چگونه با خدا معامله کنیم

 
helpkade
چگونه با خدا معامله کنیم
چگونه با خدا معامله کنیم

 

 

 

 

 

چگونه با خدا معامله کنیم

 

 

 

معامله با خدا یعنی کاری را برای خدا انجام دهیم و در مقابل توقع داشته باشیم که خدای متعال هم به ما در مقابل آن چیزی بدهد یا حاجتی را روا نماید و مانند آن. از نظر اخلاقی به طور کلی معامله با خدا اشکال ندارد، ولی درست نیست…

 

 

 

انسان در حوزه واجبات وظیفه دینی یا مثلا ترک گناه خود را مشروط به این کند که مثلا خداوند فلان حاجت مادی شما را برآورد، زیرا در هر صورت انجام واجبات وظیفه است و گناه کردن حرام است و توبه کردن در هر شرایطی واجب شرعی است و نمی شود گفت من وظیفه واجب خود را بشرطی انجام می دهم که تو هم فلان کار را برای من انجام دهی. اگر خداوند هیچ حاجتی را هم روا نکند ما باید از گناه خود توبه کنیم چون در غیر این صورت گرفتار عوارض و عقوبت آن خواهیم شد. در حوزه مستحبات هم معامله با خدا اشکالی ندارد ولی مرتبه نازلی از عبادت است که توضیح آن خواهد آمد.

 

 

در آیات و روایات اسلامی نمونه های فراوانی از معامله با خدا ذکر شده است. به طور نمونه امام صادق علیه السلام : هرکس گرفتاری مومنی را که در سختی افتاده رفع کند ، خدا حوائج دنیا و آخرتش را آسان کند. (اصول کافی ، ج 3)

 

 

 

 

آورده اند که مردی پارسا، از نیک مردان روزگار ، روزی تنها پول موجود در خانه را برداشت و به بازار شد تا خوراک بخرد. و مرد را دید با هم گلاویز شده اند و مشغول دعوا و جدال و خصومت هستند. به آنها گفت: جدال و دعوای شما برای چیست؟ گفتند: بخاطر مقداری پول! مرد پارسا پول خود را که اتفاقا به اندازه مقدار مورد نزاع بود به ایشان بخشید و بین آنها آشتی برقرار کرد. سپس به خانه شد و قصه را برای همسرش تعریف کرد.

 

 

در قرآن بیان شده بهترین معیار برای این که تشخیص دهید چه چیزی بد و چه چیزی خوب و خیر است که می توان آن را انفاق کرد این است که به خودتان مراجعه کنید و آن چه را برای خود نمی پسندید برای خدا و دیگران هم نپسندید و آن چه را خود می پسندید و خیر و خوب می دانید همان را برای خدا و دیگران بخواهید

 

 

همسر گفت: خوب کردی ، درست کردی ، صواب کردی …! سپس در همه خانه گشت تا چیزی برای فروش پیدا کند. ریسمانی در خانه بود آنـرا به مــــــرد داد تا آن را بفروشد و غذایی تهیه کند. آن مرد ریسمان را به بازار برد اما هیچ کس آنرا نخرید. هنگام برگشت به خانه مردی را دید که مـــاهی می فروشد و کسی ماهی او را نمیخرد گفت: ای دوست! ماهی تو را کسی نمی خرد و ریسمـــان من را هم !‏ چطور می بینی که با یکدیگر معامله ای انجام دهیم؟ مرد ماهی فروش قبول کرد. ریسمان به مرد داد و ماهی را گرفت و بسمت خانه روان شد. چون شکم ماهی را شکافتند مروارید بزرگ و پر بهائی از آن بیرون آمد ! مروارید را به بازار بردند و آنرا به صدها هزار درهم فروختند! … و از برکت آن مال زندگی توام با خداپرستی و فروتنی و نیکوکاری می گذراندند …  روزی سائلی بر در خانه ی آنها آمد و گفت: مردی درمانده و فقیرم، همسر و فرزندانی نزار و پریشـان دارم با من مدارا و مهربانی کنید. زن به مردش نگریست و گفت : به خدا قسم همین حال را ما داشتیم تا خداوند به ما نعمت داد و آســـانی و آسایش بخشید. شکر آن است که این نعمت موجود را با این فقیر تقسیم کنیم . پس آن را دو بخش کردند و یکی را به فقیر دادند . فقیر مال را گرفت و کمی دور شد . ســـپس برگشت و گفت: من فقیر نیستم ! من فرستاده ی خدا هستم به سمت شما ! خداوند شما را آزمایش کـــــرد. در وفـور نعمت شکر کردید و در پریشانی صبر نمودید. پس در دنیا شما را بی نیاز کرد و در آخــــرت آن ببینید که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر کسی هم نگذشته باشد … ! (کشف الاسرار – میبدی)

 

 

 

*****یکی دیگر از موارد معامله با خداوند، قرض الحسنه است. قرآن کریم می فرماید: کیست که خدا را قرض الحسنه دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداشی نیکو باشد.» (حدید /11)

قرض الحسنه*****

 

 

در هر صورت معامله با خدا از اقسام نازل عبادت است. زیرا عبادت برای خودش مراتبی دارد چون در ایمان مراتب هست . اصل مراتب دلالت بر تفاوت هاست. در قرآن افراد متناسب با اعمال و نیات خودشان دارای رتبه هستند و بر همین اساس در درجات مختلفی از بهشت یا جهنم جای می گیرند که موید همین رتبه هست. حتی در تقسیم بندی نفوس انسانی شاهد هستیم که رعایت مرتبه شده است.

 

 

 

 

چگونه با خدا معامله کنیم

سوال زیبا و سختی است ، خداوند خود را در قرآن معامله گر معرفی کرده است حداقل برای گروهی ، می گوید اولا ما می خریم و مشتری هستیم تو بالاخره باید بفروشی در این بازار ، الان اطبا در اتاق عمل چه چیزی را می فروشند نیم ساعت عمل می کنند ده میلیون تومان اجرت می گیرند ، آن درسی که در دانشکده پزشکی خوانده اند و اطلاعاتی که بدست آورده اند را به این مریض می فروشند خوب هم می خرند می گویند این آقای دکتر پنجه طلایی است هر کس را که عمل کند شصت سال به عمر او اضافه می شود ، یک روان شناس چه چیزی را می فروشد ؟ اطلاعات روان شناختی خود را برای باز کردن گره دیگران می فروشد ، یک سبزی فروش هم به بازار می رود و یک چیزی را می خرد و می فروشد همه ما اهل خرید و فروش هستیم بعضی از خانمها در عقد و عروسی در واقع خود را می فروشند با این مهریه می خواهد دختر را یک جوری بفروشد و داماد را یک جوری بخرد . خرید و فروش یک چیزی است که همه از بچگی با آن آشنا هستند یعنی بچه اولین درخواستی که از پدر خود می کند می گوید پول بده می خواهم خوراکی بخرم و می داند بدون پول از خوراکی خبری نیست در دانشگاه هم رشته های بازاریابی و اقتصاد و غیره است و تا قیامت هم این داستان ادامه دارد . خدا می گوید من هم فروشنده هستم و هم خریدار حالا ما هستیم که باید ببینیم چه چیزی بفروشیم . خدا رحمت کند مرحوم پروین اعتصامی را که می فرمود:

رو گهری جو که وقت فروش خیره کند مردم بازار را

 

 

 

یک چیزی بخر که هنگام فروش هر کسی نگاه می کند چشم های او خیره شود . حالا می گوییم ای خدا چه می خری می گوید صداقت، هر که در این بازار صداقت بیاورد من می خرم . نجابت ، پاکی ، وفا بیاورد من می خرم ، به دشمن من تو وفادار باشی من از تو می خرم . امیر المومنین فرمود : من حتی به دشمن خود هم خیانت نکردم . آن خانمی که در خانه صبر کرده است بخاطر خدا و با این مرد خشن ساخته و خشونت نورزیده و مهربانی کرده است چون خدا دوست دارد در خانه اهل تحمل باشیم اگر شصت سال می خواهی با این مرد زندگی کنی باید شصت سال تحمل کنی . بعضی ها می گویند ما برای مشکل خود چقدر صدقه بدهیم من می گویم تو گره ای در کارت افتاده است که ده میلیون تومان است بخاطر یک چنین گره ای که کلاه سر خدا نگذار و هزار تومان در صندوق صدقات بینداز ، گره ده میلیونی حداقل یک میلیون صدقه می خواهد .

 

 

 

 

در خصوص سیره خانوادگی پیامبر گفتیم که : در خانه خجول تر از دوشیزگان بود ، کمک می کرد ، از هیچ غذایی شکوه نمی کرد ، خودش خیلی از لباسها را وصله می زد، به کسی دستور نمی داد ، با همسرانش بسیار مهربان بود ، یک شخصی از یکی از همسران ایشان پرسید آیا سخت نیست زندگی با پیامبر ، او بالاخره مرد آسمانی و ملکوتی است همسر ایشان گفته بود اصلا اینگونه نیست ما اصلا حس نمی کنیم که با یک فرد ملکوتی زندگی می کنیم همه نیازهای زمینی ما هم برآورده می شود البته یک زندگی ساده و معمولی است ، اهل گذشت و درک طرف مقابل بود ، انسانها را تشویق می کرد که تشکیل خانواده بدهند ، انسان مجرد را او مبارک نمی دید او می گفت اکثر جهنمیان از مجردها هستند . حتی شهیدانی که مجرد هستند قبل از ورود به بهشت خداوند حجله ای برای آنان تشکیل می دهد و عقد ایشان را امیرالمومنین می خواند بعد عروس و داماد وارد بهشت می شوند .

 

 

 

یک نکته ای را در خصوص ازدواج اینجا عرض کنم عده ای به من می گویند بعضی ها موقعیت ازدواج ندارند و بعضی از دختر خانمها نیز خواستگار ندارند چه کاری بکنند ، البته قصه این نیست که اسلام می گوید با هر طور شده با هر آدم غیر شایسته ای ازدواج کن نه چشمهای خود را باز کن ولی وسواس بد است بسیاری از خانمهایی که سن آنها از یک حد طبیعی گذشته است و الان خواستگار ندارند و یا خواستگارهایی دارند که دیگر باب میل آنها نیست علت این است که زمانی اینها خواستگارهای خوبی داشته اند ، یا پدر و مادر ایراد می گرفته اند و یا خود فرد و الان دختر خانم سی و پنج ساله شده است در این سن می گویند ما که خواستگار نداریم چه کاری بکنیم باید بگوییم شما از اول خواستگار داشتید باید یک مقدار توقع را پایین می آوردید تا زندگی شیرین شود. ضمنا ما خیلی وقتها می توانیم خیلی چیزها را عوض کنیم من یک پزشک نازنینی را می شناسم که جراح مغز و اعصاب است با یک خانواده بسیار متمول ایشان با تمام امکانات با یک خانمی ازدواج کرده است که نقص بدنی دارد و آنها بسیار زندگی شیرینی دارند . مادری چند وقت پیش من را دید دخترمن بسیار تحصیل کرده و خانم و زیبا است ولی یک نقص کوچک در بدن دارد هیچ کس به خواستگاری او نمی آید ، چرا باید اینگونه باشد ؟ حالا بروید به دادگاه های خانواده ببینید چگونه است ، آنقدرافرادی را می بینید که از هر نظر تکمیل هستند ولی حاضر نیستند حتی یک لحظه یکدیگر را تحمل کنند چرا از اول حواستان نبود که همه چیز به تیپ و قیافه و پرستیژ بستگی ندارد ، باید ما از این خواب گران بیدار شویم تا خداوند زندگی شیرینی به ما عنایت فرماید.

 

 

 

 

18 – ما عهد هایی با خدا بسته ایم و قول و قرار هایی گذاشته ایم که امانت هایی بر دوش ما است این امانت های معنوی را چکار کنیم ؟

 

 

 

یادمان است این جمله جانسوز حضرت امیر المومنین هنگامی که داشتند حضرت زهرا(س) را به خاک می سپردند خطاب به پیامبر که : یا رسول اله من امانت تو را به تو بازگرداندم یعنی این فاطمه دختر شما در منزل من امانت بود و من این امانت را امروز برگرداندم . یک خانمی امروز صبح زنگ زد که دختر من ازدواج کرده است ایشان دختر خوب ، پاک و پاکدامن و درس خوانده است و از نظر ظاهری هم دختر بدی نیست ولی بخاطر اینکه ما از نظر مالی ضعیف هستیم خانواده داماد مرتب طعنه و کنایه می زنند ما نمی دانیم چه بکنیم ضمنا این دختر یتیم است و پدر هم ندارد و آن خانواده یک عروس دیگر برای پسر دوم خود گرفته است که تمکن مالی دارد گاهی آنها این دو را مقایسه می کنند و به دختر من کنایه می زنند و دختر من خیلی دلش می شکند من به این خانواده می گویم اگر این خانواده بداند که این دختر امانت نزد آنان است و روزی هم دختر آنان به امانت جایی می رود اینگونه عمل نمی کنند.

 

 

 

****از هر دست که دادند همان دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند****

 

 

 

و اگر پزشکی که بیماری را معاینه می کند و باوجود تمام معاینات متوجه نشد که علت بیماری چیست ، چون خیلی از اطبا علائم بیماری را که می بینند متوجه نمی شوند چرا که علائم بین چند بیماری مشترک است متوجه بود که این جسم امانتی دست او است که من حق ندارم هر طور دلم خواست او را تست کنم و هر دارویی خواستم به او بدهم چون من که نمی دانستم . من یک آقایی را چند وقت پیش دیدم که پایش فلج بود به او گفتم آیا پای شما مادرزادی فلج بوده است گفت نه در اثر یک آمپول اشتباه یک پزشک به این صورت شده است اگر آن پزشک می دانست که این بدن امانت است و با توجه به اینکه احتمال می دهد شاید این دارو برای او خوب باشد همینطوری دارو تجویز کند یا اینکه بگوید من نفهمیدم بیماری شما چیست و یک پزشک دیگری است که احتمالا از من حاذق تر است من شما را به او معرفی می کنم، این مریض خیلی راحت تر است که ویزیت را بپردازد و نزد پزشک دیگری برود . امام بزرگوار ما در خصوص امانت فرموده بودند که معلم امانت داری است که انسان امانت اوست. و اگر مسئولین ما بدانند که این حکومت و این مردم امانت در دست آنها است همانطور که قرآن فرموده امانت را به دست اهل بسپارید خدا به شما دستور داده که امانت را به اهل آن بسپارید ، اگر اینگونه باشد برای گزینش یک مدیر کل ، یک استاندار ، یک وزیر و یا یک وکیل باید باید خیلی دقت کرد و با خیلی از افراد باید بیشتر مشورت کرد چرا که یک استانی با دو میلیون جمعیت را می خواهیم دست یک استاندار بدهیم و یا یک وزارتخانه با آن وسعت را می خواهیم دست یک وزیر بدهیم این چقدر برای ما دلهره ایجاد می کند . در حالات سید بن طاووس یا علامه حلی یکی از این دو بزرگوار است که ایشان می گوید هنگامی که از من پرسش می شود و می خواهم فتوا بدهم مثل یک انسانی هستم که روی تخته پاره بر روی امواج خروشان دریا سرگردان هستم آنگونه می ترسم تا یک فتوا بدهم . حالا دیدید گروهی از فقها خیلی راحت و با شجاعت فتوا می دهند نمی گوییم خیلی احتیاط کنند ولی یک جایی هم بخاطر اینکه مردم یا خارجی ها چه می گویند یا سیاسیون چه می گویند راحت فتوا ندهند نه باید خدا را در نظر بگیرند و حس کنند این مردم ، این فتوا و این حکومت امانت است او میخواهد یک اطلاعیه صادر کند و با آن ممکن است یک عده را بهم بریزد و کشور را به شلوغی و آشوب بکشاند باید بفهمد این ملت و حکومت امانت است . آنوقت در اطلاعیه دقت می کند آن آقا در انتخاب دقت می کند ، من و شما در حرف زدن دقت می کنیم ، صدا و سیما در برنامه دقت می کند چرا که این برنامه وقت مردم را می گیرد و این وقت امانت در دست ما است و پیامبر راجع به کسی که در امانت خیانت کند می فرمود : شخصی که در دنیا در امانت خیانت کند و آن را به صاحبش بازپس ندهد و بعد بمیرد در دین من نمرده است و خدا را در حالی ملاقات خواهد کرد که از او خشمگین است . یعنی پیامبر نمی گوید اگر زیاد نماز خوانده باشد اشکالی ندارد ، دیگر نماز و روزه و مکه و کربلا همه هیچ ، اگر کسی در امانت خیانت کند این نص صریح کلام پیامبر است که از روی متن کتاب خواندم که بر دین من نمرده است . یعنی اسم او از جرگه مسلمانان خط می خورد و این حرف سنگینی است پس باید مواظب باشیم و امانت فقط این نیست که اگر دیگ همسایه را گرفتیم مواظب باشیم خطی بر آن نیفتد آنکه چیزی نیست تو بر دل مردم خط می اندازی. اگر ما خطی و خشی بر دل کسی نیندازیم آنوقت می توانیم به خدا بگوییم که ما تلاش خود را کردیم که در این مسیر از طرف ما نسبت به امانت هایی که به ما دادی وارد نشود . تا میرسد به خود ما امام سجاد یک جمله ای دارند که می گویند این تن امانت تو است ، تو اگر سیگار می کشی به امانتی که خدا به تو داده است لطمه می زنی روز قیامت یکی از کسانی که علیه تو دادخواست می نویسد ریه خود تو است آنوقت جوابی نداری که بدهی . اخیرا من در اخبار شنیدم که حیوانات اهلی و گیاهانی نیز که در کنار ما زندگی می کنند بر اثر دود سیگار آسیب می بینند ، یعنی یک روزی حیوانات نیز می آیند و علیه این آقا شکوائیه صادر می کنند که ایشون دود در حلق ما می کرد خدایا او را مجازات کن . یک کسی نزد پیامبر آمد و گفت یا رسول اله این قرآنی که می گویید گوش فلک را کر کرده است برای من بخوانید ببینم چیست ، یک عده از اصحاب هم ایستاده بودند ، پیامبر همین یک آیه را خواندند فَمن یَعمل مِثقال ذرةٍ خَیرأ یَره و من یَعمل مِثقال ذرةٍ شَرأ یَره ، تا این را خواند این آقا یک سری تکان داد و آهی کشید و بدون خداحافظی رفت ، هرچه او را صدا زدند که بایست قرآن آیه های زیادی دارد او نایستاد و از پیامبر نقل شده که فرمودند همین یک آیه کار او را ساخت و فهمید در زندگی چه کاری باید بکند . اگر همین یک روایت را گوش کنید که همه هستی امانت است ، منابع طبیعی امانت است ، چرا ماشین شما دود می کند ؟ چرا برگ درخت را می کنید ؟ چرا زباله می ریزید ؟ چرا کوه را کثیف می کنید؟ این امانات در دست ما است ما حق نداریم هر چقدر که خواستیم نفت استخراج کنیم برای آینده ها چه چیزی می ماند ؟ اگر هستی را ما امانت در دست خود بدانیم با همین یک حدیث کار ما ساخته می شود .

 

 

 

 

 

انسان در حوزه واجبات وظیفه دینی یا مثلا ترک گناه خود را مشروط به این کند که مثلا خداوند فلان حاجت مادی شما را برآورد، زیرا در هر صورت انجام واجبات وظیفه است و گناه کردن حرام است و توبه کردن در هر شرایطی واجب شرعی است و نمی شود گفت من وظیفه واجب خود را بشرطی انجام می دهم که تو هم فلان کار را برای من انجام دهی. اگر خداوند هیچ حاجتی را هم روا نکند ما باید از گناه خود توبه کنیم چون در غیر این صورت گرفتار عوارض و عقوبت آن خواهیم شد. در حوزه مستحبات هم معامله با خدا اشکالی ندارد ولی مرتبه نازلی از عبادت است که توضیح آن خواهد آمد.

 

 

 

 

 

 

انفاق در راه خدا به تعبیر قرآن از اموری است که تجارت با خدا شمرده می شود و فروشنده نه تنها از عذاب دوزخ رهایی می یابد بلکه این فرصت برای او فراهم می شود که ازچشم پوشی و مغفرت و رحمت خداوند بهره مند گردد و بهشت رضوان را در آخرت از آن خود کند.

 

 

خداوند در آیه 10تا 12سوره صف می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را به تجارتی رهنمون شوم تاشما را از عذاب دردناک رهایی بخشد؟ ایمان به من می آورید و در راه او به اموالتان مجاهدت می کنید… تا خداوند از گناهان شما درگذرد و شما را به بهشت هایی درآورد که از زیر درختان آن رودها روان است.

 

 

در آیه 29سوره فاطر از انفاق مال در راه خدا به عنوان تجارتی کسادناپذیر یاد می کند که هرگز زیانی در آن راه نمی یابد و بازار آن کساد نمی شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

 

بحث این جلسه معامله با خداست. اگر معامله با خدا آمد، همه چاله‌ها را پر می‌کند و به انسان آرامش می‌دهد. وگرنه دائم باید غصه بخورد. چرا اینطور شد؟ چرا او درآمدش بیشتر است؟ چرا شغل من سخت است؟ چرا او در درس اینطور شد؟ رأی آورد و رأی نیاورد؟ دائماً این زنده بادها و مرده‌بادها آدم را درهم می‌شکند. این چیزی که قصه را حل می‌کند، این است که انسان به خدا واگذار کند، آرام می‌شود. این بحث امروز من خیلی پر آیه است و بحث خوبی است. از خودم نیست از قرآن است. موضوع معامله با خدا است.

 

1- امتیازات معامله با خدا، بر معامله با مردم

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم، معامله با خداوند. 1- امتیازات 2- تنوعات… هم امتیازاتی دارد و هم تنوعاتی دارد. امتیازات، خدا همیشه هست و مشتری است. معامله با مردم گاهی آدم یک خانه می‌سازد، ساختمان راکد می‌شود. ساخت و ساز راکد می‌شود، یعنی مدت‌های زیادی آپارتمان و خانه آماده است، مشتری نمی‌آید. بهترین فرش را در بازار آورده و کسی نمی‌خرد. دختر همه کمالی دارد، خواستگار ندارد. معامله با خدا، مشتری‌اش دائمی است. قرآن درباره معامله با خدا می‌گوید: «تِجارَةً لَنْ تَبُور» (فاطر/29) آیه قرآن است. تبور یعنی نابود شدن، می‌گویند: فلانی بور شد، یعنی یخش نگرفت. یا مثلاً می‌گوییم: زمین بایر است. بایر است یعنی هیچ سبزه‌ای در آن نیست. یبور، بایر، بور شد، یعنی تجارتی است که کساد ندارد. مشتری مشتاق است. گاهی می‌گوید: حالا رحمش کردیم از او خریدیم، من نمی‌خواستم بخرم با زور به خورد ما داد. 1- دائمی است. 2- مشتاق است. همه چیزی را هم می‌خرد. نیت خیر را می‌خرد. عمل خیر را می‌خرد. حرف خیر را می‌خرد. آخر بعضی‌ها مثلاً موکت می‌خرند، فرش می‌خرند. فرش می‌خرد و موکت نمی‌خرد. هرچه باشد می‌خرد. خدمت به بالا و خدمت به پایین دست، خدمت به همکار، خدمت به همسر، حدیث داریم زن که در خانه ظروف را جابجا می‌کند، خانه و اتاق را می‌چیند، تمام حرکات زن در اتاق و آشپزخانه عبادت است. مشتری دائمی است..

 

 

1- مشتری دائمی است. 2-  مشتری عاشق و علاقه‌مند است. 3- مشتری همه نوع جنس را می‌خرد. 4- مشتری گران می‌خرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى»‏ (توبه/111) خدا مشتری است. چند می‌خرد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» مردم خوششان آمد چه می‌کنند؟ سوت می‌کشند. کف می‌زنند. صلوات ختم می‌کنند.  به غیر حساب می‌خرد. یک آیه در قرآن داریم می‌گوید: به غیر حساب.

جنس معیوب را هم می‌خرد. از کجا این حرف‌ها را می‌گویی؟ یک دعا داریم بعد از نماز می‌گوید: خدایا این نماز من بود. «ان کان فی رکوعها او سجودها خلل او نقص» نماز من این است. حالا اگر رکوعش خراب است، سجودش خراب است، با خرابی‌هایش بردار.

 

 

 

 

 

 

 

منبع:مطلبک

 

 

 

یک عامل مهم برای برکات معنوی و مادی تقوا است. اینکه آدم واقعاً حلال و حرام را رعایت کند و به یک معنا تقوا به معنی ترمز است. ترمز در وسایل نقلیه چه حالتی دارد. کنترل می کند. اگر ترمز را بردارند، تصادف اتفاق می افتد. حالت بازدارندگی و خویشتن داری در ما باشد که وقتی خدا گفت: نرو و نکن، ما ترمز کنیم. جایی که فرموده برو، اطاعت کنیم. یکی از برکات مهم تقوا این است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: شرق و غرب عالم به این آیه چنگ بزنند، کفایت می کند. «وَ مَن یتَّقِ اللَّهَ یجَعَل لَّهُ مخَرَجًا، وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحَتَسِبُ وَ مَن یتَوَکلَ عَلی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» (طلاق/2 و3) خدا وعده ی بی چون و چرا داده که هرکس با خدا و تقوا باشد، خدا او را از بن بست ها نجات می دهد و رزق و روزی او را از راه هایی که گمان ندارد برای او می رساند. وقتی آدم به تقوا رسید، می فهمد خدا همه کاره است. کسی که به خدا توکل کند، خدا او را کفایت می کند.

روایت زیبایی در نهج البلاغه است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً» (شرح نهج البلاغه/ج8/ص252)

یکی از چیزهایی که ما مراجعه داریم، این است که می گویند: حاج آقا ما به خِنسی خوردیم. در هر اموری دست به هر چیزی می زنیم خاک می شود. قرض هایمان ادا نمی شود. مشکلات مادی مان برطرف نمی شود. هم در زمین و اقتصاد بر ما بسته است. هم در آسمان بسته است. حال دعا نداریم، خدا جواب ما را نمی دهد. روح و جسممان مریض است. پاسخ این سؤال را حضرت امیر فرمودند که: یا اباذر! اگر تمام درهای آسمان و زمین به روی کسی بسته باشد. نه بالا راه دارد برود و ناله بزند، نه پایین برود که رزق و روزی اش برسد. این بنده با خدا معامله کند. بگوید: خدایا می خواهم حرف تو را گوش کنم. بگو چه کنم! تسلیم شود. چه تسلیم در امور تقدیرات، چه تسلیم در امور امر و نهی خدا. دوای سوز، ساز است. سوزش با سازش از بین می رود. یعنی وقتی شما ساختی و تسلیم خدا شدی، خدا می گوید: من در آسمان و زمین را به رویت باز می کنم. تقوا پیشه کنیم و حرف خدا را گوش کنیم. اشخاصی با پدر و مادر و فامیل قهر هستند. این قطع رحم رزق و روزی را می بندد. می گوید: من عارم می شود بروم آشتی کنم. اینجا باید خودت را بشکنی. اگر می خواهید درهای آسمان و زمین به روی شما باز شود، راهش تقوا است.

شب های قدر یک شست وشوی عمومی برای همه است. حالا که این درهای عنایت باز شده اینها را قدر بدانیم. در این چند روز باقیمانده از این سفره حداکثر استفاده را ببریم. بندگی و تقوا را تمرین کنیم. «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ» (بقره/194) خدا با اهل تقوا است. روایت زیبایی است که از پیغمبر خدا(ص) است که فرمود: یک خصلتی هست که اگر کسی این خصلت را در خود ایجاد کند، دنیا و آخرت در اختیار اوست. در آخر هم رستگاری و سعادتمندی و فوز در بهشت نصیب او می شود و آن تقوا است. اینکه به گناه رسیدیم خود را نبازیم. به پول حرام رسیدیم خودمان را نبازیم. سفارش همه انبیاء و اولیا روی تقوا بوده است. حضرت فرمودند: اگر کسی می خواهد، عزیزترین انسان های عالم باشد، تقوا پیشه کند. من ضمانت می کنم دنیا و آخرت در اختیار اوست و در دلها جا باز می کند.

داستان حضرت یوسف(ع) یک نمونه قرآنی است. برادرهای حضرت یوسف حسادت کردند و قطع رحم کردند و بی تقوایی کردند. به قحطی خوردند و گرفتار شدند. به گدایی افتادند و در خانه یوسف آمدند. «یا أَیهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاة» (یوسف/88) همینطور که تقوا عزت می آورد، گناه و معصیت هم ذلت می آورد. خدایا به طاعت و بندگی مرا احیا کن و مرا به معصیت و گناه خوار نکن. کسانی که نمی توانند زیبایی کسی را ببیند، جایگاه کسی را ببینند زمین می خورند. برادرهای یوسف زمین خوردند و نزد یوسف رفتند و گفتند: ما بیچاره هستیم. به ما صدقه بده. «إِنَّ اللَّهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ» (یوسف/88) حضرت یوسف تقوا پیشه کرد. خدا او را عزیز مصر کرد. حتی عزتش به جایی رسید که سال اول مردم هرچه سرمایه داشتند دادند از حضرت یوسف گندم خریدند. سال دوم خدایشان را هم فروختند، برده حضرت یوسف شدند. کسی که خود غلام و برده بود، تقوا پیشه کرد و عزیز مصر شد.

چگونه با خدا معامله کنیم

آنهایی که به خاطر بلا و فقر و نداری، نماز و روزه و عبادت را کنار می گذارد، خدا بلاهای حضرت ایوب را نشان او می دهد. می گوید: تو بلا داشتی یا حضرت ایوب؟ او هم انسان بود. زلیخا قصد گناه کرد، ولی طرفش پاک بود و فرار کرد. بعد پیر شد و زمین گیر شد و بیچاره شد. بعد از اینکه توبه کرد و پشیمان شد، جوان شد و همسر یوسف پیامبر شد.

روایت داریم امام سجاد(ع) می فرماید: در زمان گذشته یک نفر آدم خیلی بی باکی در گناه کردن بود. به حدی که هر کجا دستش می رسد از فحشا و منکر انجام می داد. یک قافله ای مسافرت رفتند، در مسیری که با کشتی می رفتند، دریا طوفانی شد و کشتی اینها قطع شد. خانمی در این کشتی سوار بود، به تخته پاره ای چسبید و از غرق شدن نجات پیدا کرد. این باد او را به جزیره ای بود. چند روزی را در جزیره ماند، کسی که از شهر و آبادی دور افتاد و در آن جزیره زندگی می کند، قیافه ی خیلی بدی پیدا کرده بود. آن آدم معصیت کار به این خانم رسید. گفت: جنی یا انس؟ گفت: انس هستم. گفت: چرا این ظاهر را داری؟ داستانش را تعریف کرد. خواست به این شخص دست درازی کند. اگر یک نفر محکم بایستد، طرف مقابلش هم خوب می شود.

زمانی دختر خانمی خدمت آقای دولابی آمد و گفت: جوانی عاشق من شده است، می گوید: تو خیلی زیبا هستی. ایشان فرمودند: به او بگو از من زیباتر خیلی هست. پیام هایی بده که او را از سر خودت باز کنی و هم او را نشانش بدهی. که یوسف هم همین کار را کرد.

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط یک شب در زمستان از منزل بیرون آمد، مسجد برود. کنار پیچ کوچه یک نفر در برف ها ایستاده و روی شانه اش هم برف نشسته بود. نزدیک آمد دید یک جوانی است. گفت: اینجا چه می کنی؟ با چشم و صورتش به خانه ای اشاره کرد. گفت: معشوق من در این خانه است. از فراق او طاقت ندارم. می گویند: شیخ رجب علی منقلب شد، تا چند وقت ناله می کرد. که این عاشق یک دختری شده، سرما و سختی را متوجه نمی شود. گفت: عشق مجازی اینقدر استقامت می آورد، عشق حقیقی چه خواهد کرد!!!

خانمی که در جزیره گیر کرده بود، به این مرد لا ابالی گفت: این کار را نکن، من آلوده نشدم. وقتی آماده گناه شد، دید بدن این خانم می لرزد. گفت: چرا می لرزی؟ اینجا کسی نیست. گفت: خدای من اینجاست. آن کسی که من و تو را خلق کرده است، ناظر است. این حرف آنچنان بر او اثر کرد و او را از این رو به آن رو کرد. خانم را رها کرد و توبه کرد و به سمت آبادی اش برگشت. در مسیر برگشت به یک عابدی رسیدند. هوا خیلی گرم بود. عابد به این جوان گفت: گرما اذیت می کند، ای کاش دعا کنیم ابری بیاید و از این تابش خورشید راحت شویم. عابد دست به دعا برداشت و این هم آمین گفت. دعا مستجاب شد و ابری آمد. به نزدیک آبادی رسیدند، عابد می خواست به یک سمت آبادی برود، شخص نادم و پشیمان هم به سوی دیگر برود. با هم وداع کردند. یکوقت عابد دید که ابر روی سر این جوان در حرکت است. عابد فکر کرد دعای خودش مستجاب شده است. فوری برگشت گفت: شما چه کردی که یک عمر عبادت کردم، اما تو از عابدها جلو زده ای؟ گفت: من یک عمر گناه و معصیت کردم. اما گناه آخر مرا منقلب کرده است. داستان را تعریف کرد و گفت: این منقلب شدن من، مرا مستجاب الدعوة کرده است. اگر کسی واقعاً توبه کند، دنیا و آخرت در اختیار اوست.

یکی از دوستان ما سر قبر حمال رفته بود. گفت: چنان احساس آرامشی به ما دست داد که الآن هم که بعد از مدت ها یاد می کنم، هنوز احساس آرامش می کنم. در تبریز یک نفر کارگر ساده بوده که حمّالی می کرده است. بار می برده است. ولی آدم صاف و پاکی بوده است. امام صادق فرمود: ترک یک لقمه حرام در نزد من بالاتر از دو هزار رکعت نماز مستحبی است. حمال کسی بود که مال حرام نمی خورد، دروغ نمی گفت، دزدی و خیانت نمی کرد، واقعاً پاک بوده و پاک زندگی کرده است. نقل کردند که این حمال یک روز همانطور که می رفته، یک بچه خردسالی دیده که نزدیک پنجره است و یکباره به سمت پایین پرت می شود. خیلی وحشت می کند. دست به دعا برمی دارد می گوید: ای خدا این بچه را حفظ کن. بچه در هوا معلق می ماند. بچه را بغل می کند و روی زمین می گذارد. اطرافیان می گوید: آقا کرامت کردی! معجزه کردی! گفت: نه من کرامت و معجره نکردم. گفتند: تو گفتی: خدایا این بچه را نگهدار، دعایت مستجاب شد. گفت: این هنر نیست. من چهل سال، هفتاد سال حرف خدا را گوش دادم. اینکه یکبار خدا حرف بنده را گوش بدهد، تعجب دارد؟! خداوند متعال فرموده: من مطیع کسی هستم که حرف مرا گوش بدهد. پیغمبر خدا فرمود: اگر در وجود کسی ملکه تقوا ایجاد شود، دنیا و آخرت در اختیار اوست. امیدواریم به برکت ماه رمضان، در کلاس درس خدا قبول شویم و نمره خوب بگیریم و جزء متقین واقعی شویم.

در روایت داریم که پیامبر عظیم الشأن فرمودند: دیدم مردی از امت من می خواهد از پل صراط عبور کند، ولی آلوده است. گاهی به زانو می افتد و گاهی آویزان می شود. ولی صلوات هایی که در دنیا برای من فرستاده است، آن صلوات ها به داد او رسید و او را نجات داد. در آیه 153 سوره انعام خداوند می فرماید: «وَ أَنَّ هَاذَا صرِاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکمْ عَن سَبِیلِهِ» در روایت داریم که پیغمبر(ص) یک موقع با انگشت مبارکشان روی زمین خطی کشیدند، بعد هم خط های متفرق و انحرافی از کنار این خط اصلی کشیدند فرمودند: این خط مستقیم صراط مستقیم است. صراط مستقیم یک حقیقت است. حق یک چیز است. ولی این صراط های انحرافی، صراط های باطل است. صراط مستقیم صراط خداست و صراط قرآن است. تجسم آن در وجود نازنین علی (ع) است که در روایت داریم «اهدنا الصراط المستقیم» که در سوره حمد دائم تکرار می کنیم، پیغمبر خدا فرمود: منظور از صراط مستقیم، صراط علی بن ابی طالب(ع) است.

همانطور که گفتیم سرچشمه همه برکات و خوبی ها و فوز دنیا و آخرت تقوا است، یکی از راه هایی که ما را به تقوا می رساند، اتصال به امام المتقین است. حضرت امیر(ع) این آیه را زیاد می خواندند: «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» (فرقان/74) حضرت می فرمایند: فرزندان و همسران ما را روشنی چشم ما قرار بده و ما را برای متقین امام قرار بده.

یکی از راه های رسیدن به تقوا الگو قرار دادن مولا علی(ع) است. هم در مقام عمل و رفتار و هم در توسل و دعاها، هرچقدر بتوانیم محبت امیرالمؤمنین را شعله ور تر کنیم، و دنبال روی از حضرت بیشتر داشته باشیم، ما را به این مقصد رهنمون می کند. ریشه تقوا در اهل بیت و امیرالمؤمنین و پیغمبر خداست. اتصال به اینها این تقوا را در ما ایجاد و قوت می بخشد.

محدث قمی نقل کردند که ابن عباس می گوید: من سلمان فارسی را خواب دیدم. دیدم در یک قصر و کاخ بسیار با شکوهی هست. به سلمان گفتم: چگونه به این مقام رسیدی؟ سلمان فرمود: چیزی که مرا به این جایگاه رساند محبت مولا امیرالمؤمنین و پیروی امیرالمؤمنین بود. ما هم باید دوست داشته باشیم، هم پیروی کنیم.

یکی از چیزهایی که حضرت امیر در زندگی شان خیلی مواظبت داشتند، این بود که آزار و اذیت به کسی نرسانند. حضرت امیر مظهر عدل بودند. حاضر نبودند به کمتر کسی اجحاف شود.

در زمان حکومت ایشان لشگر معاویه حمله کردند، یک زینت از پای یک زن یهودی که در ضمه مسلمان ها بود، غارت کردند. وقتی به حضرت خبر دادند، آنقدر ناراحت شدند که فرمود: اگر مسلمانی به خاطر این موضوع جان بدهد، جا دارد. یعنی نباید راضی به ظلم و خیانت باشیم. این ظلم هایی که در کشورهای فلسطین و بحرین و… می شود، ما نباید راضی به ظلم باشیم. خودمان هم مواظب باشیم به اطرافیان ظلم نکنیم.

حضرت امیر(ع) در خطبه 224 نهج البلاغه تعبیر عجیبی دارند نسبت به اینکه آدم ظلم نکند و ظالم نباشد. می فرماید: «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَک السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَلْقَی اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَیءٍ مِنَ الْحُطَامِ» خیلی تعبیر عجیبی است. مولا امیرالمؤمنین قسم می خورد. با اینکه قسم کراهت دارد جز در موارد مجبوری، می فرماید: به خدا قسم اگر من علی را برهنه کنند و روی خار مغیلان بتابانند، یا در غل و زنجیر کنند و روی زمین بکشند ولی در مقابل این بگویند: کسی را آزار بده و ظلم و خیانت کن، مال کسی را چپاول کن، بیت المال را حلال و حرام کن، شکنجه شدن در دنیا برای من بهتر از این است که در روز قیامت خدا را ملاقات کنم در حالی که به بعضی از بنده ها ظلم کرده باشم یا حق کسی را پایمال کرده باشم. حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیاکمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنَی وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَی» (نهج البلاغه/ص346) به خدا قسم اگر هفت طبقه از آسمان و زمین را به من علی بدهند، ریزترین ظلم ها را بکنم، یک پوست جویی را از دهان مورچه ای را به ناحق بیرون بکشم، والله این کار را نمی کنم. ما در این حد نمی توانیم باشیم ولی ظلم ها سنگین به فامیل و بستگان و دیگران نکنیم. بزرگی به من فرمودند: فلانی دغدغه من این است که هیچ وقت آه مظلومی پشت من نباشد. در چنین صورت رستگار هستیم. امیدواریم به برکت امیرالمؤمنین(ع) که مظهر عدالت و احسان و راستی بودند، ما هم جزء با تقواها و اهل عدالت و احسان باشیم، از ظلم بیرون بیاییم و در مسیر بندگی خدا قرار بگیریم.

تأثیر تقوی و ایمان به پیام آور خدا، زمینه دل را برای تابش نور الهی آماده می سازد، تا انسانِ باپروا از هر تباهی، نه در معارف نظری، به تیره گی خیال پست مغالطه گر مبتلا گردد و نه در مشاهد حضوری، به تاریک…

مقام معظم رهبری: در زمینه معنویت و اخلاق هم باید آرمان گرا بود. محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزه ای باشد. بعضی خیال می کنند دانشگاه یعنی محیطی که در آن، تقید به دین و پایبندی…

تقّرب و رسیدن به خدا مهم ترین دغدغه هر مؤمنی است که برای دستیابی به آن تلاش می کند. بهترین راه رسیدن به خدا و رضوان الهی، همان راهی است که خود خداوند بیان و مشخص کرده است. این امر محقّق نمی گردد جز با…

چون دعوت و اجابت حقیقی از آن حق تعالی است و علت عدم استجابت در فقدان دعای حقیقی است. دعا و فلسفه اجابت ریشه در قابلیت انسان ها و سازگار بودن خواسته ها با حکمت الهی دارد. علاوه بر آن دعا مطلوب حقیقی و …

خداوند انواع و اقسام نعمت های زمینی و آسمانی را مسخر انسان ها کرده تا با استفاده از آنها در مسیر شدن های کمالی گام بردارند و ضمن خدایی شدن در مقام مظهریت خدایی، همه موجودات را به کمال بایسته و شایسته …

تقوا موجب هدایت است، وقتی تقوا پیشه کردید، مشکلات، کوره‌ راه‌ها از جلوی شما عقب خواهد رفت و راه درست برای شما روشن خواهد شد. رمضان ماه تقوا است. ماه رمضان را قرار دادیم تا زمینه‌ ای باشد، بستری باشد ب…

استاد سید علی‌اکبر پرورش در آسمان پرستاره انقلاب به روشنی می‌درخشد؛ شخصیتی که می‌تواند الگوی بسیار پرجاذبه و مطلوبی برای مدیران جوان این مرز و بوم و رجال سیاسی این روزها شود. کسی که رهبری انقلاب ایشان…

لازمۀ دفاع از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن به وسیلۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ارتقای مستمر بصیرت دینی و ایجاد آمادگی دائمی معنوی و مادی در آحاد پاسداران است. به همین دلیل است که فرماندهی معظم کل ق…

مشی سیاسی حضرت زهرا(س) و مرام آن حضرت در مقابله با فتنه و فتنه گران، کاملاً منطبق با قرآن کریم و توأم با بصیرت و بینش بوده است؛ چرا که او شاگرد مکتب قرآن بوده، در محضر پدرش به درس نشسته و در خانۀ امیر…

انقلاب اسلامی ایران در چهل سال گذشته دستاوردهای بسیاری در عرصه های مختلف، اعم از دستاوردهای سخت و نرم، داشته است. تبیین دستاوردهای نرم انقلاب اسلامی موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده است. از این من…

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نگاه امت های اسلامی به مقوله مقاومت تغییر کرد و کارآمدی و لزوم استقامت در برابر طاغوت بر آنان آشکار شد. از این رو حرکت های مقاومتی با الگوبرداری از روش امام خمینی…

فلاسفۀ اخلاق همواره به موضوع وجدان اخلاقی و چگونگی شکل گیری آن توجه داشته اند. آن ها در پی پاسخ به این پرسش هستند که آیا وجدان یک نیروی اخلاقی مستقل است یا هر آنچه به وسیلۀ آن ادراک می گردد همان احکام…

حدیث کِساء، حدیثی در فضیلت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) است. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، همسر پیامبر روی داد. پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچ…

ای انسان، تمام اعمال و رفتار تو نه تنها در زندگی شخصی ات بلکه در طبیعت و محیط پیرامون تو نیز اثر می گذارد. دین اسلام قبل از هر چیز انسان را به پیامدهای مثبت و منفی دنیوی کارهایش متوجه ساخته و هشدارهای…

زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشنگردآوری توسط پایگاه حوزه

شهید مصطفی احمدی روشن در 17 شهریور سال 1358 در روستای سنگستان استان همدان متولد شد. وی دوران کودکی خود را در خانواده ای فقیر گذراند. خان…

مفهوم معامله با خدا

۱۳۹۱/۰۶/۲۵


۵۱۰۱ بازدید

نقل مطالب در مطبوعات و نشریات با ذکر منبع بلامانع است.
اداره تبلیغ نوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

انسان در حوزه واجبات وظیفه دینی یا مثلا ترک گناه خود را مشروط به این کند که مثلا خداوند فلان حاجت مادی شما را برآورد، زیرا در هر صورت انجام واجبات وظیفه است و گناه کردن حرام است و توبه کردن در هر شرایطی واجب شرعی است و نمی شود گفت من وظیفه واجب خود را بشرطی انجام می دهم که تو هم فلان کار را برای من انجام دهی. اگر خداوند هیچ حاجتی را هم روا نکند ما باید از گناه خود توبه کنیم چون در غیر این صورت گرفتار عوارض و عقوبت آن خواهیم شد. در حوزه مستحبات هم معامله با خدا اشکالی ندارد ولی مرتبه نازلی از عبادت است که توضیح آن خواهد آمد.

در آیات و روایات اسلامی نمونه های فراوانی از معامله با خدا ذکر شده است. به طور نمونه امام صادق علیه السلام : هرکس گرفتاری مومنی را که در سختی افتاده رفع کند ، خدا حوائج دنیا و آخرتش را آسان کند. (اصول کافی ، ج 3)

چگونه با خدا معامله کنیم

آورده اند که مردی پارسا، از نیک مردان روزگار ، روزی تنها پول موجود در خانه را برداشت و به بازار شد تا خوراک بخرد. و مرد را دید با هم گلاویز شده اند و مشغول دعوا و جدال و خصومت هستند. به آنها گفت: جدال و دعوای شما برای چیست؟ گفتند: بخاطر مقداری پول! مرد پارسا پول خود را که اتفاقا به اندازه مقدار مورد نزاع بود به ایشان بخشید و بین آنها آشتی برقرار کرد. سپس به خانه شد و قصه را برای همسرش تعریف کرد.

در قرآن بیان شده بهترین معیار برای این که تشخیص دهید چه چیزی بد و چه چیزی خوب و خیر است که می توان آن را انفاق کرد این است که به خودتان مراجعه کنید و آن چه را برای خود نمی پسندید برای خدا و دیگران هم نپسندید و آن چه را خود می پسندید و خیر و خوب می دانید همان را برای خدا و دیگران بخواهید

همسر گفت: خوب کردی ، درست کردی ، صواب کردی …! سپس در همه خانه گشت تا چیزی برای فروش پیدا کند. ریسمانی در خانه بود آنـرا به مــــــرد داد تا آن را بفروشد و غذایی تهیه کند. آن مرد ریسمان را به بازار برد اما هیچ کس آنرا نخرید. هنگام برگشت به خانه مردی را دید که مـــاهی می فروشد و کسی ماهی او را نمیخرد گفت: ای دوست! ماهی تو را کسی نمی خرد و ریسمـــان من را هم !‏ چطور می بینی که با یکدیگر معامله ای انجام دهیم؟ مرد ماهی فروش قبول کرد. ریسمان به مرد داد و ماهی را گرفت و بسمت خانه روان شد. چون شکم ماهی را شکافتند مروارید بزرگ و پر بهائی از آن بیرون آمد ! مروارید را به بازار بردند و آنرا به صدها هزار درهم فروختند! … و از برکت آن مال زندگی توام با خداپرستی و فروتنی و نیکوکاری می گذراندند …  روزی سائلی بر در خانه ی آنها آمد و گفت: مردی درمانده و فقیرم، همسر و فرزندانی نزار و پریشـان دارم با من مدارا و مهربانی کنید. زن به مردش نگریست و گفت : به خدا قسم همین حال را ما داشتیم تا خداوند به ما نعمت داد و آســـانی و آسایش بخشید. شکر آن است که این نعمت موجود را با این فقیر تقسیم کنیم . پس آن را دو بخش کردند و یکی را به فقیر دادند . فقیر مال را گرفت و کمی دور شد . ســـپس برگشت و گفت: من فقیر نیستم ! من فرستاده ی خدا هستم به سمت شما ! خداوند شما را آزمایش کـــــرد. در وفـور نعمت شکر کردید و در پریشانی صبر نمودید. پس در دنیا شما را بی نیاز کرد و در آخــــرت آن ببینید که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر کسی هم نگذشته باشد … ! (کشف الاسرار – میبدی)

یکی دیگر از موارد معامله با خداوند، قرض الحسنه است. قرآن کریم می فرماید: کیست که خدا را قرض الحسنه دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداشی نیکو باشد.» (حدید /11)

در هر صورت معامله با خدا از اقسام نازل عبادت است. زیرا عبادت برای خودش مراتبی دارد چون در ایمان مراتب هست . اصل مراتب دلالت بر تفاوت هاست. در قرآن افراد متناسب با اعمال و نیات خودشان دارای رتبه هستند و بر همین اساس در درجات مختلفی از بهشت یا جهنم جای می گیرند که موید همین رتبه هست. حتی در تقسیم بندی نفوس انسانی شاهد هستیم که رعایت مرتبه شده است.

حضرت علی در حدیثی این درجات در عبادت را متذکر شده که با استناد به فرمایش ایشان مطرح میکنم:

«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید،و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار» ؛ (نهج البلاغه،کلمات قصار،حکمت‏229 ) ؛ حداقل مرتبه برای عبادت آنست که برای بنده یک رفع تکلیفی شده باشد آنهم از بابت اینکه گناهی بخاطر ترک واجب مرتکب نشود.

انفاق در راه خدا به تعبیر قرآن از اموری است که تجارت با خدا شمرده می شود و فروشنده نه تنها از عذاب دوزخ رهایی می یابد بلکه این فرصت برای او فراهم می شود که ازچشم پوشی و مغفرت و رحمت خداوند بهره مند گردد و بهشت رضوان را در آخرت از آن خود کند.

خداوند در آیه 10تا 12سوره صف می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را به تجارتی رهنمون شوم تاشما را از عذاب دردناک رهایی بخشد؟ ایمان به من می آورید و در راه او به اموالتان مجاهدت می کنید… تا خداوند از گناهان شما درگذرد و شما را به بهشت هایی درآورد که از زیر درختان آن رودها روان است.

در آیه 29سوره فاطر از انفاق مال در راه خدا به عنوان تجارتی کسادناپذیر یاد می کند که هرگز زیانی در آن راه نمی یابد و بازار آن کساد نمی شود.

انفاق در راه خدا به تعبیر قرآن از اموری است که تجارت با خدا شمرده می شود و فروشنده نه تنها از عذاب دوزخ رهایی می یابد بلکه این فرصت برای او فراهم می شود که ازچشم پوشی و مغفرت و رحمت خداوند بهره مند گردد و بهشت رضوان را در آخرت از آن خود کند

انفاق گاه مادی است مانند ساختن راه ها، بیمارستان ها، مدارس، پل ها، مساجد، خوابگاه های دانشجویی و صدها کار که سود و بهره اش را همگان می برند؛ و گاه معنوی که شامل آموزش دانش و تربیت و تعلیم و مانند آن می شود. (تفسیر قرطبی ج 1 ص 126 و مجمع البیان طبرسی ج 1 ص 122 و تفسیر نمونه ج 1 ص 74)

اگر انسان با خداوند معامله و تجارت می کند باید رعایت خریدار را بکند و چیز بد به او نفروشد. از این روست که خداوند به مومنان سفارش می کند که از بهترین چیزهایی که خداوند روزیشان کرده است انفاق کنند و چیز بد به خداوند نفروشند. (بقره آیه 215)

در قرآن بیان شده بهترین معیار برای این که تشخیص دهید چه چیزی بد و چه چیزی خوب و خیر است که می توان آن را انفاق کرد این است که به خودتان مراجعه کنید و آن چه را برای خود نمی پسندید برای خدا و دیگران هم نپسندید و آن چه را خود می پسندید و خیر و خوب می دانید همان را برای خدا و دیگران بخواهید. بنابراین بهترین معیار، خود انسان است که اگر چیزی را محبوب دانست از همان محبوبش انفاق کند: تنفقوا مما تحبون (آل عمران آیه 92)

در انفاق نه باید از نظر حجمی کم گذاشت و نه از نظر کیفیت و مطلوبیت کوتاهی کرد، با این همه نباید از آن سوی افراط غلتید و به دام اسراف و هلاکت افتاد؛ بنابراین انسان نباید در انفاق آن اندازه زیاد روی کند که خود را در رنج و هلاکت اندازد. (بقره آیه 195) و یا تنگدستی اندازد آن گاه خود را سرزنش کند و یا دیگران وی را بر این رفتار و عمل نکوهش نمایند: ولا تجعل یدک معلوله الی عنقک ولا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسور (اسراء آیه 29)

فرآوری : محمدی

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

منابع: سایت پرسمان

سایت معارف قرآن

تبیان، دستیار هوشمند زندگی

پل های ارتباطی

بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12

public@tebyan.com

02181200000

دسترسی سریع

محصولات و خدمات

اشتراک در خبرنامه

چگونه با خدا معامله کنیم

کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان می‌باشد.

25 خرداد 1394, 19:11

کلید واژه ها: معامله با خدا، قیامت، توبه، کرامت خدا

دسته بندی انسان ها در معامله با خدا

الطاف الهى در دنیا و آخرت

عاشقان عبادت، بهترین انسان ها

چگونه با خدا معامله کنیم

توبه عبد و رحمت حق

خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم مى فرمايد:«أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ»[1]؛اين ها هستندكه گمراهى را به جاى هدايتو عذاب را به عوض آمرزش خريده اند، شگفتا! چه شكيبايند بر آتش. خداوند در اين آيه از كسانى سخن مى گويد كه در دنيا در همه عمر دچار معامله خطرناك و خسارت بارى شدند و خود را به جايى رساندند کهامکان جبران خسارتناشی از اين معامله براى آنها نماند.

قرآن مجيد در این مسئله معامله، مردم را بر دو دسته تقسيم كرده است:

دسته اى تمام عمر خود را با خدا معامله مى كنندو به تعبير قرآن مجيد، خود را در مسير هدايت قرار مى دهند؛از عقلشان، وجدانشان، طبيعتشان، فطرتشان و از نظام عالى جهان خلقت استفاده مى كنند و خود را از طريق پيغمبران خدا، ائمّه طاهرين و عاشقان راه، تسليم صاحب خلقت می نمايند و در اين مسير هم مى دانند كه از اولى، يعنى حضرت آدم(علیه السلام)، دچار بلاها، رنج ها، مشقّت هاوسختى ها بوده اند و هر مؤمنى هم دچار آن مشكلات و سختى هاست؛ولى به تعبير پيغمبر عزيز اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اميرالمؤمنين(علیه السلام)، پروايى در مسير هدايت از برخورد به سختى ها و مشقّت ها ندارند.

يكى از مشقّت هاى مهمى كه در راه هدايت نصيب اهل هدايت بوده و روزى واجب و حتمى خدا براى آنها بوده، مسئله جهاد است:

«وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِىٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِى سَبِيلِ >اللّه ِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللّه ُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»[2].

انبوهى دانشمندانِ الهى مسلك [و كاملان در دين] به همراه آنان جنگيدند؛پس در برابر آسيب هايى كه در راه خدا به آنان رسيد، سستى نكردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن] سر تسليم و فروتنى فرود نياوردند؛ و خدا شكيبايان را دوست دارد.

عاشقان من كه اهل ايمان و هدايتند، قسمت عمده اى از عمر گرانبهاى خودشان را در جبهه جنگ با دشمنان من به سر بردند. در اين جبهه هاى جنگ «مَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ»[3] دست و پا و چشم دادند؛بدن دادند؛خانه هايشان خراب شد؛نزديكان شان شهيد شدند؛اما سست نشدند، چون اهل معرفت بودند. براى اهل معرفت سستى معنا ندارد؛براى كسانى كه با هدايت معامله مى كنند و تسليم صاحب عالَم هستند، سستى معنا ندارد؛براى چه در اين معامله كه عالى ترين سود قرار دارد، سست شوند؟

اميرالمؤمنين(علیه السلام) مى فرمودند: اگر هزار بار در جبهه كشته شوم بهتر است كه يك بار در رختخواب بميرم؛ خدا نكند در رختخواب بميرم؛من از مردن در رختخواب متنفّرم.

همچنین ایشان مى فرمايند: هر كسى آدرس بهشت را از من بخواهد نزديك ترين آدرس بهشت زير سايه اسلحه هاست. كسى كه به جبهه مى رود بايد ديد در جبهه چه مى شود. حضرت مى فرمايد: اول خدا عاشقش مى شود، بعد او را انتخاب مى كند و جذب جبهه مى كند و در آن جا هم شربت شيرين شهادت را به كامش مى ريزد.«إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّه ُ لِخاصَّةِ أوليائِهِ»[4].

اين يك دسته از مردم كه هدايت را قبول مى كنند، با علم به اين كه در مسير هدايت؛ بلا، مانند باران بهار مى بارد، اما زير اين باران بلا، خوش هستند. تعدادى از اين ها هم نسبت به بلا دم درنمى آورند:

اما دسته ديگر خدا را رها مى كنند؛انبيا را رها مى كنند؛ائمّه را رها مى كنند؛نسخه هاى الهى را رها مى كنند و به تعبير قرآن مجيد در آيه 175 سوره بقره، دچار ضلالت مى شوند.ضلالت را مى خرند و هدايت را پس مى زنند:«وَ الْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ»[5].جهنّم را مى خرند و مغفرت، رحمت و عنايت خدا را پس مى زنند. خودِ پروردگار مى فرمايد:

«فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ »[6]؛ اينها چگونه در آتش من مى خواهند صبر كنند و طاقت بياورند؟

دانشمندان بزرگ علم هيئت در كتاب هايشان نوشته اند كه خورشيد يك كره آتشين است. عكس هايى كه از خورشيد گرفته اند، بعضى از شعله هاى آن شانزده هزار كيلومتر بلندى دارد؛ يعنى شانزده هزار برابر تهران تا مشهد شعلة اين آتش است. آتش خورشيد چيست كه شانزده هزار كيلومتر شعله آن است؟

نوشته اند كه سطح خارجى خورشيد بيست ميليون درجه حرارت دارد؛اين خورشيد يك ميليون و سيصد هزار برابر زمين است و در مقابل بعضى از خورشيدها مانند يك ارزن در برابر يك هندوانه بزرگ است. آن ها چه قدر شعله و حرارت دارند تا برسد به خورشيدهايى كه در آسمان هاى ديگر هستند. هفت آسمان و زمين، كه آسمان اول با اين همه عظمت كه ميليون ها كهكشان دارد، ميليون ها منظومه دارد؛منظومه ما تنها يك منظومه اش است، در برابر آسمان دوم.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: منظومه همانند حلقه اى به يك در بزرگ است، همچنیندومى نسبت به سومى.اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايند: اگر آتش جهنم را رها كنى، «ما لا تَقومُ السموات والارض»[7]،يك مرتبه همة آسمان ها و زمين نابود مى شوند؛اين بدن با اين ضعف و ناتوانى اش، با چند كيلو گوشت و پوست و استخوان چگونه مى خواهد در مقابل آن مقاومت كند؛ خدا در قرآن مى فرمايد:

«فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ »[8]

شما چرا گمراهى را به هدايت مى خريد و عذاب را با مغفرت معامله مى كنيد؟

در اين جا مسائلى در باب هدايت و ضلالت از قول اولياى خدا نقل شده كه فوق العاده با اهميّت است.

پيامبر بزرگ اسلام(صلي الله عليه وآله) مى فرمايند:«أربَعُ خِصالٍ جارياتٌ عَلَيْكُم مِنَ الرَّحمانِ»الان كه در دنيا هستيد، خدا چهار برنامه در حق شما اجرا مى كند؛«مَعَ ظُلْمِكُم اَنْفُسِكُم»با اينكه عده اى از شما اهل گناه و معصيت هستيد، اما:

1 ـ«رِزْقُهُ فالدّارُ عَلَيْكُم»؛ روزى شما را مى دهد. یعنی با اين همه گناه، صبحانه و نهار و شام شما را قطع نمى كند؛

2 ـ«رَحْمَتُهُ فَغَيرُ مَحْجوبَةٍ عَنْكُم»؛ با اين همه گناه، درِ رحمت او باز است. تا زنده هستيد مرتّب مى گويد بنده من:

«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّه ِ…»[9]

چه موقع مى خواهى با من آشتى كنى؟! من هنوز درها را نبسته ام؛هنوز منتظر برگشت تو هستم.

3 ـ «وامّا سِتْرُهُ فَشايعٌ عَلَيْكُم»؛ اين همه گناه كرديد، سابقه نداشت كه خدايك بار آبرويتان را ببرد. هيچكس نمى داند چه كار كرده ايد.

حضرت زين العابدين(عليه السلام) در دعاى ابوحمزه مى فرمايد: خدايا! من در خانه پدر و مادرم بودم،بيست سال، سى سال؛ اما يك دفعه نگذاشتى پدر و مادرم بفهمند كه من چه كاره هستم؛هركس از پدر و مادرم پرسيد بچّه شما چطور است؟ گفتند: خيلى متديّن است، خيلى خوب است.اما پدر و مادرم چه مى دانند كه من چه هستم؛تو مى دانى،ولى آبروى مرا نبردى؛نزديك ترين افراد به من نمى دانند كه من چه كاره هستم؛والاّ اگر پرده از كارم بردارى و مردم شكل واقعى مرا ببينند، دل مرا ببينند، روح مرا ببينند كه به شكل چند جور حيوان است، تحمّل نمى كنند. ما در كوچه يا جنگل به حيوانى برخورد مى كنيم، از آن مى ترسيم، فرار مى كنيم.اما حضرت سجاد(علیه السلام) مى فرمايد: پوست رويت را بلند كن، ببين چند شكل حيوان در خودت مشغول تغذيه هستند؛چرا يك دفعه از خودت فرار نمى كنى؟

«فَفِرُّوا إِلَى اللّه ِ…»[10].

4 ـ «وامّا عِقابُهُ فَلَم يَعْجَل عَلَيْكُم»؛ خدا مى تواند در كنار هر گناهى گريبانتان را بگيرد و نابودتان كند؛ولى اين كار را نمى كند.

در روايات آمده كه عبد سيصد هزار مرتبه گناه مى كند، تا آن جا كه ملائكه مى گويند: خدايا چه موقع وقتش است؟ خطاب مى رسد: دوست دارم باز هم به او مهلت بدهم، شايد آشتى كند. تعداد گناه به ششصد هزار مى رسد؛ملائكه مى گويند: اى خدا! خيلى بد شده؛خطاب مى رسد: عجله نكنيد، بازهم به او مهلت بدهيد؛بندة من ضعيف و ناتوان است، بدبخت است، شايد برگردد و با من آشتى كند. تعداد گناه به نهصد هزار، نزديك به يك ميليون مى رسد؛يك ميليون بار مخالفت.عرض مى كنند: مولا حالا چه كنم؟ آن گاه خدا مى گويد: عبد من با تو چه كار كنم؟ تو كه باز هم حاضر نشدى با من آشتى كنى، الان با تو چه كنم؟ امشب صدايت را شنيديم كه مى گويى بيامرز ما را، ما بد كرديم.

خدا چهار برنامه را در حق شما اعمال مى كند،«وأنتُم مَعَ ذلِكَ تَجْتَرُونَ عَلى إلهِكُم»؛ اما شما باز هم جرأت گناه داريد؛«أنتُمُ اليَومَ تَتَكَلَّمُونَ»پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: خوب همه شما الان بلبل زبانى مى كنيد؛«واللّه ُ ساكِتٌ عَنْكُم»، اما خدا هيچ چيزى به شما نمى گويد؛«فَيُوشَكُ أن يَتَكَلَّمَ وتَسْكُتُونَ»، اما اگر نوبت حرف زدن خدا برسد، چنان درِ دهان شما را ببندد؛

«الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَ هِهِمْ»[11]

آن گاه انسان مى خواهد زور بزند بگويد: خدايا بد كردم؛ امادهن بند بر دهانش زده اند، نمى تواند حرف بزند.

آن گاه خطاب مى رسد كه از پيش من دورش كنيد، او را ببريد. او را به جهنّم مى برند؛ البته با خدا آشنا بوده، مسلمان بوده، اما او را مى برند وكارى هم نمى تواند بكند. مدتى هم در عذاب مى ماند، بعد دهن بند را از دهانش برمى دارند، صدا مى زند: مولاى من، بس است؛خطاب مى رسد: جبرئيل صداى ناله بنده ام از ته جهنم مى آيد، او را بياور. جبرئيل او را بيرون مى آورد؛پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: خداوند خودش خطاب مى كند: بنده من، چرا اين كار را كردى كه من تو را به جهنّم ببرم. حالا هم پرونده ات بسيار بد است؛نه، قابل قبول نيستى، او را به جهنّم برگردانيد؛پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: وقتى او را برمى گردانند، مدام برمى گردد پشت سرش را نگاه مى كند و مى رود. خطاب مى رسد: چه شده، چرا پشت سرت را نگاه مى كنى؟ مى گويد: در دنيا گفته بودند كه تو كريمى، من گمان نمى كردم مرا بيرون بياورى و دوباره برگردانى. خطاب مى رسد: اى ملائكه، راست مى گويد، او را به بهشت ببريد.

برادران و خواهران! حرف پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) اين است كه با اين چهار كارى كه خدا در حق شما مى كند، با اين همه گناه، شما هم خجالت بكشيد؛«ثُمّ يَسورُ مِنْ أَعمالِكُم دُخانٌ تَسْوَدُّ مِنْهُ الوُجوهُ»، كارى نكنيد كه در صحراى محشر، دودى از اعمال شما بلند شود كه روى اهل محشر را سياه كند:«ثُمَّ تَلا»، سپس پيغمبر(صلي الله عليه وآله) با صداى بلند گريه كرد و اين آيه را خواند:

«وَاتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّه ِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ»[12]

چگونه با خدا معامله کنیم

و پروا كنيد از روزى كه در آن به سوى خدا بازگردانده مى شويد، سپس به هر كس آنچه انجام داده به طور كامل داده مى شود؛ و آنان مورد ستم قرار نمى گيرند [زيرا هر چه را دريافت مى كنند، تجسّمِ عينى اعمال خود آنان است].

گمراهى بد است، ضلالت بد است، عذاب بد است؛خودِ پروردگار هم مى فرمايد: شما طاقت جهنم مرا نداريد، بدنتان ضعيف است.

كسى پيش اميرالمؤمنين(علیه السلام) آمد و گفت:«سُئِلَ أميرُالمُؤمِنينَ عَنِ العِلْم»، على جان! علم چيست؟ چه سؤال عالى اى كرد!آن هم از سرچشمه و مخزن اصلى، از منبع اصلى:«سُئِلَ أميرُالمُؤمِنينَ عَنِ العِلْمِ»؛ على جان علم چيست؟ فرمودند: من خودم در همه دوره عمرم علم را در چهار كلمه ديدم: «أنْ تَعْبُدَ اللّه َ بِقَدرِ حاجَتِكَ إلَيهِ»[13]؛به اندازه اى كه به خدا احتياج دارى، حرفش را گوش بده. تا چه زمانى به خدا احتياج دارى؟ هميشه؛اين جا محتاج هستيم، احتياج ما هم هر روز بيشتر مى شود، هرچه جلوتر مى رويم، دمِ مردن محتاج تر هستيم.وقتى كه بدن ما را بلند می كنند و داخل قبر مى گذارند، محتاج تر خواهيم بود؛وقتى درِ قبر را مى بندند و همه برمى گردند، آن وقت بسيار بيشتر محتاج هستيم.

«وأن تَعْصِيَهُ بِقَدرِ صَبْرِكَ عَلَى النّارِ»؛ كلمة دوم اینکهآن قدر كه طاقت جهنم را دارى، گناه كن. چه قدر ما طاقت عذاب را داريم؟ هيچ.سحر كه به خانه تشريف برديد، دو سه لحظه انگشتتان را داخل بشقاب غذا بگذاريد؛به اندازه اى كه طاقت جهنم دارى، گناه كن. واى كه ما چه كرديم؛«وأنْ تَعْمَلَ لِدُنياكَ بِقَدرِ عُمْرِكَ فيها»؛ براى دنياى تو هم به اندازه اى كه مى خواهى در آن باشى، زحمت بكش. همه وجودت را به دنيا نفروش؛«وأنْتَعْمَلَ لآخِرَتِك بِقَدر بَقائِكَ فيها»؛ و براى آخرتت به اندازه اى كه مى خواهى بمانى، كار كن. آيا ادب و تربيت و عرفان از اين بالاتر قابل تصور است؟ اين روغن و مغز عرفان است.

پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: بگويم بالاترين انسان در اين دنيا كيست؟ مردم گفتند: بگوييد. فرمود:«مَنْ عَشَقَ العِبادَةَ»[14]،كسى كه عاشق بندگى است. بعضى ها مى گويند كه لغت عشق را استعمال نكنيد؛كلمه عشق را در دهان نياوريد؛حتى بعضى ها مى گويند كه روى منبر هم اسم عشق را نبريد؛عشق اصطلاح شرعى نيست.مى گويند: در روايات ما عشق نيامده؛اما بايد گفت كه عشق در روايات ما اتفاقا زياد آمده است. عشق تقصير ندارد، آن كسى كه عشق را نديده و نچشيده، مقصر است.

اميرالمؤمنين(علیه السلام) آماده رفتن به جنگ صفّين بود.يك جا روى اسب خوابش بُرد؛يك مرتبه از خواب پريد و گفت:«إِنَّا للّه ِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ »[15].كسى كه در كنار حضرت بودگفت: آقا جان اين آيه در اين جا تناسب داشت؟فرمود: بله!اين جا كه رسيدم خوابم برد؛خواب ديدم كنار درياى خونى هستم.صدايى از ميان اين درياى خون مى آيد كه:«هَلْ مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُنى»[16].برادران جبهه، سنگرنشينانى كه جواب داديد، عزيزانى كه مى خواهيد جواب بدهيد، من مسئول شدم اين كسى را كه يارى مى طلبد، يارى كنم. در اين موج خون اسب دواندم و به صاحب صدا رسيدم.ديدم حسين(علیه السلام) خودم است كه در خون مى غلتد و مى گويد:«هَلْ مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُنى»سلمان نقل كرده آن گاه خودِ اميرالمؤمنين(علیه السلام) به همان جايى كه ابى عبداللّه از اسب افتاد، با دستش اشاره كرد. اهل تسنّن و رجال شيعه نقل كرده اند كه اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمود: نمى توانم بگويم اين جا محلّ افتادن مسلمان هاست؛نمى توانمبگویم محلّ افتادن متديّن هاست؛نمى توانمبگویم محلّ افتادن مؤمنان است؛بايد بگويم: «هذا مَصارِعُ عُشّاقٍ»[17]اين جا جاى كشته شدن عاشقان است؛

«أفضَلُ النّاسِ مَن عَشَقَ العِبادَةَ فَعانَقَها بِنَفْسِهِ»[19]؛بهترين مردم كسى است كه عاشق عبادت خداست و عبادت را بغل بگيرد؛ يعنى وقتى وارد نماز مى شود، باخود بگويد: چه لذتى دارد. وقتى روزه مى گيرد، باخود بگويد: چه قدر خوشحال هستم. وقتى وارد ميدان جهاد مى شود، بگويد: چه قدر خوشحال هستم؛«أفضَلُ النّاسمَن عَشَقَ العِبادةَ فَعانَقَها بِنَفْسِهِ وباشَرَها بِجَسَدِهِ»[20]بدنش را در عبادت بيندازد، هرچه مى خواهد بشود؛«تَفَرَّغَلَها»قلبش را فقط براى عبادت قرار بدهد؛«فَهُوَ لا يُبالى عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسْرٍ أو يُسْرٍ»[21]؛پيغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم)مى فرمايد: چنين انسانى برايش مهم نيست كه زندگى اش چگونه مى گذرد؟ دارد يا ندارد، فرقى نمى كند. اين چند كلمه نشان دهنده خط كلى هدايت است.

اين حديث را فقط براى كسانى مى خوانم كه از خودشان نااميد هستند و دردشان مى آيد و در خيال باطل و فاسد هستند. البته هنوز هم با اين بار سنگين معلوم نيست كه خدا ما را راه بدهد. حضرت فرمود: امشب به درِ خانه خدا برويد كه اگر گناه هایتان به اندازه ريگ هاى بيابان و كوه هاى روى زمين باشد، محال است خدا شما را نيامرزد. نمى شود؛محال است. عرض كرد: آقا! اگر كسى توفيق توبه پيدا نكند، چطور؟ حضرت فرمود: آیامى داند خدا از گناه بدش مى آيد؟!عرض كرد: بله. فرمود: مى داند خدا مى تواند او را با گناهش بگيرد؟!عرض كرد: بله، اين را هم مى داند. فرمود: به خاطر همين حالش او را هم مى آمرزد.

«إنَّ أعرابيّا قالَ يا رسولَ اللّه ِ!» پيغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در مسجد بود.جمعيّت هم نشسته بودند.عربى وارد شد وايستاد؛چون كار داشت مى خواست زود برود؛گفت:«مَن يَلى حِسابَ الخَلْقِ»؛ قيامت حساب ما با چه كسى است؟ پرونده ما دست چه كسى است؟ پرونده ما پيش چه كسى است؟ چه كسى مى خواهد بررسى كند؟پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)نگاهى به قيافه اين عرب كرد و فرمود: «اللّه ُ تبارَكَ وتَعالى»؛ پرونده های قيامت دست خودش است. عرض كرد:«هُوَ بِنَفْسِه»؛ خودِ خدا، به كسى نمى دهد؟! فرمود: نه،«فَتَبَسَّمَ الأعرابىُّ»؛عرب خنديد؛رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «فقالَ رَسولُ اللّه ِ: مِمَّ ضَحِكْتَ يا أعرابىُّ»؟ براى چه مى خندى؟ مگر حرف خنده دار شنيدى؟«فَقالَ»عرب گفت: «إنّ الكَريمَ إذا قَدَرَ عَفا» خنده ام گرفت از اين كه چون خدا كريم است؛كريم وقت قدرتش گذشت مى كند: «وإذا حاسَبَ سامَحَ»؛پرونده را كه به دستش بدهند، يك مقدار كمبودها و نقص ها را كه مى بيند، مسامحه و چشم پوشى مى كند؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:«فَقالَ النَّبىُّ: صَدَقَ الأعرابىُّ»؛ بله!اى ياران من، اين عرب راست مى گويد: «لا كريمَ أكرَمُ مِنَ اللّه ِ»؛ كريمى كريم تر از خدا نيست؛«هُوَ أكرَمُ الأكرِمينَ ثُمَّ قالَ: فَقَهَ الأعرابىُّ»[22] و فرمود:عرب خوب فهميد.

اما روايت دوم: پيغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم)مى فرمايد:«نَزَلَ فى أرضٍ دَوِيَّةٍمُهْلِكَة»[23]؛مردى در يك بيابان بى آب و علف، بى در و پيكر و بى جاده و بى نشانى، گير مى كند؛«راحِلَتُهُ عَلَيها»؛ خورجينش به پشتش بود؛«طَعامُهُ وشَرابُه»غذا و آب خوردنش هم در خورجينش بود،«فَوَضَعَ رأسَهُ فَنامَ نَوْمَةً»؛ سرش را روى زمين مى گذارد و در آن بيابان مى خوابد و خواب مى رود«فَاسْتَيْقَظَ»بيدار مى شود، حالا سخت گرسنه است، آب هم مى خواهد؛«قَدْ ذَهَبَتْ راحِلَتُه»مى بيند كه خورجينش نيست«فَطَلِبَها»پيغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) مى گويد: اين طرف و آن طرف بيابان مى رود،خورجين را پيدا نمى كند؛«حتّى إذَا اشْتَدَّ عَلَيهِ الحَرُّ والعَطَشُ» گرسنگى و تشنگى دارد او را مى كُشد.«قالَ» مرد برمى گردد و مى گويد:«أرجِع إلى مَكانى الّذى كُنْتُ فِيه فَأنامُ حَتّى أمُوتَ» بروم همان جايى كه پياده شده بودم، تا دراز بكشم و بميرم، چون آب و نانم را كه گم كرده ام؛«فَوَضَعَ رأسَهُ عَلى ساعِدِهِ لِيَمُوتَ»مى خوابد تا بميرد«فَاسْتَيْقَظَ»يك مرتبه از خوابش مى پرد.«وإذا راحِلَتُهُ عِنْدهُ وعَلَيها زادُهُ وشَرابُهُ» چشمش به خورجين يا آب و غذايش مى افتد؛به نظر شما چه قدر خوشحال مى شود؟ هيچ كس نمى داند، آن گاه حضرت(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «فاللّه ُ أشدُّ فَرَحا بِتَوبَةِ العَبْدِالمُؤمِنِ مِنْ هذا بِراحِلَتِهِ»[24]؛ اين بخش از حرف ايشان بسيار مهم است كه وقتى عبد توبه مى كند، خطاب مى كند به به! چه قدر خدا خوشحال است.مولا جان! همين كه تو از ما خوشحال شوى، ما هم خوشحال مى شويم. زبان ما بند آمده است، نمى توانيم با تو حرف بزنيم، خودت به ما ياد بده كه چگونه با تو حرف بزنيم؟ اين بخش از حرف پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بسيار مهم است كه وقتى عبد توبه مى كند (مگر قبل از اين توبه چه خبر بوده؟)،خطابی مى رسد(مى خواهم بگويم كه چه مى گويد، دلم مى لرزد)؛به كدام يك از ما مى گويد؟به همه ما.هيچ كس حق ندارد نااميد باشد؛ خطاب مى رسد: «أنا ربُّكَ وأنتَ عَبْدى» حالا من مال تو هستم، تو هم مالِ من هستى.

حجة الاسلام و المسلمین انصاریان

[1]. بقره: 175

[2]. آل عمران (3): 146

[3]. آل عمران: 146

[4]. الكافى/ ج5/ ص4

[5]. بقره: 175

[6]. همان

[7]. إقبال الأعمال/ج3/ ص334

[8]. بقره: 175

[9]. حديد: 16

[10]. ذاريات: 50

[11]. يس: 65

[12]. بقره: 281

[13]. ميزان الحكمة: 3/ ح2106

[14]. الكافى/ج2/ص83.

[15]. بقره: 156

[16]. كتاب الزهد: 47

[17]. بحار الأنوار /ج41/ص295

[18]. مثنوى معنوى، مولوى.

[19]. الكافى/ج2/ص83.

[20]. همان

[21]. همان

[22]. مضمون روايت در ميزان الحكمه 3/2019 حديث 2769 آمده است.

[23]. الطرائف: 324

[24]. الطرائف: 324

منبع:پژوهه تبلیغ

کتابخانه هادی

پژوهه تبلیغ

ارتباطات دینی

اطلاع رسانی

فرهیختگان

پژوهه تبلیغ

مفسر قرآن کریم با اشاره به اینکه معامله با خدا همیشه برای انسان امتیاز دارد، گفت: یکی از مهمترین امتیازهای معامله با خدا این است که خداوند متعال همیشه مشتری انسان است، ولی معامله با مردم این چنین نیست.

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ حجت‌الاسلام و‌المسلمین «محسن قرائتی» در ویژه برنامه «درس‎هایی از قرآن» حرم مطهر رضوی که هر شب‌ از ساعت 22:15 با حضور گسترده زائران در رواق امام خمینی(ره) برگزار می‎شود، به موضوع تجارت دنیوی و اخروی از منظر قرآن پرداخت.

این مفسر قرآن کریم بهترین تجارت را تجارتی معرفی کرد که برای خدا و در راه خدا باشد و تجارت‌هایی که با نیت غیر خدا باشد، هرچند که برای انسان مال و سود دنیوی بیاورد را از نوع تجارت زیان‌آور دانست.

وی در ادامه به آیه 16 سوره مبارک بقره که می‌فرماید: «أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ» اشاره کرد و گفت: همه نعمت‌هایی که در اختیار ما قرار گرفته اعم از چشم، گوش، بینی، دست، پا، فرزند، همسر و … از خدای متعال است و نباید آن را در غیر راه خداوند هزینه کنیم.

خطیب حرم مطهر رضوی در ادامه اظهار کرد: همه افعال و اعمال مومنان واقعی برای ذات اقدس الهی است، لذا اگر برای فرزند خویش غذا هم تهیه می‌کنند آن را با خلوص نیت و جلب رضایت الهی انجام می‌دهند، این رفتار مومنان نوعی تجارت با خداوند به‌شمار می‌رود.

چگونه با خدا معامله کنیم

وی تصریح کرد: خیلی از افراد در این دنیا به دنبال معاملات سودده دنیوی هستند و اتفاقا در ظاهر سودهای مادی خوبی می‌برند، اما به فرموده قرآن تجارتی که برای جلب رضایت خدا نباشد زیان‌آور است.

حجت‌الاسلام و‌المسلمین قرائتی تاکید کرد: انسانی که تمام سرمایه جوانی و کهن‌سالی خود را در خدمت تجارت دنیوی و فارغ از رضایت خداوند هزینه می‌کند یقینا شکست خورده خواهد بود چون او همه آخرت خود را به دنیای زودگذر فروخته و بهشت را با اندک مالی عوض کرده است.

وی با اشاره به آیه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» گفت: خداى سبحان جان پاك و مال پاكيزه مومنان را از آنان مى‌گیرد‌ و در برابر آن بهشت و تقرب خود را مى‌دهد و اين تجارت همان تجارت پر سود و منفعت به‌شمار می‌رود.

حجت‌الاسلام و‌المسلمین قرائتی در پایان با اشاره به اینکه معامله با خدا همیشه برای انسان امتیاز دارد، افزود: یکی از مهمترین امتیازهای معامله با خدا این است که خداوند متعال همیشه هست و مشتری انسان است ولی معامله با مردم این چنین نیست.

…………….پایان پیام/ 340


نظرات *


نام


ایمیل


کپی رایت © ۲۰۱۶ .کلیه حقوق متعلق به «مؤسسه ابناء الرسول (ص) تهران» است

All Content by AhlulBayt (a.s.) News Agency – ABNA is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License

نرم افزار استخاره با توجه به نظرات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی )

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: اجازه دهید از آخر شروع کنیم. مگر معامله با خدا کار بدی است؟

زندگی سرتاسر و لحظه به لحظه‌اش “معامله و تجارت” است. هر کاری که انسان انجام می‌دهد، در آن نوعی معامله و تجارت [داد و ستد] مستتر می‌باشد. اگر یک ساعت بخوابد که خستگی در کند یا حتی دو رکعت نماز بخواند، باز هم نوعی تجارت کرده است. چرا که دست کم یک ساعت از عمر خود را هزینه کرده، تا سلامتی جسم و روان به دست آورد و یا در نماز پنج دقیقه عمر را هزینه کرده تا به خدایش تقرب جوید. پس تجارت کرده است.

خداوند منّان در قرآن کریم تصریح دارد که شما دائماً در حال تجارت و معامله و داد و ستد هستید، پیس بیایید با خودم معامله و تجارت کنید که من خوب خریداری هستم. خداوند علیم و ربّ، در قرآن کریم متذکر می‌گردد که حتی دین و ایمان تجارت و داد و ستد است و به آن توصیه می‌نماید:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» (الصّف، 10 و 11)

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات بخشد * به خدا و فرستاده‏اش ايمان بياوريد و در راه خدا با مال‏ها و جان‏هايتان جهاد كنيد، اين (ايمان و جهاد) براى شما بهتر است اگر بدانيد.

چگونه با خدا معامله کنیم

قواعد تجارت با خدا:

تجارت بر چهار پایه استوار است: فروشنده، کالا، قیمت و خریدار.

زندگی بازار تجارت است. فروشنده در این بازار “انسان” است – کالای او یا جانش است و یا اموالش (دارایی‌ها، از ثروت گرفته تا سایر علایق و وابستگی‌ها و اعتبارات و …) – قیمت کالا بستگی به نظر و توافق فروشنده و خریدار دارد و خریدار یا خداست و یا غیر خدا (شیطان).

البته خدا به هیچ وجهی با کفار و مشرکین و اهل معصیت معامله نمی‌کند. خداوند متعال صادق است و با حقه‌بازها معامله نمی‌کند، اما به مؤمنین می‌فرماید که من “مشتری” شما هستم و با شما معامله می‌کنم (إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ). جان و مال‌تان (که البته همه مال خودم است و امانت داده‌ام) را می‌خرم و بابت این امانت‌داری، قیمت خوبی هم می‌دهم که عبارت است از بهشت جاویدان و قرب خودم. و در آخر نیز به کسانی که چنین «بیع و تجارتی» می‌کنند، مژده موفقیت و سود سرشار می‌دهد.

«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»  (التوبه، 111)

ترجمه: حقّا كه خداوند از مؤمنان جان‏ها و مال‏هايشان را خريدارى كرده به بهاى آنكه بهشت از آن آنها باشد (و كيفيّت تسليم متاع اين است كه آنها) در راه خدا مى‏جنگند پس مى‏كشند و كشته مى‏شوند (و از اموال خود در راه خدا انفاق مى‏كنند، اين معامله) وعده حقّى بر عهده اوست (گذشته در علم ازلى، نگاشته در لوح محفوظ و نوشته شده) در تورات و انجيل و قرآن (به عنوان سند معامله)، و چه كسى وفادارتر به عهد خود از خداست؟ پس شادمان باشيد به اين داد و ستدى كه انجام داده‏ايد، و اين است كاميابى بزرگ.

قواعد تجارت با شیطان:

هر کس با خدا معامله نکند، حتماً و قطعاً و قهراً با غیر خدا معامله می‌کند، چنان چه بیان شد زندگی سرتاسر معامله و تجارت و داد و ستد است و گریزی از آن نیست.

غیر خدا هر چه باشد، «دنیاست» و کسی با دنیای دنی و فانی معامله نمی‌کند، مگر آن که فریب مشوق و بازاریابی چون «شیطان = ابلیس و تمامی شیاطین انس و جنّ» را خورده باشد. او قسم خورد به فریب دادن و اغوای انسان.

شیطان، فقیر و ورشکسته است، پس بهایی بابت کالای انسان (جان و مال) نمی‌تواند بدهد، از این رو فقط خالی‌بندی می‌کند و وعده و وعید دورغین می‌دهد و به اصطلاح چک بی‌محل می‌کشد. انسان معامله‌گرِ با شیطان نیز جان، مال، دین، دنیا و آخرتش را می‌دهد و در نهایتِ این تجارت، آن چه به دست می‌آورد (اگر به دست آورد)، بسیار کم، بی‌ارزش و فانی است. لذا فرمود: یک عده هستند که سرمایه‌های کلانی که به آنها داده‌ام را به قیمتی بسیار ارزان می‌فروشند:

«اشْتَرَوْاْ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» (التّوبه، 9)

ترجمه: آيات خدا را به بهاى ناچيزى فروختند و [مردم را] از راه او باز داشتند به راستى آنان چه بد اعمالى انجام مى‏دادند.

پس دنیا، دارِ تجارت است. ما باید ببینیم که کالای خود را به کی و چند می‌فروشیم؟

نذر و احکام آن:

نذر کردن نیز اصول و قواعدی دارد و بسیار از نذرهای ما اساساً نذر نیست.

به عنوان مثال: در نزد باید نیت کند که اگر این حاجت من (با قید زمان یا بدون قید) روا شد، برای خدا بر من است که فلان کار را بکنم. پس اگر همین‌طوری گفت: اگر قبول شدم، هزار تومان صدقه می‌دهم، این آن نذر شرعی نمی‌باشد. مضافاً بر این که نذر مشروط به «اگر» می‌باشد. یعنی اگر چنین شد، چنان می‌کنم. خب وقتی این «اگر» محقق نشد و حاجت حاصل نشد، دیگر چیزی بر عهده‌ی نذر کننده نیست که اگر انجام ندهد، گناه باشد.

آیت‌الله العظمی سیستانی:

مسأله ۲۶۵۷ ـ نذر آن است که انسان برای خدا بر خود واجب کند که کار خیری را بجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است ترک نماید.

مسأله ۲۶۵۸ ـ در نذر باید صیغه خوانده شود، و لازم نیست آن را به عربی بخواند، پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود برای خدا بر من است که ده تومان به فقیر بدهم، نذر او صحیح است، و اگر بگوید برای خدا نذر کردم چنین کنم، ـ بنا بر احتیاط واجب ـ باید عمل کند، ولی اگر نام خدا را نبرد و فقط بگوید نذر کردم، یا نام یکی از اولیای خدا را ببرد نذر صحیح نیست. و نذر اگر صحیح بود و مکلف به نذر خود عمداً عمل نکرد گناه کرده است، و باید کفاره بدهد، و کفاره وفا نکردن به نذر مانند کفاره مخالفت قسَم است، که بعداً خواهد آمد.

مسأله ۲۶۶۵ ـ اگر نذر کند که کار حرام یا مکروهی را انجام دهد، یا کار واجب، یا مستحبی را ترک کند، نذر او صحیح نیست.

آیت‌الله العظمی خامنه‌ای:

س: شخصى نذر مى‌كند در ده روز هر روز 100 صلوات بفرستد. اگر مراد خاصى از روز در نذرش معين نكرده باشد آيا روز تا ساعت 12 شب است؟ و اگر در يكى از روزها بعد از ساعت 12 شب يادش بيايد و صلوات‌ها را بفرستد انجام نذرش درست است؟

ج) در فرض عدم تعيين، چنانچه در خلال 24 ساعت انجام دهد، کافى است و چنانچه در نذر، صيغه مخصوص را نخوانده است، ترک آن عمل نيز مانعى ندارد، ضمن آنکه انجام آن پس از وقت مذکور نيز صحيح خواهد بود.

 

 

نام و نام خانوادگی


ایمیل


نظر



کد امنیتی


ولایت ، امامت، غدیر

کربلا ، محرم ، عزاداری

غیبت ، قیام ، انتظار

تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – ‌x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.


مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…Downloads-icon


مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهمDownloads-icon


مجموعه سوالات سیاسی – بخش دهمDownloads-icon


مجموعه سوالات متفرقه – بیستمDownloads-icon


عصرای جمعه دیگه حوصلت سر نمیره!


درمان افسردگی یک بار برای همیشه

هر کس صبر بر معصیت کند، خداوند نهصد درجه برایش مى نویسد

 

چگونه با خدا معامله کنیم

آدم های دنیا این گونه اند؛ اگر بخواهیم آن ها را از خودمان راضی نگه داریم یا خیلی سخت است و یا اصلا نشدنی است و جز درگیری ذهنی و آشفتگی روحی چیزی برایمان ندارد.این حسی که گاهی آدمی را قلقلک می دهد که باید برای دل کسی کاری بکنیم را چگونه ارضا کنیم؟در زندگی حتما برای شما هم اتفاق افتاده است که از لذتی و یا کاری که مورد علاقه شما بوده اما چون معشوق شما، همسر شما یا فردی که برای شما عزیز است، آن را دوست نداشته، شما آن را ترک کرده اید … این چشم پوشی شما از آنچه دوست دارید گاهی به نظر آن طرف رسیده و برایتان جبران کرده، یا حتی زبانی از شما تشکر کرده که در این صورت خیلی خوب و خوشایند است و انسان از کار و چشم پوشی اش خوشحال می شود اما گاهی این چشم پوشی از لذت و چیزی که به خاطر دیگری آن را ترک کرده ایم هیچ بازخوردی برایمان پیدا نمی کند؛ یعنی طرف یا اصلا متوجه این گذشت ما به خاطر او نشده و یا متوجه شده اما اصلا به روی خودش نمی آورد و یا حتی انقدر گستاخ است که این کار را هیچ می داند و از ما باز طلبکار است …بله آدم ها دنیا این گونه اند؛ اگر بخواهیم آن ها را از خودمان راضی نگه داریم یا خیلی سخت است و یا اصلا نشدنی است و جز درگیری ذهنی و آشفتگی روحی چیزی برایمان ندارد. پس چه کار کنیم؟ این حسی که گاهی آدمی را قلقلک می دهد که باید برای دل کسی کاری بکنیم را چگونه ارضا کنیم؟پاسخ این صحبت را من از داستان شیخ رجبعلی خیاط گرفته ام … توجه کنید …جناب شیخ رجبعلی خیاط تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است: در ایام جوانی حدود ۲۳ سالگی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجبعلی! خدا می تواند چندین دفعه تو را امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده، به خاطر خدا صرف نظر کن و  در برابر گناه آماده صبر کن، سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا! من این گناه را برای تو ترک کرده و بر آن صبر کردم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.و این گونه است که در روایتی رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاداش صبر بر معصیت را این گونه بیان می کنند: …صَبْرٌ عَلَى الْمَعْصِیَةِ، … وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَعْصیةِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ تِسْعَ مِأَةِ دَرَجَة مَا بَینَ الدَّرَجَةِ اِلىَ الدَّرَجَةِ کَمَا بَینَ تُخُومِ الاَرْضِ اِلَى مُنْتَهَى الْعَرْشِ; … صبر بر معصیت  … و هر کس صبر بر معصیت کند، خداوند نهصد درجه برایش مى نویسد که فاصله هر یک با دیگرى، همانند فاصله منتهاى زمین تا منتهاى عرش خداست». (بحار الانوار، جلد 68، صفحه 77 ؛ اصول کافى، جلد 2، صفحه 91)و آنگاه رجبعلی دلیرانه، همچون یوسف (علیه السلام) در برابر گناه مقاومت می ‌کند و از آلوده شدن به گناه اجتناب می‌ ورزد و به سرعت از دام خطر می گریزد، این کفّ نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می‌گردد، بگونه ای که به گفته برخی دیده برزخی او باز می ‌شود و آن چه را که دیگران نمی ‌دیدند و نمی شنیدند، می ‌بیند و می ‌شنود، به طوری که برخی اسرار برای او کشف می ‌شود.

كسی كه برای رضای خدا كار می كند هر گز مغبون و متضرر نمی شود

 بله تا می توانیم برای خدا کار کنیم، برای خدا در برابر حرام های آماده صبر کنیم … اگر در ظاهر داریم برای کسی قدم بر می داریم نیت را خدایی کنیم و بگوییم خدایا من با تو معامله می کنم و می دانم کسی که با تو معامله کند شکست نمی خورد … کسی که برای خدا کار کند در سختی ها صبر می کند، در رفاه صبر دارد، در انجام گناه و لذت های گناه صبر می کند و این گونه می شود که خداوند در قرآن از آنان این گونه سخن می گوید و پاداش می دهد:سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (سوره رعد، آیه 24)(فرشتگان در قیامت به آنان مى گویند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه نیکوست عاقبت آن سرا (ى جاویدان).اُولَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَ یُلَقَّونَ فِیهَا تَحِیَّةً وَ سَلاماً (سوره فرقان،آیه75)آنها (عباد الرَّحمن) هستند که درجات عالى بهشت، در برابر شکبیایى و صبرشان به آنان پاداش داده مى شود و در آن با تحیّت و سلام رو به رو مى شوند.«وَ بَشِّرِ الصَّابِرین… أُولئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون‏‏»

كار برای خدا و برای خدا كار كردن با هم متفاوت هستندکارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید. تفاوتش فقط همین قدر است که ممکن است حسین در کربلا باشد و من و تو در حال کسب علم برای رضای خدا…! (شهید آوینی) یا ممکن است که ایام محرم و فاطمیه باشد و همه در تکیه گاه ها و هیئت ها برای اهل بیت به نیت رضای خدا کار م یکنند و اشک می ریزند و من در خانه به پدر و مادر ناتوان خدمت کنم …

برای خدا کار کردن ضرری نداردكسی كه برای رضای خدا كار می كند هر گز مغبون و متضرر نمی شود چرا كه برای كسی كار می كند كه سریع الحساب است؛ انَّ اللّهَ سَریعُ الحِساب: خداوند سریع الحساب است. (سوره مؤمن، آیه 17) و ذره ای از عمل خیر هم از چشمش نمی افتد: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (سوره زلزال، آیه 8) و یا مثل انسان ها دچار فراموشی نمی شود.منابع:رضوان الهی؛ پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت الله مصباح یزدی، سال 91-92

شیخ رجبعلی خیاط چگونه خدا را امتحان کرد؛ افکار نیوز،1394/06/25

تبیان

در ادامه بخوانید


بهترین قیمت بلیط اتوبوس-خریدآنلاین


برای خرید بلیط اول اینجا سر بزن


جدیدترین کالکشن کیف برای نوروز


درخواست وکیل ملکی با مشاوره رایگان


خدمات ایمپلنت بدون آسیب رساندن به لثه

ازکجالوازم خانگی رو باقیمت مطمئن خریدکنیم؟


مرتب سازی دندان ها با قیمت مناسب

نوبت دهی آنلاین دندانپزشک های برتر تهران


تنوع فوق العاده طرح و رنگ صندلهای چرم


دنبال بلیط ارزون هستی؟حتما اینجا سر بزن


طراحی و بازسازی فضای داخلی


به مقصد دلخواهت با کمترین هزینه سفر کن


کم شنوایی و ناشنوایی در میانسالان

تور ارزان کیش با رزرواسیون بهترین هتل ها

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021

سلام
از این که پست ارسالیم رو میخونید ممنونم و بیشتر ممنونتون میشم اگر راهنماییم کنید
من 26 سالمه و تقریبا ادم منطقی هستم و هر حرف منطقی رو چه به نفع من و چه به نفع من نباشه قبول میکنم.اینا رو گفتم که شناخت کوچکی از من داشته باشین.چند تا سوال دارم اگه میتونین راهنماییم کنین.
1-تا حالا واستون پیش اومده که بخواهین با خدا وارد معامله بشین؟یعنی یه چیزایی روبدین و در عوض یه چیزایی بگیرین.من تازگی ها به یه مشکل جدی تو زندگیم بر خوردم و میخوام برای حل مشکلم که فقط خدا میتونه کمکم کنه با خدا وارد معامله بشم.یه چیزایی رو بدم و در عوض یه چیزایی از خدا بگیرم.به نظرتون این شدنی هست یا نه؟دوم اینکه من باید از کجا بونم که خدا این معامله رو قبول کرده یا نه؟بازم ممنونم

چگونه با خدا معامله کنیم

[=”Tahoma”][=”Navy”] maximilianos;322085 نوشت: سلام
از این که پست ارسالیم رو میخونید ممنونم و بیشتر ممنونتون میشم اگر راهنماییم کنید
من 26 سالمه و تقریبا ادم منطقی هستم و هر حرف منطقی رو چه به نفع من و چه به نفع من نباشه قبول میکنم.اینا رو گفتم که شناخت کوچکی از من داشته باشین.چند تا سوال دارم اگه میتونین راهنماییم کنین.
1-تا حالا واستون پیش اومده که بخواهین با خدا وارد معامله بشین؟یعنی یه چیزایی روبدین و در عوض یه چیزایی بگیرین.من تازگی ها به یه مشکل جدی تو زندگیم بر خوردم و میخوام برای حل مشکلم که فقط خدا میتونه کمکم کنه با خدا وارد معامله بشم.یه چیزایی رو بدم و در عوض یه چیزایی از خدا بگیرم.به نظرتون این شدنی هست یا نه؟دوم اینکه من باید از کجا بونم که خدا این معامله رو قبول کرده یا نه؟بازم ممنونمسلام علیکم
لطفا به نکات زیر توجه کنید:
1-خداوند به اعمال ما نیازی ندارد و این مطلب حقیقتی انکار ناپذیر است،زیرا او غنی مطلق است.
2-اعمال ما در واقع با عنایت الهی نیز همراه است،یعنی ما اعمالی را که به درد خودمان می خورد و از این حیث که باعث کمال ما می شود،مایه خوشنودی خداوند است را با عنایت او انجام می دهیم.
3-طریق معامله با خداوند در شرع مقدس به روشهائی مانند نذر و عهد صورت می گیرد.
4-شناخت طرف مقابل،یک اصل عقلائی و لازم است.
5-طرف معامله ما اگر خدا باشد،باید بدانیم که او حکیم نیز هست و صلاح ما را بهتر از خود ما می داند،لذا باید بدانیم اگر عملی برای او انجام می دهیم حتما فوائد آنرا خواهیم یافت،ولی لزوما این فائده ممکن است برآورده شدن آن حاجت به خصوص نباشد.
6-بى ‏شك وعده‏ هاى خداوند هيچگاه خلاف ندارد. پس علت اينكه گاهى انسان از عمل خود نتيجه نمى‏ گيرد، بيشتر مربوط به نقصان ايمان و باور خود اوست. لذا كسى كه دعاهاى وارده را مى‏ خواند و به دستورات عبادى عمل مى‏ كند، پيش از هر چيز بايد به گفته‏ هاى پيامبر اكرم و ائمه‏ ى اطهار عليهم‏ السلام «ايمان» داشته باشد.
مهم اين است كه فرموده‏ هاى آنها را «باور» داشته باشيم، لذا اگر كسى عملى را با ترديد، انجام دهد و بگويد: «فعلاً اين دعا را مى‏ خوانم تا ببينم چه مى ‏شود» نه تنها فايده ‏اى نبرده، بلكه خودش را خسته مى ‏كند. و البته اگر متوجه شود كه باور ندارد، پيش از هر چيز بايد بررسى كند كه چرا باور ندارد و علت آن را برطرف سازد.(أنیس الصادقین،آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی،انتشارات دارالعلم،ص27)موفق باشید.[/]

پس با این حساب نمیشه باخدا معامله کرد چون او نیاز به هیچ چیز ندارد.ممنون از اینکه راهنماییم کردین

پیمانی که با خدا میشه بست و یقین داشت عملی میشه اینه که خودتا بدی تا خدا را بدست بیاری:Gig:

و اگه به جای اینکه به فکر معامله باشیم و فکر کنیم داریم به خدا لطف میکنیم که میریم سمتش بهتره با احساس نیاز به سمت خدا بریم و خوشبین باشیم که حاجاتمون را برآورده می کنه.

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]1-خداوند جنس كم را نيز مي‌خرد.مثلا: يك الله اكبر بگويي خداوند قبول مي‌كند. یا يك سبحان الله،و… را هم مي‌خرد. حتي نيّت را هم مي‌خرد. شما نيّتت خوب باشد، ولو موفق نشوي كاري را انجام دهي.مثلا: مي‌روي مسجد نماز بخواني، بعد مي‌بيني در مسجد بسته است. همينكه نيّت كردي جماعت بخواني ثواب نيّت، ثواب جماعت به شما مي‌دهد. نيّت كردي به فرد تشنه ای آب بدهي. آب را مي‌بري و او مي‌گويد: من ميل ندارم.یا مي‌گويي: «حي علي الصلاة» اذان مي‌گويي. اصلاً طرف كر است. صدا را نمي‌شنود. يا مي‌شنود نمي‌آيد. كر باشد يا شنوا، بيايد يا نيايد، مؤذن ثواب خودش را دارد. خدا جنس كم را هم مي‌خرد.«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» (زلزله/7) يعني به مقدار ذره‌اي كار شود،ذره را هم مي‌خرد. مردم جنس كم نمي‌خرند. اگر شما به پدرت گفتي: پول بده.مبلغ خيلي كم به شما داد، ناراحت مي‌شوي. اگر خانم به شوهرش گفت: برو يك كيلو گوشت بگير، برود يك سير بگيرد. بگويد: برو يك كيلو انگور بگير، برود يك سيرانگور بخرد، ناراحت مي‌شود. اگر چاي در مجلس به شما مي‌دهند، يك دو سه قطره چاي در استكان باشد، استكان نصفه باشد شما ناراحت مي‌شوي. اما خدا جنس كم را مي‌خرد.[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]2- خدا جنس معيوب را هم مي‌خرد.ولی مردم جنس معيوب را نمي‌خرند. اگر پرتقالي، گوجه و خياري پوسيده باشد نمي‌خرند. اما خدا جنس معيوب را هم مي‌خرد. جنس كم مي‌خرد،امام نماز كه مي‌خواند مي‌گويد: «إِلَهِي إِنْ كَانَ فِيهَا [/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» (بحار الانوار/83/38) اگر ركوعش يا سجودش خلل يا عيبي داشت، يعني با عيب‌هايش با هم بردار.[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]3- به روي خود نمي‌آورد. جنس معيوبي كه مي‌خرد به روي خود نمي‌آورد. «يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيح‏» (كافي/2/578)[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]4- خدا گران مي‌خرد.اگر با خودت معامله كني، براي نفس خودت انجام دهي، نفس انسان لحظه‌اي است. در يك لحظه يك جك مي‌گويد،مي‌خندد. قهقهه مي‌زنند، بعد از 5 دقيقه هم هيچي! لذت‌هاي ما مثل خاراندن دست است. يك لحظه كه دست مي‌خارد، آدم وقتي مي‌خاراند حال مي‌آيد. بعد ازيك دقيقه لذتش تمام می شود.یا مثلا يك كسي را دست مي‌اندازيم، مسخره‌اش مي‌كنيم. بعدش هم كيف مي‌كنيم. قهقهه مي‌خنديم. ولی بعدش هيچي![/]

ببینین دوستان حرف من با چیزایی که شما گفتین فرق میکنه .من میگم معامله نه حاجت ببینین دوستان معامله با خدا در قران هم امده این یعنی اینکه میشه با خدا معامله کرد.حاجت خواستن از خدا با معامله کردن با خدا خیلی فرق میکنه.مبارزه با نفس سرکش که جهاد اکبر هست کا ر کوچکی نیست . چشم پوشی از لذات دنیا کار اسانی نیست.معامله هم این طور شکل میگیره که مثلا من از لذات دنیا چشم پوشی کنم و در عوض یه چیزی از خدا بگیرم

که خواجه خود روش بنده پروری داند

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
ولی اگر من می خواهم فلان کار را بکنم که در مقابل چیزی از خدا بگیرم پس شرط بندگی را به گدائی تبدیل کرده ام چرا که بنده هرچه کند هدفش رضایت مولایش است چرا که بنده هرچه دارد فقط از مولا دارد
ولی گدا فقط در پی گرفتن مزدی است و بس و مهم نیست که مولا در کنارش باشد یا نباشد

الهی کفی بی عزا ان تکون لی ربا
و کفی بی فخرا ان اکون لک عبدا
الهی انت کما احب فاجعلنی کما تحب

پرسش:آیا می توان با خدا وارد معامله شد؟ یعنی چیزهایی را داد و در عوض چیزهایی گرفت؟
من به تازگی در زندگی با یک مشکل جدی برخوردم و می خواهم برای حل مشکلم که فقط در دست خداست، با او وارد معامله شوم. آیا این کار درست است؟ چطور متوجه شوم که خداوند این معامله را پذیرفته؟
پاسخ:
در پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

1- خداوند به اعمال ما نیازی ندارد و این یک حقیقت انکار ناپذیر است، زیرا او غنی مطلق است.

چگونه با خدا معامله کنیم

2- اعمال ما در واقع با عنایت الهی نیز همراه است. یعنی ما اعمالی را که به درد خودمان می خورد و از این حیث که باعث کمال ما می شود، مایه خوشنودی خداوند است را، با عنایت او انجام می دهیم.

3- معامله با خداوند در شرع مقدس به روشهائی مانند نذر و عهد صورت می گیرد.

4- شناخت طرف مقابل، یک اصل عقلائی و لازم است.

5- طرف معامله ما اگر خدا باشد، باید بدانیم که او حکیم نیز هست و صلاح ما را بهتر از خود ما می داند؛ لذا باید بدانیم اگر عملی برای او انجام می دهیم، حتما فوائد آنرا خواهیم یافت. ولی لزوما این فائده ممکن است برآورده شدن آن حاجتِ خاص و به همان شکلی که ما می خواهیم نباشد.

6- بى ‏شك وعده‏ هاى خداوند هيچگاه خلاف ندارد. پس علت اينكه گاهى انسان از عمل خود نتيجه نمى‏ گيرد، بيشتر مربوط به نقصان ايمان و باور خود اوست. لذا كسى كه دعاهاى وارده را مى‏ خواند و به دستورات عبادى عمل مى‏ كند، پيش از هر چيز بايد به گفته‏ هاى پيامبر اكرم و ائمه‏ ى اطهار عليهم‏ السلام “ایمان” داشته باشد. بسیار مهم است كه فرموده‏ هاى آنها را “باور” داشته باشيم. لذا اگر كسى عملى را با ترديد، انجام دهد و بگويد: «فعلاً اين دعا را مى‏ خوانم تا ببينم چه مى ‏شود» نه تنها فايده ‏اى نبرده، بلكه خودش را خسته مى ‏كند.

اگر کسی متوجه شود كه باور ندارد، پيش از هر چيز بايد بررسى كند كه چرا باور ندارد و علت آن را برطرف سازد. (1)

اما در مورد اینکه انسان چه چیزی را می تواند با خداوند معامله کند، درست است که انسان هرچه دارد از خداوند است و خداوند هم بی نیاز مطلق. اما در حقیقت انسان با هدیه دادن و معامله کردنِ همین چیزهائی که خداوند به او عنایت کرده، در حقیقت خودش را نزد او عزیز ساخته و به اصطلاح خودی نشان می دهد.

علامه طباطبائی رحمه الله علیه در این مورد مثال زیبائی دارند و می فرمایند مردی را در نظر بگیرید که برای شخصی باغبانی می کند. تمام سرمایه اعم از اصل باغ و درختان و آب و … مال صاحب باغ است و او حتی خوراک و پوشاک باغبان را تامین می کند. در حقیقت همه چیز مال اوست و باغبان هیچ چیزی از خودش ندارد. در عین حال برای اینکه نسبت به مالک ابراز محبت کرده و خودش را نزد او عزیز کند، از همین باغ شاخه گلی چیده و تقدیمش می کند.
درست است که باغبان در واقع از اموالِ خود مالک هدیه ای به او داده؛ ولی همین کار نشانه محبت و قدردانی او از صاحب باغ است و مسلما نزد او عزیز خواهد شد.

قرآن به صراحت بیان می کند که «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…؛ خداوند جان و مال مؤمنان را در ازاء بهشت از آنان خريده است…» (2)

خداوند هم با اینکه صاحب اصلی ماست و هرچه ما داریم از خود اوست، در عین حال از فضلش و برای اینکه ما به سعادت برسیم، خودش وعده داده که همان سرمایه ها را با سودش از ما می خرد. به عبارت دیگر، انسان از خودش چیزی ندارد که با خداوند معامله کند، اما همان هایی را که خداوند به او عنایت کرده، مانند جان، مال، اولاد، آبرو، لذت های دنیوی و هر چیزی که اختیارش به او سپرده شده، را می تواند با خداوند معامله کرده و در ازایش سعادت و کمال نهائی را دریافت کند.

پی نوشت: 1. أنیس الصادقین،قائنی، سید حسین یعقوبی ،انتشارات دارالعلم،ص27.2. توبه/ 111.

چگونه با خدا معامله کنیم
چگونه با خدا معامله کنیم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *