنید؛ اما می‌تونید با توجه به نشونه‌هایی که وجود داره، بهترین تصمیم رو بگیرید. اول از همه بهتون توصیه می‌کنم که قبل از هر چیزی خودتون رو خوب بشناسید. نقاط ضعف و قوت خودتون رو تو رابطه پیدا کنید. مثلا شما اینجا خیلی خوب نوشتید که توی رابطه حل می‌شید و درگیرش می‌شید. خب این خیلی خوبه که انقدر روی ویژگی‌های خودتون حساسید. مثل همین مورد، موارد دیگه‌ای که به نظرتون ممکنه مشکل‌ساز بشه رو یادداشت کنید و قبل از شروع رابطه، سعی کنید اون‌ها رو بر طرف کنید.

البته یادتون باشه، همه آدم‌ها تو زندگیشون تصمیماتی می‌گیرن که ممکنه بعدا پشیمون بشن. البته قطعا هیچ کس بد خودش رو نمی‌خواد و با توجه به تمام شرایطش تو اون زمان، یه تصمیمی رو گرفته که فکر می‌کرده، بهترین تصمیمه. پس، هیچ‌وقت خودتون رو به‌خاطر تصمیماتی که گرفتید سرزنش نکنید و به جاش، مثل موردی که گفتید، سعی کنید ازش درس بگیرید برای تصمیمات بعدیتون.

دومین موردی که گفتید در مورد جواب رد دادن بود، شما می‌تونید خیلی قاطع ولی مودبانه، جواب منفی خودتون رو به کسانی که فکر می‌کنید براتون مناسب نیستند بدید. درسته که دوست ندارید دل کسی رو بشکونید، اما همین مساله روی لحنتون و انتخاب جملاتتون تاثیر می‌زاره و فرد مقابل تو ذهن خودش فکر می‌کنه که پس هنوز امیدی هست. از کلمه فعلا قصد ارتباط ندارم و این‌ها هم استفاده نکنید، چون باز هم فرد مقابلتون فکر می‌کنه، پس حتما یه زمانی ممکنه دلتون بخواد وارد ارتباط شید. و اما مورد سوم که بسیار هم در موردش پست و مقاله گذاشتیم. ارتباط و آشنایی از راه دایرکت و فضای مجازی بسیار ریسکی هست، آیا حاضرید ریسک چنین ارتباطی رو قبول کنید؟

سلام من دختری25ساله هستم ک حدود یک سال و نیم بااقای تقریبا همسن خودم در ارتباطم.فقط تو این مدت سه دفعه همو دیدیم.ولی هرروز حرف میزدیم.حالا من بدلایل زیاد رابطه رو تمام کردم چون میدونم بااین اقا خوشبخت نمیشم.راهنمایی کنید چکار کنم ک دیگه بهش فکر نکنم و جوابش ندم و وسوسه نشم بهش تماس بگیرم؟؟؟

دوست عزیز، سلام

یه موضوعی هست که در پست‌هامونم بهش اشاره کردیم، اما می‌خوام اینجا یه ذره بیشتر راجع بهش صحبت کنم و اونم اینه که چرا فراموش کردن کسی که دوست داریم انقدر سخته؟! بیاین از واژه عشق شروع کنیم. خیلی وقت‌ها عاشق شدنای ما به خاطر یه سری فعل و انفعالات شیمیایی تو مغزمونه. خانم هلن فیشر، متخصص عشق یه تحقیق انجام داد و مغز جوونای عاشق را بررسی کرد. نتایج بررسیش نشون داد که توی مغز عشاق (به خصوص اوایلش) یه ماده‌ای به اسم «دوپامین» ترشح میشه. اما این دوپامین چیه؟ شاید تا حالا اسم کوکایین به گوشتون خورده باشه؛ یه ماده بسیار اعتیاد آور که به مصرف کننده‌هاش حال خیلی خوبی می‌ده (البته اوایلش فقط!). اما چرا حال خوب می‌ده و شادی‌آوره، چون دوپامین رو توی مغز ما بالا می‌بره. حالا فکر کنید ما به طور طبیعی با عاشق شدنمون این ماده را بالا می‌بریم (البته خوب نه در حد کوکایین). همین پژوهش‌ها به ما نشون می‌دن که چون مغز ما به این ماده اعتیاد پیدا کرده، سخته از کسی که دوستش داریم دور بشیم و دقیقا همونطوری که شما هم اشاره کردید گاهی وسوسه میشیم که بهش زنگ بزنیم یا یه بار دیگه ببینیمش و … . خب حالا باید چی کار کرد؟ راه حلش سادست ولی اجراش یکم سخته. چون مکانیسم اعتیاد و عاشق شدن تا حدودی شبیه به همن، درمان و رهایی ازشون هم تا حدودی شبیه به همن. یعنی چی؟ یعنی باید مقاومت داشته باشید و خودتون را سرگرم کارهای دیگه کنید تا اثر این ماده براتون کم بشه. تحقیقات مختلف زمانی بین 6 ماه تا یکسال را برای کاهش دوپامین عنوان می‌کنن. چطوری به خودمون کمک کنیم که مقاومتمون بیشتر شه؟ راهکارهای خیلی زیادی وجود داره. مثلا: 1. دلایلتون برای اتمام رابطه را یه جا بنویسید و هر موقع که وسوسه شدید زنگ بزنید، به خودتون یادآوری کنید که اون‌ها را بخونید. 2. یا از یه دوست کمک بگیرید که تا چند وقت حواسش به شما باشه و باهاتون در ارتباط باشه که اینکار را انجام ندید. 3. به علاوه، ورزش کردن هم خودش خیلی کمک کنندست چون مثل عاشقی، سیستم پاداش و لذت مغزتون را دستکاری می‌‍کنه. اینطوری کمتر نبود عشقتون، به چشم میاد. 4. در نهایت اینکه، بهترین کار این هست که خودتون را سرگرم کارهای مختلف کنید! مثلا اگر دانشجو هستید حواستون را به پروژه‌های دانشگاه بدید یا ….

سلام من 18 سالمه و دچار شکست توی رابطه عاطفیم شدم شرح ماجرا به این صورته که مدتی از همدیگه دور بودیم بدلیل شرایطی که پیش اومده بود کمتر صحبت میکردیم و کمتر ارتباط داشتیم حدودن یک ساعت در روز و اونم بدون ابراز علاقه ای یا چیزی من از این وضع راضی نبودم میدونسم داره یچیزایی تغییر میکنه که خب اون خانوم تکذیب میکرد که اینطوری نیس به همین دلیل منم کم کم کناره گرفتم و چیزی نگفتم یجورایی سرد رفتار کردم تا اینکه بعد از حدود 20 روز ایشون گفتن که بهتره رابطه رو تموم کنیم و حسشون دیگه از بین رفته و علاقه ای ندارن سرد شدن که خب من تو این مدت خیلی تلاش کردم واسه برگردوندش(هرچند که میدونم حرکت اشتباهی بوده) هم اینکه خودم میخواستم باهاش حرف بزنم و رفتم که ببینمش هم اینکه واسطه هایی فرستادم که باهاش صحبت کنن که تنها دستاوردش دور شدن بیشتر ایشون بود و مدام تکرار میکنن که دیگه دوسش ندارم و دیگه بهش علاقه ندارم و نمیخوام به این رابطه برگردم و اینکه از همه چی خسته شدم. هم من هم ایشون اولین تجربه جدی ای بود که داشتیم و رابطمون پر از عشق و محبت بود اما.. الان که این کامنتو مینویسم نزدیک سه هفتس که جدا شدیم و تحملش برای من خیلی خیلی سخته ممنون میشم کمکم کنین

سلام دوست گرامی توجه کنید که یک رابطه ،ارتباطی دو نفره هست و باید هر دو نفر مشتاق و راغب باشند اینکه یک نفر به هر دلیلی مایل به ادامه رابطه نباشند اصرار برای برگشت به رابطه اشتباه هست .شما تلاش خودتان را برای برگشت ایشان انجام داده اید و موثر نبوده .پس بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدید دوران بحران و فراموشی ایشان سپری بشه و اصراری به بازگشت نداشته باشید.

سلام.من یه دختر۲۵ ساله هستم حدود دو یا تقریبا سه سال پیش با پسری تو دانشگاه اشنا شدم اولین رابطه بایه پسر رو من توعمرم داشتم تجربه میکردم اوایل در حد سلام و احوال پرسی بود این رابطه حتی سال اول میشد که یک ماه دوماه هم ازهم خبرنداشتیم یعنی خیلی ساده بود اما به مرور زمان رابطه ما گرم شد من ایشون رو ازهمه لحاظ دوست دارم من درمورد ایشون حتی به خانوادمم گفتم دقیقا پسری هست که من دوست دارم چون نه اهل گول زدن دختر هست نه اهل دروغ ایشون حتی اون قدر پاک هستن که هرگز وهیچ وقت پیشنهاد بدی به من ندادن اهل نمازو روزه و مردونگی هستن که ارزو همیشگی من بود که طرفم این جور باشه به قول ایشون من هم دختر رویایی ایشونم اما از اول رابطه بهم گفت نمیتونه قول ازدواج بهم بده چون میترسه عمل نکنه ومن نابودبشم همیشه سعی میکردبامن مدارا رفتار کنه اما بارفتاراش منو دیوونه خودش کرد من هم همیشه میگفتم من هرچقدر بشه تحمل میکنم شرایطت جور بشه اما اون حرفی نمیزد ولی خواستگارامم که رد میکردم اون ناراحت میشد اما خوشحالم میشد فقط ناراحت این بود که نکنه نتونه بیاد سراغ من خیلی دوستش دارم به خدا… ایشون الان سربازن یه مدت اوایل سربازی خیلی خوب بودن بامن الان حدود دوماه میشه که بامن سرد شدن روزای اول سرد شدن رابطه وقتی دلیل سردشدنش رو پرسیدم اول هیچی نمیگفت اما بعدگفت باخودش مشکل داره باخودش درگیره میگفت جوری شده که هرچهار روز یه بار باید برای ترمیم اعصابش یه امپول بزنه وقتی میپرسیدم خب چی شده حرف نمیزد فقط میگفت امید هست خوب بشم میگفت من به تنهایی نیازدارم بایدخودمو بسازم ازم میخواست اروم باشم الان تنهام گذاشته دارم دیوونه میشم من ایشون رو واقعا صمیمانه دوست دارم بعدازدوماه دوروز پیش بامن تماس گرفت وچن کلمه صحبت کردو بعدم رفت وقتی یادم به حرفاشون برای وقتی که رابطه ما خوب بود میفته نابود میشم حتی میگفت من واون باید پا به پای هم باعث پیشرفت هم بشیم حالا ایشون منو ترک کردن دلیلشو واقعا نمیدونم نمیخوامم فکرمنفی کنم که شاید کیس دیگه ای داره چون دوستش دارم ودارم سعی میکنم فکرمو مثبت کنم که اون برگرده تورو خدا کمکم کنید من ایشون رو با جون ودل دوست دارم کم کم کارم داره به جنون میکشه دلم میخواد بکشونمش سمت خودم اونم برای ازدواج نه رابطه الکی وبه درد نخور خواهش میکنم راهنماییم کنید چون دیگه طاقت ندارم

سلام دوست گرامی به نظر میرسه پارتنر شما نیاز به زمان و کمی ارامش خاطر دارند بهرحال دوران سربازی، سخت هست و باید شرایط ایشان کاملا درک شود از طرفی چون میگید ایشون گفتن دچار مشکلات اعصاب شده اند و دارو مصرف میکنند احتمالا تحت فشار ذهنی وفکری زیاد هستند که لازم هست شما در ابتدا ۱-به ایشان زمان بدهید ۲-ارام باشید ۳-ارامش را به ایشان انتقال بدهید ۴-پیگیر روند درمان باشید ۵-همراهی و همیاری خودتون رو ثابت کنید ۶-در سایت رادیو عشق، مبحث جذب عشق رو دریافت کنید و در ارسال پیام ها از ان استفاده کنید

با سلام و‌وقت بخیر من حدود ۵ ماه پیش با یک پسری در اینستا آشنا شدم سه ماه اول بیرون نمیرفتیم دو ماه که بیرون میریم من راحع به قصدشم پرسیدم گفت قصدم جدیه ولی باید بیشتر آشنا شیم خودم حس کردم داره بهونه جور میکنه زیادم باهم حرف نمیزنیم شبا در طول روزم فقط صبح بخیر در حد ۵ دقیقه خیلی در طول روز کم حرف میزنیم ممنون میشم راهنمایی کنید

سلام دوست گرامی چقدر با ایشان اشنایی دارید؟ از صحت صحبتها و اهدافشون مطمین هستید؟ به نظر میرسد کلا رابطه شما اشتباه می باشد و دلیلی برای ادامه وجود ندارد چون اگر ایاشن تصمیم جدی برای رابطه داشتند وقت و انرژی بیشتری میگذاشتند تا به شناخت برسید. بهتر است ابتدا با ایشان صحبت کنید و وضعیت رابطه ر شرح بدهید و در صورتی که بازهم به جای کمک،بهانه داشتند رابطه رو قطع کنید

سلام.من مدتی با یک آقا پسری مجرد که 4 سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم. رابطممون به قصد ازدواج بود، چندین بار یهو غیب میشدن و دوباره میومدن تا اینکه روز زن بهم گفت که من به خاطر مادرم میخوام با یکی از دخترهای اقوام ازدواج کنم. گفت ده ساله دارن میگن، یکسری مشکلات پیش اومد بود ولی الان حل شده و میخوام با اون ازدواج کنم.من نمیدونم چجوری فراموشش کنم. چون هنوز امید به بازگشتش دارم.میخوام اگه قسمتم نیست به طور کلی فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید

سلام دوست گرامی رابطه شما رابطه ای بی هدف و اشتباه هست و ایشان فقط به دلیل تنهایی به سمت شما امدن و اکنون که مشکلات رابطه قبلی حل شده،شما را تنها گذاشتند پس بهتر است این رابطه را تمام کنید و مطمئنا باشید این رابطه هیچ خیری برای شما ندارد. برای فراموش کردن باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او می‌اندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راه‌های فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید

سلام من با یه اقایی دوست بودم و چون من قبلا ازدواج کرده بودم جدا شدم خانوادش قبول نکردن .ما خیلی همو دوست داریم به اجبار خانوادش مجبور شد با یکی نامزد کنه ولی رابطشو با من قطع نکرده و میگه من از این خانوم جدا میشم که شرایطمون مثل هم بشه و اونوقت خانوادم مخالفت نمیکنن.کمکم کنید لطفا واقعا نمیدونم چیکار کنم

سلام دوست خوبم رابطه شما یکبار تمام شده و اکنون پس از گذشت چند سال قصد دارید دوباره ان را شروع کنید پس باید مجدد مورد بررسی قرار بگیرد و تمام جوانب رابطه سنجیده شود و با دیدی باز و منطقی در مورد شروع ان و یا عدم شروع ان تصمیم گرفت. اما بهتر است قبل از اینکه رابطه به شدت قبل ادامه پیدا مشکلات رابطه قبلی بررسی بشه، راهکارها رو بسنجید، هدف هر دور از رابطه مشخص بشه، بازه مورد نظر برای تصمیم و اقدام جدی تمام اینها نیاز به صحبت مشترک با ایشان داره. بدون رودروایسی باهاشون صحبت کنید در مورد ۴سالی که نبودن ببینید در رابطه ای جدی بودن یا نه؟ دلایل قطع رابطه رو بسنحید دلیل برگشت مجدد و.. اینها باید همه درست و با دیدی باز به نتیجه برسید اگر از این سوال ها حواب قانع کننده و منطقی داشتید با رعایت موارد اهداف مشترک، ایجاد بازه زمانی، حل مشکلات قبلی میتونید رابطه را اغاز کنید

سلام.من از طریق یکی از دوستان با یک نفر آشنا شدم به قصد ازدواج،همدیگه رو دیدیم،صحبت کردیم،تصمیم گرفتیم با هم بمونیم ،حس هم بینمون به وجود اومده بود ولی من جدی نگرفتم قضیه رو،خیلی بی منطق رفتار کردم باهاش،گیرهای الکی دادم،حرفای غیر منطقی زدم تا اینکه زده شد از من.اوایل منو دوست داشت،بعد از حدود دو ماه گفت که نمیتونه باهام ارتباط برقرار کنه و جذابیتی براش ندارم و گفت که تموم کنیم.بعد از اینکه خواست تموم کنیم من تازه فهمیدم که چقدر بهش علاقه دارم و از دست دادنش برام سخته.الان حدود سه هفته میشه که تموم شده .لطفا راهنماییم کنید

سلام دوست گرامی من متوجه منظور شما در مورد بی منطق رفتار کردن نشدم و اینکه چه رفتارهایی انجام دادید؟ اما اکنون با توجه به پشیمانی شما از رفتارها وصحبت ها و تمایل به بازگشت به رابطه ،پیشنهاد می کنم با ایشان در این زمینه با صداقت صحبت کنید و موضوع را روشن کنید و از ایشان بخواهید که فرصت مجددی برای شناخت به همدیگر داده شود در سایت رادیو عشق مبحثی با عنوان تکنیک های جذب وجود دارد پیشنهاد میکنم این نکات را گوش داده و در ارسال پیام برای برگشت ایشان استفاده کنید . و از طرفی از دوستی که سبب این اشنایی شده است بخواهید با ایشان صحبت کنند و بطور غیر مستقیم به ایشان اعلام کنند که شما در رفتارتان تجدید نظر کرده اید و اکنون زمان مناسبی برای شروع رابطه مجدد هست

با عرض سلام و خسته نباشید

چند ساله تو رابطه عاطفی بودم که دو روزه تموم شده و شدید داغون شدم، طرف مقابلم براش مهم نیست چه بلائی سرم میاد که البته حق میدم بهش، اون مسئول حال من نیست، من الان واقعا به یه راهکار نیاز دارم تا با واقعیت کنار بیام و بتونم فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید

سلام دوست گرامی برای فراموش کردن شخصی که در ارتباط بوده اید باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او می‌اندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راه‌های فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید

مدتی بخاطر فشارهای به شدت زیاد خانوادگی و کاری تسلط روی خودم رو از دست دادم. خشم زیاد و مشغله های زیاا فکری مجال تحلیل درست موقعیت نداد و این ناراحتی در بحث با شریک عاطفیم بروز پیدا کرد. به جایی رسید که خیلی زود جدایی رو مطرح کرد. 3 ماه دوری کردم و هر هفته زیر نظر مشاور بودم. حالا که مشاور و همه میگن بهترم نمیتونه باور کنه. خاطرات تلخ هم اجازه نمیده بهش چکار کنم. میدونم اونم دوسم داره هرچندکمرنگ شده

دوست گرامی کنترل خشم و مدیریت هیجانات بسیاز مهم می باشدو نمیشود مشکلات بر هر رابطه و برنامه ای اثر بگذا د اکنون که با مشاوره توانستبد مدیریت خشم را یاد بگیرید و از نظر مشاور و اطرافبان شرایط بهتری دارید ابندا مدتی به ذهنتان استراخت بدبد و حوانب مثبت رابطه قبلی را در صورت وجود بررسی کنید و با اطمینان و یاداوری خوبی ها مجدد رابطه را اغاز کنید

باسلام و عرض تشکر از همکلامی شما.استاد عزیز بنده21 ساله هستم و نزدیک2 است با شخصی که 1سال از خودم بزرگتر هست آشنا شده و درارتباط نزدیکی هستیم.در حالیکه بنده هدفی غیر از رسمی کردن این رابطه و ازدواج ندارم.ولی با اینکه علاقه ایشون برای بنده ثابت شده و شخصی هست که به جهت مشکلات قبلی فقط ب پیشرفت تحصیلی و مالی فکر میکنه و حتی وعده ای برای آینده به من نمیده و الان من با شرایط فعلی حالت بلاتکلیفی دارم و نمیدونم باید باین رابطه خوب و بی مشکل چیکار کنم؟و انگیزه قوی برای تموم کردن این ارتباط ندارم.لطفا من رو در این مورد راهنمایی کنید سردرگمم ممنون

سلام دوست گرامی شما در مورد هدف ایشان از رابطه صحبت نکردبد و اینکه ایشان بعد از دو سال هنوز در مورد هدف رابطه و ازدواج صحبت نکردن نگران کننده هست شما چه اطمینانی دارید که تا کی مسکلات ایشان حل می‌شود؟ بعد از حل مشکلات بازهم ایا پیشنهاد جدی می دهند؟ ایا این رابطه با دو هدف مختلف پیش نمیرود؟ زمانی شما بخاطر این رابطه اگه یکطرفه باشد و موقعیت های خوبی را از دست داده باشید خودتان را سرزنش نمیکنید؟ بهترین کار، صحبت قاطع با ایشان برای تعیین تکلیف رابطه هست هر چند رابطه خوب و بدون مشکل باشد وقتب بی هدف پبش بره خودش یک رابطه تخریب کننده هست

سلام و عرض ادب من تقریبا سه ماه هست که رابطه ام تموم شد،پارتنر من بخاطر تعدیل از کار و شرایط اقتصادی مجبور شد از تهران به مشهد و پیش خانواده شون بره،و از من خواست جدا بشیم و یه مدت هر کودوم به زندگی خودمون برسیم و صبر کنیم و ببینیم چی رقم میخوره. من ده روز پیش به ایشون مسیج زدم و ایشون هم خیلی خوب و عالی جواب من رو دادن,هفته بعد مجدد پی ام زدم ولی برخلاف سری گذشته کوتاه و معمولی جواب من رو دادن. من واقعا نمیدونم برای داشتن و برگشت ایشون چه قدمی باید بردارم چون توی این مدت سعی کردم برای فراموشی به دیدن خواستگارهام برم ولی اصلا نتونستم و جواب منفی دادم،من میدونم پارتنر من هم هنوز در فکر من هست ولی تردید و دوری مانع از بودنشون از راه دور میشه. ممنون از وقتی که میزارین و پرسش من رو پاسخ میدین❤

سلام دوست گرامی شما در مورد کیفیت رابطه و مدت ان صحبت نکردید و اینکه ایا این رابطه، مفید و دو طرفه بوده یا نه؟ و این مدت دوری بر روی رابطه دو نفرتان اثر داشته یانه؟ اصلا این رابطه برای ازدواج بوده یا نه؟ در دفغه دوم تماس علت ناراحتی ایشان را متوجه نشدبد؟ پیگیر نشدید؟ ممکن هست گرفتاری های کاری روی رفتار ایشان اثر داشته و موقت بوده بهترین کار در شرایط فعلی، تماس و جویای شرایطشون بودن هست و پس از مدتی رابطه رو مدیریت کنید و در مورد خواستگارهایتان صحبت کنید و ببینید ایشان در زمینه ازدواج اصلا قصدی دارن یا نه؟ و در صورت تردید بهتر است به بقیه افراد و خواستگارهایتان توجه کنید

آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6

تلفن پشتیبانی:02146015870

رزرو نوبت مشاوره

انجمن روانشناسی آمریکا

سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران

سازمان بهزیستی ایران

انجمن روانشناسی ایران

 

می‌خوام برگرده به رابطه/زندگیمی‌خوام فراموشش کنم

باید تمومش کنم، اما قدرتشو ندارم

می‌خوام جذبش کنم و ازدواج کنیم

چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم
چگونه عشق های بی هدف را فراموش کنیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *