زندگی روانشناس ها

 
helpkade
زندگی روانشناس ها
زندگی روانشناس ها

براي دچار نشدن به فشارهاي رواني ناشي از کار چه مي‌کنيد؟

مسلم
است که شرايط کاري ما روان‌شناسان و روان‌پزشکان بسيار پراسترس است و
مجبور هستيم براي خود سبک زندگي انتخاب کنيم که بتوانيم با استفاده از آن
از استرس خالي شويم. يکي از کارهايي که من براي رفع اين استرس‌ها انجام
داده‌ام، اين است که در روز، ساعت‌هاي محدودي را با تلفن صحبت مي‌کنم و در
ساعت‌هايي به‌هيچ‌وجه کسي گوشي تلفن دست من نمي‌بيند؛ زيرا اگر بخواهم دائم
تلفنم را جواب بدهم به اين معنا است که استرس را همه‌جا همراه خودم
مي‌برم.

يکي
از بهترين کارهايي که براي حفظ سلامت و شادابي خودم انجام داده‌ام اين است
که تعداد روزهايي که بيمار مي‌بينم را به 3 روز محدود کرده‌ام و در هرروز،
حتي اگر بيمارانم اصرار کنند بيشتر از 6 بيمار نمي‌بينم و باقي روزها را
به کارهاي آموزشي و پرورش دانشجوياني که توانمندي مداواي بيماران را داشته
باشند مي‌پردازم. البته من با تجربه به اين پي‌برده‌ام که اين سقف کار براي
من بهينه است؛ البته ميانگين استاندارد جهاني براي کار يک روان‌شناس،
ملاقات 15 بيمار در هفته است.

هرگز ازلحاظ عاطفي با مشکلات بيمارانتان درگير شده‌ايد؟زندگی روانشناس ها

در
13 سالي که در حوزه روان‌شناسي باليني کار کرده و بيماران را مداوا
کرده‌ام، هرگز خودم را با مشکلات آنان درگير نکرده‌ام؛ زيرا يکي از
موضوعاتي که ما در درس‌هاي دانشگاهي‌مان مي‌آموزيم، اين است که کار
حرفه‌اي‌مان را از زندگي شخصي‌مان جدا کنيم. يکي از اصول مهمي که من هميشه
به دانشجويان خودم توصيه مي‌کنم اين است که يک روان‌شناس قبل از اينکه
بخواهد روان‌شناس شود، خودش بايد درمان شده باشد و اگر اينطور باشد هرگز به
دليل مشکلات بيمارانش دچار افسردگي و استرس نمي‌شود.

زماني که فردي خودش
با مسائل بيمار درگير مي‌شود، يعني نمي‌تواند به لحاظ عاطفي خودش را از
فضاي جلسه درمان جدا کند. البته ما هم با غم بيمار غمگين مي‌شويم، اما
مي‌دانيم که غمگيني بخشي از زندگي همه انسان‌ها است و دلايلي دارد که کار
ما پيدا کردن آنها است. اگر ما خود درگير اين غم بشويم و دورنگري‌مان را
نسبت به اين مسئله از دست دهيم، نمي‌توانيم آن را حل کنيم.

يکي از اقدامات
کمک‌کننده به روان‌شناسان به‌خصوص در اوايل کار، اين است که يک فرد مسئول
برنامه‌هاي کاري‌شان داشته باشند تا روي کارهاي آنها نظارت کند و اگر هم
مسئله‌اي دارند بتوانند با او در ميان بگذارند.

براي رهايي از استرس‌هايي که به آن دچار مي‌شويد چه مي‌کنيد؟

يک
روان‌شناس و روان‌پزشک بايد دقت کند که حتماً براي تفريح و خانواده
به‌اندازه کافي زمان بگذارد؛ زيرا از او انتظار مي‌رود که بيشتر از ساير
افراد به تمام ابعاد زندگي خود بپردازد و براي آنها مديريت و برنامه‌ريزي
داشته باشد.

يادم هست که روزي ساعت 4 بعدازظهر مشغول خوردن نهار بودم و از
منشي خواستم که بيمارم را بعد از ناهار داخل اتاقم بفرستد؛ بعدازاينکه
بيمار داخل آمد، به من گفت من از شما انتظار دارم به‌عنوان يک روان‌شناس
بيشتر به فکر خودتان باشيد. حرف اين بيمار خيلي بر من تأثير گذاشت و از آن
به بعد سعي کردم بيشتر به چگونگي سبک زندگي خودم اعتقاد داشته باشم و به آن
توجه کنم.

نکته
مهم ديگر اين است که برخلاف تصور ديگران که گمان مي‌کنند يک روان‌شناس خود
به مشاوره احتياجي ندارد، من معتقدم که هر انساني به مراجعه به پزشک نياز
دارد و همه کساني که در حوزه سلامت روان کار مي‌کنند، خودشان هم نياز دارند
که از کسي مشاوره و کمک حرفه‌اي بگيرند.

يکي
ديگر از موضوعاتي که من در سبک زندگي‌ام لحاظ کرده‌ام اين است که گروه‌هاي
حمايتي بسيار خوب دارم که مانند اعضاي خانواده‌ام هستند و بسياري از اوقات
مي‌توانم درباره مشکلاتم با آنها صحبت کنم. اين گروه‌ها مي‌توانند زماني
که دچار ناخوشي رواني مي‌شوم به لحاظ عاطفي و هيجاني از من حمايت کنند. يکي
ديگر از روش‌هاي موثري که من براي تخليه استرس‌هاي کاري از آن استفاده
کرده‌ام اين است که خاطراتم را در رابطه با بيمارانم يادداشت مي‌کنم.

نکته
مهم اين است که يک روان‌شناس خود بايد کارهايي را که براي داشتن يک زندگي
بدون استرس به ديگران توصيه مي‌کند پيش از همه انجام بدهد. براي مثال بودن
در طبيعت و ورزش‌کردن به‌خصوص ورزش‌هاي هوازي براي مقابله با استرس خيلي
مفيد هستند.

همچنين داشتن زمان‌هايي که در آنها فرد فقط به خودش تعلق داشته
باشد و به‌عبارت‌ديگر داشتن زمان‌هاي تنهايي؛ به کاهش استرس او کمک زيادي
مي‌کند.

بسيار مهم است که هر فردي سبک زندگي را در پيش بگيرد که در آن، جاي
داشته باشد. شخص من هم‌زمان بااينکه در مطب کار مي‌کنم و استاد دانشگاه
هستم، در حوزه موسيقي هم کار مي‌کنم، شنا مي‌کنم، از نمايشگاه‌هاي هنري
بازديد مي‌کنم و به طبيعت مي‌روم و افرادي که مرا به‌عنوان يک انسان پرکار
مي‌شناسند، باور نمي‌کنند که بتوانم همه اين کارها را باهم انجام بدهم.

روانشناسی علم مطالعه رفتار و ذهن انسان است. مباحثی مانند زبان بدن، مهارتهای ارتباطی، مهارت اعتماد به نفس، مهارت های ابراز وجود و بسیاری از این موارد جزو چهارچوب اساسی مورد بحث در علم روانشناسی هستند.

تسط به زبان بدن یا Body language یکی از بهترین راهکارها در روانشناسی است. به این معنی که از حرکات و رفتار فرد می توان فهمید چه در ذهن شخص می گذرد. همچنین تسلط به مهارت های ارتباطی تاثیر بسیار بالایی در کسب و جذب نظرات مثبت نسبت به خود دارد. با دانستن مهارت های ارتباطی بواسطه علم روانشناسی می توانیم در یک موقعیت و جایگاه مناسب قرار بگیریم.

همه ما به دنبال داشتن یک زندگی بهتر با ایده آل های خود هستیم. عواملی مانند شادی، خوشبختی و رضایت از زندگی، موفقیت ، سلامت روحی و روانی، ثروت مالی، جایگاه اجتماعی مناسب و مانند اینها از جمله مواردی هستند که بسیاری از افراد به دنبال آن هستند. علم روانشناسی موثرترین ابزار برای رسیدن به اهداف تعیین شده است. برای مثال در مصاحبه حضوری استخدامی، اگر علم روانشناسی بدانید می توانید در آنجا استخدام شوید حتی اگر علم و تخصص کافی در آن حوزه را نداشته باشید! نحوه برخورد، نحوه نشستن، نحوه لباس پوشیدن، نحوه صحبت کردن، نوع نگاه و ده ها مورد دیگر در جلب نظر دیگران نقش تعیین کننده ای دارند.زندگی روانشناس ها

روانشناسی نیز مانند بسیاری از رشته های دانشگاهی دیگر بصورت آکادمیک آموخته می شود. یک روانشناس خوب روانشناسی است که بتواند مباحث تئوری را به عمل و کاربرد تبدیل کند. روانشناس به خوبی می داند که تیپ های شخصیتی بسیاری وجود دارد و باید رفتار متناسب با همان تیپ شخصیتی در هنگام ارتباط بکار گرفته شود. روانشناس با تکیه بر دانش و تجربه خود می تواند با افراد مختلف وارد ارتباط شده و تا حد مورد نیاز آنها را بشناسد. بر اساس همین اطلاعات که از شناخت شخص بدست می آید می توان راهکار مناسب را برای مشاوره ، روانکاوی و بهبود وضعیت مراجعه کننده اتخاد کرد.

روانشناس باید امین و رازدار مراجعه کننده باشد. بیان این موضوع به مراجعه کننده موجب فراهم شدن بستر اعتماد و اطمینان شده و باعث می شود مراجعه کننده اطلاعات کاملی در مورد خود و مشکلی که برای آن پیش آمده به روانشناس ارائه کند. این اطلاعات به همراه بررسی های تخصصی که شاید خود شخص مراجعه کننده نیز از آنها بی اطلاع باشد به روانشناس کمک خواهد کرد که مشکل را پیدا کند. پس از پیدا شدن مشکل نوبت به این مرحله می رسد که شخص باید بپذیرد این مشکل را دارد و باید آنرا درمان کرد. مجددا لازم به ذکر است که روش و الگوی درمان برای همه یکسان نیست و موارد بسیاری در تعیین روش درمان دخیل هستند.

راهکاری که روانشناس به مراجعه کننده می دهد می تواند مسیر زندگی آن شخص را به کلی تحت تاثیر خود قرار دهد. در واقع روانشناس باید خود را در جایگاه مراجعه کننده قرار داده و به این فکر کند که آیا اگر خود من در این موقعیت بودم چه کاری انجام می دادم؟ روانشناس با پاسخ به این سوال است که می تواند راهنمایی مناسبی به شخص ارائه دهد. همچنین این موضوع بسیار مهم است که شخص مراجعه کننده ممکن است در لبه پرتگاه زندگی خود باشد و این حساسیت کار را بشدت بالا می برد. چون کلمه به کلمه سخنان روانشناس در روح و روان مراجعه کننده نفوذ کرده و قاعدتا شخص آنرا ملاک تصمیم گیری های خود خواهد کرد.

در صورتی که تمایل دارید از خدمات مشاوره ای برخوردار شوید لطفا با مراجعه به صفحه تماس با ما اقدام به رزرو زمان مراجعه نمایید.

خدمات مشاوره روانشناسی : مشاوره خانواده / مشاوره ازدواج / مشاوره طلاق ، خیانت و …

درمان اختلالات روحی روانی نظیر : افسردگی / استرس / وسواس / پرخاشگری / خودکشی و …

کسب مهارت های ارتباطی و اجتماعی نظیر : اعتماد به نفس / انتخاب همسر و …

آدرس : تهران ، ونک ، جردن جنوبی ، خ نوزدهم ، پ 12 ، ط 5 ، واحد 17

تلفن تماس : 02188881984

تمامی حقوق مادی و معنوی برای خانم دکتر جبلی محفوظ بوده و بازنشر محتوا صرفا با ذکر منبع (لینک) مجاز است.

در این مطلب می خواهم به 3 سئوالی که زیاد پرسیده می شود پاسخ دهم. 1- یک دکتر روانشناس خوب چه ویژگی هایی؟ 2- چطور یک دکتر روانشناس خوب در تهران یا هر شهر دیگری پیدا کنم؟ 3- بهترین دکتر روانشناس در تهران یا ایران کیست؟

مطالبی که در ادامه می خوانید را از سه منبع استخراج کردم :

اگر بخواهم با شما صادق باشم، پیدا کردن یک روانشناس خوب در تهران یا هر شهر دیگری سخت و دشوار است. چون کافی است در اینترنت یک جستجوی ساده بکنید تا لیستی از صدها روانشناس و مشاور را ببینید که همگی خود را توانمند می دانند و برخی از آنها معتقدند بهترین دکتر روانشناس در تهران ، ایران و حتی جهان هستند  (معمولا کسی نمی گوید ماست من ترش است)!!و متاسفانه در جامعه ما هم بازار دروغ بسیار رونق دارد.

اما وقتی سراغ رزومه برخی از این افراد می رویم متوجه می شویم که یا رزومه مشخصی ندارند (مثلا مشخص نیست مدرک خود را از کدام دانشگاه گرفته اند یا سوابق علمی و پژوهشی آنها چه بوده است؟ یکی گفته هیئت علمی دانشگاه است؛ اما اسمی از دانشگاهش نبرده است، دیگری گفته دکتری روانشناسی دارد اما اسمی از دانشگاه محل تحصیلش نبرده).

سال ها قبل یک آقایی در سایت خود مدعی بود که دکترای روانشناسی از ایتالیا دارد. دو سال بعد ایشان در دانشگاه علوم تحقیقات در درس نظریه های روان درمانی در مقطع ارشد دانشجوی من بود!! و یا فرد دیگری در رزومه خود نوشته بود که بهترین دکتر روانشناس در تهران است و کتاب او رتبه دوم بهترین کتاب های خودیاری در دنیا را کسب کرده است (من که نمی دانم مسابقات جهانی کتاب های خودیاری کجا برگزار می شود اگر شما اطلاع دارید لطفا من را هم بی خبر نگذارید). احتمالا ایشان تا چند وقت دیگر ادعا می کند که در المپیک روانشناسی در رشته درمان افسردگی سرعتی مدال طلا کسب کرده است!!زندگی روانشناس ها

قبول دارم که پیدا کردن روان درمانگر خوب سخت است اما به زحمتش می ارزد.  چون روان درمانی فرایندی طولانی و پرهزینه است. سهل انگاری در انتخاب مشاور خوب باعث می شود وقت و هزینه شما هدر رفته و از گرفتن نتیجه نا امید شوید. مراجعان زیادی را دیده ام که سالهاست با مشکلی درگیر بوده اند و این تصور را داشته اند که مشکل شان غیر قابل حل است در صورتی که متاسفانه درمان درستی دریافت نکرده بودند.

 قبل از مطالعه ادامه مطلب پیشنهاد می کنم این فایل صوتی را گوش کنید.در این فایل درباره روش انتخاب روان درمانگر خوب توضیحاتی داده ام.

اولین نکته ای که باید در انتخاب  روان درمانگر در نظر داشته باشید این است که  صرف گپ زدن و درد و دل کردن با هر فردی که گوش شنوایی داشته باشد حال ما را به طور موقتی خوب می کند اما این حس خوب موقتی  لزوما به معنای درمان مشکل نیست.

یک دکتر روانشناس خوب می تواند تاثیر دراز مدتی روی مشکل مراجع خود داشته باشد. و به او مهارت هایی برای کنترل افکار و هیجاناتش بیاموزد، برای غلبه بر آسیب هایی که دیده به او کمک ، او را به سمت رابطه های بهتر هدایت و در نهایت به نسخه بهتری از خودش تبدیل کند. بر اساس این توضیحات ببینیم ویژگی های یک روان درمانگر خوب چیست.

فهرست مطالب مقاله

تحقیقات انجام شده در دهه های اخیر نشان می دهد یکی از عوامل مهم اثربخشی جلسات روان درمانی ویژگی های روان درمانگر است. به همین دلیل ممکن است مثلا دو روانشناس از یک روش درمانی مشابه برای درمان افسردگی استفاده کنند اما میزان بهبودی مراجعان یکی از این مشاوران بیشتر از مشاور دیگری باشد. به عبارت دیگر  ویژگی هایی شخصیتی مشاور بر اثربخشی کار او اثر زیادی دارد. اما معمولا این تفاوت در مشاغل دیگر دیده نمی شود. مثلا یک جراج قلب ماهر چه بد اخلاق باشد چه خوش اخلاق در هر صورت قلب شما را خوب عمل می کند. اما روانشناسی که نتواند مهارت های ارتباطی خوبی با شما برقرار کند قطعا نمی تواند کمکی در حل مشکل تان به شما بکند.

حالا ببینیم یک دکتر روانشناس خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟

یک روان درمانگر زمانی خوب است که:

همدلی، که «توانایی خود را در جای دیگری قرار دادن» تعریف می شود، یکی از ویژگی های یک رابطه خوب است. درمانگران غالبا افرادی همدل هستند، و همین ویژگی یکی از مهم ترین دلایلی است که شغل درمانگری را انتخاب کرده اند. همدلی کردن در بافت درمان به مراجع کمک می کند احساس کند امنیت دارد، درمانگر او را درک می کند، و در نهایت، احساس می کند می تواند رشد کند و وضعیتش را بهبود بخشد.

همدلی همان چیزی است که به رابطه میان شما و درمانگرتان شکل می دهد. رابطه با شما و درمانگرتان نیز یک عامل کلیدی در موفقیت درمان است. بدون داشتن یک رابطه قوی، درمانگر شانس اندکی برای کمک خالصانه به مراجع در مقابل مشکلات دارد، و به همین اندازه از شانس مراجع هم برای پیشرفت در درمان کاسته می شود.

یکی از نشانه های خطر در درمان، وجود «رابطه دوگانه» است. به زبان ساده، در یک رابطه دوگانه مراجع با مشاورش نه فقط در بافت درمان، بلکه در بیرون از این بافت نیز ارتباط دارد. غالبا مراجع در رابطه دوم احساس سردرگمی می کند. یک دکتر روانشناس خوب همیشه رابطه­ موثر و حرفه ای خود را با شما حفظ می کند. اگرچه ارتباط شما با روانشناس تان ممکن است خیلی صمیمی باشد – چون شما درونی ترین افکارتان را، گاهی در طولانی مدت، با او در میان می گذارید – اما مشاور آموزش دیده است که این نزدیکی را مدیریت کند و با زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی، برای شما به یک دوست یا شریک عاطفی تبدیل نشود. یک درمان زمانی خوب است که:

میزان پیشرفت شما در درمان، شاخص نهایی یک درمان خوب است. به طور کلی، صرف نظر از صلاحیت و مهارت های درمانگر، آنچه واقعا اهمیت دارد این است که شما احساس بهتری داشته باشید. قبل از بیان آخرین دسته از نشانه های یک دکتر روانشناس خوب بسیار مهم است که بدانیم عدم پیشرفت مراجع به معنای بد بودن یا بی صلاحیت بودن درمانگر نیست. روان درمانی ماهیتا پدیده ای ذهنی است که نیازها، آمادگی، و سبک زندگی مراجع و درمانگر بر آن تاثیر می گذارد. گاهی مراجع آمادگی شرکت در درمان را ندارد، و گاهی هم مراجع و درمانگر مناسب هم نیستند.

تغییراتی که در ادامه نام برده ام معمولا یک مرتبه روی نمی دهند، بلکه به تدریج و به مرور بروز می کنند و لزوما همه موارد برای یک فرد رخ نمی دهد. علایم پیشرفت درمان با توجه به نوع مشکل و شرایط مراجع متفاوت خواهد بود.

درمان زمانی خوب است که:

در ادامه برخی از موارد که مهم تر هستند را کمی بیشتر توضیح می دهم.

روانشناس خوب شنونده خوبی است و در جلسه مشاوره این حس را به شما می دهد که حرفهایتان شنیده و به شما توجه می شود. او در طول جلسه با گوشی خود سرگرم نیست یا مدام به تلفن یا موبایل پاسخ نمی دهد و تمام حواسش به شما و صحبت های شماست.

روانشناس خوب مهارت های بین فردی خوبی دارد.

اولین و بدیهی ترین مهارتی که هر روانشناسی باید داشته باشد این است که بتواند با دیگران به خوبی ارتباط برقرار کند. او به احساسات و افکار دیگران توجه می کند و با مراجع خود گرم و دوستانه برخورد می کند و در جلسه درمان بر مراجع تمرکز می کند نه خودش.

درمانگر خوب قابل اعتماد است.

روانشناس خوب قابل اعتماد است و تمامی حرف هایی که به او می زنید را (اعم از احساسات، افکار و اتفاقاتی که برایتان رخ داده یا کارهایی که انجام داده اید) می شنود بدون آنکه شما را قضاوت کند و تلاش می کند به شما در جهت اهداف مشترک تعیین شده کمک کند. پس به سادگی می توانید با او درباره درونی ترین احساسات و افکار خود صحبت کنید بدون آنکه نگران قضاوت شدن از طرف او باشید.

پیشنهاد می کنم این مطلب را هم بخوانید: روانشناس بالینی خوب را با این تست شناسایی کنید؟

مشاوره خوب امیدوار و خوش بین به بهبودی شماست.

امیدواری فاکتور بسیار مهمی در بهبود و درمان مشکلات مراجعان است. درمانگر خوب به مراجع امید می دهد که می تواند بر مشکلات خود غلبه کند اما امید واهی و غیر منطقی نمی دهد و با توجه به نوع مشکل، توانایی مراجع و مهارت خویش، به بهبودی او خوشبین و امیدوار است.

مشاور متبحر هدف های درمانی مشترکی را تعیین می کند.

یکی از مهمترین ویژگی های یک روانشناس کارآمد این است که با همکاری مراجع خود اهداف درمانی مشخصی را تعیین و برای دستیابی به آن ها تلاش کند. به عبارت دیگر، شما می دانید که قرار است در جلسات مشاوره چه هدف هایی دنبال شوند.

روانشناس خوب روند پیشرفت درمان را زیر نظر دارد.

شاید شما فراموش کنید در طول جلسات روند پیشرفت خود را بررسی کنید اما درمانگر باید گاهی پیشرفت شما را چک کند و ببیند آیا بر اساس اهداف درمانی تعیین شده حرکت می کنید؟ انجام این کار کمک می کند تا سرعت پیشرفت در جلسات بیشتر شود و در صورت نیاز روش های درمانی مورد اصلاح و بازبینی قرار گیرد.

روانشناس توصیۀ مستقیم نمی کند.

یک روانشناس خوب به شما توصیه مستقیم نمی کند (مگر در شرایط اضطراری و بحرانی) و تلاش می کند توانایی حل مسأله را آموزش دهد تا خودتان بتوانید مشکلتان را حل کنید.

او با همکاری شما مشکل مطرح شده را تحلیل و به شما کمک می کند که بهترین انتخاب را داشته باشید اما به جای شما انتخاب نمی کند. این ضرب المثل قدیمی در جلسات مشاوره کاربرد زیادی دارد: روانشناس خوب کسی است که به شما ماهیگیری یاد بدهد نه ماهی!

روانشناس با تجربه توصیف مشخصی از مشکل شما ارائه می دهد.

مراجعان دوست دارند بدانند دلیل اختلال و مشکلاتشان چیست. روانشناس کارآمد، توصیف ساده و قابل درکی به مراجع خود درباره علل مشکل و نشانه های ایجاد شده می دهد زیرا مراجع نباید در جلسات درمان احساس سردرگمی و ناآگاهی داشته باشد و نداند چه اتفاقی در جلسه رخ می دهد.

روانشناس متبحر به تفاوت های فرهنگی و قومیتی شما احترام می گذارد.زندگی روانشناس ها

روانشناس باید به مراجع با هر اعتقاد و باور و از هر فرهنگ و قومیتی که باشد احترام بگذارد و او و باورهایش را زیر سؤال نبرد. آداب و رسوم و باورهای مراجع باید برای روانشناس قابل احترام باشد. مگر آنکه این باورها یا آداب و رسوم بر زندگی و عملکرد مراجع تأثیر منفی داشته باشد و نیاز باشد در جلسات درمانی به آنها پرداخته شود.

درمانگر خوب از خودآگاهی و خود مدیریتی لازم برخوردار است.

روانشناس خوب می داند که جلسه درمان متعلق به مراجع است و امور خود را وارد جلسه درمان نمی کند. او از واکنش های خود به مشکلات مراجع آگاه است و می تواند احساسات و افکار خود را در جلسه درمان مدیریت کند.

اگر متوجه شدید که درمانگر به جای تمرکز بر مسائل شما بیشتر درباره مسائل خودش در جلسه درمان صحبت می کند و به آنها می پردازد مشخص است که نتوانسته افکار و احساسات خود را مدیریت کند.

درمانگری که در جلسه درمان از کوره در می رود مطمئنا نمی تواند در حل مشکل تان به شما کمکی کند.

روان درمانگر خوب همیشه به دنبال افزایش دانش و توانایی خود است.

علم روانشناسی مانند سایر علوم هر روز شاهد پیشرفت های جدیدی است به همین دلیل هر روانشناسی باید خود را ملزم به مطالعه و آموزش پیوسته برای ارتقای توانایی ها و مهارت های خود کند. پس باید به توانایی های افرادی که خود را عالم و همه چیزدان می پندارند شک کرد.

متاسفانه روانشناسان زیادی را می شناسم که حتی یک جلد کتاب هم در طول سال مطالعه نمی کنند یا سال هاست که در هیچ دوره آموزشی جدیدی شرکت نکرده اند.

دکتر روانشناس خوب در صورت نیاز ارجاع می دهد.

هیچ روانشناسی نیست که بر همه شاخه ها و اختلالات روانشناسی تسلط داشته باشد. برخی از درمانگران روانشناس کودک هستند ، برخی بیشتر در حوزه خانواده و برخی در حوزه مشکلات فردی تخصص دارند و هر روانشناسی بر رویکردهای درمانی مشخصی تسلط دارد. روانشناسی که همه نوع مراجعی از کودک تا بزرگسال را می پذیرد باید بر توانایی های او شک کرد.

پس یک دکتر روانشناس خوب ممکن است با توجه به علایم بیماری، شما را به روانشناس دیگر یا روانپزشک ارجاع دهد.

حالا رسیدم به پاسخ سخت ترین سئوال از بین سه سئوالی که در ابتدای مطلب مطرح کرده بودم. همه می دانیم که افراد دربارۀ پدیده های مشخص، نظرات متفاوتی دارند و گاهی این نظرات بر اساس اصول مشخصی نبوده و بیشتر سلیقه ای است؛ مثلاً برخی معتقدند بهترین اتومبیل، بنز است و برخی BMW را بهترین می دانند! برخی طرفدار مسی هستند و برخی رونالدو! برخی رنگ های تیره را بیشتر می پسندند و برخی رنگ های روشن! اما به نظر شما انتخاب یک روانشناس خوب هم سلیقه ای است؟ آیا به اصول مشخصی نیاز ندارد؟

اجازه دهید پاسخ مشخصی به سئوال بهترین دکتر روانشناس در تهران کیست بدهم؟ واقعیت این است که به دلایل زیر این سئوال پاسخ مشخصی ندارد.

شاید این سئوال به ذهن شما آمده باشد ویژگی هایی که در بالا مطرح کردید را کسی می تواند تشخیص دهد که قبلا به آن روانشناس مراجعه کرده باشد اما من که می خواهم برای اولین بار به روانشناس مراجعه کنم از کجا بدانم درمانگری خوب هست یا نه؟

برای انتخاب یک دکتر روانشناس خوب در تهران طی کردن مراحل زیر می تواند مفید باشد.

در این مطلب سعی کردم در کنار معرفی ویژگی های دکتر روانشناس خوب ، توضیحاتی درباره مراحل انتخاب دکتر روانشناس خوب در تهران و پاسخی به سئوال بهترین دکتر روانشناس در تهران کیست بدهم. در صورتی که سئوالی در این زمینه دارید لطفا در کامنت های همین مقاله  مطرح فرمایید.

سلام سپاس از آگاه سازیتون

سمانه سپاس فراوان بابت اگاه سازي تون 🙏

کاش یه راه حلی بود که میشد قبل مراجعه به روانشناس یه شناخت کلی ازش داشت نه اینکه هر کدوم رو چند جلسه بری و بعد بفهمی مهارت داره یا نه و این وسط فقط پوله که واسه این به اصطلاح روانشناسها خرج کنیم…

سلام و درود بر شما؛ حرف شما کاملا درسته متاسفانه چنین ساز و کاری وجود نداره و بیشتر افراد به شنیده ها و توصیه تکیه می کنن که لزوما دقت لازم را نداره.

سلام .ده س خوش .کریمیان از کردستان

کاش یک سیستم تایید صلاحیتی از جانب یک نهاد یا انجمن متبر برای روانشناسها وجود میداشت.که با تکیه به اون ما میتونستیم به میزان حرفه ای بودن روانشناس پی ببریم.

احتمالا اگه چنین سیستمی هم وجود می داشت متاسفانه به خاطر رانت و رابطه که گریبان اکثر نهادهای کشور ما را گرفته نمی شد خیلی به نتایجش اعتماد کرد.

با درود و عرض خسته نباشید میخواستم بدونم که آیا روانشناس با روان درمان گر فرق دارند؟ ممنون از سایت جامع و خوبتون

سلام و درود بر شما روانشناسی شاخه های مختلفی داره که یکی از اونها درمان مشکلات روانشناختی هست و کسی که در این شاخه فعالیت می کنه را بهش روان درمانگر می گن

سلام من انصاری هستم از اهواز .تو یه شرکت دولتی مشغول به کارم .دیپلم علوم انسانی دارم .به شدت به رشته روانشناسی علاقه مندم .میخوام تو این رشته ادامه تحصیل بدم به امید خدا .راهنمایی میخوام ازتون .چطور میتونم در کنار کارم این رشته رو بخونم که تداخلی با هم نداشته باشن؟

درود بر شما دوست عزیز بهترین ادامه تحصیل رشته روانشناسی در دانشگاه پیام نور هست چون می تونید به صورت غیرحضوری ادامه تحصیل بدید. در اکثر شهرها هم واحدهای دانشگاه پیام نور دایر هستند و اکثرا رشته روانشناسی را هم دارن

بله درسته… جناب دکتر بهشتیان همین ویژگیها رو در برخورد و مراجعات که با ایشان داشتم دیدم و همین گونه من رو هدایت و و راهنمایی کردند..، ممنونم از ایشان

سپاس از لطفتون

سلام روانشناسی درامد خوبی داره؟ و ایا کار سختیه؟

درود بر شما دوست عزیز اگه فقط با هدف کسب درآمد قصد دارید وارد این رشته بشید با توجه به میزان سختی و صرف وقت و تلاش مورد نیاز درآمد زیادی نداره. مثلا شما بهتره در این رشته مدرک دکتری داشته باشید اما در رشته های مهندسی یا حقوق مثلا با لیسانس هم می تونید مشغول به کار بشید. به همین دلیل موفقیت در این رشته نیاز به تلاش بیشتر و طولانی تری داره و علاقه داشتن اهمیت زیادی داره

بنده خودم درمانگر و دارای پروانه سازمان نظام هستم و دکتر بهشتیان حق استادی گردن بنده دارد. یکی از گزینه های من برای ارجاع نزدیکانم ایشان هستند. علما و شخصیتا مناسب هستند.

درود بر شما دوست عزیز از ابراز لطف تون سپاسگزارم

برای بار بعدی ارسال نظر نام، ایمیل، و وب سایت من را در این مرورگر ذخیره کن.

تلفن : 10 50 910 0910  ، 22859193آدرس: شریعتی – بالاتر از ظفر – جنب مجتمع نگین ظفر – beheshtiyan.ir@gmail.comسایر سایت هاکلینیک هیپنوتیزمکلینیک ازدواج

دکتر محمد بهشتیان روانشناس ، روان درمانگر ، پژوهشگر ، مدرس و هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی است. وی عضو انجمن روان تحلیلی و هیپنوتراپی آمریکاست. حدودا ۲ دهه است که در حوزه روان درمانی تحلیلی و هیپنوتیزم درمانی فعالیت می کند. وی دستگاه BWS (ویژه هیپنوتیزم سریع) را در سال ۱۳۸۱ اختراع و پژوهشی درباره اثربخشی این دستگاه در مقایسه با روش های معمول درمانی انجام داد. وی تا کنون بیش از ۴۰ عنوان کتاب تالیف و ترجمه کرده است. بیش از 10 سال است که به تربیت روان درمانگر (درمان های تحلیلی) و هیپنوتیزم درمانگر مشغول است. رویکرد درمانی و پژوهشی مورد علاقه وی هیپنوتیزم درمانی تحلیلی (HA) و رویکردهای تحلیلی (MBT , ISTDP, TFP) است.

برای مشاهده رزومه کامل ایشان اینجا را کلیک کنید


https://beheshtiyan.ir/wp-content/uploads/2018/11/دکتر-روانشناس.mp3Downloads-icon

همه ما می دانیم که زندگی بدون چالش وجود ندارد. اکثر ما می توانیم به تنهایی یا با کمک اطرافیان خود با بیشتر این چالش ها کنار بیاییم. اما گاهی این سختی ها و چالش ها آنقدر شدید می شوند که تحمل آن ها سخت می شود و روند طبیعی زندگی ما را مختل می کند که در این شرایط فقط یک دکتر روانشناس می تواند به ما کمک کند.

در این مطلب سعی دارم درباره برخی از مهمترین مشکلاتی که لازم است به روانشناس مراجعه کنیم، صحبت کنم. مشکلاتی که اگر اقدام جدی برای حل آن ها نشود، درمان نخواهند شد و حتی به مرور زمان شدیدتر می شوند. ویژگی مشترک تمامی این مشکلات این است که زندگی عادی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد و خود فرد به تنهایی قادر به حل آن ها نیست.

فهرست مطالب مقاله

استرس و اضطراب جزء جدایی ناپذیر زندگی مدرن شده است. تحقیقات نشان داده که نسبت به 100 سال قبل، شهرنشین ها 1 ساعت کمتر می خوابند و همین مسأله سطح استرس افراد را بالا برده است.

با این وجود اگر شدت و مدت زمان استرس زیاد نباشد مشکل جدی برای فرد ایجاد نمی کند. تجربه استرس و اضطراب طولانی مدت یا شدید می تواند اثرات جسمی (مشکلات گوارشی، مشکلات قلبی و غیره) و روانشناختی (عدم تمرکز، کاهش بهره وری، بی خوابی و …)  برای ما ایجاد کند (متأسفانه در سال های اخیر شمار سکته قلبی افراد کمتر از 40 سال بالا رفته است). به همین دلیل بهتر است در صورت تجربه چنین شرایطی تا قبل از شدید و مزمن شدن آن، از یک روانشناس کمک بگیریم.زندگی روانشناس ها

غمگینی، بی علاقگی و نداشتن انرژی برای انجام کارهای روزمره از نشانه های افسردگی می باشند. معمولاً همه ما چنین علایمی را در مقطعی از زندگی خود تجربه کرده ایم ولی اگر شدت یا طول مدت آن زیاد باشد به حدی که روند زندگی روزمره ما را مختل کند نشانه افسردگی متوسط تا شدید خواهد بود. برخی افراد، سال ها درگیر مشکل افسردگی هستند و احساس می کنند در چاهی افتاده اند که توان خارج شدن از آن را ندارند. خوشبختانه روش های مطمئن و تأیید شده ای برای درمان افسردگی وجود دارد.

مرگ جزء جدایی ناپذیر زندگی است اما این سخن به این معنی نیست که روبرو شدن با مرگ عزیزان ساده باشد. اکثر افراد پس از مرگ عزیزی بعد از گذشت چند ماه با این مسأله کنار می آیند و زندگی عادی خود را از سر می گیرند. اما برای برخی افراد شرایط سخت و پیچیده می شود و با گذشت ماه ها هنوز حالت عادی پیدا نمی کنند که به چنین شرایطی اصطلاحاً «سوگ حل نشده» می گویند (یعنی پس از گذشت 6 ماه هنوز فرد به زندگی عادی خود برنگشته است). روانشناس خوب می تواند در چنین شرایطی به فرد کمک کند تا بتواند این مشکل را حل کند.

اکثر افراد از چیز خاصی می ترسند مثلاً ترس از مار، عقرب یا ارتفاع زیاد که این ترس ها غیر طبیعی نیستند. اما اگر ترس ها شدید و یا غیر عادی باشند به آن فوبیا می گویند مانند ترس از بالا رفتن از نردبان کوتاه یا ترس شدید از خون به حدی که مانع از مراجعه به پزشک شود. فوبیا نیازمند درمان است و خوشبختانه درمان اکثر فوبیاها ساده و در چند جلسه امکان پذیر است.

از قدیم گفته اند که زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند!

دعوا و اختلاف زن و شوهر تا حدی طبیعی است اما اگر میزان و شدت دعواها زیاد باشد به حدی که باعث کاهش رضایت از زندگی (طلاق عاطفی) و یا مشکلات دیگر شود نیازمند کمک گرفتن از روانشناس یا مشاور است.

تحقیقات نشان می دهد زوج ها حدودا 6 سال بعد از بروز مشکلات در زندگی مشترک به مشاور مراجعه می کنند زمانی که خیلی دیر شده است و نسبت به یکدیگر بی تفاوت شده اند. پس قبل از اینکه مشکلات زندگی مشترک شما، شدید و حاد شود بهتر است از یک دکتر روانشناس متبحر برای حل آن کمک بگیرید.

به هر رفتاری (چه خوب چه بد) که کنترل آن در دست ما نباشد، عادت یا اعتیاد گفته می شود. حال اگر این عادت روند عادی زندگی ما را دچار اختلال کند نیازمند درمان و گرفتن کمک از یک دکتر روانشناس است. عادت هایی مثل ناخن جویدن، مو کندن و اعتیاد به سیگار و مواد مخدر و غیره

وسواس، فکر یا تصویری است که علی رغم میل باطنی فرد به ذهن او می آید و نمی تواند آن را از ذهنش خارج کند که به آن وسواس فکری می گویند  و  گاهی فرد به خاطر فشار افکار، مجبور است دست به اعمالی بزند که به آن ها اجبار یا وسواس عملی می گویند مثلاً چک کردن گاز و پنجره ها یا شستن متوالی دست ها.

وسواسی که زندگی عادی فرد را مختل کرده باشد و باعث ایجاد مشکلاتی برای او یا اطرفیانش شده باشد نیازمند درمان توسط روانشناس است. کسی که حمامش خیلی طول می کشد یا در زمان خروج از خانه درب ها، پنجره ها و اجاق گاز را چندین بار چک می کند و یا مدام افکار آزار دهنده ای به ذهنش می آید که زمان زیادی از روز با آن ها کلنجار می رود و تمرکز و روند عادی زندگی اش را به هم ریخته است، دچار وسواس شدید است و باید برای درمان از دکتر روانشناس کمک بگیرد.

در این مطلب به 7 مشکل شایعی که دکتر روانشناس می تواند در حل آنها به شما کمک کند اشاره کردم. البته بدان معنی نیست که فقط این 7 مشکل نیازمند مراجعه به روانشناس هستند. بیش از 100 اختلال و مشکل روانشناختی وجود دارد که این 7 مشکل جزو شایع ترین و پرمراجع ترین آنها هستند و از اهمیت بیشتری برخوردارند..  در صورتی که سئوالی درباره این مطلب دارید لطفا در کامنت های همین مقاله مطرح فرمایید.

سلام ممنون از مطلب مفیدتون

درمان افسردگی حداقل چقدر زمان می برد؟ افرادی که به روانشناس مراجعه می کنند امکان داره با وجود راهکارهایی که طی دوره ی درمان یاد گرفتند مجددا دچار افسردگی شوند ؟

سلام و درود بر شما؛ بستگی به شدت افسردگی و علت آن داره اما معمولا در اکثر افسردگی ها بین 6 تا 12 جلسه درمان افسردگی زمان نیاز داره.

عود بیماری به عوامل مختلفی بستگی داره، از جمله شرایط و اتفاقات زندگی فرد، آمادگی ژنتیکی و میزان پی گیری فرد در اجرای مهارت های آموخته شده در طول دوره درمان. اما در مجموع تحقیقات نشان می ده افرادی که به صورت مستمر مهارت های آموخته شده در طول دوره درمان را به کار می برند به احتمال کمتری بیماری آنها عود می کند.

بسیار مفید بود

سلام _ در زمان ابتلا به بیماری های سخت مثل سرطان کمک یک روانشناس برای جلوگیری از افسردگی و نا امید شدن از درمان میتونه مفید باشه؟

درود بر شما، بله قطعا می تونه موثر باشه به خصوص روانشناسی که در حوزه درمان وجودی کار کرده باشه

با عرض سلام.من یک سری مشکلات باخونوادم و همسرم دارم البته مشکل از خودمه اعصابه ضعیفی دارم و شدیدن زودرنجم به خاطره این مشکلم به روانشناس مراجعه کنم یا روانپزشک؟

سلام و درود بر شما بستگی به علل مشکل تون داره، بهتره ابتدا به روانشناس مراجعه کنید تا بررسی کاملی درباره مشکل تون داشته باشن در صورت نیاز شما را به روانپزشک هم ارجاع میدن.

سلام. من افسردگی گرفتم و اصلا میلی به کار کردن ندارم و از این موضوع به شدت رنج میبرم. اگه امکانش هست یه کتاب خوب معرفی کنید ممنون.

سلام و درود بر شما باید ابتدا علت افسردگی شما مشخص و بر اساس اون روش حل مشکلتون تعیین بشه. اما مطالعه کتاب تمرینات عملی شناختی رفتاری برای افسردگی می تونه به شما کمک کنه

سلام. وقت بخیر. من به شدت از دوری از خانواده می ترسم. استرس و اضطراب بی خودی دارم طوری که شب ها بی خواب میشم، تپش قلب می گیرم، دستم بی حس میشه و یه جا می مونم. حالم خیلی بد میشه و به شدت می ترسم. فقط می تونم گریه کنم‌. می خواستم بدونم این ها علائم چه چیزی هستند و چیکار باید بکنم؟ خیلی ممنون

سلام و درود بر شما دوست عزیز، نمی دونم چند سالتونه؟اما این ها علایم اضطراب جدایی و اضطراب تعمیم یافته هست. اگه شدتش خیلی زیاده بهتره به روانپزشک مراجعه کنید تا با تجویز دارو کمی اضطراب شما را کاهش بده و در کنار اون هم به روانشناس مراجعه کنید تا مهارتهای مدیریت استرس را بهتون یاد بده و اضطراب جدایی شما درمان کنه

احساس تنهایی میکنم ولی نمیتونم یار و همدم خودم پیدا کنم سالهاست درگیر افسردگی و اختلال وسواس هستم و دارو میخورم آیا روانشناس میتونه کمکم کنه؟

درود بر شما دوست عزیز بستگی به شدت افسردگی و وسواس شما داره. اما اینطور که شما گفتید حدس می زنم مشکلات ارتباطی یکی از دلایل افسردگی و وسواس شما باشه پس بهتره به روانشناس مراجعه کنید. روانشناس در صورت نیاز در کنار روان درمانی شما را به روانپزشک هم ارجاع میده

باسلام من دچار اضطراب اجتماعی هستم و چون علایم بروز آن بصو ت لکنت زبان است قبلا فکر می کردم لکنت زبان دارم اما این مساله هیچ وقت در جمع خانواده یا دوستانم ظاهر نمیشود و بسیاری از دوستان من از وجود چنین مشکلی در من بی خبرند لذا خودم به این نتیجه رسبدم که باید فوبیای حضور در جمع را درمان کنم،اما نمیدونم چطوری? لطفا راهنمایی بفرمایید چه اقدامی باید انجام بدم و به چه نوع متخصصی مراجعه کنم؟و ویا کسی هست که تخصصی رو این موضوع مار کنه و دارای تبحر باشه؟ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

سلام و درود بر شما دوست عزیز دلیل مشکل شما اضطراب تون هست که روانشناس تحلیلی می تونه به شما در حل این مشکل کمک کنه البته راه های موقتی مثل روش های کنترل اضطراب هم می تونه در کاهش لکنت کمک کنه اما راه حل ریشه ای این است که دلیل اضطراب اجتماعی شما مشخص و حل بشه

سلام من تست افسردگی که توی سایت گذاشتین رو انجام دادم نتیجش 29 بود به نظرتون روان پزشک باید برم یا روانشناس

درود بر شما، بهتره اول به روانشناس مراجعه کنید. در صورت نیاز روانشناس مراجعه به روانپزشک را هم بهتون توصیه می کنه

درود بر شما، به نظرم بهتره اول به روانشناس مراجعه کنید تا مشکل شما و علل افسردگی تون را بررسی کنن. در صورت نیاز حتما روانشناس بهتون میگه که از روانپزشک هم کمک بگیرید اما معمولا مگر در موارد وخیم و حاد برای درمان افسردگی نیازی به دارو نیست.

سلام، من یه سوال دارم، روانشناس چطور میتونه به آدمی که افسردگی داره کمک کنه؟ کار روانشناس فقط حرف زدن و نصیحت کردنه؟ من اختلال دو قطبی دارم به پیشنهاد روانپزشکم به روانشناسی که بهم معرفی کرد مراجعه کردم نه تنها مشکلم حل نشد بلکه اعصابمو بیشتر خورد کرد وقت و هزینه م هدر رفت.

درود بر شما دوست عزیز اصلا روانشناس نباید توصیه و نصیحت مستقیم کنه. روانشناس باید به مراجع کمک کنه ریشه مشکلاتش را شناسایی و با کمک هم حلش کنن

عرض سلام خسته نباشید خدمت اقای دکتر بهشتیان دکتر من یک دختر ۲۴ ساله دارم که بخاطر زندگی پر از استرس من وپدرش که دائم تو دعوا وقهر بودیم دچار افسردگی شده حدود یکسال ونیم پیش ازدواج کرد وما گفتیم شاید از پیش ما بره حالش بهتر میشه که بدترم شداقای دکتر اصلا اعتماد به نفس نداره خوشحال نیست هیچ چیزی تو این دنیا خوشحالش نمیکنه همش گریه ونا امیدی مطلق وسه بار خودکشی کرده دوبارش خونه همسرش بوده در صورتیکه همسرش خوبه فقط بی نهایت مشکل مالی داره واخرین بار چند روز پیش بود که چهار ورق قرض ارام بخش خورد اقای دکتر چندتا سوال الان دختر من باید پیش روانشناس باید بره یا روانپزشک واینه اگر شما لطف کنید به من دکتر معرفی کنید که ویزیتش کمی ارزون باشه که من بتونم ببرمش خواهشا کمک کنید من از عهده هزینهای دکترا بر نمیام و دخترمم جلو چشم داره پر پر میشه لطفا کمکم کنید

سلام خسته نباشید دوستم که پسر هست و 22 سالشه با خانوادش خیلی به مشکل بر میخوره و بخاطر بیماری پی‌سی خیلی ناراحته و بیشتر اوقات به فکر خودکشی هست میخوام ببینم میتونم کمکی بهش کنم یا خیر؟شاید نتونم بگم که بره پیش روانشناسزندگی روانشناس ها

سلام من ی مرد30ساله هستم ب شدت هم استرس دارم اصلا امیدی ب زندگی ندارم ماهی دوبار خود ارضای می کنم علاقه زیاد ب رابطه جنسی دارم متا سفانه قادر ب ازدواج نیستم ولی استرس از بچگی با من بوده خاهشا ی راهنمایب کنید دلم میخاد ی روز خوش داشته باشم

سلام به شما دوست عزیز در سایت تست اضطراب و افسردگی بک هست لطفا هر دو تست را تکمیل و نتیجه را برای من ارسال کنید

سلام من دختری ۲۹ ساله هستم نمیدونم از کجا بگم اما مشکل اصلی خانواده ما مادرم است همیشه از کاه کوه میسازه وباعث دعوا میشه ما ۴ فرزندیم که اگه در زندگی روز مره با ما باشید متوجه رفتارهای پرخاشگرانه ما به خصوص من میشوید من ادمی زود رنج پرخاشگر ودر بیشتر مواقع بعد از عصبانیت همیشه به خودکشی فکر میکنم اما چون در خانواده مذهبی بزرگ شدم به شدت از خشم خدا میترسم من وخواهر دومم(35ساله) ازدواج نکردیم واسه همین هر بار سر هر خواستگار برای خواهرم مادرم خونه رو برای ما جهنم میکنه اگه هم اعتراض کنیم میگه اگه ناراحتید برید از خونه منم راحت میشم به نظر شما ما باید چکار کنیم ؟

درود برشما دوست عزیز من متوجه سئوالتون نشدم. الان مسالتونه زودرنجی و رفتارهای پرخاشگرانه و احساس افسردگی و تمایل به خودکشی خودتون هست یا رفتارهای مادرتون؟ رفتارهای مادرتون را که متاسفانه اقدامی نمیشه براش انجام داد چون تا فردی خودش تمایل نداشته باشه نمیشه روی رفتاری تغییر چندانی ایجاد کرد. اما برای خودتون توصیه می کنم ابتدا در سایت تست های افسردگی بک و اضطراب بک را تکمیل کنید. تا بر اساس اون خدمت شما بگم چه اقدامی بهتره در حال حاضر انجام بدید.

برای بار بعدی ارسال نظر نام، ایمیل، و وب سایت من را در این مرورگر ذخیره کن.

تلفن : 10 50 910 0910  ، 22859193آدرس: شریعتی – بالاتر از ظفر – جنب مجتمع نگین ظفر – beheshtiyan.ir@gmail.comسایر سایت هاکلینیک هیپنوتیزمکلینیک ازدواج

دکتر محمد بهشتیان روانشناس ، روان درمانگر ، پژوهشگر ، مدرس و هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی است. وی عضو انجمن روان تحلیلی و هیپنوتراپی آمریکاست. حدودا ۲ دهه است که در حوزه روان درمانی تحلیلی و هیپنوتیزم درمانی فعالیت می کند. وی دستگاه BWS (ویژه هیپنوتیزم سریع) را در سال ۱۳۸۱ اختراع و پژوهشی درباره اثربخشی این دستگاه در مقایسه با روش های معمول درمانی انجام داد. وی تا کنون بیش از ۴۰ عنوان کتاب تالیف و ترجمه کرده است. بیش از 10 سال است که به تربیت روان درمانگر (درمان های تحلیلی) و هیپنوتیزم درمانگر مشغول است. رویکرد درمانی و پژوهشی مورد علاقه وی هیپنوتیزم درمانی تحلیلی (HA) و رویکردهای تحلیلی (MBT , ISTDP, TFP) است.

برای مشاهده رزومه کامل ایشان اینجا را کلیک کنید

چکیده ماشینی

سبک زندگی، یک صبغه رفتاری، عینی و ملموس است که مبتنی بر بعضی باورهای بنیادی، نگرش ها و بینش های زیر ساختی است؛ ولی صبغه سبک زندگی، به طور عمده، جنبه رفتاری دارد، ملموس است و به طور عمده، مشاهده می شود که اینها در ابعاد مختلف مانند سبک زندگی در تغذیه، کار، پوشاک، ارتباطات با دیگران، علائق دینی و علمی و سایر موارد می تواند ظهور پیدا کند. .

نویسنده: مصاحبه کنندگان: دکتر حسن رضایی و آتشین صدف

تشکر می کنم از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. طبق معمول، اولین بحثی که در هر پژوهشی نیاز است، مفهوم شناسی موضوع و محور بحث است. ماهیت سبک زندگی، فارغ از رویکرد روان شناسانه و جامعه شناسانه چیست؟

از شما برای این کار فرهنگی که در پیش دارید، تشکر می کنم و برای شما آرزوی توفیق دارم. مقدمه ای عرض می کنم و وارد بحث می شوم. بحث سبک زندگی، معادل « Style Life» است. مدتی است که در گفتگوهای ما هم، این بحث تکرار می شود و در کلام بزرگان نیز می آید. این عبارت، سابقه قابل توجهی در روان شناسی دارد. البته این مطلب به روان شناسی، محدود نمی شود و پیش از روان شناسی در بحث های پزشکی و جامعه شناسی هم وجود داشته است.زندگی روانشناس ها

در پزشکی، بیشتر، سبک زندگی را متناسب با عادت های غذایی، بهداشت و مسائلی از این قبیل می گیرند و این بحث، بیشتر ناظر به ابعاد جسمانی، تغذیه، بحث های بهداشت و این گونه مسائل است. سبک زندگی در جامعه شناسی، بحث های خودش را دارد و در ارتباط با نهادهای اجتماعی است؛ ولی در روان شناسی، وقتی بخواهیم این بحث را پی گیری کنیم، زیرساختش به شخصیت برمی گردد؛ یعنی آن چارچوبی که در بحث های شخصیت مطرح شده است. بر اساس آن، نوع شخصیت افراد، متفاوت است و متناسب با آن، سبک زندگیِ متفاوتی خواهند داشت که در قسمت های بعد توضیح خواهم داد. اگر بخواهیم درباره سبک زندگی، فارغ از این رویکرد صحبت کنیم، می توانیم بگوییم سبک زندگی در حقیقت، الگوهای رفتاری یک فرد بر اساس بینش ها، نگرش ها، گرایش ها و باورهای بنیادی خودش در زندگی است؛ یعنی در حقیقت، صبغۀ سبک زندگی، یک صبغه رفتاری، عینی و ملموس است که مبتنی بر بعضی باورهای بنیادی، نگرش ها و بینش های زیر ساختی است؛ ولی صبغه سبک زندگی، به طور عمده، جنبه رفتاری دارد، ملموس است و به طور عمده، مشاهده می شود که اینها در ابعاد مختلف مانند سبک زندگی در تغذیه، کار، پوشاک، ارتباطات با دیگران، علائق دینی و علمی و سایر موارد می تواند ظهور پیدا کند.

 با این قیودی که فرمودید ما نمی توانیم امور درونی مانند سبک تفکر و اندیشیدن را سبک زندگی بنامیم؛ زیرا سبک زندگی، طبق این تعریف، ناظر به جنبه رفتاری و بیرونی افراد است؛ درحالی که در برخی مباحث و منابع سبک زندگی غربی، کتاب هایی با نام سبک تفکر، سبک زندگی تفکر و سبک اندیشیدن وجود دارد. اگر منظور از سبک زندگی در تعریفی که فرمودید، جنبه بیرونیِ رفتاری آدمی باشد؛ بنابراین اموری درونی مثل سبک تفکر و یا اخلاق فردی و نمودهای درونی اخلاق، نمی تواند جزو سبک زندگی اسلامی باشد. این امور می تواند زیرساخت سبک زندگی باشد؛ ولی ما اینها را سبک زندگی نمی دانیم. وقتی Style Life محورها، پارامترها و مؤلفه ها یا عناصرش بیشتر، جلوه های بیرونی آن است و قطعاً نوع تفکر و روش های اخلاقی ما و همان طور که در بخش قبل عرض کردم سبک زندگی ما متأثر از جنبه های درونی و نهادینه شده است؛ ولی خود اینها سبک زندگی حساب نمی شود و جنبه های بنیادهای سبک زندگی هستند.

 با توجه به تعریفی که فرمودید، فرض کنید کسی هست که در تمام زندگی اش، جلوه بیرونی رفتارش، جلوه خیلی خوبی دارد؛ ولی در حقیقت، هیچ اعتقادی به آن ندارد و به علت برخی شرایط که آن شرایط تا انتهای زندگی اش پابرجاست، به صورت ریاکارانه، آن رفتار را از خود بروز می دهد. رفتار این فرد، در خانه و در خلوت، یک طور دیگر است؛ ولی همیشه در بین مردم و در منظر مردم، یک سبک دیگری رفتار می کند؛ آیا این رفتارهای بیرونی را می شود سبک زندگی نامید؟

 درباره این مشکلی که مطرح کردید دو پاسخ به نظرم می رسد:

اول اینکه، این گونه افراد تا کجا می توانند بر این ظاهرسازی یا رفتارهای تصنعی، تحفظ داشته باشند؟ نمایش این رفتارها در مقابل برخی از افراد جامعه، مانند رئیس فرد یا فردی که از لحاظ اجتماعی، اشراف و سلطه ای بر او دارد، ممکن است؛ ولی در مقابل همکارش، آیا می تواند همیشه به این صورت باشد یا در خانواده اش باز همین طور است؟ کسی که اهل نماز نیست در خانه اش این طور نخواهد بود. ما مجموعه اینها را سبک زندگی می گوییم، نه فقط اینکه شما فقط ده درصد از این رفتارهای بیرونی را در نظر بگیرید و بیان کنید.

دوم اینکه این گونه افراد در مدت محدودی می توانند این فشار را تحمل کنند و رفتار متظاهرانه و منافقانه را از خود بروز دهند؛ زیرا قاعده ای به نام «قاعده هماهنگی شناختی فستینگر» داریم. بر اساس این قاعده، ما از نظر ذهنی نمی توانیم به صورت متعارض، فکر و عمل کنیم؛ یعنی یک طور دیگر فکر کنیم و به صورت دیگری عمل کنیم. این ما را اذیت می کند؛ یعنی مثل یک جوجه تیغی نیستیم که هر کدام از تیغ هایمان به یک سمتی برود؛ بلکه جهت گیری های ما باید همسو باشد. البته، مدتی می توانیم خود را مراقبت کنیم؛ ولی این رفتار در طول زمان، خودش را نمود می دهد و بازتاب خارجی هم خواهد شد.

 پیرو مطلب قبلی که فرمودید، این سؤال به ذهن می رسد که وقتی سبک زندگی، ناظر به جنبه بیرونی رفتار آدمی باشد، رابطه اش با اخلاق فردی چه می شود؟ به صورت واضح و مشخص بفرمایید که رابطه بین اخلاق و سبک زندگی با توصیفی که شما از سبک زندگی داشتید چیست؟

 درباره اخلاق با تعریفی که از اخلاق داریم، باید گفت که شامل دو بخش می شود. طبق تعریف امروزی، از یک جهت، صفات و ملکاتی است که متولی فضایل و رذایل اخلاقی هستند و از طرف دیگر، شامل رفتارهای اخلاقی می شود؛ یعنی هم ملکات، که این را اخلاق می گوییم؛ مثل شجاعت، سخاوت، عفت و چیزهای دیگر که در جهت منفی و مثبت هست. اینها ملکات هستند و جنبه شخصیتی دارد یا رویکردی که ما در شخصیت داریم به آن رویکرد صفات می گویند که بخشی از آن صفات اخلاقیه می شود. اینها زیرساختی تر است. یک بخش دیگر، جنبه های رفتاری است؛ مانند اینکه انسان دروغ بگوید یا راستگو باشد یا بخشنده باشد، یا عمل شجاعانه داشته باشد یا چیزهایی از این قبیل. اینها جنبه های عملی و رفتاری در ارتباط با دیگران است. بر این اساس، وقتی می گوییم سبک زندگی و مرادمان آن بخشی است که نمود رفتاری دارد، اخلاقی نیز بخشی از سبک زندگی می شود؛ یعنی از این جهت، سبک زندگی، کاملا آن بخش های اخلاقی را در بر می گیرد. اصلا اینها جزو سبک زندگی هستند. بنیادهایش و ملکاتش جنبه های شخصیتی دارد.

 اولین کسی که به لحاظ تاریخی، از جبنه روان شناختی به سبک زندگی پرداخته، آدلر است. بفرمایید که آدلر، چگونه این مفهوم را در روان شناسی خودش وارد کرده و منظورش از سبک زندگی و تعریفش چه بوده است؟

قبل از پاسخ، برای مقدمه می خواهم مقداری به این بحث بپردازم که بحث از سبک زندگی در روان شناسیِ قبل از آدلر، چه وضعیت و جایگاهی داشته است. این بحث در روان شناسی به آدلر، محدود نمی شود؛ یعنی کسانی که بحث شخصیت را مطرح کردند، هر یک به گونه ای به این بحث پرداختند. یکی از این افراد، آلپورت است. این شخص در این بحث، وارد شده و از عنوان سبک زندگی استفاده نکرده است؛ ولی این بحث را با عنوان «نوع زندگی» یا «نمود شخصیت ما در زندگی» آورده است.

 فرد دیگر «اریکسون» است. این دو نفر را علاوه بر آدلر می توانیم نام ببریم که به موضوع سبک زندگی پرداخته اند. آلپورت، این بحث را مطرح می کند که در زندگی افراد، یک جهتِ درون سو و یک جهتِ برون سو داریم؛ حتی دینداری ما این جلوه اش را در زندگی ما نشان می دهد. کسانی که دینداری شان درون سو یا درونی است، دین را نه برای فواید دیگر، بلکه برای خود دین می خواهند؛ به همین دلیل از نظر زندگی، افراد آرام و باوقاری هستند و آرامش بیشتری دارند. برعکس کسانی که برون سو هستند، دین را برای منافع بیرونی، مناصب اجتماعی، جایگاه اجتماعی و از این قبیل می خواهند. اینها از نظر زندگی هم آن بهداشت روانی و آرام را ندارند. این یک بحثی است که از نظر شخصیت سبک زندگی با شخصیت افراد و نوع تفکر و جهت گیری درونی یا بیرونی مذهبی که فرد در سبک زندگی شان انتخاب کرده است، ارتباط پیدا می کند.

 اریکسون بحث را در حقیقت در طول عمر در نظر می گیرد و سبک زندگی افراد را مطرح می کند و آن را در هشت مرحله، از کودکی تا سالمندی متمایز می سازد. در هر کدام از این مراحل هشت گانه، سبک زندگی فرد، بین دو نمود کاملا متمایز قرار دارد؛ مثلا بین ناامیدی و فرزانگی، کسی که زندگی اش را خوب طی کرده و از زندگی اش در گذشته راضی باشد، در دوره سالمندی، از ۶۰ سالگی به بعد، حالت فرزانگی دارد؛ یعنی فردی است که الگو برای دیگران است، می تواند منشأ خلاقیت برای دیگران باشد و دیگران را راه بیندازد. این یک الگو از سبک زندگی افراد است.

الگوی دیگر، فردی است که به هیچ کدام از اهدافش نرسیده است و دچار افسردگی و ناکامی می شود و همه نگاهش به گذشته، پر از افسوس است و این، یک نوع از سبک زندگی است. این را در غیر سالمندی مطرح می کنند و در هر هشت مرحله، بین دو الگوی مختلف سبک زندگی اریکسون، مطرح شده است.

آدلر، بحث Life Style را مطرح می کند و بحث های مفصلی را در این زمینه می آورد. نظریه وی، این است که سبک زندگی مانند درخت در انسان است. درختواره ای است که سه بخش ریشه، بدنه و ساقه دارد. ریشه در حقیقت، باورهای بنیادین ماست. بدنه، نگرش های کلان ما و ساقه، رفتارها و جنبه های عملیِ کوچک زندگی ماست. اینها با یکدیگر ارتباط دارند. رفتارها، گفتار و کارکردهای ما در زندگی در ابعاد مختلف از آن بدنه نشأت می گیرد. این بدنه از ریشه تأثیر می گیرد و بر یکدیگر تأثیرگذار می گذارند. اینها منبعث از یکدیگر و مبتنی بر یکدیگرند تا به آن ریشه های بنیادین می رسیم.

آدلر به همین علت در حقیقت، سبک زندگی را این گونه مطرح می کند و می گوید: با توجه به باورهای بنیادی فرد و نگرش های کلانش، مثلا اینکه در زمینه مسائل اقتصادی، ازدواج کردن و شغلی که انتخاب کرده، بر آن اساس شکل می گیرد. بعد در چیزهای جزئی تر می آید؛ مانند پوشاک، گفتار، نوع تغذیه، خواب و رفتارهای جزئی اش که میکرو رفتارها است. اینها بر اساس آن نوع نگرش ها شکل گرفته است و کاملا با یکدیگر تعامل دارند؛ مثلا نگرشی که به اشتغال دارد با نگرشی که به اقتصاد، فرهنگ، ازدواج و دین دارد، اینها کاملا با یکدیگر تعامل دارند و رفتارهای نهایی را می سازند.

 بنابراین بر اساس مفهومی که سبک زندگی آدلر می گوید، رفتارهای منافقانه، سبک زندگی محسوب نمی شود؟

اگر بخواهیم بحث شما را تحلیل روان شناختی کنیم، این را به دو صورت می توانیم بگوییم. یک موقع، این است که بار ارزشی به این رفتارهای دوگانه می دهیم. در این صورت می توانیم در بحث سبک زندگی نیز وارد شویم؛ یعنی کسی که می آید خودش را کنترل می کند و یک طور دیگر وانمود می کند، این را در آنجا داریم؛ ولی حالا از نظر آنها این رفتار در حقیقت، رفتاری منافقانه نیست، این برآیند از مجموعه همان باورهای او می شود؛ در عین حالی که یک باور دارد؛ مثلا باورش این است که من باید در زندگی خودم، مذهبی باشم، یک باور دیگر در کنارش دارد که یک مقداری مخفی تر است و آن باور، این است که گاهی از مواقع برای منافع مهم تر یا مسائل مهم تر می تواند نمود مذهبی نداشته باشد. برآیند این دو باور است که این را نشان می دهد. اصلا به این معنا ما در بحث روان شناسی، رفتار منافقانه نداریم؛ یعنی همیشه رفتارهای ما منبعث از باورهای ما است. باور فردی که خالصاً ایمان به خداوند دارد، در رفتارش هم همان طور عمل می کند؛ ولی اگر در باورهایش، آن باورش یک مقداری مشوب به غیر ایمان باشد و مسائل دیگر را دخالت بدهد، خدا هست؛ ولی چیزهای دیگری هم هست و این است که در نمود بیرونی اش، گونه دیگری می شود.

 آیا این همان است که در روایات بیان شده، اگر بردبار نیستید، خود را به بردباری بزنید؟

نه. ببینید روایتی که می گوید: «ان لم تکن حلیماً فتحلّم» که ما موارد زیادی داریم، این است که بر اساس این قاعده رفتاری که باطن بر ظاهر تأثیر می گذارد، رفتار هم بر باطن تأثیر می گذارد؛ مثل نماز خواندن است؛ مثل کسی که اول کار مسلمان می شود، میزان ایمانش پایین باشد؛ اما با مداومت بر نماز خود این اعتقاد افزایش پیدا می کند؛ یعنی رفتارهای ظاهری بر ایمان تأثیر دارد. این به معنای آن نیست که یک کار منافقانه باشد؛ یعنی الان این چشمه، هنوز در وجودت نیست، آن قدر آب می ریزی تا کم کم، چشمه به جوش می آید.

 روان شناسی آدلر تحت عنوانِ روان شناسی فردی، معروف است. واژه فردی، این تصور را به وجود می آورد که گویی آدلر به روان شناسی اجتماعی توجه نداشته است. آیا این تلقی را درست می دانید؟

دو نکته در این تلقی وجود دارد که اگر بخواهیم این را خوب تبیین کنیم، لازم است بحث یونگ را قبل از آن توضیح بدهیم. یونگ در بحث روان شناسان با اینکه خودش، نگاه روانکاوی دارد و به نحله مکتب تحلیل گری تعلق دارد؛ اما به یک نوع تفرد و فردی نگری قائل است. اصل حرف، این است که وقتی می خواهیم مسأله ای را بسنجیم، گروه نمونه می گیریم و جامعه را این گونه می سنجیم. یونگ جزو اولین کسانی بود که با این نگاه مخالفت کرد و می گفت: ما نباید تفرد انسان ها را از دست بدهیم. این فردیت، یک بحث مفصل دارد و فرصت نداریم به آن و روان شناسی یونگ بپردازیم. اینجا به تبیین مبانی نیاز دارد تا ببینیم فرد چطور به فردیت می رسد. نیمه اول عمرش و نیمه دومش چیست؟ بامداد و شامگاه چیست؟ نگاهش این است که آدم ها خودشکوفایی و بلوغشان این است که به آن فردیت برسد.

حالا آدلر در این فضا است که در حقیقت می خواهد بگوید ما به تمایز انسان ها اهمیت می دهیم و روان شناسی هر انسانی را به طور مستقل، بررسی می کنیم و ویژگی هایش را استخراج کنیم تا در حقیقت، او را خوب بفهمیم. روان شناسی فردی این است که در عین نفی نکردنِ مشترکات، باید به تمایزها و ویژگی های اختصاصی هم توجه کنیم تا روان این انسان را بفهمیم و سبک زندگی اش را درک کنیم.

 طبق برخی منابع روان شناسی، روان شناسی فردی یا فردیت یک شخص به این معناست که یک فرد را باید یک کل به هم پیوسته در نظر گرفت و نباید سبک زندگی اش را بر اساس تکه های جدا از هم در نظر گرفت. آیا این تعبیر، درست است؟

بخشی از آن را می رساند. در حقیقت ما در روان شناسی فردی دو بخش داریم: یک بخش آن، که ناظر به تمایز با دیگران است، آن بخشی بود که من عرض کردم؛ یعنی باید به تمایزات و اختصاصات فرد در مقایسه با دیگران توجه کنیم. این یک بخش بیرونی است؛ یعنی برویم تمایزش را با دیگران در نظر بگیریم؛ اما درباره خود فرد، چه کار باید کرد؟ درباره خود فرد، باید گفت که فرد، مجموعه اجزای تکه پاره نیست. باید یک نوع یکپارچگی، وحدت و هویت واحد درباره او قائل شویم که آن کلیت یا چیزی که شما فرمودید این را در حقیقت می رساند. باید او را یکپارچه در نظر بگیریم که اجزایش متصل به هم باشد.

معمولا این مثال را می زنند که می گویند در حقیقت، فرض کنید که این باز در دیدگاه گشتالت در روان شناسی هست که اگر بخواهیم تصور کنیم که گردباد را، ذره ها و قطرات آن در نظر بگیریم، هیچ وقت مفهومی از گردباد برای ما شکل نمی گیرد. یا اگر گردآب را بخواهیم که مجموعه قطرات آبی است که دور هم می گردد، حال اگر اینها را جدای از هم در نظر گرفتیم، هیچ وقت مفهوم گرداب را نمی فهمیم. پس گرداب، مجموعه قطرات نیست. این یک چیز اضافه بر آن است. A+C+D صرفا جمع این اجزا نیست. علاوه بر جمع، خود این شکل و هویت کلی اینها، معنای جدیدی را تولید می کند.

 بحث از معنای زندگی چیست؟ چه ارتباطی با سبک زندگی دارد؟

سبک زندگی در یک حلقه ای از حلقه های سه گانه باید توجه شود. در مباحث سبک زندگی، اگر یک حلقه میانی به نام سبک زندگی(Style Life) وجود دارد، قبل از آن معنای زندگی(Meaning Life) قرار دارد و بعد از آن، لایه ای رویین به نام شیوه زندگی ((Skill Life قرار دارد. در مرحله اول باید معنای زندگی را روشن کنیم که ناظر به چرایی زندگی است. چرا باید زندگی کنیم؟ زندگی امری مستمر و یک جریان است؛ اما چرا این زندگی را نباید قطع کرد؟ پس اول باید معنای زندگی ترسیم شود، حالا که فهمیدیم چرایی زندگی روشن می شود.

مرحله دوم، ناظر به چیستی زندگی است. زندگی چیست؟ زندگی مطلوب ما چیست و زندگی موجود ما چیست که به بحث سبک زندگی برمی گردد. مرحله بعد، لایه سوم بحث است که ناظر به چگونگی زندگی است؛ یعنی اینکه ما چگونه آن سبک مطلوب را برای خودمان ایجاد کنیم؟ اگر من در سبک زندگی به این نتیجه رسیدم که می خواهم رابطه خوبی با افراد داشته باشم، سبک زندگی من، یک سبک زندگی آرامی باشد که تجویزی می شود. راه ها و روش های به دست آوردن آن چیست؟ اسکیل ها یا مهارت هایی که من را به آن می رساند چیست؟ در حقیقت اینها در روان شناسی بحث می شود که این سومی از جنس «Learning How» است؛ مثل رانندگی کردن و شنا کردن که جنبه مهارتی دارد.

 فرمودید در حقیقت در سه بافت، سبک زندگی مطرح شده است: روان شناسی، اجتماعی و مباحث پزشکی و بهداشت. آیا رویکرد دینی را هم می توان به عنوان رویکرد چهارمی در مباحث سبک زندگی وارد کرد و گفت: در عرض این سه تا رویکرد است یا در ذیل یکی از اینها یا مجموعه ای از اینهاست؟ به عبارت دیگر، بالاخره کسی که سبک زندگی دینی دارد یا از بعد رفتاری از بعد روان شناسی در نظر می گیریم و تحلیلش می کنیم یا از بعد اجتماعی یا بالاخره دارد مسائل بهداشت و تغذیه و محیط زیستش را داریم مطرح می کنیم که دین هم اتفاقاً در این سه تا نظر دارد.

درباره این سؤال می توانیم دو پاسخ بدهیم: یکی اینکه در حقیقت، بحث را جزء نگرانه ببینیم. یک جواب، این است که دین قطعا یک سبک زندگی متمایزی دارد. دین آمده است تا سبک زندگی و برنامه زندگی خاصی را برای افراد به وجود بیاورد؛ از خوابیدن بگیرید که می گوید قبل از خواب، فلان عبادت و در بین شب، نماز شب بخوان و روزانه، این مقدار را به عبادت بگذران و یا نوع تغذیه که بایدها و نبایدهایی درباره این داریم و محدودیت هایی را برای رابطه جنسی قائل می شود که همه اینها ناظر به سبک زندگی است. با توجه به این نکات، در اینکه دین قطعاً سبک زندگی خاصی را دارد شکی نداریم؛ اما اینکه بیاییم و بگوییم در عرض آنها می شود، این درست نیست؛ بلکه می توانیم بگوییم آن اجزا و ابعاد سبک زندگی که دین بیان می کند را می توانیم با تحلیل روان شناسانه و جامعه شناسانه کاوش کنیم. البته نمی خواهم بگویم که این سبک ارائه شده از ناحیه دین را به روان شناسی یا جامعه شناسی تقلیل بدهیم. قطعاً یک سبک زندگی ویژه است که ممکن است تمام آن را روان شناسان نگفته باشند، جامعه شناسان نگفته باشند؛ ولی با تحلیل های روان شناختی و جامعه شناختی می توانیم آن را تحلیل کنیم و عناصر و اجزایش را به دست بیاوریم.

با توجه به نگاهی که در دین اسلام داریم که یک نگاه اجتماعی و کل نگرانه دارد و خیلی وسیع است، رفتارهای دینی و عقاید دینی به هیچ وجه به یک نگاه روان شناسانه یا حتی جامعه شناسانه تقلیل نمی یابد؛ بلکه پوشش وسیعی از سبک زندگی را ایجاد می کند. این سبک زندگی در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی است و در بعد غیر فردی اش، ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است و خیلی ابعاد وسیعی دارد؛ یعنی حتی در ابعاد سیاسی، نوع تعامل های ما را با حکومت ها، مردم، حاکمان و چیزهای مختلف، بیان، و سبک زندگی خاصی را تجویز می کند.

 وضعیت موجود سبک زندگی ایرانیان به چه صورتی است و چه وضعیتی دارد؟

 ملاک ما برای داوری در این قسمت، آن است که اگر معیارهای سبک زندگی، دینی و اسلامی باشد، ارزش ها و به هر حال مقیاسمان را آنجا قرار بدهیم و قضاوت کنیم. البته اینکه درباره هر کدام از ابعاد سبک زندگی، داوری علمی داشته باشیم، نیاز به کار میدانی دقیق است. در این زمینه، قضاوت علمی و دقیقی نمی توانیم بکنیم؛ اما می توانیم حدس بزنیم که حداقل بخشی از این موارد که در سخنان مقام معظم رهبری اشاره شد، جزو مواردی است که فاصله زیادی با سبک زندگی مطلوب داریم؛ مثلا سبک زندگی ما در روابط اجتماعی، نوع ارتباط کلامی و غیر کلامی و ادب و احترامی که به یکدیگر می گذاریم، آیا واقعا این طور است؟

یک نمونه اش را می خواهم بگویم که تازه یک بخشی از آن نمود پیدا می کند، در رانندگی است که احترام و حرمتی برای دیگران قائل نیستیم. وقتی دو نفر در آسانسور قرار می گیریم و کنار هم قرار می گیریم، تعارف می کنیم؛ ولی اگر این دو نفر پشت فرمان بنشینند، کوچک ترین حق تقدمی را برای یکدیگر قائل نیستند؛ چرا؟ این در روان شناسی تحلیل شده است. بحثش این است که هر چه فاصله ما از یکدیگر زیادتر می شود، جنبه هایی که برای دیگران، حرمت قائل می شویم، کاهش پیدا می کند. چرا این طوری است؟ این نشان می دهد که این امور برای ما درونی نشده است. واقعا جزو باورهای ما نیست و نهادینه نشده است و از درون ما سرچشمه نمی گیرد؛ حتی همان تعارفی که مثلا می گوییم شما بفرمایید و احترام به یکدیگر می گذاریم، ظاهری و پیش پا افتاده است و در این موارد اشکال های جدی داریم.

الان فهرست وار بعضی هایش که در حافظه ام هست را عرض می کنم؛ به ویژه برای روابطی که بین یکدیگر داریم، به خصوص بحث های خشونت و پرخاشگری و اینها بحث هایی جدی است. این مسأله در روابط خانوادگی ما نمود پیدا می کند، روابط با فرزندان نمود پیدا می کند و اینها بحث هایی است که بخشی به ارتباط کلامی یا غیر کلامی در روابط اجتماعی ما برمی گردد. یک طیف وسیعی از مشکلات را در این قسمت داریم. بحث دیگر، بحث تغذیه است که تغذیه ما طبق سبک زندگی که داریم، خیلی مشکلات دارد؛ یعنی زیاده خواری و هرزه خواری؛ مثلا آجیل خوری و چیزهای زایدی که می خوریم، حجم غذایی که مصرف می کنیم، غیرسودمند بودن غذاهایی که مصرف می کنیم، اینها به بررسی نیاز دارد و در بحث تغذیه ما هم این بحث وجود دارد.زندگی روانشناس ها

درباره پوشاک، مشکلات ما کمتر است؛ البته یک گروه از جوان های ما مسائلی دارند که باید به آنها بپردازیم. آرایش ظاهری ما هم همین طور است که اینها می تواند مورد توجه قرار بگیرد. سبک زندگی ما در محیط کار و در نوع کار کردن و تعهد در کار کردن، از مشکلات جدی ما است. در بحث خواب که به بررسی نیاز دارد، در روابط جنسی و لذت های فردی هم باید بتوانیم اینها را بررسی کنیم؛ یعنی زیاده طلبی که در این قسمت ها داریم، ناشی از چیست؟ چرا یک ایرانی در محیطی که از ایران خارج می شود، رفتارهای کاملا متفاوتی انجام می دهد؟ چرا این طور است؟

قطعاً می توانیم بگوییم وضعیت سبک زندگی ما در حال حاضر، وضعیت مطلوبی ندارد. البته نقاط مثبتی داریم؛ مثلا در ابعاد عبادی، به خصوص نمودهایی که در ماه رمضان و اعتکاف می بینیم، اینها نمونه های قابل توجه و تأمل و مسائل ارزشمندی است. در بحث های علمی می بینیم که در یک بخش محدودی از جامعه، واقعا مجاهدت های علمی وجود دارد که از نظر علمی در این بخش از جامعه ما، در بین کشورهای جهان، مزیت های خوبی وجود دارد. اینها جزو سبک زندگی ماست که باید به آنها توجه کنیم.

روابط عاطفی ما با مادر، پدر، فرزندان و همسر، با آنچه خود بنده در بعضی کشورهای دیگر دیده ام، قابل مقایسه نیست. بحث خانواده در خیلی از کشورهای اروپایی واقعا امر از هم گسسته ای است. الان نهاد پابرجایی برایش وجود ندارد؛ ولی در کشور ما هنوز می توانیم بگوییم وجود دارد؛ با اینکه مخاطرات جدی در این ۱۰-۱۵ سال اخیر برای آن به وجود آمده و این است که نقاط مثبت سبک زندگی را باید بدانیم.

 گفته می شود سبک زندگی ما در حال حاضر، مطلوب نیست. این مطلب، این سؤال را به ذهن متبادر می کند که در گذشته، سبک زندگی ما خوب بوده است؟ آیا سبک زندگی خوبی در ۳۰-۴۰-۱۰۰ سال گذشته یا قرن های گذشته داشته ایم؟ آیا ایرانیان، سبک زندگی اسلامی خوبی داشته و الان از این امر فاصله گرفته اند؟ یا منظور، این است که سبک زندگی ما در مقایسه با سبک زندگی توصیه شده در قرآن و روایات، خوب نیست؟

آنکه قطعی است در مقایسه با معیار مطلوب است؛ یعنی اگر آن معیار قضاوت را بگیریم و بگوییم در مقایسه با آن معیار، وضعیت فعلی ما مطلوب نیست و با آن فاصله داریم و باید مرتب تلاش کنیم تا به آن برسیم؛ ولی حتی در مقایسه با گذشته، بعضی آسیب ها و تفاوت ها را می بینیم؛ یعنی آرامشی که در گذشته داشته ایم، انسان دوستی، روابط عاطفی و معاشرت اجتماعی در گذشته، خیلی بیشتر بوده است. غذا، تغذیه و خواب سالم، خیلی بیشتر و بهتر بوده است؛ حتی در مقایسه با معیارهای خودمان، در این ۵۰ یا ۱۰۰ سال گذشته افت کرده ایم. البته می توان درباره عواملش بحث کرد.

 آیا با توجه به اینکه این آیات و روایات برای۱۴۰۰ سال پیش بوده است، می توان سبک زندگی کنونی را از آنها استخراج کرد؟ منظورم این است که وضعیت فعلی ما با سبک زندگی توصیه شده در ۱۴۰۰ سال پیش، تناسبی دارد؟

وقتی می خواهیم سبک زندگی را از آیات و روایات استخراج کنیم، باید به چند قاعده توجه کنیم. آیا دین درباره تک تک رفتار و اعمال ما می خواهد ورود پیدا کند یا نه؟ این یکی از بحث هایی است که باید به صورتِ یک پیش فرض روشن کنیم. این چیزی است که شهید صدر تحت عنوان منطقة الفراغ یا قاعده برائت بیان می کند؛ یعنی در چیزهایی که تکلیفی نداریم، اصل بر برائت است. محدودیت ها و حرمت ها موارد خاص و محدودی هستند. برای اینکه بخواهیم درباره سبک لباس پوشیدن، آرایش و. . . نظر بدهیم، اول باید ثابت کنیم که آیا دین برای همه اینها حرفی دارد؟ یعنی آن چیزی که در فقه از آن یاد می کنیم که هر فعلی از انسان، دارای یک حکمی است؛ البته آنجا که حکمی گفته می شود، نه فقط حکم واجب و حرام، بلکه می تواند حکم اباحه باشد. ما ممکن است بیاییم و بگوییم خیلی از این موارد، اباحه است. درباره رنگ لباس، پوشش و اینها چیزی نداریم. البته مواردی است که بر آن نص داریم و نمی خواهیم از آنها تخطی کنیم؛ مثل حجاب برای خانواده که حداقل هایی وجود دارد؛ اما از این حداقلی که گذشتیم، نوع رنگ لباس، اینکه آن را چطور بپوشیم و اندازه و شکلش چطور باشد، آیا اینها را باید در حیطه دینی بحث کنیم؟ اینها جزو مباحثی است که باید پیش فرض بحث باشد؛ مخصوصا بحث منطقة الفراغ. اینها چیزهایی است که به سادگی نمی شود مشخص کرد و باید بحث های جدی داشته باشیم تا نسبت سبک زندگی را با بحث آیات و روایات مقایسه کنیم. این یکی از قواعد مهم است که باید به آن ورود کنیم.

عرض اولی بنده بیشتر درباره مثلا حرام و واجب است که این را گفته انجام نده؛ مثلاً در سبک تغذیه جزو ضروریات ما است که شراب خوردن و خوردن گوشت خوک، ممنوع است و اینها روشن است. درباره پوشاک یک حداقلی را درباره حجاب خانم ها داریم که اینها را تحت عنوان واجب و حرام، منع کرده و اینها روشن است؛ اما از اینجا که رد شدیم، به منطقه ای می رسیم که به قول شهید صدر، منطقة الفراغ است؛ ولی از دیدگاه های فقهی، خودمان از یک عموماتی استفاده می کنیم که چارچوب هایی را برای ما روشن کرده است؛ مثلا فرض کنید که ممکن است در جامعه، بگوییم این را صریح نگفته باشد؛ ولی ما این را می فهمیم که باید روابط بین انسان ها به گونه ای باشد که خانواده، متزلزل نشود.

ما ممکن است منعی درباره اشتغال زنان نداشته باشیم. حالا مشاغلی که حرام و مکروه است را کنار بگذاریم؛ بقیه، جایز است؛ اما الان می خواهیم درباره سبک زندگی خانم ها صحبت کنیم؛ یعنی زنان دوشادوش مردها می توانند بیرون بروند و کار کنند. این با عمومات و قواعد کلی نمی سازد. می بینیم همسرداری و تربیت فرزند با اشتغال تعارض پیدا می کند. پس درباره اشتغال زنان، حداقل ممکن است از این الگو عدول کنیم و بگوییم اشتغال نیمه وقت با سبکی از زندگی که اسلام درباره زن ها تجویز می کند، تناسب بیشتری دارد. این هم یک بحث است. بحث دیگر این است که باید این مورد را بر زمان خودمان تطبیق کنیم؛ یعنی از برخی قواعد کلی عمومات و اصولی که داریم، استفاده کنیم: «علینا بالقاء الاصول و علیکم بالتفریع»، شامل این موارد هم می شود. چطور است که در مسائل مستحدثه مانند بانکداری، بیمه، تلقیح مصنوعی، ماهواره و اینها فقه ما وارد می شود؟ در سبک زندگی هم باید از عمومات و قواعد کلی استفاده کنیم و مطالب را بر زمان تطبیق دهیم.

البته در تطبیق بر زمان، برخی قواعد دیگر مخصوصا تفاوت بین نسل ها را باید ملاحظه کنیم. نکته ای که اینجا می خواهم بگویم که تازگی دارد، روایتی است که امیر المؤمنین(ع) می فرمایند: «لا تقسروا أولادکم علی آدابکم فإنهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم. » روایت، عجیب است. می گوید من با عنوان پدر نباید نوع لباسم را به فرزندم تحمیل کنم. این کار درست نیست؛ چون آنها «مخلوقون لغیر زمانه» هستند؛ یعنی در زمان دیگر به دنیا آمده اند. خود تفاوت زمان، یک چیز است. پس در آن قسمت های منطقة الفراغی که ما گفتیم، اصلا باید یک مقدار تفاوت ها را در الگوهای رفتاری اجازه بدهیم؛ یعنی اگر خواستیم جزم گرایی داشته باشیم، نمی شود؛ یعنی نباید سبک زندگی خودم که به نسل قبل مربوط است را برای فرزندان و نسل های بعدی نیز تجویز بکنم. این کار با شکست رو به رو می شود. طبق فرمایش امیر المؤمنین(ع)، اینجا باید انعطاف پذیر باشیم.

وقتی این سبک زندگی در قسمت های ریشه ای بیاید، اشتراکات ما بیشتر می شود؛ یعنی در نگرش ها، باورها و بینش ها، تفاوت ما کمتر و اشتراکات ما بیشتر می شود؛ ولی در الگوهای رفتاری، اینجا مقداری تفاوت وجود دارد. امیر المؤمنین(ع) که می فرماید: «لغیر زمانکم»، زمان خودش در حقیقت، یک مجموعه ای از عوامل را شامل می شود که محیط است، وراثت است، اجتماع و نهادهای اجتماعی، رسانه و چیزهای مختلفی است که در زمان جدید به وجود می آید. ما این ارتباطات را نداشتیم. در زمان ما این مسائل نبود. با توجه به این سه – چهار نکته ای که گفتم، سبک زندگی، قابل استنباط و استخراج از آیات و روایات است.

 آقای دکتر به طور خاص و جزئی، مسئولان استخراج سبک زندگی اسلامی چه کسانی هستند؟

وظیفه اصلی در این قسمت بر عهده جاهایی است که با سیاست گذاری فرهنگی سروکار دارند. مهم ترین آنها شورای انقلاب فرهنگی است که وظیفه اصلی اش سیاست گذاری فرهنگی است؛ ولی این شورا، نهادی است که خودش از صفر تا صد را آماده نمی کند؛ بلکه از حوزه های علمیه، دانشگاه ها و نهادهای فرهنگیِ مربوط به این بحث باید بخواهد تا اینها را استخراج کنند و در چارچوب و بسته هایی در بیاورند که خود شورای عالی انقلاب یا نهادهایی که زیر نظر شورای انقلاب هستند، اینها را به سیاست، تبدیل و به جامعه ابلاغ کنند. همچنین نهادهایی مثل مجلس که سیاست گذارند، سیاست های کلی فرهنگی را در کمیسیون فرهنگی مجلس باید تصویب و ابلاغ کنند. حالا آیا صرف ابلاغ و دستور، کار حل می شود؟ خیر. بلکه باید کار فرهنگی کرد تا به تدریج نهادینه شود و مردم در جامعه، برتری این سبک زندگی و مزیت آن را ببینند و به سمتش بروند.

 اگر نکته دیگری مانده است، بفرمایید. آخرین نکته ای که باید بر آن تأکید کنم، این است که سبک زندگی با الزام و اجبار نمی شود؛ همان گونه که قرآن می گوید: «لااکراه فی الدین» به قول مرحوم علامه طباطبایی و به قول حضرت استاد جوادی آملی، دین یعنی یک نوع سبک زندگی. تعریف آیت الله جوادی آملی از دین، این است که دین، یعنی روش و برنامه زندگی. «لا اکراه فی الدین» یعنی ما در سبک زندگی نمی توانیم مردم را بگوییم؛ بلکه ما ابتدا باید بیاییم به صورت نظری، سبک زندگی مطلوب را برای مردم ارائه کنیم تا از نظر معرفتی، سطح آگاهی آنان بالا برود و سبک زندگی مطلوب را بفهمند.

در مرحله بعد سردمداران جامعه، مخصوصا علما و بزرگان باید با عمل خودشان تبلیغ کنند که سبک زندگی اسلامی یعنی سبک زندگی برای زندگی سالم تر که برای خانواده ات بهتر و راحت تر است. بگویند خانواده اینجا پایدارتر است، روابط بین پدر و مادر و فرزندان، سالم تر است، این سبک زندگی موفق تر است، برای اهداف علمی بهتر است، آرامش بیشتر در این سبک زندگی است، توفیق مادی و معنوی بیشتری داریم. الگوها باید طبق «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» تبلیغ شود؛ یعنی بیایند اینها را در ویترین بگذارند تا خود مردم آنها را ببینند و انتخاب کنند. من نمی گویم تبلیغ نشود، تبلیغ بشود؛ ولی الزام نشود. با الزام و اجبار نمی توانیم در تغییر سبک زندگی مردم، خیلی توفیق داشته باشیم. از همه روش های تبلیغی و ترویجی باید کمک بگیریم. بزرگان جامعه و علما با رعایت سبک زندگی اسلامی، باید نشان بدهند که این سبک زندگی، درست است. سپس مردم خودبه خود به سمتش می روند: «یدخلون فی دین الله افواجا. »

آرزوی توفیق برای شما دارم، در این برنامه ای که در پیش گرفته اید و امیدوارم برای کار درباره چالش هایی که در این بحث مطرح شد، بستری پیدا بشود؛ مخصوصا نقاط کوری که از جهت علمی دارد و نیاز به نشست های و بحث های جدی تری دارد تا یک مقداری باز شود.

پایش سبک زندگی، سال اول، شماره ۳، مرداد ۱۳۹۳، صفحات ۱۷-۲۶.

حاج حسین آقا ملک انسانی چند گستره ای بوده، با برخورداری از هوش و زیرکی بسیار توانست کاری را آغاز و به پایان برساند که تنها یک دولت می تواند از پسِ آن برآید. اگر تنها موقوفه فرهنگی او را در تهران یعنی …

حمید در ۲۲ سالگی شهید شد و یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم ایران است. و جزو اولین شهدای مدافع حرم استان فارس و شهرستان است. فوق العاده ولایتمدار و مهم تر از همه ادبش نسبت به بزرگ تر ها و خانواده نمون…

کتاب الغدیر دستاورد مهمی بود که جامعه تشیع احتیاج داشت روزی چنین سخنی گفته شود. به همین دلیل سخن از علامه همیشه باقی خواهد ماند. هر مکتب و ایدئولوژی بشری و غیربشری سه قسمت دارد. قسمت نخست، قلب، قسمت د…

یكی از نخبگان قرآنی كشورمان است كه توانسته است ظرف مدت ۲ ماه كل قرآن كریم را حفظ كرده و ركورد كمترین زمان حفظ كل قرآن را از آن خود كند. اما او درخواست‌هایی برای ثبت ركوردش در بنیاد ملی نخبگان و همچنی…

بعضی از بینندگان حس می کنند که اگر ما می گوییم که مسائل دین و احکام ساده است بخاطر درمان بیماری وسواسی است ولی این طور نیست این مطالب از روایات گفته می شود و مسائل حقیقی است.
امیرالمومنین از محلی عبور…

در روایت از امام معصوم نقل شده است که جرم و گناه کسی که فکر کند در روز عرفه خدا او را نیامرزیده است،از همه بیشتر است.
در قرآن داریم که ان الله بالناس لروف الرحیم: همانا البته حتما خدا به مردم رئوف و ر…

علم روانشناسی یکی از موثر ترین و کارآمد ترین وسیله برای مدیریت روح و روان انسان می باشد. این علم می تواند به طور مستقیم در زندگی افراد تاثیر گذاشته و آنها را از مبتلا شدن به بیماری های روحی و روانی حفظ کند.

افراد می توانند در زمینه های مختلف، در هر زمان و با هر بهانه ای به روانشناس مراجعه کنند و مشکلات روانی خود را با وی در میان بگذارند.

علم روانشناسی و تاثیر آن در زندگی

زندگی روانشناس ها

علم روانشناسی یکی از موثر ترین و کارآمد ترین وسیله برای مدیریت روح و روان انسان می باشد. این علم می تواند به طور مستقیم در زندگی افراد تاثیر گذاشته و آنها را از مبتلا شدن به بیماری های روحی و روانی حفظ کند. در کشورهای پیشرفته از این علم استقبال بسیار بی نظیری شده است چرا که در این کشورها اهمیت و تاثیر علم روانشناسی به خوبی درک شده است.

روانشناس

روانشناس فردی است که با طرح واره های وجودی افراد سر و کار دارد و بدون استفاده از هیچ دارو و درمان شیمیایی می تواند انواع اختلالات روانی را تشخیص داده و آنها را بهبود و برطرف سازد. روانشناس با استفاده از تکنیک گفت و گو درمانی می تواند سبب بهتر راهنمایی کردن افراد گردد. چه بسا که آنها شنونده های خوبی هستند و می توانند کمک های بسیاری را از لحاظ روانی به فرد مراجعه کننده ارائه دهند.

بهترین روانشناس کیست؟

روانشناسان بر اساس توانایی ها و زمینه های مطالعاتی متفاوتی که دارند، دارای تخصص های گوناگونی هستند. بنابراین نمی توان گفت که بهترین روانشناس کیست چرا که هرکدام از این روانشناسان می توانند در حوزه تخصصی خود بهترین باشند. برای فردی که می خواهد به روانشناس مراجعه کند، ابتدا باید از زمینه مطالعاتی و تخصصی روانشناس مطلع گردد سپس به وی مراجعه نماید. چرا که در صورت مراجعه نادرست، روان شناس نمی تواند مشکل فرد را تشخیص و راه حل های درست را در اختیار وی قرارد دهد. پس اصلی ترین معیار و ملاک برای مراجعه درست، اطلاع از حوزه های مطالعاتی و تخصص روانشناس می باشد.

به هرحال اگر در جستجوی یک روانشناس خوب برای رفع مشکل خود هستید و نمی دانید که کدام روانشناس بهتر می تواند به شما کمک کند، پیشنهادی که می شود کرد این است که از سایت دکتریاب استفاده کنید که علاوه بر معرفی روانشناس خوب در تهران، سایر شهرهای ایران از جمله روانشناس در شیراز، اصفهان، اهواز، مشهد، روانشناسان کرج و … را می توانید جستجو کنید.


چه زمانی افراد باید به روانشناس مراجعه کنند؟

همانطور که گفته شد در کشورهای پیشرفته مراجعه به روانشناس بسیار رایج است. افراد می توانند در زمینه های مختلف، در هر زمان و با هر بهانه ای به روانشناس مراجعه کنند و مشکلات روانی خود را با وی در میان بگذارند.

برای مثال فرد می تواند در موارد زیر به روانشناس مراجعه کند:

·
افسردگی: افسردگی که “اختلال افسردگی” نیز نامیده می شود یک دوره غم و اندوه است که شامل از دست دادن علاقه به چیزهایی می شود که پیش از این باعث خوشحالی یا لذت می شدند. این احساسات معمولاً به همراه یک سری علائم و نشانه های روانی و فیزیکی هستند. ممکن است بیش از دو هفته افسرده باشید، یا بیشتر اوقات احساس ناراحتی کنید و علاقه، لذت خود را در فعالیت های معمول از دست داده باشید

·
اضطراب: اضطراب یا تشویش یا دلشوره عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و نگرانی با منشأ ناشناخته، که به فرد دست می‌دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است. وقوع مجدد موقعیت‌هایی که قبلاً استرس زا بوده‌اند یا طی آن‌ها به فرد آسیب رسیده‌است باعث اضطراب در افراد می‌شود. همه انسان‌ها در زندگی خود دچار اضطراب می‌شوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکل‌ساز است. تحقیقات و بررسی‌ها نشان می‌دهند که اضطراب در خانم‌ها، طبقات کم‌درآمد و افراد میان‌سال و سال‌خورده نسبت به بقیه افراد بیشتر دیده می‌شود.

·
عدم مهارت لازم برای برقراری ارتباط: این حالت زمانی است که فرد احساس کند در زندگی اش مهارت های لازم ارتباطی ندارد و نمی تواند در روابطی که دارد موفق باشد. در این حالت به روانشناس نیازمند است.

·
تجربیات منفی: فردی که تجربیات منفی بسیاری از گذشته دارد و این خاطرات بطور پیوسته برای او تکرار می شود، در این صورت فرد باید برای بهبود و گرفتن راهنمایی های لازم به روانشناس متخصص مراجعه کند.

·
فقدان و مرگ عزیزان: مرگ جز لاینفک زندگی است ولی این مسئله باعث نمی شود که کنار آمدن با آن آسان باشد. انسان ها با روش های متفاوتی با مرگ عزیزانشان کنار می آیند. سوگواری علنی و یا سوگواری در تنهایی روش های متداول آن می باشد. ولی نپذیرفتن واقعیت از دست دادن، می تواند مشکلات عدیده ای را در آینده ایجاد کند. در این حالت یک روانشناس می تواند کمک کننده خوبی باشد.

·
فوبیا (وحشت): ترس از مار، ترس از عنکبوت، ترس از ارتفاع و… اینها نمونه هایی از وحشت های بسیار شایع هستند. اما بعضی از ترس ها وجود دارند که می تواند منجر به مشکلات بسیار جدی گردد. برای مثال ترس از خوردن، این ترس باعث می شود که شما از خوردن بترسید و این ممکن است حتی منجر به مرگ شما نیز شود. یا ترس از صحبت کردن در جمع، این ترس باعث می شود شما بسیاری از فرصت های شغلی خوب زندگیتان را ازدست دهید.

·
بلوغ و دوران نوجوانی: اینکه فرزند شما در سن بلوغ باشد یا خودتان در حال طی کردن این دوران حساس هستید، فرقی نمی کند. اطلاعات درست و کامل در رابطه با این دوران می تواند کمک بزرگی به شما کند و شما را در کاهش احتمال بروز مشکل راهنمایی می کند.

·
شکست در روابط صمیمانه: بطور کلی ما در زندگی ممکن است در زمینه های مختلفی دچار شکست شویم، در این حالت ما نیاز به کمک داریم تا بتوانیم خود را پیدا کنیم و زندگی خود را دوباره بسازیم. اما شکست در روابط صمیمانه و به اصطلاح شکست عشقی از حساسیت بیشتری برخوردار است. نکته مهمی که در این مورد وجود دارد این است که برای کاهش احتمال بروز شکست، باید به دنبال یادگیری مهارت های لازم باشیم.

·
انتخاب همسر: خوشبختانه امروزه تعداد افرادی که در زمینه ازدواج و انتخاب همسر از تجربه مشاوران و روانشناسان استفاده می کنند روبه افزایش است. بنابراین شما می توانید قبل از انتخاب همسر و ازدواج به روانشناس مراجعه کنید.

·
بچه دار شدن و فرزند پروری: تربیت فرزند می تواند در این دوران دشواری های خود را داشته باشد. از طرف دیگر بعد از بچه دار شدن رابطه همسران نیز دچار نوساناتی می شود. آشنایی نداشتن با مدیریت مسائل پیش آمده در رابطه همسران و آگاهی نداشتن از مهارت های فرزند پروری می تواند تجربه شیرین بچه دار شدن را به تجربه ای استرس زا و ناراحت کننده تبدیل کند. بنابراین با مشاوره گرفتن درست می توانید با مهارت های فرزند پروری آَشنا شوید که در آینده فرزند شما بسیار موثر خواهد بود.

مثال های گفته شده در بالا، نمونه هایی از مواردی است که شما نیاز دارید به روانشناس مراجعه کنید.

برای دسترسی به روانشناس خوب در شهر خود می توانید از موتور جستجوی دکتریاب کمک بگیرید.

منبع: ویرلن

این محتوا تبلیغاتی است

کليه حقوق اين سايت متعلق به پایگاه خبري-تحليلي مشرق نيوز مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.

روان‌شناسی یا سایکولوژی (به انگلیسی: Psychology) علمی است که با استفاده از روش علمی به پژوهش و مطالعهٔ روان (ذهن)، فرایند ذهنی و رفتار در موجودات زنده می‌پردازد.[۱] به عبارت دیگر، روان‌شناسی به مباحث رفتار و فرایندهای روانی می‌پردازد. منظور از «رفتار»، کلیهٔ حرکات، اعمال و رفتار قابل مشاهدهٔ مستقیم و غیرمستقیم است؛ و منظور از «فرایندهای روانی»، مباحثی همانند احساس، ادراک، اندیشه (تفکر)، هوش، شخصیت، هیجان و انگیزش، حافظه و… است.[۲]

آغاز پژوهش‌های روان‌شناختی به‌شکل علمی و آکادمیک، به اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم بازمی‌گردد؛ می‌توان گفت اکتشافات و تحقیقات قابل توجه در روان‌شناسی، تنها از حدود ۱۵۰ سال پیش شروع شده‌است، و این درحالی است که علوم تجربی دیگر از تاریخچه‌ای بلندتر و پربارتر برخوردارند. البته مباحث مربوط به ذهن و روان قرن‌هاست که ذهن متفکران را به خود مشغول کرده و آثار مکتوب آن از دانشمندان یونان باستان و متفکرانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو نیز در دست است، اما این شاخه از علم تا پیش از روان‌شناسی جدید، به‌صورت مدون و آکادمیک مورد مطالعه قرار نگرفته بود.[۳]

واژهٔ
Psychology
با
آوایش انگلیسی: /saɪˈkɑlədʒi/ ( بشنوید)
مستقیماً از عبارت یونانی
Ψυχολογία
وام گرفته شده؛ این عبارت از دو واژهٔ
ψυχή
و
λόγος
تشکیل می‌شود؛ که با کمی اغماض، آن را می‌توان به صورت «مطالعهٔ روح»
(به انگلیسی: Study of Soul)
برگرداند.[۴]

جالب توجه است که واژهٔ Psyche
(به یونانی: ψυχή)
در زبان یونانی مطلقاً «روح»
(به انگلیسی: Soul)
معنا می‌دهد، و مفهوم «ذهن» یا «عقل»
(به انگلیسی: Mind)
را در بر نمی‌گیرد[۵]
، اما بر اساس اشتباه رایج، در انگلیسی، واژهٔ یونانیِ Psyche تقریباً معادل Mind گرفته می‌شود[۶]

«روان» در اکثر منابع، معادل واژهٔ عربی «روح» گرفته شده‌است[۷]؛
لذا همانند معادل انگلیسی‌اش، واژه روان‌شناسی در زبان فارسی نیز واژه‌ای ناقص برای تعریف این علم است.
زندگی روانشناس ها

از آنجا که جزء «شناس» در «روان‌شناسی»، صفت فاعلی است، این واژه الزاماً جدا و با فاصلهٔ مجازی نوشته می‌شود.[۸]
از سوی دیگر «شناس» در بسیاری از منبع‌ها، پسوند صفت ساز در نظر گرفته شده که به واژه پیشین خود می‌پیوندد.

روان‌شناسی طی تاریخچهٔ کوتاه خود به گونه‌های متفاوتی تعریف شده‌است. اولین دسته از روان‌شناسان حوزه کار خود را مطالعه فعالیت ذهنی می‌دانستند. با توسعه رفتارگرایی در آغاز قرن حاضر و تأکید آن بر مطالعه انحصاری پدیده‌های قابل اندازه‌گیری عینی، روان‌شناسی به عنوان بررسی رفتار تعریف شد.

این تعریف معمولاً هم شامل مطالعه رفتار حیوان‌ها بود و هم رفتار آدمیان، با این فرض‌ها که:

از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در بسیاری از کتاب‌ها درسی روان‌شناسی همین تعریف ارائه می‌شد. اما با توسعه روان‌شناسی پدیدارشناختی و روان‌شناسی‌شناختی بار دیگر به تعریف قبلی رسیده‌ایم و در حال حاضر در تعاریف روان‌شناسی هم به رفتار اشاره می‌شود و هم به فرایندهای ذهنی.
از نظر ما روان‌شناسی را می‌توانیم چنین تعریف کنیم: مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی. این تعریف هم توجه روان‌شناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان می‌سازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نیست و بر اساس داده‌های رفتاری و عصب-زیست‌شناختی قابل استنباط است، عنایت دارد.[۹]

می‌توان گفت پیشینه روان‌شناسی از تمام نظام‌های علمی موجود قدمت بیشتری دارد. ریشه‌های آن را می‌توان تا سده چهارم و پنجم پیش از میلاد با دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو دنبال نمود؛ ولی به قول هرمن ابینگهوس، قرن ۱۹، ”روان‌شناسی پیشینه‌ای دراز اما تاریخچه‌ای کوتاه دارد (شولتز و شولتز، ۱۳۷۲، ص ۱۸).
یک فیلسوف تحصیل کرده آلمانی بنام رادولف گوسلنیوس ابداع‌کننده اصطلاح «روانشناسی» است (۱۹۵۰). تا حدود اواخر سده نوزدهم، روان‌شناسی به عنوان شاخه‌ای از علم فلسفه شناخته می‌شد؛ و همچنین به عنوان یک کیش در برخی فرهنگ‌ها در نظر گرفته می‌شد که شامل تهاجم افکار و نابودی یگانگی درونی می‌گردید.

ساختارگرایی اشاره به «تئوری آگاهی» دارد که توسط ویلهلم وونت مطرح شد. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وونت (که به پدر روان‌شناسی آزمایشی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن بر مطالعات روان‌شناسی قرار داشت. ویلهلم وونت خودش یک ساختارگرا نبود اما از شاگردان وی و فردی بنام ادوارد بردفورد تیچنر که یکی از نخستین روان‌شناسان آمریکا شد، از فعالان رویکرد ساختارگرا در برابر رویکرد کارکردگرایی بود. مطالعات ویلهلم وونت بر شکست ساختار جز به جز فرایندهای ذهنی متمرکز بود.

در مجموع رویکرد کارکردگرایی در مقابل رویکرد ساختارگرایی شکل گرفت. این رویکرد به شدت تحت تأثیر کار و مطالعات فیلسوف، دانشمند و روان‌شناس آمریکایی بنام ویلیام جیمز استوار بود. وی باور داشت که علم روان‌شناسی می‌بایست ارزش کاربردی داشته باشد و دریابد که ذهن چطور می‌تواند به منفعت فرد عمل کند. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز درکتاب خود با نام «اصول روان‌شناسی» به بسیاری از پرسش‌های مطرح شده در باب بنیادهای روان‌شناسی که تا سال‌ها بعد توسط روان‌شناسان مطرح می‌شدند، پاسخ داد. از دیگر محققان مکتب کارکردگرایی می‌توان به جان دیویی و هاروی کار اشاره کرد.
همچنین می‌بایست به دانشمند آلمانی بنام هرمان ابینگ هاوس اشاره کرد. فردی که پیشرو انجام آزمایش‌هایی دربارهٔ حافظه بود. وی در این مطالعات که در دانشگاه برلین انجام می‌گرفت، مدل روش تحقیق کمی دربارهٔ یادگیری و فراموشی را ارائه کرد. در همین زمان دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرایند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) نیز آزمایش‌ها خود را بر روی سگ‌ها انجام می‌داد که بعدها به عنوان مفهوم شرطی شدن کلاسیک از آن یاد شد.
اما در سال‌های ابتدایی دهه ۱۹۵۰ میلادی تمامی تکنیک‌های بکار گرفته شده و توسعه یافته شده توسط ویلهلم وونت، ویلیام جیمز، جان دیویی، هرمان ابینگ هاوس و بقیه این دسته از دانشمندان- تخت عنوان روان‌شناسی آزمایشی- که به شدت به دسته‌های اطلاعات ذهنی و پردازش آن‌ها مربوط می‌شدند، شاخه‌ای از مباحث مربوط به روان‌شناسی شناختی شده بودند.

به عنوان بخشی از عکس‌العمل نسبت به طبیعت فردی و درون نگر روان‌شناسی و وابستگی انحصاری آن به جمع‌آوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی به منزله روش راهنمائی تئوری روان‌شناسی معروف گردید. روان‌شناسانی همچون جان بی. واتسون، ادوارد لی سرندایک و بی.اف. اسکینر به عنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان اعتقاد داشتند که روان‌شناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن. آن‌ها این نظر را که وضعیت‌های درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات یا اهداف را می‌توان به صورت علمی مورد تحقیق قرار داد را رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام «روان‌شناسی از دیدگاه رفتارگرا» اظهار داشت که روان‌شناسی رشته‌ای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است، اشکال درون‌گرایی از اجزای لازم این روش‌ها محسوب نمی‌گردند، و اینکه رفتارگرایان مرزی بین انسان و حیوان صفتی قائل نیستند.

رفتارگرایی در تمامی سال‌های آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روان‌شناسی مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه به نام تبلیغ) تئوری‌های شرطی شدن به عنوان مدل‌های علمی رفتار انسان بود. به‌هرحال، کم‌کم مشخص شد که علی‌رغم آنکه رفتارگرایی اکتشافات مهمی صورت داده بود ولی به عنوان یک تئوری راهنمای رفتار انسان نا کارآمد به‌نظر می‌رسید. بازبینی کتاب”رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرایند اکتساب زبان در یک چهار چوب رفتارگرایی) به‌عنوان یکی از عوامل اصلی ختم‌کننده دوران رفتارگرایی به‌شمار می‌آید.

چامسکی اثبات نمود که زبان را نمی‌توان به‌صورت انحصاری از طریق شرطی شدن آموخت؛ زیرا مردم قادرند جملاتی بی‌همتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بتنهایی از طریق تجارب روزمره زندگی قابل تولید نیستند. این مباحث مؤید آنست که فرایندهای درونی ذهن که رفتارگرایان آن‌ها را تحت عنوان توهم رد می‌کردند، واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت بندورا نشان داد که کودکان قادرند یادگیری از طریق مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابراین بیشتر بروی بازنمایی‌های درونی حساب باز نمایند.

‘روان‌شناسی بشر دوستانه’ در سال ۱۹۵۰ به‌وجود آمد و به‌عنوان عکس‌العملی نسبت به مثبت‌گرایی و تحقیقات علمی ذهن بکار خود ادامه داد. تأکید این روان‌شناسی بر نظریه پدیدار شناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم ابناء بشر و رفتار آن‌ها از طریق انجام تحقیقات کیفی برآمد. ریشه‌های تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسیالیست‌ها و فلسفه پدیدار شناختی بوده و بسیاری از روان‌شناسان بشری روش علمی را کاملاً رد نموده و اعتقاد داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازه‌گیری باعث تخلیه کلیه معانی و ارتباطات او به‌عنوان موجودی زنده خواهد گشت.

برخی دیگر از تئوریسین‌های این مکتب فکری عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیازهای انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فیتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت.

ظهور فناوری رایانه‌ای نیز به پیشرفت استعاره عملکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این فناوری به‌همراه تحقیقات علمی در زمینه مطالعه ذهن و همچنین اعتقاد به وضعیت داخلی ذهن به پیدایش روان‌شناسی شناختی به‌عنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود.

ارتباطات بین مغز و عملکرد دستگاه عصبی نیز متداول گردید. دلیل این رایج شدن قسمتی به آزمایش‌های افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد هب و قسمتی به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روان‌شناسی شناخت‌گرا را ببینید) برمی‌گشت. با توسعه فناوری‌های اندازه‌گیری عملکرد مغز، روان‌شناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخش‌های فعال در روان‌شناسی امروزی گردیدند.

با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، دانش رایانه و علوم مربوط به اعصاب) جهت شناخت و فهم ذهن، چتری از علوم شناختی به‌عنوان ابزار تمرکز تلاش‌ها در مسیری سازنده تشکیل گردید.

به‌هرحال، بسیاری از روان‌شناسان از آنچه به‌عنوان مدل‌های «مکانیکی» ذهن انسان و طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. حلقه کامل افراد این دست، می‌توان به روان‌شناسی تبدیل شخصیت و روان‌شناسی تحلیلی کارل یونگ اشاره نمود که در طلب برگشت روان‌شناسی به ریشه‌های روحانی خود بودند. دیگران مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاماً با هم تعامل داشته و در جستجوی قالب‌گذاری روان‌شناسی در قالب وسیعتر مطالعات علوم اجتماعی بودند که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند.

اخیراً مشکلات سلامت روان بیشتر شده یا اینکه بشر بیشتر به آن توجه کرده‌است.

رسیدن به آرامش و اطمینان و دوری از افسردگی و اضطراب از اساسی‌ترین نیازهای سرشتین آدمی و از دیرباز جزو مسائل اساسی بشر بوده‌است. همین مسئله موجب شده تا در ادیان و آیین‌های کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی، راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه شود.
از طرف دیگر، بهداشت و سلامت روانی یکی از نیازهای اجتماعی نیز هست؛ چراکه عملکرد مطلوب جامعه مستلزم برخورداری از افرادی است که از نظر سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند.

درمان شناختی-رفتاری یا CBT) Cognitive Behavior Therapy) از شهرتی فزاینده برخوردار شده و به عنوان یک روش درمانی مؤثر و بادوام برای درمان بسیاری از اختلالات شناخته شده‌است.
درمان شناختی رفتاری یا رفتاری-شناختی هدفش کمک به کسانی است که با مشکلاتی مواجه شده‌اند. بعد شناختی اشاره به فکر دارد. بعد رفتار شامل هر کاری است که انجام می‌دهید. درمان شناختی رفتاری بر این بعد متکی است که هر طور فکر کنید احساس کرده و رفتار می‌کنید. پس اگر سالم فکر کنید زندگی شادمانی خواهید داشت.

روان‌شناسی تشریح‌کننده تلاش‌های توصیف‌کننده هوشیاری، رفتار و تأثیرات متقابل اجتماعی می‌باشد. منظور ابتدائی روان‌شناسی تجربی توضیح تجربه و رفتار انسان به همان صورتی که رخ می‌دهد بود. در حدود بیست سال گذشته روان‌شناسی به بررسی ارتباط هوشیاری و مغز یا دستگاه عصبی پرداخت. هنوز مشخص نیست این‌ها به چه صورت‌هایی با هم در ارتباط هستند: آیا هوشیاری تعیین‌کننده وضعیت مغز است یا وضعیت مغز تعیین‌کننده هوشیاریست یا اینکه هر دو این‌ها روش‌های خاص خود را دارند؟ احتمالاً برای فهم این ارتباطات می‌باید ابتدا با تعاریف «هوشیاری» و «وضعیت مغز» آشنا گردید – یا اینکه آیا هوشیاری نوعی «وهم و خیال» پیچیده‌است که هیچ ارتباطی با فرایندهای عصبی ندارد؟ فهم عملکرد مغز نیز به‌صورتی فزاینده در تئوری و تمرین روان‌شناسی خصوصاً در بخش‌هایی مانند هوش مصنوعی، روان‌شناسی شناخت اعصاب و علوم شناخت‌گرای اعصاب داخل شده‌است.

بحث اکثر مکاتب فکری بر سر استفاده از یک مدل خاص به‌عنوان تئوری راهنما بود که از طریق آن بتوان کلیه، یا اکثریت رفتارهای انسانی را توضیح داد. محبوبیت این مکاتب در طول زمان کم و زیاد می‌شده‌است. ممکن است برخی از روان‌شناسان تصور کنند که پیرو مکتب خاصی بوده و مابقی را رد نموده‌اند، اگرچه اکثر افراد هر کدام از این مکاتب را روشی برای فهم ذهن و نه لزوماً تئوری‌های انحصاری متقابل در نظر می‌گیرند.

زمینه روان‌شناسی بسیار گسترده و شامل روش‌های متفاوت مطالعه فرایندهای ذهنی و رفتاری می‌گردد. در زیر حوزه‌های اصلی بررسی و تحقیق روان‌شناسی به آگاهی می‌رسند. فهرست کامل و جامع عناوین زیر مجموعه و حوزه‌های علم روان‌شناسی را می‌توانید در فهرست سر فصل‌های روان‌شناسی و فهرست رشته‌های علمی روان‌شناسی پیدا و ملاحظه نمائید.

روان‌شناسی یک دانش یا علم خالص نیست بلکه رشته علمی بین رشته‌ای از ترکیب دانش فلسفه و فیزیولوژی بدن
انسان با تأکید بر فیزیولوژی و عملکرد مغز است از آنجاییکه در غرب تربیت یک متخصص روانپزشکی یا متخصص
مغز و اعصاب یا نورولوژیست پرهزینه بوده‌است و در همه روستاها یا شهرهای کوچک دور افتاده نمی‌توانستند از
خدمات این افراد استفاده نمایند ابتدا آلمانی‌ها و بعد سایر کشورها رشته‌های پیرا پزشکی چون روانشناسی دستیار روانپزشک، مامایی دستیار متخصص زنان و زایمان و بینایی سنج دستیار متخصص چشم پزشکی را تربیت
نمودند به جای ۶ سال پزشکی و ۴ سال تخصص پزشکی با یک صرفه جویی ۶ سال با یک دوره کارشناسی چهارساله نیروی مورد نیاز در بخش درمان را تأمین نمودند[نیازمند منبع]

تحقیقات روان‌شناسی بر طبق استانداردهای روش علمی انجام و هم شامل کیفی کردارشناسی و هم وجوه آمار کمی گردیده تا به تولید و ارزیابی توضیحی فرضیات در ارتباط با پدیده‌های روان‌شناسی بپردازد. در جایی که تحقیقات اخلاقی و حالت توسعه در یک دامنه فرضی تحقیق مجاز انجام گردد، پژوهش از طریق پروتکل‌های آزمایشیدنبال می‌شوند. تمایل روان‌شناسی به التقاطی بودن باعث اقتباس دانش علمی از دیگر رشته‌ها برای کمک به توضیح و درک پدیده‌های روان‌شناسی گردید.

تحقیقات کمی روان‌شناسی باعث ایجاد طیفی وسیع از روش‌های مشاهده‌ای شامل تحقیقات عمل، کردارشناسی، قوم نگاری، توضیحات آماری، ساختاری شده و بدون ساختار مصاحبه‌ها و مشاهدات شرکت‌کنندگان گردید که منظور آن گردآوری اطلاعات غنی بدون غرض حاصل از آزمایش‌های سنتی بود. ادامه تحقیقات عام روان‌شناسی انسانی با تحقیق در روش‌های قوم نگار، تاریخی و تاریخ‌نگار ادامه یافت.

تست جنبه‌های مختلف عملکرد روان‌شناسی زمینه‌ای فوق‌العاده از روان‌شناسی معاصر است. روان سنجی و روش‌های آماری غالب شامل انواع معروف تست‌های استاندارد شده و همچنین آن‌هایی که به‌طور اتفاقی به مقتضی وضعیت و آزمایش شکل گرفته‌اند، می‌باشند.

تمرکز روان‌شناسان آکادمیک احتمالاً به‌طور خالص بروی تحقیق و تئوری روان‌شناسی با هدف فهم بیشتر روان‌شناسانه در زمینه‌ای مشخص قرار دارد، این در حالی‌ست که دیگر روان‌شناسان بروی روان‌شناسی کاربردی کار کرده تا چنین دانشی را برای سود آوری سریع و عملی گسترش دهند. به‌هرحال، این دیدگاه‌ها به‌طور متقابل انحصاری نبوده و بیشتر روان‌شناسان هم درگیر تحقیقات و هم در بکار بردن روان‌شناسی در مقاطع خاص کار خود مشغول بوده‌اند. در میان بسیاری از انواع رشته‌های روان‌شناسی، هدف روان‌شناسی بالینی توسعه کاربرد دانش روان‌شناسان و تجارب پژوهش‌ها و روش‌های آزمایش‌ها که آن‌ها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنین بکارگیری موضوعات روان‌شناسی انفرادی یا استفاده از روان‌شناسی جهت کمک به دیگران می‌باشد.

زمانیکه زمینه رغبت نیاز به آموزش خاص و دانش تخصصی خصوصاً در زمینه‌های کاربردی دارد، تداعیات روان‌شناسی به‌طور عادی به ایجاد سازمانی حاکم جهت مدیریت نیازهای آموزشی می‌پردازد. به همین شکل، نیازمندی‌ها احتمالاً در درجات دانشگاهی روان‌شناسی قرار دارند، طوری‌که دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافی در زمینه‌های مختلف اقدام نمایند. در کل، زمینه‌های روان‌شناسی عملی که در آن روان‌شناسان درمان را به دیگران توصیه می‌کنند، همچنین نیاز به اعطای پروانه از سازمان‌های منظم دولتی به روان‌شناسان نیز احساس می‌شود.

تحقیقات روان‌شناسی آزمایشی در داخل لابراتوار و تحت شرایط کنترل شده انجام می‌پذیرند. تلاش این متد تحقیقات تکیه انحصاری بر کاربرد روش‌های علمی بر ابناء بشر برای فهم رفتار می‌باشد. نمونه‌های چنین معیارهای سنجش رفتاری شامل زمان عکس‌العمل و انواع معیاری‌های روان سنجی می‌گردد. آزمایش‌ها جهت آزمودن یک فرضیه خاص انجام می‌پذیرند.

به‌عنوان یک مثال روان‌شناسی آزمایشی، ممکن است ادراک مردم را در زمینه تن‌های صدا بسنجد. خصوصاً، ممکن است سؤال زیر پرسیده شود: آیا برای مردم آسان‌تر نیست که بین یک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آن را از دیگر اصوات بر مبنای تکرار آن‌ها تشخیص دهند؟ برای پاسخ به این سؤال امکان عدم اثبات این فرضیه که کلیه اصوات صرفنظر از فرکانس آنها، به‌طور یکسان قابل تشخیص هستند وجود دارد (همچنین بخش تست فرضیه برای توضیح اینکه چرا شخص به‌جای اثبات فرضیه به عدم اثبات آن می‌پردازد، را ببینید) جهت تست این فرضیه می‌باید یک شرکت‌کننده در یک اتاق نشانده شده و به یک سری اصوات گوش دهد. چنانچه شرکت‌کننده بخواهد نسبت به یک صوت عکس‌العمل نشان دهد (مثلاً از طریق فشار دادن یک دکمه)،

در صورتی‌که فکر کنند که تن آواها شامل دو صدای متفاوت بوده و یک عکس‌العمل دیگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنیده‌اند. نسبت پاسخ‌های صحیح به‌عنوان معیار سنجش اینکه آیا کلیه تنهای آواها به‌صورت یکسان قابل تشخیص بوده یا خیر، بکار می‌رود. نتیجه این آزمایش بخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پایه درگاه شنیداری انسان می‌باشد.

یک مطالعه همبستگی از آمارها جهت تعیین اینکه اگر یک متغیر به‌همراه متغیر دیگر مجدداً رخ می‌دهد یا خیر، استفاده می‌نماید. به‌عنوان مثال، ممکن است یک شخص علاقه داشته باشد که بداند آیا سیگار کشیدن با احتمال ابتلاء به سرطان ریه در ارتباط هست یا خیر. یک راه ساده پاسخ گفتن به این سؤال آنست که گروهی از افراد سیگاری را در نظر گرفته و نسبت آن‌هایی را که در یک مدت زمان مشخص به سرطان ریه مبتلا گشته‌اند را برآورد نمائیم. در این مورد خاص، ممکن است نتیجه حاصله حاکی از همبستگی بالای این دو عامل با یک‌دیگر باشد. (قبلاً ثابت شده‌است که توتون اثرات زیانباری بر ریه انسان وارد می‌سازد). به‌هرحال، تنها بر پایه همین رابطه همبستگی، نمی‌توان به‌طور قاطع قضاوت نمود که کشیدن سیگار «علت» ابتلاء به سرطان ریه‌است. فقط می‌توان گفت آن‌هایی که مستعد سرطان هستند بیشتر آن‌هایی هستند که سیگار نیز می‌کشند. جایگزین سوم آنست که یک متغیر دیگر باعث ایجاد هر دو وضعیت گردد. با مثال روشن نمودن این واقعیت که همبستگی بر علیت دلالت ندارد این مورد را به یکی از اصلی‌ترین محدودیت‌های مطالعات همبستگی تبدیل می‌نماید.

مطالعات طولی نوعی روش تحقیق است که به مشاهده یک گروه در یک دوره زمانی مشخص می‌پردازد. به‌عنوان مثال، ممکن است شخصی در نظر داشته باشد که پدیده اختلال در یک زبان مشخص (اس.ال. آی) را از طریق مشاهده یک گروه از افراد تحت شرایطی خاص و در یک دوره زمانی مورد مطالعه قرار دهد. مزیت این روش آن است که می‌توان چگونگی تأثیرگذاری یک وضعیت در افراد را طی مدت زمان طولانی مورد نظر قرار داد؛ ولی در هر صورت، از آنجا که نمی‌توان تفاوت‌های فردی اعضاء گروه را کنترل نمود، نتیجه‌گیری دربارهٔ کل گروه مشکل خواهد بود.

موضوع روان‌شناسی اعصاب هم بررسی افراد سالم و هم افراد بیمار که به‌طور عام از جراحت مغزی یا بیماری‌های ذهنی رنج می‌برند، می‌باشد.

موضوع بررسی رشته‌های روان‌شناسی اعصاب شناخت‌گرا و پزشکی اعصاب و روان شناخت‌گرا بیماری‌های عصبی یا ذهنی از طریق تلاش در استنتاج تئوری‌های عملکرد عادی ذهن و مغز می‌باشد. فعالیت این رشته به‌طور عادی شامل مشاهده تفاوت‌های موجود در زمینه‌های توانائی باقی‌مانده (که بنام «عملکرد عدم همکاری» شناخته می‌شود) است که می‌تواند پاسخی به این سؤال باشد که آیا توانائی‌ها از عملکردهای جزئی تری تشکیل شده یا توسط یک مکانیسم شناخت‌گرای واحد کنترل می‌گردند.
زندگی روانشناس ها

در کل، تکنیک‌های آزمایش‌هایی اغلب مورد استفاده قرار می‌گیرند که بر مطالعات روان‌شناسی اعصاب افراد سالم نیز صدق می‌کنند. این تکنیک‌ها شامل آزمایش‌های رفتاری، اسکن مغز یا تصویرسازی اعصاب از منظر عملکرد – برای بررسی فعالیت مغز در حین انجام عملی خاص، و تکنیک‌هایی مانند شبیه‌سازی مغناطیسی انتقال جمجمه، که به‌صورتی مطمئن به تغییر عملکرد بخش‌های کوچک مغز جهت بررسی اهمیت آن‌ها در عملیات ذهنی می‌پردازد. تکنیک‌های آزمایش در روانشناسی اعصاب می‌تواند شامل آزمون‌هایی نیز باشد که به این هدف تهیه و تدوین شده‌اند.

شیبه‌سازی رایانه‌ای

ابزاری است که اغلب در روان‌شناسی شناخت‌گرا جهت شبیه‌سازی رفتاری خاص با استفاده از یک رایانه بکار می‌رود. این مدل مزیت‌های زیادی دارد. نظر به اینکه رایانه‌های مدرن از سرعتی فوق‌العاده بالا برخوردار هستند، بسیاری از فرایندهای شبیه‌سازی را می‌توان در مدت اندک اجرا نمود که این خود توان آماری ما را به مقدار بسیار زیاد افزایش خواهد داد. همچنین با استفاده از مدل‌سازی، روان‌شناسان قادر به تجسم فرضیات در خصوص سازمان عملکردی وقایع ذهنی می‌گردند که این امر به‌صورت مستقیم در انسان قابل رویت نیست.

انواع متعددی از مدلسازی در مطالعه رفتار مورد استفاده قرار می‌گیرد. پیوندگرایی از شبکه‌های عصبی جهت شبیه‌سازی مغز بهره می‌جوید. روش دیگر مدل‌سازی سمبلیک است که اشیاء ذهنی مختلف را با استفاده از متغیرها و قوانین به نمایش درمی‌آورد. انواع دیگر مدلسازی عبارتند از سیستم‌های پویا و اتفاقی.

اگرچه جریان روان‌شناسی مدرن به‌طور گسترده در مسیر تلاش‌های علمی قرار دارد، ولیکن این مسیر سابقه مناقشات تاریخی دارد. زمینه برخی از انتقادات روان‌شناسی بر پایه اخلاقیات و فلسفه استوار گردیده‌است. برخی معتقدند روان‌شناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمایش‌ها و مطالعات آماری، به‌شکل دهی ماهیت آن‌ها پرداخته‌اند؛ زیرا این روش‌ها با انسان بمانند اشیاء بیجان و چیزهایی که با آزمایش مورد بررسی قرار گرفته برخورد می‌کنند. گاهی اوقات روان‌شناسی به‌عنوان ابزار از بین بردن خصایص انسانی، بی‌توجهی یا بی‌ارزش کردن هر آنچه برای ابناء بشر لازم است، تلقی می‌گردد.[نیازمند منبع]

یک انتقاد مشترک از روان‌شناسی به نامتعادل بودن آن به‌عنوان یک علم بر می‌گردد. نظر به اینکه تکیه بعضی از زمینه‌های روان‌شناسی بر روش‌های تحقیقات «ضعیف» از قبیل زمینه‌یابی و پرسشنامه قرار دارد، برخی گفته‌اند که این زمینه‌های روان‌شناسی به‌اندازه‌ای که خود روان‌شناسی ادعا می‌کند علمی نیستند. روش‌هایی از قبیل درون‌گرایی و تحلیل متخصص، که توسط برخی روان‌شناسان مورد بهره‌برداری قرار دارند، به‌صورت باز با مسئله ذهنیت برخورد نموده و بر پایه مشاهده قرار دارند. در اینجا سؤال مطروحه آنست که آیا بایست روان‌شناسی را به‌عنوان علم طبقه‌بندی نمود یا خیر زیرا عواملی مانند عینیت، اعتبار، جامدیت به‌عنوان معیارهای کلیدی وجوب تجربه و علم به‌شمار می‌آیند. از این جهت برخی شاخه‌های روان‌شناسی دارای این معیارها نیستند. از سوی دیگر، استفاده گسترده‌تر از کنترل‌های آماری و طراحی‌های تحقیقات که به‌صورت فزاینده‌ای پیچیده می‌گردند، تحلیل‌ها، روش‌های آماری و همچنین عدم استفاده از روش‌های مشکل دارتر مانند درون‌گرایی، حداقل در بخش‌های روان‌شناسی دانشگاه‌ها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه درگذشته بود گردیده‌است.[نیازمند منبع]

برخی سؤال می‌کنند که آیا ذهن تابع تحقیقات کمی علمی‌خواهد شد؛ و برخی منتقدین نیز به طرح تنوع زیاد تئوری‌های روان‌شناسی که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند. انتقاد وارده شده دیگر بر روان‌شناسی مدرن بی اعتنایی آن به روحانیت و خود روح است.[نیازمند منبع]

همچنین انتقاداتی از سوی پژوهندگان تجربی روان‌شناسی در خصوص شکاف میان تحقیق و تمرینات بالینی در روان‌شناسی طرح گردیده‌است. یک روند جدید شامل رشد درمان‌های غیر علمی مانند برنامه‌ریزی زبانشناختی عصبی، تولد مجدد و درمان آغازین می‌گردد که توسط برخی سازمان‌های روان درمانی توسعه می‌یابند. سازمان‌هایی از قبیل مرکز بررسی علمی تمرینات سلامت ذهن برای افزایش سطح آگاهی و تحقیق در خصوص این رشته به‌وجود آمده‌اند.[نیازمند منبع]

اصلی‌ترین تفاوت این است که روانشناسان برای درمان بیشتر از تکنیک‌های روان درمانی کمک می‌گیرند و اجازه تجویز دارو ندارند. در مقابل، روانپزشک می‌تواند از درمان‌های پزشکی و دارویی و همچنین روان درمانی کمک بگیرد. روانشناسی و روانپزشکی دو تخصص مکمل هستند و روانشناسان و روانپزشکان در قالب یک تیم با هم همکاری می‌کنند. از نظر تحصیلات، روانپزشک در واقع ابتدا در رشته پزشکی عمومی تحصیل می‌کند و سپس دوره تخصص خود را در رشته روانپزشکی طی می‌کند و بنابراین یک پزشک محسوب می‌شود. اما روانشناسان دوره‌های چهار ساله کارشناسی، دوساله کارشناسی ارشد و چهار ساله دکتری تخصصی را می‌گذرانند و به صورت تخصصی بر روی ارزیابی و درمان‌های غیردارویی متمرکز هستند.

زندگی روانشناس ها
زندگی روانشناس ها
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *