در جامعه کنونی ازدواج ها دیگر شکل سنتی گذشته را ندارند و دختر و پسر قبل از اینکه والدین را در جریان ارتباطشان با یکدیگر قرار دهند ، به منظور شناخت بیشتر برای ازدواج با هم آشنا می شوند و دیگر مثل قدیم ها پسرها موقع گفتن اینکه از یکی خوششان آمده به پدر یا مادرشان تغییر رنگ نمی دهند و دخترها هم راحت تر به مادرشان می گویند که خواستگار دارند .
با این همه تغییر در سبک زندگی، با وجود این موضوعات اما هنوز خانواده ها به طور کامل آمادگی پذیرش این موضوع را ندارند که از رسم سنتی ازدواج فاصله بگیرند و فرزندشان همسر آینده اش را انتخاب و به آنها معرفی کند و هنوز در میان گذاشتن مسئله با خانواده ها مهم و حتی گاهی سخت است.
خانواده شما جزو کدام دسته است؟
خانواده ها نسبت به پیشنهاد فرزند برای ازدواج با فرد موردعلاقه شان دو نوع واکنش دارند یا این ماجرا را می پذیرند وبا این موضوع راحت برخورد کرده و روابط دختر و پسر را به درستی مدیریت می کنند یا با موضوع به نحو نادرست برخورد کرده و موجب شکل گیری روابطی پنهانی می شوند.
پیش از این هم در نمناک گفتیم که اگر فرهنگ خانواده ها طوری باشد که رابطه دختر و پسر را خارج از چارچوب مراسم خواستگاری و غیره مجاز نبینند امکان بروز مشکلات زیاد برای خانواده و دختر و پسر وجود دارد.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
خودخواه نباشید
به فکر طرف مقابل خود نیز باشید و فقط به خودتان فکر نکنید زیرا ممکن است او شرایطی داشته باشد که نتواند آن راباز گوکند و اتلاف وقت و دست دست کردن شما او را تحت فشار قرار دهد.
مثلا برخی از پسرها خواستگاری را به دلیل تمام شدن سربازیشان ، خریدن ماشین یا خانه ، ترفیع گرفتن در اداره و… عقب می اندازند در صورتی که شاید دختر به دلیل داشتن خواستگارهای متعدد از سمت خانواده اش تحت فشار باشد. این مشکلات می توانند یکی از طرفین را خسته کند وسبب بروز مشکل برای او شوند تا حدی که صورت مسئله را به کلی پاک نمایند.
حتما بگویید
اگر برای شناخت طرف مقابلتان زمان بیشتری را در رابطه با او باشید و هر روز خواستگاری را عقب بیاندازید ، ضرر خواهید نمود. زیرا طولانی شدن رابطه سبب وابستگی بیشتر شما و پر رنگ تر شدن احساساتتان می شود و شما را از شناخت بیشتر و گرفتن تصمیم منطقی دور می سازد.
اگر شما رابطه خود را اطلاع خانواده ها رسمی کنید شناخت شکل جدید و جدی تری به خودش می گیرد که چشمتان را به روی دست دیگری حقایق باز می کند اما هنگامی که بدون اطلاع خانواده ها دررابطه باشید فرآیند شناخت روند کند و حتی ساکنی پیدا می کند.
بنابراین درمیان گذاشتن با خانواده سبب می شود مسائل و مشکلات راحت تر حل گردد. زمانی که دو نفر بدون اطلاع از خانواده ها با یکدیگر در رابطه باشند ، خانواده که عنصر مهمی است از قلم می افتد.
شما می توانید در خواستگاری و دیدن همه اعضای خانواده و تعاملشان با هم و از نزدیک رصد کردن خانه و زندگی شان شناخت بیشتری به دست آورید و یا حتی نظرتان تغییر نماید.
خودتان را آماده کنید
اینگونه نیست که شما وقتی تصمیم به ازدواج بگیرید ، اسم و مشخصات طرف مقابلتان را به خانواده بدهید و خود را خلاص کنید . شما باید قبل از گفتن، خودتان را برای رویارویی با بزرگ تر ها آماده کنید. رسمی کردن ازدواج ، همان قدرکه برخی مشکلات را حل می کند می تواند مسائل و مشکلات با شکل جدیدتری نیز برایتان به وجود آورد .
بنابراین از افراد با تجربه در این مسیر کمک بگیرید. بهترین کمک را می توانید از خواهر یا برادر بزرگ تان که این مسیر را قبلا پیموده ، بگیرید زیرا آنها دارای شناختی هستند که می تواند به درد شما بخورد.
اگرهم اولین نفر در خانواده تان شما هستید که سنت شکنی می کنید ، به سراغ چند تا دوست و همکلاسی که قبلا این مسیر را پیموده اند ، بروید. شما می توانید از آنها کمک بگیرید و با توجه به شرایط خانواده تان آن را بومی سازی کنید.
به کی بگیم؟
ابتدا برای در میان گذاشتن موضوع خواستگاری با خانواده تان رگ خواب آنها را پیدا کنید و بدانید نبض خانواده دست کیست و لازم نیست ابتدا به سراغ مهره های اصلی خانه بروید بلکه می توانید به سراغ یک واسطه بروید که مادر ها می توانند بهترین واسطه بین شما و پدر باشند.
اگرشناختی از مادرتان دارید و می دانید گزینه مناسبی در این زمینه نیست، به سراغ خواهر برادرهای بزرگ تر بروید تا آنها واسطه شوند و حرف های شما را به گوش خانواده برسانند. این روش مطمئن تر است و شما را از مشکلات احتمالی مصون می دارد.
چه جوری بگید؟
بستگی به خانواده شما و طرز فکر افراد خانواده دارد که چگونه با این مسئله برخورد کنند و کنار آیند بنابراین شما باید خونسردی خود را حفظ کنید و آماده شنیدن هر پاسخی از سمت آنان باشید.
برای مطرح کردن این موضوع با خانواده خود از ادبیات درستی استفاده کنید و در همان ابتدا مانند فیلم ها گارد نگیرید و بگویید «فلانی سهم منه، حق منه، عشق منه» یا «یا فلانی یا هیچ کس» . شما باید طوری با خانواده تان صحبت کنید تا آنها بدانند شما در انتخابتان به عقیده و سلیقه شان احترام می گذارید و جایی هم برای نظر آنها گذاشته اید.
اینگونه آنها راحت تر با موضوع کنار می ایند. شما نباید طوری برخورد کنید که فکر کنند نظرشان مهم نیست و «بعد از یه عمر بچه بزرگ کردن نتیجه اش شد این!»
اگر مخالفت شنیدید
اگر خانواده شما به دلیل نداشتن شناخت با انتخاب تان مخالفت کردند، دلسرد نشوید و بدانید که سختگیرانه عمل کردن آنها به دلیل شناخت ناکافی است پس عصبانی نشوید.
می توانید خصوصیات و زوایایی که از دید خانواده تان پنهان است، برایشان، شفاف و پررنگ کنید و با چند جلسه آشنایی بیشتر و ایجاد فضای مناسب آن شبهه را برطرف کنید اما در صورتی که مشکلات بزرگ تربود به زمان و صبر بیشتری نیاز است.
اگر از نظر فرهنگ، عقیده و… با خانواده طرف مقابل مشکل دارید، از دید خانواده به ماجرا نگاه کنید شاید نکاتی پنهان از نظرتان وجود داشته باشند که در آینده بتوانند مشکل ساز شوند.پس تمامی مسائلی را که بزرگترهای با تجربه شما بیان می کنند، با دید منطقی و نگاهی جدی تر بررسی کنید.
اگر بعد از این بررسی ها هنوز مصمم بودید، فکر کنید و با ملایمت به خانواده درباره ویژگی های مثبت طرف مقابلتان توضیح دهید شاید این خصوصیات برای والدینتان مهم باشد.
یکی از راه های خوب برای جلب نظر خانواده ها آشنایی بیشتر و ایجاد صمیمیت می باشد بنابراین با برگزاری چند جلسه خانوادگی و با کمک طرف مقابل نظرات را به نفع خودتان تغییر دهید.
رفتار والدین چگونه باشد؟
والدین باید به فرزندانشان اعتماد داشته باشند و با نظر او در ابتدا مخالفت نکنند و فرد مورد نظر را ببینند و بعد درباره او صحبت کنند. برخی از خانواده ها قبل از دیدن فرد از نزدیک پیشگویی هایی می کنند اما بعد از دیدن او ، نظرشان تغییر می کند.
خانواده ها باید با هم در ارتباط باشند تا فرد را بهتر بشناسند و اگر ایراداتی نیز می بینند آن را مستقیم ابراز نکنند و به صورت پیشنهاد مطرح کنند . بهترین پیشنهاد نمناک این است که خانواده نزد مشاور بروند زیرا وقتی واسطه ای وجود داشته باشد تنش ها کمتر می شود.
در خانواده های ایرانی ازدواج نباید بدون رضایت خانواده انجام شود و حداقل باید یک رضایت نسبی وجود داشته باشد. دختر یا پسری که بدون رضایت والدین همسر وارد خانواده ای می شوند، متاسفانه از نظر آن خانواده مطرود هستند.
عروس ها زیر نگاه تند و تیز مادر شوهر و خواهر شوهر قرار دارند و ممکن است نگاه تحقیر آمیزی به داماد شود بنابراین اگر بخواهید بدون نظر والدین ازدواج کنید مشکلاتی برای شما ایجاد می شود.
اگر مخالفت خانواده ها به خاطر تفاوت اعتقادات مذهبی ، اختلاف مالی فراوان ، فاصله سنی بسیار زیاد یا موجه نبودن شخصیت فرد مورد نظر بود در حالی که شما معتقدید می توانید با قدرت عشق و صبر او را عوض کنید بهتر است به توصیه والدینتان گوش دهید و بی گدار به آب نزنید و در انتخابتان دقت بیشتری داشته باشید. چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
گاهی دلتان میخواهد تمام کلیشههای را کنار بگذارید و خودتان گل و شیرینی به دست به خانهشان وارد شوید اما خواستگاری دختر از پسر چیزی نیست که همیشه جواب بدهد. بنابراین، باید دنبال روش هایی باشید که مرد مورد نظرتان را به ازدواج با خود ترغیب کنید.تکلیفتان را روشن کنیداگر میخواهید فرد مورد نظرتان را به ازدواج ترغیب کنید، قبل از هرچیز باید بدانید که چه نسبتی با او دارید. آیا او به شما توجه دارد؟ آیا روابط تان از فاز رسمیت همکاری و آشنایی و همکلاسی بودن فراتر رفته اما هنوز به مرحله ای که پیشنهاد بدهد نرسیده؟ آیا حرفی از ازدواج میان شما رد و بدل شده یا برنامهای در این مورد ریختهاید؟
باید از خود بپرسید که آیا او آمادگی شروع زندگی مشترک را دارد؟ برای دانستن اینکه آیا او هم علاقهای به ازدواج با شما دارد یا خیر، میتوانید از کسی که به او نزدیک است کمک بگیرید. دوست صمیمی او یا دوست مشترکتان میتواند نقش واسطه را ایفا کند. اما یادتان نرود که این واسطه باید بیطرف باشد و نسبت به ازدواج شما هم نظری مثبت داشته باشد. پرسش و صحبت در مورد ازدواج یا سۆال کردن در این مورد که آیا برای آینده تصمیمی داری یا نه، از مسئولیتهای این واسطه است. برایش توضیح دهید که در این گفتوگو، نباید اشاره مستقیمی به شما داشته باشد. نیمه رسمی باشیداگر سراغتان آمد و خواست بیشتر با شما آشنا شود، باید از همان آغاز هدف رابطه را مشخص کنید و برای مطلع کردن خانواده ها برنامه و نقشه داشته باشید. روشن بودن تکلیف هر دوی شما، بسیاری از مشاجراتی که ممکن است در این دوران میان شما فاصله بیندازد را از میان میبرد و از آنجا که هر دوی شما برای هدفی مشترک انرژی صرف کرده و تلاش میکنید، مانع از دلسردی و تردیدتان میشود.
از یاد نبرید فشار آوردن و انتظار عجله از طرف مقابل، داشتن جایگاه شما را در چشم او پایین میآورد. اگر مردی که به او علاقهمند شدهاید، سعی کرد به شما نزدیک شود و در عین حال از شما مهلتی برای رسیدن به اهدافش خواست و قرار بر این شد که بعد از تحقق برنامههایش به خواستگاریتان بیاید، چارهای جز انتظار ندارید. اما این انتظار را در چهارچوبی خانوادگی تا حدودی رسمیت بدهید. در این حد که خانواده ها از حضور فردی به عنوان خواستگار آینده شما مطلع باشند و دورا دور او را بشناسند.
در این مدت بهتر است میزان تلاش او برای تحقق وعدههایش را زیر ذرهبین بگذارید. اگر بعد از این مدت هم بهانهتراشی و دلایلی را مطرح کرد که از نظر شما و اطرافیانتان قابلقبول و منطقی نبودند، بدانید که شما در حال ازدست دادن فرصت خود برای ازدواج هستید و بیهوده به این ارتباط دل بستهاید. اما اگر توضیحات او قانعکننده به نظر رسید و موضوعات مهمی مانند به اتمام نرسیدن تحصیل یا رفتن به خدمت سربازی یا عدم آمادگی اولیه مالی را مطرح کرد، باتوجه به شرایط سنی شما و مقدار زمانی که لازم دارد، تصمیم بگیرید.شما خواستگاری نکنیدبهتر است به صورت نا محسوس خواستهتان را بیان کنید. پیشنهاد مستقیم ازدواج از طرف یک خانم در کشور ما چندان مرسوم نیست و آغازگر مشکلات دیگری در رابطه می شود، اما یک پیشنهاد غیرمستقیم، میتواند شما را چند قدمی جلوتر ببرد و تکلیفتان را تا اندازهای روشنتر کند. اگر شما به یک مرد به صورت مستقیم پیشنهاد ازدواج دهید، معمولا حالات دفاعی به خود میگیرد و عقبنشینی میکند، بنابراین بهتر است زمینه را مهیا کنید و کمی به انتظار بنشینید. برای شروع میتوانید به ایدههایی که در زمینه ازدواج دارید اشاره کنید یا از اینکه ارتباط هدفدار را میپسندید صحبت کرده و به عکسالعملهای او خوب توجه کنید. اگر مردی که حرفهای شما را میشنود، صحبت را عوض کرد یا نشان داد که کاملا عکس شما فکر میکند، بهتر است وقت خود را تلف نکنید! رابطه را بیدلیل کش ندهیدزمان ازدواج دختر و پسر متفاوت است و بسیاری از دختران با عبور از یک محدوده سنی شانس کمتری برای ازدواج با کسی که سن و شرایط مناسب را داشته باشد پیدا میکنند. گذشت زمان طولانی و بیشتر از 1تا 2سال به انتظار خواستگاری رسمی او نشستن، مشکلات بسیاری را در یک رابطه ایجاد میکند. بعد از چنین زمانی، احتمال اینکه طرف مقابل شما پشیمان شود یا انتظار خانواده ها سر بیاید و رابطه به تنش کشیده شود زیاد است. اگر با هم قرار ازدواج گذاشتهاید، میتوانید بعد از گذشتن مدتی از او بخواهید در جلسات مشاوره پیش از ازدواج شرکت کند. این مرد فریبتان می دهد!واژههایی را که به زبان میآورد زیر ذرهبین بگذارید. کسی که میگوید «من اهل ازدواج نیستم اما چون تو را دوست دارم حاضرم برای همیشه با تو بمانم!» فرد مسئولیتپذیری نیست و هدفی جز وقت گذرانی از رابطه با شما ندارد. خیلی سریع و مقتدرانه این رابطه را قطع کنید و به زندگی خود برگردید. موردهای ازدواج را به خاطر چنین مردی از دست ندهید.کسی که توان پذیرفتن مسئولیت را ندارد، حتی اگر با اصرار شما به خانه مشترک وارد شود، نمیتواند زمینه یک زندگی موفق و آرام را فراهم کند. پس گمان نکنید که همه ماجرا به نشستن پای سفره عقد ختم می شود. زندگی با یک فرد بیمسئولیت، از انتظار برای بهدست آوردن او هم زجرآورتر است.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
به جای نادیده گرفتن نشانهها و امید بستن بیدلیل سنگهایتان را با او وا بکنید. اگر او از دادن جواب صریح به شما طفره میرود، بیشتر مراقب باشید! شاید پای یک بازی در میان است و این فرد تنها میخواهد زمان بیشتری را در کنار شما صرف کند. برخی از آقایان نه حاضر به پذیرفتن مسئولیت ازدواج هستند و نه حاضرند از طرف مقابل جدا شوند. در گوشی با دخترخانم هاوقتی می خواهید مردی را به سمت خود جذب کنید چند نکنه مهم را باید به یاد داشته باشید:تمایل نشان دادن به کسی با آویزان او شدن فرق دارد. در عشقتان درماندگی نشان ندهید. مردان از زنان وابسته و شخصیت های آویزان به شدت می ترسند و احساس خفگی می کنند و خیلی زود از رابطه استعفا می دهند.
طوری رفتار کنید که همه زیر و بم زندگی تان، شخصیتتان و درونیات شما کف دست او نباشد. او باید بداند شما قله های فتح نشده زیادی در شخصیتتان دارید و بهتر است همه صمیمت ها را با او تجربه نکنید تا بداند نیاز دارد شما را بیشتر بشناسد و برای این کار، باید بیشتر و جدی تر به شما نزدیک شود و این تنها از راه ازدواج ممکن است. انگیزه کشف و تصاحب همیشه یک مرد را در مدار یک زن قرار می دهد.منبع : سیب سبز
دانستنیهای قبل و بعد از ازدواج
چگونه نزد همسر بیشتر دوست داشته شویم؟
درانتخاب همسرآیندهتان دچارتردید شدهاید؟
بلیط ارزان تهران به مشهد|پشتیبانی 24ساعته
رسیدن به اوج لذت جنسی با این محصولات
درمان اختلالات روحی بدون دارو و عارضه
اقساط 36 ماه بدون پیش پرداخت لوازم خانگی
خریدقسطی جهیزیه بدون نیاز به پرداخت اولیه
با هواپیما هم میشه ارزون سفر کرد!
تعیین جنسیت پیش از بارداری
ناباروری شما هم می تواند قابل درمان باشد!
سوتین های خوشگل و باکیفیت/تنوع رنگ عالی
برای خریدبلیط اتوبوس دنبال سایت معتبری؟
بهترین قیمت بلیط اتوبوس-خریدآنلاین
ست های لباس زیر جذاب و لاکچری
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021
هنگام آشنایی دختر و پسر و ادامه رابطه دوستی آنها دو حالت ایجاد میشود: یا مدت دوستی آنها کوتاه است و رابطه دوامی ندارد یا رابطه طولانی میشود که در این حالت طرفین بخصوص دختران بیشتر نگران آینده میشوند و درصدد تبدیل رابطه دوستی یا آشنایی به ازدواج برمیآیند. زیرا دختران علاوه بر محدودیاتهای جامعه، با عبور از یک محدوده سنی ممکن است شانس کمتری برای ازدواج پیدا کنند. پسرها هم دلایل خود را برای تن ندادن به ازدواج دارند، دلایلی چون نبود کار ثابت، شرایط اقتصادی و گاها ترس از پذیرفتن مسئولیت. ولی آیا باید از ازدواج به خاطر این دلایل دست کشید و یا با به کار بستن راهکارهایی ساده و آن را به ازدواج منجر کنیم.
راه های متعددی برای تبدیل رابطه دوستی به ازدواج وجود دارد. با توجه به اینکه بیشتر ارتباط شما با او از راه دور و از طریق موبایل و از طریق نرم افزارهای پیام رسان است پس فرصت مناسبی برای تقویت این رابطه و تبدیل به یک رابطه متعهدانه وجود دارد، استفاده از موبایل برای تقویت رابطه و پیشبرد درست رابطه در جهت ازدواج یک مهارت است که نیاز به آموزش علمی و روانشناسی دارد و به همین منظور ما برای شما دورهای طراحی کردیم به نام دوره جذب عشق با موبایل. در این دوره یادمیگیرد که چطور دوستی خود را به ازدواج تبدیل کنید و اون را شیفته خود نگه دارید و رابطتان را به یک رابطه متعهدانه ختم کنید. برای شرکت در این دوره اینجا کلیک کنید.
[/vc_column_text]
در این مقاله چند راهکار ساده برای تبدیل رابطه دوستی به ازدواج مطرح شده است. علی رغم اینکه این راهکارها میتواند در فرآیند تبدیل دوستی به ازدواج مفید باشند، اما نکته اینجاست که شرایط فردی و اجتماعی افراد از جنبههای گوناگون باهم فرق میکند و باید درصدد راهکارهایی متناسب با شرایط رابطه بود.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
فهرست مطالب
در این مقاله با 10 راه تبدیل دوستی به ازدواج و تغییرات سادهای آشنا میشوید که با ایجاد آنها میتوانید عشقتان را به عشقی پایدار تبدیل کنید.
پیش از هر چیز باید بدانید که جذابیت در هر رابطهای مهم و حیاتی است. متعهد بودن به رابطه باید اولویت نخستتان باشد، اما اجازه ندهید که این تعهد به بهای بیتوجهی به خودتان تمام شود. شاید سطحینگرانه به نظرتان برسد، اما واقعیت این است که باید جذابیت خودتان را حفظ کنید تا رابطهتان دوام داشته باشد. ورزش کنید، خوب غذا بخورید، برای دیدن دوستان و خانوادهتان وقت بگذارید و کارهای مورد علاقهتان را انجام دهید تا از زندگی لذت ببرید. ذهنتان را فعال نگه دارید، از تلاش برای رسیدن به اهداف شغلی و تحصیلیتان دست برندارید، از خودتان مراقبت کنید و در کنار حفظ رابطهتان، به رشد ذهنی و عاطفیتان نیز اهمیت بدهید. اگر در بهترین حال و وضعیت ظاهریتان نباشید، معشوقتان متوجه این بدحالی و بیتوجهی میشود و آرزو میکند که ای کاش دوباره همان زن جذاب و زیبای قبلی میشدید . بنابراین خودتان را نادیده نگیرید و برای خودتان اولویت قائل شوید.
شکی نیست که در روزهای با هم بودنتان بارها با هم جرو بحث خواهید کرد، روزهای سختی را پشت سر خواهید گذاشت و اتفاقات ناخوشایند و ناراحت کنندهای را در کنار هم تجربه خواهید کرد. معشوقتان شریکی فهمیده و همدل میخواهد که در روزهای سخت زندگی مشترک یار و همراهش باشد. بنابراین قبل از آن که او را زیر باد ناسزا بگیرید و بر سرش فریاد بزنید، یک نفس عمیق بکشید و خودتان را آرام کنید. اگر احساسات خود را با آرامش توضیح بدهید، فرصت و فضای لازم را برای بهبود رابطهتان خواهید داشت. اگر در موردی مقصر بودید، مسئولیت اشتباهتان را بپذیرید و بابت آن عذرخواهی کنید، به این ترتیب به او یاد میدهید که در مقابلتان به همین نحو عمل کند. در نتیجه رابطهتان محکمتر میشود و به هم نزدیکتر میشوید.
اگر میدانید که او عاشقتان است، باید به او اعتماد کنید. گاهی اوقات سخت است که بر دلواپسیها و اضطراب خود غلبه کنید و به دیگری اعتماد کنید. اگر میخواهید رابطه دوستیتان به ازدواج ختم شود و آیندهتان را با او شریک شوید، باید به محبوبتان نشان دهید که به او اعتماد دارید. به قولهایتان عمل کنید و به عهدتان وفادار بمانید تا او نیز همین طور عمل کند. اگر او خوشقول و وفادار نبود و به اعتمادتان خیانت کرد، مطمئن باشید که او مرد زندگیتان نیست.
همسرتان شما را صبحها بدون آرایش و با فراغ بال خواهد دید. بنابراین خودتان باشید. مطمئن باشید که معشوقتان دلواپسیها و بیاعتمادی به خودتان را از یک کیلومتری حس خواهد کرد و هیچ مردی نمیخواهد با زنی باشد که دائماً در شک و تردید است و مدام خودش را نقد میکند. طبیعی باشید، خودتان را دوست داشته باشید، شادیتان را نشان دهید و بگویید چقدر خوششانس بودهاید که او وارد زندگیتان شده است. شما فوقالعادهاید و اگر قبول کنید که همسرش باشید، مرد خوشبختی خواهد شد.
مسلم است که قدردانی و تشکر خود را برای لطفهای مهمی، مانند هدیه گرفتن ابراز میکنید، اما مراقب باشید که لطفهای کوچک را نادیده نگیرید. اگر عشقتان دائماً چیزهای مورد علاقهتان را برای شما میخرد، از او تشکر کنید. اگر در را برایتان باز نگه میدارد، به رویش لبخند بزنید. هر مردی در جستجوی زنی است که این مهربانیها و ژستهای عاشقانه را ببیند و قدر بداند. به او نشان دهید که بابت تمام کارهای کوچکی که برایتان انجام میدهد، سپاسگزارش هستید تا او نیز همین کار را انجام دهد.
عشقتان دارد روزهای سختی را میگذراند و به شریکی نیاز دارد که او را سر عقل بیاورد و جلوی رفتارهای غیرمنطقیاش را بگیرد. هیچ مردی در جستجوی همسری نیست که او را عصبی و مضطرب کند و اگر چنین زنی ببیند، با تمام قوا پا به فرار میگذارد. بنابراین در سختیها عاقلانه با عشق و آرامش در کنارش باشید. او متوجه این نیروی مثبت میشود و میخواهد همواره در کنارش باشید تا از او انسان بهتری بسازید.
اگر میخواهید که عشقتان به رابطهتان متعهد باشد، شما نیز باید نسبت به او متعهد و وفادار باشید. برای رابطهتان اولویت قائل شوید، البته منظورمان این نیست که تمام زندگی خود را فدای این رابطه کنید، اما لازم است که وفاداریتان را به او نشان دهید. وفاداری لازمهی زندگی زناشویی است، بنابراین اثبات وفاداری یکی از مهمترین روشها برای ختم شدن رابطه دوستی به ازدواج است، باید به همسر آیندهتان نشان دهید که ارزش آن را دارید که تا پایان عمر در کنارتان بماند. این تغییرات را پیاده کنید تا پیوندتان را به پیوندی جاودانه تبدیل کنید.
رمز این که دوست پسرتان با علم در راه بودن یک ازدواج قریبالوقوع در کنارتان احساس آرامش کند، این است که او را تشویق کنید که با خانواده و دوستان متاهل خود معاشرت کند. رفت و آمد با این زوجهای خوشبخت او را به ازدواج کردن ترغیب میکند. دوستان متاهل به عشقتان نشان میدهند که ازدواج کردن فراز و نشیبهای خاص خود را دارد، اما آن چیزی که در پایان روز بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت دارد، وفادار بودن به یکدیگر و دلگرم بودن به هم است. این شگرد به ویژه برای مردانی موثر است که فرزند طلاق بودهاند. برخی مردانی که طلاق را در خانواده خود تجربه کردهاند، بعد از دیدن جرو بحثها و دلشکستگیهای والدین خود درباره ازدواج محتاطتر عمل میکنند. کاری که شما باید انجام دهید، این است که این تصورات منفی را با ترسیم کردن یک خانواده شاد و خوشبخت از بین ببرید. بنابراین سعی کنید که با زوجهای خوشبختی وقت بگذرانید که میتوانند الگوی مناسبی برای عشقتان باشند. به این ترتیب ذهنیت او درباره زندان تاریک زندگی زناشویی رنگ میبازد.
تردید بسیاری از آقایان برای ازدواج کردن از ترس آنها از مخارج هنگفت ازدواج و خرید حلقه نشأت میگیرد. هزینههای سرسامآور ازدواج مردان را میترساند، در اینجا باید به او نشان دهید که زن ولخرجی نیستید. اگر منتظرید که عشقتان از شما درخواست ازدواج کند و در عین حال میدانید که او نگران مخارج است، به او بفهمانید که اگر حلقه نامزدی کوچکتری را به شما بدهد که زیاد هم گران نیست، خوشحالتر خواهید شد. همچنین میتوانید یک حلقه ارزانتر و چیزهای مورد علاقهتان را به او نشان بدهید. اگر دوست پسرتان بداند که مجبور نیست برای راضی کردن شما حساب بانکیش را خالی کند، ترغیب میشود که با خرید یک حلقه با قیمت مناسب از شما درخواست ازدواج کند. به علاوه در سالهای بعدی وقتی وضع مالیتان بهتر شد، میتوانید حلقهی بهتری بخرید.
قبل از آن که رابطهتان را شروع کنید، یک زندگی اجتماعی بسیار فعال داشتید و آنقدر دوست داشتید که تعداشان از دستتان دررفته بود. اما به محض جدی شدن رابطهتان تمام برنامههایتان را کنسل کردید و قرارهای هفتگی با بهترین دوستانتان را فراموش کردید. به این ترتیب رفته رفته از یاد دوستانتان محو شدید و دیگر شما را به قرارهای خود دعوت نکردند و حالا تازه به خودتان آمدهاید و متوجه شدهاید که ماهها است خبری از آنها ندارید. الان که در انتظار ازدواج هستید، باید بیشتر با دوستانتان وقت بگذرانید. این کار یکی از مهمترین روشها برای ختم کردن دوستی به ازدواج است. بگذارید عشقتان متوجه شود که به جز این رابطه، زندگی اجتماعی دیگری نیز دارید و به این ترتیب فرصت داشته باشد که شما را در شرایط متفاوتی ببیند. مردان دوست ندارند که تمام زندگی و هست و نیست همسرشان باشند و تمام موضوعات به آنها ختم شود. بنابراین سعی کنید با دوستان وفاداری که قبل از ورود عشقتان به زندگی در روزهای سخت در کنارتان بودهاند، دوباره ارتباط برقرار کنید. اگر آنها دوستان واقعی باشند، مطمئناً شما را به خاطر دوری این مدت خواهند بخشید. یادتان نرود که آنها را به جشن عروسیتان دعوت کنید، چون به محض آن که به حلقهی دوستانتان برگردید، عشقتان نیز به فکر خریدن حلقه ازدواج خواهد افتاد.
علاقهمندی به شخصی و ایجاد رابطه عاشقانه و آشنایی یک چیز است و نتیجه بخش کردن رابطه و تبدیل آن به ازدواج چیز دیگر که البته هر دو مرحله از اهمیت بالایی برخوردار است در این مقاله با پیش فرض اینکه شما با فرد ایدهآل خود در رابطه دوستی و آشنایی هستید راهکارهایی برای هدفمندی رابطه و تبدیل آن به ازدواج ارائه شد ولی همانطور که میدانید همیشه همه راهها روی همه افراد یک نتیجه نمیدهد.
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
18 بازدید
17 بازدید
22 بازدید
27 بازدید
چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
36 بازدید
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام من النازم عشق بچگیم یعنی من ۴ سالم بود اون ۱۶ سالش بود باهم دوست بودیم بد اون منو تو بچگیم ول کردو رفت تو بچگیم منو می دید فرار میکرد اما الان که بزرگ شده منو میبینه لبخند میزنه سر تکون میده بعد میبینه من باهاش حرف نمی زنم اخماشو می ریزه بعد یه روز تو چشام نگاه کرد بعد منم تو چشماش نگاه کردم بعدش که داشتم میرفتم خونمون یه برگشتم نگاش کردم اون لبخند زد فرداش دید که من باهاش حرف نزدم بهم چشم غره رفتم بعدش برای همیشه رفت بعد از اون طرف داداشش زیراب منو برای اون میزنند اما از وقتی رفته من وابستش شدم بعد تو دستش حلقه نامزدی نداره نمی دونم عشقش از روی هوسه یا ازدواج ولی خیلی دوست دارم باهاش ازدواج کنم
سلام دختری هستم ۲۸ ساله با پسری که ۵ ماه ازم بزرگتره حدود ۱۱ ماهه در ارتباطم از طریق فضای مجازی باهم اشنا شدیم و تلفنی و تصویری زیاد باهم حرف زدیم به نظرم مرد پخته ایه ولی موضوع اینه که هیچوقت از اول رابطه از ازدواج حرف نزد و وقتایی که من حرفشو میزدم میگفت قصدش ازدواج نیست یا قولی نمیده که اگه نشد من فرصتام رو از دست بدم ولی خیلی زیاد ابراز علاقه میکنه حرفای جنسی هم اصلا نمیزنه … از رابطه قبلیش برام گفت که سه سال باهم بودن و بعد دوسال که مطمئن شده براش تکراری نمیشه بهش پیشنهاد ازدواج داده ولی یک سال بعدش دختره خیانت میکنه و این اقا رابطه رو تموم میکنه اون اوایل هم بهم میگفت وفاداری براش حرف اول رو میزنه و بشدت رو ارتباط من با مردای دیگه حساسیت نشون میده من الان حس عمیقی بهش پیدا کردم دو بار شهر ما اومده(راه ۶ ساعته است) ولی من بشدت گرایش دارم بغلش کنم و اینکارم میکنم ولی خب بعدش هم عذاب وجدان میگیرم و بهش میگم کاش همو نمیدیدیم بهم میگه نمیخوام اینکارو بکنی که بعد دیگه نخوای بیای همو ببینیم هدفم از گفتن این موضوع اینه که واقعا دوباره هیچ حرکتی نزده و فقط من بودم که دوست داشتم بهش نزدیک شم و سمتش میرفتم نمیدونم تو این رابطه امیدی به ازدواج هست یا نه بین حرفاش وقتی همو دیدیم میگفت اینکه کنار یکی دیگه ببینمت برام غیرقابل تحمله میگه چقدر خوبه که دارمت و از ندیدنم بعد از گذشت یه زمان طولانی احساس دلتنگی میکنه ک املا متوجه میشم به علایقم اهمیت میده و سعی میکنه خوشحالم کنه… یعنی مردی واقعا میتونه به ازدواج با کسی که اینقدر ادعای دوست داشتنش رو داره فکر نکنه یا ابراز علاقش بازی و دروغه
سلام دوست گرامی طرف مقابل شما آسیب جدی از رابطه قبلی خورده و تا وقتی پرونده آن رابطه را نبندد، نمیتواند که به شما پیشنهاد ازدواج بدهد. این دوری کردن او نیز همین مساله را تایید میکند که نمیتواند به این راحتی مجدداً اطمینان کند. شما وظیفهای ندارید که به او کمک کنید تا پرونده گذشته را ببندد چون این مساله را باید خودش دنبال کند. اما میتوانید با دریافت مشاوره این مساله را یاد بگیرید که چگونه رابطه را به سمت ازدواج هدایت کنید.
سلام خسته نباشید من با آقاپسری دوست شدم ک نزدیک ۵ماه باهمیم وایشون ۲۰سالشونه ۲ماه ازمن کوچیک تره چندروزه دوست دختر قبلی ایشون مزاحمشون میشند و خیلی اصرار دارند ک برگردند به رابطه و دوس پسرم گفت ک بایه نفر تو رابطست و دیگه نمیخواد ک مزاحمش بشه این خانم امشبم رفته دم خونشون و اصلا درو باز نکرده روشون و سریع هم موضوع رو ب من گفت که به قول خودش رو راست باشه خودش میگه من تو انتخاب کردم و من باورش دارم فقط ترسم از این خانمه ک چند روزه آرامش اعصاب منو ازم گرفته حتی دوس پسرم اکانتشم داده دست من و من حتی بهش گفتم ک اعتماد دارم بهش ولی ایشون میگن که دوس دارم خودت ببینی طرف چه پیامایی میده حتی وقتی بلاکش میکنه باز ایشون مزاحم میشن و ایشون گفتن ک میخوان بیان خاستگاریم بعد یک سال فقط یه راهنمایی کنین ک بفهمم مردی ک من عاشقشم و اعتماد دارم بهش واقعا دوسم داره ک حقیقتو میگه و مخفی کاری نمی کنه و یه راه بزارین جلوم که به دوس پسرم بگم چیکارکنه که این خانم ول کن بشه
سلام دوست گرامی قبل از هرچیزی باید اشاره کنیم که سن شما و ایشان پایین است و ممکن است بسیاری از این اتفاقات به دلیل داشتن هیجان باشد. مدیریت و مرزبندی این رابطه برعهده طرف مقابل شماست. اگر واقعاً نمیخواهند که طرف قبلی دیگر به او پیامی ندهد، این مسأله را جور دیگری هم میشود مدیریت کرد، مثلاً خطش را تغییر دهد و یا او را تهدید به شکایت کند که دیگر مزاحمتی برایش نداشته باشد. چیزی که دست شماست و میتوانید آن را کنترل کنید، چک کردن راست و دروغ حرفهای ایشان نیست، بلکه دلیل اصرار طرف قبل را باید متوجه باشید، ممکن است که طرفمقابل شما به ایشان هم قول ازدواج داده باشند که حالا دیگر آن خانم دست بردار نیست. اشاره کردید که به شما قول خواستگاری برای سال آینده را دادند، آیا ایشان شرایط مناسبی برای ازدواج در سن 20 سالگی دارند؟ باید تمامس این نکات را در نظر بگیرید و سپس برای این رابطه سرمایهگذاری بیشتری کنید.
سلام وقتتون بخیر من 23 ساله از مردی 63ساله خوشم میاد این اقا با من نسبت فامیلی دارن و 30 سال از عمرشون مادرید زندگی کردن و اصلا دنیا و اخلاقیاتشون شبیه هم سن های خودشون در ایران نیست و همین باعث جذب من شده واستایل و موسیقی و شیوه زندگی کاملا متفاوته و حوصله زیادی برای هر کاری داره و رابطه دوستانه باهم داریم و شنونده عالی هست ولی این مرد خیلی وقته تنها زندگی کرده و خودش میگه زندگی من مثل زیتون سیاه و اخرش هیچ و اوایل مهاجرتشون ازدواج کردن با یک دختر اسپانیایی که منجر به طلاق شده من از نظر احساسی نسبت بهش حس دارم و از نظر منطقی و عقل بنظرم راهی که من باید 10 سال با سختی طی کنم و به خواسته هام برسم میتونم با ازدواج با این اقا راحتر بدست بیارم و هیچ چشم داشتی به اموالشون ندارم اون چیزی که من میخوام داشتن اقامت اسپانیاست که با تحصیل در خارج از ایران میخواستم بدست بیارم و با مشکلات و سختی بیشتر .و اینکه مقاله ای در مورد اختلاف سن خوندم و نکات منفی که چک کردم خیلی در این مرد دیده نمیشد و خواستم از شما کمک بگیرم که بهشون بگم احساسمو یا بیشتر فکر کنم و مطالعه کنم ؟؟؟
سلام دوست گرامی اختلاف سنی 40 سال، برای ازدواج اصلاً مناسب نیست. هدف شما مهاجرت است و اینکه سریعتر به برنامههای زندگیتان برسید. بنابراین نیاز است که یک اولویت بندی برای اهداف آینده خودتان داشته باشید.
سلام من از تقریبا۹ ماه باهم دوستیم و ایشون اوایل خیلی اصرار میکرد ک درباره آینده باهام حرف بزنه بریم بیرون ولی هربار رفتن هیچ حرفی نمی زد و سکوت میکرد این سکوت من کلافه میکرد اویل بعد از دو ماه درباره ازدواج حرف میزد ولی ب مرور سرد شد چون خانوادش هی بهش دختر معرفی میکردن اویل دوستی ک ازم خوشش می اومد گفت من بهشون گفتم خودم انتخاب میکنم ولی الان بی توجه میکنه و سرد شده من چیکار کنم بهش علاقه دارم و دوست دارم به جای برسه نمی دونم چطور مطرح کنم و هدف رابطه مشخص بشه لطف راهنمایی کنید
سلام دوست گرامی جزییاتی از رابطه شما نمیدانیم. سن شما دونفر، نحوه آشنایی، چند مدت است که ایشان سرد شدهاند؟ علت خاصی پشت این سردی هست یا خیر؟ از کدام رفتار در شما گلایه داشتند؟ علت جذابیت ایشان برای شما و بودن در این رابطه چیست؟ این مسائل باید روشن شود تا بتوانیم راهنمای مفیدتری داشته باشیم. اما در کل باید بررسی کنید که آیا واقعاً ایشان رفتار سردی دارند یا شما به او وابسته شدهاید؟ در واقع سطح توقعات به مرور بالا میرود و نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که همیشه رابطه گرم بماند و طرفمقابل تمام نیازهای ما را برآورد کند. برای راهنمایی و بررسی رابطهتان میتوانید از مشاوران رادیوعشق نوبت مشاوره بگیرید و یا در دوره آموزشی جذب عشق تا ازدواج شرکت کنید.
سلام من چند مدتیه که با یه پسره وارد رابطه شده ام اما احساس میکنم که هدفش از این رابطه برقراری یک رابطه جنسی. اما بعضی از رفتار هاش این احساس منو نفی می کنه چون من 17سالمه و امسال پشت کنکوری هستم خیلی سر درسام حساس وخیلی وقت ها ازم میخواد به جای حرف زدن با اون بشینم و درس بخونم یعنی در رابطه بادرس خیلی از نصیحت هاش مثلا نصیحت های خانواده ام هست که نصیحتم میکنند. و من باخیلی از رفیق هاشم در تلگرام در ارتباطم وحرف میزنم اصلا براش مهم نیست ولی اگه باپسرهای دیگه بغیر اونا حرف بزنم خیلی عصبانی میشه. خیلی از وقتا هم منو همسرم صدا میکنه میگه که تو دیگه همسر منی ممنون میشم اگه کمکم کنید بدونم واقعا هدفش چیه؟؟!!
سلام دوست گرامی با توجه به سن شما، اولویتهایی مانند کنکور و درس خواندن برایتان مهم است. به همین دلیل داشتن یک رابطه عاطفی ممکن است شما را از اولویتیتان در این سن دور کند. اینکه طرف مقابل شما را تشویق میکند تا درس بخوانید ویژگی خوبی است اما تمام ماجرا این نیست، یعنی قرار نیست چون شما را تشویق میکند پس الان زمان مناسبی برای داشتن رابطه باشد. از طرف دیگر بکار بردن واژه همسر به معنی جدی بودن رابطه نیست! بلکه باید ایشان و شما انواع بلوغ و مهارتهای لازم برای ازدواج و همسر شدن را کسب کنید.
سلام و خسته نباشید یک سوال خدمتتون داشتم ممنون میشم پاسخ بدین… من ماه امسال روز اول دانشگاه یک خانمی را دیدم ک واقعا عاشقشون شدم و بعد سه ماه بهشون پیشنهاد دادم ولی ایشون گفت نه من نمیتونم ما باید درس بخونیم…دیگ گذشت تا بهمن ماه 98 ایشون دید ک من رو حرفم موندم اینستاو تلگرام خودشونو بهم دادن ولی ایشون میگفت ما فقط دوستیم و من الان شرایط شروع رابطه ای رو ندارم و هیچ احساسی در وجودم نیست ولی خوب من پافشاری زیادی کردم و هی پیشنهاد و خلاصه رفتار های بچه گونه تا اینکه بعد سه هفته گفت خفم کردی و با هم دعوامون شد و تلگرامش را حذف کرد و خلاصه بهش دسترسی نداشتم تا حدود ی ماه تا اینکه تلگرامشونو پیدا کردم و ی متن عذر خواهی نوشتم ایشون پاسخ دادن ک مشکلی نیست و گذشته ها گذشته خوب بعد یه هفته دوباره بهشون پیام دادم یکم سرسنگین بودن من یکم زده شدم و دیگ پیام ندادم تا اینکه خودشون بعد یه هفته پیام داد و ازم کمک خواست در مورد کلاس مجازی و از اون موقع با هم در ارتباط هستیم ولی نه من و نه ایشون نمیدونیم رابطمون چیه منم جرات نمیکنم پیشنهاد بدم بهشون میترسم دوباره این ارتباطم قطع بشه حالا من سوالم اینه من باید تا کی بهشون پیشنهاد ندم ؟ تا کی باید صبر کنم ؟
سلام دوست گرامی شیوه شما برای ارائه درخواست درست نبوده است. وقتی شما از بروز احساسات متوالی جلوگیری کردید ایشان متوجه عدم حضور شما شدند. اگر ارزش سواد و درس خواندن برای ایشان مهم است، به آن احترام بگذارید و فعلاً ارتباط را در مورد مسائل دانشگاه نگه دارید. هیجانات دوره دانشجویی را نیز درنظر بگیرید. برای بررسی این درخواست می توانید از مشاوره رادیو عشق استفاده کنید.
سلام من ۵ماهه که با پسری آشنا شدم که روز های اول من رو به خانوادش معرفی کرد و گفت قصدش ازدواج است در اوایل رابطه چون من روابط پشت هم داشتم سوگواری رابطه قبلی افتاد توی رابطه جدیدم ک بخشید من را بار دوم یک اشتباه دیگر کردم تا حد ۴بار که دیگر ب من گفت این رابطه ته ندارد ولی ب دلیل علاقه ای ک به من دارد باز هم ماند و گفت درستش میکنیم ولی شاید هم نشود من الان ک تغییر کردم باید چطور ب او ثابت کنم همانم ک میخواهد؟
سلام دوست گرامی ابتدا لازم بود شما از بحران و سوگ روابط قبلی خارج می شدید و سپس رابطه جدیدی را شروع میکردید .با اینحال ان چیزی که نشان میده شما تغییر کردید زمان و رفتار شما هست .پس بهتر هست با رفتارتان ایشان را متوجه تغییرات کنید
سلام وقتتون بخیر خسته نباشید. ممنون میشم جواب سوال منو بدید. من مدتیه از معلم زبانم خوشم اومده، به نظر شما ابراز علاقه به از طرف خانم اشکالی نداره؟؟ من خیلی خجالتی ام البته سعی کردم با نگاهم برسونم ولی نمیدونم موفق شدم یا نه، ایشون کاملا بی اعتنا هستند؟
دوست عزیز سلام
اینکه شما از معلم زبانتون خوشتون اومده هیچ اشکالی نداره، ولی با توجه به چیزی که میگید، وقتی فرد مقابلتون بیاعتناست، فکر میکنید با پیشنهادتون چه جوابی میگیرید؟ یادتون باشه، شما همیشه میتونید نظر خودتون را اعلام کنید ولی قبلش حتما به این موضوع هم فکر کنید که اگه جواب رد شنیدید چی؟ اون موقع چه احساسی دارید؟ باز هم تکرار میکنم ابراز علاقه خانم به آقا هیچ اشکالی نداره، اما به شرطی که شما خودتون را برای شنیدن هر جوابی آماده کنید؛ بهخصوص در فرهنگ ایرانی که این مساله مورد پذیرش همه نیست.
سلام خدمت شما سوالی که داشتم اینه که بیشتر پسرا هدفشون از وارد رابطه عاشقانه شدن مسائل جنسیه ولی من مخالف این قضیم و اولش طوری وانمود میکنن انگار براشون مهم نیس ولی بعدا بهانه گیری میکنن و سر مسائل جنسی کات میکنم میشه راهنماییم کنین از اول چه طوری بفهمم هدفش چیه؟
سلام دوست گرامی برای اینکه متوجه بشید که در یک رابطه پسر فقط به دنبال رابطه جنسی نیست و هدفی بالاتر دارد باید به موارد زیر توجه کنید: ۱-برای مدت اشنایی زمان تعیین میکند و بلاتکلیف نیست ۲-پس از حداقل شناخت در مدت یک تا دو ماه موصوع را به خانواده اطلاع میدهد ۳-درخواست های نامشروع و جنسی از شما ندارند ۴-به شما اعلام نمیکنند که خانواده شخص دیگری را برای او در نظر گرفته اند ۵-به دنبال بهانه های بیخود مانند سربازی،پس انداز و ..نیست ۶-به شما وعده و قول های واهی نمی دهد ۷-مسئولیت پذیر هست
سلام من ب مدت یک ماه و اندی هس ک با پسری در ارتباطم اما بعد از ی مدت ب سربازی رف ومن ازش خوشم میاد اون پسر خوبیه از هر نطر برای من مناسبه میخواستم بدونم کی باید از جدی بودنش مطمئن شم
سلام دوست گرامی الان رابطه شما بسیار تازه هست اما برای شناخت و فهمین اینکه ایشان به شما راغب هستند میتوانید ببینید چقدر موارد زیر در این صدق می کند: 1–قرارهایش فقط به صرف خوش گذرانی نیست و با هدف با شما دیدار می کند 2-دوست پسر درباره افراد و مسائل خنده دار با شما صحبت می کند،و وارد فاز عمیق شناخت نمی شود 3-دوست پسر اعلام میکند که اصلا قصد ازدواج ندراد و شما هم نمیتونید تصمیم ایاشن را تغییر بدهید 4-شخصی که قصد ازدواج دارد شرایط را کنترل و مدیریت می کند و در مواقع سختی شما را همراهی میکند 5-مردی که به دنبال ازدواج هست در مواقع حساس و بحث ها،با شما منطقی رفتار میکند 6-فردی که قصد ازدواج دراد شما را با خانواده و دوستانش آشنا می کند 7-مردی که قصد ازدواج دارد، به شما احساسا امنیت و ارامش خاطر می دهد
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
رابطه عاطفی شما با شریک عاطفیتان فوق العاده است و شما کاملا آماده هستید که رابطه را به سطح بالاتری ارتقا دهید. در آینده نزدیک دوست پسرتان را در نقش شوهرتان تصور میکنید و تقریبا هر روز درمورد اینکه او شما را از خانوادهتان رسما خواستگاری میکند، با هم در یک خانه زندگی میکنید و فرزندانی خواهید داشت، خیالپردازی میکنید. اما واقعیت این است که با وجود اینکه اطمینان دارید این پسر شما را دوست دارد، او برای ازدواج هیچ اقدام جدی نمیکند. رابطه شما در حالت بلاتکیف باقی مانده است. در این شرایط احتمالا به دنبال راهی برای ترغیب کردن، تشویق کردن و حتی وادار کردن پسر به ازدواج خواهید بود. اما چطور میتوان مردی که از ازدواج طفره میرود و بهانههای زیادی برای عدم خواستگاری میآورد را برای ازدواج کردن متقاعد کرد؟ برای پاسخ به این سوال در این مقاله با ما همراه باشید.
فهرست مطالب
قبل از اینکه درمورد راههای تشویق مرد برای ازدواج صحبت کنیم، شاید بهتر باشد از خودتان این سوال را بپرسید که چرا او تاکنون برای ازدواج پیش قدم نشده و درخواست ازدواج را مطرح نکرده است؟ علت این موضوع ممکن است در هر رابطهای دلایل متفاوتی داشته باشد. پس بهتر است در این مورد خوب فکر کنید.
آیا هدف و دیدگاه مشترکی برای آینده رابطه دارید؟ شما چه نقشی در زندگی دوست پسرتان دارید؟ آیا او به چشم همراه همیشگی زندگیش یه شما نگاه میکند یا صرفا برای وقت گذرانی در این رابطه مانده است؟
زیرا اگرچه ممکن است شما از ابتدا، به هدف و قصد شناخت برای ازدواج وارد رابطه دوستی شده باشید، اما برای طرف مقابلتان رابطه تا این حد جدی نباشد و بیشتر نقش یک زنگ تفریح و زمانی برای خوشگذرانی را برای او داشته باشد. در این صورت انتظار نداشته باشید که به راحتی آشنایی به ازدواج ختم شود.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
اما اگر متوجه شدهاید او به آینده رابطه به طور جدی فکر میکند و شما را به عنوان همسر آیندهاش میبیند، اما با این حال هنوز درخواست ازدواج را مطرح نکرده است، شاید بهتر باشد از دغدغه اصلی او برای اینکه پاپیش نمیگذارد با خبر شوید. مثلا شاید فکر میکند زمان بیشتری برای شناخت نیاز باشد، یا نتوانسته باشید اعتماد او را کاملا جلب کنید و یا ممکن است به دلایل خانوادگی یا مالی و فراهم نبودن شرایط ازدواج پاپیش نگذارد.
در هر حال اطلاع از علت طولانی شدن رابطه مهم است و با آگاهی از آن راحتتر میتوانید نگرانیهای او را کاهش داده و به ازدواج تشویقش کنید. اما موضوع مهمتر این است که نگذارید به دلایل غیرموجه رابطهتان بلاتکلیف بماند و بهتر است در این مورد اقدامی بکنید.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که خودتان دست به کار شوید، برای این که بتوانید به نتیجه دلخواه خود برسید، با ما همراه باشید تا با توصیههای مفیدی آشنا شوید که مرد شما را به ازدواج ترغیب و تشویق میکند. با پیاده کردن این شگردهای روانشناختی میتوانید دوست پسرتان را به ازدواج مجاب کنید و در نهایت او را متقاعد کنید که با خواستگاری از شما رابطهتان را پایدار و ابدی کند. این همان رویایی است که سالها برای به واقعیت پیوستن آن منتظر ماندهاید، درست است؟ پس دیگر نباید حتی یک ثانیه را هدر بدهید. این توصیهها را به کار ببندید تا مرد رویاهایتان را مال خودتان کنید، حلقه ازدواج در انگشتتان بیاندازید و برنامهریزی برای یک جشن عروسی باشکوه را شروع کنید.
اگر فقط بنشینید و منتظر بمانید تا دوست پسرتان از شما خواستگاری کند، مطمئن باشید که تا صد سال دیگر هم مجرد خواهید ماند. در واقع این انتظار خاموش و منفعلانه دوران دوستیتان را طولانیتر میکند. اگر واقعاً میخواهید که دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، باید تکانی به رابطهتان بدهید. نگذارید که دوست پسرتان به این رابطهی بیتعهد عادت کند و دوستی با شما برایش عادی شود. توصیهی ما این است که کاری کنید او همیشه در حال حدس زدن درباره افکار و احساساتتان باشد و در آرزوی دانستن فکری باشد که در سر دارید و مشتاقانه بخواهد بداند که روزتان را چطور گذراندهاید. برای مثال آخر هفته با دوستهایتان قرار بگذارید، اما تا شب پنجشنبه هیچ چیزی به او نگویید. به این ترتیب او متوجه اهمیت حضورتان میشود و قدرتان را میداند. البته مرز باریکی بین متقاعد کردن به ازدواج و ایجاد ناامنی در رابطه وجود دارد، بنابراین هنگام پیاده کردن این توصیه مراقب باشید که زیادهروی نکنید.
اگر وقتی صحبت از ازدواج به میان میآید، دوست پسرتان طفره میرود و برای خواستگاری دست دست میکند، این طفره رفتن به این معنا نیست که جایی در آیندهاش ندارید. این دست دست کردن به معنای آن است که او نیاز دارد تا از صمیم قلب حس کند که نمیتواند بدون شما زندگی کند. برای این که دوست پسرتان را مطمئن کنید که نه فقط شما را میخواهد، بلکه به شما نیاز دارد، باید او را به خودتان وابسته کنید. باید به صدای رسای او، بهترین دوستش، همبازی تنیس آخر هفتهاش و بهترین قنادی تبدیل شوید که خوشمزهترین شیرینی مورد علاقهاش را میپزد. زمانی که با هم هستید، تمام نگرانیهایش باید در لحظه از ذهنش پاک شود. عشقتان باید بداند که در مدتی که کنار شما است، مشکلی برایش به وجود نمیآید و میتواند ساعاتی را به شادی و خوشی بگذراند. به این ترتیب او برای ساختن خاطرات بیشتر با شما ترغیب میشود. در عین حال اگر میخواهید، حضورتان برایش حیاتی شود، باید درک کنید که او نیاز دارد تا هر از گاه از شما فاصله بگیرد. شاید نامزدتان بخواهد در تنهاییاش کتاب بخواند یا با دوستانش بیرون برود، در هر حال اگر به او فرصت نفس کشیدن بدهید، به خاطر اعتمادی که به او دارید، سپاسگزارتان خواهد شد. به این ترتیب مرد رویاهایتان به تدریج متوجه میشود که زندگی در کنار شما به معنای محروم شدن از آزادی نیست و مشتاقانه گام بعدی را برای پیوستن به شما برمیدارد.
آیا تا به حال احساس کردهاید که خودتان را در این رابطه کاملاً گم کردهاید؟ شاید سالها است که خودتان را وقف مرد دلخواهتان و تامین خواستههای او کردهاید. از انجام دادن تمام کارهایی که موجب شادیتان میشد، دست کشیدهاید، چون تمام فکر و ذکرتان شاد کردن او بوده است. شاید فکر کنید که توجه کردن به یک نفر و تامین نیازهایش راهی برای ربودن قلبش است، اما باید بدانید که ضرر این ازخود گذشتگی بیوقفه بیشتر از سودش است. اگر میخواهید دوست پسرتان به ازدواج راضی شود، باید کاری کنید که متوجه ارزش شما بشود، درک کند که شما نیز اهداف و رویاهای خاص خود را دارید و زندگیتان در او خلاصه نمیشود. واقعاً فکر میکنید یک مرد حاضر میشود با زنی ازدواج کند که هفت روز هفته 24 ساعته در خدمتش است. شاید این حاضر به خدمت بودن در وهلهی نخست جذاب به نظر برسد، اما مطمئن باشید که مردها دیر یا زود از این وضعیت خسته میشوند. از همین امروز برنامههایی را برای خودتان در نظر بگیرید که او محور اصلیاش نباشد. تفریحات قدیمی خود را دوباره شروع کنید. اگر چند بار در هفته کاری را انجام دهید که خوشحالتان میکند، این شادی و استقلال جذابیت شما را در نظر مرد رویاهایتان چندبرابر میکند و برای ازدواج کردن با شما ترغیب میشود.
یکی از راههای تشویق کردن دوست پسرتان به ازدواج این است که او را وادار کنید تا با دوستان متاهل و اعضاء خانوادهتان بیشتر معاشرت کند. وقتی دوست پسر فراری از ازدواجتان با همسرانی رفت و آمد میکند که تا پایان عمر به هم متعهد شدهاند، به تدریج در ذهن خود شروع به رویاپردازی درباره زندگی زناشویی با شما میکند. دوستان متاهلتان به او نشان میدهند که زندگی زناشویی فراز و نشیبهای خاص خود را دارد، اما در نهایت متعهد ماندن به یکدیگر از همه چیز مهمتر است.
این توصیه به ویژه برای مردانی مفید است که فرزند طلاق هستند. برخی مردانی که والدینشان از هم جدا شدهاند، به دلیل تجربهی تلخی که از فروپاشی خانوادهشان دارند، محتاطانهتر درباره ازدواج برخورد میکنند. کار شما این است که تصویرهای ناخوشایند گذشته را با تصاویری از زندگی همسران شاد و خوشبخت جایگزین کنید. بنابراین کاری کنید که با دوستان متاهل و خوشبختی رفت و آمد داشته باشید که میتوانند الگوی مناسبی برای عشقتان باشند. به این ترتیب تصورات منفی او از ازدواج درهم میشکند و برای ازدواج کردن با شما مشتاق میشود.
اگر فکر میکنید که رابطهتان در مسیر درست حرکت نمیکند، باید تغییر بزرگی را در زندگیتان شروع کنید تا شوکی به رابطهتان وارد شود. هر از گاه به این موضوع اشاره کنید که دوست دارید برای تحصیل یا پیدا کردن فرصتهای جدید شغلی به شهر دیگری نقل مکان کنید.
البته اشارهی زودگذر به این موضوع کافی نیست، باید کاری کنید که او باور کند که شما واقعاً در حال برنامهریزی برای جابجایی هستید. جستجوهایتان را شروع کنید و برای مرد محبوبتان توضیح دهید که کار جدید در یک شهر دیگر چطور باعث پیشرفت شغلیتان میشود. حتی اگر واقعاً برای مهاجرت برنامه نداشته باشید، فکر جدا شدن از شما او را ترغیب میکند که سراسیمه از شما خواستگاری کند تا پایبندتان کند.
نیازی نیست عشقتان را زهره ترک کنید، فقط اندکی او را بترسانید تا متوجه شد که نمیتوانید تا ابد به همین شکل کنار او بمانید. دوستتان میداند که عاشقانه دوستش دارید و از صمیم قلب به شما اعتماد دارد، اما باید بداند که تنها مرد روی کره زمین نیست و شما انتخابهای دیگری هم دارید. برای این که اندکی او را از کوره به در ببرید، به خواستگارانی که در حال حاضر دارید، اشاره کنید. به این ترتیب او متوجه میشود که نه تنها شما میتوانید جذب مردان دیگر شوید، بلکه شما نیز برای مردان دیگر جذابیت دارید. وقتی ترس از دست دادن شما در دلش جوانه بزند، مطمئن باشید که تمام طلافروشیهای شهر را زیر و رو میکند تا حلقهی زیبایی را برای خواستگاری از شما پیدا کند.
قبول داریم که انجام دادن این توصیه بسیار دشوار است. وقتی کسی را دوست داشته باشید، از صمیم قلب میخواهید که لحظه لحظهی عمرتان را کنار او باشید. اما واقعیت این است که اگر همیشه کنار او باشید، او به حضورتان عادت میکند و اقدامی برای ازدواج انجام نمیدهد. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج راضی کنید، اندکی عقبنشینی کنید و از عشقتان دورتر شوید تا او ناخودآگاه خودش را به شما نزدیکتر کند. زمانی که هم از نظر جسمی و هم عاطفی از دوست پسرتان فاصله بگیرید، هوشمندانه تمام چیزهایی را که او به آنها عادت کرده و مسلم فرض میکند، از او میگیرید. برای مثال اگر دیگر در پیامهای صبحگاهیتان از شکلک بوسه استفاده نکنید، او متوجه میشود و شگفتزده از خودش میپرسد که چرا دیگر بوسه برایش نمیفرستید. دوری جسمی و عاطفی باعث میشود که بخواهد لحظات دلنشین گذشته را دوباره زنده کند. او به زودی متوجه میشود که اگر میخواهد جسم، روح و ذهن شما را کاملاً مال خود کند، چارهای ندارد جز آن که رسماً از شما خواستگاری کند!
اگر میخواهید دوست پسرتان به طور جدی درباره رابطهتان فکر کند و او را به ازدواج ترغیب کنید، بدون هماهنگی با او یک خرید بزرگ انجام دهید. برای مثال بدون اطلاع دادن به او برای خودتان یک موبایل جدید بخرید. این خرید غیرمترقبه باید چیزی باشد که او به هیچ وجه انتظارش را از شما نداشته باشد. فقط مراقب باشید که توانایی خرید آن وسیله را داشته باشید، قرار نیست که خودتان را برای شنیدن پیشنهاد خواستگاری ورشکسته کنید. زمانی که او متوجه شود، چیزی را بدون هماهنگی با او خریدهاید، این استقلال بیسابقه او را متعجب میکند و او را به فکر میاندازد که مبادا واقعاً به او نیاز نداشته باشید و بودن یا نبودن او تاثیری در زندگیتان نداشته باشد. اگر مرد محبوبتان از شما پرسید که چرا قبل از چنین خرید مهمی با او مشورت نکردهاید، راحت جواب بدهید که: “خب تو که شوهرم نیستی.” شاید این جواب او را عصبانی کند، اما در نهایت باعث میشود که به فکر ازدواج کردن بیفتد.
قبل از آن که رابطهتان شروع شود، زندگی اجتماعی بسیار فعالی داشتید و حتی نمیتوانستید تعداد دوستانتان را بشمارید. اما به محض آن که رابطهی شما و دوست پسرتان جدی شد، قرارهای دوستانه را کنسل کردید و در دورهمیهای هفتگی با دوستان صمیمیتان حاضر نشدید. در نهایت دوستانتان هم دیگر شما را دعوت نکردند و الان که به خودتان آمدهاید، متوجه میشوید که مدتها است خبری از دوستانتان نشنیدهاید. وقتگذرانی با دوستان یکی از موثرترین و ضروریترین توصیهها برای وادار کردن دوست پسرتان به ازدواج است. به او بفهمانید که زندگی اجتماعی خاص خود را بیرون از این رابطه دارید، این استقلال و موقعیت اجتماعی باعث میشود که او جنبهی جدیدی از شخصیت شما را ببیند. مردان دوست ندارند که تمام زندگی دوست دخترشان باشند و همه چیز به آنها ختم شود. بنابراین همین امروز فهرست مخاطبین گوشیتان را نگاه کنید و با دوستان وفاداری تماس بگیرید که مدتها قبل از ورود این مرد به زندگیتان یار غارتان بودهاند. اگر آنها دوستان واقعی باشند، شما را به خاطر بیتوجهی و غیبت طولانیتان خواهند بخشید. فقط حواستان باشد که آنها را به مراسم ازدواجتان دعوت کنید، چون مطمئناً بعد از آن که رفت و آمد با دوستانتان را شروع کردید، مردتان نیز برنامهریزی برای ازدواج را شروع خواهد کرد.
بسیاری از مردان برای خواستگاری کردن و ازدواج مرددند، چون از هزینههای عروسی و شروع زندگی مشترک میترسند. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج تشویق کنید، و میدانید که عشقتان از هزینههای سرسامآور زندگی مشترک واهمه دارد، به او بفهمانید که برگزاری یک مراسم ساده عروسی نیز رضایتتان را جلب خواهد کرد. چنانچه نامزدتان بداند که مجبور نیست حساب بانکیاش را برای راضی کردن شما خالی کند، متمایل میشود که درخواست ازدواج بدهد. به علاوه همواره میتوانید زندگی مشترکتان را در سالهای آتی و وقتی هر دو موقعیت مالی بهتری پیدا کردید، ارتقاء بدهید.
واقعاً میگوییم، بدون او به یک سفر بروید، هر جایی که دلتان میخواهد. چمدانتان را ببندید و از جلوی چشمان او دور شوید. اگر میخواهید دوست پسرتان را مجاب کنید تا از شما خواستگاری کند، با این سفر مجردی میتوانید توجهش را جلب کنید. چند نفر از دوستانتان را خبر کنید و با آنها به یک سفر بروید یا میتوانید به تنهایی به سفر بروید. حین سفر او را بیخبر نگذارید، اما مکالمات تلفنیتان را در حد کوتاه و دوستانه نگه دارید. سرتان گرم سفر است و به سفر آمدهاید تا مدتی تنها باشید، پس بیشتر از سه دقیقه نمیتوانید با او حرف بزنید. مطمئن باشید که این سفر مجردی بیسابقه او را شوکه خواهد کرد. اگر بعد از گذشت چند هفته تا چند ماه از سفرتان یک خواستگاری عاشقانه شنیدید، از تعجب خشکتان نزند.
از آنجایی که همیشه دربارهی عروسی حرف میزنید، میداند که میخواهید با او ازدواج کنید. شما در مورد مراسم عقد دوستتان با هیجان صحبت میکنید، با حالتی رویایی درباره زیبایی دسته گل رز سفید حرف میزنید و او با کلافگی شاهد است که چطور تمام پروفایلهای مرتبط با عروسی را در اینستاگرام دنبال میکنید. چرا کار را یکسره نمیکنید و یک برچسب به پیشانیتان نمیچسبانید که “با من ازدواج کن، چرا از من خواستگاری نمیکنی؟” اگر میخواهید دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، دیگر هیچ حرفی راجع به عروسی نزنید. تمام این حرفهای بیپایان درباره عروسی جز این که عشقتان را کلافه و مضطرب کند، هیچ فایده دیگری ندارد. خونسرد برخورد کنید. قبلاً به مرد رویاهایتان فهماندهاید که میخواهید تا پایان عمرتان در کنار او زندگی کنید، لازم نیست تمام جزئیات عروسی رویاییتان را تا بعد از خواستگاری رسمی برای او توصیف کنید.
اگر مدتها از شروع رابطهتان میگذرد و به نظر نمیرسد که عشقتان قصد خواستگاری داشته باشد، زمان آن رسیده که برای او مهلت تعیین کنید. قرار نیست به او اولتیماتوم بدهید، صرفاً میخواهید به او بفهمانید که برای زندگیتان برنامه دارید و او یا میتواند برای محقق ساختن این برنامهها به شما بپیوندد یا این که میتواند برنامه دیگری را پیشنهاد کند. اگر مدتی است که با هم دوست هستید و آمادگی لازم را برای ازدواج دارید، به دوست پسرتان بگویید که میخواهید ظرف X ماه آینده، نامزد کنید. تحت این شرایط دو حالت پیش میآید: یا دوست پسرتان میگوید که قصد دارد به زودی از شما خواستگاری کند یا این که درخواست مهلت بیشتری میکند تا به کارهایش سر و سامان بدهد. از مرد محبوبتان بپرسید که چقدر وقت لازم دارد و اگر وقتی که میخواست، معقول بود با این برنامهریزی جدید موافقت کنید. چنانچه دوست پسرتان مطمئن نبود که میخواهد با شما ازدواج کند، نوبت شما است که تصمیم بگیرید آیا میخواهید با مردی بمانید که هنوز درباره ازدواج دودل است یا خیر.
آخرین توصیه ما به شما این است که با صداقت با دوست پسرتان درباره تمایل قلبیتان برای ازدواج صحبت کنید. ازدواج برای برخی مردان چندان موضوع مهمی نیست و پیمان ازدواج به نظرشان فقط یک قرارداد است. اما اگر شما در حال مطالعهی این مقاله هستید، به احتمال زیاد ازدواج برایتان مهم است. احتمالاً ازدواج برایتان نشانهی نهایی تعهد است و موجب میشود که از ایمنی و پایداری رابطهتان مطمئنتر شوید، شاید هم میخواهید دلگرم باشید که تا پایان عمرتان در کنار مردی خواهید بود که فکر زندگی بدون او برایتان غیرقابل تحمل است. دلایل خود برای ازدواج را با مردی که دوستش دارید، در میان بگذارید. حتی اگر عشقتان تمایلی به ازدواج ندارد، همین که بداند شما چقدر مشتاق شروع زندگی زناشویی هستید، کافی است که او را به ازدواج ترغیب کند. چنانچه او بداند که میخواهد تا پایان عمر در کنار شما بداند، راضی میشود که برای شاد کردن شما با پیمان ازدواج موافقت کند.
برای اینکه پسری را ترغیب به مطرح کردن درخواست ازدواج کنید، ابتدا لازم است دلایل به تاخیر افتادن ازدواج و دغدغههای او با خبر شوید و در صورت امکان کاری کنید نگرانیهایش کاهش پیدا کند.
اگر میخواهید رابطه عاطفیتان به ازدواج بیانجامد نباید بگذارید که رابطه بیتعهد برای او عادی شود. کاری کنید وابسته شما شود و نتواند زندگی را بدون شما تصور کند. ضمن اینکه لازم است شما زیاد به او وابسته نباشید، به خودتان بیشتر توجه داشته باشید و زمانی را برای کارهای شخصی و وقت گذرانی با دوستان دختران در نظر بگیرید و همیشه در دسترس نباشید.
برای ترغیب او به ازدواج، علائم و نشانههایی مبنی بر اینکه مایل هستید رابطه به جلو پیش برود در اختیار او بگذارید، با زوجهای متاهل بیشتر در ارتباط باشید و بگذارید بداند شما گزینههای ازدواج دیگری نیز دارید،
اگر دغدغه او به خاطر شرایط مالی ازدواج است شاید بهتر باشد توقعات مالیتان را کمتر کنید و در این مورد به او اطمینان خاطر دهید. برای وادار کردن او برای درخواست ازدواج شما میتوانید دیدگاهتان درمورد ازدواج را شفاف بیان کنید و یک بازه زمانی مشخص برای رساندن دوستی به ازدواج مشخص کنید.
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
18 بازدید
17 بازدید
22 بازدید
26 بازدید
36 بازدید
دیدگاه
نام *
چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام من یه دختر ۲۶سالم و ۵ماهی هست که با پسری ۲۴ساله دوست شدم از هر لحاظ باهم خوبیم و میتونم بگم میشه نیمه گمشدم و هیچ مشکلی از نظر مالی کاری خونه نداره ولی شغلش فعلا تو یه شهره دیگس ماه سوم بهم گفت که میخواد باهام ازدواج کنه و انتخابش رو کرده نه خودش و نه خانوادش مشکلی با اختلاف سنیمون نداره الان ۲هفته مونده که انتقالیش حل بشه به شهرمون چند باری ازش درباره ازدواج گفتم فقط خندیده و چیزی اصلا نمیگه و بروز نمیده اینم بگم ایشون نظامی هستن
سلام دوست گرامی اختلاف سن به خودی خود مشکل ایجاد نمیکند. زمانی اختلاف سن مساله مهمی میشود، که دعواها و بحثهای دونفر به این سن ختم شود و سن را عامل این بحثها بدانند. همچنین وقتی پسر نتواند در برابر طعنههای دیگران درباره این موضوع، جواب قانع کنندهای بدهد. اما درباره اینکه او فعلا موضوع ازدواج را پیش نمیکشد، حتماً به صورت مستقیم وضعیت را جویا شوید و بلاتکلیف نباشید.
سلام من دوسالی هست با یک اقایی اشنا شدم خیلی همو میخوایم خیلی بارها شد جدا شدیم ولی نتونستیم همو فراموش کنیم ایشون ۲۵ سالشه من ۱۹ سالمه خانواده من میدونن با ایشون بودم این اقا مادرشون یک دختر چادری میخوان و کلا از مانتویی ها این مادرشون متنفرن و این اقا جرات نکرده به مادرشون بگه من عاشق دختر مانتویی شدم چون فحش میبندن به مانتویی ها و این شد که باعث شد ما از هم جدا شدیم به سختی الان من واقعا دوسشون دارم شب روزم شده گریه تورو خدا بگین چیکار کنم خیلی یک دندست
سلام دوست گرامی اینطور که شما از موضع مادر او صحبت میکنید؛ مشخص است که کاملاً روی اعتقادات خودشان مصر هستند و این مساله تفاوت خانواده شما و ایشان را نشان میدهد. در آینده به دلیل این موضعگیری احتمال وجود مشکل بسیار زیاد خواهد بود؛ بنابراین بهتر است که اصراری روی بازگشت به این رابطه نداشته باشید. در ضمن شما نمیتوانید همان چیزی شوید که آنها میخواهند، چون شما هویت مستقل خود را دارید.
سلام با پسری یک سال در رابطه هستم و به همدیگه هم خیلی علاقه داریم و انتخاب اول و آخر همدیگه هستیم.اون مادرش رو در جریان گذاشته اما برای خواستگاری نمیاد چون فعلا بیکاره و خودش و مادرش میگن باید بده سرکار و بعد خواستگاری کنه از طرفی مادر من خیلی سخت گیره و مخالف رابطه هست و خواستگارای زیادی دارم که مجبورم به بهانه مختلف رد کنم باید چکار کنم؟پسری که دوسم داره میگه باید برم سرکار و با سربلندی بیام خواستگاری و مادرم این رو قبول نداره
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. قطعاً داشتن شغل اولویت بالاتری برای ایشان است. بهتر است یک بازه زمانی مشخص کنید و از او بخواهید طی آن مدت شغلی برای خودش پیدا کند تا بتواند به خواستگاری شما بیاید.
سلام من 11سال ازدواج کردم اوایل ازدواج شوهرمو دوست داشتم تا اینکه بهم خیانت کرد بعد اون ازش متنفر شدم الانم تقریبا هیچ حسی بهش ندارم و ارزوی هر شب و روزم اینه که ازش جدا بشم میشه کمکم کنین که من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی خیانت اتفاق بسیار تلخی است که ضربه سنگینی به افراد وارد میکند. برای آسیبی که دیدید متاسفیم. اشاره کردید از او متنفر شدید و میخواهید از او جدا شوید، این طبیعیترین واکنش پس از خیانت دیدن است. اما نکته مهمی را فراموش نکنید که برای اینکه آسیب کمتری ببینید، بهتر است علت این خیانت دیدگی را به کمک مشاور کشف کنید. خیانت یک فرآیند است نه یک اتفاق ناگهانی. اگر فرزند دارید نیز فرآیند این جدایی و یا ماندن در زندگی متفاوت خواهد بود. شما میتوانید ابتدا با مشاوران متخصص رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید و سپس برای این زندگی تصمیم مشخصی با کمترین آسیب بگیرید.
سلام ۲۵سالمه با کسی ک همو دوست داریم ۲۷سالشه چهارسالی میشه که همو میشناسیم پنج شیش ماه اول قصدمون دوست معمولی بود ک بعد شش ماه ابراز علاقه کردن و قرار شد بیان همو ببینیم خونواده من به دلایلی مخالفت کردن خونواده من ک پسره سنش کمه و…. ولی ما نتونستیم جدا شیم هنوزم باهمیم قصدش ازدواج بود ولی از دو سال پیش میگه شرایط مالیم جور نیس به ازذواج فکر نکن و اینکه همش میخواد همو ببینیم. و اینکه وابسته هست دوسم داره و معمولا به حرف خونوادشه الان واقعا بلاتکلیفم، نمیدونم چکار کنم ،ایا قصدش بازم ازدواجه یا نه
سلام دوست گرامی 4 سال مدت زمان طولانی است برای شناخت و هدفچینی برای ارتباط. خانواده شما مخالف بودند و طرف مقابل نیز دیگر شرایط ازدواج را ندارد و به شما نیز این مساله را عنوان کرده است که شرایطش را ندارد؛ اما سوالی که شما مطرح کردید که آیا قصد ازدواج دارد یا خیر، کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. بهتر است تکلیف این رابطه را با صحبت منطقی با طرف مقابل روشن کنید و برای برنامهریزی صحیح در این مسیر به مشاور پیش از ازدواج مراجعه کنید.
سلام من حدود چهارسال پیش عاشق یه نفر شدم که فامیلمم هست خودم ۱۹ سالمه و اون ۲۷ سالشه اولین بار من بهش پیام ندادم و اون خودش اومد بهم پیام داد ولی من باهاش دوست نشدم با اینکه خیلی هم دوستش داشتم خلاصه بعد مدت ها بهش پیام دادم و باهم یواش یواش دوست شدیم اون انگار یجورایی میفهمید که دوستش دارم اما بعد گذشت چنروز مامانم فهمید و به خانوادش گفت و گوشی منم ازم گرفت من خیلی ناراحت شدم اونم منو بلاک کرد و همه فامیلا فهمیدن که باهم بودیم کلی پشتمون حرف زدن خلاصه بعد از چنوقت بازهم باهم شروع کردیم به حرف زدن بعضی اوقات از حدش میگذشت و حرف از رابطه میزد،کاری کردکه من اعتراف کنم دوستش دارم ولی خودش همش تاکید داشت که بدردم نمیخوره بعد اون خیلی باهم دعوامون شد و اون تو دعوامون همش میگفت دوستم نداره و بهم میگفت برو و منو بلاک میکرد بارها بار ها دعوامون شد و بعضی موقع ها دو ماه سه ماه از هم خبر نداشتیم اما من بازم دست بردار نبودم همش با پیجای فیک بهش پیام میدادم و هر دفعه اون میفهمید که منم تا اینکه پارسال باز هم باهم دوست شدیم چون من باعث شده بودم که ابرومون بره باهام سرد شده بود وقتی بازم باهام دوست شدیم بهم گفت این اخرین فرصتیه که بهت میدم منم قبول کردم و بهش قول دادم که دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته با مرور زمان باهم رفتیم بیرون و باهم خیلی صمیمی شدیم یجورایی که احساس میکردم اونم دوستم داره بعد چنوقت جوری شد که به سرمون زد و باهم رابطه برقرار کردیم خودمم تمایل به این کار داشتم و قبول کردم اما الان تکلیفش با خودش مشخص نیست دوستم داره اینو میدونم اما با دخترای دیگه هم حرف میرنه به من میگه تو با همه فرق داری کاری به اونا نداشته باش منم چون خیلی دوستش دارم با این موضوع کنار اومدم اما میدونم منو دوس داره اما عاشقم نیست و همش بهم میگه تو از من خیلی سر تری من بدرد زندگی تو نمیخورم میگه دوس ندارم تورو وابسته کنم پسری نیست که بخواد بهم دروغ بگه و سرمو کلاه بزاره منم اصلا دوست ندارم از دستش بدم چون واقعا دوسش دارم هر دقیقه جلو چشممه میبینمش نمیخوام مال بقیه بشه میخوام مال من بشه میخوام به دستش بیارم اما نمیدونم واقعا چکار کنم حتی فال هم گرفتم تو فالمون ازدواج نبود فالگیر بهم گفت که بهش نمیرسم اما من دیگه نمیدونم چکار کنم تورو خدا راهنماییم کنین جچدری بدستش بیارم خیلی ازتون ممنونم❤
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. برای دریافت راهنمایی بیشتر وقت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۴۰ سالمه جدا شدم و یک بچه ۱۲ ساله دارم که با خودمه و با ازدواج مجدد من مشکلی نداره. با آقایی که تا حالا ازدواج نداشتند آشنا شدم که ایشون ۴۸ سالشونه. آدمی هستند به شدت سخت تصمیم می گیرن برای هر موردی. این رابطه یک سال مداوم بود که بعد از اصرار بنده به ازدواج و مخالفت ایشان به دلیل ترس از واکنش اطرافیانشون، من از رابطه اومدم بیرون. اما ایشون نتوانستند منو فراموش کنند و بارها پیام دادند که حداقل دو دوست باقی بمونیم در حد اخوالپرسی که من ازت خبر داشته باشم. من خیلی سرد در حد رفع و رجوع جوابشونو می دم. بارها توضیح دادم بهشون که در سنی نیستی که بخوای به حرف برادر و خواهر توجه کنید عمر می گذره و باید تصمیم بگیری. اما ایشون همچنان ناتوان از تصمیم گیری. ۳ سال از این آشنایی می گذره و می دونم سالها هم بگذره ایشون توان ریسک این تصمیمم نداره و جز من هم با کسی رابطه نخواهد داشت. اینو خیلی خیلی مطمینم. به گفته خودشون هم تنها فرد جدی زندگی شون بودم. من منتظر ایشون نیستم و اگه موقعیت های خوب دیگه ای باشه حتما ازدواج می کنم یعنی وابسته ایشون نیستم در این حال که فرد مقبولی هستند برایم. می خوام بدونم راهی داره ایشونو مجاب کرد برای اقدام به خواستگاری. ما مشکل مالی نداریم هیچ کدام. هر کدام به تنهایی مستقل و راحت هستیم از این بابت. با تشکر از شما
سلام دوست گرامی سختگیری ایشان در ازدواجی که تابحال در این سن، انجام ندادند نیز مشهود است. در رابطه عاطفی امکان ندارد که دونفر بتوانند پس از قطع رابطه صرفاً دوست باقی بمانند و این یک فرار از مسئولیت است که طرف مقابل شما نتوانسته است تصمیم درستی بگیرد و قاطعانه پای تصمیمش بایستد. اشاره کردید شما اصرار به ازدواج دارید، دلیل این اصرار چه بوده است؟ چون شرایط شما با هم یکسان نیست و ترس ایشان از مخالفتهای اطرافیان نیز طبیعی است. تصمیمگیری نیز یک مهارت بسیار مهم است که باید پیش از ازدواج کسب شود، خود ازدواج معجرهای برای یادگیری این مهارت نیست. بهتر است شما مرز خودتان را با ایشان مشخص کنید تا ایشان تمایل پیدا کنند تا به عنوان یک کیس جدی به شما فکر کنند. برای دریافت راهنمایی بیشتر نیز میتوانید از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۲۴سالمه و دوست پسرم ۲۱ سالشه، ما رابطه مون خیلی عاشقانه و خوبه بحث ازدواجم همیشه بود بینمون تا جایی که همین تازگیا خانواده ها رو در جریان گذاشتیم و اول یه قرار با مادرم گذاشت و بعدم منو مامانم و اونو مامانش مشکلیم نداشتیم باهم. تا اینکه چند روز پیش گفت پشیمون شده هم نمیخواد ازدواج کنه،هم فاصله سنیمون توی فامیلشون ممکنه باعث حرف و حدیث بشه،در حالیکه اصلا مشخص نیس که من بزرگترم.الان هم تصمیم گرفتیم دوست بمونیم باهم چون خیلی دوسش دارم و نمیتونم کنار بزارمش. حالا میخوام ببینم راهی هست که دوباره کاری کنم متمایل شه به ازدواج؟ خودش میگه تو بهترین گزینه برای ازدواجی و تورو نگیرم مجرد میمونم اونم دوسم داره ولی نمیخواد ازدواج کنه و مسئولیت زندگی رو به عهده بگیره ،میشه بگین چیکار کنم؟
سلام دوست گرامی اختلاف سن در ازدواج در صورتی که خانم بزرگتر باشد، زمانی مشکل ساز میشود که آقا نتواند در برابر حرفهای اطرافیان و فامیل مقاومت کند و به آنها اجازه دخالت بدهد و همچنین سن طرف مقابل شما برای ازدواج بسیار پایین است. اگر تمامی اختلاف شما در اینده به سن ختم شود، این زندگی دوامی نخواهد داشت. اشتباه دیگر شما این بوده که جدایی عاطفیتان را انکار کردید و رابطه دوستیتان را ادامه دادید. چون روابط عاطفی هیچوقت تبدلی به رابطه دوستی نخواهند شد. روابط رشد میکنند و مرحله به مرحله به سمت بالاتری میروند نه برعکس. بنابراین بهتر است رابطه خودتان را با ایشان قطع کنید. سن کم او، اختلاف سنی، عدم آمادگی برای ازدواج و… تمامی این نکات میتواند رابطه شما را تحت الشعاع خود قرار دهند.
سلام من پنج سال با پسری رفیق هستم ولی اون همیشه یه حرفی میزنه مثلا دستم خالیه منتڟر داداشمم… چند روز پیش حرف ازدواج پیش اومد گفت قسمت دادم گفتم چرا نمیای گفت درامدم کمه میترسم نسازی الان گفته کار داداگاهی داره گفت اون مشکلم حل بشه فردا میام میترسم دروغ گفته باشه میشه راهنماییم کنین من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی به سن خودتان و ایشان اشاره نکردید. 5 سال زمان کمی نیست و مطمئناً در طی این مدت سرمایهگذاری زیادی در مورد آینده با ایشان داشتید. ازدواج نیاز به آمادگیهای روانی، جسمانی، مالی و … داردو به نظر میرشد طرف مقابل شما این آمادگیها را ندارد. بنابراین بهتر است در رابطه با این ارتباط بیشتر و عمیقتر تامل کنید. برای دریافت راهنمایی بیشتر از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۱۹سالم و نزدیک به ۱سال ونیم باپسری دوستم وبه گفته خودش به دلایل مالی نمیتونه بیادجلو واگه پول داشته باش یه خونه بگیره کار تموم اوایل دوستیمون میگفت اهل ازدواج نیست و ۲۳سالش ومیگه زود من نمیدونم باید چیکارکنم
سلام دوست گرامی سن یکی از ملاکهایی است که باید پیش از ازدواج در زوجین بررسی شود تا اگر هنوز آمادگی پذیرش زندگی مشترک را ندارند، به آنها این تذکر داده شود. با این مقدار اطلاعات که اشاره کردید، نمیتوان نظر قطعی داد اما آنچه که واضح است عدم آمادگی طرفمقابل برای ازدواج است. تهیه خانه در این شرایط اقتصادی و بدون حمایت والدین به این زودی اتفاق نمیافتد. آنچه تحت کنترل شماست این است که هدف خودتان را در رابطه مشخص کنید که خودتان چه میخواهید و چندوقت میتوانید به او و رابطه زمان بدهید؟
سلام خسته نباشید من دختری 20 ساله هستم ک مدت 7 ماهه با عاقایی 30 ساله به صورت مجازی اشنا شدم و چن وقت به صورت تلفنی چت در ارتباط بودیم تحصیل کرده و وضع مالی بسیار مناسب ایشون مادرشون فوت کرده و پدرشون دوباره ازدواج کرده ایشون اوایل چن باری راجب ازدواج حرف زده بودن و اینکه اشنا شیم و ازدواج کنیم دیروزم اولین قرارمون بود اما چند وقتیه راجب ازدواج حرف نمیزنن و منم ک راجب ازدواج میگم تقریبا میگه راجبش حرف نزنم بعد قرارم بهش گفتم میخام ازدواج کنم گفت باشه خدافز ولی بازم بعدش زنگ زد ک میخامت دوس دارم مال من بمونی اما از ازدواج چیزی نمیگه میترسم خاستگارامو بخاطرش رد کنم بعد یه مدت ولم کنه و دیگه نتونم ازدواج کنم اینم بگم ک به شدت به ایشون علاقه دارم و ایشونم به من
سلام دوست گرامی نکته اولی که جلب توجه میکند فاصله سنی 10 ساله شما دونفر است که باید بیشتر بررسی شود. هر فردی در ارتباط موظف است و باید هدف خودش را مشخص کند. اگر ایشان هیچ حرفی از ازدواج نمیزند، باید دلیل آن را بدانید. یعنی آیا به زمان بیشتری نیاز دارد و یا هدف دیگری از این ارتباط درنظر دارد؟ وقتی شما به ایشان گفتید میخواهید ازدواج کنید به راحتی از شما خداحافظی کردند و این انتخاب با شماست که بخواهید روی این فرد سرمایهگذاری بیشتری داشته باشید یا خیر.
سلام عاشق یه پسر هستم و به مدت دوسال هست ک باهم آشنا شدیم.اول رابطه ی خیلی عادی بود ولی بعدش به یه عشق واقعی تبدیل شد و شش ماه اول بود که ازم خواستگاری کرد ولی پدر و مادرم راضی نبودند این اتفاق چند بار افتاد ولی به دلیل اینکه این پسر با یه کار احمقانه باعث شد ک اعتماد پدر و مادرم به طور کامل نسبت به اون از بین برود و از اون روز به بعد پسر هیچ اقدامی نکرد و هرچی هم بهش میگویم فقط جواب او به من این است که صبر داشته باش و منم از این صبر خسته شدم ولی واقعا دوسش دارم و نمیتونم ازش دست بکشم و میترسم با تموم کردن رابطه او مال دیگری شود لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی سن خودتان و طرف مقابل را اشاره نکردید و اینکه ایشان چه اقدامی انجام داد که خانواده شما دیگر به او اعتماد ندارد؟ اشاره کردیدد قبل از آن اتفاق نیز پدر و مادر شما راضی به ازدواج نبودند، پس بهتر است دلایل مخالفت خانواده را کاملا بررسی کنید و سپس برای صبر کردن یا نکردن در این رابطه تصمیم بگیرید. برای بررسی بیشتر نیز میتوانید از رادیوعشق، وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
سلام وقت بخیردختری هستم 26 ساله بایه آقایی آشناشدم که دوسال ازخودم بزرگترهستن ایشون روانشناس هستن خواستم اگرمیشه راجب مزایاومعایب این شغل برام یک نفرتوضیحی بده من وایشون حدودیکسالی میشه که همدیگه رودوست داریم وتنهارابطه آشنایی منوایشون روفقط خانوادشون درجریان هستن وخانواده من خبرندارن هنوزمن واین آقاتوی یک مکان مذهبی آشناشدیم وقصدمون هم ازدواج هست طی شرایطی که پیش آمدنشدکه خانواده هاباهم آشنابشن واین مشکل بیشترازسمت من بودکه یک مقدارمشکل مالی توخانوادم بودویه بلاتکلیفی توخانواده من وجودداشت که من این مشکل وبلاتکلیفی روباایشون درمیان گزاشتم وازشون فرصت خواستم که یک مدت صبرکنن وبعدباخانواده من صحبت کنن تواین مدت ایشون هم قبول کردن تواین مدتی که من ازایشون فرصت خواسته بودم ایشون ازمن خواسته هایی داشتن که بیشترمنوببینن وبامن آشنابشن البته یک مدت من خواسته ایشون روردمیکردم چون یک مقدارمیترسیدم واطمینانی اول نداشتم که بعدهاچه اتفاقی رخ میده یک مدت باهم بیرون میرفتیم کافی شاپ وپارک و…ومن روزبه روزازایشون خوشم میومدتااین که یکبارمنو بوسیدومن ترسیدم وهمش فکرمیکردم منوازروی حوس بوسیده ولی خودش این اطمینان روبه من دادکه این ازروی علاقش بوده ونه چیزه دیگه چون اون خودش اعتقادداشت که خودش هم خواهرداره وباآبروی من بازی نمیکنه وقصدبوسیدنش هم فقط ازروی علاقه هست یه مدت که گذشت این بوسیدن های ایشون پیشرفت کردتبدیل شدبه لمس کردن بدنم هربارهم توجیحش این بودکه ازروی علاقه ودوست داشتن این کاررومیکنه منم ازاین کارهاش خیلی میترسیدم سعی میکردم بیشتربهانه بیارم براش تاکمترمنولمس کنه نمیتونستمم ازش جدابشم اون موقع پای عشق وعلاقه خودمم درمیان بودکه بهش علاقه مند شده بودم تااین که یک روزکه برای گردش باهم رفته بودیم ایشون منوباخودش به جایی بردکه خیلی خلوت بودوگهگداری نگهبان به اونجاسرمیزدوانجاشروع کردبه کارهای خودش ادامه دادن که ازنظرخودش ازروی عشق وعلاقه هست بعدازمدتی من احساس ترسموبراش بیان کردم که منوبه اونجامیبری من میترسم والتماسش کردم که منوبه اونجانبره ولی ایشون مخالفت کردنوگفتن که من تورواونجامیبرموتوهم ازهیچی نترس من خودم پشتت هستم ونمیزارم هیچ اتفاقی بیوفته باراخرکه باهم بیرون رفتیم بازهمان کارخودش روکردولی بازم به منن میگفت که ازروی عشق وعلاقش هست ولی هیچوقت به این فکرنمیکردکه منم ازاین کارش عزیت میشم همیشه هم ازخدامیخواستم که چی میشه یه مدت منولمس نکنه تابعدازازدواج ولی نمیدونم شایدخدابه حرفم گوش کرده بود که روزآخرکه باهم بودیم دوباره منوبه همانجابردولی اون بارنتونست کاری کنه چون نگهبان سررسیدوبرای این که من به دست اون نگهبان نیوفتم خودش منوفراری داد یه چنددقیقه ای من برای خودم توخیابان چرخ میزدم که به من زنگ زدکه کجاهستم که بیاددنبالم منوبرسونه خانه اون روزبعدازدعوایی که کرده بودمنوسریع رساندخانه من هم انقدرترسیده بودم که تایک ماه کلاازخانه بیرون نمیرفتم وحتی جواب تلفن هاشم نمیدادم یجورایی ازکاراش هم دلخوربودم وهم میترسیدم پاموتوکوچه وخیابان بزارم تااین که یک روزبه من پیام دادکه باخانوادش سرمن وقهرکردن من بحثش شده وازخانه قهرکرده منم چون دلم نمی خواست مشکلی ازطرف من برای جدایی اون ازخانوادباشه جواب پیامش رودادم وعلت این که پاسخگوی تلفن هاشم نبودبهش گفتم که من احساس گناه میکنم ازلمس شدن وازاون شب به بعدهیچ خواب وخوراکی نداشتم ولی دلایل من برای اون هیچ فایده ای نداشت وجوابش هم این بودکه هرکاری کردم ازروی عشقوعلاقم کردم واین که خیلی ازدخترپسرهاتواین جامعه ماتواین پارک هاازاین کارهاانجام میدن واین که شماسطح تفکراتت قدیمیه سعی کن بروزش کنی ودوباره این که یه قراری بزاریم دوباره باهم بریم بیرون ودیگه قول میده دیگه این عشق وعلاقه روبرای بعدازازدواج بزاره اونطوری که من دوست داشتم باشه ولی این مدت اصلاهرکاری کردیم نشدباهم بیرون بریم تواون مدتی هم که من باهاشون قهربودم مشکل خانواده من حل شدوایشونم ازاین موضوع باخبرشدن وبه خانوادشون اعلام کردن ولی باوجوداین بیماری کروناکه بوجودآمده این مدت حتی نتونستیم باهم بیرون بریم چون نه ازسمت من مقدوربودنه ازسمت ایشون این مدت هم من وایشون ازطریق فزای مجازی وتلفن درارتباط بودیم ومنتظریم این بیماری تمام بشه وتکلیف هردوی مامشخص بشه تواین مدت منوایشون بیشترباهم دردودل میکردیمومن بیشترحرف های دلموبراش میزدم تااین که یک روزبه من گفت که من خاله زنک هستم واینجورحرف های من خوشش نمیادویه دوروزحتی جواب تلفن های منونمیدادچنباربراش پیام دادم وازش عضرخواهی کردم تادوباره جواب من رودادومن به ایشون گفتم که من دیگه غلط بکنم که حرف های خاله زنک برای شمابزنم که به من گفت که روی من خیلی حساس هست ومن حق ندارم به خودم بدوبیراه بگم یه مدت گزشت ومن اعصابم خوردبودسراین شرایط ومن سعی کردم کمترپیامی بدم وبحثی پیش نیادکه بی احترامی صورت بگیره تواین مدت غرغرکردناش شروع شدکه چرانمیتونه منوببینه وهمش تقصیرمنه من خودموازاون دریق میکنم دوباره به مدت یک هفته ای من هرچی پیام میدادم زنگ میزدمجوابمونمیدادتابعدازیک هفته جوابمودادوبهم گفت که چون توخاله زنک هستی وخودتوازمن دریق میکنی وافکارت قدیمی هست من تنبیهت کردمجوابتونمی دادم منم یخورده دلخوربودم ازرفتارش بجای این که به ایشون بگم به خودم گفتم وایشون منوبلاک کردن به عنوان تنبیه چون به خودم احانت کردم وازقرارمعلوم هم این مدت قراره برای من خاستگاربیادولی این موضوع روبه ایشون گفتم که درجواب به من گفتن لطفاردشون کنیدومن تکلیف خاستگاری روروشن میکنم الان هم جواب من روهم نمیدن شخصی که این همه دلتنگ من میشدونگران بودکه روزی بهش پیام نمیدادم ویاجواب نمیدادم ویه دلخوری که دارم این هست که من این مدت حالم خوب نبودواحتیاج به کمک داشتم وهرچی به ایشون زنگ زدم جواب من روهم ندادن تواوج بیماری واین برای من یخورده شک برانگیز شده که قبلاکه مریض میشدم 100باربهم زنگ میزدیاپیام میدادبرای جویاشدن حالم الانم واقعانمیدونم چکارکنم چون واقعادوسش دارم وحتی نمیدونم چه تصمیمی بگیرم که درست باشه وچه رفتاری بکنم؟ حتی یبارازش پرسیدم چرااین کاربامن میکنه گفت من فقط باتوبی رحمم؟اصلامعنی این رفتاررونمیفهمم
سلام دوست گرامی پرسش شما بسیار طولانی است و امکان پاسخ آن در سایت وجود ندارد. لطفاً نوبت مشاوره دریافت کنید.
با سلام و خسته نباشید. دختری هستم ۳۹ ساله. ۹ سال پیش با پسری آشنا شدم و علیرغم اینکه به گفته خودش اهل ازدواج نبود پس از دو سال در حالیکه به شدت عاشقم بود از من خواستگاری کرد تا مبادا با قبول خواستگار جدی دیگر مرا از دست بدهد. بعد از آن انگار دوباره ترس از ازدواج مانع پیشرفت قصیه شد و من به شدت تحت فشار خانواده به او فشار اوردم تا اقدامی کند او هم نمیتوانست تصمیم بگیرد و مرتب بحثمان میشد. نهایتا من باشون قطع رابطه کردم و دو سال همدیگر را ندیدیم. ولی نتوانستم فراموشش کنم و دوباره وارد رابطه شدیم. ولی دیگر هیچ وقت مثل قبل با من رفتار نکرد و به شدت احساس میکنم علاقه اش به من کم شده. تا اکنون بارها قهر و اشتی کردیم ولی من نمیدانم چگونه میشود رابطه مان دوباره مثل قبل عاشقانه شود و دوباره به ازدواج فکر کند. در اینهمه سال هرگز دیگر راجع به ازدواج صحبت نکردیم. من کاملا بلاتکلیف هستم. نمیدانم در این شرایط درست است که حرف دلم را به او بزنم و بگویم که چقدر دوست دارم با او زندگی کنم یا نه. ممنون از وقتی که میگذارید و پاسحی که میدهید.
سلام دوست گرامی بلانکلیف شما به این علت است که روی تصمیمی که گرفتید پایبند و متعهد نبوده اید. تکلیف شما دست خودتان است نه او. رابطه ای که بارها به قهر و بحث می رسد و حتی قطع می شود نیاز به بررسی بیشتر دارد که چه مشکلی بین شما وجود دارد که باعث میشود اینگونه رابطه به سرانجامی نرسد. برای ازدواج هم هیچ وقت با زور و پافشاری نمی توان به نتیجه درست رسید. به زمانی که برای این رابطه گذاشته اید، دقت کنید. زمان به عقب برنمی گردد. برای بررسی بیشتر رابطه تان لطفا از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
با سلام . من با یک پسر دوست شدم اول دوستی مون منو برای ازدواج نمیخواست ولی الان که 4سال خورده ایی باهم هستیم تصمیم گرفته برای ازدواج میگه برای ازدواج میخوامت و منو به خونوادش معرفی کرده منم دوس پسرم به خونوادم معرفی کردم میگه فعلا دست بالم تنگه و یکم کار دارم کارام انجام بدم میام حالا نمیدونم راست میگه یا دروغ . چند باری هم گفتم خاستگار دارم میگه من خوشبختی تو میخوام میگه اگه یکی هست که شرایط زندگیش خوبه وزمالیش مالیش خوبه مخصوصا عشق به تو داشته باش که نتونه یک لحظه مثل من ناراحتی تو نبینه ازدواج کن . میگه من بمیرم تو رو ناراحت نبینم میگه اگه شرایط خودم رو به راه بشه خودم از خدام هست که بیام خواستگاری میگه ولی چه میشه کرد باید بسوزیم بسازیم. تورو خدا راهنمایی کنید منو میخوام بدونم قصدش واقعا با این حرفاش خواستگاری هست یا نه .
سلام دوست گرامی مسائل مالی پیش از ازدواج یکی از دلایلی است که باعث میشود پسرها از ازدواج صرف نظر کنند و یا برای انجام آن دچار اضطراب شوند. اما این تنها دلیل نیست. آیا طی مدت 4 سال آشنایی ایشان مقدمات رسیدن به منابع مالی و افزایش سرمایه خود انجام داده اند؟ شما باید تصمیم قاطعانه ای بگیرید. اما پیش از آن حتماً از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین بهره مند شوید.
سلام، من دختر 23ساله هستم، از 16سالگی تا 21سالگیم دختر فوق العاده شیطونی بودم و جوری ک همه ی شهر منو با این خصوصیت میشناختن با تموم دختر و پسرا در ارتباط بودم و دوستای زیادی داشتم، تا اینکه یهو تصمیم گرفتم همه رو کنار بذارم، به جرات 1سال تموم من باهیچ کس جز خانواده و فامیل در ارتباط نبودم و جواب هیچ کسو نمیدادم، تا اینکه تو اینستا پسر همسایمون بهم پیشنهاد قرار ملاقات داد، انگار بار اولم بود ک با کسی قرار میذاشتم! اینقدر مضطرب بودم! اون با هدف ازدواج ازم درخواست دوستی کرد منم ازش خوشم اومد و خلاصه 10بهمن 98 باهم دوست شدیم،با ینکه دورا دور منو میشناخت ولی واسش گفتم ک من 1سال باهیچکس نبودم حتی دختر و الان نمیخوام الکی وارد رابطه بشم و اون بهم اطمینان داد ک هدفش ازدواج، 4روز پیش بهش گفتم یا بیا خاستگاریم یا اینکه این رابطه رو تموم کنیم چون من دارم وابستت میشم، گفت من قصد ازدواج ندارم و هاشا کرد حرفی ک زده بود! گفت ولی میخوام تا اخر عمرم باهات باشم و از ایران ببرمت! منم گفتم من خانواده دارم تو جوب ک بزرگ نشدم نمیتونم بدون اجازه خانوادم بیام گفت میام باهاشون حرف میزنم! من گفتم خانوادم قبول نمیکنن، پس بیا تموم کنیم هی اصرار کرد ب موندنم ولی من بلاکش کردم:/ و تو اینستا کارایی کردم(مثل فالو کردن پسرا و عکس و دابسمش گذاشتن ابراز علاقه ب یه آقای سلبریتی)ک دوست نداره اونم همین کارو کرد:/ من بلاکش کردم ولی با پیج فیک همدیگرو میبینیم! ولی من خیلی بهش فکر میکنم میدونم اونم منو خیلی دوست داره، ب نظرتون باید چیکار کنم؟! الان تو این وضعیت کرونا همش باید خونه باشم و با کسی در ارتباط نباشم و از کارم بیکار شدم کاری جز فکر کردن بهش نمیتونم انجام بدم دارم دیوونه میشم! تازه من این همه تنها بودم یهو ک وارد ی رابطه شدم وابستگی و احساس عجیبی واسم پیش اومده، من قبلنا نمیتونستم نیم ساعت تنهایی تحمل کنم واسه همین دوست و رفیق زیاد داشتم ولی 1ساااال تنهایی تحمل کردم الان نمیدونم چیکار کردم با خودم حسابی گیج شدم باید چیکار کنم😞
سلام دوست گرامی تغییر رفتار و تصمیم های ناگهانی در شما باید بررسی شود که به چه علت ناگهان تصمیم گرفتید 1 سال با هیچکسی ارتباط برقرار نکنید. در مورد رابطه عاطفی طرف مقابل واضح و شفاف موضع خود را درباره آینده بیان کرده است. شیوه چک کردن های شما و یا رفتارهایی که حسادت او را برانگیزد اصلا رفتار صحیحی نیست. قبل از هرگونه تصمیم جدی با مشاوره خود در رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام من یک دختر۱۹ سالم و حدود ۱۰ ماهه با یک پسر ۳۲ساله دوس شدم و هم دیگرو دوست داریم و خیلی داره کار و تلاش میکنه روزای اول میگفت من ی دادگاه دارم باید اون حل بشه بعد پا پیش میزارم ولی بعد چند ماه خونوادم از موضوع دوستی مون باخبر شدن و من گفتم زودتر ازدواج کنیم اونم هر بار میگفت ۱ماه دیگه میام خواستگاری اما هر بار ی مشکلی پیش میومد براش (یک مشکل دادگاهی داره)حالام هرچی میگم اگه دادگاهتو کنار من حل کنی چی میشه میگه نمیخوام بعدا تو فامیل بگن شوهرت دادگاه داره و از این حرفا بهش میگم خب بیا نشون شیم لااقل میگ باشه بعدا حرف میزنیم حتی چن وقته دارم بهش میگم خواستگار دارم و ممکنه مامانم عروسم کنه میگه دستم بسته س ولی حدودا ی ماه پیش بهم گفت با مامانم راجبت حرف زدم و اونم گفته بعد دادگات همین باشه حالا راست و دروغش رو نمیدونم اینم بگم که قبل دوستیمون ، روزای اول آشناییمون تو هر جمعی ک بودیم میگف من ازدواج نمیکنم اما الان خیلی وقته این حرفو نمیزنه حتی گفت ب مامانم ک گفتم تورو میخوام مامانم گفته تو که همش از ازدواج فراری بودی چیشده میخوای ازدواج کنی الان واقعا گیر کردم خسته شدم از اینجوری زندگی کردن اما راضی نمیشه ب ازدواج چیکارکنم؟؟؟
سلام بهتره ازشون بخواهید برای وقتی که شرایطش برای ازدواج فراهم میشه یه زمانی تعیین کنه. و تا اون زمان دیگه شما درخواست مستقیم و فشاری برای ازدواج نداشته باشین و روی جنبههای مثبت رابطهتون کار کنید. بعد از این زمان اگر اقدام جدی نکردن باید سطح رابطه رو کمی کاهش بدین. دوره جذب عشق از آشنایی تا ازدواج میتونه بهتون کمک کنه.
سلام،دختری هستم ۲۰ ساله همیشه دوس داشتم تو سن کم ازدواج کنم خانوادمم بهم میگن با یکی باش که بعدها به ازدواج ختم بشه,۴ ساله با پسری دوستم قرار اولمون حرف از ازدواج و تعهد زد که اگه باهاش باشم روزای خوبی داریم. ولی من ترس داشتم اوایل دوستیمون همش دعوا بود چندماه کات میکردیم باز برمیگشت سمتم..خلاصه طی چندسال اخیر که رابطمون جدی شد هر چند ماه یه بار بهم میگه وابستم نشو من یه روزی میرم من اخلاقم خوب نیست نمیتونیم زیر یه سقف بریم از جهتی ام پدرشو تو سن کم از دست داده و ضربه روحی بدی خورده بهم میگفن برو با یکی که بابا داشته باشه ازدواج کن. خانوادشونم سطح متوسط مذهبی عشق مامانشم هست طی یه اتفاق بدی متاسفانه مادرشون منو دیدن بهم ریختن.. مادرش بهش گفته بود ولم کنه ولی اینکارو نکرد.میدونم دوستم داره چیکار کنم دلش راضی به ازدواج بشه؟
سلام موضوعی که مطرح کردین خیلی مهمه و باید جدی گرفته بشه. ایشون بارها تاکید کرده که قصد ازدواج نداره و از شما میخواد وابسته نشین. باید این صحبتها رو جدی بگیرید. ضمن اینکه الان مخالفت مادرش هم مطرح شده. پیشنهاد میکنم با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.
سلام من یک مدت کوتاه با همکارم رابطه داشتم قبل از شروع رابطه دوستش داشتم وقتی بهم رسیدیم رفتاراش عجیب بود مرتب میگفت من لیاقتت ندارم ۱ بار به بهونه مشکلاتش ۱ هفته از من فاصله گرفت و دوباره برگشت و بعد از ۲ روز دوباره به خاطر این که من از دستش عصبانی بودم گفتم به تو چ دوباره رفت میگفت دوستم داره ولی خب مرتب میدیدم با بقیه دخترا تو محیط کار صحبت میکنه میگفت تو حساسی این اصلا جدی نیست .خیلی سردرگمم نمیدونم واقعا عاشقم بوده یا دروغ گفته برمیگرده دوباره یا نه
سلام مهم نیست که اون واقعا دوستتون داشته یا نه چون در هر صورت رابطه برای شما راضیکننده نبوده و هروقت میخواسته میرفته و دوباره برمیگشته. بنابراین بهتره به جای خواستهها و علایق ایشون، به خواسته خودتون توجه کنید. شما از یه رابطه چی میخواهید؟ آیا چنین رابطهای براتون راضی کننده است؟ کنترل زندگیتون رو دست خودتون بگیرید.
با سلام من حدود ۶سال و نیمه با یه آقای مطلقه به نیت ازدواج دوست شدیم ومنو به خونوادش معرفی کرده ولی هیچ تلاشی برای اومدن خواستگاری نکرده و هربار که ازش میخوام بهونه بچش و شرایط اقتصادی رو میاره سوالم اینه که چکار تشویق و ترغیبش کنم که بیاد خواستگاریم چون واقعا خسته شدم از بلاتکلیفی
با سلام دختری ۴۵ ساله هستم که بیش از یکسال و نیم است که با مردی جهت ازدواج آشنا شدم و یکبار هم بدون حضور خانواده اش به خواستگاری ام آمد و متاسفانه خانواده اش مخالف این ازدواج هستند ولی خودش مصر است و می گوید به من فرصت بده. تا کی به او فرصت بدهم؟ لازم به ذکر است که بنده هیچ سابقه ازدواجی نداشته ام، تحصیلاتم دکتراست و استاد دانشگاه هستم و چهره زیبایی هم دارم و طرف مقابلم فوق لیسانس است و یکبار ازدواج کرده و جدا شده و دو فرزند دارد که مستقل هستند. چهره اش هم خیلی معمولی است. لطفا مرا راهنمایی بفرمائید. سپاسگزارم
سلام دوست گرامی خواستکار شما می بایست در این سن دارای استقلال تصمیم گیری یاشند اما اینکه بعد از یکبار ازدواج و داشتن فرزند هنوز هم توان مدیریت خانواده را ندارند مشکل ار وابستگی ایشان هست. نهاینا به ایشان یک ماه زمان بدهید و در صدرت عدم تغییر نظر خانواده ادامه ندهید
سلام دختری هستم ۲۷ ساله ،۶ ماهه با پسری در ارتباط هستم که از همان اول قصد هر دومون ازدواج بود ،قرار بود بعد از اتمام سربازی به خواستگاری بیاید و الان که کمتر از یکماه به اتمام سربازیش باقی مونده چند روزی سرد شده و دیر جوابم رو میده و دلیلش رو که خواستم گفت تو با رفتارات باعث سردی من شدی و من چون دیدم رفتارش تغییر کرده باهاش کات کردم و شمارش رو حذف کردم بعد از یک روز پیام داد که کسی اومده تو زندگیت و من جواب دادم نه ولی تو پشتمو خالی کرد و اون گفت که طرز فکرت اینطوره و من هم گفتم نه رفتارت اینو نشون میده و دیگه پیامی نداد و من هم ندادم، هر دومون شماره ی همدیگرو حذف کردیم ، الان ۵ روزه که با هم ارتباطی نداریم ،میخوام بدونم آیا اون برمیگرده؟ و اینکه من چه کاری باید بکنم ،چون میخواستم بترسه از رفتنم و این ماه که تموم شد حتما خواستگاری بیاد اینکارو کردم
سلام دوست گرامی شاید بهتر بود برای اقدام ایشان جهت خواستگاری، با سیاست و منطق بیشتری رفتار میکردید اینکه بخاطر اینکه بیان خواستگاری، رابطه را کات کردید کمی غیر منطقی هست بهرحال باید منتظر باشید تا ایشون مجدد به شما پیام بدن و انوقت برای ادامه رابطه تصمیم بگیرید
سلام.من دختری۲۵ساله هستم.بااقایی حدود۲ساله ارتباط دارم وایشون بهمراه خانوادش۴باربرای خاستگاری اومدن.ماتهران ایشون متولدوبزرگ شده ایلام هستن.برای کاربه تهران اومدن.حدود۵ساله.مادرمن بسیارسختگیری میکنن که تورومیبرن شهرخودشون.واجازه وصلت رونمیدن.این آقاهم گفتن حداقل تا۱۰سال دیگه نمیرم ولی تعهدنمیدم اگرتهران کاروپول باشه برای چی برم؟مادراین آقاهم اطمینان میدن که پسرشون جایی نمیرن.نمیدونم چیکارکنم حساسیت های مادرم من روهم حساس کرده ازطرفی من تک فرزندم.به این اقاازهمه لحاظ اطمینان دارم
دوست عزیز سلام
هم احساس شما قابل درکه و هم نگرانیهای مادرتون. همیشه در این موارد بهترین راهکار مراجعه به روانشناس متخصص و آموزش دیده در حوزه مشاوره پیش از ازدواج هست. روانشناس بعد از بررسی کامل، به شما کمک میکنند که اگر این ازدواج براتون مناسب هست، چطور خانوادتون رو راضی کنید و در صورت امکان و نیاز، از مادرتون دعوت میکنند در جلسه حضور داشته باشند و مساله رو اینطوری حل و فصل کنند.
سلام. مرسی از سایت خوبتون. راستش واقعا به کمکتون احتیاج دارم، من با کسی در ارتباطم که واقعا بهم علاقه داریم و همدیگه رو دوس داریم، ایشون قرار بود با پدرشون صحبت کنن که همه چیز رسمی پیش بره، اما از طرفی هی این موضوعو به عقب میندازن و منم اگر اعتراضی کنم میگن تو منو درک نمیکنی من هنوز شرایطش پیش نیومده که با پدرم صحبت کنم. از طرفی منم خواستگارای خودمو دارم و به تازگی یه خواستگار برام اومده که از هر نظری ایده آله،نمیدونم باید به امید کسی بشینم که دوستش دارم و یا صرفا با منطق پیش برم و به احساساتم توجهی نداشته باشم و خواستگارمو انتخاب کنم.
خانم نوبخت, [06.08.19 10:36] [In reply to خانم نوبخت] دوست عزیز سلام
اول از همه اینکه شما میتونید به فرد مقابلتون چنین جملاتی رو با زبان خودتون بگید: “من متوجه هستم که تو بهتر میدونی چه زمانی برای مطرح کردن این موضوع با خانواده مناسبه، اما این رابطه بلاتکلیف من رو اذیت میکنه. با توجه به شناختت از وضعیتی که داری، به من بگو که من تا چه زمانی باید صبر کنم”. سعی کنید در گفتن این حرفها آرامش خودتون رو تا اونجایی که میتونید حفظ کنید. اجازه بدید که به حرف شما فکر کنه و بهتون جواب بده. اما در مورد موضوع خواستگار دوم؛ این انتخاب با شماست که چه کاری در این زمان بهتره. شما میتونید با منطقتون جلو برید و این خواستگار رو انتخاب کنید یا به خاطر علاقه و احساسی که دارید، منتظر جواب فرد قبلی باشید. اما یادتون باشه، ازدواج موفق، ازدواجی هست که هر دوی این موارد با هم باشه.
سلام و وقت بخیر دختری 25 ساله هستم. حدود 5 ماهه که بهصورت مجازی با یک آقای 30 ساله از شهر دیگه آشنا شدم، کم کم رابطه مون جدی شد. اوایل قرار بود بیان همو ببینیم اما نشد، آقای بسیار مقید و مذهبی هستن. قصدشون هم از رابطه جدی و ازدواج هست. شناخت خوبی هم از هم داریم توی این مدت. ایشون از من برای خانواده شون گفتن . اما الان من واقعا موندم چجوری مسئله ی رابطه ی مجازی، و خواستگاری ایشون رو به خانواده م بگم. چون میدونم دید جالبی نسبت به این قضیه ندارن ممنون میشم منو راهنمایی کنین. مرسی
سلام دوست گرامی بهرحال باید خانواده شما در جریان روند اشنایی شما باشند و چه بهتر که صادقانه این موضوع مطرح شود اما اگر احیانا جبهه گبری های بی مورد وجود دارد با خواستگارتان هماهنگ کنید و نحوه اشنایی را به نوع دیگری غیر از مجازی اعلام کنید
سلام با تشکر از مطالب خوب و اموزنده ای که در سایت قرار دادید. من ۲۱ ساله هستم و مدتی هست که با فردی اشنا شدم حدود ۲ ماه . ایشون 30ساله هستن فرد بسیار تلاش گر متعهد به کار هستن و حدود ۱۲ساعت در روز کار انجام میدن.و ما خیلی کم باهم در ارتباط هستیم به خاطر شرایط کاریشون.اما ایشون خیلی به من علاقه پیدا کردن اینجوری خودشون میگن ولی رفتارشون چیز دیگه ای رو نشون میده و من فک میکنم بخاطر مشغله ی کاری دارن اینجوری هستن. اما خب واقعا قصدشون از رابطه رو نمیدونم . راجب اینده و اینکه چه قد دلشون میخواد من کنارشون باشم صحبت میکنن و یکبار هم ازم پرسید که اگه ما خیلی عاشق هم بشیم من حاضر میشم باهاش ازدواج کنم یا نه. یکم احساسی برخورد میکنن و من به شک میوفتم که حرفاشون راسته یا دروغ !!!! من هم تا حدودی به ایشون علاقه دارم اما نه اونقدری که اون میگه.چون واقعا ما زمان زیادی در روز باهم ارتباط نداریم. اما خب بیشتر ایده عال هایی که من از همسر ایندم دارم ایشون دارن و به ازدواج باهاشون فک میکنم ولی خب نمیدونم قصدشون چیه و چی میخوان از رابطه با من . میخواستم اگه میشه منو راهنمایی کنید و نظرتون رو راجب یه همچین رابطه ایی بدین.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که خیلی واقع بینانه رابطه و ایشان را بررسی کنید و سپس از قاطعانه ایشان بخواهید که هدفشان از ارتباط و بودن با شما رو مشخص کنند.بگید بهرحال باید رابطه هدف داشته باشه و این هدف در یک بازه زمانی انجام شود.اگر به هردلیلی از جمله مشغله کاری و…از پاسخ دادن به این دو سوال طفره رفتند بهتر هست خودتان را بیشتر درگیر این رابطه نکنید
سلام ماالان یه ساله باهم درارتبادیم از اولم گفته میخوامت به خانوادشم معرفیم کرده.ولی راهمون دوره.حالا مه من حالیم میشه داداشم ناراضیه مامانمم میترسه که منو برداری بری.باخانوادش دعواش شده بلند شده میگه من میخوام برم قطر دیگه هم برنمیگردم.دیروز دعوای بدی داشتیم سر همین خوتستن من.من میگفتم چرا اینکارارو میکنی مگه من تاحالا به حرفات گوش ندادم.بااین همه له کردن عغرور من من چیکارش کنم؟
سلام وقت بخیر من دختری ۲۶ ساله هستم که ۵۰روزه از یه رابطه ۷ماهه خارج شدم به خواست خودم چون فهمیدم یه دروغگوی متاهل بوده خیلی اذیت شدم تا الان کمی حالم بهتره.چند روز بعد تموم شدن رابطم دو مورد خاستگار خیلی خوب برام پیش اومد خاستگار دومی همه جوره خوب و موجه هستن و یه بار خاستگاری انجام شده و مرحله بعدی رو هفته آینده میان.اما من امروز از یه آقای شاعر خاستگاری کردم چون یه کم روشون شناخت داشتم عاشقش نیستم ولی مورد علاقم هستن ایشونم در کمال ادب و احترام و دعای خیر گفتن از اینکه بهم محبت دارید و احساستونو بیان کردید ممنون ولی فعلا قصدی ندارم برای ازدواج حتی دوباره مطرحش کردم که فقط دعام کردن.حالا منطق و احساس درست چیه؟اینکه بذارم همون خاستگاری روند خودشو طی کنه یا صبر کنم برای اون آقای شاعر؟یکی رو من میخوام یکی دیگم منو میخواد البته این خواستن در حد عاشقی نیس چون همه چیز سنتی پیش میره و من هیچ احساس خاصی ندارم چون فقط یه بار دیدمش و ظاهرا خوب و موجه بودن.عاقلانه اقدام کنم یا بااحساسم؟اما خب میترسم خاستگارای بعدی وجود نداشته باشن یا اصلا دیگه باب میل من کسی نیاد.الان هفته دیگه مرحله دوم خاستگاریه
سلام دوست گرامی ابتدا ایده ال های خودتان و هدفتون از ازدواج رو بنویسید تا متوجه بشید دقیقا دنبال چه چیزی و چه کسی هستید؟ سپس ویژگی های شناختی این دو نفر رو بنویسید و با لیست خودتان مقایسه کنید.ببینید کدام یک به ایده ال های شما نزدیکتر هستند. اینکه یک نفر فقط گفته که فعلا قصدی ندارد اصلا دلیلی برای ماندن شما در یک رابطه یکطرفه نیست بهتر هست منطقی باشید و بیشتر روی شخصی که پیگیر هست وقت بگذارید
با سلام و خسته نباشید. ۴ سال با دوست پسرمم دوستم جوری که با خنده هم میخندیم و با گریه گریه میکنیم ولی خانواده من که فعلا به کنار، خانواده اون که اول باید راضی بشن که جلو بیان برای خواستگاری یه بار میگن اره و یه بار میگن نه ، خسته شدم از طعنه اطرافیانم که دیگه کی میخوای ازدواج کنی و از این حرفا . خانوادش به خاطر اینکه بره از فامیل خودشون زن بگیره یف بار میگن اره یه بار میگن نه کلافه ام دیگه.لطفا راهنماییم کنید که باید چکار کنم
سلام دوست گرامی پارتنر شما در تردید و شک بسر میبرد و لازم هست شما قاطعانه از ایشان بخواهید که تکلیف رابطه ۴ساله را مشخص کنند بهرحال هرگونه نیاژ به شناخت و اشنایی در این مدت حاصل شده است و با توجه به اینکه مطرح کرده اید که تفاهم دارید پس دلیلی برای اینهمه تاخیر وجود ندارد برای اقدام توسط خانواده هم باید ایشان بتوانند با رفتار درست و طرح موضوع،خانواده را مجاب به خواستگاری کنند و اینکه ایشان دلیل عدم اقدام را اصرار خانواده برای ازدواج با شخص خاصی میدانند کاملا غیر منطقی هست شما با ایشان صحبت کنید و طی مدت زمان مشخص ایشان باید رسمی اقدام کنند در غیر اینصورت بهتر است منطقی باشید و در ادامه رابطه تجدید نظر کنید
با سلام و خسته نباشید. دوست پسرم نزدیک دو ساله دوستیم. اون ٣٠ سالشه و من ٢٢سالمه اوایل از ازدواج زیاد میگفت اما الان دیگه نه!البته بگم از دوست داشتنش مطمئنم و همه جوره خودشو ثابت کرده و فقط برای رابطه جنسی نمونده اما دلم میخواد بدونم چرا دیگه چیزی از ازدواج نمیگه یا اقدام نمیکنه.لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که جایگاه خودتان را در این زابطه مشخص کنید شاید ابتدای اشنایی ایشان قصد ازدواج داشته اما اکنون با توجه یه شناخت ها دچارتردید شده است پس شما مدیریت رابطه را بدست بگیرید و با مشحص شدن بازه زمانی از ایشان بخواهید نکلیف رابطه را مشحص کنند. با ایشان صحبت کنید و از دغدغه هایی که شاید مانع خواستکاری هست اطلاعات بگیرید ودر برطرف کردنشان کمک کنید گذشت زمان طولانی و بیشتر از 2 سال برای خواستگاری ، مشکلات بسیاری را در یک رابطه ایجاد میکند و ازسویی شرایط و افراد مناسب را شما ازدست میدهید از دوستان مشترکتان کمک بخواهید تا به شما کمک کنند و اطلاعاتی در مورد قصد و هدف ایشان جمع اوری کنند اگر دوستتان دارند و با وجود دوست داشتن شما در تصمیم گیری مردد هستند و دغدغه و مشکل خاصی ندارند منتظر شدن برای ایشان ریسک بزرگی است.
سلام من دختری ۲۴ ساله ام با پسری همسن خودم ۲ سال و خورده ای دوست هستیم و خانواده پسر و خانواده خودم هم در جریانند ولی خانواده خودم دوست دارند زودتر ازدواج کنیم ولی پسر و خانواده اش هی وقت میخرند و عقب می اندازند به دلایل مختلف از جمله مالی که بنده میگم من و خانواده ام شرایطو اسون گرفتیم براشون ولی با این حال قدمی بر نداشتند و من خیلی ایشونو دوست دارم ایشونم همینطور ولی نمیدونم چرا جلو نمیان دلیل منطقی یا وقت مشخصی نمیارند من خواستگاری دارم که خانوادمم مصمم اند قبول کنم من نمیدونم چیکار کنم کاش یکم کمکم کنید
سلام دوست گرامی بهتر است ابتدا خودتان برای طرف مقابل یک وقتی را تعیین کنید تا ایشان متوجه جدی بودن شما باشند. سپس اگر خودشان مجددا پشت گوش انداختند، از طریق خانواده به او پیام دهید که تا مثلاً یک ماه آینده فرصت دارند که برای خواستگاری پیشقدم شوند. در حال حاضر، شرایط مالی خانوادهها را نگران کرده است، اما این موضوع نباید باعث شود تا شما فرصتهای دیگرتان را از دست بدهید.
من یه دختر ٢١ ساله هستم عاشق یه آقایی شدم که ١٢ سال از خودم بزرگتره عضو یه گروه موسیقیه و من ایشونو تو تلویزیون دیدم و از شخصیتش خوشم اومد بعد از اون من پیج ایشونو پیدا کردم و بهشون دایرکت دادم بهشون گفتم که بهشون علاقه دارم و ازشون خواستم که بیشتر با هم آشنا بشیم که در جواب گفتند که شرایطشو ندارم و ازم خواستند که بهشون مسیج ندم ولی من نتونستم جلوی خودمو بگیرم و همش به ایشون پیام میدادم حتی شمارشم پیدا کردم و پیام میدادم زنگ میزدم اصرار میکردم خواهش میکردم که قبول کنه حتی به دوستاشم پیام میدادم که اونا باهاش صحبت کنند بعضی موقع ها هم میترسوندمش که کار دست خودم میدم و عکسای الکی میدادم .محل کارش رفتم که رو در باهاش صحبت کنم همه ی اینکارا رو کردم که شاید قبول کنه دیگه اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم و ایشون رفت به جرم مزاحمت از من شکایت کرد ولی به خدا قصد من مزاحمت نبود الان نمیدونم باید چیکار کنم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام فراموشش کنم نمیخوام جز اون یه نفر دیگه بیاد تو زندگیم و من کلا یه آدمی ام که وقتی یه مشکلی واسم پیش میاد دیگه هیچ کاری نمیکنم مثلا دیگه درس نمیخونم دیگه بیرون نمیرم حتی اگه کلاسی برم دیگه اون کلاسو نمیرم و خودمو حبس میکنم تو اتاق و الان همش فکرم اینه که یه مدت بهش فکر نکنم مثلا وقتی ٣٠ سالم شد دوباره برم سراغش ولی میترسم که حتی بعدا هم قبول نکنه یا اینکه دیگه اصلا نتونم ببینمش حتی این فکرم کردم که برم پیش مشاور و از مشاور بخوام که با اون آقا هم حرف بزنه ولی اصلا نمیدونم که مشاوره قبول میکنه این موضوع را که حرف بزنه با اون آقا یا نه خلاصه اینکه واقعا نمیدونم باید جیکار کنم از کی باید کمک بگیرم چجوری زندگیمو متوقف نکنم و به کارام ادامه بدم😞 ممنون میشم راهنماییم کنید🙏🙏🙏
دوست گرامی سلام اشنایی و علاقمندی یکطرفه آن هم به این صورت مشکلات و دردسرهای بسیاری را به دنبال دارد. دختر و پسرهای بسیاری به دلایل شخصیتی به فردی دل بسته می شوند که این دلبستگی فقط به دلیل ظاهر و رفتارهای ظاهری طرف مقابل به وجود می آید و بدون هیچ شناختی از خانواده و شخصیت طرف مقابل است. با توجه به اینکه شما زندگی و کار ودرس خود را فدای این علاقه کرده اید می توان متوجه اشتباه بودن ای احساس شد .در واقع احساس دوست داشتنی که نتواند باعث پیشرفت شما شود و بحایش از شما فردی منزوی و گوشه گیر بسازد چگونه یک احساس مثبت و خوب می تواند باشد؟ با توجه به اینکه شما در مورد احساستان با ایشان صحبت کرده اید و ایشان خیلی صادقاه اعلام کردند که شرایط ندارند متوجه یکطرفه بودن این احساس باید شده باشید و از طرفی اصرار،تهدید و مزاحمت های شما فقط باعث دور شدن ایشان می شود و نتیجه مثبتی به دنبال ندارد. به شما توصیه میکنم مراقب احساس تان باشید. خیلی اوقات یک احساس در ابتدا هیجان انگیز و رمانتیک است اما زندگی تان را به هم خواهد ریخت. فراموش نکنید مقابل هر خطایی را اگر از ابتدا بگیرید بسیار آسان تر است. 1-سعی کنید از این احساس یکطرفه خارج بشید ۲- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. ۳- لحظاتی که به یاد ایشان هستید سعی کنید محیط و فکر خود را تغییر بدهید و در شرایط جدیدی قرار بکیرید 4- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید. 5-هدفمند به مطالعه درس و ادامه تحصیل بپردازید و اجازه دهید با گذر زمان،شخصی که احساساتی شبیه خودتان دارد وارد زندگیتان شود
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
رابطه عاطفی شما با شریک عاطفیتان فوق العاده است و شما کاملا آماده هستید که رابطه را به سطح بالاتری ارتقا دهید. در آینده نزدیک دوست پسرتان را در نقش شوهرتان تصور میکنید و تقریبا هر روز درمورد اینکه او شما را از خانوادهتان رسما خواستگاری میکند، با هم در یک خانه زندگی میکنید و فرزندانی خواهید داشت، خیالپردازی میکنید. اما واقعیت این است که با وجود اینکه اطمینان دارید این پسر شما را دوست دارد، او برای ازدواج هیچ اقدام جدی نمیکند. رابطه شما در حالت بلاتکیف باقی مانده است. در این شرایط احتمالا به دنبال راهی برای ترغیب کردن، تشویق کردن و حتی وادار کردن پسر به ازدواج خواهید بود. اما چطور میتوان مردی که از ازدواج طفره میرود و بهانههای زیادی برای عدم خواستگاری میآورد را برای ازدواج کردن متقاعد کرد؟ برای پاسخ به این سوال در این مقاله با ما همراه باشید.
فهرست مطالب
قبل از اینکه درمورد راههای تشویق مرد برای ازدواج صحبت کنیم، شاید بهتر باشد از خودتان این سوال را بپرسید که چرا او تاکنون برای ازدواج پیش قدم نشده و درخواست ازدواج را مطرح نکرده است؟ علت این موضوع ممکن است در هر رابطهای دلایل متفاوتی داشته باشد. پس بهتر است در این مورد خوب فکر کنید.
آیا هدف و دیدگاه مشترکی برای آینده رابطه دارید؟ شما چه نقشی در زندگی دوست پسرتان دارید؟ آیا او به چشم همراه همیشگی زندگیش یه شما نگاه میکند یا صرفا برای وقت گذرانی در این رابطه مانده است؟
زیرا اگرچه ممکن است شما از ابتدا، به هدف و قصد شناخت برای ازدواج وارد رابطه دوستی شده باشید، اما برای طرف مقابلتان رابطه تا این حد جدی نباشد و بیشتر نقش یک زنگ تفریح و زمانی برای خوشگذرانی را برای او داشته باشد. در این صورت انتظار نداشته باشید که به راحتی آشنایی به ازدواج ختم شود.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
اما اگر متوجه شدهاید او به آینده رابطه به طور جدی فکر میکند و شما را به عنوان همسر آیندهاش میبیند، اما با این حال هنوز درخواست ازدواج را مطرح نکرده است، شاید بهتر باشد از دغدغه اصلی او برای اینکه پاپیش نمیگذارد با خبر شوید. مثلا شاید فکر میکند زمان بیشتری برای شناخت نیاز باشد، یا نتوانسته باشید اعتماد او را کاملا جلب کنید و یا ممکن است به دلایل خانوادگی یا مالی و فراهم نبودن شرایط ازدواج پاپیش نگذارد.
در هر حال اطلاع از علت طولانی شدن رابطه مهم است و با آگاهی از آن راحتتر میتوانید نگرانیهای او را کاهش داده و به ازدواج تشویقش کنید. اما موضوع مهمتر این است که نگذارید به دلایل غیرموجه رابطهتان بلاتکلیف بماند و بهتر است در این مورد اقدامی بکنید.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که خودتان دست به کار شوید، برای این که بتوانید به نتیجه دلخواه خود برسید، با ما همراه باشید تا با توصیههای مفیدی آشنا شوید که مرد شما را به ازدواج ترغیب و تشویق میکند. با پیاده کردن این شگردهای روانشناختی میتوانید دوست پسرتان را به ازدواج مجاب کنید و در نهایت او را متقاعد کنید که با خواستگاری از شما رابطهتان را پایدار و ابدی کند. این همان رویایی است که سالها برای به واقعیت پیوستن آن منتظر ماندهاید، درست است؟ پس دیگر نباید حتی یک ثانیه را هدر بدهید. این توصیهها را به کار ببندید تا مرد رویاهایتان را مال خودتان کنید، حلقه ازدواج در انگشتتان بیاندازید و برنامهریزی برای یک جشن عروسی باشکوه را شروع کنید.
اگر فقط بنشینید و منتظر بمانید تا دوست پسرتان از شما خواستگاری کند، مطمئن باشید که تا صد سال دیگر هم مجرد خواهید ماند. در واقع این انتظار خاموش و منفعلانه دوران دوستیتان را طولانیتر میکند. اگر واقعاً میخواهید که دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، باید تکانی به رابطهتان بدهید. نگذارید که دوست پسرتان به این رابطهی بیتعهد عادت کند و دوستی با شما برایش عادی شود. توصیهی ما این است که کاری کنید او همیشه در حال حدس زدن درباره افکار و احساساتتان باشد و در آرزوی دانستن فکری باشد که در سر دارید و مشتاقانه بخواهد بداند که روزتان را چطور گذراندهاید. برای مثال آخر هفته با دوستهایتان قرار بگذارید، اما تا شب پنجشنبه هیچ چیزی به او نگویید. به این ترتیب او متوجه اهمیت حضورتان میشود و قدرتان را میداند. البته مرز باریکی بین متقاعد کردن به ازدواج و ایجاد ناامنی در رابطه وجود دارد، بنابراین هنگام پیاده کردن این توصیه مراقب باشید که زیادهروی نکنید.
اگر وقتی صحبت از ازدواج به میان میآید، دوست پسرتان طفره میرود و برای خواستگاری دست دست میکند، این طفره رفتن به این معنا نیست که جایی در آیندهاش ندارید. این دست دست کردن به معنای آن است که او نیاز دارد تا از صمیم قلب حس کند که نمیتواند بدون شما زندگی کند. برای این که دوست پسرتان را مطمئن کنید که نه فقط شما را میخواهد، بلکه به شما نیاز دارد، باید او را به خودتان وابسته کنید. باید به صدای رسای او، بهترین دوستش، همبازی تنیس آخر هفتهاش و بهترین قنادی تبدیل شوید که خوشمزهترین شیرینی مورد علاقهاش را میپزد. زمانی که با هم هستید، تمام نگرانیهایش باید در لحظه از ذهنش پاک شود. عشقتان باید بداند که در مدتی که کنار شما است، مشکلی برایش به وجود نمیآید و میتواند ساعاتی را به شادی و خوشی بگذراند. به این ترتیب او برای ساختن خاطرات بیشتر با شما ترغیب میشود. در عین حال اگر میخواهید، حضورتان برایش حیاتی شود، باید درک کنید که او نیاز دارد تا هر از گاه از شما فاصله بگیرد. شاید نامزدتان بخواهد در تنهاییاش کتاب بخواند یا با دوستانش بیرون برود، در هر حال اگر به او فرصت نفس کشیدن بدهید، به خاطر اعتمادی که به او دارید، سپاسگزارتان خواهد شد. به این ترتیب مرد رویاهایتان به تدریج متوجه میشود که زندگی در کنار شما به معنای محروم شدن از آزادی نیست و مشتاقانه گام بعدی را برای پیوستن به شما برمیدارد.
آیا تا به حال احساس کردهاید که خودتان را در این رابطه کاملاً گم کردهاید؟ شاید سالها است که خودتان را وقف مرد دلخواهتان و تامین خواستههای او کردهاید. از انجام دادن تمام کارهایی که موجب شادیتان میشد، دست کشیدهاید، چون تمام فکر و ذکرتان شاد کردن او بوده است. شاید فکر کنید که توجه کردن به یک نفر و تامین نیازهایش راهی برای ربودن قلبش است، اما باید بدانید که ضرر این ازخود گذشتگی بیوقفه بیشتر از سودش است. اگر میخواهید دوست پسرتان به ازدواج راضی شود، باید کاری کنید که متوجه ارزش شما بشود، درک کند که شما نیز اهداف و رویاهای خاص خود را دارید و زندگیتان در او خلاصه نمیشود. واقعاً فکر میکنید یک مرد حاضر میشود با زنی ازدواج کند که هفت روز هفته 24 ساعته در خدمتش است. شاید این حاضر به خدمت بودن در وهلهی نخست جذاب به نظر برسد، اما مطمئن باشید که مردها دیر یا زود از این وضعیت خسته میشوند. از همین امروز برنامههایی را برای خودتان در نظر بگیرید که او محور اصلیاش نباشد. تفریحات قدیمی خود را دوباره شروع کنید. اگر چند بار در هفته کاری را انجام دهید که خوشحالتان میکند، این شادی و استقلال جذابیت شما را در نظر مرد رویاهایتان چندبرابر میکند و برای ازدواج کردن با شما ترغیب میشود.
یکی از راههای تشویق کردن دوست پسرتان به ازدواج این است که او را وادار کنید تا با دوستان متاهل و اعضاء خانوادهتان بیشتر معاشرت کند. وقتی دوست پسر فراری از ازدواجتان با همسرانی رفت و آمد میکند که تا پایان عمر به هم متعهد شدهاند، به تدریج در ذهن خود شروع به رویاپردازی درباره زندگی زناشویی با شما میکند. دوستان متاهلتان به او نشان میدهند که زندگی زناشویی فراز و نشیبهای خاص خود را دارد، اما در نهایت متعهد ماندن به یکدیگر از همه چیز مهمتر است.
این توصیه به ویژه برای مردانی مفید است که فرزند طلاق هستند. برخی مردانی که والدینشان از هم جدا شدهاند، به دلیل تجربهی تلخی که از فروپاشی خانوادهشان دارند، محتاطانهتر درباره ازدواج برخورد میکنند. کار شما این است که تصویرهای ناخوشایند گذشته را با تصاویری از زندگی همسران شاد و خوشبخت جایگزین کنید. بنابراین کاری کنید که با دوستان متاهل و خوشبختی رفت و آمد داشته باشید که میتوانند الگوی مناسبی برای عشقتان باشند. به این ترتیب تصورات منفی او از ازدواج درهم میشکند و برای ازدواج کردن با شما مشتاق میشود.
اگر فکر میکنید که رابطهتان در مسیر درست حرکت نمیکند، باید تغییر بزرگی را در زندگیتان شروع کنید تا شوکی به رابطهتان وارد شود. هر از گاه به این موضوع اشاره کنید که دوست دارید برای تحصیل یا پیدا کردن فرصتهای جدید شغلی به شهر دیگری نقل مکان کنید.
البته اشارهی زودگذر به این موضوع کافی نیست، باید کاری کنید که او باور کند که شما واقعاً در حال برنامهریزی برای جابجایی هستید. جستجوهایتان را شروع کنید و برای مرد محبوبتان توضیح دهید که کار جدید در یک شهر دیگر چطور باعث پیشرفت شغلیتان میشود. حتی اگر واقعاً برای مهاجرت برنامه نداشته باشید، فکر جدا شدن از شما او را ترغیب میکند که سراسیمه از شما خواستگاری کند تا پایبندتان کند.
نیازی نیست عشقتان را زهره ترک کنید، فقط اندکی او را بترسانید تا متوجه شد که نمیتوانید تا ابد به همین شکل کنار او بمانید. دوستتان میداند که عاشقانه دوستش دارید و از صمیم قلب به شما اعتماد دارد، اما باید بداند که تنها مرد روی کره زمین نیست و شما انتخابهای دیگری هم دارید. برای این که اندکی او را از کوره به در ببرید، به خواستگارانی که در حال حاضر دارید، اشاره کنید. به این ترتیب او متوجه میشود که نه تنها شما میتوانید جذب مردان دیگر شوید، بلکه شما نیز برای مردان دیگر جذابیت دارید. وقتی ترس از دست دادن شما در دلش جوانه بزند، مطمئن باشید که تمام طلافروشیهای شهر را زیر و رو میکند تا حلقهی زیبایی را برای خواستگاری از شما پیدا کند.
قبول داریم که انجام دادن این توصیه بسیار دشوار است. وقتی کسی را دوست داشته باشید، از صمیم قلب میخواهید که لحظه لحظهی عمرتان را کنار او باشید. اما واقعیت این است که اگر همیشه کنار او باشید، او به حضورتان عادت میکند و اقدامی برای ازدواج انجام نمیدهد. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج راضی کنید، اندکی عقبنشینی کنید و از عشقتان دورتر شوید تا او ناخودآگاه خودش را به شما نزدیکتر کند. زمانی که هم از نظر جسمی و هم عاطفی از دوست پسرتان فاصله بگیرید، هوشمندانه تمام چیزهایی را که او به آنها عادت کرده و مسلم فرض میکند، از او میگیرید. برای مثال اگر دیگر در پیامهای صبحگاهیتان از شکلک بوسه استفاده نکنید، او متوجه میشود و شگفتزده از خودش میپرسد که چرا دیگر بوسه برایش نمیفرستید. دوری جسمی و عاطفی باعث میشود که بخواهد لحظات دلنشین گذشته را دوباره زنده کند. او به زودی متوجه میشود که اگر میخواهد جسم، روح و ذهن شما را کاملاً مال خود کند، چارهای ندارد جز آن که رسماً از شما خواستگاری کند!
اگر میخواهید دوست پسرتان به طور جدی درباره رابطهتان فکر کند و او را به ازدواج ترغیب کنید، بدون هماهنگی با او یک خرید بزرگ انجام دهید. برای مثال بدون اطلاع دادن به او برای خودتان یک موبایل جدید بخرید. این خرید غیرمترقبه باید چیزی باشد که او به هیچ وجه انتظارش را از شما نداشته باشد. فقط مراقب باشید که توانایی خرید آن وسیله را داشته باشید، قرار نیست که خودتان را برای شنیدن پیشنهاد خواستگاری ورشکسته کنید. زمانی که او متوجه شود، چیزی را بدون هماهنگی با او خریدهاید، این استقلال بیسابقه او را متعجب میکند و او را به فکر میاندازد که مبادا واقعاً به او نیاز نداشته باشید و بودن یا نبودن او تاثیری در زندگیتان نداشته باشد. اگر مرد محبوبتان از شما پرسید که چرا قبل از چنین خرید مهمی با او مشورت نکردهاید، راحت جواب بدهید که: “خب تو که شوهرم نیستی.” شاید این جواب او را عصبانی کند، اما در نهایت باعث میشود که به فکر ازدواج کردن بیفتد.
قبل از آن که رابطهتان شروع شود، زندگی اجتماعی بسیار فعالی داشتید و حتی نمیتوانستید تعداد دوستانتان را بشمارید. اما به محض آن که رابطهی شما و دوست پسرتان جدی شد، قرارهای دوستانه را کنسل کردید و در دورهمیهای هفتگی با دوستان صمیمیتان حاضر نشدید. در نهایت دوستانتان هم دیگر شما را دعوت نکردند و الان که به خودتان آمدهاید، متوجه میشوید که مدتها است خبری از دوستانتان نشنیدهاید. وقتگذرانی با دوستان یکی از موثرترین و ضروریترین توصیهها برای وادار کردن دوست پسرتان به ازدواج است. به او بفهمانید که زندگی اجتماعی خاص خود را بیرون از این رابطه دارید، این استقلال و موقعیت اجتماعی باعث میشود که او جنبهی جدیدی از شخصیت شما را ببیند. مردان دوست ندارند که تمام زندگی دوست دخترشان باشند و همه چیز به آنها ختم شود. بنابراین همین امروز فهرست مخاطبین گوشیتان را نگاه کنید و با دوستان وفاداری تماس بگیرید که مدتها قبل از ورود این مرد به زندگیتان یار غارتان بودهاند. اگر آنها دوستان واقعی باشند، شما را به خاطر بیتوجهی و غیبت طولانیتان خواهند بخشید. فقط حواستان باشد که آنها را به مراسم ازدواجتان دعوت کنید، چون مطمئناً بعد از آن که رفت و آمد با دوستانتان را شروع کردید، مردتان نیز برنامهریزی برای ازدواج را شروع خواهد کرد.
بسیاری از مردان برای خواستگاری کردن و ازدواج مرددند، چون از هزینههای عروسی و شروع زندگی مشترک میترسند. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج تشویق کنید، و میدانید که عشقتان از هزینههای سرسامآور زندگی مشترک واهمه دارد، به او بفهمانید که برگزاری یک مراسم ساده عروسی نیز رضایتتان را جلب خواهد کرد. چنانچه نامزدتان بداند که مجبور نیست حساب بانکیاش را برای راضی کردن شما خالی کند، متمایل میشود که درخواست ازدواج بدهد. به علاوه همواره میتوانید زندگی مشترکتان را در سالهای آتی و وقتی هر دو موقعیت مالی بهتری پیدا کردید، ارتقاء بدهید.
واقعاً میگوییم، بدون او به یک سفر بروید، هر جایی که دلتان میخواهد. چمدانتان را ببندید و از جلوی چشمان او دور شوید. اگر میخواهید دوست پسرتان را مجاب کنید تا از شما خواستگاری کند، با این سفر مجردی میتوانید توجهش را جلب کنید. چند نفر از دوستانتان را خبر کنید و با آنها به یک سفر بروید یا میتوانید به تنهایی به سفر بروید. حین سفر او را بیخبر نگذارید، اما مکالمات تلفنیتان را در حد کوتاه و دوستانه نگه دارید. سرتان گرم سفر است و به سفر آمدهاید تا مدتی تنها باشید، پس بیشتر از سه دقیقه نمیتوانید با او حرف بزنید. مطمئن باشید که این سفر مجردی بیسابقه او را شوکه خواهد کرد. اگر بعد از گذشت چند هفته تا چند ماه از سفرتان یک خواستگاری عاشقانه شنیدید، از تعجب خشکتان نزند.
از آنجایی که همیشه دربارهی عروسی حرف میزنید، میداند که میخواهید با او ازدواج کنید. شما در مورد مراسم عقد دوستتان با هیجان صحبت میکنید، با حالتی رویایی درباره زیبایی دسته گل رز سفید حرف میزنید و او با کلافگی شاهد است که چطور تمام پروفایلهای مرتبط با عروسی را در اینستاگرام دنبال میکنید. چرا کار را یکسره نمیکنید و یک برچسب به پیشانیتان نمیچسبانید که “با من ازدواج کن، چرا از من خواستگاری نمیکنی؟” اگر میخواهید دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، دیگر هیچ حرفی راجع به عروسی نزنید. تمام این حرفهای بیپایان درباره عروسی جز این که عشقتان را کلافه و مضطرب کند، هیچ فایده دیگری ندارد. خونسرد برخورد کنید. قبلاً به مرد رویاهایتان فهماندهاید که میخواهید تا پایان عمرتان در کنار او زندگی کنید، لازم نیست تمام جزئیات عروسی رویاییتان را تا بعد از خواستگاری رسمی برای او توصیف کنید.
اگر مدتها از شروع رابطهتان میگذرد و به نظر نمیرسد که عشقتان قصد خواستگاری داشته باشد، زمان آن رسیده که برای او مهلت تعیین کنید. قرار نیست به او اولتیماتوم بدهید، صرفاً میخواهید به او بفهمانید که برای زندگیتان برنامه دارید و او یا میتواند برای محقق ساختن این برنامهها به شما بپیوندد یا این که میتواند برنامه دیگری را پیشنهاد کند. اگر مدتی است که با هم دوست هستید و آمادگی لازم را برای ازدواج دارید، به دوست پسرتان بگویید که میخواهید ظرف X ماه آینده، نامزد کنید. تحت این شرایط دو حالت پیش میآید: یا دوست پسرتان میگوید که قصد دارد به زودی از شما خواستگاری کند یا این که درخواست مهلت بیشتری میکند تا به کارهایش سر و سامان بدهد. از مرد محبوبتان بپرسید که چقدر وقت لازم دارد و اگر وقتی که میخواست، معقول بود با این برنامهریزی جدید موافقت کنید. چنانچه دوست پسرتان مطمئن نبود که میخواهد با شما ازدواج کند، نوبت شما است که تصمیم بگیرید آیا میخواهید با مردی بمانید که هنوز درباره ازدواج دودل است یا خیر.
آخرین توصیه ما به شما این است که با صداقت با دوست پسرتان درباره تمایل قلبیتان برای ازدواج صحبت کنید. ازدواج برای برخی مردان چندان موضوع مهمی نیست و پیمان ازدواج به نظرشان فقط یک قرارداد است. اما اگر شما در حال مطالعهی این مقاله هستید، به احتمال زیاد ازدواج برایتان مهم است. احتمالاً ازدواج برایتان نشانهی نهایی تعهد است و موجب میشود که از ایمنی و پایداری رابطهتان مطمئنتر شوید، شاید هم میخواهید دلگرم باشید که تا پایان عمرتان در کنار مردی خواهید بود که فکر زندگی بدون او برایتان غیرقابل تحمل است. دلایل خود برای ازدواج را با مردی که دوستش دارید، در میان بگذارید. حتی اگر عشقتان تمایلی به ازدواج ندارد، همین که بداند شما چقدر مشتاق شروع زندگی زناشویی هستید، کافی است که او را به ازدواج ترغیب کند. چنانچه او بداند که میخواهد تا پایان عمر در کنار شما بداند، راضی میشود که برای شاد کردن شما با پیمان ازدواج موافقت کند.
برای اینکه پسری را ترغیب به مطرح کردن درخواست ازدواج کنید، ابتدا لازم است دلایل به تاخیر افتادن ازدواج و دغدغههای او با خبر شوید و در صورت امکان کاری کنید نگرانیهایش کاهش پیدا کند.
اگر میخواهید رابطه عاطفیتان به ازدواج بیانجامد نباید بگذارید که رابطه بیتعهد برای او عادی شود. کاری کنید وابسته شما شود و نتواند زندگی را بدون شما تصور کند. ضمن اینکه لازم است شما زیاد به او وابسته نباشید، به خودتان بیشتر توجه داشته باشید و زمانی را برای کارهای شخصی و وقت گذرانی با دوستان دختران در نظر بگیرید و همیشه در دسترس نباشید.
برای ترغیب او به ازدواج، علائم و نشانههایی مبنی بر اینکه مایل هستید رابطه به جلو پیش برود در اختیار او بگذارید، با زوجهای متاهل بیشتر در ارتباط باشید و بگذارید بداند شما گزینههای ازدواج دیگری نیز دارید،
اگر دغدغه او به خاطر شرایط مالی ازدواج است شاید بهتر باشد توقعات مالیتان را کمتر کنید و در این مورد به او اطمینان خاطر دهید. برای وادار کردن او برای درخواست ازدواج شما میتوانید دیدگاهتان درمورد ازدواج را شفاف بیان کنید و یک بازه زمانی مشخص برای رساندن دوستی به ازدواج مشخص کنید.
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
18 بازدید
17 بازدید
22 بازدید
26 بازدید
36 بازدید
دیدگاه
نام *
چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام من یه دختر ۲۶سالم و ۵ماهی هست که با پسری ۲۴ساله دوست شدم از هر لحاظ باهم خوبیم و میتونم بگم میشه نیمه گمشدم و هیچ مشکلی از نظر مالی کاری خونه نداره ولی شغلش فعلا تو یه شهره دیگس ماه سوم بهم گفت که میخواد باهام ازدواج کنه و انتخابش رو کرده نه خودش و نه خانوادش مشکلی با اختلاف سنیمون نداره الان ۲هفته مونده که انتقالیش حل بشه به شهرمون چند باری ازش درباره ازدواج گفتم فقط خندیده و چیزی اصلا نمیگه و بروز نمیده اینم بگم ایشون نظامی هستن
سلام دوست گرامی اختلاف سن به خودی خود مشکل ایجاد نمیکند. زمانی اختلاف سن مساله مهمی میشود، که دعواها و بحثهای دونفر به این سن ختم شود و سن را عامل این بحثها بدانند. همچنین وقتی پسر نتواند در برابر طعنههای دیگران درباره این موضوع، جواب قانع کنندهای بدهد. اما درباره اینکه او فعلا موضوع ازدواج را پیش نمیکشد، حتماً به صورت مستقیم وضعیت را جویا شوید و بلاتکلیف نباشید.
سلام من دوسالی هست با یک اقایی اشنا شدم خیلی همو میخوایم خیلی بارها شد جدا شدیم ولی نتونستیم همو فراموش کنیم ایشون ۲۵ سالشه من ۱۹ سالمه خانواده من میدونن با ایشون بودم این اقا مادرشون یک دختر چادری میخوان و کلا از مانتویی ها این مادرشون متنفرن و این اقا جرات نکرده به مادرشون بگه من عاشق دختر مانتویی شدم چون فحش میبندن به مانتویی ها و این شد که باعث شد ما از هم جدا شدیم به سختی الان من واقعا دوسشون دارم شب روزم شده گریه تورو خدا بگین چیکار کنم خیلی یک دندست
سلام دوست گرامی اینطور که شما از موضع مادر او صحبت میکنید؛ مشخص است که کاملاً روی اعتقادات خودشان مصر هستند و این مساله تفاوت خانواده شما و ایشان را نشان میدهد. در آینده به دلیل این موضعگیری احتمال وجود مشکل بسیار زیاد خواهد بود؛ بنابراین بهتر است که اصراری روی بازگشت به این رابطه نداشته باشید. در ضمن شما نمیتوانید همان چیزی شوید که آنها میخواهند، چون شما هویت مستقل خود را دارید.
سلام با پسری یک سال در رابطه هستم و به همدیگه هم خیلی علاقه داریم و انتخاب اول و آخر همدیگه هستیم.اون مادرش رو در جریان گذاشته اما برای خواستگاری نمیاد چون فعلا بیکاره و خودش و مادرش میگن باید بده سرکار و بعد خواستگاری کنه از طرفی مادر من خیلی سخت گیره و مخالف رابطه هست و خواستگارای زیادی دارم که مجبورم به بهانه مختلف رد کنم باید چکار کنم؟پسری که دوسم داره میگه باید برم سرکار و با سربلندی بیام خواستگاری و مادرم این رو قبول نداره
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. قطعاً داشتن شغل اولویت بالاتری برای ایشان است. بهتر است یک بازه زمانی مشخص کنید و از او بخواهید طی آن مدت شغلی برای خودش پیدا کند تا بتواند به خواستگاری شما بیاید.
سلام من 11سال ازدواج کردم اوایل ازدواج شوهرمو دوست داشتم تا اینکه بهم خیانت کرد بعد اون ازش متنفر شدم الانم تقریبا هیچ حسی بهش ندارم و ارزوی هر شب و روزم اینه که ازش جدا بشم میشه کمکم کنین که من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی خیانت اتفاق بسیار تلخی است که ضربه سنگینی به افراد وارد میکند. برای آسیبی که دیدید متاسفیم. اشاره کردید از او متنفر شدید و میخواهید از او جدا شوید، این طبیعیترین واکنش پس از خیانت دیدن است. اما نکته مهمی را فراموش نکنید که برای اینکه آسیب کمتری ببینید، بهتر است علت این خیانت دیدگی را به کمک مشاور کشف کنید. خیانت یک فرآیند است نه یک اتفاق ناگهانی. اگر فرزند دارید نیز فرآیند این جدایی و یا ماندن در زندگی متفاوت خواهد بود. شما میتوانید ابتدا با مشاوران متخصص رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید و سپس برای این زندگی تصمیم مشخصی با کمترین آسیب بگیرید.
سلام ۲۵سالمه با کسی ک همو دوست داریم ۲۷سالشه چهارسالی میشه که همو میشناسیم پنج شیش ماه اول قصدمون دوست معمولی بود ک بعد شش ماه ابراز علاقه کردن و قرار شد بیان همو ببینیم خونواده من به دلایلی مخالفت کردن خونواده من ک پسره سنش کمه و…. ولی ما نتونستیم جدا شیم هنوزم باهمیم قصدش ازدواج بود ولی از دو سال پیش میگه شرایط مالیم جور نیس به ازذواج فکر نکن و اینکه همش میخواد همو ببینیم. و اینکه وابسته هست دوسم داره و معمولا به حرف خونوادشه الان واقعا بلاتکلیفم، نمیدونم چکار کنم ،ایا قصدش بازم ازدواجه یا نه
سلام دوست گرامی 4 سال مدت زمان طولانی است برای شناخت و هدفچینی برای ارتباط. خانواده شما مخالف بودند و طرف مقابل نیز دیگر شرایط ازدواج را ندارد و به شما نیز این مساله را عنوان کرده است که شرایطش را ندارد؛ اما سوالی که شما مطرح کردید که آیا قصد ازدواج دارد یا خیر، کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. بهتر است تکلیف این رابطه را با صحبت منطقی با طرف مقابل روشن کنید و برای برنامهریزی صحیح در این مسیر به مشاور پیش از ازدواج مراجعه کنید.
سلام من حدود چهارسال پیش عاشق یه نفر شدم که فامیلمم هست خودم ۱۹ سالمه و اون ۲۷ سالشه اولین بار من بهش پیام ندادم و اون خودش اومد بهم پیام داد ولی من باهاش دوست نشدم با اینکه خیلی هم دوستش داشتم خلاصه بعد مدت ها بهش پیام دادم و باهم یواش یواش دوست شدیم اون انگار یجورایی میفهمید که دوستش دارم اما بعد گذشت چنروز مامانم فهمید و به خانوادش گفت و گوشی منم ازم گرفت من خیلی ناراحت شدم اونم منو بلاک کرد و همه فامیلا فهمیدن که باهم بودیم کلی پشتمون حرف زدن خلاصه بعد از چنوقت بازهم باهم شروع کردیم به حرف زدن بعضی اوقات از حدش میگذشت و حرف از رابطه میزد،کاری کردکه من اعتراف کنم دوستش دارم ولی خودش همش تاکید داشت که بدردم نمیخوره بعد اون خیلی باهم دعوامون شد و اون تو دعوامون همش میگفت دوستم نداره و بهم میگفت برو و منو بلاک میکرد بارها بار ها دعوامون شد و بعضی موقع ها دو ماه سه ماه از هم خبر نداشتیم اما من بازم دست بردار نبودم همش با پیجای فیک بهش پیام میدادم و هر دفعه اون میفهمید که منم تا اینکه پارسال باز هم باهم دوست شدیم چون من باعث شده بودم که ابرومون بره باهام سرد شده بود وقتی بازم باهام دوست شدیم بهم گفت این اخرین فرصتیه که بهت میدم منم قبول کردم و بهش قول دادم که دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته با مرور زمان باهم رفتیم بیرون و باهم خیلی صمیمی شدیم یجورایی که احساس میکردم اونم دوستم داره بعد چنوقت جوری شد که به سرمون زد و باهم رابطه برقرار کردیم خودمم تمایل به این کار داشتم و قبول کردم اما الان تکلیفش با خودش مشخص نیست دوستم داره اینو میدونم اما با دخترای دیگه هم حرف میرنه به من میگه تو با همه فرق داری کاری به اونا نداشته باش منم چون خیلی دوستش دارم با این موضوع کنار اومدم اما میدونم منو دوس داره اما عاشقم نیست و همش بهم میگه تو از من خیلی سر تری من بدرد زندگی تو نمیخورم میگه دوس ندارم تورو وابسته کنم پسری نیست که بخواد بهم دروغ بگه و سرمو کلاه بزاره منم اصلا دوست ندارم از دستش بدم چون واقعا دوسش دارم هر دقیقه جلو چشممه میبینمش نمیخوام مال بقیه بشه میخوام مال من بشه میخوام به دستش بیارم اما نمیدونم واقعا چکار کنم حتی فال هم گرفتم تو فالمون ازدواج نبود فالگیر بهم گفت که بهش نمیرسم اما من دیگه نمیدونم چکار کنم تورو خدا راهنماییم کنین جچدری بدستش بیارم خیلی ازتون ممنونم❤
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. برای دریافت راهنمایی بیشتر وقت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۴۰ سالمه جدا شدم و یک بچه ۱۲ ساله دارم که با خودمه و با ازدواج مجدد من مشکلی نداره. با آقایی که تا حالا ازدواج نداشتند آشنا شدم که ایشون ۴۸ سالشونه. آدمی هستند به شدت سخت تصمیم می گیرن برای هر موردی. این رابطه یک سال مداوم بود که بعد از اصرار بنده به ازدواج و مخالفت ایشان به دلیل ترس از واکنش اطرافیانشون، من از رابطه اومدم بیرون. اما ایشون نتوانستند منو فراموش کنند و بارها پیام دادند که حداقل دو دوست باقی بمونیم در حد اخوالپرسی که من ازت خبر داشته باشم. من خیلی سرد در حد رفع و رجوع جوابشونو می دم. بارها توضیح دادم بهشون که در سنی نیستی که بخوای به حرف برادر و خواهر توجه کنید عمر می گذره و باید تصمیم بگیری. اما ایشون همچنان ناتوان از تصمیم گیری. ۳ سال از این آشنایی می گذره و می دونم سالها هم بگذره ایشون توان ریسک این تصمیمم نداره و جز من هم با کسی رابطه نخواهد داشت. اینو خیلی خیلی مطمینم. به گفته خودشون هم تنها فرد جدی زندگی شون بودم. من منتظر ایشون نیستم و اگه موقعیت های خوب دیگه ای باشه حتما ازدواج می کنم یعنی وابسته ایشون نیستم در این حال که فرد مقبولی هستند برایم. می خوام بدونم راهی داره ایشونو مجاب کرد برای اقدام به خواستگاری. ما مشکل مالی نداریم هیچ کدام. هر کدام به تنهایی مستقل و راحت هستیم از این بابت. با تشکر از شما
سلام دوست گرامی سختگیری ایشان در ازدواجی که تابحال در این سن، انجام ندادند نیز مشهود است. در رابطه عاطفی امکان ندارد که دونفر بتوانند پس از قطع رابطه صرفاً دوست باقی بمانند و این یک فرار از مسئولیت است که طرف مقابل شما نتوانسته است تصمیم درستی بگیرد و قاطعانه پای تصمیمش بایستد. اشاره کردید شما اصرار به ازدواج دارید، دلیل این اصرار چه بوده است؟ چون شرایط شما با هم یکسان نیست و ترس ایشان از مخالفتهای اطرافیان نیز طبیعی است. تصمیمگیری نیز یک مهارت بسیار مهم است که باید پیش از ازدواج کسب شود، خود ازدواج معجرهای برای یادگیری این مهارت نیست. بهتر است شما مرز خودتان را با ایشان مشخص کنید تا ایشان تمایل پیدا کنند تا به عنوان یک کیس جدی به شما فکر کنند. برای دریافت راهنمایی بیشتر نیز میتوانید از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۲۴سالمه و دوست پسرم ۲۱ سالشه، ما رابطه مون خیلی عاشقانه و خوبه بحث ازدواجم همیشه بود بینمون تا جایی که همین تازگیا خانواده ها رو در جریان گذاشتیم و اول یه قرار با مادرم گذاشت و بعدم منو مامانم و اونو مامانش مشکلیم نداشتیم باهم. تا اینکه چند روز پیش گفت پشیمون شده هم نمیخواد ازدواج کنه،هم فاصله سنیمون توی فامیلشون ممکنه باعث حرف و حدیث بشه،در حالیکه اصلا مشخص نیس که من بزرگترم.الان هم تصمیم گرفتیم دوست بمونیم باهم چون خیلی دوسش دارم و نمیتونم کنار بزارمش. حالا میخوام ببینم راهی هست که دوباره کاری کنم متمایل شه به ازدواج؟ خودش میگه تو بهترین گزینه برای ازدواجی و تورو نگیرم مجرد میمونم اونم دوسم داره ولی نمیخواد ازدواج کنه و مسئولیت زندگی رو به عهده بگیره ،میشه بگین چیکار کنم؟
سلام دوست گرامی اختلاف سن در ازدواج در صورتی که خانم بزرگتر باشد، زمانی مشکل ساز میشود که آقا نتواند در برابر حرفهای اطرافیان و فامیل مقاومت کند و به آنها اجازه دخالت بدهد و همچنین سن طرف مقابل شما برای ازدواج بسیار پایین است. اگر تمامی اختلاف شما در اینده به سن ختم شود، این زندگی دوامی نخواهد داشت. اشتباه دیگر شما این بوده که جدایی عاطفیتان را انکار کردید و رابطه دوستیتان را ادامه دادید. چون روابط عاطفی هیچوقت تبدلی به رابطه دوستی نخواهند شد. روابط رشد میکنند و مرحله به مرحله به سمت بالاتری میروند نه برعکس. بنابراین بهتر است رابطه خودتان را با ایشان قطع کنید. سن کم او، اختلاف سنی، عدم آمادگی برای ازدواج و… تمامی این نکات میتواند رابطه شما را تحت الشعاع خود قرار دهند.
سلام من پنج سال با پسری رفیق هستم ولی اون همیشه یه حرفی میزنه مثلا دستم خالیه منتڟر داداشمم… چند روز پیش حرف ازدواج پیش اومد گفت قسمت دادم گفتم چرا نمیای گفت درامدم کمه میترسم نسازی الان گفته کار داداگاهی داره گفت اون مشکلم حل بشه فردا میام میترسم دروغ گفته باشه میشه راهنماییم کنین من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی به سن خودتان و ایشان اشاره نکردید. 5 سال زمان کمی نیست و مطمئناً در طی این مدت سرمایهگذاری زیادی در مورد آینده با ایشان داشتید. ازدواج نیاز به آمادگیهای روانی، جسمانی، مالی و … داردو به نظر میرشد طرف مقابل شما این آمادگیها را ندارد. بنابراین بهتر است در رابطه با این ارتباط بیشتر و عمیقتر تامل کنید. برای دریافت راهنمایی بیشتر از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۱۹سالم و نزدیک به ۱سال ونیم باپسری دوستم وبه گفته خودش به دلایل مالی نمیتونه بیادجلو واگه پول داشته باش یه خونه بگیره کار تموم اوایل دوستیمون میگفت اهل ازدواج نیست و ۲۳سالش ومیگه زود من نمیدونم باید چیکارکنم
سلام دوست گرامی سن یکی از ملاکهایی است که باید پیش از ازدواج در زوجین بررسی شود تا اگر هنوز آمادگی پذیرش زندگی مشترک را ندارند، به آنها این تذکر داده شود. با این مقدار اطلاعات که اشاره کردید، نمیتوان نظر قطعی داد اما آنچه که واضح است عدم آمادگی طرفمقابل برای ازدواج است. تهیه خانه در این شرایط اقتصادی و بدون حمایت والدین به این زودی اتفاق نمیافتد. آنچه تحت کنترل شماست این است که هدف خودتان را در رابطه مشخص کنید که خودتان چه میخواهید و چندوقت میتوانید به او و رابطه زمان بدهید؟
سلام خسته نباشید من دختری 20 ساله هستم ک مدت 7 ماهه با عاقایی 30 ساله به صورت مجازی اشنا شدم و چن وقت به صورت تلفنی چت در ارتباط بودیم تحصیل کرده و وضع مالی بسیار مناسب ایشون مادرشون فوت کرده و پدرشون دوباره ازدواج کرده ایشون اوایل چن باری راجب ازدواج حرف زده بودن و اینکه اشنا شیم و ازدواج کنیم دیروزم اولین قرارمون بود اما چند وقتیه راجب ازدواج حرف نمیزنن و منم ک راجب ازدواج میگم تقریبا میگه راجبش حرف نزنم بعد قرارم بهش گفتم میخام ازدواج کنم گفت باشه خدافز ولی بازم بعدش زنگ زد ک میخامت دوس دارم مال من بمونی اما از ازدواج چیزی نمیگه میترسم خاستگارامو بخاطرش رد کنم بعد یه مدت ولم کنه و دیگه نتونم ازدواج کنم اینم بگم ک به شدت به ایشون علاقه دارم و ایشونم به من
سلام دوست گرامی نکته اولی که جلب توجه میکند فاصله سنی 10 ساله شما دونفر است که باید بیشتر بررسی شود. هر فردی در ارتباط موظف است و باید هدف خودش را مشخص کند. اگر ایشان هیچ حرفی از ازدواج نمیزند، باید دلیل آن را بدانید. یعنی آیا به زمان بیشتری نیاز دارد و یا هدف دیگری از این ارتباط درنظر دارد؟ وقتی شما به ایشان گفتید میخواهید ازدواج کنید به راحتی از شما خداحافظی کردند و این انتخاب با شماست که بخواهید روی این فرد سرمایهگذاری بیشتری داشته باشید یا خیر.
سلام عاشق یه پسر هستم و به مدت دوسال هست ک باهم آشنا شدیم.اول رابطه ی خیلی عادی بود ولی بعدش به یه عشق واقعی تبدیل شد و شش ماه اول بود که ازم خواستگاری کرد ولی پدر و مادرم راضی نبودند این اتفاق چند بار افتاد ولی به دلیل اینکه این پسر با یه کار احمقانه باعث شد ک اعتماد پدر و مادرم به طور کامل نسبت به اون از بین برود و از اون روز به بعد پسر هیچ اقدامی نکرد و هرچی هم بهش میگویم فقط جواب او به من این است که صبر داشته باش و منم از این صبر خسته شدم ولی واقعا دوسش دارم و نمیتونم ازش دست بکشم و میترسم با تموم کردن رابطه او مال دیگری شود لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی سن خودتان و طرف مقابل را اشاره نکردید و اینکه ایشان چه اقدامی انجام داد که خانواده شما دیگر به او اعتماد ندارد؟ اشاره کردیدد قبل از آن اتفاق نیز پدر و مادر شما راضی به ازدواج نبودند، پس بهتر است دلایل مخالفت خانواده را کاملا بررسی کنید و سپس برای صبر کردن یا نکردن در این رابطه تصمیم بگیرید. برای بررسی بیشتر نیز میتوانید از رادیوعشق، وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
سلام وقت بخیردختری هستم 26 ساله بایه آقایی آشناشدم که دوسال ازخودم بزرگترهستن ایشون روانشناس هستن خواستم اگرمیشه راجب مزایاومعایب این شغل برام یک نفرتوضیحی بده من وایشون حدودیکسالی میشه که همدیگه رودوست داریم وتنهارابطه آشنایی منوایشون روفقط خانوادشون درجریان هستن وخانواده من خبرندارن هنوزمن واین آقاتوی یک مکان مذهبی آشناشدیم وقصدمون هم ازدواج هست طی شرایطی که پیش آمدنشدکه خانواده هاباهم آشنابشن واین مشکل بیشترازسمت من بودکه یک مقدارمشکل مالی توخانوادم بودویه بلاتکلیفی توخانواده من وجودداشت که من این مشکل وبلاتکلیفی روباایشون درمیان گزاشتم وازشون فرصت خواستم که یک مدت صبرکنن وبعدباخانواده من صحبت کنن تواین مدت ایشون هم قبول کردن تواین مدتی که من ازایشون فرصت خواسته بودم ایشون ازمن خواسته هایی داشتن که بیشترمنوببینن وبامن آشنابشن البته یک مدت من خواسته ایشون روردمیکردم چون یک مقدارمیترسیدم واطمینانی اول نداشتم که بعدهاچه اتفاقی رخ میده یک مدت باهم بیرون میرفتیم کافی شاپ وپارک و…ومن روزبه روزازایشون خوشم میومدتااین که یکبارمنو بوسیدومن ترسیدم وهمش فکرمیکردم منوازروی حوس بوسیده ولی خودش این اطمینان روبه من دادکه این ازروی علاقش بوده ونه چیزه دیگه چون اون خودش اعتقادداشت که خودش هم خواهرداره وباآبروی من بازی نمیکنه وقصدبوسیدنش هم فقط ازروی علاقه هست یه مدت که گذشت این بوسیدن های ایشون پیشرفت کردتبدیل شدبه لمس کردن بدنم هربارهم توجیحش این بودکه ازروی علاقه ودوست داشتن این کاررومیکنه منم ازاین کارهاش خیلی میترسیدم سعی میکردم بیشتربهانه بیارم براش تاکمترمنولمس کنه نمیتونستمم ازش جدابشم اون موقع پای عشق وعلاقه خودمم درمیان بودکه بهش علاقه مند شده بودم تااین که یک روزکه برای گردش باهم رفته بودیم ایشون منوباخودش به جایی بردکه خیلی خلوت بودوگهگداری نگهبان به اونجاسرمیزدوانجاشروع کردبه کارهای خودش ادامه دادن که ازنظرخودش ازروی عشق وعلاقه هست بعدازمدتی من احساس ترسموبراش بیان کردم که منوبه اونجامیبری من میترسم والتماسش کردم که منوبه اونجانبره ولی ایشون مخالفت کردنوگفتن که من تورواونجامیبرموتوهم ازهیچی نترس من خودم پشتت هستم ونمیزارم هیچ اتفاقی بیوفته باراخرکه باهم بیرون رفتیم بازهمان کارخودش روکردولی بازم به منن میگفت که ازروی عشق وعلاقش هست ولی هیچوقت به این فکرنمیکردکه منم ازاین کارش عزیت میشم همیشه هم ازخدامیخواستم که چی میشه یه مدت منولمس نکنه تابعدازازدواج ولی نمیدونم شایدخدابه حرفم گوش کرده بود که روزآخرکه باهم بودیم دوباره منوبه همانجابردولی اون بارنتونست کاری کنه چون نگهبان سررسیدوبرای این که من به دست اون نگهبان نیوفتم خودش منوفراری داد یه چنددقیقه ای من برای خودم توخیابان چرخ میزدم که به من زنگ زدکه کجاهستم که بیاددنبالم منوبرسونه خانه اون روزبعدازدعوایی که کرده بودمنوسریع رساندخانه من هم انقدرترسیده بودم که تایک ماه کلاازخانه بیرون نمیرفتم وحتی جواب تلفن هاشم نمیدادم یجورایی ازکاراش هم دلخوربودم وهم میترسیدم پاموتوکوچه وخیابان بزارم تااین که یک روزبه من پیام دادکه باخانوادش سرمن وقهرکردن من بحثش شده وازخانه قهرکرده منم چون دلم نمی خواست مشکلی ازطرف من برای جدایی اون ازخانوادباشه جواب پیامش رودادم وعلت این که پاسخگوی تلفن هاشم نبودبهش گفتم که من احساس گناه میکنم ازلمس شدن وازاون شب به بعدهیچ خواب وخوراکی نداشتم ولی دلایل من برای اون هیچ فایده ای نداشت وجوابش هم این بودکه هرکاری کردم ازروی عشقوعلاقم کردم واین که خیلی ازدخترپسرهاتواین جامعه ماتواین پارک هاازاین کارهاانجام میدن واین که شماسطح تفکراتت قدیمیه سعی کن بروزش کنی ودوباره این که یه قراری بزاریم دوباره باهم بریم بیرون ودیگه قول میده دیگه این عشق وعلاقه روبرای بعدازازدواج بزاره اونطوری که من دوست داشتم باشه ولی این مدت اصلاهرکاری کردیم نشدباهم بیرون بریم تواون مدتی هم که من باهاشون قهربودم مشکل خانواده من حل شدوایشونم ازاین موضوع باخبرشدن وبه خانوادشون اعلام کردن ولی باوجوداین بیماری کروناکه بوجودآمده این مدت حتی نتونستیم باهم بیرون بریم چون نه ازسمت من مقدوربودنه ازسمت ایشون این مدت هم من وایشون ازطریق فزای مجازی وتلفن درارتباط بودیم ومنتظریم این بیماری تمام بشه وتکلیف هردوی مامشخص بشه تواین مدت منوایشون بیشترباهم دردودل میکردیمومن بیشترحرف های دلموبراش میزدم تااین که یک روزبه من گفت که من خاله زنک هستم واینجورحرف های من خوشش نمیادویه دوروزحتی جواب تلفن های منونمیدادچنباربراش پیام دادم وازش عضرخواهی کردم تادوباره جواب من رودادومن به ایشون گفتم که من دیگه غلط بکنم که حرف های خاله زنک برای شمابزنم که به من گفت که روی من خیلی حساس هست ومن حق ندارم به خودم بدوبیراه بگم یه مدت گزشت ومن اعصابم خوردبودسراین شرایط ومن سعی کردم کمترپیامی بدم وبحثی پیش نیادکه بی احترامی صورت بگیره تواین مدت غرغرکردناش شروع شدکه چرانمیتونه منوببینه وهمش تقصیرمنه من خودموازاون دریق میکنم دوباره به مدت یک هفته ای من هرچی پیام میدادم زنگ میزدمجوابمونمیدادتابعدازیک هفته جوابمودادوبهم گفت که چون توخاله زنک هستی وخودتوازمن دریق میکنی وافکارت قدیمی هست من تنبیهت کردمجوابتونمی دادم منم یخورده دلخوربودم ازرفتارش بجای این که به ایشون بگم به خودم گفتم وایشون منوبلاک کردن به عنوان تنبیه چون به خودم احانت کردم وازقرارمعلوم هم این مدت قراره برای من خاستگاربیادولی این موضوع روبه ایشون گفتم که درجواب به من گفتن لطفاردشون کنیدومن تکلیف خاستگاری روروشن میکنم الان هم جواب من روهم نمیدن شخصی که این همه دلتنگ من میشدونگران بودکه روزی بهش پیام نمیدادم ویاجواب نمیدادم ویه دلخوری که دارم این هست که من این مدت حالم خوب نبودواحتیاج به کمک داشتم وهرچی به ایشون زنگ زدم جواب من روهم ندادن تواوج بیماری واین برای من یخورده شک برانگیز شده که قبلاکه مریض میشدم 100باربهم زنگ میزدیاپیام میدادبرای جویاشدن حالم الانم واقعانمیدونم چکارکنم چون واقعادوسش دارم وحتی نمیدونم چه تصمیمی بگیرم که درست باشه وچه رفتاری بکنم؟ حتی یبارازش پرسیدم چرااین کاربامن میکنه گفت من فقط باتوبی رحمم؟اصلامعنی این رفتاررونمیفهمم
سلام دوست گرامی پرسش شما بسیار طولانی است و امکان پاسخ آن در سایت وجود ندارد. لطفاً نوبت مشاوره دریافت کنید.
با سلام و خسته نباشید. دختری هستم ۳۹ ساله. ۹ سال پیش با پسری آشنا شدم و علیرغم اینکه به گفته خودش اهل ازدواج نبود پس از دو سال در حالیکه به شدت عاشقم بود از من خواستگاری کرد تا مبادا با قبول خواستگار جدی دیگر مرا از دست بدهد. بعد از آن انگار دوباره ترس از ازدواج مانع پیشرفت قصیه شد و من به شدت تحت فشار خانواده به او فشار اوردم تا اقدامی کند او هم نمیتوانست تصمیم بگیرد و مرتب بحثمان میشد. نهایتا من باشون قطع رابطه کردم و دو سال همدیگر را ندیدیم. ولی نتوانستم فراموشش کنم و دوباره وارد رابطه شدیم. ولی دیگر هیچ وقت مثل قبل با من رفتار نکرد و به شدت احساس میکنم علاقه اش به من کم شده. تا اکنون بارها قهر و اشتی کردیم ولی من نمیدانم چگونه میشود رابطه مان دوباره مثل قبل عاشقانه شود و دوباره به ازدواج فکر کند. در اینهمه سال هرگز دیگر راجع به ازدواج صحبت نکردیم. من کاملا بلاتکلیف هستم. نمیدانم در این شرایط درست است که حرف دلم را به او بزنم و بگویم که چقدر دوست دارم با او زندگی کنم یا نه. ممنون از وقتی که میگذارید و پاسحی که میدهید.
سلام دوست گرامی بلانکلیف شما به این علت است که روی تصمیمی که گرفتید پایبند و متعهد نبوده اید. تکلیف شما دست خودتان است نه او. رابطه ای که بارها به قهر و بحث می رسد و حتی قطع می شود نیاز به بررسی بیشتر دارد که چه مشکلی بین شما وجود دارد که باعث میشود اینگونه رابطه به سرانجامی نرسد. برای ازدواج هم هیچ وقت با زور و پافشاری نمی توان به نتیجه درست رسید. به زمانی که برای این رابطه گذاشته اید، دقت کنید. زمان به عقب برنمی گردد. برای بررسی بیشتر رابطه تان لطفا از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
با سلام . من با یک پسر دوست شدم اول دوستی مون منو برای ازدواج نمیخواست ولی الان که 4سال خورده ایی باهم هستیم تصمیم گرفته برای ازدواج میگه برای ازدواج میخوامت و منو به خونوادش معرفی کرده منم دوس پسرم به خونوادم معرفی کردم میگه فعلا دست بالم تنگه و یکم کار دارم کارام انجام بدم میام حالا نمیدونم راست میگه یا دروغ . چند باری هم گفتم خاستگار دارم میگه من خوشبختی تو میخوام میگه اگه یکی هست که شرایط زندگیش خوبه وزمالیش مالیش خوبه مخصوصا عشق به تو داشته باش که نتونه یک لحظه مثل من ناراحتی تو نبینه ازدواج کن . میگه من بمیرم تو رو ناراحت نبینم میگه اگه شرایط خودم رو به راه بشه خودم از خدام هست که بیام خواستگاری میگه ولی چه میشه کرد باید بسوزیم بسازیم. تورو خدا راهنمایی کنید منو میخوام بدونم قصدش واقعا با این حرفاش خواستگاری هست یا نه .
سلام دوست گرامی مسائل مالی پیش از ازدواج یکی از دلایلی است که باعث میشود پسرها از ازدواج صرف نظر کنند و یا برای انجام آن دچار اضطراب شوند. اما این تنها دلیل نیست. آیا طی مدت 4 سال آشنایی ایشان مقدمات رسیدن به منابع مالی و افزایش سرمایه خود انجام داده اند؟ شما باید تصمیم قاطعانه ای بگیرید. اما پیش از آن حتماً از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین بهره مند شوید.
سلام، من دختر 23ساله هستم، از 16سالگی تا 21سالگیم دختر فوق العاده شیطونی بودم و جوری ک همه ی شهر منو با این خصوصیت میشناختن با تموم دختر و پسرا در ارتباط بودم و دوستای زیادی داشتم، تا اینکه یهو تصمیم گرفتم همه رو کنار بذارم، به جرات 1سال تموم من باهیچ کس جز خانواده و فامیل در ارتباط نبودم و جواب هیچ کسو نمیدادم، تا اینکه تو اینستا پسر همسایمون بهم پیشنهاد قرار ملاقات داد، انگار بار اولم بود ک با کسی قرار میذاشتم! اینقدر مضطرب بودم! اون با هدف ازدواج ازم درخواست دوستی کرد منم ازش خوشم اومد و خلاصه 10بهمن 98 باهم دوست شدیم،با ینکه دورا دور منو میشناخت ولی واسش گفتم ک من 1سال باهیچکس نبودم حتی دختر و الان نمیخوام الکی وارد رابطه بشم و اون بهم اطمینان داد ک هدفش ازدواج، 4روز پیش بهش گفتم یا بیا خاستگاریم یا اینکه این رابطه رو تموم کنیم چون من دارم وابستت میشم، گفت من قصد ازدواج ندارم و هاشا کرد حرفی ک زده بود! گفت ولی میخوام تا اخر عمرم باهات باشم و از ایران ببرمت! منم گفتم من خانواده دارم تو جوب ک بزرگ نشدم نمیتونم بدون اجازه خانوادم بیام گفت میام باهاشون حرف میزنم! من گفتم خانوادم قبول نمیکنن، پس بیا تموم کنیم هی اصرار کرد ب موندنم ولی من بلاکش کردم:/ و تو اینستا کارایی کردم(مثل فالو کردن پسرا و عکس و دابسمش گذاشتن ابراز علاقه ب یه آقای سلبریتی)ک دوست نداره اونم همین کارو کرد:/ من بلاکش کردم ولی با پیج فیک همدیگرو میبینیم! ولی من خیلی بهش فکر میکنم میدونم اونم منو خیلی دوست داره، ب نظرتون باید چیکار کنم؟! الان تو این وضعیت کرونا همش باید خونه باشم و با کسی در ارتباط نباشم و از کارم بیکار شدم کاری جز فکر کردن بهش نمیتونم انجام بدم دارم دیوونه میشم! تازه من این همه تنها بودم یهو ک وارد ی رابطه شدم وابستگی و احساس عجیبی واسم پیش اومده، من قبلنا نمیتونستم نیم ساعت تنهایی تحمل کنم واسه همین دوست و رفیق زیاد داشتم ولی 1ساااال تنهایی تحمل کردم الان نمیدونم چیکار کردم با خودم حسابی گیج شدم باید چیکار کنم😞
سلام دوست گرامی تغییر رفتار و تصمیم های ناگهانی در شما باید بررسی شود که به چه علت ناگهان تصمیم گرفتید 1 سال با هیچکسی ارتباط برقرار نکنید. در مورد رابطه عاطفی طرف مقابل واضح و شفاف موضع خود را درباره آینده بیان کرده است. شیوه چک کردن های شما و یا رفتارهایی که حسادت او را برانگیزد اصلا رفتار صحیحی نیست. قبل از هرگونه تصمیم جدی با مشاوره خود در رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام من یک دختر۱۹ سالم و حدود ۱۰ ماهه با یک پسر ۳۲ساله دوس شدم و هم دیگرو دوست داریم و خیلی داره کار و تلاش میکنه روزای اول میگفت من ی دادگاه دارم باید اون حل بشه بعد پا پیش میزارم ولی بعد چند ماه خونوادم از موضوع دوستی مون باخبر شدن و من گفتم زودتر ازدواج کنیم اونم هر بار میگفت ۱ماه دیگه میام خواستگاری اما هر بار ی مشکلی پیش میومد براش (یک مشکل دادگاهی داره)حالام هرچی میگم اگه دادگاهتو کنار من حل کنی چی میشه میگه نمیخوام بعدا تو فامیل بگن شوهرت دادگاه داره و از این حرفا بهش میگم خب بیا نشون شیم لااقل میگ باشه بعدا حرف میزنیم حتی چن وقته دارم بهش میگم خواستگار دارم و ممکنه مامانم عروسم کنه میگه دستم بسته س ولی حدودا ی ماه پیش بهم گفت با مامانم راجبت حرف زدم و اونم گفته بعد دادگات همین باشه حالا راست و دروغش رو نمیدونم اینم بگم که قبل دوستیمون ، روزای اول آشناییمون تو هر جمعی ک بودیم میگف من ازدواج نمیکنم اما الان خیلی وقته این حرفو نمیزنه حتی گفت ب مامانم ک گفتم تورو میخوام مامانم گفته تو که همش از ازدواج فراری بودی چیشده میخوای ازدواج کنی الان واقعا گیر کردم خسته شدم از اینجوری زندگی کردن اما راضی نمیشه ب ازدواج چیکارکنم؟؟؟
سلام بهتره ازشون بخواهید برای وقتی که شرایطش برای ازدواج فراهم میشه یه زمانی تعیین کنه. و تا اون زمان دیگه شما درخواست مستقیم و فشاری برای ازدواج نداشته باشین و روی جنبههای مثبت رابطهتون کار کنید. بعد از این زمان اگر اقدام جدی نکردن باید سطح رابطه رو کمی کاهش بدین. دوره جذب عشق از آشنایی تا ازدواج میتونه بهتون کمک کنه.
سلام،دختری هستم ۲۰ ساله همیشه دوس داشتم تو سن کم ازدواج کنم خانوادمم بهم میگن با یکی باش که بعدها به ازدواج ختم بشه,۴ ساله با پسری دوستم قرار اولمون حرف از ازدواج و تعهد زد که اگه باهاش باشم روزای خوبی داریم. ولی من ترس داشتم اوایل دوستیمون همش دعوا بود چندماه کات میکردیم باز برمیگشت سمتم..خلاصه طی چندسال اخیر که رابطمون جدی شد هر چند ماه یه بار بهم میگه وابستم نشو من یه روزی میرم من اخلاقم خوب نیست نمیتونیم زیر یه سقف بریم از جهتی ام پدرشو تو سن کم از دست داده و ضربه روحی بدی خورده بهم میگفن برو با یکی که بابا داشته باشه ازدواج کن. خانوادشونم سطح متوسط مذهبی عشق مامانشم هست طی یه اتفاق بدی متاسفانه مادرشون منو دیدن بهم ریختن.. مادرش بهش گفته بود ولم کنه ولی اینکارو نکرد.میدونم دوستم داره چیکار کنم دلش راضی به ازدواج بشه؟
سلام موضوعی که مطرح کردین خیلی مهمه و باید جدی گرفته بشه. ایشون بارها تاکید کرده که قصد ازدواج نداره و از شما میخواد وابسته نشین. باید این صحبتها رو جدی بگیرید. ضمن اینکه الان مخالفت مادرش هم مطرح شده. پیشنهاد میکنم با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.
سلام من یک مدت کوتاه با همکارم رابطه داشتم قبل از شروع رابطه دوستش داشتم وقتی بهم رسیدیم رفتاراش عجیب بود مرتب میگفت من لیاقتت ندارم ۱ بار به بهونه مشکلاتش ۱ هفته از من فاصله گرفت و دوباره برگشت و بعد از ۲ روز دوباره به خاطر این که من از دستش عصبانی بودم گفتم به تو چ دوباره رفت میگفت دوستم داره ولی خب مرتب میدیدم با بقیه دخترا تو محیط کار صحبت میکنه میگفت تو حساسی این اصلا جدی نیست .خیلی سردرگمم نمیدونم واقعا عاشقم بوده یا دروغ گفته برمیگرده دوباره یا نه
سلام مهم نیست که اون واقعا دوستتون داشته یا نه چون در هر صورت رابطه برای شما راضیکننده نبوده و هروقت میخواسته میرفته و دوباره برمیگشته. بنابراین بهتره به جای خواستهها و علایق ایشون، به خواسته خودتون توجه کنید. شما از یه رابطه چی میخواهید؟ آیا چنین رابطهای براتون راضی کننده است؟ کنترل زندگیتون رو دست خودتون بگیرید.
با سلام من حدود ۶سال و نیمه با یه آقای مطلقه به نیت ازدواج دوست شدیم ومنو به خونوادش معرفی کرده ولی هیچ تلاشی برای اومدن خواستگاری نکرده و هربار که ازش میخوام بهونه بچش و شرایط اقتصادی رو میاره سوالم اینه که چکار تشویق و ترغیبش کنم که بیاد خواستگاریم چون واقعا خسته شدم از بلاتکلیفی
با سلام دختری ۴۵ ساله هستم که بیش از یکسال و نیم است که با مردی جهت ازدواج آشنا شدم و یکبار هم بدون حضور خانواده اش به خواستگاری ام آمد و متاسفانه خانواده اش مخالف این ازدواج هستند ولی خودش مصر است و می گوید به من فرصت بده. تا کی به او فرصت بدهم؟ لازم به ذکر است که بنده هیچ سابقه ازدواجی نداشته ام، تحصیلاتم دکتراست و استاد دانشگاه هستم و چهره زیبایی هم دارم و طرف مقابلم فوق لیسانس است و یکبار ازدواج کرده و جدا شده و دو فرزند دارد که مستقل هستند. چهره اش هم خیلی معمولی است. لطفا مرا راهنمایی بفرمائید. سپاسگزارم
سلام دوست گرامی خواستکار شما می بایست در این سن دارای استقلال تصمیم گیری یاشند اما اینکه بعد از یکبار ازدواج و داشتن فرزند هنوز هم توان مدیریت خانواده را ندارند مشکل ار وابستگی ایشان هست. نهاینا به ایشان یک ماه زمان بدهید و در صدرت عدم تغییر نظر خانواده ادامه ندهید
سلام دختری هستم ۲۷ ساله ،۶ ماهه با پسری در ارتباط هستم که از همان اول قصد هر دومون ازدواج بود ،قرار بود بعد از اتمام سربازی به خواستگاری بیاید و الان که کمتر از یکماه به اتمام سربازیش باقی مونده چند روزی سرد شده و دیر جوابم رو میده و دلیلش رو که خواستم گفت تو با رفتارات باعث سردی من شدی و من چون دیدم رفتارش تغییر کرده باهاش کات کردم و شمارش رو حذف کردم بعد از یک روز پیام داد که کسی اومده تو زندگیت و من جواب دادم نه ولی تو پشتمو خالی کرد و اون گفت که طرز فکرت اینطوره و من هم گفتم نه رفتارت اینو نشون میده و دیگه پیامی نداد و من هم ندادم، هر دومون شماره ی همدیگرو حذف کردیم ، الان ۵ روزه که با هم ارتباطی نداریم ،میخوام بدونم آیا اون برمیگرده؟ و اینکه من چه کاری باید بکنم ،چون میخواستم بترسه از رفتنم و این ماه که تموم شد حتما خواستگاری بیاد اینکارو کردم
سلام دوست گرامی شاید بهتر بود برای اقدام ایشان جهت خواستگاری، با سیاست و منطق بیشتری رفتار میکردید اینکه بخاطر اینکه بیان خواستگاری، رابطه را کات کردید کمی غیر منطقی هست بهرحال باید منتظر باشید تا ایشون مجدد به شما پیام بدن و انوقت برای ادامه رابطه تصمیم بگیرید
سلام.من دختری۲۵ساله هستم.بااقایی حدود۲ساله ارتباط دارم وایشون بهمراه خانوادش۴باربرای خاستگاری اومدن.ماتهران ایشون متولدوبزرگ شده ایلام هستن.برای کاربه تهران اومدن.حدود۵ساله.مادرمن بسیارسختگیری میکنن که تورومیبرن شهرخودشون.واجازه وصلت رونمیدن.این آقاهم گفتن حداقل تا۱۰سال دیگه نمیرم ولی تعهدنمیدم اگرتهران کاروپول باشه برای چی برم؟مادراین آقاهم اطمینان میدن که پسرشون جایی نمیرن.نمیدونم چیکارکنم حساسیت های مادرم من روهم حساس کرده ازطرفی من تک فرزندم.به این اقاازهمه لحاظ اطمینان دارم
دوست عزیز سلام
هم احساس شما قابل درکه و هم نگرانیهای مادرتون. همیشه در این موارد بهترین راهکار مراجعه به روانشناس متخصص و آموزش دیده در حوزه مشاوره پیش از ازدواج هست. روانشناس بعد از بررسی کامل، به شما کمک میکنند که اگر این ازدواج براتون مناسب هست، چطور خانوادتون رو راضی کنید و در صورت امکان و نیاز، از مادرتون دعوت میکنند در جلسه حضور داشته باشند و مساله رو اینطوری حل و فصل کنند.
سلام. مرسی از سایت خوبتون. راستش واقعا به کمکتون احتیاج دارم، من با کسی در ارتباطم که واقعا بهم علاقه داریم و همدیگه رو دوس داریم، ایشون قرار بود با پدرشون صحبت کنن که همه چیز رسمی پیش بره، اما از طرفی هی این موضوعو به عقب میندازن و منم اگر اعتراضی کنم میگن تو منو درک نمیکنی من هنوز شرایطش پیش نیومده که با پدرم صحبت کنم. از طرفی منم خواستگارای خودمو دارم و به تازگی یه خواستگار برام اومده که از هر نظری ایده آله،نمیدونم باید به امید کسی بشینم که دوستش دارم و یا صرفا با منطق پیش برم و به احساساتم توجهی نداشته باشم و خواستگارمو انتخاب کنم.
خانم نوبخت, [06.08.19 10:36] [In reply to خانم نوبخت] دوست عزیز سلام
اول از همه اینکه شما میتونید به فرد مقابلتون چنین جملاتی رو با زبان خودتون بگید: “من متوجه هستم که تو بهتر میدونی چه زمانی برای مطرح کردن این موضوع با خانواده مناسبه، اما این رابطه بلاتکلیف من رو اذیت میکنه. با توجه به شناختت از وضعیتی که داری، به من بگو که من تا چه زمانی باید صبر کنم”. سعی کنید در گفتن این حرفها آرامش خودتون رو تا اونجایی که میتونید حفظ کنید. اجازه بدید که به حرف شما فکر کنه و بهتون جواب بده. اما در مورد موضوع خواستگار دوم؛ این انتخاب با شماست که چه کاری در این زمان بهتره. شما میتونید با منطقتون جلو برید و این خواستگار رو انتخاب کنید یا به خاطر علاقه و احساسی که دارید، منتظر جواب فرد قبلی باشید. اما یادتون باشه، ازدواج موفق، ازدواجی هست که هر دوی این موارد با هم باشه.
سلام و وقت بخیر دختری 25 ساله هستم. حدود 5 ماهه که بهصورت مجازی با یک آقای 30 ساله از شهر دیگه آشنا شدم، کم کم رابطه مون جدی شد. اوایل قرار بود بیان همو ببینیم اما نشد، آقای بسیار مقید و مذهبی هستن. قصدشون هم از رابطه جدی و ازدواج هست. شناخت خوبی هم از هم داریم توی این مدت. ایشون از من برای خانواده شون گفتن . اما الان من واقعا موندم چجوری مسئله ی رابطه ی مجازی، و خواستگاری ایشون رو به خانواده م بگم. چون میدونم دید جالبی نسبت به این قضیه ندارن ممنون میشم منو راهنمایی کنین. مرسی
سلام دوست گرامی بهرحال باید خانواده شما در جریان روند اشنایی شما باشند و چه بهتر که صادقانه این موضوع مطرح شود اما اگر احیانا جبهه گبری های بی مورد وجود دارد با خواستگارتان هماهنگ کنید و نحوه اشنایی را به نوع دیگری غیر از مجازی اعلام کنید
سلام با تشکر از مطالب خوب و اموزنده ای که در سایت قرار دادید. من ۲۱ ساله هستم و مدتی هست که با فردی اشنا شدم حدود ۲ ماه . ایشون 30ساله هستن فرد بسیار تلاش گر متعهد به کار هستن و حدود ۱۲ساعت در روز کار انجام میدن.و ما خیلی کم باهم در ارتباط هستیم به خاطر شرایط کاریشون.اما ایشون خیلی به من علاقه پیدا کردن اینجوری خودشون میگن ولی رفتارشون چیز دیگه ای رو نشون میده و من فک میکنم بخاطر مشغله ی کاری دارن اینجوری هستن. اما خب واقعا قصدشون از رابطه رو نمیدونم . راجب اینده و اینکه چه قد دلشون میخواد من کنارشون باشم صحبت میکنن و یکبار هم ازم پرسید که اگه ما خیلی عاشق هم بشیم من حاضر میشم باهاش ازدواج کنم یا نه. یکم احساسی برخورد میکنن و من به شک میوفتم که حرفاشون راسته یا دروغ !!!! من هم تا حدودی به ایشون علاقه دارم اما نه اونقدری که اون میگه.چون واقعا ما زمان زیادی در روز باهم ارتباط نداریم. اما خب بیشتر ایده عال هایی که من از همسر ایندم دارم ایشون دارن و به ازدواج باهاشون فک میکنم ولی خب نمیدونم قصدشون چیه و چی میخوان از رابطه با من . میخواستم اگه میشه منو راهنمایی کنید و نظرتون رو راجب یه همچین رابطه ایی بدین.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که خیلی واقع بینانه رابطه و ایشان را بررسی کنید و سپس از قاطعانه ایشان بخواهید که هدفشان از ارتباط و بودن با شما رو مشخص کنند.بگید بهرحال باید رابطه هدف داشته باشه و این هدف در یک بازه زمانی انجام شود.اگر به هردلیلی از جمله مشغله کاری و…از پاسخ دادن به این دو سوال طفره رفتند بهتر هست خودتان را بیشتر درگیر این رابطه نکنید
سلام ماالان یه ساله باهم درارتبادیم از اولم گفته میخوامت به خانوادشم معرفیم کرده.ولی راهمون دوره.حالا مه من حالیم میشه داداشم ناراضیه مامانمم میترسه که منو برداری بری.باخانوادش دعواش شده بلند شده میگه من میخوام برم قطر دیگه هم برنمیگردم.دیروز دعوای بدی داشتیم سر همین خوتستن من.من میگفتم چرا اینکارارو میکنی مگه من تاحالا به حرفات گوش ندادم.بااین همه له کردن عغرور من من چیکارش کنم؟
سلام وقت بخیر من دختری ۲۶ ساله هستم که ۵۰روزه از یه رابطه ۷ماهه خارج شدم به خواست خودم چون فهمیدم یه دروغگوی متاهل بوده خیلی اذیت شدم تا الان کمی حالم بهتره.چند روز بعد تموم شدن رابطم دو مورد خاستگار خیلی خوب برام پیش اومد خاستگار دومی همه جوره خوب و موجه هستن و یه بار خاستگاری انجام شده و مرحله بعدی رو هفته آینده میان.اما من امروز از یه آقای شاعر خاستگاری کردم چون یه کم روشون شناخت داشتم عاشقش نیستم ولی مورد علاقم هستن ایشونم در کمال ادب و احترام و دعای خیر گفتن از اینکه بهم محبت دارید و احساستونو بیان کردید ممنون ولی فعلا قصدی ندارم برای ازدواج حتی دوباره مطرحش کردم که فقط دعام کردن.حالا منطق و احساس درست چیه؟اینکه بذارم همون خاستگاری روند خودشو طی کنه یا صبر کنم برای اون آقای شاعر؟یکی رو من میخوام یکی دیگم منو میخواد البته این خواستن در حد عاشقی نیس چون همه چیز سنتی پیش میره و من هیچ احساس خاصی ندارم چون فقط یه بار دیدمش و ظاهرا خوب و موجه بودن.عاقلانه اقدام کنم یا بااحساسم؟اما خب میترسم خاستگارای بعدی وجود نداشته باشن یا اصلا دیگه باب میل من کسی نیاد.الان هفته دیگه مرحله دوم خاستگاریه
سلام دوست گرامی ابتدا ایده ال های خودتان و هدفتون از ازدواج رو بنویسید تا متوجه بشید دقیقا دنبال چه چیزی و چه کسی هستید؟ سپس ویژگی های شناختی این دو نفر رو بنویسید و با لیست خودتان مقایسه کنید.ببینید کدام یک به ایده ال های شما نزدیکتر هستند. اینکه یک نفر فقط گفته که فعلا قصدی ندارد اصلا دلیلی برای ماندن شما در یک رابطه یکطرفه نیست بهتر هست منطقی باشید و بیشتر روی شخصی که پیگیر هست وقت بگذارید
با سلام و خسته نباشید. ۴ سال با دوست پسرمم دوستم جوری که با خنده هم میخندیم و با گریه گریه میکنیم ولی خانواده من که فعلا به کنار، خانواده اون که اول باید راضی بشن که جلو بیان برای خواستگاری یه بار میگن اره و یه بار میگن نه ، خسته شدم از طعنه اطرافیانم که دیگه کی میخوای ازدواج کنی و از این حرفا . خانوادش به خاطر اینکه بره از فامیل خودشون زن بگیره یف بار میگن اره یه بار میگن نه کلافه ام دیگه.لطفا راهنماییم کنید که باید چکار کنم
سلام دوست گرامی پارتنر شما در تردید و شک بسر میبرد و لازم هست شما قاطعانه از ایشان بخواهید که تکلیف رابطه ۴ساله را مشخص کنند بهرحال هرگونه نیاژ به شناخت و اشنایی در این مدت حاصل شده است و با توجه به اینکه مطرح کرده اید که تفاهم دارید پس دلیلی برای اینهمه تاخیر وجود ندارد برای اقدام توسط خانواده هم باید ایشان بتوانند با رفتار درست و طرح موضوع،خانواده را مجاب به خواستگاری کنند و اینکه ایشان دلیل عدم اقدام را اصرار خانواده برای ازدواج با شخص خاصی میدانند کاملا غیر منطقی هست شما با ایشان صحبت کنید و طی مدت زمان مشخص ایشان باید رسمی اقدام کنند در غیر اینصورت بهتر است منطقی باشید و در ادامه رابطه تجدید نظر کنید
با سلام و خسته نباشید. دوست پسرم نزدیک دو ساله دوستیم. اون ٣٠ سالشه و من ٢٢سالمه اوایل از ازدواج زیاد میگفت اما الان دیگه نه!البته بگم از دوست داشتنش مطمئنم و همه جوره خودشو ثابت کرده و فقط برای رابطه جنسی نمونده اما دلم میخواد بدونم چرا دیگه چیزی از ازدواج نمیگه یا اقدام نمیکنه.لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که جایگاه خودتان را در این زابطه مشخص کنید شاید ابتدای اشنایی ایشان قصد ازدواج داشته اما اکنون با توجه یه شناخت ها دچارتردید شده است پس شما مدیریت رابطه را بدست بگیرید و با مشحص شدن بازه زمانی از ایشان بخواهید نکلیف رابطه را مشحص کنند. با ایشان صحبت کنید و از دغدغه هایی که شاید مانع خواستکاری هست اطلاعات بگیرید ودر برطرف کردنشان کمک کنید گذشت زمان طولانی و بیشتر از 2 سال برای خواستگاری ، مشکلات بسیاری را در یک رابطه ایجاد میکند و ازسویی شرایط و افراد مناسب را شما ازدست میدهید از دوستان مشترکتان کمک بخواهید تا به شما کمک کنند و اطلاعاتی در مورد قصد و هدف ایشان جمع اوری کنند اگر دوستتان دارند و با وجود دوست داشتن شما در تصمیم گیری مردد هستند و دغدغه و مشکل خاصی ندارند منتظر شدن برای ایشان ریسک بزرگی است.
سلام من دختری ۲۴ ساله ام با پسری همسن خودم ۲ سال و خورده ای دوست هستیم و خانواده پسر و خانواده خودم هم در جریانند ولی خانواده خودم دوست دارند زودتر ازدواج کنیم ولی پسر و خانواده اش هی وقت میخرند و عقب می اندازند به دلایل مختلف از جمله مالی که بنده میگم من و خانواده ام شرایطو اسون گرفتیم براشون ولی با این حال قدمی بر نداشتند و من خیلی ایشونو دوست دارم ایشونم همینطور ولی نمیدونم چرا جلو نمیان دلیل منطقی یا وقت مشخصی نمیارند من خواستگاری دارم که خانوادمم مصمم اند قبول کنم من نمیدونم چیکار کنم کاش یکم کمکم کنید
سلام دوست گرامی بهتر است ابتدا خودتان برای طرف مقابل یک وقتی را تعیین کنید تا ایشان متوجه جدی بودن شما باشند. سپس اگر خودشان مجددا پشت گوش انداختند، از طریق خانواده به او پیام دهید که تا مثلاً یک ماه آینده فرصت دارند که برای خواستگاری پیشقدم شوند. در حال حاضر، شرایط مالی خانوادهها را نگران کرده است، اما این موضوع نباید باعث شود تا شما فرصتهای دیگرتان را از دست بدهید.
من یه دختر ٢١ ساله هستم عاشق یه آقایی شدم که ١٢ سال از خودم بزرگتره عضو یه گروه موسیقیه و من ایشونو تو تلویزیون دیدم و از شخصیتش خوشم اومد بعد از اون من پیج ایشونو پیدا کردم و بهشون دایرکت دادم بهشون گفتم که بهشون علاقه دارم و ازشون خواستم که بیشتر با هم آشنا بشیم که در جواب گفتند که شرایطشو ندارم و ازم خواستند که بهشون مسیج ندم ولی من نتونستم جلوی خودمو بگیرم و همش به ایشون پیام میدادم حتی شمارشم پیدا کردم و پیام میدادم زنگ میزدم اصرار میکردم خواهش میکردم که قبول کنه حتی به دوستاشم پیام میدادم که اونا باهاش صحبت کنند بعضی موقع ها هم میترسوندمش که کار دست خودم میدم و عکسای الکی میدادم .محل کارش رفتم که رو در باهاش صحبت کنم همه ی اینکارا رو کردم که شاید قبول کنه دیگه اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم و ایشون رفت به جرم مزاحمت از من شکایت کرد ولی به خدا قصد من مزاحمت نبود الان نمیدونم باید چیکار کنم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام فراموشش کنم نمیخوام جز اون یه نفر دیگه بیاد تو زندگیم و من کلا یه آدمی ام که وقتی یه مشکلی واسم پیش میاد دیگه هیچ کاری نمیکنم مثلا دیگه درس نمیخونم دیگه بیرون نمیرم حتی اگه کلاسی برم دیگه اون کلاسو نمیرم و خودمو حبس میکنم تو اتاق و الان همش فکرم اینه که یه مدت بهش فکر نکنم مثلا وقتی ٣٠ سالم شد دوباره برم سراغش ولی میترسم که حتی بعدا هم قبول نکنه یا اینکه دیگه اصلا نتونم ببینمش حتی این فکرم کردم که برم پیش مشاور و از مشاور بخوام که با اون آقا هم حرف بزنه ولی اصلا نمیدونم که مشاوره قبول میکنه این موضوع را که حرف بزنه با اون آقا یا نه خلاصه اینکه واقعا نمیدونم باید جیکار کنم از کی باید کمک بگیرم چجوری زندگیمو متوقف نکنم و به کارام ادامه بدم😞 ممنون میشم راهنماییم کنید🙏🙏🙏
دوست گرامی سلام اشنایی و علاقمندی یکطرفه آن هم به این صورت مشکلات و دردسرهای بسیاری را به دنبال دارد. دختر و پسرهای بسیاری به دلایل شخصیتی به فردی دل بسته می شوند که این دلبستگی فقط به دلیل ظاهر و رفتارهای ظاهری طرف مقابل به وجود می آید و بدون هیچ شناختی از خانواده و شخصیت طرف مقابل است. با توجه به اینکه شما زندگی و کار ودرس خود را فدای این علاقه کرده اید می توان متوجه اشتباه بودن ای احساس شد .در واقع احساس دوست داشتنی که نتواند باعث پیشرفت شما شود و بحایش از شما فردی منزوی و گوشه گیر بسازد چگونه یک احساس مثبت و خوب می تواند باشد؟ با توجه به اینکه شما در مورد احساستان با ایشان صحبت کرده اید و ایشان خیلی صادقاه اعلام کردند که شرایط ندارند متوجه یکطرفه بودن این احساس باید شده باشید و از طرفی اصرار،تهدید و مزاحمت های شما فقط باعث دور شدن ایشان می شود و نتیجه مثبتی به دنبال ندارد. به شما توصیه میکنم مراقب احساس تان باشید. خیلی اوقات یک احساس در ابتدا هیجان انگیز و رمانتیک است اما زندگی تان را به هم خواهد ریخت. فراموش نکنید مقابل هر خطایی را اگر از ابتدا بگیرید بسیار آسان تر است. 1-سعی کنید از این احساس یکطرفه خارج بشید ۲- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. ۳- لحظاتی که به یاد ایشان هستید سعی کنید محیط و فکر خود را تغییر بدهید و در شرایط جدیدی قرار بکیرید 4- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید. 5-هدفمند به مطالعه درس و ادامه تحصیل بپردازید و اجازه دهید با گذر زمان،شخصی که احساساتی شبیه خودتان دارد وارد زندگیتان شود
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
رابطه عاطفی شما با شریک عاطفیتان فوق العاده است و شما کاملا آماده هستید که رابطه را به سطح بالاتری ارتقا دهید. در آینده نزدیک دوست پسرتان را در نقش شوهرتان تصور میکنید و تقریبا هر روز درمورد اینکه او شما را از خانوادهتان رسما خواستگاری میکند، با هم در یک خانه زندگی میکنید و فرزندانی خواهید داشت، خیالپردازی میکنید. اما واقعیت این است که با وجود اینکه اطمینان دارید این پسر شما را دوست دارد، او برای ازدواج هیچ اقدام جدی نمیکند. رابطه شما در حالت بلاتکیف باقی مانده است. در این شرایط احتمالا به دنبال راهی برای ترغیب کردن، تشویق کردن و حتی وادار کردن پسر به ازدواج خواهید بود. اما چطور میتوان مردی که از ازدواج طفره میرود و بهانههای زیادی برای عدم خواستگاری میآورد را برای ازدواج کردن متقاعد کرد؟ برای پاسخ به این سوال در این مقاله با ما همراه باشید.
فهرست مطالب
قبل از اینکه درمورد راههای تشویق مرد برای ازدواج صحبت کنیم، شاید بهتر باشد از خودتان این سوال را بپرسید که چرا او تاکنون برای ازدواج پیش قدم نشده و درخواست ازدواج را مطرح نکرده است؟ علت این موضوع ممکن است در هر رابطهای دلایل متفاوتی داشته باشد. پس بهتر است در این مورد خوب فکر کنید.
آیا هدف و دیدگاه مشترکی برای آینده رابطه دارید؟ شما چه نقشی در زندگی دوست پسرتان دارید؟ آیا او به چشم همراه همیشگی زندگیش یه شما نگاه میکند یا صرفا برای وقت گذرانی در این رابطه مانده است؟
زیرا اگرچه ممکن است شما از ابتدا، به هدف و قصد شناخت برای ازدواج وارد رابطه دوستی شده باشید، اما برای طرف مقابلتان رابطه تا این حد جدی نباشد و بیشتر نقش یک زنگ تفریح و زمانی برای خوشگذرانی را برای او داشته باشد. در این صورت انتظار نداشته باشید که به راحتی آشنایی به ازدواج ختم شود.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
اما اگر متوجه شدهاید او به آینده رابطه به طور جدی فکر میکند و شما را به عنوان همسر آیندهاش میبیند، اما با این حال هنوز درخواست ازدواج را مطرح نکرده است، شاید بهتر باشد از دغدغه اصلی او برای اینکه پاپیش نمیگذارد با خبر شوید. مثلا شاید فکر میکند زمان بیشتری برای شناخت نیاز باشد، یا نتوانسته باشید اعتماد او را کاملا جلب کنید و یا ممکن است به دلایل خانوادگی یا مالی و فراهم نبودن شرایط ازدواج پاپیش نگذارد.
در هر حال اطلاع از علت طولانی شدن رابطه مهم است و با آگاهی از آن راحتتر میتوانید نگرانیهای او را کاهش داده و به ازدواج تشویقش کنید. اما موضوع مهمتر این است که نگذارید به دلایل غیرموجه رابطهتان بلاتکلیف بماند و بهتر است در این مورد اقدامی بکنید.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که خودتان دست به کار شوید، برای این که بتوانید به نتیجه دلخواه خود برسید، با ما همراه باشید تا با توصیههای مفیدی آشنا شوید که مرد شما را به ازدواج ترغیب و تشویق میکند. با پیاده کردن این شگردهای روانشناختی میتوانید دوست پسرتان را به ازدواج مجاب کنید و در نهایت او را متقاعد کنید که با خواستگاری از شما رابطهتان را پایدار و ابدی کند. این همان رویایی است که سالها برای به واقعیت پیوستن آن منتظر ماندهاید، درست است؟ پس دیگر نباید حتی یک ثانیه را هدر بدهید. این توصیهها را به کار ببندید تا مرد رویاهایتان را مال خودتان کنید، حلقه ازدواج در انگشتتان بیاندازید و برنامهریزی برای یک جشن عروسی باشکوه را شروع کنید.
اگر فقط بنشینید و منتظر بمانید تا دوست پسرتان از شما خواستگاری کند، مطمئن باشید که تا صد سال دیگر هم مجرد خواهید ماند. در واقع این انتظار خاموش و منفعلانه دوران دوستیتان را طولانیتر میکند. اگر واقعاً میخواهید که دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، باید تکانی به رابطهتان بدهید. نگذارید که دوست پسرتان به این رابطهی بیتعهد عادت کند و دوستی با شما برایش عادی شود. توصیهی ما این است که کاری کنید او همیشه در حال حدس زدن درباره افکار و احساساتتان باشد و در آرزوی دانستن فکری باشد که در سر دارید و مشتاقانه بخواهد بداند که روزتان را چطور گذراندهاید. برای مثال آخر هفته با دوستهایتان قرار بگذارید، اما تا شب پنجشنبه هیچ چیزی به او نگویید. به این ترتیب او متوجه اهمیت حضورتان میشود و قدرتان را میداند. البته مرز باریکی بین متقاعد کردن به ازدواج و ایجاد ناامنی در رابطه وجود دارد، بنابراین هنگام پیاده کردن این توصیه مراقب باشید که زیادهروی نکنید.
اگر وقتی صحبت از ازدواج به میان میآید، دوست پسرتان طفره میرود و برای خواستگاری دست دست میکند، این طفره رفتن به این معنا نیست که جایی در آیندهاش ندارید. این دست دست کردن به معنای آن است که او نیاز دارد تا از صمیم قلب حس کند که نمیتواند بدون شما زندگی کند. برای این که دوست پسرتان را مطمئن کنید که نه فقط شما را میخواهد، بلکه به شما نیاز دارد، باید او را به خودتان وابسته کنید. باید به صدای رسای او، بهترین دوستش، همبازی تنیس آخر هفتهاش و بهترین قنادی تبدیل شوید که خوشمزهترین شیرینی مورد علاقهاش را میپزد. زمانی که با هم هستید، تمام نگرانیهایش باید در لحظه از ذهنش پاک شود. عشقتان باید بداند که در مدتی که کنار شما است، مشکلی برایش به وجود نمیآید و میتواند ساعاتی را به شادی و خوشی بگذراند. به این ترتیب او برای ساختن خاطرات بیشتر با شما ترغیب میشود. در عین حال اگر میخواهید، حضورتان برایش حیاتی شود، باید درک کنید که او نیاز دارد تا هر از گاه از شما فاصله بگیرد. شاید نامزدتان بخواهد در تنهاییاش کتاب بخواند یا با دوستانش بیرون برود، در هر حال اگر به او فرصت نفس کشیدن بدهید، به خاطر اعتمادی که به او دارید، سپاسگزارتان خواهد شد. به این ترتیب مرد رویاهایتان به تدریج متوجه میشود که زندگی در کنار شما به معنای محروم شدن از آزادی نیست و مشتاقانه گام بعدی را برای پیوستن به شما برمیدارد.
آیا تا به حال احساس کردهاید که خودتان را در این رابطه کاملاً گم کردهاید؟ شاید سالها است که خودتان را وقف مرد دلخواهتان و تامین خواستههای او کردهاید. از انجام دادن تمام کارهایی که موجب شادیتان میشد، دست کشیدهاید، چون تمام فکر و ذکرتان شاد کردن او بوده است. شاید فکر کنید که توجه کردن به یک نفر و تامین نیازهایش راهی برای ربودن قلبش است، اما باید بدانید که ضرر این ازخود گذشتگی بیوقفه بیشتر از سودش است. اگر میخواهید دوست پسرتان به ازدواج راضی شود، باید کاری کنید که متوجه ارزش شما بشود، درک کند که شما نیز اهداف و رویاهای خاص خود را دارید و زندگیتان در او خلاصه نمیشود. واقعاً فکر میکنید یک مرد حاضر میشود با زنی ازدواج کند که هفت روز هفته 24 ساعته در خدمتش است. شاید این حاضر به خدمت بودن در وهلهی نخست جذاب به نظر برسد، اما مطمئن باشید که مردها دیر یا زود از این وضعیت خسته میشوند. از همین امروز برنامههایی را برای خودتان در نظر بگیرید که او محور اصلیاش نباشد. تفریحات قدیمی خود را دوباره شروع کنید. اگر چند بار در هفته کاری را انجام دهید که خوشحالتان میکند، این شادی و استقلال جذابیت شما را در نظر مرد رویاهایتان چندبرابر میکند و برای ازدواج کردن با شما ترغیب میشود.
یکی از راههای تشویق کردن دوست پسرتان به ازدواج این است که او را وادار کنید تا با دوستان متاهل و اعضاء خانوادهتان بیشتر معاشرت کند. وقتی دوست پسر فراری از ازدواجتان با همسرانی رفت و آمد میکند که تا پایان عمر به هم متعهد شدهاند، به تدریج در ذهن خود شروع به رویاپردازی درباره زندگی زناشویی با شما میکند. دوستان متاهلتان به او نشان میدهند که زندگی زناشویی فراز و نشیبهای خاص خود را دارد، اما در نهایت متعهد ماندن به یکدیگر از همه چیز مهمتر است.
این توصیه به ویژه برای مردانی مفید است که فرزند طلاق هستند. برخی مردانی که والدینشان از هم جدا شدهاند، به دلیل تجربهی تلخی که از فروپاشی خانوادهشان دارند، محتاطانهتر درباره ازدواج برخورد میکنند. کار شما این است که تصویرهای ناخوشایند گذشته را با تصاویری از زندگی همسران شاد و خوشبخت جایگزین کنید. بنابراین کاری کنید که با دوستان متاهل و خوشبختی رفت و آمد داشته باشید که میتوانند الگوی مناسبی برای عشقتان باشند. به این ترتیب تصورات منفی او از ازدواج درهم میشکند و برای ازدواج کردن با شما مشتاق میشود.
اگر فکر میکنید که رابطهتان در مسیر درست حرکت نمیکند، باید تغییر بزرگی را در زندگیتان شروع کنید تا شوکی به رابطهتان وارد شود. هر از گاه به این موضوع اشاره کنید که دوست دارید برای تحصیل یا پیدا کردن فرصتهای جدید شغلی به شهر دیگری نقل مکان کنید.
البته اشارهی زودگذر به این موضوع کافی نیست، باید کاری کنید که او باور کند که شما واقعاً در حال برنامهریزی برای جابجایی هستید. جستجوهایتان را شروع کنید و برای مرد محبوبتان توضیح دهید که کار جدید در یک شهر دیگر چطور باعث پیشرفت شغلیتان میشود. حتی اگر واقعاً برای مهاجرت برنامه نداشته باشید، فکر جدا شدن از شما او را ترغیب میکند که سراسیمه از شما خواستگاری کند تا پایبندتان کند.
نیازی نیست عشقتان را زهره ترک کنید، فقط اندکی او را بترسانید تا متوجه شد که نمیتوانید تا ابد به همین شکل کنار او بمانید. دوستتان میداند که عاشقانه دوستش دارید و از صمیم قلب به شما اعتماد دارد، اما باید بداند که تنها مرد روی کره زمین نیست و شما انتخابهای دیگری هم دارید. برای این که اندکی او را از کوره به در ببرید، به خواستگارانی که در حال حاضر دارید، اشاره کنید. به این ترتیب او متوجه میشود که نه تنها شما میتوانید جذب مردان دیگر شوید، بلکه شما نیز برای مردان دیگر جذابیت دارید. وقتی ترس از دست دادن شما در دلش جوانه بزند، مطمئن باشید که تمام طلافروشیهای شهر را زیر و رو میکند تا حلقهی زیبایی را برای خواستگاری از شما پیدا کند.
قبول داریم که انجام دادن این توصیه بسیار دشوار است. وقتی کسی را دوست داشته باشید، از صمیم قلب میخواهید که لحظه لحظهی عمرتان را کنار او باشید. اما واقعیت این است که اگر همیشه کنار او باشید، او به حضورتان عادت میکند و اقدامی برای ازدواج انجام نمیدهد. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج راضی کنید، اندکی عقبنشینی کنید و از عشقتان دورتر شوید تا او ناخودآگاه خودش را به شما نزدیکتر کند. زمانی که هم از نظر جسمی و هم عاطفی از دوست پسرتان فاصله بگیرید، هوشمندانه تمام چیزهایی را که او به آنها عادت کرده و مسلم فرض میکند، از او میگیرید. برای مثال اگر دیگر در پیامهای صبحگاهیتان از شکلک بوسه استفاده نکنید، او متوجه میشود و شگفتزده از خودش میپرسد که چرا دیگر بوسه برایش نمیفرستید. دوری جسمی و عاطفی باعث میشود که بخواهد لحظات دلنشین گذشته را دوباره زنده کند. او به زودی متوجه میشود که اگر میخواهد جسم، روح و ذهن شما را کاملاً مال خود کند، چارهای ندارد جز آن که رسماً از شما خواستگاری کند!
اگر میخواهید دوست پسرتان به طور جدی درباره رابطهتان فکر کند و او را به ازدواج ترغیب کنید، بدون هماهنگی با او یک خرید بزرگ انجام دهید. برای مثال بدون اطلاع دادن به او برای خودتان یک موبایل جدید بخرید. این خرید غیرمترقبه باید چیزی باشد که او به هیچ وجه انتظارش را از شما نداشته باشد. فقط مراقب باشید که توانایی خرید آن وسیله را داشته باشید، قرار نیست که خودتان را برای شنیدن پیشنهاد خواستگاری ورشکسته کنید. زمانی که او متوجه شود، چیزی را بدون هماهنگی با او خریدهاید، این استقلال بیسابقه او را متعجب میکند و او را به فکر میاندازد که مبادا واقعاً به او نیاز نداشته باشید و بودن یا نبودن او تاثیری در زندگیتان نداشته باشد. اگر مرد محبوبتان از شما پرسید که چرا قبل از چنین خرید مهمی با او مشورت نکردهاید، راحت جواب بدهید که: “خب تو که شوهرم نیستی.” شاید این جواب او را عصبانی کند، اما در نهایت باعث میشود که به فکر ازدواج کردن بیفتد.
قبل از آن که رابطهتان شروع شود، زندگی اجتماعی بسیار فعالی داشتید و حتی نمیتوانستید تعداد دوستانتان را بشمارید. اما به محض آن که رابطهی شما و دوست پسرتان جدی شد، قرارهای دوستانه را کنسل کردید و در دورهمیهای هفتگی با دوستان صمیمیتان حاضر نشدید. در نهایت دوستانتان هم دیگر شما را دعوت نکردند و الان که به خودتان آمدهاید، متوجه میشوید که مدتها است خبری از دوستانتان نشنیدهاید. وقتگذرانی با دوستان یکی از موثرترین و ضروریترین توصیهها برای وادار کردن دوست پسرتان به ازدواج است. به او بفهمانید که زندگی اجتماعی خاص خود را بیرون از این رابطه دارید، این استقلال و موقعیت اجتماعی باعث میشود که او جنبهی جدیدی از شخصیت شما را ببیند. مردان دوست ندارند که تمام زندگی دوست دخترشان باشند و همه چیز به آنها ختم شود. بنابراین همین امروز فهرست مخاطبین گوشیتان را نگاه کنید و با دوستان وفاداری تماس بگیرید که مدتها قبل از ورود این مرد به زندگیتان یار غارتان بودهاند. اگر آنها دوستان واقعی باشند، شما را به خاطر بیتوجهی و غیبت طولانیتان خواهند بخشید. فقط حواستان باشد که آنها را به مراسم ازدواجتان دعوت کنید، چون مطمئناً بعد از آن که رفت و آمد با دوستانتان را شروع کردید، مردتان نیز برنامهریزی برای ازدواج را شروع خواهد کرد.
بسیاری از مردان برای خواستگاری کردن و ازدواج مرددند، چون از هزینههای عروسی و شروع زندگی مشترک میترسند. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج تشویق کنید، و میدانید که عشقتان از هزینههای سرسامآور زندگی مشترک واهمه دارد، به او بفهمانید که برگزاری یک مراسم ساده عروسی نیز رضایتتان را جلب خواهد کرد. چنانچه نامزدتان بداند که مجبور نیست حساب بانکیاش را برای راضی کردن شما خالی کند، متمایل میشود که درخواست ازدواج بدهد. به علاوه همواره میتوانید زندگی مشترکتان را در سالهای آتی و وقتی هر دو موقعیت مالی بهتری پیدا کردید، ارتقاء بدهید.
واقعاً میگوییم، بدون او به یک سفر بروید، هر جایی که دلتان میخواهد. چمدانتان را ببندید و از جلوی چشمان او دور شوید. اگر میخواهید دوست پسرتان را مجاب کنید تا از شما خواستگاری کند، با این سفر مجردی میتوانید توجهش را جلب کنید. چند نفر از دوستانتان را خبر کنید و با آنها به یک سفر بروید یا میتوانید به تنهایی به سفر بروید. حین سفر او را بیخبر نگذارید، اما مکالمات تلفنیتان را در حد کوتاه و دوستانه نگه دارید. سرتان گرم سفر است و به سفر آمدهاید تا مدتی تنها باشید، پس بیشتر از سه دقیقه نمیتوانید با او حرف بزنید. مطمئن باشید که این سفر مجردی بیسابقه او را شوکه خواهد کرد. اگر بعد از گذشت چند هفته تا چند ماه از سفرتان یک خواستگاری عاشقانه شنیدید، از تعجب خشکتان نزند.
از آنجایی که همیشه دربارهی عروسی حرف میزنید، میداند که میخواهید با او ازدواج کنید. شما در مورد مراسم عقد دوستتان با هیجان صحبت میکنید، با حالتی رویایی درباره زیبایی دسته گل رز سفید حرف میزنید و او با کلافگی شاهد است که چطور تمام پروفایلهای مرتبط با عروسی را در اینستاگرام دنبال میکنید. چرا کار را یکسره نمیکنید و یک برچسب به پیشانیتان نمیچسبانید که “با من ازدواج کن، چرا از من خواستگاری نمیکنی؟” اگر میخواهید دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، دیگر هیچ حرفی راجع به عروسی نزنید. تمام این حرفهای بیپایان درباره عروسی جز این که عشقتان را کلافه و مضطرب کند، هیچ فایده دیگری ندارد. خونسرد برخورد کنید. قبلاً به مرد رویاهایتان فهماندهاید که میخواهید تا پایان عمرتان در کنار او زندگی کنید، لازم نیست تمام جزئیات عروسی رویاییتان را تا بعد از خواستگاری رسمی برای او توصیف کنید.
اگر مدتها از شروع رابطهتان میگذرد و به نظر نمیرسد که عشقتان قصد خواستگاری داشته باشد، زمان آن رسیده که برای او مهلت تعیین کنید. قرار نیست به او اولتیماتوم بدهید، صرفاً میخواهید به او بفهمانید که برای زندگیتان برنامه دارید و او یا میتواند برای محقق ساختن این برنامهها به شما بپیوندد یا این که میتواند برنامه دیگری را پیشنهاد کند. اگر مدتی است که با هم دوست هستید و آمادگی لازم را برای ازدواج دارید، به دوست پسرتان بگویید که میخواهید ظرف X ماه آینده، نامزد کنید. تحت این شرایط دو حالت پیش میآید: یا دوست پسرتان میگوید که قصد دارد به زودی از شما خواستگاری کند یا این که درخواست مهلت بیشتری میکند تا به کارهایش سر و سامان بدهد. از مرد محبوبتان بپرسید که چقدر وقت لازم دارد و اگر وقتی که میخواست، معقول بود با این برنامهریزی جدید موافقت کنید. چنانچه دوست پسرتان مطمئن نبود که میخواهد با شما ازدواج کند، نوبت شما است که تصمیم بگیرید آیا میخواهید با مردی بمانید که هنوز درباره ازدواج دودل است یا خیر.
آخرین توصیه ما به شما این است که با صداقت با دوست پسرتان درباره تمایل قلبیتان برای ازدواج صحبت کنید. ازدواج برای برخی مردان چندان موضوع مهمی نیست و پیمان ازدواج به نظرشان فقط یک قرارداد است. اما اگر شما در حال مطالعهی این مقاله هستید، به احتمال زیاد ازدواج برایتان مهم است. احتمالاً ازدواج برایتان نشانهی نهایی تعهد است و موجب میشود که از ایمنی و پایداری رابطهتان مطمئنتر شوید، شاید هم میخواهید دلگرم باشید که تا پایان عمرتان در کنار مردی خواهید بود که فکر زندگی بدون او برایتان غیرقابل تحمل است. دلایل خود برای ازدواج را با مردی که دوستش دارید، در میان بگذارید. حتی اگر عشقتان تمایلی به ازدواج ندارد، همین که بداند شما چقدر مشتاق شروع زندگی زناشویی هستید، کافی است که او را به ازدواج ترغیب کند. چنانچه او بداند که میخواهد تا پایان عمر در کنار شما بداند، راضی میشود که برای شاد کردن شما با پیمان ازدواج موافقت کند.
برای اینکه پسری را ترغیب به مطرح کردن درخواست ازدواج کنید، ابتدا لازم است دلایل به تاخیر افتادن ازدواج و دغدغههای او با خبر شوید و در صورت امکان کاری کنید نگرانیهایش کاهش پیدا کند.
اگر میخواهید رابطه عاطفیتان به ازدواج بیانجامد نباید بگذارید که رابطه بیتعهد برای او عادی شود. کاری کنید وابسته شما شود و نتواند زندگی را بدون شما تصور کند. ضمن اینکه لازم است شما زیاد به او وابسته نباشید، به خودتان بیشتر توجه داشته باشید و زمانی را برای کارهای شخصی و وقت گذرانی با دوستان دختران در نظر بگیرید و همیشه در دسترس نباشید.
برای ترغیب او به ازدواج، علائم و نشانههایی مبنی بر اینکه مایل هستید رابطه به جلو پیش برود در اختیار او بگذارید، با زوجهای متاهل بیشتر در ارتباط باشید و بگذارید بداند شما گزینههای ازدواج دیگری نیز دارید،
اگر دغدغه او به خاطر شرایط مالی ازدواج است شاید بهتر باشد توقعات مالیتان را کمتر کنید و در این مورد به او اطمینان خاطر دهید. برای وادار کردن او برای درخواست ازدواج شما میتوانید دیدگاهتان درمورد ازدواج را شفاف بیان کنید و یک بازه زمانی مشخص برای رساندن دوستی به ازدواج مشخص کنید.
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
18 بازدید
17 بازدید
22 بازدید
26 بازدید
36 بازدید
دیدگاه
نام *
چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام من یه دختر ۲۶سالم و ۵ماهی هست که با پسری ۲۴ساله دوست شدم از هر لحاظ باهم خوبیم و میتونم بگم میشه نیمه گمشدم و هیچ مشکلی از نظر مالی کاری خونه نداره ولی شغلش فعلا تو یه شهره دیگس ماه سوم بهم گفت که میخواد باهام ازدواج کنه و انتخابش رو کرده نه خودش و نه خانوادش مشکلی با اختلاف سنیمون نداره الان ۲هفته مونده که انتقالیش حل بشه به شهرمون چند باری ازش درباره ازدواج گفتم فقط خندیده و چیزی اصلا نمیگه و بروز نمیده اینم بگم ایشون نظامی هستن
سلام دوست گرامی اختلاف سن به خودی خود مشکل ایجاد نمیکند. زمانی اختلاف سن مساله مهمی میشود، که دعواها و بحثهای دونفر به این سن ختم شود و سن را عامل این بحثها بدانند. همچنین وقتی پسر نتواند در برابر طعنههای دیگران درباره این موضوع، جواب قانع کنندهای بدهد. اما درباره اینکه او فعلا موضوع ازدواج را پیش نمیکشد، حتماً به صورت مستقیم وضعیت را جویا شوید و بلاتکلیف نباشید.
سلام من دوسالی هست با یک اقایی اشنا شدم خیلی همو میخوایم خیلی بارها شد جدا شدیم ولی نتونستیم همو فراموش کنیم ایشون ۲۵ سالشه من ۱۹ سالمه خانواده من میدونن با ایشون بودم این اقا مادرشون یک دختر چادری میخوان و کلا از مانتویی ها این مادرشون متنفرن و این اقا جرات نکرده به مادرشون بگه من عاشق دختر مانتویی شدم چون فحش میبندن به مانتویی ها و این شد که باعث شد ما از هم جدا شدیم به سختی الان من واقعا دوسشون دارم شب روزم شده گریه تورو خدا بگین چیکار کنم خیلی یک دندست
سلام دوست گرامی اینطور که شما از موضع مادر او صحبت میکنید؛ مشخص است که کاملاً روی اعتقادات خودشان مصر هستند و این مساله تفاوت خانواده شما و ایشان را نشان میدهد. در آینده به دلیل این موضعگیری احتمال وجود مشکل بسیار زیاد خواهد بود؛ بنابراین بهتر است که اصراری روی بازگشت به این رابطه نداشته باشید. در ضمن شما نمیتوانید همان چیزی شوید که آنها میخواهند، چون شما هویت مستقل خود را دارید.
سلام با پسری یک سال در رابطه هستم و به همدیگه هم خیلی علاقه داریم و انتخاب اول و آخر همدیگه هستیم.اون مادرش رو در جریان گذاشته اما برای خواستگاری نمیاد چون فعلا بیکاره و خودش و مادرش میگن باید بده سرکار و بعد خواستگاری کنه از طرفی مادر من خیلی سخت گیره و مخالف رابطه هست و خواستگارای زیادی دارم که مجبورم به بهانه مختلف رد کنم باید چکار کنم؟پسری که دوسم داره میگه باید برم سرکار و با سربلندی بیام خواستگاری و مادرم این رو قبول نداره
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. قطعاً داشتن شغل اولویت بالاتری برای ایشان است. بهتر است یک بازه زمانی مشخص کنید و از او بخواهید طی آن مدت شغلی برای خودش پیدا کند تا بتواند به خواستگاری شما بیاید.
سلام من 11سال ازدواج کردم اوایل ازدواج شوهرمو دوست داشتم تا اینکه بهم خیانت کرد بعد اون ازش متنفر شدم الانم تقریبا هیچ حسی بهش ندارم و ارزوی هر شب و روزم اینه که ازش جدا بشم میشه کمکم کنین که من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی خیانت اتفاق بسیار تلخی است که ضربه سنگینی به افراد وارد میکند. برای آسیبی که دیدید متاسفیم. اشاره کردید از او متنفر شدید و میخواهید از او جدا شوید، این طبیعیترین واکنش پس از خیانت دیدن است. اما نکته مهمی را فراموش نکنید که برای اینکه آسیب کمتری ببینید، بهتر است علت این خیانت دیدگی را به کمک مشاور کشف کنید. خیانت یک فرآیند است نه یک اتفاق ناگهانی. اگر فرزند دارید نیز فرآیند این جدایی و یا ماندن در زندگی متفاوت خواهد بود. شما میتوانید ابتدا با مشاوران متخصص رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید و سپس برای این زندگی تصمیم مشخصی با کمترین آسیب بگیرید.
سلام ۲۵سالمه با کسی ک همو دوست داریم ۲۷سالشه چهارسالی میشه که همو میشناسیم پنج شیش ماه اول قصدمون دوست معمولی بود ک بعد شش ماه ابراز علاقه کردن و قرار شد بیان همو ببینیم خونواده من به دلایلی مخالفت کردن خونواده من ک پسره سنش کمه و…. ولی ما نتونستیم جدا شیم هنوزم باهمیم قصدش ازدواج بود ولی از دو سال پیش میگه شرایط مالیم جور نیس به ازذواج فکر نکن و اینکه همش میخواد همو ببینیم. و اینکه وابسته هست دوسم داره و معمولا به حرف خونوادشه الان واقعا بلاتکلیفم، نمیدونم چکار کنم ،ایا قصدش بازم ازدواجه یا نه
سلام دوست گرامی 4 سال مدت زمان طولانی است برای شناخت و هدفچینی برای ارتباط. خانواده شما مخالف بودند و طرف مقابل نیز دیگر شرایط ازدواج را ندارد و به شما نیز این مساله را عنوان کرده است که شرایطش را ندارد؛ اما سوالی که شما مطرح کردید که آیا قصد ازدواج دارد یا خیر، کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. بهتر است تکلیف این رابطه را با صحبت منطقی با طرف مقابل روشن کنید و برای برنامهریزی صحیح در این مسیر به مشاور پیش از ازدواج مراجعه کنید.
سلام من حدود چهارسال پیش عاشق یه نفر شدم که فامیلمم هست خودم ۱۹ سالمه و اون ۲۷ سالشه اولین بار من بهش پیام ندادم و اون خودش اومد بهم پیام داد ولی من باهاش دوست نشدم با اینکه خیلی هم دوستش داشتم خلاصه بعد مدت ها بهش پیام دادم و باهم یواش یواش دوست شدیم اون انگار یجورایی میفهمید که دوستش دارم اما بعد گذشت چنروز مامانم فهمید و به خانوادش گفت و گوشی منم ازم گرفت من خیلی ناراحت شدم اونم منو بلاک کرد و همه فامیلا فهمیدن که باهم بودیم کلی پشتمون حرف زدن خلاصه بعد از چنوقت بازهم باهم شروع کردیم به حرف زدن بعضی اوقات از حدش میگذشت و حرف از رابطه میزد،کاری کردکه من اعتراف کنم دوستش دارم ولی خودش همش تاکید داشت که بدردم نمیخوره بعد اون خیلی باهم دعوامون شد و اون تو دعوامون همش میگفت دوستم نداره و بهم میگفت برو و منو بلاک میکرد بارها بار ها دعوامون شد و بعضی موقع ها دو ماه سه ماه از هم خبر نداشتیم اما من بازم دست بردار نبودم همش با پیجای فیک بهش پیام میدادم و هر دفعه اون میفهمید که منم تا اینکه پارسال باز هم باهم دوست شدیم چون من باعث شده بودم که ابرومون بره باهام سرد شده بود وقتی بازم باهام دوست شدیم بهم گفت این اخرین فرصتیه که بهت میدم منم قبول کردم و بهش قول دادم که دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته با مرور زمان باهم رفتیم بیرون و باهم خیلی صمیمی شدیم یجورایی که احساس میکردم اونم دوستم داره بعد چنوقت جوری شد که به سرمون زد و باهم رابطه برقرار کردیم خودمم تمایل به این کار داشتم و قبول کردم اما الان تکلیفش با خودش مشخص نیست دوستم داره اینو میدونم اما با دخترای دیگه هم حرف میرنه به من میگه تو با همه فرق داری کاری به اونا نداشته باش منم چون خیلی دوستش دارم با این موضوع کنار اومدم اما میدونم منو دوس داره اما عاشقم نیست و همش بهم میگه تو از من خیلی سر تری من بدرد زندگی تو نمیخورم میگه دوس ندارم تورو وابسته کنم پسری نیست که بخواد بهم دروغ بگه و سرمو کلاه بزاره منم اصلا دوست ندارم از دستش بدم چون واقعا دوسش دارم هر دقیقه جلو چشممه میبینمش نمیخوام مال بقیه بشه میخوام مال من بشه میخوام به دستش بیارم اما نمیدونم واقعا چکار کنم حتی فال هم گرفتم تو فالمون ازدواج نبود فالگیر بهم گفت که بهش نمیرسم اما من دیگه نمیدونم چکار کنم تورو خدا راهنماییم کنین جچدری بدستش بیارم خیلی ازتون ممنونم❤
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. برای دریافت راهنمایی بیشتر وقت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۴۰ سالمه جدا شدم و یک بچه ۱۲ ساله دارم که با خودمه و با ازدواج مجدد من مشکلی نداره. با آقایی که تا حالا ازدواج نداشتند آشنا شدم که ایشون ۴۸ سالشونه. آدمی هستند به شدت سخت تصمیم می گیرن برای هر موردی. این رابطه یک سال مداوم بود که بعد از اصرار بنده به ازدواج و مخالفت ایشان به دلیل ترس از واکنش اطرافیانشون، من از رابطه اومدم بیرون. اما ایشون نتوانستند منو فراموش کنند و بارها پیام دادند که حداقل دو دوست باقی بمونیم در حد اخوالپرسی که من ازت خبر داشته باشم. من خیلی سرد در حد رفع و رجوع جوابشونو می دم. بارها توضیح دادم بهشون که در سنی نیستی که بخوای به حرف برادر و خواهر توجه کنید عمر می گذره و باید تصمیم بگیری. اما ایشون همچنان ناتوان از تصمیم گیری. ۳ سال از این آشنایی می گذره و می دونم سالها هم بگذره ایشون توان ریسک این تصمیمم نداره و جز من هم با کسی رابطه نخواهد داشت. اینو خیلی خیلی مطمینم. به گفته خودشون هم تنها فرد جدی زندگی شون بودم. من منتظر ایشون نیستم و اگه موقعیت های خوب دیگه ای باشه حتما ازدواج می کنم یعنی وابسته ایشون نیستم در این حال که فرد مقبولی هستند برایم. می خوام بدونم راهی داره ایشونو مجاب کرد برای اقدام به خواستگاری. ما مشکل مالی نداریم هیچ کدام. هر کدام به تنهایی مستقل و راحت هستیم از این بابت. با تشکر از شما
سلام دوست گرامی سختگیری ایشان در ازدواجی که تابحال در این سن، انجام ندادند نیز مشهود است. در رابطه عاطفی امکان ندارد که دونفر بتوانند پس از قطع رابطه صرفاً دوست باقی بمانند و این یک فرار از مسئولیت است که طرف مقابل شما نتوانسته است تصمیم درستی بگیرد و قاطعانه پای تصمیمش بایستد. اشاره کردید شما اصرار به ازدواج دارید، دلیل این اصرار چه بوده است؟ چون شرایط شما با هم یکسان نیست و ترس ایشان از مخالفتهای اطرافیان نیز طبیعی است. تصمیمگیری نیز یک مهارت بسیار مهم است که باید پیش از ازدواج کسب شود، خود ازدواج معجرهای برای یادگیری این مهارت نیست. بهتر است شما مرز خودتان را با ایشان مشخص کنید تا ایشان تمایل پیدا کنند تا به عنوان یک کیس جدی به شما فکر کنند. برای دریافت راهنمایی بیشتر نیز میتوانید از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۲۴سالمه و دوست پسرم ۲۱ سالشه، ما رابطه مون خیلی عاشقانه و خوبه بحث ازدواجم همیشه بود بینمون تا جایی که همین تازگیا خانواده ها رو در جریان گذاشتیم و اول یه قرار با مادرم گذاشت و بعدم منو مامانم و اونو مامانش مشکلیم نداشتیم باهم. تا اینکه چند روز پیش گفت پشیمون شده هم نمیخواد ازدواج کنه،هم فاصله سنیمون توی فامیلشون ممکنه باعث حرف و حدیث بشه،در حالیکه اصلا مشخص نیس که من بزرگترم.الان هم تصمیم گرفتیم دوست بمونیم باهم چون خیلی دوسش دارم و نمیتونم کنار بزارمش. حالا میخوام ببینم راهی هست که دوباره کاری کنم متمایل شه به ازدواج؟ خودش میگه تو بهترین گزینه برای ازدواجی و تورو نگیرم مجرد میمونم اونم دوسم داره ولی نمیخواد ازدواج کنه و مسئولیت زندگی رو به عهده بگیره ،میشه بگین چیکار کنم؟
سلام دوست گرامی اختلاف سن در ازدواج در صورتی که خانم بزرگتر باشد، زمانی مشکل ساز میشود که آقا نتواند در برابر حرفهای اطرافیان و فامیل مقاومت کند و به آنها اجازه دخالت بدهد و همچنین سن طرف مقابل شما برای ازدواج بسیار پایین است. اگر تمامی اختلاف شما در اینده به سن ختم شود، این زندگی دوامی نخواهد داشت. اشتباه دیگر شما این بوده که جدایی عاطفیتان را انکار کردید و رابطه دوستیتان را ادامه دادید. چون روابط عاطفی هیچوقت تبدلی به رابطه دوستی نخواهند شد. روابط رشد میکنند و مرحله به مرحله به سمت بالاتری میروند نه برعکس. بنابراین بهتر است رابطه خودتان را با ایشان قطع کنید. سن کم او، اختلاف سنی، عدم آمادگی برای ازدواج و… تمامی این نکات میتواند رابطه شما را تحت الشعاع خود قرار دهند.
سلام من پنج سال با پسری رفیق هستم ولی اون همیشه یه حرفی میزنه مثلا دستم خالیه منتڟر داداشمم… چند روز پیش حرف ازدواج پیش اومد گفت قسمت دادم گفتم چرا نمیای گفت درامدم کمه میترسم نسازی الان گفته کار داداگاهی داره گفت اون مشکلم حل بشه فردا میام میترسم دروغ گفته باشه میشه راهنماییم کنین من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی به سن خودتان و ایشان اشاره نکردید. 5 سال زمان کمی نیست و مطمئناً در طی این مدت سرمایهگذاری زیادی در مورد آینده با ایشان داشتید. ازدواج نیاز به آمادگیهای روانی، جسمانی، مالی و … داردو به نظر میرشد طرف مقابل شما این آمادگیها را ندارد. بنابراین بهتر است در رابطه با این ارتباط بیشتر و عمیقتر تامل کنید. برای دریافت راهنمایی بیشتر از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۱۹سالم و نزدیک به ۱سال ونیم باپسری دوستم وبه گفته خودش به دلایل مالی نمیتونه بیادجلو واگه پول داشته باش یه خونه بگیره کار تموم اوایل دوستیمون میگفت اهل ازدواج نیست و ۲۳سالش ومیگه زود من نمیدونم باید چیکارکنم
سلام دوست گرامی سن یکی از ملاکهایی است که باید پیش از ازدواج در زوجین بررسی شود تا اگر هنوز آمادگی پذیرش زندگی مشترک را ندارند، به آنها این تذکر داده شود. با این مقدار اطلاعات که اشاره کردید، نمیتوان نظر قطعی داد اما آنچه که واضح است عدم آمادگی طرفمقابل برای ازدواج است. تهیه خانه در این شرایط اقتصادی و بدون حمایت والدین به این زودی اتفاق نمیافتد. آنچه تحت کنترل شماست این است که هدف خودتان را در رابطه مشخص کنید که خودتان چه میخواهید و چندوقت میتوانید به او و رابطه زمان بدهید؟
سلام خسته نباشید من دختری 20 ساله هستم ک مدت 7 ماهه با عاقایی 30 ساله به صورت مجازی اشنا شدم و چن وقت به صورت تلفنی چت در ارتباط بودیم تحصیل کرده و وضع مالی بسیار مناسب ایشون مادرشون فوت کرده و پدرشون دوباره ازدواج کرده ایشون اوایل چن باری راجب ازدواج حرف زده بودن و اینکه اشنا شیم و ازدواج کنیم دیروزم اولین قرارمون بود اما چند وقتیه راجب ازدواج حرف نمیزنن و منم ک راجب ازدواج میگم تقریبا میگه راجبش حرف نزنم بعد قرارم بهش گفتم میخام ازدواج کنم گفت باشه خدافز ولی بازم بعدش زنگ زد ک میخامت دوس دارم مال من بمونی اما از ازدواج چیزی نمیگه میترسم خاستگارامو بخاطرش رد کنم بعد یه مدت ولم کنه و دیگه نتونم ازدواج کنم اینم بگم ک به شدت به ایشون علاقه دارم و ایشونم به من
سلام دوست گرامی نکته اولی که جلب توجه میکند فاصله سنی 10 ساله شما دونفر است که باید بیشتر بررسی شود. هر فردی در ارتباط موظف است و باید هدف خودش را مشخص کند. اگر ایشان هیچ حرفی از ازدواج نمیزند، باید دلیل آن را بدانید. یعنی آیا به زمان بیشتری نیاز دارد و یا هدف دیگری از این ارتباط درنظر دارد؟ وقتی شما به ایشان گفتید میخواهید ازدواج کنید به راحتی از شما خداحافظی کردند و این انتخاب با شماست که بخواهید روی این فرد سرمایهگذاری بیشتری داشته باشید یا خیر.
سلام عاشق یه پسر هستم و به مدت دوسال هست ک باهم آشنا شدیم.اول رابطه ی خیلی عادی بود ولی بعدش به یه عشق واقعی تبدیل شد و شش ماه اول بود که ازم خواستگاری کرد ولی پدر و مادرم راضی نبودند این اتفاق چند بار افتاد ولی به دلیل اینکه این پسر با یه کار احمقانه باعث شد ک اعتماد پدر و مادرم به طور کامل نسبت به اون از بین برود و از اون روز به بعد پسر هیچ اقدامی نکرد و هرچی هم بهش میگویم فقط جواب او به من این است که صبر داشته باش و منم از این صبر خسته شدم ولی واقعا دوسش دارم و نمیتونم ازش دست بکشم و میترسم با تموم کردن رابطه او مال دیگری شود لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی سن خودتان و طرف مقابل را اشاره نکردید و اینکه ایشان چه اقدامی انجام داد که خانواده شما دیگر به او اعتماد ندارد؟ اشاره کردیدد قبل از آن اتفاق نیز پدر و مادر شما راضی به ازدواج نبودند، پس بهتر است دلایل مخالفت خانواده را کاملا بررسی کنید و سپس برای صبر کردن یا نکردن در این رابطه تصمیم بگیرید. برای بررسی بیشتر نیز میتوانید از رادیوعشق، وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
سلام وقت بخیردختری هستم 26 ساله بایه آقایی آشناشدم که دوسال ازخودم بزرگترهستن ایشون روانشناس هستن خواستم اگرمیشه راجب مزایاومعایب این شغل برام یک نفرتوضیحی بده من وایشون حدودیکسالی میشه که همدیگه رودوست داریم وتنهارابطه آشنایی منوایشون روفقط خانوادشون درجریان هستن وخانواده من خبرندارن هنوزمن واین آقاتوی یک مکان مذهبی آشناشدیم وقصدمون هم ازدواج هست طی شرایطی که پیش آمدنشدکه خانواده هاباهم آشنابشن واین مشکل بیشترازسمت من بودکه یک مقدارمشکل مالی توخانوادم بودویه بلاتکلیفی توخانواده من وجودداشت که من این مشکل وبلاتکلیفی روباایشون درمیان گزاشتم وازشون فرصت خواستم که یک مدت صبرکنن وبعدباخانواده من صحبت کنن تواین مدت ایشون هم قبول کردن تواین مدتی که من ازایشون فرصت خواسته بودم ایشون ازمن خواسته هایی داشتن که بیشترمنوببینن وبامن آشنابشن البته یک مدت من خواسته ایشون روردمیکردم چون یک مقدارمیترسیدم واطمینانی اول نداشتم که بعدهاچه اتفاقی رخ میده یک مدت باهم بیرون میرفتیم کافی شاپ وپارک و…ومن روزبه روزازایشون خوشم میومدتااین که یکبارمنو بوسیدومن ترسیدم وهمش فکرمیکردم منوازروی حوس بوسیده ولی خودش این اطمینان روبه من دادکه این ازروی علاقش بوده ونه چیزه دیگه چون اون خودش اعتقادداشت که خودش هم خواهرداره وباآبروی من بازی نمیکنه وقصدبوسیدنش هم فقط ازروی علاقه هست یه مدت که گذشت این بوسیدن های ایشون پیشرفت کردتبدیل شدبه لمس کردن بدنم هربارهم توجیحش این بودکه ازروی علاقه ودوست داشتن این کاررومیکنه منم ازاین کارهاش خیلی میترسیدم سعی میکردم بیشتربهانه بیارم براش تاکمترمنولمس کنه نمیتونستمم ازش جدابشم اون موقع پای عشق وعلاقه خودمم درمیان بودکه بهش علاقه مند شده بودم تااین که یک روزکه برای گردش باهم رفته بودیم ایشون منوباخودش به جایی بردکه خیلی خلوت بودوگهگداری نگهبان به اونجاسرمیزدوانجاشروع کردبه کارهای خودش ادامه دادن که ازنظرخودش ازروی عشق وعلاقه هست بعدازمدتی من احساس ترسموبراش بیان کردم که منوبه اونجامیبری من میترسم والتماسش کردم که منوبه اونجانبره ولی ایشون مخالفت کردنوگفتن که من تورواونجامیبرموتوهم ازهیچی نترس من خودم پشتت هستم ونمیزارم هیچ اتفاقی بیوفته باراخرکه باهم بیرون رفتیم بازهمان کارخودش روکردولی بازم به منن میگفت که ازروی عشق وعلاقش هست ولی هیچوقت به این فکرنمیکردکه منم ازاین کارش عزیت میشم همیشه هم ازخدامیخواستم که چی میشه یه مدت منولمس نکنه تابعدازازدواج ولی نمیدونم شایدخدابه حرفم گوش کرده بود که روزآخرکه باهم بودیم دوباره منوبه همانجابردولی اون بارنتونست کاری کنه چون نگهبان سررسیدوبرای این که من به دست اون نگهبان نیوفتم خودش منوفراری داد یه چنددقیقه ای من برای خودم توخیابان چرخ میزدم که به من زنگ زدکه کجاهستم که بیاددنبالم منوبرسونه خانه اون روزبعدازدعوایی که کرده بودمنوسریع رساندخانه من هم انقدرترسیده بودم که تایک ماه کلاازخانه بیرون نمیرفتم وحتی جواب تلفن هاشم نمیدادم یجورایی ازکاراش هم دلخوربودم وهم میترسیدم پاموتوکوچه وخیابان بزارم تااین که یک روزبه من پیام دادکه باخانوادش سرمن وقهرکردن من بحثش شده وازخانه قهرکرده منم چون دلم نمی خواست مشکلی ازطرف من برای جدایی اون ازخانوادباشه جواب پیامش رودادم وعلت این که پاسخگوی تلفن هاشم نبودبهش گفتم که من احساس گناه میکنم ازلمس شدن وازاون شب به بعدهیچ خواب وخوراکی نداشتم ولی دلایل من برای اون هیچ فایده ای نداشت وجوابش هم این بودکه هرکاری کردم ازروی عشقوعلاقم کردم واین که خیلی ازدخترپسرهاتواین جامعه ماتواین پارک هاازاین کارهاانجام میدن واین که شماسطح تفکراتت قدیمیه سعی کن بروزش کنی ودوباره این که یه قراری بزاریم دوباره باهم بریم بیرون ودیگه قول میده دیگه این عشق وعلاقه روبرای بعدازازدواج بزاره اونطوری که من دوست داشتم باشه ولی این مدت اصلاهرکاری کردیم نشدباهم بیرون بریم تواون مدتی هم که من باهاشون قهربودم مشکل خانواده من حل شدوایشونم ازاین موضوع باخبرشدن وبه خانوادشون اعلام کردن ولی باوجوداین بیماری کروناکه بوجودآمده این مدت حتی نتونستیم باهم بیرون بریم چون نه ازسمت من مقدوربودنه ازسمت ایشون این مدت هم من وایشون ازطریق فزای مجازی وتلفن درارتباط بودیم ومنتظریم این بیماری تمام بشه وتکلیف هردوی مامشخص بشه تواین مدت منوایشون بیشترباهم دردودل میکردیمومن بیشترحرف های دلموبراش میزدم تااین که یک روزبه من گفت که من خاله زنک هستم واینجورحرف های من خوشش نمیادویه دوروزحتی جواب تلفن های منونمیدادچنباربراش پیام دادم وازش عضرخواهی کردم تادوباره جواب من رودادومن به ایشون گفتم که من دیگه غلط بکنم که حرف های خاله زنک برای شمابزنم که به من گفت که روی من خیلی حساس هست ومن حق ندارم به خودم بدوبیراه بگم یه مدت گزشت ومن اعصابم خوردبودسراین شرایط ومن سعی کردم کمترپیامی بدم وبحثی پیش نیادکه بی احترامی صورت بگیره تواین مدت غرغرکردناش شروع شدکه چرانمیتونه منوببینه وهمش تقصیرمنه من خودموازاون دریق میکنم دوباره به مدت یک هفته ای من هرچی پیام میدادم زنگ میزدمجوابمونمیدادتابعدازیک هفته جوابمودادوبهم گفت که چون توخاله زنک هستی وخودتوازمن دریق میکنی وافکارت قدیمی هست من تنبیهت کردمجوابتونمی دادم منم یخورده دلخوربودم ازرفتارش بجای این که به ایشون بگم به خودم گفتم وایشون منوبلاک کردن به عنوان تنبیه چون به خودم احانت کردم وازقرارمعلوم هم این مدت قراره برای من خاستگاربیادولی این موضوع روبه ایشون گفتم که درجواب به من گفتن لطفاردشون کنیدومن تکلیف خاستگاری روروشن میکنم الان هم جواب من روهم نمیدن شخصی که این همه دلتنگ من میشدونگران بودکه روزی بهش پیام نمیدادم ویاجواب نمیدادم ویه دلخوری که دارم این هست که من این مدت حالم خوب نبودواحتیاج به کمک داشتم وهرچی به ایشون زنگ زدم جواب من روهم ندادن تواوج بیماری واین برای من یخورده شک برانگیز شده که قبلاکه مریض میشدم 100باربهم زنگ میزدیاپیام میدادبرای جویاشدن حالم الانم واقعانمیدونم چکارکنم چون واقعادوسش دارم وحتی نمیدونم چه تصمیمی بگیرم که درست باشه وچه رفتاری بکنم؟ حتی یبارازش پرسیدم چرااین کاربامن میکنه گفت من فقط باتوبی رحمم؟اصلامعنی این رفتاررونمیفهمم
سلام دوست گرامی پرسش شما بسیار طولانی است و امکان پاسخ آن در سایت وجود ندارد. لطفاً نوبت مشاوره دریافت کنید.
با سلام و خسته نباشید. دختری هستم ۳۹ ساله. ۹ سال پیش با پسری آشنا شدم و علیرغم اینکه به گفته خودش اهل ازدواج نبود پس از دو سال در حالیکه به شدت عاشقم بود از من خواستگاری کرد تا مبادا با قبول خواستگار جدی دیگر مرا از دست بدهد. بعد از آن انگار دوباره ترس از ازدواج مانع پیشرفت قصیه شد و من به شدت تحت فشار خانواده به او فشار اوردم تا اقدامی کند او هم نمیتوانست تصمیم بگیرد و مرتب بحثمان میشد. نهایتا من باشون قطع رابطه کردم و دو سال همدیگر را ندیدیم. ولی نتوانستم فراموشش کنم و دوباره وارد رابطه شدیم. ولی دیگر هیچ وقت مثل قبل با من رفتار نکرد و به شدت احساس میکنم علاقه اش به من کم شده. تا اکنون بارها قهر و اشتی کردیم ولی من نمیدانم چگونه میشود رابطه مان دوباره مثل قبل عاشقانه شود و دوباره به ازدواج فکر کند. در اینهمه سال هرگز دیگر راجع به ازدواج صحبت نکردیم. من کاملا بلاتکلیف هستم. نمیدانم در این شرایط درست است که حرف دلم را به او بزنم و بگویم که چقدر دوست دارم با او زندگی کنم یا نه. ممنون از وقتی که میگذارید و پاسحی که میدهید.
سلام دوست گرامی بلانکلیف شما به این علت است که روی تصمیمی که گرفتید پایبند و متعهد نبوده اید. تکلیف شما دست خودتان است نه او. رابطه ای که بارها به قهر و بحث می رسد و حتی قطع می شود نیاز به بررسی بیشتر دارد که چه مشکلی بین شما وجود دارد که باعث میشود اینگونه رابطه به سرانجامی نرسد. برای ازدواج هم هیچ وقت با زور و پافشاری نمی توان به نتیجه درست رسید. به زمانی که برای این رابطه گذاشته اید، دقت کنید. زمان به عقب برنمی گردد. برای بررسی بیشتر رابطه تان لطفا از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
با سلام . من با یک پسر دوست شدم اول دوستی مون منو برای ازدواج نمیخواست ولی الان که 4سال خورده ایی باهم هستیم تصمیم گرفته برای ازدواج میگه برای ازدواج میخوامت و منو به خونوادش معرفی کرده منم دوس پسرم به خونوادم معرفی کردم میگه فعلا دست بالم تنگه و یکم کار دارم کارام انجام بدم میام حالا نمیدونم راست میگه یا دروغ . چند باری هم گفتم خاستگار دارم میگه من خوشبختی تو میخوام میگه اگه یکی هست که شرایط زندگیش خوبه وزمالیش مالیش خوبه مخصوصا عشق به تو داشته باش که نتونه یک لحظه مثل من ناراحتی تو نبینه ازدواج کن . میگه من بمیرم تو رو ناراحت نبینم میگه اگه شرایط خودم رو به راه بشه خودم از خدام هست که بیام خواستگاری میگه ولی چه میشه کرد باید بسوزیم بسازیم. تورو خدا راهنمایی کنید منو میخوام بدونم قصدش واقعا با این حرفاش خواستگاری هست یا نه .
سلام دوست گرامی مسائل مالی پیش از ازدواج یکی از دلایلی است که باعث میشود پسرها از ازدواج صرف نظر کنند و یا برای انجام آن دچار اضطراب شوند. اما این تنها دلیل نیست. آیا طی مدت 4 سال آشنایی ایشان مقدمات رسیدن به منابع مالی و افزایش سرمایه خود انجام داده اند؟ شما باید تصمیم قاطعانه ای بگیرید. اما پیش از آن حتماً از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین بهره مند شوید.
سلام، من دختر 23ساله هستم، از 16سالگی تا 21سالگیم دختر فوق العاده شیطونی بودم و جوری ک همه ی شهر منو با این خصوصیت میشناختن با تموم دختر و پسرا در ارتباط بودم و دوستای زیادی داشتم، تا اینکه یهو تصمیم گرفتم همه رو کنار بذارم، به جرات 1سال تموم من باهیچ کس جز خانواده و فامیل در ارتباط نبودم و جواب هیچ کسو نمیدادم، تا اینکه تو اینستا پسر همسایمون بهم پیشنهاد قرار ملاقات داد، انگار بار اولم بود ک با کسی قرار میذاشتم! اینقدر مضطرب بودم! اون با هدف ازدواج ازم درخواست دوستی کرد منم ازش خوشم اومد و خلاصه 10بهمن 98 باهم دوست شدیم،با ینکه دورا دور منو میشناخت ولی واسش گفتم ک من 1سال باهیچکس نبودم حتی دختر و الان نمیخوام الکی وارد رابطه بشم و اون بهم اطمینان داد ک هدفش ازدواج، 4روز پیش بهش گفتم یا بیا خاستگاریم یا اینکه این رابطه رو تموم کنیم چون من دارم وابستت میشم، گفت من قصد ازدواج ندارم و هاشا کرد حرفی ک زده بود! گفت ولی میخوام تا اخر عمرم باهات باشم و از ایران ببرمت! منم گفتم من خانواده دارم تو جوب ک بزرگ نشدم نمیتونم بدون اجازه خانوادم بیام گفت میام باهاشون حرف میزنم! من گفتم خانوادم قبول نمیکنن، پس بیا تموم کنیم هی اصرار کرد ب موندنم ولی من بلاکش کردم:/ و تو اینستا کارایی کردم(مثل فالو کردن پسرا و عکس و دابسمش گذاشتن ابراز علاقه ب یه آقای سلبریتی)ک دوست نداره اونم همین کارو کرد:/ من بلاکش کردم ولی با پیج فیک همدیگرو میبینیم! ولی من خیلی بهش فکر میکنم میدونم اونم منو خیلی دوست داره، ب نظرتون باید چیکار کنم؟! الان تو این وضعیت کرونا همش باید خونه باشم و با کسی در ارتباط نباشم و از کارم بیکار شدم کاری جز فکر کردن بهش نمیتونم انجام بدم دارم دیوونه میشم! تازه من این همه تنها بودم یهو ک وارد ی رابطه شدم وابستگی و احساس عجیبی واسم پیش اومده، من قبلنا نمیتونستم نیم ساعت تنهایی تحمل کنم واسه همین دوست و رفیق زیاد داشتم ولی 1ساااال تنهایی تحمل کردم الان نمیدونم چیکار کردم با خودم حسابی گیج شدم باید چیکار کنم😞
سلام دوست گرامی تغییر رفتار و تصمیم های ناگهانی در شما باید بررسی شود که به چه علت ناگهان تصمیم گرفتید 1 سال با هیچکسی ارتباط برقرار نکنید. در مورد رابطه عاطفی طرف مقابل واضح و شفاف موضع خود را درباره آینده بیان کرده است. شیوه چک کردن های شما و یا رفتارهایی که حسادت او را برانگیزد اصلا رفتار صحیحی نیست. قبل از هرگونه تصمیم جدی با مشاوره خود در رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام من یک دختر۱۹ سالم و حدود ۱۰ ماهه با یک پسر ۳۲ساله دوس شدم و هم دیگرو دوست داریم و خیلی داره کار و تلاش میکنه روزای اول میگفت من ی دادگاه دارم باید اون حل بشه بعد پا پیش میزارم ولی بعد چند ماه خونوادم از موضوع دوستی مون باخبر شدن و من گفتم زودتر ازدواج کنیم اونم هر بار میگفت ۱ماه دیگه میام خواستگاری اما هر بار ی مشکلی پیش میومد براش (یک مشکل دادگاهی داره)حالام هرچی میگم اگه دادگاهتو کنار من حل کنی چی میشه میگه نمیخوام بعدا تو فامیل بگن شوهرت دادگاه داره و از این حرفا بهش میگم خب بیا نشون شیم لااقل میگ باشه بعدا حرف میزنیم حتی چن وقته دارم بهش میگم خواستگار دارم و ممکنه مامانم عروسم کنه میگه دستم بسته س ولی حدودا ی ماه پیش بهم گفت با مامانم راجبت حرف زدم و اونم گفته بعد دادگات همین باشه حالا راست و دروغش رو نمیدونم اینم بگم که قبل دوستیمون ، روزای اول آشناییمون تو هر جمعی ک بودیم میگف من ازدواج نمیکنم اما الان خیلی وقته این حرفو نمیزنه حتی گفت ب مامانم ک گفتم تورو میخوام مامانم گفته تو که همش از ازدواج فراری بودی چیشده میخوای ازدواج کنی الان واقعا گیر کردم خسته شدم از اینجوری زندگی کردن اما راضی نمیشه ب ازدواج چیکارکنم؟؟؟
سلام بهتره ازشون بخواهید برای وقتی که شرایطش برای ازدواج فراهم میشه یه زمانی تعیین کنه. و تا اون زمان دیگه شما درخواست مستقیم و فشاری برای ازدواج نداشته باشین و روی جنبههای مثبت رابطهتون کار کنید. بعد از این زمان اگر اقدام جدی نکردن باید سطح رابطه رو کمی کاهش بدین. دوره جذب عشق از آشنایی تا ازدواج میتونه بهتون کمک کنه.
سلام،دختری هستم ۲۰ ساله همیشه دوس داشتم تو سن کم ازدواج کنم خانوادمم بهم میگن با یکی باش که بعدها به ازدواج ختم بشه,۴ ساله با پسری دوستم قرار اولمون حرف از ازدواج و تعهد زد که اگه باهاش باشم روزای خوبی داریم. ولی من ترس داشتم اوایل دوستیمون همش دعوا بود چندماه کات میکردیم باز برمیگشت سمتم..خلاصه طی چندسال اخیر که رابطمون جدی شد هر چند ماه یه بار بهم میگه وابستم نشو من یه روزی میرم من اخلاقم خوب نیست نمیتونیم زیر یه سقف بریم از جهتی ام پدرشو تو سن کم از دست داده و ضربه روحی بدی خورده بهم میگفن برو با یکی که بابا داشته باشه ازدواج کن. خانوادشونم سطح متوسط مذهبی عشق مامانشم هست طی یه اتفاق بدی متاسفانه مادرشون منو دیدن بهم ریختن.. مادرش بهش گفته بود ولم کنه ولی اینکارو نکرد.میدونم دوستم داره چیکار کنم دلش راضی به ازدواج بشه؟
سلام موضوعی که مطرح کردین خیلی مهمه و باید جدی گرفته بشه. ایشون بارها تاکید کرده که قصد ازدواج نداره و از شما میخواد وابسته نشین. باید این صحبتها رو جدی بگیرید. ضمن اینکه الان مخالفت مادرش هم مطرح شده. پیشنهاد میکنم با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.
سلام من یک مدت کوتاه با همکارم رابطه داشتم قبل از شروع رابطه دوستش داشتم وقتی بهم رسیدیم رفتاراش عجیب بود مرتب میگفت من لیاقتت ندارم ۱ بار به بهونه مشکلاتش ۱ هفته از من فاصله گرفت و دوباره برگشت و بعد از ۲ روز دوباره به خاطر این که من از دستش عصبانی بودم گفتم به تو چ دوباره رفت میگفت دوستم داره ولی خب مرتب میدیدم با بقیه دخترا تو محیط کار صحبت میکنه میگفت تو حساسی این اصلا جدی نیست .خیلی سردرگمم نمیدونم واقعا عاشقم بوده یا دروغ گفته برمیگرده دوباره یا نه
سلام مهم نیست که اون واقعا دوستتون داشته یا نه چون در هر صورت رابطه برای شما راضیکننده نبوده و هروقت میخواسته میرفته و دوباره برمیگشته. بنابراین بهتره به جای خواستهها و علایق ایشون، به خواسته خودتون توجه کنید. شما از یه رابطه چی میخواهید؟ آیا چنین رابطهای براتون راضی کننده است؟ کنترل زندگیتون رو دست خودتون بگیرید.
با سلام من حدود ۶سال و نیمه با یه آقای مطلقه به نیت ازدواج دوست شدیم ومنو به خونوادش معرفی کرده ولی هیچ تلاشی برای اومدن خواستگاری نکرده و هربار که ازش میخوام بهونه بچش و شرایط اقتصادی رو میاره سوالم اینه که چکار تشویق و ترغیبش کنم که بیاد خواستگاریم چون واقعا خسته شدم از بلاتکلیفی
با سلام دختری ۴۵ ساله هستم که بیش از یکسال و نیم است که با مردی جهت ازدواج آشنا شدم و یکبار هم بدون حضور خانواده اش به خواستگاری ام آمد و متاسفانه خانواده اش مخالف این ازدواج هستند ولی خودش مصر است و می گوید به من فرصت بده. تا کی به او فرصت بدهم؟ لازم به ذکر است که بنده هیچ سابقه ازدواجی نداشته ام، تحصیلاتم دکتراست و استاد دانشگاه هستم و چهره زیبایی هم دارم و طرف مقابلم فوق لیسانس است و یکبار ازدواج کرده و جدا شده و دو فرزند دارد که مستقل هستند. چهره اش هم خیلی معمولی است. لطفا مرا راهنمایی بفرمائید. سپاسگزارم
سلام دوست گرامی خواستکار شما می بایست در این سن دارای استقلال تصمیم گیری یاشند اما اینکه بعد از یکبار ازدواج و داشتن فرزند هنوز هم توان مدیریت خانواده را ندارند مشکل ار وابستگی ایشان هست. نهاینا به ایشان یک ماه زمان بدهید و در صدرت عدم تغییر نظر خانواده ادامه ندهید
سلام دختری هستم ۲۷ ساله ،۶ ماهه با پسری در ارتباط هستم که از همان اول قصد هر دومون ازدواج بود ،قرار بود بعد از اتمام سربازی به خواستگاری بیاید و الان که کمتر از یکماه به اتمام سربازیش باقی مونده چند روزی سرد شده و دیر جوابم رو میده و دلیلش رو که خواستم گفت تو با رفتارات باعث سردی من شدی و من چون دیدم رفتارش تغییر کرده باهاش کات کردم و شمارش رو حذف کردم بعد از یک روز پیام داد که کسی اومده تو زندگیت و من جواب دادم نه ولی تو پشتمو خالی کرد و اون گفت که طرز فکرت اینطوره و من هم گفتم نه رفتارت اینو نشون میده و دیگه پیامی نداد و من هم ندادم، هر دومون شماره ی همدیگرو حذف کردیم ، الان ۵ روزه که با هم ارتباطی نداریم ،میخوام بدونم آیا اون برمیگرده؟ و اینکه من چه کاری باید بکنم ،چون میخواستم بترسه از رفتنم و این ماه که تموم شد حتما خواستگاری بیاد اینکارو کردم
سلام دوست گرامی شاید بهتر بود برای اقدام ایشان جهت خواستگاری، با سیاست و منطق بیشتری رفتار میکردید اینکه بخاطر اینکه بیان خواستگاری، رابطه را کات کردید کمی غیر منطقی هست بهرحال باید منتظر باشید تا ایشون مجدد به شما پیام بدن و انوقت برای ادامه رابطه تصمیم بگیرید
سلام.من دختری۲۵ساله هستم.بااقایی حدود۲ساله ارتباط دارم وایشون بهمراه خانوادش۴باربرای خاستگاری اومدن.ماتهران ایشون متولدوبزرگ شده ایلام هستن.برای کاربه تهران اومدن.حدود۵ساله.مادرمن بسیارسختگیری میکنن که تورومیبرن شهرخودشون.واجازه وصلت رونمیدن.این آقاهم گفتن حداقل تا۱۰سال دیگه نمیرم ولی تعهدنمیدم اگرتهران کاروپول باشه برای چی برم؟مادراین آقاهم اطمینان میدن که پسرشون جایی نمیرن.نمیدونم چیکارکنم حساسیت های مادرم من روهم حساس کرده ازطرفی من تک فرزندم.به این اقاازهمه لحاظ اطمینان دارم
دوست عزیز سلام
هم احساس شما قابل درکه و هم نگرانیهای مادرتون. همیشه در این موارد بهترین راهکار مراجعه به روانشناس متخصص و آموزش دیده در حوزه مشاوره پیش از ازدواج هست. روانشناس بعد از بررسی کامل، به شما کمک میکنند که اگر این ازدواج براتون مناسب هست، چطور خانوادتون رو راضی کنید و در صورت امکان و نیاز، از مادرتون دعوت میکنند در جلسه حضور داشته باشند و مساله رو اینطوری حل و فصل کنند.
سلام. مرسی از سایت خوبتون. راستش واقعا به کمکتون احتیاج دارم، من با کسی در ارتباطم که واقعا بهم علاقه داریم و همدیگه رو دوس داریم، ایشون قرار بود با پدرشون صحبت کنن که همه چیز رسمی پیش بره، اما از طرفی هی این موضوعو به عقب میندازن و منم اگر اعتراضی کنم میگن تو منو درک نمیکنی من هنوز شرایطش پیش نیومده که با پدرم صحبت کنم. از طرفی منم خواستگارای خودمو دارم و به تازگی یه خواستگار برام اومده که از هر نظری ایده آله،نمیدونم باید به امید کسی بشینم که دوستش دارم و یا صرفا با منطق پیش برم و به احساساتم توجهی نداشته باشم و خواستگارمو انتخاب کنم.
خانم نوبخت, [06.08.19 10:36] [In reply to خانم نوبخت] دوست عزیز سلام
اول از همه اینکه شما میتونید به فرد مقابلتون چنین جملاتی رو با زبان خودتون بگید: “من متوجه هستم که تو بهتر میدونی چه زمانی برای مطرح کردن این موضوع با خانواده مناسبه، اما این رابطه بلاتکلیف من رو اذیت میکنه. با توجه به شناختت از وضعیتی که داری، به من بگو که من تا چه زمانی باید صبر کنم”. سعی کنید در گفتن این حرفها آرامش خودتون رو تا اونجایی که میتونید حفظ کنید. اجازه بدید که به حرف شما فکر کنه و بهتون جواب بده. اما در مورد موضوع خواستگار دوم؛ این انتخاب با شماست که چه کاری در این زمان بهتره. شما میتونید با منطقتون جلو برید و این خواستگار رو انتخاب کنید یا به خاطر علاقه و احساسی که دارید، منتظر جواب فرد قبلی باشید. اما یادتون باشه، ازدواج موفق، ازدواجی هست که هر دوی این موارد با هم باشه.
سلام و وقت بخیر دختری 25 ساله هستم. حدود 5 ماهه که بهصورت مجازی با یک آقای 30 ساله از شهر دیگه آشنا شدم، کم کم رابطه مون جدی شد. اوایل قرار بود بیان همو ببینیم اما نشد، آقای بسیار مقید و مذهبی هستن. قصدشون هم از رابطه جدی و ازدواج هست. شناخت خوبی هم از هم داریم توی این مدت. ایشون از من برای خانواده شون گفتن . اما الان من واقعا موندم چجوری مسئله ی رابطه ی مجازی، و خواستگاری ایشون رو به خانواده م بگم. چون میدونم دید جالبی نسبت به این قضیه ندارن ممنون میشم منو راهنمایی کنین. مرسی
سلام دوست گرامی بهرحال باید خانواده شما در جریان روند اشنایی شما باشند و چه بهتر که صادقانه این موضوع مطرح شود اما اگر احیانا جبهه گبری های بی مورد وجود دارد با خواستگارتان هماهنگ کنید و نحوه اشنایی را به نوع دیگری غیر از مجازی اعلام کنید
سلام با تشکر از مطالب خوب و اموزنده ای که در سایت قرار دادید. من ۲۱ ساله هستم و مدتی هست که با فردی اشنا شدم حدود ۲ ماه . ایشون 30ساله هستن فرد بسیار تلاش گر متعهد به کار هستن و حدود ۱۲ساعت در روز کار انجام میدن.و ما خیلی کم باهم در ارتباط هستیم به خاطر شرایط کاریشون.اما ایشون خیلی به من علاقه پیدا کردن اینجوری خودشون میگن ولی رفتارشون چیز دیگه ای رو نشون میده و من فک میکنم بخاطر مشغله ی کاری دارن اینجوری هستن. اما خب واقعا قصدشون از رابطه رو نمیدونم . راجب اینده و اینکه چه قد دلشون میخواد من کنارشون باشم صحبت میکنن و یکبار هم ازم پرسید که اگه ما خیلی عاشق هم بشیم من حاضر میشم باهاش ازدواج کنم یا نه. یکم احساسی برخورد میکنن و من به شک میوفتم که حرفاشون راسته یا دروغ !!!! من هم تا حدودی به ایشون علاقه دارم اما نه اونقدری که اون میگه.چون واقعا ما زمان زیادی در روز باهم ارتباط نداریم. اما خب بیشتر ایده عال هایی که من از همسر ایندم دارم ایشون دارن و به ازدواج باهاشون فک میکنم ولی خب نمیدونم قصدشون چیه و چی میخوان از رابطه با من . میخواستم اگه میشه منو راهنمایی کنید و نظرتون رو راجب یه همچین رابطه ایی بدین.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که خیلی واقع بینانه رابطه و ایشان را بررسی کنید و سپس از قاطعانه ایشان بخواهید که هدفشان از ارتباط و بودن با شما رو مشخص کنند.بگید بهرحال باید رابطه هدف داشته باشه و این هدف در یک بازه زمانی انجام شود.اگر به هردلیلی از جمله مشغله کاری و…از پاسخ دادن به این دو سوال طفره رفتند بهتر هست خودتان را بیشتر درگیر این رابطه نکنید
سلام ماالان یه ساله باهم درارتبادیم از اولم گفته میخوامت به خانوادشم معرفیم کرده.ولی راهمون دوره.حالا مه من حالیم میشه داداشم ناراضیه مامانمم میترسه که منو برداری بری.باخانوادش دعواش شده بلند شده میگه من میخوام برم قطر دیگه هم برنمیگردم.دیروز دعوای بدی داشتیم سر همین خوتستن من.من میگفتم چرا اینکارارو میکنی مگه من تاحالا به حرفات گوش ندادم.بااین همه له کردن عغرور من من چیکارش کنم؟
سلام وقت بخیر من دختری ۲۶ ساله هستم که ۵۰روزه از یه رابطه ۷ماهه خارج شدم به خواست خودم چون فهمیدم یه دروغگوی متاهل بوده خیلی اذیت شدم تا الان کمی حالم بهتره.چند روز بعد تموم شدن رابطم دو مورد خاستگار خیلی خوب برام پیش اومد خاستگار دومی همه جوره خوب و موجه هستن و یه بار خاستگاری انجام شده و مرحله بعدی رو هفته آینده میان.اما من امروز از یه آقای شاعر خاستگاری کردم چون یه کم روشون شناخت داشتم عاشقش نیستم ولی مورد علاقم هستن ایشونم در کمال ادب و احترام و دعای خیر گفتن از اینکه بهم محبت دارید و احساستونو بیان کردید ممنون ولی فعلا قصدی ندارم برای ازدواج حتی دوباره مطرحش کردم که فقط دعام کردن.حالا منطق و احساس درست چیه؟اینکه بذارم همون خاستگاری روند خودشو طی کنه یا صبر کنم برای اون آقای شاعر؟یکی رو من میخوام یکی دیگم منو میخواد البته این خواستن در حد عاشقی نیس چون همه چیز سنتی پیش میره و من هیچ احساس خاصی ندارم چون فقط یه بار دیدمش و ظاهرا خوب و موجه بودن.عاقلانه اقدام کنم یا بااحساسم؟اما خب میترسم خاستگارای بعدی وجود نداشته باشن یا اصلا دیگه باب میل من کسی نیاد.الان هفته دیگه مرحله دوم خاستگاریه
سلام دوست گرامی ابتدا ایده ال های خودتان و هدفتون از ازدواج رو بنویسید تا متوجه بشید دقیقا دنبال چه چیزی و چه کسی هستید؟ سپس ویژگی های شناختی این دو نفر رو بنویسید و با لیست خودتان مقایسه کنید.ببینید کدام یک به ایده ال های شما نزدیکتر هستند. اینکه یک نفر فقط گفته که فعلا قصدی ندارد اصلا دلیلی برای ماندن شما در یک رابطه یکطرفه نیست بهتر هست منطقی باشید و بیشتر روی شخصی که پیگیر هست وقت بگذارید
با سلام و خسته نباشید. ۴ سال با دوست پسرمم دوستم جوری که با خنده هم میخندیم و با گریه گریه میکنیم ولی خانواده من که فعلا به کنار، خانواده اون که اول باید راضی بشن که جلو بیان برای خواستگاری یه بار میگن اره و یه بار میگن نه ، خسته شدم از طعنه اطرافیانم که دیگه کی میخوای ازدواج کنی و از این حرفا . خانوادش به خاطر اینکه بره از فامیل خودشون زن بگیره یف بار میگن اره یه بار میگن نه کلافه ام دیگه.لطفا راهنماییم کنید که باید چکار کنم
سلام دوست گرامی پارتنر شما در تردید و شک بسر میبرد و لازم هست شما قاطعانه از ایشان بخواهید که تکلیف رابطه ۴ساله را مشخص کنند بهرحال هرگونه نیاژ به شناخت و اشنایی در این مدت حاصل شده است و با توجه به اینکه مطرح کرده اید که تفاهم دارید پس دلیلی برای اینهمه تاخیر وجود ندارد برای اقدام توسط خانواده هم باید ایشان بتوانند با رفتار درست و طرح موضوع،خانواده را مجاب به خواستگاری کنند و اینکه ایشان دلیل عدم اقدام را اصرار خانواده برای ازدواج با شخص خاصی میدانند کاملا غیر منطقی هست شما با ایشان صحبت کنید و طی مدت زمان مشخص ایشان باید رسمی اقدام کنند در غیر اینصورت بهتر است منطقی باشید و در ادامه رابطه تجدید نظر کنید
با سلام و خسته نباشید. دوست پسرم نزدیک دو ساله دوستیم. اون ٣٠ سالشه و من ٢٢سالمه اوایل از ازدواج زیاد میگفت اما الان دیگه نه!البته بگم از دوست داشتنش مطمئنم و همه جوره خودشو ثابت کرده و فقط برای رابطه جنسی نمونده اما دلم میخواد بدونم چرا دیگه چیزی از ازدواج نمیگه یا اقدام نمیکنه.لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که جایگاه خودتان را در این زابطه مشخص کنید شاید ابتدای اشنایی ایشان قصد ازدواج داشته اما اکنون با توجه یه شناخت ها دچارتردید شده است پس شما مدیریت رابطه را بدست بگیرید و با مشحص شدن بازه زمانی از ایشان بخواهید نکلیف رابطه را مشحص کنند. با ایشان صحبت کنید و از دغدغه هایی که شاید مانع خواستکاری هست اطلاعات بگیرید ودر برطرف کردنشان کمک کنید گذشت زمان طولانی و بیشتر از 2 سال برای خواستگاری ، مشکلات بسیاری را در یک رابطه ایجاد میکند و ازسویی شرایط و افراد مناسب را شما ازدست میدهید از دوستان مشترکتان کمک بخواهید تا به شما کمک کنند و اطلاعاتی در مورد قصد و هدف ایشان جمع اوری کنند اگر دوستتان دارند و با وجود دوست داشتن شما در تصمیم گیری مردد هستند و دغدغه و مشکل خاصی ندارند منتظر شدن برای ایشان ریسک بزرگی است.
سلام من دختری ۲۴ ساله ام با پسری همسن خودم ۲ سال و خورده ای دوست هستیم و خانواده پسر و خانواده خودم هم در جریانند ولی خانواده خودم دوست دارند زودتر ازدواج کنیم ولی پسر و خانواده اش هی وقت میخرند و عقب می اندازند به دلایل مختلف از جمله مالی که بنده میگم من و خانواده ام شرایطو اسون گرفتیم براشون ولی با این حال قدمی بر نداشتند و من خیلی ایشونو دوست دارم ایشونم همینطور ولی نمیدونم چرا جلو نمیان دلیل منطقی یا وقت مشخصی نمیارند من خواستگاری دارم که خانوادمم مصمم اند قبول کنم من نمیدونم چیکار کنم کاش یکم کمکم کنید
سلام دوست گرامی بهتر است ابتدا خودتان برای طرف مقابل یک وقتی را تعیین کنید تا ایشان متوجه جدی بودن شما باشند. سپس اگر خودشان مجددا پشت گوش انداختند، از طریق خانواده به او پیام دهید که تا مثلاً یک ماه آینده فرصت دارند که برای خواستگاری پیشقدم شوند. در حال حاضر، شرایط مالی خانوادهها را نگران کرده است، اما این موضوع نباید باعث شود تا شما فرصتهای دیگرتان را از دست بدهید.
من یه دختر ٢١ ساله هستم عاشق یه آقایی شدم که ١٢ سال از خودم بزرگتره عضو یه گروه موسیقیه و من ایشونو تو تلویزیون دیدم و از شخصیتش خوشم اومد بعد از اون من پیج ایشونو پیدا کردم و بهشون دایرکت دادم بهشون گفتم که بهشون علاقه دارم و ازشون خواستم که بیشتر با هم آشنا بشیم که در جواب گفتند که شرایطشو ندارم و ازم خواستند که بهشون مسیج ندم ولی من نتونستم جلوی خودمو بگیرم و همش به ایشون پیام میدادم حتی شمارشم پیدا کردم و پیام میدادم زنگ میزدم اصرار میکردم خواهش میکردم که قبول کنه حتی به دوستاشم پیام میدادم که اونا باهاش صحبت کنند بعضی موقع ها هم میترسوندمش که کار دست خودم میدم و عکسای الکی میدادم .محل کارش رفتم که رو در باهاش صحبت کنم همه ی اینکارا رو کردم که شاید قبول کنه دیگه اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم و ایشون رفت به جرم مزاحمت از من شکایت کرد ولی به خدا قصد من مزاحمت نبود الان نمیدونم باید چیکار کنم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام فراموشش کنم نمیخوام جز اون یه نفر دیگه بیاد تو زندگیم و من کلا یه آدمی ام که وقتی یه مشکلی واسم پیش میاد دیگه هیچ کاری نمیکنم مثلا دیگه درس نمیخونم دیگه بیرون نمیرم حتی اگه کلاسی برم دیگه اون کلاسو نمیرم و خودمو حبس میکنم تو اتاق و الان همش فکرم اینه که یه مدت بهش فکر نکنم مثلا وقتی ٣٠ سالم شد دوباره برم سراغش ولی میترسم که حتی بعدا هم قبول نکنه یا اینکه دیگه اصلا نتونم ببینمش حتی این فکرم کردم که برم پیش مشاور و از مشاور بخوام که با اون آقا هم حرف بزنه ولی اصلا نمیدونم که مشاوره قبول میکنه این موضوع را که حرف بزنه با اون آقا یا نه خلاصه اینکه واقعا نمیدونم باید جیکار کنم از کی باید کمک بگیرم چجوری زندگیمو متوقف نکنم و به کارام ادامه بدم😞 ممنون میشم راهنماییم کنید🙏🙏🙏
دوست گرامی سلام اشنایی و علاقمندی یکطرفه آن هم به این صورت مشکلات و دردسرهای بسیاری را به دنبال دارد. دختر و پسرهای بسیاری به دلایل شخصیتی به فردی دل بسته می شوند که این دلبستگی فقط به دلیل ظاهر و رفتارهای ظاهری طرف مقابل به وجود می آید و بدون هیچ شناختی از خانواده و شخصیت طرف مقابل است. با توجه به اینکه شما زندگی و کار ودرس خود را فدای این علاقه کرده اید می توان متوجه اشتباه بودن ای احساس شد .در واقع احساس دوست داشتنی که نتواند باعث پیشرفت شما شود و بحایش از شما فردی منزوی و گوشه گیر بسازد چگونه یک احساس مثبت و خوب می تواند باشد؟ با توجه به اینکه شما در مورد احساستان با ایشان صحبت کرده اید و ایشان خیلی صادقاه اعلام کردند که شرایط ندارند متوجه یکطرفه بودن این احساس باید شده باشید و از طرفی اصرار،تهدید و مزاحمت های شما فقط باعث دور شدن ایشان می شود و نتیجه مثبتی به دنبال ندارد. به شما توصیه میکنم مراقب احساس تان باشید. خیلی اوقات یک احساس در ابتدا هیجان انگیز و رمانتیک است اما زندگی تان را به هم خواهد ریخت. فراموش نکنید مقابل هر خطایی را اگر از ابتدا بگیرید بسیار آسان تر است. 1-سعی کنید از این احساس یکطرفه خارج بشید ۲- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. ۳- لحظاتی که به یاد ایشان هستید سعی کنید محیط و فکر خود را تغییر بدهید و در شرایط جدیدی قرار بکیرید 4- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید. 5-هدفمند به مطالعه درس و ادامه تحصیل بپردازید و اجازه دهید با گذر زمان،شخصی که احساساتی شبیه خودتان دارد وارد زندگیتان شود
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
رابطه عاطفی شما با شریک عاطفیتان فوق العاده است و شما کاملا آماده هستید که رابطه را به سطح بالاتری ارتقا دهید. در آینده نزدیک دوست پسرتان را در نقش شوهرتان تصور میکنید و تقریبا هر روز درمورد اینکه او شما را از خانوادهتان رسما خواستگاری میکند، با هم در یک خانه زندگی میکنید و فرزندانی خواهید داشت، خیالپردازی میکنید. اما واقعیت این است که با وجود اینکه اطمینان دارید این پسر شما را دوست دارد، او برای ازدواج هیچ اقدام جدی نمیکند. رابطه شما در حالت بلاتکیف باقی مانده است. در این شرایط احتمالا به دنبال راهی برای ترغیب کردن، تشویق کردن و حتی وادار کردن پسر به ازدواج خواهید بود. اما چطور میتوان مردی که از ازدواج طفره میرود و بهانههای زیادی برای عدم خواستگاری میآورد را برای ازدواج کردن متقاعد کرد؟ برای پاسخ به این سوال در این مقاله با ما همراه باشید.
فهرست مطالب
قبل از اینکه درمورد راههای تشویق مرد برای ازدواج صحبت کنیم، شاید بهتر باشد از خودتان این سوال را بپرسید که چرا او تاکنون برای ازدواج پیش قدم نشده و درخواست ازدواج را مطرح نکرده است؟ علت این موضوع ممکن است در هر رابطهای دلایل متفاوتی داشته باشد. پس بهتر است در این مورد خوب فکر کنید.
آیا هدف و دیدگاه مشترکی برای آینده رابطه دارید؟ شما چه نقشی در زندگی دوست پسرتان دارید؟ آیا او به چشم همراه همیشگی زندگیش یه شما نگاه میکند یا صرفا برای وقت گذرانی در این رابطه مانده است؟
زیرا اگرچه ممکن است شما از ابتدا، به هدف و قصد شناخت برای ازدواج وارد رابطه دوستی شده باشید، اما برای طرف مقابلتان رابطه تا این حد جدی نباشد و بیشتر نقش یک زنگ تفریح و زمانی برای خوشگذرانی را برای او داشته باشد. در این صورت انتظار نداشته باشید که به راحتی آشنایی به ازدواج ختم شود.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
اما اگر متوجه شدهاید او به آینده رابطه به طور جدی فکر میکند و شما را به عنوان همسر آیندهاش میبیند، اما با این حال هنوز درخواست ازدواج را مطرح نکرده است، شاید بهتر باشد از دغدغه اصلی او برای اینکه پاپیش نمیگذارد با خبر شوید. مثلا شاید فکر میکند زمان بیشتری برای شناخت نیاز باشد، یا نتوانسته باشید اعتماد او را کاملا جلب کنید و یا ممکن است به دلایل خانوادگی یا مالی و فراهم نبودن شرایط ازدواج پاپیش نگذارد.
در هر حال اطلاع از علت طولانی شدن رابطه مهم است و با آگاهی از آن راحتتر میتوانید نگرانیهای او را کاهش داده و به ازدواج تشویقش کنید. اما موضوع مهمتر این است که نگذارید به دلایل غیرموجه رابطهتان بلاتکلیف بماند و بهتر است در این مورد اقدامی بکنید.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که خودتان دست به کار شوید، برای این که بتوانید به نتیجه دلخواه خود برسید، با ما همراه باشید تا با توصیههای مفیدی آشنا شوید که مرد شما را به ازدواج ترغیب و تشویق میکند. با پیاده کردن این شگردهای روانشناختی میتوانید دوست پسرتان را به ازدواج مجاب کنید و در نهایت او را متقاعد کنید که با خواستگاری از شما رابطهتان را پایدار و ابدی کند. این همان رویایی است که سالها برای به واقعیت پیوستن آن منتظر ماندهاید، درست است؟ پس دیگر نباید حتی یک ثانیه را هدر بدهید. این توصیهها را به کار ببندید تا مرد رویاهایتان را مال خودتان کنید، حلقه ازدواج در انگشتتان بیاندازید و برنامهریزی برای یک جشن عروسی باشکوه را شروع کنید.
اگر فقط بنشینید و منتظر بمانید تا دوست پسرتان از شما خواستگاری کند، مطمئن باشید که تا صد سال دیگر هم مجرد خواهید ماند. در واقع این انتظار خاموش و منفعلانه دوران دوستیتان را طولانیتر میکند. اگر واقعاً میخواهید که دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، باید تکانی به رابطهتان بدهید. نگذارید که دوست پسرتان به این رابطهی بیتعهد عادت کند و دوستی با شما برایش عادی شود. توصیهی ما این است که کاری کنید او همیشه در حال حدس زدن درباره افکار و احساساتتان باشد و در آرزوی دانستن فکری باشد که در سر دارید و مشتاقانه بخواهد بداند که روزتان را چطور گذراندهاید. برای مثال آخر هفته با دوستهایتان قرار بگذارید، اما تا شب پنجشنبه هیچ چیزی به او نگویید. به این ترتیب او متوجه اهمیت حضورتان میشود و قدرتان را میداند. البته مرز باریکی بین متقاعد کردن به ازدواج و ایجاد ناامنی در رابطه وجود دارد، بنابراین هنگام پیاده کردن این توصیه مراقب باشید که زیادهروی نکنید.
اگر وقتی صحبت از ازدواج به میان میآید، دوست پسرتان طفره میرود و برای خواستگاری دست دست میکند، این طفره رفتن به این معنا نیست که جایی در آیندهاش ندارید. این دست دست کردن به معنای آن است که او نیاز دارد تا از صمیم قلب حس کند که نمیتواند بدون شما زندگی کند. برای این که دوست پسرتان را مطمئن کنید که نه فقط شما را میخواهد، بلکه به شما نیاز دارد، باید او را به خودتان وابسته کنید. باید به صدای رسای او، بهترین دوستش، همبازی تنیس آخر هفتهاش و بهترین قنادی تبدیل شوید که خوشمزهترین شیرینی مورد علاقهاش را میپزد. زمانی که با هم هستید، تمام نگرانیهایش باید در لحظه از ذهنش پاک شود. عشقتان باید بداند که در مدتی که کنار شما است، مشکلی برایش به وجود نمیآید و میتواند ساعاتی را به شادی و خوشی بگذراند. به این ترتیب او برای ساختن خاطرات بیشتر با شما ترغیب میشود. در عین حال اگر میخواهید، حضورتان برایش حیاتی شود، باید درک کنید که او نیاز دارد تا هر از گاه از شما فاصله بگیرد. شاید نامزدتان بخواهد در تنهاییاش کتاب بخواند یا با دوستانش بیرون برود، در هر حال اگر به او فرصت نفس کشیدن بدهید، به خاطر اعتمادی که به او دارید، سپاسگزارتان خواهد شد. به این ترتیب مرد رویاهایتان به تدریج متوجه میشود که زندگی در کنار شما به معنای محروم شدن از آزادی نیست و مشتاقانه گام بعدی را برای پیوستن به شما برمیدارد.
آیا تا به حال احساس کردهاید که خودتان را در این رابطه کاملاً گم کردهاید؟ شاید سالها است که خودتان را وقف مرد دلخواهتان و تامین خواستههای او کردهاید. از انجام دادن تمام کارهایی که موجب شادیتان میشد، دست کشیدهاید، چون تمام فکر و ذکرتان شاد کردن او بوده است. شاید فکر کنید که توجه کردن به یک نفر و تامین نیازهایش راهی برای ربودن قلبش است، اما باید بدانید که ضرر این ازخود گذشتگی بیوقفه بیشتر از سودش است. اگر میخواهید دوست پسرتان به ازدواج راضی شود، باید کاری کنید که متوجه ارزش شما بشود، درک کند که شما نیز اهداف و رویاهای خاص خود را دارید و زندگیتان در او خلاصه نمیشود. واقعاً فکر میکنید یک مرد حاضر میشود با زنی ازدواج کند که هفت روز هفته 24 ساعته در خدمتش است. شاید این حاضر به خدمت بودن در وهلهی نخست جذاب به نظر برسد، اما مطمئن باشید که مردها دیر یا زود از این وضعیت خسته میشوند. از همین امروز برنامههایی را برای خودتان در نظر بگیرید که او محور اصلیاش نباشد. تفریحات قدیمی خود را دوباره شروع کنید. اگر چند بار در هفته کاری را انجام دهید که خوشحالتان میکند، این شادی و استقلال جذابیت شما را در نظر مرد رویاهایتان چندبرابر میکند و برای ازدواج کردن با شما ترغیب میشود.
یکی از راههای تشویق کردن دوست پسرتان به ازدواج این است که او را وادار کنید تا با دوستان متاهل و اعضاء خانوادهتان بیشتر معاشرت کند. وقتی دوست پسر فراری از ازدواجتان با همسرانی رفت و آمد میکند که تا پایان عمر به هم متعهد شدهاند، به تدریج در ذهن خود شروع به رویاپردازی درباره زندگی زناشویی با شما میکند. دوستان متاهلتان به او نشان میدهند که زندگی زناشویی فراز و نشیبهای خاص خود را دارد، اما در نهایت متعهد ماندن به یکدیگر از همه چیز مهمتر است.
این توصیه به ویژه برای مردانی مفید است که فرزند طلاق هستند. برخی مردانی که والدینشان از هم جدا شدهاند، به دلیل تجربهی تلخی که از فروپاشی خانوادهشان دارند، محتاطانهتر درباره ازدواج برخورد میکنند. کار شما این است که تصویرهای ناخوشایند گذشته را با تصاویری از زندگی همسران شاد و خوشبخت جایگزین کنید. بنابراین کاری کنید که با دوستان متاهل و خوشبختی رفت و آمد داشته باشید که میتوانند الگوی مناسبی برای عشقتان باشند. به این ترتیب تصورات منفی او از ازدواج درهم میشکند و برای ازدواج کردن با شما مشتاق میشود.
اگر فکر میکنید که رابطهتان در مسیر درست حرکت نمیکند، باید تغییر بزرگی را در زندگیتان شروع کنید تا شوکی به رابطهتان وارد شود. هر از گاه به این موضوع اشاره کنید که دوست دارید برای تحصیل یا پیدا کردن فرصتهای جدید شغلی به شهر دیگری نقل مکان کنید.
البته اشارهی زودگذر به این موضوع کافی نیست، باید کاری کنید که او باور کند که شما واقعاً در حال برنامهریزی برای جابجایی هستید. جستجوهایتان را شروع کنید و برای مرد محبوبتان توضیح دهید که کار جدید در یک شهر دیگر چطور باعث پیشرفت شغلیتان میشود. حتی اگر واقعاً برای مهاجرت برنامه نداشته باشید، فکر جدا شدن از شما او را ترغیب میکند که سراسیمه از شما خواستگاری کند تا پایبندتان کند.
نیازی نیست عشقتان را زهره ترک کنید، فقط اندکی او را بترسانید تا متوجه شد که نمیتوانید تا ابد به همین شکل کنار او بمانید. دوستتان میداند که عاشقانه دوستش دارید و از صمیم قلب به شما اعتماد دارد، اما باید بداند که تنها مرد روی کره زمین نیست و شما انتخابهای دیگری هم دارید. برای این که اندکی او را از کوره به در ببرید، به خواستگارانی که در حال حاضر دارید، اشاره کنید. به این ترتیب او متوجه میشود که نه تنها شما میتوانید جذب مردان دیگر شوید، بلکه شما نیز برای مردان دیگر جذابیت دارید. وقتی ترس از دست دادن شما در دلش جوانه بزند، مطمئن باشید که تمام طلافروشیهای شهر را زیر و رو میکند تا حلقهی زیبایی را برای خواستگاری از شما پیدا کند.
قبول داریم که انجام دادن این توصیه بسیار دشوار است. وقتی کسی را دوست داشته باشید، از صمیم قلب میخواهید که لحظه لحظهی عمرتان را کنار او باشید. اما واقعیت این است که اگر همیشه کنار او باشید، او به حضورتان عادت میکند و اقدامی برای ازدواج انجام نمیدهد. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج راضی کنید، اندکی عقبنشینی کنید و از عشقتان دورتر شوید تا او ناخودآگاه خودش را به شما نزدیکتر کند. زمانی که هم از نظر جسمی و هم عاطفی از دوست پسرتان فاصله بگیرید، هوشمندانه تمام چیزهایی را که او به آنها عادت کرده و مسلم فرض میکند، از او میگیرید. برای مثال اگر دیگر در پیامهای صبحگاهیتان از شکلک بوسه استفاده نکنید، او متوجه میشود و شگفتزده از خودش میپرسد که چرا دیگر بوسه برایش نمیفرستید. دوری جسمی و عاطفی باعث میشود که بخواهد لحظات دلنشین گذشته را دوباره زنده کند. او به زودی متوجه میشود که اگر میخواهد جسم، روح و ذهن شما را کاملاً مال خود کند، چارهای ندارد جز آن که رسماً از شما خواستگاری کند!
اگر میخواهید دوست پسرتان به طور جدی درباره رابطهتان فکر کند و او را به ازدواج ترغیب کنید، بدون هماهنگی با او یک خرید بزرگ انجام دهید. برای مثال بدون اطلاع دادن به او برای خودتان یک موبایل جدید بخرید. این خرید غیرمترقبه باید چیزی باشد که او به هیچ وجه انتظارش را از شما نداشته باشد. فقط مراقب باشید که توانایی خرید آن وسیله را داشته باشید، قرار نیست که خودتان را برای شنیدن پیشنهاد خواستگاری ورشکسته کنید. زمانی که او متوجه شود، چیزی را بدون هماهنگی با او خریدهاید، این استقلال بیسابقه او را متعجب میکند و او را به فکر میاندازد که مبادا واقعاً به او نیاز نداشته باشید و بودن یا نبودن او تاثیری در زندگیتان نداشته باشد. اگر مرد محبوبتان از شما پرسید که چرا قبل از چنین خرید مهمی با او مشورت نکردهاید، راحت جواب بدهید که: “خب تو که شوهرم نیستی.” شاید این جواب او را عصبانی کند، اما در نهایت باعث میشود که به فکر ازدواج کردن بیفتد.
قبل از آن که رابطهتان شروع شود، زندگی اجتماعی بسیار فعالی داشتید و حتی نمیتوانستید تعداد دوستانتان را بشمارید. اما به محض آن که رابطهی شما و دوست پسرتان جدی شد، قرارهای دوستانه را کنسل کردید و در دورهمیهای هفتگی با دوستان صمیمیتان حاضر نشدید. در نهایت دوستانتان هم دیگر شما را دعوت نکردند و الان که به خودتان آمدهاید، متوجه میشوید که مدتها است خبری از دوستانتان نشنیدهاید. وقتگذرانی با دوستان یکی از موثرترین و ضروریترین توصیهها برای وادار کردن دوست پسرتان به ازدواج است. به او بفهمانید که زندگی اجتماعی خاص خود را بیرون از این رابطه دارید، این استقلال و موقعیت اجتماعی باعث میشود که او جنبهی جدیدی از شخصیت شما را ببیند. مردان دوست ندارند که تمام زندگی دوست دخترشان باشند و همه چیز به آنها ختم شود. بنابراین همین امروز فهرست مخاطبین گوشیتان را نگاه کنید و با دوستان وفاداری تماس بگیرید که مدتها قبل از ورود این مرد به زندگیتان یار غارتان بودهاند. اگر آنها دوستان واقعی باشند، شما را به خاطر بیتوجهی و غیبت طولانیتان خواهند بخشید. فقط حواستان باشد که آنها را به مراسم ازدواجتان دعوت کنید، چون مطمئناً بعد از آن که رفت و آمد با دوستانتان را شروع کردید، مردتان نیز برنامهریزی برای ازدواج را شروع خواهد کرد.
بسیاری از مردان برای خواستگاری کردن و ازدواج مرددند، چون از هزینههای عروسی و شروع زندگی مشترک میترسند. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج تشویق کنید، و میدانید که عشقتان از هزینههای سرسامآور زندگی مشترک واهمه دارد، به او بفهمانید که برگزاری یک مراسم ساده عروسی نیز رضایتتان را جلب خواهد کرد. چنانچه نامزدتان بداند که مجبور نیست حساب بانکیاش را برای راضی کردن شما خالی کند، متمایل میشود که درخواست ازدواج بدهد. به علاوه همواره میتوانید زندگی مشترکتان را در سالهای آتی و وقتی هر دو موقعیت مالی بهتری پیدا کردید، ارتقاء بدهید.
واقعاً میگوییم، بدون او به یک سفر بروید، هر جایی که دلتان میخواهد. چمدانتان را ببندید و از جلوی چشمان او دور شوید. اگر میخواهید دوست پسرتان را مجاب کنید تا از شما خواستگاری کند، با این سفر مجردی میتوانید توجهش را جلب کنید. چند نفر از دوستانتان را خبر کنید و با آنها به یک سفر بروید یا میتوانید به تنهایی به سفر بروید. حین سفر او را بیخبر نگذارید، اما مکالمات تلفنیتان را در حد کوتاه و دوستانه نگه دارید. سرتان گرم سفر است و به سفر آمدهاید تا مدتی تنها باشید، پس بیشتر از سه دقیقه نمیتوانید با او حرف بزنید. مطمئن باشید که این سفر مجردی بیسابقه او را شوکه خواهد کرد. اگر بعد از گذشت چند هفته تا چند ماه از سفرتان یک خواستگاری عاشقانه شنیدید، از تعجب خشکتان نزند.
از آنجایی که همیشه دربارهی عروسی حرف میزنید، میداند که میخواهید با او ازدواج کنید. شما در مورد مراسم عقد دوستتان با هیجان صحبت میکنید، با حالتی رویایی درباره زیبایی دسته گل رز سفید حرف میزنید و او با کلافگی شاهد است که چطور تمام پروفایلهای مرتبط با عروسی را در اینستاگرام دنبال میکنید. چرا کار را یکسره نمیکنید و یک برچسب به پیشانیتان نمیچسبانید که “با من ازدواج کن، چرا از من خواستگاری نمیکنی؟” اگر میخواهید دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، دیگر هیچ حرفی راجع به عروسی نزنید. تمام این حرفهای بیپایان درباره عروسی جز این که عشقتان را کلافه و مضطرب کند، هیچ فایده دیگری ندارد. خونسرد برخورد کنید. قبلاً به مرد رویاهایتان فهماندهاید که میخواهید تا پایان عمرتان در کنار او زندگی کنید، لازم نیست تمام جزئیات عروسی رویاییتان را تا بعد از خواستگاری رسمی برای او توصیف کنید.
اگر مدتها از شروع رابطهتان میگذرد و به نظر نمیرسد که عشقتان قصد خواستگاری داشته باشد، زمان آن رسیده که برای او مهلت تعیین کنید. قرار نیست به او اولتیماتوم بدهید، صرفاً میخواهید به او بفهمانید که برای زندگیتان برنامه دارید و او یا میتواند برای محقق ساختن این برنامهها به شما بپیوندد یا این که میتواند برنامه دیگری را پیشنهاد کند. اگر مدتی است که با هم دوست هستید و آمادگی لازم را برای ازدواج دارید، به دوست پسرتان بگویید که میخواهید ظرف X ماه آینده، نامزد کنید. تحت این شرایط دو حالت پیش میآید: یا دوست پسرتان میگوید که قصد دارد به زودی از شما خواستگاری کند یا این که درخواست مهلت بیشتری میکند تا به کارهایش سر و سامان بدهد. از مرد محبوبتان بپرسید که چقدر وقت لازم دارد و اگر وقتی که میخواست، معقول بود با این برنامهریزی جدید موافقت کنید. چنانچه دوست پسرتان مطمئن نبود که میخواهد با شما ازدواج کند، نوبت شما است که تصمیم بگیرید آیا میخواهید با مردی بمانید که هنوز درباره ازدواج دودل است یا خیر.
آخرین توصیه ما به شما این است که با صداقت با دوست پسرتان درباره تمایل قلبیتان برای ازدواج صحبت کنید. ازدواج برای برخی مردان چندان موضوع مهمی نیست و پیمان ازدواج به نظرشان فقط یک قرارداد است. اما اگر شما در حال مطالعهی این مقاله هستید، به احتمال زیاد ازدواج برایتان مهم است. احتمالاً ازدواج برایتان نشانهی نهایی تعهد است و موجب میشود که از ایمنی و پایداری رابطهتان مطمئنتر شوید، شاید هم میخواهید دلگرم باشید که تا پایان عمرتان در کنار مردی خواهید بود که فکر زندگی بدون او برایتان غیرقابل تحمل است. دلایل خود برای ازدواج را با مردی که دوستش دارید، در میان بگذارید. حتی اگر عشقتان تمایلی به ازدواج ندارد، همین که بداند شما چقدر مشتاق شروع زندگی زناشویی هستید، کافی است که او را به ازدواج ترغیب کند. چنانچه او بداند که میخواهد تا پایان عمر در کنار شما بداند، راضی میشود که برای شاد کردن شما با پیمان ازدواج موافقت کند.
برای اینکه پسری را ترغیب به مطرح کردن درخواست ازدواج کنید، ابتدا لازم است دلایل به تاخیر افتادن ازدواج و دغدغههای او با خبر شوید و در صورت امکان کاری کنید نگرانیهایش کاهش پیدا کند.
اگر میخواهید رابطه عاطفیتان به ازدواج بیانجامد نباید بگذارید که رابطه بیتعهد برای او عادی شود. کاری کنید وابسته شما شود و نتواند زندگی را بدون شما تصور کند. ضمن اینکه لازم است شما زیاد به او وابسته نباشید، به خودتان بیشتر توجه داشته باشید و زمانی را برای کارهای شخصی و وقت گذرانی با دوستان دختران در نظر بگیرید و همیشه در دسترس نباشید.
برای ترغیب او به ازدواج، علائم و نشانههایی مبنی بر اینکه مایل هستید رابطه به جلو پیش برود در اختیار او بگذارید، با زوجهای متاهل بیشتر در ارتباط باشید و بگذارید بداند شما گزینههای ازدواج دیگری نیز دارید،
اگر دغدغه او به خاطر شرایط مالی ازدواج است شاید بهتر باشد توقعات مالیتان را کمتر کنید و در این مورد به او اطمینان خاطر دهید. برای وادار کردن او برای درخواست ازدواج شما میتوانید دیدگاهتان درمورد ازدواج را شفاف بیان کنید و یک بازه زمانی مشخص برای رساندن دوستی به ازدواج مشخص کنید.
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
18 بازدید
17 بازدید
22 بازدید
26 بازدید
36 بازدید
دیدگاه
نام *
چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام من یه دختر ۲۶سالم و ۵ماهی هست که با پسری ۲۴ساله دوست شدم از هر لحاظ باهم خوبیم و میتونم بگم میشه نیمه گمشدم و هیچ مشکلی از نظر مالی کاری خونه نداره ولی شغلش فعلا تو یه شهره دیگس ماه سوم بهم گفت که میخواد باهام ازدواج کنه و انتخابش رو کرده نه خودش و نه خانوادش مشکلی با اختلاف سنیمون نداره الان ۲هفته مونده که انتقالیش حل بشه به شهرمون چند باری ازش درباره ازدواج گفتم فقط خندیده و چیزی اصلا نمیگه و بروز نمیده اینم بگم ایشون نظامی هستن
سلام دوست گرامی اختلاف سن به خودی خود مشکل ایجاد نمیکند. زمانی اختلاف سن مساله مهمی میشود، که دعواها و بحثهای دونفر به این سن ختم شود و سن را عامل این بحثها بدانند. همچنین وقتی پسر نتواند در برابر طعنههای دیگران درباره این موضوع، جواب قانع کنندهای بدهد. اما درباره اینکه او فعلا موضوع ازدواج را پیش نمیکشد، حتماً به صورت مستقیم وضعیت را جویا شوید و بلاتکلیف نباشید.
سلام من دوسالی هست با یک اقایی اشنا شدم خیلی همو میخوایم خیلی بارها شد جدا شدیم ولی نتونستیم همو فراموش کنیم ایشون ۲۵ سالشه من ۱۹ سالمه خانواده من میدونن با ایشون بودم این اقا مادرشون یک دختر چادری میخوان و کلا از مانتویی ها این مادرشون متنفرن و این اقا جرات نکرده به مادرشون بگه من عاشق دختر مانتویی شدم چون فحش میبندن به مانتویی ها و این شد که باعث شد ما از هم جدا شدیم به سختی الان من واقعا دوسشون دارم شب روزم شده گریه تورو خدا بگین چیکار کنم خیلی یک دندست
سلام دوست گرامی اینطور که شما از موضع مادر او صحبت میکنید؛ مشخص است که کاملاً روی اعتقادات خودشان مصر هستند و این مساله تفاوت خانواده شما و ایشان را نشان میدهد. در آینده به دلیل این موضعگیری احتمال وجود مشکل بسیار زیاد خواهد بود؛ بنابراین بهتر است که اصراری روی بازگشت به این رابطه نداشته باشید. در ضمن شما نمیتوانید همان چیزی شوید که آنها میخواهند، چون شما هویت مستقل خود را دارید.
سلام با پسری یک سال در رابطه هستم و به همدیگه هم خیلی علاقه داریم و انتخاب اول و آخر همدیگه هستیم.اون مادرش رو در جریان گذاشته اما برای خواستگاری نمیاد چون فعلا بیکاره و خودش و مادرش میگن باید بده سرکار و بعد خواستگاری کنه از طرفی مادر من خیلی سخت گیره و مخالف رابطه هست و خواستگارای زیادی دارم که مجبورم به بهانه مختلف رد کنم باید چکار کنم؟پسری که دوسم داره میگه باید برم سرکار و با سربلندی بیام خواستگاری و مادرم این رو قبول نداره
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. قطعاً داشتن شغل اولویت بالاتری برای ایشان است. بهتر است یک بازه زمانی مشخص کنید و از او بخواهید طی آن مدت شغلی برای خودش پیدا کند تا بتواند به خواستگاری شما بیاید.
سلام من 11سال ازدواج کردم اوایل ازدواج شوهرمو دوست داشتم تا اینکه بهم خیانت کرد بعد اون ازش متنفر شدم الانم تقریبا هیچ حسی بهش ندارم و ارزوی هر شب و روزم اینه که ازش جدا بشم میشه کمکم کنین که من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی خیانت اتفاق بسیار تلخی است که ضربه سنگینی به افراد وارد میکند. برای آسیبی که دیدید متاسفیم. اشاره کردید از او متنفر شدید و میخواهید از او جدا شوید، این طبیعیترین واکنش پس از خیانت دیدن است. اما نکته مهمی را فراموش نکنید که برای اینکه آسیب کمتری ببینید، بهتر است علت این خیانت دیدگی را به کمک مشاور کشف کنید. خیانت یک فرآیند است نه یک اتفاق ناگهانی. اگر فرزند دارید نیز فرآیند این جدایی و یا ماندن در زندگی متفاوت خواهد بود. شما میتوانید ابتدا با مشاوران متخصص رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید و سپس برای این زندگی تصمیم مشخصی با کمترین آسیب بگیرید.
سلام ۲۵سالمه با کسی ک همو دوست داریم ۲۷سالشه چهارسالی میشه که همو میشناسیم پنج شیش ماه اول قصدمون دوست معمولی بود ک بعد شش ماه ابراز علاقه کردن و قرار شد بیان همو ببینیم خونواده من به دلایلی مخالفت کردن خونواده من ک پسره سنش کمه و…. ولی ما نتونستیم جدا شیم هنوزم باهمیم قصدش ازدواج بود ولی از دو سال پیش میگه شرایط مالیم جور نیس به ازذواج فکر نکن و اینکه همش میخواد همو ببینیم. و اینکه وابسته هست دوسم داره و معمولا به حرف خونوادشه الان واقعا بلاتکلیفم، نمیدونم چکار کنم ،ایا قصدش بازم ازدواجه یا نه
سلام دوست گرامی 4 سال مدت زمان طولانی است برای شناخت و هدفچینی برای ارتباط. خانواده شما مخالف بودند و طرف مقابل نیز دیگر شرایط ازدواج را ندارد و به شما نیز این مساله را عنوان کرده است که شرایطش را ندارد؛ اما سوالی که شما مطرح کردید که آیا قصد ازدواج دارد یا خیر، کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. بهتر است تکلیف این رابطه را با صحبت منطقی با طرف مقابل روشن کنید و برای برنامهریزی صحیح در این مسیر به مشاور پیش از ازدواج مراجعه کنید.
سلام من حدود چهارسال پیش عاشق یه نفر شدم که فامیلمم هست خودم ۱۹ سالمه و اون ۲۷ سالشه اولین بار من بهش پیام ندادم و اون خودش اومد بهم پیام داد ولی من باهاش دوست نشدم با اینکه خیلی هم دوستش داشتم خلاصه بعد مدت ها بهش پیام دادم و باهم یواش یواش دوست شدیم اون انگار یجورایی میفهمید که دوستش دارم اما بعد گذشت چنروز مامانم فهمید و به خانوادش گفت و گوشی منم ازم گرفت من خیلی ناراحت شدم اونم منو بلاک کرد و همه فامیلا فهمیدن که باهم بودیم کلی پشتمون حرف زدن خلاصه بعد از چنوقت بازهم باهم شروع کردیم به حرف زدن بعضی اوقات از حدش میگذشت و حرف از رابطه میزد،کاری کردکه من اعتراف کنم دوستش دارم ولی خودش همش تاکید داشت که بدردم نمیخوره بعد اون خیلی باهم دعوامون شد و اون تو دعوامون همش میگفت دوستم نداره و بهم میگفت برو و منو بلاک میکرد بارها بار ها دعوامون شد و بعضی موقع ها دو ماه سه ماه از هم خبر نداشتیم اما من بازم دست بردار نبودم همش با پیجای فیک بهش پیام میدادم و هر دفعه اون میفهمید که منم تا اینکه پارسال باز هم باهم دوست شدیم چون من باعث شده بودم که ابرومون بره باهام سرد شده بود وقتی بازم باهام دوست شدیم بهم گفت این اخرین فرصتیه که بهت میدم منم قبول کردم و بهش قول دادم که دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته با مرور زمان باهم رفتیم بیرون و باهم خیلی صمیمی شدیم یجورایی که احساس میکردم اونم دوستم داره بعد چنوقت جوری شد که به سرمون زد و باهم رابطه برقرار کردیم خودمم تمایل به این کار داشتم و قبول کردم اما الان تکلیفش با خودش مشخص نیست دوستم داره اینو میدونم اما با دخترای دیگه هم حرف میرنه به من میگه تو با همه فرق داری کاری به اونا نداشته باش منم چون خیلی دوستش دارم با این موضوع کنار اومدم اما میدونم منو دوس داره اما عاشقم نیست و همش بهم میگه تو از من خیلی سر تری من بدرد زندگی تو نمیخورم میگه دوس ندارم تورو وابسته کنم پسری نیست که بخواد بهم دروغ بگه و سرمو کلاه بزاره منم اصلا دوست ندارم از دستش بدم چون واقعا دوسش دارم هر دقیقه جلو چشممه میبینمش نمیخوام مال بقیه بشه میخوام مال من بشه میخوام به دستش بیارم اما نمیدونم واقعا چکار کنم حتی فال هم گرفتم تو فالمون ازدواج نبود فالگیر بهم گفت که بهش نمیرسم اما من دیگه نمیدونم چکار کنم تورو خدا راهنماییم کنین جچدری بدستش بیارم خیلی ازتون ممنونم❤
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. برای دریافت راهنمایی بیشتر وقت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۴۰ سالمه جدا شدم و یک بچه ۱۲ ساله دارم که با خودمه و با ازدواج مجدد من مشکلی نداره. با آقایی که تا حالا ازدواج نداشتند آشنا شدم که ایشون ۴۸ سالشونه. آدمی هستند به شدت سخت تصمیم می گیرن برای هر موردی. این رابطه یک سال مداوم بود که بعد از اصرار بنده به ازدواج و مخالفت ایشان به دلیل ترس از واکنش اطرافیانشون، من از رابطه اومدم بیرون. اما ایشون نتوانستند منو فراموش کنند و بارها پیام دادند که حداقل دو دوست باقی بمونیم در حد اخوالپرسی که من ازت خبر داشته باشم. من خیلی سرد در حد رفع و رجوع جوابشونو می دم. بارها توضیح دادم بهشون که در سنی نیستی که بخوای به حرف برادر و خواهر توجه کنید عمر می گذره و باید تصمیم بگیری. اما ایشون همچنان ناتوان از تصمیم گیری. ۳ سال از این آشنایی می گذره و می دونم سالها هم بگذره ایشون توان ریسک این تصمیمم نداره و جز من هم با کسی رابطه نخواهد داشت. اینو خیلی خیلی مطمینم. به گفته خودشون هم تنها فرد جدی زندگی شون بودم. من منتظر ایشون نیستم و اگه موقعیت های خوب دیگه ای باشه حتما ازدواج می کنم یعنی وابسته ایشون نیستم در این حال که فرد مقبولی هستند برایم. می خوام بدونم راهی داره ایشونو مجاب کرد برای اقدام به خواستگاری. ما مشکل مالی نداریم هیچ کدام. هر کدام به تنهایی مستقل و راحت هستیم از این بابت. با تشکر از شما
سلام دوست گرامی سختگیری ایشان در ازدواجی که تابحال در این سن، انجام ندادند نیز مشهود است. در رابطه عاطفی امکان ندارد که دونفر بتوانند پس از قطع رابطه صرفاً دوست باقی بمانند و این یک فرار از مسئولیت است که طرف مقابل شما نتوانسته است تصمیم درستی بگیرد و قاطعانه پای تصمیمش بایستد. اشاره کردید شما اصرار به ازدواج دارید، دلیل این اصرار چه بوده است؟ چون شرایط شما با هم یکسان نیست و ترس ایشان از مخالفتهای اطرافیان نیز طبیعی است. تصمیمگیری نیز یک مهارت بسیار مهم است که باید پیش از ازدواج کسب شود، خود ازدواج معجرهای برای یادگیری این مهارت نیست. بهتر است شما مرز خودتان را با ایشان مشخص کنید تا ایشان تمایل پیدا کنند تا به عنوان یک کیس جدی به شما فکر کنند. برای دریافت راهنمایی بیشتر نیز میتوانید از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۲۴سالمه و دوست پسرم ۲۱ سالشه، ما رابطه مون خیلی عاشقانه و خوبه بحث ازدواجم همیشه بود بینمون تا جایی که همین تازگیا خانواده ها رو در جریان گذاشتیم و اول یه قرار با مادرم گذاشت و بعدم منو مامانم و اونو مامانش مشکلیم نداشتیم باهم. تا اینکه چند روز پیش گفت پشیمون شده هم نمیخواد ازدواج کنه،هم فاصله سنیمون توی فامیلشون ممکنه باعث حرف و حدیث بشه،در حالیکه اصلا مشخص نیس که من بزرگترم.الان هم تصمیم گرفتیم دوست بمونیم باهم چون خیلی دوسش دارم و نمیتونم کنار بزارمش. حالا میخوام ببینم راهی هست که دوباره کاری کنم متمایل شه به ازدواج؟ خودش میگه تو بهترین گزینه برای ازدواجی و تورو نگیرم مجرد میمونم اونم دوسم داره ولی نمیخواد ازدواج کنه و مسئولیت زندگی رو به عهده بگیره ،میشه بگین چیکار کنم؟
سلام دوست گرامی اختلاف سن در ازدواج در صورتی که خانم بزرگتر باشد، زمانی مشکل ساز میشود که آقا نتواند در برابر حرفهای اطرافیان و فامیل مقاومت کند و به آنها اجازه دخالت بدهد و همچنین سن طرف مقابل شما برای ازدواج بسیار پایین است. اگر تمامی اختلاف شما در اینده به سن ختم شود، این زندگی دوامی نخواهد داشت. اشتباه دیگر شما این بوده که جدایی عاطفیتان را انکار کردید و رابطه دوستیتان را ادامه دادید. چون روابط عاطفی هیچوقت تبدلی به رابطه دوستی نخواهند شد. روابط رشد میکنند و مرحله به مرحله به سمت بالاتری میروند نه برعکس. بنابراین بهتر است رابطه خودتان را با ایشان قطع کنید. سن کم او، اختلاف سنی، عدم آمادگی برای ازدواج و… تمامی این نکات میتواند رابطه شما را تحت الشعاع خود قرار دهند.
سلام من پنج سال با پسری رفیق هستم ولی اون همیشه یه حرفی میزنه مثلا دستم خالیه منتڟر داداشمم… چند روز پیش حرف ازدواج پیش اومد گفت قسمت دادم گفتم چرا نمیای گفت درامدم کمه میترسم نسازی الان گفته کار داداگاهی داره گفت اون مشکلم حل بشه فردا میام میترسم دروغ گفته باشه میشه راهنماییم کنین من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی به سن خودتان و ایشان اشاره نکردید. 5 سال زمان کمی نیست و مطمئناً در طی این مدت سرمایهگذاری زیادی در مورد آینده با ایشان داشتید. ازدواج نیاز به آمادگیهای روانی، جسمانی، مالی و … داردو به نظر میرشد طرف مقابل شما این آمادگیها را ندارد. بنابراین بهتر است در رابطه با این ارتباط بیشتر و عمیقتر تامل کنید. برای دریافت راهنمایی بیشتر از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۱۹سالم و نزدیک به ۱سال ونیم باپسری دوستم وبه گفته خودش به دلایل مالی نمیتونه بیادجلو واگه پول داشته باش یه خونه بگیره کار تموم اوایل دوستیمون میگفت اهل ازدواج نیست و ۲۳سالش ومیگه زود من نمیدونم باید چیکارکنم
سلام دوست گرامی سن یکی از ملاکهایی است که باید پیش از ازدواج در زوجین بررسی شود تا اگر هنوز آمادگی پذیرش زندگی مشترک را ندارند، به آنها این تذکر داده شود. با این مقدار اطلاعات که اشاره کردید، نمیتوان نظر قطعی داد اما آنچه که واضح است عدم آمادگی طرفمقابل برای ازدواج است. تهیه خانه در این شرایط اقتصادی و بدون حمایت والدین به این زودی اتفاق نمیافتد. آنچه تحت کنترل شماست این است که هدف خودتان را در رابطه مشخص کنید که خودتان چه میخواهید و چندوقت میتوانید به او و رابطه زمان بدهید؟
سلام خسته نباشید من دختری 20 ساله هستم ک مدت 7 ماهه با عاقایی 30 ساله به صورت مجازی اشنا شدم و چن وقت به صورت تلفنی چت در ارتباط بودیم تحصیل کرده و وضع مالی بسیار مناسب ایشون مادرشون فوت کرده و پدرشون دوباره ازدواج کرده ایشون اوایل چن باری راجب ازدواج حرف زده بودن و اینکه اشنا شیم و ازدواج کنیم دیروزم اولین قرارمون بود اما چند وقتیه راجب ازدواج حرف نمیزنن و منم ک راجب ازدواج میگم تقریبا میگه راجبش حرف نزنم بعد قرارم بهش گفتم میخام ازدواج کنم گفت باشه خدافز ولی بازم بعدش زنگ زد ک میخامت دوس دارم مال من بمونی اما از ازدواج چیزی نمیگه میترسم خاستگارامو بخاطرش رد کنم بعد یه مدت ولم کنه و دیگه نتونم ازدواج کنم اینم بگم ک به شدت به ایشون علاقه دارم و ایشونم به من
سلام دوست گرامی نکته اولی که جلب توجه میکند فاصله سنی 10 ساله شما دونفر است که باید بیشتر بررسی شود. هر فردی در ارتباط موظف است و باید هدف خودش را مشخص کند. اگر ایشان هیچ حرفی از ازدواج نمیزند، باید دلیل آن را بدانید. یعنی آیا به زمان بیشتری نیاز دارد و یا هدف دیگری از این ارتباط درنظر دارد؟ وقتی شما به ایشان گفتید میخواهید ازدواج کنید به راحتی از شما خداحافظی کردند و این انتخاب با شماست که بخواهید روی این فرد سرمایهگذاری بیشتری داشته باشید یا خیر.
سلام عاشق یه پسر هستم و به مدت دوسال هست ک باهم آشنا شدیم.اول رابطه ی خیلی عادی بود ولی بعدش به یه عشق واقعی تبدیل شد و شش ماه اول بود که ازم خواستگاری کرد ولی پدر و مادرم راضی نبودند این اتفاق چند بار افتاد ولی به دلیل اینکه این پسر با یه کار احمقانه باعث شد ک اعتماد پدر و مادرم به طور کامل نسبت به اون از بین برود و از اون روز به بعد پسر هیچ اقدامی نکرد و هرچی هم بهش میگویم فقط جواب او به من این است که صبر داشته باش و منم از این صبر خسته شدم ولی واقعا دوسش دارم و نمیتونم ازش دست بکشم و میترسم با تموم کردن رابطه او مال دیگری شود لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی سن خودتان و طرف مقابل را اشاره نکردید و اینکه ایشان چه اقدامی انجام داد که خانواده شما دیگر به او اعتماد ندارد؟ اشاره کردیدد قبل از آن اتفاق نیز پدر و مادر شما راضی به ازدواج نبودند، پس بهتر است دلایل مخالفت خانواده را کاملا بررسی کنید و سپس برای صبر کردن یا نکردن در این رابطه تصمیم بگیرید. برای بررسی بیشتر نیز میتوانید از رادیوعشق، وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
سلام وقت بخیردختری هستم 26 ساله بایه آقایی آشناشدم که دوسال ازخودم بزرگترهستن ایشون روانشناس هستن خواستم اگرمیشه راجب مزایاومعایب این شغل برام یک نفرتوضیحی بده من وایشون حدودیکسالی میشه که همدیگه رودوست داریم وتنهارابطه آشنایی منوایشون روفقط خانوادشون درجریان هستن وخانواده من خبرندارن هنوزمن واین آقاتوی یک مکان مذهبی آشناشدیم وقصدمون هم ازدواج هست طی شرایطی که پیش آمدنشدکه خانواده هاباهم آشنابشن واین مشکل بیشترازسمت من بودکه یک مقدارمشکل مالی توخانوادم بودویه بلاتکلیفی توخانواده من وجودداشت که من این مشکل وبلاتکلیفی روباایشون درمیان گزاشتم وازشون فرصت خواستم که یک مدت صبرکنن وبعدباخانواده من صحبت کنن تواین مدت ایشون هم قبول کردن تواین مدتی که من ازایشون فرصت خواسته بودم ایشون ازمن خواسته هایی داشتن که بیشترمنوببینن وبامن آشنابشن البته یک مدت من خواسته ایشون روردمیکردم چون یک مقدارمیترسیدم واطمینانی اول نداشتم که بعدهاچه اتفاقی رخ میده یک مدت باهم بیرون میرفتیم کافی شاپ وپارک و…ومن روزبه روزازایشون خوشم میومدتااین که یکبارمنو بوسیدومن ترسیدم وهمش فکرمیکردم منوازروی حوس بوسیده ولی خودش این اطمینان روبه من دادکه این ازروی علاقش بوده ونه چیزه دیگه چون اون خودش اعتقادداشت که خودش هم خواهرداره وباآبروی من بازی نمیکنه وقصدبوسیدنش هم فقط ازروی علاقه هست یه مدت که گذشت این بوسیدن های ایشون پیشرفت کردتبدیل شدبه لمس کردن بدنم هربارهم توجیحش این بودکه ازروی علاقه ودوست داشتن این کاررومیکنه منم ازاین کارهاش خیلی میترسیدم سعی میکردم بیشتربهانه بیارم براش تاکمترمنولمس کنه نمیتونستمم ازش جدابشم اون موقع پای عشق وعلاقه خودمم درمیان بودکه بهش علاقه مند شده بودم تااین که یک روزکه برای گردش باهم رفته بودیم ایشون منوباخودش به جایی بردکه خیلی خلوت بودوگهگداری نگهبان به اونجاسرمیزدوانجاشروع کردبه کارهای خودش ادامه دادن که ازنظرخودش ازروی عشق وعلاقه هست بعدازمدتی من احساس ترسموبراش بیان کردم که منوبه اونجامیبری من میترسم والتماسش کردم که منوبه اونجانبره ولی ایشون مخالفت کردنوگفتن که من تورواونجامیبرموتوهم ازهیچی نترس من خودم پشتت هستم ونمیزارم هیچ اتفاقی بیوفته باراخرکه باهم بیرون رفتیم بازهمان کارخودش روکردولی بازم به منن میگفت که ازروی عشق وعلاقش هست ولی هیچوقت به این فکرنمیکردکه منم ازاین کارش عزیت میشم همیشه هم ازخدامیخواستم که چی میشه یه مدت منولمس نکنه تابعدازازدواج ولی نمیدونم شایدخدابه حرفم گوش کرده بود که روزآخرکه باهم بودیم دوباره منوبه همانجابردولی اون بارنتونست کاری کنه چون نگهبان سررسیدوبرای این که من به دست اون نگهبان نیوفتم خودش منوفراری داد یه چنددقیقه ای من برای خودم توخیابان چرخ میزدم که به من زنگ زدکه کجاهستم که بیاددنبالم منوبرسونه خانه اون روزبعدازدعوایی که کرده بودمنوسریع رساندخانه من هم انقدرترسیده بودم که تایک ماه کلاازخانه بیرون نمیرفتم وحتی جواب تلفن هاشم نمیدادم یجورایی ازکاراش هم دلخوربودم وهم میترسیدم پاموتوکوچه وخیابان بزارم تااین که یک روزبه من پیام دادکه باخانوادش سرمن وقهرکردن من بحثش شده وازخانه قهرکرده منم چون دلم نمی خواست مشکلی ازطرف من برای جدایی اون ازخانوادباشه جواب پیامش رودادم وعلت این که پاسخگوی تلفن هاشم نبودبهش گفتم که من احساس گناه میکنم ازلمس شدن وازاون شب به بعدهیچ خواب وخوراکی نداشتم ولی دلایل من برای اون هیچ فایده ای نداشت وجوابش هم این بودکه هرکاری کردم ازروی عشقوعلاقم کردم واین که خیلی ازدخترپسرهاتواین جامعه ماتواین پارک هاازاین کارهاانجام میدن واین که شماسطح تفکراتت قدیمیه سعی کن بروزش کنی ودوباره این که یه قراری بزاریم دوباره باهم بریم بیرون ودیگه قول میده دیگه این عشق وعلاقه روبرای بعدازازدواج بزاره اونطوری که من دوست داشتم باشه ولی این مدت اصلاهرکاری کردیم نشدباهم بیرون بریم تواون مدتی هم که من باهاشون قهربودم مشکل خانواده من حل شدوایشونم ازاین موضوع باخبرشدن وبه خانوادشون اعلام کردن ولی باوجوداین بیماری کروناکه بوجودآمده این مدت حتی نتونستیم باهم بیرون بریم چون نه ازسمت من مقدوربودنه ازسمت ایشون این مدت هم من وایشون ازطریق فزای مجازی وتلفن درارتباط بودیم ومنتظریم این بیماری تمام بشه وتکلیف هردوی مامشخص بشه تواین مدت منوایشون بیشترباهم دردودل میکردیمومن بیشترحرف های دلموبراش میزدم تااین که یک روزبه من گفت که من خاله زنک هستم واینجورحرف های من خوشش نمیادویه دوروزحتی جواب تلفن های منونمیدادچنباربراش پیام دادم وازش عضرخواهی کردم تادوباره جواب من رودادومن به ایشون گفتم که من دیگه غلط بکنم که حرف های خاله زنک برای شمابزنم که به من گفت که روی من خیلی حساس هست ومن حق ندارم به خودم بدوبیراه بگم یه مدت گزشت ومن اعصابم خوردبودسراین شرایط ومن سعی کردم کمترپیامی بدم وبحثی پیش نیادکه بی احترامی صورت بگیره تواین مدت غرغرکردناش شروع شدکه چرانمیتونه منوببینه وهمش تقصیرمنه من خودموازاون دریق میکنم دوباره به مدت یک هفته ای من هرچی پیام میدادم زنگ میزدمجوابمونمیدادتابعدازیک هفته جوابمودادوبهم گفت که چون توخاله زنک هستی وخودتوازمن دریق میکنی وافکارت قدیمی هست من تنبیهت کردمجوابتونمی دادم منم یخورده دلخوربودم ازرفتارش بجای این که به ایشون بگم به خودم گفتم وایشون منوبلاک کردن به عنوان تنبیه چون به خودم احانت کردم وازقرارمعلوم هم این مدت قراره برای من خاستگاربیادولی این موضوع روبه ایشون گفتم که درجواب به من گفتن لطفاردشون کنیدومن تکلیف خاستگاری روروشن میکنم الان هم جواب من روهم نمیدن شخصی که این همه دلتنگ من میشدونگران بودکه روزی بهش پیام نمیدادم ویاجواب نمیدادم ویه دلخوری که دارم این هست که من این مدت حالم خوب نبودواحتیاج به کمک داشتم وهرچی به ایشون زنگ زدم جواب من روهم ندادن تواوج بیماری واین برای من یخورده شک برانگیز شده که قبلاکه مریض میشدم 100باربهم زنگ میزدیاپیام میدادبرای جویاشدن حالم الانم واقعانمیدونم چکارکنم چون واقعادوسش دارم وحتی نمیدونم چه تصمیمی بگیرم که درست باشه وچه رفتاری بکنم؟ حتی یبارازش پرسیدم چرااین کاربامن میکنه گفت من فقط باتوبی رحمم؟اصلامعنی این رفتاررونمیفهمم
سلام دوست گرامی پرسش شما بسیار طولانی است و امکان پاسخ آن در سایت وجود ندارد. لطفاً نوبت مشاوره دریافت کنید.
با سلام و خسته نباشید. دختری هستم ۳۹ ساله. ۹ سال پیش با پسری آشنا شدم و علیرغم اینکه به گفته خودش اهل ازدواج نبود پس از دو سال در حالیکه به شدت عاشقم بود از من خواستگاری کرد تا مبادا با قبول خواستگار جدی دیگر مرا از دست بدهد. بعد از آن انگار دوباره ترس از ازدواج مانع پیشرفت قصیه شد و من به شدت تحت فشار خانواده به او فشار اوردم تا اقدامی کند او هم نمیتوانست تصمیم بگیرد و مرتب بحثمان میشد. نهایتا من باشون قطع رابطه کردم و دو سال همدیگر را ندیدیم. ولی نتوانستم فراموشش کنم و دوباره وارد رابطه شدیم. ولی دیگر هیچ وقت مثل قبل با من رفتار نکرد و به شدت احساس میکنم علاقه اش به من کم شده. تا اکنون بارها قهر و اشتی کردیم ولی من نمیدانم چگونه میشود رابطه مان دوباره مثل قبل عاشقانه شود و دوباره به ازدواج فکر کند. در اینهمه سال هرگز دیگر راجع به ازدواج صحبت نکردیم. من کاملا بلاتکلیف هستم. نمیدانم در این شرایط درست است که حرف دلم را به او بزنم و بگویم که چقدر دوست دارم با او زندگی کنم یا نه. ممنون از وقتی که میگذارید و پاسحی که میدهید.
سلام دوست گرامی بلانکلیف شما به این علت است که روی تصمیمی که گرفتید پایبند و متعهد نبوده اید. تکلیف شما دست خودتان است نه او. رابطه ای که بارها به قهر و بحث می رسد و حتی قطع می شود نیاز به بررسی بیشتر دارد که چه مشکلی بین شما وجود دارد که باعث میشود اینگونه رابطه به سرانجامی نرسد. برای ازدواج هم هیچ وقت با زور و پافشاری نمی توان به نتیجه درست رسید. به زمانی که برای این رابطه گذاشته اید، دقت کنید. زمان به عقب برنمی گردد. برای بررسی بیشتر رابطه تان لطفا از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
با سلام . من با یک پسر دوست شدم اول دوستی مون منو برای ازدواج نمیخواست ولی الان که 4سال خورده ایی باهم هستیم تصمیم گرفته برای ازدواج میگه برای ازدواج میخوامت و منو به خونوادش معرفی کرده منم دوس پسرم به خونوادم معرفی کردم میگه فعلا دست بالم تنگه و یکم کار دارم کارام انجام بدم میام حالا نمیدونم راست میگه یا دروغ . چند باری هم گفتم خاستگار دارم میگه من خوشبختی تو میخوام میگه اگه یکی هست که شرایط زندگیش خوبه وزمالیش مالیش خوبه مخصوصا عشق به تو داشته باش که نتونه یک لحظه مثل من ناراحتی تو نبینه ازدواج کن . میگه من بمیرم تو رو ناراحت نبینم میگه اگه شرایط خودم رو به راه بشه خودم از خدام هست که بیام خواستگاری میگه ولی چه میشه کرد باید بسوزیم بسازیم. تورو خدا راهنمایی کنید منو میخوام بدونم قصدش واقعا با این حرفاش خواستگاری هست یا نه .
سلام دوست گرامی مسائل مالی پیش از ازدواج یکی از دلایلی است که باعث میشود پسرها از ازدواج صرف نظر کنند و یا برای انجام آن دچار اضطراب شوند. اما این تنها دلیل نیست. آیا طی مدت 4 سال آشنایی ایشان مقدمات رسیدن به منابع مالی و افزایش سرمایه خود انجام داده اند؟ شما باید تصمیم قاطعانه ای بگیرید. اما پیش از آن حتماً از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین بهره مند شوید.
سلام، من دختر 23ساله هستم، از 16سالگی تا 21سالگیم دختر فوق العاده شیطونی بودم و جوری ک همه ی شهر منو با این خصوصیت میشناختن با تموم دختر و پسرا در ارتباط بودم و دوستای زیادی داشتم، تا اینکه یهو تصمیم گرفتم همه رو کنار بذارم، به جرات 1سال تموم من باهیچ کس جز خانواده و فامیل در ارتباط نبودم و جواب هیچ کسو نمیدادم، تا اینکه تو اینستا پسر همسایمون بهم پیشنهاد قرار ملاقات داد، انگار بار اولم بود ک با کسی قرار میذاشتم! اینقدر مضطرب بودم! اون با هدف ازدواج ازم درخواست دوستی کرد منم ازش خوشم اومد و خلاصه 10بهمن 98 باهم دوست شدیم،با ینکه دورا دور منو میشناخت ولی واسش گفتم ک من 1سال باهیچکس نبودم حتی دختر و الان نمیخوام الکی وارد رابطه بشم و اون بهم اطمینان داد ک هدفش ازدواج، 4روز پیش بهش گفتم یا بیا خاستگاریم یا اینکه این رابطه رو تموم کنیم چون من دارم وابستت میشم، گفت من قصد ازدواج ندارم و هاشا کرد حرفی ک زده بود! گفت ولی میخوام تا اخر عمرم باهات باشم و از ایران ببرمت! منم گفتم من خانواده دارم تو جوب ک بزرگ نشدم نمیتونم بدون اجازه خانوادم بیام گفت میام باهاشون حرف میزنم! من گفتم خانوادم قبول نمیکنن، پس بیا تموم کنیم هی اصرار کرد ب موندنم ولی من بلاکش کردم:/ و تو اینستا کارایی کردم(مثل فالو کردن پسرا و عکس و دابسمش گذاشتن ابراز علاقه ب یه آقای سلبریتی)ک دوست نداره اونم همین کارو کرد:/ من بلاکش کردم ولی با پیج فیک همدیگرو میبینیم! ولی من خیلی بهش فکر میکنم میدونم اونم منو خیلی دوست داره، ب نظرتون باید چیکار کنم؟! الان تو این وضعیت کرونا همش باید خونه باشم و با کسی در ارتباط نباشم و از کارم بیکار شدم کاری جز فکر کردن بهش نمیتونم انجام بدم دارم دیوونه میشم! تازه من این همه تنها بودم یهو ک وارد ی رابطه شدم وابستگی و احساس عجیبی واسم پیش اومده، من قبلنا نمیتونستم نیم ساعت تنهایی تحمل کنم واسه همین دوست و رفیق زیاد داشتم ولی 1ساااال تنهایی تحمل کردم الان نمیدونم چیکار کردم با خودم حسابی گیج شدم باید چیکار کنم😞
سلام دوست گرامی تغییر رفتار و تصمیم های ناگهانی در شما باید بررسی شود که به چه علت ناگهان تصمیم گرفتید 1 سال با هیچکسی ارتباط برقرار نکنید. در مورد رابطه عاطفی طرف مقابل واضح و شفاف موضع خود را درباره آینده بیان کرده است. شیوه چک کردن های شما و یا رفتارهایی که حسادت او را برانگیزد اصلا رفتار صحیحی نیست. قبل از هرگونه تصمیم جدی با مشاوره خود در رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام من یک دختر۱۹ سالم و حدود ۱۰ ماهه با یک پسر ۳۲ساله دوس شدم و هم دیگرو دوست داریم و خیلی داره کار و تلاش میکنه روزای اول میگفت من ی دادگاه دارم باید اون حل بشه بعد پا پیش میزارم ولی بعد چند ماه خونوادم از موضوع دوستی مون باخبر شدن و من گفتم زودتر ازدواج کنیم اونم هر بار میگفت ۱ماه دیگه میام خواستگاری اما هر بار ی مشکلی پیش میومد براش (یک مشکل دادگاهی داره)حالام هرچی میگم اگه دادگاهتو کنار من حل کنی چی میشه میگه نمیخوام بعدا تو فامیل بگن شوهرت دادگاه داره و از این حرفا بهش میگم خب بیا نشون شیم لااقل میگ باشه بعدا حرف میزنیم حتی چن وقته دارم بهش میگم خواستگار دارم و ممکنه مامانم عروسم کنه میگه دستم بسته س ولی حدودا ی ماه پیش بهم گفت با مامانم راجبت حرف زدم و اونم گفته بعد دادگات همین باشه حالا راست و دروغش رو نمیدونم اینم بگم که قبل دوستیمون ، روزای اول آشناییمون تو هر جمعی ک بودیم میگف من ازدواج نمیکنم اما الان خیلی وقته این حرفو نمیزنه حتی گفت ب مامانم ک گفتم تورو میخوام مامانم گفته تو که همش از ازدواج فراری بودی چیشده میخوای ازدواج کنی الان واقعا گیر کردم خسته شدم از اینجوری زندگی کردن اما راضی نمیشه ب ازدواج چیکارکنم؟؟؟
سلام بهتره ازشون بخواهید برای وقتی که شرایطش برای ازدواج فراهم میشه یه زمانی تعیین کنه. و تا اون زمان دیگه شما درخواست مستقیم و فشاری برای ازدواج نداشته باشین و روی جنبههای مثبت رابطهتون کار کنید. بعد از این زمان اگر اقدام جدی نکردن باید سطح رابطه رو کمی کاهش بدین. دوره جذب عشق از آشنایی تا ازدواج میتونه بهتون کمک کنه.
سلام،دختری هستم ۲۰ ساله همیشه دوس داشتم تو سن کم ازدواج کنم خانوادمم بهم میگن با یکی باش که بعدها به ازدواج ختم بشه,۴ ساله با پسری دوستم قرار اولمون حرف از ازدواج و تعهد زد که اگه باهاش باشم روزای خوبی داریم. ولی من ترس داشتم اوایل دوستیمون همش دعوا بود چندماه کات میکردیم باز برمیگشت سمتم..خلاصه طی چندسال اخیر که رابطمون جدی شد هر چند ماه یه بار بهم میگه وابستم نشو من یه روزی میرم من اخلاقم خوب نیست نمیتونیم زیر یه سقف بریم از جهتی ام پدرشو تو سن کم از دست داده و ضربه روحی بدی خورده بهم میگفن برو با یکی که بابا داشته باشه ازدواج کن. خانوادشونم سطح متوسط مذهبی عشق مامانشم هست طی یه اتفاق بدی متاسفانه مادرشون منو دیدن بهم ریختن.. مادرش بهش گفته بود ولم کنه ولی اینکارو نکرد.میدونم دوستم داره چیکار کنم دلش راضی به ازدواج بشه؟
سلام موضوعی که مطرح کردین خیلی مهمه و باید جدی گرفته بشه. ایشون بارها تاکید کرده که قصد ازدواج نداره و از شما میخواد وابسته نشین. باید این صحبتها رو جدی بگیرید. ضمن اینکه الان مخالفت مادرش هم مطرح شده. پیشنهاد میکنم با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.
سلام من یک مدت کوتاه با همکارم رابطه داشتم قبل از شروع رابطه دوستش داشتم وقتی بهم رسیدیم رفتاراش عجیب بود مرتب میگفت من لیاقتت ندارم ۱ بار به بهونه مشکلاتش ۱ هفته از من فاصله گرفت و دوباره برگشت و بعد از ۲ روز دوباره به خاطر این که من از دستش عصبانی بودم گفتم به تو چ دوباره رفت میگفت دوستم داره ولی خب مرتب میدیدم با بقیه دخترا تو محیط کار صحبت میکنه میگفت تو حساسی این اصلا جدی نیست .خیلی سردرگمم نمیدونم واقعا عاشقم بوده یا دروغ گفته برمیگرده دوباره یا نه
سلام مهم نیست که اون واقعا دوستتون داشته یا نه چون در هر صورت رابطه برای شما راضیکننده نبوده و هروقت میخواسته میرفته و دوباره برمیگشته. بنابراین بهتره به جای خواستهها و علایق ایشون، به خواسته خودتون توجه کنید. شما از یه رابطه چی میخواهید؟ آیا چنین رابطهای براتون راضی کننده است؟ کنترل زندگیتون رو دست خودتون بگیرید.
با سلام من حدود ۶سال و نیمه با یه آقای مطلقه به نیت ازدواج دوست شدیم ومنو به خونوادش معرفی کرده ولی هیچ تلاشی برای اومدن خواستگاری نکرده و هربار که ازش میخوام بهونه بچش و شرایط اقتصادی رو میاره سوالم اینه که چکار تشویق و ترغیبش کنم که بیاد خواستگاریم چون واقعا خسته شدم از بلاتکلیفی
با سلام دختری ۴۵ ساله هستم که بیش از یکسال و نیم است که با مردی جهت ازدواج آشنا شدم و یکبار هم بدون حضور خانواده اش به خواستگاری ام آمد و متاسفانه خانواده اش مخالف این ازدواج هستند ولی خودش مصر است و می گوید به من فرصت بده. تا کی به او فرصت بدهم؟ لازم به ذکر است که بنده هیچ سابقه ازدواجی نداشته ام، تحصیلاتم دکتراست و استاد دانشگاه هستم و چهره زیبایی هم دارم و طرف مقابلم فوق لیسانس است و یکبار ازدواج کرده و جدا شده و دو فرزند دارد که مستقل هستند. چهره اش هم خیلی معمولی است. لطفا مرا راهنمایی بفرمائید. سپاسگزارم
سلام دوست گرامی خواستکار شما می بایست در این سن دارای استقلال تصمیم گیری یاشند اما اینکه بعد از یکبار ازدواج و داشتن فرزند هنوز هم توان مدیریت خانواده را ندارند مشکل ار وابستگی ایشان هست. نهاینا به ایشان یک ماه زمان بدهید و در صدرت عدم تغییر نظر خانواده ادامه ندهید
سلام دختری هستم ۲۷ ساله ،۶ ماهه با پسری در ارتباط هستم که از همان اول قصد هر دومون ازدواج بود ،قرار بود بعد از اتمام سربازی به خواستگاری بیاید و الان که کمتر از یکماه به اتمام سربازیش باقی مونده چند روزی سرد شده و دیر جوابم رو میده و دلیلش رو که خواستم گفت تو با رفتارات باعث سردی من شدی و من چون دیدم رفتارش تغییر کرده باهاش کات کردم و شمارش رو حذف کردم بعد از یک روز پیام داد که کسی اومده تو زندگیت و من جواب دادم نه ولی تو پشتمو خالی کرد و اون گفت که طرز فکرت اینطوره و من هم گفتم نه رفتارت اینو نشون میده و دیگه پیامی نداد و من هم ندادم، هر دومون شماره ی همدیگرو حذف کردیم ، الان ۵ روزه که با هم ارتباطی نداریم ،میخوام بدونم آیا اون برمیگرده؟ و اینکه من چه کاری باید بکنم ،چون میخواستم بترسه از رفتنم و این ماه که تموم شد حتما خواستگاری بیاد اینکارو کردم
سلام دوست گرامی شاید بهتر بود برای اقدام ایشان جهت خواستگاری، با سیاست و منطق بیشتری رفتار میکردید اینکه بخاطر اینکه بیان خواستگاری، رابطه را کات کردید کمی غیر منطقی هست بهرحال باید منتظر باشید تا ایشون مجدد به شما پیام بدن و انوقت برای ادامه رابطه تصمیم بگیرید
سلام.من دختری۲۵ساله هستم.بااقایی حدود۲ساله ارتباط دارم وایشون بهمراه خانوادش۴باربرای خاستگاری اومدن.ماتهران ایشون متولدوبزرگ شده ایلام هستن.برای کاربه تهران اومدن.حدود۵ساله.مادرمن بسیارسختگیری میکنن که تورومیبرن شهرخودشون.واجازه وصلت رونمیدن.این آقاهم گفتن حداقل تا۱۰سال دیگه نمیرم ولی تعهدنمیدم اگرتهران کاروپول باشه برای چی برم؟مادراین آقاهم اطمینان میدن که پسرشون جایی نمیرن.نمیدونم چیکارکنم حساسیت های مادرم من روهم حساس کرده ازطرفی من تک فرزندم.به این اقاازهمه لحاظ اطمینان دارم
دوست عزیز سلام
هم احساس شما قابل درکه و هم نگرانیهای مادرتون. همیشه در این موارد بهترین راهکار مراجعه به روانشناس متخصص و آموزش دیده در حوزه مشاوره پیش از ازدواج هست. روانشناس بعد از بررسی کامل، به شما کمک میکنند که اگر این ازدواج براتون مناسب هست، چطور خانوادتون رو راضی کنید و در صورت امکان و نیاز، از مادرتون دعوت میکنند در جلسه حضور داشته باشند و مساله رو اینطوری حل و فصل کنند.
سلام. مرسی از سایت خوبتون. راستش واقعا به کمکتون احتیاج دارم، من با کسی در ارتباطم که واقعا بهم علاقه داریم و همدیگه رو دوس داریم، ایشون قرار بود با پدرشون صحبت کنن که همه چیز رسمی پیش بره، اما از طرفی هی این موضوعو به عقب میندازن و منم اگر اعتراضی کنم میگن تو منو درک نمیکنی من هنوز شرایطش پیش نیومده که با پدرم صحبت کنم. از طرفی منم خواستگارای خودمو دارم و به تازگی یه خواستگار برام اومده که از هر نظری ایده آله،نمیدونم باید به امید کسی بشینم که دوستش دارم و یا صرفا با منطق پیش برم و به احساساتم توجهی نداشته باشم و خواستگارمو انتخاب کنم.
خانم نوبخت, [06.08.19 10:36] [In reply to خانم نوبخت] دوست عزیز سلام
اول از همه اینکه شما میتونید به فرد مقابلتون چنین جملاتی رو با زبان خودتون بگید: “من متوجه هستم که تو بهتر میدونی چه زمانی برای مطرح کردن این موضوع با خانواده مناسبه، اما این رابطه بلاتکلیف من رو اذیت میکنه. با توجه به شناختت از وضعیتی که داری، به من بگو که من تا چه زمانی باید صبر کنم”. سعی کنید در گفتن این حرفها آرامش خودتون رو تا اونجایی که میتونید حفظ کنید. اجازه بدید که به حرف شما فکر کنه و بهتون جواب بده. اما در مورد موضوع خواستگار دوم؛ این انتخاب با شماست که چه کاری در این زمان بهتره. شما میتونید با منطقتون جلو برید و این خواستگار رو انتخاب کنید یا به خاطر علاقه و احساسی که دارید، منتظر جواب فرد قبلی باشید. اما یادتون باشه، ازدواج موفق، ازدواجی هست که هر دوی این موارد با هم باشه.
سلام و وقت بخیر دختری 25 ساله هستم. حدود 5 ماهه که بهصورت مجازی با یک آقای 30 ساله از شهر دیگه آشنا شدم، کم کم رابطه مون جدی شد. اوایل قرار بود بیان همو ببینیم اما نشد، آقای بسیار مقید و مذهبی هستن. قصدشون هم از رابطه جدی و ازدواج هست. شناخت خوبی هم از هم داریم توی این مدت. ایشون از من برای خانواده شون گفتن . اما الان من واقعا موندم چجوری مسئله ی رابطه ی مجازی، و خواستگاری ایشون رو به خانواده م بگم. چون میدونم دید جالبی نسبت به این قضیه ندارن ممنون میشم منو راهنمایی کنین. مرسی
سلام دوست گرامی بهرحال باید خانواده شما در جریان روند اشنایی شما باشند و چه بهتر که صادقانه این موضوع مطرح شود اما اگر احیانا جبهه گبری های بی مورد وجود دارد با خواستگارتان هماهنگ کنید و نحوه اشنایی را به نوع دیگری غیر از مجازی اعلام کنید
سلام با تشکر از مطالب خوب و اموزنده ای که در سایت قرار دادید. من ۲۱ ساله هستم و مدتی هست که با فردی اشنا شدم حدود ۲ ماه . ایشون 30ساله هستن فرد بسیار تلاش گر متعهد به کار هستن و حدود ۱۲ساعت در روز کار انجام میدن.و ما خیلی کم باهم در ارتباط هستیم به خاطر شرایط کاریشون.اما ایشون خیلی به من علاقه پیدا کردن اینجوری خودشون میگن ولی رفتارشون چیز دیگه ای رو نشون میده و من فک میکنم بخاطر مشغله ی کاری دارن اینجوری هستن. اما خب واقعا قصدشون از رابطه رو نمیدونم . راجب اینده و اینکه چه قد دلشون میخواد من کنارشون باشم صحبت میکنن و یکبار هم ازم پرسید که اگه ما خیلی عاشق هم بشیم من حاضر میشم باهاش ازدواج کنم یا نه. یکم احساسی برخورد میکنن و من به شک میوفتم که حرفاشون راسته یا دروغ !!!! من هم تا حدودی به ایشون علاقه دارم اما نه اونقدری که اون میگه.چون واقعا ما زمان زیادی در روز باهم ارتباط نداریم. اما خب بیشتر ایده عال هایی که من از همسر ایندم دارم ایشون دارن و به ازدواج باهاشون فک میکنم ولی خب نمیدونم قصدشون چیه و چی میخوان از رابطه با من . میخواستم اگه میشه منو راهنمایی کنید و نظرتون رو راجب یه همچین رابطه ایی بدین.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که خیلی واقع بینانه رابطه و ایشان را بررسی کنید و سپس از قاطعانه ایشان بخواهید که هدفشان از ارتباط و بودن با شما رو مشخص کنند.بگید بهرحال باید رابطه هدف داشته باشه و این هدف در یک بازه زمانی انجام شود.اگر به هردلیلی از جمله مشغله کاری و…از پاسخ دادن به این دو سوال طفره رفتند بهتر هست خودتان را بیشتر درگیر این رابطه نکنید
سلام ماالان یه ساله باهم درارتبادیم از اولم گفته میخوامت به خانوادشم معرفیم کرده.ولی راهمون دوره.حالا مه من حالیم میشه داداشم ناراضیه مامانمم میترسه که منو برداری بری.باخانوادش دعواش شده بلند شده میگه من میخوام برم قطر دیگه هم برنمیگردم.دیروز دعوای بدی داشتیم سر همین خوتستن من.من میگفتم چرا اینکارارو میکنی مگه من تاحالا به حرفات گوش ندادم.بااین همه له کردن عغرور من من چیکارش کنم؟
سلام وقت بخیر من دختری ۲۶ ساله هستم که ۵۰روزه از یه رابطه ۷ماهه خارج شدم به خواست خودم چون فهمیدم یه دروغگوی متاهل بوده خیلی اذیت شدم تا الان کمی حالم بهتره.چند روز بعد تموم شدن رابطم دو مورد خاستگار خیلی خوب برام پیش اومد خاستگار دومی همه جوره خوب و موجه هستن و یه بار خاستگاری انجام شده و مرحله بعدی رو هفته آینده میان.اما من امروز از یه آقای شاعر خاستگاری کردم چون یه کم روشون شناخت داشتم عاشقش نیستم ولی مورد علاقم هستن ایشونم در کمال ادب و احترام و دعای خیر گفتن از اینکه بهم محبت دارید و احساستونو بیان کردید ممنون ولی فعلا قصدی ندارم برای ازدواج حتی دوباره مطرحش کردم که فقط دعام کردن.حالا منطق و احساس درست چیه؟اینکه بذارم همون خاستگاری روند خودشو طی کنه یا صبر کنم برای اون آقای شاعر؟یکی رو من میخوام یکی دیگم منو میخواد البته این خواستن در حد عاشقی نیس چون همه چیز سنتی پیش میره و من هیچ احساس خاصی ندارم چون فقط یه بار دیدمش و ظاهرا خوب و موجه بودن.عاقلانه اقدام کنم یا بااحساسم؟اما خب میترسم خاستگارای بعدی وجود نداشته باشن یا اصلا دیگه باب میل من کسی نیاد.الان هفته دیگه مرحله دوم خاستگاریه
سلام دوست گرامی ابتدا ایده ال های خودتان و هدفتون از ازدواج رو بنویسید تا متوجه بشید دقیقا دنبال چه چیزی و چه کسی هستید؟ سپس ویژگی های شناختی این دو نفر رو بنویسید و با لیست خودتان مقایسه کنید.ببینید کدام یک به ایده ال های شما نزدیکتر هستند. اینکه یک نفر فقط گفته که فعلا قصدی ندارد اصلا دلیلی برای ماندن شما در یک رابطه یکطرفه نیست بهتر هست منطقی باشید و بیشتر روی شخصی که پیگیر هست وقت بگذارید
با سلام و خسته نباشید. ۴ سال با دوست پسرمم دوستم جوری که با خنده هم میخندیم و با گریه گریه میکنیم ولی خانواده من که فعلا به کنار، خانواده اون که اول باید راضی بشن که جلو بیان برای خواستگاری یه بار میگن اره و یه بار میگن نه ، خسته شدم از طعنه اطرافیانم که دیگه کی میخوای ازدواج کنی و از این حرفا . خانوادش به خاطر اینکه بره از فامیل خودشون زن بگیره یف بار میگن اره یه بار میگن نه کلافه ام دیگه.لطفا راهنماییم کنید که باید چکار کنم
سلام دوست گرامی پارتنر شما در تردید و شک بسر میبرد و لازم هست شما قاطعانه از ایشان بخواهید که تکلیف رابطه ۴ساله را مشخص کنند بهرحال هرگونه نیاژ به شناخت و اشنایی در این مدت حاصل شده است و با توجه به اینکه مطرح کرده اید که تفاهم دارید پس دلیلی برای اینهمه تاخیر وجود ندارد برای اقدام توسط خانواده هم باید ایشان بتوانند با رفتار درست و طرح موضوع،خانواده را مجاب به خواستگاری کنند و اینکه ایشان دلیل عدم اقدام را اصرار خانواده برای ازدواج با شخص خاصی میدانند کاملا غیر منطقی هست شما با ایشان صحبت کنید و طی مدت زمان مشخص ایشان باید رسمی اقدام کنند در غیر اینصورت بهتر است منطقی باشید و در ادامه رابطه تجدید نظر کنید
با سلام و خسته نباشید. دوست پسرم نزدیک دو ساله دوستیم. اون ٣٠ سالشه و من ٢٢سالمه اوایل از ازدواج زیاد میگفت اما الان دیگه نه!البته بگم از دوست داشتنش مطمئنم و همه جوره خودشو ثابت کرده و فقط برای رابطه جنسی نمونده اما دلم میخواد بدونم چرا دیگه چیزی از ازدواج نمیگه یا اقدام نمیکنه.لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی ابتدا لازم هست که جایگاه خودتان را در این زابطه مشخص کنید شاید ابتدای اشنایی ایشان قصد ازدواج داشته اما اکنون با توجه یه شناخت ها دچارتردید شده است پس شما مدیریت رابطه را بدست بگیرید و با مشحص شدن بازه زمانی از ایشان بخواهید نکلیف رابطه را مشحص کنند. با ایشان صحبت کنید و از دغدغه هایی که شاید مانع خواستکاری هست اطلاعات بگیرید ودر برطرف کردنشان کمک کنید گذشت زمان طولانی و بیشتر از 2 سال برای خواستگاری ، مشکلات بسیاری را در یک رابطه ایجاد میکند و ازسویی شرایط و افراد مناسب را شما ازدست میدهید از دوستان مشترکتان کمک بخواهید تا به شما کمک کنند و اطلاعاتی در مورد قصد و هدف ایشان جمع اوری کنند اگر دوستتان دارند و با وجود دوست داشتن شما در تصمیم گیری مردد هستند و دغدغه و مشکل خاصی ندارند منتظر شدن برای ایشان ریسک بزرگی است.
سلام من دختری ۲۴ ساله ام با پسری همسن خودم ۲ سال و خورده ای دوست هستیم و خانواده پسر و خانواده خودم هم در جریانند ولی خانواده خودم دوست دارند زودتر ازدواج کنیم ولی پسر و خانواده اش هی وقت میخرند و عقب می اندازند به دلایل مختلف از جمله مالی که بنده میگم من و خانواده ام شرایطو اسون گرفتیم براشون ولی با این حال قدمی بر نداشتند و من خیلی ایشونو دوست دارم ایشونم همینطور ولی نمیدونم چرا جلو نمیان دلیل منطقی یا وقت مشخصی نمیارند من خواستگاری دارم که خانوادمم مصمم اند قبول کنم من نمیدونم چیکار کنم کاش یکم کمکم کنید
سلام دوست گرامی بهتر است ابتدا خودتان برای طرف مقابل یک وقتی را تعیین کنید تا ایشان متوجه جدی بودن شما باشند. سپس اگر خودشان مجددا پشت گوش انداختند، از طریق خانواده به او پیام دهید که تا مثلاً یک ماه آینده فرصت دارند که برای خواستگاری پیشقدم شوند. در حال حاضر، شرایط مالی خانوادهها را نگران کرده است، اما این موضوع نباید باعث شود تا شما فرصتهای دیگرتان را از دست بدهید.
من یه دختر ٢١ ساله هستم عاشق یه آقایی شدم که ١٢ سال از خودم بزرگتره عضو یه گروه موسیقیه و من ایشونو تو تلویزیون دیدم و از شخصیتش خوشم اومد بعد از اون من پیج ایشونو پیدا کردم و بهشون دایرکت دادم بهشون گفتم که بهشون علاقه دارم و ازشون خواستم که بیشتر با هم آشنا بشیم که در جواب گفتند که شرایطشو ندارم و ازم خواستند که بهشون مسیج ندم ولی من نتونستم جلوی خودمو بگیرم و همش به ایشون پیام میدادم حتی شمارشم پیدا کردم و پیام میدادم زنگ میزدم اصرار میکردم خواهش میکردم که قبول کنه حتی به دوستاشم پیام میدادم که اونا باهاش صحبت کنند بعضی موقع ها هم میترسوندمش که کار دست خودم میدم و عکسای الکی میدادم .محل کارش رفتم که رو در باهاش صحبت کنم همه ی اینکارا رو کردم که شاید قبول کنه دیگه اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم و ایشون رفت به جرم مزاحمت از من شکایت کرد ولی به خدا قصد من مزاحمت نبود الان نمیدونم باید چیکار کنم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام فراموشش کنم نمیخوام جز اون یه نفر دیگه بیاد تو زندگیم و من کلا یه آدمی ام که وقتی یه مشکلی واسم پیش میاد دیگه هیچ کاری نمیکنم مثلا دیگه درس نمیخونم دیگه بیرون نمیرم حتی اگه کلاسی برم دیگه اون کلاسو نمیرم و خودمو حبس میکنم تو اتاق و الان همش فکرم اینه که یه مدت بهش فکر نکنم مثلا وقتی ٣٠ سالم شد دوباره برم سراغش ولی میترسم که حتی بعدا هم قبول نکنه یا اینکه دیگه اصلا نتونم ببینمش حتی این فکرم کردم که برم پیش مشاور و از مشاور بخوام که با اون آقا هم حرف بزنه ولی اصلا نمیدونم که مشاوره قبول میکنه این موضوع را که حرف بزنه با اون آقا یا نه خلاصه اینکه واقعا نمیدونم باید جیکار کنم از کی باید کمک بگیرم چجوری زندگیمو متوقف نکنم و به کارام ادامه بدم😞 ممنون میشم راهنماییم کنید🙏🙏🙏
دوست گرامی سلام اشنایی و علاقمندی یکطرفه آن هم به این صورت مشکلات و دردسرهای بسیاری را به دنبال دارد. دختر و پسرهای بسیاری به دلایل شخصیتی به فردی دل بسته می شوند که این دلبستگی فقط به دلیل ظاهر و رفتارهای ظاهری طرف مقابل به وجود می آید و بدون هیچ شناختی از خانواده و شخصیت طرف مقابل است. با توجه به اینکه شما زندگی و کار ودرس خود را فدای این علاقه کرده اید می توان متوجه اشتباه بودن ای احساس شد .در واقع احساس دوست داشتنی که نتواند باعث پیشرفت شما شود و بحایش از شما فردی منزوی و گوشه گیر بسازد چگونه یک احساس مثبت و خوب می تواند باشد؟ با توجه به اینکه شما در مورد احساستان با ایشان صحبت کرده اید و ایشان خیلی صادقاه اعلام کردند که شرایط ندارند متوجه یکطرفه بودن این احساس باید شده باشید و از طرفی اصرار،تهدید و مزاحمت های شما فقط باعث دور شدن ایشان می شود و نتیجه مثبتی به دنبال ندارد. به شما توصیه میکنم مراقب احساس تان باشید. خیلی اوقات یک احساس در ابتدا هیجان انگیز و رمانتیک است اما زندگی تان را به هم خواهد ریخت. فراموش نکنید مقابل هر خطایی را اگر از ابتدا بگیرید بسیار آسان تر است. 1-سعی کنید از این احساس یکطرفه خارج بشید ۲- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند. ۳- لحظاتی که به یاد ایشان هستید سعی کنید محیط و فکر خود را تغییر بدهید و در شرایط جدیدی قرار بکیرید 4- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید. 5-هدفمند به مطالعه درس و ادامه تحصیل بپردازید و اجازه دهید با گذر زمان،شخصی که احساساتی شبیه خودتان دارد وارد زندگیتان شود
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
جستجو در سایت
پیرو برخی سوالات کاربران پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده یکی از مراحل دشوار برای پسران گفتن جمله میخواهم ازدواج کنم یا در اصطلاح عام میخوام زن بگیرم به خانواده است سعی کرده ایم در مطلب ذیل به این موضوع بپردازیم
معمولا پسرانی از سن 20 سالگی تا 25 سالگی در شرایط روحی و جنسی قرار میگرند که بواسطه هر دو نیاز تمایل به ازدواج پیدا میکنند ، که در پسرانی که تجربه قبلی ارتباط با جنس مخالف را ندارند این نیاز طبیعتا محسوس تر است ، پسران در این سن تمایل بیشتری به دوست داشتن و اینکه فردی آنها را دوست داشته باشند دارند ، آنهاهر زوجی میبینند که در دوره نامزدی دست به دست هم در خیابان در مهمانی و … کنار یکدیگر هستند به شدت ترغیب میشوند به سمت ازدواج ، انسان ذاتا نیاز به دوست داشته شدن دارد و البته در مسیر تکامل نیاز به همسر ، معمولا پسران در این سن و سال بیشتر احساسی برخورد میکنند
قبل از اینکه شما به فکر مطرح کردن این موضع باشید ابتدا باید تغییراتی در رفتارها ی خود اعمال کنید و برخی رفتارهای نا مناسب خودتان را که قبلا خانواده به شما متذکر شده اند کنار بگذارید ، مسلما زمانی که خانواده هیچ تغییر و هیچ نشانه ای از رشد نسبت به قبل در شما نبینند نمیتوانند درخواست شما را مبنی بر ازدواج پذیرند و بر عکس زمانی که در شما تغییرات و دگرگونیهای فکری و رفتاری را مشاهده کنند زم مزه های ازدواج بر زبان آنها کم کم آغاز میشود حتی بدون آنکه شما از آنها بخواهید چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
اگر تا دیروز فردی پرخاشگر بودید زود جبهه گیری میکردید باید این رفتار را کنترل کنید
اگر تا دیروز زود بر سر هر حرفی بهتان بر میخورد و حتی قهر میکردید و از سر سفره کنار میرفتید این رفتار را باید اصلاح کنید
اگر تا دیروز بیشتر وقت شما با دوستانتان میگذشت شبها دیر به منزل باز میگشتید این رفتار را ترک کنید
اگر در ارتباط با اعضای خانواده یا حتی یکی از آنها مشکلی دارید آنرا برطرف کنید
اگرتیپ و سرو وضع شما به گونه ای بوده که به چشم یک مرد به شما نگاه نمیشده آنرا تغییر دهید
برنامه ریزی برای زندگی خود تدوین کنید و خانواده را از آن مطلع کنید
قرار نست منتظر بمانید صاحب خانه شوید ، صاحب ماشین شوید ، درامد چند میلیونی و پس انداز چند ده میلیونی داشته باشید ، قرار نیست صبر کنید صاحب همه شرایط شوید سپس سراغ ازدواج بروید چرا که در اینصورت اگر 20 ساله هستید حداقل تا 35 سالگی باید صبر کنید ، اما حداقل یکی دو مورد را به نتیجه مناسب رسانده باشید ، اگرد ر حین تحصیل هستید حداقل وضعت تحصیل را به نتیجه نسبی برسانید ، یا تکلیف خدمت سربازی را مشخص کنید ، و یا تکلیف شغل ، بهر حال یکی از این سه مورد را تعیین وضعیت کنید که حداقل خیال خودتان هم آسوده تر باشد در اینصورت دست خانواده برای یافتن دختر مناسب نیز بازتر است
اگر تکلیف همه برنامه های شما نا مشخص باشد و به اما و اگر و اید منتهی شود دست خانواده شما برای انتخاب همسر نیز کوتاه خواهد بود
آیا صرفا بخاطر نیاز جنسی و ترس از به گناه افتادن ؟
آیا دختری را میخواهید میترسید اگر صبر کنید اورا از دست بدهید ؟
عاشق شده اید و تمرکزتان روی کارو تحصیل تحت تاثیر قرار گرفته ؟
اگر فقط و فقط دلیل شما برای ازدواج نیاز جنسی است د ، چنانچه در مرحله ای هستید که دیگر توانایی مقابله با نیاز جنسی ندارید به نحوی که تمرکز تان را از دست داده اید ، باید بدانید ازدواج فقط و فقط برای نیاز جنسی نمیتواند پاسخ مناسبی برای شما باید چرا که در اینصورت بعد از تخلیه نیاز جنسی با واقعیتها و مسئولیتهای بزرگی روبرو میشوید که از قبل آمادگی آنرا ندارید لذا اگر تنها دلیل شما نیاز جنسی است و به مرحله ای رسیده اید که قابل کنترل نیست و بر تحصیل و سایر امور زندگی زما تاثیر گذاشته است و امکان دارد به گناه کشید هشوید ازدواج موقت گزینه مناسبتریست
اگر شرایط احساسی و جنسی شما به گونه ایست که میتوانید آنرا کنترل کنید بهتر است تا محیا شدن شرایط نسبی شکیبا باشید تا بتوانید دختری متناسب با معیارهایتان انتخاب کنید
شما بعنوان یک پسر ، ممکن است از سن نوجوانی و خصوصا 16 سالگی تا زمانی که در منزل پدرتان به سر میبرید بارها با پدرتان دچار بحث و دعوا شوید این امریست طبیعی ، اما فراموش نکنید پدر شما در مورد ازدواج بهتر میتواند به یاری شما بیاید چرا که خود روزی در شرایط حسی و جنسی شما قرار داشته است البته این یک طرح همه گیر نمیباشد اما در اکثر خانواده ها اینگونه است ، اگر شما صاحب خواهر هستید از جهتی کارتان راحت و از جهتی دشوار میشود ، از این جهت دشوار میشود که پدر شما با توجه به داشتن دختر ابتدا تصور میکنند اگر پسری با شرایط شما باز دختر ایشان خواستگاری کند آیا قبول میکنند یا خیر و از جتی سهل تر میشود که می دانند این موضوع ار چگونه مدیریت کنند که خانواده طرف مقابل راحتر با شرایط کنار بیایند ، اما در هر صورت اگر تصمیم به ازدواج دارید یکی از ملزومات آن جسارت است و باید با شهامت بعد از گام ها اول و دوم این موضوع را با پدرتان مطرح کنید به چه شکل
با توجه به شناختی که از پدرتان دارید و راحتی رابطه شما و پدرتان ، اگر از قبل رابطه دوستانه با پدرتان برقرار کرده اید میتوانید موضوع را راحتر مطرح کنید و اگر رابطه شما به سطح دوستانه نرسیده آنرا به این سطح نزدیک کنید ،امااگر شما صرفا دلیل ازدواجتان نیاز جنسی باشد برای پدر شما قابل پذیرش نیست چرا که بهتر از هر کسی میداند که در شرایط فعلی نمیتوان تنها برای نیاز جنسی به سمت ازدواج رفت پس اینکه فقط موضوع نیاز جنسی را مطرح کنید کفایت نمیکند بلکه باید از جملاتی گسترده تر و نشانه درک شما از مسئولیتهای زندگی را بهمراه داشته باشد ، استفاده کنید ، احساس میکنم آمادگی لازم برای مسئولیتهای بزرگتر را دارم ، دوست دارم با کمک و راهنمایی شما تشکیل خانواده بدم ، کم کم دارم خودمو برای ازدواج آماده میکنم میخواستم با شما مشورت کنم ، بابا اگر بخوام ازدواج کنم شما کمکم میکنید ،فکر مکنم به سنی رسیدم که بتونم مسئولیت زندگی رو قبول کنم
انتظار نداشته باشید که خانواده در همان مرحله اولیه درخواست شما را بپذیرند و البته واکنش شما در مقابل رد این درخواست بسیار مهم است فراموش نکنید در گام اول قرار بر این شد قهر و … را کنار بگذارید ممکن است شما با این سوالات روبرو شوید
تو که هنوز سربازی نرفتی ، تو که هنوز کار نداری ، زندگی کردن الکی نیست مسئولیت های بزرگی بهمراه داره ، آخه بریم به خانواده دختر مردم بگیم پسرمون چکارست و از این قبیل
لذا قبل از مطرح شدن این سوالات لازم است در ادامه درخواست خود عنوان کنید ، از ملزومات یک زندگی آگاهی دارید شرایطتتان را توصیف کنید ، میدونم تکلیف شغلم مشخص نیست میدانم تکلیف مسکنم مشخص نیست و امثالهم ، قرار بر این نیست که تا به کسی پیشنهاد ازدواج داده شد طی مدت یکماه نامزدی و عقد و عروسی تشکیل زندگی بدهید و شما روی حمایت خانواده حساب باز کرده اید این موضوع را مطرح کنید ، خودتان قبل از اینکه سوالات مذکور از شما پرسیده شود آنها را مطرح که خانواده شما بدانند شما به این موضوعات فکر کرده اید و با علم و آگاهی در این خصوص پیش قدم شده اید
اگر خانواده شما مخالفت کردند ، صبر کنید و به خودتان و به آنها زمان دهید ، شما یک مرحله پیش افتاد هاید و آمادگی خود را به خانواده اعلام کرده اید پس مدتی شکیبا باشید و در این بین میتوانید با افرادی نظیر پدربزرگ و مادربزرگ ، خاله یا عمو و یا بزرگ محل بهر حال فردی که روی پدر و مادر شما نفوظ دارد نیز بصورت سربسته صحبت کنید و از وی بخواهید غیر مستقیم با پدر و مادرتان صحبت کند البته نه به گونه ای که مشخص شود شما با وی صحبت کردید و البته مطرح کردن آن باید مدتی بعد از صحبتهای شما با خانواده تان باشد
سخن نهایی
ازدواج نه گناه است ، نه زشت ونه ناپسند پس از مطرح کردن موضوع آن حراس نداشته باشید و اتفاقا نشانه پاکی شماست که از راه حق و فرموده خداوند نیاز خود را پاسخ دهید ، توکلتان از صمیم قلب به خداوند متعال باشد ، اما ممکن است شما ملاکها و معیارهای برای انتخاب همسر داشته باشید اما با شرایط فعالی شما نتوانید چنین دختری را به همسری خود درآورید و ممکن است چند سال بعد که آن شرایط را بدست اوردید از ازدواج خود پشیمان شوید ، اگر میتوانید امیال درونی خودتان را کنترل کنید و به گناه نمی افتید تا بهتر شدن شرایط شکیبا باشید تا بتوانید دختری نزدیکتر به معیارهایتان انتخاب کنید
پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده –
بخش مشاوره و پرسش و پاسخ
شناسه کاربری
رمز عبور
عضویت در سایت
دسته بندی مطالب
چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
مطالب روابط جنسی و زناشویی
مطالب دوران قبل از ازدواج
مطالب پزشکی و سلامت
مطالب تربیت فرزندان
مطالب احکام شرعی
مطالب روانشناسی
مطالب اجتماعی
مطالب صوتی
ویدئو
خدمات عمومی
افراد آنلاین :
13732
بازدید امروز:
33072
بازدید دیروز:
232708209
آمار کل:
مشاوره
ازدواج و مشاوره زناشویی تنظیم خانواده ،کلیه حقوق مادی و
معنوی مروبط به مطالب اختصاصی ثبت شده و ترجمه شده در این
سایت برای پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده محفوظ است.
شروع رابطه عاشقانه آن هم بعد از چندین تجربه شکست به نظر کاری سخت و غیر ممکن میآید. شروع و برقراری یک رابطه عاشقانه موفق یک مهارت و هنر است که پیامدهای بسیار مثبتی در زندگی به همراه دارد. داشتن یک رابطه تنها منوط به روزهای اول آشنایی نیست بلکه حفظ رابطه عاشقانه در تمامی طول رابطه نیاز به تلاش دارد. نوع برخورد و جنس ارتباط از همان ابتدای رابطه میتواند تعیین کننده نوع ارتباط دو طرف در سالهای آینده نیز باشد. از این جهت اگر میخواهید یک ازدواج و یا رابطه ای گرم داشته باشید، باید در آغاز به مسائل زیادی، توجه داشته باشید. در ادامه به اصول و راههای شروع رابطه عاشقانه میپردازیم.
برای شروع یک رابطه عاشقانه پیش از آن که کسی را برای چنین ارتباطی کاندید کنید، لازم است مسائلی را پیش خود حل نمایید. هر کسی این امکان را دارد که یک رابطه عاشقانه داشته باشد. نگاه شما به رابطه با جنس مخالف مهمترین عامل تعیین کننده برای نوع رابطه است. اگر فکر میکنید امکان شروع یک رابطه عاشقانه را دارید، به 9 نکته زیر توجه کنید:
برای شروع یک رابطه عاشقانه در قدم اول باید از معیارها و خصوصیات ظاهری و شخصیتی فردی که شما را جذب میکند، آگاه باشید و براساس آن فردی را برای شروع رابطه عاشقانه انتخاب کنید. پس برای رسیدن به اهداف خود و برآورده شدن انتظاراتتان باید قبل از آغاز یک رابطه، شخصیت، تمایلات جنسی و عواطف خود را مشخص کنید. چون شما نمیتوانید خصوصیات طرف مقابل خود را تغییر دهید تا در رابطه احساس رضایت کنید؛ بلکه باید بر اساس معیارهای خودتان انتخاب درستی داشته باشید. برای انتخاب همسر مناسب نیز شما نیاز به تعیین این معیارها خواهید داشت. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه انتخاب همسر مناسب کلیک کنید.
در روزهای اولیه آشنایی، سعی کنید شور و شوق زیاد از حدتان را برای قرار گذاشتن کنترل کنید. افراد در یک رابطه توجه و عاطفه میخواهند ولی زیادی در دسترس بودن در ابتدای رابطه ناخوشایند است. هفته ای یک یا دو بار دیدار با معشوق کافی است. در صورتی که هر دوی شما، برای دیدن بیشتر یکدیگر مشتاق هستید، میتوانید تعداد این ملاقاتها را بیشتر کنید. با این حال توجه داشته باشید که دیدارهای زیاد، میتواند به بی میلی طرف مقابل منجر شود. پس بهتر است در هفتههای ابتدایی به یکدیگر فرصت دهید تا زمانی برای تصمیم گیری و انتخاب داشته باشید.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
نداشتن رابطه جنسی در ابتدای رابطه بسیار حائز اهمیت است. پیش زمینه یک رابطه جنسی سالم، شکل گیری صمیمیت، تعهد و اعتماد است. به خصوص اینکه معمولا دختران بعد از برقراری رابطه جنسی به طرف مقابل خود وابستهتر میشوند و بر عکس مردان ممکن است علاقه اولیه خود را از دست بدهند. همچنین میتوانید برای اطلاع از رابطه جنسی پیش از ازدواج کلیک کنید.
اینکه بخواهید در شروع یک رابطه عاشقانه روی فرد مقابل خود حس مالکیت داشته باشید یک امتیاز منفی محسوب میشود. حس مالکیت نشان دهنده ناامنی وجودی شماست پس در صورتی که قصد برقراری رابطه طولانی مدت با فردی را دارید، نمایان شدن نشانههای حسودی به خصوص در ابتدای رابطه چندان خوشایند نیست. شما نمیتوانید از کسی انتظار داشته باشید که روابط خودش را محدود کند یا بخواهید از تمام رفت و آمدهایش خبر داشته باشید. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه حس مالکیت کلیک کنید.
زمانی که به تازگی رابطهای را با کسی آغاز کردهاید، لزومی ندارد که در همان ابتدا جمله جادویی “من عاشقت هستم” را به کار ببرید. عاشقی قبل ازدواج زیبا به نظر میرسد، اما در ابتدا از احساس و انتخاب خود مطمئن شوید و به خودتان فرصت دهید و سپس علاقه خود را قاطعانه بیان کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه عاشقی قبل ازدواج کلیک کنید.
در اوایل دوستی های قبل ازدواج هر دو طرف برای راضی کردن طرف مقابلشان ممکن است کارهایی بکنند. اما زدر ابتدای رابطه لازم نیست هدیههای گران قیمت بخرید یا برنامههایی که هزینههای زیادی را به شما تحمیل میکند، تدارک ببینید. زمانی که در رابطه به حدی از آشنایی و اعتماد رسیدید، مطابق خواسته خود اقدام کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه دوستی های قبل ازدواج کلیک کنید.
اعتماد، قطب اساسی در یک رابطه است. برقراری یک رابطه عاشقانه پایدار نیازمند سخت کوشی و تلاش فراوان است که پیش نیاز آن بنا کردن پایههای اعتماد است؛ پس از جانب خود مطمئن شوید که به فرد دیگری احساسی ندارید، سپس رابطه جدید را آغاز کنید. بازسازی رابطه بعد از دروغ گفتن دشوار است چرا که احساسات طرف مقابل جریحه دار میشود.
در یک رابطه سعی کنید کمی مرموز باشید. این ویژگی به جذابیت و چالش برانگیز شدن رابطه کمک میکند. زمانی که شما از تمام مهرههای خود استفاده میکنید، برای طرف مقابل پیش بینی حرکت بعدی شما کار سختی نخواهد بود که این باعث میشود رابطه خسته کننده باشد.
یک رابطه عاشقانه مانند بذری است که باید به تدریح رشد کند و شکوفا شود. پس برای داشتن یک رابطه رومانتیک باید صبور باشید و عجله نکنید. به یکدیگر فرصت دهید تا از عمق گرفتن رابطه تان و شاخ و برگ گرفتن بذر عشقتان در کنار یکدیگر لذت ببرید. در صورتی که قصد ازدواج دارید توصیه میشود مقاله شناخت پیش از ازدواج را مطالعه نمایید.
شروع یک رابطه عاشقانه کار بسیار لذت بخشی است اما ممکن است کمی نگران کننده هم باشد. شروع رابطه اصولی دارد که اگر طبق آنها پیش بروید، احتمال موفقیت رابطهتان تا حدود زیادی افزایش پیدا میکند. اما در نهایت بهتر است که قبل از شروع هر رابطهای با یک روانشناس صحبت کنید تا شما را در این زمینه راهنمایی کند. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه مشاوره ازدواج کلیک کنید.
برای دریافت مشاوره در زمینه راه های شروع یک رابطه عاشقانه می توانید با مشاوران مرکز مشاوره روانشناسی حامی هنر زندگی از طریق تلفن ثابت از کل کشور با شماره 9099075228 و از تهران با شماره 9092305265 تماس بگیرید.
هنر زندگی اولین سامانه مشاوره روانشناسی تخصصی کشور با مجرب ترین مشاوران روانشناسی پاسخگوی سوالات و مشکلات شما در زمینه های مشاوره خانواده ، ازدواج ، طلاق ، تربیت کودک ، جوانان ، مهارت های ارتباطی ، ترک اعتیاد ، مشاوره روانشناسی ، روان درمانی و … می باشد. به امید زندگی شاد و سالم برای یکایک مردم ایران…
با عضویت در خبرنامه، از جدیدترین و بهترین کتاب ها و مقالات روانشناسی اطلاع پیدا کنید…
© کلیه حقوق برای حامی هنر زندگی محفوظ می باشد. انتشار مقالات با ذکر منبع بلامانع می باشد.
بیشتر بخوانید: مهمترین نکاتی که باید درباره خواستگاری بدانید
بیشتر بخوانید:راهکارهایی برای جذب خواستگار مناسب!موانعی که برای ازدواج کردن خود می تراشیمخواستگاری رسمی یا غیر رسمیبرنامهریزی برای ازدواج چگونه میسر می شود؟
ازدواج یک امر بسیار مهموحیاطی برای دختر و پسر است .امری که سرنوشت آینده خود را به آن گره خواهند زد
اما آیا می دانید که یک ازدواج سالم چه ویژگی هایی دارد و همچنین چگونه باید فهمید که زمان مناسبی برای
ازدواج فراهم آماده است ما در این مطلب از پرشین وی هر آنچه را که درباره شروع آشنایی برای ازدواج و روانشناسی ازدواج که لازم است بدانید برای شما عزیزان آماده کرده ایم
بنده قصد ازدواج دارم اما نمی دانم از کجا و چگونه شروع کنم زیرا در میان خویشاوندان کسی را به
عنوان همسر پیدا نمی کنم و کسی را نمی شناسم در اینجا چون شهرستانی هستم.
برای اولین مرحله انتخاب همسر چه باید کنم و همسر مورد نظرم را چگونه پیدا کنم و از چه راهی
وارد شوم.
لطفاً را مراهنمایی کنید؟ در ضمن من همسری مومنه و صالحه می خواهم.
از این که با ما مکاتبه کردی، و درخواست مشاوره نمودی، سپاسگزاریم.
امید است این رویه و روحیه را تا پایان زندگی حفظ کنی، و با مشورت و کمک گرفتن از عقول
دیگران، در مسیر پرفراز و نشیب زندگی،همیشه گامهای موفق برداری.
اما در خصوص ازدواج، نکاتی را یادآور می شویم.
رسول اکرمr می فرماید : “”سه چیز نشانه سعادت انسان است، زن پارسا، مرکب راهوار و خانه وسیع.”
(۱) ویل دورانت فیلسوف مشهور فرانسوی می گوید : “تشکیل خانواده راهی برای جاودان ماندن انسان است، از این رو در میان
بشر، اساسی ترین بنیان است.”
(۲) جوانان با انگیزه های متفاوتی، مبادرت به ازدواج می نمایند.
از انگیزه های عادی گرفته، نظیر تأمین غرایز طبیعی، تا انگیزههای عالی، نظیر به کمال رسیدن.
این انگیزه ها همه و همه، در شکل گیری روابط پس از ازدواج تأثیر دارند.
در حقیقت ترکیبی از انگیزهها، نظیر نیاز به همنشینی، فرار از تنهایی، داد و ستد عاطفی، سروسامان گرفتن، تداوم و
بقای نسل، و اطاعت امر خداوند، در جریان همسر گزینی مشارکت می جویند.
داشتن هدف صحیح وانگیزه روشن برای ازدواج، همان گونه که برای تشکیل خانواده، نقطه شروع مناسبی محسوب میشود، برای تداوم
زندگی و مقابله با دشواریها و تنگناهای آن نیز شرط ضروری است.چگونه بحث ازدواج را شروع کنیم
زیرا ازدواجهای تحمیلی، اراده جوانان را برای رویارویی با مشکلات زندگی، به شدت تضعیف می نماید.
مهمترین عاملی که پس از انگیزه ازدواج، توجه جوانان را خود معطوف می نماید، معیارهای انتخاب همسر است.
در این زمینه نیز شاهد تنوع پیچیده ای از ملاکهای گزینش همسر، خواهیم بود.
چنانچه به درستی بتوانید تأثیر هر یک از معیارها را در زندگی مشترک، تحلیل نموده، حد و اندازه واقعی میزانهای
همسر گزینی را تعریف و تبیین کنید، ضریب خطای زندگی را کاهش خواهید داد.
پرسشهای زیر می تواند در امر انتخاب همسر، یاریگر شما باشد : ۱٫ارزش حقیقی ملاک مورد نظر (از قبیل زیبایی،
تحصیلات، ثروت و…
) چیست؟
۲٫میزان و دوام و ثبات این ملاک در زندگی مشترک، حقیقتاً تا چه اندازه است؟
۳٫این ملاک در مقایسه با سایر ملاک ها تا چه اندازه اصالت و اعتبار دارد؟
۴٫نقش این ملاک در حل مشکلات احتمالی زندگی
چیست؟ به نظر ما لازم است شما نسبت به این امور جداً اقدام نمایی :
۱٫مطالعه و بررسی در زمینه
شناخت همسر، و شریک آینده زندگی
۲٫بدانید که شناخت همسر، امری قطعی نیست، بلکه پدیده ای پویاست، و به مرور
زمان، شکل کاملتر و جامعتری پیدا میکند.
۳٫آگاه باش که شناخت همسر در سه مرحله قبل از ازدواج، دوران عقد، نامزدی، و پس از ازدواج (تشکیل زندگی
مشترک)، صورت می گیرد؛ و هر مرحله مکمّل مرحله قبلی است.
۴٫الگوهای موفق و تعالی زندگی مشترک را مطالعه کن.
۵٫بنا را بر ساده زیستی و دوری از تجمل گرایی بگذار، و در مورد همسر آینده ات نیز چنین فکری
بیندیش.
۶٫وجود تفاوتهای اخلاقی و فرهنگی در میان زوجهای جوان، امری طبیعی تلقی می شود.
دو نفر مثل هم را خداوند بزرگ تاکنون نیافریده، در آینده نیز نخواهد آفرید.
انسانها ممکن است از جهات گوناگون جسمی و فکری، و علایق و سلیقه ها به هم شبیه باشند، ولی مثل
هم نیستند.
هرگز نگو و نخواه که همسرت مثل خودت باشد.
بلکه او باید شبیه تو باشد، نه مثل و همانند تو.
اگر چنین فکری کردی، کمتر در زندگی دچار نابسامانی و اختلاف خواهی شد.
۷٫سعی کن کتابهای مربوط به ازدواج و شرایط و وظایف متقابل زوجین را مطالعه کنی، و سطح آگاهی و بینش
خودت را افزایش دهی.
قبل از ازدواج باید آمادگی روانی داشته باشید. این جمله یکی از روانشناسان ازدواج و
زناشویی است که به زوجین توصیه می کند که شش آمادگی روانی لازم برای ازدواج را داشته باشند.
یک کارشناس ارشد روانشناسی گفت: تا زمانی که یک نفر برخی آمادگیها را در خود
رشد و پرورش نداده باشد لزوما با یافتن فردی که دارای تمام ملاکهای مورد نظرش است
نمیتواند ارتباط پایداری داشته باشد وقتی این آمادگیها نباشد، کم کم تنشها شروع
خواهد شد. دو طرف حرف هم را نخواهند فهمید، درگیریها بیشتر و روز به روز طرفین از هم دور خواهند شد.
میناخانی گفت: وقتی شما با یک نفر وارد رابطه میشوید قرار است با فردی که
دنیای دیگری دارد وعلایق و نیازها، خصوصیات شخصیتی و خلقی متفاوتی از شما
دارد و به طور کلی با فردی که با شما متفاوت است، زندگی کنید و سازگار شوید.
بنابراین افسانهها و ضرب المثلهای عامیانه را کنار بگذارید این که من و تو باید ما شویم
یا من و تو یک روح هستیم در دو بدن به درد ارتباط عاطفی طولانی مدت نمی خورند.
وی تاکید کرد: در واقع این عقاید نه تنها مفید نیستند بلکه میتوانند به رابطه آسیب هم برسانند.
وقتی طرفین رابطه فردیت خود را به نفع رابطه کنار بگذارند نه تنها بهبودی در رابطه ایجاد نمیشود
بلکه پس از مدتی نارضایتی از رابطه شروع میشود و اختلافها به شکل شدیدتری دیده می شوند.
میناخانی در ادامه گفت: روانشناسان توصیه میکنند افرادی که کاملا شبیه ما هستند
و افرادی که اصلا شبیه ما نیستند،گزینههای مناسبی برای ارتباط نیستند. در رابطه عاطفی
سالم طرفین فردیت دیگری را به رسمیت میشناسند. علایق و نیازهای او را میپذیرند
و آنها را نادیده نمیگیرند.شروع آشنایی برای ازدواج اشکال کار از جایی آغاز میشود که شما توانایی کنار آمدن
با تفاوتهای طرف مقابل خود را ندارید. شروع آشنایی برای ازدواجبنابراین سعی میکنید که او را شکل خودتان کنید.
تغییر دهید، کنترل یا محدودش کنید.
آمادگی مستقل شدن از خانواده را دارید.
وی اضافه کرد: برقراری ارتباط عاطفی نیاز دارد که شما در بسیاری از ابعاد زندگیتان
از خانواده مستقل شده باشید. شروع آشنایی برای ازدواج در واقع انرژی روانی شما باید به سمتی برود که کمتر
از خانواده نیرو بگیرد. شاید بارها شنیدهاید که انسانها غیر از اینکه بند ناف جسمانی دارند
بند ناف روانی هم دارند. جنین تا زمانی که در رحم مادر است نیاز به بند نافی دارد که تمام
زندگیاش را از آن می گیرد و درست بعد از تولد همان چیزی که تمام زندگیاش بود
، قطع میشود تا بتواند خودش را با شرایط جدید سازگار کند و به گونهای دیگر زندگی کند.
دنبال نیمه گمشده تان نمی گردیم
وی با بیان اینکه در حال حاضر یک انسان کامل، با تمام ویژگیهای انسانی است
،اظهارکرد: اگر فکر میکنید که با برقراری ارتباط نیمه گمشده تان را پیدا می کنید
و کامل می شوید احتمالا اشتباه فکر میکنید. هیچ کس این توانایی را ندارد که
شما را کامل کند. شما نیاز به کسی ندارید که شما را کامل کند بلکه نیاز به فردی
دارید که شما را به طور کامل بپذیرد و خودتان نیز در رابطه عاطفی باید این توانایی
را داشته باشید که نیمه گمشده دیگری نباشید و سعی نکنید که دیگری را کامل کنید.
میناخانی به زوجین تاکید کرد: قبل از برقراری ارتباط عاطفی پایدار، دست به
خودشناسی بزنید. ویژگیهای شخصیتی و خلقیتان را بشناسید. الگوهای ناکارآمد
ارتباطیتان را بشناسید و به اصلاح آن بپردازید. ضعفها را تا حد امکان برطرف کنید
و با ویژگیهای دیگرتان که قابل تغییر نیستند کنار بیایید. عشق و ارتباط بالغانه
«یگانگی به شرط حفظ تمامیت و فردیت» است.
www.shamimm.ir/ تالاب
Copyright (c) 2006-2019 persianv.com All Rights Reserved
© باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت persianv.com مجاز میباشد .0