!(function (w, d) { ‘use strict’; var ad = {zone: “brtrha1”, user: “1565432215”, width: 728, height: 90, id: ‘adro-246454’}, h = d.head || d.getElementsByTagName(‘head’)[0]; if (typeof w.adroParams != ‘object’) w.adroParams = {}; w.adroParams[ad.id] = ad; var script = document.createElement(“script”); script.type = “text/javascript”; script.async = 1; script.src = “//static-cdn.adro.ir/dlvr/rsdnt.js”; h.appendChild(script); })(this, document); var h = document.getElementsByTagName(“head”)[0], s = document.createElement(“script”); s.async = !0, s.defer = !0, s.type = “text/javascript”, d = new Date, s.src = “https://cdn.sanjagh.com/assets/sdk/www.bartarinha.ir/client.js?t=” + d.getFullYear().toString() + d.getMonth() + d.getDate() + d.getHours(), h.appendChild(s); var sabaVisionWebsiteID = “1c27cb39-612a-452a-954c-b3e3dd1f3d36”; var sabaVisionWebsitePage = “ALL” _atrk_opts = {atrk_acct: “i2i8r1SZw320l9”, domain: “bartarinha.ir”, dynamic: true}; (function () { var as = document.createElement(‘script’); as.type = ‘text/javascript’; as.async = true; as.src = “https://certify-js.alexametrics.com/atrk.js”; var s = document.getElementsByTagName(‘script’)[0]; s.parentNode.insertBefore(as, s); })();
با اینکه در دنیای مدرن زندگی میکنیم اما هنوز طرز فکر ما نسبت به عاشق شدن، مدرن نشده است. عقیده داریم که کافی است که هنگام عاشق شدن به حسی که در درونمان بوجود میآید اعتماد داشته باشیم. اما این حس درونی از کجا میآید؟
تاحالا از خودتان پرسیدهاید که چرا در اغلب موارد، عاشق شدن یک احساس دوطرفه است؟
ما جذب ظاهر و باطن زیبای شخصی میشویم که به ما حس خوبی میدهد. به عبارتی شخصی که از با او بودن خوشحال باشیم.
ما عاشق شخصی میشویم که توانایی خوشحال کردن ما را دارد.
چگونه عاشق می شویم؟
نگاه یک عاشق به معشوق خود، یک نگاه گرم و مهربان است، تصور او این است که قرار است حالا دیگر تمام ارتباطات ناکام گذشتهاش تمام شود چون اکنون همدم همیشگی خود را پیدا کرده و حتی قرار است با او ازدواج کند. اما این نگاه از کجا میآید و چقدر میتوان به این حس درونی اعتماد داشت؟
در واقع بزرگترین مشکلی که در عاشق شدن وجود دارد، این است که ما فقط به غریزه درونی خودمان اعتماد میکنیم و فقط حس درونی را مد نظر قرار میدهیم. اما در اغلب موارد دیده شده که این اعتماد چشم و گوش بسته به حس درونی، فاجعه بار است.
وقتی در کنار برخی افراد قرار میگیریم، احساس خاص خوب یا بدی نسبت به آنها داریم مثلا در یک میهمانی، یا یک کلوپ، یا در ایستگاه قطار، یا در فضای مجازی ناگهان دچار یک حس رمانتیک نسبت به فردی میشویم و تصور میکنیم با اون بودن ما را به سوی خوشحالی سوق میدهد.
در قرون وسطا، یک زن و شوهر توسط دو دادگاه سلطنتی به ازدواج هم درمیآمدند و ازدواج آنان شبیه به حکمی برای حفظ همیشگی یک قطعه زمین اجدادی بود. در آن زمان عاشق شدن در ازدواج، جایگاه کمتری داشت و سایر محاسبات منطقی و اصطلاحا دو دو تا چهارتایی، جایگاه بیشتری داشتند، در نتیجه داستانهای عاشقانه پرشوری که از آن زمانها شنیده میشود، برگرفته از نبودن عشق در ازدواج بوده.
هر دو نگاه مدرن و قرون وسطایی برای ازدواج، دارای معایب خودشان هستند. بنابراین بهتر است عاشق شدن را از زاویهی دید روانشناسی مورد بررسی قرار دهیم.
هنگامیکه ما عاشق فردی میشویم، از نگاه روانشناسی، غریزه و حسی درونی خود ما است که به چالش کشیده میشود. به عبارت دیگر دیدگاه رواشنسی به عشق، نگاهی است به درون خود فرد عاشق. این تئوری میگوید:
ما عاشق کسانی نمیشویم که به صورت منطقی با ما برخورد میکنند بلکه ما عاشق کسانی میشویم که به شیوههایی با ما برخورد میکنند که خوشایند ماست، باعث خوشحالی ماست و برایمان آشنا است.
اما مسئله اصلی کجاست؟
پاسخ اینجاست که عشق بزرگسالانه ما، براساس همان الگوی عشقی است که در کودکی یادگرفتهایم. مثلا اگر الگوی عشقی ما در کودکی، قصه پریان بوده، در بزرگسالی نیز همین الگو را دنبال خواهیم کرد. چون مغز ما همین یک الگو را بلد است و الگوی دیگری به او نیاموختهایم.
به بیانی دیگر، ما در بزرگسالیمان میخوایم چیزی را دنبال کنیم که در کودکی به عنوان تعریفی از عشق و خوشحال بودن به خورد مغز ما داده شده است. بنابراین در نگاهی دقیقتر به رفتار آدم بزرگها، متوجه میشویم که تصور آنها از عشق، همان تصوری است که در دوران کودکی در ذهن آنها کاشته شده و اکنون نیز بر همان اساس رفتار میکنند و نیز انتظار دارند با آنها رفتار شود.
اما در گذر زمان، و پس از برخورد با واقعیات زندگی، قصر رویاهای کودکی بزرگسالان، فرو میریزد. در بیشتر موارد آموختههای غلط کودکی ما، نه تنها به ماندگاری عشق در زندگی بزرگسالی کمک نمیکند بلکه به طور دائم در حال تخریب نیروی عشق خواهد بود.
مثلا ما در قصههای کودکانه و رمانتیک یاد میگیریم که عشق یعی رنج بردن از دست معشوق، یا عشق غم معشوق را خوردن و چیزهایی شبیه به این است. در نتیجه به طور ناخودآگاه همین الگو را نیز در بزرگسالی پیاده خواهیم کرد. به بیان دیگر آنقدر دچار غم عشق میشویم که از کنترل خویش بر نمیآییم.
نتیجهی بحث این است که برای اینکه شریک عشقی خود را به طور خردمندانه تری انتخاب کنیم بایستی ببینیم که چقدر از این الگوهای قدیمی حک شده در مغز ما باعث شده که جذب یک شخص بشویم. به بیانی دیگر بایستی ابتدا الگوهای قدیمیمان را مورد واکاوی قرار بدهیم.
برای داشتن رابطهی عشقی بهتر، هر بهتر است ابتدا دروننگری عمیقتری نسبت به خود داشته باشید. یک کاغذ و قلم بردارید و این پرسش را از خودتان بپرسید:
همچنین این سوال را از خوتان بپرسید که در گذشته – در زمان کودکی – عشق برای من چه حسی را به دنبال داشت و آیا این همان حسی است که به دنبالش هستم تا شخص دیگری دوباره در من ایجاد کند؟ بهترین شخصی که میتواند به شما کمک کند تا بفهمید عشقتان در مسیر درست است یا نه، خودتان هستید.
ما با بررسی دقیق روحیات خود، به این نتیجه میرسیم که شخصی که عاشق او شدهایم الزاما شخصی مناسب برای ما نیست بلکه او یک پل ارتباطی است که ما را به گذشته وصل میکند، گذشتهای که ممکن است اشتباه بوده باشد.
پس بهترین کار این است که ببینیم اگر الگوهای گذشته ما اشتباه بوده، آنها را تصحیح کنیم. البته اگر چه ما نمیتوانیم به طور ناگهانی الگوهای نادرست قدیمی را در خودمان تغییر دهیم، اما دانستن اینکه دارای فلان الگوی فکری اشتباه هستیم مانع از وارد شدن ما به یک رابطه عاشقانهی غلط میشود. باعث میشود تا بیشتر مراقب این باشیم که عاشق چه شخصی میشویم.
متوجه خواهیم شد شخصی که با اولین نگاه و اولین حرف، باعث ایجاد یک پیوند حسی در ما شده، شاید در واقع با گذشتهی ما پیوند برقرار کرده باشد، برای همین است که بلافاصله عاشق او میشویم. و یا حتی برعکس، شخصی که در اولین نگاه و اولین حرف برای ما خسته کننده و نچسب است شاید به دلیل حسی است که ریشه در گذشتهی ما دارد.
به طور کلی ما با شناخت دقیق الگوهای گذشته در خودمان میتوانیم به پدیده عاشق شدن به دید تازهتری نگاه کنیم و بفهمیم چرا ما ناگهان عاشق بعضیها میشویم.
منبع: redmag
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
جامعه سلامت پایگاهی از مطالب مفید است که با نگاه به نیاز مخاطبین تولید و یا از منابع معتبر گردآوری شدهاند. جامعه سلامت با هدف ارتقا دانش عمومی و با تمرکز بر مواردی که به سلامت جسم و روح افراد مرتبط است میکوشد تا به سهم خود و به عنوان یک رسانه در مسیر ارتقا جامعه حرکت نماید. افزایش آگاهی، راهنمایی و سنجش چرخهایست که با کمک شما مخاطبین تکمیل خواهد شد.
توجه: مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست.
توجه: استفاده از مطالب سایت به هر شکل و در هر فرمتی مجاز نمی باشد و شامل پیگرد قانونی خواهد شد.
ضمن تقدیر از همراهی شما مخاطب گرامی، خواهشمند است تمامی سوالات خود را در سایت و در بخش نظرات مطالب مطرح فرمایید. لطفا از راههای ارتباطی ذیل تنها برای مباحث بازرگانی استفاده نمایید.
شما میتوانید برای درج هر نوع آگهی تبلیغاتی از جمله تبلیغات بنری، رپورتاژ آگهی و یا ثبت دفاتر مشاوره در سایت از طریق راههای زیر با ما در ارتباط باشید.
برای دریافت وقت مشاوره به صفحه “مرکز مشاوره روانشناسی و روانشناس خوب در تهران” مراجعه بفرمایید.
ایمیل تبلیغات : marketing@jameesalamat.com
ارسال نظرات: info@jameesalamat.com
چگونه عاشق می شویم؟
تلفن تبلیغات (لطفا تنها برای امور تبلیغاتی تماس بگیرید): 09375386828
چرا از بین میلیونها فردی که میتوانید برای ازدواج انتخاب کنید، به یکی بله میگویید و به بقیه نه؟ هلن فیشر، پژوهشگر و روانشناس پاسخ این سؤال را میدهد.
چطور عاشق میشوید؟
چرا ما عاشق فردی میشویم و عاشق دیگری نه؟ این چیزی بود که تیم مدیریت اجرایی یک وبسایت همسریابی مجازی میخواست بداند و جواب من این بود: «هیچکس دقیقا نمیداند.» بسیاری از افراد غیرمتخصص و حتی محققان معتقدند آدمها عاشق فردی میشوند که درست نقطه مقابل آنهاست.
درحالیکه این گروه مکمل بودن را به عنوان پیشنیاز عشق معرفی میکنند، گروه دیگری میگویند، «کبوتر با کبوتر، باز با باز!» اما واقعیت این است که هیچ کدام از این دو گروه کاملا درست نمیگویند. اینکه شما عاشق فردی که درست نمونه کپیشدهتان است شوید یا اینکه سراغ کسی بروید که درنقطه مقابلتان قرار دارد، کاملا به تیپ شخصیتیتان بستگی دارد.اما شمایی که چیز زیادی از روانشناسی نمیدانید، چطور ناخودآگاه این موضوع را تشخیص میدهید و دل به کسی میبندید؟
بهخاطر شباهت عاشق میشوید؟
چگونه عاشق می شویم؟
گروهی از روانشناسان میگویند مردان و زنان معمولا عاشق کسانی میشوند که هم نژاد و به لحاظ اجتماعی- اقتصادی همسطح آنها هستند؛ از نظر آنها عاشقها سطح هوشی برابر و تحصیلات و جذابیتهای ظاهری مشابهی دارند؛ مذهب و ارزشهای سیاسی و اجتماعیشان با هم یکسان است و حتی به یک اندازه شوخ طبع هستند.
گرچه روانشناسان همه این ادعاها را مطرح میکنند اما هنوز نمیدانند چطور دو فرد با دو شخصیت متفاوت با هم جور میشوند. انگیزه عاشق شدن هرچه باشد، چیزی از این واقعیت کم نمیکند که انتخاب همراه و همدم بر بسیاری از جنبههای زندگی شما تاثیر خواهد گذاشت؛ حرفهایی که هر صبح سر میز صبحانه میانتان رد و بدل میشود، جایی که در آن زندگی میکنید، شغلی که انتخاب میکنید، راه و رسم بزرگ کردن فرزندانتان که آینده ژنتیک شما هستند و… همه تحت تاثیر این انتخاب است. پس مهم است که چه کسی را انتخاب کنید!
شخصیت اولیه و ثانویه شما
شبیه بودنتان به یک تیپ شخصیتی را به معنای نداشتن ویژگی تیپهای دیگر در نظر نگیرید. هر کدام از ما، ترکیبی منحصر به فرد از هر چهار نوع تیپ شخصیتی هستیم اما خصوصیات بعضی تیپها را بیشتر نشان میدهیم.
اگر کاشف هستید …
بسیار کنجکاو، پرانرژی و خودانگیخته هستید. هیجاندوستی جزئی از شخصیت شماست. خلاقید و دوست دارید از همه چیز سر در بیاورید. شما همراه خوبی برای شادی و تفریح دیگران هستید، در دنیای شما کمتحرکی و کسالتبار بودن جرم است و عاشق کسانی میشوید که دقیقا مثل خودتان هستند.
اگر سازنده هستید…
آرام، اجتماعی و مردمی هستید. شما میتوانید افراد، گروهها، خانواده و اجتماع را به خوبی مدیریت کنید. از نظر دیگران قابل احترام هستید و با احتیاط و حساب شده قدم برمیدارید. شما به قوانین و برنامهریزی مقیدید و قابل اعتماد، نکتهسنج و ریزبین هستید. شما همسر و همدم خوبی خواهید بود اما به شرط آنکه با کسی مشابه خودتان ازدواج کنید.
اگر مدیر هستید…
تحلیلگر و منطقی، رک، راستگو، سختگیر هستید و حواستان حسابی جمع است. بسیار قاطع و مصمم هستید و توانایی انجام کارهایی که بر پایه ریاضی، مکانیک و موسیقی استوار هستند را دارید. بلندپرواز و اهل رقابت هستید و همفکر خوبی به شمار میآیید. یک مذاکره کننده میتواند همسر ایدهآلی برای شما باشد.
اگر مذاکره کننده هستید…
خیالپرداز، همدل، درونگرا، احساساتی هستید و در سخنوری توانایید. در همدردی و همدلی موفق هستید و احتمال اینکه با یک مدیر خوشبخت شوید، بسیار بالاست. مذاکره کنندهها عاشق آدمهای مصمم و جدی میشوند. شاید شما هم مثل آنها ترجیح میدهید همسرتان را از بین مدیران انتخاب کنید و تا آخر عمر او را تحسین کنید.
عاشق عاشقتان میشوید
عاشق شدن زمان مناسبش را میطلبد و وقتی زمان آن فرا میرسد، کسی که در نزدیکی ما کار یا زندگی میکند، بهترین گزینه برای دلبستن است. از سوی دیگر ما معمولا عاشق کسی میشویم که آنچه نیاز تلقی میکنیم را برایمان تامین کند و در آخر اینکه ما معمولا عاشق کسی میشویم که او هم عاشق مان باشد.
اسیر مغزتان میشوید
اینکه مغز شما چطور به یک عاشق تبدیلتان میکند، از حوصله این بحث خارج است اما به گفتن این نکته بسنده میکنیم که دوپامین، سروتونین، تستوسترون و استروژن مستقیما با طیف وسیع ویژگیهای شما در ارتباطند و عجیب نیست اگر ادعا کنیم تفاوتها در این چهار ترکیب شیمیایی احتمالا اساس این چهار مدل تفکر و رفتار را شکل میدهد.
به چشمها خیره میشوید
سیاهچال مردمک و خطوط منحنی دور آن ویژگیهای منحصر به فرد افراد را نمایان میکند. کسانیکه دور مردمکشان شیارهای بیشتری وجود دارد، تکانشگرترند و به جستوجوگرها شبیه هستند. در عین حال آنها خصوصیت بارز افراد مذاکرهکننده یعنی قابل اعتماد بودن و لطافت را در خود دارند. شاید به همین دلیل باشد که ما به چشمهای کسی که دوستش داریم خیره میشویم و ناخودآگاه در چند لحظه از شیوه اندیشیدن و رفتارش باخبر میشویم.
گردی صورت را بررسی میکنید
فک تراشخورده مربع شکل، گونههای برجسته و بزرگ، ابروهای پرپشت و پیشانی بلند نشانههای فعالیت تستوسترون، ماده شیمیایی اصلی در افراد «مدیر» است. کافی است به گونههای بزرگ، چانه پهن و پیشانی بلند بسیاری از ستارههای زن سینما نگاه کنید. هر دو جنس زن و مرد دارای سطحی از استروژن هستند که در چهره آنان نمایان است. پوستی صاف و نرم، لبهای پر، بینی کوچک، چهرهای گرد، ابروهایی نازک و سایر ویژگیهای یک چهره کودکانه، نشانگر فعالیت بالای استروژن در این افراد است.
کلمات را رمزگشایی میکنید
جستوجوگرها، سازندهها، مدیرها و مذاکرهکنندهها ویژگیهای سرشتی خودشان را از طریق کلماتشان بیان میکنند. این موضوع که بهعنوان فرضیه واژگانی شناخته شده گویای این است که آدمها از لغات و تعبیراتی استفاده میکنند که نشانگر شخصیت آنهاست و به مرور به عادات صحبت کردنشان تبدیل میشود.
– «ماجرا» واژهای است که جستوجوگرها از آن بیشترین استفاده را میکنند. آنها واژههای ریسک، خود به خود، انرژی، جدید، بامزه، سفر، خروجی، احساس و فعال را هم بیشتر از هر کلمه دیگری به کار میگیرند.
– «خانواده» بیشتر توسط افراد سازنده استفاده میشود. این افراد از واژههای صداقت، مراقبت، اخلاق، احترام، وفاداری، اعتماد، ارزشها، عشق و قابل اعتماد بودن هم زیاد استفاده میکنند.
– واژههای «هوش» و «باهوش» بیشتر از دهان مدیرها بیرون میآید و در گروه واژگانی آنها کلمات روشنفکر، بحث، بیعرضه/بیعرضگی، جاهطلبی، سواری، سیاست، چالش/ چالشی و واقعی هم جای ویژهای دارد.
– مذاکرهکنندهها «هیجان» و احساساتی» را بیشتر به زبان میآورند و کلماتی مانند واقعی، قلب، مهربانی، حساس، خواندن/ خواننده، شیرین، یادگرفتن/یادگیری، تصادفی و همدل/ همدلی را هم زیاد از آنها میشنوید./ مجله سیب سبز
فال حافظ
متن عاشقانه متن زیبا آهنگ تولدت مبارک
صفحه اصلی تبلیغات تماس با ما درباره ما
مطالب بخش سلامت و پزشکی سایت کوکا فقط جنبه اطلاع رسانی و آموزشی دارند. این مطالب توصیه پزشکی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان کرد.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کوکا برای تمامی وب سایت ها به هر نحو غیر مجاز می باشد.
هر گونه کپی برداری از محتوای سایت کوکا پیگرد قانونی دارد.
استفاده از مطالب سایت کوکا در سایت های خبر خوان و دارای آی فریم نیز اکیدا ممنوع است.
اخبار جهان
همرسانی این مطلب:
از نظر دانشمندان عاشق شدن تحولی بیولوژیک است و نتیجۀ تماس چشمها، شنیدن صدا، استشمام بو و فعالیتهای هورمونی و از نظر روانپزشکان، یک «جور شدن» ناخودآگاه.
اما با عاشق شدن، چه اتفاقاتی در بدن میافتد؟
در کسری از ثانیه، تیر عشق به سمت شما رها میشود اما این تیر برخلاف تصورها مغز را هدف میگیرد و نه قلب شما را.چگونه عاشق می شویم؟
عشق چهار منطقه از مغز را فعال میکند: دو نقطه در کورتکس مغز در یکی از تکامل یافتهترین مناطق مغز، دو نقطۀ دیگر در بخشهایی کمتر تکامل یافته. فعال شدن این چهار نقطه باعث ایجاد احساس وابستگی میشود.
اینگونه است که پس از عاشق شدن، احساس شادی و سرخوشی میکنیم زیرا مولکولهای شیمیایی سرخوشی که در واقع دوپامین، اکسیتوسین، آدرنالین و وازوپرسین هستند آزاد میشوند؛ مولکولهایی که حسی شبیه مصرف کوکائین را به انسان میدهند.
اینجاست که میل به بوسیدن زنده میشود. خود بوسیدن هم، علاوه بر اینکه حس آرامش میدهد، باز مواد شیمیایی جدیدی را آزاد میکند.
برای آمیزش و تولید مثل نیز سه اتفاق در بدن روی میدهد و باز در این بخش، سه سیستم مغزی نقش مهمی ایفا میکنند:
اولین اتفاق، ایجاد میل جنسی است که با ترشح تستوسترون مشهور به هرمون مردانه ایجاد میشود. البته این هورمون هم در بدن زنان ترشح میشود و هم مردان.
دوم؛ ایجاد عشقی پر شور و حرارت و وسواسگونه است که باعث تمرکز بر یک فرد خاص میشود. این کار هم نتیجۀ افزایش سطح دوپامین است.
و سوم دلبستگی که باعث میشود یک زوج در کنار یکدیگر باقی بمانند. این هم نتیجۀ بالا رفتن سطح هورمون اکسیتوسین در بدن است؛ هورمونی که در خلق رابطهای عاشقانه، لذت جنسی و خلق رفتارهای مادرانه نقش مهمی دارد.
بیش از ۹۰ درصد انسانها عمل بوسیدن را انجام میدهند. این رفتار در میان دیگر پستانداران هم دیده میشود از جمله شامپانزه ها، روباهها و تمام حیواناتی که عشق خود را با لیسیدن نشان میدهند.
همرسانی این مطلب:
اخبار جهان
همرسانی این مطلب:
از نظر دانشمندان عاشق شدن تحولی بیولوژیک است و نتیجۀ تماس چشمها، شنیدن صدا، استشمام بو و فعالیتهای هورمونی و از نظر روانپزشکان، یک «جور شدن» ناخودآگاه.
اما با عاشق شدن، چه اتفاقاتی در بدن میافتد؟
در کسری از ثانیه، تیر عشق به سمت شما رها میشود اما این تیر برخلاف تصورها مغز را هدف میگیرد و نه قلب شما را.چگونه عاشق می شویم؟
عشق چهار منطقه از مغز را فعال میکند: دو نقطه در کورتکس مغز در یکی از تکامل یافتهترین مناطق مغز، دو نقطۀ دیگر در بخشهایی کمتر تکامل یافته. فعال شدن این چهار نقطه باعث ایجاد احساس وابستگی میشود.
اینگونه است که پس از عاشق شدن، احساس شادی و سرخوشی میکنیم زیرا مولکولهای شیمیایی سرخوشی که در واقع دوپامین، اکسیتوسین، آدرنالین و وازوپرسین هستند آزاد میشوند؛ مولکولهایی که حسی شبیه مصرف کوکائین را به انسان میدهند.
اینجاست که میل به بوسیدن زنده میشود. خود بوسیدن هم، علاوه بر اینکه حس آرامش میدهد، باز مواد شیمیایی جدیدی را آزاد میکند.
برای آمیزش و تولید مثل نیز سه اتفاق در بدن روی میدهد و باز در این بخش، سه سیستم مغزی نقش مهمی ایفا میکنند:
اولین اتفاق، ایجاد میل جنسی است که با ترشح تستوسترون مشهور به هرمون مردانه ایجاد میشود. البته این هورمون هم در بدن زنان ترشح میشود و هم مردان.
دوم؛ ایجاد عشقی پر شور و حرارت و وسواسگونه است که باعث تمرکز بر یک فرد خاص میشود. این کار هم نتیجۀ افزایش سطح دوپامین است.
و سوم دلبستگی که باعث میشود یک زوج در کنار یکدیگر باقی بمانند. این هم نتیجۀ بالا رفتن سطح هورمون اکسیتوسین در بدن است؛ هورمونی که در خلق رابطهای عاشقانه، لذت جنسی و خلق رفتارهای مادرانه نقش مهمی دارد.
بیش از ۹۰ درصد انسانها عمل بوسیدن را انجام میدهند. این رفتار در میان دیگر پستانداران هم دیده میشود از جمله شامپانزه ها، روباهها و تمام حیواناتی که عشق خود را با لیسیدن نشان میدهند.
همرسانی این مطلب:
عشق آرامش، شادی، دوستی و… است
عشق را نمی توان در یک کلمه یا جمله خلاصه کرد. عشق آرامش، شادی، دوستی و… است. عشق را نمی تواند ساده پیدا کرد. اما به راستی علت آن چیست؟ ما انسان ها چگونه و چرا عاشق می شویم؟ روان شناسان سالها برای یافتن پاسخ این سوالات تحقیق کردند و در نهایت به نتایجی رسیدند که ما خلاصه ای از آنها را در اینجا برایتان آورده ایم.
چگونه عاشق می شویم؟
خندیدن
خانم هایی که می خندند، همیشه جذاب به نظر می رسند، اما این موضوع برای آقایان صحت ندارد. تحقیقی که در سال 2011 روی 1000 نفر انجام شد، این موضوع را ثابت می کند. در این تحقیق به افراد عکسی از جنس مخالف شان را نشان دادند و از آنها خواستند تا جذاب ترین چهره ها را جدا کنند.
نتایج این تحقیق نشان داد زنانی که چهره ای شاد داشتند، جزو جذاب ترین ها بودند و آنهایی که غرور در چهره شان به جای خنده نقش داشت، کمترین رای را آوردند. از طرف دیگر، زنان به مردهایی رای دادند که در تصویر مغرورتر بودند و نمی خندیدند.
شباهت با عشق قبلی
زنان بیشتر به سمت مردانی کشیده می شوند که شبیه به عشق قبلی زندگی شان هستند. اگر چه این موضوع در مورد آقایان صحت دارد اما نسبت به زنان احتمالش کمتر است.
حالات دست
اگر می خواهید دل فردی را به دست آورید، هنگام صحبت کردن از دستان تان بیشتر کمک بگیرید. در تحقیقی که در سال 2016 انجام شد، از دو گروه زن و مرد خواستند که با جنس مخالف شان قراری بگذارند. نتیجه این پژوهش ثابت کرد افرادی که هنگام صحبت کردن دست هایشان را بیشتر تکان می دادند، بیشتر مورد توجه جنس مخالف قرار گرفتند طوری که فرد مقابل تمایل داشت بار دیگر با آنها قرار ملاقاتی بگذارد.
شباهت ظاهری و باطنی
این که می گویند تفاوت جذابیت می آورد، اشتباه است. آنچه افراد را به هم جذب می کند، شباهت های میان شان است نه تفاوت ها. به عنوان مثال افرادی که شخصیت مشابهی دارند، بدین علت که مسیر زندگی و هدف شان را یکی می بینند، احتمال عاشق شدن شان بیشتر است. در واقع شباهت هاست که موجب می شود دو نفر یکدیگر را به بهترین شکل ممکن درک کنند.
زل زدن به چشم هم بیش از 2 دقیقه
محققان از تعدادی زن و مرد خواستند که به چشم های یکدیگر در مدت زمان بیش از 2 دقیقه زل بزنند. در انتها از آنها خواست تا احساسات شان را بیان کنند. آنها نیز در پاسخ گفتند که حسی از عشق و دوست داشتن را تجربه کردند. و این تحقیق ثابت کرد که تماس چشمی به مدت طولانی می تواند جرقه های عشق را در درون افراد روشن کند، حتی اگر فرد مقابل تان را برای اولین بار دیده باشید.
عطر
عطرهای هم می توانند نقش زیادی در عاشق شدن داشته باشند. به عنوان مثل تحقیقی در کالیفرنیا ثابت کرد که خانم های بسیاری مجذوب عطر پیراهنی که تن آقایان است، و شامل مقدار زیادی تستسترون می باشند، می شوند. این عطر با هورمون های دیگر خانم ها هماهنگ شده و در نهایت حس عاشقی را منتقل می کند.
شباهت با خانواده
جالب است بدانید که پدر و مادر نیز نقش مهمی در عاشق شدن دارند. محققان می گویند مردانی که هنگام تولد، مادرانی زیر 30 سال داشتند، به دختران جوان تمایل بیشتری نشان می دهند و برعکس. این موضوع در مورد خانم هم صادق است. زنانی که هنگام تولد پدرانی مسن داشتند، عاشق مردان سن بالا و زنانی که پدرانی جوان داشتند، عاشق مردان جوان می شوند. البته این را هم بگوییم که این موضوع برای رابطه های بلند مدت صادق است.
نگهداری از سگ
تحقیقات ثابت کرده که خانم ها مردانی را که سگ خانگی دارند، بیشتر به عنوان شریک زندگی بلند مدت خود می پسندند. شاید به این دلیل که می دانند آنها مسئولیت پذیرند و همین حس آرامش، نزدیکی و شادی به آنها می بخشد. به علاوه آقایانی که سگ خانگی دارند، جرات بیشتری برای پیشنهاد به دختر مورد خود را دارند.
جذابیت ظاهری
در مطالعه ای که در سال 1996 انجام شد، محققان ابتدا میزان جذابیت افراد را شناسایی کردند، سپس آنها را به قرار ملاقاتی با جنس مخالف فرستادند. نتایج نشان داد افرادی که جذابیت ظاهری زیادی دارند، در انتخابات خود نیز سخت گیرترند، حتی اگر طرف مقابل آنها نیز جذابیتی برابر با آنها داشته باشد. البته این موضوع برای افرادی صادق است که زیبایی شان بی انتهاست. افراد معمولی به آنهایی که جذابیتی یکسان با خودشان دارند، جذب می شوند.
منبع: آفتاب
دانستنیهای قبل و بعد از ازدواج
مرکز تخصصی استعدادیابی و آموزش کودکان
پرفروش ترین پکیجهای جنسی رو از اینجابخر
قبل ازخرید،فرش مورد نظرت رو تو دکورتست کنچگونه عاشق می شویم؟
درمان نازایی با بالاترین درصد موفقیت
تا60%تخفیف پرطرفدارترین محصولات جنسی
انواع تشک طبی و خوشخواب/خرید مستقیم
آشپزی بدون دغدغه کثیفی گاز
چطور با هزینهی کم، زیاد و راحت سفر کنیم؟
بهترین راه بهبود کیفیت هوا در خانه
سوتین های خوشگل و باکیفیت/تنوع رنگ عالی
برای سفارش این ست فقط کافیه کلیک کنی!
رویایی بابحران نگران کننده روابط زناشویی
مشاوره تلفنی طلاق
تهیه اینترنتی بلیط اتوبوسVIPبه قیمت ارزان
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021
شاید بتوانیم از عشق به عنوان قدیمی ترین مفهوم بشری یاد کنیم و حتی ممکن است گاهی در حیوانات نیز رفتارهایی ببینیم که بشود آنها را عشق تلقی کرد.چگونه عاشق می شویم؟
عشق از آن واژه هایی است که ابهامات زیادی دارد و تعاریف بسیاری از آن کرده اند. یکی از مباحثی که با عشق مطرح می شود، بحث دوست داشتن است و برخی این دو را یکی می دانند، ولی به نظر می رسد که عشق چیزی فراتر و بیشتر از دوست داشتن باشد، چرا که ما خیلی ها را دوست داریم اما عاشق آنها نیستیم و خیلی ها هم هستند که نسبت به آنها کشش داریم ولی لزوما آنها را دوست نداریم و وقتی نیستند برای ما مهم نیست. به همین دلایل می توانیم بگوییم بین دوست داشتن و عشق تفاوت وجود دارد.
اصغر فروع الدین عدل، دکترای روان شناسی و خانواده درمانگر در این باره می گوید: عشق؛ احساس یا هیجان مثبتی است که اگر انسان تجربه اش کرده باشد، آن را دوست دارد. انسان ها هم از عاشق شدن و هم از معشوق بودن لذت می برند، چرا که هیجان عشق خوشایند است. برخی عشق را یک پدیده ناسالم می دانند و فکر می کنند این مقوله فرا رفتن یا خارج شدن از هنجارهاست، اما باید گفت که هم عشق سالم وجود دارد و هم عشق ناسالم. انسان ها دوست ندارند تنها باشند و این حس انسان را از تنهایی می رهاند، چرا که تنهایی احساس ناامنی به ما می دهد، ولی با کسی بودن و حتی فکر با کسی بودن به ما آرامش می دهد. نیاز به صمیمیت و ارضای نیاز های عاطفی ما را به سمت ارتباط با افراد می کشاند.عدل می افزاید:
بخش روانی انسان از تفکر و هیجان و رفتار تشکیل شده است و در عشق این سه با هم به شکل پیچیده ای ترکیب شده اند و کار می کنند. هم جنبه های شناختی و فکری و هم جنبه های هیجانی و هم ابعاد رفتاری عشق بشدت این سه حوزه را درگیر می کند و زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
ما وقتی می توانیم عاشق شویم که با احساس های خودشیفتگی و خودفریفتگی مان کنار بیاییم و بر آنها غلبه کنیم تا بتوانیم به کسی فکر کنیم و او را وارد زندگی خود کنیم. اگر می خواهیم عشق سالم داشته باشیم باید بتوانیم تنها هم زندگی کنیم. انسانی که می تواند تنها زندگی کند و با تنهایی خود کنار بیاید، بهتر می تواند در روابط خود با عشق وارد شود و اگر کسی تنهایی برایش یک فاجعه باشد، ممکن است در رابطه عاشقانه ای ناسالم وارد شود.
دکتر عدل، عشق را قابلیت درونی اهدای بخشی از وجود خود به افراد یا حتی به عقاید و آرمان ها به جای خودخواهی و حفظ همه چیز برای خود می داند. در این تعریف عشق فراتر از انسان ها رفته و ممکن است انسان عاشق یک آرمان یا عقیده باشد.
● جنبه های جذابیت
وقتی صحبت از عشق و دوست داشتن می شود یعنی دو نفر به طرف هم جذب می شوند. جذب افراد به هم دارای جنبه هایی است که هر چه در انسان ها بیشتر باشد احتمال جذب شدن آنها به هم بیشتر خواهد بود.
▪ عدل این جنبه ها را این گونه می شمرد:
۱) جذابیت جسمانی: دو فرد باید برای هم جذابیت ظاهری داشته باشند که این جذابیت لزوما زیبایی نیست، ممکن است فردی که زیبا نیست به دل فردی بنشیند و به اصطلاح دلنشین باشد. انسان ها به افرادی که برایشان جذابیت جسمانی دارند بدون این که اطلاعات دیگری از آنها داشته باشند، ویژگی های مثبت تری را نسبت می دهند و بیشتر به سمت آنها جذب می شوند.
۲) مجاورت: انسان هایی که در یک منطقه زندگی می کنند، احتمال این که به هم علاقه مند شوند بیشتر است. اشتراک در محل زندگی، محل تحصیل، محل کار با تعداد دیدارها و برخوردها و امکان علاقه مند شدن رابطه مستقیم دارند. البته امروز با وجود اینترنت و… این جنبه تحت تاثیر قرار گرفته است اما با این حال باز هم از جنبه های جذابیت محسوب می شود.
۳) شباهت: هرچه انسان ها از لحاظ جسمی، عاطفی، اخلاقی، عقیدتی، هوشی، فرهنگی و… شباهت های زیادی به هم داشته باشند به احتمال بیشتری جذب همدیگر خواهند شد.
جنبه های دیگری نیز نظیر باکفایتی، باهوشی، جایگاه اجتماعی و تحصیلات بالا، طی کردن اوقات خوش با هم، داشتن مهارت های شنیدن، محبوبیت و دلنشینی و گاهی متفاوت بودن هم می تواند در جذابیت تاثیر داشته باشد.
● چند نکته راجع به عشق
عشق ویژگی هایی دارد که در همه مشترک است و به قول دکتر عدل این ویژگی ها عبارتند از:
۱) دلبستگی و نیاز به یکدیگر (زندگی بدون او برایم سخت است).
۲) اهمیت داشتن (حاضرم هر کاری برایش انجام دهم).
چگونه عاشق می شویم؟
۳) ایجاد تحمل برای خطاهای یکدیگر (با این که از کارش ناراحت شدم اما چون عاشقش هستم او را می بخشم).
۴) اعتماد و امنیت به طوری که می تواند رازهایش را برای او بگوید (من هر حرفی را به او می گویم و در کنارش احساس امنیت می کنم).
به گفته این روان شناس، اینها ویژگی هایی است که وقتی عاشق می شویم در ما ایجاد می شود. اما به غیر از این ویژگی ها عاشق شدن در ما احساس های مثبت و منفی نیز ایجاد می کند که می توان احساس های مثبت را مانند شادی و شور و نشاط که معمولا در اوایل عاشق شدن اتفاق می افتد، تجربه کرد و احساس های منفی نیز مثل دلتنگی و بی قراری و عدم تمرکز بر کار و درس و… گاهی نیز احساس های دوسوگرا و متناقض مثل عشق و نفرت که بیشتر در زن ها پیش می آید اتفاق می افتند.
عدل می گوید: معمولا افراد عشقشان را به این اشکال به هم ابراز می کنند؛ ابراز محبت، تبادل پاداش ها و کارهایی که برای هم می کنند، حمایت های عاطفی و اخلاقی و صبر و تحمل در قبال کارهای ناخوشایند طرف مقابل. با این حال با توجه به معانی و تعابیری که ما از عشق داریم، می توانیم با این خطرات نیز مواجه شویم که شامل هوس، درگیر شدن با فرد نامتناسب، ندیدن عیوب، ماجراجویی، تبدیل کردن رابطه به یک درام و ادامه دادن رابطه به رغم بدرفتاری های طرف مقابل می شود.
● عشق های ناسالم
دکتر عدل اظهار می کند که بیشتر عشق ها ناسالم است. به دلیل این که بیشتر آدم ها گره ها و کمبودهایی در درون خود دارند که باعث افتادن آنها در روابط ناسالم می شود.
در عشق های ناسالم ابراز عشق یا نیاز فرد نسبت به رابطه بسیار شدید است. عشق های زودهنگام و شدت یافته معمولا مشکل ایجاد می کنند.
فردی که فکر می کند اگر معشوق کسی نشود، بسیار بدبخت و بیچاره است معمولا گرفتار عشق های ناسالم می شود.
فردی که به طرف مقابلش حکم می کند که تو باید فقط عاشق من باشی و نمی توانی حتی به اشیا یا فعالیت های خود عشق بورزی نیز عشقی ناسالم را تجربه خواهد کرد.
عدل همچنین ادامه می دهد: عشق بی قید و شرط به طوری که (هر کاری کردم باید مرا دوست داشته باشی)، عکس العمل های تند در مواقعی که با عدم عشق متقابل روبه رو می شویم، سیری ناپذیری در انتخاب عاشق و معشوق به طوری که فرد به یک نفر اکتفا نکند، ناتوانی در عشق ورزیدن به طوری که فرد به رغم داشتن عشق نتواند آن را به شکل مناسب ابراز کند، ترس از پذیرفته نشدن و این تفکر که من ارزش عشق را ندارم، ترس از وابستگی، اجبار در عشق متقابل به این صورت که (چون من عاشق توام پس تو نیز باید عاشق من باشی)، جلب ترحم و دلسوزی در رابطه مثلا با مریض جلوه دادن خود، توسل به تهدید در اجبار فرد به ایجاد رابطه مثل تهدید به خودکشی و… خواسته من به خواسته های تو و دیگران ارجحیت دارد (باید همیشه مرا در اولویت قرار دهی) و من همیشه مهم ترین فرد در زندگی تو هستم همه اینها از مصادیق عشق های ناسالم است.
این روان شناس، ریشه عشق های ناسالم را در بچگی و روابط ما با والدینمان می داند و اضافه می کند: وقتی نیاز های ما در رابطه با والدین بخوبی ارضا نشود و محبت کافی ندیده باشیم، به طور ناخودآگاه عشق به والدین را در بیرون جستجو می کنیم و می خواهیم کمبودها و معایبی که در روابط با والدینمان داشته ایم، در روابط عاشقانه خود جبران کنیم. رابطه بین ما و والدینمان دلبستگی است. دلبستگی یک اتفاق است که بین کودک و مراقب مستقیمش که معمولا مادر است، می افتد. این دلبستگی می تواند به اشکال مختلف باشد و نسبت به شکل آن در ما مشکلاتی ایجاد کند یا باعث رشد ما شود.
● عدل انواع دلبستگی را این گونه توضیح می دهد:
▪ دلبستگی ایمن: وقتی ما با والدین خود دلبستگی ایمن پیدا می کنیم که محبت و مراقبت و صمیمیت و اعتماد بین ما برقرار است و والدین تمام نیاز های عاطفی کودک خود را ارضا می کنند (البته این روند در سنین مختلف متفاوت است و تقریبا تا ۲ سالگی به تمام نیاز ها باید پاسخ مثبت داد و بعد از آن شکل پاسخ به نیاز ها متفاوت می شود) در این حالت ما در بزرگسالی به طور مناسبی وارد روابط می شویم، چرا که با والدین خود مشکلی در زمینه دلبستگی نداریم.
▪ دلبستگی دوری جو: اما اگر والدین پر توقع، بی اعتنا و عیب جو داشته باشیم در روابط خود نیز دچار شک و تردید به محبت و احساس افراد می شویم، چرا که همواره به احساس والدین خود نیز نسبت به خودمان مشکوک بوده ایم.
▪ دلبستگی مقاوم: اگر والدین غیرقابل پیش بینی و غیرمنصف باشند، احساس های شدید که در پس آن حسادت و ترس و خشم است در بزرگسالی حاصل می شود.
هرگونه مشکلی در روابط ما با والدینمان در دوران بچگی روی روابط ما در بزرگسالی تاثیر می گذارد. اگر کسی در ارتباط عاشقانه اش دچار مشکل است، باید ارتباطش را با والدینش در کودکی و بزرگسالی بررسی کند و مشکلات را حل کند، حتی گاهی نیاز به روان درمانی و بررسی گره های روحی در خردسالی لازم می شود که باید از یک متخصص کمک گرفت.
● باورهای غلط و عشق های بی سرانجام
دکتر عدل می گوید: بسیاری از افراد درباره عشق اشتباه فکر می کنند و باورهای غلطی در مورد آن دارند که باعث بروز مشکل در روابط آنها می شود که برخی آنها عبارتند از:
۱) عشق حقیقی بر همه چیز فائق می آید. (عشق که باشد همه چیز مهیاست و هر اختلافی را می توان حل کرد).
۲) عشق در نگاه اول. (من با اولین نگاه عاشق او شدم).
۳) عشق فقط یک بار. (فقط یک فرد وجود دارد که نیمه گمشده من است و اگر رابطه ام با معشوقم به هم بخورد دیگر کسی نیست که بتوانم با او ارتباط برقرار کنم).
۴) معشوق مسوول برآورده کردن همه نیازهاست. (معشوق من باید تمام نیازهای من را بر طرف کند و باید جای همه کس را برایم در زندگی پر کند، به طوری که من دیگر نیازی به دوست و خانواده و… نداشته باشم).
۵) جاذبه جنسی همان عشق است.
این روان شناس می گوید: برخی عشق ها بی سر انجامند مثل عشق نابرابر و یکطرفه. عاشق توانایی های بالقوه شدن (فردی که با هوش است ولی بیکار)، عشق به عنوان نجات طرف مقابل (عاشق افراد ناتوان شدن برای کمک به آنها مثل یک فرد معتاد)، عشق به عنوان معلم و شاگردی (یادگیری یک طرفه از یک فرد)، عشق به دلایل بیرونی (تحت فشارهای اجتماعی و خانوادگی)، عشق با حداقل تفاهم (بدون هیچ چیز مشترک)، انتخاب براساس کمبودهای روابط قبلی (مقایسه با رابطه های قبلی)، عشق بدون دسترسی به معشوق (عاشق کسی شدن که در کشور دیگری زندگی می کند)، این عشق ها به احتمال زیاد به سرانجام نمی رسند و افراد را دچار مشکلات متعددی در روابط و زندگی می کنند.
وقتی به عشق فکر می کنیم همیشه داستان های زیبا و افسانه های عاشقانه به یادمان می آید، اما باید به یاد داشته باشیم که عشق در زندگی واقعی با عشق در فیلم ها و داستان ها متفاوت است و ممکن است گاهی زندگی ما را بسیار لذت بخش یا بسیار زجرآور کند، پس کمی آهسته تر و محتاط تر در مسیر پر خطر عشق گام برداریم.
دانستنیهای قبل و بعد از ازدواج
چگونه نزد همسر بیشتر دوست داشته شویم؟
بلیطت رو به قیمت لحظه آخر بخر!
واسه همه چی جا هست!
خریدقسطی جهیزیه بدون نیاز به پرداخت اولیه
قیمت امروز بلیط اتوبوس به هرکجای ایران
پاکسازی و رفع آلودگی هوای خانه
سریعترین وارزانترین راه سفربه نقاط مختلف
ارسال فوری و محرمانه انواع کاندوم
چطور با هزینهی کم، زیاد و راحت سفر کنیم؟
بالاترین کیفیت لوازم خانگی با بهترین قیمت
چنددقیقه ای بدون دردسر ماست سالم بساز!
اینجا یکی از هتلهای کیشه! همین حالارزروکن
سریعترین راه یادگیری زبان انگلیسی
خدمات ایمپلنت بدون آسیب رساندن به لثه
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2021
سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید
بازیابی پسورد
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
یک پزشک – اخبار فناوری، پزشکی، سینما و کتاب
آه، یک عشق رومانتیکی- زیبا و سرمست کننده، شکننده قلب و روح، اغلب همه در یک زمان هستند.چگونه عاشق می شویم؟
چرا ما انتخاب میکنیم که خودمان را در معرض حلقه عاطفی قراردهیم؟
آیا عشق به زندگی ما معنا میدهد، یا راهی برای فراراز رنج و تنهایی است؟ آیا عشق لباسی مبدل برای تمایلات جنسی ماست، یا حقهای بیولوژی برای اینکه بچه دار شویم؟ تنها چیزی است که نیاز داریم؟ آیا ما اصلا به این نیاز داریم؟ اگر عشق رومانتیک هدفی دارد، چه علمی و چه روانی تاکنون کشف نشده است. اما در طول تاریخ، برخی از فیلسوفان معتبر ما نظریه های جالب توجهی ارائه دادهاند. عشق ما را دوباره کامل میکند. فیلسوف یونان باستان افلاطون ایده اینکه ما عاشق میشویم برای اینکه کامل شویم را کاوش کرد. او در کتاب «ضیافت» درباره یک مهمانی شام نوشت که در آن آریستوفان، نمایشنامه نویس کمدین، اسباب سرگرمی مهمانان را با داستان زیر فراهم کرد: زمانی انسانها موجوداتی با چهار بازو، چهار پا و دو چهره بودند. یک روز، خدا را عصبانی کردند، و زئوس آنها را به دو نیم کرد. از آن زمان تاکنون، هر انسانی نیمی از خودش را گم کرده است. عشق برای پیدا کردن یک معشوقی است که ما را دوباره کامل کند، یا، حداقل، این چیزی بود که افلاطون باور داشت یک کمدین در یک مهمانی مستانه به بیان آن میپردازد. عشق به ما حقه میزند که بچه دارشویم. خیلی خیلی بعد، فیلسوف آلمانی آرتور شوپنهاور مدعی بود که عشق بر پایه تمایلات جنسی یک توهم شهوتانگیز هست.
او میگوید ما عاشق میشویم زیرا خواستههای درونی ما را بدین سو سوق میدهند که باور کنیم فرد دیگری ما را خوشحال خواهد کرد، اما ما مطمئنن اشتباه میکنیم. طبیعت برای تولید مثل به ما حقه میزند، و این عشق در هم فرو رفتهای که ما به دنبال آن هستیم توسط کودکانمان به کمال می رسد. هنگامی که خواستههای جنسی برآورده شد، ما به عذاب وجودی خودمان برخواهیم گشت، و تنها برای حفظ گونه (انسان) موفق بودیم و به تداوم چرخه خرحمالی انسان برخواهیم گشت. به نظر میاید که یک نفر نیاز دارد که در آغوش کشیده شود. عشق راه فراری برای تنهایی ماست. بر اساس نظر برنده جایزه نوبل فیلسوف انگلیسی برت رند راسل، ما برای فرو نشاندن خواستههای جسمی و روانیمان عاشق میشویم. انسانها برای تولید مثل طراحی شدهاند، اما بدون شور و شعف و عشق پرشور، رابطه جنسی رضایت بخش نیست. ترس ما از جهان سرد و بی رحم ما را برای ساخت یک پوسته سخت وسوسه میکند تا از خودمان محافظت و از دیگران جدا شویم. لذت، صمیمیت و گرمی عشق است که به ما کمک میکند تا بر ترسمان از جهان، غلبه کنیم، از پوسته تنهایی خودمان فرار کنیم، و بیشتر درگیر زندگی شویم.
عشق کل وجود ما را غنی کرده آنرا بهترین چیز در زندگی می سازد. عشق یک رنج گمراه کننده است. سیذارتا گوتاما، مشهور به بودا یا فرد روشنی دهنده، احتمالا میتوانست با راسل بحثی جالبی (در این خصوص) داشته باشد. بودا میگوید که ما عاشق میشویم زیرا تلاش میکنیم که خواستههای اساسیمان را برآورده کنیم. با این حال، عطش پرسوز ما نقص داشته، و وابستگی، حتی عشق رومانتیک، منبع اصلی رنج هستند. خوشبختانه، بودا راه اصیل هشتگانهای را کشف کرد، یک جوربرنامه برای خاموش کردن آتش تمایلات طوری که بتوانیم به نیروانا (عمق آرامش ذهن) برسیم، حالت روشنی ازآرامش، پاکی، خرد، و شفقت. نویسنده رمان، سائو زوکئین، این نظریه بودا را که عشق رومانتیک احمقانه هست در یکی از بزرگترین رمان کلاسیک چینی بنام «رویای اتاق سرخ» بتصویر می کشد. در طرح فرعی داستان، جا رُوی عاشق شی فنگ میشود که به او حقه زده و او را تحقیر میکند. احساسات متضاد عشق و نفرت او را میشکند، سپس یک تائوست (روحانی) به او یک آینه جادویی می دهد که میتوند او را درمان کند به شرطی که او به جلو آن نگاه نکند. اما البته او به جلو آینه نگاه میکند. او شی فنگ را میبیند. روحش وارد آینه میشود و او در قل و زنجیر به دور دستها کشیده شده و میمیرد. همه بوداییها اینگونه درباره عشق رومانتیک و شیدایی فکر نمی کنند،
اما نتیجه اخلاقی این داستان این هست که چنین وابستگی به طلسم تراژدی ختم میشود، و باید همراه آینه جادویی از آن دوری کرد. عشق به ما اجازه میدهد به فراتر از خودمان دست یابیم. بگذارید با سخنی کمی خوشبینانهتر پایان دهیم. فیلسوف فرانسوی سیمون دو بوار مطرح کرد که عشق میل به ادغام با دیگری است چیزی که زندگی ما را آکنده از معنی می کند. با این حال، او به دلیل عاشق شدن ما کمتر توجه داشت و بیشتر علاقه مند به چگونگی بهترعشق ورزیدن بود. او فهمید که مشکل عشق سنتی رومانتیک این هست که می تواند فریبنده باشد، آنچنان که آنرا تنها دلیل بودنمان بدانیم. با این حال، وابستگی به دیگری برای توجیه موجودیتمان به راحتی منجر به کسالت و بازی قدرت میشود. برای جلوگیری از افتادن به این دام، بووار عشق اصیل را توصیه می کند، که بیشتر شبیه به یک دوستی بینظیر هست. عاشقان به یکدیگر درشناسایی خودشان کمک میکنند، و کمک می کنند که به فراتر از خود برسند، و زندگیشان و جهانشان را با هم غنی کنند. هر چند ممکن است هرگز نفهمیم که چرا عاشق می شویم، می توانیم مطمئن باشیم که سوار قطار هوایی عاطفی خواهیم شد. ترسناک و هیجان انگیز. باعث رنج ما شده و باعث صعود ما می شود. شاید خودمان را گم کنیم.
شاید خودمان را پیدا کنیم. ممکن است دلخراش باشد، یا ممکن است بهترین چیز درزندگی باشد. آیا جرات پیدا کردنش را دارید؟
خصوصیاتی که باعث میشوند عاشق کسی شویم:
۱. شباهت: این مورد شامل شباهت اعتقادات مردم و به میزان کمتر، شباهت ویژگیهای شخصیتی و شیوههای فکر کردن میشود.
۲. قرابت (نزدیکی): این مورد شامل آشنایی با شخص دیگر میشود، که میتواند با صرف وقت دو نفر با هم، زندگی در کنار یکدیگر، فکر کردن به آن دیگری، یا پیشبینی تعامل با دیگری ایجاد شود.
۳. ویژگیهای مطلوب: این ویژگیِ جاذبهی عمومی، به طور خاص بر ظاهر فیزیکی که مطلوب دیده میشوند و تا حد کمتری، بر صفات شخصیتی مطلوب متمرکز است.
۴. دلبستگی متقابل: هنگامی که فرد دیگری جذب شما میشود یا شما را دوست دارد؛ این میتواند دلبستگی شما را نسبت به آن فرد افزایش دهد.
دو عامل دیگر که میتوانند به توضیح دلایل عاشق شدن آدمها کمک کنند، شامل انتخاب جفت میشود (آرون، و همکاران ۱۹۸۹):
۱. تاثیرات اجتماعی: اگر ارتباط بین دو فرد مطابق نرمهای اجتماعی باشد و در شبکهی روابط اجتماعی فرد نیز پذیرفته شده باشد میتواند در عاشق شدن فرد موثر باشد. از سوی دیگر ارتباطی که مطابق نرمهای کلی اجتماعی نیست یا در شبکهی روابط اجتماعی فرد پذیرفته نیست میتواند مانع از عاشق شدن فرد شود.
۲. برآورده کردن نیازها: اگر یک فرد بتواند ملزومات همراهی، عشق، رابطهی جنسی یا ازدواج کردن را برآورده کند، شانس بیشتری وجود دارد که فرد دیگری عاشق او شود.
مطلب مرتبط : ۵ مرحله عشق :شما در کدام مرحله متوقف شدهاید
پنج عامل دیگر وجود دارند که به نظر میرسد برای پرشور و حرارت بودن عشق (در مقابل اینکه رابطه فقط یک نوع علاقهی دوستانه باشد) لازم باشد (آرون، و همکاران. ۱۹۸۹):
۱. تحریک / غیرمعمول بودن: بودن در یک محیط غیر معمول یا تحریککننده میتواند بین دو طرف شور و حرارت ایجاد کند، حتی اگر محیط خطرناک یا اسرارآمیز (داتون و آرون، ۱۹۷۴) باشد.
۲. ویژگیهای خاص: وجود یک سری ویژگیهای خاص در طرف مقابل ممکن است جاذبهی قدرتمندی ایجاد کند (به عنوان مثال، بخشهایی از بدن او یا ویژگیهای صورتاش).
۳. آمادگی: هرچه بیشتر بخواهید در یک رابطه باشید، عزت نفستان پایینتر خواهد بود و احتمال عاشق شدن در شما بالاتر خواهد بود.
۴. تنها بودن با هم: صرف زمان با شخص دیگری در شرایطی که کسی پیشتان نباشد، نیز میتواند به توسعهی شور و اشتیاق کمک کند.
۵. رمز و راز: اگر کمی رمز و راز حول شخص دیگر باشد و اطمینانی نداشته باشید از اینکه او چهطور فکر میکند و چه احساسی دارد، فکر کردن به اینکه او چه زمانی ارتباط با شما را آغاز خواهد کرد میتواند در ایجاد شور و شوق تاثیرگذار باشد.
آرون و همکاران (۱۹۸۹) به بررسی این موضوع پرداختند که کدام یک از این فاکتورها در دانشجویان بر اساس توصیفی که در مورد تجربه عاشق شدنشان دارند، متداولتر است.
محققان دریافتند عاملی که بیش از سایر عوامل به دنبال تجربههای عاشق شدن ذکر شد، وجود ویژگیهای خاصی در فرد مورد علاقهی آنها بود، و همچنین احساساتی که دو طرف به طور متقابل تجربه کرده بودند. توصیفاتی که فاکتورهای ایجادکنندهی شور و اشتیاق را ذکر کرده بودند، (به عنوان مثال، آمادگی، انگیختگی / غیرمعمول بودن) بسامد متوسطی داشت. توصیفاتی که در آنها شبیه بودن شخص مورد علاقهی شرکتکنندهها به خودشان، در مطالعه ذکر شدهبود، بسامدی کم تا متوسط داشت.
محققان اینگونه استدلال میکنند که مدل خودگسترش که توسط آرون و آرون (۱۹۸۶) مطرح شد، نقش هر کدام از این فاکتورها را پیشبینی میکند. در مدل خودگسترش، بیشترین احتمال عاشق شدن ما زمانی است که شخص مقابل را به عنوان راهی برای تن در دادن سریع به خودگسترش درک میکنیم. ورود به یک رابطهی متعهدانه مستلزم این است که برخی از استقلالهای شخصی خود را با وارد کردن طرف مقابل به زندگیمان، ترک کنیم. اگر آن شخص دارای ویژگیهای مطلوبی باشد، حضور او در زندگی ما میتواند برای ما به عنوان راهی جهت گسترش خویشتن دیه شود نه به عنوان دلیلی برای از دست دادن آزادی (آرون و آرون، ۱۹۹۶).
کارهای انجامشده در علوم اعصاب این یافتههای روانشناسی را برای پاسخ به این سوال که ۱۱ دلیل که چرا عاشق می شویم پشتیبانی میکند. سطوح پایین هورمون سیری، سروتونین، یکی از مشخصههای مواد شیمیایی عصبی افرادی است که گرفتار عشق شدهاند (زکی، ۲۰۰۷). در این رابطه، جزء وسواسی عشق جدید آن را شبیه به اختلال وسواس فکری عملی میکند.
بنابراین عجیب نیست که چند مورد از عوامل ایجاد کنندهی شور و اشتیاق، از جمله انگیختگی / غیرمعمول بودن، آمادگی، و رمز و راز، هم با میل به عاشق شدن و افزایش نگرانی و اضطراب مرتبط هستند. سطح آدرنالین در خون و دیگر مواد شیمیایی استرس به دنبال ایجاد اضطراب افزایش مییابند.
همانطور که توسط داتون و آرون (۱۹۷۴) برای سوال چرا عاشق می شویم مطرح شد، احساس افزایش سطح آدرنالین گاهی اوقات با احساس عاشق شخص دیگری شدن اشتباه گرفته میشود. داتون و آرون (۱۹۷۴) پی بردند که بیشتر مردان عاشق یک زن مصاحبهگر جذاب میشوند، زمانی که او از آنها در موقعیتهای اضطرابزا سوال میپرسد (یک پل معلق ترسآور) در مقایسه با زمانی که در موقعیتهای آرام سوال میپرسد (پلی که هیچ ترسی ایجاد نمیکند). بنابراین، حتی در غیاب بسیاری از پیشبینیهای دیگر در مورد شروع یک عشق رمانتیک، ملاقات با کسی در یک وضعیت اضطرابزا میتواند باعث شود که عاشق آن فرد شویم.
برای پاسخ به این سوال که ۱۱ دلیل که چرا عاشق می شویم باید بدانیم که یکی دیگر از ویژگیهای جالب عشق این است که احساس نزدیکی به معشوق جدید، سطوح بالاتری از ماده شیمیایی پاداش و انگیزه، دوپامین، ایجاد میکند، در حالی که فاصله گرفتن از او میتواند به ولع زیاد منجر شود. آرون و همکاران (۲۰۰۵) برای مطالعه افرادی که بین ۱ تا ۱۷ ماه به شدت عاشق بودهاند، از افآمآرآی (تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی) استفاده کردند.
سوژهها یک عکس از شخص مورد علاقهشان مشاهده کردند و سپس، بعد از انجام کاری جهت پرت کردن حواسشان، عکسی از یک فرد آشنا مشاهده کردند. محققان متوجه فعالیت زیاد مغز شدند در منطقهی تگمنتوم شکمی راست و قسمت خلفی طرف راست بدن و هسته دمدار میانی (نواحی غنی از دوپامین که مرتبط با پاداش و انگیزه هستند) در واکنش به عکس فردی که سوژهی مورد مطالعه، عاشقاش شدهبود. بنابراین، هنگامی که شما عاشق شدهاید، تصور حضور فرد مورد علاقهتان یا حضور واقعی او باعث ایجاد انگیزه میشود.
مدل خود گسترش را که توسط آرون و آرون (۱۹۸۶) مطرح شدهاست، میتوان برای توضیح این نتیجه به کار برد: هنگامی که یک شخص به فرد مورد علاقهاش فکر میکند و خودش رابطه تنگاتنگی را با او شکل میدهد، ویژگیهای مطلوب فرد محبوب یک واکنش پاداشگونه را ایجاد میکند. این امر میتواند ما را وادار کند که هر کاری بکنیم تا با شریک زندگی احتمالیمان باشیم و شدیدترین احساس پاداش را تجربه کنیم.
مدل خود گسترش همچنین پیشبینی میکند که فاکتورهای شباهت و قرابت باید یک اثر متناقض در مراحل اولیه عاشق شدن داشته باشند، اما باید تأثیر قابلتوجهی بیشتری در طول مدت زمان عاشق بودن بگذارند (آسیودو و آرون، ۲۰۰۹). به این دلیل که آشنایی و شباهت باعث میشود که احتمال گسترش شما توسط آن فرد کمتر باشد، زمانی که او را وارد زندگی خودتان میکنید.
این پیشبینیها مطابق با یافتههای علوم اعصاب است. سطوح پایین سروتونین به احتمال زیاد توسط شباهت و آشنایی خنثی میشود، و این میتواند مانع از عاشق شدن آدمها شود (زکی، ۲۰۰۷). با این حال در مراحل بعد از یک رابطهی عشقی، همین عوامل ممکن است با سطوح بالاتر مواد شیمیایی دلبستگی و پیوند یعنی اکسیتوسین و وازوپرسین، که ثابت شدهاست در طول یک رابطهی عشقی که دلبستگی عاشقانه و جفتپیوندی را پرورش میدهد، مرتبط باشند (زکی، ۲۰۰۷).
دوست دارم امروز در مورد دو گرایش اجتماعی بزرگ قرن پیش رویمان صحبت کنم. و شاید حتی بزرگ ترین گرایش های ۱۰،۰۰۰ سال آینده. اما می خواهم با کاری که روی عشق رمانتیک انجام دادم آغاز کنم، چون جدیدترین کار من است. کاری که من و همکارانم انجام دادیم این بود که ۳۲ نفر را که دیوانه وار عاشق هم بودند از داخل یک دستگاه اسکنر مغز ام آر آی رد کردیم. ۱۷ نفر از آن ها دیوانه وار عاشق بودند و عشق آن ها مورد قبول واقع شده بود؛ و ۱۵ نفر از آن ها دیوانه وار عاشق بودند و به تازگی معشوق های آن ها ترکشان کرده بودند. بنابراین من می خواهم اول در مورد آن برای شما بگویم. و بعد بروم سراغ اینکه فکر می کنم عشق به چه سمتی دارد می رود.
شکسپیر گفت “عشق ورزیدن چیست؟” فکر می کنم نیاکان ما – فکر میکنم انسان ها از میلیون ها سال پیش، از زمانی که دور آتش می نشستند یا دراز می کشیدند و ستاره ها را تماشا می کردند، به این سوال فکر می کردند. اول کار خود را با فکر در مورد اینکه عشق رومانتیک واقعاً چیست، شروع کردم. با نگاه به تحقیقات انجام شده در ۴۵ سال گذشته – البته فقط تحقیقات روانشانسی، متوجه شدم که زمانی که عاشق می شوید، یک دسته خیلی مشخصی از اتفاقات رخ می دهد. اولین چیزی که اتفاق می افتد چیزی است که من به آن می گویم – یک شخص کم کم به چیزی دست می یابد که من به آن می گویم، “معنی مخصوص” همان طور که یک راننده کامیون یک بار به من گفت، او گفت، “دنیا مرکز جدیدی داشت، و اون مرکز «مری ان» بود.”
جورج برنارن شا کمی متفاوت تر این را عنوان کرد. او گفت، “عشق عبارت است از غلو کردن تفاوت های بین یک زن و زن دیگر.” و واقعاً هم این کاریست که ما میکنیم. (خنده حظار) و بعد فقط روی این یک انسان متمرکز می شوید. می توانید فهرستی از چیزهایی که در مورد او دوست ندارید بنویسید ، اما بعد آن را کنار می گذارید و روی کاری که انجام می دهید تمرکز می کنید. همانطور که چاسر می گوید، “عشق کور است.”
برای فهم اینکه عشق رومانتیک چیست، تصمیم گرفتم از اشعار سرتاسر جهان بخوانم، و فقط می خواهم برایتان یک شعر کوتاه از چین در قرن هشتم بخوانم، چون تقریبا یک مثال بی نقص از مردی است که تمام و کمال روی یک زن بخصوص متمرکز شده است. کمی شبیه زمانی است که دیوانه وار عاشق کسی هستید و وارد یک پارکینگ می شوید. ماشین او با تمام ماشین های دیگر داخل پارکینگ متفاوت است. لیوان مشروب او در مهمانی شام با همه لیوان های مشروب دیگر در مهمانی فرق دارد. و در این مورد خاص، یک مرد شیفته یک زیرانداز از نی بامبو شده.
و داستان از این قرار است. نویسنده یک مرد به نام Yuan Chen است: “طاقت کنار گذاشتن زیرانداز نی را ندارم. شبی که تو را به خانه آوردم، تو را تماشا کردم که چگونه پهنش کردی.” او شیفتهء یک تشک خواب شد، احتمالاً به خاطر سطح بالای فعالیت «دوپامین» در مغزش، درست مثل من و شما.
اما به هر حال، نه تنها آن فرد یک معنی مخصوص به خود می گیرد، بلکه شما توجهتان را به سمت آن ها متمرکز می کنید. شما آن ها را بزرگ می کنید. ولی انرژی زیادی دارید. همانطور که یک اهل جزایر پلینزی گفت، “دلم می خواست بپرم در آسمان.” تمام شب بیدار میمانید. تا طلوع خورشید راه می روید. وقتی همه چیز بر وفق مراد است شادی زیادی حس می کنید، وقتی اوضاع مناسب نیست، حال آدم به نا امیدی تبدیل می شود. وابستگی واقعی و زیادی نسبت به آن آدم وجود دارد. همانطور که یک تاجر در نیو یورک به من گفت، “هر چه که او دوست داشت، من هم دوست داشتم.” ساده است. عشق رمانتیک بسیار ساده است.
شما شدیداً حس مالکیت جنسی پیدا می کنید. می دانید، اگر فقط به طور عادی با کسی ربطه جنسی دارید، خیلی برایتان اهمیتی ندارد که او با شخص دیگری هم رابطه جنسی دارد یا نه. اما لحظه ای که عاشق می شوید، شدیداً به آن ها وابستگی جنسی پیدا می کنید. فکر می کنم که داروینی است – یعنی یک هدف داروینی در این موضوع است. تمام هدف این است که دو نفر را به سمت هم بکشاند. به راحتی و تا حدی که بتوانند به عنوان یک گروه، بچه تربیت کنند.چگونه عاشق می شویم؟
اما از خصوصیات اصلی عشق رمانتیک میل شدید است: یک میل شدید به بودن با یک شخص خاصی، نه فقط از نظر جنسی، بلکه احساسی. ترجیح می دهید – خیلی عالی می شود که با آن ها رابطه جنسی داشته باشید، اما می خواهید آن ها با تلفن به شما زنگ بزنند، شما را بیرون دعوت کنند و غیره. که به شما بگویند که عاشق شما هستند. خصوصیت اصلی دیگر انگیزه است. موتور درون مغز شما شروع به کار می کند، و شما این فرد را می خواهید.
و در آخر، یک وسواس است. وقتی این افراد را داخل دستگاه می گذاشتم، قبل از اینکه آن ها را داخل دستگاه بگذارم، همه جور سؤال از آن ها می پرسیدم. اما مهمترین سؤالم همیشه یک چیز بود. و آن این که: “چه درصدی از روز و شبت را به این آدم فکر می کنی؟” و مشخصاٌ، آن ها می گفتند، “تمام روز، تمام شب. نمی توانم هیچ وقت به او فکر نکم.”
و بعد، آخرین سؤال را می پرسیدم – همیشه باید برای رسیدن به این سوال کلی زمینه سازی می کردم، چون من یک روانشناس نسیتم. با مردم در موقعیت های ناگوار کار نمی کنم. و آخرین سؤالم همیشه یک چیز بود. همیشه می گفتم، “آیا حاضری برایش بمیری؟” و، مشخصاً، این افراد می گفتند “بله!”، انقدر ساده انگار که از آن ها خواسته بودم نمک را سر سفره به من بدهند. کاملاً گیج شده بودم.
ما مغز آن ها را اسکن کردیم در حالتی که به عکس عشقشان نگاه می کردند و در حالتی که به یک عکس از یک آدم معمولی نگاه می کردند. با انجام یک فعالیت حواس پرت کننده در میان این دو حالت. تا بتوانیم پیدا کنیم – به یک مغر نگاه کنیم زمانی که در آن وضعیت پرشور قرار دارد و زمانی که در وضعیت استراحت قرار دارد. و در بسیاری از قسمت های مغز فعالیت پیدا کردیم. در واقع، یکی از مهمترین قسمت های مغز قسمتی بود که زمانی که کوکائین مصرف کنید فعال می شود. و حقیقتاً، این اتفاقی است که می افتد.
کم کم متوجه شدم که عشق رمانتیک یک احساس نیست. در واقع، همیشه فکر می کردم یک سری احساس است، از خیلی زیاد به خیلی کم. اما در واقع، یک نیرو است. از موتور تفکر می آید، قسمت درخواست کننده فکر، قسمت مشتاق فکر. همان مغزی که – همان قسمتی از فکر که – وقتی دارید برای برداشتن یک شکلات تلاش می کنید، وقتی می خواهید سر کار یک ترفیع بگیرید. موتور مغز. این یک نیرو است.
و در واقع، من فکر می کنم از نیروی جنسی قوی تر است. می دانید، اگر از یک شخصی بخواهید که با شما رابطه جسی داشته باشد، و او بگوید، “نه ممنون” معلوم است که خودتان را نمی کشید یا یک افسردگی ناجور نمی گیرید. اما مطمئناً، سرتاسر جهان، بعضی از کسانی که در عشق شکست می خورند به این خاطر مرتکب قتل میشوند. مردم به خاطر عشق زندگی می کنند. به خاطر عشق می کشند. به خاطر عشق می میرند. در موردش آهنگ، شعر، رمان، مجسمه، نقاشی، اسطوره، افسانه هست. در بیش از ۱۷۵ جامعه، مردم آثار این سیستم قدرتمند مغز را بر جای گذاشته اند. به این باور رسیده ام که این یکی از قدرتمندترین سیستم های روی زمین است هم برای شادی و هم برای غم فراوان.
و به این باور هم رسیده ام که این یکی از سه سیستم پایه ای و متفاوت مغز است که ریشه در رابطه جنسی و تولید مثل دارد. یکی نیروی جنسی است: میل شدید به ارضاء جنسی. W.H.Auden به آن گفت یک “خارش غیرقابل تحمل عصبی،” و واقعاً هم همینطور است. همیشه دارد شما را اذیت می کند، مثل حس گشنگی. دومین سیستم از این سه سیستم عشق رمانتیک است. آن سرفرازی و وسواس عشق زودهنگام. و سومین سیستم مغز وابستگی است: آن حس آرامش و اطمینانی که می توانید به یک همسر یا شریک طولانی مدت داشته باشید.
و من فکر می کنم نیروی جنسی برای این به وجود آمد که شما بروید در جامعه، به دنبال یک سری از انسان ها برای شریک زندگی. می دانید، می توانید حسش کنید حتی وقتی فقط دارید در ماشین رانندگی می کنید. می تواند روی شخص خاصی متمرکز نباشد. فکر می کنم عشق رمانتیک برای این به وجود آمد که شما را قادر سازد که انرژی جفت یابی خود را متمرکز سازید به یک نفر در آن واحد، و در نتیجه در انرژی و زمان جفت یابی صرفه جویی کنید. و من فکر می کنم وابستگی، سیستم سوم مغز، به وجود آمد تا شما را قادر سازد که بتوانید این فرد را تحمل کنید (خنده) حداقل به اندازه ای که بتوانند با همدیگر یک بچه بزرگ کنند.
خب حالا با این مقدمه، می خواهم بحث دو تا از عمیق ترین گرایش های اجتماعی را باز کنم. یکی مربوط به ۱۰،۰۰۰ سال گذشته – و دیگری حداقل مربوط به ۲۵ سال گذشته – که قرار است روی این سه سیستم مختلف مغز – شهوت، عشق رمانتیک و وابستگی شدید به یک شریک – تأثیر داشته باشند.
اولین روند، کار کردن زن هاست. وارد شدن آن ها به نیروی کار. من ۱۳۰ تا ۱۵۰ تا از اجتماعات را از طریق سالنامه های آماری سازمان ملل بررسی کردم. و در همه جای دنیا، ۱۲۹ از ۱۳۰ جامعه تحت مطالعه، زنها نه تنها وارد بازار کار می شوند – بعضی وقت ها بسیار بسیار آرام، اما دارند وارد بازار کار می شوند – و دارند کم کم فاصله ی میان مرد و زن را از نظر قدرت مالی، سلامتی و تحصیلات از بین می برند. این روند بسیار کند است.
برای هر گرایش – در این کره زمین، گرایشی بر ضد آن هم هست. ما همه از آن ها با خبریم، اما با وجود این – عرب ها یک اصطلاحی دارند. عرب ها می گویند، “سگ ها ممکن است پارس کنند، اما کاروان به حرکت ادامه می دهد.” و، واقعاً، کاروان به حرکت ادامه می دهد. زن ها دارند به بازار کار بازمیگردند. و من می گویم بازمیگردند به بازار کار، چون این پدیده جدید نیست. برای میلیون ها سال، در چمنزارهای آفریقا، زن ها برای جمع آوری سبزیجات سر کار می رفتند. آن ها با ۶۰ تا ۸۰ درصد از غذای شب به خانه برمی گشتند. درآمد دو برابر برای خانواده استاندارد بود. و خانم ها دقیقا به اندازه مردها از نظر اقتصادی، اجتماعی و جنسی قدرتمند به حساب می آمدند. خلاصه اش این است که ما در حقیقت به سمت گذشته پیش می رویم.
اما بعد بدترین اختراع زن ها – گاوآهن – از راه رسید. با شروع شدن کشاورزی با گاوآهن، نقش مردها فوق العاده قدرتمند شد. زن ها شغل قدیمی خود به عنوان جمع آورنده را از دست دادند، اما حالا، با انقلاب صنعتی و پس از آن آن ها دارند به بازار کار بازمیگردند. خلاصه اش این است که آن ها دارند جایگاه یک میلیون سال پیش خود را بدست می آورند، ۱۰،۰۰۰ سال پیش، ۱۰۰،۰۰۰ سال پیش. الآن شاهد یکی از سنت های قابل توجه در تاریخِ گونه انسان هستیم. و بی شک بدون تاثیر نخواهد بود.
من معمولاً یک سخنرانی کامل در مورد تأثیر زنان بر جامعه کاری می کنم. اما فقط چند چیز می خواهم بگویم، و بعد می روم سراغ سکس و عشق. تفاوت های جنسی زیادی هست؛ کسی که فکر می کند زن و مرد مثل هم اند، حتما تا به حال دختر یا پسر بچه نداشته است. نمی دانم دلیلشان چیست که می خواهند فکر کنند مردها و زن ها شبیه اند. ما در خیلی چیزها با هم مشترک هستیم، اما در خیلی چیزها هم – با هم مشترک نیستیم.
به قول Ted Hughes، “فکر می کنم که ساخته شدیم تا – ما مثل دو پا هستیم. برای جلو رفتن به همدیگر احتیاج داریم.” اما تکامل نیافتیم تا یک مغر یکسانی داشته باشیم. و داریم تقاوت های جنسی بیشتر و بیشتر و بیشتری در مغز پیدا می کنیم. فقط چند تا را نام می برم و بعد می روم سراغ سکس و عشق. یکی از آن ها توانایی زبانی زن هاست. زن ها می توانند صحبت کنند.
سرعت زن ها در پیدا کردن کلمه مناسب، قدرت بیان در اواسط سیکل قاعدگی به سطح بالایی می رسد، زمانی که سطح استروژن در بالاترین نقطه است. ولی حتی در زمان قاعدگی، آن ها از یک مرد معمولی بهتر صحبت می کنند. زن ها می توانند حرف بزنند. میلیون ها سال است که این کار را می کنند؛ کلمه ها ابزار زنان بودند. آن بچه رو جلوی صورتشان میگرفتند، با او زبان بازی می کردند، سرزنشش می کردند، با کلمات به او آموزش می دادند. و حقیقتاً دارند یک نیروی قدرتمند می شوند.
حتی در جاهایی مثل هند و ژاپن که زن ها سریع وارد بازار کار معمولی نمی شوند، وارد کار روزنامه نگاری می شوند. فکر می کنم که تلویزیون مثل آتشی است که جهانیان به دور آن نشستهاند. دور آن می نشینیم و آن ذهنمان را شکل می دهد. تقریباً همیشه، وقتی در تلویزیون هستم، تهیه کننده ای که مرا صدا می زند، و با هم در مورد چیزی که قرار است صحبت کنیم بحث می کنیم، یک زن است. در واقع، Solzhenitsyn یک بار گفت، “داشتن یک نویسنده خوب مثل داشتن یک دولت دیگر است.”
امروزه در آمریکا ۵۴ درصد از نویسندگان زن ها هستند. این یکی از خصوصیات بیشمار زنان است. که با خود به بازار کار می آورند. آن ها مهارت های فوق العاده در برخورد با مردم و در مذاکره دارند. ذهن بسیار خلاقی دارند. امروزه ما مدارهای مغزی خلاقیت و برنامه ریزی بلند مدت را میشناسیم. آن ها مانند شکل تار عنکبوت فکر می کنند. چون اجزاء مغز زن ها بهتر با هم در ارتباط اند، آن ها میل دارند زمانی که فکر می کنند اطلاعات بیشتری جمع کنند، آن ها را به شکل الگوهای پیچیده تری در آورند و گزینه ها و نتایج بیشتری ببینند. آن ها تمایل دارند متفکرانی مفهومی و کلی نگر باشند. من آنها را متفکران شبکهای مینامم.
مردها تمایل دارند که – این ها میانگین هستند – تمایل دارند هر چیزی را که اضافه و خارجی به حساب می آورند سر به نیست کنند. روی کاری که می کنند تمرکز کنند، و بیشتر با یک الگوی مرحله به مرحله حرکت می کنند. هر دو روش های کاملا خوبی برای فکر کردن هستند. برای پیشرفت، به هر دوی آن ها احتیاج داریم. در واقع، نابغه های مرد جهان خیلی بیشترند. وقتی که – در ضمن احمق های مرد جهان هم خیلی بیشترند (صدای خنده) وقتی مغز مردانه خوب کار می کند، فوق العاده خوب کار می کند. و من – کاری که واقعا فکر می کنم داریم انجام می دهیم این است که، داریم به سمت یک جامعه ی همراه با همکاری پیش می رویم. جامعه ای که استعدادهای زنان و مردان در آن درک می شوند و به آنها ارزش داده میشود و به کار گرفته می شوند.
اما در واقع، حرکت زنان به داخل بازار کار یک تأثیر بزرگی روی سکس، عشق رمانتیک و زندگی خانوادگی می گذارد. اول از همه، زنان دارند جنسیت خود را ابراز می کنند. همیشه متحیر می شوم وقتی کسانی می آیند و به من می گویند، “چرا مردها اینقدر زناکارند؟” و من می گویم: “چرا فکر می کنید تعداد مردهای زناکار بیشتر از زنان زناکار است؟” “خب دیگه – مردها بیشتر زناکارند!” و من می گویم: “فکر می کنید این مردهای زناکار با چه کسانی هم خواب می شوند؟” و – دو دو تا چهارتاست![صدای خنده]
به هر حال در دنیای غرب، دخترهای کوچک شروع می کنند – زن ها زودتر سکس را شروع می کنند، هم خواب های بیشتری دارند، کمتر برای بودن با هم خواب هایشان ابراز پشیمانی می کنند، دیرتر ازدواج می کنند، بچه های کمتری دارند، ازدواج های بد را برای بدست آوردن ازوداج های خوب پایان می دهند. داریم افزایش ابراز جنسیت زن را مشاهده می کنیم. و، واقعا، بار دیگر داریم به سمت ابراز جنسیتی پیش می رویم که احتمالا میلیون ها سال پیس در چمنزارهای آفریقا دیده میشد. چرا که این همان شکل از ابراز جنسیتی است که امروزه در جوامع «شکارچی و جمع آور» می بینیم.
همچنین داریم به یک شکل باستانی از تساوی در ازدواج بر می گردیم. الآن می گویند که قرن بیست و یک قرار است قرن چیزی به نام “ازدواج متقارن” باشد. یا “ازدواج خالص”، یا “ازدواج اشتراکی” این ازدواجی بین برابرهاست، که به سمت الگویی پیش می رود که با روح دیرینه انسان همخوانی زیادی دارد.
همچنین شاهد افزایش عشق رمانتیک هستیم. ۹۱ درصد از زنان آمریکایی و ۸۶ درصد از مردان آمریکایی با کسی که همه خصوصیاتی که آن ها برای یک همسر در نظر داشتند را دارد، ازدواج نمی کنند، اگر که عاشق آن شخص نباشند. مردم سراسر جهان، در یک تحقیق از ۳۷ جامعه، می خواهند عاشق زوج خود باشند. حقیقتاً، ازدواج های از پیش تایین شده در حال محو شدن از زندگی انسان هستند.
من حتی فکر می کنم ازدواج ها ممکن است به خاطر دومین گرایش بزرگ جهان مستحکم تر شوند. اول حرکت زنان به داخل بازار کار بود، دومی مسن شدن جمعیت جهان. الآن می گویند که در آمریکا، میانسالی را باید تا ۸۵ سالگی در نظر گرفت. چون در بالاترین سن آن گروه از ۷۵ تا ۸۵ سال، ۴۰ درصد آن ها واقعا هیچ مشکلی ندارند. بنابراین می بینیم که دوره میانسالی یک افزایش واقعی داشته.
و من دیدم – برای یکی از کتاب هایم، به اطلاعات مربوط به طلاق در ۵۸ جامعه نگاه کردم. و واضح است که هر چه سن بالاتر می رود، احتمال طلاق کمتر می شود. بنابراین، میزان طلاق در آمریکا در حال حاضر ثابت است. و حتی رو به کاهش گذاشته. شاید بیشتر هم کاهش پیدا کند. حتی باید بگم با ویاگرا، جایگزین های استروژن، عمل های لگن و زن جالب توجه امروز — زن ها تا به حال به اندازه الآن جذاب نبودهاند. هیچ زمانی در این کره زمین زن ها اینقدر تحصیل کرده، جالب و توانمند نبوده اند. و من واقعا فکر میکنم که اگر زمانی در تکامل بشر وجود داشته باشد که ما در آن بتوانیم ازدواج های خوب داشته باشیم، آن زمان حالاست.
البته، همیشه انواع مشکلات وجود دارد. این سه سیستم مغز: شهوت، عشق رمانتیک و وابستگی همیشه با هم همراه نیستند. راستی، می توانند با هم همراه باشند. برای همین است که سکس تفننی خیلی هم همین طوری نیست. با هر ارگازم شما یک افزایش در ترشح هورمون دوپمین تجربه میکنید دوپامین و عشق رمانتیک با هم پیوند دارند. و شما می توانید عاشق کسی شوید که با او فقط سکس تفننی دارید. با ارگازم، شما هجوم شدیدی از اکسیتاسین و واسوپرسین را تجربه می کنید. آن ها با وابستگی ارتباط دارند. برای همین است که پس از اینکه با کسی عشقبازی کردید می توانید چنین حس اتحاد و یگانگی با کسی داشته باشید.
اما این سه سیستم مغز: شهوت، عشق رمانتیک و وابستگی، همیشه به هم وصل نیستند. می توانید به یک شریک بلند مدت حس وابستگی شدیدی داشته باشید در حالی که برای شخص دیگری عشق رمانتیک پر حرارتی احساس می کنید، در حالی که حس جنسی قوی ای به کسانی دارید که به این افراد هیچ ارتباطی ندارند. خلاصه این که، ما قادریم در آن واحد عاشق بیش از یک نفر باشیم. در واقع می توانید شب در رختخواب بخوابید و از این پهلو به آن پهلو شوید در حالی که از احساس وابستگی برای یک نفر به احساس عشق رمانتیک برای کسی دیگر تغییر فکر می دهید. مثل این است که در حین اینکه در تلاشید تصمیم بگیرید که چه کنید یک کمیسیون در ذهن شما جلسه دارد. برای همین، صادقانه، من فکر نمی کنم ما حیوانی هستیم که برای خوشحال بودن ساخته شده؛ ما حیوانی هستیم که برای تولید مثل ساخته شده. من اعتقاد دارم خوشحالی ای که پیدا می کنیم، را خودمان به وجود میآوریم. و با این حال فکر می کنم می توانیم روابط خوبی با هم داشته باشیم.
برای همین می خواهم با دو مطلب نتیجه گیری کنم. می خواهم با یک نگرانی نتیجه گیری کنم. یک نگرانی دارم – و با یک داستان قشنگ. نگرانی من در مورد داروهای ضد افسردگی است. بیش از ۱۰۰ میلیون نسخهی داروهای ضد افسردگی هر سال در آمریکا تجویز می شوند. و این داروها در شرف همه گیر شدن هستند. دارند در سراسر دنیا پخش می شوند. دختری را می شناسم که این داروهای ضد افسردگی را مصرف می کرد، سروتونین SSRI، داروهای ضد افسردگی سروتونین – از وقتی که ۱۳ سالش بود. الآن ۲۳ ساله است. از وقتی ۱۳ سالش بود از آن ها مصرف می کرد.
اصلا مخالف کسانی نیستم که کوتاه مدت از آن ها استفاده می کنند، وقتی در مرحله ای کاملا بحرانی هستند. می خواهند کسی را بکشند و یا خود کشی کنند. من آن ها را پیشنهاد می کنم. اما در آمریکا مردم بیشتر و بیشتر دارند از این داروها به صورت طولانی مدت استفاده می کنند. و حقیقتا، کاری که این داروها می کنند این است که سطح سروتونین را بالا می برند. و با بالا بردن سطح سروتونین، جریان دوپامین را متوقف می کنید. همه این را می دانند. دوپامین با عشق رمانتیک پیوند داده شده. نه تنها جریان دوپامین را متوقف می کنند، بلکه نیروی جنسی را هم از بین می برند. و وقتی نیروی جنسی را از بین می برید، ارگازم را از بین می برید. و وقتی ارگازم را می کشید، آن سیل موادی که با وابستگی پیوند دارند را نیز از بین می برید. و این ها به مغز وصل هستند. و وقتی در یک سیستم مغز مداخله کنید، در سیستم های دیگر نیز مداخله خواهید کرد. من فقط دارم به سادگی می گویم که دنیای بدون عشق جای کشنده ای است.
و حالا – [صدای تشویق] – ممنونم. می خواهم با یک داستان تمام کنم، و بعد فقط یک نکته. حدود ۳۰ سال است که من در مورد عشق، سکس و وابستگی مطالعه کرده ام. من یک قل مشابه هشتم؛ برایم جالب است که بدانم چرا همه ما مثل هم هستیم. چرا من و تو مثل هم هستیم، چرا عراقی ها و ژاپنی ها و استرالیایی های بومی و مردم آمازون همه مثل هم هستند.
و حدود یک سال پیش، یک سرویس اینترنتی دوستیابی، Match.com به من مراجعه کرد و از من پرسیدند که برایشان یک سایت جدید دوستیابی طراحی می کنم یا نه. من گفتم، “من چیزی در مورد شخصیت نمی دانم. می دانید؟ نمی دانم، مطمئنید که مرا اشتباه نگرفه اید؟” آن ها گفتند، “بله” باعث شد من فکر کنم دلیلش چیست که ما عاشق یک شخص می شویم و نه شخص دیگر.
آن پروژه کنونی من است؛ کتاب بعدی من خواهد بود. همه جور دلیل هست که چرا ما عاشق یک شخص می شویم به جای یک شخص دیگر. زمانبندی مهم است. در جوار افراد بودن مهم است. رمز و راز مهم است. عاشق کسی می شوید که تا حدی مرموز است، تا حدی چون رمز و راز سطح دوپامین مغز را افزایش می دهد. احتمالا شما را از آن آستانه هل می دهد تا عاشق شوید. عاشق کسی می شوید که در چیزی که من به آن می گویم “نقشه عشق” شما جا می گیرد. یک لیست نا خودآگاهانه از ویژگی هایی که از کودکی تا بزرگی می سازید. به علاوه من فکر می کنم که شما – به سمت افراد خاصی جذب می شوید، در واقع، با یک سری از سیستم های مغزی مکمل. و آن چیزیست که من الآن به این اضافه می کنم.
اما می خواهم برای شما داستانی بگویم – تا نشان دهم داشتم اینجا در مورد زیست شناسی عشق صحبت می کردم. می خواستم کمی هم از فرهنگ آن به شما نشان دهم – جادوی آن. داستانی است که توسط کسی به من گفته شد که او تازه از یکی شنیده بود – برای همین احتمالا یک داستان واقعی است. یک دانشجوی کارشناسی ارشد بود – من و دو همکارم در Rutger هستیم – Art Aaron در SUNY Stonybrook آنجا جایی است که ما افرادمان را در ام آر آی گذاشتیم.
و این دانشجوی پسر دیوانه وار عاشق یک دانشجوی دیگر بود، که آن دختر عاشقش نبود. و همه در یک کنفرانس در پکن بودند. و او از کارهای ما می دانست که اگر بروید و با شخصی کار بدیع انجام دهید، می توانید سطح دوپامین مغز را بالا ببرید. و شاید این سیستم مغز را برای عشق رمانتیک تحریک کنید. و او تصمیم گرفت علم را عملی کند، و او این دختر را دعوت کرد تا با هم بروند کالسکه سواری.
و واقعا – من تا به حال سوار آنها نشدهام اما ظاهرا کالسکه ها از کنار اتوبوس ها و کامیون ها رد میشوند و دیوانه وار و پر سر و صدا و هیجان انگیز است. و او فکر کرد که این سطح دوپامین را بالا می برد، و این دختر عاشقش خواهد شد. و رفتند و دختر جیغ می زد و او را بقل می کرد و می خندیدند و حسابی خوش می گذراندند. یک ساعت بعد از کالسکه پیاده شدند، و دختر دست هایش را بالا می برد و می گوید، “چفدر عالی بود!” و، “آن راننده آن کالسکه چقدر خوش تیپ بود !” [صدای خنده] [صدای نشویق]
در عشق جادو هست. اما با این تمام می کنم که میلیون ها سال پیش، در ما سه نیروی بنیادی به وجود آمد. نیروی جنسی، عشق رمانتیک و وابستگی به یک شریک طولانی مدت. این جریان ها عمیقا در مغز بشر تعبیه شده اند. و تا زمانی که نسل انسان ها باقی است باقی خواهند ماند. ممنونم. [صدای تشویق]
او را میبینید و قلبتان شروع به تند تند تپیدن میکند. حسابی عرق میکنید و بدن شما هورمونهایی ترشح میکند که باعث میشود از درون گرم شوید. تقریبا هر چیز دیگر در اطراف خود را نادیده میگیرید و او تمام فکر و ذکرتان را به خودش مشغول میکند.
اینها بعضی از فرایندهای زیستشناختانهای هستند که وقتی در مراحل اولیهی عاشق شدن هستید، رخ میدهد.
عشق چنان بخش بزرگی از زندگی انسان را در برگرفته که بازتاب آن را به صورت کاملا گسترده میتوان در هنر و فرهنگ تمدن انسانی دید. در کتابخانهها میتوان یک عالمه داستان عاشقانه پیدا کرد و عشق درونمایهی بیشتر فیلم و موسیقی ما را تشکیل داده است.
ولی واقعا عشق چیست و چرا عاشق میشویم؟ آیا عشق و دوست داشتن مختص ما انسانهاست؟ آیا در موجودات زندهی دیگر هم عشق وجود دارد؟ برای درک بهتر عشق از منظر زیستشناسی، بهتر است ریشههای آن بررسی کنیم. ریشههایی که به میلیاردها سال قبل و سپیدهدم حیات باز میگردد.
ریشهی عشق زمینی را باید در تولید مثل جستجو کنیم. تولید مثل اسانس حیات روی زمین است و برای حفظ بقا به کار میآید. هرچند یک تک موجود زنده نمیتواند جاودان بماند، ولی میتواند موجوداتی مثل خودش را برجای بگذارد. همهی موجودات زنده تولید مثل میکنند تا هرچند که خودشان رفتنی هستند، ولی نسلشان باقی بماند. ولی داستان به این سادگیها هم نیست. از نظر زیستشناسی، عشقی که ما تجربه میکنیم هرچند که ریشه در همین غریزه دارد، ولی خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست. ما مغز بزرگی داریم که زندگیمان را فوقالعاده پیچیدهتر از زندگی بسیاری دیگر از موجودات زنده کرده است. ما پدیدهای به نام احساسات را درک میکنیم.
سپیدهدم حیات روی زمین حدود ۴ میلیارد سال پیش رخ داد. میلیاردها سال طول کشید تا موجودات زنده، پیچیده و پیچیدهتر شوند. خیلی سریع که در طول تاریخ به جلو حرکت کنیم، به ۶۰ میلیون سال پیش میرسیم. زمانی که اولین «نخستیسانان» (Primates) بوجود آمدند. به مرور زمان بعضی از نخستیسانان صاحب مغز بزرگتری شدند.
مغز بزرگ موهبت بزرگی بود که باعث شد این پستانداران به مراتب باهوشتر از دیگر موجودات زنده باشند و زندگی پیچیدهتری داشته باشند. ولی مغز و در نتیجه سر بزرگتر، یک مشکل بزرگ بوجود آورد. سر جنین بعضی از نخستیسانان آنقدر بزرگ بود که نمیتوانست به راحتی از کانال زایمان عبور کند. به همین دلیل است که گوریل، شامپانزه و البته انسان، زایمان سختی دارند. در نتیجه نوزادان این گونهها تقریبا نارس به دنیا میآیند و بسیار ضعیف و ناتوان هستند.
نوزادان نیاز به مراقبت شدید مادر دارند و در نتیجه زمان کودکی خیلی طولانی میشود. طولانی شدن زمان کودکی و سالها نیاز به مراقبت تا رسیدن به سن بلوغ، خطرات زیادی برای کودک دارد. در بسیاری از نخستیسانان امروزی، مادری که صاحب بچه است نمیتواند تا زمانی که بچه از شیر او بی نیاز شده، دوباره جفتگیری کند. نری که قصد جفتگیری با آن مادر را دارد، اول باید بچهاش را بکشد. این جور کودککشیها در بین گونههایی مثل گوریلها، میمونها و دلفینها رایج است.
کودککشی در بین بسیاری از گونههای نخستیسانان و همچنین دلفینها رایج است.
«کیت اوپی» از کالج دانشگاهی لندن و همکارانش ایدهی خیلی جالبی دارند. تقریبا روابط بین نرها و مادههای یک-سوم نخستیسانان از نوع «تک همسری» (Monogamy) است. اوپی و همکارانش در سال ۲۰۱۳ گفتند که احتمالا رفتار تکهمسری برای جلوگیری از کودککشی بوجود آمده است. گروه او برای اینکه بفهمند جفتگیری و فرزندپروری چگونه در طول تکامل تغییر کرد، شجره نامهی نخستیسانان را به دقت مطالعه کردند. تحقیقات آنها نشان داد که کودککشی، موتور محرک رفتار تکهمسری در ۲۰ میلیون سال گذشته بوده است.
بعضی دیگر از گونههای نخستیسانان راهحل دیگری برای این مسئله پیدا کردند. به همین دلیل است که همهی نخستیسانان تک همسر نیستند. برای مثال شامپانزهها و بونوبوها در روابط جنسی بسیار بی قید و بند هستند و این بی قید و بندی در رابطه، احتمال کودککشی را کم میکند. نرها بچهها را نمیکشند چرا که نمیدانند کدام بچه مال خودشان است و کدام بچه مال خودشان نیست. ولی در آن گونههایی که نرها و مادهها به هم وفادار هستند و پیوند محکمی دارند، از آنجا که نرها میتوانند از مادهها مراقبت کنند، شانس بقای فرزندان و کشته نشدن توسط نرهای دیگر بیشتر میشود. اوپی میگوید که تکامل برای این گونهها، تکهمسری را ترجیح داده است.
اوپی میگوید که مراقبت بیشتر نرها باعث شد جوامع انسانهای اولیه بزرگ شوند. این اتفاق به نوبهی خود باعث بزرگ و بزرگتر شدن مغز شد. شواهد و مدارکی برای این موضوع وجود دارد. زمانی که مغز شروع به بزرگ شدن کرد، همکاری بیشتر شد و گروههای اجتماعی بزرگتر شدند. ما میتوانیم روند افزایشی زندگی در گروههای اجتماعی بزرگتر را از تقریبا دو میلیون سال پیش و گونهی «هومو ارکتوس» ببینیم.
نظر میرسد در مغز بزرگ ما قسمتهایی وجود دارد که مسئول ایجاد احساسات عاشقانه هستند. «استفانی کاچیوپو» از دانشگاه شیکاگو در ایلینویز به مطالعهی تصاویر fMRI قسمتهایی از مغز که مرتبط با عشق بودند پرداخت. او فهمید که بیشتر حالتهای شدید و انتزاعی عشق وابسته به منطقهای از مغز به نام «شکنج زاویهای» (Angular Gyrus) هستند.
این منطقه از مغز به خصوص در رابطه با جنبههایی از زبان مثل کنایه، تشبیه و استعاره شناخته میشود. به هر حال این قضیه معنیدار به نظر میرسد چرا که بدون زبان پیچیده نمیتوانیم جنبههای مختلف احساسات خود را بیان کنیم. مثلا شاعران و نویسندگانی که میتوانند احساسات را خیلی خوب بیان کنند، احتمالا بخش شکنج زاویهای مغزشان خیلی فعال است. بخش شکنج زاویهای مغز فقط در انسان و میمونهای بزرگ جثه یافت میشود.
کاچیوپو میگوید: «ما دقیقا نمیدانیم که این [شکنج زاویهای] در میمونها چه کاری انجام میدهد.» چرا که آزمایشهای تکمیلی fMRI در میمونها انجام نشدهاند. بنابراین ما نمیدانیم که شامپانزهها چه احساسی دربارهی جفتشان دارند. یافتههای کاچیاپو این ایده که رشد مغز باعث بوجود آمدن عشق شد را تقویت میکند.
البته این نظریه که کودککشی باعث شروع این فرایند شد، خود محل مناقشه است. همهی دانشمندان با نظر اوپی که کودککشی منجر به بوجود آمدن تک همسری شد موافق نیستند. انسانشناسی به نام «رابرت ساسمن» از دانشگاه واشنگتن در سن لوییس میسوری یکی از کسانی است که به این ایده شک دارند. او میگوید که هر دو پدیدهی تک همسری و کودککشی چنان رفتارهای غیر معمولی هستند که ربط دادن آنها به عشق نا محتمل است.
مطالعهای که در سال ۲۰۱۴ انجام شد نشان میهد که تک همسری در نتیجهی «استراتژی مراقبت از جفت» تکامل یافت. یعنی اینکه نرها با مادهها میمانند تا مطمئن شوند کسی با او جفتگیری نمیکند. یک سال بعد، مطالعهای دیگر، تکامل گروهی دیگر از نخستیسانان به نام «لمورها» را مورد بررسی قرار داد. این مطالعه نشان داد که رقابت بر سر ماده باعث تشویق وفاداری نرها به مادهها میشد.
اوپی موافق نیست. او میگوید که روشهای این پژوهش نمیتوانند برای توضیح تک همسری شدن کافی باشند. واقعیت این است که بسیاری از نخستیسانان تک همسری ندارند و مشکلی برای آنها پیش نمیآید. ولی یک چیز مشترک بین همهی نخستیسانان وجود دارد. همهی آنها دارای رابطهی مادر-فرزندی خیلی قدرتمندی هستند. ساسمن میگوید: «این [رابطهی مادر-فرزندی قوی] حتی دربارهی نخستیهای شبزی که تنها زندگی میکنند هم صادق است.» او میگوید فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند میشوند، به نوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم به عاریه گرفته شدهاند.
فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند میشوند، به نوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم به عاریه گرفته شدهاند.
شواهدی از علم عصبشناسی نشان میدهد که او درست میگوید. با این تفاوت که در عشق بین دو جفت، مرحلهی اول تمایل جنسی است. ما به فرد دیگری احساس جاذبه میکنیم. تماشای او باعث ترشح هورمونهایی میشود که احساس خوبی به ما دست میدهد. دوست داریم که برای همیشه با او باشیم. در این هنگام قسمتی از دستگاه لیمبیک یا سامانهی عصبی احساسی ما که اتفاقا یکی از بخشهای باستانی مغز انسان است، فعال میشود. این شامل «اینسولا» (Insula)، قسمتی که مرتبط با تجربیات شدید احساسی هست هم میشود. «جسم مخطط شکمی» هم به شدت فعال میشود. این قسمت مربوط به فرایند پاداش مغز است و مثلا وقتی یک چهرهی جذاب میبینیم فعال میشود. نگریستن به چهرهی کسی که به او علاقمند هستیم، باعث فعال شدن فرایند پاداش مغز میشود.
وقتی علاقه وارد مرحلهی بعدی یعنی عشق رمانتیک میشود، باز هم دستگاه لیمبیک نقش مهمی ایفا میکند. این دستگاه دو هورمون دوپامین و اوکسیتوسین را ترشح میکند و باعث پیوند دو نفر میشود. کاچیوپو میگوید معنیش این است که لذت شدید از مرحلهی علاقهی جنسی به طور مستقیم به عشق ختم میشود. عشق از دل «میل» (Desire) بیرون میآید. شما نمیتوانید عاشق کسی شوید که به او تمایل نداشتهاید.
همزمان بعضی دیگر از قسمتهای مغز غیر فعال میشوند. مثلا پژوهشها نشان دادهاند که «قشر پیش پیشانی» غیر فعال میشود. این قسمتی است که در تصمیمگیریهای منطقی نقش دارد. «توماس لوییس» که عصبشناسی از دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو است میگوید: «در این مرحله ما مجنون میشویم. کسانی که عاشق هستند نمیتوانند به خوبی دنیای اطراف را حلاجی کنند.» عاشقها نمیتوانند فرد مورد نظر را به خوبی ارزیابی کنند. هورمون سروتونین که معمولا کمک میکند احساس آرامش کنیم هم سرکوب میشود. میزان سروتونین در مغز کسانی که مبتلا به اختلال روانشناختی شدید وسواس فکری هستند هم کم است.
بعضی از بخشهای مغز که در فرایند عاشقشدن درگیرند، کاملا باستانی هستند.
لوییس میگوید: «چیزی که تکامل از عاشق شدن میخواهد این است که دو نفر به مدت طولانی با هم باشند و بارداری رخ دهد.» ولی وقتی رابطهی جنسی و بارداری رخ میدهد، دیگر زوجین به آن شدت عاشق هم نیستند. بعد از چند ماه، مرحلهی همراهی و مصاحبت شروع میشود. در این مرحله میزان سروتونین و دوپامین نرمال میشود. ولی احساس نزدیکی به کمک اوکسیتوسین بیشتر باقی میماند. اگر ترشح اوکسیتوسین را در یک گونهی تکهمسر مثل موش صحرایی متوقف کنید، دیگر این حیوان تک همسر باقی نمیماند.
لوییس میگوید: «چیزی که باعث پیوند افراد به یکدیگر میشود دوپامین و احساسات شدید نیست. بعد از آن هم سیستم پاداش وجود دارد، ولی ملایمتر است.» این جریان ما را به گفتهی ساسمن باز میگرداند که گفت عشق رمانتیک از پیوند بین مادر و فرزند آمده است. پیوند طولانی مدت یک زوج شبیه به پیوند بین مادر و فرزند است و بیشتر به فرایندهای هورمونی بستگی دارد. پژوهشها نشان میدهند که در انسان و حیوان، جدایی از فرد مورد علاقه، نوعی درد احساسی بوجود میآورد. ما برای دوری جستن از درد، همراه یکدیگر باقی میمانیم.
دستگاه لیمبیک نقش مهمی در همهی مراحل عشق ایفا میکنند. بسیاری دیگر از پستانداران و حتی خزندگان دارای شکلهایی از دستگاه لیمبیک هستند. این بدین معنیست که این قسمت از مغز خیلی قبلتر از نخستیسانان شروع به تکامل کرده است. کاچیوپو میگوید: «قدیمیترین قسمتهای مغز درگیر برقراری پیوند هستند و این قسمتها در بسیاری از گونهها به صورت فعال شده وجود دارند.»
به زبان دیگر، مغز حیوانات از صدها میلیون سال پیش برای اشکالی از عشق تکامل یافته است. زمانی که مغز اجداد ما بزرگتر شد، پیچیدگی قسمت مربوط به عشق مغز هم افزایش یافت. چه این عشق بر اثر کودککشی یا پیوند با مادر بوجود آمده باشد چه غیر از آن، ما میتوانیم از آن متشکر باشیم. ما موفقیت گونهی خود را به عشق مدیون هستیم.
. «چه شور افسار گسیختهای»:(۲)عاشق بودن
به چشم من
جهان و هر چه در آن است
در حلقه بازوان تو گنجانده شده؛
به چشم من
تنها زیبایی جاودانه که مرگیش نیست
در سایهروشن چشمهای تو شکوفا شده.
جیمز وِلدون جانسون
«زیبایی جاودانه»(۳)
یکی از سرخپوستان گمنام کواکیوتل در جنوب آلاسکا در شعری سوزناک که در سال ۱۸۹۶ از زبان اصلی بازنویسی شده، چنین میگوید: «سرتاسر بدنم یکسره آتش است ــ درد عشق تو. آتش عشقت درد به جانم انداخته. عشق تو وجودم را ملول کرده. عشقت دردی است که درونم را میسوزاند. آتش عشق تو وجودم را سوزانده. یادم هست با من چه گفتی. آیا تو نیز به من عشق میورزی؟ عشقت وجودم را آب میکند. درد و باز هم درد. کجا میروی؟ من عاشق تو هستم. به من گفتهاند از اینجا میروی. به من گفتهاند ترکم میکنی. غمت تَنَم را کرخت کرده. به یاد داشته باش چه گفتم، عشق من. خداحافظ، عشق من، خداحافظ.»(۱)
پیش از من و شما، چند مرد و زن عاشق همدیگر شدهاند؟ چقدر از رؤیاهایشان جامه عمل پوشیده؟ کدام شور و عواطفشان تباه شده؟ اغلب وقتی حین راه رفتن یا نشستن به فکر فرو میروم، به تمام عشقهای سوزناکی که این کره خاکی به خود دیده میاندیشم. خوشبختانه، مردان و زنان جهان از عشقهای رمانتیکشان اسناد و شواهد بسیاری به جا گذاشتهاند.
از اوروک در سومر باستان، روی لوحها و به خط میخی، اشعاری به دست ما رسیده که در آنها عشق پرشور اینانا، ملکه سومریان، به دوموزی، پسری چوپان، گرامی داشته شده است. اینانا بیش از چهار هزار سال پیش فریاد زد و به او گفت: «محبوب من، نور دیدگانم.»(۲)
در ودا و دیگر متون هندی، که قدمت آنها به ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد، به شیوا، پروردگار اسطورهای عالم، اشاره شده که واله و شیدای ساتی، دختر جوان هندو، میشود. این ربالنوع در خیال میبیند که «خودش و ساتی غرقِ عشق در قله کوهی بودهاند.»(۳)
خوشبختی هرگز سراغ بعضیها نمیآید. یکی از این افراد قیس، پسر رئیس قبیلهای در عربستان قدیم، بود. در یکی از افسانههای عربی قرن هفتم میلادی آمده که قیس پسری زیبا و فوقالعاده برازنده بود ــ تا وقتی دختری را دید که به خاطر موهای بلند و مشکیاش او را لیلی، به معنای «شب»، نامیده بودند.(۴) قیس چنان از خود بیخود شد که یک روز از مکتبخانه بیرون آمد و در شهر دوید و نام لیلی را فریاد زد. از آن پس او را مجنون یا دیوانه نامیدند. مجنون سر به بیابان گذاشت، با حیوانات در غارها زندگی کرد و برای محبوبش آواز خواند، در حالی که لیلی، محبوس در خیمه پدرش، شبها از چادر بیرون میآمد تا نامههای عاشقانهاش را به دست باد بسپارد. رهگذری که دلش به حال او سوخت، خبر این زاریهای عاشقانه را به مجنون، این پسر عاشق با موهای ژولیده و تن نیمهبرهنه، رساند. عشق پرشور این دو عاقبت به جنگ قبایلشان و سرانجام مرگِ دو عاشق منجر شد. حال از آن ماجرا تنها همین افسانه باقی مانده است.
مِیلان(۴) نیز شخصیت دیگری است که با مرگ میزیست. مِیلان، یکی از شخصیتهای افسانه چینی قرن دوازدهمی به نام «الهه یشمی»، دختر نازپرورده و پانزده ساله یکی از مقامات عالیرتبه در کایفنگ(۵) بود ــ تا وقتی که عاشق چانگ پو(۶) شد، پسری پر شور و نشاط با انگشتان بلند و قلمی و استعداد حکاکی روی سنگ یشم. یک روز صبح، چانگ پو در باغ خانوادگی مِیلان به او گفت: «از آن زمان که آسمان و زمین خلق شدند، تو برای من و من برای تو خلق شدم و اجازه نمیدهم از من دور شوی.»(۵) اما این دو عاشق در نظام سفت و سخت و فوقالعاده طبقاتی چین، به طبقات اجتماعی متفاوتی تعلق داشتند. آن دو، در اوج یأس و استیصال، با هم گریختند، اما خیلی زود لو رفتند. چانگ پو گریخت. مِیلان را در باغ پدرش زنده به گور کردند. اما افسانه مِیلان هنوز قلب بسیاری از مردم چین را به درد میآورد و از یاد و خاطرشان نمیرود.
رومئو و ژولیت،(۷) پاریس و هلن،(۸) اورفئوس و ائورودیکه،(۹) آبلار و ایلوئیز،(۱۰) ترویلوس و کرسیدا،(۱۱) تریستان و ایزولت(۱۲) و هزاران هزار شعر و آواز و داستان رمانتیک چند صد ساله از اروپای آبا و اجدادی و خاورمیانه و ژاپن و چین و هند و دیگر جوامع نیز هرگز شکل مکتوب نیافتند.
انسان حتی در آنجا که سند مکتوبی نیز از خود به جا نگذاشته، شواهدی از این عشق پرشور برای ما به یادگار گذاشته است. در واقع، انسانشناسان در تحقیقی که در مورد ۱۶۶ فرهنگ مختلف انجام دادند، در ۱۴۷ مورد از آنها، یعنی حدودا نود درصدشان، شواهدی از عشقهای رمانتیک یافتهاند.(۶) در نوزده جامعه باقیمانده نیز دانشمندان این بُعد از زندگی مردم را بررسی نکرده بودند. اما از سیبری تا بیابانهای استرالیا و آمازون، مردم آوازهای عاشقانه میخوانند، اشعار عاشقانه مینویسند و اسطورهها و افسانههای عشق رمانتیک تعریف میکنند. خیلیها دست به جادوهای عشقی میزنند ــ طلسم و جادو میکنند یا معجون و چاشنیهایی تهیه میکنند تا شور و عشق رمانتیک پدید بیاورند. خیلیها با محبوبشان میگریزند و بسیاری نیز از عشقهای یکطرفه و نافرجام رنج میبرند. بعضیها معشوقشان را به قتل میرسانند. بعضیها خودشان را میکشند. بعضی نیز دستخوش غمی چنان عمیق و عظیم میشوند که از خواب و خوراک میافتند.
من پس از مطالعه اشعار و آوازها و داستانهای مردم سرتاسر دنیا، به این نتیجه رسیدم که قابلیت و ظرفیت عشق رمانتیک با بافت و ساختار مغز انسان ارتباطی تنگاتنگ دارد. عشق رمانتیک تجربه جهانشمول نوع بشر است.
اما این احساس بیثبات و افسارگسیخته که عقل انسان را میرباید و یک دم باعث سعادت است و دمی بعد موجب یأس، به راستی چیست؟(۷)
دبلیو. اچ. اودنِ(۱۳) شاعر گفته است: «آه، حقیقت عشق را با من بگو،» من برای درک پیامدهای این تجربه عمیق انسانی، مجموعه آثار روانشناختی را در مورد عشق رمانتیک بررسی و در گرایشها، نشانهها یا شرایطی که به کرات به آنها اشاره شده به دقت تأمل کردم. جای تعجب ندارد که این احساس قدرتمند متشکل از مجموعه پیچیدهای از گرایشهای متعدد و خاص است.(۸) بعد برای آنکه خودم بپذیرم که ویژگیهای شور عشق رمانتیک در همه جای دنیا مشترکند، بر اساس آنها در مورد عشق رمانتیک یک پرسشنامه طراحی و با کمک میکله کریستیانی، که در آن زمان دانشجوی دوره لیسانس دانشگاه روتگرز بود، و دکتر ماریکو هاساگاوا و دکتر توشیکازو هاساگاوا در دانشگاه توکیو، این تحقیق را میان مردان و زنان دانشگاه روتگرز و حوالی آن در نیوجرسی و دانشگاه توکیو توزیع کردم.
نظرسنجی این گونه آغاز میشد: «این پرسشنامه در مورد ´عاشق بودن´ است؛ در مورد احساس شیفتگی، عشق پرسوز و گداز، یا احساس وابستگی بسیار قوی و رمانتیک به شخصی.
«اگر در حال حاضر ‘عاشق’ نیستید، اما در مورد شخصی در گذشته خود احساسی پرشور دارید، لطفا با در نظر گرفتن آن شخص در ذهن خود به سؤالها پاسخ دهید.» سپس از متقاضیان سؤالهایی جمعیتشناختی میپرسیدیم که شامل سن و سال، اوضاع مالی، مذهب، قومیت و مجرد یا متأهل بودن آنها میشد. من حتی در مورد روابط عاشقانه آنها هم سؤال میکردم. از جمله اینکه: «چه مدت است عاشق شدهای؟»، «چند درصد از اوقات روز به فکر و یاد این شخص هستی؟» و «آیا گاهی حس میکنی که احساساتت از مهار و کنترلت خارج شدهاند؟»
و بعد بخش اصلی پرسشنامه آغاز میشد (به ضمیمه رجوع کنید). این بخش ۵۴ جمله داشت، مانند: «وقتی با… هستم، انرژی بیشتری دارم.» «وقتی صدای… را پشت تلفن میشنوم، قلبم تندتر میزند.» و «وقتی در کلاس یا سر کار هستم، بیاختیار به… فکر میکنم.» طراحی تمام این سؤالها انعکاسدهنده خصوصیاتی بودند که عموما به عشق رمانتیک نسبت میدهند. از آزموندهندگان خواسته میشد که در مقیاسی با هفت مرحله، از «کاملاً مخالف» تا «کاملاً موافق»، نشان دهند که با هر جمله تا چه حد موافق یا مخالفند. مجموعا ۴۳۷ آمریکایی و ۴۰۲ ژاپنی پرسشنامه را پر کردند. بعد مکگرگور سوزوکی و تونی اولیوا، متخصصان آمار، تمام این دادهها را جمعآوری و به لحاظ آماری تحلیل کردند.
نتایج حیرتانگیز بود. سن، جنسیت، علقههای مذهبی، گروههای قومیتی: هیچ یک از این متغیرهای انسانی در پاسخها تغییر عمدهای ایجاد نمیکرد.
برای مثال، گروههای مختلف سنی در برابر ۸۲ درصد از سؤالها، بدون تفاوتهای قابل ملاحظه آماری، پاسخهای کم و بیش مشابهی داده بودند. افراد بالای ۴۵ سال در پاسخهای خود نسبت به محبوبشان همان شور و عشقی را بروز داده بودند که در پاسخهای افراد زیر ۲۵ سال مشهود بود. در مورد ۸۷ درصد از سؤالها، مردها و زنهای آمریکایی عملاً پاسخهای مشابهی داده بودند؛ در پاسخهای زنان و مردان تفاوت چندانی دیده نمیشد. «سفیدپوستان» و «دیگر اقوام» آمریکایی در ۸۲ درصد موارد پاسخهای مشابهی داده بودند: در شور و عشق رمانتیک، نژاد هیچ نقشی ندارد. کاتولیکها و پروتستانها نیز در ۸۹ درصد موارد بدون تفاوتهای چشمگیر به سؤالها پاسخ داده بودند: وابستگی به کلیسا نیز عامل تعیینکنندهای نیست. تنها تفاوتی که در پاسخهای این گروهها وجود داشت و «به لحاظ آماری مهم» محسوب میشد، این بود که بعضیهاشان شور و عشق مضاعفی بروز میدادند.
عمدهترین تفاوتها میان آمریکاییها و ژاپنیها مشهود بود. در اکثر ۴۳ سؤالی که این دو گروه تفاوتهای آماری چشمگیری با هم داشتند، یکی از این دو ملیت صرفا شور و عشق رمانتیک شدیدتری نشان میداد. در مورد دوازده سؤالی هم که پاسخهای دو گروه به آنها تفاوتهای فاحشی داشت، مسائل فرهنگی عامل تفاوت بودند. برای مثال، از آمریکاییها فقط ۲۴ درصد به این جمله جواب مثبت داده بودند: «وقتی با… حرف میزنم، اغلب میترسم که حرف نادرستی بزنم»، حال آنکه از میان ژاپنیها، ۶۵ درصد با این جمله موافق بودند. به گمان من، دلیل این تفاوت خاص این است که جوانان ژاپنی در مقایسه با آمریکاییها، با جنس مخالف خود حشر و نشر کمتر و رسمیتری دارند. به این ترتیب، با در نظر گرفتن تمام جوانب، میان این دو جامعه بسیار متفاوت، مردان و زنان در مورد عشق رمانتیک احساساتی بسیار مشابه داشتند.
عشق رمانتیک، عشق مرضی، عشق پرشور، شیدایی؛ اسمش را هر چه میخواهید بگذارید، این قدرت مقاومتناپذیر مردان و زنانِ همه اعصار و فرهنگها را «مسحور، آزرده و حیران» کرده است. عاشق بودن میان ابنای بشر امری مشترک و خصلتی ذاتی است.(۹)
یکی از نخستین اتفاقاتی که بعد از عاشق شدن رخ میدهد، تغییر شدید در خودآگاهی انسان است: «محبوب» شما به قول روانشناسان «معنایی خاص» پیدا میکند، و به موجودی بدیع، منحصر به فرد و بسیار مهم بدل میشود. به قول یکی از مردان دلباخته: «تمام دنیایم تغییر یافته و محور جدیدی پیدا کرده بود به نام مریلین.»(۱۰) توصیف رومئوی شکسپیر از محبوبش موجزتر و پربارتر است: «ژولیت خورشید است.»
ممکن است قبل از تبدیل یک رابطه به عشق رمانتیک، انسان جذب چندین و چند نفر شود و توجهش به نوبت به اشخاص متعدد جلب شود. اما عاقبت شورِ عشقِ انسان تنها متوجه یک شخص خواهد شد. امیلی دیکینسون این جهان شخصی را «حیطه تو» نامیده است.
این پدیده به ویژگی ذاتی انسان مربوط میشود، اینکه نمیتواند همزمان به بیش از یک نفر احساسی رمانتیک پیدا کند. در تحقیقات من، ۷۹ درصد از مردها و ۸۷ درصد از زنها گفتند که وقتی محبوب واقعیشان از آنها دور باشد، با کس دیگری قرار ملاقات نمیگذارند (ضمیمه، شماره ۱۹).
کسی که تمام وجودش پر از عشق رمانتیک شده باشد، تمام توجهش را بر محبوبش متمرکز میکند، و این کارش اغلب به تخریب همه چیز و همه کس منجر میشود، از جمله کار، خانواده و دوستان. اورتگا ای گاست،(۱۴) فیلسوف اسپانیایی، این حالت را چنین توصیف میکند: «توجهی غیرمعمول که در ذهن انسانی معمول شکل میگیرد.» این توجهِ متمرکزشده محور اصلی عشق رمانتیک است.
مردان و زنان شیدا و شیفته ذهن خود را بر تمامی حوادث، آوازها، نامهها و دیگر مسائل جزئی، که آنها را مربوط به محبوب خود میدانند، متمرکز میکنند. زمانی که فرد در پارک میایستد تا شکوفهای بهاری را به محبوبش نشان دهد؛ عصری که شخص حین درست کردن شربت، چند لیمو برای عاشق خود میاندازد: برای کسی که وجودش مالامال از عشق است، این لحظاتِ آنی پنداری زندهاند و نفس میکشند. ۷۳ درصد مردان و ۸۵ درصد زنان در تحقیق من، حرفها و اعمال جزئی محبوبشان را به یاد داشتند (ضمیمه، شماره ۴۶). ۸۳ درصد مردان و نود درصد زنان این حوادث را حین اندیشیدن به محبوبشان در ذهن مرور میکردند (ضمیمه، شماره ۵۲).
احتمالاً میلیاردها عاشق دیگر نیز با فکر کردن به لحظاتی که با محبوبشان گذراندهاند، در وجود خود موجی از مهر و عطوفت احساس کردهاند. نمونه تأثیرگذار و آسیایی این حالت را میتوان در یکی از اشعار قرن نهمی چین یافت، شعری به نام «حصیر بامبو» به قلم یوآن چِن. (۱۵) چِن با غم و درد مینویسد: «آن حصیر بامبوی خواب/ توان دور انداختنش را ندارم:/ آن شب تو را به خانه آوردم/ و بر آن حصیر خفتی.»(۱۱) در نظر چِن، یک شیء دمدستی و معمولی قدرتی نمادین یافته است.
داستانِ قرنِ دوازدهمی لانسلوت،(۱۶)به قلم کرتین دو تروا،(۱۷) همین بُعد از عشق رمانتیک را توصیف میکند. در این شعر حماسی، لانسلوت شانه ملکه گینیویر(۱۸) را در جادهای که ملکه و ملازمانش از آن عبور کردهاند مییابد. چند تار موی طلاییرنگ ملکه نیز در دندانههای شانه گیر کردهاند. آنگونه که دو تروا مینویسد: «او غرق تحسین و ستایش موها شد؛ صد هزار بار موها را به چشمان، دهان، پیشانی و گونههای خود مالید.»(۱۲)
انسان عاشق و شیدا ابعاد جزئی وجود محبوب خود را بزرگ مینمایاند و در موردش مبالغه میکند. اگر به عشاق اصرار کنید، تقریباً تمامی آنها از خصوصیاتی که در محبوب خود دوست ندارند، فهرستی ارائه خواهند داد. اما این مشاهدات خود را به حساب نمیآورند یا حتی خود را متقاعد میکنند که این ضعفها بسیار منحصر به فرد و جذابند. مولیر در این باب سروده: «معشوق یکسر کسر و کاستیست/ عاشق به نقصش نیز راضیست.» دقیقاً همینطور است. بعضیها حتی محبوبشان را به خاطر ضعف و تقصیرهایش میستایند.
عشاق دلبسته ویژگیهای مثبت محبوبشان میشوند و آشکارا واقعیت را نادیده میگیرند.(۱۳) این احساس مثل نگاه کردن به اشیاء از پشت شیشهای سرخرنگ است، این وضعیت را روانشناسان «جلوه لنز صورتی» مینامند. ویرجینیا وولف(۱۹) این نگرش عاری از بصیرت و واقعبینی را به وضوح توصیف میکند و میگوید: «اما عشق… فقط توهم است. داستانی است که انسانی در ذهنش در مورد انسانی دیگر میسازد و همیشه میداند که این داستان حقیقت ندارد. البته که میداند؛ [ در غیر این صورت] چرا همیشه مراقب است که این توهم را خراب نکند؟»
نمونه ما در مورد افراد آمریکایی و ژاپنی مسلماً این جلوه لنز صورتی را به خوبی توجیه میکند. حدوداً ۶۵ درصد مردان و ۵۵ درصد زنان در تحقیق ما پذیرفتند که «محبوبم ایرادهایی دارد، اما ایرادهایش مرا ناراحت نمیکند» (ضمیمه، شماره ۳). ۶۴ درصد مردها و ۶۱ درصد زنها نیز پذیرفتند که: «من به همه خصوصیات محبوبم عشق میورزم» (ضمیمه، شماره ۱۰). ببینید چگونه وقتی که عاشق میشویم، خود را فریب میدهیم. حق با چاوسر(۲۰) بوده: «عشق کور است.»
یکی از علائم اولیه عشق رمانتیک تعمق و تفکر بیش از حد در مورد معشوق است. روانشناسان از این موضوع با عنوان «افکار مزاحم» یاد میکنند. نمیتوانید محبوبتان را لحظهای از ذهنتان بیرون کنید.
ادبیات جهان آکنده است از نمونههای این افکار مزاحم. دزو یه،(۲۱) شاعر چینی قرن چهاردهم، مینویسد: «چطور میتوانم به تو فکر نکنم…»(۱۴) شاعر ژاپنی ناشناس دیگری در قرن هشتم مینالد: «شعله اشتیاق من خاموشی ندارد.» ژیرو دو بورنی،(۲۲) شاعر و نوازنده دورهگرد فرانسوی در قرن دوازدهم، به آواز میگوید: «از فرط عشق… افکارم بلای جانم شدهاند.»(۱۵) یکی از بومیان مائوری نیوزلند رنج و درد خود را این گونه توصیف میکند: «در شب ابدی، بیدار دراز میکشم/ تا عشق در خفا پاره پارهام کند.»
اما شاید حیرتانگیزترین نمونه افکار مزاحم در شاهکار قرون وسطایی ولفرام فون اشنباخ(۲۳) به نام پارسیفال(۲۴) یافتنی باشد. در این داستان، پارسیفال با نریانش مشغول تاخت است که ناگهان در دل برف زمستانی سه قطره خون میبیند، خون مرغابیای وحشی که به چنگال شاهینی زخمی شده است. این صحنه او را یاد چهره سرخ و سفید همسرش، کوندویرامورس، میاندازد. پارسیفال، مات و متحیر، میخشده بر رکاب، به تعمق مینشیند. «و چنین میاندیشد، غرق در افکارش، تا وقتی حواسش به تمامی از کف رفت. عشقِ قویپنجه او را اسیر کرده بود.»(۱۶)
متأسفانه، پارسیفال نیزهاش را صاف و بالا نگه داشته بود ـــ نشانه سلحشورانه جنگ. خیلی زود دو شوالیه که همان نزدیکی اردو زده و در مرغزاری کنار شاه آرتور بودند متوجه شدند و به تاخت به سوی او یورش آوردند. تازه وقتی یکی از مریدان پارسیفال روی لکههای خون دستمالی زردرنگ انداخت، پارسیفال از خلسه عشق خارج شد، نوک سلاحش را پایین آورد و نبردی مرگبار را موقتاً به تأخیر انداخت.
عشق بسیار قدرتمند است. عجیب نیست که ۷۹ درصد مردان و ۷۸ درصد زنان در تحقیق من، گزارش دادند که وقتی در کلاس یا سر کارشان هستند، فکرشان به کرات و بارها و بارها متوجه محبوبشان میشود (ضمیمه، شماره ۲۴). ۴۷ درصد مردان و ۵۰ درصد زنان نیز گفتهاند که «صرفنظر از نقطه آغاز راه، در نهایت ذهنشان همیشه متوجه محبوبشان میشود» (ضمیمه، شماره ۳۶). تحقیقات دیگر نیز مؤید یافتههایی مشابهند. بنا بر گزارش شرکتکنندگان در تحقیق، آنها ۸۵ درصد از ساعات کاریشان را در فکر «محبوبشان» هستند.(۱۷)
همین است که میلتون در بهشت گمشده از زبان حوّا خطاب به آدم میگوید: «وقتی تو سخن میگویی، زمان را یکسره به فراموشی میسپارم.»
از مجموع ۸۳۹ آمریکایی و ژاپنی در تحقیق من در مورد عشق رمانتیک، هشتاد درصد مردان و ۷۹ درصد زنان پذیرفتند که «وقتی مطمئن میشوم محبوبم به من عشق میورزد، احساس میکنم از هوا هم سبکتر شدهام» (ضمیمه، شماره ۳۲).
در نظر فرد شیدا هیچ بُعدی از «عاشق بودن» آشناتر از احساسات شدیدی که به فکر و ذهن فرد عاشق هجوم میآورند نیست. بعضی از آنها در حضور محبوب خود به شدت خجالتی یا دست و پا چلفتی میشوند. رنگ بعضیها میپرد. بعضیها سرخ میشوند. بعضیها میلرزند. بعضیها تلوتلو میخورند. بعضیها عرق میکنند. زانوی بعضیها سست میشود، احساس گیجی میکنند، یا «دلشان تاپ تاپ میکند». بعضیها گفتهاند که در این موقعیت ضرباهنگ تنفسشان تند میشود. بسیاری نیز گزارش دادهاند که پنداری دلشان آتش میگیرد.
مسلماً کاتولوس،(۲۵) شاعر رومی، مغلوب عشق شده بود.
چرا عاشق میشویم؟: ماهیت و فرایند عشق رمانتیکنویسنده : هلن فیشرمترجم : سهیل سمّی
چرا نباید مکبوک پرو را از سمت چپ شارژ کنید
چرا گاهی خوابها و رؤیاهایمان شفافتر و زندهتر از قبل، به نظر میرسند؟
چرا یک زمانسنج ۱۰ دقیقهای میتواند بهترین اتفاق شغلی شما باشد؟!
چرا هرگز نباید از ایستگاههای شارژ عمومی گوشی استفاده کنیم؟
چرا بیشتر وقتها، ایدههای خلاقانه، به جای اینکه هنگام تلاش ذهنی شدید به سرمان راه…
چرا رقبای لویی پاستور او را به آزمایشهای غیراخلاقی متهم میکردند؟
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
اطلاعات من را ذخیره کن تا در آینده نیازی به ورود اطلاعات نداشته باشم
کتابهای محبوب
کتاب مرگ در ونیز ، نوشته توماس مان
کتاب پاکسازی ذهن برای موفقشدن در زندگی – راهی بینظیر برای از بینبردن ترس، اضطراب و افکار منفی – نوشته استیو اسکات ، بری داونپرت
کتاب اثر مرکب ، نوشته دارن هاردی، معرفی
کتاب هنر شفاف اندیشیدن – نوشته رولف دوبلی – ترجمه عادل فردوسیپور – معرفی
آدرس ایمیل خود را وارد کنید و در مرحله بعد یادتان نرود که حتما تأیید کنید:
–
عادتهای بدی که مهارتهای ارتباطی را محدود میکنند
نیروی اعتماد به نفس چیست؟
فرسودگی عاطفی چیست و راههای پیشگیری از آن کدامها هستند؟
چگونه با روحیه بهتر، دورکاری بهتر و مؤثرتری داشته باشیم؟
چگونه اعتمادبهنفس پیدا کنیم؟
سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید
بازیابی پسورد
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
0