سلام
موجودات عالم بالا جسم نیستند پس مثل ما زبان و حنجره ندارند.خدا هم که فرا مادی است.و همه این را می پذیریم.
سخن گفتن خدا با موجودات بالا چگونه است؟مثلا خدا چگونه پیام خود را به جبرئیل و اسرافیل و … می فرسته؟ آیا سخن خدا متناسب با عوالم عقل است که چگونگی آنب رما معلوم نیست؟
سوال دیگر اینکه قرآن هم تکلم خداست.و ما شکل مکتوب قرآن را می خوانیم.چگونه خدا این کلمات را به جبرئیل داده و جبرئیل بر پیامبر نازل کرده؟
با تشکر
خدا چگونه با فرشتگان حرف میزند
با سلام خدمت شما دوست گرامی
همان گونه که بیان کردید خدا چون ماده نیست حنجره و زبان ندارد و کلام و صوت مادی مانند آنچه که ما انسان ها داریم ندارد. لیس کمثله شیء.
لیکن خداى تعالى تکلم با آثار و خواص خود را دارد، ولى آن حد اعتبارى را که در تکلم معهود بشرى است، ندارد،
در مورد قول خدا با ملائکه به خاطر اینکه وجودشان از سنخ وجود ما انسانها نیست، یعنى حیوانى اجتماعى نیستند، و همانند ما از راه تحصیل علم، تکامل تدریجى ندارند. باید قول معنایى دیگر داشته باشد، در ما انسانها قول عبارت بود از استخدام صوت اما ملائکه و بطورى که از کلام خداى سبحان بر مىآید چنین وجودى ندارند، پس قطعا سخن گفتن خدا با آنان طورى دیگر است.
از اینجا روشن مىشود که سخن گفتن خود فرشتگان با یکدیگر از راه استخدام صدا و استعمال لغتهایى در برابر معانى نیست و بنا بر این وقتى خدا می خواهد با فرشته ای و یا یک فرشته مىخواهد با فرشتهاى دیگر سخن بگوید و مقاصد خود را به او بفهماند، اینطور نیست که مانند ما، بدنى و سرى و در سر دهنى و در دهان زبانى داشته باشد، و آن زبان صدا را قطعه قطعه نموده، از هر چند قطعه اش لفظى در برابر مقصد خود درست کند، و شنونده اى هم سرى و در سر سوراخى بنام گوش و داراى حس شنوایى و در پشت آن، دستگاه انتقال صوت به مغز داشته باشد، تا سخنان گوینده را بشنود، و این پر واضح است.
اما هر چه باشد بطور مسلم در بین این مخلوق، حقیقت معناى سخن گفتن و سخن شنیدن هست، و اثر قول و مخصوصا فهم، معناى مقصود و ادراک آن را دارد، هر چند که قولى چون قول ما ندارند.
دراصول کافى از ابى بصیر روایت آورده که گفت: از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود: خداى عز و جل همواره، عالم به ذات خود بود، در حالى که هیچ معلومى نبود، و همواره قادر به ذات خود بود، در حالى که مقدورى نبود، عرضه داشتم: فدایت شوم پس باید همواره متکلم هم باشد؟ فرمود: نه، کلام امرى حادث است، خداى عز و جل بود در حالى که متکلم نبود (چون کسى نبود تا با او تکلم کند)، و سپس کلام را ایجاد کرد « اصول کافى، ج 1، ص 107 کتاب التوحید باب صفات الذات».
و در احتجاج از صفوان بن یحیى روایت آورده که گفت: ابو قره محدث در ضمن سؤالاتش از حضرت رضا ع، عرضه داشت: فدایت شوم، پس بفرمائید که سخن گفتن خدا با موسى چگونه بود؟ فرمود: خدا بهتر مىداند که با چه زبانى با او سخن گفت، با سریانى یا عبرانى؟ ابو قره دست برد و زبان خود را گرفته، عرضه داشت: منظورم این زبان است، (یعنى سؤالم از این است که مگر خدا هم زبانى گوشتى دارد) حضرت رضا فرمود:سبحان اللَّه، خدا از آنچه که تو مىگویى منزه است، و معاذ اللَّه از این که خدا شبیه به خلق خود شود، و یا مثل خلقش تکلم کند، ولى خداى سبحان همانطور که لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ هیچ چیز شبیه او نیست، همچنین هیچ متکلمى هم شبیه او نیست، عرض کرد، توضیح دهید، فرمود:سخن گفتن خالق با مخلوق خود مانند سخن گفتن مخلوقى با مخلوق دیگر نیست، یعنى از راه قطعه قطعه کردن صدا به وسیله دهان و زبان نیست، بلکه تنها به این است که سخن را ایجاد کند، همانطور که هر موجودى را با فرمان کن ایجاد مىکند و فرمان او همان مشیت او است، گفتگویى که با موسى کرد یعنى اوامر و نواهى او به موسى، از همین باب بود، نه اینکه چون ما به وسیله تردد نفس و قطعه قطعه کردن آن باشد (تا آخر حدیث). « احتجاج، ج 2، ص 184»
و در نهج البلاغه خطبهاى از امیر المؤمنین ع آورده که در آن فرموده: خداى تعالى متکلمى است بدون اینکه سخن با اندیشه بگوید، و اراده کنندهاى است بدون عزم (تا آخر خطبه). « نهج البلاغه صبحى صالح، ص 258، خطبه 179» و نیز در نهج البلاغه در خطبهاى از آن جناب آمده: همان خداى تعالى که به نوعى با موسى تکلم کرد و آیاتى عظیم، نشان او داد، اما بدون ادوات، و نطقى بدون حلق و حنجره (تا آخر خطبه). « نهج البلاغه صبحى صالح، ص 262، خطبه 182»
اخبارى که در این معنا از ائمه اهل بیت ع رسیده بسیار زیاد است، و همه یک چیز مىگویند، از این هم که بگذریم آنچه را که کتاب و سنت کلام خدا خوانده، صفت فعل است، نه صفت ذات.
(ترجمه المیزان، ج2، صص: 477-496)
در بحث های صفات الهی نیز این بحث می شود که خدا چگونه تکلم می کند در حالی که جسم نیست و خدا چگونه با پیامبران سخن می گوید و …
در بحث صفات الهی این نکته را متکلمین بیان می کنند که : در اینگونه صفات که شائبه جسمانیت برای خدا دارد یک قاعده عقلی اجرا می شود : “خذ الغایات و الترک المبادی” یعنی در این گونه صفات باید آن نتیجه صفت را برای خدا ثابت کرده و مبادی و مقدمات را رها کنیم در صفاتی مانند سمیع بصیر متکلم و … اگر بخواهیم سمع و بصر و کلام را برای خدا به معنای خاص خود برای او ثابت کنیم مشکلات جسمانیت پیش می اید بنا بر این غایت این افعال و صفات را برای خدا ثابت می کنیم و مبادی آنها را ترک می گوییم غایات این صفات در سمعیع و بصیر همان علمی است که از مسموع و مبصر برای خدا حاصل است و کلام در مورد خدا نیز به همین ترتیب است مبادی صدور کلام از خدا که همان صوت صادر از حنجره و .. است را از کلام نفی می کنیم و نتیجه آن را که همان مفاهمه است را از کلام الهی نفی می کنیم.
البته به صورت مجمل باید عرض کنیم که کلام به دو صورت برای خدا در قرآن بیان شده یکی کلام و قول تکوینی و یک کلام و قول گفتاری .
قول خدا در مورد تکوینیات عبارت شد از خود آن موجود تکوینى، که خدا ایجادش کرد، پس موجودات عالم در عین اینکه مخلوق خدایند قول خدا هم هستند، براى اینکه خاصیت قول در آنها هست، خاصیت قول این است که غیر مرا به آنچه در قلب من است آگاه مىسازد، مخلوقات خدا هم با خلقت و وجود خود بر خواست خدا دلالت مىکنند، و این پر واضح است که به حکم دو آیه سوره یس و مریم، وقتى خدا چیزى را اراده مىکند و مىفرماید موجود شو حتى کلمه باش هم بین خدا و آن چیز واسطه نیست، و غیر از وجود خود آن چیز هیچ امر دیگرى دست اندر کار نیست، پس هستى آن چیز، بعینه، قول خدا و باش خدا است، پس قول خدا در تکوینیات عین همان خلقت وایجاد است، که آن نیز عین وجود است، و وجود هم عین آن چیز است
اما در غیر تکوینیات از قبیل سخن گفتن با یک انسان، مثلا باید دانست که قول خدا عبارت است از ایجاد امرى که باعث پدید آمدن علمى باطنى در انسان و حتی ملائکه مى شود، علم به اینکه فلان مطلب چنین و چنان است، حال یا به اینکه خداى تعالى صدایى در کنار جسمى ایجاد کند، و انسانى که پهلوى آن جسم ایستاده، مطلب را بشنود و بفهمد، و یا به نحوى دیگر که ما نه آن را درک مىکنیم، و نه مىتوانیم کیفیت تاثیرش را در قلب پیامبر تصور نمائیم، و نمىدانیم چگونه خداى تعالى به پیامبرى از پیامبران خود مى فهماند که مثلا فلان مطلب چنین و چنان است، اما اینقدر مىدانیم که قول و کلام خدا با پیامبر خود، حقیقت معناى قول و کلام را دارد.
سلام
قرآن که کلام خداست از کدام مرتبه وجود نازل شده؟
منظورم اینه که از مرتبه عنقای مغرب ( غیب الغیوب) یا از مرتبه اسمای الهی؟
صمیمی;896940 نوشت: سلام
موجودات عالم بالا جسم نیستند پس مثل ما زبان و حنجره ندارند.خدا هم که فرا مادی است.و همه این را می پذیریم.
سخن گفتن خدا با موجودات بالا چگونه است؟مثلا خدا چگونه پیام خود را به جبرئیل و اسرافیل و … می فرسته؟ آیا سخن خدا متناسب با عوالم عقل است که چگونگی آنب رما معلوم نیست؟
سوال دیگر اینکه قرآن هم تکلم خداست.و ما شکل مکتوب قرآن را می خوانیم.چگونه خدا این کلمات را به جبرئیل داده و جبرئیل بر پیامبر نازل کرده؟
با تشکر
سلام
کلام القای معناست یا به کلمه و عبارت یا به تلفظ نفسی یا به خود معنا یا به اشهاد
در عالم ماده که صوت محور تکلم است کلمات واسطه انتقال معنا هستند اما در عالم معنا دیگر نیازی به کلمات نیست بلکه با تلفظ نفسی یا به القای خود معناست
یک صورت دیگر هم اشهاد است به این نحو که مقصود به شهود درآورده شود
ترکیبی از اشهاد و القای معنا نیز می تواند صورت گیرد
به نظر می رسد اشهاد بالاترین مرتبه باشد و این اشهاد است که در تنزل بصورت القای معنا و تلفظ نفسی در می آید
پس می توان نتیجه گرفت که خدای متعال حقایق را بصورت اشهاد و القای معنا به جبرییل یا قلب نبی اکرم تنزل داده سپس در مراتب نازلتر بصورت تلفظ نفسی تحقق یافته و در نهایت بصورت کلمات و عبارات به همگان عرضه شده است.
یا علام
سوال دیگر اینکه قرآن هم تکلم خداست.و ما شکل مکتوب قرآن را می خوانیم.چگونه خدا این کلمات را به جبرئیل داده و جبرئیل بر پیامبر نازل کرده؟
با تشکر
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 1.
2. التوحید، ص 264.
3. شعراء (26) آیه 193 و 194 و نیز بقره (2) آیه 97.
4. مصنفات شیخ مفید، ج 5، ص 81 و 120.
با تشکر از کارشناس صادق که این مطلب را لطف فرمودند
سوال:خداوند چگونه با جبرئیل و اسرافیل صحبت میکرد؟
پاسخ:
همان گونه که بیان کردید خدا چون ماده نیست حنجره و زبان ندارد و کلام و صوت مادی مانند آنچه که ما انسان ها داریم ندارد. “لیس کمثله شیء”(1)
لیکن خداى تعالى تکلم با آثار و خواص خود را دارد، ولى آن حد اعتبارى را که در تکلم معهود بشرى است، ندارد،
در مورد قول خدا با ملائکه به خاطر اینکه وجودشان از سنخ وجود ما انسانها نیست، یعنى حیوانى اجتماعى نیستند، و همانند ما از راه تحصیل علم، تکامل تدریجى ندارند. باید قول معنایى دیگر داشته باشد، در ما انسانها قول عبارت بود از استخدام صوت اما ملائکه و بطورى که از کلام خداى سبحان بر مىآید چنین وجودى ندارند، پس قطعا سخن گفتن خدا با آنان طورى دیگر است.
از اینجا روشن مىشود که سخن گفتن خود فرشتگان با یکدیگر از راه استخدام صدا و استعمال لغت هایى در برابر معانى نیست و
بنابراین وقتى خدا می خواهد با فرشته ای و یا یک فرشته مىخواهد با فرشته اى دیگر سخن بگوید و مقاصد خود را به او بفهماند، اینطور نیست که مانند ما، بدنى و سرى و در سر دهنى و در دهان زبانى داشته باشد، و آن زبان صدا را قطعه قطعه نموده، از هر چند قطعه اش لفظى در برابر مقصد خود درست کند، و شنونده اى هم سرى و در سر سوراخى بنام گوش و داراى حس شنوایى و در پشت آن، دستگاه انتقال صوت به مغز داشته باشد، تا سخنان گوینده را بشنود، و این پر واضح است.
اما هر چه باشد بطور مسلم در بین این مخلوق، حقیقت معناى سخن گفتن و سخن شنیدن هست، و اثر قول و مخصوصا فهم، معناى مقصود و ادراک آن را دارد، هر چند که قولى چون قول ما ندارند.
دراصول کافى از ابى بصیر روایت آورده که گفت: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که مىفرمود: خداى عز و جل همواره، عالم به ذات خود بود، در حالى که هیچ معلومى نبود، و همواره قادر به ذات خود بود، در حالى که مقدورى نبود، عرضه داشتم: فدایت شوم پس باید همواره متکلم هم باشد؟ فرمود: نه، کلام امرى حادث است، خداى عز و جل بود در حالى که متکلم نبود (چون کسى نبود تا با او تکلم کند)، و سپس کلام را ایجاد کرد (2).
و در احتجاج از صفوان بن یحیى روایت آورده که گفت: ابو قره محدث در ضمن سؤالاتش از حضرت رضا(علیه السلام)، عرضه داشت: فدایت شوم، پس بفرمائید که سخن گفتن خدا با موسى چگونه بود؟ فرمود: خدا بهتر مىداند که با چه زبانى با او سخن گفت، با سریانى یا عبرانى؟ ابو قره دست برد و زبان خود را گرفته، عرضه داشت: منظورم این زبان است، (یعنى سؤالم از این است که مگر خدا هم زبانى گوشتى دارد)
حضرت رضا (علیه السلام)فرمود:سبحان اللَّه، خدا از آنچه که تو مىگویى منزه است، و معاذ اللَّه از این که خدا شبیه به خلق خود شود، و یا مثل خلقش تکلم کند، ولى خداى سبحان همانطور که لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ هیچ چیز شبیه او نیست، همچنین هیچ متکلمى هم شبیه او نیست، عرض کرد، توضیح دهید،
فرمود:سخن گفتن خالق با مخلوق خود مانند سخن گفتن مخلوقى با مخلوق دیگر نیست، یعنى از راه قطعه قطعه کردن صدا به وسیله دهان و زبان نیست، بلکه تنها به این است که سخن را ایجاد کند، همانطور که هر موجودى را با فرمان کن ایجاد مىکند و فرمان او همان مشیت او است، گفتگویى که با موسى کرد یعنى اوامر و نواهى او به موسى، از همین باب بود، نه اینکه چون ما به وسیله تردد نفس و قطعه قطعه کردن آن باشد (تا آخر حدیث). (3)
و در نهج البلاغه خطبه اى از امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده که در آن فرموده: خداى تعالى متکلمى است بدون اینکه سخن با اندیشه بگوید، و اراده کنندهاى است بدون عزم (تا آخر خطبه). (4) و نیز در نهج البلاغه در خطبه اى از آن جناب آمده: همان خداى تعالى که به نوعى با موسى تکلم کرد و آیاتى عظیم، نشان او داد، اما بدون ادوات، و نطقى بدون حلق و حنجره (تا آخر خطبه). (5)
اخبارى که در این معنا از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) رسیده بسیار زیاد است، و همه یک چیز مىگویند، از این هم که بگذریم آنچه را که کتاب و سنت کلام خدا خوانده، صفت فعل است، نه صفت ذات. (6)
در بحث های صفات الهی نیز این بحث می شود که خدا چگونه تکلم می کند در حالی که جسم نیست و خدا چگونه با پیامبران سخن می گوید و …
در بحث صفات الهی این نکته را متکلمین بیان می کنند که : در اینگونه صفات که شائبه جسمانیت برای خدا دارد یک قاعده عقلی اجرا می شود : “خذ الغایات و الترک المبادی” یعنی در این گونه صفات باید آن نتیجه صفت را برای خدا ثابت کرده و مبادی و مقدمات را رها کنیم در صفاتی مانند سمیع بصیر متکلم و … اگر بخواهیم سمع و بصر و کلام را برای خدا به معنای خاص خود برای او ثابت کنیم مشکلات جسمانیت پیش می اید
بنابراین غایت این افعال و صفات را برای خدا ثابت می کنیم و مبادی آنها را ترک می گوییم غایات این صفات در سمعیع و بصیر همان علمی است که از مسموع و مبصر برای خدا حاصل است و کلام در مورد خدا نیز به همین ترتیب است مبادی صدور کلام از خدا که همان صوت صادر از حنجره و .. است را از کلام نفی می کنیم و نتیجه آن را که همان مفاهمه است را از کلام الهی نفی می کنیم.
البته به صورت مجمل باید عرض کنیم که کلام به دو صورت برای خدا در قرآن بیان شده یکی کلام و قول تکوینی و یک کلام و قول گفتاری .
قول خدا در مورد تکوینیات عبارت شد از خود آن موجود تکوینى، که خدا ایجادش کرد، پس موجودات عالم در عین اینکه مخلوق خدایند قول خدا هم هستند، براى اینکه خاصیت قول در آنها هست، خاصیت قول این است که غیر مرا به آنچه در قلب من است آگاه مىسازد، مخلوقات خدا هم با خلقت و وجود خود بر خواست خدا دلالت مىکنند، و
این پر واضح است که به حکم دو آیه سوره یس و مریم، وقتى خدا چیزى را اراده مىکند و مىفرماید موجود شو حتى کلمه باش هم بین خدا و آن چیز واسطه نیست، و غیر از وجود خود آن چیز هیچ امر دیگرى دست اندر کار نیست، پس هستى آن چیز، بعینه، قول خدا و باش خدا است، پس قول خدا در تکوینیات عین همان خلقت وایجاد است، که آن نیز عین وجود است، و وجود هم عین آن چیز است
اما در غیر تکوینیات از قبیل سخن گفتن با یک انسان، مثلا باید دانست که قول خدا عبارت است از ایجاد امرى که باعث پدید آمدن علمى باطنى در انسان و حتی ملائکه مى شود، علم به اینکه فلان مطلب چنین و چنان است، حال یا به اینکه خداى تعالى صدایى در کنار جسمى ایجاد کند، و انسانى که پهلوى آن جسم ایستاده، مطلب را بشنود و بفهمد، و یا به نحوى دیگر که ما نه آن را درک مىکنیم، و نه مىتوانیم کیفیت تاثیرش را در قلب پیامبر تصور نمائیم، و نمىدانیم چگونه خداى تعالى به پیامبرى از پیامبران خود مى فهماند که مثلا فلان مطلب چنین و چنان است، اما اینقدر مىدانیم که قول و کلام خدا با پیامبر خود، حقیقت معناى قول و کلام را دارد.
منبع:1- شوری 11
2- اصول کافى، ج 1، ص 107 کتاب التوحید باب صفات الذات
3- احتجاج، ج 2، ص 184
4- نهج البلاغه صبحى صالح، ص 258، خطبه 179
5- نهج البلاغه صبحى صالح، ص 262، خطبه 182
6- ترجمه المیزان، ج2، صص: 477-496
در اینجا با راه ها روش هایی که خداوند با انسان ارتباط برقرار می کند آشنا خواهید شد.
آیا خدا واقعا با ما حرف میزند؟ آیا واقعا میتوانیم صدای او را بشنویم؟ تا وقتی که راههای شنیدن صدای او را نفهمیم، هیچوقت باور نمیکنیم که میتوانیم صدای او را بشنویم.
به نظرتان بهتر نبود خدا از طریق بیلبورد با ما حرف میزد؟ کمی فکر کنید، همینطور که در اتوبان مشغول رانندگی بودیم، خدا یکی از صدها بیلبورد را برای جلب توجه ما انتخاب میکرد و روی آن پیام خودش برای ما را مینوشت. واقعا خیلی عالی میشد، نه؟
اما متاسفانه اینطور نیست. خدا همیشه از راهی با آدمها حرف میزند که اصلا نمیشنوند.
شنیدن صدای خدا مهارتی آموختنی است
خدا چگونه با فرشتگان حرف میزند
درست است، میتوانستید یکی از آدمهای خوششانسی مثل پیامبران باشید که خداوند مستقیما با آنها وارد صحبت شد. اما ما، آدمهای معمولی، چنین سعادتی نداشتهایم و به همین دلیل باید به دنبال یاد گرفتن مهارتهایی باشیم که از طریق آن بتوانیم صدای خدا را بشنویم.
اما چطور میتوانیم بفهمیم که خداوند با ما صحبت میکند؟
در زیر به بعضی روشهای صحبت کردن خدا با ما اشاره میکنیم.
کلمات او
برای اینکه واقعا صدای خدا را بشنویم، باید درمورد او بیشتر بدانیم. باید بدانیم که خداوند کیست و چطور رفتار میکند. خوشبختانه همه این اطلاعات در کتابهای مقدس وجود دارد. قرآن، انجیل و کتابهای مقدس دیگر با جزئیات کامل برایمان توضیح داده است که خداوند چطور واکنش میدهد، از ما انتظار دارد با او چطور رفتار کنیم و از همه اینها مهمتر انتظار دارد که با آدمهای دیگر چطور برخورد کنیم. این کتابها کمک فوقالعادهای برای ما هستند.
آدمهای دیگر
خیلی وقتها خداوند برای وارد شدن به ما از آدمهای دیگر استفاده میکند. برای او مقدور است که از هر کسی که خواست و در هر زمانی استفاده کند اما در افراد مومن و خداشناس این اتفاق بیشتر میافتد.
محیط و شرایط ما
گاهی اوقات تنها راهی که خداوند میتواند به ما درسی بیاموزد این است که به شرایط زندگی ما اجازه دهد ما را به سمت چیزی که قرار است یاد بگیریم هدایت کند.
صدای آرام درونی
خیلی وقتها خداوند از صدای بسیار آرامی در درون ما استفاده میکند تا به ما بفهماند که راه را اشتباه رفتهایم. بعضیها به آن “صدای آرامش” میگویند. وقتی به موضوعی فکر میکنیم که سردرگممان کرده است، خیلی خوب است که مکث کنیم و به دقت به انتخابهایی که پیش رو داریم فکر کنیم.
صدای واقعی
گاهی اوقات میتوانیم چیزی در روحمان بشنویم که به نظرمان واقعا صدایی شنیدنی میآید. یکدفعه متوجه میشوید که چیزی شنیدهاید. به این اتفاقات خیلی باید دقت کنید چون احتمالا خدا میخواهد چیزی به شما بگوید.
وقتی خدا حرف میزند، شما سکوت کنید و گوش دهید
اجازه بدهید مثالی بزنیم. چند سال پیش بعنوان مددجو بیماران بیمارستانی ثبتنانم کردم. وقتی برای اولین بار اعلامیه آن را در دانشگاه دیدم، فورا احساس کردم که باید این کار را انجام دهم. اما آن زمان فراموش کردم. چند هفته بعد فکر آن دوباره سراغم آمد و اینبار با خودم گفتم اگر باز هم اعلامیه آن را در دانشگاه ببینم حتما همان موقع ثبتنام میکنم.
البته اعلامیه آنجا بود و هیچ راه فراری از آن نداشتم و من همان جا با خودم گفتم، “باشه خدا جون، رفتم.”
اولین بار بود که چنین کاری میکردم. کمی استرس داشتم اما قبل از رفتن کلی دعا کردم و کمی بهتر شدم. در راهم به سمت دومین بیمارستان، دعا کردم که خداوند من را برای همه بیماران نشانهای از خودش قرار دهد، نشانهای برای آرامش و تسلی دادن.
درست مقابل بیمارستان تقاطعی بود که چراغ قرمز داشت. همانطور که پشت چراغ قرمز ایستاده بودم شروع به دعا کردن کردم و از چهارراه رد شدم، بااینکه چراغ قرمز بود. منظورم این است که برای رسیدن به آن مریضها عجله داشتم.
درست به وسط خیابان که رسیدم، صدایی به من گفت، “پس میخواهی نشانهای از من باشی و حتی نمیتوانی بدون شکستن قانون از یک خیابان عبور کنی؟”
خداوند راههای زیادی برای صحبت کردن با ما پیدا میکند. اما شنیدن صدای خدا بیشتر از اینکه به روش حرف زدن او با ما بستگی داشته باشد، به این بستگی دارد که اصلا گوش میدهیم یا نه./ مردمان
فال حافظ
متن عاشقانه متن زیبا آهنگ تولدت مبارک
صفحه اصلی تبلیغات تماس با ما درباره ما
مطالب بخش سلامت و پزشکی سایت کوکا فقط جنبه اطلاع رسانی و آموزشی دارند. این مطالب توصیه پزشکی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان کرد.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کوکا برای تمامی وب سایت ها به هر نحو غیر مجاز می باشد.
هر گونه کپی برداری از محتوای سایت کوکا پیگرد قانونی دارد.
استفاده از مطالب سایت کوکا در سایت های خبر خوان و دارای آی فریم نیز اکیدا ممنوع است.
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ابتدا باید بدانیم که «سخن گفتن خداوند سبحان»، یعنی چه و چگونه است، و سپس توجه نماییم که با چه کسانی سخن میگوید و چگونه؟
الف – بیتردید اگر برداشت ما از “سخن گفتن خدا، یا همان کلام الله”، الفاظی باشد که از چرخش زبان و هوا و تحرک عضلات لب و دهان بیرون میآید و چون صوت دارد، شنیده میشود؛ برداشت غلطی است که ریشه در گمان و تصور و قیاس دارد.
ب – اینها همه اوصاف مخلوقات میباشند و خداوند متعال، منزه و بری (سبحان) از این اوصاف میباشد. « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ – خداوند منزه است از آن چه به وصف میآورند / الصافات، 159»
تصور بیان الفاظ با بیرون آوردن صوت و صدا، مستلزم برخورداری از اعضا و جوارح میباشد و بالتبع نیاز به آن اعضا را ایجاب میکند، که با غنا و سبوحیت خداوند متعال منافات دارد.
وحی:
خدا چگونه با فرشتگان حرف میزند
بنابراین، سخن گفتن خدا (کلام الله) به هر شکلی که باشد، با “وحی” انجام میگیرد و وحی خودش خلق (مخلوق) است، بنابراین، یک واسطه است. و باید توجه داشته باشیم که وحی خدا، الزاماً کلامی نیست، بلکه امر او در ایجاد نیز با همین وحی انجام میگیرد. یعنی ارادهاش را تعلق میدهد، میگوید: باش، و بود میشود. قطعاً میگوید: باش، لفظی و خطاب به چیزی که نیست نمیباشد، بلکه امری است و امر نیز ایجاد میباشد.
اما در مورد سخن گفتن به انسان (کلام الله) به صراحت فرمود:
« وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ » (الشّوری، 51)
ترجمه: و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى، يا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد. آرى، اوست بلندمرتبه سنجيدهكار.
وقتی میفرماید: «هیچ بشری»، یعنی حتی انبیا، رسل و حضرت ختمی مرتب صلوات الله علیه و آله را نیز شامل میگردد، چنان که به ایشان نیز امر نمود که «بگو، من نیز بشری مثل شما هستم، با این تفاوت که به من وحی میشود».
*- بنابراین، منع سخن گفتن بیواسطهی خدا برای بندگانش، امامان علیهم السلام را نیز شامل میشود، چرا که آنان نیز “بشر” هستند.
خداوند منّان، با تمامی مخلوقاتش حرف میزند:
تمامی مخلوقات خداوند منّان، مخاطب او هستند، پس او با همه حرف میزند، منتهی با هر کدام و در هر موضعی، به گونهای متناسب با خودشان (1). و البته تمامی سخنها به شکل وحی میباشد، ولی وحی نیز انواع و اقسام دارد.
در قرآن کریم میخوانید که خداوند سبحان، با ملائک از طریق وحی سخن فرمود: « إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ » – با حواریون که از پیامبران نبودند نیز به طریق وحی سخن فرمود: « وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ » – با مادران برخی از رسولان، چون حضرات موسی و عیسی علیهماالسلام، با وحی سخن فرمود: « إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى » – با کل آسمانها از طریق وحی سخن فرمود و امرشان به آنها ابلاغ نمود [در آنها ایجاد نمود] « وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا » – با زنبور عسل از طریق وحی سخن فرمود: « وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ » … ، و هم چنین با جمیع انسانها، با دو بیان قرآن مجید که وحی است و نیز الهام شخصی که نوعی وحی است، سخن میفرماید: « فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ».
امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف:
پس، وقتی خداوند منّان، تمامی مخلوقاتش را مخاطب قرار میدهد و هم چنین به احوال آنان خبیر و بصیر و به گفتارشان سمیع و به دعایشان مجیب است، به طور قطع و یقین، با برگزیده، خلیفه، حجّت و امامش، که مظهر اتمّ اسمای الهی و انسان کامل است نیز سخن میفرماید، منتهی همان طور که فرمود: یا از طریق وحی است و یا از پس پردهی حجاب، یا با فرستادن رسولان (مانند فرشتگان). مثل الهام، رؤیای صادقه، نزول ملائکه به شکلهای گوناگون، چنان که در آیات خواندیم که به صورت مردانی نیکو منظر بر حضرات ابراهیم و لوط و … علیهم السلام نازل شدند – چنان که در سوره قدر میفرماید که ملائک را با مقدرات عالم نازل مینماید. خب به چه کسی نازل مینماید؟! به حجتش در روی زمین – و چنان که میدانیم حتی حضرت جبرئیل علیه السلام که شخصاً به تمامی انبیا نازل نشده است (بلکه جنود او که فرشتگان وحی هستند، نازل شدهاند)، بارها خدمت حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام مشرف شدهاند.
پس، به طور قطع و یقین، خداوند سبحان، بیش از همه، با خلیفهاش، حجتش و امام برگزیدهاش سخن میگوید، اما با واسطههایی که خودش صلاح بداند.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
آیا خداوند متعال با امام زمان علیه السلام، بطور مستقیم و بیواسطه سخن میگوید
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8417.html
نام و نام خانوادگی
ایمیل
نظر
کد امنیتی
ولایت ، امامت، غدیر
کربلا ، محرم ، عزاداری
غیبت ، قیام ، انتظار
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…
مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهم
آخرین پرسش ها و پاسخ ها را همه روزه در ایمیل خود مطالعه کنید
ما 6962 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و استفاده از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز است.
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) -آیا میتوان با ملائکه و جبرئیل ارتباط برقرار کرد و صحبت نمود؟پاسخ اجمالی :از نظر عقلی، به دلیل نوع خلقت و بُعد روحی وجود انسان که مجرد و ملکوتی و همسنخ ملائکه است، این ارتباط ممکن میشود. از نظر نقلی نیز، آیات مربوط به گفتوگوی مریم و ساره با فرشتگان، و … و روایات مربوط به تمثّل ملائکه برای انسانهای غیر معصوم و نیز روایات گفتوگوی فرشتگان با حضرت زهرا(س) و ائمه اطهار(ع) و … این مسئله را اثبات میکنند. اما آنچه گفته شد الزاماً به معنای تحقق این ارتباط برای همه انسانها نیست.
پاسخ تفصیلی
به گزارش شفقنا به نقل از اسلام کوئست نخست باید دانست که؛ جهان هستی به دو بخش شهود و غیب تقسیم میشود. مقصود از عالم شهود، جهان و موجودات مادی است که با حواس پنجگانه قابل درک میباشند؛ و مقصود از جهان غیب، آن بخش از جهان و موجوداتی است که با حواس پنجگانه قابل درک نیستند؛ یعنی جهان معقول و مجرّدات نوریه.[۱]
امکان ارتباط این دو بخش از جهان و موجودات آن، همیشه مورد توجه انسان بوده و یکی از مسائل مربوط به آن، ارتباط انسانهایی غیر از پیامبران و ائمه با فرشتگانی از جمله جبرئیل است.
از نگاه شیعه، این مسئله نسبت به امامان معصوم(ع) ویژگی خاصی پیدا میکند؛ چراکه به اعتقاد ایشان جانشین پیامبر(ص) نیز مانند او از دانش فرابشری برخوردار است؛ با این تفاوت که پیامبر(ص) از طریق وحی اصطلاحی از این دانش برخوردار میشود؛ ولی جانشینان او که از وحی ویژه پیامبران برخوردار نیستند، با استفاده از منابع دیگر از جمله گفتوگو با فرشتگان از این دانش برخوردار میشوند.
در باره این موضوع که آیا غیر از پیامبران و امامان(ع)، افراد دیگری نیز قدرت ارتباط با فرشتگان را دارند یا خیر، باید گفت؛ عدهای بر این باورند که چون انسان، موجودی مادی است و با خداوند و عالم غیب سنخیتی ندارد، ارتباط او با عالم غیب امکان ندارد.[۲] اما عدهای دیگر معتقدند که با توجه به وجود انسان و ویژگیهای روحانی و تواناییهای وی، ارتباط او با عالم غیب و ملائکه ممکن خواهد بود.[۳] منابع دینی نیز بر امکان و تحقق تاریخی این امر دلالت دارند.
امکان ارتباط انسان با ملائکه از نگاه عقل و نقل
در نگاه عقلی با توجه به ماهیت دو بعدی انسان (روحانی و جسمانی)، او میتواند هم با عالم ماده و هم با عالم ملکوت ارتباط داشته باشد.[۴] انسان، ذاتاً استعداد ارتباط با موجودات غیبی از جمله فرشتگان و شیاطین، و تأثیرپذیری از آنها را دارد.[۵]
در آموزههای دینی، امکان ارتباط انسان با ملائکه مسلّم فرض شده است؛ که در دو بخش ذیل بیان میشود:
الف. افرادی غیر از پیامبران و امامان
در آیات و روایات اسلامی، مواردی وجود دارد که از ارتباط افرادی با فرشتگان حکایت میکند که پیامبر و امام نبودهاند:
۱. مریم(س): در آیاتی سخن گفتن فرشتگان با مریم به صراحت بیان شده است؛ مانند این آیات شریفه: «و [به یاد آورید] هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان، برترى داده است … و هنگامى که فرشتگان گفتند: اى مریم! خداوند تو را به کلمهاى (وجود با عظمتى) از طرف خودش بشارت میدهد که نامش “مسیح، عیسى پسر مریم” است …».[۶]
در آیاتی دیگر گفتوگوی جبرئیل با مریم(س) نیز به تصویر کشیده شده است:
«در این هنگام، ما روح خود را به سوى او فرستادیم و او در شکل انسانى بیعیب و نقص، بر مریم ظاهر شد! او [سخت ترسید و] گفت: من از شرّ تو، به خداى رحمان پناه میبرم اگر پرهیزگارى! گفت: “من فرستاده پروردگار توام [آمدهام] تا پسر پاکیزهاى به تو ببخشم!” …».[۷]
۲. ساره(س): ساره، همسر حضرت ابراهیم(ع) از افرادی است که نه پیامبر بوده و نه امام، اما با این وجود به گفتوگو با فرشتگان پرداخته است. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «و همسرش ایستاده بود، [از خوشحالى] خندید پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم. او گفت: “واى بر من! آیا من فرزند میآورم در حالى که پیرزنم، و شوهرم نیز پیرمردى است؟! این راستى چیز عجیبى است!” [فرشتگان] گفتند: آیا از فرمان خدا تعجب میکنى؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است چرا که او ستوده و والا است».[۸]
همچنین «سامری» جبرئیل را در زمان حضرت موسی(ع) دیده بود،[۹] مردم سرزمین بابِل با دو فرشته به گفتوگو پرداختند،[۱۰] قوم لوط نیز فرشتگانی را دیده و نیت بدی نسبت به آنها داشتند،[۱۱] مسلمانان نیز در جنگ بدر، فرشتگانی را دیدند که به کمکشان آمده بودند.[۱۲]
۳. امّ سلمه(س): یکبار که این همسر پیامبر(ص) نزد ایشان بود، جبرئیل بر حضرتشان نازل شد؛ اما امّ سلمه پنداشت که او دحیه کلبی است.[۱۳]
۴. ابوذر: در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود: «اى أبوذر! چرا از کنار ما رد شدی و به ما سلام نکردی؟!» گفت: گمان کردم دحیه کلبى براى کارى شخصى با شما خلوت کرده(و نخواستم مزاحم شوم). فرمود: «اى أبوذر! او جبرئیل بود و گفت: اگر أبوذر به ما سلام کرده بود جوابش را میدادیم»، پس همین که أبوذر دانست که او جبرئیل بوده، خدا میداند که چه اندازه پشیمان شد [و افسوس خورد] که چرا بر او سلام نکرد».[۱۴]
ب. پیامبران و امامان
در میان معصومان، ارتباط پیامبران(ع) با ملائکه و جبرئیل امری مسلّم است؛ ولی نسبت به بقیه آنها باید از روایات استفاده کرد. به تعدادی از این روایات اشاره میشود:
۱. امام علی(ع) جبرئیل را به دفعات به صورت «دحیه کلبی» در نزد پیامبر(ص) مشاهده فرمود.[۱۵]
۲. علاوه بر آنکه جبرئیل(ع) با حضرت فاطمه(س) بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) سخن میگفت،[۱۶] از ام سلمه نقل است که: هنگام عروسی فاطمه(س) از او مقداری عطر خواستم. ایشان ماده بسیار خوشبویی به من داده و گفتند که از میان لباس دحیه افتاده و دحیه گفته که آنرا بردارد. سپس رسول خدا(ص) فرمود: «آن شخص، جبرئیل بوده و آن ماده خوشبو، عنبری است که از میان بالهای او افتاده است».[۱۷]
در همین راستا امام صادق(ع) در روایتی، میفرماید:
«اینکه فاطمه، محدَّثه نامیده شده است، به جهت این است که فرشتگان از آسمان فرود میآمدند و ـ مانند ندا کردن مریم دختر عمران ـ او را [این چنین] ندا میکنند: ای فاطمه! همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهان برگزید؛ ای فاطمه! فرمان برِ پروردگار خویش باش و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع نما؛ پس او با فرشتگان صحبت میکند و آنها با او حدیث میگویند. پس یک شب به آنها گفت: آیا زنِ برتری داده شده بر زنان جهان، مریم دختر عمران نیست؟ پس آنها گفتند: نه، همانا مریم برترین زنهای جهان خود بود؛ و خداوند تو را برترین زنهای جهان خود و جهان او و برترین زنان از اول تا آخر جهان قرار داده است».[۱۸]
۳. امام باقر(ع) میفرماید: «همانا جانشینان پیامبر طرف گفتوگوی فرشتگان هستند».[۱۹] «همانا که علی(ع) محدَّث بود … فرشتهای با او سخن میگفت».[۲۰] امام(ع) در ادامه روایت، این نتیجهگیری راوی که «پس او پیامبر بوده است» را ردّ کرده و به نمونههایی از گفتوگوهایی اشاره میکند که طرف گفتوگو در آنها پیامبر نبود؛ مانند «صاحب سلیمان»، «صاحب موسی» و «ذوالقرنین».[۲۱]
نتیجهگیری
با توجه به اینکه انسان دارای دو بعد روحی و جسمی است، او میتواند با ملائکه و جبرئیل ارتباط برقرار کند؛ اما الزاماً به معنای تحقق این ارتباط برای همه انسانها نیست.
[۱]. سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج ۲، ص ۱۰۷۹ و ۱۲۲۹، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
[۲]. به نقل از: شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج ۲، ص ۲۵۱، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۹۵م؛ رازی، ابوحاتم، اعلام النبوه، ص ۳، تهران، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۹۷م؛ معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۳۲، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، ۱۴۱۵ق.
[۳]. ر. ک: صدر المتألهین شیرازی، مفاتیح الغیب، ص ۱۵۱ – ۱۵۵، تهران، مؤسسه تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش.
[۴]. التمهید فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۳۳.
[۵]. ر. ک: مفاتیح الغیب، ص ۲۳۲ – ۲۴۹؛ صدر المتألهین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج ۷، ص ۲۴ – ۲۸، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
[۶]. آل عمران، ۴۲ ـ ۴۳ و ۴۵.
[۷]. مریم، ۱۶ – ۲۱.
[۸]. هود، ۷۱ – ۷۳. همچنین ر. ک: ذاریات، ۲۴ – ۳۰.
[۹]. طه، ۹۵ – ۹۶.
[۱۰]. بقره، ۱۰۲.
[۱۱]. قمر، ۳۷.
[۱۲]. آل عمران، ۱۲۳ – ۱۲۴.
[۱۳]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج ۶، ص ۹۶ – ۹۷، بیروت، دارالفکر،۱۴۰۱ق؛ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۴۴، بیروت، دارالفکر، بیتا.
[۱۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص ۵۸۷، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۱۵]. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، ج ۲، ص ۷۰، تهران، المطبعه العلمیه، چاپ اول، ۱۳۸۰ق.
[۱۶]. کافی، ج ۱، ص ۲۴۱.
[۱۷]. طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، ص ۴۱ – ۴۲، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۴ق.
[۱۸]. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۸۲، قم، کتابفروشى داورى، چاپ اول، ۱۳۸۵ش؛ طبرى آملى، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، ص ۱۵۲، قم، بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
[۱۹]. کافی، ج ۱، ص ۲۷۰.
[۲۰]. همان، ص ۲۷۱.
[۲۱]. همان.
انتهای پیام
شفقنا در شبکه های اجتماعی: توییتر | اینستاگرام | تلگرامخدا چگونه با فرشتگان حرف میزند
سلام من یکبار زمانی که بچه بودم دعایی رو هر شب از خدا میخواستم یک شب جواب درخواستم رو از آسمان بدون اینکه شکلی رو ببینم گرفتم
یا علام الغیوب
مبحثی لطیف و بسیار مفید بود که بیش از آنچه در جستجویش بودم ازش دریافت کردم
متشکرم
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
0