شکست عشقی(ضربه عشقی) بیشک تجربه دردآوری است. رابطه عاطفی که به جدایی و شکست منجر میشود میتواند مجموعهای از احساسات منفی مانند غم، اضطراب و خشم را برای فرد ایجاد کند. کنار آمدن و پذیرفتن شکست عشقی برای دختران و پسران ساده نیست. جدایی عاطفی و فراموش کردن معشوق ممکن است تا مدتها برای فرد قابل پذیرش نباشد. اما برای درمان افسردگی، ناراحتی پس از جدایی عاطفی و سرعت بخشیدن به مراحل کنار آمدن با غم شکست عشقی، راهکارهایی نیز وجود دارد. به کمک این روشها و مشاوره با یک روانشناس با تجربه میتوان پس از شکست عشقی نیز امیدواری و زندگی سالم را تجربه کرد.
فهرست مطالب
شکست عشقی می تواند به صورت های مختلفی برای افراد ایجاد شود. در ادامه به انواع آن اشاره می کنیم.
یکی از سخت ترین ضربه های روحی که می تواند در یک رابطه به افراد وارد شود زمانی است که یکی از طرفین رابطه بدون هیچ حرفی ناپدید می شود. یک روز صبح که با او تماس می گیرید متوجه می شوید که تلفن همراهش خاموش شده و هرچه پیام می دهید برایش ارسال نمی شود. روزها و هفته ها می گذرد و شما همچنان منتظرید که از او خبری شود. اما حقیقت تلخ این است که او متاسفانه به تنهایی برای این رابطه تصمیم گرفته و خودش را کنار کشیده. قطعا درک کردن حس و حال شما در این شرایط بسیار سخت است ولی ما سعی می کنیم شما را درک کرده و راهکارهایی در جهت کنار امدن با این موضوع ارائه کنیم.
گاهی نیز متوجه می شوید عشقتان چند روزی است که مدام به بهانه های مختلف جواب تماس ها و پیام های شما را یکی در میان می دهد و دیگر مثل سابق برای شما وقت نمی گذارد. با وجود اینکه شما بسیار به او ابراز علاقه می کنید ولی او خیلی واکنش مثبتی نشان نمی دهد و احساس می کنید نسبت به شما سرد شده است. بعد از گذشت چند وقت با آوردن بهانه ای مثل اوضاع بهم ریخته خانوادگی اش از شما می خواهد که چند روزی با هم کمتر در تماس باشید ولی در حقیقت این کار مقدمه است برای سردتر شدن و پایان ارتباط شما. در این نوع از شکست عشقی شما هنوز در شوک این هستید که چطور کسی که تا دیروز عاشق شما بود اینگونه شما را رها کرده است و احتمالا مدت ها تحت تاثیر این شوک بزرگ زندگی خود را کاملا تعطیل می کنید.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
یکی دیگر از انواع شکست عشقی زمانی است که شما ارتباط چند ماهه یا چندساله خود را با دعوا و درگیری به اتمام می رسانید. که اهداف شما می تواند از این کار متفاوت باشد. برخی فقط برای تست کردن میزان وفاداری و عشق طرف مقابلشان بحثی را راه می اندازند و می خواهند ببیند که عشقشان برای ماندن آنها در رابطه چقدر تلاش می کند. بعضی دیگر نیز بدنبال بهانه برای تمام کردن رابطه یا گرفتن انتقام از طرف مقابل هستند و تصمیم می گیرند با دعوا و مشاجره به هدف خود برسند. به همین دلیل اغلب اوقات یک طرف رابطه قربانی تصمیم خودخواهانه طرف دیگر می شود.
افراد بعد از تجربه ضربه عشقی علائم روحی نسبتا شدیدی را تجربه می کنند که البته این علائم با توجه به مدت زمان ارتباط و دوام رابطه می تواند متفاوت باشد. مسلما شخصی که بعد از چند سال رابطه از عشقش جدا میشود بیشتر از کسی که فقط چند هفته با طرف مقابلش ارتباط داشته، آسیب می بیند. علائم روحی بعد از شکست عشقی بسیار شبیه آن چیزی است که افراد در اختلالات افسردگی و اضطرابی تجربه میکنند؛ البته با درجات مختلف. در کنار این علائم روحی علائم جسمانی نیز در این افراد دیده می شود که در ادامه آنها را نام می بریم.
هر آنچه که شما را به یاد عشق سابقتان میاندازد، مانند عکس، پاتوقهای همیشگیتان، افکار نامنظم و … باعث شروع فعالیت در نورونهای “پاداش” قرار گرفته داخل هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی مغز میشود. دانشمندان از تعدادی از افرادی که در رنج و درد شکست عشقی فرو رفته بودند و به هیچ چیزی به جز عشق جدیدشان نمیتوانستند، فکر کنند، خواستند که به عکسهای عشق از دست رفتهشان نگاه کنند و در این بین مغز آنها را با استفاده از دستگاه fMRI بررسی کردند؛ مشخص شد که دو ناحیهی هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی در زمان نگاه کردن به عکسها فعال میشود. به علاوه این دو ناحیه از مغز به کوکائین و نیکوتین نیز واکنش نشان میدهند. برانگیختن نورونهای پاداش موجب آزاد شدن مکرر مقادیر زیادی از انتقال دهندهی عصبی دوپامین میشود. به علاوه دوپامین با فعال کردن مدارهای داخل مغز، موجب افزایش ولع و ایجاد میلی غیرقابل مقاومت میشود. این احساس ولع انگیزه به وجود میآورد و شما را ترغیب میکند تا به امید دریافت مقدار بیشتری از آنچه به آن نیاز دارید، مرتکب رفتارهای دیگر بشوید.
زمانی که عشقتان شما را ترک میکند، احتمالاً درد این شکست و رها شدن را احساس خواهید کرد. قلب و قفسه سینهتان درد میگیرد، معده و دستگاه گوارشتان به هم میریزد و همان احساس ناخوشایندی که هنگام شنیدن اخبار وحشتناک حس میکنید، در وجودتان جریان پیدا میکند. نتایج دو مطالعهی انجام شده بر روی افرادی که در درد و رنج شکست عشقی فرو رفته بودند، حاکی از آن است که به جز ناحیههای پاداش، ناحیههای دیگری نیز داخل مغز فعال میشود که ناراحتی و واکنش به درد جسمی را کنترل میکنند. به بیان دقیقتر، آن بخشهایی از مغز که احساس درد را از جهان خارج جمعآوری میکنند، حین بررسیهای انجام شده آرام بودند، اما سیستمهای مرتبط با آنها، یعنی سیستمهایی که چگونگی واکنش بدن را به درد کنترل میکنند، به شدت در حال فعالیت بودند تا وقوع رخدادی ناخوشایند را به بدن اطلاع بدهند. به علاوه از آنجایی که مغز بدن را کنترل میکند، فعال شدن این سیستمها اثرات مختلفی را به دنبال دارد: برای مثال هورمونهای استرس ترشح میشود که به نوبهی خود بر قلب، دستگاه گوارش و حتی سیستم ایمنی بدن اثر میگذارد. استرس در موارد شدید موجب ضعیف و متورم شدن قلب میشود و ابتلا به عارضهای به نام “سندرم قلب شکسته” یا کاردیومیوپاتی را دامن میزند که حتی گاهی منجر به مرگ میشود. البته این قبیل واکنشهای استرسی شدید و وخیم خوشبختانه نادر هستند.
تمام آزمایشها و مطالعاتی که بعد از شکست عشقی با استفاده از دستگاه fMRI انجام شدهاند، فعالیت مغز را در این دوران ناراحتی بررسی کردهاند. علم نیز مانند شما هنوز هیچ ایدهای ندارد که در مغز یک عاشق شکست خورده چه میگذرد. منطق حکم میکند که باید سازو کاری وجود داشته باشد که بتواند ارتباطات داخل گذرگاههای اتصال مغز را به آهستگی ضعیف کند و از بین ببرد. وقتی قلبتان میشکند، هیچ دلیلی ندارد که نتواند کارهایی را انجام بدهید که مغزتان را به سیمکشی مجدد خودش ترغیب کند. در واقع شواهد موجود حاکی از آن است که مغز بلافاصله بعد از شکست عشقی به سختی تلاش میکند تا شما را وادار به پشت سر گذاشتن این دوران سخت و برگشت به زندگی عادی کند. نظر دانشمندان به طور خلاصه این است که مغز سعی میکند تا ترکیب احساسات و هیجانات مختلف را تعدیل کند، از انجام دادن حداقل تعدادی از کارهای دیوانهواری که احساس میکنید، مجبور به انجام دادن آنها هستید، جلوگیری کند و به شما کمک کند تا دوباره به زندگیتان سرو سامان بدهید.
«رابطمون هنوز تموم نشده، زنگ میزنه بازم بهم». این گفتوگوی با خود، اولین مرحله شکست عشقی است. فرد در این مرحله هنوز باورش نشده که رابطه تمام شده است و هنوز به دنبال روزنه امیدی برای بازگشت به رابطه است.
بعد از مدتی فرد میفهمد که بازگشتی در رابطه وجود ندارد، به همین دلیل سعی میکند برای این رابطه تمام شده مقصر پیدا کند و مقصر اصلی، معمولا فرد مقابل است. شاید این جملات برای شما آشنا باشد: «ازش متنفرم» یا «دیگه حتی نمیخوام ببینمش».
در این مرحله، فرد خاطراتش را مرور میکند و خودش را به خاطر تمام کارهایش ملامت میکند. مثلا: «اگه فلان کار را انجام نمیدادم، رابطمون تموم نمیشد». در این مرحله سعی کنید از کمک یک دوست یا یک روانشناس متخصص استفاده کنید چون ممکن است دلتان بخواهد که به رابطه برگردید و این بدترین زمان برای اجرای این تصمیم است.
شاید اکثر افراد مرحله افسردگی را بیشتر به یاد داشته باشند زیرا معمولا طولانیترین مرحله سوگ است. برای بیرون آمدن از این استیج به خودتان زمان دهید ولی اگر بیش از ۲ الی ۳ ماه طول کشید، حتما با یک روانشناس مشورت کنید. افراد معمولا در این مرحله تصمیم میگیرند که دیگر هیچ رابطه عاشقانهای را تجربه نکنند و به همین دلیل ماندن در این مرحله، بسیار آسیبزاست.
اگر تمام مراحل بالا با موفقیت انجام شود، شما وارد مرحله بهبودی میشوید. در این مرحله، فرد به گونه پختهتری به تجربه گذشتهاش نگاه میکند و با دیدی روشن برای جبران کاستیهای قبل، زندگی خود را از نو شروع میکند. «گذشتهها گذشته، بهتره که من او را فراموش کنم و زندگی جدیدی برای خودم شروع کنم.»
همانطور که گفته شد مواجه شدن با شکست عشقی درست مانند سوگ مرگ عزیزان دارای مراحل مختلفی است. گذشتن از این مراحل زمان میطلبد. طول دوره سوگ عاطفی، باتوجه به شرایط رابطه و روحیات فرد میتواند متفاوت باشد. طبق مطالعات انجام شده هرچه مدت زمان رابطه عاطفی طولانیتر باشد، مدت زمان سوگواری و غم نیز طولانیتر خواهد بود. همچنین کنار آمدن با شکست عشقی حداقل در مراحل اول برای دختران دشوارتر از پسران است. پس لازم است با توجه به شناختی که از شرایط و روحیات خود دارید فرصت کافی برای گذر از این مرحله را به خود بدهید.
خود خوری کردن در این شرایط میتواند آسیبهای روحی و جسمی زیادی برای شخص داشته باشد. درد عاطفی پس از شکست عشقی غالباً باعث افزایش ترشح هورمون کورتیزول در بدن میشود، ترشح این هورمون، سیستم دفاعی بدن را ضعیف میکند. نخستین گام برای حل این مشکل این است که آگاه باشید که طبیعی است اگر پس از شکست عشقی در برابر هر مسئلهی کوچکی به هم میریزید. به این نکته فکر کنید که حساس شدن شما احتمالاً از واکنش بدن به جدایی نشأت میگیرد و قرار نیست که تا پایان عمر ناراحت و عصبی باشید. هرگز سعی نکنید غم و ناراحتی خود را انکار کنید. گریه کردن در هنگام ناراحتی و نوشتن افکار و احساسات، به تخلیه احساسات منفی و کنار آمدن با موضوع کمک میکند. همچنین درد دل کردن با یک دوست یا آشنای صمیمی یا در میان گذاشتن موضوع با مشاور میتواند اندوه شما را کاهش دهد.
اگر خودتان را به خاطر به پایان رسیدن رابطهتان سرزنش کنید، پشت سر گذاشتن این درد و رنج برایتان سختتر میشود و اصطلاحاً دچار یک “سوگواری عمیق و پیچیده” میشوید. طبیعی است که از خودتان بپرسید که کجای راه را اشتباه رفتهاید و چه خطایی از شما سر زده است، اما غرق شدن در افکار منفی، تلاشهایتان را برای ترمیم قلب شکستهتان به باد میدهد.
مهم نیست دلیل جدایی شما چه بوده باشد و چه کسی رابطه را تمام کرده است. مطمئنا در طول رابطه عاطفی یا در هنگام جدایی متوجه نقاط منفی یا اشتباهاتی از طرف مقابل شدهاید. برای اینکه راحتتر بتوانید با موضوع کنار بیایید. بجای مرور مکرر خاطرات خوش که کاری بجز نمک پاشیدن به زخمتان نمیکند، نقاط منفی رابطه و طرف مقابل را مرور کنید. لیاقت شما ماندن در رابطه عاطفی سالم و با آرامش با کسی است که قدر شما را میداند و برای بودن با شما و سلامت رابطه تلاش میکند.
مهمترین مرحله برای کنار آمدن با شکست عشقی این است که تمام شدن رابطه را بپذیرید. البته این کار برای شما سخت خواهد بود به خصوص اگر طرف مقابل دلیل موجهی برای تمام کردن رابطه نیاورده باشد. اما برای ادامه مسیر و گذشتن از این غم جدایی مطمئنا پذیرش مسئله لازم است.
اگر نامزدتان بدون توضیح قابل قبولی و با بیان جملاتی مانند “مشکل از من است، من لیاقتت را ندارم” شما را ترک کرده است، به او التماس نکنید که دلیل این جدایی را برایتان توضیح بدهد. برای خودتان دلیل بتراشید، و ترجیحاً توضیحی بیابید که عزت نفس و اعتماد به نفستان را خدشهدار نکند، مثلاً به خودتان بگویید که نامزدتان از مسئولیت فرار میکرده است.
شاید حذف کردن دوست سابقتان از فهرست دوستهایتان یا آنفالو کردن او در شبکههای اجتماعی به نظرتان بچگانه بیاید، اما در این دوران ناراحت کننده باید به خودتان فکر کنید و تمام راههایی را که ممکن است دوباره با او تماس پیدا کنید و نمک روی زخمتان پاشیده شود، مسدود کنید. تمام این پلهای مجازی را خراب کنید، مطمئن باشید که محدود شدن دسترسی به نامزد سابقتان حالتان را بهتر خواهد کرد.
در هر رابطهای یادگاریهایی بین دو نفر وجود خواهد داشت. اگر میخواهید به فرایند پذیرش شکست عشقی سرعت دهید و با آن کنار بیایید لازم است تمامی چیزهایی که امکان دارد شما را به یاد معشوقتان بیندازد را برای همیشه دور بریزید. این یک توصیه جدی است. یادگاریها شامل تمامی هدیهها، نوشتهها، پیامها، آهنگهای مشترک و … میشوند. حتی اگر چیزی وجود دارد که به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه شما را به یاد معشوق میاندازد، سعی کنید از آن دوری کنید. اگر هدیه یا یادگاری با ارزش است، در صورت لزوم میتوانید آن را به طرف مقابل پس دهید یا این که به فرد نیازمندی اهدا کنید.
پس از شکست عشقی احتمال دارد که در قلب شما احساس تنفر جایگزین عشق شود. به خصوص اگر عشق و محبت زیادی نسبت به طرف مقابل داشتهاید و او شما را رها کرده است و یا با دروغ و خیانت پاسخ محبتهای شما را داده باشد. در این شرایط اجازه ندهید خشم و نفرت تبدیل به افکار و رفتار انتقام جویانه در شما شود. نباید اجازه دهید اتفاقات ناگوار از شما کسی بسازد که نیستید. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید و بر روی افکار مثبت تمرکز داشته باشید.
سفر رفتن میتواند به بازیابی روحیه شما و پذیرش شرایط جدید کمک زیادی بکند. یک سفر کوتاه به ویژه سفر به طبیعت، میتواند شما را از شر افکار منفی راحت کند و آرامش لازم را برای شما به ارمغان آورد.
باشگاه بروید، در پارک پیادهروی کنید یا برای یک گردش و قدم زدن کوتاه از خانه بیرون بزنید. فعالیت بدنی میزان سروتونین را در مغز افزایش میدهد؛ سروتونین مانند یک ضدافسردگی طبیعی عمل میکند و روحیهتان را بهبود میدهد. به علاوه ورزش کردن باعث میشود که انرژی بیشتری داشته باشید و احساس بهتری درباره خودتان پیدا کنید. بنابراین با دوست صمیمیتان به باشگاه بروید یا در یک کلاس تناسب اندام ثبت نام کنید. مهم نیست که چه ورزشی انجام میدهید، فقط باید قلبتان را به تپش بیاندازید. ۵ دقیقه ورزش متوسط تاثیری باورنکردنی بر روحیه غمگین و افسردهتان خواهد شد.
سعی کنید وقت بیشتری را با دوستان و خانوده بگذرانید. ارتباط نزدیک و تعامل با افراد صمیمی دیگری بجز معشوقتان، میتواند جایگزینی برای برطرف شدن نیازهای عاطفی شما باشد.
غلیان شدید احساسات منفی بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی، میتواند موجب شود که افراد به سمت رفتارهای ناسالم گرایش پیدا کنند. سعی کنید سلامت جسم و روح خود را در اولویت قرار دهید. به هیچ وجه برای مواجهه با احساسات منفی، نوشیدنیهای الکلی، قرصهای آرامبخش (بدون تجویز پزشک) و مواد مخدر مصرف نکنید. این رفتارها علاوه بر اینکه کمکی به وضعیت روحی شما نمیکند، میتواند اعتیاد ایجاد کرده و همچنین سلامت شما را با خطر جدی روبرو نماید.
رنگ و مدل مویتان را عوض کنید تا کاملاً از این رو به آن رو شوید. کمد لباسهایتان را خانه تکانی کنید و لباسهایی را که دیگر نمیپوشید، به دیگران ببخشید. برای خودتان لباسهای جدید و جذاب بخرید. یک ظاهر جدید و فربینده اعتماد به نفسی را که شایسته آن هستید، در شما ایجاد میکند.
یکی از راه هایی که می تواند حواس شما را از فکر کردن به گذشته پرت کند رسیدگی به کارهای خانه و محل کار است. یک روز را صرف مرتب کردن کمد لباس هایتان بکنید، روز دیگر وسایل قدیم که دیگر به آنها احتیاج ندارید جمع آوری کنید، و یک روز را هم صرف تمیز کردن اتاق یا میز کارتان کنید. این کارها همچنین می توانند وسیله ای برای تخلیه انرژی های درونی شما باشند.
به گفته متخصصان حوزه روانشناسی، وارد شدن به یک رابطه عاطفی جدید بلافاصله پس از شکست عشقی، درست نیست. اگرچه برقراری یک رابطه عاطفی جدید میتواند نیاز روحی و عاطفی شما را تامین کند و کمک کند فرد قبلی را زودتر فراموش کنید، اما تجربه ثابت کرده است معمولا در این شرایط رابطه سالمی صورت نمیگیرد. پس بهتر است تا زمانی که شرایط روحی شما به وضعیت عادی بازنگشته و کاملا با موضوع کنار نیامدهاید وارد رابطه جدیدی نشوید.
با وجود اینکه تمام علائم و احساسات منفی که در این دوران تجربه میکنید طبیعی هستند، ولی هم ما و هم شما میدانیم که چقدر تحمل این احساسات منفی و کنارآمدن با جدایی سخت است و نمیتوان دست روی دست گذاشت تا خودش برطرف شود. لازم است خودتان هم کارهایی برای تسریع این فرآیند و بهتر شدن حالتان انجام دهید. راهکارهای مناسب و مفیدی تا اینجا ارائه شد، با اینحال حتما متوجه شدهاید که با توجه به حس و حالتان چقدر انجام این راهکارها در عمل سخت یا حتی غیرممکن است. علت آن این است که شما نیاز به اطلاعات بیشتری درباره جدایی دارید. شما باید در هر زمان بتوانید تشخیص دهید که در کدام مرحله از فرآیند ضربه عشقی هستید تا بتوانید راهکاری متناسب با آن را به کار ببرید. مثلا وقتی در مرحله خشم هستید، بیشترین چیزی که میخواهید خالی کردن عصبانیتتان سر طرف مقابل است نه تفریح و گردش برای بهبود حالتان! اینجاست که اطلاعات آموزشی دقیق و حضور یک مشاور روانشناس آگاه درکنارتان ضروریست تا بر اساس شرایط فعلیتان بهترین راهکارهای ممکن را به کار ببرید تا هرچه سریعتر و با آسیب کمتر، این روزهای سخت را پشت سر بگذارید.دوره زندگی پیروزمندانه پس از جدایی این اطلاعات و همراهی را در اختیار شما قرار میدهد. در این دوره شما به طور کامل با مراحل جدایی آشنا میشوید و یاد میگیرید چطور با هر مرحله به بهترین شکل کنار بیایید تا جایی که به پذیرش و بهبودی برسید. ضمن اینکه یاد میگیرید چطور عزت نفس آسیب دیدهتان را ترمیم کنید، رابطه قبلیتان را به درستی بررسی کنید، سهم خودتان در مشکلات رابطه را ببینید و بپذیرید و در نهایت برای ورود به یک رابطه سالم آماده شوید. در تمام این مراحل یک مشاور روانشناس اختصاصی در کنار شما است، حرکتتان را بررسی میکند، راهنماییهای لازم را به شما ارائه میدهد و در واقع سنگ صبور شما در مسیر جدایی میشود، سنگ صبوری آگاه که در زمینه درمان جدایی تخصص دارد.
هر جدایی عاطفی با دورهای از سوگ و ناراحتی همراه خواهد بود. برای کنار آمدن با شکست عشقی، لازم است برای پذیرش موضوع به خود زمان دهید. شکست عشقی باید به مرور مراحل سوگش را سپری کند. داشتن علائمی مانند بی انگیزگی، فقدان انرژی، اضطراب، بی حوصلگی، حالت تهوع و استفراغ، تپش قلب و … علائم روحی و جسمانی رایج بعد از شکست عشقی هستند. شما می توانید با تخلیه احساسات منفی به روش سالم، دور ریختن یادگاریها، ورزش کردن، ارتباط با دوستان و خانواده، سفر و ارتباط با طبیعت، تهیه لیستی از اهداف، کمک گرفتن از یک مشاور متخصص و توجه به ظاهر به روند پذیرش و سلامت روحی خود سرعت ببخشید. نباید اجازه دهید شکست عاطفی هویت شما را تغییر دهد. رفتارهای مخرب سلامتی، افکار انتقام جویانه و جایگزین کردن فرد دیگر برای رابطه عاطفی و یا سرزش کردن خود راه مناسبی برای مقابله با شکست عشقی نیست.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.
دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.
درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.
عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.
وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.
شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.
بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!
{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [{
“@type”: “Question”,
“name”: “از هم جدا شدیم، چکار کنم که بتوانم فراموشش کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “دلم براش تنگ شده نمیتوانم تحمل کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با همکلاسیم کات کردم و میخوام ترک تحصیل کنم…”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با رفتنش خیلی بهم ضربه زد چطور ازش انتقام بگیرم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “وقتی میبینم توی تلگرام و اینستاگرام آنلاین است بیشتر دلتنگ میشوم. چکار کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “چکار کنم خاطراتش دست از سرم بردارد؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “هنوز در فکر رابطه قبلی هستم ولی یک پیشنهاد آشنایی خیلی خوب دارم. چه کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!”
}
}]
}
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
52 بازدید
100 بازدید
128 بازدید
366 بازدید
385 بازدید
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام بنده ۲۷سالمه هشت ماه پیش به خواستگاری دختر ۱۹ساله رفتم که ابتدا جوابشون منفی بود بعد مدتی دخترخانم شماره منو از خواهرم گرفت تا مدتی باهم پیامکی در ارتباط بودیم تا اینکه بهم علاقهمند شدیم دوسه باری همدیگرو دیدیم،خیلی همدیگرو دوست داشتیم من چند بار اقدام کردم با خانواده صحبت کنم ولی میگفت صبر کن خانوادممشگل دارن مشگلشون این بود که مادرش میخواد جدا بشه و داییش همه کاره اونم مخالفه،الان میگه تمومش کنیم یعنی چند بار قبلا گفت تموم کنیم ولی من گفتم ن و شرط میذاشت منم شرطاشو انجام میدادم ولی این دفه دیگه نمیخوام بهش پیام بدم که برگرده خودش چندوقت پیش پیام داد که میخوام حالتو بپرسم ،من باید چیکار کنم؟ولش کنم یا باز برم سراغش؟ دلم نمیخواد پیامش بدم میترسم بعد مدتی دلم براش تنگ بشه،
سلام دوست گرامی طرف مقابل شما در شرایط مناسبی از نظر خانوادگی و روحی نیست و احتمالاً نمیتواند درست تصمیم بگیرد. دلتنگی شما که طبیعی است اما او در شرایطی نیست که بتواند در رابطه حضور داشته باشد. بهتر است مدتی او را رها کنید تا شرایطش کمی بهتر شود. برای بررسی بیشتر میتوانید به مشاور مراجعه کنید.
سلام. من تازه وارد 19 سالگی شدم حدود 2 سال و 5 ماه هست که با پسری همسن آشنا شدم رابطه ما همیشه خوب بوده و علاقمون نسبت به هم زیاد حتی تو آخرین لحظاتی که از هم جدا شیم ولی باتوجه به اختلاف تو لباس پوشیدن.،برای تغییر من ایشون خیلی زحمت کشیدن با اینکه آخرش اوکی شدیم اما اشتباهات و بحث های من ایشون رو اذیت می کرد هر بار فرصت دوباره میخواستم و باز خراب میکردم مثلا بهم میگفت باید قبل ساعت 12 بخوابی و اگه نمیخوابیدم از دستم عصبانی میشد و من اشتباهاتم رو آنقدر تکرار کردم که ایشون تصمیم گرفتن برن و کات کنن و گفتن هر شخص یک اندازه تحمل و صبر داره ولی چند روز بعدش با توجه به اینکه که مادرشون با خانوادم مشکل دارن و راضی نیستن با من ازدواج کنه هر چقدر که ما بیشتر باهم باشیم جدا شدن سخته و ممکنه من موقعیت های خوبم رو از دست بدم و بهم گفتن اگه یه روزی منو بخشیدن و خانوادش راضی شدن و قصد ازدواج داشت برمیگرده. من با این جمله خیلی آروم شدم بنظرتون امید واهی دارم؟! بهم گفتن این بار دارن با منطقشون جلو میرن و نمیخواد آینده هردومون خراب شه و عذاب وجدان دارن تا همین جاش اومدن وقتی میدونستن احتمالش زیاده ک بهم نرسیم و بهم گفتن احتمال اینکه برگردن یک درصده
سلام دوست گرامی از 17 سالگی با او در ارتباط بودید و به نظر میرسد نقش ایشان بیشتر یک مربی و یا پدر بوده است تا شریک عاطفی. او سعی در تغییر دادن شما داشته است و حتی به ساعت خوابیدن و لباس پوشیدن شما نیز واکنش داشته؛ از خود پرسیدهاید که به چه دلیل خواستار بودن در این رابطه هستید؟
سلام من 34 ساله ام و عشقم 25 سال.. پس از هفت سال رابطه عاشقانه که هر روزش گویا مثل روز اول بود رابطه ما مرد. یک سال اخر رابطه ما کمی سرد شده بود بدلیل کار من و خودش و دانشگاه و اینکه خانه مان از هم دور بود تا جاییکه ما که هرروز همو میدیدیم شد ده روز یکبار.دیدار اخرمان یک دعوای بد لفظی بین مان شد و رفت…برای همیشه بدون خداحافظی بدون هیچ کلمه ای.. فقط مادرش یک کامنت دو خطی داد که برو دنبال زندگیت.همین.. ما تمام زندگی مان را چیده بودیم برنامه ازدواج همه چیز.. و جدایی مان بسیار دردناک بود. دو هفته بعد سیم کارتش را سوزاند و از همه شبکه های اجتماعی اش حذف شدم…منی را که حتی یک روز نمیتوانست تحمل کند نبیند… الان یکسال و یک ماه میگذره از رفتنش و همچنان مثل روز اول سردرگم و غمگینم … هر شب خوابش را میبینم خواب های غمگین مانند اینکه در نوری دارد میرود یا اینکه من زانو زده ام و دستش را بر شانه ام گذاشته و من می گریم.بعد بیدار میشوم در تاریکی اطاق و حالم بسیار بدتر میشود. هر لحظه در فکرم است حتی بعد این همه ماه.متاسفانه خودم را بسیار مقصر میدانم احساس گناه می کنم چون حس میکنم سال اخرمان در کنارش نبودم و بسیار تنها شده بود در حالیکه بسیار بمن نیاز داشت بخصوص که دچار بیماری پنیک اتک شده بود و اینکه در کل این هفت سال پدر و مادرم حتی یکبار این دختر را ندیدند و نه خواستند ببینند و برایشان مهم بود و منم کوچکترین تماسی با خانواده اش نگفته بودم تا حداقل این رابطه را جلوتر ببرم و اطمینان حاصل کنه از ازدواجمان… مادرم را بسیار بسیار مقصر میدانم و روز و شبم اندوه است.بعد 14 ماه هم وقتی شب ها که راه میروم و بهش فکر میکنم ناخوداگاه چشمانم پر اشک میشود. بخصوص دیدار تلخ اخرمان که بدون حرفی وقتی مرا دید راهش را گرفت و رفت و کوچک تر و کوچک تر شد تا جایی که محو شد در حالی که ایستاده نگاهش میکردم و میدیدم چگونه برای بار اخر کسی را میبینم که همه وجودم بود و دارد برای همیشه میرود از زندگیم… با هیچ دختری حتی نمیتوانم حرف بزنم شب ها قلبم و معده ام از ناراحتی درد میگیرد اینکه این دختر با همه وجود عاشقم بود و پام ایستاد ولی من و خانواده ام ناخواسته این حس را بهش دادیم که بی ارزش است و باعث شد برود به شدت عذابم میدهد. من از درون مرده ام بخصوص که در اوج افسردگی این دختر وارد زندگیم شد و به من رنگ و نور داد و برگشتن دوباره به تاریکی اینبار غیر قابل تحمل است…
سلام ما یکسال و نیم بود ک باهم دوست بودیم و جفتمون هم میدونستیم ک ته این رابطه جداییه و میدونستم ک اگه ازش جدا بشم ب نفعمه .پریروز باهم کلی صحبت کردیم خیلی خوب و حتی بگم بهتراز ی روز عادی و دیروز دیکه ن جواب تلفنمو داد و ن جواب پیامامو. نمیتونم با نبودنش کنار بیام
سلام دوست گرامی شما یک رابطه عاطفی را پس از 1ونیم سال قطع کردید. حالتهایی مثل دلتنگی، غم، حسرت و یا رفتارهایی مانند چک کردن و اشک ریختن و .. کاملاً طبیعی است. چون هنوز شما به این باور نرسیدید که این رابطه تمام شده است. در واقع هنوز مراحل سوگواری شما شروع نشده است. برای اینکه بتوانید با این تصمیم کنار بیایید نیاز به همراهی و آموزش دارید. پیشنهاد میکنیم به صفحه «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» رادیو عشق مراجعه کنید و آن را مطالعه کنید. در صورت نیاز از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چند ماه با پسری در ارتباط بودم ک میگفت خیلی دوسم داره حتی میگفت خیانت هم کنی نمیرم این اواخر متوجه سرد شدنش شدم ولی زیاد اهمیت ندادم و گفتم حتما مشکلی براش پیش اومده تا اینکه چند روز پیش گفت میخواد تمومش کنیم و من اصلا نمیتونستم باور کنم چون به بودنش اعتماد داشتم چون خیلی با حرفاش باعث شد من خیلی بهش اعتماد کنم و این تموم شدن رابطه برای من خیلی سنگینه دلایلی میاورد که قابل اصلاح بود و میشد درستش کرد ولی نمیخواست و دلایلش شاید تا حدی درست بود ولی نموند که درستش کنیم حتی قبلا بش گفتم اگه رفتار یا حرفای من باعث میشه ناراحت شی بگو تا درستش کنم و گفت نه مشکلی ندارم من فکر میکنم فرد قبلی زندگیش برگشته چون دلایلش منطقی نبود و پیچوند و رفت فکر میکردم واقعا نمیره و دوستم داره حتی کلی برنامه برای آیندمون ریخته بودیم حالا دارم شبا و روزای سختی رو میگذرونم که کنار بیام با این قضیه و میدونم خوب میشم با گذر زمان ولی انگار بدتر میشم میشه راهنمایی کنید چیکارکنم بیشتر از حرفاش ناراحتم و نمیتونم هضمشون کنم ک چرا این کاروکرد
سلام دوست گرامی به هر دلیلی او این رابطه را تمام کرده است، شما نیازی به موشکافی این ماجرا ندارید. برای اینکه حالتان بدتر نشود، بهتر است در دوره «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» شرکت کنید. این دوره برای افرادی که جدا شدهاند و درگیر افکار منفی و احساسات ناخوشایندی مانند بیقراری، ناامیدی، غم، خشم، ترس، تنهایی و … هستند و فراموش کردن رابطه و طرف مقابلشان برایشان بسیار سخت است و یا افرادی که مدتهاست رابطهشان تمام شدهاست اما هنوز ذهنشان مدام درگیر رابطه تمام شده است، در زندان رابطه محصور شدهاند و فکر میکنند نمیتوانند رابطه و فرد مقابلشان را فراموش کنند، کاملا مناسب است.
سلام وقتتون بخیر من ۱۷سالمه و دو سال قبل عاشق یک پسری شدم که باهم رفت آمد خانوادگی داشتیم و واقعا مثل یک خانواده بودیم. خواهرزاده اون بهترین دوست من هست منم یک روز به دوستم گفتم عاشق داییش شدم بعد اون ب هخانوادش گفته بود و خانواده اونا همه فهمیدن ک من عاشق پسرشون شدم اوناهم به خانوادم گفتن ولی ما چون مذهب مون فرق داشت خانوادم قبول نکردن اون پسر خیلی خوبیه تنها مشکلش اینکه زیاد با رفیقاش میگرده بعد این اتفاقات من فهمیدم که خیلی دوسم داره ولی چون خانوادم قبول نکردن اونم بعد این اتفاقات شبا دیر میومد خونه مشروب میخورد خانوادش هرچی میگفتن گوش نمیکرد دوستم بهم گفت ک من باید بهش پیام بدم و بگم که این کارا رو نکنه ولی من و اون پسره برا اینکه نمیخواستیم آبروی خانواده هامون نره باهم دوست نشدیم ولی چون مجبور بودم یک روز بهش پیام دادم گفتم که دیگه اون کاراشو بس کنه و اونم قبول کرد خانوادمم فهمیدن که من بهش پیام دادم خیلی ازم ناراحت شدن خانواده اونا هم از رفتار خانوادم ناراحت شدن و یکم رابطه خانوادگی مون خراب شد اون پسره هم خیلی ناراحت شد بخاطرم خیلی گریه کرد و منم مجبور شدم بگم که دوستم شماره شو بهم داده ولی دوستم ناراحت شد که من اینو گفتم ب عد یه مدت دوستم بهم پیام داد و گفت که داییش عاشق یه دختر دیگه شده میخواد باهاش ازدواج کنه منم باور کردم و شب اول ک فهمیدم اونقدر ناراحت شدم که رگ دستمو زدم ولی کسی نفهمید الان ۷ ماهه که ندیدمش خبری ازش ندارم در حالی که مث بقیه رابطه ها باهم خاطرات مشترک خاصی نداشتیم ولی من هنوزم نتونستم فراموشش کنم. خیلی حالم بده بیشتر وقتا ب یادشم وگریه میکنم
سلام دوست گرامی در سن 17 سالگی انتخاب شریک زندگی معنایی ندارد چون در اوج دوره نوجوانی هستید. اتفاقات تلخی بوده است و شما پیش از اینکه این مساله جدی شود، روی این فرد سرمایهگذاری عاطفی زیادی کردید. چون سابقه خودکشی را اشاره کردید، حتما نیاز است که وضعیت شما را یک روانشناس بررسی دقیق کند. لطفا برای بهبود حال خود از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام و وقتتون بخیر ممنون از مطالب عالی و کاربردیتون من 18 سالمه و چند وقتی بود از یه دختری خوشم اومده بود حدود چند ماه ، از طریق موسیقی با هم آشنا شده بودیم و حضوری تو مراسما همو میدیدیم و تو فضای مجازی دنبالش میکردم ، بعد یه مدت باهاش حرف زدم و وارد رابطه شدیم ، خیلی عمیق دوسش داشتم و به طور جدی میخواستمش و با مامانش هم صحبت کرده بودم و گفت که مشکلی نداره و حواستون باشه و این حرفا ، رفتار های بچگانه و افکار بچگانه ای داشت ، بعضی چیزا رو درک نمیکرد که تو اون سن دیگه باید درک میکرد ! خیلی بهش اعتماد داشتم و واقعا توجه و علاقه زیادی خرجش کردم ، بعد چهار ماه اکانتشو گرفتم یهویی و دیدم که با پسرای دیگه هم صحبت میکنه خیلی صمیمی !!! ولی نه به عنوان عشق و عاشقی ، با این اوصاف بازم موندم و بعد کلی عذرخواهی گفتش که دیگه تکرار نمیکنم و اشتباه کردم و این حرفا ، رابطمونم بعضی وقتا دعوا زیاد داشت اونم بخاطر اینکه بعضی چیزای ساده رو هم نمیدونست و خانوادش کم کاری کرده بودن و یا به عنوان روشنفکری ایده های غلطی بهش القا کرده بودن … و بعضی وقتا دعوامون شدت میگرفت و سر تکرار اشتباهای دیگش حرفمون میشد و وقتی من دیگه خیلی عصبانی میشدم بعد چند بار منطقی توضیح دادن شاید فشی چیزیم میدادم که میدونم مقصرم اما بعدش میگفتم معذرت میخوام بابتش ، با همه داستانایی که داشت باهاش ساختم ، با وجود اذیت کردناش و انجام دادن کارای تکراری ، تا جایی که بهم دروغ می گفت و دلیلشو میپرسیدم گفت حوصله جروبحث نداشتم ، منم بعضی وقتا گیر زیاد دادم و سخت گرفتم قبول دارم اما درون حد نبود که انقد شلوغ کنه و آزادی زیادی میخواست ، بعد یسال و خرده ای بعد یه دعوای جدی کم کم سرد شد و بعد یه ماه عذاب دادنم گفتم چته هی میگفت هیچی تا اینکه بالاخره گفت من این رابطه رو نمیخوام و وقتی پرسیدم یه مشت دلیل چرت تحویلم داد !!! گفت اره نمیتونم تو رابطه باشمو نمیتونم به یه نفر متعهد باشمو دلم میخواد آزاد باشمو هرکار دلم میخواد انجام بدمو این حرفا ، هرچی تلاش کردم و حرف زدم ، گفتم راه میام تو عم راه بیا چارچوبامونو از اول میسازیم ، بیا تعمیرش کنیم نه تعویض ، گفت نمیتونمو اینا و اخرم توم شد رابطمون … منم دم کنکورم هست و نابود کرد زندگیمو ، همش تو فضای مجازی میبینم چیا گذاشته عصابم خرد میشه و چند بار بعد اتمام ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی و اینا گفت نمیدونمو نمیشدو یروز میگی چقد احمق بودمو ، همه رابطه ها که ازدواج نداره و ازین حرفا … اخه مدلامونم بهم میخورد زیاد دو تا پایه ورزشکار اهل موسیقی ، فقط افکارش در سطح افکار من نبود … چیکار کنم که راحت کنار بیام ؟
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. لطفا نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چهار ساله که از یه رابطه خیلی خیلی خوب که سه سال باهم داشتیم, به دلیل خیانت (که اطرافیان و دوستاش باعث شدن ) بیرون اومدم ولی هنوز مثل همون روز اول بهش که فکر میکنم حالم بد میشه و به همون شدت میریزم به هم خودم احساس میکنم چون همیشه سعی کردم بهش فک نکنم یا از چیزایی که منو یادش میندازه دورری کنم این قضیه فقط سرکوب شده ولی حل نشده چون هنوز ناخوداگاه با یه یادآوری بعد چهار سال حالم مثل روز اول میشه, میخواستم بپرسم برای حل شدن این مسئله من باید چکار کنم ؟ اینکه الان با گذشت زمان کافی باید چی کاری انجام بدم ؟
سلام دوست گرامی به سن خودتان اشاره نکردید برای اتفاقی که برایتان افتاده است متاسفیم. خیانت دیدگی میتواند علائم استرس بالایی را در شما به وجود بیاورد که حتی با گذشت زمان شاید دردش کمتر شود اما همچنان بهم ریختگی وجود داشته باشد. علاوه بر مسأله سرکوب کردن که خودتان به درستی به آن اشاره کردید، حل نکردن موضوع خیانت برای خودتان و دوری و فرار از ماجرا، انکار را در شما تقویت میکند. انکار کردن اولین مرحله پس از یک سانحه یا اتفاق تلخ است. بنابراین شما باید به کمک درمانگر، این سوگ را پشت سر بگذارید و با این درد موجهه شوید. به تنهایی این مسیر بسیار دشوار است اما مشاور و درمانگر به شما کمک میکند تا بتوانید کمکم با این حقیقت روبرو شوید و به زندگی جدید خود برسید. در رادیو عشق، دوره آموزشی با عنوان زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» وجود دارد که میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به «قطبنمای زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» مراجعه کنید و سپس از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام . من بعد از 1 سال متوجه شدم دوست پسرم بهم خیانت کرده . بعد پیش همه دوستاش طوری وانمود کرده بوده که من خیانت کردم . این خیانت حتی تا پای رابطه ی جنسی با طرف هم بوده.وقتی به گوش من رسید حتی یدونه پیام نداد ک بگه اینطور نیست یا شایعه س یا هرچیزی . با پیام ندادنش و توجیه نکردن من شک منو به 100% یقین تبدیل کرد ک این اقا ب من خیانت کرده. من تماااااام برنامه های مجازی ک ایشون توش فعالیت داشتن رو بلاک و دیلیت کردم . الان 2 روز میگذره من اصصصلا ایشون رو دیگه دوست ندارم ولی لرزش شدیییییید و مشکل گوارشی شدید و استرس شدییید پیدا کردم .همش با خودم میگم چرا بهم تموم این مدت دروغ گفت چون بعد ازون بهم ثابت شد رابطه ی جنسی رو با چند نفر در زمان ارتباط با من داشته.و خودشو مظلوم میگرفت .میشه راهنماییم کنین چطور آروم شم؟ که این حالات از بین بره؟
سلام دوست گرامی بخاطر این اتفاقات تلخی که برای شما افتاده است متاسفیم حالاتی که تجربه میکنید طبیعی است، چون شما از طریق بد وجسمتان مشغول تجربه کردن یک درد شدید هستید. خشم زیادی دید و برای تخلیه آن و تجربه حال خوب، نیاز دارید تا حتما با مشاور صحبت کنید.
سلام.من 28 سالمه و به مدت سه سال با آقایی دوست بودم که رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم داشتیم و از چند ماه اول از من خواستگاری کرد و منم موافق بودم چون صداقت و علاقه ایشون نسبت به من ثابت شده بود. هشت ماه از رابطمون نگذشته بود که خواستگاری علنی شد و من با خانواده ام در میان گذاشتم اما خانواده من به خاطر اختلاف مذهبی و اینکه با هم دوست بودیم به شدت مخالفت کردند حتی با این وجود این آقا با خانواده به خواستگاری اومد اما خانواده من متاسفانه زیاد بهشون اهمیت ندادن و رفتارشان باعث دلخوری خانواده طرف شد و با اینکه جواب منفی دادن بهشون خانواده ام علی رغم تلاشها خیلی زیاد من برای جذب رضایتشون باز ما مدتی دیگر صبر کردیم که شاید نرم بشن و دوباره خواستگاری کنه. اما بعدش خونواده ایشون مخالفت رو شروع کردند و پدرش حاضر نشد دیگه بیاد خواستگاری. ما هم به ناچار از هم جدا شدیم. اینکه ما خیلی خیلی با هم جفت و جور بودیم و همه جوره با هم خوب بودیم و فکر میکنم به معنی واقعی عاشق هم بودیم. این جدایی برام خیلی خیلی سخته، بخصوص اینکه الان خانواده ام رو مقصر از دست دادن عشقم میدانم و اصلا نمیتونم باهاشون رابطه خوبی داشته باشم. این باعث شده علاوه بر شکست عشقی عمیقا احساس تنهایی کنم و در همین حین بود که یکی از پسرهای دور فامیل به قصد ازدواج به من پیشنهاد آشنایی داد و منم قبول کردم اما به دو هفته نکشید آشناییمون به طرز عجیبی که خودمم نمیدونم چطور ازم دلسرد شد و بدون هیچ حرفی با کم کردن رابطه اش به مرور طی چند روز تمام کردیم که این هم خیلی تاثیر منفی روی روحیه ام گذاشت. از اینکه اینقدر زود وارد رابطه شدم پشیمونم. اما طرف خیلی شرایط خوبی داشت الان که مقاله شما رو خوندم متوجه شدم نباید وارد رابطه میشدم آیا راهی برای برگرداندنشون هست؟
سلام دوست گرامی درباره مخالفت خانواده شما نیاز به اطلاعات بیشتری است که بدانیم این مخالفت آنها منطقی است یا غیرمنطقی؟ اگر از نظر مذهبی بسیار باهم مخالف باشید این دلیل منطقی است و واقعبینانهتر به این ماجرا نگاه کنید. بخصوص که حالا خانواده ایشان نیز مخالف هستند. اشنایی شما با شخص جدید کاملاً تصمیم اشتباهی بوده است و وقتی هنوز پرونده قبل باز بوده، شروع این ارتباط جدید کار عاقلانهای نبوده است. اینکه چطور او شما را ترک کرده است هم واضح و روشن است که او متوجه میشود که شما تمام و کمال در رابطه حضور ندارد.
سلام ممنونم از مطالب خوبتون من ۲۱ سالمه و بعد ۵ سال از ازدواجمون یهو متوجه شدم شوهرم اون کسی که فکر میکردم نیست انگار بعد این چند سال چشمم روی حقیقت زندگیم روشن شد اون راحت رابطه نامشروع داشت و منو فقط برای سختی ها و بی پولی هاش میخواست دوستم نداشت 😔 من هیچ وقت نمیخواستم رابطم به جدایی بکشه خیلی تلاش کردم به طلاق نرسیم ولی بعد اینکه متوجه شدم و بهش گفتم انگار دنبال بهونه بود و راحت ازم جدا شد حال روحیم خیلی بده شاید همه چی تو دوماه طول کشید و تموم شد اون راحت منو رها کرد ولی خاطرات مشترکمون دست از سرم برنمیداره هنوز تو انکارم باورم نمیشه چطور باورم بشه که زندگی تموم شده
سلام دوست گرامی برای اتفاقات تلخی که برای شما افتاده متاسفیم. شما نیاز دارید که حتما در کنار خودتان یک مشاور داشته باشید تا با اتفاقاتی که برایتان افتاد، کنار بیایید. گذر از مراحل سوگ نیاز به تخصص و درمان دارد. میتوانید با شرکت در دوره آموزشی«زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» به هدفی که دارید برسید و زندگی خوب و سالمی داشته باشید.
سلام با دختری اشنا شدم که ملاک رابطه خودشو با من منوط به برخورد من نسبت به دوستان صمیمی اش میکنه یعنی اینکه برای اولین بار هم که با دوستاش رفتم بیرون هیچ رفتاری نکردم که بخاد باعث رنجش دوستانش بشه ولی اون از نحوه رفتارم راضی نبود خیلی براش مهم بنظر میرسه این موضوع بهش گفتم که من کاری نکردم که دوستات ناراحت بشن ولی اون گفت اون صمیمتی که من انتظار داشتم رو ندیدم از شما نسبت به جمع ایا این درسته که یک رابطه رو بر اساس این دیدگاه بزاره ؟ دوستی اون با دوستاش در حد زیادی هست از لحاظ زمانی و اینکه همیشه با اونا خوش بوده و یجوری من احساس میکنم وابستگی به اونا داره و من این استدلال رو نمیتونم در خودم بقوبلانم . البته دوستاش منو میشناسن و خانواده منو و همیچنین از دور خب من با اونا هیچ وقت همکلام نبودم راهکارچیه
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. اینکه شما آن میزان صمیمت را نداشتید، مکن است علت زیادی داشته باشد: شما درونگرا هستید و بعد از اینکه شخصی را بشناسید میتاونید با او صمیمیتر شوید. طرف مقابل شما انتظارات خود را واضح و روشن نگفته است. مهم بودن این دوستان برای طرف مقابل شما ممکن است در آینده روی رابطه شما اثرگذار باشد. بنابراین نیاز دارید تا دقیقا از او بپرسید چه رفتاری را از طرف شما مدنظر دارد؟ اگر انتظار معقولی بود آن را برآورده کنید،اما اگر بیش از اندازه روی این دوستان تاکید دارند، باید رابطهتان مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد.
سلام ممنون از سایت خوبتون🧡 من حدودا ۸ هفته به صورت مجازی با هم دانشگاهیم در ارتباط بودم که میدونم زمان زیادی نیست اما چون تاحالا با کسی تو رابطه نبودم و اصولا تو این جریانها نیستم رابطرو فقط برای ازدواج میدونم . از طرفی ادم کمال گرایی هستم و ازونجاییکه فقط ۱۹ سالمه این موضوع همش توی ذهنمه که ممکنه فرد بهتری بیاد تو زندگیم در نتیجه بخاطر همین و همچنین مسائل دینی پیشنهادای رابطه از طرف اقایان را رد میکنم. الانم رابطرو بخاطر چندین و چندین دلیل خودم تمومش کردم که اکثر دلایل بخاطر همون کمال گراییمه بقیشونم ترس از اینکه اونقدر وابسته بشم و به ازدواج ختم نشه و دچار افسردگی و تبعات بعدیش بشم. اما خب اینم میدونم این روزا دیگه نمیشه انتظار خواستگاریای سنتیو داشته باشم و منتظر بمونم تا فرد دلخواهمو پیدا کنم! ممنون میشم پاسخ بدید اولا چطور با این مشکل کنار بیام و ارتباط برقرار کنم با اقایان دوما چطور وسوسه نشم تا در فضای مجازی چکشون نکنم اون اقارو و رابطرو تموم شده بدونم ، چون من خودم بدون دلیل قانع کننده درحالیکه ایشون میگفتن دوسم دارن رابطرو تموم کردم و ایشون گفتن اگر اینجوری خوشحال ترم قبول میکنن.
سلام دوست گرامی ابتدا باید مشخص کنید برای انتخاب طرف مقابل چه ایده آل هایی دارید؟ از طرف مقابل چه انتظاراتی دارید و دلیل چک کردن ایشان چیست؟ دوره جذب عشق رادیو عشق به شما کمک می کند. می توانید از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام، من ۲۰ سالمه تاحالا با هر پسری که دوست بودم با بهونه های مختلفی دلمو شکستن و رفتن.اینا یکم سخت و برام گذشت الانم با آقایی دوستم که قسط جدی ازدواج باهامو نداره به گفته خودش هربار یه حرفی یه بهونه ای بهم میگه. موندم چیکار کنم ولش کنم یا نه. من از تنهایی بدم میاد اون بره خیلی تنها میشم.
سلام اگر دنبال یک رابطه جدی و آیندهدار هستید بهتره هرچه زودتر این رابطه رو تمام کنید چون طرف مقابلتون خیلی واضح میگه که قصد ازدواج کردن نداره. تمام کردن رابطه و تنهایی سخته ولی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه آسیبظ زا یا نامناسبه. وقتی فقط از ترس تنهایی بخواین وارد رابطه بشین، نمیتونین انتخاب درستی داشته باشین و به خواستهها و معیارهاتون توجه کنید، بنابراین در هر رابطه سرخورده میشین. بهتون پیشنهاد میکنم حتما با سیستم مشاوره تلفنی و آنلاین صحبت کنید، تا هم در زمینه تصمیمگیری برای این رابطه کمکتون کنن و هم با بررسی دقیقتر رابطهتون متوجه بشین چرا همیشه درگیر انتخابهای اشتباه میشین.
سلام ، من ۲۹ سالمه ،حدودا ۴ سال پیش از طریق تلگرام باهم اشنا شدیم ،چنباری همدیگرو دیدیم و واقعا همو دوس داشتیم ، ایشون دو سال و نیم از من کوچیکترن ولی منو متقاعد کردن سن مهم نیس تا اینک با خانوادش مطرح کرد و مادرش تمام تلاششو کرد ک این ازدواج صورت نگیره ، ولی گف کوتاه نمیاد و تلاش میکنه ،۴ ماه پیش درمورد ازدواج من با یکی دیگه شوخی کرد و من دو روز جوابشو ندادم اونم گف حالا ک این شرایط سخت هست دیگه نمیشه ،،،من اونروز خیلی مخالفت نکردم چون فک کردم خودش اروم میشه میاد ،دو هفته بعد خودم پیام دادم گف پیام نداده دعوا کردم ، باز دوهفته بعدش پیام دادم گریه و خواهش فایده نداشت گف بی حس شده گفت پیام نده خوشال باشم من کلا کشیدم کنار ،یک ماه بعدش خودش پیام داد و احوالپرسی منم یاداوری کردم با پیام ندادن من خوشال بودی گفت غلط کردم من بعد از تو رنگ خوشحالیو ندیدم بیخیال خودم خواستم ،منم گفتم اره خودت خواستی ،باز ی ماه بعدش اشتباهی پیش اومد و بخاطرش پیام دادم اونم خیلی خوشحال شد ، گیف و استیکرای گل و قلب ،گفتم رفتارت تناقض داره گفت درسته نمیتونم باهات باشم ولی هنوزم همونقدر دوست دارم منم فقط گفتم اها مرسب بابت گلات ، الان ی ماهه به همدیگه پیام میدیم میخندیم سر به سر هم میزاریم حتی یبار وسط چت گفت درسته میخندم ولی اصلا خوشحال نیستم گفتم چرا ،پرسید باید برا چ چیزی خوشحال باشم منم گفتم همه چی دست خودته،،، بحثو عوض کردم تا دیشب ک داشتیم حرف میزدیم نتش قط شد و صب دیدم دلیت اکانت زده اس دادم گف رمزامنیتشو فراموش کرده براهمین بوده دوباره اکانت ساخته ،،، البته این رمزو یک سال بیشتره ک فراموش کرده بود ،،، منم گفتم اها فک کردم مشکلی پیش اومده ،ولی تلگرام دیگ نه اون حرفی زد ن من ، پروفایلشو تغیر داده و بیوی غمگینم نذاشته ،ناگفته نماند این خطو بخاطر شغلش ک نمیتونست از خط اصلیش استفاده کنه برا من دو سال پیش خرید ک بتونیم در ارتباط باشیم …ممنون میشم راهنمایی کنید الان باید چیکار کنم چطور دوباره رابطمون مث قبل بشه و دوباره جذبم بشه ،،، دوره جذب با موبایل برا من خوبه یا مشاوره گرفتن؟
سلام من یه سوالی ازتون داشتم اکثر مشاور ها از جمله شما میفرمایید که خانمها باید مستقل باشن و اقایون از خانمهای مستقل بیشتر خوششون میاد از طرفی میگین که کمک خواستن باعث میشه طرف مقابل رو جذب کنید و حس قوی بودن به اون شخص بدین دقیقا تا چه حد استقلال لازمه و چه مواردی رو باید در نظر بگیریم که هم طرف به استقلال شخصیمون پی ببره هم در جذب افراد موفق باشیم ممنون میشم توضیح بفرمایید؟
دوست عزیز سلام سوال خوبی پرسیدین و دقیقا همینطوره که میگین. نکته مهم موضوع در رعایت توازن و تعادله. متاسفانه اکثر افراد فقط یکی از این راهها رو میچسبن و یا از این طرف بوم میفتن یا از اونور! مستقل بودن یه ویژگی فردیه و هم برای آقایان و هم برای خانمها لازمه. اما خیلی وقتها خانمها اصرار دارن استقلالشون رو توی چشم شریک عاطفی یا همسرشون فرو کنن! و مدام این پیام رو بهش بدن که من به تو نیازی ندارم. این همون رفتار اشتباهه چون دو نفر در رابطه به هم نیاز دارند و ابراز این نیازها در حد معمول حس خوبی به طرف مقابلشون میده. این موضوع بهویژه برای آقایون مهمه چون وقتی بدونن طرف مقابلشون بهشون تکیه میکنه احساس کفایت میکنند و عزت نفسشون افزایش پیدا میکنه و اثر مثبتش میاد توی رابطه. اما این تکیه کردن هم حدی داره. این حس که طرف مقابلت برای هرکاری وابسته بهت باشه اصلا حس خوبی نیست. مردا تو این شرایط احساس ترس و خفگی میکنن و سعی میکنن فاصله بگیرن. از طرفی کمکم طرف مقابلشون رو ادم ضعیفی میدونن و دیگه جذابیتش براشون کم میشه. بنابراین هردوی این راهکارها در حد تعادل برای سلامت رابطه لازمه
سلام مدت ۶ ماه با یه اقایی آشنا شدم همه چیز خوب پیش میرفت و تمام مدت بمن ابراز عشق و علاقه میکرد. ما از هم دوریم اما تو این ۶ ماهه دوبار به دیدنم اومده و اخرین بار ۱۲ مرداد بود بعد از رفتنش متوجه کمی سردی در رفتارش شدم وقتی علت رو پرسیدم انکار کرد. تا اینکه چند شب آخر تمام مدت انلاین بود من بهش پیام میدادم اما جواب نمیداد یا میخوند و جواب نمیداد نهایتا بعد یکساعت یا دوساعت جواب میداد اونم در حد یک کلمه، منم یه شب که از این رفتارش ناراحت شدم فقط گفتم معلوم هست شبا چکار میکنی که جواب منو نمیدی؟ همین حرفمو بهونه کرد و دیگه جوابمو نداد بعد دوشب بهش پیام دادم امشب تولدم بود اونم گفت خب به من چه . گفت از اولم بودن منو تو باهم اشتباه بوده و تو اونی نبودی که من میخواستم دستتو گرفتم بهت هیچ حسی نداشتم. از اونجایی که اصلا من باورم نمیشد چون هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت و حتی دعوا هم نکرده بودیم چند شب بعد دوباره بهش پیام دادم که من هنوزم دوست دارم حتی ازش خواستم که منو ترک نکنه گفتم حداقل دلیل رفتنتو توضیح بده اما فایده نداشت و فقط گفت ما بدرد هم نمیخوریم چند روز دیگه هم صبر کن منو فراموش میکنی. حالا تقریبا بیشتر از یک هفته از تموم شدن رابطه میگذره و من هنوز نتونستم باهاش کنار بیام مدوام گریه میکنم. نمیدونم باید چکار کنم احتیاج به کمک دارم
دوست عزیز سلام
قطعا در جدایی عاطفی، این احساسات در شما طبیعیه. همونطور که دیدید، روش پیام دادن و درخواست کردن جواب نمیده، به خصوص در این مرحله. بهتون پیشنهاد میکنم کمی به خودتون مهلت بدید؛ اگه خواستید برشون گردونید، درست و اصولی برشون گردونید. طوری که اینبار اگه برگردند، با عشق و علاقه باشه. یا اگه قرار هست فراموششون کنید، با کمک روانشناس متخصص این دوره فوق العاده سخت رو، بهتر پشت سر بگذارید. شما میتونید با شرکت در دوره “بازگرداندن عشق و ازدواج”، تصمیم بگیرید یا برشون گردونید یا فراموششون کنید. در هر دو صورت تیم متخصص ما در کنارتون خواهند بود.
سه سال پیش بدون اینکه آقایی رو ببینم کارهای برنامه نویسیشو انجام میدادم –پیام استخدام دورکاری را توی سایشون خوندم-، و همه پیامامون و تسویه حساب کاراش با ایمیل و یه شماره حساب انجام میشد. به خاطر کارایی که براش انجام میدادم مجبور بود کارشم توضیح بده که من بهتر متوجه بشم. این آقای 28 ساله دانشجوی دکتری و از اساتید دانشگاه و مدیر یک شرکت در شهرستانی دور بودند. خیلی محترم برخورد میکردند. یه وقتایی در مورد من و تحصیلاتم و … سؤالاتی ساده میپرسید، من هم تا حدی جواب میدادم، یه روز یک کاری بهم سپرد بهش گفتم که این روزا نمیتونم و برای دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم باید برم تهران. بعد از چند روز بهم پیام میده که شما رو دیدم. تمام مشخصات ریز و درشت اون روز من و دانشگاهمو گفت. میگفت از روزای اول آشنا شدن با شما که کارا رو با حساسیت تحویل میدادید نسبت به شما برداشت مثبتی داشتم، یواش یواش با اینکه ندیدمتون از شما خوشم اومد. اولین باره که چنین چیزی تجربه میکنم، خیلی دوست داشتم که ببینمون که بالاخره دیدم. خودمو به تهران رسوندم که شما رو ببینم ولی جلو نیومدم چون میترسیدم ازم ناراحت بشید و برید. میگفت دوست دارم با هم آشنا بشیم، خواهش میکرد، شماره تلفنش رو داد که باهاش تماس بگیرم. دائم میگفت قصدم خیره. من گفتم که این کار رو صلاح نمیدونم. قسمم میداد تمام مشخصاتشو داد گفت که کی هست و چه کاره هست و … . میگفت که همش به من فکر میکنه. پیج اینستاگرامشو و … چک کردم تک تک اعضای خانواده اش و دوستاشو شناختم. ایشون یه آقای خیلی محترم، دانشجوی دکتری، پرتلاش، از نخبگان دانشگاهی، خیلی صاف و سالم و با خانواده ای محترم و مذهبی –پدر مردی روحانی-. اوایل که بهم پیام کاری میداد بعدش میگفت که منتظر تماستون هستم خواهش میکنم. ولی به هیچ وجه شرایطم برای ازدواج فراهم نبود، به خاطر مشکلات مالی خانواده و برای حفظ آبروی خانواده مجبور بودم که بخشی از درآمد خانواده رو به دست بیارم به خاطر همین نمیخواستم حالا حالاها ازدواج کنم و نمیخواستم کسی از این ماجرا خبر داشته باشه. میگفت اگه بخوام میتونم پیدات کنم اما دوست دارم شما به میل خودتون بیایید، منِ احمق همش محترمانه بهش میگفتم که صلاح نیست –ولی جواب رد هم نمیدادم-. دیگه توی ایمیل اصرار نمیکرد و فقط پست های مرتبط توی صفحات اجتماعی میگذاشت. وقتی که در مورد این آقا تحقیق کردم و دیدم تمام ویژگی های مثبت رو داره. همین باعث شد من هم بهش علاقمند بشم، دائم عکسهای پروفایل تلگرام و اینستاگرام خودش و خانوادهشو چک میکردم. همیشه شعرهایی با محتوای اینکه دلم بیقراره و منتظرتم و … میگذاشت که کاملاً مرتبط به حال همون زمان و حرفهای بینمون بود. تمام این عکس های شخصی خودشو و خانواده شو –حتی فامیلاشو- نوشته هاشو و … سیو میکردم و دائم اونا رو مرور میکردم. همین باعث شد بیشتر عاشقش بشم. تا اینکه دو ماه بعد از آخرین پیام ایمیل و زمان تحویل سال جدید -98- این نوشته رو توی پروفایلش گذاشت. عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو . . . گر چه تلخ است، ولی باید این جام محبت بشکست، گرچه تلخ است، ولی باید این رشته الفت بگسست، باید از کوی تو رفت، دانم از داغ دلم بی خبری، و ندانی که کدام جام شکست، که کدام رشته گسست. امسال اوضاع خانواده ما سروسامان گرفت، دوست داشتم یه بار دیگه بهم پیام بده، یه بار دیگه ازم بخواد که بیام. دائم خوابشو میدیدم، خیلی منتظرش بودم تا اینکه چند شب پیش فهمیدم که ایشون جدیداً با همکار دانشگاهشون ازدواج کرده. میدونم من مقصرم، اون نمیدونست که دل من هم باهاشه، من به خاطر اوضاع نابسامان مالی خانواده منتظر بودم که همه چی درست بشه بعد به درخواستش جواب بدم. کاش من این دفعه بهش پیام میدادم که این اتفاق نمی افتاد. هیچ تمرکزی روی کارم ندارم، خواب و خوراک ندارم. فقط دارم خودمو سرزنش میکنم. هیچ اثری ازش نه جا نذاشتم. تمام عکسا و حتی ایمیلاشو پاک کردم که شاید فراموشش کنم، اما نمیتونم تحمل کنم، هنوز اَشکهام خشک نشده، تو رو خداااااااااا بگید که چه کار کنم، تازه استخدام یه شرکتی شدم که تا یک ماه دیگه باید یه پروژه سنگینشو انجام بدم. ولی اصلاً نمیتونم. کاش هیچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.
سلام دوست گرامی شما با تعلل و دلایلی که واقعا خاص نیست ایشان را مدت ها مردد گذاشتید .اگر صادقانه شرایط را برای ایشان توضیح میدادید ممکن بود الان وضعیت فرق کند.بهرحال اتفاقی هست که پیش امده و ایشان ازدواج کردن.منطقی باشید و دور از هیجانات این دوران را بگذرانید تا به ثبات و ارامش برسید
سلام تشکر میکنم بابت سایت زیباتون. نزدیک به دوهفتست که با یکی تو رابطم که از قبل میشناختم. این اقا قبلا با یه خانوم که بچه هم داشت رابطه داشت که خیانت دیدبه گفته خودشون یه ماهه که تموم شده و بیشتر وقتا استوریای دپ میذاره. دیشب یه استوری گذاشت که تنهام دوس دارم عزیز دل یکی باشم من خیلی ناراحت شدم که منو ندیده گرفتی گفت اصلا این ماجرا نیست. من خودم اعصاب ندارم که فردای اون روز خیلی سرد برخورد کرد به نظرتون چیکارکنم هدفش اون حرف و کار چی بود؟ چی پیشنهاد میکنید؟ من خیلی دوسش دارم . ببخشید طولانی شد. خیلی به کمکتون احتیاج دارم نظرتون چیه اگه برم حضوری حرف بزنم که بگم هرموقع خواستی تموم کنی یا با قبلی باشی بهم بگو منطقی تموم کنیم ولی سرد برخورد نکن؟؟؟؟
دوست عزیز سلام
به طور خیلی واضحی ایشون نتونستند از نظر روانی، از رابطه قبلی بیرون بیان؛ بنابراین این هیجانات و احساسات در ایشون رو ممکنه باز هم شما ببینید. ایشون حتما باید با روانشناس متخصص در ارتباط باشند تا بتونید این ماجرا رو فراموش کنند، اما از اونجایی که این یک تصمیم شخصی برای ایشون هست، خیلی شما کاری نمیتونید در این زمینه بکنید. کاری که شما میتونید انجام بدید اینه که یک پیام بهشون بدید (اگه حضوری باشه البته خیلی خیلی بهتره) و در اون پیام چیزی مشابه این جملات رو بگید: “من متوجه هستم که تو هنوز نتونستی رابطه قبلی رو فراموش کنی و این غم همچنان باهات هست، اما من هم حق دارم در رابطه سالمی باشم که در اون عشق و احترام دریافت کنم. منتهی به نظر میرسه با توجه به شرایطی که هستی، این مساله برات مهیا نباشه.” حالا اگه این رابطه براتون خیلی مهمه، میتونید انتخاب کنید که براشون صبر میکنید یا نه (به نظرتون خیلی ارزش منتظر بودن نداره این رابطه). یادتون باشه، هر تصمیمی که بگیرید، عواقبی داره. موندن در رابطه یا ترکش، باید ببینید عواقب کدوم روش براتون آسیب کمتری به بار میاره.
اما در مورد جمله آخر، اینکه بهش بگید تموم کن یا سرد برخورد نکن، یه ایراد بزرگی داره و اون اینه که شخصیت شما به عنوان یک انسان صاحب رای و اراده نادیده گرفته میشه. شما هم نیازهایی در رابطه دارید که حق دارید در موردشون صحبت کنید. پس، بهتره خودتون مرز احترام رو تو رابطه مشخص کنید، مثل جملاتی که در بالا گفته شد.
سلام .. 21 سالمه، تو یه رابطه ای بودم که بهم خیانت شد و ضربه ی شدیدی خوردم و تا پای خودکشی هم رفتم؛ الان بعد از سه ماه یکی از آشناها که خیلی پسر خوبیه و همیشه میخواستم با همچین آدمی باشم بهم درخواست داده و البته قصدش ازدواجه و خواهرشم که دوست منه خبر داره از این جریان ، همه خانواده ش و خودش رو تعریف میکنن و صداقتش بهم ثابت شده و یک ماهه که اشنا شدیم،ولی مشکلم اینه که انگار دیگه حسم مرده .. بهم ابراز علاقه میکنه و من هیچی نمیگم انگار دیگه احساساتی نمیشم .. بهش گفتم ما که آشنا شدیم ولی اگه من با شما یه مدت حرف بزنم و به دلایلی قسمت نشه ازدواج کنیم اونوقت اونی که ضربه میخوره منم و نمیخوام وابسته بشم هر وقت شغلی پیدا کردی و قضیه جدی شد اونموقه من میتونم بیشتر در مورد خودمون حرف بزنم ،از وقتی این حرفارو زدم ناراحت شده و میگه پس منو نمیخوای … نمیدونم چیکار کنم ، از یه طرف نمیخوام از دستش بدم از یه طرفم ترس و اینکه فعلا حسی ندارم بهش نمیتونم ادامه بدم 🙂
دوست عزیز سلام
سه ماه بعد از جدایی عاطفی هنوز زمان زودیه برای اینکه رابطه جدیدی رو آغاز کنید، به خصوص زمانی که شما چنین هیجاناتی رو تجربه کردید. به همین دلیل که شما نمیتونید به ایشون علاقهای نشون بدید یا … . بهترین کار در این زمان این هست که به جای اینکه موضوع رو به سمت چیزهای دیگه پرت کنید، خیلی شفاف برای ایشون توضیح بدید که یک مدت برای فکر کردن نیاز دارید تا بتونید چند مساله رو خودتون حل کنید. اگه ایشون پذیرفتند که هیچ و اگه نپذیرفتند حداقل نه شما آسیبی میبینید نه به ایشون آسیبی وارد میکنید. در این مدت هم حتما از یک روانشناس حرفهای کمک بگیرید تا روند بهبودی و فراموش کردن اون دوران سریعتر طی بشه.
سلام خسته نباشید با اقایی ۲ سال و نیم رابطه دارم که به شدت به ایشان علاقه دارم حال بعد از گذشت ۲سالو نیم به من گفتن که به فرد قبلی زندگی خود علاقه مند بودند و به گفته خودشان الان هیچ علاقه ای ندارند اما ایشان دور خود یک حصار تنهایی کشیدند که به گفته خودشان این حصار ناشی از شکست قبلی بوده و گاها به من حتی اجازه ورودی به این حریم تنهاییو نمیدن!من الان به دلیل اینکه بعد از مدتی خیلی طولانی فهمیدم به اون شخص علاقه داشتن دائم احساس بددلی میکنم و و افکار مختلف به سراغ من میاد میخواستم ترکشون کنم چون واقعا طاقت این موضوع رو نداشتم اما مانع من شدن و از طرفی خودم با تمام وجود عاشقشم و احساس شکست بزرگی میکنم و همش فکر میکنم نکنه عاشقم نیست و یا حتی زمانی که با من وارد رابطه شده به اون شخص فکر میکرده یا هنوز میکنه درصورخی که خودش میگه همه اینا اشتباهه باید چیکار کنم که روحم از این شکست و هزاران افکار تو ذهنم رها بشه و بتونم رابطمونو در ارامش بسازمو مطمئن باشم به اون فرد هیچ حسی نداره
سلام دوست گرامی بهرحال هر کسی در زندگی خود گذشته و یا تجربه ای دارد و نمی شود با اطلاع از این رابطه ،برای این شخص همیشه مردد باشید.وقتی خود ایشان در رفتار و گفتار نشان می دهند که برای ایشان گذشته تمام شده پس خودتان را اذیت نکنید
سلام بنده همون شخص هستم منتها این بار رابطه به سه سالو سه ماه رسید و من به ایشون اعتماد کردم اما متاسفانه چند روز قبل بحث ازدواجو و مشخص کردن هدف رابطه که پیش اومد ایشون گفتن ازدواج نمیکنن و هنوز عاشق عشق سابقشونن و من موندم و یک دنیا سوال بی جواب!در صورتی که ایشون همش به من ابراز عشق میکردن و ما تو کل شهر باهم خاطره داریم و من نمیتونم هضم کنم چطور ادمی که اونقد ادعای عاشقی میکرد و من داشتم اعتماد میکردم این شکلی منو شکست!و همیشه آیندشو با من میدید لطفا کمکم کنین
سلام من تقریبا دوسال پیش با ی اقایی وارد رابطه شدم به واسطهی تلگرام و گروهی ک درست شده بود و ایشون از اشناهای یکی از دوستام بودن بعد ۳ ماه متوجه شدم خیلی اخلاقامون بهم میخوره کاملا درک میکردیم هم دیگرو شاید هیچ وقت با هیچ کسی ب اون خوبی رابطه نداشتم. حتی یه زمان کوتاهی ک با خانوادم مشکل داشتم کاملا درکم میکرد ولی چندتا نکته تو این رابطه بود که متفاوتش میکرد اول اینکه به من گفته بود رشت دانشگاه میره و خانوادش تهران هستن و اینکه ما بیشتر از طریق تلگرام ارتباط داشتیم حتی تلفنی هم بهم زنگ نمیزد دیگه اینکه ما اولین قرارمون بعد از ۵ ماه رابطه بود ک اومد تهران خلاصه همه چیز خوب بود ک کم کم ب مشکل برخوردیم دقیقا یادم نمیاد از کی ولی بعد از ۹ ماه ک من تمام صداقت و عشق خالصانمو بهش نشون دادم بی تفاوت شد جوری ک برای سالگرد دوستیمون ی قدمم برنداشت و فقط اومد تهران ک منو ببینه و منم برا اینکه یاد جفتمون بمونه ی جشن کوچیک گرفتم اون روز گفت بردارش تهرانه ولی هرچی اصرار کردم ک بگه بیاد گفت نمیتونه و کار داره از این قضیه ۳ ماه گذشت ک بی تفاوتی و رفتار بدش شدت گرفت و یهو بحثمون شد و کات کردیم بعد ی مدت استوری منو تو اینستا ریپلای کرد و دوباره باهم حرف زدیم لازم داشتم دلیل این رفتارشو بدونم ک اروم بشم چون عمیقا هم دوسش داشتم هم وابستش بودم که دیگه گفت همه چیزو دروغ گفته بود همون رشت زندگی میکردن و خیلی از مسائل و من تو اون لحظه فقط ب این فکر میکردم ک اون تایمی ک میومد تهران شبا کجا میموند. بخاطر علاقه قلبیم و اینکه بخوام فرصت بدم دوباره اون رابطه خوب شروع بشه بخشیدمش قول داد همه چیزو درست میکنه اما نشد… حرف درمورد رابطه جنسی بیشتر شدش و بالاخره ب من پیشنهاد داد و منم گفتم ک نمیتونم ولی خب دیگه بعد از بخشیدنش عملا هیچ رابطه ای نبود یه علاقه فقط از سمت من بود و کلی بی توجهی به ابراز علاقم باز سر چیزای بیخودی بحث میکردیم حرف زدنامون کمتر شده بود من دچار این شک شده بودم نکنه همه حرفای الانشم دروغه نتونستم طاقت بیارم خودم کات کردم ولی وقتی اومد تهران نتونستم نبینمش باهاش قرار گذاشتم خواسته هامو گفتم تقریبا قبول کرد ولی فایده نداشت تا اینکه ب سربازی رفتنش رسید و رفت بعد از آموزشیش جای دوری افتاد و تقریبا ۳ ماه ازش بیخبر بودم ک زنگ زد ازش خواستم بازم باهام تماس بگیره ولی دیگه نگرفت تمام مدتی ک نبود و میدونستم عملنا هیچ رابطه ای نیست برای مناسبتا پیام میفرستادم براش اما وقتی اومد انلاین شد و پیام هامو نخوند قلبم شکست اون رفته بود ولی من هر روز داشتم با احساسی ک قبلا داشتم خودمو عذاب میدادم همش خودمو مقصر میدونم حتی الانم با گذشت ۸ ماه از نبودش باز ی وقتا اذیت میشم سعی کردم با کسی تو رابطه جدید برم ولی نشد هیچ جوره جذب کسی نشدم من مدت سوگ رو گذروندم اما تموم نمیشه من همه عکسامونو پاک کردم ولی بازم برام تموم نشده چون هنوز تو ذهنمه اون روزای خوب با وجود اینکه کنار هم نبودیم میدونم بهش فادت کرده بودم میدونم اون رابطه اشتباه بود و اشتباه رفتم اشتباه ادامه دادم اشتباه احساس به خرج دادم ولی اتفاق افتاد من اینقد درگیر بودم ی مدتی و هنوز ی وقتا درگیرش میشم دیگه نمیتونم توجه کسی رو ب خودم جلب کنم هیچ پیشنهادی ندارم چون خودم از رابطه و علاقه ها فاصله گرفتم گفتم میرم سرکار سرگرم میشم ولی بازم طی ۳ ماه دو بار براش اشک ریختم برای حس خودم ب ادم اشتباه چیکار کنم فراموشم بشه راحت بشم حتی نمیتونم چتامونو پاک کنم میترسم بیاد بپره بهم همیشه از دعوا کردناش میترسیدم من از فریاد از لحن تند میترسم من الان ۲۳ سالمه اون ۲۵
سلام دوست گرامی رابطه ای که با دروغ همراه باشد ایحاد حس اطمینان و اعتماد را خیلی سخت می کنه و مخصوصا اگر در مورد مسائل اصلی رابطه باشد ایشان در بلاتکلیف بودن و مردد بودنشان شما را اولویت زندگی محسوب نکردند و برای همین در رفت و امد بودن. الان که رابطه چندبار از سر گرفته شده و به نقطه مشترکی نرسیده بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدهید زمان به شما برای فراموشی ایشان و رابطه کمک کند.دنبال راهی برای شروع مجدد هم نباشید که رابطه ای کاملا اشتباه هست
سلام. من وارد یک رابطه شدم که طرفم یک طورایی همکارم هم هست و آخر هفته ها به شهر ما به خاطر کاری که با هم شروع کردیم میات . محل کار و زندگیش شهرستان دیگه ای. اوایل آشنایی همه چیز خوب بود ولی به دلیل اینکه اون کم پیام میداد رابطمون خیلی محدود شد من چندبار گله کردم و اون اظهار کرد که خیلی دوستم داره و اصلا نمیخوات از دستم بده ولی مشغله کاریش زیاده. طوری که من دیگه پیامی ندادم و پیام های خیلی خلاصه شد در حد صبح بخیر عزیزم و دریافت همین جواب از جانب من. البته پیام های کاری رد و بدل میشه. ولی از رابطمون هیچ خبری نیست . وقتی هم میات هیچ حرفی از جانب اون زده نمیشه و من هم مطرح نمیکنم. من خیلی دوست دارم به این رابطه برگردم ولی نمیدونم چطور. و اصلا نمیخوام از جانب من باشه. بنظرتون راه حل چیه؟؟؟
سلام دوست گرامی یکسری افراد خیلی در قید و بند پیام دادن نیستند و نمیشود خرده گرفت و یا بعنوان مشکلی ازش نام برد.اما باید دید که شما جز اولویت های ایشان هستید یا خیر؟فقط اینکه بگند به شما علاقه دارند و همین کافی نیست.باید برای رابطه وقت گذاشت و به طرف مقابل این حس رو داد که مهم هست .پس با ایشون صحبت کنید و تکلیف رابطه و خودتان را مشخص کنید
سلام خسته نباشید من بایک آقایی دوست بودم به مدت ١٠ ماه؛ ایشون خیلی به من علاقه دارند ولی بنابه دلایلی مجبور شدیم که رابطه احساسی رو تموم کنیم. الان نزدیک ۴روز میشه ولی از اونجایی که ماباهم همکار هستیم مجبور هستیم که برای امور کاری با هم در تماس باشیم. به نظرتون میشه مدیریت کرد این رابطه رو ؟ راهکاری برای مدیریتش میتونید پیشنهاد بدید؟ باتوجه به اینکه اکثر پیج ها برای برگشتن به رابطه از قطع رابطه کامل با طرفمون خبر میدند آیا باوجود این شرایط دیگه رابطه احساسی ما از بین میره؟ البته اولویت برام رابطه کاریه چطور میتونم حفظش کنم؟
دوست عزیز سلام قطعا مدیریت روابط بعد از به هم خوردن رابطه کار دشواریه و در مورد شما این قضیه سختتر هم هست چون فرد مقابل همکارتونه. البته به این معنی نیست که نشدنی باشه، اما به هر حال دشوارتره. پیشنهاد میکنم، قبل از هر چیزی برای خودتون مشخص کنید که چرا این رابطه رو تموم کردید. سعی کنید همه چیز رو یادداشت کنید. اما چرا میخوام اینکار رو انجام بدید، چون این ارتباطات مکرر ممکنه باعث بشه که شما احساس دلتنگی کنید و یادتون بره که چرا رابطتون رو تموم کردید، اینطوری ممکنه بدون اینکه چیزی حل شده باشه، دلتون بخواد که پیش هم برگردید. پس اولین گام اینه که خیلی دقیق مشخص کنید که چرا این رابطه تموم شده. سپس سعی کنید که ارتباطات رودرروی خودتون رو تا حد امکان کاهش بدید. اگه براتون ممکن هست، بیشتر سعی کنید از فضای مجازی برای این مساله استفاده کنید و از این طریق با هم در ارتباط باشید. به علاوه شما ممکنه در این دوران، احساسات مختلفی مثل خشم یا غم را تجربه کنید. بهترین کار این هست که در این موارد با فرد دیگهای مثل دوست یا روانشناس متخصص صحبت کنید. از احساساتتون بگید، از اینکه از دیدن آدمی که دوست دارید چه حسهایی بهتون دست میده و … . صحبت کردن باعث میشه که شدت این احساسات کمتر بشه و شما وقتی این فرد رو میبینید، کمتر دچار احساس غم یا ناراحتی بشید. همچنین نوشتن هم راه بسیار خوبی برای مدیریت این احساسات هست. شما میتونید یه دفترچه کوچیک توی کیفتون داشته باشید، هر موقع که احساس کردید احساسات منفی شدیدی تجربه میکنید، توی این دفتر بنویسید که چه احساسی دارید، چرا این احساس ایجاد شده و … . این روش، یکی از بهترین راهکارهای مدیریت احساسات هست که شما با کمکش میتونید با سرعت بیشتری روی خودتون مسلط بشید. در نهایت اینکه، بدترین کار در روابط اینه که قبل از حل شدن مشکلات، دوباره سعی کنید به رابطه با هم برگردید. سعی کنید به خودتون زمان بدید و روی مسائلی که باعث شده رابطه به هم بخوره، تمرکز کنید. اگه بعد از مدتی احساس کردید که مسائل قابل حل هستند، برای برگشتن به رابطه میتونید اقدام کنید.
سلام خسته نباشید. من پسری ۲۵ساله هستم که اوایل امسال با یه دختر ۲۱ ساله آشنا شدم و بهش پیشنهاد دوستی دادم و گفتم که بیشتر باهم آشنا بشیم. ایشونم قبول کردش. توی این مدت باهم خیلی خوب بودیم و همه چی روال بودش تا اینکه ایشون سر یه بحث کوچیک یهو گفتن که ما بدرد همنمیخوریم. انگار که دنبال بهونه بودن.حتی اجازه نداد که من حرف بزنم باهاش و دلیلشو بدونم.کلا کبریت زد زیر همه چی. به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟؟ من هنوز توی شوکم
دوست عزیز سلام
گاهی پیش میاد که حتی وقتی همه چیز خوبه، یه دفعه با یه دعوای کوچیک همه چیز به هم بخوره و این احساس شما که میگید تو شوک هستید تا حدود زیادی طبیعیه. اما علت چی میتونه باشه؟ ببینید عوامل مختلفی ممکنه باعث اینکار شده باشه. یکیش همین موردی که خودتون گفتید؛ ممکنه ایشون به هر دلیلی، نتونسته باشن با این رابطه کنار بیان و شاید حتی ناخودآگاه، دنبال بهانهای برای تموم کردنش بودن. گاهی هم ممکنه، فرد تو شرایط روحی خوبی نباشه، مثلا دوران سندرم پیش از قاعدگی در خانمها، گاها چنین بحثهایی رو پیش میاره. یا ممکن هست که در خانواده یا محل تحصیل یا … دچار مشکلی شده باشن که ایشون رو تحریکپذیر کرده باشه و باعث شده باشه که نتونن این شرایط رو خوب مدیریت کنن.
به هر حال همه اینها حدس و گمانه و بهترین راه برای بیرون اومدن از این شوک و مشخص شدن تکلیفتون اینه که با ایشون صحبت کنید. بهتره که رو در رو باشه، ولی اگه نشد، تلفنی گزینه مناسبتریه تا پیغام از طریق فضای مجازی. باهاشون در مورد سردرگمیتون صحبت کنید و بهشون بگید که دوست دارید بدونید چی باعث شده که رابطهای که تا اینجا خوب پیش رفته، دچار مشکل بشه. سعی کنید با آرامش به حرفهاشون گوش بدید و بعد ببینید که آیا میشه دو نفری این مشکل رو برطرف کرد یا نه. البته یادتون باشه که بهشون فرصت بدید و بزارید برای گفت و گو با شما آماده باشن. درسته که شما دلتون میخواد زودتر مساله مشخص بشه، اما تا ایشون آماده نباشن، گفت و گوی اجباری یا به اصرار، هیچ کمکی بهتون نمیکنه.
سلام من به مدت ۲سال و نیم با پسری در ارتباط خیلی نزدیک بودم و رابطمون خوب بود و قصد ازدواج داشتیم،هم ایشون هم من با خانواده ها مطرح کرده بودیم و حتی ایشون منو بردن تو یه مراسمی به مادرش و بقیه فامیلاشون نشون دادن و معرفی کردن. ما مشکل خیلی خاصی نداشتیم البته جفتمون عادتای بدی داشتیم تو رابطه مثلا من زیاد گیر میدادم یا زود عصبی میشدم و اون مخفی کاری میکرد و گاهی با دخترای دیگه چت میکرد تا اینکه یه روز سر یه موضوع بحثمون شد و با اینکه حل شد ولی ایشون از اون روز به بعد شروع به سرد شدن کرد و زیاد حرف نمیزد و من هرچی ازش میپرسیدم مشکلش چیه میگفت هیچی حوصله ندارم.تو اون مدت هر روز من بهش پیام میدادم ولی اون سردتر میشد ولی حرفی از تموم شدن رابطه نمیزد تا اینکه من تصمیم گرفتم بهش پیام ندم تا خودش بیاد حرف بزنه،از اون روز ۱ماه و نیم گذشته و ایشون هیچ حرفی تا الان نزدن و حتی تو دانشگاه ک منو میبینه انگار فرار میکنه تو این مدت مادرش به من پیام میده و میگه صبر کن درست میشه. ممنون میشم راهنماییم کنید که دلیل این رفتار چیه و بنظرتون امیدی به برگشتش هست؟
سلام دوست گرامی بهترین کار در این شرایط این هست که با ایشان صخبت کنید و دلایل رفتاری ایشان را پیگیر شوید.شاید مشکلاتی غیر از رابطه وحود دارد که شما از ان خبر ندارید از طریق مادرشان هم پیگیر بشید و اگر مشکلی هست سعی در همراهی جهت حل ان باشید مشاوره دونفره هم میتواند کمکتان کند
سلام. من تازه با سایت شما اشنا شدم و چققققدر دیر اشنا شدم. جواب کلی از سوالهای من تو این سایته. ولی باز جای شکرش باقیه که با شما اشنا شدم. واقعیت من یه ترس تو وجودم هست. اونم ترس از رابطه است. من یکبار با اقایی حدود چندماه در ارتباط بودم. و با توجه به شناختی که از خودم دارم، میدونم که اینقدر درگیر اون رابطه میشم که توش حل میشم. و بعد تموم شدنش تازه میفهمم چقد از خود بیخود شده بودم بخاطر دوستداشتنه. بعد از اون رابطه هر اقایی که به سمتم میاد برای اشنایی رو زیاد توجه نمیکنم بهش و پس میزنمش. تو محیط دانشگاه افراد زیادی تلاش برای نزدیک شدن بهم داشتن ولی من میترسم از ارتباط. حس میکنم واقعا و خالصانه منو نمیخوان. حس میکنم اگه باهاشون ارتباط بگیرم و به سرانجام نرسه بدنام میشم تو دانشگاه و انگشت نما میشم که این دختر با خیلیا بوده. واقعا نحوه ارتباط گرفتن با اقایون و اشنا شدن باهاشونو بلد نیستم. ۲۲ سالمه. و اینکه افرادی که به سمتم میان و ازشون خوشم نمیادو بلد نیستم قاطع رد کنم و حس میکنم دلشون میشکنه و مجبورم هی براشون بهونه بیارم که تصمیم ب ازدواج ندارم. بعد اونام هی پیگیرم هستن و برام عذاب اوره خیلی از افراد هستن که منو میشناسن و از طریق دایرکت اینستا سعی در اشنایی دارن ولی من خوشم نمیاد کسی که نمیشناسم بیاد دایرکت و میزنم بلاکشون میکنم. از نظر شما راه اشنایی از دایرکت اینستا درسته وقتی هیچ راه ارتباطی نیست. یا باید بیان رو در رو خواستشونو مطرح کنن؟
دوست عزیز سلام
شما سه تا موضوع مطرح کردید که میخوام به طور خلاصه بهشون بپردازم: اولین مساله، ترس از رابطه هست. یادتون باشه، شما هیچوقت و با هیچ روشی، نمیتونید آیندتون رو به طور قطعی پیشبینی کنید؛ اما میتونید با توجه به نشونههایی که وجود داره، بهترین تصمیم رو بگیرید. اول از همه بهتون توصیه میکنم که قبل از هر چیزی خودتون رو خوب بشناسید. نقاط ضعف و قوت خودتون رو تو رابطه پیدا کنید. مثلا شما اینجا خیلی خوب نوشتید که توی رابطه حل میشید و درگیرش میشید. خب این خیلی خوبه که انقدر روی ویژگیهای خودتون حساسید. مثل همین مورد، موارد دیگهای که به نظرتون ممکنه مشکلساز بشه رو یادداشت کنید و قبل از شروع رابطه، سعی کنید اونها رو بر طرف کنید.
البته یادتون باشه، همه آدمها تو زندگیشون تصمیماتی میگیرن که ممکنه بعدا پشیمون بشن. البته قطعا هیچ کس بد خودش رو نمیخواد و با توجه به تمام شرایطش تو اون زمان، یه تصمیمی رو گرفته که فکر میکرده، بهترین تصمیمه. پس، هیچوقت خودتون رو بهخاطر تصمیماتی که گرفتید سرزنش نکنید و به جاش، مثل موردی که گفتید، سعی کنید ازش درس بگیرید برای تصمیمات بعدیتون.
دومین موردی که گفتید در مورد جواب رد دادن بود، شما میتونید خیلی قاطع ولی مودبانه، جواب منفی خودتون رو به کسانی که فکر میکنید براتون مناسب نیستند بدید. درسته که دوست ندارید دل کسی رو بشکونید، اما همین مساله روی لحنتون و انتخاب جملاتتون تاثیر میزاره و فرد مقابل تو ذهن خودش فکر میکنه که پس هنوز امیدی هست. از کلمه فعلا قصد ارتباط ندارم و اینها هم استفاده نکنید، چون باز هم فرد مقابلتون فکر میکنه، پس حتما یه زمانی ممکنه دلتون بخواد وارد ارتباط شید. و اما مورد سوم که بسیار هم در موردش پست و مقاله گذاشتیم. ارتباط و آشنایی از راه دایرکت و فضای مجازی بسیار ریسکی هست، آیا حاضرید ریسک چنین ارتباطی رو قبول کنید؟
سلام من دختری25ساله هستم ک حدود یک سال و نیم بااقای تقریبا همسن خودم در ارتباطم.فقط تو این مدت سه دفعه همو دیدیم.ولی هرروز حرف میزدیم.حالا من بدلایل زیاد رابطه رو تمام کردم چون میدونم بااین اقا خوشبخت نمیشم.راهنمایی کنید چکار کنم ک دیگه بهش فکر نکنم و جوابش ندم و وسوسه نشم بهش تماس بگیرم؟؟؟
دوست عزیز، سلام
یه موضوعی هست که در پستهامونم بهش اشاره کردیم، اما میخوام اینجا یه ذره بیشتر راجع بهش صحبت کنم و اونم اینه که چرا فراموش کردن کسی که دوست داریم انقدر سخته؟! بیاین از واژه عشق شروع کنیم. خیلی وقتها عاشق شدنای ما به خاطر یه سری فعل و انفعالات شیمیایی تو مغزمونه. خانم هلن فیشر، متخصص عشق یه تحقیق انجام داد و مغز جوونای عاشق را بررسی کرد. نتایج بررسیش نشون داد که توی مغز عشاق (به خصوص اوایلش) یه مادهای به اسم «دوپامین» ترشح میشه. اما این دوپامین چیه؟ شاید تا حالا اسم کوکایین به گوشتون خورده باشه؛ یه ماده بسیار اعتیاد آور که به مصرف کنندههاش حال خیلی خوبی میده (البته اوایلش فقط!). اما چرا حال خوب میده و شادیآوره، چون دوپامین رو توی مغز ما بالا میبره. حالا فکر کنید ما به طور طبیعی با عاشق شدنمون این ماده را بالا میبریم (البته خوب نه در حد کوکایین). همین پژوهشها به ما نشون میدن که چون مغز ما به این ماده اعتیاد پیدا کرده، سخته از کسی که دوستش داریم دور بشیم و دقیقا همونطوری که شما هم اشاره کردید گاهی وسوسه میشیم که بهش زنگ بزنیم یا یه بار دیگه ببینیمش و … . خب حالا باید چی کار کرد؟ راه حلش سادست ولی اجراش یکم سخته. چون مکانیسم اعتیاد و عاشق شدن تا حدودی شبیه به همن، درمان و رهایی ازشون هم تا حدودی شبیه به همن. یعنی چی؟ یعنی باید مقاومت داشته باشید و خودتون را سرگرم کارهای دیگه کنید تا اثر این ماده براتون کم بشه. تحقیقات مختلف زمانی بین 6 ماه تا یکسال را برای کاهش دوپامین عنوان میکنن. چطوری به خودمون کمک کنیم که مقاومتمون بیشتر شه؟ راهکارهای خیلی زیادی وجود داره. مثلا: 1. دلایلتون برای اتمام رابطه را یه جا بنویسید و هر موقع که وسوسه شدید زنگ بزنید، به خودتون یادآوری کنید که اونها را بخونید. 2. یا از یه دوست کمک بگیرید که تا چند وقت حواسش به شما باشه و باهاتون در ارتباط باشه که اینکار را انجام ندید. 3. به علاوه، ورزش کردن هم خودش خیلی کمک کنندست چون مثل عاشقی، سیستم پاداش و لذت مغزتون را دستکاری میکنه. اینطوری کمتر نبود عشقتون، به چشم میاد. 4. در نهایت اینکه، بهترین کار این هست که خودتون را سرگرم کارهای مختلف کنید! مثلا اگر دانشجو هستید حواستون را به پروژههای دانشگاه بدید یا ….
سلام من 18 سالمه و دچار شکست توی رابطه عاطفیم شدم شرح ماجرا به این صورته که مدتی از همدیگه دور بودیم بدلیل شرایطی که پیش اومده بود کمتر صحبت میکردیم و کمتر ارتباط داشتیم حدودن یک ساعت در روز و اونم بدون ابراز علاقه ای یا چیزی من از این وضع راضی نبودم میدونسم داره یچیزایی تغییر میکنه که خب اون خانوم تکذیب میکرد که اینطوری نیس به همین دلیل منم کم کم کناره گرفتم و چیزی نگفتم یجورایی سرد رفتار کردم تا اینکه بعد از حدود 20 روز ایشون گفتن که بهتره رابطه رو تموم کنیم و حسشون دیگه از بین رفته و علاقه ای ندارن سرد شدن که خب من تو این مدت خیلی تلاش کردم واسه برگردوندش(هرچند که میدونم حرکت اشتباهی بوده) هم اینکه خودم میخواستم باهاش حرف بزنم و رفتم که ببینمش هم اینکه واسطه هایی فرستادم که باهاش صحبت کنن که تنها دستاوردش دور شدن بیشتر ایشون بود و مدام تکرار میکنن که دیگه دوسش ندارم و دیگه بهش علاقه ندارم و نمیخوام به این رابطه برگردم و اینکه از همه چی خسته شدم. هم من هم ایشون اولین تجربه جدی ای بود که داشتیم و رابطمون پر از عشق و محبت بود اما.. الان که این کامنتو مینویسم نزدیک سه هفتس که جدا شدیم و تحملش برای من خیلی خیلی سخته ممنون میشم کمکم کنین
سلام دوست گرامی توجه کنید که یک رابطه ،ارتباطی دو نفره هست و باید هر دو نفر مشتاق و راغب باشند اینکه یک نفر به هر دلیلی مایل به ادامه رابطه نباشند اصرار برای برگشت به رابطه اشتباه هست .شما تلاش خودتان را برای برگشت ایشان انجام داده اید و موثر نبوده .پس بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدید دوران بحران و فراموشی ایشان سپری بشه و اصراری به بازگشت نداشته باشید.
سلام.من یه دختر۲۵ ساله هستم حدود دو یا تقریبا سه سال پیش با پسری تو دانشگاه اشنا شدم اولین رابطه بایه پسر رو من توعمرم داشتم تجربه میکردم اوایل در حد سلام و احوال پرسی بود این رابطه حتی سال اول میشد که یک ماه دوماه هم ازهم خبرنداشتیم یعنی خیلی ساده بود اما به مرور زمان رابطه ما گرم شد من ایشون رو ازهمه لحاظ دوست دارم من درمورد ایشون حتی به خانوادمم گفتم دقیقا پسری هست که من دوست دارم چون نه اهل گول زدن دختر هست نه اهل دروغ ایشون حتی اون قدر پاک هستن که هرگز وهیچ وقت پیشنهاد بدی به من ندادن اهل نمازو روزه و مردونگی هستن که ارزو همیشگی من بود که طرفم این جور باشه به قول ایشون من هم دختر رویایی ایشونم اما از اول رابطه بهم گفت نمیتونه قول ازدواج بهم بده چون میترسه عمل نکنه ومن نابودبشم همیشه سعی میکردبامن مدارا رفتار کنه اما بارفتاراش منو دیوونه خودش کرد من هم همیشه میگفتم من هرچقدر بشه تحمل میکنم شرایطت جور بشه اما اون حرفی نمیزد ولی خواستگارامم که رد میکردم اون ناراحت میشد اما خوشحالم میشد فقط ناراحت این بود که نکنه نتونه بیاد سراغ من خیلی دوستش دارم به خدا… ایشون الان سربازن یه مدت اوایل سربازی خیلی خوب بودن بامن الان حدود دوماه میشه که بامن سرد شدن روزای اول سرد شدن رابطه وقتی دلیل سردشدنش رو پرسیدم اول هیچی نمیگفت اما بعدگفت باخودش مشکل داره باخودش درگیره میگفت جوری شده که هرچهار روز یه بار باید برای ترمیم اعصابش یه امپول بزنه وقتی میپرسیدم خب چی شده حرف نمیزد فقط میگفت امید هست خوب بشم میگفت من به تنهایی نیازدارم بایدخودمو بسازم ازم میخواست اروم باشم الان تنهام گذاشته دارم دیوونه میشم من ایشون رو واقعا صمیمانه دوست دارم بعدازدوماه دوروز پیش بامن تماس گرفت وچن کلمه صحبت کردو بعدم رفت وقتی یادم به حرفاشون برای وقتی که رابطه ما خوب بود میفته نابود میشم حتی میگفت من واون باید پا به پای هم باعث پیشرفت هم بشیم حالا ایشون منو ترک کردن دلیلشو واقعا نمیدونم نمیخوامم فکرمنفی کنم که شاید کیس دیگه ای داره چون دوستش دارم ودارم سعی میکنم فکرمو مثبت کنم که اون برگرده تورو خدا کمکم کنید من ایشون رو با جون ودل دوست دارم کم کم کارم داره به جنون میکشه دلم میخواد بکشونمش سمت خودم اونم برای ازدواج نه رابطه الکی وبه درد نخور خواهش میکنم راهنماییم کنید چون دیگه طاقت ندارم
سلام دوست گرامی به نظر میرسه پارتنر شما نیاز به زمان و کمی ارامش خاطر دارند بهرحال دوران سربازی، سخت هست و باید شرایط ایشان کاملا درک شود از طرفی چون میگید ایشون گفتن دچار مشکلات اعصاب شده اند و دارو مصرف میکنند احتمالا تحت فشار ذهنی وفکری زیاد هستند که لازم هست شما در ابتدا ۱-به ایشان زمان بدهید ۲-ارام باشید ۳-ارامش را به ایشان انتقال بدهید ۴-پیگیر روند درمان باشید ۵-همراهی و همیاری خودتون رو ثابت کنید ۶-در سایت رادیو عشق، مبحث جذب عشق رو دریافت کنید و در ارسال پیام ها از ان استفاده کنید
با سلام ووقت بخیر من حدود ۵ ماه پیش با یک پسری در اینستا آشنا شدم سه ماه اول بیرون نمیرفتیم دو ماه که بیرون میریم من راحع به قصدشم پرسیدم گفت قصدم جدیه ولی باید بیشتر آشنا شیم خودم حس کردم داره بهونه جور میکنه زیادم باهم حرف نمیزنیم شبا در طول روزم فقط صبح بخیر در حد ۵ دقیقه خیلی در طول روز کم حرف میزنیم ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام دوست گرامی چقدر با ایشان اشنایی دارید؟ از صحت صحبتها و اهدافشون مطمین هستید؟ به نظر میرسد کلا رابطه شما اشتباه می باشد و دلیلی برای ادامه وجود ندارد چون اگر ایاشن تصمیم جدی برای رابطه داشتند وقت و انرژی بیشتری میگذاشتند تا به شناخت برسید. بهتر است ابتدا با ایشان صحبت کنید و وضعیت رابطه ر شرح بدهید و در صورتی که بازهم به جای کمک،بهانه داشتند رابطه رو قطع کنید
سلام.من مدتی با یک آقا پسری مجرد که 4 سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم. رابطممون به قصد ازدواج بود، چندین بار یهو غیب میشدن و دوباره میومدن تا اینکه روز زن بهم گفت که من به خاطر مادرم میخوام با یکی از دخترهای اقوام ازدواج کنم. گفت ده ساله دارن میگن، یکسری مشکلات پیش اومد بود ولی الان حل شده و میخوام با اون ازدواج کنم.من نمیدونم چجوری فراموشش کنم. چون هنوز امید به بازگشتش دارم.میخوام اگه قسمتم نیست به طور کلی فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی رابطه شما رابطه ای بی هدف و اشتباه هست و ایشان فقط به دلیل تنهایی به سمت شما امدن و اکنون که مشکلات رابطه قبلی حل شده،شما را تنها گذاشتند پس بهتر است این رابطه را تمام کنید و مطمئنا باشید این رابطه هیچ خیری برای شما ندارد. برای فراموش کردن باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
سلام من با یه اقایی دوست بودم و چون من قبلا ازدواج کرده بودم جدا شدم خانوادش قبول نکردن .ما خیلی همو دوست داریم به اجبار خانوادش مجبور شد با یکی نامزد کنه ولی رابطشو با من قطع نکرده و میگه من از این خانوم جدا میشم که شرایطمون مثل هم بشه و اونوقت خانوادم مخالفت نمیکنن.کمکم کنید لطفا واقعا نمیدونم چیکار کنم
سلام دوست خوبم رابطه شما یکبار تمام شده و اکنون پس از گذشت چند سال قصد دارید دوباره ان را شروع کنید پس باید مجدد مورد بررسی قرار بگیرد و تمام جوانب رابطه سنجیده شود و با دیدی باز و منطقی در مورد شروع ان و یا عدم شروع ان تصمیم گرفت. اما بهتر است قبل از اینکه رابطه به شدت قبل ادامه پیدا مشکلات رابطه قبلی بررسی بشه، راهکارها رو بسنجید، هدف هر دور از رابطه مشخص بشه، بازه مورد نظر برای تصمیم و اقدام جدی تمام اینها نیاز به صحبت مشترک با ایشان داره. بدون رودروایسی باهاشون صحبت کنید در مورد ۴سالی که نبودن ببینید در رابطه ای جدی بودن یا نه؟ دلایل قطع رابطه رو بسنحید دلیل برگشت مجدد و.. اینها باید همه درست و با دیدی باز به نتیجه برسید اگر از این سوال ها حواب قانع کننده و منطقی داشتید با رعایت موارد اهداف مشترک، ایجاد بازه زمانی، حل مشکلات قبلی میتونید رابطه را اغاز کنید
سلام.من از طریق یکی از دوستان با یک نفر آشنا شدم به قصد ازدواج،همدیگه رو دیدیم،صحبت کردیم،تصمیم گرفتیم با هم بمونیم ،حس هم بینمون به وجود اومده بود ولی من جدی نگرفتم قضیه رو،خیلی بی منطق رفتار کردم باهاش،گیرهای الکی دادم،حرفای غیر منطقی زدم تا اینکه زده شد از من.اوایل منو دوست داشت،بعد از حدود دو ماه گفت که نمیتونه باهام ارتباط برقرار کنه و جذابیتی براش ندارم و گفت که تموم کنیم.بعد از اینکه خواست تموم کنیم من تازه فهمیدم که چقدر بهش علاقه دارم و از دست دادنش برام سخته.الان حدود سه هفته میشه که تموم شده .لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی من متوجه منظور شما در مورد بی منطق رفتار کردن نشدم و اینکه چه رفتارهایی انجام دادید؟ اما اکنون با توجه به پشیمانی شما از رفتارها وصحبت ها و تمایل به بازگشت به رابطه ،پیشنهاد می کنم با ایشان در این زمینه با صداقت صحبت کنید و موضوع را روشن کنید و از ایشان بخواهید که فرصت مجددی برای شناخت به همدیگر داده شود در سایت رادیو عشق مبحثی با عنوان تکنیک های جذب وجود دارد پیشنهاد میکنم این نکات را گوش داده و در ارسال پیام برای برگشت ایشان استفاده کنید . و از طرفی از دوستی که سبب این اشنایی شده است بخواهید با ایشان صحبت کنند و بطور غیر مستقیم به ایشان اعلام کنند که شما در رفتارتان تجدید نظر کرده اید و اکنون زمان مناسبی برای شروع رابطه مجدد هست
با عرض سلام و خسته نباشید
چند ساله تو رابطه عاطفی بودم که دو روزه تموم شده و شدید داغون شدم، طرف مقابلم براش مهم نیست چه بلائی سرم میاد که البته حق میدم بهش، اون مسئول حال من نیست، من الان واقعا به یه راهکار نیاز دارم تا با واقعیت کنار بیام و بتونم فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی برای فراموش کردن شخصی که در ارتباط بوده اید باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
مدتی بخاطر فشارهای به شدت زیاد خانوادگی و کاری تسلط روی خودم رو از دست دادم. خشم زیاد و مشغله های زیاا فکری مجال تحلیل درست موقعیت نداد و این ناراحتی در بحث با شریک عاطفیم بروز پیدا کرد. به جایی رسید که خیلی زود جدایی رو مطرح کرد. 3 ماه دوری کردم و هر هفته زیر نظر مشاور بودم. حالا که مشاور و همه میگن بهترم نمیتونه باور کنه. خاطرات تلخ هم اجازه نمیده بهش چکار کنم. میدونم اونم دوسم داره هرچندکمرنگ شده
دوست گرامی کنترل خشم و مدیریت هیجانات بسیاز مهم می باشدو نمیشود مشکلات بر هر رابطه و برنامه ای اثر بگذا د اکنون که با مشاوره توانستبد مدیریت خشم را یاد بگیرید و از نظر مشاور و اطرافبان شرایط بهتری دارید ابندا مدتی به ذهنتان استراخت بدبد و حوانب مثبت رابطه قبلی را در صورت وجود بررسی کنید و با اطمینان و یاداوری خوبی ها مجدد رابطه را اغاز کنید
باسلام و عرض تشکر از همکلامی شما.استاد عزیز بنده21 ساله هستم و نزدیک2 است با شخصی که 1سال از خودم بزرگتر هست آشنا شده و درارتباط نزدیکی هستیم.در حالیکه بنده هدفی غیر از رسمی کردن این رابطه و ازدواج ندارم.ولی با اینکه علاقه ایشون برای بنده ثابت شده و شخصی هست که به جهت مشکلات قبلی فقط ب پیشرفت تحصیلی و مالی فکر میکنه و حتی وعده ای برای آینده به من نمیده و الان من با شرایط فعلی حالت بلاتکلیفی دارم و نمیدونم باید باین رابطه خوب و بی مشکل چیکار کنم؟و انگیزه قوی برای تموم کردن این ارتباط ندارم.لطفا من رو در این مورد راهنمایی کنید سردرگمم ممنون
سلام دوست گرامی شما در مورد هدف ایشان از رابطه صحبت نکردبد و اینکه ایشان بعد از دو سال هنوز در مورد هدف رابطه و ازدواج صحبت نکردن نگران کننده هست شما چه اطمینانی دارید که تا کی مسکلات ایشان حل میشود؟ بعد از حل مشکلات بازهم ایا پیشنهاد جدی می دهند؟ ایا این رابطه با دو هدف مختلف پیش نمیرود؟ زمانی شما بخاطر این رابطه اگه یکطرفه باشد و موقعیت های خوبی را از دست داده باشید خودتان را سرزنش نمیکنید؟ بهترین کار، صحبت قاطع با ایشان برای تعیین تکلیف رابطه هست هر چند رابطه خوب و بدون مشکل باشد وقتب بی هدف پبش بره خودش یک رابطه تخریب کننده هست
سلام و عرض ادب من تقریبا سه ماه هست که رابطه ام تموم شد،پارتنر من بخاطر تعدیل از کار و شرایط اقتصادی مجبور شد از تهران به مشهد و پیش خانواده شون بره،و از من خواست جدا بشیم و یه مدت هر کودوم به زندگی خودمون برسیم و صبر کنیم و ببینیم چی رقم میخوره. من ده روز پیش به ایشون مسیج زدم و ایشون هم خیلی خوب و عالی جواب من رو دادن,هفته بعد مجدد پی ام زدم ولی برخلاف سری گذشته کوتاه و معمولی جواب من رو دادن. من واقعا نمیدونم برای داشتن و برگشت ایشون چه قدمی باید بردارم چون توی این مدت سعی کردم برای فراموشی به دیدن خواستگارهام برم ولی اصلا نتونستم و جواب منفی دادم،من میدونم پارتنر من هم هنوز در فکر من هست ولی تردید و دوری مانع از بودنشون از راه دور میشه. ممنون از وقتی که میزارین و پرسش من رو پاسخ میدین❤
سلام دوست گرامی شما در مورد کیفیت رابطه و مدت ان صحبت نکردید و اینکه ایا این رابطه، مفید و دو طرفه بوده یا نه؟ و این مدت دوری بر روی رابطه دو نفرتان اثر داشته یانه؟ اصلا این رابطه برای ازدواج بوده یا نه؟ در دفغه دوم تماس علت ناراحتی ایشان را متوجه نشدبد؟ پیگیر نشدید؟ ممکن هست گرفتاری های کاری روی رفتار ایشان اثر داشته و موقت بوده بهترین کار در شرایط فعلی، تماس و جویای شرایطشون بودن هست و پس از مدتی رابطه رو مدیریت کنید و در مورد خواستگارهایتان صحبت کنید و ببینید ایشان در زمینه ازدواج اصلا قصدی دارن یا نه؟ و در صورت تردید بهتر است به بقیه افراد و خواستگارهایتان توجه کنید
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
میخوام برگرده به رابطه/زندگیمیخوام فراموشش کنم
باید تمومش کنم، اما قدرتشو ندارم
میخوام جذبش کنم و ازدواج کنیم
شکست عشقی(ضربه عشقی) بیشک تجربه دردآوری است. رابطه عاطفی که به جدایی و شکست منجر میشود میتواند مجموعهای از احساسات منفی مانند غم، اضطراب و خشم را برای فرد ایجاد کند. کنار آمدن و پذیرفتن شکست عشقی برای دختران و پسران ساده نیست. جدایی عاطفی و فراموش کردن معشوق ممکن است تا مدتها برای فرد قابل پذیرش نباشد. اما برای درمان افسردگی، ناراحتی پس از جدایی عاطفی و سرعت بخشیدن به مراحل کنار آمدن با غم شکست عشقی، راهکارهایی نیز وجود دارد. به کمک این روشها و مشاوره با یک روانشناس با تجربه میتوان پس از شکست عشقی نیز امیدواری و زندگی سالم را تجربه کرد.
فهرست مطالب
شکست عشقی می تواند به صورت های مختلفی برای افراد ایجاد شود. در ادامه به انواع آن اشاره می کنیم.
یکی از سخت ترین ضربه های روحی که می تواند در یک رابطه به افراد وارد شود زمانی است که یکی از طرفین رابطه بدون هیچ حرفی ناپدید می شود. یک روز صبح که با او تماس می گیرید متوجه می شوید که تلفن همراهش خاموش شده و هرچه پیام می دهید برایش ارسال نمی شود. روزها و هفته ها می گذرد و شما همچنان منتظرید که از او خبری شود. اما حقیقت تلخ این است که او متاسفانه به تنهایی برای این رابطه تصمیم گرفته و خودش را کنار کشیده. قطعا درک کردن حس و حال شما در این شرایط بسیار سخت است ولی ما سعی می کنیم شما را درک کرده و راهکارهایی در جهت کنار امدن با این موضوع ارائه کنیم.
گاهی نیز متوجه می شوید عشقتان چند روزی است که مدام به بهانه های مختلف جواب تماس ها و پیام های شما را یکی در میان می دهد و دیگر مثل سابق برای شما وقت نمی گذارد. با وجود اینکه شما بسیار به او ابراز علاقه می کنید ولی او خیلی واکنش مثبتی نشان نمی دهد و احساس می کنید نسبت به شما سرد شده است. بعد از گذشت چند وقت با آوردن بهانه ای مثل اوضاع بهم ریخته خانوادگی اش از شما می خواهد که چند روزی با هم کمتر در تماس باشید ولی در حقیقت این کار مقدمه است برای سردتر شدن و پایان ارتباط شما. در این نوع از شکست عشقی شما هنوز در شوک این هستید که چطور کسی که تا دیروز عاشق شما بود اینگونه شما را رها کرده است و احتمالا مدت ها تحت تاثیر این شوک بزرگ زندگی خود را کاملا تعطیل می کنید.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
یکی دیگر از انواع شکست عشقی زمانی است که شما ارتباط چند ماهه یا چندساله خود را با دعوا و درگیری به اتمام می رسانید. که اهداف شما می تواند از این کار متفاوت باشد. برخی فقط برای تست کردن میزان وفاداری و عشق طرف مقابلشان بحثی را راه می اندازند و می خواهند ببیند که عشقشان برای ماندن آنها در رابطه چقدر تلاش می کند. بعضی دیگر نیز بدنبال بهانه برای تمام کردن رابطه یا گرفتن انتقام از طرف مقابل هستند و تصمیم می گیرند با دعوا و مشاجره به هدف خود برسند. به همین دلیل اغلب اوقات یک طرف رابطه قربانی تصمیم خودخواهانه طرف دیگر می شود.
افراد بعد از تجربه ضربه عشقی علائم روحی نسبتا شدیدی را تجربه می کنند که البته این علائم با توجه به مدت زمان ارتباط و دوام رابطه می تواند متفاوت باشد. مسلما شخصی که بعد از چند سال رابطه از عشقش جدا میشود بیشتر از کسی که فقط چند هفته با طرف مقابلش ارتباط داشته، آسیب می بیند. علائم روحی بعد از شکست عشقی بسیار شبیه آن چیزی است که افراد در اختلالات افسردگی و اضطرابی تجربه میکنند؛ البته با درجات مختلف. در کنار این علائم روحی علائم جسمانی نیز در این افراد دیده می شود که در ادامه آنها را نام می بریم.
هر آنچه که شما را به یاد عشق سابقتان میاندازد، مانند عکس، پاتوقهای همیشگیتان، افکار نامنظم و … باعث شروع فعالیت در نورونهای “پاداش” قرار گرفته داخل هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی مغز میشود. دانشمندان از تعدادی از افرادی که در رنج و درد شکست عشقی فرو رفته بودند و به هیچ چیزی به جز عشق جدیدشان نمیتوانستند، فکر کنند، خواستند که به عکسهای عشق از دست رفتهشان نگاه کنند و در این بین مغز آنها را با استفاده از دستگاه fMRI بررسی کردند؛ مشخص شد که دو ناحیهی هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی در زمان نگاه کردن به عکسها فعال میشود. به علاوه این دو ناحیه از مغز به کوکائین و نیکوتین نیز واکنش نشان میدهند. برانگیختن نورونهای پاداش موجب آزاد شدن مکرر مقادیر زیادی از انتقال دهندهی عصبی دوپامین میشود. به علاوه دوپامین با فعال کردن مدارهای داخل مغز، موجب افزایش ولع و ایجاد میلی غیرقابل مقاومت میشود. این احساس ولع انگیزه به وجود میآورد و شما را ترغیب میکند تا به امید دریافت مقدار بیشتری از آنچه به آن نیاز دارید، مرتکب رفتارهای دیگر بشوید.
زمانی که عشقتان شما را ترک میکند، احتمالاً درد این شکست و رها شدن را احساس خواهید کرد. قلب و قفسه سینهتان درد میگیرد، معده و دستگاه گوارشتان به هم میریزد و همان احساس ناخوشایندی که هنگام شنیدن اخبار وحشتناک حس میکنید، در وجودتان جریان پیدا میکند. نتایج دو مطالعهی انجام شده بر روی افرادی که در درد و رنج شکست عشقی فرو رفته بودند، حاکی از آن است که به جز ناحیههای پاداش، ناحیههای دیگری نیز داخل مغز فعال میشود که ناراحتی و واکنش به درد جسمی را کنترل میکنند. به بیان دقیقتر، آن بخشهایی از مغز که احساس درد را از جهان خارج جمعآوری میکنند، حین بررسیهای انجام شده آرام بودند، اما سیستمهای مرتبط با آنها، یعنی سیستمهایی که چگونگی واکنش بدن را به درد کنترل میکنند، به شدت در حال فعالیت بودند تا وقوع رخدادی ناخوشایند را به بدن اطلاع بدهند. به علاوه از آنجایی که مغز بدن را کنترل میکند، فعال شدن این سیستمها اثرات مختلفی را به دنبال دارد: برای مثال هورمونهای استرس ترشح میشود که به نوبهی خود بر قلب، دستگاه گوارش و حتی سیستم ایمنی بدن اثر میگذارد. استرس در موارد شدید موجب ضعیف و متورم شدن قلب میشود و ابتلا به عارضهای به نام “سندرم قلب شکسته” یا کاردیومیوپاتی را دامن میزند که حتی گاهی منجر به مرگ میشود. البته این قبیل واکنشهای استرسی شدید و وخیم خوشبختانه نادر هستند.
تمام آزمایشها و مطالعاتی که بعد از شکست عشقی با استفاده از دستگاه fMRI انجام شدهاند، فعالیت مغز را در این دوران ناراحتی بررسی کردهاند. علم نیز مانند شما هنوز هیچ ایدهای ندارد که در مغز یک عاشق شکست خورده چه میگذرد. منطق حکم میکند که باید سازو کاری وجود داشته باشد که بتواند ارتباطات داخل گذرگاههای اتصال مغز را به آهستگی ضعیف کند و از بین ببرد. وقتی قلبتان میشکند، هیچ دلیلی ندارد که نتواند کارهایی را انجام بدهید که مغزتان را به سیمکشی مجدد خودش ترغیب کند. در واقع شواهد موجود حاکی از آن است که مغز بلافاصله بعد از شکست عشقی به سختی تلاش میکند تا شما را وادار به پشت سر گذاشتن این دوران سخت و برگشت به زندگی عادی کند. نظر دانشمندان به طور خلاصه این است که مغز سعی میکند تا ترکیب احساسات و هیجانات مختلف را تعدیل کند، از انجام دادن حداقل تعدادی از کارهای دیوانهواری که احساس میکنید، مجبور به انجام دادن آنها هستید، جلوگیری کند و به شما کمک کند تا دوباره به زندگیتان سرو سامان بدهید.
«رابطمون هنوز تموم نشده، زنگ میزنه بازم بهم». این گفتوگوی با خود، اولین مرحله شکست عشقی است. فرد در این مرحله هنوز باورش نشده که رابطه تمام شده است و هنوز به دنبال روزنه امیدی برای بازگشت به رابطه است.
بعد از مدتی فرد میفهمد که بازگشتی در رابطه وجود ندارد، به همین دلیل سعی میکند برای این رابطه تمام شده مقصر پیدا کند و مقصر اصلی، معمولا فرد مقابل است. شاید این جملات برای شما آشنا باشد: «ازش متنفرم» یا «دیگه حتی نمیخوام ببینمش».
در این مرحله، فرد خاطراتش را مرور میکند و خودش را به خاطر تمام کارهایش ملامت میکند. مثلا: «اگه فلان کار را انجام نمیدادم، رابطمون تموم نمیشد». در این مرحله سعی کنید از کمک یک دوست یا یک روانشناس متخصص استفاده کنید چون ممکن است دلتان بخواهد که به رابطه برگردید و این بدترین زمان برای اجرای این تصمیم است.
شاید اکثر افراد مرحله افسردگی را بیشتر به یاد داشته باشند زیرا معمولا طولانیترین مرحله سوگ است. برای بیرون آمدن از این استیج به خودتان زمان دهید ولی اگر بیش از ۲ الی ۳ ماه طول کشید، حتما با یک روانشناس مشورت کنید. افراد معمولا در این مرحله تصمیم میگیرند که دیگر هیچ رابطه عاشقانهای را تجربه نکنند و به همین دلیل ماندن در این مرحله، بسیار آسیبزاست.
اگر تمام مراحل بالا با موفقیت انجام شود، شما وارد مرحله بهبودی میشوید. در این مرحله، فرد به گونه پختهتری به تجربه گذشتهاش نگاه میکند و با دیدی روشن برای جبران کاستیهای قبل، زندگی خود را از نو شروع میکند. «گذشتهها گذشته، بهتره که من او را فراموش کنم و زندگی جدیدی برای خودم شروع کنم.»
همانطور که گفته شد مواجه شدن با شکست عشقی درست مانند سوگ مرگ عزیزان دارای مراحل مختلفی است. گذشتن از این مراحل زمان میطلبد. طول دوره سوگ عاطفی، باتوجه به شرایط رابطه و روحیات فرد میتواند متفاوت باشد. طبق مطالعات انجام شده هرچه مدت زمان رابطه عاطفی طولانیتر باشد، مدت زمان سوگواری و غم نیز طولانیتر خواهد بود. همچنین کنار آمدن با شکست عشقی حداقل در مراحل اول برای دختران دشوارتر از پسران است. پس لازم است با توجه به شناختی که از شرایط و روحیات خود دارید فرصت کافی برای گذر از این مرحله را به خود بدهید.
خود خوری کردن در این شرایط میتواند آسیبهای روحی و جسمی زیادی برای شخص داشته باشد. درد عاطفی پس از شکست عشقی غالباً باعث افزایش ترشح هورمون کورتیزول در بدن میشود، ترشح این هورمون، سیستم دفاعی بدن را ضعیف میکند. نخستین گام برای حل این مشکل این است که آگاه باشید که طبیعی است اگر پس از شکست عشقی در برابر هر مسئلهی کوچکی به هم میریزید. به این نکته فکر کنید که حساس شدن شما احتمالاً از واکنش بدن به جدایی نشأت میگیرد و قرار نیست که تا پایان عمر ناراحت و عصبی باشید. هرگز سعی نکنید غم و ناراحتی خود را انکار کنید. گریه کردن در هنگام ناراحتی و نوشتن افکار و احساسات، به تخلیه احساسات منفی و کنار آمدن با موضوع کمک میکند. همچنین درد دل کردن با یک دوست یا آشنای صمیمی یا در میان گذاشتن موضوع با مشاور میتواند اندوه شما را کاهش دهد.
اگر خودتان را به خاطر به پایان رسیدن رابطهتان سرزنش کنید، پشت سر گذاشتن این درد و رنج برایتان سختتر میشود و اصطلاحاً دچار یک “سوگواری عمیق و پیچیده” میشوید. طبیعی است که از خودتان بپرسید که کجای راه را اشتباه رفتهاید و چه خطایی از شما سر زده است، اما غرق شدن در افکار منفی، تلاشهایتان را برای ترمیم قلب شکستهتان به باد میدهد.
مهم نیست دلیل جدایی شما چه بوده باشد و چه کسی رابطه را تمام کرده است. مطمئنا در طول رابطه عاطفی یا در هنگام جدایی متوجه نقاط منفی یا اشتباهاتی از طرف مقابل شدهاید. برای اینکه راحتتر بتوانید با موضوع کنار بیایید. بجای مرور مکرر خاطرات خوش که کاری بجز نمک پاشیدن به زخمتان نمیکند، نقاط منفی رابطه و طرف مقابل را مرور کنید. لیاقت شما ماندن در رابطه عاطفی سالم و با آرامش با کسی است که قدر شما را میداند و برای بودن با شما و سلامت رابطه تلاش میکند.
مهمترین مرحله برای کنار آمدن با شکست عشقی این است که تمام شدن رابطه را بپذیرید. البته این کار برای شما سخت خواهد بود به خصوص اگر طرف مقابل دلیل موجهی برای تمام کردن رابطه نیاورده باشد. اما برای ادامه مسیر و گذشتن از این غم جدایی مطمئنا پذیرش مسئله لازم است.
اگر نامزدتان بدون توضیح قابل قبولی و با بیان جملاتی مانند “مشکل از من است، من لیاقتت را ندارم” شما را ترک کرده است، به او التماس نکنید که دلیل این جدایی را برایتان توضیح بدهد. برای خودتان دلیل بتراشید، و ترجیحاً توضیحی بیابید که عزت نفس و اعتماد به نفستان را خدشهدار نکند، مثلاً به خودتان بگویید که نامزدتان از مسئولیت فرار میکرده است.
شاید حذف کردن دوست سابقتان از فهرست دوستهایتان یا آنفالو کردن او در شبکههای اجتماعی به نظرتان بچگانه بیاید، اما در این دوران ناراحت کننده باید به خودتان فکر کنید و تمام راههایی را که ممکن است دوباره با او تماس پیدا کنید و نمک روی زخمتان پاشیده شود، مسدود کنید. تمام این پلهای مجازی را خراب کنید، مطمئن باشید که محدود شدن دسترسی به نامزد سابقتان حالتان را بهتر خواهد کرد.
در هر رابطهای یادگاریهایی بین دو نفر وجود خواهد داشت. اگر میخواهید به فرایند پذیرش شکست عشقی سرعت دهید و با آن کنار بیایید لازم است تمامی چیزهایی که امکان دارد شما را به یاد معشوقتان بیندازد را برای همیشه دور بریزید. این یک توصیه جدی است. یادگاریها شامل تمامی هدیهها، نوشتهها، پیامها، آهنگهای مشترک و … میشوند. حتی اگر چیزی وجود دارد که به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه شما را به یاد معشوق میاندازد، سعی کنید از آن دوری کنید. اگر هدیه یا یادگاری با ارزش است، در صورت لزوم میتوانید آن را به طرف مقابل پس دهید یا این که به فرد نیازمندی اهدا کنید.
پس از شکست عشقی احتمال دارد که در قلب شما احساس تنفر جایگزین عشق شود. به خصوص اگر عشق و محبت زیادی نسبت به طرف مقابل داشتهاید و او شما را رها کرده است و یا با دروغ و خیانت پاسخ محبتهای شما را داده باشد. در این شرایط اجازه ندهید خشم و نفرت تبدیل به افکار و رفتار انتقام جویانه در شما شود. نباید اجازه دهید اتفاقات ناگوار از شما کسی بسازد که نیستید. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید و بر روی افکار مثبت تمرکز داشته باشید.
سفر رفتن میتواند به بازیابی روحیه شما و پذیرش شرایط جدید کمک زیادی بکند. یک سفر کوتاه به ویژه سفر به طبیعت، میتواند شما را از شر افکار منفی راحت کند و آرامش لازم را برای شما به ارمغان آورد.
باشگاه بروید، در پارک پیادهروی کنید یا برای یک گردش و قدم زدن کوتاه از خانه بیرون بزنید. فعالیت بدنی میزان سروتونین را در مغز افزایش میدهد؛ سروتونین مانند یک ضدافسردگی طبیعی عمل میکند و روحیهتان را بهبود میدهد. به علاوه ورزش کردن باعث میشود که انرژی بیشتری داشته باشید و احساس بهتری درباره خودتان پیدا کنید. بنابراین با دوست صمیمیتان به باشگاه بروید یا در یک کلاس تناسب اندام ثبت نام کنید. مهم نیست که چه ورزشی انجام میدهید، فقط باید قلبتان را به تپش بیاندازید. ۵ دقیقه ورزش متوسط تاثیری باورنکردنی بر روحیه غمگین و افسردهتان خواهد شد.
سعی کنید وقت بیشتری را با دوستان و خانوده بگذرانید. ارتباط نزدیک و تعامل با افراد صمیمی دیگری بجز معشوقتان، میتواند جایگزینی برای برطرف شدن نیازهای عاطفی شما باشد.
غلیان شدید احساسات منفی بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی، میتواند موجب شود که افراد به سمت رفتارهای ناسالم گرایش پیدا کنند. سعی کنید سلامت جسم و روح خود را در اولویت قرار دهید. به هیچ وجه برای مواجهه با احساسات منفی، نوشیدنیهای الکلی، قرصهای آرامبخش (بدون تجویز پزشک) و مواد مخدر مصرف نکنید. این رفتارها علاوه بر اینکه کمکی به وضعیت روحی شما نمیکند، میتواند اعتیاد ایجاد کرده و همچنین سلامت شما را با خطر جدی روبرو نماید.
رنگ و مدل مویتان را عوض کنید تا کاملاً از این رو به آن رو شوید. کمد لباسهایتان را خانه تکانی کنید و لباسهایی را که دیگر نمیپوشید، به دیگران ببخشید. برای خودتان لباسهای جدید و جذاب بخرید. یک ظاهر جدید و فربینده اعتماد به نفسی را که شایسته آن هستید، در شما ایجاد میکند.
یکی از راه هایی که می تواند حواس شما را از فکر کردن به گذشته پرت کند رسیدگی به کارهای خانه و محل کار است. یک روز را صرف مرتب کردن کمد لباس هایتان بکنید، روز دیگر وسایل قدیم که دیگر به آنها احتیاج ندارید جمع آوری کنید، و یک روز را هم صرف تمیز کردن اتاق یا میز کارتان کنید. این کارها همچنین می توانند وسیله ای برای تخلیه انرژی های درونی شما باشند.
به گفته متخصصان حوزه روانشناسی، وارد شدن به یک رابطه عاطفی جدید بلافاصله پس از شکست عشقی، درست نیست. اگرچه برقراری یک رابطه عاطفی جدید میتواند نیاز روحی و عاطفی شما را تامین کند و کمک کند فرد قبلی را زودتر فراموش کنید، اما تجربه ثابت کرده است معمولا در این شرایط رابطه سالمی صورت نمیگیرد. پس بهتر است تا زمانی که شرایط روحی شما به وضعیت عادی بازنگشته و کاملا با موضوع کنار نیامدهاید وارد رابطه جدیدی نشوید.
با وجود اینکه تمام علائم و احساسات منفی که در این دوران تجربه میکنید طبیعی هستند، ولی هم ما و هم شما میدانیم که چقدر تحمل این احساسات منفی و کنارآمدن با جدایی سخت است و نمیتوان دست روی دست گذاشت تا خودش برطرف شود. لازم است خودتان هم کارهایی برای تسریع این فرآیند و بهتر شدن حالتان انجام دهید. راهکارهای مناسب و مفیدی تا اینجا ارائه شد، با اینحال حتما متوجه شدهاید که با توجه به حس و حالتان چقدر انجام این راهکارها در عمل سخت یا حتی غیرممکن است. علت آن این است که شما نیاز به اطلاعات بیشتری درباره جدایی دارید. شما باید در هر زمان بتوانید تشخیص دهید که در کدام مرحله از فرآیند ضربه عشقی هستید تا بتوانید راهکاری متناسب با آن را به کار ببرید. مثلا وقتی در مرحله خشم هستید، بیشترین چیزی که میخواهید خالی کردن عصبانیتتان سر طرف مقابل است نه تفریح و گردش برای بهبود حالتان! اینجاست که اطلاعات آموزشی دقیق و حضور یک مشاور روانشناس آگاه درکنارتان ضروریست تا بر اساس شرایط فعلیتان بهترین راهکارهای ممکن را به کار ببرید تا هرچه سریعتر و با آسیب کمتر، این روزهای سخت را پشت سر بگذارید.دوره زندگی پیروزمندانه پس از جدایی این اطلاعات و همراهی را در اختیار شما قرار میدهد. در این دوره شما به طور کامل با مراحل جدایی آشنا میشوید و یاد میگیرید چطور با هر مرحله به بهترین شکل کنار بیایید تا جایی که به پذیرش و بهبودی برسید. ضمن اینکه یاد میگیرید چطور عزت نفس آسیب دیدهتان را ترمیم کنید، رابطه قبلیتان را به درستی بررسی کنید، سهم خودتان در مشکلات رابطه را ببینید و بپذیرید و در نهایت برای ورود به یک رابطه سالم آماده شوید. در تمام این مراحل یک مشاور روانشناس اختصاصی در کنار شما است، حرکتتان را بررسی میکند، راهنماییهای لازم را به شما ارائه میدهد و در واقع سنگ صبور شما در مسیر جدایی میشود، سنگ صبوری آگاه که در زمینه درمان جدایی تخصص دارد.
هر جدایی عاطفی با دورهای از سوگ و ناراحتی همراه خواهد بود. برای کنار آمدن با شکست عشقی، لازم است برای پذیرش موضوع به خود زمان دهید. شکست عشقی باید به مرور مراحل سوگش را سپری کند. داشتن علائمی مانند بی انگیزگی، فقدان انرژی، اضطراب، بی حوصلگی، حالت تهوع و استفراغ، تپش قلب و … علائم روحی و جسمانی رایج بعد از شکست عشقی هستند. شما می توانید با تخلیه احساسات منفی به روش سالم، دور ریختن یادگاریها، ورزش کردن، ارتباط با دوستان و خانواده، سفر و ارتباط با طبیعت، تهیه لیستی از اهداف، کمک گرفتن از یک مشاور متخصص و توجه به ظاهر به روند پذیرش و سلامت روحی خود سرعت ببخشید. نباید اجازه دهید شکست عاطفی هویت شما را تغییر دهد. رفتارهای مخرب سلامتی، افکار انتقام جویانه و جایگزین کردن فرد دیگر برای رابطه عاطفی و یا سرزش کردن خود راه مناسبی برای مقابله با شکست عشقی نیست.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.
دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.
درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.
عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.
وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.
شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.
بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!
{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [{
“@type”: “Question”,
“name”: “از هم جدا شدیم، چکار کنم که بتوانم فراموشش کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “دلم براش تنگ شده نمیتوانم تحمل کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با همکلاسیم کات کردم و میخوام ترک تحصیل کنم…”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با رفتنش خیلی بهم ضربه زد چطور ازش انتقام بگیرم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “وقتی میبینم توی تلگرام و اینستاگرام آنلاین است بیشتر دلتنگ میشوم. چکار کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “چکار کنم خاطراتش دست از سرم بردارد؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “هنوز در فکر رابطه قبلی هستم ولی یک پیشنهاد آشنایی خیلی خوب دارم. چه کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!”
}
}]
}
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
52 بازدید
100 بازدید
128 بازدید
366 بازدید
385 بازدید
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام بنده ۲۷سالمه هشت ماه پیش به خواستگاری دختر ۱۹ساله رفتم که ابتدا جوابشون منفی بود بعد مدتی دخترخانم شماره منو از خواهرم گرفت تا مدتی باهم پیامکی در ارتباط بودیم تا اینکه بهم علاقهمند شدیم دوسه باری همدیگرو دیدیم،خیلی همدیگرو دوست داشتیم من چند بار اقدام کردم با خانواده صحبت کنم ولی میگفت صبر کن خانوادممشگل دارن مشگلشون این بود که مادرش میخواد جدا بشه و داییش همه کاره اونم مخالفه،الان میگه تمومش کنیم یعنی چند بار قبلا گفت تموم کنیم ولی من گفتم ن و شرط میذاشت منم شرطاشو انجام میدادم ولی این دفه دیگه نمیخوام بهش پیام بدم که برگرده خودش چندوقت پیش پیام داد که میخوام حالتو بپرسم ،من باید چیکار کنم؟ولش کنم یا باز برم سراغش؟ دلم نمیخواد پیامش بدم میترسم بعد مدتی دلم براش تنگ بشه،
سلام دوست گرامی طرف مقابل شما در شرایط مناسبی از نظر خانوادگی و روحی نیست و احتمالاً نمیتواند درست تصمیم بگیرد. دلتنگی شما که طبیعی است اما او در شرایطی نیست که بتواند در رابطه حضور داشته باشد. بهتر است مدتی او را رها کنید تا شرایطش کمی بهتر شود. برای بررسی بیشتر میتوانید به مشاور مراجعه کنید.
سلام. من تازه وارد 19 سالگی شدم حدود 2 سال و 5 ماه هست که با پسری همسن آشنا شدم رابطه ما همیشه خوب بوده و علاقمون نسبت به هم زیاد حتی تو آخرین لحظاتی که از هم جدا شیم ولی باتوجه به اختلاف تو لباس پوشیدن.،برای تغییر من ایشون خیلی زحمت کشیدن با اینکه آخرش اوکی شدیم اما اشتباهات و بحث های من ایشون رو اذیت می کرد هر بار فرصت دوباره میخواستم و باز خراب میکردم مثلا بهم میگفت باید قبل ساعت 12 بخوابی و اگه نمیخوابیدم از دستم عصبانی میشد و من اشتباهاتم رو آنقدر تکرار کردم که ایشون تصمیم گرفتن برن و کات کنن و گفتن هر شخص یک اندازه تحمل و صبر داره ولی چند روز بعدش با توجه به اینکه که مادرشون با خانوادم مشکل دارن و راضی نیستن با من ازدواج کنه هر چقدر که ما بیشتر باهم باشیم جدا شدن سخته و ممکنه من موقعیت های خوبم رو از دست بدم و بهم گفتن اگه یه روزی منو بخشیدن و خانوادش راضی شدن و قصد ازدواج داشت برمیگرده. من با این جمله خیلی آروم شدم بنظرتون امید واهی دارم؟! بهم گفتن این بار دارن با منطقشون جلو میرن و نمیخواد آینده هردومون خراب شه و عذاب وجدان دارن تا همین جاش اومدن وقتی میدونستن احتمالش زیاده ک بهم نرسیم و بهم گفتن احتمال اینکه برگردن یک درصده
سلام دوست گرامی از 17 سالگی با او در ارتباط بودید و به نظر میرسد نقش ایشان بیشتر یک مربی و یا پدر بوده است تا شریک عاطفی. او سعی در تغییر دادن شما داشته است و حتی به ساعت خوابیدن و لباس پوشیدن شما نیز واکنش داشته؛ از خود پرسیدهاید که به چه دلیل خواستار بودن در این رابطه هستید؟
سلام من 34 ساله ام و عشقم 25 سال.. پس از هفت سال رابطه عاشقانه که هر روزش گویا مثل روز اول بود رابطه ما مرد. یک سال اخر رابطه ما کمی سرد شده بود بدلیل کار من و خودش و دانشگاه و اینکه خانه مان از هم دور بود تا جاییکه ما که هرروز همو میدیدیم شد ده روز یکبار.دیدار اخرمان یک دعوای بد لفظی بین مان شد و رفت…برای همیشه بدون خداحافظی بدون هیچ کلمه ای.. فقط مادرش یک کامنت دو خطی داد که برو دنبال زندگیت.همین.. ما تمام زندگی مان را چیده بودیم برنامه ازدواج همه چیز.. و جدایی مان بسیار دردناک بود. دو هفته بعد سیم کارتش را سوزاند و از همه شبکه های اجتماعی اش حذف شدم…منی را که حتی یک روز نمیتوانست تحمل کند نبیند… الان یکسال و یک ماه میگذره از رفتنش و همچنان مثل روز اول سردرگم و غمگینم … هر شب خوابش را میبینم خواب های غمگین مانند اینکه در نوری دارد میرود یا اینکه من زانو زده ام و دستش را بر شانه ام گذاشته و من می گریم.بعد بیدار میشوم در تاریکی اطاق و حالم بسیار بدتر میشود. هر لحظه در فکرم است حتی بعد این همه ماه.متاسفانه خودم را بسیار مقصر میدانم احساس گناه می کنم چون حس میکنم سال اخرمان در کنارش نبودم و بسیار تنها شده بود در حالیکه بسیار بمن نیاز داشت بخصوص که دچار بیماری پنیک اتک شده بود و اینکه در کل این هفت سال پدر و مادرم حتی یکبار این دختر را ندیدند و نه خواستند ببینند و برایشان مهم بود و منم کوچکترین تماسی با خانواده اش نگفته بودم تا حداقل این رابطه را جلوتر ببرم و اطمینان حاصل کنه از ازدواجمان… مادرم را بسیار بسیار مقصر میدانم و روز و شبم اندوه است.بعد 14 ماه هم وقتی شب ها که راه میروم و بهش فکر میکنم ناخوداگاه چشمانم پر اشک میشود. بخصوص دیدار تلخ اخرمان که بدون حرفی وقتی مرا دید راهش را گرفت و رفت و کوچک تر و کوچک تر شد تا جایی که محو شد در حالی که ایستاده نگاهش میکردم و میدیدم چگونه برای بار اخر کسی را میبینم که همه وجودم بود و دارد برای همیشه میرود از زندگیم… با هیچ دختری حتی نمیتوانم حرف بزنم شب ها قلبم و معده ام از ناراحتی درد میگیرد اینکه این دختر با همه وجود عاشقم بود و پام ایستاد ولی من و خانواده ام ناخواسته این حس را بهش دادیم که بی ارزش است و باعث شد برود به شدت عذابم میدهد. من از درون مرده ام بخصوص که در اوج افسردگی این دختر وارد زندگیم شد و به من رنگ و نور داد و برگشتن دوباره به تاریکی اینبار غیر قابل تحمل است…
سلام ما یکسال و نیم بود ک باهم دوست بودیم و جفتمون هم میدونستیم ک ته این رابطه جداییه و میدونستم ک اگه ازش جدا بشم ب نفعمه .پریروز باهم کلی صحبت کردیم خیلی خوب و حتی بگم بهتراز ی روز عادی و دیروز دیکه ن جواب تلفنمو داد و ن جواب پیامامو. نمیتونم با نبودنش کنار بیام
سلام دوست گرامی شما یک رابطه عاطفی را پس از 1ونیم سال قطع کردید. حالتهایی مثل دلتنگی، غم، حسرت و یا رفتارهایی مانند چک کردن و اشک ریختن و .. کاملاً طبیعی است. چون هنوز شما به این باور نرسیدید که این رابطه تمام شده است. در واقع هنوز مراحل سوگواری شما شروع نشده است. برای اینکه بتوانید با این تصمیم کنار بیایید نیاز به همراهی و آموزش دارید. پیشنهاد میکنیم به صفحه «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» رادیو عشق مراجعه کنید و آن را مطالعه کنید. در صورت نیاز از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چند ماه با پسری در ارتباط بودم ک میگفت خیلی دوسم داره حتی میگفت خیانت هم کنی نمیرم این اواخر متوجه سرد شدنش شدم ولی زیاد اهمیت ندادم و گفتم حتما مشکلی براش پیش اومده تا اینکه چند روز پیش گفت میخواد تمومش کنیم و من اصلا نمیتونستم باور کنم چون به بودنش اعتماد داشتم چون خیلی با حرفاش باعث شد من خیلی بهش اعتماد کنم و این تموم شدن رابطه برای من خیلی سنگینه دلایلی میاورد که قابل اصلاح بود و میشد درستش کرد ولی نمیخواست و دلایلش شاید تا حدی درست بود ولی نموند که درستش کنیم حتی قبلا بش گفتم اگه رفتار یا حرفای من باعث میشه ناراحت شی بگو تا درستش کنم و گفت نه مشکلی ندارم من فکر میکنم فرد قبلی زندگیش برگشته چون دلایلش منطقی نبود و پیچوند و رفت فکر میکردم واقعا نمیره و دوستم داره حتی کلی برنامه برای آیندمون ریخته بودیم حالا دارم شبا و روزای سختی رو میگذرونم که کنار بیام با این قضیه و میدونم خوب میشم با گذر زمان ولی انگار بدتر میشم میشه راهنمایی کنید چیکارکنم بیشتر از حرفاش ناراحتم و نمیتونم هضمشون کنم ک چرا این کاروکرد
سلام دوست گرامی به هر دلیلی او این رابطه را تمام کرده است، شما نیازی به موشکافی این ماجرا ندارید. برای اینکه حالتان بدتر نشود، بهتر است در دوره «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» شرکت کنید. این دوره برای افرادی که جدا شدهاند و درگیر افکار منفی و احساسات ناخوشایندی مانند بیقراری، ناامیدی، غم، خشم، ترس، تنهایی و … هستند و فراموش کردن رابطه و طرف مقابلشان برایشان بسیار سخت است و یا افرادی که مدتهاست رابطهشان تمام شدهاست اما هنوز ذهنشان مدام درگیر رابطه تمام شده است، در زندان رابطه محصور شدهاند و فکر میکنند نمیتوانند رابطه و فرد مقابلشان را فراموش کنند، کاملا مناسب است.
سلام وقتتون بخیر من ۱۷سالمه و دو سال قبل عاشق یک پسری شدم که باهم رفت آمد خانوادگی داشتیم و واقعا مثل یک خانواده بودیم. خواهرزاده اون بهترین دوست من هست منم یک روز به دوستم گفتم عاشق داییش شدم بعد اون ب هخانوادش گفته بود و خانواده اونا همه فهمیدن ک من عاشق پسرشون شدم اوناهم به خانوادم گفتن ولی ما چون مذهب مون فرق داشت خانوادم قبول نکردن اون پسر خیلی خوبیه تنها مشکلش اینکه زیاد با رفیقاش میگرده بعد این اتفاقات من فهمیدم که خیلی دوسم داره ولی چون خانوادم قبول نکردن اونم بعد این اتفاقات شبا دیر میومد خونه مشروب میخورد خانوادش هرچی میگفتن گوش نمیکرد دوستم بهم گفت ک من باید بهش پیام بدم و بگم که این کارا رو نکنه ولی من و اون پسره برا اینکه نمیخواستیم آبروی خانواده هامون نره باهم دوست نشدیم ولی چون مجبور بودم یک روز بهش پیام دادم گفتم که دیگه اون کاراشو بس کنه و اونم قبول کرد خانوادمم فهمیدن که من بهش پیام دادم خیلی ازم ناراحت شدن خانواده اونا هم از رفتار خانوادم ناراحت شدن و یکم رابطه خانوادگی مون خراب شد اون پسره هم خیلی ناراحت شد بخاطرم خیلی گریه کرد و منم مجبور شدم بگم که دوستم شماره شو بهم داده ولی دوستم ناراحت شد که من اینو گفتم ب عد یه مدت دوستم بهم پیام داد و گفت که داییش عاشق یه دختر دیگه شده میخواد باهاش ازدواج کنه منم باور کردم و شب اول ک فهمیدم اونقدر ناراحت شدم که رگ دستمو زدم ولی کسی نفهمید الان ۷ ماهه که ندیدمش خبری ازش ندارم در حالی که مث بقیه رابطه ها باهم خاطرات مشترک خاصی نداشتیم ولی من هنوزم نتونستم فراموشش کنم. خیلی حالم بده بیشتر وقتا ب یادشم وگریه میکنم
سلام دوست گرامی در سن 17 سالگی انتخاب شریک زندگی معنایی ندارد چون در اوج دوره نوجوانی هستید. اتفاقات تلخی بوده است و شما پیش از اینکه این مساله جدی شود، روی این فرد سرمایهگذاری عاطفی زیادی کردید. چون سابقه خودکشی را اشاره کردید، حتما نیاز است که وضعیت شما را یک روانشناس بررسی دقیق کند. لطفا برای بهبود حال خود از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام و وقتتون بخیر ممنون از مطالب عالی و کاربردیتون من 18 سالمه و چند وقتی بود از یه دختری خوشم اومده بود حدود چند ماه ، از طریق موسیقی با هم آشنا شده بودیم و حضوری تو مراسما همو میدیدیم و تو فضای مجازی دنبالش میکردم ، بعد یه مدت باهاش حرف زدم و وارد رابطه شدیم ، خیلی عمیق دوسش داشتم و به طور جدی میخواستمش و با مامانش هم صحبت کرده بودم و گفت که مشکلی نداره و حواستون باشه و این حرفا ، رفتار های بچگانه و افکار بچگانه ای داشت ، بعضی چیزا رو درک نمیکرد که تو اون سن دیگه باید درک میکرد ! خیلی بهش اعتماد داشتم و واقعا توجه و علاقه زیادی خرجش کردم ، بعد چهار ماه اکانتشو گرفتم یهویی و دیدم که با پسرای دیگه هم صحبت میکنه خیلی صمیمی !!! ولی نه به عنوان عشق و عاشقی ، با این اوصاف بازم موندم و بعد کلی عذرخواهی گفتش که دیگه تکرار نمیکنم و اشتباه کردم و این حرفا ، رابطمونم بعضی وقتا دعوا زیاد داشت اونم بخاطر اینکه بعضی چیزای ساده رو هم نمیدونست و خانوادش کم کاری کرده بودن و یا به عنوان روشنفکری ایده های غلطی بهش القا کرده بودن … و بعضی وقتا دعوامون شدت میگرفت و سر تکرار اشتباهای دیگش حرفمون میشد و وقتی من دیگه خیلی عصبانی میشدم بعد چند بار منطقی توضیح دادن شاید فشی چیزیم میدادم که میدونم مقصرم اما بعدش میگفتم معذرت میخوام بابتش ، با همه داستانایی که داشت باهاش ساختم ، با وجود اذیت کردناش و انجام دادن کارای تکراری ، تا جایی که بهم دروغ می گفت و دلیلشو میپرسیدم گفت حوصله جروبحث نداشتم ، منم بعضی وقتا گیر زیاد دادم و سخت گرفتم قبول دارم اما درون حد نبود که انقد شلوغ کنه و آزادی زیادی میخواست ، بعد یسال و خرده ای بعد یه دعوای جدی کم کم سرد شد و بعد یه ماه عذاب دادنم گفتم چته هی میگفت هیچی تا اینکه بالاخره گفت من این رابطه رو نمیخوام و وقتی پرسیدم یه مشت دلیل چرت تحویلم داد !!! گفت اره نمیتونم تو رابطه باشمو نمیتونم به یه نفر متعهد باشمو دلم میخواد آزاد باشمو هرکار دلم میخواد انجام بدمو این حرفا ، هرچی تلاش کردم و حرف زدم ، گفتم راه میام تو عم راه بیا چارچوبامونو از اول میسازیم ، بیا تعمیرش کنیم نه تعویض ، گفت نمیتونمو اینا و اخرم توم شد رابطمون … منم دم کنکورم هست و نابود کرد زندگیمو ، همش تو فضای مجازی میبینم چیا گذاشته عصابم خرد میشه و چند بار بعد اتمام ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی و اینا گفت نمیدونمو نمیشدو یروز میگی چقد احمق بودمو ، همه رابطه ها که ازدواج نداره و ازین حرفا … اخه مدلامونم بهم میخورد زیاد دو تا پایه ورزشکار اهل موسیقی ، فقط افکارش در سطح افکار من نبود … چیکار کنم که راحت کنار بیام ؟
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. لطفا نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چهار ساله که از یه رابطه خیلی خیلی خوب که سه سال باهم داشتیم, به دلیل خیانت (که اطرافیان و دوستاش باعث شدن ) بیرون اومدم ولی هنوز مثل همون روز اول بهش که فکر میکنم حالم بد میشه و به همون شدت میریزم به هم خودم احساس میکنم چون همیشه سعی کردم بهش فک نکنم یا از چیزایی که منو یادش میندازه دورری کنم این قضیه فقط سرکوب شده ولی حل نشده چون هنوز ناخوداگاه با یه یادآوری بعد چهار سال حالم مثل روز اول میشه, میخواستم بپرسم برای حل شدن این مسئله من باید چکار کنم ؟ اینکه الان با گذشت زمان کافی باید چی کاری انجام بدم ؟
سلام دوست گرامی به سن خودتان اشاره نکردید برای اتفاقی که برایتان افتاده است متاسفیم. خیانت دیدگی میتواند علائم استرس بالایی را در شما به وجود بیاورد که حتی با گذشت زمان شاید دردش کمتر شود اما همچنان بهم ریختگی وجود داشته باشد. علاوه بر مسأله سرکوب کردن که خودتان به درستی به آن اشاره کردید، حل نکردن موضوع خیانت برای خودتان و دوری و فرار از ماجرا، انکار را در شما تقویت میکند. انکار کردن اولین مرحله پس از یک سانحه یا اتفاق تلخ است. بنابراین شما باید به کمک درمانگر، این سوگ را پشت سر بگذارید و با این درد موجهه شوید. به تنهایی این مسیر بسیار دشوار است اما مشاور و درمانگر به شما کمک میکند تا بتوانید کمکم با این حقیقت روبرو شوید و به زندگی جدید خود برسید. در رادیو عشق، دوره آموزشی با عنوان زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» وجود دارد که میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به «قطبنمای زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» مراجعه کنید و سپس از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام . من بعد از 1 سال متوجه شدم دوست پسرم بهم خیانت کرده . بعد پیش همه دوستاش طوری وانمود کرده بوده که من خیانت کردم . این خیانت حتی تا پای رابطه ی جنسی با طرف هم بوده.وقتی به گوش من رسید حتی یدونه پیام نداد ک بگه اینطور نیست یا شایعه س یا هرچیزی . با پیام ندادنش و توجیه نکردن من شک منو به 100% یقین تبدیل کرد ک این اقا ب من خیانت کرده. من تماااااام برنامه های مجازی ک ایشون توش فعالیت داشتن رو بلاک و دیلیت کردم . الان 2 روز میگذره من اصصصلا ایشون رو دیگه دوست ندارم ولی لرزش شدیییییید و مشکل گوارشی شدید و استرس شدییید پیدا کردم .همش با خودم میگم چرا بهم تموم این مدت دروغ گفت چون بعد ازون بهم ثابت شد رابطه ی جنسی رو با چند نفر در زمان ارتباط با من داشته.و خودشو مظلوم میگرفت .میشه راهنماییم کنین چطور آروم شم؟ که این حالات از بین بره؟
سلام دوست گرامی بخاطر این اتفاقات تلخی که برای شما افتاده است متاسفیم حالاتی که تجربه میکنید طبیعی است، چون شما از طریق بد وجسمتان مشغول تجربه کردن یک درد شدید هستید. خشم زیادی دید و برای تخلیه آن و تجربه حال خوب، نیاز دارید تا حتما با مشاور صحبت کنید.
سلام.من 28 سالمه و به مدت سه سال با آقایی دوست بودم که رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم داشتیم و از چند ماه اول از من خواستگاری کرد و منم موافق بودم چون صداقت و علاقه ایشون نسبت به من ثابت شده بود. هشت ماه از رابطمون نگذشته بود که خواستگاری علنی شد و من با خانواده ام در میان گذاشتم اما خانواده من به خاطر اختلاف مذهبی و اینکه با هم دوست بودیم به شدت مخالفت کردند حتی با این وجود این آقا با خانواده به خواستگاری اومد اما خانواده من متاسفانه زیاد بهشون اهمیت ندادن و رفتارشان باعث دلخوری خانواده طرف شد و با اینکه جواب منفی دادن بهشون خانواده ام علی رغم تلاشها خیلی زیاد من برای جذب رضایتشون باز ما مدتی دیگر صبر کردیم که شاید نرم بشن و دوباره خواستگاری کنه. اما بعدش خونواده ایشون مخالفت رو شروع کردند و پدرش حاضر نشد دیگه بیاد خواستگاری. ما هم به ناچار از هم جدا شدیم. اینکه ما خیلی خیلی با هم جفت و جور بودیم و همه جوره با هم خوب بودیم و فکر میکنم به معنی واقعی عاشق هم بودیم. این جدایی برام خیلی خیلی سخته، بخصوص اینکه الان خانواده ام رو مقصر از دست دادن عشقم میدانم و اصلا نمیتونم باهاشون رابطه خوبی داشته باشم. این باعث شده علاوه بر شکست عشقی عمیقا احساس تنهایی کنم و در همین حین بود که یکی از پسرهای دور فامیل به قصد ازدواج به من پیشنهاد آشنایی داد و منم قبول کردم اما به دو هفته نکشید آشناییمون به طرز عجیبی که خودمم نمیدونم چطور ازم دلسرد شد و بدون هیچ حرفی با کم کردن رابطه اش به مرور طی چند روز تمام کردیم که این هم خیلی تاثیر منفی روی روحیه ام گذاشت. از اینکه اینقدر زود وارد رابطه شدم پشیمونم. اما طرف خیلی شرایط خوبی داشت الان که مقاله شما رو خوندم متوجه شدم نباید وارد رابطه میشدم آیا راهی برای برگرداندنشون هست؟
سلام دوست گرامی درباره مخالفت خانواده شما نیاز به اطلاعات بیشتری است که بدانیم این مخالفت آنها منطقی است یا غیرمنطقی؟ اگر از نظر مذهبی بسیار باهم مخالف باشید این دلیل منطقی است و واقعبینانهتر به این ماجرا نگاه کنید. بخصوص که حالا خانواده ایشان نیز مخالف هستند. اشنایی شما با شخص جدید کاملاً تصمیم اشتباهی بوده است و وقتی هنوز پرونده قبل باز بوده، شروع این ارتباط جدید کار عاقلانهای نبوده است. اینکه چطور او شما را ترک کرده است هم واضح و روشن است که او متوجه میشود که شما تمام و کمال در رابطه حضور ندارد.
سلام ممنونم از مطالب خوبتون من ۲۱ سالمه و بعد ۵ سال از ازدواجمون یهو متوجه شدم شوهرم اون کسی که فکر میکردم نیست انگار بعد این چند سال چشمم روی حقیقت زندگیم روشن شد اون راحت رابطه نامشروع داشت و منو فقط برای سختی ها و بی پولی هاش میخواست دوستم نداشت 😔 من هیچ وقت نمیخواستم رابطم به جدایی بکشه خیلی تلاش کردم به طلاق نرسیم ولی بعد اینکه متوجه شدم و بهش گفتم انگار دنبال بهونه بود و راحت ازم جدا شد حال روحیم خیلی بده شاید همه چی تو دوماه طول کشید و تموم شد اون راحت منو رها کرد ولی خاطرات مشترکمون دست از سرم برنمیداره هنوز تو انکارم باورم نمیشه چطور باورم بشه که زندگی تموم شده
سلام دوست گرامی برای اتفاقات تلخی که برای شما افتاده متاسفیم. شما نیاز دارید که حتما در کنار خودتان یک مشاور داشته باشید تا با اتفاقاتی که برایتان افتاد، کنار بیایید. گذر از مراحل سوگ نیاز به تخصص و درمان دارد. میتوانید با شرکت در دوره آموزشی«زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» به هدفی که دارید برسید و زندگی خوب و سالمی داشته باشید.
سلام با دختری اشنا شدم که ملاک رابطه خودشو با من منوط به برخورد من نسبت به دوستان صمیمی اش میکنه یعنی اینکه برای اولین بار هم که با دوستاش رفتم بیرون هیچ رفتاری نکردم که بخاد باعث رنجش دوستانش بشه ولی اون از نحوه رفتارم راضی نبود خیلی براش مهم بنظر میرسه این موضوع بهش گفتم که من کاری نکردم که دوستات ناراحت بشن ولی اون گفت اون صمیمتی که من انتظار داشتم رو ندیدم از شما نسبت به جمع ایا این درسته که یک رابطه رو بر اساس این دیدگاه بزاره ؟ دوستی اون با دوستاش در حد زیادی هست از لحاظ زمانی و اینکه همیشه با اونا خوش بوده و یجوری من احساس میکنم وابستگی به اونا داره و من این استدلال رو نمیتونم در خودم بقوبلانم . البته دوستاش منو میشناسن و خانواده منو و همیچنین از دور خب من با اونا هیچ وقت همکلام نبودم راهکارچیه
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. اینکه شما آن میزان صمیمت را نداشتید، مکن است علت زیادی داشته باشد: شما درونگرا هستید و بعد از اینکه شخصی را بشناسید میتاونید با او صمیمیتر شوید. طرف مقابل شما انتظارات خود را واضح و روشن نگفته است. مهم بودن این دوستان برای طرف مقابل شما ممکن است در آینده روی رابطه شما اثرگذار باشد. بنابراین نیاز دارید تا دقیقا از او بپرسید چه رفتاری را از طرف شما مدنظر دارد؟ اگر انتظار معقولی بود آن را برآورده کنید،اما اگر بیش از اندازه روی این دوستان تاکید دارند، باید رابطهتان مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد.
سلام ممنون از سایت خوبتون🧡 من حدودا ۸ هفته به صورت مجازی با هم دانشگاهیم در ارتباط بودم که میدونم زمان زیادی نیست اما چون تاحالا با کسی تو رابطه نبودم و اصولا تو این جریانها نیستم رابطرو فقط برای ازدواج میدونم . از طرفی ادم کمال گرایی هستم و ازونجاییکه فقط ۱۹ سالمه این موضوع همش توی ذهنمه که ممکنه فرد بهتری بیاد تو زندگیم در نتیجه بخاطر همین و همچنین مسائل دینی پیشنهادای رابطه از طرف اقایان را رد میکنم. الانم رابطرو بخاطر چندین و چندین دلیل خودم تمومش کردم که اکثر دلایل بخاطر همون کمال گراییمه بقیشونم ترس از اینکه اونقدر وابسته بشم و به ازدواج ختم نشه و دچار افسردگی و تبعات بعدیش بشم. اما خب اینم میدونم این روزا دیگه نمیشه انتظار خواستگاریای سنتیو داشته باشم و منتظر بمونم تا فرد دلخواهمو پیدا کنم! ممنون میشم پاسخ بدید اولا چطور با این مشکل کنار بیام و ارتباط برقرار کنم با اقایان دوما چطور وسوسه نشم تا در فضای مجازی چکشون نکنم اون اقارو و رابطرو تموم شده بدونم ، چون من خودم بدون دلیل قانع کننده درحالیکه ایشون میگفتن دوسم دارن رابطرو تموم کردم و ایشون گفتن اگر اینجوری خوشحال ترم قبول میکنن.
سلام دوست گرامی ابتدا باید مشخص کنید برای انتخاب طرف مقابل چه ایده آل هایی دارید؟ از طرف مقابل چه انتظاراتی دارید و دلیل چک کردن ایشان چیست؟ دوره جذب عشق رادیو عشق به شما کمک می کند. می توانید از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام، من ۲۰ سالمه تاحالا با هر پسری که دوست بودم با بهونه های مختلفی دلمو شکستن و رفتن.اینا یکم سخت و برام گذشت الانم با آقایی دوستم که قسط جدی ازدواج باهامو نداره به گفته خودش هربار یه حرفی یه بهونه ای بهم میگه. موندم چیکار کنم ولش کنم یا نه. من از تنهایی بدم میاد اون بره خیلی تنها میشم.
سلام اگر دنبال یک رابطه جدی و آیندهدار هستید بهتره هرچه زودتر این رابطه رو تمام کنید چون طرف مقابلتون خیلی واضح میگه که قصد ازدواج کردن نداره. تمام کردن رابطه و تنهایی سخته ولی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه آسیبظ زا یا نامناسبه. وقتی فقط از ترس تنهایی بخواین وارد رابطه بشین، نمیتونین انتخاب درستی داشته باشین و به خواستهها و معیارهاتون توجه کنید، بنابراین در هر رابطه سرخورده میشین. بهتون پیشنهاد میکنم حتما با سیستم مشاوره تلفنی و آنلاین صحبت کنید، تا هم در زمینه تصمیمگیری برای این رابطه کمکتون کنن و هم با بررسی دقیقتر رابطهتون متوجه بشین چرا همیشه درگیر انتخابهای اشتباه میشین.
سلام ، من ۲۹ سالمه ،حدودا ۴ سال پیش از طریق تلگرام باهم اشنا شدیم ،چنباری همدیگرو دیدیم و واقعا همو دوس داشتیم ، ایشون دو سال و نیم از من کوچیکترن ولی منو متقاعد کردن سن مهم نیس تا اینک با خانوادش مطرح کرد و مادرش تمام تلاششو کرد ک این ازدواج صورت نگیره ، ولی گف کوتاه نمیاد و تلاش میکنه ،۴ ماه پیش درمورد ازدواج من با یکی دیگه شوخی کرد و من دو روز جوابشو ندادم اونم گف حالا ک این شرایط سخت هست دیگه نمیشه ،،،من اونروز خیلی مخالفت نکردم چون فک کردم خودش اروم میشه میاد ،دو هفته بعد خودم پیام دادم گف پیام نداده دعوا کردم ، باز دوهفته بعدش پیام دادم گریه و خواهش فایده نداشت گف بی حس شده گفت پیام نده خوشال باشم من کلا کشیدم کنار ،یک ماه بعدش خودش پیام داد و احوالپرسی منم یاداوری کردم با پیام ندادن من خوشال بودی گفت غلط کردم من بعد از تو رنگ خوشحالیو ندیدم بیخیال خودم خواستم ،منم گفتم اره خودت خواستی ،باز ی ماه بعدش اشتباهی پیش اومد و بخاطرش پیام دادم اونم خیلی خوشحال شد ، گیف و استیکرای گل و قلب ،گفتم رفتارت تناقض داره گفت درسته نمیتونم باهات باشم ولی هنوزم همونقدر دوست دارم منم فقط گفتم اها مرسب بابت گلات ، الان ی ماهه به همدیگه پیام میدیم میخندیم سر به سر هم میزاریم حتی یبار وسط چت گفت درسته میخندم ولی اصلا خوشحال نیستم گفتم چرا ،پرسید باید برا چ چیزی خوشحال باشم منم گفتم همه چی دست خودته،،، بحثو عوض کردم تا دیشب ک داشتیم حرف میزدیم نتش قط شد و صب دیدم دلیت اکانت زده اس دادم گف رمزامنیتشو فراموش کرده براهمین بوده دوباره اکانت ساخته ،،، البته این رمزو یک سال بیشتره ک فراموش کرده بود ،،، منم گفتم اها فک کردم مشکلی پیش اومده ،ولی تلگرام دیگ نه اون حرفی زد ن من ، پروفایلشو تغیر داده و بیوی غمگینم نذاشته ،ناگفته نماند این خطو بخاطر شغلش ک نمیتونست از خط اصلیش استفاده کنه برا من دو سال پیش خرید ک بتونیم در ارتباط باشیم …ممنون میشم راهنمایی کنید الان باید چیکار کنم چطور دوباره رابطمون مث قبل بشه و دوباره جذبم بشه ،،، دوره جذب با موبایل برا من خوبه یا مشاوره گرفتن؟
سلام من یه سوالی ازتون داشتم اکثر مشاور ها از جمله شما میفرمایید که خانمها باید مستقل باشن و اقایون از خانمهای مستقل بیشتر خوششون میاد از طرفی میگین که کمک خواستن باعث میشه طرف مقابل رو جذب کنید و حس قوی بودن به اون شخص بدین دقیقا تا چه حد استقلال لازمه و چه مواردی رو باید در نظر بگیریم که هم طرف به استقلال شخصیمون پی ببره هم در جذب افراد موفق باشیم ممنون میشم توضیح بفرمایید؟
دوست عزیز سلام سوال خوبی پرسیدین و دقیقا همینطوره که میگین. نکته مهم موضوع در رعایت توازن و تعادله. متاسفانه اکثر افراد فقط یکی از این راهها رو میچسبن و یا از این طرف بوم میفتن یا از اونور! مستقل بودن یه ویژگی فردیه و هم برای آقایان و هم برای خانمها لازمه. اما خیلی وقتها خانمها اصرار دارن استقلالشون رو توی چشم شریک عاطفی یا همسرشون فرو کنن! و مدام این پیام رو بهش بدن که من به تو نیازی ندارم. این همون رفتار اشتباهه چون دو نفر در رابطه به هم نیاز دارند و ابراز این نیازها در حد معمول حس خوبی به طرف مقابلشون میده. این موضوع بهویژه برای آقایون مهمه چون وقتی بدونن طرف مقابلشون بهشون تکیه میکنه احساس کفایت میکنند و عزت نفسشون افزایش پیدا میکنه و اثر مثبتش میاد توی رابطه. اما این تکیه کردن هم حدی داره. این حس که طرف مقابلت برای هرکاری وابسته بهت باشه اصلا حس خوبی نیست. مردا تو این شرایط احساس ترس و خفگی میکنن و سعی میکنن فاصله بگیرن. از طرفی کمکم طرف مقابلشون رو ادم ضعیفی میدونن و دیگه جذابیتش براشون کم میشه. بنابراین هردوی این راهکارها در حد تعادل برای سلامت رابطه لازمه
سلام مدت ۶ ماه با یه اقایی آشنا شدم همه چیز خوب پیش میرفت و تمام مدت بمن ابراز عشق و علاقه میکرد. ما از هم دوریم اما تو این ۶ ماهه دوبار به دیدنم اومده و اخرین بار ۱۲ مرداد بود بعد از رفتنش متوجه کمی سردی در رفتارش شدم وقتی علت رو پرسیدم انکار کرد. تا اینکه چند شب آخر تمام مدت انلاین بود من بهش پیام میدادم اما جواب نمیداد یا میخوند و جواب نمیداد نهایتا بعد یکساعت یا دوساعت جواب میداد اونم در حد یک کلمه، منم یه شب که از این رفتارش ناراحت شدم فقط گفتم معلوم هست شبا چکار میکنی که جواب منو نمیدی؟ همین حرفمو بهونه کرد و دیگه جوابمو نداد بعد دوشب بهش پیام دادم امشب تولدم بود اونم گفت خب به من چه . گفت از اولم بودن منو تو باهم اشتباه بوده و تو اونی نبودی که من میخواستم دستتو گرفتم بهت هیچ حسی نداشتم. از اونجایی که اصلا من باورم نمیشد چون هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت و حتی دعوا هم نکرده بودیم چند شب بعد دوباره بهش پیام دادم که من هنوزم دوست دارم حتی ازش خواستم که منو ترک نکنه گفتم حداقل دلیل رفتنتو توضیح بده اما فایده نداشت و فقط گفت ما بدرد هم نمیخوریم چند روز دیگه هم صبر کن منو فراموش میکنی. حالا تقریبا بیشتر از یک هفته از تموم شدن رابطه میگذره و من هنوز نتونستم باهاش کنار بیام مدوام گریه میکنم. نمیدونم باید چکار کنم احتیاج به کمک دارم
دوست عزیز سلام
قطعا در جدایی عاطفی، این احساسات در شما طبیعیه. همونطور که دیدید، روش پیام دادن و درخواست کردن جواب نمیده، به خصوص در این مرحله. بهتون پیشنهاد میکنم کمی به خودتون مهلت بدید؛ اگه خواستید برشون گردونید، درست و اصولی برشون گردونید. طوری که اینبار اگه برگردند، با عشق و علاقه باشه. یا اگه قرار هست فراموششون کنید، با کمک روانشناس متخصص این دوره فوق العاده سخت رو، بهتر پشت سر بگذارید. شما میتونید با شرکت در دوره “بازگرداندن عشق و ازدواج”، تصمیم بگیرید یا برشون گردونید یا فراموششون کنید. در هر دو صورت تیم متخصص ما در کنارتون خواهند بود.
سه سال پیش بدون اینکه آقایی رو ببینم کارهای برنامه نویسیشو انجام میدادم –پیام استخدام دورکاری را توی سایشون خوندم-، و همه پیامامون و تسویه حساب کاراش با ایمیل و یه شماره حساب انجام میشد. به خاطر کارایی که براش انجام میدادم مجبور بود کارشم توضیح بده که من بهتر متوجه بشم. این آقای 28 ساله دانشجوی دکتری و از اساتید دانشگاه و مدیر یک شرکت در شهرستانی دور بودند. خیلی محترم برخورد میکردند. یه وقتایی در مورد من و تحصیلاتم و … سؤالاتی ساده میپرسید، من هم تا حدی جواب میدادم، یه روز یک کاری بهم سپرد بهش گفتم که این روزا نمیتونم و برای دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم باید برم تهران. بعد از چند روز بهم پیام میده که شما رو دیدم. تمام مشخصات ریز و درشت اون روز من و دانشگاهمو گفت. میگفت از روزای اول آشنا شدن با شما که کارا رو با حساسیت تحویل میدادید نسبت به شما برداشت مثبتی داشتم، یواش یواش با اینکه ندیدمتون از شما خوشم اومد. اولین باره که چنین چیزی تجربه میکنم، خیلی دوست داشتم که ببینمون که بالاخره دیدم. خودمو به تهران رسوندم که شما رو ببینم ولی جلو نیومدم چون میترسیدم ازم ناراحت بشید و برید. میگفت دوست دارم با هم آشنا بشیم، خواهش میکرد، شماره تلفنش رو داد که باهاش تماس بگیرم. دائم میگفت قصدم خیره. من گفتم که این کار رو صلاح نمیدونم. قسمم میداد تمام مشخصاتشو داد گفت که کی هست و چه کاره هست و … . میگفت که همش به من فکر میکنه. پیج اینستاگرامشو و … چک کردم تک تک اعضای خانواده اش و دوستاشو شناختم. ایشون یه آقای خیلی محترم، دانشجوی دکتری، پرتلاش، از نخبگان دانشگاهی، خیلی صاف و سالم و با خانواده ای محترم و مذهبی –پدر مردی روحانی-. اوایل که بهم پیام کاری میداد بعدش میگفت که منتظر تماستون هستم خواهش میکنم. ولی به هیچ وجه شرایطم برای ازدواج فراهم نبود، به خاطر مشکلات مالی خانواده و برای حفظ آبروی خانواده مجبور بودم که بخشی از درآمد خانواده رو به دست بیارم به خاطر همین نمیخواستم حالا حالاها ازدواج کنم و نمیخواستم کسی از این ماجرا خبر داشته باشه. میگفت اگه بخوام میتونم پیدات کنم اما دوست دارم شما به میل خودتون بیایید، منِ احمق همش محترمانه بهش میگفتم که صلاح نیست –ولی جواب رد هم نمیدادم-. دیگه توی ایمیل اصرار نمیکرد و فقط پست های مرتبط توی صفحات اجتماعی میگذاشت. وقتی که در مورد این آقا تحقیق کردم و دیدم تمام ویژگی های مثبت رو داره. همین باعث شد من هم بهش علاقمند بشم، دائم عکسهای پروفایل تلگرام و اینستاگرام خودش و خانوادهشو چک میکردم. همیشه شعرهایی با محتوای اینکه دلم بیقراره و منتظرتم و … میگذاشت که کاملاً مرتبط به حال همون زمان و حرفهای بینمون بود. تمام این عکس های شخصی خودشو و خانواده شو –حتی فامیلاشو- نوشته هاشو و … سیو میکردم و دائم اونا رو مرور میکردم. همین باعث شد بیشتر عاشقش بشم. تا اینکه دو ماه بعد از آخرین پیام ایمیل و زمان تحویل سال جدید -98- این نوشته رو توی پروفایلش گذاشت. عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو . . . گر چه تلخ است، ولی باید این جام محبت بشکست، گرچه تلخ است، ولی باید این رشته الفت بگسست، باید از کوی تو رفت، دانم از داغ دلم بی خبری، و ندانی که کدام جام شکست، که کدام رشته گسست. امسال اوضاع خانواده ما سروسامان گرفت، دوست داشتم یه بار دیگه بهم پیام بده، یه بار دیگه ازم بخواد که بیام. دائم خوابشو میدیدم، خیلی منتظرش بودم تا اینکه چند شب پیش فهمیدم که ایشون جدیداً با همکار دانشگاهشون ازدواج کرده. میدونم من مقصرم، اون نمیدونست که دل من هم باهاشه، من به خاطر اوضاع نابسامان مالی خانواده منتظر بودم که همه چی درست بشه بعد به درخواستش جواب بدم. کاش من این دفعه بهش پیام میدادم که این اتفاق نمی افتاد. هیچ تمرکزی روی کارم ندارم، خواب و خوراک ندارم. فقط دارم خودمو سرزنش میکنم. هیچ اثری ازش نه جا نذاشتم. تمام عکسا و حتی ایمیلاشو پاک کردم که شاید فراموشش کنم، اما نمیتونم تحمل کنم، هنوز اَشکهام خشک نشده، تو رو خداااااااااا بگید که چه کار کنم، تازه استخدام یه شرکتی شدم که تا یک ماه دیگه باید یه پروژه سنگینشو انجام بدم. ولی اصلاً نمیتونم. کاش هیچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.
سلام دوست گرامی شما با تعلل و دلایلی که واقعا خاص نیست ایشان را مدت ها مردد گذاشتید .اگر صادقانه شرایط را برای ایشان توضیح میدادید ممکن بود الان وضعیت فرق کند.بهرحال اتفاقی هست که پیش امده و ایشان ازدواج کردن.منطقی باشید و دور از هیجانات این دوران را بگذرانید تا به ثبات و ارامش برسید
سلام تشکر میکنم بابت سایت زیباتون. نزدیک به دوهفتست که با یکی تو رابطم که از قبل میشناختم. این اقا قبلا با یه خانوم که بچه هم داشت رابطه داشت که خیانت دیدبه گفته خودشون یه ماهه که تموم شده و بیشتر وقتا استوریای دپ میذاره. دیشب یه استوری گذاشت که تنهام دوس دارم عزیز دل یکی باشم من خیلی ناراحت شدم که منو ندیده گرفتی گفت اصلا این ماجرا نیست. من خودم اعصاب ندارم که فردای اون روز خیلی سرد برخورد کرد به نظرتون چیکارکنم هدفش اون حرف و کار چی بود؟ چی پیشنهاد میکنید؟ من خیلی دوسش دارم . ببخشید طولانی شد. خیلی به کمکتون احتیاج دارم نظرتون چیه اگه برم حضوری حرف بزنم که بگم هرموقع خواستی تموم کنی یا با قبلی باشی بهم بگو منطقی تموم کنیم ولی سرد برخورد نکن؟؟؟؟
دوست عزیز سلام
به طور خیلی واضحی ایشون نتونستند از نظر روانی، از رابطه قبلی بیرون بیان؛ بنابراین این هیجانات و احساسات در ایشون رو ممکنه باز هم شما ببینید. ایشون حتما باید با روانشناس متخصص در ارتباط باشند تا بتونید این ماجرا رو فراموش کنند، اما از اونجایی که این یک تصمیم شخصی برای ایشون هست، خیلی شما کاری نمیتونید در این زمینه بکنید. کاری که شما میتونید انجام بدید اینه که یک پیام بهشون بدید (اگه حضوری باشه البته خیلی خیلی بهتره) و در اون پیام چیزی مشابه این جملات رو بگید: “من متوجه هستم که تو هنوز نتونستی رابطه قبلی رو فراموش کنی و این غم همچنان باهات هست، اما من هم حق دارم در رابطه سالمی باشم که در اون عشق و احترام دریافت کنم. منتهی به نظر میرسه با توجه به شرایطی که هستی، این مساله برات مهیا نباشه.” حالا اگه این رابطه براتون خیلی مهمه، میتونید انتخاب کنید که براشون صبر میکنید یا نه (به نظرتون خیلی ارزش منتظر بودن نداره این رابطه). یادتون باشه، هر تصمیمی که بگیرید، عواقبی داره. موندن در رابطه یا ترکش، باید ببینید عواقب کدوم روش براتون آسیب کمتری به بار میاره.
اما در مورد جمله آخر، اینکه بهش بگید تموم کن یا سرد برخورد نکن، یه ایراد بزرگی داره و اون اینه که شخصیت شما به عنوان یک انسان صاحب رای و اراده نادیده گرفته میشه. شما هم نیازهایی در رابطه دارید که حق دارید در موردشون صحبت کنید. پس، بهتره خودتون مرز احترام رو تو رابطه مشخص کنید، مثل جملاتی که در بالا گفته شد.
سلام .. 21 سالمه، تو یه رابطه ای بودم که بهم خیانت شد و ضربه ی شدیدی خوردم و تا پای خودکشی هم رفتم؛ الان بعد از سه ماه یکی از آشناها که خیلی پسر خوبیه و همیشه میخواستم با همچین آدمی باشم بهم درخواست داده و البته قصدش ازدواجه و خواهرشم که دوست منه خبر داره از این جریان ، همه خانواده ش و خودش رو تعریف میکنن و صداقتش بهم ثابت شده و یک ماهه که اشنا شدیم،ولی مشکلم اینه که انگار دیگه حسم مرده .. بهم ابراز علاقه میکنه و من هیچی نمیگم انگار دیگه احساساتی نمیشم .. بهش گفتم ما که آشنا شدیم ولی اگه من با شما یه مدت حرف بزنم و به دلایلی قسمت نشه ازدواج کنیم اونوقت اونی که ضربه میخوره منم و نمیخوام وابسته بشم هر وقت شغلی پیدا کردی و قضیه جدی شد اونموقه من میتونم بیشتر در مورد خودمون حرف بزنم ،از وقتی این حرفارو زدم ناراحت شده و میگه پس منو نمیخوای … نمیدونم چیکار کنم ، از یه طرف نمیخوام از دستش بدم از یه طرفم ترس و اینکه فعلا حسی ندارم بهش نمیتونم ادامه بدم 🙂
دوست عزیز سلام
سه ماه بعد از جدایی عاطفی هنوز زمان زودیه برای اینکه رابطه جدیدی رو آغاز کنید، به خصوص زمانی که شما چنین هیجاناتی رو تجربه کردید. به همین دلیل که شما نمیتونید به ایشون علاقهای نشون بدید یا … . بهترین کار در این زمان این هست که به جای اینکه موضوع رو به سمت چیزهای دیگه پرت کنید، خیلی شفاف برای ایشون توضیح بدید که یک مدت برای فکر کردن نیاز دارید تا بتونید چند مساله رو خودتون حل کنید. اگه ایشون پذیرفتند که هیچ و اگه نپذیرفتند حداقل نه شما آسیبی میبینید نه به ایشون آسیبی وارد میکنید. در این مدت هم حتما از یک روانشناس حرفهای کمک بگیرید تا روند بهبودی و فراموش کردن اون دوران سریعتر طی بشه.
سلام خسته نباشید با اقایی ۲ سال و نیم رابطه دارم که به شدت به ایشان علاقه دارم حال بعد از گذشت ۲سالو نیم به من گفتن که به فرد قبلی زندگی خود علاقه مند بودند و به گفته خودشان الان هیچ علاقه ای ندارند اما ایشان دور خود یک حصار تنهایی کشیدند که به گفته خودشان این حصار ناشی از شکست قبلی بوده و گاها به من حتی اجازه ورودی به این حریم تنهاییو نمیدن!من الان به دلیل اینکه بعد از مدتی خیلی طولانی فهمیدم به اون شخص علاقه داشتن دائم احساس بددلی میکنم و و افکار مختلف به سراغ من میاد میخواستم ترکشون کنم چون واقعا طاقت این موضوع رو نداشتم اما مانع من شدن و از طرفی خودم با تمام وجود عاشقشم و احساس شکست بزرگی میکنم و همش فکر میکنم نکنه عاشقم نیست و یا حتی زمانی که با من وارد رابطه شده به اون شخص فکر میکرده یا هنوز میکنه درصورخی که خودش میگه همه اینا اشتباهه باید چیکار کنم که روحم از این شکست و هزاران افکار تو ذهنم رها بشه و بتونم رابطمونو در ارامش بسازمو مطمئن باشم به اون فرد هیچ حسی نداره
سلام دوست گرامی بهرحال هر کسی در زندگی خود گذشته و یا تجربه ای دارد و نمی شود با اطلاع از این رابطه ،برای این شخص همیشه مردد باشید.وقتی خود ایشان در رفتار و گفتار نشان می دهند که برای ایشان گذشته تمام شده پس خودتان را اذیت نکنید
سلام بنده همون شخص هستم منتها این بار رابطه به سه سالو سه ماه رسید و من به ایشون اعتماد کردم اما متاسفانه چند روز قبل بحث ازدواجو و مشخص کردن هدف رابطه که پیش اومد ایشون گفتن ازدواج نمیکنن و هنوز عاشق عشق سابقشونن و من موندم و یک دنیا سوال بی جواب!در صورتی که ایشون همش به من ابراز عشق میکردن و ما تو کل شهر باهم خاطره داریم و من نمیتونم هضم کنم چطور ادمی که اونقد ادعای عاشقی میکرد و من داشتم اعتماد میکردم این شکلی منو شکست!و همیشه آیندشو با من میدید لطفا کمکم کنین
سلام من تقریبا دوسال پیش با ی اقایی وارد رابطه شدم به واسطهی تلگرام و گروهی ک درست شده بود و ایشون از اشناهای یکی از دوستام بودن بعد ۳ ماه متوجه شدم خیلی اخلاقامون بهم میخوره کاملا درک میکردیم هم دیگرو شاید هیچ وقت با هیچ کسی ب اون خوبی رابطه نداشتم. حتی یه زمان کوتاهی ک با خانوادم مشکل داشتم کاملا درکم میکرد ولی چندتا نکته تو این رابطه بود که متفاوتش میکرد اول اینکه به من گفته بود رشت دانشگاه میره و خانوادش تهران هستن و اینکه ما بیشتر از طریق تلگرام ارتباط داشتیم حتی تلفنی هم بهم زنگ نمیزد دیگه اینکه ما اولین قرارمون بعد از ۵ ماه رابطه بود ک اومد تهران خلاصه همه چیز خوب بود ک کم کم ب مشکل برخوردیم دقیقا یادم نمیاد از کی ولی بعد از ۹ ماه ک من تمام صداقت و عشق خالصانمو بهش نشون دادم بی تفاوت شد جوری ک برای سالگرد دوستیمون ی قدمم برنداشت و فقط اومد تهران ک منو ببینه و منم برا اینکه یاد جفتمون بمونه ی جشن کوچیک گرفتم اون روز گفت بردارش تهرانه ولی هرچی اصرار کردم ک بگه بیاد گفت نمیتونه و کار داره از این قضیه ۳ ماه گذشت ک بی تفاوتی و رفتار بدش شدت گرفت و یهو بحثمون شد و کات کردیم بعد ی مدت استوری منو تو اینستا ریپلای کرد و دوباره باهم حرف زدیم لازم داشتم دلیل این رفتارشو بدونم ک اروم بشم چون عمیقا هم دوسش داشتم هم وابستش بودم که دیگه گفت همه چیزو دروغ گفته بود همون رشت زندگی میکردن و خیلی از مسائل و من تو اون لحظه فقط ب این فکر میکردم ک اون تایمی ک میومد تهران شبا کجا میموند. بخاطر علاقه قلبیم و اینکه بخوام فرصت بدم دوباره اون رابطه خوب شروع بشه بخشیدمش قول داد همه چیزو درست میکنه اما نشد… حرف درمورد رابطه جنسی بیشتر شدش و بالاخره ب من پیشنهاد داد و منم گفتم ک نمیتونم ولی خب دیگه بعد از بخشیدنش عملا هیچ رابطه ای نبود یه علاقه فقط از سمت من بود و کلی بی توجهی به ابراز علاقم باز سر چیزای بیخودی بحث میکردیم حرف زدنامون کمتر شده بود من دچار این شک شده بودم نکنه همه حرفای الانشم دروغه نتونستم طاقت بیارم خودم کات کردم ولی وقتی اومد تهران نتونستم نبینمش باهاش قرار گذاشتم خواسته هامو گفتم تقریبا قبول کرد ولی فایده نداشت تا اینکه ب سربازی رفتنش رسید و رفت بعد از آموزشیش جای دوری افتاد و تقریبا ۳ ماه ازش بیخبر بودم ک زنگ زد ازش خواستم بازم باهام تماس بگیره ولی دیگه نگرفت تمام مدتی ک نبود و میدونستم عملنا هیچ رابطه ای نیست برای مناسبتا پیام میفرستادم براش اما وقتی اومد انلاین شد و پیام هامو نخوند قلبم شکست اون رفته بود ولی من هر روز داشتم با احساسی ک قبلا داشتم خودمو عذاب میدادم همش خودمو مقصر میدونم حتی الانم با گذشت ۸ ماه از نبودش باز ی وقتا اذیت میشم سعی کردم با کسی تو رابطه جدید برم ولی نشد هیچ جوره جذب کسی نشدم من مدت سوگ رو گذروندم اما تموم نمیشه من همه عکسامونو پاک کردم ولی بازم برام تموم نشده چون هنوز تو ذهنمه اون روزای خوب با وجود اینکه کنار هم نبودیم میدونم بهش فادت کرده بودم میدونم اون رابطه اشتباه بود و اشتباه رفتم اشتباه ادامه دادم اشتباه احساس به خرج دادم ولی اتفاق افتاد من اینقد درگیر بودم ی مدتی و هنوز ی وقتا درگیرش میشم دیگه نمیتونم توجه کسی رو ب خودم جلب کنم هیچ پیشنهادی ندارم چون خودم از رابطه و علاقه ها فاصله گرفتم گفتم میرم سرکار سرگرم میشم ولی بازم طی ۳ ماه دو بار براش اشک ریختم برای حس خودم ب ادم اشتباه چیکار کنم فراموشم بشه راحت بشم حتی نمیتونم چتامونو پاک کنم میترسم بیاد بپره بهم همیشه از دعوا کردناش میترسیدم من از فریاد از لحن تند میترسم من الان ۲۳ سالمه اون ۲۵
سلام دوست گرامی رابطه ای که با دروغ همراه باشد ایحاد حس اطمینان و اعتماد را خیلی سخت می کنه و مخصوصا اگر در مورد مسائل اصلی رابطه باشد ایشان در بلاتکلیف بودن و مردد بودنشان شما را اولویت زندگی محسوب نکردند و برای همین در رفت و امد بودن. الان که رابطه چندبار از سر گرفته شده و به نقطه مشترکی نرسیده بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدهید زمان به شما برای فراموشی ایشان و رابطه کمک کند.دنبال راهی برای شروع مجدد هم نباشید که رابطه ای کاملا اشتباه هست
سلام. من وارد یک رابطه شدم که طرفم یک طورایی همکارم هم هست و آخر هفته ها به شهر ما به خاطر کاری که با هم شروع کردیم میات . محل کار و زندگیش شهرستان دیگه ای. اوایل آشنایی همه چیز خوب بود ولی به دلیل اینکه اون کم پیام میداد رابطمون خیلی محدود شد من چندبار گله کردم و اون اظهار کرد که خیلی دوستم داره و اصلا نمیخوات از دستم بده ولی مشغله کاریش زیاده. طوری که من دیگه پیامی ندادم و پیام های خیلی خلاصه شد در حد صبح بخیر عزیزم و دریافت همین جواب از جانب من. البته پیام های کاری رد و بدل میشه. ولی از رابطمون هیچ خبری نیست . وقتی هم میات هیچ حرفی از جانب اون زده نمیشه و من هم مطرح نمیکنم. من خیلی دوست دارم به این رابطه برگردم ولی نمیدونم چطور. و اصلا نمیخوام از جانب من باشه. بنظرتون راه حل چیه؟؟؟
سلام دوست گرامی یکسری افراد خیلی در قید و بند پیام دادن نیستند و نمیشود خرده گرفت و یا بعنوان مشکلی ازش نام برد.اما باید دید که شما جز اولویت های ایشان هستید یا خیر؟فقط اینکه بگند به شما علاقه دارند و همین کافی نیست.باید برای رابطه وقت گذاشت و به طرف مقابل این حس رو داد که مهم هست .پس با ایشون صحبت کنید و تکلیف رابطه و خودتان را مشخص کنید
سلام خسته نباشید من بایک آقایی دوست بودم به مدت ١٠ ماه؛ ایشون خیلی به من علاقه دارند ولی بنابه دلایلی مجبور شدیم که رابطه احساسی رو تموم کنیم. الان نزدیک ۴روز میشه ولی از اونجایی که ماباهم همکار هستیم مجبور هستیم که برای امور کاری با هم در تماس باشیم. به نظرتون میشه مدیریت کرد این رابطه رو ؟ راهکاری برای مدیریتش میتونید پیشنهاد بدید؟ باتوجه به اینکه اکثر پیج ها برای برگشتن به رابطه از قطع رابطه کامل با طرفمون خبر میدند آیا باوجود این شرایط دیگه رابطه احساسی ما از بین میره؟ البته اولویت برام رابطه کاریه چطور میتونم حفظش کنم؟
دوست عزیز سلام قطعا مدیریت روابط بعد از به هم خوردن رابطه کار دشواریه و در مورد شما این قضیه سختتر هم هست چون فرد مقابل همکارتونه. البته به این معنی نیست که نشدنی باشه، اما به هر حال دشوارتره. پیشنهاد میکنم، قبل از هر چیزی برای خودتون مشخص کنید که چرا این رابطه رو تموم کردید. سعی کنید همه چیز رو یادداشت کنید. اما چرا میخوام اینکار رو انجام بدید، چون این ارتباطات مکرر ممکنه باعث بشه که شما احساس دلتنگی کنید و یادتون بره که چرا رابطتون رو تموم کردید، اینطوری ممکنه بدون اینکه چیزی حل شده باشه، دلتون بخواد که پیش هم برگردید. پس اولین گام اینه که خیلی دقیق مشخص کنید که چرا این رابطه تموم شده. سپس سعی کنید که ارتباطات رودرروی خودتون رو تا حد امکان کاهش بدید. اگه براتون ممکن هست، بیشتر سعی کنید از فضای مجازی برای این مساله استفاده کنید و از این طریق با هم در ارتباط باشید. به علاوه شما ممکنه در این دوران، احساسات مختلفی مثل خشم یا غم را تجربه کنید. بهترین کار این هست که در این موارد با فرد دیگهای مثل دوست یا روانشناس متخصص صحبت کنید. از احساساتتون بگید، از اینکه از دیدن آدمی که دوست دارید چه حسهایی بهتون دست میده و … . صحبت کردن باعث میشه که شدت این احساسات کمتر بشه و شما وقتی این فرد رو میبینید، کمتر دچار احساس غم یا ناراحتی بشید. همچنین نوشتن هم راه بسیار خوبی برای مدیریت این احساسات هست. شما میتونید یه دفترچه کوچیک توی کیفتون داشته باشید، هر موقع که احساس کردید احساسات منفی شدیدی تجربه میکنید، توی این دفتر بنویسید که چه احساسی دارید، چرا این احساس ایجاد شده و … . این روش، یکی از بهترین راهکارهای مدیریت احساسات هست که شما با کمکش میتونید با سرعت بیشتری روی خودتون مسلط بشید. در نهایت اینکه، بدترین کار در روابط اینه که قبل از حل شدن مشکلات، دوباره سعی کنید به رابطه با هم برگردید. سعی کنید به خودتون زمان بدید و روی مسائلی که باعث شده رابطه به هم بخوره، تمرکز کنید. اگه بعد از مدتی احساس کردید که مسائل قابل حل هستند، برای برگشتن به رابطه میتونید اقدام کنید.
سلام خسته نباشید. من پسری ۲۵ساله هستم که اوایل امسال با یه دختر ۲۱ ساله آشنا شدم و بهش پیشنهاد دوستی دادم و گفتم که بیشتر باهم آشنا بشیم. ایشونم قبول کردش. توی این مدت باهم خیلی خوب بودیم و همه چی روال بودش تا اینکه ایشون سر یه بحث کوچیک یهو گفتن که ما بدرد همنمیخوریم. انگار که دنبال بهونه بودن.حتی اجازه نداد که من حرف بزنم باهاش و دلیلشو بدونم.کلا کبریت زد زیر همه چی. به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟؟ من هنوز توی شوکم
دوست عزیز سلام
گاهی پیش میاد که حتی وقتی همه چیز خوبه، یه دفعه با یه دعوای کوچیک همه چیز به هم بخوره و این احساس شما که میگید تو شوک هستید تا حدود زیادی طبیعیه. اما علت چی میتونه باشه؟ ببینید عوامل مختلفی ممکنه باعث اینکار شده باشه. یکیش همین موردی که خودتون گفتید؛ ممکنه ایشون به هر دلیلی، نتونسته باشن با این رابطه کنار بیان و شاید حتی ناخودآگاه، دنبال بهانهای برای تموم کردنش بودن. گاهی هم ممکنه، فرد تو شرایط روحی خوبی نباشه، مثلا دوران سندرم پیش از قاعدگی در خانمها، گاها چنین بحثهایی رو پیش میاره. یا ممکن هست که در خانواده یا محل تحصیل یا … دچار مشکلی شده باشن که ایشون رو تحریکپذیر کرده باشه و باعث شده باشه که نتونن این شرایط رو خوب مدیریت کنن.
به هر حال همه اینها حدس و گمانه و بهترین راه برای بیرون اومدن از این شوک و مشخص شدن تکلیفتون اینه که با ایشون صحبت کنید. بهتره که رو در رو باشه، ولی اگه نشد، تلفنی گزینه مناسبتریه تا پیغام از طریق فضای مجازی. باهاشون در مورد سردرگمیتون صحبت کنید و بهشون بگید که دوست دارید بدونید چی باعث شده که رابطهای که تا اینجا خوب پیش رفته، دچار مشکل بشه. سعی کنید با آرامش به حرفهاشون گوش بدید و بعد ببینید که آیا میشه دو نفری این مشکل رو برطرف کرد یا نه. البته یادتون باشه که بهشون فرصت بدید و بزارید برای گفت و گو با شما آماده باشن. درسته که شما دلتون میخواد زودتر مساله مشخص بشه، اما تا ایشون آماده نباشن، گفت و گوی اجباری یا به اصرار، هیچ کمکی بهتون نمیکنه.
سلام من به مدت ۲سال و نیم با پسری در ارتباط خیلی نزدیک بودم و رابطمون خوب بود و قصد ازدواج داشتیم،هم ایشون هم من با خانواده ها مطرح کرده بودیم و حتی ایشون منو بردن تو یه مراسمی به مادرش و بقیه فامیلاشون نشون دادن و معرفی کردن. ما مشکل خیلی خاصی نداشتیم البته جفتمون عادتای بدی داشتیم تو رابطه مثلا من زیاد گیر میدادم یا زود عصبی میشدم و اون مخفی کاری میکرد و گاهی با دخترای دیگه چت میکرد تا اینکه یه روز سر یه موضوع بحثمون شد و با اینکه حل شد ولی ایشون از اون روز به بعد شروع به سرد شدن کرد و زیاد حرف نمیزد و من هرچی ازش میپرسیدم مشکلش چیه میگفت هیچی حوصله ندارم.تو اون مدت هر روز من بهش پیام میدادم ولی اون سردتر میشد ولی حرفی از تموم شدن رابطه نمیزد تا اینکه من تصمیم گرفتم بهش پیام ندم تا خودش بیاد حرف بزنه،از اون روز ۱ماه و نیم گذشته و ایشون هیچ حرفی تا الان نزدن و حتی تو دانشگاه ک منو میبینه انگار فرار میکنه تو این مدت مادرش به من پیام میده و میگه صبر کن درست میشه. ممنون میشم راهنماییم کنید که دلیل این رفتار چیه و بنظرتون امیدی به برگشتش هست؟
سلام دوست گرامی بهترین کار در این شرایط این هست که با ایشان صخبت کنید و دلایل رفتاری ایشان را پیگیر شوید.شاید مشکلاتی غیر از رابطه وحود دارد که شما از ان خبر ندارید از طریق مادرشان هم پیگیر بشید و اگر مشکلی هست سعی در همراهی جهت حل ان باشید مشاوره دونفره هم میتواند کمکتان کند
سلام. من تازه با سایت شما اشنا شدم و چققققدر دیر اشنا شدم. جواب کلی از سوالهای من تو این سایته. ولی باز جای شکرش باقیه که با شما اشنا شدم. واقعیت من یه ترس تو وجودم هست. اونم ترس از رابطه است. من یکبار با اقایی حدود چندماه در ارتباط بودم. و با توجه به شناختی که از خودم دارم، میدونم که اینقدر درگیر اون رابطه میشم که توش حل میشم. و بعد تموم شدنش تازه میفهمم چقد از خود بیخود شده بودم بخاطر دوستداشتنه. بعد از اون رابطه هر اقایی که به سمتم میاد برای اشنایی رو زیاد توجه نمیکنم بهش و پس میزنمش. تو محیط دانشگاه افراد زیادی تلاش برای نزدیک شدن بهم داشتن ولی من میترسم از ارتباط. حس میکنم واقعا و خالصانه منو نمیخوان. حس میکنم اگه باهاشون ارتباط بگیرم و به سرانجام نرسه بدنام میشم تو دانشگاه و انگشت نما میشم که این دختر با خیلیا بوده. واقعا نحوه ارتباط گرفتن با اقایون و اشنا شدن باهاشونو بلد نیستم. ۲۲ سالمه. و اینکه افرادی که به سمتم میان و ازشون خوشم نمیادو بلد نیستم قاطع رد کنم و حس میکنم دلشون میشکنه و مجبورم هی براشون بهونه بیارم که تصمیم ب ازدواج ندارم. بعد اونام هی پیگیرم هستن و برام عذاب اوره خیلی از افراد هستن که منو میشناسن و از طریق دایرکت اینستا سعی در اشنایی دارن ولی من خوشم نمیاد کسی که نمیشناسم بیاد دایرکت و میزنم بلاکشون میکنم. از نظر شما راه اشنایی از دایرکت اینستا درسته وقتی هیچ راه ارتباطی نیست. یا باید بیان رو در رو خواستشونو مطرح کنن؟
دوست عزیز سلام
شما سه تا موضوع مطرح کردید که میخوام به طور خلاصه بهشون بپردازم: اولین مساله، ترس از رابطه هست. یادتون باشه، شما هیچوقت و با هیچ روشی، نمیتونید آیندتون رو به طور قطعی پیشبینی کنید؛ اما میتونید با توجه به نشونههایی که وجود داره، بهترین تصمیم رو بگیرید. اول از همه بهتون توصیه میکنم که قبل از هر چیزی خودتون رو خوب بشناسید. نقاط ضعف و قوت خودتون رو تو رابطه پیدا کنید. مثلا شما اینجا خیلی خوب نوشتید که توی رابطه حل میشید و درگیرش میشید. خب این خیلی خوبه که انقدر روی ویژگیهای خودتون حساسید. مثل همین مورد، موارد دیگهای که به نظرتون ممکنه مشکلساز بشه رو یادداشت کنید و قبل از شروع رابطه، سعی کنید اونها رو بر طرف کنید.
البته یادتون باشه، همه آدمها تو زندگیشون تصمیماتی میگیرن که ممکنه بعدا پشیمون بشن. البته قطعا هیچ کس بد خودش رو نمیخواد و با توجه به تمام شرایطش تو اون زمان، یه تصمیمی رو گرفته که فکر میکرده، بهترین تصمیمه. پس، هیچوقت خودتون رو بهخاطر تصمیماتی که گرفتید سرزنش نکنید و به جاش، مثل موردی که گفتید، سعی کنید ازش درس بگیرید برای تصمیمات بعدیتون.
دومین موردی که گفتید در مورد جواب رد دادن بود، شما میتونید خیلی قاطع ولی مودبانه، جواب منفی خودتون رو به کسانی که فکر میکنید براتون مناسب نیستند بدید. درسته که دوست ندارید دل کسی رو بشکونید، اما همین مساله روی لحنتون و انتخاب جملاتتون تاثیر میزاره و فرد مقابل تو ذهن خودش فکر میکنه که پس هنوز امیدی هست. از کلمه فعلا قصد ارتباط ندارم و اینها هم استفاده نکنید، چون باز هم فرد مقابلتون فکر میکنه، پس حتما یه زمانی ممکنه دلتون بخواد وارد ارتباط شید. و اما مورد سوم که بسیار هم در موردش پست و مقاله گذاشتیم. ارتباط و آشنایی از راه دایرکت و فضای مجازی بسیار ریسکی هست، آیا حاضرید ریسک چنین ارتباطی رو قبول کنید؟
سلام من دختری25ساله هستم ک حدود یک سال و نیم بااقای تقریبا همسن خودم در ارتباطم.فقط تو این مدت سه دفعه همو دیدیم.ولی هرروز حرف میزدیم.حالا من بدلایل زیاد رابطه رو تمام کردم چون میدونم بااین اقا خوشبخت نمیشم.راهنمایی کنید چکار کنم ک دیگه بهش فکر نکنم و جوابش ندم و وسوسه نشم بهش تماس بگیرم؟؟؟
دوست عزیز، سلام
یه موضوعی هست که در پستهامونم بهش اشاره کردیم، اما میخوام اینجا یه ذره بیشتر راجع بهش صحبت کنم و اونم اینه که چرا فراموش کردن کسی که دوست داریم انقدر سخته؟! بیاین از واژه عشق شروع کنیم. خیلی وقتها عاشق شدنای ما به خاطر یه سری فعل و انفعالات شیمیایی تو مغزمونه. خانم هلن فیشر، متخصص عشق یه تحقیق انجام داد و مغز جوونای عاشق را بررسی کرد. نتایج بررسیش نشون داد که توی مغز عشاق (به خصوص اوایلش) یه مادهای به اسم «دوپامین» ترشح میشه. اما این دوپامین چیه؟ شاید تا حالا اسم کوکایین به گوشتون خورده باشه؛ یه ماده بسیار اعتیاد آور که به مصرف کنندههاش حال خیلی خوبی میده (البته اوایلش فقط!). اما چرا حال خوب میده و شادیآوره، چون دوپامین رو توی مغز ما بالا میبره. حالا فکر کنید ما به طور طبیعی با عاشق شدنمون این ماده را بالا میبریم (البته خوب نه در حد کوکایین). همین پژوهشها به ما نشون میدن که چون مغز ما به این ماده اعتیاد پیدا کرده، سخته از کسی که دوستش داریم دور بشیم و دقیقا همونطوری که شما هم اشاره کردید گاهی وسوسه میشیم که بهش زنگ بزنیم یا یه بار دیگه ببینیمش و … . خب حالا باید چی کار کرد؟ راه حلش سادست ولی اجراش یکم سخته. چون مکانیسم اعتیاد و عاشق شدن تا حدودی شبیه به همن، درمان و رهایی ازشون هم تا حدودی شبیه به همن. یعنی چی؟ یعنی باید مقاومت داشته باشید و خودتون را سرگرم کارهای دیگه کنید تا اثر این ماده براتون کم بشه. تحقیقات مختلف زمانی بین 6 ماه تا یکسال را برای کاهش دوپامین عنوان میکنن. چطوری به خودمون کمک کنیم که مقاومتمون بیشتر شه؟ راهکارهای خیلی زیادی وجود داره. مثلا: 1. دلایلتون برای اتمام رابطه را یه جا بنویسید و هر موقع که وسوسه شدید زنگ بزنید، به خودتون یادآوری کنید که اونها را بخونید. 2. یا از یه دوست کمک بگیرید که تا چند وقت حواسش به شما باشه و باهاتون در ارتباط باشه که اینکار را انجام ندید. 3. به علاوه، ورزش کردن هم خودش خیلی کمک کنندست چون مثل عاشقی، سیستم پاداش و لذت مغزتون را دستکاری میکنه. اینطوری کمتر نبود عشقتون، به چشم میاد. 4. در نهایت اینکه، بهترین کار این هست که خودتون را سرگرم کارهای مختلف کنید! مثلا اگر دانشجو هستید حواستون را به پروژههای دانشگاه بدید یا ….
سلام من 18 سالمه و دچار شکست توی رابطه عاطفیم شدم شرح ماجرا به این صورته که مدتی از همدیگه دور بودیم بدلیل شرایطی که پیش اومده بود کمتر صحبت میکردیم و کمتر ارتباط داشتیم حدودن یک ساعت در روز و اونم بدون ابراز علاقه ای یا چیزی من از این وضع راضی نبودم میدونسم داره یچیزایی تغییر میکنه که خب اون خانوم تکذیب میکرد که اینطوری نیس به همین دلیل منم کم کم کناره گرفتم و چیزی نگفتم یجورایی سرد رفتار کردم تا اینکه بعد از حدود 20 روز ایشون گفتن که بهتره رابطه رو تموم کنیم و حسشون دیگه از بین رفته و علاقه ای ندارن سرد شدن که خب من تو این مدت خیلی تلاش کردم واسه برگردوندش(هرچند که میدونم حرکت اشتباهی بوده) هم اینکه خودم میخواستم باهاش حرف بزنم و رفتم که ببینمش هم اینکه واسطه هایی فرستادم که باهاش صحبت کنن که تنها دستاوردش دور شدن بیشتر ایشون بود و مدام تکرار میکنن که دیگه دوسش ندارم و دیگه بهش علاقه ندارم و نمیخوام به این رابطه برگردم و اینکه از همه چی خسته شدم. هم من هم ایشون اولین تجربه جدی ای بود که داشتیم و رابطمون پر از عشق و محبت بود اما.. الان که این کامنتو مینویسم نزدیک سه هفتس که جدا شدیم و تحملش برای من خیلی خیلی سخته ممنون میشم کمکم کنین
سلام دوست گرامی توجه کنید که یک رابطه ،ارتباطی دو نفره هست و باید هر دو نفر مشتاق و راغب باشند اینکه یک نفر به هر دلیلی مایل به ادامه رابطه نباشند اصرار برای برگشت به رابطه اشتباه هست .شما تلاش خودتان را برای برگشت ایشان انجام داده اید و موثر نبوده .پس بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدید دوران بحران و فراموشی ایشان سپری بشه و اصراری به بازگشت نداشته باشید.
سلام.من یه دختر۲۵ ساله هستم حدود دو یا تقریبا سه سال پیش با پسری تو دانشگاه اشنا شدم اولین رابطه بایه پسر رو من توعمرم داشتم تجربه میکردم اوایل در حد سلام و احوال پرسی بود این رابطه حتی سال اول میشد که یک ماه دوماه هم ازهم خبرنداشتیم یعنی خیلی ساده بود اما به مرور زمان رابطه ما گرم شد من ایشون رو ازهمه لحاظ دوست دارم من درمورد ایشون حتی به خانوادمم گفتم دقیقا پسری هست که من دوست دارم چون نه اهل گول زدن دختر هست نه اهل دروغ ایشون حتی اون قدر پاک هستن که هرگز وهیچ وقت پیشنهاد بدی به من ندادن اهل نمازو روزه و مردونگی هستن که ارزو همیشگی من بود که طرفم این جور باشه به قول ایشون من هم دختر رویایی ایشونم اما از اول رابطه بهم گفت نمیتونه قول ازدواج بهم بده چون میترسه عمل نکنه ومن نابودبشم همیشه سعی میکردبامن مدارا رفتار کنه اما بارفتاراش منو دیوونه خودش کرد من هم همیشه میگفتم من هرچقدر بشه تحمل میکنم شرایطت جور بشه اما اون حرفی نمیزد ولی خواستگارامم که رد میکردم اون ناراحت میشد اما خوشحالم میشد فقط ناراحت این بود که نکنه نتونه بیاد سراغ من خیلی دوستش دارم به خدا… ایشون الان سربازن یه مدت اوایل سربازی خیلی خوب بودن بامن الان حدود دوماه میشه که بامن سرد شدن روزای اول سرد شدن رابطه وقتی دلیل سردشدنش رو پرسیدم اول هیچی نمیگفت اما بعدگفت باخودش مشکل داره باخودش درگیره میگفت جوری شده که هرچهار روز یه بار باید برای ترمیم اعصابش یه امپول بزنه وقتی میپرسیدم خب چی شده حرف نمیزد فقط میگفت امید هست خوب بشم میگفت من به تنهایی نیازدارم بایدخودمو بسازم ازم میخواست اروم باشم الان تنهام گذاشته دارم دیوونه میشم من ایشون رو واقعا صمیمانه دوست دارم بعدازدوماه دوروز پیش بامن تماس گرفت وچن کلمه صحبت کردو بعدم رفت وقتی یادم به حرفاشون برای وقتی که رابطه ما خوب بود میفته نابود میشم حتی میگفت من واون باید پا به پای هم باعث پیشرفت هم بشیم حالا ایشون منو ترک کردن دلیلشو واقعا نمیدونم نمیخوامم فکرمنفی کنم که شاید کیس دیگه ای داره چون دوستش دارم ودارم سعی میکنم فکرمو مثبت کنم که اون برگرده تورو خدا کمکم کنید من ایشون رو با جون ودل دوست دارم کم کم کارم داره به جنون میکشه دلم میخواد بکشونمش سمت خودم اونم برای ازدواج نه رابطه الکی وبه درد نخور خواهش میکنم راهنماییم کنید چون دیگه طاقت ندارم
سلام دوست گرامی به نظر میرسه پارتنر شما نیاز به زمان و کمی ارامش خاطر دارند بهرحال دوران سربازی، سخت هست و باید شرایط ایشان کاملا درک شود از طرفی چون میگید ایشون گفتن دچار مشکلات اعصاب شده اند و دارو مصرف میکنند احتمالا تحت فشار ذهنی وفکری زیاد هستند که لازم هست شما در ابتدا ۱-به ایشان زمان بدهید ۲-ارام باشید ۳-ارامش را به ایشان انتقال بدهید ۴-پیگیر روند درمان باشید ۵-همراهی و همیاری خودتون رو ثابت کنید ۶-در سایت رادیو عشق، مبحث جذب عشق رو دریافت کنید و در ارسال پیام ها از ان استفاده کنید
با سلام ووقت بخیر من حدود ۵ ماه پیش با یک پسری در اینستا آشنا شدم سه ماه اول بیرون نمیرفتیم دو ماه که بیرون میریم من راحع به قصدشم پرسیدم گفت قصدم جدیه ولی باید بیشتر آشنا شیم خودم حس کردم داره بهونه جور میکنه زیادم باهم حرف نمیزنیم شبا در طول روزم فقط صبح بخیر در حد ۵ دقیقه خیلی در طول روز کم حرف میزنیم ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام دوست گرامی چقدر با ایشان اشنایی دارید؟ از صحت صحبتها و اهدافشون مطمین هستید؟ به نظر میرسد کلا رابطه شما اشتباه می باشد و دلیلی برای ادامه وجود ندارد چون اگر ایاشن تصمیم جدی برای رابطه داشتند وقت و انرژی بیشتری میگذاشتند تا به شناخت برسید. بهتر است ابتدا با ایشان صحبت کنید و وضعیت رابطه ر شرح بدهید و در صورتی که بازهم به جای کمک،بهانه داشتند رابطه رو قطع کنید
سلام.من مدتی با یک آقا پسری مجرد که 4 سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم. رابطممون به قصد ازدواج بود، چندین بار یهو غیب میشدن و دوباره میومدن تا اینکه روز زن بهم گفت که من به خاطر مادرم میخوام با یکی از دخترهای اقوام ازدواج کنم. گفت ده ساله دارن میگن، یکسری مشکلات پیش اومد بود ولی الان حل شده و میخوام با اون ازدواج کنم.من نمیدونم چجوری فراموشش کنم. چون هنوز امید به بازگشتش دارم.میخوام اگه قسمتم نیست به طور کلی فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی رابطه شما رابطه ای بی هدف و اشتباه هست و ایشان فقط به دلیل تنهایی به سمت شما امدن و اکنون که مشکلات رابطه قبلی حل شده،شما را تنها گذاشتند پس بهتر است این رابطه را تمام کنید و مطمئنا باشید این رابطه هیچ خیری برای شما ندارد. برای فراموش کردن باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
سلام من با یه اقایی دوست بودم و چون من قبلا ازدواج کرده بودم جدا شدم خانوادش قبول نکردن .ما خیلی همو دوست داریم به اجبار خانوادش مجبور شد با یکی نامزد کنه ولی رابطشو با من قطع نکرده و میگه من از این خانوم جدا میشم که شرایطمون مثل هم بشه و اونوقت خانوادم مخالفت نمیکنن.کمکم کنید لطفا واقعا نمیدونم چیکار کنم
سلام دوست خوبم رابطه شما یکبار تمام شده و اکنون پس از گذشت چند سال قصد دارید دوباره ان را شروع کنید پس باید مجدد مورد بررسی قرار بگیرد و تمام جوانب رابطه سنجیده شود و با دیدی باز و منطقی در مورد شروع ان و یا عدم شروع ان تصمیم گرفت. اما بهتر است قبل از اینکه رابطه به شدت قبل ادامه پیدا مشکلات رابطه قبلی بررسی بشه، راهکارها رو بسنجید، هدف هر دور از رابطه مشخص بشه، بازه مورد نظر برای تصمیم و اقدام جدی تمام اینها نیاز به صحبت مشترک با ایشان داره. بدون رودروایسی باهاشون صحبت کنید در مورد ۴سالی که نبودن ببینید در رابطه ای جدی بودن یا نه؟ دلایل قطع رابطه رو بسنحید دلیل برگشت مجدد و.. اینها باید همه درست و با دیدی باز به نتیجه برسید اگر از این سوال ها حواب قانع کننده و منطقی داشتید با رعایت موارد اهداف مشترک، ایجاد بازه زمانی، حل مشکلات قبلی میتونید رابطه را اغاز کنید
سلام.من از طریق یکی از دوستان با یک نفر آشنا شدم به قصد ازدواج،همدیگه رو دیدیم،صحبت کردیم،تصمیم گرفتیم با هم بمونیم ،حس هم بینمون به وجود اومده بود ولی من جدی نگرفتم قضیه رو،خیلی بی منطق رفتار کردم باهاش،گیرهای الکی دادم،حرفای غیر منطقی زدم تا اینکه زده شد از من.اوایل منو دوست داشت،بعد از حدود دو ماه گفت که نمیتونه باهام ارتباط برقرار کنه و جذابیتی براش ندارم و گفت که تموم کنیم.بعد از اینکه خواست تموم کنیم من تازه فهمیدم که چقدر بهش علاقه دارم و از دست دادنش برام سخته.الان حدود سه هفته میشه که تموم شده .لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی من متوجه منظور شما در مورد بی منطق رفتار کردن نشدم و اینکه چه رفتارهایی انجام دادید؟ اما اکنون با توجه به پشیمانی شما از رفتارها وصحبت ها و تمایل به بازگشت به رابطه ،پیشنهاد می کنم با ایشان در این زمینه با صداقت صحبت کنید و موضوع را روشن کنید و از ایشان بخواهید که فرصت مجددی برای شناخت به همدیگر داده شود در سایت رادیو عشق مبحثی با عنوان تکنیک های جذب وجود دارد پیشنهاد میکنم این نکات را گوش داده و در ارسال پیام برای برگشت ایشان استفاده کنید . و از طرفی از دوستی که سبب این اشنایی شده است بخواهید با ایشان صحبت کنند و بطور غیر مستقیم به ایشان اعلام کنند که شما در رفتارتان تجدید نظر کرده اید و اکنون زمان مناسبی برای شروع رابطه مجدد هست
با عرض سلام و خسته نباشید
چند ساله تو رابطه عاطفی بودم که دو روزه تموم شده و شدید داغون شدم، طرف مقابلم براش مهم نیست چه بلائی سرم میاد که البته حق میدم بهش، اون مسئول حال من نیست، من الان واقعا به یه راهکار نیاز دارم تا با واقعیت کنار بیام و بتونم فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی برای فراموش کردن شخصی که در ارتباط بوده اید باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
مدتی بخاطر فشارهای به شدت زیاد خانوادگی و کاری تسلط روی خودم رو از دست دادم. خشم زیاد و مشغله های زیاا فکری مجال تحلیل درست موقعیت نداد و این ناراحتی در بحث با شریک عاطفیم بروز پیدا کرد. به جایی رسید که خیلی زود جدایی رو مطرح کرد. 3 ماه دوری کردم و هر هفته زیر نظر مشاور بودم. حالا که مشاور و همه میگن بهترم نمیتونه باور کنه. خاطرات تلخ هم اجازه نمیده بهش چکار کنم. میدونم اونم دوسم داره هرچندکمرنگ شده
دوست گرامی کنترل خشم و مدیریت هیجانات بسیاز مهم می باشدو نمیشود مشکلات بر هر رابطه و برنامه ای اثر بگذا د اکنون که با مشاوره توانستبد مدیریت خشم را یاد بگیرید و از نظر مشاور و اطرافبان شرایط بهتری دارید ابندا مدتی به ذهنتان استراخت بدبد و حوانب مثبت رابطه قبلی را در صورت وجود بررسی کنید و با اطمینان و یاداوری خوبی ها مجدد رابطه را اغاز کنید
باسلام و عرض تشکر از همکلامی شما.استاد عزیز بنده21 ساله هستم و نزدیک2 است با شخصی که 1سال از خودم بزرگتر هست آشنا شده و درارتباط نزدیکی هستیم.در حالیکه بنده هدفی غیر از رسمی کردن این رابطه و ازدواج ندارم.ولی با اینکه علاقه ایشون برای بنده ثابت شده و شخصی هست که به جهت مشکلات قبلی فقط ب پیشرفت تحصیلی و مالی فکر میکنه و حتی وعده ای برای آینده به من نمیده و الان من با شرایط فعلی حالت بلاتکلیفی دارم و نمیدونم باید باین رابطه خوب و بی مشکل چیکار کنم؟و انگیزه قوی برای تموم کردن این ارتباط ندارم.لطفا من رو در این مورد راهنمایی کنید سردرگمم ممنون
سلام دوست گرامی شما در مورد هدف ایشان از رابطه صحبت نکردبد و اینکه ایشان بعد از دو سال هنوز در مورد هدف رابطه و ازدواج صحبت نکردن نگران کننده هست شما چه اطمینانی دارید که تا کی مسکلات ایشان حل میشود؟ بعد از حل مشکلات بازهم ایا پیشنهاد جدی می دهند؟ ایا این رابطه با دو هدف مختلف پیش نمیرود؟ زمانی شما بخاطر این رابطه اگه یکطرفه باشد و موقعیت های خوبی را از دست داده باشید خودتان را سرزنش نمیکنید؟ بهترین کار، صحبت قاطع با ایشان برای تعیین تکلیف رابطه هست هر چند رابطه خوب و بدون مشکل باشد وقتب بی هدف پبش بره خودش یک رابطه تخریب کننده هست
سلام و عرض ادب من تقریبا سه ماه هست که رابطه ام تموم شد،پارتنر من بخاطر تعدیل از کار و شرایط اقتصادی مجبور شد از تهران به مشهد و پیش خانواده شون بره،و از من خواست جدا بشیم و یه مدت هر کودوم به زندگی خودمون برسیم و صبر کنیم و ببینیم چی رقم میخوره. من ده روز پیش به ایشون مسیج زدم و ایشون هم خیلی خوب و عالی جواب من رو دادن,هفته بعد مجدد پی ام زدم ولی برخلاف سری گذشته کوتاه و معمولی جواب من رو دادن. من واقعا نمیدونم برای داشتن و برگشت ایشون چه قدمی باید بردارم چون توی این مدت سعی کردم برای فراموشی به دیدن خواستگارهام برم ولی اصلا نتونستم و جواب منفی دادم،من میدونم پارتنر من هم هنوز در فکر من هست ولی تردید و دوری مانع از بودنشون از راه دور میشه. ممنون از وقتی که میزارین و پرسش من رو پاسخ میدین❤
سلام دوست گرامی شما در مورد کیفیت رابطه و مدت ان صحبت نکردید و اینکه ایا این رابطه، مفید و دو طرفه بوده یا نه؟ و این مدت دوری بر روی رابطه دو نفرتان اثر داشته یانه؟ اصلا این رابطه برای ازدواج بوده یا نه؟ در دفغه دوم تماس علت ناراحتی ایشان را متوجه نشدبد؟ پیگیر نشدید؟ ممکن هست گرفتاری های کاری روی رفتار ایشان اثر داشته و موقت بوده بهترین کار در شرایط فعلی، تماس و جویای شرایطشون بودن هست و پس از مدتی رابطه رو مدیریت کنید و در مورد خواستگارهایتان صحبت کنید و ببینید ایشان در زمینه ازدواج اصلا قصدی دارن یا نه؟ و در صورت تردید بهتر است به بقیه افراد و خواستگارهایتان توجه کنید
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
میخوام برگرده به رابطه/زندگیمیخوام فراموشش کنم
باید تمومش کنم، اما قدرتشو ندارم
میخوام جذبش کنم و ازدواج کنیم
شکست عشقی(ضربه عشقی) بیشک تجربه دردآوری است. رابطه عاطفی که به جدایی و شکست منجر میشود میتواند مجموعهای از احساسات منفی مانند غم، اضطراب و خشم را برای فرد ایجاد کند. کنار آمدن و پذیرفتن شکست عشقی برای دختران و پسران ساده نیست. جدایی عاطفی و فراموش کردن معشوق ممکن است تا مدتها برای فرد قابل پذیرش نباشد. اما برای درمان افسردگی، ناراحتی پس از جدایی عاطفی و سرعت بخشیدن به مراحل کنار آمدن با غم شکست عشقی، راهکارهایی نیز وجود دارد. به کمک این روشها و مشاوره با یک روانشناس با تجربه میتوان پس از شکست عشقی نیز امیدواری و زندگی سالم را تجربه کرد.
فهرست مطالب
شکست عشقی می تواند به صورت های مختلفی برای افراد ایجاد شود. در ادامه به انواع آن اشاره می کنیم.
یکی از سخت ترین ضربه های روحی که می تواند در یک رابطه به افراد وارد شود زمانی است که یکی از طرفین رابطه بدون هیچ حرفی ناپدید می شود. یک روز صبح که با او تماس می گیرید متوجه می شوید که تلفن همراهش خاموش شده و هرچه پیام می دهید برایش ارسال نمی شود. روزها و هفته ها می گذرد و شما همچنان منتظرید که از او خبری شود. اما حقیقت تلخ این است که او متاسفانه به تنهایی برای این رابطه تصمیم گرفته و خودش را کنار کشیده. قطعا درک کردن حس و حال شما در این شرایط بسیار سخت است ولی ما سعی می کنیم شما را درک کرده و راهکارهایی در جهت کنار امدن با این موضوع ارائه کنیم.
گاهی نیز متوجه می شوید عشقتان چند روزی است که مدام به بهانه های مختلف جواب تماس ها و پیام های شما را یکی در میان می دهد و دیگر مثل سابق برای شما وقت نمی گذارد. با وجود اینکه شما بسیار به او ابراز علاقه می کنید ولی او خیلی واکنش مثبتی نشان نمی دهد و احساس می کنید نسبت به شما سرد شده است. بعد از گذشت چند وقت با آوردن بهانه ای مثل اوضاع بهم ریخته خانوادگی اش از شما می خواهد که چند روزی با هم کمتر در تماس باشید ولی در حقیقت این کار مقدمه است برای سردتر شدن و پایان ارتباط شما. در این نوع از شکست عشقی شما هنوز در شوک این هستید که چطور کسی که تا دیروز عاشق شما بود اینگونه شما را رها کرده است و احتمالا مدت ها تحت تاثیر این شوک بزرگ زندگی خود را کاملا تعطیل می کنید.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
یکی دیگر از انواع شکست عشقی زمانی است که شما ارتباط چند ماهه یا چندساله خود را با دعوا و درگیری به اتمام می رسانید. که اهداف شما می تواند از این کار متفاوت باشد. برخی فقط برای تست کردن میزان وفاداری و عشق طرف مقابلشان بحثی را راه می اندازند و می خواهند ببیند که عشقشان برای ماندن آنها در رابطه چقدر تلاش می کند. بعضی دیگر نیز بدنبال بهانه برای تمام کردن رابطه یا گرفتن انتقام از طرف مقابل هستند و تصمیم می گیرند با دعوا و مشاجره به هدف خود برسند. به همین دلیل اغلب اوقات یک طرف رابطه قربانی تصمیم خودخواهانه طرف دیگر می شود.
افراد بعد از تجربه ضربه عشقی علائم روحی نسبتا شدیدی را تجربه می کنند که البته این علائم با توجه به مدت زمان ارتباط و دوام رابطه می تواند متفاوت باشد. مسلما شخصی که بعد از چند سال رابطه از عشقش جدا میشود بیشتر از کسی که فقط چند هفته با طرف مقابلش ارتباط داشته، آسیب می بیند. علائم روحی بعد از شکست عشقی بسیار شبیه آن چیزی است که افراد در اختلالات افسردگی و اضطرابی تجربه میکنند؛ البته با درجات مختلف. در کنار این علائم روحی علائم جسمانی نیز در این افراد دیده می شود که در ادامه آنها را نام می بریم.
هر آنچه که شما را به یاد عشق سابقتان میاندازد، مانند عکس، پاتوقهای همیشگیتان، افکار نامنظم و … باعث شروع فعالیت در نورونهای “پاداش” قرار گرفته داخل هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی مغز میشود. دانشمندان از تعدادی از افرادی که در رنج و درد شکست عشقی فرو رفته بودند و به هیچ چیزی به جز عشق جدیدشان نمیتوانستند، فکر کنند، خواستند که به عکسهای عشق از دست رفتهشان نگاه کنند و در این بین مغز آنها را با استفاده از دستگاه fMRI بررسی کردند؛ مشخص شد که دو ناحیهی هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی در زمان نگاه کردن به عکسها فعال میشود. به علاوه این دو ناحیه از مغز به کوکائین و نیکوتین نیز واکنش نشان میدهند. برانگیختن نورونهای پاداش موجب آزاد شدن مکرر مقادیر زیادی از انتقال دهندهی عصبی دوپامین میشود. به علاوه دوپامین با فعال کردن مدارهای داخل مغز، موجب افزایش ولع و ایجاد میلی غیرقابل مقاومت میشود. این احساس ولع انگیزه به وجود میآورد و شما را ترغیب میکند تا به امید دریافت مقدار بیشتری از آنچه به آن نیاز دارید، مرتکب رفتارهای دیگر بشوید.
زمانی که عشقتان شما را ترک میکند، احتمالاً درد این شکست و رها شدن را احساس خواهید کرد. قلب و قفسه سینهتان درد میگیرد، معده و دستگاه گوارشتان به هم میریزد و همان احساس ناخوشایندی که هنگام شنیدن اخبار وحشتناک حس میکنید، در وجودتان جریان پیدا میکند. نتایج دو مطالعهی انجام شده بر روی افرادی که در درد و رنج شکست عشقی فرو رفته بودند، حاکی از آن است که به جز ناحیههای پاداش، ناحیههای دیگری نیز داخل مغز فعال میشود که ناراحتی و واکنش به درد جسمی را کنترل میکنند. به بیان دقیقتر، آن بخشهایی از مغز که احساس درد را از جهان خارج جمعآوری میکنند، حین بررسیهای انجام شده آرام بودند، اما سیستمهای مرتبط با آنها، یعنی سیستمهایی که چگونگی واکنش بدن را به درد کنترل میکنند، به شدت در حال فعالیت بودند تا وقوع رخدادی ناخوشایند را به بدن اطلاع بدهند. به علاوه از آنجایی که مغز بدن را کنترل میکند، فعال شدن این سیستمها اثرات مختلفی را به دنبال دارد: برای مثال هورمونهای استرس ترشح میشود که به نوبهی خود بر قلب، دستگاه گوارش و حتی سیستم ایمنی بدن اثر میگذارد. استرس در موارد شدید موجب ضعیف و متورم شدن قلب میشود و ابتلا به عارضهای به نام “سندرم قلب شکسته” یا کاردیومیوپاتی را دامن میزند که حتی گاهی منجر به مرگ میشود. البته این قبیل واکنشهای استرسی شدید و وخیم خوشبختانه نادر هستند.
تمام آزمایشها و مطالعاتی که بعد از شکست عشقی با استفاده از دستگاه fMRI انجام شدهاند، فعالیت مغز را در این دوران ناراحتی بررسی کردهاند. علم نیز مانند شما هنوز هیچ ایدهای ندارد که در مغز یک عاشق شکست خورده چه میگذرد. منطق حکم میکند که باید سازو کاری وجود داشته باشد که بتواند ارتباطات داخل گذرگاههای اتصال مغز را به آهستگی ضعیف کند و از بین ببرد. وقتی قلبتان میشکند، هیچ دلیلی ندارد که نتواند کارهایی را انجام بدهید که مغزتان را به سیمکشی مجدد خودش ترغیب کند. در واقع شواهد موجود حاکی از آن است که مغز بلافاصله بعد از شکست عشقی به سختی تلاش میکند تا شما را وادار به پشت سر گذاشتن این دوران سخت و برگشت به زندگی عادی کند. نظر دانشمندان به طور خلاصه این است که مغز سعی میکند تا ترکیب احساسات و هیجانات مختلف را تعدیل کند، از انجام دادن حداقل تعدادی از کارهای دیوانهواری که احساس میکنید، مجبور به انجام دادن آنها هستید، جلوگیری کند و به شما کمک کند تا دوباره به زندگیتان سرو سامان بدهید.
«رابطمون هنوز تموم نشده، زنگ میزنه بازم بهم». این گفتوگوی با خود، اولین مرحله شکست عشقی است. فرد در این مرحله هنوز باورش نشده که رابطه تمام شده است و هنوز به دنبال روزنه امیدی برای بازگشت به رابطه است.
بعد از مدتی فرد میفهمد که بازگشتی در رابطه وجود ندارد، به همین دلیل سعی میکند برای این رابطه تمام شده مقصر پیدا کند و مقصر اصلی، معمولا فرد مقابل است. شاید این جملات برای شما آشنا باشد: «ازش متنفرم» یا «دیگه حتی نمیخوام ببینمش».
در این مرحله، فرد خاطراتش را مرور میکند و خودش را به خاطر تمام کارهایش ملامت میکند. مثلا: «اگه فلان کار را انجام نمیدادم، رابطمون تموم نمیشد». در این مرحله سعی کنید از کمک یک دوست یا یک روانشناس متخصص استفاده کنید چون ممکن است دلتان بخواهد که به رابطه برگردید و این بدترین زمان برای اجرای این تصمیم است.
شاید اکثر افراد مرحله افسردگی را بیشتر به یاد داشته باشند زیرا معمولا طولانیترین مرحله سوگ است. برای بیرون آمدن از این استیج به خودتان زمان دهید ولی اگر بیش از ۲ الی ۳ ماه طول کشید، حتما با یک روانشناس مشورت کنید. افراد معمولا در این مرحله تصمیم میگیرند که دیگر هیچ رابطه عاشقانهای را تجربه نکنند و به همین دلیل ماندن در این مرحله، بسیار آسیبزاست.
اگر تمام مراحل بالا با موفقیت انجام شود، شما وارد مرحله بهبودی میشوید. در این مرحله، فرد به گونه پختهتری به تجربه گذشتهاش نگاه میکند و با دیدی روشن برای جبران کاستیهای قبل، زندگی خود را از نو شروع میکند. «گذشتهها گذشته، بهتره که من او را فراموش کنم و زندگی جدیدی برای خودم شروع کنم.»
همانطور که گفته شد مواجه شدن با شکست عشقی درست مانند سوگ مرگ عزیزان دارای مراحل مختلفی است. گذشتن از این مراحل زمان میطلبد. طول دوره سوگ عاطفی، باتوجه به شرایط رابطه و روحیات فرد میتواند متفاوت باشد. طبق مطالعات انجام شده هرچه مدت زمان رابطه عاطفی طولانیتر باشد، مدت زمان سوگواری و غم نیز طولانیتر خواهد بود. همچنین کنار آمدن با شکست عشقی حداقل در مراحل اول برای دختران دشوارتر از پسران است. پس لازم است با توجه به شناختی که از شرایط و روحیات خود دارید فرصت کافی برای گذر از این مرحله را به خود بدهید.
خود خوری کردن در این شرایط میتواند آسیبهای روحی و جسمی زیادی برای شخص داشته باشد. درد عاطفی پس از شکست عشقی غالباً باعث افزایش ترشح هورمون کورتیزول در بدن میشود، ترشح این هورمون، سیستم دفاعی بدن را ضعیف میکند. نخستین گام برای حل این مشکل این است که آگاه باشید که طبیعی است اگر پس از شکست عشقی در برابر هر مسئلهی کوچکی به هم میریزید. به این نکته فکر کنید که حساس شدن شما احتمالاً از واکنش بدن به جدایی نشأت میگیرد و قرار نیست که تا پایان عمر ناراحت و عصبی باشید. هرگز سعی نکنید غم و ناراحتی خود را انکار کنید. گریه کردن در هنگام ناراحتی و نوشتن افکار و احساسات، به تخلیه احساسات منفی و کنار آمدن با موضوع کمک میکند. همچنین درد دل کردن با یک دوست یا آشنای صمیمی یا در میان گذاشتن موضوع با مشاور میتواند اندوه شما را کاهش دهد.
اگر خودتان را به خاطر به پایان رسیدن رابطهتان سرزنش کنید، پشت سر گذاشتن این درد و رنج برایتان سختتر میشود و اصطلاحاً دچار یک “سوگواری عمیق و پیچیده” میشوید. طبیعی است که از خودتان بپرسید که کجای راه را اشتباه رفتهاید و چه خطایی از شما سر زده است، اما غرق شدن در افکار منفی، تلاشهایتان را برای ترمیم قلب شکستهتان به باد میدهد.
مهم نیست دلیل جدایی شما چه بوده باشد و چه کسی رابطه را تمام کرده است. مطمئنا در طول رابطه عاطفی یا در هنگام جدایی متوجه نقاط منفی یا اشتباهاتی از طرف مقابل شدهاید. برای اینکه راحتتر بتوانید با موضوع کنار بیایید. بجای مرور مکرر خاطرات خوش که کاری بجز نمک پاشیدن به زخمتان نمیکند، نقاط منفی رابطه و طرف مقابل را مرور کنید. لیاقت شما ماندن در رابطه عاطفی سالم و با آرامش با کسی است که قدر شما را میداند و برای بودن با شما و سلامت رابطه تلاش میکند.
مهمترین مرحله برای کنار آمدن با شکست عشقی این است که تمام شدن رابطه را بپذیرید. البته این کار برای شما سخت خواهد بود به خصوص اگر طرف مقابل دلیل موجهی برای تمام کردن رابطه نیاورده باشد. اما برای ادامه مسیر و گذشتن از این غم جدایی مطمئنا پذیرش مسئله لازم است.
اگر نامزدتان بدون توضیح قابل قبولی و با بیان جملاتی مانند “مشکل از من است، من لیاقتت را ندارم” شما را ترک کرده است، به او التماس نکنید که دلیل این جدایی را برایتان توضیح بدهد. برای خودتان دلیل بتراشید، و ترجیحاً توضیحی بیابید که عزت نفس و اعتماد به نفستان را خدشهدار نکند، مثلاً به خودتان بگویید که نامزدتان از مسئولیت فرار میکرده است.
شاید حذف کردن دوست سابقتان از فهرست دوستهایتان یا آنفالو کردن او در شبکههای اجتماعی به نظرتان بچگانه بیاید، اما در این دوران ناراحت کننده باید به خودتان فکر کنید و تمام راههایی را که ممکن است دوباره با او تماس پیدا کنید و نمک روی زخمتان پاشیده شود، مسدود کنید. تمام این پلهای مجازی را خراب کنید، مطمئن باشید که محدود شدن دسترسی به نامزد سابقتان حالتان را بهتر خواهد کرد.
در هر رابطهای یادگاریهایی بین دو نفر وجود خواهد داشت. اگر میخواهید به فرایند پذیرش شکست عشقی سرعت دهید و با آن کنار بیایید لازم است تمامی چیزهایی که امکان دارد شما را به یاد معشوقتان بیندازد را برای همیشه دور بریزید. این یک توصیه جدی است. یادگاریها شامل تمامی هدیهها، نوشتهها، پیامها، آهنگهای مشترک و … میشوند. حتی اگر چیزی وجود دارد که به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه شما را به یاد معشوق میاندازد، سعی کنید از آن دوری کنید. اگر هدیه یا یادگاری با ارزش است، در صورت لزوم میتوانید آن را به طرف مقابل پس دهید یا این که به فرد نیازمندی اهدا کنید.
پس از شکست عشقی احتمال دارد که در قلب شما احساس تنفر جایگزین عشق شود. به خصوص اگر عشق و محبت زیادی نسبت به طرف مقابل داشتهاید و او شما را رها کرده است و یا با دروغ و خیانت پاسخ محبتهای شما را داده باشد. در این شرایط اجازه ندهید خشم و نفرت تبدیل به افکار و رفتار انتقام جویانه در شما شود. نباید اجازه دهید اتفاقات ناگوار از شما کسی بسازد که نیستید. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید و بر روی افکار مثبت تمرکز داشته باشید.
سفر رفتن میتواند به بازیابی روحیه شما و پذیرش شرایط جدید کمک زیادی بکند. یک سفر کوتاه به ویژه سفر به طبیعت، میتواند شما را از شر افکار منفی راحت کند و آرامش لازم را برای شما به ارمغان آورد.
باشگاه بروید، در پارک پیادهروی کنید یا برای یک گردش و قدم زدن کوتاه از خانه بیرون بزنید. فعالیت بدنی میزان سروتونین را در مغز افزایش میدهد؛ سروتونین مانند یک ضدافسردگی طبیعی عمل میکند و روحیهتان را بهبود میدهد. به علاوه ورزش کردن باعث میشود که انرژی بیشتری داشته باشید و احساس بهتری درباره خودتان پیدا کنید. بنابراین با دوست صمیمیتان به باشگاه بروید یا در یک کلاس تناسب اندام ثبت نام کنید. مهم نیست که چه ورزشی انجام میدهید، فقط باید قلبتان را به تپش بیاندازید. ۵ دقیقه ورزش متوسط تاثیری باورنکردنی بر روحیه غمگین و افسردهتان خواهد شد.
سعی کنید وقت بیشتری را با دوستان و خانوده بگذرانید. ارتباط نزدیک و تعامل با افراد صمیمی دیگری بجز معشوقتان، میتواند جایگزینی برای برطرف شدن نیازهای عاطفی شما باشد.
غلیان شدید احساسات منفی بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی، میتواند موجب شود که افراد به سمت رفتارهای ناسالم گرایش پیدا کنند. سعی کنید سلامت جسم و روح خود را در اولویت قرار دهید. به هیچ وجه برای مواجهه با احساسات منفی، نوشیدنیهای الکلی، قرصهای آرامبخش (بدون تجویز پزشک) و مواد مخدر مصرف نکنید. این رفتارها علاوه بر اینکه کمکی به وضعیت روحی شما نمیکند، میتواند اعتیاد ایجاد کرده و همچنین سلامت شما را با خطر جدی روبرو نماید.
رنگ و مدل مویتان را عوض کنید تا کاملاً از این رو به آن رو شوید. کمد لباسهایتان را خانه تکانی کنید و لباسهایی را که دیگر نمیپوشید، به دیگران ببخشید. برای خودتان لباسهای جدید و جذاب بخرید. یک ظاهر جدید و فربینده اعتماد به نفسی را که شایسته آن هستید، در شما ایجاد میکند.
یکی از راه هایی که می تواند حواس شما را از فکر کردن به گذشته پرت کند رسیدگی به کارهای خانه و محل کار است. یک روز را صرف مرتب کردن کمد لباس هایتان بکنید، روز دیگر وسایل قدیم که دیگر به آنها احتیاج ندارید جمع آوری کنید، و یک روز را هم صرف تمیز کردن اتاق یا میز کارتان کنید. این کارها همچنین می توانند وسیله ای برای تخلیه انرژی های درونی شما باشند.
به گفته متخصصان حوزه روانشناسی، وارد شدن به یک رابطه عاطفی جدید بلافاصله پس از شکست عشقی، درست نیست. اگرچه برقراری یک رابطه عاطفی جدید میتواند نیاز روحی و عاطفی شما را تامین کند و کمک کند فرد قبلی را زودتر فراموش کنید، اما تجربه ثابت کرده است معمولا در این شرایط رابطه سالمی صورت نمیگیرد. پس بهتر است تا زمانی که شرایط روحی شما به وضعیت عادی بازنگشته و کاملا با موضوع کنار نیامدهاید وارد رابطه جدیدی نشوید.
با وجود اینکه تمام علائم و احساسات منفی که در این دوران تجربه میکنید طبیعی هستند، ولی هم ما و هم شما میدانیم که چقدر تحمل این احساسات منفی و کنارآمدن با جدایی سخت است و نمیتوان دست روی دست گذاشت تا خودش برطرف شود. لازم است خودتان هم کارهایی برای تسریع این فرآیند و بهتر شدن حالتان انجام دهید. راهکارهای مناسب و مفیدی تا اینجا ارائه شد، با اینحال حتما متوجه شدهاید که با توجه به حس و حالتان چقدر انجام این راهکارها در عمل سخت یا حتی غیرممکن است. علت آن این است که شما نیاز به اطلاعات بیشتری درباره جدایی دارید. شما باید در هر زمان بتوانید تشخیص دهید که در کدام مرحله از فرآیند ضربه عشقی هستید تا بتوانید راهکاری متناسب با آن را به کار ببرید. مثلا وقتی در مرحله خشم هستید، بیشترین چیزی که میخواهید خالی کردن عصبانیتتان سر طرف مقابل است نه تفریح و گردش برای بهبود حالتان! اینجاست که اطلاعات آموزشی دقیق و حضور یک مشاور روانشناس آگاه درکنارتان ضروریست تا بر اساس شرایط فعلیتان بهترین راهکارهای ممکن را به کار ببرید تا هرچه سریعتر و با آسیب کمتر، این روزهای سخت را پشت سر بگذارید.دوره زندگی پیروزمندانه پس از جدایی این اطلاعات و همراهی را در اختیار شما قرار میدهد. در این دوره شما به طور کامل با مراحل جدایی آشنا میشوید و یاد میگیرید چطور با هر مرحله به بهترین شکل کنار بیایید تا جایی که به پذیرش و بهبودی برسید. ضمن اینکه یاد میگیرید چطور عزت نفس آسیب دیدهتان را ترمیم کنید، رابطه قبلیتان را به درستی بررسی کنید، سهم خودتان در مشکلات رابطه را ببینید و بپذیرید و در نهایت برای ورود به یک رابطه سالم آماده شوید. در تمام این مراحل یک مشاور روانشناس اختصاصی در کنار شما است، حرکتتان را بررسی میکند، راهنماییهای لازم را به شما ارائه میدهد و در واقع سنگ صبور شما در مسیر جدایی میشود، سنگ صبوری آگاه که در زمینه درمان جدایی تخصص دارد.
هر جدایی عاطفی با دورهای از سوگ و ناراحتی همراه خواهد بود. برای کنار آمدن با شکست عشقی، لازم است برای پذیرش موضوع به خود زمان دهید. شکست عشقی باید به مرور مراحل سوگش را سپری کند. داشتن علائمی مانند بی انگیزگی، فقدان انرژی، اضطراب، بی حوصلگی، حالت تهوع و استفراغ، تپش قلب و … علائم روحی و جسمانی رایج بعد از شکست عشقی هستند. شما می توانید با تخلیه احساسات منفی به روش سالم، دور ریختن یادگاریها، ورزش کردن، ارتباط با دوستان و خانواده، سفر و ارتباط با طبیعت، تهیه لیستی از اهداف، کمک گرفتن از یک مشاور متخصص و توجه به ظاهر به روند پذیرش و سلامت روحی خود سرعت ببخشید. نباید اجازه دهید شکست عاطفی هویت شما را تغییر دهد. رفتارهای مخرب سلامتی، افکار انتقام جویانه و جایگزین کردن فرد دیگر برای رابطه عاطفی و یا سرزش کردن خود راه مناسبی برای مقابله با شکست عشقی نیست.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.
دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.
درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.
عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.
وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.
شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.
بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!
{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [{
“@type”: “Question”,
“name”: “از هم جدا شدیم، چکار کنم که بتوانم فراموشش کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “دلم براش تنگ شده نمیتوانم تحمل کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با همکلاسیم کات کردم و میخوام ترک تحصیل کنم…”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با رفتنش خیلی بهم ضربه زد چطور ازش انتقام بگیرم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “وقتی میبینم توی تلگرام و اینستاگرام آنلاین است بیشتر دلتنگ میشوم. چکار کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “چکار کنم خاطراتش دست از سرم بردارد؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “هنوز در فکر رابطه قبلی هستم ولی یک پیشنهاد آشنایی خیلی خوب دارم. چه کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!”
}
}]
}
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
52 بازدید
100 بازدید
128 بازدید
366 بازدید
385 بازدید
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام بنده ۲۷سالمه هشت ماه پیش به خواستگاری دختر ۱۹ساله رفتم که ابتدا جوابشون منفی بود بعد مدتی دخترخانم شماره منو از خواهرم گرفت تا مدتی باهم پیامکی در ارتباط بودیم تا اینکه بهم علاقهمند شدیم دوسه باری همدیگرو دیدیم،خیلی همدیگرو دوست داشتیم من چند بار اقدام کردم با خانواده صحبت کنم ولی میگفت صبر کن خانوادممشگل دارن مشگلشون این بود که مادرش میخواد جدا بشه و داییش همه کاره اونم مخالفه،الان میگه تمومش کنیم یعنی چند بار قبلا گفت تموم کنیم ولی من گفتم ن و شرط میذاشت منم شرطاشو انجام میدادم ولی این دفه دیگه نمیخوام بهش پیام بدم که برگرده خودش چندوقت پیش پیام داد که میخوام حالتو بپرسم ،من باید چیکار کنم؟ولش کنم یا باز برم سراغش؟ دلم نمیخواد پیامش بدم میترسم بعد مدتی دلم براش تنگ بشه،
سلام دوست گرامی طرف مقابل شما در شرایط مناسبی از نظر خانوادگی و روحی نیست و احتمالاً نمیتواند درست تصمیم بگیرد. دلتنگی شما که طبیعی است اما او در شرایطی نیست که بتواند در رابطه حضور داشته باشد. بهتر است مدتی او را رها کنید تا شرایطش کمی بهتر شود. برای بررسی بیشتر میتوانید به مشاور مراجعه کنید.
سلام. من تازه وارد 19 سالگی شدم حدود 2 سال و 5 ماه هست که با پسری همسن آشنا شدم رابطه ما همیشه خوب بوده و علاقمون نسبت به هم زیاد حتی تو آخرین لحظاتی که از هم جدا شیم ولی باتوجه به اختلاف تو لباس پوشیدن.،برای تغییر من ایشون خیلی زحمت کشیدن با اینکه آخرش اوکی شدیم اما اشتباهات و بحث های من ایشون رو اذیت می کرد هر بار فرصت دوباره میخواستم و باز خراب میکردم مثلا بهم میگفت باید قبل ساعت 12 بخوابی و اگه نمیخوابیدم از دستم عصبانی میشد و من اشتباهاتم رو آنقدر تکرار کردم که ایشون تصمیم گرفتن برن و کات کنن و گفتن هر شخص یک اندازه تحمل و صبر داره ولی چند روز بعدش با توجه به اینکه که مادرشون با خانوادم مشکل دارن و راضی نیستن با من ازدواج کنه هر چقدر که ما بیشتر باهم باشیم جدا شدن سخته و ممکنه من موقعیت های خوبم رو از دست بدم و بهم گفتن اگه یه روزی منو بخشیدن و خانوادش راضی شدن و قصد ازدواج داشت برمیگرده. من با این جمله خیلی آروم شدم بنظرتون امید واهی دارم؟! بهم گفتن این بار دارن با منطقشون جلو میرن و نمیخواد آینده هردومون خراب شه و عذاب وجدان دارن تا همین جاش اومدن وقتی میدونستن احتمالش زیاده ک بهم نرسیم و بهم گفتن احتمال اینکه برگردن یک درصده
سلام دوست گرامی از 17 سالگی با او در ارتباط بودید و به نظر میرسد نقش ایشان بیشتر یک مربی و یا پدر بوده است تا شریک عاطفی. او سعی در تغییر دادن شما داشته است و حتی به ساعت خوابیدن و لباس پوشیدن شما نیز واکنش داشته؛ از خود پرسیدهاید که به چه دلیل خواستار بودن در این رابطه هستید؟
سلام من 34 ساله ام و عشقم 25 سال.. پس از هفت سال رابطه عاشقانه که هر روزش گویا مثل روز اول بود رابطه ما مرد. یک سال اخر رابطه ما کمی سرد شده بود بدلیل کار من و خودش و دانشگاه و اینکه خانه مان از هم دور بود تا جاییکه ما که هرروز همو میدیدیم شد ده روز یکبار.دیدار اخرمان یک دعوای بد لفظی بین مان شد و رفت…برای همیشه بدون خداحافظی بدون هیچ کلمه ای.. فقط مادرش یک کامنت دو خطی داد که برو دنبال زندگیت.همین.. ما تمام زندگی مان را چیده بودیم برنامه ازدواج همه چیز.. و جدایی مان بسیار دردناک بود. دو هفته بعد سیم کارتش را سوزاند و از همه شبکه های اجتماعی اش حذف شدم…منی را که حتی یک روز نمیتوانست تحمل کند نبیند… الان یکسال و یک ماه میگذره از رفتنش و همچنان مثل روز اول سردرگم و غمگینم … هر شب خوابش را میبینم خواب های غمگین مانند اینکه در نوری دارد میرود یا اینکه من زانو زده ام و دستش را بر شانه ام گذاشته و من می گریم.بعد بیدار میشوم در تاریکی اطاق و حالم بسیار بدتر میشود. هر لحظه در فکرم است حتی بعد این همه ماه.متاسفانه خودم را بسیار مقصر میدانم احساس گناه می کنم چون حس میکنم سال اخرمان در کنارش نبودم و بسیار تنها شده بود در حالیکه بسیار بمن نیاز داشت بخصوص که دچار بیماری پنیک اتک شده بود و اینکه در کل این هفت سال پدر و مادرم حتی یکبار این دختر را ندیدند و نه خواستند ببینند و برایشان مهم بود و منم کوچکترین تماسی با خانواده اش نگفته بودم تا حداقل این رابطه را جلوتر ببرم و اطمینان حاصل کنه از ازدواجمان… مادرم را بسیار بسیار مقصر میدانم و روز و شبم اندوه است.بعد 14 ماه هم وقتی شب ها که راه میروم و بهش فکر میکنم ناخوداگاه چشمانم پر اشک میشود. بخصوص دیدار تلخ اخرمان که بدون حرفی وقتی مرا دید راهش را گرفت و رفت و کوچک تر و کوچک تر شد تا جایی که محو شد در حالی که ایستاده نگاهش میکردم و میدیدم چگونه برای بار اخر کسی را میبینم که همه وجودم بود و دارد برای همیشه میرود از زندگیم… با هیچ دختری حتی نمیتوانم حرف بزنم شب ها قلبم و معده ام از ناراحتی درد میگیرد اینکه این دختر با همه وجود عاشقم بود و پام ایستاد ولی من و خانواده ام ناخواسته این حس را بهش دادیم که بی ارزش است و باعث شد برود به شدت عذابم میدهد. من از درون مرده ام بخصوص که در اوج افسردگی این دختر وارد زندگیم شد و به من رنگ و نور داد و برگشتن دوباره به تاریکی اینبار غیر قابل تحمل است…
سلام ما یکسال و نیم بود ک باهم دوست بودیم و جفتمون هم میدونستیم ک ته این رابطه جداییه و میدونستم ک اگه ازش جدا بشم ب نفعمه .پریروز باهم کلی صحبت کردیم خیلی خوب و حتی بگم بهتراز ی روز عادی و دیروز دیکه ن جواب تلفنمو داد و ن جواب پیامامو. نمیتونم با نبودنش کنار بیام
سلام دوست گرامی شما یک رابطه عاطفی را پس از 1ونیم سال قطع کردید. حالتهایی مثل دلتنگی، غم، حسرت و یا رفتارهایی مانند چک کردن و اشک ریختن و .. کاملاً طبیعی است. چون هنوز شما به این باور نرسیدید که این رابطه تمام شده است. در واقع هنوز مراحل سوگواری شما شروع نشده است. برای اینکه بتوانید با این تصمیم کنار بیایید نیاز به همراهی و آموزش دارید. پیشنهاد میکنیم به صفحه «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» رادیو عشق مراجعه کنید و آن را مطالعه کنید. در صورت نیاز از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چند ماه با پسری در ارتباط بودم ک میگفت خیلی دوسم داره حتی میگفت خیانت هم کنی نمیرم این اواخر متوجه سرد شدنش شدم ولی زیاد اهمیت ندادم و گفتم حتما مشکلی براش پیش اومده تا اینکه چند روز پیش گفت میخواد تمومش کنیم و من اصلا نمیتونستم باور کنم چون به بودنش اعتماد داشتم چون خیلی با حرفاش باعث شد من خیلی بهش اعتماد کنم و این تموم شدن رابطه برای من خیلی سنگینه دلایلی میاورد که قابل اصلاح بود و میشد درستش کرد ولی نمیخواست و دلایلش شاید تا حدی درست بود ولی نموند که درستش کنیم حتی قبلا بش گفتم اگه رفتار یا حرفای من باعث میشه ناراحت شی بگو تا درستش کنم و گفت نه مشکلی ندارم من فکر میکنم فرد قبلی زندگیش برگشته چون دلایلش منطقی نبود و پیچوند و رفت فکر میکردم واقعا نمیره و دوستم داره حتی کلی برنامه برای آیندمون ریخته بودیم حالا دارم شبا و روزای سختی رو میگذرونم که کنار بیام با این قضیه و میدونم خوب میشم با گذر زمان ولی انگار بدتر میشم میشه راهنمایی کنید چیکارکنم بیشتر از حرفاش ناراحتم و نمیتونم هضمشون کنم ک چرا این کاروکرد
سلام دوست گرامی به هر دلیلی او این رابطه را تمام کرده است، شما نیازی به موشکافی این ماجرا ندارید. برای اینکه حالتان بدتر نشود، بهتر است در دوره «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» شرکت کنید. این دوره برای افرادی که جدا شدهاند و درگیر افکار منفی و احساسات ناخوشایندی مانند بیقراری، ناامیدی، غم، خشم، ترس، تنهایی و … هستند و فراموش کردن رابطه و طرف مقابلشان برایشان بسیار سخت است و یا افرادی که مدتهاست رابطهشان تمام شدهاست اما هنوز ذهنشان مدام درگیر رابطه تمام شده است، در زندان رابطه محصور شدهاند و فکر میکنند نمیتوانند رابطه و فرد مقابلشان را فراموش کنند، کاملا مناسب است.
سلام وقتتون بخیر من ۱۷سالمه و دو سال قبل عاشق یک پسری شدم که باهم رفت آمد خانوادگی داشتیم و واقعا مثل یک خانواده بودیم. خواهرزاده اون بهترین دوست من هست منم یک روز به دوستم گفتم عاشق داییش شدم بعد اون ب هخانوادش گفته بود و خانواده اونا همه فهمیدن ک من عاشق پسرشون شدم اوناهم به خانوادم گفتن ولی ما چون مذهب مون فرق داشت خانوادم قبول نکردن اون پسر خیلی خوبیه تنها مشکلش اینکه زیاد با رفیقاش میگرده بعد این اتفاقات من فهمیدم که خیلی دوسم داره ولی چون خانوادم قبول نکردن اونم بعد این اتفاقات شبا دیر میومد خونه مشروب میخورد خانوادش هرچی میگفتن گوش نمیکرد دوستم بهم گفت ک من باید بهش پیام بدم و بگم که این کارا رو نکنه ولی من و اون پسره برا اینکه نمیخواستیم آبروی خانواده هامون نره باهم دوست نشدیم ولی چون مجبور بودم یک روز بهش پیام دادم گفتم که دیگه اون کاراشو بس کنه و اونم قبول کرد خانوادمم فهمیدن که من بهش پیام دادم خیلی ازم ناراحت شدن خانواده اونا هم از رفتار خانوادم ناراحت شدن و یکم رابطه خانوادگی مون خراب شد اون پسره هم خیلی ناراحت شد بخاطرم خیلی گریه کرد و منم مجبور شدم بگم که دوستم شماره شو بهم داده ولی دوستم ناراحت شد که من اینو گفتم ب عد یه مدت دوستم بهم پیام داد و گفت که داییش عاشق یه دختر دیگه شده میخواد باهاش ازدواج کنه منم باور کردم و شب اول ک فهمیدم اونقدر ناراحت شدم که رگ دستمو زدم ولی کسی نفهمید الان ۷ ماهه که ندیدمش خبری ازش ندارم در حالی که مث بقیه رابطه ها باهم خاطرات مشترک خاصی نداشتیم ولی من هنوزم نتونستم فراموشش کنم. خیلی حالم بده بیشتر وقتا ب یادشم وگریه میکنم
سلام دوست گرامی در سن 17 سالگی انتخاب شریک زندگی معنایی ندارد چون در اوج دوره نوجوانی هستید. اتفاقات تلخی بوده است و شما پیش از اینکه این مساله جدی شود، روی این فرد سرمایهگذاری عاطفی زیادی کردید. چون سابقه خودکشی را اشاره کردید، حتما نیاز است که وضعیت شما را یک روانشناس بررسی دقیق کند. لطفا برای بهبود حال خود از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام و وقتتون بخیر ممنون از مطالب عالی و کاربردیتون من 18 سالمه و چند وقتی بود از یه دختری خوشم اومده بود حدود چند ماه ، از طریق موسیقی با هم آشنا شده بودیم و حضوری تو مراسما همو میدیدیم و تو فضای مجازی دنبالش میکردم ، بعد یه مدت باهاش حرف زدم و وارد رابطه شدیم ، خیلی عمیق دوسش داشتم و به طور جدی میخواستمش و با مامانش هم صحبت کرده بودم و گفت که مشکلی نداره و حواستون باشه و این حرفا ، رفتار های بچگانه و افکار بچگانه ای داشت ، بعضی چیزا رو درک نمیکرد که تو اون سن دیگه باید درک میکرد ! خیلی بهش اعتماد داشتم و واقعا توجه و علاقه زیادی خرجش کردم ، بعد چهار ماه اکانتشو گرفتم یهویی و دیدم که با پسرای دیگه هم صحبت میکنه خیلی صمیمی !!! ولی نه به عنوان عشق و عاشقی ، با این اوصاف بازم موندم و بعد کلی عذرخواهی گفتش که دیگه تکرار نمیکنم و اشتباه کردم و این حرفا ، رابطمونم بعضی وقتا دعوا زیاد داشت اونم بخاطر اینکه بعضی چیزای ساده رو هم نمیدونست و خانوادش کم کاری کرده بودن و یا به عنوان روشنفکری ایده های غلطی بهش القا کرده بودن … و بعضی وقتا دعوامون شدت میگرفت و سر تکرار اشتباهای دیگش حرفمون میشد و وقتی من دیگه خیلی عصبانی میشدم بعد چند بار منطقی توضیح دادن شاید فشی چیزیم میدادم که میدونم مقصرم اما بعدش میگفتم معذرت میخوام بابتش ، با همه داستانایی که داشت باهاش ساختم ، با وجود اذیت کردناش و انجام دادن کارای تکراری ، تا جایی که بهم دروغ می گفت و دلیلشو میپرسیدم گفت حوصله جروبحث نداشتم ، منم بعضی وقتا گیر زیاد دادم و سخت گرفتم قبول دارم اما درون حد نبود که انقد شلوغ کنه و آزادی زیادی میخواست ، بعد یسال و خرده ای بعد یه دعوای جدی کم کم سرد شد و بعد یه ماه عذاب دادنم گفتم چته هی میگفت هیچی تا اینکه بالاخره گفت من این رابطه رو نمیخوام و وقتی پرسیدم یه مشت دلیل چرت تحویلم داد !!! گفت اره نمیتونم تو رابطه باشمو نمیتونم به یه نفر متعهد باشمو دلم میخواد آزاد باشمو هرکار دلم میخواد انجام بدمو این حرفا ، هرچی تلاش کردم و حرف زدم ، گفتم راه میام تو عم راه بیا چارچوبامونو از اول میسازیم ، بیا تعمیرش کنیم نه تعویض ، گفت نمیتونمو اینا و اخرم توم شد رابطمون … منم دم کنکورم هست و نابود کرد زندگیمو ، همش تو فضای مجازی میبینم چیا گذاشته عصابم خرد میشه و چند بار بعد اتمام ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی و اینا گفت نمیدونمو نمیشدو یروز میگی چقد احمق بودمو ، همه رابطه ها که ازدواج نداره و ازین حرفا … اخه مدلامونم بهم میخورد زیاد دو تا پایه ورزشکار اهل موسیقی ، فقط افکارش در سطح افکار من نبود … چیکار کنم که راحت کنار بیام ؟
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. لطفا نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چهار ساله که از یه رابطه خیلی خیلی خوب که سه سال باهم داشتیم, به دلیل خیانت (که اطرافیان و دوستاش باعث شدن ) بیرون اومدم ولی هنوز مثل همون روز اول بهش که فکر میکنم حالم بد میشه و به همون شدت میریزم به هم خودم احساس میکنم چون همیشه سعی کردم بهش فک نکنم یا از چیزایی که منو یادش میندازه دورری کنم این قضیه فقط سرکوب شده ولی حل نشده چون هنوز ناخوداگاه با یه یادآوری بعد چهار سال حالم مثل روز اول میشه, میخواستم بپرسم برای حل شدن این مسئله من باید چکار کنم ؟ اینکه الان با گذشت زمان کافی باید چی کاری انجام بدم ؟
سلام دوست گرامی به سن خودتان اشاره نکردید برای اتفاقی که برایتان افتاده است متاسفیم. خیانت دیدگی میتواند علائم استرس بالایی را در شما به وجود بیاورد که حتی با گذشت زمان شاید دردش کمتر شود اما همچنان بهم ریختگی وجود داشته باشد. علاوه بر مسأله سرکوب کردن که خودتان به درستی به آن اشاره کردید، حل نکردن موضوع خیانت برای خودتان و دوری و فرار از ماجرا، انکار را در شما تقویت میکند. انکار کردن اولین مرحله پس از یک سانحه یا اتفاق تلخ است. بنابراین شما باید به کمک درمانگر، این سوگ را پشت سر بگذارید و با این درد موجهه شوید. به تنهایی این مسیر بسیار دشوار است اما مشاور و درمانگر به شما کمک میکند تا بتوانید کمکم با این حقیقت روبرو شوید و به زندگی جدید خود برسید. در رادیو عشق، دوره آموزشی با عنوان زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» وجود دارد که میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به «قطبنمای زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» مراجعه کنید و سپس از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام . من بعد از 1 سال متوجه شدم دوست پسرم بهم خیانت کرده . بعد پیش همه دوستاش طوری وانمود کرده بوده که من خیانت کردم . این خیانت حتی تا پای رابطه ی جنسی با طرف هم بوده.وقتی به گوش من رسید حتی یدونه پیام نداد ک بگه اینطور نیست یا شایعه س یا هرچیزی . با پیام ندادنش و توجیه نکردن من شک منو به 100% یقین تبدیل کرد ک این اقا ب من خیانت کرده. من تماااااام برنامه های مجازی ک ایشون توش فعالیت داشتن رو بلاک و دیلیت کردم . الان 2 روز میگذره من اصصصلا ایشون رو دیگه دوست ندارم ولی لرزش شدیییییید و مشکل گوارشی شدید و استرس شدییید پیدا کردم .همش با خودم میگم چرا بهم تموم این مدت دروغ گفت چون بعد ازون بهم ثابت شد رابطه ی جنسی رو با چند نفر در زمان ارتباط با من داشته.و خودشو مظلوم میگرفت .میشه راهنماییم کنین چطور آروم شم؟ که این حالات از بین بره؟
سلام دوست گرامی بخاطر این اتفاقات تلخی که برای شما افتاده است متاسفیم حالاتی که تجربه میکنید طبیعی است، چون شما از طریق بد وجسمتان مشغول تجربه کردن یک درد شدید هستید. خشم زیادی دید و برای تخلیه آن و تجربه حال خوب، نیاز دارید تا حتما با مشاور صحبت کنید.
سلام.من 28 سالمه و به مدت سه سال با آقایی دوست بودم که رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم داشتیم و از چند ماه اول از من خواستگاری کرد و منم موافق بودم چون صداقت و علاقه ایشون نسبت به من ثابت شده بود. هشت ماه از رابطمون نگذشته بود که خواستگاری علنی شد و من با خانواده ام در میان گذاشتم اما خانواده من به خاطر اختلاف مذهبی و اینکه با هم دوست بودیم به شدت مخالفت کردند حتی با این وجود این آقا با خانواده به خواستگاری اومد اما خانواده من متاسفانه زیاد بهشون اهمیت ندادن و رفتارشان باعث دلخوری خانواده طرف شد و با اینکه جواب منفی دادن بهشون خانواده ام علی رغم تلاشها خیلی زیاد من برای جذب رضایتشون باز ما مدتی دیگر صبر کردیم که شاید نرم بشن و دوباره خواستگاری کنه. اما بعدش خونواده ایشون مخالفت رو شروع کردند و پدرش حاضر نشد دیگه بیاد خواستگاری. ما هم به ناچار از هم جدا شدیم. اینکه ما خیلی خیلی با هم جفت و جور بودیم و همه جوره با هم خوب بودیم و فکر میکنم به معنی واقعی عاشق هم بودیم. این جدایی برام خیلی خیلی سخته، بخصوص اینکه الان خانواده ام رو مقصر از دست دادن عشقم میدانم و اصلا نمیتونم باهاشون رابطه خوبی داشته باشم. این باعث شده علاوه بر شکست عشقی عمیقا احساس تنهایی کنم و در همین حین بود که یکی از پسرهای دور فامیل به قصد ازدواج به من پیشنهاد آشنایی داد و منم قبول کردم اما به دو هفته نکشید آشناییمون به طرز عجیبی که خودمم نمیدونم چطور ازم دلسرد شد و بدون هیچ حرفی با کم کردن رابطه اش به مرور طی چند روز تمام کردیم که این هم خیلی تاثیر منفی روی روحیه ام گذاشت. از اینکه اینقدر زود وارد رابطه شدم پشیمونم. اما طرف خیلی شرایط خوبی داشت الان که مقاله شما رو خوندم متوجه شدم نباید وارد رابطه میشدم آیا راهی برای برگرداندنشون هست؟
سلام دوست گرامی درباره مخالفت خانواده شما نیاز به اطلاعات بیشتری است که بدانیم این مخالفت آنها منطقی است یا غیرمنطقی؟ اگر از نظر مذهبی بسیار باهم مخالف باشید این دلیل منطقی است و واقعبینانهتر به این ماجرا نگاه کنید. بخصوص که حالا خانواده ایشان نیز مخالف هستند. اشنایی شما با شخص جدید کاملاً تصمیم اشتباهی بوده است و وقتی هنوز پرونده قبل باز بوده، شروع این ارتباط جدید کار عاقلانهای نبوده است. اینکه چطور او شما را ترک کرده است هم واضح و روشن است که او متوجه میشود که شما تمام و کمال در رابطه حضور ندارد.
سلام ممنونم از مطالب خوبتون من ۲۱ سالمه و بعد ۵ سال از ازدواجمون یهو متوجه شدم شوهرم اون کسی که فکر میکردم نیست انگار بعد این چند سال چشمم روی حقیقت زندگیم روشن شد اون راحت رابطه نامشروع داشت و منو فقط برای سختی ها و بی پولی هاش میخواست دوستم نداشت 😔 من هیچ وقت نمیخواستم رابطم به جدایی بکشه خیلی تلاش کردم به طلاق نرسیم ولی بعد اینکه متوجه شدم و بهش گفتم انگار دنبال بهونه بود و راحت ازم جدا شد حال روحیم خیلی بده شاید همه چی تو دوماه طول کشید و تموم شد اون راحت منو رها کرد ولی خاطرات مشترکمون دست از سرم برنمیداره هنوز تو انکارم باورم نمیشه چطور باورم بشه که زندگی تموم شده
سلام دوست گرامی برای اتفاقات تلخی که برای شما افتاده متاسفیم. شما نیاز دارید که حتما در کنار خودتان یک مشاور داشته باشید تا با اتفاقاتی که برایتان افتاد، کنار بیایید. گذر از مراحل سوگ نیاز به تخصص و درمان دارد. میتوانید با شرکت در دوره آموزشی«زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» به هدفی که دارید برسید و زندگی خوب و سالمی داشته باشید.
سلام با دختری اشنا شدم که ملاک رابطه خودشو با من منوط به برخورد من نسبت به دوستان صمیمی اش میکنه یعنی اینکه برای اولین بار هم که با دوستاش رفتم بیرون هیچ رفتاری نکردم که بخاد باعث رنجش دوستانش بشه ولی اون از نحوه رفتارم راضی نبود خیلی براش مهم بنظر میرسه این موضوع بهش گفتم که من کاری نکردم که دوستات ناراحت بشن ولی اون گفت اون صمیمتی که من انتظار داشتم رو ندیدم از شما نسبت به جمع ایا این درسته که یک رابطه رو بر اساس این دیدگاه بزاره ؟ دوستی اون با دوستاش در حد زیادی هست از لحاظ زمانی و اینکه همیشه با اونا خوش بوده و یجوری من احساس میکنم وابستگی به اونا داره و من این استدلال رو نمیتونم در خودم بقوبلانم . البته دوستاش منو میشناسن و خانواده منو و همیچنین از دور خب من با اونا هیچ وقت همکلام نبودم راهکارچیه
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. اینکه شما آن میزان صمیمت را نداشتید، مکن است علت زیادی داشته باشد: شما درونگرا هستید و بعد از اینکه شخصی را بشناسید میتاونید با او صمیمیتر شوید. طرف مقابل شما انتظارات خود را واضح و روشن نگفته است. مهم بودن این دوستان برای طرف مقابل شما ممکن است در آینده روی رابطه شما اثرگذار باشد. بنابراین نیاز دارید تا دقیقا از او بپرسید چه رفتاری را از طرف شما مدنظر دارد؟ اگر انتظار معقولی بود آن را برآورده کنید،اما اگر بیش از اندازه روی این دوستان تاکید دارند، باید رابطهتان مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد.
سلام ممنون از سایت خوبتون🧡 من حدودا ۸ هفته به صورت مجازی با هم دانشگاهیم در ارتباط بودم که میدونم زمان زیادی نیست اما چون تاحالا با کسی تو رابطه نبودم و اصولا تو این جریانها نیستم رابطرو فقط برای ازدواج میدونم . از طرفی ادم کمال گرایی هستم و ازونجاییکه فقط ۱۹ سالمه این موضوع همش توی ذهنمه که ممکنه فرد بهتری بیاد تو زندگیم در نتیجه بخاطر همین و همچنین مسائل دینی پیشنهادای رابطه از طرف اقایان را رد میکنم. الانم رابطرو بخاطر چندین و چندین دلیل خودم تمومش کردم که اکثر دلایل بخاطر همون کمال گراییمه بقیشونم ترس از اینکه اونقدر وابسته بشم و به ازدواج ختم نشه و دچار افسردگی و تبعات بعدیش بشم. اما خب اینم میدونم این روزا دیگه نمیشه انتظار خواستگاریای سنتیو داشته باشم و منتظر بمونم تا فرد دلخواهمو پیدا کنم! ممنون میشم پاسخ بدید اولا چطور با این مشکل کنار بیام و ارتباط برقرار کنم با اقایان دوما چطور وسوسه نشم تا در فضای مجازی چکشون نکنم اون اقارو و رابطرو تموم شده بدونم ، چون من خودم بدون دلیل قانع کننده درحالیکه ایشون میگفتن دوسم دارن رابطرو تموم کردم و ایشون گفتن اگر اینجوری خوشحال ترم قبول میکنن.
سلام دوست گرامی ابتدا باید مشخص کنید برای انتخاب طرف مقابل چه ایده آل هایی دارید؟ از طرف مقابل چه انتظاراتی دارید و دلیل چک کردن ایشان چیست؟ دوره جذب عشق رادیو عشق به شما کمک می کند. می توانید از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام، من ۲۰ سالمه تاحالا با هر پسری که دوست بودم با بهونه های مختلفی دلمو شکستن و رفتن.اینا یکم سخت و برام گذشت الانم با آقایی دوستم که قسط جدی ازدواج باهامو نداره به گفته خودش هربار یه حرفی یه بهونه ای بهم میگه. موندم چیکار کنم ولش کنم یا نه. من از تنهایی بدم میاد اون بره خیلی تنها میشم.
سلام اگر دنبال یک رابطه جدی و آیندهدار هستید بهتره هرچه زودتر این رابطه رو تمام کنید چون طرف مقابلتون خیلی واضح میگه که قصد ازدواج کردن نداره. تمام کردن رابطه و تنهایی سخته ولی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه آسیبظ زا یا نامناسبه. وقتی فقط از ترس تنهایی بخواین وارد رابطه بشین، نمیتونین انتخاب درستی داشته باشین و به خواستهها و معیارهاتون توجه کنید، بنابراین در هر رابطه سرخورده میشین. بهتون پیشنهاد میکنم حتما با سیستم مشاوره تلفنی و آنلاین صحبت کنید، تا هم در زمینه تصمیمگیری برای این رابطه کمکتون کنن و هم با بررسی دقیقتر رابطهتون متوجه بشین چرا همیشه درگیر انتخابهای اشتباه میشین.
سلام ، من ۲۹ سالمه ،حدودا ۴ سال پیش از طریق تلگرام باهم اشنا شدیم ،چنباری همدیگرو دیدیم و واقعا همو دوس داشتیم ، ایشون دو سال و نیم از من کوچیکترن ولی منو متقاعد کردن سن مهم نیس تا اینک با خانوادش مطرح کرد و مادرش تمام تلاششو کرد ک این ازدواج صورت نگیره ، ولی گف کوتاه نمیاد و تلاش میکنه ،۴ ماه پیش درمورد ازدواج من با یکی دیگه شوخی کرد و من دو روز جوابشو ندادم اونم گف حالا ک این شرایط سخت هست دیگه نمیشه ،،،من اونروز خیلی مخالفت نکردم چون فک کردم خودش اروم میشه میاد ،دو هفته بعد خودم پیام دادم گف پیام نداده دعوا کردم ، باز دوهفته بعدش پیام دادم گریه و خواهش فایده نداشت گف بی حس شده گفت پیام نده خوشال باشم من کلا کشیدم کنار ،یک ماه بعدش خودش پیام داد و احوالپرسی منم یاداوری کردم با پیام ندادن من خوشال بودی گفت غلط کردم من بعد از تو رنگ خوشحالیو ندیدم بیخیال خودم خواستم ،منم گفتم اره خودت خواستی ،باز ی ماه بعدش اشتباهی پیش اومد و بخاطرش پیام دادم اونم خیلی خوشحال شد ، گیف و استیکرای گل و قلب ،گفتم رفتارت تناقض داره گفت درسته نمیتونم باهات باشم ولی هنوزم همونقدر دوست دارم منم فقط گفتم اها مرسب بابت گلات ، الان ی ماهه به همدیگه پیام میدیم میخندیم سر به سر هم میزاریم حتی یبار وسط چت گفت درسته میخندم ولی اصلا خوشحال نیستم گفتم چرا ،پرسید باید برا چ چیزی خوشحال باشم منم گفتم همه چی دست خودته،،، بحثو عوض کردم تا دیشب ک داشتیم حرف میزدیم نتش قط شد و صب دیدم دلیت اکانت زده اس دادم گف رمزامنیتشو فراموش کرده براهمین بوده دوباره اکانت ساخته ،،، البته این رمزو یک سال بیشتره ک فراموش کرده بود ،،، منم گفتم اها فک کردم مشکلی پیش اومده ،ولی تلگرام دیگ نه اون حرفی زد ن من ، پروفایلشو تغیر داده و بیوی غمگینم نذاشته ،ناگفته نماند این خطو بخاطر شغلش ک نمیتونست از خط اصلیش استفاده کنه برا من دو سال پیش خرید ک بتونیم در ارتباط باشیم …ممنون میشم راهنمایی کنید الان باید چیکار کنم چطور دوباره رابطمون مث قبل بشه و دوباره جذبم بشه ،،، دوره جذب با موبایل برا من خوبه یا مشاوره گرفتن؟
سلام من یه سوالی ازتون داشتم اکثر مشاور ها از جمله شما میفرمایید که خانمها باید مستقل باشن و اقایون از خانمهای مستقل بیشتر خوششون میاد از طرفی میگین که کمک خواستن باعث میشه طرف مقابل رو جذب کنید و حس قوی بودن به اون شخص بدین دقیقا تا چه حد استقلال لازمه و چه مواردی رو باید در نظر بگیریم که هم طرف به استقلال شخصیمون پی ببره هم در جذب افراد موفق باشیم ممنون میشم توضیح بفرمایید؟
دوست عزیز سلام سوال خوبی پرسیدین و دقیقا همینطوره که میگین. نکته مهم موضوع در رعایت توازن و تعادله. متاسفانه اکثر افراد فقط یکی از این راهها رو میچسبن و یا از این طرف بوم میفتن یا از اونور! مستقل بودن یه ویژگی فردیه و هم برای آقایان و هم برای خانمها لازمه. اما خیلی وقتها خانمها اصرار دارن استقلالشون رو توی چشم شریک عاطفی یا همسرشون فرو کنن! و مدام این پیام رو بهش بدن که من به تو نیازی ندارم. این همون رفتار اشتباهه چون دو نفر در رابطه به هم نیاز دارند و ابراز این نیازها در حد معمول حس خوبی به طرف مقابلشون میده. این موضوع بهویژه برای آقایون مهمه چون وقتی بدونن طرف مقابلشون بهشون تکیه میکنه احساس کفایت میکنند و عزت نفسشون افزایش پیدا میکنه و اثر مثبتش میاد توی رابطه. اما این تکیه کردن هم حدی داره. این حس که طرف مقابلت برای هرکاری وابسته بهت باشه اصلا حس خوبی نیست. مردا تو این شرایط احساس ترس و خفگی میکنن و سعی میکنن فاصله بگیرن. از طرفی کمکم طرف مقابلشون رو ادم ضعیفی میدونن و دیگه جذابیتش براشون کم میشه. بنابراین هردوی این راهکارها در حد تعادل برای سلامت رابطه لازمه
سلام مدت ۶ ماه با یه اقایی آشنا شدم همه چیز خوب پیش میرفت و تمام مدت بمن ابراز عشق و علاقه میکرد. ما از هم دوریم اما تو این ۶ ماهه دوبار به دیدنم اومده و اخرین بار ۱۲ مرداد بود بعد از رفتنش متوجه کمی سردی در رفتارش شدم وقتی علت رو پرسیدم انکار کرد. تا اینکه چند شب آخر تمام مدت انلاین بود من بهش پیام میدادم اما جواب نمیداد یا میخوند و جواب نمیداد نهایتا بعد یکساعت یا دوساعت جواب میداد اونم در حد یک کلمه، منم یه شب که از این رفتارش ناراحت شدم فقط گفتم معلوم هست شبا چکار میکنی که جواب منو نمیدی؟ همین حرفمو بهونه کرد و دیگه جوابمو نداد بعد دوشب بهش پیام دادم امشب تولدم بود اونم گفت خب به من چه . گفت از اولم بودن منو تو باهم اشتباه بوده و تو اونی نبودی که من میخواستم دستتو گرفتم بهت هیچ حسی نداشتم. از اونجایی که اصلا من باورم نمیشد چون هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت و حتی دعوا هم نکرده بودیم چند شب بعد دوباره بهش پیام دادم که من هنوزم دوست دارم حتی ازش خواستم که منو ترک نکنه گفتم حداقل دلیل رفتنتو توضیح بده اما فایده نداشت و فقط گفت ما بدرد هم نمیخوریم چند روز دیگه هم صبر کن منو فراموش میکنی. حالا تقریبا بیشتر از یک هفته از تموم شدن رابطه میگذره و من هنوز نتونستم باهاش کنار بیام مدوام گریه میکنم. نمیدونم باید چکار کنم احتیاج به کمک دارم
دوست عزیز سلام
قطعا در جدایی عاطفی، این احساسات در شما طبیعیه. همونطور که دیدید، روش پیام دادن و درخواست کردن جواب نمیده، به خصوص در این مرحله. بهتون پیشنهاد میکنم کمی به خودتون مهلت بدید؛ اگه خواستید برشون گردونید، درست و اصولی برشون گردونید. طوری که اینبار اگه برگردند، با عشق و علاقه باشه. یا اگه قرار هست فراموششون کنید، با کمک روانشناس متخصص این دوره فوق العاده سخت رو، بهتر پشت سر بگذارید. شما میتونید با شرکت در دوره “بازگرداندن عشق و ازدواج”، تصمیم بگیرید یا برشون گردونید یا فراموششون کنید. در هر دو صورت تیم متخصص ما در کنارتون خواهند بود.
سه سال پیش بدون اینکه آقایی رو ببینم کارهای برنامه نویسیشو انجام میدادم –پیام استخدام دورکاری را توی سایشون خوندم-، و همه پیامامون و تسویه حساب کاراش با ایمیل و یه شماره حساب انجام میشد. به خاطر کارایی که براش انجام میدادم مجبور بود کارشم توضیح بده که من بهتر متوجه بشم. این آقای 28 ساله دانشجوی دکتری و از اساتید دانشگاه و مدیر یک شرکت در شهرستانی دور بودند. خیلی محترم برخورد میکردند. یه وقتایی در مورد من و تحصیلاتم و … سؤالاتی ساده میپرسید، من هم تا حدی جواب میدادم، یه روز یک کاری بهم سپرد بهش گفتم که این روزا نمیتونم و برای دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم باید برم تهران. بعد از چند روز بهم پیام میده که شما رو دیدم. تمام مشخصات ریز و درشت اون روز من و دانشگاهمو گفت. میگفت از روزای اول آشنا شدن با شما که کارا رو با حساسیت تحویل میدادید نسبت به شما برداشت مثبتی داشتم، یواش یواش با اینکه ندیدمتون از شما خوشم اومد. اولین باره که چنین چیزی تجربه میکنم، خیلی دوست داشتم که ببینمون که بالاخره دیدم. خودمو به تهران رسوندم که شما رو ببینم ولی جلو نیومدم چون میترسیدم ازم ناراحت بشید و برید. میگفت دوست دارم با هم آشنا بشیم، خواهش میکرد، شماره تلفنش رو داد که باهاش تماس بگیرم. دائم میگفت قصدم خیره. من گفتم که این کار رو صلاح نمیدونم. قسمم میداد تمام مشخصاتشو داد گفت که کی هست و چه کاره هست و … . میگفت که همش به من فکر میکنه. پیج اینستاگرامشو و … چک کردم تک تک اعضای خانواده اش و دوستاشو شناختم. ایشون یه آقای خیلی محترم، دانشجوی دکتری، پرتلاش، از نخبگان دانشگاهی، خیلی صاف و سالم و با خانواده ای محترم و مذهبی –پدر مردی روحانی-. اوایل که بهم پیام کاری میداد بعدش میگفت که منتظر تماستون هستم خواهش میکنم. ولی به هیچ وجه شرایطم برای ازدواج فراهم نبود، به خاطر مشکلات مالی خانواده و برای حفظ آبروی خانواده مجبور بودم که بخشی از درآمد خانواده رو به دست بیارم به خاطر همین نمیخواستم حالا حالاها ازدواج کنم و نمیخواستم کسی از این ماجرا خبر داشته باشه. میگفت اگه بخوام میتونم پیدات کنم اما دوست دارم شما به میل خودتون بیایید، منِ احمق همش محترمانه بهش میگفتم که صلاح نیست –ولی جواب رد هم نمیدادم-. دیگه توی ایمیل اصرار نمیکرد و فقط پست های مرتبط توی صفحات اجتماعی میگذاشت. وقتی که در مورد این آقا تحقیق کردم و دیدم تمام ویژگی های مثبت رو داره. همین باعث شد من هم بهش علاقمند بشم، دائم عکسهای پروفایل تلگرام و اینستاگرام خودش و خانوادهشو چک میکردم. همیشه شعرهایی با محتوای اینکه دلم بیقراره و منتظرتم و … میگذاشت که کاملاً مرتبط به حال همون زمان و حرفهای بینمون بود. تمام این عکس های شخصی خودشو و خانواده شو –حتی فامیلاشو- نوشته هاشو و … سیو میکردم و دائم اونا رو مرور میکردم. همین باعث شد بیشتر عاشقش بشم. تا اینکه دو ماه بعد از آخرین پیام ایمیل و زمان تحویل سال جدید -98- این نوشته رو توی پروفایلش گذاشت. عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو . . . گر چه تلخ است، ولی باید این جام محبت بشکست، گرچه تلخ است، ولی باید این رشته الفت بگسست، باید از کوی تو رفت، دانم از داغ دلم بی خبری، و ندانی که کدام جام شکست، که کدام رشته گسست. امسال اوضاع خانواده ما سروسامان گرفت، دوست داشتم یه بار دیگه بهم پیام بده، یه بار دیگه ازم بخواد که بیام. دائم خوابشو میدیدم، خیلی منتظرش بودم تا اینکه چند شب پیش فهمیدم که ایشون جدیداً با همکار دانشگاهشون ازدواج کرده. میدونم من مقصرم، اون نمیدونست که دل من هم باهاشه، من به خاطر اوضاع نابسامان مالی خانواده منتظر بودم که همه چی درست بشه بعد به درخواستش جواب بدم. کاش من این دفعه بهش پیام میدادم که این اتفاق نمی افتاد. هیچ تمرکزی روی کارم ندارم، خواب و خوراک ندارم. فقط دارم خودمو سرزنش میکنم. هیچ اثری ازش نه جا نذاشتم. تمام عکسا و حتی ایمیلاشو پاک کردم که شاید فراموشش کنم، اما نمیتونم تحمل کنم، هنوز اَشکهام خشک نشده، تو رو خداااااااااا بگید که چه کار کنم، تازه استخدام یه شرکتی شدم که تا یک ماه دیگه باید یه پروژه سنگینشو انجام بدم. ولی اصلاً نمیتونم. کاش هیچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.
سلام دوست گرامی شما با تعلل و دلایلی که واقعا خاص نیست ایشان را مدت ها مردد گذاشتید .اگر صادقانه شرایط را برای ایشان توضیح میدادید ممکن بود الان وضعیت فرق کند.بهرحال اتفاقی هست که پیش امده و ایشان ازدواج کردن.منطقی باشید و دور از هیجانات این دوران را بگذرانید تا به ثبات و ارامش برسید
سلام تشکر میکنم بابت سایت زیباتون. نزدیک به دوهفتست که با یکی تو رابطم که از قبل میشناختم. این اقا قبلا با یه خانوم که بچه هم داشت رابطه داشت که خیانت دیدبه گفته خودشون یه ماهه که تموم شده و بیشتر وقتا استوریای دپ میذاره. دیشب یه استوری گذاشت که تنهام دوس دارم عزیز دل یکی باشم من خیلی ناراحت شدم که منو ندیده گرفتی گفت اصلا این ماجرا نیست. من خودم اعصاب ندارم که فردای اون روز خیلی سرد برخورد کرد به نظرتون چیکارکنم هدفش اون حرف و کار چی بود؟ چی پیشنهاد میکنید؟ من خیلی دوسش دارم . ببخشید طولانی شد. خیلی به کمکتون احتیاج دارم نظرتون چیه اگه برم حضوری حرف بزنم که بگم هرموقع خواستی تموم کنی یا با قبلی باشی بهم بگو منطقی تموم کنیم ولی سرد برخورد نکن؟؟؟؟
دوست عزیز سلام
به طور خیلی واضحی ایشون نتونستند از نظر روانی، از رابطه قبلی بیرون بیان؛ بنابراین این هیجانات و احساسات در ایشون رو ممکنه باز هم شما ببینید. ایشون حتما باید با روانشناس متخصص در ارتباط باشند تا بتونید این ماجرا رو فراموش کنند، اما از اونجایی که این یک تصمیم شخصی برای ایشون هست، خیلی شما کاری نمیتونید در این زمینه بکنید. کاری که شما میتونید انجام بدید اینه که یک پیام بهشون بدید (اگه حضوری باشه البته خیلی خیلی بهتره) و در اون پیام چیزی مشابه این جملات رو بگید: “من متوجه هستم که تو هنوز نتونستی رابطه قبلی رو فراموش کنی و این غم همچنان باهات هست، اما من هم حق دارم در رابطه سالمی باشم که در اون عشق و احترام دریافت کنم. منتهی به نظر میرسه با توجه به شرایطی که هستی، این مساله برات مهیا نباشه.” حالا اگه این رابطه براتون خیلی مهمه، میتونید انتخاب کنید که براشون صبر میکنید یا نه (به نظرتون خیلی ارزش منتظر بودن نداره این رابطه). یادتون باشه، هر تصمیمی که بگیرید، عواقبی داره. موندن در رابطه یا ترکش، باید ببینید عواقب کدوم روش براتون آسیب کمتری به بار میاره.
اما در مورد جمله آخر، اینکه بهش بگید تموم کن یا سرد برخورد نکن، یه ایراد بزرگی داره و اون اینه که شخصیت شما به عنوان یک انسان صاحب رای و اراده نادیده گرفته میشه. شما هم نیازهایی در رابطه دارید که حق دارید در موردشون صحبت کنید. پس، بهتره خودتون مرز احترام رو تو رابطه مشخص کنید، مثل جملاتی که در بالا گفته شد.
سلام .. 21 سالمه، تو یه رابطه ای بودم که بهم خیانت شد و ضربه ی شدیدی خوردم و تا پای خودکشی هم رفتم؛ الان بعد از سه ماه یکی از آشناها که خیلی پسر خوبیه و همیشه میخواستم با همچین آدمی باشم بهم درخواست داده و البته قصدش ازدواجه و خواهرشم که دوست منه خبر داره از این جریان ، همه خانواده ش و خودش رو تعریف میکنن و صداقتش بهم ثابت شده و یک ماهه که اشنا شدیم،ولی مشکلم اینه که انگار دیگه حسم مرده .. بهم ابراز علاقه میکنه و من هیچی نمیگم انگار دیگه احساساتی نمیشم .. بهش گفتم ما که آشنا شدیم ولی اگه من با شما یه مدت حرف بزنم و به دلایلی قسمت نشه ازدواج کنیم اونوقت اونی که ضربه میخوره منم و نمیخوام وابسته بشم هر وقت شغلی پیدا کردی و قضیه جدی شد اونموقه من میتونم بیشتر در مورد خودمون حرف بزنم ،از وقتی این حرفارو زدم ناراحت شده و میگه پس منو نمیخوای … نمیدونم چیکار کنم ، از یه طرف نمیخوام از دستش بدم از یه طرفم ترس و اینکه فعلا حسی ندارم بهش نمیتونم ادامه بدم 🙂
دوست عزیز سلام
سه ماه بعد از جدایی عاطفی هنوز زمان زودیه برای اینکه رابطه جدیدی رو آغاز کنید، به خصوص زمانی که شما چنین هیجاناتی رو تجربه کردید. به همین دلیل که شما نمیتونید به ایشون علاقهای نشون بدید یا … . بهترین کار در این زمان این هست که به جای اینکه موضوع رو به سمت چیزهای دیگه پرت کنید، خیلی شفاف برای ایشون توضیح بدید که یک مدت برای فکر کردن نیاز دارید تا بتونید چند مساله رو خودتون حل کنید. اگه ایشون پذیرفتند که هیچ و اگه نپذیرفتند حداقل نه شما آسیبی میبینید نه به ایشون آسیبی وارد میکنید. در این مدت هم حتما از یک روانشناس حرفهای کمک بگیرید تا روند بهبودی و فراموش کردن اون دوران سریعتر طی بشه.
سلام خسته نباشید با اقایی ۲ سال و نیم رابطه دارم که به شدت به ایشان علاقه دارم حال بعد از گذشت ۲سالو نیم به من گفتن که به فرد قبلی زندگی خود علاقه مند بودند و به گفته خودشان الان هیچ علاقه ای ندارند اما ایشان دور خود یک حصار تنهایی کشیدند که به گفته خودشان این حصار ناشی از شکست قبلی بوده و گاها به من حتی اجازه ورودی به این حریم تنهاییو نمیدن!من الان به دلیل اینکه بعد از مدتی خیلی طولانی فهمیدم به اون شخص علاقه داشتن دائم احساس بددلی میکنم و و افکار مختلف به سراغ من میاد میخواستم ترکشون کنم چون واقعا طاقت این موضوع رو نداشتم اما مانع من شدن و از طرفی خودم با تمام وجود عاشقشم و احساس شکست بزرگی میکنم و همش فکر میکنم نکنه عاشقم نیست و یا حتی زمانی که با من وارد رابطه شده به اون شخص فکر میکرده یا هنوز میکنه درصورخی که خودش میگه همه اینا اشتباهه باید چیکار کنم که روحم از این شکست و هزاران افکار تو ذهنم رها بشه و بتونم رابطمونو در ارامش بسازمو مطمئن باشم به اون فرد هیچ حسی نداره
سلام دوست گرامی بهرحال هر کسی در زندگی خود گذشته و یا تجربه ای دارد و نمی شود با اطلاع از این رابطه ،برای این شخص همیشه مردد باشید.وقتی خود ایشان در رفتار و گفتار نشان می دهند که برای ایشان گذشته تمام شده پس خودتان را اذیت نکنید
سلام بنده همون شخص هستم منتها این بار رابطه به سه سالو سه ماه رسید و من به ایشون اعتماد کردم اما متاسفانه چند روز قبل بحث ازدواجو و مشخص کردن هدف رابطه که پیش اومد ایشون گفتن ازدواج نمیکنن و هنوز عاشق عشق سابقشونن و من موندم و یک دنیا سوال بی جواب!در صورتی که ایشون همش به من ابراز عشق میکردن و ما تو کل شهر باهم خاطره داریم و من نمیتونم هضم کنم چطور ادمی که اونقد ادعای عاشقی میکرد و من داشتم اعتماد میکردم این شکلی منو شکست!و همیشه آیندشو با من میدید لطفا کمکم کنین
سلام من تقریبا دوسال پیش با ی اقایی وارد رابطه شدم به واسطهی تلگرام و گروهی ک درست شده بود و ایشون از اشناهای یکی از دوستام بودن بعد ۳ ماه متوجه شدم خیلی اخلاقامون بهم میخوره کاملا درک میکردیم هم دیگرو شاید هیچ وقت با هیچ کسی ب اون خوبی رابطه نداشتم. حتی یه زمان کوتاهی ک با خانوادم مشکل داشتم کاملا درکم میکرد ولی چندتا نکته تو این رابطه بود که متفاوتش میکرد اول اینکه به من گفته بود رشت دانشگاه میره و خانوادش تهران هستن و اینکه ما بیشتر از طریق تلگرام ارتباط داشتیم حتی تلفنی هم بهم زنگ نمیزد دیگه اینکه ما اولین قرارمون بعد از ۵ ماه رابطه بود ک اومد تهران خلاصه همه چیز خوب بود ک کم کم ب مشکل برخوردیم دقیقا یادم نمیاد از کی ولی بعد از ۹ ماه ک من تمام صداقت و عشق خالصانمو بهش نشون دادم بی تفاوت شد جوری ک برای سالگرد دوستیمون ی قدمم برنداشت و فقط اومد تهران ک منو ببینه و منم برا اینکه یاد جفتمون بمونه ی جشن کوچیک گرفتم اون روز گفت بردارش تهرانه ولی هرچی اصرار کردم ک بگه بیاد گفت نمیتونه و کار داره از این قضیه ۳ ماه گذشت ک بی تفاوتی و رفتار بدش شدت گرفت و یهو بحثمون شد و کات کردیم بعد ی مدت استوری منو تو اینستا ریپلای کرد و دوباره باهم حرف زدیم لازم داشتم دلیل این رفتارشو بدونم ک اروم بشم چون عمیقا هم دوسش داشتم هم وابستش بودم که دیگه گفت همه چیزو دروغ گفته بود همون رشت زندگی میکردن و خیلی از مسائل و من تو اون لحظه فقط ب این فکر میکردم ک اون تایمی ک میومد تهران شبا کجا میموند. بخاطر علاقه قلبیم و اینکه بخوام فرصت بدم دوباره اون رابطه خوب شروع بشه بخشیدمش قول داد همه چیزو درست میکنه اما نشد… حرف درمورد رابطه جنسی بیشتر شدش و بالاخره ب من پیشنهاد داد و منم گفتم ک نمیتونم ولی خب دیگه بعد از بخشیدنش عملا هیچ رابطه ای نبود یه علاقه فقط از سمت من بود و کلی بی توجهی به ابراز علاقم باز سر چیزای بیخودی بحث میکردیم حرف زدنامون کمتر شده بود من دچار این شک شده بودم نکنه همه حرفای الانشم دروغه نتونستم طاقت بیارم خودم کات کردم ولی وقتی اومد تهران نتونستم نبینمش باهاش قرار گذاشتم خواسته هامو گفتم تقریبا قبول کرد ولی فایده نداشت تا اینکه ب سربازی رفتنش رسید و رفت بعد از آموزشیش جای دوری افتاد و تقریبا ۳ ماه ازش بیخبر بودم ک زنگ زد ازش خواستم بازم باهام تماس بگیره ولی دیگه نگرفت تمام مدتی ک نبود و میدونستم عملنا هیچ رابطه ای نیست برای مناسبتا پیام میفرستادم براش اما وقتی اومد انلاین شد و پیام هامو نخوند قلبم شکست اون رفته بود ولی من هر روز داشتم با احساسی ک قبلا داشتم خودمو عذاب میدادم همش خودمو مقصر میدونم حتی الانم با گذشت ۸ ماه از نبودش باز ی وقتا اذیت میشم سعی کردم با کسی تو رابطه جدید برم ولی نشد هیچ جوره جذب کسی نشدم من مدت سوگ رو گذروندم اما تموم نمیشه من همه عکسامونو پاک کردم ولی بازم برام تموم نشده چون هنوز تو ذهنمه اون روزای خوب با وجود اینکه کنار هم نبودیم میدونم بهش فادت کرده بودم میدونم اون رابطه اشتباه بود و اشتباه رفتم اشتباه ادامه دادم اشتباه احساس به خرج دادم ولی اتفاق افتاد من اینقد درگیر بودم ی مدتی و هنوز ی وقتا درگیرش میشم دیگه نمیتونم توجه کسی رو ب خودم جلب کنم هیچ پیشنهادی ندارم چون خودم از رابطه و علاقه ها فاصله گرفتم گفتم میرم سرکار سرگرم میشم ولی بازم طی ۳ ماه دو بار براش اشک ریختم برای حس خودم ب ادم اشتباه چیکار کنم فراموشم بشه راحت بشم حتی نمیتونم چتامونو پاک کنم میترسم بیاد بپره بهم همیشه از دعوا کردناش میترسیدم من از فریاد از لحن تند میترسم من الان ۲۳ سالمه اون ۲۵
سلام دوست گرامی رابطه ای که با دروغ همراه باشد ایحاد حس اطمینان و اعتماد را خیلی سخت می کنه و مخصوصا اگر در مورد مسائل اصلی رابطه باشد ایشان در بلاتکلیف بودن و مردد بودنشان شما را اولویت زندگی محسوب نکردند و برای همین در رفت و امد بودن. الان که رابطه چندبار از سر گرفته شده و به نقطه مشترکی نرسیده بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدهید زمان به شما برای فراموشی ایشان و رابطه کمک کند.دنبال راهی برای شروع مجدد هم نباشید که رابطه ای کاملا اشتباه هست
سلام. من وارد یک رابطه شدم که طرفم یک طورایی همکارم هم هست و آخر هفته ها به شهر ما به خاطر کاری که با هم شروع کردیم میات . محل کار و زندگیش شهرستان دیگه ای. اوایل آشنایی همه چیز خوب بود ولی به دلیل اینکه اون کم پیام میداد رابطمون خیلی محدود شد من چندبار گله کردم و اون اظهار کرد که خیلی دوستم داره و اصلا نمیخوات از دستم بده ولی مشغله کاریش زیاده. طوری که من دیگه پیامی ندادم و پیام های خیلی خلاصه شد در حد صبح بخیر عزیزم و دریافت همین جواب از جانب من. البته پیام های کاری رد و بدل میشه. ولی از رابطمون هیچ خبری نیست . وقتی هم میات هیچ حرفی از جانب اون زده نمیشه و من هم مطرح نمیکنم. من خیلی دوست دارم به این رابطه برگردم ولی نمیدونم چطور. و اصلا نمیخوام از جانب من باشه. بنظرتون راه حل چیه؟؟؟
سلام دوست گرامی یکسری افراد خیلی در قید و بند پیام دادن نیستند و نمیشود خرده گرفت و یا بعنوان مشکلی ازش نام برد.اما باید دید که شما جز اولویت های ایشان هستید یا خیر؟فقط اینکه بگند به شما علاقه دارند و همین کافی نیست.باید برای رابطه وقت گذاشت و به طرف مقابل این حس رو داد که مهم هست .پس با ایشون صحبت کنید و تکلیف رابطه و خودتان را مشخص کنید
سلام خسته نباشید من بایک آقایی دوست بودم به مدت ١٠ ماه؛ ایشون خیلی به من علاقه دارند ولی بنابه دلایلی مجبور شدیم که رابطه احساسی رو تموم کنیم. الان نزدیک ۴روز میشه ولی از اونجایی که ماباهم همکار هستیم مجبور هستیم که برای امور کاری با هم در تماس باشیم. به نظرتون میشه مدیریت کرد این رابطه رو ؟ راهکاری برای مدیریتش میتونید پیشنهاد بدید؟ باتوجه به اینکه اکثر پیج ها برای برگشتن به رابطه از قطع رابطه کامل با طرفمون خبر میدند آیا باوجود این شرایط دیگه رابطه احساسی ما از بین میره؟ البته اولویت برام رابطه کاریه چطور میتونم حفظش کنم؟
دوست عزیز سلام قطعا مدیریت روابط بعد از به هم خوردن رابطه کار دشواریه و در مورد شما این قضیه سختتر هم هست چون فرد مقابل همکارتونه. البته به این معنی نیست که نشدنی باشه، اما به هر حال دشوارتره. پیشنهاد میکنم، قبل از هر چیزی برای خودتون مشخص کنید که چرا این رابطه رو تموم کردید. سعی کنید همه چیز رو یادداشت کنید. اما چرا میخوام اینکار رو انجام بدید، چون این ارتباطات مکرر ممکنه باعث بشه که شما احساس دلتنگی کنید و یادتون بره که چرا رابطتون رو تموم کردید، اینطوری ممکنه بدون اینکه چیزی حل شده باشه، دلتون بخواد که پیش هم برگردید. پس اولین گام اینه که خیلی دقیق مشخص کنید که چرا این رابطه تموم شده. سپس سعی کنید که ارتباطات رودرروی خودتون رو تا حد امکان کاهش بدید. اگه براتون ممکن هست، بیشتر سعی کنید از فضای مجازی برای این مساله استفاده کنید و از این طریق با هم در ارتباط باشید. به علاوه شما ممکنه در این دوران، احساسات مختلفی مثل خشم یا غم را تجربه کنید. بهترین کار این هست که در این موارد با فرد دیگهای مثل دوست یا روانشناس متخصص صحبت کنید. از احساساتتون بگید، از اینکه از دیدن آدمی که دوست دارید چه حسهایی بهتون دست میده و … . صحبت کردن باعث میشه که شدت این احساسات کمتر بشه و شما وقتی این فرد رو میبینید، کمتر دچار احساس غم یا ناراحتی بشید. همچنین نوشتن هم راه بسیار خوبی برای مدیریت این احساسات هست. شما میتونید یه دفترچه کوچیک توی کیفتون داشته باشید، هر موقع که احساس کردید احساسات منفی شدیدی تجربه میکنید، توی این دفتر بنویسید که چه احساسی دارید، چرا این احساس ایجاد شده و … . این روش، یکی از بهترین راهکارهای مدیریت احساسات هست که شما با کمکش میتونید با سرعت بیشتری روی خودتون مسلط بشید. در نهایت اینکه، بدترین کار در روابط اینه که قبل از حل شدن مشکلات، دوباره سعی کنید به رابطه با هم برگردید. سعی کنید به خودتون زمان بدید و روی مسائلی که باعث شده رابطه به هم بخوره، تمرکز کنید. اگه بعد از مدتی احساس کردید که مسائل قابل حل هستند، برای برگشتن به رابطه میتونید اقدام کنید.
سلام خسته نباشید. من پسری ۲۵ساله هستم که اوایل امسال با یه دختر ۲۱ ساله آشنا شدم و بهش پیشنهاد دوستی دادم و گفتم که بیشتر باهم آشنا بشیم. ایشونم قبول کردش. توی این مدت باهم خیلی خوب بودیم و همه چی روال بودش تا اینکه ایشون سر یه بحث کوچیک یهو گفتن که ما بدرد همنمیخوریم. انگار که دنبال بهونه بودن.حتی اجازه نداد که من حرف بزنم باهاش و دلیلشو بدونم.کلا کبریت زد زیر همه چی. به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟؟ من هنوز توی شوکم
دوست عزیز سلام
گاهی پیش میاد که حتی وقتی همه چیز خوبه، یه دفعه با یه دعوای کوچیک همه چیز به هم بخوره و این احساس شما که میگید تو شوک هستید تا حدود زیادی طبیعیه. اما علت چی میتونه باشه؟ ببینید عوامل مختلفی ممکنه باعث اینکار شده باشه. یکیش همین موردی که خودتون گفتید؛ ممکنه ایشون به هر دلیلی، نتونسته باشن با این رابطه کنار بیان و شاید حتی ناخودآگاه، دنبال بهانهای برای تموم کردنش بودن. گاهی هم ممکنه، فرد تو شرایط روحی خوبی نباشه، مثلا دوران سندرم پیش از قاعدگی در خانمها، گاها چنین بحثهایی رو پیش میاره. یا ممکن هست که در خانواده یا محل تحصیل یا … دچار مشکلی شده باشن که ایشون رو تحریکپذیر کرده باشه و باعث شده باشه که نتونن این شرایط رو خوب مدیریت کنن.
به هر حال همه اینها حدس و گمانه و بهترین راه برای بیرون اومدن از این شوک و مشخص شدن تکلیفتون اینه که با ایشون صحبت کنید. بهتره که رو در رو باشه، ولی اگه نشد، تلفنی گزینه مناسبتریه تا پیغام از طریق فضای مجازی. باهاشون در مورد سردرگمیتون صحبت کنید و بهشون بگید که دوست دارید بدونید چی باعث شده که رابطهای که تا اینجا خوب پیش رفته، دچار مشکل بشه. سعی کنید با آرامش به حرفهاشون گوش بدید و بعد ببینید که آیا میشه دو نفری این مشکل رو برطرف کرد یا نه. البته یادتون باشه که بهشون فرصت بدید و بزارید برای گفت و گو با شما آماده باشن. درسته که شما دلتون میخواد زودتر مساله مشخص بشه، اما تا ایشون آماده نباشن، گفت و گوی اجباری یا به اصرار، هیچ کمکی بهتون نمیکنه.
سلام من به مدت ۲سال و نیم با پسری در ارتباط خیلی نزدیک بودم و رابطمون خوب بود و قصد ازدواج داشتیم،هم ایشون هم من با خانواده ها مطرح کرده بودیم و حتی ایشون منو بردن تو یه مراسمی به مادرش و بقیه فامیلاشون نشون دادن و معرفی کردن. ما مشکل خیلی خاصی نداشتیم البته جفتمون عادتای بدی داشتیم تو رابطه مثلا من زیاد گیر میدادم یا زود عصبی میشدم و اون مخفی کاری میکرد و گاهی با دخترای دیگه چت میکرد تا اینکه یه روز سر یه موضوع بحثمون شد و با اینکه حل شد ولی ایشون از اون روز به بعد شروع به سرد شدن کرد و زیاد حرف نمیزد و من هرچی ازش میپرسیدم مشکلش چیه میگفت هیچی حوصله ندارم.تو اون مدت هر روز من بهش پیام میدادم ولی اون سردتر میشد ولی حرفی از تموم شدن رابطه نمیزد تا اینکه من تصمیم گرفتم بهش پیام ندم تا خودش بیاد حرف بزنه،از اون روز ۱ماه و نیم گذشته و ایشون هیچ حرفی تا الان نزدن و حتی تو دانشگاه ک منو میبینه انگار فرار میکنه تو این مدت مادرش به من پیام میده و میگه صبر کن درست میشه. ممنون میشم راهنماییم کنید که دلیل این رفتار چیه و بنظرتون امیدی به برگشتش هست؟
سلام دوست گرامی بهترین کار در این شرایط این هست که با ایشان صخبت کنید و دلایل رفتاری ایشان را پیگیر شوید.شاید مشکلاتی غیر از رابطه وحود دارد که شما از ان خبر ندارید از طریق مادرشان هم پیگیر بشید و اگر مشکلی هست سعی در همراهی جهت حل ان باشید مشاوره دونفره هم میتواند کمکتان کند
سلام. من تازه با سایت شما اشنا شدم و چققققدر دیر اشنا شدم. جواب کلی از سوالهای من تو این سایته. ولی باز جای شکرش باقیه که با شما اشنا شدم. واقعیت من یه ترس تو وجودم هست. اونم ترس از رابطه است. من یکبار با اقایی حدود چندماه در ارتباط بودم. و با توجه به شناختی که از خودم دارم، میدونم که اینقدر درگیر اون رابطه میشم که توش حل میشم. و بعد تموم شدنش تازه میفهمم چقد از خود بیخود شده بودم بخاطر دوستداشتنه. بعد از اون رابطه هر اقایی که به سمتم میاد برای اشنایی رو زیاد توجه نمیکنم بهش و پس میزنمش. تو محیط دانشگاه افراد زیادی تلاش برای نزدیک شدن بهم داشتن ولی من میترسم از ارتباط. حس میکنم واقعا و خالصانه منو نمیخوان. حس میکنم اگه باهاشون ارتباط بگیرم و به سرانجام نرسه بدنام میشم تو دانشگاه و انگشت نما میشم که این دختر با خیلیا بوده. واقعا نحوه ارتباط گرفتن با اقایون و اشنا شدن باهاشونو بلد نیستم. ۲۲ سالمه. و اینکه افرادی که به سمتم میان و ازشون خوشم نمیادو بلد نیستم قاطع رد کنم و حس میکنم دلشون میشکنه و مجبورم هی براشون بهونه بیارم که تصمیم ب ازدواج ندارم. بعد اونام هی پیگیرم هستن و برام عذاب اوره خیلی از افراد هستن که منو میشناسن و از طریق دایرکت اینستا سعی در اشنایی دارن ولی من خوشم نمیاد کسی که نمیشناسم بیاد دایرکت و میزنم بلاکشون میکنم. از نظر شما راه اشنایی از دایرکت اینستا درسته وقتی هیچ راه ارتباطی نیست. یا باید بیان رو در رو خواستشونو مطرح کنن؟
دوست عزیز سلام
شما سه تا موضوع مطرح کردید که میخوام به طور خلاصه بهشون بپردازم: اولین مساله، ترس از رابطه هست. یادتون باشه، شما هیچوقت و با هیچ روشی، نمیتونید آیندتون رو به طور قطعی پیشبینی کنید؛ اما میتونید با توجه به نشونههایی که وجود داره، بهترین تصمیم رو بگیرید. اول از همه بهتون توصیه میکنم که قبل از هر چیزی خودتون رو خوب بشناسید. نقاط ضعف و قوت خودتون رو تو رابطه پیدا کنید. مثلا شما اینجا خیلی خوب نوشتید که توی رابطه حل میشید و درگیرش میشید. خب این خیلی خوبه که انقدر روی ویژگیهای خودتون حساسید. مثل همین مورد، موارد دیگهای که به نظرتون ممکنه مشکلساز بشه رو یادداشت کنید و قبل از شروع رابطه، سعی کنید اونها رو بر طرف کنید.
البته یادتون باشه، همه آدمها تو زندگیشون تصمیماتی میگیرن که ممکنه بعدا پشیمون بشن. البته قطعا هیچ کس بد خودش رو نمیخواد و با توجه به تمام شرایطش تو اون زمان، یه تصمیمی رو گرفته که فکر میکرده، بهترین تصمیمه. پس، هیچوقت خودتون رو بهخاطر تصمیماتی که گرفتید سرزنش نکنید و به جاش، مثل موردی که گفتید، سعی کنید ازش درس بگیرید برای تصمیمات بعدیتون.
دومین موردی که گفتید در مورد جواب رد دادن بود، شما میتونید خیلی قاطع ولی مودبانه، جواب منفی خودتون رو به کسانی که فکر میکنید براتون مناسب نیستند بدید. درسته که دوست ندارید دل کسی رو بشکونید، اما همین مساله روی لحنتون و انتخاب جملاتتون تاثیر میزاره و فرد مقابل تو ذهن خودش فکر میکنه که پس هنوز امیدی هست. از کلمه فعلا قصد ارتباط ندارم و اینها هم استفاده نکنید، چون باز هم فرد مقابلتون فکر میکنه، پس حتما یه زمانی ممکنه دلتون بخواد وارد ارتباط شید. و اما مورد سوم که بسیار هم در موردش پست و مقاله گذاشتیم. ارتباط و آشنایی از راه دایرکت و فضای مجازی بسیار ریسکی هست، آیا حاضرید ریسک چنین ارتباطی رو قبول کنید؟
سلام من دختری25ساله هستم ک حدود یک سال و نیم بااقای تقریبا همسن خودم در ارتباطم.فقط تو این مدت سه دفعه همو دیدیم.ولی هرروز حرف میزدیم.حالا من بدلایل زیاد رابطه رو تمام کردم چون میدونم بااین اقا خوشبخت نمیشم.راهنمایی کنید چکار کنم ک دیگه بهش فکر نکنم و جوابش ندم و وسوسه نشم بهش تماس بگیرم؟؟؟
دوست عزیز، سلام
یه موضوعی هست که در پستهامونم بهش اشاره کردیم، اما میخوام اینجا یه ذره بیشتر راجع بهش صحبت کنم و اونم اینه که چرا فراموش کردن کسی که دوست داریم انقدر سخته؟! بیاین از واژه عشق شروع کنیم. خیلی وقتها عاشق شدنای ما به خاطر یه سری فعل و انفعالات شیمیایی تو مغزمونه. خانم هلن فیشر، متخصص عشق یه تحقیق انجام داد و مغز جوونای عاشق را بررسی کرد. نتایج بررسیش نشون داد که توی مغز عشاق (به خصوص اوایلش) یه مادهای به اسم «دوپامین» ترشح میشه. اما این دوپامین چیه؟ شاید تا حالا اسم کوکایین به گوشتون خورده باشه؛ یه ماده بسیار اعتیاد آور که به مصرف کنندههاش حال خیلی خوبی میده (البته اوایلش فقط!). اما چرا حال خوب میده و شادیآوره، چون دوپامین رو توی مغز ما بالا میبره. حالا فکر کنید ما به طور طبیعی با عاشق شدنمون این ماده را بالا میبریم (البته خوب نه در حد کوکایین). همین پژوهشها به ما نشون میدن که چون مغز ما به این ماده اعتیاد پیدا کرده، سخته از کسی که دوستش داریم دور بشیم و دقیقا همونطوری که شما هم اشاره کردید گاهی وسوسه میشیم که بهش زنگ بزنیم یا یه بار دیگه ببینیمش و … . خب حالا باید چی کار کرد؟ راه حلش سادست ولی اجراش یکم سخته. چون مکانیسم اعتیاد و عاشق شدن تا حدودی شبیه به همن، درمان و رهایی ازشون هم تا حدودی شبیه به همن. یعنی چی؟ یعنی باید مقاومت داشته باشید و خودتون را سرگرم کارهای دیگه کنید تا اثر این ماده براتون کم بشه. تحقیقات مختلف زمانی بین 6 ماه تا یکسال را برای کاهش دوپامین عنوان میکنن. چطوری به خودمون کمک کنیم که مقاومتمون بیشتر شه؟ راهکارهای خیلی زیادی وجود داره. مثلا: 1. دلایلتون برای اتمام رابطه را یه جا بنویسید و هر موقع که وسوسه شدید زنگ بزنید، به خودتون یادآوری کنید که اونها را بخونید. 2. یا از یه دوست کمک بگیرید که تا چند وقت حواسش به شما باشه و باهاتون در ارتباط باشه که اینکار را انجام ندید. 3. به علاوه، ورزش کردن هم خودش خیلی کمک کنندست چون مثل عاشقی، سیستم پاداش و لذت مغزتون را دستکاری میکنه. اینطوری کمتر نبود عشقتون، به چشم میاد. 4. در نهایت اینکه، بهترین کار این هست که خودتون را سرگرم کارهای مختلف کنید! مثلا اگر دانشجو هستید حواستون را به پروژههای دانشگاه بدید یا ….
سلام من 18 سالمه و دچار شکست توی رابطه عاطفیم شدم شرح ماجرا به این صورته که مدتی از همدیگه دور بودیم بدلیل شرایطی که پیش اومده بود کمتر صحبت میکردیم و کمتر ارتباط داشتیم حدودن یک ساعت در روز و اونم بدون ابراز علاقه ای یا چیزی من از این وضع راضی نبودم میدونسم داره یچیزایی تغییر میکنه که خب اون خانوم تکذیب میکرد که اینطوری نیس به همین دلیل منم کم کم کناره گرفتم و چیزی نگفتم یجورایی سرد رفتار کردم تا اینکه بعد از حدود 20 روز ایشون گفتن که بهتره رابطه رو تموم کنیم و حسشون دیگه از بین رفته و علاقه ای ندارن سرد شدن که خب من تو این مدت خیلی تلاش کردم واسه برگردوندش(هرچند که میدونم حرکت اشتباهی بوده) هم اینکه خودم میخواستم باهاش حرف بزنم و رفتم که ببینمش هم اینکه واسطه هایی فرستادم که باهاش صحبت کنن که تنها دستاوردش دور شدن بیشتر ایشون بود و مدام تکرار میکنن که دیگه دوسش ندارم و دیگه بهش علاقه ندارم و نمیخوام به این رابطه برگردم و اینکه از همه چی خسته شدم. هم من هم ایشون اولین تجربه جدی ای بود که داشتیم و رابطمون پر از عشق و محبت بود اما.. الان که این کامنتو مینویسم نزدیک سه هفتس که جدا شدیم و تحملش برای من خیلی خیلی سخته ممنون میشم کمکم کنین
سلام دوست گرامی توجه کنید که یک رابطه ،ارتباطی دو نفره هست و باید هر دو نفر مشتاق و راغب باشند اینکه یک نفر به هر دلیلی مایل به ادامه رابطه نباشند اصرار برای برگشت به رابطه اشتباه هست .شما تلاش خودتان را برای برگشت ایشان انجام داده اید و موثر نبوده .پس بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدید دوران بحران و فراموشی ایشان سپری بشه و اصراری به بازگشت نداشته باشید.
سلام.من یه دختر۲۵ ساله هستم حدود دو یا تقریبا سه سال پیش با پسری تو دانشگاه اشنا شدم اولین رابطه بایه پسر رو من توعمرم داشتم تجربه میکردم اوایل در حد سلام و احوال پرسی بود این رابطه حتی سال اول میشد که یک ماه دوماه هم ازهم خبرنداشتیم یعنی خیلی ساده بود اما به مرور زمان رابطه ما گرم شد من ایشون رو ازهمه لحاظ دوست دارم من درمورد ایشون حتی به خانوادمم گفتم دقیقا پسری هست که من دوست دارم چون نه اهل گول زدن دختر هست نه اهل دروغ ایشون حتی اون قدر پاک هستن که هرگز وهیچ وقت پیشنهاد بدی به من ندادن اهل نمازو روزه و مردونگی هستن که ارزو همیشگی من بود که طرفم این جور باشه به قول ایشون من هم دختر رویایی ایشونم اما از اول رابطه بهم گفت نمیتونه قول ازدواج بهم بده چون میترسه عمل نکنه ومن نابودبشم همیشه سعی میکردبامن مدارا رفتار کنه اما بارفتاراش منو دیوونه خودش کرد من هم همیشه میگفتم من هرچقدر بشه تحمل میکنم شرایطت جور بشه اما اون حرفی نمیزد ولی خواستگارامم که رد میکردم اون ناراحت میشد اما خوشحالم میشد فقط ناراحت این بود که نکنه نتونه بیاد سراغ من خیلی دوستش دارم به خدا… ایشون الان سربازن یه مدت اوایل سربازی خیلی خوب بودن بامن الان حدود دوماه میشه که بامن سرد شدن روزای اول سرد شدن رابطه وقتی دلیل سردشدنش رو پرسیدم اول هیچی نمیگفت اما بعدگفت باخودش مشکل داره باخودش درگیره میگفت جوری شده که هرچهار روز یه بار باید برای ترمیم اعصابش یه امپول بزنه وقتی میپرسیدم خب چی شده حرف نمیزد فقط میگفت امید هست خوب بشم میگفت من به تنهایی نیازدارم بایدخودمو بسازم ازم میخواست اروم باشم الان تنهام گذاشته دارم دیوونه میشم من ایشون رو واقعا صمیمانه دوست دارم بعدازدوماه دوروز پیش بامن تماس گرفت وچن کلمه صحبت کردو بعدم رفت وقتی یادم به حرفاشون برای وقتی که رابطه ما خوب بود میفته نابود میشم حتی میگفت من واون باید پا به پای هم باعث پیشرفت هم بشیم حالا ایشون منو ترک کردن دلیلشو واقعا نمیدونم نمیخوامم فکرمنفی کنم که شاید کیس دیگه ای داره چون دوستش دارم ودارم سعی میکنم فکرمو مثبت کنم که اون برگرده تورو خدا کمکم کنید من ایشون رو با جون ودل دوست دارم کم کم کارم داره به جنون میکشه دلم میخواد بکشونمش سمت خودم اونم برای ازدواج نه رابطه الکی وبه درد نخور خواهش میکنم راهنماییم کنید چون دیگه طاقت ندارم
سلام دوست گرامی به نظر میرسه پارتنر شما نیاز به زمان و کمی ارامش خاطر دارند بهرحال دوران سربازی، سخت هست و باید شرایط ایشان کاملا درک شود از طرفی چون میگید ایشون گفتن دچار مشکلات اعصاب شده اند و دارو مصرف میکنند احتمالا تحت فشار ذهنی وفکری زیاد هستند که لازم هست شما در ابتدا ۱-به ایشان زمان بدهید ۲-ارام باشید ۳-ارامش را به ایشان انتقال بدهید ۴-پیگیر روند درمان باشید ۵-همراهی و همیاری خودتون رو ثابت کنید ۶-در سایت رادیو عشق، مبحث جذب عشق رو دریافت کنید و در ارسال پیام ها از ان استفاده کنید
با سلام ووقت بخیر من حدود ۵ ماه پیش با یک پسری در اینستا آشنا شدم سه ماه اول بیرون نمیرفتیم دو ماه که بیرون میریم من راحع به قصدشم پرسیدم گفت قصدم جدیه ولی باید بیشتر آشنا شیم خودم حس کردم داره بهونه جور میکنه زیادم باهم حرف نمیزنیم شبا در طول روزم فقط صبح بخیر در حد ۵ دقیقه خیلی در طول روز کم حرف میزنیم ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام دوست گرامی چقدر با ایشان اشنایی دارید؟ از صحت صحبتها و اهدافشون مطمین هستید؟ به نظر میرسد کلا رابطه شما اشتباه می باشد و دلیلی برای ادامه وجود ندارد چون اگر ایاشن تصمیم جدی برای رابطه داشتند وقت و انرژی بیشتری میگذاشتند تا به شناخت برسید. بهتر است ابتدا با ایشان صحبت کنید و وضعیت رابطه ر شرح بدهید و در صورتی که بازهم به جای کمک،بهانه داشتند رابطه رو قطع کنید
سلام.من مدتی با یک آقا پسری مجرد که 4 سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم. رابطممون به قصد ازدواج بود، چندین بار یهو غیب میشدن و دوباره میومدن تا اینکه روز زن بهم گفت که من به خاطر مادرم میخوام با یکی از دخترهای اقوام ازدواج کنم. گفت ده ساله دارن میگن، یکسری مشکلات پیش اومد بود ولی الان حل شده و میخوام با اون ازدواج کنم.من نمیدونم چجوری فراموشش کنم. چون هنوز امید به بازگشتش دارم.میخوام اگه قسمتم نیست به طور کلی فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی رابطه شما رابطه ای بی هدف و اشتباه هست و ایشان فقط به دلیل تنهایی به سمت شما امدن و اکنون که مشکلات رابطه قبلی حل شده،شما را تنها گذاشتند پس بهتر است این رابطه را تمام کنید و مطمئنا باشید این رابطه هیچ خیری برای شما ندارد. برای فراموش کردن باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
سلام من با یه اقایی دوست بودم و چون من قبلا ازدواج کرده بودم جدا شدم خانوادش قبول نکردن .ما خیلی همو دوست داریم به اجبار خانوادش مجبور شد با یکی نامزد کنه ولی رابطشو با من قطع نکرده و میگه من از این خانوم جدا میشم که شرایطمون مثل هم بشه و اونوقت خانوادم مخالفت نمیکنن.کمکم کنید لطفا واقعا نمیدونم چیکار کنم
سلام دوست خوبم رابطه شما یکبار تمام شده و اکنون پس از گذشت چند سال قصد دارید دوباره ان را شروع کنید پس باید مجدد مورد بررسی قرار بگیرد و تمام جوانب رابطه سنجیده شود و با دیدی باز و منطقی در مورد شروع ان و یا عدم شروع ان تصمیم گرفت. اما بهتر است قبل از اینکه رابطه به شدت قبل ادامه پیدا مشکلات رابطه قبلی بررسی بشه، راهکارها رو بسنجید، هدف هر دور از رابطه مشخص بشه، بازه مورد نظر برای تصمیم و اقدام جدی تمام اینها نیاز به صحبت مشترک با ایشان داره. بدون رودروایسی باهاشون صحبت کنید در مورد ۴سالی که نبودن ببینید در رابطه ای جدی بودن یا نه؟ دلایل قطع رابطه رو بسنحید دلیل برگشت مجدد و.. اینها باید همه درست و با دیدی باز به نتیجه برسید اگر از این سوال ها حواب قانع کننده و منطقی داشتید با رعایت موارد اهداف مشترک، ایجاد بازه زمانی، حل مشکلات قبلی میتونید رابطه را اغاز کنید
سلام.من از طریق یکی از دوستان با یک نفر آشنا شدم به قصد ازدواج،همدیگه رو دیدیم،صحبت کردیم،تصمیم گرفتیم با هم بمونیم ،حس هم بینمون به وجود اومده بود ولی من جدی نگرفتم قضیه رو،خیلی بی منطق رفتار کردم باهاش،گیرهای الکی دادم،حرفای غیر منطقی زدم تا اینکه زده شد از من.اوایل منو دوست داشت،بعد از حدود دو ماه گفت که نمیتونه باهام ارتباط برقرار کنه و جذابیتی براش ندارم و گفت که تموم کنیم.بعد از اینکه خواست تموم کنیم من تازه فهمیدم که چقدر بهش علاقه دارم و از دست دادنش برام سخته.الان حدود سه هفته میشه که تموم شده .لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی من متوجه منظور شما در مورد بی منطق رفتار کردن نشدم و اینکه چه رفتارهایی انجام دادید؟ اما اکنون با توجه به پشیمانی شما از رفتارها وصحبت ها و تمایل به بازگشت به رابطه ،پیشنهاد می کنم با ایشان در این زمینه با صداقت صحبت کنید و موضوع را روشن کنید و از ایشان بخواهید که فرصت مجددی برای شناخت به همدیگر داده شود در سایت رادیو عشق مبحثی با عنوان تکنیک های جذب وجود دارد پیشنهاد میکنم این نکات را گوش داده و در ارسال پیام برای برگشت ایشان استفاده کنید . و از طرفی از دوستی که سبب این اشنایی شده است بخواهید با ایشان صحبت کنند و بطور غیر مستقیم به ایشان اعلام کنند که شما در رفتارتان تجدید نظر کرده اید و اکنون زمان مناسبی برای شروع رابطه مجدد هست
با عرض سلام و خسته نباشید
چند ساله تو رابطه عاطفی بودم که دو روزه تموم شده و شدید داغون شدم، طرف مقابلم براش مهم نیست چه بلائی سرم میاد که البته حق میدم بهش، اون مسئول حال من نیست، من الان واقعا به یه راهکار نیاز دارم تا با واقعیت کنار بیام و بتونم فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی برای فراموش کردن شخصی که در ارتباط بوده اید باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
مدتی بخاطر فشارهای به شدت زیاد خانوادگی و کاری تسلط روی خودم رو از دست دادم. خشم زیاد و مشغله های زیاا فکری مجال تحلیل درست موقعیت نداد و این ناراحتی در بحث با شریک عاطفیم بروز پیدا کرد. به جایی رسید که خیلی زود جدایی رو مطرح کرد. 3 ماه دوری کردم و هر هفته زیر نظر مشاور بودم. حالا که مشاور و همه میگن بهترم نمیتونه باور کنه. خاطرات تلخ هم اجازه نمیده بهش چکار کنم. میدونم اونم دوسم داره هرچندکمرنگ شده
دوست گرامی کنترل خشم و مدیریت هیجانات بسیاز مهم می باشدو نمیشود مشکلات بر هر رابطه و برنامه ای اثر بگذا د اکنون که با مشاوره توانستبد مدیریت خشم را یاد بگیرید و از نظر مشاور و اطرافبان شرایط بهتری دارید ابندا مدتی به ذهنتان استراخت بدبد و حوانب مثبت رابطه قبلی را در صورت وجود بررسی کنید و با اطمینان و یاداوری خوبی ها مجدد رابطه را اغاز کنید
باسلام و عرض تشکر از همکلامی شما.استاد عزیز بنده21 ساله هستم و نزدیک2 است با شخصی که 1سال از خودم بزرگتر هست آشنا شده و درارتباط نزدیکی هستیم.در حالیکه بنده هدفی غیر از رسمی کردن این رابطه و ازدواج ندارم.ولی با اینکه علاقه ایشون برای بنده ثابت شده و شخصی هست که به جهت مشکلات قبلی فقط ب پیشرفت تحصیلی و مالی فکر میکنه و حتی وعده ای برای آینده به من نمیده و الان من با شرایط فعلی حالت بلاتکلیفی دارم و نمیدونم باید باین رابطه خوب و بی مشکل چیکار کنم؟و انگیزه قوی برای تموم کردن این ارتباط ندارم.لطفا من رو در این مورد راهنمایی کنید سردرگمم ممنون
سلام دوست گرامی شما در مورد هدف ایشان از رابطه صحبت نکردبد و اینکه ایشان بعد از دو سال هنوز در مورد هدف رابطه و ازدواج صحبت نکردن نگران کننده هست شما چه اطمینانی دارید که تا کی مسکلات ایشان حل میشود؟ بعد از حل مشکلات بازهم ایا پیشنهاد جدی می دهند؟ ایا این رابطه با دو هدف مختلف پیش نمیرود؟ زمانی شما بخاطر این رابطه اگه یکطرفه باشد و موقعیت های خوبی را از دست داده باشید خودتان را سرزنش نمیکنید؟ بهترین کار، صحبت قاطع با ایشان برای تعیین تکلیف رابطه هست هر چند رابطه خوب و بدون مشکل باشد وقتب بی هدف پبش بره خودش یک رابطه تخریب کننده هست
سلام و عرض ادب من تقریبا سه ماه هست که رابطه ام تموم شد،پارتنر من بخاطر تعدیل از کار و شرایط اقتصادی مجبور شد از تهران به مشهد و پیش خانواده شون بره،و از من خواست جدا بشیم و یه مدت هر کودوم به زندگی خودمون برسیم و صبر کنیم و ببینیم چی رقم میخوره. من ده روز پیش به ایشون مسیج زدم و ایشون هم خیلی خوب و عالی جواب من رو دادن,هفته بعد مجدد پی ام زدم ولی برخلاف سری گذشته کوتاه و معمولی جواب من رو دادن. من واقعا نمیدونم برای داشتن و برگشت ایشون چه قدمی باید بردارم چون توی این مدت سعی کردم برای فراموشی به دیدن خواستگارهام برم ولی اصلا نتونستم و جواب منفی دادم،من میدونم پارتنر من هم هنوز در فکر من هست ولی تردید و دوری مانع از بودنشون از راه دور میشه. ممنون از وقتی که میزارین و پرسش من رو پاسخ میدین❤
سلام دوست گرامی شما در مورد کیفیت رابطه و مدت ان صحبت نکردید و اینکه ایا این رابطه، مفید و دو طرفه بوده یا نه؟ و این مدت دوری بر روی رابطه دو نفرتان اثر داشته یانه؟ اصلا این رابطه برای ازدواج بوده یا نه؟ در دفغه دوم تماس علت ناراحتی ایشان را متوجه نشدبد؟ پیگیر نشدید؟ ممکن هست گرفتاری های کاری روی رفتار ایشان اثر داشته و موقت بوده بهترین کار در شرایط فعلی، تماس و جویای شرایطشون بودن هست و پس از مدتی رابطه رو مدیریت کنید و در مورد خواستگارهایتان صحبت کنید و ببینید ایشان در زمینه ازدواج اصلا قصدی دارن یا نه؟ و در صورت تردید بهتر است به بقیه افراد و خواستگارهایتان توجه کنید
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
میخوام برگرده به رابطه/زندگیمیخوام فراموشش کنم
باید تمومش کنم، اما قدرتشو ندارم
میخوام جذبش کنم و ازدواج کنیم
شکست عشقی(ضربه عشقی) بیشک تجربه دردآوری است. رابطه عاطفی که به جدایی و شکست منجر میشود میتواند مجموعهای از احساسات منفی مانند غم، اضطراب و خشم را برای فرد ایجاد کند. کنار آمدن و پذیرفتن شکست عشقی برای دختران و پسران ساده نیست. جدایی عاطفی و فراموش کردن معشوق ممکن است تا مدتها برای فرد قابل پذیرش نباشد. اما برای درمان افسردگی، ناراحتی پس از جدایی عاطفی و سرعت بخشیدن به مراحل کنار آمدن با غم شکست عشقی، راهکارهایی نیز وجود دارد. به کمک این روشها و مشاوره با یک روانشناس با تجربه میتوان پس از شکست عشقی نیز امیدواری و زندگی سالم را تجربه کرد.
فهرست مطالب
شکست عشقی می تواند به صورت های مختلفی برای افراد ایجاد شود. در ادامه به انواع آن اشاره می کنیم.
یکی از سخت ترین ضربه های روحی که می تواند در یک رابطه به افراد وارد شود زمانی است که یکی از طرفین رابطه بدون هیچ حرفی ناپدید می شود. یک روز صبح که با او تماس می گیرید متوجه می شوید که تلفن همراهش خاموش شده و هرچه پیام می دهید برایش ارسال نمی شود. روزها و هفته ها می گذرد و شما همچنان منتظرید که از او خبری شود. اما حقیقت تلخ این است که او متاسفانه به تنهایی برای این رابطه تصمیم گرفته و خودش را کنار کشیده. قطعا درک کردن حس و حال شما در این شرایط بسیار سخت است ولی ما سعی می کنیم شما را درک کرده و راهکارهایی در جهت کنار امدن با این موضوع ارائه کنیم.
گاهی نیز متوجه می شوید عشقتان چند روزی است که مدام به بهانه های مختلف جواب تماس ها و پیام های شما را یکی در میان می دهد و دیگر مثل سابق برای شما وقت نمی گذارد. با وجود اینکه شما بسیار به او ابراز علاقه می کنید ولی او خیلی واکنش مثبتی نشان نمی دهد و احساس می کنید نسبت به شما سرد شده است. بعد از گذشت چند وقت با آوردن بهانه ای مثل اوضاع بهم ریخته خانوادگی اش از شما می خواهد که چند روزی با هم کمتر در تماس باشید ولی در حقیقت این کار مقدمه است برای سردتر شدن و پایان ارتباط شما. در این نوع از شکست عشقی شما هنوز در شوک این هستید که چطور کسی که تا دیروز عاشق شما بود اینگونه شما را رها کرده است و احتمالا مدت ها تحت تاثیر این شوک بزرگ زندگی خود را کاملا تعطیل می کنید.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
یکی دیگر از انواع شکست عشقی زمانی است که شما ارتباط چند ماهه یا چندساله خود را با دعوا و درگیری به اتمام می رسانید. که اهداف شما می تواند از این کار متفاوت باشد. برخی فقط برای تست کردن میزان وفاداری و عشق طرف مقابلشان بحثی را راه می اندازند و می خواهند ببیند که عشقشان برای ماندن آنها در رابطه چقدر تلاش می کند. بعضی دیگر نیز بدنبال بهانه برای تمام کردن رابطه یا گرفتن انتقام از طرف مقابل هستند و تصمیم می گیرند با دعوا و مشاجره به هدف خود برسند. به همین دلیل اغلب اوقات یک طرف رابطه قربانی تصمیم خودخواهانه طرف دیگر می شود.
افراد بعد از تجربه ضربه عشقی علائم روحی نسبتا شدیدی را تجربه می کنند که البته این علائم با توجه به مدت زمان ارتباط و دوام رابطه می تواند متفاوت باشد. مسلما شخصی که بعد از چند سال رابطه از عشقش جدا میشود بیشتر از کسی که فقط چند هفته با طرف مقابلش ارتباط داشته، آسیب می بیند. علائم روحی بعد از شکست عشقی بسیار شبیه آن چیزی است که افراد در اختلالات افسردگی و اضطرابی تجربه میکنند؛ البته با درجات مختلف. در کنار این علائم روحی علائم جسمانی نیز در این افراد دیده می شود که در ادامه آنها را نام می بریم.
هر آنچه که شما را به یاد عشق سابقتان میاندازد، مانند عکس، پاتوقهای همیشگیتان، افکار نامنظم و … باعث شروع فعالیت در نورونهای “پاداش” قرار گرفته داخل هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی مغز میشود. دانشمندان از تعدادی از افرادی که در رنج و درد شکست عشقی فرو رفته بودند و به هیچ چیزی به جز عشق جدیدشان نمیتوانستند، فکر کنند، خواستند که به عکسهای عشق از دست رفتهشان نگاه کنند و در این بین مغز آنها را با استفاده از دستگاه fMRI بررسی کردند؛ مشخص شد که دو ناحیهی هستهی دمی و ناحیه تگمنتوم شکمی در زمان نگاه کردن به عکسها فعال میشود. به علاوه این دو ناحیه از مغز به کوکائین و نیکوتین نیز واکنش نشان میدهند. برانگیختن نورونهای پاداش موجب آزاد شدن مکرر مقادیر زیادی از انتقال دهندهی عصبی دوپامین میشود. به علاوه دوپامین با فعال کردن مدارهای داخل مغز، موجب افزایش ولع و ایجاد میلی غیرقابل مقاومت میشود. این احساس ولع انگیزه به وجود میآورد و شما را ترغیب میکند تا به امید دریافت مقدار بیشتری از آنچه به آن نیاز دارید، مرتکب رفتارهای دیگر بشوید.
زمانی که عشقتان شما را ترک میکند، احتمالاً درد این شکست و رها شدن را احساس خواهید کرد. قلب و قفسه سینهتان درد میگیرد، معده و دستگاه گوارشتان به هم میریزد و همان احساس ناخوشایندی که هنگام شنیدن اخبار وحشتناک حس میکنید، در وجودتان جریان پیدا میکند. نتایج دو مطالعهی انجام شده بر روی افرادی که در درد و رنج شکست عشقی فرو رفته بودند، حاکی از آن است که به جز ناحیههای پاداش، ناحیههای دیگری نیز داخل مغز فعال میشود که ناراحتی و واکنش به درد جسمی را کنترل میکنند. به بیان دقیقتر، آن بخشهایی از مغز که احساس درد را از جهان خارج جمعآوری میکنند، حین بررسیهای انجام شده آرام بودند، اما سیستمهای مرتبط با آنها، یعنی سیستمهایی که چگونگی واکنش بدن را به درد کنترل میکنند، به شدت در حال فعالیت بودند تا وقوع رخدادی ناخوشایند را به بدن اطلاع بدهند. به علاوه از آنجایی که مغز بدن را کنترل میکند، فعال شدن این سیستمها اثرات مختلفی را به دنبال دارد: برای مثال هورمونهای استرس ترشح میشود که به نوبهی خود بر قلب، دستگاه گوارش و حتی سیستم ایمنی بدن اثر میگذارد. استرس در موارد شدید موجب ضعیف و متورم شدن قلب میشود و ابتلا به عارضهای به نام “سندرم قلب شکسته” یا کاردیومیوپاتی را دامن میزند که حتی گاهی منجر به مرگ میشود. البته این قبیل واکنشهای استرسی شدید و وخیم خوشبختانه نادر هستند.
تمام آزمایشها و مطالعاتی که بعد از شکست عشقی با استفاده از دستگاه fMRI انجام شدهاند، فعالیت مغز را در این دوران ناراحتی بررسی کردهاند. علم نیز مانند شما هنوز هیچ ایدهای ندارد که در مغز یک عاشق شکست خورده چه میگذرد. منطق حکم میکند که باید سازو کاری وجود داشته باشد که بتواند ارتباطات داخل گذرگاههای اتصال مغز را به آهستگی ضعیف کند و از بین ببرد. وقتی قلبتان میشکند، هیچ دلیلی ندارد که نتواند کارهایی را انجام بدهید که مغزتان را به سیمکشی مجدد خودش ترغیب کند. در واقع شواهد موجود حاکی از آن است که مغز بلافاصله بعد از شکست عشقی به سختی تلاش میکند تا شما را وادار به پشت سر گذاشتن این دوران سخت و برگشت به زندگی عادی کند. نظر دانشمندان به طور خلاصه این است که مغز سعی میکند تا ترکیب احساسات و هیجانات مختلف را تعدیل کند، از انجام دادن حداقل تعدادی از کارهای دیوانهواری که احساس میکنید، مجبور به انجام دادن آنها هستید، جلوگیری کند و به شما کمک کند تا دوباره به زندگیتان سرو سامان بدهید.
«رابطمون هنوز تموم نشده، زنگ میزنه بازم بهم». این گفتوگوی با خود، اولین مرحله شکست عشقی است. فرد در این مرحله هنوز باورش نشده که رابطه تمام شده است و هنوز به دنبال روزنه امیدی برای بازگشت به رابطه است.
بعد از مدتی فرد میفهمد که بازگشتی در رابطه وجود ندارد، به همین دلیل سعی میکند برای این رابطه تمام شده مقصر پیدا کند و مقصر اصلی، معمولا فرد مقابل است. شاید این جملات برای شما آشنا باشد: «ازش متنفرم» یا «دیگه حتی نمیخوام ببینمش».
در این مرحله، فرد خاطراتش را مرور میکند و خودش را به خاطر تمام کارهایش ملامت میکند. مثلا: «اگه فلان کار را انجام نمیدادم، رابطمون تموم نمیشد». در این مرحله سعی کنید از کمک یک دوست یا یک روانشناس متخصص استفاده کنید چون ممکن است دلتان بخواهد که به رابطه برگردید و این بدترین زمان برای اجرای این تصمیم است.
شاید اکثر افراد مرحله افسردگی را بیشتر به یاد داشته باشند زیرا معمولا طولانیترین مرحله سوگ است. برای بیرون آمدن از این استیج به خودتان زمان دهید ولی اگر بیش از ۲ الی ۳ ماه طول کشید، حتما با یک روانشناس مشورت کنید. افراد معمولا در این مرحله تصمیم میگیرند که دیگر هیچ رابطه عاشقانهای را تجربه نکنند و به همین دلیل ماندن در این مرحله، بسیار آسیبزاست.
اگر تمام مراحل بالا با موفقیت انجام شود، شما وارد مرحله بهبودی میشوید. در این مرحله، فرد به گونه پختهتری به تجربه گذشتهاش نگاه میکند و با دیدی روشن برای جبران کاستیهای قبل، زندگی خود را از نو شروع میکند. «گذشتهها گذشته، بهتره که من او را فراموش کنم و زندگی جدیدی برای خودم شروع کنم.»
همانطور که گفته شد مواجه شدن با شکست عشقی درست مانند سوگ مرگ عزیزان دارای مراحل مختلفی است. گذشتن از این مراحل زمان میطلبد. طول دوره سوگ عاطفی، باتوجه به شرایط رابطه و روحیات فرد میتواند متفاوت باشد. طبق مطالعات انجام شده هرچه مدت زمان رابطه عاطفی طولانیتر باشد، مدت زمان سوگواری و غم نیز طولانیتر خواهد بود. همچنین کنار آمدن با شکست عشقی حداقل در مراحل اول برای دختران دشوارتر از پسران است. پس لازم است با توجه به شناختی که از شرایط و روحیات خود دارید فرصت کافی برای گذر از این مرحله را به خود بدهید.
خود خوری کردن در این شرایط میتواند آسیبهای روحی و جسمی زیادی برای شخص داشته باشد. درد عاطفی پس از شکست عشقی غالباً باعث افزایش ترشح هورمون کورتیزول در بدن میشود، ترشح این هورمون، سیستم دفاعی بدن را ضعیف میکند. نخستین گام برای حل این مشکل این است که آگاه باشید که طبیعی است اگر پس از شکست عشقی در برابر هر مسئلهی کوچکی به هم میریزید. به این نکته فکر کنید که حساس شدن شما احتمالاً از واکنش بدن به جدایی نشأت میگیرد و قرار نیست که تا پایان عمر ناراحت و عصبی باشید. هرگز سعی نکنید غم و ناراحتی خود را انکار کنید. گریه کردن در هنگام ناراحتی و نوشتن افکار و احساسات، به تخلیه احساسات منفی و کنار آمدن با موضوع کمک میکند. همچنین درد دل کردن با یک دوست یا آشنای صمیمی یا در میان گذاشتن موضوع با مشاور میتواند اندوه شما را کاهش دهد.
اگر خودتان را به خاطر به پایان رسیدن رابطهتان سرزنش کنید، پشت سر گذاشتن این درد و رنج برایتان سختتر میشود و اصطلاحاً دچار یک “سوگواری عمیق و پیچیده” میشوید. طبیعی است که از خودتان بپرسید که کجای راه را اشتباه رفتهاید و چه خطایی از شما سر زده است، اما غرق شدن در افکار منفی، تلاشهایتان را برای ترمیم قلب شکستهتان به باد میدهد.
مهم نیست دلیل جدایی شما چه بوده باشد و چه کسی رابطه را تمام کرده است. مطمئنا در طول رابطه عاطفی یا در هنگام جدایی متوجه نقاط منفی یا اشتباهاتی از طرف مقابل شدهاید. برای اینکه راحتتر بتوانید با موضوع کنار بیایید. بجای مرور مکرر خاطرات خوش که کاری بجز نمک پاشیدن به زخمتان نمیکند، نقاط منفی رابطه و طرف مقابل را مرور کنید. لیاقت شما ماندن در رابطه عاطفی سالم و با آرامش با کسی است که قدر شما را میداند و برای بودن با شما و سلامت رابطه تلاش میکند.
مهمترین مرحله برای کنار آمدن با شکست عشقی این است که تمام شدن رابطه را بپذیرید. البته این کار برای شما سخت خواهد بود به خصوص اگر طرف مقابل دلیل موجهی برای تمام کردن رابطه نیاورده باشد. اما برای ادامه مسیر و گذشتن از این غم جدایی مطمئنا پذیرش مسئله لازم است.
اگر نامزدتان بدون توضیح قابل قبولی و با بیان جملاتی مانند “مشکل از من است، من لیاقتت را ندارم” شما را ترک کرده است، به او التماس نکنید که دلیل این جدایی را برایتان توضیح بدهد. برای خودتان دلیل بتراشید، و ترجیحاً توضیحی بیابید که عزت نفس و اعتماد به نفستان را خدشهدار نکند، مثلاً به خودتان بگویید که نامزدتان از مسئولیت فرار میکرده است.
شاید حذف کردن دوست سابقتان از فهرست دوستهایتان یا آنفالو کردن او در شبکههای اجتماعی به نظرتان بچگانه بیاید، اما در این دوران ناراحت کننده باید به خودتان فکر کنید و تمام راههایی را که ممکن است دوباره با او تماس پیدا کنید و نمک روی زخمتان پاشیده شود، مسدود کنید. تمام این پلهای مجازی را خراب کنید، مطمئن باشید که محدود شدن دسترسی به نامزد سابقتان حالتان را بهتر خواهد کرد.
در هر رابطهای یادگاریهایی بین دو نفر وجود خواهد داشت. اگر میخواهید به فرایند پذیرش شکست عشقی سرعت دهید و با آن کنار بیایید لازم است تمامی چیزهایی که امکان دارد شما را به یاد معشوقتان بیندازد را برای همیشه دور بریزید. این یک توصیه جدی است. یادگاریها شامل تمامی هدیهها، نوشتهها، پیامها، آهنگهای مشترک و … میشوند. حتی اگر چیزی وجود دارد که به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه شما را به یاد معشوق میاندازد، سعی کنید از آن دوری کنید. اگر هدیه یا یادگاری با ارزش است، در صورت لزوم میتوانید آن را به طرف مقابل پس دهید یا این که به فرد نیازمندی اهدا کنید.
پس از شکست عشقی احتمال دارد که در قلب شما احساس تنفر جایگزین عشق شود. به خصوص اگر عشق و محبت زیادی نسبت به طرف مقابل داشتهاید و او شما را رها کرده است و یا با دروغ و خیانت پاسخ محبتهای شما را داده باشد. در این شرایط اجازه ندهید خشم و نفرت تبدیل به افکار و رفتار انتقام جویانه در شما شود. نباید اجازه دهید اتفاقات ناگوار از شما کسی بسازد که نیستید. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید و بر روی افکار مثبت تمرکز داشته باشید.
سفر رفتن میتواند به بازیابی روحیه شما و پذیرش شرایط جدید کمک زیادی بکند. یک سفر کوتاه به ویژه سفر به طبیعت، میتواند شما را از شر افکار منفی راحت کند و آرامش لازم را برای شما به ارمغان آورد.
باشگاه بروید، در پارک پیادهروی کنید یا برای یک گردش و قدم زدن کوتاه از خانه بیرون بزنید. فعالیت بدنی میزان سروتونین را در مغز افزایش میدهد؛ سروتونین مانند یک ضدافسردگی طبیعی عمل میکند و روحیهتان را بهبود میدهد. به علاوه ورزش کردن باعث میشود که انرژی بیشتری داشته باشید و احساس بهتری درباره خودتان پیدا کنید. بنابراین با دوست صمیمیتان به باشگاه بروید یا در یک کلاس تناسب اندام ثبت نام کنید. مهم نیست که چه ورزشی انجام میدهید، فقط باید قلبتان را به تپش بیاندازید. ۵ دقیقه ورزش متوسط تاثیری باورنکردنی بر روحیه غمگین و افسردهتان خواهد شد.
سعی کنید وقت بیشتری را با دوستان و خانوده بگذرانید. ارتباط نزدیک و تعامل با افراد صمیمی دیگری بجز معشوقتان، میتواند جایگزینی برای برطرف شدن نیازهای عاطفی شما باشد.
غلیان شدید احساسات منفی بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی، میتواند موجب شود که افراد به سمت رفتارهای ناسالم گرایش پیدا کنند. سعی کنید سلامت جسم و روح خود را در اولویت قرار دهید. به هیچ وجه برای مواجهه با احساسات منفی، نوشیدنیهای الکلی، قرصهای آرامبخش (بدون تجویز پزشک) و مواد مخدر مصرف نکنید. این رفتارها علاوه بر اینکه کمکی به وضعیت روحی شما نمیکند، میتواند اعتیاد ایجاد کرده و همچنین سلامت شما را با خطر جدی روبرو نماید.
رنگ و مدل مویتان را عوض کنید تا کاملاً از این رو به آن رو شوید. کمد لباسهایتان را خانه تکانی کنید و لباسهایی را که دیگر نمیپوشید، به دیگران ببخشید. برای خودتان لباسهای جدید و جذاب بخرید. یک ظاهر جدید و فربینده اعتماد به نفسی را که شایسته آن هستید، در شما ایجاد میکند.
یکی از راه هایی که می تواند حواس شما را از فکر کردن به گذشته پرت کند رسیدگی به کارهای خانه و محل کار است. یک روز را صرف مرتب کردن کمد لباس هایتان بکنید، روز دیگر وسایل قدیم که دیگر به آنها احتیاج ندارید جمع آوری کنید، و یک روز را هم صرف تمیز کردن اتاق یا میز کارتان کنید. این کارها همچنین می توانند وسیله ای برای تخلیه انرژی های درونی شما باشند.
به گفته متخصصان حوزه روانشناسی، وارد شدن به یک رابطه عاطفی جدید بلافاصله پس از شکست عشقی، درست نیست. اگرچه برقراری یک رابطه عاطفی جدید میتواند نیاز روحی و عاطفی شما را تامین کند و کمک کند فرد قبلی را زودتر فراموش کنید، اما تجربه ثابت کرده است معمولا در این شرایط رابطه سالمی صورت نمیگیرد. پس بهتر است تا زمانی که شرایط روحی شما به وضعیت عادی بازنگشته و کاملا با موضوع کنار نیامدهاید وارد رابطه جدیدی نشوید.
با وجود اینکه تمام علائم و احساسات منفی که در این دوران تجربه میکنید طبیعی هستند، ولی هم ما و هم شما میدانیم که چقدر تحمل این احساسات منفی و کنارآمدن با جدایی سخت است و نمیتوان دست روی دست گذاشت تا خودش برطرف شود. لازم است خودتان هم کارهایی برای تسریع این فرآیند و بهتر شدن حالتان انجام دهید. راهکارهای مناسب و مفیدی تا اینجا ارائه شد، با اینحال حتما متوجه شدهاید که با توجه به حس و حالتان چقدر انجام این راهکارها در عمل سخت یا حتی غیرممکن است. علت آن این است که شما نیاز به اطلاعات بیشتری درباره جدایی دارید. شما باید در هر زمان بتوانید تشخیص دهید که در کدام مرحله از فرآیند ضربه عشقی هستید تا بتوانید راهکاری متناسب با آن را به کار ببرید. مثلا وقتی در مرحله خشم هستید، بیشترین چیزی که میخواهید خالی کردن عصبانیتتان سر طرف مقابل است نه تفریح و گردش برای بهبود حالتان! اینجاست که اطلاعات آموزشی دقیق و حضور یک مشاور روانشناس آگاه درکنارتان ضروریست تا بر اساس شرایط فعلیتان بهترین راهکارهای ممکن را به کار ببرید تا هرچه سریعتر و با آسیب کمتر، این روزهای سخت را پشت سر بگذارید.دوره زندگی پیروزمندانه پس از جدایی این اطلاعات و همراهی را در اختیار شما قرار میدهد. در این دوره شما به طور کامل با مراحل جدایی آشنا میشوید و یاد میگیرید چطور با هر مرحله به بهترین شکل کنار بیایید تا جایی که به پذیرش و بهبودی برسید. ضمن اینکه یاد میگیرید چطور عزت نفس آسیب دیدهتان را ترمیم کنید، رابطه قبلیتان را به درستی بررسی کنید، سهم خودتان در مشکلات رابطه را ببینید و بپذیرید و در نهایت برای ورود به یک رابطه سالم آماده شوید. در تمام این مراحل یک مشاور روانشناس اختصاصی در کنار شما است، حرکتتان را بررسی میکند، راهنماییهای لازم را به شما ارائه میدهد و در واقع سنگ صبور شما در مسیر جدایی میشود، سنگ صبوری آگاه که در زمینه درمان جدایی تخصص دارد.
هر جدایی عاطفی با دورهای از سوگ و ناراحتی همراه خواهد بود. برای کنار آمدن با شکست عشقی، لازم است برای پذیرش موضوع به خود زمان دهید. شکست عشقی باید به مرور مراحل سوگش را سپری کند. داشتن علائمی مانند بی انگیزگی، فقدان انرژی، اضطراب، بی حوصلگی، حالت تهوع و استفراغ، تپش قلب و … علائم روحی و جسمانی رایج بعد از شکست عشقی هستند. شما می توانید با تخلیه احساسات منفی به روش سالم، دور ریختن یادگاریها، ورزش کردن، ارتباط با دوستان و خانواده، سفر و ارتباط با طبیعت، تهیه لیستی از اهداف، کمک گرفتن از یک مشاور متخصص و توجه به ظاهر به روند پذیرش و سلامت روحی خود سرعت ببخشید. نباید اجازه دهید شکست عاطفی هویت شما را تغییر دهد. رفتارهای مخرب سلامتی، افکار انتقام جویانه و جایگزین کردن فرد دیگر برای رابطه عاطفی و یا سرزش کردن خود راه مناسبی برای مقابله با شکست عشقی نیست.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.
دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.
درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.
عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.
وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.
شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.
بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!
{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [{
“@type”: “Question”,
“name”: “از هم جدا شدیم، چکار کنم که بتوانم فراموشش کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما نباید دنبال فراموش کردن باشید چون هیچوقت اتفاق نمیافتد مگر این که حافظهتان را پاک کنید! به جای فراموشی باید یاد بگیرید با جدایی کنار بیایید و از آن گذر کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “دلم براش تنگ شده نمیتوانم تحمل کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “دلتنگی طبیعیترین احساس بعد از جدایی است ولی فراموش نکنید که شما الان در اوج دلتنگی هستید، ولی با گذر زمان، کمک گرفتن از یک متخصص، کسب مهارتهای علمی و بالا بردن سطح شناخت فردیتان حتما میتوانید بحران جدایی را پشت سر بگذارید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با همکلاسیم کات کردم و میخوام ترک تحصیل کنم…”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “درسته که خیلی سخته بعد از جدایی همدیگر را همیشه ببینید، ولی دست نگه دارید! ترک تحصیل پاک کردن صورت مسئله است و آیندهتان را به خطر میاندازد. شما باید یاد بگیرید که با جدایی کنار بیایید و در خودتان حلش کنید وگرنه هرکجا بروید حال بد همراهتان میآید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “با رفتنش خیلی بهم ضربه زد چطور ازش انتقام بگیرم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “عصبانیت از رفتن کسی که دوستش داشتید، طبیعی است اما انتقام گرفتن نه، چون حتما به خودتان هم آسیب میزند. شما باید یاد بگیرید چطور حال خودتان را خوب بکنید، عصبانیتتان را تخلیه کنید و طوری رفتار کنید که خودتان بیشتر از این آسیب نبینید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “وقتی میبینم توی تلگرام و اینستاگرام آنلاین است بیشتر دلتنگ میشوم. چکار کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “وقتی همیشه او را در فضای مجازی چک کنید، نمیتوانید رفتنش را باور کنید و او را در ذهن خودتان زنده نگه میدارید و خب معلوم است که دلتنگتر میشوید و اصطلاحا نمک روی زخم خودتان میپاشید. باید یاد بگیرید وسوسه چک کردنش را کنترل کنید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “چکار کنم خاطراتش دست از سرم بردارد؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “شما باید با فرآیند جدایی آشنا بشوید. آنوقت متوجه میشوید که خاطرات به راحتی دست از سرتان برنمیدارند، مگر اینکه یاد بگیرید چطور با جدایی کنار بیایید.”
}
},{
“@type”: “Question”,
“name”: “هنوز در فکر رابطه قبلی هستم ولی یک پیشنهاد آشنایی خیلی خوب دارم. چه کنم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “بهتر است فعلا دست نگه دارید و اول رابطه قبلی را برای خودتان حل و فصل و تمام کنید. تا وقتی رابطه قبلی برایتان زنده است اگر وارد رابطه با بهترین فرد روی کره زمین هم بشوید، خرابش میکنید!”
}
}]
}
عشقت رو جذب کن
میخوای یاد بگیری چطور روز به روز بیشتر قلب عشقتو بدست بیاری؟ چطور یه رابطه موفق منجر به ازدواج داشته باشی؟ چطور یه زندگی مشترک موفق داشته باشی؟ پس فرصت را از دست نده! تو هم به جمع دنبال کنندگان پیج رادیو عشق در اینستاگرام اضافه شو…
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
52 بازدید
100 بازدید
128 بازدید
366 بازدید
385 بازدید
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
مشترک نمی شومدریافت همه دیدگاه های این نوشتهفقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
سلام بنده ۲۷سالمه هشت ماه پیش به خواستگاری دختر ۱۹ساله رفتم که ابتدا جوابشون منفی بود بعد مدتی دخترخانم شماره منو از خواهرم گرفت تا مدتی باهم پیامکی در ارتباط بودیم تا اینکه بهم علاقهمند شدیم دوسه باری همدیگرو دیدیم،خیلی همدیگرو دوست داشتیم من چند بار اقدام کردم با خانواده صحبت کنم ولی میگفت صبر کن خانوادممشگل دارن مشگلشون این بود که مادرش میخواد جدا بشه و داییش همه کاره اونم مخالفه،الان میگه تمومش کنیم یعنی چند بار قبلا گفت تموم کنیم ولی من گفتم ن و شرط میذاشت منم شرطاشو انجام میدادم ولی این دفه دیگه نمیخوام بهش پیام بدم که برگرده خودش چندوقت پیش پیام داد که میخوام حالتو بپرسم ،من باید چیکار کنم؟ولش کنم یا باز برم سراغش؟ دلم نمیخواد پیامش بدم میترسم بعد مدتی دلم براش تنگ بشه،
سلام دوست گرامی طرف مقابل شما در شرایط مناسبی از نظر خانوادگی و روحی نیست و احتمالاً نمیتواند درست تصمیم بگیرد. دلتنگی شما که طبیعی است اما او در شرایطی نیست که بتواند در رابطه حضور داشته باشد. بهتر است مدتی او را رها کنید تا شرایطش کمی بهتر شود. برای بررسی بیشتر میتوانید به مشاور مراجعه کنید.
سلام. من تازه وارد 19 سالگی شدم حدود 2 سال و 5 ماه هست که با پسری همسن آشنا شدم رابطه ما همیشه خوب بوده و علاقمون نسبت به هم زیاد حتی تو آخرین لحظاتی که از هم جدا شیم ولی باتوجه به اختلاف تو لباس پوشیدن.،برای تغییر من ایشون خیلی زحمت کشیدن با اینکه آخرش اوکی شدیم اما اشتباهات و بحث های من ایشون رو اذیت می کرد هر بار فرصت دوباره میخواستم و باز خراب میکردم مثلا بهم میگفت باید قبل ساعت 12 بخوابی و اگه نمیخوابیدم از دستم عصبانی میشد و من اشتباهاتم رو آنقدر تکرار کردم که ایشون تصمیم گرفتن برن و کات کنن و گفتن هر شخص یک اندازه تحمل و صبر داره ولی چند روز بعدش با توجه به اینکه که مادرشون با خانوادم مشکل دارن و راضی نیستن با من ازدواج کنه هر چقدر که ما بیشتر باهم باشیم جدا شدن سخته و ممکنه من موقعیت های خوبم رو از دست بدم و بهم گفتن اگه یه روزی منو بخشیدن و خانوادش راضی شدن و قصد ازدواج داشت برمیگرده. من با این جمله خیلی آروم شدم بنظرتون امید واهی دارم؟! بهم گفتن این بار دارن با منطقشون جلو میرن و نمیخواد آینده هردومون خراب شه و عذاب وجدان دارن تا همین جاش اومدن وقتی میدونستن احتمالش زیاده ک بهم نرسیم و بهم گفتن احتمال اینکه برگردن یک درصده
سلام دوست گرامی از 17 سالگی با او در ارتباط بودید و به نظر میرسد نقش ایشان بیشتر یک مربی و یا پدر بوده است تا شریک عاطفی. او سعی در تغییر دادن شما داشته است و حتی به ساعت خوابیدن و لباس پوشیدن شما نیز واکنش داشته؛ از خود پرسیدهاید که به چه دلیل خواستار بودن در این رابطه هستید؟
سلام من 34 ساله ام و عشقم 25 سال.. پس از هفت سال رابطه عاشقانه که هر روزش گویا مثل روز اول بود رابطه ما مرد. یک سال اخر رابطه ما کمی سرد شده بود بدلیل کار من و خودش و دانشگاه و اینکه خانه مان از هم دور بود تا جاییکه ما که هرروز همو میدیدیم شد ده روز یکبار.دیدار اخرمان یک دعوای بد لفظی بین مان شد و رفت…برای همیشه بدون خداحافظی بدون هیچ کلمه ای.. فقط مادرش یک کامنت دو خطی داد که برو دنبال زندگیت.همین.. ما تمام زندگی مان را چیده بودیم برنامه ازدواج همه چیز.. و جدایی مان بسیار دردناک بود. دو هفته بعد سیم کارتش را سوزاند و از همه شبکه های اجتماعی اش حذف شدم…منی را که حتی یک روز نمیتوانست تحمل کند نبیند… الان یکسال و یک ماه میگذره از رفتنش و همچنان مثل روز اول سردرگم و غمگینم … هر شب خوابش را میبینم خواب های غمگین مانند اینکه در نوری دارد میرود یا اینکه من زانو زده ام و دستش را بر شانه ام گذاشته و من می گریم.بعد بیدار میشوم در تاریکی اطاق و حالم بسیار بدتر میشود. هر لحظه در فکرم است حتی بعد این همه ماه.متاسفانه خودم را بسیار مقصر میدانم احساس گناه می کنم چون حس میکنم سال اخرمان در کنارش نبودم و بسیار تنها شده بود در حالیکه بسیار بمن نیاز داشت بخصوص که دچار بیماری پنیک اتک شده بود و اینکه در کل این هفت سال پدر و مادرم حتی یکبار این دختر را ندیدند و نه خواستند ببینند و برایشان مهم بود و منم کوچکترین تماسی با خانواده اش نگفته بودم تا حداقل این رابطه را جلوتر ببرم و اطمینان حاصل کنه از ازدواجمان… مادرم را بسیار بسیار مقصر میدانم و روز و شبم اندوه است.بعد 14 ماه هم وقتی شب ها که راه میروم و بهش فکر میکنم ناخوداگاه چشمانم پر اشک میشود. بخصوص دیدار تلخ اخرمان که بدون حرفی وقتی مرا دید راهش را گرفت و رفت و کوچک تر و کوچک تر شد تا جایی که محو شد در حالی که ایستاده نگاهش میکردم و میدیدم چگونه برای بار اخر کسی را میبینم که همه وجودم بود و دارد برای همیشه میرود از زندگیم… با هیچ دختری حتی نمیتوانم حرف بزنم شب ها قلبم و معده ام از ناراحتی درد میگیرد اینکه این دختر با همه وجود عاشقم بود و پام ایستاد ولی من و خانواده ام ناخواسته این حس را بهش دادیم که بی ارزش است و باعث شد برود به شدت عذابم میدهد. من از درون مرده ام بخصوص که در اوج افسردگی این دختر وارد زندگیم شد و به من رنگ و نور داد و برگشتن دوباره به تاریکی اینبار غیر قابل تحمل است…
سلام ما یکسال و نیم بود ک باهم دوست بودیم و جفتمون هم میدونستیم ک ته این رابطه جداییه و میدونستم ک اگه ازش جدا بشم ب نفعمه .پریروز باهم کلی صحبت کردیم خیلی خوب و حتی بگم بهتراز ی روز عادی و دیروز دیکه ن جواب تلفنمو داد و ن جواب پیامامو. نمیتونم با نبودنش کنار بیام
سلام دوست گرامی شما یک رابطه عاطفی را پس از 1ونیم سال قطع کردید. حالتهایی مثل دلتنگی، غم، حسرت و یا رفتارهایی مانند چک کردن و اشک ریختن و .. کاملاً طبیعی است. چون هنوز شما به این باور نرسیدید که این رابطه تمام شده است. در واقع هنوز مراحل سوگواری شما شروع نشده است. برای اینکه بتوانید با این تصمیم کنار بیایید نیاز به همراهی و آموزش دارید. پیشنهاد میکنیم به صفحه «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» رادیو عشق مراجعه کنید و آن را مطالعه کنید. در صورت نیاز از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چند ماه با پسری در ارتباط بودم ک میگفت خیلی دوسم داره حتی میگفت خیانت هم کنی نمیرم این اواخر متوجه سرد شدنش شدم ولی زیاد اهمیت ندادم و گفتم حتما مشکلی براش پیش اومده تا اینکه چند روز پیش گفت میخواد تمومش کنیم و من اصلا نمیتونستم باور کنم چون به بودنش اعتماد داشتم چون خیلی با حرفاش باعث شد من خیلی بهش اعتماد کنم و این تموم شدن رابطه برای من خیلی سنگینه دلایلی میاورد که قابل اصلاح بود و میشد درستش کرد ولی نمیخواست و دلایلش شاید تا حدی درست بود ولی نموند که درستش کنیم حتی قبلا بش گفتم اگه رفتار یا حرفای من باعث میشه ناراحت شی بگو تا درستش کنم و گفت نه مشکلی ندارم من فکر میکنم فرد قبلی زندگیش برگشته چون دلایلش منطقی نبود و پیچوند و رفت فکر میکردم واقعا نمیره و دوستم داره حتی کلی برنامه برای آیندمون ریخته بودیم حالا دارم شبا و روزای سختی رو میگذرونم که کنار بیام با این قضیه و میدونم خوب میشم با گذر زمان ولی انگار بدتر میشم میشه راهنمایی کنید چیکارکنم بیشتر از حرفاش ناراحتم و نمیتونم هضمشون کنم ک چرا این کاروکرد
سلام دوست گرامی به هر دلیلی او این رابطه را تمام کرده است، شما نیازی به موشکافی این ماجرا ندارید. برای اینکه حالتان بدتر نشود، بهتر است در دوره «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» شرکت کنید. این دوره برای افرادی که جدا شدهاند و درگیر افکار منفی و احساسات ناخوشایندی مانند بیقراری، ناامیدی، غم، خشم، ترس، تنهایی و … هستند و فراموش کردن رابطه و طرف مقابلشان برایشان بسیار سخت است و یا افرادی که مدتهاست رابطهشان تمام شدهاست اما هنوز ذهنشان مدام درگیر رابطه تمام شده است، در زندان رابطه محصور شدهاند و فکر میکنند نمیتوانند رابطه و فرد مقابلشان را فراموش کنند، کاملا مناسب است.
سلام وقتتون بخیر من ۱۷سالمه و دو سال قبل عاشق یک پسری شدم که باهم رفت آمد خانوادگی داشتیم و واقعا مثل یک خانواده بودیم. خواهرزاده اون بهترین دوست من هست منم یک روز به دوستم گفتم عاشق داییش شدم بعد اون ب هخانوادش گفته بود و خانواده اونا همه فهمیدن ک من عاشق پسرشون شدم اوناهم به خانوادم گفتن ولی ما چون مذهب مون فرق داشت خانوادم قبول نکردن اون پسر خیلی خوبیه تنها مشکلش اینکه زیاد با رفیقاش میگرده بعد این اتفاقات من فهمیدم که خیلی دوسم داره ولی چون خانوادم قبول نکردن اونم بعد این اتفاقات شبا دیر میومد خونه مشروب میخورد خانوادش هرچی میگفتن گوش نمیکرد دوستم بهم گفت ک من باید بهش پیام بدم و بگم که این کارا رو نکنه ولی من و اون پسره برا اینکه نمیخواستیم آبروی خانواده هامون نره باهم دوست نشدیم ولی چون مجبور بودم یک روز بهش پیام دادم گفتم که دیگه اون کاراشو بس کنه و اونم قبول کرد خانوادمم فهمیدن که من بهش پیام دادم خیلی ازم ناراحت شدن خانواده اونا هم از رفتار خانوادم ناراحت شدن و یکم رابطه خانوادگی مون خراب شد اون پسره هم خیلی ناراحت شد بخاطرم خیلی گریه کرد و منم مجبور شدم بگم که دوستم شماره شو بهم داده ولی دوستم ناراحت شد که من اینو گفتم ب عد یه مدت دوستم بهم پیام داد و گفت که داییش عاشق یه دختر دیگه شده میخواد باهاش ازدواج کنه منم باور کردم و شب اول ک فهمیدم اونقدر ناراحت شدم که رگ دستمو زدم ولی کسی نفهمید الان ۷ ماهه که ندیدمش خبری ازش ندارم در حالی که مث بقیه رابطه ها باهم خاطرات مشترک خاصی نداشتیم ولی من هنوزم نتونستم فراموشش کنم. خیلی حالم بده بیشتر وقتا ب یادشم وگریه میکنم
سلام دوست گرامی در سن 17 سالگی انتخاب شریک زندگی معنایی ندارد چون در اوج دوره نوجوانی هستید. اتفاقات تلخی بوده است و شما پیش از اینکه این مساله جدی شود، روی این فرد سرمایهگذاری عاطفی زیادی کردید. چون سابقه خودکشی را اشاره کردید، حتما نیاز است که وضعیت شما را یک روانشناس بررسی دقیق کند. لطفا برای بهبود حال خود از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام و وقتتون بخیر ممنون از مطالب عالی و کاربردیتون من 18 سالمه و چند وقتی بود از یه دختری خوشم اومده بود حدود چند ماه ، از طریق موسیقی با هم آشنا شده بودیم و حضوری تو مراسما همو میدیدیم و تو فضای مجازی دنبالش میکردم ، بعد یه مدت باهاش حرف زدم و وارد رابطه شدیم ، خیلی عمیق دوسش داشتم و به طور جدی میخواستمش و با مامانش هم صحبت کرده بودم و گفت که مشکلی نداره و حواستون باشه و این حرفا ، رفتار های بچگانه و افکار بچگانه ای داشت ، بعضی چیزا رو درک نمیکرد که تو اون سن دیگه باید درک میکرد ! خیلی بهش اعتماد داشتم و واقعا توجه و علاقه زیادی خرجش کردم ، بعد چهار ماه اکانتشو گرفتم یهویی و دیدم که با پسرای دیگه هم صحبت میکنه خیلی صمیمی !!! ولی نه به عنوان عشق و عاشقی ، با این اوصاف بازم موندم و بعد کلی عذرخواهی گفتش که دیگه تکرار نمیکنم و اشتباه کردم و این حرفا ، رابطمونم بعضی وقتا دعوا زیاد داشت اونم بخاطر اینکه بعضی چیزای ساده رو هم نمیدونست و خانوادش کم کاری کرده بودن و یا به عنوان روشنفکری ایده های غلطی بهش القا کرده بودن … و بعضی وقتا دعوامون شدت میگرفت و سر تکرار اشتباهای دیگش حرفمون میشد و وقتی من دیگه خیلی عصبانی میشدم بعد چند بار منطقی توضیح دادن شاید فشی چیزیم میدادم که میدونم مقصرم اما بعدش میگفتم معذرت میخوام بابتش ، با همه داستانایی که داشت باهاش ساختم ، با وجود اذیت کردناش و انجام دادن کارای تکراری ، تا جایی که بهم دروغ می گفت و دلیلشو میپرسیدم گفت حوصله جروبحث نداشتم ، منم بعضی وقتا گیر زیاد دادم و سخت گرفتم قبول دارم اما درون حد نبود که انقد شلوغ کنه و آزادی زیادی میخواست ، بعد یسال و خرده ای بعد یه دعوای جدی کم کم سرد شد و بعد یه ماه عذاب دادنم گفتم چته هی میگفت هیچی تا اینکه بالاخره گفت من این رابطه رو نمیخوام و وقتی پرسیدم یه مشت دلیل چرت تحویلم داد !!! گفت اره نمیتونم تو رابطه باشمو نمیتونم به یه نفر متعهد باشمو دلم میخواد آزاد باشمو هرکار دلم میخواد انجام بدمو این حرفا ، هرچی تلاش کردم و حرف زدم ، گفتم راه میام تو عم راه بیا چارچوبامونو از اول میسازیم ، بیا تعمیرش کنیم نه تعویض ، گفت نمیتونمو اینا و اخرم توم شد رابطمون … منم دم کنکورم هست و نابود کرد زندگیمو ، همش تو فضای مجازی میبینم چیا گذاشته عصابم خرد میشه و چند بار بعد اتمام ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی و اینا گفت نمیدونمو نمیشدو یروز میگی چقد احمق بودمو ، همه رابطه ها که ازدواج نداره و ازین حرفا … اخه مدلامونم بهم میخورد زیاد دو تا پایه ورزشکار اهل موسیقی ، فقط افکارش در سطح افکار من نبود … چیکار کنم که راحت کنار بیام ؟
سلام دوست گرامی پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد. لطفا نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام خسته نباشید من چهار ساله که از یه رابطه خیلی خیلی خوب که سه سال باهم داشتیم, به دلیل خیانت (که اطرافیان و دوستاش باعث شدن ) بیرون اومدم ولی هنوز مثل همون روز اول بهش که فکر میکنم حالم بد میشه و به همون شدت میریزم به هم خودم احساس میکنم چون همیشه سعی کردم بهش فک نکنم یا از چیزایی که منو یادش میندازه دورری کنم این قضیه فقط سرکوب شده ولی حل نشده چون هنوز ناخوداگاه با یه یادآوری بعد چهار سال حالم مثل روز اول میشه, میخواستم بپرسم برای حل شدن این مسئله من باید چکار کنم ؟ اینکه الان با گذشت زمان کافی باید چی کاری انجام بدم ؟
سلام دوست گرامی به سن خودتان اشاره نکردید برای اتفاقی که برایتان افتاده است متاسفیم. خیانت دیدگی میتواند علائم استرس بالایی را در شما به وجود بیاورد که حتی با گذشت زمان شاید دردش کمتر شود اما همچنان بهم ریختگی وجود داشته باشد. علاوه بر مسأله سرکوب کردن که خودتان به درستی به آن اشاره کردید، حل نکردن موضوع خیانت برای خودتان و دوری و فرار از ماجرا، انکار را در شما تقویت میکند. انکار کردن اولین مرحله پس از یک سانحه یا اتفاق تلخ است. بنابراین شما باید به کمک درمانگر، این سوگ را پشت سر بگذارید و با این درد موجهه شوید. به تنهایی این مسیر بسیار دشوار است اما مشاور و درمانگر به شما کمک میکند تا بتوانید کمکم با این حقیقت روبرو شوید و به زندگی جدید خود برسید. در رادیو عشق، دوره آموزشی با عنوان زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» وجود دارد که میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به «قطبنمای زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» مراجعه کنید و سپس از مشاوران رادیو عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام . من بعد از 1 سال متوجه شدم دوست پسرم بهم خیانت کرده . بعد پیش همه دوستاش طوری وانمود کرده بوده که من خیانت کردم . این خیانت حتی تا پای رابطه ی جنسی با طرف هم بوده.وقتی به گوش من رسید حتی یدونه پیام نداد ک بگه اینطور نیست یا شایعه س یا هرچیزی . با پیام ندادنش و توجیه نکردن من شک منو به 100% یقین تبدیل کرد ک این اقا ب من خیانت کرده. من تماااااام برنامه های مجازی ک ایشون توش فعالیت داشتن رو بلاک و دیلیت کردم . الان 2 روز میگذره من اصصصلا ایشون رو دیگه دوست ندارم ولی لرزش شدیییییید و مشکل گوارشی شدید و استرس شدییید پیدا کردم .همش با خودم میگم چرا بهم تموم این مدت دروغ گفت چون بعد ازون بهم ثابت شد رابطه ی جنسی رو با چند نفر در زمان ارتباط با من داشته.و خودشو مظلوم میگرفت .میشه راهنماییم کنین چطور آروم شم؟ که این حالات از بین بره؟
سلام دوست گرامی بخاطر این اتفاقات تلخی که برای شما افتاده است متاسفیم حالاتی که تجربه میکنید طبیعی است، چون شما از طریق بد وجسمتان مشغول تجربه کردن یک درد شدید هستید. خشم زیادی دید و برای تخلیه آن و تجربه حال خوب، نیاز دارید تا حتما با مشاور صحبت کنید.
سلام.من 28 سالمه و به مدت سه سال با آقایی دوست بودم که رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم داشتیم و از چند ماه اول از من خواستگاری کرد و منم موافق بودم چون صداقت و علاقه ایشون نسبت به من ثابت شده بود. هشت ماه از رابطمون نگذشته بود که خواستگاری علنی شد و من با خانواده ام در میان گذاشتم اما خانواده من به خاطر اختلاف مذهبی و اینکه با هم دوست بودیم به شدت مخالفت کردند حتی با این وجود این آقا با خانواده به خواستگاری اومد اما خانواده من متاسفانه زیاد بهشون اهمیت ندادن و رفتارشان باعث دلخوری خانواده طرف شد و با اینکه جواب منفی دادن بهشون خانواده ام علی رغم تلاشها خیلی زیاد من برای جذب رضایتشون باز ما مدتی دیگر صبر کردیم که شاید نرم بشن و دوباره خواستگاری کنه. اما بعدش خونواده ایشون مخالفت رو شروع کردند و پدرش حاضر نشد دیگه بیاد خواستگاری. ما هم به ناچار از هم جدا شدیم. اینکه ما خیلی خیلی با هم جفت و جور بودیم و همه جوره با هم خوب بودیم و فکر میکنم به معنی واقعی عاشق هم بودیم. این جدایی برام خیلی خیلی سخته، بخصوص اینکه الان خانواده ام رو مقصر از دست دادن عشقم میدانم و اصلا نمیتونم باهاشون رابطه خوبی داشته باشم. این باعث شده علاوه بر شکست عشقی عمیقا احساس تنهایی کنم و در همین حین بود که یکی از پسرهای دور فامیل به قصد ازدواج به من پیشنهاد آشنایی داد و منم قبول کردم اما به دو هفته نکشید آشناییمون به طرز عجیبی که خودمم نمیدونم چطور ازم دلسرد شد و بدون هیچ حرفی با کم کردن رابطه اش به مرور طی چند روز تمام کردیم که این هم خیلی تاثیر منفی روی روحیه ام گذاشت. از اینکه اینقدر زود وارد رابطه شدم پشیمونم. اما طرف خیلی شرایط خوبی داشت الان که مقاله شما رو خوندم متوجه شدم نباید وارد رابطه میشدم آیا راهی برای برگرداندنشون هست؟
سلام دوست گرامی درباره مخالفت خانواده شما نیاز به اطلاعات بیشتری است که بدانیم این مخالفت آنها منطقی است یا غیرمنطقی؟ اگر از نظر مذهبی بسیار باهم مخالف باشید این دلیل منطقی است و واقعبینانهتر به این ماجرا نگاه کنید. بخصوص که حالا خانواده ایشان نیز مخالف هستند. اشنایی شما با شخص جدید کاملاً تصمیم اشتباهی بوده است و وقتی هنوز پرونده قبل باز بوده، شروع این ارتباط جدید کار عاقلانهای نبوده است. اینکه چطور او شما را ترک کرده است هم واضح و روشن است که او متوجه میشود که شما تمام و کمال در رابطه حضور ندارد.
سلام ممنونم از مطالب خوبتون من ۲۱ سالمه و بعد ۵ سال از ازدواجمون یهو متوجه شدم شوهرم اون کسی که فکر میکردم نیست انگار بعد این چند سال چشمم روی حقیقت زندگیم روشن شد اون راحت رابطه نامشروع داشت و منو فقط برای سختی ها و بی پولی هاش میخواست دوستم نداشت 😔 من هیچ وقت نمیخواستم رابطم به جدایی بکشه خیلی تلاش کردم به طلاق نرسیم ولی بعد اینکه متوجه شدم و بهش گفتم انگار دنبال بهونه بود و راحت ازم جدا شد حال روحیم خیلی بده شاید همه چی تو دوماه طول کشید و تموم شد اون راحت منو رها کرد ولی خاطرات مشترکمون دست از سرم برنمیداره هنوز تو انکارم باورم نمیشه چطور باورم بشه که زندگی تموم شده
سلام دوست گرامی برای اتفاقات تلخی که برای شما افتاده متاسفیم. شما نیاز دارید که حتما در کنار خودتان یک مشاور داشته باشید تا با اتفاقاتی که برایتان افتاد، کنار بیایید. گذر از مراحل سوگ نیاز به تخصص و درمان دارد. میتوانید با شرکت در دوره آموزشی«زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» به هدفی که دارید برسید و زندگی خوب و سالمی داشته باشید.
سلام با دختری اشنا شدم که ملاک رابطه خودشو با من منوط به برخورد من نسبت به دوستان صمیمی اش میکنه یعنی اینکه برای اولین بار هم که با دوستاش رفتم بیرون هیچ رفتاری نکردم که بخاد باعث رنجش دوستانش بشه ولی اون از نحوه رفتارم راضی نبود خیلی براش مهم بنظر میرسه این موضوع بهش گفتم که من کاری نکردم که دوستات ناراحت بشن ولی اون گفت اون صمیمتی که من انتظار داشتم رو ندیدم از شما نسبت به جمع ایا این درسته که یک رابطه رو بر اساس این دیدگاه بزاره ؟ دوستی اون با دوستاش در حد زیادی هست از لحاظ زمانی و اینکه همیشه با اونا خوش بوده و یجوری من احساس میکنم وابستگی به اونا داره و من این استدلال رو نمیتونم در خودم بقوبلانم . البته دوستاش منو میشناسن و خانواده منو و همیچنین از دور خب من با اونا هیچ وقت همکلام نبودم راهکارچیه
سلام دوست گرامی به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید. اینکه شما آن میزان صمیمت را نداشتید، مکن است علت زیادی داشته باشد: شما درونگرا هستید و بعد از اینکه شخصی را بشناسید میتاونید با او صمیمیتر شوید. طرف مقابل شما انتظارات خود را واضح و روشن نگفته است. مهم بودن این دوستان برای طرف مقابل شما ممکن است در آینده روی رابطه شما اثرگذار باشد. بنابراین نیاز دارید تا دقیقا از او بپرسید چه رفتاری را از طرف شما مدنظر دارد؟ اگر انتظار معقولی بود آن را برآورده کنید،اما اگر بیش از اندازه روی این دوستان تاکید دارند، باید رابطهتان مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد.
سلام ممنون از سایت خوبتون🧡 من حدودا ۸ هفته به صورت مجازی با هم دانشگاهیم در ارتباط بودم که میدونم زمان زیادی نیست اما چون تاحالا با کسی تو رابطه نبودم و اصولا تو این جریانها نیستم رابطرو فقط برای ازدواج میدونم . از طرفی ادم کمال گرایی هستم و ازونجاییکه فقط ۱۹ سالمه این موضوع همش توی ذهنمه که ممکنه فرد بهتری بیاد تو زندگیم در نتیجه بخاطر همین و همچنین مسائل دینی پیشنهادای رابطه از طرف اقایان را رد میکنم. الانم رابطرو بخاطر چندین و چندین دلیل خودم تمومش کردم که اکثر دلایل بخاطر همون کمال گراییمه بقیشونم ترس از اینکه اونقدر وابسته بشم و به ازدواج ختم نشه و دچار افسردگی و تبعات بعدیش بشم. اما خب اینم میدونم این روزا دیگه نمیشه انتظار خواستگاریای سنتیو داشته باشم و منتظر بمونم تا فرد دلخواهمو پیدا کنم! ممنون میشم پاسخ بدید اولا چطور با این مشکل کنار بیام و ارتباط برقرار کنم با اقایان دوما چطور وسوسه نشم تا در فضای مجازی چکشون نکنم اون اقارو و رابطرو تموم شده بدونم ، چون من خودم بدون دلیل قانع کننده درحالیکه ایشون میگفتن دوسم دارن رابطرو تموم کردم و ایشون گفتن اگر اینجوری خوشحال ترم قبول میکنن.
سلام دوست گرامی ابتدا باید مشخص کنید برای انتخاب طرف مقابل چه ایده آل هایی دارید؟ از طرف مقابل چه انتظاراتی دارید و دلیل چک کردن ایشان چیست؟ دوره جذب عشق رادیو عشق به شما کمک می کند. می توانید از مشاوران رادیو عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام، من ۲۰ سالمه تاحالا با هر پسری که دوست بودم با بهونه های مختلفی دلمو شکستن و رفتن.اینا یکم سخت و برام گذشت الانم با آقایی دوستم که قسط جدی ازدواج باهامو نداره به گفته خودش هربار یه حرفی یه بهونه ای بهم میگه. موندم چیکار کنم ولش کنم یا نه. من از تنهایی بدم میاد اون بره خیلی تنها میشم.
سلام اگر دنبال یک رابطه جدی و آیندهدار هستید بهتره هرچه زودتر این رابطه رو تمام کنید چون طرف مقابلتون خیلی واضح میگه که قصد ازدواج کردن نداره. تمام کردن رابطه و تنهایی سخته ولی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه آسیبظ زا یا نامناسبه. وقتی فقط از ترس تنهایی بخواین وارد رابطه بشین، نمیتونین انتخاب درستی داشته باشین و به خواستهها و معیارهاتون توجه کنید، بنابراین در هر رابطه سرخورده میشین. بهتون پیشنهاد میکنم حتما با سیستم مشاوره تلفنی و آنلاین صحبت کنید، تا هم در زمینه تصمیمگیری برای این رابطه کمکتون کنن و هم با بررسی دقیقتر رابطهتون متوجه بشین چرا همیشه درگیر انتخابهای اشتباه میشین.
سلام ، من ۲۹ سالمه ،حدودا ۴ سال پیش از طریق تلگرام باهم اشنا شدیم ،چنباری همدیگرو دیدیم و واقعا همو دوس داشتیم ، ایشون دو سال و نیم از من کوچیکترن ولی منو متقاعد کردن سن مهم نیس تا اینک با خانوادش مطرح کرد و مادرش تمام تلاششو کرد ک این ازدواج صورت نگیره ، ولی گف کوتاه نمیاد و تلاش میکنه ،۴ ماه پیش درمورد ازدواج من با یکی دیگه شوخی کرد و من دو روز جوابشو ندادم اونم گف حالا ک این شرایط سخت هست دیگه نمیشه ،،،من اونروز خیلی مخالفت نکردم چون فک کردم خودش اروم میشه میاد ،دو هفته بعد خودم پیام دادم گف پیام نداده دعوا کردم ، باز دوهفته بعدش پیام دادم گریه و خواهش فایده نداشت گف بی حس شده گفت پیام نده خوشال باشم من کلا کشیدم کنار ،یک ماه بعدش خودش پیام داد و احوالپرسی منم یاداوری کردم با پیام ندادن من خوشال بودی گفت غلط کردم من بعد از تو رنگ خوشحالیو ندیدم بیخیال خودم خواستم ،منم گفتم اره خودت خواستی ،باز ی ماه بعدش اشتباهی پیش اومد و بخاطرش پیام دادم اونم خیلی خوشحال شد ، گیف و استیکرای گل و قلب ،گفتم رفتارت تناقض داره گفت درسته نمیتونم باهات باشم ولی هنوزم همونقدر دوست دارم منم فقط گفتم اها مرسب بابت گلات ، الان ی ماهه به همدیگه پیام میدیم میخندیم سر به سر هم میزاریم حتی یبار وسط چت گفت درسته میخندم ولی اصلا خوشحال نیستم گفتم چرا ،پرسید باید برا چ چیزی خوشحال باشم منم گفتم همه چی دست خودته،،، بحثو عوض کردم تا دیشب ک داشتیم حرف میزدیم نتش قط شد و صب دیدم دلیت اکانت زده اس دادم گف رمزامنیتشو فراموش کرده براهمین بوده دوباره اکانت ساخته ،،، البته این رمزو یک سال بیشتره ک فراموش کرده بود ،،، منم گفتم اها فک کردم مشکلی پیش اومده ،ولی تلگرام دیگ نه اون حرفی زد ن من ، پروفایلشو تغیر داده و بیوی غمگینم نذاشته ،ناگفته نماند این خطو بخاطر شغلش ک نمیتونست از خط اصلیش استفاده کنه برا من دو سال پیش خرید ک بتونیم در ارتباط باشیم …ممنون میشم راهنمایی کنید الان باید چیکار کنم چطور دوباره رابطمون مث قبل بشه و دوباره جذبم بشه ،،، دوره جذب با موبایل برا من خوبه یا مشاوره گرفتن؟
سلام من یه سوالی ازتون داشتم اکثر مشاور ها از جمله شما میفرمایید که خانمها باید مستقل باشن و اقایون از خانمهای مستقل بیشتر خوششون میاد از طرفی میگین که کمک خواستن باعث میشه طرف مقابل رو جذب کنید و حس قوی بودن به اون شخص بدین دقیقا تا چه حد استقلال لازمه و چه مواردی رو باید در نظر بگیریم که هم طرف به استقلال شخصیمون پی ببره هم در جذب افراد موفق باشیم ممنون میشم توضیح بفرمایید؟
دوست عزیز سلام سوال خوبی پرسیدین و دقیقا همینطوره که میگین. نکته مهم موضوع در رعایت توازن و تعادله. متاسفانه اکثر افراد فقط یکی از این راهها رو میچسبن و یا از این طرف بوم میفتن یا از اونور! مستقل بودن یه ویژگی فردیه و هم برای آقایان و هم برای خانمها لازمه. اما خیلی وقتها خانمها اصرار دارن استقلالشون رو توی چشم شریک عاطفی یا همسرشون فرو کنن! و مدام این پیام رو بهش بدن که من به تو نیازی ندارم. این همون رفتار اشتباهه چون دو نفر در رابطه به هم نیاز دارند و ابراز این نیازها در حد معمول حس خوبی به طرف مقابلشون میده. این موضوع بهویژه برای آقایون مهمه چون وقتی بدونن طرف مقابلشون بهشون تکیه میکنه احساس کفایت میکنند و عزت نفسشون افزایش پیدا میکنه و اثر مثبتش میاد توی رابطه. اما این تکیه کردن هم حدی داره. این حس که طرف مقابلت برای هرکاری وابسته بهت باشه اصلا حس خوبی نیست. مردا تو این شرایط احساس ترس و خفگی میکنن و سعی میکنن فاصله بگیرن. از طرفی کمکم طرف مقابلشون رو ادم ضعیفی میدونن و دیگه جذابیتش براشون کم میشه. بنابراین هردوی این راهکارها در حد تعادل برای سلامت رابطه لازمه
سلام مدت ۶ ماه با یه اقایی آشنا شدم همه چیز خوب پیش میرفت و تمام مدت بمن ابراز عشق و علاقه میکرد. ما از هم دوریم اما تو این ۶ ماهه دوبار به دیدنم اومده و اخرین بار ۱۲ مرداد بود بعد از رفتنش متوجه کمی سردی در رفتارش شدم وقتی علت رو پرسیدم انکار کرد. تا اینکه چند شب آخر تمام مدت انلاین بود من بهش پیام میدادم اما جواب نمیداد یا میخوند و جواب نمیداد نهایتا بعد یکساعت یا دوساعت جواب میداد اونم در حد یک کلمه، منم یه شب که از این رفتارش ناراحت شدم فقط گفتم معلوم هست شبا چکار میکنی که جواب منو نمیدی؟ همین حرفمو بهونه کرد و دیگه جوابمو نداد بعد دوشب بهش پیام دادم امشب تولدم بود اونم گفت خب به من چه . گفت از اولم بودن منو تو باهم اشتباه بوده و تو اونی نبودی که من میخواستم دستتو گرفتم بهت هیچ حسی نداشتم. از اونجایی که اصلا من باورم نمیشد چون هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت و حتی دعوا هم نکرده بودیم چند شب بعد دوباره بهش پیام دادم که من هنوزم دوست دارم حتی ازش خواستم که منو ترک نکنه گفتم حداقل دلیل رفتنتو توضیح بده اما فایده نداشت و فقط گفت ما بدرد هم نمیخوریم چند روز دیگه هم صبر کن منو فراموش میکنی. حالا تقریبا بیشتر از یک هفته از تموم شدن رابطه میگذره و من هنوز نتونستم باهاش کنار بیام مدوام گریه میکنم. نمیدونم باید چکار کنم احتیاج به کمک دارم
دوست عزیز سلام
قطعا در جدایی عاطفی، این احساسات در شما طبیعیه. همونطور که دیدید، روش پیام دادن و درخواست کردن جواب نمیده، به خصوص در این مرحله. بهتون پیشنهاد میکنم کمی به خودتون مهلت بدید؛ اگه خواستید برشون گردونید، درست و اصولی برشون گردونید. طوری که اینبار اگه برگردند، با عشق و علاقه باشه. یا اگه قرار هست فراموششون کنید، با کمک روانشناس متخصص این دوره فوق العاده سخت رو، بهتر پشت سر بگذارید. شما میتونید با شرکت در دوره “بازگرداندن عشق و ازدواج”، تصمیم بگیرید یا برشون گردونید یا فراموششون کنید. در هر دو صورت تیم متخصص ما در کنارتون خواهند بود.
سه سال پیش بدون اینکه آقایی رو ببینم کارهای برنامه نویسیشو انجام میدادم –پیام استخدام دورکاری را توی سایشون خوندم-، و همه پیامامون و تسویه حساب کاراش با ایمیل و یه شماره حساب انجام میشد. به خاطر کارایی که براش انجام میدادم مجبور بود کارشم توضیح بده که من بهتر متوجه بشم. این آقای 28 ساله دانشجوی دکتری و از اساتید دانشگاه و مدیر یک شرکت در شهرستانی دور بودند. خیلی محترم برخورد میکردند. یه وقتایی در مورد من و تحصیلاتم و … سؤالاتی ساده میپرسید، من هم تا حدی جواب میدادم، یه روز یک کاری بهم سپرد بهش گفتم که این روزا نمیتونم و برای دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم باید برم تهران. بعد از چند روز بهم پیام میده که شما رو دیدم. تمام مشخصات ریز و درشت اون روز من و دانشگاهمو گفت. میگفت از روزای اول آشنا شدن با شما که کارا رو با حساسیت تحویل میدادید نسبت به شما برداشت مثبتی داشتم، یواش یواش با اینکه ندیدمتون از شما خوشم اومد. اولین باره که چنین چیزی تجربه میکنم، خیلی دوست داشتم که ببینمون که بالاخره دیدم. خودمو به تهران رسوندم که شما رو ببینم ولی جلو نیومدم چون میترسیدم ازم ناراحت بشید و برید. میگفت دوست دارم با هم آشنا بشیم، خواهش میکرد، شماره تلفنش رو داد که باهاش تماس بگیرم. دائم میگفت قصدم خیره. من گفتم که این کار رو صلاح نمیدونم. قسمم میداد تمام مشخصاتشو داد گفت که کی هست و چه کاره هست و … . میگفت که همش به من فکر میکنه. پیج اینستاگرامشو و … چک کردم تک تک اعضای خانواده اش و دوستاشو شناختم. ایشون یه آقای خیلی محترم، دانشجوی دکتری، پرتلاش، از نخبگان دانشگاهی، خیلی صاف و سالم و با خانواده ای محترم و مذهبی –پدر مردی روحانی-. اوایل که بهم پیام کاری میداد بعدش میگفت که منتظر تماستون هستم خواهش میکنم. ولی به هیچ وجه شرایطم برای ازدواج فراهم نبود، به خاطر مشکلات مالی خانواده و برای حفظ آبروی خانواده مجبور بودم که بخشی از درآمد خانواده رو به دست بیارم به خاطر همین نمیخواستم حالا حالاها ازدواج کنم و نمیخواستم کسی از این ماجرا خبر داشته باشه. میگفت اگه بخوام میتونم پیدات کنم اما دوست دارم شما به میل خودتون بیایید، منِ احمق همش محترمانه بهش میگفتم که صلاح نیست –ولی جواب رد هم نمیدادم-. دیگه توی ایمیل اصرار نمیکرد و فقط پست های مرتبط توی صفحات اجتماعی میگذاشت. وقتی که در مورد این آقا تحقیق کردم و دیدم تمام ویژگی های مثبت رو داره. همین باعث شد من هم بهش علاقمند بشم، دائم عکسهای پروفایل تلگرام و اینستاگرام خودش و خانوادهشو چک میکردم. همیشه شعرهایی با محتوای اینکه دلم بیقراره و منتظرتم و … میگذاشت که کاملاً مرتبط به حال همون زمان و حرفهای بینمون بود. تمام این عکس های شخصی خودشو و خانواده شو –حتی فامیلاشو- نوشته هاشو و … سیو میکردم و دائم اونا رو مرور میکردم. همین باعث شد بیشتر عاشقش بشم. تا اینکه دو ماه بعد از آخرین پیام ایمیل و زمان تحویل سال جدید -98- این نوشته رو توی پروفایلش گذاشت. عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو . . . گر چه تلخ است، ولی باید این جام محبت بشکست، گرچه تلخ است، ولی باید این رشته الفت بگسست، باید از کوی تو رفت، دانم از داغ دلم بی خبری، و ندانی که کدام جام شکست، که کدام رشته گسست. امسال اوضاع خانواده ما سروسامان گرفت، دوست داشتم یه بار دیگه بهم پیام بده، یه بار دیگه ازم بخواد که بیام. دائم خوابشو میدیدم، خیلی منتظرش بودم تا اینکه چند شب پیش فهمیدم که ایشون جدیداً با همکار دانشگاهشون ازدواج کرده. میدونم من مقصرم، اون نمیدونست که دل من هم باهاشه، من به خاطر اوضاع نابسامان مالی خانواده منتظر بودم که همه چی درست بشه بعد به درخواستش جواب بدم. کاش من این دفعه بهش پیام میدادم که این اتفاق نمی افتاد. هیچ تمرکزی روی کارم ندارم، خواب و خوراک ندارم. فقط دارم خودمو سرزنش میکنم. هیچ اثری ازش نه جا نذاشتم. تمام عکسا و حتی ایمیلاشو پاک کردم که شاید فراموشش کنم، اما نمیتونم تحمل کنم، هنوز اَشکهام خشک نشده، تو رو خداااااااااا بگید که چه کار کنم، تازه استخدام یه شرکتی شدم که تا یک ماه دیگه باید یه پروژه سنگینشو انجام بدم. ولی اصلاً نمیتونم. کاش هیچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.
سلام دوست گرامی شما با تعلل و دلایلی که واقعا خاص نیست ایشان را مدت ها مردد گذاشتید .اگر صادقانه شرایط را برای ایشان توضیح میدادید ممکن بود الان وضعیت فرق کند.بهرحال اتفاقی هست که پیش امده و ایشان ازدواج کردن.منطقی باشید و دور از هیجانات این دوران را بگذرانید تا به ثبات و ارامش برسید
سلام تشکر میکنم بابت سایت زیباتون. نزدیک به دوهفتست که با یکی تو رابطم که از قبل میشناختم. این اقا قبلا با یه خانوم که بچه هم داشت رابطه داشت که خیانت دیدبه گفته خودشون یه ماهه که تموم شده و بیشتر وقتا استوریای دپ میذاره. دیشب یه استوری گذاشت که تنهام دوس دارم عزیز دل یکی باشم من خیلی ناراحت شدم که منو ندیده گرفتی گفت اصلا این ماجرا نیست. من خودم اعصاب ندارم که فردای اون روز خیلی سرد برخورد کرد به نظرتون چیکارکنم هدفش اون حرف و کار چی بود؟ چی پیشنهاد میکنید؟ من خیلی دوسش دارم . ببخشید طولانی شد. خیلی به کمکتون احتیاج دارم نظرتون چیه اگه برم حضوری حرف بزنم که بگم هرموقع خواستی تموم کنی یا با قبلی باشی بهم بگو منطقی تموم کنیم ولی سرد برخورد نکن؟؟؟؟
دوست عزیز سلام
به طور خیلی واضحی ایشون نتونستند از نظر روانی، از رابطه قبلی بیرون بیان؛ بنابراین این هیجانات و احساسات در ایشون رو ممکنه باز هم شما ببینید. ایشون حتما باید با روانشناس متخصص در ارتباط باشند تا بتونید این ماجرا رو فراموش کنند، اما از اونجایی که این یک تصمیم شخصی برای ایشون هست، خیلی شما کاری نمیتونید در این زمینه بکنید. کاری که شما میتونید انجام بدید اینه که یک پیام بهشون بدید (اگه حضوری باشه البته خیلی خیلی بهتره) و در اون پیام چیزی مشابه این جملات رو بگید: “من متوجه هستم که تو هنوز نتونستی رابطه قبلی رو فراموش کنی و این غم همچنان باهات هست، اما من هم حق دارم در رابطه سالمی باشم که در اون عشق و احترام دریافت کنم. منتهی به نظر میرسه با توجه به شرایطی که هستی، این مساله برات مهیا نباشه.” حالا اگه این رابطه براتون خیلی مهمه، میتونید انتخاب کنید که براشون صبر میکنید یا نه (به نظرتون خیلی ارزش منتظر بودن نداره این رابطه). یادتون باشه، هر تصمیمی که بگیرید، عواقبی داره. موندن در رابطه یا ترکش، باید ببینید عواقب کدوم روش براتون آسیب کمتری به بار میاره.
اما در مورد جمله آخر، اینکه بهش بگید تموم کن یا سرد برخورد نکن، یه ایراد بزرگی داره و اون اینه که شخصیت شما به عنوان یک انسان صاحب رای و اراده نادیده گرفته میشه. شما هم نیازهایی در رابطه دارید که حق دارید در موردشون صحبت کنید. پس، بهتره خودتون مرز احترام رو تو رابطه مشخص کنید، مثل جملاتی که در بالا گفته شد.
سلام .. 21 سالمه، تو یه رابطه ای بودم که بهم خیانت شد و ضربه ی شدیدی خوردم و تا پای خودکشی هم رفتم؛ الان بعد از سه ماه یکی از آشناها که خیلی پسر خوبیه و همیشه میخواستم با همچین آدمی باشم بهم درخواست داده و البته قصدش ازدواجه و خواهرشم که دوست منه خبر داره از این جریان ، همه خانواده ش و خودش رو تعریف میکنن و صداقتش بهم ثابت شده و یک ماهه که اشنا شدیم،ولی مشکلم اینه که انگار دیگه حسم مرده .. بهم ابراز علاقه میکنه و من هیچی نمیگم انگار دیگه احساساتی نمیشم .. بهش گفتم ما که آشنا شدیم ولی اگه من با شما یه مدت حرف بزنم و به دلایلی قسمت نشه ازدواج کنیم اونوقت اونی که ضربه میخوره منم و نمیخوام وابسته بشم هر وقت شغلی پیدا کردی و قضیه جدی شد اونموقه من میتونم بیشتر در مورد خودمون حرف بزنم ،از وقتی این حرفارو زدم ناراحت شده و میگه پس منو نمیخوای … نمیدونم چیکار کنم ، از یه طرف نمیخوام از دستش بدم از یه طرفم ترس و اینکه فعلا حسی ندارم بهش نمیتونم ادامه بدم 🙂
دوست عزیز سلام
سه ماه بعد از جدایی عاطفی هنوز زمان زودیه برای اینکه رابطه جدیدی رو آغاز کنید، به خصوص زمانی که شما چنین هیجاناتی رو تجربه کردید. به همین دلیل که شما نمیتونید به ایشون علاقهای نشون بدید یا … . بهترین کار در این زمان این هست که به جای اینکه موضوع رو به سمت چیزهای دیگه پرت کنید، خیلی شفاف برای ایشون توضیح بدید که یک مدت برای فکر کردن نیاز دارید تا بتونید چند مساله رو خودتون حل کنید. اگه ایشون پذیرفتند که هیچ و اگه نپذیرفتند حداقل نه شما آسیبی میبینید نه به ایشون آسیبی وارد میکنید. در این مدت هم حتما از یک روانشناس حرفهای کمک بگیرید تا روند بهبودی و فراموش کردن اون دوران سریعتر طی بشه.
سلام خسته نباشید با اقایی ۲ سال و نیم رابطه دارم که به شدت به ایشان علاقه دارم حال بعد از گذشت ۲سالو نیم به من گفتن که به فرد قبلی زندگی خود علاقه مند بودند و به گفته خودشان الان هیچ علاقه ای ندارند اما ایشان دور خود یک حصار تنهایی کشیدند که به گفته خودشان این حصار ناشی از شکست قبلی بوده و گاها به من حتی اجازه ورودی به این حریم تنهاییو نمیدن!من الان به دلیل اینکه بعد از مدتی خیلی طولانی فهمیدم به اون شخص علاقه داشتن دائم احساس بددلی میکنم و و افکار مختلف به سراغ من میاد میخواستم ترکشون کنم چون واقعا طاقت این موضوع رو نداشتم اما مانع من شدن و از طرفی خودم با تمام وجود عاشقشم و احساس شکست بزرگی میکنم و همش فکر میکنم نکنه عاشقم نیست و یا حتی زمانی که با من وارد رابطه شده به اون شخص فکر میکرده یا هنوز میکنه درصورخی که خودش میگه همه اینا اشتباهه باید چیکار کنم که روحم از این شکست و هزاران افکار تو ذهنم رها بشه و بتونم رابطمونو در ارامش بسازمو مطمئن باشم به اون فرد هیچ حسی نداره
سلام دوست گرامی بهرحال هر کسی در زندگی خود گذشته و یا تجربه ای دارد و نمی شود با اطلاع از این رابطه ،برای این شخص همیشه مردد باشید.وقتی خود ایشان در رفتار و گفتار نشان می دهند که برای ایشان گذشته تمام شده پس خودتان را اذیت نکنید
سلام بنده همون شخص هستم منتها این بار رابطه به سه سالو سه ماه رسید و من به ایشون اعتماد کردم اما متاسفانه چند روز قبل بحث ازدواجو و مشخص کردن هدف رابطه که پیش اومد ایشون گفتن ازدواج نمیکنن و هنوز عاشق عشق سابقشونن و من موندم و یک دنیا سوال بی جواب!در صورتی که ایشون همش به من ابراز عشق میکردن و ما تو کل شهر باهم خاطره داریم و من نمیتونم هضم کنم چطور ادمی که اونقد ادعای عاشقی میکرد و من داشتم اعتماد میکردم این شکلی منو شکست!و همیشه آیندشو با من میدید لطفا کمکم کنین
سلام من تقریبا دوسال پیش با ی اقایی وارد رابطه شدم به واسطهی تلگرام و گروهی ک درست شده بود و ایشون از اشناهای یکی از دوستام بودن بعد ۳ ماه متوجه شدم خیلی اخلاقامون بهم میخوره کاملا درک میکردیم هم دیگرو شاید هیچ وقت با هیچ کسی ب اون خوبی رابطه نداشتم. حتی یه زمان کوتاهی ک با خانوادم مشکل داشتم کاملا درکم میکرد ولی چندتا نکته تو این رابطه بود که متفاوتش میکرد اول اینکه به من گفته بود رشت دانشگاه میره و خانوادش تهران هستن و اینکه ما بیشتر از طریق تلگرام ارتباط داشتیم حتی تلفنی هم بهم زنگ نمیزد دیگه اینکه ما اولین قرارمون بعد از ۵ ماه رابطه بود ک اومد تهران خلاصه همه چیز خوب بود ک کم کم ب مشکل برخوردیم دقیقا یادم نمیاد از کی ولی بعد از ۹ ماه ک من تمام صداقت و عشق خالصانمو بهش نشون دادم بی تفاوت شد جوری ک برای سالگرد دوستیمون ی قدمم برنداشت و فقط اومد تهران ک منو ببینه و منم برا اینکه یاد جفتمون بمونه ی جشن کوچیک گرفتم اون روز گفت بردارش تهرانه ولی هرچی اصرار کردم ک بگه بیاد گفت نمیتونه و کار داره از این قضیه ۳ ماه گذشت ک بی تفاوتی و رفتار بدش شدت گرفت و یهو بحثمون شد و کات کردیم بعد ی مدت استوری منو تو اینستا ریپلای کرد و دوباره باهم حرف زدیم لازم داشتم دلیل این رفتارشو بدونم ک اروم بشم چون عمیقا هم دوسش داشتم هم وابستش بودم که دیگه گفت همه چیزو دروغ گفته بود همون رشت زندگی میکردن و خیلی از مسائل و من تو اون لحظه فقط ب این فکر میکردم ک اون تایمی ک میومد تهران شبا کجا میموند. بخاطر علاقه قلبیم و اینکه بخوام فرصت بدم دوباره اون رابطه خوب شروع بشه بخشیدمش قول داد همه چیزو درست میکنه اما نشد… حرف درمورد رابطه جنسی بیشتر شدش و بالاخره ب من پیشنهاد داد و منم گفتم ک نمیتونم ولی خب دیگه بعد از بخشیدنش عملا هیچ رابطه ای نبود یه علاقه فقط از سمت من بود و کلی بی توجهی به ابراز علاقم باز سر چیزای بیخودی بحث میکردیم حرف زدنامون کمتر شده بود من دچار این شک شده بودم نکنه همه حرفای الانشم دروغه نتونستم طاقت بیارم خودم کات کردم ولی وقتی اومد تهران نتونستم نبینمش باهاش قرار گذاشتم خواسته هامو گفتم تقریبا قبول کرد ولی فایده نداشت تا اینکه ب سربازی رفتنش رسید و رفت بعد از آموزشیش جای دوری افتاد و تقریبا ۳ ماه ازش بیخبر بودم ک زنگ زد ازش خواستم بازم باهام تماس بگیره ولی دیگه نگرفت تمام مدتی ک نبود و میدونستم عملنا هیچ رابطه ای نیست برای مناسبتا پیام میفرستادم براش اما وقتی اومد انلاین شد و پیام هامو نخوند قلبم شکست اون رفته بود ولی من هر روز داشتم با احساسی ک قبلا داشتم خودمو عذاب میدادم همش خودمو مقصر میدونم حتی الانم با گذشت ۸ ماه از نبودش باز ی وقتا اذیت میشم سعی کردم با کسی تو رابطه جدید برم ولی نشد هیچ جوره جذب کسی نشدم من مدت سوگ رو گذروندم اما تموم نمیشه من همه عکسامونو پاک کردم ولی بازم برام تموم نشده چون هنوز تو ذهنمه اون روزای خوب با وجود اینکه کنار هم نبودیم میدونم بهش فادت کرده بودم میدونم اون رابطه اشتباه بود و اشتباه رفتم اشتباه ادامه دادم اشتباه احساس به خرج دادم ولی اتفاق افتاد من اینقد درگیر بودم ی مدتی و هنوز ی وقتا درگیرش میشم دیگه نمیتونم توجه کسی رو ب خودم جلب کنم هیچ پیشنهادی ندارم چون خودم از رابطه و علاقه ها فاصله گرفتم گفتم میرم سرکار سرگرم میشم ولی بازم طی ۳ ماه دو بار براش اشک ریختم برای حس خودم ب ادم اشتباه چیکار کنم فراموشم بشه راحت بشم حتی نمیتونم چتامونو پاک کنم میترسم بیاد بپره بهم همیشه از دعوا کردناش میترسیدم من از فریاد از لحن تند میترسم من الان ۲۳ سالمه اون ۲۵
سلام دوست گرامی رابطه ای که با دروغ همراه باشد ایحاد حس اطمینان و اعتماد را خیلی سخت می کنه و مخصوصا اگر در مورد مسائل اصلی رابطه باشد ایشان در بلاتکلیف بودن و مردد بودنشان شما را اولویت زندگی محسوب نکردند و برای همین در رفت و امد بودن. الان که رابطه چندبار از سر گرفته شده و به نقطه مشترکی نرسیده بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدهید زمان به شما برای فراموشی ایشان و رابطه کمک کند.دنبال راهی برای شروع مجدد هم نباشید که رابطه ای کاملا اشتباه هست
سلام. من وارد یک رابطه شدم که طرفم یک طورایی همکارم هم هست و آخر هفته ها به شهر ما به خاطر کاری که با هم شروع کردیم میات . محل کار و زندگیش شهرستان دیگه ای. اوایل آشنایی همه چیز خوب بود ولی به دلیل اینکه اون کم پیام میداد رابطمون خیلی محدود شد من چندبار گله کردم و اون اظهار کرد که خیلی دوستم داره و اصلا نمیخوات از دستم بده ولی مشغله کاریش زیاده. طوری که من دیگه پیامی ندادم و پیام های خیلی خلاصه شد در حد صبح بخیر عزیزم و دریافت همین جواب از جانب من. البته پیام های کاری رد و بدل میشه. ولی از رابطمون هیچ خبری نیست . وقتی هم میات هیچ حرفی از جانب اون زده نمیشه و من هم مطرح نمیکنم. من خیلی دوست دارم به این رابطه برگردم ولی نمیدونم چطور. و اصلا نمیخوام از جانب من باشه. بنظرتون راه حل چیه؟؟؟
سلام دوست گرامی یکسری افراد خیلی در قید و بند پیام دادن نیستند و نمیشود خرده گرفت و یا بعنوان مشکلی ازش نام برد.اما باید دید که شما جز اولویت های ایشان هستید یا خیر؟فقط اینکه بگند به شما علاقه دارند و همین کافی نیست.باید برای رابطه وقت گذاشت و به طرف مقابل این حس رو داد که مهم هست .پس با ایشون صحبت کنید و تکلیف رابطه و خودتان را مشخص کنید
سلام خسته نباشید من بایک آقایی دوست بودم به مدت ١٠ ماه؛ ایشون خیلی به من علاقه دارند ولی بنابه دلایلی مجبور شدیم که رابطه احساسی رو تموم کنیم. الان نزدیک ۴روز میشه ولی از اونجایی که ماباهم همکار هستیم مجبور هستیم که برای امور کاری با هم در تماس باشیم. به نظرتون میشه مدیریت کرد این رابطه رو ؟ راهکاری برای مدیریتش میتونید پیشنهاد بدید؟ باتوجه به اینکه اکثر پیج ها برای برگشتن به رابطه از قطع رابطه کامل با طرفمون خبر میدند آیا باوجود این شرایط دیگه رابطه احساسی ما از بین میره؟ البته اولویت برام رابطه کاریه چطور میتونم حفظش کنم؟
دوست عزیز سلام قطعا مدیریت روابط بعد از به هم خوردن رابطه کار دشواریه و در مورد شما این قضیه سختتر هم هست چون فرد مقابل همکارتونه. البته به این معنی نیست که نشدنی باشه، اما به هر حال دشوارتره. پیشنهاد میکنم، قبل از هر چیزی برای خودتون مشخص کنید که چرا این رابطه رو تموم کردید. سعی کنید همه چیز رو یادداشت کنید. اما چرا میخوام اینکار رو انجام بدید، چون این ارتباطات مکرر ممکنه باعث بشه که شما احساس دلتنگی کنید و یادتون بره که چرا رابطتون رو تموم کردید، اینطوری ممکنه بدون اینکه چیزی حل شده باشه، دلتون بخواد که پیش هم برگردید. پس اولین گام اینه که خیلی دقیق مشخص کنید که چرا این رابطه تموم شده. سپس سعی کنید که ارتباطات رودرروی خودتون رو تا حد امکان کاهش بدید. اگه براتون ممکن هست، بیشتر سعی کنید از فضای مجازی برای این مساله استفاده کنید و از این طریق با هم در ارتباط باشید. به علاوه شما ممکنه در این دوران، احساسات مختلفی مثل خشم یا غم را تجربه کنید. بهترین کار این هست که در این موارد با فرد دیگهای مثل دوست یا روانشناس متخصص صحبت کنید. از احساساتتون بگید، از اینکه از دیدن آدمی که دوست دارید چه حسهایی بهتون دست میده و … . صحبت کردن باعث میشه که شدت این احساسات کمتر بشه و شما وقتی این فرد رو میبینید، کمتر دچار احساس غم یا ناراحتی بشید. همچنین نوشتن هم راه بسیار خوبی برای مدیریت این احساسات هست. شما میتونید یه دفترچه کوچیک توی کیفتون داشته باشید، هر موقع که احساس کردید احساسات منفی شدیدی تجربه میکنید، توی این دفتر بنویسید که چه احساسی دارید، چرا این احساس ایجاد شده و … . این روش، یکی از بهترین راهکارهای مدیریت احساسات هست که شما با کمکش میتونید با سرعت بیشتری روی خودتون مسلط بشید. در نهایت اینکه، بدترین کار در روابط اینه که قبل از حل شدن مشکلات، دوباره سعی کنید به رابطه با هم برگردید. سعی کنید به خودتون زمان بدید و روی مسائلی که باعث شده رابطه به هم بخوره، تمرکز کنید. اگه بعد از مدتی احساس کردید که مسائل قابل حل هستند، برای برگشتن به رابطه میتونید اقدام کنید.
سلام خسته نباشید. من پسری ۲۵ساله هستم که اوایل امسال با یه دختر ۲۱ ساله آشنا شدم و بهش پیشنهاد دوستی دادم و گفتم که بیشتر باهم آشنا بشیم. ایشونم قبول کردش. توی این مدت باهم خیلی خوب بودیم و همه چی روال بودش تا اینکه ایشون سر یه بحث کوچیک یهو گفتن که ما بدرد همنمیخوریم. انگار که دنبال بهونه بودن.حتی اجازه نداد که من حرف بزنم باهاش و دلیلشو بدونم.کلا کبریت زد زیر همه چی. به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟؟ من هنوز توی شوکم
دوست عزیز سلام
گاهی پیش میاد که حتی وقتی همه چیز خوبه، یه دفعه با یه دعوای کوچیک همه چیز به هم بخوره و این احساس شما که میگید تو شوک هستید تا حدود زیادی طبیعیه. اما علت چی میتونه باشه؟ ببینید عوامل مختلفی ممکنه باعث اینکار شده باشه. یکیش همین موردی که خودتون گفتید؛ ممکنه ایشون به هر دلیلی، نتونسته باشن با این رابطه کنار بیان و شاید حتی ناخودآگاه، دنبال بهانهای برای تموم کردنش بودن. گاهی هم ممکنه، فرد تو شرایط روحی خوبی نباشه، مثلا دوران سندرم پیش از قاعدگی در خانمها، گاها چنین بحثهایی رو پیش میاره. یا ممکن هست که در خانواده یا محل تحصیل یا … دچار مشکلی شده باشن که ایشون رو تحریکپذیر کرده باشه و باعث شده باشه که نتونن این شرایط رو خوب مدیریت کنن.
به هر حال همه اینها حدس و گمانه و بهترین راه برای بیرون اومدن از این شوک و مشخص شدن تکلیفتون اینه که با ایشون صحبت کنید. بهتره که رو در رو باشه، ولی اگه نشد، تلفنی گزینه مناسبتریه تا پیغام از طریق فضای مجازی. باهاشون در مورد سردرگمیتون صحبت کنید و بهشون بگید که دوست دارید بدونید چی باعث شده که رابطهای که تا اینجا خوب پیش رفته، دچار مشکل بشه. سعی کنید با آرامش به حرفهاشون گوش بدید و بعد ببینید که آیا میشه دو نفری این مشکل رو برطرف کرد یا نه. البته یادتون باشه که بهشون فرصت بدید و بزارید برای گفت و گو با شما آماده باشن. درسته که شما دلتون میخواد زودتر مساله مشخص بشه، اما تا ایشون آماده نباشن، گفت و گوی اجباری یا به اصرار، هیچ کمکی بهتون نمیکنه.
سلام من به مدت ۲سال و نیم با پسری در ارتباط خیلی نزدیک بودم و رابطمون خوب بود و قصد ازدواج داشتیم،هم ایشون هم من با خانواده ها مطرح کرده بودیم و حتی ایشون منو بردن تو یه مراسمی به مادرش و بقیه فامیلاشون نشون دادن و معرفی کردن. ما مشکل خیلی خاصی نداشتیم البته جفتمون عادتای بدی داشتیم تو رابطه مثلا من زیاد گیر میدادم یا زود عصبی میشدم و اون مخفی کاری میکرد و گاهی با دخترای دیگه چت میکرد تا اینکه یه روز سر یه موضوع بحثمون شد و با اینکه حل شد ولی ایشون از اون روز به بعد شروع به سرد شدن کرد و زیاد حرف نمیزد و من هرچی ازش میپرسیدم مشکلش چیه میگفت هیچی حوصله ندارم.تو اون مدت هر روز من بهش پیام میدادم ولی اون سردتر میشد ولی حرفی از تموم شدن رابطه نمیزد تا اینکه من تصمیم گرفتم بهش پیام ندم تا خودش بیاد حرف بزنه،از اون روز ۱ماه و نیم گذشته و ایشون هیچ حرفی تا الان نزدن و حتی تو دانشگاه ک منو میبینه انگار فرار میکنه تو این مدت مادرش به من پیام میده و میگه صبر کن درست میشه. ممنون میشم راهنماییم کنید که دلیل این رفتار چیه و بنظرتون امیدی به برگشتش هست؟
سلام دوست گرامی بهترین کار در این شرایط این هست که با ایشان صخبت کنید و دلایل رفتاری ایشان را پیگیر شوید.شاید مشکلاتی غیر از رابطه وحود دارد که شما از ان خبر ندارید از طریق مادرشان هم پیگیر بشید و اگر مشکلی هست سعی در همراهی جهت حل ان باشید مشاوره دونفره هم میتواند کمکتان کند
سلام. من تازه با سایت شما اشنا شدم و چققققدر دیر اشنا شدم. جواب کلی از سوالهای من تو این سایته. ولی باز جای شکرش باقیه که با شما اشنا شدم. واقعیت من یه ترس تو وجودم هست. اونم ترس از رابطه است. من یکبار با اقایی حدود چندماه در ارتباط بودم. و با توجه به شناختی که از خودم دارم، میدونم که اینقدر درگیر اون رابطه میشم که توش حل میشم. و بعد تموم شدنش تازه میفهمم چقد از خود بیخود شده بودم بخاطر دوستداشتنه. بعد از اون رابطه هر اقایی که به سمتم میاد برای اشنایی رو زیاد توجه نمیکنم بهش و پس میزنمش. تو محیط دانشگاه افراد زیادی تلاش برای نزدیک شدن بهم داشتن ولی من میترسم از ارتباط. حس میکنم واقعا و خالصانه منو نمیخوان. حس میکنم اگه باهاشون ارتباط بگیرم و به سرانجام نرسه بدنام میشم تو دانشگاه و انگشت نما میشم که این دختر با خیلیا بوده. واقعا نحوه ارتباط گرفتن با اقایون و اشنا شدن باهاشونو بلد نیستم. ۲۲ سالمه. و اینکه افرادی که به سمتم میان و ازشون خوشم نمیادو بلد نیستم قاطع رد کنم و حس میکنم دلشون میشکنه و مجبورم هی براشون بهونه بیارم که تصمیم ب ازدواج ندارم. بعد اونام هی پیگیرم هستن و برام عذاب اوره خیلی از افراد هستن که منو میشناسن و از طریق دایرکت اینستا سعی در اشنایی دارن ولی من خوشم نمیاد کسی که نمیشناسم بیاد دایرکت و میزنم بلاکشون میکنم. از نظر شما راه اشنایی از دایرکت اینستا درسته وقتی هیچ راه ارتباطی نیست. یا باید بیان رو در رو خواستشونو مطرح کنن؟
دوست عزیز سلام
شما سه تا موضوع مطرح کردید که میخوام به طور خلاصه بهشون بپردازم: اولین مساله، ترس از رابطه هست. یادتون باشه، شما هیچوقت و با هیچ روشی، نمیتونید آیندتون رو به طور قطعی پیشبینی کنید؛ اما میتونید با توجه به نشونههایی که وجود داره، بهترین تصمیم رو بگیرید. اول از همه بهتون توصیه میکنم که قبل از هر چیزی خودتون رو خوب بشناسید. نقاط ضعف و قوت خودتون رو تو رابطه پیدا کنید. مثلا شما اینجا خیلی خوب نوشتید که توی رابطه حل میشید و درگیرش میشید. خب این خیلی خوبه که انقدر روی ویژگیهای خودتون حساسید. مثل همین مورد، موارد دیگهای که به نظرتون ممکنه مشکلساز بشه رو یادداشت کنید و قبل از شروع رابطه، سعی کنید اونها رو بر طرف کنید.
البته یادتون باشه، همه آدمها تو زندگیشون تصمیماتی میگیرن که ممکنه بعدا پشیمون بشن. البته قطعا هیچ کس بد خودش رو نمیخواد و با توجه به تمام شرایطش تو اون زمان، یه تصمیمی رو گرفته که فکر میکرده، بهترین تصمیمه. پس، هیچوقت خودتون رو بهخاطر تصمیماتی که گرفتید سرزنش نکنید و به جاش، مثل موردی که گفتید، سعی کنید ازش درس بگیرید برای تصمیمات بعدیتون.
دومین موردی که گفتید در مورد جواب رد دادن بود، شما میتونید خیلی قاطع ولی مودبانه، جواب منفی خودتون رو به کسانی که فکر میکنید براتون مناسب نیستند بدید. درسته که دوست ندارید دل کسی رو بشکونید، اما همین مساله روی لحنتون و انتخاب جملاتتون تاثیر میزاره و فرد مقابل تو ذهن خودش فکر میکنه که پس هنوز امیدی هست. از کلمه فعلا قصد ارتباط ندارم و اینها هم استفاده نکنید، چون باز هم فرد مقابلتون فکر میکنه، پس حتما یه زمانی ممکنه دلتون بخواد وارد ارتباط شید. و اما مورد سوم که بسیار هم در موردش پست و مقاله گذاشتیم. ارتباط و آشنایی از راه دایرکت و فضای مجازی بسیار ریسکی هست، آیا حاضرید ریسک چنین ارتباطی رو قبول کنید؟
سلام من دختری25ساله هستم ک حدود یک سال و نیم بااقای تقریبا همسن خودم در ارتباطم.فقط تو این مدت سه دفعه همو دیدیم.ولی هرروز حرف میزدیم.حالا من بدلایل زیاد رابطه رو تمام کردم چون میدونم بااین اقا خوشبخت نمیشم.راهنمایی کنید چکار کنم ک دیگه بهش فکر نکنم و جوابش ندم و وسوسه نشم بهش تماس بگیرم؟؟؟
دوست عزیز، سلام
یه موضوعی هست که در پستهامونم بهش اشاره کردیم، اما میخوام اینجا یه ذره بیشتر راجع بهش صحبت کنم و اونم اینه که چرا فراموش کردن کسی که دوست داریم انقدر سخته؟! بیاین از واژه عشق شروع کنیم. خیلی وقتها عاشق شدنای ما به خاطر یه سری فعل و انفعالات شیمیایی تو مغزمونه. خانم هلن فیشر، متخصص عشق یه تحقیق انجام داد و مغز جوونای عاشق را بررسی کرد. نتایج بررسیش نشون داد که توی مغز عشاق (به خصوص اوایلش) یه مادهای به اسم «دوپامین» ترشح میشه. اما این دوپامین چیه؟ شاید تا حالا اسم کوکایین به گوشتون خورده باشه؛ یه ماده بسیار اعتیاد آور که به مصرف کنندههاش حال خیلی خوبی میده (البته اوایلش فقط!). اما چرا حال خوب میده و شادیآوره، چون دوپامین رو توی مغز ما بالا میبره. حالا فکر کنید ما به طور طبیعی با عاشق شدنمون این ماده را بالا میبریم (البته خوب نه در حد کوکایین). همین پژوهشها به ما نشون میدن که چون مغز ما به این ماده اعتیاد پیدا کرده، سخته از کسی که دوستش داریم دور بشیم و دقیقا همونطوری که شما هم اشاره کردید گاهی وسوسه میشیم که بهش زنگ بزنیم یا یه بار دیگه ببینیمش و … . خب حالا باید چی کار کرد؟ راه حلش سادست ولی اجراش یکم سخته. چون مکانیسم اعتیاد و عاشق شدن تا حدودی شبیه به همن، درمان و رهایی ازشون هم تا حدودی شبیه به همن. یعنی چی؟ یعنی باید مقاومت داشته باشید و خودتون را سرگرم کارهای دیگه کنید تا اثر این ماده براتون کم بشه. تحقیقات مختلف زمانی بین 6 ماه تا یکسال را برای کاهش دوپامین عنوان میکنن. چطوری به خودمون کمک کنیم که مقاومتمون بیشتر شه؟ راهکارهای خیلی زیادی وجود داره. مثلا: 1. دلایلتون برای اتمام رابطه را یه جا بنویسید و هر موقع که وسوسه شدید زنگ بزنید، به خودتون یادآوری کنید که اونها را بخونید. 2. یا از یه دوست کمک بگیرید که تا چند وقت حواسش به شما باشه و باهاتون در ارتباط باشه که اینکار را انجام ندید. 3. به علاوه، ورزش کردن هم خودش خیلی کمک کنندست چون مثل عاشقی، سیستم پاداش و لذت مغزتون را دستکاری میکنه. اینطوری کمتر نبود عشقتون، به چشم میاد. 4. در نهایت اینکه، بهترین کار این هست که خودتون را سرگرم کارهای مختلف کنید! مثلا اگر دانشجو هستید حواستون را به پروژههای دانشگاه بدید یا ….
سلام من 18 سالمه و دچار شکست توی رابطه عاطفیم شدم شرح ماجرا به این صورته که مدتی از همدیگه دور بودیم بدلیل شرایطی که پیش اومده بود کمتر صحبت میکردیم و کمتر ارتباط داشتیم حدودن یک ساعت در روز و اونم بدون ابراز علاقه ای یا چیزی من از این وضع راضی نبودم میدونسم داره یچیزایی تغییر میکنه که خب اون خانوم تکذیب میکرد که اینطوری نیس به همین دلیل منم کم کم کناره گرفتم و چیزی نگفتم یجورایی سرد رفتار کردم تا اینکه بعد از حدود 20 روز ایشون گفتن که بهتره رابطه رو تموم کنیم و حسشون دیگه از بین رفته و علاقه ای ندارن سرد شدن که خب من تو این مدت خیلی تلاش کردم واسه برگردوندش(هرچند که میدونم حرکت اشتباهی بوده) هم اینکه خودم میخواستم باهاش حرف بزنم و رفتم که ببینمش هم اینکه واسطه هایی فرستادم که باهاش صحبت کنن که تنها دستاوردش دور شدن بیشتر ایشون بود و مدام تکرار میکنن که دیگه دوسش ندارم و دیگه بهش علاقه ندارم و نمیخوام به این رابطه برگردم و اینکه از همه چی خسته شدم. هم من هم ایشون اولین تجربه جدی ای بود که داشتیم و رابطمون پر از عشق و محبت بود اما.. الان که این کامنتو مینویسم نزدیک سه هفتس که جدا شدیم و تحملش برای من خیلی خیلی سخته ممنون میشم کمکم کنین
سلام دوست گرامی توجه کنید که یک رابطه ،ارتباطی دو نفره هست و باید هر دو نفر مشتاق و راغب باشند اینکه یک نفر به هر دلیلی مایل به ادامه رابطه نباشند اصرار برای برگشت به رابطه اشتباه هست .شما تلاش خودتان را برای برگشت ایشان انجام داده اید و موثر نبوده .پس بهتر هست منطقی باشید و اجازه بدید دوران بحران و فراموشی ایشان سپری بشه و اصراری به بازگشت نداشته باشید.
سلام.من یه دختر۲۵ ساله هستم حدود دو یا تقریبا سه سال پیش با پسری تو دانشگاه اشنا شدم اولین رابطه بایه پسر رو من توعمرم داشتم تجربه میکردم اوایل در حد سلام و احوال پرسی بود این رابطه حتی سال اول میشد که یک ماه دوماه هم ازهم خبرنداشتیم یعنی خیلی ساده بود اما به مرور زمان رابطه ما گرم شد من ایشون رو ازهمه لحاظ دوست دارم من درمورد ایشون حتی به خانوادمم گفتم دقیقا پسری هست که من دوست دارم چون نه اهل گول زدن دختر هست نه اهل دروغ ایشون حتی اون قدر پاک هستن که هرگز وهیچ وقت پیشنهاد بدی به من ندادن اهل نمازو روزه و مردونگی هستن که ارزو همیشگی من بود که طرفم این جور باشه به قول ایشون من هم دختر رویایی ایشونم اما از اول رابطه بهم گفت نمیتونه قول ازدواج بهم بده چون میترسه عمل نکنه ومن نابودبشم همیشه سعی میکردبامن مدارا رفتار کنه اما بارفتاراش منو دیوونه خودش کرد من هم همیشه میگفتم من هرچقدر بشه تحمل میکنم شرایطت جور بشه اما اون حرفی نمیزد ولی خواستگارامم که رد میکردم اون ناراحت میشد اما خوشحالم میشد فقط ناراحت این بود که نکنه نتونه بیاد سراغ من خیلی دوستش دارم به خدا… ایشون الان سربازن یه مدت اوایل سربازی خیلی خوب بودن بامن الان حدود دوماه میشه که بامن سرد شدن روزای اول سرد شدن رابطه وقتی دلیل سردشدنش رو پرسیدم اول هیچی نمیگفت اما بعدگفت باخودش مشکل داره باخودش درگیره میگفت جوری شده که هرچهار روز یه بار باید برای ترمیم اعصابش یه امپول بزنه وقتی میپرسیدم خب چی شده حرف نمیزد فقط میگفت امید هست خوب بشم میگفت من به تنهایی نیازدارم بایدخودمو بسازم ازم میخواست اروم باشم الان تنهام گذاشته دارم دیوونه میشم من ایشون رو واقعا صمیمانه دوست دارم بعدازدوماه دوروز پیش بامن تماس گرفت وچن کلمه صحبت کردو بعدم رفت وقتی یادم به حرفاشون برای وقتی که رابطه ما خوب بود میفته نابود میشم حتی میگفت من واون باید پا به پای هم باعث پیشرفت هم بشیم حالا ایشون منو ترک کردن دلیلشو واقعا نمیدونم نمیخوامم فکرمنفی کنم که شاید کیس دیگه ای داره چون دوستش دارم ودارم سعی میکنم فکرمو مثبت کنم که اون برگرده تورو خدا کمکم کنید من ایشون رو با جون ودل دوست دارم کم کم کارم داره به جنون میکشه دلم میخواد بکشونمش سمت خودم اونم برای ازدواج نه رابطه الکی وبه درد نخور خواهش میکنم راهنماییم کنید چون دیگه طاقت ندارم
سلام دوست گرامی به نظر میرسه پارتنر شما نیاز به زمان و کمی ارامش خاطر دارند بهرحال دوران سربازی، سخت هست و باید شرایط ایشان کاملا درک شود از طرفی چون میگید ایشون گفتن دچار مشکلات اعصاب شده اند و دارو مصرف میکنند احتمالا تحت فشار ذهنی وفکری زیاد هستند که لازم هست شما در ابتدا ۱-به ایشان زمان بدهید ۲-ارام باشید ۳-ارامش را به ایشان انتقال بدهید ۴-پیگیر روند درمان باشید ۵-همراهی و همیاری خودتون رو ثابت کنید ۶-در سایت رادیو عشق، مبحث جذب عشق رو دریافت کنید و در ارسال پیام ها از ان استفاده کنید
با سلام ووقت بخیر من حدود ۵ ماه پیش با یک پسری در اینستا آشنا شدم سه ماه اول بیرون نمیرفتیم دو ماه که بیرون میریم من راحع به قصدشم پرسیدم گفت قصدم جدیه ولی باید بیشتر آشنا شیم خودم حس کردم داره بهونه جور میکنه زیادم باهم حرف نمیزنیم شبا در طول روزم فقط صبح بخیر در حد ۵ دقیقه خیلی در طول روز کم حرف میزنیم ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام دوست گرامی چقدر با ایشان اشنایی دارید؟ از صحت صحبتها و اهدافشون مطمین هستید؟ به نظر میرسد کلا رابطه شما اشتباه می باشد و دلیلی برای ادامه وجود ندارد چون اگر ایاشن تصمیم جدی برای رابطه داشتند وقت و انرژی بیشتری میگذاشتند تا به شناخت برسید. بهتر است ابتدا با ایشان صحبت کنید و وضعیت رابطه ر شرح بدهید و در صورتی که بازهم به جای کمک،بهانه داشتند رابطه رو قطع کنید
سلام.من مدتی با یک آقا پسری مجرد که 4 سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم. رابطممون به قصد ازدواج بود، چندین بار یهو غیب میشدن و دوباره میومدن تا اینکه روز زن بهم گفت که من به خاطر مادرم میخوام با یکی از دخترهای اقوام ازدواج کنم. گفت ده ساله دارن میگن، یکسری مشکلات پیش اومد بود ولی الان حل شده و میخوام با اون ازدواج کنم.من نمیدونم چجوری فراموشش کنم. چون هنوز امید به بازگشتش دارم.میخوام اگه قسمتم نیست به طور کلی فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی رابطه شما رابطه ای بی هدف و اشتباه هست و ایشان فقط به دلیل تنهایی به سمت شما امدن و اکنون که مشکلات رابطه قبلی حل شده،شما را تنها گذاشتند پس بهتر است این رابطه را تمام کنید و مطمئنا باشید این رابطه هیچ خیری برای شما ندارد. برای فراموش کردن باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
سلام من با یه اقایی دوست بودم و چون من قبلا ازدواج کرده بودم جدا شدم خانوادش قبول نکردن .ما خیلی همو دوست داریم به اجبار خانوادش مجبور شد با یکی نامزد کنه ولی رابطشو با من قطع نکرده و میگه من از این خانوم جدا میشم که شرایطمون مثل هم بشه و اونوقت خانوادم مخالفت نمیکنن.کمکم کنید لطفا واقعا نمیدونم چیکار کنم
سلام دوست خوبم رابطه شما یکبار تمام شده و اکنون پس از گذشت چند سال قصد دارید دوباره ان را شروع کنید پس باید مجدد مورد بررسی قرار بگیرد و تمام جوانب رابطه سنجیده شود و با دیدی باز و منطقی در مورد شروع ان و یا عدم شروع ان تصمیم گرفت. اما بهتر است قبل از اینکه رابطه به شدت قبل ادامه پیدا مشکلات رابطه قبلی بررسی بشه، راهکارها رو بسنجید، هدف هر دور از رابطه مشخص بشه، بازه مورد نظر برای تصمیم و اقدام جدی تمام اینها نیاز به صحبت مشترک با ایشان داره. بدون رودروایسی باهاشون صحبت کنید در مورد ۴سالی که نبودن ببینید در رابطه ای جدی بودن یا نه؟ دلایل قطع رابطه رو بسنحید دلیل برگشت مجدد و.. اینها باید همه درست و با دیدی باز به نتیجه برسید اگر از این سوال ها حواب قانع کننده و منطقی داشتید با رعایت موارد اهداف مشترک، ایجاد بازه زمانی، حل مشکلات قبلی میتونید رابطه را اغاز کنید
سلام.من از طریق یکی از دوستان با یک نفر آشنا شدم به قصد ازدواج،همدیگه رو دیدیم،صحبت کردیم،تصمیم گرفتیم با هم بمونیم ،حس هم بینمون به وجود اومده بود ولی من جدی نگرفتم قضیه رو،خیلی بی منطق رفتار کردم باهاش،گیرهای الکی دادم،حرفای غیر منطقی زدم تا اینکه زده شد از من.اوایل منو دوست داشت،بعد از حدود دو ماه گفت که نمیتونه باهام ارتباط برقرار کنه و جذابیتی براش ندارم و گفت که تموم کنیم.بعد از اینکه خواست تموم کنیم من تازه فهمیدم که چقدر بهش علاقه دارم و از دست دادنش برام سخته.الان حدود سه هفته میشه که تموم شده .لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی من متوجه منظور شما در مورد بی منطق رفتار کردن نشدم و اینکه چه رفتارهایی انجام دادید؟ اما اکنون با توجه به پشیمانی شما از رفتارها وصحبت ها و تمایل به بازگشت به رابطه ،پیشنهاد می کنم با ایشان در این زمینه با صداقت صحبت کنید و موضوع را روشن کنید و از ایشان بخواهید که فرصت مجددی برای شناخت به همدیگر داده شود در سایت رادیو عشق مبحثی با عنوان تکنیک های جذب وجود دارد پیشنهاد میکنم این نکات را گوش داده و در ارسال پیام برای برگشت ایشان استفاده کنید . و از طرفی از دوستی که سبب این اشنایی شده است بخواهید با ایشان صحبت کنند و بطور غیر مستقیم به ایشان اعلام کنند که شما در رفتارتان تجدید نظر کرده اید و اکنون زمان مناسبی برای شروع رابطه مجدد هست
با عرض سلام و خسته نباشید
چند ساله تو رابطه عاطفی بودم که دو روزه تموم شده و شدید داغون شدم، طرف مقابلم براش مهم نیست چه بلائی سرم میاد که البته حق میدم بهش، اون مسئول حال من نیست، من الان واقعا به یه راهکار نیاز دارم تا با واقعیت کنار بیام و بتونم فراموشش کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام دوست گرامی برای فراموش کردن شخصی که در ارتباط بوده اید باید در ابتدا خودتان بخواهید که ایشان و خاطرات را فراموش کنید و قبول کنید که رابط تمام شده است 1-ارتباطات مجازی و تلفنی را کاملا قطع کنید 2-به خودتان زمان بدهید تا به مرور شرایط روحی خود را بازسازی کنید 3-سرگرمی و فعالیتی جدید را شروع کنید 4-تمام آنچه یاداور ایشان هست را از خود دور کنید. 5-قبول کنید انسانهای دیگری هم وجود دارند که می توانند در زندگی شما حضور داشته باشند. 6-از رفتارهایی که در رابطه داشته اید درس بگیرید 7-از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دوری کنید توصیه می کنم حتما مقاله راههای فراموش کردن دوست پسر به کمک تکنیک های روانشناسی را در سایت مطالعه کنید
مدتی بخاطر فشارهای به شدت زیاد خانوادگی و کاری تسلط روی خودم رو از دست دادم. خشم زیاد و مشغله های زیاا فکری مجال تحلیل درست موقعیت نداد و این ناراحتی در بحث با شریک عاطفیم بروز پیدا کرد. به جایی رسید که خیلی زود جدایی رو مطرح کرد. 3 ماه دوری کردم و هر هفته زیر نظر مشاور بودم. حالا که مشاور و همه میگن بهترم نمیتونه باور کنه. خاطرات تلخ هم اجازه نمیده بهش چکار کنم. میدونم اونم دوسم داره هرچندکمرنگ شده
دوست گرامی کنترل خشم و مدیریت هیجانات بسیاز مهم می باشدو نمیشود مشکلات بر هر رابطه و برنامه ای اثر بگذا د اکنون که با مشاوره توانستبد مدیریت خشم را یاد بگیرید و از نظر مشاور و اطرافبان شرایط بهتری دارید ابندا مدتی به ذهنتان استراخت بدبد و حوانب مثبت رابطه قبلی را در صورت وجود بررسی کنید و با اطمینان و یاداوری خوبی ها مجدد رابطه را اغاز کنید
باسلام و عرض تشکر از همکلامی شما.استاد عزیز بنده21 ساله هستم و نزدیک2 است با شخصی که 1سال از خودم بزرگتر هست آشنا شده و درارتباط نزدیکی هستیم.در حالیکه بنده هدفی غیر از رسمی کردن این رابطه و ازدواج ندارم.ولی با اینکه علاقه ایشون برای بنده ثابت شده و شخصی هست که به جهت مشکلات قبلی فقط ب پیشرفت تحصیلی و مالی فکر میکنه و حتی وعده ای برای آینده به من نمیده و الان من با شرایط فعلی حالت بلاتکلیفی دارم و نمیدونم باید باین رابطه خوب و بی مشکل چیکار کنم؟و انگیزه قوی برای تموم کردن این ارتباط ندارم.لطفا من رو در این مورد راهنمایی کنید سردرگمم ممنون
سلام دوست گرامی شما در مورد هدف ایشان از رابطه صحبت نکردبد و اینکه ایشان بعد از دو سال هنوز در مورد هدف رابطه و ازدواج صحبت نکردن نگران کننده هست شما چه اطمینانی دارید که تا کی مسکلات ایشان حل میشود؟ بعد از حل مشکلات بازهم ایا پیشنهاد جدی می دهند؟ ایا این رابطه با دو هدف مختلف پیش نمیرود؟ زمانی شما بخاطر این رابطه اگه یکطرفه باشد و موقعیت های خوبی را از دست داده باشید خودتان را سرزنش نمیکنید؟ بهترین کار، صحبت قاطع با ایشان برای تعیین تکلیف رابطه هست هر چند رابطه خوب و بدون مشکل باشد وقتب بی هدف پبش بره خودش یک رابطه تخریب کننده هست
سلام و عرض ادب من تقریبا سه ماه هست که رابطه ام تموم شد،پارتنر من بخاطر تعدیل از کار و شرایط اقتصادی مجبور شد از تهران به مشهد و پیش خانواده شون بره،و از من خواست جدا بشیم و یه مدت هر کودوم به زندگی خودمون برسیم و صبر کنیم و ببینیم چی رقم میخوره. من ده روز پیش به ایشون مسیج زدم و ایشون هم خیلی خوب و عالی جواب من رو دادن,هفته بعد مجدد پی ام زدم ولی برخلاف سری گذشته کوتاه و معمولی جواب من رو دادن. من واقعا نمیدونم برای داشتن و برگشت ایشون چه قدمی باید بردارم چون توی این مدت سعی کردم برای فراموشی به دیدن خواستگارهام برم ولی اصلا نتونستم و جواب منفی دادم،من میدونم پارتنر من هم هنوز در فکر من هست ولی تردید و دوری مانع از بودنشون از راه دور میشه. ممنون از وقتی که میزارین و پرسش من رو پاسخ میدین❤
سلام دوست گرامی شما در مورد کیفیت رابطه و مدت ان صحبت نکردید و اینکه ایا این رابطه، مفید و دو طرفه بوده یا نه؟ و این مدت دوری بر روی رابطه دو نفرتان اثر داشته یانه؟ اصلا این رابطه برای ازدواج بوده یا نه؟ در دفغه دوم تماس علت ناراحتی ایشان را متوجه نشدبد؟ پیگیر نشدید؟ ممکن هست گرفتاری های کاری روی رفتار ایشان اثر داشته و موقت بوده بهترین کار در شرایط فعلی، تماس و جویای شرایطشون بودن هست و پس از مدتی رابطه رو مدیریت کنید و در مورد خواستگارهایتان صحبت کنید و ببینید ایشان در زمینه ازدواج اصلا قصدی دارن یا نه؟ و در صورت تردید بهتر است به بقیه افراد و خواستگارهایتان توجه کنید
آدرس: تهران، پونک، نبش بلوار پونک، پلاک 2، طبقه سوم، واحد 6
تلفن پشتیبانی:02146015870
رزرو نوبت مشاوره
انجمن روانشناسی آمریکا
سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران
سازمان بهزیستی ایران
انجمن روانشناسی ایران
میخوام برگرده به رابطه/زندگیمیخوام فراموشش کنم
باید تمومش کنم، اما قدرتشو ندارم
میخوام جذبش کنم و ازدواج کنیم
شکست عشقی از مسائل ناگواری است که ممکن است برای هر زن و مردی رخ دهد. عشق یک طرفه، شتاب زدگی قبل از وارد شدن به روابط عاشقانه، فرار از تنهایی و غیره همگی از عوامل شکست عشقی می باشد که ممکن است قبل یا بعد از ازدواج دختر و پسر اتفاق بیفتد.
فراگیر شدن این مسئله در شبکه های اجتماعی با مشاهده انواع عکس نوشته غمگین در پروفایل افراد کاملا محسوس است. این افراد سعی می کنند با استفاده از پست ها و عکس نوشته عاشقانه غمگین یا تیکه دار اندوه خود را کاهش داده یا به طور غیرمستقیم پیام خاصی را به طرف مقابل انتقال دهند.
اگر چه آثار شکست عشقی در زندگی افراد مختلف، متفاوت است اما اکثر آن ها حس می کنند دنیا به پایان رسیده، دست از علایق خود می کشند، نسبت به کار یا تحصیل بی تفاوت می شوند، از دوستان و خانواده گوشه گیری و خود را در افسردگی غرق می کنند.
آیا شما هم از جمله افرادی هستید که اخیرا به رابطه عاطفی خود پایان داده یا عشق تان شما را ترک کرده است؟ بدون شک دوران سختی را می گذرانید اما با گذشت زمان و کمی تلاش، می توانید بر غم و اندوه غلبه کرده و از زندگی لذت ببرید.
اولین چیزی که بعد از جدایی، افراد به آن تاکید میکنند، «فراموش کردن» است. اما واقعیت این است که در روان ما چیزی به عنوان فراموش کردن وجود ندارد. در واقع ناخودآگاه ما، مسئولیت افکار و خاطراتی که به گمان خودمان فراموششان میکنیم را برعهده میگیرد و آنها را در خود نگه میدارد. پس اگر میخواهید دوری از او شما را آزار ندهد، به «فراموش کردن» رو نیاورید. چرا که تلاش برای از بین بردن موضوعات به خصوص موضوعات ناراحت کننده تنها به انکار و سرکوبی منجر میشود و میتواند تا پایان عمر ما را آزار دهد.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
نکاتی که کمک می کند تا با کمترین آسیبی این دوره را پشت سر بگذارید:
قبل از اینکه ژست انسانی قوی را به خود بگیرید و ادعا کنید که نمیگذارید احساسات بر شما غلبه کنند، فراموش نکنید که هر چه بیشتر احساسات خود را انکار کنید، کمتر از آنها رها میشوید. راه سالمتر، عاقلانهتر و مسئولانهتر این است که در مورد احساساتِ همواره درحال تغییرتان صداقت داشته باشید (ابراز احساسات). یکی از راههای کنار آمدن با شکست عشقی این است که دلشکستگی خود را بپذیرید و فراموش نکنید که گریه کردن به درمان قلب شکسته و فراموش کردن شکست عشقی کمک میکند.
اگر سوگواری شما برای این از دست دادن بیش از اندازه طول کشیده است، باید به دنبال دلیل این اتفاق در خودتان بگردید. آن فرد چه ویژگیهایی داشت که نمیتوانید از او بگذرید و در آن رابطه چه چیزهایی را به دست میآوردید که نمیتوانید از آنها بگذرید؟ در هر رابطهای احتمال از دست رفتن هم هست. اما اگر شما یک نفر را نمیتوانید فراموش کنید و خاطراتش را رها کنید باید برای خودتان به دنبال دلیل این اتفاق بگردید. احتمالا در این رابطه نیازی از شما ارضا میشده و تا به دنبال راهی تازه برای پاسخگویی به آن نیاز نگردید، نمیتوانید برای زندگیتان قدم تازهای بردارید.
حتما بخوانید : علائم افسردگی – ۱۰ نشانه که نباید از کنار آنها ساده گذشت
بعد از شناختن نیازهایی که در آن رابطه ارضا میشديد، باید به دنبال راهی دیگر برای برطرف کردن آن نیازها بگردید. اگر آن نیازها واقعی بوده است، باید در جای دیگری راهی برای پاسخ گفتن به آنها را جستوجو کنید و اگر کاذب بوده است، باید در خودتان دلیل این نیازهای غیرمنطقی و تغيير را جستوجو کنید.
گاهی در کنار آمدن با شکست عشقی خود خوب پیش رفتهاید، برای مدتی دیگر به آن فکر نکردهاید و در مورد شور و عشق گذشتهتان احساس غم و اندوه ندارید، ولی نگاهی سریع به حساب کاربری طرف مقابل در رسانههای اجتماعی شما را ماهها به عقب برمیگرداند. با دیدن حساب او فورا احساس ناراحتی میکنید یا به خودتان میگویید که او شادتر از شماست یا توانسته فرد دیگری را پیدا کند. اگر چه این ممکن است درست باشد، ولی نباید به چیزهایی که در رسانههای اجتماعی میبینید اعتماد کنید؛ بهعلاوه، این مسئله نباید برای شما اهمیتی داشته باشد. شما تنها زمانی واقعا به رابطهی قبلیتان پایان میدهید و شکست عشقی خود را فراموش میکنید که تمام ارتباطهایتان با او را در تمام جنبهها، ازجمله رسانههای دیجیتالی قطع کنید.
رسانههای اجتماعی نادیده گرفتن رابطهی عاشقانهی قبلی را بسیار دشوار کردهاند. بنابراین اولین چیزی که تی اونی کولمن (رواندرمانگر و مربی روابط) توصیه میکند، حذف کردن طرف مقابل از فهرست دوستان و تماسها، دستکم تا زمانی است که او را فراموش کرده یا پذیرفتهاید که صفحهی او را بررسی نکنید. «بهعلاوه، باید مراقب صفحات یا پستهای دوستان مشترکتان نیز باشید، چون ممکن است که در این صفحهها تصاویری از شریک سابقتان را ببینید، از خبرهای مربوط به او مطلع شوید یا از رابطهی عاشقانهی جدید او باخبر شوید.»
حتما بخوانید: نقش دارو در جلوگیری از افسردگی و استرس پس از سانحه
گاهی به این دلیل نمیتوانید همسر قبلیتان را فراموش کنید که او هنوز هم بهترین دوست شماست یا هنوز هم همیشه در فکرش هستید. شما نباید همچنان با او وقت بگذرانید و دوست باشید. مثلا وقتی برنامهی مورد علاقهاش در تلویزیون پخش میشود، برایش پیامک نفرستید. راحتترین و سالمترین راه برای فراموش کردن یک فرد این است که مرزهای مشخصی را با او ایجاد کنید. گرچه درست است “هر که از دیده برود لزوما از دل نمیرود”، ایجاد فاصلهای آگاهانه و تعمدی میان شما، بدون شک فرایند کنار آمدن با شکست عشقی و فراموش کردن طرف مقابل را سادهتر میکند.
برای اینکه به سرعت کسی را فراموش کنید، تمام چیزهایی که او را به یاد شما میاندازد، دور بریزید. مجلهها و مسواک او را که هنوز در گوشهوکنار خانهتان مانده دور بریزید. از او نخواهید که وسایلتان را به شما برگرداند. از تشویق کردن تیم او دست بردارید. لباسها و وسایل او را در خانه نگه ندارید. گریه کنید و بدون وجود هر چیزی که شما را به یاد گذشته میاندازد، دوباره از نو شروع کنید. هر چیزی مانند هدیهها و یادگاریهای کوچک و ارزانقیمت، کارتپستالها یا نامهها و حتی لباسهایی که زمانی به او تعلق داشتهاند، باید دور ریخته شوند. کولمن میگوید: «همهی اینها یادگاریهایی هستند که احساساتی شدید و خاطراتی را در ذهنتان ایجاد میکنند که منتهی به عقدههای روحی میشوند.»
اگر میپرسید که چطور میتوانید شکست عشقی خود را فراموش کنید، یکی از مهمترین گامهایی که باید بردارید، پذیرش تصمیمِ گرفته شده است. فرقی نمیکند که شما جدایی را انتخاب کردهاید یا او، در هر صورت نباید تصمیمی را که گرفته شده، تجزیهوتحلیل و ارزیابی کنید. دیگر لحظهبهلحظهی رابطهتان را ارزیابی و نقد نکنید و فکرتان را به کارهایی که میتوانستید یا باید انجام میدادید، مشغول نکنید. دیگر به دنبال دلیل و توضیح نباشید و یاد بگیرید که قطعیت جدایی خود را بپذیرید.
هیچ چیزی مانند ورزش کردن ذهن تان را از مشکلات دور نمی کند. (حتی اگر هر قدمی که می دوید بگویید “من از ورزش متنفرم, من از ورزش متنفرم.”) هر موقع بعد از ظهر که از سر کار به خانه بر گشتید برای پیاده روی یا ورزش بیرون بروید. یا قبل از اینکه صبح ها به سر کار بروید باشگاه بروید. اگر باشگاه بروید, بدنتان خوش فرم تر می شود, و شانس اینکه با فرد جدیدی آشنا بشوید بالاتر می رود (البته وقتیکه کاملا دوباره آمادگی اش را داشتید)!کیسه بوکس باشگاه را بهیاد میآورید؟ بهتر است از آن استفاده کنید. این که روزها روی تخت بخوابید، فقط باعث میشود که از خودتان نفرت داشته باشید. اجازه ندهید که این جدایی، سستی و تنبلی شما را توجیه کند. با انجام فعالیتهای فیزیکی، افکار ناخوشایند را دور بریزید. برای نمونه، به گروه فعالی بپیوندید، در تیم ورزشی عضو شوید یا در پارک نزدیک خانهتان بسکتبال بازی کنید. حتی پیاده روی هم برای جسم و روحتان خوب است. وقتی فکرتان درگیر و قلبتان خسته است، کمی هوای تازه میتواند اثر زیادی داشته باشد.
حالا که مجرد هستید، از زمان و آزادی بیشتری که این موقعیت برایتان ایجاد کرده، استفاده کنید. از زمانی که با نامزدتان بودهاید، چه چیزهایی را از دست دادهاید؟ با دوستانتان بیرون بروید، در کلاسی شرکت کنید، وقت بیشتری را با خانوادهتان بگذرانید و از انجام کارهایی که قبلا نمیتوانستید انجام بدهید، لذت ببرید. یکی از راهحلهای تأثیرگذار فراموش کردن شکست عشقی این است که شادی و خوشبختی را در حوزههای دیگری جستوجو کنید. به فصل جدید زندگیتان به چشم شروع تازهای نگاه کنید. نظم و ترتیبی به زندگیتان بدهید. خودتان را رها کنید. به رؤیاها، اولویتها و مواردی که همیشه آرزوی انجامشان را داشتهاید فکر کنید و آنها را دنبال کنید.
به این دلیل که با شریک زندگی سابق تان زیاد وقت صرف می کردید, ممکن است علاقمندی تان به حاشیه رفته باشد. می توانید شب ها در رختخواب بجای صحبت هایی که با شریک زندگی سابق تان داشتید کتاب خواندن را جایگزین کنید. از این فرصت برای کشف علاقه مندی هایتان و تبدیل شدن به کسی که قبلا بودید استفاده کنید.
البته ممکن است که این مورد، ناخوشایند و بیرحمانه بهنظر برسد، ولی اگر میخواهید فقط یکی از روشهای فهرست شده در اینجا را انجام بدهید، آن یک روش حتما همین مورد باشد. وقتی خاطرات در سرتان میچرخند، همهچیز گیجکننده میشود. وقتی احساساتی میشوید و به رابطهی قدیمیتان حالتی رؤیایی و آرمانگرایانه میدهید، بسیاری از خاطرات مهم را نادیده میگیرید. ولی اگر فهرستی از حقایق را بنویسید، شامل چیزهایی که گفته است یا رفتارهایی که با شما داشته است، به جایی میرسید که با خودتان فکر کنید، چرا در مورد کسی که چنین رفتارهای وحشتناکی با من داشته اینطور رمانتیک فکر میکنم؟
صرفنظر از اینکه در رابطه تان چه اتفاقی افتاده است, هیچ کینه ای در دلتان نگه ندارید. همه ما اشتباه می کنیم, و وقتیکه شدت این احساسات خیلی زیاد است, افراد صدمه می بینند. نفرتی نسبت به طرف مقابل در دلتان نگه ندارید و از بدی های شریک سابق زندگی تان با دیگران صحبت نکنید. دیگر هیچ موقع اجازه ندهید شریک سابق زندگی تان بروی شما اینچنین تاثیر داشته باشد. اجازه بدهید تا این احساسات منفی از بین بروند و در عوض فرصت عشق در آینده و شادی را در آغوش بگیرید.
مجسم کردن رابطهی مردهی خود، تاکتیکی برای فراموش کردن شکست عشقی است. تمرینهای تجسم یا حتی آویزان کردن تصاویر به برانگیختن تلنگری ذهنی که موجب ایجاد انگیزه برای تغییر میشود، کمک کند. میتوانید تابوتی را مجسم کنید که درون قبری گذاشته میشود و به خودتان بگویید که رابطهی قدیمیتان داخل آن تابوت قرار دارد. یا تصویر نعشکش یا اسکلت را در دفتر کار یا کنار تختخوابتان آویزان کنید. قراردادن این نمادها در اطرافتان باعث ایجاد انگیزه برای تغییر میشود.
با برقراری ارتباط با دوستان و برگشتن به جمعهای اجتماعیتان راحتتر میتوانید رابطهی قدیمیتان را فراموش کنید. دوباره با دوستانتان تماس بگیرید و برنامههایی با آنها بریزید؛ حتی اگر تمایلی ندارید که با آنها جایی بروید. با انجام این کار فرصتی پیدا میکنید که دوباره با دوستان صمیمیتان وقت بگذرانید، کمی شاد باشید و احساس کنید که طبیعی و عادیتر شدهاید. وقتی احساس خیلی بدی دارید، دوستانتان میتوانند حمایتگر شما باشند. همچنین میتوانید هر چقدر که میخواهید درمورد جزئیات رابطه و جداییتان با آنها صحبت کنید و از بازخوردها و نظرات آنها استفاده کنید. براون میگوید: «از دوستانتان بخواهید شما را تشویق کنند که بر زخمهایتان غلبه کنید و برای شروع دوباره زندگی گامهایی بردارید.»
دقیقا به همان سادگی که خودتان را بواسطه یک رابطه شکست خورده از دست دادید, خیلی راحت است که ارتباط تان را با دوستانتان هم از دست بدهید. زن و شوهر بودن یعنی اینکه زمان زیادی را با هم سپری می کنید, و هر چقدر با شریک زندگی لذت بیشتری ببرید ممکن است زمان کمتری را با دوستانتان سپری کنید. مجرد بودن هم به این معناست که می توانید اوقات بیشتری را با دوستانتان سپری کنید. از این فرصت پیش آمده برای بدگویی از شریک زندگی سابق تان استفاده نکنید, یا حتی از زمان رابطه و یا جدایی تان هم حرفی نزنید. از این زمان برای تعامل سازنده و لذت بردن استفاده بکنید.
وقتی احساس خیلی بدی دارید، یکی از بهترین کارهایی که میتوانید انجام بدهید این است که برای بهبود سلامتی روحی و جسمی خود تلاش کنید. رژیم غذایی سالم و جدیدی را شروع کنید تا احساس بهتری در مورد سلامتیتان داشته باشید. در کلاسهای جدیدی در دانشگاهتان شرکت کنید تا بتوانید افراد جدیدی را ملاقات کنید و افق دیدتان را گستردهتر کنید. به سفر بروید. کارهایی را انجام بدهید که باعث میشود احساس بهتری نسبت به خودتان پیدا کنید. فعال بودن، روش بسیار خوبی برای سرعت بخشیدن به ایجاد و تقویت عزت نفس و نیز افزایش اعتماد به نفس دوباره است. با داشتن چشماندازی جدید، ادامهی حرکت بسیار آسانتر میشود.
چیز عجیبی نیست که ماهیت فردی تان را در یک رابطه از دست بدهید, وقتیکه بجای “من” باید “ما” باشید. این نوع فروپاشی یعنی اینکه باید زمان کافی بدهید تا خودتان را مجددا پیدا کنید. شوی تلویزیونی مورد علاقه تان را نگاه کنید, غذای مورد علاقه تان که شریک زندگی سابق تان بدش می آمد درست کنید. این نوع وقت گذراندن بهترین فرصت است که خود قبلی تان را کم کم یادتان بیاید, با در کنار شریک زندگی سابق تان بودن چه شخصیتی داشتید, می خواهید در آینده چه کسی بشوید. حالا دیگر مجرد هستید و دارید یک رابطه شکست خورده را پشت سر می گذارید؛ این تمام چیزی است که در مورد شما وجود دارد!
به قول معروف: «وقتی دری بسته میشود، در دیگری باز میشود.» معمولا این گفتههای کلیشهای کمک زیادی به درمان قلبی مجروح نمیکنند، ولی این یکی میتواند مفید باشد. حتی اگر فرد عزیزی را از دست دادهاید، شاید فرد دیگری که حتی ممکن است بیشتر از او برای شما مناسب باشد، درست در اطرافتان باشد. درست است، شاید فرد سابق زندگی شما فوقالعاده بوده است، ولی شاید کسی که در آینده وارد زندگیتان خواهد شد، حتی از او هم عالیتر باشد. به جای اینکه در مورد گذشتهتان افسوس بخورید، وقت زیادی را برای رؤیاپردازی در مورد آنچه پیش رویتان قرار دارد، صرف کنید. گذشتن و فراموش کردن رابطهای قدیمی، آسان نیست.
فراموش کردن گذشته به این معنی است که باید قلبتان را به روی فرد تازهای باز کنید. باید در هر لحظهای، انتظار پیدا کردن عشقی جدید را داشته باشید. به جلو پیش رفتن و پیشبینی کردن آینده باعث میشود که نگاه به گذشته و افسوس خوردن را کنار بگذارید. رابطهی عاشقانه میتواند در هر جایی و هر زمانی ظاهر شود. وظیفهی شما این است که وقتی با آن مواجه میشوید، خوشحال و آماده باشید، نه اینکه همچنان در گذشتهتان گیر کرده باشید.
میدانم که این مورد نسبتا ساده به نظر میرسد، ولی توجه به آن بسیار مهم است. دکتر گری براون، متخصص روابط عاطفی میگوید: «بهترین راه برای فراموش کردن این است که تمام راههای تماس، از جمله ملاقاتهای شخصی را حذف کنید.» یعنی به فکر مشاجره و درگیری در کافیشاپ یا باشگاه ورزشی محل زندگیتان نباشید. اگر هنوز هم در مکانهایی او را ملاقات میکنید، شاید لازم باشد که برنامههایتان را تغییر بدهید.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
تصور کنید که وقتی از غصه خوردن برای از دست دادن همسر سابقتان دست بردارید، زندگیتان چقدر خوب خواهد شد. دکتر گری براون میگوید: «هرچه جزئیات بیشتری را مجسم کنید، احتمال اینکه به رؤیای جدیدتان جان ببخشید نیز بیشتر خواهد بود.» اگر برایتان مفید است، جایی را به تابلوی آرزوهایتان اختصاص دهید، یعنی مثلا روی قسمتی از یک دیوار، عکسها و نوشتههایی قرار دهید که رویاها و آرزوهای شما را توصیف میکنند.
این یکی بسیار مهم است. قانون تماس نگرفتن را شروع کنید و تا زمانیکه از غصه خوردن دست برداشتهاید و به جایی رسیدهاید که پذیرفتهاید همه چیز تمام شده است، آن را ادامه بدهید. کولمن میگوید: «تا زمانیکه پیش خود استدلال میکنید که احتمال کمی وجود دارد که همسر سابقتان هنوز هم نسبت به شما احساسی داشته باشد، نگران این باشد که چه کار میکنید یا بخواهد بداند که در زندگیتان چه میگذرد، نمیتوانید چرخهی دلمشغولی و همیشه فکر کردن به او را قطع کنید.»
آمیکا گربر، متخصص روابط بلندمدت، برای وبسایت TruthFinder توضیح میدهد: وقتی با جدایی سختی روبهرو هستید، حس میکنید جایی که در آن زندگی میکنید، یادآوری همیشگی و ثابتی از رابطهای است که از دست دادهاید. «گاهی بهترین راه برای رهایی از عادتی آزاردهنده (ترک عادت بد) این است که چیزی بهشدت متفاوت را امتحان کنید. به سفری که همیشه آرزویش را داشتهاید بروید. برای همراهی با خود بهترین دوستانتان را دعوت کنید یا بهتر از آن، به تنهایی سفر کنید. هیچ چیزی آزادتر و رهاتر از سفر کردن به تنهایی نیست و باعث میشود به یاد بیاورید که مجرد بودن چه حس خوبی دارد.»
گربر میگوید اگر با شریک سابقتان در یک جا زندگی میکردید، هر چیزی در خانهتان شما را به یاد او میاندازد و فراموش کردن او سخت است. «اگر مدت قرارداد اجارهتان تقریبا تمام شده است، به فکر نقلمکان به محلهی جدیدی در شهرتان باشید تا شروع تازهای داشته باشید. یا دستکم بعضی از اسباب و لوازم خانه را جابهجا و دیوارها را رنگ کنید.»
صحبت کردن با فردی متخصص میتواند کمک زیادی به شما بکند. براون میگوید، اگر ماهها گذشته است و شما هنوز هم به او فکر میکنید تا جایی که نمیتوانید به خوبی در اجتماع، خانه، محل کار و احتمالا دانشگاه عمل کنید، شاید وقت آن رسیده است که به فردی متخصص مراجعه کنید. کمک گرفتن از متخصصان هیچ اشکالی ندارد. تنها چیزی که اهمیت دارد این است که از فکر کردن و وابستگی به شریک سابقتان دست بردارید.
گرچه ممکن است فکر کنید که دنیا به پایان رسیده و هرگز نمیتوانید شریک سابقتان را فراموش کنید، ولی اشتباه میکنید. گربر توصیه میکند که فهرستی از کارهایی را که دوست دارید و آرامتان میکند تهیه کنید و آنها را انجام بدهید. او میگوید: «بیشتر مردم چند بار ازدواج میکنند، روابط فراوانی را تجربه میکنند و بارها عاشق میشوند. پایان رابطه عاطفی شما به این معنی نیست که دنیا هم بهپایان رسیده است.
این واقعیت را فراموش نکنید که ما قرار است در جریان زندگیمان خیلی افراد را از دست بدهیم. انسان از زمانی که به دنیا میآید تا زمانی که از دنیا میرود، قرار است بسیاری از نزدیکانش را از دست بدهد و روند طبیعی زندگی است. اما اگر این روند، شما را بیش از اندازه عذاب میدهد، باید از خود بپرسید «چرا من نمیتوانم این از دست دادن را فراموش کنم و از سوگواری بیرون بیایم؟» طبیعی است که شما تا مدتی برای این فقدان ناراحت و پریشان باشید اما سوگواری طولانی مدت، آرام آرام تبدیل به افسردگی میشود و همه زندگی شما را در بر میگیرد.
این نکته از همه نکات مهم تر است. شاید رابطه تان به پایان رسیده باشد, اما بخاطر این امر بازنده محسوب نمی شوید. هر کسی داستانی برای روابط شکست خورده اش دارد, و همه این مرحله را پشت سر گذاشته اند. فقط به یاد داشته باشید که شما یک فرد منحصر بفرد و شگفت انگیز هستید. یک رابطه نمی تواند خدشه ای به این امر وارد کند, انسان های زیادی بیرون هستند که دلشان می خواهد با فردی مثل شما ارتباط برقرار کنند. برای این فرصت پیش آمده هیجان زده داشته باشید!
منبع: پارسینه | چطور
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
جامعه سلامت پایگاهی از مطالب مفید است که با نگاه به نیاز مخاطبین تولید و یا از منابع معتبر گردآوری شدهاند. جامعه سلامت با هدف ارتقا دانش عمومی و با تمرکز بر مواردی که به سلامت جسم و روح افراد مرتبط است میکوشد تا به سهم خود و به عنوان یک رسانه در مسیر ارتقا جامعه حرکت نماید. افزایش آگاهی، راهنمایی و سنجش چرخهایست که با کمک شما مخاطبین تکمیل خواهد شد.
توجه: مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست.
توجه: استفاده از مطالب سایت به هر شکل و در هر فرمتی مجاز نمی باشد و شامل پیگرد قانونی خواهد شد.
ضمن تقدیر از همراهی شما مخاطب گرامی، خواهشمند است تمامی سوالات خود را در سایت و در بخش نظرات مطالب مطرح فرمایید. لطفا از راههای ارتباطی ذیل تنها برای مباحث بازرگانی استفاده نمایید.
شما میتوانید برای درج هر نوع آگهی تبلیغاتی از جمله تبلیغات بنری، رپورتاژ آگهی و یا ثبت دفاتر مشاوره در سایت از طریق راههای زیر با ما در ارتباط باشید.
تلفن تبلیغات (لطفا تنها در واتساپ پیام ارسال بفرمایید): ۰۹۳۳۲۰۱۰۰۶۱
1 – اگر لازم است، گریه کنید اتفاقی که برای شما افتاده واقعا ناراحت کننده است و شما هم انسان هستید. از اینکه دلتان بگیرد و اشک به چشمتان بیاید، احساس گناه نکنید و بغضتان را فرو نخورید. 2 – عصبانی باشید احساس عصبانیت می کنید؟ این که بد نیست. عصبانیت در این لحظه ای که شما در آن قرار دارید، یکی از بهترین راه های بیرون کردن احساسات بد است. با کمی عصبانیت، بسیاری از احساسات بد خود را در یک لحظه نابود خواهید کرد. چه چیزی از این بهتر؟ فقط مراقب طولانی شدن این هیجان و تبدیل آن به تنفر از طرف مقابل و یا فکر انتقام باشید. 3 – دلایل به هم خوردن ازدواج تان را بررسی کنید سعی کنید همه مسیر را، از آغاز آشنایی تا این لحظه که رابطه تان به هم خورده است، روی یک صفحه کاغذ بیاورید. این گونه از هرگونه تحریف اتفاقات جلوگیری خواهید کرد. این کار علاوه بر آنکه تصویری عینی از همه آنچه اتفاق افتاده را به شما نشان می دهد، موجب می شود در آینده دوباره خطاهایتان را تکرار نکنید. 4 – زمان به عقب باز نمی گردد گذشته، گذشته است؛ چه خوب چه بد. در هر صورت دیگر جای برگشتی وجود ندارد. چیزی که هنوز شکل نگرفته، آینده است. 5 – درک کنید که تغییرات بزرگ به زمان نیاز دارند از تغییردادن خود نترسید، دیگران هرچه می خواهند فکر کنند، این زندگی شماست و فقط یک بار به شما داده شده است، پس آینده خود را خودتان بسازید. 6 – از دوستان خود کمک بگیرید دوستان واقعی از همه بهتر شما را درک می کنند. درد دل کردن با دوستان یکی از بهترین روش های مقابله با هیجانات منفی بعد از این اتفاق است. سعی کنید ساعات بیشتری را با دوستان خود سپری کنید. بله، کمی تنها بودن خوب است.
7 – عجله نکنید کمی به خود زمان دهید تا جنبه های خوب و بد اتفاقی را که افتاده بررسی کنید و با احساسات و آنچه رخ داده کنار بیایید. دقت کنید دوباره شتاب زده وارد رابطه جدیدی نشوید. برای آمادگی بهتر برای ورود به یک رابطه جدید حتما کمی زمان به خود بدهید.
حس عشق و دوست داشتن از جمله زیباترین احساسات انسانی است که هر شخصی نیازمند این احساس است و هر فردی در زندگی خود بهنوعی درگیر این حس را در عمر خود تجربه کرده است؛ ولی موردیکه این مسئله را تلخ و ناخوشایند میکند، «شکست عشقی» است. تا جاییکه تجربه نشان داده است هیچ فردی که تجربه عشقی داشته، بدون شکست عشقی نبوده است، به عبارت دیگر اکثر قریب بهاتفاق افرادیکه عشق را تجربه کردهاند، شکست عشقی را نیز تجربه کردهاند. اگر به دنبال مشاوره شکست عشقی هستید، این مطلب را تا پایان بخوانید.
شاید این تعدد شکستهای عشقی باعث شود که شما بگویید: خب اگه اینطوریه، اصلا من نمیرم سمت عشق و عاشقی. مگه عقلم رو از دست دادم که برم دنبال این چیزا تا بعدش حسابی توی دردسر شکست عشقی و افسردگی بعدش بیفتم.
بله، توصیه میکنم که نفس آرامی بکشید و ادامه متن را مطالعه بفرمایید. درد ناشی از شکست عشقی واقعا سخت و آسیبرسان میباشد. حتی میتواند مدت زیادی فکر شما را درگیر کند و تمرکزتان را از شما برباید. ولی این دلیل نمیشود که عشق را از خود دریغ کنید. انرژیای که شما از عشق میگیرید، مولد اعمال بسیار بزرگی است که میتواند شما را در مسیر پیشرفت یاری کند. پس در عین حالیکه باید مراقب صدمات ناشی از شکست عشقی باشیم، نباید از انرژی و شور ناشی از عشق بیبهره بمانیم.
همانطور که گفته شد در اکثر مواقع، بهدنبال دوستداشتن و عاشق شدن، درگیر شکست عشقی میشویم؛ بههمین خاطر، به بررسی این مشکل و مشاوره شکست عشقی میپردازیم که درصورت دچار شدن به آن، چگونه از آن شرایط رها شویم:
هر فردی که در زندگی خود دچار شکست عشقی میگردد، مانند فرد تصادفیای است که اولین پیامد آن سردرگمی و بلاتکلیفی است که برای مدتی فرد را در سلطه خود نگه میدارد. شخصی که دچار این اتفاق تلخ میشود، برای مدتی که از فردی به فرد دیگر متفاوت و متغیر میباشد، نمیتواند تصمیمات خوبی بگیرد و بهرهوری شخصیاش هم در کارها شدیدا کاهش مییابد. کلید رهایی از این وضعیت، کنترل افکار و احساسات و جهت دادن به آنهاست. بنابراین بعد از هر رخداد بدی، ازجمله شکست در یک رابطه عاشقانه، باید سریع بر اوضاع مسلط شد و شرایط، احساسات و افکار را تحت کنترل خود داشت و این مورد میسر نمیشود مگراینکه واقعیت را قبول کنیم و اقدامات جدید خود را نسبت به شرایط جدید تنظیم کنیم.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
شاید تا بهحال اصلا به این مورد فکر نکرده بودید و به ذهنتان هم خطور نکرده بود که در شرایط سخت عاطفی هم میتوان یک سیستم حمایتی داشت که دراین مورد یک سیستم حمایت عاطفی است. افراد مسنتر مانند برادر، خواهر، دوستان و یا والدین شما که دراین زمینه تجربیاتی دارند، به راحتی وضعیت روحی شما را درک میکنند و میتوانند به شما در این مورد کمک کنند. مشکلی که احتمالا با این روش خواهید داشت این است که از دیگران خجالت بکشید یا آنطور که باید با آنها راحت نباشید که حرفهای دلتان را به آنها بگویید. اما باید بدانید که اول باید با این حقیقت کنار آمد که در حال حاضر شما دچار این مشکل هستید و بعد از آن بهدنبال راهحلی باشید. در مرحله آخر اگر نمیتوانید موضوع را با خانواده و دوستان خود در میان بگذارید میتوانید از یک مشاور یا روانشناس با تجربه کمک بگیرید و مطمئن باشید صحبتها و رازهای شما را با هیچکس در میان نمیگذارد و شما را قضاوت نمیکند.
در اینصورت، اصولا نباید مشکلی با بیان مشکل خود با این افراد داشته باشید، چرا که با درمیان گذاشتن مسئله با افراد اطراف خود درحال حل این مشکل هستید و این موردی است که به آن نیاز دارید.
شاید وقتی میشنوید که یکی از دوستانتان در ماجرای عشقش شکست خورده است، ناراحت و عصبانی شوید، اما گاهی اوقات هم پیش میآید که به این نتیجه میرسید که این اتفاق به نفع دوستتان بوده است و چه بهتر که این اتفاق افتاد. اما مسلما دوستتان نظر متفاوتی از نظر شما دارد و حسابی ناراحت است، ولی در هر شرایطی حتما دو جنبه وجود دارد: جنبه مثبت و جنبه منفی.
بعد از رسیدن به این دیدگاه که حتی در مسئله شکست عشقی هم هر دو جنبه وجود دارد، باید بررسی کنید که این جدایی برایتان مثبت است یا منفی. در اکثر موارد جنبه مثبت قویتر است و فرد بهاین نتیجه میرسد که شاید از اول انتخاب درستی نداشته است و با این اتفاق، در آینده میتواند با فکری بازتر، انتخاب بهتری داشته باشد.
اکثر افراد عاشق پیشهای که دچار شکست عشقی میشوند، خود را در اتاق حبس میکنند، غذا نمیخورند، با دیگران صحبت نمیکنند، به ظاهر خود رسیدگی نمیکنند و … . اما موردی که باید از آن مطمئن بود، این است که این کارها هیچ کمکی به فرد نخواهند کرد؛ بلکه بیشتر شرایط را برایش سختتر میکنند.
توصیهای که به این افراد میشود این است که: اتاق، خانه و خلوت خود را ترک کنند و بیرون بیایند و خود را کمی سرگرم کنند تا احساس بهتری پیدا کنند. در توجیه این توصیه باید گفت که از اصول روانشناسی و بیولوژی انسانی است که الگوی موجود را مختل کنیم تا بتوانیم، الگوی جدیدی را جایگزین کنیم. در این مورد هم به همین روال پیش میرویم. با سرگرم کردن خود با موارد دیگر، این شانس را بدست میآوریم که افکار جدیدی را جایگزین افکار غمگین شکست عشقیمان کنیم.
در شرایط بد روحی، همانطور که گفته شد، تغذیه و خواب فرد مختل میشود و طبیعتا فرد از لحاظ جسمی و روحی ضعیف میشود. برای بیرون رفتن از این شرایط باید دقیقا همین زمینهها راتقویت کرد. یعنی اینکه با رسیدگی به تغذیه خود و داشتن خورد و خوراکی مناسب، جسم خود را تقویت کند. بعد از تقویت وضعیت جسمی، نوبت میرسد به تقویت روح. عبادت، دعا کردن، خندیدن و هم صحبت شدن با دوستان میتواند وضعیت روحی ما را بهبود ببخشد. با بهبود بخشیدن وضعیت روحی، جسمی و معنوی خود میتوانید با فکری آرامتر، تصمیمات بهتری را بگیرید تا در مسیر زندگی یاریتان کند.
اجتماعی بودن و همنشینی با دیگران یکی از بهترین روشهای درمان اکثر مشکلات، از جمله در مباحث مشاوره شکست عشقی است. وقتی شما خود را در جمع قرار میدهید، این شانس را پیدا میکنید که با همنشینی با دوستان قدیمی یا افرادیکه بهتازگی به جمع دوستان شما اضافه شدهاند، احساس خوبی را در شما بوجود میآورد.
مطمئنا بعداز تجربه تلخ شکست عشقی، به خود میگویید که دیگر سمت عشق و عاشقی نخواهید رفت. اما این را هم میدانید که این حس و حال منفی شما بخاطر زخمی است که از طرف مقابلتان خوردهاید و این زخم هنوز هم تازه است. از طرف دیگر این را هم میدانید که اگر از یک نفر برخورد بدی دیدهاید، دلیلی نمیشود که دیگر با دیگران هم معاشرت نکنید.
مشاوره شکست عشقی توصیه میکند، بهترین کار این است که با استفاده از تجربه خود و با بررسی شرایط جدید، بهترین فرد را برای داشتن یک رابطه خوب انتخاب کنید و کم کم رابطه خود را استحکام ببخشید و یادتان باشد که زمان حقیقت پشت رفتارهای افراد را مشخص میکند؛ پس در رابطه جدید خود با هوشیاری و آرامش کارها را پیش ببرید.
فول فکر امکان استفاده از مشاوره روانشناسی بصورت آنلاین و با استفاده از روانشناسان باتجربه فراهم کرده. شما می توانید از طریق گفتگوی متنی و صوتی با مشاوران ارتباط برقرار نمایید.
نويسندگان فولفکر، جمعي از مشاوران روانشناسي مي باشند. شما مي توانيد با ورود بصورت ناشناس مشاوره آنلاين بگيريد.
سلام من ۴ ساله که ازدواج کردم و دو تا فرزند دارم. شوهرم توی همون ماه اول عقدمون به دوستی ۵ ساله با دختری اعتراف کرد ولی گفت که ۳ ساله که تنهاست و چون دوری از اون براش عذاب آور بوده باهاش به هم زده ولی دلش میخواسته که با اون ازدواج کنه من با شنیدن این موضوع خیییلی ناراحت شدم و توقع شنیدن این حرف ها رو نداشتم و با مشاور اجتماعی صحبت کردم و اون برای همسرم حق زندگی قائل شد و گفت تو باید بهش مهلت بدی ولی ای کاش همون موقع جدا میشدم چون بعد از اون مدام یادش رو میکرد و نگرانش بود تا اینکه سه ماه پیش متوجه ارتباط گرمش با همون دختر شدم در خالی که اون هم ازدواج کرده و بچه داره.به نظرتون چکار کنم؟؟با اینکه بعد از اینکه من ناراحت شدم باهاش خداحافظی کرده ولی حس خوبی نسبت به شوهرم ندارم و از اینکه من براش کافی نبودم و اون جای دوست دختر سابقش رو توی زندگیش خالی حس کرده و دوباره سمتش رفته عذابم میده.تو رو خدا کمکم کنید خییلی حالم بده فقط واسه خاطر بچه هام دارم ادامه میدم
باسلام و خسته نباشید دختر 26 ساله ای هستم با ی پسر 25 ساله ک تقریبا هم سطح بودم برا ازدواج صحبت میکردیم 6 ماه از رابطمون گذشته بود ک ایشون متوجه رابطه قبلی من با ی پسر ک قبل از اون بود شدن در حالی ک من رابطه قبلی رو کاملا فراموش کرده بودم و هیچ حسی ب اون پسر نداشتم و ب ایشون خیلی علاقه داشتم تا جایی ک خانوادم مخالف این رابطه بودن من تونستم تاحدزیادی خونوادمو راضی کنم تو این 6 ماه هم چندین موقعیت خوب برا ازدواج داشتم ولی بخاطر ایشون من رد کردم تصمیم ایشون هم براازدواج کامالا قطعی بود من ذره حس نمیکردم احتمالا ب هم نرسیم ولی ایشون درکمال ناباوری ب خاطر اون پسر قبلی ک دوستش بود منو ترک کرد ومن هرچقد اصرار و گریه و زاری کردم نتیجه نداد و منو با دنیای از غم تنهام گذاشت و جلوی خانوادم خردم کرد الان تقریبا ی ماه از جدای کامل ما گذشته ولی هنوز نتونستم اونو فراموش کنم هروق یادم میوفته گریم میگیره خاطراتش هنوز جلوی چشامه با اینکه میدونم امکان نداره برگرده ب خودم امیدمیدم هرروز دعا میکنم برگرده وتا اخرعمرم بااون باشم.من ی دختر درونگرا هستم ولی این شکست عشقی بااینکه ضربه بسیار شدیدی ب من زدو دائم غصه میخوردم حتی سرکار گریه میکردم مشغولیتم باعث نمیشد اونو فراموش کنم بااین حالاجازه ندادم کسی از حال بدم تاامروز باخبربشه بجز خوداون پسره!خیلی از ایندم میترسم نمیدونم قراره چ بلای سرم بیاد
سلام دوست عزيز دنيا ارزش اينو نداره که انقدر به خاطرش عذاب بکشی…همش به خودت تلقين کن که خيلی زندگيت خوبه و رو رواله و خوشحال باش…آهنگايه شاد گوش بده به بچه هات محبت کن و ببرتشون بيرون يا باشگاه برو به يه مهارتی برس…اگه حالت خوب نشد برو مشاوره خانواده و ازش بخواه که چی کار کنی که شوهرت به زن و زندگيش وابسته شه…آرزوی خوشبخشتی برات دارم دوست عزيز…
چرگه جیان
شوهر کنی عاشق شوهرت میشی مث دختر عمه من اونم تا چند ماه اول زندگیش باهمسرش خیلی به طرف فکر میکرد ولی به مرور زمان عاشق شوهرش شدو فراموشش کرد
درکت میکنم ،اول اینکه تو مقصر نیستی واین حقو نداری که بخاطر اشتباهات دیگران خودتو ناراحت کنی واینکه من میگم که منتظر ماندن تا اینکه شاید طرف عوض بشه یک توهم هست، واین تویی که باید تصمیم درست رو بگیری وعوض بشی
به تازگی با دختری که واقعا عاشقش بودم مجبور شدیم به خاطر ناهماهنگی جنسی ، جدا بشم … بعد از ۳۳ سال زندگی مجردی ، اولین بار بود که یک نفر رو دوست داشتم . الان نمیدونم با این تنهایی و خلأ چکار کنم
خیانت نکرده جنایت کرده.خاک تو سر همه ی مردا
خواهر همه ی مردا چراااا؟
ی بلانسبتی بگیر خب من ب تو چیکار دارم مثلا؟
سلام من بعد از طلاقم با مردی آشنا شدم ک درحالی ک من افسردگی ودوگانگی روحی داشتم بهم کمک کرد والان 5 سال که بهترین لحظات زندگیم رو باهاش گذروندم .در ضمن آ” آقا خانم داشت ولی من خیلی احتیاط میکردم .ک به تازگی متوجه شدم که با خانم شوهرداری رابطه برقرار کرده تاحدی که ژیامهای ک بینشون ردوبدل شد رو خوندم و ازنظر روحی بهم ریختم .و درصورتی ک این آقا کتمان میکنه ولی هنوز هم رابطه داره نمیدونم ازش جدا بشم یا ن .من این توان رو در خودم نمیبینم ک جدابشم .چون هیچ حسی نسبت به مرد دیگه ای ندارم خواهش میکنم کمکم کنین
من اگه جای شما بودم و مطمعن میشدم رابطشون جدیه جدا میشدم چون به اینکارش بهت توهین بزرگی کردهو براش کمی
سلام من عاشق یه پسری بودم 6ماه باهم در ارتباط بودیم هم پسره منو دوست داشت هم خودم اونو دوستش داشتم تا روزی که اومد خواستگاریم خانواده ام به خاطر اینکه پسره هنوزسربازی نرفته بود وهر دوی ما کوچیک بودیم خانواده ام جواب رد دادن وخانواده پسره دست بردارنبودن بابام به خانواده پسره گفت پسرت که سربازیش تموم شد اگه ستاره هاشون باهم جفت بودبه هم میرسند تا سربازیش تموم شد ما باهم یه چند ماهی باهم نامزاد بودیم که یه روزی گوشیش زنگ خوردکه دیدم شماره یکی از فامیل هامه که بعد از چند هفته از یکی از دوستام که دوست اون فامیلمون بود گفت نامزادت با فلانی درارتباط است منم نامزادیم به هم زدم ولی بعضی ازوقتا دلتنگش میشم چه کاری انجام بدم که برگردیم پیش هم
سلام من دختری ۲۱ساله ام ک حدود ۷ماه با پسری ک ۲۲سالشه بودیم من قبلا با کسی بودم ولی هیچوقت کسی رو دوست نداشتم تااینک عاشق ایشون شدم براش هرکاری ک میتونستم کردم ولی با اینک بی نهایت عاشق من بود دیگ حتی نگاهم نمیکنه میگ تو چیزی نیستی ک میخوام من فقط التماس کردم ک بمونه اونم میموند ولی بار آخر بمن گفت نرو امتحان بده اگ منو میخوای باید بجای امتحان دادن بریم بیرون من قبول نکردم از اون موقع حتی جواب تلفنمو نمیده تورو خدا کمکم کنید من واقعا عاشقشم همش منتظرشم هفته دیگ ام تولدمه حتی بهم گفت تولدت بهت پیامم نمیدم چ برسه ببینمت من خورد شدم پیش همه بخاطرش ولی اون خوشحاله ک من نیستم واقعا درویش داره عذابم میده
از همین اول اینطور داره خیانت میکنه وای به چندسال بعد شانس اوردید زود فهمیدید از فکرش بیایید بیرون مورد نامناسبیه
وقتی ارزشت رو ندونسته و در عين حال که باهات نامزد بوده با کس ديگه ايی ارتباط عاطفی داشته چرا ميخوای برش گردونی؟؟خودت با اين کارت احساس حقارت نميکنی؟؟ ارزش خودت رو بدون و اعتماد بنفس داشته باش هر دختری به هر پسری فقط يه بار ميتونه فرصت بده
سلام من سه سال بود كه از هيچكس خوشم نيومده بود و الان عاشق شدم…ولي موانعي هست! من ميدونم عشق طرف مقابلم به من پاكه ولي چون رابطمون نشدني بود براي اينكه همو فراموش كنيم از هم جدا شديم و هيچوقت رابطه نداشتيم…چون اون دوستِ برادرم بود! برادرم به شدت رو من حساسه و من بهش قول دادم با پسري نباشم اما چند وقت پيش بهش گفتم كه عاشق يه پسري شدم و اون گفت اگه تحت نظر من باشه اشكالي نداره…ولي الان من و كسي كه عاشقش هستم از هم جداييم و من يه دخترم!به عنوان دختر غرورم رو بشكنم و بهش پيام بدم كه ممكنه رابطمون شدني باشه؟
منم مشکل تورو دارم ولی من که پی ام نمیدم بیکارم اخرشم برنگرده غرورم بشکنه
به نظرم به یک نفر واسطه بگید که درمورد شما با ایشون صحبت کنه یه بزرگتر
سلام من دختری هفده ساله هستم و چند ساله که عاشق هم محليمون و دوست برادرم هستم و شمارش رو هم از گوشی برادرم گرفتم اما نميدونم بهش ابراز کنم احساسمو يا نه…آخه از يه طرف ميترسم به برادرم بگه از طرفی ميترسم در موردم اشتباه فکر کنه واقعا نميدونم چيکار کنم خيلی دارم اذيت ميشم لطفا راهنماييم کنيد چيکار کنم
بهش پيام دادم و احساسمو بهش ابراز کردم اول بهم خنديد اما بعدش که فهميد ناراحت شدم عذاب وجدان گرفت و گفت ببخشيد شرمنده من به دردت نميخورم…خيلی احساس حقارت ميکنم
بهش پيام دادمو بهش گفتم اول بهم خنديد بعد که متوجه شد ناراحت شدم عذاب وجدان گرفت و گفت ببخشيد شرمنده که بد حرف زدم من بدردت نميخورم….خيلی احساس حقارت ميکنم
به نظرم شما نباید این کارو میکردید حتی اگه واقعا عاشقش بودید نباید غرورتون رو بشکونید چون اول اون باید به شما بگه اما اگه بهتون نگه قطعا یه عشق یک طرفه ست و شما از این عاشقیتون آسیب میبینیدچگونه با شکست عشقی مواجه شویم
منم عاشق هم کلاسیم شدم ولی غرورم این اجازرو بهم نمیده که بهش پی بدم قبلا باهم ی دوست اجتماعی بودیم ولی بعد از اینکه متوجه شدم دارم کم کم بهش وابسته میشم بهش گفتم که دیگ نمیخوام حتی بهم پی بدی الان پشیمون شدم
سلام من عاشق شدم عاشق ی پسری دوسال بزرگتر از خودم و در دانشگاه … دو سال باهم در ارتباط بودیم امشب خواستگاری اومد اما مادرپدرم میگن فرهنگشون ب ما نمیخوره پدره ن کت و شلورار پوشیده بود و مادره سر تا پا مشکی بود مادرم مسگه مخالفم هرجور خودت میدونی اگه میتونی بسازی برو بسم الله … حالا دارم میمیرم من دیوووووونه اون اقا پسرم اما بدون رضایت قلبی خانوادمم ازدواج نمیتونم بکنم
با سلام و خسته نباشید خدمت شما من حدود یک سال میشه ازدواج کردم و خدا رو شکر با همسرم رابطه ی خوبی دارم ایشان هم ب من محبت میکنن و خلاصه ازشون راضیم اما فقط تنها چیزی که وجود داره اینه که من از دروغ خیلی بدم میاد و خودم با همسرم صداقت دارم و دوس دارم که ایشونم باهام همین باشه حقیقتش چند وقت پیش یکی بهشون زنگ میزنه و ایشون بهش میگه که اشتباه گرفتی و تموم میشه اما دوباره بعد از چند وقت متوجه شدم که ایشان با اون فرد ناشناس تماس تلفنی و کلا ارتباط دارن بهش گفتم که این کیه گفت یکی از دوستاشه ولی من بر حسب اتفاق فهمیدم که یه پسره هستش که نمیدون کیه و فقط از همسرم ناراحتم که چرا صداقت نداره و چرا بهم نگفته بعد از اون به طور پنهانی رفتم توی حریم شخصیشون رو نگاه کردم دیدم که ایشون با افراد پسر زیادی چت میکنه و من اصلا این کار رو دوست ندارم باید چی کار کنم به نظر شما آیا من اشتباه کردم به حریم شخصیشون وارد شدم حالا با توجه به این شرایط تکلیفم چیه و البته این رو هم مطمئنم که اگه بهش بگم قضیه چیه قبول نمیکنه و انکار میکنه و یا اگه بفهمه وارد حریم شخصیش شدم بهم بی اعتماد میشه خانواده مم از این قضیه اطلاع ندارن دوس ندارم که این مساله رو بدونن چون که میترسم برای این دختر حرف درست بشه حالا چی کار کنم
حریم شخصی چیه مرد تو بدناتون رو شریکین و اون حریم شخصی داره و با پسرای زیادی چت میکنه عجببب بزن دهنشو پرخون کن بی غیرتی هم مد شده فردا پس فردا درو هم به روشون باز میکنه
دوست عزیز هر انسانی اصلاح پذیره شما ابتدا باید بفهمید چه چیزی موجب شده که همسرتون این کار رو بکنه و بعد اون خلا رو پر کنید برای مثال اگر شما تیپ امروزی ندارید و روحیه همسرتون چنین چیزی رو طلب میکنه این کار رو بکنید بعد از پر شدن خلا به شکلی پسندیده و طوری که همسرتون شرمنده شما بشه موضوع رو بیان کنید، بهتره از یک مشاور کمک بگیرید بعد از اون به همسرتون نشون بدید که از این موضوع ناراحتیت اگر همسرتون اصلاح نشد از راه مستقیم و با حرف و جلسات مشاوره وارد عمل بشید و اگر این هم جواب نداد طلاق بهترین راه است
یعنی عاشقی بی معنی ترین واژهای هست که شنیدم همش حرف مفته باور کنین عشق کیلو چنده 10 سالم بایکی باشی خیلی راحت می تونی فراموشش کنی اگه عشق وجود داشت خدا یه بار توقران در موردش صحبت می کرد اینایی که میان از شکست عشقی میگن خودشون خیلی ضعیفن بابا برید حالتون رو بکنید ولی اصراف نکنید دوستان
من موافقم
چرت نگو
حرفت خیلی قشنگ بود در صورتی که با عمل همراه باشه.اونقدر با حرص این حرفو زدی که تابلو کردی حرف دلت نیست.شمایی که میگی عشق کیلویی چنده یعنی مهم نیست.از کجا میدونی که عشق قشنگ نیست.پس تجربه کردی شکست خوردی الان از عشق و عاشقی متنفر شدی
سلام بعضیا فک میکنن شکست رو فقط دخترا میخورن اما متاسفانه پسرا به روشون نمیارن به نظر من بی معنی تر از کلمه عشق پیدا نمیشه مث یه مرض هستش ادم وقتی بگیره دیگ خوب شدن معنی نمیده من خودم عاشق ی دختر شدم ۴ سال باهاش بودم به جرعت میتونم بگم کسایی که واقعا عاشقن میل جنسی به طرفشون فقط وقتی میشه که ازدواج کنن و من هم حتی دستم رو به دستش نمیزدم چون واقعا عاشقش بودم ولی اون دختر خانم تنهام گزاش وقتی که دبیرستان بودم اسمشو تو کتاب فیزیکم دید و میدونس که چقد عاشقشم اما ازدواج کرد ارزوم واسش اینه همیشه خوشبخت باشه همیشه خوشحال باشه فقط اگ منم ببخشمش خدا نمیبخشتش به تلخی پیک هایی که واسش زدم و سر لج مزه نخوردم امید وارم سلامت باشه زندگی من از اون به بعد فقط مشروبو سیگار اروم میکنه زندگیم رو نابود کرد امید وارم هیچکسی عاشق نشه چون تهش یه نابودی یه چش پر از اشک یه دل پر از بغض یه دهنی که هیچ وقت دیگ نمیخنده و اگرم بخنده دروغکیه
سلام بعضیا فک میکنن شکست رو فقط دخترا میخورن اما متاسفانه پسرا به روشون نمیارن به نظر من بی معنی تر از کلمه عشق پیدا نمیشه مث یه مرض هستش ادم وقتی بگیره دیگ خوب شدن معنی نمیده من خودم عاشق ی دختر شدم ۴ سال باهاش بودم به جرعت میتونم بگم کسایی که واقعا عاشقن میل جنسی به طرفشون فقط وقتی میشه که ازدواج کنن و من هم حتی دستم رو به دستش نمیزدم چون واقعا عاشقش بودم ولی اون دختر خانم تنهام گزاش وقتی که دبیرستان بودم اسمشو تو کتاب فیزیکم دید و میدونس که چقد عاشقشم اما ازدواج کرد ارزوم واسش اینه همیشه خوشبخت باشه همیشه خوشحال باشه فقط اگ منم ببخشمش خدا نمیبخشتش به تلخی پیک هایی که واسش زدم و سر لج مزه نخوردم امید وارم سلامت باشه زندگی من از اون به بعد فقط مشروبو سیگار اروم میکنه زندگیم رو نابود کرد امید وارم هیچکسی عاشق نشه چون تهش یه نابودی یه چش پر از اشک یه دل پر از بغض یه دهنی که هیچ وقت دیگ نمیخنده و اگرم بخنده دروغکیه .
من یکی رو ک خیلی دوستش دارم و واقعی میخوامش اصلا منو دوست نداره در صورتی که حتی اگه بگه جونتم بده میدم 🙂
ولی چند وقت پیش تو واتساپ شمارشو گیر اوردمو از اون ب بعد اِبراز علاقه های من شروع شد و حتی بهش خیلی گفتم که دوستش دارمو پیشنهاد رِل زدن هم داده بودم اولا باهام خوب نبود ولی یکم که گذشت باهام خوب شد ولی این آخرا دوباره بد شد و حتی بلاکم هم کرده البته دوتامونم سِن زیادی نداریم ولی همسنیم الان من باید چیکار کنم من با این سن کمم تو ۱۴ سالگی چیکارش کنم ی چند بارم سعی کردم که فراموشش کنم ولی نشد و هی هرروز بیشتر به آهنگای دیس لاو رو میبرم
دوسال با دختری هم دیگرو خیلی دوس داشتیم خیلی خیلی همیشه من جدا می شدم او قبول نمی کرد همیشه حرفای زشت می زدم نمی رفت ولی اخر بار بهش حرف بد زدم پدرشم دید تلگرتمو این چیزارو نداره محدوده تو روستاست الان می گه نمی خوامت یه بار دیگه هم گفت برگشت ولی الان می گه برا همیشه تمومش کردم بعد یه ماه امروز اس دادم همونو میگه که نمی خوامت به نظرتون چکار کنم از ۲۰اس جواب یک اس می ده ولی خیلی منو دوس داش من خیلی التماس کردم الان می گه نمی خوامت قبل التماسم می گفت دوست دارم ولی بیخیالت می شم
دقیقا من همینجوری شدم دقیقا دقیقا
حال الان من
عشق درد خیلی بدیه
من نامزدم خیلی دوسش دارم .ولی وقتی یاد عشق قبلیت میرفتی غم عالم میگیردت. عشق ی بیماری بده کا از سرطان بد تره تو وجودت ریشه میزنه و با شکست نابودت میکنه .ی دختره ۱۹ ساله .۵ سال همو دوس داشتیم ولی نزاشتن بهم برسیم.هیچ وقت نمی گذرم.از کسایی ک نزاشتن.دلم میره برا فقط ی لحظه دیدنش .فقط همین.
بمیرم واست آبجی ینی خیلی خیلییییییی خسته وقتی بهش فک میکنی حس میکنی نفست الانکه به ایسته هیچ کاری هم از دستت بر نمیاد ولی باید خودتو قانع کنی نمیشه بهش برسم و زندگی ادامه داره واقعا من بعد چهار سال فهمیدیم به مرور زمان همه چی حل میشه عزیز دلم به زندگیت ادامه بده به خودت بگو من نامزدمو خیلی دوس دارم اونایی ک نامردی میکنن رو نمیشه دوس داشت قدر شوهر تو بدون گلم
دیوانه ودلبسته اقیال خودت باش،سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش،
سلام من ی دختر 15ساله ای هستم ک شکست عشقی خوردم میدونم میگید ک کوچیکی ولی عشق سنو سال حالیش نمیشه منو پسر داییم خیلی عاشق هم بودیم ولی اون نامردی کردوقلبمو شکوند الانم یکی از فامیل هام منو خیلی دوست داره ولی من بهش دودلم چون نمیتونم پسر دایمو فراموش کنم هرکاری ک میکنم نمیتونم اخه مگه میشه ادم عشقشو فراموش کنه عشق خیلی چیز بدیه خیلی از هر دردی بدتر
سلام من سال اخر ارشدم بود ک پسره ترم بالاییم ک اونم همشهریم بود بهم ابراز علاقه کرد فبلش با هم توو چند تا دوره و کلاس بودیم تا خدودی هم رو میشناختیم و چندتا خواستگار قبلیم ک دوست مشترک بودن ازین اقا پرس و جو میکردن من اما چون ی سال ازم کوچکتر بود خیلی رو ندادم تا اینکه ی روز بالاخره حرف دلشو زد گفت ک چقد دوسم داره و عاشقمه و گفت ی سال بیشتر ک میخوام بهت بگم ولی چون خواستگارات خیلی بهتر ازمن بودن من حرفی نزدم ولی دیگه طاقتم تموم شده میخوام ک باهات ازدواج کنم خلاصه من ک شوکه شده بودم و انتطارسو نداشتم بعد ۶ ماه کم کم راه اومدم همو شناختیم اونا ی خانواده بودن ک معمولی و اهل تسنن ما ی خانواده شناخته شده بودیم تو شهر و شیعه همین شد بلای جونمون خودشم موقعیت مالی خوبی دلشت انصافا اخلاق خوبی هم دلشت شاد پرانرژی مهربون و درک خوبی از رفتار خانوما دواشت خیلی زیاد می فهمید با ابنکه خواهر نداشت برا خودمون دوتا مذهب مهم نبود پدر من فوت شده مامانم ب شدت مخالفت کرد ۳ ماه طول کشید گ راصی بشه من شماره خونه رو بدم بعش ک مادرش زنگ بزنه در کمال ناباوری وقتی مامانش زنگ زد مامانم گفت نه ی ماه گذاشت واقعا مصیبت بود بعد رفتیم پیش مشاور ازمون خواست ک ی نفرو واسطه کنیم خاله من با مامامم حرف زد نتونست راصیش کنه ی مشاور دیگه رفتیم اون ب مامانم زنگ زد اونم نتونست خلاصه انقد من گفتم و خاله م گفت و خود پسر زنگ زد ک ی سالی طول کشید ک مامانم راصی شد ک بیان خواستگاری بالاخره اومدن اونشب چقدرررررر عالی بود بعد دوسال اولین شبی بود ک راحت خوابیدیم تو مراسم خواستگاریم خواهر و برادرم نیومدن و چقد سکوت بود اونشب مامانم خیلی بداخلاقی کرد ب سختی حتی نگاهشون میکرد حالا نوبت تلافی بود خانواده اونا گفتن نه داداشش اومد با مامان و باباش حرف زد گفتن دخترع شیعه س و بابا نداره ما راصی نیستیم خلاصه پسر فقط ۳ ماه مقاومت کرد اوت ۳ ماه همش دعوا و قهر بود تا اینکه رفت خیلی برام سخته ی ماه میگدره من داغون شدم از خانوادهم بدم میا خواهرم ک نفوذ زیادی رو مادرم داره دلیل اصلی این بدبختی من بود من اون پسر و دوس داشتم باهاش اروم بودم خوب بودم ولی همه چی ب فنا رفت و من الان ب هیچکدوم از خواستگارام حسی ندارم….
خواهر گلم توی داستان عشق شما یک چیز متوازن نیست شما بعد از بعد از 2 سال عاشقی با وجود مخالفت خواهر و برادرتون راضی به ازدواج بودین اما همسر شما با اینکه مرده بخاطر مخالف خواهر و برادرش بعد سه ماه ترکتون کرد! من یه مردم و بهتون اطمینان میدم اگر اون اقا واقعا مرد زندگی شما بود هرگز شما رو رها نمیکرد و مثل شما اونقدر پافشاری میکرد تا خانوادش قبول کنن یا اینکه به نظر خواهرو برادرش اهمیت نمیداد حتی اگه با وجود همه این ها باز هم موفق نمیشد! اگه مرد زندگی شما بود بدون رضایت پدر و مادرش با شما ازدواج میکرد یقین داشته باشید که خداوند از حال بندگانش اگاه است و صلاح انها را بهتر میداند
سلام ممنون که جواب منو دادید راست میگید شما. من زیادی دوسش داشتم پدر و مادرش مخالف بودن نه خواهر و برادرش شما مردا چرا اینکارو میکنید وقتی یکی اینطور پاتون میمونه میذارید و میرید
همه مردارو باهم مقایسه نکن ..همین بلا دقیقن سر من اومد دختری ک عاشقش بودم ولم کرد خیلی راحت گفت ازت سرد شدم دوستم دارم ولی نمیتونم رفت حتی ج پیامم نمیداد
خلاصه الان من هیچ بحثی درباره مذهب ندارم ولی وقتی برا ما مهم نبود خانواده هامون میتونستن کمک کنن ما مشکل مالی و کاری نداشتیم خواهرای گلم پسرا کم طاقتن من یکسال با خانواده م جنگیدم ک مامانمو راصی کنم (خواهرم بهم گفت من سالی ی بار خونتون میام برادرم ک کلا قهر کرد باهام) ولی من موندم و مامانمو راصی کردم ولی اون ۳ماه نشده رفت عشق وجود نداره اینو مطمئنم ولی دوس داشتن هست دخترا یا دوس ندارن یا تمام قلبشونو میدن اون احساسات منو زنده کرد و توو بلاتکلیفی ولم کرد چندبار بهش پیام دادم ک بیا درستش میکنیم باهم گفت ولم کن و برو ب همین راحتی مرسی ک ب حرفام گوش دادید خیلی بهش نیاز داشتم
من با زنی در ارتباط هستم که ادعا میکند 2 سال است نزاشته شوهرش باهاش رابطه داشته باشه آیا ممکنه
سلام به همه داشتم کامنتا رو میخوندم یه چیزی منو بهم ریخت فقط اومدم بگم که به هرکسی همونقدی اهمیت بدین که بهتون اهمیت میده همونقدی دوسش داشته باشین که دوستون داره تا وقتی باهاش باشین که اون باهاتونه اول از همه خودتون واسه خودتون ارزش قائل باشین تا طرفتون یاد بگیره سخته ولی شدنیه امیدوارم همونی بشه که میخواین
سلام دختری22ساله هستم که دوساله عاشق پسری شدم که اوایل میگفت که منومیخادولی این حرفش دروغ بودوبعدمدتی منوترک کردالان دوساله که ازون موضوع میگذره امامن حتی یک ثانیه هم نشده ک توذهنم نباشه حالت روحیم داغونه وحتی گاهی وقتاقلبم دردمیگیره هیچ چیزی نمیتونه خوشحالم کنه وبشدت همیشه اندوهگین هستم حتی گاهی وقتایه جوری بغض میکنم ک احساس خفگی میکنم.من ندامش امانه به نبودش میتونم عادت کنم ونه میتونم فراموشش کنم یطوری دوسش دارم ک ازوقتی ک اون نیس دوس ندارم نفس بکشم تموم زندگی من اونه بخدادارم ذره ذره نابودمیشم توروخداکمکم کنیدکه چیکارکنم
برای این درد فقط یک درمان هست جایگزین کردن عشق قبلی با خدا یا یه ادم حسابی که من خدا رو توصیه میکنم به خودش توکل کن و تکیه گاهت مهربانی خاصش باشه لیاقت تو بیشتر از اون پسره… به یه مشاور سر بزن و از تکنیکای پرش افکار استفاده کن سعی کن زندگیت رو شاد کنی
خدا لعنت کنه پسرای هرزه ای رو که با احساسات لطیف دخترا بازی میکنن
سلام دختری هستم ۲۰ساله یک سالیه با یه پسری. اشنا شدم خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره ولی خونوادش در حد خونواده من نیستن. به نظرتون این چیزاا مهمه؟؟..به خاطرش هر کاری میکنم ولی اگه خونوادم مخالفت کنن من چیکار باید بکنم؟؟..
خواهر گلم توی داستان عشق شما یک چیز متوازن نیست شما بعد از بعد از 2 سال عاشقی با وجود مخالفت خواهر و برادرتون راضی به ازدواج بودین اما همسر شما با اینکه مرده بخاطر مخالف خواهر و برادرش بعد سه ماه ترکتون کرد! من یه مردم و بهتون اطمینان میدم اگر اون اقا واقعا مرد زندگی شما بود هرگز شما رو رها نمیکرد و مثل شما اونقدر پافشاری میکرد تا خانوادش قبول کنن یا اینکه به نظر خواهرو برادرش اهمیت نمیداد حتی اگه با وجود همه این ها باز هم موفق نمیشد! اگه مرد زندگی شما بود بدون رضایت پدر و مادرش با شما ازدواج میکرد یقین داشته باشید که خداوند از حال بندگانش اگاه است و صلاح انها را بهتر میداند
باسلام. بعد سالها مجددا پارسال با خانمی توی مجازی آشنا شدم. کم کم به هم عادت کردیم و قرار ملاقات گذاشتیم. شهر من 60 کیلومتر با شهر ایشون فاصله داره. من 36 سال و ایشونم 32 سال. با مرور زمان خودم هر روز بیشتر عاشقش میشدم. هر دو یکبار شکست خورده بودیم. بالاخره طوری شد که بدون هم در مجازی خصوصا یک ساعت بیشتر نمیتونستیم از هم بی خبر باشیم. به ایشون گفتم با یکی بیاد و از نزدیک زندگیمم ببینن. رفتم دنبالشون و با خواهر بزرگشون اومدیم و از نزدیک زندگیمم نشون دادم. بعد آن سال نو شد و یه روز قرار گداشتیم دوتایی هم چرخی بزنیم و هم تصمیم و وقت عروسی بذاریم. اون روز که پانزدهم فروردین بود ناخودآگاه بینمون رابطه ی جنسی بوجود اومد و با اینکه خودم دوس داشتم بمیرم ولی ایشون رو دلداری دادم و گفتم من نامرد نیستم و همین امشب عقدت میکنم. گذاشتمش دم خونشون و با ناراحتی منتظر موندم بلکه اوکی کنه عقدش کنم و از این احساس بد بیرون بیام که خبری نشد و خودم زنگ زدم و گفتن دیگه با من کاری نداشته باش. اونقد دنبالش دویدم و سعی کردم برشگردونم که متاسفانه هر بار بیشتر غرورم شکست و له شدم. او اون موقع تا حالا همین کار رو کردم به امید اینکه هم این احساس عذاب از من دور شه هم ایشون رو وارد زندگیم کنم که همش از کار و زندگی عقب افتادم هیچ یه جورایی سبک شدم که متنفرم از خودم. خواهشا بگین من چجوری بتونم از این رابطه ی بی معنی خلاص شم راهی نمونده امتحان نکنم ولی عقلم مغلوب دلم میشود هربار دیگه بریدم و تلافی بار سنگین دلم رو روی ماشین خالی میکنم و هر بار خدا نجاتم میدهد. نظر شما هم اگر ممکنه امتحان میکنم بلکه خلاص شم. باتشکر
همه عشقو تجربه میکنن اما حس مزخرفیه البته عشق قبل ازدواج واقعا مزخرفه
سلام خسته نباشی من 20 سالمه تازه خدمتتو تموم کردم و باعث بانی خدمت رفتن من برمیگگرده به یه دختری از توی محلمون.من قبل خدمتت حدود چند ماهی باهاش دوس بودم خیلی هم دوسش دارم ولی خب به خاطر یه سری مشکلاتی دختره مجبور شد با یه پسری ازدواج کنه که خودش میگه هیچی علاقه ای به اون پسره نداره الن هم داره ازش داره طلاق میگیره و حالا خبرمو گرفته میگه بیا با هم دوس بشیم نمیدونم چیکار کنم و اینم در نظر بگیرین متاسفانه این دختره یکم هوس بازه با پسرای زیادی دوس بوده و با اینکه همه اینارو میدونم ولی بازم خیلییی دوسش دارم و بخاطر همین زندگی بدون اون برام بی معنیه لطفا راهنمایی کنید
بهتر راهکار اینه ک با خودت رو صادق باشی چون فک میکنم این چیزی ک تو وجود حس میکنی نسبت ب اون عشق نباش اگرهم باشه بابتش ضربه بدتری میخوری چون دختر مناسبی رو انتخاب نکردی
سلام من پسری 20 ساله هستم تازه خدمتتم تموم شده و باعث بانی خدمت رفتن من یه دختری بود که خیلیی عاشقش بودم که بخاطر یه داستاتی مجبور شد با یه پسره ازدواج کنه و منم مجبور شدم برم خدمت و چند ماه پیش همون دختره بهت زنگ زده میگه ازدواج من به اجبار خونوادم بود و من تا الن هیچ علاقه و رابطه ای به اون پسره ندارم و حالا هم دارم طلاق میگیرم و یه موضوع دیگه هست که باید بگم. که این دختره خیلیی هوس بازه و با پسرای زیادی رفیق بوده ولی بازم با اینحال نمیتونم فراموشش کنم و نمیتونم ابراز احساساتش رو نصبت به خودم باور کنم لطفا راهنمایی کنید
سلام من نزدیک یک ساله ک با یه دختر بودم اون عاشقم شدوحسشو بهم گفت منم کم کم عاشقش شدم خیلی همو دوس داشتیم ولی یکهفته ای احساس میکردم ک یطوری شده پاپیچش شدم بالاخره گفت من دوست دارم و عاشقت هستم ولی هیچ حسی به تو حتی خونوادمم ندارم نمیدونم چم شده ولی بهتره جدا بشیم ..این حرفش ک اصن انتظار نداشتم ازش داره داغونم میکنه از طرفیم میگم اگ التماسش کنم و بزور بیاد باز میتونه بره ..چیکار کنم ؟؟
سلام من دختری 14ساله هستم که با ی پسر تقریبا24سالش میشه از طریق واتساپارتباط دارم اون میگه دوسم داره ولی من اصلا بهش اعتماد ندارم چون هنوزم با دوس دختراشه بهش میگم نرو باهاشون میگه دوستشون دارم شش ساله باهمیم قبلا هر روز بهم پی ام میداد وای الان فقط وقتی استوری غمگین میزارم بهم پی ام میده من بخاطر عشق قبلیم دیگه نمیتونم ب هیچکس اعتماد کنم میترسم خیلی میترسم کمکم کنید چجوری میتونم بفهمم که اون واقعا دوسم داره یا نه بخدا از زندگی بیزارم همه فکرم نشده اون نمیدونم واقعا عاشقمه یا داره دروغ میگه تورو خدا کمکم کنید تا بفهمم واقعا دوسم داره یا نه
این پسر از دوست دختردارش جدا نشده و میگه که دو سشون دارم تو نباید بهش اعتماد کنی و این حسی که اون نسبت به تو داره الکیه
سلام من احسانم ۱۸سالمه مثل همیشه داشتم برای خودم بازیه کلش رویال میکردم و یک دفعه یه دختر بنام اذین وارد کردم سد و شد ابجیم و خیلی گرم شدیم بعد شد عشقم بعد ا ۲روز بهم گفت من باید بزور ازدواج کنم کلت کردیم ۲هفته بعد دوباره رل زدیم گفت تا ازدواج کنم باهم باشیم و بعد از وقتی که شمارو گرفته بودم قبل از اینکه عشقم شه گفت من بهارم ۱۶نبریز برام مهم نبود فرداییش رل زدیم بعد هم گات کردیم گفتم که بعد رل زدیم ۱هفته گذشت با یکی از دوستام صمیمی بود و از صبح تا شی تصویری حرف میزدن دوستم هم از رلش جدا شده بود فهمیدم دوستم که بهترین دوستم بود به عشقم علاقه داره و داره به سمتش میره و روز تولدم فهمیدم اینا باهمن هستن برام خیلی سخت بود و چند باری خواستم خودکشی کنم و ولی داداشم جلومو می گرفت ۲هفته گذشتو هنوزم افسرده بودم و گریه و دوباره زدن دست با تیغو خط انداختن یه روز اومد پیویم و منو از هرجا فکر کنین بلاک کرده بود ا وات اپ از بلاکی درم اورد و گفت از زندگیم برو بیرون چرا به مادرم گفتی من با علیمو اینا و گفتم دوست داشتم گفتم اسلن میخواستم از اول برو باهاش الان ۱سال ا این موزو میگذره و من هنوزم عاشقسمو عکساشو می بینم و چتامون رو نگاه می کنم تروخدا یکی بهم راه حل نشون بده
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
دیدگاه
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
شما می توانید بصورت آنلاین با روانشناسان فول فکر گفت و گو کنید
CopyRight © 2018, Fullfekr. All Rights Reserved For Fullfekr
مشاهده تمامی مدلهای لوازم خانگی اسنوا/قیمت
طعم موردعلاقه کیکت رو انتخاب کن
تمام کردن رابطه عاطفی کار ساده ای نیست
چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
فرقی نمی کند که شما رابطه عاطفی را بهم زده اید یا طرف مقابل تان شما را طرد کرده است، در هر صورت مواردی است که باید پس از اتمام رابطه از انجام دادن آنها خودداری کنید. جدا شدن از فردی که روزی شریک زندگی تان بوده کار ساده ای نیست اما با رعایت مواردی، می توانید راحت تر این دوران سخت را سپری کنید.
از او شانس دوباره نخواهید
تمام کردن رابطه عاطفی کار ساده ای نیست، شما شریک زندگی تان را از دست داده اید و طبیعی است که بسیار ناراحت و عصبی باشید یا که بخواهید برای نگهداری رابطه تان پافشاری کنید اما در این شرایط بهتر است که خودتان را کنترل کنید. قبل از هر درخواستی از او به این فکر کنید که آیا آنچه شما را ناراحت کرده از دست دادن یک شریک زندگی است یا خود آن فرد؟ این دو تفاوت زیادی با هم دارند. اگر شما تنها از ترس تنها شدن است که نمی خواهید از او جدا شوید، بهتر است کمی عمیق تر فکر کنید. مطمئنا شما تنها نخواهید ماند و طرف مقابل تان هم تنها نیمه گمشده زندگی تان نبوده است، پس حالا که رابطه تان به اینجا کشیده، بهتر است که از او شانس دوباره ای نخواهید.
به او زنگ نزنید
این که بخواهید جلوی خودتان را بگیرید و به کسی که دوستش دارید زنگ نزنید، کار بسیار دشواری است. شما ماهها و حتی سالها با او در تماس بودید و حال باید دور زنگ زدن یا پیغام دادن به او را خط بکشید. اما اگر بتوانید تا 30 روز این کار را انجام ندهید، نصف بیشتر راه را رفته اید. پس از آن خواهید دید که 30 روز تبدیل به 40 روز و 50 روز می شود و شما حالتان بهتر شده و در نهایت توانسته اید که بدون او زندگی کنید.
زاویه دید خود را تغییر دهید
اگر شما فردی باشید که طرد شده اید، احتمال این که دچار افسردگی شوید و مدام خودتان را سرزنش کنید، زیاد است. در این شرایط بهتر است که زاویه دید خود را تغییر دهید. به عنوان مثال فکر کنید که این شما بوده اید که او را نخواسته اید، یا این که با جدا شدن از او فرصت های بهتری برایتان فراهم خواهد شد. اگر بتوانید ذهن تان را کنترل کنید، احساس قدرت و اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهید کرد.
با اولین فردی که پس از او ملاقات کردید، قرار نگذارید
پس از جدایی، به احتمال خیلی زیاد دوست دارید که حسادت طرف مقابل تان را برانگیزید یا که به گونه ای از او انتقام بگیرید. این کار بسیار ساده است اما دست نگه دارید. پس از یک شکست دردناک، شما باید برای مدتی تنها باشید در غیر این صورت ممکن است که از سر لجبازی یا عصبانیت اشتباه دوباره ای مرتکب شوید و بیشتر در باتلاق غم فرو روید. بنابراین به خودتان زمان دهید تا کمی از عصبانیت تان بکاهد، سپس می توانید منطقی یک تصمیم درست برای آغاز رابطه ای سالم بگیرید.
سر خودتان را بیش از حد شلوغ نکنید
بعضی افراد برای این که بتوانند شکست عشقی خود را فراموش کنند، سر خود را با چیزهای مختلف مانند میهمانی رفتن… گرم می کنند. با این کار شما در واقع خودتان را گول می زنید، شادی ناشی از این رفتارها نیز موقتی و سطحی است. بهترین راه این است که به خودتان زمان دهید، برای رابطه از دست رفته تان سوگواری و به خوبی اتفاقاتی که گذشته را تجزیه و تحلیل کنید. در غیر این صورت این اتفاق چون لکه ای سیاه همیشه قلب تان را خواهد فشرد.
از درد گریزان نباشید
هیچکس درد و رنج را دوست ندارد و طبیعی است که شما نیز از آن فراری باشید اما با پنهان کردن دردهایتان هیچوقت زخم تان التیام نخواهد یافت. دردهایتان بالاخره روزی سر باز می زنند. بنابراین گریه کنید، فریاد بکشید، دردودل کنید تا هر چه در دل تان مانده خالی شود.
پشت سر او حرف نزنید
درست است که شما از دست فردی که روزی دوستش داشتید عصبانی هستید اما کار اشتباهی است اگر پیش دیگران از او بد بگویید. با این کار نه به او، بلکه به خودتان نیز آسیب می رسانید. این رفتار بیشتر شما را در باتلاق فرو می برد، در صورتی که اگر سکوت کنید، ارزش بیشتری نزد دیگران خواهید داشت.
در خانه نمانید
اگر چه حوصله بیرون رفتن از خانه را ندارید، اما نباید خودتان را در خانه حبس کنید. اگر زیاد در خانه بمانید، احتمال این که هر 1 دقیقه یک بار گوشی تان را به انتظار پیغامی از او نگاه کنید، زیاد است. به همین دلیل در کنار تنها ماندن و فکر کردن هایتان، هر روز برای خود برنامه ای مفرح بچینید و کاری را انجام دهید که به شما حس خوبی را منتقل می کند. با این کار رفته رفته عادت فکر کردن به او را ترک خواهید کرد.
یادتان نرود چه کسی هستید
در دوران پس از جدایی، به دنبال فعالیت هایی باشید که به شما ثابت کند آدم مستقلی هستید و بدون داشتن شریک هم می توانید از پس کارهایتان برآیید یا از زندگی تان نهایت لذت را ببرید. به عنوان مثال به کلاس های متفرقه، زبان، شنا، آشپزی و…، بروید و مهارتی بیاموزید. با این کار نه تنها اعتماد به نفس تان بالاتر خواهد رفت بلکه دوستان جدیدی نیز پیدا خواهید کرد که بر روحیه تان بی تاثیر نخواهند بود.
خاطرات او را از خود دور کنید
اگر عکس هایی دارید که روزهای خوش گذشته را به یادتان می آورد، آنها را پاک کنید یا اگر نگاه کردن به عروسکی که او خریده شما را آزار می دهد، او را از خود دور کنید. در کل شما باید هر آنچه یادآور اوست را تا مدتی از جلوی چشم هایتان دور نگه دارید. حال زمان شروعی دوباره است پس به خودتان کمک کنید تا هیچ چیز مانع شما نشود.
به رابطه های قبلی تان باز نگردید
شما به دو دلیل شاید وسوسه شوید که به رابطه های قبلی تان باز گردید. 1. انتقام از طرف مقابل 2. تنها نماندن. اما اینها دلایل خوبی برای این کار نیستند. اگر شما می توانستید با افرادی که از زندگی تان دور کرده اید ارتباط برقرار کنید، دیگر چرا آنها را از زندگی تان حذف کردید؟ بنابراین بهتر است به هیچ عنوان در این شرایط سراغ دوستان قدیمی تان نروید.
چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
از شکست تان درس بگیرید
رابطه شما تمام شده و ممکن است زمانی که به آن فکر می کنید حس پشیمانی به سراغ تان آید اما بدانید که هیچ اتفاقی بی دلیل نیست. به جای پشیمان بودن بهتر است که از رابطه گذشته تان درس بگیرید. با خودتان بگویید «چگونه می توانم آدم بهتری در رابطه بعدی ام باشم؟» یا «کدام اشتباهات را نباید تکرار کنم؟»… اگر کمی مثبت اندیش تر باشید، از جنبه های مثبت تجربه ای که داشته اید درس خواهید گرفت.
منبع: برترینها
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
رفع دغدغه های فکری که زندگیتون رومختل کرده
بازسازی پیوند عاطفی زن و شوهر
بلیط ارزان تهران به مشهد|پشتیبانی 24ساعته
راهنمای انتخاب و خرید محصولات زناشویی
سوالات پیش از ازدواج به تفکیک جلسه
برای سفارش این ست فقط کافیه کلیک کنی!
درانتخاب همسرآیندهتان دچارتردید شدهاید؟
شرکت در آزمون معتبر روانشناسی پیشرفته نئو
اینجا یکی از هتلهای کیشه! همین حالارزروکن
رزروبلیط وهتل درسراسرایران بابیشترین تخفیف
دنبال بهترین روانشناس تهران میگردی؟
اسباب بازی فکری و آموزشی به تفکیک سنین
درمان اختلالات روحی بدون دارو و عارضه
راه و رسم داشتن زندگی زناشویی بدون تنش
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021
وبلاگ طاقچه
معرفی و بررسی کتاب و رمان
روابط عاطفی سرشار از پیچیدگی و نوسانهای مختلف است؛ روزها و خاطرات خوش در کنار تلخیهایی که پیش میآیند و مسیر زندگی ما را مشخص میکنند. رابطه را باید بهعنوان یکی از جدیترین مسائل انسان در نظر گرفت. ما در مسیر خود با عشقهای پرشور و حرارتی مواجه میشویم که شفافیت و طراوت آنها به دلایل مختلف میتواند دچار خدشه شود. هر انسانی ممکن است شکست عشقی بخورد. تنگنای احساسات، ما را در تنهایی غرق میکند. گاهی خواندن تجربهی مشابه دیگران در کتاب ها، شناخت وضعیت و نوع احساساتشان در این شرایط ما را به درک بهتری نسبت به موقعیت خودمان و بستر تنهایی میرساند.
پیشنهاد میکنیم یادداشت «در دوران افسردگی چه کتابهایی بخوانیم؟» را هم بخوانید.
همچنین پیشنهاد میکنیم یادداشت « چرا عاشق می شویم؟ معرفی کتابهایی درباره عشق» را هم بخوانید.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
این کتاب روایت شکست عشقی همسر سابق فرانسوا اولاند، رئیسجمهور سابق فرانسه، از سرگذشت رابطهی عاطفیشان است. والری تریرویلر همسر که پس از شوک ناشی از رابطهی مخفیانهی اولاند با ژولی گیه، کاخ الیزه را در سکوت ترک کرده بود، تمام تابستان را به نوشتن کتابی گذراند که همهی ابعاد رابطهشان را فاش میکرد. آنها در ابتدا شکل معمولی از ارتباط بین یک خبرنگار و سیاستمدار را تجربه میکردند اما بهمرورزمان همهچیز تغییر کرد. والری که خودش هم جایگزین همسر قبلی اولاند شده و رابطهی عاشقانهاش اینگونه شکلگرفته بود، نمیتوانست تصور کند که همهچیز به همان شکل در مورد خود او تکرار شود. «تنها راه در دست گرفتن دوبارهی کنترل زندگیام این است که آن را روایت کنم.» این جمله که در ابتدای کتاب آورده شده، تصمیم تریرویلر را در مواجهه با وضعیت پیشآمده بیان میکند.
برای این لحظه متشکرم در دو روز نخست توزیع در فرانسه، بیش از ۲۰۰ هزار نسخه فروش داشت. در فصل سوم کتاب میخوانیم: «چرا به اینجا رسیدیم؟ چه اتفاقی افتاد که در مدت بسیار کوتاهی اینطور از هم دور شدیم؟ قدرت مثل اسید عمل کرد و از درون عشق ما را خورد.» عشق در جهان سیاستمداران و خبرنگارها موضوعی بسیار پرحاشیه و جنجالبرانگیز است و نوع ویژهای از روابط را در خود میپرورد؛ شکست عاطفی در این روابط نهتنها زندگی شخصی را دچار چالش میکند، بلکه نگاه جهان را به خود جلب خواهد کرد. در این کتاب گونهای از آن را بهطور مستند میخوانیم.
میشود گفت آنا گاوالدا این کتاب را در ستایش عشق و با نگاهی واقعبینانه نسبت به سرنوشت آن نوشته است. کلوئه زن جوانی است که پس از چند سال زندگی، همسرش میخواهد او و فرزندانشان را به خاطر معشوقهاش ترک کند. کلوئه با دخترانش به خانهی پدر و مادر همسرش میرود و در گفتوگویی طولانی با پدرشوهرش، پییِر، راجع به عشق و آنچه که پیش میآورد صحبت میکند. پییر خاطرات رابطهی عاشقانهی خود را بازگو میکند و تصمیمی را که در دوراهی بین عشق و تعهد به ازدواج گرفته، شرح میدهد. کلوئه در این گفتوگو، متوجه میشود بیش از آنکه نیاز به بازگرداندن زندگیاش به شرایط قبل را داشته باشد، لازم است شکست عشقی پیشآمده را بشناسد و شکل جدید آن را بپذیرد.
دوستش داشتم تأکیدی بر آن است که با نگاهی منطقی خواهیم دانست هیچ زندگی پس از جدایی عاطفی پایان نمیگیرد.
الیزابت گیلبرت در این کتاب زندگی خودش را روایت میکند. نویسندهای که در اوایل ۳۰ سالگی سکون و تعادلی ظاهری را در زندگی زناشویی تجربه میکند، ناگهان متوجه میشود هر آنچه وضعیت پایدار او را حفظ میکرده، برایش آزاردهنده است. او تصمیم به طلاق میگیرد و پس از جدایی روابطی را تجربه میکند که رضایتبخش نبودهاند و بارها دچار شکست عشقی میشود. پس از قرار گرفتن در این چالشها، الیزابت آماده میشود تا ۳ سفر را در جستوجوی آنچه نیاز دارد برود: ایتالیا را برای کشف لذتها و زندگی در لحظه انتخاب میکند، به هند میرود تا دعا کند و به آرامش درونی برسد و در اندونزی، زمانی که توانسته میان لذت و معنویت به تعادل دست یابد، عشق را پیدا میکند.
اهمیت هر شخص در رابطه و تلاش او برای دستیابی به تعادل حقیقی، در این کتاب با زبانی ساده بسط دادهشده است.
در تنهایی پس از جدایی، شاید پیش از هر چیز نیاز داشته باشیم تا قدری بیپرده و با نگاهی تحلیلگر و موشکافانه به مسئلهی عشق توجه کنیم. کتابهای زیر به شناخت وضعیت و ارائهی راهکارهایی برای این موقعیت میپردازند.
اریک فروم در این کتاب با نگاه روانشناختی و جامعهشناختی به توصیف وضعیت انسان معاصر تحت سلطهی سرمایهداری میپردازد و اینکه چگونه تلاش میکند از تنهایی رها شود. او روابط بین فردی را یکی از مهمترین پیوندهای انسانی میشناسد. فروم نیاز به ارتباط را محرکی اساسی میداند و عشق را بهعنوان کاملترین روش ارتباط معرفی میکند. به اعتقاد او، عشق ورزیدن هنر است.
فروم در این کتاب عشق رشد یافته را بررسی میکند و بهضرورت توجه فرد به درون خود و ایثار عشق به دیگران تأکید میکند.
برنی براون متخصص علوم اجتماعی است و با استفاده روشهای جدید در مطالعه زندگی انسانها سعی میکند درباره احساسات انسانی یادداشتهایی بنویسد. در کتاب شجاعت در برهوت براون به طور خاص درباره این صحبت میکند که انسانها در ارتباطشان با دیگران باید چه استراتژیهایی اتخاذ کنند. درباره حس تعلق خاطر واقعی صحبت میکند و اینکه برای تجربه این حس باید چه مهارتهایی را در خودمان پرورش دهیم.
براون اعتقاد دارد همه ما دچار بحران بیارتباطی هستیم. او میگوید تعلق خاطر واقعی وقتی اتفاق میافتد که ما واقعا به خودمان باور و حس تعلق داشته باشیم. به اندازهای که بتوانیم تا زمانی که نیاز است تنها بمانیم اما از این تنهایی نترسیم. نوعی معنویت درونی. اما در زمانهای که فرهنگ ما را به سمت خودنمایی میبرد، این کار سخت است که ما بتوانیم خود واقعیمان را حفظ کنیم و به خودمان باور داشته باشیم. اغلب تخت تاثیر فرهنگ جامعه سعی میکنیم خودمان را پشت رابطههای سطحی قایم کنیم.
در واقع این کتاب سعی میکند به ما کند تا اعتماد به نفس خودمان را برای لذت بردن از تنهایی بالا بریم. در ویدیو زیر هم برنی براون درباره کتاب دیگرش یعنی موهبت کامل نبودن صحبت میکند.
طردشدگی تجربهای کاملاً شخصی است و برای هر فرد مفهوم متفاوتی دارد. تجربهی ناشی از شکست عشقی و قطع ارتباط عاطفی، ترسهای بیشماری را فعال میکند که ممکن است ما را به انزوا و تنهایی بکشاند. طردشدگی گاهی به الگوی رفتاری بدل میشود و یک وضعیت خود تخریبی پیش میآورد.
سوزان اندرسون نویسندهی کتاب «رهایی از غم جدایی» به مسئلهی طردشدگی و شناخت وضعیت خود در رنج پس از جدایی میپردازد و راههایی نشان میدهد که بتوانیم از اندوه تنها ماندن کم کنیم و شرایط پیشآمده را بهعنوان دورهای برای رشد شخصی در نظر گرفته و روند درمان عاطفی خود را سرعت ببخشیم.
هنری کلاود در این کتاب از ضرورت پایان یافتن اموری صحبت میکند که مانع از آزادی عمل و پیشرفت ما در امور فردی و اجتماعی میشوند. پایان گرفتن، ضرورتی است که باید بهعنوان بخشی از قاعدهی زندگی پذیرفته شود. افراد بسیاری در شرایط مختلف نمیتوانند موانع و کارهایی را که مانع پیشرفتشان میشود تشخیص دهند. پس از جدایی عاطفی لازم است بپذیریم رابطه و مسائلش پایانیافته و اهمیت آن را درک کنیم تا با نقطهگذاری در انتهای آن، به بهبود و پیشروی فردی خود کمک کنیم.
این کتاب ما را با انواع مختلف پایانها و مسائلی که باید انقضای مشخص داشته باشند، آشنا میکند و راهکارهای مناسبی برای توانمند شدن در تشخیص این امور و پایان دادن به آنها، معرفی میکند.
در کتاب «عاشقی یعنی جدایی»، گای کارنو مینویسد: «فکر میکردم عشق، زندگی آسانتری را برایم رقم میزند. در عوض به من ثابت شد که عشق چیزی نیست جز موضوعی پیچیده و بیانتها.» شناخت عشق و تمام مسائلی که به همراه دارد، کار بسیار دشواری است. زمانی که جدایی فرامیرسد و وزن همهچیز را سنگینتر میکند، عدم امنیت روانی موجب متلاطمتر شدن وضعیت میشود. ما سعی کردیم با معرفی این کتابها دریچهای برای پذیرش و آگاهی نسبت به موقعیت افراد در شکستهای عاطفی بازکنیم. مطالعهی آنها به ما یادآوری میکند که در ترسها و رنجهایمان تنها نیستیم و راهکارهایی که در کتابهای بخش دوم ارائه میشود، میتواند ما را به سمت رهایی ذهن و روح و بهبود عاطفی هدایت کند.
چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
“اشتباهات یک زن” و “چگونه از عطش دلبستگی رهایی یابیم؟” هم در این زمینه کتاب های خوبی هستند
ممنون از پیشنهادتون 🙂
جستارهایی در باب عشق اثر آلن دوباتن هم کتاب جالبی هست در این زمینه
بله کتاب خوبیه و برای این مجموعه هم میتونه مناسب باشه.
ممنون از پیشنهادتون 🙂
«تصرف عدوانی» اثر لنا آندرشون هم پیشنهاد منه برای اضافه شدن به لیستتون?
سلام دوست عزیز
ممنون از پیشنهادتون 🙂
یه کتاب میتونید معرفی کنید درباره وضعیت یک خانواده بعد طلاق. مخصوصا میخوام بدونم طلاق از دید فرزند خانواده چجوریه
سلام
لطفا لینک زیر رو ببینید. سه کتاب با موضوع طلاق موجوده که به نظر کتابهای خوبی هستندhttps://taaghche.com/label/4003
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
Proudly powered by WordPress |
Theme: Envo Blog
اگر شکست عشقی خورده اید، قلبتان شکسته و این موضوع تمام زندگی شما را تحت الشعاع قرار داده است، حتما سوال شما این است که بعد از شکست عشقی چه کنیم ؟ این مطلب را بخوانید تا با گفته روانشناسانان بتوانید از غم خود بکاهید و به زندگی عادی برگردید.
خودتان را خیلی بابت شکست عشقیتان که فکر میکنید بدترین ضربه زندگیتان بوده است ناراحت نکنید چون به قول معروف این نیز بگذرد. شکست عشقی شما از مقیاس یک که کمترین درجه است باشد تا شکنجه دیدن بالاخره یک وضعیت بغرنج و وحشتناک است. شاید هر کدام از شما یک بار هم که شده قلبتان شکسته است و این حس و حال را خوب درک میکنید. اما در نهایت توانسته اید سر پا بایستید و با گذشته دردناک خود خداحافظی کنید.
وقتی با شکست عشقی مواجه میشوید هیچ جوری نمیتوانید جلوی احساس غم و اندوه خود را بگیرید مگر این که یک روبات بی عاطفه و بی احساس باشید. شما در این دوران حس میکنید دنیا به آخر رسیده است و هیچ راهی برای خوشحال کردن دوباره شما وجود ندارد. اما به شما میگوییم که با راهنمایی روانشناسانه امروز در روزیاتو میتوانید یک مشاوره خوب داشته باشید و شکستگی قلب خود را دوباره ترمیم کنید.
چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
ربکا هندریکس ، متخصص روان درمانی در نیویورک امریکا، می گوید: «وقتی کسی رابطه خود را با شما به پایان رساند، شما در سیل احساسات ناراحت کننده خود غرق خواهید شد. این یک تروما است؛ یعنی یک شوک برای سیستم روحی و روانی شما به حساب میآید. مانند هر نوع شوک عاطفی دیگری که در زندگی رخ میدهد، شما می خواهید با خودتان بسیار آرام و مهربان باشید و به خودتان اجازه دهید احساسات خود را حس کنید. علاوه بر این، احساسات شما به دلایل خاصی بروز میکنند. همین احساسات غم انگیز شکست عشقی میتوانند به شما کمک کنند تجربههای دشوار گذشته را پشت سر بگذارید اما به شرطی که شما آنها را آزاد کنید.
در روزهای بعد از شکست عشقی، باید به خودتان اجازه دهید گریه کنید و تصدیق کنید که این شکست مانند هر نوع از دست دادن دیگر است. اندوه ۵ مرحله دارد: انکار، عصبانیت، شکایت و چانهزنی، افسردگی و پذیرش. هندریکس می گوید: «شما می خواهید این اندوه را در زمان خودتان و به روش خودتان پشت سر بگذارید.» شما در طی این فرایند احساسات خود را با گفتن جملاتی مانند “چرا من چنین حسی دارم؟” و “البته که من باید چنین حسی را تجربه کنم.»
اگرچه ابراز احساسات برای شما مهم است اما این هم مهم است که از آنها کوتاه بیایید و نگذارید سراپای وجودتان را فرا گیرد. بنابراین اگر احساس غم و اندوه داشتید، بگذارید برای مدت معینی خودتان را در احساستان غوطه ور کنید؛ مثلاً یک ساعت. گریه کنید، داد بزنید، فریاد سر بدهید، مجله ها را پاره کنید و خلاصه هر کاری را که باید انجام دهید تا احساسات خود را آزادانه در جریان بیندازید. اما وقتی این ۶۰ دقیقه تمام شد، دیگر بس کنید و به سراغ کار دیگری بروید.
یک دلیل علمی وجود دارد که شکست قلبی شما را بسیار آزار می دهد: شما در واقع بعد از شکسته قلبی، علائم شبیه به عمل جراحی را پشت سر می گذارید زیرا به طور ناگهانی هورمونهای حس خوب که از شریک زندگیتان دریافت میکردید از بین رفته است. وقتی شریک زندگی شما دیگر وجود ندارد، شما دلتان آن هورمونهای خوب را میخواهد. اگر تسلیم این احساس شوید و دوباره عشق سابق خود را ببینید، وسوسه میشوید پیش او بروید و خود را در ماهها و شاید سالها بعد درگیر او کنید. به همین دلیل است به شما توصیه میکنیم سمزادیی ۶۰ روزه عشق سابقتان را در پیش بگیرید؛ به عبارت دیگر باید سعی کنید ۶۰ روز از او دور بمانید و هیچ ارتباطی با او نداشته باشید.
قطع ارتباط هم یک روش سالم است و هم باعث میشود شما دلبستگی خود به عشق سابقتان را از بین ببرید. هیچ قانونی سرسختانه و فوری در مورد تماس با عشق سابقتان وجود ندارد. ارتباط کوتاه و گاه و بیگاه – مانند “سلام، می توانیم برای چند دقیقه صحبت کنیم؟ من با این اتفاق روزهای سختی را میگذرانم” اشکالی ندارد. فقط محتاط باشید که این احوالپرسیها به یک عادت تبدیل نشوند. یادتان باشد هر بار که با او صحبت می کنید، انرژی جدیدی بین شما جاری میشود؛ در صورتی که باید هدف شما این باشد که آن روابط پر انرژی را از بین ببرید نه اینکه به ایجاد آنها ادامه دهید.
با دو یا سه نفری که واقعاً به آنها اهمیت میدهید تماس بگیرید و به آنها بگویید که چه دورانی را طی میکنید. خیلیها دور و اطرافتان هستند که شما را دوست دارند و میخواهند از شما حمایت کنند اما اغلب آنها نمیدانند که زیرا شما آنها را بازگو نمیکنید. درد دل خود را به دیگران بگویید. بیشتر افراد در یک زمان یا برههای از زندگی خود شکست عشقی را تجربه کرده اند. وقتی با آنها از احساسی که دارید حرف بزنید آنها هم تجربیات خود را با شما به اشتراک میگذارند به شما مشاوره میدهند و به شما یادآور میشوند که شما تنها نیستند. اینها میتواند خیلی برایتان مفید باشد.
عرق ریختن بعد از شکست عشقی شاید آخرین چیزی باشد که بخواهید خودتان را در آن غرق کنید اما به ما اعتماد کنید زیرا واقعا میتواند مفید باشد. اندورفین های تولید شده در هنگام ورزش به علائم بهبود پس از شکست عشقی کمک میکند. علاوه بر این، شما میتوانید اعتماد به نفس خود را تقویت کنید.
یک پاسخ متداول پس از شکست عشقی این است که فرد دیگری را ایده آل کردن کنید. با این که شما دلتان نمیخواهید قسمتهای خوبی رابطهای که داشتید را انکار کنید اما دلتان هم نمیخواهد آنها را اصلاح و بازیابی کنید. برای یافتن راه متعادل و میانهروی، هرستی از تمام جوانب منفی شریک زندگی یا عشق قبلی خود را که با او در رابطه بودید بنویسید و به آن نگاه کنید. این تمرین ذهنی تمام تفکرات وسواسی که احتمالاً در مورد عشق سابق خود داشتید متعادل میکند؛ اینکه دلتان برای چه چیزی در او تنگ شده و چرا آنها این قدر عالی بودند یا حتی اگر نبودند.
مراقبت از خود در بحبوحه شکست عشقی از اهمیت بالایی برخوردار است. در طول روز حال و احوالتان را بررسی کنید و از خودتان بپرسید: به چه چیزی نیاز دارم؟ شاید دلتان یک سالاد سالم بخواهد، یا ممکن است یک حمام گرم خوبتان کند یا حتی شاید تماس تلفنی با یک دوست خوب شما را سر شوق بیاورد.
همچنین بدانید که احساس طرد شدن و کم ارزش شدن میتواند پاسخهای ناسالمی مانند پرخوری یا کم خوری یا حتی سوء مصرف مواد مخدر را به همراه داشته باشد که در نهایت به یک مارپیچ افسردگی منجر شود. ورزش، تغذیه و خواب مناسب باعث می شود که شما از جایتان بلند شوید و احساس بد گذشته را فراموش کنید.
زمان بهبودی خود را با طول رابطه خود برابر نکنید. یا حتی کل روابط خود زیرا ممکن است منجر به چندین شکست عشقی شود. بسیاری از اوقات مردم مثل این هستند و میگویند «خب، من که فقط شش ماه فقط با او بودم. چرا اینقدر ویران شدهام؟ از آنجا که شما شش ماه با عشقتان بودهاید و احساس خود را گرو گذاشتهاید و بیش از حد خودتان را شب و روز به او وابسته کردهاید شاید این شش ماه برای شما مثل دو سال برای شخص دیگر است. بنابراین، به هر حسی که دارید احترام بگذارید. در حقیقت، این که چقدر طول میکشد شما از گذشته دور شوید، به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ از جمله عبارات و جملاتی که به خودتان میگویید.
بعد از یک جدایی سخت و دردناک، از فکر کردن خودداری کنید؛ مثلا نگویید من به اندازه کافی خوب نیستم یا یک مشکلی در من وجود دارد. در عوض، اگر مشکل از سمت عشق سابقتان نیست، مشکل را در رابطه به اصطلاح عاشقانه تان ببینید.
سعی کنید هرگونه انگیزهای را که ممکن است داشته باشید بشناسید؛ مانند ارسال پیام به عشق سابق خود، چک کردن هر ساعت اینستاگرام آنها یا پخش کردن و تماشای مجدد هر جزئیات لعنتی در قرارهای آخر هفتهای که با هم داشتید. این خواستارها بخشی از روند طبیعی است که پس از شکست عشقی اتفاق میافتد. اما به خودتان اجازه ندهید درگیر رفتارهای وسواسی شوید (مثلا تا ۴ صبح بیدار باشید و تمامی جنبه های رابطه گذشته خود را تجزیه و تحلیل کنید.) اگر متوجه میشوید که وقت زیادی را در این چهارچوب ذهنی سپری میکنید، ممکن است عاقلانهترین کار این باشد که برای کمک رفتن از پشتیبانی یک مربی یا درمانگر استفاده کنید.
درک کنید که احتمالاً شکست عشقی باعث ایجاد حفرههایی در زندگی شما خواهد شد. با خودتان بگویید شما و عشق سابق خود همیشه هر جمعه به سینما می رفتید. حالا شبهای جمعه شما بازتر است و به جای اینکه به تنهایی دور خودتان دیوار بکشید و با کوه غصهها تنها بمانید، با دوستانتان به صورت فعالانه تماس بگیرید و برنامه ریزی کنید.
به خودتان بگویید واقعاً از فضای بیرون و گردش لذت میبرید اما عشق سابق شما اینطور نبود. بنابراین، آن وقتها که در رابطه با عشق سابقتان بودید و عادت پیاده روی آخر هفته خود را کم کرده بودید، حالا دیگر تنها و مجرد هستید و به خودتان اجازه دهید مجدداً با چیزهای مورد علاقه خود ارتباط برقرار کنید و هم چنین سرگرمیهای جدیدی را نیز کشف کنید. در واقع، اگر میخواهید التیام یابید، باید برای بهبودی در زندگی گام بردارید. مثلا به یک سالن ورزشی جدید بروید و ثبت نام کنید یا در کلاس سفالگری شرکت کنید یا به همراه دوستان خود به تورهای گردشگری یا سفر بروید.
گاهی اوقات شما نمیخواهید بسته شدن گذشته از سمت عشق سابقتان باشد و خودتان باید آن را به تنهایی پیدا کنید. اگر عشق سابق شما نمیتواند دلیل جدایی را توضیح دهد، خودتان روایت سالمی از جدایی ایجاد کنید. و اگر برای بسته شدن موضوع و خاتمه رابطه کافی نیست، گفت و گو با یک درمانگر، مشاور یا روانشناس را در نظر بگیرید. هم چنین، اگر جدایی شما باعث ایجاد افکار و احساسات در مورد سایر ضررهای زندگی شما شده و به سختی میتوانید از پس آن بربیایید، قطعاً لازم است به دنبال کمکهای دیگران باشید.
بعد از اینکه قلبتان بهم ریخته شد و شکست عشقی را تجربه کردید، شاید وسوسه شوید فوراً در صدد بازگشت به زندگی و شروع یک رابطه جدید باشید. اما به شما هشدار میدهیم مراقبت این رابطههایی که فورا بعد از شکست عشقی شکل میگیرد باشید. قبل از این که احساسات قبلی خود را نادیده بگیرید و فراموش کنید، نباید خودتان را به سمت یک رابطه جدید هل دهید. زیرا ممکن است احساسات گذشته به سراغتان بیاید و در رابطه جدید شما تاثیر منفی بگذارند. از طرف دیگر، این را هم به یاد داشته باشید که بازگشت به صحنه دوستیابی میتواند برای قلب شکسته شما یک اعتماد به نفس سالم ایجاد کند. فقط باید با خودتان صادق باشید؛ و هم چنین فردی که با او ملاقات می کنید. درباره حس و حالی که از نظر عاطفی دارید حرف بزنید. اگر هنوز خیلی عشق سابق خود را کنار نگذاشته و درگیرش هستید و فعلا به دنبال سرگرمی هستید نیز به خودتان و عشق جدیدتان بگویید.
اگر چه درد زیادی را تجربه میکنید اما سعی کنید باور کنید که این نیز بگذرد! ایمان داشته باشید که بالاخره یک روز میآید که شما با شخص ویژه خود ملاقات کنید؛ شخصی که واقعاً برای شما مناسب است. هنگامی که دچار شکست عشقی شدید شدهاید، تصور این است که برایتان سخت است و هیچ وقت نمیتوانید به کس دیگری احساس عشق داشته باشید. اما زمان اگر نتواند همه زخمها را درمان میکند، بیشتر آنها را درمان خواهد کرد.
در دراز مدت، جدایی نباید تمام روابط شما را لکهدار کند. همان طور که درد فروکش میکند، به مزایای جدایی و فواید خروج از رابطهای که تجربه کردید فکر کنید. هیجان موقعیتها و فرصتهای جدید را با آغوش باز پذیرا باشید و به خودتان یادآوری کنید که چقدر عالی و معرکه هستید.
خواندن این مطالب را به شما پیشنهاد میکنیم:
با فنگ شویی عشق و ازدواج ، روابط عاشقانه خود را تحکیم کنید
۹ زوجی که ثابت کردند عشق هیچ حد و مرزی ندارد
بعد از شکست عشقی چه باید کرد؟ این ۴ سوال را پس از جدایی از خود بپرسید
چرا ناگهان نسبت به عشقتان بیعلاقه میشوید و رابطه عاطفی سردی را تجربه میکنید؟
چرا نباید با عشق قبلی مان دوست معمولی بمانیم؟
چطور عشق قبلی مان را فراموش کنیم؟ راهکارهایی برای پشت سر گذاشتن شکست عاطفی
۱۰ عاملی که باعث میشود زنان عشق خود را ترک کنند
چرا عشق ما را احمق و غیر منطقی می کند؟
چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
مطلب برای شما مفید بود؟
به مطلب امتیاز دهید
میانگین امتیازها 1 / 5. تعداد رای: 1
تاکنون رأی داده نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز میدهد.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
سلام
بسیار ممنون از شما بابت پست بسیار خوبتون .
منم دچار شکست شدم . طرف آشنامون بوده و موقع مهمونی ها چشم تو چشم می شیم . هیچ جوره خلاصی ندارم .
اصلا نمیتونم فراموش کنم . دختری که چند سال دوستش داشته باشی بعد شخصی دیگر با موقعیت مالی کمی بهتر رو دید ، سریع دوست داشتن چند ساله را به راحتی فراموش کند !
” فقط درس بزرگی از زندگی گرفتم که به هیچ دختری اعتماد نکنم . دختر ها بسیار دو رو هستند بر خلاف مرد های ساده لوح “
واقعا دو رویی موافقم
من و دختر خانم راضی بودیم پدرش راضی نمیشد همش میگفت باید با پسر عمه ات ازدواج کنی
واقعا حس بدی عاشق شدن
هم شیرین و بیشتر تلخ اگه نرسی به عشقت
۱۳۹۸. تمامی حقوق برای وبسایت Rooziato (روزیاتو) محفوظ
است.
سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید
بازیابی رمز عبور
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
پرورش افکار – رسیدن به موفقیت قطعی از طریق آموزش و یادگیری قانون جذب توسط دوره کارشناس جذب شوید استاد شریفی
چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
شکسته شدن قلب معمولا همراه با مقدار زیادی از احساسات شکست و سر خوردگی است. اغلب راهی برای رهایی از این درد پیدا نمی شود. در عوض، این قضیه یک پروسه ی ادامه دار است تا زمانی که شما به نقطه ای برسید که بتوانید درهای قلب خود را به روی کسی دیگر باز کنید و بتوانید دوباره به کسی اعتماد کنید. بعضی روزها شک می کنید که آیا ممکن است بتوانید فراموش کنید یا نه. در این مقاله به راه های قانون جذب پس از شکست عشقی می پردازیم.
ممکن است برای شما سخت باشد که بتوانید خاطرات غم انگیز گذشته را فراموش کنید. هر چند در روز های دیگر ممکن است باریکه ای نور را از انتهای تونل نا امیدی ببینید و حتی خود را برای شروع برنامه ریزی برای آینده خود آماده حس کنید.
در این جا قانون جذب پس از شکست عشقی به کمک شما می آید. بر اساس قانون جذب احساسات و افکار شما واقعیات شما را می سازند. پس برای داشتن زندگی بهتر باید از افکار منفی و ناراحت کننده خلاص شوید و با کمک قانون جذب دوباره زندگی عاطفی خود را از نو بسازید.
هر زمان که قلب شما می شکند، ضروری است راهی پیدا کنید که از این تجربه استفاده کنید. این طور که پیداست چیز هایی که عشق هنگام ناراحتی ما به ما می آموزد به اندازه همان چیز هایی ارزشمند هستند که وقتی همه چیز خوب است می آموزیم. در حقیقت انواع خاصی از بلوغ شخصی وجود دارند که فقط با از دست دادن های بزرگ خود را نشان می دهند.
پس مهم است که برای فکر کردن به خودتان وقت بگذارید حتی زمانی که وسوسه برای سرکوب احساسات شما قوی است. با توجه به قانون جذب، در این جا به برخی از درس های زندگی اشاره می کنیم که فقط می توانیم از طریق شکست عشقی آن ها را بیاموزیم.
قانون جذب پس از شکست عشقی می گوید کسانی که وقتی قلب شما شکسته است در کنار شما هستند واقعا شما را دوست دارند و برای شما ارزش قائل اند و حاضر هستند تا با شما در این تجربه ی سخت شریک شوند.
در حالی که دوستان حذب باد شما تا زمانی که شما دوباره “سرخوش” شوید ممکن است نا پدید شوند، دوستان واقعی به شما گوش می دهند، از شما پشتیبانی می کنند و اطمینان حاصل می کنند که شما هرگز احساس تنهایی نکنید. در برخی موارد، آن ها همچنین چیز های سختی را که شما لازم دارید برای گذر کردن از این سختی بشنوید به شما می گویند.
و وقتی دوباره زندگی برای شما راحت تر و شاد تر می شود، شما درک بهتری از این دارید که چه کسی لایق سرمایه گذاری احساسی شماست و جه کسی لایق آن نیست.
اگه دست خود ما باشد، ما بیشتر به سمت راحتی ها و آشنایی ها سوق داده می شویم، حتی زمانی که دیگر برای ما به کار نمی آید. وقتی با شکست عشقی مواجه می شویم، در اصل مجبور به مواجهه با تغییر نیز می شویم.
ممکن است این قضیه برای شما ترسناک و غیر ثابت به نظر برسد، اما این جریان یک تغییر را استارت می زند که به شما اجازه می دهد دوباره تمام چیز ها در باره ی آن گونه که زندگی می کنید را ارزیابی کنید. این زمان زمان مناسبی برای فکر کردن دوباره به شغل، ارزش ها، اهداف شما است و همچنین چیزی که از یک رابطه عاطفی می خواهید نیز اینجا مشخص می شود.
پس از مدتی ممکن است متوجه شوید که این تغییر برای شما لازم بوده است اگرچه منبع آن ممکن است برای شما ناخوشایند بوده باشد.
ممکن است برای شما سخت باشد که وقتی به کمک نیاز دارید درخواست کمک کنید، به خصوص اگر به گونه ای بزرگ شده اید که همیشه به شما گفته شده باید روی پای خودتان بایستید یا اینکه افرادِ ضعیف هستند که بر دیگران تکیه می کنند.
در حالی که عملا غیر ممکن است که بتوانید تنها از پس یک شکست عشقی بر بیایید. در درخواست کمکی که واقعا لازم است درخواهید یافت که مشکلی ندارد که این کار را انجام دهید، بلکه این کار بسیار مثبت و خوب است که روابط شما را قدرت می بخشد و عزت نفس شما را بالا می برد.
وقتی که در چنین شرایط سختی در خواست کمک کردید، به طور کلی خواست کمک برای شما راحت تر خواهد شد، که باعث می شود تمام سختی های زندگی تا حد زیادی راحت تر شوند.
محافظین قانون جذب و حیوانات روحانی
قانون جذب چیست؟ چشمهایتان را بر روی جهانی با احتمالات…
قانون جذب و شناختن فرصتهای ارسالی
۱۱ چیزی که باید در مورد قانون جذب و چگونگی استفاده از آن…
۹ روش از قانون جذب که می تواند زندگی شما را بهبود ببخشد.
۹ تکنیک تجلی قانون جاذب که باید بلد باشید
همان گونه که در بالا گفته شد، شکست عشقی ممکن است در ابتدا پایان ناپذیر به نظر برسد. هرچند به مرور زمان متوجه خواهید شد که درد آن با گذشت زمان کمرنگ تر می شود و در نهایت به کنترل شما در می آید.
در مقابل، درس های احساسی و روانشانسانه ای که از این تجربه دریافت می کنید تا آخر عمر باقی می مانند و به شما کمک می کنند تا در روابط آینده ی خود موفق باشید. شما بهتر خواهید دانست که چه چیزی از یک پارتنر و همراه می خواهید پس زمان کمتری را روی افرادی که مناسب شما نیستند سپری می کنید.
همچنین می فهمید که می توانید از بدترین شرایط نیز خلاص شوید که این قضیه به شما کمک می کند در دنبال کردن ارتباطات جدید خود جسور تر باشید.
در حالی که همه ما از ضرب المثل ” پایان شب سیه سفید است” با خبر هستیم، هر فرد خودش باید شکست عشقی را تجربه کند تا بفهمد که هر شکست عشقی با مزایایی همراه است. بعضی وقت ها برای مثال یک جدایی سخت لازم است تا شما را به سمت پارتنر ایده آلتان سوق دهد.
در دیگر موارد، این تجربه ی شکست عشقی است که شما را وا می دارد تا تغییرات بزرگی در زندگی خود ایجاد کنید. در حالی که شما بلافاصله سفیدی های شب سیاه قلب شکسته را نمی بینید، مطمئن باشید که آن ها خواهند آمد.وقتی که پس از ۶ ماه یا یک سال به این زمان نگاه می کنید، آن ها پدیدار می شوند.
بر اساس قانون جذب پس از شکست عشقی، یکی از درس های سختی که از شکست عشقی آموخته می شود این است که شما یاد می گیرید مسئول اعمال ، رفتار ، احساسات و نیازها ی خود باشید. این بدان معنا نیست که غم شما تقصیر شماست، بلکه کاملا فرا تر از آن.
در اصل، فکر اصلی این است که شما نمی توانید بر دیگران تکیه کنید تا از شما و احساسات شما محافظت کنند. اغلب وقتی ما عمیقا به یکنفر در یک رابطه وابسته می شویم، به آن ها تکیه می کنیم و آن ها را به عنوان منبع خوشحالی و ارزش می بینیم. شکست عشقی یک یاد آور سخت و مهم است که این خوشحالی باید از درون شما بیاید، درست مثل ارزش قائل شدن برای خودتان.
همچنین گذشتن از یک شکست عشقی باعث می شود که به این واقعیت باور کنید که شما یک فرد آزاد هستید. هویت شما با پارتنر شما تعریف نمی شود و در آن خلاصه نمی شود.
وقتی که یک رابطه تمام می شود، از خودتان سوال کنید چه چیزی را در این میان از دست داده اید؟ چه بخش هایی از شما کنار گذاشته شده اند یا سرکوب شده اند که بتوانید این رابطه را ادامه دهید؟ چگونه می توانید آن بخش ها را دوباره به دست آورید و به عنوان بخش های مثبت فردی خود دوباره آن ها را به کنترل خود در آورید؟به علاوه، به یاد داشته باشید که شما همیشه ارزشمند هستید.
شما احتیاج ندارید که جزئی از یک زوج باشید یا کاری برای کسی انجام دهید که این گفته به واقعیت تبدیل شود.
اگر قبلا قلب شما شکسته نشده است، ممکن است فکر کنید که این اتفاق هیچوقت در عمرتان برای شما اتفاق نخواهد افتاد. در مقابل، این یک تجربه ی کلی است و برای بزرگ شدن و خود باوری خیلی اهمیت دارد. وقتی که آن را تجربه کنید، این پروسه رمز گشایی می شود و شما به این فهم می رسید که این هم قسمتی از زندگی است.
دردناک است، اما نمی شود آن را نادیده گرفت. این آگاهی جدید می تواند به شما کمک کند که بیشتر ریسک کنید و خودتان را بیشتر به چالش بکشید، تا بتوانید بفهمید که هیچ راهی نیست که بتوانید خود را از درد و ناراحتی رها کنید.
در حالی که سلامت روان خوب است، راحت تر است که اهمیت تمرکز بر بدن خود را دست کم بگیرید. هر چند وقتی قلب شما می شکند، می فهمید که چقدر سلامت روان اهمیت دارد. این قضیه می تواند شما را بیشتر به سمت مراقبت کامل از سلامت رانی تان سوق دهد. همچنین، این عادتی است که می تواند شما و زندگی تان را بهبود ببخشد.
کمی به این که چطور می تواند از خودتان و سلامت روانیتان در طول شکست عشقی مراقبت کنید فکر کنید. به علاوه، این که چطور می توانید به طور طولانی تر از خود مراقبت کنید را در نظر بگیرید. اغلب فرو رفتن در سلامت روان است که می تواند شما را در زندگی آینده تان همراهی کند.چگونه با شکست عشقی مواجه شویم
شکست عشقی برای همه افراد اتفاق می افتد. هر کس در زندگی اش حد اقل یک بار متحمل شکست عشقی شده است. وقتی قلب ما می شکند نباید خود را ببازیم و نباید اجازه دهیم زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد. با بهره گیری از قانون جذب پس از شکست عشقی می توانیم روی چیزهای مثبت زندگی تمرکز کنیم تا اتفاقات مثبت را به خود جذب کنیم.
مطلب قبلی
مدیریت زمان با چند نکته ساده
مطلب بعدی
ویدیو انگیزشی چشم انداز
7 راه برای اینکه زندگی موفق و بدون محدودیتی داشته باشید
10 دلیلی که چرا ترک عادات بد خیلی سخت و مشکل است
راهنمای اساسی برای روتین های صبحگاهی
چالش 21 روزه: برنامه قانون جذب برای تجلی شادی
چرا تفکر مثبت میتواند سلامت جسمی را بهبود بخشد
شکست را به موفقیت تبدیل کنید: استفاده از قانون جذب برای غلبه…
موفقیت به معنای اتخاذ یک انتخاب بزرگ نیست، بلکه به معنای…
برای چت کردن با ما روی آیکون مشاور فروش کلیک کنید
سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید
بازیابی رمز عبور
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
0