عذاب اعتياد |از درمان تا سم زدایی
اسباب بازی فکری و آموزشی به تفکیک سنین
تا حالا نشده کسی برای کنار آمدن با شادی و خوشبختی مشکل داشته باشد. وقتی شادی و لذت وارد زندگی ما می شود، ما آزادانه آن را تجربه می کنیم، اما وقتی غصه و ناراحتی به سراغمان بیاید، معمولاً با آن مبارزه می کنیم.
غم چطور
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به ما دیکته می کند همیشه لبخند روی لب داشته باشیم، به همین خاطر برخورد با غم و غصه کمی برایمان دشوار می شود. اما ناراحتی و غم و اندوه بخشی طبیعی از زندگی همه مردم است. این ناراحتی ها چه به خاطر یک فقدان مهم در زندگی مثل مرگ یکی از عزیزان، ایجاد شده باشد چه به خاطر شکست های کوچک و بی اهمیت روزانه، می توانیم یاد بگیریم که چطور راحت تر با آنها زندگی کنیم.
ما نه تنها می توانیم راحتی بیشتری به این گونه احساسات پیدا کنیم، برای سلامتی و تندرستی ما هم لازم است که به طریقی سالم با آنها برخورد کنیم.خطر برخورد نامناسب با احساسات زمانی برای من آشکار شد که یکی از همسایگان همسر بیمارش را از دست داد. وقتی من می خواستم با او ابراز همدردی کنم، او فوراً انکار کرد که احساسی به این مسئله دارد. طی یک هفته، او همه وسائل و متعلقات مربوط به همسرش را بیرون ریخت و هر چیز مربوط به بیماری و مرگ او.
جای تعجب نبود که وضعیت سلامتی او از آن موقع روز به روز بدتر شد. ابتدا هیج دلیل برای علائم بیماری او پیدا نشد، اما با گذشت زمان، مشکلات جدی جسمی در او ایجاد شد (که همه آنها مشکلات ناشی از استرس بودند).
البته، این یک نمونه بسیار حاد است اما به خوبی می توان اهمیت برخورد صحیح با مشکلات و ناراحتی ها را در آن مشاهده کرد. خیلی خوب است که ببینید چطور با اینگونه احساسات کنار آیید و مهارت های جدیدی یاد بگیرید.
در این مقاله قصد داریم به نحوه برخورد با ناراحتی های زندگی بپردازیم.
پذیرش ناراحتی خود و تحمل آن
رویکردهای کلی نگری به سلامتی دیر زمانی است که پی به نقش احساسات ما در وضعیت سلامتیمان برده و پزشکی مدرن این روزها توجه بیشتری به این مسئله معطوف داشته است.
برای داشتن یک زندگی احساسی سالم، لازم است که به همه احساساتمان احترام بگذاریم و به آنها فرصت ابراز بدهیم. وقتی غم و ناراحتی به سراغ ما می آید، باید به خودمان اجازه بدهیم که آن را به طور کامل حس کنیم. اینکار باعث می شود بفهمیم که غم و غصه واکنشی بسیار طبیعی و عادی به فقدان های زندگی است، نشان دهنده ایراد و اشکال ما.
هر نوع فقدان می تواند ناراحتی در ما ایجاد کند-حتی می تواند به همراه یک غروب زیبای خورشید باشد که نشاندهنده پایان روز است. ممکن است ندانیم که چه چیز همیشه باعث ناراحتی ما می شودحتی ممکن است یک تغییر کوچک در شیمی بدنمان مثل تغییرات هورمونی، تغییر سطح قند خون و از این قبیل باشد.
اینکار کمک میکند که نیاز به درک همه واکنش های احساسیمان از بین برود. مسئله مهم اینست که نباید به هیچ عنوان احساساتمان را سرکوب کرده و در برابر آنها مقاومت کنیم.علاوه بر پذیرش ناراحتیمان بعنوان بخشی عادی از زندگی، و اجازه وجود دادن به آن، راه های دیگری هم برای کمک به کنار آمدن با غم و غصه هایمان وجود دارد که در زیر به آنها اشاره می کنیم:
5 راه حل اساسی برای کمک به کنار آمدن با غم و اندوه
1. احساساتتان را با یک دوست امین یا یکی از اعضاء خانواده درمیان بگذارید. در واقع این فرد باید کسی باشد که خوب به حرف های شما گوش بدهد، سعی در قضاوت کردن در مورد آن یا تغییر دادن شما نداشته باشد.
2. سعی کنید کارهایی انجام دهید که به شما آرامش می دهد. به پیاده روی بروید، دوش آب گرم بگیرید، یک کتاب خوب بخوانید، به گل و گیاه های خانه رسیدگی کنید یا به سایر سرگرمی های مورد علاقه تان بپردازید.
فوراً استرستان را پایین آورید.
ذهنتان را آرام کنید.
احساساتتان را تسکین دهید.
نوعی آسودگی خیال در جسمتان ایجاد کنید.
تمدد اعصاب را به طریقی طبیعی و آسان ایجاد کنید.
3. راهی برای آرام کردن و تسکین خود پیدا کنید. اینکار باعث می شود احساساتتان آزاد و رها شود. مدیتیشن کنید، به موسیقی آرامش بخش گوش دهید یا حرکات کششی ساده انجام دهید.
4. خاطره نویسی کنید. وقتی اینکار را انجام می دهید مثل این می ماند که یک شنونده خوب دارید که می توانید به او اطمینان کرده و حرف هایتان را با او درمیان بگذارید.
5. یاد بگیرید که چطور بهترین دوست خود باشید. سعی کنید یکبار دیگر نگاهی به خودتان بیاندازید و اینبار ب عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید. ببینید شاید تا امروز با خودتان به تندی و سنگدلانه رفتار می کردید، و از این به بعد به جای آن برای خودتان همدردی و دلسوزی کنید.
چه موقع به دنبال کمک متخصص بروید؟
ناراحتی های شدید و طولانی مدت می تواند نشانه افسردگی باشد. افراد افسرده معمولاً احساس تنهایی و ناامیدی می کنند و خودشان را به خاطر چنین احساساتی سرزنش می کنند.
اگر احساس ناراحتی و غصه زیاد بیشتر از دو هفته در شما ماندگار شد و در فعالیت های روزانه تان مثل کار یا خواب و خوراک ختلال ایجاد کرد، بهتر است به متخصص مراجعه کنید. اگر این احساسات شما با فکر مرگ و خودکشی همراه شد، سریعاً از متخصص روانشناس کمک بگیرید.
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
دیگه لازم نیست از دندانپزشکی بترسید؟
خرید انواع ابزار وجعبه ابزار خانگی وصنعتی
غم چطور
رفع دغدغه های فکری که زندگیتون رومختل کرده
به مقصد دلخواهت با کمترین هزینه سفر کن
ماشین لباسشویی با آبکشی شرعی
تست شنوایی و درمان وزوز گوش
درمان رفتار آسیب زاوبهبوداحساس نسبت به خود
اقساط 36 ماه بدون پیش پرداخت لوازم خانگی
شرکت در آزمون معتبر روانشناسی پیشرفته نئو
پکیجی که شما را به هدف تحصیلیتان میرساند
درمان اختلالات گفتاری کودکان
مشاوره تلفنی طلاق
هرگز ناامید نشوید!درمان زوج نابارور
کاملترین درگاه رزرو تورهای داخلی و خارجی
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021
برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.
غم و ناراحتی را هیچ کس نمیخواهد اما حسی است که همه با آن درگیر هستیم. مرگ یکی از عزیزانمان، مهاجرت بهترین دوستانمان، شکست در روابط عاشقانه یا حتی نداشتن شغل مورد علاقهمان میتواند از عوامل ایجاد غم و ناراحتی باشد. متاسفانه زندگی امروز به شکلی شده که هر روز یک اتفاق ناراحتکننده را تجربه میکنیم.
اما باید چی کار کرد؟باید اجازه دهیم تا غم و ناراحتی ما را از پا درآورند؟ باید اجازه دهیم تا ما را تبدیل به یک آدم بیحوصله و غمگین کنند؟ قطعا نه. در این سری از میکرومقالههای سبکتو میخواهیم بهترین راهکار برای رها شدن از غم و ناراحتی و کنار آمدن با چیزهایی که از دست دادیم را پیدا کنیم. پس به زندگی لبخند بزنید و با ما همراه باشید:
مارک یک روانشناس میگوید: «چند وقت پیش من و همسرم از کنار محل یکی از اولین قرارهایمان رد شدیم. چند دقیقه لبخند زدیم و یکی از خاطرات مشترکمان را یادآوری کردیم. آن ملاقات واقعاً عالی بود. یک شب که شاید در طول عمرتان یک یا دو بار آن را تجربه کنید، آن هم اگر خوششانس باشید.
با فکر کردن به این موضوع،کمی غمگین شدم. چون دیگر من آن جوان ۲۷ساله نبودم که با جسارت و اعتمادبهنفس جلو بروم بدون اینکه دقیقا بدانم میخواهم چه کاری کنم. من اندوهگین شدم چون آن دو نفری که ما بودیم و آن شب را تجربه کرده بودیم، رفته بودند و هرگز بر نمیگشتند. بیتوجهی جسورانه و شیرینی در من جوانتر وجود داشت که بطور برگشتناپذیری از بین رفته بود. چند لحظه در سکوت برای گذشتهام عزاداری کردم؛ انگار یکی از فامیلهای دورم را از دست داده باشم.
غم چطور
من با فقدان غریبه نیستم و فکر نکنم هیچ کدام از ما با آن ناآشنا باشیم. مرگ اعضای خانواده و دوستان را دیدهایم. روابط عاشقانهای داشتهایم که با انفجاری غیرعادی خاتمه یافتهاند و آن را در سکوتی طولانی پذیرفتهایم. رفاقت، شغل، شهر و جمعهای زیادی را از دست دادهایم. حتی ایمانمان به خود و دیگران را هم از دست دادهایم.
هر نوع از دست دادنی نوعی مرگ است. در هر مورد، تجربهای (یک شئ، ایده یا شخص) بوده که به زندگیتان معنا میداده و حالا دیگر وجود ندارد. به همین خاطر از پس فقدان برآمدن همیشه در برگیرنده همان پویایی است.
در هر مورد – خواه این فقدان از دست دادن یک رفاقت، شغل، عضوی از بدن یا هر چیز دیگری باشد – ناچار میشویم با این واقعیت رو به رو شویم که دیگر هرگز چنین چیزی یا شخصی را تجربه نخواهیم کرد. ناچار میشویم نوعی تهی بودن درونی را احساس کرده و درد را بپذیریم. ناچار میشویم با آن کلمه بسیار بسیار وحشتناک مواجه شویم: «هرگز».
واژه «هرگز» آزار دهنده است چون به این معناست که نمیتوان آن را تغییر داد، در حالی که ما دوست داریم فکر کنیم که میتوان چیزها را تغییر داد و این فکر کمک میکند که ما احساس بهتری داشته باشیم.
بعضی از عبارات ما را تشویق میکنند. آنها به ما میگویند که اگر چیزی را دوست ندارید، تغییرش بدهید. اما «هرگز» یعنی همه چیز تمام شده است و تحمل این موضوع واقعاً دشوار است. نمیتوانید یک مرده را به زندگی برگردانید. نمیتوانید جوانی هدر رفته را برگردانید، نمیتوانید زمان را به عقب برگردانید و یک کار اشتباه را انجام ندهید یا کلمهای که رفاقتتان را بهم زد، را نگویید.
وقتی چیزی رفت، رفته است و هر کاری که انجام دهید به وضعیت قبلی برنمیگردد. این موضع از جنبه روانشناسی، بخش کوچکی از شما را نابود میکند. اما باید این بخش کوچک را دوباره ساخت.
برای اینکه یاد بگیریم غم را رها کنیم و غصه چیزهایی که از دست دادیم را نخوریم اول قدم پذیرفتن است. وقتی شما باور میکنید که چیزی یا کسی رفته یعنی آماده ساختن آن بخش کوچک میشوید. در میکرومقاله بعدی به قسمت دوم این مبحث میپردازیم و بیشتر در مورد مواجه با غم و ناراحتی صحبت خواهیم کرد.
عالی بود
آفرین.ترده ناوی
عالی بود
عالی
پیام *
نام
ایمیل
وبسایت
اطلاعات من را برای دفعه بعدی که می خواهم دیدگاه ارسال کنم در مرورگر ذخیره کن.
https://storage.sabketo.com/podcasts/97/tabestan/gham-1.mp3
همه ما همانطور که میتوانیم خوشحالی، عصبانیت، غرور یا احساسات دیگر را تجربه میکنیم، ممکن است گاهی غمگین شویم و احساس غم و اندوه را تجربه کنیم. به زبان دیگر ما احساسات مختلفی داریم و این احساسات همیشه در حال تغییر هستند. گاهی حس میکنیم شاد هستیم، مثل وقتهایی که به ما خوش میگذرد، و گاهی احساس ناراحتی و اندوه میکنیم مثل وقتی که عزیزی را از دست میدهیم. تمام این احساسات واقعی هستند و بخشی از زندگی ما محسوب میشوند.
احساسات منفی حتی ممکن است گاهی به شما کمک کنند. اکثر مردم روی خوشحالی تمرکز میکنند و احساس غم و اندوه را یک حس بیمصرف و غیر ضروری میدانند. اما غم میتواند با ایجاد مانع در راه شما، سرعت شما را کم کند و با این کار کمک کند که در مورد زندگیاتان، احساساتتان و افرادی که در اطراف شما هستند، بیشتر فکر کنید و نگاه بهتری به روابط و رویاهای خود داشته باشید.
به زبان دیگر این که شما غمگین هستید به این معنی نیست که با مشکل دست و پنجه نرم نمیکنید، بلکه احساس غم و اندوه کمک میکند با شرایط کنار بیایید و از آن عبور کنید. غم احساس بسیار مهمی است که به شما کمک میکند عادت کنید، بپذیرید، تمرکز کنید، مداومت داشته باشید و در نهایت رشد کنید.
اما خبر بهتر این است که شما میتوانید یاد بگیرید چگونه باید احساس غم و اندوه خود را مدیریت کنید.
غم چطور
برای توصیف غم ممکن است از کلمات متفاوتی استفاده کنیم. کلماتی مثل درد، اندوه، دل شکستگی، غصه، افسردگی، رنج، غربت، پریشانی و نارضایتی و ناراحتی همگی عکسالعملهای ما به موقعیتی منفی و ناخوشایند هستند.
حتی ممکن است غم نتیجهی احساسات دیگری مثل خشم، استرس، عذاب وجدان، رنج، اضطراب یا ناامیدی باشد. گاهی برخی احساسات آنقدر قوی هستند که ما نمیتوانیم تشخیص دهیم در واقع غمگین هستیم.
احساس غم در افراد مختلف متغیر است. ممکن است احساس غم از نظر فیزیکی هم روی شما تاثیر بگذارد و دچار معده درد، سر درد یا حتی بیخوابی شوید. همچنین ممکن است روحیهی شما را به طور کل تغییر دهد؛ طوری که بدخلق، کسل یا بیانگیزه شوید، بخواهید گریه کنید یا از دیگران فاصله بگیرید.
تشخیص این که غمگین هستید و درک این موضوع که غمگین بودن بد نیست، نشاندهندهی پایداری سلامت ذهنی است.
زندگی سرشار از موقعیتهایی است که باعث میشود افراد غمگین شوند.
هنگام روبهرو شدن با این شرایط معمولا افکار منفی در مورد احساسات خود دارید و این افکار میتوانند حال شما را بدتر کنند. بنابراین بهتر است رویکرد دیگری اتخاذ کنید؛ غم و شرایطی که باعث این غم شده را بپذیرید و به خودتان زمان بدهید تا با مشکل کنار بیایید و آرام شوید. همچنین شاید بد نباشد با افرادی مثل خانواده، دوستان، روانشناس یا متخصصان دیگر که میتوانند به شما کمک کنند ملاقات کنید.
روند بهتر شدن ممکن است سریع یا کند اتفاق بیفتد. اما به یاد داشته باشید احساسات گذرا هستند و احساس غم و ناراحتی شما رفته رفته از بین میرود و جای خود را به احساسات مثبت میدهد.
ابتدا بپذیرید که غمگین و ناراحت هستید، سپس نگاهی به راههای کنار آمدن با احساس غم بیندازید. بهتر است برخی از روشهای زیر را امتحان کنید.
بیشتر بخوانید:۱۰ فایده شگفت انگیز موسیقی از نظر علم روانشناسی
شاید کسی را در اطرافیان یا نزدیکان خود بشناسید که به دلیلی غمگین است. حمایت کردن همیشه ساده نیست، چون پیدا کردن علت ناراحتی دیگران و این که چطور با این شرایط کنار خواهد آمد سخت است. در ادامه میتوانید چهار نکتهی اساسی برای برخورد با این شرایط را بخوانید.
غمگین بودن به معنی افسرده بودن نیست، اما اگر وضعیت روحی شما زندگیاتان را مختل کرده است و روی عملکرد شما تاثیر منفی گذاشته، ممکن است دچار افسردگی شده باشید.
تفاوتهای اصلی غمگین بودن با اختلال افسردگی به علت ایجاد تغییر در روحیه و مدت زمان آن برمیگردد.
در صورتی که حال بد شما مربوط به اتفاقی اخیر، مثل به هم خوردن یک رابطه است، احتمالا غمگین هستید. اما اگر ماهها پیش رابطهی شما به هم خورده بوده است یا دلیلی برای تغییر روحیهی خود نمیبینید، ممکن است افسرده شده باشید و بهتر است با یک دکتر دربارهی آن صحبت کنید.
بیشتر بخوانید:۱۵ روش موثر برای داشتن یک زندگی آرام
مهمترین تفاوتها بین غم و افسردگی به شرح زیر است.
منبع: Better Health
+
7
=
12
.hide-if-no-js {
display: none !important;
}
سلام
در قسمتی که بیان کردید ” در این صورت نیاز به کمک حرفهای یک متخصص دارید. ” فکر می کنم من و خیلی از دوستان نیاز به کمک یک اقتصاددان خبره را به شدت حس می کنیم، شاید مفیدتر از یک متخصص خبره روانپزشکی پاسخ حاصل شود.
ولی مطلب تان کاملا مفید و جالب بود، سپاس گزار…
با تشکر از شما دوست عزیز
از ابتدای مطلب که شروع به خوندن کردم ، دقیقا همین نظر شما تو ذهنم اومد !
و وقتی به انتها و دیدگاه شما رسیدم حس یک بحران جمعی بهم دست داد !
کجای راه رو اشتباه رفتیم … !؟
به امید اینکه صبح بشه این شب …
مشکل اینه که یه افسرده هیچوقت این مسئله رو با کسی درمیون نمیذاره
دلداری خوبی بود ولی برای من تقریبا مفید بود ولی من به شخصه یک قوانینی دارم دوست ندارم ثل رباط عمل کنم چون خون در بدنم جریانه اینو میفهمی
تا مرز ۵۱درصد کلاس صوتی سی دی یا دانلودی و فیلم و کتاب صوتی
و تا ۳۰درصد قیمت کتاب چاپی را از اعتبار می توانید هزینه
کنید.
وقتی همه محصولات تان را انتخاب
کردید، قبل از درگاه از شما پرسیده میشود که می خواهید از
اعتبار استفاده کنید. و شما تأیید میکنید.
اعتبار در مورد کلاس صوتی،کتاب چاپی و صوتی قابل استفاده است
اعتبار دائمی نیست.قبل از تاریخ انقضا مصرفش کنید
درگذر دردناك زندگى،شايد هيچ تجربهاى تكرارىتر و ترسناکتر از مرگ و فقدان عزیزان نباشد.زندگی رفته رفته ما را با آن آشنا می کند تا در نهایت ما را در برابر فقدان های بزرگ آماده کند، اما آن زمان تاب رویارویی داریم؟
در گذر دردناك ما از زندگى، شايد هيچ تجربهاى تكرارىتر از مرگ و فقدان نباشد. زندگى ما با فقدان شروع مىشود. ما از بطن محافظ خود و از ضربان هستى جدا شده و وارد دنيايى نامطمئن و اغلب ويرانگر مىشويم. اين ضربه آغازين در بدو تولد، نشانگر آغاز سفرى است كه با مرگ خود زندگى به پايان مىرسد. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت “مرداب روح” کلیک کنید.
در طول راه فقدانهاى متعددى وجود دارد: از دست دادن امنيت، پيوند، ناآگاهى، معصوميت؛ و در سنين بالاتر، از دست دادن دوستان، انرژىهاى جسمانى و مراحل هويتپذيرى من. جاى تعجب نيست كه تمامى فرهنگهايى كه داراى اسطوره هستند اين حس فقدان و جدايى را به نمايش مىكشند: اسطوره هبوط، جدايى آغازين از باغ عدن، عصر طلايى، خاطره وحدت با طبيعت و مادر. به همين ترتيب همه مردم دلتنگى عميقى را براى آن تعلق و پيوند ابراز مىكنند.
موضوع فقدان در فرهنگ ما جارى است؛ از احساساتىترين ترانهها گرفته ــ كه در آن ها ماتم و زارى مىشنويم كه زندگى معناى خود را بهخاطر غياب محبوب از دست داده است. ــ تا پريشانترين و مشتاقانهترين دعاهاى عارفان براى وصل به خداوند. فقدان در قلب شرايط انسانى قرار دارد. اگر به اندازه كافى عمر كنيم، هركس را كه براىمان عزيز است، ازدست خواهيم داد. اگر به اندازه كافى عمر نكنيم، آن ها ما را از دست مىدهند. چنانكه ريلكه مىگويد: «ما زندگى مىكنيم و هميشه وداع مي كنيم.»
غم چطور
در زبان آلمانى واژه فقدان و از دست دادن در اصل به معناى تجربه «پشت سر گذاشتن ميل» و بعد ازدست رفتن ميل است. فراسوى ميل، پيوسته فقدان وجود دارد.
چنين اقدامى شخص را برده فقدان نمىسازد؛ بلكه او را در فرآيند رها كردن شركت مىدهد. فقط رها كردن مىتواند آرامش و صفا را فراهم آورد، اما چنانكه همه ما مىدانيم كنترل كردن، از من، يعنى امنيت حمايت مىكند. در ميان ما چه كسى مانند بودا توانسته است درون را ببيند و ميل خود را خاموش كند؛ از من فراتررود و از اعماق وجود عبارت «نه خواست من، كه خواست تو انجام شود» را بپذيرد؟ تنسين گفته است: «بهتر است عشق ورزيده باشيم و محبوب خود را از دست داده باشيم تا اينكه اصلا عشق نورزيده باشيم.»
ثبات زندگى در گذرا بودن آن نهفته است و پذيرش اين حقيقت براى رشد آگاهى ضرورى است. بىشك زودگذر بودن از ويژگىهاى نيروى حيات است. چنانكه ديلن تامس گفته است: «نيرويى كه سبزهها را مىروياند، نابودگر من است». همان نيرو، انرژى طبيعت را شعلهور مىكند و مانند فتيله ديناميت مىسوزد و نابود مىشود. اين فناپذيرى خود زندگى است. آنچه تغييرناپذير است، «مرگ» است. پذيرش زندگى مستلزم پذيرش آن انرژى است كه از خود تغذيه مىكند و نابود مىشود. تغيير نكردن برخلاف نيروى حيات است و خود مرگ مىباشد.
به اين دليل است كه والاس استيونس نتيجه گرفت: «مرگ، مادر زيبايى است.» و مرگ بزرگترين ابداع طبيعت است. ظرفيت آگاهى، انتخاب معنادار و تحسين زيبايى به همراه تجربه نيرويى مىآيد كه خود را نابود مىكند. در اينجا خردى نهفته است كه از محدودهها و اضطرابهاى من فرا مىرود؛ خردى كه راز وحدت زندگى و مرگ، وابستگى و فقدان را بهعنوان بخشى از يك واحد عظيم مىبيند. چنين خردى با نياز من مقابله مىكند و او را از ميان مسائل پيش پا افتاده بهسوى تعالى مىبرد.
تجربه از دست دادن فقط وقتى شدت مىگيرد كه چيزى ارزشمند در زندگى ما وجود داشته باشد. اگر تجربه از دست دادن نداشته باشيم، به اين معناست كه هيچ چيز ارزشمندى در زندگىمان وجود ندارد. با رنج بردن از اين تجربه، ارزش چيزى را كه به ما عطا شده است، درك مىكنيم. زیگموند فرويد مقالهاى تحت عنوان «سوگوارى و افسردگى» نوشت كه در آن اظهار داشت: كودكى كه والدين خود را بهواسطه مرگ از دست مىدهد، مىتواند عزادارى كند و مقدارى از انرژى آن را تخليه كند. كودكى كه والدينش حاضر، اما از لحاظ عاطفى غايب هستند، نمىتواند سوگوارى كند؛ زيرا والدين وى به راستى نمردهاند. اين ماتم بيهوده آنگاه براى كودك بهصورت افسردگى، غم فقدان و ميل شديد به وصل مجدد درونى مىشود. بدينسان تجربه فقدان فقط بهدنبال از دست دادن چيزى ارزشمند بهوجود مىآيد. وظيفه ما در اين مرداب رنج آن است كه ارزش آن چيزى را كه به ما عطا شده است درك كنيم.
هنگامى كه عزيزى را از دست مىدهيم بايد برايش سوگوارى كنيم و درعين حال آگاهانه آنچه را كه از او درونى كرديم، گرامى بداريم. براى مثال والدينى كه فرزندى ندارند از فقدان فرزند، كمتر رنج مىبرند تا والدينى كه كودكى دارند و او را از دست مىدهند. آن انرژى كه آن ها در آن نقش سرمايهگذارى كرده بودند، اكنون در مسيرى ديگر موردنياز است. بنابراين، ما با آگاه شدن از نقشى كه عزيزان ازدست رفته در زندگى ما داشتهاند و بهكارگيرى آن ارزشها در اقدامات آتى زندگى، به بهترين وجه اين عزيزان را گرامى مىداريم. اين شيوه، تبديل مناسب فقدان در اين زندگى فانى است. چنين تبديلى انكار نيست؛ بلكه تحول است. هر چيزى كه درونى شده باشد، هرگز گم نمىشود.
ريشه واژه «اندوه» در زبان لاتين به معناى «تحمل كردن» است. تجربه اندوه نه تنها تحمل سنگينى شرايط است، بلكه بهخاطر توجه به عمق وجودمان نيز هست. ما فقط براى چيزى كه ارزشمند است اندوهگين مىشويم. بىشك يكى از عميقترين دردهاى اندوه، حس ناتوانى است كه به ما يادآور مىشود كنترل ما بر زندگى چقدر اندك است.
انكار با هر شدتى نمىتواند مانع از تجربه فقدان شود. همچنين ما نبايد در برابر اندوه ترديد كنيم. جايى ميان بىقرارى دل و تبوتاب ذهن، فرصتى است براى پذيرش فانى بودن همه چيز و پذيرفتن قدرت اندكمان براى نگه داشتن و تأييد آنچه متعلق به ما بوده است؛ حتى براى مدتى كوتاه. تأييد ارزش در حين تجربه فقدان، منشاء معنايى عميق مىشود. وفادار ماندن به آن معنا و رها كردن كنترل، كاركرد دوسويه فقدان و اندوه است.
کارل گوستاو يونگ هنگامى كه همسرش اِما را از دست داد به افسردگى واكنشى مبتلا شد. او ماهها داغدار و سرگردان بود. آنگاه يك شب در خواب ديد وارد سالن تئاترى شد كه در آنجا تنها بود. او به رديف جلو رفت و صبر كرد. جايگاه اركستر مانند شكافى عميق دربرابرش بود. هنگامى كه پرده كنار رفت، همسرش را ديد كه در آنجا ايستاده بود؛ لباسى سفيد به تن داشت و به او لبخند مىزد. يونگ فهميد كه سكوت شكسته شده است. آن ها با هم بودند؛ خواه با هم يا جدا از هم.
هر چيز واقعى كه پيوسته مهم و تأثيرگذار بوده است هيچگاه از دست نمىرود. شخص فقط با رها كردن توهم كنترل مىتواند به راستى از اندوه فقدان رها شود و آن ارزش را گرامى بدارد.
منبع: مرداب روح
نویسنده: جیمز هالیس
مترجم: فریبا مقدم
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی
وقتی زخمت رو درمان میکنی و بهش آگاه میشی دیگه اون زخم و رنج از دست دادن برات دردآور نیست و حتی بهش افتخار میکنی .سالهاااا غم از دست دادن عزیز دلم رو با سوگواری و غم درون خودسوزی کردم درحالی که هر لحظه که به یادش میوفتادم یک ترک عمیقی رو روی قلبم احساس میکردم و با خودم میگفتم این درد هیچگاه تسکینی نخواهد یافت جز با مرگ و همیشه دعا میکردم وقتی مردم اولین نفری که به استقبالم بیاد خودش باشه….ولی اینروزاا که دردم رو شناختم و تسکینش دادم دیگه اون نگاه قبلی رو به فقدانش ندارم و جالبه برام که ازینکه اینهمه در درونم دوستش دارم و وجودش رو به وجودم وصل میدونم به این نوع عشق افتخار میکنم و با تمام وجودم از بابت اینکه من با تمام وجودم سالها لمسش کردم به خودم میبالم …این نوع نگاه برام خیلی ارزشمنده و یه حس تعلق خاطر و اصیل بودن بهم میده انگار من کهنه و خاک خورده ی این عشق هستم و با بند بند وجودم درونیش کردم …آخه تو این دنیا واقعا چی میتونه قشنگ تر ازین باشه…
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید…
به یادت که عااااشقانه در وجودم دوستت دارم
مهدیه❤❤
خوب شد دردم دوا شد خوب شد دل به عشقت مبتلا شد خوب شد
من پدرم رو از دست دادم … سوگوارى هم كردم و هميشه سعى كردم خوبيهاش رو با عمل به اونا زنده نگهدارم … ولى هيچكس نمى فهمه دلم تنگه يعنى چى … در طول روز مى خندم و عادى زندگي مى كنم تا همه فكر كنند حالم خوبه ولى خدا دلم چه خبره ???
سلام عزیز
من هم همین طور هستم.به تازگی پدر عزیزم را از دست دادم کار میکنم ، زندگی میکنم ولی دلتنگم.خیلی دلتنگ و فقط خدا میدونه توی دلم چه خبره?????
ساره جان خیلی حق داری ،قطعا زمان وداشتن خلوت و تنهایی میتونه بهت کمک کنه تا از این اتفاق و درد نور به زندگیت دعوت کنی /وحدتیان ادمین بنیاد فرهنگ زندگی
من دو ساله برادرم را از دست دادم. هنوز هر شب تا وقتی بخوابم اشک میریزم و گاهی در طول روز. اگرچه وظایف کاری و تحصیلی خودم را انجام میدهم ولی میلی به زندگی ندارم و هر لحظه آرزوی مرگ میکنم. از هیچ چیز لذت نمیبرم. دوست ندارم هیچکس را ببینم. فقط ساعتهای متوالی کتاب میخوانم و فیلم میبینم و اشک میریزم. کاملا متوجه هستم که به افسردگی سپید مبتلا شدهام چون کمتر از سه ساعت میخوابم و دایم به کار و مطالعه مشغولم. هیچ چیزی دلم را آرام نمیکند؛ حتی صحبتهای شما که سالها از آن بهره بردم.
چندروزیه که مادرم رو ازدست دادم ! اصلا نمیتونستم از تختم جدابشم . الان که این متن رو خوندم احساس کردم درونم کمی آروم گرفته
موسسه بنیاد فرهنگ زندگی بالنده به شماره ثبت 11383 از سال1378 با موضوع ارائه سمینارهای تغییرات فردی اقدام به فعالیت نموده است.جامعه مخاطب اصلی ما میانسالان هستند. بنیاد فرهنگ زندگی، نهادی معتبر در حوزه روانشناسی تحلیلی است. پروفسور کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار این تئوری است.بنیان روانشناسی تحلیلی یونگ بر تحلیل عمیق و ریشه ای مسائل افراد است. به گونه ای که مخاطبان آن تاکید دارند که راه حل های آن با قدرت تمام حلال مسائل آنان بوده است .
0