ذهن چگونه نوشته می شود

 
helpkade
ذهن چگونه نوشته می شود
ذهن چگونه نوشته می شود

ترجمه و معنی انگلیسی کلمه و یا عبارت یا اصطلاح فارسی “ذهن” عبارت است از brain , consciousness , head , mind , psyche.

عبارت های فارسی دیگر که معادل یا مشابه عبارت فارسی “ذهن” هستند و یا کلمات این عبارت را دارند نیز در ذیل به همراه معادل انگلیسی آنها، برای شما آورده شده است:

    English

    brain , consciousness , head , mind , psyche

ذهن چگونه نوشته می شود

    dull , obtuse , slow , slow-witted

    obsession

    subjectivism

    haze

    presence of mind

    brainstorm

    subjectivist

    subjectivism

    alert

 

– نکته مهمی که در ترجمه فارسی به انگلیسی “ذهن”  باید به آن نیز توجه نمائید این است که این ترجمه در چه متن و یا محیطی قرار است استفاده شود. مثلاً آیا عبارت فارسی “ذهن” یک عبارت و اصطلاح فارسی عامیانه است و یا رسمی و یا تخصصی است. این موضوع در انتخاب معادل انگلیسی “ذهن” نقش تعیین کننده ای دارد.

 

– زمانی که قرار است متن فارسی را به انگلیسی ترجمه کنید، حتما لازم نیست همیشه عین ترجمه فارسی “ذهن” به انگلیسی منعکس شود.

زیرا یک متن مخصوصاً متن تخصصی می تواند به صور مختلف ترجمه شود. مثلا

1- ترجمه تحت الفظی عبارت فارسی. مثلاً اینکه تک تک کلمات عبارت “ذهن” را به انگلیسی تبدیل کنیم که به این کار ترجمه تحت الفظی عبارت “ذهن” می گویند.

2- و ترجمه محتوایی عبارت “ذهن” به انگلیسی که از نظر محتوی هیچ فرقی با متن اصلی ندارد و مفهوم را به دقت و به درستی ترجمه می کند و تازه در نوشته های تخصصی بیشتر کاربرد دارد.

 

– در فارسی بدلیل عدم اعراب گذاری روی حروف در کلمات ممکن است در نوشته یکی باشند ولی در تلفظ و معنی یکسان نباشد. مثلاً “پر” در یک نوشته می تواند به معنی ” پَر پرنده ” باشد و یا ” پُر “. (حتی همین عبارت “ذهن” نیز ممکن است جور دیگری تلفظ شود که معنای متفاوتی داشته باشد.)
پس در انتخاب معادل انگلیسی “ذهن” دقت کنید که در متن مبدا و اصلی معنی واژه ها به چه صورت است تا در ترجمه انگلیسی آن دچار اشتباه نشوید.

 

– ترجمه فارسی به انگلیسی در متون تخصصی ظرافت خاصی را می طلبد:
مثلاً “پیش پرداخت” را می توان به صورت “prepayment” و همچنین “advnace payment” ترجمه نمود. در نوشته های انگلیسی ترجمه دوم شایع و رساست.

جستجو در متون تخصصی خارجی موضوع را روشن می کند و مفهوم نگارش ما را در ذهن خواننده انگلیسی زبان بهتر منتقل می کند. در خصوص ترجمه انگلیسی کلمه یا اصطلاح “ذهن” هم آیا این موضوع صدق می کند؟

پس بهترین راه در ترجمه کردن معنی از فارسی به انگلیسی خصوصاً در مباحث تخصصی، چک کردن معنای دقیق انگلیسی به انگلیسی کلمات خصوصاً در دیکشنری تخصصی آن موضوع می باشد.

 

بطور کلی زمانیکه می خواهید متن یا عبارتی را از فارسی به انگلیسی ترجمه و معنی کنید نکات ذیل را حتماً مدنظر خود قرار دهید.

– معنی متناسب با متن را پیدا کنید:

همانطور که می دانید اکثر کلمات انگلیسی، دارای معانی متعددی هستند. گاهی، این معانی با هم در تناقضند. مثلا کلمهٔ oath که هر دو معنی “قسم” و “فحش” را میدهد.
در برخی موارد نیز، معانی یک کلمه تاحدی به هم نزدیک است که انتخاب معنی درست و متناسب با متن، برای مترجم سخت و پیچیده می‌شود.

این مهارت با تمرین ترجمه، به آسانی حاصل می‌شود. به عبارت دیگر، انتخاب معنی درست و مقتضی متن، در ترجمه‌های بعدی آسانتر خواهد بود. آیا این موضوع در خصوص ترجمه انگلیسی brain , consciousness , head , mind , psyche برای عبارت فارسی “ذهن” صدق می کند؟

 

– انگلیسی مدرن صرف فعل ندارد و بیشتر به واسطه استفاده از فعل های کمکی و تغییر ساختار جمله عبارات و معانی پیچیده را می رساند.

گذشته از اختلافات کوچک در تلفظ، نکات کوچک گرامری و انتخاب واژه های تا حدی متفاوت زبان انگلیسی در مناطق مختلف جهان به یک شکل صحبت می شود و انگلیسی زبان های جهان به سادگی میتوانند از طریق این زبان با هم ارتباط برقرار کنند.

 

– انگلیسی جنسیت ندارد:

در زبان انگلیسی اسامی جنسیت ندارند. برخلاف نزدیکترین زبان ها به این زبان یعنی آلمانی و فرانسه که هر دو دارای جنسیت برای اسامی هستند در انگلیسی چنین قاعده ای نداریم. جنسیت اسامی تنها محدود به زبان های آلمانی و فرانسه نیست.

بخش بزرگی از زبان ها مانند تمام زبان های شرق اروپا (روسی و بیشتر زبان های اسلوایی)، زبان عربی و زبان های نزدیک به آن، زبان اسپانیایی و زبان های نزدیک به آن دارای جنسیت برای اسامی هستند.

پس در ترجمه فارسی به انگلیسی “ذهن” از این منظر کار شما بسیار ساده می شود.

ذهن چگونه نوشته می شود

 

– در زبان انگلیسی افعال صرف نمی شوند:

در زبان انگلیسی افعال تقریبا صرف نمی شوند. این موضوع هم برخلاف بخش بزرگی از زبان ها از جمله آلمانی، فرانسه، روسی، عربی، اسپانیایی و حتی فارسی است.

صرف نشدن فعل ها، استفاده از آنها را در جمله بسیار ساده می کند؛ که این موضوع در ترجمه انگلیسی “ذهن” سبب می شود کار شما ساده گردد.

 

– تلفظ انگلیسی:

تلفظ در زبان انگلیسی یکی از اولین نکاتی است که توجه شما را جلب می کند. بر خلاف فارسی در انگلیسی کلمات الزاما به آن صورتی که گفته می شوند نوشته نمی شوند و این سبب اشتباهاتی خصوصا برای زبان آموزان مبتدی می شود.

به این نوع از کلمات با تلفظ یکسان و املای متفاوت در زبان انگلیسی، Similar Words گفته می شود.

در واقع انگلیسی ساختار یکپارچه ای برای تلفظ واژه ها ندارد. به همین دلیل باید تلفظ واژه ها را به صورت جداگانه حفظ کنید. این موضوع در طول یادگیری لیست واژه های ضروری زبان انگلیسی بسیار با اهمیت است.

 

– زمان ها:

بیشتر زمان ها یا tenses در زبان انگلیسی تقریبا فاقد معادل و ترجمه فارسی هستند. یعنی مثلا زمان حال ساده را نمی تواند با با هیچ یک از زمان ها در فارسی معادل کرد.

این موضوع برای زمان هایی مثل زمان حال کامل به مراتب بیشتر به چشم می آید. یادگیری معنای دقیق این زمان ها از طریق تمرین ممکن خواهد بود.

 

– افعال عبارتی:

افعال عبارتی یا phrasal verbs که اصطلاحاً به آن ها افعال دوکلمه ای نیز گفته می شود، افعالی هستند که از ترکیب حرف اضافه با یک فعل ساخته می شوند و معنایی کاملا متفاوت نسبت به فعل اصلی دارند. این افعال در فارسی معادل ندارند و در ابتدا برای فارسی زبان ها گیج کننده به نظر می رسند. لیست مهمترین افعال عبارتی (دوکلمه ای) Phrasal Verbs زبان انگلیسی را می توانید در EnglishVocabulary.ir مشاهده نمائید.

 

– ریشه کلمات، پسوندها و پیشوندهای زبان انگلیسی

معمولاً دانستن ریشه کلمات انگلیسی، دانستن لیست پسوندهای انگلیسی و لیست پیشوندهای انگلیسی کمک بزرگی به یادگیری زبان انگلیسی می کند و به طور فزاینده ای سبب افزایش دامنه واژگان زبان انگلیسی در فرد می شود.

 

– انواع ضمایر:

در زبان انگلیسی برای حالت فاعلی، مفعولی و ملکی ضمایر شخصی متفاوتی داریم که معادل فارسی ندارند. البته یادگیری این ضمایر معمولا خیلی سخت نیست و با کمی تمرین می توانید به آنها مسلط شوید.

 

– برخی کلمات معادل فارسی ندارند:

معادل، ترجمه و معنی مناسب فارسی برای برخی از کلمات انگلیسی گاهاً وجود ندارد یا هنوز برای آن کلمه ای ساخته نشده است. سعی نکنید آن‌ها را حتماً ترجمه کنید. به عنوان مثال چنانچه متنی مربوط به علم کامپیوتر را ترجمه می‌کنید، حتما می دانید که واژهٔ “windows” نیازی به معادل فارسی ندارد.

در واقع بیان معادل فارسی “پنجره‌ها” برای این کلمه در این متن، اشتباه است. این نکته را می‌توانید با کسب آشنایی از واژگان هر حوزه علمی رعایت کنید.

 

– آیا می توان به این راحتی یک متن تخصصی فارسی (مثل مقاله فارسی، پایان نامه فارسی، کتاب تخصصی فارسی و …) را به متن انگلیسی تبدیل کرد؟

آیا با دانش زبانی دست و پا شکسته می توان دل به دریای متون تخصصی زد؟ بله، تبدیل متن انگلیسی به فارسی راحت تر است، اما اگر قرار است متن، ترجمه فارسی به انگلیسی شود، آنجاست که توان علمی، میزان آشنایی به زبان انگلیسی و دقت نظر مترجم اهمیت زیادی پیدا می کند.

 

– حروف تعریف:

در زبان فارسی ما برای حالت معرفه حرف تعریف نداریم. در حالی که در انگلیسی حرف تعریف the نشان دهنده معرفه بودن یک اسم است. این تفاوت باعث ناآگاهی بسیاری از فارسی زبانان از نحوه استفاده از حرف تعریف the در زبان انگلیسی می شود.

استفاده نابه جا این حرف تعریف در بین زبان آموزان و مترجمین مبتدی بسیار رایج است. با گذشت زمان به استفاده درست از حرف تعریف عادت می کنید.

 

– حروف اضافه:

ساختار استفاده از حروف اضافه در فارسی و انگلیسی تا حد زیادی متفاوت است. در واقع حروف اضافه بین این دو زبان قابل معادل سازی نیستند.

گاهی در یک جمله فارسی از حرف اضافه استفاده می کنیم در حالی که در معادل انگلیسی همین جمله هیچ حرف اضافه ای وجود ندارد (برعکس این موضوع هم زیاد اتفاق می افتد.).

 

– همواره سعی کنید در مکالمه و یا ترجمه فارسی به انگلیسی، از ساختار و کلماتی استفاده نمائید که خود افراد انگلیسی زبان (نیتیو) آن ساختار و کلمات را بکار می برند.

طبیعی است که برای این هدف لازم است شخص ترجمه کننده آنقدر متن انگلیسی خوانده باشد و نسبت به کالوکیشن ها و همایندهای زبان انگلیسی آشنا باشد تا بتواند به مانند انگلیسی زبان های نیتیو، مفهوم را منتقل کند.

مجدداً تاکید میکنیم که صرفاً با ابتکار و خلاقیت های شخصی، بدون تسلط به کالوکیشن های زبان انگلیسی به هیچ وجه این امر میسر نخواهد بود.

 

– امروزه با پیشرفت دانش و تکنولوژی، استفاده از ترجمه ماشینی فارسی به انگلیسی “ذهن” نظیر ترجمه عبارت و متن با گوگل ترنسلیت Google Translate توسط عده ای، زیاد به چشم میخورد.

همچنین بروز و ظهور نرم افزارهای ترجمه انگلیسی “ذهن” و اخیراً نیز اپلیکیشن های اندروید و اپلیکیشن های ios برای ترجمه فارسی به انگلیسی عبارت “ذهن” بوجود آمده اند.

شاید بتوان برای استفاده روزمره در محاوره های انگلیسی و یا در زمان آموزش از این ابزارها استفاده نمود و به آن ها بسنده کرد، ولی در ترجمه هایی که قرار است در محیط ها رسمی نظیر جلسات کاری، پرزنت و ارائه در سمینارها و نمایشگاه ها، بستن قراردادهای تجاری، ترجمه و سابمیت مقالات علمی و تخصصی در مجلات و نشریات خارجی، ترجمه کتاب های تخصصی و پایان نامه ها و … ارائه شود، به هیچ عنوان استفاده صرف از این ابزارهای نوین برای ترجمه انگلیسی “ذهن” پیشنهاد نمی شود.

آموزش نویسندگی کتاب – چگونه کتاب بنویسیم

نوشتن و نویسندگی، یکی از نیازهای روحی و عاطفی هر انسانی است؛ زیرا ارتباط مستقیمی بین فکر و بیان اندیشه وجود دارد و هر انسانی در موقعیت های اجتماعی، علمی و فرهنگی متفاوت، به این امر مهم نیازمند است. اما نوشتن وقتی از حالت ساده در قالب یک کلیت و در مسیر اهداف بشر قرار می گیرد، در یک مجموعه علمی، فرهنگی یا کتاب با موضوعی خاص ارائه می شود. در این حالت، آنچه در مسیر اندیشه یک نویسنده قرار دارد، در واقع انعکاسی از نیازهای جامعه و همچنین بازتاب حقایق درون و تصاویر ذهنی خود اوست، بنابراین کتاب محصول فرهنگی، علمی یک جامعه محسوب می شود که می تواند بسیار تحول برانگیز باشد، اما نوشتن کتاب، نیاز به دانستن و رعایت اصولی خاص دارد که آغازگر مسیر نوشتن خواهد بود. در اینجا به این اصول اشاره می کنیم:

 

 

ذهن چگونه نوشته می شود

با توجه به ارتباطی که زبان با دانسته های ذهن خودآگاه و ناخودآگاه انسان دارد، مطالعه وسیله پرورش فکر و گسترش میزان اطلاعات بشر در مسیر آرزوها و اهدافی است که از ابتدا در جوامع بشری حضور داشته اند. یک نویسنده برای خلق اثر علمی، هنری خویش که بازتاب همین آرزوهاست، نیاز به مطالعه و دانستن بسیاری از مجهولاتی را دارد که در ذهنش چالش برانگیز بوده اند. مطالعه می تواند ذهن نویسنده را با مفاهیم و حقایق بسیاری آشنا کند و به اندیشه وی جهت بخشد. اما مطالعه به تنهایی نمی تواند راهگشای ذهن سیال نویسنده باشد. در کنار آن، تمرکز به عنوان یکی از اصول اولیه ذهن، نویسنده را در مسیر دانسته هایش به بررسی، جمع بندی و تصویرگری معانی و مفاهیم متمایل می سازد. پس در واقع مثل نقطه مرکزی یک پرگار عمل می کند که ذهن نویسنده را از طریق کسب اطلاعات مختلف، حول محور یک حقیقت با واقعیت های شناختی آشنا می سازد تا با جمع بندی کلی مفاهیم بتواند یک نقشه کامل ذهنی در مورد موضوع مورد بحث که انگیزه واقعی نوشتن وی به شمار می آید، طراحی کند.

این نقشه ذهنی، نیاز به تفکری عمیق دارد. در واقع، مطالعه یک وسیله برای کسب اطلاعات است و تمرکز، این اطلاعات را به صورت یک کلیت با اصل موضوع پیوند می زند و تفکر عمیق به این آموخته ها پر و بال می دهد تا آنچه باید از مجموع این دانسته ها به ظهور رسد، مجموعه ای از اطلاعات منسجم و مؤثر در زمینه های مختلف باشد که خود به خود خواننده کتاب را هم در این مسیر با تفکرات نویسنده همراه می سازد.

 

در ارتباطی که بین فکر و زبان وجود دارد، واژه ها به عنوان واسطه بیانگر حقایق ذهنی ما هستند. یک نویسنده برای ارائه مطالب جذاب و پر محتوا، باید دامنه لغات گسترده ای داشته باشد؛ زیرا گاهی یک مفهوم می تواند از طرق مختلف بیان شود و دانستن مؤثرترین واژه ها به عنوان هنر نویسنده نقش مهمی در ارائه مطالب دارد.

ذهن نویسنده باید در مسیر تصویرگری افکارش با واژه های مختلف مأنوس باشد تا بتواند در صور مختلف اندیشه اش، با جلوه های متفاوت و همسو با هدفش، به عینیت گرایی واقعیت های شناختی و اهداف بشری بپردازد. این در واقع، همان نقش آفرینی ذهن خلاق است که خود به خود راهگشای هر نویسنده ای به شمار می آید.

زمانی که واژه ها در جهت بخشیدن به معانی و تفکرات نویسنده واسطه قرار می گیرند، تنها فکر گسترش پذیر نویسنده است که می تواند به کلیه صور شناختی و مفاهیم اکتسابی در این مسیر جهت دهد تا در قالب و صور مختلف گفتاری، مؤثرترین واژه ها با مفاهیم ذهن همگام گردد و یک تصویر کلی از موضوع، در کاملترین شکل نوشتاری و در قالب کتاب ارائه شود.

 

همانطور که بیان شد، بین فکر و زبان ارتباط مستقیمی وجود دارد، اما یک نویسنده موفق برای رسیدن به نتیجه مطلوب، باید ماهرانه فکر و زبان را با هم تلفیق نماید. در کسب این مهارت، اولین عاملی که نقش مؤثر دارد، تجزیه پذیری محفوظات ذهنی است. در واقع، کلیتی که در اندیشه نویسنده مجموعه گسترده ای از اطلاعات را به وجود آورده، به تنهایی نمی تواند در قالب واژه ها بیان شود. این مجموعه نیاز به نظمی خاص دارد که در قالب شاخه های مختلف فکری به ظهور می رسد.

زمانی که نویسنده این اطلاعات را به صورت جزءهای گسترش پذیر در ذهن خود تنظیم نمود، به مرحله بعدی که بیان این جزئیت ها در قالب های گفتاری است می رسد. در اینجا زبان آنچه را از فکر به عاریه گرفته، می تواند در صور مختلف گفتاری متناسب با موضوع بیان کند و نوشتن هم انعکاس همین گفتار است که به صورت یک نوشته منسجم در صور مختلف به ظهور می رسد.

مهارت ارتباطی فکر و زبان در واقع، بازتاب همان عینیت گرایی ذهن در مسیر اهداف پنهانی است که نویسنده را مشتاقانه برای ارائه مطالب به تکاپو وا می دارد. این اصل مهم می تواند تصویر روشنی از تفکرات و حتی تمایلات نویسنده را آشکار کند، تفکراتی که قبل از اشتیاق نویسنده به صورت ذهنیتی غریب در ناخودآگاه فکر وی پنهان بوده است.

 

هر نوشته ای نیاز به قواعد و اصول خاص نوشتاری دارد که همان رعایت اصول دستوری و نکات نگارشی است تا واژه ها و معانی مختلف در نظمی خاص، پیام نویسنده را به خواننده منتقل کنند، زیرا بین هر واژه با معنای خود ارتباطی وجود دارد که هنر انتخاب واژه ها توسط نویسنده با همین رعایت اصول دستوری و نکات نگارشی به مفاهیم مورد نظر نویسنده جهت می بخشد تا نوشته ای بدون نقص و کاملاً ادیبانه ارائه شود؛ زیرا یکی از امتیازات هر کتاب و نوشته ای، رعایت این اصول است که هم به صورت مستقیم در ایجاد جذابیت مؤثر بوده و هم در تنظیم و ترتیب بیان مطالب، نقش واسطه را ایفا می کند.

در واقع برش واژه ها یا نظم بخشیدن به تصویر واقعی ذهن می تواند در رعایت همین اصول نوشتاری، با تنظیم مقدمه ای جذاب و ارتباط مؤثر معانی و مفاهیم ذهن با واژه ها در کل متن، یک مجموعه گسترده و منسجمی از حقایق شناختی و اندوخته های ذهن نویسنده به وجود آورد که خود راهگشای مسیر وی در ارائه مطلب خواهد بود.

 

برای خلق یک اثر، یکی از اصول مهم و مؤثر داشتن ذهنی وقّاد و اندیشه ای گسترش پذیر است. این امکان ندارد مگر با دیدگاه عمیق نویسنده نسبت به موضوعات مختلف. اینکه یک موضوع به چه صورتی بیان شود، بسته به انتخاب نویسنده متفاوت خواهد بود، اما همین انتخاب به صورت مستقیم به اندوخته های ذهن وی برمی گردد. آنجا که نویسنده با نگاه عمیق خویش به جامعه و نیازهای مردم می اندیشد، تصویر واقعی هنرش، بیان محفوظات ذهن و واقعیت های شناختی خواهد بود.

دقت و کنجکاوی، راهگشای فکر نویسنده در ارائه مفاهیم به شمار می آید. این واقعیت با جذب اندیشه نویسنده به مفاهیم مختلف، به صورت غیر مستقیم بعضی از واقعیت های پنهان و مکتوم بشری را آشکار می سازد. جایی که باید تصویر واقعی ذهن بیان شود، گاهی در مسیر چالش های فکر پنهان مانده و اینجاست که نویسنده با کنجکاوی خویش، به صورت غیر مستقیم در جلوه های نوشتاری، این حقایق را آشکار می سازد.

کنجکاوی در انتخاب و گزینش موضوع و پردازش فکر تأثیر مستقیمی دارد. بدون این حس، انتخاب نویسنده تنها از طریق بعضی از نیازهای تکراری انسان هاست، اما با کنجکاوی برخی از مجهولات زندگی بشر در قالب واژه ها و مفاهیم خاص بیان می شود. در این حالت، کتاب و نوشته ای که به جامعه ارائه می شود، نقش یک راهنما را خواهد داشت که علاوه بر ارائه معنا و مفهوم مورد نظر، تصویرگر برخی از آرزوهای سرکوب شده بشر نیز خواهد بود.

 

ذهن خلاق می تواند در صور مختلف با گسترش واژه ها و معانی، به تصویرگری ذهن بپردازد، اما این نکته علاوه بر خلاقیت بسته به درک نویسنده، متفاوت خواهد بود. گاه آنچه باید باشد را بر آنچه هست مقدم می دارد. بعضی از صور مختلف ذهن را از طریق فعال سازی اندوخته های ناخودآگاه، در مسیر خودآگاه ذهن قرار می دهد تا آنچه باید مصور گردد، بیانگر معانی تحول برانگیز باشد و گاه به صورت مستقیم با تلفیق نشانه های شناختی با مفاهیم اکتسابی به این تصویرگری می پردازد.

داشتن قدرت تصویرگری ذهن در چگونگی گزینش واژه ها و ارتباط آنها با معنای مورد نظر تأثیر مستقیمی دارد. نویسنده ای موفق خواهد بود که بتواند از قوه خیال و تصاویر ذهن به واقعیت ها بپیوندد، یعنی از هر نشانه ای که ذهنش را درگیر تصاویر شناختی ساخته، یک کلیت در مسیر باورهایش به وجود آورد. این کلیت می تواند خود به خود به جزئیت های نوشتاری، مفاهیم گفتاری ببخشد.

ذهن تصویرگر نویسنده، هم معنا را در مسیر اهداف موضوع انتخابی قرار می دهد و هم واژه ها را در قالب ها و صور مختلف معنا در یک نظم خاص با موضوع همراه می سازد تا آنچه باید بیان شود، در بهترین شکل نوشتاری باشد و زهر تصویر ذهن، تصاویر شناختی متولد گردد و معنا در واژه پنهان شود. این همان هنری است که نویسنده می تواند از آن در نوشتن کتاب خود به عنوان یکی از اصول مهم نویسندگی بهره ببرد.

 

 

 

 

 

گاهی ما در مسیر رسیدن به آرزوهایمان نیازمند شناخت بیشتر اهدافمان هستیم. نویسندگی هم یک هدف و واسطه برای تحقق آرزوهایمان است و گاهی نقش راهنما را ایفا می کند. برای رسیدن به این هدف، باید با نویسندگی و راههای موفقیت در نوشتن آشنا شویم که مطالعه برخی از کتب در همین زمینه، می تواند راهگشای ما در رسیدن به اهدافمان باشد. مطالعه کتاب ذیل که در همین موضوع نوشته شده، می تواند ذهن شما را برای نوشتن آماده کند:

که در واقع به صورت یک راهنما ذهن را در مسیر ارائه مطالب، مشتاقانه به تلفیق واقعیت های شناختی و احساسات درون هدایت می کند.

 

دانستن می تواند مقدمه رسیدن به هدف باشد. درک و شناخت کلیت های ارائه شده در موضوعات مختلف، ذهن شما را برای گسترش و پرورش بیشتر معانی هدایت خواهد کرد. درک یک مجموعه کلی از واقعیت های نوشتاری، در همین مسیر می تواند شما را برای رسیدن به هدف و نویسندگی خلاق کمک کند.

آنچه باید بدانید، مقدمه ای برای شما خواهد بود تا با همت و تلاش خویش به باورهایتان جهت دهید. در اینجا به کتابی اشاره می کنیم که شما را در مسیر کسب خلاقیت بیشتر در نویسندگی یاری خواهد کرد:

 

اینکه ما چگونه نوشتن را آغاز می کنیم، مقدمه ای برای رسیدن ما به هدف خواهد بود، اما هر هدفی دارای جزئیت های شناختی متفاوتی است که می تواند به صور مختلف به ظهور رسد. نویسندگی هم اگر هدف قرار گیرد، نیازمند راهکارهای مؤثر برای رسیدن به هدفی مطلوب است. یک نویسنده واقعی باید با افزایش مهارت خود هم به حس اعتماد به نفس خویش پاسخ دهد و هم تصویرگر واقعیت هایی باشد که گاهی در ذهن بشر پنهان مانده اند. کتب ذیل در افزایش مهارت نویسندگی به شما کمک خواهد کرد:

 

هر نوشته ای می تواند مثل آئینه، حقایق ذهنی را آشکار سازد، اما اینکه چه تصویری در این آئینه مصور گردد، موضوع مهمی است که می تواند نویسنده را در مسیر هدفش با واقعیت ها آشنا سازد.

ذهن چگونه نوشته می شود

نویسندگی رمز و رازهایی دارد که هم بیانگر واقعیت های نوشتاری هستند و هم تصویرگر بعضی از مجهولات ذهن که گه گاهی در لابه لای اندیشه های بشر پنهان مانده اند. رازهای موفقیت یک نویسنده در واقع ذهن هر مشتاقی را آماده درک بیشتر اصول نویسندگی می سازد. در کتاب ذیل شما می توانید با برخی از رمز و رازهای نویسندگی آشنا شوید:

 

هر انسانی نیازمند درک واقعیت هایی است که به صورت غیر مستقیم در ناخودآگاه ذهن وی پنهان مانده. در این حالت، ارتباطی که بین اندیشه انسان با بیان واقعیت ها وجود دارد، تحت عنوان راز نوشتن به فکر جهت می بخشد و در قالب صور مختلف، به بیان این حقایق می پردازد. در همین موضوع، به کتبی اشاره می کنیم که می توانند ذهن شما را برای نوشتن آماده سازند تا قبل از آنکه یک نویسنده خوب باشید با راز نوشتن آشنا شوید:

 

همچنین از سایت های زیر می توانید در زمینه کسب مهارت در نویسندگی استفاده کنید:

Copy Blogger

Pro Bloggeer

See Jane Write

Almost An Author

Be A FreeLance Blogger

Ann Kroeker

 

 

برای آنکه بتوان یک نوشته خوب ارائه داد، نیاز به درکی است که بتواند ذهن ما را در این مسیر یاری کند. این درک، همان شناخت اصل موضوع و ارتباط آن با دانسته های ذهن است. برای نوشتن کتاب، این اصل می تواند مهمترین دلیل موفقیت نویسنده باشد. در واقع، بیان یک کلیت نیاز به ارائه جزئیت هایی دارد که در کل موضوع بیان شده است.

بسط و گسترش موضوع، یکی از روشهای موفقیت در نوشتن کتاب است؛ زیرا ذهن خواننده را از ابهام و سردرگمی رها می سازد. در این راستا نویسنده باید هر کلیتی را به اجزاء کوچکتر تقسیم کند. هر جزء می تواند خودش زیر مجموعه های مختلفی نیز داشته باشد که به صورت حلقه های زنجیر، واقعیت ها را در مسیر باورهای شناختی قرار می دهند.

تجزیه گرایی، روش مؤثری برای گسترش موضوع و عینیت بخشیدن به واقعیت های نوشتاری است که می تواند یک موضوع جزئی را هم در قالب یک کلیت ارائه دهد و هم با جزئیت های شناختی، صور متفاوت ذهن را پرورش دهد که خود بیانگر بسیاری از حقایق ادراکی است و می تواند یک محصول فرهنگی مفید در قالب کتاب را به جامعه عرضه کند.

 

با توجه به اینکه هر موضوعی می تواند در قالب کلیت با زیر مجموعه های مختلف بیان شود، گاهی بهترین روش برای بسط موضوع، تشابه محوری اجزاء نوشتاری با کلیت های به ظاهر پنهان است. کلیت هایی که در موضوعات مختلف بیان شده اند، اما به دلیل ارتباط معنایی کاملاً با موضوع ارائه شده هماهنگ بوده اند.

شباهت هایی که بین برخی از معانی با اصل موضوع مطرح شده وجود دارد، گاه به صورت پنهان در واژه ها به ظهور می رسد، اما این واژه ها نمی توانند خود به خود بیانگر حقیقت باشند. اینجاست که نویسنده موفق باید از هر واژه، تصویر روشنی از معانی ذهن را آشکار سازد تا در ارتباط مؤثر هر واژه با معنا، قدرت گسترش پذیری ذهن معنا یابد.

از طریق تشابه محوری خیلی از افکار متناقض نما جای خود را به واقعیت هایی می بخشند که در راستای گسترش ذهن بشر راهنما بوده اند. از همین روش می توان جاذبه های نوشتاری را در مسیر اهداف خویش قرار داد تا نوشته ای کاملاً مؤثر داشته باشیم.

 

طرح سؤال، یکی از مؤثرترین روشهای بسط گسترش هر موضوع نوشتاری است. در واقع، زمانی که نویسنده سؤالاتی را ارائه می دهد، به دلیل برانگیختن حس کنجکاوی خواننده، یک روش خلاق خواهد بود که می تواند جذابیت نوشته را دوچندان سازد. در عین حال در گسترش موضوع نیز مؤثر خواهد بود، به خصوص سؤالاتی که خود زیر مجموعه های مختلفی در همین راستا دارند.

هر سؤال به صورت یک نشانه در ذهن خواننده عمل می کند که در واقع، تغییر و تحول ذهن وی را درک نوشته به دنبال دارد. آنچه از هر سؤال آشکار می شود، حضور مفاهیم پنهان و واقعیت هایی است که می تواند در مسیر درک این نشانه ها مؤثر باشند. پرسش و پاسخ یکی از مؤثرترین دلایلی است که به گسترش بیشتر معانی و مفاهیم ذهن نویسنده کمک می کند.

 

گاهی آنچه برای ذهن نامفهوم جلوه می کند، خود به خود تصویرگر واقعیت های پنهانی است که در قالب پرسش و پاسخ های محدود آشکار می شود. برای بسط و گسترش هر نوشته ای، نویسنده نیاز به بیان دلایل منطقی دارد تا بتواند به آنچه سؤال برانگیز بوده پاسخ دهد.

این روش در واقع به جزئیت های شناختی جهت می بخشد و واقعیت های ملموس را با حقایق پنهانی همراه می نماید که با مجهولات ذهن، مجموعه گسترده ای از شناخت را فراهم می سازند.

آنچه باید نویسنده در مسیر باورهای خویش آشکار نماید، حضور همین مجهولاتی است که ذهن بشر را درگیر خود ساخته، بنابراین برای گسترش هر نوشته ای نویسنده به حضور این مجهولات و داشتن دلایلی منطقی در رد یا پذیرش مفاهیم نیاز دارد که در واقع، جهت بخش مفاهیم ذهن نویسنده هستند.

 

 

با توجه به حس کنجکاوی و دقتی که نویسنده باید در ارائه هنر خویش داشته باشد، هر نوشته می تواند بیانگر حقایقی باشد که مردم جامعه به آن نیازمندند. در همین راستا، انتخاب موضوع مناسب و هم جهت با نیاز بشر، یکی از راههای مؤثر در جذب خواننده است؛ زیرا آنچه باید بدانند تنها به مطالعه و درک نوشته هایی است که در آن موضوع خاص ارائه شده است، بنابراین نویسنده موفق برای جذب خواننده به گزینش موضوعی مناسب می پردازد.

اما تنها انتخاب موضوع مناسب نمی تواند جذابیت به وجود آورد. نویسنده موفق بین این گزینش با واقعیت های شناختی ارتباط برقرار می کند تا بتواند موضوعی را که مردم به آن نیاز دارند، در تصاویر مختلف ذهنی و معانی متفاوت ارائه دهد؛ زیرا ذهن به دنبال شناخت واقعیت هایی است که در ظاهر آن را می شناسد اما در عمق معنا با آنها بیگانه بوده.

هنر نویسنده، درک این واقعیت و جهت بخشیدن به معانی ذهن و انتخاب و گزینش واژه های مناسب است تا بتواند به صورت اصولی در راستای اهداف بشری، موضوع مورد نیاز مردم را به نحو احسنت در قالب کتاب یا هر نوشته دیگری ارائه دهد.

 

یکی از روش هایی که می تواند خواننده را جذب کتاب یا هر نوشته ای سازد، داشتن عنوان مناسب است. در واقع خواننده در وهله اول از هر عنوان، در ذهنش یک ساختار کلی می سازد. این ساختار خود دارای اجزاء مختلف و صور متفاوت شناختی است که گاه ذهن خواننده را دچار سردرگمی می نماید و لحظه ای او را در مسیر درک موضوع به تصویرگری فکر سوق می دهد.

انتخاب عنوان مناسب می تواند ذهن خواننده را در مسیر چالش های ایجاد شده، به خواندن مطلب تشویق نماید، بنابراین با توجه به سؤالاتی که در ذهنش ترسیم شده و پاسخی که به صورت ناخودآگاه به این سؤالات می دهد، نیاز به مطالعه خواهد داشت و این همان روش مؤثر در جذب خواننده است.

در کنار این انتخاب نیکو، ارتباط عنوان با محتوا نیز می تواند خواننده را در حین مطالعه کتاب، جذب مطلب سازد، به صورتی که تا به انتهای متن نرسیده، حس کنجکاوی وی فعال خواهد بود. این در واقع هنر نویسنده در انتخاب عنوان و ارتباط آن با محتوای ارائه شده است که نتیجه اش کتابی جذاب و خواندنی خواهد بود.

 

یک روش دیگر که می تواند در جذابیت کتاب مؤثر باشد، هدف بخشی است، یعنی نویسنده باید به گونه ای مطلب را آغاز کند که ذهن خواننده برای خواندن ادامه مطلب به صورت ناخودآگاه به هدف سازی بپردازد، یعنی به صورت شخصی برای خودش نتیجه ای را در نظر بگیرد و در حین مطالعه برای رسیدن به آن هدف، کتاب را وسیله قرار دهد و با اشتیاق پیگیر ادامه مطلب باشد.

این هنر می تواند هم به نوشته هدف بخشد و هم به خواننده تا آنجا که هر واژه خود به خود راهگشای معانی مختلفی خواهد بود که ذهن خواننده در مسیر درک واژه ها برای خود مصور ساخته، این گسترش پذیری ذهن خواننده  است که تحت تأثیر یک کتاب مفید می تواند به واقعیت های پنهان در هر اثری معنا بخشد، پس نویسنده هم اثر خلق می کند و هم در خواننده مؤثر واقع می شود.

هدف بخشی گاه به صورت یک راهکار مؤثر در مسیر رسیدن به آرزوهای سرکوب شده بشر است. نویسنده با این هنر نوشته اش را وسیله ای قرار می دهد تا در همین راستا، بعضی از نشانه های پنهان آشکار شوند و خواننده با جذابیت بیشتری به مطالعه کتاب بپردازد؛ زیرا مطالب کتاب را تسکینی بر دردش می یابد.

 

زمانی که خواننده در مطالعه کتاب بین شک و یقین سرگردان می ماند، جذابیت محتوا می تواند مشوق وی در خواندن ادامه مطلب باشد. این جذابیت گاه به صورت تنوع در ارائه محتواست که ذهن خواننده را در درک بیشتر معانی به کنجکاوی وا می دارد تا بتواند از صور مختلف ذهن نویسنده، یک تصویر کلی برای خودش بسازد.

گاهی این جذابیت در چگونگی ارائه مطلب است که می تواند با طرح سؤال، یا مقدمه ای جذاب آغاز شود. در واقع نویسنده باید از طرق مختلف در جهت ارائه صحیح و جذاب مطلب بهره ببرد، شاید بیان یک حکایت یا چگونگی اثبات یک سؤال در قالب تمثیل بتواند جذابیت محتوا را به وجود آورد و خواننده را مصمم به خواندن کتاب سازد.

 

اغلب مردم هنگام مطالعه کتاب، دنبال هیجان هستند، اما هیجانی که بتواند به فکرشان جهت بخشد تا با تعالی ذهن به درک بسیاری از مجهولات برسند. هنر نویسنده برای جذب خواننده، تحریک همین هیجانات مثبت است که یکی از راههای آن، ایجاد چالش در ذهن خواننده به شمار می آید که هم مشوق بروز افکار پنهان خواننده است و هم وی را در جهت اثبات مطلب، به تلاش فکری وا می دارد.

گاهی تحریک احساسات خواننده از طریق شعر یا یک مطلب عاطفی است. در واقع نوشته ای که به صورت یکنواخت باشد، کسالت آوراست اما نویسنده ای که در نوشته خود از احساسات پاک بهره می برد، به نوعی خواننده را جذب نوشته خود ساخته است.

یکی از روشهای مؤثر در همین راستا، ایجاد ابهام در ذهن خواننده است. وقتی مطلب در لفافه بیان می شود، خواننده در جهت درک بیشتر مجبور به فکر کردن خواهد بود، اما نباید این ابهام خواننده را سردرگم درک مطلب سازد، بلکه هنر نویسنده در ایجاد گره های معنایی است که خود به خود در مسیر مطالعه کتاب، این سؤالات و ابهامات برطرف خواهند شد و این اوج هنر نویسنده در گره گشایی مطالب است.

 

شاید بارها افرادی را دیده اید که هنگام مطالعه کتاب دچار کسالت شده و تمایلی به خواندن ادامه مطلب ندارند. دلیل آن گسستگی و بی نظمی مطالب کتاب است. در واقع وحدت موضوعی می تواند خواننده را راغب به خواندن مطلب سازد؛ زیرا هر موضوع به صورت سؤال پاسخی را به دنبال خواهد داشت و ارتباط معنایی مطالب کتاب با انسجام خاص می تواند این رغبت را به وجود آورد. با این هنر، خواننده از دریچه چشم نویسنده به مطلب نگاه خواهد کرد. در واقع هم اهداف و نگرش خویش را مدنظر قرار می دهد و هم مطلب را با نگاه عمیق نویسنده می خواند تا با مقایسه بین این دو نگرش، به یک نتیجه مطلوب دست یابد.

با بیان دلایل فوق می توان کتابی جذاب با معانی و مفاهیم گسترده ارائه داد، اثری که هم یک هنر باشد و هم یک راهنما. در این حالت است که می توان ادعا کرد، ما نویسنده ای موفق بوده ایم و نوشته ما بیشترین تأثیر را در خوانندگان داشته است.

 

(ملیحه هدایتی)

مدیریت سایت

۳۰ خرداد ۱۳۹۸

آموزش نویسندگی

ارائه مطالب جذاب و پر محتواارتباط پیوسته مطالب با موضوعاصول اولیه نویسندگیافزایش مهارت نویسندگیاندیشه یک نویسندهروش های مؤثر در جذب خوانندهعنوان مناسب و مرتبط با محتوافکر گسترش پذیر نویسندهکسب مهارت در نویسندگیمسیر نوشتنمعرفی کتاب در مورد نویسندگینوشتن کتابنوشتن و نویسندگی

سلام.ممنون از مطالب خوبتون. یه سوال داشتم من در حال نوشتن یک مقاله برای سایت هستم در مورد موفقیت. تحقیق کردم و مطالب رو هم جمع آوری کردم. و الان هم میخوام مقدمه ی این مقاله رو بنویسم. اما مشکلی که دارم اینه که نمیتونم اون چیزی کا تو ذهنم هست رو به روی کاغذ بیارم.مفهومش رو میدونم چیه و کلیت چیزی رو که میخوام بگم هم کاملا برام واضحه،اما وقتی که خودکار میگیرم دستم و میخوام اونارو به صفحه کاغذ منتقل کنم چیزای عجیب غریب و غیر مرتبط مینویسم. اگر بتونم مهارت اینکه هرآنچه منظور ومفهوم دارم در ذهنم رو بروی کاغذ بیارم عالی میشه. خواستم نظر و پیشناهدتون رو بگید… 🙏🏻🙏🏻🙏🏻

سلام و عرض ادب.

اولین راه: اعتماد به خودتونه. بهتره چندبار مطالب ذهنتون رو روی کاغذ بیارید ساده و راحت. مرحله بعد مطالبی که نوشتید رو بخونید قطعا متوجه خواهید شد که در نوشته های آخری بهتر از اول هستید. پس مقدمه و مفاهیم ذهنتون رو بنویسید بدون اینکه به خوب و بد بودنش فکر کنید. نه یکبار، دو سه بار. بالاخره با تمرین میتونید بین فکر و قلمتون آشنایی و ارتباط برقرار کنید.

دومین راه: اینه که مفاهیم ذهنتون رو اول مثل نکته های پراکنده و شماره بندی شده روی کاغذ بنویسید یعنی لیست و فهرستی از افکارتون رو تنظیم کنید. بعد همون نکته ها رو به صورت جمله های پیوسته بهم بیان کنید خودش میشه یک مقدمه مناسب که دربردارنده کل مفاهیم ذهن شماست.

نوشتن مثل ساخت یک وسیله، ساختمون و غیره است. شما لوازم اون رو دارید باید مهارت چیدن و تنظیم اونا رو با تمرین به دست بیارید. تکرار و تمرین بهترین راه حله.

سلام مطلب خوبی بود. منم نکاتی رو می‌تونم دراین‌زمینه (نویسندگی) بگم که به نظر مفید هستن. اگر مایل بودین و امکان درج مطلبم توی سایتتون هست، بفرمایین تا براتون بنویسم و بفرستمش ممنون

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

برخی از نمونه‌کارهای من

مطالعه‌ی مطالب من در سایر شبکه‌های اجتماعی

سوال یا پرسشی از من دارید؟

مطمئنا بی‌نقص نیستم؛ اما بی‌وقفه می‌کوشم برای بهتر شدن. در مسیرِ کامل‌ شدن، حتما نیازمند چشمان تیزبین شما و شنوای نظرات ارزشمندتان هستم.

 

شماره تماس مستقیم با من: ۰۹۱۵۱۲۵۳۱۸۰

ایمیل پشتیبانی: support@malihehedayati.com


https://malihehedayati.com/wp-content/uploads/2019/06/Writing01.mp3Downloads-icon


https://malihehedayati.com/wp-content/uploads/2019/06/Writing02.mp3Downloads-icon

از دوستان متممی انتظار می‌رود پس از مطالعه این درس:

همچنانکه در نقشه راه یادگیری مهارت ارتباطی مورد اشاره قرار گرفته است، ارسال شفاف پیام‌ها یکی از زیرمجموعه‌های مهم مهارتهای ارتباطی است.

البته ممکن است با این حرف متمم موافق نباشید و معتقد باشید که گاهی اوقات، هنر ارتباط در این است که شفاف حرف نزنیم. حتی در این حالت هم، شفاف حرف نزدن و ایجاد ایهام و ابهام در گفتگو، نیازمند آشنایی با اصول شفافیت در ارتباط است.

یکی از بحث‌هایی که می‌تواند به ما در درک بهتر مفهوم شفاف بودن در ارتباط کمک کند، بحث کلمات عینی در مقابل کلمات ذهنی است:

ذهن چگونه نوشته می شود


نمایش کامل این مطلب برای کاربران آزاد متمم انجام می‌شود.

ثبت نام به عنوان کاربر آزاد متمم، سریع و رایگان است و کافی است برای خودتان نام کاربری و رمز عبور تعریف کنید.

شما با ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، به درس‌های مختلفی (از جمله: استعدادیابی، سبک زندگی، هوش کلامی، افعال پرکاربرد انگلیسی، مهارتهای ارتباطی و پاراگراف فارسی) دسترسی پیدا خواهید کرد.


تمرین:

پنج مثال برای کلمات عینی و پنج مثال برای کلمات ذهنی بنویسید.

طبیعی است که در اینجا هم ممکن است قضاوت و سلیقه‌ی ما با یکدیگر متفاوت باشد، اما احتمالاً می‌توانیم کلماتی بیابیم که اکثر افراد، در طبقه بندی عینی / ذهنی آنها، با ما هم‌نظر باشند.

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مهارتهای ارتباطی و زبان زندگی به شما پیشنهاد می‌کند:

متمم مخففِ محل توسعه مهارتهای من است؛ یک فضای آموزشی آنلاین برای بحث‌های مهارتی و مدیریتی.

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به صفحه‌ی درباره متمم مراجعه کنید.

ما برای هر یک از درس‌های متمم، یک نقشه راه داریم که به یادگیری آن درس کمک می‌کند.

می‌توانید با مراجعه‌ به صفحه‌ نقشه راه یادگیری، عنوان درس‌های مختلف متمم را ببینید.

همچنین می‌توانید دوره MBA متمم را ببینید.

شما می‌توانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به چیزی در حدود نصف درسهای متمم دسترسی خواهید داشت.

پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به کاربر ویژه تبدیل شوید.

اعتبار را می‌توانید به صورت ماهیانه (۳۷ هزار تومان)، فصلی (۹۵ هزار تومان)، نیم‌سال (۱۶۰ هزار تومان) و یکساله (۲۸۰ هزار تومان) بخرید.

برای اطلاعات بیشتر لطفاً به صفحه‌ی ثبت نام مراجعه کنید.

مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که می‌توانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.

ثبت‌نام | اطلاعات بیشتر     فهرست درس‌های متمم

ذهن چگونه نوشته می شود

الیاس عزیز.

مطلبی که در اینجا می‌نویسم شاید به ظاهر ارتباط مستقیم با تمرین شما نداشته باشد. اما با توجه به اینکه محمدرضا شعبانعلی را به عنوان کلمه‌ای عینی مطرح کردید (که البته تا حد زیادی درست هم هست) گفتم فرصتی خوبی است تا بخشی از یک کتاب ارزشمند و تاثیرگذار را با هم مرور کنیم:

کتابی هست به نام Life of the screen (زندگی بر روی صفحه نمایش) که توسط یکی از اساتید دانشگاه MIT در سال 1996 (حدود بیست سال پیش)‌ منتشر شده. شاید خیلی از دوستان جوان‌تری که الان دارند این متن رو می‌خونند قابل تصور نباشه که در اون زمان تنها امکان ارتباطی نرم افزارهای ساده چت مثل IRC بود و هنوز قسمت عمده‌ای از مانیتورها مونوکروم بودند و سیستم‌ عامل VAX با امکانات بسیار ضعیف، یکی از ابزارهای رایج برای اتصال به اینترنت بود.

اما نویسنده هوشمند کتاب، خانم شری ترکل در اون زمان بحث بسیار جالبی رو مطرح می‌کنه. شری ترکل توضیح می‌ده که به تدریج با باز شدن جای «صفحه نمایش» در خانه و زندگی ما، انسانها فرصت پیدا می‌کنند تا هویت‌های مختلفی از خودشون خلق کنند. هویت‌هایی که با شخصیت، دانش، منش و سبک زندگی کاملاً متفاوت از ما، متولد می‌کنند. شناخته می‌شوند. رشد می‌کنند و حتی می‌میرند.

در این کتاب یک فصل مهم وجود دارد که به این صورت نام گذاری شده است: «در اینترنت، هیچ کس نمی‌داند که شما یک … هستید»

در این فصل، توضیح داده می‌شود که با توسعه تکنولوژی، حتی انسانها و هویت آنها هم از شکل عینی به مفهومی ذهنی تبدیل می‌شود.

شاید این حرف برای الان که اکثر ما در شبکه‌های مجازی حضور داریم و فاصله اخلاق و منش و شخصیت انسانها را در فضای فیزیکی و مجازی (و حتی در تفاوت الگوی حضور یک فرد را در شبکه‌های مجازی مختلف) می‌بینیم، حرف‌های شری ترکل چندان عجیب نباشد.

اما قطعاً می‌توان او را برای این سطح از هوشمندی و تحلیل‌گری در بیست سال قبل، تحسین کرد.

راستی این خانم در تد هم یک سخنرانی جالب داشته است که اگر فرصت دارید، دیدن آن خالی از لطف نیست:

فیلم خانم شری ترکل در TED تحت عنوان: با هم اما تنها

 

شناسه کاربری:

پسورد:

نام و نام خانوادگی

شناسه کاربری:

ایمیل:

پسورد:

لطفا معادله زیر را تکمیل نمایید:

یک + = 3

شناسه کاربری یا ایمیل خود را وارد نمایید.در صورت صحیح بودن، پسورد جدید به ایمیلتان ارسال خواهد شد

شناسه کاربری یا ایمیل:


متمم چیست؟Downloads-icon

در تصویر زیر، یک سلول عصبی مغز را می‌بینیم که از طریق یک آکسون به سلول مجاور خود وصل شده است.

در تصویر زیر، یک مجموعه از سلول‌های عصبی مغز را در ساده‌ترین شکل ممکن می‌بینیم.

البته چون فضایی به اندازه فاصله بین زمین و مریخ در اختیار نداریم، نمی‌توانیم تمام صد میلیارد نورون مغز را که هرکدام به حدود ده هزار نقطه کناری خود وصل هستند در یک تصویر جا دهیم.

ذهن چگونه نوشته می شود

یک مفهوم، به عنوان مثال یک حرف (“ف”)، صدا (تلفظ /ف/ یا صدای بلبل)، کلمه (“مادر”)، مهارت (رانندگی) یا یک شعر در ذهن ما ، در واقع شبکه‌ای از نورون‌ها یا سلول‌های مغز است که یاد گرفته‌اند با هم همکاری کنند تا آن مفهوم در حافظه ما ذخیره و به هنگام نیاز بازیابی شود. به عبارتی فرآیند یادگیری یک کلمه، همان فرآیند تشکیل شدن این شبکه بین نورون‌ها است.

تعدادی مشخص از نورن‌ها به یک ترتیب و الگوی خاص به هم وصل می‌شوند و آن مفهوم در ذهن ما شکل می‌گیرد.

پس از آنکه معنی و مفهوم آن کلمه را یاد گرفتیم و آن شبکه در مغز ما تشکیل شد، هنگام شنیدن یا خواندن آن کلمه، خود آن کلمه (مثل “مادر”) قلابی می‌شود که به کمک آن می‌توانیم به آن ناحیه از مغز و آن شبکه نورونی دسترسی پیدا کنیم و معنا و مفهوم آن کلمه را درک کنیم؛ همانند قلابی که به آب می‌اندازیم و با آن ماهی دور از دسترسی را به سطح آب می‌کشیم.

به عنوان مثال شبکه‌ی متشکل از تعدادی نورون در تصویر زیر، می‌تواند مربوط به کلمه مادر باشد:

شبکه‌های عصبی دیگری مانند تلفظ کلمه مادر، یک تصویر مادر مربوط به آن و یک خاطر شخصی مربوط به مادر هم می‌توانند به همین ترتیب در حافظه ثبت شوند و در مجموع همه این شبکه‌های نورونی مربوط به مادر، مانند تصویر زیر به هم مرتبط شوند و یک مفهوم را به شکلی عمیق در ذهن ما ثبت کنند.

به عنوان مثال تصویر فرضی سمت راست را در نظر بگیرید: الگوی قهوه‌ای واقع در مرکز عکس که شبکه‌ای است بین تعدادی نورون مشخص، مربوط به کلمه مادر است.

شکل بزرگتر این الگو را در سمت چپ می‌بینیم.

بقیه الگوهای متصل به آن، به رنگ‌های سبز و آبی و صورتی هم می‌توانند مربوط به تصویر مادر (عکس و نوزاد)، تلفظ (+ – ˈmʌð) و خاطرات و تجربیات قبلی ما باشد. تمام این‌ها در مغز، مفهوم مادر را در ذهن ما می‌سازند.

به طور کلی، معنای یک کلمه در ذهن ما، شامل تمام شبکه‌های عصبی است که تا الان به آن کلمه مرتبط شده است.

البته در واقعیت کلمه‌ای مانند مادر عمیق‌تر از کلمه‌ای با یک تصویر و تلفظ و… در ذهن شکل می‌گیرد. به عبارتی تعداد الگوهای نورونی مربوط به آن بسیار بیشتر از این چند مورد است.

کلمه “مادر“، شامل تمام دیده‌ها و شنیده و خوانده‌های ما از مادر است که به صورت الگوهای عصبی در مغز ذخیره شده است و شامل صدها و هزاران تجربه است. هربار که کلمه مادر را می‌شنویم، بخشی از این الگوهای عصبی فراخوانی و بازیابی می‌شوند.

هرچقدر هم یک مفهوم یا کلمه را بیشتر مرور کنیم، این شبکه عصبی قویتر شده و بهتر در حافظه ما ثبت می‌شود و یادآوری آن راحت‌تر صورت می‌گیرد (مانند تصویر زیر):

می‌توان گفت کلمات یک زبان، مغز مشترک ما انسان‌ها هستند. به عنوان موجودات اجتماعی، به چیزی اشاره می‌کنیم، کلمه‌ای را بر زبان می‌آوریم و مقصود همدیگر را متوجه می‌شویم و اینگونه ذهن‌های ما با هم کوک می‌شود.

چون آن کلمه در ذهن همه ما، مرتبط شده با تمام تجربیات نسبتاً مشترکی که از آن کلمه داریم.

شاید دلیل آنکه برداشت و درک دو نفر از یک کلمه با هم متفاوت است این است که مجموعه این الگوهای مرتبط به این کلمه، برای این دو نفر متفاوت است. مثلاً ممکن است خاطرات، تجربه یا دانش متفاوتی در مورد آن کلمه داشته باشند.

این سوالی است که در تمام تاریخ اندیشه، ذهن دانشمندان را به خود اختصاص داده بود. ما حدود یک قرن است که جواب این سوال را به لطف کوشش های دکتر ورنیک و دکتر بورکا می دانیم. در نوشته زیر بیشتر درباره این موضوع صحبت کرده ایم:

مسئول زبان در مغز ما کدام بخش است؟

تصاویر و مفاهیم اصلی استفاده شده در این درس متعلق هستند به دوره اینترنتی مربوط به یادگیری با عنوان Learning How to Learn که توسط دکتر باربار اوکلی و دکتر ترنس سینالسکی از دانشگاه کالیفرنیا ارائه می‌شود. این دوره با چند میلیون دانشجو، محبوب‌ترین دوره آنلاین اینترنتی موسوم به MOOC است.

خیلی خوب

سلام ممنون از مطلب مفیدتون . آیا میشود زبان های دیگر را بدون روش جایگزین یاد بگیریم؟ خب قطعا زمانی که ما به دنیا می آییم زبان خاصی را بلد نیستیم و رفته رفته کلمات در ذهن ما ثبت میشوند ….. حالا امکان دارد که ما بتوانیم زبان انگلیسی را مثل زبان مادری خود یاد بگیریم ؟؟؟؟؟؟

سلام
اگر به محیطی که یک کودک در حین یادگیری زبان مادری دارد دسترسی داشته باشیم و حدود ۱۵ هزار ساعت وقت داشته باشیم می توانیم مانند یک کودک آن زبان را یاد بگیریم.
تصور اشتباهی وجود داره که کودکان بهتر زبان یاد میگیرند. ممکن است مزایایی هم در این زمینه داشته باشن اما معایب متعددی هم در این زمینه دارن. از جمله اینکه نمیتونن از ابزارهای موجود برای یادگیری زبان استفاده کنن یا اگر محدودیتهایی که یک بزرگسال مانند زمان محدود و عدم دسترسی به میحط مناسب و … را داشته باشند نمی توانند زبان یاد بگیرند.
ما در مرحله سوم بیشتر در این باره صحبت می کنیم. در آنجا خواهیم گفت که کودک و بزرگسال هر کدام چگونه زبان یاد میگیرند و چگونه می توانیم بهترین روش را بر اساس این نکات به کار بگیریم.

من کلی روی این مسائل و روش کد کردن تجربیات و پردازش داده های محیطی فکر کردم. همش به درد رسیدم. باید بشه درد رو شبیه سازی کرد. به نظر مفهوم درد خیلی عمیقه. آیا حس درد از جبر و یک کد کامپیوتری داخل مغزمون حاصل میشه و وجود نداره و یا اینکه تحت شعاع هدف بقا قرار داره؟

باسلام.اگه اینطوره که همه چیز درمغز ذخیره میشه،نقش روح چیه؟ وآیابامرگ زندگی تموم میشه!

سلام محمود عزیز، در این زمینه باید کتاب بخونی و نظر افراد صاحبنظر رو بخونی. چون حوزه وسیعیه و نیاز به صحبتهای مفصلی داره. البته من نظر خودمو دارم اما گفتنش نمیتونه جواب شما رو بده. باید خودت دنبال جوابش بری.
اما این مسلمه که هر چیزی که از گوش و چشم به شکل امواج غیر مغناطیسی وارد میشه و توسط گیرنده های ما دریافت میشه، یه مسیر مشخصی رو طی میکنه و در حافظه ذخیره میشه.

خیلی زیبا و علمی است

ممنون عالی بود

سلام.ممنون علی بود

با سلام
مطلب جالبی هست
لطفا راهنمایی کنید که چگونه این متد را پیاده سازی کنیم؟

ممنون

سلام مسعود عزیز، این درس، یکی از دروس مقدماتی یکی از مراحل یادگیری زبان طبق روش ما است؛ یعنی مرحله یادگیری کلمات پایه.
در درس‌های دیگر این مرحله، در مورد نحوه عملی کردن این اصول و اصول علمی دیگر صحبت کرده‌ایم.
این مراحل و روش یادگیری زبان در اختیار اعضا سایت قرار داره.

ممنون هیوا

سلام دنبال چنین مطلبی میگشتم که الحمدالله پیدا کردم .

ذهن چگونه نوشته می شود

ممنون جالب بود

تشکر فراوان از مطلب خوبتون

وقتی ما فکر میکنیم راجع به اطلاعات ثبتی مغزی، کدام یک از اجزا بعنوان جستجوگر عمل میکند و روی چه محیطی فعالیت میکند

یعنی نورون ها در عین حال که وظیفه ترارسانی را به عهده دارد میتواند اطلاعات را نگهداری کند

ممنونم هیوا

کدام قسمت از مغز اطلاعات را به صورت پیش فرض در خود نگاه داشته
بعنوان مثال کارایی خازن ها در الکترونیک

بحث زیادی بر سر این موضوع وجود داره. نتیجه اینکه محل خاصی از مغز مسئول نگهداری اطلاعات نیست. اطلاعات به شکل الگوهای و شبکه های نورونی در کل مغز توزیع شده اند.

لطفا تجربیات عملی بیشتری را برای فراگیری این دانش ارائه بفرمایید

دوره های خیلی متعددی وجود داره. اگر منبع فارسی میخواهید در سایت مکتبخونه یا وبیاد دوره های نسبتا قابل قبولی رو میتونید پیدا کنید اگر هم میتونید از منابع انگلیسی پیدا کنید میتونید کلمه brain رو در سایت coursera سرچ کنید. کتابهای خوب زیادی هم در این حوزه داریم.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نام*

ایمیل*

وبگاه

اگر کسی به کامنت من جواب داد، از طریق ایمیلم به من خبر بده.


کد تایید *


+Downloads-icon

%PDF-1.6
%
613 0 obj
>
endobj

xref
613 16
0000000016 00000 n
0000003712 00000 n
0000004033 00000 n
0000004364 00000 n
0000004498 00000 n
0000004570 00000 n
0000004597 00000 n
0000005189 00000 n
0000005795 00000 n
0000005883 00000 n
0000005953 00000 n
0000006060 00000 n
0000018333 00000 n
0000018598 00000 n
0000019185 00000 n
0000000616 00000 n
trailer
]/Prev 6043953>>
startxref
0
%%EOF

628 0 obj
>stream
hX{TW3 &!

(lXZ`H[,Zuu

ذهن (به عربی: عقل)، مجموعه ای از توانایی‌های فکری است که شامل هوشیاری، تصورات، ادراک، تفکر، قضاوت، زبان و حافظه می‌شود و معمولاً آن را وجود توانایی هوشیار بودن و اندیشه تعریف می‌کنند. ذهن دربرگیرنده قدرت تصور، تشخیص و قدردانی است و مسئولیت پردازش احساسات و عواطف را برعهده دارد که منجر به عملکرد و نوع رفتار افراد می‌شود.[۱]

از دیرباز بررسی اجزا، تشکیل دهنده ذهن و خصوصیات انحصاری آن در فلسفه، مذهب، روانشناسی و علوم ادراکی مرسوم بوده‌است.

یکی از سوالات بارز در این زمینه در ارتباط با طبیعت ذهن مسئله ذهن و جسم می‌باشد که به بررسی ارتباط ذهن با جسم (مغز) می‌پردازد. دیدگاه‌های قدیمی تر از قبیل دوالیزم (اعتقاد به دوگانگی) و ایده‌آلیزم (آرمانگرایی)، ذهن را غیر جسمانی می‌دانند. نظرات جدید اغلب بر فیزیکالیزم (اصالت فیزیک) و فانکشنالیزم (کاربرد گرایی) متمرکزند که باور دارند ذهن همانند مغز در برابر پدیده‌های فیزیکی از قبیل فعالیتهای عصبی تقلیل پذیر است. اگرچه دوالیزم و ایده‌آلیزم هنوز هم حامیان بسیاری دارند. سؤال دیگر در این زمینه این است که کدامیک از موجودات قابل داشتن ذهن هستند. (کتاب دانشمند جدید هشت سپتامبر ۲۰۱۸ صفحه ده). به عنوان مثال، آیا ذهن منحصر به انسانهاست و برخی یا همه حیوانها؟ تمام موجودات زنده؟ آیا تمام آنها ذهنی با خصوصیات دقیق و قابل توصیف دارند؟ یا داشتن ذهن مختص به بعضی ماشینهای ساخته دست بشر است؟[۲]

طبیعت ذهن هرچه که باشد، توافق عموم بر این است که ذهن موجودات را قادر می‌سازد تا به آگاهی درونی برسند به خصوص در محیط پیرامونشان برای دریافت و پاسخ به محرکهای عامل و برخوداری از هشیاری که شامل تفکر و احساسات می‌شود.[۳]

در سنتهای مذهبی و فرهنگی متفاوت، درک مفهوم ذهن گوناگون است. برخی داشتن ذهن را منحصر به انسانها می‌دانند در حالیکه برخی دیگر (مثل انیمیزم و پانپسیخیزم) داشتن ذهن را به موجودات غیر زنده، حیوانها و خدایان نسبت می‌دهند. یک سری از مکاتب قبلی ذهن را (که بعضاً به جای آن از کلمات روح و جان استفاده می‌کردند) با نظریه‌های زندگی بعد از مرگ یا فلسفه انتظام گیتی ربط می‌دادند. به عنوان مثال در اصول زرتشت، بودا، افلاطون، ارسطو، یونان باستان، هند و بعدها اسلام و فیلسوفان قرون وسطی در اروپا و فیلسوفهای ذهنی مهم اعم از افلاطون، پاتانیالی، دکارت، لیبنیز، لوک، بکرلی، هام، کنت، هگل، شوپنهاگ، سرل،دنت، فودور، ناگل و چالمرز. روانشناسانی از قبیل فروید و جیمز و دانشمندان کامپیوتری از قبیل ترنینگ و پوتنام نظریات نافذی دربارهٔ طبیعت ذهن ارایه داده‌اند. امکان اذهان درموجودات غیر زنده درمقوله هوش مصنوعی مورد بررسی قرار می‌گیرد که در ارتباط با فیزیولوژی دستگاه عصبی و نظریه اطلاعاتی کار می‌کند تا به راهی دست یابد تا ماشینهای غیر زنده بتوانند اطلاعات را به نوعی مشابه ویا متفاوت با پدیده ذهنی بشر پردازش کنند.[۴]

ذهن چگونه نوشته می شود

ذهن به صورت سیالی از خود آگاهی نیز به تصویر کشیده شده، جایی که ادراک حواس و پدیده فکری همواره در حال تغییر هستند. خواص تشکیل دهنده ذهن مورد بحث قراردارند. بعضی از روانشناسان ادعا می‌کنند که فقط عملکردهای فکری «برتر» علی‌الخصوص منطق و حافظه، ذهن را تشکیل می‌دهند. از این نظر احساساتی نظیر عشق، تنفر، ترس و لذت در طبیعت درونی و ابتدایی ترند و به همین دلیل می‌بایست متفاوت از ذهن در نظر گرفته شوند.[۵]

فلسفهٔ ذهن یکی از شاخه‌های فلسفه است که هستی‌شناسی، چیستی و وابستگی اندیشه و تن و خودآگاهی را بررسی می‌کند. مسئله اندیشه -تن (روان و تن )٬ مسئله دشوار خودآگاهی و چیستی حالات ویژه ذهنی از دسته موضوعات اصلی در فلسفه ذهن هستند. [۱][۲][۳] امروزه مک کلمراک با رویکرد فلسفه قاره‌ای هایدگر که همان رهیافت پدیدارشناختی-هستی شناختی است، فلسفه ذهن را بررسی می‌کند.[نیازمند منبع]

در فلسفه ذهن از پاره‌ای زمینه ها گفتگو می‌شود: برترین پرسش فلسفهٔ ذهن که پرسشهای دیگری از دل آن پدید می‌آیند گفتگو درباره پیوند اندیشه و تن (کالبد) است. در این پرسش چند دیدگاه در میان است:

بر پایه دوگانه انگاری–در فراگیرترین نمود آن–اندیشه و تن از یکدیگر جدا هستند. یک صورت‌بندی دوگانه‌انگاری جوهری است که بر پایه آن اندیشه و تن دو گوهر گوناگون اند و صورت‌بندی دیگری دوگانه‌انگاری در ویژگی‌ها است که بر اساس آن اندیشه و حالات ذهنی نه از یک جوهر دگرگونه، که دربرگیرنده ویژگی‌هایی به جز ویژگی‌های فیزیکی است.

یکی از نارسایی های دوگانه انگاری جوهری، همکاری یا وابستگی دو سویهٔ ذهن و تن است. پرسش این‌جا است که چگونه یک جوهر مادی و یک جوهر فرامادی که هیچ هماهنگی با هم ندارند، می‌توانند در هم بازتاب داشته باشند؟ چند دیدگاه در این باره هست: شبه پدیدارگرایی، اصالت علت موقعی، اصالت پیدایش ناگهانی و اصالت همراستایی.[نیازمند منبع]

نظریهٔ این‌همانی: برابر با این دیدگاه هر گونه از حالات ذهنی با نوعی از حالات فیزیکی (حالات مغزی) همسان است. برای نمونه، درد برانگیختن عصب‌های ویژه ای است. این همانی در این نظریه نوعی، وجودی است و نه مفهومی یعنی مفهوم حالت ذهنی غیر از مفهوم حالت مغزی است ولی این دو در خارج یک چیزند. این نظریه به عنوان فیزیکالیسم هم یاد می‌شود.[۴]

ذهن چگونه نوشته می شود

یکی از کمبودهای دیدگاه این‌همانی نوعی این است که توان روشن کردن رخداد پذیری چندگانه حالات اندیشه را ندارد. بر پایه رخداد پذیری چندگانه یک جور حالت ذهنی ویژه می‌تواند با بیش از یک گونه از حالات مغزی روی دهد. برای نمونه، درد در جانداران دیگر می‌تواند بی آنکه عصب برانگیخته شود رخ دهد. عصب شناسی هم نشان داده‌است کسانی که بخشی از مغز را مانند بخش گفتاری از دست می‌دهند پس از چندی بخش دیگری از مغز کار آن بخش را بر دوش می‌گیرد.[نیازمند منبع]
این خرده گیری به این همانی نمونه ای انجامید. یعنی یک نمونه از حالت ذهنی همیشه با نمونه ای از حالت مغزی یکی است.[۵]

این مفهوم در طبیعی‌ترین جایگاه خود یا همان در برداشت فلسفی دانش به خوبی می‌تواند روشن شود. نمونهٔ پرکاربرد کتاب‌های آموزشی وابستگی ترمودینامیک و مکانیک است. تا قرن نوزدهم، این دو نظریه نقش برجسته‌ای در برداشت ما از جهان جسمانی بازی می‌کردند. از یک سو، رفتار آنچه را بر می‌شمرد که گمان می‌شد جوهر است؛ روشنگر رویدادهایی مانند جابجایی گرما از چیزهای گرم‌تر به چیزهای سردتر و این که مقدار گرمایی که این گونه جابجا شده به ترکیب مادی آن چیزها بستگی دارد. از سویی دیگر، اصول مکانیک با تلاش‌های نیوتون، روش‌های کنش و واکنش اجسام ایستا و پویا را بر یکدیگر روشن می‌کرد.[نیازمند منبع]

بر اساس تلاش‌های نظری و آزمودنی در سده نوزدهم، جایی برای یگانگی این دو نظریه هست و در همین یکی شدن است که مفهوم «فروکاستن» (تحویل) به میان می آید. وقتی به این پی ببریم که همهٔ مواد از ذرات ریزتر (اتم‌ها و مولکول‌ها) درست شده‌اند، و این که جنبش این ذرات پیرو اصول مکانیک است، می توان گرما را به عنوان درجه‌ای که این ذرات به سوی آن رفته یا جنبش می‌یابند، شناخت. در این صورت، روشنگریهای پیشنهادی در ترمودینامیک باید زیر روشنگریهای گسترده‌تر مکانیک رده‌بندی شوند. مثلاً انتقال گرما با قوانین جابجایی جنبش در میان اتم‌ها و مولکول‌ها بازگو می‌شود. اینگونه می‌توان گفت ترمودینامیک به مکانیک فروکاسته یا تحویل شده‌است. فروکاهی راهی است برای تأمین هستی شناختی برخی چیزها.[نیازمند منبع]

مفهوم فروکاهی بیرون از دامنه دانش نیز دارای کاربرد است. اما همواره روشن نیست بستر کاربرد درست از آن فراهم باشد. در فلسفهٔ ذهن معمولاً نظریهٔ این همانی نوع را فروکاهش‌گرایانه می‌دانند. یکی دانستنِ امور گوناگون ذهنی و انواع پدیدارهای جسمانی شباهت فراوانی با یکی دانستنِ گرما و جنبش مولکولی دارد؛ و نتیجه این خواهد شد که برداشت ما از ذهن به برداشت ما از مغز و دستگاههای اندامی وابسته به آن فروکاسته شود. چنین فروکاستنی واقعی بودن وجود شناختی امور ذهنی را تضمین می‌کند. البته فهم متعارف ما از ذهن با یک نظریه مانند ترمودینامیک قابل قیاس نیست تا همانند این مفهوم قابل تحویل و فروکاهی باشد.[نیازمند منبع]

فرنک جکسن بر پایه دریافتهای ذهنی -مانند رنگ- آزمونی فکری را برگزار کرد تا نادرستی فیزیکالیسم را نشان دهد. فرض می‌کنیم مری در اتاقی سیاه و سفید زندگی می‌کند و از دیدن رنگ‌ها بی بهره است؛ او از راه تلویزیونی سیاه و سفید و با کتاب‌ها و مجلاتی سیاه و سفید «همهٔ» آنچه را که دربارهٔ جهان فیزیکی و ویژگی‌های فیزیکی هر چیزی می شود دانست، می‌داند. او همهٔ فرایندهای فیزیکی و فیزیولوژیکی «قرمز دیدن» را می‌داند ولی وقتی از اتاق سیاه و سفید آزاد می‌شود و رنگ قرمز را برای نخستین بار می‌بیند، می‌گوید: «اوه… پس قرمز دیدن این‌گونه است!». این نشان می‌دهد که مری با این که همهٔ دانستنی‌های فیزیکی قرمز دیدن را می‌دانست، چگونگی قرمز دیدن را نمی‌دانست پس قرمز دیدن یک رخداد فیزیکی نیست. این استدلال به «برهان شناخت» نامیده شده است و پاسخ‌هایی هم به آن داده شده‌است.[۶]

فرارویدادگی (supervenience)یا پایه گیری کلیدواژه ای است که نزدیک به دو دهه یا بیشتر به فلسفهٔ ذهن آمده و برابر با وابستگیِ بودونبودِ چیزهای ذهنی به چیزهای فیزیکی است. این مفهوم نقشی کلیدی در نمایش برخی از نظریات سرنوشت ساز در مسئلهٔ ذهن و تن بازی کرده‌است. به ویژه برداشت هایی از فیزیکالیسم فرو نکاسته. فرارویدادگی ذهن و بدن به سود یا به زیان ادعاهای ویژه ای درباره چیزهای ذهنی و به امید یافتن راهکارهایی برای برخی مسائل پایه ای ذهن به کار رفته‌است؛ مانند مسئله علیت ذهنی. گفتارهایی هم درباره خود فرارویدادگی ذهن و تن هست؛ مانند چگونگی نمایش آن، وابستگی آن با تحویل ذهن-بدن، آیا می‌توان گونه های ویژه ای از حالات ذهنی را مانند کیفیات ذهنی و حالات التفاتی از دید فیزیکی فرا رویداده دانست وبا فرارویدادگی نبودنِ آن‌ها پیامدهای آن برای فیزیکالیسم چه خواهد بود.[۷]

همایندگرایی (Epiphenomenalism) هرگونه کارسازی حالات ذهنی در جهان را نمی‌پذیرد و حالات ذهنی را بیشتر شبیه کف روی آب می‌دانند که یک چیز ناکارا است ولی برخاسته از بهم خوردن آب دریاست.[نیازمند منبع]
اگر بپذیریم که حالات ذهنی برخاسته از فرایندهای مغزی اند می‌توان اینجور گفت که وقتی A کارامد می‌شود، به کارآمد شدن B می انجامد و با این کار از A به T، B پدید می‌آید؛ نماد T در اینجا همان حالات ذهنی است. پدیده‌های ذهنی بازده دنباله کارهای فیزیکی مغز اند. اینکه وقتی دست من به آتش نزدیک می‌شود و من گرما را دریافت می‌کنم کارهای مغز من حالت ذهنی گرما را پدیدار می‌کند و اینکه من دست خود را پس می‌کشم حالات ذهنی پس کشیدن هم بازده کارهای مغز است نه اینکه حالت ذهنی گرما حالات ذهنی گریز را پدید آورده و حالت ذهنی گریز بخش جنبشی مغز من را برای گریز کارآمد کرده.[۸]

رفتارگرایی (Behaviourism) تحلیلی بر این باور است که واژگان حالات ذهنی، معنایی به جز رفتار ندارند یعنی درد چیزی جز نالیدن، نمایش آزردگی و دیگر رفتارها نیست. رفتارگرایان حذفی، همه واژگان ذهنی را حذف می‌کنند؛ مانند کواین. ویتگنشتاین وارونه آنچه معروف است رفتارگرا نیست (او تنها باور دارد که واژگان ذهنی از راه رفتار ساخته می شوند).[نیازمند منبع]

رفتارگرایی تحلیلی نمی بایست در بررسی واژگان ذهنی واژگان ذهنی دیگر را بکار ببرد و این مایه پیش آمدن سختیهایی برای این رویکرد شد، زیرا آنها چاره‌ای جز کاربرد این واژگان نداشتند. کارکردگرایی (Functionalism) برای از میان برداشتن این دردسر، به جای آن که ذهن یا حالات ذهنی را رفتار، که نمود اندامواره است بداند، آن را کارکرد یا دنباله ای از نقش ریشه ای که درونداد در برابر بازده بازی می‌کند، می‌داند. کارکردگرایی وارونه دیدگاه اینهمانی، به رخدادپذیری چندگانه رهنمون میشود؛ اینگونه که در کارکردگرایی، ذهن برنامه یا ساختار کارکردی است می‌تواند در سخت‌افزارهای گوناگون روی بدهد.
کارکردگرایی همچنان در فلسفهٔ ذهن پایدار است و گرایشهایی دارد مانند کارکردگرایی ماشینی، کارکردگرایی علّی و کارکردگرایی غایت شناختی.[نیازمند منبع]

زمینه ذهن های دیگر در فلسفهٔ ذهن، دو شاخه شناخت‌شناسی و انگاره ای دارد: از دید شناخت‌شناسی پرسش این است که ما از کجا بدانیم که دیگران ذهن دارند و تنها زامبی فلسفی نیستند؟ از دید مفهومی بودن ذهن دیگر را می‌پذیریم. ولی پرسش این است که آیا دیگران به همان کیفیت و روشی که ما حالات ذهنی را باور می کنیم، این حالات را می آزمایند؟[نیازمند منبع]

کیفیات ذهنی یا چگونگی های اندیشه همان‌جور که از نامش پیدا است، چگونگی آزمودن حالات ذهنی است. به این چگونگی ها، دریافت خام (raw feel) هم می‌گویند. گروهی از فیلسوفان ذهن، کیفیات ذهنی را پایه همه حالات ذهنی می‌دانند و معتقدند تجربهٔ همهٔ حالات ذهنی با این کیفیت همراه است. کیفیتی که صاحب تجربه می‌داند چیست اما نمی‌تواند آن را توصیف کند. مقالهٔ معروف تامس نیگل «خفاش بودن چه کیفیتی دارد؟» بر این دیدگاه تأکید می‌کند. اما فیلسوفانی مثل دنیل دنت اساساً کیفیات را حذف می‌کنند. دیوید چالمرز با توجه به مشکل کیفیات ذهنی به دوگانه‌انگاری وصفی گرایش دارد.[نیازمند منبع]

دسته‌ای از حالات ذهنی دارای درونمایه هستند؛ مانند باور که درونمایه (یا متعلق) آن یک گزاره است؛ مانند باور به این که باران می‌بارد. برای همین است که به این گونه حالات گرایش‌های گزاره‌ای می‌گویند. نام دیگر این ویژگی «دربارگی» است. سویه التفاتی از بازدارنده های بازگویی فیزیکی ذهن به‌شمار می‌رود. گرچه این بازدارنده چندان دشوار نیست؛ زیرا سویه التفاتی ویژگی همهٔ حالات ذهنی نیست و تنها برخی از این حالات را دربرمی‌گیرد. گفتگوهای فراوانی میان فیلسوفان ذهن برپاست که اگر حالات ذهنی همان حالات مغزی یا کارکردی باشند، این گونه حالات چگونه می‌توانند از سویه التفاتی (معناشناسی و درونمایه) برخوردار شوند؟ جان سرل از برجسته‌ترین فیلسوفان ذهنی است که در این زمینه کارهای بزرگی کرده و اثری جداگانه به نام حیث التفاتی نوشته‌است.[نیازمند منبع]

برای رویدادها، حالات یا فرایندهای ذهنی دارای کارکرد می‌توان به دیدن اینکه در بسته‌است یا باور به اینکه شما در حال دنبال شدن هستید، نمونه آورد. آنچه بگونه بنیادی مایه جداسازی حالات، رویدادها یا فرایندهای دارای درونمایه است این است که دارای بازگشت به زمینه خود هستند.[نیازمند منبع]

این ویژگی جنسی و فراگیر زیرشاخه‌های بسیاری دارد. این ویژگی درونمایه را به درونمایه های مفهوم‌سازی‌شده مرزبندی نمی‌سازد و درونمایه های ساخته شده از حواس فرگه و نیز درونمایه های راسلی ساخته شده از متعلقات و ویژگیها را دربرمی‌گیرد. بر پایه این ویژگی فراگیر هنوز این گمانه زنی پابرجا است که حالات ناآگاه همانند حالات آگاه دارای درونمایه باشند. همچنین حالات شناخته شده از راه روان‌شناسی آماری-آزمونی می‌توانند درونمایه داشته باشند. فهم درست فلسفی از این مفهوم فراگیر درونمایه، نه تنها برای فلسفهٔ ذهن و روان‌شناسی بنیادی است؛ که برای نظریهٔ شناخت و متافیزیک نیز ارزشمند است.[نیازمند منبع]

ماروین مینسکی، پایه گذار آزمایشگاه هوش مصنوعی ام. آی. تی. (مؤسسه فناوری ماساچوست)، درباره هوش مصنوعی چنین می‌گوید: دانشی که دستگاهها را به انجام کارهایی وامی‌دارد که اگر آن کارها از آدمی سرزنند، نیازمند هوش خواهند بود (۱۹۶۸). این نام را جان مک‌کارتی (دانشمند علوم رایانه) ساخت. او در سال ۱۹۵۶ همایشی را برگزار کرد که بسیاری از پژوهشگران هوش مصنوعی آن را سرآغاز رشته خود می‌دانند. این همایش پروژه تحقیق تابستانی دارتماوث نام داشت.[نیازمند منبع]

یکی از نخستین سخنرانی‌ها درباره هوش کامپیوتری در سال ۱۹۴۷ را منطق‌دان انگلیسی آلن تورینگ ایراد کرد که در آن زمان در آزمایشگاه فیزیک ملی کار می‌کرد. عنوان سخنرانی این بود: ماشین هوشمند؛ دیدگاهی نوآورانه. تورینگ گفت: سخن من در این است که دستگاه‌ها می‌توانند رفتاری نزدیک به ذهن ما داشته باشند.[نیازمند منبع]

هم‌زمان با پیشرفت در شناخت اندام‌شناسی و کارکرد مغز در نیمهٔ نخست سده بیستم، این دیدگاه که مغز ساخته شده است از یگان های پردازش الکتریکی ساده رواج یافت؛ یگانها که یکدیگر را برانگیخته و نیز از یکدیگر پیشگیری می‌کردند. پژوهشگرانی همچون مک گلوخ و پیتس ۱۹۴۳ شروع به بررسی در این موضوع کردند که چگونه شبکه‌ای که از چنین واحدهای پردازش ساخته شده، می‌تواند محاسباتی را مانند منطق جمله‌ای اجرا کند. پژوهشگران دیگر مانند روزنبلات (۱۹۶۲) و سلفریج (۱۹۵۹) فایدهٔ شبکه‌ها را در کارهای مفهومی‌تر کاویدند.[نیازمند منبع]

این رویکرد دوم را پیوندگرایی نامیدند هر چند برخی نظریه‌پردازان به ویژه که از علوم عصبی وارد فلسفه شده‌اند واژهٔ شبکه‌های عصبی و عده‌ای دیگر اصطلاح پردازش گسترده موازی[۹] را ترجیح می‌دهند. هرچند پیوندگرایی در آغاز رقیب رویکرد پردازش نماد بود اما زمانی که دانش‌های شناختی در دهه ۱۹۷۰ شروع به تحقیق چند رشته‌ای کرد، رویکرد پیوندگرایی این وجه را از دست داد.[نیازمند منبع]

وابستگی دو سویه میان ذهن و تن نکته ای است که با بینش خود آن را درمی‌یابیم و نپذیرفتن آن نیازمند بهانه بسیار نیرومند و توانمندی در برابر این بینش است. با این همه، پذیرش وابستگی ذهنی برای همهٔ نظریات درباره وابستگی ذهن و تن از دوگانه انگاری گرفته تا فیزیکالیسم دردسرساز شده‌است. دوگانه انگاران برای روشنگری آن گاهی به اصالت علت موقعی، گاهی به در هم کنش گرایی و گاهی هم به اصالت همراستایی روی آورده‌اند اما هیچ‌یک از اینها نتوانستند روشنگری ای از این وابستگی نشان دهند. نپذیرفتن وابستگی ذهن به تن را در ادبیات فلسفه ذهن، شبه پدیدارانگاری می‌نامند.[نیازمند منبع]

کیستی یا این‌همانی شخصی دراین باره می‌گوید که کسی در زمان t۱ با چه ترازی همان کس در زمان t۲ است؟ برای نمونه، با چه معیاری داوری می‌کنیم که سامان امروز همان سامانی است که دیروز با او به کلاس رفتم؟ برخی از فیلسوفان ذهن تراز این‌همانی شخصی را پیوستگی اندامی هر کس دانسته‌اند و برخی نیز تراز این‌همانی را پیوستگی روانی می‌دانند.[نیازمند منبع]

در این مقاله از منابع زیر استفاده شده‌است:

ذهن چگونه نوشته می شود
ذهن چگونه نوشته می شود
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *