چگونه کنایه را تشخیص دهیم

 
helpkade
چگونه کنایه را تشخیص دهیم
چگونه کنایه را تشخیص دهیم



{{ successMsg }}

{{ errorMsg }}

لطفا کدی که برای شما ارسال شده است را وارد کنید.

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

بنظر میرسد شما قادر به دریافت پیامکهای ما نیستید!
لطفا برای فعال سازی کد
{{ receive_code }}

را از طریق شماره
{{ identity }}

به شماره
10001883

ارسال کنید.
منتظر بمانید تا فعال سازی انجام شود!

لطفا برای حساب خود رمز عبور وارد کنید.

لطفا کدی که برای شما ارسال شده است را وارد کنید.

بنظر میرسد شما قادر به دریافت پیامکهای ما نیستید!
لطفا برای فعال سازی کد
{{ receive_code }}

را از طریق شماره
{{ identity }}

به شماره
10001883

ارسال کنید.
منتظر بمانید تا فعال سازی انجام شود!

لطفا برای حساب خود رمز عبور وارد کنید.

برای استفاده بسیاری از امکانات گاما و خیلی از وبسایت ها باید جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.

برای این کار باید به تنظیمات مرورگر خود مراجعه کنید.
در صورت نیاز به راهنمایی اینجا کلیک کنید..

{{ total }} مورد پیدا کردم!

نمونه سوال+44,000

محتوای آموزشی+23,000

پرسش و پاسخ+18,000

آزمون آنلاین+4,000

درسنامه آموزشی +1,300

مدرسه یاب+130,000

نمونه سوال

محتوای آموزشی

پرسش و پاسخ

آزمون آنلاین

درسنامه آموزشی

مدرسه یاب

معلم خصوصی

سلام میشه راهکاری بدید که بشه کنایه رو ساده تر در اشعار فارسی تشخیص داد.

2

سلام دوست عزیز
برای اینکه بتونی راحت کنایه هارو تشخیص بدی باید اول معنیه شعرو بدونی و مهم ترش این هست که پیامشو بگیری
مثلا در ص 16 ادبیات حکایت رو بخونی و معنی کنی نوشته افسار اسب کشید و ساعتی درنگ کرد خب وقتی یه ساعت درنگ کرده ما میفهمیم که کنایه ای از ایستادن هست
یا مثلا ص 78 درس ارشی دیگر
نوشته اسمان از شوق دف میزد
خب یعنی وقتی خرمشهر ازاد شد همه خیلی خوشحال بودن پس میشه کنایه ای از شاد بودن

1

دوس عزیز جناب :” ehteram hakkari *** من موفق میشم نه فورا ولی حتما***”
توضیحتون درباره ی کنایه درسته و مثال هاتون ایراد داره.
ساعتی درنگ کرد کنایه نیست!معنیش هم مثله خودشه،یعنی یک ساعت صبر کرد.
یا آسمان از شوق دف میزد که کنایه نیست!یک تشخیص شاعرانه است.
کنایه یعنی یه عبارت که معنی اصلیش نیازمند دونستن معنی کل عبارت هست.
مثلا وقتی میگی من دلم برات تنگ شده،خب دل شما که تنگ نشده!دل تنگی کنایه از ناراحتی هست.
یا مثلا وقتی میگی تو نور چشم منی،منظورت این نیست که نوری هستی که چشم هام باهاش دارن دنیا رو میبینن؛منظورت اینه که تو عزیزمی.

5

سلام تشبیه یعنی چه ؟ با مثال ممنون میشم کمک کنید لطفا توضیح دهید

1

معنی شعر بهترین راه چون می فهمی کنایه می زنه

1

مفاهیم کنایه : کنایه سخنی غیر مستقیم است که دو معنای دور و نزدیک دارد که معنای نزدیک اصل جمله را مشخص مکنه مثل آب در هاون کوبیدن نزدیک کار بیهوده کردن
دور آب در هاون کوبیدن
آب در هاون کوبیدن

0

میشه کنایه های سفرنامه اصفهان رو بزارین ممنون

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

0

سلام
کنایه ها در واقع یه معنی دور دارن یه معنی نزدیک معنی دورشون یعنی چیزی که ما بهش اشاره میکنیم و معنی نزدیکش معنی واقعی جمله است .
مثلا زیر پام علف سبز شد در واقع اشاره به این نداره که زیر پاش علف سبز شده کنایه ا منتظر موندنه تو جمله های کتابم همینطوره اگه نثر باشه باید اول معنیشو بدونیم واگه هم تو جملات باشه باید با توجه به تعریف کنایه بفهمی که کجا دارای کنایه اس(من چیز بیشتری نمیدونم)

0

سلام دوست عزیز
معنی کنایه یعنی دو یا چند معنی دادن
هر زمانی که دیدی این جمله یه معنی دیگه هم میده میشه کنایه
حالا با توجه به معنی جمله یا شعر میتونی معنی کنایه ای اونو بفهمی.
موفق باشی

0

کنایه درواقع معنی دور یه اصطلاح رو میرسونه
ینی کنایه یه معنی دور داره و یه معنی نزدیک
مثلا این جمله یه کنایس:
از جانش سیر شده
معنی نزدیک : از جونش سیر شده
معنی دور : نا امید شده
اینا بیشتر اصطلاحایی هستن که ما تو زندگیمون ازش استفاده میکنیم پس یا باید حفظشون کنی یا وقتی جمله رو میبینی خودت معنیشو بفهمی
مثلا وقتی یکی بت میگه (زهره ترک شدم)باید بدونی که اون واقن زهره ترک نشده . درواقع ترسیده
پس زهره ترک شدن کنایه از ترسیدنه

-3

خانه » کارگاه شعر » کنایه چیست و چه نقشی در شعر فارسی دارد؟

نویسنده: زهرا شریفی

 

صور خیال

بخش اول

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

بخش دوم

بخش سوم

بخش چهارم

 

انگار کشتی هات غرق شده

 

آه نداره که با ناله سودا کنه

 

صورتش رو با سیلی سرخ نگه داشته

 

باز هم دسته‌گل به آب داده

 

این جملات را همه شنیده‌ایم و گفته‌ایم. کنایه‌هایی که گاه در گفتگوی روزمره باعث رنجش خاطر هم می‌شود.

 

اما برای بیان بعضی از مفهوم‌ها و تعابیر چاره‌ای جز استفاده از کنایه‌ها نداریم.

 

به‌خصوص اگر بیان موضوعی به‌طور مستقیم سخت باشد.

 

پیش می‌آید که به هر دلیلی آنچه را می‌خواهیم بگوییم به‌طور مستقیم به زبان نیاوریم. در عوض طوری بیان کنیم که به‌طور غیرمستقیم به حقیقتی که در ذهن داریم اشاره می‌کند.

 

مثلاً برای همه راحت نیست که از فقر و نداری به‌طور مستقیم سخنی بگویند اما به‌صورت کنایی از آه در بساط نداشتن و سرخ کردن صورت با سیلی حرف می‌زنند.

 

یا وقتی می‌خواهیم بگوییم فلانی خسیس است «آب از دستش نمی‌چکد» و وقتی می‌خواهیم از دهن‌لق بودن کسی یاد کنیم «نخود توی دهانش خیس نمی‌خورد» را می‌گوییم.

 

 

اما در اصطلاح ادبی سخنی است که دو معنی حقیقی و مجازی دارد.

 

به قول جلال‌الدین همایی: «کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح، سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد، و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند. پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل شود.»

 

با این تعریف و به خاطر نزدیکی زیاد مجاز و کنایه به هم ممکن است جایی آن‌ها را از هم تشخیص ندهیم.

 

بااینکه خیلی از قدما کنایه را نوعی مجاز می‌دانند اما می‌توان تفاوت‌های ظریفی برای آن‌ها پیدا کرد.

 

ازجمله اینکه در مجاز همیشه قرینه‌ای وجود دارد که ما را به سمت معنای حقیقی می‌برد.

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

 

و اینکه مجاز در واژه خودش را نشان می‌دهد و کنایه در ساختار کلام.

 

به‌این‌ترتیب شاعر هم زمانی که نخواهد یا به هر دلیلی نتواند منظور خودش را صریح بیان کند از کنایه استفاده می‌کند.

 

برای مثال در این شعر شهریار:

 

شب است و چشم‌به‌راه ستارهٔ سحرم

که تا سپیده‌دم امشب ستاره می‌شمرم

 

چشم‌به‌راه بودن کنایه‌ای است از انتظار.

 

می‌توانیم بگوییم کنایه بیانی غیرمستقیم و قابل‌تأمل است که خیال‌انگیزی و جنبه‌های هنری شعر را بالا می‌برد.

 

مثل استعاره یا دیگر صنایع ادبی به ساده کردن مفاهیم سخت و دشوار کمک می‌کند.

 

شاعران همیشه با بیان غیرمستقیم ذهن خواننده را به چالش می‌کشند.

 

اصولاً آنچه برای خواننده لذت و شگفتی ایجاد می‌کند همین تلاش برای فهمیدن منظور و مقصود شاعر است.

 

شاعر با استفاده از کنایه علاوه بر ایجاد ابهام و نقاشی زبان به قول سنچولی عواطف خود را هنرمندانه‌تر و مؤثرتر بیان کند.

 

کنایه‌هایی که در شعر به کار می‌رود ممکن است برای همه ما آشنا نبوده و شاعر با ذوق و هنر خود آن‌ها را ساخته باشد.

 

با هم نمونه‌هایی از کنایه در شعر فارسی را مرور کنیم:

 

چرا تا شکفتم

چرا تا تو را داغ بودم نگفتم

چرا بی‌هوا سرد شد باد

چرا از دهن حرف‌های من افتاد؟

قیصر امین پور

 

از دهن افتادن کنایه از بی‌فایده و بی‌خاصیت شدن است.

 

از پای فتادیم چو آمد غم هجران

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

حافظ

 

از پا افتادن کنایه از ناتوان شدن است.

 

یکایک از او بخت برگشته شد

به دست یکی بنده، بر کشته شد

فردوسی

 

برگشتن بخت کنایه از روبرو شدن با اتفاقات ناگوار است که به کسی که به این حال دچار است هم بخت‌برگشته می‌گویند.

 

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک

بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

نظامی

 

خفتن در خاک کنایه از مردن.

 

خداوندا به‌حق هشت و چارت

ز مو بگذر شتر دیدی ندیدی

باباطاهر

 

شتر دیدی ندیدی کنایه از اینکه وانمود به ندانستن کن.

 

بینوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن

چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهی شدن

صائب تبریزی

 

برگ سبز کنایه از چیز کم و کم‌بها.

 

در آن اجاق کهن آتشی نمی‌سوزد

در آن اتاق تهی پر نمی‌زند مگسی

نادر نادرپور

 

پر نمی‌زند مگسی کنایه از خالی و تهی بودن و عدم رفت و آمد هیچ جنبنده‌ای.

 

 

 

 

در ابیات زیر کنایه‌ها را مشخص کنید.

 

نصیحت همه عالم چو باد در قفس است

به گوش مردم نادان، چو آب در غربال

سعدی

 

ترسم نرسی به کعبه‌ای اعرابی

کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است

سعدی

 

خبرت هست که در باغ کنون شاخ درخت

مژده تو بشنید از گل و دست‌افشان شد

مولوی

 

گشاده‌ابروست و بسته کیسه

مشو غره که او را سیم و رخت است

مولوی

 

ما سیه‌بختان حباب گریه نومیدی‌ایم

خانه بر آب است یکسر مردم بنگاله را

بیدل دهلوی

 

در میان زمین و فلک بود

اختلاط صداهای سنگین

نیما یوشیج

 

 

کلاس آنلاین نویسندگی | بزرگ‌ترین دورۀ نویسندگی در ایران

 

مطالب برای من که بعد از سالها دوباره میخونم تر و تازه است . فقط نکته اینکه در اخر جواب سوالات رو بدین ما مقایسه کنیم.ممنونم بزرگوارین

مطلب خوبیه ،کاش مثالی هم برای مجاز میزدید تا تفاوتشون بیشتر درک بشه. ممنون.

حسن تعلیل

بسیار آموزنده است. من خودم کلاس پنجم هستم و خیلی به کارم میاد . چون همیشه کلاس پنجم صحبت از کنایه و دستور های دیگر زبان است . ممنون از سایت خوب و منحصر به فرد و کاربردی شما.

«با تشکر» (ali)

متأسفانه بدبختی ما شده یاد دادن درس های بیهوده و تحمیل انها که نتیجه برعکس داده

عالی است.

باتشکر از مطالب خوب و آموزنده شما، بسیار از مطالب خوبتان بهره مند شدم.

قریب و بعید باشد، و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند. پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل شود.»

با این تعریف و به خاطر نزدیکی زیاد مجاز و کنایه به هم ممکن است جایی آن‌ها را از هم تشخیص ندهیم.

بااینکه خیلی از قدما کنایه را نوعی مجاز می‌دانند اما می‌توان تفاوت‌های ظریفی برای آن‌ها پیدا کرد.

ازجمله اینکه در مجاز همیشه قرینه‌ای وجود دارد که ما را به سمت معنای حقیقی می‌برد.

ما گروهی از شیفتگان ۹ تا ۹۹ سالۀ خواندن و نوشتن هستیم. 

با خواندن و نوشتن رشد می‌کنیم، راه‌های تازه می‌سازیم و به آیندۀ متفاوتی فکر می‌کنیم که بیشتر از حالا با لذت خواندن و نوشتن می‌گذرد. 

در کوچه‌ پس‌کوچه‌های هفت شهر نوشتن با مدرسه نویسندگی همراه باشید.

شاهین کلانتری



تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرهنگی ادبی و آدرس adabestanemaku.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.


 


نظرات شما عزیزان:

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

 کد را وارد
نمایید:

 

 

 

عکس شما


خبرنامه وب سایت:


آمار
وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 124
بازدید کل : 26756
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

b{cursor: url(‘http://LoxBlog.Com/fs/mouse/040.ani’)}

جهت پخش آنلاین فیلم، ابتدا مطمئن شوید که جاوا اسکریپت در مرور گر شما فعال است و از آخرین نسخه ی مرورگر استفاده می کنید.

تدریس:

راه یابی به کنایه (ضری المثل ها، فعل های کنایی، فعل های بی ربط به نهاد، صفت های بی ربط بی موصوف، عبارات کنایی) و حل تست

تدریس آرایه های ادبی کنایه (موضوعی)زمان تدریس :15دقیقه و 26ثانیهکنایه یعنی پوشیده سخن گفتنکنایه به آرایه ای که منظور شاعر در کلمات ظاهری وجود ندارد و معنایی در پشت آن وجود دارد که آن منظور شاعر استکنایه = معنای معنا(( معنای ظاهری قبول نیست و معنای پنهان قبول است .))راه یابی به کنایه : پنج راه دارد1-تمامی ضرب المثل ها +مثال2-فعل های کنایی (فعل های مرکب کنایی) +مثال3-فعل بی ربط به نهاد +مثال4- صفت بی ربط به موصوف + مثال5-عبارات کنایی +مثالفرمول عبارات کنایی : بخشی از جمله + مصدر فعل جملهحل و بررسی 8 تمرین برای کنایهحل و بررسی مفصل یک تست سنجش با درجه ی سختی 60 درصدحل و بررسی مفصل یک تست سنجش با درجه ی سختی 80 درصد

مدت زمان فیلم: 15.42 دقیقه

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

با IDM یا ADM و یا wget دانلود کنید.

آلاء پنجره ای است رو به دور نمای آموزش کشور که می کوشد با اساتید کار بلد و مخاطبان پر تعداد و متعهد خود آموزش همگانی را در چهار گوشه ی این سرزمین در دسترس فرزندان ایران قرار دهد. خدمات اصلی آموزش در آلاء کاملا رایگان بوده و درآمد خدمات جانبی آن صرف برپا نگه داشتن و دوام این مجموعه عام المنفعه می شود. محصولات ما پیش تر با نام های آلاء و تخته خاک در اختیار مخاطبان قرار می گرفت که برای سهولت در مدیریت و دسترسی کاربران اکنون انحصارا با نام آلاء منتشر می شود.

دبیرستان دانشگاه صنعتی شریف در سال 1383 تاسیس و زیر نظر دانشگاه صنعتی شریف فعالیت خود را آغاز کرد. فعالیت های آموزشی آلاء با نظارت دبیرستان دانشگاه شریف انجام می شود.

جهت پخش آنلاین فیلم، ابتدا مطمئن شوید که جاوا اسکریپت در مرور گر شما فعال است و از آخرین نسخه ی مرورگر استفاده می کنید.

تدریس:

راه یابی به کنایه (ضری المثل ها، فعل های کنایی، فعل های بی ربط به نهاد، صفت های بی ربط بی موصوف، عبارات کنایی) و حل تست

تدریس آرایه های ادبی کنایه (موضوعی)زمان تدریس :15دقیقه و 26ثانیهکنایه یعنی پوشیده سخن گفتنکنایه به آرایه ای که منظور شاعر در کلمات ظاهری وجود ندارد و معنایی در پشت آن وجود دارد که آن منظور شاعر استکنایه = معنای معنا(( معنای ظاهری قبول نیست و معنای پنهان قبول است .))راه یابی به کنایه : پنج راه دارد1-تمامی ضرب المثل ها +مثال2-فعل های کنایی (فعل های مرکب کنایی) +مثال3-فعل بی ربط به نهاد +مثال4- صفت بی ربط به موصوف + مثال5-عبارات کنایی +مثالفرمول عبارات کنایی : بخشی از جمله + مصدر فعل جملهحل و بررسی 8 تمرین برای کنایهحل و بررسی مفصل یک تست سنجش با درجه ی سختی 60 درصدحل و بررسی مفصل یک تست سنجش با درجه ی سختی 80 درصد

مدت زمان فیلم: 15.42 دقیقه

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

با IDM یا ADM و یا wget دانلود کنید.

آلاء پنجره ای است رو به دور نمای آموزش کشور که می کوشد با اساتید کار بلد و مخاطبان پر تعداد و متعهد خود آموزش همگانی را در چهار گوشه ی این سرزمین در دسترس فرزندان ایران قرار دهد. خدمات اصلی آموزش در آلاء کاملا رایگان بوده و درآمد خدمات جانبی آن صرف برپا نگه داشتن و دوام این مجموعه عام المنفعه می شود. محصولات ما پیش تر با نام های آلاء و تخته خاک در اختیار مخاطبان قرار می گرفت که برای سهولت در مدیریت و دسترسی کاربران اکنون انحصارا با نام آلاء منتشر می شود.

دبیرستان دانشگاه صنعتی شریف در سال 1383 تاسیس و زیر نظر دانشگاه صنعتی شریف فعالیت خود را آغاز کرد. فعالیت های آموزشی آلاء با نظارت دبیرستان دانشگاه شریف انجام می شود.

به جملات زیر توجه کنید تنها همان رتبه های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی بر سرم بریزم؟ در جمله های بالا دو عبارت مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور هستند اما معنی دور ان ها مورد نظر است . خط بکش در اصطلاح یعنی نادیده بگیر و چه خاکی به سرم بریزم یعنی چه کار باید بکنم در جمله های ذکر شده این معانی دور مورد نظر است و معانی نزدیک و واقعی مقصود نویسنده را نمی رساند و به این کار برد کنایه می گویند[۱] مثال هنوزم از دهانت بوی شیر می اید : بوی شیر کنایه از خردسال بودن هست

هر گاه صفات انسان را به غیر جاندار ربط بدیم از تشخیص استفاده کردیم مثال: من این کتاب را می خوانم این کتاب من را به خواندنش دعوت می کند

یکی از آرایه‌های ادبی در ادبیات فارسی مجاز می‌باشد که در لغت به معنای طریق (راه راست)، گذشتن و عبور کردن و راه گذر است؛ و در اصطلاح علم بدیع به کلمه‌ای که شاعر در کلام می‌آورد ولی معنای دیگری غیر از معنای حقیقی را مد نظر قرار می‌دهد.

در اصطلاح ادبی مجاز به لفظی گفته می‌شود که شاعر در کلام می‌آورد و معنای دیگری غیر از معنای اصلی و ظاهری آن را در نظر دارد و با بکار بردن قرینه‌ ذهن مخاطب را از معنای ظاهری به معنای باطنی مورد نظر خود رهنمون می‌کند.

بنابراین، در مجاز لااقل باید دو معنا باشد که میان آنها «علاقه» و ارتباطی وجود دارد و گوینده کلام با آوردن «قرینه‌ای» در کلام خود، ذهن شنونده را از معنای حقیقی منصرف سازد و به معنای مجازی کلام برساند.

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

استعاره (در تمام زبان‌های اروپا: Metaphor) یک روش در فن بیان است به معنای به‌کاربردن یک واژه یا عبارت به‌ جای عبارت دیگر بر اساس شباهت بین آنها. استعاره اهمیت بسیاری در شعر و ادب جهان دارد به طوری که شعر را کلامی مبتنی بر استعاره و اوصاف آن دانسته‌اند.

اولین بار استعاره به‌وسیلهٔ ارسطو به عنوان گونه‌ای از تشبیه تشریح شد، به‌واقع می‌توان گفت استعاره همان تشبیه است که مشبه یا مشبهٌ‌به آن حذف شده باشد.

برای مثال، «گریهٔ ابر بهاری» استعاره است که زیرساخت آن چنین جمله‌ای است: ابر بهار مانند انسان می‌گرید؛ از این زیرساخت مشبهٌ‌به حذف شده و تنها مشبه و ویژگی پایهٔ محذوف باقی مانده‌است.

مجاز: چنان چه واژه ای در معنی واقعی اش به کار نرود “مجاز” است.

به عبارتی ساده چنان چه به جای چیزی “محل یا جز و کل” چیزی را به کار ببریم:

در مثال های بالا ایران مجاز از “مردم” به علاقه ی محل : بر آشفت ایران و برخاست گرد.

سر مجاز از “کل وجود “به علاقه ی جز : به کشتن دهی سر به یک بارگی.

دست مجاز از “انگشت “به علاقه ی کل : دست در حلقه ی آن زلف دوتا نتوان کرد.

زبان مجاز از “سخن”به علاقه ی ابزار : مر زبان را مشتری جز گوش نیست.

انفاس مجاز از “سخنان یا نصایح” :همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود.

استعاره : استعاره نیز نوعی مجاز به علاوه تشبیه است ،چرا که “مشبه به “را به جای مشبه به کار می بریم:

در مثال های بالا واژه هایی غیر واقعی در استعاره به کار برده شده است. یعنی در اصل “مشبه به “اند؟

غضنفر : استعاره از “حضرت علی” (غضنفر بزد تیغ بر گردنش)

زندان: استعاره از “دنیا” (دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی)

دیو سپید: استعاره از “دماوند” (ای دیو سپید پای دربند)

بیشتر بخوانید:

معرفی پرنده هما و جایگاه آن در ادبیات و فرهنگ فارسی + آلبوم

مجموعه ای از بهترین اشعار کارو دردریان

 

3 خرداد 1396 | آموزش های مبحثی, زبان و ادبیات فارسی | %s دیدگاه

کنایه

تعریف اول‌‌:

در لغت به معنی ‌‌«پوشیده سخن گفتن» است و در اصطلاح آن است که عباراتی دارای دو معنی باشد یک معنی نزدیک و معنی دیگر دaور، و گوینده سخن را به گونه‌ای مطرح کند که ذهن و اندیشه ما را از معنی نزدیک متوجه معنی دور سازد.

(= در کنایه همان معنای پوشیده عبارت مورد نظر است و با معنی ظاهری آن کاری نداریم‌‌)

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

ســاده تـر‌‌‌‌: هرگاه به جای بیان مستقیم یک مفهوم یا موضوع، نشانه‌‌ی آن را ذکر کنیم از کنایه استفاده کرده‌ایم.

 

 

یـادآوری ۱‌‌‌‌: برای یافتن کنایه به صورت زیر عمل می‌کنیم‌‌:

ß ابتدا به فعل توجه می‌کنیم اگر منظور واقعی ما را، آن فعل نرساند حتما کنایه داریم.

ß با پیدا کردن رابطه‌‌ی نشانه‌ای (یا نمونه‌ای یا بخشی از عمل‌‌) بین قسمتی از کلام و منظور واقعی، کنایه اثبات می‌شود.

 

یـادآوری ۲‌‌‌‌: به کنایه‌های درس ‌‌«کباب غاز‌» (= درس پنجم ادبیات سال دوم) خیلی دقّت کنید و آنها را به خاطر بسپارید. می‌توانید کنایه‌های مهم هر درس را در بالای آن درس بنویسید.

 

یـادآوری ۳‌‌‌‌: رایج‌‌ترین رابطه کنایه ‌‌«نشانه‌» است اما بعضی کنایه‌ها به جای رابطه نشانه ‌‌«رابطه نمونه‌ای یا بخشی از عمل‌» ‌‌می‌آید.

 

تعریف دوم‌‌:

اگر بجای نام بردن مستقیم از یک چیز، از چیزی که یادآور آن باشد نام ببریم، از آرایه‌ای ادبی استفاده کرده‌ایم که دِگَرنامی، کنایه‌آوری یا مجاز نامیده می‌شود.

در جمله‌‌ی ‌‌«کاخ سفید دستور حمله به کابل را صادر کرد»، یک ساختمان خاص برابر با ‌‌«رئیس جمهور» یا هیئت حاکمه‌‌ی آمریکا فرض شده ‌است و ‌‌بنابراین از دگرنامی استفاده شده‌است. یا برای نمونه، ‌‌«او با عرق جبین، خرج خود را درمی‌آورد»، یعنی ‌‌«او با کاری که باعث عرق کردن جبینش می‌شود، خرج زندگی خودش را درمی‌آورد»، در اینجا رابطه همنشینی وجود دارد. یا مثلاً کلمه کنایه‌ای و مجازی ‌‌«هالیوود» (که بخشی است در لس‌آنجلس‌‌)، بیانگر صنعت پخش فیلم در آمریکا هم هست.

دگرنامی که استفاده از یک مفهوم ساده و یا ویژگی‌های قابل درک از چیزی به جای یک جمله پیچیده‌تر از آن است از سازوکارهای مهم زبان به‌شمار ‌‌می‌آید. اگر قرار بود که در مورد هر موضوعی همه چیز و همه جزئیات را بگوییم سخن گفتن دشوار می‌شد.

در دگرنامی گاه جزء جای کل می‌نشیند برای نمونه‌‌: منظور از ‌‌«مذاکراتِ تهران و کرملین»، مذاکره افراد یا مقام‌هایی از تهران و روسیه است. یا فلانی ‌‌«کرسی» خوبی را به دست آورده ‌است، منظور مقامِ خوبی است. (مدیریت با صندلی (کرسی) ارتباطی نزدیک دارد‌‌)

در دگرنامی ‌‌«ارتباط» نقشی را بازی می‌کند که ‌‌«تشابه» در استعاره.دگرنامی تقریباً معادل مجاز است ولی با آن تفاوت‌هایی دارد.

چند نمونه دیگر

از روستا بپرس! روستا در این جمله مجاز است و مراد از روستا مردمِ روستا است چون روستا قابل پرسش نیست.

‌‌‌‌«جام را بنوش»، که منظور نوشیدن آب یا شرابِ محتوای آن است نه خود جام،

‌‌‌‌«قاره سیاه مظلوم است» که منظور، مردم آفریقا است.

وال استریت خیابانی در محله‌‌ی منهتن نیویورک در ایالات متحده آمریکا است اما، بیانگر ساختمان بازار بورس نیویورک، بزرگ‌ترین بورس جهان از نظر میزان دادوستد و حجم مالی است،

یاسر عرفات گفت‌‌: برای صلح، امیدی به تل آویو نیست. منظور از تل آویو، دولت اسرائیل و مذاکرات صلح است.

گوش‌ات را به من قرض بده. یعنی کاملاً توجه به آنچه می‌گویم داشته باش.

شیرینی شما پیش ما محفوظ است؛ که در آن منظور از شیرینی پول است.

‌‌‌‌«دست درازی» کنایه از تعدی و تجاوز و طمع کاری به مال دیگران است.

‌‌‌‌«کوتاه دستی» کنایه از ‌‌بی‌طمعی یا ‌‌بی‌عرضگی است.

‌‌‌‌«پشت گوش او فراخ است» یعنی دیر جنب است.

عابدانی که روی بر خلقند پشت بر قبله می‌کنند نماز

در این شعر ‌‌‌‌«روی بر خلق کردن» و ‌‌‌‌«پشت بر قبله کردن» هر دو کنایه است از ریا کاری و از خدا به خلق پرداختن.

 

تعریف جامع‌تر‌‌:

قبل از آن‌که به بحث و تحلیل تعریف‏‌های کنایه بپردازیم، بهتر است تعریفی اجمالی از آن بیاوریم‌‌: ‌‌هرگاه کلمه یا کلام را طوری بیان کنیم که ‌‌علاوه‌بر معنی لفظی و حقیقی معنای پوشید‌ه‌ای نیز داشته باشد و مقصودمان همان معنای دوم مجازی (پوشیده) باشد، از صنعت ادبی کنایه سود برد‌ه‌ایم. چنان‌که اگر بگوییم ‌‌‌‌«کلاه فلانی پشم ندارد»، نبودن پشم در کلاه او ظاهر کلام و معنی حقیقی آن است، اما اگر مقصودمان زبونی و بی‌‏دست‌و‌پایی او باشد، این کلام، کنایه است.

پس در تعریف مفهوم کنایه می‌‏توانیم به‌طورخلاصه بگوییم‌‌: ‌‌‌‌«کنایه سخنی است که ‌‌علاوه‌بر معنای حقیقی زبانی دارای معنای مجازی هنری نیز باشد.‌»

در کتاب ‌‌«التبیان» که از اهم منابع بلاغی قرن هشتم به حساب ‌‌می‌آید، کنایه این‌گونه تعریف شده است‌‌: ‌«هی ترک التصریح بالشئ الی ما یساویه فی اللزوم ینقل منه الی الملزوم».

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

یعنی به‌صراحت بیان‌نکردن چیزی که لازم و ملزومش یکسان است و از معنای لازم آن به ملزوم می‌‏رسیم.

 

لازم و ملزوم چیست؟

ساختار یک ترکیب یا جمله‌ی کنایی بر اساس ‌‌«التزام» استوار است. یعنی رابطه‌ی بین لازم و ملزوم. وقتی یک کنایه را در نظر می‌‏گیریم، الفاظ و معنای ظاهری و اولیه آن را مکنی به (لازم‌‌)، و معنای مقصود و ثانویه را، مکنّی عنه (ملزوم) می‏‌گوییم. به قول سکاکی‌‌: ‌‌«کنایه هم حقیقت است، هم مجاز». یعنی وقتی می‌‏گوییم ‌‌«در خانه من همیشه به روی مردم باز است»، مفهوم مجازی میهمان‌‏نوازی خود را اراده می‌‏کنیم. جمله دارای معنای حقیقی نیز هست که همان بازبودن در بر روی مهمان است. مثلن انگشت بر چشم نهادن، به روش زیر توجیه می‏‌شود‌‌:

انگشت بر چشم نهادن. معنای حقیقی‌‌: گذاشتن انگشت بر چشم -لازم

معنای مجازی‌‌: اطاعت کردن، قبول کردن و. . . -ملزوم

۱–معنی حقیقی (زبانی، غیرهنری، غیرادبی، حقیقی، قاموسی‌‌)

۲–معنی کنایی (ادبی، هنری، فراقاموسی) که این معنی از معنای زبانی، قوی‌‏تر، زیباتر و شاعرانه‌‏تر است. ازاین‌جهت گفته‌اند‌‌: ‌‌«الکنایه ابلغ من الصراحه» (۲۵) (التصریح‌‌)

 

رابطه‌ی معنای زبانی و کنایی را به‌خوبی می‏‌توان در بیت زیر نشان داد.

تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد / پا از گلیم خویش نباید دراز کرد (صائب‌‌)

مصراع دوم دو معنی دارد‌‌:

۱–معنای زبانی (غیرادبی) لازم‌‌: باید پای هر کسی روی گلیم خودش باشد.

۲–معنای ادبی (کنایی) ملزوم‌‌: هر کس باید به حق خود قانع باشد و به حقوق دیگران تجاوز نکند.

 

البته باید متذکر شویم که کنایه فقط ویژه‌ی شعر نیست. در بسیاری از گفتار‌های روزانه ما، کنایاتی به کار می‌‏روند که بعضی در نوع خود بسیار شاعرانه و زیبا هستند. مثلن وقتی می‌‏گوییم‌‌: ‌‌«کاش می‏‌توانستیم برای پسرمان دستی بالا کنیم» به کنایه آرزوی ‌‌«ازدواج فرزندمان» را کرد‌ه‌ایم. همچنین وقتی که می‌‏گوییم‌‌: ‌‌«فلانی ناخن‌خشک است» یا ‌‌«آب از دستش نمی‌‏چکد» به‌طورپوشیده ‌‌«خست و بخل» او را بیان کرد‌ه‌ایم.

همچنین ‌‌«درازگردن کشیده‌بالا»، کنایه از ‌‌«احمق و نادان و کودن»، در جمله‌ی زیر از کلیله و دمنه‌‌: ‌‌«این فصول با اشتر درازگردن کشیده‌بالا بگفتند.‌»

اکنون که مفهوم لازم و ملزوم روشن شد، ذیلن چند مثال دیگر از استادان سخن پارسی می‌‏آوریم و فقط به ذکر ملزوم (معنای کنایی) آن می‌‏پردازیم‌‌:

دگر پارسایان خلوت نشین به عیبش فتادند در پوستین

در پوستین. . . افتادن‌‌: عیب‌جویی و غیبت‌کردن.

 

دامن‌کشان (-با ناز و خرام) و غبار کالبد به هوا رفتن (-مردن و نابودشدن) در بیت زیر‌‌:

دامن‌کشان که می‌‏رود امروز بر زمین فردا غبار کالبدش بر هوا رود

 

‌‌«دامن کسی را گرفتن» کنایه از‌‌:

۱–التماس‌کردن و متوسل‌شدن

مرا هر آینه روزی تمام کشته ببینی گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت

۲–تظلم و دادخواهی‌کردن

دست گیر این پنج روزم در حیات تا نگیرم در قیامت دامنت

۳–بازداشتن و منع‌کردن

سحر سرشک روانم پی خرابی داشت گَرَم نه خون جگر می‌‏گرفت دامن چشم

۴–دستگیری و کمک‌کردن

شیخ گفتش زان همه قرآن دمی دامنش نگرفت یک آیت همی

 

جوش‌خوردگی بدیع و بیان

الف-ایهام و کنایه

ایهام یکی از مباحث مهم در علم بدیع است، که به معنای به‌گمان‌افکندن است و به قول شمس قیس ‌‌«این صیغ چنان بود که لفظی دو معنی به کار دارد، یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل، معنی غریب باشد.‌» چنان‌که واژه‌ی ‌‌«مدام» در شعر حافظ‌‌:

ما در پیاله عکس رخ یار دید‌ه‌ایم/ ای ‌‌بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

در نگاه نخست ‌‌«مدام» به معنای همیشه (- نوشیدن همیشگی) و در نگرش دوباره معنای شراب را به ذهن می‌‏آورد.

 

حال اگر یک کنایه به شکل یک ایهام، هم در معنای حقیقی و زبانی خود دلالت کند و هم به معنای مجازی و فراقاموسی باشد، به آن ‌‌«ایهام کنایی» می‏‌گوییم. مانند‌‌:

ز شرم جلوه‌ی مستانه‌ی تو، سر و پا در گل/ ز طوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد (صائب‌‌)

پا در گل بودن معنای زبانی نزدیک‌‌: در خاک بودن ریشه و ساقه‌ی سرو

معنای فراقاموسی دور (کنایی‌‌)‌‌: گرفتار و مقید بودن سرو

 

نمونه‏‌ی دیگر از حافظ‌‌:

جایی که تخت و مسند جم می‌‏رود به باد/ گر غم خوریم خوش نبود به که می، خوریم

به باد رفتن. معنای نزدیک زبانی‌‌: حرکت کردن مسند و تخت جم (سلیمان) با باد

معنای دور کنایی‌‌: نابودشدن و از میان رفتن تخت و مسند سلیمان

 

ب-استخدام، ایهام و کنایه

‌‌«استخدام» یکی دیگر از مباحث علم بدیع است و آن اسم یا فعلی است که دو معنا داشته باشد و در هر یک از دو معنا با اسم یا فعل دیگری در جمله ترکیب شود. مانند این بیت از سعدی‌‌:

باز آ که در فراق تو چشم امیدوار/ چو گوش روزه‏دار بر الله اکبر است

الله اکبر دو معنی دارد، یکی معنی معروف و یکی درواز‌ه‌ای به همین نام در شیراز.

بنابراین حاصل معنا این‌طور می‌‏شود‌‌:

۱– در فراق تو چشم من به دروازه الله اکبر است (انتظار آمدن تو را می‏‌کشم‌‌).

۲– گوش آدم روزه‌‏دار که برای شنیدن اذان افطار انتظار می‏‌کشد.

البته نوع دیگری از صنعت استخدام آن است که لفظی دارای دو معنی باشد و واژ‌ه‌ای با ضمیر بیاورند که به معنی دیگر واژه راجع باشد.

حال با در نظرگرفتن این صنعت بدیعی باید بگوییم که بعضی کنایه‏‌ها طوری بار گرفته می‏‌شوند که در ارتباط با دو مسندالیه یا مسند یا. . . به جای دو بار، یک بار به کار می‌‏روند و دو معنای ‌‌«مجازی-حقیقی» یا ‌‌«کنایی-زبانی» دارند و چون شبیه به صنعت استخدام در علم بدیع هستند، ایهام استخدامی نامیده می‏‌شوند. مانند‌‌:

مرا سرو چمن به خاک راه نشاند زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست

به خاک راه نشاند. معنای زبانی و حقیقی در پیوند با ‌‌«سرو»‌‌: کاشت (در خاک قرار داد) معنای کنایی و مجازی در پیوند با ‌‌«مرا»‌‌: بدبخت و بیچاره و درمانده ساخت.

 

ج-ارداف (تشبیه کنایه‌‌)

در حاشیه‌ی بحث کنایه در کتاب‌های بلاغت عربی، بحث دیگری آمده است با این محتوا‌‌: یکی از صنایع ادبی آن است که گوینده وقتی می‏‌خواهد مطلبی را بیان کند، معنی دیگری را که از توابع و لوازم معنای مقصود باشد بیاورد و از معنی گفته‌شده به معنی خواسته‌شده اشاره کند. این صنعت را اهل بدیع ‌‌«ارداف» گفته‌اند و سیوطی آن را ‌‌«تشبیه کنایه» نامیده است.

در کتاب‌های بدیع فارسی نیز، بحث ‌‌«ارداف» آمده است. چنان‌که ‌‌«واعظ کاشفی» می‏‌گوید‌‌: ارداف لغه ‌‌«از پی فرا شدن» است و در اصطلاح آوردن کلامی که لفظ گفته‌شده اراده معنای حقیقی را نکند، بلکه آوردن لفظی مرادف آن باشد، مثلن وقتی شاعر می‏‌خواهد رفت و آمد و اجتماع مردم را بر در خانه ممدوح تصویر کند، می‏‌گوید‌‌:

کسی ندید در خانه‌ی تو را بسته کسی نیافت سر کوچه‌ی تو را خالی

زیرا بازبودن در خانه از لوازم رفت‌و آمد‌های مردم‏ است.

بنابراین آن‌چه در معیار‌های شناخت کنایه گفتیم، مثال‌های بالا را می‌‏توانیم کنایه به حساب آوریم و آن‌چه در این‌جا ‌‌«ارداف» نامیده شده است را نیز یکی از انواع کنایه بدانیم، زیرا ‌‌«بازبودن در خانه» یا ‌‌«بسته‌نبودن» آن، کنایه از میهمان‌نوازی است.

 

کنایه‌های مهم فارسی‌‌:

نطقش کور شدن‌‌: براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن.

میان دعوا نرخ معین می‌کند‌‌: مقصود خود را در موقعی نامناسب و غیر منتظره بیان داشتن

میان دعوا حلوا خیر نمی‌کنند‌‌: منتظری در حین دعوا و زد و خورد حرف خوش و خوردنی نثار هم کنند، نتیجه دعوا خسارت و زیان است.

میان دعوا اوقات تلخی نکن‌‌: به شوخی، چون کسی خشمگین گردد و بنای بد حرفی بگذارد برای آرام کردن و خندانیدن او چنین می‌گویند.

میان حرف کسی دویدن‌‌: حرف کسی را بریدن، به میان حرف کسی حرف آوردن

میان تهی تر از طبل‌‌: شخص پرمدعا و ‌‌بی‌هنر

میان بستن‌‌: برای انجام کاری آماده شدن

میان دو سنگ آرد خواستن‌‌: آدم طمعکاری است، در پی سودجویی و استفاده است.

میان زمین و آسمان ماندن‌‌: سرگردان کار خود بودن، سرگشته و حیران ماندن

میان دو نفر را بهم زدن‌‌: ایجاد نفاق و کدروت بین دو نفر

چرتش پاره شده‌‌‌‌: یکه خوردن و بسختی پریدن از خواب

چراغ هیج کس تا صبح نسوزد‌‌: روزهای خوش و خوشبختی‌های انسان دایمی و پایدار نیست.

چراغ پای خودش را روشن نمی‌کند‌‌: همانند‌‌: کوزه گر از کوزه شکسته آب می‌خورد.

چر اندر چار گفتن‌‌: سخنان ‌‌بی‌معنی و ‌‌بی‌سروته گفتن، یاوه گویی کردن

چاه نکنده منار دزدیدن‌‌: بدون تهیه نقشه و مقدمات امر دست به کار شدن.

چشم آب نخوردن‌‌: انتظار درست شدن کاری را نداشتن، باور نکردن

چشمت را درویش کن‌‌: نظر پاک باش و حرمت را نگهدار، شتر دیدی ندیدی

چشم بسته غیب گفتن‌‌: سخن گفتن از بدیهیات، صبحت چیزی که شنونده قبلا از آن اطلاع دارد.

چشمت روز بد نبیند‌‌: همان بهتر که نبودی و ندیدی که چقدر تاثرآور بود.

چشم کسی آب نخوردن‌‌: تصور انجام کاری یا امری را مشکل دانستن، امید نداشتن

کاسه چه کنم در دست داشتن‌‌: دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکی بودن.

کاسه و کوزه را سرکسی شکستن‌‌: دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن.

کاسه و کوزه کسی را بهم زدن‌‌: وسایل زندگی کسی را بهم زدن، سبب آزار و اذیت کسی شدن

کاسه همان کاسه است و آش همان آش‌‌: چیزی تغییر نیافته و کارها برهمان منوال پیشین است.

کاش پاهایم شکسته بود‌‌: اگر می‌دانستم نتیجه کار اینطور است هرگز نمی‌رفتم.

کاش دوقلو بودی‌‌: به شوخی، خودت تنها اینقدر لوس و ‌‌بی‌مزه بودی.

کاسه از آش گرمتر‌‌: به دلسوزی بیش از اندازه تظاهر کردن

کاسه‌ای زیر نیم کاسه بودن‌‌: سری در پشت پرده وجود داشتن، راز مهمی در کار بودن

کاسبی کاه سابی است‌‌: زیرا به اندک سودا و خرید و فروشی قانع است.

کار یک شاهی صنار نیست‌‌: آن طور هم که تصور کرده‌ای کار آسانی نیست.

کاری را پخته کردن‌‌: مقدمات انجام و اجرای کاری را فراهم کردن

کار یکبار اتفاق می‌افتد‌‌: در هر کاری باید شرط احتیاط و پیش بینی را فراموش نکرد.

کار و بارش چاق بودن‌‌: دارای ثروت ومال فراوان بودن، همانند‌‌: دماغش چاق بودن

کاری بکن بهر ثواب، نه سیخ بسوزد نه کباب‌‌: اگر واسطه کار خیری هستی انصاف و عدالت و حق را رعایت کن.

میخ دوز شدن (میخکوب شدن‌‌)‌‌: محکم در جای خود ماندن، بشدت مات و مبهوت شدن.

میخ دو شاخ برزمین فرو نرود‌‌: با دوئیت و نفاق کاری از پیش نمیرود و منافع مشترک را از بین میبرد.

میخش قایم است‌‌: اساس کارش استوار است، پشتیبانش پر زور و قوی است.

میخ طویله پای خروس‌‌: کسی که قد کوتاه و پستی دارد، آدم قد کوتاه

میخواهد از آب بگذرد و پایش هم تر نشود‌‌: در پی سودجودیی می‌افتد ولی کمترین زحمت و خرجی را متحمل نیست.

میخواهی عزیز شوی یا دور شو یا کور شو‌‌: همانند‌‌: آب که در گودال بماند می‌گندد، دوری و دوستی.

میدان دادن به کسی‌‌: فرصت کار و فعالیت به کسی دادن، ا جازه زور آمایی دادن.

میدان را خالی دیدن‌‌: به هر عملی دست زدن، خود را مصون از دیگران دانستن.

میرزا بنویس‌‌: نامه نگاری که در نگارش هر مطلب تابع دیگری است و از خود اراده ندارد.

می‌رود از آسمان شوربا بیاورد‌‌: بسیار بلند قامت است، روز بروز بلندتر میشود.

میرزا قلمدانی است‌‌: نویسنده کم مایه و ‌‌بی‌سوادی است.

میرغضبی آهسته ببر ندارد‌‌: همانند‌‌: دشمنی آهسته بزن ندارد.

میرزا قشمشم‌‌: آدمی با لباسهای جلف و قیمتی، لوس و خودخواه و بیکاره

رکاب دادن‌‌‌‌: سر موافقت داشتن – مطیع شدن

رگ خواب کسی را به دست آوردن‌‌: نقطه ضعف پیدا کردن- کسی را تابع اراده خود کردن

رگ دیوانگیش گل کردن‌‌: از شدت خشم دست به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن

رگ غیرتش جنبید‌‌: حس شهامت و جسارتش تحریک شد.

رنگ به رنگ شدن‌‌: از شدت شرمندگی رنگ به صورت آوردن- تغییر رنگ رخسار

روبراه بودن‌‌: مرتب و آماده بودن – سرسازش داشتن

روبرو بودن به از پهلو بود‌‌: لذت هم صحبتی دو نفر و برخورداری از دیدن یکدیگر بیشتر و بهتر است

روبرو کردن‌‌‌‌: مواجهه دادن دو نفر برای کشف مطلبی

روبند کردن کسی‌‌: در پیشرفت کار خود از حجب و حیای کسی استفاده کردن

روده بزرگه روده کوچیکه را خورد‌‌: از شدت گرسنگی بیتاب شده – سروصدای شکم گرسنه درآمده

روده درازی کردن‌‌: یکریز حرف زدن – پرگویی و وراجی کردن

روز از نو روزی از نو‌‌: هرروز برای خود به تلاشی جداگانه نیاز دارد

روزه شک دار گرفتن‌‌: در امور و یا کارهای که احتمال شکست و زیان است وارد شدن

رو که بدهی آستر هم می‌خواهد‌‌: از خوشرویی و مهربانی کسی بهره جویی کردن

روغن چراغی ریخته وقف امامزاده‌‌‌‌: منت گذاشتن خشک و خالی و ‌‌بی‌خاصیت

چاله چوله چیزی را پر کردن‌‌: نواقص را برطرف کردن، قرضها را پرداخت کردن.

چاقو دسته خودش را نمی‌برد‌‌: هیچ آدم عاقلی به خودش زیان نمی‌زند، خویشاوند به خودی آزار نمیرساند.

چاردیواری اختیاری‌‌: محترم بودن خانه و زندگی هرکس، اختیار زندگی و محدوده خود را داشتن

چار میخه کردن‌‌: پی و پایه چیزی را محکم و استوار کردن، محکم کاری کردن

چارتکبیر زدن‌‌‌‌: ترک کسی را برای همیشه گفتن، یکباره از چیزی چشم پوشیدن

چاه کن همیشه در ته چاه است‌‌: هر بدی و ظلم به دیگران در پایان گریبانگیر خود آدم میشود.

همانند‌‌: چاه مکن بهرکسی، اول خودت دوم کسی.

چشم و همچشمی کردن‌‌: رقابت کردن با دیگران، هم طرازی نمودن با اطرافیان

چشمها چهار تا شدن‌‌: دندش نرم میخواست چنین کاری نکند، از تعجب چشمها را گشاد کردن.

چشم وگوشی کسی باز بودن‌‌: از همه جا آگاه بودن، درجریان امور قرار داشتن، آدم با تجربه و فهمیده

چشم و گوش بسته‌‌‌‌: از هیچ جا و هیچ چیز باخبر نبودن، چیزی نیاموخته و ‌‌بی‌تجربه

چشم ودل سیر است‌‌: به هیچ چیز اعتنایی ندارد، اختیار نفس خود را دارد

گاو ‌‌بی‌شاخ و دم‌‌‌‌: آدم تنومند شوریده و احمق، همانند‌‌: غول ‌‌بی‌شاخ و دم.

گاو پیشانی سفید‌‌: معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می‌شناسد.

گاو خوش آب و علف‌‌: کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می‌خورد

گدا بازی درآوردن‌‌: مقابل دست و دلبازی، خست و پستی به خرج دادن

گدا حیا ندارد‌‌: بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی‌کند.

گذر پوست به دباغخانه می‌افتد‌‌: هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.

همانند‌‌: کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم میرسه

گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن‌‌‌‌: ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن، همانند‌‌‌‌: از این شاخ به آن شاخ پریدن

گذشت آنچه گذشت‌‌‌‌:

افسوس گذشته را نباید خورد، همانند‌‌‌‌: تقویم پارسالی به کار نمی‌خورد.

گذشت بر گشت ندارد‌‌: بخشیده را پس نمی‌گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش.

گربه آمد و آن دنبه را برد‌‌: باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می‌افتند.

گربه را دم حجله باید کشت‌‌: از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.

گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن‌‌: اگر فقط ادعا نمی‌کنی چرا کنار گود نشسته ای

عاشق چشم و ابروی کسی نبودن‌‌: مفت و مجانی برای کسی کار نکردن، ‌‌بی‌جهت برای کسی به آب و آتش نزدن.

عاشقی پیداست از زاری دل‌‌‌‌: همانند‌‌: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد‌‌: به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست.

عاقبت به خیر شدن‌‌: به رستگاری و راه خوشبختی رسیدن

عاقبت جوینده یابنده بود‌‌: باجستجو و تلاش به مقصود خود نایل خواهی شد

عاقبت خشم پشیمانی است‌‌: از آدم خشمگین کارهای سرمی‌زند که سپس باعث ندامت اوست.

عاقل تا پای پل می‌گشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت‌‌‌‌: هر مشکل چاره‌ای دارد، اگر از راه ملایمت نشدباید جسارت به خرج داد.

عبای ملانصرالدین است‌‌: چند نفر به نوبت آن را می‌پوشند، همه از آن استفاده می‌کنند.

عجب کشکی ساییدم‌‌: همه چیز بر خلاف انتظار ما از آب درامد

عذر بدتر از گناه‌‌‌‌: در توجیه کار بد خود دلیل زشت تری آوردن

عروس تعریفی آخرش شلخته از آب درامد‌‌: با آنهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب درآمد

ضامن بهشت و دوزخش نیستم‌‌: من وظیفه خودم را به خوبی انجام می‌دهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم.

ضرب شستی به کار بردن‌‌: برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن.

ضرب دستش را چشیده است‌‌: برتری حریف خود را می‌داند و جرئت مقابله با او را ندارد.

ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است‌‌: آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی‌گردد.

طاق ابرو نمودن‌‌: کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن

طاقت کسی طاق شدن‌‌: بیقرار شدن، آرام خود از دست دادن.

طبل زیر گلیم زدن‌‌: پنهان داشتن موضوعی که همه می‌دانند، پنهانکاری کردن

طرف کسی را گرفتن‌‌‌‌: پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن

طشتش از بام افتاده‌‌‌‌: راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است

طی نکرده گز کردن‌‌: بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن

طوق لعنت برگردن کسی افتادن‌‌: گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن

طناب گدایی کسی را بریدن‌‌: از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن

طمع زیاد مایه جوانمرگی است‌‌: ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می‌انداز

نشخوار آدمیزاد حرف است‌‌: اگر پرگویی می‌کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است.

نشسته پاک است‌‌: به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش ‌‌بی‌اعتناست.

نصیب کسی را کسی نخورد‌‌: همانند‌‌: روزی کس را، کس نخورد.

نظر زدن‌‌‌‌: به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن.

نشادرش تند است‌‌: به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند

نسیه آخر به دعوا رسیه‌‌: همانند‌‌: معامله نقدی بوی مشک میدهد.

نزن در کسی را تا نزنند درت را‌‌: همانند‌‌: چو بد کردی مباش ایمن ز افات

نشترش بزنی خونش درنمی‌اید‌‌: در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است.

نرم کردن‌‌: شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن

نرم نرم پوست کندن‌‌: آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن

خر ما از کره گی دم نداشت‌‌: از بچگی شانس نداشتن

آب به دهان خشک شدن‌‌‌‌: کنایه از متعجب شدن

مرا می‌گویی از تماشای این منظره هولناک آب به دهانم خشک شد

آبروی کسی را ریختن‌‌‌‌: کنایه از ‌‌بی‌اعتباری کردن یا رسوا کردن کسی

گفت مگر می‌خواهی آبروی خودت را بریزی ؟

آب نکشیده‌‌‌‌: کنایه از آبدار

صدای کشیده آب نکشیده‌ای طنین انداز گردید

آسمان جل‌‌‌‌: کنایه از فقیر، ‌‌بی‌چیز، ‌‌بی‌خانمان

جوانی به سن بیست و پنج و شش لات و لوت و آسمان جل

ادا و اطوار‌‌‌‌: کنایه از افاده و ناز ‌‌بی‌جا، حرکات تصنعی و ساختگی

با همان صدای بریده و زبان گرفته و ادا و اطوار‌های معمولی خودش که در تمام مدت ناهار

از دست کسی ساخته بودن‌‌‌‌: کنایه از در توانایی او بودن

لابد این قدرها از دستش ساخته است.

از زیر سنگ چیزی را پیدا کردن‌‌‌‌: کنایه از پیدا کردن یا بدست آوردن آن که یا آنچه یافتن یا آن غیر ممکن یا بسیار دشوار می‌نماید.

از زیر سنگ هم شده یک عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده برای ما پیدا کنید.

از عهده چیزی برآمدن‌‌‌‌: کنایه از آن را به خوبی انجام دادن

خاطر جمع باشید که از عهده بر خواهم آمد

اوقات کسی تلخ بودن‌‌‌‌: کنایه از خشمگین و در همان حال آزرده و افسرده بودن او

با اوقات تلخ گفت این خیال را از سرت بیرون کن که محال است

با زبان ‌‌بی‌زبانی گفتن‌‌‌‌: کنایه از فهماندن مقصود بدون استفاده از بیان صریح

اگر چشمم احیاناً تو چشمش می‌افتاد با همان زبان ‌‌بی‌زبانی نگاهش حقش را کف دستش می‌گذاشتم.

بدقواره‌‌‌‌: کنایه از زشت و نامتناسب، بدترکیب

لات و لوت و آسمان جل و ‌‌بی‌دست و پا و پخمه و تا بخواهی بدریخت و بدقواره

منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز مرا به یاد ‌‌بی‌ثباتی فلک بوقلمون و شقاوت مردم دون و مکر و فریب جهان پتیاره و وقاحت این مصطفی بدقواره انداخته بود

برای خالی نبودن عریضه‌‌‌‌: کنایه از حفظ ظاهر

محض حفظ ظاهر و خالی نبودن عریضه کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودند

برو و برگرد‌‌‌‌: کنایه از چون و چرا، شک و تردید

حقاً که حرف منطقی بود و هیچ برو و برگرد نداشت

آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و ‌‌بی‌برو و برگرد یک سر ببری به اندرون

بنا شدن‌‌‌‌: کنایه از مقرر شدن، معین شدن، قرار گذاشته شدن

عیالم با این ترتیب موافقت کرد. بنا شد روز دوم عید نوروز. . .

بنا کردن به چیزی‌‌‌‌: کنایه از آن را شروع کردن

به مناسبت صحبت از ۱۳ عید بنا کرد به خواندن قصیده‌ای. . .

بوقلمون‌‌‌‌: کنایه از ویژگی آنچه حالت آن زود به زود تغییر می‌کند، ناپایداری منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز مرا به یاد ‌‌بی‌ثباتی فلک بوقلمون انداخته بود.

به جا‌‌‌‌: کنایه از مناسب و شایسته

همه حضار یک صدا تصدیق کردند که تخلصی بس بجاست

به جان چیزی افتادن‌‌‌‌: کنایه از سخت مشغول شدن به آن. فرصت نداده مانند قحطی زدگان به جان غاز افتادند.

 

به خرج دادن‌‌‌‌: کنایه از ‌‌بی‌حیا و گستاخ

این آدم ‌‌بی‌چشم و رو که از امامزاده داوود و حضرت عبدالعظیم قدم آن طرف تر نگذاشته بود.

‌‌بی‌چشم و رویی‌‌‌‌: کنایه از گستاخی و وقاحت.

من هم شما چه پنهان با کمال ‌‌بی‌چشم و رویی بدون آن خم به ابرو بیاورم همه را به غلط دادم.

‌‌بی‌دست و پا‌‌‌‌: کنایه از آن که از عهده کار بر نمی‌آید و در انجام آن در می‌ماند، ‌‌بی‌کفایت و ‌‌بی‌عرضه.

جوانی به سن بیست و پنج یا شش، لات و لوت و آسمان جل و ‌‌بی‌دست و پا و پخمه.

پا افتادن‌‌‌‌: کنایه از فرصت مناسب پیدا شدن، ممکن شدن (انوری‌‌)

این بخت‌ها سال آزگار یک بار برایشان چنین پایی می‌افتد.

پاپی چیزی شدن‌‌‌‌: کنایه از توجه کردن یا توجه داشتن به آن و دنبال کردن آن. اصلا پاپی می‌شوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم.

پای برهنه‌‌‌‌: کنایه از فقیر و ‌‌بی‌چیز.

خدا را خوش ‌‌نمی‌آید این ‌‌بی‌چاره را که لابد از راه دور و دراز با شکم گرسنه و پای برهنه به امید چند ریال عیدی آمده نا امید کنم.

پرت و پلا‌‌‌‌: کنایه از ‌‌بی‌ربط و نا معقول

دیدم زیاد پرت و پلا می‌گوید.

پشت داغ کردن‌‌‌‌: کنایه از کاری پشیمان شدن و توبه کردن از تکرار آن. پشت دستم از داغ کردن تا که من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم.

پیرامون چیزی گشتن‌‌‌‌: کنایه از به آن مشغول شدن. پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم.

تا خرخره خوردن‌‌‌‌: کنایه از بیش تر از اندازه خوردن. من شخصا تا خرخره خورده ام.

تپیدن‌‌‌‌: کنایه از ‌‌بی‌قراری و اضطراب داشتن.

موقع مناسبی است که کباب غاز رابیاورند دلم می‌تپد.

تیر از شست رفتن‌‌‌‌: کنایه از، دست دادن فرصت و امکان جبران یک عمل انجام شده.

ولی چون تیری که از شست رفته باز نمی‌گردد.

جان گرفتن‌‌‌‌: کنایه از نیرو گرفتن

مصطفی هم جانی گرفت و گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود.

جلوی کسی در آمدن‌‌‌‌: کنایه از خوب برداشت کردن. باید در این موقع درست جلویشان در آیی.

جویده جویده‌‌‌‌: کنایه از گنگ، نامفهونم و مقطع، به طور نامفهوم. خواست جویدعه جویده از بروز این محبت و دل بستگی. . .

چانه کسی گرم شدن‌‌‌‌: کنایه از مشغول شدن کسی به پر حرفی و ادامه دادن آن

حالا دیگر چانه اش هم گرم شده و در خوش زبانی و حرافی و شوخی. .

چشم بد دور‌‌‌‌: کنایه از رفع شدن بلای چشم بد

دیدم ماشاء الله چشم بد دور آقا واترقیده‌اند

چشم به چیزی دوختن‌‌‌‌: کنایه از برای مدت طولانی به آن نگاه کردن، خیره شدن به آن.

گر چه چشم هایشان به غاز دوخته شده بود.

چشم کسی به چشم دیگری افتادن‌‌‌‌: کنایه از روبرو شدن آن‌ها با هم و دیدن همدیگر.

اگر چشمم احیانا تو چشمش می‌افتاد. .

چند مرده حلاج بودن‌‌‌‌: کنایه از سنجیدن توانایی و قابلیت کسی در رویارویی با امری یا انجام دادن کاری و تا چه اندازه توانا بودن.

می‌خواهم امروز نشان بدهی که چند مرده حلاجی و از. . .

چیزی به شکم کسی بستن‌‌‌‌: کنایه از گفتن چیزی به کسی

ضمنا یک ریز تعارف و اصرار بود که به شکم آقای استاد می‌بستم.

چیزی را از سر به در کردن‌‌‌‌: کنایه از به آن فکر نکردن، فراموش کردن آن.

با اوقات تلخ گفت این خیال را از سرت بیرون کن که. . .

چین به صورت انداختن‌‌‌‌: کنایه ازخشم یا نارضایتی خود را نشان دادن

مصطفی به رسم تحقیر چین به صورت انداخته گفت. . .

حساب کار خود را کردن‌‌‌‌: کنایه از متوجه شدن و پند گرفتن یا تکلیف خود را دانستن

یارو حساب کار را کرده. . .

حساب کسی را دستش دادن‌‌: کنایه از کسی را به سزای عملش رساندن، تنبیه و مجازات کردن کسی.

اصلا پا پی می‌شوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم.

حسابی‌‌‌‌: ۱- کایه از محترم، متشخص و فهمیده و گاهی به طنز و تمسخر برای اعتراض گفته می‌شود خاک به سرم مرد حسابی اگر این غاز را برای میهمان‌های امروز بیاوریم. . .

۲– کنایه از درست و منطقی

دیدم حرف حسابی است و بد غفلتی شده گفتم. . .

اولین بار است که از تو یک کلمه حرف حسابی می‌شنوم. . .

هر دوازده تن تمام و کمال و راست و حسابی از سر نو مشغول خوردن شدند.

حق کسی را کف دستش گذاشتن‌‌‌‌: کنایه از انجام دادن عمل انتقام آمیز نسبت به او به گونه‌ای که سزاوار آن است.

با همان زبان ‌‌بی‌زبانی نگاه، حقش را کف دستش می‌گذاشتم.

حلقه زدن‌‌‌‌: کنایه از به دور کسی یا چیزی جمع شدن، گرداگرد و اطراف کسی یا چیزی را گرفتن.

دو ساعت بعد از مهمان بدون تخلف تمام و کمال دور میز حلقه زده.

حمله آوردن‌‌‌‌: کنایه از به جایی به طرف چیزی به سرعت حرکت کردن برای پیشی گرفتن.

مدام به غاز حمله آورده و چنان وانمود می‌کردم که. . .

خاطر جمع باشید که از عهده بر خواهم آمد. . .

خاطر کسی جمع شدن کنایه از مطمئن شدن.

در باب مسئله‌‌ی معهود خاطرم داشت کم کم به کلی اسوده می‌شد.

خاک بر سر ریختن‌‌‌‌: کنایه از پیدا نشدن راه حل برای مشکل خود و بسیار ‌‌بی‌چاره و مضطر شدن.

با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی به سر بریزم. . .

خاک به سرم‌‌‌‌: کنایه، معمولا زنان هنگام تعجب یا دیدن و شنیدن امری نا خوش آیند بر زبان می‌آورند.

عیالم هراسان وارد شدن و گفت خاک بر سرم. . .

خروار‌‌‌‌: کنایه از مقدار زیاد از هر چیز. . .

دو ساعت تمام کارد و چنگال به دست با یک خروار گوشت. .

خط بر چیزی کشیدن‌‌‌‌: کنایه از صرف نظر کردن از آن، نا چیز شمردن آن.

گفت تنها همان رتبه‌های بالا را وعده بگیر و ما بقی را نقدا خط بکش.

خم به ابرو آوردن‌‌‌‌: کنایه از آزردگی و ناراحتی خود را آشکار کردن، در این معنی معمولا به صورت منفی به کار می‌رود.

با کمال ‌‌بی‌چشم و رویی بدون آن که خم به ابرو بیاورم همه را به غلط دادم.

خود را از تک و تا نینداختن‌‌‌‌: کنایه از خود را نباختن، ترس و ضعف را به خود راه ندادن و خود را قوی نشان دادن.

یا رو حساب کار را کرده بدون آن که سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد.

خود را به بیماری زدن‌‌‌‌: کنایه از وانمود کردن به آن.

خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیت قدغن کردن از تختخواب پایین نیایید.

خوش زبانی‌‌‌‌: کنایه از گفتن سخنان شیرین و مهر آمیز.

بر تعاریف و خوش زبانی افزوده گفتم چرا نمی‌آیی بنشینی.

چانه اش گرم شدن و در خوش زبانی و حرافی و شوخی. . .

خون سردی‌‌‌‌: کنایه از آرامش، ‌‌بی‌تفاوتی، ‌‌بی‌اعتنایی.

تعارف معمولی را برگزار کرده با وقار و خون سردی هر چه تمام تر بر سر میز قرار گرفت.

دامن از دست رفتن‌‌‌‌: کنایه از مدهوش و ‌‌بی‌قرار و پریشان گشتن، نابودن شدن، سپری شدن، ‌‌بی‌خود گشتن.

بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود.

در محظور گیر کردن‌‌‌‌: کنایه از گرفتاری پیدا کردن در مقابل امر نا خوش آیند قرار گرفت.

مهمان‌ها سخت در محظور گیر کرده بودند.

دست به دامن کسی زدن (شدن‌‌)‌‌‌‌: کنای از او به او متوسل شدن و از او یاری خواستن.

وقتی غاز را روی میز آوردند می‌گویی‌ای بابا دستم به دامانتان. .

دستگیر شدن‌‌‌‌: کنایه از فهمیدن و متوجه شدن. .

مصطفی هم جانی گرفت و گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود.

پوزخندی نمکینی زد و گفت خوب دستگیرش شد.

دست نخورده‌‌‌‌: کنایه از ویژگی آن چه قبلا از آن استفاده نشده و تغییری نکرده است.

تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مهر روی میز بیاید

دست و پا کردن‌‌‌‌: کنایه از فراهم کردن، پیدا کردن، به دست آوردن.

چاره‌‌ی منحصر به فرد را دیدم که هر طور شدن تا زود است یک غاز دیگر دست و پا کنم.

از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی دست و پا کنم.

دک و پوز (تک و پوز‌‌)‌‌‌‌: کنایه از ظاهر شخص به ویژه سر و صورت

چشم بد دور آقا واترقیده‌اند قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است.

دل از عزا در آوردن‌‌‌‌: کنایه از پس از مدتی محرومیت کاملا کام روا شدن و بهره‌‌ی کافی از چیزی بردن.

یکی از همین ایام بهار خدمت رسیده از نودلی از عزا در آوردیم.

دماغ سوخته شدن‌‌‌‌: کنایه از دچار شرمندگی شدن، خیت شدن.

یک لقمه میل بفرمائید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود و دماغش نسوزد.

دو دل‌‌‌‌: کنایه از دارای تردید در تصمیم گیری، مردد.

در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد دو دل مانده بودند.

دو روی‌‌: کنایه از آن ظاهر و باطن از تفاوت دارد، منافق.

والا چه چیز‌ها که با آن زبان به من ‌‌بی‌حیای دورو نمی‌گفت.

روی کسی را زمین انداختن‌‌‌‌: کنایه از تقاضای او را رد کردن.

روا نیست بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت.

زدن‌‌‌‌: کنایه از شاید اتفاق افتادن {شاید} چنین شدن.

زد و ترفیع رتبه به اسم من در آمد.

زورکی‌‌‌‌: کنایه از به زحمت، به سختی

به جز تحویل دادن خنده‌های زورکی و خوش آمد گویی‌های ساختگی کاری از دستم ساخته نبود.

زیر بغل کسی را گرفتن‌‌‌‌: کنایه از کمک کردن

دلم می‌خواست می‌توانستم صد آفرین به مصطفی گفته از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم.

ساختن‌‌‌‌: کنایه از تألیف کردن، سرودن و نوشتن.

بنا کردن به خواندن قصیده‌ای که می‌گفت همین دیروز ساخته است.

ساعت شماری کردن‌‌‌‌: کنایه از انتظار شدید داشتن برای فرار رسیدن ساعت یا زمانی خاص.

شکم‌ها را مدتی است صابون زده‌اند که کباب غاز بخورند و ساعت شماری می‌کنند.

سر به مهر‌‌‌‌: کنایه از کامل { و دست نخورده بودن }

تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مهر روی میز بیاید.

سرخم کردم‌‌‌‌: کنایه از برابر کسی تعظیم و کرنش کردن.

لهذا صدایش کردم سرش را خم کرده وارد شد.

سرخ و سفید شدن‌‌‌‌: کنایه از دارای چهره‌ای باز، روشن و شاداب شدن.

مصطفی به عادت معهود ابتدا مبلغی سرخ و سفید شد.

سر دماغ آمدن‌‌‌‌: کنایه از سر حال آمدن، به نشاط آمدن.

ستاره ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت، رفته رفته سر دماغ آمدم.

سرسری‌‌‌‌: کنایه از مقدار بسیارکم

معلوم شد آن قدرها هم نامعقول نیست و نباید زیادسرسری گرفت.

سرسوزن‌‌‌‌: کنایه از مقدار بسیارکم

ایشان در خوراک هم سرسوزنی قصور را جایز نمی‌شمردند.

یارو حساب کارکرده بود بدون آنکه سرسوزنی خود را. . .

سرکسی توی حساب بودن‌‌: کنایه از متوجه جزئیات امری

بودن و آن را خوب شناختن او

الحمدالله هنوز عقلش به جا وسرش تو‌‌ی حساب است.

سماق مکیدن‌‌‌‌: کنایه از وقت بیهوده در انتظار کسی یا چیزی گذراندن، کاری ‌‌بی‌حاصل کردن.

مابقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند.

سوار کردن‌‌‌‌: کنایه از جور کردن، ترتیب دادن

گفت اگر ممکن باشد شیوه‌ای سوار کردکه امروز مهمان شما دست به غار نزنند.

شاخ در آوردن‌‌‌‌: کنایه از تعجب وشگفت زدگی فراوان، بسیار تعجب کردن، شگفت زده شدن

از این بهانه تراشی هایش داشتم شاخ درمی‌آوردم.

شست کسی خبردارشدن‌‌‌‌: کنایه از پی بردن او به چیزی، مطلع شدن او از امری

ولی شستش خبردار شده بود و چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب می‌دوید.

شش دانگ‌‌‌‌: کنایه از تمام، همه، به طور کامل

شکم را صابون زدن‌‌: کنایه از به خود دل خوشی دادن وامیددریافت چیزی را داشتن

این بدبخت ها. . . شکم خود را مدتی است که صابون زده‌اند که کباب غاز بخورند.

صرف کردن‌‌‌‌: کنایه از خوردن یا نوشیدن

دو ساعت بعد مهمان‌ها بدون تخلف تمام وکمال دور میز حلقه زده در صرف کردن صیغه‌‌ی. . .

حالا آش جو وکباب بره و پلو وچلو ومخلفات دیگر صرف شده است.

صندوقچه‌‌ی سرکسی بودن‌‌‌‌: کنایه از رازداربودن، سرّ او را حفظ کردن

و به منی که چو ن تویی را را صندوقچه سرخود قرار داده بودم. . .

عقل کسی سرجای خود نبودن‌‌‌‌: کنایه از کم عقل بودن او

الحمدالله هنوز عقلش به جا وسرش توی حساب است.

غلیان‌‌: کنایه از جوش عواطف و احساسات، شدت هیجان عاطفی، شور وهیجان

قدری برای به جا آمدن احوال وتسکین غلیان درونی در حیاط قدم زده. . .

غول ‌‌بی‌شاخ ودم‌‌‌‌: کنایه از شخص درشت هیکل، زشت، بدقواره

بگو فلانی هنوز از خواب بیدار نشده وشر این غول ‌‌بی‌شاخ ودم را از سرما بکن

قالب چیزی در آمدن‌‌‌‌: کنایه از اندازه‌‌ی آن شدن، مناسب آن شدن

خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقه‌ای به کار برده که لباس من این طور قالب تنش درآمده است.

قدم نهادن‌‌‌‌: کنایه از واردشدن

گویی هرگز غازی قدم به عالم وجود ننهاده بود.

قنداقی‌‌: کنایه از نوازد

گفتم تو رفقای مرا نمی‌شناسی بچه قنداقی که نیستند.

قید چیزی را زدن‌‌‌‌: کنایه از صرف نظر کردن از آن

معلوم شد می‌فرمایند در این روز عید قید غاز را باید به کلی زد

کاسه وکوزه یکی شدن‌‌‌‌: کنایه از هم خانه شدن

و در اواخر عمر با بنده مألوف بودند وکاسه وکوزه یکی شده بودیم.

کار به جای باریک کشیدن‌‌: کنایه از مرحله‌‌ی حساس و بحرانی رسیدن جریان امری

ازمن همه اصرار بود و از مصطفی انکار وعاقبت کار به جایی کشید. . .

کار از دست کسی ساخته بودن‌‌‌‌: کنایه از توانا بودن او بررفع مشکلات و موانع.

جز خوش آمدگی هایی ساختگی کاری از دستم ساخته نبود.

کباده‌‌ی چیزی را کشیدن‌‌‌‌: کنایه از ادعای آن را داشتن، خود را شایسته‌‌ی آن دانستن

یکی از حضار که کباده‌‌ی شعر و ادب را می‌کشید.

کش رفتن‌‌‌‌: کنایه از دزدیدن، ربودن

راستی راستی تصورم کردم دو رأس هندوانه از جایی کش رفته و در آن جا مخفی کرده است.

کشمکش‌‌‌‌: کنایه از دعوا ف ستیزه، منازعه

سرهمین میز آقایان دو ساعت تمام کارد وچنگال به دست با یک خروار گوشت. . . در کشمکش وتلاش بوده‌اند.

کشیده‌‌‌‌: کنایه از سیلی، چَک

در را بستم و صدای کشیده‌ای آب نکشیده‌ای. . .

و باز کشیده‌‌ی دیگر نثارش کردم.

کلک چیزی را کندن‌‌: کنایه از آن را خوردن

یعنی به زبان خودمانی رندان چنان کلکش را کندند.

کمرکش‌‌: کنایه از میانه، وسط

مانند گوشت و استخوان شتر قربانی درکمرکش دوازده حلقوم وکتل. . .

کودن‌‌‌‌: کنایه از سست و کند، تنبل و کم کار

این مصطفی گر چه زیاد کودن و ‌‌بی‌نهایت چلمن است. . .

کیفور شدن‌‌‌‌: کنایه از خوشی فراوان کردن، لذت بسیار بردن، خوشحال شدن

درست کیفور شده بودم که عیالم وارد شد.

گردن دراز گشتن‌‌‌‌: کنایه از علاقه مند و حریص شدن

مصطفی که با دهن باز و گردن دراز حرف‌های مرا گوش می‌داد.

گره به دست کسی باز شدن‌‌‌‌: کنایه از حل شدن مشکل به کمک او

ولی به نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد

گل انداخته‌‌‌‌: کنایه از افروخته وسرخ، سرخ وبرافروخته شده

بر روی صورت گل انداخته‌‌ی آقای استادی نقش بست.

گلی به سرکسی زدن‌‌‌‌: کنایه از کار مهمی برای او انجام دادن، سبب حفظ آبرو و افتخار او شدن

پسر عموی خودت است هر گلی هست به سرخودت بزن

گوش شدن‌‌‌‌: کنایه از با دقت و توجه گوش کردن

همه گوش شده بودند و ایشان زبان

مادر مرده‌‌‌‌: کنایه از قابل ترحم ودل سوزی بودن کسی که دچار مصیبت و یا سختی شده است، بیچاره، فلک زده.

در یک چشم به هم زدن گوشت و استخوان غاز مادر مرده مانند گوشت و استخوان شتر قربانی. . .

ماسیدن‌‌‌‌: کنایه از به انجام رسیدن، به ثمر رسیدن

دیم توطئه‌‌ی ما دارد می‌ماسد.

ماشاء الله‌‌‌‌: کنایه از تعجب و تحسین وبرای رفع چشم بدو برای بیان تعجب یا تمسخر گفته می‌شود.

دیدم ماشاءالله چشم بد دور آقا واترقیده‌اند.

ماشاء الله هفت قرآن به میان پسر عموی خودت است.

مثال مرغ سربریده‌‌‌‌: کنایه از بسیار ‌‌بی‌قرار و نا آرام، مضطرب و پریشان.

چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می‌دوید.

مهار کسی را به سویی کشیدن‌‌: کنایه از او را بدان سو میل دادن.

گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست و ومهار شتر را به کدام جانب می‌خواهم بکشم.

نارو زدن‌‌‌‌: کنایه از فریب دادن وکلک زدن

چون تویی را که صندوقچه‌‌ی سرخود قرار داده بودم نارو زدی.

ناز شست‌‌: کنایه از آن به عنوان پاداش به کسی به ویژه به آن هنرنمایی کند می‌دهند.

خیانت کردی و نارو زدی دبگیر که نازشست باشد.

نثار کردن‌‌: کنایه از حواله کردن.

و باز کشیده‌‌ی دیگری نثارش کردم.

نشخوار کردن‌‌‌‌: کنایه از تکرار یا یادآوری امری از گذشته

کم کم وقتی درست آن را زوایار وخفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم.

نمک ناشناس‌‌: کنایه از آن که خوبی‌های دیگران را نادیده می‌گیرد، حق نشناس

‌‌بی‌اختیار در خانه را باز کردم واین جوان نمک ناشناس را مانند. . .

نمکین‌‌: کنایه از دل نشین، خوش آیند

پوزخند نمکینی زد و گفت خوب دستگیر شد.

نوک کسی را چیدن‌‌‌‌: کنایه از روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن او

در خوش زبانی وحرافی وبذله ولطیفه نوک جمع را چیده.

نو نوار شدن‌‌‌‌: کنایه از دارای لباس نو شدن، لباس نو پوشیدن

نو نوار که شدی باید سر میز پهلوی خودم بنشینی.

واترقیده‌‌: کنایه از تنزل کردن، پس روی کردن

دیدم ماشاء الله چشم بدور آقا واترقیده‌اند قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است.

هفت قرآن به میان‌‌: کنایه از دور ماندن از رویدادی ناخوش آیند.

گفت به من دخلی ندارد ماشاء الله هفت قرآن به میان پسرعموی خودت است.

همراه کردن‌‌‌‌: کنایه از مشارکت دادن کسی در انجام کاری، شریک کردن

به هر شیوه‌ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه می‌کنی.

هوا دار‌‌: کنایه ا زحمایت گر وجانب دار کسی، طرفدار

دسته جمعی خواستار بردن غاز و هوا دار تمامیت وعدم تجاوز به آن گردیدند

 

تســت‌‌‌‌: در کدام بیت، سه جمله‌‌ی کنایی در یک مفهوم بکار رفته است؟

۱) ز عقل اندیشه زاید که مردم را بفرساید / گرت آسودگی باید برو عاشق شو‌ای عاقل

۲) گروهی هم نشین من خلاف عقل و دین من / بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل

۳) گرم باز آمدی محبوب سیم اندام سنگین دل / گل از خارم برآوردی خار از پا و پا از گل

۴) اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند / شتر جایی بخواباند که لیلی را بُوَد منزل

 

تســت‌‌‌‌: در کدام بیت کنایه‌های بیش تری دیده می‌شود؟

۱) مردی به مردی دشنه بر بیداد بسته / در خامشی‌ها قامت فریاد بسته

۲) وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم / دل بر عبور سدّ خار و خاره بندیم

۳) هنر خوار شد جادوی ارجمند / نهان راستی آشکارا گزند

۴) هر که شدت حلقه‌‌ی در زود برد حقّه زر / خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود

 

تســت‌‌‌‌: در قطعه‌‌ی زیر همه‌‌ی مصراع‌ها را به جز مصراع . . . . . . . . . می‌توان دارای معنای کنایی دانست.

‌‌«برو با دوستان آسوده بنشین / چو بینی در میان دشمنان جنگ

وگر بینی که با هم یک زبانند / کمان را زه کن و بر باره بر سنگ‌»

اگر فیلم بالا را به صورت آنلاین نمی توانید نگاه کنید نرم افزار adobe flash را از اینجا دانلود و بر روی کامپیوترتان نصب نمایید تا از این به بعد فیلم ها را به صورت آنلاین تماشا کنید

و یا اگر می خواهید این فیلم آموزشی را دانلود کنید و همیشه آن را بر روی کامپیوترتان داشته باشید اینجا کلیک نمایید.

سلام. ممکنه بگین چرا ” پز دادن” کنایه نیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

گروه آموزشی پرواز آماده اعطای نمایندگی فروش و پشتیبانی در اقصی نقاط کشور می باشد. متقاضیان می توانند برای اطلاعات بیشتر با شماره 09128501125 تماس برقرار نمایند.

گروه آموزشی پرواز، جهت تصدی پست های سازمانی مورد نیاز از افراد متخصص خلاق و علاقمند به یادگیری جهت فعالیت در محیطی پویا، جذاب، پرانرژی و جوان، دعوت به همکاری می نماید.—برای اطلاعات بیشتر کلیک نمایید—

    11110نفر دانش آموز پروازی

  ۱۸۹۶  جلسه آموزش تصویری

۱۲۱۷۹  نکته ناب آموزشی و کنکوری

۱۰۵۵۲۷  دقیقه فیلم آموزش درسی

شماره تماس : ۱۰ ۱۰ ۶۹ ۲۲-(۰۲۱)پشتیبانی فروشگاه اینترنتی: ۰۹۱۲۸۵۰۱۱۲۵سامانه پیام کوتاه: ۳۰۰۰۸۰۰۸پست الکترونیک: info@parvaz99.irصندوق پستی: ۱۹۴۹-۱۹۳۹۵

به روز باشید پرواز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید …

۱۳۹۷ © تمامی حقوق این سایت متعلق به گروه آموزشی پرواز می باشد، هرگونه کپی برداری از آن پیگرد قانونی خواهد داشت.


دانلود لیست محصولات پروازDownloads-icon

 کنایه  معمولا یک عبارت است ومعنی معنی آن عبارت مورد نظر ماست   و قرینه ای در آن وجود ندارد اما در مجاز قرینه وجود دارد و ما از قرینه وهمچنین از علاقه هایی که در جمله هست به آن پی می بریم در ضمن در مجاز فقط معنی غیر حقیقی هدف است  اما در ایهام می تواند هم معنی دور  وهم معنی نزدیک  هدف نویسنده یا شاعر باشد  در ایهام سابقه ی ذهنی مهم است یعنی شما باید معنی  واژه ها از قبل دانسته باشید یا با  آن ها برخورد کرده باشید تا راحت تر بتوانید به آ ن پی ببریدمثال وتوضیح بیشتر بعدا

مثال وتوضیح بیشتر بعدا

میتونم بپرسم بعدا کی میرسه دقیقا”!

تشبیه چیست؟

        تشبیه در لغت ،به معنای مانند كردن[2] . در ادبیات تشبیه ، آرایه ای ادبی است كه درآن كسی یا چیزی را از لحاظ صفت یا صفاتی مشترك به چیز یا كسی دیگر مانند می كنیم.

         تشبیه دارای 4 ركن است:

1-مشبه: اسمی كه مانند می شود.         

2- مشبّه به:اسمی كه به آن مانند می شود.         

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

 3- ادات:كلماتی كه كه رابطه ی بین تشبیه را برقرار می كند.       

 4-وجه شبه:ویژگی مشترك بین دو اسم را می نامند.[3]

انواع تشبیه:

         این آرایه ادبی پر كابرد از لحاظ انواع براقسام ذیل است:

1-بلیغ:   الف) تشبیه بلیغ اسنادی : مشبّه و مشبّه اسناد داده می شود..

              ب)تشبیه بلیغ اضافی : اضافی كه آن را اضافه ی تشبیهی می خوانندو طرفین تشبیه به اضافه می شود.

      

تعریف:دو ركن ادات تشبیه و وجه تشبیه حذف می شود كه زیبا ترین ،رساترین ومؤثرترین تشبیه است.

 

2-تشبیه مفرد:تشبیهی است كه درآن مشبّه به یك چیز است و صفت یا صفاتی كه وجه شبه اند ،از همان یك چیز استنباط می شوند.

3- تشبیه مركّب:تشبیهی كه درآن وجه شبه از دو یا چند چیز كه با هم آمیخته اند،گرفته می شود.همچنین هیئتی به هیئت دیگر مانند می شود؛یعنی ،طرفین تشبیه دو چیز یا بیش تر است.[4]

4- تشبیه مكنی:دراین تشبیه،نوشته به گونه ای است كه از تشبیه ومانند كردن خبر دهد.

5-تشبیه مشروط یا شرطی :دراین تشبیه ،فرد با شرط تشبیه می كند.

6-تشبیه معكوس : تشبیهی كه درآن ، از تضاد بین آنها این مطلب(تشبیه) را دریافت می كنیم.

7- تشبیه مزدوج: تشبیه گر[5] دسته ای از صفات خود و دسته ای ا صفات مقصود را بیان،و با برگرفتن از این ها یك تشبیه دریك جمله یا بیت رابیان می كند.

         دامنه انواع تشبیه بسیار وسیع است وتشبیه هایی مانند مطلق ،مقیّد، تشبیه تفضیل، تشبیه مقلوب، تشبیه جمع، تشبیه تسویه، تشبیه ملفوف و تشبیه مفروق و… هم وجود دارد كه  امكان توضیح دادن آنها  دراین پژوهش نیست.

مثال:

ایام گل چو عمر به رفتن شتاب كرد

                                                          ساقی به دور باده ی گلگون شتاب كن.

                                                                                                         (بلیغ اضافی)

 علم ، نور است(بلیغ اسنادی)

نورِعلم – درختِ دوستی(بلیغ اضافی)

تو همچو  صبحی و من شمع خلوت سَحَرم

                                                        تبسمی كن و جان بین كه چون همی سپرم

                                                                                                               (مفرد)

دیده به اهل طمع به نعمت دنیا

                                              پر نشود هم چنان كه چاه به  شبنم (مركب)

1-كتاب آرایه های ادبی/ص 71

1- لوح فشرده لغت نامه دهخدا/ت/تشبیه

2- م.ك.ادبیات فارسی(1)/ص22

3- م.ك.آرایه های ادبی /ص68-ص75

4- تشبیه گر=تشبیه كننده

 

چگونه کنایه را تشخیص دهیم

استعاره چیست؟

          موضوع استعاره در زبان، در طول قرنهای متمادی مورد توجه دانشمندان علوم مختلفی چون ادبیات، فلسفه و زبان‌شناسی بوده است. دیدگاه سنتی كه اكثر مطالعات پیشینیان را تحت‌الشعاع قرار داده بود، استعاره را چیزی بالاتر از یك آرایه ادبی محض قلمداد نمی‌كرد. اما مطالعات زبانشناسان شناختی طی سه دهه اخیر ، ماهیت جدیدی برای استعاره تعریف كرده است. بر اساس برداشتهای جدید شناختی، استعاره دیگر فقط یك ارایه ادبی یا تنها یكی از صور كلام نیست بلكه فرایندی فعال در نظام شناختی بشر محسوب می‌شود. استعاره های مفهومی نقش اساسی در درك زبانمند ازمفاهیم بر عهده دارند. استعاره مفهومی در حقیقت الگوبرداری بین مفهومی می باشد.تحقیق حاضر سعی دارد ماهیت استعاره و نقش شناختی آن را در زبان فارسی مورد بررسی قرار دهد. در این راستا فرضیه ای طرح گردیده كه براساس آن استعاره و مفاهیم استعاری، در زبان فارسی، نقش اساسی در شكل‌دهی نظام شناختی زبانمندان دارند. علاوه بر ارزیابی این فرضیه، تحقیق در پی یافتن چگونگی و فرایند رابطه بین استعاره و شناخت در زبان فارسی خواهد بود. این كه آیا این رابطه نظام مند است و مبانی جهانی یا همگانی، و فرهنگی و اجتمایی، هر یك تا چه حد در شكل گیری استعاره های مفهومی در زبان فارسی نقش دارند، دو مساله دیگر پیش روی این تحقیق می گذارد. در این راستا گردآوری داده‌ها از زبان روزمره ملفوظ و مكتوب فارسی معاصر آغاز شد. به دلیل گستردگی عبارات استعاری در زبان روزمره دامنه گردآوری به چهار مفهوم خشم، دل، عقاید و زمان محدود گردید و كار تجزیه و تحلیل داده‌ها براساس معیارهای شناختی و به ویژه چارچوب لیكاف و جانسون (1980) و مطالعات تكمیلی سایر زبانشناسان آغاز گردید.

           نتایج و یافته‌های این تجزیه و تحلیل در راستای اثبات فرضیه تحقیق بود و به عبارتی مشخص شد، استعاره‌های مفهومی به طور فعال در شكل‌دهی شناخت فارسی زبانان نقش دارند.و از طریق این استعاره هاست كه فارسی زبانان مفاهیمی انتزاعی چون چهار مفهوم مورد بررسی تحقیق را به كمك مفاهیمی ملموس تر و عینی تر می فهمند. از طرفی نظام‌مند بودن رابطه استعاره و شناخت به اثبات رسید. همچنین بررسی استعاره های مفهومی فارسی نشان داد كه بخشی از استعاره‌ها در تطابق با مبانی همگانی و مشابه زبانهایی مثل انگلیسی شكل می‌گیرند، و بخش دیگری از انها تحت تاثیرمبانی فرهنگی، اجتماعی به وجود می ایند. به عبارتی ماهیت الگوبرداری های استعاری و حتی ترجیح كاربرد یك استعاره مفهومی بر دیگری در زبان فارسی، تحت تاثیر باورهای فرهنگی، اجتمایی زبانمندان،در كنار مبانی جهانی استعاره ها می باشد.[1]

            استعاره : به كار بردن كلمه در غیر معنی اصلی [2]استعاره در زبان فارسی ،آرایه ای است مانند تشبیه وتنها تفاوت آن این است كه مشبه یا مشبه به حذف می شود.[3]

انواع استعاره:

        استعاره دارای دو نوع است:

1-مصرحه(آشكار):این نوع استعاره ،تشبیه ای است كه مشبه حذف شود. هدف از آن اغراق ، ایجاز،تأكید ،محسوس وعینی كردن امور و… است.

2-مكنیه(تشخیص):این نوع استعاره،برعكس مصرحه تشبیه ای است كه در آن مشبه به حذف می شود.[4]

مثال:

چهره ی او مانند گل سرخ است

                                                    موی او چون سنبل است(مصرّحه)

 

قضا چون زگردون فرو هشت پر

                                                   همه زیر كان كور گردند وكر(مكنیه)

كنایه چیست؟

            سخنی كه دارای یك معنی ظاهری و نزدیك به ذهن و یك معنی باطنی و دور از ذهن باشد و منظور، معنی باطنی و دور از ذهن باشد كنایه است .

مثال:

نرفتم به محرومی از هیچ كوری       

                                                         چرا از در حق شوم زرد روی [5]

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

                                                      فكر معقول بفرما گل بی خار كجاست.[6]                       

مجاز چیست؟

         به كار بردن واژه در غیر معنی اصلی آن است به شرط آن كه نشانه ای ، را به معنی غیر اصلی راهنمائی كند كه این نشانه را قرینه می گویند . هر استعاره ای ، مجاز است و علاقه آن ، شباهت است . پیوند و تناسبی كه معنی حقیقی و مجازی را به هم مربوط می سازد علاقه نامیده می شود .علاقه، پیوندی بین مجاز وحقیقت است.

مثال:

حاجت گه جمله ی جهان اوست

                                                   محراب زمین و آسمان اوست  ( مجاز از آنجا)

آمد سوی كعبه سینه پرچوش 

                                                  چون كعبه نهاد حلقه درگوش(مجاز قلب)

 

 

 

مقایسه بین آرایه ها:

          با توجه به اطلاعات بدست آمده ،تفاوت استعاره و تشبیه در این است در تشبیه ها اركان مشبه ومشبّه به حتماً می آید،امّا دراستعاره یكی از این دو نوع حذف است.استعاره ومجاز ،در غرض از استفاده آن و همچنین می توان گفت استعاره ای ، مجاز است و علاقه آن ، شباهت است.

چگونه کنایه را تشخیص دهیم
چگونه کنایه را تشخیص دهیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *