عشق چگونه توصیف می شود

 
helpkade
عشق چگونه توصیف می شود
عشق چگونه توصیف می شود

عشق مانند باد است
نمی توانی آن را ببینی اما می توانی حسش کنی

عشق زیباترین احساسی که انسان می تواند تجربه کند. عشق یعنی گوش فرا دادن به ندای قلب و تجربه ی رضایت و شادی در زندگی. همان معجزه ای که به ما انگیزه زیستن می دهد، همان که درمان گر هر درد بی درمان است و ما انسان ها پیوسته به دنبال آن هستیم.

عشق همان ودیعه ی الهی ست در نزد انسان، عشق دلیل وجود است و راه کمال و سعادت، و اگر عشق نبود آدمی بیهوده می زیست. ما آفریده شدیم تا عاشق شویم و عشق بورزیم و به کمال برسیم.

در عشق، معشوق در بند نیست و رهاست و عاشق بی چشم داشت و بی منت عشق می ورزد پس عشق یعنی فداکاری و از خود گذشتن و سعادت دیگری را بر خود ترجیح دادن.

” گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌ تر از جان ماست ” (سعدی)

عشق چگونه توصیف می شود

عاشق از عیب های وجود معشوق چشم نمی پوشد بلکه آن ها می بینید و دوست دارد و این نشانه ی عشق است و عشق ستایش گر است و عشق عبور از مرزهای عادت های انسانی ست.

عشق مانند افسانه است نمی توان آن را به درستی شناخت یا توصیف کرد، فقط می توان آن را حس کرد.

عشق تنها قدرتی است که می تواند دشمن را به دوست تبدیل کند. “مارتین لوترکینگ”

******

عشق یک راز بی پایان است زیرا چیز دیگری نمی تواند آن را توضیح دهد. “رابیندرانات تاگور”

******

جایی که عشق حضور دارد خدا حضور دارد. “گاندی”

******

عشق در واقع قدرت زندگی است، یک نوع تکامل، سرشاری و نوعی یکپارچگی از زندگی. “توماس مرتون”

******

عشق جواب است و شما بی شک آن جواب را می دانید. عشق گلی است که باید بگذارید رشد کند. “جان لنون”

******

زندگی همانند بازی است و عشق حقیقی جایزه آن است. “روفوس وینرایت”

******

عشق باعث چرخش کره زمین نمی شود بلکه کاری می کند که این چرخش ارزشمند شود. “فرانکلین جونز”

******

زندگی همانند گل است و عشق عسل آن گل. “ویکتور هوگو”

******

عشق بزرگ ترین نیروبخش زندگی است. “پیکاسو”

******

ما از عشق متولد شده ایم. عشق مادر ما است. “مولانا”

******

عشق نقاب هایی که می ترسیم نتوانیم بدون آن ها زندگی کنیم و می دانیم با آن ها هم نمی توانیم زندگی کنیم را برمی دارد. “جیمز بالدوین”

******

عشق در بین همه احساسات قوی ترین است زیرا همزمان به سر، قلب و حواس حمله می کند. “لائو تسه”

******

عشق تنها در احساس کردن چیزی خلاصه نمی شود بلکه به انجام دادن نیز مرتبط است. “دیوید ویلکرسون”

******

عشق زمانی رخ می دهد که شادی دیگران بر شادی خودت ارجح تر باشد. “جکسون براون”

******

عشق بهترین چیز در جهان است و طولانی ترین زندگی را دارد. “هنری ون دایک”

******

عشق مانند یک ویروس است، می تواند در بدن هر کسی و در هر زمانی رخ دهد. “مایا آنجلیو”

******

هنر عشق ورزیدن تا حد زیادی هنر ایستادگی و مقاومت است. “آلبرت الیس”

عشق چگونه توصیف می شود

******

عشق همانند آتش است، اما هرگز نمی توانید بگویید قرار است دست های شما را گرم کند یا خانه تان را بسوزاند. “جون کرافورد”

******

عشق چیزی است که از بهشت فرستاده شده تا جهنم را از شما ناامید کند. “دالی پارتون”

******

عشق فراتر از شرایط است، بدون بهار، بدون پاییز، عشق همیشه سبز است. “مولانا”

******

عشق یک بیماری جدی روانی است. “پلاتو”

******

عشق همانند گل زیبایی است که اگرچه ممکن است آن را لمس نکنم اما عطر آن، باغ را به مکانی دل انگیز تبدیل کرده است. “هلن کلر”

******

برای من، عشق پایدار، پیوندی است که هرگز شکسته نمی شود. “نیک کانن”

******

عشق چیز ترسناکی است و تو هرگز نمی دانی چه اتفاقی رخ خواهد داد. عشق یکی از زیباترین چیزها در زندگی است اما یکی از وحشتناک ترین چیزها نیز هست. عشق ارزش ترس را دارد چون تو دانش و تجربه به دست خواهی آورد، از دیگران چیزهایی یاد می گیری و خاطراتی به همراه خواهد داشت. “آریانا گراند”

******

عشق زندگی است و اگر عشق را از دست بدهی زندگی را از دست خواهی داد. “لئو باسکاگلیا”

******

عشق یک روح در دو بدن است. “ارسطو”

******

عشق معلم بهتری از وظیفه است. “آلبرت انیشتین”

******

عشق کوتاه است، فراموش کردن طولانی است. “پابلو نرودا”

******

عشق تنها حقیقت است، عشق احساسات محض نیست بلکه حقیقت نهایی است که در قلب خلقت نهاده شده است. “تاگور”

عشق نیروی طبیعت است، حتی اگر بخواهیم اما نمی توانیم به عشق فرمان دهیم یا آن را تقاضا کنیم یا از آن دوری کنیم، همانطور که نمی توانیم به ماه و ستاره و باد و باران فرمان دهیم که به دلخواه ما بیایند و بروند.

انسان توانایی های محدودی در زمینه تغییر آب و هوا دارد و همان اندک توانایی نیز با خطر بر هم زدن تعادل محیط زیستی که به طور کامل نمی توانیم درکش کنیم همراه است. در مورد عشق هم همین است، ممکن است بتوانیم طرف مقابل را فریب دهیم یا وارد رابطه عاشقانه ای شویم اما نتیجه بیشتر نوعی اشتیاق شدید گذرا یا دو توهم باطل از رقصیدن کنار هم است تا عشق!

عشق پدیده ای بزرگ تر از تو است! می توانی عشق را دعوت کنی اما نمی توانی به آن دستور دهی که چطور، کی و کجا خود را برایت نمایان کند. می توانی انتخاب کنی در برابر عشق تسلیم شوی یا نشوی، اما در نهایت این عشق است که مانند رعد و برق ضربه خود را وارد خواهد کرد: ضربه ای غیر قابل پیش بینی و غیر قابل انکار!

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
“حافظ”

وقتی عشق وارد می شود ممکن است خود را در حال عشق ورزیدن به کسانی ببینی که هرگز نمی خواستی. عشق با شرایط، مقررات، ضمایم یا کدها نمی آید. عشق مانند خورشید، بی توجه به ترس و امیال ما خواهد تابید.

عشق ذاتا آزاد و رها است، نمی توان آن را خرید و فروش یا معامله کرد. با پول نمی توانی کسی را وادار کنی که به تو عشق بورزد و یا دست از عشق ورزیدن به تو بردارد.

عشق نمی تواند زندانی شود، نمی توان قانونی برای آن وضع کرد، عشق ماده نیست، کالا نیست، منبع قدرت قابل فروش نیست، عشق قلمرویی ندارد، مرزی ندارد و نمی توان همانند اجسام یا انرژی آن را اندازه گیری کرد.

با پول می توان چندین شریک جنسی یا همسر قانونی داشت، ازدواج یک موضوع کاملا قانونمند است که قوانین و دادگاه و حقوق مخصوص خودش را دارد. هزینه های ازدواج یا جهیزیه، قوانین مرتبط با نفقه و غیره همگی نشان می دهد که ازدواج یک قرارداد قانونی است و همه ما خوب می دانیم که بسیاری از ازدواج ها – چه از قبل برنامه ریزی شده باشند یا نه – ممکن است بهره کمی از عشق برده باشند.

لذت های جنسی به روش های مختلف – چه به سبک سنتی یا با تکنیک های جدید – همگی قابل خرید و فروش هستند، این که آیا رابطه جنسی باید قابل خرید و فروش باشد یا خیر، سوالی کاملا جدا است اما عشق به خودی خود قابل فروش نیست.

می توان وفاداری، همراهی، توجه و حتی دلسوری را خرید اما عشق را نمی تواند خرید. لذت جنسی را می توان خرید اما عشق را نمی توان خرید.

عشق چه بیاید یا نیاید، در هرحال، توام با لطف، به میل خودش و با زمانبندی خودش خواهد بود نه با برنامه ریزی های انسانی.

عشق نمی تواند به عنوان پاداش به کسی داده شود یا برای تنبیه کسی، از او گرفته شود. تنها چیزی که تظاهر به عشق می کند ممکن است به عنوان فریب و دام استفاده شود و برای تقلب کردن، کپی یا پیشنهاد شود اما عشق به رفتارهای مخرب و سوء رفتارها اجازه جولان نخواهد داد بلکه برای عدالت حرف می زند و زمانی که آسیبی به کسی وارد می شود اعتراض خواهد کرد.

عشق عواقب آسیب رساندن به خود و دیگران را خاطرنشان می کند و برای بیان و آزاد سازی خشم، اندوه و درد فضای لازم را فراهم می کند. عشق تهدید نمی کند که اگر چیزی که می خواهد را به دست نیاورد خودش را از دیگران دریغ خواهد کرد.

عشق هرگز مستقیم یا غیر مستقیم نمی گوید: “اگر پسر بدی باشی مامان دوستت نخواهد داشت!”
عشق نمی گوید: “دختر کوچولوی بابا این کار را نمی کند.”
عشق نمی گوید: “اگر می خواهی عاشقت باشم باید خوب باشی.” یا “آنچه را که می گویم باید انجام دهی.” یا “هرگز نباید عاشق کس دیگری باشی.” یا “قول بده هرگز ترکم نخواهی کرد!”

عشق حواسش هست که چه اتفاقی برایت می افتد چون می داند همه ما به هم وصل هستیم. عشق ذاتا مهربان و همدل است. می داند که “دیگران” هم خودش هستند. این ماهیت حقیقی عشق است و عشق نمی تواند دستکاری یا محدود شود.

عشق به قدرت هر روح احترام می گذارد. عشق قانون خودش است.

منبع: psychologytoday

فال حافظ

متن عاشقانه متن زیبا آهنگ تولدت مبارک

صفحه اصلی تبلیغات تماس با ما درباره ما

مطالب بخش سلامت و پزشکی سایت کوکا فقط جنبه اطلاع رسانی و آموزشی دارند. این مطالب توصیه پزشکی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان کرد.

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کوکا برای تمامی وب سایت ها به هر نحو غیر مجاز می باشد.
هر گونه کپی برداری از محتوای سایت کوکا پیگرد قانونی دارد.
استفاده از مطالب سایت کوکا در سایت های خبر خوان و دارای آی فریم نیز اکیدا ممنوع است.

عشق یا دل‌دادگی حسی است که به معنای دوست داشتن شدید فرد یا چیزی است. [۱] هم‌چنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در فکر و عملکرد محدودیت دارد و حتی می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.[۲] هم‌چنین نوعی عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی‌انتها برای دیگران است.

پیچیدگی مفهوم عشق

عشق دربردارنده دو نوع احساس است. عشق با حس شهوانی و عشق با حس معنوی یا (با عمق همیشگی. نامحدود life time) که می‌توانند جدا از هم یا با هم به عنوان عشق ظاهر شوند.

عشق شهوانی: زمانی بروز می‌یابد که علاقه شدید به فرد مقابل فقط به قصد برطرف نمودن شهوت است. احساس شهوت ممکن است هر روز تکرار شود یا همان عشق ثانیه‌ای باشد که با یک نگاه شهوت‌انگیز آغاز می‌شود. شهوت ممکن است به‌طور مستقل، از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می‌تواند هم‌زمان با عشق هم وجود داشته باشد، گر چه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی‌بندوبار و غیرمتعهدانه شهوت می‌تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد.

عشق معنوی: این عشق با یک نگاه پاک و معصوم آغاز می‌شود و آرام آرام شدت می‌گیرد.[۳][۴]

عشق چگونه توصیف می شود

اما در کل عشق باور و احساسی عمیق، شدید و لطیفی است که با مفاهیم صلح و انسان‌دوستی مطابقت دارد.[۵] با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به دوست و … را نیز می‌توان متصور شد؛ در واقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هر چیز دوست‌داشتنی و فرح‌بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع احساسات به کار برد.[۶][۷] جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، “?What is love”، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است.[۸][۹]

عشق. از عشقه گرفته شده‌است و آن گیاهی بدون ریشه است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق را در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.[۱۰]

مطالعه نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق، تغییر و تحولات چشم‌گیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد.
در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم‌خانواده است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی[۱۱] به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš)به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام‌برده‌شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریائیان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده است.[۱۱]

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به‌کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به‌کار می‌برد و با آن‌که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به‌کار نمی‌برد.[نیازمند منبع]

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دل‌داده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق/معشوقه می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به‌ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، دربارهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. هم‌چنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.[۱۲]

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت و (شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.[۱۳]

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی).
با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.[۱۴]

تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و در مورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است».
برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.[۱۵]

دست به هرکار زدن (حتی خودکشی به خاطر معشوق).

عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنه‌اش در غایت خفا و پوشیدگی است.

عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند.[۱۹]

مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته‌اند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و به‌تدریج به عشق و دل‌سپردگی تبدیل می‌شود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید می‌کند. نویسندگان زیادی دربارهٔ عشق نوشته‌اند از رابعه وحلاج تا غزالی و به خصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده‌اند.

افلاطون گوید: عشق، واسطه انسان‌ها و خدایان است و فاصله آن‌ها را پُر می‌کند.

همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است.

او می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[۲۰]

کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.

«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی‌دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۲۱]

«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)

«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده‌است:

«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».[۲۵]

«عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می‌شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می‌گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت است. از نظر غربی‌ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه‌ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می‌آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می‌شود و صوفی را به حق می‌کشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته‌اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:

ماهیت عشق از نگاه اسلام

فروغ فرخزاد، موضوع اصلی شعرهای فروغ عشق است و این عشق را از نگاه متفاوت و زنانه و بسیار شخصی خود به نمایش می‌گذارد؛ کاری که پیش از این هیچ زن شاعری نکرده بود. زنانگی طوری در تاروپود شعر فروغ تنیده شده که نمی‌توان آن را از شعر، یا شعر را از آن جدا کرد.

احمد شاملو، خود عاشق بود و این عشق تأثیر زیادی بر اشعار او داشت، در زمانی که شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و تحت تأثیر آشنایی با معشوقه خود «آیدا» شعرهای مجموعه آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».

فاضل نظری، در شعری می‌گوید: «شباهت تو به من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهاییست».

پوریا ابراهیمیان، در شعری عشق را به بت تشبیه کرده و عاشق را یک کافر در نظر گرفته‌است که معشوق خود را می‌پرستد.

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه و دین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم‌شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند.
در مدل‌های زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهم‌ترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.[۲]

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند؛ حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی به عنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته‌است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.[۲۸]

در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را در نظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.

بر اساس شواهد علم اعصاب هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نوراپی نفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و استروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نوراپی نفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل، حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند.
در دسامبر ۲۰۰۵، در دانشگاه پاویاواقع در ایتالیا دانشمندان متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصبی شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد.
«سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [به‌طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[۲۹]

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می‌شود، مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن او رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین‌کننده بقای گونه انسان هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.[۳۰]

حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون تنها ویژه مردان نیست و مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.

این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آن‌ها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:

عشق چگونه توصیف می شود

دوپامین: که با مصرف کوکائین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.

نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.

سروتونین: یکی از مهم‌ترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به‌طور موقت به حالت دیوانگی برساند.

اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود.

در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:

وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.

اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

عشق دارای سه بعد است:[۳۱]

میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه‌گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تأثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.

براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته‌اند:

ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می‌شود.

ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می‌شود.

ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه‌ای خاتمه یابد.

ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولاً در ازدواج‌های از پیش تعیین شده که خانواده‌ها بر دو طرف تحمیل می‌کنند رخ می‌دهد و تنها دارای بعد همدلی است.

ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.

ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطه‌ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.

ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولاً دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی‌شود.

ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده‌ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج به‌طور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می‌توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمان‌های دور وجود داشته‌است. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستی سخن میان رفته و در متون به جای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق به کار رفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و… به بیان داستان‌های عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کارآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتند و اشعار بیشماری در همین مورد عشق سراییده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند. مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[۳۲]

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی).
دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد و آن‌که پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:

و از نشانه‌های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید، و در میانتان دلسوزی و دوست گرایی قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشند قطعاً نشانه‌هایی است.

بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری برای ازدواج مانعی ندارد.[۳۳] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی اشکالی ندارد.

از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[۳۴]

در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸–۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

در اغلب لغت‌نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۵]

توماس جای آورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصیت صورت می‌پذیرد. آورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.
عشق یعنی با خدا تنها شدن.

معشوق در ادب فارسی نام فردی است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق در ادبیات فارسی اشعار شعرای پارسی گو خداوند است.
عشق در ادبیات دارای مراحل و سلسله مراتبی است و عاشق واقعی به شخصی اطلاق می‌شود که در راه شناخت معشوق دست از مادیات کشیده و معطوف به معشوق خویش گردد.

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد عشق اطلاعات بیشتری بیابید.

عشق یا دل‌دادگی حسی است که به معنای دوست داشتن شدید فرد یا چیزی است. [۱] هم‌چنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در فکر و عملکرد محدودیت دارد و حتی می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.[۲] هم‌چنین نوعی عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی‌انتها برای دیگران است.

پیچیدگی مفهوم عشق

عشق دربردارنده دو نوع احساس است. عشق با حس شهوانی و عشق با حس معنوی یا (با عمق همیشگی. نامحدود life time) که می‌توانند جدا از هم یا با هم به عنوان عشق ظاهر شوند.

عشق شهوانی: زمانی بروز می‌یابد که علاقه شدید به فرد مقابل فقط به قصد برطرف نمودن شهوت است. احساس شهوت ممکن است هر روز تکرار شود یا همان عشق ثانیه‌ای باشد که با یک نگاه شهوت‌انگیز آغاز می‌شود. شهوت ممکن است به‌طور مستقل، از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می‌تواند هم‌زمان با عشق هم وجود داشته باشد، گر چه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی‌بندوبار و غیرمتعهدانه شهوت می‌تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد.

عشق معنوی: این عشق با یک نگاه پاک و معصوم آغاز می‌شود و آرام آرام شدت می‌گیرد.[۳][۴]

عشق چگونه توصیف می شود

اما در کل عشق باور و احساسی عمیق، شدید و لطیفی است که با مفاهیم صلح و انسان‌دوستی مطابقت دارد.[۵] با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به دوست و … را نیز می‌توان متصور شد؛ در واقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هر چیز دوست‌داشتنی و فرح‌بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع احساسات به کار برد.[۶][۷] جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، “?What is love”، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است.[۸][۹]

عشق. از عشقه گرفته شده‌است و آن گیاهی بدون ریشه است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق را در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.[۱۰]

مطالعه نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق، تغییر و تحولات چشم‌گیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد.
در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم‌خانواده است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی[۱۱] به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš)به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام‌برده‌شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریائیان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده است.[۱۱]

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به‌کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به‌کار می‌برد و با آن‌که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به‌کار نمی‌برد.[نیازمند منبع]

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دل‌داده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق/معشوقه می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به‌ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، دربارهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. هم‌چنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.[۱۲]

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت و (شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.[۱۳]

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی).
با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.[۱۴]

تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و در مورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است».
برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.[۱۵]

دست به هرکار زدن (حتی خودکشی به خاطر معشوق).

عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنه‌اش در غایت خفا و پوشیدگی است.

عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند.[۱۹]

مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته‌اند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و به‌تدریج به عشق و دل‌سپردگی تبدیل می‌شود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید می‌کند. نویسندگان زیادی دربارهٔ عشق نوشته‌اند از رابعه وحلاج تا غزالی و به خصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده‌اند.

افلاطون گوید: عشق، واسطه انسان‌ها و خدایان است و فاصله آن‌ها را پُر می‌کند.

همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است.

او می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[۲۰]

کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.

«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی‌دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۲۱]

«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)

«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده‌است:

«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».[۲۵]

«عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می‌شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می‌گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت است. از نظر غربی‌ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه‌ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می‌آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می‌شود و صوفی را به حق می‌کشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته‌اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:

ماهیت عشق از نگاه اسلام

فروغ فرخزاد، موضوع اصلی شعرهای فروغ عشق است و این عشق را از نگاه متفاوت و زنانه و بسیار شخصی خود به نمایش می‌گذارد؛ کاری که پیش از این هیچ زن شاعری نکرده بود. زنانگی طوری در تاروپود شعر فروغ تنیده شده که نمی‌توان آن را از شعر، یا شعر را از آن جدا کرد.

احمد شاملو، خود عاشق بود و این عشق تأثیر زیادی بر اشعار او داشت، در زمانی که شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و تحت تأثیر آشنایی با معشوقه خود «آیدا» شعرهای مجموعه آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».

فاضل نظری، در شعری می‌گوید: «شباهت تو به من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهاییست».

پوریا ابراهیمیان، در شعری عشق را به بت تشبیه کرده و عاشق را یک کافر در نظر گرفته‌است که معشوق خود را می‌پرستد.

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه و دین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم‌شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند.
در مدل‌های زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهم‌ترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.[۲]

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند؛ حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی به عنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته‌است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.[۲۸]

در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را در نظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.

بر اساس شواهد علم اعصاب هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نوراپی نفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و استروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نوراپی نفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل، حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند.
در دسامبر ۲۰۰۵، در دانشگاه پاویاواقع در ایتالیا دانشمندان متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصبی شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد.
«سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [به‌طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[۲۹]

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می‌شود، مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن او رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین‌کننده بقای گونه انسان هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.[۳۰]

حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون تنها ویژه مردان نیست و مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.

این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آن‌ها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:

عشق چگونه توصیف می شود

دوپامین: که با مصرف کوکائین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.

نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.

سروتونین: یکی از مهم‌ترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به‌طور موقت به حالت دیوانگی برساند.

اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود.

در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:

وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.

اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

عشق دارای سه بعد است:[۳۱]

میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه‌گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تأثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.

براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته‌اند:

ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می‌شود.

ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می‌شود.

ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه‌ای خاتمه یابد.

ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولاً در ازدواج‌های از پیش تعیین شده که خانواده‌ها بر دو طرف تحمیل می‌کنند رخ می‌دهد و تنها دارای بعد همدلی است.

ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.

ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطه‌ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.

ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولاً دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی‌شود.

ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده‌ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج به‌طور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می‌توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمان‌های دور وجود داشته‌است. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستی سخن میان رفته و در متون به جای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق به کار رفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و… به بیان داستان‌های عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کارآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتند و اشعار بیشماری در همین مورد عشق سراییده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند. مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[۳۲]

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی).
دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد و آن‌که پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:

و از نشانه‌های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید، و در میانتان دلسوزی و دوست گرایی قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشند قطعاً نشانه‌هایی است.

بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری برای ازدواج مانعی ندارد.[۳۳] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی اشکالی ندارد.

از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[۳۴]

در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸–۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

در اغلب لغت‌نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۵]

توماس جای آورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصیت صورت می‌پذیرد. آورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.
عشق یعنی با خدا تنها شدن.

معشوق در ادب فارسی نام فردی است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق در ادبیات فارسی اشعار شعرای پارسی گو خداوند است.
عشق در ادبیات دارای مراحل و سلسله مراتبی است و عاشق واقعی به شخصی اطلاق می‌شود که در راه شناخت معشوق دست از مادیات کشیده و معطوف به معشوق خویش گردد.

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد عشق اطلاعات بیشتری بیابید.

عشق یا دل‌دادگی حسی است که به معنای دوست داشتن شدید فرد یا چیزی است. [۱] هم‌چنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در فکر و عملکرد محدودیت دارد و حتی می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.[۲] هم‌چنین نوعی عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی‌انتها برای دیگران است.

پیچیدگی مفهوم عشق

عشق دربردارنده دو نوع احساس است. عشق با حس شهوانی و عشق با حس معنوی یا (با عمق همیشگی. نامحدود life time) که می‌توانند جدا از هم یا با هم به عنوان عشق ظاهر شوند.

عشق شهوانی: زمانی بروز می‌یابد که علاقه شدید به فرد مقابل فقط به قصد برطرف نمودن شهوت است. احساس شهوت ممکن است هر روز تکرار شود یا همان عشق ثانیه‌ای باشد که با یک نگاه شهوت‌انگیز آغاز می‌شود. شهوت ممکن است به‌طور مستقل، از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می‌تواند هم‌زمان با عشق هم وجود داشته باشد، گر چه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی‌بندوبار و غیرمتعهدانه شهوت می‌تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد.

عشق معنوی: این عشق با یک نگاه پاک و معصوم آغاز می‌شود و آرام آرام شدت می‌گیرد.[۳][۴]

عشق چگونه توصیف می شود

اما در کل عشق باور و احساسی عمیق، شدید و لطیفی است که با مفاهیم صلح و انسان‌دوستی مطابقت دارد.[۵] با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به دوست و … را نیز می‌توان متصور شد؛ در واقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هر چیز دوست‌داشتنی و فرح‌بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع احساسات به کار برد.[۶][۷] جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، “?What is love”، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است.[۸][۹]

عشق. از عشقه گرفته شده‌است و آن گیاهی بدون ریشه است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق را در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.[۱۰]

مطالعه نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق، تغییر و تحولات چشم‌گیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد.
در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم‌خانواده است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی[۱۱] به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš)به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام‌برده‌شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریائیان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده است.[۱۱]

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به‌کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به‌کار می‌برد و با آن‌که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به‌کار نمی‌برد.[نیازمند منبع]

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دل‌داده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق/معشوقه می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به‌ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، دربارهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. هم‌چنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.[۱۲]

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت و (شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.[۱۳]

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی).
با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.[۱۴]

تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و در مورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است».
برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.[۱۵]

دست به هرکار زدن (حتی خودکشی به خاطر معشوق).

عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنه‌اش در غایت خفا و پوشیدگی است.

عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند.[۱۹]

مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته‌اند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و به‌تدریج به عشق و دل‌سپردگی تبدیل می‌شود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید می‌کند. نویسندگان زیادی دربارهٔ عشق نوشته‌اند از رابعه وحلاج تا غزالی و به خصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده‌اند.

افلاطون گوید: عشق، واسطه انسان‌ها و خدایان است و فاصله آن‌ها را پُر می‌کند.

همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است.

او می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[۲۰]

کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.

«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی‌دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۲۱]

«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)

«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده‌است:

«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».[۲۵]

«عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می‌شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می‌گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت است. از نظر غربی‌ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه‌ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می‌آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می‌شود و صوفی را به حق می‌کشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته‌اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:

ماهیت عشق از نگاه اسلام

فروغ فرخزاد، موضوع اصلی شعرهای فروغ عشق است و این عشق را از نگاه متفاوت و زنانه و بسیار شخصی خود به نمایش می‌گذارد؛ کاری که پیش از این هیچ زن شاعری نکرده بود. زنانگی طوری در تاروپود شعر فروغ تنیده شده که نمی‌توان آن را از شعر، یا شعر را از آن جدا کرد.

احمد شاملو، خود عاشق بود و این عشق تأثیر زیادی بر اشعار او داشت، در زمانی که شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و تحت تأثیر آشنایی با معشوقه خود «آیدا» شعرهای مجموعه آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».

فاضل نظری، در شعری می‌گوید: «شباهت تو به من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهاییست».

پوریا ابراهیمیان، در شعری عشق را به بت تشبیه کرده و عاشق را یک کافر در نظر گرفته‌است که معشوق خود را می‌پرستد.

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه و دین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم‌شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند.
در مدل‌های زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهم‌ترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.[۲]

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند؛ حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی به عنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته‌است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.[۲۸]

در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را در نظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.

بر اساس شواهد علم اعصاب هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نوراپی نفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و استروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نوراپی نفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل، حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند.
در دسامبر ۲۰۰۵، در دانشگاه پاویاواقع در ایتالیا دانشمندان متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصبی شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد.
«سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [به‌طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[۲۹]

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می‌شود، مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن او رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین‌کننده بقای گونه انسان هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.[۳۰]

حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون تنها ویژه مردان نیست و مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.

این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آن‌ها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:

عشق چگونه توصیف می شود

دوپامین: که با مصرف کوکائین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.

نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.

سروتونین: یکی از مهم‌ترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به‌طور موقت به حالت دیوانگی برساند.

اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود.

در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:

وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.

اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

عشق دارای سه بعد است:[۳۱]

میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه‌گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تأثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.

براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته‌اند:

ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می‌شود.

ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می‌شود.

ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه‌ای خاتمه یابد.

ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولاً در ازدواج‌های از پیش تعیین شده که خانواده‌ها بر دو طرف تحمیل می‌کنند رخ می‌دهد و تنها دارای بعد همدلی است.

ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.

ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطه‌ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.

ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولاً دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی‌شود.

ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده‌ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج به‌طور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می‌توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمان‌های دور وجود داشته‌است. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستی سخن میان رفته و در متون به جای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق به کار رفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و… به بیان داستان‌های عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کارآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتند و اشعار بیشماری در همین مورد عشق سراییده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند. مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[۳۲]

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی).
دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد و آن‌که پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:

و از نشانه‌های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید، و در میانتان دلسوزی و دوست گرایی قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشند قطعاً نشانه‌هایی است.

بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری برای ازدواج مانعی ندارد.[۳۳] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی اشکالی ندارد.

از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[۳۴]

در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸–۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

در اغلب لغت‌نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۵]

توماس جای آورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصیت صورت می‌پذیرد. آورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.
عشق یعنی با خدا تنها شدن.

معشوق در ادب فارسی نام فردی است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق در ادبیات فارسی اشعار شعرای پارسی گو خداوند است.
عشق در ادبیات دارای مراحل و سلسله مراتبی است و عاشق واقعی به شخصی اطلاق می‌شود که در راه شناخت معشوق دست از مادیات کشیده و معطوف به معشوق خویش گردد.

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد عشق اطلاعات بیشتری بیابید.

عشق یا دل‌دادگی حسی است که به معنای دوست داشتن شدید فرد یا چیزی است. [۱] هم‌چنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در فکر و عملکرد محدودیت دارد و حتی می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.[۲] هم‌چنین نوعی عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی‌انتها برای دیگران است.

پیچیدگی مفهوم عشق

عشق دربردارنده دو نوع احساس است. عشق با حس شهوانی و عشق با حس معنوی یا (با عمق همیشگی. نامحدود life time) که می‌توانند جدا از هم یا با هم به عنوان عشق ظاهر شوند.

عشق شهوانی: زمانی بروز می‌یابد که علاقه شدید به فرد مقابل فقط به قصد برطرف نمودن شهوت است. احساس شهوت ممکن است هر روز تکرار شود یا همان عشق ثانیه‌ای باشد که با یک نگاه شهوت‌انگیز آغاز می‌شود. شهوت ممکن است به‌طور مستقل، از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می‌تواند هم‌زمان با عشق هم وجود داشته باشد، گر چه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی‌بندوبار و غیرمتعهدانه شهوت می‌تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد.

عشق معنوی: این عشق با یک نگاه پاک و معصوم آغاز می‌شود و آرام آرام شدت می‌گیرد.[۳][۴]

عشق چگونه توصیف می شود

اما در کل عشق باور و احساسی عمیق، شدید و لطیفی است که با مفاهیم صلح و انسان‌دوستی مطابقت دارد.[۵] با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به دوست و … را نیز می‌توان متصور شد؛ در واقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هر چیز دوست‌داشتنی و فرح‌بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع احساسات به کار برد.[۶][۷] جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، “?What is love”، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است.[۸][۹]

عشق. از عشقه گرفته شده‌است و آن گیاهی بدون ریشه است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق را در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.[۱۰]

مطالعه نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق، تغییر و تحولات چشم‌گیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد.
در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم‌خانواده است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی[۱۱] به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš)به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام‌برده‌شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریائیان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده است.[۱۱]

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به‌کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به‌کار می‌برد و با آن‌که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به‌کار نمی‌برد.[نیازمند منبع]

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دل‌داده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق/معشوقه می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به‌ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، دربارهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. هم‌چنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.[۱۲]

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت و (شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.[۱۳]

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی).
با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.[۱۴]

تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و در مورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است».
برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.[۱۵]

دست به هرکار زدن (حتی خودکشی به خاطر معشوق).

عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنه‌اش در غایت خفا و پوشیدگی است.

عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند.[۱۹]

مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته‌اند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و به‌تدریج به عشق و دل‌سپردگی تبدیل می‌شود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید می‌کند. نویسندگان زیادی دربارهٔ عشق نوشته‌اند از رابعه وحلاج تا غزالی و به خصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده‌اند.

افلاطون گوید: عشق، واسطه انسان‌ها و خدایان است و فاصله آن‌ها را پُر می‌کند.

همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است.

او می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[۲۰]

کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.

«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی‌دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۲۱]

«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)

«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده‌است:

«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».[۲۵]

«عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می‌شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می‌گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت است. از نظر غربی‌ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه‌ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می‌آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می‌شود و صوفی را به حق می‌کشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته‌اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:

ماهیت عشق از نگاه اسلام

فروغ فرخزاد، موضوع اصلی شعرهای فروغ عشق است و این عشق را از نگاه متفاوت و زنانه و بسیار شخصی خود به نمایش می‌گذارد؛ کاری که پیش از این هیچ زن شاعری نکرده بود. زنانگی طوری در تاروپود شعر فروغ تنیده شده که نمی‌توان آن را از شعر، یا شعر را از آن جدا کرد.

احمد شاملو، خود عاشق بود و این عشق تأثیر زیادی بر اشعار او داشت، در زمانی که شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و تحت تأثیر آشنایی با معشوقه خود «آیدا» شعرهای مجموعه آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».

فاضل نظری، در شعری می‌گوید: «شباهت تو به من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهاییست».

پوریا ابراهیمیان، در شعری عشق را به بت تشبیه کرده و عاشق را یک کافر در نظر گرفته‌است که معشوق خود را می‌پرستد.

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه و دین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم‌شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند.
در مدل‌های زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهم‌ترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.[۲]

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند؛ حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی به عنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته‌است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.[۲۸]

در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را در نظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.

بر اساس شواهد علم اعصاب هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نوراپی نفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و استروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نوراپی نفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل، حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند.
در دسامبر ۲۰۰۵، در دانشگاه پاویاواقع در ایتالیا دانشمندان متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصبی شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد.
«سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [به‌طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[۲۹]

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می‌شود، مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن او رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین‌کننده بقای گونه انسان هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.[۳۰]

حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون تنها ویژه مردان نیست و مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.

این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آن‌ها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:

عشق چگونه توصیف می شود

دوپامین: که با مصرف کوکائین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.

نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.

سروتونین: یکی از مهم‌ترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به‌طور موقت به حالت دیوانگی برساند.

اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود.

در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:

وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.

اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

عشق دارای سه بعد است:[۳۱]

میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه‌گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تأثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.

براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته‌اند:

ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می‌شود.

ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می‌شود.

ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه‌ای خاتمه یابد.

ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولاً در ازدواج‌های از پیش تعیین شده که خانواده‌ها بر دو طرف تحمیل می‌کنند رخ می‌دهد و تنها دارای بعد همدلی است.

ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.

ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطه‌ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.

ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولاً دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی‌شود.

ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده‌ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج به‌طور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می‌توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمان‌های دور وجود داشته‌است. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستی سخن میان رفته و در متون به جای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق به کار رفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و… به بیان داستان‌های عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کارآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتند و اشعار بیشماری در همین مورد عشق سراییده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند. مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[۳۲]

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی).
دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد و آن‌که پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:

و از نشانه‌های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید، و در میانتان دلسوزی و دوست گرایی قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشند قطعاً نشانه‌هایی است.

بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری برای ازدواج مانعی ندارد.[۳۳] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی اشکالی ندارد.

از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[۳۴]

در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸–۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

در اغلب لغت‌نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۵]

توماس جای آورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصیت صورت می‌پذیرد. آورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.
عشق یعنی با خدا تنها شدن.

معشوق در ادب فارسی نام فردی است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق در ادبیات فارسی اشعار شعرای پارسی گو خداوند است.
عشق در ادبیات دارای مراحل و سلسله مراتبی است و عاشق واقعی به شخصی اطلاق می‌شود که در راه شناخت معشوق دست از مادیات کشیده و معطوف به معشوق خویش گردد.

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد عشق اطلاعات بیشتری بیابید.

عشق یا دل‌دادگی حسی است که به معنای دوست داشتن شدید فرد یا چیزی است. [۱] هم‌چنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در فکر و عملکرد محدودیت دارد و حتی می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.[۲] هم‌چنین نوعی عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی‌انتها برای دیگران است.

پیچیدگی مفهوم عشق

عشق دربردارنده دو نوع احساس است. عشق با حس شهوانی و عشق با حس معنوی یا (با عمق همیشگی. نامحدود life time) که می‌توانند جدا از هم یا با هم به عنوان عشق ظاهر شوند.

عشق شهوانی: زمانی بروز می‌یابد که علاقه شدید به فرد مقابل فقط به قصد برطرف نمودن شهوت است. احساس شهوت ممکن است هر روز تکرار شود یا همان عشق ثانیه‌ای باشد که با یک نگاه شهوت‌انگیز آغاز می‌شود. شهوت ممکن است به‌طور مستقل، از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می‌تواند هم‌زمان با عشق هم وجود داشته باشد، گر چه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی‌بندوبار و غیرمتعهدانه شهوت می‌تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد.

عشق معنوی: این عشق با یک نگاه پاک و معصوم آغاز می‌شود و آرام آرام شدت می‌گیرد.[۳][۴]

عشق چگونه توصیف می شود

اما در کل عشق باور و احساسی عمیق، شدید و لطیفی است که با مفاهیم صلح و انسان‌دوستی مطابقت دارد.[۵] با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به دوست و … را نیز می‌توان متصور شد؛ در واقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هر چیز دوست‌داشتنی و فرح‌بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع احساسات به کار برد.[۶][۷] جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، “?What is love”، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است.[۸][۹]

عشق. از عشقه گرفته شده‌است و آن گیاهی بدون ریشه است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق را در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.[۱۰]

مطالعه نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق، تغییر و تحولات چشم‌گیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد.
در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم‌خانواده است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی[۱۱] به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš)به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام‌برده‌شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریائیان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده است.[۱۱]

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به‌کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به‌کار می‌برد و با آن‌که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به‌کار نمی‌برد.[نیازمند منبع]

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دل‌داده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق/معشوقه می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به‌ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، دربارهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. هم‌چنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.[۱۲]

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت و (شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.[۱۳]

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی).
با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.[۱۴]

تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و در مورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است».
برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.[۱۵]

دست به هرکار زدن (حتی خودکشی به خاطر معشوق).

عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنه‌اش در غایت خفا و پوشیدگی است.

عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند.[۱۹]

مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته‌اند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و به‌تدریج به عشق و دل‌سپردگی تبدیل می‌شود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید می‌کند. نویسندگان زیادی دربارهٔ عشق نوشته‌اند از رابعه وحلاج تا غزالی و به خصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده‌اند.

افلاطون گوید: عشق، واسطه انسان‌ها و خدایان است و فاصله آن‌ها را پُر می‌کند.

همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است.

او می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[۲۰]

کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.

«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی‌دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۲۱]

«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)

«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده‌است:

«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».[۲۵]

«عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می‌شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می‌گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت است. از نظر غربی‌ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه‌ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می‌آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می‌شود و صوفی را به حق می‌کشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته‌اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:

ماهیت عشق از نگاه اسلام

فروغ فرخزاد، موضوع اصلی شعرهای فروغ عشق است و این عشق را از نگاه متفاوت و زنانه و بسیار شخصی خود به نمایش می‌گذارد؛ کاری که پیش از این هیچ زن شاعری نکرده بود. زنانگی طوری در تاروپود شعر فروغ تنیده شده که نمی‌توان آن را از شعر، یا شعر را از آن جدا کرد.

احمد شاملو، خود عاشق بود و این عشق تأثیر زیادی بر اشعار او داشت، در زمانی که شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و تحت تأثیر آشنایی با معشوقه خود «آیدا» شعرهای مجموعه آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».

فاضل نظری، در شعری می‌گوید: «شباهت تو به من هر چه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهاییست».

پوریا ابراهیمیان، در شعری عشق را به بت تشبیه کرده و عاشق را یک کافر در نظر گرفته‌است که معشوق خود را می‌پرستد.

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه و دین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم‌شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند.
در مدل‌های زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهم‌ترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.[۲]

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند؛ حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی به عنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته‌است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.[۲۸]

در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را در نظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.

بر اساس شواهد علم اعصاب هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نوراپی نفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و استروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نوراپی نفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل، حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند.
در دسامبر ۲۰۰۵، در دانشگاه پاویاواقع در ایتالیا دانشمندان متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصبی شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد.
«سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [به‌طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»[۲۹]

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می‌شود، مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن او رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین‌کننده بقای گونه انسان هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.[۳۰]

حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون تنها ویژه مردان نیست و مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.

این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آن‌ها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:

عشق چگونه توصیف می شود

دوپامین: که با مصرف کوکائین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.

نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.

سروتونین: یکی از مهم‌ترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به‌طور موقت به حالت دیوانگی برساند.

اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود.

در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:

وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.

اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

عشق دارای سه بعد است:[۳۱]

میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه‌گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تأثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.

براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته‌اند:

ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می‌شود.

ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می‌شود.

ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه‌ای خاتمه یابد.

ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولاً در ازدواج‌های از پیش تعیین شده که خانواده‌ها بر دو طرف تحمیل می‌کنند رخ می‌دهد و تنها دارای بعد همدلی است.

ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.

ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطه‌ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.

ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولاً دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی‌شود.

ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده‌ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج به‌طور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می‌توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمان‌های دور وجود داشته‌است. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستی سخن میان رفته و در متون به جای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق به کار رفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و… به بیان داستان‌های عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کارآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتند و اشعار بیشماری در همین مورد عشق سراییده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند. مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.[۳۲]

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی).
دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد و آن‌که پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:

و از نشانه‌های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید، و در میانتان دلسوزی و دوست گرایی قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشند قطعاً نشانه‌هایی است.

بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری برای ازدواج مانعی ندارد.[۳۳] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی اشکالی ندارد.

از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[۳۴]

در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸–۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

در اغلب لغت‌نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۵]

توماس جای آورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصیت صورت می‌پذیرد. آورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.
عشق یعنی با خدا تنها شدن.

معشوق در ادب فارسی نام فردی است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق در ادبیات فارسی اشعار شعرای پارسی گو خداوند است.
عشق در ادبیات دارای مراحل و سلسله مراتبی است و عاشق واقعی به شخصی اطلاق می‌شود که در راه شناخت معشوق دست از مادیات کشیده و معطوف به معشوق خویش گردد.

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد عشق اطلاعات بیشتری بیابید.

ویکی روان ۱۳۹۹-۱۰-۱۲ عشق دیدگاه۴۹

پرسش تعریف عشق چیست (معنی عشق به انگلیسی = Love) نباید همه ذهن شما را به خود درگیر کند چون عشق یک مفهوم است. معنی عشق واقعی مهمترین حسی هست که بشر می تواند تجربه کند. خب، بر اساس چیزی که در جلسات مشاوره شکست عشقی در ویکی روان پی بردیم، تقریبا هیچ کسی نمی داند معنی عشق چیست اما در این پست سایت ویکی روان به بررسی تعریف عشق واقعی در روانشناسی می پردازیم و کاملا توضیح می دهیم عشق یعنی چی و چرا اهمیت دارد؟

موضوعاتی که در این مطلب ویکی روان به آنها می پردازیم:

عشق چگونه توصیف می شود

سوالات زیادی ذهن بازدیدکنندگان ویکی روان و به خودش متوجه کرده و پرسش های بسیاری در جلسات مشاوره آنلاین روانشناسی از ما می پرسند، مثلا:

خب، فهم اینکه عشق یعنی چی می تونه راحت باشه اگر متوجه بشید که معنی کلمه عشق با احساس عشق داشتن یکی نیست!

برای بسیاری معنی عشق در احساس آنها خلاصه می شود و  نمی توانند در قالب کلمات آن را بگنجانند.

اما موضوع اصلی این است که اگر شخصی بتواند تعریف عشق در روانشناسی را درک کند و با تمام وجود به ابعاد گوناگون آن تسلط پیدا کند، قدرت بسیار زیادی در کنترل و مدیریت عواطف و احساسات جاری خود خواهد داشت و می تواند از عشق لذت بیشتری ببرد

این همان چیزی است که مشاور روانشناس سعی می کند در طی جلسات مشاوره روانشناسی به افراد آموزش دهد تا از سوتفاهم های رایج درباره عشق دوری کنند!

برای پیدا کردن جواب معنی عشق چیست و آشنایی با تعریف عشق واقعی در روانشناسی با سایت ویکی روان همراه باشید.

بیان معنی کلمه عشق در زبان فارسی کار ساده ای نیست.

علت اصلی این است که معنی کلمه عشق برای هر شخص متفاوت است چون او نگاهی متفاوت به عشق و چیزی که عاشقش است دارد.

اما به طور خلاصه در بیان معنی کلمه عشق باید گفت، عشق علاقه ای بیش از دوست داشتن است.

عشق به معنی افراط است، افراط در دوست داشتن. شاید این بهترین تعریف از عشق از نگاه عموم باشد!

بهتر است برای بیان بهتر تعریف عشق به لغتنامه دهخدا مراجع کنیم، در لغت نامه دهخدا درباره معنی عشق آمده است:

عشق مانند شاخه های درختی است که دور عاشق می پیچد و او را خشک می کند. این تعبیر از معنی کلمه عشق شاید برای همه نوع عشق صادق نباشد اما چیزی که ما از تعریف عشق در ادبیات و زبان فارسی به یاد داریم بسیار شبیه به چیزی است که دهخدا می گوید.

عشق یعنی افراط و زیاده روی در حب و دوست داشتن، این دقیق ترین معنی کلمه عشق می باشد

دوست داشتن بدون حد و مرز و بدون نهایت و انتهایی. به نوعی این بهترین تعریف از عشق در زبان فارسی است.

در داستان های ادبی هم قصه های عاشقانه بسیاری مانند لیلی و مجنون را شنیده ایم که به این معنی عشق بسیار نزدیک بوده اند.

پس معنی عشق یعنی علاقه بسیار زیاد به همه خصوصیات، رفتار و ویژگی های یک فرد، به طوری که حتی خیلی از ویژگی های دوست نداشتنی او را نبینیم و به چشم نیاید

شاید هر کسی این تعریف عشق را دوست نداشته باشد، اما عشق یعنی قبول کردن مسئولیت دوست داشتن شخصی که برایمان مهم است!

اما همین تعریف عشق در عمل می تواند فرق داشته باشد.

یعنی شاید ما در زندگی عاشق چند نفر مانند اعضای اصلی خانواده باشیم، اما عشقمان به پدر با تعریف عشق به همسر متفاوت است!

بله، این نوع دوست داشتن در هر جا معنی خاصی دارد، به همین خاطر بهتر است برای درک بهترین تعریف از عشق به جایگاهی که آن را خرج می کنید هم دقت کنید.

می توانید با مراجعه به بخش مشاوره روابط عاطفی آنلاین سایت ویکی روان، به صورت صوتی و تصویری با بهترین روانشناس های کشور، از هر جا که هستید استفاده نمائید.

یک متخصص در زمینه روابط عاطفی و شکست عشقی به خوبی می تواند وضعیت فعلی شما را تحلیل و راهکارهای صحیحی ارائه دهد.

در تعریف عشق به زبان ساده باید گفت که:

از کلمه عشق برای بیان احساسات به یک نفر استفاده می شود، اما میشه از همین کلمه برای بیان تعلق خاطر به چیزهای دیگه هم استفاده کرد، مثلا من عاشق شکلات هستم.

برای اینکه موضوع رو پیچیده تر کنیم حتی میشه گفت از کلمه عشق برای بیان مهربانی به افراد دور و نزدیک و محبت هم استفاده می شود. با دقت در این مثال ها بهتر متوجه می شوید عشق چیست و عاشق کیست؟

پیشنهاد می کنیم مقاله فرق عشق با دوست داشتن را حتما در ویکی روان مطالعه کنید تا موضوع بیشتر مشخص شود.

 

در فرهنگ یونان باستان از هفت کلمه متفاوت برای پاسخ به سوال همیشگی عشق چیست استفاده می شود:

اینها هفت نوع جامع از احساسات و عشق هستند که می توانند تا حدودی جواب سوال معنی عشق چیست را درونشون پیدا کرد.

به طور کلی عشقی که نسبت به همسرتون دارید با عشقی که به مادرتون دارید خیلی فرق دارند.

به همین خاطر باید به تعریف علمی از عشق پرداخت تا بشه آن را دسته بندی کرد همان کاری که در بالا انجام دادیم.

عشق چگونه توصیف می شود

حتی میشه گفت عشق به همسر میتونه دستخوش تغییر بشه چون شما همیشه احساسات متغیری به نسبت شرایط و زمان دارید.

با تمام این توضیحات ما هنوز برای تمام موارد بالا از کلمه عشق استفاده می کنیم. به همین خاطر ایجاد ابهامات با این همه تشابه اصلا دور از انتظار نیست.

می توانیم به دو انسان متفاوت بگیم عاشقت هستم در صورتی که منظوری متفاوت داشته باشیم.

بخش راست مغز ما وظیفه کنترل احساسات و بخش سمت چپ مسئول مدیریت منطق و زبان مارو داره

اگر در طول روز ده بار از کلمه و احساس واقعی عشق استفاده کنید انرژی زیادی ازتون گرفته می شود در حالی که بخش چپ مغزتون اصلا درگیر این مسائل نمیشه.

اولین چیزی که باید یاد بگیریم اینه که با هفت معنی عشق آشنایی کامل پیدا کنیم، تنها تعریف اونها نه بلکه باید به احساسمون نسبت به اونها اشراف پیدا کنیم.

این اولین قدم در جواب سوال معنی عشق چیست می باشد.

خب به بهترین معنی و تعریف از عشق واقعی پرداختیم اما شاید برای شما هم مانند خیلی از بازدیدکندگان ویکی روان این سوال مطرح باشد که هدف عشق چیست و چه چیزهایی باید با آن تجربه کنیم؟

این موضوعی است که به کرات در جلسات مشاوره شکست عشقی توسط روانشناس مطرح می شود تا افراد بتوانند دید صحیحی درباره اینکه هدف عشق چیست پیدا کنند.

در حقیقت نباید به دنبال هدف عشق و اینکه چرا عاشق می شویم باشیم چون اگر به دنبالش باشیم عشق معنای خود را از دست می دهد.

هدف عشق در واقع خود عشق است، عمل عشق ورزیدن، هنر عشق دادن و تکرار مجدد این روند، هدف عشق دوست داشتن و عشق دادن مداوم به همه چیز است حتی چیزهای که دوستشان نداریم

شاید برایمان سخت باشد اما هدف عشق همین است که مدام تلاش کنیم و هر بار بیشتر و بهتر عشق بورزیم.

هدف عشق یعنی غلبه بر ایگو، هدف عشق یعنی بهتر شدن، چون همه عاشق هستیم اما گاهی فراموش می کنیم.

هدف از عشق که مدام صحبت آن است، ایجاد صلح است

ایجاد صلح و آرامش درونی که در نهایت به صلح خارجی منجر می شود.

عشق افراد را دلپذیر تر می کند و آنها را در جهت مسیر تعالی بشر قرار می دهد پس هدف عشق ایجاد دنیایی بهتر است

شاید کسی این عشق را در خدا پیدا کند و کسی دیگر در فرزندش.

شاید کسی در کنار معشوقش آرام بگیرد و شخصی دیگر با فکر کردن به او.

در نهایت هدف از عشق تبدیل ما به انسان هایی به مراتب بهتر است که اگر این حس را از عشق نمی گیرید پس شما عاشق نیستید.

شما می توانید عشق و برای بقیه زندگیتون تمرین کنید و هر روز متخصص تر بشین.

میشه تو خیلی موارد در استفاده از کلمه عشق محتاط باشیم چون چیزی که میگیم واقعا منظور و معنی کلمه عشق و نمیده.

پس جوان اینکه منظور از عشق چیست به شما و دیدتان به موضوعات مختلف زندگی بر می گردد و این تعریف می تواند برای هر کسی متفاوت باشد.

یکی از موضوعات بسیار رایجی که در جلسه های مشاوره شکست عاطفی اینترنتی یا حضوری با آن برخورد داریم این است که افراد برای داشتن عشق و رابطه پایدار تلاش نمی کنند. آنها می خواهند طرف مقابل بیشتر بار رابطه را به دوش بگیرد و همیشه شرایط برای آنها محیا باشد.

البته بیشتر این موارد ناخواسته اتفاق می افتد اما بسیار رایج است.

می توانیم به جای اینکه بگیم من عاشق شکلات هستم بگیم من از خوردن شکلات لذت می برم.

من عاشق کارم هستم بشه من نسبت به شغلم شور و علاقه زیادی دارم.

لذت بردن، شور و علاقه داشتن و عاشق چیزی بودن سه حس متفاوت هستند. این خیلی مهمه که معانی دقیق کلمات و یاد بگیریم و قبل از استفادشون فکر کنیم

کلمات ابزارهای بسیار دقیق و پر قدرتی هستند که باید به دقت ازشون استفاده بشه نه تنها در ارتباط با دیگران بلکه با خودتون.

کلماتی که استفاده می کنید در نهایت شخصیت شما را شکل می دهد

پس اگر در استفاده از کلمات عاقلانه رفتار کنیم بهتر می توانیم نسبت به حسمون ادراک داشته باشیم و از انواع عشق لذت ببریم.

مشاوره شکست عاطفی تصویری

اگر عشق را درونی احساس کنید و خودتان را دوست داشته باشید، آنگاه دوست داشتن فردی دیگر یا کلا هر پدیده ای در این جهان سخت نیست.

مهم ترین موضوع در مشاوره روانشناسی خودشناسی این است که فرد بتواند خود را بهتر بشناسد و راهی برای ابراز عشق به دیگران پیدا کند.

اگر بدونید معنی عشق چیه و چطور کار میکنه دیگه درکش سخت نیست.

اینکه عاشق کسی بشید اصلا کار سختی نیست. اینکه عاشقش بمونید سخته. در واقع بهترین تعریف از عشق در زمان خودشو نشون میده و به اثبات می رسه و نه در کلام.

اما اینکه سخته براتون عاشق کسی بمونید یعنی عشقتون و درست انتخاب نکردید.

عشق همیشه زیباست و اگر زیبا و خواستنی نباشه دیگه عشق نیست

بعضی وقت ها عشق ناپدید و کم یاب میشه به خصوص زمانی که تو رابطه هستین در این مواقع باید به راهتون ادامه بدین و کمی صبور باشید.

عشق دوباره و با تلاش شما بر میگرده.

شاید فکر کنید این بهترین تعریف از عشق نباشد اما به طور کلی اگر تعریف فلاسفه و شعرا از معنی عشق را کنار بزاریم می توان تعریف علمی از عشق را هم بیان کرد.

از دید یافته های علمی تعریف عشق واقعی حاصل تغییرات زیاد در بیولوژی مغز انسان و تغییرات هورمونی بدن او است

دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که هر سه بخش عشق (شهوت، تعهد و جذابیت) حاصل تغییرات فیزیکی انسان هستند.

وجود شهوت در مردان و خانم ها به واسطه هورمون های استروژن و تستوسترون می باشد.

اینکه ما جذب کسی می شویم (بعضا عشق در نگاه اول هم نامیده می شود) توسط هورمون های آدرنالین، دوپامین و سروتونین انجام می شود.

همان هورمون هایی که با تجربیات جدید و هیجان انگیز ما همراه هستند.

اما دلبستگی طولانی مدت (همان تعهد در رابطه) توسط مجموعه ای بسیار متفاوت تر از هورمون ها و مواد شیمیایی مغز حاکم می شود – اکسی توسین و هورمون وازوپرسین – که عشقمان را مستحکم تر می کنند.

این واقعیتی است که بر تعریف عشق تاثیر می گذارد و تائیدی بر واقعی بودن آن است.

یعنی عشق را از هر جنبه ای می توان تعریف کرد، هم علمی هم ادبی هم احساسی و انواع دیگر.

یک دکتر مشاوره شکست عشقی تمام تلاش خود را وقف این می کند تا مردم بتوانند تعریف عشق را درک کنند و به خوبی آن را در زندگی خود پیاده نمایند.

یکی از مشکلات عدیده ما در روابط عاطفی این است که با تعاریف و پیشینه اشتباه وارد رابطه می شویم و به خود آسیب وارد می کنیم!

خب از دید روانشناسی عشق یعنی چی ؟؟؟ تعریف عشق از دید روانشناسی می تواند موضوعات زیادی را برای ما حل کند، چون روانشناسی عمیق به همه چیز نگاه می کند.

یادتون باشه اگر می خواین عشق زندگیتون و پیدا کنید در استفاده از کلمات با خودتون دقت به خرج بدین.

با خودتون بگین من میخوام عشق زندگیم و پیدا کنم نه اینکه می خوام وارد یک رابطه بشم، این موضوعات به کل با هم متفاوت هستند.

تو رابطه بودن چیزیه که خیلی در موردش می شنویم، هر کسی که مجرد نیست تو رابطه هست.

اما این نمی تونه مارو به معنی عشق هدایت کنه و بگیم عشق زندگیمون و پیدا کردیم.

نتایج تحقیقات بین المللی نشان می دهد ۹۰ درصد زوجین در سرتاسر جهان اعتقاد دارند که برای داشتن یک زندگی زناشویی موفق، وجود عشق الزامی است

این مسئله نشانگر آن است که مسئله عشق یک مفهوم بین المللی می باشد و ضرورت آن بسیار گسترده و شایان است.

همانطور که می دانیم هر چقدر تعریف عشق از نگاه دو نفر در رابطه عاشقانه به هم نزدیکتر باشد، رابطه آنها با عشق پایدار تر و موفق تر خواهد بود.

بنابراین بیان و به اشتراک گذاشتن تعریف عشق در ابتدای شروع رابطه و در اوایل دوره شناخت، از اهمیت بسزایی برخوردار است

متاسفانه در بعضی روابط دیده می شود که افراد بدون به اشتراک گذاشتن تعریف عشق واقعی، این موضوع مهم و ارزنده، وارد رابطه می شوند.

این یک حقیقت واضح است که این افراد پس از مدت زمان کوتاهی معمولا دچار اختلاف می شوند.

البته در بعضی موارد ممکن است تعاریف افراد درباره معنی عشق متفاوت باشد، اما با در میان گذاشتن آن در ابتدای رابطه می توان تغییراتی در آن حاصل کرد و رابطه را تبدیل به یک رابطه موفق کرد

اما در میان نگذاشتن این اصول و زندگی کردن در یک هاله ی ابهام، می تواند رابطه را به سمت نابودی گمراه کند.

اینکه عشق یعنی چی برای هر فرد متفاوت است، به همین دلیل درمان شکست عشقی باید فرد به فرد انجام شود تا بهترین نتیجه به دست بیاید.

در نظر بگیرید یک دختر و پسر دوران شناخت خود را پشت سر گذاشته اند و هم اکنون با رعایت قوانین مذهبی و اجتماعی، به ازدواج یکدیگر در آمده اند.

آنها به خوبی و خوشی لحظه های زندگی را سپری می کنند تا اینکه یک روز زن متوجه روابط پنهانی همسر خود می شود.

در ابتدا سکوت می کند اما پس از مدت کوتاهی طاقت نمی آورد و مسئله را با همسرش بیان می کند.

همسر او نیز در کمال آرامش به او می گوید که خارج از محور خانواده روابطی دارد که برای او بسیار لذت بخش و هیجان انگیز هستند.

همچنین اعلام می دارد که به نظر او رابطه عاشقانه آنها نمی تواند مانع ایجاد روابط جدید برای او بشود.

همانطور که می بینیم تعریفی که این فرد از عشق دارد، تعریفی خاص می باشد که تعهد جنسی، تعهد در عشق و عاطفی و محدودیت در روابط در آن هیچ جایگاهی ندارد.

در مقابل آن تعریفی که همسر او از عشق دارد یک تعریف کاملا محدود کننده است که با تعریف همسرش کاملا در تضاد است.

به طور یقین این زوج جوان نمی توانند زندگی عاشقانه خود را طبق روال قبل ادامه بدهند و با چالش های اساسی روبرو خواهند شد چون در تعریف عشق به زبان ساده به اشتراک نرسیده اند و بهترین تعریف از عشق برای آنها ممکن نیست.

اما مسئله اصلی اینجاست که چرا این زوج پس از دو سال زندگی مشترک با چنین مسئله ای روبرو می شوند.

اگرچه بسیاری از افراد ممکن است در ابتدای رابطه با دروغ و ریا کاری طرف مقابل شان را گول بزنند، اما در میان گذاشتن نظر افراد درباره معنی عشق می تواند از بروز اینگونه سوء تفاهم ها جلوگیری کند

بنابراین در میان گذاشتن تعریف عشق واقعی در ابتدای رابطه، از الزامات یک رابطه عاشقانه موفق و پایدار می باشد.

اگر افراد در ابتدای دوره شناخت بتوانند مفاهیم اصلی زندگی و برداشت خودشان از آنها را به یکدیگر بگویند، هیچگاه در طول زندگی با تضاد و تعارض روبرو نمی شوند.

حتما در ویکی روان مطالعه نمائید : جملاتی که زنان را دیوانه میکند

جالب است بدانید که بر اساس نظریه ی شناختی آلبرت آلیس در مورد تعریف عشق ما همانگونه عشق را احساس و رفتار می کنیم که آنرا تعریف می کنیم.  

بنابراین تعریفی که ما از عشق داریم، بنیان و اساس احساسات و رفتارهای عاشقانه ماست.

همچنین روابط غلط عاشقانه ما، ریشه در تعاریف غلط ما از عشق دارد. به همین خاطر کشف معنی عشق از اهمیت زیادی برخوردار است

بسیاری از رفتارها یا احساس های نادرست انسان ها در روابط عاطفی شان می تواند ریشه در تعاریف غلط آنها از مفهوم عشق داشته باشد.

این تعاریف گاهی می تواند به شکل یک تصویر ذهنی یا یک تصویر پردازی عمیق باشد.

برای درک کامل از تعریف عشق و نحوه مدیریت روابط عاطفی می توانید در جلسه مشاوره آنلاین روابط عاطفی در ویکی روان شرکت کنید تا به صورت کاربردیو علمی با معنای عشق و روابط عاطفی صحیح آشنا شوید.

کشف معنای عشق شاه کلید کشف علل اصلی احساس و رفتارهای عاشقانه ی افراد می باشد.

بنابراین تعریف عشق به زبان ساده و تحلیل و بررسی تعریف ما از عشق، اولین و مهمترین گام در شناخت معنای حقیقی عشق است.

بر این اساس اولین شرط لازم برای داشتن یک رابطه عاشقانه واقعی، کشف معنای عشق از درون ذهن ماست

باید این مسئله را مورد توجه خود قرار بدهیم که کشف معنی عشق به آسانی صورت نمی گیرد.

همچنین اگر بخواهیم خیلی سریع به تحلیل و بررسی این معنایی که سال هاست در ذهن ما نقش بسته است بپردازیم.

ممکن است به یک معنای ظاهری که با درون ما متفاوت است روبرو شویم و در این شرایط است که انسان با تضاد درونی روبرو می شود.

در نهایت برای فهم اینکه معنی عشق چیست بهترین راه این است که ما در خلوت خود چند کاغذ سفید برداریم و هر آنچه در اینباره به ذهنمان می رسد را یادداشت کنیم.

با ادامه این راه به شما قول می دهم بتوانید ریشه و اصل درخت عشق خود را کشف کنید تا با کمک هم بتوانیم به درمان و ترمیم آن بپردازیم.

حتما نظرتان درباره معنای عشق را در بخش دیدگاه ها برای ما بنویسید چون نظرات شما می تواند به دیگران کمک زیاد کند.

بهترین مشاورین روانشناس کشور را گردآوری کردیم تا به پرسش های ذهنی شما پاسخ دهند.

۱۳۹۹-۰۹-۱۹

۱۳۹۹-۰۹-۱۵

۱۳۹۹-۰۸-۳۰

۱۳۹۹-۰۸-۳۰

۱۳۹۹-۰۸-۳۰

۱۳۹۹-۰۸-۳۰

آموزش‌ مهارت ‌های زندگی به کودکان می تواند آینده فردی و اجتماعی آنها را تضمین …

ویکی روان با شما موافق هستم هورمون های بدن روی میزان عشق و حتی شکل گیری اون تاثیر زیادی دارند. مثلا اگر فردی برای مدت زمان زیادی رابطه جنسی نداشته خیلی زودتر عاشق و دلبسته فردی دیگه میشه. تا شرایط محیطی میتونه در روند عاشق شدن افراد تاثیر زیادی داشته باشه. ما به هر حال انسان هستیم و انسان با کالبد فیزیکی شناخته میشه و تغییرات هورمونی هم بخشی جدا ناپذیر از زندوی ماست به نظرم اینو اگر خوب بفهمیم میتونیم معنی عشق و هم خوب درک کنیم و توقع زیادی از آن نداشته باشیم

خیلی ها حرفشون اینه که عشق و نمیشه علمی تعریف کرد و از ارزش های اون کم میشه اما تو همین مقاله هم دیدین که ویکی روان میگه عشق می تونه نتیجه تغییرات هورمون یا چیزهایی مثل اون باشه. همه چیز یک پایه علمی داره تو این جهان

بله اون عده درست می گن اتفاقا، نیازی نیست معنی عشق و از دید علمی بررسی کرد چون دیگه زیبا نیست. دوستانی که مثلا به علم علاقه دارند می خوان همه چیز و از دید علم وارسی کنند اما جواب نمیده. دوستی می گفت عشق مثل باده، شاید اونو نبینی اما حسش می کنی همیناست که تعریف عشق و سخت میکنه و همیناست که عشق و برای ما جذاب و زیبا میکنه

بله اینکه معنی عشق هم می تواند پایه علمی داشته باشد مشکلی نیست و قصد رد کردن آن را ندارم اما یادتان باشد سنجیدن هر چیزی با معیارهای علمی شاید به فهم آن کمک کند اما به لذت بردن و استفاده دلی از آن کمک نمی کند که هیچ بلکه می تواند آن را ضایع هم کند. تعریف هست دراین جهان که ما در کالبد جسم هستیم می تواند با تغییرات هورمونی و نوسانات روحی سنجیده شود اما این کار از زیبایی آن کم می کند و در نهایت باعث می شود ما نتوانیم عشق را با تمام بند بند وجودمان حس کنیم و با آن جوان شویم چون هر احساس مثبتی را در قالب تغییرات هورمون و این اتفاقات می بینیم.

ممنون جناب فدایی خیلی زیبا بیان کردید

اگر اثبات علمی برای عشق لازم یا ضروری باشه که شاید عمر ما کفاف نده. ممکنه هزار سال بگذره و هنوز برای علم مبهم باشه. افکار و احساسات ما به جسم وابسته هستن و روابط ترکیب شده و پیچیده ای دارند ولی پیچیدگی های خود فکر خیلی بیشتر از اینها هست. دیگه احتمالا لازمه سلول و ونورون های مغز رو هم کالبد شکافی کنن. شاید به همین بهانه قرص و ویتامین و تزریق مواد عشق هم به مردم بفروشند. به نظر میرسه در مورد تاثیر همین هورمونهای معروفی هم که گفته میشه هنوز ابهاماتی وجود داره.

الان برای افزایش هورمون های مختلف راه بهتر از دارو وجود داره. رایگانه ولی نمیتونم معرفی کنم چون شرط استفاده و طرز استفاده داره و انواع مختلفی اند و…… سخت نیست ولی کمی بیشتر از قرص خوردن زحمت نیاز داره.

سن ۲۸ سالگی بد سنی برای اقایونه. یک روانشناس میگفت مربوط به اندورفین هست. که در خانمها در ۳۳ سالگی افت شدید پیدا میکنه. چون تجربه نکردم که اندورفین رو بالا ببرم و ببینم چه حسی دارم پس تایید هم نمیتونم بکنم. در همین علم پزشکی هم از حرف تا واقعیت خیلی فاصله ست والکی نمیشه به هر گفته ای اعتماد کرد. از استباه مردم گرفته تا اشتباه خود دانشندان تا دروغ اونها. مثلا نمونه بزرگش د رمورد روغن ها خصوصا روغن حیوانی.

در مورد نیاز و میل جنسی و عشق بد نیست چیزی که خودم فهمیدم توضیح بدم. زمستان ۸۷ برای افسردگی و بیحوصلگی وتنبلی رفتم پیش یک روانشناس. یک روانشاس در شهرمون بود وتازه اومده بود. زن بود. برای بیحوصلگی و راهنمایی هایی کرد. ولی فایده نداشت. افسردگی ماژور (عمده) داشتم بخاطر یک بیماری دیگه و عوارض داروی اون بیماری هم اراده منو ضعیف تر کرده. اون موقع نمیدونستم. دو جلسه دیگه رفتم پیش اون روانشناس ولی برای موضوعات پراکنده دیگه و بیشتر برا صحبت و درددل! وسط حرفام یک خاطره چند سال پیش از دهنم در رفت. مورد خاص بود برا همین فورا گفت که از نظر روانشناسی اکثر اقایون به جز بعضی ها که استثناء هستند عشق شون به جنس مخالف همون میل جنسی است. فورا جواب دادم که من اون زمان(چند سال قبلش) تا نزدیک به یک سال (۹ ماه) اصلا میل جنسی نداشتم. دیگه چیزی نگفت. اون عشق که داشتم همش دو ماه یا کمی بیشتر نبود و….. این حرف روانشناس به من برخورد و از فردای اون روز تا چند سال معمولا هنگام روبرو شدن و کلا در مورد حسم به دخترها مشغول انالیز فکر و ذهن و میل جنسی خودم بودم. حوصله توضیح دقیق ندارم کلا اینطور فهمیدم که د رکنار هم و به هم گره خوردن و هر قسمت همینطور تحت تاثیر مسائل مختلف، کم و زیاد میشن.

و اینو فهمیدم که جرقه خوردن(ناگهانی یا کمی با تاخیر) علاقه اولیه یک پسر به یک دختر هرگز از روی میل جنسی نیست و از روی احساسه. شاید یک پسر پیدا بشه که بخاطر میل جنسی بره سمت یک دختر اما در ادامه احساس هم به احتمال زیاد بوجود میاد

سلام، ممنون که نظرتان را با ما به اشتراک گذاشتین.

(کاش موقع ریپلای شدن نظر با ایمیل مطلع بشیم) (نمیدونم مرد هستید یا زن، با حرفهای من موافقید یا مخالف، ولی باید گفت) (حرفامو تایپ کرده بودم اما الان مرور که کردم حس کردم خیلی ها از خوندن این واقعیات تصور کنند که دارم توهین میکنم. ناچارا بعضی قسمت های مهم متن رو پاک کردم) (بقیه شو هم پاک کردم و فقط اولشو که مربوط به نظر قبلیم هست و به علم مربوط میشه رو باقی گذاشتم. چون میبینم در بقیه مسائل برا توضیح حقایق اشکار و واضح باید مو سفید کنم اما ممکنه فقط تک و توکی کمی بفهمن و به دردی هم نخوره. و خیلی ها هم میخندن و حداقل تو دلشون توهین میکنن)

همونطور که گفتم در مورد عشق مردان به زنان کشش و میل عاطفی و جنسی در کنار هم هستند و عشق با میل جنسی بوجود نمیاد. این دو میل به هم چسبیدن و تحت عوامل مختلف بزرگ و کوچک میشن. گاه تماما کشش عاطفی هست، گاه این دو برابر هستن، گاه تماما کشش جنسی هست. اگه تفاوت این دو زیاد باشه راحت میشه فهمید. اما اگه مثلا هر دو یک اندازه باشن تمیز این دو کشش از هم سخت یا غیر ممکنه. (من اینطور فهمیدم بقیه هم اگر بخوان میتونن فکر کنید و نظرشون رو بگن).

در مورد تعریف عشق. تعریف کلی عشق که مشخصه. روانشناسها هم کلیات رو بیان میکنند. وارد جزئیات شدن و… به درد بعضی روانشناسها یا فیلسوف ها یا…. میخوره

اینکه میخوان با هورمون و مسائل پزشکی تعریفش کنند معلومه قصدشون غرق کردن مردم در این مباحث و مشغول کردن و منحرف کردنه. خودشون بهتر میدونن چه قصدی دارن. شاید میخوان یا اگه الان نمیخوان در اینده شاید تصمیم بگیرن که کم کم تعریف عشق رو تغییر بدن. بواسطه هورمون ها و یا حرفهای روانشناسی. اصلا کار سختی نیست! سخت ترین کارها رو انجام دادن این هم براشون سهله.

این ها برای به بیراهه کشوندن مردمه. متوجه میشید؟

هر کس بیشتر غرق بشه بیشتر فریب میخوره و اصل موضوع رو کاملا فراموش میکنه. + روانشناسها یا کلا اونایی زیاد غرق شدن شاید متوجه نباشن. اما مثلا داستان روغن حیوانی و گیاهی رو مثال زدم، تست کنید. کسی که چربی خونش بالاست یا سالم. یه مدت روغن گیاهی خصوصا اون افتابگردان ترانس مرانس دار رو مصرف کنید. بعد یه مدت طبیعی خصوصا حیوانی. چربی..؟ وزن…؟ به نظرتون دکترها بیشتر فریب نخوردن؟ و بقیه محصولات کارخانه ای از همون نمک و نمک ید دار! گرفته تا لبنیات و….. که یه قصدشون مریض کردن مردم و کشوندن اونها به دکتر و دارو و…. استفاده میکنن. یا مثلا قهوه که چندین سال خوب تجربه کردم و فهمیدم بیشتر خواصش دروغه. از جمله لاغری(کمی اضافه وزن داشتم و کم نمیشد و تو نت درباره قهوه خوندم). کشف کردن که کافئین داره و این ماده یکم سوخت و ساز بدن هنگام ورزش رو افزایش میده… کسی دیدید باهاش لاغر بشه؟ منو که حسابی چاق کرد. معتادم کرد و اشتها مو بالا برد! (برخلاف ادعاشون. اشتها کم میشه ولی برا یک ساعت). در کنارش کافی میت شیر خشک شیرهای پساتوریزه و هموژنیزه و….. هم فروش داره. من بد معتاد شده بودم و دیگه انرژی دادنش مثل انرژی بود که سیگاری ها از کشیدن سیگار بدست میارن…. کم کم برا چند دقیقه. و اخرش هیچ. ترک هم نمیتونستم بکنم. با اینکه یبار قلبم درد گرفت و چند ساعت با تپیدن درد میکرد…سعی میکردم خونسری مو حفظ کنم چون تا فکرم منفی میشد بدتر میشد….به خیر گذشت. و چند روز بعد دوباره شروع کردم! با احتیاط. مدل قهوه رو تغییر میدادم. یکی دو روز بهتر بودم. و……

امیدوارم متوجه شده باشید. برا مریض کردن نمیان سم بریزن تو غذات یا برای دزدین پول مردم از خونه ها بالا برن. پول! از همین فمینیسم پولها درو میکنن. چند مثال سادش: خرج خیلی زیاد و غیر ضروری زنان. تضعیف خانواده ها و مشاوره های روز افزون! و تضعیف بیشتر! مشاوره ازدواج طلاق و… زیادتر شدن نفرت و جنگ جنسیتی. زیاد شدن مریضی های روحی روانی… مرد ستیز کردن زنها، تضعیف و نابودی همه جوره مردان…چند مثال ساده یا کلی بود. خیلی بیشتر و پیچیده تر از اینهاست. حافظم اگه خوب بود چند مورد کلی دیگه که تا حالا مطلع شدم رو میگفتم. هر کدوم از این مسائل و مسائل دیگه صدها شاخ و برگ داره. همه علوم اول از همه درخدمت خود اون حاکمان هست

به میل جنسی اشاره کردم. چیزی که در مورد خانمها حتی توسط روانشناسهاشون در زمان و موقعیت های مختلف هرگاه به نفع باشه گفته میشه، اگر به نفع شون نباشه مخفی میشه! حال و حوصله گفتن مثالها ندارم. البته ماله خانمها معمولا از نیاز استفاده میشه! میل و نیاز یا همین کلمه شهوت هم جای بحث داره. دلیل قاطی کردن و جابجا کردن این کلمات چیه؟ معنی شو نمیدونید یا فرقش رو نمیدونید یا…. امیدوارم قصد بدی نداشته باشید. دو مثال ساده: یه جا یک پست از یک پیج شیر شده بود. موضوع خاص و جالبی بود که مربوط به حرفم نیست. این پیج پست های سرگرمی چرت جنسی توش بود. در اون پست در یک کامنت یک دختر با یه مشت حرفها مظلوم نمایی کرده بود که چرا آقایون ما رو برا هوس میخوان…. جوابش دادم اولش همین چیزی که در نظرات قبلی گفتم که از روی میل جنسی عاشق شما نمیشن. و گفتم شما دخترها اگر چنین هوسی ندارید تو این پیج چکار میکنید؟(نصف کاربرهای پیج خانمها بودن و بیشتر و راحت تر کامنت گذاشته بودن. بعضی با اسم و فامیل یا عکس پروفایل یا عکس در پیج ازادشون. داخل کشور). بعد تو یک پست که دو تا جدیدتر بود رفتم دیدم این دختر دقیقا همون کامنت رو پیست کرده بود! یه جا دیگه یه خانم سی و چند ساله گفته بود من حداقل برا میل جنسیم که شده باید هرچه زودتر ازدواج کنم. ادامه صحبت هاش خیلی جالب بود! حرفهای معکوس در مورد دخترها و پسرها. آخرش جالبتر بود. چیزی برا کنترل میل جنسی تا زمان پیدا شدن شوهر بهش پیشنهاد شده بود. اما اون گفته بود پسرها برن حال کنن و من از اینا استفاده کنم! نمیدونم خیلی از خانمها در مسائل گوناگون جنسیتی فکر هم میکنن یا نه. خیلی ها معلومه فکر میکنند اما با فیلتر. اگه دو سه تا دختر مجبور باشن از اون چیزها برای کنترل میل جنسی استفاده کنند صد تا پسر دارن استفاده میکنن و جیکشون هم درنمیاد. اینطور قضاوت و مقایسه ها از روانشاسهای زن هم دیدم. در موارد خیلی ساده تر! یه مورد درباره خودارضایی بود. یک روانشناس خانم در دو موضوع جدا برا دو مسئله خلاف هم، در یک پسر و یک دختر، قضاوت مخالف با نیت و کار هر کدوم کرده بود! بین نیاز جنسی و میل جنسی کمی تفاوت وجود داره. خانمها نیاز کمتری دارند. به استثنای ۵%. حرفهای روانشناسی یا علمی که میگن نیاز زنها برابره معلومه حرفهای الکیه. جای توضیح نیست اما دو نکته رو میگم. یک اینکه اونطور که خوندم تنها همون ۵% خانمها هستند که مشابه اکثر اقایون راحت تحریک میشن. بقیه با لمس جسمی. و دوما اینکه خانمها خیلی بیشتر بر میل جنسی شون کنترل دارن. زمان قدیم که نیاز خانمها اینطور نبوده. یعنی در چندین سال یا چندین دهه یدفه اینطور شده؟! دلایل بیولوژی وجود داره؟ اگر بله چرا همع جای دنیا یا همه جای ایران اینطور نشده؟! چرا همون مثلا تهران هنوز خیلی بین نیاز خانمها و اقایون تفاوت دیده میشه؟ الان معلومه با این رسانه ها و اموزش ها نیاز و میل خانم ها یا اقایون بیشتر میشه. اما نیاز برابر نشده! ولی واضحه که خانمها هوس و یا زیاد خواهی جنسی شون داره بالا میزنه. موارد زیاد دیده میشه، اگر چشم و گوشتون رو بستید یا یادتون نمیاد! میتونم مثالها و مواردی رو بگم. واژه شهوت رو توضیح بدم. اینطور که من از قران فهمیدم(قران برای خوندن و تفکر همه ست. یا قبل از انتقاد بهتره برید سرچ بکنید و بعد نظر بدید) شهوت به معنای هوس نابجا یا نامعقول کردن و زیاده خواهی است. در مورد مسائل گوناگون که یکیش مسائل جنسی است. مرد یا زن هم نداره. منظورم از هوس منظور زمانی است که فرد میل میکنه و اقدام میکنه. (درباره تجاوزها جای صحبت است. جدا از تجاوزهایی که اصلا اتفاقی نیفتاده! بقیه تجاوزها اکثرا دروغ و تهمته. اقایون که حرفشون به سنگ میخوره اما با کمی توضیح روانشناسی و با توجه به اتفاقات مختلفی که داره میفته حرف قابل اثباته. البته بعضی از خانمها هم که واقعیات رو میبینن و نمیخوان پنهان کنن این حقیقت رو میگن. بد نیست در یک مطلب دیگه این سایت توضیح بدم. در مورد شهوت جنسی خانمها کوتاه بگم. دانشجویانی دختر دیده میشه ترس عجیب دارن که مبادا ذره ای از لذت جنسی شون کم بشه(موقع ازدواج). عجیب بودنش رو نمیخوام توضیح بدم اما چرا با وجود لذت حداقل ۴ برابر تا بیش از ۷ برابر از اقایون که دارن اینطور وسواسی خشمگین میشن(کسی چیزی نگفته بود که بترسه اون یک ذره که دربارش کلی تحقیق کرده بود! کم بشه). یا خیلی دخترها حتی دبیرستانی انتظار زیاد از حد شوهر اینده دارن! خیال میکنن مردان ماشین برقی هستن. و خیلی موارد دیگه. در مورد بعضی کارهای جنسی غیر اخلاقی و غیر انسانی خیلی از فمن ها که اصلا نمیشه صحبت کرد. در مورد مسائل جنسی در کشور خیلی به اقایون داره ظلم میشه. که یک بحث مفصل جداست

تو نظرات قبلی گفتم منظورم از هوس در معنی شهوت میل کردن و اقدام کردنه. اقدام کردن رو اشتباه گفتم، بدون اینکه به طرف اون کار بریم بازم شهوته. اون روز معنی ایه رو از نو خوندم اینطور به نظرم رسید. از بس فکرم شلوغه.

یک نظر دیگه در مطلب هوس چیست ارسال میکنم و بیشتر مزاحم نمیشم

لازمه بیشتر توضیح بدم چون احتمالا افرادی بگن که عشق یک نگاه نیست. درسته. من منظورم احساس عاطفی اولیه بود که بعد کم کم با شناخت میشه عشق واقعی. عشق باید از جایی شروع بشه و معمولا، یا خیلی وقتها در بین جوونترها که احساسی تر هستند اینطوره(ممکنه یکی فقط از رو همون احساس اول……. که قطعا اشتباه و ریسکه). و یکی هم ممکنه اول حس عاطفیش صفر باشه و بعد کم کم عشق بوجود بیاد…(نمیدونم صفر مطلق هم میشه بعد عشق بشه… نمیدونم، چیزی یادم نیست. تجربه هم نکردم، و همه هم لزوما مثل هم نیستند)

کلی اقایون اینطورن. خانما بپسندن یا نپسندن اگه قرار بود عشق اقایون به جنس مقابل مثل عشق خانمها به اقایون ایجاد بشه که همه چی به هم میخوره. در شیوه خلقت زن و مرد و تفاوت هاشون حکمت وجود داره

عشق خانمها چطوره؟ فکر کنم خودشون نمیفهمن اگه چیزی بفهمن هم درست نمیگن یا کاملا مخفی میکنن. ادعای عشق بیشتر که میکنن! اما درکل تماما یا بیشتر نیاز درونی خودشونه. یکیش نیاز جنسی. همین جا هم عیانه! هرچقدر هم از دیگران یا از خودتون مخفی کنید باز تک و توک هستن که واقعیت رو بگن قطعا نیاز جنسی زن با مرد برابر نیست. دروغی که خیلی ها باور کردن. راحت میشه ثابت کرد دروغه. نیاز فرق داره با میل. انچه عیان است چه حاجت به بیان است. تغییرات بیولوژی بدن زنان در سالیان اخیر؟!! چرا همه دنیا یا همه ایران اینطور نشدن؟ همون مثلا تهران مشاهدات چی رو ثابت نشون میده؟ بین نیاز و میل کمی تفاوت وجود داره. روزهای اینده اگه شد اینجا یا در مطلب هوس چیست اینا رو اثبات میکنم! متن اصلی امادست ولی این موضوعات هزار شاخ و برگ داره و باید یه جور جمع و جورش کنم و چیزایی که میشه گفت رو بگم

منظورم از بعضی “عشق” ها در نظر قبلی همون عشق اولیه بود. اسمش رو هرچی میزارید

بله درست میگین ‌‌شما عشق و باید درک کرد نه اینکه معنیش کرد عشق با منطق خیلی جور در نمیاد باید دیوانگی کنی عزیزم تا عشق و ببینی

عشق یعنی حسی که نمیشه خوب بیانش کرد این تعریف عشق از نظر بیشتر عاشق ها است عشق باعث شد شهریار بشه یک شاعر بزرگ اما خیلی ها یگن زندگیشو نابود کرد عشق باعث شد کتاب ها و افسانه ها درباره لیلی و مجنون نوشته بشه در صورتی که خیلی ها می گن آدم های احمقی بودن اینکه عشق چیست و چه معنایی میده به ذهن و دید ما به دنیا بستگی داره پس سعی نکنید دیدگاه های دیگران را رد کنید

هر کسی یک تعریفی از تعریف عشق داره به همین خاطر خیلی نمی شه روی این موضوعات مانور داد اما به هر حال عشق حس خوب ایجاد می کنه. نکته اینه که عشق باید مراقبت بشه تا همیشه با طراوت باقی بمونه وگر نه از بین میره و نابود میشه

سلام اتفاقا میش عشق و معنی کرد اما باید بیشتر احساسش کرد. عشق یعنی علاقه بسیار زیاد به فرد که اتفاقا به خاطر ترشحات هورمون خاصی رخ میده. خیلی نباید احاسی کنید داستان و

عشق در واقع از خا منشا می گیره چون اون عشق حقیقی هست و همه ما خدا وصل هستیم به هیم نخاطر این و باید خاطرمون باشه که اگر عشقی هم به ما می رسه توسط افراد دیگه در واقع عشقی هست که خدا داره به ما میده یعنی خدا از این راه داره به ما که بنده اون هستیم عشق می رساند خدا را منبا عشق و محبت در عالم بدانید تا بهتر بتونید معنی عشق و درک کنید

سلام یه سوال داشتم ویکی روان من چند وقتیه به شدت به یکی ا همکلاسی های دانشگاه علاقه مند شدم و بدجوری ذهنم و درگیر خودش کرده این خانم نمی دونم چطور باید با ایشان حرف بزنم و از حال خود مطلع کنم ایشان و ممنون می شم راهنماییکنید.

سلام سوالتون خیلی کلی بود و نمیشه به راحتی جواب داد اما پیشنهاد می کنیم مقاله راه های ابراز علاقه به خانم ها را در ویکی روان مطالعه کنید

خیلی ساده بورو بهش بگو اما طوری نگو که هول گنه و علی رقم میل باطنی همه چیز به هم بخوره از عشقت بگو و بهش بگو چطور آدمی هستی در کل باید صادق باشید چون قابل درک هست

ببینید آقا دیگه دوران خجالت و این چیزا گذشته واقعا اگر خوشت اومده بورو حرفت و بزن و عشق ت و بیان کن وگر نه پشیمونی به بار میاره و رو دلت میمونه چند وقت دیگه حسرتشو میخوری پس دست دست نکن و بورو جلو ماشاالله

عشق بزرگترین چیزی است که بشر از آن دنیا با خود آورده است. عشق ماهیت اصلی انسان و پل ارتباطی بین خدا و انسان است. به همیت خاطر معنی معنای عشق برای ما سخته اما خوب می تونیم درکش کنیم. عشق در همه چیز جریان داره فقط کافیه به خودتون نگاه کنید

زیبا گفتین. سپاس فراوان

دید شما درباره مفهوم عشق بسیار زیبا و قابل احترام هست. عشق از چند بعد تشکیل می شود به نظر من: ۱-عشق به خود ۲- عشق به دیگران و تمام هستی ۳- عشق به خالق هستی که عشق نهایی و کامل هست

عشق و زمانی دک می کنی که صاحب فرزند بشی و تازه بفهمی پر و مادرت چطور باهات رفتار وی کردن و اون همه کارایی که به نظر ما احمقانه بوده چه معانی داشته تعریف کردن عشق کار ساده ای نیست شما هم تو مقاله گفتین که باید عشق و درک کرد نه اینکه خیلی دنبال تعریف کردن اون باشیم. امیدوارم همه شما عزیزان روزی عشق واقعی و در وجودتان احساس کنید.

خوشم اومد دید جالبی به معنی عشق داشتین و همین باعث میشه دیدگاه مردم هم به تعریف عشق تغییر کنه امیدوارم افرادی کثل شما و سایت هایی مثل ویکی روان بیشتر و بیشتر بشوند

ممنون از همراهی و لطفتان به سایت ویکی روان

عشق یعنی مهری که خدا از روز اول در دل ما گذاشت. عشق همان چیزی است که دل من و تو رو قرص می کنه و به ما انرژی و امید زیادی میده. تعریف عشق سخته و بیشتر باید احساس بشه اما افسوس که با دوست داشتن و علاقه های بی معنی و گذرا اشتباه گرفته میشه عشق یعنی تو

تعبیر جالبی بود اما یادتون باشه تو این دنیا ما عشق واقعی و تجربه نمیکنیم چون خیلی از عشق ها به خاطر ترشحات هورمونی است مردم به همین خاطر نمی توانند معنی عشق و خوب درک کنند چون هر بار یک چیز جدید و تجربه می کنند

اتفاقا همینجا هم میشه عشق و تجربه کرد اما به شرطی که بدونیم عشق چیه و اول هز خوپمون شروع کنیم و عاشق خودمون،باشیم اگر اینجا عشق و تجربه نکنیم توی اون دنیا هم تجربه نخواهیم کرد

عشق از دید روانپزشکی یعنی تغییرات سریع هورمونی که منجر به ایجاد احساسات میشه به همین خاطر اونا عشق بیشتر یه چیر فیزیولوژیکی میدونند نه عاطفی

عشق زمینی چیع عشق آسمانی چیه؟

معنی عشق زمینی : عشقی که بین افراد در این دنیا جاری هست تعریف عق آسمانی : عشق بین انسان ها و خداوند البته تعریف خیلی دقیقی نیست

سلام در توضیح تعریف عشق در روانشناسی گفتین که ۹۰ درصد زوجین در سراسر دنیا اعتقاد دارند برای داشتن روابط زناشویی و زندگی مشترک موفق باید عشق وجود داشته باشد. این جمله شما با اینکه ازدواج کنید و بعد عشق ایجاد میشه در تضاد نیست آیا؟؟؟

بله عشق در ابتدای زندگی مشترک باید وجود داشته باشد شاید در گذشته مردم به این رفتارها اعتقادی نداشتند اما امروزه شرایط فرق کرده و مردم هم متفاوت شدند آغاز کردن یک زندگی مشترک بدون وجود عشق ریسک های بسیار بالایی دارد که در نهایت عاقبت خوشی نخواهد داشت وجود عشق برای ازدواج ضروری است

جایی گفتین هدف عشق خود عشق است این جمله و خیلی دوست داشتم روزم و ساختین با این معنی عشق منونم سایت خوب ویکی روان کارت درسته

به نظر من هم عشق با همون تعریف علمی درسته و آدما باید تعهد جنسی و عاطفی نسبت به هم داشته باشند و برای هم جذاب باشن و این شرایط رو حفظ کنن

بله موافقم

اگر آقایون عاشق خانومی که از خودشون بزرگتر هست و سابقه ازدواج داره و بچه هم داره بشن و ندونن وقتی بفهمن نظرشون تغییر می کنه در مورد اون خانوم؟ اون خانوم کی به اون آقا بگه؟ چه طوری بگه؟

سلام. باید هر چه زودتر این موضوع و مطرح کنید و واقعیت و بگید. کار درستی نیست نگه داشتن این راز

انسان چیزی جز احساس نیست و احساس تمام دارائی انسانیت ماست.. تمام آنچه که با آن متولد میشویم، زندگی میکنیم و به یادگار میگذاریم.. باید هزینه شود تا رشد کند، باید بخشیده شود تا زیبا شود و عشق ها و دوستی های بزرگ و کوچک را بیافریند.. اما روزی برای کسانی خواهد رسید که تمام و کمال همه آنچه دارائیشان است را خواهند بخشید، اینان دیگر هرگز به خود نخواهند بود، همه آنچه بودشان بود محبوبشان خواهد بود.. برکه ای خواهند بود از تصویر ماه.. اینجاست که تمام قلم وجودشان تا ابد تنها یکی را تصویر خواهد کرد، یک ماه.. و یک ماه.. و تنها تا نفسی هست همان یک ماه.. (یک دیوانه).

یکم درباره مهریه بگم؟ : نمیدونم در مورد اینا کلمه پست به کار میره؟ یا مثلا زنهایی که طلاق میگیرن(۷۲% طلاقها درخواستش از سوی زنان است) و بعد تمام پول یا زندگی شوهر رو بالا میکشن یا شوهر رو میندازن زندان. مهم نیست؟ اسمش انسانیته؟ یا عشقه؟! امارو میگن که فمن ها چند هزار زندانی مهریه در کشور است. بعضی از واژه “فقط” هم استفاده میکنند! یا میگن از چند هزار نفر بیشتر نیست. یکی دو سال گذشته یکی دو مسئول بین حرفاشون گفته بودن ۱۵ هزار زندانی است. یکیش ماله اقتصاد بود. این مقدار یعنی حداقل. بعضی خانم ها میگن کمه و براشون مهم نیست(یا بهونه شونه). اگه مهم نیست مثلا یک میلیون خوبه؟ یک میلیون بشه نظر فقط بعضی ها تغییر میکنه. یا اگه خانمها در کشور ببینن به ضررشون است میگن مهریه رو باید کم کرد چون……… هیچی مهم نباشه زندان رفتن ادما که مهمه. فکر کنید فقط ۱۰۰ تا زندانی مهریه وجود داشته باشه. ؟؟ تصور کنید یک نفر باشه. تصور کنید اون یک نفر خواهرتون باشه یا خودتون باشید. مهم نیست؟

و مثلا میدونید تحمل زندان برای بدهکاران مهریه چقد سخت تره؟ فکرش رو بکنید شاید دلایلش رو بفهمید. یا مثلا موردی که اقا در زندان خبر قیمت جدید سکه میشنوه و یک ساعت بعد سکته میکنه و میمیره. گناه اون اقا چی بوده که بره زندان؟ مهریه ها که در خیلی جاها در اکثر خانواده ها نجومیه! ازدواج نکنن، بعد اقایون رو محکوم نمیکنید که چرا ازدواج نمیکنند؟ یا آقا مهریه رو نپذیرفت میگن که این عشق نیست!!! یا اگه اقا بپذیره و….. خانما دلشون به رحم بیاد! ولی باز اقا محکومه چونکه…..!

نظر علم روانشناسی در مورد احساسات اقایون چیه؟ حرفی زده؟ اگه حرفی هم زده باشه حتما مستقیم یا غیرمستقیم شیطانی و پست نشون داده. یه خانم معمولی چیزی فهمیده بود و جایی نوشته بود “خیلی از دخترها با روح و روان اقایون بازی میکنن”. برای ازدواج یا برای دوستی. اقایون نسبت به جنس مخالف احساسی ترند و ساده تر(هم از نظر احساسی هم از نظر فکری). پسر خصوصا که سنش کمتر باشه اولا خیلی هاشون به طلاق فکر نمیکنن و اصلا تصور نمیکنن که ممکنه کار به طلاف بکشه، دوما با حرفهای دختر، یا با حرفهای مادرزن(مثلا مهریه رو کی داده کی گرفته، …..) و غیره احساسی میشن و اگه مسئله طلاق رو درنظر داشته باشن، ولی فریب میخورن.(احساسی شدن و فریب خوردن و تغییر حتی ۱۸۰ درجه فکر یه موضوع مهم و جداست). و این نوع فکر و احساس اقایون در مقابل جنس مخالف که گفتم، فقط برای همسر و ازدواج نیست. کلی اینطوره(نمیخوام بیشتر توضیح بدم). اقا اگه مهریه های زیاد رو قبول نکنه و ازدواج نکنه هم یه تهمت دیگه بهش میزنن! یکم فقط یکم منطقی فکر کنید. حرف اون خانم معمولی(در چند سال پیش) دقیقا این بوده: “ولی من اگر ازدواج کنم هیچ وقت مهریه نمیگیرم، چون همین که میدونم میتونم با روحُ و روانِ طرفم بازی کنم برام کافیه” !!! ولی همین که نمیخواد مهریه بگیره و این حرف رو منتشر میکنه نشون میده زیاد هم… البته بعید نیست زمان ازدواج نظرش درباره مهریه تغییر کنه

اصلا کاری به حلال حرام مهریه، دلیل مهریه و… در اسلام نداشته باشیم. و اصلا کاری به لزوم مهریه هم نداشته باشیم. ولی برا مقدار مهریه یا برای گرفتن مهریه بعد از طلاق یکم باید منطق و انصاف داشت. و معلومه خیلی زنها مدتی بعد از ازدواج و یکم باب میل نبودن زندگی و یا اختلاف هوس مهریه میکنن. میگن افزایش مقدار مهریه برای کاهش طلاق خوبه. ولی طلاق ها کم شده؟ حقوق زنان اینه که پول مفت بگیرن و با این چیزا خوش و خوشبخت باشن؟! برن دزدی کنن کارشون پسندیده تره. شاید زندگی و دنیا رو اشتباه گرفتن. و میگن خیلی خانمها هم دارن کاسبی میکنن. عقد میکنن و چند روز بعدش.. یا بعضی هاشون سالی چند بار ازدواج میکنن. اینا عیبی تقصیری چیزی ندارن؟!!

زنان میخوان شوهرشون پرفکت زندگی شون پرفکت (به مرور فکرهاشون داره اینطور میشه) .. مگه میشه؟ (الان اصلا کاری به جزئیات فکر خانمها در مورد همسر اینده خوب ندارم!!!). مردان اگه اینطور فکر کنند درسته؟ یا خوبه؟ حرفی درباره و در موردشون نمیزنید؟! اینهمه برای اقایون بجای مثلا انتظار داشتن کلمه هایی مثل توقع دارید به کار میبرن، خودشون؟ زوم نکنید و از اصل ماجرا منحرف نشید. تقصیر کیه؟ بزگرترین مقصر رواشناسی هست. مردان اگه خیلی وقتها یا موارد چیزی نمیگن یا سکوت میکنن،…. عموما مردان… از خیلی چیزا میگذرن …. تحمل میکنن…. وقتی دیگه توان تحمل ندارن… اعتراض میکنن….(البته کسی دلش به حال مردان نمیسوزه)

تعجب میکنم که چرا روانشناسان ازدواج درباره مهریه حرفی نمیزن!!!!! نمیدونم بخندم یا گریه کنم

یاده یه کلیپ انیمیشن مفهمومی از یه اقای روانشاس (که جرات به خرج داده بود) در ایسنتاگرامش پست کرده بود و در کپشن تنها گفته بود “چه برداشتی از این کلیپ میکنید؟” کامنت ها دردناک تر از خوده کلیپ بود

مردان مستقیم و غیر مستقیم واضح یا غیر واضح همیشه محکوم و مجرم و بهشون توهین و تهمت میزنن. درباره مثلا عشق و ازدواج هم مشخصه. درباره عشق و تعریف عشق، عشق واقعی، عشق کامل، هشم درباره اقایون یا منظور اقایونه. یا تهمت هایی به عموم مردان. درباره عشق خانمها و چیزای مربوطه مشخصه که ایرادی نمیگیرن(و یا تعریف میکنن). خانمها هرکاری هم بکنن بازم سکوت. یا لازم باشه ماله کشی. شاید تصور میکنن اینطوری به نفعه زنان است؟ روانشناسی نمیدونه تعریف درست زندگی چیه تعریف درست انسانیت چیه. یا درست نمیدونه تعریف روانشناس چیه! یکم توضیح بدم؟؟؟؟!!!!!! الان دیگه فریبهای روانشناسی مشخصه حتی ظاهرش. مثلا آخرین کشفشون که تو رسانه های خبری و روانشناسی خارجی منتشر شد. اینقد کشفشون عجیبه! که یک خودافشاگری کامل کردن. جواب بعضی از خانمای خارجی در یک صفحه فیسبوک رو پیست میکنم. اولیش ماله یه خانم مسن که شغلش به روانشناسی نزدیکه: “Since when was psychology a reliable platform? Publisher of BS for years.” دومی ماله یه خانم تقریبا چهل و خورده ای ساله “Really.. maybe I should look for one that doesn’t talk at all then ” یا جواب بعضی از آقایون: “doubling down on this nonsense with a reshare. great. ” آقایی که احتمالا هنوز نفهمیده: “Psychology. lol…”

خیلی حرف دارم. بعضی هاش درباره همین مسائل ازدواج. چیزایی که باید گفت تمومی نداره و هر موضوع به کلی چیزا مربوطه. و خیلی موضوعات به مربوطند و به هم گره خوردن. نمیدونم از کجا بگم چه چیزایی لازمه بگم(با اینکه همش لازمه) تا کجا..چطور بگم. یه موضوع جزیی میخوام بگم یکم که مینویسم یا قفل میکنم یا حداقل خسته و بیخیال میشم. همه حرف میزنن و خیلی ها که هنرشون حرف زدنه. با حرف خیلی چیزا رو به شکل مسخره یا منطقی ثابت میکنن. اما فقط حرفه. تا حس نشه تا تجربه نشه واقعیتش قابل باور نیست. (کاری به دروغگوها یا اونایی که پنهان یا تغییر میدن ندارم). مثل بعضی دروغهای بزرگ پزشکی سلامت که دکتر دانشجوها بدتر فریب میخورن. اشتباهات و روانشاسی رو راحت نمیشه اثبات کرد چون دست کم خوب حرف زدن لازمه. گفتم تو روانشناسی جدا از خوبی هاش فریب ها و.. وجود داره. اما بدتر از خوده علم روانشناسی….

نه معلومه معنی هوس چیه معنی میل جنسی نیاز جنسی و… چیه! معلوم نیست نیاز جنسی اقایون بیشتره یا خانمها! (برابر میدونن! و چند سال بعد اگه لازم باشه..!) معلوم نیست نیاز و میل جنسی خوبه یا بد. اما کلا معلومه که همه برای خانمها (یا به نفع خانمها) باشه بد نیست و خیلی خوبه. روانشناس ها هم خیلی راحت تر درباره این چیزا حرف میزنن و بعضی وقتها… الکیه و از همه چی معلومه خیلی از این حرفا خوشش میاد. فرضا یه اقا دوست داشتنش رو اینطوری یا مشابه نشون بده (فرضا)……. خیلی مفصله. این فقط ماله چیزاست میدونید مثلا در شغل سکسولوژی چه ظلم ها داره به آقایون میشه؟ منظور فقط ظلم های… هم جوره ظلم میشه مثلا توهین و تمسخر و.. یا مثلا ضرر و اسیب علمی که این هم مستقیم یا غیرمستقیم به خانمها برمیگرده(یا اسیب و ضرر علمی از اول به خود زن). خیلی چیزاست….

فقط بخشی از این مسائل، دلیلش آزادی زیادی به زنان دادن است(خصوصا با توجه به فکر و احساس شون که با مردان فرق داره). ظلم ها فقط اینجا نیست. به قولا ما مردان انگار تاپاله ایم. شما بخندید. در هر شغلی هر کاری (از ساده ترین هاش تا…) تحقیرها و تجاوز ها کم نیست. در هر جایی یه مشکل از نحوه فکر و احساس شون (مربوط به اقایون و کلا جنسیت)… یه طور بگم ناراحت نشید در حداقل بعضی مسائل مربوط به جنسیت فکرشون کودکانه ست! نه شرمی نه خجالتی (اگه داشتن هم از بین رفته) نه الان ترسی دارن حتی از سن زیادشون مغزم پکید. بعضی وقتها که با چیزایی روبرو میشم مغزم میترکه. ضرر و اسیبهاش مستقیم یا غیرمستقیم به خود زنان هم است یا میرسه. به اندازه کافی است. حتما فقط بعضی جزئیاتش رو شاید بتونید بفهمید. شاید یاد این افتادید که باید بهشون تذکر بدن و سخت بگیرن؟!!! همه چیو بیخیال میشیم و فقط رو این زوم کنیم! این سخت گرفتن فقط در مسائلی اونم تاحدودی میشه اصلاح کرد خیلی از این خانمها دیگه در نت هم ترس و خجالت ندارن. خصوصا که یه بهونه ببینن شکار کنن. بهونه های الکی و چندان مربوط هم نباشه. تا این حد. اقایی یا شاید خانمی هنوز نمیفهمه بدونن. فرقی نمیکنه معمولی باشن دانشجو باشن دکتر پرستار باشن بگو پیجشون ماله شغل پزشکی و کارشون باشه میدونم این حرف بیشتر باعث بدآموزیه.. ولی باید گفت

از روانشاسی خیلی بابد بگم. قبلنا گریم میگرفت ولی الان بیشتر خندم میگیره. خیلی ها با نخوندن روانشناسی درک بیشتری از ما دارن. خانمها این همه حقوق به جا و بی جا کمتون نیست؟ مثلا این همه رشته های دانشگاه و…. اشغال کردید راضی و قانع نشدید؟ چقد خانمها مظلوم اند، چقد حقوق شون (در همه چی) داره خورده میشه. (البته این ظلم ها به این کمی و سادگی که فکر میکنید نیست. زنان جای مردان بودن گوش خدا کر میشد. و فقط این ظلمها نیست!!!!!) البته خانمها سیر بشو نیستن! میدونید که چرا؟!!! واضحه، یکم باید از روان زنان گفت. خدایان روانشاسی دنیا بهتر از من (و خیلی ها) میدونن. مثلا به جزئیش کلی و خیلی خلاصه اشاره میکنم: فیلتر خیلی هوشمند (و خیلی سریع و درجا) برای منافع شون. منافع خودشون یا جنسیت شون

مختصره یه حرفی مینویسم به خیلی چیزا اشاره داره، مربوطه (نمیدونم چه کلمه ای باید استفاده کنم). به مهریه هم کمابیش مربوطه و شباهت داره. درباره ازدواج سفید جایی گفته بود اونایی که ازدواج سفید میکنن احتمال زیاد خیلی زود از هم جدا میشن چون چندان تعهدی برای وفادار موندن ندارن. مثلا نمیدونن و مطمئن نیستن با فردی که ازدواج کردن تا یکی دو سال دیگه با هم هستن یا نه. وقتی ازدواج دائمی باشه سعی میکنند رفتارشون تغییر بدن و مطابق میل همسرشون رفتار بکنن. و سلامت روان اینا کمتر از اونایی است که ازدواج رسمی میکنن. و بخاطر روحیه و خلق شون رضایت کمتری از زندگی شون دارن

در نظر مطلب معنی هوس چیست گفته بودم زیاد زوم کردم رو جزئیات فکری احساسی ادما با جنس مخالف(!) به نفع نیست و به ضرره. دیروز فکر میکردم متوجه شدم همیشه بودن و هستن پسرها یا بعضی خوده دخترها(از جمله تو ایران. بعضا تو نت خودشونم راحت میگن. زنن دیگه) که برای نیاز جنسی جنسی میخوان یا رفتن ازدواج کردن، اما آیا چنین ازدواج هایی توش عشق نبوده یا به طلاق ختم شده؟ در کنارش خیلی ها فقط از روی عشق ازدواج کردن ولی زود…. یا مثلا تو غرب فکر نکنم دخترها روی این چیزا زوم کنند.دخترها و کلا خانمها تو ایران نه فکرشون سنتی و شرقیه نه مثل غربی ها. برا بعضی مسائل مثل هیچ کدومشون فکر نمیکتند. وسط اینا دارن…… میگن که بین خانمهای ایرانی نفرت و ستیز علیه مردان درکل بیشتر و بدتر از تمام کشورهای دیگه ست. مشخصه. از جمله درنت که واضحه. از جمله مثلا در کامنت های… توضیحات میخواد یاده یه کامنت یه دختر (که معلوم بود فعالیت فمنی داره) در یک پیج افتادم که گفته بود “چرا پسرها ما رو برای هوس میخوان”. توضیحات داره و نمیدونم بگم یا نه نظرم داره طولانی میشه چندین ماه پیش که تو پیجهای حقوق مردان بودم پستی از یک پیج سرگرمی عمومی جنسی و اون چیزا شیر شده بود…. پیج عکس و کلیپ و… اینجا کاری به اون پست ندارم. یه دختر کامنت گذاشته بود “چرا پسرها ما رو برای هوس میخوان”. و… به طور احساسی مظلوم نمایی کرده بود. (همه چی که تو اون پیج از خودشون مشخص بود). چیزایی براش توضیح دادم، و آخرش گفتم اگه خود شما خانمها از این هوس ها ندارید اینجا چکار میکنید؟ (تو اون پیج تقریبا نصف کاربرها خانم بودن و بیشتر و هم راحت تر کامنت گذاشته بودن. وارد جزئیات نمیشم. ومثلا خیلی ها با اسم و فامیل عکس پروفایل یا یکی که(توضیح داره)……پیجش عمومی و چندین عکس از خودش بود. ولی این دختر فرق داشت و تفکرات بی شرمی یا سادیسمی در مورد اقایون نداشت.. کامنتش رو ریپلای کردم و مختصر چیزایی گفتم. از جوابش که آخرش یک اموجی … گذاشته بود فهمیدم متوجه شده و بخاطر خیلی از خانمها و برا جنسیتش احساس خجالت کرده بود). کامنت مظلوم نمایی اون دختره، درباره هوس، وقتی جواب دادم و از پست خارج شدم، در پستی که دو تا جدیدتر بود دیدم دختره دقیقا همون متن رو پیست کرده بود

قبلا تو سایتتون احتمالا تو این مطلب یه نظری داده بودم و نیست. فقط چند مطلب درباره ازدواج تو سایتتون خوندم اما تو این مطالب نظرم نیست. احتمالا پاک شده. میخواستم یکم توضیح بدم تا حداقل شاید متوجه طرز فکر و نیز نحوه فکر کردن و…. خودتون و خیلی های دیگه بشید. گفته بودم من خودم فکر خاصی ندارم و خصوصا که میدونم هر کدوم از این دو طرف باشم باید از ادمای طرف دیگه خجالت بکشم و احساس گناه بکنم. حرفها داشتم تا بفهمید اگه کسی فکرش متفاوته(درست باشه یا غلط، بهتر باشه یا بدتر. که خیلی وقتها بستگی داره) حق بی احترامی نداره. برداشت الکی، و بدتر از اون قضاوت کردن. اگه قضاوت میکنن بهتره پیش خودشون باشه. گفتن اون برداشت و بعلاوه توهین اونم دو خانم که نظرشون از تو فیسبوک پیست کردم. اولیش ممکنه مددکار اجتماعی باشه.سایت هم داره. خانم دومی اموجی تعجب گذاشته بود که این سایت اموجی نشون نمیده تعریف های روانشاسی از عشق چقد مفصل و گوناگون و درهم و اینقد پر از تضاد هست.. در همین مطلب آخرش هیچ نتیجه ای نمیشه ازش گرفت که باید چکار کرد. (جواب نمیخوام). کامنت ها و افکار مردم هم گوناگون و متفاوته…. البته ببیشتر برای سرگرمیشونه، در مورد هورمونها، نمیدونم منظور از حرف زدن درباره هورمونها چیه، نه یکی نه دوتا. بریم کلی قرص های هورمون ساز بخریم! لابد اقایی که سنش مثلا ۲۵ ۳۰ ۳۵ سال یا بیشتر بود باید به هورمونش توجه بشه؟ یا مثلا بخاطر مخفی بودن یکی از هورمونها تعجب میکنم! شاید بقیه هورمونهای گفته شده که حداقل بعضی هاش میدونم مربوط به جنسی است بهتره! مثل تستوسترون مردان که البته فقط بخشیش مربوط به جنسی است اما معروفه به هورمون جنسی. حالا شاید میخواید بگید هورمون ها مهم نیستند. اگه اینطوره چرا روانشناسها اینهمه وقت خودشون و وقت مردم رو تلف میکنند؟! هرچه بیشتر پیچیدش کنید مردم بیشتر پیج خوردگی پیدا میکنن. در مورد تستوسترون خیلی خانمها، روانشاسها رو نمیدونم، خیلی خانمها فکر میکنند یا زوم میکنند که تستوسترون فقط جنسیه. دیدم باهاش یه نوع متلک و توهین ساخن و مثلا تو وبلاگهای شخصی منتشر میکنن و به اقایان تهمت میزنن. شاید اینم براشون خوبه! معلوم بود خانم دلش از چیزی پره و یه بهانه مربوط به حقوق زنان شکار کرده و با اون متلک به اقایون توهین میکنه. اگه اینطوره پس منم برم کلی متلک ها بسازم و باهاش به زنان تهمت و توهین ها بکنم و تو نت پخش کنم.. من حرفم درباره این چیزا نیست. سایتتون پر از مطالب جنسی یا بعضا پزشکی هست، درباره رشته تحصیلی و شغل سکسولوژی یکم که تا حالا فهمیدم بگم؟ حرفه سکسولوژی تو فقط چند تا ویدیو و وبسایت و پیج و کانال که چیزایی گوش کردم یاخوندم به اندازه کافی از خانمها مسخره بازی و توهین و تحقیر و منحرف کردن واقعیات و برا حتی ساده ترین مسائل (با نوعی خاصی حرف زدن) دروغ تحویل میدن و دروغ پخش میکنن(بخاطر جنسیتشون یا فقط بخاطر میل خودشون، به فکر حداقل درصدی از خانمها نیستند. بعضی هاشون معلومه مطب مشاوره دارن و…). توهین و تحریف و… به نحوه های گوناگون. و مسائل دیگه، که بعلت روان زنان باعث اسیب علمی و مالی و… میشه. مثلا: خانمها (اینجا مشاوره جنسی) با اینکه از یک طرف زیادی راحت درباره مسائل جنسی و خصوصا اندام مردان صحبت میکنند، (اسم و چهره و… همه شون مشخصه)، از طرف دیگه همین ها خیلی هاشون خوششون نمیاد درباره بدن زنان و مسائل مربوط درست بگن و خیلی کلی میگن… (سایت پولی بود و اقا تو سایت کامنت گذاشته بود که من اصلا متوجه حرفتون نشدم). یا فهمیدم مثلا خانمها (مشاور ازدواج هم باشن) باید به میل خودشون درباره مسائل جنسی صحبت کنند و خوششون نمیاد “از اقایون” بشنون، حداقل اینکه خوششون نمیاد “از اقایون” هرچیزی بشنون. این چیزا که اشاره کردم و خیلی چیزای دیگه رو کنار هم بزاریم، باعث خیلی عوارض است. همین چیزای کمی که درباره مسائل جنسی میخواستم بگم بیشتر نمیتونم ادامه بدم و مغزم داره قل قل میکنه و سرم دااغ شده. چه برسه به مسائل کلی روانشانسی زنان که درباره اینا نیست. گفتن این حرفها برای هر کسی فایده نداره. البته اون مسائل کلی رو به نسبت راحت تر میتونم فکر کنم و بگم.همشو هب مرور یاداشت کردم باید کمی بیشتر و ویرایش ومرتب بشه هیچی مهم نیست. فقط و فقط علم مهمه!! ولی نمیدونم چرا علم فقط برای زنان مهمه!!!! با اینکه حتی خیلی جاها درکل هوش کمتری هم دارن. هیچی مهم نیست زن مهمه.همش خودخواهی ویا خودپرستی همش همجنس و جنسیت پرستی.زیاد تقصیر خدوشن نیشت. ریشه روانی داره. با اینکه ..اما….متوجه خودشونم نیستن.مثل همین.. یه شعر قدیمی مادربزرگی میخونده: قبلش باید کمی چیزایی درباره فکر زنها گفت.اگه بشه.شعرو ناقص میگم. چغندر در زمین صد ریشه دارد فلک..اندیشه دارد. تازه این اون زمان بوده. بغل نوشته روانکاو.خوبه اقا میبینم وگرنهخودشو باید کاوید

عناوین سایت های روانشناسی جالبه. هوس چیست عشق چیست فلان چیست. از محتوای مطالب مختلف روانشاسی که خیلی هاش… هدف علم روانشناسی معلومه: میخواد از خودش یه تعریفی از “زن” و خصوصا “مرد” بسازه. تعریف ها (و غیره) رو قاطی کنیم به چی میرسیم؟ به این هدف: مردان بنده و فرمانبر و نوکر و… زنان بشن. و بازیچه ی زنان.(یاده اولین جای دفاع از حقوق مردان که سالها پیش در نت پیدا کردم افتادم. یه وبلاگ شخصی خارجی درباره دفاع از مردان و حقوق مردان. با عنوان Toy Soldiers). در روانشاسی روی عیوب مردان زوم شده و ….. که میبینم مثلا خانمهای روانشناس ازدواج خیلی رو عیب و نقص های مختلف مردان زوم میکنن و.. میخوان خانمها با یک آدم کامل ازدواج کنند. کمال طلبی. (پس ادما برن کمالگرا بشن؟) بسیاری از عموم خانمها هم ذوق و کیف میکنن و “عالیه” و اموجی های مثلا کف زدن سند میکنن و… به مسائلی از طرز زنان مربوطه. بد نیست مثال بزنم اما باید قبلش حداقل کمی درباره فکر و احساس زنان توضیح داد. اما جدا از این در سایتهایی روانشناسی راهنمایی و آموزش درباره مثلا ازدواج با بیماران اسکیزوفرنی دیدم. عجیب نیست؟ از دو جهت. هم بیماری و.. و هم حرفهای برعکس در روانشناسی. دلیلش واضحه چون روانشاسی برای زنان است. اینجا چون ممکنه یک دختر خودش این بیماری ها رو داشته باشه یا یک دختر بخواد یا ناچار باشه با پسری که چنین مشکلی داره ازدواج کنه. مثال. هر دفعه با یک خانم روانشناس چیزایی درباره ناراحتی ها و مشکلات و…. خودم یا مردان گفتم اصلا کاری به من یا ما اقایون ندارن. و با چیزایی که(عیب، مشکل و…) درست یا غلط از من فهمیدن یا برداشت کردن (یا فقط یادشون اومده)، یا یاد خیلی چیزای مشابه یا مربوط افتادن بعد میرن به زنان راهنمایی و اموزش میدن و….. بعضی وقتها برداشت هایی اشتباه و یا بد میشه میرن در مورد مردان برای زنان تکرار میکنن(مثل همیشه). یا مثلا گاهی خانمهای روانشناس چیزی در منه اقا میبینن(کاری نداریم که…..) این عیب که برداشت کرده و حدس زده بیشتر یک خصوصیت زنانه است، که فقط بعضی اقایون ذاتی یا بدلیل بیماری اینطورن. و چند روز بعد میرن و مثلا درباره ملاک های انتخاب همسر مطلب ارسال میکنن و همینو هم در محتوا اضافه میکنن، ولی این بار یک قسمت از محتوای آموزشی چقد فرق داره! دلیل اینها نحوه پردازش فکری زنان است، فیلتری فکر میکنند یا همه چیو قاطی و تلیت میکنن. روانشناسان زن خیلی مشکلات دیگه دارن. زنان مایل نیستند خیلی از واقعیت هایی که به نفع جنسیت شون نیست رو بفهمن. یک دلیلش اینه که درکل دوست ندارن از اقایون یا جلو اقایون(در جامعه مثل همین نت) در مورد خانمها انتقاد و ایراد و عیب بشنون. مدتی پیش یک خانم معمولی یه جمله خوبی گفت: زنان (درکل و در مسائلی) ظریف هستند و ناز دارن. /لطفا سوءاستفاده نشه که هر برداشت یا هر نتیجه ای الکی گرفته بشه/. ناز داشتن در بعضی از خانمهای جوون که واضحه. کم و زیاد داره و همیشه معلوم نیست. ولی نباید سواستفاده بشه یا توجیه هر چیزی باشه. یا مثلا ظریف بودن، دلیل نیست که اقایون درکل در هر مسئله ای محکمتر از زنان باشن. یا مثلا خیلی مسائل به عزت نفس و… خانم ها و اقایون مربوطه. یه اقا عزت نفس نداشته باشه ممکنه از تمام زنها ظریف تر باشه. با کوچکترین توهین یا بی احترامی… خانمهای روانشاس خیلی وقتها این چیزا رو نمیفهمن(بخاطر فیلتر فکری) ویا توجه ندارن، مگه اینکه برای و مربوطه به مشاوره در اون مسئله باشه. ….. خانمها با اقایون حس همدردی و…. ندارن(پسر یا شوهر یا.. کمابیش فرق داره). اکثر خانمها حتی ظلم ها و تحقیرها و تجاوز به جنس مخالف اصلا براشون اصلا مهم نیست. حتی مسائلی درباره تجاوز زنان به مردان باشه بیشتر یا شاید زنان ناراحت که نمیشن بلکه از کل ماجرا خوششون میاد! ممکنه متوجه نباشن. شاید فکر کنید دارم در مورد زنان قضاوت میکنم، قضاوتی نمیکنم که…، واضحه که فکر و احساس زنان اینطوره. خیلی حرفاست. حداقل به فکر خود زنها باشید. اول باید مایل به شنیدن باشید، و مایل به فهمیدن باشید، و تا حدی که میتونید فیلتر رو کنار بزنید، و بعد بهش فکر کنید. (نحوه فکر کردن و احساس زنان، توضیح طولانی داره). ظلم و اسیب و ضربه و .. به مردان مستقیم یا غیر مستقیم به ضرر خانمها هم تموم میشه. زندگی و احترام و حقوق واقعی زنان و مردان به هم مربوط هستن. بد نیست یک متن رو پیست کنم: در هر شرایطی زندگی کنید به همان عادت می کنید. با هرمردمی نشست و برخاست کنید به آنان خو می گیرید. هنگامی که با نادان ها معاشرت دارید حالات روحی آنها در شما اثر می گذارد. نگذارید دروغ، فقر، محدودیت، تعصب کور وخرافات برایتان عادی شود. اگر به بدبختی ها عادت کنید، تغییر برایتان دردناک خواهد شد و دوست دارید در فلاکت باقی بمانید، حتی باورتان میشود که زندگی در همان شرایط صحیح تر است.

چند تا اشتباه و مشکل تو جمله هام است: نوشتم “تعریف ها و غیره رو قاطی…” منظورم ترکیب کنیم و کنار هم بزاریم. نوشتم “بسیاری از عموم خانمها هم ذوق و…” منظورم عیب و ایرادها از جمله توهین و تحقیر کردن و تهمت بود. تو پیجها نیمه روانشناسی یا پیجهای دیگه که همینا منتشر میشه هم اینطوره. نوشتم “از دو جهت. هم بیماری و.. و هم حرفهای برعکس در روانشناسی” اولیش یعنی توجهی ندارن که ممکنه به ضرر دختر(یا پسر) باشه. دومی: حرفشون با حرفای دیگه(بی عیب و نقص بودن پسر) در تضاده. نوشتم “کاری به ما اقایون ندارن و………” موقع خوندن این جمله اولی رو که فراموش نکردید؟ ادامه حرف رو حداقل با این مقایسه کنید. نوشتم “یک قسمت از محتوای آموزشی چقد فرق داره” منظورم یک عبارت از متن اموزشی. نوشتم “بیشتر یا شاید زنان ناراحت که نمیشن..” میخواستم بگم بیشتر یا شاید اکثر زنان. اکثر رو نگفتم چون ممکنه درست نباشه. و بعلاوه بهتون بربخوره.

درباره اموزش. خانما کلی نظریه و حرفا و غیره رو منتشر میکنند، وقتی انتقاد میشه و کمی توضیح داده میشه که غلطه یا ناقصه و کلا مطلب یا حرف اشتباهه، خیلی ها که جواب الکی میدن یا جواب نمیدن، تعداد کمی که بهتر هستن وقتی انتقاد رو میشنون، بعد میگن من آموزش ندادم! فقط نظریه گفتم. روانشناس ها چند تا واقعیت و یا چند تا نظریه رو قاطی میکنن، و کلی هم میگن. انگار متوجه چیزی نیستن… اولا واقعیت رو کلی گفتن و یا چند واقعی(که کلی هست) رو قاطی میکنن و برای دخترها و زنها میگن… عوارض نداره؟ همینطوریش کم برداشت بد یا قضاوت بد میشه؟ واقعیت رو اشتباه بفمن معلومه که خیلی بیشتر برداشتهای بد میشه. اونوقت قضاوت بد کردن هم معلومه. بدتر اینکه خیلی از حرفها نظریه ست و ناقصه. از واقعیات کم اشتباه درمیاد نظریه هم روش؟ گفتنش تو همون دانشگاه هم میتونه به ضرر باشه. نظریه ست و ممکنه اشتباه باشه. چقد فکرای اشتباه بشه و فکر که اشتباه باشه معلومه چقد بیشتر برداشت های اشتباه میشه. یا سوءاستفاده. ولی جالبه نظریه های چرند و خنده دار هم در دانشگاهها و نت گفته میشه. ممکنه افرادی تا حدودی باور کردن. گفتن این نظریه ها به دردی هم میخوره؟!! به جز منافع فمینیسم؟

از مزخرفات بگذریم، در مورد واقعیات باید در نظر داشت فکر و ذهن و احساس ادما ساده و مثلا مثل دستگاه های مکانیکی که دو یا سه اهرم دارن نیست. زیاد دیده میشه که روانشناس ها سریع و الکی فکر میکنن فرد فلان مشکل در ذهنش یا ضمیرش است. و ربطش میدن به… و ادامه داره. روانشناس نیستم اما… ببخشید زیاد نظر ارسال میکنم. فکر نکنم دیگه مزاحم این مطلب بشم مگه اینکه ریپلای ببینم و لازم ببینم جواب بدم. تو مطلب معنی هوس چیست روزهای اینده یک نظر رو اضافه میکنم. ارسال نظر درباره توضیح مسائلی مهم در نحوه فکر و احساس زنانه رو نمیدونم چکار کنم. اگه تونستم توضیحات رو اماده کنم شاید اونجا ارسال کنم. این مسائل رو با کمک دوستان کم کم پی بریدم یا پی بردم.

برا افزایش هورمون های مختلف میشه از فرکانس (ها) کمک گرفت. که در فایلهای صوتی مدیتیشن(مراقبه) اضافه میشه. بیش از هزار فرکانس وجود داره که هر کدوم یه تاثیر خاصی بر بدن یا ذهن داره. در فایل ها یک یا چندین فرکانس میشه به موسیقی و کلا اهنگ اضافه کرد. فرکانس های مخصوص مثلا افزایش هورمون های مختلف وجود داره. به این فایلها میشه جملات هیپنوتیزم هم اضافه بشه. با فرکانس ها(در فایلهای مدیتیشن(مراقبه)) همه کار نمیشه کرد. ولی با هیپنوتیزم (حتی اگر فرکانس خاصی ندشته باشه) تقریبا هر کاری میشه کرد.

تکنولوژی هیپنوتیزم جدید که خیلی راحت تره و به تمرکز چندانی نیاز نداره و ضروری نیست، مگه برای تاثیر سریعتر. بهش میگن هیپنوتیزم سابلیمینال. subliminal . جملات ضبط شده بوسیله نرم افزار در پایینتر از استانه شنوایی قرار میگیرن اما هنگام گوش دادن به فایل ناخوداگاه همشو میفهمه. جملات تند تند پشت سر هم تکرار میشن. جمله اول هنوز یکی دو کلمه گفته نشده جمله بعدی شروع میشه، و جملات بعدی…. ناخوداگاه همشو میفهمه. صوت این جملات در لایه های موازی(به کمک نرم افزار) روی هم قرار میگیرن. سطح پخش صدای جملات سابلیمینال یک محدوده پایین و مشخصی است که اگه کمی در سطح بالاتر این محدوده باشه جملات مقداری شنیده میشن(مثل زمزمه). ولی در هر حال لازم به بلند کردن صدا نیست که به گوش اسیب بزنه. یا ممکنه جملات با صدای بلند هم در لایه هایی دیگه با لایه های سابلیمینال ادغام شده باشن. سرعت تاثیرگذاری هیپپنوتیزم های سابلیمینال از هیپنوتیزم کلاسیک و عادی خیلی کمتره اما استفادش ازش راحته. تاثیرش… کلا معمولا برای تاثیر کامل باید از یک تا سه ماه گوش داد. فکر کنم در خواب هم تو گوش پخش بشه تاثیر میزاره.

از این فایلها برای هر تغییری در ذهن فکر یا بدن میشه استفاده کرد. مثل افزایش هورمون ها و کلا با هیپنوتیزم افزایش عشق، فکر مثبت، …….. از بین بردن باورهای منفی موانع ذهنی احساسات منفی.. افسردگی استرس ترس وسواس … افزایش اعتمادبنفس، افزایش امید افزایش انگیزه. یا درمان تقریبا تمام بیماری ها از جمله لاعلاج. مثل سرطان. فشار خون دیابت چربی بد خون و هرچیزی. برای درمان کرونا. تقویت سیستم ایمنی بدن. تقویت هرچیزی یا هر هورمونی در بدن. مثل تقویت میل جنسی. در مورد مشکلات جنسی هر مشکلی باهاش حل میکنن. مثلا زودانزالی در خانمها. یا خودارضایی. کلا هرچیزی که بشه بهش فکر کرد. در بدن در ذهن در فکر. ظاهرا رنگ پوست رو هم باهاش تغییر میدن! یا درمان مشکلات و بیماری های پوستی. زیبایی چهره. یا لاغری کاهش اشتها افزایس سوخت و ساز بدن و…..

سایتهای ایرانی کارشون مختص هیپنویتزمه و اکثرا فقط روی فرکانسهای پایه ای دلتا ، تتا ، آلفا ، بتا ، گاما تخصص دارن. بعضی سایتها کمی واردترین. ولی فرکانسها رو فکر کنم خودشون نمیسازن و از فایلهای فرکانس دار ساخت شده اماده در نت در بعضی سایتهای تخصصی خارجی استفاده میکنن. یک سایت ایرانی هیپنوتیزم فهمیدم از همشون تخصص بیشتری در ساخت فایل و… دارن. ماله استاد (که فکر کنم اینجا نباید گفت). ولی هر سایتی یه سری محصولات محدود داره وهمه چیزو نداره. ولی کسی بخواد هر اختصاصی هم برای افرد میسازن(که کمی گرونتر درمیاد). سایتهای ایرانی زیاد هستند اما همش خوب نیستن. کاری به رتبه گوگل نداشته باشید. یا هر سایتی یا هر… تخصص کافی ندارن. حتی بعضی ها تو نت که دارن برای استفاده مشاوره میدن اشتباه میگن و چیزای پایه ای هم بلد نیستن.

میگن فرکانس ها روی افراد ناشنوا هم تاثیر میزاره و ربطی به شنیدن نداره. (اما باید هندزفری تو گوش باشه)

تذکر: این فایلها مختلف هستند و طرز استفاده های کمی متفاوت و نکات استفاده کمی متفاوت دارن. و هر نوع از اینها چند شرط استفاده هم دارن. شرط استفاده هایی مثلا فرکانس درا برای افراد زیر ۱۸ سال(در ایران تقریبا ۱۷ سال) خوب نیست. زنان حامله نباید به هیپنوتیزم و (فکر کنم) تنها فرکانس هم گوش بدن. نباید. و شروط برای افراد دیگه. بیمار های (فکر کنم خاصه) قلبی. افرادی که داروهای شدید اعصاب مصرف میکنند(داروهایی که تاثیر زیاد و مستقیمی بر مغز دارن). و افراد معتاد(فکر کنم مخدر. چون برا ترک سیگار فایلهای مخصوصش است)… کلا اینا بعضی محدودیت ها برای استفاده دارن و باید قبلش پرسید.

تذکر دیگه: مواظب باشید که جملات هیپنوتیزم سابلیمینال مخفی هستند و ممکنه سواستفاده بشه. خصوصا که خانمها ساخته باشن (واقعیته). در مورد مسائل مربوط به جنسیت. از عشق و ازدواج و جنسی و…..

منظورم زودانزالیه خانها

خانمها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

آدرس ایمیل:

آدرس ایمیل:

وب سایت روانشناسی ویکی روان محیطی صمیمی و مطمئن برای کسب دانش و اطلاعات کاربردی در رشته روانشناسی برای همه مردم، اشتراک سوالات و مشکلات شخصی و دریافت پاسخ از متخصصین رشته روانشناسی میباشد. اطلاعاتی که بدون شک در زندگی همه ما کاربردی بوده و تاثیر مثبت فراوان به همراه خواهد داشت. برای اطلاعات بیشتر با شماره تلفن زیر تماس بگیرید 021-22372174پشتیبانی در تلگرام info[at]wikiravan.com

سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید

بازیابی پسورد

پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد

یک پزشک – اخبار فناوری، پزشکی، سینما و کتاب

من هم مثل همه وقت زیادی را صرف فکرکردن دربارهٔ روابط نزدیکم کرده­ام. با خودم گفته­ام “چرا بعضی روابطم کاملاً موفق و بعضی دیگر کاملاً ناموفقند؟” من هم مثل دیگران در مورد روابط، مطالعه کرده­ام؛ پای برنامه­های تلویزیونی نشسته­ام؛ به مشاورانی مراجعه کرده­ام که به من وعده دادند که در درک این مسأله کمکم می­کنند؛ حتی مدت زمانی به روانپزشکی پرداختم تا بتوانم بفهمم کجاها موفق و کجاها ناموفّق بوده­ام. جالب این که حتّی نظریه­های خودم در مورد عشق پاسخگوی این سؤالم نبودند، نه در مورد روابط خودم و نه در مورد روابط دیگران.

عشق چگونه توصیف می شود

از سال ۱۹۸۰ مطالعه در مورد عشق را شروع کردم. آن زمان تمرکزم بر روی ساختار عشق بود. به همراه یک دانشجوی فوق‌لیسانس به نام سوزان گراجک(۱) نظریهٔ روان‌سنجی عشق را ارائه دادم. هدف از ارائهٔ این نظریه این بود که ببینیم آیا می­توان عشق را از طریق اجزاء تشکیل‌دهندهٔ آن شناخت و اگر پاسخ مثبت است، ماهیت این اجزاء تشکیل‌دهنده چیست. بر اساس این دیدگاه می­توان عشق را در قالب طیف وسیعی از عواطف، افکار و انگیزه­های مختلف درک و توصیف کرد. مراقبت کردن از دیگری، خوب ارتباط برقرار کردن و حمایت‌گر بودن نمونه­هایی از این افکار، عواطف و انگیزه­ها هستند. اما مشکل نظریهٔ ما این بود که فقط عناصر عشق را توصیف می­کرد و قادر به دسته­بندی این عناصر و تعیین میزان تأثیرگذاری هر کدام در مقایسه با دیگری نبود. در نتیجه نظریه­ام از پاسخ به این سؤال که چرا من یا هرکس دیگری برخی افراد را دوست داریم و برخی دیگر را نه، عاجز بود.

من اواخر دههٔ ۱۹۸۰ نظریهٔ مثلث عشق را ارائه دادم. بر اساس این دیدگاه جدید، عشق در قالب سه عنصر تشکیل‌دهندهٔ آن قابل درک و توصیف بود: صمیمیت، هوس و تعهد.

نسبت این عناصر در انواع مختلف عشق متفاوت است. به­عنوان مثال مشخصهٔ عشق رمانتیک صمیمیت و هوس است. درحالی‌که در عشق بچگانه یا احمقانه، تعهّد ناشی از هوس حرف اول را می­زند؛ و نهایتاً عشق خالص یا کامل تلفیقی از هر سه عنصر صمیمیت، هوس و تعهّد است. گرچه این نظریه بر خلاف نظریهٔ قبلی­ام عناصر عشق را دسته­بندی می­کرد، هنوز نمی­توانست پاسخگوی سؤال اصلی من باشد. این نظریه هم نتوانست به ما بگوید که چرا افراد به شخص خاصی علاقمند می­شوند و با او رابطهٔ عاطفی طولانی­مدّت برقرار می­کنند ولی با دیگری نه.

دیدگاه من در اواسط دههٔ ۱۹۹۰ کاملاً تغییر کرد. من متوجّه شدم که ابتدا باید قصّه­های متعدّد عاشقانه را خوب بفهمم و بعد آن­ها را کنار هم بچینم تا بتوانم به پاسخ اصلی برسم. اما قصّه­ها خیلی متفاوت بودند. تفاوت­های زیادی نه تنها بین خود قصّه­ها، بلکه بین دیدگاه افراد حاضر در آن­ها بود. دو نفری که باهم در ارتباط هستند، ممکن است قصّه­ها و تعابیر متفاوتی از رابطه­شان داشته باشند. نکته اینجاست که در روابطی که قصّه­های طرفین با هم تفاوت زیادی داشتند، میزان رضایت افراد از رابطه پایین بود. به این ترتیب من به دیدگاه “عشق به­عنوان یک قصّه” رسیدم و در این کتاب آن را به شما معرفی می­کنم. نکتهٔ اصلی این نظریه این است که ما ناخواسته عاشق افرادی می­شویم که قصّه­هایشان عیناً مانند قصّه ما و یا شبیه به آن است اما نقش خود آن فرد در قصّه‌اش مکمّل نقش ما در قصّه‌مان است. بنابراین، این افراد از برخی جهات شبیه به ما و از برخی دیگر با ما متفاوتند. اگر عاشق فردی شویم که قصّه‌اش با قصّه ما فاصلهٔ زیادی دارد، رابطهٔ ما و عشق ورای آن کاملاً در خطر خواهد بود.

ما برای آزمودن دیدگاه “عشق یک قصّه است” به جمع­آوری داده پرداختیم. اما هنوز هم در حال ارزیابی آن هستیم و این بررسی ممکن است مدت­ها طول بکشد. بنابراین، توجّه داشته باشید که این کتاب نتایج یک پروژهٔ درحال تکمیل را ارائه می­دهد، نه نتایج نهایی آن را.

مخاطبان من در این کتاب تمام افرادی هستند که به مطالعه در مورد عشق علاقمندند. بنظر می­آید که تقریباً همه به این موضوع علاقه دارند. این کتاب به خوانندگان راه‌حلی ارائه نمی­دهد و دنبال بهبود بخشیدن نیست، بلکه کتابی کاملا علمی و درعین‌حال قابل‌فهم برای عموم و متخصّصین است. امیدوارم دیدگاه جدیدی که در این کتاب ارائه می­دهم پاسخگوی سؤال­هایی باشد که نظریه­های قبلی­ام نتوانستند پاسخ بدهند. سؤالاتی نظیر این‌که چرا ما عاشق افراد بخصوصی می­شویم و چرا عشقمان به بعضی افراد دوام بیشتری دارد.

افراد زیادی بطور مستقیم و غیرمستقیم در نوشتن این کتاب مرا همراهی کردند. همکاران قدیمم در موضوع عشق، سوزان گراجک و مایکل بارنز(۲)، نقش بسزایی در رشد نگرش من داشتند. همکاری اخیرم با آن بیل(۳) به دیدگاه من در مورد عشق وسعت داد. مهم­ترین این دیدگاه­ها این بود که عشق در بطن روابط اجتماعی شکل می­گیرد.

مهزاد حجت(۴) نقش بسزایی در تهیهٔ سؤالات پرسشنامه­ای که در این کتاب آمده داشت. از جمله مطالعه­ای که در آن شرکت‌کنندگان در یک کلاس روانشناسی از روابط عاشقانه­شان برایش گفته بودند. نیل وشلر(۵) هم در جمع­آوری و ارائهٔ قصّه­های این کتاب نقش شایانی داشت. بعلاوه، او بود که قصّه معلم و دانش‌آموز را پیشنهاد کرد.

خود را مدیون تمام افرادی می­دانم که در مراحل مختلف تألیف این کتاب مرا یاری کردند. از سای دوروسولا(۶) بخاطر ساعت­هایی که صرف تایپ کتاب کرد؛ جوان بوسرت(۷) که کتاب را به تأیید دانشگاه آکسفورد رساند؛ سو وارگا(۸) بابت ویراستاری کتاب؛ و کیم تورتاسو(۹) که کتاب را به چاپ انتشارات دانشگاه آکسفورد رساند صمیمانه متشکرم. همچنین از اعضای خانواده­ام سپاسگزارم که به من درس­های فراوانی در مورد عشق دادند.

قصّه­های این کتاب براساس واقعیت­های زندگی افراد نوشته شده­اند. بعضی از این اتّفاقات حتّی سال­ها به‌طول انجامیده امّا برای حفظ امانت‌داری، تمام اطلاعات شخصی افراد شامل نام و سایر مشخصات آن­ها تغییر داده شده است.

آر، جِی، اِس، نیوهاون، کان، آگوست ۱۹۹۷

مفهوم جمله “عشق یک قصّه است” چیست؟ یک قصّه چه ویژگی­هایی دارد و چطور شکل می­گیرد؟ در این فصل به این سؤال­ها پاسخ می­دهم. برای شما می­گویم که قصّه­های عاشقانه چه هستند، چرا مهم‌اند و چطور می­توانند زندگی شما را تغییر دهند.

عشق به­عنوان یک قصّه

بیست‌وهشت سال است که زَک و تامی ازدواج کرده­اند. تمام این سال­ها دوستانشان پیش‌بینی می­کردند که آن‌ها یک روز از هم جدا می­شوند. پیش‌بینی‌هایشان کاملاً معقول بود. تامی مدام زک را تهدید می­کرد که ترکش می‌کند. زک هم سریع جوش می­آورد و می­گفت که هیچ چیز بیشتر از این خوشحالش نمی­کند. زک و تامی همیشه در حال دعوا هستند. صدای جروبحث‌هایشان آنقدر بلند است که دوستانشان احساس شرمندگی می­کنند. به‌نظر آن­ها رابطه­ای بدتر از این نمی­تواند وجود داشته باشد و تنها چیزی که این زوج را کنار هم نگه داشته، مسائل جنسی است.

از طرف دیگر والِری و لئونارد از هم جدا شده­اند ولی هیچ­کدام از کسانی که آن­ها را می­شناسند نمی­توانند دلیل آن را بفهمند. ازدواج آن­ها کاملاً موفّق بنظر می­آمد. البته از این دست ازدواج­ها در اطرافمان زیاد دیده­ایم. مادامی‌که دو طرف، دردها و مشکلات رابطه­شان را پنهان می­کنند خوشبخت به‌نظر می­رسند. اما جالب اینجاست که خود والری و لئونارد هم احساس خوشبختی می­کردند و همیشه این را به همدیگر و به دوستانشان می­گفتند. حتّی بچه­هایشان می­گفتند “پدر و مادر هیچ­وقت دعوا نمی­کردند و کل جرّوبحث­هایشان در مخالفت­های جزئی خلاصه می­شد”.

بالاخره لئونارد در محل کارش با زن دیگری آشنا شد و از والری جدا شد. او کمی دستپاچه بود و بخاطر این کارش احساس شرمندگی می­کرد. توجیهش این بود که بالأخره عشق واقعی­اش را پیدا کرده است. اما در خلوت خودش، اعتراف می­کرد که در مورد والری هم همین حس را داشته ولی به مرور رابطه برایش عادی شده است. اواخر، پیش مشاور می­رفت تا بتواند از اتّفاقی که دارد می افتد سر در بیاورد.

عقل سلیم پیش‌بینی می‌کرد که، تامی و زک از هم جدا می­شوند و والری و لئونارد با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می­کنند. اما سرنوشت آن­ها بر خلاف پیش­بینی­های منطقی ما پیش رفت و نظریهٔ پشت این پیش­بینی­ها نتوانست اتّفاقی را که افتاده توجیه کند. آیا راهی هست که بتوانیم بفهمیم چه اتّفاقی برای این زوج­ها افتاد؟

یک راه برای درک رفتار این قبیل زوج­ها این است که ببینیم هرکدام، چه قصّه‌هایی در مورد عشق موجود در رابطه­شان و عشق ایده­آل‌شان دارند. این قصّه­ها ممکن است کاملاً مشابه یا متفاوت باشند. سؤالی که برای من پیش آمده بود این بود که آیا ممکن است تداوم یک رابطه به میزان هم­خوانی قصّه عشق موجود در آن با قصّه عاشقانه­ای که هر کدام از زوجین در ذهنشان پرورش داده­اند بستگی داشته باشد. به‌عنوان مثال اگر کسی خواهان عشق رمانتیک و افسانه­ای باشد اما قصّه رابطه‌اش جنگ باشد، این رابطه هیچوقت برای او رضایت­بخش نخواهد بود. در مقابل، افرادی که به رابطهٔ جنگ علاقمند هستند، در عشق رمانتیک حوصله­شان سرمی‌رود.

نکته جالب در مورد زک و تامی این است که قصّه عاشقانهٔ هردویشان، جنگ بود. ممکن است این مسأله برای اطرافیان احمقانه و عجیب بنظر بیاید، اما این رابطه برای آن­ها کاملاً جواب می­داد. این نوع رابطه خواستهٔ هردوی آن­ها را برآورده می­کرد. هردو یک چیز را می­خواستند: جنگ و جدال. عکس این مسأله هم صادق است. از سوی دیگر والری و لئونارد از نظر دیگران رابطهٔ کاملاً موفّقی داشتند، غافل از اینکه این رابطه با قصّه عاشقانهٔ لئونارد جور در نمی­آمد. پس به جدایی ختم شد چون قصّه عاشقانهٔ او با قصّه عاشقانه­ای که والری داشت در تضاد بود. آن دو با قصّه­های عاشقانه­شان بزرگ شده­اند و به این روند ادامه خواهند داد.

ما با قصّه­های عاشقانه­مان بزرگ و عجین می­شویم. سال­ها پیش وقتی خیلی جوان­تر بودم، اریک سگال(۱۰) رمان بسیار پرفروشی نوشت. اسم این رمان خیلی ساده بود: “قصّه عشق”(۱۱). چه عنوان خوبی! این کتاب در کتابفروشی­ها خیلی خوب به فروش رفت. فیلمی هم که بر اساس آن ساخته شد به‌شدّت مورد استقبال قرار گرفت. اما سؤال این است که آیا واقعاً روابط زندگی ما تحت‌تأثیر قصّه­هایمان است؟

اغلب به ما می­گویند که باید واقع­بین باشیم؛ باید بین قصّه­های ذهنی­مان و واقعیت­های بیرون تفاوت قائل شویم و آن­ها را از هم جدا کنیم. می­گویند هدف از شناخت فرد این است که او را آن‌طور که هست ببینیم و بشناسیم و به تصوّرات و برداشت­های شخصی­مان در مورد او بها ندهیم.

در بطن روابط شخصی امکان جدا کردن قصّه از واقعیت وجود ندارد، چرا که واقعیت­ها ناخواسته بر اساس قصّه­هایمان شکل می­گیرند. خود واقعی ما هم ساختهٔ این قصّه­هاست. امانوئل کانت(۱۲) در کتاب “نقد عقل محض”(۱۳) می‌نویسد: “اگر واقعیت مطلق وجود داشته باشد، کاملاً غیرقابل‌شناخت است. ما تنها می­توانیم واقعیتی را که ساختهٔ ذهن خودمان است بشناسیم، همان واقعیتی که شکل قصّه‌ما را به خود گرفته است”.

عشق واقعاً یک قصّه است. با این تفاوت که اینجا دیگر نویسنده، ویلیام شکسپیر(۱۴)، گابریل گارسیامارکز(۱۵)، اریک سگال یا باربارا کارتلند(۱۶) نیست، بلکه خود ماییم. در طول تاریخ همیشه قصّه­هایی در مورد عشق وجود داشته است. درون­مایه و طرح حوادث این قصّه­ها به‌ندرت تغییر کرده است. تفاوت در این است که این قصّه­ها در زندگی روزمرهٔ افراد به صورت­های مختلف نمود پیدا می­کنند. تفاوت دیگر در محبوبیت بعضی قصّه­ها نسبت به برخی دیگر است. ما در حالت کلّی با قصّه­های عاشقانه بهتر ارتباط برقرار می­کنیم. چه در رمان باشد، چه نمایشنامه، چه سریال تلویزیونی و چه هر جای دیگر. قصّه­های عاشقانه در مقایسه با کتاب­های رشد شخصیت یا مطالب مجلاتی که به ما گام به گام در شناخت و بهبود روابط­مان کمک می­کنند، بیشتر به مذاقمان خوش می­آیند. شاید بهتر باشد به‌جای مطالعهٔ نسخه­های منطقی که این کتاب­ها برای بهبود روابطمان تجویز می­کنند، نگاه عمیقی به قصّه­های عاشقانهٔ زندگیمان بیندازیم. این به این معنی نیست که این نسخه­ها معقول نیستند. مسألهٔ اصلی این است که گرچه این نوع روش­ها بخشی از روان­درمانی محسوب می­شوند، اما کارساز نیستند.

اگر روش­های رایج در شفای زندگی عاشقانهٔ افراد، فقط به تأثیر قصّه­هایی که برای خودشان می­سازند بپردازند، موفّق نخواهند بود. به‌عبارت‌دیگر درک دلیل شکست روابط کافی نیست، بلکه خود قصّه عاشقانهٔ موجود باید درک و بررسی شود. زوج­ها معمولاً از درمان‌گری به درمان‌گر دیگر و از مشاوری به مشاور دیگر مراجعه می­کنند، ولی اوضاع هیچ تغییری نمی­کند. چرا که معمولاً فقط به علائم پرداخته می­شود، نه به علّت بروز این علائم؛ دقیقاً همان‌طور که آسپرین فقط علائم بیماری را از بین می­برد، نه علّت آن را. آسپرین ممکن است تب ناشی از وجود ویروس را از بین ببرد، اما خود ویروس را از بین نخواهد برد. خبر بدتر این که تب مرتبط با ویروس ناشی از خود ویروس نیست، بلکه ناشی از واکنش بدن به آن است. بدن دمایش را بالا می­برد تا بتواند ویروس را از بین ببرد. اینجاست که از بین بردن علامت بیماری می­تواند کار را سخت­تر کند.

در روابط، احساس­هایی مانند افسردگی، عصبانیت، و نگرانی علائمی هشداردهنده هستند. شاید روان­درمانی و مصرف قرص­های ضدافسردگی این علائم را بهبود ببخشد، اما به بهبود خود رابطه کمکی نخواهد کرد. ریشه باید درمان شود. چه‌بسا در نهایت به این نتیجه برسیم که مدّت­هاست در حال تحمّل رابطه هستیم، چرا که قصّه این رابطه شباهتی به قصّه ایده­آل‌مان ندارد. اینجاست که یا باید رابطه­مان را تغییر دهیم، یا قصّه عاشقانهٔ ایده­آل‌مان را.

فیلم “وقتی هری با سالی آشنا شد”(۱۷) فروش خوبی داشت، چون به موضوع قصّه­های عاشقانه می­پرداخت. خصوصاً به این مسأله که چطور قصّه­هایی که در مورد عشق داریم با قصّه­هایمان در مورد دوستی متفاوتند. رابطهٔ هری با سالی و درکی که او از این رابطه داشت با تعریفی که او از قصّه دوستی داشت کاملاً جور در می­آمد، اما با تعبیر او از قصّه عشق زمین تا آسمان فرق داشت. هری علی­رغم ارتباط با سالی، سال­ها بدنبال عشق در زنان دیگر بود. در نهایت او در نتیجهٔ ارتباط­ش با سالی، قصّه عاشقانه­اش را تغییر داد. اما تاوقتی‌که دیدگاهش تغییر نکرده بود نمی­توانست دید رمانتیکی به سالی داشته باشد، هرچند رفتار سالی رمانتیک بود. وقتی هری قصّه عاشقانه­اش را تغییر داد رابطه­اش با سالی بهتر و کاملاً دگرگون شد.

افراد همیشه دیر یا زود از لحاظ احساسی درگیر روابط­شان می­شوند. بنابراین همیشه کسانی هستند که در تلاشند روابط نزدیکشان را درک کنند، بهبود بخشند، یا آن را تغییر دهند. چنین افرادی برای دستیابی به این هدف کارهای مختلفی انجام می­دهند: با دوستانشان در خارج از رابطه صحبت می­کنند؛ با اعضای خانواده و درمان‌گرها مشورت می­کنند؛ کتاب می­خوانند؛ در دوره­ها شرکت می­کنند؛ و ویدئوهای آموزشی می­بینند. اما این افراد در عمل چقدر در بهبود بخشیدن به روابط­شان موفقند؟ آمار طلاق در ایالات متحدهٔ آمریکا حدود پنجاه درصد است و این، خود یک مدرک است. یک شاهد بر عدم موفقیت این روش­ها. همهٔ ما روابطی را سراغ داریم که به جدایی ختم نشده­اند اما چندان هم موفّق نبوده­اند. تعداد روابطی که کاملاً موفّقند بسیار انگشت­شمار است. یا روابط نزدیک، مقولهٔ دشواری برای شناخت هستند یا ما در تلاشمان برای درک و بهبود این روابط، شاه‌کلیدی را که به دوام آن می­انجامد از قلم انداخته­ایم. اینجاست که دیدگاه “عشق به‌عنوان یک قصّه” به کار می­آید. هر کدام از ما قصّه عاشقانهٔ ایده­آلی را در ذهنمان پرورانده­ایم و بنظر می­آید این قصّه مهم­ترین چیزی است که باید به مطالعه و شناخت آن پرداخت.

وقتی اولین بار با کسی آشنا می­شویم، طبیعتاً دنبال این هستیم که او را هرچه بیشتر و بهتر بشناسیم. کنجکاویم بدانیم آیا طرز فکر او با ما هم­خوانی دارد؛ تلاش می­کنیم اولین برداشت­هایمان در مورد او را با واقعیت تطبیق دهیم، واقعیت را جایگزین خیال کنیم، و حقایق را جایگزین قصّه. وقتی در حال شناخت او هستیم، تصوّر می­کنیم داریم خیال را با واقعیت جایگزین می­کنیم، درحالی‌که اگر دقت کنیم که چقدر به حس روز اول آشنایی‌مان اعتماد می­کنیم و چطور زوج­یابی و حتی ازدواج می­کنیم، می­بینیم که این جایگزینی در عمل اتفاق نمی­افتد. ما با پیش­فرض­های فراوانی وارد رابطه می­شویم. این پیش­فرض­ها یا قصّه­ها بخودی خود درست یا غلط نیستند، اما ممکن است میزان سازگاری آن­ها با شرایط محیط متفاوت باشد. تعریف قصّه سازگار یا هنجار می­تواند از زمانی به زمان دیگر و از محیطی به محیطی دیگر تغییر کند. به‌عنوان مثال، در فرهنگ بعضی جوامع، عشق یکی از ضروریات ازدواج است، اما در فرهنگ جامعه­ای دیگر بین این دو هیچ ارتباطی وجود ندارد. ممکن است فرهنگ هر دو جامعه این مفاهیم را بصورت درست یا غلط به افراد القا کند، و نه به‌عنوان مسائلی قراردادی که صرفاً از رسومات فرهنگی نشأت می­گیرد. همان‌طور که می­بینید چیزی که از آن تعبیر به واقعیت می­شود خود واقعیت نیست، بلکه تنها درکی از آن “قصّه” است. قصّه در بطن زندگی­های ماست که به رابطه معنا می­دهد. گاهی اوقات می­بینیم که هر یک از طرفین رابطه، از رفتارها و اتّفاقات برداشت­های متفاوتی می­کنند. به این دلیل که هرکدام، این اتّفاقات و رفتارها را بر اساس قصّه خودشان تفسیر می­کنند.

تیرون وقتی با سامانتا آشنا شد فکر می­کرد عشق واقعی­اش را پیدا کرده است. او قبلاً در انتخاب اشتباه کرده بود، اما این بار نه. به‌نظر می­آمد سامانتا تمام چیزهایی را که او می­خواست داشت. او حتّی چیزهایی داشت که تیرون فکر نمی­کرد بتواند در کسی پیدا کند. او موفّق، باهوش، جذاب، اجتماعی و باوقار بود؛ او به ورزش علاقمند و شوخ­طبع بود و مهمتر از همه این که به تیرون علاقه داشت. تیرون او را به تماشای بازی بیسبال(۱۸) دعوت کرد. سامانتا هم دعوت او را قبول کرد.

در عرض یک ماه، تیرون و سامانتا مرتب همدیگر را می­دیدند. ظرف دو ماه تعداد قرارهایشان به‌طرز عجیبی زیاد شد. اما بعد از گذشت سه ماه تیرون در مورد رابطه­اش دچار تردید شد. او تقریباً مطمئن بود که سامانتا دست‌کم با یک نفر دیگر رابطه دارد، شاید هم بیشتر از یک نفر. قصّه به‌طرز تلخی آشنا به‌نظر می­آمد: یک زن غیرقابل‌اعتماد که تظاهر به درستی و صداقت می­کند ولی هر فرصتی را برای خیانت غنیمت می‌داند. تیرون خوشحال بود که قبل از آن که دیر شود توانسته بود سامانتا را بشناسد. رابطهٔ آن­ها بعد از چند درگیری به پایان رسید. تیرون از این مسأله خوشحال بود، سامانتا هم همینطور. او تمام این مدّت با کس دیگری آشنا نشده بود، اما درعین‌حال علاقه­ای به ادامهٔ رابطه با یک مرد شکّاک نداشت.

شاید به‌نظر بیاید تیرون شکّاک بوده که تمام مدّت این فکر که نکند نامزدش به او خیانت کند مثل خوره مغزش را می­خورده، اما همهٔ ما تا حدی شبیه او هستیم. همین که با کسی آشنا می­شویم، تمامی افکار و احساساتمان را در وجود او منعکس می­بینیم، هم خردی که کسب کرده­ایم و هم کوله­بار احساسات گذشته­مان را. در ظاهر داریم او را عمیقاً می­شناسیم، اما معمولاً واقعیت چیز دیگری است. ما تمام مدت در حال خلق قصّه‌ای هستیم که شباهت چندانی به خود آن شخص ندارد، بلکه بیشتر شبیه به تصوّر ما از اوست. در واقع شناخت ما از افراد صرفاً درکی است که ما از آن­ها داریم.

شما می­گویید که شبیه تیرون نیستید. اما من می­خواهم به شما بگویم که چه بسا خیلی بیشتر از آنچه خودتان تصوّر می­کنید به او شبیهید. روزی با یک پژوهش‌گر عشق در مورد رابطه­اش با همسرش صحبت می­کردم. این شخص در زمینهٔ روابط نزدیک یک پیشکسوت است و در میان متخصّصینی که به‌دنبال درک روانشناسی این روابط هستند فرهیخته محسوب می­شود. او برایم تعریف کرد که بعد از گذشت بیست سال از زندگی مشترکشان یک روز با همسرش در اتاق نشیمن مشغول صحبت بوده. سپیده­دم بود و آتش شومینه شعله­ور. از این رمانتیک­تر نمی‌شد. ناگهان حرف نسنجیده­ای از دهان همسرش پرید و دیدگاه او را به ربطه­شان کاملاً دگرگون کرد. او متوجّه شد که دیدگاه همسرش با دیدگاه او در تضاد کامل است. تمام این بیست سال متوجّه این مسأله نشده بود. حالا هرچه بیشتر با همسرش صحبت می­کرد، بیشتر و بیشتر به یقین می­رسید. به این ترتیب ازدواجش خاتمه یافت.

این پژوهش‌گر برجستهٔ عشق دیگر تیرون نبود. اما او هم به اندازهٔ تک­تک ما در معرض توهّم قرار داشت. آیا درک جدیدش واقعاً درست بود؟ هیچ راهی برای قطعیّت در این مورد نبود. او هم مانند تیرون با یک قصّه عاشقانه شروع و بعد قصّه‌اش تغییر کرده بود. همسرش هم مثل سامانتا قصّه عاشقانهٔ خودش را داشت. در روابط، دست‌کم تاجایی که من می­دانم، هیچ قصّه خوب یا بدی وجود ندارد.

اگر شک دارید، از دو نفر که در حال جدا شدن هستند بپرسید. اکثر مواقع قصّه­های دو طرف آنقدر با هم تفاوت دارند که انگار هر کدام دارند در مورد یک رابطهٔ مجزّا صحبت می­کنند. توصیف هر کدام، از رابطه با توصیف دیگری فرق دارد. این یکی از اصلی­ترین دلایل جدایی است. قصّه­هایی که آن ها در مورد رابطه­شان دارند به‌مرور زمان آن­قدر از هم دور می­شوند که شباهتی بینشان نمی­ماند.

تفاوت در قصّه­ها لزوماً مختص روابط روبه‌شکست نیست. من با همکاری مایکل بارنز در مطالعه­ای از زوج­ها خواستم پرسشنامه­ای را تکمیل کنند. در بخشی از سؤالات پرسشنامه از آن­ها پرسیده شده بود که نسبت به نامزدشان چه احساسی دارند. در بخش دیگر از آن­ها خواسته بودیم حدس بزنند جواب طرف مقابلشان به همان سؤال­ها چیست. ما از مقیاس صفر و یک استفاده کردیم که در آن صفر به معنای پاسخ کاملاً تصادفی و از روی حدس و گمان و یک به معنای پاسخ صحیح بود. هم‌بستگی بین پاسخ هریک از زوجین به هر سؤال و درستی یا نادرستی پاسخ طرف مقابلش به همان سؤال، فقط ۳ /۰ بود. یعنی رابطهٔ بین پاسخ داده شده به هر سؤال و حدس طرف مقابل در مورد آن از سطح معناداری بسیار پایینی برخوردار بود. این اصلاً خبر خوبی نبود. متأسفانه زوجین شناخت خیلی کمی از احساس طرف مقابلشان داشتند. جالب است بدانید که این آمار مربوط به روابط پایدار بود. تصوّر کنید در روابط ناپایدار اوضاع از چه قرار است. تجربهٔ من می­گوید که معمولاً وقتی یکی از طرفین دادخواست طلاق داده، نفر دوم حتّی روحش هم از شکافی که بینشان به‌وجود آمده خبر ندارد. در این وضعیت اگر از متقاضی طلاق بپرسیم که آیا این خبر برای همسرش غیرمنتظره است، می­گوید که بارها به او اخطار داده است. قصّه­های آن­ها آنقدر از هم فاصله گرفته که آن­ها دیگر قادر به برقراری ارتباط نیستند. عکس این مسأله هم صادق است. وقتی قصّه­ها به هم شبیه باشند، دیدگاه افراد به هم نزدیک­تر می­شود؛ فرضیه­های آن­ها در مورد روابط به هم شبیه می­شود و درنهایت به جایی می­رسد که اتّفاقات را به طرز مشابهی تفسیر می­کنند. همهٔ این­ها نیازمند ارتباط مؤثر است.

عشق چگونه توصیف می شود

تنوع قصّه­های افراد در مورد عشق، اهمیت موضوعی را یادآور می­شود: تلاش برای شناخت عشق طاقت­فرسا و بی­نتیجه است، چرا که عشق برای هر کسی معنای بخصوصی دارد. هرکسی قصّه‌ای در مورد عشق دارد، اما قصّه­های ما ممکن است زمین تا آسمان با هم فرق داشته باشند. در یک رابطه، افراد نیاز دارند در کنار قصّه­های عاشقانهٔ خودشان، یک قصّه عاشقانهٔ مشترک هم بسازند.

نه تنها هر یک از ما یک قصّه شخصی در مورد رابطه­اش دارد، بلکه هر کدام برداشتی از قصّه رابطهٔ مشترکش هم دارد که فکر می­کند با برداشت طرف مقابلش یکی است. ممکن است این قصّه مشترک به قصّه­های شخصی هر کدام از طرفین بسیار کم­شباهت یا برعکس، بسیار شبیه باشد. البته ممکن است برداشت طرفین از این قصّه مشترک با هم فرسنگ­ها فاصله داشته باشد. بیایید نگاهی به قصّه بث و بلیک بیندازیم.

بث و بلیک بیست سال است که با خوبی و خوشی باهم زندگی می­کنند. آن­ها به خودشان می­بالند که این­همه سال آرام و شاد در کنار هم زندگی کرده­اند. آن­ها جز چند کشمکش ساده، آن هم در مورد بچه­ها، مشکلی با هم نداشته­اند. شاید نه در همهٔ زمینه­ها، اما از خیلی جنبه­ها آن­ها یک زوج شاد و موفق محسوب می­شوند.

حالا شش‌هفت ماه است که بث با شخصی به نام دیوید آشنا شده. او مطلّقه است و علاقه­ای به ازدواج مجدّد ندارد. جالب اینجاست که بث هیچ علاقه­ای به ترک بلیک ندارد. او با بلیک واقعاً شاد است، اما به‌طرزی آرام و بی­هیجان. او فکر می­کند دیوید هیجانی تازه به زندگی­اش می­بخشد، هیجانی که در زندگی با بلیک وجود ندارد.

بث بخاطر رابطهٔ مخفیانه­اش عذاب وجدان دارد. او می­داند که این رابطه بی­معنی است و اگر بلیک بداند، بلافاصله او را ترک خواهد کرد. بلیک از این مسأله کوتاه نخواهد آمد. او زیادی مغرور است. بخشی از وجود بث می­گوید “قبل از آنکه دیر بشود با دیوید قطع رابطه کن”، اما بخش دیگر وجودش به همان اندازه می­گوید که نمی­تواند از او دل بکند.

 

بث کاملاً سردرگم شده. هم قصّه عاشقانهٔ شخصی­اش در مورد رابطه­ای که با بلیک دارد و هم قصّه مشترکشان کاملاً خوب و راضی­کننده است. اما حقیقت این قصّه مشترک چیست؟ او می­داند که امکان ندارد درک بلیک از این قصّه مشترک با درک او یکی باشد. او خوب می­داند که تمام مدتی که با بلیک است، در حال تظاهر کردن است. قصّه رابطهٔ او با بلیک با قصّه ایده­آل عاشقانه­اش فرسنگ­ها فاصله دارد. دیر یا زود همه چیز لو می­رود، اما کِی، مشخص نیست.

ماجرای بث و بلیک خیلی پیچیده‌تر از چیزی است که به‌نظر می­آید. بلیک هم مخفیانه با شخص دیگری رابطه دارد. او هم همان دغدغهٔ بث را دارد. اگر آن­ها در مورد تردیدهایی که در خصوص رابطه­شان دارند باهم صحبت می­کردند، ممکن بود بتوانند رابطه را حفظ کنند، اما هر کدام فقط سعی می­کرد مسأله را از دیگری پنهان کند.

به‌نظر می­آمد هر دو داشتند تظاهر می­کردند درحالی‌که نقاط مشترکشان خیلی بیشتر از این­ها بود. گاهی اوقات شباهت­های قصّه مشترک زوج­ها آنقدر ظریفند که قابل آزمودن نیستند. در روزنامهٔ ملّی خواندم که دو نامزد به‌خاطر بلیط لاتاری(بخت آزمایی) از هم جدا شده­اند. زن بلیط را خریده بود و از مرد خواسته بود آن را برایش نگه دارد. بلیط برنده شد و زن آن را از مرد پس خواست. اما نگاه مرد به قضیه طور دیگری بود. او معتقد بود که آن­ها دیگر من نیستند، بلکه ما هستند. پس پولشان هم مشترک است و مرد باید آن را مدیریت کند. حالا دیگر دادگاه باید تصمیم بگیرد. دیر بود اما آن دو متوجّه شدند که دیدگاهشان به رابطه هیچ شباهتی به هم ندارد. بارها شنیده­ایم که زوج­ها به مرور زمان شبیه هم می­شوند. یک دلیل این مسأله این است که افراد همیشه کسانی را انتخاب می­کنند که قصّه‌شان به قصّه آن­ها شباهت داشته باشد. دلیل دیگر این است که آن­ها طوری با طرف مقابلشان برخورد می­کنند که رفتارش بر اساس آنچه آن­ها می­خواهند شکل بگیرد؛ و اگر شباهتی بین قصّه­هایشان نبینند، بطور خودآگاه یا ناخودآگاه او را تشویق به رفتار در آن راستا می کنند. طرف مقابل دیر یا زود متوجّه می­شود که در حال بازی کردن نقشی است که حتّی تصورش را هم نمی­کرد. چه بسا او کاملاً با آن نقش مخالف بوده، یا آن را در مورد خودش غیرممکن می­دانسته. در این صورت او فشاری را برای تبدیل شدن به آنچه نمی­خواهد احساس خواهد کرد.

روابط دارای قدرت هستند و می­توانند ما را به شکل­هایی که مورد پسندمان نیست تغییر دهند. رفتار ما تحت تأثیر قصّه­های عاشقانهٔ خودمان و طرف مقابلمان است. آنچه این واقعیت را پیچیده­تر می­کند این است که ما فقط یک قصّه عاشقانه نداریم، بلکه هر کدام از ما چندین قصّه عاشقانه دارد. این قصّه­ها چطور بروز می­کنند؟ آیا خودآگاهند؟ در فصل بعد به این سؤال و سؤالات دیگر پاسخ می­دهم.

معمولاً هر کدام از ما نه تنها یک، بلکه چند قصّه عاشقانه دارد. این مسأله نشان می­دهد که نه تنها عشق برای افراد مختلف معناهای متفاوتی دارد، بلکه می­تواند برای هر شخص معانی متعددی هم داشته باشد. بیایید با هم نگاهی به رابطه آرون و لوسی بیاندازیم.

هفت ماه از آشنایی آرون و لوسی می­گذرد. هر دوی آن­ها قبلاً یک تجربهٔ ناموفّق داشته­اند، اما طوری رفتار می­کنند که انگار بار اولشان است. آن­ها به این نتیجه رسیده­اند که هر دو، از زندگی یک چیز می­خواهند و با هم سازگاری زیادی دارند. نهایتاً وقتی بهم می­رسند، همه چیز آرام و خوب می­شود. ازدواج قبلی هردو پر از تنش بود، طوری که هیچ­کدام طعم آرامش را نچشیده بودند. آن­ها اخیراً به ازدواج و بچه­دار شدن هم فکر کرده­اند. صحبت­هایی که زمانی خیالی بنظر می­آمد، حالا در حال تبدیل شدن به واقعیت است. لوسی متحیّر بود که چطور خیالاتش به این سرعت به واقعیت تبدیل شده است.

متأسفانه در این بین اتفاقات دیگری هم داشت می­افتاد. آرون تا سه هفته پیش هیچ اهمیتی به دوتی نمی­داد، اما حالا مدام به او فکر می­کند. او در یک سفر یک هفته­ای کاری با دوتی آشنا شده بود. دوتی در شرکتی که آرون برای مأموریت به آنجا رفته بود قائم‌مقام مدیر بود. در طول آن هفته تمرکز آرون به‌مرور از کار به سمت دوتی منعطف شده بود. این توجّه از فروختن قطعات اتومبیل دوتی شروع و به دلدادگی به او ختم شده بود. آرون کاملاً سردرگم بود.

او از رابطه­اش با لوسی راضی بود و قصد نداشت با شخص دیگری رابطه برقرار کند. اتفاقاً در مورد رابطه­شان خیلی جدی بود، چون هر دو افراد جدی­ای بودند و این رابطه برعکس ارتباط قبلی­شان بدون دردسر و به دور از هرگونه استرس بود. حفظ رابطه از تنش برای هر دوی آن­ها بی­نهایت مهم بود. اما رابطه­اش با دوتی چه؟ نه تنها چنین پیامدی نداشت، بلکه شباهت زیادی به ازدواج قبلی­اش داشت. چیزی که او هرگز نمی­خواست دوباره تجربه کند. باید تا جایی که می­توانست از دوتی فاصله می‌گرفت، اما پاهایش یارای رفتن نداشت.

رابطه‌اش با دوتی برایش خوشایند بود. البته رابطه زیاد جدی نبود. اما وقتی دعوایی پیش می­آمد، او کاملا بهم می­ریخت. او و دوتی تا حالا دو بار بحث کرده­اند و هردو بار آرون بشدّت پریشان شده. بنظر خودش دیوانه است که خودش را درگیر دوتی می­کند.

نه لوسی و نه دوتی از وجود هم خبر ندارند. آرون آخر هر هفته به این نتیجه می­رسد که دیگر وقتش رسیده تصمیمش را بگیرد. یا باید با یکی از آن­ها قطع رابطه کند، یا روی رابطه­اش با یکی­شان کار کند، شاید هم هر چیز دیگری که خودش هم نمی­داند. چیزی که می­داند این است که علاقه­ای به ادامهٔ دو رابطهٔ هم‌زمان که هرکدام به یک وادی جدا ختم می­شود ندارد. او احساس گناه می­کند. نمی­داند چطور ممکن است در آن واحد به سمت هردو نفر کشیده شود. آخر آن­ها با هم خیلی فرق دارند. امّا چیزی که می­داند این است که واقعا مجذوب هردو شده است.

بالاخره آرون بخاطر لوسی با دوتی قطع رابطه کرد، اما طولی نکشید که رابطه­اش با لوسی هم به هم خورد. دیگر هیچ­کدام، از رابطه­شان راضی نبودند. هردو به این نتیجه رسیده بودند که با این رابطه فقط دارند زخم­های جنجال رابطهٔ قبلی­شان را التیام می­دهند. این رابطه کجا و رابطهٔ قبلی­شان کجا! گذر از آن رابطه به این رابطه، منطقی نبود، بلکه برای هردویشان فقط راهی بود برای فرار از گذشته.

شرایطی که برای آرون پیش آمد کاملاً طبیعی است. در ذهن تک­تک ما بیشتر از یک قصّه عاشقانه وجود دارد که امیدواریم در روابطمان تجلی پیدا کند. اغلب، نمی­دانیم این قصّه‌ها چه هستند. پس طبیعتاً به‌هیچ­وجه نمی­دانیم هر کدام می­توانند چقدر روی ما تأثیر بگذارند. بدین معنی که مسلماً ما برخی از این قصّه­ها را به برخی دیگر ترجیح می­دهیم. هر شخصی که وارد زندگی ما می­شود هم قصّه‌ای جدید در ما برمی­انگیزد.

در نتیجه، رابطهٔ عاشقانه­ای که روزی برایمان راضی‌کننده یا حتّی خوب بود می­تواند با ظاهر شدن یک شخص دیگر با نقشی در قصّه‌ای محبوب­تر ناکارآمد شود. وقتی با شخص جدیدی آشنا می­شویم که قصّه‌ای محبوب­تر از قصّه عاشقانهٔ فعلیمان را در ما برمی­انگیزد، ممکن است زوج فعلیمان ناگهان تمام جذّابیت خودش را برایمان از دست بدهد. شاید از این که شخصی که آنقدر برایمان جذّاب بود به این سرعت جذّابیتش را از دست بدهد، احساس شرمندگی کنیم. علّت این تغییر ناگهانی می­تواند عدم آگاهی ما از سلسله مراتب قصّه­هایمان و تأثیر آن­ها بر روی خودمان باشد.

از آنجا که اغلب از وجود ترجیحات شخصی و سلسله مراتب قصّه­هایمان بی‌خبریم، ممکن است خودمان هم، مثل دیگران وقتی ببینیم که داریم از زاویه دیگری به رابطه­مان نگاه می­کنیم تعجّب کنیم. این همان اتّفاقی است که برای آرون افتاد. او از هر دو زن خوشش می­آمد چون هر کدام نقشی را در دو قصّه مجزایش بازی می­کردند. به همین دلیل او نمی­دانست واقعاً چه می­خواهد.

درواقع آرون هر دو قصّه عاشقانه را می­خواست، اما نمی­خواست هم‌زمان با دو نفر رابطه داشته باشد. پس او هم مثل همهٔ ما یا باید یکی از آن دو نفر را انتخاب می­کرد یا قید هر دو را می­زد. شاید آرون خیلی خوش­شانس بود که در هردو رابطه شکست خورد چون هیچ­کدام از آن­ها او را اغنا نمی­کرد.

همین اتّفاق برای لئونارد که قبلا به او اشاره کردیم افتاد. اوایل به‌ّنظر می­آمد والری دقیقا همان کسی است که او از رابطهٔ عاشقانه می­خواست. لئونارد فکر می­کرد والری تمام چیزهایی را که او می­خواست دارد، تا این که با کسی آشنا شد که به ایده­آلش نزدیک­تر بود. چه بسا بعدها با شخص دیگری آشنا شود که به قصّه عاشقانهٔ او از این هم نزدیک‌تر باشد، شاید هم قصّه عاشقانه­اش را عوض کند. ما دو انتخاب داریم: یا باید زودتر ببینیم که آیا فرد حاضر به ایده­آل عاشقانه­مان نزدیک است یا نه، یا مدام خودمان را درگیر روابط عاشقانهٔ کوتاه­مدّت کنیم.

تصوّر کنید پایین کوهی ایستاده­اید و می­خواهید به نوک قلّه صعود کنید، اما هوا تاریک و مه­آلود است و مناسب بالا رفتن نیست. نمی­توانید نوک قلّه را ببینید یا حتّی چندین قدم جلوتر را. تنها راه بالا رفتن از کوه این است که به پاهایتان و آنچه آن­ها حسّ می­کنند اعتماد کنید و قدم­های کوتاه بردارید. مبادا گام بلندی بردارید، وگرنه سقوط می­کنید.

شما به آرامی کوه‌نوردی خواهید کرد چون تمام مدّت این خطر که نمی­دانید پایتان دقیقاً کجاست و دارید به کدام سمت قدم برمی­دارید تهدیدتان می­کند. خب، به یک قلّه می­رسید. حالا دیگر پایتان را هرجا بگذارید از جایی که اکنون هستید پایین­تر خواهد بود. حالا دیگر جایی برای رفتن نیست، جز پایین. آهان! پس شما در نوک قلّه اصلی هستید! درست است؟ خیر!

از کجا می­دانید که به نوک قلّه رسیده­اید؟ این ممکن است فقط بلندترین برآمدگی موجود در کل مسیر، قبل از قلّهٔ اصلی باشد.هوا هم که تاریک است. پس نمی­توانید با اطمینان بگویید که جایی که الان ایستاده­اید نوک قلّهٔ اصلی است. چیزی که شما فکر می­کنید قلّهٔ اصلی است، ممکن است فقط یک قلّهٔ کوچک در مسیر باشد و بس! درست است که الان تمام اطرافتان پست­تر از جایی است که شما ایستاده­اید، اما کسی چه می­داند، شاید فقط یک‌چهارم مایل جلوتر قلّهٔ بلندتری در انتظارتان باشد.

حالا دو انتخاب دارید. می­توانید بنا را براین بگذارید که به حدّ کافی بالا آمده­اید و همان‌جا بمانید یا کمی پایین بیایید و بالا رفتن را از نو شروع کنید با این امید که قلّهٔ بلندتری پیدا خواهید کرد. ممکن است این قلّه را پیدا بکنید یا نکنید، هیچ تضمینی وجود ندارد. بنابراین باید تصمیم بگیرید که آیا می­خواهید چنین ریسکی کنید. در اوج خوش­بینی به قلّهٔ بلندتری می­رسید. اما یادتان باشد باز هم نمی­توانید با اطمینان بگویید که این همان قلّهٔ اصلی است. در اوج بدبینی هم، هیچ­وقت قلّه­ای به بلندی قلّه­ای که فتح کرده بودید پیدا نمی­کنید. حتّی ممکن است این بار نتوانید به همان اندازه بالا بروید.

این مسأله در مورد قصّه­های عاشقانه هم صدق می­کند. هیچوقت نمی­توانید مطمئن شوید که قصّه رابطه­ای که در آن هستید، همان قصّه ایده­آل شماست. شاید قصّه بهتری درانتظارتان باشد یا شاید رابطهٔ فعلی­تان به‌مرور بهتر شود. به‌عبارت دیگر شاید رابطه با فردی جدید با یکی دیگر از قصّه­هایتان هم­خوانی داشته باشد. شاید هم آنچه در پیش روست، بهبود رابطهٔ فعلی­تان باشد. وضعیت ما در عشق هم همین‌قدر نامشخص است، وضعیت طرف مقابلمان هم همین‌طور. این باعث می­شود هیچ­کدام ندانیم که اوضاع از چه قرار است و واقعیت کدام است و خیال کدام.

زوج­ها معمولا بر سر اینکه دیدگاه کدام به واقعیت نزدیک‌تر است مشاجره می­کنند، غافل از این که بر اساس دیدگاه “عشق یک قصّه است” در روابط، پی بردن به واقعیت مطلق مشکل و حتّی غیرممکن است. چرا که اطّلاعاتی که افراد دارند و حتّی به دیگران منتقل می­کنند متأثّر از قصّه­هایی است که در مورد روابطشان دارند. مثلاً هرکدام از دو طرف مطمئن است که طرف مقابل دروغ می­گوید، درحالی‌که آن شخص به نظر خودش کاملا صادق است.

حالا به یک مشکل شایع در روابط اشاره می­کنیم. تعریف دین از یک رابطهٔ عاشقانه، رابطه­ای توأم با آرامش، آهستگی و بدون اختلاف است. به‌نظر او اگر دو نفر واقعاً همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را آنطور که هستند می­پذیرند، با هم مدارا می­کنند، و بحث نمی­کنند. اما از نظر سوزان، دو نفری که همدیگر را دوست دارند تفاوت­های هم را می­بینند، می­پذیرند و به‌دنبال راه‌حلّ مشترک می­گردند. به‌نظر او اگر یک زوج نتوانند با هم گفتگو و تعامل داشته باشند، خصوصاً در مورد تفاوت­هایشان، نمی­توانند حتّی رابطه را جلو ببرند. در نتیجه سوزان بمحض این که مشکلی می­بیند، آن را با دین مطرح می­کند.

دین این مطرح کردن­ها را بحث‌وجدل می­داند. او معتقد است کسانی که همدیگر را دوست دارند نباید این کار را بکنند. پس از سوزان فاصله می­گیرد. این واکنش او باعث می­شود سوزان بیشتر از حقّش و دیدگاهش دفاع کند. نتیجه، فاصله گرفتن بیشتر و بیشتر دین است. رابطهٔ آن­ها در حال از هم پاشیدن است ولی نه به این دلیل که هرکدام واقعیت را طور دیگری می­بیند و یا اینکه به‌هم علاقمند نیستند، بلکه به این خاطر که قصّه­هایی که در مورد عشق دارند با هم فرق دارد و هرکدام، اتّفاقات را بر اساس دیدگاه خودش تفسیر می­کند. ممکن است رابطه صرفاً به این خاطر که هیچکدام از طرفین، قصّه عاشقانهٔ دیگری را درک نمی­کند از هم بپاشد. مهم نیست زوج­ها چقدر باهم خاطرات مشترک و خوب دارند. قصّه­های متفاوت، بین آن­ها فاصله می­اندازد.

سؤالی که اینجا مطرح می­شود این است که اگر تجربیات مشترک ما را به شناخت واقعیت نزدیک­تر نمی­کند، پس راه شناخت همدیگر چیست؟ سؤال مهم­تر این که چرا باید به خودمان چنین زحمتی بدهیم؟ خب، یک دلیل محکم برای شناخت طرف مقابل وجود دارد و آن این که احتمالاً او آن کسی که ما فکر می­کنیم نیست.

برای بهتر شناختن طرف مقابل‌مان باید بدانیم که رابطهٔ ما انعکاسی از قصّه مشترکی است که در آن هستیم و انعکاسی از نقشی که هر کدام از ما در این قصّه مشترک بازی می­کند. کانت سال­ها پیش به این مسأله اشاره کرد که ما هرگز نمی­توانیم به ماهیت واقعی مسائل پی ببریم، بلکه فقط می­توانیم به درکی از آن­ها برسیم. هرچه تجربه­مان بیشتر می­شود فهم و درکمان از مسائل هم پیچیده­تر و غنی­تر می­شود. نه به این معنی که شناخت فعلیمان به واقعیت نزدیک‌تر شود و یا شکل مشخصی به‌خود بگیرد. دقیقاً برعکس! هرچه بیشتر کسی را می­شناسیم تضادهای بیشتری در وجودش می­بینیم. هرچند ممکن است این تضادها در برداشت و دید ما باشد، و نه در طرف مقابلمان.

غیرقابل‌شناخت بودن ماهیت افراد و مسائل می­تواند ما را ناامید کند اما درهرحال از اهمیت ویژه­ای برخوردار است چون به ما نشان می­دهد که روابط­مان با افراد به اندازهٔ سایر تجربیاتمان سوگرایانه است و نه بیشتر. رنگ­ها را در نظر بگیرید. به لباسی که اکنون پوشیده­اید نگاه کنید. چه رنگ­هایی در آن می­بینید؟ این رنگ­ها دقیقاً کجا هستند؟

به‌نظر می­آید رنگ­ها در اشیائی که می­بینیم هستند، اما این‌طور نیست. لباس شما تنها می­تواند طیف­های مشخصی از امواج الکترومغناطیسی را جذب کند و طیف­های دیگر را بازتاب دهد. تعامل بین طیف نورهای منعکس شده و چشم شما چیزی را می­سازند که ما به آن رنگ می­گوییم. بعضی افراد و گونه­هایی از حیوانات، کوررنگی جزئی یا کامل دارند. یکی از معماهایی که بچه­ها برای هم مطرح می­کنند این است که آیا تو هم همان آبی­ای را می­بینی که من می­بینم؟ این معما نمی­تواند بی­دلیل باشد. هیچ راهی وجود ندارد تا بتوانیم بفهمیم که آیا سلول­های مخروطی­شکل چشم شما عیناً مانند سلول­های مخروطی­شکل چشم من عمل می­کند. به­هیچ­وجه نمی­توان فهمید که همهٔ ما دقیقاً چه چیزی را آبی می­بینیم.

این مسأله که آیا افراد رنگ­ها را دقیقاً عین هم می­بینند بحث­برانگیز است اما این‌که آیا افراد عشق را به یک رنگ و شکل می­بینند جای هیچ بحثی ندارد. در عرصهٔ عشق، همیشه افراد از اتّفاقات، برداشت­های متفاوتی دارند. همان‌طور که در مورد دین و سوزان دیدیم، چیزی که به‌ّنظر یک نفر انتقاد سازنده است از دید نفر دیگر برخورد تهاجمی محسوب می­شود و همانطور که در قصّه کِیت و ارنست خواهیم دید، کاری که از دید یک نفر می­تواند رابطه را نجات دهد ممکن است به‌نظر طرف مقابلش نابودکننده باشد.

کِیت دوباره عازم فرانسه است. خوشبختانه او در شغل واردات-صادرات پیشرفت خوبی کرده. این خصوصاً در شرایط فعلی خیلی خوب است چون ارنست شش ماه است که بخاطر تعدیل نیروی شرکت از کار برکنار شده و هنوز نتوانسته کاری پیدا کند که درآمدش در حد شغل قبلی­اش باشد. او قبلاً در یک شرکت مخابراتی بزرگ، مدیر ارشد بود.

ارنست از این که نتوانسته کار پیدا کند احساس شرمندگی می­کند. او همچنین عصبانی است چون با سابقهٔ کار سی ساله باید می­توانست در یکی از شرکت­های مورد علاقه­اش بدرخشد. او معتقد است بخاطر سنّ بالایش است که نتوانسته کار خوبی پیدا کند اما دلیلی برای اثبات این حرفش ندارد. از طرفی خودش هم از نحوهٔ استخدام باخبر است. او خوب می­داند که وقتی می­توان برای پستی، کارمندی را با حقوق پایین استخدام کرد دلیلی برای استخدام نیرویی با حقوق درخواستی بالا وجود ندارد.

ارنست از یک طرف خوشحال است که کِیت در کارش تا این اندازه موفّق است اما از طرف دیگر از این که او مدام دور از خانه است ناراحت است. درست است که اوایل ازدواجشان ارنست هفته­ای شصت ساعت کار می­کرد و کِیت کوچکترین اعتراضی نمی­کرد اما حالا دیگر سنّی از آن­ها گذشته و نیاز دارند بیشتر کنار هم باشند. کِیت معتقد است اگر زیاد سفر نکند، به نان شبشان محتاج می­شوند. او سفرهایش را تنها راه حفظ رابطه و تنها راه تهیّهٔ غذا و سرپناه برای خانواده می­داند.

اما ارنست چنین اعتقادی ندارد. او با خودش فکر می­کند که نکند کِیت دیگر از بودن در کنار او لذّت نمی­برد. او گذشته را مرور می­کند و با خودش می­گوید “پس به این خاطر است که وقتی تمام طول روز سرکار بودم کِیت اعتراضی نمی­کرد”. می­بینید؟ وقتی به گذشته نگاه می­کنیم تفسیرهایمان چقدر می­تواند با زمان حال متفاوت باشد؟ به‌نظر کِیت، کارش تنها راه پایدار ماندن ازدواجشان و راه نجاتشان از فقر است اما ارنست آن را عامل ویرانی رابطه می­داند. حقّ با کیست؟ کِیت؟ ارنست؟ هردو؟ یا هیچکدام از آن­ها؟ تنها پاسخی که می­توان با قطعیت داد این است که حقّ با هر کدام هم که باشد، هردو در مورد آیندهٔ رابطه­شان دچار اضطراب شده­اند.

قصّه کِیت و ارنست نشان می­دهد که روابط نه تنها قصّه­های عاشقانهٔ فراوانی در دل خود دارند، بلکه انواع دیگری از قصّه را هم در بر می­گیرند، قصّه­هایی در مورد پول، فرزند، رابطهٔ جنسی و هزارویک چیز دیگر. افراد ممکن است حتّی در مورد قصّه­هایشان قصّه­هایی داشته باشند. به‌عنوان مثال کسی که در رابطه­اش قصّه حسادت دارد می­تواند قصّه‌ای در مورد علّت این حسادت هم داشته باشد، مثلاً “من همیشه نگران اینم که نامزدم کجاست چون ممکن است سر قرار با شخص دیگری باشد” مثلاً به این خاطر که “بیست سال پیش صمیمی­ترین دوستم با همسرم رابطهٔ جنسی برقرار کرد”.

برای افرادی که گرایش به حسادت دارند ادامهٔ رابطه با کسی که علاقه­ای به دادن گزارش لحظه به لحظه در مورد اینکه کجاست و با چه کسی است ندارد، سخت است. یک نمونهٔ بارز از چنین فردی خولیو است. او نیاز داشت بداند ماریا کجاست. به هیچ وجه با شخصیت ماریا مشکلی نداشت و رابطه­شان از خیلی جنبه­ها مثبت و سازنده بود. اما خولیو احساس می­کرد نیاز دارد بداند همسرش به او وفادار است و این فقط با دانستن این که او کجاست و چه کار می­کند ممکن بود.

برداشت ماریا از این انتظار خولیو این بود که خولیو به او اعتماد ندارد. رابطهٔ آن­ها خیلی از نیازهای هردویشان را برآورده می­کرد. ماریا از سایر جهات از رابطه کاملاً راضی بود اما نمی­خواست احساس اسارت کند، که می­کرد. خولیو اسم رفتارش را کنجکاوی می­گذاشت اما از نظر ماریا این صرفاً حسادت کشنده بود. سخت بود اما او تصمیم گرفت خولیو را ترک کند. خولیو نمی­خواست رابطه­شان تمام شود و ماریا نگران حال او بود. او با مشاور، وکیل، کشیش و دوستانش مشورت کرد اما هیچ­کس نتوانست راهنمایی­اش کند چون خولیو کار غیرقانونی­ای نکرده بود. ماریا حس می­کرد گیر افتاده و واقعاً هم همینطور بود. هرچه قصّه پیش می­رود اوضاع بدتر و بدتر می­شود. قصّه­ها چطور به‌مرور زمان بسط پیدا می­کنند و عناصر آن­ها چیست؟

قصه عشق : نظریه‌ای جدید در روابطنویسنده : رابرت جی استرنبرگمترجم : مژگان جمالیناشر: انتشارات کتیبه پارسیتعداد صفحات : ۲۶۳ صفحه

اگر این نشانه‌ها را دارید، یعنی خستگی ذهنی شدید دارید – چگونه می‌توانید نیروی…

تصاویری که مختصر و مفید به اندازه چند دوره کلاس‌های پرهزینه موفقیت، به شما تجربه و…

نمونه‌هایی از هک‌های ایکه‌آ IKEA

تفاوت‌های میان افراد شلوغ و سازنده؛ شما مانند کدام‌ یک هستید؟

چرا وقتی به یک جای جدید می‌رویم، بدخواب می‌شویم و اول شب خوابمان نمی‌برد؟

این کلمات جادویی، شفابحش افراد ناراحت و افسرده هستند!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

اطلاعات من را ذخیره کن تا در آینده نیازی به ورود اطلاعات نداشته باشم

کتاب‌های محبوب


کتاب مرگ در ونیز ، نوشته توماس مان‌

کتاب پاکسازی ذهن برای موفق‌شدن در زندگی – راهی بی‌نظیر برای از بین‌بردن ترس، اضطراب و افکار منفی – نوشته استیو اسکات ، بری داونپرت


کتاب اثر مرکب ، نوشته دارن هاردی، معرفی

کتاب هنر شفاف اندیشیدن – نوشته رولف دوبلی – ترجمه عادل فردوسی‌پور – معرفی

آدرس ایمیل خود را وارد کنید و در مرحله بعد یادتان نرود که حتما تأیید کنید:


عادت‌های بدی که مهارت‌های ارتباطی را محدود می‌کنند


نیروی اعتماد به‌ نفس چیست؟

فرسودگی عاطفی چیست و راه‌های پیشگیری از آن کدام‌ها هستند؟

چگونه با روحیه بهتر، دورکاری بهتر و مؤثرتری داشته باشیم؟


چگونه اعتماد‌به‌نفس پیدا کنیم؟

سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید

بازیابی پسورد

پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد

بعضی چیزها که خیلی ملموس هستند و تقریباْ کسی نیست که در زندگیش آن را تجربه نکرده باشد، در تعریف دشوار هستند؛ از جمله موضوع عشق. در واقع به تعداد آدم‌ها تعریف عشق وجود دارد، اما اگر بخواهیم با توجه به وجه اشتراک‌های تجربه عشق تعریفی از آن داشته باشیم، می‌توان گفت حالتی از برانگیختگی بدنی و میل زیاد برای برقراری ارتباط با معشوق است. در واقع عشق یک انگیزه‌ی بنیادی نیمه هشیار است، که تاثیر زیادی بر جسم و احساس انسان می‌گذارد. همچنین عشق نوعی تمرکز و توجه روانی است، که گاهی با صمیمت جسمی نیز همراه است.

برای دریافت مشاوره در زمینه مشاوره قبل از ازدواج می توانید با مشاوران افرا کلینیک تماس حاصل نمایید.

66558225 – 021

آنچه افراد از تجربه عشق خود به زبان ساده گزارش می‌دهند، این است که دوست دارند فرد مقابل را بر خود ترجیح دهند و برآورده کردن خواسته‌ ها یا نیازهای او را، در حالی که خود نیز همان نیازها را دارند، اولویت دهند. مثل عشق مادری که  نیازهای کودکش را به نیاز آسایش و راحتی خود، ترجیح می‌دهد. در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای عشق را یک مفهوم انتزاعی جدید دانسته و وجود آن را نفی می‌کنند و عده ای دیگر وجود عشق را باور داشته و آن را کمیتی معنوی و متافیزیک طولانی و غیر قابل تعریف می‌دانند. تجربه‌ی عشق بسیار ساده‌تر از توصیف آن است. در توصیف کلمه‌ی عشق ممکن است عشق به یک عقیده، قانون یا سازمان باشد یا می‌تواند عشق به جسم و بدن، طبیعت، غذا، ثروت، یادگیری، قدرت و انواع مفاهیم دیگر باشد. افراد مختلف برای هر کدام از این مفاهیم درجه‌ی متفاوتی از دوست داشتن را ابراز می‌کنند.

عشق چگونه توصیف می شود

عشق عملی اختیاری و پاسخی احساسی به دیگران با هدف ارتقاء شخصیت فرد بوده و در بهترین حالت آن، عشق با خدا تنها شدن است.عشق دارای مراحلی است که عبارتند از:

اگر موارد بالا را در ذهن، احساس و رفتار خود تجربه می‌کنید، پس شما در حال تجربه حس عشق هستید، اگر تا این جا پی بردید که آن‌چه تجربه می‌کنید، عشق است. پس شاید برای شما مهم باشد که بدانید این حس قرار است شما را به کجا برساند و در واقع هدف عشق چه چیزی است؟

عشق یک میل و گرایش درونی است که تجربه آن لذت زیادی را برای انسان به همراه دارد؛ که از دیدگاه های مختلف هدف های متفاوتی دارد. از آن‌جایی که یکی از نیازهای موجودات زنده، لذت بردن است، از نظر زیست شناسی هدف از عشق عامل بقای فرد و ادامه نسل است. از نظر معنوی هدف عشق، پیوستن به همه خوبی هاست، عشق میلی است  که، منجر به وقف کردن زندگی خود برای کسی یا چیز می‌شود و احساس این که آن کس یا آن چیز مظهر همه خوبی هاست. انگار خود فرد هم قابل قبول و خوب است اگر انتخاب او شود، بنابراین حتی خیالپردازی کردن با او یا آن چیز می‌تواند احساس خوشبختی و امنیت به فرد بدهد. از نظر روانشناختی، عشق یکی از نیازهای اساسی انسان است، این که دوست بدارد و دوست داشته شود اما چه چیزی این لذت را تیدیل به یک احساس ماندگار می‌کند بعد دوست داشتن و وفادار بودن آن است که در ابعاد عشق آن را بیشتر توضیح خواهیم داد. شاید شما هم برایتان سوال پیش آمده که تفاوت عشق با شهوت چیست؟

بیشتر بخوانید: سردرگمی در عشق در سنین متفاوت چگونه است؟

در عشق واقعی، حس صمیمیت و تعهد به فرد مقابل وجود دارد و اگرچه یک بخشی از عشق، نزدیکی جسمانی هم هست اما همه آن لذت جسمانی نیست. ولی در شهوت لذت جسمانی تقریباْ همه هدف ارتباط است و خود فرد و ویژگی‌های خلقی و شخصیتی او مد نظر نمی‌ باشد و بیشتر جسم و فیزیک طرف مقابل باعث شور و هیجانی شده است که ممکن است مردم این هیجان را به اشتباه عشق بنامند، اما سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا دوست داشتن همان عشق است؟

عاشق بودن تفاوت‌های با دوست داشتن دارد که می‌توان موارد زیر را ذکر کرد:

یکی از مراحل رشد روانی انسان، تجربه عشق است، زمانی که نوجوان در سن بلوغ، خود را متفاوت از دیگران درک می کند و به سوالات من کیستم و چه چیزی از زندگیم می‌خواهم، پاسخ می‌دهد، وارد مرحله بعدی می‌شود. او در سن جوانی تجربه بودن با یک نفر دیگر و لذت طی کردن مسیر زندگی خود با او را کسب می‌کند. به این ترتیب این مرحله را دوره صمیمیت می‌گویند. اریکسون دوره جوانی را اولین مرحله بزرگسالی می‌نامد که فرد شروع می‌کند به جستجوی فردی تا در کنار او از زندگیش لذت ببرد و تجربه عشق واقعی در این مرحله اتفاق می‌افتد. در واقع مرحله ورود به بزرگسالی با دیدن کسی غیر از خود و ترجیح دادن او به خود آغاز می‌شود.

عشق یکی از عمیق ترین هیجاناتی است که میان هیجاناتی مانند شور و شعف تا غم و اندوه در نوسان است. عشق مفهوم پیچیده‌ای بوده و از نظر هیجانی، شناختی و انگیزشی قابل بررسی است.

طبق نظریه ی دکتر سوزان هندریک و کلاید هندریک، عشق از دیدگاه روانشناسان به صورت زیر طبقه بندی می‌شود:

در یک طبقه بندی دیگر، عشق به ۸ طبقه تقسیم می شود که عبارتند از:

همان عشق دنیوی و شهوت انگیز یا عشق در نگاه اول بوده که با تمایل شدید به معشوق نشان داده می‌شود. از مهم ترین عناصر آن، برانگیختگی فیزیولوژی قوی و جاذبه ی جسمانی نیرومند و میل جنسی است.

عشق به بازی گرفتن معشوق خصوصا در دوران نوجوانی است. این ابراز عشق ظاهری تفننی بوده و تمرکز آن بر شوخی و تفریح می‌باشد.

دلبستگی عاشقانه میان دوستان و والدین با فرزندانشان می‌باشد. دوستی عمیق و محبت غیر جنسی میان افراد از ویژگی‌های برجسته‌ی این عشق است.

عشق عمل گرایانه و منطقی بین افراد است.

عشق انحصار طلبانه یا تهییجی است. این عشق وسواس گونه بوده و برای افراد دردسرهای زیادی ایجاد می‌کند.

یا نوع دوستی از گرانقدرترین و باارزش‌ترین انواع عشق بوده و با از خود‌گذشتگی و فداکاری و ایثار بسیار مشخص می‌شود.

نوعی عشق برادرانه و بر اساس وحدت، همکاری، همدلی، صداقت و اطمینان دو طرف می‌باشد. هدف این عشق رسیدن به منافع مشترک است.

همان عشق به خود است که به ۲ شکل غرور و عزت نفس در فرد نمایان می‌شود.

زمانی که ۳ بعد ذکر شده در روابط افراد بسیار محدود بوده و یا اصلا وجود ندارد. روابط رسمی در این دسته قرار می‌گیرند و این روابط در معرض خطر می‌باشند.

فقط عامل صمیمیت و احساس دلسوزی، رفاقت، مهر و علاقه و هیجانات مثبت در رابطه وجود دارد و دوستی عمیق و صمیمی میان افراد برقرار است.

شور و شوق یا شهوت در رابطه حاکم است. فرد مجذوب و مشتاق معشوق بوده و به شکل وسواس گونه از او برای خود ایده آلی می‌سازد. درجه ی بالایی از برانگیختگی فیزیولوژیکی و روانی در این نوع عشق وجود دارد و با وصال معشوق به اتمام عشق یا تنفر از او می‌انجامد.

این نوع عشق بیشتر در ازدواج‌های از پیش تعیین شده دیده می‌شود. رابطه‌ی بلند مدت راکدی است که بدون هیجان و عاطفه ی متقابل و بر اساس عادت یا ترس از بی کسی و وجود فرزندان ادامه می‌یابد. (پیشنهاد می‌شود مقاله سردرگمی در عشق را مطالعه نمایید.)

شامل ترکیب ۲ بعد صمیمیت و شهوت می‌باشد. این نوع عشق بر اساس جذابیت‌های فیزیکی و عاطفی و همچنین احساس نزدیکی و پیوند بین زوج برقرار می‌ماند. این رابطه، به دلیل نبود بینش و تعهد تداوم اندکی دارد و ممکن است در صورت ادامه‌ی رابطه، تعهد هم به مرور به وجود بیاید. اعتماد بالا به همسر و نزدیکی عاطفی بین آنها باعث می‌شود که دو طرف بتوانند با تجربه‌ی شور و شوق فراوان و بدون ترس از طرد شدن به خودافشایی و ابراز افکار و عقاید خود بپردازند.

این نوع عشق ترکیبی از صمیمیت و تعهد در رابطه است. فاقد رفتار شهوانی و سرشار از عطوفت ورزی می‌باشد. رابطه ی والدین با فرزندان یا رابطه‌ی بین دو همکار که برای مدت طولانی با هم کار کرده‌اند، در این دسته قرار می‌گیرد. این رابطه ی بلند مدت دوستانه، صمیمی، پایدار و متعهدانه می‌باشد.

ترکیبی از شهوت و تعهد و بدون صمیمیت می‌باشد. عشق در نگاه اول، پر از هیجاناتی که زود فروکش می‌کنند و تعهد به با هم بودن به مدت طولانی بدون شناخت یکدیگر است. فرد عشق شدید و وسواس گونه به معشوق داشته و در آرزوی نزدیکی و لمس کردن اوست.

رفتار دوستانه و رفاقت آمیز، محبت آمیز و مراقبت آمیز بین زوج حاکم است. تعهد و احترام و ارزش به همسر به عنوان یک انسان، احساس نزدیکی و ارتباط سالم و صحیحی در رابطه برقرار است.

نتیجه گیری :

در این متن سعی شد، مباحث مهمی که در رابطه با عشق وجود دارد از جمله تعریف عشق و مراحل عاشق شدن، هدف عشق، تفاوت عشق با شهوت و دوست داشتن و علت نیاز انسان به عشق توضیح روشنی داده شود. سپس انواع عشق، مثلث عشق و روایت‌های مربوط به عشق از دیدگاه روانشناس معاصر استنبرگ شرح داده شد. در صورتی که شما خواننده عزیز بعد از مطالعه این متن در رابطه با مبحث عشق پرسشی دارید، می توانید از متخصصین مرکز مشاوره افرا در این زمینه مشاوره دریافت نمایید.

برای دریافت مشاوره در زمینه مشاوره قبل از ازدواج می توانید با مشاوران افرا کلینیک تماس حاصل نمایید.

66558225 – 021

سردرگمی در عشق موضوعی است که افراد در دوره نوجوانی و جوانی به دلیل کم تجربه بودن با آن مواجه می‌شوند …

دیجی رو – دنیای تکنولوژی | آخرین اخبار تکنولوژی

برخی مشخصات کلیدی وان پلاس 9 و 9 پرو فاش شدند

پروژه لون بعد از 9 سال تعطیل شد؛ اینترنت بالنی نیامده رفت!

تبلت اقتصادی «گلکسی تب اس 7 لایت» در سه مدل مختلف در راه است

گزارش تکان دهنده: ال جی در حال مذاکره برای فروش بخش موبایل است!

عشق چگونه توصیف می شود

آموزش حذف اکانت تلگرام در اندروید، آی او اس و ویندوز

آموزش فعال کردن ثانیه شمار در ساعت ویندوز 10

معرفی چند ابزار رایگان برای تست سرعت و ظرفیت کارت های حافظه

آموزش حذف اکانت واتساپ در اندروید و آی او اس

بررسی کوتاه گلکسی ای 42 فایو جی؛ تجربه فایو جی با حداقل هزینه

بررسی کوتاه پوکو ام 3؛ محصولی میان‌رده با کیفیت بالا و قیمت پایین

بررسی کوتاه گلکسی ام 51؛ میان‌رده‌ای قدرتمند با باتری بسیار بزرگ

بررسی کوتاه شیائومی می 10 تی لایت؛ میان‌رده‌ای با ارزش خرید بالا

چهار هسته‌ای یا هشت هسته‌ای؟ کدام یک برای شما بهتر است؟


معرفی بهترین گوشی های گیمینگ بازار


معرفی قویترین لپ تاپ های بازار در سال 2020


بهترین ماوس های مخصوص بازی در سال 2020

با عجیب‌ترین سنت‌های سال نو در کشورهای مختلف آشنا شوید

دنیای فناوری در سال 2021 چه دستاوردهایی خواهد داشت؟

آیا شهر گمشده آتلانتیس واقعاً وجود داشته است؟


آیا خرس‌ها واقعاً عاشق عسل هستند؟

عشق واقعی چیست؟ همه می‌خواهند بدانند عشق واقعی چیست و بسیاری از مردم فکر می‌کنند که هر وقت عاشق شدند می‌توانند آن را احساس کنند، اما آیا واقعا عشق را می‌توان تجربه و احساس کرد؟ آیا آن‌ها یک عشق واقعی را تجربه می‌کنند یا صرفا هوس، حسی زودگذر، شهوت یا فکر و حیال واهی را تجربه می‌کنند؟ علاوه بر این‌ها، آیا عشق واقعی چیزی است که واقعا می‌تواند اتفاق بیفتد و یا صرفا ساخته و پرداخته‌ی ذهن ما است؟

برای اینکه عشق واقعی را تشخیص دهیم باید مفهوم عشق را درک کنیم. عشق به معنای احساس عاطفی شدید نسبت به کسی دیگر و احساس علاقه نسبت به کسی است که او را طبق معیارها، اندیشه‌ها، قضاوت و تجربیات خود عالی و دوست‌داشتنی توصیف می‌کنید. هنگامی که کسی از نظر ذهنی، فیزیکی و اخلاقی برایتان جذاب است عشق به یک فرایند بیولوژیکی نیز تبدیل می‌شود و بدن شما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. ذهن شما را تقویت می‌کند و شما می‌دانید که این شخص به شما احساسی فوق‌العاده می‌دهد.

واکنش‌های فیزیکی افراد نسبت به عشق یک واکنش عصب‌شناختی  است. و این احساس را هنگامی که به چیزی یا کسی دیگر گره خورده‌ایم تجربه می‌کنیم. وقتی به کسی دیگر علاقه‌مند و وابسته می‌شویم مغز ما مواد شیمیایی مانند سروتونین، اکسی توسین، وازوپرسین، دوپامین و نوراپی نفرین را ترشح می‌کند. همه‌ی این مواد شیمیایی باعث می‌شوند به خیالات و افکار عاشقانه و احساسات فیزیکی بیندیشیم که به عشق ربط دارند. این هورمون‌ها عبارتند از:

به عبارت دیگر، هورمون‌ها رفتار ما هنگام عاشق شدن و عشق‌بازی را تنظیم می‌کنند. آیا این واقعیت که احساسات عاشقانه یک فرایند هورمونی است که عشق را می‌سازد آنقدر که فکر می‌کنیم اثرگذاری ندارد؟ نه! احساس عشق احساسی قدرتمند است که فواید زیادی دارد. به ما در حفظ روابط، انجام کارهای خوب برای دیگران، انجام کارهای خوب برای خودمان، محافظت از دیگران، احساس تعلق و امنیت در زندگی کمک می‌کند. بدون احساس عشق، ما احساساتی مثل ترس، تنهایی و خودخواه بودن را تجربه می‌کنیم.

بیشتر بخوانید:

بیایید بیولوژی را کنار بگذاریم و بگوییم که عشق واقعی به حالتی گفته می‌شود که شما به کسی علاقه‌مند و وابسته هستید و با او احساس شادی می‌کنید و صرف‌نظر از اینکه چه اتفافی می‌افتد احساس می‌کنید این حس علاقه دائمی خواهد بود. علاوه بر این، تعریف عشق واقعی چیزی فراتر از احساسات و واکنش‌های فیزیکی است که در بدن رخ می‌دهد و یا چیزی که شما از کسی دیگر در یک رابطه می‌بینید. عشق واقعی را می‌توان، نحوه‌ی برخورد شما با شخص دیگر در یک رابطه تعریف کرد.

عشق واقعی برآورده کردن انتظارات دیگر و عشق ورزیدن به یکدیگر با حفظ احترام، ایجاد اعتماد، پشتیبانی و پذیرش یکدیگر با وجود تفاوت‌ها است. عشق واقعی به معنی رفتار خوب و احترام به یکدیگر است و این امر به ویژه وقتی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که عشقتان با مهر و محبت با شما رفتار می‌کند و در مقابل سزاوار آن است که با او نیز با احترام و عطوفت برخورد شود. بنابراین، اگر نمی‌دانید که در حال تجربه کردن یک عشق واقعی هستید یا خیر، 11 علامت زیر را که نشانه‌ی عشق واقعی هستند را دنبال کنید.

افرادی که عشق واقعی را تجربه می‌کنند چیزی را از یکدیگر مخفی نمی‌کنند چون می‌خواهند زندگی خود را با آن شخص شریک شوند. آن‌ها بی‌پرده‌، بدی‌ها و خوبی‌های خود را با آن فرد در میان می‌گذارند. این بخشی از بودن در یک رابطه بلندمدت و عاشقانه با کسی دیگر است. شما نمی‌خواهید هیچ چیز را از او مخفی کنید به خصوص که می‌خواهید با او وارد زندگی مشترک شوید و می‌خواهید آنچه تجربه کرده‌اید را بدانند.

افرادی که با کسی دیگر به خاطر هوس و با تمجید و تحسین دروغین یا خودخواهی رابطه را ادامه می‌دهند در حال فیلم بازی کردن هستند. وقتی شما بیشتر به خود و نیازهایتان و لذت بردن از شخص دیگری فکر می‌کنید در واقع عشق واقعی را تجربه نمی‌کنید و کارهای مسخره‌ای را بدون جدیت و احترام به شخص دیگر انجام می‌دهید. بعضی افراد صرفا شخصی را به منظور برآورده ساختن نیاز خود در زندگی نگه می‌دارند و در چنین حالتی، برای رسیدن به هدف خود فیلم بازی می‌کنند. تظاهر به بارداری یا خودکشی برای نگه داشتن رابطه از جمله فیلم‌ها و نقش‌هایی است که مغایر با عشق واقعی هستند.

اگر عشق واقعی را پیدا کرده باشید همیشه به یکدیگر احترام می‌گذارید. شما به او به خاطر کسی که هست و آن‌چه در زندگی برای شما انجام می‌دهد احترام می‌گذارید. شما خوبی‌هایی در او دیده‌اید. با او مثل یک انسان رفتار می‌کنید و او را برتر یا پایین‌تر از خود نمی‌بینید بلکه او را فردی برابر و هم‌شأن خود می‌دانید و او نیز با همین سطح از احترام با شما رفتار می‌کند.

وقتی عشق واقعی خود را پیدا کرده‌اید به آرامش، سلامتی و شادی او اهمیت می‌دهید و سعی نمی‌کنید که به هر طریقی شده به سلامتی روحی و جسمی او صدمه بزنید یا شادی را از او بگیرید. برای مثال، به شریک خود آسیب روحی و جسمانی وارد نمی‌کنید. او را تحقیر و تحت فشار و استرس قرار نمی‌دهید و کاری نمی‌کنید که احساس بدی درباره‌ی خود و کارهایی که انجام می‌دهد داشته باشد. بلکه شما از او حمایت کرده و تلاش می‌کنید احساس خوبی درباره خود و کارهایشان داشته باشند. او را تشویق می‌کنید که کارهایی انجام دهد که باعث شادی و آرامش او می‌شود. و بدون اینکه از شما درخواست کنند کارهایی برای شادی و آرامش او انجام می‌دهید.

بسیاری از مردم می‌‌گویند که عشق واقعی، چیزی جز یک رابطه‌ی آزاردهنده نیست چرا؟ چون همیشه دوست دارند به گذشته و عیب‌های شریک خود فکر کرده‌ و کسی که هست را بپذیرند. اما طرف مقابل به شریک خود به خاطر عیوبی که دارد صدمه فیزیکی و روحی وارد می‌کند اما همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که چقدر شریک زندگیتان به شما توجه می‌کند. این یک عشق واقعی نیست بلکه قربانی بودن است. پذیرش معایب کسی به این معناست که می‌پذیرید او مثل بقیه انسان‌ها کامل نیست نه اینکه بپذیرید با حقارت با شما رفتار کنند. برخی عیب و ایرادات نشان می‌دهد شما یا طرف مقابل هنوز به پختگی نرسیده‌اید. برای مثال، ممکن است تعهدی در قبال کارهایی که می‌تواند به سود زندگیتان باشد نداشته باشید. این‌ها جیزهایی نیست که شریکتان عمدا و برای آسیب زدن به شما انجام دهد، بلکه با گذشت زمان این نوع عیوب برطرف می‌شوند.

وقتی که عشق واقعی را تجربه می‌کنید با طرف مقابل رفتاری دوستانه، با محبت و دلسوزانه دارید. به او صدمه نمی‌زنید. در واقع، هیچوقت نمی‌خواهید به او صدمه بزنید. شما نگران او می‌شوید و نگرانی خود را نشان می‌دهید. به نیازهای او توجه می‌کنید. با صبوری و با محبت با او رفتار می‌کنید. هیچوقت با عصبانیت صحبت نمی‌کنید و حرف‌های ناروا نثار هم نمی‌کنید. بعضی افراد با غریبه‌ها رفتاری مهربان‌تر از شریک خود دارند. رفتاری که با دیگران و غریبه‌ها دارید را با شریک خود مقایسه کنید. این چیزی است که باید به آن بیندیشید تا بفهمید آیا عشق واقعی را تجربه می‌کنید یا صرفا با کسی در ارتباط هستید که ناراحتی‌ها و ناکامی‌های خود را سر او خالی می‌کنید.

عشق واقعی به معنای تعهد داشتن به شریک و تعهد به رابطه‌ عاشقانه‌ای است که با او دارید. عشق واقعی تمایل به انجام کارها و تلاش برای بهبود و تقویت رابطه است. در عشق واقعی، بهبود رابطه شما از هر چیز دیگری مهم‌تر است و در اولویت قرار دارد و این کار را انجام می‌دهید  چون می‌دانید رابطه کنونی، شما را به شخصی شادتر و بهتر تبدیل کرده است بنابراین؛ تلاش و فداکاری برای بهبود رابطه عاشقانه، کاری غیرمنطقی نیست.

البته هیچ رابطه‌ای بدون مشکل نخواهد بود چون انسان‌ها عواطف و هیجاناتی مثل خشم دارند و گاهی اوقات چنین احساساتی به زیبایی و رابطه شاد شما ضربه می‌زند. اما عاشقان واقعی مشکلات را با بحث و گفتگو حل می‌کنند. شما به قهر و دعوا فکر نمی‌کنید. بلکه به بهبود وضعیت و فرو نشاندن ناراحتی یا دلخوری که پیش آمده است می‌اندیشید تا دوباره بتوانید به یک رابطه شاد باز گردید.

قول دادن به کسی که واقعا دوستش دارید بسیار اهمیت دارد. وعده‌ها و قول‌هایی که می‌دهید یک شکلی از اعتماد را نشان می‌دهد. وقتی کسی که دوستش دارید برای انجام کاری قول می‌دهد اما به قول خود عمل نمی‌کند تا حدی اعتماد بین دو نفر را کم می‌کند. به همین دلیل، افرادی که واقعا شما را دوست دارند زمانی که نمی‌توانند به وعده‌ی خود عمل کنند به جای اینکه شما را معطل و بی‌خبر بگذارند به شما از قبل اطلاع می‌دهند.

عشق چگونه توصیف می شود

وقتی که تنها هستید به چیزها از زاویه دید خود می‌نگرید. اما وقتی با کسی ارتباط برقرار می‌کنید که بی‌نهایت دوستش دارید آنقدر برای او ارزش قائل هستید که چیزها را از زاویه دید او هم ببینید. برای مثال، شما اهداف واقعی او را می‌بینید. می‌توانید ببینید از کجا آمده‌اند و برای رسیدن و رفع چه نیازهایی تلاش می‌کنند یا کاری انجام می‌دهند و آن‌ها را به خاطر اینکه چیزی متفاوت از شما می‌خواهند قضاوت و سرزنش نمی‌کنید.

وقتی لبخند می‌زند خوشحال می‌شوید. وقتی شاد و سرزنده است شما نیز احساس شادی می‌کنید. وقتی که احساس می‌کند دوستش دارید، قدر دان او هستید یا او را خوب می‌بینید احساس خوبی به شما دست می‌دهد. حتی اگر از خودتان ناراضی هستید وقتی می‌بینید شریکتان در کنار شما شاد است و حال خوبی دارد احساس بهتری راجع به خود خواهید داشت. این همان عشق واقعی است. شما برای او آنقدر ارزش قائل هستید که می‌خواهید زندگی شاد و بدون رنجی با شما سپری کنند.

وقتی شریک زندگیتان موفقیت و جایگاهی عالی در زندگی خود بدست می‌آورد شما به او حسادت نمی‌کنید. به عنوان مثال، وقتی او درآمد و یا موفقیت بیشتری نسبت به شما کسب می‌کند ناراحت نمی‌شود. ارزش و جایگاه او با میزان موفقیت یا شکست‌هایش یا میزان موفقیت و شکست‌هایی که خودتان تجربه می‌کنید کم و زیاد نمی‌شود.

همسرتان دچار بیماری جسمی یا روحی می‌شود و با بحرانی در زندگی دست و پنجه نرم می‌کند که او را به هر سمتی می‌کشد یا او برای پیدا کردن خود واقعیش مبارزه می‌کند. گذراندن این دوران می‌تواند تجربه‌ای سخت باشد، اما وقتی شما عشق واقعی را با کسی تجربه می‌کنید در سختی‌ها کنار او می‌مانید و از او پشتیبانی کرده و راه‌هایی پیدا می‌کنید تا به او کمک کنید این دوران سخت را پشت سر بگذارد. شاید شما واقعا او را دوست داشته باشید و این کارها را انجام دهید اما اگر او به جایی برسد که دیگر قلبا شما را دوست نداشته باشد در این صورت، نیازی نیست که تا این حد او حمایت کنید.

با این حال، اگر او نهایت تلاش خود را کرده و با احترام با شما برخورد می‌کند؛ چیزی که در شرایط سخت به آن نیاز دارید، پس شما نیز باید حتی زمانی که همه به او پشت کرده‌اند کنار او بمانید تا این دوران سخت را از سر بگذراند.

حال، یک سؤال مطرح می‌شود: اگر همه‌ی این مقاله و 11 علامت را خوانده‌اید و احساس می‌کنید که عشق واقعی را تجربه نمی‌کنید آیا باید از آن رابطه خارج شوید یا به آن پایان دهید؟

لزوما نه. عشق واقعی همیشه اتفاق نمی‌افتد چون یک وضعیت روحی است که شما ارزش واقعی را در شخصی دیگر می‌بینید و از آنچه با ورود او به زندگیتان به دست می‌آید لذت می‌برید و تا حدی عشق واقعی با آگاهی درست حاصل می‌شود. اگر شخصی با شما رفتار خیلی خوبی دارد و شما او را دوست دارید پس او را فقط به  این خاطر که مشکلاتی دارید یا ارتباطی را تجربه نمی‌کنید که شما را دیووانه و مجذوب کند ول نکنید. عشق واقعی چیزی است که همه می‌خواهند اما به به طور خودکار به وجود نمی‌آید. روی ارتباطات خود کار کرده و برای افزایش اعتماد و احترام به یکدیگر و بهبود رابطه تلاش کنید و برای رابطه‌ای واقعا عاشقانه با او وقت بگذارید.

نویسنده فناوری امروز، نویسنده‌ی ادبی فردا

چگونه یک رابطه‌ی عاشقانه را آغاز کنیم

چگونه بفهمیم واقعا عاشق شدیم؟

شش حقیقت درباره عشق که دانستن آن‌ها شما را افسرده خواهد کرد!

چگونه فرد جدیدی را به خود جذب کنیم؟

من عاشق شدم اما زورم به سرنوشت نرسید

کاش به هم برسید زور سرنوشت بیشتر باشه کسی که به خاطرت با همه دنیا به جنگه کسی که قلبت فقط و فقط برای اون به تپه !
آرزویم اینه که هر کی عاشقه به عشقش برسه

ان شاءالله برادر ، شماهم همین طور

تلاش کن ایشالا مو فق میشی

من دوسش دارم اونم دوسم داره و امیدوارم یه روز بهع هم برسیم

سلام هستی چون اگه هم دیگه رودوست دارید پس یه روزی به هم دیگه می رسید توهم واسم دعا کن که به عشقم برسم

بی ارزش تر از عشق ندیدم پول بهتره عشق برای ادم پول نمیشه

حرف

اشتباه میکنی از عشق ارزش تر نیست

ثروت تموم میشه اما عشق نه واینکه زندگی بدون عشق هیچ معنی نداره

من دوسش دارم اونم خیلی دوسم داره اون تنها ارزوش به من رسیدنه 3 سال تفاوت سنی داریم

امیدوارم اگه خیر هستید و واقعا هردو عاشق هستید و به اهدافتون با عشق میرسید ، ان شاءالله بهم برسید

منم یه روز عاشق بودم ولی بهش نرسیدم
به نظر من زیبایی عشق به نرسیدنش.

آیدا تو همون دختری هستی ک تو تو عروسی (نا.طری) همو دیدیم با نگاه ها؟!

تو بزرگتری؟

من عاشق شدم و هستم ولی… لعنت به دنیایی که بدون اون هست😔😔

دنیای بدون عشق معنا ندا ه من عاشق شدم الان از دوریش با گذشت دوسال زجر میکشم خواهش ب دخترا اینه ک تا طرف نرفته تو شناسنامه اش عاشق نشه ب پسرا هم بگم دختری ک عاشقت میشه گناه نکرده غرورشو له نکن

من با حرفت کاملا موافقم من الان خودمم یکی رو دوست دارم ولی هنوز بهش نگفتم سال آخر دبیرستان هم هستیم به نظرت چطوری بهش بگم

الا یوقت نری بهش بگیا منم سال آخر دبیرستان عاشق برادر دوستم بود خیلی زیاد ولی نگفتم و خیلی خوشحالم که نگفتم. صبر کن خیلی زوده

👌

آخر متن خیلی خوب بود. من شش ساله ازدواج کردم و رابطه ام با همسرم خوبه ولی اونجور که عاشقانه باشه نیس. مدتیه یکی از همکارام بهم ابراز علاقه کرده من مردد بودم که عشقه یانه. با خوندن آخر متن به خودم اومدم برای بهتر شدن رابطه‌ای که در اون هستم و اینقد براش زحمت کشیدم تلاش کنم نه اینکه به دنبال یه عشق احتمالی برم

من ۱۸ سالم و اون ۱۸
من عاشق یک دختر شدم که من شیعه و اون سونیع من اصفهان و اون شیراز
ما از پیام رسان روبیکا هم با هم آشنا و کم کم علاقه پیدا کردم و بهش کفتم اونم بهم وقت داد و اثبات کردم
تا حالا هم را ندیدیم فقط تو مجازی و پیام آزاد و تصویر و … باهم در ارتباطیم اما اون را خیلی دوست دارم
حالا هم را دوست داریم خیلی اما مشکلات روبه رومون زیاد مثل خانواده ها و …
من آنقدر دوستش دارم که به همه رفیقام وخانواده ام به جز پدرم کفتم
از این ۱۱ مورد هم ۲ یا ۳ تاش را کمی رعایت نمیکنیم اما زود به زود دلتگش میشم و با او احساس آرامش میکنم و از دست دادنش را خیلی خیلی می ترسم
نظرتان درباره رابطمون چیست؟
خواهشا نظر بدید؟😁

امیدوارم به هم دیگه برسیدومطمنم می رسید واسه من هم دعا کن که به عشقم برسم

دل که دل را بخواد حتما میرسند

منم یکیو دوست دارم که با دنیا عوضش نمیکنم میدونم اونم دوسم داره ولی نمیگه دعا کنید برسیم

یکیو دوست دارم اونم دوسم داره ولی نمیگه اسمش مهرشاده

یکیو دوست دارم اونم دوسم داره ولی نمیگه

عالیییی بود ممنون

اسم عشقم مهرشاده همین

عشقم مهرشاد

ولله من که حسش نکردم نمیدونم چه شکلیه . ایشالله همگی به اونی که دوس دارن برسن

عشق را دوست میدارم
چون من را به عشقم رسانده
عاشقانه دوستش دارم
آرزویم این است هر عاشقی به عشقش برسد
و هرگز در کنارش احساس تنهایی نکند

سلام من 19سالمه و ی دختری هست خیلی وقته دوسش دارم از بچگی باهم بودیم ولی خب الان دیگه بزرگ شدیم خیلی خیلی کم همو میبینم شاید الان بیشتر از یه ساله ندیدمش ولی خیلی دوسش دارم زیاد بهش فکر میکنم چند سالم هست صبر کردم میگم شاید این احساس گذرایی باشه و بعد یه مدت از سرم بپره ولی هر روز داره بدتر میشه هرروز بیشتر بهش فکر میکنم میترسمم بهش بگم نمیدونم دیگه چیکار کنم از دوستان کسی هست بتونه راهنمایی ایم کنه

چرا میترسی

دختره چن سالشه؟

16سالشه

خب برو بهش بگو شاید اونم منتظر اینکه تو پاپیش بزاری و حداقلش این که شانستو امتحان کردی و بعدا حسرتشو نمیخوری

بچه کجایین جفتتون که انقدر دیر به دیر همو میبینین

ی محلیم جفتمون خیلی هم نزدیکیم

خب چجوری این همه مدت ندیدیش پس

خب پس چرا اینقدر دیر همو میبینین

نمیدونم والا خودمم موندم البته یه مدت خودم نمیرفتم که نبینمش شاید فراموشش کنم ولی نشد الانم خیلی خیلی کم در حد یه لحظه میبینمش وقتی میبینمم میترسم بهش نگا کنم سرمو میگردونم

عشق دروغه اگه اون پسری که عاشقته همون یه سال اول میاد خواستگاریت نکه چندسال بازیت بده هزارتا بهونه بیاره بره سربازی منتظرش بمونی دوسال بعدش بگه ما به درد هم نمیخوریم تو لیاقتت بیشتر ازمنه چرا پس همون سالای اول نمیدونستی تازه بعد 5 سال فهمیدی لیاقت نداری هه بنظر من هیچی مزخرف تر از عشق نیست عاشق نشین عشق چیزی جز گریه درد عذاب کشیدن نداره

عشق یعنی زندگی

آخرش گفت اصلا خوشم ازت نمیاد…
خدا نصیب کسی نکنه این حالو

نمیدونم چرا همه فکر میکنند عاشق فقط به یک انسان علاقه داره من تو زندگیم عاشق هدف و کارم بودم خیلی هم موفقم و از اینکه با کسی نبودم و تنها زندگی میکنم اصلا ناراحت نیستم

آفرین به شما.
اما عشق ورزیدن و علاقه داشتن به یک انسان هم یکی از این انواع عشق هاست که بسیار هم زیباست.

منم عاشق کیکاووس یاکیده شدم…………..

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نام و ایمیل من را جهت ثبت دیدگاه مجدد در مرورگر ذخیره کن

آخرین‌ اخبار

برخی مشخصات کلیدی وان پلاس 9 و 9 پرو فاش شدند

پروژه لون بعد از 9 سال تعطیل شد؛ اینترنت بالنی نیامده رفت!

تبلت اقتصادی «گلکسی تب اس 7 لایت» در سه مدل مختلف در راه است

گزارش تکان دهنده: ال جی در حال مذاکره برای فروش بخش موبایل است!

آنر وی 40 فایو جی معرفی شد؛ اولین گوشی آنر پس از جدایی از هواوی

سامسونگ تولید انبوه نمایشگر اولد برای لپ تاپ ها را آغاز کرد

دیجی فکت

شش حقیقت درباره عشق که دانستن آن‌ها شما را افسرده خواهد کرد!


دیجی فکت: ۱۲ دانستنی درباره‌ی نایک – Nike

حقایقی در مورد شیائومی که احتمالا نمی‌دانستید

دیجی فکت: ۷۰ دانستنی عجیب در رابطه با زمان که همه باید…

دیجی 10

دیجی10: با بهترین آهنگ های سال 2018 آشنا شوید

با گران‌ترین آیتم‌های فروخته شده در بازی‌های ویدیویی آشنا…

دیجی10: با پرفالوترین اکانت‌های ایرانی در اینستاگرام آشنا…

دیجی10: با ده نفر از مهمترین اعضای خانواده ترامپ آشنا شوید

دیگران چه می‌خوانند؟

بررسی شیائومی ردمی 4 ای؛ رده پایین و ارزان، اما قدرتمند [اختصاصی دیجی رو]

سونی لیست گوشی‌های دریافت کننده اندروید 7 را منتشر کرد

قیمت بنزین 3 برابر شد و سهمیه‌بندی به جایگاه های سوخت بازگشت؛ یک قدم به عقب!

با شبیه ساز BOCHS ویندوز را به دیوایس های اندرویدی بیاورید


Honor Magic 2، پرچمدار جدید آنر در راه است

ماجرای اینترنت رایگان 100 گیگابایتی چیست؟

مایکروسافت: آپدیت ویندوز 10 موبایل به زودی ار راه می رسد

بازی Project CARS 3 با انتشار یک تریلر رسماً معرفی شد [تماشا کنید]

نکاتی کاربردی برای مرتب‌کردن حافظه گوشی و کامیپوتر

منتخب سردبیر

48 نکته‌ خواندنی درباره نابغه موسیقی، بتهوون

آشنایی با 10 عاملی که باعث خاص بودن و تفاوت افراد می‌شود

دنیای فناوری در سال 2021 چه دستاوردهایی خواهد داشت؟

بیشتر بدانید


آیا می دانید جمعه سیاه چه روزی است؟

دیجی فکت: حقایقی درباره مرگ سیاه (طاعون) که نمی دانید!

دیجی فکت: این ۱۷ دانستنی درباره‌ی چاقی و اضافه وزن را از دست…

بخش‌ها و برندهای اختصاصی دیجی‌رو شامل دیجی فکت، دیجی‌10، خلاقیت‌ کده و دیجی‌ لایف می‌شود.

دیجی رو بر روی سرورهای Mizbanfa میزبانی می‌شود.

در خبرنامه عضو شوید

همه افراد چه زن و چه مرد دنبال عشق واقعی هستند، شما میدانید “عشق واقعی” چه ویژگی هایی دارد و چطور میتوان آن را پیدا کرد؟عشق یکی از مقدس ترین واژه ها است که باعث ایجاد پیوند زناشویی بین هر دختر و پسری می شود، بسیاری از افراد معتقدند که عشق واقعی وجود ندارد و عشق های اسطوره ای فقط مختص کتاب هاست.

شناخت عشق واقعی و تلاش جهت تحقق آن برای داشتن یک رابطه عاشقانه سالم و در پی آن ازدواجی موفق الزامی است.

در ادامه این بخش از نمناک با ویژگی های عشق واقعی وچگونگی پیدا کردن آن آشنا خواهید شد.

عشق چگونه توصیف می شود

اغلب افراد مجرد میل دارند بدانند که چگونه و کجا باید عشق حقیقی را بیابند و عشق واقعی چه ویژگی هایی را دارد . آنها به عاشق شدن، ازدواج کردن و یا بچه دار شدن، بسیار رومانتیک فکر می کنند.

اما از مسئولیت هایی که در این راه بر عهده دارند، بی خبرند. برای داشتن یک رابطه عاشقانه سالم افراد باید ضروریاتی را در نظر بگیرند که در ادامه این مقاله به آن اشاره شده است.

برای اینکه بتوانید به یک عشق واقعی دست یابید باید از ابتدا زندگیتان را بسازید وقبل از اینکه وارد رابطه تازه شوید، دلایل شکست رابطه قبل خود را درک کنید و به طور کلی رابطه ناتمام تان را در ذهن خود به پایان برسانید و این اشتباهات را هیچ گاه تکرار نکنید.

هر فردی خط قرمزی دارد که باید قبل از وارد شدن به یک رابطه این خطوط را معین کند مثلا در مورد مواردی همچون نداشتن صداقت، عدم وجود وضعیت مالی خوب، فقدان ثبات شغلی و یا اعتیاد به الکل و یا مواد مخدر تکلیف تان را از قبل تعیین کنیدو مشخص کنید که آیا در صورت بروز این موارد، در رابطه خواهید ماند یا خیر.

در عشق واقعی عاشق و معشوق از جملاتی مانند “من احساس می کنم”، “من فکر می کنم” و یا “به نظر من” استفاده می کنند و به یکدیگر توهین نمی کنند و انتقاد در رابطه آنها جایی ندارد.

افراد عاشق به یکدیگر کمک می کنند که طرف مقابلشان به اهداف و برنامه های از پیش تعیین شده خود برسد ، از طرف مقابل شما نیز این ویژگی را دارید شما به عشق واقعی دست یافتید.

عشاق واقعی آینده ای مشترک برای خود در نظر می گیرند و برای رسیدن به آن، در کنار هم تلاش می کنند.

عاشقان واقعی فقط با آن دسته از اقوام و دوستان، همکاران ارتباط دارند که در زندگی مفهوم عشق، احترام و صداقت را درک می کنند.بهتر است ، کسی را به عنوان شریک زندگی بپذیرید که شک و شبهه ای در مورد احساسات خود در مورد شما نداشته باشد.

فقط درصورتی می شود به عشق و عشق ورزی تان اعتماد کرد که مسئولیت زندگی را بپذیرید و خودتان را از بند دلیل تراشی برهانید و گناهان را به گردن دیگران نیندازید.

در روابط سالم و عشق واقعی دائما سوء تفاهم، دلخوری و ناامیدی به وجود نمی آید و روابط عاشقانه دارای ثبات است . عشق واقعی مشکل ایجاد نمی کند بلکه مشکلات را از میان بر می دارد.

اگر در رابطه ای وارد شدید که صدمه ای به شما وارد نمی کند بدانید عشق واقعی خود را یافته اید.

در عشق واقعی ، طرف مقابلتان از شما انتظار فداکاری ندارد و از شما نمی خواهد به خاطر او قید دوستان، خانواده و یا اهداف خود را بزنید.

اگر با فردی که فاقد خصوصیات دلخواه شما است وارد رابطه شوید، شکست خواهید خورد زیرا بعد از مدتی شروع به تغییر وی مطابق همان ویژگی های دلخواه خود خواهید کرد و او در مقابل این تغییر از خود مقاومت نشان می دهد پس تنها کسانی را انتخاب کنید که مطابق سلیقه تان هستند تا پشیمان نشوید.

اگر فرد مناسبتان را یافتید، همان اول کار دست پاچه نشوید و به زندگی عادی خود مشغول باشید. افراد ی که تمام انرژی خود را برای جذب شریک زندگی دلخواه خود می کنند، از داشتن یک شریک مناسب و خوب محروم خواهند شد.

باید بدانید وابسته شدن به طرف مقابل زمانی است که او شریک زندگی تان باشد.

عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلح‌دوستی و انسانیت در تطابق است‎

 

لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است ، همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیر قابل تصور ظهور کند.

 

عشق چگونه توصیف می شود

عشق و احساس شدید دوست داشتن می‌تواند بسیار متنوع باشد و می‌تواند علایق بسیاری را شامل شود.

 

در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی می‌تواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی می‌بشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلح‌دوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را می‌توان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف دانست که فرد آنرا دریک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم می‌کند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رومانتیک که ملغمه‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق افلاطونی ، عشق مذهبی ، عشق به خانواده را می‌توان متصورشد و درواقع این کلمه را می‌توان در مورد هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانند فعالیت‌های مختلف و انواع غذا به کار برد. «گراهام را دوست دارم». در زبان یونانی برای انواع مختلف عشق کلمات متفاوتی وجود دارد و درواقع کلمه عشق در زبان یونانی در قالب کلمات متعدد بیان می‌شود، اما در انگلیسی این کلمه با یک قالب هزاران معنی را تداعی می‌کند.

 

ریشهٔ واژه عشق

عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.

 

مطالعه نشان داده است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق تغییر و تحولات چشمگیر ی در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد. در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانواده‌است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده‌است.

 

فردوسی نیز که برای پاس‌داری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمی‌برد.

 

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر یا دلربا می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.

 

انواع عشق

عشق حیرانی – اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شده‌است. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل می‌گیرد.

عشق با وقار – نوعی رفتار مودبانه و موقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانم‌ها و عاشقان آنها به کار می‌رفت.

عشق دروغین – نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات (می توان مفهوم عشق را برای این نوع، قائل نشد)

عشق جنسی (eros) – میل جنسی نسبت به یک فرد

عشق به خانواده – عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها

عشق آزاد – رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمی‌شود

شیفتگی – در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار می‌رود یعنی «دوستت دارم چون…»

عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شده‌است.

عشق ظاهری – رابطه عاشقانه‌ای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تأکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولاً کمتر راستین و واقعی است.

عشق به مذهب – تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب

عشق رومانتیک ـ علاقه‌ای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است

عشق راستین – عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.

عشق یک طرفه – مهر عاطفه‌ای که یک طرفه‌است

شهوت – عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.

عشق لحظه‌ای – عشقی که در لحظه‌ای که فرد برای اولین بار با فردی تماس می‌گیرد به وجود می‌آید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شده‌است وبه “ love at first sight ” معروف است.

عشق مستلزم فداکاری – فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری برمبنای عشق.

عشق اساطیری – به عشق ها ی داستانی و سرشار از شور و هیجان به معشوق رسیدن عشق اساطیری میگویند .

 

دیدگاه‌های علمی عشق

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدلهای زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.

 

عشق چگونه توصیف می شود

تفاوت عشق و شهوت

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی بعنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.

 

در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را درنظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.

 

عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند‎

 

مراحل عاشق شدن

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می‌شود، مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن او رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین کننده بقای گونه انسان هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.

 

مرحله اول: حس جنسی

حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون ویژه مردان نیست. مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.

 

مرحله دوم: جذب شدن

این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آنها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:

 

دوپامین: که با مصرف کوکایین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.

نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.

سروتونین: یکی از مهمترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به طور موقت به حالت دیوانگی برساند.

 

مرحله سوم: حس وابستگی

اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود.

 

در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:

 

وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.

 

اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

 

عاشق شدن، دوست داشتن نيست

بسياري مردم با كشش و جذب به همديگر مواجه شدند اما از آن به بعد شادتر زندگي نمي كنند چرا؟ چون بيشتر آنها كشش را با معني عشق اشتباه گرفتند.

 

وقتي كسي را دوست داريد ارزش زيادي براي آن شخص قائليد چون انتخابي كرده ايد و براي افزايش اين علاقه و عشق راههايي را پيشنهاد مي كنيد. همچنين آسايش و پيشرفت را در بالاترين الويت انتخاب دوست و عشقتان قرار مي دهيد. بله اين يك انتخاب است و نياز به جمع آوري اطلاعاتي داريد كه نياز به صرف زمان دارد. پس دلايل و چيزهاي زيادي بعنوان اولين نشانه عشق وجود ندارد.

 

اگر چه در اين نمونه منظور از پيشنهاد راهكارهايي از سوي شما به اين معني نيست كه فداكاري كنيد يا از ابتكارات و تجارب ديگران محروم بمانيد. اكثر مردم «عشق ورزيدن» را به همراه «كمك از تجارب ديگران» بيان مي كنند. اما روانشناسان آشنا با رفتارهاي انساني، فهميدند كه «عشق ورزيدن» معناي ديگري دارد. زماني كه عشق مي ورزيد زندگي و شادي را بالقوه تجربه مي كنيد.

 

از اينرو كساني كه عشق به ديگران مي ورزند، باارزش ترين هديه اي كه مي بايستي ارائه دهند: شادي، فهم و عشقشان براي زندگي است. براي ديگران اين چيزها باارزش تر از پول است، و هنوز آنها مايل به عشق ورزيدن بطور رايگان و آزاد هستند. پس اتفاق عجيبي مي افتد. با عشق ورزيدن، زندگي ديگران را با شادي، سرزندگي و فهم يا درك كه بخشي از وجود آنهاست، پر مي كنند. زماني كه همه اين چيزهاي خوب زندگي شخص را ارتقا داد، شخص آن احساسات را بروز مي دهد، شادي تولدي نو مي بخشد كه مي تواند بين هر دو آنها تقسيم شود. بنابراين با عشق ورزيدن، مردم به طور غيرارادي عشق را دريافت مي كنند، ولو اينكه آنها با اين قصد و غرض عشق نورزيده باشند.

 

چرا ما به عشق نياز داريم؟

«بزرگترين چيزي كه تا كنون ياد گرفته ايم عاشق بودن و عشق ورزيدن است.» نات كينگ، ميلز ديويس.

 

از لحظه اي كه متولد شده ايم و حتي قبل از آن، طبيعت براي ما زمينه عشق ورزي مادر را فراهم آورده است. بدون آن عشق، زنده ماندن ما غير ممكن بنظر مي رسد. عشق مادر مترادف مراقبت، حمايت و پرورش كودك است. ارتباط ما با «مادر» اولين درك ما از عشق است. همانطور كه در جريان زندگي پيشرفت مي كنيم ياد مي گيريم كه عشق به معني حفظ و مراقبت از آسايش خودمان است.

 

عشق خالص مادر نشانه اي از عشق زيستن است، عشقي كه هدفي جز زنده ماندن ندارد. بعضي مردم مي خواهند كه از اين نوع عشق در روابط و مراحل ديگر زندگي خود مثل سنين بلوغ نيز داشته باشند. يكي از دوستان من بيان مي كرد كه مادرش به او گفته هر وقت زني را پيدا كردي كه مثل مادر به تو عشق بورزد، همچون مادري كه وجود و زندگي اش را نثار فرزندش مي كند، فوراً با آن زن ازدواج كن. دوستم نزديك به 50 سال دارد و هنوز ازدواج نكرده است.

 

عشق مادر ذاتاً يك طرفه است، گذشته از دريافتهاي جانبي كه دارد، ولي عشق بخشيدن او يك طرفه است. اما در تصور متعارف از عشق، طرفين متقابل، بخشيدن و دريافت عشق را تقسيم مي كنند. همه مي دانيم در روابط بهره برداري، هر دو شريك بهمديگر نياز دارند، «بهره بردار» نياز به كسي دارد كه از او بهره برداري كند و «وابسته» نياز به بهره برداري دارد. در چنين روابطي وابستگي متقابل تا وقتي كه طرفين وجود داشته باشند، ادامه مي يابد. برخلاف روابط مادر و بچه كه اين روابط نابرابر است.

 

آيا عشق هميشگي است؟

دي باي 33 ساله جمع كننده اعتبار براي شركت كشتيراني، اخيراً به رابطه 3 ساله اش پايان داد.«از لحظه اي كه با جري آشنا شدم، فهميدم كه او راه درست را پيدا كرده اما تجربه به من آموخت كه با هوشياري اقدام كنم. بعد از 4 ماه از آشناييمان، تصميم گرفتم براي اولين بار عقايدم را اصلاح كنم، جري همان شخصي بود كه من از يك انسان توقع داشتم. ما 3 سال با يكديگر شاد بوديم و جري مدام مي گفت وقتي راضي و خوشنود مي شوم كه شخصي را بيابم كه زندگي وموجودي مان را با هم تقسيم كنيم.

 

ما شغلهاي مختلف را با هم مرور كرديم، به تعطيلات رفتيم، حتي به سينما رفتيم، زندگي راحتي با هم داشتيم، اما به چند دليل هرگز فكر ازدواج را نمي كردم. ما بخشي از روز در باره آشنايي مان صحبت كرديم، اما با اينكه جري موضوع ازدواج را پيش كشيد ولي من احساس كردم هنوز آمادگي ندارم. جري خواست روابطمان را به سطح بعدي بكشاند اما من حس كردم در همين حد راحت ترم. او برايم ترسيم كرد كه اين نوع روابط هميشگي و پايدار نيست. اين مسأله مرا ترساند چون واقعاً او را دوست داشتم اما مي دانستم كه آمادگي ازدواج ندارم.

 

زماني كه متوجه شدم جري واقعاً مي خواهد ازدواج كند اتفاق عجيبي افتاد. من شروع به نارضايتي روابطمان كردم، مسائلي كه دوست نداشتم بيان كردم برخي هيجاناتم را از دست دادم و خواستم كه فقط يار و همراه او باشم. گويا بعد از همه لطف و خوبيهايي كه او به من كرده بود من در روابطم با او سهل انگاري كرده بودم. من حس كردم شايستگي او را ندارم و سرانجام توافق كرديم كه راهمان را از هم جدا كنيم، ولو اينكه با از دست دادن او تنها راه عشق من به او از دست مي رفت.

 

الان 4 سال از زماني كه روابط من و جري پايان يافت مي گذرد و من هنوز نفهميدم چه اتفاقي بين ما افتاد. من افراد ديگر را ديده بودم اما تا زمان نزديكي من و جري اين حس را تجربه نكرده بودم. دوستانم مي گفتند من هنوز آمادگي ازدواج را ندارم شايد هم درست مي گفتند. در روابطم با جري حس كردم بايد خودم باشم ما همديگر را دوست داشتيم و با هم زندگي كرديم بدون اينكه قيد و بندي به هم داشته باشيم (حداقل اين چيزي است كه من حس كردم). زماني كه او ازدواج را جدي گرفت من بيشتر از يك يار به او نگاه نمي كردم و اما اگر كس ديگري قصد پيوند وعلاقه به من را داشته باشد احساس پشيماني كرده و زخم من دهان باز خواهد كرد.»

 

آيا شما فكر مي كنيد اين رابطه عشقي درست بود؟ بعضي ها مي گويند يك اشتباه بود و چون دي باي و جري بدرستي با هم سازگار نبودند نبايستي اين ارتباط از ابتدا شروع مي شد.

 

اما بايد گفت اين رابطه موفق بود چون هر دو شريك 3 سال از زندگي شان ازهمديگر بهره بردند و معناي عشق را دريافتند. كسي مي گفت اگر يك لحظه در زندگي مي توانيد شادي واقعي را داشته باشيد، آن لحظه را بقاپيد و غنيمت شماريد چون شادي واقعي به آساني يافت نمي شود.

 

عشق يك نهاد زنده است، اگر خاموش و متوقف شود مي ميرد. سرزنده بودن به معني حركت به سمت جلو ست و رفتن به جايي كه سفر زندگي شما را مي برد.عشق تنها وقتي مي ميرد كه دوباره در شكل متفاوتي متولد شود. شايد دي باي و جري حركت كردند تا عشق را در جاي متفاوتي بيابند، اما آنها خود را هميشه با اين مطلب تسلي مي دهند كه لااقل يكبار عشق را بين خود تقسيم كرده اند.

 

گردآوری: بخش زناشویی بیتوته

منابع: 

ویکی پدیا

تبیان

yadbegir.com

 

دانستنیهای قبل و بعد از ازدواج


جشنواره فروش فرش با تخفیفات استثنائی


درمان اختلالات روحی بدون دارو و عارضه

رزروبلیط وهتل درسراسرایران بابیشترین تخفیف


راهنمای انتخاب و خرید محصولات زناشویی


ارسال فوری و محرمانه انواع کاندوم


آشپزی بدون دغدغه کثیفی گاز


جراحی زیبایی سینه و شکم


میخوای از همیشه زیباتر باشی؟


طلاق توافقی و هرآنچه لازم است بدانید

مشاهده تمامی مدلهای فرش وامکان خریدآنلاین


برای سفارش این ست فقط کافیه کلیک کنی!


کلکسیون فرشهای مدرن و کلاسیک برای خرید


ارسال محرمانه محصولات جنسی


تردید و دو دلی قبل از ازدواج

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021

عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .کلید قلب ، زندگی و روح من … همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ،  می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .در عشق افتادن مردم به گردن قوه ی جاذبه ی زمین نیست .در تو خود را گم می کنم ، بی تو خود را باز می یابم و دوباره به دنبال گم شدن …عشق مانند ساعتی شندی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود .هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .عشق عشق است ، از بین نمی رود .کسانی وارد زندگی ما می شوند و به سرعت بیرون می روند . افرادی برای لحظه ای کوتاه می آیند و جای پایشان بر روی قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز دیگر آن فرد قبلی نخواهیم بود .مرد با چشم هایش عاشق می شود و زن با گوش هایش .عشق ورزیدن ، خود درس زندگی است .لذت عشق زمانی است که آن را نثار می کنی بیشتر از زمانی است کهن دریافتش می کنی .طریق دوست داشتنی هر چیز این است که بدانی ممکن است آن را از دست بدهی .قسمتی از وجود تو در من رشد کرده و ، تو خواهی دید ، تو و من برای همیشه ، هرگز از هم جدا نخواهیم شد .شاید در مسافت ولی در قلبمان هرگز .عشق با چشم هایش نمی بیند بلکه با فکرش می بیند از این رو خدای عشق بال زد و تار یکی را ترسیم کرد .بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی .بعضی از انسانها برای بدست آوردن عشق می میرند و بعضی برای از دست دادن آن .عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شوئد یا به آرامی بمیرد .عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شود یا به آرامی بمیرد .همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند .کلمات دلنشین مانند شانه ی عسل هستند ، روح را حلاوت می بخشند و به جسم سلامتی می دهند .بیا و بگذار تا صبح از عشق لبریز شویم ، بیا خود را با عشق تسکین دهیم.چرا تلفظ عباراتی نظیر « خداحافظ » ، « پوزش می خواهم » و « دوستت دارم » چنین راحت است ، اما بیان کردنشان بسیار دشوار ؟عشق ، اشتیاقی شدید برای شدیدا دوست داشته شدن است .عشق فرشته ای است در لباس هوس …هرگز نمی توانیم کسی را که به او لبخند نزده ایم از ته دل دوست داشته باشیم .آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد .هر لحظه ای که صرف عشق ورزیدن نشود ، به هدر می رود .عشق طریق مخصوص به خود را دارد .نمی توانم به تو نشان بدهم که دوستت دارم . زمان این را نشان خواهد داد .ازدواج زمانی کامل می شود که هر دو نفر به این باور برسند که به چیزی بیشتر از شایستگی خود رسیده اند .اگر چیزی را دوست داری … بگذار برود اگر به سوی تو بازگشت واقعا می خواهد که مال تو باشد .عشق واقعی همچون زیارت است . وقتی اتفاق می افتد که بدون برنامه ریزی قبلی طلبیده شود ولی کمیاب است زیرا اکثر مردم برنامه ریزهای ماهری هستند .اگر بتوانم مانع شکستن یک قلب شوم ، زندگی ام بیهوده نبوده است .عشق را بشناس تا شادی را بشناسی . بدون عشق ، شادی وجود ندارد .زیبایی را با چشمانی زیبا بین می توان دید .دو نیمه ، شانس کمی دارند اما با پیوستن … بله ، آن ها کامل می شوند … اما پیوستن دو انسان کامل یعنی زیبایی ، یعنی عشق .دوری با عشق همان می کند که با با زبانه های آتش ، عشق کم مایه را خاموش می کند و عشق را شعله ور تر .علاج تمام کجروی ها ، نادانی ها و جنایت ها … عشق است .هر چیز زیبا و جذاب خوب نیست ولی هر چیز خوبی ، زیباست .عشق ترکیبی از یک روح در قالب دو تن است .تحمل دوری خیلی چیزها برای من آسان است ، اما تحمل دوری تو نه .عشق ناپخته م یگوید : من تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم . عشق پخته می گوید : من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم .هر کجا که عشق هست زندگی هست .جایی که ما به آن عشق می ورزیم خانه است . خانه ای که شاید پاهایمان آن را ترک کند ولی قلبمان هرگز .توانایی بیان اینکه چقدر کسی را دوست داری عشق است اما اندکعشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفته است .عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان میشکند.می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.عشق حقیقی ابدی است.عشق…مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند. همچنانکه شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست.تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.عشق غذای روح است.عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.خدا عشق است.عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.با خودت و با عشق صادق باش.صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.از زمانی که تو را ملاقات کردم *ما*نسبت به * تو*یا* من* سحر امیز تر شده است.عشق لحظه ای است که تا ابد می ماند.بزرگترین درس زندگی را بیاموز عشق: فراموشی و بخشش.عشق هیچ خواسته ای جز براوردن حاجت خود ندارد.عشقی که برای مدت های طولانی در قلبت باقی مانده همان عشقی است که بازگشتی ندارد.از قلب خود پیروی کن تا هرگز پشیمان نشوی.شما یک زن را به خاطر زیبائیش دوست ندارید او زیباست زیرا شما دوستش دارید.عشق ابدی است ممکن است چهره ظاهری عشق تغییر یابد ولی جوهره ی وجودی ان هرگز.عشق یک پیمان است عشق یک یادگاری است یک بار ان را ببخش و فراموشش نکن و هرگزاجازه نده از بین برود.وقتی عشق و نفرت روح را خسته و وامانده کنند جسم به ندرت می تواند مدتی طولانی  دوام بیاورد.عشق نزدیکترین چیز به نفرت است.عشق برای نادان عقل است و برای عاقل نادانی و حماقت.عشق زمانی است که برای شاد کردن معشوق احتیاجی به کلام نداشته باشی تنها لرزش قلب تو کافی است.عشق زمانی است که بیهوده گویی را متوقف کنی و بتوانی به اسانی سکوت کنی.زمانی که بتوانی فرزند متولد نشده ات را در میان بازوان او ببینی تو واقعا ان زن را دوست داری و عاشق او هستی.ارزش زندگی به زمان و پول نیست. بلکه به مقدار عشقی است که در طول زندگی مبادله شده.مهربانی در گفتار اعتماد می اورد. مهربانی در افکار باعث تعمق می شود. مهربانی در بخشش عشق می افریند.به باور من حقیقت عریان و بی شائبه و عشق بی قید و شرط اخرین کلام در عالم واقعی است.کسی که نمی تواند عشق بورزد راهی جز چاپلوسی و تملق ندارد.به یکدیگر عشق بورزید ولی عشق را به بند نکشید بگذارید دریایی مواج در میان سواحل روحتان باشد. پیمانه های یکدیگر را پر کنید اما از یک پیمانه ننوشید از نان خود به یکدیگر بدهید ولی از یک لقمه نخورید با هم بخوانید برقصید و شادمان باشید اما بگذارید هر کدام از شما خلوت خود را داشته باشید.هیچ اغازو پایانی نیست تنها اشتیاق بی حد زندگی است که وجود دارد.هرگز لبهایتان را بر روی کسی نبندید که دریچه ی قلبتان را برویش باز کرده اید.عشق به دو راهی نیاز ندارد  من به عشق یک طرفه باور دارم چرا که عشق خداست و خداوند تمامی انسان ها را دوست دارد. خواهی نخواهی ما به عشق * او* باز خواهیم گشت.وقتی که احساس می کنید همه چیز از دست رفته است عشق خود را به هر قیمتی که شده نگه دارید.دوری قلبت را شیفته تر می سازد.عشق زندگی است و تو روشنایی زندگی من هستی.عشق مانند خورشید است حتی اگر به ان برسید گرمای ان شما را خواهد سوزاند.عشق می تواند در یک چشم بر هم زدن دنیایی را دگرگون سازد.بهشت انجایی است که قلب هست.وقتی تو با من هستی چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.ما مانند بالهای فرشتگان هستیم با عشق خداوند به یکدیگر متصلیم.عشق من برای تو مانند زمان است اگر فقط لحظه ای صرف ان کنی تا ابد باقی خواهد ماند.و بخاطر بسپار چنانچه نوشته شده است…دوست داشتن دیگران دیدن چهره ی خداوند است.زندگی کن برای عشق و عاشق باش به خاطر زندگی.عشق زمانی وجود دارد…که دو نفر دوست ندارند جدای از هم باشند. ان ها می خواهند همه چیز را بین قلب هایشان قسمت کنند.عشق خون قلب است و شراب روح.عشق رویایی زیبا است.عاشق بودن یعنی بخشیدن تمامی وجودت به خاطر احساس خاصی که در اعماق قلبت وجود دارد.عشق شاد کردن است نه شاد بودن.به خاطر داشته باش …عشق حلقه ای است که قلب ها را به هم پیوند می زند.وقتی غمگینم دلم برایت تنگ میشود. وقتی تنهایم دل تنگ تو می شوم. ولی بیشتر از همه وقتی خوشحالم دلم هوای تو را دارد.عشق از هر گل سرخی دلپذیرتر است. اما خارهای ان قلب تو را عمیق تر از هر خاری سوراخ می کند.عشق ابدی است و اگر نباشد عشق نیست.اگر موسیقی غذای عشق است پس بنواز.گاه با چشم هایمان عاشق می شویم و گاه با دست هایمان و گاه با جسممان اما همیشه با قلبمان عشق می ورزیم.می گویند عشق کور است…من می گویم عشق مهربان است.عشق همه افکار منطقی را متوقف می کند.هیچ یک از اعضای بدن در هنگام شکستن به اندازه ی قلب صدمه نمی بیند.نمی دانم چقدر فقط می دانم دوستت دارم.عشق از مرگ قوی تر است.عشق واقعی ابدی است.زندگی بدون عشق ….جاودانگی بدون شادی است.عشق واقعی احساس عمیق درونی است. احساسی پنهان کردنش غیر ممکن است.عشق واژه ای بیش اما معانی بسیاری دارد.عشق اعتیاد شدید روح انسان است. حتی کسانی که ان را تجربه نکرده اند ارزو می کنند فرصتی برای عشق ورزی با شخصی خاص داشته باشند.صدایت لرزشی در درونم به وجود می اورد ولبخند تو دعوتی است برای تصورات من به سوی جنون.هر کاری که انجام داده ام به خاطر تو بوده است.عشق واقعیت است. عشق مهربان است. اگر در جستجوی عشق نباشی عقب خواهی ماند.عشق خواهد مرد اگر محکم به ان بچسبد و به پرواز در خواهد امد اگر خیلی ارام نگهش داری.اگر من عاشق تو هستم پس وظیفه ی تو چیست؟عشق زمانی است که شما می خواهید به درون وجود دیگری راه یابید و قلبتان را به دیگری پیوند بزنید.برای گفتن ( دوستت دارم) تنها لحظه ای کافیست. اما برای اینکه نشان بدهید چقدر…یک عمر زمان لازم است.با عشق زندگی کنید چرا که از دست دادن عشق از دست دادن زندگی است.عشق: دو روح است با یک فکر. دو قلب است با یک ضربان.در کنار تو هر روز ولنتاین است. گل رز پژمرده می شود اما بگذار تو مال من باشی.عشق یعنی وزیدن باد در زیر بالهای تو.تو دختری را بخاطر زیبائیش دوست نداری. تو او را دوست داری زیرا او ترانه ای می خواند که تنها تو ان را می فهمی.عشق زمانی تو را ازار می دهد که بفهمی هرگز به واقعیت نخواهد پیوست.تمام عمرم خواستار کسی چون تو بوده ام و خدا را شکر می کنم که بالا خره تو را پیدا کردم.عشق نگاهی گران به چشمان ما می بخشد.عشق زیبا ترین احساس است نه برای پنهان کردن بلکه برای در میان گذاشتن با تو.عشق بدون دوستی هیچ است.از دست دادن تو سخت ترین قسمت زندگی من است. پس برای ملایم کردن زندگی ام بیا و همسرم باش.چقدر خوشبخت هستم که می توانم در کنار تو قدم بزنم. به تو تکیه کنم و در میان گرمای عشق تو زندگی کنم.موسیقی عشق است در جستجوی یک اثر.امروز روز دیگری است که عشق ما می تواند کمی بیشتر رشد کند.گاهی  تا زمانی که کسی به ما بی توجهی نکند نمی دانیم چقدر به او علاقه مندیم.ایا می دانستید که همه ی ما بمب بزرگ ساعتی در خود داریم که عشق نامیده میشود؟هرگاه در چشمان تو می نگرم ابدیت را می بینم.همیشه تو را بیشتر از دیروز دوست خواهم داشت.اگر عشق چنان مهم است که هیچ کس نمی خواهد ان را از دست بدهد چرا زمانی که عشق واقعی را پیدا می کنیم به ان توجه نمی کنیم؟عشق مانند یک کتاب باز شده است وقتی ان را باز کنید هرگز نمی خواهید که ببندید.فرسنگ ها خواهم رفت تا تو را بیابم.عشق هرگز نمی میرد.عشق مانند جواهری گرانبهاست…تا زمانی که شروع به درخشیدن نکرده است نمی دانی چه چیزی داری و زمانی که درخشش ان را دیدی هرگز نمی توانی بدون ان زندگی کنی.عشق واقعی تنها در ذهن است… تا زمانی که در قلب جریان پیدا نکند هرگز به واقعیت تبدیل نخواهد شد.عشق و جنون بسیار شبیه به هم هستند… در هر دو حالت دیوانه هستی!ابراز عشق خیلی اسان تر از تو صیف کرد ان است.اندیشیدن به تو چون ماهی ه شب تابستان را روشن می کند به قلب من گرما می بخشد.اگر دستان تو در دستان من باشد تا پایان جهان پا بر جا خواهم ایستاد.شاید عشق هایی را پیدا و از دست داده باشم شاید قلبم شکسته باشد اما اکنون امید عشقی که در راه است لبخندی بر لبانم نشانده.عشق یک معماست. ناگهان به دام عشق گرفتار میشوی و از ان لحظه به بعد قلبت به درد می اید و در رنج می افتی. عشق بیماری روح است. قوی باش… گریه نکن. امیدوار باش چرا که عشق الام قلب تو را التیام خواهد بخشید.عشق واقعی زمانی است که شما مدت ها بعد از اینکه موزیک متوقف شده است هنوز به رقصیدن ادامه می دهید.ای عشق: ای عشق شیرین چرا اینچنین پیچیده ای؟این نیز بگذرد.عشق من مانند یک درخت است. ریشه هایش هر روز عمیق تر رشد می کنند و هیچ راهی برای از ریشه کندن ان ندارم.همیشه از یک قلب شکسته قطره اشکی فرو می چکد.عشق یک رویای جادویی است که برای همیشه در ذهن ما جای خواهد داشت.

فرشتگان عشق را می گیرند وبر قلب ما می پاشند.

عشق چگونه توصیف می شود
عشق چگونه توصیف می شود
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *