ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

 
helpkade
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد



تورهای زمستان ۹۹

تورهای انفرادی

بلیط اتوبوس اروپا

دیدگاه مسافران

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

ایجاد حساب کاربری

ثبت نام در ایوار

{{minutes}} : {{seconds}} ثانیه تا فعال شدن ارسال مجدد

برای ارسال مجدد رمز عبور میتوانید از دکمه “ارسال مجدد” استفاده کنید

ایجاد رمز عبور

رمز عبور شما با موفقیت ثبت شد

ایجاد رمز عبور

لینک فعالسازی حساب شما به {{inputValue}} ارسال شد

ورود به حساب کاربری

ورود با رمز یکبار مصرف

{{minutes}} : {{seconds}} ثانیه تا فعال شدن ارسال مجدد

برای ارسال مجدد رمز عبور میتوانید از دکمه “ارسال مجدد” استفاده کنید

بازیابی رمز عبور

بازیابی رمز عبور

{{minutes}} : {{seconds}} ثانیه تا فعال شدن ارسال مجدد

برای ارسال مجدد رمز عبور میتوانید از دکمه “ارسال مجدد” استفاده کنید

ویرایش رمز عبور

رمز عبور شما با موفقیت ثبت شد

با شروع جنگ جهانی دوم در اواسط قرن بیستم، دنیا در تاریکی مطلق فرو رفت. این جنگ که تلفات زیادی برجای گذاشت، درنهایت با شکست آلمان و ژاپن و پیروزی نیروهای متفقین به پایان رسید.

جنگ جهانی دوم (World War II) به‌طور تاثیرگذاری دنیا را بین سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ متوقف کرد. تا به امروز، این جنگ گسترده‌ترین درگیری نظامی از نظر جغرافیایی در طول تاریخ بوده است. اگرچه این نبرد به نقاط بسیاری از دنیا سرایت کرد اما اکثر کشورهای درگیر، تلاش مشترکی با هدف پایان دادن به تخاصم قدرت‌های محور یعنی آلمان، ایتالیا و ژاپن از خود به نمایش گذاشتند. اگر مسافر تور اروپا هستید یا به تاریخ علاقه‌ دارید، حتما این مقاله را تا انتها مطالعه کنید.

با وجود این واقعیت که آلمان و ژاپن متحد یکدیگر بودند اما اهداف و انگیزه‌های بسیار متفاوتی داشتند و سطح همکاری آن‌ها عمدتاً معطوف به منحرف کردن توجه دشمنان به ‌جای دستیابی به هرگونه اهداف مشترک بود؛ به همین دلیل اکثر مطالعات در مورد جنگ، درگیری‌های آلمان و ژاپن را به‌طور جداگانه بررسی کرده و بین صحنه‌های نبرد در اروپا و منطقه‌ی اقیانوسیه تمایز قائل می‌شوند.

ظهور آلمان نازی و نشانه‌های تخاصم آن را می‌توان مستقیماً از دل جنگ جهانی اول بیرون کشید. آلمان پس از جنگ جهانی اول از نظر اقتصادی به‌شدت آسیب دید. پیمان ورسای به‌طرز ناعادلانه‌ای تمام تقصیرهای جنگ را بر گردن آلمان می‌انداخت و به ‌موجب آن غرامت سنگینی از این کشور طلب می‌کرد.

اگرچه آلمان هرگز بخش عمده‌ای از این مطالبات را پرداخت نکرد اما این پیمان آلمانی‌ها را خوار می‌شمرد و مانعی برای تلاش‌های این ملت در جهت بازسازی و حرکت رو به ‌جلو از نظر اقتصادی و فناوری بود. به‌علاوه، رکود بزرگ اقتصادی در اواخر دهه‌ی ۱۹۲۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۳۰ فشارهای بیشتری بر کشور آلمان وارد آورد.

با گسترش خشم و ناامیدی در آلمان، احزاب سیاسی رادیکال به محبوبیت رسیدند. آن‌ها شامل طیف گسترده‌ای از احزاب، از کمونیست‌ها گرفته تا راست‌های افراطی ملی‌گرا می‌شدند. در میان افراطی‌ترین فعالان ملی‌گرا، نام آدولف هیتلر، مؤسس حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمانی یا همان حزب نازی نیز دیده می‌شد.

حزب هیتلر در زمان رکود اقتصادی در آلمان، بیش از صد هزار عضو داشت و به ‌سرعت در حال گسترش بود. این حزب در انتخابات مجلس حضور پیدا کرد و سریعاً به موفقیت رسید. هیتلر در سال ۱۹۳۳ رئیس‌جمهور آلمان؛ پائُل فون هیندِنبورگ را مجبور کرد تا او را به سمَت صدر اعظمی برساند؛ موقعیتی که هیتلر به ‌موجب آن توانست قدرت خود را تحکیم بخشد.

آلمان در سال ۱۹۳۵ به رسمیت شناختن پیمان ورسای همراه با تمامی محدودیت‌ها و تحریم‌های آن را ملغی کرد. به‌ خصوص این که هیتلر در سخنرانی خود از بازسازی تمام‌عیار نیروهای ارتش آلمان خبر داد. آلمان در سال ۱۹۳۸ شروع به الحاق قلمروهای کشورهای همسایه، نظیر اتریش و بخش اعظم خاک چکسلواکی به سرزمین خود کرد.

وقتی‌که آلمان در سال ۱۹۳۹ به لهستان یورش برد، بریتانیا و فرانسه باهم علیه آلمان متحد شدند و جنگ جهانی دوم به راه افتاد.

آتش جنگ جهانی دوم پس از حمله‌ی آلمان به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ و اتحاد میان فرانسه و بریتانیا علیه این کشور، شعله‌ور شد. طی چند ماه، آلمان از اهداف خود پرده برداشت و به دانمارک و نروژ نیز حمله کرد. آلمان‌ها اندکی بعد حملات خود را به‌سوی بلژیک، هلند و فرانسه گسترش دادند و تمامی این کشورها را فتح کردند.

آلمان در تابستان ۱۹۴۰ شروع به حملات گسترده‌تر علیه بریتانیا کرد؛ با این تفاوت که این حملات منحصراً از راه آسمان بود. نبرد بریتانیا نخستین شکست نظامی آلمان بود؛  لوفت‌وافه نیروی هوایی این کشور، توانایی مقابله با نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا را نداشت.

با آشکار شدن گام‌های بعدی هیتلر، ایتالیا به‌عنوان متحد آلمان، با حمله به یونان و شمال آفریقا، جبهه‌های نبرد را بیش از پیش گسترش داد. لشکرکشی به یونان با شکست روبه‌رو شد و آلمان به ‌ناچار در اوایل سال ۱۹۴۱ به کمک متحد خود شتافت.

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

آلمان در سال ۱۹۴۱، به سراغ جاه‌طلبانه‌ترین اقدام نظامی خود یعنی یورش به اتحاد جماهیر شوروی رفت. اگرچه آلمانی‌ها در ابتدا پیشرفت‌های برق‌آسایی داشتند و تا عمق خاک روسیه پیش رفتند اما حمله به اتحاد جماهیر شوروی را می‌توان نقطه‌ی سقوط آلمان در جنگ دانست.

روسیه کشوری بسیار بزرگ بود و اگرچه مقاومت‌های اولیه‌ی این کشور چندان قدرتمند نبود اما قدرت و عزم راسخ این ملت همراه با زمستان‌های وحشتناک آن به‌ مراتب فراتر از آن چیزی بود که ارتش آلمان تصورش را کرده بود.

آلمان در سال ۱۹۴۳ و پس از نبردهای استالینگراد و کورسک، مجبور به یک عقب‌نشینی تمام‌عیار شد. آلمان‌ها در سال ۱۹۴۴، به‌آرامی اما به‌طور پیوسته مجبور به عقب‌نشینی کامل از خاک روسیه شدند. روس‌ها قوای آلمان را تا اروپای شرقی و خود کشور آلمان دنبال کردند و دست آخر در ۱۹۴۵ برلین را فتح کردند.

جنگ در منطقه‌ی اقیانوسیه در هفتم دسامبر ۱۹۴۱ و زمانی آغاز شد که هواپیماهای جنگی ژاپنی اقدام به حمله‌ای غیرمنتظره به پایگاه نیروی دریایی آمریکا در بندر پِرل هاربر (Pearl Harbor) کردند. تا پیش از این اتفاق، ژاپن چندین سال بود که وارد جنگ با چین شده بود و مناطقی چون مَنچوری را در تصرف خود داشت. پس از حمله به پِرل هاربر، ژاپن لشکرکشی گسترده‌ای را در تمام منطقه‌ی جنوب شرقی آسیا شروع کرد.

اگرچه حمله به پِرل هاربر عاملی برای اعلان‌ جنگ ایالات‌متحده به ژاپن در روز بعد از این اتفاق بود اما چندین ماه طول کشید تا نیروهای آمریکایی به‌طور جدی وارد درگیری نظامی شوند. در اواخر بهار ۱۹۴۲، ایالات‌متحده و ژاپن در یک سری از نبردهای دریایی با نام نبرد میدوِی (Battle of Midway) از سوم تا ششم ژوئن ۱۹۴۲ به مبارزه با یکدیگر پرداختند. ژاپن در این‌ نبرد متحمل شکست فاجعه‌باری شد.

ایالات‌متحده در سال بعد از نبرد میدوِی با ژاپن که از مدت‌ها پیش به دنبال تصاحب جزایر سلیمان (Solomon Islands) در نزدیکی شاه‌راه حیاتی کشتی‌های متفقین بود، درگیر شد. نیروهای متفقین بین اوت ۱۹۴۲ تا فوریه ۱۹۴۳ حمله‌ای را به جزیره گوادال‌کانال (Guadalcanal) ترتیب دادند.

این حمله سرآغازی بر طیف گسترده‌ای از حملات مداوم نیروهای متفقین شد که سرانجام ژاپن را مجبور به خروج از جزایر سلیمان و سپس عقب‌نشینی از دیگر جزایر منطقه‌ی اقیانوسیه کرد. در این میان، نیروهای بریتانیا و هند به نبرد با ارتش ژاپن در برمه رفتند.

در ژوئن ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی و آمریکایی با پیاده کردن سربازان خود در ساحل نرماندی در خاک اشغال‌شده‌ی فرانسه، نبرد نرماندی (Invasion of Normandy) را آغاز کردند. ارتش آلمان خیلی زود مجبور به عقب‌نشینی از این جبهه شد؛ بنابراین، نیروهای متفقین در اوایل سال ۱۹۴۵ از شرق و غرب خود را به آلمان نزدیک‌تر کردند.

روس‌ها اولین نیروهایی بودند که خود را به برلین پایتخت آلمان رساندند. این کشور اندکی پس از خودکشی آدولف هیتلر، خود را در مه ۱۹۴۵ تسلیم کرد.

در سال ۱۹۴۴ و اوایل سال ۱۹۴۵، نبرد در سراسر منطقه‌ی اقیانوسیه، شامل میدان‌های نبرد اصلیِ لِیته، ایوو جیما و اوکیناوا ادامه داشت. در اواخر بهار سال ۱۹۴۵، اکثر متصرفات ژاپن آزاد شد و نیروهای متفقین در حال نزدیکی به کشور ژاپن بودند. وقتی ‌که آنها کاملاً به ژاپن نزدیک شدند، شروع به بمباران سنگین شهرهای اصلی ژاپن نظیر توکیو کردند.

این فرآیند تا تابستان ۱۹۴۵ ادامه داشت تا این که در اوایل اوت همین سال، ایالات‌متحده دو بمب اتمی را بر شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخت. ژاپن که از خرابی‌های غیرمنتظره‌ی این دو بمب در شوک فرو رفته بود، چند روز بعد خود را تسلیم کرد.

شروع جنگ: اول سپتامبر ۱۹۳۹

پایان جنگ: دوم سپتامبر ۱۹۴۵

جبهه‌های نبرد: اروپا، حوزه‌ی اقیانوسیه، حوزه‌ی اقیانوس اطلس، جنوب شرق آسیا، چین، خاورمیانه، حوزه‌ی مدیترانه و شمال آفریقا

فرماندهان نیروهای متفقین: ژوزف استالین، فرانکلین روزولت، وینستون چرچیل، چیانگ کای شِک و شارل دوگل

فرماندهان نیروهای محور یا متحدین: آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی و هیروهیتو

کشته‌شدگان جنگ: از آمار دقیق کشته‌شدگان جنگ جهانی دوم، به‌ عنوان ویرانگرترین جنگ تاریخ بشریت، رقمی در دست نیست اما قربانیان این جنگ ممکن است در مجموع به بیش از ۶۰ میلیون نظامی و غیرنظامی برسد. کشورهایی که بیشترین آمار قربانیان را از خود به‌ جای گذاشتند، به ترتیب در زیر آمده‌اند:

نیروهای متفقین در این جنگ به پیروزی رسیدند. جنگ جهانی دوم در اروپا با اعلام خبر تسلیم آلمان در تاریخ هفتم مه ۱۹۴۵ به پایان رسید. ژاپن نیز در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ شکست در جنگ را پذیرفت. پس از پایان جنگ جهانی دوم، حکومت رایش سوم در آلمان سقوط کرد و ایالات‌متحده و اتحاد جماهیر شوروی به ابرقدرت‌های دنیا تبدیل شدند.

اتحاد جماهیر شوروی در بخش تحت سلطه‌ی خود در آلمان حکومتی کمونیستی روی کار آورد و به ‌موجب آن، آلمان به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. این حکومت تا لحظه‌ی فرو ریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ پابرجا ماند. از دیگر پیامدهای این جنگ می‌توان به تأسیس سازمان ملل متحد اشاره کرد.

internalCityList=[{“label”:”تهران”,”code”:”thr”,”cityTitle”:”تهران”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”اصفهان”,”code”:”ifn”,”cityTitle”:”اصفهان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بندر عباس”,”code”:”bnd”,”cityTitle”:”بندر عباس”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”جزیره کیش”,”code”:”kih”,”cityTitle”:”جزیره کیش”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”شیراز”,”code”:”syz”,”cityTitle”:”شیراز”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”مشهد “,”code”:”mhd”,”cityTitle”:”مشهد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”اهواز”,”code”:”awz”,”cityTitle”:”اهواز”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”تبریز “,”code”:”tbz”,”cityTitle”:”تبریز”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”چابهار”,”code”:”zbr”,”cityTitle”:”چابهار”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”زنجان”,”code”:”jwn”,”cityTitle”:”زنجان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”زابل”,”code”:”acz”,”cityTitle”:”زابل”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”گچساران “,”code”:”gch”,”cityTitle”:”گچساران”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”اراک”,”code”:”ajk”,”cityTitle”:”اراک”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کرمانشاه”,”code”:”ksh”,”cityTitle”:”کرمانشاه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کاشان”,”code”:”kks”,”cityTitle”:”کاشان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”سیرجان”,”code”:”syj”,”cityTitle”:”سیرجان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ارومیه”,”code”:”omh”,”cityTitle”:”ارومیه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”دزفول “,”code”:”def”,”cityTitle”:”دزفول”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”عسلویه”,”code”:”pgu”,”cityTitle”:”عسلویه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”طبس”,”code”:”tcx”,”cityTitle”:”طبس”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ماکو “,”code”:”mku”,”cityTitle”:”ماکو”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ایرانشهر”,”code”:”ihr”,”cityTitle”:”ایرانشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”جهرم”,”code”:”jar”,”cityTitle”:”جهرم”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”خارک”,”code”:”khk”,”cityTitle”:”خارک”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”خوی”,”code”:”khy”,”cityTitle”:”خوی”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”شاهرود”,”code”:”rud”,”cityTitle”:”شاهرود”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کرج”,”code”:”pyk”,”cityTitle”:”کرج”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کلاله”,”code”:”klm”,”cityTitle”:”کلاله”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”لامرد”,”code”:”lfm”,”cityTitle”:”لامرد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ابوموسی”,”code”:”aeu”,”cityTitle”:”ابوموسی”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”آغاجاری”,”code”:”akw”,”cityTitle”:”آغاجاری”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”فسا “,”code”:”faz”,”cityTitle”:”فسا”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”آبادان”,”code”:”abd”,”cityTitle”:”آبادان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”اردبیل”,”code”:”adu”,”cityTitle”:”اردبیل”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ایلام”,”code”:”iil”,”cityTitle”:”ایلام”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بجنورد “,”code”:”bjb”,”cityTitle”:”بجنورد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بم “,”code”:”bxr”,”cityTitle”:”بم”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بندر لنگه”,”code”:”bdh”,”cityTitle”:”بندر لنگه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بندر ماهشهر”,”code”:”mrx”,”cityTitle”:”بندر ماهشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بوشهر”,”code”:”buz”,”cityTitle”:”بوشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بیرجند “,”code”:”xbj”,”cityTitle”:”بیرجند”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”پارس آباد “,”code”:”pfq”,”cityTitle”:”پارس آباد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”خرم آباد”,”code”:”khd”,”cityTitle”:”خرم آباد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”رامسر”,”code”:”rzr”,”cityTitle”:”رامسر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”رشت “,”code”:”ras”,”cityTitle”:”رشت”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”رفسنجان”,”code”:”rjn”,”cityTitle”:”رفسنجان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”زاهدان”,”code”:”zah”,”cityTitle”:”زاهدان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”سبزوار “,”code”:”afz”,”cityTitle”:”سبزوار”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”سنندج “,”code”:”sdg”,”cityTitle”:”سنندج”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”شهرکرد “,”code”:”cqd”,”cityTitle”:”شهرکرد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”گرگان “,”code”:”gbt”,”cityTitle”:”گرگان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”لار “,”code”:”lrr”,”cityTitle”:”لار”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”مراغه “,”code”:”acp”,”cityTitle”:”مراغه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”نوشهر “,”code”:”nsh”,”cityTitle”:”نوشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”همدان “,”code”:”hdm”,”cityTitle”:”همدان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کرمان “,”code”:”ker”,”cityTitle”:”کرمان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”یزد “,”code”:”azd”,”cityTitle”:”یزد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”قشم “,”code”:”gsm”,”cityTitle”:”قشم”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ساری “,”code”:”sry”,”cityTitle”:”ساری”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”یاسوج “,”code”:”yes”,”cityTitle”:”یاسوج”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”جیرفت “,”code”:”jyr”,”cityTitle”:”جیرفت”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true}];externalCityList=[{“label”:”تهران,ایران”,”code”:”THRALL”,”cityTitle”:”تهران”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه امام خمینی تهران(ika)”,”code”:”IKA”,”cityTitle”:”تهران”}],”isRtl”:true},{“label”:”استانبول,ترکیه”,”code”:”ISTALL”,”cityTitle”:”استانبول”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه جدید استانبول(ist)”,”code”:”IST”,”cityTitle”:”استانبول”},{“label”:”فرودگاه صبیحه گوکچن استانبول(saw)”,”code”:”SAW”,”cityTitle”:”استانبول”}],”isRtl”:true},{“label”:”دبی,امارات متحده عربی”,”code”:”DXBALL”,”cityTitle”:”دبی”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه بین‌المللی دبی(dxb)”,”code”:”DXB”,”cityTitle”:”دبی”},{“label”:”فرودگاه بین‌المللی آل مکتوم(dwc)”,”code”:”DWC”,”cityTitle”:”دبی”}],”isRtl”:true},{“label”:”بانکوک,تایلند”,”code”:”BKKALL”,”cityTitle”:”بانکوک”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه دن موئنگ بانکوک(dmk)”,”code”:”DMK”,”cityTitle”:”بانکوک”},{“label”:”فرودگاه سووارنابومی بانکوک(bkk)”,”code”:”BKK”,”cityTitle”:”بانکوک”}],”isRtl”:true},{“label”:”بارسلونا,اسپانیا”,”code”:”BCNALL”,”cityTitle”:”بارسلونا”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه ال پرات بارسلونا(bcn)”,”code”:”BCN”,”cityTitle”:”بارسلونا”}],”isRtl”:true},{“label”:”پاریس,فرانسه”,”code”:”PARALL”,”cityTitle”:”پاریس”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه باووایس-تیلی(bva)”,”code”:”BVA”,”cityTitle”:”پاریس”},{“label”:”فرودگاه شارل دوگل پاریس(cdg)”,”code”:”CDG”,”cityTitle”:”پاریس”},{“label”:”فرودگاه اورلی پاریس(ory)”,”code”:”ORY”,”cityTitle”:”پاریس”},{“label”:”فرودگاه شالون واتری (xcr)”,”code”:”XCR”,”cityTitle”:”پاریس”}],”isRtl”:true},{“label”:”پوکت,تایلند”,”code”:”HKTALL”,”cityTitle”:”پوکت”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”بین‌المللی پوکت(hkt)”,”code”:”HKT”,”cityTitle”:”پوکت”}],”isRtl”:true},{“label”:”تفلیس,گرجستان”,”code”:”TBSALL”,”cityTitle”:”تفلیس”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه بین‌المللی تفلیس(tbs)”,”code”:”TBS”,”cityTitle”:”تفلیس”}],”isRtl”:true},{“label”:”ونکوور,کانادا”,”code”:”YVRALL”,”cityTitle”:”ونکوور”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”کول هاربور سیپلین بیس(cxh)”,”code”:”CXH”,”cityTitle”:”ونکوور”},{“label”:”ابتسفرد(yxx)”,”code”:”YXX”,”cityTitle”:”ونکوور”},{“label”:”فرودگاه ونکوور(yvr)”,”code”:”YVR”,”cityTitle”:”ونکوور”}],”isRtl”:true}];destinationInternalCityList=[{“label”:”اصفهان”,”code”:”ifn”,”cityTitle”:”اصفهان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بندر عباس”,”code”:”bnd”,”cityTitle”:”بندر عباس”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”تهران”,”code”:”thr”,”cityTitle”:”تهران”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”جزیره کیش”,”code”:”kih”,”cityTitle”:”جزیره کیش”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”شیراز”,”code”:”syz”,”cityTitle”:”شیراز”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”مشهد”,”code”:”mhd”,”cityTitle”:”مشهد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”اهواز”,”code”:”awz”,”cityTitle”:”اهواز”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”قشم”,”code”:”gsm”,”cityTitle”:”قشم”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”تبریز”,”code”:”tbz”,”cityTitle”:”تبریز”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”چابهار”,”code”:”zbr”,”cityTitle”:”چابهار”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”زنجان”,”code”:”jwn”,”cityTitle”:”زنجان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”زابل”,”code”:”acz”,”cityTitle”:”زابل”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”گچساران”,”code”:”gch”,”cityTitle”:”گچساران”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”اراک”,”code”:”ajk”,”cityTitle”:”اراک”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کرمانشاه”,”code”:”ksh”,”cityTitle”:”کرمانشاه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کاشان”,”code”:”kks”,”cityTitle”:”کاشان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”سیرجان”,”code”:”syj”,”cityTitle”:”سیرجان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ارومیه”,”code”:”omh”,”cityTitle”:”ارومیه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”دزفول”,”code”:”def”,”cityTitle”:”دزفول”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”عسلویه”,”code”:”pgu”,”cityTitle”:”عسلویه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”طبس”,”code”:”tcx”,”cityTitle”:”طبس”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ماکو”,”code”:”mku”,”cityTitle”:”ماکو”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ایرانشهر”,”code”:”ihr”,”cityTitle”:”ایرانشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”جهرم”,”code”:”jar”,”cityTitle”:”جهرم”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”خارک”,”code”:”khk”,”cityTitle”:”خارک”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”خوی”,”code”:”khy”,”cityTitle”:”خوی”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”شاهرود”,”code”:”rud”,”cityTitle”:”شاهرود”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کرج”,”code”:”pyk”,”cityTitle”:”کرج”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کلاله”,”code”:”klm”,”cityTitle”:”کلاله”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”لامرد”,”code”:”lfm”,”cityTitle”:”لامرد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ابوموسی”,”code”:”aeu”,”cityTitle”:”ابوموسی”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”آغاجاری”,”code”:”akw”,”cityTitle”:”آغاجاری”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”فسا”,”code”:”faz”,”cityTitle”:”فسا”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”آبادان”,”code”:”abd”,”cityTitle”:”آبادان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”اردبیل”,”code”:”adu”,”cityTitle”:”اردبیل”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ایلام”,”code”:”iil”,”cityTitle”:”ایلام”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بجنورد”,”code”:”bjb”,”cityTitle”:”بجنورد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بم”,”code”:”bxr”,”cityTitle”:”بم”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بندر لنگه”,”code”:”bdh”,”cityTitle”:”بندر لنگه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بندر ماهشهر”,”code”:”mrx”,”cityTitle”:”بندر ماهشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بوشهر”,”code”:”buz”,”cityTitle”:”بوشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”بیرجند”,”code”:”xbj”,”cityTitle”:”بیرجند”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”پارس آباد”,”code”:”pfq”,”cityTitle”:”پارس آباد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”خرم آباد”,”code”:”khd”,”cityTitle”:”خرم آباد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”رامسر”,”code”:”rzr”,”cityTitle”:”رامسر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”رشت”,”code”:”ras”,”cityTitle”:”رشت”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”رفسنجان”,”code”:”rjn”,”cityTitle”:”رفسنجان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”زاهدان”,”code”:”zah”,”cityTitle”:”زاهدان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”سبزوار”,”code”:”afz”,”cityTitle”:”سبزوار”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”سنندج”,”code”:”sdg”,”cityTitle”:”سنندج”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”شهرکرد”,”code”:”cqd”,”cityTitle”:”شهرکرد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”گرگان”,”code”:”gbt”,”cityTitle”:”گرگان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”لار”,”code”:”lrr”,”cityTitle”:”لار”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”مراغه”,”code”:”acp”,”cityTitle”:”مراغه”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”نوشهر”,”code”:”nsh”,”cityTitle”:”نوشهر”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”همدان”,”code”:”hdm”,”cityTitle”:”همدان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”کرمان”,”code”:”ker”,”cityTitle”:”کرمان”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”یزد”,”code”:”azd”,”cityTitle”:”یزد”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”ساری”,”code”:”sry”,”cityTitle”:”ساری”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”یاسوج”,”code”:”yes”,”cityTitle”:”یاسوج”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true},{“label”:”جیرفت”,”code”:”jyr”,”cityTitle”:”جیرفت”,”isInternational”:false,”isFeatured”:false,”airports”:null,”isRtl”:true}];destinationExternalCityList=[{“label”:”استانبول,ترکیه”,”code”:”ISTALL”,”cityTitle”:”استانبول”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه جدید استانبول(ist)”,”code”:”IST”,”cityTitle”:”استانبول”},{“label”:”فرودگاه صبیحه گوکچن استانبول(saw)”,”code”:”SAW”,”cityTitle”:”استانبول”}],”isRtl”:true},{“label”:”دبی,امارات متحده عربی”,”code”:”DXBALL”,”cityTitle”:”دبی”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه بین‌المللی دبی(dxb)”,”code”:”DXB”,”cityTitle”:”دبی”},{“label”:”فرودگاه بین‌المللی آل مکتوم(dwc)”,”code”:”DWC”,”cityTitle”:”دبی”}],”isRtl”:true},{“label”:”بانکوک,تایلند”,”code”:”BKKALL”,”cityTitle”:”بانکوک”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه دن موئنگ بانکوک(dmk)”,”code”:”DMK”,”cityTitle”:”بانکوک”},{“label”:”فرودگاه سووارنابومی بانکوک(bkk)”,”code”:”BKK”,”cityTitle”:”بانکوک”}],”isRtl”:true},{“label”:”بارسلونا,اسپانیا”,”code”:”BCNALL”,”cityTitle”:”بارسلونا”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه ال پرات بارسلونا(bcn)”,”code”:”BCN”,”cityTitle”:”بارسلونا”}],”isRtl”:true},{“label”:”پاریس,فرانسه”,”code”:”PARALL”,”cityTitle”:”پاریس”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه باووایس-تیلی(bva)”,”code”:”BVA”,”cityTitle”:”پاریس”},{“label”:”فرودگاه شارل دوگل پاریس(cdg)”,”code”:”CDG”,”cityTitle”:”پاریس”},{“label”:”فرودگاه اورلی پاریس(ory)”,”code”:”ORY”,”cityTitle”:”پاریس”},{“label”:”فرودگاه شالون واتری (xcr)”,”code”:”XCR”,”cityTitle”:”پاریس”}],”isRtl”:true},{“label”:”پوکت,تایلند”,”code”:”HKTALL”,”cityTitle”:”پوکت”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”بین‌المللی پوکت(hkt)”,”code”:”HKT”,”cityTitle”:”پوکت”}],”isRtl”:true},{“label”:”تفلیس,گرجستان”,”code”:”TBSALL”,”cityTitle”:”تفلیس”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه بین‌المللی تفلیس(tbs)”,”code”:”TBS”,”cityTitle”:”تفلیس”}],”isRtl”:true},{“label”:”تهران,ایران”,”code”:”THRALL”,”cityTitle”:”تهران”,”isInternational”:false,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”فرودگاه امام خمینی تهران(ika)”,”code”:”IKA”,”cityTitle”:”تهران”}],”isRtl”:true},{“label”:”ونکوور,کانادا”,”code”:”YVRALL”,”cityTitle”:”ونکوور”,”isInternational”:true,”isFeatured”:true,”airports”:[{“label”:”کول هاربور سیپلین بیس(cxh)”,”code”:”CXH”,”cityTitle”:”ونکوور”},{“label”:”ابتسفرد(yxx)”,”code”:”YXX”,”cityTitle”:”ونکوور”},{“label”:”فرودگاه ونکوور(yvr)”,”code”:”YVR”,”cityTitle”:”ونکوور”}],”isRtl”:true}];

externalHotelList=[{“id”:”924″,”value”:”Istanbul, Turkey”,”title”:”Istanbul, Turkey”,”slug”:”istanbul”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”TR”,”countryTitle”:”Turkey”,”countrySlug”:”turkey”,”cityId”:”924″,”cityTitle”:”Istanbul”,”citySlug”:”istanbul”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”968″,”value”:”Dubai, United Arab Emirates”,”title”:”Dubai, United Arab Emirates”,”slug”:”dubai”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”AE”,”countryTitle”:”United Arab Emirates”,”countrySlug”:”united-arab-emirates”,”cityId”:”968″,”cityTitle”:”Dubai”,”citySlug”:”dubai”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”930″,”value”:”Antalya, Turkey”,”title”:”Antalya, Turkey”,”slug”:”antalya”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”TR”,”countryTitle”:”Turkey”,”countrySlug”:”turkey”,”cityId”:”930″,”cityTitle”:”Antalya”,”citySlug”:”antalya”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”30976″,”value”:”Van, Turkey”,”title”:”Van, Turkey”,”slug”:”van”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”TR”,”countryTitle”:”Turkey”,”countrySlug”:”turkey”,”cityId”:”30976″,”cityTitle”:”Van”,”citySlug”:”van”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”93″,”value”:”Paris, France”,”title”:”Paris, France”,”slug”:”paris”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”FR”,”countryTitle”:”France”,”countrySlug”:”france”,”cityId”:”93″,”cityTitle”:”Paris”,”citySlug”:”paris”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”17123″,”value”:”Baku, Azerbaijan”,”title”:”Baku, Azerbaijan”,”slug”:”baku”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”AZ”,”countryTitle”:”Azerbaijan”,”countrySlug”:”azerbaijan”,”cityId”:”17123″,”cityTitle”:”Baku”,”citySlug”:”baku”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”5354″,”value”:”Moscow, Russian Federation”,”title”:”Moscow, Russian Federation”,”slug”:”moscow”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”RU”,”countryTitle”:”Russian Federation”,”countrySlug”:”russian-federation”,”cityId”:”5354″,”cityTitle”:”Moscow”,”citySlug”:”moscow”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”23546″,”value”:”Yerevan, Armenia”,”title”:”Yerevan, Armenia”,”slug”:”yerevan”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”AM”,”countryTitle”:”Armenia”,”countrySlug”:”armenia”,”cityId”:”23546″,”cityTitle”:”Yerevan”,”citySlug”:”yerevan”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”},{“id”:”1175″,”value”:”Rome, Italy”,”title”:”Rome, Italy”,”slug”:”rome”,”locationType”:1,”destinationType”:1,”countryCode”:”IT”,”countryTitle”:”Italy”,”countrySlug”:”italy”,”cityId”:”1175″,”cityTitle”:”Rome”,”citySlug”:”rome”,”isRtl”:false,”dir”:”ltr”}];internalHotelList=[{value:”مشهد”,hotelTitle:”مشهد”,hotelSlug:”مشهد”,cityTitle:”مشهد”,citySlug:”مشهد”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”37″,dir:”rtl”,label:”مشهد”,isRtl:true},{value:”تهران”,hotelTitle:”تهران”,hotelSlug:”تهران”,cityTitle:”تهران”,citySlug:”تهران”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”69″,dir:”rtl”,label:”تهران”,isRtl:true},{value:”اصفهان”,hotelTitle:”اصفهان”,hotelSlug:”اصفهان”,cityTitle:”اصفهان”,citySlug:”اصفهان”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”72″,dir:”rtl”,label:”اصفهان”,isRtl:true},{value:”شیراز”,hotelTitle:”شیراز”,hotelSlug:”شیراز”,cityTitle:”شیراز”,citySlug:”شیراز”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”99″,dir:”rtl”,label:”شیراز”,isRtl:true},{value:”کیش”,hotelTitle:”کیش”,hotelSlug:”کیش”,cityTitle:”کیش”,citySlug:”کیش”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”82″,dir:”rtl”,label:”کیش”,isRtl:true},{value:”یزد”,hotelTitle:”یزد”,hotelSlug:”یزد”,cityTitle:”یزد”,citySlug:”یزد”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”102″,dir:”rtl”,label:”یزد”,isRtl:true},{value:”آبادان”,hotelTitle:”آبادان”,hotelSlug:”آبادان”,cityTitle:”آبادان”,citySlug:”آبادان”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”55″,dir:”rtl”,label:”آبادان”,isRtl:true},{value:”بندر عباس”,hotelTitle:”بندر عباس”,hotelSlug:”بندر عباس”,cityTitle:”بندر عباس”,citySlug:”بندر عباس”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”124″,dir:”rtl”,label:”بندر عباس”,isRtl:true},{value:”چابهار”,hotelTitle:”چابهار”,hotelSlug:”چابهار”,cityTitle:”چابهار”,citySlug:”چابهار”,countrySlug:”iran”,countryTitle:”Iran”,locationType:1,destinationType:2,id:”87″,dir:”rtl”,label:”چابهار”,isRtl:true}];

تماس با مادرباره ماقوانین و مقرراتمجله گردشگری ایوارتور اروپابلیط هواپیماهتلخدمات انفرادی سفر2019 © کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب ایوار تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است. طراحی و توسعه | شرکت آویژه ایوار را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید var SearchLink={url:”https://www.eavar.com/fa/search/”}
var modelInitializer=new ModelInitializer();modelInitializer.Set(“SearchLink”,SearchLink);var commentViewData={topicId:Number(“152361″),urlAction:’/cms/topic/helpful/’,likeCounterText:0,likedUserId:“!==””,sendcomment:”Post comments”,secodnswaitforsending:”Seconds to post next”,commentLength:500,timeBetweenAddComments:5,remainingTimeToEditComment:0,defaultAvatarPath:’/cdn/Eavar.com/UI/Assets/Img/user.svg’,prefixAvatarPath:’https://cdn01.eavar.com/Avatars/’,isUserAuthenticated:false,isAdmin:false,isAuthor:false,isReadOnlyEnabled:false,loadUrl:’/comment/topic/get/152361/sort/’,addUrl:’/cms/comment/add/’,editUrl:’/cms/comment/edit/’,replyUrl:’/cms/comment/reply/’,reportUrl:’/cms/comment/report/’,voteUrl:’/cms/comment/vote/’,unPublishUrl:’/cms/comment/unpublish/’,deleteUrl:’/cms/comment/delete/’,blockIpUrl:’/cms/comment/blockip/’,blockUserUrl:’/cms/comment/blockuser/’,infoMessageType:2,warningMessageType:4,successMessageType:1,errorMessageType:8,sortOptions:[{text:’قدیمی ترین’,value:1,isSelected:true},{text:’جدید ترین’,value:2,isSelected:false},{text:’بیشترین رأی موافق’,value:4,isSelected:false},{text:’بیشترین رأی مخالف’,value:8,isSelected:false}]};var blogDetail={topicId:Number(“152361″),averageRateFeedback:”4.16”};var modelInitializer=new ModelInitializer();modelInitializer.Set(“commentViewData”,commentViewData);modelInitializer.Set(“blogDetail”,blogDetail);var UserInfo={isUserAuthenticated:”False”}
var modelInitializer=new ModelInitializer();modelInitializer.Set(“UserInfo”,UserInfo);

2019 © کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب ایوار تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است. طراحی و توسعه | شرکت آویژه


دانلود فرم مشخصات فردیDownloads-icon

بازشدن جبهه شرقی

مجموع تلفات نظامی:۸۰۰٬۰۰۰+

بر پایهٔ گزارش‌های پزشکی ارتش آلمان

مجموع تلفات نظامی:۴٬۰۰۰٬۰۰۰+

(براساس بایگانی‌های شوروی)

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

عملیات بارباروسا (آلمانی: Unternehmen Barbarossa‎) اسم رمز حملهٔ نیروهای محور به رهبری آلمان نازی به شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که از ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ آغاز شد. قریب به ۳٫۸ میلیون سرباز قدرتهای محور به اتحاد شوروی در طول ۳۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک حمله کردند، که بزرگترین حمله در تاریخ جنگ‌های بشر بود. بارباروسا از ۶۰۰ هزار وسیله نقلیه موتوری، و ۷۵۰ هزار اسب استفاده کرد. این عملیات جاه طلبانه که با آرزوی مداوم آدولف هیتلر برای فتح سرزمین‌های روسیه به پیش می‌رفت، آغازی بر فاز محوری تعیین پیروز جنگ داشت. اشغال شوروی توسط آلمان منجر به ۹۵٪ همه تلفات ارتش آلمان از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ و ۶۵٪ کل تلفات نظامی متحدین در تمام طول جنگ شد.[۲۱] تحلیل‌گران معتقدند حمله به شوروی بزرگ‌ترین اشتباه نظامی هیتلر بود.[۲۲]

عملیات بارباروسا به افتخار فردریک بارباروسا، فرمانروای قرون وسطای آلمانی که امپراتوری مقدس روم را در دوره‌ای که نیاز داشت نجات داده بود نامگذاری شد.
فریدریک یکم یکی از اشراف بود که با نام فریدریک بارباروسا در سال ۱۱۵۲ و بعد از بازگشت از جنگ‌های صلیبی به پادشاهی آلمان رسید او مهمترین پادشاه دودمان هوهنشتاوفن به حساب می‌آید. امپراتوری مقدس روم در زمان او با الحاق بوهم و بورگاندی و لهستان و مجارستان به بزرگترین کشور مسیحی تبدیل شد تا اینکه با مرگ فردریک در سال ۱۱۹۰ امپراتوری او چند تکه شد. یکی از افسانه‌های رایج در آلمان این بود که فردریک نمرده و در کوه تورینگن در شرق آلمان منتظر است تا کسی از او کمک بخواهد تا دوباره آلمان را به عظمتش بازگرداند، او چنان انتظار کشید تا ریشش قرمز شد. ۷۵۰ سال بعد هیتلر از او برای اینکار استمداد کرد. نام عملیاتی که هدفش حذف اتحاد جماهیر شوروی بود بر طبق این افسانه بارباروسا نام‌گذاری شد.

هیتلر در نبرد من وسواس و نفرت عجیبی نسبت به روس‌ها اظهار می‌دارد. هم چنین هیتلر در کتابش اضافه کرده آلمان برای به دست آوردن فضای حیاتی متوجه شرق باشد. حمله به روسیه به دلیل جنگ با فرانسه و انگلستان به تعویق افتاد ولی وقتی آلمان‌ها کار آن جبهه را یکسره کردند متوجه شرق و خاک روسیه شدند. در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ و پس از امضای پیمان سه جانبه آلمان-ایتالیا-ژاپن بدگمانی میان دو متحد، آلمان و شوروی، بالا گرفت و در نتیجه آلمان به بهانه هم‌دستی بلشویک‌ها با یهودیان به شوروی حمله کرد.

در طول شب بیست و یکم ژوئن ۱۹۴۱ از فنلاند تا دریای سیاه سه میلیون و پنجاه هزار سرباز آلمانی با همراهی یک میلیون نیروی ذخیره و افراد ستاد لجستیک و نیز سایر سپاهیان دول محور منتظر دستور حمله به خاک اتحاد جماهیر شوروی بودند سربازها در اردوگاه‌ها آتش می‌افروختند عده‌ای هم آواز می‌خواندند اما عده‌ای سخت در تفکر بودند آن‌ها به فکر افسران فرمانده‌شان می‌اندیشند که می‌گفتند جنگ با روسیه حداکثر چهارماه طول خواهد کشید و آن‌ها نباید برای اقامت زمستانی خود بیمی در دل راه دهند.
ارتش المان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین ارتش تاریخ بشریت را بسیج کرده بود ۳۳۵۰ تانک نزدیک هفت هزار عراده توپ صحرایی و بیش از دو هزار هواپیما. ورماخت که ارتشی موتوریزه بود ششصد هزار اسب برای کشیدن توپ‌ها آمبولانس‌ها و گاری‌های حمل مهمات و مواد خوراکی را هم بسیج کرده بود فرماندهی آلمان در نظر داشت که پس از شکست سریع اتحاد جماهیر شوروی از منابع طبیعی سرشار طبیعی آن کشور نظیر غلات و گندم و زغال سنگ و نفت و آهن غیره علیه جنگ با بریتانیای کبیر و شاید ایالات متحده آمریکا استفاده کند اگرچه روسیه کشور پهناوری بود و قلمرو وسیعی را شامل می‌شد وسعت خاکش این اجازه را به روس‌ها می‌داد تا در هر زمان و هر مکانی که دلشان بخواهد عقب بنشیند وسعت خاک روسیه بسیاری از ارتش‌ها را در خود بلعیده مغول‌ها تاتارها سوئدی‌ها فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها و… بعد از لشکرکشی به روسیه بوده که از پا افتاده‌اند و همین موضوع این بار سپاهیان هیتلری را در خود فرو بلعید.

آلمانی‌ها در جبهه شرقی قصد داشتند ضمن پیشروی به سمت سه هدف اصلی جغرافیایی یعنی کیف، مسکو و لنینگراد به نبردهای احاطه‌ای برای نابودی ارتش سرخ هم اقدام کنند. تهاجم آلمانی ها به خاک شوروی به عهده نیروهای سنگین زرهی با پشتیبانی زرهپوش‌های سبک و پیاده‌نظام موتوریزه بود. تطبیق عملیات هوایی با زمینی هم به خوبی صورت می‌گرفت. واحدهای شناسایی و مخابراتی آلمانی از بهترین‌های جهان بودند. از طرفی چون جبهه روسیه بی‌نهایت وسیع بود نیروهای زرهی ناگزیر بودند که فقط در نقاط معینی تمرکز یابند.

ارتش سرخ تحت سه فرماندهی جداگانه قرار داشت گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی مارشال ورشیلف گروه ارتش‌های مرکزی تحت فرماندهی مارشال تیموچنکو و گروه ارتش‌های جنوبی تحت فرماندهی مارشال بودینی. در نیروی هوایی ارتش سرخ دو هواپیما حریف شکاری‌های آلمانی بودند یکی اشتورماویک و دیگری جنگنده لاووخین -۱۸ ارتش سرخ هم در مواجه با خطر نازی‌ها اگرچه نه کاملاً اما تا حدودی آماده بود به علاوه راه‌آهن و جاده‌های ارتباطی روسیه وضع بسیار بدی داشتند و همان‌طور که فرماندهان روسی حدس می‌زدند رساندن آذوقه و مهمات هر چه آلمانی‌ها بیشتر پیش رفتند دشوارتر شد.

ساعت سه و سی دقیقه صبح بیست و دوم ژوئن عملیات بارباروسا آغاز شد هیتلر در یک سخنرانی رادیویی در آن زمان اعلام کرد: باز هم امروز تصمیم گرفته‌ام سرنوشت و آینده رایش و مردممان را در دست سربازانمان قرار دهم امیدوار خداوند به ویژه در این کارزار ما را یاری کند. افراد پیاده ضمن پیشروی صدای غرش هواپیماهای بمب افکن و شکاری شان را می‌شنیدند هدف حمله ورماخت در وهله اول در هم شکستن قدرت تحرک و کارآمدی ارتش سرخ بود تا مسیر پیشروی به سه هدف اصلی را هموار سازد مهم‌ترین موج حمله لوفت وافه علیه فرودگاه‌های روسی بود که منجر به نابودی ۱۲۰۰ فروند جنگنده روسی بر روی زمین شد حمله توسط سه ارتش انجام می‌شد گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی ریتر فون لیب که وظیفه تصرف شمال روسیه و لنینگراد را داشت گروه ارتش‌های مرکزی تحت امر مارشال فئودور فون بک که وظیفه داشت از مسیر لشکرکشی ناپلئون به مسکو برسد و گروه ارتش جنوب تحت فرماندهی گرد فون روندشتد که وظیفه تسخیر اوکراین و قفقاز را داشت گروه ارتش شمالی به وسیله فنلاندی‌ها و گروه ارتش جنوب توسط رومانیایی‌ها مجارها و… حمایت می‌شد. مارشال ایوان آنتونوسکو، نخست وزیر رومانیایی هنگامی که شنید آلمانی‌ها برای تسخیر روسیه از او درخواست کمک کرده‌اند درخواستشان را با خوشحالی پذیرفت و اعلام داشت: البته که من در این نبرد از همان ابتدا شرکت خواهم کرد. موقعی که پای جنگ با نژاد اسلاو در میان باشد همه رومانیایی‌ها را جز خودتان بدانید.

حمله‌های اصلی آلمانی‌ها از جانب پروس شرقی به سوی کوناس ویلنا لمژا و سایر بخش‌های اشغالی لهستان توسط شوروی و سپس لنینگراد و مسکو بود. در روز ۲۳ ژوئن پیکار سختی بین ستون‌های جلودار آلمانی با روس‌ها درگرفت. در این نبرد روس‌ها لمژا و کولونو و برست-لیتوفسک را از دست دادند.

روز بعد آلمانی‌ها تهاجم خود را از سر گرفتند و به پیشروی خود به سمت شاولی و کوناس و گرودنو و ویلنا ادامه دادند در ناحیه مینسک زرهپوش‌های آلمانی خط دفاعی روس‌ها را شکافتند ولی در اثر ضدحمله روس‌ها عقب رانده شدند تا این زمان آلمانی‌ها به دو مقصود اصلی خود نائل آمده بودند اول پیشروی سریع از لتونی و لیتوانی و بلاروس به سمت مسکو و لنینگراد و دیگری ایجاد شکاف و احاطه ارتش‌های سرخ به‌طور گسترده و هموار نمودن پیشروی به سمت کیف و قفقاز.

در نتیجه یک حمله غافلگیرانه آلمان‌ها در نواحی دوینسک ارتش سرخ در بیالیستوک محاصره شد و ۴۰۰۰۰ سرباز تسلیم آلمانی‌ها شدند گئورگی سمنیاک یک سرباز روسی بعدها به یاد آورد: تصویر تیره و تاری بود در طول روز هواپیماها دائماً بر سر سربازان در حال عقب‌نشینی بمب می‌ریختند وقتی دستور عقب‌نشینی داده شد سیل سربازان فراری از هر سو روانه شد تمامی فرماندهان سوار بر خودروها زودتر از بقیه می‌گریختند و ما بدون فرماندهانمان هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.

در این موقع افکار عمومی در فنلاند هم به نفع آلمانی‌ها تغییر میافت فنلاند ی‌ها که از طرفی تحت فشار دولتمردان آلمان نازی قرار داشتند و از طرف دیگر حس تنفر و عدم اعتماد نسبت به روس‌ها قرار گرفته بودند به ارتش آلمان اجازه دادند از فرودگاه‌های آن کشور علیه روس‌ها استفاده کنند روز ۲۵ ژوئن دولت شوروی دست به عمل متقابل زده دست به بمباران سطحی شهرهای مهم فنلاند مثل تورکو و هلسینکی زدند به علاوه چندین زد و خورد مرزی بین طرفین صورت گرفت دولت سوئد هم اجازه داد یک لشکر آلمانی با راه‌آهن از خاک این کشور عبور کنند و به فنلاند بروند.

در عرصه دریاها اوضاع آرام بود در دریای بالتیک زد و خورد مهمی درنگرفت تنها برخورد جدی در دریای سیاه بود که طی بمباران نیروی هوایی ارتش سرخ دو ناو چه اژدرافکن رومانیایی غرق شدند این ناوها عازم باطوم و کریمه بودند که این اتفاق برایشان اتفاق افتاد هم چنین نیروی دریایی شوروی اعلام کرد توانسته چند زیردریایی آلمانی را در دریای سیاه غرق کند که این مطلب ناگفته مشخص است ادعایی بیش نیست تنها یک زیردریایی آلمانی در این ناحیه آسیب دید.

تا روز سی ام ماه ژوئن لوو به دست آلمانی‌ها افتاده بود و در شمال ارتش آلمان در چندین نقطه از رود دوینا گذشته بود و به ریگا نزدیک شده بود در سمت جنوب یک ستون آلمانی به سوی بارانوچی شروع به پیشروی کردند و ستون دیگری از جنوب باتلاق‌های پریپت به حمله به کیف پرداخت بدین ترتیب دو حمله گازانبری ایجاد شد: یک حرکت گازانبری در شمال در اطراف بیالیستوک به منور محاصره نمودن ارتش شوروی در آن ناحیه و دیگری در جنوب مابین لوو و بوکووینا که طبق نقشه قرار بود دو ستون زرهی واقع در شرق لوو و بوکووینا با یکدیگر تلاقی کنند.
سرانجام در روز پنجم ژوئیه جناح راست ارتش آلمان به تصور آنکه کوشش اصلی روس‌ها متوجه مرکز است حمله را با شدت تمام آغاز کرد در نتیجه آلمان‌ها توانستند از رود پروت بگذرند در قسمت جنوبی هم ارتشی که متوجه کیف بود سخت مشغول پیشروی بود اما در جبهه شمالی روس‌ها موفق شدند حمله آلمانی‌ها را به لپل دفع کنند روز شانزدهم ژوئیه پس از نبردی سخت و خانه به خانه اسمولنسک نیز به تصرف آلمانی‌ها درآمد حملات در آغاز ماه اوت از سر گرفته شد و آلمان‌ها دست به یک سری حمله زدند در شمال ارتش آلمان موفق شده بود تا خود را به پسکو و ایلمن برسانند.

در جبهه جنوبی طلایه داران آلمانی موفق شدند با تسخیر نواحی کامنتس و پودولسک راه رسیدن به بسارابی را برای خود هموارتر کنند در جبهه مرکزی هم آلمان‌ها می‌کوشیدند تا با مستحکم تر کردن موقعیت خود در نواحی اسمولنسک راه رسیدن به مسکو را آسان‌تر کنند در این زمان واحدهای ژنرال گودریان با یک حرکت متهورانه موفق شدند از رود بوک بگذرند.

در این پرچم به غنیمت گرفته شده نوشته:از کمونیسم و استالین دفاع کنید.
در این زمان در ستاد ارتش آلمان این سؤال پیش آمده بود که اول برای تسخیر مسکو حمله شود یا اکراین پس از بحث و جدل‌های طولانی بین ژنرال‌های آلمانی و هیتلر سرانجام تصمیم بر این گرفته شد که اول اکراین تسخیر شود این تصمیم به دلایلی هم درست و هم نادرست بود درست برای اینکه ارتش آلمان به نفت و غلات اوکراین احتیاج مبرمی داشت و به علاوه با این حمله راه رسیدن به قفقاز باز می‌شد و نادرست از این جهت که اولاً تسخیر مسکو در آن زمان باعث می‌شد تا نیروهای سیبریایی نتوانند به موقع به کمک ارتش سرخ بیایند و مسکو را نجات دهند و در واقع این دو ارتش به‌طور جداگانه باید با ورماخت می‌جنگیدند که در این صورت شانس پیروزی آلمانی‌ها بسیار بالاتر می‌رفت در ثانی اشغال مسکو شوروی را از مرکز ارتباطی و تسلیحاتی خود محروم می‌ساخت و سوماً چون دمای هوای اکراین و قفقاز در زمستان از مسکو گرم تر است ارتش آلمان مجبور نبود سرمای بسیار شدید دشت‌های روسیه را تحمل کند.

آنچه کار را برای هیتلر دشوارتر می‌کرد این بود که روس‌ها بر خلاف سربازان کشورهای غربی تا پای جان می‌جنگیدند به علاوه آلمانی‌ها به جای ۲۰۰ لشکر تخمینی با ۴۰۰ لشکر روسی روبرو شده بودند تازه فرماندهان دستپاچه شوروی آرامش خود را بازیافته بودند در این زمان بود که ژنرال فرانتس هالدر رئیس ستاد مشترک ورماخت در دفتر خاطراتش نوشت:کل اوضاع به‌طور فزاینده‌ای روشن می‌سازد ما غول روسیه را بسیار دست کم گرفته‌ایم.

اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ و ماه‌های پس از آن در شرایط دشواری بود با این حال که تا اواسط ژوئیه چهار میلیون سرباز داوطلب رفتن به جنگ شده بود ولی در آن دوره شرح این قهرمانی‌ها چیز ناچیزی بود ارتش سرخ تا اواسط ژوئیه در وضع نومیدکننده‌ای قرار داشت طی سه هفته نبرد ۳۵۰۰ عراده تانک و شش هزار هواپیما و بیش از دو میلیون سرباز از دست داده بود در نیمه دوم ژوئن نبرد اسمولنسک به یک فاجعه عظیم تبدیل گشت پنج ارتش روسی به محاصره افتادند و با وجود اینکه برتری نفرات داشتند نتوانستند حلقه محاصره را بشکنند در آغاز ماه اوت با بسته شدن این حلقه سیصد هزار سرباز روسی به اسارت آلمان‌ها درآمدند در شهر سه هزار توپ و تانک یا به تصرف آلمانی‌ها درآمد یا نابود شد.

این فداکاری‌ها و تلفات ارتش سرخ پیشروی آلمانی‌ها را هر لحظه به تأخیر انداخت روز سوم اوت آلمانی‌ها در جبهه اکراین دوباره به حمله پرداختند ابتدا کوروستن و سپس بلایاتسرکو مورد حمله قرار گرفتند این حمله را برای پیشروی به سوی کیف هموار کرد اما در نبردهای اومان و اودسا بود که پیشروی به کیف هموارتر شد.

نبرد اومان در دهم ماه اوت ۱۹۴۱ آغاز شد اومان ناحیه‌ای بین اودسا و کیف است و دارای اهمیت نظامی خارق‌العاده‌ای است در اینجا روس‌ها شکست بزرگی خوردند و به سمت اودسا عقب‌نشینی کردند آلمانی‌ها به یاری رومانیایی‌ها رفتند و حلقه محاصره در اودسا را تنگ‌تر کردند وقتی قوای مارشال بودینی از سمت شمال غرب شهر به کیف عقب‌نشینی کردند ارتباط شهر با خارج قطع شد در این هنگام ناوگان دریای سیاه روسیه هم به کمک محاصره شدگان آمد و با آتش ناوگانش محاصره کنندگان را زیر آتش گرفت تا روز هفدهم ماه اوت مقاومت روس‌ها کم و بیش در هم شکسته بود در این روز روس‌ها پس از تخریب آنچه که ممکن بود بعداً به استفاده آلمانی‌ها و رومانیایی‌ها در آید ایستگاه دریایی نیکولایف را تخلیه کردند در همین زمان بود که آلمانی‌ها سعی می‌کردند خود را به لنینگراد برسانند نبردهای اومان و اودسا به بهای جان یکصد هزار سرباز اسیر روسی تمام شد.

سپس قوای متحد در ناحیه گومل تمام سعی و تلاش خود را به کار بستند تا در جبهه شوروی رخنه کرده و قوای مارشال تیموچنکو و بودینی را از هم مجزا سازد در روز بیستم ماه اوت بر اثر فشار آلمان‌ها روس‌ها به شرق دنپیر عقب نشستند نتیجه اینکار تضعیف شدید ارتباط ارتش‌های مرکزی و جنوبی شوروی بود در این زمان هر لحظه بر فشار آلمان‌ها بر لنینگراد نیز افزوده می‌شد.

عمده‌ترین هدف آلمانی‌ها در نبرد کیف یک احاطه و محاصره بزرگ و سپس نابودی ارتش‌های جنوبی شوروی تحت فرماندهی مارشال بودینی بود این عملیات از روز بیست و سوم اوت شروع و در بیست و ششم ماه سپتامبر ۱۹۴۱ به پایان رسید.
تقریباً تمام ارتش‌های جنوب غربی شوروی به تعداد ۶۶۵۰۰۰ نفر در این عملیات به محاصره آلمانی‌ها درآمدند در این موقع واحدهای کوچک سربازان شوروی و مارشال بودینی و کمیسر عالی اکراین نیکیتا خروشچف توانستند به موقع فرار کنند فرمانده واحدهای جنوب شرقی یعنی کمیسر میخائیل کریپونوس هنگام تلاش برای فرار گیر افتاد و به دست آلمانی‌ها کشته شد هنگامی که استالین دستور عقب‌نشینی داد دیگر دیر شده بود۶۰۰۰۰۰ سرباز اسیر شدند و ۳۹۲۳ توپ و خمپاره انداز یکصد و چهارده عراده تانک و صد و شصت و هفت هواپیمای جنگی شوروی به غنیمت آلمانی‌ها افتاد.

در این نبرد ابتدا لشکرهای زرهی دست به احاطه نیروهای شوروی زدند این مانور بودینی و کل فرماندهان ارتش هاای جنوب غربی را به وحشت انداخت بودینی از استالین درخواست مجوز عقب‌نشینی کرد اما این درخواست توسط استالین رد شد سپس در سیزدهم سپتامبر بودینی به دستور استالین حلقه محاصره را به وسیله یک هواپیما ترک کرد سرانجام با الحاق لشکر ۲۴ زرهی گودریان و ارتش یکم زرهی فون کلایست دو لبه حلقه محاصره کاملاً به هم بسته شد در ۱۹ سپتامبر کیف به دست آلمانی‌ها افتاد.

مردم اکراین که از مدت‌ها پیش به دنبال به دست آوردن استقلال بودند از دیدن صلیب‌های شکسته خوشحال شدند و به آن‌ها خیر مقدم گفتند و عده‌ای هم سخت به مقابله با آن‌ها پرداختند اما به زودی امید مردم اکراین نقش بر آب شد زیرا آلمانی‌ها به خاطر غلات اکراین آنجا را از چنگ شوروی‌ها درآورده بودند نه به خاطر آزادی بخشیدن به آن‌ها بسیاری از کارشناسان بر این عقیده‌اند اگر آلمانی‌ها با مردم محلی رفتار بهتری داشتند ارتش سرخ برای جایگزینی نفرات از دست رفته اش به شدت در تنگنا قرار می‌گرفت اما به هر تقدیر آلمانی‌ها با رفتار خشن شان مردم را به آغوش ارتش سرخ انداختند.

علاوه بر عملیات جنگی مهمی که در جبهه اصلی جنوبی به وقوع می‌پیوست در قسمت‌های شمالی ارتش مختلطی از آلمان و فنلاند در چهار نقطه مختلف به نیروهای شوروی حمله کردند نخستین نقطه حمله برزخ کرلیا و ناحیه مابین دریاچه‌های لادوگا و انکا بود در این نقطه ارتش آلمان به پشتیبانی فنلاندی‌ها پرداخت.
دومین نقطه حمله در انتهای شمالی و در نقطه مقابل ورود به دریای سفید بود سومین حمله نیز حمله به شمالی‌ترین بندر روسیه یعنی مورمانسک بود فنلاندی‌ها اگرچه آهسته حرکت می‌کردند ولی با پشتیبانی آلمانی‌ها و کمک زرهی آنان موفق به پیشروی قابل ملاحظه‌ای شدند.
سربازان فنلاندی دارای تجهیزات کاملی نبودند و به علاوه جنگ‌های زمستانی طوری آن‌ها را خسته نموده بود که به هیچ وجه قادر به انجام یک عملیات در مقیاس وسیع و گسترده در برابر دشمن نیرومندی مثل اتحاد جماهیر شوروی نبودند این ضعف در حوالی ماه سپتامبر بیشتر در لشکرهای فنلاندی نمود پیدا می‌کرد ولی با این وصف حمله مشترک فنلاند و آلمان موفق به رسیدن به کانال لادوگا گردیدند و عملیات جنگی دیگری در شمال منحصر به محاصره لنینگراد یا سنت پترزبورگ کنونی در شمال شد.
در دومین نقطه حمله زمین به‌طوری جنگلی و نامساعد بود که فقط نیروی مختصری قادر به عملیات در آن بود
ولی با وجود این فنلاندی‌ها موفق شدند خطوط راه‌آهن مورمانسک را قطع کنند چون نیروی مختصری در این جبهه مشغول عملیات بود لذا موفقیت‌های آنان در جنگ تأثیر چندانی نداشت و فنلاندی‌ها توصیه متحدان آلمانی خود تصمیم به بمباران نقاط کلیدی روسی گرفتند که این حملات هوایی هم خرابی‌های مختصری به بار آورد با این حال همین کار علاوه بر مشغول کردن گروه‌های پدافندی روسی در شمال شوروی روحیه سربازان فنلاندی را هم کمی بالا می‌برد.
در اواخر سپتامبر ماه مورمانسک مورد حمله شدیدی قرار گرفت ولی با وجود اینکه روس‌ها تلفات سنگینی دادند و از نظر آذوقه و مهمات هم در مضیقه بودند ولی مورمانسک کماکان در دست روس‌ها باقی‌مانده بود در این زمان یک عملیات بسیار مهم دیگر به‌طور مشترک و توسط نیروی هوایی و دریایی آلمان به جزایر داگو و اوزل بود که در این مورد کمتر سخن به میان رفته در نخستین حمله آلمان‌ها با وجود تلفات سنگینی که به روس‌ها آوردند مجبور به عقب‌نشینی شدند در این موقع جزیره اوزل به شکل یک فرودگاه درآمده بود که هواپیماهای روسی به وسیله آن شهرهای فنلاندی را بمباران می‌کردند.

رفیق استالین مردمش را به سمت پیروزی هدایت خواهد کرد! این پوستر یکی از زیباترین پوسترهای تبلیغاتی شوروی بود که با واکنش خوبی هم روبرو شد.
چندی بعد آلمانی‌ها به دو جزیره کوچک‌تر حمله بردند این دو جزیره به نام‌های ورمز و مون در نزدیکی سواحل استونی قرار داشتند و به سرعت به اشغال آلمانی‌ها درآمدند سپس آلمانی‌ها از جاده‌ای که از این جزایر به اوزل می‌رفت مشغول پیشروی شدند از طرف دیگر یک لشکر آلمانی در قسمت جنوبی جزیره پیاده شد و در نتیجه این محاصره جزیره اوزل به دست آلمانی‌ها افتاد جزیره داگو اندکی بعد سقوط کرد.
مارشال فون روندشتد اندکی بعد از پیروزی سربازانش در نبرد اومان با یک نگرانی در دفتر خاطراتش نوشت: اگرچه هر روز ده‌ها کیلومتر جلو می‌رویم ولی گستردگی و عظمت بیش از حد روسیه سرانجام ما را خواهد بلعید.

احساس سران نظامی ارتش آلمان رفته رفته از خشنودی به نگرانی تبدیل شد. سربازان شان سرزمین‌های وسیعی را یکی بعد از دیگری فتح می‌کردند ولی افق در برابرشان بی‌انتها بود ارتش سرخ بیش از دو میلیون سرباز را از دست داده بود اما سربازان جدید با سرعت و تعداد بیشتری جای سربازان از دست رفته را می‌گرفتند در حالیکه برای تلفات سنگین ورماخت جایگزین مناسبی وجود نداشت.
تا اواسط ژوئیه ورماخت قدرت تحرکش را از دست داده بود تلفات بیشتر از آنچه بود که مسئولان آلمانی بتوانند تصور کنند تا پایان اوت ارتش‌های متحد ۴۰۰۰۰۰ سرباز از دست داده بودند و کامیون‌ها و تانکها بیش از حد پیش‌بینی شده آسیب دیده بودند.
چکمه‌های سربازان در آفتاب داغ روسیه قدرت راه رفتن با آرامش را از آنان سلب می‌کرد هر سرباز بیست و پنج کیلو بار با خود حمل می‌کرد زیر این بار سنگین سربازان پیاده به شدت خسته می‌شدند و در نتیجه میزان پیشروی شان در روز کمتر می‌شد وضع خدمه تانک‌ها و زرهپوش‌ها از این هم بدتر بود آنان تمام روز در محیط نامناسب خودروی شان می‌نشستند و گرما در داخل خودروهایشان بیشتر نمود پیدا می‌کرد.
با تمام این مشکلات پیشروی آلمانی‌ها سریع بود و باعث نگرانی شدید شوروی‌ها و بریتانیایی‌ها شده بود مجله لایف که از ارزشمندترین منابع جنگ هم است در ژوئیه نوشت: این جنگ بار دیگر آنچه را که هر کس از مدت‌ها پیش می‌دانست ثابت می‌کند: ارتش آلمان در این سال‌های اخیر بزرگ‌ترین ماشین جنگی است که تا به حال سر هم شده‌است… تنها تردید باقی‌مانده این است که روس‌ها در شرق و مسکو هنوز از چه نیرویی برخوردارند و تا چه مدتی در آن جا تاب مقاوت خواهند داشت.

یکی از سوالات اساسی دیگر همواره این بوده که چرا ژاپن با اتحاد جماهیر شوروی وارد جنگ نشد آن هم در موقعی که یکصد لشکر سیبریایی که از بهترین نیروهای روسی بودند در حال آماده باش کامل بودند و جنگ از نظر کمیسرهای شوروی هر لحظه ممکن می‌آمد. مهم‌ترین دلیل ژاپنی‌ها برای اینکارشان آماده شدن برای جنگ با ایالات متحده آمریکا و بریتانیا بود و مسئولان ژاپنی فکر می‌کردند اقتصادشان نمی‌تواند این جنگ را اداره کند دلایل دیگر یکی ترس رؤسای امپراتوری ژاپن از ارتش سرخ بود که مسلماً در برخوردهای مرزی منچوری به این نتیجه رسیده بودند و دیگری اینکه ژاپنی‌ها نمی‌خواستند مانند ارتش‌های متحد تحت پرچم نازی‌ها بجنگند.
به هر حال دلیل این کار هر چه بود ژاپنی‌ها وارد جنگ با شوروی نشدند و یک قرارداد عدم تجاوز با روس‌ها امضا کردند.

تنها پارتیزانها، مشکلات حمل ونقل و مقاومت ارتش سرخ نبود که آلمانی‌ها را کلافه کرده بود. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در روحیه سربازان و افسران آلمانی و سایر متحدانشان یک استراتژی چندین صدساله بود که استالین آن را زمین سوخته نام نهاده بود. ناپلئون می‌گوید: یک ارتش بر روی شکم (میزان سیری یا گرسنگی) سربازانش پیشروی می‌کند. ارتش‌های متحد هم در دشت‌های شوروی، روزانه حداقل ۶۰۰ تن مواد غذایی و مهمات نیاز داشت و مسئولان رایش هم فکر می‌کردند می‌توانند قسمتی از نیازهای خود را در سرزمین‌های اشغالی روسی تأمین کنند؛ اما سخت در اشتباه بودند. رؤسای ستاد اتحاد جماهیر شوروی طبق تجربه گذشته، دست به نابودی مزارع و کارخانه‌ها و صنایع خود قبل از عقب‌نشینی می‌زدند. این کار اگر چه منجر به مرگ هزاران غیرنظامی می‌شد اما دشمن را هم از دستیابی به آن منابع حیاتی محروم می‌ساخت.

برترین اجراهای عملیات زمین سوخته در نواحی نفتی قفقاز و انبارهای غذایی اکراین نمود پیدا کرد در هر جا که نیروی زمینی شوروی نمی‌توانست به موقع این منابع را نابود کند نیروی هوایی ارتش سرخ این کار را انجام می‌داد؛ این استراتژی اگر چه در زمان کوتاه تأثیر خود را شان نداد؛ در دراز مدت سبب اسباب زحمت آلمانی‌ها شد. روش دیگر شوروی‌ها انتقال صنایع کارخانه‌ها و احشام به نواحی شرقی تر بود اگر چه این روش به دلیل راه‌آهن ضعیف روسیه و حملات هوایی لوفت وافه به این واگن‌ها غالباً بی‌نتیجه می‌ماند اما تا پایان نبرد مسکو شوروی‌ها به این روش توانستند ۵۰۰۰ کارخانه را به شرق انتقال بدهند. علاوه برآن، سرمای بیش از حد و استراتژی امواج انسانی نیز به دشمنی با ارتش آلمان برآمده بود. اشتباه بزرگ هیتلر، حرکت یک‌بعدی و خطی نیروهایش بود. نیروهای ورماخت در همه جا آسیب‌پذیر بودند. اگر چه کمکهای نیروهای محلی به ویژه روسهای سفید و اکراینی برای تشکیل واحدهای وافن اس اس در بسیاری از مناطق تأثیرگذار بودند لیکن، سرسختی پابرهنگان روس را آلمانی‌ها نمی‌شناختند. شاید علت اصلی شکست ورماخت در شوروی، معطلی یکماهه ان در تصرف یوگسلاوی بود. اگر هیتلر از توهین به سفیر المان در بلگراد به خشم نمی‌آمد و نیروهایش را از شرق برای تصرف و نابودی یوگسلاوی فرا نمی‌خواند، زمان حساس در شروع بارباروسا را از دست نمی‌داد. فرارسیدن سرمای طاقت فرسایی که بنزین هواپیما نیز یخ می‌بست، نیروهای ورماخت را بیشتر از ارتش سرخ به زحمت انداخت. طرح جداسازی تانکها و نیروهای مکانیزه از نیروی زمینی نیز به‌ضرر ورماخت تمام شد. نیروهای پیاده المان پشتیبانی خاصی بغیر از لشکرهای زرهی و لوفت وافه نداشتند. تمرکز گرایی در نیروی زرهی همانگونه که در غرب اروپا و بزانو درآوردن فرانسه و بلژیک و هلند و تارو مار کردن ارتش بریتانیا در خاک اروپا، مفید واقع شده بود، درروسیه و استپهای برفی و جنگلهای انبوه آن جواب نداد. رازی که در این موضوع نهفته بود و حتی هیتلر را فریب داد اینبود که اصلاً نقشه‌ای برای نابودی غرب وجود نداشته‌است. تلاش برای نفوذ به شرق یک دلیل پنهان دیگر هم داشته‌است: ایجاد هراس بین جمعیت عظیم یهودیان شرق.

بازشدن جبهه شرقی

مجموع تلفات نظامی:۸۰۰٬۰۰۰+

بر پایهٔ گزارش‌های پزشکی ارتش آلمان

مجموع تلفات نظامی:۴٬۰۰۰٬۰۰۰+

(براساس بایگانی‌های شوروی)

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

عملیات بارباروسا (آلمانی: Unternehmen Barbarossa‎) اسم رمز حملهٔ نیروهای محور به رهبری آلمان نازی به شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که از ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ آغاز شد. قریب به ۳٫۸ میلیون سرباز قدرتهای محور به اتحاد شوروی در طول ۳۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک حمله کردند، که بزرگترین حمله در تاریخ جنگ‌های بشر بود. بارباروسا از ۶۰۰ هزار وسیله نقلیه موتوری، و ۷۵۰ هزار اسب استفاده کرد. این عملیات جاه طلبانه که با آرزوی مداوم آدولف هیتلر برای فتح سرزمین‌های روسیه به پیش می‌رفت، آغازی بر فاز محوری تعیین پیروز جنگ داشت. اشغال شوروی توسط آلمان منجر به ۹۵٪ همه تلفات ارتش آلمان از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ و ۶۵٪ کل تلفات نظامی متحدین در تمام طول جنگ شد.[۲۱] تحلیل‌گران معتقدند حمله به شوروی بزرگ‌ترین اشتباه نظامی هیتلر بود.[۲۲]

عملیات بارباروسا به افتخار فردریک بارباروسا، فرمانروای قرون وسطای آلمانی که امپراتوری مقدس روم را در دوره‌ای که نیاز داشت نجات داده بود نامگذاری شد.
فریدریک یکم یکی از اشراف بود که با نام فریدریک بارباروسا در سال ۱۱۵۲ و بعد از بازگشت از جنگ‌های صلیبی به پادشاهی آلمان رسید او مهمترین پادشاه دودمان هوهنشتاوفن به حساب می‌آید. امپراتوری مقدس روم در زمان او با الحاق بوهم و بورگاندی و لهستان و مجارستان به بزرگترین کشور مسیحی تبدیل شد تا اینکه با مرگ فردریک در سال ۱۱۹۰ امپراتوری او چند تکه شد. یکی از افسانه‌های رایج در آلمان این بود که فردریک نمرده و در کوه تورینگن در شرق آلمان منتظر است تا کسی از او کمک بخواهد تا دوباره آلمان را به عظمتش بازگرداند، او چنان انتظار کشید تا ریشش قرمز شد. ۷۵۰ سال بعد هیتلر از او برای اینکار استمداد کرد. نام عملیاتی که هدفش حذف اتحاد جماهیر شوروی بود بر طبق این افسانه بارباروسا نام‌گذاری شد.

هیتلر در نبرد من وسواس و نفرت عجیبی نسبت به روس‌ها اظهار می‌دارد. هم چنین هیتلر در کتابش اضافه کرده آلمان برای به دست آوردن فضای حیاتی متوجه شرق باشد. حمله به روسیه به دلیل جنگ با فرانسه و انگلستان به تعویق افتاد ولی وقتی آلمان‌ها کار آن جبهه را یکسره کردند متوجه شرق و خاک روسیه شدند. در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ و پس از امضای پیمان سه جانبه آلمان-ایتالیا-ژاپن بدگمانی میان دو متحد، آلمان و شوروی، بالا گرفت و در نتیجه آلمان به بهانه هم‌دستی بلشویک‌ها با یهودیان به شوروی حمله کرد.

در طول شب بیست و یکم ژوئن ۱۹۴۱ از فنلاند تا دریای سیاه سه میلیون و پنجاه هزار سرباز آلمانی با همراهی یک میلیون نیروی ذخیره و افراد ستاد لجستیک و نیز سایر سپاهیان دول محور منتظر دستور حمله به خاک اتحاد جماهیر شوروی بودند سربازها در اردوگاه‌ها آتش می‌افروختند عده‌ای هم آواز می‌خواندند اما عده‌ای سخت در تفکر بودند آن‌ها به فکر افسران فرمانده‌شان می‌اندیشند که می‌گفتند جنگ با روسیه حداکثر چهارماه طول خواهد کشید و آن‌ها نباید برای اقامت زمستانی خود بیمی در دل راه دهند.
ارتش المان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین ارتش تاریخ بشریت را بسیج کرده بود ۳۳۵۰ تانک نزدیک هفت هزار عراده توپ صحرایی و بیش از دو هزار هواپیما. ورماخت که ارتشی موتوریزه بود ششصد هزار اسب برای کشیدن توپ‌ها آمبولانس‌ها و گاری‌های حمل مهمات و مواد خوراکی را هم بسیج کرده بود فرماندهی آلمان در نظر داشت که پس از شکست سریع اتحاد جماهیر شوروی از منابع طبیعی سرشار طبیعی آن کشور نظیر غلات و گندم و زغال سنگ و نفت و آهن غیره علیه جنگ با بریتانیای کبیر و شاید ایالات متحده آمریکا استفاده کند اگرچه روسیه کشور پهناوری بود و قلمرو وسیعی را شامل می‌شد وسعت خاکش این اجازه را به روس‌ها می‌داد تا در هر زمان و هر مکانی که دلشان بخواهد عقب بنشیند وسعت خاک روسیه بسیاری از ارتش‌ها را در خود بلعیده مغول‌ها تاتارها سوئدی‌ها فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها و… بعد از لشکرکشی به روسیه بوده که از پا افتاده‌اند و همین موضوع این بار سپاهیان هیتلری را در خود فرو بلعید.

آلمانی‌ها در جبهه شرقی قصد داشتند ضمن پیشروی به سمت سه هدف اصلی جغرافیایی یعنی کیف، مسکو و لنینگراد به نبردهای احاطه‌ای برای نابودی ارتش سرخ هم اقدام کنند. تهاجم آلمانی ها به خاک شوروی به عهده نیروهای سنگین زرهی با پشتیبانی زرهپوش‌های سبک و پیاده‌نظام موتوریزه بود. تطبیق عملیات هوایی با زمینی هم به خوبی صورت می‌گرفت. واحدهای شناسایی و مخابراتی آلمانی از بهترین‌های جهان بودند. از طرفی چون جبهه روسیه بی‌نهایت وسیع بود نیروهای زرهی ناگزیر بودند که فقط در نقاط معینی تمرکز یابند.

ارتش سرخ تحت سه فرماندهی جداگانه قرار داشت گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی مارشال ورشیلف گروه ارتش‌های مرکزی تحت فرماندهی مارشال تیموچنکو و گروه ارتش‌های جنوبی تحت فرماندهی مارشال بودینی. در نیروی هوایی ارتش سرخ دو هواپیما حریف شکاری‌های آلمانی بودند یکی اشتورماویک و دیگری جنگنده لاووخین -۱۸ ارتش سرخ هم در مواجه با خطر نازی‌ها اگرچه نه کاملاً اما تا حدودی آماده بود به علاوه راه‌آهن و جاده‌های ارتباطی روسیه وضع بسیار بدی داشتند و همان‌طور که فرماندهان روسی حدس می‌زدند رساندن آذوقه و مهمات هر چه آلمانی‌ها بیشتر پیش رفتند دشوارتر شد.

ساعت سه و سی دقیقه صبح بیست و دوم ژوئن عملیات بارباروسا آغاز شد هیتلر در یک سخنرانی رادیویی در آن زمان اعلام کرد: باز هم امروز تصمیم گرفته‌ام سرنوشت و آینده رایش و مردممان را در دست سربازانمان قرار دهم امیدوار خداوند به ویژه در این کارزار ما را یاری کند. افراد پیاده ضمن پیشروی صدای غرش هواپیماهای بمب افکن و شکاری شان را می‌شنیدند هدف حمله ورماخت در وهله اول در هم شکستن قدرت تحرک و کارآمدی ارتش سرخ بود تا مسیر پیشروی به سه هدف اصلی را هموار سازد مهم‌ترین موج حمله لوفت وافه علیه فرودگاه‌های روسی بود که منجر به نابودی ۱۲۰۰ فروند جنگنده روسی بر روی زمین شد حمله توسط سه ارتش انجام می‌شد گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی ریتر فون لیب که وظیفه تصرف شمال روسیه و لنینگراد را داشت گروه ارتش‌های مرکزی تحت امر مارشال فئودور فون بک که وظیفه داشت از مسیر لشکرکشی ناپلئون به مسکو برسد و گروه ارتش جنوب تحت فرماندهی گرد فون روندشتد که وظیفه تسخیر اوکراین و قفقاز را داشت گروه ارتش شمالی به وسیله فنلاندی‌ها و گروه ارتش جنوب توسط رومانیایی‌ها مجارها و… حمایت می‌شد. مارشال ایوان آنتونوسکو، نخست وزیر رومانیایی هنگامی که شنید آلمانی‌ها برای تسخیر روسیه از او درخواست کمک کرده‌اند درخواستشان را با خوشحالی پذیرفت و اعلام داشت: البته که من در این نبرد از همان ابتدا شرکت خواهم کرد. موقعی که پای جنگ با نژاد اسلاو در میان باشد همه رومانیایی‌ها را جز خودتان بدانید.

حمله‌های اصلی آلمانی‌ها از جانب پروس شرقی به سوی کوناس ویلنا لمژا و سایر بخش‌های اشغالی لهستان توسط شوروی و سپس لنینگراد و مسکو بود. در روز ۲۳ ژوئن پیکار سختی بین ستون‌های جلودار آلمانی با روس‌ها درگرفت. در این نبرد روس‌ها لمژا و کولونو و برست-لیتوفسک را از دست دادند.

روز بعد آلمانی‌ها تهاجم خود را از سر گرفتند و به پیشروی خود به سمت شاولی و کوناس و گرودنو و ویلنا ادامه دادند در ناحیه مینسک زرهپوش‌های آلمانی خط دفاعی روس‌ها را شکافتند ولی در اثر ضدحمله روس‌ها عقب رانده شدند تا این زمان آلمانی‌ها به دو مقصود اصلی خود نائل آمده بودند اول پیشروی سریع از لتونی و لیتوانی و بلاروس به سمت مسکو و لنینگراد و دیگری ایجاد شکاف و احاطه ارتش‌های سرخ به‌طور گسترده و هموار نمودن پیشروی به سمت کیف و قفقاز.

در نتیجه یک حمله غافلگیرانه آلمان‌ها در نواحی دوینسک ارتش سرخ در بیالیستوک محاصره شد و ۴۰۰۰۰ سرباز تسلیم آلمانی‌ها شدند گئورگی سمنیاک یک سرباز روسی بعدها به یاد آورد: تصویر تیره و تاری بود در طول روز هواپیماها دائماً بر سر سربازان در حال عقب‌نشینی بمب می‌ریختند وقتی دستور عقب‌نشینی داده شد سیل سربازان فراری از هر سو روانه شد تمامی فرماندهان سوار بر خودروها زودتر از بقیه می‌گریختند و ما بدون فرماندهانمان هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.

در این موقع افکار عمومی در فنلاند هم به نفع آلمانی‌ها تغییر میافت فنلاند ی‌ها که از طرفی تحت فشار دولتمردان آلمان نازی قرار داشتند و از طرف دیگر حس تنفر و عدم اعتماد نسبت به روس‌ها قرار گرفته بودند به ارتش آلمان اجازه دادند از فرودگاه‌های آن کشور علیه روس‌ها استفاده کنند روز ۲۵ ژوئن دولت شوروی دست به عمل متقابل زده دست به بمباران سطحی شهرهای مهم فنلاند مثل تورکو و هلسینکی زدند به علاوه چندین زد و خورد مرزی بین طرفین صورت گرفت دولت سوئد هم اجازه داد یک لشکر آلمانی با راه‌آهن از خاک این کشور عبور کنند و به فنلاند بروند.

در عرصه دریاها اوضاع آرام بود در دریای بالتیک زد و خورد مهمی درنگرفت تنها برخورد جدی در دریای سیاه بود که طی بمباران نیروی هوایی ارتش سرخ دو ناو چه اژدرافکن رومانیایی غرق شدند این ناوها عازم باطوم و کریمه بودند که این اتفاق برایشان اتفاق افتاد هم چنین نیروی دریایی شوروی اعلام کرد توانسته چند زیردریایی آلمانی را در دریای سیاه غرق کند که این مطلب ناگفته مشخص است ادعایی بیش نیست تنها یک زیردریایی آلمانی در این ناحیه آسیب دید.

تا روز سی ام ماه ژوئن لوو به دست آلمانی‌ها افتاده بود و در شمال ارتش آلمان در چندین نقطه از رود دوینا گذشته بود و به ریگا نزدیک شده بود در سمت جنوب یک ستون آلمانی به سوی بارانوچی شروع به پیشروی کردند و ستون دیگری از جنوب باتلاق‌های پریپت به حمله به کیف پرداخت بدین ترتیب دو حمله گازانبری ایجاد شد: یک حرکت گازانبری در شمال در اطراف بیالیستوک به منور محاصره نمودن ارتش شوروی در آن ناحیه و دیگری در جنوب مابین لوو و بوکووینا که طبق نقشه قرار بود دو ستون زرهی واقع در شرق لوو و بوکووینا با یکدیگر تلاقی کنند.
سرانجام در روز پنجم ژوئیه جناح راست ارتش آلمان به تصور آنکه کوشش اصلی روس‌ها متوجه مرکز است حمله را با شدت تمام آغاز کرد در نتیجه آلمان‌ها توانستند از رود پروت بگذرند در قسمت جنوبی هم ارتشی که متوجه کیف بود سخت مشغول پیشروی بود اما در جبهه شمالی روس‌ها موفق شدند حمله آلمانی‌ها را به لپل دفع کنند روز شانزدهم ژوئیه پس از نبردی سخت و خانه به خانه اسمولنسک نیز به تصرف آلمانی‌ها درآمد حملات در آغاز ماه اوت از سر گرفته شد و آلمان‌ها دست به یک سری حمله زدند در شمال ارتش آلمان موفق شده بود تا خود را به پسکو و ایلمن برسانند.

در جبهه جنوبی طلایه داران آلمانی موفق شدند با تسخیر نواحی کامنتس و پودولسک راه رسیدن به بسارابی را برای خود هموارتر کنند در جبهه مرکزی هم آلمان‌ها می‌کوشیدند تا با مستحکم تر کردن موقعیت خود در نواحی اسمولنسک راه رسیدن به مسکو را آسان‌تر کنند در این زمان واحدهای ژنرال گودریان با یک حرکت متهورانه موفق شدند از رود بوک بگذرند.

در این پرچم به غنیمت گرفته شده نوشته:از کمونیسم و استالین دفاع کنید.
در این زمان در ستاد ارتش آلمان این سؤال پیش آمده بود که اول برای تسخیر مسکو حمله شود یا اکراین پس از بحث و جدل‌های طولانی بین ژنرال‌های آلمانی و هیتلر سرانجام تصمیم بر این گرفته شد که اول اکراین تسخیر شود این تصمیم به دلایلی هم درست و هم نادرست بود درست برای اینکه ارتش آلمان به نفت و غلات اوکراین احتیاج مبرمی داشت و به علاوه با این حمله راه رسیدن به قفقاز باز می‌شد و نادرست از این جهت که اولاً تسخیر مسکو در آن زمان باعث می‌شد تا نیروهای سیبریایی نتوانند به موقع به کمک ارتش سرخ بیایند و مسکو را نجات دهند و در واقع این دو ارتش به‌طور جداگانه باید با ورماخت می‌جنگیدند که در این صورت شانس پیروزی آلمانی‌ها بسیار بالاتر می‌رفت در ثانی اشغال مسکو شوروی را از مرکز ارتباطی و تسلیحاتی خود محروم می‌ساخت و سوماً چون دمای هوای اکراین و قفقاز در زمستان از مسکو گرم تر است ارتش آلمان مجبور نبود سرمای بسیار شدید دشت‌های روسیه را تحمل کند.

آنچه کار را برای هیتلر دشوارتر می‌کرد این بود که روس‌ها بر خلاف سربازان کشورهای غربی تا پای جان می‌جنگیدند به علاوه آلمانی‌ها به جای ۲۰۰ لشکر تخمینی با ۴۰۰ لشکر روسی روبرو شده بودند تازه فرماندهان دستپاچه شوروی آرامش خود را بازیافته بودند در این زمان بود که ژنرال فرانتس هالدر رئیس ستاد مشترک ورماخت در دفتر خاطراتش نوشت:کل اوضاع به‌طور فزاینده‌ای روشن می‌سازد ما غول روسیه را بسیار دست کم گرفته‌ایم.

اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ و ماه‌های پس از آن در شرایط دشواری بود با این حال که تا اواسط ژوئیه چهار میلیون سرباز داوطلب رفتن به جنگ شده بود ولی در آن دوره شرح این قهرمانی‌ها چیز ناچیزی بود ارتش سرخ تا اواسط ژوئیه در وضع نومیدکننده‌ای قرار داشت طی سه هفته نبرد ۳۵۰۰ عراده تانک و شش هزار هواپیما و بیش از دو میلیون سرباز از دست داده بود در نیمه دوم ژوئن نبرد اسمولنسک به یک فاجعه عظیم تبدیل گشت پنج ارتش روسی به محاصره افتادند و با وجود اینکه برتری نفرات داشتند نتوانستند حلقه محاصره را بشکنند در آغاز ماه اوت با بسته شدن این حلقه سیصد هزار سرباز روسی به اسارت آلمان‌ها درآمدند در شهر سه هزار توپ و تانک یا به تصرف آلمانی‌ها درآمد یا نابود شد.

این فداکاری‌ها و تلفات ارتش سرخ پیشروی آلمانی‌ها را هر لحظه به تأخیر انداخت روز سوم اوت آلمانی‌ها در جبهه اکراین دوباره به حمله پرداختند ابتدا کوروستن و سپس بلایاتسرکو مورد حمله قرار گرفتند این حمله را برای پیشروی به سوی کیف هموار کرد اما در نبردهای اومان و اودسا بود که پیشروی به کیف هموارتر شد.

نبرد اومان در دهم ماه اوت ۱۹۴۱ آغاز شد اومان ناحیه‌ای بین اودسا و کیف است و دارای اهمیت نظامی خارق‌العاده‌ای است در اینجا روس‌ها شکست بزرگی خوردند و به سمت اودسا عقب‌نشینی کردند آلمانی‌ها به یاری رومانیایی‌ها رفتند و حلقه محاصره در اودسا را تنگ‌تر کردند وقتی قوای مارشال بودینی از سمت شمال غرب شهر به کیف عقب‌نشینی کردند ارتباط شهر با خارج قطع شد در این هنگام ناوگان دریای سیاه روسیه هم به کمک محاصره شدگان آمد و با آتش ناوگانش محاصره کنندگان را زیر آتش گرفت تا روز هفدهم ماه اوت مقاومت روس‌ها کم و بیش در هم شکسته بود در این روز روس‌ها پس از تخریب آنچه که ممکن بود بعداً به استفاده آلمانی‌ها و رومانیایی‌ها در آید ایستگاه دریایی نیکولایف را تخلیه کردند در همین زمان بود که آلمانی‌ها سعی می‌کردند خود را به لنینگراد برسانند نبردهای اومان و اودسا به بهای جان یکصد هزار سرباز اسیر روسی تمام شد.

سپس قوای متحد در ناحیه گومل تمام سعی و تلاش خود را به کار بستند تا در جبهه شوروی رخنه کرده و قوای مارشال تیموچنکو و بودینی را از هم مجزا سازد در روز بیستم ماه اوت بر اثر فشار آلمان‌ها روس‌ها به شرق دنپیر عقب نشستند نتیجه اینکار تضعیف شدید ارتباط ارتش‌های مرکزی و جنوبی شوروی بود در این زمان هر لحظه بر فشار آلمان‌ها بر لنینگراد نیز افزوده می‌شد.

عمده‌ترین هدف آلمانی‌ها در نبرد کیف یک احاطه و محاصره بزرگ و سپس نابودی ارتش‌های جنوبی شوروی تحت فرماندهی مارشال بودینی بود این عملیات از روز بیست و سوم اوت شروع و در بیست و ششم ماه سپتامبر ۱۹۴۱ به پایان رسید.
تقریباً تمام ارتش‌های جنوب غربی شوروی به تعداد ۶۶۵۰۰۰ نفر در این عملیات به محاصره آلمانی‌ها درآمدند در این موقع واحدهای کوچک سربازان شوروی و مارشال بودینی و کمیسر عالی اکراین نیکیتا خروشچف توانستند به موقع فرار کنند فرمانده واحدهای جنوب شرقی یعنی کمیسر میخائیل کریپونوس هنگام تلاش برای فرار گیر افتاد و به دست آلمانی‌ها کشته شد هنگامی که استالین دستور عقب‌نشینی داد دیگر دیر شده بود۶۰۰۰۰۰ سرباز اسیر شدند و ۳۹۲۳ توپ و خمپاره انداز یکصد و چهارده عراده تانک و صد و شصت و هفت هواپیمای جنگی شوروی به غنیمت آلمانی‌ها افتاد.

در این نبرد ابتدا لشکرهای زرهی دست به احاطه نیروهای شوروی زدند این مانور بودینی و کل فرماندهان ارتش هاای جنوب غربی را به وحشت انداخت بودینی از استالین درخواست مجوز عقب‌نشینی کرد اما این درخواست توسط استالین رد شد سپس در سیزدهم سپتامبر بودینی به دستور استالین حلقه محاصره را به وسیله یک هواپیما ترک کرد سرانجام با الحاق لشکر ۲۴ زرهی گودریان و ارتش یکم زرهی فون کلایست دو لبه حلقه محاصره کاملاً به هم بسته شد در ۱۹ سپتامبر کیف به دست آلمانی‌ها افتاد.

مردم اکراین که از مدت‌ها پیش به دنبال به دست آوردن استقلال بودند از دیدن صلیب‌های شکسته خوشحال شدند و به آن‌ها خیر مقدم گفتند و عده‌ای هم سخت به مقابله با آن‌ها پرداختند اما به زودی امید مردم اکراین نقش بر آب شد زیرا آلمانی‌ها به خاطر غلات اکراین آنجا را از چنگ شوروی‌ها درآورده بودند نه به خاطر آزادی بخشیدن به آن‌ها بسیاری از کارشناسان بر این عقیده‌اند اگر آلمانی‌ها با مردم محلی رفتار بهتری داشتند ارتش سرخ برای جایگزینی نفرات از دست رفته اش به شدت در تنگنا قرار می‌گرفت اما به هر تقدیر آلمانی‌ها با رفتار خشن شان مردم را به آغوش ارتش سرخ انداختند.

علاوه بر عملیات جنگی مهمی که در جبهه اصلی جنوبی به وقوع می‌پیوست در قسمت‌های شمالی ارتش مختلطی از آلمان و فنلاند در چهار نقطه مختلف به نیروهای شوروی حمله کردند نخستین نقطه حمله برزخ کرلیا و ناحیه مابین دریاچه‌های لادوگا و انکا بود در این نقطه ارتش آلمان به پشتیبانی فنلاندی‌ها پرداخت.
دومین نقطه حمله در انتهای شمالی و در نقطه مقابل ورود به دریای سفید بود سومین حمله نیز حمله به شمالی‌ترین بندر روسیه یعنی مورمانسک بود فنلاندی‌ها اگرچه آهسته حرکت می‌کردند ولی با پشتیبانی آلمانی‌ها و کمک زرهی آنان موفق به پیشروی قابل ملاحظه‌ای شدند.
سربازان فنلاندی دارای تجهیزات کاملی نبودند و به علاوه جنگ‌های زمستانی طوری آن‌ها را خسته نموده بود که به هیچ وجه قادر به انجام یک عملیات در مقیاس وسیع و گسترده در برابر دشمن نیرومندی مثل اتحاد جماهیر شوروی نبودند این ضعف در حوالی ماه سپتامبر بیشتر در لشکرهای فنلاندی نمود پیدا می‌کرد ولی با این وصف حمله مشترک فنلاند و آلمان موفق به رسیدن به کانال لادوگا گردیدند و عملیات جنگی دیگری در شمال منحصر به محاصره لنینگراد یا سنت پترزبورگ کنونی در شمال شد.
در دومین نقطه حمله زمین به‌طوری جنگلی و نامساعد بود که فقط نیروی مختصری قادر به عملیات در آن بود
ولی با وجود این فنلاندی‌ها موفق شدند خطوط راه‌آهن مورمانسک را قطع کنند چون نیروی مختصری در این جبهه مشغول عملیات بود لذا موفقیت‌های آنان در جنگ تأثیر چندانی نداشت و فنلاندی‌ها توصیه متحدان آلمانی خود تصمیم به بمباران نقاط کلیدی روسی گرفتند که این حملات هوایی هم خرابی‌های مختصری به بار آورد با این حال همین کار علاوه بر مشغول کردن گروه‌های پدافندی روسی در شمال شوروی روحیه سربازان فنلاندی را هم کمی بالا می‌برد.
در اواخر سپتامبر ماه مورمانسک مورد حمله شدیدی قرار گرفت ولی با وجود اینکه روس‌ها تلفات سنگینی دادند و از نظر آذوقه و مهمات هم در مضیقه بودند ولی مورمانسک کماکان در دست روس‌ها باقی‌مانده بود در این زمان یک عملیات بسیار مهم دیگر به‌طور مشترک و توسط نیروی هوایی و دریایی آلمان به جزایر داگو و اوزل بود که در این مورد کمتر سخن به میان رفته در نخستین حمله آلمان‌ها با وجود تلفات سنگینی که به روس‌ها آوردند مجبور به عقب‌نشینی شدند در این موقع جزیره اوزل به شکل یک فرودگاه درآمده بود که هواپیماهای روسی به وسیله آن شهرهای فنلاندی را بمباران می‌کردند.

رفیق استالین مردمش را به سمت پیروزی هدایت خواهد کرد! این پوستر یکی از زیباترین پوسترهای تبلیغاتی شوروی بود که با واکنش خوبی هم روبرو شد.
چندی بعد آلمانی‌ها به دو جزیره کوچک‌تر حمله بردند این دو جزیره به نام‌های ورمز و مون در نزدیکی سواحل استونی قرار داشتند و به سرعت به اشغال آلمانی‌ها درآمدند سپس آلمانی‌ها از جاده‌ای که از این جزایر به اوزل می‌رفت مشغول پیشروی شدند از طرف دیگر یک لشکر آلمانی در قسمت جنوبی جزیره پیاده شد و در نتیجه این محاصره جزیره اوزل به دست آلمانی‌ها افتاد جزیره داگو اندکی بعد سقوط کرد.
مارشال فون روندشتد اندکی بعد از پیروزی سربازانش در نبرد اومان با یک نگرانی در دفتر خاطراتش نوشت: اگرچه هر روز ده‌ها کیلومتر جلو می‌رویم ولی گستردگی و عظمت بیش از حد روسیه سرانجام ما را خواهد بلعید.

احساس سران نظامی ارتش آلمان رفته رفته از خشنودی به نگرانی تبدیل شد. سربازان شان سرزمین‌های وسیعی را یکی بعد از دیگری فتح می‌کردند ولی افق در برابرشان بی‌انتها بود ارتش سرخ بیش از دو میلیون سرباز را از دست داده بود اما سربازان جدید با سرعت و تعداد بیشتری جای سربازان از دست رفته را می‌گرفتند در حالیکه برای تلفات سنگین ورماخت جایگزین مناسبی وجود نداشت.
تا اواسط ژوئیه ورماخت قدرت تحرکش را از دست داده بود تلفات بیشتر از آنچه بود که مسئولان آلمانی بتوانند تصور کنند تا پایان اوت ارتش‌های متحد ۴۰۰۰۰۰ سرباز از دست داده بودند و کامیون‌ها و تانکها بیش از حد پیش‌بینی شده آسیب دیده بودند.
چکمه‌های سربازان در آفتاب داغ روسیه قدرت راه رفتن با آرامش را از آنان سلب می‌کرد هر سرباز بیست و پنج کیلو بار با خود حمل می‌کرد زیر این بار سنگین سربازان پیاده به شدت خسته می‌شدند و در نتیجه میزان پیشروی شان در روز کمتر می‌شد وضع خدمه تانک‌ها و زرهپوش‌ها از این هم بدتر بود آنان تمام روز در محیط نامناسب خودروی شان می‌نشستند و گرما در داخل خودروهایشان بیشتر نمود پیدا می‌کرد.
با تمام این مشکلات پیشروی آلمانی‌ها سریع بود و باعث نگرانی شدید شوروی‌ها و بریتانیایی‌ها شده بود مجله لایف که از ارزشمندترین منابع جنگ هم است در ژوئیه نوشت: این جنگ بار دیگر آنچه را که هر کس از مدت‌ها پیش می‌دانست ثابت می‌کند: ارتش آلمان در این سال‌های اخیر بزرگ‌ترین ماشین جنگی است که تا به حال سر هم شده‌است… تنها تردید باقی‌مانده این است که روس‌ها در شرق و مسکو هنوز از چه نیرویی برخوردارند و تا چه مدتی در آن جا تاب مقاوت خواهند داشت.

یکی از سوالات اساسی دیگر همواره این بوده که چرا ژاپن با اتحاد جماهیر شوروی وارد جنگ نشد آن هم در موقعی که یکصد لشکر سیبریایی که از بهترین نیروهای روسی بودند در حال آماده باش کامل بودند و جنگ از نظر کمیسرهای شوروی هر لحظه ممکن می‌آمد. مهم‌ترین دلیل ژاپنی‌ها برای اینکارشان آماده شدن برای جنگ با ایالات متحده آمریکا و بریتانیا بود و مسئولان ژاپنی فکر می‌کردند اقتصادشان نمی‌تواند این جنگ را اداره کند دلایل دیگر یکی ترس رؤسای امپراتوری ژاپن از ارتش سرخ بود که مسلماً در برخوردهای مرزی منچوری به این نتیجه رسیده بودند و دیگری اینکه ژاپنی‌ها نمی‌خواستند مانند ارتش‌های متحد تحت پرچم نازی‌ها بجنگند.
به هر حال دلیل این کار هر چه بود ژاپنی‌ها وارد جنگ با شوروی نشدند و یک قرارداد عدم تجاوز با روس‌ها امضا کردند.

تنها پارتیزانها، مشکلات حمل ونقل و مقاومت ارتش سرخ نبود که آلمانی‌ها را کلافه کرده بود. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در روحیه سربازان و افسران آلمانی و سایر متحدانشان یک استراتژی چندین صدساله بود که استالین آن را زمین سوخته نام نهاده بود. ناپلئون می‌گوید: یک ارتش بر روی شکم (میزان سیری یا گرسنگی) سربازانش پیشروی می‌کند. ارتش‌های متحد هم در دشت‌های شوروی، روزانه حداقل ۶۰۰ تن مواد غذایی و مهمات نیاز داشت و مسئولان رایش هم فکر می‌کردند می‌توانند قسمتی از نیازهای خود را در سرزمین‌های اشغالی روسی تأمین کنند؛ اما سخت در اشتباه بودند. رؤسای ستاد اتحاد جماهیر شوروی طبق تجربه گذشته، دست به نابودی مزارع و کارخانه‌ها و صنایع خود قبل از عقب‌نشینی می‌زدند. این کار اگر چه منجر به مرگ هزاران غیرنظامی می‌شد اما دشمن را هم از دستیابی به آن منابع حیاتی محروم می‌ساخت.

برترین اجراهای عملیات زمین سوخته در نواحی نفتی قفقاز و انبارهای غذایی اکراین نمود پیدا کرد در هر جا که نیروی زمینی شوروی نمی‌توانست به موقع این منابع را نابود کند نیروی هوایی ارتش سرخ این کار را انجام می‌داد؛ این استراتژی اگر چه در زمان کوتاه تأثیر خود را شان نداد؛ در دراز مدت سبب اسباب زحمت آلمانی‌ها شد. روش دیگر شوروی‌ها انتقال صنایع کارخانه‌ها و احشام به نواحی شرقی تر بود اگر چه این روش به دلیل راه‌آهن ضعیف روسیه و حملات هوایی لوفت وافه به این واگن‌ها غالباً بی‌نتیجه می‌ماند اما تا پایان نبرد مسکو شوروی‌ها به این روش توانستند ۵۰۰۰ کارخانه را به شرق انتقال بدهند. علاوه برآن، سرمای بیش از حد و استراتژی امواج انسانی نیز به دشمنی با ارتش آلمان برآمده بود. اشتباه بزرگ هیتلر، حرکت یک‌بعدی و خطی نیروهایش بود. نیروهای ورماخت در همه جا آسیب‌پذیر بودند. اگر چه کمکهای نیروهای محلی به ویژه روسهای سفید و اکراینی برای تشکیل واحدهای وافن اس اس در بسیاری از مناطق تأثیرگذار بودند لیکن، سرسختی پابرهنگان روس را آلمانی‌ها نمی‌شناختند. شاید علت اصلی شکست ورماخت در شوروی، معطلی یکماهه ان در تصرف یوگسلاوی بود. اگر هیتلر از توهین به سفیر المان در بلگراد به خشم نمی‌آمد و نیروهایش را از شرق برای تصرف و نابودی یوگسلاوی فرا نمی‌خواند، زمان حساس در شروع بارباروسا را از دست نمی‌داد. فرارسیدن سرمای طاقت فرسایی که بنزین هواپیما نیز یخ می‌بست، نیروهای ورماخت را بیشتر از ارتش سرخ به زحمت انداخت. طرح جداسازی تانکها و نیروهای مکانیزه از نیروی زمینی نیز به‌ضرر ورماخت تمام شد. نیروهای پیاده المان پشتیبانی خاصی بغیر از لشکرهای زرهی و لوفت وافه نداشتند. تمرکز گرایی در نیروی زرهی همانگونه که در غرب اروپا و بزانو درآوردن فرانسه و بلژیک و هلند و تارو مار کردن ارتش بریتانیا در خاک اروپا، مفید واقع شده بود، درروسیه و استپهای برفی و جنگلهای انبوه آن جواب نداد. رازی که در این موضوع نهفته بود و حتی هیتلر را فریب داد اینبود که اصلاً نقشه‌ای برای نابودی غرب وجود نداشته‌است. تلاش برای نفوذ به شرق یک دلیل پنهان دیگر هم داشته‌است: ایجاد هراس بین جمعیت عظیم یهودیان شرق.

بازشدن جبهه شرقی

مجموع تلفات نظامی:۸۰۰٬۰۰۰+

بر پایهٔ گزارش‌های پزشکی ارتش آلمان

مجموع تلفات نظامی:۴٬۰۰۰٬۰۰۰+

(براساس بایگانی‌های شوروی)

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

عملیات بارباروسا (آلمانی: Unternehmen Barbarossa‎) اسم رمز حملهٔ نیروهای محور به رهبری آلمان نازی به شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که از ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ آغاز شد. قریب به ۳٫۸ میلیون سرباز قدرتهای محور به اتحاد شوروی در طول ۳۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک حمله کردند، که بزرگترین حمله در تاریخ جنگ‌های بشر بود. بارباروسا از ۶۰۰ هزار وسیله نقلیه موتوری، و ۷۵۰ هزار اسب استفاده کرد. این عملیات جاه طلبانه که با آرزوی مداوم آدولف هیتلر برای فتح سرزمین‌های روسیه به پیش می‌رفت، آغازی بر فاز محوری تعیین پیروز جنگ داشت. اشغال شوروی توسط آلمان منجر به ۹۵٪ همه تلفات ارتش آلمان از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ و ۶۵٪ کل تلفات نظامی متحدین در تمام طول جنگ شد.[۲۱] تحلیل‌گران معتقدند حمله به شوروی بزرگ‌ترین اشتباه نظامی هیتلر بود.[۲۲]

عملیات بارباروسا به افتخار فردریک بارباروسا، فرمانروای قرون وسطای آلمانی که امپراتوری مقدس روم را در دوره‌ای که نیاز داشت نجات داده بود نامگذاری شد.
فریدریک یکم یکی از اشراف بود که با نام فریدریک بارباروسا در سال ۱۱۵۲ و بعد از بازگشت از جنگ‌های صلیبی به پادشاهی آلمان رسید او مهمترین پادشاه دودمان هوهنشتاوفن به حساب می‌آید. امپراتوری مقدس روم در زمان او با الحاق بوهم و بورگاندی و لهستان و مجارستان به بزرگترین کشور مسیحی تبدیل شد تا اینکه با مرگ فردریک در سال ۱۱۹۰ امپراتوری او چند تکه شد. یکی از افسانه‌های رایج در آلمان این بود که فردریک نمرده و در کوه تورینگن در شرق آلمان منتظر است تا کسی از او کمک بخواهد تا دوباره آلمان را به عظمتش بازگرداند، او چنان انتظار کشید تا ریشش قرمز شد. ۷۵۰ سال بعد هیتلر از او برای اینکار استمداد کرد. نام عملیاتی که هدفش حذف اتحاد جماهیر شوروی بود بر طبق این افسانه بارباروسا نام‌گذاری شد.

هیتلر در نبرد من وسواس و نفرت عجیبی نسبت به روس‌ها اظهار می‌دارد. هم چنین هیتلر در کتابش اضافه کرده آلمان برای به دست آوردن فضای حیاتی متوجه شرق باشد. حمله به روسیه به دلیل جنگ با فرانسه و انگلستان به تعویق افتاد ولی وقتی آلمان‌ها کار آن جبهه را یکسره کردند متوجه شرق و خاک روسیه شدند. در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ و پس از امضای پیمان سه جانبه آلمان-ایتالیا-ژاپن بدگمانی میان دو متحد، آلمان و شوروی، بالا گرفت و در نتیجه آلمان به بهانه هم‌دستی بلشویک‌ها با یهودیان به شوروی حمله کرد.

در طول شب بیست و یکم ژوئن ۱۹۴۱ از فنلاند تا دریای سیاه سه میلیون و پنجاه هزار سرباز آلمانی با همراهی یک میلیون نیروی ذخیره و افراد ستاد لجستیک و نیز سایر سپاهیان دول محور منتظر دستور حمله به خاک اتحاد جماهیر شوروی بودند سربازها در اردوگاه‌ها آتش می‌افروختند عده‌ای هم آواز می‌خواندند اما عده‌ای سخت در تفکر بودند آن‌ها به فکر افسران فرمانده‌شان می‌اندیشند که می‌گفتند جنگ با روسیه حداکثر چهارماه طول خواهد کشید و آن‌ها نباید برای اقامت زمستانی خود بیمی در دل راه دهند.
ارتش المان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین ارتش تاریخ بشریت را بسیج کرده بود ۳۳۵۰ تانک نزدیک هفت هزار عراده توپ صحرایی و بیش از دو هزار هواپیما. ورماخت که ارتشی موتوریزه بود ششصد هزار اسب برای کشیدن توپ‌ها آمبولانس‌ها و گاری‌های حمل مهمات و مواد خوراکی را هم بسیج کرده بود فرماندهی آلمان در نظر داشت که پس از شکست سریع اتحاد جماهیر شوروی از منابع طبیعی سرشار طبیعی آن کشور نظیر غلات و گندم و زغال سنگ و نفت و آهن غیره علیه جنگ با بریتانیای کبیر و شاید ایالات متحده آمریکا استفاده کند اگرچه روسیه کشور پهناوری بود و قلمرو وسیعی را شامل می‌شد وسعت خاکش این اجازه را به روس‌ها می‌داد تا در هر زمان و هر مکانی که دلشان بخواهد عقب بنشیند وسعت خاک روسیه بسیاری از ارتش‌ها را در خود بلعیده مغول‌ها تاتارها سوئدی‌ها فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها و… بعد از لشکرکشی به روسیه بوده که از پا افتاده‌اند و همین موضوع این بار سپاهیان هیتلری را در خود فرو بلعید.

آلمانی‌ها در جبهه شرقی قصد داشتند ضمن پیشروی به سمت سه هدف اصلی جغرافیایی یعنی کیف، مسکو و لنینگراد به نبردهای احاطه‌ای برای نابودی ارتش سرخ هم اقدام کنند. تهاجم آلمانی ها به خاک شوروی به عهده نیروهای سنگین زرهی با پشتیبانی زرهپوش‌های سبک و پیاده‌نظام موتوریزه بود. تطبیق عملیات هوایی با زمینی هم به خوبی صورت می‌گرفت. واحدهای شناسایی و مخابراتی آلمانی از بهترین‌های جهان بودند. از طرفی چون جبهه روسیه بی‌نهایت وسیع بود نیروهای زرهی ناگزیر بودند که فقط در نقاط معینی تمرکز یابند.

ارتش سرخ تحت سه فرماندهی جداگانه قرار داشت گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی مارشال ورشیلف گروه ارتش‌های مرکزی تحت فرماندهی مارشال تیموچنکو و گروه ارتش‌های جنوبی تحت فرماندهی مارشال بودینی. در نیروی هوایی ارتش سرخ دو هواپیما حریف شکاری‌های آلمانی بودند یکی اشتورماویک و دیگری جنگنده لاووخین -۱۸ ارتش سرخ هم در مواجه با خطر نازی‌ها اگرچه نه کاملاً اما تا حدودی آماده بود به علاوه راه‌آهن و جاده‌های ارتباطی روسیه وضع بسیار بدی داشتند و همان‌طور که فرماندهان روسی حدس می‌زدند رساندن آذوقه و مهمات هر چه آلمانی‌ها بیشتر پیش رفتند دشوارتر شد.

ساعت سه و سی دقیقه صبح بیست و دوم ژوئن عملیات بارباروسا آغاز شد هیتلر در یک سخنرانی رادیویی در آن زمان اعلام کرد: باز هم امروز تصمیم گرفته‌ام سرنوشت و آینده رایش و مردممان را در دست سربازانمان قرار دهم امیدوار خداوند به ویژه در این کارزار ما را یاری کند. افراد پیاده ضمن پیشروی صدای غرش هواپیماهای بمب افکن و شکاری شان را می‌شنیدند هدف حمله ورماخت در وهله اول در هم شکستن قدرت تحرک و کارآمدی ارتش سرخ بود تا مسیر پیشروی به سه هدف اصلی را هموار سازد مهم‌ترین موج حمله لوفت وافه علیه فرودگاه‌های روسی بود که منجر به نابودی ۱۲۰۰ فروند جنگنده روسی بر روی زمین شد حمله توسط سه ارتش انجام می‌شد گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی ریتر فون لیب که وظیفه تصرف شمال روسیه و لنینگراد را داشت گروه ارتش‌های مرکزی تحت امر مارشال فئودور فون بک که وظیفه داشت از مسیر لشکرکشی ناپلئون به مسکو برسد و گروه ارتش جنوب تحت فرماندهی گرد فون روندشتد که وظیفه تسخیر اوکراین و قفقاز را داشت گروه ارتش شمالی به وسیله فنلاندی‌ها و گروه ارتش جنوب توسط رومانیایی‌ها مجارها و… حمایت می‌شد. مارشال ایوان آنتونوسکو، نخست وزیر رومانیایی هنگامی که شنید آلمانی‌ها برای تسخیر روسیه از او درخواست کمک کرده‌اند درخواستشان را با خوشحالی پذیرفت و اعلام داشت: البته که من در این نبرد از همان ابتدا شرکت خواهم کرد. موقعی که پای جنگ با نژاد اسلاو در میان باشد همه رومانیایی‌ها را جز خودتان بدانید.

حمله‌های اصلی آلمانی‌ها از جانب پروس شرقی به سوی کوناس ویلنا لمژا و سایر بخش‌های اشغالی لهستان توسط شوروی و سپس لنینگراد و مسکو بود. در روز ۲۳ ژوئن پیکار سختی بین ستون‌های جلودار آلمانی با روس‌ها درگرفت. در این نبرد روس‌ها لمژا و کولونو و برست-لیتوفسک را از دست دادند.

روز بعد آلمانی‌ها تهاجم خود را از سر گرفتند و به پیشروی خود به سمت شاولی و کوناس و گرودنو و ویلنا ادامه دادند در ناحیه مینسک زرهپوش‌های آلمانی خط دفاعی روس‌ها را شکافتند ولی در اثر ضدحمله روس‌ها عقب رانده شدند تا این زمان آلمانی‌ها به دو مقصود اصلی خود نائل آمده بودند اول پیشروی سریع از لتونی و لیتوانی و بلاروس به سمت مسکو و لنینگراد و دیگری ایجاد شکاف و احاطه ارتش‌های سرخ به‌طور گسترده و هموار نمودن پیشروی به سمت کیف و قفقاز.

در نتیجه یک حمله غافلگیرانه آلمان‌ها در نواحی دوینسک ارتش سرخ در بیالیستوک محاصره شد و ۴۰۰۰۰ سرباز تسلیم آلمانی‌ها شدند گئورگی سمنیاک یک سرباز روسی بعدها به یاد آورد: تصویر تیره و تاری بود در طول روز هواپیماها دائماً بر سر سربازان در حال عقب‌نشینی بمب می‌ریختند وقتی دستور عقب‌نشینی داده شد سیل سربازان فراری از هر سو روانه شد تمامی فرماندهان سوار بر خودروها زودتر از بقیه می‌گریختند و ما بدون فرماندهانمان هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.

در این موقع افکار عمومی در فنلاند هم به نفع آلمانی‌ها تغییر میافت فنلاند ی‌ها که از طرفی تحت فشار دولتمردان آلمان نازی قرار داشتند و از طرف دیگر حس تنفر و عدم اعتماد نسبت به روس‌ها قرار گرفته بودند به ارتش آلمان اجازه دادند از فرودگاه‌های آن کشور علیه روس‌ها استفاده کنند روز ۲۵ ژوئن دولت شوروی دست به عمل متقابل زده دست به بمباران سطحی شهرهای مهم فنلاند مثل تورکو و هلسینکی زدند به علاوه چندین زد و خورد مرزی بین طرفین صورت گرفت دولت سوئد هم اجازه داد یک لشکر آلمانی با راه‌آهن از خاک این کشور عبور کنند و به فنلاند بروند.

در عرصه دریاها اوضاع آرام بود در دریای بالتیک زد و خورد مهمی درنگرفت تنها برخورد جدی در دریای سیاه بود که طی بمباران نیروی هوایی ارتش سرخ دو ناو چه اژدرافکن رومانیایی غرق شدند این ناوها عازم باطوم و کریمه بودند که این اتفاق برایشان اتفاق افتاد هم چنین نیروی دریایی شوروی اعلام کرد توانسته چند زیردریایی آلمانی را در دریای سیاه غرق کند که این مطلب ناگفته مشخص است ادعایی بیش نیست تنها یک زیردریایی آلمانی در این ناحیه آسیب دید.

تا روز سی ام ماه ژوئن لوو به دست آلمانی‌ها افتاده بود و در شمال ارتش آلمان در چندین نقطه از رود دوینا گذشته بود و به ریگا نزدیک شده بود در سمت جنوب یک ستون آلمانی به سوی بارانوچی شروع به پیشروی کردند و ستون دیگری از جنوب باتلاق‌های پریپت به حمله به کیف پرداخت بدین ترتیب دو حمله گازانبری ایجاد شد: یک حرکت گازانبری در شمال در اطراف بیالیستوک به منور محاصره نمودن ارتش شوروی در آن ناحیه و دیگری در جنوب مابین لوو و بوکووینا که طبق نقشه قرار بود دو ستون زرهی واقع در شرق لوو و بوکووینا با یکدیگر تلاقی کنند.
سرانجام در روز پنجم ژوئیه جناح راست ارتش آلمان به تصور آنکه کوشش اصلی روس‌ها متوجه مرکز است حمله را با شدت تمام آغاز کرد در نتیجه آلمان‌ها توانستند از رود پروت بگذرند در قسمت جنوبی هم ارتشی که متوجه کیف بود سخت مشغول پیشروی بود اما در جبهه شمالی روس‌ها موفق شدند حمله آلمانی‌ها را به لپل دفع کنند روز شانزدهم ژوئیه پس از نبردی سخت و خانه به خانه اسمولنسک نیز به تصرف آلمانی‌ها درآمد حملات در آغاز ماه اوت از سر گرفته شد و آلمان‌ها دست به یک سری حمله زدند در شمال ارتش آلمان موفق شده بود تا خود را به پسکو و ایلمن برسانند.

در جبهه جنوبی طلایه داران آلمانی موفق شدند با تسخیر نواحی کامنتس و پودولسک راه رسیدن به بسارابی را برای خود هموارتر کنند در جبهه مرکزی هم آلمان‌ها می‌کوشیدند تا با مستحکم تر کردن موقعیت خود در نواحی اسمولنسک راه رسیدن به مسکو را آسان‌تر کنند در این زمان واحدهای ژنرال گودریان با یک حرکت متهورانه موفق شدند از رود بوک بگذرند.

در این پرچم به غنیمت گرفته شده نوشته:از کمونیسم و استالین دفاع کنید.
در این زمان در ستاد ارتش آلمان این سؤال پیش آمده بود که اول برای تسخیر مسکو حمله شود یا اکراین پس از بحث و جدل‌های طولانی بین ژنرال‌های آلمانی و هیتلر سرانجام تصمیم بر این گرفته شد که اول اکراین تسخیر شود این تصمیم به دلایلی هم درست و هم نادرست بود درست برای اینکه ارتش آلمان به نفت و غلات اوکراین احتیاج مبرمی داشت و به علاوه با این حمله راه رسیدن به قفقاز باز می‌شد و نادرست از این جهت که اولاً تسخیر مسکو در آن زمان باعث می‌شد تا نیروهای سیبریایی نتوانند به موقع به کمک ارتش سرخ بیایند و مسکو را نجات دهند و در واقع این دو ارتش به‌طور جداگانه باید با ورماخت می‌جنگیدند که در این صورت شانس پیروزی آلمانی‌ها بسیار بالاتر می‌رفت در ثانی اشغال مسکو شوروی را از مرکز ارتباطی و تسلیحاتی خود محروم می‌ساخت و سوماً چون دمای هوای اکراین و قفقاز در زمستان از مسکو گرم تر است ارتش آلمان مجبور نبود سرمای بسیار شدید دشت‌های روسیه را تحمل کند.

آنچه کار را برای هیتلر دشوارتر می‌کرد این بود که روس‌ها بر خلاف سربازان کشورهای غربی تا پای جان می‌جنگیدند به علاوه آلمانی‌ها به جای ۲۰۰ لشکر تخمینی با ۴۰۰ لشکر روسی روبرو شده بودند تازه فرماندهان دستپاچه شوروی آرامش خود را بازیافته بودند در این زمان بود که ژنرال فرانتس هالدر رئیس ستاد مشترک ورماخت در دفتر خاطراتش نوشت:کل اوضاع به‌طور فزاینده‌ای روشن می‌سازد ما غول روسیه را بسیار دست کم گرفته‌ایم.

اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ و ماه‌های پس از آن در شرایط دشواری بود با این حال که تا اواسط ژوئیه چهار میلیون سرباز داوطلب رفتن به جنگ شده بود ولی در آن دوره شرح این قهرمانی‌ها چیز ناچیزی بود ارتش سرخ تا اواسط ژوئیه در وضع نومیدکننده‌ای قرار داشت طی سه هفته نبرد ۳۵۰۰ عراده تانک و شش هزار هواپیما و بیش از دو میلیون سرباز از دست داده بود در نیمه دوم ژوئن نبرد اسمولنسک به یک فاجعه عظیم تبدیل گشت پنج ارتش روسی به محاصره افتادند و با وجود اینکه برتری نفرات داشتند نتوانستند حلقه محاصره را بشکنند در آغاز ماه اوت با بسته شدن این حلقه سیصد هزار سرباز روسی به اسارت آلمان‌ها درآمدند در شهر سه هزار توپ و تانک یا به تصرف آلمانی‌ها درآمد یا نابود شد.

این فداکاری‌ها و تلفات ارتش سرخ پیشروی آلمانی‌ها را هر لحظه به تأخیر انداخت روز سوم اوت آلمانی‌ها در جبهه اکراین دوباره به حمله پرداختند ابتدا کوروستن و سپس بلایاتسرکو مورد حمله قرار گرفتند این حمله را برای پیشروی به سوی کیف هموار کرد اما در نبردهای اومان و اودسا بود که پیشروی به کیف هموارتر شد.

نبرد اومان در دهم ماه اوت ۱۹۴۱ آغاز شد اومان ناحیه‌ای بین اودسا و کیف است و دارای اهمیت نظامی خارق‌العاده‌ای است در اینجا روس‌ها شکست بزرگی خوردند و به سمت اودسا عقب‌نشینی کردند آلمانی‌ها به یاری رومانیایی‌ها رفتند و حلقه محاصره در اودسا را تنگ‌تر کردند وقتی قوای مارشال بودینی از سمت شمال غرب شهر به کیف عقب‌نشینی کردند ارتباط شهر با خارج قطع شد در این هنگام ناوگان دریای سیاه روسیه هم به کمک محاصره شدگان آمد و با آتش ناوگانش محاصره کنندگان را زیر آتش گرفت تا روز هفدهم ماه اوت مقاومت روس‌ها کم و بیش در هم شکسته بود در این روز روس‌ها پس از تخریب آنچه که ممکن بود بعداً به استفاده آلمانی‌ها و رومانیایی‌ها در آید ایستگاه دریایی نیکولایف را تخلیه کردند در همین زمان بود که آلمانی‌ها سعی می‌کردند خود را به لنینگراد برسانند نبردهای اومان و اودسا به بهای جان یکصد هزار سرباز اسیر روسی تمام شد.

سپس قوای متحد در ناحیه گومل تمام سعی و تلاش خود را به کار بستند تا در جبهه شوروی رخنه کرده و قوای مارشال تیموچنکو و بودینی را از هم مجزا سازد در روز بیستم ماه اوت بر اثر فشار آلمان‌ها روس‌ها به شرق دنپیر عقب نشستند نتیجه اینکار تضعیف شدید ارتباط ارتش‌های مرکزی و جنوبی شوروی بود در این زمان هر لحظه بر فشار آلمان‌ها بر لنینگراد نیز افزوده می‌شد.

عمده‌ترین هدف آلمانی‌ها در نبرد کیف یک احاطه و محاصره بزرگ و سپس نابودی ارتش‌های جنوبی شوروی تحت فرماندهی مارشال بودینی بود این عملیات از روز بیست و سوم اوت شروع و در بیست و ششم ماه سپتامبر ۱۹۴۱ به پایان رسید.
تقریباً تمام ارتش‌های جنوب غربی شوروی به تعداد ۶۶۵۰۰۰ نفر در این عملیات به محاصره آلمانی‌ها درآمدند در این موقع واحدهای کوچک سربازان شوروی و مارشال بودینی و کمیسر عالی اکراین نیکیتا خروشچف توانستند به موقع فرار کنند فرمانده واحدهای جنوب شرقی یعنی کمیسر میخائیل کریپونوس هنگام تلاش برای فرار گیر افتاد و به دست آلمانی‌ها کشته شد هنگامی که استالین دستور عقب‌نشینی داد دیگر دیر شده بود۶۰۰۰۰۰ سرباز اسیر شدند و ۳۹۲۳ توپ و خمپاره انداز یکصد و چهارده عراده تانک و صد و شصت و هفت هواپیمای جنگی شوروی به غنیمت آلمانی‌ها افتاد.

در این نبرد ابتدا لشکرهای زرهی دست به احاطه نیروهای شوروی زدند این مانور بودینی و کل فرماندهان ارتش هاای جنوب غربی را به وحشت انداخت بودینی از استالین درخواست مجوز عقب‌نشینی کرد اما این درخواست توسط استالین رد شد سپس در سیزدهم سپتامبر بودینی به دستور استالین حلقه محاصره را به وسیله یک هواپیما ترک کرد سرانجام با الحاق لشکر ۲۴ زرهی گودریان و ارتش یکم زرهی فون کلایست دو لبه حلقه محاصره کاملاً به هم بسته شد در ۱۹ سپتامبر کیف به دست آلمانی‌ها افتاد.

مردم اکراین که از مدت‌ها پیش به دنبال به دست آوردن استقلال بودند از دیدن صلیب‌های شکسته خوشحال شدند و به آن‌ها خیر مقدم گفتند و عده‌ای هم سخت به مقابله با آن‌ها پرداختند اما به زودی امید مردم اکراین نقش بر آب شد زیرا آلمانی‌ها به خاطر غلات اکراین آنجا را از چنگ شوروی‌ها درآورده بودند نه به خاطر آزادی بخشیدن به آن‌ها بسیاری از کارشناسان بر این عقیده‌اند اگر آلمانی‌ها با مردم محلی رفتار بهتری داشتند ارتش سرخ برای جایگزینی نفرات از دست رفته اش به شدت در تنگنا قرار می‌گرفت اما به هر تقدیر آلمانی‌ها با رفتار خشن شان مردم را به آغوش ارتش سرخ انداختند.

علاوه بر عملیات جنگی مهمی که در جبهه اصلی جنوبی به وقوع می‌پیوست در قسمت‌های شمالی ارتش مختلطی از آلمان و فنلاند در چهار نقطه مختلف به نیروهای شوروی حمله کردند نخستین نقطه حمله برزخ کرلیا و ناحیه مابین دریاچه‌های لادوگا و انکا بود در این نقطه ارتش آلمان به پشتیبانی فنلاندی‌ها پرداخت.
دومین نقطه حمله در انتهای شمالی و در نقطه مقابل ورود به دریای سفید بود سومین حمله نیز حمله به شمالی‌ترین بندر روسیه یعنی مورمانسک بود فنلاندی‌ها اگرچه آهسته حرکت می‌کردند ولی با پشتیبانی آلمانی‌ها و کمک زرهی آنان موفق به پیشروی قابل ملاحظه‌ای شدند.
سربازان فنلاندی دارای تجهیزات کاملی نبودند و به علاوه جنگ‌های زمستانی طوری آن‌ها را خسته نموده بود که به هیچ وجه قادر به انجام یک عملیات در مقیاس وسیع و گسترده در برابر دشمن نیرومندی مثل اتحاد جماهیر شوروی نبودند این ضعف در حوالی ماه سپتامبر بیشتر در لشکرهای فنلاندی نمود پیدا می‌کرد ولی با این وصف حمله مشترک فنلاند و آلمان موفق به رسیدن به کانال لادوگا گردیدند و عملیات جنگی دیگری در شمال منحصر به محاصره لنینگراد یا سنت پترزبورگ کنونی در شمال شد.
در دومین نقطه حمله زمین به‌طوری جنگلی و نامساعد بود که فقط نیروی مختصری قادر به عملیات در آن بود
ولی با وجود این فنلاندی‌ها موفق شدند خطوط راه‌آهن مورمانسک را قطع کنند چون نیروی مختصری در این جبهه مشغول عملیات بود لذا موفقیت‌های آنان در جنگ تأثیر چندانی نداشت و فنلاندی‌ها توصیه متحدان آلمانی خود تصمیم به بمباران نقاط کلیدی روسی گرفتند که این حملات هوایی هم خرابی‌های مختصری به بار آورد با این حال همین کار علاوه بر مشغول کردن گروه‌های پدافندی روسی در شمال شوروی روحیه سربازان فنلاندی را هم کمی بالا می‌برد.
در اواخر سپتامبر ماه مورمانسک مورد حمله شدیدی قرار گرفت ولی با وجود اینکه روس‌ها تلفات سنگینی دادند و از نظر آذوقه و مهمات هم در مضیقه بودند ولی مورمانسک کماکان در دست روس‌ها باقی‌مانده بود در این زمان یک عملیات بسیار مهم دیگر به‌طور مشترک و توسط نیروی هوایی و دریایی آلمان به جزایر داگو و اوزل بود که در این مورد کمتر سخن به میان رفته در نخستین حمله آلمان‌ها با وجود تلفات سنگینی که به روس‌ها آوردند مجبور به عقب‌نشینی شدند در این موقع جزیره اوزل به شکل یک فرودگاه درآمده بود که هواپیماهای روسی به وسیله آن شهرهای فنلاندی را بمباران می‌کردند.

رفیق استالین مردمش را به سمت پیروزی هدایت خواهد کرد! این پوستر یکی از زیباترین پوسترهای تبلیغاتی شوروی بود که با واکنش خوبی هم روبرو شد.
چندی بعد آلمانی‌ها به دو جزیره کوچک‌تر حمله بردند این دو جزیره به نام‌های ورمز و مون در نزدیکی سواحل استونی قرار داشتند و به سرعت به اشغال آلمانی‌ها درآمدند سپس آلمانی‌ها از جاده‌ای که از این جزایر به اوزل می‌رفت مشغول پیشروی شدند از طرف دیگر یک لشکر آلمانی در قسمت جنوبی جزیره پیاده شد و در نتیجه این محاصره جزیره اوزل به دست آلمانی‌ها افتاد جزیره داگو اندکی بعد سقوط کرد.
مارشال فون روندشتد اندکی بعد از پیروزی سربازانش در نبرد اومان با یک نگرانی در دفتر خاطراتش نوشت: اگرچه هر روز ده‌ها کیلومتر جلو می‌رویم ولی گستردگی و عظمت بیش از حد روسیه سرانجام ما را خواهد بلعید.

احساس سران نظامی ارتش آلمان رفته رفته از خشنودی به نگرانی تبدیل شد. سربازان شان سرزمین‌های وسیعی را یکی بعد از دیگری فتح می‌کردند ولی افق در برابرشان بی‌انتها بود ارتش سرخ بیش از دو میلیون سرباز را از دست داده بود اما سربازان جدید با سرعت و تعداد بیشتری جای سربازان از دست رفته را می‌گرفتند در حالیکه برای تلفات سنگین ورماخت جایگزین مناسبی وجود نداشت.
تا اواسط ژوئیه ورماخت قدرت تحرکش را از دست داده بود تلفات بیشتر از آنچه بود که مسئولان آلمانی بتوانند تصور کنند تا پایان اوت ارتش‌های متحد ۴۰۰۰۰۰ سرباز از دست داده بودند و کامیون‌ها و تانکها بیش از حد پیش‌بینی شده آسیب دیده بودند.
چکمه‌های سربازان در آفتاب داغ روسیه قدرت راه رفتن با آرامش را از آنان سلب می‌کرد هر سرباز بیست و پنج کیلو بار با خود حمل می‌کرد زیر این بار سنگین سربازان پیاده به شدت خسته می‌شدند و در نتیجه میزان پیشروی شان در روز کمتر می‌شد وضع خدمه تانک‌ها و زرهپوش‌ها از این هم بدتر بود آنان تمام روز در محیط نامناسب خودروی شان می‌نشستند و گرما در داخل خودروهایشان بیشتر نمود پیدا می‌کرد.
با تمام این مشکلات پیشروی آلمانی‌ها سریع بود و باعث نگرانی شدید شوروی‌ها و بریتانیایی‌ها شده بود مجله لایف که از ارزشمندترین منابع جنگ هم است در ژوئیه نوشت: این جنگ بار دیگر آنچه را که هر کس از مدت‌ها پیش می‌دانست ثابت می‌کند: ارتش آلمان در این سال‌های اخیر بزرگ‌ترین ماشین جنگی است که تا به حال سر هم شده‌است… تنها تردید باقی‌مانده این است که روس‌ها در شرق و مسکو هنوز از چه نیرویی برخوردارند و تا چه مدتی در آن جا تاب مقاوت خواهند داشت.

یکی از سوالات اساسی دیگر همواره این بوده که چرا ژاپن با اتحاد جماهیر شوروی وارد جنگ نشد آن هم در موقعی که یکصد لشکر سیبریایی که از بهترین نیروهای روسی بودند در حال آماده باش کامل بودند و جنگ از نظر کمیسرهای شوروی هر لحظه ممکن می‌آمد. مهم‌ترین دلیل ژاپنی‌ها برای اینکارشان آماده شدن برای جنگ با ایالات متحده آمریکا و بریتانیا بود و مسئولان ژاپنی فکر می‌کردند اقتصادشان نمی‌تواند این جنگ را اداره کند دلایل دیگر یکی ترس رؤسای امپراتوری ژاپن از ارتش سرخ بود که مسلماً در برخوردهای مرزی منچوری به این نتیجه رسیده بودند و دیگری اینکه ژاپنی‌ها نمی‌خواستند مانند ارتش‌های متحد تحت پرچم نازی‌ها بجنگند.
به هر حال دلیل این کار هر چه بود ژاپنی‌ها وارد جنگ با شوروی نشدند و یک قرارداد عدم تجاوز با روس‌ها امضا کردند.

تنها پارتیزانها، مشکلات حمل ونقل و مقاومت ارتش سرخ نبود که آلمانی‌ها را کلافه کرده بود. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در روحیه سربازان و افسران آلمانی و سایر متحدانشان یک استراتژی چندین صدساله بود که استالین آن را زمین سوخته نام نهاده بود. ناپلئون می‌گوید: یک ارتش بر روی شکم (میزان سیری یا گرسنگی) سربازانش پیشروی می‌کند. ارتش‌های متحد هم در دشت‌های شوروی، روزانه حداقل ۶۰۰ تن مواد غذایی و مهمات نیاز داشت و مسئولان رایش هم فکر می‌کردند می‌توانند قسمتی از نیازهای خود را در سرزمین‌های اشغالی روسی تأمین کنند؛ اما سخت در اشتباه بودند. رؤسای ستاد اتحاد جماهیر شوروی طبق تجربه گذشته، دست به نابودی مزارع و کارخانه‌ها و صنایع خود قبل از عقب‌نشینی می‌زدند. این کار اگر چه منجر به مرگ هزاران غیرنظامی می‌شد اما دشمن را هم از دستیابی به آن منابع حیاتی محروم می‌ساخت.

برترین اجراهای عملیات زمین سوخته در نواحی نفتی قفقاز و انبارهای غذایی اکراین نمود پیدا کرد در هر جا که نیروی زمینی شوروی نمی‌توانست به موقع این منابع را نابود کند نیروی هوایی ارتش سرخ این کار را انجام می‌داد؛ این استراتژی اگر چه در زمان کوتاه تأثیر خود را شان نداد؛ در دراز مدت سبب اسباب زحمت آلمانی‌ها شد. روش دیگر شوروی‌ها انتقال صنایع کارخانه‌ها و احشام به نواحی شرقی تر بود اگر چه این روش به دلیل راه‌آهن ضعیف روسیه و حملات هوایی لوفت وافه به این واگن‌ها غالباً بی‌نتیجه می‌ماند اما تا پایان نبرد مسکو شوروی‌ها به این روش توانستند ۵۰۰۰ کارخانه را به شرق انتقال بدهند. علاوه برآن، سرمای بیش از حد و استراتژی امواج انسانی نیز به دشمنی با ارتش آلمان برآمده بود. اشتباه بزرگ هیتلر، حرکت یک‌بعدی و خطی نیروهایش بود. نیروهای ورماخت در همه جا آسیب‌پذیر بودند. اگر چه کمکهای نیروهای محلی به ویژه روسهای سفید و اکراینی برای تشکیل واحدهای وافن اس اس در بسیاری از مناطق تأثیرگذار بودند لیکن، سرسختی پابرهنگان روس را آلمانی‌ها نمی‌شناختند. شاید علت اصلی شکست ورماخت در شوروی، معطلی یکماهه ان در تصرف یوگسلاوی بود. اگر هیتلر از توهین به سفیر المان در بلگراد به خشم نمی‌آمد و نیروهایش را از شرق برای تصرف و نابودی یوگسلاوی فرا نمی‌خواند، زمان حساس در شروع بارباروسا را از دست نمی‌داد. فرارسیدن سرمای طاقت فرسایی که بنزین هواپیما نیز یخ می‌بست، نیروهای ورماخت را بیشتر از ارتش سرخ به زحمت انداخت. طرح جداسازی تانکها و نیروهای مکانیزه از نیروی زمینی نیز به‌ضرر ورماخت تمام شد. نیروهای پیاده المان پشتیبانی خاصی بغیر از لشکرهای زرهی و لوفت وافه نداشتند. تمرکز گرایی در نیروی زرهی همانگونه که در غرب اروپا و بزانو درآوردن فرانسه و بلژیک و هلند و تارو مار کردن ارتش بریتانیا در خاک اروپا، مفید واقع شده بود، درروسیه و استپهای برفی و جنگلهای انبوه آن جواب نداد. رازی که در این موضوع نهفته بود و حتی هیتلر را فریب داد اینبود که اصلاً نقشه‌ای برای نابودی غرب وجود نداشته‌است. تلاش برای نفوذ به شرق یک دلیل پنهان دیگر هم داشته‌است: ایجاد هراس بین جمعیت عظیم یهودیان شرق.

بازشدن جبهه شرقی

مجموع تلفات نظامی:۸۰۰٬۰۰۰+

بر پایهٔ گزارش‌های پزشکی ارتش آلمان

مجموع تلفات نظامی:۴٬۰۰۰٬۰۰۰+

(براساس بایگانی‌های شوروی)

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

عملیات بارباروسا (آلمانی: Unternehmen Barbarossa‎) اسم رمز حملهٔ نیروهای محور به رهبری آلمان نازی به شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که از ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ آغاز شد. قریب به ۳٫۸ میلیون سرباز قدرتهای محور به اتحاد شوروی در طول ۳۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک حمله کردند، که بزرگترین حمله در تاریخ جنگ‌های بشر بود. بارباروسا از ۶۰۰ هزار وسیله نقلیه موتوری، و ۷۵۰ هزار اسب استفاده کرد. این عملیات جاه طلبانه که با آرزوی مداوم آدولف هیتلر برای فتح سرزمین‌های روسیه به پیش می‌رفت، آغازی بر فاز محوری تعیین پیروز جنگ داشت. اشغال شوروی توسط آلمان منجر به ۹۵٪ همه تلفات ارتش آلمان از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ و ۶۵٪ کل تلفات نظامی متحدین در تمام طول جنگ شد.[۲۱] تحلیل‌گران معتقدند حمله به شوروی بزرگ‌ترین اشتباه نظامی هیتلر بود.[۲۲]

عملیات بارباروسا به افتخار فردریک بارباروسا، فرمانروای قرون وسطای آلمانی که امپراتوری مقدس روم را در دوره‌ای که نیاز داشت نجات داده بود نامگذاری شد.
فریدریک یکم یکی از اشراف بود که با نام فریدریک بارباروسا در سال ۱۱۵۲ و بعد از بازگشت از جنگ‌های صلیبی به پادشاهی آلمان رسید او مهمترین پادشاه دودمان هوهنشتاوفن به حساب می‌آید. امپراتوری مقدس روم در زمان او با الحاق بوهم و بورگاندی و لهستان و مجارستان به بزرگترین کشور مسیحی تبدیل شد تا اینکه با مرگ فردریک در سال ۱۱۹۰ امپراتوری او چند تکه شد. یکی از افسانه‌های رایج در آلمان این بود که فردریک نمرده و در کوه تورینگن در شرق آلمان منتظر است تا کسی از او کمک بخواهد تا دوباره آلمان را به عظمتش بازگرداند، او چنان انتظار کشید تا ریشش قرمز شد. ۷۵۰ سال بعد هیتلر از او برای اینکار استمداد کرد. نام عملیاتی که هدفش حذف اتحاد جماهیر شوروی بود بر طبق این افسانه بارباروسا نام‌گذاری شد.

هیتلر در نبرد من وسواس و نفرت عجیبی نسبت به روس‌ها اظهار می‌دارد. هم چنین هیتلر در کتابش اضافه کرده آلمان برای به دست آوردن فضای حیاتی متوجه شرق باشد. حمله به روسیه به دلیل جنگ با فرانسه و انگلستان به تعویق افتاد ولی وقتی آلمان‌ها کار آن جبهه را یکسره کردند متوجه شرق و خاک روسیه شدند. در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ و پس از امضای پیمان سه جانبه آلمان-ایتالیا-ژاپن بدگمانی میان دو متحد، آلمان و شوروی، بالا گرفت و در نتیجه آلمان به بهانه هم‌دستی بلشویک‌ها با یهودیان به شوروی حمله کرد.

در طول شب بیست و یکم ژوئن ۱۹۴۱ از فنلاند تا دریای سیاه سه میلیون و پنجاه هزار سرباز آلمانی با همراهی یک میلیون نیروی ذخیره و افراد ستاد لجستیک و نیز سایر سپاهیان دول محور منتظر دستور حمله به خاک اتحاد جماهیر شوروی بودند سربازها در اردوگاه‌ها آتش می‌افروختند عده‌ای هم آواز می‌خواندند اما عده‌ای سخت در تفکر بودند آن‌ها به فکر افسران فرمانده‌شان می‌اندیشند که می‌گفتند جنگ با روسیه حداکثر چهارماه طول خواهد کشید و آن‌ها نباید برای اقامت زمستانی خود بیمی در دل راه دهند.
ارتش المان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین ارتش تاریخ بشریت را بسیج کرده بود ۳۳۵۰ تانک نزدیک هفت هزار عراده توپ صحرایی و بیش از دو هزار هواپیما. ورماخت که ارتشی موتوریزه بود ششصد هزار اسب برای کشیدن توپ‌ها آمبولانس‌ها و گاری‌های حمل مهمات و مواد خوراکی را هم بسیج کرده بود فرماندهی آلمان در نظر داشت که پس از شکست سریع اتحاد جماهیر شوروی از منابع طبیعی سرشار طبیعی آن کشور نظیر غلات و گندم و زغال سنگ و نفت و آهن غیره علیه جنگ با بریتانیای کبیر و شاید ایالات متحده آمریکا استفاده کند اگرچه روسیه کشور پهناوری بود و قلمرو وسیعی را شامل می‌شد وسعت خاکش این اجازه را به روس‌ها می‌داد تا در هر زمان و هر مکانی که دلشان بخواهد عقب بنشیند وسعت خاک روسیه بسیاری از ارتش‌ها را در خود بلعیده مغول‌ها تاتارها سوئدی‌ها فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها و… بعد از لشکرکشی به روسیه بوده که از پا افتاده‌اند و همین موضوع این بار سپاهیان هیتلری را در خود فرو بلعید.

آلمانی‌ها در جبهه شرقی قصد داشتند ضمن پیشروی به سمت سه هدف اصلی جغرافیایی یعنی کیف، مسکو و لنینگراد به نبردهای احاطه‌ای برای نابودی ارتش سرخ هم اقدام کنند. تهاجم آلمانی ها به خاک شوروی به عهده نیروهای سنگین زرهی با پشتیبانی زرهپوش‌های سبک و پیاده‌نظام موتوریزه بود. تطبیق عملیات هوایی با زمینی هم به خوبی صورت می‌گرفت. واحدهای شناسایی و مخابراتی آلمانی از بهترین‌های جهان بودند. از طرفی چون جبهه روسیه بی‌نهایت وسیع بود نیروهای زرهی ناگزیر بودند که فقط در نقاط معینی تمرکز یابند.

ارتش سرخ تحت سه فرماندهی جداگانه قرار داشت گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی مارشال ورشیلف گروه ارتش‌های مرکزی تحت فرماندهی مارشال تیموچنکو و گروه ارتش‌های جنوبی تحت فرماندهی مارشال بودینی. در نیروی هوایی ارتش سرخ دو هواپیما حریف شکاری‌های آلمانی بودند یکی اشتورماویک و دیگری جنگنده لاووخین -۱۸ ارتش سرخ هم در مواجه با خطر نازی‌ها اگرچه نه کاملاً اما تا حدودی آماده بود به علاوه راه‌آهن و جاده‌های ارتباطی روسیه وضع بسیار بدی داشتند و همان‌طور که فرماندهان روسی حدس می‌زدند رساندن آذوقه و مهمات هر چه آلمانی‌ها بیشتر پیش رفتند دشوارتر شد.

ساعت سه و سی دقیقه صبح بیست و دوم ژوئن عملیات بارباروسا آغاز شد هیتلر در یک سخنرانی رادیویی در آن زمان اعلام کرد: باز هم امروز تصمیم گرفته‌ام سرنوشت و آینده رایش و مردممان را در دست سربازانمان قرار دهم امیدوار خداوند به ویژه در این کارزار ما را یاری کند. افراد پیاده ضمن پیشروی صدای غرش هواپیماهای بمب افکن و شکاری شان را می‌شنیدند هدف حمله ورماخت در وهله اول در هم شکستن قدرت تحرک و کارآمدی ارتش سرخ بود تا مسیر پیشروی به سه هدف اصلی را هموار سازد مهم‌ترین موج حمله لوفت وافه علیه فرودگاه‌های روسی بود که منجر به نابودی ۱۲۰۰ فروند جنگنده روسی بر روی زمین شد حمله توسط سه ارتش انجام می‌شد گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی ریتر فون لیب که وظیفه تصرف شمال روسیه و لنینگراد را داشت گروه ارتش‌های مرکزی تحت امر مارشال فئودور فون بک که وظیفه داشت از مسیر لشکرکشی ناپلئون به مسکو برسد و گروه ارتش جنوب تحت فرماندهی گرد فون روندشتد که وظیفه تسخیر اوکراین و قفقاز را داشت گروه ارتش شمالی به وسیله فنلاندی‌ها و گروه ارتش جنوب توسط رومانیایی‌ها مجارها و… حمایت می‌شد. مارشال ایوان آنتونوسکو، نخست وزیر رومانیایی هنگامی که شنید آلمانی‌ها برای تسخیر روسیه از او درخواست کمک کرده‌اند درخواستشان را با خوشحالی پذیرفت و اعلام داشت: البته که من در این نبرد از همان ابتدا شرکت خواهم کرد. موقعی که پای جنگ با نژاد اسلاو در میان باشد همه رومانیایی‌ها را جز خودتان بدانید.

حمله‌های اصلی آلمانی‌ها از جانب پروس شرقی به سوی کوناس ویلنا لمژا و سایر بخش‌های اشغالی لهستان توسط شوروی و سپس لنینگراد و مسکو بود. در روز ۲۳ ژوئن پیکار سختی بین ستون‌های جلودار آلمانی با روس‌ها درگرفت. در این نبرد روس‌ها لمژا و کولونو و برست-لیتوفسک را از دست دادند.

روز بعد آلمانی‌ها تهاجم خود را از سر گرفتند و به پیشروی خود به سمت شاولی و کوناس و گرودنو و ویلنا ادامه دادند در ناحیه مینسک زرهپوش‌های آلمانی خط دفاعی روس‌ها را شکافتند ولی در اثر ضدحمله روس‌ها عقب رانده شدند تا این زمان آلمانی‌ها به دو مقصود اصلی خود نائل آمده بودند اول پیشروی سریع از لتونی و لیتوانی و بلاروس به سمت مسکو و لنینگراد و دیگری ایجاد شکاف و احاطه ارتش‌های سرخ به‌طور گسترده و هموار نمودن پیشروی به سمت کیف و قفقاز.

در نتیجه یک حمله غافلگیرانه آلمان‌ها در نواحی دوینسک ارتش سرخ در بیالیستوک محاصره شد و ۴۰۰۰۰ سرباز تسلیم آلمانی‌ها شدند گئورگی سمنیاک یک سرباز روسی بعدها به یاد آورد: تصویر تیره و تاری بود در طول روز هواپیماها دائماً بر سر سربازان در حال عقب‌نشینی بمب می‌ریختند وقتی دستور عقب‌نشینی داده شد سیل سربازان فراری از هر سو روانه شد تمامی فرماندهان سوار بر خودروها زودتر از بقیه می‌گریختند و ما بدون فرماندهانمان هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.

در این موقع افکار عمومی در فنلاند هم به نفع آلمانی‌ها تغییر میافت فنلاند ی‌ها که از طرفی تحت فشار دولتمردان آلمان نازی قرار داشتند و از طرف دیگر حس تنفر و عدم اعتماد نسبت به روس‌ها قرار گرفته بودند به ارتش آلمان اجازه دادند از فرودگاه‌های آن کشور علیه روس‌ها استفاده کنند روز ۲۵ ژوئن دولت شوروی دست به عمل متقابل زده دست به بمباران سطحی شهرهای مهم فنلاند مثل تورکو و هلسینکی زدند به علاوه چندین زد و خورد مرزی بین طرفین صورت گرفت دولت سوئد هم اجازه داد یک لشکر آلمانی با راه‌آهن از خاک این کشور عبور کنند و به فنلاند بروند.

در عرصه دریاها اوضاع آرام بود در دریای بالتیک زد و خورد مهمی درنگرفت تنها برخورد جدی در دریای سیاه بود که طی بمباران نیروی هوایی ارتش سرخ دو ناو چه اژدرافکن رومانیایی غرق شدند این ناوها عازم باطوم و کریمه بودند که این اتفاق برایشان اتفاق افتاد هم چنین نیروی دریایی شوروی اعلام کرد توانسته چند زیردریایی آلمانی را در دریای سیاه غرق کند که این مطلب ناگفته مشخص است ادعایی بیش نیست تنها یک زیردریایی آلمانی در این ناحیه آسیب دید.

تا روز سی ام ماه ژوئن لوو به دست آلمانی‌ها افتاده بود و در شمال ارتش آلمان در چندین نقطه از رود دوینا گذشته بود و به ریگا نزدیک شده بود در سمت جنوب یک ستون آلمانی به سوی بارانوچی شروع به پیشروی کردند و ستون دیگری از جنوب باتلاق‌های پریپت به حمله به کیف پرداخت بدین ترتیب دو حمله گازانبری ایجاد شد: یک حرکت گازانبری در شمال در اطراف بیالیستوک به منور محاصره نمودن ارتش شوروی در آن ناحیه و دیگری در جنوب مابین لوو و بوکووینا که طبق نقشه قرار بود دو ستون زرهی واقع در شرق لوو و بوکووینا با یکدیگر تلاقی کنند.
سرانجام در روز پنجم ژوئیه جناح راست ارتش آلمان به تصور آنکه کوشش اصلی روس‌ها متوجه مرکز است حمله را با شدت تمام آغاز کرد در نتیجه آلمان‌ها توانستند از رود پروت بگذرند در قسمت جنوبی هم ارتشی که متوجه کیف بود سخت مشغول پیشروی بود اما در جبهه شمالی روس‌ها موفق شدند حمله آلمانی‌ها را به لپل دفع کنند روز شانزدهم ژوئیه پس از نبردی سخت و خانه به خانه اسمولنسک نیز به تصرف آلمانی‌ها درآمد حملات در آغاز ماه اوت از سر گرفته شد و آلمان‌ها دست به یک سری حمله زدند در شمال ارتش آلمان موفق شده بود تا خود را به پسکو و ایلمن برسانند.

در جبهه جنوبی طلایه داران آلمانی موفق شدند با تسخیر نواحی کامنتس و پودولسک راه رسیدن به بسارابی را برای خود هموارتر کنند در جبهه مرکزی هم آلمان‌ها می‌کوشیدند تا با مستحکم تر کردن موقعیت خود در نواحی اسمولنسک راه رسیدن به مسکو را آسان‌تر کنند در این زمان واحدهای ژنرال گودریان با یک حرکت متهورانه موفق شدند از رود بوک بگذرند.

در این پرچم به غنیمت گرفته شده نوشته:از کمونیسم و استالین دفاع کنید.
در این زمان در ستاد ارتش آلمان این سؤال پیش آمده بود که اول برای تسخیر مسکو حمله شود یا اکراین پس از بحث و جدل‌های طولانی بین ژنرال‌های آلمانی و هیتلر سرانجام تصمیم بر این گرفته شد که اول اکراین تسخیر شود این تصمیم به دلایلی هم درست و هم نادرست بود درست برای اینکه ارتش آلمان به نفت و غلات اوکراین احتیاج مبرمی داشت و به علاوه با این حمله راه رسیدن به قفقاز باز می‌شد و نادرست از این جهت که اولاً تسخیر مسکو در آن زمان باعث می‌شد تا نیروهای سیبریایی نتوانند به موقع به کمک ارتش سرخ بیایند و مسکو را نجات دهند و در واقع این دو ارتش به‌طور جداگانه باید با ورماخت می‌جنگیدند که در این صورت شانس پیروزی آلمانی‌ها بسیار بالاتر می‌رفت در ثانی اشغال مسکو شوروی را از مرکز ارتباطی و تسلیحاتی خود محروم می‌ساخت و سوماً چون دمای هوای اکراین و قفقاز در زمستان از مسکو گرم تر است ارتش آلمان مجبور نبود سرمای بسیار شدید دشت‌های روسیه را تحمل کند.

آنچه کار را برای هیتلر دشوارتر می‌کرد این بود که روس‌ها بر خلاف سربازان کشورهای غربی تا پای جان می‌جنگیدند به علاوه آلمانی‌ها به جای ۲۰۰ لشکر تخمینی با ۴۰۰ لشکر روسی روبرو شده بودند تازه فرماندهان دستپاچه شوروی آرامش خود را بازیافته بودند در این زمان بود که ژنرال فرانتس هالدر رئیس ستاد مشترک ورماخت در دفتر خاطراتش نوشت:کل اوضاع به‌طور فزاینده‌ای روشن می‌سازد ما غول روسیه را بسیار دست کم گرفته‌ایم.

اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ و ماه‌های پس از آن در شرایط دشواری بود با این حال که تا اواسط ژوئیه چهار میلیون سرباز داوطلب رفتن به جنگ شده بود ولی در آن دوره شرح این قهرمانی‌ها چیز ناچیزی بود ارتش سرخ تا اواسط ژوئیه در وضع نومیدکننده‌ای قرار داشت طی سه هفته نبرد ۳۵۰۰ عراده تانک و شش هزار هواپیما و بیش از دو میلیون سرباز از دست داده بود در نیمه دوم ژوئن نبرد اسمولنسک به یک فاجعه عظیم تبدیل گشت پنج ارتش روسی به محاصره افتادند و با وجود اینکه برتری نفرات داشتند نتوانستند حلقه محاصره را بشکنند در آغاز ماه اوت با بسته شدن این حلقه سیصد هزار سرباز روسی به اسارت آلمان‌ها درآمدند در شهر سه هزار توپ و تانک یا به تصرف آلمانی‌ها درآمد یا نابود شد.

این فداکاری‌ها و تلفات ارتش سرخ پیشروی آلمانی‌ها را هر لحظه به تأخیر انداخت روز سوم اوت آلمانی‌ها در جبهه اکراین دوباره به حمله پرداختند ابتدا کوروستن و سپس بلایاتسرکو مورد حمله قرار گرفتند این حمله را برای پیشروی به سوی کیف هموار کرد اما در نبردهای اومان و اودسا بود که پیشروی به کیف هموارتر شد.

نبرد اومان در دهم ماه اوت ۱۹۴۱ آغاز شد اومان ناحیه‌ای بین اودسا و کیف است و دارای اهمیت نظامی خارق‌العاده‌ای است در اینجا روس‌ها شکست بزرگی خوردند و به سمت اودسا عقب‌نشینی کردند آلمانی‌ها به یاری رومانیایی‌ها رفتند و حلقه محاصره در اودسا را تنگ‌تر کردند وقتی قوای مارشال بودینی از سمت شمال غرب شهر به کیف عقب‌نشینی کردند ارتباط شهر با خارج قطع شد در این هنگام ناوگان دریای سیاه روسیه هم به کمک محاصره شدگان آمد و با آتش ناوگانش محاصره کنندگان را زیر آتش گرفت تا روز هفدهم ماه اوت مقاومت روس‌ها کم و بیش در هم شکسته بود در این روز روس‌ها پس از تخریب آنچه که ممکن بود بعداً به استفاده آلمانی‌ها و رومانیایی‌ها در آید ایستگاه دریایی نیکولایف را تخلیه کردند در همین زمان بود که آلمانی‌ها سعی می‌کردند خود را به لنینگراد برسانند نبردهای اومان و اودسا به بهای جان یکصد هزار سرباز اسیر روسی تمام شد.

سپس قوای متحد در ناحیه گومل تمام سعی و تلاش خود را به کار بستند تا در جبهه شوروی رخنه کرده و قوای مارشال تیموچنکو و بودینی را از هم مجزا سازد در روز بیستم ماه اوت بر اثر فشار آلمان‌ها روس‌ها به شرق دنپیر عقب نشستند نتیجه اینکار تضعیف شدید ارتباط ارتش‌های مرکزی و جنوبی شوروی بود در این زمان هر لحظه بر فشار آلمان‌ها بر لنینگراد نیز افزوده می‌شد.

عمده‌ترین هدف آلمانی‌ها در نبرد کیف یک احاطه و محاصره بزرگ و سپس نابودی ارتش‌های جنوبی شوروی تحت فرماندهی مارشال بودینی بود این عملیات از روز بیست و سوم اوت شروع و در بیست و ششم ماه سپتامبر ۱۹۴۱ به پایان رسید.
تقریباً تمام ارتش‌های جنوب غربی شوروی به تعداد ۶۶۵۰۰۰ نفر در این عملیات به محاصره آلمانی‌ها درآمدند در این موقع واحدهای کوچک سربازان شوروی و مارشال بودینی و کمیسر عالی اکراین نیکیتا خروشچف توانستند به موقع فرار کنند فرمانده واحدهای جنوب شرقی یعنی کمیسر میخائیل کریپونوس هنگام تلاش برای فرار گیر افتاد و به دست آلمانی‌ها کشته شد هنگامی که استالین دستور عقب‌نشینی داد دیگر دیر شده بود۶۰۰۰۰۰ سرباز اسیر شدند و ۳۹۲۳ توپ و خمپاره انداز یکصد و چهارده عراده تانک و صد و شصت و هفت هواپیمای جنگی شوروی به غنیمت آلمانی‌ها افتاد.

در این نبرد ابتدا لشکرهای زرهی دست به احاطه نیروهای شوروی زدند این مانور بودینی و کل فرماندهان ارتش هاای جنوب غربی را به وحشت انداخت بودینی از استالین درخواست مجوز عقب‌نشینی کرد اما این درخواست توسط استالین رد شد سپس در سیزدهم سپتامبر بودینی به دستور استالین حلقه محاصره را به وسیله یک هواپیما ترک کرد سرانجام با الحاق لشکر ۲۴ زرهی گودریان و ارتش یکم زرهی فون کلایست دو لبه حلقه محاصره کاملاً به هم بسته شد در ۱۹ سپتامبر کیف به دست آلمانی‌ها افتاد.

مردم اکراین که از مدت‌ها پیش به دنبال به دست آوردن استقلال بودند از دیدن صلیب‌های شکسته خوشحال شدند و به آن‌ها خیر مقدم گفتند و عده‌ای هم سخت به مقابله با آن‌ها پرداختند اما به زودی امید مردم اکراین نقش بر آب شد زیرا آلمانی‌ها به خاطر غلات اکراین آنجا را از چنگ شوروی‌ها درآورده بودند نه به خاطر آزادی بخشیدن به آن‌ها بسیاری از کارشناسان بر این عقیده‌اند اگر آلمانی‌ها با مردم محلی رفتار بهتری داشتند ارتش سرخ برای جایگزینی نفرات از دست رفته اش به شدت در تنگنا قرار می‌گرفت اما به هر تقدیر آلمانی‌ها با رفتار خشن شان مردم را به آغوش ارتش سرخ انداختند.

علاوه بر عملیات جنگی مهمی که در جبهه اصلی جنوبی به وقوع می‌پیوست در قسمت‌های شمالی ارتش مختلطی از آلمان و فنلاند در چهار نقطه مختلف به نیروهای شوروی حمله کردند نخستین نقطه حمله برزخ کرلیا و ناحیه مابین دریاچه‌های لادوگا و انکا بود در این نقطه ارتش آلمان به پشتیبانی فنلاندی‌ها پرداخت.
دومین نقطه حمله در انتهای شمالی و در نقطه مقابل ورود به دریای سفید بود سومین حمله نیز حمله به شمالی‌ترین بندر روسیه یعنی مورمانسک بود فنلاندی‌ها اگرچه آهسته حرکت می‌کردند ولی با پشتیبانی آلمانی‌ها و کمک زرهی آنان موفق به پیشروی قابل ملاحظه‌ای شدند.
سربازان فنلاندی دارای تجهیزات کاملی نبودند و به علاوه جنگ‌های زمستانی طوری آن‌ها را خسته نموده بود که به هیچ وجه قادر به انجام یک عملیات در مقیاس وسیع و گسترده در برابر دشمن نیرومندی مثل اتحاد جماهیر شوروی نبودند این ضعف در حوالی ماه سپتامبر بیشتر در لشکرهای فنلاندی نمود پیدا می‌کرد ولی با این وصف حمله مشترک فنلاند و آلمان موفق به رسیدن به کانال لادوگا گردیدند و عملیات جنگی دیگری در شمال منحصر به محاصره لنینگراد یا سنت پترزبورگ کنونی در شمال شد.
در دومین نقطه حمله زمین به‌طوری جنگلی و نامساعد بود که فقط نیروی مختصری قادر به عملیات در آن بود
ولی با وجود این فنلاندی‌ها موفق شدند خطوط راه‌آهن مورمانسک را قطع کنند چون نیروی مختصری در این جبهه مشغول عملیات بود لذا موفقیت‌های آنان در جنگ تأثیر چندانی نداشت و فنلاندی‌ها توصیه متحدان آلمانی خود تصمیم به بمباران نقاط کلیدی روسی گرفتند که این حملات هوایی هم خرابی‌های مختصری به بار آورد با این حال همین کار علاوه بر مشغول کردن گروه‌های پدافندی روسی در شمال شوروی روحیه سربازان فنلاندی را هم کمی بالا می‌برد.
در اواخر سپتامبر ماه مورمانسک مورد حمله شدیدی قرار گرفت ولی با وجود اینکه روس‌ها تلفات سنگینی دادند و از نظر آذوقه و مهمات هم در مضیقه بودند ولی مورمانسک کماکان در دست روس‌ها باقی‌مانده بود در این زمان یک عملیات بسیار مهم دیگر به‌طور مشترک و توسط نیروی هوایی و دریایی آلمان به جزایر داگو و اوزل بود که در این مورد کمتر سخن به میان رفته در نخستین حمله آلمان‌ها با وجود تلفات سنگینی که به روس‌ها آوردند مجبور به عقب‌نشینی شدند در این موقع جزیره اوزل به شکل یک فرودگاه درآمده بود که هواپیماهای روسی به وسیله آن شهرهای فنلاندی را بمباران می‌کردند.

رفیق استالین مردمش را به سمت پیروزی هدایت خواهد کرد! این پوستر یکی از زیباترین پوسترهای تبلیغاتی شوروی بود که با واکنش خوبی هم روبرو شد.
چندی بعد آلمانی‌ها به دو جزیره کوچک‌تر حمله بردند این دو جزیره به نام‌های ورمز و مون در نزدیکی سواحل استونی قرار داشتند و به سرعت به اشغال آلمانی‌ها درآمدند سپس آلمانی‌ها از جاده‌ای که از این جزایر به اوزل می‌رفت مشغول پیشروی شدند از طرف دیگر یک لشکر آلمانی در قسمت جنوبی جزیره پیاده شد و در نتیجه این محاصره جزیره اوزل به دست آلمانی‌ها افتاد جزیره داگو اندکی بعد سقوط کرد.
مارشال فون روندشتد اندکی بعد از پیروزی سربازانش در نبرد اومان با یک نگرانی در دفتر خاطراتش نوشت: اگرچه هر روز ده‌ها کیلومتر جلو می‌رویم ولی گستردگی و عظمت بیش از حد روسیه سرانجام ما را خواهد بلعید.

احساس سران نظامی ارتش آلمان رفته رفته از خشنودی به نگرانی تبدیل شد. سربازان شان سرزمین‌های وسیعی را یکی بعد از دیگری فتح می‌کردند ولی افق در برابرشان بی‌انتها بود ارتش سرخ بیش از دو میلیون سرباز را از دست داده بود اما سربازان جدید با سرعت و تعداد بیشتری جای سربازان از دست رفته را می‌گرفتند در حالیکه برای تلفات سنگین ورماخت جایگزین مناسبی وجود نداشت.
تا اواسط ژوئیه ورماخت قدرت تحرکش را از دست داده بود تلفات بیشتر از آنچه بود که مسئولان آلمانی بتوانند تصور کنند تا پایان اوت ارتش‌های متحد ۴۰۰۰۰۰ سرباز از دست داده بودند و کامیون‌ها و تانکها بیش از حد پیش‌بینی شده آسیب دیده بودند.
چکمه‌های سربازان در آفتاب داغ روسیه قدرت راه رفتن با آرامش را از آنان سلب می‌کرد هر سرباز بیست و پنج کیلو بار با خود حمل می‌کرد زیر این بار سنگین سربازان پیاده به شدت خسته می‌شدند و در نتیجه میزان پیشروی شان در روز کمتر می‌شد وضع خدمه تانک‌ها و زرهپوش‌ها از این هم بدتر بود آنان تمام روز در محیط نامناسب خودروی شان می‌نشستند و گرما در داخل خودروهایشان بیشتر نمود پیدا می‌کرد.
با تمام این مشکلات پیشروی آلمانی‌ها سریع بود و باعث نگرانی شدید شوروی‌ها و بریتانیایی‌ها شده بود مجله لایف که از ارزشمندترین منابع جنگ هم است در ژوئیه نوشت: این جنگ بار دیگر آنچه را که هر کس از مدت‌ها پیش می‌دانست ثابت می‌کند: ارتش آلمان در این سال‌های اخیر بزرگ‌ترین ماشین جنگی است که تا به حال سر هم شده‌است… تنها تردید باقی‌مانده این است که روس‌ها در شرق و مسکو هنوز از چه نیرویی برخوردارند و تا چه مدتی در آن جا تاب مقاوت خواهند داشت.

یکی از سوالات اساسی دیگر همواره این بوده که چرا ژاپن با اتحاد جماهیر شوروی وارد جنگ نشد آن هم در موقعی که یکصد لشکر سیبریایی که از بهترین نیروهای روسی بودند در حال آماده باش کامل بودند و جنگ از نظر کمیسرهای شوروی هر لحظه ممکن می‌آمد. مهم‌ترین دلیل ژاپنی‌ها برای اینکارشان آماده شدن برای جنگ با ایالات متحده آمریکا و بریتانیا بود و مسئولان ژاپنی فکر می‌کردند اقتصادشان نمی‌تواند این جنگ را اداره کند دلایل دیگر یکی ترس رؤسای امپراتوری ژاپن از ارتش سرخ بود که مسلماً در برخوردهای مرزی منچوری به این نتیجه رسیده بودند و دیگری اینکه ژاپنی‌ها نمی‌خواستند مانند ارتش‌های متحد تحت پرچم نازی‌ها بجنگند.
به هر حال دلیل این کار هر چه بود ژاپنی‌ها وارد جنگ با شوروی نشدند و یک قرارداد عدم تجاوز با روس‌ها امضا کردند.

تنها پارتیزانها، مشکلات حمل ونقل و مقاومت ارتش سرخ نبود که آلمانی‌ها را کلافه کرده بود. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در روحیه سربازان و افسران آلمانی و سایر متحدانشان یک استراتژی چندین صدساله بود که استالین آن را زمین سوخته نام نهاده بود. ناپلئون می‌گوید: یک ارتش بر روی شکم (میزان سیری یا گرسنگی) سربازانش پیشروی می‌کند. ارتش‌های متحد هم در دشت‌های شوروی، روزانه حداقل ۶۰۰ تن مواد غذایی و مهمات نیاز داشت و مسئولان رایش هم فکر می‌کردند می‌توانند قسمتی از نیازهای خود را در سرزمین‌های اشغالی روسی تأمین کنند؛ اما سخت در اشتباه بودند. رؤسای ستاد اتحاد جماهیر شوروی طبق تجربه گذشته، دست به نابودی مزارع و کارخانه‌ها و صنایع خود قبل از عقب‌نشینی می‌زدند. این کار اگر چه منجر به مرگ هزاران غیرنظامی می‌شد اما دشمن را هم از دستیابی به آن منابع حیاتی محروم می‌ساخت.

برترین اجراهای عملیات زمین سوخته در نواحی نفتی قفقاز و انبارهای غذایی اکراین نمود پیدا کرد در هر جا که نیروی زمینی شوروی نمی‌توانست به موقع این منابع را نابود کند نیروی هوایی ارتش سرخ این کار را انجام می‌داد؛ این استراتژی اگر چه در زمان کوتاه تأثیر خود را شان نداد؛ در دراز مدت سبب اسباب زحمت آلمانی‌ها شد. روش دیگر شوروی‌ها انتقال صنایع کارخانه‌ها و احشام به نواحی شرقی تر بود اگر چه این روش به دلیل راه‌آهن ضعیف روسیه و حملات هوایی لوفت وافه به این واگن‌ها غالباً بی‌نتیجه می‌ماند اما تا پایان نبرد مسکو شوروی‌ها به این روش توانستند ۵۰۰۰ کارخانه را به شرق انتقال بدهند. علاوه برآن، سرمای بیش از حد و استراتژی امواج انسانی نیز به دشمنی با ارتش آلمان برآمده بود. اشتباه بزرگ هیتلر، حرکت یک‌بعدی و خطی نیروهایش بود. نیروهای ورماخت در همه جا آسیب‌پذیر بودند. اگر چه کمکهای نیروهای محلی به ویژه روسهای سفید و اکراینی برای تشکیل واحدهای وافن اس اس در بسیاری از مناطق تأثیرگذار بودند لیکن، سرسختی پابرهنگان روس را آلمانی‌ها نمی‌شناختند. شاید علت اصلی شکست ورماخت در شوروی، معطلی یکماهه ان در تصرف یوگسلاوی بود. اگر هیتلر از توهین به سفیر المان در بلگراد به خشم نمی‌آمد و نیروهایش را از شرق برای تصرف و نابودی یوگسلاوی فرا نمی‌خواند، زمان حساس در شروع بارباروسا را از دست نمی‌داد. فرارسیدن سرمای طاقت فرسایی که بنزین هواپیما نیز یخ می‌بست، نیروهای ورماخت را بیشتر از ارتش سرخ به زحمت انداخت. طرح جداسازی تانکها و نیروهای مکانیزه از نیروی زمینی نیز به‌ضرر ورماخت تمام شد. نیروهای پیاده المان پشتیبانی خاصی بغیر از لشکرهای زرهی و لوفت وافه نداشتند. تمرکز گرایی در نیروی زرهی همانگونه که در غرب اروپا و بزانو درآوردن فرانسه و بلژیک و هلند و تارو مار کردن ارتش بریتانیا در خاک اروپا، مفید واقع شده بود، درروسیه و استپهای برفی و جنگلهای انبوه آن جواب نداد. رازی که در این موضوع نهفته بود و حتی هیتلر را فریب داد اینبود که اصلاً نقشه‌ای برای نابودی غرب وجود نداشته‌است. تلاش برای نفوذ به شرق یک دلیل پنهان دیگر هم داشته‌است: ایجاد هراس بین جمعیت عظیم یهودیان شرق.

بازشدن جبهه شرقی

مجموع تلفات نظامی:۸۰۰٬۰۰۰+

بر پایهٔ گزارش‌های پزشکی ارتش آلمان

مجموع تلفات نظامی:۴٬۰۰۰٬۰۰۰+

(براساس بایگانی‌های شوروی)

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

عملیات بارباروسا (آلمانی: Unternehmen Barbarossa‎) اسم رمز حملهٔ نیروهای محور به رهبری آلمان نازی به شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که از ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ آغاز شد. قریب به ۳٫۸ میلیون سرباز قدرتهای محور به اتحاد شوروی در طول ۳۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک حمله کردند، که بزرگترین حمله در تاریخ جنگ‌های بشر بود. بارباروسا از ۶۰۰ هزار وسیله نقلیه موتوری، و ۷۵۰ هزار اسب استفاده کرد. این عملیات جاه طلبانه که با آرزوی مداوم آدولف هیتلر برای فتح سرزمین‌های روسیه به پیش می‌رفت، آغازی بر فاز محوری تعیین پیروز جنگ داشت. اشغال شوروی توسط آلمان منجر به ۹۵٪ همه تلفات ارتش آلمان از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ و ۶۵٪ کل تلفات نظامی متحدین در تمام طول جنگ شد.[۲۱] تحلیل‌گران معتقدند حمله به شوروی بزرگ‌ترین اشتباه نظامی هیتلر بود.[۲۲]

عملیات بارباروسا به افتخار فردریک بارباروسا، فرمانروای قرون وسطای آلمانی که امپراتوری مقدس روم را در دوره‌ای که نیاز داشت نجات داده بود نامگذاری شد.
فریدریک یکم یکی از اشراف بود که با نام فریدریک بارباروسا در سال ۱۱۵۲ و بعد از بازگشت از جنگ‌های صلیبی به پادشاهی آلمان رسید او مهمترین پادشاه دودمان هوهنشتاوفن به حساب می‌آید. امپراتوری مقدس روم در زمان او با الحاق بوهم و بورگاندی و لهستان و مجارستان به بزرگترین کشور مسیحی تبدیل شد تا اینکه با مرگ فردریک در سال ۱۱۹۰ امپراتوری او چند تکه شد. یکی از افسانه‌های رایج در آلمان این بود که فردریک نمرده و در کوه تورینگن در شرق آلمان منتظر است تا کسی از او کمک بخواهد تا دوباره آلمان را به عظمتش بازگرداند، او چنان انتظار کشید تا ریشش قرمز شد. ۷۵۰ سال بعد هیتلر از او برای اینکار استمداد کرد. نام عملیاتی که هدفش حذف اتحاد جماهیر شوروی بود بر طبق این افسانه بارباروسا نام‌گذاری شد.

هیتلر در نبرد من وسواس و نفرت عجیبی نسبت به روس‌ها اظهار می‌دارد. هم چنین هیتلر در کتابش اضافه کرده آلمان برای به دست آوردن فضای حیاتی متوجه شرق باشد. حمله به روسیه به دلیل جنگ با فرانسه و انگلستان به تعویق افتاد ولی وقتی آلمان‌ها کار آن جبهه را یکسره کردند متوجه شرق و خاک روسیه شدند. در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ و پس از امضای پیمان سه جانبه آلمان-ایتالیا-ژاپن بدگمانی میان دو متحد، آلمان و شوروی، بالا گرفت و در نتیجه آلمان به بهانه هم‌دستی بلشویک‌ها با یهودیان به شوروی حمله کرد.

در طول شب بیست و یکم ژوئن ۱۹۴۱ از فنلاند تا دریای سیاه سه میلیون و پنجاه هزار سرباز آلمانی با همراهی یک میلیون نیروی ذخیره و افراد ستاد لجستیک و نیز سایر سپاهیان دول محور منتظر دستور حمله به خاک اتحاد جماهیر شوروی بودند سربازها در اردوگاه‌ها آتش می‌افروختند عده‌ای هم آواز می‌خواندند اما عده‌ای سخت در تفکر بودند آن‌ها به فکر افسران فرمانده‌شان می‌اندیشند که می‌گفتند جنگ با روسیه حداکثر چهارماه طول خواهد کشید و آن‌ها نباید برای اقامت زمستانی خود بیمی در دل راه دهند.
ارتش المان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین ارتش تاریخ بشریت را بسیج کرده بود ۳۳۵۰ تانک نزدیک هفت هزار عراده توپ صحرایی و بیش از دو هزار هواپیما. ورماخت که ارتشی موتوریزه بود ششصد هزار اسب برای کشیدن توپ‌ها آمبولانس‌ها و گاری‌های حمل مهمات و مواد خوراکی را هم بسیج کرده بود فرماندهی آلمان در نظر داشت که پس از شکست سریع اتحاد جماهیر شوروی از منابع طبیعی سرشار طبیعی آن کشور نظیر غلات و گندم و زغال سنگ و نفت و آهن غیره علیه جنگ با بریتانیای کبیر و شاید ایالات متحده آمریکا استفاده کند اگرچه روسیه کشور پهناوری بود و قلمرو وسیعی را شامل می‌شد وسعت خاکش این اجازه را به روس‌ها می‌داد تا در هر زمان و هر مکانی که دلشان بخواهد عقب بنشیند وسعت خاک روسیه بسیاری از ارتش‌ها را در خود بلعیده مغول‌ها تاتارها سوئدی‌ها فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها و… بعد از لشکرکشی به روسیه بوده که از پا افتاده‌اند و همین موضوع این بار سپاهیان هیتلری را در خود فرو بلعید.

آلمانی‌ها در جبهه شرقی قصد داشتند ضمن پیشروی به سمت سه هدف اصلی جغرافیایی یعنی کیف، مسکو و لنینگراد به نبردهای احاطه‌ای برای نابودی ارتش سرخ هم اقدام کنند. تهاجم آلمانی ها به خاک شوروی به عهده نیروهای سنگین زرهی با پشتیبانی زرهپوش‌های سبک و پیاده‌نظام موتوریزه بود. تطبیق عملیات هوایی با زمینی هم به خوبی صورت می‌گرفت. واحدهای شناسایی و مخابراتی آلمانی از بهترین‌های جهان بودند. از طرفی چون جبهه روسیه بی‌نهایت وسیع بود نیروهای زرهی ناگزیر بودند که فقط در نقاط معینی تمرکز یابند.

ارتش سرخ تحت سه فرماندهی جداگانه قرار داشت گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی مارشال ورشیلف گروه ارتش‌های مرکزی تحت فرماندهی مارشال تیموچنکو و گروه ارتش‌های جنوبی تحت فرماندهی مارشال بودینی. در نیروی هوایی ارتش سرخ دو هواپیما حریف شکاری‌های آلمانی بودند یکی اشتورماویک و دیگری جنگنده لاووخین -۱۸ ارتش سرخ هم در مواجه با خطر نازی‌ها اگرچه نه کاملاً اما تا حدودی آماده بود به علاوه راه‌آهن و جاده‌های ارتباطی روسیه وضع بسیار بدی داشتند و همان‌طور که فرماندهان روسی حدس می‌زدند رساندن آذوقه و مهمات هر چه آلمانی‌ها بیشتر پیش رفتند دشوارتر شد.

ساعت سه و سی دقیقه صبح بیست و دوم ژوئن عملیات بارباروسا آغاز شد هیتلر در یک سخنرانی رادیویی در آن زمان اعلام کرد: باز هم امروز تصمیم گرفته‌ام سرنوشت و آینده رایش و مردممان را در دست سربازانمان قرار دهم امیدوار خداوند به ویژه در این کارزار ما را یاری کند. افراد پیاده ضمن پیشروی صدای غرش هواپیماهای بمب افکن و شکاری شان را می‌شنیدند هدف حمله ورماخت در وهله اول در هم شکستن قدرت تحرک و کارآمدی ارتش سرخ بود تا مسیر پیشروی به سه هدف اصلی را هموار سازد مهم‌ترین موج حمله لوفت وافه علیه فرودگاه‌های روسی بود که منجر به نابودی ۱۲۰۰ فروند جنگنده روسی بر روی زمین شد حمله توسط سه ارتش انجام می‌شد گروه ارتش‌های شمالی تحت فرماندهی ریتر فون لیب که وظیفه تصرف شمال روسیه و لنینگراد را داشت گروه ارتش‌های مرکزی تحت امر مارشال فئودور فون بک که وظیفه داشت از مسیر لشکرکشی ناپلئون به مسکو برسد و گروه ارتش جنوب تحت فرماندهی گرد فون روندشتد که وظیفه تسخیر اوکراین و قفقاز را داشت گروه ارتش شمالی به وسیله فنلاندی‌ها و گروه ارتش جنوب توسط رومانیایی‌ها مجارها و… حمایت می‌شد. مارشال ایوان آنتونوسکو، نخست وزیر رومانیایی هنگامی که شنید آلمانی‌ها برای تسخیر روسیه از او درخواست کمک کرده‌اند درخواستشان را با خوشحالی پذیرفت و اعلام داشت: البته که من در این نبرد از همان ابتدا شرکت خواهم کرد. موقعی که پای جنگ با نژاد اسلاو در میان باشد همه رومانیایی‌ها را جز خودتان بدانید.

حمله‌های اصلی آلمانی‌ها از جانب پروس شرقی به سوی کوناس ویلنا لمژا و سایر بخش‌های اشغالی لهستان توسط شوروی و سپس لنینگراد و مسکو بود. در روز ۲۳ ژوئن پیکار سختی بین ستون‌های جلودار آلمانی با روس‌ها درگرفت. در این نبرد روس‌ها لمژا و کولونو و برست-لیتوفسک را از دست دادند.

روز بعد آلمانی‌ها تهاجم خود را از سر گرفتند و به پیشروی خود به سمت شاولی و کوناس و گرودنو و ویلنا ادامه دادند در ناحیه مینسک زرهپوش‌های آلمانی خط دفاعی روس‌ها را شکافتند ولی در اثر ضدحمله روس‌ها عقب رانده شدند تا این زمان آلمانی‌ها به دو مقصود اصلی خود نائل آمده بودند اول پیشروی سریع از لتونی و لیتوانی و بلاروس به سمت مسکو و لنینگراد و دیگری ایجاد شکاف و احاطه ارتش‌های سرخ به‌طور گسترده و هموار نمودن پیشروی به سمت کیف و قفقاز.

در نتیجه یک حمله غافلگیرانه آلمان‌ها در نواحی دوینسک ارتش سرخ در بیالیستوک محاصره شد و ۴۰۰۰۰ سرباز تسلیم آلمانی‌ها شدند گئورگی سمنیاک یک سرباز روسی بعدها به یاد آورد: تصویر تیره و تاری بود در طول روز هواپیماها دائماً بر سر سربازان در حال عقب‌نشینی بمب می‌ریختند وقتی دستور عقب‌نشینی داده شد سیل سربازان فراری از هر سو روانه شد تمامی فرماندهان سوار بر خودروها زودتر از بقیه می‌گریختند و ما بدون فرماندهانمان هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.

در این موقع افکار عمومی در فنلاند هم به نفع آلمانی‌ها تغییر میافت فنلاند ی‌ها که از طرفی تحت فشار دولتمردان آلمان نازی قرار داشتند و از طرف دیگر حس تنفر و عدم اعتماد نسبت به روس‌ها قرار گرفته بودند به ارتش آلمان اجازه دادند از فرودگاه‌های آن کشور علیه روس‌ها استفاده کنند روز ۲۵ ژوئن دولت شوروی دست به عمل متقابل زده دست به بمباران سطحی شهرهای مهم فنلاند مثل تورکو و هلسینکی زدند به علاوه چندین زد و خورد مرزی بین طرفین صورت گرفت دولت سوئد هم اجازه داد یک لشکر آلمانی با راه‌آهن از خاک این کشور عبور کنند و به فنلاند بروند.

در عرصه دریاها اوضاع آرام بود در دریای بالتیک زد و خورد مهمی درنگرفت تنها برخورد جدی در دریای سیاه بود که طی بمباران نیروی هوایی ارتش سرخ دو ناو چه اژدرافکن رومانیایی غرق شدند این ناوها عازم باطوم و کریمه بودند که این اتفاق برایشان اتفاق افتاد هم چنین نیروی دریایی شوروی اعلام کرد توانسته چند زیردریایی آلمانی را در دریای سیاه غرق کند که این مطلب ناگفته مشخص است ادعایی بیش نیست تنها یک زیردریایی آلمانی در این ناحیه آسیب دید.

تا روز سی ام ماه ژوئن لوو به دست آلمانی‌ها افتاده بود و در شمال ارتش آلمان در چندین نقطه از رود دوینا گذشته بود و به ریگا نزدیک شده بود در سمت جنوب یک ستون آلمانی به سوی بارانوچی شروع به پیشروی کردند و ستون دیگری از جنوب باتلاق‌های پریپت به حمله به کیف پرداخت بدین ترتیب دو حمله گازانبری ایجاد شد: یک حرکت گازانبری در شمال در اطراف بیالیستوک به منور محاصره نمودن ارتش شوروی در آن ناحیه و دیگری در جنوب مابین لوو و بوکووینا که طبق نقشه قرار بود دو ستون زرهی واقع در شرق لوو و بوکووینا با یکدیگر تلاقی کنند.
سرانجام در روز پنجم ژوئیه جناح راست ارتش آلمان به تصور آنکه کوشش اصلی روس‌ها متوجه مرکز است حمله را با شدت تمام آغاز کرد در نتیجه آلمان‌ها توانستند از رود پروت بگذرند در قسمت جنوبی هم ارتشی که متوجه کیف بود سخت مشغول پیشروی بود اما در جبهه شمالی روس‌ها موفق شدند حمله آلمانی‌ها را به لپل دفع کنند روز شانزدهم ژوئیه پس از نبردی سخت و خانه به خانه اسمولنسک نیز به تصرف آلمانی‌ها درآمد حملات در آغاز ماه اوت از سر گرفته شد و آلمان‌ها دست به یک سری حمله زدند در شمال ارتش آلمان موفق شده بود تا خود را به پسکو و ایلمن برسانند.

در جبهه جنوبی طلایه داران آلمانی موفق شدند با تسخیر نواحی کامنتس و پودولسک راه رسیدن به بسارابی را برای خود هموارتر کنند در جبهه مرکزی هم آلمان‌ها می‌کوشیدند تا با مستحکم تر کردن موقعیت خود در نواحی اسمولنسک راه رسیدن به مسکو را آسان‌تر کنند در این زمان واحدهای ژنرال گودریان با یک حرکت متهورانه موفق شدند از رود بوک بگذرند.

در این پرچم به غنیمت گرفته شده نوشته:از کمونیسم و استالین دفاع کنید.
در این زمان در ستاد ارتش آلمان این سؤال پیش آمده بود که اول برای تسخیر مسکو حمله شود یا اکراین پس از بحث و جدل‌های طولانی بین ژنرال‌های آلمانی و هیتلر سرانجام تصمیم بر این گرفته شد که اول اکراین تسخیر شود این تصمیم به دلایلی هم درست و هم نادرست بود درست برای اینکه ارتش آلمان به نفت و غلات اوکراین احتیاج مبرمی داشت و به علاوه با این حمله راه رسیدن به قفقاز باز می‌شد و نادرست از این جهت که اولاً تسخیر مسکو در آن زمان باعث می‌شد تا نیروهای سیبریایی نتوانند به موقع به کمک ارتش سرخ بیایند و مسکو را نجات دهند و در واقع این دو ارتش به‌طور جداگانه باید با ورماخت می‌جنگیدند که در این صورت شانس پیروزی آلمانی‌ها بسیار بالاتر می‌رفت در ثانی اشغال مسکو شوروی را از مرکز ارتباطی و تسلیحاتی خود محروم می‌ساخت و سوماً چون دمای هوای اکراین و قفقاز در زمستان از مسکو گرم تر است ارتش آلمان مجبور نبود سرمای بسیار شدید دشت‌های روسیه را تحمل کند.

آنچه کار را برای هیتلر دشوارتر می‌کرد این بود که روس‌ها بر خلاف سربازان کشورهای غربی تا پای جان می‌جنگیدند به علاوه آلمانی‌ها به جای ۲۰۰ لشکر تخمینی با ۴۰۰ لشکر روسی روبرو شده بودند تازه فرماندهان دستپاچه شوروی آرامش خود را بازیافته بودند در این زمان بود که ژنرال فرانتس هالدر رئیس ستاد مشترک ورماخت در دفتر خاطراتش نوشت:کل اوضاع به‌طور فزاینده‌ای روشن می‌سازد ما غول روسیه را بسیار دست کم گرفته‌ایم.

اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ و ماه‌های پس از آن در شرایط دشواری بود با این حال که تا اواسط ژوئیه چهار میلیون سرباز داوطلب رفتن به جنگ شده بود ولی در آن دوره شرح این قهرمانی‌ها چیز ناچیزی بود ارتش سرخ تا اواسط ژوئیه در وضع نومیدکننده‌ای قرار داشت طی سه هفته نبرد ۳۵۰۰ عراده تانک و شش هزار هواپیما و بیش از دو میلیون سرباز از دست داده بود در نیمه دوم ژوئن نبرد اسمولنسک به یک فاجعه عظیم تبدیل گشت پنج ارتش روسی به محاصره افتادند و با وجود اینکه برتری نفرات داشتند نتوانستند حلقه محاصره را بشکنند در آغاز ماه اوت با بسته شدن این حلقه سیصد هزار سرباز روسی به اسارت آلمان‌ها درآمدند در شهر سه هزار توپ و تانک یا به تصرف آلمانی‌ها درآمد یا نابود شد.

این فداکاری‌ها و تلفات ارتش سرخ پیشروی آلمانی‌ها را هر لحظه به تأخیر انداخت روز سوم اوت آلمانی‌ها در جبهه اکراین دوباره به حمله پرداختند ابتدا کوروستن و سپس بلایاتسرکو مورد حمله قرار گرفتند این حمله را برای پیشروی به سوی کیف هموار کرد اما در نبردهای اومان و اودسا بود که پیشروی به کیف هموارتر شد.

نبرد اومان در دهم ماه اوت ۱۹۴۱ آغاز شد اومان ناحیه‌ای بین اودسا و کیف است و دارای اهمیت نظامی خارق‌العاده‌ای است در اینجا روس‌ها شکست بزرگی خوردند و به سمت اودسا عقب‌نشینی کردند آلمانی‌ها به یاری رومانیایی‌ها رفتند و حلقه محاصره در اودسا را تنگ‌تر کردند وقتی قوای مارشال بودینی از سمت شمال غرب شهر به کیف عقب‌نشینی کردند ارتباط شهر با خارج قطع شد در این هنگام ناوگان دریای سیاه روسیه هم به کمک محاصره شدگان آمد و با آتش ناوگانش محاصره کنندگان را زیر آتش گرفت تا روز هفدهم ماه اوت مقاومت روس‌ها کم و بیش در هم شکسته بود در این روز روس‌ها پس از تخریب آنچه که ممکن بود بعداً به استفاده آلمانی‌ها و رومانیایی‌ها در آید ایستگاه دریایی نیکولایف را تخلیه کردند در همین زمان بود که آلمانی‌ها سعی می‌کردند خود را به لنینگراد برسانند نبردهای اومان و اودسا به بهای جان یکصد هزار سرباز اسیر روسی تمام شد.

سپس قوای متحد در ناحیه گومل تمام سعی و تلاش خود را به کار بستند تا در جبهه شوروی رخنه کرده و قوای مارشال تیموچنکو و بودینی را از هم مجزا سازد در روز بیستم ماه اوت بر اثر فشار آلمان‌ها روس‌ها به شرق دنپیر عقب نشستند نتیجه اینکار تضعیف شدید ارتباط ارتش‌های مرکزی و جنوبی شوروی بود در این زمان هر لحظه بر فشار آلمان‌ها بر لنینگراد نیز افزوده می‌شد.

عمده‌ترین هدف آلمانی‌ها در نبرد کیف یک احاطه و محاصره بزرگ و سپس نابودی ارتش‌های جنوبی شوروی تحت فرماندهی مارشال بودینی بود این عملیات از روز بیست و سوم اوت شروع و در بیست و ششم ماه سپتامبر ۱۹۴۱ به پایان رسید.
تقریباً تمام ارتش‌های جنوب غربی شوروی به تعداد ۶۶۵۰۰۰ نفر در این عملیات به محاصره آلمانی‌ها درآمدند در این موقع واحدهای کوچک سربازان شوروی و مارشال بودینی و کمیسر عالی اکراین نیکیتا خروشچف توانستند به موقع فرار کنند فرمانده واحدهای جنوب شرقی یعنی کمیسر میخائیل کریپونوس هنگام تلاش برای فرار گیر افتاد و به دست آلمانی‌ها کشته شد هنگامی که استالین دستور عقب‌نشینی داد دیگر دیر شده بود۶۰۰۰۰۰ سرباز اسیر شدند و ۳۹۲۳ توپ و خمپاره انداز یکصد و چهارده عراده تانک و صد و شصت و هفت هواپیمای جنگی شوروی به غنیمت آلمانی‌ها افتاد.

در این نبرد ابتدا لشکرهای زرهی دست به احاطه نیروهای شوروی زدند این مانور بودینی و کل فرماندهان ارتش هاای جنوب غربی را به وحشت انداخت بودینی از استالین درخواست مجوز عقب‌نشینی کرد اما این درخواست توسط استالین رد شد سپس در سیزدهم سپتامبر بودینی به دستور استالین حلقه محاصره را به وسیله یک هواپیما ترک کرد سرانجام با الحاق لشکر ۲۴ زرهی گودریان و ارتش یکم زرهی فون کلایست دو لبه حلقه محاصره کاملاً به هم بسته شد در ۱۹ سپتامبر کیف به دست آلمانی‌ها افتاد.

مردم اکراین که از مدت‌ها پیش به دنبال به دست آوردن استقلال بودند از دیدن صلیب‌های شکسته خوشحال شدند و به آن‌ها خیر مقدم گفتند و عده‌ای هم سخت به مقابله با آن‌ها پرداختند اما به زودی امید مردم اکراین نقش بر آب شد زیرا آلمانی‌ها به خاطر غلات اکراین آنجا را از چنگ شوروی‌ها درآورده بودند نه به خاطر آزادی بخشیدن به آن‌ها بسیاری از کارشناسان بر این عقیده‌اند اگر آلمانی‌ها با مردم محلی رفتار بهتری داشتند ارتش سرخ برای جایگزینی نفرات از دست رفته اش به شدت در تنگنا قرار می‌گرفت اما به هر تقدیر آلمانی‌ها با رفتار خشن شان مردم را به آغوش ارتش سرخ انداختند.

علاوه بر عملیات جنگی مهمی که در جبهه اصلی جنوبی به وقوع می‌پیوست در قسمت‌های شمالی ارتش مختلطی از آلمان و فنلاند در چهار نقطه مختلف به نیروهای شوروی حمله کردند نخستین نقطه حمله برزخ کرلیا و ناحیه مابین دریاچه‌های لادوگا و انکا بود در این نقطه ارتش آلمان به پشتیبانی فنلاندی‌ها پرداخت.
دومین نقطه حمله در انتهای شمالی و در نقطه مقابل ورود به دریای سفید بود سومین حمله نیز حمله به شمالی‌ترین بندر روسیه یعنی مورمانسک بود فنلاندی‌ها اگرچه آهسته حرکت می‌کردند ولی با پشتیبانی آلمانی‌ها و کمک زرهی آنان موفق به پیشروی قابل ملاحظه‌ای شدند.
سربازان فنلاندی دارای تجهیزات کاملی نبودند و به علاوه جنگ‌های زمستانی طوری آن‌ها را خسته نموده بود که به هیچ وجه قادر به انجام یک عملیات در مقیاس وسیع و گسترده در برابر دشمن نیرومندی مثل اتحاد جماهیر شوروی نبودند این ضعف در حوالی ماه سپتامبر بیشتر در لشکرهای فنلاندی نمود پیدا می‌کرد ولی با این وصف حمله مشترک فنلاند و آلمان موفق به رسیدن به کانال لادوگا گردیدند و عملیات جنگی دیگری در شمال منحصر به محاصره لنینگراد یا سنت پترزبورگ کنونی در شمال شد.
در دومین نقطه حمله زمین به‌طوری جنگلی و نامساعد بود که فقط نیروی مختصری قادر به عملیات در آن بود
ولی با وجود این فنلاندی‌ها موفق شدند خطوط راه‌آهن مورمانسک را قطع کنند چون نیروی مختصری در این جبهه مشغول عملیات بود لذا موفقیت‌های آنان در جنگ تأثیر چندانی نداشت و فنلاندی‌ها توصیه متحدان آلمانی خود تصمیم به بمباران نقاط کلیدی روسی گرفتند که این حملات هوایی هم خرابی‌های مختصری به بار آورد با این حال همین کار علاوه بر مشغول کردن گروه‌های پدافندی روسی در شمال شوروی روحیه سربازان فنلاندی را هم کمی بالا می‌برد.
در اواخر سپتامبر ماه مورمانسک مورد حمله شدیدی قرار گرفت ولی با وجود اینکه روس‌ها تلفات سنگینی دادند و از نظر آذوقه و مهمات هم در مضیقه بودند ولی مورمانسک کماکان در دست روس‌ها باقی‌مانده بود در این زمان یک عملیات بسیار مهم دیگر به‌طور مشترک و توسط نیروی هوایی و دریایی آلمان به جزایر داگو و اوزل بود که در این مورد کمتر سخن به میان رفته در نخستین حمله آلمان‌ها با وجود تلفات سنگینی که به روس‌ها آوردند مجبور به عقب‌نشینی شدند در این موقع جزیره اوزل به شکل یک فرودگاه درآمده بود که هواپیماهای روسی به وسیله آن شهرهای فنلاندی را بمباران می‌کردند.

رفیق استالین مردمش را به سمت پیروزی هدایت خواهد کرد! این پوستر یکی از زیباترین پوسترهای تبلیغاتی شوروی بود که با واکنش خوبی هم روبرو شد.
چندی بعد آلمانی‌ها به دو جزیره کوچک‌تر حمله بردند این دو جزیره به نام‌های ورمز و مون در نزدیکی سواحل استونی قرار داشتند و به سرعت به اشغال آلمانی‌ها درآمدند سپس آلمانی‌ها از جاده‌ای که از این جزایر به اوزل می‌رفت مشغول پیشروی شدند از طرف دیگر یک لشکر آلمانی در قسمت جنوبی جزیره پیاده شد و در نتیجه این محاصره جزیره اوزل به دست آلمانی‌ها افتاد جزیره داگو اندکی بعد سقوط کرد.
مارشال فون روندشتد اندکی بعد از پیروزی سربازانش در نبرد اومان با یک نگرانی در دفتر خاطراتش نوشت: اگرچه هر روز ده‌ها کیلومتر جلو می‌رویم ولی گستردگی و عظمت بیش از حد روسیه سرانجام ما را خواهد بلعید.

احساس سران نظامی ارتش آلمان رفته رفته از خشنودی به نگرانی تبدیل شد. سربازان شان سرزمین‌های وسیعی را یکی بعد از دیگری فتح می‌کردند ولی افق در برابرشان بی‌انتها بود ارتش سرخ بیش از دو میلیون سرباز را از دست داده بود اما سربازان جدید با سرعت و تعداد بیشتری جای سربازان از دست رفته را می‌گرفتند در حالیکه برای تلفات سنگین ورماخت جایگزین مناسبی وجود نداشت.
تا اواسط ژوئیه ورماخت قدرت تحرکش را از دست داده بود تلفات بیشتر از آنچه بود که مسئولان آلمانی بتوانند تصور کنند تا پایان اوت ارتش‌های متحد ۴۰۰۰۰۰ سرباز از دست داده بودند و کامیون‌ها و تانکها بیش از حد پیش‌بینی شده آسیب دیده بودند.
چکمه‌های سربازان در آفتاب داغ روسیه قدرت راه رفتن با آرامش را از آنان سلب می‌کرد هر سرباز بیست و پنج کیلو بار با خود حمل می‌کرد زیر این بار سنگین سربازان پیاده به شدت خسته می‌شدند و در نتیجه میزان پیشروی شان در روز کمتر می‌شد وضع خدمه تانک‌ها و زرهپوش‌ها از این هم بدتر بود آنان تمام روز در محیط نامناسب خودروی شان می‌نشستند و گرما در داخل خودروهایشان بیشتر نمود پیدا می‌کرد.
با تمام این مشکلات پیشروی آلمانی‌ها سریع بود و باعث نگرانی شدید شوروی‌ها و بریتانیایی‌ها شده بود مجله لایف که از ارزشمندترین منابع جنگ هم است در ژوئیه نوشت: این جنگ بار دیگر آنچه را که هر کس از مدت‌ها پیش می‌دانست ثابت می‌کند: ارتش آلمان در این سال‌های اخیر بزرگ‌ترین ماشین جنگی است که تا به حال سر هم شده‌است… تنها تردید باقی‌مانده این است که روس‌ها در شرق و مسکو هنوز از چه نیرویی برخوردارند و تا چه مدتی در آن جا تاب مقاوت خواهند داشت.

یکی از سوالات اساسی دیگر همواره این بوده که چرا ژاپن با اتحاد جماهیر شوروی وارد جنگ نشد آن هم در موقعی که یکصد لشکر سیبریایی که از بهترین نیروهای روسی بودند در حال آماده باش کامل بودند و جنگ از نظر کمیسرهای شوروی هر لحظه ممکن می‌آمد. مهم‌ترین دلیل ژاپنی‌ها برای اینکارشان آماده شدن برای جنگ با ایالات متحده آمریکا و بریتانیا بود و مسئولان ژاپنی فکر می‌کردند اقتصادشان نمی‌تواند این جنگ را اداره کند دلایل دیگر یکی ترس رؤسای امپراتوری ژاپن از ارتش سرخ بود که مسلماً در برخوردهای مرزی منچوری به این نتیجه رسیده بودند و دیگری اینکه ژاپنی‌ها نمی‌خواستند مانند ارتش‌های متحد تحت پرچم نازی‌ها بجنگند.
به هر حال دلیل این کار هر چه بود ژاپنی‌ها وارد جنگ با شوروی نشدند و یک قرارداد عدم تجاوز با روس‌ها امضا کردند.

تنها پارتیزانها، مشکلات حمل ونقل و مقاومت ارتش سرخ نبود که آلمانی‌ها را کلافه کرده بود. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در روحیه سربازان و افسران آلمانی و سایر متحدانشان یک استراتژی چندین صدساله بود که استالین آن را زمین سوخته نام نهاده بود. ناپلئون می‌گوید: یک ارتش بر روی شکم (میزان سیری یا گرسنگی) سربازانش پیشروی می‌کند. ارتش‌های متحد هم در دشت‌های شوروی، روزانه حداقل ۶۰۰ تن مواد غذایی و مهمات نیاز داشت و مسئولان رایش هم فکر می‌کردند می‌توانند قسمتی از نیازهای خود را در سرزمین‌های اشغالی روسی تأمین کنند؛ اما سخت در اشتباه بودند. رؤسای ستاد اتحاد جماهیر شوروی طبق تجربه گذشته، دست به نابودی مزارع و کارخانه‌ها و صنایع خود قبل از عقب‌نشینی می‌زدند. این کار اگر چه منجر به مرگ هزاران غیرنظامی می‌شد اما دشمن را هم از دستیابی به آن منابع حیاتی محروم می‌ساخت.

برترین اجراهای عملیات زمین سوخته در نواحی نفتی قفقاز و انبارهای غذایی اکراین نمود پیدا کرد در هر جا که نیروی زمینی شوروی نمی‌توانست به موقع این منابع را نابود کند نیروی هوایی ارتش سرخ این کار را انجام می‌داد؛ این استراتژی اگر چه در زمان کوتاه تأثیر خود را شان نداد؛ در دراز مدت سبب اسباب زحمت آلمانی‌ها شد. روش دیگر شوروی‌ها انتقال صنایع کارخانه‌ها و احشام به نواحی شرقی تر بود اگر چه این روش به دلیل راه‌آهن ضعیف روسیه و حملات هوایی لوفت وافه به این واگن‌ها غالباً بی‌نتیجه می‌ماند اما تا پایان نبرد مسکو شوروی‌ها به این روش توانستند ۵۰۰۰ کارخانه را به شرق انتقال بدهند. علاوه برآن، سرمای بیش از حد و استراتژی امواج انسانی نیز به دشمنی با ارتش آلمان برآمده بود. اشتباه بزرگ هیتلر، حرکت یک‌بعدی و خطی نیروهایش بود. نیروهای ورماخت در همه جا آسیب‌پذیر بودند. اگر چه کمکهای نیروهای محلی به ویژه روسهای سفید و اکراینی برای تشکیل واحدهای وافن اس اس در بسیاری از مناطق تأثیرگذار بودند لیکن، سرسختی پابرهنگان روس را آلمانی‌ها نمی‌شناختند. شاید علت اصلی شکست ورماخت در شوروی، معطلی یکماهه ان در تصرف یوگسلاوی بود. اگر هیتلر از توهین به سفیر المان در بلگراد به خشم نمی‌آمد و نیروهایش را از شرق برای تصرف و نابودی یوگسلاوی فرا نمی‌خواند، زمان حساس در شروع بارباروسا را از دست نمی‌داد. فرارسیدن سرمای طاقت فرسایی که بنزین هواپیما نیز یخ می‌بست، نیروهای ورماخت را بیشتر از ارتش سرخ به زحمت انداخت. طرح جداسازی تانکها و نیروهای مکانیزه از نیروی زمینی نیز به‌ضرر ورماخت تمام شد. نیروهای پیاده المان پشتیبانی خاصی بغیر از لشکرهای زرهی و لوفت وافه نداشتند. تمرکز گرایی در نیروی زرهی همانگونه که در غرب اروپا و بزانو درآوردن فرانسه و بلژیک و هلند و تارو مار کردن ارتش بریتانیا در خاک اروپا، مفید واقع شده بود، درروسیه و استپهای برفی و جنگلهای انبوه آن جواب نداد. رازی که در این موضوع نهفته بود و حتی هیتلر را فریب داد اینبود که اصلاً نقشه‌ای برای نابودی غرب وجود نداشته‌است. تلاش برای نفوذ به شرق یک دلیل پنهان دیگر هم داشته‌است: ایجاد هراس بین جمعیت عظیم یهودیان شرق.

.

جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بود که از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۵ میلادی طول کشید. بیشتر کشورهای جهان، از جمله قدرت‌های بزرگ در این جنگ شرکت کردند و کم‌کم در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند: دستهٔ نخست، متفقین و دستهٔ دوم نیروهای محور یا متحدین نام داشتند. این دو اتحاد نظامی یک جنگ تمام‌عیار به راه انداختند، که در اثر آن بیش از ۱۰۰ میلیون تن در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و توانایی‌های علمی‌شان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند تا جایی که مرز هزینه از نیروی نظامی و غیرنظامی نامشخص بود. برآورد کشته‌های جنگ جهانی دوم حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون انسان است که آن را به مرگ آورترین نبرد در تاریخ زندگی انسان تبدیل می‌کند. بیشتر کشته‌ها از غیرنظامیان شوروی و چین بود همچنین کشته‌های ناشی از نسل‌کشی هولوکاست، بمباران استراتژیک و درگذشتگان در اثر گرسنگی شدید و بیماری و دست آخر کشته شدگان در اثر جنگ‌افزارهای هسته‌ای در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده می‌شوند.[۱][۲][۳]

پادشاهی ژاپن که بر آن بود که فرمانروایی آسیا و اقیانوس آرام را در دست بگیرد؛ از سال ۱۹۳۷ در جنگ با چین بود.[۴][الف] در نتیجه هیچ‌کدام بر دیگری اعلان جنگ نکرد. عموماً آغاز جنگ جهانی دوم را از ۱ سپتامبر[۶] ۱۹۳۹ و با یورش آلمان نازی به جمهوری دوم لهستان می‌دانند که در نتیجهٔ آن فرانسه و بریتانیا هم به آلمان اعلام جنگ کردند. از اواخر ۱۹۳۹ تا آغاز ۱۹۴۱ در زنجیره ای از لشکرکشی‌ها و معاهدات سه جانبه، آلمان توانست بر بخش زیادی از اروپا چیره شود و محور اتحاد را با ایتالیا و ژاپن تشکیل دهد. آلمان و شوروی در جریان پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در اوت ۱۹۳۹ بخش‌هایی از همسایه‌های اروپایی، لهستان، فنلاند، رومانی و کشورهای حوزهٔ بالتیک را میان خود تقسیم کردند. پس از تشکیل گروه‌های آماده در آفریقای شمالی و شرقی و همچنین سقوط فرانسه در اواسط ۱۹۴۰ عملاً جنگ میان نیروهای محور اروپا و امپراتوری بریتانیا صورت می‌گرفت. بلیتس و نبرد آتلانتیک در همین دوران روی داد. در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای محور یورش سنگینی به شوروی بردند و یکی از بزرگترین نبردهای زمینی تاریخ بشر را ایجاد کردند. این جبهه شرقی باعث به دام انداختن نیروهای محور شد و بیش از همه ارتش آلمان نازی را درگیر جنگ فرسایشی کرد. در دسامبر ۱۹۴۱ ژاپن یک یورش ناگهانی به آمریکا کرد که باعث شد آمریکا بی درنگ به ژاپن اعلام جنگ کند که با حمایت بریتانیا همراه شد. پس از آن نیروهای محور در اروپا نیز با اتحاد ژاپن به آمریکا اعلام جنگ کردند. دست‌آوردهای ژاپن در یورش به آمریکا باعث ایجاد این احساس در آسیا شد که آسیا از تسلط غرب خارج شده‌است از این رو بسیاری از ارتش‌های شکست خورده با آنها همراهی کردند.

پیشروی نیروهای محور پس از شکست ژاپن در نبرد میدوی متوقف شد و پس از آن بود که آلمان و ایتالیا در نبردی در آفریقای شمالی و پس از آن در استالینگراد در اتحاد جماهیر شوروی شکست خوردند. ریشهٔ این شکست‌ها به سال ۱۹۴۳ و مجموعه ای از شکست‌های آلمان در جبههٔ شرقی، تهاجم متفقین به سیسیل و پیروزی‌های متفقین در جبههٔ اقیانوس آرام برمی گردد. مجموعهٔ این رویدادها باعث شد تا ابتکار عمل از دست نیروهای محور خارج شود و آنها را مجبور کرد تا در همهٔ جبهه‌ها تنها پاسخگو به راهبردهای طرف مقابل باشند. در ۱۹۴۴ متفقین به فرانسهٔ اشغال شده توسط آلمانی‌ها یورش بردند در حالی که همزمان شوروی نیز قلمروهای ازدست رفتهٔ خود را پس گرفت. در بازهٔ ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵ ژاپن مجبور شد در بسیاری سرزمین‌های اصلی آسیایی، مرکز و جنوب چین و برمه عقب‌نشینی کند و متفقین هم توانستند نیروی دریایی ژاپن را عقب برانند و جزایر کلیدی غرب اقیانوس آرام را بدست بگیرند.

جنگ در اروپا با تهاجم متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی به آلمان به پایان رسید. نتیجهٔ جنگ در اروپا، اشغال برلین توسط نیروهای شوروی و نیروهای متفقین غربی، خودکشی آدولف هیتلر و شکست آلمان در ۸ مه ۱۹۴۵ شد. پس از اعلان پوتسدام از سوی متفقین در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ و سرباززدن ژاپن از نتیجهٔ جنگ، آمریکا در ۶ و ۹ اوت به ترتیب شهرهای هیروشیما و بندر ناگاساکی را با بمب اتمی بمباران کرد. با وجود عملیات طراحی شدهٔ یورش به ژاپن و بمباران اتمی ژاپن، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد و تهاجم نظامی شوروی به منچوری صورت گرفت. پس از اعلام تسلیم ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ پیروزی متفقین در آسیا نهایی شد. پس از آن دادگاه‌هایی برای بررسی خسارت‌ها و جنایات جنگی وارده از سوی آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها صورت گرفت.
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

جنگ جهانی دوم، ساختار اجتماعی و نظام قدرت در جهان را دگرگون کرد و پس از آن سازمان ملل متحد برای جلوگیری از رویدادهای مشابه تشکیل شد و قدرت‌های پیروز شامل چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و آمریکا عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد شدند.[۷] بعد از پایان جنگ، نزدیک به نیم قرن، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر در جنگ سرد بودند. در جریان تلاش اروپا برای جبران خسارات و آسیب‌های جنگ جهانی دوم، تأثیر قدرت‌های اروپایی در جهان کم شد و کشورهای مستعمرهٔ آفریقایی و آسیایی از سلطهٔ اروپا خارج شدند. همچنین کشورهای اروپایی تلاش کردند تا هویت سیاسی واحدی به خود ببخشند و از دشمنی‌های پیش از جنگ بکاهند.[۸]

جنگ در اروپا، اساساً از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی با تهاجم آلمان به لهستان آغاز شد،[۹][۱۰] که دو روز پس از آن هم، بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ کردند. اما آغاز جنگ در اقیانوس آرام را می‌توان از جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ۱۹۳۷،[۱۱][۱۲] یا حتی حمله ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ دانست.[۱۳][۱۴]

بسیاری از پژوهشگران گفته‌های مورخ بریتانیایی، تیلور را مستند می‌دانند برپایهٔ نظرات تیلور، جنگ چین و ژاپن، و جنگ در اروپا و مستعمره‌هایش، از نظر زمانی همزمان بوده‌اند و در سال ۱۹۴۱، این دو جنگ با یکدیگر ادغام شدند. در این مقاله از تاریخ‌گذاری مرسوم استفاده شده‌است. برخی دیگر از تاریخ‌نگاران حملهٔ ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ را آغازگر جنگ جهانی دوم می‌دانند.[۱۵] تاریخ‌نگار بریتانیایی، آنتونی بیوور آغاز جنگ جهانی دوم را نبرد خالخین گل می‌داند که نیروهای ژاپن، مغولستان، و شوروی از ماه مه تا سپتامبر ۱۹۳۹ در آن درگیر بودند.[۱۶]

دربارهٔ پایان جنگ نیز اجماعی همگانی بر روی تاریخ دقیق پایان آن وجود ندارد. به‌طور کلی چنین بیان می‌شود که ترک مخاصمه در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ (روز پیروزی بر ژاپن) را باید تاریخ پایان جنگ جهانی دوم دانست، نه تسلیم رسمی ژاپن که در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به به جنگ در آسیا پایان داد. یک قرارداد صلح با ژاپن در سال ۱۹۵۱ منعقد شد.[۱۷] یک پیمان در مورد آیندهٔ آلمان که بعدها به اتحاد آلمان انجامید نیز با آلمان منعقد گردید.[۱۸] هیچ‌گونه پیمان صلحی میان اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن به امضا نرسید.[۱۹]

جنگ جهانی اول نقشهٔ سیاسی اروپا را دستخوش تغییراتی ریشه‌ای کرد.[۲۰]قدرت‌های مرکز (شامل امپراتوری‌های آلمان، اتریش-مجارستان، و عثمانی و پادشاهی بلغارستان) شکست خوردند و تجزیه شدند یا بخشی از قلمروی خود را از دست دادند.[۲۰] در روسیه با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویک‌ها بر سر کار آمدند و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأسیس کردند.[۲۰] برخی از متفقینِ پیروز این جنگ (مثل فرانسه، بلژیک، ایتالیا، رومانی، و یونان) سرزمین‌های تازه‌ای را به قلمرو خود افزودند
و از تجزیهٔ سرزمین‌های سابق امپراتوری‌های اتریش-مجارستان، عثمانی، و روسیه دولت‌های ملی جدیدی سر برآوردند.[۲۰]

در پی کنفرانس صلح پاریس (که رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد) جامعه ملل تأسیس شد. اهداف این سازمان، چنان‌که در میثاق آن آمده‌است، جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دسته‌جمعی، خلع سلاح، و حل اختلاف‌های بین‌المللی از راه مذاکره و حکمیّت بود.[۲۱]

ایتالیا، که از متفقین جنگ جهانی اول بود، پس از جنگ سرزمین‌هایی را به دست آورد، با این حال ملی‌گرایان ایتالیایی از این که بریتانیا و فرانسه در کنفرانس به وعده‌های خود در ازای ورود ایتالیا به جنگ عمل نکردند خشمگین بودند. از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵، جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا تصاحب کرد.
این جنبش که مسلکش مبنی بر ملی‌گرایی، تمامیت‌خواهی، و ائتلاف طبقاتی بود، مردم‌سالاری نیابتی را لغو کرد، فعالان سوسیالیست، چپ‌گرا، و لیبرال را سرکوب کرد، و سیاست خارجه‌ای به‌شدت توسعه‌طلب را در پی گرفت که هدفش تبدیل ایتالیا به یک ابرقدرت بود و وعدهٔ پایه‌گذاری «امپراتوری روم نو» را می‌داد.[۲۲]

پس از کودتایی ناموفق در ۱۹۲۳، سرانجام در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر صدراعظم آلمان شد. هیتلر، که خواستار تجدید نظری ریشه‌ای و نژادگرایانه در نظم جهانی بود، مردم‌سالاری را منحل کرد و اندکی پس از به قدرت رسیدن دست به تجدید گستردهٔ تسلیحاتی در آلمان زد.[۲۳] همزمان فرانسه در پی مماشات و حفظ اتحادش با ایتالیا، دست این کشور را در استعمار اتیوپی باز گذاشت. در اوایل سال ۱۹۳۵ وضعیت وخیم‌تر شد؛ چرا که قلمرو حوضه زار رسماً ضمیمه خاک آلمان شد و هیتلر در ضدیت با پیمان ورسای برنامهٔ تجدید تسلیحاتی آلمان را شدت داد و خدمت وظیفه عمومی را به اجرا گذاشت.[۲۴]

اگر چه دوران پس از جنگ جهانی اول آمیخته به احساسات صلح‌جویانه بود،[۲۵] در چند کشور اروپایی این دوران به موج بازپیوندخواهی و ملی‌گرایی انتقام‌گرایانه دامن زد. این احساسات به‌ویژه در آلمانی به چشم می‌خورد که به واسطهٔ پیمان ورسای زیان‌های سرزمینی، مستعمراتی، و مالی عمده‌ای دیده بود. بنابر این پیمان آلمان ۱۳ درصد از خاک میهنی خود و همهٔ مستعمراتش را از دست داد، انضمام سرزمین‌های دیگر به خاک آلمان ممنوع شد، غرامات جنگی‌ای بر این کشور وضع شد، و محدودیت‌هایی بر اندازه و توان نیروهای مسلح آن مقرر شد.[۲۶]
با وقوع انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان، امپراتوری آلمان منحل شد و بر جای آن دولتی مردم‌سالار تأسیس شد که بعدها جمهوری وایمار نام گرفت.
دوران بین دو جنگ صحنهٔ کشمکش بین هواداران و مخالفان این جمهوری جدید در هر دو گرایش سیاسی راست و چپ بود.[نیازمند منبع]

بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا برای مقابله با اقدامات آلمان در آوریل ۱۹۳۵ جبهه استرسا را تشکیل دادند که قدمی مهم در راستای جهانی شدن نظامی بود. با این حال در ژوئن همان سال بریتانیا توافق‌نامهٔ دریایی مستقلی با آلمان امضاء کرد که از محدودیت‌های پیشین بر آلمان می‌کاست. شوروی، که از چشم طمع آلمان به مناطق وسیعی از اروپای شرقی بیمناک بود، پیمانی مبنی بر همکاری مشترک با فرانسه بست، گر چه این پیمان پیش از رسمیّت یافتن بایستی از دستگاه اداری جامعهٔ ملل می‌گذشت و این امر آن را عملاً بی‌اثر می‌کرد.[۲۷] آمریکا هم که از افزایش تنش‌ها در اروپا و آسیا مضطرب شده بود در اوت همان سال لوایحی را مبنی بر بی‌طرفی این کشور تصویب کرد.[۲۸]

هیتلر با بازنظامی‌سازی راینلند در مارس ۱۹۳۶ پیمان‌های ورسای و لوکارنو را نقض کرد، ولی با این اقدامات او به دلیل سیاست مماشات متفقین جنگ جهانی اول در این مقطع، برخورد چندانی صورت نگرفت.[۲۹] در اکتبر ۱۹۳۶، آلمان و ایتالیا محور رم–برلین را تشکیل دادند. یک ماه بعد هم آلمان و ژاپن پیمان ضد کمینترن را امضاء کردند و ایتالیا نیز در نوامبر ۱۹۳۷ به آن پیوست.[۳۰]

در چین، حزب کومینتانگ کارزاری را برای متحد کردن این کشور علیه جنگ‌سالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند، ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین جنگی داخلی درگرفت[۳۱] و جنگ‌سالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن، که روز به روز نظامی‌گراتر می‌شد، مدت‌ها بود که به دنبال افزایش نفوذش در چین بود[۳۲] و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان می‌دانست. در ۱۹۳۱ ژاپن حادثه موکدن را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دست‌نشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[۳۳]

با درخواست چین، جامعه ملل ناظرانی به منطقه اعزام کرد و کمیته‌ای، موسوم به کمیتهٔ لیتون، تشکیل داد تا به این موضوع رسیدگی کند. گزارش لیتون یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۳۲، منتشر شد و ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش به این گزارش، ژاپن، از جامعهٔ ملل خارج شد. پس از آن دو کشور در چندین نبرد در شانگهای، رهه، و هبئی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه آتش‌بس تانگو را در ۱۹۳۳ امضا کردند.
پس از آتش‌بس هم نیروهای داوطلب چینی به مقاومت علیه ژاپنی‌ها در منچوری، چهائر، و سوئی‌یوآن ادامه دادند.[۳۴] پس از حادثه شی‌آن در ۱۹۳۶، نیروهای کومینتانگ و کمونیست اعلام آتش‌بس کردند تا بتوانند علیه ژاپن جبهه‌ای متحد تشکیل دهند.[۳۵]

جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مهٔ ۱۹۳۶ به پایان رسید. حملهٔ نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمرهٔ ایتالیا بودند آغاز شد.[۳۶] در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمرهٔ جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعهٔ ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعهٔ ملل بودند اما جامعهٔ ملل علی‌رغم آن که حملهٔ ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد.[۳۷] البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریم‌هایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریم‌ها عملاً به‌طور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند.[۳۸] ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.[۳۹]

زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا سر گرفت، هیتلر و موسولینی از شورشیان ملی‌گرا که توسط فرانسیسکو فرانکو رهبری می‌شدند حمایت نظامی کردند. این حمایت از سمت ایتالیا بیشتر بود تا از سمت نازی‌ها؛ موسولینی مجموعاً ۷۰٬۰۰۰ نیروی زمینی و ۶٬۰۰۰ خدمهٔ نیروهای هوایی به انضمام ۷۲۰ هواپیما به اسپانیا فرستاد.[۴۰] از سوی دیگر، شوروی از حاکم فعلی اسپانیا یعنی جمهوری دوم اسپانیا حمایت می‌کرد. همچنین بیش از ۳۰٬۰۰۰ نیروی داوطلب خارجی که با نام تیپ‌های بین‌المللی شناخته می‌شدند علیه ملی‌گرایان می‌جنگیدند. در این میان آلمان و شوروی از این جنگ نیابتی به عنوان فرصتی برای آزمودن پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و تاکتیک‌های جنگی‌شان بهره بردند. در نهایت ملی‌گرایان در سال ۱۹۳۹ در جنگ پیروز شدند و فرانکو که حال تبدیل به یک دیکتاتور شده بود در طول جنگ جهانی دوم رسماً موضع بی‌طرفی گرفته اگر چه عموماً حامی نیروهای محور بود.[۴۱] مهم‌ترین همکاری او با آلمان عبارت بود از ارسال داوطلبانی به جبههٔ شرقی.[۴۲]

در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد.[۴۳] شوروی فوراً با چین معاهدهٔ عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهدهٔ پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائی‌یوان حمله کردند، در نبرد شینکو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند،[۴۴] و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند.[۴۵][۴۶]جنرالیسیمو چیانگ کای‌شک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت این منطقه را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ ده‌ها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینی‌های غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شدهٔ چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنی‌ها قتل‌عام شدند.[۴۷][۴۸]

در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تائه‌ژوانگ به دست آوردند اما در مهٔ آن سال شهر شوژو توسط ژاپنی‌های فتح شد.[۴۹] در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنی‌ها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنی‌ها افتاد.[۵۰] اما تمام این پیروزی‌های ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینی‌ها، چنان‌که ژاپنی‌های انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیرهٔ چونگ‌کینگ به مبارزه ادامه داد.[۵۱][۵۲]

در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیری‌های درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-ران بود که بر توسعهٔ نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامهٔ این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن،[۵۳] و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بی‌طرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بی‌طرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-ران رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعهٔ نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربی‌اش سوق داد.[۵۴][۵۵]

در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمهٔ خاک خود کرد، ولی بااین‌حال دیگر قدرت‌های اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند.[۵۶]
هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانی‌زبان‌ها تشکیل می‌دادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخست‌وزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد.[۵۷]
اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخش‌های دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقهٔ زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.[۵۸]

با این که در توافق‌نامه مونیخ همهٔ خواسته‌های صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همهٔ خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود.
او در سخنرانی‌های بعدی‌اش به بریتانیا و یهودی‌های «جنگ‌طلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گسترده‌ای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیهٔ مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقه‌ای تحت‌الحمایه آلمان بود، و دولت دست‌نشاندهٔ جمهوری اسلواکی تقسیم کرد.[۵۹]
هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.[۶۰]

بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمی‌پوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد.[۶۱]
اندکی پس از وعدهٔ بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند.[۶۲]
هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصرهٔ» آلمانند و از توافق‌نامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.[۶۳]

در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی[ب] شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات دربارهٔ پیمان نظامی سه‌گانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی،[۶۴]
شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد.[۶۵]
در جملهٔ مفاد این پیمان معاهده‌ای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص می‌کرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان می‌رسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش می‌کشید.[۶۶]
به واسطهٔ این پیمان، ضدیت شوروی با حملهٔ آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بی‌طرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.[۶۷]

آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم به‌منظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانه‌ای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد.[۶۸]
در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نماینده‌ای تام‌الاختیار به برلین بفرستد تا دربارهٔ تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همه‌پرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانی‌زبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی می‌داد) مذاکره کند.[۶۸]
لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجهٔ آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسه‌ای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شده‌است.[۶۹]

در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان پس از آماده‌سازی چندین عملیات پرچم دروغین به‌عنوان پیش‌زمینه، ‎به لهستان حمله کرد.[۷۰] اغلب از نبرد وسترپلاته به‌عنوان نخستین نبرد جنگ یاد می‌شود.[۷۱] بریتانیا به آلمان هشدار داد تا عملیات‌های نظامی خود را متوقف کند. در ۳ سپتامبر، پس از نادیده‌گرفته‌شدن هشدار، فرانسه، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند علیه آلمان اعلام جنگ کردند. اتحادیه آفریقای جنوبی در ۶ سپتامبر و کانادا در ۱۰ سپتامبر به این اتحاد پیوستند. این کشورها به جز یک کاوش هشدارآمیز از سوی فرانسه در زارلاند، مستقیماً برای لهستان پشتیبانی نظامی نفرستادند.[۷۲]متفقین با هدف ضربه به اقتصاد و افزایش هزینه‌های جنگ آلمان، یک محاصرهٔ دریایی علیه این کشور ترتیب دادند.[۷۳] آلمان با صادرکردن دستور حملهٔ یو-بوت‌ها به کشتی‌های جنگی و تجاری متفقین به این حمله پاسخ داد. این اقدام آلمان بعدتر به نبرد آتلانتیک انجامید.[۷۴]

نیروهای آلمانی در ۸ سپتامبر به حومهٔ ورشو رسیده‌بودند. ضدحملهٔ لهستان به سمت غرب برای چندین روز پیش‌روی نیروهای آلمانی را متوقف کرد؛ اما ارتش آلمان نازی ضدحمله را دور زده و به محاصرهٔ نیروهای لهستانی منجر شد. بقایای ارتش لهستان به نبرد با نیروهای آلمان پرداختند. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از امضای آتش‌بس با ژاپن، شوروی به لهستان شرقی حمله کرد.[۷۵] دلیل ارائه‌شده برای این حمله، فروپاشی ظاهری لهستان بود.[۷۶] در ۲۷ سپتامبر، پادگان ورشو تسلیم آلمان‌ها شد و آخرین نیروهای اصلی عملیاتی در ارتش لهستان در ۶ اکتبر تسلیم شدند. با وجود شکست نظامی، لهستان هیچ‌گاه تسلیم نشد و اقدام به ایجاد دولت در تبعید و دولت زیرزمینی در سرزمین تسخیرشده‌اش کرد.[۷۷] بخش زیادی از پرسنل نظامی لهستان به رومانی و دیگر کشورهای حاشیهٔ دریای بالتیک نقل مکان کردند. بسیاری از این نیروها در دیگر صحنه‌های جنگ به نبرد با نیروهای محور پرداختند.[۷۸]

بخش غربی لهستان به آلمان و بخش شرقی آن به شوروی الحاق شد. آلمان بخش مرکزی این کشور را تصرف کرد. سهم کوچکی از لهستان به لیتوانی و اسلواکی رسید. در ۶ اکتبر، هیتلر یک پیشنهاد صلح برای بریتانیا و فرانسه فرستاد و گفت که آیندهٔ لهستان باید صرفاً توسط آلمان و شوروی تعیین شود. این پیشنهاد رد شد[۷۹] و هیتلر دستور حملهٔ فوری به فرانسه را صادر کرد.[۸۰] با این وجود، حمله به‌دلیل شرایط بد آب‌وهوایی به بهار ۱۹۴۰ موکول شد.[۸۱][۸۲][۸۳]

اتحاد جماهیر شوروی کشورهای حوزه دریای بالتیک—استونی، لتونی و لیتوانی، کشورهایی که تحت پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در «قلمروی تأثیر» شوروی بودند—را مجبور به امضای پیمان کمک دوطرفه کرد. از شرایط این پیمان، استقرار نیروهای شوروی در این کشورها بود. کمی بعد تعداد چشم‌گیری از نیروهای نظامی شوروی به این مناطق منتقل شدند.[۸۴][۸۵][۸۶]فنلاند از امضای پیمانی مشابه امتناع ورزید و راضی به واگذار کردن بخشی از قلمرویش به شوروی نشد. اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر ۱۹۳۹ به فنلاند حمله کرد.[۸۷] این حمله منجر به اخراج شوروی از جامعهٔ ملل شد.[۸۸] با وجود برتری واضح شوروی از لحاظ نفرات و تجهیزات، موفقیت ارتش این کشور ناچیز بود و جنگ میان دو کشور در مارس ۱۹۴۰ با امضای پیمان‌نامه صلح مسکو و با سود کم برای فنلاند پایان یافت.[۸۹]

در ژوئن ۱۹۴۰، شوروی با اعمال زور استونی، لتونی و لیتوانی را به قلمروی خود افزود[۹۰] و بر سر مناطق بیسارابیا، بوکوفینای شمالی و هرتسا با رومانی به اختلاف خورد. در همان حال، روابط حسنهٔ سیاسی و همکاری‌های اقتصادی شوروی و نازی‌ها[۹۱][۹۲] کم‌کم متوقف شد[۹۳][۹۴] و هر دو کشور مقدمات جنگ را فراهم کردند.[۹۵]

در آوریل ۱۹۴۰، آلمان برای محافظت از محمولهٔ سنگ آهن سوئد، که متفقین در تلاش برای گرفتن آن بودند، به دانمارک و نروژ هجوم برد.[۹۶]دانمارک پس از چند ساعت تسلیم شد و نروژ در عرض دو ماه[۹۷] و با وجود حمایت متفقین شکست خورد. نارضایتی بریتانیا از لشکرکشی به نروژ به انتصاب وینستون چرچیل به نخست‌وزیری در ۱۰ مهٔ ۱۹۴۰ انجامید.[۹۸]

در همان روز، آلمان به فرانسه حمله کرد. برای عبور از استحکامات خط دفاعی ماژینو در مرز فرانسه و آلمان، آلمان ابتدا به ملت‌های بی‌طرف بلژیک، هلند و لوکزامبورگ حمله کرد.[۹۹] آلمان‌ها از کنار به منطقهٔ آردنس حمله کردند.[۱۰۰] این حمله به‌اشتباه از سوی متفقین به‌عنوان نوعی مانع طبیعی در برابر خودروهای زرهی تعبیر شد.[۱۰۱][۱۰۲] با استفادهٔ موفقیت‌آمیز از تاکتیک‌های بلیتسکریگ، ارتش آلمان نازی به‌سرعت به کانال مانش رسید و ارتباط نیروهای متفقین حاضر در بلژیک را با خارج قطع کرد. این عمل منجر به گیرافتادن تودهٔ بزرگی از ارتش متفقین در مرز فرانسه-بلژیک و در نزدیکی لیل شد. بریتانیا با رها کردن تقریباً تمام تجهیزات میزان چشم‌گیری از نیروها، توانست آن‌ها را تا اوایل ژوئن از منطقه تخلیه کند.[۱۰۳]

در ۱۰ ژوئن، ایتالیا به فرانسه حمله کرد و با این کار اقدام به آغاز جنگ با فرانسه و بریتانیا کرد.[۱۰۴] آلمان‌ها به سمت جنوب و به نبرد ارتش تضعیف‌شدهٔ فرانسه رفتند و پاریس در ۱۴ ژوئن به دست آن‌ها افتاد. هشت روز بعد فرانسه و آلمان موقتاً صلح کردند. قسمتی از فرانسه به آلمان و قسمتی به ایتالیا رسید[۱۰۵] و ناحیهٔ کوچکی با نام فرانسهٔ ویشی هم تشکیل شد که با وجود بی‌طرفی رسمی، به‌طور کلی همراه آلمان به‌شمار می‌رفت. فرانسه ناوگانش را حفظ کرد. بریتانیا برای جلوگیری از غصب این ناوگان توسط آلمان در سوم ژوئیه به آن حمله کرد.[۱۰۶]

نبرد بریتانیا[۱۰۷] در اوایل ژوئیه و در پی حملهٔ نیروی هوایی آلمان نازی به کشتی‌ها و بندرها آغاز شد.[۱۰۸] بریتانیا اولتیماتوم هیتلر را رد کرد[۱۰۹] و کمپین برتری هوایی آلمان در ماه اوت آغاز شد؛ هر چند که در پیروزی بر فرماندهی نبرد آرای‌اف شکست خورد. در پی این اتفاق، تهاجم برنامه‌ریزی‌شدهٔ آلمان به بریتانیا در ۱۷ سپتامبر برای همیشه لغو شد. با وجود تشدید عملیات‌های بمباران راهبردی آلمان با حملات شبانه به لندن و دیگر شهرهای بلیتس، این حملات نتوانستند قوای جنگی بریتانیا را به مقدار زیادی مختل کنند.[۱۰۸] بخش عظیمی از حملات در مهٔ ۱۹۴۱ متوقف شد.[۱۱۰]

ناوگان آلمان با استفاده از بندرهای فرانسه توانست با استفاده از یو-بوتهای خود در ناحیهٔ آتلانتیک در برابر نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا پیروز شود.[۱۱۱]ناوگان وطن متعلق به بریتانیا توانست در ۲۷ مهٔ ۱۹۴۱ با غرق کردن نبردناو بیسمارک به پیروزی بزرگی دست یابد.[۱۱۲]

در نوامبر ۱۹۳۹، ایالات متحده در حال بررسی موقعیت برای کمک به چین و متفقین بود. این کشور لوایح بی‌طرفی را برای مجاز کردن «پرداخت نقد و حمل» خرید از جانب متفقین، مورد بازبینی قرار داد.[۱۱۳] در ۱۹۴۰ و در پی تصرف پاریس توسط آلمان، اندازهٔ نیروی دریایی ایالات متحدهٔ آمریکا به‌طور چشم‌گیری افزایش یافت. در ماه سپتامبر، ایالات متحده با معاملهٔ ناوشکن‌های آمریکایی با پایگاه‌های انگلیسی موافقت کرد.[۱۱۴] با این وجود، اکثریت عامهٔ مردم آمریکا تا سال ۱۹۴۱ همچنان با هرگونه مداخلهٔ مستقیم نظامی در جنگ مخالف بودند.[۱۱۵] در دسامبر ۱۹۴۰، روزولت هیتلر را به برنامه‌ریزی برای فتح جهان متهم کرد و هرگونه مذاکره‌ای را به‌دلیل بی‌فایده دانستن آن رد کرد. او ایالات متحده را «زرادخانهٔ دموکراسی» نامید و برنامه‌های قانون وام و اجاره را با هدف پشتیبانی کردن از قوای جنگی بریتانیا افزایش داد.[۱۰۹] ایالات متحده طرح‌ریزی استراتژیک برای آغاز حمله‌ای همه‌جانبه به آلمان را شروع کرد.[۱۱۶]

در پایان سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سه‌جانبه رسماً ژاپن، ایتالیا و آلمان را به‌عنوان نیروهای محور با یکدیگر متحد کرد. پیمان سه‌جانبه معین می‌کرد که هر کشور، به‌جز شوروی، که به هر یک از نیروهای محور حمله کند باید در برابر هر سهٔ آن‌ها بجنگند.[۱۱۷] نیروهای محور در نوامبر ۱۹۴۰ و با پیوستن مجارستان، اسلواکی و رومانی گسترش یافت.[۱۱۸]رومانی و مجارستان کمک‌های تأثیرگذاری در جنگ نیروهای محور در برابر اتحاد جماهیر شوروی انجام دادند. برای مثال، رومانی در بازپس‌گیری بخش‌های واگذارشده به شوروی نقش داشت.[۱۱۹]ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

در ژوئن ۱۹۴۰ نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا به جزیره مالت حمله کرد و محاصره مالت که در دست بریتانیایی‌ها بود آغاز شد. در اواخر تابستان و اوایل پاییز نیروهای ایتالیایی سومالی را از چنگ بریتانیایی‌ها درآوردند و تهاجم به مصر را آغاز نمودند. در ماه اکتبر ایتالیا به یونان حمله کرد که با مقاومت سنگین یونانی‌ها و تلفات سنگین نیروهای ایتالیایی همراه بود. این حمله در عرض چند روز و با تغییرات جزئی در قلمروی کشورها پایان یافت.[۱۲۰] آلمان که شاهد این ناکامی متحد خود بود جهت جلوگیری از مستقر شدن بریتانیا در یونان که می‌توانست خطری برای چاه‌های نفت رومانی باشد و همچنین جهت حمله آینده به متصرفات بریتانیا در دریای مدیترانه مقدمات تهاجم به بالکان را مهیا نمود.[۱۲۱]

در دسامبر سال ۱۹۴۰ نیروهای بریتانیایی ضدحمله خود را علیه نیروهای ایتالیا در مصر و شرق آفریقا آغاز نمودند.[۱۲۲] این عملیات به شدت موفقیت‌آمیز بود و تا فوریه ۱۹۴۱ ایتالیایی‌ها ضمن از دست دادن کنترل شرق لیبی تلفات سنگینی را متحمل شدند و تعداد زیادی اسیر دادند. نیروی دریایی ایتالیا نیز در این مدت آسیب‌های زیادی را متحمل گشت و در نبرد تارانتو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا سه نبرد ناو ایتالیایی را از سرویس خارج کرد که در ادامه نیز طی نبرد دهانه ماتاپان کشتی‌های بیشتری منهدم گشتند.[۱۲۳]

شکست‌های ایتالیا آلمان را وادار کرد تا نیروهای کمکی به شمال آفریقا ارسال نماید. از همین رو در مارس ۱۹۴۱ سپاه آفریقا به فرماندهی رومل عملیاتی را آغاز نمود که منجر به عقب‌نشینی نیروهای متفقین گشت.[۱۲۴] در طی یک ماه نیروهای محور تا غرب مصر پیشروی کردند و بندر طبرق را به محاصره خویش درآوردند.[۱۲۵]

در انتها مارس ۱۹۴۱ یوگسلاوی و بلغارستان پیمان سه جانبه را مورد امضا قرار دادند اما دو روز بعد حکومت یوگسلاوی توسط ملی‌گرایان نزدیک به بریتانیا سقوط کرد که در پاسخ به آن آلمان تهاجم خود به یوگسلاوی و یونان را در ۶ آوریل آغاز نمود که منجر به تصرف هر دو کشور گشت.[۱۲۶] تصرف بالکان در انتها ماه مه با اشغال جزیره کرت توسط عملیات هوابرد تکمیل گشت.[۱۲۷] هر چند که اشغال بالکان در ابتدا عملیاتی سریع و بدون دردسر بود اما به سرعت واحدهای جنگ پارتیزانی در یوگسلاوی تحت اشغال متحدین شکل گرفت که تا پایان جنگ به مبارزه با اشغالگران پرداخت.[۱۲۸]

در خاورمیانه طی ماه مه قوای کشورهای همسود شورش عراق که توسط هواپیماهای آلمانی برخواسته از پایگاه‌های سوریه تحت کنترل فرانسه ویشی حمایت می‌گشتند را سرکوب نموده[۱۲۹] و بین ماه‌های ژوئن و ژوئیه با کمک نیروهای فرانسه آزاد سوریه و لبنان را از کنترل دولت ویشی خارج کردند.[نیازمند منبع]

در آوریل ۱۹۴۱ شوروی که به شدت نگران افزایش تنش‌ها با آلمان بود با ژاپن که در ضعف دولت‌های اروپایی چشم به مستعمرات آن‌ها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود وارد مذاکره شده و معاهده عدم تعرض شوروی و ژاپن میان دو کشور امضا شد.[۱۳۰] در همان حال، آلمان‌ها در حال آماده‌سازی خود برای حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز شوروی مستقر کرده‌بودند.[۱۳۱]

در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آنکه شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری می‌کند.[۱۳۲] از این رو، او تلاش داشت روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواسته‌ها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آماده‌سازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.[۱۳۳]

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای ایتالیایی و رومانیایی تهاجم به شوروی را با اتهام توطئه شوروی علیه ایشان در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند و مجارستان نیز به این پیکار پیوستند.[۱۳۴] هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه[۱۳۵] تصرف منطقه بالتیک، مسکو و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای کاسپی تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشه‌کنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی[136][۱۳۶] از طریق اخراج مردمان بومی[137][۱۳۷] و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.[۱۳۸]

اگرچه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامه‌های خود را پیرامون یک ضدحمله استراتژیک مدون نموده بود؛[۱۳۹] اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوهٔ دفاع استراتژیک را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی موفق به پیشروی گسترده گشتند. در اواسط اوت اما فرماندهی عالی ارتش آلمان تصمیم گرفت تا عملیات گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا لشکر دوم زرهی به کمک نیروهایی برود که در اوکراین مرکزی و لنینگراد در حال پیشروی بودند.[۱۴۰] در جبهه اوکراین نبرد کیف ناباورانه موفقیت‌آمیز بود که باعث محاصره و نابودی کامل ۴ سپاه شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه برای تهاجم به کریمه و نواحی صنعتی توسعه یافته شرق اوکراین را هموار کرد.[۱۴۱]

انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی متحدین از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرق[۱۴۲] بریتانیا را واداشت تا در استراتژی عالی خود تجدید نظر کرده[۱۴۳] و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان[۱۴۴] را به وجود بیاورد. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن قدیمی، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاه‌های نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و دست به اشغال آن زدند.[۱۴۵] در ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک را امضا نمودند.[۱۴۶]

در اکتبر اهداف عملیاتی متحدین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به وقوع پیوست و تنها محاصره لنینگراد[۱۴۷] و بندر سواستوپول هنوز در جریان بود.[۱۴۸]تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی[۱۴۹] پس از دو ماه جنگ سبُعانه و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه بیرونی مسکو برسند اما در همان‌جا عملیات متوقف گشت.[۱۵۰] علی‌رغم پیشروی گسترده متحدین در خاک شوروی آن‌ها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روس‌ها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کم‌کم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برق‌آسا در اروپا پایان یافته‌بود.[۱۵۱]

در اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی[۱۵۲] که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی اعطا نمودند.[۱۵۳] علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان می‌داد وجود تعدادی اندکی نیرو در شرق دور برای آنکه نیروهای ژاپنی را از تهاجم به خاک شوروی بازدارد کافی است.[۱۵۴] این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله سنگین در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام جبهه‌ها ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر به عقب راند.[۱۵۵]

در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیت‌ها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد می‌نمود.[۱۰۹] در همین زمان ژاپنی‌ها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمود که در اواخر سپتامبر توسط چینی‌ها پس زده شد.[۱۵۶] در سال ۱۹۴۰ علی‌رغم نبردهای پراکنده میان دو طرف جنگ میان ژاپن و چین به بن‌بست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنی‌ها شمال هندوچین را اشغال نمودند.[۱۵۷] در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.[۱۵۸]

در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیست‌های چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیست‌ها جلوگیری نمایند.[۱۵۹] اما اختلاف میان کمونیست‌ها و ملی‌گرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت.[۱۶۰] در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد.[۱۶۱] در سپتامبر ژاپنی‌ها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.[۱۶۲]

موفقیت‌های آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرت‌های اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنی‌ها بفروشد اما مذاکرات دربارهٔ دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت.[۱۶۳] در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولت‌های اروپایی تمام سرمایه‌ها ژاپن را توقیف نموده و تحریم همه‌جانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند.[۱۶۴][۱۶۵] در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهره‌برداری از وضعیت جنگی در غرب برنامه‌ریزی گشته بود به واسطه همین تحریم‌ها کنار گذاشته شد.[۱۶۶]

از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علی‌رغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمی‌دید از پذیرش آن سر باز می‌زد.[۱۶۷] در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات از یکی از کشورها در جریان بود.[۱۶۸] رئیس‌جمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین را تقویت نمود و به ژاپنی‌ها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.[۱۶۸]

ژاپن که در تنگنای تحریم‌های بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم می‌گشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخست‌وزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت می‌نمود در برابر قطع کمک‌های ایالات متحده به چین و اتمام تحریم‌های نفتی و دیگر تحریم‌ها نیروهای خود را جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند.[۱۶۷] پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولت‌های غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید.[۱۶۹] این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامه‌هایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید.[۱۷۰][۱۷۱] نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمی‌توانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریم‌های نفتی را به مثابه اعلان جنگ می‌دیدند.[۱۷۲]

ژاپنی‌ها برنامه‌ریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه میافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنی‌ها می‌توانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند.[۱۷۳][۱۷۴] مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنی‌ها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آن‌ها را از فیلیپین بیرون برانند.[۱۷۵] در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد.[۱۷۶] این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند[۱۷۶] و نبرد هنگ کنگ بود.[۱۷۷]

این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند.[۱۷۸] آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتی‌های آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیس‌جمهور روزولت خوانده می‌شد[۱۷۹] به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.[۱۳۴][۱۸۰]

در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان[۱۸۱] یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولت‌های در تبعید و دولت‌های کوچک‌تر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک[۱۸۲] را امضا کردند و موافقت نمودند هیچ‌یک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.[۱۸۳]

در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روس‌ها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکایی‌ها نیز علاقه‌مند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیایی‌ها می‌گفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آن‌ها را کاهش داد و جنبش‌های مقاومت را تقویت نمود.[۱۸۴] در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.[۱۸۵]

در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیه‌های سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بی‌قیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند.[۱۸۶] هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان می‌تواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.[۱۸۷]

ژاپن و متحدش تایلند تا انتها آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند.[۱۸۸] در فیلیپین نیز علی‌رغم دفاع سرسختانه فیلیپینی‌ها و آمریکایی‌ها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت.[۱۸۹] در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگویانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند.[۱۹۰] در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند[۱۹۱] نیز ژاپنی‌ها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنی‌ها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند.[۱۹۲] این پیروزی‌های مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنی‌ها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.[۱۹۳]

در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنی قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنی‌ها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند.[۱۹۴] تهاجم بعدی ژاپنی‌ها که اینبار به خاطر هجوم دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آب‌سنگ مرجانی میدوی تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آن‌ها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکایی‌ها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند.[۱۹۵] این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکایی‌ها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنی‌ها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند.[۱۹۶] در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زنده‌مانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند کارزار چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.[۱۹۷][۱۹۸]

ژاپن که در پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینار از طریق زمین در پیش بگیرند.[۱۹۹] در همین زمان آمریکایی‌ها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادال‌کانال قدم‌های ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنی‌ها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.[۲۰۰]

هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادال‌کانال به اولویت ژاپنی‌ها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند.[۲۰۱] گوادال‌کانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتی‌ها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدا سال ۱۹۴۳ ژاپنی‌ها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند.[۲۰۲] در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترک‌المنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعه‌باری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند.[۲۰۳] عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنی‌ها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.[۲۰۴]

با وجود شکست‌های فراوان، در اوایل سال ۱۹۴۲ آلمان‌ها به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضی که در سال قبلش به دست آورده بودند را کماکان به نفع خود حفظ کنند.[۲۰۵]
در ماه مه آلمانی‌ها ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در کرچ کنینسولا و خاراکو[۲۰۶] حمله ای را در ژوئن ۱۹۴۲ علیه نقاطی در جنوب روسیه ترتیب دادند تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و جبهه مرکزی، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کنند. آلمان‌ها ارتش جنوب را به دو گروه تقسیم کردند. گروه الف ارتش، بر نقاط پایینی رود دن مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کردند، درحالی که گروه ب ارتش به سمت رود ولگا در حرکت بود. شوروی بنا کرد تا موضع خود را در استالینگراد در ولگا برپا کند.[۲۰۷]

در اواسط نوامبر، استالینگراد در طی نبردهای شهری تقریباً به دست نیروهای آلمانی افتاده بود. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به روژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود،[۲۰۸] هرچند که حمله دوم به طرزی فاجعه بار شکست خورد.[۲۰۹] در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان متحمل خسارت‌های سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد تحت فشار تسلیم شدند[۲۱۰] و خط مقدم آلمان به پشت موقعیتشان در حمله‌های تابستان گذشته برگشت داده شد. در اواسط فوریه، پس از آنکه از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان حملهٔ سوم خود به خارکف را کلید زد و استحکاماتی در اطراف جبهه شهر کورسک شوروی ایجاد کرد.[۲۱۱]

نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد.[۲۱۲]تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانی‌ها را بازپس گرفتند[۲۱۳].
در شمال آفریقا، آلمان‌ها حمله ای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقب‌نشینی بریتانیا تا نوار غزه شد،[۲۱۴] این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازی‌ها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد.[۲۱۵] نگرانی‌های بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاه‌های نظامی خود را در ویشی دایر کند، باعث شد تا در اوایل می ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد.[۲۱۶]حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقب‌نشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد المعالمین متوقف شدند.[۲۱۷] در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیات‌های حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آماده‌سازی نشدند، ناتوان هستند.[۲۱۸]در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین[۲۱۹] را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصره‌شدگان جزیره مالت تحویل دهند.[۲۲۰] چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقب‌نشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند.[۲۲۱]این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد.[۲۲۲] هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابله‌به‌مثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقص آتش‌بس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقب‌نشینی کردند، که البته در می ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانه‌های ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارت‌های سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.

پس از عملیات گوادال‌کانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آب‌های اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند.[۲۲۳] خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای قرق کردن رابول با محاصره جزیره‌های تسلیم شده ترتیب داد و محیط پیرامونی اقیانوس آرام در پیرامون ژاپن در جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد.[۲۲۴] تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همین‌طور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای بازپس‌گیری گینه غربی آغاز کردند.[۲۲۵]

در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی[۲۲۶] از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو می‌کرد.[۲۲۷] این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکست‌های پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.[۲۲۸]

در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حمله ای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمان‌ها گرفت، که آن‌ها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود[۲۲۹] و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به دست گرفت.[۲۳۰][۲۳۱] آلمان‌ها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. پیروزی شوروی در کورسک نمایانگر پایان برتری آلمان قلم‌داد شد و ابتکار عمل در جبهه شرقی را به روسیه داد. آلمانها تلاش کردند تا موقعیتشان در جبهه شرقی را بهبود بخشند اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.[۲۳۲]

در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتش‌بس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند.[۲۳۳] آلمان با کمک فاشیست‌ها به منظور تلافی، با خلع سلاح کردن نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژه‌ای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت[۲۳۴] و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد.[۲۳۵] همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دست‌نشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد[۲۳۶] که این مسئله خود پیش زمینه وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.[۲۳۷]

عملیات آلمان‌ها در اقیانوس اطلس نیز تحمیل شد. در ماه می ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد.[۲۳۸] در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند.[۲۳۹] کنفرانس پیشین، سیاست‌های باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد[۲۴۰] و برنامه‌ریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت،[۲۴۱] در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمان‌ها به ژاپن اعلان جنگ دهد.[۲۴۲]

از نوامبر ۱۹۴۳، درطول هفت هفته از جنگ چانگد، چینی‌ها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود.[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.[۲۴۶]

در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند.[۲۴۷]حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه شمالی ارتش آلمان با کمک استونیایی‌هایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد.[۲۴۸] این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر می ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد.[۲۴۹] حملات متفقین به ایتالیا موفقیت‌آمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقب‌نشینی، در ۴ ژوئن، روم فتح شد.[۲۵۰]

متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیت‌های پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنی‌ها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند[۲۵۱] و اندکی بعد حمله ای را علیه مواضع مشترک‌المنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند.[۲۵۲] در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحمله ای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقب‌نشینی کنند[۲۵۲] و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند.[۲۵۳]دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راه‌آهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاه‌های متفقین انجام شد.[۲۵۴] تا ماه ژوئن، ژاپنی‌ها استان هنان را فتح کرده و حملات جدیدی به چانگشا در استان هونان را کلید زدند.[۲۵۵]

در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی،[۲۵۶] متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند.[۲۵۷] استقرار نیروها موفقیت‌آمیز بودند و منجر به شکست یگان‌های ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومت‌های محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هردو به تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت می‌شدند آزاد شد[۲۵۸] و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی را ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد.[۲۵۹] پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رودخانه روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمان‌ها سرعت خود را از دست داد.[۲۶۰]

در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه مرکزی ارتش آلمان را نابود کرد.[۲۶۱] خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازی‌ها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دسته‌های ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادی ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با آرمیا کرجیوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمان‌ها را که توسط آرمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره می‌کرد.[۲۶۲] قیام ملی در اسلواکی نیز توسط آلمانی‌ها سرکوب شد.[نیازمند منبع] حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخش‌هایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتایی موفقی در رومانی و بلغارستان را باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.[۲۶۳]

در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دسته‌های ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقب‌نشینی برق‌آسای گروه‌های اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند.[۲۶۴] با این حساب، کمونسیت‌های پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال جوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیت‌آمیز گروه‌های مبارز چریکی علیه اشغالگری‌ها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزان‌ها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گسترده‌ای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت.[۲۶۵] برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندی‌ها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتش‌بس شوروی و فنلاند را منجر شد،[۲۶۶] هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.[۲۶۷]

با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترک‌المنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنی‌ها را در آسام دفع کردند و ژاپنی‌ها را به سمت رودخانه چیندوین عقب رانده[۲۶۸] و در حالی که چینی‌ها میتکیانا را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه اسونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند.[۲۶۹] در چین، ژاپنی‌ها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند.[۲۷۰] خیلی زود، به استان گوانگژی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گیلین و لیوژو به پیروزی رسیدند[۲۷۱] و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.[۲۷۲]

در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنی‌ها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود علیه در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخست‌وزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاه‌های هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمب افکن‌های سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیایت فیلیپینی یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ به دست آورد.[۲۷۳]

در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقی مانده خود آخرین تلاش‌هایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند.[۲۷۴] تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد.[۲۷۴] در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانی‌ها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند.[۲۷۵] در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.[۲۷۶]

در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند.[۲۷۷] در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همین‌طور بازپس‌گیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، میروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در ۲۵ام آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرف نشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.

نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازی‌های آلمان قلم داد می‌شد.[۲۷۸] پادگان نظامی برلین در ۲ می تسلیم شد.

در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در ۱۲ام آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریک‌های ایتالیی کشته شد.[۲۷۹] دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.[۲۸۰]

تسلیم بی‌قیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم می امضا شد که تا انتهای هشتم می ماه عملی شود.[۲۸۱] گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ می به مقاومت ادامه داد.[۲۸۲]

در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکایی‌ها به همراه نیروهای مشترک‌المنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی می‌کردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۸۳] درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتش‌زا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.[۲۸۴]

در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدان‌های نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش می‌کرد.[۲۸۵] نیروهای چینی ضدحمله‌ای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند.[۲۸۶] در همین زمان زیردریایی‌های آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن می‌جنگیدند را به شدت کاهش دادند.[۲۸۷]
در یازدهم ژولای، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامه‌های پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده[۲۸۸] و دولت‌های آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است».[۲۸۹] در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخست‌وزیری وینستون چرچیل نمود.[۲۹۰]

ژاپن که باور داشت می‌تواند شرایط مذاکره را به گونه ای پیش ببرد که در شرایط مطلوب تری تسلیم شود، تسلیم بی قید شرط را رد نمود.[۲۹۲] در اوایل اوت، آمریکا بمب‌های اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل می‌شد را شکست داد.[۲۹۳] بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بی قید شرط را بپذیرند.[۲۹۴] همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.[۲۹۵]

متفقین در اتریش و آلمان دولت‌های اشغالی تأسیس کردند؛ اولی به کشوری بی‌طرف تبدیل شد که با هیچ بلوک سیاسی متحد نبود. دومی به مناطق اشغال غربی و شرقی تقسیم شده بود که به‌ترتیب به‌دست متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی کنترل می‌شدند. اجرای برنامه نازی‌زدایی در آلمان منجر به پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی نازی در دادگاه نورنبرگ و عزل نازی‌های سابق از قدرت شد؛ اگرچه این سیاست به سمت عفو و ادغام مجدد نازی‌های سابق در جامعه آلمان غربی پیش رفت.[۲۹۶]

آلمان یک‌چهارم قلمرو پیش از جنگ (۱۹۳۷) خود را از دست داد. در میان سرزمین‌های شرقی، سیلزی، نوی‌مارک و بیشتر پومرانی به لهستان رسید[۲۹۷] و پروس شرقی بین لهستان و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد؛ به دنبال این اتفاق نُه میلیون آلمانی از این استان‌ها به آلمان رانده شدند.[۲۹۸][۲۹۹] سه میلیون آلمانی نیز از سودتنلند در چکسلواکی به این سرنوشت دچار آمدند. تا دهه ۱۹۵۰ میلادی یک‌پنجم آلمانی‌های غربی از شرق آلمان پناهنده شده بودند. اتحاد جماهیر شوروی استان‌های لهستان را نیز در شرق خط کرزن به دست گرفت[۳۰۰] که در نتیجه آن دو میلیون لهستانی اخراج شدند.[۲۹۹][۳۰۱] شمال شرقی رومانی،[۳۰۲][۳۰۳] بخش شرقی فنلاند،[۳۰۴] و سه کشور حوزه بالتیک در اتحاد جماهیر شوروی گنجانیده شدند.[۳۰۵][۳۰۶]

متفقین در راستای حفظ صلح جهانی،[۳۰۷]سازمان ملل متحد را تشکیل دادند، که رسماً در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ به‌وجود آمد[۳۰۸] و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک استاندارد مشترک برای همه کشورهای عضو تصویب کرد.[۳۰۹] قدرت‌های بزرگی که پیروز جنگ بودند – فرانسه، چین، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده – عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شدند.[۷] این پنج عضو دائم تا امروز باقی مانده‌اند، اگرچه دو تغییر کرسی بین جمهوری چین و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۷۱، و اتحاد جماهیر شوروی و دولت جانشین آن، روسیه، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، رخ داده‌است. اتحاد بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی حتی قبل از پایان جنگ نیز رو به زوال بود.[۳۱۰]

آلمان به صورت دفاکتو تقسیم شده بود و دو کشور مستقل، جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان،[۳۱۱] در مرز مناطق تحت اشغال متفقین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شدند. بقیه اروپا نیز به حوزه‌های نفوذ غربی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شدند.[۳۱۲] اکثر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با پشتیبانی کامل یا جزئی مقامات اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، وارد حوزه اتحاد جماهیر شوروی شدند که منجر به ایجاد رژیم‌هایی تحت رهبری کمونیسم شد. در نتیجه، آلمان شرقی،[۳۱۳]لهستان، مجارستان، رومانی، چکسلواکی و آلبانی[۳۱۴] کشورهای اقماری شوروی شدند. یوگسلاوی کمونیستی سیاستی مستقل در پیش گرفت و باعث ایجاد تنش با اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۱۵]

تقسیم پس از جنگ جهان توسط دو اتحاد نظامی بین‌المللی، باعث ایجاد ناتو به رهبری ایالات متحده و پیمان ورشو به رهبری اتحادی جماهیر شوروی شد.[۳۱۶] دوره طولانی تنش‌های سیاسی و رقابت نظامی بین آنها، جنگ سرد با یک مسابقه تسلیحاتی بی‌سابقه و جنگ‌های نیابتی را به‌همراه داشت.[۳۱۷]

در آسیا، ایالات متحده ژاپن را اشغال کرد و جزایر سابق ژاپن را در اقیانوس آرام غربی در اختیار گرفت، در حالی که شوروی‌ها ساخالین و جزایر کوریل را ضمیمه خود کردند.[۳۱۸]کره، که قبلاً تحت حکومت ژاپن بود، بین سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی اتحاد جماهیر شوروی در شمال و ایالات متحده در جنوب تقسیم و اشغال شد. جمهوری‌های جداگانه در سال ۱۹۴۸ و در دو طرف مدار ۳۸ درجه شمالی ظهور کردند و هر کدام ادعا می‌کردند که دولت مشروع تمام کره هستند که در نهایت به جنگ کره منجر شد.[۳۱۹]

در چین، نیروهای ناسیونالیستی و کمونیستی در ژوئن ۱۹۴۶ جنگ داخلی را از سر گرفتند. نیروهای کمونیست پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سرزمین اصلی تأسیس کردند، در حالی که نیروهای ناسیونالیست در سال ۱۹۴۹ به تایوان عقب‌نشینی کردند.[۳۲۰] در خاورمیانه، مخالفت اعراب با برنامه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین و ایجاد اسرائیل نشانگر تشدید درگیری اعراب و اسرائیل بود. در حالی که قدرت‌های اروپایی تلاش می‌کردند تا بخشی از یا تمام امپراتوری‌های استعماری خود را حفظ کنند، از دست دادن اعتبار و منابعی که در طول جنگ داشتند، این نتیجه را ناکام گذاشت و به استعمارزدایی منجر شد.[۳۲۱][۳۲۲]

اقتصاد جهانی از جنگ رنج می‌برد، گرچه کشورهای شرکت‌کننده سرنوشت‌های متفاوتی پیدا کردند؛ ایالات متحده بسیار ثروتمندتر از سایر کشورها ظاهر شد که منجر به رشد موالید در آن شد و تا سال ۱۹۵۰ تولید ناخالص داخلی آن به ازای هر فرد بسیار بالاتر از هر یک از قدرت‌های دیگر بود؛ در نتیجه آمریکا بر اقتصاد جهانی حاکم شد.[۳۲۳] انگلیس و آمریکا سیاست خلع سلاح صنعتی در آلمان غربی را در سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۸ دنبال کردند.[۳۲۴] اما به دلیل وابستگی متقابل تجارت بین‌المللی، این اتفاق منجر به رکود اقتصادی اروپا و تأخیر در بهبود وضعیت آن برای چندین سال شد.[۳۲۵][۳۲۶]

بهبود وضعیت اروپا با اصلاحات ارزی در اواسط سال ۱۹۴۸ در آلمان غربی آغاز شد و با آزادسازی سیاست اقتصادی اروپا که برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۱) هم مستقیم و هم به‌طور غیرمستقیم به آن دامن می‌زد، تشدید شد.[۳۲۷][۳۲۸] بهبود وضعیت اقتصادی آلمان غربی پس از سال ۱۹۴۸ معجزه اقتصادی آلمان خوانده شد.[۳۲۹] ایتالیا نیز رونق اقتصادی را تجربه کرد[۳۳۰] و اقتصاد فرانسه دوباره صعود کرد.[۳۳۱] در مقابل، انگلستان در وضعیت ویرانی اقتصادی قرار داشت،[۳۳۲] و با این‌که حدود یک چهارم از کل کمک‌های برنامه مارشال را دریافت کرد (بیش از هر کشور اروپایی)،[۳۳۳] روند افت نسبی اقتصادی‌اش در دهه‌های بعد نیز ادامه داشت.[۳۳۴]

اتحاد جماهیر شوروی، علی‌رغم ضررهای عظیم انسانی و مادی، افزایش سریع تولید را بلافاصله پس از جنگ تجربه کرد.[۳۳۵] ژاپن رشد اقتصادی فوق‌العاده سریعی را تجربه کرد و تا دهه ۱۹۸۰ به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شد.[۳۳۶] چین تا سال ۱۹۵۲ به تولید صنعتی پیش از جنگ خود بازگشت.[۳۳۷]

از آن‌جا که بسیاری از تلفات و کشته‌های این جنگ در هیچ‌جا ثبت نشده‌است نظرات پیرامون تعداد کشته شدگان جنگ جهانی دوم بسیار متغیر است.[۳۳۸] بیشترین تخمین‌ها حکایت از ۶۰ میلیون نفر تلفات دارند که از این تعداد ۲۰ میلیون تن نظامی و ۴۰ میلیون نفر دیگر غیرنظامیانی بودند[۳۳۹][۳۴۰][۳۴۱] که بیشترشان در اثر نسل‌کشی‌ها، کشتار جمعی، بمباران‌ها، بیماری‌ها و قحطی‌های برنامه‌ریزی شده جان خود را از دست دادند.[نیازمند منبع]

شوروی حدود ۲۷ میلیون نفر در جنگ تلفات داد[۳۴۲] که شامل ۸٫۷ میلیون نظامی و ۱۹ میلیون تلفات غیرنظامی می‌شود.[۳۴۳] یک‌چهارم مردم شوروی زخمی یا کشته شدند.[۳۴۴] آلمان ۵٫۳ میلیون تلفات نظامی داشت که بیشتر این میزان در جبههٔ شرقی و در حین آخرین نبردهای درون آلمان وارد شده بود.[۳۴۵]

از کل تلفات نزدیک به ۸۵ درصد آن متعلق به متفقین (غالباً اهالی شوروی و چین) است[۳۴۶] که بیشتر آن‌ها در اثر جنایات جنگی آلمان و ژاپن در نواحی اشغالی به وجود آمد. تخمین‌ها حاکی از این است که بین ۱۱[۳۴۷] تا ۱۷[۳۴۸] میلیون نفر از تلفات غیرنظامی به صورت مستقیم و غیرمستقیم نتیجه سیاست‌های نژادپرستانه نازی‌ها از جمله کشتار کولیها، همجنس‌گرایان و هولوکاست است. علاوه بر این حداقل ۱٫۹ میلیون نفر از لهستانی‌ها[۳۴۹][۳۵۰] و میلیون‌ها اسلاو دیگر (شامل روس‌ها، اوکراینی‌ها و بلاروس‌ها) به همراه دیگر اقلیت‌ها در اثر سیاست‌های آلمان جان خود را از دست دادند.[۳۴۸][۳۵۱] در بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر از صرب‌ها به علاوه کولی‌ها و یهودیان توسط جبهه انقلابی کرواسی که طرفدار نازی‌ها بود در یوگسلاوی شکنجه و کشته شدند.[۳۵۲] بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی نیز توسط ارتش مبارزان اوکراینی طی سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ کشته شدند[۳۵۳] که در پاسخ به آن ارتش میهنی و دیگر گروه‌های لهستانی در حملات انتقام‌جویانه خود جان ۱۰ تا ۱۵ هزار اوکراینی را گرفتند.[۳۵۴]

در آسیا و اقیانوس آرام نیز نزدیک ۱۰ میلیون نفر غیرنظامی که بیشتر آن‌ها چینی بودند (قریب به ۷٫۵ میلیون نفر)[۳۵۵] جان خود را از دست دادند.[۳۵۶] یکی از مهم‌ترین جنایات ژاپنی‌ها کشتار نانجینگ است که طی آن پنجاه تا سیصد هزار غیرنظامی چینی مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شدند.[۳۵۷] میتسویوشی هیمتا گزارش داده که ۲٫۷ میلیون تلفات در طول سیاست سه همگان وارد شده‌است. ژنرال یاسوجی اوکامورا این سیاست را در هیپی و شاندونگ اجرایی کرد.[۳۵۸]

نیروهای محور از سلاح‌های بیولوژیک و شیمیایی نیز استفاده می‌کردند. نیروی زمینی امپراتوری ژاپن طیف گسترده‌ای این سلاح‌ها را در جنگ با چین (بنگرید به واحد ۷۳۱)[۳۵۹][۳۶۰] و درگیری‌های مرزی اولیه با شوروی به کار می‌برد.[۳۶۱] علاوه بر این آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها این سلاح‌ها را بر روی غیرنظامیان[۳۶۲] و گاهی اسیران جنگی آزمایش می‌کردند.[۳۶۳]

شوروی نیز در طول جنگ دست به جنایت‌هایی زد که کشتار کاتین یکی از مهم‌ترین آن‌هاست که در آن ۲۲ هزار افسر لهستانی در طی چند روز اعدام شدند.[۳۶۴]کمیساریای خلق در امور داخلی نیز در این دوره هزاران مخالف سیاسی کمونیسم را مورد قتل و آزار اذیت قرار داد، همچنین مردم غیرنظامی به اجبار از نواحی اشغالی در کشورهای حوزه دریای بالتیک و لهستان شرقی به سیبری کوچانده شدند.[۳۶۵]

هرچند در زمان جنگ جهانی دوم هیچ قانونی در جهت منع بمباران هوایی وجود نداشت اما غالباً بمباران شهرها در اروپا و آسیا توسط آمریکا و بریتانیا را جنایت جنگی به حساب می‌آورند.[۳۶۶] برای نمونه بمباران‌های نیروی هوایی ایالات متحده بر فراز ژاپن باعث مرگ ۳۹۳ هزار نفر غیرنظامی و تخریب ۶۵ درصد مناطق مسکونی شد.[۳۶۷]

آلمان نازی مسئول کشتار برنامه‌ریزی شده نزدیک به شش میلیون یهودی، ۲٫۶ میلیون لهستانی[۳۶۸] و ۴ میلیون نفر از کسانی است که ناشایست برای زندگی قلمداد می‌گشتند. (مانند بیماران روانی، معلولان، اسرای شوروی، کولیها، همجنس‌گرایان، فراماسون‌ها و شاهدان یهوه) کشتار اسرای شوروی هرچند یک هدف اعلام شده نبود[۳۶۹] اما شرایط سخت نگهداری ایشان که به صورت عمدی ایجاد گشته بود باعث مرگ ۳٫۶ میلیون نفر از ۵٫۷ میلیون اسیر شوروی در اردوگاه‌های آلمان گشت.[۳۷۰][۳۷۱] برای کشتار نظام‌مند غیرنظامیان نیز اردوگاه‌های کار اجباری و اردوگاه‌های مرگ توسط نازی‌ها ساخته شدند تا در مقیاس صنعتی به کشتار بپردازند. علاوه بر این نازی‌ها به صورت گسترده از کارگران اجباری استفاده می‌کردند چنان‌که تخمین زده می‌شود ۱۲ میلیون نفر در سرتاسر نواحی اشغالی آلمان به صورت اجباری موظف به کار صنایع و کشاورزی آلمان بودند.[۳۷۲]

در شوروی گولاگ‌ها تبدیل به اردوگاه‌های مرگ‌باری گشتند. به خصوص در طی سال‌های ۴۳–۱۹۴۲ که سختی‌ها و قحطی ناشی از جنگ باعث مرگ بسیاری از زندانیان[۳۷۳] شامل شهروندان اسیر شده لهستانی و دیگر کشورهای اشغالی توسط شوروی در سال‌های ۴۰–۱۹۳۹ و اسرای آلمانی گشت.[۳۷۴] با پایان جنگ بیشتر اسرای شوروی از اردوگاه‌های آلمان آزاد گشتند که در هنگام بازگشت به کشورشان در اردوگاه‌های مخصوص نگهداری می‌شدند تا مورد ارزیابی کمیساریای خلق در امور داخلی قرار بگیرند و بخش بزرگی از ایشان به اتهام همکاری با نازی‌ها به گولاگ فرستاده شدند.[۳۷۵]

اردوگاه‌های اسرای جنگی ژاپنی که بیشترشان در نقش اردوگاه‌های کار اجباری استفاده می‌گشتند نرخ بالایی از مرگ و میر را در خود داشتند. دادگاه توکیو دریافت که نرخ مرگ و میر اسرای غربی در ژاپن ۲۷٫۱ درصد (برای اسرا آمریکایی ۳۷ درصد) بوده‌است[۳۷۶] که هفت برابر از نرخ مرگ و میر اسرای متفقین در آلمان و ایتالیا بیشتر است.[۳۷۷] پس از تسلیم ژاپن ۳۷٬۵۸۳ اسیر بریتانیایی، ۲۸٬۵۰۰ اسیر هلندی و ۱۴٬۴۷۳ اسیر آمریکایی از اردوگاه‌های ژاپنی آزاد گشتند در حالی که تعداد کل چینی‌های زنده مانده تنها ۵۶ نفر بود.[۳۷۸]

حداقل ۵ میلیون چینی در شمال چین توسط شورای توسعه شرق آسیا طی سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ برای کار در معادن و صنایع نظامی به بردگی گرفته شدند که این تعداد پس از ۱۹۴۲ به ۱۰ میلیون نفر رسید.[۳۷۹] در جاوه بین ۴ تا ۱۰ میلیون نفر توسط ژاپنی به کار اجباری واداشته شدند و ۲۷ هزار نفر از ایشان نیز برای کار به دیگر نواحی اشغالی ژاپنی‌ها فرستاده شدند که از این تعداد پس از پایان جنگ تنها ۵۲ هزار نفر بازگشتند.[۳۸۰]

در اروپا اشغال به دو صورت در جریان بود. در اروپای غربی (فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ و ناحیه اشغالی چکسلواکی) آلمان سیاست‌های اقتصادی را اجرا می‌کرد که توانست به جز آنچه از طریق غارت نواحی اشغالی تصاحب کرد (شامل محصولات صنعتی، تجهیزات نظامی، اجناس خام و دیگر کالاها) ۶۹٫۵ میلیارد رایش‌مارک (۲۷٫۸ میلیارد دلار) را تا پایان جنگ به دست آورد.[۳۸۱] جدا از این ارقام عایدات حاصله از ملت‌های اشغال شده بیش از ۴۰ درصد مالیات آلمان را شامل می‌شد که این رقم با ادامه جنگ به بیش از ۴۰ درصد کل عایدی آلمان رسید.[۳۸۲]

در شرق اهداف تعیین شده سیاست لبنسراوم به دلیل تغییر مداوم خط مقدم و راهبرد زمین سوخته شوروی نتوانست محقق شود و آلمانی‌ها عمدتاً از منابع مورد انتظارشان محروم ماندند.[۳۸۳] بر خلاف غرب، در شرق سیاست نژادی آلمان نازی و طرح جامع برای شرق خشونت عریانی را علیه مردمان اسلاو که انسان‌های پست نامیده می‌گشتند روا می‌داشت.[۳۸۴]گروه‌های مقاومت که تقریباً در تمامی نواحی اشغالی ایجاد گشته بودند نیز تا اواخر سال ۱۹۴۳ نتوانستند چه در شرق[۳۸۵] و چه در غرب[۳۸۶] مانعی جدی در برابر عملیات آلمان‌ها باشند.

در آسیا ژاپنی‌ها که به عنوان آزادی ملت‌های تحت استعمار از چنگ استعمارگران عملیات می‌کردند تمام نواحی اشغالی را جزئی از حوزه توسعه مشترک آسیا شرقی اعظم قرار می‌دادند.[۳۸۷] با این که ژاپنی‌ها در ابتدا از طرفی بسیاری از مردمان نواحی اشغالی به عنوان نیروی آزادی‌بخش ملت‌ها از استعمارگران اروپایی مورد استقبال قرار گرفتند اما رفتار خشن و بی‌رحمانه ایشان طی چند هفته باعث ناراحتی و عصبانیت مردم از آن‌ها شد.[۳۸۸] در فتوحات ابتداییشان ژاپنی‌ها توانستند ۴ میلیون بشکه نفت که از عقب‌نشینی متفقین به جا مانده بود را تصاحب کنند و از ۱۹۴۳ توانستند ۵۰ میلیون بشکه نفت که ۷۶ درصد توان تولید سابق محسوب می‌شد را در مستعمرات هلند در شرق آسیا تولید کنند.[۳۸۸]

در اروپای پیش از جنگ متفقین دارای برتری محسوس در هر دو حوزه تولیدات و اقتصاد بودند. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای همسود بریتانیا) در هر دو حوزه جمعیت و تولید ناخالص داخلی ۳۰ درصد بزرگ‌تر از نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) بودند که اگر مستعمرات آن‌ها را نیز به این لیست بیفزاییم آن‌ها به برتری ۵ به ۱ در حوزه جمعیت و ۲ به ۱ در تولید ناخالص داخلی می‌رسیدند.[۳۸۹] در همان زمان در آسیا چین با وجود آنکه جمعیتی شش برابر افزون‌تر از ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلی‌اش تنها ۸۹ درصد بزرگ‌تر بود که اگر مستعمرات ژاپن را به این معادله اضافه کنیم این برتری در حوزه جمعیت به سه برابر و در تولید ناخالص داخلی تنها به ۳۸ درصد می‌رسید.[۳۸۹]

برتری جمعیتی و اقتصادی متفقین در مراحل اولیه جنگ در اثر حملات برق‌آسا آلمان و ژاپن به شدت خرد شد و تا سال ۱۹۴۲ دست بالاتر را متحدین داشتند. اما پس از آن و با ورود آمریکا و شوروی به میدان جنگ و پیوستن آن‌ها به جرگه متفقین جریان جنگ آرام‌تر شد و وارد مرحله جنگ فرسایشی گشت.[۳۹۰] در همین زمان ایالات متحده آمریکا به تنهایی دو سوم تمام ملزومات متفقین اعم از کشتی، هواپیما، توپخانه، تانک، کامیون و مهمات را تولید کرد.[۳۹۱] هرچند در اکثر مواقع دسترسی متفقین به مواد خام و اولیه فراوان و ارزان علت برتری تولید آن‌ها نسبت به متحدین دانسته می‌شود اما نباید عوامل مهمی مانند بی میلی ژاپن و آلمان در استفاده از زنان به عنوان نیروی کار،[۳۹۲]بمباران‌های متفقین،[۳۹۳] حرکت کند و دیر آلمان به سمت اقتصاد جنگی[۳۹۴] را نیز از نظر دور داشت. افزون بر این نه آلمان و نه ژاپن خود را مهیا یک جنگ طولانی‌مدت نکرده بودند.[۳۹۵] آن‌ها برای جبران این ضعف تلاش کردند تا با برده‌داری و به کار گرفتن میلیون‌ها نفر به عنوان نیروی کار اجباری شرایط خود را بهبود ببخشند.[۳۹۶]تخمین زده می‌شود آلمان ۱۲ میلیون نفر که بیشتر از اهالی اروپا شرقی بودند[۳۷۲] و ژاپن ۱۸ میلیون نفر را به کار اجباری و بردگی گرفتند.[۳۷۹][۳۸۰]

هواگردهایی از جمله جنگنده‌ها، بمب‌افکنها و هواپیماهای پشتیبانی هوایی نزدیک در دوران جنگ برای شناسایی به‌کار گرفته شدند و نقش هر کدام هم به‌طور قابل‌توجهی نسبت به قبل پیشرفت کرده‌بود. نوآوری‌هایی مثل حمل‌ونقل هوایی (برای جابه‌جایی سریع و ضروری تدارکات، تجهیزات و نفرات محدود)[۳۹۷] و بمباران راهبردی (بمباران مراکز صنعتی و جمعیتی دشمن برای از بین بردن توانایی جنگی او) به‌وجود آمد.[۳۹۸]پدافندهای هوایی هم پیشرفت کردند و قابلیت‌هایی مثل رادار و توپخانهٔ سطح‌به‌هوا به آن‌ها اضافه شد. استفاده از هواپیماهای جت به‌شدت گسترش یافت و با وجود معرفی دیرهنگام و در نتیجه، تأثیر کمتر جنگ، این اتفاق منجر به معمول‌شدن استفاده از جت در نیروی هوایی در سراسر جهان شد.[۳۹۹] با وجود توسعهٔ موشک در همان سال‌ها، پیشرفت این پروژه تا سال‌های پس از جنگ به‌اندازه‌ای نبود که با اطمینان برای هدف‌گرفتن هواپیماها به کار رود.[نیازمند منبع]

تقریباً در تمام جنبه‌های جنگ دریایی و مخصوصاً ناوهای هواپیمابر و زیردریاییها پیشرفت‌هایی حاصل شد. با وجود پیشرفت نسبتاً کم مکانیک پرواز در آغاز جنگ، اقدامات انجام‌شده در تارانتو، پرل هاربر و دریای مرجان باعث شد تا کشتی اصلی در جنگ‌ها از نبردناو به ناو هواپیمابر تغییر کند.[۴۰۰][۴۰۱][۴۰۲] در اقیانوس اطلس، ناوهای هواپیمابر پشتیبان به‌علت افزایش منطقهٔ امن مؤثر نیروها و کم‌کردن فاصلهٔ میان‌اطلسی بخش مهمی از ناوگان متفقین بودند.[۴۰۳] علاوه بر این، ناوهای هواپیمابر به‌علت هزینهٔ کمتر هواپیماها[۴۰۴] و نیاز کمتر به زره حفاظتی سنگین اقتصادی‌تر بودند.[۴۰۵] زیردریایی‌ها، که اثرگذاری آن‌ها در جنگ جهانی اول اثبات شد،[۴۰۶] توسط همهٔ طرف‌ها در دومین جنگ جهانی هم کاربردی شناخته می‌شدند. بریتانیا روی ارتقای سلاحها و تاکتیک‌های ضدزیردریایی، مثل سونار، تمرکز کرد و آلمان با اقداماتی همچون ساخت زیردریایی تایپ هفت و تاکتیک‌های ولف‌پک روی ارتقای قوای تهاجمی خود تمرکز داشت.[۴۰۷]

شیوه‌های جنگ زمینی از خط مقدم ثابت و سنگرهای جنگ جهانی اول، که به توپخانههای ارتقا یافته که سرعت پیاده‌نظام و سواره‌نظام را افزایش می‌داد متکی بود، به قابلیت‌های حمل و نقل و تسلیحات ترکیبی تبدیل شد. تانکها که در نخستین جنگ جهانی اغلب برای پشتیبانی پیاده‌نظام استفاده می‌شدند در جنگ جهانی دوم یکی از سلاح‌های اصلی بودند.[۴۰۸] در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ طراحی تانک‌ها به‌طرز قابل‌ملاحظه‌ای پیشرفته‌تر از جنگ جهانی اول بود[۴۰۹] و پیشرفت در طراحی آن‌ها با هدف افزایش سرعت، زره و قدرت آتش در طول جنگ هم ادامه یافت.[نیازمند منبع] بیشتر فرماندهان در آغاز جنگ تصور می‌کردند که برای مبارزه با تانک‌های دشمن باید از تانک‌هایی با مشخصات بهتر استفاده کرد.[۴۱۰] این تفکر با عملکرد ضعیف سلاح‌های ضدتانک اولیه در برابر زره و خودداری آلمان از نبردهای تانک در برابر تانک به چالش کشیده شد. این شیوه، در کنار استفادهٔ آلمان از تسلیحات ترکیبی، از عناصر اصلی تاکتیک‌های شدیداً موفق بلیتسکریگ آلمان در لهستان و فرانسه بود.[۴۰۸] بسیاری از شیوه‌های نابودی تانک‌ها، از جمله آتش غیرمستقیم، توپ ضدتانک (از هر دو نوع یدک‌کش و خودکششی)، مین، اسلحه‌های ضدتانک کوتاه‌برد پیاده‌نظام و تانک در برابر تانک مورد استفاده قرار گرفتند.[۴۱۰] با وجود ماشینی کردن گسترده، پیاده‌نظام همچنان ستون فقرات همهٔ نیروها بود.[۴۱۱] تجهیزات بیشتر نیروهای پیاده‌نظام در طول جنگ مشابه تجهیزات جنگ جهانی اول بود.[۴۱۲] استفاده از مسلسل‌های قابل‌حمل، مثل ام‌جی۳۴ متعلق به آلمان، گسترش یافت و انواعی از مسلسل دستی که برای نبرد نزدیک در نواحی شهری و جنگلی کاربردی بود مورد استفاده قرار گرفت.[۴۱۲] در اواخر جنگ، تفنگ تهاجمی توسعه داده شد و پس از جنگ به سلاح معمول پیاده‌نظام تبدیل شد. این نوع سلاح دارای بسیاری از ویژگی‌های تفنگ و مسلسل دستی است.[۴۱۳]

بیشتر جنگجویانی که از نقش‌های اساسی در جنگ برخوردار بودند با طراحی ماشین‌های سایفر برای رمزنگاری، تلاش به حل معضل پیچیدگی و ناامنی در استفاده از کتاب‌های کد کردند که ماشین انیگمای آلمان شناخته‌شده‌ترین این تلاش‌هاست.[۴۱۴] توسعهٔ فناوری‌های شنود الکترونیک و تحلیل رمز منجر به دست‌یابی به توانایی رمزگشایی شد. از نمونه‌های سرشناس این موضوع می‌توان به رمزگشایی کدهای نیروی دریایی ژاپن توسط متفقین[۴۱۵] و فناوری اولترای بریتانیا، که به این کشور اجازهٔ رمزگشایی از کدهای انیگما را می‌داد، اشاره کرد.[۴۱۶] استفاده از فریب یکی دیگر از جلوه‌های سازمان اطلاعات نظامی در جنگ جهانی دوم است. متفقین در عملیات‌هایی مثل مینسمیت و بادی‌گارد از شیوه‌های فریب استفاده کردند.[۴۱۵][۴۱۷]

دیگر دستاوردهای حوزهٔ فناوری و مهندسی در طول یا در نتیجهٔ جنگ به دست آمدند. نخستین رایانهٔ قابل برنامه‌ریزی جهان (زد۳، کلوسوس و انیاک)، موشک‌های هدایت‌شونده و موشک‌های مدرن، پروژهٔ منهتن و توسعهٔ جنگ‌افزارهای هسته‌ای، تحقیق در عملیات و توسعهٔ بندرگاه‌های مصنوعی و خطوط نفتی زیر کانال مانش از جمله این دستاوردها هستند.[نیازمند منبع]پنی‌سیلین نخستین بار در طول جنگ به تولید انبوه و استفاده رسید.[۴۱۸]


Political Migrations in Poland 1939–1948Downloads-icon


the originalDownloads-icon


Political Migrations On Polish Territories (1939-1950)Downloads-icon


ArchivedDownloads-icon


“Soviet Repression Statistics: Some Comments”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Soviet Deaths in the Great Patriotic War: A Note”Downloads-icon


“The Soviet-German War 1941–45 Myths and Realities: A Survey Essay”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Oil and the American Century”Downloads-icon


Appeasement Reconsidered: Investigating the Mythology of the 1930sDownloads-icon


the originalDownloads-icon

.

جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بود که از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۵ میلادی طول کشید. بیشتر کشورهای جهان، از جمله قدرت‌های بزرگ در این جنگ شرکت کردند و کم‌کم در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند: دستهٔ نخست، متفقین و دستهٔ دوم نیروهای محور یا متحدین نام داشتند. این دو اتحاد نظامی یک جنگ تمام‌عیار به راه انداختند، که در اثر آن بیش از ۱۰۰ میلیون تن در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و توانایی‌های علمی‌شان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند تا جایی که مرز هزینه از نیروی نظامی و غیرنظامی نامشخص بود. برآورد کشته‌های جنگ جهانی دوم حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون انسان است که آن را به مرگ آورترین نبرد در تاریخ زندگی انسان تبدیل می‌کند. بیشتر کشته‌ها از غیرنظامیان شوروی و چین بود همچنین کشته‌های ناشی از نسل‌کشی هولوکاست، بمباران استراتژیک و درگذشتگان در اثر گرسنگی شدید و بیماری و دست آخر کشته شدگان در اثر جنگ‌افزارهای هسته‌ای در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده می‌شوند.[۱][۲][۳]

پادشاهی ژاپن که بر آن بود که فرمانروایی آسیا و اقیانوس آرام را در دست بگیرد؛ از سال ۱۹۳۷ در جنگ با چین بود.[۴][الف] در نتیجه هیچ‌کدام بر دیگری اعلان جنگ نکرد. عموماً آغاز جنگ جهانی دوم را از ۱ سپتامبر[۶] ۱۹۳۹ و با یورش آلمان نازی به جمهوری دوم لهستان می‌دانند که در نتیجهٔ آن فرانسه و بریتانیا هم به آلمان اعلام جنگ کردند. از اواخر ۱۹۳۹ تا آغاز ۱۹۴۱ در زنجیره ای از لشکرکشی‌ها و معاهدات سه جانبه، آلمان توانست بر بخش زیادی از اروپا چیره شود و محور اتحاد را با ایتالیا و ژاپن تشکیل دهد. آلمان و شوروی در جریان پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در اوت ۱۹۳۹ بخش‌هایی از همسایه‌های اروپایی، لهستان، فنلاند، رومانی و کشورهای حوزهٔ بالتیک را میان خود تقسیم کردند. پس از تشکیل گروه‌های آماده در آفریقای شمالی و شرقی و همچنین سقوط فرانسه در اواسط ۱۹۴۰ عملاً جنگ میان نیروهای محور اروپا و امپراتوری بریتانیا صورت می‌گرفت. بلیتس و نبرد آتلانتیک در همین دوران روی داد. در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای محور یورش سنگینی به شوروی بردند و یکی از بزرگترین نبردهای زمینی تاریخ بشر را ایجاد کردند. این جبهه شرقی باعث به دام انداختن نیروهای محور شد و بیش از همه ارتش آلمان نازی را درگیر جنگ فرسایشی کرد. در دسامبر ۱۹۴۱ ژاپن یک یورش ناگهانی به آمریکا کرد که باعث شد آمریکا بی درنگ به ژاپن اعلام جنگ کند که با حمایت بریتانیا همراه شد. پس از آن نیروهای محور در اروپا نیز با اتحاد ژاپن به آمریکا اعلام جنگ کردند. دست‌آوردهای ژاپن در یورش به آمریکا باعث ایجاد این احساس در آسیا شد که آسیا از تسلط غرب خارج شده‌است از این رو بسیاری از ارتش‌های شکست خورده با آنها همراهی کردند.

پیشروی نیروهای محور پس از شکست ژاپن در نبرد میدوی متوقف شد و پس از آن بود که آلمان و ایتالیا در نبردی در آفریقای شمالی و پس از آن در استالینگراد در اتحاد جماهیر شوروی شکست خوردند. ریشهٔ این شکست‌ها به سال ۱۹۴۳ و مجموعه ای از شکست‌های آلمان در جبههٔ شرقی، تهاجم متفقین به سیسیل و پیروزی‌های متفقین در جبههٔ اقیانوس آرام برمی گردد. مجموعهٔ این رویدادها باعث شد تا ابتکار عمل از دست نیروهای محور خارج شود و آنها را مجبور کرد تا در همهٔ جبهه‌ها تنها پاسخگو به راهبردهای طرف مقابل باشند. در ۱۹۴۴ متفقین به فرانسهٔ اشغال شده توسط آلمانی‌ها یورش بردند در حالی که همزمان شوروی نیز قلمروهای ازدست رفتهٔ خود را پس گرفت. در بازهٔ ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵ ژاپن مجبور شد در بسیاری سرزمین‌های اصلی آسیایی، مرکز و جنوب چین و برمه عقب‌نشینی کند و متفقین هم توانستند نیروی دریایی ژاپن را عقب برانند و جزایر کلیدی غرب اقیانوس آرام را بدست بگیرند.

جنگ در اروپا با تهاجم متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی به آلمان به پایان رسید. نتیجهٔ جنگ در اروپا، اشغال برلین توسط نیروهای شوروی و نیروهای متفقین غربی، خودکشی آدولف هیتلر و شکست آلمان در ۸ مه ۱۹۴۵ شد. پس از اعلان پوتسدام از سوی متفقین در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ و سرباززدن ژاپن از نتیجهٔ جنگ، آمریکا در ۶ و ۹ اوت به ترتیب شهرهای هیروشیما و بندر ناگاساکی را با بمب اتمی بمباران کرد. با وجود عملیات طراحی شدهٔ یورش به ژاپن و بمباران اتمی ژاپن، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد و تهاجم نظامی شوروی به منچوری صورت گرفت. پس از اعلام تسلیم ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ پیروزی متفقین در آسیا نهایی شد. پس از آن دادگاه‌هایی برای بررسی خسارت‌ها و جنایات جنگی وارده از سوی آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها صورت گرفت.
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

جنگ جهانی دوم، ساختار اجتماعی و نظام قدرت در جهان را دگرگون کرد و پس از آن سازمان ملل متحد برای جلوگیری از رویدادهای مشابه تشکیل شد و قدرت‌های پیروز شامل چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و آمریکا عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد شدند.[۷] بعد از پایان جنگ، نزدیک به نیم قرن، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر در جنگ سرد بودند. در جریان تلاش اروپا برای جبران خسارات و آسیب‌های جنگ جهانی دوم، تأثیر قدرت‌های اروپایی در جهان کم شد و کشورهای مستعمرهٔ آفریقایی و آسیایی از سلطهٔ اروپا خارج شدند. همچنین کشورهای اروپایی تلاش کردند تا هویت سیاسی واحدی به خود ببخشند و از دشمنی‌های پیش از جنگ بکاهند.[۸]

جنگ در اروپا، اساساً از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی با تهاجم آلمان به لهستان آغاز شد،[۹][۱۰] که دو روز پس از آن هم، بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ کردند. اما آغاز جنگ در اقیانوس آرام را می‌توان از جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ۱۹۳۷،[۱۱][۱۲] یا حتی حمله ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ دانست.[۱۳][۱۴]

بسیاری از پژوهشگران گفته‌های مورخ بریتانیایی، تیلور را مستند می‌دانند برپایهٔ نظرات تیلور، جنگ چین و ژاپن، و جنگ در اروپا و مستعمره‌هایش، از نظر زمانی همزمان بوده‌اند و در سال ۱۹۴۱، این دو جنگ با یکدیگر ادغام شدند. در این مقاله از تاریخ‌گذاری مرسوم استفاده شده‌است. برخی دیگر از تاریخ‌نگاران حملهٔ ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ را آغازگر جنگ جهانی دوم می‌دانند.[۱۵] تاریخ‌نگار بریتانیایی، آنتونی بیوور آغاز جنگ جهانی دوم را نبرد خالخین گل می‌داند که نیروهای ژاپن، مغولستان، و شوروی از ماه مه تا سپتامبر ۱۹۳۹ در آن درگیر بودند.[۱۶]

دربارهٔ پایان جنگ نیز اجماعی همگانی بر روی تاریخ دقیق پایان آن وجود ندارد. به‌طور کلی چنین بیان می‌شود که ترک مخاصمه در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ (روز پیروزی بر ژاپن) را باید تاریخ پایان جنگ جهانی دوم دانست، نه تسلیم رسمی ژاپن که در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به به جنگ در آسیا پایان داد. یک قرارداد صلح با ژاپن در سال ۱۹۵۱ منعقد شد.[۱۷] یک پیمان در مورد آیندهٔ آلمان که بعدها به اتحاد آلمان انجامید نیز با آلمان منعقد گردید.[۱۸] هیچ‌گونه پیمان صلحی میان اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن به امضا نرسید.[۱۹]

جنگ جهانی اول نقشهٔ سیاسی اروپا را دستخوش تغییراتی ریشه‌ای کرد.[۲۰]قدرت‌های مرکز (شامل امپراتوری‌های آلمان، اتریش-مجارستان، و عثمانی و پادشاهی بلغارستان) شکست خوردند و تجزیه شدند یا بخشی از قلمروی خود را از دست دادند.[۲۰] در روسیه با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویک‌ها بر سر کار آمدند و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأسیس کردند.[۲۰] برخی از متفقینِ پیروز این جنگ (مثل فرانسه، بلژیک، ایتالیا، رومانی، و یونان) سرزمین‌های تازه‌ای را به قلمرو خود افزودند
و از تجزیهٔ سرزمین‌های سابق امپراتوری‌های اتریش-مجارستان، عثمانی، و روسیه دولت‌های ملی جدیدی سر برآوردند.[۲۰]

در پی کنفرانس صلح پاریس (که رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد) جامعه ملل تأسیس شد. اهداف این سازمان، چنان‌که در میثاق آن آمده‌است، جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دسته‌جمعی، خلع سلاح، و حل اختلاف‌های بین‌المللی از راه مذاکره و حکمیّت بود.[۲۱]

ایتالیا، که از متفقین جنگ جهانی اول بود، پس از جنگ سرزمین‌هایی را به دست آورد، با این حال ملی‌گرایان ایتالیایی از این که بریتانیا و فرانسه در کنفرانس به وعده‌های خود در ازای ورود ایتالیا به جنگ عمل نکردند خشمگین بودند. از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵، جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا تصاحب کرد.
این جنبش که مسلکش مبنی بر ملی‌گرایی، تمامیت‌خواهی، و ائتلاف طبقاتی بود، مردم‌سالاری نیابتی را لغو کرد، فعالان سوسیالیست، چپ‌گرا، و لیبرال را سرکوب کرد، و سیاست خارجه‌ای به‌شدت توسعه‌طلب را در پی گرفت که هدفش تبدیل ایتالیا به یک ابرقدرت بود و وعدهٔ پایه‌گذاری «امپراتوری روم نو» را می‌داد.[۲۲]

پس از کودتایی ناموفق در ۱۹۲۳، سرانجام در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر صدراعظم آلمان شد. هیتلر، که خواستار تجدید نظری ریشه‌ای و نژادگرایانه در نظم جهانی بود، مردم‌سالاری را منحل کرد و اندکی پس از به قدرت رسیدن دست به تجدید گستردهٔ تسلیحاتی در آلمان زد.[۲۳] همزمان فرانسه در پی مماشات و حفظ اتحادش با ایتالیا، دست این کشور را در استعمار اتیوپی باز گذاشت. در اوایل سال ۱۹۳۵ وضعیت وخیم‌تر شد؛ چرا که قلمرو حوضه زار رسماً ضمیمه خاک آلمان شد و هیتلر در ضدیت با پیمان ورسای برنامهٔ تجدید تسلیحاتی آلمان را شدت داد و خدمت وظیفه عمومی را به اجرا گذاشت.[۲۴]

اگر چه دوران پس از جنگ جهانی اول آمیخته به احساسات صلح‌جویانه بود،[۲۵] در چند کشور اروپایی این دوران به موج بازپیوندخواهی و ملی‌گرایی انتقام‌گرایانه دامن زد. این احساسات به‌ویژه در آلمانی به چشم می‌خورد که به واسطهٔ پیمان ورسای زیان‌های سرزمینی، مستعمراتی، و مالی عمده‌ای دیده بود. بنابر این پیمان آلمان ۱۳ درصد از خاک میهنی خود و همهٔ مستعمراتش را از دست داد، انضمام سرزمین‌های دیگر به خاک آلمان ممنوع شد، غرامات جنگی‌ای بر این کشور وضع شد، و محدودیت‌هایی بر اندازه و توان نیروهای مسلح آن مقرر شد.[۲۶]
با وقوع انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان، امپراتوری آلمان منحل شد و بر جای آن دولتی مردم‌سالار تأسیس شد که بعدها جمهوری وایمار نام گرفت.
دوران بین دو جنگ صحنهٔ کشمکش بین هواداران و مخالفان این جمهوری جدید در هر دو گرایش سیاسی راست و چپ بود.[نیازمند منبع]

بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا برای مقابله با اقدامات آلمان در آوریل ۱۹۳۵ جبهه استرسا را تشکیل دادند که قدمی مهم در راستای جهانی شدن نظامی بود. با این حال در ژوئن همان سال بریتانیا توافق‌نامهٔ دریایی مستقلی با آلمان امضاء کرد که از محدودیت‌های پیشین بر آلمان می‌کاست. شوروی، که از چشم طمع آلمان به مناطق وسیعی از اروپای شرقی بیمناک بود، پیمانی مبنی بر همکاری مشترک با فرانسه بست، گر چه این پیمان پیش از رسمیّت یافتن بایستی از دستگاه اداری جامعهٔ ملل می‌گذشت و این امر آن را عملاً بی‌اثر می‌کرد.[۲۷] آمریکا هم که از افزایش تنش‌ها در اروپا و آسیا مضطرب شده بود در اوت همان سال لوایحی را مبنی بر بی‌طرفی این کشور تصویب کرد.[۲۸]

هیتلر با بازنظامی‌سازی راینلند در مارس ۱۹۳۶ پیمان‌های ورسای و لوکارنو را نقض کرد، ولی با این اقدامات او به دلیل سیاست مماشات متفقین جنگ جهانی اول در این مقطع، برخورد چندانی صورت نگرفت.[۲۹] در اکتبر ۱۹۳۶، آلمان و ایتالیا محور رم–برلین را تشکیل دادند. یک ماه بعد هم آلمان و ژاپن پیمان ضد کمینترن را امضاء کردند و ایتالیا نیز در نوامبر ۱۹۳۷ به آن پیوست.[۳۰]

در چین، حزب کومینتانگ کارزاری را برای متحد کردن این کشور علیه جنگ‌سالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند، ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین جنگی داخلی درگرفت[۳۱] و جنگ‌سالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن، که روز به روز نظامی‌گراتر می‌شد، مدت‌ها بود که به دنبال افزایش نفوذش در چین بود[۳۲] و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان می‌دانست. در ۱۹۳۱ ژاپن حادثه موکدن را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دست‌نشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[۳۳]

با درخواست چین، جامعه ملل ناظرانی به منطقه اعزام کرد و کمیته‌ای، موسوم به کمیتهٔ لیتون، تشکیل داد تا به این موضوع رسیدگی کند. گزارش لیتون یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۳۲، منتشر شد و ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش به این گزارش، ژاپن، از جامعهٔ ملل خارج شد. پس از آن دو کشور در چندین نبرد در شانگهای، رهه، و هبئی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه آتش‌بس تانگو را در ۱۹۳۳ امضا کردند.
پس از آتش‌بس هم نیروهای داوطلب چینی به مقاومت علیه ژاپنی‌ها در منچوری، چهائر، و سوئی‌یوآن ادامه دادند.[۳۴] پس از حادثه شی‌آن در ۱۹۳۶، نیروهای کومینتانگ و کمونیست اعلام آتش‌بس کردند تا بتوانند علیه ژاپن جبهه‌ای متحد تشکیل دهند.[۳۵]

جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مهٔ ۱۹۳۶ به پایان رسید. حملهٔ نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمرهٔ ایتالیا بودند آغاز شد.[۳۶] در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمرهٔ جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعهٔ ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعهٔ ملل بودند اما جامعهٔ ملل علی‌رغم آن که حملهٔ ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد.[۳۷] البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریم‌هایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریم‌ها عملاً به‌طور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند.[۳۸] ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.[۳۹]

زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا سر گرفت، هیتلر و موسولینی از شورشیان ملی‌گرا که توسط فرانسیسکو فرانکو رهبری می‌شدند حمایت نظامی کردند. این حمایت از سمت ایتالیا بیشتر بود تا از سمت نازی‌ها؛ موسولینی مجموعاً ۷۰٬۰۰۰ نیروی زمینی و ۶٬۰۰۰ خدمهٔ نیروهای هوایی به انضمام ۷۲۰ هواپیما به اسپانیا فرستاد.[۴۰] از سوی دیگر، شوروی از حاکم فعلی اسپانیا یعنی جمهوری دوم اسپانیا حمایت می‌کرد. همچنین بیش از ۳۰٬۰۰۰ نیروی داوطلب خارجی که با نام تیپ‌های بین‌المللی شناخته می‌شدند علیه ملی‌گرایان می‌جنگیدند. در این میان آلمان و شوروی از این جنگ نیابتی به عنوان فرصتی برای آزمودن پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و تاکتیک‌های جنگی‌شان بهره بردند. در نهایت ملی‌گرایان در سال ۱۹۳۹ در جنگ پیروز شدند و فرانکو که حال تبدیل به یک دیکتاتور شده بود در طول جنگ جهانی دوم رسماً موضع بی‌طرفی گرفته اگر چه عموماً حامی نیروهای محور بود.[۴۱] مهم‌ترین همکاری او با آلمان عبارت بود از ارسال داوطلبانی به جبههٔ شرقی.[۴۲]

در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد.[۴۳] شوروی فوراً با چین معاهدهٔ عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهدهٔ پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائی‌یوان حمله کردند، در نبرد شینکو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند،[۴۴] و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند.[۴۵][۴۶]جنرالیسیمو چیانگ کای‌شک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت این منطقه را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ ده‌ها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینی‌های غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شدهٔ چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنی‌ها قتل‌عام شدند.[۴۷][۴۸]

در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تائه‌ژوانگ به دست آوردند اما در مهٔ آن سال شهر شوژو توسط ژاپنی‌های فتح شد.[۴۹] در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنی‌ها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنی‌ها افتاد.[۵۰] اما تمام این پیروزی‌های ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینی‌ها، چنان‌که ژاپنی‌های انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیرهٔ چونگ‌کینگ به مبارزه ادامه داد.[۵۱][۵۲]

در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیری‌های درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-ران بود که بر توسعهٔ نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامهٔ این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن،[۵۳] و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بی‌طرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بی‌طرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-ران رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعهٔ نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربی‌اش سوق داد.[۵۴][۵۵]

در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمهٔ خاک خود کرد، ولی بااین‌حال دیگر قدرت‌های اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند.[۵۶]
هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانی‌زبان‌ها تشکیل می‌دادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخست‌وزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد.[۵۷]
اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخش‌های دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقهٔ زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.[۵۸]

با این که در توافق‌نامه مونیخ همهٔ خواسته‌های صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همهٔ خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود.
او در سخنرانی‌های بعدی‌اش به بریتانیا و یهودی‌های «جنگ‌طلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گسترده‌ای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیهٔ مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقه‌ای تحت‌الحمایه آلمان بود، و دولت دست‌نشاندهٔ جمهوری اسلواکی تقسیم کرد.[۵۹]
هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.[۶۰]

بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمی‌پوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد.[۶۱]
اندکی پس از وعدهٔ بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند.[۶۲]
هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصرهٔ» آلمانند و از توافق‌نامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.[۶۳]

در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی[ب] شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات دربارهٔ پیمان نظامی سه‌گانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی،[۶۴]
شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد.[۶۵]
در جملهٔ مفاد این پیمان معاهده‌ای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص می‌کرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان می‌رسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش می‌کشید.[۶۶]
به واسطهٔ این پیمان، ضدیت شوروی با حملهٔ آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بی‌طرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.[۶۷]

آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم به‌منظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانه‌ای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد.[۶۸]
در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نماینده‌ای تام‌الاختیار به برلین بفرستد تا دربارهٔ تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همه‌پرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانی‌زبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی می‌داد) مذاکره کند.[۶۸]
لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجهٔ آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسه‌ای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شده‌است.[۶۹]

در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان پس از آماده‌سازی چندین عملیات پرچم دروغین به‌عنوان پیش‌زمینه، ‎به لهستان حمله کرد.[۷۰] اغلب از نبرد وسترپلاته به‌عنوان نخستین نبرد جنگ یاد می‌شود.[۷۱] بریتانیا به آلمان هشدار داد تا عملیات‌های نظامی خود را متوقف کند. در ۳ سپتامبر، پس از نادیده‌گرفته‌شدن هشدار، فرانسه، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند علیه آلمان اعلام جنگ کردند. اتحادیه آفریقای جنوبی در ۶ سپتامبر و کانادا در ۱۰ سپتامبر به این اتحاد پیوستند. این کشورها به جز یک کاوش هشدارآمیز از سوی فرانسه در زارلاند، مستقیماً برای لهستان پشتیبانی نظامی نفرستادند.[۷۲]متفقین با هدف ضربه به اقتصاد و افزایش هزینه‌های جنگ آلمان، یک محاصرهٔ دریایی علیه این کشور ترتیب دادند.[۷۳] آلمان با صادرکردن دستور حملهٔ یو-بوت‌ها به کشتی‌های جنگی و تجاری متفقین به این حمله پاسخ داد. این اقدام آلمان بعدتر به نبرد آتلانتیک انجامید.[۷۴]

نیروهای آلمانی در ۸ سپتامبر به حومهٔ ورشو رسیده‌بودند. ضدحملهٔ لهستان به سمت غرب برای چندین روز پیش‌روی نیروهای آلمانی را متوقف کرد؛ اما ارتش آلمان نازی ضدحمله را دور زده و به محاصرهٔ نیروهای لهستانی منجر شد. بقایای ارتش لهستان به نبرد با نیروهای آلمان پرداختند. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از امضای آتش‌بس با ژاپن، شوروی به لهستان شرقی حمله کرد.[۷۵] دلیل ارائه‌شده برای این حمله، فروپاشی ظاهری لهستان بود.[۷۶] در ۲۷ سپتامبر، پادگان ورشو تسلیم آلمان‌ها شد و آخرین نیروهای اصلی عملیاتی در ارتش لهستان در ۶ اکتبر تسلیم شدند. با وجود شکست نظامی، لهستان هیچ‌گاه تسلیم نشد و اقدام به ایجاد دولت در تبعید و دولت زیرزمینی در سرزمین تسخیرشده‌اش کرد.[۷۷] بخش زیادی از پرسنل نظامی لهستان به رومانی و دیگر کشورهای حاشیهٔ دریای بالتیک نقل مکان کردند. بسیاری از این نیروها در دیگر صحنه‌های جنگ به نبرد با نیروهای محور پرداختند.[۷۸]

بخش غربی لهستان به آلمان و بخش شرقی آن به شوروی الحاق شد. آلمان بخش مرکزی این کشور را تصرف کرد. سهم کوچکی از لهستان به لیتوانی و اسلواکی رسید. در ۶ اکتبر، هیتلر یک پیشنهاد صلح برای بریتانیا و فرانسه فرستاد و گفت که آیندهٔ لهستان باید صرفاً توسط آلمان و شوروی تعیین شود. این پیشنهاد رد شد[۷۹] و هیتلر دستور حملهٔ فوری به فرانسه را صادر کرد.[۸۰] با این وجود، حمله به‌دلیل شرایط بد آب‌وهوایی به بهار ۱۹۴۰ موکول شد.[۸۱][۸۲][۸۳]

اتحاد جماهیر شوروی کشورهای حوزه دریای بالتیک—استونی، لتونی و لیتوانی، کشورهایی که تحت پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در «قلمروی تأثیر» شوروی بودند—را مجبور به امضای پیمان کمک دوطرفه کرد. از شرایط این پیمان، استقرار نیروهای شوروی در این کشورها بود. کمی بعد تعداد چشم‌گیری از نیروهای نظامی شوروی به این مناطق منتقل شدند.[۸۴][۸۵][۸۶]فنلاند از امضای پیمانی مشابه امتناع ورزید و راضی به واگذار کردن بخشی از قلمرویش به شوروی نشد. اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر ۱۹۳۹ به فنلاند حمله کرد.[۸۷] این حمله منجر به اخراج شوروی از جامعهٔ ملل شد.[۸۸] با وجود برتری واضح شوروی از لحاظ نفرات و تجهیزات، موفقیت ارتش این کشور ناچیز بود و جنگ میان دو کشور در مارس ۱۹۴۰ با امضای پیمان‌نامه صلح مسکو و با سود کم برای فنلاند پایان یافت.[۸۹]

در ژوئن ۱۹۴۰، شوروی با اعمال زور استونی، لتونی و لیتوانی را به قلمروی خود افزود[۹۰] و بر سر مناطق بیسارابیا، بوکوفینای شمالی و هرتسا با رومانی به اختلاف خورد. در همان حال، روابط حسنهٔ سیاسی و همکاری‌های اقتصادی شوروی و نازی‌ها[۹۱][۹۲] کم‌کم متوقف شد[۹۳][۹۴] و هر دو کشور مقدمات جنگ را فراهم کردند.[۹۵]

در آوریل ۱۹۴۰، آلمان برای محافظت از محمولهٔ سنگ آهن سوئد، که متفقین در تلاش برای گرفتن آن بودند، به دانمارک و نروژ هجوم برد.[۹۶]دانمارک پس از چند ساعت تسلیم شد و نروژ در عرض دو ماه[۹۷] و با وجود حمایت متفقین شکست خورد. نارضایتی بریتانیا از لشکرکشی به نروژ به انتصاب وینستون چرچیل به نخست‌وزیری در ۱۰ مهٔ ۱۹۴۰ انجامید.[۹۸]

در همان روز، آلمان به فرانسه حمله کرد. برای عبور از استحکامات خط دفاعی ماژینو در مرز فرانسه و آلمان، آلمان ابتدا به ملت‌های بی‌طرف بلژیک، هلند و لوکزامبورگ حمله کرد.[۹۹] آلمان‌ها از کنار به منطقهٔ آردنس حمله کردند.[۱۰۰] این حمله به‌اشتباه از سوی متفقین به‌عنوان نوعی مانع طبیعی در برابر خودروهای زرهی تعبیر شد.[۱۰۱][۱۰۲] با استفادهٔ موفقیت‌آمیز از تاکتیک‌های بلیتسکریگ، ارتش آلمان نازی به‌سرعت به کانال مانش رسید و ارتباط نیروهای متفقین حاضر در بلژیک را با خارج قطع کرد. این عمل منجر به گیرافتادن تودهٔ بزرگی از ارتش متفقین در مرز فرانسه-بلژیک و در نزدیکی لیل شد. بریتانیا با رها کردن تقریباً تمام تجهیزات میزان چشم‌گیری از نیروها، توانست آن‌ها را تا اوایل ژوئن از منطقه تخلیه کند.[۱۰۳]

در ۱۰ ژوئن، ایتالیا به فرانسه حمله کرد و با این کار اقدام به آغاز جنگ با فرانسه و بریتانیا کرد.[۱۰۴] آلمان‌ها به سمت جنوب و به نبرد ارتش تضعیف‌شدهٔ فرانسه رفتند و پاریس در ۱۴ ژوئن به دست آن‌ها افتاد. هشت روز بعد فرانسه و آلمان موقتاً صلح کردند. قسمتی از فرانسه به آلمان و قسمتی به ایتالیا رسید[۱۰۵] و ناحیهٔ کوچکی با نام فرانسهٔ ویشی هم تشکیل شد که با وجود بی‌طرفی رسمی، به‌طور کلی همراه آلمان به‌شمار می‌رفت. فرانسه ناوگانش را حفظ کرد. بریتانیا برای جلوگیری از غصب این ناوگان توسط آلمان در سوم ژوئیه به آن حمله کرد.[۱۰۶]

نبرد بریتانیا[۱۰۷] در اوایل ژوئیه و در پی حملهٔ نیروی هوایی آلمان نازی به کشتی‌ها و بندرها آغاز شد.[۱۰۸] بریتانیا اولتیماتوم هیتلر را رد کرد[۱۰۹] و کمپین برتری هوایی آلمان در ماه اوت آغاز شد؛ هر چند که در پیروزی بر فرماندهی نبرد آرای‌اف شکست خورد. در پی این اتفاق، تهاجم برنامه‌ریزی‌شدهٔ آلمان به بریتانیا در ۱۷ سپتامبر برای همیشه لغو شد. با وجود تشدید عملیات‌های بمباران راهبردی آلمان با حملات شبانه به لندن و دیگر شهرهای بلیتس، این حملات نتوانستند قوای جنگی بریتانیا را به مقدار زیادی مختل کنند.[۱۰۸] بخش عظیمی از حملات در مهٔ ۱۹۴۱ متوقف شد.[۱۱۰]

ناوگان آلمان با استفاده از بندرهای فرانسه توانست با استفاده از یو-بوتهای خود در ناحیهٔ آتلانتیک در برابر نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا پیروز شود.[۱۱۱]ناوگان وطن متعلق به بریتانیا توانست در ۲۷ مهٔ ۱۹۴۱ با غرق کردن نبردناو بیسمارک به پیروزی بزرگی دست یابد.[۱۱۲]

در نوامبر ۱۹۳۹، ایالات متحده در حال بررسی موقعیت برای کمک به چین و متفقین بود. این کشور لوایح بی‌طرفی را برای مجاز کردن «پرداخت نقد و حمل» خرید از جانب متفقین، مورد بازبینی قرار داد.[۱۱۳] در ۱۹۴۰ و در پی تصرف پاریس توسط آلمان، اندازهٔ نیروی دریایی ایالات متحدهٔ آمریکا به‌طور چشم‌گیری افزایش یافت. در ماه سپتامبر، ایالات متحده با معاملهٔ ناوشکن‌های آمریکایی با پایگاه‌های انگلیسی موافقت کرد.[۱۱۴] با این وجود، اکثریت عامهٔ مردم آمریکا تا سال ۱۹۴۱ همچنان با هرگونه مداخلهٔ مستقیم نظامی در جنگ مخالف بودند.[۱۱۵] در دسامبر ۱۹۴۰، روزولت هیتلر را به برنامه‌ریزی برای فتح جهان متهم کرد و هرگونه مذاکره‌ای را به‌دلیل بی‌فایده دانستن آن رد کرد. او ایالات متحده را «زرادخانهٔ دموکراسی» نامید و برنامه‌های قانون وام و اجاره را با هدف پشتیبانی کردن از قوای جنگی بریتانیا افزایش داد.[۱۰۹] ایالات متحده طرح‌ریزی استراتژیک برای آغاز حمله‌ای همه‌جانبه به آلمان را شروع کرد.[۱۱۶]

در پایان سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سه‌جانبه رسماً ژاپن، ایتالیا و آلمان را به‌عنوان نیروهای محور با یکدیگر متحد کرد. پیمان سه‌جانبه معین می‌کرد که هر کشور، به‌جز شوروی، که به هر یک از نیروهای محور حمله کند باید در برابر هر سهٔ آن‌ها بجنگند.[۱۱۷] نیروهای محور در نوامبر ۱۹۴۰ و با پیوستن مجارستان، اسلواکی و رومانی گسترش یافت.[۱۱۸]رومانی و مجارستان کمک‌های تأثیرگذاری در جنگ نیروهای محور در برابر اتحاد جماهیر شوروی انجام دادند. برای مثال، رومانی در بازپس‌گیری بخش‌های واگذارشده به شوروی نقش داشت.[۱۱۹]ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

در ژوئن ۱۹۴۰ نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا به جزیره مالت حمله کرد و محاصره مالت که در دست بریتانیایی‌ها بود آغاز شد. در اواخر تابستان و اوایل پاییز نیروهای ایتالیایی سومالی را از چنگ بریتانیایی‌ها درآوردند و تهاجم به مصر را آغاز نمودند. در ماه اکتبر ایتالیا به یونان حمله کرد که با مقاومت سنگین یونانی‌ها و تلفات سنگین نیروهای ایتالیایی همراه بود. این حمله در عرض چند روز و با تغییرات جزئی در قلمروی کشورها پایان یافت.[۱۲۰] آلمان که شاهد این ناکامی متحد خود بود جهت جلوگیری از مستقر شدن بریتانیا در یونان که می‌توانست خطری برای چاه‌های نفت رومانی باشد و همچنین جهت حمله آینده به متصرفات بریتانیا در دریای مدیترانه مقدمات تهاجم به بالکان را مهیا نمود.[۱۲۱]

در دسامبر سال ۱۹۴۰ نیروهای بریتانیایی ضدحمله خود را علیه نیروهای ایتالیا در مصر و شرق آفریقا آغاز نمودند.[۱۲۲] این عملیات به شدت موفقیت‌آمیز بود و تا فوریه ۱۹۴۱ ایتالیایی‌ها ضمن از دست دادن کنترل شرق لیبی تلفات سنگینی را متحمل شدند و تعداد زیادی اسیر دادند. نیروی دریایی ایتالیا نیز در این مدت آسیب‌های زیادی را متحمل گشت و در نبرد تارانتو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا سه نبرد ناو ایتالیایی را از سرویس خارج کرد که در ادامه نیز طی نبرد دهانه ماتاپان کشتی‌های بیشتری منهدم گشتند.[۱۲۳]

شکست‌های ایتالیا آلمان را وادار کرد تا نیروهای کمکی به شمال آفریقا ارسال نماید. از همین رو در مارس ۱۹۴۱ سپاه آفریقا به فرماندهی رومل عملیاتی را آغاز نمود که منجر به عقب‌نشینی نیروهای متفقین گشت.[۱۲۴] در طی یک ماه نیروهای محور تا غرب مصر پیشروی کردند و بندر طبرق را به محاصره خویش درآوردند.[۱۲۵]

در انتها مارس ۱۹۴۱ یوگسلاوی و بلغارستان پیمان سه جانبه را مورد امضا قرار دادند اما دو روز بعد حکومت یوگسلاوی توسط ملی‌گرایان نزدیک به بریتانیا سقوط کرد که در پاسخ به آن آلمان تهاجم خود به یوگسلاوی و یونان را در ۶ آوریل آغاز نمود که منجر به تصرف هر دو کشور گشت.[۱۲۶] تصرف بالکان در انتها ماه مه با اشغال جزیره کرت توسط عملیات هوابرد تکمیل گشت.[۱۲۷] هر چند که اشغال بالکان در ابتدا عملیاتی سریع و بدون دردسر بود اما به سرعت واحدهای جنگ پارتیزانی در یوگسلاوی تحت اشغال متحدین شکل گرفت که تا پایان جنگ به مبارزه با اشغالگران پرداخت.[۱۲۸]

در خاورمیانه طی ماه مه قوای کشورهای همسود شورش عراق که توسط هواپیماهای آلمانی برخواسته از پایگاه‌های سوریه تحت کنترل فرانسه ویشی حمایت می‌گشتند را سرکوب نموده[۱۲۹] و بین ماه‌های ژوئن و ژوئیه با کمک نیروهای فرانسه آزاد سوریه و لبنان را از کنترل دولت ویشی خارج کردند.[نیازمند منبع]

در آوریل ۱۹۴۱ شوروی که به شدت نگران افزایش تنش‌ها با آلمان بود با ژاپن که در ضعف دولت‌های اروپایی چشم به مستعمرات آن‌ها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود وارد مذاکره شده و معاهده عدم تعرض شوروی و ژاپن میان دو کشور امضا شد.[۱۳۰] در همان حال، آلمان‌ها در حال آماده‌سازی خود برای حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز شوروی مستقر کرده‌بودند.[۱۳۱]

در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آنکه شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری می‌کند.[۱۳۲] از این رو، او تلاش داشت روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواسته‌ها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آماده‌سازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.[۱۳۳]

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای ایتالیایی و رومانیایی تهاجم به شوروی را با اتهام توطئه شوروی علیه ایشان در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند و مجارستان نیز به این پیکار پیوستند.[۱۳۴] هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه[۱۳۵] تصرف منطقه بالتیک، مسکو و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای کاسپی تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشه‌کنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی[136][۱۳۶] از طریق اخراج مردمان بومی[137][۱۳۷] و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.[۱۳۸]

اگرچه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامه‌های خود را پیرامون یک ضدحمله استراتژیک مدون نموده بود؛[۱۳۹] اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوهٔ دفاع استراتژیک را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی موفق به پیشروی گسترده گشتند. در اواسط اوت اما فرماندهی عالی ارتش آلمان تصمیم گرفت تا عملیات گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا لشکر دوم زرهی به کمک نیروهایی برود که در اوکراین مرکزی و لنینگراد در حال پیشروی بودند.[۱۴۰] در جبهه اوکراین نبرد کیف ناباورانه موفقیت‌آمیز بود که باعث محاصره و نابودی کامل ۴ سپاه شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه برای تهاجم به کریمه و نواحی صنعتی توسعه یافته شرق اوکراین را هموار کرد.[۱۴۱]

انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی متحدین از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرق[۱۴۲] بریتانیا را واداشت تا در استراتژی عالی خود تجدید نظر کرده[۱۴۳] و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان[۱۴۴] را به وجود بیاورد. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن قدیمی، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاه‌های نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و دست به اشغال آن زدند.[۱۴۵] در ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک را امضا نمودند.[۱۴۶]

در اکتبر اهداف عملیاتی متحدین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به وقوع پیوست و تنها محاصره لنینگراد[۱۴۷] و بندر سواستوپول هنوز در جریان بود.[۱۴۸]تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی[۱۴۹] پس از دو ماه جنگ سبُعانه و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه بیرونی مسکو برسند اما در همان‌جا عملیات متوقف گشت.[۱۵۰] علی‌رغم پیشروی گسترده متحدین در خاک شوروی آن‌ها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روس‌ها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کم‌کم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برق‌آسا در اروپا پایان یافته‌بود.[۱۵۱]

در اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی[۱۵۲] که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی اعطا نمودند.[۱۵۳] علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان می‌داد وجود تعدادی اندکی نیرو در شرق دور برای آنکه نیروهای ژاپنی را از تهاجم به خاک شوروی بازدارد کافی است.[۱۵۴] این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله سنگین در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام جبهه‌ها ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر به عقب راند.[۱۵۵]

در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیت‌ها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد می‌نمود.[۱۰۹] در همین زمان ژاپنی‌ها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمود که در اواخر سپتامبر توسط چینی‌ها پس زده شد.[۱۵۶] در سال ۱۹۴۰ علی‌رغم نبردهای پراکنده میان دو طرف جنگ میان ژاپن و چین به بن‌بست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنی‌ها شمال هندوچین را اشغال نمودند.[۱۵۷] در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.[۱۵۸]

در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیست‌های چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیست‌ها جلوگیری نمایند.[۱۵۹] اما اختلاف میان کمونیست‌ها و ملی‌گرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت.[۱۶۰] در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد.[۱۶۱] در سپتامبر ژاپنی‌ها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.[۱۶۲]

موفقیت‌های آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرت‌های اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنی‌ها بفروشد اما مذاکرات دربارهٔ دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت.[۱۶۳] در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولت‌های اروپایی تمام سرمایه‌ها ژاپن را توقیف نموده و تحریم همه‌جانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند.[۱۶۴][۱۶۵] در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهره‌برداری از وضعیت جنگی در غرب برنامه‌ریزی گشته بود به واسطه همین تحریم‌ها کنار گذاشته شد.[۱۶۶]

از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علی‌رغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمی‌دید از پذیرش آن سر باز می‌زد.[۱۶۷] در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات از یکی از کشورها در جریان بود.[۱۶۸] رئیس‌جمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین را تقویت نمود و به ژاپنی‌ها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.[۱۶۸]

ژاپن که در تنگنای تحریم‌های بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم می‌گشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخست‌وزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت می‌نمود در برابر قطع کمک‌های ایالات متحده به چین و اتمام تحریم‌های نفتی و دیگر تحریم‌ها نیروهای خود را جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند.[۱۶۷] پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولت‌های غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید.[۱۶۹] این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامه‌هایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید.[۱۷۰][۱۷۱] نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمی‌توانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریم‌های نفتی را به مثابه اعلان جنگ می‌دیدند.[۱۷۲]

ژاپنی‌ها برنامه‌ریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه میافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنی‌ها می‌توانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند.[۱۷۳][۱۷۴] مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنی‌ها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آن‌ها را از فیلیپین بیرون برانند.[۱۷۵] در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد.[۱۷۶] این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند[۱۷۶] و نبرد هنگ کنگ بود.[۱۷۷]

این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند.[۱۷۸] آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتی‌های آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیس‌جمهور روزولت خوانده می‌شد[۱۷۹] به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.[۱۳۴][۱۸۰]

در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان[۱۸۱] یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولت‌های در تبعید و دولت‌های کوچک‌تر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک[۱۸۲] را امضا کردند و موافقت نمودند هیچ‌یک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.[۱۸۳]

در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روس‌ها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکایی‌ها نیز علاقه‌مند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیایی‌ها می‌گفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آن‌ها را کاهش داد و جنبش‌های مقاومت را تقویت نمود.[۱۸۴] در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.[۱۸۵]

در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیه‌های سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بی‌قیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند.[۱۸۶] هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان می‌تواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.[۱۸۷]

ژاپن و متحدش تایلند تا انتها آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند.[۱۸۸] در فیلیپین نیز علی‌رغم دفاع سرسختانه فیلیپینی‌ها و آمریکایی‌ها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت.[۱۸۹] در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگویانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند.[۱۹۰] در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند[۱۹۱] نیز ژاپنی‌ها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنی‌ها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند.[۱۹۲] این پیروزی‌های مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنی‌ها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.[۱۹۳]

در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنی قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنی‌ها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند.[۱۹۴] تهاجم بعدی ژاپنی‌ها که اینبار به خاطر هجوم دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آب‌سنگ مرجانی میدوی تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آن‌ها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکایی‌ها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند.[۱۹۵] این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکایی‌ها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنی‌ها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند.[۱۹۶] در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زنده‌مانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند کارزار چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.[۱۹۷][۱۹۸]

ژاپن که در پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینار از طریق زمین در پیش بگیرند.[۱۹۹] در همین زمان آمریکایی‌ها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادال‌کانال قدم‌های ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنی‌ها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.[۲۰۰]

هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادال‌کانال به اولویت ژاپنی‌ها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند.[۲۰۱] گوادال‌کانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتی‌ها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدا سال ۱۹۴۳ ژاپنی‌ها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند.[۲۰۲] در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترک‌المنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعه‌باری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند.[۲۰۳] عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنی‌ها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.[۲۰۴]

با وجود شکست‌های فراوان، در اوایل سال ۱۹۴۲ آلمان‌ها به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضی که در سال قبلش به دست آورده بودند را کماکان به نفع خود حفظ کنند.[۲۰۵]
در ماه مه آلمانی‌ها ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در کرچ کنینسولا و خاراکو[۲۰۶] حمله ای را در ژوئن ۱۹۴۲ علیه نقاطی در جنوب روسیه ترتیب دادند تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و جبهه مرکزی، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کنند. آلمان‌ها ارتش جنوب را به دو گروه تقسیم کردند. گروه الف ارتش، بر نقاط پایینی رود دن مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کردند، درحالی که گروه ب ارتش به سمت رود ولگا در حرکت بود. شوروی بنا کرد تا موضع خود را در استالینگراد در ولگا برپا کند.[۲۰۷]

در اواسط نوامبر، استالینگراد در طی نبردهای شهری تقریباً به دست نیروهای آلمانی افتاده بود. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به روژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود،[۲۰۸] هرچند که حمله دوم به طرزی فاجعه بار شکست خورد.[۲۰۹] در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان متحمل خسارت‌های سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد تحت فشار تسلیم شدند[۲۱۰] و خط مقدم آلمان به پشت موقعیتشان در حمله‌های تابستان گذشته برگشت داده شد. در اواسط فوریه، پس از آنکه از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان حملهٔ سوم خود به خارکف را کلید زد و استحکاماتی در اطراف جبهه شهر کورسک شوروی ایجاد کرد.[۲۱۱]

نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد.[۲۱۲]تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانی‌ها را بازپس گرفتند[۲۱۳].
در شمال آفریقا، آلمان‌ها حمله ای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقب‌نشینی بریتانیا تا نوار غزه شد،[۲۱۴] این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازی‌ها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد.[۲۱۵] نگرانی‌های بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاه‌های نظامی خود را در ویشی دایر کند، باعث شد تا در اوایل می ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد.[۲۱۶]حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقب‌نشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد المعالمین متوقف شدند.[۲۱۷] در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیات‌های حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آماده‌سازی نشدند، ناتوان هستند.[۲۱۸]در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین[۲۱۹] را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصره‌شدگان جزیره مالت تحویل دهند.[۲۲۰] چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقب‌نشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند.[۲۲۱]این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد.[۲۲۲] هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابله‌به‌مثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقص آتش‌بس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقب‌نشینی کردند، که البته در می ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانه‌های ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارت‌های سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.

پس از عملیات گوادال‌کانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آب‌های اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند.[۲۲۳] خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای قرق کردن رابول با محاصره جزیره‌های تسلیم شده ترتیب داد و محیط پیرامونی اقیانوس آرام در پیرامون ژاپن در جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد.[۲۲۴] تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همین‌طور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای بازپس‌گیری گینه غربی آغاز کردند.[۲۲۵]

در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی[۲۲۶] از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو می‌کرد.[۲۲۷] این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکست‌های پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.[۲۲۸]

در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حمله ای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمان‌ها گرفت، که آن‌ها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود[۲۲۹] و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به دست گرفت.[۲۳۰][۲۳۱] آلمان‌ها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. پیروزی شوروی در کورسک نمایانگر پایان برتری آلمان قلم‌داد شد و ابتکار عمل در جبهه شرقی را به روسیه داد. آلمانها تلاش کردند تا موقعیتشان در جبهه شرقی را بهبود بخشند اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.[۲۳۲]

در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتش‌بس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند.[۲۳۳] آلمان با کمک فاشیست‌ها به منظور تلافی، با خلع سلاح کردن نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژه‌ای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت[۲۳۴] و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد.[۲۳۵] همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دست‌نشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد[۲۳۶] که این مسئله خود پیش زمینه وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.[۲۳۷]

عملیات آلمان‌ها در اقیانوس اطلس نیز تحمیل شد. در ماه می ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد.[۲۳۸] در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند.[۲۳۹] کنفرانس پیشین، سیاست‌های باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد[۲۴۰] و برنامه‌ریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت،[۲۴۱] در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمان‌ها به ژاپن اعلان جنگ دهد.[۲۴۲]

از نوامبر ۱۹۴۳، درطول هفت هفته از جنگ چانگد، چینی‌ها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود.[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.[۲۴۶]

در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند.[۲۴۷]حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه شمالی ارتش آلمان با کمک استونیایی‌هایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد.[۲۴۸] این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر می ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد.[۲۴۹] حملات متفقین به ایتالیا موفقیت‌آمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقب‌نشینی، در ۴ ژوئن، روم فتح شد.[۲۵۰]

متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیت‌های پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنی‌ها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند[۲۵۱] و اندکی بعد حمله ای را علیه مواضع مشترک‌المنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند.[۲۵۲] در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحمله ای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقب‌نشینی کنند[۲۵۲] و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند.[۲۵۳]دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راه‌آهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاه‌های متفقین انجام شد.[۲۵۴] تا ماه ژوئن، ژاپنی‌ها استان هنان را فتح کرده و حملات جدیدی به چانگشا در استان هونان را کلید زدند.[۲۵۵]

در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی،[۲۵۶] متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند.[۲۵۷] استقرار نیروها موفقیت‌آمیز بودند و منجر به شکست یگان‌های ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومت‌های محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هردو به تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت می‌شدند آزاد شد[۲۵۸] و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی را ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد.[۲۵۹] پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رودخانه روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمان‌ها سرعت خود را از دست داد.[۲۶۰]

در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه مرکزی ارتش آلمان را نابود کرد.[۲۶۱] خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازی‌ها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دسته‌های ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادی ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با آرمیا کرجیوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمان‌ها را که توسط آرمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره می‌کرد.[۲۶۲] قیام ملی در اسلواکی نیز توسط آلمانی‌ها سرکوب شد.[نیازمند منبع] حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخش‌هایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتایی موفقی در رومانی و بلغارستان را باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.[۲۶۳]

در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دسته‌های ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقب‌نشینی برق‌آسای گروه‌های اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند.[۲۶۴] با این حساب، کمونسیت‌های پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال جوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیت‌آمیز گروه‌های مبارز چریکی علیه اشغالگری‌ها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزان‌ها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گسترده‌ای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت.[۲۶۵] برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندی‌ها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتش‌بس شوروی و فنلاند را منجر شد،[۲۶۶] هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.[۲۶۷]

با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترک‌المنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنی‌ها را در آسام دفع کردند و ژاپنی‌ها را به سمت رودخانه چیندوین عقب رانده[۲۶۸] و در حالی که چینی‌ها میتکیانا را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه اسونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند.[۲۶۹] در چین، ژاپنی‌ها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند.[۲۷۰] خیلی زود، به استان گوانگژی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گیلین و لیوژو به پیروزی رسیدند[۲۷۱] و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.[۲۷۲]

در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنی‌ها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود علیه در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخست‌وزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاه‌های هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمب افکن‌های سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیایت فیلیپینی یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ به دست آورد.[۲۷۳]

در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقی مانده خود آخرین تلاش‌هایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند.[۲۷۴] تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد.[۲۷۴] در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانی‌ها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند.[۲۷۵] در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.[۲۷۶]

در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند.[۲۷۷] در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همین‌طور بازپس‌گیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، میروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در ۲۵ام آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرف نشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.

نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازی‌های آلمان قلم داد می‌شد.[۲۷۸] پادگان نظامی برلین در ۲ می تسلیم شد.

در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در ۱۲ام آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریک‌های ایتالیی کشته شد.[۲۷۹] دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.[۲۸۰]

تسلیم بی‌قیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم می امضا شد که تا انتهای هشتم می ماه عملی شود.[۲۸۱] گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ می به مقاومت ادامه داد.[۲۸۲]

در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکایی‌ها به همراه نیروهای مشترک‌المنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی می‌کردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۸۳] درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتش‌زا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.[۲۸۴]

در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدان‌های نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش می‌کرد.[۲۸۵] نیروهای چینی ضدحمله‌ای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند.[۲۸۶] در همین زمان زیردریایی‌های آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن می‌جنگیدند را به شدت کاهش دادند.[۲۸۷]
در یازدهم ژولای، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامه‌های پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده[۲۸۸] و دولت‌های آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است».[۲۸۹] در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخست‌وزیری وینستون چرچیل نمود.[۲۹۰]

ژاپن که باور داشت می‌تواند شرایط مذاکره را به گونه ای پیش ببرد که در شرایط مطلوب تری تسلیم شود، تسلیم بی قید شرط را رد نمود.[۲۹۲] در اوایل اوت، آمریکا بمب‌های اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل می‌شد را شکست داد.[۲۹۳] بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بی قید شرط را بپذیرند.[۲۹۴] همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.[۲۹۵]

متفقین در اتریش و آلمان دولت‌های اشغالی تأسیس کردند؛ اولی به کشوری بی‌طرف تبدیل شد که با هیچ بلوک سیاسی متحد نبود. دومی به مناطق اشغال غربی و شرقی تقسیم شده بود که به‌ترتیب به‌دست متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی کنترل می‌شدند. اجرای برنامه نازی‌زدایی در آلمان منجر به پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی نازی در دادگاه نورنبرگ و عزل نازی‌های سابق از قدرت شد؛ اگرچه این سیاست به سمت عفو و ادغام مجدد نازی‌های سابق در جامعه آلمان غربی پیش رفت.[۲۹۶]

آلمان یک‌چهارم قلمرو پیش از جنگ (۱۹۳۷) خود را از دست داد. در میان سرزمین‌های شرقی، سیلزی، نوی‌مارک و بیشتر پومرانی به لهستان رسید[۲۹۷] و پروس شرقی بین لهستان و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد؛ به دنبال این اتفاق نُه میلیون آلمانی از این استان‌ها به آلمان رانده شدند.[۲۹۸][۲۹۹] سه میلیون آلمانی نیز از سودتنلند در چکسلواکی به این سرنوشت دچار آمدند. تا دهه ۱۹۵۰ میلادی یک‌پنجم آلمانی‌های غربی از شرق آلمان پناهنده شده بودند. اتحاد جماهیر شوروی استان‌های لهستان را نیز در شرق خط کرزن به دست گرفت[۳۰۰] که در نتیجه آن دو میلیون لهستانی اخراج شدند.[۲۹۹][۳۰۱] شمال شرقی رومانی،[۳۰۲][۳۰۳] بخش شرقی فنلاند،[۳۰۴] و سه کشور حوزه بالتیک در اتحاد جماهیر شوروی گنجانیده شدند.[۳۰۵][۳۰۶]

متفقین در راستای حفظ صلح جهانی،[۳۰۷]سازمان ملل متحد را تشکیل دادند، که رسماً در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ به‌وجود آمد[۳۰۸] و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک استاندارد مشترک برای همه کشورهای عضو تصویب کرد.[۳۰۹] قدرت‌های بزرگی که پیروز جنگ بودند – فرانسه، چین، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده – عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شدند.[۷] این پنج عضو دائم تا امروز باقی مانده‌اند، اگرچه دو تغییر کرسی بین جمهوری چین و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۷۱، و اتحاد جماهیر شوروی و دولت جانشین آن، روسیه، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، رخ داده‌است. اتحاد بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی حتی قبل از پایان جنگ نیز رو به زوال بود.[۳۱۰]

آلمان به صورت دفاکتو تقسیم شده بود و دو کشور مستقل، جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان،[۳۱۱] در مرز مناطق تحت اشغال متفقین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شدند. بقیه اروپا نیز به حوزه‌های نفوذ غربی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شدند.[۳۱۲] اکثر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با پشتیبانی کامل یا جزئی مقامات اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، وارد حوزه اتحاد جماهیر شوروی شدند که منجر به ایجاد رژیم‌هایی تحت رهبری کمونیسم شد. در نتیجه، آلمان شرقی،[۳۱۳]لهستان، مجارستان، رومانی، چکسلواکی و آلبانی[۳۱۴] کشورهای اقماری شوروی شدند. یوگسلاوی کمونیستی سیاستی مستقل در پیش گرفت و باعث ایجاد تنش با اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۱۵]

تقسیم پس از جنگ جهان توسط دو اتحاد نظامی بین‌المللی، باعث ایجاد ناتو به رهبری ایالات متحده و پیمان ورشو به رهبری اتحادی جماهیر شوروی شد.[۳۱۶] دوره طولانی تنش‌های سیاسی و رقابت نظامی بین آنها، جنگ سرد با یک مسابقه تسلیحاتی بی‌سابقه و جنگ‌های نیابتی را به‌همراه داشت.[۳۱۷]

در آسیا، ایالات متحده ژاپن را اشغال کرد و جزایر سابق ژاپن را در اقیانوس آرام غربی در اختیار گرفت، در حالی که شوروی‌ها ساخالین و جزایر کوریل را ضمیمه خود کردند.[۳۱۸]کره، که قبلاً تحت حکومت ژاپن بود، بین سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی اتحاد جماهیر شوروی در شمال و ایالات متحده در جنوب تقسیم و اشغال شد. جمهوری‌های جداگانه در سال ۱۹۴۸ و در دو طرف مدار ۳۸ درجه شمالی ظهور کردند و هر کدام ادعا می‌کردند که دولت مشروع تمام کره هستند که در نهایت به جنگ کره منجر شد.[۳۱۹]

در چین، نیروهای ناسیونالیستی و کمونیستی در ژوئن ۱۹۴۶ جنگ داخلی را از سر گرفتند. نیروهای کمونیست پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سرزمین اصلی تأسیس کردند، در حالی که نیروهای ناسیونالیست در سال ۱۹۴۹ به تایوان عقب‌نشینی کردند.[۳۲۰] در خاورمیانه، مخالفت اعراب با برنامه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین و ایجاد اسرائیل نشانگر تشدید درگیری اعراب و اسرائیل بود. در حالی که قدرت‌های اروپایی تلاش می‌کردند تا بخشی از یا تمام امپراتوری‌های استعماری خود را حفظ کنند، از دست دادن اعتبار و منابعی که در طول جنگ داشتند، این نتیجه را ناکام گذاشت و به استعمارزدایی منجر شد.[۳۲۱][۳۲۲]

اقتصاد جهانی از جنگ رنج می‌برد، گرچه کشورهای شرکت‌کننده سرنوشت‌های متفاوتی پیدا کردند؛ ایالات متحده بسیار ثروتمندتر از سایر کشورها ظاهر شد که منجر به رشد موالید در آن شد و تا سال ۱۹۵۰ تولید ناخالص داخلی آن به ازای هر فرد بسیار بالاتر از هر یک از قدرت‌های دیگر بود؛ در نتیجه آمریکا بر اقتصاد جهانی حاکم شد.[۳۲۳] انگلیس و آمریکا سیاست خلع سلاح صنعتی در آلمان غربی را در سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۸ دنبال کردند.[۳۲۴] اما به دلیل وابستگی متقابل تجارت بین‌المللی، این اتفاق منجر به رکود اقتصادی اروپا و تأخیر در بهبود وضعیت آن برای چندین سال شد.[۳۲۵][۳۲۶]

بهبود وضعیت اروپا با اصلاحات ارزی در اواسط سال ۱۹۴۸ در آلمان غربی آغاز شد و با آزادسازی سیاست اقتصادی اروپا که برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۱) هم مستقیم و هم به‌طور غیرمستقیم به آن دامن می‌زد، تشدید شد.[۳۲۷][۳۲۸] بهبود وضعیت اقتصادی آلمان غربی پس از سال ۱۹۴۸ معجزه اقتصادی آلمان خوانده شد.[۳۲۹] ایتالیا نیز رونق اقتصادی را تجربه کرد[۳۳۰] و اقتصاد فرانسه دوباره صعود کرد.[۳۳۱] در مقابل، انگلستان در وضعیت ویرانی اقتصادی قرار داشت،[۳۳۲] و با این‌که حدود یک چهارم از کل کمک‌های برنامه مارشال را دریافت کرد (بیش از هر کشور اروپایی)،[۳۳۳] روند افت نسبی اقتصادی‌اش در دهه‌های بعد نیز ادامه داشت.[۳۳۴]

اتحاد جماهیر شوروی، علی‌رغم ضررهای عظیم انسانی و مادی، افزایش سریع تولید را بلافاصله پس از جنگ تجربه کرد.[۳۳۵] ژاپن رشد اقتصادی فوق‌العاده سریعی را تجربه کرد و تا دهه ۱۹۸۰ به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شد.[۳۳۶] چین تا سال ۱۹۵۲ به تولید صنعتی پیش از جنگ خود بازگشت.[۳۳۷]

از آن‌جا که بسیاری از تلفات و کشته‌های این جنگ در هیچ‌جا ثبت نشده‌است نظرات پیرامون تعداد کشته شدگان جنگ جهانی دوم بسیار متغیر است.[۳۳۸] بیشترین تخمین‌ها حکایت از ۶۰ میلیون نفر تلفات دارند که از این تعداد ۲۰ میلیون تن نظامی و ۴۰ میلیون نفر دیگر غیرنظامیانی بودند[۳۳۹][۳۴۰][۳۴۱] که بیشترشان در اثر نسل‌کشی‌ها، کشتار جمعی، بمباران‌ها، بیماری‌ها و قحطی‌های برنامه‌ریزی شده جان خود را از دست دادند.[نیازمند منبع]

شوروی حدود ۲۷ میلیون نفر در جنگ تلفات داد[۳۴۲] که شامل ۸٫۷ میلیون نظامی و ۱۹ میلیون تلفات غیرنظامی می‌شود.[۳۴۳] یک‌چهارم مردم شوروی زخمی یا کشته شدند.[۳۴۴] آلمان ۵٫۳ میلیون تلفات نظامی داشت که بیشتر این میزان در جبههٔ شرقی و در حین آخرین نبردهای درون آلمان وارد شده بود.[۳۴۵]

از کل تلفات نزدیک به ۸۵ درصد آن متعلق به متفقین (غالباً اهالی شوروی و چین) است[۳۴۶] که بیشتر آن‌ها در اثر جنایات جنگی آلمان و ژاپن در نواحی اشغالی به وجود آمد. تخمین‌ها حاکی از این است که بین ۱۱[۳۴۷] تا ۱۷[۳۴۸] میلیون نفر از تلفات غیرنظامی به صورت مستقیم و غیرمستقیم نتیجه سیاست‌های نژادپرستانه نازی‌ها از جمله کشتار کولیها، همجنس‌گرایان و هولوکاست است. علاوه بر این حداقل ۱٫۹ میلیون نفر از لهستانی‌ها[۳۴۹][۳۵۰] و میلیون‌ها اسلاو دیگر (شامل روس‌ها، اوکراینی‌ها و بلاروس‌ها) به همراه دیگر اقلیت‌ها در اثر سیاست‌های آلمان جان خود را از دست دادند.[۳۴۸][۳۵۱] در بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر از صرب‌ها به علاوه کولی‌ها و یهودیان توسط جبهه انقلابی کرواسی که طرفدار نازی‌ها بود در یوگسلاوی شکنجه و کشته شدند.[۳۵۲] بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی نیز توسط ارتش مبارزان اوکراینی طی سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ کشته شدند[۳۵۳] که در پاسخ به آن ارتش میهنی و دیگر گروه‌های لهستانی در حملات انتقام‌جویانه خود جان ۱۰ تا ۱۵ هزار اوکراینی را گرفتند.[۳۵۴]

در آسیا و اقیانوس آرام نیز نزدیک ۱۰ میلیون نفر غیرنظامی که بیشتر آن‌ها چینی بودند (قریب به ۷٫۵ میلیون نفر)[۳۵۵] جان خود را از دست دادند.[۳۵۶] یکی از مهم‌ترین جنایات ژاپنی‌ها کشتار نانجینگ است که طی آن پنجاه تا سیصد هزار غیرنظامی چینی مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شدند.[۳۵۷] میتسویوشی هیمتا گزارش داده که ۲٫۷ میلیون تلفات در طول سیاست سه همگان وارد شده‌است. ژنرال یاسوجی اوکامورا این سیاست را در هیپی و شاندونگ اجرایی کرد.[۳۵۸]

نیروهای محور از سلاح‌های بیولوژیک و شیمیایی نیز استفاده می‌کردند. نیروی زمینی امپراتوری ژاپن طیف گسترده‌ای این سلاح‌ها را در جنگ با چین (بنگرید به واحد ۷۳۱)[۳۵۹][۳۶۰] و درگیری‌های مرزی اولیه با شوروی به کار می‌برد.[۳۶۱] علاوه بر این آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها این سلاح‌ها را بر روی غیرنظامیان[۳۶۲] و گاهی اسیران جنگی آزمایش می‌کردند.[۳۶۳]

شوروی نیز در طول جنگ دست به جنایت‌هایی زد که کشتار کاتین یکی از مهم‌ترین آن‌هاست که در آن ۲۲ هزار افسر لهستانی در طی چند روز اعدام شدند.[۳۶۴]کمیساریای خلق در امور داخلی نیز در این دوره هزاران مخالف سیاسی کمونیسم را مورد قتل و آزار اذیت قرار داد، همچنین مردم غیرنظامی به اجبار از نواحی اشغالی در کشورهای حوزه دریای بالتیک و لهستان شرقی به سیبری کوچانده شدند.[۳۶۵]

هرچند در زمان جنگ جهانی دوم هیچ قانونی در جهت منع بمباران هوایی وجود نداشت اما غالباً بمباران شهرها در اروپا و آسیا توسط آمریکا و بریتانیا را جنایت جنگی به حساب می‌آورند.[۳۶۶] برای نمونه بمباران‌های نیروی هوایی ایالات متحده بر فراز ژاپن باعث مرگ ۳۹۳ هزار نفر غیرنظامی و تخریب ۶۵ درصد مناطق مسکونی شد.[۳۶۷]

آلمان نازی مسئول کشتار برنامه‌ریزی شده نزدیک به شش میلیون یهودی، ۲٫۶ میلیون لهستانی[۳۶۸] و ۴ میلیون نفر از کسانی است که ناشایست برای زندگی قلمداد می‌گشتند. (مانند بیماران روانی، معلولان، اسرای شوروی، کولیها، همجنس‌گرایان، فراماسون‌ها و شاهدان یهوه) کشتار اسرای شوروی هرچند یک هدف اعلام شده نبود[۳۶۹] اما شرایط سخت نگهداری ایشان که به صورت عمدی ایجاد گشته بود باعث مرگ ۳٫۶ میلیون نفر از ۵٫۷ میلیون اسیر شوروی در اردوگاه‌های آلمان گشت.[۳۷۰][۳۷۱] برای کشتار نظام‌مند غیرنظامیان نیز اردوگاه‌های کار اجباری و اردوگاه‌های مرگ توسط نازی‌ها ساخته شدند تا در مقیاس صنعتی به کشتار بپردازند. علاوه بر این نازی‌ها به صورت گسترده از کارگران اجباری استفاده می‌کردند چنان‌که تخمین زده می‌شود ۱۲ میلیون نفر در سرتاسر نواحی اشغالی آلمان به صورت اجباری موظف به کار صنایع و کشاورزی آلمان بودند.[۳۷۲]

در شوروی گولاگ‌ها تبدیل به اردوگاه‌های مرگ‌باری گشتند. به خصوص در طی سال‌های ۴۳–۱۹۴۲ که سختی‌ها و قحطی ناشی از جنگ باعث مرگ بسیاری از زندانیان[۳۷۳] شامل شهروندان اسیر شده لهستانی و دیگر کشورهای اشغالی توسط شوروی در سال‌های ۴۰–۱۹۳۹ و اسرای آلمانی گشت.[۳۷۴] با پایان جنگ بیشتر اسرای شوروی از اردوگاه‌های آلمان آزاد گشتند که در هنگام بازگشت به کشورشان در اردوگاه‌های مخصوص نگهداری می‌شدند تا مورد ارزیابی کمیساریای خلق در امور داخلی قرار بگیرند و بخش بزرگی از ایشان به اتهام همکاری با نازی‌ها به گولاگ فرستاده شدند.[۳۷۵]

اردوگاه‌های اسرای جنگی ژاپنی که بیشترشان در نقش اردوگاه‌های کار اجباری استفاده می‌گشتند نرخ بالایی از مرگ و میر را در خود داشتند. دادگاه توکیو دریافت که نرخ مرگ و میر اسرای غربی در ژاپن ۲۷٫۱ درصد (برای اسرا آمریکایی ۳۷ درصد) بوده‌است[۳۷۶] که هفت برابر از نرخ مرگ و میر اسرای متفقین در آلمان و ایتالیا بیشتر است.[۳۷۷] پس از تسلیم ژاپن ۳۷٬۵۸۳ اسیر بریتانیایی، ۲۸٬۵۰۰ اسیر هلندی و ۱۴٬۴۷۳ اسیر آمریکایی از اردوگاه‌های ژاپنی آزاد گشتند در حالی که تعداد کل چینی‌های زنده مانده تنها ۵۶ نفر بود.[۳۷۸]

حداقل ۵ میلیون چینی در شمال چین توسط شورای توسعه شرق آسیا طی سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ برای کار در معادن و صنایع نظامی به بردگی گرفته شدند که این تعداد پس از ۱۹۴۲ به ۱۰ میلیون نفر رسید.[۳۷۹] در جاوه بین ۴ تا ۱۰ میلیون نفر توسط ژاپنی به کار اجباری واداشته شدند و ۲۷ هزار نفر از ایشان نیز برای کار به دیگر نواحی اشغالی ژاپنی‌ها فرستاده شدند که از این تعداد پس از پایان جنگ تنها ۵۲ هزار نفر بازگشتند.[۳۸۰]

در اروپا اشغال به دو صورت در جریان بود. در اروپای غربی (فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ و ناحیه اشغالی چکسلواکی) آلمان سیاست‌های اقتصادی را اجرا می‌کرد که توانست به جز آنچه از طریق غارت نواحی اشغالی تصاحب کرد (شامل محصولات صنعتی، تجهیزات نظامی، اجناس خام و دیگر کالاها) ۶۹٫۵ میلیارد رایش‌مارک (۲۷٫۸ میلیارد دلار) را تا پایان جنگ به دست آورد.[۳۸۱] جدا از این ارقام عایدات حاصله از ملت‌های اشغال شده بیش از ۴۰ درصد مالیات آلمان را شامل می‌شد که این رقم با ادامه جنگ به بیش از ۴۰ درصد کل عایدی آلمان رسید.[۳۸۲]

در شرق اهداف تعیین شده سیاست لبنسراوم به دلیل تغییر مداوم خط مقدم و راهبرد زمین سوخته شوروی نتوانست محقق شود و آلمانی‌ها عمدتاً از منابع مورد انتظارشان محروم ماندند.[۳۸۳] بر خلاف غرب، در شرق سیاست نژادی آلمان نازی و طرح جامع برای شرق خشونت عریانی را علیه مردمان اسلاو که انسان‌های پست نامیده می‌گشتند روا می‌داشت.[۳۸۴]گروه‌های مقاومت که تقریباً در تمامی نواحی اشغالی ایجاد گشته بودند نیز تا اواخر سال ۱۹۴۳ نتوانستند چه در شرق[۳۸۵] و چه در غرب[۳۸۶] مانعی جدی در برابر عملیات آلمان‌ها باشند.

در آسیا ژاپنی‌ها که به عنوان آزادی ملت‌های تحت استعمار از چنگ استعمارگران عملیات می‌کردند تمام نواحی اشغالی را جزئی از حوزه توسعه مشترک آسیا شرقی اعظم قرار می‌دادند.[۳۸۷] با این که ژاپنی‌ها در ابتدا از طرفی بسیاری از مردمان نواحی اشغالی به عنوان نیروی آزادی‌بخش ملت‌ها از استعمارگران اروپایی مورد استقبال قرار گرفتند اما رفتار خشن و بی‌رحمانه ایشان طی چند هفته باعث ناراحتی و عصبانیت مردم از آن‌ها شد.[۳۸۸] در فتوحات ابتداییشان ژاپنی‌ها توانستند ۴ میلیون بشکه نفت که از عقب‌نشینی متفقین به جا مانده بود را تصاحب کنند و از ۱۹۴۳ توانستند ۵۰ میلیون بشکه نفت که ۷۶ درصد توان تولید سابق محسوب می‌شد را در مستعمرات هلند در شرق آسیا تولید کنند.[۳۸۸]

در اروپای پیش از جنگ متفقین دارای برتری محسوس در هر دو حوزه تولیدات و اقتصاد بودند. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای همسود بریتانیا) در هر دو حوزه جمعیت و تولید ناخالص داخلی ۳۰ درصد بزرگ‌تر از نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) بودند که اگر مستعمرات آن‌ها را نیز به این لیست بیفزاییم آن‌ها به برتری ۵ به ۱ در حوزه جمعیت و ۲ به ۱ در تولید ناخالص داخلی می‌رسیدند.[۳۸۹] در همان زمان در آسیا چین با وجود آنکه جمعیتی شش برابر افزون‌تر از ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلی‌اش تنها ۸۹ درصد بزرگ‌تر بود که اگر مستعمرات ژاپن را به این معادله اضافه کنیم این برتری در حوزه جمعیت به سه برابر و در تولید ناخالص داخلی تنها به ۳۸ درصد می‌رسید.[۳۸۹]

برتری جمعیتی و اقتصادی متفقین در مراحل اولیه جنگ در اثر حملات برق‌آسا آلمان و ژاپن به شدت خرد شد و تا سال ۱۹۴۲ دست بالاتر را متحدین داشتند. اما پس از آن و با ورود آمریکا و شوروی به میدان جنگ و پیوستن آن‌ها به جرگه متفقین جریان جنگ آرام‌تر شد و وارد مرحله جنگ فرسایشی گشت.[۳۹۰] در همین زمان ایالات متحده آمریکا به تنهایی دو سوم تمام ملزومات متفقین اعم از کشتی، هواپیما، توپخانه، تانک، کامیون و مهمات را تولید کرد.[۳۹۱] هرچند در اکثر مواقع دسترسی متفقین به مواد خام و اولیه فراوان و ارزان علت برتری تولید آن‌ها نسبت به متحدین دانسته می‌شود اما نباید عوامل مهمی مانند بی میلی ژاپن و آلمان در استفاده از زنان به عنوان نیروی کار،[۳۹۲]بمباران‌های متفقین،[۳۹۳] حرکت کند و دیر آلمان به سمت اقتصاد جنگی[۳۹۴] را نیز از نظر دور داشت. افزون بر این نه آلمان و نه ژاپن خود را مهیا یک جنگ طولانی‌مدت نکرده بودند.[۳۹۵] آن‌ها برای جبران این ضعف تلاش کردند تا با برده‌داری و به کار گرفتن میلیون‌ها نفر به عنوان نیروی کار اجباری شرایط خود را بهبود ببخشند.[۳۹۶]تخمین زده می‌شود آلمان ۱۲ میلیون نفر که بیشتر از اهالی اروپا شرقی بودند[۳۷۲] و ژاپن ۱۸ میلیون نفر را به کار اجباری و بردگی گرفتند.[۳۷۹][۳۸۰]

هواگردهایی از جمله جنگنده‌ها، بمب‌افکنها و هواپیماهای پشتیبانی هوایی نزدیک در دوران جنگ برای شناسایی به‌کار گرفته شدند و نقش هر کدام هم به‌طور قابل‌توجهی نسبت به قبل پیشرفت کرده‌بود. نوآوری‌هایی مثل حمل‌ونقل هوایی (برای جابه‌جایی سریع و ضروری تدارکات، تجهیزات و نفرات محدود)[۳۹۷] و بمباران راهبردی (بمباران مراکز صنعتی و جمعیتی دشمن برای از بین بردن توانایی جنگی او) به‌وجود آمد.[۳۹۸]پدافندهای هوایی هم پیشرفت کردند و قابلیت‌هایی مثل رادار و توپخانهٔ سطح‌به‌هوا به آن‌ها اضافه شد. استفاده از هواپیماهای جت به‌شدت گسترش یافت و با وجود معرفی دیرهنگام و در نتیجه، تأثیر کمتر جنگ، این اتفاق منجر به معمول‌شدن استفاده از جت در نیروی هوایی در سراسر جهان شد.[۳۹۹] با وجود توسعهٔ موشک در همان سال‌ها، پیشرفت این پروژه تا سال‌های پس از جنگ به‌اندازه‌ای نبود که با اطمینان برای هدف‌گرفتن هواپیماها به کار رود.[نیازمند منبع]

تقریباً در تمام جنبه‌های جنگ دریایی و مخصوصاً ناوهای هواپیمابر و زیردریاییها پیشرفت‌هایی حاصل شد. با وجود پیشرفت نسبتاً کم مکانیک پرواز در آغاز جنگ، اقدامات انجام‌شده در تارانتو، پرل هاربر و دریای مرجان باعث شد تا کشتی اصلی در جنگ‌ها از نبردناو به ناو هواپیمابر تغییر کند.[۴۰۰][۴۰۱][۴۰۲] در اقیانوس اطلس، ناوهای هواپیمابر پشتیبان به‌علت افزایش منطقهٔ امن مؤثر نیروها و کم‌کردن فاصلهٔ میان‌اطلسی بخش مهمی از ناوگان متفقین بودند.[۴۰۳] علاوه بر این، ناوهای هواپیمابر به‌علت هزینهٔ کمتر هواپیماها[۴۰۴] و نیاز کمتر به زره حفاظتی سنگین اقتصادی‌تر بودند.[۴۰۵] زیردریایی‌ها، که اثرگذاری آن‌ها در جنگ جهانی اول اثبات شد،[۴۰۶] توسط همهٔ طرف‌ها در دومین جنگ جهانی هم کاربردی شناخته می‌شدند. بریتانیا روی ارتقای سلاحها و تاکتیک‌های ضدزیردریایی، مثل سونار، تمرکز کرد و آلمان با اقداماتی همچون ساخت زیردریایی تایپ هفت و تاکتیک‌های ولف‌پک روی ارتقای قوای تهاجمی خود تمرکز داشت.[۴۰۷]

شیوه‌های جنگ زمینی از خط مقدم ثابت و سنگرهای جنگ جهانی اول، که به توپخانههای ارتقا یافته که سرعت پیاده‌نظام و سواره‌نظام را افزایش می‌داد متکی بود، به قابلیت‌های حمل و نقل و تسلیحات ترکیبی تبدیل شد. تانکها که در نخستین جنگ جهانی اغلب برای پشتیبانی پیاده‌نظام استفاده می‌شدند در جنگ جهانی دوم یکی از سلاح‌های اصلی بودند.[۴۰۸] در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ طراحی تانک‌ها به‌طرز قابل‌ملاحظه‌ای پیشرفته‌تر از جنگ جهانی اول بود[۴۰۹] و پیشرفت در طراحی آن‌ها با هدف افزایش سرعت، زره و قدرت آتش در طول جنگ هم ادامه یافت.[نیازمند منبع] بیشتر فرماندهان در آغاز جنگ تصور می‌کردند که برای مبارزه با تانک‌های دشمن باید از تانک‌هایی با مشخصات بهتر استفاده کرد.[۴۱۰] این تفکر با عملکرد ضعیف سلاح‌های ضدتانک اولیه در برابر زره و خودداری آلمان از نبردهای تانک در برابر تانک به چالش کشیده شد. این شیوه، در کنار استفادهٔ آلمان از تسلیحات ترکیبی، از عناصر اصلی تاکتیک‌های شدیداً موفق بلیتسکریگ آلمان در لهستان و فرانسه بود.[۴۰۸] بسیاری از شیوه‌های نابودی تانک‌ها، از جمله آتش غیرمستقیم، توپ ضدتانک (از هر دو نوع یدک‌کش و خودکششی)، مین، اسلحه‌های ضدتانک کوتاه‌برد پیاده‌نظام و تانک در برابر تانک مورد استفاده قرار گرفتند.[۴۱۰] با وجود ماشینی کردن گسترده، پیاده‌نظام همچنان ستون فقرات همهٔ نیروها بود.[۴۱۱] تجهیزات بیشتر نیروهای پیاده‌نظام در طول جنگ مشابه تجهیزات جنگ جهانی اول بود.[۴۱۲] استفاده از مسلسل‌های قابل‌حمل، مثل ام‌جی۳۴ متعلق به آلمان، گسترش یافت و انواعی از مسلسل دستی که برای نبرد نزدیک در نواحی شهری و جنگلی کاربردی بود مورد استفاده قرار گرفت.[۴۱۲] در اواخر جنگ، تفنگ تهاجمی توسعه داده شد و پس از جنگ به سلاح معمول پیاده‌نظام تبدیل شد. این نوع سلاح دارای بسیاری از ویژگی‌های تفنگ و مسلسل دستی است.[۴۱۳]

بیشتر جنگجویانی که از نقش‌های اساسی در جنگ برخوردار بودند با طراحی ماشین‌های سایفر برای رمزنگاری، تلاش به حل معضل پیچیدگی و ناامنی در استفاده از کتاب‌های کد کردند که ماشین انیگمای آلمان شناخته‌شده‌ترین این تلاش‌هاست.[۴۱۴] توسعهٔ فناوری‌های شنود الکترونیک و تحلیل رمز منجر به دست‌یابی به توانایی رمزگشایی شد. از نمونه‌های سرشناس این موضوع می‌توان به رمزگشایی کدهای نیروی دریایی ژاپن توسط متفقین[۴۱۵] و فناوری اولترای بریتانیا، که به این کشور اجازهٔ رمزگشایی از کدهای انیگما را می‌داد، اشاره کرد.[۴۱۶] استفاده از فریب یکی دیگر از جلوه‌های سازمان اطلاعات نظامی در جنگ جهانی دوم است. متفقین در عملیات‌هایی مثل مینسمیت و بادی‌گارد از شیوه‌های فریب استفاده کردند.[۴۱۵][۴۱۷]

دیگر دستاوردهای حوزهٔ فناوری و مهندسی در طول یا در نتیجهٔ جنگ به دست آمدند. نخستین رایانهٔ قابل برنامه‌ریزی جهان (زد۳، کلوسوس و انیاک)، موشک‌های هدایت‌شونده و موشک‌های مدرن، پروژهٔ منهتن و توسعهٔ جنگ‌افزارهای هسته‌ای، تحقیق در عملیات و توسعهٔ بندرگاه‌های مصنوعی و خطوط نفتی زیر کانال مانش از جمله این دستاوردها هستند.[نیازمند منبع]پنی‌سیلین نخستین بار در طول جنگ به تولید انبوه و استفاده رسید.[۴۱۸]


Political Migrations in Poland 1939–1948Downloads-icon


the originalDownloads-icon


Political Migrations On Polish Territories (1939-1950)Downloads-icon


ArchivedDownloads-icon


“Soviet Repression Statistics: Some Comments”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Soviet Deaths in the Great Patriotic War: A Note”Downloads-icon


“The Soviet-German War 1941–45 Myths and Realities: A Survey Essay”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Oil and the American Century”Downloads-icon


Appeasement Reconsidered: Investigating the Mythology of the 1930sDownloads-icon


the originalDownloads-icon

.

جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بود که از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۵ میلادی طول کشید. بیشتر کشورهای جهان، از جمله قدرت‌های بزرگ در این جنگ شرکت کردند و کم‌کم در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند: دستهٔ نخست، متفقین و دستهٔ دوم نیروهای محور یا متحدین نام داشتند. این دو اتحاد نظامی یک جنگ تمام‌عیار به راه انداختند، که در اثر آن بیش از ۱۰۰ میلیون تن در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و توانایی‌های علمی‌شان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند تا جایی که مرز هزینه از نیروی نظامی و غیرنظامی نامشخص بود. برآورد کشته‌های جنگ جهانی دوم حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون انسان است که آن را به مرگ آورترین نبرد در تاریخ زندگی انسان تبدیل می‌کند. بیشتر کشته‌ها از غیرنظامیان شوروی و چین بود همچنین کشته‌های ناشی از نسل‌کشی هولوکاست، بمباران استراتژیک و درگذشتگان در اثر گرسنگی شدید و بیماری و دست آخر کشته شدگان در اثر جنگ‌افزارهای هسته‌ای در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده می‌شوند.[۱][۲][۳]

پادشاهی ژاپن که بر آن بود که فرمانروایی آسیا و اقیانوس آرام را در دست بگیرد؛ از سال ۱۹۳۷ در جنگ با چین بود.[۴][الف] در نتیجه هیچ‌کدام بر دیگری اعلان جنگ نکرد. عموماً آغاز جنگ جهانی دوم را از ۱ سپتامبر[۶] ۱۹۳۹ و با یورش آلمان نازی به جمهوری دوم لهستان می‌دانند که در نتیجهٔ آن فرانسه و بریتانیا هم به آلمان اعلام جنگ کردند. از اواخر ۱۹۳۹ تا آغاز ۱۹۴۱ در زنجیره ای از لشکرکشی‌ها و معاهدات سه جانبه، آلمان توانست بر بخش زیادی از اروپا چیره شود و محور اتحاد را با ایتالیا و ژاپن تشکیل دهد. آلمان و شوروی در جریان پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در اوت ۱۹۳۹ بخش‌هایی از همسایه‌های اروپایی، لهستان، فنلاند، رومانی و کشورهای حوزهٔ بالتیک را میان خود تقسیم کردند. پس از تشکیل گروه‌های آماده در آفریقای شمالی و شرقی و همچنین سقوط فرانسه در اواسط ۱۹۴۰ عملاً جنگ میان نیروهای محور اروپا و امپراتوری بریتانیا صورت می‌گرفت. بلیتس و نبرد آتلانتیک در همین دوران روی داد. در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای محور یورش سنگینی به شوروی بردند و یکی از بزرگترین نبردهای زمینی تاریخ بشر را ایجاد کردند. این جبهه شرقی باعث به دام انداختن نیروهای محور شد و بیش از همه ارتش آلمان نازی را درگیر جنگ فرسایشی کرد. در دسامبر ۱۹۴۱ ژاپن یک یورش ناگهانی به آمریکا کرد که باعث شد آمریکا بی درنگ به ژاپن اعلام جنگ کند که با حمایت بریتانیا همراه شد. پس از آن نیروهای محور در اروپا نیز با اتحاد ژاپن به آمریکا اعلام جنگ کردند. دست‌آوردهای ژاپن در یورش به آمریکا باعث ایجاد این احساس در آسیا شد که آسیا از تسلط غرب خارج شده‌است از این رو بسیاری از ارتش‌های شکست خورده با آنها همراهی کردند.

پیشروی نیروهای محور پس از شکست ژاپن در نبرد میدوی متوقف شد و پس از آن بود که آلمان و ایتالیا در نبردی در آفریقای شمالی و پس از آن در استالینگراد در اتحاد جماهیر شوروی شکست خوردند. ریشهٔ این شکست‌ها به سال ۱۹۴۳ و مجموعه ای از شکست‌های آلمان در جبههٔ شرقی، تهاجم متفقین به سیسیل و پیروزی‌های متفقین در جبههٔ اقیانوس آرام برمی گردد. مجموعهٔ این رویدادها باعث شد تا ابتکار عمل از دست نیروهای محور خارج شود و آنها را مجبور کرد تا در همهٔ جبهه‌ها تنها پاسخگو به راهبردهای طرف مقابل باشند. در ۱۹۴۴ متفقین به فرانسهٔ اشغال شده توسط آلمانی‌ها یورش بردند در حالی که همزمان شوروی نیز قلمروهای ازدست رفتهٔ خود را پس گرفت. در بازهٔ ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵ ژاپن مجبور شد در بسیاری سرزمین‌های اصلی آسیایی، مرکز و جنوب چین و برمه عقب‌نشینی کند و متفقین هم توانستند نیروی دریایی ژاپن را عقب برانند و جزایر کلیدی غرب اقیانوس آرام را بدست بگیرند.

جنگ در اروپا با تهاجم متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی به آلمان به پایان رسید. نتیجهٔ جنگ در اروپا، اشغال برلین توسط نیروهای شوروی و نیروهای متفقین غربی، خودکشی آدولف هیتلر و شکست آلمان در ۸ مه ۱۹۴۵ شد. پس از اعلان پوتسدام از سوی متفقین در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ و سرباززدن ژاپن از نتیجهٔ جنگ، آمریکا در ۶ و ۹ اوت به ترتیب شهرهای هیروشیما و بندر ناگاساکی را با بمب اتمی بمباران کرد. با وجود عملیات طراحی شدهٔ یورش به ژاپن و بمباران اتمی ژاپن، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد و تهاجم نظامی شوروی به منچوری صورت گرفت. پس از اعلام تسلیم ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ پیروزی متفقین در آسیا نهایی شد. پس از آن دادگاه‌هایی برای بررسی خسارت‌ها و جنایات جنگی وارده از سوی آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها صورت گرفت.
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

جنگ جهانی دوم، ساختار اجتماعی و نظام قدرت در جهان را دگرگون کرد و پس از آن سازمان ملل متحد برای جلوگیری از رویدادهای مشابه تشکیل شد و قدرت‌های پیروز شامل چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و آمریکا عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد شدند.[۷] بعد از پایان جنگ، نزدیک به نیم قرن، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر در جنگ سرد بودند. در جریان تلاش اروپا برای جبران خسارات و آسیب‌های جنگ جهانی دوم، تأثیر قدرت‌های اروپایی در جهان کم شد و کشورهای مستعمرهٔ آفریقایی و آسیایی از سلطهٔ اروپا خارج شدند. همچنین کشورهای اروپایی تلاش کردند تا هویت سیاسی واحدی به خود ببخشند و از دشمنی‌های پیش از جنگ بکاهند.[۸]

جنگ در اروپا، اساساً از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی با تهاجم آلمان به لهستان آغاز شد،[۹][۱۰] که دو روز پس از آن هم، بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ کردند. اما آغاز جنگ در اقیانوس آرام را می‌توان از جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ۱۹۳۷،[۱۱][۱۲] یا حتی حمله ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ دانست.[۱۳][۱۴]

بسیاری از پژوهشگران گفته‌های مورخ بریتانیایی، تیلور را مستند می‌دانند برپایهٔ نظرات تیلور، جنگ چین و ژاپن، و جنگ در اروپا و مستعمره‌هایش، از نظر زمانی همزمان بوده‌اند و در سال ۱۹۴۱، این دو جنگ با یکدیگر ادغام شدند. در این مقاله از تاریخ‌گذاری مرسوم استفاده شده‌است. برخی دیگر از تاریخ‌نگاران حملهٔ ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ را آغازگر جنگ جهانی دوم می‌دانند.[۱۵] تاریخ‌نگار بریتانیایی، آنتونی بیوور آغاز جنگ جهانی دوم را نبرد خالخین گل می‌داند که نیروهای ژاپن، مغولستان، و شوروی از ماه مه تا سپتامبر ۱۹۳۹ در آن درگیر بودند.[۱۶]

دربارهٔ پایان جنگ نیز اجماعی همگانی بر روی تاریخ دقیق پایان آن وجود ندارد. به‌طور کلی چنین بیان می‌شود که ترک مخاصمه در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ (روز پیروزی بر ژاپن) را باید تاریخ پایان جنگ جهانی دوم دانست، نه تسلیم رسمی ژاپن که در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به به جنگ در آسیا پایان داد. یک قرارداد صلح با ژاپن در سال ۱۹۵۱ منعقد شد.[۱۷] یک پیمان در مورد آیندهٔ آلمان که بعدها به اتحاد آلمان انجامید نیز با آلمان منعقد گردید.[۱۸] هیچ‌گونه پیمان صلحی میان اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن به امضا نرسید.[۱۹]

جنگ جهانی اول نقشهٔ سیاسی اروپا را دستخوش تغییراتی ریشه‌ای کرد.[۲۰]قدرت‌های مرکز (شامل امپراتوری‌های آلمان، اتریش-مجارستان، و عثمانی و پادشاهی بلغارستان) شکست خوردند و تجزیه شدند یا بخشی از قلمروی خود را از دست دادند.[۲۰] در روسیه با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویک‌ها بر سر کار آمدند و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأسیس کردند.[۲۰] برخی از متفقینِ پیروز این جنگ (مثل فرانسه، بلژیک، ایتالیا، رومانی، و یونان) سرزمین‌های تازه‌ای را به قلمرو خود افزودند
و از تجزیهٔ سرزمین‌های سابق امپراتوری‌های اتریش-مجارستان، عثمانی، و روسیه دولت‌های ملی جدیدی سر برآوردند.[۲۰]

در پی کنفرانس صلح پاریس (که رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد) جامعه ملل تأسیس شد. اهداف این سازمان، چنان‌که در میثاق آن آمده‌است، جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دسته‌جمعی، خلع سلاح، و حل اختلاف‌های بین‌المللی از راه مذاکره و حکمیّت بود.[۲۱]

ایتالیا، که از متفقین جنگ جهانی اول بود، پس از جنگ سرزمین‌هایی را به دست آورد، با این حال ملی‌گرایان ایتالیایی از این که بریتانیا و فرانسه در کنفرانس به وعده‌های خود در ازای ورود ایتالیا به جنگ عمل نکردند خشمگین بودند. از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵، جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا تصاحب کرد.
این جنبش که مسلکش مبنی بر ملی‌گرایی، تمامیت‌خواهی، و ائتلاف طبقاتی بود، مردم‌سالاری نیابتی را لغو کرد، فعالان سوسیالیست، چپ‌گرا، و لیبرال را سرکوب کرد، و سیاست خارجه‌ای به‌شدت توسعه‌طلب را در پی گرفت که هدفش تبدیل ایتالیا به یک ابرقدرت بود و وعدهٔ پایه‌گذاری «امپراتوری روم نو» را می‌داد.[۲۲]

پس از کودتایی ناموفق در ۱۹۲۳، سرانجام در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر صدراعظم آلمان شد. هیتلر، که خواستار تجدید نظری ریشه‌ای و نژادگرایانه در نظم جهانی بود، مردم‌سالاری را منحل کرد و اندکی پس از به قدرت رسیدن دست به تجدید گستردهٔ تسلیحاتی در آلمان زد.[۲۳] همزمان فرانسه در پی مماشات و حفظ اتحادش با ایتالیا، دست این کشور را در استعمار اتیوپی باز گذاشت. در اوایل سال ۱۹۳۵ وضعیت وخیم‌تر شد؛ چرا که قلمرو حوضه زار رسماً ضمیمه خاک آلمان شد و هیتلر در ضدیت با پیمان ورسای برنامهٔ تجدید تسلیحاتی آلمان را شدت داد و خدمت وظیفه عمومی را به اجرا گذاشت.[۲۴]

اگر چه دوران پس از جنگ جهانی اول آمیخته به احساسات صلح‌جویانه بود،[۲۵] در چند کشور اروپایی این دوران به موج بازپیوندخواهی و ملی‌گرایی انتقام‌گرایانه دامن زد. این احساسات به‌ویژه در آلمانی به چشم می‌خورد که به واسطهٔ پیمان ورسای زیان‌های سرزمینی، مستعمراتی، و مالی عمده‌ای دیده بود. بنابر این پیمان آلمان ۱۳ درصد از خاک میهنی خود و همهٔ مستعمراتش را از دست داد، انضمام سرزمین‌های دیگر به خاک آلمان ممنوع شد، غرامات جنگی‌ای بر این کشور وضع شد، و محدودیت‌هایی بر اندازه و توان نیروهای مسلح آن مقرر شد.[۲۶]
با وقوع انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان، امپراتوری آلمان منحل شد و بر جای آن دولتی مردم‌سالار تأسیس شد که بعدها جمهوری وایمار نام گرفت.
دوران بین دو جنگ صحنهٔ کشمکش بین هواداران و مخالفان این جمهوری جدید در هر دو گرایش سیاسی راست و چپ بود.[نیازمند منبع]

بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا برای مقابله با اقدامات آلمان در آوریل ۱۹۳۵ جبهه استرسا را تشکیل دادند که قدمی مهم در راستای جهانی شدن نظامی بود. با این حال در ژوئن همان سال بریتانیا توافق‌نامهٔ دریایی مستقلی با آلمان امضاء کرد که از محدودیت‌های پیشین بر آلمان می‌کاست. شوروی، که از چشم طمع آلمان به مناطق وسیعی از اروپای شرقی بیمناک بود، پیمانی مبنی بر همکاری مشترک با فرانسه بست، گر چه این پیمان پیش از رسمیّت یافتن بایستی از دستگاه اداری جامعهٔ ملل می‌گذشت و این امر آن را عملاً بی‌اثر می‌کرد.[۲۷] آمریکا هم که از افزایش تنش‌ها در اروپا و آسیا مضطرب شده بود در اوت همان سال لوایحی را مبنی بر بی‌طرفی این کشور تصویب کرد.[۲۸]

هیتلر با بازنظامی‌سازی راینلند در مارس ۱۹۳۶ پیمان‌های ورسای و لوکارنو را نقض کرد، ولی با این اقدامات او به دلیل سیاست مماشات متفقین جنگ جهانی اول در این مقطع، برخورد چندانی صورت نگرفت.[۲۹] در اکتبر ۱۹۳۶، آلمان و ایتالیا محور رم–برلین را تشکیل دادند. یک ماه بعد هم آلمان و ژاپن پیمان ضد کمینترن را امضاء کردند و ایتالیا نیز در نوامبر ۱۹۳۷ به آن پیوست.[۳۰]

در چین، حزب کومینتانگ کارزاری را برای متحد کردن این کشور علیه جنگ‌سالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند، ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین جنگی داخلی درگرفت[۳۱] و جنگ‌سالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن، که روز به روز نظامی‌گراتر می‌شد، مدت‌ها بود که به دنبال افزایش نفوذش در چین بود[۳۲] و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان می‌دانست. در ۱۹۳۱ ژاپن حادثه موکدن را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دست‌نشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[۳۳]

با درخواست چین، جامعه ملل ناظرانی به منطقه اعزام کرد و کمیته‌ای، موسوم به کمیتهٔ لیتون، تشکیل داد تا به این موضوع رسیدگی کند. گزارش لیتون یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۳۲، منتشر شد و ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش به این گزارش، ژاپن، از جامعهٔ ملل خارج شد. پس از آن دو کشور در چندین نبرد در شانگهای، رهه، و هبئی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه آتش‌بس تانگو را در ۱۹۳۳ امضا کردند.
پس از آتش‌بس هم نیروهای داوطلب چینی به مقاومت علیه ژاپنی‌ها در منچوری، چهائر، و سوئی‌یوآن ادامه دادند.[۳۴] پس از حادثه شی‌آن در ۱۹۳۶، نیروهای کومینتانگ و کمونیست اعلام آتش‌بس کردند تا بتوانند علیه ژاپن جبهه‌ای متحد تشکیل دهند.[۳۵]

جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مهٔ ۱۹۳۶ به پایان رسید. حملهٔ نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمرهٔ ایتالیا بودند آغاز شد.[۳۶] در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمرهٔ جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعهٔ ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعهٔ ملل بودند اما جامعهٔ ملل علی‌رغم آن که حملهٔ ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد.[۳۷] البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریم‌هایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریم‌ها عملاً به‌طور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند.[۳۸] ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.[۳۹]

زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا سر گرفت، هیتلر و موسولینی از شورشیان ملی‌گرا که توسط فرانسیسکو فرانکو رهبری می‌شدند حمایت نظامی کردند. این حمایت از سمت ایتالیا بیشتر بود تا از سمت نازی‌ها؛ موسولینی مجموعاً ۷۰٬۰۰۰ نیروی زمینی و ۶٬۰۰۰ خدمهٔ نیروهای هوایی به انضمام ۷۲۰ هواپیما به اسپانیا فرستاد.[۴۰] از سوی دیگر، شوروی از حاکم فعلی اسپانیا یعنی جمهوری دوم اسپانیا حمایت می‌کرد. همچنین بیش از ۳۰٬۰۰۰ نیروی داوطلب خارجی که با نام تیپ‌های بین‌المللی شناخته می‌شدند علیه ملی‌گرایان می‌جنگیدند. در این میان آلمان و شوروی از این جنگ نیابتی به عنوان فرصتی برای آزمودن پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و تاکتیک‌های جنگی‌شان بهره بردند. در نهایت ملی‌گرایان در سال ۱۹۳۹ در جنگ پیروز شدند و فرانکو که حال تبدیل به یک دیکتاتور شده بود در طول جنگ جهانی دوم رسماً موضع بی‌طرفی گرفته اگر چه عموماً حامی نیروهای محور بود.[۴۱] مهم‌ترین همکاری او با آلمان عبارت بود از ارسال داوطلبانی به جبههٔ شرقی.[۴۲]

در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد.[۴۳] شوروی فوراً با چین معاهدهٔ عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهدهٔ پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائی‌یوان حمله کردند، در نبرد شینکو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند،[۴۴] و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند.[۴۵][۴۶]جنرالیسیمو چیانگ کای‌شک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت این منطقه را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ ده‌ها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینی‌های غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شدهٔ چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنی‌ها قتل‌عام شدند.[۴۷][۴۸]

در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تائه‌ژوانگ به دست آوردند اما در مهٔ آن سال شهر شوژو توسط ژاپنی‌های فتح شد.[۴۹] در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنی‌ها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنی‌ها افتاد.[۵۰] اما تمام این پیروزی‌های ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینی‌ها، چنان‌که ژاپنی‌های انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیرهٔ چونگ‌کینگ به مبارزه ادامه داد.[۵۱][۵۲]

در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیری‌های درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-ران بود که بر توسعهٔ نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامهٔ این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن،[۵۳] و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بی‌طرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بی‌طرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-ران رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعهٔ نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربی‌اش سوق داد.[۵۴][۵۵]

در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمهٔ خاک خود کرد، ولی بااین‌حال دیگر قدرت‌های اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند.[۵۶]
هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانی‌زبان‌ها تشکیل می‌دادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخست‌وزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد.[۵۷]
اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخش‌های دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقهٔ زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.[۵۸]

با این که در توافق‌نامه مونیخ همهٔ خواسته‌های صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همهٔ خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود.
او در سخنرانی‌های بعدی‌اش به بریتانیا و یهودی‌های «جنگ‌طلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گسترده‌ای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیهٔ مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقه‌ای تحت‌الحمایه آلمان بود، و دولت دست‌نشاندهٔ جمهوری اسلواکی تقسیم کرد.[۵۹]
هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.[۶۰]

بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمی‌پوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد.[۶۱]
اندکی پس از وعدهٔ بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند.[۶۲]
هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصرهٔ» آلمانند و از توافق‌نامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.[۶۳]

در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی[ب] شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات دربارهٔ پیمان نظامی سه‌گانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی،[۶۴]
شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد.[۶۵]
در جملهٔ مفاد این پیمان معاهده‌ای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص می‌کرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان می‌رسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش می‌کشید.[۶۶]
به واسطهٔ این پیمان، ضدیت شوروی با حملهٔ آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بی‌طرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.[۶۷]

آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم به‌منظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانه‌ای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد.[۶۸]
در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نماینده‌ای تام‌الاختیار به برلین بفرستد تا دربارهٔ تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همه‌پرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانی‌زبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی می‌داد) مذاکره کند.[۶۸]
لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجهٔ آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسه‌ای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شده‌است.[۶۹]

در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان پس از آماده‌سازی چندین عملیات پرچم دروغین به‌عنوان پیش‌زمینه، ‎به لهستان حمله کرد.[۷۰] اغلب از نبرد وسترپلاته به‌عنوان نخستین نبرد جنگ یاد می‌شود.[۷۱] بریتانیا به آلمان هشدار داد تا عملیات‌های نظامی خود را متوقف کند. در ۳ سپتامبر، پس از نادیده‌گرفته‌شدن هشدار، فرانسه، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند علیه آلمان اعلام جنگ کردند. اتحادیه آفریقای جنوبی در ۶ سپتامبر و کانادا در ۱۰ سپتامبر به این اتحاد پیوستند. این کشورها به جز یک کاوش هشدارآمیز از سوی فرانسه در زارلاند، مستقیماً برای لهستان پشتیبانی نظامی نفرستادند.[۷۲]متفقین با هدف ضربه به اقتصاد و افزایش هزینه‌های جنگ آلمان، یک محاصرهٔ دریایی علیه این کشور ترتیب دادند.[۷۳] آلمان با صادرکردن دستور حملهٔ یو-بوت‌ها به کشتی‌های جنگی و تجاری متفقین به این حمله پاسخ داد. این اقدام آلمان بعدتر به نبرد آتلانتیک انجامید.[۷۴]

نیروهای آلمانی در ۸ سپتامبر به حومهٔ ورشو رسیده‌بودند. ضدحملهٔ لهستان به سمت غرب برای چندین روز پیش‌روی نیروهای آلمانی را متوقف کرد؛ اما ارتش آلمان نازی ضدحمله را دور زده و به محاصرهٔ نیروهای لهستانی منجر شد. بقایای ارتش لهستان به نبرد با نیروهای آلمان پرداختند. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از امضای آتش‌بس با ژاپن، شوروی به لهستان شرقی حمله کرد.[۷۵] دلیل ارائه‌شده برای این حمله، فروپاشی ظاهری لهستان بود.[۷۶] در ۲۷ سپتامبر، پادگان ورشو تسلیم آلمان‌ها شد و آخرین نیروهای اصلی عملیاتی در ارتش لهستان در ۶ اکتبر تسلیم شدند. با وجود شکست نظامی، لهستان هیچ‌گاه تسلیم نشد و اقدام به ایجاد دولت در تبعید و دولت زیرزمینی در سرزمین تسخیرشده‌اش کرد.[۷۷] بخش زیادی از پرسنل نظامی لهستان به رومانی و دیگر کشورهای حاشیهٔ دریای بالتیک نقل مکان کردند. بسیاری از این نیروها در دیگر صحنه‌های جنگ به نبرد با نیروهای محور پرداختند.[۷۸]

بخش غربی لهستان به آلمان و بخش شرقی آن به شوروی الحاق شد. آلمان بخش مرکزی این کشور را تصرف کرد. سهم کوچکی از لهستان به لیتوانی و اسلواکی رسید. در ۶ اکتبر، هیتلر یک پیشنهاد صلح برای بریتانیا و فرانسه فرستاد و گفت که آیندهٔ لهستان باید صرفاً توسط آلمان و شوروی تعیین شود. این پیشنهاد رد شد[۷۹] و هیتلر دستور حملهٔ فوری به فرانسه را صادر کرد.[۸۰] با این وجود، حمله به‌دلیل شرایط بد آب‌وهوایی به بهار ۱۹۴۰ موکول شد.[۸۱][۸۲][۸۳]

اتحاد جماهیر شوروی کشورهای حوزه دریای بالتیک—استونی، لتونی و لیتوانی، کشورهایی که تحت پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در «قلمروی تأثیر» شوروی بودند—را مجبور به امضای پیمان کمک دوطرفه کرد. از شرایط این پیمان، استقرار نیروهای شوروی در این کشورها بود. کمی بعد تعداد چشم‌گیری از نیروهای نظامی شوروی به این مناطق منتقل شدند.[۸۴][۸۵][۸۶]فنلاند از امضای پیمانی مشابه امتناع ورزید و راضی به واگذار کردن بخشی از قلمرویش به شوروی نشد. اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر ۱۹۳۹ به فنلاند حمله کرد.[۸۷] این حمله منجر به اخراج شوروی از جامعهٔ ملل شد.[۸۸] با وجود برتری واضح شوروی از لحاظ نفرات و تجهیزات، موفقیت ارتش این کشور ناچیز بود و جنگ میان دو کشور در مارس ۱۹۴۰ با امضای پیمان‌نامه صلح مسکو و با سود کم برای فنلاند پایان یافت.[۸۹]

در ژوئن ۱۹۴۰، شوروی با اعمال زور استونی، لتونی و لیتوانی را به قلمروی خود افزود[۹۰] و بر سر مناطق بیسارابیا، بوکوفینای شمالی و هرتسا با رومانی به اختلاف خورد. در همان حال، روابط حسنهٔ سیاسی و همکاری‌های اقتصادی شوروی و نازی‌ها[۹۱][۹۲] کم‌کم متوقف شد[۹۳][۹۴] و هر دو کشور مقدمات جنگ را فراهم کردند.[۹۵]

در آوریل ۱۹۴۰، آلمان برای محافظت از محمولهٔ سنگ آهن سوئد، که متفقین در تلاش برای گرفتن آن بودند، به دانمارک و نروژ هجوم برد.[۹۶]دانمارک پس از چند ساعت تسلیم شد و نروژ در عرض دو ماه[۹۷] و با وجود حمایت متفقین شکست خورد. نارضایتی بریتانیا از لشکرکشی به نروژ به انتصاب وینستون چرچیل به نخست‌وزیری در ۱۰ مهٔ ۱۹۴۰ انجامید.[۹۸]

در همان روز، آلمان به فرانسه حمله کرد. برای عبور از استحکامات خط دفاعی ماژینو در مرز فرانسه و آلمان، آلمان ابتدا به ملت‌های بی‌طرف بلژیک، هلند و لوکزامبورگ حمله کرد.[۹۹] آلمان‌ها از کنار به منطقهٔ آردنس حمله کردند.[۱۰۰] این حمله به‌اشتباه از سوی متفقین به‌عنوان نوعی مانع طبیعی در برابر خودروهای زرهی تعبیر شد.[۱۰۱][۱۰۲] با استفادهٔ موفقیت‌آمیز از تاکتیک‌های بلیتسکریگ، ارتش آلمان نازی به‌سرعت به کانال مانش رسید و ارتباط نیروهای متفقین حاضر در بلژیک را با خارج قطع کرد. این عمل منجر به گیرافتادن تودهٔ بزرگی از ارتش متفقین در مرز فرانسه-بلژیک و در نزدیکی لیل شد. بریتانیا با رها کردن تقریباً تمام تجهیزات میزان چشم‌گیری از نیروها، توانست آن‌ها را تا اوایل ژوئن از منطقه تخلیه کند.[۱۰۳]

در ۱۰ ژوئن، ایتالیا به فرانسه حمله کرد و با این کار اقدام به آغاز جنگ با فرانسه و بریتانیا کرد.[۱۰۴] آلمان‌ها به سمت جنوب و به نبرد ارتش تضعیف‌شدهٔ فرانسه رفتند و پاریس در ۱۴ ژوئن به دست آن‌ها افتاد. هشت روز بعد فرانسه و آلمان موقتاً صلح کردند. قسمتی از فرانسه به آلمان و قسمتی به ایتالیا رسید[۱۰۵] و ناحیهٔ کوچکی با نام فرانسهٔ ویشی هم تشکیل شد که با وجود بی‌طرفی رسمی، به‌طور کلی همراه آلمان به‌شمار می‌رفت. فرانسه ناوگانش را حفظ کرد. بریتانیا برای جلوگیری از غصب این ناوگان توسط آلمان در سوم ژوئیه به آن حمله کرد.[۱۰۶]

نبرد بریتانیا[۱۰۷] در اوایل ژوئیه و در پی حملهٔ نیروی هوایی آلمان نازی به کشتی‌ها و بندرها آغاز شد.[۱۰۸] بریتانیا اولتیماتوم هیتلر را رد کرد[۱۰۹] و کمپین برتری هوایی آلمان در ماه اوت آغاز شد؛ هر چند که در پیروزی بر فرماندهی نبرد آرای‌اف شکست خورد. در پی این اتفاق، تهاجم برنامه‌ریزی‌شدهٔ آلمان به بریتانیا در ۱۷ سپتامبر برای همیشه لغو شد. با وجود تشدید عملیات‌های بمباران راهبردی آلمان با حملات شبانه به لندن و دیگر شهرهای بلیتس، این حملات نتوانستند قوای جنگی بریتانیا را به مقدار زیادی مختل کنند.[۱۰۸] بخش عظیمی از حملات در مهٔ ۱۹۴۱ متوقف شد.[۱۱۰]

ناوگان آلمان با استفاده از بندرهای فرانسه توانست با استفاده از یو-بوتهای خود در ناحیهٔ آتلانتیک در برابر نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا پیروز شود.[۱۱۱]ناوگان وطن متعلق به بریتانیا توانست در ۲۷ مهٔ ۱۹۴۱ با غرق کردن نبردناو بیسمارک به پیروزی بزرگی دست یابد.[۱۱۲]

در نوامبر ۱۹۳۹، ایالات متحده در حال بررسی موقعیت برای کمک به چین و متفقین بود. این کشور لوایح بی‌طرفی را برای مجاز کردن «پرداخت نقد و حمل» خرید از جانب متفقین، مورد بازبینی قرار داد.[۱۱۳] در ۱۹۴۰ و در پی تصرف پاریس توسط آلمان، اندازهٔ نیروی دریایی ایالات متحدهٔ آمریکا به‌طور چشم‌گیری افزایش یافت. در ماه سپتامبر، ایالات متحده با معاملهٔ ناوشکن‌های آمریکایی با پایگاه‌های انگلیسی موافقت کرد.[۱۱۴] با این وجود، اکثریت عامهٔ مردم آمریکا تا سال ۱۹۴۱ همچنان با هرگونه مداخلهٔ مستقیم نظامی در جنگ مخالف بودند.[۱۱۵] در دسامبر ۱۹۴۰، روزولت هیتلر را به برنامه‌ریزی برای فتح جهان متهم کرد و هرگونه مذاکره‌ای را به‌دلیل بی‌فایده دانستن آن رد کرد. او ایالات متحده را «زرادخانهٔ دموکراسی» نامید و برنامه‌های قانون وام و اجاره را با هدف پشتیبانی کردن از قوای جنگی بریتانیا افزایش داد.[۱۰۹] ایالات متحده طرح‌ریزی استراتژیک برای آغاز حمله‌ای همه‌جانبه به آلمان را شروع کرد.[۱۱۶]

در پایان سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سه‌جانبه رسماً ژاپن، ایتالیا و آلمان را به‌عنوان نیروهای محور با یکدیگر متحد کرد. پیمان سه‌جانبه معین می‌کرد که هر کشور، به‌جز شوروی، که به هر یک از نیروهای محور حمله کند باید در برابر هر سهٔ آن‌ها بجنگند.[۱۱۷] نیروهای محور در نوامبر ۱۹۴۰ و با پیوستن مجارستان، اسلواکی و رومانی گسترش یافت.[۱۱۸]رومانی و مجارستان کمک‌های تأثیرگذاری در جنگ نیروهای محور در برابر اتحاد جماهیر شوروی انجام دادند. برای مثال، رومانی در بازپس‌گیری بخش‌های واگذارشده به شوروی نقش داشت.[۱۱۹]ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

در ژوئن ۱۹۴۰ نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا به جزیره مالت حمله کرد و محاصره مالت که در دست بریتانیایی‌ها بود آغاز شد. در اواخر تابستان و اوایل پاییز نیروهای ایتالیایی سومالی را از چنگ بریتانیایی‌ها درآوردند و تهاجم به مصر را آغاز نمودند. در ماه اکتبر ایتالیا به یونان حمله کرد که با مقاومت سنگین یونانی‌ها و تلفات سنگین نیروهای ایتالیایی همراه بود. این حمله در عرض چند روز و با تغییرات جزئی در قلمروی کشورها پایان یافت.[۱۲۰] آلمان که شاهد این ناکامی متحد خود بود جهت جلوگیری از مستقر شدن بریتانیا در یونان که می‌توانست خطری برای چاه‌های نفت رومانی باشد و همچنین جهت حمله آینده به متصرفات بریتانیا در دریای مدیترانه مقدمات تهاجم به بالکان را مهیا نمود.[۱۲۱]

در دسامبر سال ۱۹۴۰ نیروهای بریتانیایی ضدحمله خود را علیه نیروهای ایتالیا در مصر و شرق آفریقا آغاز نمودند.[۱۲۲] این عملیات به شدت موفقیت‌آمیز بود و تا فوریه ۱۹۴۱ ایتالیایی‌ها ضمن از دست دادن کنترل شرق لیبی تلفات سنگینی را متحمل شدند و تعداد زیادی اسیر دادند. نیروی دریایی ایتالیا نیز در این مدت آسیب‌های زیادی را متحمل گشت و در نبرد تارانتو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا سه نبرد ناو ایتالیایی را از سرویس خارج کرد که در ادامه نیز طی نبرد دهانه ماتاپان کشتی‌های بیشتری منهدم گشتند.[۱۲۳]

شکست‌های ایتالیا آلمان را وادار کرد تا نیروهای کمکی به شمال آفریقا ارسال نماید. از همین رو در مارس ۱۹۴۱ سپاه آفریقا به فرماندهی رومل عملیاتی را آغاز نمود که منجر به عقب‌نشینی نیروهای متفقین گشت.[۱۲۴] در طی یک ماه نیروهای محور تا غرب مصر پیشروی کردند و بندر طبرق را به محاصره خویش درآوردند.[۱۲۵]

در انتها مارس ۱۹۴۱ یوگسلاوی و بلغارستان پیمان سه جانبه را مورد امضا قرار دادند اما دو روز بعد حکومت یوگسلاوی توسط ملی‌گرایان نزدیک به بریتانیا سقوط کرد که در پاسخ به آن آلمان تهاجم خود به یوگسلاوی و یونان را در ۶ آوریل آغاز نمود که منجر به تصرف هر دو کشور گشت.[۱۲۶] تصرف بالکان در انتها ماه مه با اشغال جزیره کرت توسط عملیات هوابرد تکمیل گشت.[۱۲۷] هر چند که اشغال بالکان در ابتدا عملیاتی سریع و بدون دردسر بود اما به سرعت واحدهای جنگ پارتیزانی در یوگسلاوی تحت اشغال متحدین شکل گرفت که تا پایان جنگ به مبارزه با اشغالگران پرداخت.[۱۲۸]

در خاورمیانه طی ماه مه قوای کشورهای همسود شورش عراق که توسط هواپیماهای آلمانی برخواسته از پایگاه‌های سوریه تحت کنترل فرانسه ویشی حمایت می‌گشتند را سرکوب نموده[۱۲۹] و بین ماه‌های ژوئن و ژوئیه با کمک نیروهای فرانسه آزاد سوریه و لبنان را از کنترل دولت ویشی خارج کردند.[نیازمند منبع]

در آوریل ۱۹۴۱ شوروی که به شدت نگران افزایش تنش‌ها با آلمان بود با ژاپن که در ضعف دولت‌های اروپایی چشم به مستعمرات آن‌ها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود وارد مذاکره شده و معاهده عدم تعرض شوروی و ژاپن میان دو کشور امضا شد.[۱۳۰] در همان حال، آلمان‌ها در حال آماده‌سازی خود برای حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز شوروی مستقر کرده‌بودند.[۱۳۱]

در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آنکه شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری می‌کند.[۱۳۲] از این رو، او تلاش داشت روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواسته‌ها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آماده‌سازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.[۱۳۳]

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای ایتالیایی و رومانیایی تهاجم به شوروی را با اتهام توطئه شوروی علیه ایشان در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند و مجارستان نیز به این پیکار پیوستند.[۱۳۴] هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه[۱۳۵] تصرف منطقه بالتیک، مسکو و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای کاسپی تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشه‌کنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی[136][۱۳۶] از طریق اخراج مردمان بومی[137][۱۳۷] و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.[۱۳۸]

اگرچه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامه‌های خود را پیرامون یک ضدحمله استراتژیک مدون نموده بود؛[۱۳۹] اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوهٔ دفاع استراتژیک را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی موفق به پیشروی گسترده گشتند. در اواسط اوت اما فرماندهی عالی ارتش آلمان تصمیم گرفت تا عملیات گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا لشکر دوم زرهی به کمک نیروهایی برود که در اوکراین مرکزی و لنینگراد در حال پیشروی بودند.[۱۴۰] در جبهه اوکراین نبرد کیف ناباورانه موفقیت‌آمیز بود که باعث محاصره و نابودی کامل ۴ سپاه شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه برای تهاجم به کریمه و نواحی صنعتی توسعه یافته شرق اوکراین را هموار کرد.[۱۴۱]

انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی متحدین از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرق[۱۴۲] بریتانیا را واداشت تا در استراتژی عالی خود تجدید نظر کرده[۱۴۳] و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان[۱۴۴] را به وجود بیاورد. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن قدیمی، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاه‌های نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و دست به اشغال آن زدند.[۱۴۵] در ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک را امضا نمودند.[۱۴۶]

در اکتبر اهداف عملیاتی متحدین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به وقوع پیوست و تنها محاصره لنینگراد[۱۴۷] و بندر سواستوپول هنوز در جریان بود.[۱۴۸]تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی[۱۴۹] پس از دو ماه جنگ سبُعانه و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه بیرونی مسکو برسند اما در همان‌جا عملیات متوقف گشت.[۱۵۰] علی‌رغم پیشروی گسترده متحدین در خاک شوروی آن‌ها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روس‌ها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کم‌کم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برق‌آسا در اروپا پایان یافته‌بود.[۱۵۱]

در اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی[۱۵۲] که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی اعطا نمودند.[۱۵۳] علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان می‌داد وجود تعدادی اندکی نیرو در شرق دور برای آنکه نیروهای ژاپنی را از تهاجم به خاک شوروی بازدارد کافی است.[۱۵۴] این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله سنگین در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام جبهه‌ها ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر به عقب راند.[۱۵۵]

در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیت‌ها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد می‌نمود.[۱۰۹] در همین زمان ژاپنی‌ها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمود که در اواخر سپتامبر توسط چینی‌ها پس زده شد.[۱۵۶] در سال ۱۹۴۰ علی‌رغم نبردهای پراکنده میان دو طرف جنگ میان ژاپن و چین به بن‌بست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنی‌ها شمال هندوچین را اشغال نمودند.[۱۵۷] در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.[۱۵۸]

در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیست‌های چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیست‌ها جلوگیری نمایند.[۱۵۹] اما اختلاف میان کمونیست‌ها و ملی‌گرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت.[۱۶۰] در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد.[۱۶۱] در سپتامبر ژاپنی‌ها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.[۱۶۲]

موفقیت‌های آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرت‌های اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنی‌ها بفروشد اما مذاکرات دربارهٔ دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت.[۱۶۳] در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولت‌های اروپایی تمام سرمایه‌ها ژاپن را توقیف نموده و تحریم همه‌جانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند.[۱۶۴][۱۶۵] در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهره‌برداری از وضعیت جنگی در غرب برنامه‌ریزی گشته بود به واسطه همین تحریم‌ها کنار گذاشته شد.[۱۶۶]

از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علی‌رغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمی‌دید از پذیرش آن سر باز می‌زد.[۱۶۷] در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات از یکی از کشورها در جریان بود.[۱۶۸] رئیس‌جمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین را تقویت نمود و به ژاپنی‌ها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.[۱۶۸]

ژاپن که در تنگنای تحریم‌های بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم می‌گشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخست‌وزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت می‌نمود در برابر قطع کمک‌های ایالات متحده به چین و اتمام تحریم‌های نفتی و دیگر تحریم‌ها نیروهای خود را جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند.[۱۶۷] پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولت‌های غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید.[۱۶۹] این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامه‌هایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید.[۱۷۰][۱۷۱] نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمی‌توانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریم‌های نفتی را به مثابه اعلان جنگ می‌دیدند.[۱۷۲]

ژاپنی‌ها برنامه‌ریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه میافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنی‌ها می‌توانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند.[۱۷۳][۱۷۴] مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنی‌ها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آن‌ها را از فیلیپین بیرون برانند.[۱۷۵] در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد.[۱۷۶] این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند[۱۷۶] و نبرد هنگ کنگ بود.[۱۷۷]

این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند.[۱۷۸] آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتی‌های آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیس‌جمهور روزولت خوانده می‌شد[۱۷۹] به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.[۱۳۴][۱۸۰]

در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان[۱۸۱] یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولت‌های در تبعید و دولت‌های کوچک‌تر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک[۱۸۲] را امضا کردند و موافقت نمودند هیچ‌یک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.[۱۸۳]

در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روس‌ها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکایی‌ها نیز علاقه‌مند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیایی‌ها می‌گفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آن‌ها را کاهش داد و جنبش‌های مقاومت را تقویت نمود.[۱۸۴] در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.[۱۸۵]

در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیه‌های سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بی‌قیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند.[۱۸۶] هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان می‌تواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.[۱۸۷]

ژاپن و متحدش تایلند تا انتها آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند.[۱۸۸] در فیلیپین نیز علی‌رغم دفاع سرسختانه فیلیپینی‌ها و آمریکایی‌ها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت.[۱۸۹] در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگویانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند.[۱۹۰] در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند[۱۹۱] نیز ژاپنی‌ها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنی‌ها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند.[۱۹۲] این پیروزی‌های مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنی‌ها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.[۱۹۳]

در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنی قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنی‌ها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند.[۱۹۴] تهاجم بعدی ژاپنی‌ها که اینبار به خاطر هجوم دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آب‌سنگ مرجانی میدوی تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آن‌ها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکایی‌ها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند.[۱۹۵] این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکایی‌ها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنی‌ها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند.[۱۹۶] در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زنده‌مانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند کارزار چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.[۱۹۷][۱۹۸]

ژاپن که در پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینار از طریق زمین در پیش بگیرند.[۱۹۹] در همین زمان آمریکایی‌ها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادال‌کانال قدم‌های ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنی‌ها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.[۲۰۰]

هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادال‌کانال به اولویت ژاپنی‌ها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند.[۲۰۱] گوادال‌کانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتی‌ها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدا سال ۱۹۴۳ ژاپنی‌ها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند.[۲۰۲] در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترک‌المنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعه‌باری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند.[۲۰۳] عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنی‌ها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.[۲۰۴]

با وجود شکست‌های فراوان، در اوایل سال ۱۹۴۲ آلمان‌ها به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضی که در سال قبلش به دست آورده بودند را کماکان به نفع خود حفظ کنند.[۲۰۵]
در ماه مه آلمانی‌ها ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در کرچ کنینسولا و خاراکو[۲۰۶] حمله ای را در ژوئن ۱۹۴۲ علیه نقاطی در جنوب روسیه ترتیب دادند تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و جبهه مرکزی، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کنند. آلمان‌ها ارتش جنوب را به دو گروه تقسیم کردند. گروه الف ارتش، بر نقاط پایینی رود دن مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کردند، درحالی که گروه ب ارتش به سمت رود ولگا در حرکت بود. شوروی بنا کرد تا موضع خود را در استالینگراد در ولگا برپا کند.[۲۰۷]

در اواسط نوامبر، استالینگراد در طی نبردهای شهری تقریباً به دست نیروهای آلمانی افتاده بود. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به روژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود،[۲۰۸] هرچند که حمله دوم به طرزی فاجعه بار شکست خورد.[۲۰۹] در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان متحمل خسارت‌های سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد تحت فشار تسلیم شدند[۲۱۰] و خط مقدم آلمان به پشت موقعیتشان در حمله‌های تابستان گذشته برگشت داده شد. در اواسط فوریه، پس از آنکه از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان حملهٔ سوم خود به خارکف را کلید زد و استحکاماتی در اطراف جبهه شهر کورسک شوروی ایجاد کرد.[۲۱۱]

نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد.[۲۱۲]تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانی‌ها را بازپس گرفتند[۲۱۳].
در شمال آفریقا، آلمان‌ها حمله ای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقب‌نشینی بریتانیا تا نوار غزه شد،[۲۱۴] این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازی‌ها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد.[۲۱۵] نگرانی‌های بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاه‌های نظامی خود را در ویشی دایر کند، باعث شد تا در اوایل می ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد.[۲۱۶]حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقب‌نشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد المعالمین متوقف شدند.[۲۱۷] در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیات‌های حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آماده‌سازی نشدند، ناتوان هستند.[۲۱۸]در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین[۲۱۹] را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصره‌شدگان جزیره مالت تحویل دهند.[۲۲۰] چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقب‌نشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند.[۲۲۱]این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد.[۲۲۲] هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابله‌به‌مثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقص آتش‌بس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقب‌نشینی کردند، که البته در می ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانه‌های ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارت‌های سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.

پس از عملیات گوادال‌کانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آب‌های اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند.[۲۲۳] خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای قرق کردن رابول با محاصره جزیره‌های تسلیم شده ترتیب داد و محیط پیرامونی اقیانوس آرام در پیرامون ژاپن در جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد.[۲۲۴] تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همین‌طور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای بازپس‌گیری گینه غربی آغاز کردند.[۲۲۵]

در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی[۲۲۶] از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو می‌کرد.[۲۲۷] این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکست‌های پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.[۲۲۸]

در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حمله ای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمان‌ها گرفت، که آن‌ها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود[۲۲۹] و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به دست گرفت.[۲۳۰][۲۳۱] آلمان‌ها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. پیروزی شوروی در کورسک نمایانگر پایان برتری آلمان قلم‌داد شد و ابتکار عمل در جبهه شرقی را به روسیه داد. آلمانها تلاش کردند تا موقعیتشان در جبهه شرقی را بهبود بخشند اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.[۲۳۲]

در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتش‌بس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند.[۲۳۳] آلمان با کمک فاشیست‌ها به منظور تلافی، با خلع سلاح کردن نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژه‌ای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت[۲۳۴] و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد.[۲۳۵] همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دست‌نشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد[۲۳۶] که این مسئله خود پیش زمینه وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.[۲۳۷]

عملیات آلمان‌ها در اقیانوس اطلس نیز تحمیل شد. در ماه می ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد.[۲۳۸] در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند.[۲۳۹] کنفرانس پیشین، سیاست‌های باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد[۲۴۰] و برنامه‌ریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت،[۲۴۱] در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمان‌ها به ژاپن اعلان جنگ دهد.[۲۴۲]

از نوامبر ۱۹۴۳، درطول هفت هفته از جنگ چانگد، چینی‌ها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود.[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.[۲۴۶]

در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند.[۲۴۷]حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه شمالی ارتش آلمان با کمک استونیایی‌هایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد.[۲۴۸] این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر می ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد.[۲۴۹] حملات متفقین به ایتالیا موفقیت‌آمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقب‌نشینی، در ۴ ژوئن، روم فتح شد.[۲۵۰]

متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیت‌های پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنی‌ها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند[۲۵۱] و اندکی بعد حمله ای را علیه مواضع مشترک‌المنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند.[۲۵۲] در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحمله ای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقب‌نشینی کنند[۲۵۲] و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند.[۲۵۳]دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راه‌آهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاه‌های متفقین انجام شد.[۲۵۴] تا ماه ژوئن، ژاپنی‌ها استان هنان را فتح کرده و حملات جدیدی به چانگشا در استان هونان را کلید زدند.[۲۵۵]

در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی،[۲۵۶] متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند.[۲۵۷] استقرار نیروها موفقیت‌آمیز بودند و منجر به شکست یگان‌های ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومت‌های محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هردو به تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت می‌شدند آزاد شد[۲۵۸] و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی را ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد.[۲۵۹] پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رودخانه روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمان‌ها سرعت خود را از دست داد.[۲۶۰]

در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه مرکزی ارتش آلمان را نابود کرد.[۲۶۱] خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازی‌ها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دسته‌های ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادی ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با آرمیا کرجیوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمان‌ها را که توسط آرمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره می‌کرد.[۲۶۲] قیام ملی در اسلواکی نیز توسط آلمانی‌ها سرکوب شد.[نیازمند منبع] حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخش‌هایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتایی موفقی در رومانی و بلغارستان را باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.[۲۶۳]

در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دسته‌های ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقب‌نشینی برق‌آسای گروه‌های اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند.[۲۶۴] با این حساب، کمونسیت‌های پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال جوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیت‌آمیز گروه‌های مبارز چریکی علیه اشغالگری‌ها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزان‌ها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گسترده‌ای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت.[۲۶۵] برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندی‌ها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتش‌بس شوروی و فنلاند را منجر شد،[۲۶۶] هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.[۲۶۷]

با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترک‌المنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنی‌ها را در آسام دفع کردند و ژاپنی‌ها را به سمت رودخانه چیندوین عقب رانده[۲۶۸] و در حالی که چینی‌ها میتکیانا را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه اسونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند.[۲۶۹] در چین، ژاپنی‌ها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند.[۲۷۰] خیلی زود، به استان گوانگژی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گیلین و لیوژو به پیروزی رسیدند[۲۷۱] و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.[۲۷۲]

در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنی‌ها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود علیه در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخست‌وزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاه‌های هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمب افکن‌های سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیایت فیلیپینی یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ به دست آورد.[۲۷۳]

در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقی مانده خود آخرین تلاش‌هایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند.[۲۷۴] تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد.[۲۷۴] در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانی‌ها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند.[۲۷۵] در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.[۲۷۶]

در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند.[۲۷۷] در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همین‌طور بازپس‌گیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، میروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در ۲۵ام آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرف نشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.

نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازی‌های آلمان قلم داد می‌شد.[۲۷۸] پادگان نظامی برلین در ۲ می تسلیم شد.

در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در ۱۲ام آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریک‌های ایتالیی کشته شد.[۲۷۹] دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.[۲۸۰]

تسلیم بی‌قیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم می امضا شد که تا انتهای هشتم می ماه عملی شود.[۲۸۱] گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ می به مقاومت ادامه داد.[۲۸۲]

در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکایی‌ها به همراه نیروهای مشترک‌المنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی می‌کردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۸۳] درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتش‌زا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.[۲۸۴]

در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدان‌های نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش می‌کرد.[۲۸۵] نیروهای چینی ضدحمله‌ای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند.[۲۸۶] در همین زمان زیردریایی‌های آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن می‌جنگیدند را به شدت کاهش دادند.[۲۸۷]
در یازدهم ژولای، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامه‌های پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده[۲۸۸] و دولت‌های آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است».[۲۸۹] در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخست‌وزیری وینستون چرچیل نمود.[۲۹۰]

ژاپن که باور داشت می‌تواند شرایط مذاکره را به گونه ای پیش ببرد که در شرایط مطلوب تری تسلیم شود، تسلیم بی قید شرط را رد نمود.[۲۹۲] در اوایل اوت، آمریکا بمب‌های اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل می‌شد را شکست داد.[۲۹۳] بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بی قید شرط را بپذیرند.[۲۹۴] همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.[۲۹۵]

متفقین در اتریش و آلمان دولت‌های اشغالی تأسیس کردند؛ اولی به کشوری بی‌طرف تبدیل شد که با هیچ بلوک سیاسی متحد نبود. دومی به مناطق اشغال غربی و شرقی تقسیم شده بود که به‌ترتیب به‌دست متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی کنترل می‌شدند. اجرای برنامه نازی‌زدایی در آلمان منجر به پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی نازی در دادگاه نورنبرگ و عزل نازی‌های سابق از قدرت شد؛ اگرچه این سیاست به سمت عفو و ادغام مجدد نازی‌های سابق در جامعه آلمان غربی پیش رفت.[۲۹۶]

آلمان یک‌چهارم قلمرو پیش از جنگ (۱۹۳۷) خود را از دست داد. در میان سرزمین‌های شرقی، سیلزی، نوی‌مارک و بیشتر پومرانی به لهستان رسید[۲۹۷] و پروس شرقی بین لهستان و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد؛ به دنبال این اتفاق نُه میلیون آلمانی از این استان‌ها به آلمان رانده شدند.[۲۹۸][۲۹۹] سه میلیون آلمانی نیز از سودتنلند در چکسلواکی به این سرنوشت دچار آمدند. تا دهه ۱۹۵۰ میلادی یک‌پنجم آلمانی‌های غربی از شرق آلمان پناهنده شده بودند. اتحاد جماهیر شوروی استان‌های لهستان را نیز در شرق خط کرزن به دست گرفت[۳۰۰] که در نتیجه آن دو میلیون لهستانی اخراج شدند.[۲۹۹][۳۰۱] شمال شرقی رومانی،[۳۰۲][۳۰۳] بخش شرقی فنلاند،[۳۰۴] و سه کشور حوزه بالتیک در اتحاد جماهیر شوروی گنجانیده شدند.[۳۰۵][۳۰۶]

متفقین در راستای حفظ صلح جهانی،[۳۰۷]سازمان ملل متحد را تشکیل دادند، که رسماً در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ به‌وجود آمد[۳۰۸] و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک استاندارد مشترک برای همه کشورهای عضو تصویب کرد.[۳۰۹] قدرت‌های بزرگی که پیروز جنگ بودند – فرانسه، چین، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده – عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شدند.[۷] این پنج عضو دائم تا امروز باقی مانده‌اند، اگرچه دو تغییر کرسی بین جمهوری چین و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۷۱، و اتحاد جماهیر شوروی و دولت جانشین آن، روسیه، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، رخ داده‌است. اتحاد بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی حتی قبل از پایان جنگ نیز رو به زوال بود.[۳۱۰]

آلمان به صورت دفاکتو تقسیم شده بود و دو کشور مستقل، جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان،[۳۱۱] در مرز مناطق تحت اشغال متفقین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شدند. بقیه اروپا نیز به حوزه‌های نفوذ غربی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شدند.[۳۱۲] اکثر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با پشتیبانی کامل یا جزئی مقامات اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، وارد حوزه اتحاد جماهیر شوروی شدند که منجر به ایجاد رژیم‌هایی تحت رهبری کمونیسم شد. در نتیجه، آلمان شرقی،[۳۱۳]لهستان، مجارستان، رومانی، چکسلواکی و آلبانی[۳۱۴] کشورهای اقماری شوروی شدند. یوگسلاوی کمونیستی سیاستی مستقل در پیش گرفت و باعث ایجاد تنش با اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۱۵]

تقسیم پس از جنگ جهان توسط دو اتحاد نظامی بین‌المللی، باعث ایجاد ناتو به رهبری ایالات متحده و پیمان ورشو به رهبری اتحادی جماهیر شوروی شد.[۳۱۶] دوره طولانی تنش‌های سیاسی و رقابت نظامی بین آنها، جنگ سرد با یک مسابقه تسلیحاتی بی‌سابقه و جنگ‌های نیابتی را به‌همراه داشت.[۳۱۷]

در آسیا، ایالات متحده ژاپن را اشغال کرد و جزایر سابق ژاپن را در اقیانوس آرام غربی در اختیار گرفت، در حالی که شوروی‌ها ساخالین و جزایر کوریل را ضمیمه خود کردند.[۳۱۸]کره، که قبلاً تحت حکومت ژاپن بود، بین سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی اتحاد جماهیر شوروی در شمال و ایالات متحده در جنوب تقسیم و اشغال شد. جمهوری‌های جداگانه در سال ۱۹۴۸ و در دو طرف مدار ۳۸ درجه شمالی ظهور کردند و هر کدام ادعا می‌کردند که دولت مشروع تمام کره هستند که در نهایت به جنگ کره منجر شد.[۳۱۹]

در چین، نیروهای ناسیونالیستی و کمونیستی در ژوئن ۱۹۴۶ جنگ داخلی را از سر گرفتند. نیروهای کمونیست پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سرزمین اصلی تأسیس کردند، در حالی که نیروهای ناسیونالیست در سال ۱۹۴۹ به تایوان عقب‌نشینی کردند.[۳۲۰] در خاورمیانه، مخالفت اعراب با برنامه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین و ایجاد اسرائیل نشانگر تشدید درگیری اعراب و اسرائیل بود. در حالی که قدرت‌های اروپایی تلاش می‌کردند تا بخشی از یا تمام امپراتوری‌های استعماری خود را حفظ کنند، از دست دادن اعتبار و منابعی که در طول جنگ داشتند، این نتیجه را ناکام گذاشت و به استعمارزدایی منجر شد.[۳۲۱][۳۲۲]

اقتصاد جهانی از جنگ رنج می‌برد، گرچه کشورهای شرکت‌کننده سرنوشت‌های متفاوتی پیدا کردند؛ ایالات متحده بسیار ثروتمندتر از سایر کشورها ظاهر شد که منجر به رشد موالید در آن شد و تا سال ۱۹۵۰ تولید ناخالص داخلی آن به ازای هر فرد بسیار بالاتر از هر یک از قدرت‌های دیگر بود؛ در نتیجه آمریکا بر اقتصاد جهانی حاکم شد.[۳۲۳] انگلیس و آمریکا سیاست خلع سلاح صنعتی در آلمان غربی را در سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۸ دنبال کردند.[۳۲۴] اما به دلیل وابستگی متقابل تجارت بین‌المللی، این اتفاق منجر به رکود اقتصادی اروپا و تأخیر در بهبود وضعیت آن برای چندین سال شد.[۳۲۵][۳۲۶]

بهبود وضعیت اروپا با اصلاحات ارزی در اواسط سال ۱۹۴۸ در آلمان غربی آغاز شد و با آزادسازی سیاست اقتصادی اروپا که برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۱) هم مستقیم و هم به‌طور غیرمستقیم به آن دامن می‌زد، تشدید شد.[۳۲۷][۳۲۸] بهبود وضعیت اقتصادی آلمان غربی پس از سال ۱۹۴۸ معجزه اقتصادی آلمان خوانده شد.[۳۲۹] ایتالیا نیز رونق اقتصادی را تجربه کرد[۳۳۰] و اقتصاد فرانسه دوباره صعود کرد.[۳۳۱] در مقابل، انگلستان در وضعیت ویرانی اقتصادی قرار داشت،[۳۳۲] و با این‌که حدود یک چهارم از کل کمک‌های برنامه مارشال را دریافت کرد (بیش از هر کشور اروپایی)،[۳۳۳] روند افت نسبی اقتصادی‌اش در دهه‌های بعد نیز ادامه داشت.[۳۳۴]

اتحاد جماهیر شوروی، علی‌رغم ضررهای عظیم انسانی و مادی، افزایش سریع تولید را بلافاصله پس از جنگ تجربه کرد.[۳۳۵] ژاپن رشد اقتصادی فوق‌العاده سریعی را تجربه کرد و تا دهه ۱۹۸۰ به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شد.[۳۳۶] چین تا سال ۱۹۵۲ به تولید صنعتی پیش از جنگ خود بازگشت.[۳۳۷]

از آن‌جا که بسیاری از تلفات و کشته‌های این جنگ در هیچ‌جا ثبت نشده‌است نظرات پیرامون تعداد کشته شدگان جنگ جهانی دوم بسیار متغیر است.[۳۳۸] بیشترین تخمین‌ها حکایت از ۶۰ میلیون نفر تلفات دارند که از این تعداد ۲۰ میلیون تن نظامی و ۴۰ میلیون نفر دیگر غیرنظامیانی بودند[۳۳۹][۳۴۰][۳۴۱] که بیشترشان در اثر نسل‌کشی‌ها، کشتار جمعی، بمباران‌ها، بیماری‌ها و قحطی‌های برنامه‌ریزی شده جان خود را از دست دادند.[نیازمند منبع]

شوروی حدود ۲۷ میلیون نفر در جنگ تلفات داد[۳۴۲] که شامل ۸٫۷ میلیون نظامی و ۱۹ میلیون تلفات غیرنظامی می‌شود.[۳۴۳] یک‌چهارم مردم شوروی زخمی یا کشته شدند.[۳۴۴] آلمان ۵٫۳ میلیون تلفات نظامی داشت که بیشتر این میزان در جبههٔ شرقی و در حین آخرین نبردهای درون آلمان وارد شده بود.[۳۴۵]

از کل تلفات نزدیک به ۸۵ درصد آن متعلق به متفقین (غالباً اهالی شوروی و چین) است[۳۴۶] که بیشتر آن‌ها در اثر جنایات جنگی آلمان و ژاپن در نواحی اشغالی به وجود آمد. تخمین‌ها حاکی از این است که بین ۱۱[۳۴۷] تا ۱۷[۳۴۸] میلیون نفر از تلفات غیرنظامی به صورت مستقیم و غیرمستقیم نتیجه سیاست‌های نژادپرستانه نازی‌ها از جمله کشتار کولیها، همجنس‌گرایان و هولوکاست است. علاوه بر این حداقل ۱٫۹ میلیون نفر از لهستانی‌ها[۳۴۹][۳۵۰] و میلیون‌ها اسلاو دیگر (شامل روس‌ها، اوکراینی‌ها و بلاروس‌ها) به همراه دیگر اقلیت‌ها در اثر سیاست‌های آلمان جان خود را از دست دادند.[۳۴۸][۳۵۱] در بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر از صرب‌ها به علاوه کولی‌ها و یهودیان توسط جبهه انقلابی کرواسی که طرفدار نازی‌ها بود در یوگسلاوی شکنجه و کشته شدند.[۳۵۲] بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی نیز توسط ارتش مبارزان اوکراینی طی سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ کشته شدند[۳۵۳] که در پاسخ به آن ارتش میهنی و دیگر گروه‌های لهستانی در حملات انتقام‌جویانه خود جان ۱۰ تا ۱۵ هزار اوکراینی را گرفتند.[۳۵۴]

در آسیا و اقیانوس آرام نیز نزدیک ۱۰ میلیون نفر غیرنظامی که بیشتر آن‌ها چینی بودند (قریب به ۷٫۵ میلیون نفر)[۳۵۵] جان خود را از دست دادند.[۳۵۶] یکی از مهم‌ترین جنایات ژاپنی‌ها کشتار نانجینگ است که طی آن پنجاه تا سیصد هزار غیرنظامی چینی مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شدند.[۳۵۷] میتسویوشی هیمتا گزارش داده که ۲٫۷ میلیون تلفات در طول سیاست سه همگان وارد شده‌است. ژنرال یاسوجی اوکامورا این سیاست را در هیپی و شاندونگ اجرایی کرد.[۳۵۸]

نیروهای محور از سلاح‌های بیولوژیک و شیمیایی نیز استفاده می‌کردند. نیروی زمینی امپراتوری ژاپن طیف گسترده‌ای این سلاح‌ها را در جنگ با چین (بنگرید به واحد ۷۳۱)[۳۵۹][۳۶۰] و درگیری‌های مرزی اولیه با شوروی به کار می‌برد.[۳۶۱] علاوه بر این آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها این سلاح‌ها را بر روی غیرنظامیان[۳۶۲] و گاهی اسیران جنگی آزمایش می‌کردند.[۳۶۳]

شوروی نیز در طول جنگ دست به جنایت‌هایی زد که کشتار کاتین یکی از مهم‌ترین آن‌هاست که در آن ۲۲ هزار افسر لهستانی در طی چند روز اعدام شدند.[۳۶۴]کمیساریای خلق در امور داخلی نیز در این دوره هزاران مخالف سیاسی کمونیسم را مورد قتل و آزار اذیت قرار داد، همچنین مردم غیرنظامی به اجبار از نواحی اشغالی در کشورهای حوزه دریای بالتیک و لهستان شرقی به سیبری کوچانده شدند.[۳۶۵]

هرچند در زمان جنگ جهانی دوم هیچ قانونی در جهت منع بمباران هوایی وجود نداشت اما غالباً بمباران شهرها در اروپا و آسیا توسط آمریکا و بریتانیا را جنایت جنگی به حساب می‌آورند.[۳۶۶] برای نمونه بمباران‌های نیروی هوایی ایالات متحده بر فراز ژاپن باعث مرگ ۳۹۳ هزار نفر غیرنظامی و تخریب ۶۵ درصد مناطق مسکونی شد.[۳۶۷]

آلمان نازی مسئول کشتار برنامه‌ریزی شده نزدیک به شش میلیون یهودی، ۲٫۶ میلیون لهستانی[۳۶۸] و ۴ میلیون نفر از کسانی است که ناشایست برای زندگی قلمداد می‌گشتند. (مانند بیماران روانی، معلولان، اسرای شوروی، کولیها، همجنس‌گرایان، فراماسون‌ها و شاهدان یهوه) کشتار اسرای شوروی هرچند یک هدف اعلام شده نبود[۳۶۹] اما شرایط سخت نگهداری ایشان که به صورت عمدی ایجاد گشته بود باعث مرگ ۳٫۶ میلیون نفر از ۵٫۷ میلیون اسیر شوروی در اردوگاه‌های آلمان گشت.[۳۷۰][۳۷۱] برای کشتار نظام‌مند غیرنظامیان نیز اردوگاه‌های کار اجباری و اردوگاه‌های مرگ توسط نازی‌ها ساخته شدند تا در مقیاس صنعتی به کشتار بپردازند. علاوه بر این نازی‌ها به صورت گسترده از کارگران اجباری استفاده می‌کردند چنان‌که تخمین زده می‌شود ۱۲ میلیون نفر در سرتاسر نواحی اشغالی آلمان به صورت اجباری موظف به کار صنایع و کشاورزی آلمان بودند.[۳۷۲]

در شوروی گولاگ‌ها تبدیل به اردوگاه‌های مرگ‌باری گشتند. به خصوص در طی سال‌های ۴۳–۱۹۴۲ که سختی‌ها و قحطی ناشی از جنگ باعث مرگ بسیاری از زندانیان[۳۷۳] شامل شهروندان اسیر شده لهستانی و دیگر کشورهای اشغالی توسط شوروی در سال‌های ۴۰–۱۹۳۹ و اسرای آلمانی گشت.[۳۷۴] با پایان جنگ بیشتر اسرای شوروی از اردوگاه‌های آلمان آزاد گشتند که در هنگام بازگشت به کشورشان در اردوگاه‌های مخصوص نگهداری می‌شدند تا مورد ارزیابی کمیساریای خلق در امور داخلی قرار بگیرند و بخش بزرگی از ایشان به اتهام همکاری با نازی‌ها به گولاگ فرستاده شدند.[۳۷۵]

اردوگاه‌های اسرای جنگی ژاپنی که بیشترشان در نقش اردوگاه‌های کار اجباری استفاده می‌گشتند نرخ بالایی از مرگ و میر را در خود داشتند. دادگاه توکیو دریافت که نرخ مرگ و میر اسرای غربی در ژاپن ۲۷٫۱ درصد (برای اسرا آمریکایی ۳۷ درصد) بوده‌است[۳۷۶] که هفت برابر از نرخ مرگ و میر اسرای متفقین در آلمان و ایتالیا بیشتر است.[۳۷۷] پس از تسلیم ژاپن ۳۷٬۵۸۳ اسیر بریتانیایی، ۲۸٬۵۰۰ اسیر هلندی و ۱۴٬۴۷۳ اسیر آمریکایی از اردوگاه‌های ژاپنی آزاد گشتند در حالی که تعداد کل چینی‌های زنده مانده تنها ۵۶ نفر بود.[۳۷۸]

حداقل ۵ میلیون چینی در شمال چین توسط شورای توسعه شرق آسیا طی سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ برای کار در معادن و صنایع نظامی به بردگی گرفته شدند که این تعداد پس از ۱۹۴۲ به ۱۰ میلیون نفر رسید.[۳۷۹] در جاوه بین ۴ تا ۱۰ میلیون نفر توسط ژاپنی به کار اجباری واداشته شدند و ۲۷ هزار نفر از ایشان نیز برای کار به دیگر نواحی اشغالی ژاپنی‌ها فرستاده شدند که از این تعداد پس از پایان جنگ تنها ۵۲ هزار نفر بازگشتند.[۳۸۰]

در اروپا اشغال به دو صورت در جریان بود. در اروپای غربی (فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ و ناحیه اشغالی چکسلواکی) آلمان سیاست‌های اقتصادی را اجرا می‌کرد که توانست به جز آنچه از طریق غارت نواحی اشغالی تصاحب کرد (شامل محصولات صنعتی، تجهیزات نظامی، اجناس خام و دیگر کالاها) ۶۹٫۵ میلیارد رایش‌مارک (۲۷٫۸ میلیارد دلار) را تا پایان جنگ به دست آورد.[۳۸۱] جدا از این ارقام عایدات حاصله از ملت‌های اشغال شده بیش از ۴۰ درصد مالیات آلمان را شامل می‌شد که این رقم با ادامه جنگ به بیش از ۴۰ درصد کل عایدی آلمان رسید.[۳۸۲]

در شرق اهداف تعیین شده سیاست لبنسراوم به دلیل تغییر مداوم خط مقدم و راهبرد زمین سوخته شوروی نتوانست محقق شود و آلمانی‌ها عمدتاً از منابع مورد انتظارشان محروم ماندند.[۳۸۳] بر خلاف غرب، در شرق سیاست نژادی آلمان نازی و طرح جامع برای شرق خشونت عریانی را علیه مردمان اسلاو که انسان‌های پست نامیده می‌گشتند روا می‌داشت.[۳۸۴]گروه‌های مقاومت که تقریباً در تمامی نواحی اشغالی ایجاد گشته بودند نیز تا اواخر سال ۱۹۴۳ نتوانستند چه در شرق[۳۸۵] و چه در غرب[۳۸۶] مانعی جدی در برابر عملیات آلمان‌ها باشند.

در آسیا ژاپنی‌ها که به عنوان آزادی ملت‌های تحت استعمار از چنگ استعمارگران عملیات می‌کردند تمام نواحی اشغالی را جزئی از حوزه توسعه مشترک آسیا شرقی اعظم قرار می‌دادند.[۳۸۷] با این که ژاپنی‌ها در ابتدا از طرفی بسیاری از مردمان نواحی اشغالی به عنوان نیروی آزادی‌بخش ملت‌ها از استعمارگران اروپایی مورد استقبال قرار گرفتند اما رفتار خشن و بی‌رحمانه ایشان طی چند هفته باعث ناراحتی و عصبانیت مردم از آن‌ها شد.[۳۸۸] در فتوحات ابتداییشان ژاپنی‌ها توانستند ۴ میلیون بشکه نفت که از عقب‌نشینی متفقین به جا مانده بود را تصاحب کنند و از ۱۹۴۳ توانستند ۵۰ میلیون بشکه نفت که ۷۶ درصد توان تولید سابق محسوب می‌شد را در مستعمرات هلند در شرق آسیا تولید کنند.[۳۸۸]

در اروپای پیش از جنگ متفقین دارای برتری محسوس در هر دو حوزه تولیدات و اقتصاد بودند. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای همسود بریتانیا) در هر دو حوزه جمعیت و تولید ناخالص داخلی ۳۰ درصد بزرگ‌تر از نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) بودند که اگر مستعمرات آن‌ها را نیز به این لیست بیفزاییم آن‌ها به برتری ۵ به ۱ در حوزه جمعیت و ۲ به ۱ در تولید ناخالص داخلی می‌رسیدند.[۳۸۹] در همان زمان در آسیا چین با وجود آنکه جمعیتی شش برابر افزون‌تر از ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلی‌اش تنها ۸۹ درصد بزرگ‌تر بود که اگر مستعمرات ژاپن را به این معادله اضافه کنیم این برتری در حوزه جمعیت به سه برابر و در تولید ناخالص داخلی تنها به ۳۸ درصد می‌رسید.[۳۸۹]

برتری جمعیتی و اقتصادی متفقین در مراحل اولیه جنگ در اثر حملات برق‌آسا آلمان و ژاپن به شدت خرد شد و تا سال ۱۹۴۲ دست بالاتر را متحدین داشتند. اما پس از آن و با ورود آمریکا و شوروی به میدان جنگ و پیوستن آن‌ها به جرگه متفقین جریان جنگ آرام‌تر شد و وارد مرحله جنگ فرسایشی گشت.[۳۹۰] در همین زمان ایالات متحده آمریکا به تنهایی دو سوم تمام ملزومات متفقین اعم از کشتی، هواپیما، توپخانه، تانک، کامیون و مهمات را تولید کرد.[۳۹۱] هرچند در اکثر مواقع دسترسی متفقین به مواد خام و اولیه فراوان و ارزان علت برتری تولید آن‌ها نسبت به متحدین دانسته می‌شود اما نباید عوامل مهمی مانند بی میلی ژاپن و آلمان در استفاده از زنان به عنوان نیروی کار،[۳۹۲]بمباران‌های متفقین،[۳۹۳] حرکت کند و دیر آلمان به سمت اقتصاد جنگی[۳۹۴] را نیز از نظر دور داشت. افزون بر این نه آلمان و نه ژاپن خود را مهیا یک جنگ طولانی‌مدت نکرده بودند.[۳۹۵] آن‌ها برای جبران این ضعف تلاش کردند تا با برده‌داری و به کار گرفتن میلیون‌ها نفر به عنوان نیروی کار اجباری شرایط خود را بهبود ببخشند.[۳۹۶]تخمین زده می‌شود آلمان ۱۲ میلیون نفر که بیشتر از اهالی اروپا شرقی بودند[۳۷۲] و ژاپن ۱۸ میلیون نفر را به کار اجباری و بردگی گرفتند.[۳۷۹][۳۸۰]

هواگردهایی از جمله جنگنده‌ها، بمب‌افکنها و هواپیماهای پشتیبانی هوایی نزدیک در دوران جنگ برای شناسایی به‌کار گرفته شدند و نقش هر کدام هم به‌طور قابل‌توجهی نسبت به قبل پیشرفت کرده‌بود. نوآوری‌هایی مثل حمل‌ونقل هوایی (برای جابه‌جایی سریع و ضروری تدارکات، تجهیزات و نفرات محدود)[۳۹۷] و بمباران راهبردی (بمباران مراکز صنعتی و جمعیتی دشمن برای از بین بردن توانایی جنگی او) به‌وجود آمد.[۳۹۸]پدافندهای هوایی هم پیشرفت کردند و قابلیت‌هایی مثل رادار و توپخانهٔ سطح‌به‌هوا به آن‌ها اضافه شد. استفاده از هواپیماهای جت به‌شدت گسترش یافت و با وجود معرفی دیرهنگام و در نتیجه، تأثیر کمتر جنگ، این اتفاق منجر به معمول‌شدن استفاده از جت در نیروی هوایی در سراسر جهان شد.[۳۹۹] با وجود توسعهٔ موشک در همان سال‌ها، پیشرفت این پروژه تا سال‌های پس از جنگ به‌اندازه‌ای نبود که با اطمینان برای هدف‌گرفتن هواپیماها به کار رود.[نیازمند منبع]

تقریباً در تمام جنبه‌های جنگ دریایی و مخصوصاً ناوهای هواپیمابر و زیردریاییها پیشرفت‌هایی حاصل شد. با وجود پیشرفت نسبتاً کم مکانیک پرواز در آغاز جنگ، اقدامات انجام‌شده در تارانتو، پرل هاربر و دریای مرجان باعث شد تا کشتی اصلی در جنگ‌ها از نبردناو به ناو هواپیمابر تغییر کند.[۴۰۰][۴۰۱][۴۰۲] در اقیانوس اطلس، ناوهای هواپیمابر پشتیبان به‌علت افزایش منطقهٔ امن مؤثر نیروها و کم‌کردن فاصلهٔ میان‌اطلسی بخش مهمی از ناوگان متفقین بودند.[۴۰۳] علاوه بر این، ناوهای هواپیمابر به‌علت هزینهٔ کمتر هواپیماها[۴۰۴] و نیاز کمتر به زره حفاظتی سنگین اقتصادی‌تر بودند.[۴۰۵] زیردریایی‌ها، که اثرگذاری آن‌ها در جنگ جهانی اول اثبات شد،[۴۰۶] توسط همهٔ طرف‌ها در دومین جنگ جهانی هم کاربردی شناخته می‌شدند. بریتانیا روی ارتقای سلاحها و تاکتیک‌های ضدزیردریایی، مثل سونار، تمرکز کرد و آلمان با اقداماتی همچون ساخت زیردریایی تایپ هفت و تاکتیک‌های ولف‌پک روی ارتقای قوای تهاجمی خود تمرکز داشت.[۴۰۷]

شیوه‌های جنگ زمینی از خط مقدم ثابت و سنگرهای جنگ جهانی اول، که به توپخانههای ارتقا یافته که سرعت پیاده‌نظام و سواره‌نظام را افزایش می‌داد متکی بود، به قابلیت‌های حمل و نقل و تسلیحات ترکیبی تبدیل شد. تانکها که در نخستین جنگ جهانی اغلب برای پشتیبانی پیاده‌نظام استفاده می‌شدند در جنگ جهانی دوم یکی از سلاح‌های اصلی بودند.[۴۰۸] در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ طراحی تانک‌ها به‌طرز قابل‌ملاحظه‌ای پیشرفته‌تر از جنگ جهانی اول بود[۴۰۹] و پیشرفت در طراحی آن‌ها با هدف افزایش سرعت، زره و قدرت آتش در طول جنگ هم ادامه یافت.[نیازمند منبع] بیشتر فرماندهان در آغاز جنگ تصور می‌کردند که برای مبارزه با تانک‌های دشمن باید از تانک‌هایی با مشخصات بهتر استفاده کرد.[۴۱۰] این تفکر با عملکرد ضعیف سلاح‌های ضدتانک اولیه در برابر زره و خودداری آلمان از نبردهای تانک در برابر تانک به چالش کشیده شد. این شیوه، در کنار استفادهٔ آلمان از تسلیحات ترکیبی، از عناصر اصلی تاکتیک‌های شدیداً موفق بلیتسکریگ آلمان در لهستان و فرانسه بود.[۴۰۸] بسیاری از شیوه‌های نابودی تانک‌ها، از جمله آتش غیرمستقیم، توپ ضدتانک (از هر دو نوع یدک‌کش و خودکششی)، مین، اسلحه‌های ضدتانک کوتاه‌برد پیاده‌نظام و تانک در برابر تانک مورد استفاده قرار گرفتند.[۴۱۰] با وجود ماشینی کردن گسترده، پیاده‌نظام همچنان ستون فقرات همهٔ نیروها بود.[۴۱۱] تجهیزات بیشتر نیروهای پیاده‌نظام در طول جنگ مشابه تجهیزات جنگ جهانی اول بود.[۴۱۲] استفاده از مسلسل‌های قابل‌حمل، مثل ام‌جی۳۴ متعلق به آلمان، گسترش یافت و انواعی از مسلسل دستی که برای نبرد نزدیک در نواحی شهری و جنگلی کاربردی بود مورد استفاده قرار گرفت.[۴۱۲] در اواخر جنگ، تفنگ تهاجمی توسعه داده شد و پس از جنگ به سلاح معمول پیاده‌نظام تبدیل شد. این نوع سلاح دارای بسیاری از ویژگی‌های تفنگ و مسلسل دستی است.[۴۱۳]

بیشتر جنگجویانی که از نقش‌های اساسی در جنگ برخوردار بودند با طراحی ماشین‌های سایفر برای رمزنگاری، تلاش به حل معضل پیچیدگی و ناامنی در استفاده از کتاب‌های کد کردند که ماشین انیگمای آلمان شناخته‌شده‌ترین این تلاش‌هاست.[۴۱۴] توسعهٔ فناوری‌های شنود الکترونیک و تحلیل رمز منجر به دست‌یابی به توانایی رمزگشایی شد. از نمونه‌های سرشناس این موضوع می‌توان به رمزگشایی کدهای نیروی دریایی ژاپن توسط متفقین[۴۱۵] و فناوری اولترای بریتانیا، که به این کشور اجازهٔ رمزگشایی از کدهای انیگما را می‌داد، اشاره کرد.[۴۱۶] استفاده از فریب یکی دیگر از جلوه‌های سازمان اطلاعات نظامی در جنگ جهانی دوم است. متفقین در عملیات‌هایی مثل مینسمیت و بادی‌گارد از شیوه‌های فریب استفاده کردند.[۴۱۵][۴۱۷]

دیگر دستاوردهای حوزهٔ فناوری و مهندسی در طول یا در نتیجهٔ جنگ به دست آمدند. نخستین رایانهٔ قابل برنامه‌ریزی جهان (زد۳، کلوسوس و انیاک)، موشک‌های هدایت‌شونده و موشک‌های مدرن، پروژهٔ منهتن و توسعهٔ جنگ‌افزارهای هسته‌ای، تحقیق در عملیات و توسعهٔ بندرگاه‌های مصنوعی و خطوط نفتی زیر کانال مانش از جمله این دستاوردها هستند.[نیازمند منبع]پنی‌سیلین نخستین بار در طول جنگ به تولید انبوه و استفاده رسید.[۴۱۸]


Political Migrations in Poland 1939–1948Downloads-icon


the originalDownloads-icon


Political Migrations On Polish Territories (1939-1950)Downloads-icon


ArchivedDownloads-icon


“Soviet Repression Statistics: Some Comments”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Soviet Deaths in the Great Patriotic War: A Note”Downloads-icon


“The Soviet-German War 1941–45 Myths and Realities: A Survey Essay”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Oil and the American Century”Downloads-icon


Appeasement Reconsidered: Investigating the Mythology of the 1930sDownloads-icon


the originalDownloads-icon

.

جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بود که از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۵ میلادی طول کشید. بیشتر کشورهای جهان، از جمله قدرت‌های بزرگ در این جنگ شرکت کردند و کم‌کم در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند: دستهٔ نخست، متفقین و دستهٔ دوم نیروهای محور یا متحدین نام داشتند. این دو اتحاد نظامی یک جنگ تمام‌عیار به راه انداختند، که در اثر آن بیش از ۱۰۰ میلیون تن در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و توانایی‌های علمی‌شان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند تا جایی که مرز هزینه از نیروی نظامی و غیرنظامی نامشخص بود. برآورد کشته‌های جنگ جهانی دوم حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون انسان است که آن را به مرگ آورترین نبرد در تاریخ زندگی انسان تبدیل می‌کند. بیشتر کشته‌ها از غیرنظامیان شوروی و چین بود همچنین کشته‌های ناشی از نسل‌کشی هولوکاست، بمباران استراتژیک و درگذشتگان در اثر گرسنگی شدید و بیماری و دست آخر کشته شدگان در اثر جنگ‌افزارهای هسته‌ای در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده می‌شوند.[۱][۲][۳]

پادشاهی ژاپن که بر آن بود که فرمانروایی آسیا و اقیانوس آرام را در دست بگیرد؛ از سال ۱۹۳۷ در جنگ با چین بود.[۴][الف] در نتیجه هیچ‌کدام بر دیگری اعلان جنگ نکرد. عموماً آغاز جنگ جهانی دوم را از ۱ سپتامبر[۶] ۱۹۳۹ و با یورش آلمان نازی به جمهوری دوم لهستان می‌دانند که در نتیجهٔ آن فرانسه و بریتانیا هم به آلمان اعلام جنگ کردند. از اواخر ۱۹۳۹ تا آغاز ۱۹۴۱ در زنجیره ای از لشکرکشی‌ها و معاهدات سه جانبه، آلمان توانست بر بخش زیادی از اروپا چیره شود و محور اتحاد را با ایتالیا و ژاپن تشکیل دهد. آلمان و شوروی در جریان پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در اوت ۱۹۳۹ بخش‌هایی از همسایه‌های اروپایی، لهستان، فنلاند، رومانی و کشورهای حوزهٔ بالتیک را میان خود تقسیم کردند. پس از تشکیل گروه‌های آماده در آفریقای شمالی و شرقی و همچنین سقوط فرانسه در اواسط ۱۹۴۰ عملاً جنگ میان نیروهای محور اروپا و امپراتوری بریتانیا صورت می‌گرفت. بلیتس و نبرد آتلانتیک در همین دوران روی داد. در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای محور یورش سنگینی به شوروی بردند و یکی از بزرگترین نبردهای زمینی تاریخ بشر را ایجاد کردند. این جبهه شرقی باعث به دام انداختن نیروهای محور شد و بیش از همه ارتش آلمان نازی را درگیر جنگ فرسایشی کرد. در دسامبر ۱۹۴۱ ژاپن یک یورش ناگهانی به آمریکا کرد که باعث شد آمریکا بی درنگ به ژاپن اعلام جنگ کند که با حمایت بریتانیا همراه شد. پس از آن نیروهای محور در اروپا نیز با اتحاد ژاپن به آمریکا اعلام جنگ کردند. دست‌آوردهای ژاپن در یورش به آمریکا باعث ایجاد این احساس در آسیا شد که آسیا از تسلط غرب خارج شده‌است از این رو بسیاری از ارتش‌های شکست خورده با آنها همراهی کردند.

پیشروی نیروهای محور پس از شکست ژاپن در نبرد میدوی متوقف شد و پس از آن بود که آلمان و ایتالیا در نبردی در آفریقای شمالی و پس از آن در استالینگراد در اتحاد جماهیر شوروی شکست خوردند. ریشهٔ این شکست‌ها به سال ۱۹۴۳ و مجموعه ای از شکست‌های آلمان در جبههٔ شرقی، تهاجم متفقین به سیسیل و پیروزی‌های متفقین در جبههٔ اقیانوس آرام برمی گردد. مجموعهٔ این رویدادها باعث شد تا ابتکار عمل از دست نیروهای محور خارج شود و آنها را مجبور کرد تا در همهٔ جبهه‌ها تنها پاسخگو به راهبردهای طرف مقابل باشند. در ۱۹۴۴ متفقین به فرانسهٔ اشغال شده توسط آلمانی‌ها یورش بردند در حالی که همزمان شوروی نیز قلمروهای ازدست رفتهٔ خود را پس گرفت. در بازهٔ ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵ ژاپن مجبور شد در بسیاری سرزمین‌های اصلی آسیایی، مرکز و جنوب چین و برمه عقب‌نشینی کند و متفقین هم توانستند نیروی دریایی ژاپن را عقب برانند و جزایر کلیدی غرب اقیانوس آرام را بدست بگیرند.

جنگ در اروپا با تهاجم متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی به آلمان به پایان رسید. نتیجهٔ جنگ در اروپا، اشغال برلین توسط نیروهای شوروی و نیروهای متفقین غربی، خودکشی آدولف هیتلر و شکست آلمان در ۸ مه ۱۹۴۵ شد. پس از اعلان پوتسدام از سوی متفقین در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ و سرباززدن ژاپن از نتیجهٔ جنگ، آمریکا در ۶ و ۹ اوت به ترتیب شهرهای هیروشیما و بندر ناگاساکی را با بمب اتمی بمباران کرد. با وجود عملیات طراحی شدهٔ یورش به ژاپن و بمباران اتمی ژاپن، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد و تهاجم نظامی شوروی به منچوری صورت گرفت. پس از اعلام تسلیم ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ پیروزی متفقین در آسیا نهایی شد. پس از آن دادگاه‌هایی برای بررسی خسارت‌ها و جنایات جنگی وارده از سوی آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها صورت گرفت.
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

جنگ جهانی دوم، ساختار اجتماعی و نظام قدرت در جهان را دگرگون کرد و پس از آن سازمان ملل متحد برای جلوگیری از رویدادهای مشابه تشکیل شد و قدرت‌های پیروز شامل چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و آمریکا عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد شدند.[۷] بعد از پایان جنگ، نزدیک به نیم قرن، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر در جنگ سرد بودند. در جریان تلاش اروپا برای جبران خسارات و آسیب‌های جنگ جهانی دوم، تأثیر قدرت‌های اروپایی در جهان کم شد و کشورهای مستعمرهٔ آفریقایی و آسیایی از سلطهٔ اروپا خارج شدند. همچنین کشورهای اروپایی تلاش کردند تا هویت سیاسی واحدی به خود ببخشند و از دشمنی‌های پیش از جنگ بکاهند.[۸]

جنگ در اروپا، اساساً از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی با تهاجم آلمان به لهستان آغاز شد،[۹][۱۰] که دو روز پس از آن هم، بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ کردند. اما آغاز جنگ در اقیانوس آرام را می‌توان از جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ۱۹۳۷،[۱۱][۱۲] یا حتی حمله ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ دانست.[۱۳][۱۴]

بسیاری از پژوهشگران گفته‌های مورخ بریتانیایی، تیلور را مستند می‌دانند برپایهٔ نظرات تیلور، جنگ چین و ژاپن، و جنگ در اروپا و مستعمره‌هایش، از نظر زمانی همزمان بوده‌اند و در سال ۱۹۴۱، این دو جنگ با یکدیگر ادغام شدند. در این مقاله از تاریخ‌گذاری مرسوم استفاده شده‌است. برخی دیگر از تاریخ‌نگاران حملهٔ ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ را آغازگر جنگ جهانی دوم می‌دانند.[۱۵] تاریخ‌نگار بریتانیایی، آنتونی بیوور آغاز جنگ جهانی دوم را نبرد خالخین گل می‌داند که نیروهای ژاپن، مغولستان، و شوروی از ماه مه تا سپتامبر ۱۹۳۹ در آن درگیر بودند.[۱۶]

دربارهٔ پایان جنگ نیز اجماعی همگانی بر روی تاریخ دقیق پایان آن وجود ندارد. به‌طور کلی چنین بیان می‌شود که ترک مخاصمه در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ (روز پیروزی بر ژاپن) را باید تاریخ پایان جنگ جهانی دوم دانست، نه تسلیم رسمی ژاپن که در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به به جنگ در آسیا پایان داد. یک قرارداد صلح با ژاپن در سال ۱۹۵۱ منعقد شد.[۱۷] یک پیمان در مورد آیندهٔ آلمان که بعدها به اتحاد آلمان انجامید نیز با آلمان منعقد گردید.[۱۸] هیچ‌گونه پیمان صلحی میان اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن به امضا نرسید.[۱۹]

جنگ جهانی اول نقشهٔ سیاسی اروپا را دستخوش تغییراتی ریشه‌ای کرد.[۲۰]قدرت‌های مرکز (شامل امپراتوری‌های آلمان، اتریش-مجارستان، و عثمانی و پادشاهی بلغارستان) شکست خوردند و تجزیه شدند یا بخشی از قلمروی خود را از دست دادند.[۲۰] در روسیه با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویک‌ها بر سر کار آمدند و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأسیس کردند.[۲۰] برخی از متفقینِ پیروز این جنگ (مثل فرانسه، بلژیک، ایتالیا، رومانی، و یونان) سرزمین‌های تازه‌ای را به قلمرو خود افزودند
و از تجزیهٔ سرزمین‌های سابق امپراتوری‌های اتریش-مجارستان، عثمانی، و روسیه دولت‌های ملی جدیدی سر برآوردند.[۲۰]

در پی کنفرانس صلح پاریس (که رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد) جامعه ملل تأسیس شد. اهداف این سازمان، چنان‌که در میثاق آن آمده‌است، جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دسته‌جمعی، خلع سلاح، و حل اختلاف‌های بین‌المللی از راه مذاکره و حکمیّت بود.[۲۱]

ایتالیا، که از متفقین جنگ جهانی اول بود، پس از جنگ سرزمین‌هایی را به دست آورد، با این حال ملی‌گرایان ایتالیایی از این که بریتانیا و فرانسه در کنفرانس به وعده‌های خود در ازای ورود ایتالیا به جنگ عمل نکردند خشمگین بودند. از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵، جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا تصاحب کرد.
این جنبش که مسلکش مبنی بر ملی‌گرایی، تمامیت‌خواهی، و ائتلاف طبقاتی بود، مردم‌سالاری نیابتی را لغو کرد، فعالان سوسیالیست، چپ‌گرا، و لیبرال را سرکوب کرد، و سیاست خارجه‌ای به‌شدت توسعه‌طلب را در پی گرفت که هدفش تبدیل ایتالیا به یک ابرقدرت بود و وعدهٔ پایه‌گذاری «امپراتوری روم نو» را می‌داد.[۲۲]

پس از کودتایی ناموفق در ۱۹۲۳، سرانجام در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر صدراعظم آلمان شد. هیتلر، که خواستار تجدید نظری ریشه‌ای و نژادگرایانه در نظم جهانی بود، مردم‌سالاری را منحل کرد و اندکی پس از به قدرت رسیدن دست به تجدید گستردهٔ تسلیحاتی در آلمان زد.[۲۳] همزمان فرانسه در پی مماشات و حفظ اتحادش با ایتالیا، دست این کشور را در استعمار اتیوپی باز گذاشت. در اوایل سال ۱۹۳۵ وضعیت وخیم‌تر شد؛ چرا که قلمرو حوضه زار رسماً ضمیمه خاک آلمان شد و هیتلر در ضدیت با پیمان ورسای برنامهٔ تجدید تسلیحاتی آلمان را شدت داد و خدمت وظیفه عمومی را به اجرا گذاشت.[۲۴]

اگر چه دوران پس از جنگ جهانی اول آمیخته به احساسات صلح‌جویانه بود،[۲۵] در چند کشور اروپایی این دوران به موج بازپیوندخواهی و ملی‌گرایی انتقام‌گرایانه دامن زد. این احساسات به‌ویژه در آلمانی به چشم می‌خورد که به واسطهٔ پیمان ورسای زیان‌های سرزمینی، مستعمراتی، و مالی عمده‌ای دیده بود. بنابر این پیمان آلمان ۱۳ درصد از خاک میهنی خود و همهٔ مستعمراتش را از دست داد، انضمام سرزمین‌های دیگر به خاک آلمان ممنوع شد، غرامات جنگی‌ای بر این کشور وضع شد، و محدودیت‌هایی بر اندازه و توان نیروهای مسلح آن مقرر شد.[۲۶]
با وقوع انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان، امپراتوری آلمان منحل شد و بر جای آن دولتی مردم‌سالار تأسیس شد که بعدها جمهوری وایمار نام گرفت.
دوران بین دو جنگ صحنهٔ کشمکش بین هواداران و مخالفان این جمهوری جدید در هر دو گرایش سیاسی راست و چپ بود.[نیازمند منبع]

بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا برای مقابله با اقدامات آلمان در آوریل ۱۹۳۵ جبهه استرسا را تشکیل دادند که قدمی مهم در راستای جهانی شدن نظامی بود. با این حال در ژوئن همان سال بریتانیا توافق‌نامهٔ دریایی مستقلی با آلمان امضاء کرد که از محدودیت‌های پیشین بر آلمان می‌کاست. شوروی، که از چشم طمع آلمان به مناطق وسیعی از اروپای شرقی بیمناک بود، پیمانی مبنی بر همکاری مشترک با فرانسه بست، گر چه این پیمان پیش از رسمیّت یافتن بایستی از دستگاه اداری جامعهٔ ملل می‌گذشت و این امر آن را عملاً بی‌اثر می‌کرد.[۲۷] آمریکا هم که از افزایش تنش‌ها در اروپا و آسیا مضطرب شده بود در اوت همان سال لوایحی را مبنی بر بی‌طرفی این کشور تصویب کرد.[۲۸]

هیتلر با بازنظامی‌سازی راینلند در مارس ۱۹۳۶ پیمان‌های ورسای و لوکارنو را نقض کرد، ولی با این اقدامات او به دلیل سیاست مماشات متفقین جنگ جهانی اول در این مقطع، برخورد چندانی صورت نگرفت.[۲۹] در اکتبر ۱۹۳۶، آلمان و ایتالیا محور رم–برلین را تشکیل دادند. یک ماه بعد هم آلمان و ژاپن پیمان ضد کمینترن را امضاء کردند و ایتالیا نیز در نوامبر ۱۹۳۷ به آن پیوست.[۳۰]

در چین، حزب کومینتانگ کارزاری را برای متحد کردن این کشور علیه جنگ‌سالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند، ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین جنگی داخلی درگرفت[۳۱] و جنگ‌سالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن، که روز به روز نظامی‌گراتر می‌شد، مدت‌ها بود که به دنبال افزایش نفوذش در چین بود[۳۲] و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان می‌دانست. در ۱۹۳۱ ژاپن حادثه موکدن را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دست‌نشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[۳۳]

با درخواست چین، جامعه ملل ناظرانی به منطقه اعزام کرد و کمیته‌ای، موسوم به کمیتهٔ لیتون، تشکیل داد تا به این موضوع رسیدگی کند. گزارش لیتون یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۳۲، منتشر شد و ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش به این گزارش، ژاپن، از جامعهٔ ملل خارج شد. پس از آن دو کشور در چندین نبرد در شانگهای، رهه، و هبئی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه آتش‌بس تانگو را در ۱۹۳۳ امضا کردند.
پس از آتش‌بس هم نیروهای داوطلب چینی به مقاومت علیه ژاپنی‌ها در منچوری، چهائر، و سوئی‌یوآن ادامه دادند.[۳۴] پس از حادثه شی‌آن در ۱۹۳۶، نیروهای کومینتانگ و کمونیست اعلام آتش‌بس کردند تا بتوانند علیه ژاپن جبهه‌ای متحد تشکیل دهند.[۳۵]

جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مهٔ ۱۹۳۶ به پایان رسید. حملهٔ نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمرهٔ ایتالیا بودند آغاز شد.[۳۶] در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمرهٔ جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعهٔ ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعهٔ ملل بودند اما جامعهٔ ملل علی‌رغم آن که حملهٔ ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد.[۳۷] البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریم‌هایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریم‌ها عملاً به‌طور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند.[۳۸] ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.[۳۹]

زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا سر گرفت، هیتلر و موسولینی از شورشیان ملی‌گرا که توسط فرانسیسکو فرانکو رهبری می‌شدند حمایت نظامی کردند. این حمایت از سمت ایتالیا بیشتر بود تا از سمت نازی‌ها؛ موسولینی مجموعاً ۷۰٬۰۰۰ نیروی زمینی و ۶٬۰۰۰ خدمهٔ نیروهای هوایی به انضمام ۷۲۰ هواپیما به اسپانیا فرستاد.[۴۰] از سوی دیگر، شوروی از حاکم فعلی اسپانیا یعنی جمهوری دوم اسپانیا حمایت می‌کرد. همچنین بیش از ۳۰٬۰۰۰ نیروی داوطلب خارجی که با نام تیپ‌های بین‌المللی شناخته می‌شدند علیه ملی‌گرایان می‌جنگیدند. در این میان آلمان و شوروی از این جنگ نیابتی به عنوان فرصتی برای آزمودن پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و تاکتیک‌های جنگی‌شان بهره بردند. در نهایت ملی‌گرایان در سال ۱۹۳۹ در جنگ پیروز شدند و فرانکو که حال تبدیل به یک دیکتاتور شده بود در طول جنگ جهانی دوم رسماً موضع بی‌طرفی گرفته اگر چه عموماً حامی نیروهای محور بود.[۴۱] مهم‌ترین همکاری او با آلمان عبارت بود از ارسال داوطلبانی به جبههٔ شرقی.[۴۲]

در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد.[۴۳] شوروی فوراً با چین معاهدهٔ عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهدهٔ پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائی‌یوان حمله کردند، در نبرد شینکو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند،[۴۴] و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند.[۴۵][۴۶]جنرالیسیمو چیانگ کای‌شک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت این منطقه را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ ده‌ها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینی‌های غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شدهٔ چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنی‌ها قتل‌عام شدند.[۴۷][۴۸]

در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تائه‌ژوانگ به دست آوردند اما در مهٔ آن سال شهر شوژو توسط ژاپنی‌های فتح شد.[۴۹] در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنی‌ها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنی‌ها افتاد.[۵۰] اما تمام این پیروزی‌های ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینی‌ها، چنان‌که ژاپنی‌های انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیرهٔ چونگ‌کینگ به مبارزه ادامه داد.[۵۱][۵۲]

در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیری‌های درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-ران بود که بر توسعهٔ نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامهٔ این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن،[۵۳] و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بی‌طرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بی‌طرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-ران رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعهٔ نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربی‌اش سوق داد.[۵۴][۵۵]

در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمهٔ خاک خود کرد، ولی بااین‌حال دیگر قدرت‌های اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند.[۵۶]
هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانی‌زبان‌ها تشکیل می‌دادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخست‌وزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد.[۵۷]
اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخش‌های دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقهٔ زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.[۵۸]

با این که در توافق‌نامه مونیخ همهٔ خواسته‌های صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همهٔ خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود.
او در سخنرانی‌های بعدی‌اش به بریتانیا و یهودی‌های «جنگ‌طلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گسترده‌ای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیهٔ مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقه‌ای تحت‌الحمایه آلمان بود، و دولت دست‌نشاندهٔ جمهوری اسلواکی تقسیم کرد.[۵۹]
هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.[۶۰]

بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمی‌پوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد.[۶۱]
اندکی پس از وعدهٔ بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند.[۶۲]
هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصرهٔ» آلمانند و از توافق‌نامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.[۶۳]

در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی[ب] شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات دربارهٔ پیمان نظامی سه‌گانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی،[۶۴]
شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد.[۶۵]
در جملهٔ مفاد این پیمان معاهده‌ای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص می‌کرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان می‌رسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش می‌کشید.[۶۶]
به واسطهٔ این پیمان، ضدیت شوروی با حملهٔ آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بی‌طرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.[۶۷]

آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم به‌منظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانه‌ای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد.[۶۸]
در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نماینده‌ای تام‌الاختیار به برلین بفرستد تا دربارهٔ تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همه‌پرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانی‌زبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی می‌داد) مذاکره کند.[۶۸]
لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجهٔ آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسه‌ای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شده‌است.[۶۹]

در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان پس از آماده‌سازی چندین عملیات پرچم دروغین به‌عنوان پیش‌زمینه، ‎به لهستان حمله کرد.[۷۰] اغلب از نبرد وسترپلاته به‌عنوان نخستین نبرد جنگ یاد می‌شود.[۷۱] بریتانیا به آلمان هشدار داد تا عملیات‌های نظامی خود را متوقف کند. در ۳ سپتامبر، پس از نادیده‌گرفته‌شدن هشدار، فرانسه، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند علیه آلمان اعلام جنگ کردند. اتحادیه آفریقای جنوبی در ۶ سپتامبر و کانادا در ۱۰ سپتامبر به این اتحاد پیوستند. این کشورها به جز یک کاوش هشدارآمیز از سوی فرانسه در زارلاند، مستقیماً برای لهستان پشتیبانی نظامی نفرستادند.[۷۲]متفقین با هدف ضربه به اقتصاد و افزایش هزینه‌های جنگ آلمان، یک محاصرهٔ دریایی علیه این کشور ترتیب دادند.[۷۳] آلمان با صادرکردن دستور حملهٔ یو-بوت‌ها به کشتی‌های جنگی و تجاری متفقین به این حمله پاسخ داد. این اقدام آلمان بعدتر به نبرد آتلانتیک انجامید.[۷۴]

نیروهای آلمانی در ۸ سپتامبر به حومهٔ ورشو رسیده‌بودند. ضدحملهٔ لهستان به سمت غرب برای چندین روز پیش‌روی نیروهای آلمانی را متوقف کرد؛ اما ارتش آلمان نازی ضدحمله را دور زده و به محاصرهٔ نیروهای لهستانی منجر شد. بقایای ارتش لهستان به نبرد با نیروهای آلمان پرداختند. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از امضای آتش‌بس با ژاپن، شوروی به لهستان شرقی حمله کرد.[۷۵] دلیل ارائه‌شده برای این حمله، فروپاشی ظاهری لهستان بود.[۷۶] در ۲۷ سپتامبر، پادگان ورشو تسلیم آلمان‌ها شد و آخرین نیروهای اصلی عملیاتی در ارتش لهستان در ۶ اکتبر تسلیم شدند. با وجود شکست نظامی، لهستان هیچ‌گاه تسلیم نشد و اقدام به ایجاد دولت در تبعید و دولت زیرزمینی در سرزمین تسخیرشده‌اش کرد.[۷۷] بخش زیادی از پرسنل نظامی لهستان به رومانی و دیگر کشورهای حاشیهٔ دریای بالتیک نقل مکان کردند. بسیاری از این نیروها در دیگر صحنه‌های جنگ به نبرد با نیروهای محور پرداختند.[۷۸]

بخش غربی لهستان به آلمان و بخش شرقی آن به شوروی الحاق شد. آلمان بخش مرکزی این کشور را تصرف کرد. سهم کوچکی از لهستان به لیتوانی و اسلواکی رسید. در ۶ اکتبر، هیتلر یک پیشنهاد صلح برای بریتانیا و فرانسه فرستاد و گفت که آیندهٔ لهستان باید صرفاً توسط آلمان و شوروی تعیین شود. این پیشنهاد رد شد[۷۹] و هیتلر دستور حملهٔ فوری به فرانسه را صادر کرد.[۸۰] با این وجود، حمله به‌دلیل شرایط بد آب‌وهوایی به بهار ۱۹۴۰ موکول شد.[۸۱][۸۲][۸۳]

اتحاد جماهیر شوروی کشورهای حوزه دریای بالتیک—استونی، لتونی و لیتوانی، کشورهایی که تحت پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در «قلمروی تأثیر» شوروی بودند—را مجبور به امضای پیمان کمک دوطرفه کرد. از شرایط این پیمان، استقرار نیروهای شوروی در این کشورها بود. کمی بعد تعداد چشم‌گیری از نیروهای نظامی شوروی به این مناطق منتقل شدند.[۸۴][۸۵][۸۶]فنلاند از امضای پیمانی مشابه امتناع ورزید و راضی به واگذار کردن بخشی از قلمرویش به شوروی نشد. اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر ۱۹۳۹ به فنلاند حمله کرد.[۸۷] این حمله منجر به اخراج شوروی از جامعهٔ ملل شد.[۸۸] با وجود برتری واضح شوروی از لحاظ نفرات و تجهیزات، موفقیت ارتش این کشور ناچیز بود و جنگ میان دو کشور در مارس ۱۹۴۰ با امضای پیمان‌نامه صلح مسکو و با سود کم برای فنلاند پایان یافت.[۸۹]

در ژوئن ۱۹۴۰، شوروی با اعمال زور استونی، لتونی و لیتوانی را به قلمروی خود افزود[۹۰] و بر سر مناطق بیسارابیا، بوکوفینای شمالی و هرتسا با رومانی به اختلاف خورد. در همان حال، روابط حسنهٔ سیاسی و همکاری‌های اقتصادی شوروی و نازی‌ها[۹۱][۹۲] کم‌کم متوقف شد[۹۳][۹۴] و هر دو کشور مقدمات جنگ را فراهم کردند.[۹۵]

در آوریل ۱۹۴۰، آلمان برای محافظت از محمولهٔ سنگ آهن سوئد، که متفقین در تلاش برای گرفتن آن بودند، به دانمارک و نروژ هجوم برد.[۹۶]دانمارک پس از چند ساعت تسلیم شد و نروژ در عرض دو ماه[۹۷] و با وجود حمایت متفقین شکست خورد. نارضایتی بریتانیا از لشکرکشی به نروژ به انتصاب وینستون چرچیل به نخست‌وزیری در ۱۰ مهٔ ۱۹۴۰ انجامید.[۹۸]

در همان روز، آلمان به فرانسه حمله کرد. برای عبور از استحکامات خط دفاعی ماژینو در مرز فرانسه و آلمان، آلمان ابتدا به ملت‌های بی‌طرف بلژیک، هلند و لوکزامبورگ حمله کرد.[۹۹] آلمان‌ها از کنار به منطقهٔ آردنس حمله کردند.[۱۰۰] این حمله به‌اشتباه از سوی متفقین به‌عنوان نوعی مانع طبیعی در برابر خودروهای زرهی تعبیر شد.[۱۰۱][۱۰۲] با استفادهٔ موفقیت‌آمیز از تاکتیک‌های بلیتسکریگ، ارتش آلمان نازی به‌سرعت به کانال مانش رسید و ارتباط نیروهای متفقین حاضر در بلژیک را با خارج قطع کرد. این عمل منجر به گیرافتادن تودهٔ بزرگی از ارتش متفقین در مرز فرانسه-بلژیک و در نزدیکی لیل شد. بریتانیا با رها کردن تقریباً تمام تجهیزات میزان چشم‌گیری از نیروها، توانست آن‌ها را تا اوایل ژوئن از منطقه تخلیه کند.[۱۰۳]

در ۱۰ ژوئن، ایتالیا به فرانسه حمله کرد و با این کار اقدام به آغاز جنگ با فرانسه و بریتانیا کرد.[۱۰۴] آلمان‌ها به سمت جنوب و به نبرد ارتش تضعیف‌شدهٔ فرانسه رفتند و پاریس در ۱۴ ژوئن به دست آن‌ها افتاد. هشت روز بعد فرانسه و آلمان موقتاً صلح کردند. قسمتی از فرانسه به آلمان و قسمتی به ایتالیا رسید[۱۰۵] و ناحیهٔ کوچکی با نام فرانسهٔ ویشی هم تشکیل شد که با وجود بی‌طرفی رسمی، به‌طور کلی همراه آلمان به‌شمار می‌رفت. فرانسه ناوگانش را حفظ کرد. بریتانیا برای جلوگیری از غصب این ناوگان توسط آلمان در سوم ژوئیه به آن حمله کرد.[۱۰۶]

نبرد بریتانیا[۱۰۷] در اوایل ژوئیه و در پی حملهٔ نیروی هوایی آلمان نازی به کشتی‌ها و بندرها آغاز شد.[۱۰۸] بریتانیا اولتیماتوم هیتلر را رد کرد[۱۰۹] و کمپین برتری هوایی آلمان در ماه اوت آغاز شد؛ هر چند که در پیروزی بر فرماندهی نبرد آرای‌اف شکست خورد. در پی این اتفاق، تهاجم برنامه‌ریزی‌شدهٔ آلمان به بریتانیا در ۱۷ سپتامبر برای همیشه لغو شد. با وجود تشدید عملیات‌های بمباران راهبردی آلمان با حملات شبانه به لندن و دیگر شهرهای بلیتس، این حملات نتوانستند قوای جنگی بریتانیا را به مقدار زیادی مختل کنند.[۱۰۸] بخش عظیمی از حملات در مهٔ ۱۹۴۱ متوقف شد.[۱۱۰]

ناوگان آلمان با استفاده از بندرهای فرانسه توانست با استفاده از یو-بوتهای خود در ناحیهٔ آتلانتیک در برابر نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا پیروز شود.[۱۱۱]ناوگان وطن متعلق به بریتانیا توانست در ۲۷ مهٔ ۱۹۴۱ با غرق کردن نبردناو بیسمارک به پیروزی بزرگی دست یابد.[۱۱۲]

در نوامبر ۱۹۳۹، ایالات متحده در حال بررسی موقعیت برای کمک به چین و متفقین بود. این کشور لوایح بی‌طرفی را برای مجاز کردن «پرداخت نقد و حمل» خرید از جانب متفقین، مورد بازبینی قرار داد.[۱۱۳] در ۱۹۴۰ و در پی تصرف پاریس توسط آلمان، اندازهٔ نیروی دریایی ایالات متحدهٔ آمریکا به‌طور چشم‌گیری افزایش یافت. در ماه سپتامبر، ایالات متحده با معاملهٔ ناوشکن‌های آمریکایی با پایگاه‌های انگلیسی موافقت کرد.[۱۱۴] با این وجود، اکثریت عامهٔ مردم آمریکا تا سال ۱۹۴۱ همچنان با هرگونه مداخلهٔ مستقیم نظامی در جنگ مخالف بودند.[۱۱۵] در دسامبر ۱۹۴۰، روزولت هیتلر را به برنامه‌ریزی برای فتح جهان متهم کرد و هرگونه مذاکره‌ای را به‌دلیل بی‌فایده دانستن آن رد کرد. او ایالات متحده را «زرادخانهٔ دموکراسی» نامید و برنامه‌های قانون وام و اجاره را با هدف پشتیبانی کردن از قوای جنگی بریتانیا افزایش داد.[۱۰۹] ایالات متحده طرح‌ریزی استراتژیک برای آغاز حمله‌ای همه‌جانبه به آلمان را شروع کرد.[۱۱۶]

در پایان سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سه‌جانبه رسماً ژاپن، ایتالیا و آلمان را به‌عنوان نیروهای محور با یکدیگر متحد کرد. پیمان سه‌جانبه معین می‌کرد که هر کشور، به‌جز شوروی، که به هر یک از نیروهای محور حمله کند باید در برابر هر سهٔ آن‌ها بجنگند.[۱۱۷] نیروهای محور در نوامبر ۱۹۴۰ و با پیوستن مجارستان، اسلواکی و رومانی گسترش یافت.[۱۱۸]رومانی و مجارستان کمک‌های تأثیرگذاری در جنگ نیروهای محور در برابر اتحاد جماهیر شوروی انجام دادند. برای مثال، رومانی در بازپس‌گیری بخش‌های واگذارشده به شوروی نقش داشت.[۱۱۹]ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

در ژوئن ۱۹۴۰ نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا به جزیره مالت حمله کرد و محاصره مالت که در دست بریتانیایی‌ها بود آغاز شد. در اواخر تابستان و اوایل پاییز نیروهای ایتالیایی سومالی را از چنگ بریتانیایی‌ها درآوردند و تهاجم به مصر را آغاز نمودند. در ماه اکتبر ایتالیا به یونان حمله کرد که با مقاومت سنگین یونانی‌ها و تلفات سنگین نیروهای ایتالیایی همراه بود. این حمله در عرض چند روز و با تغییرات جزئی در قلمروی کشورها پایان یافت.[۱۲۰] آلمان که شاهد این ناکامی متحد خود بود جهت جلوگیری از مستقر شدن بریتانیا در یونان که می‌توانست خطری برای چاه‌های نفت رومانی باشد و همچنین جهت حمله آینده به متصرفات بریتانیا در دریای مدیترانه مقدمات تهاجم به بالکان را مهیا نمود.[۱۲۱]

در دسامبر سال ۱۹۴۰ نیروهای بریتانیایی ضدحمله خود را علیه نیروهای ایتالیا در مصر و شرق آفریقا آغاز نمودند.[۱۲۲] این عملیات به شدت موفقیت‌آمیز بود و تا فوریه ۱۹۴۱ ایتالیایی‌ها ضمن از دست دادن کنترل شرق لیبی تلفات سنگینی را متحمل شدند و تعداد زیادی اسیر دادند. نیروی دریایی ایتالیا نیز در این مدت آسیب‌های زیادی را متحمل گشت و در نبرد تارانتو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا سه نبرد ناو ایتالیایی را از سرویس خارج کرد که در ادامه نیز طی نبرد دهانه ماتاپان کشتی‌های بیشتری منهدم گشتند.[۱۲۳]

شکست‌های ایتالیا آلمان را وادار کرد تا نیروهای کمکی به شمال آفریقا ارسال نماید. از همین رو در مارس ۱۹۴۱ سپاه آفریقا به فرماندهی رومل عملیاتی را آغاز نمود که منجر به عقب‌نشینی نیروهای متفقین گشت.[۱۲۴] در طی یک ماه نیروهای محور تا غرب مصر پیشروی کردند و بندر طبرق را به محاصره خویش درآوردند.[۱۲۵]

در انتها مارس ۱۹۴۱ یوگسلاوی و بلغارستان پیمان سه جانبه را مورد امضا قرار دادند اما دو روز بعد حکومت یوگسلاوی توسط ملی‌گرایان نزدیک به بریتانیا سقوط کرد که در پاسخ به آن آلمان تهاجم خود به یوگسلاوی و یونان را در ۶ آوریل آغاز نمود که منجر به تصرف هر دو کشور گشت.[۱۲۶] تصرف بالکان در انتها ماه مه با اشغال جزیره کرت توسط عملیات هوابرد تکمیل گشت.[۱۲۷] هر چند که اشغال بالکان در ابتدا عملیاتی سریع و بدون دردسر بود اما به سرعت واحدهای جنگ پارتیزانی در یوگسلاوی تحت اشغال متحدین شکل گرفت که تا پایان جنگ به مبارزه با اشغالگران پرداخت.[۱۲۸]

در خاورمیانه طی ماه مه قوای کشورهای همسود شورش عراق که توسط هواپیماهای آلمانی برخواسته از پایگاه‌های سوریه تحت کنترل فرانسه ویشی حمایت می‌گشتند را سرکوب نموده[۱۲۹] و بین ماه‌های ژوئن و ژوئیه با کمک نیروهای فرانسه آزاد سوریه و لبنان را از کنترل دولت ویشی خارج کردند.[نیازمند منبع]

در آوریل ۱۹۴۱ شوروی که به شدت نگران افزایش تنش‌ها با آلمان بود با ژاپن که در ضعف دولت‌های اروپایی چشم به مستعمرات آن‌ها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود وارد مذاکره شده و معاهده عدم تعرض شوروی و ژاپن میان دو کشور امضا شد.[۱۳۰] در همان حال، آلمان‌ها در حال آماده‌سازی خود برای حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز شوروی مستقر کرده‌بودند.[۱۳۱]

در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آنکه شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری می‌کند.[۱۳۲] از این رو، او تلاش داشت روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواسته‌ها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آماده‌سازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.[۱۳۳]

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای ایتالیایی و رومانیایی تهاجم به شوروی را با اتهام توطئه شوروی علیه ایشان در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند و مجارستان نیز به این پیکار پیوستند.[۱۳۴] هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه[۱۳۵] تصرف منطقه بالتیک، مسکو و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای کاسپی تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشه‌کنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی[136][۱۳۶] از طریق اخراج مردمان بومی[137][۱۳۷] و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.[۱۳۸]

اگرچه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامه‌های خود را پیرامون یک ضدحمله استراتژیک مدون نموده بود؛[۱۳۹] اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوهٔ دفاع استراتژیک را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی موفق به پیشروی گسترده گشتند. در اواسط اوت اما فرماندهی عالی ارتش آلمان تصمیم گرفت تا عملیات گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا لشکر دوم زرهی به کمک نیروهایی برود که در اوکراین مرکزی و لنینگراد در حال پیشروی بودند.[۱۴۰] در جبهه اوکراین نبرد کیف ناباورانه موفقیت‌آمیز بود که باعث محاصره و نابودی کامل ۴ سپاه شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه برای تهاجم به کریمه و نواحی صنعتی توسعه یافته شرق اوکراین را هموار کرد.[۱۴۱]

انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی متحدین از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرق[۱۴۲] بریتانیا را واداشت تا در استراتژی عالی خود تجدید نظر کرده[۱۴۳] و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان[۱۴۴] را به وجود بیاورد. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن قدیمی، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاه‌های نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و دست به اشغال آن زدند.[۱۴۵] در ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک را امضا نمودند.[۱۴۶]

در اکتبر اهداف عملیاتی متحدین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به وقوع پیوست و تنها محاصره لنینگراد[۱۴۷] و بندر سواستوپول هنوز در جریان بود.[۱۴۸]تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی[۱۴۹] پس از دو ماه جنگ سبُعانه و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه بیرونی مسکو برسند اما در همان‌جا عملیات متوقف گشت.[۱۵۰] علی‌رغم پیشروی گسترده متحدین در خاک شوروی آن‌ها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روس‌ها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کم‌کم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برق‌آسا در اروپا پایان یافته‌بود.[۱۵۱]

در اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی[۱۵۲] که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی اعطا نمودند.[۱۵۳] علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان می‌داد وجود تعدادی اندکی نیرو در شرق دور برای آنکه نیروهای ژاپنی را از تهاجم به خاک شوروی بازدارد کافی است.[۱۵۴] این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله سنگین در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام جبهه‌ها ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر به عقب راند.[۱۵۵]

در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیت‌ها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد می‌نمود.[۱۰۹] در همین زمان ژاپنی‌ها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمود که در اواخر سپتامبر توسط چینی‌ها پس زده شد.[۱۵۶] در سال ۱۹۴۰ علی‌رغم نبردهای پراکنده میان دو طرف جنگ میان ژاپن و چین به بن‌بست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنی‌ها شمال هندوچین را اشغال نمودند.[۱۵۷] در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.[۱۵۸]

در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیست‌های چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیست‌ها جلوگیری نمایند.[۱۵۹] اما اختلاف میان کمونیست‌ها و ملی‌گرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت.[۱۶۰] در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد.[۱۶۱] در سپتامبر ژاپنی‌ها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.[۱۶۲]

موفقیت‌های آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرت‌های اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنی‌ها بفروشد اما مذاکرات دربارهٔ دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت.[۱۶۳] در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولت‌های اروپایی تمام سرمایه‌ها ژاپن را توقیف نموده و تحریم همه‌جانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند.[۱۶۴][۱۶۵] در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهره‌برداری از وضعیت جنگی در غرب برنامه‌ریزی گشته بود به واسطه همین تحریم‌ها کنار گذاشته شد.[۱۶۶]

از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علی‌رغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمی‌دید از پذیرش آن سر باز می‌زد.[۱۶۷] در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات از یکی از کشورها در جریان بود.[۱۶۸] رئیس‌جمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین را تقویت نمود و به ژاپنی‌ها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.[۱۶۸]

ژاپن که در تنگنای تحریم‌های بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم می‌گشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخست‌وزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت می‌نمود در برابر قطع کمک‌های ایالات متحده به چین و اتمام تحریم‌های نفتی و دیگر تحریم‌ها نیروهای خود را جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند.[۱۶۷] پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولت‌های غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید.[۱۶۹] این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامه‌هایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید.[۱۷۰][۱۷۱] نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمی‌توانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریم‌های نفتی را به مثابه اعلان جنگ می‌دیدند.[۱۷۲]

ژاپنی‌ها برنامه‌ریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه میافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنی‌ها می‌توانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند.[۱۷۳][۱۷۴] مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنی‌ها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آن‌ها را از فیلیپین بیرون برانند.[۱۷۵] در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد.[۱۷۶] این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند[۱۷۶] و نبرد هنگ کنگ بود.[۱۷۷]

این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند.[۱۷۸] آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتی‌های آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیس‌جمهور روزولت خوانده می‌شد[۱۷۹] به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.[۱۳۴][۱۸۰]

در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان[۱۸۱] یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولت‌های در تبعید و دولت‌های کوچک‌تر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک[۱۸۲] را امضا کردند و موافقت نمودند هیچ‌یک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.[۱۸۳]

در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روس‌ها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکایی‌ها نیز علاقه‌مند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیایی‌ها می‌گفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آن‌ها را کاهش داد و جنبش‌های مقاومت را تقویت نمود.[۱۸۴] در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.[۱۸۵]

در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیه‌های سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بی‌قیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند.[۱۸۶] هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان می‌تواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.[۱۸۷]

ژاپن و متحدش تایلند تا انتها آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند.[۱۸۸] در فیلیپین نیز علی‌رغم دفاع سرسختانه فیلیپینی‌ها و آمریکایی‌ها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت.[۱۸۹] در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگویانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند.[۱۹۰] در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند[۱۹۱] نیز ژاپنی‌ها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنی‌ها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند.[۱۹۲] این پیروزی‌های مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنی‌ها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.[۱۹۳]

در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنی قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنی‌ها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند.[۱۹۴] تهاجم بعدی ژاپنی‌ها که اینبار به خاطر هجوم دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آب‌سنگ مرجانی میدوی تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آن‌ها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکایی‌ها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند.[۱۹۵] این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکایی‌ها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنی‌ها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند.[۱۹۶] در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زنده‌مانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند کارزار چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.[۱۹۷][۱۹۸]

ژاپن که در پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینار از طریق زمین در پیش بگیرند.[۱۹۹] در همین زمان آمریکایی‌ها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادال‌کانال قدم‌های ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنی‌ها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.[۲۰۰]

هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادال‌کانال به اولویت ژاپنی‌ها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند.[۲۰۱] گوادال‌کانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتی‌ها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدا سال ۱۹۴۳ ژاپنی‌ها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند.[۲۰۲] در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترک‌المنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعه‌باری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند.[۲۰۳] عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنی‌ها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.[۲۰۴]

با وجود شکست‌های فراوان، در اوایل سال ۱۹۴۲ آلمان‌ها به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضی که در سال قبلش به دست آورده بودند را کماکان به نفع خود حفظ کنند.[۲۰۵]
در ماه مه آلمانی‌ها ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در کرچ کنینسولا و خاراکو[۲۰۶] حمله ای را در ژوئن ۱۹۴۲ علیه نقاطی در جنوب روسیه ترتیب دادند تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و جبهه مرکزی، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کنند. آلمان‌ها ارتش جنوب را به دو گروه تقسیم کردند. گروه الف ارتش، بر نقاط پایینی رود دن مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کردند، درحالی که گروه ب ارتش به سمت رود ولگا در حرکت بود. شوروی بنا کرد تا موضع خود را در استالینگراد در ولگا برپا کند.[۲۰۷]

در اواسط نوامبر، استالینگراد در طی نبردهای شهری تقریباً به دست نیروهای آلمانی افتاده بود. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به روژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود،[۲۰۸] هرچند که حمله دوم به طرزی فاجعه بار شکست خورد.[۲۰۹] در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان متحمل خسارت‌های سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد تحت فشار تسلیم شدند[۲۱۰] و خط مقدم آلمان به پشت موقعیتشان در حمله‌های تابستان گذشته برگشت داده شد. در اواسط فوریه، پس از آنکه از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان حملهٔ سوم خود به خارکف را کلید زد و استحکاماتی در اطراف جبهه شهر کورسک شوروی ایجاد کرد.[۲۱۱]

نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد.[۲۱۲]تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانی‌ها را بازپس گرفتند[۲۱۳].
در شمال آفریقا، آلمان‌ها حمله ای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقب‌نشینی بریتانیا تا نوار غزه شد،[۲۱۴] این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازی‌ها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد.[۲۱۵] نگرانی‌های بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاه‌های نظامی خود را در ویشی دایر کند، باعث شد تا در اوایل می ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد.[۲۱۶]حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقب‌نشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد المعالمین متوقف شدند.[۲۱۷] در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیات‌های حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آماده‌سازی نشدند، ناتوان هستند.[۲۱۸]در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین[۲۱۹] را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصره‌شدگان جزیره مالت تحویل دهند.[۲۲۰] چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقب‌نشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند.[۲۲۱]این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد.[۲۲۲] هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابله‌به‌مثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقص آتش‌بس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقب‌نشینی کردند، که البته در می ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانه‌های ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارت‌های سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.

پس از عملیات گوادال‌کانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آب‌های اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند.[۲۲۳] خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای قرق کردن رابول با محاصره جزیره‌های تسلیم شده ترتیب داد و محیط پیرامونی اقیانوس آرام در پیرامون ژاپن در جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد.[۲۲۴] تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همین‌طور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای بازپس‌گیری گینه غربی آغاز کردند.[۲۲۵]

در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی[۲۲۶] از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو می‌کرد.[۲۲۷] این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکست‌های پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.[۲۲۸]

در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حمله ای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمان‌ها گرفت، که آن‌ها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود[۲۲۹] و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به دست گرفت.[۲۳۰][۲۳۱] آلمان‌ها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. پیروزی شوروی در کورسک نمایانگر پایان برتری آلمان قلم‌داد شد و ابتکار عمل در جبهه شرقی را به روسیه داد. آلمانها تلاش کردند تا موقعیتشان در جبهه شرقی را بهبود بخشند اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.[۲۳۲]

در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتش‌بس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند.[۲۳۳] آلمان با کمک فاشیست‌ها به منظور تلافی، با خلع سلاح کردن نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژه‌ای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت[۲۳۴] و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد.[۲۳۵] همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دست‌نشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد[۲۳۶] که این مسئله خود پیش زمینه وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.[۲۳۷]

عملیات آلمان‌ها در اقیانوس اطلس نیز تحمیل شد. در ماه می ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد.[۲۳۸] در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند.[۲۳۹] کنفرانس پیشین، سیاست‌های باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد[۲۴۰] و برنامه‌ریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت،[۲۴۱] در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمان‌ها به ژاپن اعلان جنگ دهد.[۲۴۲]

از نوامبر ۱۹۴۳، درطول هفت هفته از جنگ چانگد، چینی‌ها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود.[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.[۲۴۶]

در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند.[۲۴۷]حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه شمالی ارتش آلمان با کمک استونیایی‌هایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد.[۲۴۸] این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر می ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد.[۲۴۹] حملات متفقین به ایتالیا موفقیت‌آمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقب‌نشینی، در ۴ ژوئن، روم فتح شد.[۲۵۰]

متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیت‌های پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنی‌ها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند[۲۵۱] و اندکی بعد حمله ای را علیه مواضع مشترک‌المنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند.[۲۵۲] در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحمله ای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقب‌نشینی کنند[۲۵۲] و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند.[۲۵۳]دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راه‌آهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاه‌های متفقین انجام شد.[۲۵۴] تا ماه ژوئن، ژاپنی‌ها استان هنان را فتح کرده و حملات جدیدی به چانگشا در استان هونان را کلید زدند.[۲۵۵]

در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی،[۲۵۶] متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند.[۲۵۷] استقرار نیروها موفقیت‌آمیز بودند و منجر به شکست یگان‌های ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومت‌های محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هردو به تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت می‌شدند آزاد شد[۲۵۸] و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی را ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد.[۲۵۹] پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رودخانه روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمان‌ها سرعت خود را از دست داد.[۲۶۰]

در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه مرکزی ارتش آلمان را نابود کرد.[۲۶۱] خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازی‌ها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دسته‌های ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادی ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با آرمیا کرجیوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمان‌ها را که توسط آرمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره می‌کرد.[۲۶۲] قیام ملی در اسلواکی نیز توسط آلمانی‌ها سرکوب شد.[نیازمند منبع] حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخش‌هایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتایی موفقی در رومانی و بلغارستان را باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.[۲۶۳]

در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دسته‌های ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقب‌نشینی برق‌آسای گروه‌های اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند.[۲۶۴] با این حساب، کمونسیت‌های پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال جوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیت‌آمیز گروه‌های مبارز چریکی علیه اشغالگری‌ها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزان‌ها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گسترده‌ای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت.[۲۶۵] برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندی‌ها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتش‌بس شوروی و فنلاند را منجر شد،[۲۶۶] هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.[۲۶۷]

با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترک‌المنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنی‌ها را در آسام دفع کردند و ژاپنی‌ها را به سمت رودخانه چیندوین عقب رانده[۲۶۸] و در حالی که چینی‌ها میتکیانا را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه اسونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند.[۲۶۹] در چین، ژاپنی‌ها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند.[۲۷۰] خیلی زود، به استان گوانگژی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گیلین و لیوژو به پیروزی رسیدند[۲۷۱] و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.[۲۷۲]

در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنی‌ها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود علیه در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخست‌وزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاه‌های هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمب افکن‌های سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیایت فیلیپینی یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ به دست آورد.[۲۷۳]

در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقی مانده خود آخرین تلاش‌هایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند.[۲۷۴] تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد.[۲۷۴] در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانی‌ها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند.[۲۷۵] در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.[۲۷۶]

در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند.[۲۷۷] در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همین‌طور بازپس‌گیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، میروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در ۲۵ام آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرف نشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.

نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازی‌های آلمان قلم داد می‌شد.[۲۷۸] پادگان نظامی برلین در ۲ می تسلیم شد.

در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در ۱۲ام آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریک‌های ایتالیی کشته شد.[۲۷۹] دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.[۲۸۰]

تسلیم بی‌قیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم می امضا شد که تا انتهای هشتم می ماه عملی شود.[۲۸۱] گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ می به مقاومت ادامه داد.[۲۸۲]

در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکایی‌ها به همراه نیروهای مشترک‌المنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی می‌کردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۸۳] درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتش‌زا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.[۲۸۴]

در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدان‌های نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش می‌کرد.[۲۸۵] نیروهای چینی ضدحمله‌ای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند.[۲۸۶] در همین زمان زیردریایی‌های آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن می‌جنگیدند را به شدت کاهش دادند.[۲۸۷]
در یازدهم ژولای، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامه‌های پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده[۲۸۸] و دولت‌های آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است».[۲۸۹] در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخست‌وزیری وینستون چرچیل نمود.[۲۹۰]

ژاپن که باور داشت می‌تواند شرایط مذاکره را به گونه ای پیش ببرد که در شرایط مطلوب تری تسلیم شود، تسلیم بی قید شرط را رد نمود.[۲۹۲] در اوایل اوت، آمریکا بمب‌های اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل می‌شد را شکست داد.[۲۹۳] بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بی قید شرط را بپذیرند.[۲۹۴] همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.[۲۹۵]

متفقین در اتریش و آلمان دولت‌های اشغالی تأسیس کردند؛ اولی به کشوری بی‌طرف تبدیل شد که با هیچ بلوک سیاسی متحد نبود. دومی به مناطق اشغال غربی و شرقی تقسیم شده بود که به‌ترتیب به‌دست متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی کنترل می‌شدند. اجرای برنامه نازی‌زدایی در آلمان منجر به پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی نازی در دادگاه نورنبرگ و عزل نازی‌های سابق از قدرت شد؛ اگرچه این سیاست به سمت عفو و ادغام مجدد نازی‌های سابق در جامعه آلمان غربی پیش رفت.[۲۹۶]

آلمان یک‌چهارم قلمرو پیش از جنگ (۱۹۳۷) خود را از دست داد. در میان سرزمین‌های شرقی، سیلزی، نوی‌مارک و بیشتر پومرانی به لهستان رسید[۲۹۷] و پروس شرقی بین لهستان و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد؛ به دنبال این اتفاق نُه میلیون آلمانی از این استان‌ها به آلمان رانده شدند.[۲۹۸][۲۹۹] سه میلیون آلمانی نیز از سودتنلند در چکسلواکی به این سرنوشت دچار آمدند. تا دهه ۱۹۵۰ میلادی یک‌پنجم آلمانی‌های غربی از شرق آلمان پناهنده شده بودند. اتحاد جماهیر شوروی استان‌های لهستان را نیز در شرق خط کرزن به دست گرفت[۳۰۰] که در نتیجه آن دو میلیون لهستانی اخراج شدند.[۲۹۹][۳۰۱] شمال شرقی رومانی،[۳۰۲][۳۰۳] بخش شرقی فنلاند،[۳۰۴] و سه کشور حوزه بالتیک در اتحاد جماهیر شوروی گنجانیده شدند.[۳۰۵][۳۰۶]

متفقین در راستای حفظ صلح جهانی،[۳۰۷]سازمان ملل متحد را تشکیل دادند، که رسماً در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ به‌وجود آمد[۳۰۸] و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک استاندارد مشترک برای همه کشورهای عضو تصویب کرد.[۳۰۹] قدرت‌های بزرگی که پیروز جنگ بودند – فرانسه، چین، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده – عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شدند.[۷] این پنج عضو دائم تا امروز باقی مانده‌اند، اگرچه دو تغییر کرسی بین جمهوری چین و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۷۱، و اتحاد جماهیر شوروی و دولت جانشین آن، روسیه، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، رخ داده‌است. اتحاد بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی حتی قبل از پایان جنگ نیز رو به زوال بود.[۳۱۰]

آلمان به صورت دفاکتو تقسیم شده بود و دو کشور مستقل، جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان،[۳۱۱] در مرز مناطق تحت اشغال متفقین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شدند. بقیه اروپا نیز به حوزه‌های نفوذ غربی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شدند.[۳۱۲] اکثر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با پشتیبانی کامل یا جزئی مقامات اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، وارد حوزه اتحاد جماهیر شوروی شدند که منجر به ایجاد رژیم‌هایی تحت رهبری کمونیسم شد. در نتیجه، آلمان شرقی،[۳۱۳]لهستان، مجارستان، رومانی، چکسلواکی و آلبانی[۳۱۴] کشورهای اقماری شوروی شدند. یوگسلاوی کمونیستی سیاستی مستقل در پیش گرفت و باعث ایجاد تنش با اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۱۵]

تقسیم پس از جنگ جهان توسط دو اتحاد نظامی بین‌المللی، باعث ایجاد ناتو به رهبری ایالات متحده و پیمان ورشو به رهبری اتحادی جماهیر شوروی شد.[۳۱۶] دوره طولانی تنش‌های سیاسی و رقابت نظامی بین آنها، جنگ سرد با یک مسابقه تسلیحاتی بی‌سابقه و جنگ‌های نیابتی را به‌همراه داشت.[۳۱۷]

در آسیا، ایالات متحده ژاپن را اشغال کرد و جزایر سابق ژاپن را در اقیانوس آرام غربی در اختیار گرفت، در حالی که شوروی‌ها ساخالین و جزایر کوریل را ضمیمه خود کردند.[۳۱۸]کره، که قبلاً تحت حکومت ژاپن بود، بین سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی اتحاد جماهیر شوروی در شمال و ایالات متحده در جنوب تقسیم و اشغال شد. جمهوری‌های جداگانه در سال ۱۹۴۸ و در دو طرف مدار ۳۸ درجه شمالی ظهور کردند و هر کدام ادعا می‌کردند که دولت مشروع تمام کره هستند که در نهایت به جنگ کره منجر شد.[۳۱۹]

در چین، نیروهای ناسیونالیستی و کمونیستی در ژوئن ۱۹۴۶ جنگ داخلی را از سر گرفتند. نیروهای کمونیست پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سرزمین اصلی تأسیس کردند، در حالی که نیروهای ناسیونالیست در سال ۱۹۴۹ به تایوان عقب‌نشینی کردند.[۳۲۰] در خاورمیانه، مخالفت اعراب با برنامه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین و ایجاد اسرائیل نشانگر تشدید درگیری اعراب و اسرائیل بود. در حالی که قدرت‌های اروپایی تلاش می‌کردند تا بخشی از یا تمام امپراتوری‌های استعماری خود را حفظ کنند، از دست دادن اعتبار و منابعی که در طول جنگ داشتند، این نتیجه را ناکام گذاشت و به استعمارزدایی منجر شد.[۳۲۱][۳۲۲]

اقتصاد جهانی از جنگ رنج می‌برد، گرچه کشورهای شرکت‌کننده سرنوشت‌های متفاوتی پیدا کردند؛ ایالات متحده بسیار ثروتمندتر از سایر کشورها ظاهر شد که منجر به رشد موالید در آن شد و تا سال ۱۹۵۰ تولید ناخالص داخلی آن به ازای هر فرد بسیار بالاتر از هر یک از قدرت‌های دیگر بود؛ در نتیجه آمریکا بر اقتصاد جهانی حاکم شد.[۳۲۳] انگلیس و آمریکا سیاست خلع سلاح صنعتی در آلمان غربی را در سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۸ دنبال کردند.[۳۲۴] اما به دلیل وابستگی متقابل تجارت بین‌المللی، این اتفاق منجر به رکود اقتصادی اروپا و تأخیر در بهبود وضعیت آن برای چندین سال شد.[۳۲۵][۳۲۶]

بهبود وضعیت اروپا با اصلاحات ارزی در اواسط سال ۱۹۴۸ در آلمان غربی آغاز شد و با آزادسازی سیاست اقتصادی اروپا که برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۱) هم مستقیم و هم به‌طور غیرمستقیم به آن دامن می‌زد، تشدید شد.[۳۲۷][۳۲۸] بهبود وضعیت اقتصادی آلمان غربی پس از سال ۱۹۴۸ معجزه اقتصادی آلمان خوانده شد.[۳۲۹] ایتالیا نیز رونق اقتصادی را تجربه کرد[۳۳۰] و اقتصاد فرانسه دوباره صعود کرد.[۳۳۱] در مقابل، انگلستان در وضعیت ویرانی اقتصادی قرار داشت،[۳۳۲] و با این‌که حدود یک چهارم از کل کمک‌های برنامه مارشال را دریافت کرد (بیش از هر کشور اروپایی)،[۳۳۳] روند افت نسبی اقتصادی‌اش در دهه‌های بعد نیز ادامه داشت.[۳۳۴]

اتحاد جماهیر شوروی، علی‌رغم ضررهای عظیم انسانی و مادی، افزایش سریع تولید را بلافاصله پس از جنگ تجربه کرد.[۳۳۵] ژاپن رشد اقتصادی فوق‌العاده سریعی را تجربه کرد و تا دهه ۱۹۸۰ به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شد.[۳۳۶] چین تا سال ۱۹۵۲ به تولید صنعتی پیش از جنگ خود بازگشت.[۳۳۷]

از آن‌جا که بسیاری از تلفات و کشته‌های این جنگ در هیچ‌جا ثبت نشده‌است نظرات پیرامون تعداد کشته شدگان جنگ جهانی دوم بسیار متغیر است.[۳۳۸] بیشترین تخمین‌ها حکایت از ۶۰ میلیون نفر تلفات دارند که از این تعداد ۲۰ میلیون تن نظامی و ۴۰ میلیون نفر دیگر غیرنظامیانی بودند[۳۳۹][۳۴۰][۳۴۱] که بیشترشان در اثر نسل‌کشی‌ها، کشتار جمعی، بمباران‌ها، بیماری‌ها و قحطی‌های برنامه‌ریزی شده جان خود را از دست دادند.[نیازمند منبع]

شوروی حدود ۲۷ میلیون نفر در جنگ تلفات داد[۳۴۲] که شامل ۸٫۷ میلیون نظامی و ۱۹ میلیون تلفات غیرنظامی می‌شود.[۳۴۳] یک‌چهارم مردم شوروی زخمی یا کشته شدند.[۳۴۴] آلمان ۵٫۳ میلیون تلفات نظامی داشت که بیشتر این میزان در جبههٔ شرقی و در حین آخرین نبردهای درون آلمان وارد شده بود.[۳۴۵]

از کل تلفات نزدیک به ۸۵ درصد آن متعلق به متفقین (غالباً اهالی شوروی و چین) است[۳۴۶] که بیشتر آن‌ها در اثر جنایات جنگی آلمان و ژاپن در نواحی اشغالی به وجود آمد. تخمین‌ها حاکی از این است که بین ۱۱[۳۴۷] تا ۱۷[۳۴۸] میلیون نفر از تلفات غیرنظامی به صورت مستقیم و غیرمستقیم نتیجه سیاست‌های نژادپرستانه نازی‌ها از جمله کشتار کولیها، همجنس‌گرایان و هولوکاست است. علاوه بر این حداقل ۱٫۹ میلیون نفر از لهستانی‌ها[۳۴۹][۳۵۰] و میلیون‌ها اسلاو دیگر (شامل روس‌ها، اوکراینی‌ها و بلاروس‌ها) به همراه دیگر اقلیت‌ها در اثر سیاست‌های آلمان جان خود را از دست دادند.[۳۴۸][۳۵۱] در بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر از صرب‌ها به علاوه کولی‌ها و یهودیان توسط جبهه انقلابی کرواسی که طرفدار نازی‌ها بود در یوگسلاوی شکنجه و کشته شدند.[۳۵۲] بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی نیز توسط ارتش مبارزان اوکراینی طی سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ کشته شدند[۳۵۳] که در پاسخ به آن ارتش میهنی و دیگر گروه‌های لهستانی در حملات انتقام‌جویانه خود جان ۱۰ تا ۱۵ هزار اوکراینی را گرفتند.[۳۵۴]

در آسیا و اقیانوس آرام نیز نزدیک ۱۰ میلیون نفر غیرنظامی که بیشتر آن‌ها چینی بودند (قریب به ۷٫۵ میلیون نفر)[۳۵۵] جان خود را از دست دادند.[۳۵۶] یکی از مهم‌ترین جنایات ژاپنی‌ها کشتار نانجینگ است که طی آن پنجاه تا سیصد هزار غیرنظامی چینی مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شدند.[۳۵۷] میتسویوشی هیمتا گزارش داده که ۲٫۷ میلیون تلفات در طول سیاست سه همگان وارد شده‌است. ژنرال یاسوجی اوکامورا این سیاست را در هیپی و شاندونگ اجرایی کرد.[۳۵۸]

نیروهای محور از سلاح‌های بیولوژیک و شیمیایی نیز استفاده می‌کردند. نیروی زمینی امپراتوری ژاپن طیف گسترده‌ای این سلاح‌ها را در جنگ با چین (بنگرید به واحد ۷۳۱)[۳۵۹][۳۶۰] و درگیری‌های مرزی اولیه با شوروی به کار می‌برد.[۳۶۱] علاوه بر این آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها این سلاح‌ها را بر روی غیرنظامیان[۳۶۲] و گاهی اسیران جنگی آزمایش می‌کردند.[۳۶۳]

شوروی نیز در طول جنگ دست به جنایت‌هایی زد که کشتار کاتین یکی از مهم‌ترین آن‌هاست که در آن ۲۲ هزار افسر لهستانی در طی چند روز اعدام شدند.[۳۶۴]کمیساریای خلق در امور داخلی نیز در این دوره هزاران مخالف سیاسی کمونیسم را مورد قتل و آزار اذیت قرار داد، همچنین مردم غیرنظامی به اجبار از نواحی اشغالی در کشورهای حوزه دریای بالتیک و لهستان شرقی به سیبری کوچانده شدند.[۳۶۵]

هرچند در زمان جنگ جهانی دوم هیچ قانونی در جهت منع بمباران هوایی وجود نداشت اما غالباً بمباران شهرها در اروپا و آسیا توسط آمریکا و بریتانیا را جنایت جنگی به حساب می‌آورند.[۳۶۶] برای نمونه بمباران‌های نیروی هوایی ایالات متحده بر فراز ژاپن باعث مرگ ۳۹۳ هزار نفر غیرنظامی و تخریب ۶۵ درصد مناطق مسکونی شد.[۳۶۷]

آلمان نازی مسئول کشتار برنامه‌ریزی شده نزدیک به شش میلیون یهودی، ۲٫۶ میلیون لهستانی[۳۶۸] و ۴ میلیون نفر از کسانی است که ناشایست برای زندگی قلمداد می‌گشتند. (مانند بیماران روانی، معلولان، اسرای شوروی، کولیها، همجنس‌گرایان، فراماسون‌ها و شاهدان یهوه) کشتار اسرای شوروی هرچند یک هدف اعلام شده نبود[۳۶۹] اما شرایط سخت نگهداری ایشان که به صورت عمدی ایجاد گشته بود باعث مرگ ۳٫۶ میلیون نفر از ۵٫۷ میلیون اسیر شوروی در اردوگاه‌های آلمان گشت.[۳۷۰][۳۷۱] برای کشتار نظام‌مند غیرنظامیان نیز اردوگاه‌های کار اجباری و اردوگاه‌های مرگ توسط نازی‌ها ساخته شدند تا در مقیاس صنعتی به کشتار بپردازند. علاوه بر این نازی‌ها به صورت گسترده از کارگران اجباری استفاده می‌کردند چنان‌که تخمین زده می‌شود ۱۲ میلیون نفر در سرتاسر نواحی اشغالی آلمان به صورت اجباری موظف به کار صنایع و کشاورزی آلمان بودند.[۳۷۲]

در شوروی گولاگ‌ها تبدیل به اردوگاه‌های مرگ‌باری گشتند. به خصوص در طی سال‌های ۴۳–۱۹۴۲ که سختی‌ها و قحطی ناشی از جنگ باعث مرگ بسیاری از زندانیان[۳۷۳] شامل شهروندان اسیر شده لهستانی و دیگر کشورهای اشغالی توسط شوروی در سال‌های ۴۰–۱۹۳۹ و اسرای آلمانی گشت.[۳۷۴] با پایان جنگ بیشتر اسرای شوروی از اردوگاه‌های آلمان آزاد گشتند که در هنگام بازگشت به کشورشان در اردوگاه‌های مخصوص نگهداری می‌شدند تا مورد ارزیابی کمیساریای خلق در امور داخلی قرار بگیرند و بخش بزرگی از ایشان به اتهام همکاری با نازی‌ها به گولاگ فرستاده شدند.[۳۷۵]

اردوگاه‌های اسرای جنگی ژاپنی که بیشترشان در نقش اردوگاه‌های کار اجباری استفاده می‌گشتند نرخ بالایی از مرگ و میر را در خود داشتند. دادگاه توکیو دریافت که نرخ مرگ و میر اسرای غربی در ژاپن ۲۷٫۱ درصد (برای اسرا آمریکایی ۳۷ درصد) بوده‌است[۳۷۶] که هفت برابر از نرخ مرگ و میر اسرای متفقین در آلمان و ایتالیا بیشتر است.[۳۷۷] پس از تسلیم ژاپن ۳۷٬۵۸۳ اسیر بریتانیایی، ۲۸٬۵۰۰ اسیر هلندی و ۱۴٬۴۷۳ اسیر آمریکایی از اردوگاه‌های ژاپنی آزاد گشتند در حالی که تعداد کل چینی‌های زنده مانده تنها ۵۶ نفر بود.[۳۷۸]

حداقل ۵ میلیون چینی در شمال چین توسط شورای توسعه شرق آسیا طی سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ برای کار در معادن و صنایع نظامی به بردگی گرفته شدند که این تعداد پس از ۱۹۴۲ به ۱۰ میلیون نفر رسید.[۳۷۹] در جاوه بین ۴ تا ۱۰ میلیون نفر توسط ژاپنی به کار اجباری واداشته شدند و ۲۷ هزار نفر از ایشان نیز برای کار به دیگر نواحی اشغالی ژاپنی‌ها فرستاده شدند که از این تعداد پس از پایان جنگ تنها ۵۲ هزار نفر بازگشتند.[۳۸۰]

در اروپا اشغال به دو صورت در جریان بود. در اروپای غربی (فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ و ناحیه اشغالی چکسلواکی) آلمان سیاست‌های اقتصادی را اجرا می‌کرد که توانست به جز آنچه از طریق غارت نواحی اشغالی تصاحب کرد (شامل محصولات صنعتی، تجهیزات نظامی، اجناس خام و دیگر کالاها) ۶۹٫۵ میلیارد رایش‌مارک (۲۷٫۸ میلیارد دلار) را تا پایان جنگ به دست آورد.[۳۸۱] جدا از این ارقام عایدات حاصله از ملت‌های اشغال شده بیش از ۴۰ درصد مالیات آلمان را شامل می‌شد که این رقم با ادامه جنگ به بیش از ۴۰ درصد کل عایدی آلمان رسید.[۳۸۲]

در شرق اهداف تعیین شده سیاست لبنسراوم به دلیل تغییر مداوم خط مقدم و راهبرد زمین سوخته شوروی نتوانست محقق شود و آلمانی‌ها عمدتاً از منابع مورد انتظارشان محروم ماندند.[۳۸۳] بر خلاف غرب، در شرق سیاست نژادی آلمان نازی و طرح جامع برای شرق خشونت عریانی را علیه مردمان اسلاو که انسان‌های پست نامیده می‌گشتند روا می‌داشت.[۳۸۴]گروه‌های مقاومت که تقریباً در تمامی نواحی اشغالی ایجاد گشته بودند نیز تا اواخر سال ۱۹۴۳ نتوانستند چه در شرق[۳۸۵] و چه در غرب[۳۸۶] مانعی جدی در برابر عملیات آلمان‌ها باشند.

در آسیا ژاپنی‌ها که به عنوان آزادی ملت‌های تحت استعمار از چنگ استعمارگران عملیات می‌کردند تمام نواحی اشغالی را جزئی از حوزه توسعه مشترک آسیا شرقی اعظم قرار می‌دادند.[۳۸۷] با این که ژاپنی‌ها در ابتدا از طرفی بسیاری از مردمان نواحی اشغالی به عنوان نیروی آزادی‌بخش ملت‌ها از استعمارگران اروپایی مورد استقبال قرار گرفتند اما رفتار خشن و بی‌رحمانه ایشان طی چند هفته باعث ناراحتی و عصبانیت مردم از آن‌ها شد.[۳۸۸] در فتوحات ابتداییشان ژاپنی‌ها توانستند ۴ میلیون بشکه نفت که از عقب‌نشینی متفقین به جا مانده بود را تصاحب کنند و از ۱۹۴۳ توانستند ۵۰ میلیون بشکه نفت که ۷۶ درصد توان تولید سابق محسوب می‌شد را در مستعمرات هلند در شرق آسیا تولید کنند.[۳۸۸]

در اروپای پیش از جنگ متفقین دارای برتری محسوس در هر دو حوزه تولیدات و اقتصاد بودند. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای همسود بریتانیا) در هر دو حوزه جمعیت و تولید ناخالص داخلی ۳۰ درصد بزرگ‌تر از نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) بودند که اگر مستعمرات آن‌ها را نیز به این لیست بیفزاییم آن‌ها به برتری ۵ به ۱ در حوزه جمعیت و ۲ به ۱ در تولید ناخالص داخلی می‌رسیدند.[۳۸۹] در همان زمان در آسیا چین با وجود آنکه جمعیتی شش برابر افزون‌تر از ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلی‌اش تنها ۸۹ درصد بزرگ‌تر بود که اگر مستعمرات ژاپن را به این معادله اضافه کنیم این برتری در حوزه جمعیت به سه برابر و در تولید ناخالص داخلی تنها به ۳۸ درصد می‌رسید.[۳۸۹]

برتری جمعیتی و اقتصادی متفقین در مراحل اولیه جنگ در اثر حملات برق‌آسا آلمان و ژاپن به شدت خرد شد و تا سال ۱۹۴۲ دست بالاتر را متحدین داشتند. اما پس از آن و با ورود آمریکا و شوروی به میدان جنگ و پیوستن آن‌ها به جرگه متفقین جریان جنگ آرام‌تر شد و وارد مرحله جنگ فرسایشی گشت.[۳۹۰] در همین زمان ایالات متحده آمریکا به تنهایی دو سوم تمام ملزومات متفقین اعم از کشتی، هواپیما، توپخانه، تانک، کامیون و مهمات را تولید کرد.[۳۹۱] هرچند در اکثر مواقع دسترسی متفقین به مواد خام و اولیه فراوان و ارزان علت برتری تولید آن‌ها نسبت به متحدین دانسته می‌شود اما نباید عوامل مهمی مانند بی میلی ژاپن و آلمان در استفاده از زنان به عنوان نیروی کار،[۳۹۲]بمباران‌های متفقین،[۳۹۳] حرکت کند و دیر آلمان به سمت اقتصاد جنگی[۳۹۴] را نیز از نظر دور داشت. افزون بر این نه آلمان و نه ژاپن خود را مهیا یک جنگ طولانی‌مدت نکرده بودند.[۳۹۵] آن‌ها برای جبران این ضعف تلاش کردند تا با برده‌داری و به کار گرفتن میلیون‌ها نفر به عنوان نیروی کار اجباری شرایط خود را بهبود ببخشند.[۳۹۶]تخمین زده می‌شود آلمان ۱۲ میلیون نفر که بیشتر از اهالی اروپا شرقی بودند[۳۷۲] و ژاپن ۱۸ میلیون نفر را به کار اجباری و بردگی گرفتند.[۳۷۹][۳۸۰]

هواگردهایی از جمله جنگنده‌ها، بمب‌افکنها و هواپیماهای پشتیبانی هوایی نزدیک در دوران جنگ برای شناسایی به‌کار گرفته شدند و نقش هر کدام هم به‌طور قابل‌توجهی نسبت به قبل پیشرفت کرده‌بود. نوآوری‌هایی مثل حمل‌ونقل هوایی (برای جابه‌جایی سریع و ضروری تدارکات، تجهیزات و نفرات محدود)[۳۹۷] و بمباران راهبردی (بمباران مراکز صنعتی و جمعیتی دشمن برای از بین بردن توانایی جنگی او) به‌وجود آمد.[۳۹۸]پدافندهای هوایی هم پیشرفت کردند و قابلیت‌هایی مثل رادار و توپخانهٔ سطح‌به‌هوا به آن‌ها اضافه شد. استفاده از هواپیماهای جت به‌شدت گسترش یافت و با وجود معرفی دیرهنگام و در نتیجه، تأثیر کمتر جنگ، این اتفاق منجر به معمول‌شدن استفاده از جت در نیروی هوایی در سراسر جهان شد.[۳۹۹] با وجود توسعهٔ موشک در همان سال‌ها، پیشرفت این پروژه تا سال‌های پس از جنگ به‌اندازه‌ای نبود که با اطمینان برای هدف‌گرفتن هواپیماها به کار رود.[نیازمند منبع]

تقریباً در تمام جنبه‌های جنگ دریایی و مخصوصاً ناوهای هواپیمابر و زیردریاییها پیشرفت‌هایی حاصل شد. با وجود پیشرفت نسبتاً کم مکانیک پرواز در آغاز جنگ، اقدامات انجام‌شده در تارانتو، پرل هاربر و دریای مرجان باعث شد تا کشتی اصلی در جنگ‌ها از نبردناو به ناو هواپیمابر تغییر کند.[۴۰۰][۴۰۱][۴۰۲] در اقیانوس اطلس، ناوهای هواپیمابر پشتیبان به‌علت افزایش منطقهٔ امن مؤثر نیروها و کم‌کردن فاصلهٔ میان‌اطلسی بخش مهمی از ناوگان متفقین بودند.[۴۰۳] علاوه بر این، ناوهای هواپیمابر به‌علت هزینهٔ کمتر هواپیماها[۴۰۴] و نیاز کمتر به زره حفاظتی سنگین اقتصادی‌تر بودند.[۴۰۵] زیردریایی‌ها، که اثرگذاری آن‌ها در جنگ جهانی اول اثبات شد،[۴۰۶] توسط همهٔ طرف‌ها در دومین جنگ جهانی هم کاربردی شناخته می‌شدند. بریتانیا روی ارتقای سلاحها و تاکتیک‌های ضدزیردریایی، مثل سونار، تمرکز کرد و آلمان با اقداماتی همچون ساخت زیردریایی تایپ هفت و تاکتیک‌های ولف‌پک روی ارتقای قوای تهاجمی خود تمرکز داشت.[۴۰۷]

شیوه‌های جنگ زمینی از خط مقدم ثابت و سنگرهای جنگ جهانی اول، که به توپخانههای ارتقا یافته که سرعت پیاده‌نظام و سواره‌نظام را افزایش می‌داد متکی بود، به قابلیت‌های حمل و نقل و تسلیحات ترکیبی تبدیل شد. تانکها که در نخستین جنگ جهانی اغلب برای پشتیبانی پیاده‌نظام استفاده می‌شدند در جنگ جهانی دوم یکی از سلاح‌های اصلی بودند.[۴۰۸] در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ طراحی تانک‌ها به‌طرز قابل‌ملاحظه‌ای پیشرفته‌تر از جنگ جهانی اول بود[۴۰۹] و پیشرفت در طراحی آن‌ها با هدف افزایش سرعت، زره و قدرت آتش در طول جنگ هم ادامه یافت.[نیازمند منبع] بیشتر فرماندهان در آغاز جنگ تصور می‌کردند که برای مبارزه با تانک‌های دشمن باید از تانک‌هایی با مشخصات بهتر استفاده کرد.[۴۱۰] این تفکر با عملکرد ضعیف سلاح‌های ضدتانک اولیه در برابر زره و خودداری آلمان از نبردهای تانک در برابر تانک به چالش کشیده شد. این شیوه، در کنار استفادهٔ آلمان از تسلیحات ترکیبی، از عناصر اصلی تاکتیک‌های شدیداً موفق بلیتسکریگ آلمان در لهستان و فرانسه بود.[۴۰۸] بسیاری از شیوه‌های نابودی تانک‌ها، از جمله آتش غیرمستقیم، توپ ضدتانک (از هر دو نوع یدک‌کش و خودکششی)، مین، اسلحه‌های ضدتانک کوتاه‌برد پیاده‌نظام و تانک در برابر تانک مورد استفاده قرار گرفتند.[۴۱۰] با وجود ماشینی کردن گسترده، پیاده‌نظام همچنان ستون فقرات همهٔ نیروها بود.[۴۱۱] تجهیزات بیشتر نیروهای پیاده‌نظام در طول جنگ مشابه تجهیزات جنگ جهانی اول بود.[۴۱۲] استفاده از مسلسل‌های قابل‌حمل، مثل ام‌جی۳۴ متعلق به آلمان، گسترش یافت و انواعی از مسلسل دستی که برای نبرد نزدیک در نواحی شهری و جنگلی کاربردی بود مورد استفاده قرار گرفت.[۴۱۲] در اواخر جنگ، تفنگ تهاجمی توسعه داده شد و پس از جنگ به سلاح معمول پیاده‌نظام تبدیل شد. این نوع سلاح دارای بسیاری از ویژگی‌های تفنگ و مسلسل دستی است.[۴۱۳]

بیشتر جنگجویانی که از نقش‌های اساسی در جنگ برخوردار بودند با طراحی ماشین‌های سایفر برای رمزنگاری، تلاش به حل معضل پیچیدگی و ناامنی در استفاده از کتاب‌های کد کردند که ماشین انیگمای آلمان شناخته‌شده‌ترین این تلاش‌هاست.[۴۱۴] توسعهٔ فناوری‌های شنود الکترونیک و تحلیل رمز منجر به دست‌یابی به توانایی رمزگشایی شد. از نمونه‌های سرشناس این موضوع می‌توان به رمزگشایی کدهای نیروی دریایی ژاپن توسط متفقین[۴۱۵] و فناوری اولترای بریتانیا، که به این کشور اجازهٔ رمزگشایی از کدهای انیگما را می‌داد، اشاره کرد.[۴۱۶] استفاده از فریب یکی دیگر از جلوه‌های سازمان اطلاعات نظامی در جنگ جهانی دوم است. متفقین در عملیات‌هایی مثل مینسمیت و بادی‌گارد از شیوه‌های فریب استفاده کردند.[۴۱۵][۴۱۷]

دیگر دستاوردهای حوزهٔ فناوری و مهندسی در طول یا در نتیجهٔ جنگ به دست آمدند. نخستین رایانهٔ قابل برنامه‌ریزی جهان (زد۳، کلوسوس و انیاک)، موشک‌های هدایت‌شونده و موشک‌های مدرن، پروژهٔ منهتن و توسعهٔ جنگ‌افزارهای هسته‌ای، تحقیق در عملیات و توسعهٔ بندرگاه‌های مصنوعی و خطوط نفتی زیر کانال مانش از جمله این دستاوردها هستند.[نیازمند منبع]پنی‌سیلین نخستین بار در طول جنگ به تولید انبوه و استفاده رسید.[۴۱۸]


Political Migrations in Poland 1939–1948Downloads-icon


the originalDownloads-icon


Political Migrations On Polish Territories (1939-1950)Downloads-icon


ArchivedDownloads-icon


“Soviet Repression Statistics: Some Comments”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Soviet Deaths in the Great Patriotic War: A Note”Downloads-icon


“The Soviet-German War 1941–45 Myths and Realities: A Survey Essay”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Oil and the American Century”Downloads-icon


Appeasement Reconsidered: Investigating the Mythology of the 1930sDownloads-icon


the originalDownloads-icon

.

جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بود که از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۵ میلادی طول کشید. بیشتر کشورهای جهان، از جمله قدرت‌های بزرگ در این جنگ شرکت کردند و کم‌کم در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند: دستهٔ نخست، متفقین و دستهٔ دوم نیروهای محور یا متحدین نام داشتند. این دو اتحاد نظامی یک جنگ تمام‌عیار به راه انداختند، که در اثر آن بیش از ۱۰۰ میلیون تن در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و توانایی‌های علمی‌شان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند تا جایی که مرز هزینه از نیروی نظامی و غیرنظامی نامشخص بود. برآورد کشته‌های جنگ جهانی دوم حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون انسان است که آن را به مرگ آورترین نبرد در تاریخ زندگی انسان تبدیل می‌کند. بیشتر کشته‌ها از غیرنظامیان شوروی و چین بود همچنین کشته‌های ناشی از نسل‌کشی هولوکاست، بمباران استراتژیک و درگذشتگان در اثر گرسنگی شدید و بیماری و دست آخر کشته شدگان در اثر جنگ‌افزارهای هسته‌ای در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده می‌شوند.[۱][۲][۳]

پادشاهی ژاپن که بر آن بود که فرمانروایی آسیا و اقیانوس آرام را در دست بگیرد؛ از سال ۱۹۳۷ در جنگ با چین بود.[۴][الف] در نتیجه هیچ‌کدام بر دیگری اعلان جنگ نکرد. عموماً آغاز جنگ جهانی دوم را از ۱ سپتامبر[۶] ۱۹۳۹ و با یورش آلمان نازی به جمهوری دوم لهستان می‌دانند که در نتیجهٔ آن فرانسه و بریتانیا هم به آلمان اعلام جنگ کردند. از اواخر ۱۹۳۹ تا آغاز ۱۹۴۱ در زنجیره ای از لشکرکشی‌ها و معاهدات سه جانبه، آلمان توانست بر بخش زیادی از اروپا چیره شود و محور اتحاد را با ایتالیا و ژاپن تشکیل دهد. آلمان و شوروی در جریان پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در اوت ۱۹۳۹ بخش‌هایی از همسایه‌های اروپایی، لهستان، فنلاند، رومانی و کشورهای حوزهٔ بالتیک را میان خود تقسیم کردند. پس از تشکیل گروه‌های آماده در آفریقای شمالی و شرقی و همچنین سقوط فرانسه در اواسط ۱۹۴۰ عملاً جنگ میان نیروهای محور اروپا و امپراتوری بریتانیا صورت می‌گرفت. بلیتس و نبرد آتلانتیک در همین دوران روی داد. در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای محور یورش سنگینی به شوروی بردند و یکی از بزرگترین نبردهای زمینی تاریخ بشر را ایجاد کردند. این جبهه شرقی باعث به دام انداختن نیروهای محور شد و بیش از همه ارتش آلمان نازی را درگیر جنگ فرسایشی کرد. در دسامبر ۱۹۴۱ ژاپن یک یورش ناگهانی به آمریکا کرد که باعث شد آمریکا بی درنگ به ژاپن اعلام جنگ کند که با حمایت بریتانیا همراه شد. پس از آن نیروهای محور در اروپا نیز با اتحاد ژاپن به آمریکا اعلام جنگ کردند. دست‌آوردهای ژاپن در یورش به آمریکا باعث ایجاد این احساس در آسیا شد که آسیا از تسلط غرب خارج شده‌است از این رو بسیاری از ارتش‌های شکست خورده با آنها همراهی کردند.

پیشروی نیروهای محور پس از شکست ژاپن در نبرد میدوی متوقف شد و پس از آن بود که آلمان و ایتالیا در نبردی در آفریقای شمالی و پس از آن در استالینگراد در اتحاد جماهیر شوروی شکست خوردند. ریشهٔ این شکست‌ها به سال ۱۹۴۳ و مجموعه ای از شکست‌های آلمان در جبههٔ شرقی، تهاجم متفقین به سیسیل و پیروزی‌های متفقین در جبههٔ اقیانوس آرام برمی گردد. مجموعهٔ این رویدادها باعث شد تا ابتکار عمل از دست نیروهای محور خارج شود و آنها را مجبور کرد تا در همهٔ جبهه‌ها تنها پاسخگو به راهبردهای طرف مقابل باشند. در ۱۹۴۴ متفقین به فرانسهٔ اشغال شده توسط آلمانی‌ها یورش بردند در حالی که همزمان شوروی نیز قلمروهای ازدست رفتهٔ خود را پس گرفت. در بازهٔ ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵ ژاپن مجبور شد در بسیاری سرزمین‌های اصلی آسیایی، مرکز و جنوب چین و برمه عقب‌نشینی کند و متفقین هم توانستند نیروی دریایی ژاپن را عقب برانند و جزایر کلیدی غرب اقیانوس آرام را بدست بگیرند.

جنگ در اروپا با تهاجم متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی به آلمان به پایان رسید. نتیجهٔ جنگ در اروپا، اشغال برلین توسط نیروهای شوروی و نیروهای متفقین غربی، خودکشی آدولف هیتلر و شکست آلمان در ۸ مه ۱۹۴۵ شد. پس از اعلان پوتسدام از سوی متفقین در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ و سرباززدن ژاپن از نتیجهٔ جنگ، آمریکا در ۶ و ۹ اوت به ترتیب شهرهای هیروشیما و بندر ناگاساکی را با بمب اتمی بمباران کرد. با وجود عملیات طراحی شدهٔ یورش به ژاپن و بمباران اتمی ژاپن، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد و تهاجم نظامی شوروی به منچوری صورت گرفت. پس از اعلام تسلیم ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ پیروزی متفقین در آسیا نهایی شد. پس از آن دادگاه‌هایی برای بررسی خسارت‌ها و جنایات جنگی وارده از سوی آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها صورت گرفت.
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

جنگ جهانی دوم، ساختار اجتماعی و نظام قدرت در جهان را دگرگون کرد و پس از آن سازمان ملل متحد برای جلوگیری از رویدادهای مشابه تشکیل شد و قدرت‌های پیروز شامل چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و آمریکا عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد شدند.[۷] بعد از پایان جنگ، نزدیک به نیم قرن، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر در جنگ سرد بودند. در جریان تلاش اروپا برای جبران خسارات و آسیب‌های جنگ جهانی دوم، تأثیر قدرت‌های اروپایی در جهان کم شد و کشورهای مستعمرهٔ آفریقایی و آسیایی از سلطهٔ اروپا خارج شدند. همچنین کشورهای اروپایی تلاش کردند تا هویت سیاسی واحدی به خود ببخشند و از دشمنی‌های پیش از جنگ بکاهند.[۸]

جنگ در اروپا، اساساً از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی با تهاجم آلمان به لهستان آغاز شد،[۹][۱۰] که دو روز پس از آن هم، بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ کردند. اما آغاز جنگ در اقیانوس آرام را می‌توان از جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ۱۹۳۷،[۱۱][۱۲] یا حتی حمله ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ دانست.[۱۳][۱۴]

بسیاری از پژوهشگران گفته‌های مورخ بریتانیایی، تیلور را مستند می‌دانند برپایهٔ نظرات تیلور، جنگ چین و ژاپن، و جنگ در اروپا و مستعمره‌هایش، از نظر زمانی همزمان بوده‌اند و در سال ۱۹۴۱، این دو جنگ با یکدیگر ادغام شدند. در این مقاله از تاریخ‌گذاری مرسوم استفاده شده‌است. برخی دیگر از تاریخ‌نگاران حملهٔ ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ را آغازگر جنگ جهانی دوم می‌دانند.[۱۵] تاریخ‌نگار بریتانیایی، آنتونی بیوور آغاز جنگ جهانی دوم را نبرد خالخین گل می‌داند که نیروهای ژاپن، مغولستان، و شوروی از ماه مه تا سپتامبر ۱۹۳۹ در آن درگیر بودند.[۱۶]

دربارهٔ پایان جنگ نیز اجماعی همگانی بر روی تاریخ دقیق پایان آن وجود ندارد. به‌طور کلی چنین بیان می‌شود که ترک مخاصمه در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ (روز پیروزی بر ژاپن) را باید تاریخ پایان جنگ جهانی دوم دانست، نه تسلیم رسمی ژاپن که در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به به جنگ در آسیا پایان داد. یک قرارداد صلح با ژاپن در سال ۱۹۵۱ منعقد شد.[۱۷] یک پیمان در مورد آیندهٔ آلمان که بعدها به اتحاد آلمان انجامید نیز با آلمان منعقد گردید.[۱۸] هیچ‌گونه پیمان صلحی میان اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن به امضا نرسید.[۱۹]

جنگ جهانی اول نقشهٔ سیاسی اروپا را دستخوش تغییراتی ریشه‌ای کرد.[۲۰]قدرت‌های مرکز (شامل امپراتوری‌های آلمان، اتریش-مجارستان، و عثمانی و پادشاهی بلغارستان) شکست خوردند و تجزیه شدند یا بخشی از قلمروی خود را از دست دادند.[۲۰] در روسیه با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویک‌ها بر سر کار آمدند و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأسیس کردند.[۲۰] برخی از متفقینِ پیروز این جنگ (مثل فرانسه، بلژیک، ایتالیا، رومانی، و یونان) سرزمین‌های تازه‌ای را به قلمرو خود افزودند
و از تجزیهٔ سرزمین‌های سابق امپراتوری‌های اتریش-مجارستان، عثمانی، و روسیه دولت‌های ملی جدیدی سر برآوردند.[۲۰]

در پی کنفرانس صلح پاریس (که رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد) جامعه ملل تأسیس شد. اهداف این سازمان، چنان‌که در میثاق آن آمده‌است، جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دسته‌جمعی، خلع سلاح، و حل اختلاف‌های بین‌المللی از راه مذاکره و حکمیّت بود.[۲۱]

ایتالیا، که از متفقین جنگ جهانی اول بود، پس از جنگ سرزمین‌هایی را به دست آورد، با این حال ملی‌گرایان ایتالیایی از این که بریتانیا و فرانسه در کنفرانس به وعده‌های خود در ازای ورود ایتالیا به جنگ عمل نکردند خشمگین بودند. از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵، جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا تصاحب کرد.
این جنبش که مسلکش مبنی بر ملی‌گرایی، تمامیت‌خواهی، و ائتلاف طبقاتی بود، مردم‌سالاری نیابتی را لغو کرد، فعالان سوسیالیست، چپ‌گرا، و لیبرال را سرکوب کرد، و سیاست خارجه‌ای به‌شدت توسعه‌طلب را در پی گرفت که هدفش تبدیل ایتالیا به یک ابرقدرت بود و وعدهٔ پایه‌گذاری «امپراتوری روم نو» را می‌داد.[۲۲]

پس از کودتایی ناموفق در ۱۹۲۳، سرانجام در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر صدراعظم آلمان شد. هیتلر، که خواستار تجدید نظری ریشه‌ای و نژادگرایانه در نظم جهانی بود، مردم‌سالاری را منحل کرد و اندکی پس از به قدرت رسیدن دست به تجدید گستردهٔ تسلیحاتی در آلمان زد.[۲۳] همزمان فرانسه در پی مماشات و حفظ اتحادش با ایتالیا، دست این کشور را در استعمار اتیوپی باز گذاشت. در اوایل سال ۱۹۳۵ وضعیت وخیم‌تر شد؛ چرا که قلمرو حوضه زار رسماً ضمیمه خاک آلمان شد و هیتلر در ضدیت با پیمان ورسای برنامهٔ تجدید تسلیحاتی آلمان را شدت داد و خدمت وظیفه عمومی را به اجرا گذاشت.[۲۴]

اگر چه دوران پس از جنگ جهانی اول آمیخته به احساسات صلح‌جویانه بود،[۲۵] در چند کشور اروپایی این دوران به موج بازپیوندخواهی و ملی‌گرایی انتقام‌گرایانه دامن زد. این احساسات به‌ویژه در آلمانی به چشم می‌خورد که به واسطهٔ پیمان ورسای زیان‌های سرزمینی، مستعمراتی، و مالی عمده‌ای دیده بود. بنابر این پیمان آلمان ۱۳ درصد از خاک میهنی خود و همهٔ مستعمراتش را از دست داد، انضمام سرزمین‌های دیگر به خاک آلمان ممنوع شد، غرامات جنگی‌ای بر این کشور وضع شد، و محدودیت‌هایی بر اندازه و توان نیروهای مسلح آن مقرر شد.[۲۶]
با وقوع انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان، امپراتوری آلمان منحل شد و بر جای آن دولتی مردم‌سالار تأسیس شد که بعدها جمهوری وایمار نام گرفت.
دوران بین دو جنگ صحنهٔ کشمکش بین هواداران و مخالفان این جمهوری جدید در هر دو گرایش سیاسی راست و چپ بود.[نیازمند منبع]

بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا برای مقابله با اقدامات آلمان در آوریل ۱۹۳۵ جبهه استرسا را تشکیل دادند که قدمی مهم در راستای جهانی شدن نظامی بود. با این حال در ژوئن همان سال بریتانیا توافق‌نامهٔ دریایی مستقلی با آلمان امضاء کرد که از محدودیت‌های پیشین بر آلمان می‌کاست. شوروی، که از چشم طمع آلمان به مناطق وسیعی از اروپای شرقی بیمناک بود، پیمانی مبنی بر همکاری مشترک با فرانسه بست، گر چه این پیمان پیش از رسمیّت یافتن بایستی از دستگاه اداری جامعهٔ ملل می‌گذشت و این امر آن را عملاً بی‌اثر می‌کرد.[۲۷] آمریکا هم که از افزایش تنش‌ها در اروپا و آسیا مضطرب شده بود در اوت همان سال لوایحی را مبنی بر بی‌طرفی این کشور تصویب کرد.[۲۸]

هیتلر با بازنظامی‌سازی راینلند در مارس ۱۹۳۶ پیمان‌های ورسای و لوکارنو را نقض کرد، ولی با این اقدامات او به دلیل سیاست مماشات متفقین جنگ جهانی اول در این مقطع، برخورد چندانی صورت نگرفت.[۲۹] در اکتبر ۱۹۳۶، آلمان و ایتالیا محور رم–برلین را تشکیل دادند. یک ماه بعد هم آلمان و ژاپن پیمان ضد کمینترن را امضاء کردند و ایتالیا نیز در نوامبر ۱۹۳۷ به آن پیوست.[۳۰]

در چین، حزب کومینتانگ کارزاری را برای متحد کردن این کشور علیه جنگ‌سالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند، ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین جنگی داخلی درگرفت[۳۱] و جنگ‌سالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن، که روز به روز نظامی‌گراتر می‌شد، مدت‌ها بود که به دنبال افزایش نفوذش در چین بود[۳۲] و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان می‌دانست. در ۱۹۳۱ ژاپن حادثه موکدن را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دست‌نشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[۳۳]

با درخواست چین، جامعه ملل ناظرانی به منطقه اعزام کرد و کمیته‌ای، موسوم به کمیتهٔ لیتون، تشکیل داد تا به این موضوع رسیدگی کند. گزارش لیتون یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۳۲، منتشر شد و ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش به این گزارش، ژاپن، از جامعهٔ ملل خارج شد. پس از آن دو کشور در چندین نبرد در شانگهای، رهه، و هبئی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه آتش‌بس تانگو را در ۱۹۳۳ امضا کردند.
پس از آتش‌بس هم نیروهای داوطلب چینی به مقاومت علیه ژاپنی‌ها در منچوری، چهائر، و سوئی‌یوآن ادامه دادند.[۳۴] پس از حادثه شی‌آن در ۱۹۳۶، نیروهای کومینتانگ و کمونیست اعلام آتش‌بس کردند تا بتوانند علیه ژاپن جبهه‌ای متحد تشکیل دهند.[۳۵]

جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مهٔ ۱۹۳۶ به پایان رسید. حملهٔ نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمرهٔ ایتالیا بودند آغاز شد.[۳۶] در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمرهٔ جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعهٔ ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعهٔ ملل بودند اما جامعهٔ ملل علی‌رغم آن که حملهٔ ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد.[۳۷] البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریم‌هایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریم‌ها عملاً به‌طور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند.[۳۸] ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.[۳۹]

زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا سر گرفت، هیتلر و موسولینی از شورشیان ملی‌گرا که توسط فرانسیسکو فرانکو رهبری می‌شدند حمایت نظامی کردند. این حمایت از سمت ایتالیا بیشتر بود تا از سمت نازی‌ها؛ موسولینی مجموعاً ۷۰٬۰۰۰ نیروی زمینی و ۶٬۰۰۰ خدمهٔ نیروهای هوایی به انضمام ۷۲۰ هواپیما به اسپانیا فرستاد.[۴۰] از سوی دیگر، شوروی از حاکم فعلی اسپانیا یعنی جمهوری دوم اسپانیا حمایت می‌کرد. همچنین بیش از ۳۰٬۰۰۰ نیروی داوطلب خارجی که با نام تیپ‌های بین‌المللی شناخته می‌شدند علیه ملی‌گرایان می‌جنگیدند. در این میان آلمان و شوروی از این جنگ نیابتی به عنوان فرصتی برای آزمودن پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و تاکتیک‌های جنگی‌شان بهره بردند. در نهایت ملی‌گرایان در سال ۱۹۳۹ در جنگ پیروز شدند و فرانکو که حال تبدیل به یک دیکتاتور شده بود در طول جنگ جهانی دوم رسماً موضع بی‌طرفی گرفته اگر چه عموماً حامی نیروهای محور بود.[۴۱] مهم‌ترین همکاری او با آلمان عبارت بود از ارسال داوطلبانی به جبههٔ شرقی.[۴۲]

در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد.[۴۳] شوروی فوراً با چین معاهدهٔ عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهدهٔ پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائی‌یوان حمله کردند، در نبرد شینکو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند،[۴۴] و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند.[۴۵][۴۶]جنرالیسیمو چیانگ کای‌شک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت این منطقه را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ ده‌ها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینی‌های غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شدهٔ چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنی‌ها قتل‌عام شدند.[۴۷][۴۸]

در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تائه‌ژوانگ به دست آوردند اما در مهٔ آن سال شهر شوژو توسط ژاپنی‌های فتح شد.[۴۹] در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنی‌ها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنی‌ها افتاد.[۵۰] اما تمام این پیروزی‌های ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینی‌ها، چنان‌که ژاپنی‌های انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیرهٔ چونگ‌کینگ به مبارزه ادامه داد.[۵۱][۵۲]

در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیری‌های درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-ران بود که بر توسعهٔ نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامهٔ این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن،[۵۳] و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بی‌طرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بی‌طرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-ران رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعهٔ نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربی‌اش سوق داد.[۵۴][۵۵]

در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمهٔ خاک خود کرد، ولی بااین‌حال دیگر قدرت‌های اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند.[۵۶]
هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانی‌زبان‌ها تشکیل می‌دادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخست‌وزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد.[۵۷]
اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخش‌های دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقهٔ زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.[۵۸]

با این که در توافق‌نامه مونیخ همهٔ خواسته‌های صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همهٔ خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود.
او در سخنرانی‌های بعدی‌اش به بریتانیا و یهودی‌های «جنگ‌طلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گسترده‌ای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیهٔ مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقه‌ای تحت‌الحمایه آلمان بود، و دولت دست‌نشاندهٔ جمهوری اسلواکی تقسیم کرد.[۵۹]
هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.[۶۰]

بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمی‌پوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد.[۶۱]
اندکی پس از وعدهٔ بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند.[۶۲]
هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصرهٔ» آلمانند و از توافق‌نامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.[۶۳]

در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی[ب] شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات دربارهٔ پیمان نظامی سه‌گانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی،[۶۴]
شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد.[۶۵]
در جملهٔ مفاد این پیمان معاهده‌ای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص می‌کرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان می‌رسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش می‌کشید.[۶۶]
به واسطهٔ این پیمان، ضدیت شوروی با حملهٔ آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بی‌طرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.[۶۷]

آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم به‌منظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانه‌ای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد.[۶۸]
در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نماینده‌ای تام‌الاختیار به برلین بفرستد تا دربارهٔ تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همه‌پرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانی‌زبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی می‌داد) مذاکره کند.[۶۸]
لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجهٔ آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسه‌ای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شده‌است.[۶۹]

در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان پس از آماده‌سازی چندین عملیات پرچم دروغین به‌عنوان پیش‌زمینه، ‎به لهستان حمله کرد.[۷۰] اغلب از نبرد وسترپلاته به‌عنوان نخستین نبرد جنگ یاد می‌شود.[۷۱] بریتانیا به آلمان هشدار داد تا عملیات‌های نظامی خود را متوقف کند. در ۳ سپتامبر، پس از نادیده‌گرفته‌شدن هشدار، فرانسه، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند علیه آلمان اعلام جنگ کردند. اتحادیه آفریقای جنوبی در ۶ سپتامبر و کانادا در ۱۰ سپتامبر به این اتحاد پیوستند. این کشورها به جز یک کاوش هشدارآمیز از سوی فرانسه در زارلاند، مستقیماً برای لهستان پشتیبانی نظامی نفرستادند.[۷۲]متفقین با هدف ضربه به اقتصاد و افزایش هزینه‌های جنگ آلمان، یک محاصرهٔ دریایی علیه این کشور ترتیب دادند.[۷۳] آلمان با صادرکردن دستور حملهٔ یو-بوت‌ها به کشتی‌های جنگی و تجاری متفقین به این حمله پاسخ داد. این اقدام آلمان بعدتر به نبرد آتلانتیک انجامید.[۷۴]

نیروهای آلمانی در ۸ سپتامبر به حومهٔ ورشو رسیده‌بودند. ضدحملهٔ لهستان به سمت غرب برای چندین روز پیش‌روی نیروهای آلمانی را متوقف کرد؛ اما ارتش آلمان نازی ضدحمله را دور زده و به محاصرهٔ نیروهای لهستانی منجر شد. بقایای ارتش لهستان به نبرد با نیروهای آلمان پرداختند. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از امضای آتش‌بس با ژاپن، شوروی به لهستان شرقی حمله کرد.[۷۵] دلیل ارائه‌شده برای این حمله، فروپاشی ظاهری لهستان بود.[۷۶] در ۲۷ سپتامبر، پادگان ورشو تسلیم آلمان‌ها شد و آخرین نیروهای اصلی عملیاتی در ارتش لهستان در ۶ اکتبر تسلیم شدند. با وجود شکست نظامی، لهستان هیچ‌گاه تسلیم نشد و اقدام به ایجاد دولت در تبعید و دولت زیرزمینی در سرزمین تسخیرشده‌اش کرد.[۷۷] بخش زیادی از پرسنل نظامی لهستان به رومانی و دیگر کشورهای حاشیهٔ دریای بالتیک نقل مکان کردند. بسیاری از این نیروها در دیگر صحنه‌های جنگ به نبرد با نیروهای محور پرداختند.[۷۸]

بخش غربی لهستان به آلمان و بخش شرقی آن به شوروی الحاق شد. آلمان بخش مرکزی این کشور را تصرف کرد. سهم کوچکی از لهستان به لیتوانی و اسلواکی رسید. در ۶ اکتبر، هیتلر یک پیشنهاد صلح برای بریتانیا و فرانسه فرستاد و گفت که آیندهٔ لهستان باید صرفاً توسط آلمان و شوروی تعیین شود. این پیشنهاد رد شد[۷۹] و هیتلر دستور حملهٔ فوری به فرانسه را صادر کرد.[۸۰] با این وجود، حمله به‌دلیل شرایط بد آب‌وهوایی به بهار ۱۹۴۰ موکول شد.[۸۱][۸۲][۸۳]

اتحاد جماهیر شوروی کشورهای حوزه دریای بالتیک—استونی، لتونی و لیتوانی، کشورهایی که تحت پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در «قلمروی تأثیر» شوروی بودند—را مجبور به امضای پیمان کمک دوطرفه کرد. از شرایط این پیمان، استقرار نیروهای شوروی در این کشورها بود. کمی بعد تعداد چشم‌گیری از نیروهای نظامی شوروی به این مناطق منتقل شدند.[۸۴][۸۵][۸۶]فنلاند از امضای پیمانی مشابه امتناع ورزید و راضی به واگذار کردن بخشی از قلمرویش به شوروی نشد. اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر ۱۹۳۹ به فنلاند حمله کرد.[۸۷] این حمله منجر به اخراج شوروی از جامعهٔ ملل شد.[۸۸] با وجود برتری واضح شوروی از لحاظ نفرات و تجهیزات، موفقیت ارتش این کشور ناچیز بود و جنگ میان دو کشور در مارس ۱۹۴۰ با امضای پیمان‌نامه صلح مسکو و با سود کم برای فنلاند پایان یافت.[۸۹]

در ژوئن ۱۹۴۰، شوروی با اعمال زور استونی، لتونی و لیتوانی را به قلمروی خود افزود[۹۰] و بر سر مناطق بیسارابیا، بوکوفینای شمالی و هرتسا با رومانی به اختلاف خورد. در همان حال، روابط حسنهٔ سیاسی و همکاری‌های اقتصادی شوروی و نازی‌ها[۹۱][۹۲] کم‌کم متوقف شد[۹۳][۹۴] و هر دو کشور مقدمات جنگ را فراهم کردند.[۹۵]

در آوریل ۱۹۴۰، آلمان برای محافظت از محمولهٔ سنگ آهن سوئد، که متفقین در تلاش برای گرفتن آن بودند، به دانمارک و نروژ هجوم برد.[۹۶]دانمارک پس از چند ساعت تسلیم شد و نروژ در عرض دو ماه[۹۷] و با وجود حمایت متفقین شکست خورد. نارضایتی بریتانیا از لشکرکشی به نروژ به انتصاب وینستون چرچیل به نخست‌وزیری در ۱۰ مهٔ ۱۹۴۰ انجامید.[۹۸]

در همان روز، آلمان به فرانسه حمله کرد. برای عبور از استحکامات خط دفاعی ماژینو در مرز فرانسه و آلمان، آلمان ابتدا به ملت‌های بی‌طرف بلژیک، هلند و لوکزامبورگ حمله کرد.[۹۹] آلمان‌ها از کنار به منطقهٔ آردنس حمله کردند.[۱۰۰] این حمله به‌اشتباه از سوی متفقین به‌عنوان نوعی مانع طبیعی در برابر خودروهای زرهی تعبیر شد.[۱۰۱][۱۰۲] با استفادهٔ موفقیت‌آمیز از تاکتیک‌های بلیتسکریگ، ارتش آلمان نازی به‌سرعت به کانال مانش رسید و ارتباط نیروهای متفقین حاضر در بلژیک را با خارج قطع کرد. این عمل منجر به گیرافتادن تودهٔ بزرگی از ارتش متفقین در مرز فرانسه-بلژیک و در نزدیکی لیل شد. بریتانیا با رها کردن تقریباً تمام تجهیزات میزان چشم‌گیری از نیروها، توانست آن‌ها را تا اوایل ژوئن از منطقه تخلیه کند.[۱۰۳]

در ۱۰ ژوئن، ایتالیا به فرانسه حمله کرد و با این کار اقدام به آغاز جنگ با فرانسه و بریتانیا کرد.[۱۰۴] آلمان‌ها به سمت جنوب و به نبرد ارتش تضعیف‌شدهٔ فرانسه رفتند و پاریس در ۱۴ ژوئن به دست آن‌ها افتاد. هشت روز بعد فرانسه و آلمان موقتاً صلح کردند. قسمتی از فرانسه به آلمان و قسمتی به ایتالیا رسید[۱۰۵] و ناحیهٔ کوچکی با نام فرانسهٔ ویشی هم تشکیل شد که با وجود بی‌طرفی رسمی، به‌طور کلی همراه آلمان به‌شمار می‌رفت. فرانسه ناوگانش را حفظ کرد. بریتانیا برای جلوگیری از غصب این ناوگان توسط آلمان در سوم ژوئیه به آن حمله کرد.[۱۰۶]

نبرد بریتانیا[۱۰۷] در اوایل ژوئیه و در پی حملهٔ نیروی هوایی آلمان نازی به کشتی‌ها و بندرها آغاز شد.[۱۰۸] بریتانیا اولتیماتوم هیتلر را رد کرد[۱۰۹] و کمپین برتری هوایی آلمان در ماه اوت آغاز شد؛ هر چند که در پیروزی بر فرماندهی نبرد آرای‌اف شکست خورد. در پی این اتفاق، تهاجم برنامه‌ریزی‌شدهٔ آلمان به بریتانیا در ۱۷ سپتامبر برای همیشه لغو شد. با وجود تشدید عملیات‌های بمباران راهبردی آلمان با حملات شبانه به لندن و دیگر شهرهای بلیتس، این حملات نتوانستند قوای جنگی بریتانیا را به مقدار زیادی مختل کنند.[۱۰۸] بخش عظیمی از حملات در مهٔ ۱۹۴۱ متوقف شد.[۱۱۰]

ناوگان آلمان با استفاده از بندرهای فرانسه توانست با استفاده از یو-بوتهای خود در ناحیهٔ آتلانتیک در برابر نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا پیروز شود.[۱۱۱]ناوگان وطن متعلق به بریتانیا توانست در ۲۷ مهٔ ۱۹۴۱ با غرق کردن نبردناو بیسمارک به پیروزی بزرگی دست یابد.[۱۱۲]

در نوامبر ۱۹۳۹، ایالات متحده در حال بررسی موقعیت برای کمک به چین و متفقین بود. این کشور لوایح بی‌طرفی را برای مجاز کردن «پرداخت نقد و حمل» خرید از جانب متفقین، مورد بازبینی قرار داد.[۱۱۳] در ۱۹۴۰ و در پی تصرف پاریس توسط آلمان، اندازهٔ نیروی دریایی ایالات متحدهٔ آمریکا به‌طور چشم‌گیری افزایش یافت. در ماه سپتامبر، ایالات متحده با معاملهٔ ناوشکن‌های آمریکایی با پایگاه‌های انگلیسی موافقت کرد.[۱۱۴] با این وجود، اکثریت عامهٔ مردم آمریکا تا سال ۱۹۴۱ همچنان با هرگونه مداخلهٔ مستقیم نظامی در جنگ مخالف بودند.[۱۱۵] در دسامبر ۱۹۴۰، روزولت هیتلر را به برنامه‌ریزی برای فتح جهان متهم کرد و هرگونه مذاکره‌ای را به‌دلیل بی‌فایده دانستن آن رد کرد. او ایالات متحده را «زرادخانهٔ دموکراسی» نامید و برنامه‌های قانون وام و اجاره را با هدف پشتیبانی کردن از قوای جنگی بریتانیا افزایش داد.[۱۰۹] ایالات متحده طرح‌ریزی استراتژیک برای آغاز حمله‌ای همه‌جانبه به آلمان را شروع کرد.[۱۱۶]

در پایان سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سه‌جانبه رسماً ژاپن، ایتالیا و آلمان را به‌عنوان نیروهای محور با یکدیگر متحد کرد. پیمان سه‌جانبه معین می‌کرد که هر کشور، به‌جز شوروی، که به هر یک از نیروهای محور حمله کند باید در برابر هر سهٔ آن‌ها بجنگند.[۱۱۷] نیروهای محور در نوامبر ۱۹۴۰ و با پیوستن مجارستان، اسلواکی و رومانی گسترش یافت.[۱۱۸]رومانی و مجارستان کمک‌های تأثیرگذاری در جنگ نیروهای محور در برابر اتحاد جماهیر شوروی انجام دادند. برای مثال، رومانی در بازپس‌گیری بخش‌های واگذارشده به شوروی نقش داشت.[۱۱۹]ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

در ژوئن ۱۹۴۰ نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا به جزیره مالت حمله کرد و محاصره مالت که در دست بریتانیایی‌ها بود آغاز شد. در اواخر تابستان و اوایل پاییز نیروهای ایتالیایی سومالی را از چنگ بریتانیایی‌ها درآوردند و تهاجم به مصر را آغاز نمودند. در ماه اکتبر ایتالیا به یونان حمله کرد که با مقاومت سنگین یونانی‌ها و تلفات سنگین نیروهای ایتالیایی همراه بود. این حمله در عرض چند روز و با تغییرات جزئی در قلمروی کشورها پایان یافت.[۱۲۰] آلمان که شاهد این ناکامی متحد خود بود جهت جلوگیری از مستقر شدن بریتانیا در یونان که می‌توانست خطری برای چاه‌های نفت رومانی باشد و همچنین جهت حمله آینده به متصرفات بریتانیا در دریای مدیترانه مقدمات تهاجم به بالکان را مهیا نمود.[۱۲۱]

در دسامبر سال ۱۹۴۰ نیروهای بریتانیایی ضدحمله خود را علیه نیروهای ایتالیا در مصر و شرق آفریقا آغاز نمودند.[۱۲۲] این عملیات به شدت موفقیت‌آمیز بود و تا فوریه ۱۹۴۱ ایتالیایی‌ها ضمن از دست دادن کنترل شرق لیبی تلفات سنگینی را متحمل شدند و تعداد زیادی اسیر دادند. نیروی دریایی ایتالیا نیز در این مدت آسیب‌های زیادی را متحمل گشت و در نبرد تارانتو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا سه نبرد ناو ایتالیایی را از سرویس خارج کرد که در ادامه نیز طی نبرد دهانه ماتاپان کشتی‌های بیشتری منهدم گشتند.[۱۲۳]

شکست‌های ایتالیا آلمان را وادار کرد تا نیروهای کمکی به شمال آفریقا ارسال نماید. از همین رو در مارس ۱۹۴۱ سپاه آفریقا به فرماندهی رومل عملیاتی را آغاز نمود که منجر به عقب‌نشینی نیروهای متفقین گشت.[۱۲۴] در طی یک ماه نیروهای محور تا غرب مصر پیشروی کردند و بندر طبرق را به محاصره خویش درآوردند.[۱۲۵]

در انتها مارس ۱۹۴۱ یوگسلاوی و بلغارستان پیمان سه جانبه را مورد امضا قرار دادند اما دو روز بعد حکومت یوگسلاوی توسط ملی‌گرایان نزدیک به بریتانیا سقوط کرد که در پاسخ به آن آلمان تهاجم خود به یوگسلاوی و یونان را در ۶ آوریل آغاز نمود که منجر به تصرف هر دو کشور گشت.[۱۲۶] تصرف بالکان در انتها ماه مه با اشغال جزیره کرت توسط عملیات هوابرد تکمیل گشت.[۱۲۷] هر چند که اشغال بالکان در ابتدا عملیاتی سریع و بدون دردسر بود اما به سرعت واحدهای جنگ پارتیزانی در یوگسلاوی تحت اشغال متحدین شکل گرفت که تا پایان جنگ به مبارزه با اشغالگران پرداخت.[۱۲۸]

در خاورمیانه طی ماه مه قوای کشورهای همسود شورش عراق که توسط هواپیماهای آلمانی برخواسته از پایگاه‌های سوریه تحت کنترل فرانسه ویشی حمایت می‌گشتند را سرکوب نموده[۱۲۹] و بین ماه‌های ژوئن و ژوئیه با کمک نیروهای فرانسه آزاد سوریه و لبنان را از کنترل دولت ویشی خارج کردند.[نیازمند منبع]

در آوریل ۱۹۴۱ شوروی که به شدت نگران افزایش تنش‌ها با آلمان بود با ژاپن که در ضعف دولت‌های اروپایی چشم به مستعمرات آن‌ها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود وارد مذاکره شده و معاهده عدم تعرض شوروی و ژاپن میان دو کشور امضا شد.[۱۳۰] در همان حال، آلمان‌ها در حال آماده‌سازی خود برای حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز شوروی مستقر کرده‌بودند.[۱۳۱]

در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آنکه شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری می‌کند.[۱۳۲] از این رو، او تلاش داشت روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواسته‌ها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آماده‌سازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.[۱۳۳]

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای ایتالیایی و رومانیایی تهاجم به شوروی را با اتهام توطئه شوروی علیه ایشان در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند و مجارستان نیز به این پیکار پیوستند.[۱۳۴] هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه[۱۳۵] تصرف منطقه بالتیک، مسکو و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای کاسپی تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشه‌کنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی[136][۱۳۶] از طریق اخراج مردمان بومی[137][۱۳۷] و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.[۱۳۸]

اگرچه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامه‌های خود را پیرامون یک ضدحمله استراتژیک مدون نموده بود؛[۱۳۹] اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوهٔ دفاع استراتژیک را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی موفق به پیشروی گسترده گشتند. در اواسط اوت اما فرماندهی عالی ارتش آلمان تصمیم گرفت تا عملیات گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا لشکر دوم زرهی به کمک نیروهایی برود که در اوکراین مرکزی و لنینگراد در حال پیشروی بودند.[۱۴۰] در جبهه اوکراین نبرد کیف ناباورانه موفقیت‌آمیز بود که باعث محاصره و نابودی کامل ۴ سپاه شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه برای تهاجم به کریمه و نواحی صنعتی توسعه یافته شرق اوکراین را هموار کرد.[۱۴۱]

انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی متحدین از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرق[۱۴۲] بریتانیا را واداشت تا در استراتژی عالی خود تجدید نظر کرده[۱۴۳] و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان[۱۴۴] را به وجود بیاورد. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن قدیمی، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاه‌های نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و دست به اشغال آن زدند.[۱۴۵] در ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک را امضا نمودند.[۱۴۶]

در اکتبر اهداف عملیاتی متحدین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به وقوع پیوست و تنها محاصره لنینگراد[۱۴۷] و بندر سواستوپول هنوز در جریان بود.[۱۴۸]تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی[۱۴۹] پس از دو ماه جنگ سبُعانه و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه بیرونی مسکو برسند اما در همان‌جا عملیات متوقف گشت.[۱۵۰] علی‌رغم پیشروی گسترده متحدین در خاک شوروی آن‌ها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روس‌ها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کم‌کم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برق‌آسا در اروپا پایان یافته‌بود.[۱۵۱]

در اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی[۱۵۲] که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی اعطا نمودند.[۱۵۳] علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان می‌داد وجود تعدادی اندکی نیرو در شرق دور برای آنکه نیروهای ژاپنی را از تهاجم به خاک شوروی بازدارد کافی است.[۱۵۴] این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله سنگین در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام جبهه‌ها ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر به عقب راند.[۱۵۵]

در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیت‌ها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد می‌نمود.[۱۰۹] در همین زمان ژاپنی‌ها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمود که در اواخر سپتامبر توسط چینی‌ها پس زده شد.[۱۵۶] در سال ۱۹۴۰ علی‌رغم نبردهای پراکنده میان دو طرف جنگ میان ژاپن و چین به بن‌بست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنی‌ها شمال هندوچین را اشغال نمودند.[۱۵۷] در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.[۱۵۸]

در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیست‌های چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیست‌ها جلوگیری نمایند.[۱۵۹] اما اختلاف میان کمونیست‌ها و ملی‌گرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت.[۱۶۰] در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد.[۱۶۱] در سپتامبر ژاپنی‌ها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.[۱۶۲]

موفقیت‌های آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرت‌های اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنی‌ها بفروشد اما مذاکرات دربارهٔ دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت.[۱۶۳] در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولت‌های اروپایی تمام سرمایه‌ها ژاپن را توقیف نموده و تحریم همه‌جانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند.[۱۶۴][۱۶۵] در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهره‌برداری از وضعیت جنگی در غرب برنامه‌ریزی گشته بود به واسطه همین تحریم‌ها کنار گذاشته شد.[۱۶۶]

از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علی‌رغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمی‌دید از پذیرش آن سر باز می‌زد.[۱۶۷] در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات از یکی از کشورها در جریان بود.[۱۶۸] رئیس‌جمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین را تقویت نمود و به ژاپنی‌ها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.[۱۶۸]

ژاپن که در تنگنای تحریم‌های بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم می‌گشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخست‌وزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت می‌نمود در برابر قطع کمک‌های ایالات متحده به چین و اتمام تحریم‌های نفتی و دیگر تحریم‌ها نیروهای خود را جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند.[۱۶۷] پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولت‌های غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید.[۱۶۹] این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامه‌هایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید.[۱۷۰][۱۷۱] نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمی‌توانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریم‌های نفتی را به مثابه اعلان جنگ می‌دیدند.[۱۷۲]

ژاپنی‌ها برنامه‌ریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه میافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنی‌ها می‌توانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند.[۱۷۳][۱۷۴] مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنی‌ها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آن‌ها را از فیلیپین بیرون برانند.[۱۷۵] در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد.[۱۷۶] این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند[۱۷۶] و نبرد هنگ کنگ بود.[۱۷۷]

این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند.[۱۷۸] آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتی‌های آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیس‌جمهور روزولت خوانده می‌شد[۱۷۹] به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.[۱۳۴][۱۸۰]

در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان[۱۸۱] یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولت‌های در تبعید و دولت‌های کوچک‌تر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک[۱۸۲] را امضا کردند و موافقت نمودند هیچ‌یک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.[۱۸۳]

در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روس‌ها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکایی‌ها نیز علاقه‌مند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیایی‌ها می‌گفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آن‌ها را کاهش داد و جنبش‌های مقاومت را تقویت نمود.[۱۸۴] در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.[۱۸۵]

در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیه‌های سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بی‌قیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند.[۱۸۶] هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان می‌تواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.[۱۸۷]

ژاپن و متحدش تایلند تا انتها آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند.[۱۸۸] در فیلیپین نیز علی‌رغم دفاع سرسختانه فیلیپینی‌ها و آمریکایی‌ها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت.[۱۸۹] در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگویانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند.[۱۹۰] در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند[۱۹۱] نیز ژاپنی‌ها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنی‌ها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند.[۱۹۲] این پیروزی‌های مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنی‌ها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.[۱۹۳]

در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنی قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنی‌ها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند.[۱۹۴] تهاجم بعدی ژاپنی‌ها که اینبار به خاطر هجوم دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آب‌سنگ مرجانی میدوی تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آن‌ها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکایی‌ها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند.[۱۹۵] این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکایی‌ها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنی‌ها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند.[۱۹۶] در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زنده‌مانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند کارزار چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.[۱۹۷][۱۹۸]

ژاپن که در پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینار از طریق زمین در پیش بگیرند.[۱۹۹] در همین زمان آمریکایی‌ها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادال‌کانال قدم‌های ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنی‌ها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.[۲۰۰]

هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادال‌کانال به اولویت ژاپنی‌ها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند.[۲۰۱] گوادال‌کانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتی‌ها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدا سال ۱۹۴۳ ژاپنی‌ها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند.[۲۰۲] در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترک‌المنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعه‌باری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند.[۲۰۳] عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنی‌ها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.[۲۰۴]

با وجود شکست‌های فراوان، در اوایل سال ۱۹۴۲ آلمان‌ها به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضی که در سال قبلش به دست آورده بودند را کماکان به نفع خود حفظ کنند.[۲۰۵]
در ماه مه آلمانی‌ها ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در کرچ کنینسولا و خاراکو[۲۰۶] حمله ای را در ژوئن ۱۹۴۲ علیه نقاطی در جنوب روسیه ترتیب دادند تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و جبهه مرکزی، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کنند. آلمان‌ها ارتش جنوب را به دو گروه تقسیم کردند. گروه الف ارتش، بر نقاط پایینی رود دن مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کردند، درحالی که گروه ب ارتش به سمت رود ولگا در حرکت بود. شوروی بنا کرد تا موضع خود را در استالینگراد در ولگا برپا کند.[۲۰۷]

در اواسط نوامبر، استالینگراد در طی نبردهای شهری تقریباً به دست نیروهای آلمانی افتاده بود. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به روژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود،[۲۰۸] هرچند که حمله دوم به طرزی فاجعه بار شکست خورد.[۲۰۹] در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان متحمل خسارت‌های سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد تحت فشار تسلیم شدند[۲۱۰] و خط مقدم آلمان به پشت موقعیتشان در حمله‌های تابستان گذشته برگشت داده شد. در اواسط فوریه، پس از آنکه از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان حملهٔ سوم خود به خارکف را کلید زد و استحکاماتی در اطراف جبهه شهر کورسک شوروی ایجاد کرد.[۲۱۱]

نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد.[۲۱۲]تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانی‌ها را بازپس گرفتند[۲۱۳].
در شمال آفریقا، آلمان‌ها حمله ای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقب‌نشینی بریتانیا تا نوار غزه شد،[۲۱۴] این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازی‌ها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد.[۲۱۵] نگرانی‌های بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاه‌های نظامی خود را در ویشی دایر کند، باعث شد تا در اوایل می ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد.[۲۱۶]حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقب‌نشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد المعالمین متوقف شدند.[۲۱۷] در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیات‌های حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آماده‌سازی نشدند، ناتوان هستند.[۲۱۸]در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین[۲۱۹] را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصره‌شدگان جزیره مالت تحویل دهند.[۲۲۰] چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقب‌نشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند.[۲۲۱]این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد.[۲۲۲] هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابله‌به‌مثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقص آتش‌بس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقب‌نشینی کردند، که البته در می ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانه‌های ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارت‌های سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.

پس از عملیات گوادال‌کانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آب‌های اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند.[۲۲۳] خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای قرق کردن رابول با محاصره جزیره‌های تسلیم شده ترتیب داد و محیط پیرامونی اقیانوس آرام در پیرامون ژاپن در جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد.[۲۲۴] تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همین‌طور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای بازپس‌گیری گینه غربی آغاز کردند.[۲۲۵]

در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی[۲۲۶] از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو می‌کرد.[۲۲۷] این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکست‌های پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.[۲۲۸]

در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حمله ای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمان‌ها گرفت، که آن‌ها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود[۲۲۹] و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به دست گرفت.[۲۳۰][۲۳۱] آلمان‌ها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. پیروزی شوروی در کورسک نمایانگر پایان برتری آلمان قلم‌داد شد و ابتکار عمل در جبهه شرقی را به روسیه داد. آلمانها تلاش کردند تا موقعیتشان در جبهه شرقی را بهبود بخشند اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.[۲۳۲]

در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتش‌بس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند.[۲۳۳] آلمان با کمک فاشیست‌ها به منظور تلافی، با خلع سلاح کردن نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژه‌ای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت[۲۳۴] و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد.[۲۳۵] همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دست‌نشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد[۲۳۶] که این مسئله خود پیش زمینه وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.[۲۳۷]

عملیات آلمان‌ها در اقیانوس اطلس نیز تحمیل شد. در ماه می ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد.[۲۳۸] در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند.[۲۳۹] کنفرانس پیشین، سیاست‌های باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد[۲۴۰] و برنامه‌ریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت،[۲۴۱] در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمان‌ها به ژاپن اعلان جنگ دهد.[۲۴۲]

از نوامبر ۱۹۴۳، درطول هفت هفته از جنگ چانگد، چینی‌ها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود.[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.[۲۴۶]

در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند.[۲۴۷]حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه شمالی ارتش آلمان با کمک استونیایی‌هایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد.[۲۴۸] این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر می ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد.[۲۴۹] حملات متفقین به ایتالیا موفقیت‌آمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقب‌نشینی، در ۴ ژوئن، روم فتح شد.[۲۵۰]

متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیت‌های پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنی‌ها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند[۲۵۱] و اندکی بعد حمله ای را علیه مواضع مشترک‌المنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند.[۲۵۲] در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحمله ای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقب‌نشینی کنند[۲۵۲] و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند.[۲۵۳]دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راه‌آهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاه‌های متفقین انجام شد.[۲۵۴] تا ماه ژوئن، ژاپنی‌ها استان هنان را فتح کرده و حملات جدیدی به چانگشا در استان هونان را کلید زدند.[۲۵۵]

در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی،[۲۵۶] متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند.[۲۵۷] استقرار نیروها موفقیت‌آمیز بودند و منجر به شکست یگان‌های ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومت‌های محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هردو به تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت می‌شدند آزاد شد[۲۵۸] و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی را ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد.[۲۵۹] پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رودخانه روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمان‌ها سرعت خود را از دست داد.[۲۶۰]

در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه مرکزی ارتش آلمان را نابود کرد.[۲۶۱] خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازی‌ها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دسته‌های ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادی ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با آرمیا کرجیوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمان‌ها را که توسط آرمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره می‌کرد.[۲۶۲] قیام ملی در اسلواکی نیز توسط آلمانی‌ها سرکوب شد.[نیازمند منبع] حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخش‌هایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتایی موفقی در رومانی و بلغارستان را باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.[۲۶۳]

در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دسته‌های ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقب‌نشینی برق‌آسای گروه‌های اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند.[۲۶۴] با این حساب، کمونسیت‌های پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال جوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیت‌آمیز گروه‌های مبارز چریکی علیه اشغالگری‌ها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزان‌ها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گسترده‌ای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت.[۲۶۵] برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندی‌ها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتش‌بس شوروی و فنلاند را منجر شد،[۲۶۶] هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.[۲۶۷]

با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترک‌المنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنی‌ها را در آسام دفع کردند و ژاپنی‌ها را به سمت رودخانه چیندوین عقب رانده[۲۶۸] و در حالی که چینی‌ها میتکیانا را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه اسونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند.[۲۶۹] در چین، ژاپنی‌ها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند.[۲۷۰] خیلی زود، به استان گوانگژی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گیلین و لیوژو به پیروزی رسیدند[۲۷۱] و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.[۲۷۲]

در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنی‌ها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود علیه در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخست‌وزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاه‌های هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمب افکن‌های سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیایت فیلیپینی یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ به دست آورد.[۲۷۳]

در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقی مانده خود آخرین تلاش‌هایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند.[۲۷۴] تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد.[۲۷۴] در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانی‌ها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند.[۲۷۵] در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.[۲۷۶]

در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند.[۲۷۷] در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همین‌طور بازپس‌گیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، میروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در ۲۵ام آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرف نشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.

نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازی‌های آلمان قلم داد می‌شد.[۲۷۸] پادگان نظامی برلین در ۲ می تسلیم شد.

در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در ۱۲ام آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریک‌های ایتالیی کشته شد.[۲۷۹] دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.[۲۸۰]

تسلیم بی‌قیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم می امضا شد که تا انتهای هشتم می ماه عملی شود.[۲۸۱] گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ می به مقاومت ادامه داد.[۲۸۲]

در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکایی‌ها به همراه نیروهای مشترک‌المنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی می‌کردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۸۳] درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتش‌زا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.[۲۸۴]

در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدان‌های نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش می‌کرد.[۲۸۵] نیروهای چینی ضدحمله‌ای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند.[۲۸۶] در همین زمان زیردریایی‌های آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن می‌جنگیدند را به شدت کاهش دادند.[۲۸۷]
در یازدهم ژولای، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامه‌های پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده[۲۸۸] و دولت‌های آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است».[۲۸۹] در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخست‌وزیری وینستون چرچیل نمود.[۲۹۰]

ژاپن که باور داشت می‌تواند شرایط مذاکره را به گونه ای پیش ببرد که در شرایط مطلوب تری تسلیم شود، تسلیم بی قید شرط را رد نمود.[۲۹۲] در اوایل اوت، آمریکا بمب‌های اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل می‌شد را شکست داد.[۲۹۳] بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بی قید شرط را بپذیرند.[۲۹۴] همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.[۲۹۵]

متفقین در اتریش و آلمان دولت‌های اشغالی تأسیس کردند؛ اولی به کشوری بی‌طرف تبدیل شد که با هیچ بلوک سیاسی متحد نبود. دومی به مناطق اشغال غربی و شرقی تقسیم شده بود که به‌ترتیب به‌دست متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی کنترل می‌شدند. اجرای برنامه نازی‌زدایی در آلمان منجر به پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی نازی در دادگاه نورنبرگ و عزل نازی‌های سابق از قدرت شد؛ اگرچه این سیاست به سمت عفو و ادغام مجدد نازی‌های سابق در جامعه آلمان غربی پیش رفت.[۲۹۶]

آلمان یک‌چهارم قلمرو پیش از جنگ (۱۹۳۷) خود را از دست داد. در میان سرزمین‌های شرقی، سیلزی، نوی‌مارک و بیشتر پومرانی به لهستان رسید[۲۹۷] و پروس شرقی بین لهستان و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد؛ به دنبال این اتفاق نُه میلیون آلمانی از این استان‌ها به آلمان رانده شدند.[۲۹۸][۲۹۹] سه میلیون آلمانی نیز از سودتنلند در چکسلواکی به این سرنوشت دچار آمدند. تا دهه ۱۹۵۰ میلادی یک‌پنجم آلمانی‌های غربی از شرق آلمان پناهنده شده بودند. اتحاد جماهیر شوروی استان‌های لهستان را نیز در شرق خط کرزن به دست گرفت[۳۰۰] که در نتیجه آن دو میلیون لهستانی اخراج شدند.[۲۹۹][۳۰۱] شمال شرقی رومانی،[۳۰۲][۳۰۳] بخش شرقی فنلاند،[۳۰۴] و سه کشور حوزه بالتیک در اتحاد جماهیر شوروی گنجانیده شدند.[۳۰۵][۳۰۶]

متفقین در راستای حفظ صلح جهانی،[۳۰۷]سازمان ملل متحد را تشکیل دادند، که رسماً در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ به‌وجود آمد[۳۰۸] و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک استاندارد مشترک برای همه کشورهای عضو تصویب کرد.[۳۰۹] قدرت‌های بزرگی که پیروز جنگ بودند – فرانسه، چین، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده – عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شدند.[۷] این پنج عضو دائم تا امروز باقی مانده‌اند، اگرچه دو تغییر کرسی بین جمهوری چین و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۷۱، و اتحاد جماهیر شوروی و دولت جانشین آن، روسیه، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، رخ داده‌است. اتحاد بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی حتی قبل از پایان جنگ نیز رو به زوال بود.[۳۱۰]

آلمان به صورت دفاکتو تقسیم شده بود و دو کشور مستقل، جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان،[۳۱۱] در مرز مناطق تحت اشغال متفقین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شدند. بقیه اروپا نیز به حوزه‌های نفوذ غربی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شدند.[۳۱۲] اکثر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با پشتیبانی کامل یا جزئی مقامات اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، وارد حوزه اتحاد جماهیر شوروی شدند که منجر به ایجاد رژیم‌هایی تحت رهبری کمونیسم شد. در نتیجه، آلمان شرقی،[۳۱۳]لهستان، مجارستان، رومانی، چکسلواکی و آلبانی[۳۱۴] کشورهای اقماری شوروی شدند. یوگسلاوی کمونیستی سیاستی مستقل در پیش گرفت و باعث ایجاد تنش با اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۱۵]

تقسیم پس از جنگ جهان توسط دو اتحاد نظامی بین‌المللی، باعث ایجاد ناتو به رهبری ایالات متحده و پیمان ورشو به رهبری اتحادی جماهیر شوروی شد.[۳۱۶] دوره طولانی تنش‌های سیاسی و رقابت نظامی بین آنها، جنگ سرد با یک مسابقه تسلیحاتی بی‌سابقه و جنگ‌های نیابتی را به‌همراه داشت.[۳۱۷]

در آسیا، ایالات متحده ژاپن را اشغال کرد و جزایر سابق ژاپن را در اقیانوس آرام غربی در اختیار گرفت، در حالی که شوروی‌ها ساخالین و جزایر کوریل را ضمیمه خود کردند.[۳۱۸]کره، که قبلاً تحت حکومت ژاپن بود، بین سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی اتحاد جماهیر شوروی در شمال و ایالات متحده در جنوب تقسیم و اشغال شد. جمهوری‌های جداگانه در سال ۱۹۴۸ و در دو طرف مدار ۳۸ درجه شمالی ظهور کردند و هر کدام ادعا می‌کردند که دولت مشروع تمام کره هستند که در نهایت به جنگ کره منجر شد.[۳۱۹]

در چین، نیروهای ناسیونالیستی و کمونیستی در ژوئن ۱۹۴۶ جنگ داخلی را از سر گرفتند. نیروهای کمونیست پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سرزمین اصلی تأسیس کردند، در حالی که نیروهای ناسیونالیست در سال ۱۹۴۹ به تایوان عقب‌نشینی کردند.[۳۲۰] در خاورمیانه، مخالفت اعراب با برنامه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین و ایجاد اسرائیل نشانگر تشدید درگیری اعراب و اسرائیل بود. در حالی که قدرت‌های اروپایی تلاش می‌کردند تا بخشی از یا تمام امپراتوری‌های استعماری خود را حفظ کنند، از دست دادن اعتبار و منابعی که در طول جنگ داشتند، این نتیجه را ناکام گذاشت و به استعمارزدایی منجر شد.[۳۲۱][۳۲۲]

اقتصاد جهانی از جنگ رنج می‌برد، گرچه کشورهای شرکت‌کننده سرنوشت‌های متفاوتی پیدا کردند؛ ایالات متحده بسیار ثروتمندتر از سایر کشورها ظاهر شد که منجر به رشد موالید در آن شد و تا سال ۱۹۵۰ تولید ناخالص داخلی آن به ازای هر فرد بسیار بالاتر از هر یک از قدرت‌های دیگر بود؛ در نتیجه آمریکا بر اقتصاد جهانی حاکم شد.[۳۲۳] انگلیس و آمریکا سیاست خلع سلاح صنعتی در آلمان غربی را در سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۸ دنبال کردند.[۳۲۴] اما به دلیل وابستگی متقابل تجارت بین‌المللی، این اتفاق منجر به رکود اقتصادی اروپا و تأخیر در بهبود وضعیت آن برای چندین سال شد.[۳۲۵][۳۲۶]

بهبود وضعیت اروپا با اصلاحات ارزی در اواسط سال ۱۹۴۸ در آلمان غربی آغاز شد و با آزادسازی سیاست اقتصادی اروپا که برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۱) هم مستقیم و هم به‌طور غیرمستقیم به آن دامن می‌زد، تشدید شد.[۳۲۷][۳۲۸] بهبود وضعیت اقتصادی آلمان غربی پس از سال ۱۹۴۸ معجزه اقتصادی آلمان خوانده شد.[۳۲۹] ایتالیا نیز رونق اقتصادی را تجربه کرد[۳۳۰] و اقتصاد فرانسه دوباره صعود کرد.[۳۳۱] در مقابل، انگلستان در وضعیت ویرانی اقتصادی قرار داشت،[۳۳۲] و با این‌که حدود یک چهارم از کل کمک‌های برنامه مارشال را دریافت کرد (بیش از هر کشور اروپایی)،[۳۳۳] روند افت نسبی اقتصادی‌اش در دهه‌های بعد نیز ادامه داشت.[۳۳۴]

اتحاد جماهیر شوروی، علی‌رغم ضررهای عظیم انسانی و مادی، افزایش سریع تولید را بلافاصله پس از جنگ تجربه کرد.[۳۳۵] ژاپن رشد اقتصادی فوق‌العاده سریعی را تجربه کرد و تا دهه ۱۹۸۰ به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شد.[۳۳۶] چین تا سال ۱۹۵۲ به تولید صنعتی پیش از جنگ خود بازگشت.[۳۳۷]

از آن‌جا که بسیاری از تلفات و کشته‌های این جنگ در هیچ‌جا ثبت نشده‌است نظرات پیرامون تعداد کشته شدگان جنگ جهانی دوم بسیار متغیر است.[۳۳۸] بیشترین تخمین‌ها حکایت از ۶۰ میلیون نفر تلفات دارند که از این تعداد ۲۰ میلیون تن نظامی و ۴۰ میلیون نفر دیگر غیرنظامیانی بودند[۳۳۹][۳۴۰][۳۴۱] که بیشترشان در اثر نسل‌کشی‌ها، کشتار جمعی، بمباران‌ها، بیماری‌ها و قحطی‌های برنامه‌ریزی شده جان خود را از دست دادند.[نیازمند منبع]

شوروی حدود ۲۷ میلیون نفر در جنگ تلفات داد[۳۴۲] که شامل ۸٫۷ میلیون نظامی و ۱۹ میلیون تلفات غیرنظامی می‌شود.[۳۴۳] یک‌چهارم مردم شوروی زخمی یا کشته شدند.[۳۴۴] آلمان ۵٫۳ میلیون تلفات نظامی داشت که بیشتر این میزان در جبههٔ شرقی و در حین آخرین نبردهای درون آلمان وارد شده بود.[۳۴۵]

از کل تلفات نزدیک به ۸۵ درصد آن متعلق به متفقین (غالباً اهالی شوروی و چین) است[۳۴۶] که بیشتر آن‌ها در اثر جنایات جنگی آلمان و ژاپن در نواحی اشغالی به وجود آمد. تخمین‌ها حاکی از این است که بین ۱۱[۳۴۷] تا ۱۷[۳۴۸] میلیون نفر از تلفات غیرنظامی به صورت مستقیم و غیرمستقیم نتیجه سیاست‌های نژادپرستانه نازی‌ها از جمله کشتار کولیها، همجنس‌گرایان و هولوکاست است. علاوه بر این حداقل ۱٫۹ میلیون نفر از لهستانی‌ها[۳۴۹][۳۵۰] و میلیون‌ها اسلاو دیگر (شامل روس‌ها، اوکراینی‌ها و بلاروس‌ها) به همراه دیگر اقلیت‌ها در اثر سیاست‌های آلمان جان خود را از دست دادند.[۳۴۸][۳۵۱] در بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر از صرب‌ها به علاوه کولی‌ها و یهودیان توسط جبهه انقلابی کرواسی که طرفدار نازی‌ها بود در یوگسلاوی شکنجه و کشته شدند.[۳۵۲] بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی نیز توسط ارتش مبارزان اوکراینی طی سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ کشته شدند[۳۵۳] که در پاسخ به آن ارتش میهنی و دیگر گروه‌های لهستانی در حملات انتقام‌جویانه خود جان ۱۰ تا ۱۵ هزار اوکراینی را گرفتند.[۳۵۴]

در آسیا و اقیانوس آرام نیز نزدیک ۱۰ میلیون نفر غیرنظامی که بیشتر آن‌ها چینی بودند (قریب به ۷٫۵ میلیون نفر)[۳۵۵] جان خود را از دست دادند.[۳۵۶] یکی از مهم‌ترین جنایات ژاپنی‌ها کشتار نانجینگ است که طی آن پنجاه تا سیصد هزار غیرنظامی چینی مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شدند.[۳۵۷] میتسویوشی هیمتا گزارش داده که ۲٫۷ میلیون تلفات در طول سیاست سه همگان وارد شده‌است. ژنرال یاسوجی اوکامورا این سیاست را در هیپی و شاندونگ اجرایی کرد.[۳۵۸]

نیروهای محور از سلاح‌های بیولوژیک و شیمیایی نیز استفاده می‌کردند. نیروی زمینی امپراتوری ژاپن طیف گسترده‌ای این سلاح‌ها را در جنگ با چین (بنگرید به واحد ۷۳۱)[۳۵۹][۳۶۰] و درگیری‌های مرزی اولیه با شوروی به کار می‌برد.[۳۶۱] علاوه بر این آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها این سلاح‌ها را بر روی غیرنظامیان[۳۶۲] و گاهی اسیران جنگی آزمایش می‌کردند.[۳۶۳]

شوروی نیز در طول جنگ دست به جنایت‌هایی زد که کشتار کاتین یکی از مهم‌ترین آن‌هاست که در آن ۲۲ هزار افسر لهستانی در طی چند روز اعدام شدند.[۳۶۴]کمیساریای خلق در امور داخلی نیز در این دوره هزاران مخالف سیاسی کمونیسم را مورد قتل و آزار اذیت قرار داد، همچنین مردم غیرنظامی به اجبار از نواحی اشغالی در کشورهای حوزه دریای بالتیک و لهستان شرقی به سیبری کوچانده شدند.[۳۶۵]

هرچند در زمان جنگ جهانی دوم هیچ قانونی در جهت منع بمباران هوایی وجود نداشت اما غالباً بمباران شهرها در اروپا و آسیا توسط آمریکا و بریتانیا را جنایت جنگی به حساب می‌آورند.[۳۶۶] برای نمونه بمباران‌های نیروی هوایی ایالات متحده بر فراز ژاپن باعث مرگ ۳۹۳ هزار نفر غیرنظامی و تخریب ۶۵ درصد مناطق مسکونی شد.[۳۶۷]

آلمان نازی مسئول کشتار برنامه‌ریزی شده نزدیک به شش میلیون یهودی، ۲٫۶ میلیون لهستانی[۳۶۸] و ۴ میلیون نفر از کسانی است که ناشایست برای زندگی قلمداد می‌گشتند. (مانند بیماران روانی، معلولان، اسرای شوروی، کولیها، همجنس‌گرایان، فراماسون‌ها و شاهدان یهوه) کشتار اسرای شوروی هرچند یک هدف اعلام شده نبود[۳۶۹] اما شرایط سخت نگهداری ایشان که به صورت عمدی ایجاد گشته بود باعث مرگ ۳٫۶ میلیون نفر از ۵٫۷ میلیون اسیر شوروی در اردوگاه‌های آلمان گشت.[۳۷۰][۳۷۱] برای کشتار نظام‌مند غیرنظامیان نیز اردوگاه‌های کار اجباری و اردوگاه‌های مرگ توسط نازی‌ها ساخته شدند تا در مقیاس صنعتی به کشتار بپردازند. علاوه بر این نازی‌ها به صورت گسترده از کارگران اجباری استفاده می‌کردند چنان‌که تخمین زده می‌شود ۱۲ میلیون نفر در سرتاسر نواحی اشغالی آلمان به صورت اجباری موظف به کار صنایع و کشاورزی آلمان بودند.[۳۷۲]

در شوروی گولاگ‌ها تبدیل به اردوگاه‌های مرگ‌باری گشتند. به خصوص در طی سال‌های ۴۳–۱۹۴۲ که سختی‌ها و قحطی ناشی از جنگ باعث مرگ بسیاری از زندانیان[۳۷۳] شامل شهروندان اسیر شده لهستانی و دیگر کشورهای اشغالی توسط شوروی در سال‌های ۴۰–۱۹۳۹ و اسرای آلمانی گشت.[۳۷۴] با پایان جنگ بیشتر اسرای شوروی از اردوگاه‌های آلمان آزاد گشتند که در هنگام بازگشت به کشورشان در اردوگاه‌های مخصوص نگهداری می‌شدند تا مورد ارزیابی کمیساریای خلق در امور داخلی قرار بگیرند و بخش بزرگی از ایشان به اتهام همکاری با نازی‌ها به گولاگ فرستاده شدند.[۳۷۵]

اردوگاه‌های اسرای جنگی ژاپنی که بیشترشان در نقش اردوگاه‌های کار اجباری استفاده می‌گشتند نرخ بالایی از مرگ و میر را در خود داشتند. دادگاه توکیو دریافت که نرخ مرگ و میر اسرای غربی در ژاپن ۲۷٫۱ درصد (برای اسرا آمریکایی ۳۷ درصد) بوده‌است[۳۷۶] که هفت برابر از نرخ مرگ و میر اسرای متفقین در آلمان و ایتالیا بیشتر است.[۳۷۷] پس از تسلیم ژاپن ۳۷٬۵۸۳ اسیر بریتانیایی، ۲۸٬۵۰۰ اسیر هلندی و ۱۴٬۴۷۳ اسیر آمریکایی از اردوگاه‌های ژاپنی آزاد گشتند در حالی که تعداد کل چینی‌های زنده مانده تنها ۵۶ نفر بود.[۳۷۸]

حداقل ۵ میلیون چینی در شمال چین توسط شورای توسعه شرق آسیا طی سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ برای کار در معادن و صنایع نظامی به بردگی گرفته شدند که این تعداد پس از ۱۹۴۲ به ۱۰ میلیون نفر رسید.[۳۷۹] در جاوه بین ۴ تا ۱۰ میلیون نفر توسط ژاپنی به کار اجباری واداشته شدند و ۲۷ هزار نفر از ایشان نیز برای کار به دیگر نواحی اشغالی ژاپنی‌ها فرستاده شدند که از این تعداد پس از پایان جنگ تنها ۵۲ هزار نفر بازگشتند.[۳۸۰]

در اروپا اشغال به دو صورت در جریان بود. در اروپای غربی (فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ و ناحیه اشغالی چکسلواکی) آلمان سیاست‌های اقتصادی را اجرا می‌کرد که توانست به جز آنچه از طریق غارت نواحی اشغالی تصاحب کرد (شامل محصولات صنعتی، تجهیزات نظامی، اجناس خام و دیگر کالاها) ۶۹٫۵ میلیارد رایش‌مارک (۲۷٫۸ میلیارد دلار) را تا پایان جنگ به دست آورد.[۳۸۱] جدا از این ارقام عایدات حاصله از ملت‌های اشغال شده بیش از ۴۰ درصد مالیات آلمان را شامل می‌شد که این رقم با ادامه جنگ به بیش از ۴۰ درصد کل عایدی آلمان رسید.[۳۸۲]

در شرق اهداف تعیین شده سیاست لبنسراوم به دلیل تغییر مداوم خط مقدم و راهبرد زمین سوخته شوروی نتوانست محقق شود و آلمانی‌ها عمدتاً از منابع مورد انتظارشان محروم ماندند.[۳۸۳] بر خلاف غرب، در شرق سیاست نژادی آلمان نازی و طرح جامع برای شرق خشونت عریانی را علیه مردمان اسلاو که انسان‌های پست نامیده می‌گشتند روا می‌داشت.[۳۸۴]گروه‌های مقاومت که تقریباً در تمامی نواحی اشغالی ایجاد گشته بودند نیز تا اواخر سال ۱۹۴۳ نتوانستند چه در شرق[۳۸۵] و چه در غرب[۳۸۶] مانعی جدی در برابر عملیات آلمان‌ها باشند.

در آسیا ژاپنی‌ها که به عنوان آزادی ملت‌های تحت استعمار از چنگ استعمارگران عملیات می‌کردند تمام نواحی اشغالی را جزئی از حوزه توسعه مشترک آسیا شرقی اعظم قرار می‌دادند.[۳۸۷] با این که ژاپنی‌ها در ابتدا از طرفی بسیاری از مردمان نواحی اشغالی به عنوان نیروی آزادی‌بخش ملت‌ها از استعمارگران اروپایی مورد استقبال قرار گرفتند اما رفتار خشن و بی‌رحمانه ایشان طی چند هفته باعث ناراحتی و عصبانیت مردم از آن‌ها شد.[۳۸۸] در فتوحات ابتداییشان ژاپنی‌ها توانستند ۴ میلیون بشکه نفت که از عقب‌نشینی متفقین به جا مانده بود را تصاحب کنند و از ۱۹۴۳ توانستند ۵۰ میلیون بشکه نفت که ۷۶ درصد توان تولید سابق محسوب می‌شد را در مستعمرات هلند در شرق آسیا تولید کنند.[۳۸۸]

در اروپای پیش از جنگ متفقین دارای برتری محسوس در هر دو حوزه تولیدات و اقتصاد بودند. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای همسود بریتانیا) در هر دو حوزه جمعیت و تولید ناخالص داخلی ۳۰ درصد بزرگ‌تر از نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) بودند که اگر مستعمرات آن‌ها را نیز به این لیست بیفزاییم آن‌ها به برتری ۵ به ۱ در حوزه جمعیت و ۲ به ۱ در تولید ناخالص داخلی می‌رسیدند.[۳۸۹] در همان زمان در آسیا چین با وجود آنکه جمعیتی شش برابر افزون‌تر از ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلی‌اش تنها ۸۹ درصد بزرگ‌تر بود که اگر مستعمرات ژاپن را به این معادله اضافه کنیم این برتری در حوزه جمعیت به سه برابر و در تولید ناخالص داخلی تنها به ۳۸ درصد می‌رسید.[۳۸۹]

برتری جمعیتی و اقتصادی متفقین در مراحل اولیه جنگ در اثر حملات برق‌آسا آلمان و ژاپن به شدت خرد شد و تا سال ۱۹۴۲ دست بالاتر را متحدین داشتند. اما پس از آن و با ورود آمریکا و شوروی به میدان جنگ و پیوستن آن‌ها به جرگه متفقین جریان جنگ آرام‌تر شد و وارد مرحله جنگ فرسایشی گشت.[۳۹۰] در همین زمان ایالات متحده آمریکا به تنهایی دو سوم تمام ملزومات متفقین اعم از کشتی، هواپیما، توپخانه، تانک، کامیون و مهمات را تولید کرد.[۳۹۱] هرچند در اکثر مواقع دسترسی متفقین به مواد خام و اولیه فراوان و ارزان علت برتری تولید آن‌ها نسبت به متحدین دانسته می‌شود اما نباید عوامل مهمی مانند بی میلی ژاپن و آلمان در استفاده از زنان به عنوان نیروی کار،[۳۹۲]بمباران‌های متفقین،[۳۹۳] حرکت کند و دیر آلمان به سمت اقتصاد جنگی[۳۹۴] را نیز از نظر دور داشت. افزون بر این نه آلمان و نه ژاپن خود را مهیا یک جنگ طولانی‌مدت نکرده بودند.[۳۹۵] آن‌ها برای جبران این ضعف تلاش کردند تا با برده‌داری و به کار گرفتن میلیون‌ها نفر به عنوان نیروی کار اجباری شرایط خود را بهبود ببخشند.[۳۹۶]تخمین زده می‌شود آلمان ۱۲ میلیون نفر که بیشتر از اهالی اروپا شرقی بودند[۳۷۲] و ژاپن ۱۸ میلیون نفر را به کار اجباری و بردگی گرفتند.[۳۷۹][۳۸۰]

هواگردهایی از جمله جنگنده‌ها، بمب‌افکنها و هواپیماهای پشتیبانی هوایی نزدیک در دوران جنگ برای شناسایی به‌کار گرفته شدند و نقش هر کدام هم به‌طور قابل‌توجهی نسبت به قبل پیشرفت کرده‌بود. نوآوری‌هایی مثل حمل‌ونقل هوایی (برای جابه‌جایی سریع و ضروری تدارکات، تجهیزات و نفرات محدود)[۳۹۷] و بمباران راهبردی (بمباران مراکز صنعتی و جمعیتی دشمن برای از بین بردن توانایی جنگی او) به‌وجود آمد.[۳۹۸]پدافندهای هوایی هم پیشرفت کردند و قابلیت‌هایی مثل رادار و توپخانهٔ سطح‌به‌هوا به آن‌ها اضافه شد. استفاده از هواپیماهای جت به‌شدت گسترش یافت و با وجود معرفی دیرهنگام و در نتیجه، تأثیر کمتر جنگ، این اتفاق منجر به معمول‌شدن استفاده از جت در نیروی هوایی در سراسر جهان شد.[۳۹۹] با وجود توسعهٔ موشک در همان سال‌ها، پیشرفت این پروژه تا سال‌های پس از جنگ به‌اندازه‌ای نبود که با اطمینان برای هدف‌گرفتن هواپیماها به کار رود.[نیازمند منبع]

تقریباً در تمام جنبه‌های جنگ دریایی و مخصوصاً ناوهای هواپیمابر و زیردریاییها پیشرفت‌هایی حاصل شد. با وجود پیشرفت نسبتاً کم مکانیک پرواز در آغاز جنگ، اقدامات انجام‌شده در تارانتو، پرل هاربر و دریای مرجان باعث شد تا کشتی اصلی در جنگ‌ها از نبردناو به ناو هواپیمابر تغییر کند.[۴۰۰][۴۰۱][۴۰۲] در اقیانوس اطلس، ناوهای هواپیمابر پشتیبان به‌علت افزایش منطقهٔ امن مؤثر نیروها و کم‌کردن فاصلهٔ میان‌اطلسی بخش مهمی از ناوگان متفقین بودند.[۴۰۳] علاوه بر این، ناوهای هواپیمابر به‌علت هزینهٔ کمتر هواپیماها[۴۰۴] و نیاز کمتر به زره حفاظتی سنگین اقتصادی‌تر بودند.[۴۰۵] زیردریایی‌ها، که اثرگذاری آن‌ها در جنگ جهانی اول اثبات شد،[۴۰۶] توسط همهٔ طرف‌ها در دومین جنگ جهانی هم کاربردی شناخته می‌شدند. بریتانیا روی ارتقای سلاحها و تاکتیک‌های ضدزیردریایی، مثل سونار، تمرکز کرد و آلمان با اقداماتی همچون ساخت زیردریایی تایپ هفت و تاکتیک‌های ولف‌پک روی ارتقای قوای تهاجمی خود تمرکز داشت.[۴۰۷]

شیوه‌های جنگ زمینی از خط مقدم ثابت و سنگرهای جنگ جهانی اول، که به توپخانههای ارتقا یافته که سرعت پیاده‌نظام و سواره‌نظام را افزایش می‌داد متکی بود، به قابلیت‌های حمل و نقل و تسلیحات ترکیبی تبدیل شد. تانکها که در نخستین جنگ جهانی اغلب برای پشتیبانی پیاده‌نظام استفاده می‌شدند در جنگ جهانی دوم یکی از سلاح‌های اصلی بودند.[۴۰۸] در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ طراحی تانک‌ها به‌طرز قابل‌ملاحظه‌ای پیشرفته‌تر از جنگ جهانی اول بود[۴۰۹] و پیشرفت در طراحی آن‌ها با هدف افزایش سرعت، زره و قدرت آتش در طول جنگ هم ادامه یافت.[نیازمند منبع] بیشتر فرماندهان در آغاز جنگ تصور می‌کردند که برای مبارزه با تانک‌های دشمن باید از تانک‌هایی با مشخصات بهتر استفاده کرد.[۴۱۰] این تفکر با عملکرد ضعیف سلاح‌های ضدتانک اولیه در برابر زره و خودداری آلمان از نبردهای تانک در برابر تانک به چالش کشیده شد. این شیوه، در کنار استفادهٔ آلمان از تسلیحات ترکیبی، از عناصر اصلی تاکتیک‌های شدیداً موفق بلیتسکریگ آلمان در لهستان و فرانسه بود.[۴۰۸] بسیاری از شیوه‌های نابودی تانک‌ها، از جمله آتش غیرمستقیم، توپ ضدتانک (از هر دو نوع یدک‌کش و خودکششی)، مین، اسلحه‌های ضدتانک کوتاه‌برد پیاده‌نظام و تانک در برابر تانک مورد استفاده قرار گرفتند.[۴۱۰] با وجود ماشینی کردن گسترده، پیاده‌نظام همچنان ستون فقرات همهٔ نیروها بود.[۴۱۱] تجهیزات بیشتر نیروهای پیاده‌نظام در طول جنگ مشابه تجهیزات جنگ جهانی اول بود.[۴۱۲] استفاده از مسلسل‌های قابل‌حمل، مثل ام‌جی۳۴ متعلق به آلمان، گسترش یافت و انواعی از مسلسل دستی که برای نبرد نزدیک در نواحی شهری و جنگلی کاربردی بود مورد استفاده قرار گرفت.[۴۱۲] در اواخر جنگ، تفنگ تهاجمی توسعه داده شد و پس از جنگ به سلاح معمول پیاده‌نظام تبدیل شد. این نوع سلاح دارای بسیاری از ویژگی‌های تفنگ و مسلسل دستی است.[۴۱۳]

بیشتر جنگجویانی که از نقش‌های اساسی در جنگ برخوردار بودند با طراحی ماشین‌های سایفر برای رمزنگاری، تلاش به حل معضل پیچیدگی و ناامنی در استفاده از کتاب‌های کد کردند که ماشین انیگمای آلمان شناخته‌شده‌ترین این تلاش‌هاست.[۴۱۴] توسعهٔ فناوری‌های شنود الکترونیک و تحلیل رمز منجر به دست‌یابی به توانایی رمزگشایی شد. از نمونه‌های سرشناس این موضوع می‌توان به رمزگشایی کدهای نیروی دریایی ژاپن توسط متفقین[۴۱۵] و فناوری اولترای بریتانیا، که به این کشور اجازهٔ رمزگشایی از کدهای انیگما را می‌داد، اشاره کرد.[۴۱۶] استفاده از فریب یکی دیگر از جلوه‌های سازمان اطلاعات نظامی در جنگ جهانی دوم است. متفقین در عملیات‌هایی مثل مینسمیت و بادی‌گارد از شیوه‌های فریب استفاده کردند.[۴۱۵][۴۱۷]

دیگر دستاوردهای حوزهٔ فناوری و مهندسی در طول یا در نتیجهٔ جنگ به دست آمدند. نخستین رایانهٔ قابل برنامه‌ریزی جهان (زد۳، کلوسوس و انیاک)، موشک‌های هدایت‌شونده و موشک‌های مدرن، پروژهٔ منهتن و توسعهٔ جنگ‌افزارهای هسته‌ای، تحقیق در عملیات و توسعهٔ بندرگاه‌های مصنوعی و خطوط نفتی زیر کانال مانش از جمله این دستاوردها هستند.[نیازمند منبع]پنی‌سیلین نخستین بار در طول جنگ به تولید انبوه و استفاده رسید.[۴۱۸]


Political Migrations in Poland 1939–1948Downloads-icon


the originalDownloads-icon


Political Migrations On Polish Territories (1939-1950)Downloads-icon


ArchivedDownloads-icon


“Soviet Repression Statistics: Some Comments”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Soviet Deaths in the Great Patriotic War: A Note”Downloads-icon


“The Soviet-German War 1941–45 Myths and Realities: A Survey Essay”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Oil and the American Century”Downloads-icon


Appeasement Reconsidered: Investigating the Mythology of the 1930sDownloads-icon


the originalDownloads-icon

1.متحدان ضعیف هیتلر:

 

بعد از اینکه هیتلر از قانع کردن انگلستان برای مبارزه با شوروی ناامید شد, مجبور شد به کشور های ضعیف تر روی اورد. ایتالیا یک انتخاب مسلم بود زیرا هر دو کشور ایدئولوژی مشترکی داشتند. اما با شروع جنگ جهانی دوم تجهیزات نظامی ایتالیا قدیمی شده بودند و کمک چندانی به حساب نمی امد, بقیه کشور ها مانند رومانی و مجارستان نیز عملا  جزء متحدان به حساب می امدند اما هیچکدام توان کمک نظامی پیشرفته و تاثیر گذاری را نداشتند.

2: سیاست بدون عقب نشینی

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

هیتلر با دستور دادن به سربازان خود برای ایستادن و دفاع در برابر ضد حملات روسیه ای ها بعد از شکست نازی ها در تسخیر مسکو در زمستان1942-1941   المان را از یک شکست وحشت ناک نجات داد. در ان زمان  دستور عقب نشینی نازی ها میتوانست باعث نابودی ارتش های خط حمله المانی شود و شکست سریع و هول ناک نازی ها را  در روسیه به همراه داشت. پس از ان هیتلر سیاست خود را بسیار شدید ادامه داد و گاهی اوقات شخصا در دستورت هنگ ها و گروه های کوچک تر دخالت میکرد و حتی به یک سرباز نیز اجازه عقب نشینی نمیداد. تصمیم هیتلر برای نادیده گرفتن اوضاع بد ارتش ششم المان در ستالینگراند و جلوگیری از عقب نشینی ان باعث شکست کامل ارتش شد. و جلوگیری از هر گونه تغیر در جنگ ها مانند کاهش نیرو های خط مقدم و یا تغیر موقعیت به یک منطقه بهتر, باعث به بار امدن خسارات بیشمار به المان شد.

 3:استفاده نادرست از تکنولوژی برتر

المان در تکنولوژی جنگی برتری بسزایی نسبت به بقیه کشور ها داشت. برتری تانک ها و هواپیما های جت, و تولید وسیع  و مجهز بودن چنین تجهیزاتی به المان برتری کاملی میداد.هر چند که نیاز المانی ها به تانک های سنگین تر به طور پیوسته به جای تمرکز کردن بر روی تولید وسیع از یک نوع تانک, باعث به وجود امدن تانک های بسیار شد که هر کدام نیاز به تجهیزات گوناگونی داشت.

4:اعلام جنگ علیه امریکا 

در یازدهم دسامبر 1941 المان بر علیه امریکا اعلام جنگ کرد, دلیل این کار به ادعای هیتلر دخالت امریکا در جنگ بود که(امریکا) رسما اعلام بی طرفی کرده بود. این اعلامیه 4 روز پس از حمله ژاپن به بندرگاه پرل صورت گرفت.

و براساس شرایط عهدنامه ضد کمیونیستی(Anti-Comintern Pact)  المان متعهد بود که در صورت حمله کشور سومی به ژاپن به کمک ژاپن بیاید. ولی نه در صورتی که ژاپن به کشور سومی حمله کند, ولی در هر صورت حکومت المان بر علیه امریکا(کشور سومی که ژاپن به ان حمله کرده بود) اعلام جنگ کرد. که درواقع پیوستن امریکا به جنگ جهانی کمکی از سوی خدا برای چرچیل نامیده شد که مسیر جنگ را به طور کامل تغیر داد.

 5:منصوب کردن خود به عنوان فرمانه کل قوا

در دسمبر 1941 وقتی حمله المان به مسکو با شکست مواجه شد ضد حملات بیشمار شوروی المانی ها را تهدید به نابودی میکرد, اما هیتلر حاضر به قبول چنین شکستی نبود به همین دلیل او شروع به برکنار کردن فرماندهان ارتش کرد. او حاضر به پس دادن مواضع تسخیر شده روسیه ای ها نبود, و به همین دلیل خود را فرمانده کل قوا نامید, در این صورت تمامی حملات توسط استراتژی های شخص ادلف هیتلر صورت میگیرند.

 6:نادیده گرفتن پیشنهادات ژنرال های ارتش

با به دست اوردن پیروزی های پیاپی و ماثر در اوایل جنگ زیر نظر شخص هیتلر او خود را یک نابغه نظامی میدانست.ولی با عوض شدن شرایط جنگ و شکست های المان هیتلر ژنرال های خود را مقصر میدانست و انها را به دلیل پیش نبردن دستورات خود سرزنش میکرد. و در نهایت او تنها به خود گوش میداد. برای مثال: نقشه او برای اجرای حمله ی بلج(Battle Of Bulge) در دسامبر 1944 باعث از دست دادن سربازان و تجهیزات ارزشمند بسیاری شد که علیرخم مخلافت ژنرال های ارتش ادلف هیتلر دستور حمله را صادر کرد. که همین شکست باعث راحت تر کردن کار متفقین برای نابودی نهایی المان شد.

7:زمستان روسیه 

هیتلر از پیروزی سریع خود در برابر روسیه اطمینان کامل داشت و به ژنرال های خود می گفت: “به محض این که دستمان به دروازه های شهر برسد کل شهر سقوط خواهد کرد.” ولزومی برای اماده شدن برای زمستان روسیه نمیدید. زیرا معتقد بود تا ان موقع روسیه شکست خواهد خورد. اگر چه با قادر نبودن به تسخیر مسکو, خواستار تسلیم شدن روسیه ای ها شد و این بدین معنی بود که سربازان نازی باید با سرمای کشنده شمالی  تنها با یونیفورم های تابستانی خود روبه رو میشدند.

8:حمله به یونان

هیتلر به ضرورت حمله سریع به روسیه پی برده بود و درست بعد از قابل عبور شدن جاده های روسیه, المان هم پیمان خود ایتالیا را ناکام در ایتالیا یافت. و مجبور به فرستادن نیرو و انجام عملیات نظامی شد, هرچند که یونان به راحتی و به سرعت تسخیر شد و از ان سو حمله به روسیه از ناحیه جنوبی حالا کاملا مهیا بود, اما این عملیات یک وقفه 6 هفته ای در حمله المان به روسیه به وجود اورد. که خود تاثیر بسزایی در نتیجه جنگ داشت.

 9:جنگ استالینگراد

یکی از پرهزینه ترین جنگ ها در جنگ جهانی 2, جنگ استالینگراد به یک جنگ سرنوشت ساز  برای جنگ جهانی 2 بدل شد. ارتش ششم المان میتوانست شهر را محاصره کرده یا دور زده و بعدا از شر ان خلاص شود. هرچند که نازی ها با تمام قوا به شهر حمه کرده و مجبور به مبارزه خیابان به خیابان و خانه به خانه شدند که باعث خسارات بیشماری شد, و در نهایت روسیه ای ها با محاصه شهر(در عین حال ارتش المان اجازه عقب نشینی نداشت) ارتش ششم المان را به کلی نابود کردند.

 10:جنگ دوجبهه ای

هدف اصلی هیتلر همیشه روسیه بود, اما با حمله المان به لهستان فرانسه و بریتانیا بر علیه المان اعلام جنگ کردند و هیتلر مجبور شد برای امن کردن ناحیه غربی با این دو کشور وارد جنگ شود. فرانسه در مدت چند هفته به تسخیر درامد اما با شکست در جنگ با بریتانیا هیتلر موفق به ایمن سازی تنها قسمتی از ناحیه غربی شده بود. و هنگامی که بر علیه امریکا اعلام جنگ کرد, مجبور به جنگ با بریتانیا و امریکا ابتدا در افریقا سپس در ایتالیا و سپس در فرانسه شد.و با این کار هیتلر به طور پیوسته مجبور به تقسیم کردن نیرو های خود بود. و قادر به متمرکز کردن تمام قوای خود نبودن بدین معنی بود که هیتلر نمیتوانست به یک پیروزی چشم گیر دست بیابد, و در نهایت منجر به شکست المان نازی شد.



در تاریخ، روایت جنگ جهانی دوم به خوبی مورد بحث قرار گرفته و تعریف شده است. بعد از رسیدن به قدرت در آلمان، آدولف هیتلر اقدام به ضمیمه کردن اتریش و منطقه سودِتِنلند در شمال جمهوری چک به خاک خود کرده و دولت های بریتانیا و فرانسه قول دادند در صورتی که هیتلر بخواهد برنامه فضای حیاتی خود را به سمت شرق گسترش دهد به کمک لهستان خواهند آمد. نویل چمبرلین، نخست وزیر وقت بریتانیا، اطمینان پیدا کرده بود که هیتلر از قلمرو کنونی اش کاملاً راضی بوده و قصد کشورگشایی بیشتری ندارد، موضوعی که بعدها مشخص شد حقیقت نداشته است. در ادامه اتحاد جماهیر شوروی با امضای معاهده مولوتف-ریبنتروپ در سال ۱۹۳۹ جهانیان را شوکه کرد، معاهده ای که صلح بین دو کشور آلمان و شوروی را اعلام کرده و راه را برای تقسیم لهستان بین دو کشور هموار می ساخت.

این اقدام با دخالت فرانسه و بریتانیا مواجه شده و در عمل جنگ جهانی دوم آغاز گردید. در نهایت هیتلر بر خلاف معاهده عدم حمله به خاک یکدیگر که با شوروی بسته بود، طی عملیاتی بزرگ به نام بارباروسا به خاک این کشور حمله کرد که نتایج فاجعه باری در پی داشت. بسیاری بر این باورند که اگر این حمله رخ نمی داد آلمان نازی بازنده جنگ جهانی دوم نمی بود. بسیاری در مورد عوامل بازنده شدن آلمان در جنگ جهانی دوم صحبت کرده اند و برخی نیز از سناریوهایی سخن گفته اند که در صورت وقوع آن ها، آلمان برنده این جنگ خانمانسوز بود. اما واقعیت چیز دیگری است. هر چند در صورتی که تصمیمات متفاوتی گرفته می شد ممکن بود که جنگ جهانی دوم طولانی تر شود اما با شرایطی که در زمان جنگ حکمفرما بود، امکان نداشت که آلمان نازی بتواند بر طرف مقابل خود در جنگ جهانی دوم غلبه کند.

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

اگر چه اکنون به عنوان عامل اصلی در جنگ های چند دهه اخیر شناخته می شود اما به غیر از روایت های تاریخدانان، بسیاری نقش بزرگ نفت و نیاز به آن را در جنگ جهانی دوم نادیده می گیرند. به منظور تسهیل گسترش سریع امپراطوری نازی در اروپا، هیتلر و هم پیمانانش به مقدار غیرقابل تصوری از نفت نیاز داشتند. بدون منابع کافی نفتی، بخش های زرهی که شرق و غرب را در جریان جنگ جهانی دوم با موفقیتی بی سابقه درنوردیده بودند به سرعت زمینگیر می شدند و آلمان منابع طبیعی برای حل این معضل را نداشت. با در نظر داشتن این موضوع، هیتلر می دانست از همان مراحل اولیه جنگ می دانست که به منابع قابل توجه طلای سیاه نیاز دارد.

حتی زمانی که معاهده شبه صلح آلمان- شوروی برقرار بوده و دو کشور در سال ۱۹۳۹ برای تقسیم کردن لهستان به توافق رسیده بودند، هیتلر به خوبی از کمبود شدید نفت در کشورش آگاه بوده و به خوبی می دانست که امکان ادامه جنگی بزرگ در مقیاس جنگ جهانی دوم بدون دسترسی به یک منبع بزرگ نفتی غیرممکن خواهد بود. این مهم ترین دلیلی بود که هیتلر را به حمله به اتحاد جماهیر شوروی واداشت. ممانعت بریتانیا از عبور کشتی های تجاری و نفتکش ها دول محور را از منابع حیاتی مورد نیازش محروم کرده بود و اگر حمله به شوروی بیش از این عقب انداخته می شد، آلمان نازی منابع نفتی لازم برای ادامه پیشروی هایش را نداشت. همین موضوع نیز باعث شده بود تا هیتلر آن همه بر تصرف شهر استالینگراد اصرار داشته باشد.

اگر چه تصرف شهری که نام دیکتاتور وقت شوروی را بر خود داشت ضربه روحی سنگینی برای سربازان روس و دلگرمی و تبلیغات بزرگی برای نازی ها و سربازانشان بود اما چیزی که آن سوی شهر وجود داشت مهم تر بود: منطقه پر از نفت قفقاز که جایزه واقعی بود که پیشوای نازی با حمله به شوروی و شهر استالینگراد به دنبال آن بود. با شکست خوردن عملیات بارباروسا که قرار بود عملیاتی بسیار سریع و نابود کننده باشد، ورق جنگ به سرعت به ضرر آلمان بازگشته و علیرغم اینکه آلمانی ها همچنان برای مدتی توانستند جنگ را ادامه دهند اما فرصت رسیدن به هر نوع پیروزی، پس از شکست در استالینگراد به طور کلی برای آلمانی ها از بین رفت.

شاید اضافه کردن نام اتحاد جماهیر شوروی به فهرست دلایل محتمل بودن شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم از همان ابتدا، کمی بی ربط و کم اهمیت باشد. منظور این است که اگر چه قربانی کردن های بی حد و حصر ابرقدرت کمونیستی نقش کلیدی در متوقف کردن پیشروی های نازی ها و تسلط آن ها بر قاره اروپا داشت اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که حتی اگر اتفاقات آنطور که رخ دادند به وقوع نمی پیوستند نیز استالین و هم پیمانانش تا پایان دست از مبارزه بر نمی داشتند. این موضوع ما را به بحثی جالب وارد می کند در مورد اینکه چگونه آلمان نازی می توانست برنده جنگ باشد که پاسخ آن از نظر بسیاری از افراد، انجام ندادن عملیات بارباروسا است.

مشکل این عقیده این است که باور به آن مستلزم داشتن درکی نامناسب از انگیزه های ایدئولوژیکی تصمیم گیری های هیتلر در معاهده صلح با شوروی در سال ۱۹۳۹ مبنی بر جلوگیری از جنگ بین دو قدرت است. هیتلر مفاهیم یهودیت و بلشویسم را جدایی ناپذیر دانسته و به شدت از هر دوی آن ها تنفر داشت، و این بدان معناست که درگیری با اتحاد جماهیر شوروی چیزی بود که از دید رهبر نازی ارجحیت ایدئولوژیکی داشت. در حالی که نبرد با نیروهای متفق در غرب به خاطر مخالفت و ممانعتشان بر سر راه تحقق جاه طلبی های قلمروگستری هیتلر ضروری بود، حمله به شوروی اما هدف نهایی رهبر نازی ها بود. از این رو در شرایطی که ذخایر نفتی رژیم هیتلر برای تامین نیازهای قلمرو در حال گسترش رایش ناکافی بود، تصمیم برای حمله به شوروی یک گام غلط و اشتباه استراتژیک نبود زیرا از همان روزهای اول جنگ نیز برای آن برنامه ریزی شده بود.

بسیاری از محققان روسی نیز بر این باور بودند که هیتلر تنها کسی نبوده که می خواسته معاهده صلح را زیر پا بگذارد و استالین نیز برای حمله به آلمان در تابستان ۱۹۴۱ برنامه ریزی کرده بود، و بدین ترتیب حمله به شوروی یک اقدام پیشدستانه از جانب آلمانی ها بوده است. اگر این باور درست باشد، بدین معناست که در هر صورت، رویارویی کمونیسم در برابر فاشیستم در شرق اروپا رخ می داد.

اگر چه نیروهای اعزامی بریتانیایی در مراحل اولیه جنگ جهانی دوم متحمل شکست سنگینی شده و در عملیات دانکرک وادار به عقب نشینی به بریتانیا شدند، اما نیروی دریایی این کشور همچنان قدرتمندترین نیروی دریایی اروپا در جریان جنگ جهانی دوم باقی ماند. در واقع می خواهیم بگوییم بی دلیل نیست که در ترانه ها می گویند بریتانیا بر امواج حکمرانی می کند. وقتی در مورد سناریوهایی که آلمان را برنده جنگ جهانی دوم می ساخت صحبت می کنیم، برخی می گویند در صورتی که نیروهای هیتلر با متوقف نکردن پیشروی هایشان به سمت سواحل فرانسه در ۲۴ می ۱۹۴۰ که می توانست به جلوگیری از تخلیه نیروهای بریتانیایی از ساحل دانکرک منتهی شود می توانست نیروی زمینی بریتانیا را از کار بیندازد.

برخی دیگر اما ادعا می کنند که اگر آلمان ها پس از تخلیه نیروهای بریتانیایی در دانکرک، در جریان عملیات شیر دریایی به پیشروی خود ادامه می دادند و در سپتامبر ۱۹۴۰ به بریتانیا حمله می کردند می توانستند نبرد در جبهه غربی را با پیروزی کامل به پایان رسانده و بدین ترتیب تمرکز اصلی خود را روی جبهه شرقی و شکست اتحاد جماهیر شوروی می گذاشتند. مشکل با چنین طرز تفکری این است که حتی اگر نیروهای آلمانی دو کار فوق را انجام می دادند نیز پیروزی بر بریتانیا فاصله زیادی با محقق شدن داشت. برای پشتیبانی از یک حمله به خاک اصلی بریتانیا، نیروی دریایی آلمان باید بر عبور از کانال های دریایی منطقه برای عبور نیروهای و تجهیزات کنترل کامل می داشت. این موضوع به دلیل قدرت نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا در اوایل جنگ ممکن نبود که باعث می شد موفقیت عملیات آبی خاکی نیروهای آلمانی غیرمحتمل باشد.

برخی نظریه پردازان ادعا کرده اند که کنترل دریایی روی کانال انگلیس برای اینکار ضروری بوده و آلمان ها می توانستند از هوا و از طریق نیروهای چترباز به خاک اصلی بریتانیا حمله کنند. اما نازی ها در جریان نبرد بریتانیا نیز نتوانستند کنترل حریم هوایی بریتانیا را بدست بگیرند و حتی اگر موفق به این مهم می شدند نیز موثر بودن تلاش برای به تصرف درآوردن یک قلمرو از طریق یک عملیات تماماً هلی بورن بر اساس تجربیاتی که بعدها توسط خود متقفین در کرت و آرنهم بدست آمد بسیار محدود و غیرمحتمل بود.

اگر جنگ جهانی دوم را به اندازه یک دعوای کافه ای کوچک ساده کنید، می توان گفت که آلمان نازی در نبردها و شرایط حساس و مهم توسط دوستانش مورد حمایت مناسب و کافی قرار نگرفت. در حالی که نازی ها از قبل حامیان و همچنین حریفان متعددی در این کافه یافته بودند، دردسرهای آنان زمانی چند برابر شد که امپراطوری ژاپن تصمیم گرفت به بزرگ جثه ترین شخص در داخل کافه مشتی بازنده بزند و آن حمله به پرل هاربر بود. همزمان ایتالیای فاشیست در نگه داشتن خود در این رقابت با مشکل مواجه شده بود. آلمان نازی هیچگاه از جنگ جهانی دوم سالم بیرون نیاید. همانطور که از قبل به آن اشاره کردیم، فکر توسعه فضای حیاتی و حذف ایدئولوژی کمونیسم در شرق از قبل ذهن هیتلر را به خود مشغول کرده و تا آن زمان سعی کرده بود که از نبرد با بریتانیا و البته ایالات متحده خودداری کرده یا دستکم آن را به تعویق بیندازد.

اما بعد از بمباران بندر پرل هاربر، ورود عمو سام به این دعوای کافه ای اجتناب ناپذیر شده بود. ناگهان آلمان نازی نه تنها در آستانه تبدیل شدن به اولین تمدن پس از مغول ها قرار گرفت که روسیه را فتح می کند بلکه اکنون می بایست بدون کمکی قابل توجه از طرف هم پیمانانش در دو جبهه بجنگد. هیتلر سعی کرد ژاپنی ها را متقاعد به حمله به اتحاد جماهیر شوروی کند تا روس ها را نیز وادار نماید که شرایطی مشابه داشت و در دو جبهه بجنگند اما ژاپنی ها این خواسته هیتلر را نپذیرفته و بدین ترتیب دول متحد هر کدام درگیر نبردهای جداگانه خود باقی ماندند در حالی که هیچ کدام نمی توانست به دیگری کمک کند. در جنگی که سراسر جهان را در بر گرفته بود، آلمان خود را در جنگی علیه امپراطوری ها و ابرقدرت هایی یافت که تسلط و قدرت آن ها به تمامی قاره های قابل سکونت کشیده شده بود و بار جنگ در جبهه های متعدد بدون حمایت و کمک متحدان برای رژیم فاشیست آلمان غیرقابل تحمل بود.

یکی از مهم ترین و پذیرفته شده ترین دلایل برای اینکه آلمان هیچگاه نمی توانست برنده جنگ جهانی دوم باشد کمبود نیروی انسانی بود. زمانی که دول محور خود را در دو جبهه یافتند، نبرد فرسایشی آغاز شده و همانند بحث کمبود ذخایر نفتی که به آن اشاره شد، آلمان تعداد محدود و مشخصی از سربازان داشته و نبردهای سخت و پرهزینه در جبهه شرقی به کمبود فزاینده و شدید سرباز در سال های پایانی جنگ جهانی دوم شد. از بسیاری از جهات، بخش اولیه حمله نیروهای آلمانی بسیار موفقیت آمیز بود زیرا در مدت زمان نسبتاً اندکی بخش های قابل توجهی از قلمرو این کشور را تسخیر کرده و در زمینه نیروی انسانی و تجهیزات زرهی شکست های سنگینی به طرف مقابل وارد کردند.

با این وجود، حتی اگر هیتلر در عقب راندن صفوف دفاعی روس ها در استالینگراد نیز موفق می بود، مقدار قابل توجه سربازانی که برای ادامه عملیات تهاجمی و همچنین تداوم کنترل بر سرزمین های تسخیر شده لازم بود باعث می شد که ارتش محدود آلمان در پهنه های وسیعی از خاک شوروی کشیده شده و این موضوع در شرایطی که نیروهای آلمانی در جبهه های مختلفی در حال نبرد بودند، توان ارتش این کشور برای ادامه نبرد را محدود ساخته و پیروزی را ناممکن سازد. با پیوستن ایالات متحده به این منازعه، چیزی که در ابتدا غیرمحتمل به نظر می رسید به کلی غیرممکن شد.

اگر چه هیتلر گفته بود که به باور او نبرد با ابرقدرت ها برای او اجتناب ناپذیر بوده است، باز شدن جبهه های نبرد در نقاط دیگر برای ارتشی که از قبل در یک نبرد فرسایشی بیرحمانه در شرق گرفتار شده بود فاجعه بار از کار درآمد. به همین دلیل بود که در ماه های پایانی جنگ، و به ویژه در جریان نبرد برلین، نیروهای باقیمانده ارتش آلمان از سربازان بسیار جوان و سالخورده ای تشکیل شده بود که به دلیل مرگ، اسارت و فروپاشی اکثریت نازی های در سن جنگ، وادار به پیوستن به صفوف اندک مدافعان آلمانی شده بودند.

بیشتر بخوانید: ۱۰۰ حقیقت شوکه کننده و باورنکردنی در مورد جنگ جهانی دوم [قسمت سوم-پایانی]

مطلب برای شما مفید بود؟

به مطلب امتیاز دهید

میانگین امتیازها 4 / 5. تعداد رای: 5

تاکنون رأی داده نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می‌دهد.

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

کمی تحقیقات رو بیشتر میکردید بد نبود
۱. تمام نفت دنیا توی قفقاز نیست در اون زمان حوضه های نفتی کشف شده هنوز هم توی خاورمیانه بوده جنگ المان با فرانسه و انگلیس توی افریقا برای نفت مصر و لیبی قطعا مهم تر از جنگ با شوری بوده دلیل حمله المان به شوروی نفت نبوده
۲. المان از همون اول هم نمیخواست جنگ رو شروع کنه اگه همچین برنامه ای داشت دلیلی نبود که هیتلر نفر دوم حکومت رودولف هس رو برای مذاکره به انگلیس بفرسته و اونها هم هس رو گروگان بگیرن
۳.نیروی هوایی و دریایی المان توی تاریخ پیشرو بودن اولین های تاریخ بودن
اولین قایق تندرو اولین هواپیما جت
اولین موشک بالستیک …
و خیلی دیگه از تکنولوژی های جنگی دیگه
زیردریایی های المان تا سال ۴۲ ۴۳ حرف اول رو توی دنیا میزدن
نقطه ضعف لوفت وافه سرعت بیشتر هواپیماهاش نسبت به دشمن بوده مثلا مسرشمیت ام ای ۲۶۲ و هورتن ۲۲۹ بهترین های وقت خودشون بودن اولین ها
۴.مورد مهم که گفتید فقط متحدانش بوده اگر ژاپن به امریکا حمله نمیکرد حتی وضعیت جنگ متفاوت تر بود با ورود امریکا به جنگ انگلیس تونست نجات پیدا کنه
۵. کسی که تونسته توی ۲ هفته و ۴هفته هلند . بلژیک . فرانسه رو بگیره با برنامه
نمیتونسته جلوی عقب نشینی انگلیسی ها رو توی دانکرک بگیره
قطعا چیزی که فاتحان جنگ میگن درست نیست
۵.لطف کنید علاوه بر سخنرانی های چاپلین سخنرانی های کاراکتر اصلی رو هم گوش بدید ببینید همون خونخوار عالم بشریت هیلتر چی میگه
و ممنون میشم تفاوت قائل بشید بین نازیست و فاشیست دوتا تفکر کاملا متفاوت هست
خسته نباشید

دمت گرم که خیلی چیزها رو روشن کردی
خیلی ها فکر میکنن که هیتلر شیطان مطلق بود و اون اول جنگ رو شروع کرد
در حالی که با اون همه پیشرفت از خداش بود که صلح برقرار بمونه…

مشکل اینه یه قومی یه کشوری یه مذهبی همه چی رو برا خودش میخواد. دنیا ۳۰۰ کشور مختلفه. یکی میاد میگه اگه ۲۹۹ کشور دیگه نابود بشه به صلح میرسیم چون تنها خودمون باقی میمونیم.
یکی دیگه میاد همینو میگه. صلح دوستی هیتلر همین بود نه چیز دیگه. امریکا میگه همه مثل همیم باهم زندیگ کنیم
المان اون موقع میگفت نه ما اریایی هستیم بهتریم همه چی واس ماس بقیه یا نوکر ما بشن یا میکشیمشون.
اینکه تو ایران اکثر مردم موافق المان هیتلری بودن این اریایی بودن هستش. اما ایا میدونین اصلا اریا کجا هست و کجا بود؟ زمان هیتلر اصلا ژنتیک نبود. تازه چهل سال بعدش دنیا با مفهوم ژنتیک اشنا شدن. زمان هیتلر با خطکش و این چیزا اندازه میگرفتن و بعدم یه سر به قدمت مردم شناسی اون منطقه میزدن میگفتن این اریاییه این یکی نیست. حتی به ژاپنیها میگفتن اریایی افتخاری.

اما تو قرن ۲۱ و سال ۲۰۲۰ و طی بحران کرونا اکثر این مردم که تا قبلش خودشونو اریایی میدونستن به نقشه های ژنتیک کشورا سر زدن و دیدن با کشورایی مثل عمان یمن یونان ایتالیا جنوب اسپانیا بیشتر اشتراک ژنتیکی دارن تا مثلا المان. المانها ژرمن و اریای هستن. ایتالیاییها و اسپانیاییها رومی . کلا دو خانواده جدا هستن. نمیشه مثلا من هم رومی باشم هم ژرمن.
اینو بگم اشتراک ژنتیکی مردم ایران به صورت کلی یعنی چه غرب چه شرق چه جنوب چه شمال با عربها خیلی خیلی بالاتر بود تا مثلا المان. یعنی اگه از عرب جماعت بدت میاد باید بدونی ژنتیک عرب تو بدنت خیلی خیلی بالاست
به لینک زیر برینhttps://it.m.wikipedia.org/wiki/File:Median_Empire.jpg

میبینین اریا اصلا تو ایران امروزی قرار نداشته. اریا زمان امپراطوری مادها تو قلب افغانستان بوده. با مناطق افغانستان اشنا نیستم ولی تو ایران خیلی از افغانیا رو دیدم و اگه توجه کنین خیلیاشون شبیه المانیان. و حتی یادمه روزنامه های اونور ابی نوشته بودن
تنها دلیل اینکه مردم اینقدر با هیتلر و نازی که اساس حکومتش نابودی غیر اریایی بود همینه. اکثرا فکر میکنن ما اریایی هستیم و چون هیتلر اریایی بود پس باید ازش حمایت کنیم حالا هرغلطی که کرد اشکال نداره. برام عجیبه چرا تو ایران هیچ ارگانی با این چیزا مقابله نمیکنه؟
و من یکی خدا رو شکر میکنم هیتلر شکست خورد. چون شاید اون موقع یه حالی میداد ما رو از مرگ و کوره های ادم سوزی معاف میکرد. اما بعد اومدن علم ژنتیک میدیدن ما اریایی نیستیم و مطمئنم هممونو مینداخت تو کوره ادمسوزی و اتاق گاز و بعدم مجانی و بدونه زحمت صاحب منابع غنی نفت و معادن میشد.
یکی از عاداتی که همه بهش تاکید کردن همین خوشخیالی و تو رویا زندگی مردم بوده.

برعکس الان امریکا دنبال مستعمرس نا آلمان اون زمان. آلمان تو جنگ جهانی اول ۱۳ درصد از کشورشو از دست داد فق میخواست اونارو بگیره.شروع کننده جنگ نه آلمان بوده بلکه خود لهستان تنورشو داغ کرد با انگلیس.درضمن هیتلر کسی بود که اکثرا تو آلمان عاشقش بودن حتی مقامات بالا رده که چند جناهی بودن به جای اینکه باهم جروبحث کنن تلاش میکردن خودشونو واسه هیتلر اثبات کنن. و اعتمادشو جلب کنن. نه مثل امریکای الان که دو حزب ولی ولشون کنی همدگرو تیکه پاره میکنن.اون زمان یه جیزی که واسشون اهمیت داشت داشت شکوفایی کل کشور بود. که موفق هم بودن درصد کمی .موشک ساترن ۵ که امریکا برای اولین بار با اون پاشو گذاش رو ماه. طراح و مدیر ارشدش پروفسور ورنره، همون کسی که موشک V2 رو واسه جنگ ساختارتش هیتلر چگونه شکست خورد

آلمان اون زمان خدای تکنولوژی بود .نمیگم کشورای دگه هیچی نداشتن . ولی آلمان چن سروگردن از بقیشون بالاتر بود از لحاظ تکنولوژی ، که حتی خود امریکیاییا و روسیا وقتی اومدن خاک آلمان.خودشون اذعان کردن که ما از لحاظ تکنولوژی چند مرحله از آلمان عقب تریم بخصوص تکنولوژی موشکی حدود ۳۰ ۴۰ سال عقب تر بودن. آلمان نازی تو پیشرفت تکنولوژی امروزی ما دخیله. شاید اگه جنگ ادامه پیدا میکرد یا آلمان پیروز میشد دنیای ما از لحاظ تکنولوژی تو یه جایگاه دیگه بود.

فقط میتونم بگم متاسف براتون
فقط چنتا کلمه میگم اگر وقت کردید در بارش یه سری چیزها بخونید
من ۱ سال از عمرم رو گذاشتم در باره ج ج ۲ تحقیق کردم و اخرش فهمیدم هیچی ازش نمیفهمم چون کاملا دارن دروغ میگن همه چی دروغه

استالین.ج ج اول. قرارداد ورسای . سوداگران فاجعه اثر نورمن فنکل اشتاین . درسدن . ژرژ گارودی . روبر فریسون . تعداد خودکشی زنان المانی بعد از پایان جنگ . اروگاه های کار اجباری روسیه .

و در اخر هم بهتون بگم اگر فکر میکنید نازی های نژاد پرست بودن
قطعا مطمئن باشید که هیچ چیزی نمیدونید
المان نازی
سرباز یهودی ، عرب ، شرق اسیا نه صرفا ژاپن و افریقایی داشته
تفاوتی بین نژاد پرستی و ملی گرایی هست
هنوز هم میگم هیچ چیزی نمیفهمم اما قطعا شما هم دارید اشتباه میکنید

منم موافقم باهات. دانکرک میتونست کار انگلیسو تموم کنه ولی برای اینکه آدم نکشه بهشون حمله نکرد. ولی همون انگلیس آخر کار زد برلین رو بمباران کرد کلی انسان رو کشت با این که همه میدونستن جنگ تموم شده آلمان شکست خورده.
ای کاش آلمان پیروز می شد. ما هم الان اوضاع بهتری داشتیم به مراتب.
البته یه چیزو بعضیا اشتباه میگیرن اروپای اون زمان هشمون به دنبال مستعمره بودن. جنگ جهانی هم سر اون مستعمره ها بود. هیتلر میخواست سهمشو بگیره .

ایول داری حرف حقو زدی .منم تا اونجایی که مطالعه کردم اوکی هستش حرفات.یه زیر دریایی تو نروژ غرق شد که بعدا فهمیدن هیچ زیردریایی تا اون حد سرعتش بالا نبود. الان هم آلمان از نظر زیردریایی برتره نمونش زیردریایی دلفین.

به نظر من یکی از دلایل خیلی مهمی که بهش اشاره نکردید این بود ،که سیستم رمزنگاری که المان ها با اون اطلاعاتشون رو رد و بدل میکردن توسط انگلیسی ها باز شد و از قبل میدونستند که المان ها به کجا و کی میخوان حمله کنند

حالا که دنیا دست دشمن های هیتلر افتاده مگه جای قشنگیه.مگه بعد از جنگ جهانی دیگه هیچ جنگی رخ نداد؟جنگ ویتنام٬جنگ کره٬جنگ انگلیس و ارژانتین٬جنگ افغانستان٬جنگ عراق و…. نکنه اینا هم تقصیر هیتلربوده تاریخ را فاتحان می نویسند حالا فاتحان کی هستند یه مشت انگل

دوست عزیز تو این‌مقاله فرمودین که اگر المان نازی به شوروی حمله نمیکرد و عملیات بارباروسا انجام نمیشد ممکن بود المان شکست نخوره!!اما تو خیلی از اسناد محرمانه که برای هیتلر ارسال شده بود مشخص شد استالین قصد کشور گشایی در جبهه غربی ینی المان رو در سر داره و اگه این حمله رو نمیکرد قاعدتا شوروی به المان نازی یورش میبرد!!هیلتر در جنگ اروپا تنها بود و ایتالیا قدرت زیادی نداشت که بتونه حمایتش کنه بجز عده محدودی از نیروهای فاشیست اسپانیا و… بهرحال به نظر من هیتلر برنده شد و بازنده اصلی جنگ دیگران بودند!!و بعد از هفت دهه مشخص شد کی برحق بوده…

۱۳۹۸. تمامی حقوق برای وبسایت Rooziato (روزیاتو) محفوظ
است.

ترجمه


Downloads-icon

شفقنا- روز ۸ ماه مه سال ۱۹۴۵ روز پیروزی در اروپا نامگذاری شده است. در این روز ارتش آلمان تسلیم شد و حزب نازی به رهبری آدولف هیتلر در جنگ جهانی دوم شکست خورد. همه سرزمین‌های اشغالی آلمان در اروپا آزاد شدند هرچند ژاپن همچنان به مقاومت در برابر متفقین به ویژه آمریکا ادامه داد. روسیه نیز روز بعد یعنی نهم مه را بعنوان پیروزی بر آلمان نازی جشن می‌گیرد. نیروهای ارتش سرخ شوروی در ماه مه سال ۴۵ میلادی پرچم این کشور را بر ساختمان رایشتاگ در برلین برافراشتند تا کار هیتلر پایان یافته تلقی شود.

در روز ۸ مه سال ۱۹۴۵ میلیون‌ها نفر در اروپا و آمریکا به خیابان‌ها ریخته و به جشن و پایکوبی پرداختند. به تصاویر آرشیو گاردین از این روز توجه کنید.

انتهای پیام

شفقنا در شبکه های اجتماعی: توییتر | اینستاگرام | تلگرام

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

آنتونی بیور/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

 

تاریخ ایرانی: آنتونی بیور (متولد ۱۹۴۶) از جمله کارشناسان برجسته جنگ دوم جهانی به شمار می‌آید. این نویسنده بریتانیایی که به دلیل نگارش چندین اثر تاریخی داستانی از جمله «سقوط برلین»، «استالینگراد، آغازی بر پایان» و «جنگ دوم جهانی» از شهرتی جهانی برخوردار است، در مقاله‌ای از چرایی اشتباه فاجعه‌بار دیکتاتورهای برلین و مسکو می‌گوید. به باور بیور، استالین در سال ۱۹۴۱ همچنان اطمینان داشت که هیتلر هرگز به خاک شوروی حمله نخواهد کرد و هیتلر بر این باور ساده‌انگارانه بود که شوروی غنیمتی سهل‌الوصول است که به راحتی می‌توان آن را تحت پرچم آلمان درآورد!

 

هنگامی که هیتلر در دسامبر ۱۹۴۰ تصمیم به لشکرکشی به اتحاد جماهیر شوروی گرفت، در واقع دو هشدار تاریخی بیسمارک را نادیده گرفت. بیسمارک سال‌ها پیش از آن نسبت به حمله به شوروی و همین‌طور خطرات بزرگ یک جنگ به اصطلاح دوجبهه‌ای هشدار داده بود.

 

هدف دیرینه و احساسی هیتلر مبنی بر «خرد کردن و درهم شکستن بلشویسم یهودی»، در واقع هدفی بود که وی کاملا به آن اعتقاد داشت و از یک ایدئولوژی نشات می‌گرفت. با این حال هیتلر در توجیه این ایده خود برای ژنرال‌های شکاک و مردد آلمانی، از حمله و اشغال روسیه به عنوان مطمئن‌ترین راه برای وادار کردن بریتانیا به اتحاد با آلمان یاد می‌کرد. هیتلر ادعا می‌کرد که بلافاصله پس از مغلوب شدن روسیه، ژاپن در موقعیتی قرار خواهد گرفت که بتواند توجه آمریکا از اروپا را منحرف کرده و حواس واشنگتن را به پاسیفیک معطوف کند.

 

هدف استراتژیک رهبران حکومت نازی این بود که نفت و مواد غذایی مورد نیاز آلمان را از طریق شوروی تامین کنند. آن‌ها بر این باور بودند که در صورت تحقق این هدف، رایش سوم نیز به قدرتی بلامنازع و شکست‌ناپذیر بدل خواهد شد. اگرچه هیتلر از نظر رفتاری و انتخاب اهداف بسیار تنوع‌طلب بود و خیلی زود از هدف اولیه دور می‌شد؛ اما ایده لشکرکشی و اشغال اتحاد جماهیر شوروی در واقع به سال‌های دور یعنی به اواخر جنگ اول جهانی بازمی‌گشت و هیتلر همچنان بر آن اصرار داشت.

 

اشغال اوکراین در سال ۱۹۱۸ توسط لشکریان آلمانی تحت فرماندهی ژنرال «هرمان فون آیشهورن» همواره هیتلر را تحت ‌تاثیر قرار می‌داد و با یادآوری این پیروزی بیش از اندازه شاد می‌شد. به همین خاطر پیشوای نازی به شدت بر این باور بود که تحت کنترل درآمدن دوباره این منطقه توسط آلمان می‌تواند به تنهایی از تکرار تاریخ جلوگیری کند. به عبارت روشن‌تر به باور هیتلر چنانچه آلمان بار دیگر موفق به اشغال اوکراین می‌شد، بریتانیا دیگر نمی‌توانست مانند جنگ اول جهانی آلمان را محاصره کند و به تبع آن از بروز و تکرار آن قحطی وحشتناک و کشنده جلوگیری به عمل می‌آمد.

 

در همین حال یعنی سراسر نیمه نخست سال ۱۹۴۱، استالین، رهبر شوروی، به شدت نسبت به اهداف بریتانیا مشکوک بود و گمان می‌کرد، نخست‌وزیر وینستون چرچیل قصد دارد آلمان و شوروی را به جان هم بیندازد تا کشور تحت فشار قرار گرفته خود را از این مهلکه نجات دهد. به همین خاطر بود که حاکم کرملین همه هشدارهای بریتانیا در مورد آمادگی آلمان برای حمله به شوروی را نشنیده گرفت و گفت که از نظر او همه این هشدارها چیزی بیشتر از «مشتی تحریکات انگلیسی» نیست. جالب آنکه استالین حتی از اخبار و اطلاعات سرویس‌های مخفی خود نیز خشمگین می‌شد و دلیل همه این اطلاعات غلط و گمراه‌کننده را به فساد کشیده شدن ماموران شوروی در خارج از کشور می‌دانست!

 

آن پرواز اسرارآمیز رودلف هس، معاون هیتلر به بریتانیا در ۱۰ می ۱۹۴۱ که در کسوت یک میانجی صلح انجام گرفت، اگرچه در داخل آلمان با واکنش‌هایی ناشی از دستپاچگی و در انگلستان با حیرت حاکمان روبه‌رو شد اما به تردیدها و بدبینی‌های مسکو دامن زد و استالین را بیش از پیش نسبت به نیات بریتانیا دچار شک و تردید کرد. دولت بریتانیا نیز البته با تلاش برای مخفی نگاه داشتن ورود هس به این کشور در واقع دچار اشتباهی فاحش شد.

 

شاید بهتر این بود که شخص وینستون چرچیل بی‌درنگ اعلام می‌کرد که هیتلر با اعزام هس به بریتانیا به وی پیشنهاد صلح داده و او بی‌درنگ این پیشنهاد را رد کرده است؛ اما پنهان‌کاری بریتانیا موجب شد که استالین شکاک بیش از پیش در نیات چرچیل به شدت ضد بلشویسم شک کرده و این جریان را نشانه‌ای از توطئه پنهان آلمان و بریتانیا علیه شوروی عنوان کند. استالین تا اندازه‌ای به نیات انگلستان بدبین بود که عقیده داشت سرویس مخفی انگلستان هواپیمای هس را به داخل خاک بریتانیا هدایت کرده است.

 

جالب آنکه یکی از نخستین هشدارهای جدی در مورد حمله آلمان به خاک شوروی، توسط «فریدریش ورنر گراف فون در شولنبورگ»، سفیر وقت آلمان در مسکو به اطلاع استالین رسید. شولنبورگ در همان زمان نیز به شدت با نازی‌ها مخالف بود و پس از پایان دوران سفارتش به آلمان بازگشت و بعدها به دلیل نقشش در نقشه ترور هیتلر، در تاریخ ۲۰ جولای ۱۹۴۴ اعدام شد؛ اما استالین حتی هشدار سفیر آلمان را نیز باور نکرد و در حالی که از خشم می‌لرزید فریاد کشید که حتی یک کلمه از ادعاهای او را باور نمی‌کند: «از قرار معلوم این اطلاعات غلط به سفارتخانه‌ها هم رسیده است!»

 

رهبر شوروی بر این باور غلط بود که آلمانی‌ها با حمله خود به مرزهای غربی شوروی تنها یک هدف را دنبال می‌کنند که عبارت است از تدوین نسخه جدیدی از پیمان مولوتوف – ریبن تروپ. این پیمان که در سال ۱۹۳۹ میان آلمان و شوروی منعقد شده بود، بندهایی محرمانه نیز در خود داشت و بر اساس آن در واقع اروپای شرقی میان آلمان و شوروی تقسیم شده و مناطق نفوذ و حوزه منافع هر دو کشور مشخص شده بود؛ اما برای فردی مانند استالین که به شدت دچار پارانویا بود، اعتراف یک آلمانی در مورد حمله کشورش به خاک شوروی در حکم یک حقه و توطئه و عملی عجیب به شمار می‌آمد و ظاهرا استالین قول هیتلر را بیشتر باور می‌کرد. هیتلر طی نامه‌ای به رهبر شوروی در آغاز همان سال اطمینان داده بود که نیروهای آلمانی تنها برای خارج شدن از برد و تیررس بمب‌افکن‌های بریتانیایی، به سمت شرق کوچ کرده‌اند.

 

از سوی دیگر ژنرال فیلیپ گولیکوف، رئیس بی‌تجربه و بی‌کفایت سرویس اطلاعات و امنیت ارتش شوروی نیز به شدت بر این باور پافشاری می‌کرد که هیتلر تا قبل از شکست دادن بریتانیای کبیر به هیچ عنوان علیه شوروی وارد جنگ نخواهد شد. این ژنرال روسی از ارائه این گزارش‌ها و اطلاعات به بخش ویژه تحلیل اقدامات آلمان و همین‌طور به گئورگی ژوکوف، رئیس ستاد ارتش و مارشال سیمون تیموشنکو کمیسر ویژه امور دفاعی خودداری می‌کرد.

 

با این حال همه این ژنرال‌ها همه چیز را در مورد احتمال حمله ارتش آلمان به خاک شوروی می‌دانستند و حتی طرحی برای مقابله با بحران نیز تهیه کرده بودند. در این طرح که تاریخ ۱۵ ماه می همان سال را دارد، یک حمله پیشگیرانه با هدف نابودی امکانات آلمانی‌ها در کنار خاک شوروی پیشنهاد شده بود.

 

البته استالین پیش از این با دیگر پیشنهادهای ژنرال‌هایش یعنی تقویت عمومی نیروهای نظامی به احضار ۸۰۰ هزار نیروی ذخیره به خدمت زیر پرچم و استقرار ۳۰ لشکر در امتداد مرزهای جدید غربی اتحاد جماهیر شوروی موافقت کرده بود.

در عین حال برخی از تاریخ‌نگاران تجدیدنظرطلب از این اقدام استالین به عنوان سندی متقن در مورد نقشه‌های جدی شوروی برای حمله به آلمان یاد کرده و به این ترتیب تصمیم دولت آلمان نازی برای لشکرکشی به شوروی را توجیه می‌کنند. این در حالی است که اصولا ارتش سرخ شوروی در تابستان ۱۹۴۱ در موقعیتی نبود که توان انجام یک حمله بزرگ را داشته باشد. به هر حال هرچه بود هیتلر در تصمیم خود برای حمله به شوروی کاملا راسخ نشان می‌داد و از مدت‌ها پیش در انتظار فرصتی مناسب برای نیل به این هدف دیرینه به سر می‌برد.

 

از سوی دیگر ظاهرا استالین هم پیشنهاد ژنرال‌هایش برای انجام حمله پیشگیرانه علیه آلمان در زمستان ۱۹۴۱ را نپذیرفت و در عوض انجام چنین حمله‌ای را به سال ۱۹۴۲ موکول کرد و البته گفت که این موافقت تنها در صورت آموزش‌های بهتر نیروهای ارتش سرخ و برخورداری آن‌ها از اسلحه و تجهیزات بهتر حاصل خواهد شد.

 

در واقع همه محاسبات اولیه و پیشین استالین به دلیل تسلیم ارتش فرانسه در ژوئن ۱۹۴۰ به نوعی غلط از آب درآمده بود. این تسلیم علاوه بر پیروزی‌های روحی و روانی، یک پیروزی تجهیزاتی و فنی را نیز نصیب ارتش و نیروهای آلمانی کرد؛ زیرا در همان زمان ۸۰ درصد از وسایل نقلیه و موتوری شماری از لشکرهای آلمانی در واقع از موجودی انبارهای ارتش تسلیم‌شده فرانسه تامین شده بود؛ وسایل و تجهیزاتی که از نظر مکانیکی و فنی به مراتب بهتر و قدرتمندتر از تولیدات مشابه در ارتش آلمان محسوب می‌شد.

 

همین مسئله یکی از دلایل نفرت استالین از فرانسوی‌ها بود و این نفرت بعدها و در جریان کنفرانس تهران در سال ۱۹۴۳ خود را نشان داد و استالین صراحتا از فرانسوی‌ها به عنوان خیانت‌کار و همکار نیروهای اشغالگر یاد کرد.

 

توزیع وسایل نقلیه موتوری فرانسوی در لشکرهای آلمان نازی، یک پیامد دیگر هم داشت. این مسئله در واقع یکی از عوامل بی‌شماری بود که موجب شد آغاز «عملیات بارباروسا» [اسم رمز عملیات اشغال خاک شوروی توسط آلمان] با تردیدها و اما و اگرهای فراوان روبه‌رو شود. البته بر اساس یکی از تئوری‌های قدیمی‌تر گفته می‌شود که حمله نیروهای آلمانی به خاک یونان در آوریل ۱۹۴۱ موجب به تعویق افتادن عملیات بارباروسا شد، اما این تعبیر واقعیت ندارد. دلیل اصلی تعویق عملیات بارباروسا در واقع بارش غیرمعمول برف و باران در بهار ۱۹۴۱ و به زیر آب رفتن باند فرودگاه‌هایی بود که برای فرود و برخاست هواپیماهای جنگنده آلمانی در نظر گرفته شده بود.ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

 

نقشه و طرح ارتش آلمان نازی این بود که خاک شوروی را تا به اصطلاح «خط AA» یعنی از آرخانگلسک در سواحل دریای شمال تا آستراخان در جنوب شوروی، به اشغال خود درآورد. اگر این نقشه عملی می‌شد آنگاه بود که نیروهای ارتش آلمان درست در پشت مسکو و همین‌طور در پشت ولگای اولیا مستقر می‌شدند.

 

«طرح گرسنگی» از جمله طرح‌های محبوب نازی‌ها به شمار می‌آمد. آن دسته از سربازان ارتش شوروی که از نبردهای سنگین آغازین عملیات بارباروسا جان سالم به در برده و البته از چاله به چاه افتاده بودند، چاره‌ای جز این نداشتند که تا کوه‌های اورال عقب‌نشینی کنند. بر اساس این طرح که توسط نیروی هوایی آلمان تدوین شده بود، در همان حال که سربازان شوروی عقب‌نشینی می‌کردند، ساخت تاسیسات و اقامتگاه‌های شهروندان آلمانی و استعمار مناطق اشغال‌شده روسیه و اوکراین آغاز می‌شد. در طرح گرسنگی که هربرت باکه از بلندپایگان حکومت نازی بر تدوین آن نظارت و دخالت داشت، پیش‌بینی ‌شده بود که محصولات غذایی شوروی برای تامین نیازهای نیروی هوایی آلمان مصادره شود. بدین ترتیب بر اساس این طرح ۳۰ میلیون انسان بی‌گناه دچار گرسنگی شده و به ویژه در شهرهای اشغال‌شده جان خود را از دست می‌دادند.

 

این طرح رادیکال و بی‌رحمانه هربرت باکه موجب شور و شعف هیتلر و گورینگ و هیملر شد زیرا به باور آنان این طرح در واقع راه‌حلی برای مشکل کمبود فزاینده مواد غذایی در آلمان و هم‌زمان سلاحی موثر و اصلی در جنگ ایدئولوژیک علیه نژاد اسلاو و «بلشویسم یهودی» به حساب می‌آمد. نیروی هوایی آلمان به عنوان متولی اصلی این طرح بلافاصله موافقت خود را با آن اعلام کرد. بدین ترتیب دولت آلمان می‌توانست با محصولات غذایی شوروی نیازهای سه میلیون نظامی اشغالگر و ۶۰۰ هزار راس اسب را از داخل کشور اشغال‌شده تامین کند و این مسئله با توجه به دوری و عدم دسترسی به آلمان و مشکلات غذایی در داخل آلمان، یک پیروزی بزرگ محسوب می‌شد؛ اما وجه دیگر این طرح خوابی بود که آلمانی‌ها برای اسرای شوروی دیده بودند. قرار بر این بود که این اسرا به صورت سیستماتیک گرسنگی بکشند و بر اثر گرسنگی بمیرند. بدین ترتیب آلمانی‌ها موفق می‌شدند که قبل از حتی شلیک یک گلوله بسیاری از نیروهای دشمن را نابود سازند.

 

در عین حال نباید از اشتباه و بی‌تدبیری‌های هیتلر نیز به سادگی گذشت، اشتباهاتی که علت اصلی آن ناآگاهی وی در مورد امور لجستیک و قدرت نظامی بود. هیتلر نمی‌دانست که حتی با همراهی همه متحدان رومانیایی و ایتالیایی و مجاری خود نیز هرگز نمی‌تواند بخش‌هایی بزرگ از یک کشور را به اشغال درآورد.

 

در سال ۱۹۴۱ بود که گروهی از افسران ارتش آلمان و سرویس‌های مخفی این کشور به هیتلر پیشنهادی دادند که چه بسا می‌توانست در همان سال پیروزی آلمان را رقم بزند. در این پیشنهاد آمده بود که آلمان به تشکیل یک ارتش اوکراینی به استعداد یک میلیون نیروی مذکر اقدام کند؛ اما این پیشنهاد به هیچ عنوان به مذاق هیتلر خوش نیامد، زیرا پیشوای نازی هرگز نمی‌توانست با تسلیح «نژاد پست اسلاو» موافقت کند و هرگز نمی‌توانست تحمل کند و ببیند که اسلاوهای پست اونیفورم ارتش آلمان را به تن کنند. با این حال هیتلر عنوان کرد که با توجه به ضعف‌ها و ناتوانی‌های بی‌شمار نیروهای آلمانی در منطقه و همین‌طور به دلیل وسعت منطقه، چنانچه بتوان لشکرکشی نظامی به شوروی را به یک جنگ داخلی میان جمهوری‌های مختلف شوروی بدل کرد با آن موافق است. البته هیتلر موافقت خود را به این مشروط کرد که کارشناسان تایید کنند، این طرح می‌تواند راه را برای پیروزی قطعی آلمان هموار کند.

 

با این حال هرگز چنین طرح و پیشنهادی به مرحله اجرا درنیامد؛ زیرا آلمانی‌ها اساسا با هرگونه تشکیل دولت مستقل و یا هرگونه اعطای خودمختاری به اوکراینی‌ها که به معنی حداقلی از استقلال باشد مخالف بودند. بدین ترتیب حتی اکثر آن اوکراینی‌هایی که در آغاز از حمله آلمانی‌ها استقبال کرده بودند خیلی زود به اهداف واقعی برلین پی برده و متوجه شدند که نازی‌ها چه نقشه‌های شومی در سر می‌پرورانند.

 

افزون بر آن ظاهرا هیتلر هیچ درسی از تجربه حمله ژاپن به چین در سال ۱۹۳۷ نگرفته بود. در آن مورد هم یک ارتش کاملا آموزش‌دیده و از نظر قدرت نظامی برتر به یک کشور بسیار پهناور حمله کرد و اگرچه در آغاز کار به پیروزی‌هایی دست یافت اما مقاومتی که مردم کشور اشغال‌شده از خود نشان دادند چنان شوک‌آور بود که وحشت و هرج‌ومرجی غریب را در میان نیروهای اشغالگر رقم زد؛ وحشتی که به شکست ژاپن قدرتمند انجامید.

 

هیتلر در جریان تحقیر و دست‌کم گرفتن بلشویسم ظاهرا این مسئله را در نظر نگرفته بود و نمی‌دانست که وطن‌پرستی چنان ریشه‌های عمیقی در میان روس‌ها دارد که هر لحظه و در هر موقعیتی به آنان انگیزه لازم برای ادامه جنگ را می‌دهد، جنگی که بیش از هر چیز خشم و عزم و اراده استوار در آن نقش ایفا می‌کند. افزون بر آن هرکس که در آن زمان حس وطن‌پرستی نداشت نیز حاضر به جنگ علیه آلمان بود زیرا بسیاری از روس‌ها هنوز هم به آرمان‌های کمونیسم وفادار بودند؛ هیتلر اما همچنان بر این باور بود که می‌تواند ارتش سرخ و سراسر سیستم شوروی را به انقیاد خود درآورد. او خطاب به فرماندهانش گفته بود: «تنها کافی است که این در را بشکنیم تا همه آن عمارت پوسیده با صدای مهیبی فرو بریزد.» البته شماری از افسران مستقر در مرزهای شرقی، این ادعای هیتلر را غیرواقعی عنوان می‌کردند و برخی از آنان برای اثبات صحت این تردید خود به گزارش‌های ژنرال گالینکور در مورد حمله ناپلئون به مسکو در سال ۱۸۱۲ استناد کرده و سرنوشتی شوم را برای ارتش آلمان پیش‌بینی می‌کردند.

 

شماری از افسران قدیمی‌تر آلمانی نیز که سابقه جنگ در روسیه را در خلال جنگ اول جهانی داشتند، با این ایده‌های هیتلر موافق نبودند. افزون بر آن بیشتر آلمانی‌ها می‌دانستند که پیروزی‌های ارتش این کشور در لهستان و اسکاندیناوی و کشورهای بنلوکس و فرانسه و بالکان، مرهون نیروی هوایی بوده و نباید تصور شود که کلیت نیروهای مسلح آلمانی شکست‌ناپذیر محسوب می‌شوند؛ تصور و توهمی که البته در آن زمان وجود داشت.

 

در همان حال افسران آلمانی برای افراد خود توضیح می‌دادند و اعلام می‌کردند که «در آستانه یکی از بزرگترین لشکرکشی‌های تاریخ» قرار دارند و سه میلیون سرباز آلمانی آماده‌اند با کمک ارتش‌های فنلاند، رومانی و همین‌طور ایتالیا، جنگی صلیبی علیه بلشویسم را آغاز کنند.

 

فرماندهان و افسران آلمانی نیز به افراد خود دستور می‌دادند که در هر شرایطی برای نبرد با دشمنی که بی‌اندازه ناتوان است آماده باشند و در کمال راحتی اطمینان می‌دادند که نابودی ارتش سرخ شوروی تنها سه تا چهار هفته زمان خواهد برد!

یکی از سربازان جمعی لشکر نیروهای مخصوص کوهستان در دفتر خاطرات خود نوشت: «خدا را شکر که فردا صبح زود عملیات علیه دشمن دیرینه یعنی بلشویسم آغاز می‌شود. من واقعا خیالم راحت است. کاملا مطمئن هستم… و عقیده دارم که اگر بتوانیم این کشور و منابع و ذخایرش تا منطقه اورال را تصرف کنیم، آنگاه در موقعیتی خواهیم بود که خودمان غذایمان را تامین کرده و اروپا در موقعیتی قرار خواهد گرفت که تا هر زمان بخواهد جنگ در دریا [علیه بریتانیا] را ادامه دهد.»

یک افسر جزء در یگان مخابرات لشکر اس‌اس از این نیز خوش‌بین‌تر و خوش‌خیال‌تر بود: «من کاملا به این مسئله باور و اعتقاد راسخ دارم که نابودی روسیه نیز درست مانند فرانسه زیاد طول نخواهد کشید و احتمال می‌دهم که چنانچه وضعیت به همین صورت پیش برود بتوانیم در ماه آگوست به مرخصی و تعطیلات برویم.»

 

اما این بزرگترین گستاخی و خودبزرگ‌بینی تاریخ به‌ زودی به پوششی برای بزرگترین و هولناکترین جنایتی بدل شد که تاریخ بشریت تا به امروز تجربه کرده است.

 

 

منبع: زود دویچه

کلید واژه ها:
هیتلر استالین نازی آلمان شوروی

امرور میخواهیم بطور خلاصه در مورد هیتلر صحبت کنیم. شاید کمتر کسی باشد که هیتلر را نشناسد و از او هر چند اطلاعات کمی در اختیار نداشته باشد. در ادامه ما در مورد هیتلر صحبت میکنیم و به این موضوع میپردازیم که چه شد که او در جنگ جهانی شکست خورد.

هیتلر بر خلاف عموم مردم، در وین اتریش به دنیا امده است. پدرش زمانی که او ۱۳ سال داشت از دنیا رفت و مادر او به دلیل سرطان سینه زمانیکه هیتلر  ۱۹ سال داشت در گذشت.

هیتلر در دوران جوانی دوست داشت که هنرمند بشود و به همین خاطر دو بار امتحان  ورودی هنر اکادمی وین را داد ولی قبول نشد. فرض کنید هیتلر با ان شخصیتی که ما از او سراغ داریم اگر به این اکادمی میرفت خیلی چیز ها شاید اتفاق نمی افتاد البته شاید.  هیتلر بعد از مرگ مادرش به مدت ۴ سال در خیابان های وین زندگی میکرد و امورات خود را با فروختن کارت پستال های طراحی شده توسط خودش میگذراند.

او در سن ۲۴ سالگی به مونیخ فرار کرد و در جنگ جهانی اول به عنوان داوطلب به مدت ۴ سال برای ارتش المان جنگید. او به واسطه شجاعت و خدماتش دو نشان صلیب آهنی دریافت کرد.

اما ورود او به سیاست با ورود به گروه کوچک ضد یهودی به نام حزب کارگری المان کلید خورد. او به سرعت به رهبر این گروه تبدیل شد. او پرچم جدیدی را برای حزب معرفی کرد و همچنین اسم حزب را به حزب کارگری ناسیونال سوسیالیست آلمان تغییر داد. هیتلر با سخنرانی های پرشوری که در حضور مردم انجام میداد توانست شهرت زیادی را به دست اورد و با استفاده از ان توانست کمک های مالی زیادی را دریافت کند.ارتش هیتلر چگونه شکست خورد

در سال ۱۹۲۳ هیتلر رهبری کودتای بر علیه حکومت ان زمان المان را بر عهده داشت که نتوانست از ان سر بلند بیرون بیاید و دستگیر شد و به ۵ سال زندان محکوم شد . اما بعد از ۹ ماه از زندان آزاد شد. بعد از آزاد شدن از زندان به فکر تاسیس قانونی حزب نازی بود که بتواند قدرت را در المان به دست بگیرد.

در ۴۳ سالگی شهروندی المان به هیتلر اعطا شد. در همین سال حزب نازی توانست ۳۷ درصد ارای پارلمان المان را به دست اورد و انها را پیروز انتخابات کرد. پیروز انتخابات میتوانست صدر اعظم جدید را انتخاب کند و همین امر باعث صدر اعظمی هیتلر شد. بعد از فوت رییس جمهور آلمان پاول فون هیندنبورگ، هیتلر جاه طلب توانست مقام صدر اعظمی رایش را از آن خود بکند.

هیتلر در مقام رهبر و دیکتاتور آلمان می خواست قدرت نظامی آلمان را همانند سرزمین های تحت کنترل خود افزایش دهد. اما اگر چه عملی کردن چنین تصمیمی نقض آشکار پیمان ورسای (پیمانی که به طور رسمی به جنگ جهانی اول پایان داد) بود اما کشورهای دیگر اجازه ی این کار را به راحتی به هیتلر دادند.

در ادامه به بررسی جنگ جهانی دوم نمیپردازیم و فقط به دلایلی میپردازیم که افراد از آن به عنوان دلایل اصلی شکست هیتلر یاد میکنند. بعد از خواندن این دلایل شما هم نظر خود را با ما اشتراک بگذارید.

بسیاری از افراد اظهار نظر های مختلفی در مورد شکست هیتلر داشته اند و هر کدام هم برای صحبت های خود دلایلی اورده اند. ما به گفتن این دلایل بسنده میکنیم و اینکه کدام دلیل، دلیل محکم تری برای شکست بود را به عهده خود شما قرار میدهیم.

در اخر به نظر شما دلیل اصلی شکست المان نازی به رهبری هیتلر چه بود؟؟؟ آیا اگر هیتلر شکست نمیخورد اوضاع جهان بهتر بود ؟ دیدگاه های خود را با ما به اشتراک بزارید

آلمان در جنگ هیچ نیازی به متحدانش نداشت و خودش به تنهایی از جبهه روسیه سرافراز بیرون میامد یونان و یوگوسلاوی هم در حدی نبودن که آلمان بخواد احساس خطر از اونسو به واسطه حمله ایتالیا بکنه….
تنها اشتباه هیتلر خوش بینی بیش از حدش بود زمانی که آلمان با سه ملیون نفر به روسیه حمله کرد کافی بود نیمی از این لشکر مستقیم به مسکو میرفت .ولی تمام قواشو برای فتح شهرای سنتپترزبورگ کیف خارکف ولگوگراد گذاشت..
این کار هیتلر درحالی بود که خیلی از ژنرالهاش مسکو را شهر نمادین میدونستن و سقوطش باعث فرار خیلی از ژنرالها و سیاستمدارها از اطراف استالین میشد حتی خوده استالین هم قطاری برای فرار آماده کرده بوده مستنده…
هیتلر اندازه شهرهارو معیار قرار داده بود مثلا بزرگترین شهر روسیه سنتپترزبورگ بود صنعتی ترین شهرش که کارخانه تانک سازی داشت ولگوگراد بود شهری که گندمش کل روسیرو سیر میکرد کیف بود ولی نه در جنگها اولین هدف پایتخته اگر مردم شوروی و دول محور وقتی رژه نازیها جلو کاخ کرملینو میدان سرخ مسکورو میدیدن پا به فرار میزاشتن و کار روسیه عملا تمام بود این از روسیه…
اولین حمله هیتلر و شروع جنگ به لهستان وچک اسلواکی بود که قبلا خاک آلمان بودن که آلمان گرفتشون مهمتر بندر دانزینگ بود که یازده صبح انگلیس پنج عصر فرانسه به آلمان اعلان جنگ کرد توجه کنید اونا اول اعلام جنگ کردن اونم بخاطره اینکه آلمان بندراشو و خاکشو میخواست که در معاهده ورسای ازش گرفته بودن پس باید از رو جنازه انگلیسو فرانسه رد میشد تا به حق قانونیش برسه که اینکارو کرد ولی فقط فرانسرو گرفت چیزی که اینجا قابل توجه هست که بدونید بهتون عرض میکنم..
تمام قوای انگلیسو فرانسه و دول محور گاز انبری به محاصره ارتش آلمان در اومد که برای نجات جونشون به بندر دانکرک فرار کردن و ماشین جنگی هیتلر و ارتش مجهزش به دونبالشون یکدفه به نیروی زمینی آلمان ونیروی زرهی دستور میرسه چهلو هشت ساعت توقف کنید ینی بزارید فرار کنن توجه داشته باشید تمام قوای فرانسه و انگلیس…
نیروی زرهی آلمان توجه به فرمان نمیکنه تا هفت کیلومتری بندر دانکرک که سربازای دشمن تمام تجهیزاتو ول کرده بودن با تخته پاره قایق ماهیگیری در حال فرار بودن حرکت میکنه شخص هیتلر با فرمانده زرهی تماس میگیره میگه بیستو چهار ساعت توقف کن بزرگترین اشتباه تاریخ جنگ دوم حالا دلیل این حماقت هیتلر چی بوده خودش میدونه وگرنه اگر نازیها به دانکرک میرسیدنتمام نیروهای متفقین اسیر یا کشته میشدن بعد چهلوهشت ساعت به نازیها اجازه حرکت دادن که وقتی رسیدن دانکرک دیدن کلی ضد هوایی تانک کامین نفربر حتی تفنگو گرامافون کنار جنگل دم ساحل ول شده خیلیاشونم با شنا فرار کرده بودن که چهل هزار نفرشون غرق میشن چرچیل در کتابش از این اتفاق بعنوان معجزه الهی یاد میکنه و میگه در کل انگلستان فقط هزار نفر پلیس وجود داشت زمانی که ارتشش در دانکرک گیر افتاده بودن بعدا همون دو ملیون نفری که فرار کردن تا فتح برلین پیش رفتن بر خلاف چیزی که به ما یاد دادن جبهه حق هیتلر بود جبهه باطل متفقین.برید تحقیق کنید

سلام. ممنون از التفات شما.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سلام. ممنون از التفات شما. …

آلمان در جنگ هیچ نیازی به متحدانش نداشت و خودش به تنهایی از جبهه روسیه …

سلام. کتاب “پیش بینی های سیاسی” …

سلام، در این پادکست اسم کتاب معرفی نشد. کتاب را دقیقا با مشخصات انتشار …


ایمیل *

طراحی و اجرا توسط تیم استراتژیسم

ایمیل *

صندوق ایمیل یا پوشه اسپم خود را جهت تائید اشتراک خود چک کنید

ارتش هیتلر چگونه شکست خورد
ارتش هیتلر چگونه شکست خورد
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *