چگونه دلنوشته بنویسم

 
helpkade
چگونه دلنوشته بنویسم
چگونه دلنوشته بنویسم

میدانیم امروزه «دلنوشته» بیشتر از هر نوع آثار ادبی دیگر هم خوانده و هم در شبکه های مجازی دست به دست میشود. اما آیا هر دلنوشته ای ارزش ادبی دارد؟ آیا هر کسی میتواند دلنوشته نویس باشد؟ اصلا دلنوشته چیست؟ و…

با پیش آمدن از این قبیل سوالات در وهله ی اول برای خودم، بر آن شدم که تحقیقات گسترده تری بر روی دلنوشته انجام دهم. علی الخصوص آن هم وقتی که مطالب مفصلی در اینترنت وجود نداشت و نیاز دیدم که تعاریف درست تری از این قالب غریب اما به دل آشنا ارائه دهم.

در ابتدا تعاریفی را از اهل ادبیات در این باره ارائه میدهم:

 

دکتر مهشید مشیری فرهنگ‌نویس، مترجم، دارای دکتری زبانشناسی از دانشگاه سوربن که نویسنده ی نخستین فرهنگ الفبایی ـ قیاسی زبان فارسی نیز است، میگوید:چگونه دلنوشته بنویسم

امروز آمدم «دلنوشته» را برای اولین بار وارد فرهنگ فارسی بکنم و برایش تعریف بنویسم با مولفه های معنایی زیر شاید بتوان تعریف آن را به دست آورد «دلنوشته» نوعی تک گویی نوشتاری، خواه نثر و خواه موزون است که از سر دلتنگی نوشته می شود؛ اصولا صمیمانه و صادقانه است. تعارف و خوشامدگویی ندارد. بازتاب احساس و اندیشۀ واقعی نویسنده است. هدف و ساختارِ از پیش تعیین شده ندارد؛ فرمایشی نیست؛ سفارشی نیست. نویسندۀ دلنوشته وقتی بخواهد بنویسد خواستنش خود به خودی است. یعنی برای دل خودش می نویسد و در جستجوی «مخاطب خاص» نیست؛ دلنوشته از دل بر می آيد ولی جزمیت «لاجرم بر دل نشستن» را بر نمی تابد. زیرا سخنانی از دل بر خاسته ولی لاجرم بر دل ننشسته اند. و اما، دلنوشته های امروزی شاید به نوعی ادامه ی همان خطی است که بر دیواری نوشته می شد: «به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی در این زمانه ندیدم رفیق یکرنگی». خط دلتنگی معمولا دیوار نوشته بود. امضا نداشت. نویسندهاش معمولا ناشناس می ماند. فقط میشد حدس زد که این ناشناس، شاید خاطرخواه کسی است، شاید در عشق شکست خورده است، شاید در فراق است و انتظار میکشد، شاید از یاد رفته است. شاید تنهایش گذاشته اند، شاید به او نارو زده اند… هر چه هست دلش تنگ است، مینویسد تا از روزگار نامناسب، از محبوب ناسازگار، از رفیق نا شفیق، گلایه ای کرده باشد. دلنوشته نویس قدیم دنبال «لایک» نبود، منتظر «کامنت» و «شِیر» نمی ماند. فقط به یادگار خطی ز دلتنگی مینوشت و بعد میرفت سراغ کار و کاسبی اش. نفر بعدی هم می آمد و آن هم به یادگار خطی ز دلتنگی مینوشت و دیوار پر میشد از یادگار نویسی های کلیشه ای ز دلتنگی. دلنوشته ی امروز هم تقریبا «خطی ز دلتنگی» است. «دلنوشته نویس» مینویسد و اس ام اس میکند: «دلنوشته های کوتاه». یا پُست میکند روی وبلاگ یا در شبکۀ اجتماعی: «دلنوشته های زیبای عاشقانه» و «دلنوشته های پر معنی زندگی». امروز فرض بر این است که دلنوشته ها را کسی یا کسانی میخوانند. گاهی دلنوشته های امروز راهی است که شاید دردمندی به تو راهی بیابد، با تو همدل شود، هم داستان شود و یا «فرند»ت شود.

 

فیاض نظمی دبیر انجمن ادبی ادیبانه‌، شاعر و نویسنده ی کتاب “عاشقانه‌های بدون مخاطب”، فعال اجتماعی در زمینه‌ی کودکان کار و سالمندان میگوید:

در واقع هرآنچه در زمینه‌ی شعر و نویسندگی سروده و نگارش می‌شود به آن علت که آغاز احساسی از جانب فرد دارد، دل‌نوشته به حساب می‌آید.

زیبایی یک اثر هنری نیز مشروط به وجود احساسات فرد در آن اثر است که هرآنچه از دل برآید لاجَرَم بر دل نشیند.

با این تفاسیر می‌توان گفت که در ابتدا هر اثر هنری یک دل‌نوشته می‌باشد!

در مرحله بعد این دل‌نوشته در نگارش‌ها و هنر صاحب اثر دست‌خوش تغییرات شده و به اثری فاخر و گیرا تبدیل خواهد شد.

این تغییرات می‌توانند در قالب اثر از جمله شعر کلاسیک( غزل، قصیده و …)، سپید، نیمایی و موج نو یا شعرطرح باشد یا در بهتر بیان شدن اثر لحاظ شوند از تشبیهات تا عنصر خیال و … باشد که همه در جهت بهبود اثر به کار می‌روند.

در مجموع یک اثر فاخر در تمام طول تاریخ ابتدا یک دل‌نوشته و دل‌سروده بوده که با هنر و فن صاحب اثر به کمال خود رسیده و مخاطب پسند و منتقد پسند شده است.

 

علی مرادی نظرآبادی(ساده) سابقه ی سه سال نویسندگی در فضای مجازی، نویسنده ی بیش از صد و پنجاه داستان کوتاه از قبیل عاشقانه و اجتماعی، پیشگام در سبک جان بخشی به اشیاء بین نویسندگان مجازی که رمان “من مَحیا نیستم” از ایشان در دست چاپ است، میگوید:

دلنوشته همانطور که از اسمش پیداست، هیچ قاعده ی خاصی برای نوشتنش وجود ندارد و برای ابراز احساسات نویسنده است.

برای نوشتن دلنوشته سواد خاصی نیاز نیست و حتی لازم نیست که رشته ی ادبیات خوانده باشیم.

هر نوشته ی ادبی ممکن است دلنوشته(دلی) باشد اما هر دلنوشته ای ارزش ادبی ندارد.

از نظر من ارزش ادبی هیچ ربطی به اینکه کتابی چاپ شود و حتی در بازهی زمانی کوتاه پرفروشترین باشد اما سالها بعد هیچ یادی از آن نشود، ندارد. در واقع اثری دارای ارزش ادبی است که ماندگار شود.

 

علی قاسم پیوندی شاعر، رماننویس و یکی از نویسندگان رمان “سکه ای دو رو به نام زندگی” میگوید:

دلنوشته ی ادبی حاصل مونولوگی زاییده ی ذهن نویسنده است و اغلب از قواعد نثر پیروی می‌کند و اگر موزون باشد حاصل چینش اتفاقی کلمات است. دلنوشته اصول و مبانی از قبل تعیین شده‌ ندارد و تقریباً می‌توان گفت نویسنده با نوشتن کلماتی برآمده از امیال و آرزوهایش سر و کار دارد. از این جهت، کلمات از دل بر‌می‌آیند و بازتاب احساس صادقانه و اندیشه ی معمولی نویسنده‌اند.

دلنوشته معمولاً با اندکی کم و کاست از ذهن نویسنده به قلم او منتقل می‌شود و نویسنده تنها به دنبال افزودن حس اثر به وسیله ی صنایع ادبی و زبان‌بازی و ساده‌نویسی است. در واقع استفاده از تشبیهات و استعاره‌‌ها و… تنها برای درگیر کردن احساسات خواننده‌ است و از پیوستگی بی‌بهره. معمولا تصاویری که ممکن است به این روش به وجود آید منظور و معنا و مفهومی را _جز آنچه بیان می‌کنند_ نمی‌رسانند و دلنوشته دارای تصاویر اتفاقی، آنی و بدون ارتباط است. (آن هم اگر تصویری داشته باشد و فقط روایتی را نقل نکند!)

دلنوشته می‌تواند سطرهای زیبا و خیال‌انگیزی داشته باشد اما این سطر‌ها برآمده از ساختار نیستند و نمی‌توانند خواننده را در دنیای پشت کلمات همراهی کنند.

برای دلنوشته مبانی مشخصی ارائه نشده است و به همین دلیل مثلاً نمی‌توان کسی را محکوم کرد که برای نوشتن آن از قواعد دستوری و نگارشی پیروی نمی‌کند اما بهتر است آن را در حوزه ی نثر بررسی کرد.

در دلنوشته بسیار می‌بینیم که نویسنده زیاده‌گویی کرده است و هنگام ابراز احساس آنقدر آن را در چند سطر بسط می‌دهد و جزئیات غیرضروری را بیان می‌کند که اثر با حشو همراه می‌شود اما همین ویژگی برای کسی که مخاطب دلنوشته است نقش تأثیرگذاری و ارتباط بیش‌تر با اثر را ایفا می‌کند و بنابراین برای دلنوشته حسن محسوب می‌شود. گفته شد بهتر است دلنوشته در حوزه ی نثر بررسی شود چرا که به طور مثال برای این مورد در حوزهی شعر گفته می‌شود اثر حالت توضیحی توصیفی گرفته، کلمات و سطرهای اضافی به کار رفته و نویسنده به جای تصویرسازی به شرح تصاویر پرداخته است.

 

عاطفه رحمانی ویراستار، مدرس و نویسنده ی رمان “پرتوی در تاریکی” میگوید:

دلنوشته به آثاری گفته میشود که سرشار از حس باشد.

در دلنوشته ها آرایه های ادبی از جمله تشبیه و استعاره به نسبت دیگر نوشته ها بیشتر دیده میشوند.

نکتهای که یک دلنوشته را با ارزش میکند ناگهانی بودن یک اتفاق شاعرانه در متن و نگاه شاعرانه و خاص نویسنده هست.

دلنوشت هها حتما نباید شامل مطالب سنگین و سخت باشند چرا که همانطور که از اسمشان مشخص است دل نوشته اند یعنی از دل نویسنده بر قلمش جاری میشوند پس به ساده نویسی از نظر انتخاب کلمات در دلنوشته ها توجه کنید.

نویسنده باید در عین استفاده از کلمات ساده جملات پیچیده ایجاد کند که به این جملات اغلب ترکیب سازی گفته میشود و اگر این جملات به خوبی یک تصویر را در ذهن مخاطب تشکیل دهند به آنها تصویر سازی میگویند.

 

زینب قشقایی نویسنده‌ی رمان “سوگندجان”، رمان نویس، ویراستار و منتقد میگوید:

دلنوشته همانطور که از اسمش نشأت میگیرد نوشتهایی است که از دل برخاسته باشد اما هر چیزی که به قلبمان نفوذ میکند، قابل بیان نیست.

ما میتوانیم با تشبیهات، صور خیال و استعارات متعدد و… دلنوشته ی خودمان را بال و پر دهیم.

شاید یک نوشته برای خود نویسنده پر از احساس زیبا باشد و زمانی که دلش تنگ بوده یا به قول رایجتری از عالم و آدم بریده باشد، آن را نوشته و به دلش هم نشسته باشد اما شاید برای فرد خواننده یک متن عادی به نظر برسد.

درست است که برای یک دلنوشته نویس رعایت نکات ادبی و نگارشی چندان اهمیتی ندارد و کسی اصرار به رعایتشان نمیکند اما با آرایه های ادبی میتوان تا حدی به آن رضایت مطلوب داشت.چگونه دلنوشته بنویسم

 

زهرا خدارحمی(سها بانو) مدیر گروه ادبی کلوت، شاعر، نویسنده ی رمان “هبوط تلخ” منتقد و مدرس نویسندگی میگوید:

در واقع ادیبان و ادبشناسان دلنوشته را مکتب خاصی نمیدانند در حالی که اگر کمی به عمق ماجرا بیاندیشند

دلنوشته را میتوان سرگروه همه ی شعرها و متنهای ادبی دانست.

چیزی که من از اساتیدم آموخته ام و در حال حاضر میدانم این است که دلنوشته در واقع کل نویسندگی را شامل میشود البته به جز داستانها و داستانکهایی که با تفکر قبلی و پیش زمینه هایی از جمله ایده و روند شکل میگیرند. ضمن اینکه بخشهایی از داستان و داستانک هم دلنوشته دارند.

در اصل میتوانیم هر چیزی که نویسنده به شکل بداهه و جوششی بنویسد را دلنوشته خطاب کنیم.

با این حال باز هم ما  شعرها را از دلنوشته جدا میکنیم.

عناصری که باید در دلنوشته بررسی شوند:

حس قوی، نداشتن روند داستانی، نو گرایی و مهمتر از همه ضربه است.

دقت شود وقتی که ما داستان مینویسیم «گره» داریم و این گره است که مخاطب را درگیر و جذب میکند.

اما گره دقیقا چیست؟ (به نقل از استاد فروزنده)

به یک عامل غیر منتظره که ناگهانی وارد داستان میشود، گره گوییم. برای درک بهتر گره میتوان بیماری سرطان را مثال زد.

شخص حس بیماری میکند، به دکتر مراجعه میکند، آزمایش میدهد، میفهمد که سرطان دارد، درگیر مداوا میشود و در نهایت «یا خوب میشود یا میمیرد.»

گره هم در داستان دقیقا همین است. ناگهانی برای داستان پیش میآید، مخاطب را درگیر میکند،

مخاطب به دنبال راه حل میگردد و حتی گاهی یک سری گمانه زنی ها میکند و در نهایت کمکم گره ی داستان باز میشود و داستان تمام میشود.

اما ضربه چیست و چه ربطی به گره دارد؟

ضربه در دلنوشته دقیقا حکم همان گره در داستان را دارد. (یعنی یک اتفاق یا شی ناگهانی است که قرار نبوده در کار باشد ولی یک هویی و آنی سر از کار درآورده.)

در کارهای کوتاه مثل دلنوشته یا شعر، بهتر است برای ضربه این مثال را عنوان کرد:

یک مرداب داریم که ساکن است و هیچ تکانی نمیخورد و آرامش خاص خودش را دارد و در یک لحظه، یک بمب وسط مرداب میخورد، به یک ثانیه نمیکشد که بمب منفجر میشود و مرداب نابود میشود.

این یعنی چه؟ یعنی ضربه! درست در همان لحظه که آن گره ایجاد میشود در همان زمان هم توسط نویسنده برطرف میشود و مخاطب را انگشت به دهان میگذارد که چه شد!

یک دلنوشته زمانی ارزش ادبی دارد که در لحظه ای که نویسنده پر از حس است، نوشته شود و در لحظه ای که در حالت عادی قرار دارد، ویرایش شود.

وقتی یک چیزی را در اوج احساس مینویسیم چیزی شبیه به هذیان است، مثلا نویسنده در حال گریه است و مینویسد:

«تو رفتی و قلبم شکست حس میکنم دیگه هیچکسی را ندارم هرچند کلی آدم دور و برم است ولی نه انگار هیچکی نیست. من خیلی تنهام حس بدی دارم تو رفتی و اصلا نگاه نکردی من اینجا تنهام. حسم به زندگی کاملا منفیه و از همه چیز متنفرم.»

نویسنده در حالی که زار زار گریه میکند، سه بار نوشته است:«تو رفتی»، چهار بار نوشته است:«من تنهام» (البته با اندکی اغراق)و اصلا وقتی غرق احساس است، آرایه ی ادبی سرش نمیشود. این نوشته ممکن است حرف دل باشد یا حتی وقتی روی کاغذ بیاید، دلنوشته حساب شود اما نه تنها که یک اثر ادبی نیست بلکه یک فاجعه ی ادبی است.

حس و احساس در کار خوب است ولی کنترل شده اش، زیاد شود مثل نمک است که غذا را شور میکند.

البته باید دقت کنیم که فرق دلنوشته و شعر سپید این است که دلنوشته زیاده گویی دارد و شعر سپید کم گویی. و همینطور که از اساسی ترین نکته های دلنوشته حس است، حتی زمانی بر این باور بودم که دلنوشته فقط حس است اما در یک دوره از کلاسهای آموزش نویسندگی استاد فروزنده که شرکت کردم، ایشان گفتند که ضربه و نو گرایی مهمتر است.

اگر کار یک عاشقانه ی آرام آقای نادر ابراهیمی را خوانده باشید، یکی از دلایلی که این کتاب را با ارزش کرده همین نو گرایی بود.(هرچند این کار دلنوشته نبود)

و در آخر بنده ی حقیر آصف گنجی یکی از نویسندگان کتاب “آوای دلنویسان” و مدرس دلنوشته در انجمن ادبی آوای دلنویسان، تمامی سخنان را در چند کلامی دوستانه تر جمع بندی میکنم:

دلنوشته دقیقا حرف دل است، چطور؟

دقیقا وقتی که دلمان از هر چیزی میگیرد و با عزیزی، دوستی، رفیقی و چیزی در آن باره حرف میزنیم آن حرف‌ها کاملا دلی هست و بار احساسی دارد، حالا کم یا زیادش فرقی نمیکند به هر حال حرف دلی است که ممکن نیست در هر حالتی باشیم و به راحتی به هر کسی بگوییم.

دلنوشته دقیقا همان است منتهی برای خود نویسنده! میتواند هزاران نفر را هم مخاطب قرار دهد اما چیزی است بین خودش و قلم و کاغذ، اصطلاحا زبان سکوت(حرف‌ها در آن نهفته‌ست اما صدایی ندارد)

عده ای معتقدند که “آنچه که از دل برآید، به دل نشیند” همانطور که دکتر مشیری هم به وضوح هر چه تمام به این موضوع اشاره کرده است، در واقع این جمله صحت ندارد و اصلا بحث اختلاف سلایق را هم زیر سوال میبرد.

نکته‌ای که وجود دارد این است که چه موقع یک دلنوشته ارزش ادبی پیدا میکند و ما میخواهیم دقیقا چه چیزی را در نویسنده پرورش دهیم.

دقیقا وقتی یک دلنوشته یا همان نوشته‌ای که کاملا دلی هست بر اساس حس و عواطف نویسنده‌اش که غالبا هم بداهه است، با استفاده از رعایت قوانین ادبی و آرایه‌های ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و… ارزش ادبی پیدا میکند.

که مهمترین کار ما در ضمن رعایت قوانین ادبی(جمله بندی و…) پرداخت به آرایه های ادبی در متونی که توام احساس و هدفمندی در آن وجود دارد، است و این یک دلنوشته را ارزشمند میکند.

 

در پایان جا دارد که بگویم برای این مطالب جمع آوری شده یا اصطلاحا مقاله ی کوچک، منبع خاصی در دسترس نبوده و به جز سخنان دکتر مشیری که از اینترنت برداشته شده، باقی نظرات بصورت مصاحبه ی فرد به فرد و بصورت مجزا صورت گرفته است که نیز بودند کسانی که در این امر نظراتی ارائه دادند و اما به دلیل جلوگیری از تکرار و هم نظر بودن با باقی ادیبان، نامی از آنها برده نشد علی الخصوص نو نویسندگان عزیز حال حاضر کشور و اعضای محترم انجمن ادبی آوای دلنویسان که از تمامی عزیزان کمال تشکر و قدردانی را دارم.

 

                                                                                                                       گرد آورنده:

آصف گنجی

 

تمامی این مطالب به وسیله ی اینجانب گردآوری شده و کپی آن با ذکر منبع بلامانع است.

برای خواندن مطالب بیشتر به کانال تلگرامی @AcefNevis مراجعه کنید.

https://t.me/AcefNevis

نویسنده، ویراستار، شاعر

نوشتن نقطۀ عطف زندگی من است

چگونه شاعر شویم؟

 

چگونه دلنوشته بنویسم

 

سهیلا نوشته:شاهین جان من وقتایی که بی‌انگیزه‌ام و از خودم ناامیدم برای بهتر شدن حالم، خوندن وبلاگت برای خودم تجویز می‌کنم.. چون واقعاً بعد خوندشون محاله که سر حال نشم. ولی یه وقتهایی اصلا نمیتونم بنویسم.. نه اینکه نخوام بنویسم ها.. نه.. ذهنم بدجوری قفل میشه و اصلاً دست و دلم به نوشتن نمیره.. البته اینو هم بگم که نوشتنه صفحات صبحگاهیم منظمه.. منظورم نوشتن متن و دلنوشته و…سوالم ازت اینه که تو زمانی ذهنت قفل میشه چیکار میکنی ؟ خیلی دوست دارم از تجربیاتت بدونم.

 

سهیلا جان

من هم به قول تو هرازگاهی دست‌ودلم به نوشتن نمی‌رود و ذهنم قفل می‌شود.

نمی‌خواهم جواب کلیشه‌ای بدهم، چون خیلی از کارها را خودت می‌دانی. مثل پیاده‌روی و دوش آب گرم و غیره.چگونه دلنوشته بنویسم

این بار لیستی از چیزهایی که احساساتم را به جریان می‌اندازند برایت می‌نویسم. ببین کدام‌یک از آن‌ها برایت مفیدتر است:

جرقه‌های خلاقانه

-جدیداً بنیاد ادبیات داستانی یک کتاب شگفت‌انگیز به نام «۱۰۰۰ جرقه‌ داستانی» چاپ کرده که برای نویسندگی داستانی و غیرداستانی مفید است.

سه تا از جرقه‌های خوب این کتاب را برایت نقل می‌کنم:

در حال و هوای فیلم

فیلم دیدن برای باز کردن قفل ذهن بی‌نظیر است، اما چه فیلمی، این مهم است که تو فیلم مختص خودت را پیدا کنی. فیلمی که تماشای آن از زنده‌ات کند.

مثلاً من محال است در حال و هوای عشق  وونگ کار وای را ببینم و حس و حالم دگرگون نشود. فیلم‌هایی مثل شب‌های روشن و خواب زمستانی و غیره هم از این دسته‌اند.

من به‌جای دیدن فیلم‌های جدید چند فیلم دارم که مدام آن‌ها را تکرار می‌کنم. چون دیدن تماشای چندباره، بین من و فیلم ارتباطی عاطفی و عمیق‌تر ایجاد می‌کند.

خواندن کتاب‌های تازه

خواندن کتاب‌های تازه به نظرم از همه گزینه‌ها مفیدتر است،.

اگر اهل کتاب بازی باشی، حتماً گوش و کنار اتاقت کتاب‌های نخوانده کم نداری. برو و یکی دو تا از آن‌ها را بردار و ورق بزن، از آخر به اول بخوان، از وسط به آخر بخوان، یا پاراگراف اول و آخر کتاب را بررسی کن.

برنامه‌ریزی برای آینده

بنشین برنامه‌ریزی کن، برای روز، و ماه و فصل و سال‌های پیشِ رو. برنامه‌ریزی کردن آدم را سر شوق می‌آورد و کلی ایده به ذهن سرازیر می‌کند.

ضمناً  برنامه‌ریزی در مسیر توسعه فردی گامی مهم و کارگشاست. تو ممکن این برنامه‌ها را کاملاً تغییر بدهی یا اصلاً نگاهی به آن‌ها نیندازی، این فرایند برنامه‌ریزی است که قفل ذهن تو را باز می‌کند.

بخواب، خواب ببین، بنویس!

-یک سؤال مشخص بنویس، بگذار زیر بالش‌ات و چندساعتی بخواب. شاید اتفاقی افتاد!

قوانین کاشت نهفتۀ رؤیا

گردش خلاقانه

-یک نمایشگاه یا رویداد پیدا کن و برو.

اصلاً به کیفیت رویداد فکر نکن، مهم تغییر فضای  ذهنی تو و ملاقات با آدم‌های جدید است.

دوست داری به چه کسی پیام بدهی؟

-به افرادی که ازشان خجالت می‌کشی یا جرئت ارتباط با آن‌ها را نداری پیام بده؛ هم فال است، هم تماشا.

بهترین پیشنهاد

-و آخری که به نظرم بهترین پیشنهادی است که می‌توانم به تو بدهم:

مزخرف بنویس، اصلاً وقتی نویسنده می‌شوی که از نوشتن مزخرف و مطالب بیهوده ابایی نداشته باشی. فقط و فقط سعی کن کاغذ را پر کنی یا دستت را از روی کیبورد بر نداری.

نتیجه را برایم بنویس.

قربانت

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Notify me via e-mail if anyone answers my comment.

سلام ضمن تشکر ازسایت خوبتون،چندتا راهنمایی ازتون میخواستم،من حین نوشتن نمیدونم چطور سبک نوشتاریمو انتخاب کنم،نمیدونم چطور زبان نوشته ام روانتخاب کنم واین مسئله واقعا برام مشکل شده مثلاتایه جایی به حالت ادبی مینویسم وازیه جایی ناخواسته حالت عامیانه پیدامیکنه…یکی دیگه ازمشکلات من اینه که کلاخودم وتواین زمینه ناتوان میبینم میتونم بنویسم اما همش احساس میکنم نوشته هام بی معنیه وکسی دوست نداره حتی اگه بالعکس این قضیه ثابت بشه برای همین اصلااعتمادبه نفس ندارم،ممنون میشم اگه تواین دوتا زمینه راهنماییم کنیدواگه کتاب مفیدی هم مدنظر دارین بهم معرفی کنید،بی نهایت سپاس گذارم.

سلام سپاس از مهر شما. خب، این موضوع طبیعیه. باید زیاد بنویسید. زیاد بخونید تا دستتون راه بیفته. از همه مهم‌تره، بازنویسی برای اینه که آدم همین مشکلات رو رفع مکنه. گاهی یک متن به ده بیست بار بازنویسی نیاز داره. دربارۀ انتخاب نوع زبان متن هم باید ببینیم هدفمون چیه. هر متنی به زبان خاص خودش نیاز داره. و اینکه حس بد شما به نوشته‌های خودتون هم طبیعیه. این عادت رو در خودتون ایجاد کنید:صفحات صبحگاهی

سلام ممنون از مطالب مفید وآموزندتون من میخوام یه متنی بنویسم که توش پره ایده باشه وبه حال جامعه امروزی بخوره من فقط ازتون میخوام درمورد موضوع کمکم کنید من میخوام این چیزی رو که مینویسم بتونم اجراش کنم خوووواهش میکنم کمکم کنید

مبینا جان باید وقت بذاری، و به طور جدی تمرین کنی. اول از همه یه عادت نوشتن روزانه برای خودت بساز. نوشتن صفحات صبحگاهی می‌تونه کمک زیادی بکنه بهت.

سلام خیلی وقت هست که دنبال چنین چیزی بودم ،موفق شدم . مچگونه دلنوشته بنویسم

سلام, از مطلب تون ممنونم ببخشید من عاشق نویسندگی و نوشتن دلنوشته هستم! و میتونم بنویسم ولی دلنوشتم قوی نمیشه!! یعنی وقتی میخونمش زیاد جال نمیاد. و اینکه سه پست دلنوشته مینوسم اما برای پست چهارم چیزی به ذهنم نمیرسه:/ راه حلی دارین??

نگار عزیز مسئله مهم اینه که در حال حاضر چه کتاب‌هایی میخونی. کیفیت ورودی تو، تضمین کنندۀ کیفیت خروجی توئه. بنابراین هر چقدر بیشتر و بهتر بخونی، بیشتر و بهتر می‌نویسی.

سلام شاهین جان خوبی؟ من میخوام یه دلنوشته بنویسم ولی راستش اصلاااا نمیدونم چجوری:'( چیکار بایذ بکنم؟ و دوم اینکه چجوری ی داستان کاراگاهی بنویسم؟راستش ایده زیاد دارم ولی نمیدونم چجوری بنویسم رمان هم زیاد میخونم مرسی از پستای خوبت;-)

سلام دلنوشته در اصل یلخی‌ترین نوع نوشتنه! فقط کافیه دستتو بذاری رو کیبورد یا کاغذ و شروع کنی به نوشتن حرفای دلت. این از این. پاتریشیا های اسمیت یه کتاب داره با عنوان نوشتن داستان‌های معمایی که نشر چترنگ چاپ کرد. اونو بگیر، بهت کمک میکنه واسه نوشتن داستانی که میخوای.

دلنوشته نوشتی لینکشو بذار منم بخونم. این تمرین هم برای شروع دلنوشته‌نویسی(!) خوبه:صفحات صبحگاهی

ممنون زیبا و کاربردی بود

سلام شاهین جان من تو پیدا کردن موضوع مشکلی ندارم ولی تو گسترشش گیر میکنم و هرچی مینویسم کلیشه ای میشه یا کسی دیگه قبل از من اونو نوشته و اصلا خلاقیت ندارم.ممنون میشم کمکم کنی. این مقاله هم واقعا مفید بود.:)

هانی جان تا حالا چند تا رمان و داستان خوب خوندید؟

شاهین عزیز سلام این پست رو الان خوندم و کتاب ۱۰۰۰جرقه وااقعا برام جذاب اومد و سرچش کردم و متوجه شدم عضوی از یه مجموعه‌ی ده جلدیه به اسم گام به گام تا داستان نویسی حرفه‌ای(تکنیک‌های نویسندگان بزرگ،عادت روزانه نوشتن،۳۸ خطای رایج داستان‌نویسان،یک سال تا نویسنده شدن،۱۰۰۰ جرقه داستانی،نویسندگی خلاق به‌ زبان ساده،سبک شخصی در رمان،شور داستان‌نویسی،میانبُر‌های رمان،الگوهای جهانی داستان).تک‌تک کتابای این مجموعه به‌نظرم به مسائل جذاب و مهمی پرداختن و ارزش خوندن دارن.خواستم نظر شما رو بپرسم درموردش؟چون مجموعه‌ی حجیمیه و زمان‌بره،نباید ریسک کرد☺ ممنون‌ می‌شم اگر راهنماییم کنید🙏

سلام شیوا جان بله، من اون مجموعه کتاب رو خوندم و به نظرم برای علاقه مندان داستان نویسی بسیار مناسب و کاربردی هستن. خوندن کتاب های آموزش نویسندگی ما رو در مسیر نوشتن مصمم تر میکنن.

شاهین عزیز سلام… شاهین جان من واقعا ممنونم از لطفت. تک تک توصیه هات رو انجام دادم و همشون برام مفید بودن. مخصوصا مزخرف نویسی و پیشنهاد شماره دو.عالی بود واقعا. بین جمله ها و کلمه هایی که مینوشتم، به یه چیزهای برمی خوردم که واقعا شگفت زده ام میکرد. فقط از بین توصیه هات ” بخواب. خواب ببین. بنویس ” رو نتوستم انجام بدم. راستش من یه جورایی از خواب دیدن میترسم.فرقی هم نمیکنه که چه خوابی باشه. خوب یا بد، کلا میترسم. ترسی که تقریبا سه ساله همرامه. برای همین ترجیح دادم نرم سمتش. چون خیلی وقته که اصلا خواب نمیبینم. از ” سینا شهبازی عزیز… پریسا حسینی نازنین و تیرای گل ” و بقیه ی دوستان هم ممنونم بابت توصیه هاشون. خیلی برام مفید بودن. مخصوصا وبلاگ خوانی عالی بود. از وبلاگ خود پریسای عزیز شروع کردم تا به وبلاگ “معصومه شیخ مرادی، امین ارامش و روزنوشت های محمد رضا شعبانعلی و مهم تر از همه متمم”، رسیدم. از خوندشون اونقدر ذوق کرده بودم که حال خوب اون لحظه ام رو با هیچ کلمه نمیتونم توصیف کنم. دیگه هیچ خبری از اون حال کلافه کننده نیست.. واقعا مگه میشه این همه نوشته ی خوب و با ارزش بخونی و شوق نوشتن تو وجودت بیدار نشه ؟…یک دنیا ممنونم ازت شاهین عزیز… از تو و دوستان خوبم.

سهیلا جان من هر وقت آدم های نایاب و کم نظیری مثل تو رو میبینم واقعاً دلگرم میشم. تو یه طلبۀ واقعی هستی. کامنت تو یکی از بهترین کامنت هایی بود که تا حالا خوندم. روزهای سرشار از موفقیت و شادی از آن تو باد.

شاهین جان سلام من به فهرست پیشنهادی شما عاشق شدن را هم اضافه می کنم در مورد من یکی که خیلی جواب می ده.

امیر جان خیلی مهمه. همینگوی هم به این موضوع اشاره کرده.

راستی به خاطر توصیه‌ی تو که گفتی نمایشنامه بخونین تا توی‌ گفت وگو مهارت پیدا کنین رفتم کتابخونه‌ی پدر رو زیرو رو کردم و دوتا نمایشنامه پیدا کردم

بایسیکل ران واتللو

هردو فوق العاده بودن!!!

تازه توی نوشتن هم پیشرفت محسوسی داشتم قلمم روان تر شده و نوشته هام دقیقا همونی هستن که توی ذهنم بوده دقتم به اطراف زیاد شده و سوژه های خوبی به ذهنم می‌رسه الان دیگه می‌تونم از هر موضوع پیش پا افتاده ای یه متن جذاب بیرون بکشم

توی گودریدز هم اکانت ساختم و کتابهایی که تا حالا خوندم رو اونجا اوردم البته چون دفترچه ای که عنوان و خلاصه‌ی کتاب ها رو توش می‌نوشتم گم شده خیلیاشو نیاوردم

راستی شاهین جان یه پیشنهاد !!!! چرا برای اعضای وبسایتت یه سیر مطالعاتی قرار نمیدی؟!

من یادمه از یکی از نویسنده‌های شهرمون یه سیر مطالعاتی گرفتم و توی چهار پنج ماه دوسوم از کتابهاشو خوندم این کار خیلی موثره من تجربشو دارم …

پی نوشت: آخ انگشتم !!!

سلام زینب جان آفرین؛ نمایشنامه خوندن خیلی خوبه، ادامه بده. مرغ دریایی چخوف رو هم بخون. به چیزی هم که گفتی فکر میکنم.

فکر کنم این نمایشنامه رو هم داشته باشیم . باید بگردم ! اگر پیدا نشد هم میرم ومیخرمش ! درباره‌ی پیشنهادم لطفا خیلی( وواقعا خیلی!) فکرکن … اینکار میتونه یه جریان راه بندازه که از وبسایت تو شروع میشه حیرت انگیز وناب !!!

منتظریم

چیز‌مهمی نیست یه کم اعصابم قاطی شده …

یه هفته دیگه نتیجه کنکور میاد من از همین الان رفتم رو‌ویبره …

واااای خدای مهربووووون

واقعاً نتیجۀ کنکور برات مهمه؟ یه روز پشیمون میشی. بی خیال دختر. تو باهوش تر از این حرفایی که فکرتو بدی به چیزای مسخره و پیش پا افتاده ای مثل کنکور.

آررررره خیلی مهمه … خییییلی !!

میدونی چقدر فشار رومه؟! دوسال تمام هرچی پول داشتم رو بابت کتاب و کلاس کنکور دادم دوسااال مهمونی و تفریح درست حسابی نرفتم

آشووبم ! حالا میگی پیش پا افتاده‌س؟

آره خیلی دیگه از این اشتباه ها نکن. کارای خیلی بهتر و مهم تری هم هست تا آدم انجام بده.

نوشته تیرا رو خوندم. جدای از همه حرفهای خوب اون و شما، منم یه دفعه جذب کلمه جرقه شدم. بعد با خودم فکر کردم که چقد خوبه از این کلمه استفاده کردید. میدونین گاهی آدم فکر میکنه باید یه اتفاق بزرگ بیفته تا خلق اثرو شروع کنه. در صورتی که با وجود بدیهی بودنش، یادمون میره که همه آتیشای بزرگ از یه جرقه میشه. و البته که اون جرقه هم اگه ولش کنی اتفاقی نمیفته. باید شرایط مناسبو واسش مهیا کنی تا دنیا رو به آتیش بکشه!

تصمیم گرفته بودم امشب اینجا کامنت بذارم، ولی هی نمیشد. الآن این جرقه رو که دیدم دستم روون شد. ببخشید… چقد چرت و پرت گفتم. اصلش میخواستم اینو بگم که دستتون درد نکنه. راه های جالب و متفاوتی گفتین. حقیقتا هلاک اون نوشتن سوال زیر بالش شدم….برم امتحان کنم!

سارا جان من کامنت های تو رو واقعاً دوست دارم، تو عالی مینویسی. راستی من عاشق شعار وبلاگت شدم! 🙂

شاااااهین ! کامنت های منو دوست نداری؟! ای بابا هیچکس منو ندوست 🙂 برم خودمو خودکشی بزنم

چیزی شده مگه؟

سلام تجربه من در این زمینه: گاهی اوقات که هیچ مطلبی برای نوشتن به ذهنم نمی رسد، به سراغ نقل قول های انگلیسی میروم. از بین موضوعات و شخصیت های مورد علاقه یکی که نکته جالب و جرقه زن در ذهن دارد را انتخاب می کنم و ترجمه اش می کنم. با یک تیر چند نشان: هم زبان کار کرده ام، هم مطلبی جدید خوانده ام و هم ممکن است همین یک جمله باعث شود که با دنیای افکار یک نویسنده که تا بحال نمی شناختم آشنا شوم… و همچنین مطلبی نوشته ام که خود این می تواند خوراک ذهنی برای نوشتن های جدید باشد. موفق باشید

علی جان پیشنهادت فوق العاده مفید و سرگرم کنندست. راستی سابتت مبارک. سر و شکل خیلی خوبی داره.

سلام عجب پست تو در تویی بود : ) خواندن این پست به همراه ارجاعاتش و زمانی که برد خیلی جالب بود برام ، اینکه چقدر خوب برای نوشتن این مطلب وقت گذاشتید .. باید قدر این پست را دانست چراکه نوشتنش ماه ها زمان برده ! انباشته شدن تجربیات و دسته بندی و جمعبندی آنها و من سپاسگزارم که حاصل همه این زحمات را برای دیگران به اشتراک می گذارید.

جرقه های جالبی را ذکر کردید. من هم دوست دارم جرقه هایم را بنویسم .. همینکار خودش جرقه ای است برای نوشتن ..

من هم گاهی پیش میاد که حوصله نداشته باشم و نخوام به هیچ چیز فکر کنم و فقط چشمام رو ببندم و بخوابم!! ولی غالبا سعی می کنم قلم دست بگیرم و بنویسم ، یک نوشته با موضوع اینکه “چرا اکنون حس و حال من اینست”..

خب تجربه داشتم که شرق می نویسم و غرب! چیزهای عجیب و غریب را سر هم می کنم ! از بدبختی و سختی ها می نویسم و همه واژه ها را گاهی با قطره های اشک آبیاری می کنم ! می نویسم و می نویسم تا در مسیر امید و باز شدن فکر و قلبم بیفتم .. گاهی وقتا عاشق این جور نوشته هام میشم و اگرچه تاکید میشه نوشته هاتون رو برای یک مدت نخونین اما می خونم و لذت می برم . در واقع هر وقت حس و حالم به سمت قلم نمیره برای نوشتن بیشتر پاپی میشم .. یک نزاع درونی من و خودم راه میندازم !

یکی از جرقه های دیگه نوشتن برای من ، تجربه نوشتن در مکانهای مختلف هست! اگرچه تاکید میشه برای هر کاری مکان ثابتی داشته باشید ، اما به نظرم در بعضی شرایط مثل همین قفل شدن ذهن ، برای رهایی از این حالت و آشتی با قلم می شود به یک مکان خاص رفت ! مثلا من خودم سعی می کنم بروم مزرعه و یا پارک محل یا توی حیاط و آن چه که می بینم را بنویسم ! جرقه دیگر همراهی با ابزار نوشتن هست منظورم اینست که همیشه و همیشه قلم و کاغذ داشته باشیم کنارمان، من حتی امشب که به مهمانی رفته بودم کاغذ و قلم هم با خودم برده بودم ، وقتی چشمم برای ماهها به برنامه های تلویزیونی افتاد و آن هم تبلیغات بازرگانی!!( من به طور مطلق تماشای تلویزیون را از زندگیم حذف کرده ام) شروع کردم به نوشتن ! یک جمله از روی این تبلیغات برای من جرقه ای شد تا بنویسم.

یک جرقه دیگر برای نوشتن به نظرم رونویسی از نوشته های دیگران است ؛ این ایده را اقای کلانتری داده بودند و خیلی خوبست. حتی میشود از یک داستانی یک سطری که خواند رونویسی کرد و ادامه آن را خودمان بنویسیم و یک جور دیگر داستان را ادامه دهیم.

جرقه ها بسیار هست به نظرم و فقط کافیه زمانی که ذهن آدم قفل کرد قلم دست بگیره و هرچی که به ذهنش میاد رو کلمه به کلمه روی کاغذ بنویسه و با کلمات ذهنش که فی البداهه میاد بازی کنه!

ببخشید که طولانی شد اما هر وقت که آدم نمیدونست چی بنویسه، و چرا نمی نویسه فقط قلمو دست بگیره و از خودش همین سوال رو بپرسه و سعی کنه جواب بده بهش ..و پس از جواب به سوالش راهکارها و جرقه ها رو روی کاغذش ببارونه : )

و کلام اخر اینکه خوگرفتن و همنشینی با آدم هایی که اهل نوشتن هستند و مولد جرقه های خلاقانه هستند خیلی کمک میکنه که همیشه بتونیم بنویسیم…

ببخشید اگه زیاد شد . عاشق کلمه جرقه شدم : ))))

جرقه های فکری ، نوشته های جرقه دار، جرقه های زندگی، جرقه های بی صدا، حرف های جرقه برانگیز، کله ی جرقه ای ، جرقه جرقه تا شعله ور شدن ، جرقه های سرد، جرقه های بی احساس، جرقه های صورتی و…

:))))))))

تیرا جان تو که انقدر هنرمندانه و زیبا مینویسی چرا وبلاگت رو راه اندازی نمیکنی؟ من ذوق تو رو تحسین میکنم.

من هم با نظر شاهین به شدت موافقم. حتما وبلاگتون رو راه اندازی کنید. از این همه مصداق های متنوع و بدیع برای جرقه هم شگفت زده شدم. واقعا تحسین برانگیز بود.

پریسا نمونۀ عالی یه وبلاگ نویس منظم و حرفه ای هستش.

شاه هین جان سلام متن ات واقعاً عالی بود بابت راهکارهای که ارائه کردی ممنونم. جرقه ی دوم از متن کتاب را که گفتی خیلی جالبه، این ترفند به نوعی ادم را متقاعد میکنه تا بیشتر و بیشتر بنویسه. ممنون بابت مطالب زیبایی تان.

سلام به علی فکور عزیز فدای تو مرسی از محبتت

من یک پیشنهاد دیگر برای سهیلا عزیز دارم، این پیشنهاد البته برای خودم خیلی موثر بوده است: وبلاگ‌خوانی من معمولا وقتی دلم بگیرد و حتی نتوانم بنویسم وبلاگ‌خوانی می‌کنم، مثلا شروع می‌کنم به آرشیو خواندن. مثلا یک بار تمام نوشته‌های آرشیو چهارساله یک وبلاگ‌نویس خیلی خوب را خواندم. درست است اثرش به اندازه کتاب‌خوانی نیست اما جرقه نوشتن را در آدم برمی‌انگیزاند.

امروز من چند صفحه از دل‌نوشته‌های محمدرضا شعبانعلی را خواندم. و بعد حالم خیلی بهتر شد و دست و دلم برای نوشتن هم باز شد.

عالیه پریسا

شاهین جان از اونجایی که یاد گرفتم اگر احساسی بهم دست داد انکارش نکنم، باید بگم: به مخاطب‌های وبلاگت غبطه می‌خورم. چه حس خوبیه وقتی چنین مخاطبان پرانرژی‌ای داشته باشی که همه جوره ازت حمایت کنن 🙂 راستی اگر اجازه بدی، در تأکید بهترین پیشنهادت، من هم یه مطلبی (از امین آرامش) که توی نوشتن خیلی بهم کمک کرد رو به دوست خوبمون سهیلا معرفی کنم. تو که احتمالاً خوندیش ولی شاید برای اونا هم، به اندازه‌ای که روی خودم تأثیر گذاشت، تأثیرگذار باشه.https://goo.gl/Tyw93q

مرسی سینای گل

سلام شاهين جان نمايشنامه طنز خوب ميخوام ميتونيد بنويسيد؟

سلام پوریا جان متاسفانه تخصصی در این زمینه ندارم. راستی نمایشنامه ها طنز خوبی ترجمه شده، چرا از اونها استفاده نمیکنی؟

با سلام من هم گاهی وقت ها ذهنم یاری نمیکند اما دستم همیشه یاور خوبی است. انقدر از علت قفلی ذهنم مینویسم تا به یک کلمه برسم ک بتوانم با آن شروع کنم و آنچه که میخواهم از آب در بیاید.اما چیزی که احساساتم را به جریان می اندازد،طبیعت است؛آب،درخت،نسیم.محال است در چنین جایی دستم به نوشتن نرود.البته فکر میکنم همه همین طور باشند.

من هم عاشق طبیعتم. خیلی کمک میکنه به نوشن.

ممنونم از لطفت شاهین جان.. توصیه هات واقعا هیجان زده ام کرد.. نتیجه اش رو حتما برات مینویسم

برقرار باشی سهیلا جان

شاهین جان امروز روز دختره فکرکنم خیلی بی انصافی باشه اگر پستی درباره دختران منتشر نکنی به من که شخصا بر میخوره 😂😂

منتظریم دلاور زود بنویس پهلوان😝😋😜

سلام بر داداش شاهین عزیزم ❤ شب زیبات بخیر

ایده‌ی بسیار جالبی رو مطرح کنی من از قسمت پیام دادن به آدمی ک ازش خجالت می‌کشی و برنامه ریزی برای آینده خیلی خوشم اومد

اولی رو همین امشب امتحان می‌کنم ودرمورد هردو موضوع می‌نویسم وبرات می‌فرستم می‌دونم ممکنه فرصت مطالعه کردنش رو نداشته باشی ولی امیدروارم مطالبمو با ذهن خریدار بخونی …

پی نوشت: شب زیبا ، خواب های رویایی و آرامش رو برای امشبت آرزو می‌کنم …❤💙

زینت نازنین من ممکنه با تاخیر بخونم، ولی حتما میخونم. اصلاً بزرگترین لذت زندگی من اینه که نوشته های دوستان خوبی مثل شما رو بخونم.

نازنین شاهین جان

مرسی که میخونی داشتن مخاطب کاربلد وخفنی شبیه تو افتخاره … باورکن✊❤

من عاشقِ انجیر خیس‌خورده و نوشتنم!

نام

ایمیل*

آدمیزاد اگر می‌خواهد افق فکری‌اش گسترده شود، باید کنار دریا زندگی کند. از بچگی فکر می‌کردم که زندگی جز در کنار دریا، تباهی است و وقت تلف کردن…

دلواپسی برایم خوش‌آهنگ بود و دیالوگ درخشانی از فیلم ساراباند برگمان را به یادم می‌آورد، صحنه‌ای که در آن ارلاند یوسفسون، نیمه‌شب به شکل غم‌‌انگیزی رو به لیوا اولمان چنین می‌گفت…

چند تا یادداشت کوتاه توی ویرگول نوشته‌ام، اگر دوست دارید آن‌ها را مطالعه کنید…

با این پرسش‌نامه می‌توانید میزان آمادگی خودتان را برای نوشتن یک کتاب غیرداستانی ارزیابی کنید.

در انتهای پرسشنامه، تکنیک مفید و خلاقانه‌ای برای نوشتن کتاب معرفی می‌شود…چگونه دلنوشته بنویسم

جواب من به این سؤال مشخص است…

مجموعاً ده دقیقه نشد که با دیدن فضا و حس و حال حاکم بر آن تصمیم گرفتم که تا پایان عمر هرگز پایم را به‌عنوان دانشجو توی هیچ دانشگاهی نگذارم…

داشتم فکر می‌کردم که بسیار از آدم‌های بی‌نظیری که دوست دارم هم در دهه چهل‌سالگی عمرشان درگذشته‌اند، از آنتوان چخوف تا جلال‌ آل احمد…

گاهی اوقات همه‌چیز طبق برنامه‌ریزی ما پیش نمی‌رود، به خاطر پرخوابی، یک کار اداری وقت‌گیر یا هزار و یک دلیل دیگر نیمۀ اول روزمان هدر می‌رود؛ حس می‌کنیم زمان از کف رفته و هیچ کار و درست و درمانی نکرده‌ایم…

برایم نوشته‌ای گاهی دست‌ودلت به نوشتن هیچ‌چیزی نمی‌رود؛ و حس می‌کنی سر مویی ذوقی برایت نمانده تا یک جملۀ درست‌ودرمان بنویسی…

عزیزترین دوست این روزهایم پیام داده که تصمیم گرفته یک‌ هفته‌ موبایلش را سر کار نبرد و نوشته…

من عاشقِ انجیر خیس‌خورده و نوشتنم!

نام

ایمیل*

هدف اصلی در هنگام نوشتن یک متن، برقراری ارتباط با مخاطب و انتقال پیام موردنظر به اوست. فرقی نمی‌کند که این متن از طریق چه رسانه‌ای و با چه هدفی منتشر شود.

تا زمانی که ارتباط لازم با مخاطب برقرار نشود، متن به‌صورت کامل خوانده نشده و درنتیجه هدف نهایی نوشته نیز محقق نخواهد شد.

برای نوشتن متنی که بتواند ارتباط لازم را با مخاطب برقرار کند، در کتاب‌ها و منابع آموزشی، توصیه‌های مختلف و متنوعی صورت گرفته است.

در این پست قصد دارم موارد مهمی را که به این منظور و برای کاربرد شخصی یادداشت کرده بودم، تشریح کنم.چگونه دلنوشته بنویسم

 

پست مرتبط: ۷ توصیه برای نویسندگی موفق

 

اولین کاری که باید در هنگام نوشتن یک متن انجام دهیم، اندیشیدن به خواننده و مخاطب اصلی است.

برای این کار لازم است که فرد مشخصی را به‌عنوان مخاطب در ذهنمان تجسم کرده و برای او بنویسیم.

از خودمان بپرسیم که آیا متنی که در حال نوشتن آن هستیم برای خواننده‌مان مفید و جذاب است یا نه؟ آیا او را ترغیب به مطالعه می‌کند؟ آیا این متن به سؤالی که در ذهن خواننده‌مان هست به‌خوبی پاسخ داده و انتظارات او را برطرف می‌کند؟

 

پست مرتبط: ۷ نکته برای نوشتن مؤثر

 

ایجاد ساختار مناسب برای متن و انتخاب تیتر اول و زیرتیترهای مناسب، عامل مهم دیگری در خوانایی متن و ایجاد ارتباط با مخاطب است.

در ابتدا لازم است که یک تیتر اصلی مناسب برای متن انتخاب کنیم که پیام اصلی را به‌خوبی منتقل کند. همچنین جملات اولیه متن نیز بایستی در تأیید تیتر اصلی و انتقال هرچه بهتر پیام آن باشند.

همچنین برای تهیه یک متن جامع و کامل لازم است قبل از شروع به نوشتن متن اصلی پیام اصلی و نکات مهمی را که با نوشتن متن می‌خواهیم به خواننده منتقل کنیم بر روی یک برگه و در قالب چند جمله یادداشت کرده و به‌وضوح از آن‌ها آگاهی داشته باشیم و در مرحله بعدی شروع به نوشتن متن اصلی کنیم.

 

پست مرتبط: ۱۰ اصل مهم در نویسندگی

 

در ادامه لازم است که زیرتیترهایی متناسب با پیام‌های فرعی ایجاد کنیم تا خواننده بتواند به‌راحتی متن را مطالعه کرده و پیام‌های مختلف متن را از هم تفکیک کند.

انتخاب زیر تیتر علاوه بر اینکه خوانایی متن را افزایش می‌دهد، باعث می‌شود خواننده با یک مرور چشمی کل متن، تا حدودی از پیام‌های اصلی و محتوای آن آگاه شده و سپس شروع به مطالعه کند.

 

پست مرتبط: چگونه یک نویسنده خوب شویم؟

 

خواندن جملات کوتاه بسیار آسان‌تر از خواندن جملات طولانی است و مخاطب سریع‌تر می‌تواند منظور نویسنده و پیام متن را دریافت کند.

استفاده از جملات طولانی در نوشتن متن باعث می‌شود مخاطب علاوه بر اینکه خسته و بی‌حوصله شود بلکه در درک مفاهیم و پیام‌ها هم دچار مشکل گردد.

در برخی متن‌ها، جملات آن‌قدر طولانی هستند که خواننده تا به انتهای جمله برسد، مطلب گفته‌شده در ابتدای جمله را فراموش کرده است و ناچار باید دوباره به ابتدای آن برگردد. این کار باعث ناامیدی و خستگی مخاطب و درنهایت منصرف شدن از مطالعه ادامه متن خواهد شد.

 

پست مرتبط: چگونه یک متن تبلیغاتی موفق و تاثیرگذار بنویسیم؟

 

برای دست یافتن به یک متن مخاطب‌پسند و روان، لازم است که ساده‌ترین کلمات را برای ساخت جملات و نوشتن متن انتخاب کنیم.

انتخاب کلمات ساده به‌جای کلمات قلمبه‌سلمبه باعث سهولت در برقراری ارتباط با مخاطب خواهد شد.

برخی افراد معمولاً برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران و اثبات تخصص خود به استفاده از کلمات دهان‌پرکن روی می‌آورند که باعث انحراف خواننده از منظور اصلی نویسنده می‌شود.

کلمات ساده کلماتی هستند که همه از آن‌ها استفاده می‌کنند و درک مفهوم آن‌ها به‌راحتی امکان‌پذیر است.

مطمئن باشید که متن شما به دلیل استفاده از کلمات ساده نادیده گرفته نخواهد شد.

 

پست مرتبط: وبلاگ نویسی یا نوشتن در شبکه‌های اجتماعی ؟

 

درصورتی‌که مخاطبان ما متخصصان و افراد صاحب‌نظر در زمینه‌های خاص نیستند، تا حد امکان نبایستی از کلمات و عبارات تخصصی استفاده کنیم.چگونه دلنوشته بنویسم

استفاده از کلمات و عبارات تخصصی موجب سردرگمی مخاطب خواهد شد و به‌احتمال‌زیاد متن را به‌صورت کامل مطالعه نخواهد کرد.

تنها در جاهایی باید از کلمات و عبارات تخصصی استفاده کنیم که جایگزین دیگری برای استفاده نداشته باشیم.

 

پست مرتبط: ۸ مهارت لازم برای شروع وبلاگ نویسی

 

باید سعی کنیم نوشته‌هایمان از دقت و وضوح بالایی برخوردار باشند.

کلمات غیرضروری و اضافه در متن، بیشتر از اینکه باعث بهبود متن ما شوند، باعث می‌شوند وقت خواننده به هدر رفته و مفهوم و پیام اصلی به‌خوبی منتقل نشود.

بازنویسی متن، بهترین راه‌حل برای بالا بردن وضوح و دقت نوشته و حذف کلمات اضافه است.

برای این منظور باید جملات خودمان را مجدداً بازنویسی کرده و کلمات زائد و صفات اضافه را حذف کرده و جملات و عبارات طولانی را کوتاه‌تر کنیم.

انجام این کار شفافیت متن ما را افزایش خواهد داد.

 

پست مرتبط: ۱۲ عادت وبلاگ‌نویسان حرفه‌ای

 

هرچقدر که متن ما مشخص‌تر و با جزئیات و اطلاعات کامل‌تری باشد، لذت خواننده از مطالعه آن افزون‌تر و رغبت او برای خواندن تمام متن بیشتر خواهد شد.

ارائه جزئیات و توصیف کامل مناظر و صحنه‌ها با استفاده از واژه‌ها و کلمات مناسب می‌تواند باعث جذابیت و خوانایی حداکثری متن شود.

رمز موفقیت بسیاری از نویسندگان بزرگ هم در شفافیت نوشته‌هایشان و به کار بردن توصیفات و جزئیات زیاد را در آن‌ها است.

 

موارد گفته‌شده ازجمله شاخص‌هایی بود که از میان توصیه‌های صورت گرفته در متون و کتب مختلف یادداشت‌برداری کرده بودم.

با دقت در این موارد متوجه می‌شویم که این توصیه‌ها بیشتر دربردارنده ویژگی‌های نوشتاری نویسندگان موفق و صاحب‌نام تاریخ هستند که با مطالعه آثارشان به بهترین شکل ممکن می‌توان در عمل با روش استفاده و به‌کارگیری این توصیه‌ها آشنا شد.

 

پست مرتبط: تیتر اصلی معرف محتوای شماست

 

در ادامه می‌توانید یک سخنرانی جالب تد را ببینید که در آن به موارد شگفت‌انگیزی از اهمیت کلماتی که ما در نوشته‌ها و حرف‌های روزمره‌مان به کار می‌بریم، اشاره شده است.

دیدن فیلم این سخنرانی باعث خواهد شد که شما بیش‌ازپیش به تک‌تک کلماتی که استفاده می‌کنید توجه کنید و در این خصوص حساسیت بیشتری به خرج بدهید.

عالی بود،خیلی راهنماییم کرد واقعا ممنون از شما بزرگوار عززز و زحمت کش.♥

ممنون خیلی کاربرد داشت بری من

بسیار خوب و عالی بود و مرسی از اینکه به موضوع اهمیت می دهید و برای هر کاربردی که مقالات شما را خواهد خواند مفید و ارزشمند خواهد بود

بسیار خوب و ساده
یکی از مشکلاتی که در زبان فارسی هست تفاوت بین مکالمه روزمره با زبان نوشتاری هست. چون به عنوان یک شخصی که در اجتماع هستیم بیشتری چیزهایی که یاد می گیریم از طریق حرف زدن با اطرافیانمان و مشاهده وقایع روزمره هست. حالا اگه بخوایم یاد گرفته های خودمون رو با دیگران به اشتراک بذاریم ناچار باید از زبان رسمی و نوشتاری استفاده کنیم که مشکلات خودش رو داره. الان به نوشته من دقت کنید من از هر دو روش رسمی و عامیانه استفاده کرده ام که البته بیشتر بوی رسمی داره تا عامیانه. درکش برای من سخته که یک شخص بیاد به صورت با زبان رسمی در رویای خودش با دیگران صحبت کنه یا تخیل داشته باشه.

سعید عزیز،
به نظرم این مشکل در هر زبانی میتونه وجود داشته باشه،
چون تو همه زبان‌ها مکالمات و اصطلاحات عامیانه که صرفا تو مکالمات روزمره استفاده میشن، وجود داره.
موضوع اصلی این هست که ما باید اونقدر بنویسیم که تو انعکاس افکارمون به روی کاغذ مشکلی نداشته باشیم و بتونیم این کار رو به بهترین شکل ممکن انجام بدیم،
وگرنه کلمات صرفا ابزاری هستند برای بیان تفکرات.
موفق باشی.

عالی بود مرسی

جناب قربانی عزیز
این پست بسیار جذاب بود و من کلی چیز از آن یاد گرفتم
اما چیزی که من را بیشتر به فکر فرو برد سخنرانی عجیب و تکان دهنده تد بود
واقعا شگفت زده شدم

قلمت پایدار

آقای معاشرتی بزرگوار
خوشحالم از اینکه مطلبی که نوشتم رو خوندید و براتون مفید بوده.
مدتی هست که علاوه بر مطالبی که خودم می‌نویسم، سعی می‌کنم یک سخنرانی تد یا ویدئوی آموزشی دیگری مرتبط با موضوع در انتهای پست قرار دهم.
البته در این مدت هم بازخوردهای خوبی از طرف دوستان عزیزی چون شما دریافت کرده‌ام.
سخنرانی این پست برای من هم بسیار شگفت‌انگیز و جذاب بود و نکات جالبی در اون مطرح شده است.
با آروزی موفقیت برای شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

Notify me via e-mail if anyone answers my comment.




شما اینجایید: خانه » آموزش نویسندگی » چطور نوشتن را شروع کنیم؟

در این نوشته خیلی خلاصه دربارۀ این پرسش‌ها حرف می‌زنیم: چطور نوشتن را شروع کنیم یا شروع نویسندگی با چه روشی ممکن است؟ چطور بنویسیم؟ از کجا شروع کنیم؟

این سؤالات را خیلی‌ها از من پرسیده‌اند. معمولاً می‌گویند دوست داریم بنویسیم، اما نمی‌دانیم چه بنویسیم و چطور بنویسیم. توصیه می‌کنم ده فرمان برای نویسنده شدن را خوب بخوانید و به آن عمل کنید.

من البته نه دکترم که نسخه‌ای بپیچم، نه عالم به همۀ علوم. اگر به‌قدرِ چند کتابی که نوشته‌ام حسابم کنید، مختصر و مفید می‌گویم:

یک متن آموزشی عمیق نیاز دارید؟ پس ده فرمان برای نویسنده شدن را بخوانید:چگونه دلنوشته بنویسم

نوشتن را از خواندن شروع کنید. نویسنده (نویسندۀ هر محتوایی با هر موضوعی) به کلمات احتیاج دارم. مصالحِ کارِ نویسنده کلمات است.

اگر یک بنّا می‌تواند بدونِ گچ و سیمان و آجر خانه بسازد، نویسنده هم می‌تواند بدونِ کلمه بنویسد.

بهترین مربیِ انسان در نوشتن خواندنِ متن‌ها و کتاب‌های خوب است.

خیلی‌ها می‌گویند «مطالعه فقط کتابخوانی نیست» و بی‌راه هم نمی‌گویند. اما مطالعه‌ای که منجر به بارور شدن می‌شود، کتاب است، نه هیچ‌چیزِ دیگر.

فرقی ندارد در شروع نویسندگی باشید یا در میانۀ راه، در هر حال کتابخوانی، مستلزمِ تمرکز و تأمل است. تأملی که در زمانِ کتابخوانی لازم داریم، به ما فرصتِ دریافتِ مفهوم و کشف و شهود می‌دهد.

مفاهیم و کلماتی که از کتاب دریافت می‌کنیم در مسیر شروع نویسندگی مؤثرند. در مرحلۀ نخست در ذهن و جان‌مان نفوذ می‌کنند و ته‌نشین می‌شوند و به‌مرور با چیزهای دیگری در ذهن‌مان آمیخته می‌شوند. در نهایت

مفاهیمِ تازه‌ای بعدها به آن‌ها اضافه می‌شوند. خودمان هم تجربه‌های نو و متنوع‌تری از سر می‌گذرانیم. به این می‌گویند «تجربۀ زیستی».

اجازه بدهید از یک شگفتی در درونِ انسان حرف بزنم: فرایندِ تجزیه و تحلیلِ مغزی و زایش‌گری! همۀ خوانده‌ها، شنیده‌ها، دیده‌ها و تجربه‌های زیستی در فرایندی مغزی به چیزها نو تبدیل می‌شوند.

ثمرۀ این فرایند، محصولی تازه است. هرچه خلاقیتِ ما در پردازشِ اطلاعات بیشتر باشد، مرحلۀ زایایی مغزمان شگفت‌زده‌ترمان می‌کند.

اختراعِ کلمات حتی از کشفِ آتش هم مهمتر است. اگر کلمات نبود، علم هرگز تا این حد متهورانه رشد نمی‌کرد. دنیای بدونِ کلمات را تصور کنید: هیچ تخصصی شکلِ تکامل‌یافته‌ای نمی‌گرفت، علم منتقل نمی‌شد، احساسات به بیان نمی‌آمد. حتی شاید آتش هم در اختیارِ یک نفر باقی می‌ماند: کاشفش!

هرچه از ته‌نشین‌شده‌ها لبریزتر شویم، برای نوشتن آماده‌تر خواهیم بود. محتوا (اندوه، شادی، علم، دانسته، نقد و…) وقتی حسابی پخته شد آمادگیِ عرضه خواهد داشت.

یکی دیگر از ثمراتِ خواندن یادگرفتنِ «چطور گفتن» است. اگر خوب خوانده باشید و دقیق شده باشید، بدونِ دست و پا زدن می‌توانید راحت بنویسید. راحت نوشتن یعنی نه خودتان را رنج بدهید، نه مخاطب‌تان را.

چه بنویسیم؟ محتوای مفید! چیزی که هم به دردِ خودتان بخورد، هم دیگران. چیزی بنویسید که تا حدِ امکان دور از حب و بغض، ناجوانمردی، بی‌وجدانی و تعصب باشد. در عینِ حال، عجله در نوشتن را کنار بگذارید تا بتوانید محتوایی منظم تحویل بدهید.

محتوای مفید شما را در نظرِ مخاطب بالا می‌برد. محتوای نامفید شاید زود و پرشتاب مخاطب پیدا کند، اما ماندگار نخواهد بود.

زمانی که خشمگین یا کینه‌دار هستیم وقت خوبی برای شروع نویسندگی نیست. اگر دوست دارید کسی را زخمی کنید، انتخابِ کلمات برای این کار مناسب نیست. شما چه وجدان داشته باشید چه نداشته باشید، چه احساس کنید برابرِ دیگران مسؤولید یا خلافش را تصور کنید، از خنجر زدن با کلمات سودی نخواهید برد.

به تأثیری که می‌گذارید فکر کنید: برای لحظه‌ای یا حتی چند روز شاد خواهید بود و ممکن است برای‌تان هورا بکشند، اما زود فراموش‌تان می‌کنند.

دوباره برگشتیم به این سؤال. نوشتن را از نوشتن شروع کنید. با ابزارهای نو راحتید؟ بسیار خوب، دست بگذارید روی کیبورد و شروع کنید. بد شد؟ دوباره. بد شد؟ دوباره. بد شد؟ دوباره.

با کاغذ و خودکار راحت‌تر هستید؟ بسیار خوب. شروع کنید. بد شد؟ می‌دانید که، دوباره!

همۀ نویسندگان از جایی مشترک کارشان را شروع کردند: خواندن، خواندن، خواندن!

بخوانید و معجزۀ بارورشدنِ مغز را تجربه کنید. می‌توانید ده فرمان برای نویسنده شدن را هم بخوانید.

بعضی در کارگاه‌ها دنبال جواب چطور نوشتن را شروع کنیم می‌گردند. فکر می‌کنید مهارت در نوشتن چیزی‌ست که استادانِ دروغین نویسندگی به شما بفروشند؟ بعید می‌دانم. آن‌ها نمی‌توانند به‌درستی شما را به‌شیوۀ شخصی‌تان برسانند.

وقتی می‌خوانید، رمزگشایی کنید. مراقب باشید! در زمانِ خواندن لذت بردن از متن اولویت دارد. کم‌کم مهارتِ «کشف» در حینِ خواندن را کسب کنید.

چطور نوشتن را شروع کنیم وقتی هنوز سبک نداریم؟ کپی‌برداری و تقلیدکردن در آغازِ نوشتن چیز بدی نیست. من گاهی توصیه کرده‌ام از نویسنده‌ای که دوست دارید در شروعِ کار تقلید کنید. به‌مرور، اگر واقعاً شهوتِ نوشتن داشته باشید شیوۀ اختصاصی‌تان را پیدا می‌کنید.

ما حتی در راه رفتن هم اول تقلید کردیم!

یک وبلاگِ شخصی راه بیندازید. وبلاگ‌ها بهترین جا برای نوشته‌های شما هستند. شاید در شبکه‌های اجتماعی به‌ظاهر مخاطبانِ بیشتری دنبال‌تان کنند، اما «تمرکز» گوهری‌ست که در آنجا خیلی پیدا نمی‌شود. کیفیت را فدای کمیّت نکنید.

می‌توانید مقالۀ ما پطروس نیستیم یا دگردیسی ذهن‌ها را که دربارۀ تأثیرِ شبکه‌های اجتماعی بر مطالعه و نوشتن است بخوانید.موفق باشید!

پیشنهاد می‌کنم برای خواندن کتابِ خوب از این فهرست شروع کنید.

این نوشته مفید بود؟ با همرسانی آن در شبکه‌های اجتماعی، به نشر محتوای مفید کمک کنید.

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ کپی‌رایتینگ مشغولم.

مطالب خوبی بود؛ متشکرم. من می‌نویسم؛ اما خیلی دوست دارم نقدهای سازنده در رابطه با رمانم رو بفهمم؛ شما می‌تونید کمکم کنید؟

سلام حتما توصیه می‌کنم این مطالب را بخوانید:۱۰ فرمان برای نویسنده شدن و نویسنده ماندن

شغل نویسندگان مشهور قبل از شهرت چه بود؟ – امرار معاش با رنج

سعی کردم همه‌چیز را در این مطالب توضیح بدهم

سلام نمیدانم در ابتدای راه این متن های نصفه و نیمه و ذهنی که وسط کار می گوید این نوشته را ادامه نده و جالب نیست و افکاری که می آیند برای اینکه موضوع نوشتن شوند ولی در نیمه راه ناتمام میمانند؛طبیعی است یا نه ولی میخواستم کمک بگیرم از شما ممنون

سلام همه چیز را یادداشت کنید. گاهی ممکن است یک تکه نوشته امروز نامفید برسد اما چند ماه یا چند سال بعد، تکه‌ای از یک پازل باشد. نویسنده باید به ذهنش اجازۀ پذیرشِ بذر بدهد.چگونه دلنوشته بنویسم

ذخیره اطلاعات برای زمانی که مجددا دیدگاهی می‌نویسید.

بازنشر مطالب این وبلاگ فقط به‌صورتِ کامل، بدون انگیزۀ تجاری و با ذکر منبع امکان‌پذیر است.طراحی و توسعه توسط سروش اصفهانی

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

اصلاً بنویسیم که چه؟

هی کلمه پشت هم قطار کنیم که به کجا برسد؟

این‌همه نوشتند و خواندیم چه شد؟ ما برای کی بنویسیم؟چگونه دلنوشته بنویسم

ممکن است خیلی از ما در روند نوشتن چنین سردرگم شویم.

گاهی که بی‌هوا و بی‌فکر می‌نویسیم و می‌گوییم کسی که نمی‌خواند پس بگذار رها باشم هم‌زمان هم این سؤال توی سرمان می‌چرخد که خب وقتی کسی قرار نیست بخواند چرا بنویسم؟

برای این سؤال‌ها پاسخ‌های زیادی وجود دارد. می‌خواهم اینجا از نگاه خودم و با توجه به تجربیاتم راجع به آن‌ها بنویسم.

نویسندۀ عاقل برای جوانان نسل خود، منتقدان نسل بعدی و آموزگاران بعد از آن می‌نویسد.

-اف. اسکات فیتزجرالد

زندگی یک جادۀ پرپیچ‌وخم و دست‌انداز است. گاهی برای عبور از آن پاهایمان آسیب می‌بیند یا چرخ ماشین پنچر می‌شود و سرعتمان کم. وقتی می‌نویسیم همۀ چیزی را که در این مسیر حس کردیم، تلاش‌هایمان، سختی‌ها، شادی‌ها، نقاط زیبا و دلنشین، گردنه‌ها و سنگلاخ‌ها را مثل یک نقشۀ راه در اختیار دیگران قرار می‌دهیم. از این طریق به آن‌ها کمک می‌کنیم تا بتوانند اندکی از ابهامشان کم شود.

ما می‌نویسیم چون نگاهمان به زندگی با بقیه متفاوت است و همین شاید راهی برای سود رساندن به آن‌ها باشد.

 

خلق کردن همواره حس خوبی را در انسان به وجود می‌آورد. از درست کردن آبگوشت گرفته تا ساختن چیزهایی بزرگ‌تر و باشکوه‌تر.

وقتی با کلمات نوشته‌ای را می‌آفرینیم حس ارزشمندی خواهیم داشت و از میزان نگرانی‌هایمان کاسته می‌شود.

نوشتن به ما کمک می‌کند تا زیبایی‌های زندگی را ببینیم و روشنی‌ها را از میان تاریکی‌ها بیرون بکشیم.

البته سیدنی شلدون می‌گوید:

کاغذ سفید راه خداست تا به ما بگوید چقدر خدا بودن سخت است.

 

عشق به قصه‌ها از دوران کودکی که دست‌های خواهر بزرگ‌ترم را توی دستم می‌گرفتم تا برایم قصه بگوید در من جوشید.

هنوز هم داستان‌ها برایم بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین نوع نوشته هستند.

خیلی زیاد و عمیق تحت تأثیر آن‌ها قرار می‌گیرم و می‌توانم بگویم قصه‌ها مرا بزرگ کردند.

قصه‌ها به من شجاعت متفاوت دیدن را دادند.

قصه‌ها قدم‌های مرا استوار و دلم را گرم کردند.

من می‌نویسم تا این تجربه را به دیگران هم بدهم. می‌خواهم قصه‌ها دست شما را هم بگیرند. (+)

به قول مایا آنجلو:

هیچ عذاب وجدانی بزرگ‌تر از پنهان کردن داستان‌های ناگفتۀ درون شما وجود ندارد.

 

من عاشق نوشتنم.

من عاشق چرخش و تاب خوردن کلماتم،

آن‌سان که با عواطف انسانی، گره می‌خورند.

-جیمز میچنر

هنر زیباست.

رقص واژه‌ها، حتی اگر شکسته و بدون ریتم هم باشد قشنگ است.

نوشتن آتش وجود ما را شعله‌ور ‌می‌کند.

نور را به کل زندگی می‌تاباند.

عشق را میان لحظه‌ها جاری می‌کند.

حتی اگر با کلمه‌هایی که از قلم شاعر یا نویسنده بیرون می‌ریزد موافق نباشیم، حتی اگر او از خشم و عصیانگری بنویسید، یا درد و رنج را به تصویر بکشد باز هم این کلمات با ما خواهند ماند.

در این روزها که موج نگرانی همه‌جا را فراگرفته این شعر صائب مدام در ذهنم تکرار می‌شود، خودم هم نمی‌دانم چرا…

این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟

چگونه دلنوشته بنویسم

هرکجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت

 

درون همۀ ما رنج هست، درد هست، آشفتگی هست. این‌ها به یک خروجی نیاز دارند.

نوشتن، مثل گریه کردن، مثل فریاد زند احساسات تلخ را کم می‌کند. از بین می‌برد.

به قول پائولو کوئیلو:

اشک‌ها، واژه‌هایی هستند که منتظر نوشته شدن هستند.

نوشتن احساسات غریب و ناشناخته را تعریف و کنترل می‌کند.

من می‌نویسم تا بار اندوهم سبک شود.

 

لازم نیست همۀ ما کتاب چاپ کنیم، از طریق نوشتن به درآمد برسیم یا نوشته‌هایمان را منتشر کنیم.

نوشتن خوب است برای حس خوبی که ایجاد می‌کند.

خوب است برای شادی غیرقابل وصفی که می‌بخشد.

خوب است برای سرگرمی و آسودگی جان.

تنها کاری که باید انجام دهیم این است که کلمه از پس کلمه روی صفحه بریزیم.

 

نوشتن همۀ حس‌های ما را در اوج نگه می‌دارد. وقتی کلمه‌ها را با تمام وجود از توی ذهنمان بیرون می‌کشیم و با آن‌ها نقش می‌زنیم هیجانی را تجربه می‌کنیم که به ما حس زنده‌بودن می‌دهد.

نوشتن کمک می‌کند تا در لحظه زندگی کنیم.

از روزمرگی خارج‌ شده و راهی جدید را پیش بگیریم.

 

در این زمانه که مصرف‌گرایی به بالاترین حد خودش رسیده، نوشتن تعادل ایجاد می‌کند.

به‌جای مصرف بیشتر می‌توانیم خلق کنیم. بسازیم. آفریننده باشیم.

هرروز که چشممان را باز می‌کنیم با کلمه‌ها چیزی ایجاد و به آنی در جهان منتشر می‌کنیم.

می‌نویسیم نه‌فقط برای تغییر جهان، بلکه برای ایجاد یک دنیای جدید.

 

می‌گویند انسان در جستجوی شادی یا لذت نیست، بلکه به دنبال معناست.

می‌نویسیم تا هم معنای زندگی خودمان را پیدا کنیم و هم به دیگران برای یافتن معنا کمک کنیم.

ناتالی گلدبرگ می‌گوید:

نویسندگان دو بار زندگی می‌کنند.

شما برای چه می‌نویسید؟

در این رسانه کوشش می‌کنیم پیش از هرچیزی با بکارگیری از واژگان پارسی فردید را ادا کنیم. اگر این جستار در بخش‌هایی نادیده گرفته شده است، برای پیش‌گیری از آسیب به خوانایی جملات بوده، خواهش‌مند است پوزش ما را پذیرا باشید.

2017-2021 ©

چگونه دلنوشته بنویسم
چگونه دلنوشته بنویسم
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *